استقامت براى راه اعلى

مدير انجمن: najm134

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm134 » شنبه مارس 27, 2010 12:48 pm

عناوين گزارشاتي كه تا كنون در اين باره منتشر شده است: مقاومت نوجوان مسلمان در مقابل تغييرنام خود به نامهاى بيگانه - مقاومت در برابر قبول كذرنامه با تصوير بدون حجاب - رياضيدان و برنده جايزه نوبل، و استقامت در معالجه براى حفظ نشاط علمي - حفظ عقيده و مجتمع علوي (عليرغم كشتار ناصبيان و بي اعتنايي دوستان)
مرسولاتي كه تا كنون جداگانه در اين باره منتشر شده است:
جوانه كوير
http://aelaa.net/110.aspx?id=564
چمران
http://aelaa.net/110.aspx?id=649
سوخته حسين
http://aelaa.net/110.aspx?id=565
مهدی آنيللي
http://aelaa.net/110.aspx?id=647
فراموش شدكان
http://aelaa.net/110.aspx?id=566
آخرين ويرايش توسط najm134 on جمعه ژانويه 21, 2011 2:23 pm, ويرايش شده در 3.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm134 » سه شنبه آپريل 20, 2010 9:14 am

مقاومت نوجوان مسلمان در مقابل تغييرنام خود به نامهاى بيگانه
محروميت نوجواني كه نامش "اسلام" است از حضور در تلويزيون كودكان در وقت اعلام برندگان
«فرح»، مادر اسلام در مصاحبه با خبرنگاران شرح داد كه فرزندش با گذشتن از مراحل حذفي اين مسابقه، به مرحله پاياني و تصويربرداري به همراه دوست دبستاني خود «زوئل» در محل استوديو حاضر شد، ولي مدير مسئول شبکه گولي به سمت آنان آمده و نام «سفيان» را به آنان پيشنهاد داده است.تصوير
«اسلام» پس از گذراندن همه مراحل آزمايشي و حذفي، در مرحله پاياني از حضور در شبکه ويژه کودکان و نوجوانان فرانسوي به خاطر نپذيرفتن نام انتخابي شبکه، از حضور در اين شبکه محروم شد.
به گزارش خبرنگار «تابناك» از پاريس، چند هفته پيش، «اسلام»، کودک 9 ساله فرانسوي با شركت در مسابقه‌ اينترنتي موسوم به «در جعبه» شرکت کرد و پس گذراندن همه مراحل، در آخرين مرحله تصويربرداري به خاطر داشتن نام مذهبي، با مخالفت مسئول اين شبکه براي حضور در مسابقه روبه‌رو شد.
سايت روزنامه‌نگاران مستقل، دو روز پيش با مصاحبه با مادر اين کودک، اين موضوع را فاش كرد. در پي افشاي اين مطلب، روزنامه فرانسوي «پاريزن» در شماره ديروز خود به نقل از پدر اين کودک مسلمان نوشت: خانواده اسلام، مي‌خواهند شکايتي را عليه برخورد نژادپرستانه شبکه ويژه کودکان و نوجوانان به نام «گولي» به دادستاني کل ارايه دهند.
«فرح»، مادر اسلام در مصاحبه با خبرنگاران درباره اين برخورد نژادپرستانه مسئولان شبکه گولي شرح داد كه فرزندش با گذشتن از مراحل حذفي اين مسابقه، به مرحله پاياني و تصويربرداري به همراه دوست دبستاني خود «زوئل» در محل استوديو حاضر شد، ولي پيش از فيلمبرداري، «آنژل»، مدير مسئول شبکه گولي به سمت آنان آمده و گفته است که فرزند آنها نمي‌تواند با اين نام در برنامه شرکت کند و براي شرکت در اين برنامه، نام «سفيان» را به آنان پيشنهاد داده است.
مادر «اسلام» پرسيده، اين اسم چه ايرادي دارد؟ كه خانم آنژل پاسخ داده است: نام اسلام براي يک پسر، همچون داشتن حجاب براي دختران است و از آنجايي که فرانسويان، اين دين را دوست ندارند، به همين خاطر نمي‌توانند اين کودک را با اين نام در برنامه شرکت دهند.
در اين زمان، کودک و مادر با رد نام انتخابي، محل را ترک مي‌کنند، اما در پي اين برخورد نژادپرستانه ويژه کودکان و نوجوانان ـ که مدعي همزيستي همه فرانسويان هستند ـ اين خانواده به انجمن مبارزه با نژادپرستي فرانسه موسوم به «اس.او.اس. راسيست» مراجعه مي‌کنند. در آنجا به آنها گفته مي‌شود که از پيگيري اين اهانت صرف‌نظر کنند، چرا که در دادگاه، اظهارات يک کودک نمي‌تواند ارزش قضائي داشته باشد.
شبکه گولي، شبکه خصوصي فرانسوي است که روزانه، نزديک به شانزده ساعت برنامه ويژه کودکان و نوجوانان حاوي کارتون و مسابقه پخش مي‌کند.
به رغم اين که دولت فرانسه، يک وزير زن مسلمان‌زاده را براي جلب بخشي از رأي‌دهندگان فرانسوي مسلمان منسوب کرده است، ولي فعاليت غيرمستقيم اسلام‌ستيزانه رسانه‌ها در بخش‌‌هاي فرهنگي، ادامه دارد و هر از گاهي، رويدادهاي عمدي در جامعه فرانسه با اين هدف رخ مي‌دهد که آخرين آنها در ماه گذشته، اهانت به قبور مسلماناني بود که جان خود را در جنگ جهاني دوم و براي نجات اين کشور از دست اشغالگران آلماني از دست داده بودند.
در همين زمينه، از چند سال پيش، دست‌اندر‌کاراني که در امور فرهنگي خانواده‌ها فعاليت دارند، تلاش دارند که در حرکتي حساب شده، خانواده‌هاي مسلمان را در انتخاب نام‌هاي محمد و يا نام‌هايي که پيام اسلامي همراه دارد، منصرف کنند.
بنابراين، برخي از اين مسلمانان، به خاطر کم‌اطلاعي و نگراني از آينده شغلي فرزندان از يک سو به بهانه تلفظ راحت نام سفيان، اين اسم را ـ به رغم کم‌مصرف بودن در کشورهاي اسلامي ـ به عنوان يکي از نام‌‌هاي برگزيده براي فرزندان خود انتخاب مي‌كنند.
گفتني است، شرکت‌هاي صهيونيستي که به خاطر تخصص و مهارت برخي مسلمانان که نامشان محمد است را استخدام مي‌كنند، در همان آغاز استخدام، آنها را با نام «ممدو» خطاب مي‌کنند.
همچنين بنا بر آمار رسمي در فرانسه، نزديک به چهار ميليون و بر پايه آمار غير رسمي، نزديک به هفت ميليون مسلمان زندگي مي‌کنند كه با توجه به جمعيت 56 ميليوني فرانسه، از هر ده نفر فرانسوي، يک نفر مسلمان است.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm134 » سه شنبه آپريل 20, 2010 9:19 am

مقاومت در برابر قبول كذرنامه با تصوير بدون حجاب
در همين سالهاى فشار روي موضوع حجاب توسط برخي دولتهاى اروبايي بر مسلمانان و حتى اتباع خودشان كه نسل اندر نسل اروبايي بوده اند، با اينكه به ادعاى توخالي آزادي و دموكراسي و تظاهر به طرفداري حقوق زنان؛ كَوش مردم دنيا را كر كرده اند، و به نام آزادي انتخاب و حق شهروندي كثيف ترين امور همجون عريان شدن و همجنسبازي را علني و رسمي كرده اند، اما براى اينكه يك دختر نوجوان يا بانوي فرانسوي در مدرسه و محل كارش با روسري ظاهر شود جه جنجالها راه انداخته و هنوز هم به شدت ادامه دارد، تصوير
اين سختكيريها به موضوع عكس شناسايي در مدارك مانند شناسنامه و كذرنامه هم رسيد، و زنان مسلمان ملزم به ارائه تصوير بي حجاب شدند، با اينكه شايد بسياري از مسلمانهاى در كشورهاى ديكر خيلي راحت اين تعرض را مي بذيرفتند، ولى برخي از بانوان مؤمنه اروبايي در برابر اين امر مقاومت نمودند، نتيجه اين كار به محروميت از داشتن كذرنامه طي سالهاي متمادي كرديد كه با توجه به اقامتشان در غير وطن اصلي خودشان تبعات اين مقاومت بسيار سنكين بود، هم از نظر اعتبار مدارك براى اقامت در كشور ديكر، و هم محروميت جندساله از رفتن به وطن اصلي و ديدن خانواده و دوستان و... و اين در حالي بود كه اين مقاومتشان نه تنها مورد حمايت كشور مسلمان قرار نكرفت بلكه با آن برخورد سرد و منفي داشتند: كه براى جي؟!!! و جرا قبول نمي كنيد تصوير بي حجاب را؟!!!
تا اينكه بالأخره از بركت توسلات و الطاف ساحت ولايت كبرى (منه السلام) سرانجام بعد از جند سال فقدان مدارك شناسايي در كشور غريب، مراكز مربوطه اروبايي به طور غير رسمي درباره اين بانوان مقاوم بطور مشخص؛ ارفاقي قائل شده و تصوير با بوشش سر را بذيرفتند.
شايان ذكر است كه اين موضوع به هيج وجه جنبه تبليغاتي و رسانه اى نداشت، و از سوي هيج مركز و دولت مسلمان هم حمايت نشد، مكر حضرت مولانا علي بن موسى الرضا عليهما السلام كه با عناياتشان كرامت فرمودند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm134 » سه شنبه آپريل 20, 2010 9:21 am

علیرغم مخالفتها؛ دانش‌آموز ايرلندی با حجاب كامل در كلاس حاضر شد
در پی تلاش مدير مدرسه‌ای در منطقه «وكسفورد» (Wexford) ايرلند بنا به درخواست والدين دانش‌آموزان، سرانجام پس از مخالفت‌های بسيار، با ورود دانش‌آموز محجبه در كلاس درس موافقت شد.
به گزارش مديا پارت «mediapart.fr»، دولت ايرلند در ماه دسامبر در پاسخ به درخواست مدير اين مدرسه مبنی بر صدور مجوز برای ورود دانش‌آموزان محجبه اعلام‌كرد كه نمی‌تواند در قوانين داخلی مدارس دخالت كند و اين وظيفه مسئولين مدارس است كه در صورت بروز مشكل به حل و فصل آن بپردازند.
دولت همچنين اعلام كرده بود كه طبق قانون آموزشی 1998، مدارس بايد اصول يك جامعه دموكراتيك را رعايت كرده و به‌ وجود تفاوت‌ در ارزش‌ها، اعتقادات، سنت‌ها، زبان‌ها و شيوه‌های زندگی در جامعه احترام بگذارند.
به همين منظور مدير منطقه وكسفورد نيز در ماه اكتبر در پاسخ به در‌خواست والدين پذيرفت كه يكی از دانش‌آموزان با پوشش اسلامی در كلاس‌ها شركت ‌كند، امری كه كاملا ًبا قانون پوشش در مدارس ايرلند مغايرت دارد.
اين در حالی است كه بنا به گفته مدير‌ مدرسه، ‌صدور اين مجوز احتمالاً در آينده مشكلات ديگری را در پی‌خواهد‌‌داشت.
ورود حجاب اسلامی به مدارس كشور كاتوليك ايرلند كه تاكنون تنها شاخصه دينی در آن آويختن صليب توسط دانش آموزان و معلمان بوده بسيار قابل ملاحظه است. با توجه به‌ اين‌كه در كشور ايرلند تنها مذهب شناخته شده و معمول كاتوليك است، اعتقاد به اين مذهب يا مذاهب ديگر تاكنون هيچ مشكلی در اين كشور ايجاد نكرده‌‌ است.
يادآوری ‌می‌شود طی پنج سال گذشته كشور ايرلند شاهد ورود ساكنان جديدی از شرق اروپا، آفريقا و آسيا بوده‌است‌ ـ‌ با ورود موج جديدی از كارگران مهاجر به كشور ايرلند، وضعيت تغييركرد ـ كه در ميان آن‌ها جمعيت زيادی از مسلمانان با فرهنگ و مذاهب مختلف و نيازهای جديد به‌چشم می‌خورد و مدير مدرسه راهنمايی در منطقه وكسفورد نيز برای پاسخگويی به اين نيازهای جديد از دولت ايرلند تقاضای كمك كرده بود.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm134 » جمعه آپريل 23, 2010 8:55 am

حفظ عقيده و مجتمع علوي(عليرغم كشتار ناصبيان و بي اعتنايي دوستان)
پاراچنار،مظلوم ‌تر از غزه است:
100 كشته و زخمي در عمليات ضد شيعي پاكستان در شهر پيشاور انفجاري رخ داد كه به كشته شدن 20 تن و زخمي شدن حدود 80 نفر منجر شد. به گزارش خبرنگار فارس در پاكستان، در منطقه اي موسوم به بازار قصه خواني» در شهر پيشاور و در مقابل يك هتل انفجار مهيبي به وقوع پيوست كه باعث آتش گرفتن هتل و خودرو هاي مسافربري مجاور آن گرديد. بنا بر همين گزارش، بنا بر مشاهدات حاضران در صحنه، يك خودرو از نوع تويوتاي دو كابينه به محل «هتل پاك» كه در كوچه «سالدار» واقع در محله شيعه نشين «بازار قصه خواني» قرار دارد نزديك شد.همزمان يك دستگاه ميني بوس مسافربري در مقابل هتل مزبور مشغول پياده كردن مسافران خود بود كه خودرو تويوتا پس از رسيدن به اين ميني بوس و مسافرانش، ناگهان منفجر شد و مسافران بي گناه را به خاك و خون كشيد. به گزارش خبرنگار فارس در پاكستان، ميني بوس مزبور حامل اهالي منطقه شيعه نشين «پاراچنار» بوده است و تمامي شهداي اين حادثه را شيعيان پاراچناري تشكيل مي دهند. گفتني است كه شهر «پاراچنار» مركز منطقه شيعه نشين«كرم اجنسي» (واقع در شمال پاكستان و در جوار مرز افغانستان) مي باشد. شهر « پاراچنار»به مدت دو سال در محاصره گروه‌هاي وهابي قرار داشت و ارتباط آن با پيشاور به كلي قطع بود.دو ماه پيش به دنبال توافقي ميان طوايف منطقه اي، تنها جاده پاراچنار به پيشاور باز شد و اهالي اين شهر توانستند براي رفع حوائج خود از ماه گذشته به پيشاور سفر نمايند.
محاصره پاراچنار بدتر از غزه است و در آنجا ابتدا دست شيعيان، بعد پا و سرشان را مي‌برند و اين همه جنايت انجام مي‌دهند و از هيچ کس صدايي بلند نمي‌شود؛ اين چه دنيا و چه جامعه بين‌الملل و چه قانوني است؟

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از پايگاه اطلاع‌رساني دفتر آيت‌الله صافي گلپايگاني، ایشان در ديدار خود با تعدادي از مبلغان حوزه که به مناسبت آغاز ماه محرم به مناطق محروم اعزام مي‌شوند، كار اين افراد را همانند جهاد في سبيل‌الله ارزيابي كرد.
وي در اين ديدار با وي با محکوم کردن جنايت‌هاي انجام شده در فلسطين و غزه، پاراچنار را مظلوم‌تر از غزه دانست و افزود: محاصره پاراچنار بدتر از غزه است و در آنجا ابتدا دست شيعيان، بعد پا و سرشان را مي‌برند و اين همه جنايت انجام مي‌دهند و از هيچ کس صدايي بلند نمي‌شود؛ اين چه دنيا و چه جامعه بين‌الملل و چه قانوني است؟ وي ادامه داد: اين برنامه‌ها مسووليت ما را زيادتر مي‌کند و بايد آگاه باشيم و بيشتر تلاش کنيم؛ ما آنچنان که بايد وظايف را انجام نمي‌دهيم و پيش خداوند متعال و امام زمان(عج) بايد پاسخگو باشيم.
وي کنترل جمعيت را تهديدي براي آينده تشيع دانست و بيان كرد: همين برنامه‌هاي تقليل اولاد، برنامه دقيقي است که مي‌خواهند در مراکزي که شيعه در اکثريت است، شيعه را از اکثريت بيندازند يا در بعضي از کشورهاي اسلامي قبطيان را در اکثريت نسبت به مسلمانان قرار دهند.
اینان مردان بی گناه قبایل شیعه پاکستان هستند که توسط تروریست های طالبان به سرکردگی "عطا الرحمن" و "کرنال مجید" ربوده شده و پس از شکنجه ددمنشانه سر بریده شدند و به شهادت رسیدند. بدنهای سوخته و قطعه قطعه شده آنان در روز 19 ژوئن 2008 میلادی پیدا شد.
تصوير
ایت الله صافي گلپايگاني، بي‌تفاوتي نسبت به اين برنامه‌ها را نکوهش و بيان كرد: نبايد علما، روحانيت و مراجع نسبت به اين برنامه‌ها بي‌تفاوت و خانه‌نشين باشند و بگويند که اطلاع نداريم. بايد کمال اهتمام را داشته باشيم و تشويق کنيم.
وي با بيان اين نکته که اگر کسي مي‌خواهد آقا امام زمان(عج) را خوشحال کند بايد در اين مسير گام بردارد، افزود: کاش من با شما بودم و کفش شما را جفت مي‌کردم. اين نگه داشتن مواضع لازم و ضروري است و در هرجا که باشيم فرق نمي‌کند بايد فعال باشيم و به کمک شيعيان برويم.
نظرات بینندگان:
با سلام و ضمن تشکر از انعکاس خبر مذکور. دیروز در مراسم عزاداری روز عاشورا در کاشان حضرت آیت الله میر سید محمد یثربی نیز در اینخصوص به سکوت رسانه های داخلی و خارجی اعتراض کرد و گفت جنایات و کشتارهایی که در پاراچنار اتفاق می افتد کمتر از حوادث امروز غزه نیست .
به گزارش جهان شیعه، آیت‌الله مکارم شیرازی روز چهارشنبه طی سخنانی در درس خارج فقه خود در مسجد اعظم قم، با انتقاد شدید از سکوت دولت پاکستان در قبال جنایات علیه شیعیان پاراچنار پاکستان، اظهار داشت: دولت پاکستان چرا نشسته و تماشا می‌کند، مگر پاراچنار جزء پاکستان نیست باید از مردم خود حمایت کند هیچ دخالتی نمی‌کند و بدتر از غزه در پاراچنار نسل‌کشی می‌شود. وی افزود: فاجعه‌ای بدتر از غزه توسط طالبان، القاعده و وهابیان افراطی در پاراچنار پاکستان رخ داده و ششصد نفر را سر بریده و دست زن و بچه‌ها را قطع کرده‌اند. این مرجع تقلید تاکید کرد: معلوم است وهابیان با اسرائیل هماهنگ هستند، چون هر اتفاقی در غزه رخ داده بدتر از آن در پاراچنار اتفاق افتاده است. آیت الله مکارم شیرازی با اظهار گلایه از وزارت‌خارجه جمهوری اسلامی ایران و صدا و سیما به خاطر عدم اطلاع‌رسانی و برخورد با این جنایات تصریح کرد: کوتاهی دولت پاکستان، کم‌توجهی وزارت خارجه و صدا و سیما باعث می‌شود این فجایع دامنه پیدا کند. وی تصریح کرد: همانطور که در جنایات علیه مردم غزه داد زدیم، باید برای مردم پاراچنار هم داد بزنیم زیرا وزارت خارجه و صدا و سیما سکوت کرده و درباره جنایات آنجا سخن نمی‌گویند. وی افزود: وزارت خارجه باید سازمان‌های جهانی را نسبت به جنایات پاراچنار بیدار و از آنان بخواهد گروهی را برای بررسی این جنایات به پاراچنار اعزام کنند. این مرجع تقلید خاطرنشان کرد: بیش از 10 ماه است منطقه پاراچنار را محاصره کرده‌اند و اجازه ورود مواد غذایی و دارو را نمی‌دهند. این اخبار باید از طریق رسانه‌ها به گوش دیگران برسد و ما امیدواریم هر چه زودتر خداوند انتقام مظلومان را از ظالمان بگیرد.
بی توجهی صداوسیما به شیعه کشی در پاکستان درباره فاجعه غزه علاوه بر دولت و مردم ایران دنیای عرب و برخی از دولتهای عربی ، جهان اسلام و حتی بسیاری از ملتهای غیرمسلمان حساسند، اما شیعیان پاکستان،افغانستان و عراق جز جمهوری اسلامی پشتیبان دیگری ندارد. در حالی که تجاوز رژیم صهیونیستی به غزه به مهمترین خبر در ایران طی سه هفته اخیر مبدل گردیده و همه رسانه ها سعی در انعکاس آخرین اخبار از آن دارند، کشتار شیعیان در پاکستان علاوه بر سکوت رسانه های جهانی با کم توجهی رسانه های داخلی بویژه صدا وسیما مواجه شده است. به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از آینده ، این در حالی است که درباره فاجعه غزه علاوه بر دولت ومردم ایران دنیای عرب و برخی از دولتهای عربی جهان اسلام و حتی بسیاری از ملتهای غیرمسلمان حساسند، اما شیعیان پاکستان، افغانستان و عراق جز جمهوری اسلامی پشتیبان دیگری ندارد. ارسال کمکهای انسان دوستانه مردم ایران به فلسطین نیز از جمله اقدامات در خور تقدیر دولت در راستای کمک به مردم مظلوم فلسطین می باشد و رسانه های دنیا هم به علت عمق فاجعه ( حتی با وجود تقارن با تعطیلات کریسمس) به بازگویی اخبار غزه می پردازند. اما فاجعه دیگری که مدتی است در کشور همسایه ما (پاکستان) در حال وقوع است، از دید جهانیان مغفول مانده است. به گزارش خبرنگار «آینده» چندی است کشتارهای وحشیانه ای توسط برخی تروریست های وهابی در پاکستان صورت می گیرد و ده ها شیعه بی گناه هدف تیر قرار گرفته اند. این حملات که در مناطق شیعه نشین پاکستان وشهر هایی چون پاراچنار صورت می گیرد، تاکنون تلفات زیادی داشته است و آمار غیر رسمی حکایت از بیش از صدها شهید شیعی در این مناطق دارد. از طرف دیگر نا امنی زیاد در روستاهای این مناطق موجب سلب آسایش از شیعیان گردیده است، به گونه ای که در هر ساعت شبانه روز احتمال حمله گروهک های تروریستی و کشتار مردم وجود دارد. همچنین چندین ماه محاصره مردم این مناطق به وخامت اوضاع افزوده و بیش از 550000 نفر در این مناطق از امکانات اولیه زندگی محرومند و تا کنون زنان و کودکان زیادی به علت نرسیدن غذا و دارو و... جان خود را از دست داده اند. در این بین رسانه های غربی که تفاوتی بین مردم عادی و گروهک های تروریستی در پاکستان قائل نمی شوند و همگی را تروریست می دانند، هیچ گونه پوشش دهی خبری از این واقعه نکرده اند، و جای بسی تاسف است که رسانه های ما هم هیچ گزارشی از این کشتار ارائه نکرده اند و خبر کشتار شیعیان مظلوم پاکستانی در سکوت خبری رسانه های داخلی و خارجی محو گردیده است.به گونه ای که حتی شمار دقیق کشتگان هم در دست نیست. به نظر می رسد هنوز هم بسیاری از مردم و رسانه های داخلی گمان می کنند همه مردم این مناطق تروریست هستند درحالی که جمعی از شیعیان در وضع اسفباری در این مناطق زندگی می کنند و از آنجا که ورود به این منطقه خطرناک است، بسیاری از خبرنگاران از رفتن به آن خودداری می کنند. گفتنی است دولت پاکستان که همچنان مشغول تقویت خود و ایجاد ثبات اقتصادی در کشور است هنوز توانایی مهار این حملات را ندارد و عملا حدود نیمی از مناطق کشور در اختیار دولت نیست. در چنین شرایطی از دولتمردان و رسانه های ایران انتظار می رود به دفاع از حقوق تضییع شده این شیعیان بی گناه بپردازند و حداقل با انتشار مداوم اخبار این وقایع، جهانیان را نسبت به چنین جنایاتی آگاه نمایند.
پاراچنار پاکستان غزه دوم نیروهای طالبان تنها در یک حمله ششصد تن از شیعیان پاراچنار را به شهادت رسانده‌اند و در اقدامی بی‌سابقه به قطع دستان کودکان خردسال مبادرت کرده‌اند. بیش از 550 هزار شیعه پاکستانی در منطقه پاراچنار این کشور، هجده ماه است که در محاصره گروه‌های طالبان و بمباران نیروهای آمریکایی هستند. به گزارش خبرنگار «تابناک»، فاجعه‌ انسانی دلخراشی در منطقه پاراچنار پاکستان در حال رخ ‌دادن است و هم‌اکنون چند هفته‌ای است که راه‌های اصلی ورود آب و غذا بر ساکنان این منطقه بسته شده و مردم آن‌جا در محاصره قرار گرفته‌اند. بنا بر این گزارش، نیروهای طالبان، تنها در یک حمله، ششصد تن از شیعیان پاراچنار را به شهادت رسانده‌اند و در اقدامی بی‌سابقه به قطع دستان کودکان خردسال مبادرت کرده‌اند. در این منطقه، اشرار به نام گروه‌های یزیدی با نیروهای طالبان هم‌دست شده و علیه مردم مظلوم شیعه پاراچنار می‌جنگند. گفتنی است، با توجه به قرار داشتن پاراچنار در منطقه سرحد پاکستان که مقر اصلی طالبان در این کشور به شمار می‌رود، در بمباران‌های مرزی پاکستان به دست آمریکا، این منطقه آماج حمله شده است.
نظرات كاربران:
▪ سکوت ایران در مورد این موضوع بسیار عجیب است.
▪ نیروهای طالبان دراین اقدام علیه شیعه بپا خاسته است و شما ودولت اگر هیچ اقدامی نکنند باید هزران علامت سئوال را پاسخ دهند طوری نشود که رسانه ها هیچ واکنشی ازخود نشان ندهند در حالی که برای غره بیش از یکماه مسائل آن را پوشش دادند.
▪ الله اکبر از این گزارش عجیب!و هزار الله اکبر از سکوت عجیب تر دولت !خواهشمند است نسبت به این قضیه کاملا و مجددانه پیگیر باشید!واقعا برای من ایجاد سوال شد که ما دنبال چی هستیم؟خواهشا طبق همیشه اطلاع رسانی بفرمایید! ما آماده هر گونه کمک به این مظلومان هستیم که در سایه جنایات صهیونیستها در غزه، تو سط نیروهای صهیونیستی طالبان به خاک و خون کشیده می شوند!
▪ ایران تنها پایگاه رسمی شیعیان در جهانه و چشم امید همه شیعیان علی در سرتاسر دنیا به ایران دوخته شده. دولت وطیفه داره در مورد چنین رخدادهایی واکنش مناسب نشون بده و از حقوق شیعیان بی پناه دفاع کنه
▪ خداوند تمامی اشرار من جمله طالبان بی دین و مرتجع را از صحنه روزگار حذف نماید. ایکاش وزارت خارجه و دیگر دستگاه ها نسبت به این مساله واکنش نشان دهند و یک فاجعه بزرگ انسانی دیگر رقم نخورد واقعا آدم دلش به درد می آید که شیعه انقدر مظلوم واقع شده است با تشکر از شما
▪ شیعه بین شیعیان هم غریب است
▪ مراجع تقلید هم چون آیت الله صافی خیلی هشدار دادند اما به گوش کسی فرو نرفت.
▪ خدایا ریشه این یزیدیان زمان را بسوزان
▪ بخدا غزه ای ها مظلوم اند. اما آیا شیعیان پاکستانی که سربریده می شوند و ذکر یازهرا بر لب دارند مظلوم نبودند که رسانه ملی به آنها و مظلومیتشان نمی پردازد . من خبرها را از شبکه های خارجی دنبال می کنم. سانسور این خبر نشانه ی چيست؟▪ اینها قبلا هموطن ما بودند...واقعا دلم به درد آمد.
▪ اين بار اول نيست كه در خصوص چنين كشتارهايي سكوت اختيار مي شود در زمان طالبان كشتار شيعيان و قوم هزاره وهمين چند مدت پيش كشتار شيعيان يمن. آيا اگر امام علي (ع) بودند برايشان مطرح بود كه چقدر بعد تبليغاتي دارد.و يا پاسخگويي در قبال خداوند مهم است
▪ با سلام در درستی خبر پاچنار شک نکنید.یکی از دوستان بنده که راننده تاکسی در دبی هستند اهل پاچنار هستند. اوضاع پاچنار بسیار وخیم تر از این حرفاست.به دولت محترم که خود را نماینده شیعیان میداند : ایا خون کودکان شیعه در پاکستان کم رنگتر از کودکان غزه است؟ ایا در طول جنگ برادران فلسطینی ما از برادر صدام حمایت نکردند و حتی فرزندان ایران توسط همین برادران فلسطینی به شهادت نرسیدند؟ البته بنده مخالف کمک به فلسطینیها نیستم ولی ایا این همه پوشش تبلیغاتی رساناهای ایران شاعبه سیاسی بودن حمایت دولت ما را متبادر نمیسازد؟ ایا 16 سرباز ایرانی که به دست گروهک ریگی کشته شدند ایرانی و شیعه نبودند؟
▪ مسلمانان مظلوم همه جا تحت فشار هستند. پاراچنار، غزه، برمه، چین و ...مهم این است که با روش و شیوه عاقلانه به موضوع وارد شویم. سلاح، تبلیغات، کمک مالی، کمک جانی همه و همه ابزار مبازره برای استیفای حقوق مسلمانان و کسب عزت است. مواظب باشیم دشمن کلاه سرمان نگذارد و با جایگزینی یک صحنه مبارزه با صحنه ای دیگر ما را به میدانی ببرد که خودش می خواهد. مبادا هر وقت که فریاد دفاع از قدس و فلسطین عزیز بلند شود کسانی با دستاویز قرار دادن مشتی وهابی و طالبانی سایر مسلمین را مقابل ما قرار دهند
▪ ايران با احتياط كامل در مورد وحدت جامعه بزرگ مسلمانان در صورت صحت چنين قضايايي بايستي واكنش مؤثري نشان دهد
▪ هجده ماه درمحاصره من كه باور نمي كنم . آخربه چه گناهي اين زنان ومردان وكودكان شيعه درسكوت كشته بشوند وازدولت حامي مظلومان جهان دريغ از يك كلمه نه نمي خواهم باوركنم وعدالت چه آسان قرباني مي شود
▪ واي بر شيعه علي!امروز چگونه خود را شيعه مي خواند و فرياد دفاع از مظلوم را شعار زندگي خويش كرده و اينچنين خاموش گشتهآيا منافع ما با پاكستان آنچنان زياد و حياتي است كه سكوت را به اعتراض ترجيح داده ايم ؟!!!!!!!!!!!جداي از شيعه و سني بودن آيا اين مردمان انسان نيستنمد و هم نوع ما !!!مگر ما نبوديم كه در جنگ پاكستان و هند طرف پاكستان را گرفتيم مگر پاكستان تلاش هاي ايران را براي حفظ صلح در اين كشور فراموش كرده ؟؟؟آيا جواب نبكي هاي ما را اينچنين مي دهند ؟
▪ خدا ریشه همه انها را بکند
▪ متاسفانه دولت ایران در مدت یکسال گذشته هیچ اقدام عملی برای کمک به شیعیان مظلوم پاچنار انجام نداده است
▪ جالبه كه چطور اين خبر مهم اينقدر مسكوت مونده؟؟؟؟!!!
شیعیان را مي‌كشند و ما به آنها گاز مي‌دهيم! نماینده مردم زاهدان در مجلس شوراي اسلامي، ضمن انتقاد شدید از نسل‌کشی دو ساله شیعیان در پاکستان، خطاب به ريیس مجلس گفت: «مي‌دانيد که نزدیک دو سال است شیعیان پاکستان به دست "وهابیون افراطي" و شیعیان شرق کشورمان توسط "گروهک جندالشیطان" قتل عام می شوند، درحالی که مسؤولان ما در این شرایط درصدد "انتقال گاز به پاکستان" هستند»! به گزارش ابنا (مجمع حهاني اهل بيت)، «دكتر شهرياري» با استناد به بند 16 اصل سوم قانون اساسی گفت: «تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی‌دریغ از همه مستضعفان جهان است». وی از لاريجاني و سایر مسؤولان خواست تا این مسأله را پیگیری و در روابط دوجانبه با پاکستان تجدیدنظر کنند. شهرياري همچنين درخواست کرد که وزیر امورخارجه به صلاحدید ریاست مجلس شورای اسلامی در صحن مجلس حضور یافته و در این خصوص توضیح دهد. لازم به ذکر است که حملات علیه شیعیان پاراچنار از آوریل 2007 شروع شده و هنوز ادامه دارد و بیش از نیم میلیون شیعه از 16 نوامبر سال 2007 در محاصره کامل به سر می‌برند و مرگ و میر کودکان و بیماران به دلیل نبود مواد غذایی و دارویی به مسأله‌اي معمولي و هر روزه تبدیل شده است. آنچه سخنان اين نماينده مجلس را قابل قبول‌تر مي‌سازد این است که اسنادي در دست است كه مطابق آنها دولت پاكستان در چندین نوبت با تروریست‌های یزیدی و وهابیون و القاعده همکاری کرده است! که این همکاری‌ها به کشتار مسافران بی‌دفاع شیعی انجامیده و نیروهای دولتی تنها به تحویل دادن اجساد شیعیان به خانواده‌هایشان اکتفا کرده‌اند.
دو حادثه و دو سند جديد:در یک هفته اخیر دو حادثه جدید اتفاق افتاده است که ثابت می‌کند دولت باكستان علیرغم شعار مبارزه با تروریسم در مقابل شیعیان پاراچنار، در واقع در کنار طالبان و القاعده قرار دارد:اول ـ در يكي از حملات نيروهاي شيعي، دو جسد نیروهای دولتی در بین اجساد طالبان یافت شد و مقادیر زیادی اسلحه و مهمات رسمی ارتش پاکستان همراه با دو دستگاه بی‌سیم پرقدرت ارتش نیز به از بین اجساد طالبان کشف شده است.دوم ـ 4 روز قبل یک خودروی حامل طالبان مسلح در کنار خودروهای نظامی ارتش به منطقه شیعه‌نشین "علیزئی" نفوذ کرد و سرنشینان خودرو به محض رسیدن به علیزئی، به سوی شیعیان تیراندازی کردند که در نتیجه آن یک نفر شهید و دیگری مجروح شد. در تیراندازی متقابل شیعیان نيز 4 تن از نیروهای طالبان به هلاکت رسیدند که یک جسد از خودرو افتاد و توسط شیعیان به خاک سپرده شد.گفته می‌شود که این خودرو حامل عاملان حملات انتحاری بوده ولی چون عاملان انتحاری فرصت حمله نیافتند، از محل متواری شده و به شهرک سنی‌نشین "بگن" رفتند.
نظرات كاربران:
▪ "شیعیان را مي‌كشند و ما به آنها گاز مي‌دهيم!" و تازه التماس هم می کنیم و نازشان را هم می خریم! وای بر ما...
▪ خدا لعنت کند همه توطئه گران را و همه کسانی را که به نام اسلام مسلمان کشی میکنند و همه منافقان را که هر روز با چهره ای حدید در صدد تفرق بین مسلمین هستند.
▪ اگه خون از دماغ یکی از وهابیها یا سنیهای طالبان ریخته بشه تمام عالم خبردار میشه اما شیعیان بیگناه رو در پارچنار میکشن زنهاشونو به اسیری میبرن محاصره اقتصادی میکنن هیچ کس اطلاع نداره و هیچ کمکی نمیکنه نه بیانه ای نه محکومیتی هیچ هیچ میدونستید طالبان به پارچنار چی میگن اونها میگن ایران کوچک و این اسم رو به علت شیعه بودن این شهر میگن
▪ ای کاش نماینده ای هم به روابط با ارمنستان که اشغالگر قسمتی از قلمرو اسلام است هم اعتراض میکرد...
▪ درود بر شهرياري بزرگ مسئولين اگر ميتوانند جلوي قتل عام شيعيان ايران را در سيستان و بلوچستان در كشور مولا علي (ع) بگيرند
▪ سلام من ار ساکنین یکی از روستاهایه اطراف شهرستان فریدونکنار از استان مازندران هستم. روستایه ما با چندین روستایه دیگه هنوز هم گاز و آب نداریم.
▪ با سلام وارد شهرستان امیدیه گرمترین شهر در استان گرم خوزستان که میشین نوشته شده که به شهر ذخائر عظیم نفت و گاز خوش امدید...اما خیلی از خونه ها هنوز گاز ندارند در حالی که حتی روی زمین در بعضی مناطق صدای بیرون اومدن گاز شنیده میشه..........این است عدالت؟؟؟؟؟
▪ به خداوندي خدا قسم در 25 كيلومتري تهران پايتخت كشور، در نسيم شهر ما گاز نداريم. قابل توجه آقايان كه اين همه تبليغ مي كنند در مورد فروش گاز و اينكه ايران دومين ذخاير گاز دنيار را دارد. اين شهركي كه ما در آن زندگي مي‌كنيم (رسالت) فقط 50 متر با شبكه گاز اصلي فاصله دارد. 5 ساله اين گازكشي پيگيري مي شه ولي هيچ جوابي ندادند. وضع كپسول هم خودتان مي‌دانيد. مناظري از مناطق شيعه نشين باراجنار
تصوير
شیعه‏کشی در پاکستان نهادینه شده است بقلم: خلیل حسین حسینی منبع: اختصاصی (خبركزاري مجمع جهاني اهل بيت) انگیزه اصلی این نوشتار مطلبی است که در سایت خبری «آینده نیوز» تحت عنوان «شیعیان پاکستان هم مسلمانند!» نوشته شده است که بی شک قابل تقدیر است و البته نویسنده به سابقه سکوت صدا و سیما در پوشش دادن به جنگ 19 ماهه پاراچنار و شهادت بیش از 550 نفر از شیعیان این منطقه اشاره ای نکرده اند. در طول این جنگ که از اوائل سال 1386 تا اواسط 1387 ادامه یافت نه فقط شبکه های داخلی صدا و سیما - به حکم وظائف حرفه ای روزنامه نگاری و یا تعامل مثبت با دولت پاکستان (!) که حتی با مردم خودش تعاملی ندارد و تمام بدنه آن حول محور خواستها و نقشه های کاخ سفید شکل گرفته است - از انعکاس مصائب و مسائل شیعیان پاراچنار و هنگو و دیره اسماعیل خان و پیشاور و سایر مناطق ایالت سرحد خودداری کرد بلکه حتی شبکه های برونمرزی رادیویی و تلویزیونی ايران این درگیری ها را به عنوان درگیری های قومی و قبائلی منعکس کردند که یک طرف آن در محدوده شهرستان کُرُم ایجنسی به مرکزیت پاراچنار، قبائل شیعه بودند و طرف دیگر آن قبائل سنی محلی بودند. عده ای از رسانه های رسمی ایران این جنگ را به عنوان یک جنگ فرقه ای بین شیعه و سنی منعکس می کردند و در آنجا نیز «بیطرفی حرفه ای!» کاملاً رعایت می شد و البته به محاصره طولانی شیعیان در این میان کمتر اشاره می شد و این زمانی بود که موضوع غزه به این شدت نبود و سایت خبری خبرگزاری اهل بیت (ع) ابنا معتبرترین و شاید تنهاترین منبع خبرهای پاراچنار بود که با توجه به ارتباط این خبرگزاری با افرادی درون شهر و اطراف شهر پاراچنار خبرهای تازه و دقیق را منتشر می کرد و گاهی نیز تحلیل هایی در این مورد ارائه می نمود و سایر پایگاه های خبری – به رسانه های رسمی فوق الذکر – از اطلاعات منتشره در پایگاه اینترنتی این خبرگزاری (ابنا) استفاده می کردند.مردم پاراچنار قبل از ماه رمضان سال گذشته هجری قمری به احترام ماه رمضان به طور یکجانبه آتش بس اعلام کردند اما دشمنان این مردم - از طوایف و قبائل مختلف سراسر ایالت سرحد و اعضاء القاعده از کشورهای گوناگون دنیا و طالبان محلی پاکستان که «با هدف جهاد علیه شیعیان (!) در این منطقه حضور پیدا کرده بودند – اعلام آتش بس را نشانه ضعف شیعیان قلمداد کردند و در چند نوبت با ایجاد کمین جوانان شیعه را هدف قرار دادند و آنگاه به مناطق شیعه نشین حمله بردند و این بار شیعیان با تمام قدرت جواب دادند و با اجساد فراوان افرادی روبرو شدند که اصولاً مسلمان نبودند و یا از کشورهای دیگری بودند. در این حملات مرد شماره 3 یا 4 القاعده «ابواللیث اللیبی» نیز در مهمترین جبهه این جنگ در منطقه «باگزئی» کشته شد ولی ارتش پاکستان جسد او را با هلی کوپتر به وزیرستان منتقل کرد و در خانه ای گذاشته و آن خانه را هدف موشک قرار داد و آنگاه به قدرتهای خارجی اعلام کرد که او را در فلان منطقه کشته است!. علاوه بردهها عضو خارجی القاعده از کشورهای عرب و آسیای مرکزی و قفقاز و اروپا و آفریقا از فرماندهان برجسته طالبان افغانستان «ملا فضل شاه» و «مولوی سیف الرحمن» و از فرماندهان طالبان پاکستان «ملا کشمیر» و «حضرت علی!» و... در این جنگ به دست مدافعین شیعه به هلاکت رسیدند و شیعیان شهامتی را به خرج دادند که با توجه به رویه معمول رسانه ها بعید است که به اطلاع عموم برسد. بهرحال رسانه های مذکور همصدا با رسانه های پاکستانی بر قبائلی بودن این درگیریها اصرار کردند و یا همصدا با رسانه های غربی و صهیونستی آن را «جنگ فرقه ای و درگیری های شیعه و سنی» قلمداد کردند! که البته این همصدایی قطعاً عمدی نبوده است. البته حمایت ضرورت حمایت از غزه در جای خود مسلم است و در جهانی که هیچ کس به فکر غزه و مردم غزه نیست و سران عرب اصرار بر نابودی حماس و تحکیم صهیونیسم در حال اضمحلال پای می فشرند، جمهوری اسلامی ایران تنها کشور قدرتمندی است که به حکم وظیفه انسانی و اسلامی از غزه حمایت می کند و نقش صدا و سیما در خصوص انعکاس حوادث غزه قابل تحسین و تمجید است و هیچ منافاتی با ضرورت انعکاس مصائب شیعیان پاکستان ندارد و نباید داشته باشد بلکه باید هر دو موضوع از یک جنبه مشترک مورد ارزیابی قرار گیرد و آن جنبه مشترک این است که اگر صهیونیسم در فلسطین و خاور میانه پیروز شود به نفع استکبار و دشمنان اسلام و ایران است و اگر تروریستهایی که علناً از یزید بن معاویه حمایت می کنند و اعلام می کنند که اگر کسی می خواهد یزید را ببیند بیاید مرا ببیند - همانگونه که سرکرده سابق سپاه صحابه پاکستان و رئیس کنونی انجمن فاروقیه پاراچنار اعلام کرده اند - در این منطقه پیروز شوند روی دیگر این سکه شکست شیعیان است همان هایی که سربازان بی چشمداشت مرجعیت و ولایت و نظام جمهوری اسلامی هستند؛ و دشمنانشان کسانی هستند که فلسفه وجودی شان مقابله با گسترش انقلاب اسلامی در منطقه بوده است و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان سد راه گسترش آثار آن تشکیل شده اند و از سوی صهیونیسم اسرائیلی و غربی و اذناب عرب و آسیایی آن و همچنین کشورهای غربی به ویژه آمریکا برخوردارند. آنها به اندازه صهیونیسم خطرناکند و خشونهایشان به مراتب شدیدتر از خشونت های اسرائیل است. آنها شیعه را هدف قرار نداده اند بلکه تشیع را هدف قرار داده اند و می دانیم که آنها اهداف فراتر از پاراچنار دارند. این هم درست است که غزه مظلوم است و این هم درست است که واقعیتهای غزه به موقع منعکس می شود و این هم درست است که پاراچنار و شیعیان پاکستان مظلومند و متاسفانه این هم درست است که واقعیتهای ایشان در پس پرده مصلحت اندیشی های نسنجیده مخفی می ماند. البته کمکهایی از سوی جمهوری اسلامی به مردم پاراچنار فرستاده شد ولی از هرکس در این منطقه می پرسید که آیا کمکی از سوی ایران دریافت کرده اید، اظهار بی اطلاعی می کند و دلیل این مطلب آن است که توزیع و ارسال این کمکها حساب شده و سنجیده نبوده و اگر کمکی هم شده با عناوین دیگر و ازسوی افراد دیگر توزیع شده و یا اصلاً توزیع نشده است و یا از این سو مرجع واحدی متصدی ارسال این کمکها نبوده و در آنجا هم مرجع واحدی برای دریافت آن وجود نداشته است که در برابر مردم مظلوم پاراچنار پاسخگو و مسئول باشد!.
تصوير
پاراچنار امروز هم در معرض خطر است و مسافرین پاراچنار در بین راه پاراچنار به پیشاور و بالعکس از امنیت برخوردار نیستند و در پیشاور نیز مورد تعرض قرار می گیرند و چندین نفرشان تا کنون ذبح شده اند یا ربوده شده اند و عده ای هنوز در اسارت تروریستها هستند و تروریستها در برابر آزادی آنها غرامت خواسته اند همانگونه که یک دیپلمات ایرانی نیز در اسارت آنها است و برای آزادی او نیز غرامت طلبیده اند ولی در حال حاضر مردم منطقه هنگو با جنگ روبرو هستند و تا کنون دهها تن در این منطقه (از روز عاشورا به بعد) شهید شده اند و خانه هایشان به آتش کشیده شده است و مردم تیراه در اورکزئی ایجنسی با وضعیت مشابهی روبرو هستندو مردم دیره اسماعیل خان نیز هر از چند گاهی هدف قرار می گیرند و سرکرده گروهک منحله طالبان پاکستانی با وقاحت تمام مسئولیت این حملات را برعهده می گیرد و این مناطق نیاز به پشتیابی دارند. باید توجه داشت که یک موضعگیری ساده از سوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران - که هر روز و "به حق" در برابر موضوع غزه موضع می گیرد - از ارسال میلیاردها کمک نقدی برای شیعیان مفید تر و مؤثر تر است و ارزش انعکاس خبر مظلومیتشان در رسانه های مهم جمهوری اسلامی ایران خیلی بیشتر از ارسال انواع کمکهای نقدی و جنسی است. شیعیان پاکستان با حملات تروریستها روبرو هستند و دولت پاکستان همصدا با دوستان غربی خود مدعی مبارزه با تروریسم است ولی واقعیت تلخی که در اینجا وجود دارد این است که تروریسم علیه شیعیان در پاکستان در یک فرآیند 23 ساله اینک نهادینه شده است و در قاموس مدعیان مبارزه با تروریسم اصولا تروریسم به شمار نمی رود بنا براین جهان غرب و حقوق بشری های غربی و دیگران به این منطقه توجهی نمی کنند و از سویی پاراچنار یکی از مناطق قبائلی پاکستان است و مناطق قبائلی به دلیل حضور تروریستها در مجموع وجهه مناسبی در جهان ندارند هرچند که پاراچنار یک استثناء است و دلیل استثناء نیز شیعه بودن این منطقه است و در میان سایر مناطق این منطقه یک مزاحم به شمار می رود زیرا مانع یک پارچگی تروریسم در مناطق قبائلی به شمار می رود. پاراچنار اینک نیاز به بازسازی سریع دارد؛ نیاز به احداث بیمارستان مجهز، دانشکده و شعبه های دانشگاهی و مدارس عالی و مراکز آموزشهای قرآنی و دینی و واحد های تولیدی و صنعتی و تقویت کشاورزی و آموزش کشاورزان و باغداران دارد، زیرا این منطقه حاصل خیز است، زیبا است، دارای آب و جنگل و چشمه و رودخانه است. (تصاوير درج شده در اين فصل مربوط به اين منطقه است)
نرخ سواد شیعیان این منطقه (بالا بوده و) با پیشاور - مرکز ایالت سرحد - برابری می کند؛ اگرچه مردم این منطقه فقیر هستند و با این جنگ و محاصره طولانی فقر و معضلات اقتصادی افزایش یافته و عده زیادی از جوانان بیکار به شهر های دیگر می روند و حتی به ایران می آیند تا در کارخانه ها و شرکت های ساختمانی به کارگیری شوند ولی چون مجوز کار ندارند و روادید کوتاه مدتشان نیز بعد از یک ماه تمام می شود در صورت دستگیری توسط نیروی انتظامی رد مرز می شوند و در آنسوی مرز نیز به نیروهای پاکستانی تحویل داده می شوند و اگر پولی در جیبشان باشد باید در آنجا به نیروهای پاکستانی بدهند تا بتوانند آزاد شوند و به خانه هایشان بروند. عده دیگری هم می آیند تا از طریق جمهوری اسلامی ایران و عمدتاً از طریق بندر عباس به کشورهای حاشیه خلیج فارس بروند که این افراد معمولاً گرفتار گروههای قاچاق انسان شده و دست به دست می گردند و اگر پول کافی داشته باشند تا بنادر شیخ نشینهای خلیج فارس می رسند و در غیر این صورت هرجا که پولشان تمام شود در همان نکته رها می شوند و سرانجام دستگیر شده و رد مرز می شوند. البته از نظر قدرت دفاعی مردم پاراچنار ثابت کرده اند که می توانند مانند همکیشان خود در سایر مناطق جهان از خود دفاع کنند و در صورت تعرض دشمن همه با وحدت و همدلی در کنار هم علیه متجاوزین وارد مبارزه می شوند و رمز پیروزیشان نیز همین است که دشمن آن را درک کرده و تلاشهایی در جریان است تا شیعیان پاراچنار را نیز دچار تفرقه و تشتت سازند و این امر نیز به طور خاص نیاز به توجه دارد. البته لازم به ذکر است که در سراسر پاکستان نیز شیعیان با تشتت و اختلاف روبرو هستند و دشمنان نیز به این تشتت دامن می زنند؛ در بین شیعیان گروههای ضد (=غير مرتبط) مرجعیت دینی به وجود آمده اند و گروههایی به وجود آمده اند (مردم اين مناطق از ابتد اين كَونه بوده اند و غير اينها اخيرا بوجود آمده اند) که عقائد شبیه اخباریون افراطی دارند (= اين تعبير كروههاى جديد است و منظور تكيه خاص روي حضرات معصومين داشتن است) و گروههایی هستند که عزاداری را اولین و آخرین هدف می دانند و در ملأ عام (محل و روستا و شهر شيعه نشين) به کارهایی (مثل تيغ زني و قمه زني) می پردازند که در مجموع برای شیعیان مضر است (به نظر جريانهاى سياسي جديد شيعه، كه مي بينيم در عمل جطور با بي اعتنايي و حتى بايكوت خبري مواجهند)؛ تلاشی برای یکپارچگی شیعیان صورت نمی پذیرد و اگر قرار باشد که مسئله پاراچنار و هنگو و سایر مناطق و شیعیان سراسر این کشور حل شود راه درست این است که شیعیان متحد شوند. برخی رهبران شیعه در پاکستان هستند که به وحدت با اهل سنت بیش از وحدت درونی شیعیان اهتمام دارند!! (كدام عالم مؤمن شيعي كفته است بايد وحدت دروني به معني ترك عقيده داشت، آنجه مي كويند وحدت رويه سياسي در مقابل دشمنان اسلام است) و این تلاشهای آنها نیز به این دلیل با شکست مواجه می شوند که شیعیان در حال حاضر در این کشور یک قدرت به شمار نمی روند و به عنوان شیعه نقش تعیین کننده ای در این کشور ندارند و هیچکس و هیچ نیرویی حاضر نمی شود با گروهی که از تشتت داخلی رنج می برد از در دوستی و وحدت در آید. البته برخی افراد از شیعیان در قدرت پاکستان سهم دارند ولی واقعیت این است که این افراد به عنوان شیعه به این مناصب دست نیافته اند بلکه تضمین هایی به قدرتهای فرامرزی داده اند و اعتقادات مذهبی آنها به برگزاری مجالس عزاداری در منازلشان محدود است و در زندگی اجتماعی سکولار می باشند و برای پیشبرد اهداف دیگران در قدرت سهیم می باشند. برای شیعیانی که در معرض حملات دشمنان هستند این امر خیلی مهم است که مردم ایران و فرهیختگان و دانشوران و علماء و دانشگاهیان و ارباب رسانه ها در ایران از اوضاعشان باخبر باشند و بدانند که در آنجا چه می گذرد و شیعیان چرا با این رفتارها روبرو هستند و دشمنانشان چه کسانی هستند و از کجا تغذیه می شوند؟ در جنگ 19 ماهه در پاراچنار مجموعاً 550 نفر از شیعیان به شهادت رسیده اند که البته این تعداد شامل کسانی هم می شوند که در حملات گروهک های تروریستی در راههای منتهی به پاراچنار به شهادت رسیده اند و یا زنان و کودکانی که در منازلشان هدف خمپاره و راکت قرار گرفته اند. در حدود 2400 نفر مجروح شده اند که تعداد کثیری از آنها هنوز تحت درمان هستند و نیاز به مراقبت و درمان درازمدت دارند و در حدود 30 نفر دست و پایشان را از دست داده اند. البته ارباب مطبوعات و جرائد و رسانه های الکترونیکی و تصویری حق ورود به این منطقه را ندارند و دولت از ورود آنها جلوگیری می کند ضمن این که در طول جنگ نیز دولت نقش ابهام آمیزی داشته و یا رسماً از تروریستها حمایت می کرده است و دولت در حال حاضر هم برنامه ای برای مهار تروریسم و تروریستها ندارد که دلیل آن بر بسیاری از دولتمردان پاکستانی نیز روشن نیست. (اينها توسط اطلاعات باكستان بشتيباني مي شوند و براى همين ديكر مسؤولين متحيرند) گفتنی است که تمامی گروههای تروریستی منحله از جمله سپاه صحابه و لشکر جهنگوی و گروههای کشمیری اینک در قالب طالبان پاکستانی گرد آمده اند و به گفته برخی مقامات 12 گروه در این قالب فعالیت می کنند که تنها یک گروه آن در افغانستان علیه آمریکا کار می کند و بقیه گروهها در پاکستان فعال هستند و دولت با اکثر این گروهها ارتباط دارد در حالی که آنها با دولت هم می جنگند و نیروهای دولتی را نیز هدف قرار می دهند و این درست است که دولت اختیار بسیاری ازمناطق قبائلی را از دست داده است اما واقعیت این است که این یک موضوع بسیار پیچیده است که دولت گاهی با طالبان و گروه های تروریستی مبارزه می کند و گاهی با آنها وارد مذاکره می شود؛ نیروهای ارتش علیه آنها وارد عملیات می شوند و با اعلام موفقیت عملیات آن را خاتمه می دهند و بعد از مدت کوتاهی طالبان و گروههای تروریستی مجددا در همان مناطق پرچم پاکستان را به زیر می کشند و قوانین خودشان را به مرحله اجرا می گذارند و حکومت تشکیل می دهند؛ که این پارادوکس عجیبی است و معلوم نیست که دولت با آنها مبارزه می کند یا مذاکره؟ و چرا نه در مبارزه پیروز می شود و نه در مذاکره توفیقی به دست می آورد؟ (نيروهاى رسمي يك مبارزه فورماليته و نمايشي جهت رفع فشار امريكا انجام مي دهند؛ نه مبارزه واقعي) زیرا واقعاً جای تعجب است که یک کشور با یک گروه تروریستی معارض - که پرچم پاکستان را پائین می آورد و بعد به نیروهای مسلح پاکستان توهین می کند و سربازان دولتی را ذبح می کند و فیلم این عمل غیر انسانی را در اختیار رسانه ها قرار می دهد و علیه موجودیت کشور دست به شورش می زند - نتواند و یا نخواهد به طور مؤثر مبارزه کند. به نظر بسیاری از تحلیل گران امور پاکستان، سازمانهای دولتی فعال در تعامل یا مبارزه با این گروهها با دولت مرکزی هماهنگ نیستند و سایر قدرتها نیز تمایل با پایان این وضعیت در این کشور ندارند که در این میان شیعه هدف همه است؛ (امريكا - نواصب - تروريستها - اطلاعات باكستان و..) و طرفین این دعوی هر دو با شیعیان مشکل دارند و واقعاً در چنین شرایطی از دولتمردان - و به ویژه از رسانه‏های ایرانی - انتظار می رود که شیعیان مظلوم پاکستانی را فراموش نکنند و حداقل با انتشار مداوم اخبار این وقایع، جهانیان را نسبت به چنین جنایاتی آگاه نمایند و از حقوقدانان شیعه انتظار می رود که به صورت فردی و جمعی از حقوق شیعیان این کشور دفاع کنند. در اینجا یادآوری این نکته خالی از لطف نخواهد بود که در ماه رمضان گذشته و در روز جهانی قدس شیعیان منطقه جنگزده پاراچنار در بحبوحه جنگ در این شهر به راهپیمایی پرداختند و با وجود تهدیدها پرچم آمریکا و اسرائیل را به آتش کشیدند. در این تظاهرات که مثل سالهای گذشته به ابتکار نهضت حسینی این منطقه و به رهبری حجت الاسلام و المسلمین سیدعابد حسین حسینی برگزار شد بیش از 50 هزار نفر شرکت کردند و دو روز پیش نیز هزاران نفر در حمایت از مردم مظلوم غزه و در محکومیت صهیونیسم جهانی در این شهر دست به تظاهرات زدند و همبستگی خود را با شیعیان سراسر دنیا در دفاع از قبله اول مسلمانان و مردم مظلوم فلسطین اعلام کردند.
مطلبی که آینده روشن در مورد پاراچنار نوشته در نزد اهالی پاراچنار بالخصوص و شیعیان پاکستان بالعموم ستوده و قابل تمجید و تقدیر است- کثّر الله امثالَه – آمین - نویسنده مقاله از اهالی شهر پاراچنار می باشد.
نظرات شما: - بسمه تعالی بر رسانه ملی جمهوری اسلامی انعکاس فجایعی که مردم مظلوم پاراچنار با آن دست به گریبانند همان قدر واجب است که اطلاع رسانی در خصوص وحشی‌‌گری‌های دشمن صهیونیستی در غزه .آن هایی که می گویید " یا لیتنی کنت معک " بیایید هم اینک یزیدیان سفاک محبین حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) را در پاراچنار در محاصره لشکر جرار خود گرفته اند. و فضا به همان اندازه مسموم است.راستی یک نظر سنجی بکنید تا بدانیم چند نفر از مردم کشور عزیزمان اسم پاراچنار را شنیده‌اند؟یا علی مدد! مناظري از مناطق شيعه نشين باراجنار
تصوير
سرويس بين‌الملل «تابناک»‌: ـ سه روز پيش، شرح وضعيت شيعيان در پاراچنار پاکستان در گزارشي کوتاه در «تابناک» منتشر شد، اگر چه چندماهي از آغاز اين رخداد مي‌گذرد، سيل مطالب و اخبار فرستاده شده پس از درج اين گزارش، حکايت از گستردگي و شدت اين واقعه دارد.«تابناک» در ادامه پيگيري‌هاي خود با چند تن از نماينده‌هاي مجلس شوراي اسلامي درباره ديدگاه‌هايشان و اقدامات مجلس شوراي اسلامي گفت‌وگو کرده است که در ادامه مي‌آيد.
حشمت‌الله فلاحت‌پيشه، نماينده مردم اسلام‌آباد غرب و عضو کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس در اين ‌باره به خبرنگار «تابناک» گفت: گزارشي که درباره وضعيت شيعيان پاراچنار پاکستان به کميسيون امنيت ملي داده شده، حکايت از يک فاجعه انساني در آن منطقه دارد که متأسفانه، عمق آن تحت‌الشعاع بحران‌هاي منطقه مانند عراق و فلسطين قرار گرفته است.فلاحت‌پيشه ادامه داد: از نظر ما، جنايت عليه بشريت، جنايت است؛ حال در هر منطقه يا موقعيتي مي‌خواهد باشد. شواهد نشان مي‌دهد که فجيع‌ترين نوع کشتار در اين منطقه رخ داده است. به همين دليل، ما در پي انتقال موضوع به نهادهاي بين‌المللي و فشار بر آنها براي فرستادن گروه‌هاي حقيقت‌ياب به منطقه پاراچنار هستيم.اين عضو کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس در ادامه هشدار داد، منطقه‌اي که پاراچنار در آن است، در آينده، کانون رويدادها و تحولات جدي خواهد بود. در اين باره بايد اضافه کرد که حساسيت اين منطقه، به گونه‌اي است که آمريکا اعلام داشته بيش از 180 هزار نيرو به آنجا خواهد فرستاد، زيرا آنجا به مرکز ثقل طالبان و القاعده در منطقه مرزي پاکستان و افغانستان تبديل شده؛ بنابراين، از نظر من، در آينده و پيش از اقدامات آمريکا و يا حتي دولت پاکستان، شاهد آن خواهيم بود که تسويه حساب قوميتي خونيني رخ دهد و اين مسأله خطري جدي است.اين نماينده مجلس شوراي اسلامي درباره اقدامات کميسيون امنيت ملي و در کل، مجلس شوراي اسلامي گفت: ما از وزارت خارجه، درخواست اطلاعات بيشتري کرده‌ايم، زيرا هم‌اکنون منبع اطلاعاتي ما بيشتر پيگير مدارک و شواهدي است که طلاب پاراچناري در ايران ارايه داده‌اند؛ به اضافه اين‌که بازتاب به نسبت گسترده‌اي در برخي رسانه‌هاي خبري مانند سايت‌ها داشته است.فلاحت‌پيشه افزود: بايد باور کنيم فاجعه‌اي در گذشته رخ داده و اکنون در حال استمرار است؛ بنابراين، انتظار مي‌رود رسانه‌ها، سازمان‌هاي غيردولتي و مجامع بين‌المللي در اين موضوع فعالتر رفتار کنند. ما هم مي‌کوشيم از راه کميسارياي عالي حقوق بشر و کميته‌هاي حقيقت‌ياب سازمان ملل، پيگيري جدي‌تري داشته باشيم. ما همچنين از وزارت خارجه هم به طور يقين انتظار بيشتري داريم، زيرا شيعيان جهان، ايران را تنها نقطه اميد و اتکاي خود در جهان کنوني مي‌دانند. عوض حيدر پور، نماينده مردم شهرضا و عضو کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس نيز گفت: ما به اهميت و عمق واقعه آگاه شده‌ايم، براي همين، در نشست‌هاي چند ماهه اخير، همواره يکي از موضوعات، وضعيت شيعيان پاراچنار بوده است.حيدر پور اما درباره اين‌که چرا تاکنون اين مسأله بازتاب لازم را در جامعه نداشته، پاسخ داد: پيگير اصلي موضوع وزارت خارجه بوده که اقدامات مناسبي هم انجام داده است، اما آنها براي پيگيري اين موضوع، روش خاصي را دنبال مي‌کنند که من از بيان آن معذورم، اما در اين که مسأله پاراچنار بايد به جديت حقيقت‌يابي و پيگيري شود، ميان نمايندگان مجلس اجماع هست.
حسينعلي شهرياري، نماينده زاهدان در مجلس به خاطر نزديکي جغرافيايي و فرهنگي حوزه نمايندگي‌اش با پاکستان، سخنان متفاوت‌تري از ديگر نمايندگان مطرح کرد و به «تابناک» گفت: من سال گذشته نيز از تريبون مجلس تذکر دادم و فرياد برآوردم که بايد براي شيعيان پاراچنار کاري کرد، اما متأسفانه کار جدي در اين باره انجام نشد.اما از نگاه شهرياري دولت پاکستان مقصر اصلي است. او اين‌گونه سخنان خود را ادامه داد: ما چند سالي است که با پاکستان مشکل جدي داريم و نمي‌دانم وزارت خارجه ما چه عذري در مورد مسائل ما با پاکستان دارد؟! اين کشور در مسائل امنيتي به هيچ يک از تعهداتش عمل نکرده است؛ براي نمونه، در مسأله بازگرداندن مجرمان، حاضر به تحويل اشراري که در ايران خرابکاري مي‌کنند و وارد پاکستان مي‌شوند، نشده است.اين نماينده مجلس ادامه داد: پاکستاني‌ها مي‌گويند ما بر مرزهايمان کنترل کافي نداريم، اما هنگامي که سخن از اين مي‌شود که پس اجازه دهيد ايران با همکاري شما، اشرار را تعقيب کند، اجازه اين کار را نمي‌دهند.شهرياري با اشاره به وخامت اوضاع در پاراچنار گفت: پاکستان مدعي است که کنترل منطقه سرحد را به طور کامل در دست ندارد، اما اين حرف قابل پذيرش نيست، زيرا ارتش پاکستان در منطقه پاراچنار حضور دارد، اما نبودش بهتر از بودنش است. اين نماينده مجلس همچنين با گلايه از وزارت خارجه و صدا و سيما گفت: به نظرم اين دو نهاد به خوبي حق مطلب را ادا نکرده‌اند.

