مقتل مفصل: رمز المصيبة : مرحوم آيت الله ده سرخي

فصل هشتاد و چهار

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه نوامبر 11, 2013 3:36 pm

(فصل هشتادو چهار ):(در مهیا ساختن اسباب سفر اهل بیت برای مراجعت از شام)


در محن الابرار ج2ص106گوید:چون اهل شام بعضی از معجزات با هرات و خوارق عادات از سر مقدس دیدند،و دیدند که ارباب ملل خارجه و علمای یهود و نصاری زبان طعن و ملامت و سرزنش و مذمت بر اهل اسلام گشوده اند و بسبب کشتن فرزند پیغمبر و اسیر نمودن اهل بیت رسالت بد نامی مسلمانان ورو زبان کافران گردید.بناچاری در مجالس و محافل زبان طعن بر یزید گشودند،بعضی سخنان در میان خودشان آشکار ساختند اگر چه آن ملعونان در اول کار بسبب کشته شدن سید ابرار شادی می کردند.

********** صفحه 350 **********

تا آنجا که فرموده از جمله چیزهائی که سبب بیداری اهل شام از خواب غفلت شد خواب جناب سکینه و خطبۀ امام سجاد علیه السلام در مجلس عام یزید بود،و چیزهای بسیار سبب تنبیه آن ملاعین شد،تا اینکه بروایت ابی مخنف[1]که اهل شام دست از دکان و بازارها برداشتند و عزای آن حضرت را تازه نمودند.چون یزید پلید از کار مردم آگاهی یافت قرآن را دستور داد جزوه جزوه کردند،و چون اهل شام در مسجد جمع می شدند بعد از نماز جزوه ها را به مردم تقسیم می کردند تا مشغول قرآن خواندن شده دیگر ذکر بعض سخنان ننمایند.

و در آخر دید هیچکار فائده نمی دهد.از جهت این اسباب به صدد استخلاص اهل بیت رسالت افتاد.
(وعدۀ یزید سه حاجت را برای امام سجاد)

مثیرالاحزان ص106و لهوف مترجم ص194و بحار ج45ص144و عوالم ج17ص444و ناسخ ج3ص172همه نقل کنند که یزید اهل بیت رسول خدای را طلبید و به سید سجاد علیه السلام گفت:سه حاجت از من بخواه که کوتاهی در آن نکنم،سید سجاد علیه السلام فرمود:حاجت اول من آن است که سر پدر من را به ما بده تا آن را زیارت کنیم.

دوم آنچه لشگریان از ما به غارت برده اند به ما باز گردان.

سوم اگر مرا خواهی کشت،امینی را با اهل بیت رسول خدا بفرستی که ایشان را بوجه نیکو به جانب مدینه برساند.

یزید گفت:اما دیدار سر پدر هرگز از برای تو میسر نخواهد شد،اما کشتن تو هرگز بدست من نخواهد شد،من ترا معفو داشته ام،

********** صفحه 351 **********

و جز تو کسی ایشان را به مدینه نخواهد برد.و آنچه که از اموال شما به غارت برده اند من قیمت آن را دو چندان عوض می دهم.

سید سجاد علیه السلام فرمود:ما از اموال تو چیزی نخواسته ایم،و اموال خود را که از ما ربوده اند بهر آن می خواهیم که اشیاء بافتنی های فاطمه دختر پیغمبر و مقنعۀ او و قلادۀ او،و پیراهن او در میان آن اشیاء است.

یزید چون این بشنید،دستور داد تا آن اشیاء را بیاورند و به ایشان باز دهند،و دویست دینار هم اضافه کرد.سید سجاد علیه السلام آن دینار را گرفت و بر فقراء پخش کرد.

آن گاه یزید روی به اهل بیت آورد و گفت:اگر شما را موافق می افتد در شهر شام در نزد من اقامت کنید و اگر نه به مدینه مراجعت بنمائید،گفتند ما دوست می داریم که بر حسین سوگواری کنیم.گفت مانعی ندارد تا آخر که گذشت.
(روانه کردن یزید اهل بیت را به مدینه)

در جلاء العیون ص622و ناسخ ج3ص173و عوالم ج17ص422روایت کنند که:

روز هشتم ایشان را طلبید،نوازش و عذر خواهی نمود و تکلیف ماندن در شام کرد.چون قبول نکردند محملهای مزین برای ایشان ترتیب داد و اموال برای خرجی ایشان حاضر کرد و گفت:اینها عوض آنچه است که به شما واقع شده.

و در ناسخ دارد که یزید روی به ام کلثوم کرد و گفت:(خذوا هذا المال عوض ما اصابکم)بگیرید این مال را در ازای آن مصائب که به شما وارد آمده.

********** صفحه 352 **********

(فقالت ام کلثوم:ما اقل حیائک:و اصلب وجهک:تقتل أخی و اهل بیتی و تعطینی عوضهم؟!)ام کلثوم فرمود:چه بسیار کم است حیاء تو:چه بسیار سخت است پیشانی تو!برادر و اهل بیت مرا می کشی و عوض به من می دهی؟!
پس یزید روی به سید سجاد علیه السلام کرد و گفت:خداوند لعنت کند پسر مرجانه را،سوگند به خدای اگر من حاضر بودم آنچه حسین از من طلب می کرد عطا می کردم و مرگ را از وی دفع می کردم به هر چه قدرت داشتم اگر چه به هلاک بعضی از فرزندان من معلق بود.لکن قضای خدا را هیچ آفریده ای نتواند برگرداند.

اکنون هر حاجتی که داشته باشی حاضرم هر چه خواهی از مدینه برای من بنویس.

در جلا گوید:بروایت شیخ مفید و دیگران یزید نعمان بن بشیر را که از اصحاب جناب رسول بود طلبید و گفت:مردی از اهل شام را که به صلاح و سداد و امانت و دیانت موسوم باشد با ایشان همراه کن و کارسازی تهیۀ سفر ایشان را بر وجه نیکو به عمل آور و جمعی از حارسان با ایشان بفرست و به روایت دیگر نعمان را همراه کرد[2].

و در تذکرة الشهدا ص431گوید:پس به روایتی روز هشتم ورودشان به شام بود که محملهای ملوکانه برای آنها مهیا کرد و شترها برای آنها حاضر نمود گفت اسباب سفر شما را مهیا کردم به هر کجا اراده دارید از مکه یا مدینه یا موضعی دیگر تشریف ببرید.اهل بیت قبول فرمودند و گفتند ما خواهیم که به سوی مدینه جد خود رویم.

********** صفحه 353 **********

پس یزید به روایتی سی نفر[3]و به روایتی پانصد نفر و به روایتی هزار نفر از سواران را با یکی از سر کرده های خود به همراه اهل بیت مأمور داشت و سفارش بسیار در حق آنها نمود و آنها را از شهر شام با کمال احترام و اعظام بیرون کرد.الخ.
برائت جستن یزید از قتل حسین علیه السلام در نزد اهل شام و محاکمه سرهنگان کوفه

در روضة الشهداء ص308و ریاض القدس ج2ص333و ناسخ ج3ص172روایت کنند که یزید گفت:یا ابن الحسین از من حاجتی بخواه تا روا کنم،گفت قاتل پدرم را به من بده تا بکشم.

یزید سرداران کوفه را طلبید و گفت:حسین را که کشته؟گفتند خولی بن یزید،یزید دستور داد تا او را حاضر کردند پرسید که حسین را تو کشتی؟چون خولی سیاست بشیر بن مالک را دیده بود بترسید و گفت:حاشا مرا با کشتن حسین چکار است.

پس گفت:که کشت؟گفتند سنان بن انس.او را آواز داد و پرسید که حسین را تو کشتی؟گفت:نی و لعنت خدا بر قاتلان حسین باد.

یزید تند شد و گفت:پس او را که کشته است؟گفتند:شمر بن ذی الجوشن،کس فرستاد تا شمر را آوردند،پرسید که حسین را تو کشتی؟گفت معاذ الله.

یزید گفت:همۀ مردمان متفق اند بر آنکه او را تو کشته ای،گفت:دروغ می گویند،غضب بر یزید مستولی شده پرسید که پس او که کشته است؟

شمر گفت:من راست بگویم که حسین را که کشته است؟آنکه

********** صفحه 354 **********


قبائل عرب را جمع کرد،و در بیت المال را بگشود،و لشگر را اسب و سلاح و نفقه داد،و گفت:بروید و با حسین جنگ کنید[4].

یزید را انفعال(شرمندگی)عظیم دست داده گفت:برخیز که لعنت خدای بر همۀ شما باد.

در اسرار الشهادة ص523گوید:یزید وقتی فهمید اهل شام بد بین به او شده اند و کشتن امام حسین را به گردن او گذاشتند،امر کرد مردم در مسجد جامع جمع شوند وقتی جمع شدند رفت منبر و خطبه ای خواند و گفت:ای مردم شام خیال می کنید من حسین را کشته ام یا امر به کشتن او کرده ام؟و حال آنکه ابن زیاد حسین را کشته،سپس گفت:به خدا قسم هر کس او را کشته من او را خواهم کشت.

پس احضار کرد آنهائی را که در قتل او حاضر بودند،چون همه جمع شدند رو کرد به شبث بن ربعی و گفت:وای بر تو،تو حسین را کشتی؟یا من ترا امر کردم به کشتن او؟

شبث بن ربعی گفت:به خدا قسم من او را نکشتم و خدا لعنت کند کشندۀ او را بلکه مصابر بن رهیبه او را کشت.

********** صفحه 355 **********

پس یزید ملتفت او شد و گفت:وای بر تو!تو حسین را کشتی؟یا من ترا امر کردم بکشتن او؟گفت نه بخدا قیس بن ربیع او را کشت.پس یزید رو به او کرد و گفت:آیا تو حسین را کشتی؟یا من ترا امر به کشتن او کردم؟گفت:نه گفت پس که او را کشت؟گفت:شمر بن ذی الجوشن او را بکشت.پس یزید رو به طرف او کرد و گفت:آیا تو حسین را کشتی و یا من ترا امر به کشتن او کردم؟گفت:نه،گفت:پس که او را کشت؟گفت سنان بن انس نخعی،پس به او گفت:آیا تو حسین را کشتی یا من ترا امر به کشتن او نمودم؟گفت:نه،گفت:پس که او را کشت؟گفت:خولی بن یزید اصبحی او را کشت.به خولی گفت تو حسین را کشتی یا من ترا امر به کشتن او نمودم؟گفت نه.

پس یزید غضب شدیدی کرد و گفت وای بر شما هر یک حواله به دیگری می دهید و به هم نگاه می کنید:گفتند:قیس بن ربیع او را کشت:به او گفت:تو حسین را کشتی؟گفت:نه،گفت وای بر شما پس که او را کشت؟قیس گفت:ای امیرالمؤمنین من به تو بگویم چه کس او را کشت در امان هستم؟گفت:آری گفت:به خدا قسم نکشت حسین را مگر کسی که پرچمها را بپا کرد و اموال را بین مردم پخش نمود.و لشگری بعد از لشگری بفرستاد.