تصوير
جواد جهانگير زاده، نماينده اروميه در مجلس با نگاهي کلان‌تر به موضوع خواستار بازتعريف رابطه ايران با پاکستان در سياست خارجي کشورمان شد. اين عضو کميسيون امنيت ملي مجلس شوراي اسلامي به «تابناک» گفت: موضوع پاراچنار از نگاه ما نياز به بررسي بيشتر و عميقتري دارد. ما در نشستي با وزارت خارجه، خواستار گزارش دقيق‌تري شده‌ايم.البته وي در پاسخ به تابناک مبني بر اين که آيا براي فرستادن هيأت يا گروهي از سوي مجلس يا وزارت خارجه براي بررسي ابعاد موضوع به پاکستان و منطقه تا‌کنون کار انجام شده است يا خير، گفت: ما پيشنهاد داده‌ايم، اما اقدامي در اين زمينه نشده است.جهانگير زاده افزود: ما از وزير خارجه نيز پرسيده‌ايم، حتي همين ديروز من و آقاي قاضي‌زاده از وزير پرسيديم و خواستار آن شديم که گزارش دقيق و جامعي از اين موضوع ارايه دهند، اما بايد بپذيريم که رويدادهاي دردناکي در پاراچنار رخ داده است و بايد براي وضعيت موجود هم با اطلاعات دقيقتر و مطمئن‌تر رفتار کنيم؛ البته با اين رويکرد که اين مسأله نيز مسأله مسلمين و جهان اسلام است و به تنهايي به رابطه دولت پاکستان با ايران برنمي‌گردد.
موضع كَيري خبركزاري فارس: در پی انتشار اخباری مبنی بر به محاصره درآمدن شیعیان در پاراچنار پاكستان و تحت نظر قرار گرفتن آنان منابع مطلع شیعه در آن منطقه ضمن غیر واقعی خواندن این اخبار، (با آن همه تصوير و تقرير) انتشار اینگونه مطالب را در خدمت وحدت مسلمین ندانسته و آن را زمینه ساز سوء استفاده قدرت‌های فرامنطقه‌ای در جهت ایجاد شكاف میان مسلمانان دانستند. منابع مطلع كه وقایع پاراچنار را از نزدیك تعقیب می‌نمایند و وقوف (=سكوت) كاملی بر ابعاد مختلف درگیری‌ها در آن منطقه دارند با ارائه سابقه كوتاهی از وقایع یكسال و نیم گذشته و آرامشی كه در حال حاضر بر منطقه حاكم شده وضعیت را به گونه‌ای متفاوت از آنچه در اخبار شایع شده است، ارزیابی می‌كنند. منابع یاد شده افزوده‌اند كه از حدود یك سال و نیم قبل، توطئه و دسیسه‌های دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان، مؤثر واقع شده و درگیری‌های خونینی میان شیعیان و اهل سنت این منطقه رخ داد كه از شش ماه قبل به تدریج رو به افول گذاشت و حدود 2 ماه قبل كاملا متوقف گردید و زندگی در این مناطق به حالت عادی درآمده است. .... در عین حال برخی درگیری‌های موردی در این بخش واقع می‌شود كه نمی‌توان آن را ویژه این مناطق قلمداد نمود بلكه باید اینگونه حوادث را با توجه به شرایط عمومی و ناامنی‌های همیشگی در پاكستان تعریف كرد. تحلیلگران مسائل فرقه‌ای معتقدند در این میان تلاش عناصر خارجی، معاندین، مخالفین وحدت و بدخواهان امت اسلامی حائز اهمیت است كه با دسیسه‌های مختلف به ایجاد درگیری‌های تصنعی در منطقه مبادرت می‌نمایند تا با تحریك دو طرف و گسترده كردن دامنه درگیری‌ها، وضعیت را به شرایط قبل از موافقتنامه صلح باز گردانند. این عناصر با بهره گیری از روش‌ها و ابزارهای نرم افزاری نظیر شایعه سازی و خبرسازی‌های كذب، سعی می‌كنند به تهییج افكار شیعه و سنی علیه یكدیگر بپردازند تا با آغاز مجدد درگیری و خونریزی در منطقه به اهداف شوم خود دست یابند. آنان با مشاهده این وضعیت كه توطئه‌های آنها خنثی گردیده به این حد نیز بسنده نكرده و حتی تلاش می‌كنند با استفاده از ابزارهای نرم، كشورهای اسلامی ثالث نظیر جمهوری اسلامی ایران و عربستان را به طرفداری از هر یك از دو طرف بر انگیخته و با تبلیغ این معنا كه اهل سنت بوسیله عربستان و شیعیان بوسیله ایران حمایت می‌شوند، آتشی كه بر می‌افروزانند را شعله‌ورتر ساخته و درگیری را نهادینه سازند.
تذكر نكات مهم:
1- نقطه مقابل خبركزاري فارس؛=> علما و طلاب و مردمان شيعه منطقه باراجنار و نمايندكان مجلس شوراي اسلامي ايران و نيز مراجع تقليد و مجمع جهاني اهل بيت (بالاترين اركان رسمي ايران كه امور شيعيان را بيكيري مي كند) مي باشند، واقعا با جه رويي اين همه منبع معتبر را زير سؤال مي برند؟! مكر كسي كفته مقابله به مثل كنيد كه اين حرف را مي زنيد؟ مي كَويند استغاثه اين مظلومين را نيز بنهان نكرده، بلكه اغاثه نماييد مانند بقيه مسلمانان و حتى نامسلماناني كه در اطراف جهان مورد امداد و بشتيباني اركانهاي دولت ايران واقع مي شوند.
2- رفتار تبعيض آميز صدا و سيما به شيعيان باكستان محدود نبوده؛ و شيعيان عراق نيز از آن شكايت دارند، اكر توجه كرده باشيد؛ كليه كشته هاى حوادث فلسطين را به عنوان شهيد در خبرها ياد مي كند، ولى كشته هاى شيعيان عراق كه مرتبا و روزانه طي حملات جنايتكارانه بعثيها و القاعده از بين مي روند را تنها با تعبير "كشته" ياد مي كند، با اينكه هر دو مسلمان هستند و هر دو ظالمانه از بين مي روند و اكر ميان فلسطينيها ناصبي و طرفدار صدام و دشمن ايران باشد، ولى مردم شيعه و محب اهل بيت و ستمديده عراق اكر از آنها به تعبير "شهيد" سزاوارتر نباشند؛ كمتر نيستند.
3- اهمال حوادث و مصائب و اخبار جامعه 40 مليوني شيعيان باكستان؛ و بي حمايتي از ايشان و عدم بكاركَيري نفوذهاى سياسي و بين المللي براى حمايت ايشان مطلب تازه اى نبوده و طي سالهاى كذشته ادامه داشته است.
4- بنا به تحقيق ميداني و منطقه اى بنياد حيات اعلى و حضور در مجامع مختلف باكستان؛ اغلب شيعيان باكستان يك نحوه روحيه و فكر دارند كه آن خلوص و شدت عقيده به حضرات معصومين عليهم السلام است، و هيج شخصيت ديني را با همه احترامي كه قائلند بالاتر از معصومين ندانسته و عقيده به معصومين را مشروط به تاييد هيج عالمي نمي دانند، والا همه ايشان به مراجع تقليد و علماي خود و ايران و عراق احترام مي كذارند، و حتى در برنامه هاى سياسي بشتيباني و همراهي دارند، اما در امر معصومين به حرف غير معصوم عمل نمي كنند، عليرغم تلاشهاى بسيار و جندين ساله جريانهاي باكستاني و غير باكستاني؛ هيج تغييري در عقيده و رفتار ايشان بيش نيامده و جريانهاى جديد ضعيفي كه بوجود آمده كه با جريان عمومي اصلي و غالب شيعيان باكستان متفاوت بوده؛ نتوانسته است آنها را از عقيده اصليشان باز بدارد، لذا تهمت اخباريكَري يا ضديت مراجع تهمت ناروائيست، كه اين جريانهاى ضعيف براى توجيه روش خودشان مطرح مي كنند. اين استقلال عقيده شيعيان باكستان همان عامل اصلي بي توجهي مراكز قدرت سياسي به آنها و مورد حمايت قرار ندادنشان در اين حوادث شده است.
5- منطقه "تورابورا" كه به عنوان مخفيكاه بن لادن نام برده مي شود، در جند مايلي باراجنار است، و از آنجا كه با حضور القاعده و طالبان در اين منطقه شرايط بر شيعيان سخت شده است و طبعا در مقابل آنها مقاومت مي كرده اند، و دشمني نواصب هم استمرار داشته است، كشورهاى امريكا و به اصطلاح مخالفان القاعده؛ به علت عدم وابستكي شيعيان محل به قدرتها و معادلات قدرت؛ به هيج وجه از اين مردم مظلوم كه تنها مخالفان تروريسم در آن ناحيه هستند حمايت نكرده بلكه دست نيروهاى امنيتي باكستان و القاعده و طالبان را براى از بين بردن شيعيان باز كذاشته اند، دولت باكستان هم كه خودش بوجودآورنده طالبان بوده طبيعي است كه عليرغم نمايشهاى بيطرفي و يا حمايتي عملا كمكي به شيعيان نكند، برخي از مراكز سياسي كه معتقدند دركَير بودن امريكا با القاعده در عراق و افغانستان به نفع آنهاست، طبيعي است كه از مردم شيعه اين منطقه كه مخالف القاعده و طالبان هستند راضي نبوده و آنها را حمايت نكنند، هر جند به ظاهر هم كيش و آئين باشند. در حقيقت تشيع ناب و خالص و مستقل شيعيان اين منطقه موجب شده است، كه از هيج طرفي مورد كمك واقع نشده؛ بلكه مورد هجوم همه اطراف (امريكا باكستان طالبان نواصب ...) باشند. اللهم فرج عن عبادك المؤمنين بحق اميرالمؤمنين آمين.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

اخراج یک بانوي مسافر از هواپیمای آمریکایی؛ به جرم داشتن حجاب

پستتوسط najm134 » دوشنبه مارس 14, 2011 2:26 am

اخراج یک زن مسلمان از هواپیمای آمریکایی
تصوير
در راستای اقدامات نژاد پرستانه و تبعیض آمیز کشورهای غربی نسبت به مسلمانان،
یک زن مسلمان آمریکایی طی سفر خود به سن خوزه کالیفرنیا، مجبور به خروج از هواپیما بدون هیچ دلیل موجهی شد.

به گزارش رحماء "ایروم عباسی" فارغ التحصیل دانشگاه سن دیگو در ایالت کالیفرنیای آمریکا، یکی دیگر از قربانیان اقدامات تبعیض نژادی دولت آمریکا است.
وی تنها به دلیل ناراحتی عده ای از مسافران هواپیما از حضور وی، مجبور به خروج از هواپیما شد.

عباسی در این خصوص گفت: من برای ادامه تحقیقات خود برای پایان نامه ام قصد سفر به سن خوزه را داشتم که خلبان هواپیما با این بهانه که عده ای از مسافران از حضور من در هواپیما ناراضی هستند، مرا از هواپیما به بیرون راند و گفت که باید با پرواز بعدی به سن خوزه بروم.

گفتنی است جمعیت های اسلامی این واقعه اهانت آمیز را محکوم کرده و از پلیس هواپیمایی آمریکا خواستند تا نسبت به این اقدام تبعیض آمیز، از این زن مسلمان عذرخواهی کنند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

راه حل دو دختر بلژیکي برای دفاع ازحجاب

پستتوسط najm134 » جمعه ژوئن 10, 2011 12:49 am

از بلژیک
"فاطمه رافی" و "انگ رامبو":
بنده معتقدم ما نباید با صدور قوانین اینچنینی زنان مسلمان را به حاشیه برانیم.
هدف اصلی ما خارج کردن موضوع حجاب از یک بحث سیاسی بوده است. لذا از باب مد وارد شد.

اخبار رسیده از بروکسل بلژیک حاکی از آن است که دو دختر جوان که یکی از آنها مسلمان و دیگری غیر مسلمان است
تصمیم گرفته اند در راه حلی ابتکاری از مسأله حجاب دفاع کنند.
تصوير
این دو دختر جوان به نام های "فاطمه رافی" و "انگ رامبو" تصمیم گرفته اند برای ترویج مد کلاه سر، تلاش کنند.
این کلاه حجاب نیست اما تمام سر را می پوشاند و مانع از نمایان شدن موی سر می شود.
بر همین اساس این دو جوان یک "بوتیک" مخصوص فروش و عرضه این گونه کلاه ها افتتاح کرده اند.
بدین ترتیب مقامات مربوطه در بلژیک که اخیرا قانونی برای مقابله ب حجاب تصویب کردند نمی توانند با این کلاه برخورد کنند زیرا جزو حجاب ها به شمار نمی رود.

"انگ رامبو" طی اظهاراتی در این باره گفت: هدف ما وارد شدن به بحث و جدل های سیاسی نیست بلکه خواهان دفاع از حقوق زنان هستیم.
بنده معتقدم ما نباید با صدور قوانین اینچنینی زنان مسلمان را به حاشیه برانیم.
هدف اصلی ما خارج کردن موضوع حجاب از یک بحث سیاسی بوده است. لذا از باب مد وارد شد.
وی در ادامه افزود: بنده نمی فهمم که چرا مقامات و مسئولان ما از "حجاب" می ترسند؟!
بنده مدافع یا مخالف حجاب نیستم،
بلکه معتقدم که هر انسانی باید بتواند هر طور که دوست دارد و می خواهد زندگی کند.
گفتنی است بوتیک این دو دختر جوان در مرکز شهر "آنتویرب" در بلژیک قرار دارد
و گفته می شود طی چند روزی که از افتتاح آن می گذرد مورد استقبال نسبتا قابل توجهی قرار گرفته است
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

بنج سال مبارزه حقوقي براى دريافت مجوز تدريس با حجاب

پستتوسط najm134 » يکشنبه ژانويه 08, 2012 3:46 pm

تصوير

در حاشیه قانون ممنوعیت اشتغال بانوان محجبه در آلمان

چندی پیش اعتراض یک دختر مسلمان افغانی محجبه به قانون منع شغلی برای معلمین مسلمان باحجاب به وزارت فرهنگ ایالت «بادن ورتمبرگ Baden Wurttemberg» بازتاب وسیعی در بین رسانه های عمومی و نمایندگان مجلس آلمان

به همراه داشت.

فرشته لودین دختر مسلمان افغانی که دوره تربیت معلمی را با موفقیت پشت سر گذاشته است، هنگامی که جهت اشتغال به مدارس مراجعه می کند، با جواب منفی مسؤولین مدارس روبه رو می شود. آنان روسری فرشته را علت جواب منفی خود اظهار می کنند و اینکه یک معلم نمی تواند روسری به سر داشته باشد. از آنجایی که به لحاظ قانونی چنین ممنوعیتی در قوانین آموزشی آلمان وجود ندارد، خانم لودین شکواییه ای به دادگاه ایالت Baden _ Wurttemberg، وزارت فرهنگ در همین ایالت و دادگاه عالی مدارس در اشتوتکارت Stuttgart ارائه می دهد، که این امر موجب جار و جنجالهای مطبوعاتی زیادی حول محور «روسری و حجاب» می شود.

از سوی دیگر نمایندگان احزاب مختلف سیاسی نیز در این رابطه نظرهای مختلفی را ابراز داشتند که اتفاق آراء نمایندگان احزاب سیاسی مختلف و نشریات حول محور «روسری» در این برهه از زمان که موضوع «گفتگوی تمدنها» به میان آمده است قابل تأمل می باشد، که در ادامه به آن اشاره می شود.

«حزب جمهوری خواه راستگرای افراطی Rechtsradikalen Republikaner» در موضع خصمانه موافقت خویش را با عدم مجوز اشتغال به زنان محجبه ابراز داشته و اضافه کرد: «معلمی که روسری به سر داشته باشد، جایش در کلاس درس آلمانیها نیست.»

اورلیش مائر Ulrlich _ Mower رییس حزب «SPD سوسیال دمکرات» در همین راستا اظهار کرد: به خانم لودین نبایستی اجازه داده شود که روسری به سر کند، زیرا که در قرآن نوشته نشده است که، بایستی روسری به سر کرد!»

در این میان «اروین تویفل Erwin Teufel» معاون رییس جمهور که خود کاتولیک و از حزب «مسیحی دمکرات CDU» می باشد، معتقد است که روسری خانم لودین را نبایستی به منزله پارچه سرخی (که اعلام جنگ می کند) دید، چون اینکه یک فرد چه بر سر دارد چندان اهمیتی ندارد، با اینکه بدانیم یک فرد چه در سر می پروراند.»

خانم آنته شاوان Schavan Anete وزیر فرهنگ ایالت یادشده که حکم ممنوعیت حجاب را داده معتقد است، عدم آمادگی فرشته برای برداشتن روسری اش بیانگر این مطلب است که ایشان نمی خواهد قدمی در راه تسامح و تساهل بردارد. خانم شاوان در جایی دیگر مطرح می کند، اینکه به فرشته اجازه تحصیل در رشته تربیت معلمی داده شده است حرکتی در راستای تساهل بوده است و ایشان بیش از این حاضر نیستند تسامح از خود نشان دهند. خانم شاوان روسری را سمبلی از اسلام بنیادگرا تلقی می کند و اظهار می کند: خیلی از زنان مسلمان هستند که روسری به سر ندارند، این مطلب بیانگر این موضوع است که روسری جزء وظایف دینی یک زن مسلمان نیست! روسری نه تنها سمبل مذهب است بلکه سمبلی از «محدودیت فرهنگی و تمدن» نیز به حساب می آید. وزیر فرهنگ ایالت مذکور در پاسخ خبرنگار روزنامه «دی تایت Die Teit» مبنی بر عدم اعمال زور نسبت به حمل صلیب مسیحیان و پوشیدن کلاه یهودیان از سوی دست اندرکاران، چنین توضیح می دهد که صلیب مسیحیت و کلاه یهودیان» در خود دوگانگی ندارد و در سرزمین آلمان این دو نشان، علامتی برای محدودیت فرهنگی به شمار نمی آیند و هیچ کس نیز موظف و مجبور به حمل صلیب و یا کلاه نمی شود.

در این بین نشریات تحلیلهای مختلفی را ارائه دادند که غالبا طرفداری از حکم ممنوعیت حجاب را دامن می زدند. روزنامه های مختلف طی مقالات متعددی مطرح کردند که دولت بایستی جهت ترویج اسلام بنیادگرا خود در مدارس کلاسهای درس دینی در خصوص اسلام را ارائه دهد تا بدین طریق از نفوذ بنیادگرایان در میان جوانان مسلمان جلوگیری به عمل آید. در ا ین میان کلاسهای یادگیری قرآن در مساجد و مراکز اسلامی، مکانهایی جهت ارتباط بنیادگرایان با جوانان ترسیم شده و اینکه چه در این کلاسها تدریس می شود و چه افکاری به جوانان مسلمان انتقال داده می شود، خارج از کنترل دولت خواهد بود. در جمع بندی مطبوعات ارائه کلاسهای درس دینی و دادن یک سری از امتیازاتی که خارجیان علی رغم اقامت طویل در آلمان، از آن بی بهره هستند، تنها راه حل مانع از تأثیر افکار بنیادگرایی بر روی قشر مسلمان دانسته شد. روزنامه «دی تایت Die Teit» در ضمن، اشاره کرد شاید بتوان با راه اندازی این نوع کلاسها و همکاری مدرسه، مسجد، دانشگاه و تسامح روزی به این آرزو دست پیدا کرد که «اسلام اروپایی Euroislam» به وجود آید، اسلامی که تنها به قرآن اکتفا نمی کند و به آن تمسک نمی جوید بلکه همچنین متمسک به دموکراسی حقوق بشر و یک حکومت سکولار باشد!!

هیاهوی مطبوعاتی بر سر روسری «فرشته لودین» دختر مسلمان محجبه بار دیگر مسأله سیاست و مذهب را به میان آورد. در این میان عده ای روسری را سمبلی سیاسی تلقی کرده و عده دیگر آن را سمبلی مذهبی ترسیم کردند و مجددا مسأله جدایی دین از سیاست مطرح شد. و به همین سبب نیز راست گرایان افراطی پیشنهاد کردند که دولت آلمان نیز بایستی همانند دولت لائیک ترکیه عمل کند و حجاب را کلاً ممنوع اعلام کند. این حزب همچنین مخالف دایر شدن کلاسهای دینی در مدارس است. از آن جایی که کلاسهای دینی اسلامی را تهدیدی برای مغرب زمین مسیحی می بینند که میراث مغرب را به مخاطره خواهد انداخت، به همین دلیل بایستی از دادن هر گونه امکانات به مسلمانان جلوگیری کرد.

لازم به ذکر است در حالی که اسلام دومین مذهب و مسلمانان دومین گروه مذهبی آلمان را تشکیل می دهند، اما هنوز برای گرفتن کوچکترین حقوق اسلامی خود دچار مشکل هستند و بر خلاف کشورهایی همانند انگلیس و اتریش که مسلمانان بعضا در ارتباط تنگاتنگ با حکومت هستند، در آلمان در مورد همه چیز در مضیقه هستند. در مقاله ای که در همین رابطه در روزنامه «دی تایت Die Teit» به چاپ رسید، آمده است:

«عدم دادن امکانات و برخوردهای صحیح با مسلمین، جذابیت اسلام را برای جوانان بیشتر کرده است و اگر وضع به همین صورت پیش برود جامعه آلمان بزودی شاهد رویارویی مسلمانان با آلمانیها خواهد بود، شاهد یک جنگ مذهبی میان مسلمانان و آلمانیها.»

گفتنی است در پی هیاهوی مطبوعات بر سر مسأله روسری خانم لودین، مسلمانان غیرتمند نیز صدای اعتراض و مخالفت خود با این امر را بلند کرده و طی بیانیه های مختلف این مخالفت را ابراز کردند؛ به طور مثال شورای مرکزی مسلمانان در آلمان مخالفت با اشتغال خانم لودین را تبعیضی آشکار علیه انسانهایی که می خواهند طبق اعتقادات مذهبی اشان زندگی کنند خواند و آن را به منزله ممنوعیت شغلی برای مسلمانان دانست. از سوی دیگر نماینده مسلمان «حزب سبزها 90 Bunclnisاتحادیه 90» «جم ازمیر» که ترکی الاصل می باشد گفت: ممنوعیت شغلی برای خانمهای محجبه سؤالهایی اساسی در رابطه با دیگر مذاهب را مطرح می کند. به مفهوم دیگر اگر یک معلم نمی تواند با حجاب در این کشور به کلاس درس آید، تکلیف کشیشی که با لباس مذهبی به مدرسه می آید چه می شود؟ و یا تکلیف آن فرد یهودی که با کلاه مذهبی اش در مدرسه حاضر می شود و یا فردی که با صلیبی بر گردن به مدرسه می آید چه خواهد بود؟

در همین راستا نوربرت مولر Norbert Muller در مجله دی بروکه Die Brucke گفت: «مسلمانان دیگر حالشان از این مسأله به هم می خورد که هر کسی که حتی کوچکترین فهمی در مورد اسلام ندارد، می خواهد برای مسلمین دیکته کند که اسلام چه هست و چه می گوید، از خبرنگار گرفته تا معلمین و وزرا. همه یکشبه کارشناس اسلامی می شوند و مرتب سعی در تعلیم مسلمانان دارند که واقعیت اسلام چیست؟ گویی خود مسلمانان آن قدر احمق هستند که نمی توانند این کار را انجام دهند!»

هشدار مطبوعات آلمان در خصوص رویارویی مسلمانان با آلمانیها در صورت عدم دادن امتیازات به قشر مسلمان و راه حل دایر کردن مدارس دینی از سوی دولت جهت جلوگیری از نفوذ عقاید بنیادگرایی در میان مسلمانان و همزمان ممنوعیت شغلی برای معلمین محجبه را می توان بیشتر به بازی موش و گربه تشبیه کرد. اذعان به شهروند درجه دوم بودن مسلمانان از یک سو و پیشنهاد کنترل و نفوذ در کلاسهای تعالیم اسلامی از طریق عهده داری دولت آلمان نسبت به کلاسهای دینی از سوی دیگر، در واقع به سبب جلب اطمینان مسلمانان است که هدفی جز تحریف تعالیم اسلامی و باصطلاح «اروپایی کردن اسلام» را دنبال نمی کند.

غیرت دینی آن دسته از مسلمانانی که در انجام وظایف دینی خود حاضر به هیچ تسامحی نیستند و به واسطه پای بندی به اصول و ارزشهای الهی خود را از هجمه فرهنگی جامعه غربی محافظت می کنند، چنان خاری در چشم مهاجمان فرهنگی و دشمنان دین است. آنان که شاهد هستند هر چه عرصه را بر مسلمین تنگ تر می کنند، مسلمانان محکم تر و مصمم تر به میدان می آیند و وجود مشکلات و از دست دادن موقعیتها هیچ گونه تزلزلی در ایمان آنان به وجود نمی آورد، به فکر افتاده اند که یک بار دیگر از حربه کارساز مذهب علیه مذهب از طریق دایر نمودن کلاسهای دینی و کنترل دولتی آن، استفاده کنند. مسلما اگر تشکیل این گونه کلاسها در مدارس اروپا تحت نظارت مراکز اسلامی قرار می گرفت، قابل تقدیر بود. اما نظارت دولت آلمان و انتخاب مدرسین دینی از سوی آنان، هوشیاری کامل مسلمانان را می طلبد که در قالب این گونه کلاسها «اسلام اروپایی شده» نسل جوان را نسبت به ارزشها و غیرت دینی بیگانه نکند.

دلایل مختلفی که جهت ممنوعیت استفاده از روسری از سوی نمایندگان مجلس و وزیر فرهنگ ایالت بادن وتمبرگ Baden Warttemberg» ارائه داده شد مبنی بر اینکه روسری امری واجب در اسلام نیست، چون زنان مسلمان دیگری هستند که روسری به سر نمی کنند! یا اینکه حجاب نشانه ای آشکار از پایبندی شخص به دین اسلام است که در یک کشور لائیک نمی توان آن را تحمل کرد و یا اینکه یک خانم با روسری وسعت دیدش محدود خواهد شد و نمی تواند ببیند در سر کلاس او در اطرافش چه می گذرد، یا اینکه روسری به سرها بنیادگرا هستند، همه بیانگر نوع تسامح و تساهل مورد نظر غرب از سوی اسلام است. به عبارت دیگر، در دید غربی زمانی تسامح و تساهل تحقق پیدا خواهد کرد که مسلمانان دست از انجام وظایف دینی خود بردارند و اسلام را به گونه ای بپذیرند که غرب برای آنها تصویر می کند. هر گونه اصراری بر انجام وظایف دینی به منزله عدم مشارکت و آمادگی برای تسامح و تساهل بین دو فرهنگ غرب و اسلام تلقی می شود و تبلیغات و جنگ تخطئه افکار در این زمینه چنان وسیع است که گاه نیز بر عده ای از مسلمین این امر مشتبه می شود که نکند واقعا مشغول ارتکاب کار خطایی هستند!

تاریخ شهادت می دهد پیروان اسلام به عنوان پیروان تنها مکتبی که سر تعظیم در مقابل ارزشهای مادی و سلطه طلب غربی فرود نیاورده و هنوز پای بند به فرهنگ و مکتب خویش می باشد، عرصه را بر جامعه مصرف گرا و مادی پرست غربی تنگ آورده است. این

نوشتار را با پیامی که آقای مولر یک مسلمان آلمان خطاب به زنان مسلمان در مجله «Die Brucke دی بروکه» نوشته است به پایان می بریم:

«روسری نمایشی سیاسی است که بایستی مقاوم از آن دفاع کرد. ما این تجربه را از کشورهایی که مستعمره بوده اند و تمامی دار و ندارشان به غارت برده شده است، گرفته ایم که فرهنگ استعمارگران همیشه متعادل و خوب جلوه داده می شده و اما فرهنگ طرف مقابل ذلیل و بی ارزش. و این تجربه مستعمرین در تاریخ برای مسلمین نبایستی مورد غفلت واقع شود. بسیاری از غربیها مخالف حجاب دختران مسلمان در مدارس هستند، در حالی که هیچ گاه از یک اروپایی که به آفریقا سفر می کرد توقع نشد، همانند آنان پیشبند کمری بندند.

این جنگ ادامه خواهد داشت و بسیاری از قدرتهای موجود به درستی تشخیص داده اند که اسلام دشمن آنان است. با توجه به حاکم شدن ارزشهای مادی، فقدان اخلاق سیاسی و فریادهای ملی گرایانه و پیروزمندانه کاپیتالیستها بسیار متعجب می شدم، اگر که این قدرتها اسلام را به عنوان دشمن خود نمی دیدند.»

گفتنی است در پی اعتراضات مسلمانان مجلس آلمان علی رغم تأکید ممنوعیت شغلی برای خانم لودین، پیشنهاد حزب افراطی راست گرا مبنی بر ممنوعیت کلی حجاب را با اتفاق آراء نمایندگان احزاب مختلف رد کرد.

******************************


حجاب جزئی از وجود من است گفتگو با فرشته لودین

پدید آورنده : ترجمه: سوسن صفاوردیاشپیگل ـ آلمان ، صفحه 16

هفته نامه آلمانی اشپیگل گفتگوی کوتاهی را با فرشته لودین، دختر باحجاب افغانی انجام داده است. این گفتگو نمونه ای از شیوه القایی رسانه های غربی در برخورد با مسایل اسلامی و مسلمانانی است که خود را پایبند به آن نشان می دهند.

نحوه سؤالات روشنگر این مطلب است که قاطعیت در جواب و اعتماد به نفس و روش حمله در پاسخها به جای روش تدافعی و انفعالی، تنها راه محکوم نشدن و محکوم نبودن خواهد بود. از سوی دیگر این مصاحبه نمونه ای دیگر از القائات علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظامی که حامی مظلومین و آزادیخواهان جهان و پرچم دار مبارزه با ارزشهای مادی است، را نشان می دهد نظامی استوار که چون خاری در چشم دشمنان اسلام در معرض حملات و تهمتهای زیاد می باشد.

* *

اشپیگل: خانم لودین، طبق نظر وزیر فرهنگ «بادن ورتمبرگ Baden Wurttemberg» روسری شما یک نشان و علامت سیاسی «Politisches Signal» می باشد، نشانی برای محدودیت؛ عقیده شما در این مورد چیست؟

لودین: می توانم بگویم که اصلاً دلیل محکمی نیست. به غیر از این مطلب، چه شواهدی بر تأیید این امر وجود دارد؟ از سوی دیگر در مورد شخص من نیز مدرکی دال بر این ادعا وجود ندارد.

ـ روسری برای شما چه مفهومی دارد؟

لودین: روسری قسمتی از لباس اسلامی زن مسلمان است که به وسیله آن جذابیتهای یک زن بایستی پوشیده بماند. موهای زن نیز جزء این جذابیتها موهای زن محسوب می شود. نوع پوشش چارچوبی خاص دارد و من چون مسلمان هستم و مسلمانی که وظایف دینی ام را انجام می دهم، پس روسری را نیز به سر می کنم. این جزئی از وجود من است.

ـ آیا نمی شود تعصب مُلاّها در ایران و طالبان در افغانستان در مورد شرایط و قوانین لباس را به منزله فقدان تسامح و نشانی از ظلم دید؟

لودین: رفتار ملاها و طالبان برخلاف اصل آزادی در ایمان است. طبق اصل قرآنی، هیچ کس نبایستی مجبور به پذیرش دین شود؛ در رابطه با لباس نیز همین طور است. [مقایسه رژیم افغانستان با نظام ج.ا.ا به منزله همسطح قرار دادن آن و کوبیدن ج.ا.ا و استفاده از واژه های تسامح و آزادی برای وادار کردن شخص به موضع دلخواه]

و اگر این اجبار اعمال شود قطعا یک نوع محدودیت در آزادی عقیده و ایمان است. اما من به اندازه کافی راجع به اسلام تحقیق داشته ام که بتوانم ادعا کنم این امر نشانه ظلم به زن نیست. و اما راجع به وضعیت در آلمان، زیرا که من در اینجا زندگی می کنم؛ به طور قطع این جا و آنجا زنانی هستند که تحت ستم و ظلم قرار گرفته اند و روسری هم ندارند. بنابراین ظلم را نمی توان مساوی با روسری سر کردن دانست و اگر یک چنین نتیجه ای بگیرید مسلما شخصیت زنان مسلمان را جریحه دار می کنید.

ـ اما شما یک نشان مذهبی بر سر دارید؟!

لودین: این مربوط به من است. من با این نشان قصد ترویج و یا متقاعد کردن دیگران را ندارم. این تنها به دید مذهبی من مربوط می شود، که برای خودم آن را برگزیده ام.

ـ حتی اگر روسری شما مربوط به جهان بینی مذهبی شما باشد، اما در یک کشوری که «سکولار» است شما می توانستید به عنوان یک معلم خوب روسری اتان را بردارید!

لودین: برداشتن روسری را نمی شود با در آوردن یک مانتو از تن مقایسه کرد. در اینجا صحبت از شأن و منزلت یک زن مسلمان است. صحبت از شأن اساسی یک انسان. برای من برداشتن روسری از سر مساوی است با برهنه بودن. به مفهوم دیگر یک بی آبرویی. مدرسه متجلی از جامعه است و تنوعی که در آن است. پس نمی شود یک معلم را بیرون از این مجموعه دید. که اگر این طور شود مسأله تسامح و تساهل نیز غیر قابل باور خواهد بود.

ـ شما به دانش آموزی که پدر و مادرش او را مجبور به سر کردن روسری کنند، چه توصیه ای خواهید کرد؟

لودین: من سعی خواهم کرد به والدین او بفهمانم که آنها نبایستی این کار را انجام دهند و بچه بایستی خودش از روی اعتقاد این کار را انجام دهد و بدین شکل دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد. عدم اعمال زور یک اصل اسلام است و آنها بایستی کاری کنند که بچه خودش به این نتیجه برسد.

ـ و اگر باز هم بچه متقاعد نشد چی؟!

لودین: از نظر من اشکالی ندارد، زیرا من اساسا مخالف اعمال زور هستم.[!] خصوصا در رابطه با مسایل اعتقادی. من از هیچ کس نمی خواهم که روسری به سر کند و همین طور نیز توقع دارم که کسی از من نخواهد که روسری ام را بردارم.

* *

گفتنی است قریب به دو میلیون مسلمان تنها در کشور آلمان زندگی می کنند و اسلام دومین مذهب بزرگ در آلمان است. در حالی که نظام ج.ا.ا علی رغم هیچ گونه تبعیض به اقلیتها به علت نقض حقوق اقلیتها محکوم می شود، پیروان دومین مذهب بزرگ در آلمان هنوز بر سر اجرای اولیه قوانین مذهبی اشان مورد استهزا و تحقیر واقع می شوند و به هر نحو و با هر ابزاری از پیشرفت شغلی و علمی آنان جلوگیری به عمل می آید.

فرشته لودين كيست؟
همه جنجال ها و درگيري هاي حقوقي زير سر پشتكار و سرسختي زني است به نام فرشته لودين. او كه افغاني الاصل، مسلمان و داراي گذرنامه آلماني است، آنقدر پي گير خواسته به حق اش بود كه بالاخره به آن رسيد؛ مجوز درس دادن در مدرسه با روسري. راستي فرشته لودين كيست؟ روزنامه فرانكفورتر روندشاو درباره او مي نويسد: «او زماني در گفت وگو با خبرگزاري آلمان گفته است: پدر و مادرم مسلمانان سنتي بودند كه مسايل شرعي و اعتقادي شان را خيلي آگاهانه انجام نمي دادند. اما به نظر مي رسد، دختر آنها كاملا متفاوت است، او در افغانستان به دنيا آمد و وقتي 5 سال داشت به آلمان رفت. جايي كه پدرش سفير بود. بعدها او در عربستان سعودي به مدرسه رفت. از كودكي با آداب و مسايل اسلامي آشنا شد، او نماز مي خواند، روزه مي گرفت و روسري به سر مي كرد. وقتي نوجوان بود، همراه مادرش به آلمان بازگشت. تا اينكه سرانجام با داشتن گذرنامه آلماني، ديپلم گرفت. او به دانشگاه رفت و در رشته هاي آلماني، انگليسي و اطلاعات عمومي به تحصيلش ادامه داد. در تمام اين سال ها با پافشاري حجاب خود را حفظ كرد. تا اين كه پس از پايان تحصيل، درخواست تدريس در مدرسه ها كرد. اما ايالت بادن ورتمبرگ، در سال ،1998 اجازه حضور او را با حجاب در مدرسه نداد و لودين هم حاضر نبود از پوشش اسلامي خود دست بردارد. آموزگار محروم شده از تدريس، روسري را به عنوان بخشي از شخصيت و ويژگي هاي خود برشمرده و مي گويد اين وظيفه اعتقادي من است، من هيچ قصد و منظور سياسي ندارم و حتي نمي خواهم اعتقاداتم را تبليغ كنم.» در سال 2000 دادگاه اشتوتگارت، لودين را كه آن زمان 27ساله بود، طي رأيي از تدريس با حجاب اسلامي منع كرد. ديوان اداري بادن ورتمبرگ و ديوان اداري فدرال برلين هم رأي دادگاه اشتوتگارت را تأييد كرد. اما لودين خسته نشد.خواست تا پرونده اش به دادگاه قانون اساسي آلمان فرستاده شود.

●●●

24سپتامبر امسال، فرشته لودين به دوربين هاي خبرنگاران لبخند زد.

لبخندي كه پس از شنيدن رأي دادگاه قانون اساسي كشور آلمان بر لبش نشست. پنج سال پيش دادگاه ايالت بادن ورتمبرگ با صدور رأي، او را از تدريس در مدرسه محروم كرده بود و او پس از ارائه شكايت به دادگاه قانون اساسي موفق شد رأي صادره دادگاه ايالتي را نقض و مجوز حضور با روسري را در كلاس هاي درس به دست آورد. هر چند رأي دادگاه قانون اساسي، به خاطر نبودن ماده قانوني صريحي در اين باره بود كه و همين موضوع مسئولان سياسي و قضايي مخالف حجاب اسلامي را در آلمان به تكاپو انداخت تا ماده قانون صريح و روشني براي ممنوعيت اين موضوع تصويب شود.

مطلب زير برگرفته از مقاله هاي هفته نامه هاي اشپيگل و اشترن است.

رأي صادره ديوان قانون اساسي جنجال زيادي در آلمان ايجاد كرد. رأيي كه به موجب آن به يك معلم مسلمان افغاني تبار اجازه داده شد تا با پوشش اسلامي(روسري) در كلاس يك مدرسه دولتي آلمان حضور پيدا كند و به دانش آموزان درس دهد. رأي ديوان قانون اساسي كه يك ماه پيش صادر شد، با مخالفت ها و موافقت هاي سياستمداران و كارشناسان حقوقي و اجتماعي روبرو شد. اين رأي حتي موافقان آزادي حجاب را هم آنقدر شگفت زده كرد كه قادر به واكنش مناسب نبودند. قاضي اهل «كارلز روهه» ديوان قانون اساسي، وظيفه سختي براي دادگاه ها ايجاد كرده است، او اعلام كرد كه مي توان معلمان مسلمان را از حضور با حجاب اسلامي در مدرسه منع كرد، مشروط به آن كه براي اين ممنوعيت يك مبناي قانوني وضع شود. نخستين واكنش به رأي صادره به وسيله ايالت بادن ورتمبرگ بود، جايي كه دعواي فرشته لودين از آنجا آغاز شد. پس از ايالت بادن ورتمبرگ، ابتدا نماينده فراكسيون هاي مختلف مجلس براي طرح لايحه قانون ممنوعيت حجاب به كورنيا ورويگت وزير دادگستري فشار آوردند، اما او به اين درخواست ها پاسخ منفي داد و گفت: طرح لايحه چنين قانوني با اصل قانون اساسي مبني بر برخورد برابر با اديان مختلف مغايرت دارد و من نمي توانم با چنين چيزي موافقت كنم:«چطور مي توان روسري را ممنوع اعلام كرد، ولي انداختن نشان صليب به گردن آزاد باشد.»

از سوي ديگر آنت شاوان، وزير فرهنگ و عضو حزب دموكرات مسيحي از قضات دادگاه قانون اساسي خواست تا به نظرات كنفرانس وزيران فرهنگ هم توجه كنند. او گفت كه قانون بايد در اين ميان راه حلي پيدا كند، راهي كه هم موضوع بي طرف ايدئولوژىكي و ظاهري كارمندان دولت نقض نشود و هم به سنت هاي مذاهب احترام گذاشته شود .در اين ميان يك نماينده حزب سبزها در پارلمان آلمان، ضمن استقبال از رأي صادره پيشنهاد داد كه چنين موضوع هايي به خود مدرسه ها ارجاع داده شود و فقط در موارد خاص به دادگاه هاي دولتي كشيده شود. وي گفت:« در اين ميان تنها چيزي كه باقي مي ماند فراهم كردن يك بستر قانوني مناسب است تا بتوان مرز ميان اصل بي طرفي مدرسه ها و احترام به نشانه ها و نمادهاي مذهبي افراد رعايت شود.» اما بسياري از نمايندگان احزاب دموكرات مسيحي، مخالفت صريحي با اين رأي نشان دادند. آنها نقض اصول برابري زن و مرد و تساهل و شكيبايي را بهانه مخالفت هاي خود قرار دادند و از دولت خواستند تا يك ماه ديگر(ماه نوامبر) به وسيله ارائه لايحه اي ممنوعيت استفاده معلمان از حجاب اسلامي را قطعي و قانوني كند. از سوي ديگر شوراي اسلامي آلمان هم از رأي دادگاه قانون اساسي مبني بر اين كه يك زن آموزگار مسلمان مي تواند با روسري سر كلاس حاضر شود، ابراز خشنودي كردند، اما اين گروه كه نماينده مسلمانان آلمان هستند، رأي صادره را كه حالتي چندگانه و چند مفهومي دارد، مورد انتقاد هم قرار دادند. چرا كه به طور صريح ممنوعيت حجاب لغو نشده است و از طرفي رأي باعث شده تا مخالفان حجاب اسلامي به فكر طرح يك ماده قانوني و صريح مبني بر ممنوعيت تدريس آموزگاران محجبه بيافتند.

شوراي اسلامي، ممنوعيت حجاب را كه از سوي بسياري از گروه ها در آلمان حمايت مي شود در حقيقت قانون ممنوعيت اشتغال براي زنان مسلمان دانسته است و اين را ضربه اي به زندگي اجتماعي مسلمانان مهاجر به آلمان و ساير زنان مسلمان دانسته است. سنديكاي آموزگاران و كارشناسان تربيتي و علمي( GEW ) در مقابل اين چنين ممنوعيت اشتغال هشدار داده است. اين سنديكا اعلام كرده است كه از همه شكايت هاي آموزگاران مسلمان حمايت مي كند. اوا ماريا اتانگ، رئيس سنديكا به روزنامه «مانهايمر مورگن» گفت كه: ممنوعيت حجاب باعث از دست دادن شغل زنان مسلمان مي شود و سنديكاي ما موظف به حمايت از اين آموزگاران است. كاردينال لهماند، رئيس كنفرانس اسقف هاي كاتوليك آلمان هم با استقبال از رأي صادر شده گفت: اين رأي حقوق فردي و آزادي عقيده ديني را تقويت مي كند. به هر حال، با وجود همه اختلاف ها و بحث ها فرشته لودين، با پنج سال مبارزه حقوقي موفق شد تا از بالاترين دادگاه قضايي آلمان چنين حكمي را بگيرد: «زنان مسلمان مي توانند با روسري در آلمان تدريس كنند.» البته هنوز به درستي نمي دانم كه آيا اكنون فرشته لودين به سر كلاس درس رفته است يا نه!

منبع:
يوني اشپيگل - اشترن
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

در عسلویه چه خبر است ؟

پستتوسط najm134 » جمعه اکتبر 05, 2012 9:18 am

ولي الله مهدوي که در منطقه عسلویه فعالیت دارد، در وبلاگ خود نوشته است:

میدان گازی پارس جنوبی در خلیج فارس با داشتن حدود 5 درصد کل گاز دنیا بزرگ‌ترین میدان گازی دنیاست که دو سوم آن در مرز قطر و یک سوم آن در مرز ایران است. سهم ایران کاملا در دریا ولی قسمتی از سهم قطر در خشکی قرار دارد، لذا استخراج آن برای قطر از این لحاظ آسان‌تر است نسبت به ایران که باید بیش از صد کیلومتر در دریا پیش برود و بعد چاه حفر کند.
وي می‌افزاید: «در ادامه در حال حاضر قطر به دلایل متعدد از جمله سرمایه گذاری شرکت‌های خارجی و تحریم ایران، سهم بیشتری را برداشت می‌کند اما مساله آن‌گونه که شبکه دولتی بی‌بی‌سی مطرح می‌کند، نیست. مخازن گاز در زیر زمین در داخل صخره هایی محصور هستند و سیالیتی مثل نفت ندارند که هر طرف که بیشتر استخراج کرد، اثر 100 درصد بر برداشت طرف مقابل بگذارد و سهم آن‌ها را ببرد، بلکه بعد از گذشت مدتی می تواند باعث افت فشار احتمالی در مرز همسایه شود. البته با تدابیر جمهوری اسلامی و با شروع به‌کار فازهای جدید در سال‌های آینده، این تأخیر در حال جبران است.
سرمایه گذاری برای هر یک پالایشگاه گاز در عسلویه چیزی حدود پنج هزار میلیارد تومان است که تمام این سرمایه گذاری در همان سال اول بهره برداری، بازگشت کامل خواهد داشت(!) بنابراین، فروش اوراق مشارکت حتی با سود 30 درصد مقرون به صرفه است و احتیاج به تصویب دارد تا هم کمکی به کم شدن نقدینگی در کشور کند و هم سود این سرمایه گذاری به جیب خود ملت برود و از طرفی مشکل سرمایه گذاری سریع در پارس جنوبی حل شود. سرمایه گذاری بیشتر از طریق اوراق مشارکت و فعال شدن فازهای جدید کمک زیادی نیز به اشتغال می‌کند، چون هر یک پالایشگاه حدود 10 هزار نفر اشتغال ایجاد می‌کند.
فاز 15 و 16 اولین فازهایی هستند که بدون حضور شرکت‌های خارجی در ایران ساخته می شوند یعنی ما اکنون این فنآوری را بومی کرده ایم. اهمیت این قضیه از آنجاست که بر اثر تحریم‌ها، حتی شرکت مشاور نروژی یا مشاوران کره ای هم عسلویه را ترک کردند و امریکا و شیفتگان داخلی‌اش تصور کردند که دیگر پارس جنوبی به بن بست رسیده است!
اما مصداق بارز جهاد اقتصادی در بدترین آب و هوای کشور و در شدیدترین شرایط تحریم که حتی کشتی حامل اقلام این پالایشگاه را از خلیج فارس به زور ناو جنگی برمی‌گردانند... جوانانی از نسل سلمان با میانگین سنی کمتر از 30سال(!) ساخت آن را به 80 درصد رسانده اند و ان‌شاء الله در سال آینده شاهد اتمام آن خواهیم بود.
در صورت راه اندازی تمام فازهای پارس جنوبی چیزی حدود 200 میلیارد دلار درآمد سالانه خواهد داشت که البته این عدد متناسب با نفت برنت 80 دلاری محاسبه شده است و گرنه امروز که قیمت نفت 125 دلار است، این قیمت بیشتر است. این درآمد که یک تنه به کل درآمد سالانه نفت ایران تنه می زند، باعث شد تا خواب استکبار جهانی را آشفته کند و تمام تلاش خود را شبانه روز به‌کار گیرد تا ساخت پالایشگاه در پارس جنوبی متوقف شود. رویایی که با همت جوانان ایران اسلامی به کابوس بدل شد.
فقط فروش نفت به تنهایی سلاحی بزرگ در دست امت مسلمان ایران بود، حال با این وضعیت پارس جنوبی؛ دیگر امریکا چیزی برای باختن ندارد و همه آبروی خودش را به میدان آورده تا مانع به نتیجه رسیدن این پالایشگاه ها شود. حال تصور کنید که با این توانایی که کارشناسان ایرانی به‌دست آورده اند، میادین گازی دیگری در غرب کشور و یا در شمال کشور (مثلا میدان میرزا کوچک خان که اصلا هنوز دست نخورده است) هم راه اندازی شوند!
اینجا ساعت کاری 6 تا 17:30 است که 45 دقیقه ظهر برای ناهار و نماز فرصت است لذا تا این موقع بیدار بودن، کار فردا را برایم سخت می‌کند و باید زودتر بخوابم... باور کنید یا نکنید، باید الان کولر را هم روشن کنم چون با این گرما نمی تونم بخوابم!»
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

ضرب و شتم یک زن محجبه در سوئد

پستتوسط najm134 » جمعه سپتامبر 06, 2013 9:29 am

بر اساس اعلام رسانه‌های سوئدی به‌دنبال اقدام به ضرب و شتم یک زن محجبه در شهر استهکلم سوئد که واکنش وزیر دادگستری این کشور مبنی بر محکومیت آن را در پی داشت، برخی از کنش‌گران اجتماعی خواهان برپایی کارزار در حمایت از پوشیدن حجاب شدند.
استفاده از خشونت علیه یک زن محجبه در سوئد هر چند از سوی وزیر دادگستری این کشور به‌عنوان یک جرم مربوط به تنفر نژادی و مذهبی محکوم شده است، لیکن نشانگر افزایش فعالیت گروه‌های نژادپرست و ضدمذهبی در این کشور است که در روز روشن اقدام به ضرب و شتم یک زن محجبه آن‌هم در یک کشور مدعی رعایت حقوق بشر می‌کنند.
جالب این که این حادثه در زمانی انجام می‌شود که مقامات سوئدی قبلا نسبت به افزایش رشد بیگانه‌ستیزی هشدار داده‌اند. اما این که آیا برنامه‌ای نیز برای مبارزه با این افراد تدوین شده است یا نه در آینده مشخص خواهد شد. به خصوص این که انتخابات آتی پارلمان در پیش بوده و احزاب تمایلی ندارند با مقابله زودرس با گروه‌های نژادپرست آرای خود را از این گروه‌ها در مخاطره قرار دهند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استقامت در ارادت به اهل بيت عليهم السلام

پستتوسط najm134 » چهارشنبه سپتامبر 11, 2013 6:34 pm

یک خانواده‌‌‌‌ مظلوم و غریب در همین حوالی و در بزرگترین کشور شیعی جهان با هزاران مشقت و زیر سنگین‌ترین هجمه‌ها، حسینیه‌ای را بنا کرده‌اند تا غریو نام زیبای «حسین(ع)» در روستایشان طنین‌انداز شود.
تصوير
*خودتان را معرفی کنید:
- «ف.م» هستم که سه خواهر و سه برادر دارم.
*برادرانتان پیش شما هستند؟
-دو تا از آن‌ها در بندرعباس کارگر هستند، دیگری در خانه پدرزنش در نزدیکی ایرانشهر زندگی می‌کند و کار ندارد.
*در واقع شما اینجا تنها هستید؟
-همراه با پدر، مادرم و دو خواهر دیگرم اینجا زندگی می‌کنیم.
*روستای شما چند خانوار دارد؟
- حدود 400 خانوار است.

تصوير

فاصله میان منزل تا حسینیه

*شما تنها خانواده شیعه این منطقه هستید؟
-بله! حتماً حکمتی داشته است که ما اینجا باشیم تا از اباعبدالله الحسین(ع) یاد کنیم.
* شما به اینجا مهاجرت کردید؟
-پدرم مال این روستا نیست،‌ مادرم ساکن این روستا بوده، به همین دلیل پدرم در اینجا سکونت کرده است، همه ما در اینجا به دنیا آمده‌ایم.
*پدرتان از ابتدا سنی مذهب بوده است؟
-نه، ایشان از ابتدا شیعه بوده است.
*مادرتان چطور؟
-نه مادرم، چهار سالی می‌شود که شیعه شده است.

*اینکه شما تنها خانواده شیعه این روستا هستید، برای شما مشکلاتی نداشته است؟!

- چرا! در سال‌های اولی که حسینیه را راه‌اندازی کردیم، به ما خیلی فشار می‌آوردند، حتی موقعی که روحانی برای مراسم عزاداری به حسینیه می‌آمد، برخی افراد روی پشت‌بام می‌رفتند و مسخره می‌کردند، اما ما در مجالس با مهربانی نه با جنگ و دعوا برای آن‌ها توضیح می‌دادیم که این کار آن‌ها اشتباه است.
تصوير

نمای بیرونی حسینیه الزهرا(س)


*حسینیه را چگونه ساختید؟

-اول خانه و حسینیه یکی بود، برای ما هم سخت بود، اما تمام مراسم را توی حسینیه برگزار می‌کردیم، الان سه سالی می شود که حسینیه ساخته‌ایم.

*در حسینیه چه مراسم‌هایی برگزار می‌کنید؟

- در ایامی که روحانی و مداح می‌آید -فاطمیه، محرم، صفر و ماه رمضان- مراسم می‌گیریم و خرج می‌دهیم، از خواندن زیارت عاشورا، دعای توسل گرفته تا دعای ندبه و خواندن دعای جوشن کبیر در ماه رمضان، اگر موقعی هم روحانی نداشته باشیم، نوار می‌گذاریم و با نوار مراسم را برگزار می‌کنیم، برخی مواقع هم خودمان روضه می‌خوانیم، البته بعضی از مردم خودشان به حسینیه می‌آیند، برخی دیگر هم خودمان می‌رویم و دعوت‌شان می‌کنیم.
* غذا هم می‌دهید؟
- بله من و خواهرم آشپزی می‌کنیم.

* مراسم را برای چه کسانی برگزار می‌کنید، با توجه به اینکه شما تنها خانواده شیعه این روستا هستید؟!

- بعضی از اهل سنت روستا هم در مراسم ما حضور پیدا می‌کنند، برای خانم‌های روستا کلاس قرآن می‌گذاریم، البته چند نفری هم شیعه شده‌اند و بعضی هم دوست دارند که شیعه شوند، اما پدر و مادرشان اجازه نمی‌دهند.

تصوير

نمایی از روستا

*رفتار مردم روستا با شما چگونه است؟
-اکثر افراد این روستا بر ضد ما کار می‌کنند، مثلاً وقتی روحانی اینجا می‌آید، اعتراض می‌کنند. به ما می‌گویند برای چه اذان پخش می‌کنید، چرا تنها برای یک خانواده اذان پخش می‌کنید؟!
* با وجود این همه سختی چرا از این روستا نمی‌روید؟
-درست است که ما تنها خانواده شیعه این روستا هستیم، اما به خاطر برپا داشتن مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) هیچ وقت راضی نیستیم محل را ترک کنیم،‌ ‌اگر ما روستا را ترک کنیم، دیگر نامی از اهل‌بیت(ع) برده نمی‌شود.
*ممکن است که شما در این مسیر خیلی اذیت شوید؟!
-ما به خاطر زنده نگه داشتن اسم اباعبدالله(ع) این روستا را ترک نمی‌کنیم، هر چقدر هم به ما فشار بیاورند و اذیتمان کنند، هرگز بر نمی‌گردیم.(با تحکم خاص)

* با اینکه شما در مضیقه مالی قرار دارید،‌ اما در مراسم خرجی می‌دهید!

- اگر کسی از افراد خانواده درآمدی داشته باشد و پولی به دستمان برسد و روز شهادت یکی از ائمه نزدیک باشد، آن پول را خرج نمی‌کنیم و در مراسم ائمه خرج می‌کنیم.

*فقط شیعه‌ها در مراسم شما حضور پیدا می‌کنند؟

-نه سنی‌ها هم می‌آیند، هنگامی که برای مراسم ناهار یا شام درست می‌کنیم، اهالی روستا می‌آیند و غذا می‌گیرند.

تصوير

آشپزخانه


* این گونه که بر می‌آید، شما برای تأمین هزینه‌های زندگی در مضیقه هستید؟

-بله! مدتی است که پدرم دیگر کار نمی‌کند، البته خدا می‌رساند و اعتقاد داریم که اهل بیت(ع) ما را تنها نمی‌گذارند.

*شما دست‌نوشته‌هایی دارید، این‌ها را برای چه نوشته‌اید؟

-راستش یک‌سری حرف‌ها توی دلم بود و از خدا می‌خواستم کسی اینجا بیاید تا درد دل‌هایم را به او بگویم که ما چقدر در این روستا سختی می‌کشیم، برای همین هر چیزی که به نظرم می‌آمد یا در دلم بود را می‌نوشتم تا چیزی از قلم نیفتد.
*برای امام زمان(عج) هم نوشته‌اید؟
-بله! بعد از نماز و خواندن دعای فرج در دفترم درد دل‌هایم را یادداشت می‌کنم، هنگامی که پیش خودم فکر می‌کنم و به یاد سختی‌های مراسم عزاداری و گرمای بیش از حد اینجا می‌افتم، می‌بینم که این سختی‌ها با سختی‌هایی که امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) کشیدند، قابل مقایسه نیست، درست است که این شرایط سخت است، اما این سختی‌ها کجا و آن کجا!
*در همین روستا درس خواندید؟
- نه در روستای دیگری
* این روستا مدرسه هم دارد؟
-بله! تا مقطع راهنمایی دارد
* شما تا چه مقطعی درس خواندید؟
- دیپلم دارم.
*حوزه علمیه هم رفتید؟
-بله، هنگامی که دبیرستان بودم، صبح‌ها به مدرسه و بعد از ظهر‌ها حوزه علمیه می‌رفتم، از آنجایی که در آن مدرسه بیشتر اهل سنت بودند، خیلی ما را اذیت می‌کردند و از اینکه من حوزه می‌رفتم خیلی ناراحت بودند، برای همین جوری حوزه می‌رفتم که آن‌ها متوجه نشوند.
تصوير

منزلی که در ابتدا هم حسینیه بود و هم خانه
*با ماشین به مدرسه می‌رفتید؟
-نه یک ساعت و نیم با پای پیاده به مدرسه می‌رفتم و حوزه هم از مدرسه خیلی فاصله داشت، خیلی اذیت می‌شدم.

*مثل اینکه چند نفر از اهالی را شیعه کردید؟

-در حوزه که درس می‌خواندم، ماه رمضان که می‌شد می‌گفتند بروید احکام را بگویید، من هم می‌رفتم و به اهالی روستا می‌گفتم بیایید تا قرآن یادتان بدهم،‌خواندن قرآن در ماه رمضان ثواب دارد، در کنار قرآن از اهل‌بیت(ع) می‌گفتم و می‌گفتم که حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(ع) چگونه شخصیتی هستند.
وقتی اینجا می‌آمدند می‌گفتند رفتار شما خیلی خوب است،‌در حالی‌ که مولوی‌های ما اخلاقشان تند است، من هم می‌گفتم این اخلاق و رفتار تأثیرش از اهل‌بیت(ع) است، چرا که آن‌ها الگوی ما هستند، خلاصه کم کم با آن‌ها صحبت می کردیم و می‌گفتند که می‌خواهیم شیعه شویم، البته بعضی از آن‌ها که مریض بودند و شفای خود را از اهل‌بیت گرفتند، شیعه شدند و ما هم راهنمایی کردیم.
* فامیل‌های شما هم شیعه هستند؟
- نه اکثرا سنی هستند.
*رفت و آمد دارید؟
- بعضی از فامیلهای مادرم به خاطر اینکه شیعه شده‌ایم با ما قهر کرده‌اند.
*همسر شما شیعه است؟
-بله! البته دو دختر عمو دارم، بعد از اینکه ازدواج کردند‌، با اجبار همسرشان سنی شدند، برای همین من با یک شیعه از یک استان دیگر ازدواج کردم، چرا که در فامیل خودمان خواستگار شیعه نداشتم، الان هم خواهر بزرگترم به خاطر همین مشکل 28 سال دارد، اما ازدواج نکرده است، البته خواستگارهای سنی دارد که حاضرند سه میلیون تومان هم به پدرمان بدهند، اما مادرم می‌گوید اگر دخترم شصت سالش هم شود، او را به سنی نمی دهم، خواهرم حاضر است با یک شیعه کور ازدواج کند اما با سنی ازدواج نکند.
* شرطی هم گذاشتید؟
-بله! با امام حسین(ع) عهد بسته‌ایم که هر گاه شوهر کردیم، باید ماه رمضان، محرم و صفر اینجا باشیم تا در حسینیه مراسم عزاداری برگزار کنیم تا اسم اهل بیت(ع) همیشه اینجا باشد.
*یعنی به همسرتان این شرایط را گفتید؟
- بله وقتی خواستگاری آمدند، گفتم که من در این ایام باید اینجا باشم، زیرا با اباعبدالله(ع) عهد بستم که هر کجا باشم این ایام را اینجا باشیم.
* از امام حسین(ع) چه ‌درخواستی کردید؟
- گفتم: یا اباعبدالله ما در یک روستایی هستیم که خیلی مظلومیم، البته هر چقدر مظلوم باشیم به پای مظلومیت شما نمی‌رسد. (گریه بسیار)
تصوير

موانع ایجاد شده برای تردد این خانواده شیعی


* آب شما را بستند؟ در ماه رمضان آب نداشتید؟!

- بله لوله آب ما را بریدند و ما در ماه رمضان آب نداشتیم و مجبور بودیم برویم از یک چشمه آب بیاوریم، یک چاه آب زده بودیم، اما آن‌ها رفتند و یک کم آن طرف‌تر چاه زدند و 3 تا پمپ گذاشتند که باعث شد چاه آب ما خشک شود، راه‌های اصلی به سمت خانه ما را با چوب بستند تا هنگامی که روحانی به حسینیه ما می‌آید نتواند به راحتی عبور کند.
*شما بیشتر از نبود روحانی ناراحت هستید تا نبود امکانات مانند آب و برق!
-روحانی وقتی اینجا می‌آید، به طبع آن مراسم عزاداری با شکو‌ه‌تر است و ذکر اباعبدالله(ع) گفته می‌شود، ولی وقتی روحانی نیست، نمی‌توانیم مراسم خوبی برگزار کنیم.
*به نظر شما اینجا شبیه کربلا نیست،‌ آب و راه را به روی شما می‌بندند و هوا به شدت گرم است!
- (گریه)
* همیشه چادر می‌پوشید؟
- بله
* در گرما اذیت نمی‌شوید؟
- درست است که در گرما اذیت می‌شویم، اما باید این حجاب و عفاف باشد.

* در شهر، برخی بانوان با اینکه شیعه هستند اما حجاب درستی ندارند، شما چطور در این گرمای زیاد حجابتان این گونه است؟

- ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است/ ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است
از آنجایی که خانه‌ ما روی بلندی قرار دارد، اگر لباس و چادرمان رنگی باشد، جلب توجه می‌کند و می‌گویند ببینید شیعه‌ها چطوری هستند!
* از ابتدا این مکان را برای زندگی انتخاب کردید؟
-بله، اینجا برای پدربزرگ مادریم بود، پدرم اینجا را درست کرده، با الاغ وسیله‌ها را بالا آورد و ما هم بلوک را بالای سرمان می‌گذاشتیم و می‌آوردیم و به سختی این حسینیه را درست کردیم.

تصوير

نمای درونی حسینیه الزهرا(س) روستا

*وضعیت حسینیه شما خیلی بهتر از خانه شماست؟!

ـ این دو اتاق از ابتدا بوده و خیلی قدیمی است، داخلش که بروید، سیمان‌هایش ریخته و دیوارش ترک خورده است.
*چرا حسینیه تفاوت زیادی با محل زندگی شما دارد؟
- برای اینکه مکان مجلسی که برای اباعبدالله الحسین(ع) گرفته می‌شود، باید خوب باشد، ما هرگز راضی نمی‌شویم که خودمان در جای بهتری باشیم، نه این کار را نمی‌توانیم بکنیم، آنجا باید خیلی خوب باشد تا مردم به کوچکترین بهانه‌ای دور نشوند.
*از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، متشکریم.
- از زحمات شما و حجت‌الاسلام رضایی برای سر زدن به حسینیه الزهرا(س) نهایت تشکر را دارم، امیدوارم که خداوند ما را از پیروان راستین امیرالمؤمنین(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) قرار دهد.

تصوير

نمای درونی منزل
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm134 » جمعه دسامبر 13, 2013 8:34 pm


براى جلوكيري از غصب و اشغال صهيونيستها هر روزه مسلمانان فلسطینی از زن و مرد و کودک هر روز به مسجدالاقصی می‌روند، و برنامه جند ساعته ديني دارند

مسلمانان فلسطینی از زن و مرد و کودک هر روز به مسجدالاقصی می‌روند، برخی در سخنرانی‌های دینی شرکت می‌کنند و برخی در جلسات قرائت قرآن. آنان تلاش می‌کنند تا نقشه‌های رژیم صهیونیستی برای یهودی‌سازی و یا حتی تخریب این مسجد را نقش بر آب کنند.

رفتارهای اخیر شهرک‌نشینان صهیونیستی مردم را به این فکر انداخته که چه اتفاقی در مسجد خواهد افتاد. اقدامات آن‌ها احساسات مسلمانان را تحریک می‌کند. ما در مقابل شهرک‌نشینان افراط‌گرای یهودی می‌ایستیم.

مسلمانان فلسطینی می‌گویند تلاش‌های شهرک‌نشینان افراطی یهودی برای محو هویت اسلامی مسجدالاقصی در ماه‌های اخیر بسیار افزایش‌ یافته است.

به امید ناکام گذاشتن نقشه‌های صهیونیست‌ها، مسلمانان فلسطینی از زن و مرد و کودک هر روز به مسجدالاقصی می‌روند، برخی در سخنرانی‌های دینی شرکت می‌کنند و برخی در جلسات قرائت قرآن. آنان تلاش می‌کنند تا نقشه‌های رژیم صهیونیستی برای یهودی‌سازی و یا حتی تخریب این مسجد را نقش بر آب کنند.

بیشتر این سخنرانی‌ها در محوطه مسجدالاقصی در مقابل دروازه مغاربه که از سال 1967 تحت کنترل نیروهای اسرائیلی است، برگزار می‌شود.

نیروهای اسرائیلی به فلسطینیان کرانه باختری و نوار غزه بدون داشتن مجوز، اجازه ورود به مسجدالاقصی را نمی‌دهند به همین دلیل است که فلسطینیانی مانند الآل از قدس شرقی روزانه مسافت‌ زیادی را به مقصد مسجدالاقصی طی می‌کنند.

فلسطینیان قدس شرقی خود را آخرین جبهه دفاع از مسجدالاقصی می‌دانند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

افزایش اهانت به زنان مسلمان انگلستان در اثر اسلام هراسی

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه دسامبر 03, 2014 12:32 pm

افزایش اهانت به زنان مسلمان انگلستان در اثر اسلام هراسی


تصوير

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) - ایندپندنت در گزارشی آورده است :مطالعات جدید نشان می دهد که زنان مسلمان انگلیسی -به ویژه زمانی که از حجاب و یا نقاب استفاده می کنند- بیش از مردان در معرض هجوم های ضد اسلامی« اسلام هراسی» قرار دارند.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنابه نقل از پایگاه الوفد، ایندپندنت نوشت: این مطالعه که توسط دکتر « کریس آلن» از اساتید علوم سیاسی اجتماعی دانشگاه بیرمنگهام انجام شده در تلاش است پا را از آمارها فراتر گذاشته و برای اولین بار صدای زنان مسلمانان به عنوان قربانی اسلام هراسی در غرب را به گوش همگان برساند.
در این مطالعه با 20 زن مسلمان در گروه سنی 15 تا 52 سال مصاحبه شد؛ و به هر کدام از آن ها فرصت داده شد تا مشکلات زن باحجاب در جامعه انگلیسی را با نقش های نمادین ایفا کنند.
ایندپندنت در ادامه به نقل از زنان مسلمان تاکید کرد: بسیاری از آن ها در نتیجه اسلام هراسی موجود، اغلب اوقات نمی تواند به تنهایی پا به خیابان گذاشته و بیرون روند، به طوری که گاهی اوقات از هویت خود به عنوان یک انگلیسی تردید کرده و تصمیم می گیرند بریتانیا را ترک نمایند.
« فیاض موغال» مسوول موسسه « ایمان المسایل» که مطالعه مذکور به تقاضای وی انجام شده بود، تاکید کرد: این اولین بار است که به زنان مسلمان فرصت داده می شود دردهای و رنج های خود را بیان کنند .
موسسه « اخبر ماما» که در زمینه ثبت جرایم و حوادث ضد اسلامی در بریتانیا فعالیت می کند تصریح کرد: بیش از 58 درصد از جرایمی که در سال های 2012 تا 2013 روی داد، علیه زنان بود که 80 درصد از آنان از حجاب و یا برقع و یا پوشاک اسلامی استفاده می کردند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

نحوه مواجهه با فريبخوردگان تبليغات دشمن

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه مارس 10, 2016 12:23 pm

نحوه مواجهه با فريبخوردگان تبليغات دشمن


یک فعال ضد اسلام در آمریکا با مشاهده رفتار محبت‌آمیز گروهی از مسلمانان، به تظاهراتش مقابل یک مسجد پایان داد.

به گزارش مشرق، یک فعال ضد اسلام در آمریکا که تظاهراتی را مقابل مسجد «نور» در ایالت میشیگان آمریکا ترتیب داده بود، پس از مشاهده رفتار محبت‌آمیز گروهی از مسلمانان، تظاهراتش را لغو کرد.

این زن آمریکایی با در دست داشتن پلاکاردی که شعارهای ضد اسلامی بر روی آن‌ها نوشته شده بود، منتظر گروهی از افراد بود که به تظاهرات وی بپیوندند اما این افراد با مشاهده جمعیت تک نفره تظاهرات، از شرکت در آن منصرف شدند.

Image

با این حال، این زن همچنان به تظاهرات خود مقابل مسجد ادامه داد. وی معتقد بود مسلمانان باید به سر بریدن افراد بی‌گناه پایان دهند.

در همین زمان، گروهی از مسلمانان مسجد به سمت زن رفته و ضمن در آغوش گرفتن وی، توضیح دادند که اقدامات وحشیانه گروه‌های تروریستی مانند داعش ربطی به اسلام و مسلمانان واقعی ندارد.

یک زن با حجاب اهل مکزیک به این معترض گفت که قاچاقچیان مواد مخدر در مکزیک، مسیحی هستند اما نباید اقدام آن‌ها را به پای مسیحیت و مسیحیان نوشت.

وی تاکید کرد که نازی‌ها که در جنگ جهانی دوم، جان انسان‌های بی گناه بسیاری را گرفتند نیز مسیحی بودند اما اقدام آنها ربطی به مسیحیت ندارد.

این زن که از رفتار مسلمانان شرمنده شده بود در جواب گفت که من نیت بدی ندارم؛ فقط می خواهم جلوی قتل و عام مردم بی گناه گرفته شود.

وی افزود: من برای برادران و خواهران مسلمانم دعا می کنم.

وی سپس به داخل مسجد رفت و همراه سایر مسلمانان صبحانه خورد.

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تفنگ بچه‌ها را می‌گیرم، کتاب به آنها می‌دهم

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه مه 17, 2016 11:22 am

تفنگ بچه‌ها را می‌گیرم، کتاب به آنها می‌دهم


در برف و باران، با دوچرخه یا پای پیاده، کتاب می‌دهد و تفنگ‌های پلاستیکی را می‌گیرد تا به جای خشونت؛ آگاهی نصیب کودکان بامیان افغانستان شود. گاهی از آدرس‌های نامشخص تهدید می‌شود که کتابی که توزیع می‌کند، باید دینی باشد در غیر این صورت دچار دردسر می‌شود.

به گزارش ایران، «صابر حسینی» دوست ندارد به سرنوشت «ملاله» دختر نوجوان افغانستانی که برای سوادآموزی به زنان هموطنش آماج گلوله‌های خشونت و کوته نظری طالبان شد فکر کند. تلفنش خط نمی‌دهد. از طریق تلگرام با او گفت‌و‌گو می‌کنم. می‌گوید در مسیر هستم شما سؤال‌ها را بنویسید به منزل که رسیدم سر صبر (باحوصله) روان(پاسخ) می‌دهم. سؤالات را می‌نویسم. می‌نویسد: «نام خدا سؤال هم زیاد دارید.» او در افغانستان <بنیاد کودک> راه انداخته تا کتابخوانی را در میان کودکان گسترش دهد.

چه شد که چنین ایده‌ای به ذهن شما رسید؟
خب برای شروع کارم دلایل زیادی هست، اما مهم‌ترین آنها این است که به اطفال از ابتدای زندگی‌شان کتاب برسانم.

دلایل دیگر؟
ترویج فرهنگ کتابخوانی، گسترش آگاهی از طریق کتابخوانی و...

کتاب‌ها را از کجا تهیه می‌کنید؟
اکثر کتاب‌هایی که گرفتم از اشخاص فرهنگی و برخی از نهاد‌های غیر دولتی بوده است.

تا الان به چند روستا کتاب داده اید؟
من در 10ساحه بامیان و در دو ولسوالی فعالیت دارم.

ولسوالی یعنی چه؟
استان

ساحه؟
منطقه

یک پوستر در تلگرام ایرانی‌ها در حال پخش است که برای شما کتاب جمع می‌کنند تا برای کودکان افغانستانی ببرید؟ از ایران چه تعداد کتاب به کودکان سرزمین‌تان داده اید؟
تا حالا با خودم از ایران کتاب نیاورده‌ام، اما کتاب‌هایی که از بازار کتاب افغانستان تهیه کردم اکثراً چاپ ایران هست. کتابفروشی‌ها هم با توجه به قوانین اینجا کتاب می‌آورند.

پس قضیه این پوستر تلگرامی چیست؟
از طرف ایرانی‌های داخل ایران من کتاب دریافت نکردم، اما دوستان ایرانی خارج از ایران به من کمک کرده‌اند. البته تعدادی از حامیان حقوق کودک متشکل از ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها کمپیاین(فراخوان) جمع‌آوری کتاب را در تهران راه‌اندازی کرده‌اند.

از حامیان کودک ایران تا به امروز کتابی به دست شما رسیده است؟
نه. به خاطر اینکه فعالیت این دوستان برای جمع‌آوری کتاب به تازگی شروع شده است، هنوز تعداد کتابی که قرار هست فرستاده شود جمع نشده. البته این دور نیست.

کتاب‌ها را از چه طریقی به شما می‌رسانند؟
این کتاب‌ها از طریق باربری قانونی قرار هست فرستاده شود.

ایران هم آمده اید؟
بله. آن هم سال‌های خیلی قبل.

سفر با دوچرخه در مسیرهای کوهستانی سخت نیست؟
برای من سفر با دوچرخه، به‌رغم سختی و خطرات احتمالی لذتبخش هست. من فقط به خوشی اطفال فکر می‌کنم. همین باعث میشه سختی و خطرات احتمالی را تحمل کنم.

تا الان با خطر یا حادثه‌ای رو به رو شده‌اید؟
نه، خوشبختانه اتفاق خاصی برایم رخ نداده است.

تا به امروز چقدر کتاب جمع کردید و برای چه سنی هستند؟
من 6 و نیم ماه قبل با 200جلد کتاب قصه شروع به فعالیت کردم و در حال حاضر 6500جلد کتاب جمع‌آوری کرده‌ام. این کتاب‌ها متعلق به رده‌های سنی مختلف هست.

در مسیر حتماً به کودکانی می‌رسید که سواد ندارند؛ چه کسی برای آنها قصه می‌خواند؟
اطفالی که به سن رفتن به مکتب رسیده‌اند، اکثراً می‌توانند از کتاب‌های من استفاده کنند. البته برخی ضعیف و برخی قوی اند. تعدادی هم که سواد ندارند کسانی هستند که در خانه معمولاً با سواد یا کم سواد دارند که کتاب‌ها را برایشان بخوانند.

با توجه به ناامنی‌هایی که در کشور افغانستان وجود دارد با خطری رو به رو نشده اید؟ کسی با کتاب خواندن شما مخالفت ندارد؟
با توجه به ملاحظات من و همچنین برخی مشاوره‌های امنیتی هنوز مشکلی خاص پیش نیامده، البته این به این معنی نیست که خطری وجود ندارد. گاهی از آدرس‌های نا مشخص تهدید می‌شوم.

مضمون تهدیدها چیست؟
منظورم از تهدید از جانب کسانی است که تلفنی اخطار داده‌اند که کتابی که توزیع می‌کنم باید دینی باشد در غیر این صورت دچار دردسر می‌شوید...

هیچ وقت فکر می‌کنید که ممکن است سرنوشتی مثل «ملاله» پیدا کنید؟
خب فکر نکنم بهتر است. برای اینکه دیوانه‌کننده است آدم تصور کند یک روزی با سرنوشت سخت روبه‌رو خواهد شد. گرچند(هرچند) گاهی ترس دارم.

کودکان بامیان کودکان کارند؟
بله کودکان بامیان کودکانی هستند خیلی محروم، در عین حال با استعداد.

استقبال کودکان از کتاب‌ها چطور است؟
در ابتدا پسران و دختران از من کتاب می‌گیرند اما هر چه زمان می‌گذرد پسر‌ها کم می‌شود و دختران زیادتر. انصافاً دختران کتابخوان‌های جدی کتابخانه سیار هستند.

گفته بودید که کتاب‌ها را به نوبت به بچه‌ها می‌رسانید؛ کتاب‌ها سالم برمی گردد یا خط خورده اند؟
بله، کتاب‌ها به نوبت توزیع و بعد تبدیل می‌شوند. در ساحه(منطقه) که اول کتاب می‌برم معمولاً تعداد کتاب تلفات دارم، اما هر چه از فعالیتم می‌گذرد تلفات کتاب کم می‌شود. نه خط خوردگی نداریم خوشبختانه.

فکر می‌کنید اگر خانم بودید و تصمیم می‌گرفتید با دوچرخه به کودکان کتاب برسانید با چه اتفاقاتی رو به رو می‌شدید؟
خب یقیناً مشکلات خاص خود را می‌داشت ولی در همان حال هم فعالیت‌ها جریان پیدا می‌کرد. ما اینجا تیم دوچرخه سواری داریم که خانم‌ها در آن عضویت دارند.

برخورد والدین روستاهایی که به آن سفر می‌کنید چگونه است. وقتی به شب می‌رسید کجا اقامت می‌کنید؟
در ساحات(مناطق) نزدیک من در خانه کسی نمی‌مانم، اما در ساحات دور دست که شب می‌شود من باید آنجا بمانم. در این‌صورت رفتار آنان برایم جالب هست. آنان معمولاً چندین نفر از وابستگان‌شان را جمع می‌کنند و به احترام من میهمانی می‌گیرند. کودکان هم خوشحالند گویا به موفقیت کلان رسیده‌اند.

طولانی‌ترین مسیری که رفتید چقدر طول کشیده و برای چند کودک آنجا کتاب برده اید؟
طولانی‌ترین مسیر که من کتاب رساندم دو ساعت با ماشین راه است؛ بقیه‌اش پیاده. در چند قریه. در آنجا من در حدود 200 کودک را کتاب دادم. البته آنجا مسیر ماشین‌رو نیست. وقتی شروع به کتاب دادن کردم حدوداً 6 ساعت طول کشید. با توجه به فاصله روستاها. البته فعلاً اعضای محلی در آنجا فعالیت دارند که از هر روستا کتاب‌ها را جمع‌آوری می‌کنند و برای تبدیل کتابها من به آنان کتاب می‌رسانم.

شما این مسیر را با دوچرخه طی می‌کنید؟
دور‌ترین مسیرها را نه، پیاده.

نخستین کتابی که خواندید به خاطر دارید؟
کودکی من هم مثل کودکی خیلی از افغانستانی‌ها در جنگ و آوارگی گذشت. نخستین کتاب که خواندم نامش دقیق به یادم نمی‌آید ولی مجموعه‌ افسانه‌های دلنشین دری بود.

تو برف و باران گیر نیفتاده اید؟
خب کار من زیادترین فعالیتش‌ در زمستان در هوای برفی هست. برای اینکه در زمستان مکاتب اینجا تعطیل است و من باید به اطفال که مکتب نمی‌روند کتاب برسانم. در کل در هوای برفی و بارانی برای من رساندن کتاب سخت است. مخصوصاً در روستا‌ها که باید از مسیر ناهموار و گلی بگذرم.

وضعیت سواد کودکان افغانستان چطور است؟
من زیادتر با کودکان کتابخوان سر و کار دارم. متأسفانه دقیق معلومات ندارم. ولی تا جایی که خبر دارم آمارش در حال کم شدن هست. برای اینکه مردم بعد از پایان جنگ رو به تحصیل آورده‌اند.

گفتید بعضی وقت‌ها بچه‌ها برای شما قصه می‌گویند؛ زیباترین قصه‌ای که از بچه‌ها شنیده اید...
قصه خاصی حالا در خاطرم نیست. کودکان اینجا همان قصه‌های معمول که از بزرگان می‌شنوند را تعریف می‌کنند. مثلاً قصه یا افسانه پادشاه یا دیو و پری.

قصه تلخ هم برای شما تعریف کرده اند؟
قصه تلخ که نمی‌توان گفت ولی خاطرات بزرگان‌شان است که بعضی از نان می‌گویند. خاطرات جنگ و قتل و فرار‌ها از میدان جنگ.

تا الان کسی به شما گفته است که مثلاً به جای کتاب برای ما نان بیاور؟
نه

گفته بودید که تفنگ پلاستیکی‌ها را می‌گیرید و کتاب به کودکان می‌دهید؟
توضیح دادم که در کنار کتاب دادن از عادات بد مثل کشیدن سیگار و... خود‌داری کنند. یا از بازی با ابزار خشین(خشن) دوری کنند.
با توجه به همین توصیه‌ها آنان خودشان به این نتیجه رسیده بودند که دیگر با تفنگ پلاستیکی بازی نمی‌کنند. تفنگ‌ها را به من دادند که برایشان کتاب بیاورم.

شده در روستایی توقف کنید و کتاب داستان برای کودکان بخوانید؟
بله. من در این روزها هر جا می‌روم با اطفال نشسته و کتاب می‌خوانیم.

پس باید همه کتاب‌هایی که برای بچه‌ها می‌خوانید، حفظ باشید؟
نه به این حد که شما فکر می‌کنید.

راستی این کتاب‌ها که به بچه می‌دهید؛ بیشتر چه نوع کتاب‌هایی هستند؟
کتاب‌های من فقط داستانی هست.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

استقامت علويان اذربايجان براى حفظ تدين

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 03, 2016 9:14 pm

استقامت علويان اذربايجان براى حفظ تدين


به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اسکندر حسین‌اف از جمله انقلابیون آذربایجان است که دلی مالامال از عشق خمینی دارد. او برای ما از علاقه شدیدش برای شرکت در جبهه‌های دفاع مقدس و تلاش‌هایی که برای فرار از کشور آذربایجان و شرکت در این جنگ داشته گفت. مصاحبه ما با اسکندر حسین‌اف شنیدنی‌های زیادی از تاثیرات انقلاب اسلامی بر مردم آذربایجان دارد.

دین به انتهای خود رسیده بود

من اسکندر حسین‌اف از جمهوری آذربایجان هستم. تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در آذربایجان گذراندم و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدم. در ایام پیروزی انقلاب ایران کلاس سوم راهنمایی بودم. ما در شهر جلیل آباد زندگی می‌کردیم که نزدیک مرزهای ایران است.

قبل از انقلاب دین در آذربایجان به انتهای خود رسیده بود. مثلاً شهر ما حدود 130 هزار نفر جمعیت دارد. من از کودکی فقط روخوانی قرآن یاد گرفته بودم. به خاطر همین در شهر من را با تعجب با انگشت به همدیگر نشان می‌دادند، انگار یک مرجع تقلید دیده‌اند! یا مثلاً پدرم یک روز در ماه رمضان افطاری می‌داد و مقید بود که فقط روزه داران در آن شرکت کنند. از جمعیت 130 هزار نفری فقط 30 -40 نفر روزه گرفته بودند که در افطاری شرکت کنند، همه آنها هم پیرزن و پیرمرد بودند.

چون من قرآن خوان بودم، همیشه پیش پیرمردها بودم! یادم هست که هر پیرمردی که از دنیا می‌رفت، بقیه می‌گفتند یک دین دار دیگر هم رفت و کم کم کل دینداری از بین می‌رود. بعضی‌های دیگر هم بودند که می‌گفتند دین دوباره احیا خواهد شد، دینداری به مو می‌رسد ولی پاره نمی‌شود.

فقط در ده روز محرم مسلمان می‌شدند

در مدارس و رسانه‌ها مدام مباحث ضددین مطرح می‌شد. مارکسیسم و لنینیسم تدریس می‌شد. تنها چیزی که دین را تا آن زمان نگه داشته بود ده روز اول محرم بود. در این ده روز مردم دوباره مسلمان می‌شدند. دزد دزدی نمی‌کرد، مشروب خوار مشروب نمی‌خورد. ولی دهه عاشورا که تمام می‌شد دوباره همه کارها شروع می‌شد.

از بس کاریکاتور از آخوندها دیده بودیم، تا اسم آخوند می‌آمد، یک آدم زشت وحشتناک در ذهنمان می‌آمد. آخوند را کسی می‌دانستیم که در قبرستان می‌نشیند و قرآن می‌خواند و از مرم پول می‌گیرد. خلاصه هیچ چیز مثبتی از دین و دینداری و آخوندجماعت در ذهن مردم وجود نداشت.

در ابتدا کمونیست‌ها با انقلاب مخالفت نمی‌کردند

اوایل انقلاب کمونیست‌ها دشمنی با انقلاب نشان نمی‌دادند. چون انقلاب از یک طرف ضدغربی بود و از طرف دیگر آنها امید داشتند که به وسیله حزب توده بتوانند انقلاب را مصادره کنند و حکومت را به دست بگیرند. فکر نمی‌کردند که این انقلاب بتواند روی فکر مردم تأثیر بگذارد. لذا اوایل انقلاب تلویزیون شوروی همه اخبار و مراسمات مربوط به انقلاب مثل ورود امام به ایران را نشان می‌داد. بنابراین نتیجه‌ای که حاصل شد این بود که ذهنیت منفی مردم نسبت به روحانیت تغییر کرد. همان آخوندی که سالها تحقیرش می‌کردند آمده و در کشوری مثل ایران انقلاب کرده و حکومت را به دست گرفته است. مردم با خود می‌گفتند چطور آخوندی که مرتجع و خرافی است توانسته چنین انقلابی برپا کند و بعد آن را مدیریت کند؟! خود کمونیست‌ها نفهمیدند که دارند با دست خودشان تبلیغات 70 ساله‌شان را بر باد می‌دهند.

بعد کم کم متوجه شدند که دارند اشتباه می‌کنند. لذا شروع کردند به تبلیغات. مثلاً می‌گفتند که خمینی تربیت شده شوروی است و در تاتارستان روسیه همراه 9 نفر دیگر تربیت شده‌اند. این هنر کا گ ب است که می‌تواند حتی مرجع تقلید کمونیست تربیت کند. بعضی دیگر می‌گفتند که خمینی را انگلیسی‌ها درست کردند. اختلافات شدیدی درباره ماهیت امام خمینی شکل گرفته بود. من یک کتاب خاطره از آن دعواها دارم. مثلاً یک آخوندی بود که با عصبانیت روی میز می‌زد و می‌گفت به قرآن قسم این آدم جاسوس انگلیس است چرا شما نمی‌فهمید؟

آنها امید داشتند که با برنامه‌های طولانی مدتشان می‌توانند ایران را نیز کمونیست کنند و بر آن حکومت کنند، اما حالا می‌دیدند که برعکس مذهبی‌های ایران دارند در آذربایجان و شوروی نفوذ می‌کنند. لذا بعد از انحلال حزب توده ایران که امید داشتند از طریق آن بتوانند بر ایران حکومت کنند، تلویزیون شوروی بمباران تبلیغاتی علیه انقلاب و امام را شروع کرد.

آنهایی که مسخره می‌کردند، مذهبی شدند

امام با انقلاب یک روح تازه‌ای در جامعه آذربایجان دمید. کسانی که تا پیش از این اصل خدا را قبول نداشتند و با من درباره وجود خدا بحث می‌کردند، حالا مذهبی شده بودند. من بعضی‌ها را باورم نمی‌شد که مذهبی بشوند ولی به برکت انقلاب مذهبی شدند. به نظر من این از کرامت امام بود که توانست تصرف روحی در افراد انجام دهد.

از این افرادی که با انقلاب ایران متحول شدند تعداد بسیاری وجود دارد. یکی از رفقای ما که الان هم مشغول فعالیت‌های انقلابی است، قبل از انقلاب ما را به خاطر فعالیت‌های مذهبی مسخره و تحقیر می‌کرد. وقتی می‌دید که من دو سه نفر را جمع کردم و برایشان درباره دین حرف می‌زنم، می‌آمد و مسخره بازی می‌کرد تا نگذارد من حرفم را بزنم. اما همین آدم در اثر نفس قدسی حضرت امام «ره» متحول شد و الان یک فرد انقلابی است.

مخفیانه برنامه‌های رادیوهای ایران را پیاده می‌کردیم

ما برنامه‌های مذهبی، سخنرانی‌ها و خطبه‌های نماز جمعه رادیو آستارا یا رادیو به یله سوار را ضبط می‌کردیم و بعد پیاده می‌کردیم. شب‌ها ده پانزده نفر مخفیانه جمع می‌شدیم و مطالب رادیو را پیاده می‌کردیم. دولت کمونیست اگر از فعالیت‌های ما مطلع می‌شد، اذیتمان می‌کرد.

قبل از هسته ما در جلیل آباد، هسته اولیه انقلابیون در نارداران باکو شکل گرفته بود. آنها برای ما ضبط صوت‌های قوی می‌آوردند تا بتوانیم برنامه‌ها را راحت‌تر ضبط و پیاده کنیم. هفته‌ای یک بار نیز می‌آمدند و نوارها و پیاده شده‌ها را می‌بردند و در شهرهای مختلف توزیع می‌کردند. این هسته‌ها تقریباً در همه شهرهای آذربایجان ایجاد شده بود.

یک خاطره طنز هم در این رابطه تعریف کنم. یکی از رفقای ما تعریف می‌کرد که من نماز جمعه آقای ملکوتی در تبریز را ضبط و پیاده می‌کردم. وقتی برای مردم صحبت می‌کردم عیناً حرف‌های آیت الله ملکوتی را تکرار می‌کردم. مثلاً آقای ملکوتی مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می‌زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می‌کردم؛ مردم نمی‌فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی‌فهمیدم ولی می‌گفتم!

دانشجوی یمنی، مبلغ انقلاب ایران در آذربایجان

مرحوم حاج علی اکرام اف که رهبر انقلابیون آذربایجان بود تعریف می کرد که در امامزاده ای که در نارداران مدفون است و معروف است که ایشان خواهر حضرت معصومه «س» است، بعضی ها از باکو به زیارت می آمدند. یک دانشجوی خارجی پزشکی هر هفته به زیارت می آمد. دانشجوها روسی صحبت می کردند. یکی از رفقای ما که روسی بلد بود با او صحبت کرده بود و متوجه شده بود یمنی و شیعه است. با او رفیق شده بود و بعد از مدتی آن فرد یمنی شروع کرده بود مباحثی درباره اسلام و جهان اسلام و نهضت حضرت امام «ره» مطرح کردن. در آن مقطع امام هنوز در فرانسه بود و به ایران نیامده بود. گویا فرد بسیار آگاهی بوده است و حوادث را پیش بینی می کرده است. می گفت این دانشجوی یمنی همه اخبار را برای ما می گفت و ما بچه های روستا را جمع می کردیم و به حرف های او گوش می دادیم. ما هم آنلاین از طریق تلویزیون و رادیو اخبار انقلاب را گوش می کردیم. مثلا وقتی امام می خواست از پاریس به تهران بیاید به ما گفت نماز بخوانید و دعای توسل بخوانید تا امام به سلامتی به تهران برسد. چون احتمال دارد هواپیما را منفجر کنند.

با امثال شما در «جای دیگر» صحبت می‌کنم

یک روحانی نسبتا باسوادی به نام شیخ محمد ابراهیمی در منطقه ما بود که قدری هم محتاط بود. او از آیت الله شریعتمداری عدول کرده بود و مقلد امام شده بود. من با ایشان فامیل شده بودم و با من راحت تر صحبت می کرد. روزی با ایشان تنها بودم. گفتم رفتم باکو و در آنجا مراسم چهلم حضرت امام برگزار شده بود. شیخ الله شکور پاشازاده که روحانی حکومت و رییس اداره دینی قفقاز بود سخنرانی می کرد و حرف خیلی مهمی زد. گفت من یک رازی که به هیچکس نگفتم می خواهم به شما بگویم. من از وقتی امام را شناختم از ایشان تقلید می کنم.