یزید گفت:او کیست؟گفت:توئی به خدا قسم نکشت حسین را مگر تو.

یزید از گفتار او در غضب شد و بلند شد و به قصر خود داخل شد و سر را گذاشت در طشتی و سرپوشی روی آن انداخت و بغل گرفت و داخل خانۀ تاریکی شد و بنا کرد به سر و صورت خود زدن و می گفت:مرا با قتل حسین چکار بود؟!انتهی.

********** صفحه 356 **********

آنگه روی به امام زین العابدین علیه السلام آورد که حاجت دیگر بطلب.گفت:سر پدرم را به من ده با سرهای شهدا تا ببرم و به تنهای ایشان ملحق سازم،گفت:این حاجت رواست.

حاجت دیگر بخواه گفت:مرا با اهل بیت من اجازت فرمای تا به مدینه رویم،و بر سر روضۀ جد بزرگوار خود صلوات الله و سلامه علیه به طاعت و عبادت مشغول شویم،گفت:این مراد هم حاصل است.آرزوی دیگر درخواست کن.گفت:فردا روز آدینه(جمعه)است مرا اجازت فرمای تا بر منبر روم و خطبه بخوانم.گفت:این آرزویت نیز بر آرم و خطابت فردا با تو گذارم،اما چون روز دیگر شد یزید از وعدۀ خطابت امام پشیمان شده خطیب فصیح شامی را مقرر کرد که خطبه بخواند و منادی ندا کرد که همه کس در مسجد جامع حاضر شوند،و چون مردم به نماز جمعه حاضر شدند خطیب بر منبر رفته زبان به ستایش آل ابو سفیان بگشود،و در مذمت آل ابی طالب مبالغۀ بسیار نمود.بطلان امام حسین را بیان کرد،و حقیقت و اولویت یزید را عیان(واضح)کرد،امام زین العابدین علیه السلام بیطاقت شده آواز داد که(یا شامی بئس خطیب القوم انت)ای مرد شامی بد خطیبی تو مر این قم را و رضای مخلوق را بر سخط خالق اختیار نمودی و دین را به دنیای دون(پست)بدل کرده ای.

پس رو به یزید کرد که به وعده ای که مرا داده ای وفا کن و اجازت ده تا منبر روم و چنان خطبه ای که رضای خدا و رسول بدان باز بسته باشد بخوانم و شنوندگان را ثواب و اجر باشد.

یزید گفت:بر منبر رفتن حاجت نیست همین جا بر پا ایستاده هر سخنی که خواهی بگوی،اهل دمشق به فغان آمدند و اشراف


____________________
[1]. مقتل ابی مخنف مترجم ص198.

[2]. در ریاض القدس ج2ص336گوید:یکی از رؤسا که بعضی نام وی را نعمان بن بشیر و بقولی عمرو بن خالد قریشی گفته اند روانه کرد الخ.

[3]. در قمقام ص302سطر18(سیصد مرد).

[4]. در ناسخ ج3ص175و مقتل مترجم ابی مخنف ص199گوید:سرهنگان بیچاره ماندند و متفق الکلمه گفتند:قاتل حسین قیس بن ربیع بود.یزید روی به قیس کرد و گفت:تو کشتی حسین را؟گفت من نکشتم:گفت:وای بر شما پس کدام کس کشت؟قیس گفت:یا امیرالمؤمنین اگر مرا امان میدهی میگویم:کیست کشنده حسین؟گفت:بگوی که از برای تو امان است قیس گفت:حسین را نکشت الا آنکس که رایات جنگ را برافروخت و جیش از پی جیش روان ساخت.یزید گفت:آن کس کدام است؟قیس گفت:والله ای یزید توئی و تو کشتی حسین را یزید خشمگین از جای برخاست و به سرای خویش رفت و سر حسین را در طشت زر گذاشت و بمندیلی محفوف پیچیده)داشت و در حجرۀ خویش نهاد و لطمه بر چهرۀ خود بزد و همی گفت:(مالی و قتل الحسین)مرا با کشتن حسین چکار؟

********** صفحه 357 **********

شام بر پای خاسته درخواست نمودند که میخواهیم که الفاظ و عبارات اهل حجاز بشنویم و ببینیم که فصاحت و بلاغت حجازیان تا چه مرتبه است.

یزید گفت:ای اهل شام این پسر از بنی هاشم است و ایشان افصح عربند مبادا که چون بر منبر رود آل ابوسفیان را مفتضح سازد و بنی امیه را سخنان ناسزا گوید:

اکابر شام گفتند او خردسال است چه تواند گفت:ما را هوس آنست که از جد خود سخنی کند که در آن ما را موعظه و تذکره ای بود.

یزید التماس بزرگان را رد نتوانست کرد اجازت داد امام به بالای منبر بر آمد و خطبه ای مشتمل بر حمد الهی و نعت حضرت رسالت پناهی ادا فرمود تا آخر خطبه که ذکرش گذشت.
(ورود اهل بیت بار دیگر به کربلا و ملاقات با جابر)
آیا روز اربعین بوده یا نه اختلاف است(یک دسته از ارباب مقاتل)بنحو اطلاق فرموده اند از شام به کربلا رفتند اما چه روزی به کربلا رسیده اند معلوم نکرده اند مثلا:

1)در ترجمه مقتل ابی مخنف ص200و اسرار الشهادة ص525گوید:بهر حال یزید مال کثیری در مقابل آنچه که از آنان(در کربلا)غارت کرده بودند داد،و مقداری نیز زینت و زیور اضافه کرد،آنگاه دستور داد شترها را آوردند و خوابانیدند،و بهترین و زیباترین کجاوه بر آن شتران بستند و یکی از ساربانهایش را به ساربانی گماشت و پانصد سوار نیز به همراه کرد،و دستور

********** صفحه 358 **********


حرکت به مدینه را داد و از دمشق به راه افتادند،آن ساربان،گاهی از آنان جلوتر و گاهی عقب تر می رفت،و در راه با آنان خوش صحبت بود و همراهی میکرد و خدمت لایق و مناسب نسبت به آنان بجا می آورد.

در بین راه اهل بیت علیه السلام فرمودند ما را از کربلا عبور بده و ساربان آنان را به کربلا برد.در کربلا اهل بیت علیه السلام جابر بن عبدالله انصاری را با جماعتی که به زیارت امام حسین علیه السلام آمده بودند ملاقات کردند.

همین که کنار قبور شهداء رسیدند از محملها بزیر آمدند و حزن آنان تجدید شد و گریبانها چاک زدند و موها را پریشان کردند و غم و اندوهی که در دلها پنهان شده بود آشکار کردند،چند روزی در کنار قبر سید الشهداء علیه السلام و سایر شهدا علیه السلام اقامت کردند و سپس از آنجا به سوی مدینه کوچ کردند.

2)و در مثیر الاحزان ابن نما ص107گوید:چون عبور عیال امام حسین علیه السلام به کربلا افتاد دیدند جابر بن عبدالله انصاری با جماعتی از بنی هاشم برای زیارت آن حضرت آمده اند در یک وقت این اتفاق افتاده بود،پس بنای نوحه و ناله و شیون را گذاشتند.

3)و در لهوف مترجم ص196و بحار ج45ص146و نفس المهموم ص467و محن الابرار ج2ص111و اسرار الشهادة ص525گوید:چون زنان و عیال امام حسین علیه السلام از شام باز گشتند و به کشور عراق رسیدند به راهنمای قافله گفتند:ما را از راه کربلا ببرید،پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند،دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردانی از اولاد پیغمبر ص آمده اند برای زیارت قبر حسین علیه السلام پس همگی

********** صفحه 359 **********

به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینه زنی با هم ملاقات کردند،و مجلس عزائی که دلها را جریحه دار میکرد بر پا نمودند،و زنانی که در آن نواحی بودند،جمع شدند،و چند روزی بهمین منوال گذشت.

4)و در جلاء العیون ص622گوید:چون روانه شدند و به نزدیک عراق رسیدند از آن مردی که برای رفاقت ایشان مأمور بود التماس کردند که ایشان را به کربلا برد،و از آنجا متوجه مدینه گردند،او مضایقه نکرد،چون به کربلا رسیدند در آن روز جابر ابن عبدالله انصاری و گروهی از بنی هاشم و اقارب آن امام مظلوم به زیارت آن حضرت آمده بودند.در آن موضع شریف یکدیگر را ملاقات کردند.و نوحه و زاری بسیار کردند و جمعی کثیر از زنان اهل دهات و نواحی جمع شدند و به مراسم تعزیت و ماتم قیام نمودند و از آنجا متوجه مدینه شدند.

(و یک دسته از ناقلین)تصریح کرده اند روز بستم صفر که روز اربعین و چهلم امام حسین علیه السلام بود به کربلا رسیدند ولی بعد از نقل فرموده اند بعید است مثل اینکه:

1)در اقبال سید بن طاووس ص589 [1] دارد که در مصباح یافتم[2]حرم امام حسین علیه السلام روز بیستم صفر با علی بن الحسین علیه السلام به مدینه رسیدند.و در غیر مصباح دارد که ایشان در بازگشت از شام روز بیستم ماه صفر به کربلا رسیدند و هر دو بعید است الخ.

2)و در زاد المعاد مرحوم مجلسی در اعمال ماه صفر گوید:روز بیستم این ماه مشهور است به روز اربعین یعنی چهلم شهادت

********** صفحه 360 **********

سید الشهدا صلوات الله علیه است و بعد از نقل زیارت اربعین فرموده بدانکه مشهور آن است که سبب تأکید زیارت آن حضرت در این روز آن است که امام زین العابدین علیه السلام با سایر اهل بیت در این روز بعد از مراجعت از شام به کربلای معلا وارد شدند و سرهای مقدس شهدا را به بدنهای مطهر ایشان ملحق کردند و این بسیار بعید است.
(و یکدسته بدون تردید قائل شدند که ورود اهل بیت روز اربعین بوده)

1)در جنات الخلود ص44گوید:و در بیستم این ماه(یعنی صفر)اسیران اهل بیت به کربلا آمدند و سرها را به بدنها ملحق ساختند،و به جابر بن عبدالله که از برای زیارت آمده بود برخورد کردند.

2)و در روضة الشهدا ص312گوید:امام زین العابدین علیه السلام سر پدر بزرگوار را و با سرهای دیگر فرا گرفته به کربلا رفت و در بیستم ماه صفر سر آن سرور،به بدن اطهر انضمام یافت و سرهای شهدای دیگر نیز به أبدان ایشان پیوست،الخ.