Image
الله شکور پاشازاده

این را که گفتم شیخ خندید و گفت یک خاطره هم من برای تو تعریف کنم. چند سال قبل همین جا نشسته بودم که الله شکور پاشازاده آمد و گفت آمدم به تو سر بزنم. ولی من می دانستم که یک کاری دارد. پاشازاده گفت شیخ شنیدم اسم «او» را می برید. گفتم «او» کیست؟ گفت آیت الله خمینی. گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت شما گفتید که او مرجع تقلید است. گفتم بله. گفت مرجع تقلید نیست، مجتهد هم نیست! گفتم مجتهد بودن را شما می توانی تشخیص بدهی یا من؟ گفت او اجتهاد هم داشته باشد از بین رفته است. گفتم چرا؟ گفت او تا حالا چند هزار زن حامله اعدام کرده! گفتم که من 50 سال است که این تبلیغات کمونیست ها را می شنوم و این حرف ها برایم تازگی ندارد. حرف حساب شما چیست؟ بعد گفت شیخ من شما را دوست دارم. الان حکومت روی شما حساس شده و می دانند که شما دارید چه کار می کنید. می خواست که من از کارهایم در دفاع از امام دست بردارم. آخرش گفت من به شما احترام می گذارم وگرنه با امثال شما در «جای دیگر» صحبت می کنم. منظور از جای دیگر زیرزمین کا گ ب است که شکنجه گاه کمونیست ها بود. گفتم ممنون که به من احترام می گذاری ولی بدان که روزی که قرار است من در قبر بخوابم، چه بهتر که با شهادت در قبر بخوابم.

«بکشید ما را» در باکو معروف شده بود

بزرگان انقلاب مثل شهید مطهری و شهید بهشتی که ترور شدند، در باکو جداگانه مراسم برگزار شد. سخنان امام درباره آنها سریعا در فضای جامعه پخش می شد. مثلا «بهشتی یک ملت بود» خیلی معروف شد. «بکشید ما را» هم خیلی معروف شده بود. این تعابیر امام باعث می شد که ما بخاطر این ترورها نسبت به ادامه انقلاب ناامید نشویم.

ماجرای کمک های مردمی آذربایجان به جبهه‌های ایران

جنگ ایران و عراق خیلی در آذربایجان پیگیری می شد. تک تک عملیات ها و نتایج آن تحلیل و بررسی می شد. به وصیت نامه ها و خاطرات شهدا خیلی پرداخته می شد. حاج علی اکرام اف در باکو مخفیانه با کنسول ایران اطلاعات و کتابهایی در این زمینه ردوبدل می کردند. شنیده بودند که در جبهه ها دوربین فیلم برداری احتیاج است. از بین مردم پول جمع کرده بودند تا صد تا دوربین بخرند اما آقای احد قضایی که آن موقع کنسول ایران در باکو بود گفته بود که پول را بدهید و نیاز نیست خود دوربین را بخرید. متدینین و حزب اللهی ها نسبت به جبهه های ایران احساس دغدغه می کردند و برای رفع نیاز جبهه ها کمک جمع می کردند.

هرکاری کردم تا بتوانم در جبهه‌های ایران شرکت کنم

من مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک روستای مرزی بود که یک شرکت ساختمان سازی در آن مشغول بود. من بدون اینکه حقوق بگیرم یک ماه تمام هر روز صبح به آن روستا می رفتم و تا شب کار می کردم. ولی هدفم تنها شناسایی مرز و چگونگی فرار از آن بود. مرز به شدت آهنین و غیرقابل نفوذ بود. یک سیم خاردار بلند بود، بعدش یک منطقه ای بود که هر روز با شن و ماسه آنجا را شانه می کردند، به طوری که یک گنجشک هم پایش را آنجا می گذاشت مشخص بود. بعد از آن یک سیم خاردار دیگر بود، بعدش یک سیم خاردار دیگر. همه این ها را که رد می کردیم تازه پادگان های مرزبانی شروع می شد و به سربازان روسی با آن سگ های معروف شان می رسیدیم.

در آن زمان نتوانستم از مرز رد بشوم. بعد به سربازی رفتم. سربازی ام در جایی بود که چتربازانی را برای جنگ افغانستان تربیت می کردند. من در قسمت ساختمان سازی بودم و نمی گذاشتند به قسمت چتربازان بروم. کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم. چون شنیده بودم که ایران و افغانستان مرز آنچنانی ندارد. شانس من تا اینکه به قسمت چتربازان رسیدم، ارسال چترباز به افغانستان کلا تعطیل شد.

خلاصه اینکه علیرغم تلاش و علاقه بسیار نتوانستم به ایران بیایم. خیلی تحت تاثیر خاطرات شهدا و قضایایی که از جبهه ها تعریف می کردند بودم و می خواستم خودم هم آن را تجربه کنم. شهدای ایران بین حزب اللهی و انقلابی ها خیلی محبوب بودند. خاطرات شهدا را برای همدیگر تعریف می کردند. شاید کمتر از شما ایرانی ها خاطره از شهدا نشنیده بودیم.

مردم تبلیغات کمونیست ها را دروغ می دانستند

رسانه های شوروی در جنگ از صدام حمایت می کردند ولی ما رادیو تبریز و رادیو آستارا و... را گوش می کردیم. رسانه های شوروی می گفتند که آیت الله خمینی می خواهد کربلا را به کشور خودش ملحق کند. این تبلیغات روی مردم عادی بی تاثیر نبود ولی اواخر عمر شوروی کار به جایی رسیده بود که هرچی حکومت می گفت مردم می گفتند دروغ است.

حزب‌اللهی‌های باکو به نیت زیارت به سفارت ایران می‌رفتند!

واقعا هم دروغ های شاخداری می گفتند. یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم سفارت ایران در باکو را ببینم. یعنی ایران تا این حد مقدس بود برای حزب اللهی های آذربایجان. می گفت رفتم دیدم عکس امام و عکس هایی درباره انقلاب روی سفارت کشیده شده. دیدم که انگار نگاه کردن آزاد است و خیلی خوشحال شدم و داشتم به عکس ها نگاه می کردم که یک نفر آمد و عکس امام را نشان داد و گفت این را می شناسی؟ گفتم بله. گفت میدانی هر روز یک دختر 15 ساله ترک را پیشش می برند؟ گفتم گوش من از این دروغ ها پر است.

تا مرزهای شوروی سرجایش بود هیچ ارتباط مستقیمی با ایران نداشتیم. آن اواخر عمر شوروی یک ذره فضا باز شده بود و ارتباطاتی با کنسولگری ایران داشتیم. مثلا نمایشگاه کتاب برگزار می کردند و به ما می گفتند اگر از کتابی خوش تان آمد یواشکی و خیلی خونسرد بردارید و ببرید! کتاب های مذهبی مثل کتب شهید مطهری را می آوردند. یکی از دوستان مان بیش از 200 کتاب از نمایشگاه آورده بود و یک کتابخانه راه انداخته بود. کتاب ها هم البته فارسی بود و ترجمه نشده بود ولی ما از بس با رادیوهای ایران مانوس بودیم، تقریبا فارسی را می فهمیدیم. به خاطر انقلاب به زبان فارسی هم علاقه پیدا کرده بودیم. الان کسی را می شناسم که درس زبان فارسی را نخوانده بود ولی با همین رادیو گوش کردن ها و پیاده کردن سخنرانی ها الان مترجم زبان فارسی شده است.

می ترسیدیم که بعد از امام چه خواهد شد؟

برای رحلت امام مراسمات خیلی مفصلی حداقل در 20 شهر آذربایجان برگزار شد. در نارداران باکو هفت روز مراسم برگزار شد که از نقاط مختلف آذربایجان در آن شرکت می کردند. متدینین هم غم عجیبی داشتند و هم یاس و ترس زیادی. می گفتند که بعد از امام سرنوشت انقلاب چه خواهد شد و آیا کسی هست که بتواند مسئولیت این انقلاب را به خوبی به دوش بکشد؟ بعد که آیت الله خامنه ای به رهبری رسیدند و فرمایشات امام درباره ایشان منتشر شد، همه به یک آرامشی رسیدند. می گفتند اگر امام تایید کردند دیگر تمام است.

آرم جمهوری اسلامی روی سنگ قبرها

حزب اللهی های آذربایجان خیلی دوست داشتند به انقلابی های ایران نشان دهند که ما هم انقلابی هستیم و در کنار شماییم. مثلا وصیت می کردند که روی سنگ قبرشان آرم جمهوری اسلامی حک شود که اگر بعدها مرز باز شد و ایرانی ها به اینجا آمدند ببینند که ما هم طرفدار انقلاب بودیم و با عشق این نظام از دنیا رفتیم. الان کلی سنگ قبر هست که آرم جمهوری اسلامی روی آن نقش بسته است.

تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، خمینی را تبلیغ می کنی؟

حاج علی اکرام اف عاشق امام و انقلاب بود. تا حالا من هیچ آذربایجانی را به اندازه ایشان عاشق انقلاب نیافتم. ایشان سه بار به خاطر فعالیت های انقلابی به زندان رفتند. ایشان در زندان مسجد ساخته بود و حدود 200 تا 250 نفر در نماز جماعت آن شرکت می کردند. بعد از نماز جماعت هم تکبیر می گفتند و به نفع انقلاب ایران شعار می دادند.

یکی از هم بندان ایشان تعریف می کرد که بخاطر همین کلی از مقامات عالیرتبه به زندان آمده بودند. همه زندانیان را به صف کردند و گفتند اکرام علی اف بیاید جلو. رفت جلو. یکی از مقامات گفت ما تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، آنوقت خمینی را تبلیغ می کنی؟ بعد به حضرت امام توهین کرد. توهین او تمام شده و نشده، اکرام علی اف شروع کرد فحش دادن به حیدر علی اف رییس جمهور آذربایجان. بعد شب آمدند و او را به انفرادی بردند. زمستان باکو خیلی سرد است. داخل سلول آب ریخته بودند و ایشان تا زانو داخل آب بود. از بالا هم لوله فاضلاب را سوراخ کرده بودند تا آب آن به سر و صورت اکرام علی اف بریزد. پتو هم نداده بودند. در سلول یک سوراخی داشت که اکرام علی اف از آنجا اذان می گفت و هر یک ساعت شروع می کرد به شعار دادن: الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر حیدر علی اف. می آمدند و حسابی کتکش می زدند و یک ساعت بعد دوباره شروع می کرد به شعار دادن. 17روز تمام اینگونه سپری شد. حیدر علی اف گفته بود که انقدر در این شرایط نگهش دارید تا بمیرد. تا اینکه گویا مقام معظم رهبری مقامات آذربایجان را تهدید کرده بود و آنها مجبور شدند ایشان را آزاد کنند. حاج علی اکرام اف بعد از آن دوره زندان به انواع و اقسام بیماری ها مبتلا شد.

Image
حاج علی اکرام‌اف

می خواستم بمیرم و توهین به امام را نشنوم

یکی از رفقا تعریف می کرد که در زندان بودم و دست هایم بسته بود و افسر زندان شروع کرد توهین به امام خمینی. می دانستم که اگر به سمتش بروم بقیه افسرها هم می ریزند سرم و تا می خورم کتکم می زنند. عقب عقب رفتم و خودم را محکم به پنجره کوبیدم تا از پنجره به پایین بیفتم تا بمیرم و توهین به امام را نشنوم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

فارغ التحصيلي دانشجوي فوق ليسانس در 90 سالگي (قمري)

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه ژوئن 11, 2016 11:28 am

زگهواره تا گور دانش بجوي
فارغ التحصيلي دانشجوي فوق ليسانس در 90 سالگي (قمري)


دفاع دانشجوی ۸۶ ساله از پایان‌نامه قرآنی
مسن‌ترین دانشجوی کشور از پایان‌نامه خود با عنوان «تربیت دینی از منظر قرآن» با موفقیت دفاع کرد.

Image

به گزارش سرویس دینی جام نیـوز، میرقنبر حیدری شیشوان، ۸۶ ساله و متولد ۱۳۰۹ روستای شیشوان از توابع عجب‌شیر است که به تازگی از پایان‌نامه خود با عنوان «تربیت دینی از منظر قرآن» با موفقیت دفاع کرد و دانش‌آموخته مقطع کارشناسی ارشد شد.

وی در هشت سالگی پدرش را از دست داد و با تشویق و هزینه دایی بزرگش، تحصیلات خود را تا مقطع دبیرستان ادامه داد. دیپلم ادبی خود را در سال ۱۳۴۷ اخذ کرد و در سال ۹۱ مقطع کارشناسی را در رشته علوم اجتماعی در دانشگاه آزاد تبریز گذراند. در مهر سال ۱۳۹۲ در رشته تحقیقات آموزشی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد عجب‌شیر پذیرفته شد.

حیدری شیشوان هدف از تحصیل در سن بالا را عمل به وصیت رسول خدا(ص) برای فرا گیری علم و دانش اعلام کرد.

وی که مسن‌ترین دانشجوی کشور محسوب می‌شود، روز هشتم خردادماه از پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود در دانشگاه آزاد اسلامی عجب شیر دفاع کرد.

حیدری شیشوان، اعلام کرده که تصمیم دارد تا مقطع دکترا ادامه تحصیل بدهد تا برای درس خواندن جوانان این مرز و بوم مشوق باشد.

وی دارای سابقه کارمندی بانک ملی، آموزگاری آموزش و پرورش عجب‌شیر و متصدی بخش اداری بخشداری عجب‌شیر و بناب است.

حیدری شیشوانی کتابی با نام «فراز و نشیب زندگی من» نیز تألیف کرده که در سال ۸۴ آن را در هزار و ۵۰۰ نسخه چاپ کرده، هم‌اکنون نیز سه کتاب در مورد ائمه اطهار(ع)، قرآن و پیامبران در دست تألیف دارد
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تفاوت طول روزه ماه رمضان 1437 در كشورهاى مختلف جهان

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه ژوئن 14, 2016 2:30 pm

تفاوت طول روزه ماه رمضان 1437 در كشورهاى مختلف جهان


روزداری در ماه مبارک رمضان در سال 2016 نسبت به سال 2015 دارای تغییراتی در ساعات طول روزه شده است
که این اختلاف در کشورهای مختلف جهان به خاطر ساعات روز و موقعیت جغرافیایی هر کشور بر روی کره زمین می باشد.

میانگین روزه داری برای کشورهای جهان در سال 2016 در مناطق عربی تقریبا 15 ساعت
و مالزی کشوری است که با 13 ساعت و 36 دقیقه روزه داری کمترین مدت زمان روزه داری را دارد
و بیشترین انها شهر مورمانسك در دور دست های شمال غربی روسیه است که ساعات روزه داری در آن به خاطر عدم غروب خورشید به 24 ساعت کامل می رسد
که علماء دو ساعت را برای افطار آنها فتوا داده اند. مدت زمان روزه داری در دانمارک و نروژ هم به 21 ساعت می رسد.

مسلمانان در جنوب استرالیا فقط 9 ساعت روزه هستند
با استفاده از نقشه ذیل می توانید با ساعات روزه داری در کشوره های مختلف جهان آشنا شوید.

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اصرار بر حجاب همسر باني كشف حجاب در تركيه

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه ژوئن 29, 2016 12:39 pm

اصرار بر حجاب همسر باني كشف حجاب در تركيه


آتاتورک که خود از بزرگترین دشمنان حجاب در دنیای سکولار است همسری داشت که همیشه در انظار عمومی با حجاب ظاهر می شد. این زن مقید بود همواره با حجاب در انظار ظاهر شود.

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دختر محجبه برنده جایزه مغز برتر در کشور کانادا شد

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه جولاي 08, 2016 12:41 am

دختر محجبه برنده جایزه مغز برتر در کشور کانادا شد


به گزارش «شيعه نيوز»، دختر نوجوان مسلمان کانادایی که در رقابت‌های کشوری میان دانش آموزان مدارس آمریکایی در علوم اعصاب و کالبدشناسی مغز و اعصاب شرکت کرده بود در مقام نخست ایستاده و مغز برتر کانادا نام گرفت.

Image

نوران ابومازن برنده نوجوان جایزه مغز برتر کانادا درباره چگونگی مسابقات با فروتنی به خبرنگاران گفت: همه شرکت کنندگان در این رقابت رفتاری خوب و دوستاانه داشتند و من به آنچه همگی در این مسابقات به آن دست یافته‌ایم افتخار می‌کنم.

ابومازن یکی از 14 دانش آموز دبیرستانی بود که از سرتاسر کشور کانادا به دور نهایی مسابقات در دانشگاه مک مستر در هامیلتون واقع در آنتاریوی کانادا راه پیدا کرده بود تا در مسابقات ملی برین بی در کانادا شرکت کند.

در این رقابت‌های دشوار و تنگاتنگ دانش آموزان نوجوان دو به دو و رودر روی یکدیگر به سئوالات پیچیده علوم اعصاب و کالبدشناسی مغز و اعصاب پاسخ دادند تا مغز برتر کانادا شناخته شود.

این دانش آموز مسلمان و محجبه کانادایی که اکنون در سال آخر موسسه دانشگاهی واترلو تحصیل می‌کند قصد دارد برای تحصیل در علوم زیستی به دانشگاه واترلو وارد شود. او که رویای پزشکی در سر دارد می‌گوید: علوم مغز و اعصاب در موارد زیادی در آینده شغلی و تحصیلی من نقش ایفاء خواهند کرد.

در این مسابقات که ابومازن مقام نخست را کسب کرد، استفانی سوانسون گوئلف مقام دوم و لینگ یانگ اتاوا در رتبه سوم قرار گرفت و سه نفر برتر مسابقات به ترتیب جوایز و کمک هزینه تحصیلی 1هزار و 500 دلاری، 1 هزار دلاری و 500 دلاری دریافت کردند.

ابومازن همچنین می‌تواند در یک دوره اینترنی تابستانی در آزمایشگاه علوم مغز و اعصاب شرکت کرده و نماینده کانادا در مسابقات بین‌المللی نیز خواهد بود. رقابت‌های برین بی بین‌المللی از 30 ژوئن تا 4 جولای در کپنهاک دانمارک برگزار می‌شوند.

مسلمانان 3.2 درصد جمعیت کانادا را تشکیل می‌دهند. و طبق آژانس آمارگیری کانادا، یکی از رو به رشدترین جمعیت‌های کانادا محسوب می‌شوند. در ده سال گذشته جمعیت مسلمانان کانادا رشد 82 درصدی داشته و از 570 هزار نفر در سال 2001 به بیش از 1 میلیون در سال 2011 رسیده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بحران بی آبی در فوعه و کفریا

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه جولاي 13, 2016 10:22 pm

بحران بی آبی در فوعه و کفریا


گروه بین الملل مشرق- با گذشت یکسال از محاصره کامل دو شهر شیعه نشین فوعه و کفریا واقع در استان شمالی ادلب سوریه ساکنین از بروز بحران بی آبی گسترده خبر می دهند.

Image

بنابر این گزارش، 50 هزار نفر از ساکنین فوعه و کفریا که از یکسال پیش در محاصره گروه های القاعده و ارتش آزاد قرار دارند همزمان با آغاز فصل تابستان و بروز گرما و خشکسالی بی سابقه، علاوه بر قرار داشتن در معرض حملات موشکی و خمپاره ای تروریستهای تکفیری با بحران جدید ناشی از بی آبی نیز مواجه هستند. با توجه به اینکه طی یکسال گذشته آب مورد نیاز ساکنین فوعه و کفریا از چاه های آب غیر بهداشتی تامین می شد، اتمام ذخائر آبی بحران جدیدی را ایجاد کرده است.

Image

Image

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

پاسخ کاربران فضای مجازی به اهانت روزنامه انگلیسی به حجاب مجر

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه جولاي 22, 2016 4:25 pm

پاسخ کاربران فضای مجازی به اهانت روزنامه انگلیسی به حجاب مجری تلویزیون


به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ روزنامه «The Sun» انگلیس زیر فشار کاربران فضای مجازی مجبور به حذف مقاله توهین آمیز نسبت به حجاب اسلامی مجری تلویزیون رسمی بریتانیا شد.

Image

پس از گذشت چند روز از حادثه تروریستی شهر "نیس" فرانسه، روزنامه انگلیسی The Sun در مقاله ای به حجاب اسلامی مجری مسلمان شبکه چهار بریتانیا توهین کرد.

این مقاله به محض انتشار در فضای مجازی و قرار گرفتن بر روی گیشه روزنامه فروشی ها، واکنش های تند و قاطعی را از سوی مخاطبان فضای مجازی به دنبال داشت.

در این مقاله به حجاب اسلامی «فاطمه منجی» مجری شبکه چهار تلویزیون رسمی انگلستان توهین و حجاب نماد افراطگرایی عنوان شده بود.

در این نوشته توهین آمیز از مسئولین شبکه چهار انگلستان سوال شده بود که چرا پس از حمله تروریستی شهر نیس که توسط یک مسلمان صورت گرفته است، این شبکه از مجری مسلمانی استفاده کرده که حجاب اسلامی بر سر داشته است؟

این مقاله، حجاب را نشانه بردگی زنان برای مردان مسلمان دانسته و در نهایت اسلام را دین حامی خشونت معرفی کرد.

بلافاصله پس از انتشار این مقاله، کاربران فضای مجازی با انتشار توییت هایی به پاسخ توهین روزنامه انگلیسی پرداختند و استفاده شبکه چهار تلویزیون بریتانیا از این مجری محجبه را، به دلیل قابلیت ها و توانایی های بالای این مجری عنوان کردند.

افراد دیگر نیز در پاسخ های خود بر عدم ارتباط بین حجاب و بردگی زنان تاکید کرده و این نوع تحلیل را نگاهی افراطی و نژادپرستانه به دین مبین اسلام دانستند.

شایان ذکر است در سال های اخیر و با افزایش فعالیت های اسلام هراسانه ی رسانه ها و سیاستمداران غربی، خشونت علیه مسلمانان بریتانیا و دیگر کشورهای اروپایی رشد چشمگیری یافته است به طوری که در انگلیس، رفتار های خشونت آمیز علیه مسلمانان در سال ۲۰۱۵ میلادی نسبت به مقدار مشابه در سال ۲۰۱۴ میلادی، ۳۲۶ درصد افزایش یافت و به رقمی بالغ بر ۴۳۷ مورد در سال رسید.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اعتصاب غذای رهبر شیعی پاکستان و تظاهرات مردم علیه کشتار شیعی

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه آگوست 05, 2016 5:53 am

اعتصاب غذای رهبر شیعی پاکستان و تظاهرات مردم علیه کشتار شیعیان


شفقنا – روز گذشته و در شصت و چهارمین روز اعتصاب غذای علامه راجه ناصر عباس جعفری دبیرکل مجلس وحدت مسلمین پاکستان آفتاب احمد خان شیرپاو رهبر حزب قومی وطن پاکستان با حضور در کمپ اعتصاب غذای این رهبر شیعی با وی دیدار و حمایت و همبستگی خود را از وی اعلام کرد. با اینکه وضعیت جسمانی علامه جعفری مناسب نیست و پزشکان توصیه کرده‌اند که وی باید به اعتصاب غذای خود پایان دهد اما این روحان برجسته اعلام کرده تا پذیرفته شدن مطالبات و اقدامات مؤثر برای جلوگیری از کشتار شیعیان به اعتصاب غذا ادامه می‌دهد.

Image
Image
Image
Image

تظاهرات زنان اسلام‌آباد عليه كشتار شيعيان

هزاران نفر از زنان در شهرهای لیه، مظفرگره و جلال پور در ایالت پنجاب پاکستان با برگزاری تظاهرات گسترده حمایت خود را از «علامه راجه ناصر عباس جعفری» دبیرکل مجلس وحدت مسلمین پاکستان که از دو ماه پیش در اعتراض به کشتار شیعیان این کشور و بی اعتنایی مقامات پاکستان دست به اعتصاب غذا زده است؛ اعلام کردند.

Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دختر خردسال شیعه آبروی شبکه وهابی را در برنامه زنده برد!

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 03, 2016 5:15 pm

دختر خردسال شیعه آبروی شبکه وهابی را در برنامه زنده برد!


به گزارش «شيعه نيوز»، با نزدیک شدن به عید سعید غدیر خم، شبکه های وهابی برنامه های متفاوتی را برای زیر سوال بردن این رویداد تاریخی به روی آنتن می برند و تمام تلاش خود را به کار می برند که هرگونه خلافت و جانشینی را برای حضرت علی علیه السلام انکار نمایند.

Image

این افراد که از کمترین میزان سواد تاریخی و اخلاق معاشرت نیز بی بهره اند، حتی توان پاسخگویی به کودکان و خردسالان شیعه را نداشته و با ادبیاتی زشت و زننده، بر کوس بی آبرویی خود می کوبند.

در یکی از برنامه ها، دختر خانم خردسالی با این شبکه تماس گرفته و سوالی پیرامون حدیثی از منابع اهل سنت می پرسد اما تنها با یاوه گویی های این وهابی مواجه می شود.

این حدیث که در منابع اهل سنت ذکر شده، پاسخی است به این شبهه وهابی ها که آيا امير المؤمنين عليه السلام به حديث غدير احتجاج كرده است؟ .

مجری وهابی که پاسخی برای این سوال ندارد، با گستاخی فراوان، سعی در انحراف بحث داشته و هیچ پاسخی به این سوال بیننده نمی دهد.

این مجری کم خرد وهابی که هیچ بوئی از ادب و احترام نبرده، به زعم خود می خواهد با عباراتی این بیننده خردسال را ضایع کند؛ اما با اصرار این خردسال شیعه و پافشاری بر سوال، در نهایت مجبور می شوند صدای او را قطع کنند.


در ادامه به متن این حدیث اشاره می کنیم؛ احمد بن حنبل در مسندش با سند صحيح نقل مي‌كند:


حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى أَبِى حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَأَبُو نُعَيْمٍ الْمَعْنَى قَالاَ حَدَّثَنَا فِطْرٌ عَنْ أَبِى الطُّفَيْلِ قَالَ جَمَعَ عَلِىٌّ النَّاسَ فِى الرَّحَبَةِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَنْشُدُ اللَّهَ كُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَا سَمِعَ لَمَّا قَامَ . فَقَامَ ثَلاَثُونَ مِنَ النَّاسِ - وَقَالَ أَبُو نُعَيْمٍ فَقَامَ نَاسٌ كَثِيرٌ - فَشَهِدُوا حِينَ أَخَذَهُ بِيَدِهِ فَقَالَ لِلنَّاسِ « أَتَعْلَمُونَ أَنِّى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ». قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ». قَالَ فَخَرَجْتُ وَكَأَنَّ فِى نَفْسِى شَيْئاً فَلَقِيتُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّى سَمِعْتُ عَلِيًّا يَقُولُ كَذَا وَكَذَا. قَالَ فَمَا تُنْكِرُ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ ذَلِكَ لَهُ .

مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 ، ح 19823 .


حضرت على عليه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مى‏دهم هر مرد مسلمانى كه غدير خم را به خاطر دارد و سخنى را كه در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است ، از جا برخيزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعيم گفته است كه افراد بسيارى‏ شهادت دادند ـ و اعلام كردند آن هنگام كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست امير المؤمنين على عليه السّلام را به دست مبارك خود گرفت خطاب به مردم فرمود :

آيا مي‌دانيد كه من شايسته‌تر به مؤمنان از خود آنها مى‏باشم ؟ همگى فرمايش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را تصديق كردند . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود :

هر كس من مولاي او هستم ،‌ اين [علي] مولاي او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار .

ابو طفيل گفت : از ميان جمع در حالى بيرون رفتم كه در خودم احساس ناراحتى مى‏كردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به ديدار «زيد بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنين و چنان شنيدم و ناراحت شدم ! «زيد» گفت : آنچه را كه شنيدى انكار مكن ! به دليل آن كه، آنچه را كه استماع كرده‏اى من خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده‏ام !

هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد: رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة.

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 هـ ) ج 9 ، ص 104 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407 .

اين روايت را احمد نقل كرده و راويان آن ، راويان صحيح بخاري هستند ؛ غير از فطر بن خليفه كه او نيز مورد اعتماد است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

استقبال از رقابت نخستین زن آمریکایی باحجاب در المپیک

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 10, 2016 1:49 pm

استقبال از رقابت نخستین زن آمریکایی باحجاب در المپیک


به گزارش «شيعه نيوز»، «ابتهاج محمد» عضو تیم شمشیربازی زنان آمریکا به عنوان نخستین ورزشکار محجبه از ایالات متحده آمریکا در المپیک امسال مسابقه داده است.

Image

اگر چه او با پیروزی در مسابقه اول و شکست در دور دوم مسابقات شمشیر سابر از ادامه رقابت‌های انفرادی بازمانده اما بنا بر گزارش وبسایت رسمی المپیک ریو، هواداران کاروان آمریکا و تماشاگران این مسابقات با تشویق‌های مکرر خود از حضور این ورزشکار آمریکایی مسلمان استقبال کرده‌اند.

وی پس از آن که روز گذشته (دوشنبه هشتم اوت) به عنوان نخستین زن آمریکایی محجبه در کاروان آمریکا مسابقه داد، به خبرنگاران گفت: بسیاری می‌پندارند که زنان مسلمان در عرصه ورزش حضور پررنگی ندارند و اصولا ورزش نمی‌کنند. به همین علت، چنین کاری نه تنها به چالش کشیدن این باور غلط در میان جامعه غیرمسلمانان است بلکه به نوعی مبارزه‌ای در داخل جامعه مسلمانان هم محسوب می‌شود. هدف من این بود که این باور عمومی را بشکنم و به دختران (مسلمان) بگویم که شما باید ورزش کنید و تحرک داشته باشید.

اگر چه المپیک برای ابتهاج محمد در رشته انفرادی به پایان رسیده اما او شانس این را خواهد داشت که چهار روز دیگر (۱۳ اوت - ۲۳ مرداد) در بخش دو نفره و تیمی دوباره مسابقه دهد.

تصاویر با حجاب ابتهاج محمد در حالی مورد توجه دوربین‌ها و تماشاگران مسابقات المپیک قرار گرفته که در یکی دو روز گذشته چند تصویر دیگر از رویارویی ورزشکاران زن محجبه کشورهای اسلامی در برابر رقبایشان واکنش‌هایی به دنبال داشته است.

روز گذشته، عکسی از مسابقه والیبال ساحلی زنان میان تیم‌های ملی مصر و آلمان، سوژه داغی در رسانه‌های اجتماعی شد.

برخی حتی رویارویی زنان مسلمان با حجاب در برابر رقبایشان را به برخورد فرهنگ‌ها تعبیر کردند.

برخی از ناظران هم به جای تاکید بر تقابل فرهنگی به قدرت اعجازآمیز ورزش برای گردهم آوردن انسانها و فرهنگ‌ها توجه نشان دادند.

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

جزئیاتی از نقش ایران در خودکفایی موشکی غزه

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 17, 2016 3:17 pm

جزئیاتی از نقش ایران در خودکفایی موشکی غزه


به گزارش مشرق، همزمان با چندین عملیات تروریستی در صحرای سیناء که بهانه کافی را به دولت عبدالفتاح السیسی داد تا حصر غزه را با طرح ایجاد منطقه حائل تنگ‌تر کند، یکشنبه (4 آبان) ارتش مصر اعلام کرد که در مرز غزه منطقه حائل ایجاد می‌کند (جزئیات بیشتر).

روز چهارشنبه، چهار روز پس انتشار خبر ایجاد منطقه حائل، ارتش مصر تخلیه نوار مرزی منطقه سیناء را آغاز کرد تا طرح ایجاد منطقه حائل با نوار غزه را عملی کند.

شاهدان عینی مصری به خبرگزاری «آناتولی» خبر دادند که این طرح با آموزش‌های امنیتی لازم و تخیله خانه‌های مردم آغاز شده است. به گفته منابع آگاه مصری، کوچ اجباری ساکنان این منطقه دست کم 880 خانه را در این منطقه شامل می‌شود.

روزنامه الاخبار این اتفاقات را در راستای افزایش فشار بر روی مقاومت در غزه دانست و نوشت که گروههای مقاومت غزه به همراه ایران و حزب الله لبنان از مدت‌ها پیش، پیش‌بینی این روزها را کرده بودند.

الاخبار در ادامه سیر تجهیز گروههای مقاومت فلسطین توسط ایران و حزب‌الله را اینگونه می‌نویسد: «نیاز، مادر نوآوری است» و مقاومت به همین علت پیروزی‌های زیادی در مواجه با دشمن صهیونیستی به دست آورده است.

قبل از بحران سوریه، گروههای فلسطینی در سوریه توسط نیروهای مسلح ایران آموزش می‌دیدند و آن‌ها از طریق فرودگاه بیروت به سوریه می‌رفتند. اما پس از شروع بحران، گروههای فلسطینی مستقیما در ایران به گذراندن دوره‌های آموزشی مشغول شدند.

در ایران دوره‌های فشرده نظامی برای فلسطینی‌ها برگزار می‌شد و شیوه‌های ساخت و تقویت موشک‌ها را می آموختند.

الاخبار ادامه می‌دهد: تا سال 2005 کارشناسان ساخت موشک بسیار معدودی در میان فلسطینیان بودند، اما پس از عقب نشینی اسرائیل از رفح، امکان قاچاق انواع سلاح و همچنین مقادیر زیادی از مواد اولیه برای ساخت سلاح فراهم آمد.

در زمان «حسنی مبارک» (دیکتاتور سابق مصر) موشک «فجر» از طریق مصر وارد غزه شد و در دو جنگ از آن استفاده شد.

در سال 2012 جمهوری اسلامی ایران و حزب الله سعی کردند موشک‌های مقاومت فلسطین را از لحاظ قدرت و مسافت به سطح بالایی برسانند.

در این سال‌‌ها، سلاح‌های ایرانی از طریق سودان، به مصر و سپس به صحرای سینا انتقال داده می‌شد و از آن‌جا از طریق تونل‌ها وارد غزه می‌شد و از آن‌جایی که مسئولان ایرانی متوجه شدند که امکان وارد کردن سلاح‌های بزرگ به غزه وجود ندارد، از این روز به فکر تأمین قطعات در ایران و مونتاژ آن‌ها در غزه افتادند.

یکی از فرماندهان حماس در این باره می‌گوید: «در تمام مدتی که ایرانی‌ها به ما آموزش می‌دادند، به این موضوع نیز فکر می‌کردند که در صورت بسته شدن تمامی منافذ برای ورود سلاح و قطعات، چه کار باید کرد و در این دوره‌ها بود که ایرانی‌ها اقدام به جمع آوری تمام اطلاعات در مورد نوع مواد اولیه‌ای کردند که بشود در غزه براحتی به آن دست یافت و از آن برای ساخت موشک استفاده کرد و ایرانی‌ها توانستند مقادیر زیادی از این مواد اولیه در غزه را پیدا کنند و از آن به بعد ما توانستیم همان موشک‌ها را در غزه با دست خودمان بسازیم».

بنا به گفته رهبران جهاد اسلامی، بیشترین مقادیر سلاح که وارد غزه شد، در زمان انقلاب 25 ژانویه مصر در سال ۲۰۱۱ بود و قبائل صحرای سیناء در این باره همکاری می‌کردند و برخی سربازان مصری نیز در این باره به فلسطینی‌ها کمک می‌کردند.

بنا به گفته یک مسئول حماس، در زمان «محمد مرسی» (رئیس جمهوری برکنار شده پس از مبارک) و جنگ 8 روزه (علیه غزه در سال ۲۰۱۲)، که موشک فجر در آن استفاده شد، مقاومت مقادیر بی‌شماری از سلاح را در اختیار داشت، البته وارد کردن سلاح در مقایسه با دوره «حسنی مبارک» به غزه سخت‌تر شد ولی خروج سربازان مقاومت از غزه و سفر به ایران آسان‌تر شد.

در اواخر سال 2012 هنگامی که جنگنده‌های اسرائیلی کاروان سلاح به سمت غزه را هدف قرار دادند، فرماندهان ایرانی به این نتیجه رسیدند که دیگر وارد کردن سلاح و قطعات به غزه را متوقف کنند و در ازای آن، مقاومت خود اقدام به ساخت سلاح در غزه کند و از ین رو ایران و حزب الله به طور جد به دنبال آموزش و ساخت موشک در داخل غزه رفتند و از این بعد است که مسئولان مقاومت از اصطلاح «سلاح‌های بومی» زیاد استفاده کردند و مسئولان ایرانی نیز منکر این موضوع نشدند که سلاح‌ها در داخل غزه ساخته می‌شود و حسین امیرعبداللهیان، معاون وزیر خارجه ایران در این باره گفته بود: سپاه پاسداران تکنولوژی این سلاح‌ها را به داخل غزه انتقال داده است.

بنا بر این گزارش، در حال حاضر ساخت موشک‌ها در داخل غزه با قیمت 5 هزار دلار در مقابل 15 هزار دلار ساخت ایران، تمام می‌شود و بسیار ارزان‌تر است و همچنین مواد اولیه آن نیز بی نهایت در دسترس قرار دارد.

البته ساخت موشک در داخل غزه به این معنا نیست که وارد کردن سلاح از ایران به غزه تمام شده است، بلکه در مواقع خاص و ویژه انجام می‌گیرد و بنا به گفته یکی از رهبران جنبش جهاد اسلامی، اصل بر این است که «موشک‌ها را داخل غزه با مواد اولیه‌ی خودمان بسازیم».
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دلنوشته آیت الله العظمی خوئی وقتی به ایشان اهانت شد

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 24, 2016 2:40 pm

دلنوشته آیت الله العظمی خوئی وقتی به ایشان اهانت شد


حضرت آیت‌الله العظمی خوئی در دوران حیات مبارک خود و در طول بیش از ۵۰ سال، یکصد نامه به آیت‌الله العظمی روحانی نوشته‌اند که در بعضی از آنها به صراحت نسبت به هتاکان واکنش نشان داده‌اند. در ادامه دو سه مورد را نقل می‌کنیم تا هشداری باشد برای روحانی‌نماها و الگویی باشد برای شاگردان مکتب امام جعفر صادق (علیه اسلام) ان شاء الله.

Image

الف: بخشی از نامه حضرت آیت‌الله العظمی خوئی (قدس‌سره) را که درباره اهانت‌کنندگان به ساحت مرجعیت نوشته شده و در صفحه ۱۶۴ کتاب نامه‌های تاریخی به چاپ رسیده است:

مرقوم داشته بودید فعالیت‌های عجیبی بر علیه احقر می‌شود اگر احقر استحقاق دارم چه قدر جای شکر است که تعجیل در عقوبت شود و حساب در این عالم پاک گردد. و اگر استحقاق ندارم این چند روز می‌گذرد و البته روزی خواهد آمد که آن روز بر ظالم اشد از این روز است. بر این تقدیر ربح با ما است و امر خود و جنابعالی را به خدا واگذار می‌کنم و هو حسبنا و نعم الوکیل.

خواستم به یکایک از وجوه خدشه‌های موهومه جواب بدهم ولی پشیمان شده جواب عملی همه اینها را به حضرت حق ـ جل و علا ـ موکول می‌دارم.

Image

ب: بخشی از نامه حضرت آیت‌الله العظمی خوئی (قدس‌سره) را که درباره روحانی‌نماها نوشته شده و در صفحه ۱۴۶ کتاب نامه‌های تاریخی به چاپ رسیده است:

بالاخره نمی‌دانم چه شد افرادی در اهل علم پیدا شد که از دروغ و افترا و نمیمه و غیبت ابداً باکی نداشته و یحسبون انهم یحسنون صنعاً، خداوند عالم این‌ها را هدایت کند و اگر قابل نباشند انتقام بکشد که پیوسته بین مردم و مؤمنین اشاعه فحشاء و نشر فساد ننمایند.

Image

ایشان در پایان نامه به آیت‌الله العظمی روحانی دام ظله می‌نویسند:

دلم را به این خوش کرده‌ام که مظلوم بودن اولی از این است که ظالم باشم و لاسیّما که عمر به آخر رسیده و باقی خیلی کمتر از گذشته می‎باشد، بحمدالله عمری با ابتلائات که مقداری را جنابعالی کاملاً می‌دانید گذراندیم.

انتخاب شفقنا از سایت حضرت آیت الله سید صادق روحانی
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

فوعه و کفریا؛ عزاداری عاشورایی در سایه محاصره تروریست‌ها

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه اکتبر 19, 2016 6:15 pm

فوعه و کفریا؛ عزاداری عاشورایی در سایه محاصره تروریست‌ها


ساکنان شهرک‌های «فوعه» و «کفریا» برای دومین سال متوالی مراسم عزاداری برای سرور شهیدان را در محاصره تکفیری‌ها و تروریست‌ها برگزار کردند.
به گزارش مشرق، اهالی شهر‌ک‌های «فوعه» و «کفریا» امسال نیز مراسم عزاداری خود را در محاصره تروریست‌ها برگزار کردند.

یک سال و نیم است که استان ادلب سقوط کرده و دو شهرک شیعه نشین الفوعه و کفریا از مارس 2015 تاکنون در محاصره کامل تروریست‌های تکفیری هستند.

این دو شهرک با 17 هزار جمعیت همچنان تحت محاصره سنگین قرار دارند اما با این وجود وفادار به دولت سوریه هستند. شیعیان توسط تکفیری‌های النصره، مرتد شناخته شده‌اند.

تنها راه امداد رسانی به این دو شهرک ارسال کمک‌ها از طریق هواست که آن هم برای دهها هزار شهروند کافی نیست.

Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

جوسازي دروغين منكران و مقصران شما را در مسير عاشورايي سست نك

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه اکتبر 27, 2016 11:47 pm

جوسازي دروغين منكران و مقصران شما را در مسير عاشورايي سست نكند

1- يكي از بهانه هاى منكران و مقصران در جوسازيها عليه مراسم عاشورا؛ عدم تحمل غربيها يا اروبائيها و انكارشان و حرفهايي از اين قبيل است،
2- اما وقتي با كمي جستجو شرق و غرب و عالم را نكاه كنيم مي بينيم نظير همين برنامه ها در مراسم ديني و تذكر مصائب بزركان ديني جهان هم مرسوم است،
3- وقتي اين موارد را در باسخشان مطرح مي كنيم مشابهتش را علامت بركرفته شدن ان برنامه ها از ان ايين ها نمايش داده مي شود در حاليكه صحيح نبوده و بسياري از انها از ملتهايي است كه با مردم شيعه خاورميانه فاصله بسيار دارند،
4- نمونه اي از اين موارد را ذيلا نقل مي كنيم، البته نقل اينها به معني تاييد جزئيات موارد نيست و صرفا براى نفي بهانه جويي و انكار مقصران است.
5- اما نكته اى كه از اين كزارشها مي اموزيم اين است كه اكر بياده رفتن كيلومترها براى زيارت مجسمه يا معبدي در مسير باطلي قابل درك و احترام است؛ بياده رفتن براى زيارت مظهر حق و دين حق حتما قابل اجرا و انجام است.

نظير برخي برنامه ها در برگزاری مراسم عاشورا و تشرف پیاده اربعین حسینی، در چندین نقطه از جهان مسیحیان کاتولیک نیز عزاداری و مراسم های مشابهی را اجرا می کنند.

1- پیاده روی کاتولیک های مسیحی در کاستاریکا یکی از معروف ترین مراسم هایی است که هرساله و به مدت یک هفته انجام می شود و تعداد زیادی از کاتولیک های این کشور و کشورهای اطراف به سمت معبد «باسیلیکا» حرکت می کنند.

Image

پیاده روی کاتولیک های کاستاریکا به سمت معبد مقدس

پیاده روی کاتولیک های کاستاریکا به سمت معبد مقدس

Image

این افراد مسیر حدود 15 کیلومتری تا این معبد مقدس را برای زیارت قدیسه ای طی می کنند که آنرا حامی و حافظ کاستاریکا می دانند.

در فرهنگ و آئین مسیحیت قدیس (مرد) و قدیسه (زن) به کسانی گفته می شود که در بالاترین جایگاه نزدیکی به خداوند قرار دارند و می توانند در دوران حیات و یا پس از مرگ خود نیز مسیحیان معتقد را در امور مختلف یاری کنند؛ نکته جالب آنکه معبد معروف کاستاریکا محل دفن این قدیسه نیست و تنها بر اساس یک روایت تاریخی این معبد به نام آن قدیسه ساخته شده است.

2- تجمع دیگری که در آئین مسیحیت و به ویژه شاخه کاتولیک آن مورد توجه قرار دارد، تجمع سالیانه در مقابل معبد فاطیما در پرتغال است؛ ماجرای این معبد به سال 1917 میلادی باز می گردد؛ در این سال سه کودک محلی در هنگام بازی در مراتع، بانوی تسبیح به دستی را در هیبت یک قدیسه مشاهده کرده اند.

Image

تجمع کاتولیک های مسیحی در معبد فاتیما واقع در پرتغال

در سال های بعد نیز کودکان و تعدادی دیگر از مردم شهر مدعی شدند که این بانوی تسبیح به دست که حالا به فاتیما معروف شده بود را در حالت های مختلف مشاهده کرده اند.

پس از این ادعا، هر ساله هزاران نفر از مردم برای دیدار از این محل راهی دهکده کوچک فاتیما می شدند تا از این مکان زیارت کنند.

به مرور زمان در این مکان به دستور واتیکان و تلاش مردم محلی معبدی ساخته شد و تعداد زائران آن به طور چشم‌گیری افزایش پیدا کرد؛ مکانی که سه کودک ادعا کرده بودند یک بانوی نورانی را در آن دیده اند چند سال بعد میزبان جمعیتی میلیونی بود.

نکته قابل توجه نوع مناسک اجرا شده در این معبد است؛ زائران این معبد باید از چند صد متری آن و پس از قرار گرفتن در مسیر مقدس، باید تا رسیدن به معبد بر روی زانوهای خود حرکت کنند که البته برخی این مسیر را به صورت سینه خیز هم طی می کنند؛ البته مشخص نیست که چنین سنتی دقیقا از چه زمانی جز آداب و رسوم معبد فاتیما قرار گرفته است اما صدها هزار نفر سالیانه با همین شیوه از معبد زیارت می کنند.

نکته دیگر نوع نگاه واتیکان به عنوان مرکز هدایت کاتولیک های مسیحی نسبت به این معبد است؛ پاپ های کاتولیک در طول سالیان گذشته با حضور خود در این مکان، ضمن مشروعیت دادن به معبد فاتیما، آنرا تائید کرده اند؛ در سال 1967 پاپ پل ششم در پنجاهمین سالگرد رویت فاتیما شرکت کرد و همچنین پاپ ژان پل دوم نیز که هدف تروری نافرجام واقع شده بود، با حضور در معبد فاتیما به دلیل حفظ جان خود از این قدیسه، قدردانی کرد.
Image

یکی از رسوم مسحیان این است که روی زانوی خود به سمت معبد فاتیما حرکت کنند

3- در کنار این دو تجمع مشخص مسیحیان در نقاط مختلف دنیا، هر ساله نیز در نقاط مختلف جهان از جمله پرتغال، اسپانیا، آمریکا، لهستان، رومانی، بلغارستان، ایتالیا و... تعداد زیادی از مسیحیان کاتولیک سالروز مصلوب شدن حضرت عیسی مسیح (به اعتقاد مسیحیان) را با پیاده روی در خیابان و سرودهای حزن انگیز، مورد احترام قرار می دهند.

Image

مراسم شبیه سازی ماجرای مصلوب شدن حضرت عیسی (به اعتقاد مسیحیان) در میدان اصلی لندن

این‌ها فقط نمونه ای از مراسم های متعارفی است که شبیه آن و البته با شکوه تر در میان اهل تشیع نیز وجود دارد، اما هیچ یک از شبکه ها و رسانه های خارجی، حساسیتی روی آن نشان نمی دهند و به عنوان مثال هیچگاه درباره واقعی بودن یا نبودن ماجرای معبد فاتیما سوالی را مطرح نمی کنند اما در مقابل تلاش می کنند در مسائل مرتبط با فرهنگ عاشورا شبهه های مختلفی را مطرح کنند.

Image

مراسم بزرگداشت عیسی مسیح در واتیکان

4- اما نمونه های بالا تنها نمادهای متعارفی از عزاداری و مناسک مسیحیان درباره حضرت عیسی و دیگر قدیس ها بود؛ در این میان شیوه های سخت تری از عزاداری نیز در میان پیروان مسیحیت وجود دارد که هم اکنون نیز در بسیاری از کشورها در حال اجراست.

عزاداری های خونباری که در دنيا کسی آنرا تقبیح نمی کند!/ از مصلوب کردن تا زنجیرهای تیغ‌دار در روز «مصائب»

ابتدا واژه «پشن /passion» به معنای مصائب را به تنهایی در گوگل سرچ کنید؛ قطعا بنتیجه قابل توجهی پیدا نخواهید کرد؛ حالا یکبار دیگر امتحان کرده و ایین واژه را به همراه واژه jesus به معنای حضرت مسیح، سرچ کنید؛ بازهم چیزی جز چند فریم از فیلم مصائب مسیح ساخته مل گیبسون پیدا نخواهید کرد؛ اما کافیست واژه عاشورا «ashora» را در گوگل سرچ کنید تا انبوهی عکس از افرادی با چهره های خون آلود و قمه به دست را به شما نمایش دهد.

شاید کمتر کسی بداند که مسیحیان کاتولیک در سراسر جهان، هر سال روزی را به عنوان روز «روز مصائب مسیح/ passion day» داشته و در این روز را با برگزاری مراسم های مختلفی گرامی می دارند؛ شاید برگزاری مراسم ها و نمایش های به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی (به اعتقاد مسیحیان) غیرخشن ترین قسمت مراسم های این روز باشد؛ این روز جلوه های سخت دیگری نیز دارد که رسانه های غربی (نظير آنرا به عنولن نماد عاشورا نشان می دهند) سعی می کنند چندان آنرا در معرض دید جهان قرار ندهند.
Image
مراسم روز مصائب مسیح در لهستان

به اعتقاد مسیحیان 29 مارس هر سال، هفته پاک یا فصح است؛ این همان هفته‌ای که مسیحیان معتقدند که مصلوب شدن و رستاخیز عیسی در آن صورت گرفته‌است.

نمایش مصیبت های حضرت مسیح یکی از آئین‌های سنتی و مذهبی کاتولیک‌هاست که طی آن مصائب حضرت مسیح (ع) اعم از محاکمه، رنج، شکنجه، (به اعتقاد مسیحیان) مرگ و سرانجام مصلوب شدن ایشان به تصویر کشیده می‌شود.

این مراسم مسیحی یکی از آیین‌های همراه روزه‌ داری در هفتۀ مقدس (29 مارس: هفتۀ آخر زندگانی مسیح) به شمار می‌رود و در تمام اروپا و بخش‌هایی از آسیای شرقی از لهستان و رومانی و اسپانیا گرفته تا فیلیپین رواج دارد .

Image

مراسم مصلوب کردن در روز مصائب مسیح (لهستان)

در این مراسم، پیروان و عزاداران مسیح به اصطلاح مصلوب، نه تنها به طور کلی چهره و تن برهنۀ خود را با ابزارآلات گوناگون می‌خراشند و شلاق می‌زنند، بلکه اصرار دارند که خودشان را درست به سبک و سیاق همان مصائبی که معتقدند حضرت عیسی تحمل کرده، زخمی کنند و شکنجه دهند.

عزاداران در این مراسم، ابزارهای دست‌سازی را که به همین منظور از یک دستگیره و میخ و خرده‌شیشه ساخته شده، با فشار بارها و بارها روی سینه، پاها و بازوهای برهنه خود می‌کشند و بدین ترتیب با جاری شدن خون از زخم‌های بدنشان این آداب و رسوم را زنده می‌دارند.

Image

یک مسیحی در حال زدن خار بر پشت خود در روز مصائب مسیح (اسپانیا)

در این میان هیچگاه کلیسای کاتولیک اعتراضی به برگزاری این مراسم های عزاداری خونبار نکرده و حتی مروج انواع سخت عزاداری در این روز در نقاط مختلف جهان نیز هستند ولی هیچ کدام از رسانه های غربی به خشن بودن چنین مراسمی نمی پردازند و اين امر خلافكويي رسانه هاي مروج خشونت نمايي قمه زنی و لطمه زدن های خونبار آشكار مي سازد.

Image

زخمی کردن بدن توسط مسیحیان فیلیپین در روز مصائب مسیح

عکس هایی که در پایان این گزارش می آید تنها نشان دهنده گوشه ای از عزاداری های سخت در روز مصائب مسيح است.

Image

مراسم روز مصائب مسیح در لهستان

Image
مراسم روز مصائب مسیح در فیلیپین

Image

مراسم روز مصائب مسیح در فیلیپین

Image

مراسم روز مصائب مسیح در فیلیپین

Image

مراسم روز مصائب مسیح در ایتالیا
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

برگزاري نمازجماعت در خيابان عليرغم محدوديتهاى ايتاليا

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه دسامبر 18, 2016 6:58 pm

برگزاري نمازجماعت در خيابان عليرغم محدوديتهاى ايتاليا


به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ صدها نفر از مسلمانان ایتالیایی در اعتراض به اعمال محدودیت بر ادای فرایض دینی خود در شهر رم تظاهرات کردند.

حاضران در این تظاهرات با تجمع در برابر بنای تاریخی کولوسئوم نماز جماعت بر پا کردند.

باجو یکی از سازمان دهندگان این تظاهرات گفت: این اقدام یک تظاهرات نیست بلکه یک دعوت است.

فرانچسکو تیه ری یکی دیگر از حاضران در این تظاهرات گفت: با وضع موجود احساس می کنیم مسلمانان تحت فشار زندگی می‌کنند.

وی گفت: در مناظره‌های انتخاباتی شاهد بودیم مقامات حزب چپ میانه رو اعلام کردند؛ از ما حمایت می‌کنند اما در عمل کاری برای ما صورت نگرفت و از طرف دیگر حزب راست میانه رو هم از ما خوشش نمی آید و نتیجه هر دو طرف یکی است.

تیه ری افزود هیچ اراده سیاسی برای اینکه وجود ما را در این کشور به عنوان مسلمان به رسمیت بشناسد وجود ندارد. ما مجبوریم برای استفاده از مکانی که از آنجا برای عبادت استفاده می کنیم اجاره بپردازیم.

وی گفت: برای مثال ما در حال حاضر در تلاشیم که یک مسجد را در شهر میلان بسازیم و آن را افتتاح کنیم و این کار ده ها سال زمان برده است. اما در مقابل شاهد افتتاح بزرگترین کلیسای ایتالیا در این شهر بودیم و این یک نوع تبعیض دینی است.

Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

داعش را با لهجه افغانستانی فریب دادم

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه دسامبر 31, 2016 12:36 pm

داعش را با لهجه افغانستانی فریب دادم


به گزارش «شیعه نیوز»، تازه‌تازه است این «مسافر» از راه رسیده، آن‌قدر که پیشانی‌اش هنوز آفتاب‌سوخته آسمان «سوریه» است و خواب‌هایش عمیق نمی‌شود چون از کیلومترها دورتر صدای انفجار را می‌شنود. او هنوز مثل همه سربازان لب «مرز» پوتین‌هایش را درنیاورده است؛ اما نه این «مرز» جغرافیایی سیاسی که کشورها را از هم تفکیک می‌کند که این مرز مدت‌هاست رنگ‌باخته است. مرز برای او و هم لشکریانش، «مرز مقاومت» است. مقاومتی که بسیاری را از راه‌های دور به شام رسانده است. مقاومت حالا چند سالی است نوحه شده است بر زبانش انگشتری شده است به دستانش تا نشان مقدس لشکر «فاطمیون» را همیشه همراه داشته باشد که این مقاومت آن‌قدر ریشه دوانده که نام فرزند ۱۱ ساله‌اش را به‌یک‌باره به نام یکی از شهدا تغییر می‌دهد.

Image

در روزهایی که از حلب، خونین‌شهر جبهه‌های سوریه خبرهای خوب می‌رسید و بعد از ۴ سال حتی پرندگان آسمان این شهر طعم آزادی را چشیدند میزبان «سید مسافر» یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین رزمندگان لشکر فاطمیون شدیم. لشکری از برادران شیعه افغانستانی که شور حسینی در دل‌هایشان برپاست طوری که حرامیان تکفیری حتی از دیدن پرچم‌هایشان و فریاد «لبیک یا زینب» آنها هراس دارند. گفتگوی ما را با این رزمنده و مداح لشکر فاطمیون که به گفته خودش «صادق آهنگران» این لشکر نام‌گرفته بخوانید.

من یک مسافرم

کسی که به جبر از جایی به‌جای دیگر نقل‌مکان می‌کند نامش «مهاجر» می‌شود، اما کسی که با میل خود سفر می‌کند «مسافر» است و این تنها توضیحی ست که به ما درباره اسمش می‌گوید. اسمی که از ۱۳۸۲ برای خودش انتخاب کرده و با ما حتی از مقصد این مسافر نمی‌گوید. مسافر متولد ۱۳۶۳ در شهرری تهران است. بااینکه بیش از ۳ سال است رزمنده جبهه‌های سوریه و مدافع حریم اهل‌بیت است بی شناسنامه‌ بودن باعث شده نتواند کربلا را ببیند و می‌گوید: «به لطف این قصه تا حالا کربلا را ندیده‌ام.»

چون افغانستانی بودم مرا آموزشی بسیج نبردند

از ۱۳ سالگی در همان شهرری سرش به کارهای فرهنگی و پایگاه‌ بسیج‌ها گرم بوده و حسرت می‌خورد که کاش تمام بچه‌های افغانستانی می‌توانستند در چنین جمع‌های فرهنگی رشد کنند: «برای افغانستانی‌ها بسیج مثل یک مطاع بسیار دور است. یادش بخیر آن دوران یک بسیجی سرشار از انرژی بودم. می‌خواستیم آموزشی برویم تا در حوزه رسیدیم. به من گفتند: آقای مسافر شما نمی‌توانید بروید. گفتم: چرا؟ گفتند: چون خارجی هستید. گفتم: خارجی بودن که خوب است مرا نگذاشتند بروم. سن کمی داشتم و آن موقع ضربه روحی بدی خوردم. شاید کس دیگری بود همان اول می‌بُرید؛ اما من بچه پرروترازاین حرف‌ها بودم. حالا عوضش سر ایرانی‌ها درمی‌آید می‌آیند و می‌گویند تو را به خدا یک کاری کن ما دلمان می‌خواهد برویم سوریه؛ اما نمی‌شود»

قرار بود ۱۰ روز بروم ۳ ماه طول کشید

سید مسافر مداح است. مداحی که همه فاطمیون او را می‌شناسند و با نوحه‌هایش جان گرفتند و سینه زدند. خودش می‌گوید تبدیل‌شده‌ام به «صادق آهنگران» و برای فاطمیون نماهنگ هم ضبط کرده است و می‌گوید اگرچه به ضرر خودش شد اما این کارها به رزمندگان فاطمیون روحیه بیشتری می‌دهد؛ اما اینکه چه شد پای این مداح افغانستانی در شهرری به جبهه باز می‌شود؟ این‌طور تعریف می‌کند: «در شهرری هیئتی به نام «پادگان حضرت عشق (ع)» داشتیم. وقتی درگیری‌های سوریه را شنیدم. با خودم درگیر بودم. می‌گفتم من این‌همه لاف می‌زنم و در هیئت می‌خوانم باید بروم. یک روز بنده خدایی آمد و گفت کسی را می‌شناسد که می‌تواند دررفتن به سوریه به ما کمک کند. اواخر سال ۹۲ بود که در جریان لشکر فاطمیون قرار گرفتم. آن رزمنده مرا دید و بعدازآنکه حرف زدیم با هزار سختی و قایم‌موشک بازی بعدازآنکه ۶ ماه منتظرم گذاشت؛ بهار ۹۳ مرا برای ۱۰ روز برد؛ اما این ۱۰ روز سه ماه طول کشید! روزهای عجیبی بود. من بسیجی بودم، اما جنگ که ندیده بودم. آن مواقع در دمشق هم خیلی درگیری بود. وقتی ماشین وارد دمشق شد دود آتش‌ها را با تعجب می‌دیدم و صدای انفجار و گلوله از هرجایی شنیده می‌شد. واقعاً ترسیده بودم؛ اما می‌دیدم بقیه خیلی راحت کارشان انجام می‌دهند، زمان برد اما من هم عادت کردم.»

هر بار برمی‌گردم، از روز سوم دلم برای جبهه تنگ می‌شود

سفر ۱۰ روزه سید مسافر به سوریه سه ماه طول می‌کشد و حالا از این سه ماه‌ها در زندگی او زیاد است. مگر این خاک چه چیزی دارد که این‌همه آدم برای رسیدن به آن سر از پا نمی‌شناسند: «بعد از ۱۰ روز با همسرم تماس گرفتم و گفت: چرا نمیایی؟ گفتم فعلاً هستم. گفت دل‌تنگ نشدی؟ گفتم مثل این است که بی‌بی زینب تمام دل‌تنگی‌های این سرزمین را برای خودش جمع کرده باشد؛ نمی‌گذارد کسی اذیت شود و کم بیاورد. آن‌قدر این سرزمین خاص است. وقتی می‌خواستم برگردم. یکی از بچه‌ها گفت: روز اول و دوم را می‌گذرانی اما از روز سوم به‌یک‌باره دل‌تنگ می‌شوی. راست می‌گفت از روز سوم دل‌تنگ شدم. شما تا حالا خدا را نزدیک خودتان احساس کردید؟ آن‌وقت چه حالی پیداکرده‌اید؟ تابه‌حال اتفاق بدی برایتان افتاده است که جان به لب شوید و مدام خدا را صدا کنید؟ آن موقع چطوری صدایش می‌کنید؟ انگار که خدا روبرویتان نشسته است. این حال برای زمانی است که یا مشکل‌دارید یا یک اشتباهی کردید و کارتان گیر است. ولی سوریه این‌طوری نیست. آنجا برای خدا قدم برداشته‌اید و حالتان حسابی خوب است. حس شرمندگی ندارید. شما وقتی برای کسی کاری انجام می‌دهید و از شما تشکر می‌کند کلی حالتان خوب می‌شود. حالا فکر کنید شما جایی هستید که می‌خواهید جانتان را برای خدا بگذارید. مسلماً حالتان خیلی خوب است و این حس و حال‌ها آدم را بدجوری دل‌تنگ می‌کند.»

مدافعان حرم عاطفی‌ترین‌های زمانه خودشان هستند

رزمندگان اسلام در جبهه‌ها چه شکلی هستند؟ شکل و شمایل رزمندگان جبهه مقاومت چقدر با تصویر ذهنی مردمی که تنها اخبار آنها را می‌شنوند مطابقت دارد؟ چه افراد و چه طبقه‌های فکری و اجتماعی در این جنگ حضور دارند؟ سید مسافر می‌گوید: «تصور شما نسبت به کسی که می‌جنگد چیست؟ جنگجو؟ رشید؟ خشن؟ اگر ازهرکسی درباره یک جنگجو بپرسید چنین نشانه‌هایی را می‌گوید. بچه‌های مدافع حرم دقیقاً برعکس این تصور هستند. آنها از جنس همین مردمی هستند که شاید از جنگ هم می‌ترسند. شاید کسی که اینجا در ایران نشسته است جنگجوتر از آن‌کسی باشد که آنجاست اما چه چیزی باعث شده که او برود سوریه و دیگری اینجا بماند؟ به جرات می‌گویم رزمندگان مدافع حرم بامحبت‌ترین، عاطفی‌ترین‌های زمانه خودشان هستند. از همه اقشار بین رزمندگان وجود دارد. در فاطمیون شما یک معمار حرفه‌ای می‌بینی. یک کارگر ساده‌ هم می‌بینی. حتی تاجر و سیاستمدار هم در این جمع پیدا می‌شود. یادم نمی‌رود یکی از تاجران شهره افغانستان را لابه‌لای جمعیت دیدم. گفت مسافر صدایش را درنیاور. من آمدم به تکلیفم عمل کنم. اگر شهید شدم که هیچ، اگرنه که دوباره برمی‌گردم. در این لشکر همه جور آدمی وجود دارد. هم‌ پولدار، هم تهیدست. هم دانشجو هم بی‌سواد»

مادرم گفت اگر از حرم حضرت زینب خشتی کم شود؛ چادر سرتان می‌کنم!

شرط اول پا گذاشتن در چنین نبردی دل کندن است. دل کندن از امنیت و آرامش، دل کندن از خانواده، دل کندن از همه وابستگی‌هایی که آدم را به تعلقات مادی‌اش می‌چسباند؛ اما گویا این دل کندن برای بچه‌های فاطمیون تجربه‌شده است: در وهله بعد نگاه جامعه افغانستان به مقاومت، نگاه دیگری است. بسیار دیده‌ام که هم‌رزمان غیر افغانستانی من که شهید هم شده‌اند قبل از آمدن با همسرشان بحث داشتند؛ اما بین افغانستانی‌ها این‌گونه نیست ما چند برادر هستیم. مادر من یک روز صدایم کرد و گفت چند تا چادر می‌خرم و سر هرکدامتان می‌کنم اگر یک خشت از حرم حضرت زینب کم شود. روزی که من به سوریه می‌رفتم یک قطره اشک از صورتش نریخت. یک‌بار زنگ زدم با مادرم حرف زدم گفتم مادر سمت راست صورتم کمی سوخته است؛ فوری گفت: «خیره انشالله، التماس دعا، خداحافظ. نگاه ما کاملاً نگاه مقاومتی و آرمانی است. ما پای یک فرمان امام خمینی (ره) پوست شوروی را کندیم. با یک دستور امام، مردم ما با بیل و کلنگ بر سر شوروی ریختند و او را بیرون کردند.»

ما جیره‌خور امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) هستیم

سرسختی بچه‌های فاطمیون در جبهه‌های جهاد مثال‌زدنی شده است طوری که سربازان سوری برای ترساندن دشمن تکفیری پرچم فاطمیون را به دست می‌گیرند.‌ این‌همه سختی و رشادت از کجا می‌آید؟ سید مسافر می‌گوید: «بچه‌ها ما براثر سختی‌های مهاجرت و کارهای سنگینی که انجام داده‌اند، ناخواسته پخته به بار آمده‌اند و شکنندگی در آن‌ها به این راحتی نیست. در فیلم «نبرد پالمیرا» صحنه‌ای وجود دارد که اشک مرا درآورد. یکی از رزمندگان فاطمیون با دمپایی از یک کوه بلندبالا می‌رود. من نتوانستم خودم این موضوع را هضم کنم که این بشر چرا با دمپایی آنجاست؛ آن‌هم در ارتفاعی که پوتین از پای آدم درمی‌آید. خب خدا این‌طوری او را بار آورده است. من همیشه به بچه‌ها می‌گفتم شما در مقابل دشمنی که ماهه است در آمریکا و اسرائیل آموزش‌دیده است؛ چریک‌های خاصی نیستید، اما چرا خدا به شما عزت داده است؟ چون می‌خواهد بفهماند که این شیعه افغانستان را من عزت می‌دهم، پس هیچ‌کس نمی‌تواند او را ذلیل کند. برای همین است که اسم فاطمیون در جبهه می‌آید، النصره و داعش ۵ کیلومتر عقب می‌کشند. آنها به ما می‌گویند مرتزقه افغان (مزدور افغانی) اما می‌دانند ما مزدور ایران و سوریه نیستیم. برای همین می‌ترسند. ما جیره‌خوریم، ولی جیره‌خور امام حسین، و نوکر حضرت زینب هستیم. یک‌زمانی خطی در جنوب سوریه دست ما بود که بعد از چند ماه به بچه‌های سوری سپردیم. یک‌بار وقتی تماس گرفتند گفتند ما هنوز مثل زبان شما «لبیک یا زینب» می‌گوییم و دشمن فکر می‌کند هنوز فاطمیون اینجاست و جلو نمی‌آید.»

به همه می‌گفتم دل نبندید از خودم غافل شدم

ذهن سید مسافر پراست از خاطرات تلخ و شیرین جبهه‌ها، آرشیو عکس‌هایش پراست از رزمندگانی که دانه‌دانه از کنارش پر کشیدند. شهدایی مثل «مصطفی صدر زاده»، «سید مصطفی موسوی»، «فاتح»، «عقیل» و خیلی‌های دیگر که بخشی از این مسافر جامانده را با خود برده‌اند: «به همه می‌گفتم دل نبندید اما از خودم غافل شده بودم. اصلاً ما آنجا یک تمرینی داریم، به اسم دل کندن!» عکسی را بالا می‌گیرد و نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «من این بنده خدا را خیلی دوست داشتم! هر کاری کردم نتوانستم به «عقیل» دل نبندم. در دخانیه شهید شد. ۱۶ شبانه‌روز جنازه‌اش روی زمین ماند. حسابی به هم‌ریختم. الآن دیگر گریه برای ما معنی نمی‌دهد. ماتمان می‌برد. برای ما این داغ است که فکر می‌کنیم عقب ماندیم. شب شهادت مصطفی. ماتمان برده بود. با جنازه‌اش هم شوخی می‌کردیم. می‌گفتیم قرار نبود تک‌خوری کنی بی‌وجدان!» اما وقتی جنازه‌اش را توی خاک می‌گذاشتند نمی‌توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و گریه می‌کردیم. مصطفی، چمران زمانه خودش بود. ملیت برایش هیچ معنی نداشت. گاهی اعصابم خورد می‌شود به شهدا می‌گویم بی معرفت‌ها یعنی من آن‌قدر لایق نیستم که حتی به خوابم بیایی؟ اندازه خواب که از تون سهم دارم. الآن شنیده‌ام یکی از بچه‌ها شهید شده است و جنازه‌اش نیست. دیشب من تا صبح در خانه راه می‌رفتم انگار همه سنگرها را دنبال جنازه محمد می‌گشتم. عزای ما این شکلی است. باید قورتش بدهی و این قورت دادن دانه‌دانه موهایت را سفید می‌کند. به یکی از بچه‌ها به اسم سید حسن گفتم بیا یک عکس بگیریم، سرت را بریدند من پز بدهم که من با فلانی رفیق بودم. گفت من شهید هم شوم چیزی گیر تو نمی‌آید. شهید شد. سرش را هم بریدند؛ اما اول سرش مفقود شد و بعد هم بدنش و آخر چیزی گیر من نیامد.»

بعضی‌ها هنوز ترس را تجربه نکرده‌اند

سیدمسافر لحظه‌ای خیار روی میز را برمی‌دارد و به سمت ما به شکل پرتاب تکان می‌دهد و می‌گوید: «ترسیدید؟ این‌که ترس نیست. این واکنش ایمنی بدن شماست. حالا می‌دانید ترس یعنی چه؟ ترس یعنی ۱۰ نفر را ۱۰۰ نفر ببینی. یا اصلاً چشم‌هایت از استرس نتواند جایی را ببیند. شما ساعت یک‌شب کار واجبی دارید یک آژانس می‌گیرید و می‌روید بیرون؛ اما بازهم می‌گویید این ساعت شب خوب نیست. به خدا اینجا خیلی امنیت است. باید طعم ناامنی را چشیده باشید. یک‌بار آخرهای شب در پارک بودیم به همه آدم‌های آنجا گفتم فکر کنید الآن از آن پشت چند نفر با ماشین و تانک می‌آیند و می‌ریزند و به سمت شما تیراندازی می‌کنند. یا در خانه‌ات نشسته‌ای و یک‌باره شهرت سقوط می‌کند. من شنیده‌ام وقتی یک کوچه را می‌گیرند، قبل از هر چیزی می‌گویند هرکس شیعه است خودش بیرون بیاید. آنجا قسم و آیه جواب نمی‌دهد. سر شیعه را می‌برند. بعضی از مردم اصلاً ترس را تجربه نکرده‌اند.»

زمان محاصره با امام حسین(ع) درد دل کردم

سید مسافر حالا نزدیک به سه سال است در خط مقاومت اسلامی فعال است. بعد از مشهور شدنش به خاطر نوحه‌ها، حضور در نماهنگی برای فاطمیون، این شهرت برایش دردسرشده و چند وقتی ست اجازه حضور در خط مقدم جبهه‌ها را ندارد. از او می‌پرسم زمانی بوده است که کار را تمام‌شده ببیند و فکر کند شهادت نزدیک است؟ سید مسافر جواب می‌دهد: «یک‌بار در تدمور با چند نفر از نیروهای سوری و مستشارهای ایرانی در محاصره مانده بودیم. رو به حضرت اباعبدالله ایستادم و گفتم: آقاجان اگر قرار است بمیرم، خب عشق است. قرار است اسیر شوم، بازهم عشق است. من گله‌ای ندارم. ولی یک نکته وجود دارد؛ دوست ندارم فردا بگویند ما فرماندهان و مسئولینشان را گرفتیم. این برای من به‌عنوان بچه شیعه زور دارد؛ اما به لطف خدا از محاصره بیرون آمدیم. یک‌بار هم با مصطفی صدر زاده برای شناسایی رفتیم و لو رفتیم، آنها مدام تیراندازی می‌کردند. صدر زاده به شوخی گفت: مگر شهدا قبل از شهادت از مرگشان خبردار نمی‌شوند، گفتم: چرا می‌شوند. گفت: پس چرا ما نفهمیدیم؟ گفتم: لابد قرار نیست شهید شویم و آنجا دوتایی حسابی خندیدیم.»

مداحي سيد مسافر صاحب مصاحبه
http://as5.asset.aparat.com/aparat-vide ... _a72dc.mp4
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

ساخت مسجد شیعیان ترکیه زیر شلاق کودتاچیان

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه ژانويه 28, 2017 6:16 pm

ساخت مسجد شیعیان ترکیه زیر شلاق کودتاچیان


«صلاح‌الدین اوزگوندوز» از روحانیون برجسته شیعه ترکیه که به عنوان رئیس جنبش زینبیه استانبول و شیعیان ترکیه شناخته می‌شود، تحصیلات حوزوی خود را در ایران و نجف گذرانده و پس از بازگشت به ترکیه، فعالیت‌های خود را در جهت هر چه بیشتر دیده‌شدن شیعیان این کشور و حمایت از شیعیان ادامه داده است.

در این گزارش، پای صحبت این روحانی برجسته شیعه ترکیه می‌نشینیم تا با نحوه ساخت نخستین مسجد شیعیان استانبول با عنوان «زینبیه»، ایجاد جنبش زینبیه، مواضع شیعیان ترکیه درباره وقایع خاورمیانه و... آشنا شویم.

Image
صلاح‌الدین اوزگوندوز

صلاح‌الدین اوزگوندوز در ابتدا با بیان اینکه شیعیان استانبول همه مهاجر از شهرهای اغدیر، غارص (شهرهای هم‌مرز ایران و ارمنستان) هستند، سال مهاجرت خود به استانبول را سال 1978 میلادی بیان می‌کند و می‌گوید: در آن سال‌ها که تقریبا همزمان با انقلاب اسلامی ایران بود، شیعیان ترکیه کم‌کم مهاجرت به استانبول را آغاز کرده بودند و البته اهالی مناطقی از استانبول از جمله هالکالی دوست نداشتند که ما به عنوان شیعه در این مناطق سکونت داشته باشیم و به همین دلیل نیز درگیری‌هایی به وجود می‌آورند اما با این حال به مرور شیعیان به استانبول مهاجرت کرده و در مناطق خاصی از این شهر مستقر شدند.

امام جمعه مسجد زینبیه استانبول ادامه می‌دهد: در آن سال‌ها مسجدی برای شیعیان در استانبول وجود نداشت و اقوام مختلف نیز نمی‌خواستند که ما در این شهر مسجد بسازیم و اعلام موجودیت کنیم و زمانی که تصمیم به مسجدسازی گرفتیم ما را خیلی اذیت کردند تا جایی که مافیا نیز وارد کار شد و اقوام دیگر را به جان ما انداخت تا ما این مناطق را تخلیه کنیم و به شهرهای خود برگردیم اما نتیجه نداشت و در نهایت با تلاش ما کار به جایی رسید که ما ماندیم و آنها از این مناطق رفتند.

کمونیست‌ها تسلیم خواست شیعیان شدند
اوزگوندوز همچنین می‌گوید: زمانی که تصمیم به ساخت نخستین مسجد شیعیان استانبول گرفتیم به این دلیل که زمین این مسجد در منطقه آزاد شده کمونیست‌ها بود و می‌خواستند جمعیت تحت نظارت آنها باشد، خواستند که هیئت مدیره مسجد از آنها باشد و اجازه نمی‌دادند که ما در آن منطقه مسجد بسازیم اما ما گفتیم باید کسانی با ما همکاری داشته باشند که ما بتوانیم با آنها همکاری کنیم و در نهایت تسلیم ما شدند و نخستین مسجد شیعیان استانبول را با نام «مسجد زینبیه» ساختیم.

وی عنوان می‌کند: مخالفان استقرار شیعیان در استانبول برای من که شروع به حرکت‌هایی در جهت دیده‌شدن بیشتر شیعه در استانبول کرده بودم، دادگاه‌های مردمی تشکیل دادند و بنده را محکوم به اعدام کردند که در پی آن برای صحبت و دفاع از خود به دادگاه عالی رفتم؛ اما زمانی که در دادگاه علنی صحبت کرده و مشکلات خود را گفتم آنها نه تنها حکم اعدام بنده را که از سوی دادگاه‌های مردمی صادر شده بود، لغو کردند بلکه پس از آن از طرفداران ما شده و وسیله خیری برای کارهای بعدی ما شدند.

این روحانی برجسته شیعه با بیان اینکه مخالفان ما در آن سال‌ها مردم محله، کمونیست‌ها، مافیا و تعدادی از کُردها بودند، ادامه می‌دهد: همچنین با توجه به اینکه آن روزها دوران کودتا بود، کودتاچیان نیز به بهانه‌های مختلف به ما شلاق می‌زدند تا ما این محله و این شهر را ترک کنیم اما ما نه تنها استانبول را ترک نکردیم بلکه زیر شلاق کودتاچیان به ساخت مساجد در استانبول ادامه دادیم و این مسجدسازی به شهرهای دیگر ترکیه نیز کشیده شد تا جایی که در حال حاضر بیش از 50 مسجد در ترکیه ساخته شده است. ما شلاق‌ را به جان خریدیم و در آخر نیز آنها رفتند و ما ماندیم.

Image
مسجد زینبیه استانبول

اوزگوندوز با بیان اینکه تا کمرنگ‌شدن کودتاچیان اذیت و آزار آنها، شلاق‌خوردن من ادامه داشت، عنوان می‌کند: تقریبا بعد از 1990 میلادی بود که پس از اقامه نماز میت غیابی برای یکی از ترک‌های شیعه آذربایجان، من را محکوم کردند و دوباره شلاق زدند که من پس از آن به دیدار وزیر کشور رفتم و گفتم «بیش از 10 سال است من را اذیت می‌کنند اما من ناراحت نشدم و شکایتی هم نکردم اما برای من خیلی گران تمام شد زمانی که برای ترک‌های باکو نماز میت غیابی خواندیم و شما ما را محکوم کردید گویی که جرمی مرتکب شده‌ایم»؛ پس از آن دیدار دیگر شکنجه‌ و شلاقی نبود و فقط چند بار آمدند و من را با احترام بردند.

وی که بنیان‌گذار حرکت زینبیه در استانبول است درباره شکل‌گیری این جنبش از سوی شیعیان استانبول می‌گوید: از زمانی که به استانبول مهاجرت کردیم جنبش زینبیه نیز شکل گرفت و حتی اگر مسجد زینبیه هم نبود، جنبش زینبیه بود؛ چرا که مکتب ما زینبی است و به همین دلیل نیز اسم نخستین مسجد شیعیان در استانبول را زینبیه گذاشتیم. اگر از هر خانواده‌ شیعه در استانبول بپرسید یک نام زینب دارند و شیعیان استانبول به تمام معنا زینبی شده‌اند.

جنبش زینبیه به فعالیت فرهنگی شیعیان شکل داد
امام جمعه مسجد زینبیه استانبول اظهار می‌کند: با شکل‌گیری جنبش زینبیه بود که فعالیت‌های فرهنگی و ورزشی برای شیعیان استانبول نیز آغاز شد و کم‌ کم تیم ورزشی راه‌ انداخته و سالن‌های ورزشی ساختیم و فعالیت‌های فرهنگی خود را نیز با چاپ کتاب‌هایی به زبان ترکی و ترجمه کتاب‌های شیعه به زبان ترکی دنبال کردیم.

وی ادامه می‌دهد: در آن سالها روزنامه علمدار و رادیو علمدار را نیز راه‌اندازی کردیم که البته رادیو علمدار را دولت تعطیل کرد و روزنامه علمدار نیز به دلیل مشکلات اقتصادی تعطیل شد. با شبکه اسلامی جم و 12 همکاری داریم و در کنار آن تلویزیون اینترنتی زینبیه را نیز راه‌اندازی کرده‌ایم.

اوزوگوندوز شناخته‌شدن شیعه در استانبول را مدیون ایجاد جنبش زینبیه می‌داند و عنوان می‌کند: اگر جنبش زینبیه شکل نمی‌گرفت و بچه‌های شیعه گرد هم نمی‌آمدند امروز بچه‌های شیعه یا چپی بودند و یا در سازمان‌های مذهبی مانند فتح‌الله گولن جذب می‌شدند اما نگذاشتیم که این اتفاقات بیفتد و جوانان را جذب مساجد کردیم چرا که مسجد سنگر است.

وی درباره دیگر برنامه‌هایی که از سوی جنبش زینبیه دنبال می‌شود، می‌گوید: یکی دیگر از کارهایی که در قالب این جنبش دنبال می‌شود، برگزاری هرساله مراسم عاشورای حسینی در هالکالی استانبول است، در این مراسم علاوه بر اجرای تئاتر با موضوع عاشورا و مرثیه خوانی مداحان اهل بیت(علیهم السلام)، یک نفر از اهل سنت که مورد تأیید عامه باشد، یک نفر از علویان و یک نفر از شیعیان ترکیه سخنرانی می‌کنند. این مراسم باشکوه که در یونسکو نیز به ثبت رسیده است هرساله با حضور هزاران نفر از عاشقان اباعبدالله الحسین(علیه السلام) برگزار می‌شود و میلیون‌ها نفر نیز این مراسم را از تلویزیون تعقیب می‌کنند.
وی یادآور می‌شود، پس از اینکه به مدت چند سال مراسم عاشورای اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را برگزار کردیم، این مراسم کم‌کم عمومی و همگانی شد و تا جایی که در کاخ ریاست جمهوری نیز مراسم مرثیه‌خوانی به مدت دو ساعت با حضور ما برگزار شد و در حال حاضر نیز مسئولان کشوری در این مراسم حضور پیدا می‌کنند.

این روحانی برجسته شیعه ادامه می‌دهد: برگزاری مراسم اربعین حسینی از دیگر برنامه‌هایی جنبش زینبیه است که این مراسم نیز هر ساله در منطقه هالکالی استانبول با حضور دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) برگزار می‌شود؛ برنامه اربعین شیعیان استانبول شاید در تاریخ اربعین اولین باشد و البته این برنامه، رسما برنامه مشترک شیعه، سنی و علویون استانبول است و هرساله از ایران نیز میهمانان و علمایی به این مجلس می‌آیند.

وی در ادامه می‌گوید: در حال حاضر شیعیان ترکیه و استانبول به جایی رسیده‌اند که در تمامی مناسبت‌های مذهبی و ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(علیهم السلام) مراسم برگزار می‌کنند و با توجه به تعدد مساجد شیعه در استانبول و نامگذاری هر یک از مساجد به نام چهارده معصوم و یاران ایشان، مراسم ولادت یا شهادت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یا ائمه اطهار(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مسجدی که به نام ایشان است، برگزار می‌شود.

این روحانی برجسته شیعه در بخشی از سخنان خود در پاسخ به این پرسش که وضعیت فعلی شیعیان ترکیه از لحاظ مشارکت در فعالیت‌های سیاسی چگونه است؟ می‌گوید: قوانین در ترکیه به این شکل است که احزاب برنامه‌های خود را ارائه می‌کنند و مردم تصمیم می‌گیرند به کدام حزب رأی بدهند و البته در این میان به دین و مذهب نگاه نمی‌شود و اینطور نیست که یک حزب خود را به عنوان حزب شیعه، حزب اهل سنت یا حزب علوی معرفی کند و می‌توان گفت سیاست در ترکیه مذهبی و قومی نیست.

تأثیرات وقایع سیاسی ترکیه برای شیعه و سنی یکسان است
وی در ادامه می‌گوید: براین اساس است که تأثیرات وقایع و اتفاقات سیاسی برای تمامی هموطنان ترکیه یکسان است و اینطور نیست که اهل سنت وضعیت بهتری از لحاظ وزن سیاسی داشته باشند و حتی در بسیاری مواقع ما هستیم که با سیاست‌های حکومت فعلی مخالفت می‌کنیم؛ هرچند که منافع و نظر دولت را نیز مورد توجه قرار داده و یک تنه به قاضی نمی‌رویم.

اوزوگوندوز درباره ارتباط شیعیان ترکیه با پیروان دیگر ادیان و مذاهب عنوان می‌کند: ما نباید به دنبال جامعه یک رنگ باشیم چرا که داشتن جامعه‌ای یک رنگ از ذهنیت‌های فاشیستی است و نظر ما این است که جامعه رنگارنگ از جامعه تک رنگی بهتر است. اینکه انتظار داشته باشیم همه یک جور باشند، یک جور فکر کنند و یک جور باور داشته باشند درست نیست و اگر تفاوت افکار و باورها برای ما طبیعی باشد دیگر اختلاف نظرها در بسیاری موارد بد به نظر نمی‌رسد و احساس بدی از این اختلاف نظرها نخواهیم داشت اما زمانی که به اختلاف نظرها با نگاه منفی از روی دشمنی نگاه کردیم آن زمان خطرناک می‌شود.

وی ادامه می‌دهد: اینکه بگوییم هر چه ما می‌گوییم حق و بقیه باطل هستند، تفکر درستی نیست و خوب است که مذاهب مختلف در کنار هم باشند؛ من از شافعی یا از حنفی بدم نمی‌آید و البته آنها نیز اهل بیت ما را قبول دارند و در تمامی مساجد ترکیه از جمله مساجد اهل سنت و شیعی نام‌های امام علی(علیه السلام) و حسنین(علیهما السلام) دیده می‌شود و نمی‌توان مسجدی را در ترکیه پیدا کرد که نام علی، حسن و حسین در آن نباشد.

تفرقه‌افکنی مطبوعات
این روحانی برجسته شیعه اظهار می‌کند: ما باید به دنبال حفظ جامعه رنگارنگ باشیم تا انسان‌ها بدون در نظر گرفتن دین و مذهب یکدیگر با هم زندگی کنند اما متأسفانه گاهی اوقات مطبوعات و رسانه‌ها در ترکیه مردم را به اشتباه می‌اندازند و به دنبال تفرقه‌افکنی بین شیعه و دیگر مذاهب هستند.

وی در پاسخ به این پرسش که رویکرد شیعیان ترکیه درباره مواضع سیاسی اردوغان به ویژه در مسئله سوریه چیست؟ عنوان می‌کند: من یک هموطن ترک هستم و در چنین شرایطی به نفع کشورم می‌بینم که سوریه و عراق تجزیه نشود و نباید راضی به این تجزیه شویم و باید جلوی این تجزیه‌گرایی بایستیم و با کشورهایی که منافعشان با ما یکی است، هم قدم شویم.

اوزگوندوز ادامه می‌دهد: زمانی که اردوغان سیاست غلطی را در برابر سوریه اتخاذ کرده بود نه به این دلیل که اردوغان سنی است و ما شیعه هستیم مخالف آن سیاست‌ها نبودیم بلکه به این دلیل مخالفت می‌کردیم که ما ترک هستیم و دنبال بهترین‌ها برای کشورمان هستیم. راه کنونی اردوغان که در جهت جلوگیری از تجزیه منطقه و سوریه در پیش گرفته شده، صحیح است و ما از آن حمایت می‌کنیم.
وی با ابراز تأسف از اینکه مطبوعات ترکیه در سالهای اخیر افکار عمومی را درباره ایران و مسائل مربوط به سوریه خراب کرده‌اند می‌گوید: طی سا‌ها‌ی گذشته مطبوعات ترکیه معلومات صحیح به مردم نداده‌اند و به عبارت دیگر مردم ترکیه از دریافت معلومات صحیح محروم هستند اما اگر این اتحاد بین ایران، ترکیه و روسیه اتفاق بیفتد افکار عمومی مردم نیز تغییر خواهد کرد.

این روحانی شیعه ترکیه اضافه می‌کند: امیدواریم سیاستی که دولت ترکیه به تازگی در مقابل سوریه اتخاذ کرده و در کنار ایران و روسیه قرار گرفته است تا اجازه ندهند منطقه تجزیه شود ادامه پیدا کند چرا که کسانی هستند که می‌خواهند منطقه تجزیه شود اما ایران، ترکیه و روسیه که نمی‌خواهند این تجزیه اتفاق بیفتد در کنار هم قرار گرفته‌اند تا اجازه تجزیه را ندهند و البته برای ترکیه نیز راه درست این است تا با کسانی که نمی‌خواهند منطقه تجزیه شود متحد شود چرا که منافع ما با آنها یکسان بوده و در تضاد نیست.

وی یادآور می‌شود: منافع ما با متحدین ناتو و اروپا تعارض دارد نه با ایران، سوریه و عراق؛ پس در این مورد باید با کسانی که تجزیه را نمی‌خواهند همکاری کنیم؛ در این میان باید به این نکته نیز اشاره کرد که اقدامات تروریستی از جمله کشتن سفیر روسیه در آنکارا نیز برای خدشه‌دار کردن این حرکت بوده است.

اوزگوندوز در پاسخ به این پرسش که اساسا مسلمانان ترکیه تا چه حد مواضع حمایتی ترکیه از اسرائیل را می‌پذیرند؟ می‌گوید: فلسطین برای فلسطین است و به این دلیل که از سوی اسرائیل اشغال شده است باید از فلسطین دفاع کنیم چرا که ما طرفدار اشغالگر نیستیم و طرفدار مظلوم هستیم اما اگر بیشتر از خود مظلومی که در حقش ظلم شده از حق او دفاع کنیم در واقع کاسه داغ‌تر از آش می‌شویم و این افراط است.

در عربستان شیعه و سنی آزاد نیستند
وی در بخش دیگری از سخنان خود درباره ممنوعیت و محدودیت‌هایی که در خصوص آزادی عمل شیعیان عربستان وجود دارد، می‌گوید: در عربستان تنها شیعیان نیستند که محدودیت دارند و بهتر است بگوییم در عربستان هیچکس آزاد نیست و هیچکس نمی‌تواند مخالف حکومت حرفی بزند؛ در عربستان حتی شاهزاده‌ها هم آزاد نیستند و تعامل خودشان را نیز به هم زده‌اند پس در چنین شرایطی نمی‌توانیم انتظار آزادی عمل برای شیعیان داشته باشیم چرا که در آنجا اهل سنت هم آزاد نیستند.
اوزگوندوز ادامه می‌دهد: در عربستان انسان‌ها از حقوق بشر محروم هستند و این نگاه دیکتاتوری را به یمن نیز تحمیل می‌کنند و با خرید صلاح از آمریکا به یمن حمله کرده، مسلمانان بی‌گناه را می‌کشند و در راه اهداف آمریکا و اسرائیل خدمت می‌کنند.

وی بخش پایانی سخنان خود را به بیان وظایف روحانیت شیعه اختصاص می‌دهد و می‌گوید: یکی از دو حجت خداوند، عقل و دیگری وحی است و ما روحانیون شیعه باید عاقلانه رفتار کنیم و همانطور که اهل بیت ما سفارش کرده‌اند نباید دین و مذهب خود را به دیگران تحمیل کنیم بلکه باید با عملمان نشان دهیم که انسان‌های خوبی هستیم تا بتوانیم دین و مذهب خود را معرفی کنیم.
این روحانی برجسته شیعه ترکیه سخنان خود را اینگونه به پایان می‌رساند: روحانیت ما باید خودباور باشد و به مکتب اعتقاد داشته باشد و از مکتب نترسند و در این صورت مغلوب نمی‌شوند چرا که این مکتب مغلوب شدنی نیست. باید بدانیم و اعتقاد داشته باشیم که اگر خدا کسی را بلند کند کسی نمی تواند او را به زمین بزند و اگر خدا کسی را به زمین بزند کسی نمی‌تواند او را بلند کند؛ اگر با خدا باشید مغلوب نمی‌شوید.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقاومت در برابر موانع داخلي و خارجي براى ساخت فيلم مستند مفي

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه فبريه 04, 2017 10:59 pm

مقاومت در برابر موانع داخلي و خارجي براى ساخت فيلم مستند مفيد


سرویس فرهنگ و هنر مشرق- مجتبی رضوانی امسال با مستندهای «از خون جون» و «زخم های استوایی» جشنواره عمار حضور پر رنگی دارد. مستند«از خون جون» درباره شیخ ابراهیم زکزاکی و شیعیان نیجریه است و زخم‌های استوایی درباره کشتار مسلمانان در میانمار است. به بهانه حضور پرنگش در جشنواره عمار با او به گفتگو نشستیم.

Image

*خون جون مستند شما در مورد شیعیان نیجریه، زخم‌های استواری راجع به کشتار مسلمانان در میانمار از مجموعه کارهایی است که در حوزه بین الملل انجام دادید. چگونه علاقمند به سوژه نمایش زندگی مسلمانان در سایر ملل و کشورهای دیگر شدید؟

جرقه این کار و علاقمندی از استارت اولی بود که من و دو نفر از برادرانم در این حوزه زدیم و سنگ بنای آن را گذاشتیم. فکر نمی‌کردیم ازطراحی خاص مستند گونه استقبال شود. دوم این که اصلا به ما اعتماد بکنند و بگذارند ما برویم و در حوزه بین‌الملل فعالیت کنیم. مستند مجمع الجزایر کمور اولین طرح مجموعه ما بود که به شبکه‌ی جهانی سحر سیمای فرانسه ارائه کردیم. موقعیت بنده و برادرانم را که رصد بکنید درخواهید یافت که هیچ کس از اقوام و دوستان نزدیک ما صدا و سیمایی بود، نه پارتی داشتیم و سفارش از جایی شده بودیم. 4 برگ اطلاعات را نوشتیم رفتیم سیمای فرانسه به شبکه جهانی سحر ارائه دادیم .

*قبل از آن کار مستند کرده بودید؟

در حوزه مستند فعالیت نکرده بودیم ،فقط یک مستند خیلی کوتاه و مختصر درتهران ساخته بودیم. ولی در کمال ناباوری دیدیم که از طرح ما استقبال کردند و اولین کار ما یک مجموعه 5 قسمتی زبان اصلی فرانسوی از مجمع الجزایر کومور شد. ولی همین پروژه هم برآورد بالایی نداشت .برآورد 5 قسمت مجمع الجزایر کومور 18 میلیون تومان بود .

*خیلی پول کمی است. چه سالی دقیقا این مجموعه را ساختید؟

سال 1385 . آن موقع هم که این کار را با 18 میلیون فیلم ساختیم و وقتی برگشتیم پروژه را تدوین کردیم و ارسال کردیم. با سه برادرم که درگیر این کار بودیم 100هزار تومان سود نکردیم. یعنی 17میلیون 900هزار تومان برای این مستند طبق صورت‌های مالی خرج کردیم. فقط خوشحال بودیم که که آنتن سیما را بیهوده پر نکردیم.

*زمان مجموعه 5 قسمتی چقدر هزینه داشت ؟!

5 قسمت .حول و حوش 170 دقیقه شد. به زبان اصلی و زبان فرانسه که از سیمای سحر فرانسه پخش شد. استارت کار ما از اینجا بود. وقتی مشغول کار بودیم ،در خود مجمع الجزایر کمور کودتا شد، در جزیره آنژوان و بخشی از کار ما مختل شد. درگیری‌هایی بوجود آمد ولی با وجود بحران‌های خاص رخ داده و مناقشات سیاسی آن منطقه، ما دست پر بازگشتیم و اثرمان را ارائه کردیم. همین که ما دست پر برگشتیم سازمان هم به ما اعتماد کرد برای کار مستند ساحل عاجل.

Image

مستند ساحل عاجل را که داشتیم کار می‌کردیم یک درگیری خیلی عظیمی اتفاق افتاد در خود ساحل عاجل ،شهر ابی باج و جوانان آن منطقه ما را به واسطه اینکه چهره سفیدی داشتیم با فرانسوی‌ها اشتباه گرفتند. هنوز انجمن‌ها و مجموعه‌های جوانان آنجا و گروه‌های فعال سیاسی خیلی روحیه استعمار ستیزی دارند. شیر پاک خورده‌ای رفته بود گفته بود که یک تیم فرانسوی دارند کار مستند می‌سازند و چون در شهر «ابی باج» درگیری بوجود آمده بود، تمام تجهیزات ما از بین رفت.

پس از چندی فهمیدند که ما ایرانی هستیم ، دقیقا موقعی بود که دیگر هیچ چیز باقی نمانده بود و تجهیزات ما از بین رفته بود. فردای آنروز در میدان اصلی شهر جمع شدند و طی مراسمی عذرخواهی کردند حتی رفته بودند فارسی یاد گرفته بودند و با شعار دست جمعی « ما را ببخشید» را فریاد می‌زدنند .

با وجود اینکه تجهیزات ما از بین رفته بود،بخشی از تصاویر را گرفته بودیم. دوباره از آنجا دوربین تهیه کردیم، بخش دیگر مصاحبه هایمان را تهیه کردیم و همان کار هم تحویل صدا و سیما دادیم . سازمان از این بابت به ما اعتماد کرده بود. بهرحال هر شرایط بحرانی که برایمان اتفاق بیفتد دست از پا درازتر برنمی‌گشتیم و سازمان صدا و سیما از ما شاکی نبود. چون می دانست از هر ماموریتی دست پر برمی گردیم .

*یک سوال بامزه می‌کنم هر جایی می‌روید مستند بسازید، یک اتفاقی سیاسی عجیبی می‌افتد و اوضاع سیاسی محل ماموریت شما برهم می ریزد؟

یا حین کار این اتفاق می‌افتد یا اینکه بعد از این کار ما تمام شد رخ می‌دهد. نمی‌دانم ... ما دو سال قبل از اتفاقات تلخی که در نیجریه افتاده رفته بودیم آنجا و مستند «خون جون» را کار کرده بودیم. اینکه چرا پس از دو سال مستند ما پخش شد، دلیل خاص خودش را داشت. ولی همزمان شد با اتفاقات دستگیری زاکی زاکی و برای خودمان هم تعجب برانگیز بود که این کار چرا این قدر زمان بر می‌شود و حس می‌کردیم که خیلی این کار را غیرحرفه‌ای انجام داده‌ایم.

Image

حالا مخاطب که دارد این گفت و گو را می‌خواند و این جملاتی که بین ما رد و بدل می‌شود خیلی برایش شعاری است اما خود مخاطب قضاوت کند. ما در حالی رفتیم وارد نیجریه شدیم که سفارت نیجریه در تهران به ما ویزا نداد و وزارت امور خارجه هم هیچ یادداشتی بابت تسهیل در این امر به سفارت نداد. علیرغم درخواست سازمان فرهنگ و ارتباطات پیگیری کردیم که از طریق رایزنی فرهنگی اقدام بکنیم آنها هم اکیداً به ما گفتند که شما مجوز ندارید و حق ندارید که به نیجریه بروید و مستند بسازید.

*سازمان فرهنگ و ارتباطات علامت سئوال بزرگ این ماجراست؟

دقیقا در همان ایامی که ما داشتیم با سازمان فرهنگ و ارتباطات مذاکره می‌کردیم، شخصی که روی صندلی روابط عمومی نشسته بود، اسمش خاطرم نیست ولی مربوط به دوران قبل است. گفتیم شیخ ابراهیم زکزاکی، گفت بله؟ کاوازاکی؟‌ یعنی اسم زکزاکی هم به گوش مجموعه آنجا تا به حال نرسیده بود و من همان لحظه فهمیدم که اینجا جایی نیست که من بخواهم دغدغه‌ام را در مورد شیعیان نیجریه و شیخ ابراهیم مطرح بکنم. حالا جالب اینجاست که در همان مقطع که برای همین ساختن فیلم مستند جاهای مختلف سر زده بودیم مقارن شده بود با وضعیت نابسامانی صدا و سیما، و صدا و سیما مجبور بود از بودجه‌های کم خودش آنتنش را حفظ بکند.

ما باید یک مشارکت کننده‌ای پیدا می‌کردیم. از همه ناامید شدیم رفتیم. سراغ لاستیک یاسا که صادرات لاستیک موتور به نیجریه داشت (در جاده سعیدآباد شهریار). من با آنها حتی مذاکره کردم که کمکی بکنند که در هر صورت نشد. این نکته را می‌خواهم بگویم که کار شما را سخت می‌کند چون سئوال عجیبی پرسیدید. اصلا هیچ همکاری اتفاق نیفتاد که ما بخواهیم وارد نیجریه بشویم . چه نیروهایی این وسط داشتند کمک می‌کردند .آخر به ذهن من رسید که با یک شرکت بازرگانی مکاتبه بکنیم خودمان را بعنوان بازرگان کالای پزشکی جا بزنیم .یک بخشی از برآورد هزینه ساخت فیلم‌ خودمان را رفتیم یک ست جراحی پرمصرف را با پنس و سرنگ و این چیزها بسته بندی کردیم به عنوان تاجر وسائل پزشکی. در هیبت تیم پزشکی به ما ویزا دادند. تیک بیزینس روی ویزای خورده بود. ما توانستیم وارد آن کشور بشویم. شما حساب بکنید از لحظه‌ای که وارد نیجریه شدیم، چه اتمسفر ناامنی مارا احاطه کرده بود.

* اگر می‌فهمیدند که دروغ گفتید چه بلایی سر شما می‌آوردند؟

ریسک بالایی کردیم. این مسئله را زمانی فهمیدم که داشتیم برمی‌گشتیم و من کوله پشتی‌ام همراه بود به همراه دوربین، میکروفن و دو عدد دو هارد اکسترنال. که داخل آن نزدیک به دو ترابایت مصاحبه‌های زبان اصلی به زبان اوسا بود که با مردم در مورد وضعیت نابسمان اقتصادی آنها در مورد بحث انگلیس، در رابطه با وضعیت بنزین، مشکلات معیشتی و سیاسی آنها صحبت کرده بودیم. کافی بود افسر پلیس فرودگاه یک لحظه این هارد اکسترنال من را بردارد و با کابل یو اس پی به لپ تاپ خودش وصل بکند. اگر چنین می‌شد فاتحه ما چند نفر خوانده ‌شده بود، چون نه مجوزی نداشتیم نمی‌توانستیم موضوع را رسانه‌ای کنیم و نه دولت از ما حمایت می‌کرد.

*اگر شما را می‌گرفتند؟

من بعدها شنیدم که یکی از بدترین زندان‌های از لحاظ بهداشتی دنیا زندان‌های نیجریه است. اگر زندان بروید حساب شما با کرامت کاتبین هست. شرایطی بود که بهرحال از سر گذراندیم. خودمان تصمیم گرفته بودیم که برویم این مستند را بسازیم و ظاهراً باید تا آخر مسئولیت آن را خودمان به عهده می‌گرفتیم. البته دو بار هم در آنجا دستگیر شدیم و هر بار هم به یک شکلی رها شدیم . ولی درآن روزهای آخر همیشه فکر می‌کردم که کار ما پیچیده‌تر شود و سخت‌تر بشود . زمانی که هواپیما بلند شد و در آسمان لاگوس به پرواز درآمد لحظه‌ای بودکه من حس کردم دیگر خطری تهدیدمان نمی‌کند.

*من شنیدم لحظه خروج تسوه حساب با مزه ای با نماینده سازمان فرهنگ و ارتباطات کردید؟

مابا رایزن فرهنگی ایران در نیجریه تلفنی چند بار با ایشان صحبت کرده بودیم و ایشان به ما گفته بود که این امکان وجود ندارد و شما به هیچ وجه نمی‌توانید به نیجریه بیایید. روز آخر بود که ما بدون اطلاع از همه جا آمده بودیم و مستند را ساخته بودیم و داشتیم برمی‌گشتیم. یک مقدار اعتبار در سیم کارت نیجریه‌ای ما باقی مانده بود گفتیم به چه کسی زنگ بزنیم؟ شماره آقای رایزن راگرفتیم . با ایشان سلام و علیک کردم و خودم را معرفی کردم گفت آقای رضوانی چطوری؟ احوالتان؟ ببخشید که این نشد که شما تشریف بیاورید نیجریه و کار کنید. انشاء الله با هماهنگی‌های بعدی در آینده ما بتوانیم پذیرای شما اینجا و از این تعارفات.... .

Image

من عرض کردم به ایشان که آقا شما پیش شماره‌ای که من از آن به شما زنگ زدم را یک عنایتی بفرمایید. نگاه کرد گفت شما کجایید؟‌ گفتیم ما کارمان را انجام دادیم. تقریبا دو سه هفته است در نیجریه هستیم ،الان هم در فرودگاه هستیم داریم برمی‌گردیم. گفت آقا تو را به خدا فقط سفیر نفهمد، چون روزگار من را سیاه می‌کند. گفت انشا‌ءالله به سلامت بروید. دست حق به همراه شما باشد. نگران بود که همان لحظه هم نفهمند که ما آمدیم نیجریه. راستش بعنوان مستند ساز آزاد اگر بخواهیم ما هم مرزهایی برای خودمان بسازیم و عافیت طلبی کنیم بعید می‌دانم چنین تصاویری ثبت می‌شد . در مورد شیعیان نیجریه و اتفاقات بعد از آن ، تنها خروجی منهای فیلم، دو عکسی است که آقای قدیریان از شیخ ابراهیم زکی زاکی نقاشی کرده و عکس دیگر را عزیز هنرمند دیگری با تکنیک دیجیتال پینت پورتره طراحی کرده است.