3)و در منتخب طریحی ص498گوید:پس زنها به راهنما گفتند ترا به خدا قسم ماها را از کربلا عبور بده او هم قبول کرد،و چون به قتلگاه رسیدند روز بیستم صفر بود،جابر بن عبدالله انصاری را با جماعتی از بنی هاشم آنجا ملاقات کردند و شروع به گریه و ناله و شیون نمودند و تا سه روز ماتم عزا بر پا کردند الخ.

********** صفحه 361 **********


4)و در اولین اربعین ص373از شیخ بهائی در رساله توضیح المقاصد نقل کند که روز اربعین جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت به کربلا آمده و اتفاق افتاد که همان روز اهل بیت از شام به کربلا آمدند.

5)و در تذکرة الشهدا ص437از اسفرائینی نقل کند که اهل بیت گفتند ای نعمان ترا بخدا قسم میدهم که ما را از راه کربلا ببر تا با کشتگان خود تجدید عهدی نمائیم گفت:بدیده منت دارم پس آنها را به کربلا آورد در روز بیستم ماه صفر که از شهادت حضرت چهل روز گذشته بود و از این جهت این روز را اربعین گویند.

(و یکدسته)تصریح کرده اند که اهل بیت از شام حرکت کردند و روز بیستم صفر به مدینه رسیدند.مثلا:

1)در مصباح المتهجد شیخ طوسی ص551و مصباح کفعمی ص510از شیخ طوسی و اقبال سید بن طاووس ص589ایضاً از شیخ طوسی نقل کنند که فرمودند:روز بیستم صفر حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه رسول الله ص رسیدند.

2)در مفاتیح الجنان حاج شیخ عباس قمی ص293فرموده روز بیستم صفر روز اربعین و بقول شیخین(شیخ مفید و شیخ طوسی)روز بازگشت حرم امام حسین است از شام به مدینه الخ.

(و یکدسته)تصریح کرده اند که اهل بیت از شام حرکت کردند و به مدینه رفتند و روزش را تعیین نکرده اند کما فی الارشاد شیخ مفید ص246سطر آخر گوید:پس یزید نعمان بن بشیر را خواست و به او گفت:اسباب حرکت این زنان را آماده کن برای رفتن به مدینه.و چون خواست ایشان را بفرستد علی بن الحسین را خواست و جائی را خلوت کرد و گفت:خدا لعنت کند پسر مرجانه را بخدا


__________________________
[1]. کما فی البحار ج101ص335ایضا.

[2]. یعنی مصباح المتهجد شیخ طوسی ص551.


********* صفحه 362 **********

قسم اگر من بودم پدرت هر چه میخواست می پذیرفتم و تا میتوانستم مرگ را از او دور میکردم اما خدا چنین تقدیر کرده بود،و چون به مدینه بازگشتی از آنجا سوی من نامه نویس و هر حاجت که داری بخواه.و خلعت برای او و خاندان رسالت مقرر کرد،و از جمله نعمان بن بشیر را همراه ایشان کرد و گفت:شبانه آنها را ببرید،و تو خود اندکی دور از ایشان و در پی ایشان باش چنانکه چشم تو آنها را بیند و اگر در منزلی فرود آیند دورتر فرود آی،و خود با همراهان برگرد ایشان پاسبان باشید،و در جائی دوتر فرو آئید که اگر یکی از ایشان قضاء حاجتی یا وضوئی خواهد شرم نکند.

پس نعمان با ایشان روانه شد و با ایشان در منازل فرود می آمد و مهربانی میکرد،همانطور یکه یزید سفارش کرده بود و پاس ایشان میداشت تا به مدینه رسیدند انتهی ما فی الارشاد.
(عقیده صاحب ناسخ نسبت به مراجعت اهل بیت به کربلا در روز اربعین)

در ناسخ ج3ص100و ص175چیزی را فرموده که خلاصه اش این است که ثقات محدثین و مورخین متفقند که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام عمر بن سعد اول سرها را به نزد ابن زیاد فرستاد و بعد از آن اهل بیت را به کوفه وارد کرد،و ابن زیاد بعد از شناعت و شماتت با سید سجاد و اهل بیت دستور داد اهل بیت را به حبس خانه بردند و بعد از آن برای یزید نامه نوشت که تکلیف اهل بیت اسیر و سرهای بریده چیست؟

یزید دستور داد که سرها و اهل بیت را برای شام بفرست.قهراً تا

********** صفحه 363 **********

نامه بر(پست)به شام برود و جواب گرفته برگردد چند روز طول خواهد کشید و بعد از رسیدن دستور یزید به ابن زیاد و مهیا کردن ابن زیاد اسباب سفر اهل بیت را به طرف شام چهل روز میشود.پس روا باشد که بگوئیم چون اهل بیت را به طرف شام کوچ دادند روز اربعین که بیستم صفر باشد به کربلا رسیدند،و ناله و عویل برآوردند و از آن طرف جابر از مدینه به زیارت قبر امام حسین علیه السلام شتافته در کربلا هم دیگر را دیدار کردند.

و لکن اگر بگوئیم وقتی که اهل بیت از شام عازم مدینه بودند به کربلا آمدند و آن هم روز بیستم صفر بود که روز اربعین باشد،نزد هیچ خردمندی پسندیده نباشد.

و در ص176گوید:در هیچیک از کتب معتبره مرقوم نیست که اهل بیت روز اربعین شهادت سید الشهداء وارد کربلا شدند،و چون مقید به قید اربعین اول نباشد توانیم گفت:که در مراجغت از شام باره دیگر به کربلا آمدند.و اینکه در کتاب روضة الشهدا مرقوم است که اهل بیت با سر سیدالشهداء و سرهای دیگر شهیدان روز اربعین وارد کربلا شدند و از آنجا به مدینه آمدند،و صاحب حبیب السیر نیز پیروی از آن کتاب نموده پسند هیچ خردمند نیفتد.

مؤلف گوید:سید بن طاووس هم در اقبال ص589این قول ورود اربعین را بعید شمرده مرحوم مجلسی هم در بحار و زاد العماد فرموده بسیار بعید است و هکذا دیگر از محدثین.

پس بعد از ملاحظه اقوال گذشته معلوم میشود هیچ یک را نتوان وحی میزل گرفت و به نحو یقین یک طرف را ثابت نمود،آنچه مسلم است اهل بیت به کربلا بازگشت نموده اند و جابر هم به زیارت آمده و بعضی فرموده جابر روز اربعین به کربلا مشرف شده،و در

********** صفحه 364 **********

کوفه میهمان جناب عطیه عوفی که خود از بزرگان کوفه است بوده و دفعات متعددی به زیارت آمده و ممکن است در یکی از این دفعات با زین العابدین علیه السلام ملاقات حاصل شده باشد که آن در غیر روز اربعین اتفاق افتاده باشد و این قول نه موجب کفر است و نه موجب فسق پس تاخت و تاز کردن و صاحب هر قولی صاحب قول دیگر را رد کردن و نسبت جهل و کم تدبری به ایشان دادن سزاوار نباشد چون مدرک هیچ یک وحی منزل نیست که مخالفش فاسق و دین خراب کن باشد.

مثل مرحوم حاجی نوری که نسبت به مرحوم در بندی و مرحوم ملا مهدی نراقی و یا بعض دیگر نسبت به جمیع علما از شیخ مفید گرفته تا حاجی نوری و مجلسی و محدث قمی و دیگران همه را به باد بی سوادی و بی اطلاعی داده نعوذ بالله من طغیان القلم و اللسان پس چون نص صریحی از اهل بیت نرسیده و تواریخ و اقوال هم مختلف است هر کس هر قولی را پسندیده آن را اخذ کند و عمل نماید انشاء الله مأجور خواهد بود.

ولی چون دنیا دار مکافات است حاجی نوری دیگران را رد کرده خداوند کاری کرده که مثل فصل الخطاب و لؤلؤ مرجان بنویسد که مورد رد جمیع طبقات شیعه گردد.پس رفقا مواظب باشند جند کلمه اصطلاحات یاد گرفتند از جاده حق بیرون نروند.و زبان خود را حفظ کنند چون انسان به هر مقامی برسد ناقص است.
(زیارت جابر در روز اربعین قبر امام حسین علیه السلام را)

در اعیان الشیعه جلد15ص47از بشارة المصطفی ص74و غیر آن روایت کند از اعمش از عطیه عوفی که عطیه گفت:

********** صفحه 365 **********

خارج شدم با جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر حسین علیه السلام پس چون وارد کربلا شدیم جابر نزدیک شط فرات شد و غسل کرد سپس یک پارچه مثل لنگ بخود بست و یک پارچه مثل عبا بدوش انداخت(مثل آدم محرم)پس کیسه ای را باز کرد که در آن سعد کوفی(ریشه گیاهیست مانند حسه خرما چون آن را نرم بکوبند بسیار خشبو میشود)بود پس بر خود پاشید و قدم از قدم بر نمیداشت جز آن که ذکر خدا میکرد،تا به نزد قبر رسیدیم گفت:دست مرا به قبر برسان دستش را به قبر رسانیدم پس خود را بر قبر انداخت بیهوشانه پس آب به صورتش زدم بهوش آمد چون بهوش آمد سه مرتبه گفت:یا حسین یا حسین یا حسین حبیب جواب حبیبش را نمیدهد؟خودش معذرت خواسته گفت(انی لک بالجواب و قد شخبت[1]اوداجک علی اثباجک)کجا میتوانی جواب بدهی و حال آنکه سینه ات از خون گلویت رنگین شده و بین سر و بدنت جدائی افتاده؟(اشهد[2]انک ابن خیر[3]النبیین و ابن سید المؤمنین و ابن حلیف التقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکسا و ابن سید النقبا و ابن فاطمة سیدة النساء و المالک لاتکون هکذا و قد غذتک کف سید المرسلین و ربیت فی حجر المتقین و رضعت من ثدی الایمان و فطمت بالاسلام فطبت حیاً و طبت میتا غیر ان قلوب المؤمنین غیر طیبة بفراقک و لا شاکة فی حیاتک فعلیک سلام الله رضوانه،و اشهد انک مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریا.

ثم جال ببصره حول القبر و قال:السلام علیکم ایتها الارواح

********** صفحه 366 **********

التی حلت بفناء الحسین علیه السلام و اناخت رحله،اشهد[4] انکم اقمتم الصلاة و أتیتم الزکاة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتی اتاکم الیقین.)و الذی بعث محمداً بالحق[5]لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه.

قسم به کسی که محمد را به حق فرستاد هر آینه ما شریک هستیم با شما در جهاد با ملحدین.