*با رانت خاصی این مستند را ساختی؟

ما از هیچ رانتی استفاده نکردیم. چه کسی می‌آید برود کنار بوکوحرام خانه بگیرد، زندگی کند. یک ماه درگیر شود دو بار در نیجریه دستگیرش کنند، هیچ دستگاه دولتی هم حمایتش نکند که بتواند ویزا بگیرد. بخاطر چقدر ؟در دوره مثلا یک ساله، ساخت یک مستند چقدربار مالی دارد؟

*یعنی پول خوبی بابت این کار نصیب شما نشد؟

یک سال و نیم وقت گرفت و درگیر آن بودیم،تدوین، پیش تولید، تولید . 12 تومان برای من ماند. وقتی این عدد را تقسیمش کردم بین آن 10 یا 12 ماهی که درگیر تولید بودم می شود حقوق یک نیروی شرکتی ؛ با این تفاوت که ما بیمه نبودیم .

*برای کم کردن هزینه ها چه کار می کردید؟

غذای حسینیه شیعیان نیجریه را می‌خوردیم، دو شب هم خانه شیخ ابراهیم زکزاکی مهمان بودیم. ماشین داماد شیخ زکزاکی، عقیل ،را سوار شدیم. اگر پشت ماشین عقیل نمی‌پریدیم و خانه شیخ دو شب خودمان را نمی‌نداختیم و اگر این کارها را نمی‌کردیم قطعا آن 12 میلیون هم نمی‌ماند.

*ماحصل این تلاش خیر معنوی برات شما به همراه داشت؟

خیر معنوی خیلی داشت، هر بار که تلویزیون مستند «از خون جون» را نشان می‌داد تعداد فالوئورهای اینستاگرام افزایش پیدا می کرد و کامنت های زیبایی هم برای من می‌گذاشتند. من که آدم سرشناسی نیستم اما اثرم اثر داشته و مخاطب جستجو کرده و مرا پیدا کرده است. چقدر مردم خوبی داریم که فقط دعایم می‌کنند، مخصوصا خانواده ام را. بهترین دستمزی که گرفتم همین مقدار دعای مردم است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

لشگر فاطمیون در سوریه به مرز عراق رسید

پستتوسط najm134 » چهارشنبه آگوست 23, 2017 5:56 pm

لشگر فاطمیون در سوریه به مرز عراق رسید/ نماز شکر سردار سلیمانی در مرز عراق و سوریه

سوریه و عراق بیش از 600 کیلومتر مرز مشترک دارند.
نیروهای افغانستانی مدافع حرم در ادامه عملیات‌ خود به مرز عراق و سوریه رسیدند و در کنار سردار سلیمانی نماز شکر اقامه کردند.

به گزارش عصرایران به نقل از تسنیم، نیروهای افغانستاتی مدافع حرم «لشکر فاطمیون» در ادامه عملیات‌های خود از ماه گذشته حرکت خود را به سمت مرز عراق و سوریه آغاز کردند.

پس از تلاش گسترده نیروهای فاطمیون و هم‌پیمانان در محور مقاومت، دو روز پیش این نیروها توانستند با عبور از سد حملات هوایی آمریکا، خود را به مرز عراق و سوریه برسانند.

Image

اقامه نماز شکر به همراه سردار سلیمانی در مرز عراق و سوریه

Image

سوریه و عراق بیش از 600 کیلومتر مرز مشترک دارند که تا پیش از عملیات موصل، داعش بیش از 400 کیلومتر از مرز را که عمدتا در مناطق بیابانی است، در کنترل داشت.

از نظر میدانی پیشروی تا مرز سوریه و عراق در واقع به معنی اخراج کامل داعش از بخش شرقی استان موصل خواهد بود. با رسیدن به مرز عراق و سوریه، قطع ارتباط نیروهای داعش با خاک سوریه برآورده خواهد شد.

اکنون نبردی جدی میان آمریکا وگروه‌های تحت هدایتش با ارتش سوریه و متحدانش بر سر این‌که چه کسی در مناطق مرزی جنوب سوریه مسلط باشد، شکل گرفته است.
منبع: تسنیم

گزارش مشرق از آخرین پیشروی‌های جبهه مقاومت؛
انتقام سخت از حامیان داعش/ ارتباط زمینی تهران - دمشق - بیروت در آستانه برقراری
Image
در حال حاضر، نزدیک ترین منطقه به نیروهای جبهه مقاومت در مرز سوریه، گذرگاه الولید در جنوب غرب الانبار عراق است.نیروهای عراقی در این گذرگاه حدود ۴۳ کیلومتر با نیروهای سوری فاصله دارند.
به گزارش مشرق، نیروهای ارتش سوریه و رزمندگان جبهه مقاومت، بامداد جمعه هفته گذشته عملیات حساسی را در سکوت مطلق رسانه ای از منطقه « صوانه» در شرق استان حمص آغاز کردند.

درگیری عناصر تروریستی داعش در جبهه های مختلف از جمله « شرق حلب، شهر رقه، شرق استان حمص و مناطق مرزی سوریه » باعث شد خطوط دفاعی آنان پس از چند ساعت درگیری در حومه منطقه صوانه در هم بشکند.

عملیات غافلگیرانه در این محور، به فرار تروریست ها به سمت استان دیرالزور منجر شد و نهایت نیروهای جبهه مقاومت و ارتش سوریه موفق شدند غروب روز جمعه خود را به مناطق مرزی مشترک با عراق برسانند.

در این عملیات مناطق مهمی از جمله « فیاض، جبل غراب، ناورت، حماد، خبره زقف و الجوده» از اشغال عناصر تروریستی داعش خارج شد. بیابانی بودن منطقه باعث شد عملیات آزادسازی در این محور با سرعت بیشتری انجام شود.

در حال حاضر، نزدیک ترین منطقه به نیروهای جبهه مقاومت در مرز سوریه، گذرگاه الولید در جنوب غرب استان الانبار عراق است. نیروهای عراقی در این گذرگاه حدود ۴۳ کیلومتر با نیروهای جبهه مقاومت در مرز سوریه فاصله دارند. از سویی دیگر، فاصله نیروهای عراقی در غرب استان الانبار ( شهر الحدیثه) با نیروهای جبهه مقاومت در مرز سوریه حدود ۱۰۰ کیلومتراست.

در مقطع فعلی حرکت نیروهای جبهه مقاومت و ارتش سوریه از مناطق مرزی آزاد شده به سمت گذرگاه الولید بعید به نظر می رسد زیرا مناطق جنوبی استان حمص در این مسیر واقع شده اند و در اشغال تروریست های « مغاویر الثوره و اسود الشرقیه » هستند.

تروریست های مستقر در این محور مورد حمایت آمریکا و انگلیس هستند و پیشروی نیروهای جبهه مقاومت در این مسیر فقط به پیچیده شدن تحولات میدانی منجر می شود، موضوعی که فعلا در اولویت نیست و بدون شک در زمانی مناسب پاکسازی این مناطق در دستور کار قرار می گیرد.

به نظر می رسد گزینه نیروهای ارتش سوریه و رزمندگان جبهه مقاومت در مناطق مرزی آزاد شده، پیشروی در محور شرقی است زیرا در حال حاضر امکان قیچی شدن از محور شرقی (تروریست‌های داعش) و محور غربی ( تروریست های مورد حمایت آمریکا) وجود دارد.

Image
از سویی دیگر، پیشروی در محور شرقی به دلیل مشغول بودن گروه تروریستی داعش در چند جبهه، سرعت پیشروی ها را به سمت استان دیرالزور افزایش می دهد. به دلیل حضور تروریست های داعش در این مناطق، جنگنده های آمریکایی هیچ بهانه ای برای دخالت نظامی در این محور ندارند.

در حال حاضر، نیروهای ارتش سوریه و رزمندگان جبهه مقاومت مستقر در مناطق مرزی آزاد شده درصدد هستند همزمان از دو محور به سمت مناطق شرقی پیشروی کنند. در محور نخست، پیشروهای از مناطق « تل سوید و الجوده» آغاز می شود. فاصله در این محور با شهر محاصره شده دیرالزور حدود ۱۵۲ کیلومتر است.

در محور دوم، پیشروی در امتداد مناطق مرزی عراق و در نهایت بازپس گیری گذرگاه راهبردی « البوکمال» در دستور کار قرار دارد که در مقطع فعلی تنها مسیر انتقال نیرو و تجهیزات داعش محسوب می شود. فاصله نیروهای جبهه مقاومت و ارتش سوریه با این گذرگاه ۱۳۷ کیلومتر است. در صورت باز پس گیری این گذرگاه، نیروهای سوری و مقاومت به سمت منطقه نفتی المیادین و در نهایت به سمت شهر محاصره شده دیرالزور حرکت می کنند.

اگر همزمان با عملیات پاکسازی گذرگاه « البوکمال»، نیروهای عراقی در شهر الحدیثه در غرب استان الانبار به سمت مناطق مرزی مشترک با سوریه پیشروی کنند و موفق به بازپس گیری گذرگاه « القائم» شوند، نیروهای جبهه مقاومت از دو طرف به یکدیگر می رسند و ارتباط زمینی تهران - دمشق - بیروت پس از ۶ سال دوباره برقرار می شود.

با شعله ور شدن درگیری ها در محور شرقی به خصوص در حومه گذرگاه « البوکمال»، امکان انتقال نیرو و تجهیزات به سمت مناطق نفت خیز آراک و السخنه با مشکل جدی روبه رو می شود و این موضوع به معنای افزایش سرعت پیشروی های نیروهای جبهه مقاومت از شرق شهر تدمر به سمت شهر محاصره شده دیرالزور است.
Image
مرز سوریه عراق

امنيت و آبادانى و رونق مسير زميني زيارت قدس

دعوت مراجع و علماي بصير و مستقل از همه مسلمانان و حكومتهاي غيروابسته:
زيارت بيت المقدس و مقامات و مشاهد الهي در فلسطين؛ اكر در 1400 سال قبل مستحب بوده در اين عصر فرض عيني است، جه اينكه با اشغال فلسطين تنها راه حمايت مسالمت آميز و حفاظت از اين سرزمين همانا سفر زيارتي بيوسته مسلمانان است،
اما ساده انديشي برخي حكام انقلابي و كليشه اى برخورد كردنشان در امور، و وابستگي برخي حكام ديگر به دشمن، كه به استثنا نكردن زيارت بيت المقدس و مشاهد فلسطين و خريد و معامله با مردم فلسطين جه حضوري جه تجارت بين المللي؛ كه منجر به تحريم عملي سفر به فلسطين و تجارت با فلسطينيان شده سبب كرديده است تا محاصره و زنداني كردن همه شهرها و روستاهاى فلسطين به حد محروميت از معيشت اضطراري هم برسد، و از آنطرف اسرائيليان و صهيونيستها مسجد الأقصى را هر روزه با حضورشان آلوده و ملوث كنند و كم كم رسمي و قانوين بشود.
براى رفع اين تجاوزها و منع آنها همزمان با مبارزه شعاري و سياسي و نظامي با اسرائيل؛ بايد برنامه بسيج جهان اسلام براى زيارت بيت المقدس محقق شود، خصوصا از طريق زميني
1- آزادسازي و تأمين امنيت مسير زميني زيارت بيت المقدس (از شرق اقصى تا ايران و عراق و سوربه و از غرب اقصى تا الجزاير و تونس و ليبي و مصر) اولين كام مي باشد.
2- باكسازي مناطق مسير از زمينه بروز تروريستها و تكفيريان و نواصب و ملحدان؛ تحقق نهايي گام اول است.
3- حمايت از توسعه و آباداني اين مسير و آسايش و رونق معيشت مردمان اين مسير اقدام همزمان و بعدي است.
4- اين اقدامات عمل بوظيفه ديني رفع منع از مسدود بودن مساجد الهي و سبيل الله است
5- بهترين راه براى قطع مطامع استكبار جهاني ناتو و امثالهم و اذنابهم مى باشد

خداوند به همه مؤمنان بصيرت و هوشمندي و همت و جديت و تلاش و همبستگي مرحمت بفرمايد.
Image
Image
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

از فرستادن عکس معمم به سفارت ‌آمریکا تا بیمه سلامت ۱۰ هزار د

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه آگوست 30, 2017 10:28 am

از فرستادن عکس معمم به سفارت ‌آمریکا تا بیمه سلامت ۱۰ هزار دلاری


حجت‌الاسلام مهدی همازاده از طلاب حوزه علمیه و معاون مدرسه‌ی اسلامی هنر در یاداشت‌هایی به بیان خاطرات سفر علمی خود به آمریکا پرداخته است.
به گزارش «شيعه نيوز»، حجت الاسلام مهدی همازاده ابیانه از طلاب حوزه علمیه و معاون پژوهش مدرسه اسلامی هنر در سلسله یادداشت هایی به بیان خاطرات سفر علمی خود به آمریکا پرداخته است.

بخش اول این سفرنامه تقدیم خوانندگان ارجمند می شود:

Image

* عکس معمّم فرستادم؛ هم برای پذیرش دانشگاه و هم برای سفارت!!

از همون اولش گفتم فیلم بازی نمیکنم. هم توی دانشگاه مقصد و میان اون همه فیزیکالیست، میخوام موضع خودم رو داشته باشم، و هم توی سفارت نمیخوام خالی ببندم. عکس معمّم فرستادم؛ هم برای پذیرش دانشگاه و هم برای سفارت. توی مصاحبه آنلاین دانشگاه و مصاحبه سفارت هم براشون مشخص بود که حوزوی هستم.

برای یکسال فرصت مطالعاتی پایان نامه اپلای کرده بودم. دانشگاه راتگرز، چهارمین دانشگاه رنکینگ دانشگاههای دنیا در رشته فلسفه. پر از چهره های فوق العاده معروف فلسفه. خوشبختانه یکی از نظریه پردازهای نظریه ای که میخواستم توی پایان نامه نقدش کنم، قبول کرده بود راهنمای رساله و اسپانسرم باشه. مراحل پذیرش دانشگاه - با وجود طولانی بودن - راحت تر از مرحله ویزای سفارت بود. کار مربوط به دانشجوهای ایرانی رو سه سفارت امریکا در آنکارا و دبی و ایروان انجام میدن. ما آنکارا رو انتخاب کرده بودیم و باید با همه اعضای خانواده میرفتیم برای مصاحبه.

صبح سرد شهریورماه آنکارا، توی صف سفارت، ایرانیهای زیادی رو می دیدی که نیمه عریان، منتظر ورود بودند. ورود به یک گفتگوی پنج دقیقه ای که به نظر خودشون (و چه بسا واقعا)، سرنوشت زندگی شون رو تعیین می کرد.

معیارهای آفیسرهای مصاحبه کننده، اصلا واضح نیست. پسر جوان خوشتیپی که پذیرش دکتری گرفته بود و انگلیسی رو عالی صحبت میکرد و نامزدش رو بدون حجاب آورده بود، توی همون دقیقه اول، رد کرد. بیچاره چه گریه ای میکرد.

خیلی از بچه های نخبه رو بدلیل سربازی سپاه یا رشته های حساس (رشته های مرتبط با هسته ای یا موشکی) بلافاصله رد می کردند. حتی اگر استاد راهنما یا استادی که باهاش مقاله مشترک داشتند، پروژه ای مرتبط با صنایع دفاع داشت، شانس قبولی به نزدیک صفر می رسید.

نوبت ما شد. من با هیبت طلبگی و خانم با چادر مشکی، رفتیم مقابل آفیسر خانم جوان مو شرابی که علیرغم ظاهر خوش برخوردش، گاهی اوقات تصمیماتی سنگین می گرفت. مثل رد کردن همون جوان خوشتیپ و بی توجهی به گریه هاش.

با من به انگلیسی مصاحبه کرد و با خانم به زبان فارسی. فارسی رو هم خوب صحبت میکرد. سؤالات کلیشه ای درباره رزومه و موضوع پایان نامه و چرایی انتخاب دانشگاه مقصد و... رو که ازم پرسید، شروع کرد با بچه ها خوش و بش کردن و آخرش گفت ویزای شما تصویب شد، فقط نیاز به طی روال اداری داره.

این "روال اداری", همون فرآیند چک امنیتی هست که بعضی ها رو ماهها در تعلیق عارفانه! رها میکنه و در نهایت هم جوابی نمیاد. اما برای ما ظرف دو هفته، ویزای دوساله مالتیپل صادر شد.

* بیمه سلامت ۱۰ هزار دلاری برای یکسال

برای پذیرش دانشگاه، باید بیمه سلامت میخریدیم. سیاست دانشگاههای مختلف امریکا در مورد سطح لازم برای پوشش بیمه، متفاوت هست، ولی کلا بیمه و هزینه های سلامت در امریکا خیلی گرونه. ما مجبور شدیم برای خانواده چهارنفره، نزدیک به ده هزاردلار برای یکسال پرداخت کنیم. درغیر این صورت، فرم پذیرش دانشگاه و ویزا صادر نمیشد.

این بیمه، نود درصد هزینه های درمان (اون هم نه در مواردی مثل دندانپزشکی) رو پوشش میداد و بعدا خواهم گفت که همون ده درصد و موارد فاقد پوشش، میتونست چقدر پول ببلعه.

من البته فلوشیپ رتبه اول دکتری (ترمهای آموزشی) رو از پژوهشکده محل تحصیل، دریافت میکردم، ولی هزینه ها به گونه ای بود که اصلا کفاف نمیداد. بالاخره پروفسور امریکایی هم قبول کرد بهم فاند کمک پژوهشگر بده و این از حجم مشکلات کم میکرد.

اما انتقال حدود ده هزاردلار از فلوشیپ به حساب داخل امریکا، خودش ماجرایی بود. هم باید این پول گزاف رو منتقل میکردی و هم اگر بدلیل دور زدن تحریمها بلوکه میشد، مسؤولیتش با خودت بود.

* هزینه اجاره در ایالتهای مختلف امریکا خیلی متفاوت هست

بعد از گرفتن پذیرش و ویزا، رفتم سراغ رزرو کردن بلیط پرواز و متل نزدیک دانشگاه و بررسی آنلاین منازل اجاره ای در اون محدوده. ولی هزینه اجاره در ایالت مقصد ما خیلی بالا بود. هزینه ها در ایالتهای مختلف امریکا خیلی با هم متفاوت هست. نیوجرسی جزو گرانترین اونهاست. معمول ایالتهایی که دانشگاههای مطرح امریکایی رو جا داده، ایالتهای گرونی اند.

منطقه ما هم بعد از شهرهایی مثل نیویورک و بوستون و سانفرانسیسکو، بالاترین هزینه های زندگی رو داشت. منطقه ای خوش آب و هوا نزدیک نیویورک که نسبتش با این شهر، مثل نسبت رودهن و دماوند با تهران بود. درباره هزینه ها به تفصیل خواهم گفت.

برخی اطرافیان اما توصیه میکردند که اول خودم بروم و بعد از استقرار، بچه ها ملحق شوند. شاید عاقلانه تر همین بود، ولی از اونجا که خانم باید دو تا بچه و شش تا چمدان می آورد و من فقط دو تا چمدان، ظالمانه می نمود! ضمن اینکه از نحوه برخورد و تصمیم ماموران فرودگاه واهمه داشتم، قرار شد با هم بریم تا اگر اتفاقی افتاد، با هم باشیم. هرچند بعدا فهمیدم ترس بیهوده ای بود. نه کارمندان سفارت و نه ماموران فرودگاه، هیچ برخورد بدی نداشتند؛ بلکه رفتارشان کاملا محترمانه هم بود.

احسنت به اين طلبه كه بخاطر نگاه ديگران يا ازاد بودن خودش در محيطهاى ناسالم يا همرنگي با محيطهاى ملحد؛ ازلباس طلبگي بيرون نيامد، برخلاف دوزيستاني كه در همين مملكت و وطن مسلمانش تا سركوجه هم بخواهد برود رنگ عوض ميكنند و لباس!!!
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اردوی جهادی در مرز افغانستان

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه سپتامبر 05, 2017 6:19 pm

اردوی جهادی در مرز افغانستان


روایت زیبای یک خانم دکتر از اردوی جهادی در مرز افغانستان/ از واحد فخیمه‌ی اتوکلاو تا تریاکی که ماده مخدر نبود
تپه‌های پشت خوابگاه و روستای پله‌ای متروکه‌ی بالای مدرسه بدجور وسوسه‌مان می‌کردند. بخصوص من و میم را که دوتا فنر جستجوگر بودیم و یکجا بند نمی‌شدیم.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-فاطمه سادات حسینی، خوابگاه ما، مطب و کلینیک شماره‌ی یک سه رأس مثلثی بودند که طی کردن اضلاعش سه دقیقه هم طول نمی‌کشید. کلینیک اطفال سمت راستمان بود و کلینیک شماره‌ی دو را پسرها می‌گرداندند و بعدها فقط عکس‌هایش را دیدیم. ما فقط مجاز بودیم در محدوده‌ی همین مثلث رفت و آمد کنیم و بهمان هشدار داده بودند که با رفتن یک مسیر اشتباهی ممکن است از مرز افغانستان سر دربیاوریم.

Image

تپه‌هایپشت خوابگاه و روستای پله‌ای متروکه‌ی بالایمدرسهبدجور وسوسه‌مان می‌کردند. بخصوص من ومیمرا که دوتا فنر جستجوگر بودیم و یکجا بندنمی‌شدیمو از بخت بد مسئول اردو نیروی گردان بین کلینیک‌ها هم شده بودیم. ولی از ترس خارج شدن از مرزهای ایران هم که شده؛ همه‌ی کنجکاوی‌مان را همراه پسربچه‌های شلوغ و سربه‌هوای روستا سر پیدا کردن راه‌های تازه بین کلینیک و بخش اطفال خالی می‌کردیم. شب‌ها نمی‌خوابیدیم و به آسمان صافپرستاره‌ایکه فقط آنجا می‌توانستیم داشتهباشیم‌اشخیره می‌شدیم و برای بقیه‌ی روزهایسالماناحساس سبکی و خوشبختی ذخیرهمی‌کردیم.

شوق دیدن دوباره‌ی لباس‌های سفید
من روز اول منشی پزشک داخلی گروه بودم. به تعداد ستاره‌های آسمان صاف شب‌های لانو هیستوری گرفتم و پرونده پر کردم. اوایل می‌پرسیدم مادر جان دیابت داری؟ می‌گفتند نه و من هم سرخوش تیک خیر را می‌زدم؛ تا اینکه بین داروهای یکی از همین غیر دیابتی‌ها متفورمین و گلی‌بن‌کلامید پیدا کردم. با تعجب و شک سرم را بالا آوردم و گفتم پدر جان! شما که گفتی دیابت نداری! و تازه آنجا بود که فهمیدم چقدر از درمانگری و مردم‌داری‌اش پرتم و حالی‌ام نیست که مردم همه‌شان پاتولوژی و سیستمیک پاس نکرده‌اند و بالا بودن گلوکز خون اسمش مرض قند است، نه دیابت! بعد از آن حواسم را جمع‌تر کردم. شمرده‌تر حرف می‌زدم و برای هر جمله‌ام تأییدیه می‌گرفتم. پیرترها لهجه دارتر و تندتر حرف می‌زدند و یک جاهایی مجبور بودم برای فهم حرفشان از جوان‌ترها کمک بگیرم. فهمم شد تند حرف زدنشان از سر عجله و اضطراب است تا بتوانند همه‌ی هزارویک دردشان را برای من بگویند و فرصت طلایی حضور یک متخصص را از دست ندهند. روزهای دیگر چقدر باید پیاده می‌رفتند تا به درمانگر حاذقی برسند؟ نمی‌دانم. من آرام‌تر شدم و به هرکدام اطمینان دادم فرصت کافی برای نوشتن همه‌ی دردهایشان را دارم. چندتایی‌شان وسط شرح حال به گریه افتادند. نه از درد. از سر شوق. شوق اینکه فراموش نشده‌اند، شوق دیدن دوباره‌ی لباس‌های سفید ما که به آنها تضمین التیام دردهایشان را می‌داد. من احساساتم را با همه‌ی توان کنترل می‌کردم و پیش می‌رفتم.

ماجرای ژن غالب عزیز!
اواسط روز سروکله‌ی زن جوانی پیدا شد که مدام در رفت و آمد بود و هر جا حرف کسی را نمی‌فهمیدم از آسمان نازل می‌شد و داوطلبانه برایم ترجمه می‌کرد. با مردم با لهجه حرف می‌زد و با من بدون لهجه. هشیار بود و اسم داروها را می‌دانست. صدایش زدم. قبل اینکه حرفی بزنم خودش را معرفی کرد و گفت که می‌تواند تا عصر بماند و کمکم کند. اسمش زری خانم بود. ریزنقش و بلا. مسئول داروخانه‌ی درمانگاه کوچک روستا بود. کنارم برایش صندلی گذاشتم. تک تک مردم را می‌شناخت و تمام بیماری‌ها و داروهای مصرفی‌شان را در کسری از ثانیه برایم ردیف می‌کرد. بعضی‌ها خوشحال می‌شدند که دیگر نباید به سؤالات سخت من جواب بدهند و بعضی هم اعتراض می‌کردند که چرا زری خانم فرصت شرح حال را از آنها می‌گیرد.
تا آخر روز چندین بار با فشارهای بالای ۱۸ مواجه شدم و جیغ زنان دکتر را خبر کردم که بیاید ببیند برای فشار ۲۰ پیرمرد بدحال شصت و چندساله چه خاکی به سرمان کنیم و البته همزمان زیر بار نگاه آرام و عاقل اندر سفیه دکتر وزن کم کردم. با صندلی‌های شکسته و تخته چوب و میز و هرچه که آنجا بود مدام دکور لابی مطب را که یک چاردیواری بی‌قواره‌ی کم‌نور بود؛ تغییر دادم تا بتوانم آدم‌های رنجور مریض حال بیشتری را بنشانم و کمتر دست به کمر گرفتن و نگاه خسته از معطل شدنشان را ببینم. چیزی که دیگر می‌دانستم به خاطر سنگ‌های کلیه‌ای است که از آب آنجا نصیب همه‌شان می‌شود.

هر نیم ساعت از اتاق بیرون می‌رفتم تا بلکه بتوانم بهتر نفس بکشم ولی کار را با گردوغبار هوا خراب‌تر می‌کردم. از شب اول حساسیتم به جنون رسیده بود و کیپ کیپ شده بودم! ژن غالب عزیز خدابیامرزم هم کار خودش را کرده بود و آخرسر یک چیزی را جا گذاشته بودم. نازونکس عزیزم توی کشوی میزم در تهران بود و من داشتم در چند کیلومتری مرز افغانستان برای یک پاف حیات بخشش بال بال می‌زدم. رده‌ی لنفوسیت‌های گلبول‌های سفیدم به کلی در برابر آلرژن های هوا سپر انداخته بودند و تنها کورسوی امیدم اسپری کورتونی بود کهمیم همراهش داشت و تنها ضامن بقای هر دوی‌مان تا آخر سفر بود.

شب، تمام آداب منشی‌گری را به دال که قرار بود فردا جای من برود آموزش دادم. حتی گفتم حواسش به دکتر هم باشد که قلمبه سلمبه حرف نزند. پیرترها نمی‌دانند دکتر ارتوپدی که باید بروند پیشش چیست، گفتن ترتیب و اسم داروها بیشتر سردرگم‌شان می‌کند و برای آنهایی که کاندید جراحی کلیه یا سنگ شکن هستند دکتر اورولوژ ترکیب غریبی است. پس ارتوپد دکتر استخوان است و اورولوژ دکتر کلیه و دیابت هم که به‌وضوح مرض قند است.

واحد فخیمه‌ی اتوکلاو
روز بعد راهم را کشیدم سمت مدرسه‌ی روستا که شده بود کلینیک شماره‌ی یک. دانشجوی ترم سه بودم و نمی‌توانستم کار بالینی انجام دهم. مسئول کنترل عفونت شدم و بعدترها تبدیلش کردم به واحد فخیمه‌ی اتوکلاو.
کلینیک شماره‌ی یک نظم مخصوص به خودش را داشت. دکتر زی دست راست رییس کلینیک بود. چشم‌های سبز مغروری داشت که یکی دو روز طول کشید تا با من مهربان شود. بین کارهایم کمکش می‌کردم. مریض‌ها را صدا می‌زدم، ردیفشان می‌کردم. پرونده پر می‌کردم. این بار دیگر حواسم بود زبانم زبان مردم باشد اما گاهی زبان مردم هم جواب نمی‌داد. از یک آقایی پرسیدم مواد مخدر مصرف می‌کنید؟ قاطعانه جواب داد: «اصلاً!» طبق عادت ادامه دادم: «تریاک، سیگار، قلیان؟» گفت: «چرا تریاک رو که می‌کشم، سیگار بعضی روزها، قلیان هم هر شب!» در این مورد گرچه اعتقاد راسخش این بود که مخدر مصرف نمی‌کند اما وجدانم راحت است که تمام تلاشم را کردم تا متقاعدش کنم همه‌ی اینها مخدر است.
اما قصه‌ی سرایت زبان ما به زبان مردم حکایتی دگر بود. همه‌ی روستا واژه‌ی اندو را یاد گرفته بودند و بدون اینکه بدانند دقیقاً چیست همگی می‌خواستند حتماً اندو شوند.
از لابه‌لای جستجوهای کوچک و کنجکاوی‌های زمان انتظار و سؤال‌های زیادی که می‌پرسیدند و معجزه‌هایی که در دهان دوست و آشنا می‌دیدند، فهمیده بودند که اندو پایان خوش همه‌ی دردهایی است که امانشان را بریده و سال تا سال کسی نیست به فریادش برسد. می‌دانستند که با اندو دندانی از دهانشان خارج نمی‌شود و روح صلح‌طلبشان آن را مسالمت‌آمیزتر از کشیده شدن دندان‌های دردناک می‌دانست.

Image

مادرها بچه‌هایشان را می‌آوردند و می‌گفتند: «خانوم دکتر قربون دستت الهی خوشبخت بشی، دندون بچه‌ی منم یه اندو بکن.» هر جا گیرت می‌آوردند دهانشان را باز می‌کردند و قانعت می‌کردند که یکی از دندان‌هایشان حتماً اندو می‌خواهد. رقابت تنگاتنگی بر سر اندو شدن وجود داشت. بچه‌ها به هم دندان‌های اندو شده‌شان را نشان می‌دادند. از من می‌خواستند برگه‌های معاینه‌شان را بخوانم تا مطمئن شوند حتماً یک دندان برای اندو دارند. دوتا پسر بودند که چند بار در روز با کمک آقای ر از کلینیک بیرونشان می‌کردم چرا که سخت معتقد بودند دندان چهارشان اندو نیاز دارد. تب اندو روستا را فراگرفته بود. صدایشان از توی حیات می‌آمد که می‌گفتند: «ما اندو داریم پس کی نوبتمون میشه» بعد ازینکه کارشان انجام می‌شد، موقع تحویل پرونده‌شان می‌گفتند «خانوم دکتر منم اندو شدم دیگه؟» و وقتی جواب مثبت می‌شنیدند خیالشان راحت می‌شد و با دل خوش می‌رفتند. تا نوبتشان شود برگه‌های معاینه‌شان را به هم نشان می‌دادند و تحلیل و تفسیر می‌کردند که هرکس چند تا اندو دارد. یکی دو نفر برگه‌های معاینه را رمزگشایی کرده بودند و به بقیه می‌گفتند اگر برگه‌ات فلان علامت را داشته باشد یعنی حتماً اندو می‌شوی. راهی کردن مریض‌هایی که جرم گیری شده بودند و درخواست اندو هم داشتند پروژه‌ی سنگین ما در بخش پذیرش بود. بعضی‌ها ناله و نفرینمان می‌کردند که چرا این‌همه راه آمده‌اند اما اندو نشده‌اند. بعضاً با غصه شکایت می‌کردند که: «حالا چی میشه این دندون منم یه اندو بکنید!» دندان اندو شده کم‌کم به یک فضیلت تبدیل شد و اتاق اندو آرزوی همه و ما بی وقفه تلاش می‌کردیم که هیچ‌کس را آرزو به دل نگذاریم. اندودنتیست‌ها ناهار را بین مریض‌ها همان‌جا در کلینیک می‌خوردند و شب دیرتر از همه از کار دست می‌کشیدند. روز آخر وسایل تمام بخش‌ها را جمع کرده بودیم اما بخش اندو همچنان متقاضی داشت و کار می‌کرد. انگار هیچ‌وقت قرار نبود دندان‌های پوسیده و به عصب رسیده‌ی دردناک تمام شوند. قصه هیچ‌وقت به سر نرسید اما ما به اجبار بخش پرطرفدار اندو را جمع کردیم.


در ستایش زیبایی و وقار
پررنگ‌ترین خاطره‌ی بخش اندو زن محجوب ساکتی بود با چادر گل‌دار طوسی که چند بار برای اندوی دندان شوهرش آمده بود. چشم‌هایش سحرم می‌کرد. آن‌قدر آرام بود که می‌خواستم تمام روز کنارم داشته باشمش. نجابتش در بیان درخواستش بی‌دفاعم می‌کرد. تمام زیبایی، تمام چشم‌های سحرانگیز و تمام نجابتش را مستقیماً به دختر چهارپنج‌ساله انتقال داده بود. خودش و دخترک خجالتی‌ش که وقتی نگاهش می‌کردی خودش را توی چادر مادرش قایم می‌کرد؛ سلسله‌ی زیبایی و وقار بودند و من افسوس می‌خوردم که کار دندان شوهرش از اندو گذشته بود و باید کشیده می‌شد. اینکه آب کافی برای مسواک زدن نداشتند تقصیر آنها نبود. اینکه درآمد کافی برای رفتن به شهر و گرفتن درمان‌های دندانپزشکی نداشتند هم تقصیر آنها نبود. بی اغراق، آسمان صاف پرستاره‌ی شب‌ها تنها نصیبشان از دنیا بود که با سخاوت با ما شریک می‌شدند.
دم رفتن از پشت چشم‌های پر از اشکمان دانه به دانه لبخندهای سفید و تمیز و دندان‌های اندو شده‌ای را که نشانمان می‌دادند؛ ثبت می‌کردیم. ما خوشبخت بودیم. خیلی خوشبخت.

Image
سفرمان را با زیارت تمام کردیم. مصداق وَ قَطَعتُ البِلادَ رجاءَ رحمَتِک. من از صف آخر نماز جماعت می‌دیدم که سخت رکوع می‌رویم، موقع حمد و سوره پا به پا می‌شویم، مدام در حال ماساژ گردن و کتف و انگشت‌هایمان هستیم. نمی‌دانم چه سرّی‌ست که هرسال از خرداد پاپی می‌شویم که دوباره برویم زیر یک آسمان پرستاره و صبح تا شب طوری کار کنیم که تا مدت‌ها هیچ استخوان و مفصل سالمی برایمان باقی نماند. اما می‌دانم که آدم دو جا خوشبخت است. یکی کربلا و دیگری زیر آسمان‌های پرستاره‌ی اردوهای جهادی.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

در رثای شیر صحرای سوریه؛ فرمانده اسماعيلي دُروزي

پستتوسط najm134 » سه شنبه دسامبر 19, 2017 3:45 pm


در رثای شیر صحرای سوریه؛ فرمانده اسماعيلي دُروزي

سرلشکر عصام زهرالدین، معروف به شیر صحرای سوریه، مدافع چهار ساله شهر دیرالزور در زمان محاصره، ساعتی قبل بر اثر انفجار مین های کار گذاشته شده در غرب شهر دیرالزور به شهادت رسید.

Image
سرلشکر عصام زهرالدین، معروف به شیر صحرای سوریه، مدافع چهار ساله شهر دیرالزور در زمان محاصره، ساعتی قبل بر اثر انفجار مین های کار گذاشته شده در غرب شهر دیرالزور به شهادت رسید.
به گزارش «تابناک»، این مین در منطقه «حویجه صکر» دیرالزور منفجر شد و منجر به شهادت این فرمانده دلیر دروزی شد.گفتنی است، فرمانده دروزی‌های سوریه در این سال ها، بارها کفایت و توانمندی خود را در عرصه نظامی و دفاع از سوریه با شکست داعش در نبردهایی که هم برای سوریه و هم برای داعش حکم مرگ و زندگی در شرق این کشور را داشت، به اثبات رساند.
شهید عصام زهرالدین، فرمانده گارد ریاست جمهوری سوریه بود که از زمان آغاز بحران در عملیات مهمی از جمله پاکسازی غوطه شرقی شرکت داشت؛ شهید عصام در جریان محاصره شدن شهر دیرالزور با تعدادی از یارانش به این شهر رفت و با مقاومت چهار ساله از نفود تروریست های داعش به شهر محاصره شده دیرالزور جلوگیری کرد.

در همین رابطه، اخبار سوریه نوشته است: عصام زهرالدین که از او به ‌عنوان فرزند سویداء هم یاد می‌شود، هیچ وقت ننگ وطن‌فروشی را تحمل نکرد و پس از فرار مناف طلاس به خارج، تقریبا جای او را در گارد ریاست جمهوری گرفت. چندی بعد به دلیل اعتماد بالایی که به او می‌رفت، از طرف فرماندهی ارتش سوریه ماموریت حفظ دیرالزور شد.
او در سال‌هایی که شهر در محاصره کشنده و بی‌سابقه‌ای بود، در برابر بیش از هشتاد عملیات سنگین داعش ـ که گاه تا بیست روز هم طول می‌کشید ـ مقاومت کرد و مانع از سقوط شهر شد. پشت او اما به بچه‌های حزب‌الله مستحکم بود که سه سال پیش برای کمک به وی راهی دیر شدند و تا روز شکست محاصره، کسی نمی‌دانست در این شهر همه مقاومت می‌کنند.
عصام زهرالدین نمونه عالی شیوه حکومت‌داری سوریه بود، او یک دروزی بود، نه سنی بود، نه علوی و نه شیعه. مانند داود الراجحه خدابیامرز که مسیحی بود و در انفجار شورای امنیت سوریه جان باخت. او فرماندهی ده هزار، شیعه، سنی، مسیحی، دروزی، آرامی، آشوری و علوی را دیرالزور بر عهده داشت و در این مدت با حضور در خط مقدم نبردها، نام نیکی در تاریخ مبارزات ضدتروریسم و وطن‌پرستی از خود بر جای گذاشت.
تقریبا همه کسانی که با تحولات سوریه سر و کار دارند، نام او را شنیده و به دلیل شوخی‌ها و رفتارهای پدرانه‌اش، همه رزمندگان و درجه‌داران و افسرانی که در شهر با او همکاری می‌کردند، دوستش داشتند.
نبود عصام، ضربه مهلکی بر پیکر ارتش سوریه است. همه خانواده او در سوریه لباس رزم بر تن کرده و در حال نبرد با تکفیری‌ها هستند. برادرش فرماندهی جبهه القنیطره را دارد و فرزندش ماه‌ها دوش به دوش پدر در دیرالزور جنگید.
همین سه هفته پیش بود که پس از مدت‌ها راهی زادگاهش شد و استقبال باشکوهی از او کردند، او فخر دروزی‌های سوریه و جهان بود و همه اهالی سویداء به او افتخار می‌کردند و نامش را به نیکی می‌برند. به جرأت می‌توان گفت که اگر وجود او و برادرش نبود، خیلی‌ها در این استان حاضر به پوشیدن لباس رزم نبودند. او زنده ماند تا شکست محاصره شهر را ببیند، اما زنده نماند تا بیرون راندن آخرین داعشی را از دیرالزور و خاک سوریه شاهد باشد.
با وجود حسادت‌هایی که در ارتش سوریه به او می‌شد و برخی‌ها او را شومن می‌نامیدند، اما واقعیت آن است که در کنار سهیل حسن، نامش در تاریخ نبردهای سوریه به یادگار خواهد ماند و مجسمه‌اش در ورودی‌ها و میدان‌های شهرهای سوریه یادگار سرداری است که از خاک وطنش پاسداری کرد.
بعيد نيست با نزديك بودن فتح نهايي ديرالزور؛ و افزايش زمينه ارتقاي عالي او در جايكاه نظامي كشور سبب شده باشد كه برخي معاندان مقدامات شهادتش را فراهم ركده باشند.

مفتي اعظم سوريه در تشييع جنازه اش امروز كفت: هفته قبل با من تماس كرفت و كفت مشتاق لقاي خداوند شده ام، كفتم البوكمال جه مي شو د؟ كفت هستند كساني كه ادامه دهند!
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

خانواده‌ای که ۴۲ سال تنها در سیبری زندگی کردند

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه فبريه 23, 2018 8:34 pm

خانواده‌ای که بخاطر حملات كمونيستها به متدينين ۴۲ سال تنها در سیبری زندگی کردند


هجرت به اعماق سيبري براى حفظ دين از هجمه كمونيستها خانواده‌ای که ۴۲ سال تنها در سیبری زندگی کردند

در سال ۱۹۳۶ خانواده لیکف شهر را ترک کردند و به اعماق جنگل‌های سیبری رفتند و تا سال ۱۹۷۸ در انزوای کامل در آنجا زندگی کردند. در سال ۱۹۷۸، یک خلبان هلی کوپتر هنگام پرواز روی جنگل‌های سیبری چیز عجیبی دید. او چند صدمتر بالاتر از دامنه کوه یک فضای باز خالی در میان جنگل دید. از آنجا که این فضای شبیه مزرعه بود او را متعجب کرد، چون نشان می‌داد کسی در آن زندگی می‌کند.

Image

با این حال این زمین بیش از ۲۰۰ کیلومتر از اولین سکونتگاه انسانی فاصله داشت. علاوه بر این، مقامات شوروی هیچ مدرکی نداشتند که نشان بدهد کسی در این منطقه زندگی می‌کند. خلبان فرستاده شده بود تا جایی برای فرود گروهی از زمین شناسان برای اکتشاف سنگ آهن پیدا کند. زمین شناسان بعد از مطلع شدن از چیزی که خلبان دیده بود، تصمیم به بررسی گرفتند و وقتی از کوه بالا رفتند یک کلبه چوبی در کنار رود مشاهده کردند.

Image

این کلبه تنها یک اتاق تنگ، کثیف، کهنه و سرد داشت. کف آن از پوست سیب زمینی و پوست دانه‌های کاج تشکیل شده بود. به سختی می‌شد باور کرد کسی واقعا در آن زندگی می‌کند. اما واقعا یک خانواده پنج نفری در آن زندگی می‌کردند. هرچه زمین شناسان خانواده لیکف را می‌شناختند با داستان باورنکردنی زندگی آن ها آشنا می‌شدند.
بزرگ خانواده لیکف پیرمردی به نام کارپ و یکی از مردان مومن ارتدوکس در روسیه بود. پس از آنکه بولشویک‌های بی ایمان در سال ۱۹۱۷ حکومت روسیه را در دست گرفتند، آن‌ها با آزار و اذیت مواجه شدند. بولشویک‌ها مسیحیت را غیرقانونی کردند و برادر کارپ را در سال ۱۹۳۶ کشتند. کارپ فورا با خانواده اش شهر را ترک کرد و به جنگل رفت.

او همسرش (آکولینا) و دو فرزندش (ساوین و ناتالیا) را به اعماق جنگل برد و چهار دهه درانزوای کامل زندگی کردند. در این مدت خانواده لیکف صاحب دو فرزند دیگر (دیمتری و آگافیا) هم شد. هیچ یک از آن‌ها غیر از اعضای خانواده خود تا سال ۱۹۷۸ هیچ انسان دیگری ندیده بودند. انزوا زنده ماندن را برای آن‌ها بسیار دشوار کرده بود. وقتی برف و طوفان محصول آن‌ها را در سال ۱۹۶۱ از بین برد مجبور شدند کفش و پوست بخورند. آکولینا ترجیح داد از گرسنگی بمیرد تا فرزندانش گرسنه نمانند.

Image

باوجود سختی هایی که این خانواده تحمل می‌کردند، عجیب است که تمایلی به کمک گرفتن از زمین شناسان و ترک جنگل نداشتند. در ابتدا، تنها هدیه‌ای که این خانواده از زمین شناسان قبول کردند نمک بود. در نهایت، چاقو، چنگال، دستگیره، غلات، خودکار، کاغذ و مشعل الکتریکی هم پذیرفتند.

با این وجود، در سال ۱۹۸۱ سه نفر از چهار فرزند خانواده طی چند روز جان خود را از دست دادند. وقتی دیمیتری ذات الریه گرفت، زمین شناسان می‌خواستند با هلی کوپتر او را به بیمارستان ببرند. اما او حاضر نشد خانواده اش را ترک کند و به آن‌ها گفت: انسان هرچقدر خدا بخواهد عمر می‌کند.

Image

برخی معتقدند علت مرگ و میر کودکان این بود که زمین شناسان آن‌ها را در معرض میکروب هایی قرار دارند که نسبت به آن مصون نبودند. اما نویسنده‌ای به نام واسیلی پسکوف علت مرگ آن‌ها را نارسایی کلیه می‌داند. به دنبال این مرگ ها، زمین شناسان سعی کردند کارپ و فرزند باقی مانده اش را قانع کنند جنگل را ترک کنند. هر دو امتناع کردند و به زندگی ساده خود ادامه دادند.
آگافیا بعد از مرگ پدرش در سال ۱۹۸۸ تنها عضو زنده خانواده لیکف شد. او در ژانویه ۲۰۱۶ تیتر خبر‌ها شد و سپس در ۷۱ سالگی به بیمارستان برده شد تا پایش را درمان کند، پس از آن به جنگل و خانه همیشگی خود بازگشت.
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اولین شهید بی‌سر فاطمیون تا لحظه بریدن سر «یا علی یا علی» می

پستتوسط najm134 » جمعه مارس 02, 2018 3:59 pm

اولین شهید بی‌سر فاطمیون تا لحظه بریدن سر «یا علی یا علی» می‌گفت

جشنواره عمار/ گفت‌وگو با کارگردان مستند «جنگ.دوربین.من» و «نقاشی یک رویا»؛
ساسان فلاح فر: فاطمیون غده سرطانی اسرائیل را نابود خواهند کرد/ اولین شهید بی‌سر فاطمیون تا لحظه بریدن سر «یا علی یا علی» می‌گفت
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - ساسان فلاح‌فر، روحانی فیلمساز با ساخت چند اثر مستند متفاوت در حوزه مقاومت و نمایش آن در جشنواره عمار به شهرت فراوانی دست یافت. فلاح‌فر به شناخت دقیقی از برادران افغان و فاطمیون با ساخت چند مستند دست یافت. تحلیل او درباره فاطمیون بسیار دقیق و شنیدنی است.
*آنچه در مقدمه بحث برای من اهمیت دارد ورود روحانیت به عرصه فیلمسازی است. این هم یکی از هزاران برکت جشنواره عمار است. چرا فیلمسازی در این لباس مقدس برای شما جدی شد؟
وقتی لباس دین بر تن می‌کنم، وقتی درس دینی می‌خوانم باید یکسری از حرف‌ها را بزنم و دین را تبلیغ کنم، تبلیغ یعنی رساندن. دست مردم را باید بگیرم و برسانم به جایی که دین توصیه کرده است. به خاطر همین باید از ابزار روز باید استفاده کنم. من هر وقت پیام خوبی داشته باشم، با کلام و نوشتار باید آنرا منتقل کنم. اما همیشه باید از ابزار روز استفاده کرد و به روز صحبت کرد. تاریخ اسلام را که ورق می‌زنید، متوجه بهره‌برداری از ابراز روز خواهید شد. پیامبر در مدینه آمدند با بهترین الفاظ با مردم صحبت کردند، زیبا سخن گفتن از ویژگی‌های پیامبر بود. کلام نیکو و والا ، از ویژگی‌های امیر مومنان (ع) بو،د به همین دلیل نهج‌البلاغه بلاغت و زیبایی خاصی دارد. دین ما در نسبت با مدیوم‌های روز، طرز گفتگو کردن با مردم را به ما می‌آموزد.
*زبان دین با زبان سینما تعارضی ندارد؟
همیشه دعواست بر سر اینکه ماهیت سینما یک ماهیت سکولار است، به تعبیری عقل‌گرایی فارغ از دین. دیگرانی هم اعتقاد دارند که می‌تواند ماهیت دینی هم داشته باشد. دسته اول که معتقدند سینما مدیومی سکولار است بر این باورند که اگر در مسیر فیلمسازی گام برداری در آن ذوب خواهی شد و نمی‌توانی آنچیزی که مد نظر دین است را بگویی، چون مدیوم مال غربی هاست، چون غربی‌ها آنرا بوجود آوردند. اما به نظر من و خیلی از اساتید، ما می‌توانیم از این مدیوم به صورت دینی استفاده کنیم. همه مدیوم‌ها می‌توانند سکولار باشند، می‌توانند دینی باشند. بستگی به برخورد ما نسبت به آن دارد. برخورد من با سینما و فیلمسازی برخوردی دینی است. این را هم بگویم که می‌توان از این روش استفاده کرد برای تبلیغ دین.
عملکرد سینمای ایران در این سال‌ها فاجعه است

اغلب سینماگران ایرانی فقط دنبال پول و شهرت در جشنواره های فرنگی هستند

*شما می‌فرمایید که سینما ابزاری است برای تبلیغ دین. عملکرد سینمای ایران را در این گذار و سی و اندی ساله چگونه تحلیل می‌کنید.
عملکرد سینمای ایران در این سال‌ها فاجعه است. عملکرد سینما در بخش داستانی در رابطه با مسائل دینی فاجعه است از چند جهت. یک عده هستند می‌آیند فیلم دینی می‌سازنند به قول آقای رحیم‌پور ازغدی برای کاسبی خودشان. یک مخلوطی از دروغ و واقعیت و توهم راتحویل مردم می‌دهند به عنوان فیلم دینی. یک عده دیگر هم این مسئله، اصلا برایش مهم نیست. فقط دنبال همان اشاعه سبک زندگی غربی هستند و تازه اشاعه و بحث درباره سبک زندگی غربی را هم بلد نیستند. دوست دارند اما بلد نیستند. در مورد سینمای ایران فقط می‌توان به یک نتیجه رسید که اغلب سینماگران ایرانی فقط دنبال پول و شهرت در جشنواره های فرنگی هستند.
عموم فیلم‌هایی که استاد حاتمی کیا ساخته‌اند درونمایه دینی دارد
سینمای ایران ادای بیزنس را درمی‌آورد،بیزنسی هم نیست. چون وقتی ما فیلم خوب بسازیم ،هم درآمد دارد هم اعتبار، هم شان دارد برای سازنده و بازیگران. بر فرض مثال؛ استاد حاتمی‌کیا. شما ببیند عموم فیلم‌هایی که ایشان ساخته‌اند درونمایه دینی دارد. درونمایه‌ اعتقادی و درست دارد، خطش را درست رفته است. سینماگر ایرانی می‌خواهد فیلم دینی بسازد چهارنفر را در حال نمازخواندن نشان می‌دهد که یکنفر هم در خانه‌اشان نذری می‌آورد ،یک پرچم امام حسن هم در خانه نصب کردند، ریش هم دارند و چنین ترکیبی ساده‌انگارانه‌ای در سینمای ایران یعنی فیلم دینی. در فیلم دینی، نمایش مناسک از ملزومات نیست، در فیلم دینی قهرمان اصلی نباید ریش داشته باشد. فیلم بادیگارد آخرین اثری که مردم از آقای حاتمی‌کیا دیدند هیچکدام از مولفه‌های سطحی‌نگر و ظاهری فیلم دینی در محتوایش نیست ولی کاملا دینی است. نمونه دیگر یتیم خانه ایران است.چند تا کارگردان در ایران مسئله و دغدغه‌اشان ساختن چنین اثری درباره تاریخ ایران است. یک عده با نگاه سکولار به سینمای دینی اعتقاد دارند. آنچه که در یتیم خانه ایران نمایش داده می شود مگر بر سر ایران نیامده است؟ چرا دغدغه هیچ فیلمسازی نیست غیر از ابولقاسم طالبی ؟ اغلب فیلم‌های اجتماعی ما شده‌اند نمایش عشق‌های مثلثی. آنچه که عرض کردم تحلیلی بود در مورد سینمای داستانی. چون من کار داستانی تولید نکردم و مخاطب سینمای داستانی هستم. یک
*مسیر بحث را به سمت سینمای مستند هدایت کنیم. چرا سینمای مستند مسئله شما شد؟
شما امروز چند نفر را می‌بینید که چند سینماگر را می‌شناسید که مسئله دنیای امروز و منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم و بحرانی که در سوریه و عراق بوجود آمده مسئله و دغدغه‌اشان بوده، چه داستانی چه مستند.

Image

آنقدر در حوزه فرهنگ مقاومت کار نکردیم و چند سال گذشت یکدفعه خدا محسن حججی را خدا فرستاد که کاری در حوزه فرهنگ مدیران ما نکردند او یک تنه انجام دهد.
*در جشنواره عمار امسال سنگ تمام گذاشتند.