عطیه گفت:ما چگونه در اجر با ایشان شریک میباشیم و حال آنکه ما مثل ایشان فرود نیامدیم بوادیها و شمشیری نزدیم و این جماعت آن قدر کوشش در راه دین و حمایت از فرزند سید المرسلین کردند که در میان سر و پیکرشان جدائی افتاد و اولادشان یتیم شدند و زنهای ایشان بیوه گشتند؟!

جابر در جواب فرمود:ای عطیه قسم به ذات احدیت که از رسول خدا شنیدم که میفرمود:(من احب قوماً حشر معهم،و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم)یعنی هر که جماعتی را دوست دارد در قیامت با ایشان محشور میشود،و هر کس عمل قومی را دوست دارد در قیامت در عمل ایشان شریک میباشد،و به آن خدائی که محمد را بحق فرستاده،نیت من و نیت اصحاب من همان است که حسین انجام داده و بر آن گذاشته[6].

********** صفحه 367 **********

عطیه فرمود:در این بین سیاهی پیدا شد که از طرف شام می آمدند پس به جابر گفتم ای جابر سیاهی ای از طرف شام پیدا شد،پس جابر بعبد خود گفت:برو ببین این سیاهی چیست؟خبرش را برای ما بیاور،اگر از اصحاب عمر سعد میباشند به ما خبر بده که به پناهگاهی پناهنده شویم،و اگر زین العابدین است تو در راه خدا آزاد میباشی عطیه گوید:عبد جابر رفت و طولی نکشید بر گشت و گفت:(یا جابر قم و استقبل حرم رسول الله هذا زین العابدین قد جاء بعماته و اخواته)ای جابر بلند شو و حرم رسول خدا را استقبال کن این زین العابدین است که با عمه ها و خواهرشانش دارند تشریف می آورند.

پس جابر با پای برهنه و سر برهنه رفت تا به امام زین العابدین نزدیک شد امام فرمود:(انت جابر)تو جابری؟جابر عرض کرد بلی یا بن رسول الله.(فقال یا جابر ههنا و الله قتلت رجالنا،و ذبحت اطفالنا،و سبیت نساؤنا و حرقت خیامنا)فرمود:ای جابر اینجا بود بخدا قسم که مردان ما کشته شدند،و اطفال ما سر بریده شدند و زنهای ما اسیر شدند و خیمه های ما سوخته شدند.

در ریاض القدس ج2ص347فرموده:تا سه روز اهل بیت در کربلا اقامت کردند.و در روز چهارم حرکت نمودند،در روز آخر همه مخدرات به وداع قبر مطهر آمدند.و در آن روز بیش از سایر روزها نوحه و ندبه نمودند.

(زبانحال علیا مکرمه زینب علیه السلام

(رفتم من و هوای تو از سر نمیرود

داغ غمت ز سینۀ خواهر نمیرود)

********** صفحه 368 **********

(بر خیز تا رویم برادر که خواهرت

تنها بسوی روضه رضوان نمیرود)

(خواهم برم عیال تو را در وطن ولی

لیلا ز روی مرقد اکبر نمیرود)

(از روی تربت تو که دارالشفای ماست

سوی حجاز عابد مضطر نمیرود)

(پهلوی چاک خورده ات از نیزه سنان

ما را زیاد تا صف محشر نمیرود)

(زان لعل لب تلاوت قرآن بنوک نی

از خاطرم بحق پیمبر نمیرود)
(زبان حال اهل بیت در وقت رسیدن به کربلا)

در تذکرة الشهدا ص438فرموده در بعضی مقاتل است که سکینه خاتون علیه السلام در آنحال که به زمین کربلا رسیدند در محمل بخواب بود،نسیم تربت حسینی علیه السلام به مشامش رسید چشم گشود نظرش به عمه اش زینب علیه السلام افتاد کلماتی فرمود:به این مضامین.

(شمیم جان فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان در آمد)

(گمانم کربلا شد عمه نزدیک که بوی مشک و ناب و عنبر آمد)

(بگوشم عمه از گهواره گور صدای شیرخواره اصغر آمد)

(مهار ناقه را یکدم نگهدار باستقبال لیلا اکبر آمد)

(مران ای ساربان یکدم که داماد سر راه عروس مضطر آمد)

(صبا یکدم حسین را گو که از شام بکویت زینب غم پرور آمد)


________________________
[1]. در بشارة المصطفی(شحطت).

[2]. فی بشارة المصطفی(فأشهد).

[3]. فی البشارة(ابن خاتم).

[4]. فی البشارة(و اشهد).

[5]. فی بشارة المصطفی(بالحق ثبیاً).

[6]. در بشارة المصطفی جملات بعد را ندارد ولی این جملات را دارد(جابر فرمود:خذنی نحو الی ابیات کوفان،فلما صرنا فی بعض الطریق قال یا عطیة هل اوصیک و ما اظن اننی بعد هذه السفرة ملاقیک احبب محب آل محمد ص ما احبهم و ابغض مبغض آل محمد ما ابغضهم و ان کان صواما قواما و ارفق بمحب محمد و آل محمد فانه ان تزل له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اخری بمحبتهم فان محبهم فان یعود الی الجنة و مبغضهم یعود الی النار.انتهی.

********** صفحه 369 **********
(زبانحال زینب خاتون هنگام ورود به کربلا روز اربعین)

از جوهری

(باز ای غمزدگان موسم افغان آمد

مژده ای بی وطنان بوی شهیدان آمد)

(ببر ای باد صبا زود خبر نزد حسین

گو که از شام بلا زینب نالان آمد)

(گو بداماد ز جا خیز که از شام خراب

نو عروس تو بصد ناله و افغان آمد)

(مژده از بهر علی اکبر ناکام ببر

گو که لیلای تو با حال پریشان آمد)

(گو به عباس علمدار ز جا خیز و ببین

خواهرت از سفر شام شتابان آمد)

(ای صبا گو به حسینم که پس از کشتن تو

چه جفا ها بمن از لشگر عدوان آمد)

(مدتی از برت ای شاه اگر دور شدم

باز امروز مرا هجر به پایان آمد)

(درد هجران تو بسیار به ما مشکل بود

مشکل ما همه از وصل تو آسان آمد)

(همه بودیم به هر درد و بلا با تو شریک

قسمت ما و تو ای شه همه یکسان آمد)

(کربلا کرب و بلا بود اگر قسمت تو

قسمت ما از جفا دوری و هجران آمد)

(گر تن پاک تو بیغسل و کفن رفت بخاک

قسمت ما تن نیلی سر عریان آمد)

********** صفحه 370 **********

(سر تو گر به سر نیزه کین گشت بلند

ز جفا بر سر ما سنگ چو باران آمد)

(ساربان دست تو از تیغ اگر کرد جدا

دست ما بسته بزنجیر لعینان آمد)

(ذاکرا چون که توئی چاکر و فرزند حسین

لاجرم اجر تو با شاه شهیدان آمد)
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

فصل هشتاد و پنج

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه نوامبر 11, 2013 3:49 pm

(فصل هشتاد وپنج):در ورود اهل بیت به مدینه


در مثیر الاحزان ابن نما ص112فرموده:چون زین العابدین به مدینه رسید پیاده شد و خیمه ها را بر پا کرد و زنان را پیاده نمود.
(معذرت خواستن از ساربان)

در ترجمه مقتل منسوب به أبی مخنف ص205گوید:وقتی ساربان خواست از مدینه برگردد،اهل بیت علیه السلام آنچه مال و لباس یزید به آنان داده بود.به او دادند و گفتند:اگر ما چیزی داشتیم به تو میدادیم،و خداوند در اینها به تو برکت میدهد.او گفت:من چیزی را قبول نمی کنم و با این خدمت که انجام دادم منت شما بر منست،ولی چون این راه طولانی است و شما از این مشک آب بی نیاز شدید آن را به من بدهید،مشک را به او دادند و ساربان آنان را وداع کرد و بسوی شام آمد.

********** صفحه 371 **********
(معذرت خواستن از نعمان بن بشیر)

و در ناسخ ج3 ص177گوید:در این وقت فاطمه دختر علی ابن ابیطالب با خواهر خود زینب گفت:نعمان بن بشیر انصاری در طی طریق از هیچ زحمتی در خدمت ما دریغ نداشت،او را باید به صله عالی و درخشانی خشنود نمود.

زینب فرمود:امروز ما را مال زیادی در دست نیست الا آنکه از زیور خود چیزی به او عطا کنیم،پس مقداری طلا و گردن بند و خلخال فراهم کردند و به خدمت او فرستادند و پیغام دادند که اگر من برای دنیا این کار و خدمت را کرده بودم به کمتر از اینها راضی بودم بلکه خدمت من به شما به جهت پاس پیغمبر ص بود و اشیاء نام برده را برگردانید به اهل بیت و خود برگشت.

و به نقل ریاض القدس ج2ص362از فصول المهمه صله را قبول نکرد و عرض کرد و در عوض از برای من طلب آمرزش کنید و در قیامت مرا فراموش نکنید.
(خبر بردن بشیر برای أهل بیت مدینه)[1]

در این وقت سید سجاد در خیمۀ خویش در آمد و اهل بیت را در خیام دیگر مقام داد:بشیر بن جذلم(حذلم)را که اینوقت ملازمت رکاب آن حضرت داشت طلب فرمود(و قال:یا بشیر:رحم الله اباک لقد کان شاعراً:فهل تقدر علی شیء منه؟)ای بشیر پدر تو شاعر بود تو را هیچ از آن صفت بهره ای هست؟عرض کرد بلی:فرمود

********** صفحه 372 **********

اکنون برو مدینه و مردم را از شهادت ابی عبدالله و رسیدن اهلبیت آگاه کن بشیر حسب الامر به مدینه رفت و با هیچکس سخن نگفت تا به مسجد رسول خدای رسید پس با صدای بلند بگریست و این شعر بگفت:

(یا اهل یثرب لا مقام لکم بها قتل الحسین فادمعی مدرار)

(الجسم منه بکربلا مضرج و الرأس منه علی القناة تدار)

ای اهل یثرب سزاوار نیست که دیگر در یثرب بمانید زیرا حسین علیه السلام کشته گردیده و اینک سرشک ماتم از دیده روا ندارم بدن شریفش در زمین کربلا در میان خون و سر انورش را بر بالای نیزه به هر شهر و دیار میگردانند.

پس گفت:اینک امام زین العابدین علیه السلام است که به ساحت شما اجلال نزول فرموده و در حوالی شهر شما بار سفر گشوده و من پیک اویم بسوی شما که مکان او را به شما معرفی کنم،اهل مدینه چون از این قصه آگاه شدند همه زنهای مخدره و محجبه از پشت پرده ها بیرون دویدند بعضی گریان و بعضی نوحه کنان و بعضی سینه زنان،و روزی تلخ تر از آن روز بر اهل مدینه نگذشته بود.

پس مردم برای دیدن حضرت همه جاده ها را پر کرده بودند.

و شنیدم که کنیزی بر حسین نوحه میکرد[2]

(نعی سیدی ناع نعاه فاوجعا و امرضنی ناع نعاه فأفجعا)

(فعینی جوداً بالدموع و اسکبا وجوداً بدمع بعد دمعکما معا)

(علی من دهی عرش الجلیل فزعزعا فأصبح صار المجدو الدین اجدعا)

********** صفحه 373 **********

(علی ابن نبی الله و ابن وصیه و ان کان عناشا حط الدار شسعا)[3]

(داد قاصد خبر مرگ تو و دل بشنید

وه چه گویم که از فاجعه بر دل چه رسید)

(دیدگان ز اشک عزایش منمائید دریغ

اشک ریزید پیاپی ز غم شاه شهید)

(آنکه در ماتم او عرش الهی لرزید

و ز غمش مجد و شرف داد ز کف دین مجید)

(پسر پاک نبی الله و فرزند وصی

گر چه آرامگه اش دور ز ما شد جاوید)

بشیر گوید من به جانب خیمه آن حضرت رفتم دیدم امام سجاد علیه السلام بیرون آمد و دستمالی در دست دارد که اشک مبارک را بدان پاک مینمود و خادمی ملازم خدمتش بود و کرسی آورد بر زمین نهاد و آن حضرت بر بالای کرسی قرار گرفت و گریه آنچنان بر او غالب شد که اختیار از دستش برفت و گریه را نتوانست نگاه دارد.پس اهل مدینه عرض تعزیت و تسلیت بخدمتش نمودند،و او را دالداری دادند.پس اشاره فرمود که ساکت باشید پس همه ساکت شدند الخ.

و در جلاء العیون ص622گوید:بشیر بن جذلم که از رفقای ایشان بود گفت:که چون نزدیک مدینه رسیدیم و حضرت سجاد علیه السلام در مکانی مناسبی نزول اجلال نمود و فرمود که خیمۀ حرم

********** صفحه 374 **********


را نصب کردند و سرا پرده ای برای آن حضرت بر پا کردند.

و فرمود که ای بشیر خدا رحمت کند پدرت را،مرد شاعری بود آیا تو از پیشۀ پدر خود بهره ای داری؟گفتم:بلی یا بن رسول الله؟من نیز شعر را خوب می گویم.حضرت فرمود:که پس داخل مدینه شو و شعری چند در مرثیۀ سیدالشهداء بخوان و اهل مدینه را بر آمدن ما مطلع گردان،بشیر گفت:که من سوار شدم و بسوی مدینه تاختم،تا داخل شهر شدم چون بمسجد حضرت رسول ص رسیدم صدا بگریه و زاری بلند کردم و شعری چند جانسوز ادا کردم به این مضمون ای اهل مدینه اقامت مکنید که حسین کشته شد به آن سبب سیلاب اشک از دیده های من روان است،بدن شریفش در کربلا میان خاک و خون افتاده و سرش را بر نیزه کرده و شهرها می گردانند.پس فریاد کردم علی بن الحسین با عمه ها و خواهران و بقیۀ اهل بیت رسالت بنزدیک شما رسیده اند و من پیک ایشانم بسوی شما،چون این آوازه در مدینه بلند شد جمیع مخدرات بنی هاشم و زنان مهاجران و انصار از خانه ها بیرون دویدند با سر و پای برهنه،و روهای خود را خراشیدند و گیسوها پریشان کردند،و صدا به نوحه و زاری و نالۀ واویلا وا مصیبتاه بلند کردند و هرگز مدینه را به آن حالت مشاهده نکرده بودم و هرگز روزی تلخ تر از آن و ماتمی از آن بزرگتر ندیده بودم،پس همه به نزد من دویدند و گفتند ای ناعی(کسی که خبر مرگ بیاورد)اندوه ما را بر سیدالشهداء تازه کردی و جراحتهای سینه های ما را به نالۀ جانسوز خود خراشیدی؟تو کیستی و از کجا می آیی گفتم:من بشیر بن جذلم(حذلم)و مولای من علی بن الحسین مرا بسوی شما فرستاده است و خود با عیال امام شهید غریب در فلان موضع فرود آمده است.چون خبر را از

********** صفحه 375 **********

من شنیدند زنان و مردان با سر و پای برهنه گریان و نالان به آن جانب دویدند و من چندان که می تاختم به ایشان نمی رسیدم و راهها پر شده بود از مردم که راه عبور نبود،چون نزدیک خیمۀ آن حضرت رسیدم فرود آمدم و راه نمی یافتم از هجوم مردم که داخل خیمه شوم و دیدم که حضرت زین العابدین علیه السلام بر کرسی نشسته و آب از دیدۀ حزین مبارکش مانند باران جاری است و دستمال در دست دارد و مردان و زنان و خواتین معظمه و کنیزان بلند شده،و فوج فوج می آیند و آن حضرت را تعزیت می فرمایند و صدای نالۀ وا حسین بعرش برین می رسد،و سیلاب اشک اهل زمین به آسمان می رسد،و آب دیدۀ قدسیان روی زمین را گلگون گردانید،چون طغیان گریه آن جناب تسکین یافت به سوی مردم اشاره کرد که ساکت شوید،چون ساکت شدند.
(خطبۀ امام سجاد علیه السلام [4]

بدین خطبه ابتدا فرمود:در ناسخ گوید:

(الحمد لله رب العالمین،الرحمن الرحیم،مالک یوم الدین،باریء الخلائق اجمعین،الذی بعد فارتفع فی السموات العلی و قرب فشهد النجوی،نحمده علی عظائم الامور و فجایع الدهور و الم الفجائع و مضاضة اللوازع و جلیل الرزء و عظیم المصائب الفاظعة الکاظة الفادحة الجائعة.

ایها الناس!ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی


_______________________
[1]. مثیرالاحزان ص112و ناسخ ج3ص182.

[2]. کما فی اللهوف المترجم ص198و الناسخ ج3ص183.

[3]. خلاصه معنی:کسی خبر مرگ آقایم را داد،و مرا ماتم زده کرد.ای دو چشم پی در پی اشک ببارید بر کسی که عرش خدا را مصیبت زده کرد و دین و بزرگواری با مرگ او ناقص شد.بر پسر پیغمبر غریب اشک ببارید.(کذا فی هامش الناسخ).


********** صفحه 376 **********

الاسلام عظیمة،قتل ابوعبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا برأسه فی البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزیة التی لا مثلها رزیة ایها الناس فأی رجالات منکم یسرون بعد قتله؟ام أیة عین تحبس دمعها و تضن عن انهمالها فلقد بکت السبع الشداد لقتله و بکت البحار بامواجها و السموات بارکانها و الارض بارجائها و الاشجار باغصانها و الحیتان و لجج البحار و الملائکة و المقربون و اهل السموات اجمعون.

ایها الناس!ای قلب لاینصدع لقتله؟ام ای فؤاد لایحن الیه؟ام ای مسمع یسمع هذه الثلمة التی ثلمت فی الاسلام؟ایها الناس:اصبحنا مطرودین مشردین شاسعین عن الامصار کأنا اولاد ترک و کابل من غیر جرم اجترمناه و لا مکروه ارتکبناه و لا ثلمة فی الاسلام ثلمناها.«ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین،ان هذا الا اختلاق»و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصایة بنا،لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا فانا لله و انا الیه راجعون من مصیبة ما اعظمها و اوجعها و افجعها و افظها و امرها و اقدحها!فعند الله نحتسب فیما اصابنا و ما بلغ بنا،انه عزیز ذو انتقام).
(ترجمۀ خطبه)

حمد می کنم خداوندی را که پروردگار عالمیان است و با همۀ خلائق رحیم و مهربانست و اوست صاحب روز جزا،و آفرینندۀ ارض و سماء و از ادراک عقلها دور است و به رازهای پنهان نزدیک است،حمد می کنم او را بر عظایم امور و مصائب دهور و محنتهای بدرد آورنده،و ماتمهای صبر براندازنده.

********** صفحه 377 **********

ای مردم خدا راست حمد که مبتلا گردانید ما را به بدترین مصیبتها و رخنه در اسلام شد،بزرگ ترین رخنه ها،سید جوانان بهشت را کشتند،و فرزندان او را اسیر کردند،و سرش را بر سر نیزه در شهرها گردانیدند،و این مصیبتی است که مثل خود ندارد.پس کدام دل بعد از مشاهدۀ این مصیبت جانسوز،شاد می تواند شد.و کدام دیده بعد از شنیدن این واقعۀ غم اندوز،سیلاب اشک خونین را حبس می تواند کرد؟به تحقیق که آسمانهای هفتگانه برای شهادت او گریستند،و دریاها به خروش آمدند،و آسمانها و زمینها بر خود بلرزیدند،و درختان آتش از نهاد خود برآوردند،و ماهیان بر آتش حرمان طپیدند،و قدسیان عالم بالا،و حاملان عرش أعلا در مصیبت سید الشهدا اشک خونین ریختند.

ای مردم!کدام دل از این محنت شکافته نشد؟و کدام سینه از این مصیبت مجروح نگردید؟

ای مردم!نمی دانید که با ما چه کردند؟ما را مانند اسیران غل و زنجیر کردند،و بر شتران برهنه نشانیدند،و شهر به شهر و دیار به دیار گردانیدند.مثل اینکه ما از اولاد ترک و کابل هستیم،بی آنکه مرتکب جرمی شده باشیم و یا مکروهی را انجام داده باشیم،و بدعتی و شکستی در اسلام آورده باشیم،و از پدران گذشتۀ خود نیز جرمی و گناهی نشنیدیم.

بخدا سوگند که اگر پیغمبر به ایشان سفارش در کشتن و ذلیل کردن و بر انداختن نسل ما می کرد،به جای آنکه در اکرام و اعزاز و احترام و رعایت ما به ایشان وصیت کرد،هر آینه زیاده از آنچه کردند نمی توانستند کرد،انا لله و انا الیه راجعون.چه ماتمی است

********** صفحه 378 **********

جان گداز؟و چه واقعه ای است راحت برانداز؟از خدا مزد خود را می طلبیم و از او امید ثواب داریم و اوست انتقام کشندۀ مظلومان و ثواب دهندۀ صابران.