من مسئله‌ام امسال و پارسال نیست. از ابتدای این رخدادها تا الان. از ابتدای وقایع سوریه و عراق بیشتر از صد مستند ساخته شده؟ بیشتر از دویست مستند ساخته شده؟ مردم باید نسبت به این مسئله باید آگاهی پیدا می‌کردند که چه اتفاقی دارد می‌افتد. آنقدر در حوزه فرهنگ مقاومت کار نکردیم و چند سال گذشت یکدفعه خدا محسن حججی را خدا فرستاد که کاری در حوزه فرهنگ مدیران ما نکردند او یک تنه انجام دهد. خدا به او گفته بود برو یک جنجالی در فضای رسانه درست بکن که نه ایران تمام دنیا بفهمند در آنجا چه خبر است.
هر جایی که دفاع از مظلوم ممکن باشد باید جبهه مقاومت تشکیل داد.
برای اغلب مدیران فرهنگی ما جبهه مقاومت مسئله نیست.

*نقصان در رسانه‌های مرجع را نمی‌توان کتمان کرد. در رسانه‌های مرجع ما تا دو سال قبل کلمه‌ای از مدافعان حرم مطرح نمی‌شددر صورتیکه رسانه‌های فارسی زبان ملکه عملیات روانی گسترده‌ای را درباره «مدافعان حرم» براه انداختند. در نتیجه کار نکردن رسانه‌های مرجع امروز شاهد این هستیم که حضور در سوریه و عراق مسئله ملی تلقی نمی‌شود. در صورتیکه مدافعان حرم و عرصه مقاومت مفهومی کاملا ملی است.
مدافعان حرم در یک دوره زمانی آمده و باید دستمایه قرار بگیرد تا ما را با هدف اصلی برساند. مدافعان حرم عبارتی است برای تقریب ذهن مردم نسبت به جبهه مقاومت. مدافعان حرم در دل جبهه مقاومت هستند. جبهه مقاومت حتما مسئله‌اش این نیست که هر کجا حرم وجود دارد برود. جبهه مقاومت باید در جایی باشد که صدای مظلوم وجود دارد. هر جایی که مبارزه با استکبار و صهیونیسم ممکن باشد. مگر در یمن حرم داریم،اما جبهه مقامت داریم.الحوثی‌ها در یمن در دایره جبهه مقاومت هستند در لبنان جبهه مقاومت داریم.در افغانستان یک زمانی جبهه مقاومت شدند که توانستند نیروی های شوروی را از افغانستان خارج کنند. هر جایی که دفاع از مظلوم ممکن باشد باید جبهه مقاومت تشکیل داد.
*رسانه‌های مرجع اصلا دلشان نمی‌خواهد به صورت رسمی به جبهه مقاومت بپردازند.
ببین کم‌کاری مستند سازان از طرفی قابل توجیه نیست اما کسانی هم باید در عرصه مدیریت فرهنگی باشند که خط و ربط‌ها را برای مستندسازان و حتی فیلمسازان بخش داستانی تبیین کنند.
*جبهه مقاومت مسئله ملی ما هست یا نیست؟
مسئله جهانی ماست.
*پس چرا در رسانه‌های مرجع ما تصویر واضحی ندارد. چرا باید این مستندها را فقط در جشنواره عمار ببینیم.
برای اغلب مدیران فرهنگی ما جبهه مقاومت مسئله نیست. جبهه مقاومت، به نظر شخصی در حدود بیست درصد به جبهه مقاومت در رسانه‌های ما پرداخته شده و هشتاد درصد مغفول مانده است.
شما تقریبا جایی را نمی‌توانید در سوریه نام ببرید که از شر تروریست‌ها آزاد شده و نامی از فاطمیون نباشد
*دو اثر اخیر شما در جشنواره عمار امسال در مورد لشکر فاطیمون است.چرا از میان همه سوژه‌هایی که وجود دارد سراغ لشکر فاطیمون رفتید؟
فاطیمون را سه سال است که بنده می‌شناسم. یک عده افغانستانی هستند که از بهترین‌های جبهه مقاومت هستند. شما تقریبا جایی را نمی‌توانید در سوریه نام ببرید که از شر تروریست‌ها آزاد شده و نامی از فاطمیون نباشد. عموما در همه مناطق سوریه حضور دارند. حالا فاطیمون از چه کسانی تشکیل شده‌ است.افغانستانی هستند. نگاه مردم به افغانستانی‌ها چگونه است؟
*عموما نگاه فاشیستی –اجتماعی نسبت به افغان‌ها در ایران رایج است.
برخی ناراحت‌ می‌شوند که بنده این حرف را می‌زنم اما به نظر من واقعیت است که ما بعضی‌هایمان از خیلی از نژاد پرست هایی که در دنیا وجود دارند و ما عملکرد و رفتار آنها را نقد می‌کنیم، از آنها نژاد پرست تریم. در نژاد پرستی اشتباهاتی داریم، می‌گوییم ما ایرانی هستیم و آنها افغانی. کسی که چنین رویکردی دارد اصلا تاریخ افغانستان را می‌داند؟ چند سال است که افغانستان از ایران بزرگ جدا شده که چنین حرفی را داریم می‌زنیم و از بالا به پایین به آنها نگاه می‌کنیم. به خاطر این نگاه‌های اشتباه به خاطر اینکه فضایی که در ایران وجود دارد و در تمام دنیا نیز هست، علی الخصوص در ایرانی که من زندگی می‌کنم و نگاه مردم را نسبت به افغان‌های می‌شناسم. دیدگاه‌های خودم هم در مورد افغان‌ها قبلا اشتباه بوده و نگاه من مثل بقیه بود.
Image

*نگاه شما هم نژاد پرستانه بوده ؟
اینقدر نبوده اما از افغان‌ها خوشم نمی‌یامد. فکر می‌کردم آمده‌اند و جای مرا تنگ کردند. فکر می‌کردم حالا که همه چیز در ایران روبراه است به این کشور آمده‌اند. اما وقتی وارد جمع آنها شدم متوجه شدم عموم برادران افغان، اصلا به خاطر انقلاب حضرت روح‌الله به ایران آمدند. یک تعدادی زیادی هم آمدند که در دوران دفاع مقدس به ایران کمک کنند. سال‌های پس از جنگ فهمیدیم که یک تیپی داشتند به نام تیپ ابوذر که چقدر شهید داشتندف چقدر فتوحات داشتند و ....
*یعنی آنقدری که آنان به ایران و ایرانی تعصب دارند ما به افغان‌ و افغانی تعصب نداشتیم.
اصلا. آنها به انقلاب، به امام خمینی(ره) ، به امام خامنه‌ای تعصب عجیبی دارند. به نظرم افغانستانی‌ها دارند صادرکنندگان انقلاب اسلامی می‌شوند. می‌شوند به آنها گفت دسترنج انقلاب خمینی و دارند انقلاب را به تمامی جهان صادر می‌کنند. از طرف دیگر انقلاب ما را در داخل دارند کمک می‌کنند. کاری که شاید باید خیلی بیشتر تلاش می‌کردیم و انجام می‌دادیم امروز فاطیمون دارد این کار را انجام می‌دهد. مستند سازی درباره فاطمیون برای من فضایی به وجود آورد تا متوجه شوم برداشت من از افغان‌ها اشتباه است و بعد به آن کسانی این نگاه اشتباه را داشتند بفهمانم که به چه دلایلی باید نگاه اشتباه خودتان را درست بکنید. اگر من بخواهم من رسانه صالح داشته باشم باید مصلحانه عمل کنم باشم. فاطمیون فضایی بوجود آورد تا با مدیوم فیلم مستند به مردم بگویم مردم افغانستان آنطور که شما فکر می‌کنید نیستند. در آثاری که درباره فاطمیون ساختم از ایثار حرف می‌زنیم. ایثار یک صفت پسندیده‌ای است در تمام عالم. ایثارگر کسی است که مردم خیلی به او محبت دارد. فاطمیون ایثارگرند و در چند فیلمی که درباره ایثارگران فاطمیون ساخته‌ام، لحظات فراوانی از ایثار فاطمیون را نشان می‌دهم. سر تا سر فیلم‌های من با محوریت فاطمیون، نشان دهنده ایثار است.ایثار در دایره فرهنگی انقلاب نیاز به ثبت دارد. اگر به نسل الان بگویید که تعداد بیشماری از افغان‌ها در جنگ هشت ساله حضور داشتند کمتر کسی باور می‌کند.
به همین دلیل مجموعه تشکیل شد از همین بچه‌های فاطمیون به نام مرکز رسانه‌ای فاطمی
ون که زیر نظر فرمانده‌اشان تشکیل شد برای اینکه تاریخ ثبت بکند چه کاری دارند انجام می‌دهند. شما نگاه کنید از تیپ ابوذر اثر رسانه‌ای نمی‌بینید. چون آنچنان که مستحق است به وسیله تصویر ثبت نشد. مردم دلاور افغانستان در دوران دفاع مقدس در صف نخست نبرد بودند. اما امروز ثبت می شود که در سوریه فاطمیون چقدر خدمات ارائه دادند. چقدر برای جبهه مقاومت کار کرده‌اند و انشااله فردا روزی که فاطمیون اسرائیل را هم نابود خواهند کرد. مقام معظم رهبری فرمودند که 25 سال آینده را اسرائیل نخواهد دید. یکی از ستون‌های نابودی اسرائیل فاطمیون خواهد بود چون هدفشان این است. این هدف را از روز اولی که وارد سوریه شدند، داشتند. راه را گم نکردند از همان ابتدا گفتند که هدف ما پاک کردن این غده سرطانی است و با از بین رفتن اسرائیل منطقه آرام خواهد شد.
Image

*این تصویر از فاطمیون خیلی متفاوت است با تصویر دانشجویی که می‌رود پرچم اسرائیل را با آب و رنگ پاک می‌کند. این تفاوت تربیت ناشی از کجاست؟
دقیقا تفاوت تربیت در پذیرش انقلاب است. دقیقا صحبت های چهارشنبه مقام معظم رهبری که نقل به مضمون ایشان فرمودند برخی دینشان سیاسی است و برخی سیاستشان دینی است. ما سیاستمان باید دینی باشد نه دینمان را با سیاسی بازی از بین ببریم. برخی اینجوری هستند ممکن است طرف عمامه هم بر سر داشته باشد ولی درک درستی از انقلاب نداشته باشد. ممکن است در انقلاب حضور داشته باشد ولی انقلابی نباشد. ممکن است همین امروز یک جایی یک مسئولیتی هم داشته باشد در ارگانی و نهادی داشته باشد ولی نه انقلاب را خوب فخم کرده باشد نه تربیت انقلابی را بفهمد، نه اینکه بفهمد تفاوت دوست و دشمن چیست. مشکل اصلی ما این است برخی گیر بدیهیات انقلابی هستند. اسرائیل اصلا چیزی نیست که بخواهد پرچمی داشته باشد، چهار تا دزد برای خودشان پرچم زده‌اند. پرچم دزدان احترام دارد؟ اگر ما می‌بینیم یک عده هستند که پرچم اسرائیل را از معابر عمومی پاک می‌کنند از روی پرچم رد نمی‌شوند و آنرا به عنوان یک کشور قبول دارند، در عوض در جمهوری اسلامی اسم و رسمی دارند، اما انقلاب را نمی‌فهمند، جمهوری اسلامی را نمی‌فهمند و رهبری را نمی‌فهمند، مردم را نمی‌فهمند و خودشان را به نفهمی می‌زنند و نمی‌دانند که به خاطر خوشایند چه کسی اینکارها را دارند می‌کنند. آخه چه منفعتی می‌تواند داشته باشد پاک کردن پرچم اسرائیل که هیچ معنا و مفهومی ندارد. این پرچم سمبل گرفتن زندگی ماست و تو واکنش منفی به این پرچم نشان نمی‌دهی. اگر دزد به خانه شما بیاد لباس‌هایش می‌گیری اتو می‌کنی به او می‌دهی، با عقل و فطرت جور درنمی‌آید و آن دختر خانمی که داشت پرچم اسرائیل را پاک می‌کرد خط و ربط او هم مشخص شد.معلوم شد پدر و خاندانش کیست.
Image

*چرا اعضای فاطمیون با اینکه این همه مصیبت در این کشور کشیده‌اند پای آرمان انقلاب ایستاده‌اند؟
فاطمیون از بیست و دونفر تشکیل شد . شخصیت ویژه ای به نام علیرضا توسلی که در روزهای دفاع مقدس، انقلاب از خدمات بی شمار او بهره‌مند شد، رفت عده‌ای افغان‌های عزیز را جمع کرد رفتند سوریه برای کمک کردن به جبهه مقاومت و آن بیست و دو نفر به تدریج افزایش یافتند و هسته اولیه افزایش یافت و به قصد مبارزه با غده سرطانی اسرائیل راهی سوریه شدند. در اثر بعدی که راجع به فاطمیون خواهم تصاویرش را خواهید دید. از همان ابتدا هدف اصلی مشخص بود، باید اعوان و انصار صهیونیست‌های از بین برد تا به غول نهایی رسید. با این طرز تلقی گروه کوچک فاطمیون به تدریج بزرگتر شد. آنچه لشکر فاطمیون را گسترش داد این بود که این لشکر رزمندگان خوبی هستند.
*شائبه‌ای و اتهامی که رسانه‌های معاند و بیگانه به رزمندگان عزیز لشکر فاطمیون می‌زنند این است که این عزیزان پول خوبی بابت حضور در سوریه می‌گیرند برای بنده که نیت شیعی آنان شفاف و روشن است اما چون شما به این دلاوران نزدیک بودید تحلیل خودتان چیست؟
حرف مالی را وسط می‌کشند و می‌خواهند آنان را مزدور معرفی کنند. من با یک صحنه اساسی در فیلم «جنگ، دوربین،من» پاسخ داده‌ام. اما سئوال من از کسانی که در رسانه‌هایشان چنین اتهامی به دلاوران فاطمیون می‌زنند این است که چند نفر حاضرند جانشان را با پول تعویض کنند؟
در همین زلزله اخیر که در تهران آمدند. شهروندان عزیز نخستین چیزی که به دنبال آن بودند تا خانه بردارند و بیرون ببرند بیرون پولشان بود؟ جانشان مهمتر بود یا پولشان؟ با طرح مسئله مالی می‌خواهند نشان بدهند مزدور هستند. مردمی که قاعدتا تحت تاثیر این مسائل قرار می‌گیرند حاضرم آنها را ببرم در میدان جنگ، اگر آنجا جلوی گلوله مستقیم داعش ایستاد من به هر کسی همراه ما شد پول اثر بعدی‌ام را خواهم داد.
در مستند «جنگ، دوربین،من» من دارم فرمانده‌ای را نشان می‌دهم از لشکر فاطمیون که پایش تیر خورده و حاضر نیست به عقب باز گردد. به زور می‌گوید مرا نبرید من باید برگردم به خط مقدم. شما در مستند «جنگ، دوربین،من» ببیند، مزدور در 20 متری داعش خونخوار حاضر است با یک اسلحه بجنگد. این دلاوری حاصل پول نیست، حاصل شجاعت برآمده از اعتقاد است. یعنی در همان صحنه‌ای که ما نشان دادیم دلاور افغانی رفته جلو که بتواند داعش را به خوبی قلع و قمع کند و ممکن است با یک نارنجک دستی جانش را از دست بدهد.
دوستان اشتباه نکنند و تحت تاثیر شعارهای دشمن قرار نگیرند. دلاور فاطمیونی کارگر که نیست برود جلو چند تیر بیشتر شلیک کنند دستمزد بیشتری بگیرد، مجاهدند، مجاهد فی سبیل الله و برخی از مردم ما و کسانی که این شایعات را ترویج می‌دهند مفهوم مجاهد فی سبیل الله را فراموش کرده‌اند. فاطمیون فرزندان تیپ ابوذرند، همان کسانی که در هشت سال دفاع مقدس در جنگ مقدم برای حفاظت جان ایرانی‌ها جنگیدند. اگر زخم‌های آنان را التیام بخش نیستید لااقل آنقدر آزاده باشید و زخم زبان نزنید. زوزه تیر که از بیخ کسی رد می شود با هیچ کس شوخی ندارد. دلاوری های فاطمیون ماحصل تفکر و تعهد و تربیت انقلابی است.
*برای من تربیت سخی در مستند نقاشی یک رویا خیلی جالب بود که این آدم کارگر بوده و اعتیاد داشته و حضرت زینب(س) به خوابش می‌آید و پس از ترک اعتیاد راهی سوریه می‌شود و پس از چندین ماه اسیر داعش بودن حاضر نمی‌شود برای زنده ماندن به حضرت زینب جسارت کند. ناخواسته مرا یاد فیلم سکوت مارتین اسکورسیزی انداخت که مسیحیان ژاپنی در آن فضایانکزیسیونی ژاپن حاضر نمی‌شوند به تمثال مسیح (ع) اهانت کنند. گویی فاطمیون برگزیده می‌شوند.
سخی (دلاور فاطمیونی در مستند نقاشی یک رویا) وقتی دارند از او دارند حرف می‌کشند چرا اومدی و دلیلت چه بوده، خیلی محکم پاسخ می‌دهد به خاطر حضرت زینب(س) آمدم. حاضر نیست از اعتقادات خودش عبور کند با اینکه زخمی است و داعشی ها مرتب او را کتک می‌زنند. محسن حججی را به عنوان شهید ذبیح می‌شناسید،من یک شهید در فاطمیون به شما معرفی می‌کنم مثل شهید حججی.
شهید رضا اسماعیلی (اینجا)، اولین شهید بی سر فاطیمون است. تکفیری‌ها که او را گرفتند گفتند تو باید به وجود مقدس امیر المومنین (ع) توهین کنی تا زنده بمانی. او را با هزار سختی و مشقت دستگیر کردند. بی سیم را روشن کردند و بی سیم را یکسره کردند که مجاهدان صدای او را بشنوند. گفتند توهین کن. مقاومت کرد و شروع کرد به یاعلی یاعلی یاعلی ... گفتن. ایشان با استقامتی عجیب شروع کرد به ذکر گفتن، در همین حین بچه های که صدای بی‌سیم را می‌شنیدند گفتند که صدای خرخر بریدن گلوی این دلاور از پشت بی‌سیم شنیده شد.
Image

ببیند مومن واقعی مسلمان واقعی به چه کسی می‌گویند؟ به کسی که پای اعتقاداتش اینگونه ایستاده است. ما این صحنه های را ندیدیم و این شهید را نشناختیم. اینها حاصل مکتب انقلابند نه کسانی با یقه دیپلمات و ریش و عبا و عمامه هزاران ظاهر ادعای انقلابی بودن دارند اما اهل سازش با دشمن هستند و منافق‌اند. این نفاق برای جمهوری اسلامی خیلی خطرناک است. فاطمیون به همین خاطر برای انقلاب اسلامی بهترند و با عوامل بلند پایه نفاق و چقدر غریبند.
*خیلی از فاطمیون شناسنامه ندارند، رسیدگی درست و درمان به آنها نمی‌شود اما اهل اغتشاش و طلبکاری هم نیستند.
مشکلی که در ممکلت ما وجود دارد حرف گوش نکردن است. در جلسات عمومی و خصوصی بارها مقام معظم رهبری درباره این مسئله صحبت کردند. چند نفر از مسئولان گوش کردند؟ عمده مشکل مسئولان این است که اصلا حرف رهبری را گوش نمی‌کنند. حضرت آقا بارها فرمودند که فرزندان افغان‌ها حق تحصیل داشته باشند، بیمه داشته باشند هزاران رسیدگی اجتماعی و شما با جزئیات فرمایشات حضرت آقا را رصد کنید که نمود این اتفاق را در برنامه وطن دار دیده‌اید که از یک عده از مسئولان اعتراف گرفتند که باید اینکار را بکنید. آقای نیروی انتظامی جمهوری اسلامی فلان طور رفتار کن. آقای مسئول اطباء ، اینطور باشید. مگر رهبری بالاترین منصب حکومت جمهوری اسلامی از شما درخواست کرده بود که گفته بود رفاه اجتماعی آنان را تامین کنید؟ یک عده گوش نمی‌دهند یک عده دیر گوش می‌دهند. این بزرگترین مشکلات ممکلت در تمام رده‌های مدیریتی است. (ساده لوح اين كوينده: مسؤولان طبق بخشنامه ها عمل مي كنند نه سخنرانيهاى تبليغاتي كه اكر واقعا بنا داشتند عملي شود بخشنامه صادر مي كردند)
Image

*من نظرم این است که فاطمیون از بهترین های شیعه هستند و باید بهترین جا تهران زندگی کنند و فرزندانشان در بهترین مدارس تحصیل کنند.
افغان‌هااز فطرت دینی قوی برخوردارند و همین فطرت و تربیت اعتقادی سبب شده که عموما در فضاهای مذهبی زندگی می‌کنند. مشهد، قم ،شهرری، و هر جا استان‌ها اطراف بعقه‌های امامزاده‌ها و ائمه زندگی می‌کنند. حتی برخی از این عزیزان در زینبیه سوریه زندگی می‌کنند و بومی آنجا بودند. در کنارمرقد حضرت زینب دختر امام کاظم (ع) زندگی می‌کنند. یعنی شما هر جا امامزاده‌ای می‌بینی، بخشی از برادران افغان ما در اطراف آن زندگی می‌کنند.
خادمان حرم حضرت رقیه سال‌های سال نزدیک به چندین نسل متوالی افغانستانی هستند. چند نسل از خادمانشان افغانستانی هستند. من اصرار دارم بگویم که اینها با یک زمینه قوی مذهبی پرورش یافتگان انقلاب هستند. حتی جغرافیای عموم افغان‌ها اسلامی است. همه این استدلال‌ها را کنار هم گذاشتم تا این مسائل مهم در مورد افغان‌ها را به گوش همه برسانم. اینقدر فیلم در مورد افغان های فیلم بسازم . مثلا من نبرد پالمیرا ساختم تا همگان متوجه شوند مهمترین منطقه سوریه را فاطمیون آزاد کردند.
هزاران سبک و سوژه وجود دارد در مورد فاطمیون و افغان‌های فیلم ساختن. در نقاشی یک رویا من در مورد جانبازی صحبت می کنم 14 ماه اسیر داعش بوده و هر روز یک تکه نان خورده اما خواست داعش مبنی بر توهین به حضرت زینب (س) را انجام نداده است. آدمی که به مرحله می‌رسد امکان ندارد که فرد معتقدی نباشد و اعتقاد او را به چنین جایی رسانده است.
*در مورد مستند مادرانه هم توضیح بدهید؟مادر شهیدافغانی با این مختصات که در فیلم نشان می‌دهید سال‌ها پس از هشت سال دفاع مقدس ندیده بودیم.
خانواده‌ای در قم در به نام صابری یک پسر و دو دختر دارند. پسرشان می‌خواهد به سوریه برود اجازه می‌دهند به سوریه برود و از همان گروه‌های اول فاطمیون است که آنجا تشکیل شده بود. روی تل(تپه) قرین که مشرف به بلندی های جولان علیرضا توسلی فرمانده فاطمیون به شهادت رسیدند، مهدی صابری همانجا شهید شد. تک پسر را وقتی آوردند ما تصاویر معراج شهدا را داریم که مادر بالای سر فرزندش حاضر می‌شود. من توضیح نمی‌دهم و بگذارید ببیند. هر چقدر توضیح بدهیم نمی توانیم مادر این شهید فاطمیونی را توصیف کنیم. دقیقا مصداق آنچه هستند که حضرت زینب فرمودند. ما رایت الا جمیلا‬‎. برادر و عزیزترین کس تورا در مقابل تو تکه تکه کنند و بگویی من جز زیبایی چیزی ندیدم (ما رایت الا جمیلا). {اشاره به حضرت زینب (س)}. این مادر این لحظه را برای ما به تصویر کشید. تک پسرش را آوردند شهید پر از خون، رفتار این مادر را شما ببیند. اگر ذره ای اشک دیدید، اگر ذره ای ناراحتی دیدید، ندیدید. شما یک مادر زینبی می‌بینید. اینانند پرورش یافتگان مکتب انقلاب و انقلابی،نه آن عده‌ای که شناسنامه ایرانی دارند، ادای انقلابی‌گر درمی‌آورند و امروز هزاران کار ضد انقلابی انجام می‌دهند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

پیروزی زن محجبه مسلمان در انتخابات محلی هلند

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه مارس 31, 2018 9:01 pm

پیروزی زن محجبه مسلمان در انتخابات محلی هلند


Image
شفقنا افغانستان_«اوگبد کلینکی» زن مسلمان سومالیایی تبار مقیم هلند موفق شد آرای لازم برای ورود به شورای شهر «امن» در شمال شرقی هلند را کسب کند.

به گزارش سرویس ترجمه شفقنا به نقل از خبرگزاری آناتولی، نتایج انتخابات محلی شهر امن که روز چهارشنبه برگزار شده بود، پیروزی این زن محجبه مسلمان را که از جانب حزب چپگرای «کارگر» نامزد انتخابات شده بود، نشان داد.

این در حالی است که خانم کلینگی هفته گذشته در جریان کارزار انتخاباتی خود هدف حمله نژادپرستانه لفظی قرار گرفته بود.

در جریان این حمله نژادپرستانه، از سوی افرادی میمون سیاه خوانده شد و علیه او شعار «به آفریقا بروید» سر داده شد.

مسلمانان و اقلیت های قومی در کشورهای غربی اخیرا از تبعیض نژادی و اقدامات نژادپرستانه زیادی رنج می برند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عکس تاریخی: اقامه‌ی نماز سربازان ارتش فرانسه در اسارت‌گاه آل

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه مه 07, 2018 4:29 pm

عکس تاریخی: اقامه‌ی نماز سربازان ارتش فرانسه در اسارت‌گاه آلمانی‌ها، ۱۹۴۰


شفقنا- تصویر زیر که در ۲۵ ژوئیه سال ۱۹۴۰ و در یکی از اسارت‌گاه‌های آلمان نازی به ثبت رسیده است، چندی از سربازان مسلمان یکی از هنگ‌های مستعمراتی فرانسه را نشان می‌دهد که در یوغ سربازان آلمانی مشغول نماز هستند.
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

رئيس اتحاديه دانشجویي دانشگاه سوربن كه فرانسوی مسلمان و با ح

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه مه 29, 2018 1:29 am

رئيس اتحاديه دانشجویي دانشگاه سوربن كه فرانسوی مسلمان و با حجاب است



مریم پوجتو بعد از ظاهر شدن در تلویزیون با حجاب اسلامی در شبکه‌های اجتماعی مورد آزار و اذیت قرار گرفت

Image
حق نشر عکسGETTY IMAGES
مریم پوجتو بعد از ظاهر شدن در تلویزیون با حجاب اسلامی در شبکه‌های اجتماعی مورد آزار و اذیت قرار گرفت

رئیس یک اتحادیه دانشجویی در فرانسه که از سوی چند مقام فرانسوی متهم به استفاده از روسری برای منافع سیاسی شده بود، در واکنش به این ادعاها آن را "رقت‌انگیز" خوانده است.

وزیر کشور فرانسه شخصا از مریم پوجتو که مسلمان هست، به خاطر ظاهر شدن با روسری در یک مصاحبه تلویزیونی انتقاد کرد.

این دانشجو در مصاحبه با خبرگزاری بازفید گفت: "این اعتقاد من است...[حجاب] من عملکردی سیاسی ندارد."

خانم پوجتو که ۱۹ سال دارد، رئیس اتحادیه دانشجویی دانشگاه سوربن پاریس است.

او در مستندی در حالی که حجاب پوشیده بود ظاهر شد و درباره اعتراض‌های دانشجویی علیه اصلاحات رئیس ‌جمهوری فرانسه در زمینه آموزش حرف زد.

مارلین شیاپا، وزیر برابری فرانسه، گفته است که این کار او "نوعی از ترویج اسلام سیاسی" است. خانم شیاپا افزوده که اتحادیه ملی دانشجویان فرانسه "باید به ما به طور روشن و منسجم بگوید که چه ارزش‌هایی را می‌خواهد ترویج دهد".

در همین حال جرارد کولومپ، وزیر کشور فرانسه، می‌گوید که ظاهر شدن خانم پوگوتو با حجاب "عمل تحریک‌آمیز" بوده و او آن را "تکان دهنده" یافته است.

پوشش روسری اسلامی در سال ۲۰۰۴ در مدرسه‌ها و برخی مکان‌های عمومی در فرانسه ممنوع شد، اما پوشیدن آن در دانشگاه‌های این کشور ممنوعیت قانونی ندارد.

Image
پوشیدن حجاب در مدارس فرانسه ممنوع است ولی دانشجویان در دانشگاه‌ها می‌توانند حجاب بپوشند

خانم پوجتو در مصاحبه‌ای با سایت بازفید گفته است که گفته‌های مقام‌های سیاسی پس از ظاهر شدن او در تلویزیون "خیلی زشت" بوده است.

او گفته است شنیدن چنین اظهاراتی از سوی وزیر کشور "رقت انگیز" بوده است.

دانشجویان از ماه مارس به این طرف به برنامه‌ای اعتراض می‌کنند که طی آن قرار است برای پذیرش در دانشگاه‌های دولتی معیارهایی تعیین شود. در حال حاضر راه یابی دانش‌آموزانی که از مدرسه فارغ می‌شوند، به یکی از دانشگاه‌های دولتی تضمین شده است.

خانم پوجتو همچنین در شبکه‌های اجتماعی مورد آزار و اذیت قرار گرفته و گفته‌ که "پیام‌های نفرت‌آمیز" دریافته کرده است.

اتحادیه دانشجویان گفته است که خانم پوجتو قربانی "نفرت نژادپرستانه، جنسیت‌گرایانه و اسلام‌هراسانه" بوده است.

فرانسه با حدود پنج میلیون مسلمان، بزرگ‌ترین اقلیت مسلمان را در اروپای غربی دارد.

پارلمان فرانسه در سال ۲۰۰۴ میلادی با اکثریت قاطع به کاربردن نمادهای مذهبی در مدارس را ممنوع کرد و بدین ترتیب حجاب اسلامی که نمادی از مذهب به شمار می رود در مدارس این کشور ممنوع شد.

این اقدام با اعتراض های زیادی در جامعه مسلمانان فرانسه مواجه شده بود.

فرانسه همچنین در سال ۲۰۱۱ استفاده از نقاب و برقع در اماکن عمومی را ممنوع اعلام کرد و به این ترتیب نخستین کشور اروپایی شد که چنین ممنوعیتی را وضع می‌کند.

بنظر مي رسد آنچه حكومت فرانسه را به واكنش واداشته و سبب شده نقاب از چهره بردارد و دموكراسي و آزادي زنان را قي كند!!!!

موقعيت خاص اين بانو با استقامت مي باشد

1- وي فرانسوي الاصل است

2- جزو طبقه تحصيلات عالي كشور فرانسه و مهمترين مركز علمي فرانسه و اروپا يعني دانشگاه سوربن است

3- بلكه رئيس اتحاديه دانشجويي آنجاست

4- و ضمنا مسلمان است

5- وبا حجاب و در تلويزيون هم بدان افتخار كرده است

اين موقعيت و رويكرد وي سبب شده تا

كليه تبليغات توخالي غربيها

1- براجباري بودن

2- و تحقير زنان بوسيله حجاب

3- و اينكه مال محيطهاى بسته يا سطح پايين است

را يكجا ابطال كند!!!

خداوند حفظش كند و بر استقامت و هدايتش بيافزايد
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دختر مسلمان بلژیکی به‌خاطر حجاب از کارآموزی محروم شد

پستتوسط najm134 » يکشنبه آگوست 19, 2018 5:58 pm

دختر مسلمان بلژیکی به‌خاطر حجاب از کارآموزی محروم شد



مقامات یکی از شهرداری‌های بلژیک به یک دختر مسلمان بلژیکی گفته‌اند که در صورت کنار گذاشتن حجاب، به وی اجازه کارآموزی می دهند؛ وی اما این پیشنهاد را قبول نکرده و گفته که حجابش در اولویت است.

Image
به گزارش مشرق، در ادامه رفتارهای تبعیض‌آمیز با مسلمانان در غرب، این بار یک شهروند مسلمان بلژیکی به خاطر داشتن روسری، از کارآموزی در یک مرکز نگهداری سالمندان محروم شد.

«بتول باسلیک» که اجدادش از ترکیه‌ای‌های مهاجر بوده‌اند، فارغ‌التحصیل رشته مددکاری اجتماعی است و قصد داشت برای گذراندن دوره کارآموزی خود در یک مرکز نگهداری سالمندان مشغول شود که به دلیل داشتن حجاب، با مخالفت مسئولان مرکز روبرو شد.

بتول باسلیک که متولد و بزرگ‌شده بلژیک است، اخیراً برای ادامه تحصیلات خود در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه «ورژ» بلژیک پذیرفته شده است.

این شهروند مسلمان بلژیکی به خبرگزاری آناتولی گفته که برای کسب تجربه در زمینه فعالیت‌های مرتبط با رشته تحصیلی خود به یکی از مراکز نگهداری سالمندان در استان «لیمبورگ» رفته و در آنجا متوجه شده که حجابش مانعی است برای کارآموزی در این مرکز.

بتول باسلیک گفته: «خانمی که از من مصاحبه می‌کرد، گفت که باید از شهرداری استعلام کند تا ببینید که آیا روسری من مشکلی دارد یا نه.»

آن‌طور که این دختر جوان مسلمان گفته، شهرداری به استعلام این مرکز نگهداری سالمندان پاسخ می‌دهد و می‌گوید «اگر من روسری داشته باشم، به کار گرفته نمی‌شوم اما اگر روسری خود را بردارم، خواهم توانست (در این مرکز کارآموزی کنم).»

بتول باسلیک در پاسخ به مسئولان مرکز نگهداری سالمندان و مقامات شهرداری لیمبورگ می‌گوید «من اعتقادات مذهبی خود را کنار نمی‌گذارم و روسری از سر برنمی‌دارم.» این دختر جوان به دلیل همین اصرار بر اعتقادات خود، در این مرکز پذیرفته نمی‌شود.

بتول باسلیک با زبان و معیارهای مورد ادعای خود اروپایی‌ها به ارزیابی این ماجرا پرداخته و گفته: «من فقط می‌خواهم که حقوقی همپای دیگر شهروندان بلژیکی داشته باشم. اگر یک کشور اروپایی از آزادی دم می‌زند، همه باید حقوق یکسانی داشته باشند.»
بتول باسلیک
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

وخامت حال بیش از پیش شیخ زکزاکی

پستتوسط najm134 » پنج شنبه آگوست 15, 2019 11:39 pm

وخامت حال بیش از پیش شیخ زکزاکی


آزمایش‌های تازه از شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه نشان می‌دهد میزان مواد سمی در خون وی بالاتر از مقداری است که پیش از این برآورد شده بود.

Image
آزمایش‌های جدید از شیخ زکزاکی نشان داده است میزان آلودگی خون وی به مواد سمی بسیار بیشتر از برآوردهایی است که چند روز قبل اعلام شد.
Image
اکنون پزشکان می‌گویند میزان سرب در خون شیخ زکزاکی ۲۵ درصد بیشتر از آزمایش قبلی و ۴۵ برابر حد مجاز است. پزشکان همچنین در نمونه‌های گرفته شده از وی دریافتند میزان کادمیم موجود در بدن وی به حد نگران کننده‌ای رسیده است. مسمومیت با این فلز، به شش‌، دستگاه گوارش، استخوان‌ها و کلیه‌ها آسیب می‌زند؛ گفته می‌شود این آلودگی ناشی از باقی ماندن گلوله در بدن وی است.

این یافته‌های جدید حاصل بررسی دقیق‌تر نتایج آزمایش‌هایی است که یک تیم پزشکی توانستند سه ماه قبل در نیجریه از شیخ زکزاکی و همسرش بگیرند.

همچنین آزمایش‌های دیگری که دکتر «سهیل حسن» از مرکز پزشکی چلسی انجام داد نشان می‌دهد شیخ زکزاکی به اختلال استرس پس از حادثه (PTSD) دچار است که درمان آن نیازمند خارج‌شدن فوری وی اززندان است.

شیخ زکزاکی پس از آنکه درحمله نیروهای دولت نیجریه در سال ۲۰۱۵، چهار گلوله به بدن وی اصابت کرد، بینایی یک چشم خود را از دست داد و یکی از دست‌های وی نیز از کار افتاده است.

منبع: شبستان
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

اولين جمعه ماه مبارك رمضان امسال در بيت المقدس و مسجدالأقصى

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه جولاي 07, 2021 4:14 pm

گزارش اولين جمعه ماه مبارك رمضان امسال در بيت المقدس و مسجدالأقصى


هفتاد هزار نفر در نماز جمعه قدس شريف شركت كردند
از قدس شرقى و شهرها و روستاهاى كرانه باختري و ساير شهرهاى فلسطين آمده بودند
دولت اسرائيل بيش از بنجاه درصد جمعيت كشور را واكسن زده است كه جزو آنها فلسطينيان هم هستند
و دولت اسرائيل ده هزار مجوز براى كسانى كه واكسن زده بودند جهت شركت در نماز قدس صادر كرده است


Image
نماز جمعه اولين در ماه رمضان امسال

Image
كنترل مجوزها در وروديهاى مسجدالاقصى
Image
Image
Image
Image


آنها كه از شهرهاى ديكر آمده و بخاطر مجوز نداشتن بركردانده شدند
اينجا بيرون ديوار قدس شرقي است

خداوند مردم مؤمن فلسطين را
كه در شرايط سخت صهيونيستي و كرونايي از راههاى دور و نزديك خود را به قدس شريف رسانده و در آن اقامه نماز و تلاوت و دعا نمودند؛ از شر دشمنان و آفات محفوظ فرموده و امنيت و آسودگى و سلامت همراه با هدايت و معرفت نصيبشان فرمايد
و ما معتقدان به انبياء واوصياء الهى عليهم السلام را به زيارت مشاهد معظمه و اماكن متبركه فلسطين
در كمال امنيت و عافيت و عزت نائل بفرمايد
آمين رب العالمين
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه اکتبر 11, 2021 11:19 pm

نیروهای هوایی سوریه توانستند حملات هوایی موشکی اسرائیل به دمشق (منطقه حرم حضرت زينب) را دفع نمایند.


https://ir.sputniknews.com/near_east/202107268089379
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm137 » يکشنبه مارس 20, 2022 12:26 pm

عزاداراي شيعيان بحرين عليرغم منع و هجوم هاى جنايتكاران آل خليفه


تصوير

شفقناافغانستان-مردم بحرین نیز همانند دیگر شیعیان در سراسر جهان با وجود همه گیری کرونا و ضمن رعایت پروتکل های بهداشتی، مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام را برگزار می کنند.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا، در حالی که رژیم آل خلیفه مساجد و حسینیه ها را به روی شیعیان بسته، آنها در خیابان ها و فضای باز اقدام به عزاداری کردند.
این در حالی است که رژیم آل خلیفه برگزاری عزاداری امام حسین علیه السلام را به بهانه همه گیری ویروس کرونا ممنوع کرده است.

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

حوزه/ هزاران نفر از شیعیان بحرین به مناسبت ماه محرم، ده ها موکب و هیئت های عزاداری در مناطق مختلف و روستا های این کشور برپا کردند.
به گزارش گروه ترجمه خبرگزاری «حوزه»، هزاران نفر از شیعیان بحرین به مناسبت ماه محرم، ده ها موکب و هیئت های عزاداری در مناطق مختلف و روستا های بحرین برپا کردند.
خیمه ها و هیئت های عزادارای مطابق دستور العمل های بهداشتی و رعایت فاصله گذاری اجتماعی از عزاداران استقبال می کند و فضای بزرگی از اطراف خیمه های عزا مفروش شده و در هیئت های بحرین که شمار آن به ۶۲۲ عدد می رسد، صد ها نفر حضور دارند.
با وجود اینکه مقامات بحرینی برگزاری مراسم عزاداری حتی با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و توصیه های بهداشتی را ممنوع کرده، هیئت هایی در شهرک های جزیره و ستره بیرون آمدند.
بحرینی ها خیابان های مناطق مختلف بحرین و روستاهای آن را برای برگزاری عزاداری مفروش کردند.
در همین حال مقامات بحرینی در تماس با مسئولین هیئت های حسینی آنان را به سه سال زندان و جریمه ۱۵ هزار دیناری تهدید کرده اند.

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

لینک اخبار:

https://af.shafaqna.com/FA/394500

https://www.hawzahnews.com/news/915665

دسته هاى عزاداري طولاني
https://www.mashreghnews.ir/news/1111792

عزاداري بحرينيها به فارسي
https://akharinkhabar.ir/interestings/8118016

مواكب بحريني
https://www.mashreghnews.ir/news/1259702
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm137 » پنج شنبه آگوست 18, 2022 2:18 am

استقامت مرحوم آيت الله سيد ميرعلی احمد حجت كابلی در رسميت مراسم شيعيان در افغانستان


توسط طاغوت صدسال قبل افغانستان عبدالرحمان خان(لعنه الله) پدر و عمو و جد شان را در دوسالگی ايشان شهيد كرده و در 12 سالگی به حوزه مشهد و بعد چند سال به حوزه هاى قم و نجف رفت و تحصيل كرد شرح مجاهدتهاى ايشان براى رسميت برنامه هاى شيعيان را در اينجا بخوانيد.

تصوير

زندگینامه زعیم فقید شیعیان افغانستان حضرت آیت الله العظمی میر علی احمد حجت ره

حضرت آیت الله العظمی آقای سید احمد کابلی مشهور به میر علی احمد حجت (رضوان الله تعالی علیه) در حدود سال های ۱۳۰۷ یا ۱۳۰۸ هجری قمری مطابق با ۱۲۶۸ یا ۱۲۶۹ هجری شمسی در یک خانواده ی متدین و مذهبی در کابل دیده به جهان گشود. ایشان دارای دو برادر و دو خواهر بودند که برادر بزرگ معظم له عالم شهیر و شاعر توانا مرحوم علامه آقای بلبل (رح) و برادر کوچک ایشان مرحوم آیت الله آقای شریعت (قده) می باشند که هر دو قبل از مرحوم آیت الله حجت دار فانی را وداع گفته و به سرای آخرت شتافتند.

نسب ایشان به سید حسن آقا که مرقد مطهرش در گردیز زیارتگاه خاص و عام است رسیده و سپس از طریق حضرت ابراهیم مرتضی به امام همام حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام منتهی می شود.

او در شرایطی که شیعیان کابل در تقیه زندگی می‌کردند، برای خارج کردن آنها از انزوا تلاش کرد. برگزاری علنی نماز جماعت و مناسبت‌های شیعیان، احداث یا بازسازی چند مکان مذهبی مانند تأسیس تکیه خانه عمومی چنداول، از اقدامات حجت بود. هم‌چنین او بر وحدت مذاهب اسلامی نیز تأکید می‌کرد.

در روزگاری که مرحوم آیت الله حجت متولد شد، عبدالرحمان خان پادشاه ظالم و خونخوار به نمایندگی از طرف دولت استعمار گر انگلیس در آن سرزمین حکومت می کرد. یکی از جنایات هولناک آن سفاک دستگیری و به شهادت رسانیدن جد، پدر و عموی معظم له بود در حالی که ایشان بیش از دو سال نداشت. پس از آن هم تمام مایملک و دار و ندار آن ها را تاراج نموده و به غارت بردند.

زندگی:

میر علی‌احمد حجت، در ۱۲۶۸ش در شهر کابل به دنیا آمد. پدرش سید گل شاه، روحانی و از سادات شهر گردیز، مرکز ولایت پکتیا و مادرش از قوم قزلباش بود. او در حالی که دو یا سه سال بیشتر نداشت، پدر، عمو و جد خود را در جریان اجرای سیاست‌های ضدشیعی عبدالرحمان (حک:۱۲۸۰-۱۲۵۹ش)امیر افغانستان از دست داد. آیت الله حجت کابلی، سرانجام ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۳ش در ۸۴ سالگی درگذشت و در زیارتگاه سخی دفن شد. در مراسم تشییع او، نماینده محمد ظاهر، شاه وقت افغانستان و تعدادی از علمای اهل سنت نیز حضور داشتند. ادارات دولتی به صورت نیمه‌تعطیل درآمدند و مغازه‌های مسیر تشییع تعطیل شد. سید محسن حجت، از علمای شیعه افغانستان از فرزندان او است.

۲- حرکت به سوی مشهد مقدس برای تحصیل

برادر بزرگ آیت الله حجت، مرحوم علامه آقای بلبل ، چون در زمان شهادت پدر بیش از پانزده سال داشت برای این که از شر حکومت عبد الرحمان خانی در امان بماند مخفیانه روانه مشهد مقدس شده مشغول تحصیل علوم دینی گردید و پس از گذشت ده سال و فوت عبد الرحمان خان به کابل مراجعت نموده، دو برادر خویش را در حالی که مرحوم آیت الله حجت دوازده و مرحوم آیت الله شریعت ده سال بیشتر نداشتند با خود به طرف مشهد مقدس حرکت داد.

مرحوم آیت الله العظمی آقای حجت در حوزه ی علمیه ی مشهد از ابتدای علوم متداوله در حوزه شروع نموده و ده سال تمام آن چنان کوشا و جدی به درس و تحصیل خویش ادامه داد که در اندک زمان جزء افراد سرشناس آن حوزه ی مقدسه گردید طوری که خود نیز حوزه ی درسی تشکیل داده شاگردانی تربیت نمود.

میر علی‌احمد حجت در ۱۲ سالگی به خواست برادر بزرگ خود سید محمدکاظم، به مشهد رفت و تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. او در مدرسه ابدال خان، کنار مقبره پیر پالان‌دوز اقامت گزید و در حوزه علمیه مشهد با مشقت و تنگدستی به تحصیل علوم اسلامی و شیعی پرداخت.

۳- حرکت به سوی قم و نجف اشرف برای ادامه ی تحصیل

حجت کابلی در سال ۱۳۰۰ش به همراه برادر کوچکترش سید جلال شریعت، روانه شهر قم شد و در مدرسه دارالشفاء اقامت کرد و ۳ سال به تحصیل پرداخت. آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، به گفته برخی منابع، از استادان او در قم بوده است. آیت الله حجت و برادرش شریعت[ از مشهد به قم رفتند و] پس از مدتی تحصیل در قم تصمیم به رفتن به نجف اشرف که در آن زمان بزرگترین حوزه ی علمیه در جهان تشیع بود گرفتند. میر علی در سال ۱۳۰۴ش به حوزه علمیه نجف رفت و در یکی از مدارس آیت الله سید کاظم یزدی ساکن شدند مرحوم آیت الله حجت پس از تشرف به نجف اشرف بدون معطلی مشغول به تحصیل شده و در مدت نزدیک به ده سال اقامت درآن مکان مقدس، از محضر علمای بزرگی چون مرحوم آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی که در آن زمان مرجع علی الاطلاق جهان تشیع بود و مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد حسین نائینی و مرحوم آیت الله العظمی شیخ ضیاء الدین عراقی استفاده شایانی نموده در کسب فیوضات علمی و اخلاقی آن چنان جدی و پرتلاش بود که از طرف آن اساتید بزرگ وعلمای عظیم الشأن مفتخر به اخذ اجازه نامه های اجتهاد گردید.(حجت کابلی سرانجام از سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی اجازه اجتهاد دریافت کرد)

درنجف اشرف هم ضمن تحصیل و تشرف خدمت علمای بزرگ آن زمان، خود معظم له نیز کتاب های متداوله در اصول و فقه و فلسفه و کلام را تدریس می نمود و چون بیان زیبا و تسلط کامل داشت در اندک زمانی مشهور بین طلاب شده مورد استقبال آنان قرار گرفت.

۴- تصمیم عودت به وطن

مرحوم آیت الله حجت پس از اتمام تحصیل و رسیدن به مقام عالی و رفیع اجتهاد تصمیم گرفت به وطن برگردد تا برای نجات مذهب و پیاده شدن احکام آن خدمت نموده دین خود را نسبت به اسلام و تشیع ادا نماید. سید حجت در سال ۱۳۰۷ش به افغانستان بازگشت و در کابل اقامت کرد.

در موقع ورود به کابل، ابتدا از طرف اقوام نزدیک و عده ای از مؤمنین که با مرحوم علامه آقای بلبل آشنایی داشتند مورد استقبال قرار گرفت. بعد از مدتی استراحت، در یکی از حسینیه های خصوصی که در محله شیعه نشین چنداول واقع بود و در خفا و با بستن درب های محله در شب مجلس دایر می شد مشغول به ارشاد و سخنرانی شد. علت این مخفی کاری آن بود که برگزاری مجالس عزاداری و سینه زنی و بلکه اساساً جایی را به نام حسینیه یاد کردن از نظر قدرت حاکمه ی وقت و متعصبان نادانی که حقیقت اسلام را درک نکرده بودند شرک و بت پرستی به حساب می آمد و بالاتر آن که شیعیان را به خاطر این که مسجدی نداشتند تا به رسم شیعی نماز بخوانند منکر جماعت و چون درخفا و تقیه نماز را بر پا می داشتند تارک الصلاه می دانستند. حتی از نظر دولت وقت و مزدوران او ملت تشیع عبارت بودند از یک عده مردمان بی دینی که پیغمبری پیغمبر خاتم را قبول نداشته معتقد به نبوت حضرت علی علیه السلام هستند، و چون به مهر تربت کربلا سجده می کنند، خدای واحد و یکتا را قبول ندارند. معظم له در همچه عصر و زمانی از نجف اشرف به کابل آمده و اراده داشت شیعیان را از این وضع نجات بدهد، در صورتی که تنهای تنها بود و خیلی از مردم نیز او را از این راه باز می داشتند، اما او با اتکا به خدا و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت تصمیم خودش را گرفته بود و باید آن را عملی می کرد.

۵- احداث تکیه خانه عمومی چنداول و ترمیم و توسعه ی مسجد شهید قاضی شهاب

آیت الله حجت پس از تصمیم برای احداث مرکز، منزلی را که نسبتاً وسیع بود، خریداری نمودند. سپس آن مکان را به نام تکیه خانه ی عمومی نامگذاری و اعلام نمودند. ضمناً باید گفته شود که تکیه خانه ی عمومی گرچه به نام حسینیه بود، اما تنها برای اقامه ی عزاداری نبود بلکه در ضمن حسینیه بودن مسجد هم بود و بر علاوه مسجد مدرسه بود و در یک کلام آنچه در آن عصر مسلمانان شیعه لازم داشتند در آنجا به دست می آمد، خلاصه که حسینیه ی به تمام معنی حسینیه بود.

در کنار حسینیه نیز مسجد کوچک وجود داشت که به نام مسجد قاضی شهاب یاد می شد. معظم له آن مسجد را نیز تصرف نموده و خرابی های آن را ترمیم و در آن برای اولین بار در تاریخ تشیع افغانستان نماز جماعت با دست باز به طور علنی برگزار گردید. ولی مشکل این بود که کسی حاضر نمی شد پشت بام مسجد رفته اذان را به طریق مکتب تشیع بلند و جلی بر زبان جاری کند بنابراین خود ایشان صبح ها پشت بام مسجد رفته به گفتن اذان مشغول می شد. بالاخره موذنی پیدا شد که بدون ترس و خوف اذان بگوید، و او مرحوم حاجی قربان معروف به حاجی بلا بود که خدای متعال او را با موالیانش محشور بگرداند.

۶- تعمیر زیارت سخی و برپایی علنی مراسم شیعی در آن مکان

پس از توسعه و تعمیر مسجد قاضی شهاب و احداث تکیه خانه ی عمومی در چنداول، لازم بود عنعنات و مراسم مذهبی شیعیان در محلی واقع شود که در برابر دید همه ی مردم باشد، تا آن ها که شیعه را به تارک الصلاه بودن و قبول نداشتن جماعت و امثال آن متهم می کردند، ببیننند و بدانند که شیعه هم نماز می خواند و هم جماعت را به نحو احسن بر پا می دارد. برای این کار بهترین جا و مکان مناسب زیارتگاه بود واقع در دامنه ی علی آباد کابل که به نام نامی امیر مومنان علی علیه السلام یاد می شد و مردم آن را زیارت سخی می نامیدند و گنبد و بارگاه کوچکی در آنجا نیز از قدیم الایام وجود داشت.

انتخاب این مکان و تصرف آن برای چند جهت بود:

۱- مکان مذکور در دامنه ی کوه آسمایی قرار داشته جای بسیار وسیع و بزرگی بود که گنجایش صدها هزار نفر را داشت.

۲- زیارتگاه بود و خواص و عوام در آن رفت و آمد داشتند.