پس صوحان بن صعصعه برخواست و عذر خواست که من زمین گیر شده ام و به این سبب از یاری شما محروم گردیده ام،حضرت عذر او را قبول فرمود و بر پدرش ترحم نمود.
(اشعار ام کلثوم در وقت دیدن مدینه)[1]

(مدینة جدنا لاتقبلینا فبا الحسرات و الاحزان جئنا)

(الا اخبر رسول الله فینا بأنا قد فجعنا فی أبینا)

(و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا)

(و اخبر جدنا انا اسرنا و بعد الاسر یا جدا سبینا)

(و رهطک یا رسول الله اضحوا عرایا بالطفوف مسلبینا)

(و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا)

(فلو نظرت عیونک للاساری علی اقتاب الجمال محملینا)

(رسول الله:بعد الصون صارت عیون الناس ناظرة الینا)

(و کنت تحوطنا حتی تولت عیونک ثارت الاعداء علینا)

(افاطم:لو نظرت الی السبایا بناتک فی البلاد مشتتینا)

(افاطم:لو نظرت الی الحیاری و لو ابصرت زین العابدینا)

(افاطم:لو رأیت بنا سهاری و من سهر اللیالی قد عمینا)

(افاطم ما لقیت من عداک و لا قیراط مما قد لقینا)

(فلو دامت حیاتک لم تزل الی یوم القیامة تندبینا)

********** صفحه 379 **********

(و عرج بالبقیع وقف و ناد ءابن حبیب رب العالمینا)

(و قل یا عم یا الحسن المزکی عیال اخیک اضحوا ضائعینا)

(ایا عماه:ان اخاک اضحی بعیداً عنک بالرمضا رهینا)

(بلارأس تنوح علیه جهراً طیور و الوحوش الموحشینا)

(و لو عاینت یا مولای ساقوا حریماً لایجدن لهم معینا)

(علی متن النیاق بلاوطاء و شاهدت العیال مکشفینا)

(مدینة جدنا:لاتقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا)

(خرجنا منک بالاهلین جمعاً رجعنا لارجال و لابنینا)

(و کنا فی الخروج بجمع شمل رجعنا خاسرین مسلبینا)

(و کنا فی امان الله جهراً رجعنا خاسرین مسلبینا)

(و مولینا الحسین لنا انیس رجعنا و الحسین به رهینا)

(فنحن الضائعات بلا کفیل و نحن النائحات علی اخینا)

(و نحن بنات یاسین و طاها و نحن الباکیات علی ابینا)

(و نحن الطاهرات بلا خفاء و نحن المخلصون المصطفونا)

(الا یا جدنا:قتلوا حسینا و لایرعوا جناب الله فینا)

(الا یا جدنا:بلغت عدانا مناها و اشتفی الاعداء فینا)

(لقد هتکوا النساء و حملوها علی الاقتاب قهراً اجمعینا)

(و زینب اخرجوها من خباها و فاطم و اله تبدی الانینا)

(سکینة تشتکی من حر و جد تنادی الغوث رب العالمینا)

(و زین العابدینا بقید ذل و راموا قتله اهل الخئونا)

(فبعدهم علی الدنیا تراب فکأس الموت فیها قد سقینا)

(و هذی قصتی مع شرح حالی الا یا سامعون ابکوا علینا)

********** صفحه 380 **********


خلاصه معنی اشعار:ای مدینه جد ما:ما را مپذیر،زیرا با دلی پر از حسرت و اندوه آمده ایم.به پیغمبر خبر بده که ما ماتم زدۀ پدر شدیم.و اینکه مردان در کربلا بدون سر روی خاک افتاده و پسران ما را سر بریدند.به جد ما خبر ده که ما اسیر شدیم و سپس شهر به شهر گشتیم.و اهل بیت تو ای پیغمبر:در کربلا برهنه و غارت شدند.حسین را سر بریدند و ملاحظۀ شما را دربارۀ ما نکردند.ایکاش اسیران را که بر پالانهای شتران سوار بودند میدیدی.ای رسول خدا:پس پرده نشینی چشمهای مردم نگران ما شد.چون چشم های تو از نگهداری ما برگشت.دشمنان بر ما شوریدند.

ای فاطمه:کاش میدیدی دختران اسیرت را که در شهرها پراکنده گشته بودند.

ای فاطمه:ایکاش سرگردانها را میدیدی،ایکاش زین العابدین را میدیدی،ای فاطمه:کاش ما شب بیدارانی که از زیادی بی خوابی کور شده ایم میدیدی.

ای فاطمه:آنچه تو از دشمنان دیدی نسبت به آنچه ما دیدیم،به مقدار یک قیراط هم نیست.اگر زنده میبودی تا روز قیامت بر ما گریه میکردی.و در بقیع:بایست و صدا بزن:ای پسر حبیب پروردگار:(امام حسن)و بگوی:ای عمو:ای حسن پاک:اهل بیت برادرت ضایع گشتند.ای عمو:بدن بی سر بردارت در غربت گرفتار ریگهای داغ است که پرندگان و حیوانات وحشی آشکار بر او نوحه میکنند.آقای من:ایکاش حرم سرائی را که بی یاور بودند و روی شترا بی محمل با صورتهای باز،ایشان را میبردند میدیدی.که بر آمدیم و سوار شدیم شتران دشمنان را،(و حال آنکه ما بدون


______________________
[1]. منتخب طریحی ص499و ناسخ ج3ص179.


********** صفحه 381 **********

هیچ خفائی پاکانیم و خالص و برگزیده ایم و بر بلاها صابریم و راست گویان و نصیحت کنندگانیم ای جد بزرگوار ما حسین را کشتند و خدا را نسبت به ما رعایت نکردند.ای جد بزرگوار ما دشمنان ما به آرزوی خود رسیدند و کینه ها خود را شفا دادند.زنان ما را هتک نمودند و از روی قهر و غلبه بر شتران بی جهاز سوار کردند،و زینب را از پرده و خیمه خود بیرون کشیدند،و فاطمه دختر امام حسین سرگردان و نالان بود،و سکینه از شدت گرفتاری به خدای عالمیان پناه میبرد.و زین العابدین را غل خواری به دست و پایش زده بودند و اهل خیانت اراده قتلش را داشتند.

پس بعد از ایشان خاک بر سر دنیا،کاسه مرگ را به ما نوشانیدند،و این شرح حال من و قصه منست،پس ای شنوندگان بر ما بگریید.
(خبر دار شدن محمد بن حنفیه از ورود اهل بیت به مدینه)

در ناسخ ج3ص178گوید در هیچ کتابی از کتب مقاتل علماء ندیده ام که محمد بن حنفیه به استقبال اهل بیت رفته باشد،مگر در کتاب مفتاح البکاء[1]که میگوید:(ان محمد بن الحنفیه لما سمع بمجییء اهل البیت خرج بسرعة،فلما نظر الی الاعلام السود خر من فرس الی الارض مغشیا علیه،فقیل للسجاد:ادرک عمک،فانه

********** صفحه 382 **********

کاد ان یهلک،فجاء باکیاً الیه و اخذ رأس عمه فی حجره حتی افاق.فلما نظر الی ابن أخیه تأوه و قال:یا ابن اخی:این أخی؟این قرة عینی؟این ثمرة فؤادی؟این خلیفة ابی؟این الحسین أخی؟فقال:یا عماه:أتیتک یتیماً.قتلوا رجالنا و اسروا نسائنا،یا لیت کنت حاضراً حی تری اخیک کیف یستغیث فلا یغاث و کیف یستعین فلا یعان،و قتلوه عطشانا،و کل الحیوانا ریان.فصاح محمد صیحة عالیة حتی غشی علیه،فلما افاق،قال:یا ابن أخی:کیف جری علیکم؟فکان علیه السلام یحکی ما جری علیهم و محمد یبکی).

یعنی چون محمد بن حنفیه آمدن اهل بیت را شنید با سرعت تمام از خانه بیرون شد چون چشمش به پرچمهای سیاه افتاد از اسب به زمین افتاد در حالیکه غش کرده بود به امام سجاد علیه السلام عرض شد عمویت را دریاب که نزدیک است هلاک شود.حضرت با گریه به بالین او آمد و سرش را در دامن گرفت تا به هوش آمد.چون چشم محمد به پسر برادر افتاد آهی دردناک کشید و عرض کرد:ای پسر برادر:برادرم کجا است؟نور چشمم کجا است؟میوۀ دلم کجا است؟جانشین پدرم کجا است؟کجا است حسین برادرم؟حضرت فرمود:ای عمو یتیم پیش تو آمده ام،مردان ما را کشتند و زنان ما را اسیر کردند.ای کاش حاضر بودی که ببینی چگونه برادرت فریاد بیکسی میکرد و کسی به فریادش نمیرسید و طلب یاری میکرد و کسی نبود که یاریش کند و با لب تشنه شهیدش کردند در حالتیکه همه حیوانات سیر آب بودند.پس محمد صیحه ای زد و از هوش رفت،و چون بهوش آمد عرض کرد:ای پسر برادر بر شما چه گذشت؟حضرت هم ماجرای خود را ذکر میفرمود و محمد گریه میکرد.

********** صفحه 383 **********
(ملاقات امام سجاد علیه السلام با عمویش به طریقی که ابی مخنف نقل کرده)

در ناسخ ج3ص177از ابی مخنف نقل مند که چون سید سجاد علیه السلام از زیارت قبر رسول خدا مراجعت کرد به خانه عم خود محمد حنفیه آمد و او را از شهادت پدر آگهی داد،محمد بگریست چندانکه از هوش رفت.چون بهوش آمد برخاست و زره بپوشید و شمشیر حمایل کرد و بر اسب خویش سوار شد بر کوه بالا رفت و مردم او را میدیدند آن گاه غائب شد و دیگر آشکار نشد تا زمانیکه مختار خروج کرد و این حدیث با عقاید شیعی راست نیاید انتهی.مؤلف گوید:چگونه میشود مدینه پر از گریه و ناله و شیون شود زن و مرد بی اختیار از خانه های خود بیرون مدینه به استقبال اهل بیت بروند و مدینه یک پارچه عزا باشد و محمد حنفیه اطلاع پیدا نکند یا اطلاع پیدا کند و حرکتی نکند تا حجت خدا بر او وارد شود و او را از مرگ پدر اطلاع دهد این از محالات عادیه است عقل سلیم این را باور نکند والله العالم.
(ورود اهلبیت به مسجد رسول الله)

در ناسخ ج3ص188گوید:آنگاه آهنگ مدینه فرمود و با اهلبیت روان گشت و مردم مدینه با گریبان های چاک و ناله های سوزناک ملازم خدمت ایشان بودند و اتفاقاً روز،روز جمعه بود،که مردم دسته دسته با لباسهای سیاه و بانگ واویلاه وارد مدینه شدند مثل اینکه زمین مدینه زلزله شده همین طور آمدند تا بمسجد رسیدند.

********** صفحه 384 **********

زینب علیه السلام چهار چوب در مسجد را گرفت و عرض کرد(یا جداه انا ناعیة الیک اخی الحسین)ای جد بزرگوار ای رسول پروردگار:اینک من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آورده ام.

پس ام کلثوم عرض کرد:(السلام علیک یا جداه:انی ناعیة الیک ولدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه)سلام بر تو ای جد بزرگوار من خبر مرگ فرزندت حسین را آورده ام.

در خبر است که اینوقت از قبر رسول خدا ناله ای دردناک برآمد،و علی بن الحسین صورت مبارک را بر قبر پیغمبر گذاشت و گریه کرد و عرض کرد:

(انا جیک یا جداه یا خیر مرسل حبیبک مقتول و نسلک ضائ علیه السلام

(انا جیک محزونا علیلا موجلا اسیراً و مالی حامی و مداف علیه السلام

(سبینا کما تسبی الاماء و مسنا من الضر ما لا تحمله الا ضائ علیه السلام

(ایا جد یا جداه بعدک اظهرت امیة فینا مکرها و الشنائ علیه السلام

خلاصه معنی ای جد:ای بهترین پیغمبران با تنی بیمار و دلی اندوهناک به آهستگی میگویم حسینت کشته و اولادت تباه گشت،چون کنیزان اسیر شدیم و زیانهای طاقت فرسا به ما رسید و نیرنگ بنی امیه پس از تو نسبت به ما ظاهر شد.(کذا فی هامش الناسخ).
(گریه سید سجاد بر حسین علیه السلام

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:زین العابدین بر پدرش چهل سال گریست و در این مدت روزها روزه داشت و شبها به عبادت بر پا بوده هنگام افطار که میرسید خدمتگذارش غذا و آب حضرت را می آورد و در مقابل اش میگذاشت و عرض میکرد:

********** صفحه 385 **********

آقا بفرمائید میل کنید.میفرمود:فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد،فرزند رسول خدا تشنه کشته شد،آن قدر این جمله ها را تکرار میکرد و میگریست تا غذایش از آب دیدگانش تر میشد و آب آشامیدنی حضرت با اشگش می آمیخت حال آن حضرت چنین بود تا به خدای عز و جل پیوست،یکی از غلامان حضرت گفته است که روزی امام به بیابان رفت گوید:من نیز به دنبالش بیرون شدم دیدم پیشانی بر سنگ سختی نهاده است من ایستادم و صدای ناله و گریه اش را میشنیدم هزار بار گفت:(لا اله الا الله حقا حقا،لا اله الا الله تعبداً و رقا،لا اله الا الله ایماناً و تصدیقا)سپس سر از سجده اش برداشت محاسن و صورتش غرق در آب بود از اشگ چشمش عرض کردم آقای من وقت آن نرسیده که روزگار اندوهت پایان پذیرد؟و گریه ات کاهش یابد؟فرمود:وای بر تو یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم پیغمبر و پیغمبر زاده بود،و دوازده فرزند داشت خداوند یکی از فرزندانش را پنهان کرد،موی سرش از اندوه فراق سفید شد و از غم کمرش خم شد و از گریه دیده اش نابینا گشت،با اینکه فرزندش در همین دنیا بوده و زنده،ولی من پدرم و برادرم و هیفده تن از فامیلم را کشته و بر روی زمین افتاده دیدم چگونه روزگار اندوهم سر آید و گریه ام بکاهد.

و از امام صادق علیه السلام مرویست که فرمود:بعد از شهادت حسین علیه السلام یک زن هاشمیه سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد و دود از مطبخ ایشان برنخاست تا بعد از پنج سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد.

********** صفحه 386 **********
(سر امام حسین علیه السلام کجا دفن است)[2]

در مثیرالاحزان ابن نما ص106گوید:مردم اختلاف دارند نسبت به دفن سر مبارک و آنچه که مورد اعتماد است از بین اقوال آن است که سر مبارک را برگردانیدند به بدنش ملحق ساختند.

و در لهوف مترجم ص195گوید:و اما سر حسین علیه السلام روایت شده که آن را برگردانیدند و در کربلا با جسد شریف دفن نمودند و عمل طایفه شیعه هم بر همین است.

و در بحار ج45ص145گوید:مشهور بین علماء ما که امامیه هستند آن است که با جسد شریفش دفن شده،علی بن الحسین علیه السلام برگردانیده.

و در عوالم ج17ص453گوید:این اقوالی که ذکر کردیم اقوال مخالفین بود و مشهور بین علماء ما که امامیه هستند علی بن الحسین علیه السلام برگردانید و با جسدش دفن نمود.

و در تذکره ابن جوزی پنج قول ذکر کرده:اول کربلا دوم در مدینه سوم در دمشق چهارم در مسجد رقه پنجم در قاهره.و گفته اشهر اقوال آن است که سر را برگردانیدند به کربلا و با جسدش دفن کردند.

و در مقتل مقرم ص470از مناوی در کواکب الدریه ج1ص57نقل کند که امامیه اتفاق دارند بر اینکه سر را به کربلا برگردانیدند.

********** صفحه 387 **********

و پس از نقل اقوال فرموده پس بنا بر این گفته های دیگران در این باره موردی ندارد و اعتنائی به آن نیست.

و حدیثی که دلالت دارد بر اینکه سر مبارک در کنار قبر أمیرالمؤمنین علیه السلام دفن شده،این اعلام دیده اند پس اعراض ایشان از آن حدیث دلالت میکند ما را که ایشان وثوق و اعتماد به آن نداشتند و رجالش نزد ایشان معروف نبوده.

و وقتی از ابی بکر آلوسی از جای دفن سر مبارک سئوال شد گفت:

(لاتطلبوا رأس الحسین[3] بشرق ارض او بغرب)

(و دعوا الجمیع و عرجوا نحوی فمشهده بقلبی)

(بشرق و غرب مجوئید قبر پاک حسین

به سوی قلب من آئید کان مزار وی است)

و از حاج مهدی فلوجی حلی نقل کرده که گفت:

(لاتطلبوا رأس الحسین فانه لا فی حمی ثاو و لا فی واد)

(لکنما صفو الولاء یدلکم فی انه المقبور وسط فؤادی)

و در کتاب تحقیق دربارۀ اول اربعین حضرت سید الشهداء در چاپ سوم از ص306تا ص341راجع به دفن سر مبارک سخن گفته هر کس تفصیل میخواهد به آنجا رجوع کند.

چون اگر بنا باشد قول حق قول شیعه امامیه باشد که سر مبارک ملحق به بدن شریف شده وقت صرف کردن در مابقی اقوال برای بعضی تضییع وقت است.


__________________________________
[1]. در ذریعه ج21ص321فرموده:(مفتاح البکاء فی مصیبة خامس آل العباء)فارسیست در یکجلد تألیف حاج مولی محمد صالح بن آقا محمد برغانی قزوینی است که در کربلا سیۀ(1283)فوت شده و برادر حاج مولی محمد تقی معروف به شهید ثالث است.انتهی.

و فوت مرحوم سپهر در27ربیع الثانی1297بوده کما فی الذریعه ج24ایضاً.

[2]. در مثیرالاحزان ابن نما ص106.و نفس المهموم ص466.و لهوف مترجم ص195و بحار ج45ص144و محن الابرار ج2ص108و عوالم ج17ص451و ناسخ ج3ص191و منتخب التواریخ ص238و مقتل مقرم ص469و تذکرة الخواص ابن جوزی ص275و لواعج الاشجان ص247.

[3]. در تذکرۀ ابن جوزی ص277(لاتطلبوا مولی الحسین)ذکر کرده.


********** صفحه 388 **********
(خاتمه در ده فائده است)
(فائده اول)

در ابصار العین ص127گوید:در کربلا سرهای شهدا را بعد از کشته شدن از بدنها جدا کردند مگر سر دو نفر را یکی سر شیرخواره حسین که روایت رسیده او را حضرت با غلاف شمشیر قبری کند و دفن نمود.و دیگری سر حر ریاحی که بنی تمیم مانع شدند از بریدن سر او.

مؤلف گوید این قول معارض است با آنچه در ج3رمز المصیبة ص257گذشت که سر حر را بعد از سر امام حسین علیه السلام وارد کردند ملاحظه شود.
(فائده دوم)

و در ص128گوید:اصحاب امام حسین غیر از طالبین بدون عیال خدمت امام بودند مگر سه نفر که ایشان با عیالشان بودند یکی جنادة بن حرث سلمانی،دیگر عبدالله بن عمیر کلبی،سوم مسلم بن عوسجه.

مؤلف گوید:چهارم وهب بود که با عیال خدمت امام بود.
(فائده سوم)

و در همان کتاب گوید:پنج نفر از اصحاب رسول خدا با امام حسین علیه السلام شهید شدند،سه نفر در کربلا،انس بن حرث کاهلی که جمیع مورخین ذکرش کرده اند.و حبیب بن مظهر(مظاهر).

********** صفحه 389 **********

اسدی که فقط ابن حجر ذکرش نموده.و مسلم بن عوسجه اسدی که ابن سعد در طبقات نوشته و دو نفر در کوفه.هانی بن عروة مرادی،که همه ذکرش کرده اند،و عبدالله بن یقطر حمیری که ابن حجر ذکرش کرده.
(فائده چهارم)

در همان کتاب ص129گوید:چهار نفر در کربلا بعد از امام حسین علیه السلام کشته شدند.

یکی سوید بن ابی المطاع بود که مجروح شده بود و غشوه بر آن عارض شده بود،وقتی که امام شهید شده و مردم بشارت میدادند و صدای عیال اما را شنید کاردی را که مخفی کرده بود در کفش خود بیرون کشید و بنا کرد جهاد کردن تا کشته شد.

دیگر سعد بن حرث و برادرش ابوالحتوف بود که این دو برادر بر علیه امام حسین علیه السلام بودند وقتی که امام کشته شد و صدای ناله زنان و اطفالش را شنیدند بنا کردند با کفار جهاد کردند و با شمشیر بر سر ایشان زدن،جهاد کردند تا کشته شدند.

چهارم محمد بن سعید بن عقیل بود چون امام علیه السلام بر زمین افتاد و ناله و صیحه زنان و اطفال را شنید عمود خیمه را گرفت و ترسان و لرزان از در خیمه بیرون شد و او را لقیط بن یاسر،یا هانی بن ثبیت حضرمی بکشت.

مؤلف گوید:تفصیلش به ج2ص179رمز المصیبة رجوع شود.
(فائده پنجم)

در کتاب مذکور ص129گوید:دو نفر از یاران حضرت امام

********** صفحه 390 **********

حسین علیه السلام بعد از آن حضرت مردند بواسطه زخمی که برداشته بودند.

یکی سوار بن منعم نهمی که اسیر شد و بواسطه جراحات و زخمهایش شش ماه بعد فوت شد.

و دیگری موقع بن ثمامة صیداوی که او هم اسیر شد و نفی بلد کردند به(زاره)که در بحرین معروف است و بعد از یکسال بواسطه زخمهائی که برداشته بود بمرد.
(فائده ششم)

و در ص130گوید:نه نفر در کربلا شهید شدند و مادر ایشان در خیمه ها ایستاده و به ایشان نگاه میکردند.

1)عبدالله بن الحسین که مادرش رباب در خیمه ایستاده و به او نگاه میکرد.

2)عون بن عبدالله بن جعفر که مادرش زینب عقیله در خیمه ایستاده بود و نگاهش به فرزندش بود.

3)قاسم بن الحسن که مادرش رمله ایستاده و به او نگاه میکرد.

4)عبدالله بن الحسن که مادرش دختر شلیل بجلیه بود ایستاده به او نگاه میکرد.

5)عبدالله بن مسلم که مادرش رقیه دختر علی علیه السلام بود ایستاده به او نگاه میکرد.

6)محمد بن ابی سعید بن عقیل بود که مادرش او را نظاره میکرد که عمود خیمه را گرفته بود بدست و ترسان و لرزان این طرف و آن طرف نگام میکرد که لقیط یا هانی او را ضربتی زد و کشت و مادرش به او نگاه میکرد.

********** صفحه 391 **********

7)عمر بن جناده که مادرش ایساده بود و او را امر به جنگ میکرد و او را کشته و مادر به او نگاه میکرد.

8)مادر عبدالله کلبی بنا به نقل طاووسی ایستاده بود و او را تحریض بر جنگ میکرد و نظرش به او بود.

9)علی بن الحسن که مادرش لیلی در خیمه ایستاده بود و او را دعا میکرد بنا به نقل بعض اخبار و میدید که او را پاره پاره میکردند.

مؤلف گوید:ممکن است مادر وهب را هم بشمار آوریم پس ده نفر میشوند.
(فائده هفتم)

در کتاب مذکور ص132گوید:هفت نفر بودند که امام حسین علیه السلام بالای کشته ایشان تشریف برد.

1)مسلم بن عوسجه وقتی کشته شد حضرت با حبیب بن مظاهر بسوی کشته او رفتند و حضرت فرمود خدا ترا رحمت کند ای مسلم.

2)حر بن یزید ریاحی بود که چون کشته شد حضرت به بالینش رفته و فرمود(انت حر کما سمتک امک)تو آزاد و حری چنانکه مادرت ترا حر نام گذاشت.

3)واضح رومی یا اسلم ترکی چون کشته شد حضرت به نزد او رفته و معانقه نمود و صورت بصورتش گذاشت.

4)جون بن حوی،چون کشته شد حضرت نزد او تشریف برد و فرمود:(اللهم بیض وجهه،و طیب ریحه واحشره مع الابرار و عرف بینه و بین محمد و آل محمد)خدایا رویش را سفید کن،و بویش را پاکیزه گردان و با نیکان محشورش کن،و میان او و آل محمد شناسائی ده.

********** صفحه 392 **********


5)عباس بن علی علیه السلام که چون کشته شد حضرت به نزد او تشریف بردند و نشستند و فرمود الان انکسر ظهری و قلت حیلتی.

6)علی بن الحسین الاکبر علیه السلام که چون کشته شد حضرت رفتند تا بالای سر آن جوان ایستادند و فرمود(علی الدنیا بعدک العفا)بعد از تو خاک بر سر دنیا.

7)قاسم بن الحسن علیه السلام که چون کشته شد حضرت رفتند بسوی او و فرمود(بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة جدک و ابوک)خدا رحمت خود را دور گرداند از کسانیکه ترا به قتل آوردند.و دشمن ایشان در قیامت جد و پدر تو است.
(فائده هشتم)

در ابصار العین ص131گوید:امام حسین علیه السلام از بین دوستان و یارانش که در کربلا بودند نفر را بعد از شهادتشان مدح و ثنا و نوحه سرائی فرمود.

1)فرزندش علی اکبر بود که وقتی به بالین او آمد فرمود(قتل الله قوما قتلوک ما اجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمة الرسول،علی الدنیا بعد العفا)خدا بکشد کشندگان ترا که بر خدا و هتک حرمت پیغمبر جرأت کردند،خاک بر سر دنیا بعد از تو.

2)برادرش حضرت عباس بود:که وقتی به بالین او آمد،فرمود(الان انکسر ظهری و قلت حیلتی،و شمت بی عدوی)الان کمرم شکست و بی چاره شدم و دشمن شاد گشتم.

3)پسر برادرش حضرت قاسم بود که وقتی به بالین او آمد فرمود(بعداً لقوم قتلوک و خصمهم فیک رسول الله صلی الله علیه و آله ثم

********** صفحه 393 **********


قال:عز علی عمک ان تدعون فلا یجیبک الخ)از رحمت خدا دور باد کسانی که ترا کشتند و خصمشان رسول خدا باشد،بر عمت گران است که او را بخوانی و نتواند ترا جواب گوید.

4)پسر برادرش عبدالله بن الحسن بود که چون کشته شد او را در بغل گرفت و فرمود:(یا ابن اخی اصبر علی ما نزل بک،و احتسب فی ذلک الخیر،فان الله یلحقک بآبائک الصالحین الخ)ای پسر برادرم صبر کن بر آنچه بر تو وارد شد و بحسب خدا بگذار ثوابش را چون خداوند ترا به پدران شایسته ات ملحق خواهد نمود.

5)پسرش عبدالله بن الحسین بود که چون کشته شد خونش را به طرف آسمان پاشید و فرمود:(اللهم لایکن اهون علیک من دم فصیل ناقة صالح الخ)خدایا نزد تو از خون بچه شتر صالح کمتر نیست.

6)مسلم بن عوسجه بود که چون کشته شد حضرت فرمود(رحمک الله یا مسلم)ای مسلم خدا ترا رحمت کند،و این آیه را خواند(فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا)پس بعضی بر آن عهد ایستادگی کردند و برخی به انتظار(شهادت)مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.سوره33آیه23.

7)حبیب بن مظهر(مظاهر)بود که چون کشته شد حضرت به بالین او آمد و فرمود:(عندالله احتسب نفسی و حماة اصحابی)از خداوند اجر خود و بزرگان اصحابم را میطلبم.

8)حر بن یزید ریاحی بود که چون کشته شد حضرت به بالین او آمد و فرمود:(انت کما سمتک امک حر فی الدنیا و سعید فی الاخرة)تو همانطوریکه مادرت نام نهاد حری در دنیا و سعیدی در آخرت.

********** صفحه 394 **********


9)زهیر بن قین بود که چون کشته شد حضرت به بالین او آمد و فرمود:(لایبعدنک الله یا زهیر من رحمته و لعن الله قاتلیت لعن الذین مسخوا قردة و خنازیر)ای زهیر خدا ترا از رحمتش دور نسازد و کشنده ترا لعنت کند مانند لعنت کسانیکه مسخ گشته بصورت میمون و خوک در آمدند.

10)جون غلام ابی ذر بود که چون کشته شد حضرت به بالین او آمد و فرمود:(اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و عرف بینه و بین محمد و آله).

خداوندا رو سفیدش کن و بویش را خوش گردان و شناسائی ده بین او و محمد و آلش.
(فائده نهم)

در کتاب مذکور ص132گوید:در کربلا سه سر از سرهای اصحاب حضرت را به طرف امام حسین علیه السلام پرتاب کردند.

1)سر عبدالله بن عمیر کلبی بود که به طرف آن حضرت پرتاب کردند پس مادرش آن را گرفت.

2)سر عمر بن جناده بود که به طرف حضرت پرتاب کردند مادرش آن را گرفت و به طرف لشکر ابن سعد پرتاب کرد و یکنفر را بکشت.و عمود خیمه را گرفت و خواست جنگ کند حضرت او را منع کرد(و فرمود جهاد بر زنان نیست).

3)سر عابس بن ابی شبیب شاکری بود که چون کشته شد لشکریان دربارۀ او نزاع کردند هر یک میگفت من او را کشتم عمر سعد نزاع را فیصله داد و گفت او را یک نفر نکشته پس سر را به طرف امام حسین علیه السلام پرتاب کردند.

********** صفحه 395 **********

(فائده دهم)

در کتاب مذکور ص133گوید:دو نفر زن در روز عاشورا به کمک حضرت برای جهاد بیرون آمدند.

یکی مادر عبدالله بن عمیر بود که بعد از کشته شدن فرزندش عمود خیمه را گرفت و به طرف دشمن رهسپار شد امام حسین علیه السلام او را برگردانید و فرمود برگرد خدا ترا رحمت کند خداوند جهاد را از تو برداشته.

دوم مادر عمر بن جناده بود که سر پسرش را گرفت و به طرف لشکر پرتاب کرد و یکنفر را بکشت سپس شمشیر بدست گرفت و این رجز بخواند:

(انا عجوز فی النساء ضعیفه بالیة خاویة نحیفة)

(اضربکم بضربة عنیفه دون بنی فاطمة الشریفة[1])

پس امام حسین علیه السلام آمد و او را به طرف خیمه ها برگردانید چنانچه جماعتی از اهل مقاتل نوشته اند.

مؤلف گوید:زن وهب بن عبدالله ایضا به یاری امام حسین علیه السلام بیرون شد و شربت شهادت نوشید چنانچه در ج2رمزالمصیبة ص76نقل کردم و ایضاً مادر ابن وهب نیز عمود خیمه را گرفت و دو تن از لشکر کوفه را به خاک انداخت پس امام حسین علیه السلام او را برگردانید.بنابراین چهار زن به کمک آن حضرت به میدان رفته اند.اللهم اینکه گفته شود بعضی از این مذکورات با بعضی متحدند.

تا اینجا این جزء از کتاب رمز المصیبة به پایان رسید و الحمدلله

********** صفحه 396 **********


و له الحمد و صلی الله علی محمد و آل محمد و امید است که هر نقصی و عیبی در این کتاب دیده شد از قصور مؤلف بحساب آوردند نه تقصیر آن و از خداوند منان خواهانم این خدمت ناچیز را بحرمت حسین عزیزش قبول فرماید و از برادران محترم خواهش دارم خورده گیری نکنند و لغزشهای حقیر را به قلم عفو خود اصلاح فرمایند و این حقیر بی بضاعت را از دعای خیر فراموش ننمایند.
(تنبیه)

بعضی از رفقا سؤال کردند چند وقت مشغول نوشتن این کتاب بودی؟عرض کنم:ابتداء تألیف این کتاب که در سه جزء اتمام پذیرفت هفتم شهر صفر الخیر سنۀ1412و اختتام آن روز بیست و یکم ربیع الاول1413هجری واقع شد و اناالجانی محمود بن سید مهدی موسوی ده سرخی اصفهانی در جوار عمۀ سادات حضرت معصومه بنت موسی بن جعفر صلوات الله علیهم اجمعین.


________________________________
[1]. در جلد دوم رمز المصیبة ص121ترجمۀ این رجز گذشت مراجعه کنید.
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبلي

بازگشت به حسين ثار الله


Aelaa.Net