۳- در روز نوروز عده ی کثیری از مردم اعم از شیعه و سنی آنجا برای برپایی مراسم نوروز می آمدند، ضمناً قابل ذکر است که عید نوروز در افغانستان نه به عنوان عیدی سنتی و باستانی بلکه به عنوان یکی از اعیاد مذهبی تجلیل می شود و مشهور است که این روز مصادف بوده با روز بیعت مسلمانان با امیر مومنان علی علیه السلام و رسیدن آن حضرت به خلافت. روی همین لحاظ آن روز را به نام روز تخت نشینی علی علیه السلام یاد می کنند.

۴- والی، رئیس بلدیه [= شهرداری] ، قوماندان امنیه ی ولایت کابل و عده ی کثیری از صاحب منصبان و افسران و افراد نظامی و انتظامی هم برای حفظ نظم و امنیت در آن روز، آنجا می آمدند، و این خود سبب می شد تا آن ها متوجه جمعیت نمازگذار شیعه شده بدانند که شیعیان هم برای خودشان مراسمی اسلامی و مذهبی داشته از این جهت با بقیه ی مسلمان ها فرقی ندارند و هم فکر سرکوبی ملت تشیع را از سر خود بیرون کنند.

۵- شیعیان مناطق هزاره جات که ساکن کابل بودند، برای دفن اموات خود مقبره ای در اختیار نداشتند، تصرف مکان مذکور موجب می گردید ا این مشکل آنان نیز رفع گردد و آزادانه بتوانند اموات خود را طبق آداب و سنن مذهب حقه ی جعفری به خاک بسپارند.

پس از تصرف و توسعه ی زیارتگاه باید انتظار می کشید تا نوروز فرا برسد و در آن اجتماع عظیم پرچم آزادی تشیع به اهتزاز درآید. بالاخره روز موعود فرا رسید، معظم له با توکل به خدای متعال وارد آن مکان شده، ابتدا پرچمی بسیار بلند با نداهای رسای یا علی مدد که اول از حنجره ی مرحوم حاجی محسن تکیه دار مشهور به بچه علی مدد بیرون می آمد و بعد مردم آن را تکرار می کردند بر افراشته شد. آن گاه مرحوم آیت الله حجت پیرامون شخصیت عظیم و والای امیر مومنان علی علیه السلام صحبت نموده و مطالبی چند در رابطه با حقانیت مکتب تشیع و رد اکاذیب که به شیعه نسبت داده می شد ایراد فرموده در آخر هم برای رفع مشکلات و اتحاد و اتفاق بین مسلمانان شیعه و سنی دعا نمود.

پس از دعا درچند جا اعلام شد مردم وضو بگیرند چون نماز ظهر و عصر در همین مکان به جماعت و به امامت حضرت آیت الله العظمی حجت اقامه می گردد. موذن شجاع و نترس مسجد قاضی شهاب مرحوم حاجی بلا، صدایش به گفتن اذان بلند شده بدون ترس هراس بعد از گفتن اشهد ان محمداً رسول الله جمله ی زیبای اشهد ان علیاً ولی الله را بر زبان جاری نمود. ده ها صف که طول هر کدام از صفوف بیشتر از صد متر را در بر می گرفت، پشت سرهم قرار گرفت، مهر های تربت گذاشته شد و نماز با دست باز به طور آشکارا و علنی بر پا گردید.

اثر این قضیه به حدی بود که حتی شاه محمود خان صدر اعظم وقت افغانستان گفته بود میر علی احمد آقا با این کار پرچم مذهب امام صادق را بر افراشت و اگر می دانستیم که کار به اینجا منتهی می شود از اول ممانعت می کردیم. این مراسم از آن روز تا آخرین سال حیات معظم له توسط خود ایشان و بعد هم تا زمان کودتای مزدوران روسی توسط فرزندان ایشان هر ساله برگزار می گردید.

ناگفته نماند که مرحوم آیت الله حجت بسیار مصرّ بود که شیعیان اکثراً در برابر چشمان برادران سنی وضو بگیرند و حتی نماز را هم گاهی در کنار رودخانه ی واقع در مرکز کابل بخوانند، تا اثبات کنند که آن ها اهل وضو و نماز بود و از این جهت فرقی با دیگر مسلمانان ندارند.

۷- برنامه های تبلیغی و تدریسی مرحوم آیت الله حجت

الف_ برنامه های تبلیغی

قبلاً متذکر شدیم که شیعیان افغانی پیش از آمدن مرحوم معظم له به کابل دارای حسینیه های مخفی بودند و معمولاً شب ها بعد از بسته شدن درب های محل های شیعه نشین مجالس سخنرانی، عزاداری و سینه زنی بر پا می کردند. اکثریت کسانی که در آن ایام در این مجالس برای شرکت کنندگان سخنرانی نموده و روضه می خواندند، از اسلام و حقایق آن و همچنین از مسایل و احکام شرعی بی خبر بوده مطالبی که روی منابر می گفتند، شامل یک سلسله از مسایل تحریف شده ای می شد که از سال ها پیش دهن به دهن گفته شده و به آن ها رسیده بود یا از کتب غیر موثق و فاقد اعتبار برداشت و به دیگران عرضه می گردید. به طور کلی می توان ادعا کرد که خیلی مطالب باطله در آن روزگار رنگ مذهب به خود گرفته و خیلی از حقایق جزء اباطیل به حساب می آمد.

روی همین جهت معظم له ، در منابر و مجالس که دایر می شد بیشتر بحث از مسایل اصلی و اساسی مذهب نموده عقاید و معتقدات شیعی را با بیان ساده و شیوا برای مردم بیان می نمود، تا پس از سال ها رنج و تلاش و تحمل زحمات طاقت فرسا و جانکاه موفق شد چهره ی واقعی مذهب حقه ی جعفری را نمایانده مطالب غیر صحیح را از صحیح جدا نماید.

بر همین اساس است که به صراحت می توان ادعا کرد، مرحوم آیت الله العظمی حجت نه تنها یک فقیه، مجتهد، سخنران بیدار کننده و منجی شیعیان بلکه مجدد مذهب آنان در قرن چهاردهم هجری بوده است. معظم له برای این که بیشتر بتواند در این راه موفق باشد بر علاوه سخنرانی درس هایی از اصول عقاید، تفسیر و احکام را به زبان ساده برای جمعی از مومنین دایر نمود، تا آن ها را از نظر فکری و عقیدتی مسلح کند که بتوانند به خوبی از عهده ی اثبات حقانیت مذهب خویش در مواقع بحث و مناظره برآیند.

یکی دیگر از برنامه های تبلیغی مرحوم آیت الله حجت مسأله ی تزکیه و خودسازی بود که با بیان آیات الهی، مسایل عالم برزخ و معاد مومنان را تشویق و ترغیب به سوی انجام اعمال واجبه بلکه مستحبات و دوری از محرمات و حتی مکروهات می نمود، و این بحث ها آن چنان اثری در روحیه ی مردم گذاشته بود که حتی برای خواندن نماز شب صفوفی در مسجد قاضی شهاب تشکیل می شد تا چه رسد به نمازهای یومیه که اگر کسی دیرتر می رسید جایی برای نشستن در صفوف نماز پیدا نمی کرد و تا هنوز هم مرسوم مسجد قاضی شهاب بر اینست که باید نوافل یومیه مرتب خوانده شده بعد از نماز های واجب هم تعقیبات آن به جا آورده شود.

در حسینیه از منبر رفتن کسانی که هنوز کاملاً بر خود مسلط نشده بودند ممانعت می کرد، وقتی علت را جویا می شدند، می فرمود اگر آمر به معروف و ناهی از منکر خود عامل به آنچه می گوید نباشد دیگران را نیز به گمراهی می کشاند حتی به فرزند عزیز و بزرگوارش مرحوم حجه الاسلام آقا ضیا حجت با این که به سن ۲۵ سالگی رسیده و مهذب به اخلاق اسلامی و تحت تربیت کامل ایشان بود علی رغم اصرار عده ای از دوستان اجازه ی سخنرانی نمی داد بلکه می فرمود فقط یک مختصر روضه بخواند و بس.

ب_ برنامه های تدریسی

در این قسمت نیز مشکلات زیادی سر راه ایشان بود، چه در آن زمان معظم له بودجه ای برای ساختن مدرسه و دادن شهریه که نداشت هیچ، طلبه ای هم نبود تا از ایشان کسب فیض نماید، لذا در صدد تشویق عده ای برآمد تا فرزندان خویش را برای تحصیل علوم دینی نزد ایشان بفرستند و برای آن ها هم از اول صرف و نحو درس را شروع نمود.

آیت الله حجت برای تربیت شاگردان بیشتر دو سال متوالی و در هر سال شش ماه به بهسود که یکی از مناطق شیعه نشین افغانستان است و تا کابل مسافت چندانی ندارد سفر نموده مشغول تدریس کسانی شد که می خواستند طلبه و اهل علم باشند.

در تدریس بیانی شیوا و رسا داشت و همین باعث می شد تا طلاب با اشتیاق تمام پای درس ایشان نشسته و استفاده کنند، حتی عده ای از طلاب اهل تسنن با این که از نظر داشتن استاد در غنا و بی نیازی بودند نزد ایشان آمده درس های صرف و نحو و کتب فقهی و حدیثی خود را در محضر معظم له تحصیل نمودند.

پس از شروع به تدریس خیلی زود آوازه ی ایشان در اقصی نقاط افغانستان به گوش عاشقان علوم اهل البیت رسیده از اطراف و اکناف مردم فرزندان خودشان را به طرف کابل گسیل داشتند تا در خدمت ایشان کسب علم و ادب نموده دوباره به اوطان خود مراجعت و مردم را هدایت نمایند. طلاب هم پس از مدتی تحصیل و کسب فیوضات علمی و اخلاقی روانه ی مناطق خود شده به تدریس و تبلیغ می پرداختند، و بار مسؤولیت معظم له را سبک تر می نمودند.

از کسانی که بعد از استفاده از محضر ایشان و قبل از سفر به نجف اشرف قادر به تدریس سطوح عالیه بود و در زادگاه خویش مدرسه دایر نموده مشغول به تدریس شد می توان آیت الله سید سرور واعظ را و همچنین آیت الله شیخ محمد علی مدرس کابلی که به طور کامل خدمت معطم له تحصیل نموده و به مقام عالی اجتهاد نائل گردید نام برد. و دیگر شاگردان ایشان نیز عبارت اند از : آیت الله شیخ محمد امین افشار که دارای مدرسه و حسینیه ی مجلل و با شکوهی در وزیر آباد کابل بود و پس از کودتای مزدوران روسی دستگیر و ناپدید شد ؛ آیت الله شیخ عزیز الله غزنوی ، آیت الله سید عبد العظیم آقای سرکاریز، آیت الله آخوند شیخ غلام رضای زریافته، آیت الله سید علی جان علم الهدی، حجت الاسلام و المسلمین سید انور شاه آقای صدر، حجت الاسلام حاجی میر آقا که در منطقه ی چهاردهی کابل مشغول به انجام وظیفه بود، حجت الاسلام سید محمد حسین مصباح ، حجت الاسلام سید محمد امان بصیر، حجت الاسلام سید عبد الحمید ناصر ، حجت الاسلام میر علی احمد عالم و عده ی کثیری غیر از نامبردگان. ضمناً اگر بخواهیم تعداد شاگردان ایشان را بدانیم باید به ذکر جمله ای از حضرت آیت الله واعظ اکتفا کنیم که در روز سوم وفات مرحوم اقا ضیا حجت فرمود تمام علمای افغانستان یا بلا واسطه یا مع الواسطه شاگرد مرحوم آیت الله حجت هستند، چه تمام علمای بعد از ایشان یا نزد خود معظم له و یا نزد شاگردان ایشان تحصیل نموده و به مدارج عالیه ای از علم و کمال رسیدند.

۸- زهد و تقوای مرحوم آیت الله العظمی حجت

معظم له در انجام فرامین الهی و برنامه های عبادی، اتیان واجبات و مستحبات، ترک محرمات و حتی مکروهات آن چنان محکم بود که قلم از بیان آن عاجز و این مختصر نیز گنجایش توصیف زهد و تقوی آن بزرگ مرد علم و عمل را ندارد. او آن چنان شوق عبادت داشت که اگر روز های متوالی روزه گرفته شب ها را تا صبح به نماز و دعا بیدار می نشست، ابداً احساس خستگی نکرده بلکه نشاط و شاداب یبیشتری در جبین مبارکش ظاهر می گردید. در تلاوت قرآن کریم چونان علاقه ای داشت که علما و مردم او را انیس القرآن لقب داده بودند و به گفته ی خود معظم له که از ۵ – ۶ سالگی قاری قرآن بوده تلاوت آن کتاب آسمانی را بر هر کار دیگر مقدم می داشت. در فواصل بین درس ها قرآن تلاوت می نمود و با تمام مشاغل و گرفتاری هایی که داشت درهفته دو قرآن و در ماه مبارک رمضان سی قرآن ختم می نمود که با محاسبه ی تقریبی که بعد از رحلت ایشان به عمل آمد، معلوم شد که در طول عمر پر برکت خویش بیش از دوازده هزار مرتبه ختم قرآن کریم نموده است. بر علاوه تلاوت قرآن و نمازهای نافله به هیچ عنوان حاضر به ترک نماز شب نبوده در سردترین شب های زمستان نیز با آب سرد وضو گرفته از ساعت ۱۲ شب به مسجد می رفت و تا طلوع فجر مشغول نماز و دعا و مناجات بود، بعد از آن نماز صبح را به جماعت به جا آورده تا طلوع آفتاب مشغول به تعقیب می شد.

آیت الله حجت مسجد را بیش از هر جای دیگر دوست می داشت، لذا اکثر اوقات ایشان در روز و شب در مسجد سپری می شد حتی اگر کسی هم برای سؤال و مسأله می آمد و یا برای ملاقات با ایشان باز آن مرحوم را در مسجد زیارت می نمود، اگر گاهی به ایشان گفته می شد که یک مقدار استراحت کنند، این روایت را قرائت می فرمود: من کان بیته مسجد و کتابه قرآن وجبت له الجنه.

به غیر از روزه ی ماه مبارک رمضان از هر ماه سه روز اول و آخر و وسط آن را روزه دار بود، هم چنین ایامی که روزه آن مستحب است مثل نیمه ی شعبان و عید سعید غدیر و غیره را روزه می گرفت. بلکه تا قبل از آن که ضعف و کهولت بر ایشان اثر بگذارد، رجب و شعبان را از اول تا آخر روزه گرفته دیگران را نیز به این کار امر می نمود. شب ها هم عادتش این بود که بعد از نماز مغرب و عشا سوره های الرحمن و واقعه، ملک و چند سوره ی دیگر را خوانده بعد شام صرف نماید.

در خوراک و پوشاک نیز کاملاً تقوا و زهد را رعایت فرموده هیچ گاه حاضر به پوشیدن لباس های قیمتی و صرف نمودن خوراکی های متنوع و لذیذ نمی گردید. در مصرف سهم مبارک امام (ع) و سادات آن چنان محتاط بود که حتی اگر در منزل هم چیزی پیدا نمی شد مصرف ننموده و با یک کلمه ی ندارم خود را راحت می نمود.

در اوایل بلکه تا مدت ها بعد از آن منزل شخصی نداشته در خانه های دوستان و آشنایان زندگی می نمود، تا این که پس از مدت ها مردم برای ایشان منزلی تهیه نمودند که آن هم فاقد هر گونه وسایل راحتی از قبیل حمام، بادپکه، آب گرم و غیره بود. با تزیین منزل و پهن نمودن فرش های عالی مخالفت نموده می فرمود این ها دل را می میراند و انسان را از آخرت غافل می سازد.

از ریاست و ریاست خواهی متنفر بود، هیچ گاه حاضر نبود برای جلب مردم به خود و دور کردن آن ها از دیگران دست به کاری که مورد رضایت آن ها است، بزند و با این جمله که با خدا باش و پادشاهی کن به همه ابلاغ می کرد که تنها دست نیاز به سوی خالق بی نیاز دراز خواهد کرد و بس. از تجملات و داشتن حاجب و دربان خوشش نمی آمد، لذا دیدن ایشان در هر ساعت و برای هر کسی میسر بود. اگر جایی می رفت اکثراً حتی تا ده کیلومتر را هم پیاده طی می نمود تا از این طریق با فقرا و مساکین که پول کرآیت ی ماشین نداشتند همگام و همراه باشد و تا آخر عمر دارای ماشین شخصی نشد، حتی وقتی به ایشان اهدا هم کردند رد نموده به صاحب ماشین فرمود اگر می خواهد ثواب عایدش گردد پول آن را به فقرا کمک نماید. و خلاصه که او بنده ی خدا بود و در تمام ساعات شب و روز و دقایق زندگی فقط تقوا و ترس از خدا سرلوحه ی زندگی او را تشکیل می داد.

۹- مقام علمی مرحوم آیت الله حجت

پی بردن به مقام علمی و فضل و کمال عالمی از چند راه ممکن است که بهترین و بالاترین و بلکه مهم ترین آن شنیدن صفات و کمالات علمی و معنوی او از زبان دیگر علما و بزرگان هست چه از باب ” قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهری” فقط عالم است که می تواند مقام عالمی دیگر را تشخیص داده و به مردم بیان کند. مرحوم آیت الله حجت هم از کسانی است که توسط علمای بزرگ و اساتید عظیم الشأن که هر کدام به نوبه ی خودشان از اساطین دین و رؤسای مذهب بوده جلالت و بزرگی آن ها برکسی مخفی نیست تعریف و توصیف شده است که این مطلب در اجازه نامه های اجتهاد یا روایت که به معظم له داده شده کاملاً مشهود است و ما برای نمونه دو تا از اجازه نامه های اجتهاد ایشان را که فعلاً در دسترس بود برای خوانندگان عزیز ارائه می نماییم.

۱- اجازه ی اجتهادی که از فقیه خبیر و اصولی شهیر استاد الفقها و المجتهدین حضرت آیت الله العظمی آقای شیخ ضیاء الدین عراقی طاب ثراه برای معظم له داده شده و ذیلاً آن را می خوانید :

« بسمه تعالی
بعد از حمد و صلوه، جناب مستطاب عمده الفضلاء العظام و نخبه الفقهاء … فخر المحققین و افتخار المجتهدین السلیل الموید و الجبر المسدد العلم الجلیل و الافخم النبیل غواص بحار العلم و التقوی و العارج معارج السداد و الهدی السند الممجد السید احمد الکابلی که مدت مدیدی مشغول به تحصیل علوم دینیه بوده و کسب فیوضات خویش از جوار ابوالائمه فرمودند و در همت به تحصیل یگانه زمان محسوب و بحمدالله رسیدند به مقامات عالیه خصوصاً به درجه اجتهاد که آن بهترین مراد است و برای ایشان است که عمل نماید بآنچه را که از ادله شرعیه استنباط نموده و حرام است برایشان تقلید در آنچه اجتهاد در وی فرمودند و اوصیه بتقوی الله. من الاحقر ضیاء الدین العراقی. »


۲- اجازه ی اجتهاد که از مرجع علی الاطلاق شیعه و زعیم حوزه ی علمیه و الحجه الکبری حضرت آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی قده برای معظم له عنایت شده و ذیلاً به نظر مبارک شما رسانیده می شود:

« بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علیم اشرف انبیاء و المرسلین محمد خاتم النبیین و علی آبائه الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین اما بعد فان جناب الفاضل العالم و الورع المحقق الکامل المهذب الصفی التقی السید احمد الکابلی دامت تاییداته ممن صرف عمره فی تحصیل العلوم الشرعیه و تنقیح مباینها النظریه… باحثا مجدا مجتهدا حتی صار من العلماء الاعلام و ممن یشار الیه بالبنان و بلغ رتبه من الاجتهاد فله العمل بما یستنبطه من الحکام علی النهج المالوفه بین الاعلام و له التصدی فیما یتصدیه المجتهد و اجزت له ان یروی عنی کلما صحت لی روایته بالطرق المقرره المنتهیه الی مشایخی العظام الی اهل بیت العصمه علیهم السلام و نرجوه ان لا ینسانی من صالح الدعوات و السلام علیه و رحمه الله و برکاته. الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی. »


۱۰-آثار مرحوم آیت الله حجت

توضیح این نکته لازم است که آنچه در این مورد نگاشته می شود عبارت از تألیفات و تصنیفات نیست، بلکه آثاری که اینجا یادآوری می شود عبارت است از مساجد و امکنه ی عمومی که ایشان برای راحتی شیعیان یا احداث و یا تعمیر و توسعه داده از خود به یادگار گذاشت، که به طور فشرده و مختصر عبارت است از :

۱- تکیه خانه یا حسینیه ی عمومی چنداول .

۲- مسجد شهید قاضی شهاب که ایشان آن را تجدید بنا کرده و بزرگ نمود.

۳- زیارتگاه سخی در دامنه ی علی آباد کابل که توسط معظم له توسعه داده شده تجدید بنا گردید.

۴- مسجدی به نام مسجد علی در کنار زیارتگاه مذکور.

۵- مسجد جامع کارته سخی یا جمال مینه.

۶- زیارتگاه حضرت ابوالفضل در مراد خانی کابل که به امر ایشان تعمیر گردید.

۷- مسجدی در کنار زیارتگاه مذکور.

۸- مسجد خافیهای چنداول که توسط معظم له تعمیر و تجدید بنا شد.

۹- مسجد قلعه هزارها در چنداول که ایشان آن را ترمیم نمود.

۱۰-مسجد همت یارخان در چنداول که به دستور معظم له تعمیر گردید.

۱۱-کتاب خانه ی امام صادق (ع) درمسجد همت یار خان.

۱۲-غسال خانه ای برای تغسیل اموات مومنین در زیارت سخی.

۱۳-غسال خانه ی به همین منظور در کنار زیارتگاه حضرت ابوالفضل (ع) .

۱۴-غسال خانه ای هم در تکیه خانه ی عمومی چنداول.

و ده ها اثر دیگر که از ایشان در گوشه و کنار به چشم می خورد و ذکر همه ی آن ها در این جزوه ی مختصر غیر ممکن است.

۱۱- تاریخ و زمان فوت مرحوم آیت الله حجت

در آخرین ماه رمضانی که ایشان در قید حیات بودند و ضعف و کهولت کاملاً آن وجود مبارک را ناتوان ساخته بود، هر چند اطبا و نزدیکان تذکر دادند که روزه ماه رمضان را افطار نمایند، قبول نفرموده و با این که خیلی ضعیف شده بود مرتب روزه می گرفتند تا این که در شب بیست و دوم ماه رمضان ساعت دوازده شب که برای رفتن به مسجد و خواندن نماز شب آماده می شدند در روی بستر خواب خویش زمین خورده از ناحیه ی پا آسیب دیدند، پس از چند روز طبق لزوم دید، پزشکان پا را گچ گرفته از معظم له خواستند مدتی استراحت بفرمایند، اما بعد از باز کردن گچ دیگر قادر به حرکت نبوده چند ماهی در بستر ماندند، تا آن که ساعت هشت بعد از ظهر در شب پنج شنبه ۱۲/۲/۱۳۵۳ هجری شمسی در حالی که از عمر شریف و پر بار ایشان تقریباً ۸۵ سال گذشته بود، دار فانی را وداع گفته و در جوار رحمت پروردگار خویش به ملاء اعلی پیوستند، عاش سعیداً و مات سعیداً

علنی‌ساختن مجدد مراسم شیعیان

در زمان بازگشت حجت به کابل، شیعیان افغانستان بخصوص در کابل همچنان تحت تاثیر سیاست‌های ضدشیعی عبدالرحمان خان، در تقیه و محدودیت زندگی می‌کردند و بیشتر اعمال و مراسم خود را مخفیانه انجام می‌دادند. به گفته معاصران میر علی احمد حجت، او اقداماتی در مخالفت با محدودیت و تقیه شیعیان کابل انجام داد:

او بطور علنی، وضو و نماز خود را براساس فقه جعفری انجام می‌داد.
حجت مراسم مذهبی از جمله جشن میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، عید غدیر، نیمه شعبان، برافراشتن پرچمی به نام امام علی علیه السلام در ایام نوروز، مراسم عاشورای حسینی و رسم و رسوم مربوط به این مناسبت‌ها را آشکارا و با تشویق و حضور شیعیان برگزار می‌کرد.
میرعلی برخی مساجد، حسینیه‌ها و مراکز عبادی و اجتماعی شیعیان را احداث یا بازسازی کرد. حجت ابتدا مسجد شهید قاضی شهاب را که متروکه بود، بازسازی کرد و حدود ۵۰ سال در آن به اقامه نماز جماعت پرداخت. این اولین نماز جماعت شیعیان کابل با پس از دوره عبدالرحمان خان بود. میر علی هم‌چنین مسجد خافیها، مسجد قلعه هزاره‌ها و مسجد همت‌یاری‌خان در منطقه چنداول کابل را بازسازی کرد. سپس کتابخانه امام صادق علیه السلام که در کنار مسجد همتیاری‌خان بود با نظارت او بازسازی شد. او در کنار بنای نظرگاه حضرت ابوالفضل در منطقه مرادخانی کابل به ابوالفضلی مشهور است و متروکه شده بود، مسجد و غسالخانه‌ای ساخت.

زیارتگاه سخی

حجت، زیارتگاه سخی در دامنه کوه علی‌آباد کابل را بازسازی کرده و گسترش داد. حجت یک مسجد جامع نیز در نزدیکی این زیارتگاه تاسیس کرد که به دلیل نزدیک بودن به زیارتگاه سخی، به مسجد جامع کارته سخی مشهور است.

تکیه خانه عمومی چنداول

حجت در سال ۱۳۱۷ شمسی تکیه خانه‌ای در ابتدای محله چنداول در ناحیه یک کابل بنا کرد. این مجموعه شامل مسجد، مدرسه علمیه، حسینیه، کتاب‌خانه، غسال‌خانه و آشپزخانه بود و اکنون برنامه‌های گوناگون مذهبی در طول سال در آن برگزار می‌شود.

تصوير

وجود با برکت

عادت مرحوم آیت الله ميرعلي احمد حجت كابلي این بود که هر روز، عصرها، چند دقیقه پیاده روى مى کرد. گاهى مسیرش به سوى بازار بزرگ کابل و گاهى به سمت بیمارستان ابن سیناى این شهر بود. یکى از کسانى که معمولا او را در این پیاده روى همراهى مى کرد و معروف به حاجی بلا بود، خاطره زیر را نقل مى کند:
«به طرف بازار مى رفتیم، مغازه داران شیعه و سنى از من خواهش نموده گفتند: این آقا را هر روز به سوى بازار بیاور چون روزى که ایشان از اینجا عبور مى کند، برکت بر ما نازل مى شود و کار و کاسبى ما رونق مى گیرد.»


از امتيازات علمى مرحوم آیت الله ميرعلی احمد حجت كابلي علاوه بر فقاهت و علوم رسمى حوزوى؛ تبحر ايشان در علوم قراءات و تلاوت ايشان به چهارده روايت بود، طوريكه در كابل (هفتاد سال قبل) ايشان علوم قراءات را احيا كرد، و افزون بر شيعيان؛ علماى سنيان كابل هم از ايشان قراءات را تعليم می گرفتند

شمه اى از احوال و مجاهدتهاى ايشان در اين بيوگرافی به همراه مصاحبه با آن علامه آمده است نكات بسيار عبرت آموز دارد.
از جمله وقايع ، شهادت والد و جد و عموی ايشان و دوران اسارت و شرايط سخت طفوليت ايشان و شرح رفتن به مشهد در 12 سالگی جهت تحصيل علم كه بخاطر فقر پياده از كابل تا مشهد دنبال قافله می دويده است ووو شرح مجاهدتهای ايشان در ايام تحصيل و بالخصوص در بازگشت به افغانستان رسميت بخشيدن به مذهب تشيع وووو از خدمات بزرگ ايشان است علاوه بر علوم قراءات در نغمات تلاوت هم متبحر بود

انس با قرآن

و به گفته خود معظم له که از ۵ – ۶ سالگی قاری قرآن بوده تلاوت آن کتاب آسمانی را بر هر کار دیگر مقدم می داشت. در فواصل بین درس ها قرآن تلاوت می نمود و با تمام مشاغل و گرفتاری هایی که داشت درهفته دو ختم قرآن و در ماه مبارک رمضان سی قرآن ختم می نمود که با محاسبه ی تقریبی که بعد از رحلت ایشان به عمل آمد، معلوم شد که "در طول عمر پر برکت خویش بیش از دوازده هزار مرتبه ختم قرآن کریم" نموده است.
حرص عجیبى به تلاوت قرآن داشت. در خانه، مسجد و هرجا که زمینه تلاوت فراهم مى شد، قرآن را از جیبش بیرون مى آورد و تلاوت مى نمود. اگر به جهتى درس به تأخیر مى افتاد، شروع به خواندن قرآن مى کرد.
روزهاى جمعه نیز کنار منبر مى نشست و کتاب خدا را مى خواند. وى قرآن را به مقامات مختلف قرائت مى نمود و صداى زیبا و دلکشى داشت.

با اینکه عالم طراز اول کشور بود، در مسجد خوافیهاى چنداول، جلسه قرائت قرآن ترتیب داد و تعدادى از علاقمندان را با تجوید و مقامات قرآن آشنا ساخت. یکى از جلوه هاى فعالیت قرآنى او تربیت شاگردان کوشا و دلسوز بود قرآن آموزانى که با استفاده از انفاس قدسى استاد، بعدها به تربیت شاگردانى پرداختند که در خیلى از کشورهاى اسلامى بى مانند بودند و صوت و لحن زیباى آنان، مسئولان رادیوى کابل را واداشته بود براى اجراى برنامه هاى قرآنى از آنان دعوت نمایند. در تلاوت قرآن کریم چونان علاقه ای داشت که علما و مردم او را انیس القرآن لقب داده بودند.


تصوير

=====================

کابل شهرى تاریخى و سرسبز، با آب و هواى کوهستانى است عالمان زیادى از این شهر برخاسته اند. شخصیت این نوشتار که در این شهر طلوع کرد سالها به ارشاد پرداخت و سرافرازانه سر به خاک نهاد.
«شهید سید گل شاه» شیفته اهل بیت(علیهم السلام) و عالمى مجاهد از سادات گردیز بود که در محله «قلعه هزاره هاى مرادخانى» کابل زندگى مى کرد و همسرش بانوى مؤمنه و فداکارى از قزلباشهاى دیار غزنوى بود. در 20 ذى الحجه 1307 یا 1308ق کودکى در این خانواده دیده به جهان گشود که نامش را «سید میرعلى احمد» و لقبش را «حجت» نهادند کودکى که بعدها تحولات مهمى به نام او رقم خورد و مذهب پرآوازه جعفرى به دست با کفایت او در بخشى از جهان اسلام رسمیت یافت.

نسب شریف وى به امام موسى بن جعفر(علیه السلام)مى رسد و مرقد شریف یکى از اجدادش به نام «سید حسن آقا، مکنى به ابى محمد، بن سید على دینورى، بن سید موسى (ابى سبحه) بن سید ابراهیم المرتضى، بن امام موسى بن جعفر(علیه السلام)» در شهر گردیز، مشهور و زیارتگاه مؤمنان است.

اوان کودکى آغاز محنت

سید همزمان با تجاوز انگلیسى ها به افغانستان به دنیا آمد. در همان سالها، استعمار پیر به علت مقاومت افسانه اى افغان ها، شکست تاریخى تلخى را تجربه کرد. این پیروزى مرهون شهادت انسانهاى بى گناهى بود که در این مسیر، جام شهادت نوشیدند. پدر، عمو و جد سید على احمد، از جمله این مجاهدان بودند که با اشاره انگلیسى ها و به دست «امیر عبدالرحمان خان» سفّاک، جام شهادت نوشیدند. این واقعه در حدود سال 1270 یا 1271هـ .ش.، در یک زمستان سرد و سوزان اتفاق افتاد. این امیر ستمگر، تمام دارایى آنان را مصادره و زنان و فرزندانشان را اسیر کرد و به نقطه نامعلومى انتقال داد. تنها کسى که از این اسارت نجات یافت، علامه بلبل برادر بزرگ تر سید على احمد بود که 14-15 سال داشت. او مدتى در خانه یکى از آشنایان پنهان شد و سپس مخفیانه به مشهد مقدس رفت و به فراگیرى علوم اسلامى پرداخت. در آن زمان سید على احمد 2-3 سال بیشتر نداشت. محل نگهدارى آن ها خرابه اى تاریک و زیر نظر دائمى مأموران دولتى بود. او با نگاههاى کودکانه اش، شاهد ظلم و جنایات بى شمارى بود و از هول و هراس دشمنان، به آغوش پرمهر مادر پناه مى برد. اسارت غمبار آنان یک ماه طول کشید و سرانجام بعد از کشته شدن مردان و مصادره اموال آزاد شدند. خانواده سید با رنج و محنت خود را به شهر غزنى رساندند. مادر سید براى گذراندن زندگى تن به کار داد. با این حال، امور زندگى آنان به دشوارى مى گذشت. به همین دلیل دوباره به کابل برگشتند و در یکى از منازل محله «مرادخانى» رحل اقامت افکندند. در آن وقت، سید 6-7 سال بیشتر نداشت.

گام به گام تا اجتهاد

سید تازه به سن نوجوانى رسیده بود که برادرش «علامه بلبل» -بعد از حدود 10 سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد- به کابل بازگشت و در کنار فعالیتهاى تبلیغى، برادر کوچک ترش را تحت تعلیم و تربیت قرار داد. آیت الله حجت در مورد آغازین روزهاى تحصیلش در آن ایام مى گوید:

«برادرم آقاى بلبل هنگامى که از مشهد مقدس برگشت و به کابل آمد، مرا تحت تربیت خود قرار داد و کتاب هاى معمول آن دوران را به من آموخت. وقتى کتاب نصاب الصبیان تمام شد، از من درس را سؤال کرد. کتاب نصاب الصبیان را که حفظ کرده بودم، از اول کتاب تا آخر از حفظ خواندم. برادرم وقتى زحمت و علاقه من به تعلیم و درس را دید، فرمود: تو را با این ذهن و ذکاوت که دارى به مشهد مقدس مى فرستم، تو مجتهد مى شوى.»

در جوار حرم رضوى

علامه بلبل برادر را با تاجر مورد اطمینانى به مشهد مقدس فرستاد و سید 12 ساله به علت نداشتن مخارج راه، مسیر کابل تا مشهد را پیاده طى کرد. وى از این سفر دشوار چنین یاد مى کند:
«بعضى اوقات به جهت خستگى و ورم پاهایم، از شدت پیاده روى از قافله عقب مى ماندم و با مشکلات فراوان، خود را به قافله مى رساندم.» او بعد از ورود به مشهد، در یکى از حجره هاى مدرسه «ابدال خان» -در جنب مقبره پیرپالاندوز- اقامت گزید و به فراگیرى دروس حوزوى پرداخت. تحصیل او در این شهر حدود 17 سال ادامه یافت.

ایام تحصیل در مشهد، با رنج و عذاب زیاد همراه بود. او مى گوید:

«در اوائل تحصیل، زمانى که مرحوم شیخ عباس قمى در مشهد بود. در یک ماه رمضان، خیلى کم پول شده بودیم، تا آنجا که نه قدرت تهیه افطار داشتیم و نه سحر. من و برادرم، آن شب را تا سحر گرسنه به سر بردیم. چیزى به اذان صبح نمانده بود. منتظر اذان بودیم که ناگاه چهره آقاى شیخ عباس قمى نمایان شد. داخل اتاق ما آمد. مقدارى پول در زیر فرش گذاشت و خودش بیرون رفت. باعجله به نزدیک ترین مغازه رفته، مقدارى غذا تهیه کردیم و سحرى خوردیم.»

«روزى در ایام تحصیل بر اثر فقر، دچار گرسنگى شدم. غیرت و همَّتم اجازه نمى داد تا نزد کسى ابراز حال نمایم. (آن روز) از محلى مى گذشتم.پوست هاى خربزه و هندوانه را دیدم. خواستم بردارم تا با آن رفع گرسنگى کنم ولى از عابرین خجالت کشیدم. صبر کردم تا از بینندگان فارغ شدم. آنگاه پوست ها را برداشتم و در زیر عبا، به اتاق آوردم و بعد از شستن، با برادرم آقاى شریعت استفاده کردیم. بارها این عمل تکرار شد، ولى ما همچنان به تحصیل خود ادامه مى دادیم.»

پیاده تا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

سید در سال 1300ش، همراه برادرش آیت الله شریعت، روانه شهر مقدس قم شد، او در مدرسه دارالشفاء رحل اقامت افکند و به مدت سه سال به فراگیرى علوم و پرورش روح پرداخت. براساس بعضى شواهد، آیت الله العظمى شیخ عبدالکریم حائرى(1276-1355ق) از برجسته ترین استادان وى در قم بود.

پروانه حرم علوى

این روحانى غیرتمند در سال 1304ش به حوزه کهن نجف اشرف پا نهاد و در یکى از مدارس آیت الله سید کاظم یزدى ساکن شد و به تکمیل اندوخته هاى خود پرداخت. اسامى آیات عظامى که از برجسته ترین استادان وى در این شهر بودند، چنین است:

1- سید ابوالحسن اصفهانى.

2- آقا ضیاءالدین عراقى.

3- آقا میرزا حسین نائینى.

وى پس از حدود سه سال از نام آوران عرصه فقه، اصول، حکمت، کلام، تفسیر، منطق، و اخلاق شد و از استادانش اجازه اجتهاد گرفت. متن اجازه اجتهاد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام على اشرف الانبیاء والمرسلین محمد خاتم نبیین و على آبائه الطاهرین و لعنة الله على اعدائهم اجمعین اما بعد فان جناب الفاضل العالم الورع المحقق الکامل المهذب الصفى التقى السید احمد الکابلى دامت تأییداته ممن صرف عمره فى تحصیل العلوم الشریعه و تنقیح مبانیها النظریه باحثاً مجداً مجتهداً حتى صار من العلماء الاعلام و ممن یشار الیه بالبنان و بلغ رتبة من الاجتهاد فله العمل بما یستنبطه من الاحکام على النهج المألوفه بین الاعلام و له التصدى فیما یتصدیه المجتهد و ازت له ان یروى عنى کلما صحت لى روایته بالطرق المقرره المنتهیه الى مشایخ العظام الى اهل بیت العصمة علیهم السلام و نرجوه ان لاینسانى من صالح الدعوات والسلام علیه و رحمة الله و برکاته، الاحقر ابوالحسن الموسوى الاصفهانى»

بازگشت شکوهمند

سید بعد از سالها تحصیل و تهذیب به رغم اصرار برخى دوستان و مرجع تقلید وقت، آیت الله العظمى سید محسن حکیم و سایر بزرگان نجف، به وطن برگشت زیرا خدمت به وطن را، خدمت به اسلام و مکتب جعفرى مى دانست البته از پیامدهاى ناگوار این بازگشت هم آگاه بود. از او نقل شده است:

«من در نجف اشرف مى توانستم با کمال عزت زندگى نمایم و مرجع عموم مردم و طلاب قرار گیرم. اما آنچه که مرا وادار کرد به وطن برگردم، احیاء مذهب شیعه و زنده و علنى نمودن مراسم مذهبى شیعیان بود که در آتش تعصبات متعصبین مى سوختند. با آنکه مى دانستم دچار مشکلاتى مى شوم، به وطن برگشتم به امید آنکه مصدر خدمت باشم و پرده هاى تعصب و تقیه را پاره کرده نداى رساى «اشهد ان علیاً ولى الله» را در مأذنه هاى مساجد طنین افکنم.»

هنگامى که در سال 1307ش، وارد کشور شد، همین اندیشه به او امید مى بخشید:

«اگر بتوانم مذهب امام صادق(علیه السلام) را براى جامعه معرفى و در زندگى خود پیاده نمایم، به همه کارها دست پیدا کرده ایم و به اهداف متعالى اسلامى که بر پایه حکومت بر اساس عدالت است. نایل شده ایم. زیرا در این مذهب و عمل کردن به قوانین آن، هم هدایت است و هم سیاست. هم دنیا است و هم آخرت. و همه علوم در اینجاست.»

شایسته است قبل از پرداختن به حضور ایشان در افغانستان به شرایط آن عصر نظرى افکنیم.

امواج فتنه و آشوب

تعصبات مذهبى در آن زمان به تحریک انگلیس از سوى برخى عالمان اهل سنت و دستگاه حاکمه وقت به اوج خود رسیده بود. آنها شیعیان را رافضى و ریختن خونشان را مباح مى دانستند. اوضاع شیعیان نیز از جهات مختلف نگران کننده بود. برخى از دلایل وضعیت رقت بار آنان چنین بود:

1- شیعیان در تقیه کامل به سر مى بردند و شعار «التقیة دینى و دین ابائى» تمام شئون زندگى آنان را فرا گرفته بود.

2- کشتار بى رحمانه شیعیان توسط عبدالرحمن خان و حبیب الله خان، جو اختناق آمیز ایجاد کرده بود و دهها روحانى بعد از بازگشت از حوزه هاى علمیه، به دست جلادان به شهادت رسیدند. علاوه بر جدّ، پدر و عموى آیت الله حجت، اسامى برخى از افرادى که دچار این سرنوشت شدند، چنین است: ملا آغابابا، سید على گوهر آغا، مولى محمد على قندهارى، مولى على جان قندهارى، قاضى شهاب کابلى و...[15] یکى دیگر از این شهیدان «همتیارى خان» صاحب یک حسینیه در محله چنداول کابل بود. حبیب الله خان او را دستگیر، و حسینیه اش را به مسجد تبدیل کرد و به او گفت: «بت خانه ات را به مسجد تبدیل کردم.» همتیارى خان که شور حسینى در رگ هایش جریان داشت، چنین سرود:

ببین شرافت بت خانه مرا اى شاه *** که چون خراب شود خانه خدا گردد

امیر ستمگر با شنیدن شعر او، به غضب آمد و دستور کشتنش را صادر کرد. یکى از تاریخ نگاران معاصر به این تراژدى دلخراش و سرنوشت عمومى شیعیان افغانستان چنین اشاره مى کند:

«مردم هزاره تلفات زیادى دادند و تلفات روحانیون نسبت به فئودال ها بیشتر بود. زیرا فئودال ها اغلب به دولت تسلیم شدند درحالى که روحانیون کشته و یا فرار مى کردند از «یکه ولنگ» صد خانوار روحانى به دست دولت افتاده و یک هزار خانوار روحانى موفق به فرار گردیدند و دوهزار و یکصد روحانى در جنگ کشته شد.»

طلوع شیعه بر فراز پامیر

وقتى سخن از رسمیت شیعه در افغانستان به میان مى آید، منظور آزاد بودن شیعیان در اظهار عقاید خودشان است، نه رسمیتى که در قانون اساسى کشور به ثبت مى رسد. در آن زمانه پرآشوب، اظهار عقیده براى شیعیان جرم بود و خطر مرگ را در پى داشت، لذا آنان تمام اعمال و مراسم خود را به صورت مخفیانه انجام مى دادند. مهم ترین کارهاى آیت الله حجت، براى تغییر آن وضعیت چنین بود:

الف) از بین بردن حالت انزوا و تقیه شیعیان، به نحوى که بتوانند مراسم عبادى و سیاسى خود را آشکارا برگزار نمایند.

ب) ایجاد تغییر نگاه اهل سنت نسبت به شیعیان در مورد اینکه شیعیان مسلمانند و جان، مال و ناموسشان محترم است. وى براى نیل به این اهداف، گام هاى زیر را برداشت:

1- به طریق شیعى وضو مى ساخت و نمازهایش را با مهر و دست باز مى خواند و از دیگران نیز مى خواست اعمال مذهبى خود را مانند او انجام دهند.

2- جلسات مذهبى چون جشن هاى میلاد خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله)، عید غدیر خم، نیمه شعبان، برافراشتن پرچمى به نام امام على(علیه السلام) در ایام نوروز، مراسم عاشوراى حسینى و... که تا آن زمان مخفیانه برگزار مى شد، را از انزوا خارج ساخت و به شیعیان دستور داد مراسم خود را بدون ترس و هراس، آشکارا برگزار نمایند.

3- براى نخستین بار بانگ رساى «اشهد انّ علیّاً ولىّ الله» را به سبک شیعى در فضاى شهر کابل و کشور به طنین انداخت.

4- مساجد، حسینیه ها و پایگاههاى عبادى و اجتماعى شیعیان را احداث و بازسازى کرد.

5- اماکن مذهبى و زیارتگاهها که سمبل اهل بیت شناخته مى شدند را بازسازى کرد.

طولى نکشید که فعالیتهاى خالصانه آن بزرگ مرد، به ثمر نشست و شیعیان و سنیان با فرهنگ و مذهب اهل بیت(علیهم السلام) آشنا شدند و حضور مذهب جعفرى در کنار مذهب حنفى را تحمل کردند هر چند در این مسیر، غمهاى فراوانى بر قلب او، دوستان و شاگردانش سایه افکند. وى براى انجام این وظیفه مهم به گونه اى حساب شده وارد صحنه شد. ابتدا در خانه هاى افراد مؤمن و مورد اطمینان احکام دین و اصول و فروغ مذهب شیعه را بیان کرد و آنگاه که زمینه براى یک حرکت اصلاحى بزرگ آماده شد، به اظهار مذهب پرداخت و تا تثبیت آن از هیچ تلاشى فروگذار نکرد. یکى از همراهان همیشگى او در این مورد مى گوید:

«در آن اوائل که معظم له از نجف تشریف آورد، جز خانه من، و خانه هاى ملانوروز، مأمور على جان و حاج موسى جان نجم، جاى دیگر امنیت نداشت و برقرارى نماز جماعت و بیان احکام شرع امکان پذیر نبود. آقا مرتب در این چهار خانه دعوت مى شد و احکام دین را بیان مى کرد. یک روز دستور داد: همه از کوچک و بزرگ وضو بگیرید و خود را براى نماز جماعت، آن هم با دست باز و مهر کربلا، آماده بسازید. این کار در آن روز خیلى خطرناک بود. لذا از آقا عذر خواستیم که از این کار صرف نظر نماید. اما ایشان با قاطعیت فرمود: یا مرا در خانه هاى خود دعوت نکنید و یا همین که گفته ام عملى نمایید. من به عتبات عالیات رفتم. درس خواندم براى همین که شعائر مذهبى زنده شود و الآن تصمیم براى پیاده کردن آن گرفته ام.»

جویبار زندگى

مهم ترین خدمت عالم توانمند کابل، تحقق بخشیدن به رسمیت مذهبى جعفرى بود. علاوه بر این، خدمات ارزنده دیگرى نیز داشت که به مهم ترین آن ها اشاره مى شود.

الف: جوانه هاى تدریس

آشنایى کامل به علوم و بیان خوش دو ویژگى مهم تدریس او بود. او در حوزه هاى علمیه مشهدمقدس، قم، نجف اشرف، بهسود و کابل، کتاب هاى متداول حوزه در فقه، اصول، فلسفه و کلام را تدریس کرد. خلوص و تقوایش اجازه نمى داد از تعداد و نام شاگردانش سخن به میان آورد. به همین دلیل، از شاگردان او درحوزه هاى خارج از افغانستان اطلاع دقیقى در دست نیست ولى برخى نام وى را در فهرست استادان خود ذکر کرده اند. اسامى تعدادى از شاگردان وى چنین است:

1 ـ على محمد خراسانى: وى نویسنده کتاب شجرة الانسان بود و در سال 1337هـ .ق. به مکتب آیت الله حجت پیوست. وى در دیباچه کتابش مى نویسد: «من مغنى و حاشیه ملاعبدالله و قوانین را خدمت آقاى حاج سید احمد کابلى که در مدرسه ابدال خان واقع در کوچه شور، جنب مقبره پیر پالاندوز حجره داشتند تلمذ نمودم.»

2 ـ آیت الله العظمى بهاءالدینى: از شاگردان سید در حوزه علمیه قم بود. وقتى از وى در رابطه با اساتید دوره سطح و فلسفه و اخلاق پرسیدند، گفت:

«منطق را خدمت آسید احمد حجت افغانى خواندم.»

3 ـ آیت الله سید جعفر مرعشى: از شاگردان ممتاز سید در نجف اشرف بود و شرح تجرید را در محضر وى تلمذ نموده بود.

عالم نامدار کابل، در سال 1315ش به دعوت علما و مردم بهسود، عازم این منطقه شد و مورد استقبال قرار گرفت. معظم له که در آن جا از امنیت بیشترى برخوردار بود، با روشهاى مختلف، به ترویج فرهنگ تشیع و نشر علوم اهل بیت(علیهم السلام) پرداخت. یکى از مهم ترین کارهایش در این بخش از سرزمین هزارستان اسلامى، تأسیس حوزه علمیه بود. او در این حوزه، به تدریس کتابهایى چون معالم الاصول، رسائل، مکاسب، کفایة الاصول و منظومه سبزوارى پرداخت و شاگردان زیادى به جامعه اسلامى تحویل داد.

فعالیتهاى وى در این منطقه 4-5 سال طول کشید. آنگاه در سفرى که به کابل داشت، توسط دولت بازداشت شد و چون فعالیتهایش در بهسود خواب دولتیان را آشفته ساخته بود به وى اجازه خروج از کابل ندادند و سید به ناچار فعالیتهایش را در کابل ادامه داد.

آیت الله حجت، براى نخستین بار، حوزه علمیه اى در شهر کابل ساخت و به تربیت شاگردان زیادى پرداخت. تربیت یافتگان این حوزه پرآوازه ترین عالمان افغانستان هستند که اکنون بیشتر آنان از دنیا رفته اند. اسامى تعدادى از آنان چنین است:

1- شهید محمدامین افشار 2- عزیزالله غزنوى 3- محمدعلى مدرس کابلى 4- شهید سید سرور واعظ بهسودى 5- سید عبدالعظیم (سرکاریز) 6- آخوند غلامرضا زربافته 7- حاج آخوند کوه بیرون بهسودى 8- سید حسین جوادى بهسودى 9- شیخ میرحسین صادقى پروانى 10- سید على جان علم الهدى 11- سید انور شاه صدر 12- شهید سید على احمد عالم 13- شهید سید عبدالحمید ناصر 14- شهید محمد اسماعیل مبلغ 15- سید شاه حسین معصومى

ب: مناظرات علمى

مناظرات علمى سید با صاحبان علم و اندیشه و حاکمان ستمگر از محورهاى خدماتى او بود. وى در این مناظرات، همان طور که جهل و تقیّه را از جامعه شیعه زدود تعصب اهل سنت نسبت به شیعیان را هم کاهش داد. موضوع مناظرات او در رابطه با حقانیت مذهب تشیع و رد اتهامات وارده بر آن، ولایت على(علیه السلام) و مسائل و احکام مذهبى شیعیان بود که بیشتر در مقر پادشاهى ظاهرشاه و در حضور او، یا در مساجد و محافل علمى انجام مى شد. این مناظرات به علت حساسیتها و جو اختناق آمیز آن روز، معمولا دور از انظار عموم و به صورت خصوصى برگزار مى شد و به جهت نبود امکانات صوتى، و بى توجهى شاهدان احتمالى، چیزى از این مناظرات در دست نیست و تنها گوشه هایى از بعضى مسائل بعدها از زبان آن باغبان بیدار یا اطرافیانش نقل شده است، ازجمله:

1 ـ در حسینیه بزرگ چنداول، مناظره اى بین او و یکى از عالمان اهل سنت به نام «مولوى محمد نبى کاموى» که چندى در سمت قاضى کابل ایفاء وظیفه مى کرد، صورت گرفت. مولوى در حالى که تربت سیدالشهدا(علیه السلام) را در دست گرفته بود، خطاب به آیت الله حجت گفت: «شما شیعیان دو خدا دارید، یکى خداى متعال و دیگرى این خاک که آن را مى پرستید و سجده مى کنید.»

سید به یکى از شیعیان حاضر رو کرد و پرسید: «تو چرا به خاک سجده مى کنى؟» او گفت: «به خاطر اینکه خداى یکتا را پرستش نمایم.» معظم له به مولوى نگاه کرد و گفت: «اگر سجده کردن به خاک شرک و پرستش دو خدا باشد باز ما شیعیان از شما بهتریم چون، دو خدا داریم ولى شما چندین خدا دارید، چون به هر چیزى سجده مى کنید، به فرش، پتو، پارچه، زمین و...»

در پایان مناظره از مولوى پرسید: «حالا نظر شما در رابطه با سجده برخاک چیست؟» مولوى در حالى که به مهر اشاره مى کرد، گفت: «این خاک، تربت مقدس است، درحالیکه من سجده بر خاک انگلیس را هم مجاز مى دانم.»

2 ـ یکى از شاگردانش مى گفت: در مجلس بسیار مهم و آراسته، یکى از قضات و عالمان اهل سنت پرسید: شما به چه دلیل در اذان «اشهد ان علیّاً ولىّ الله» مى گویید؟ آقا پاسخ داد: این سخن ما شیعیان نیست حرف خداوند است که در قرآن کریم فرمود: (انَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُون الصَّلاة و یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعون) قرآن کریم مى فرماید: «ولىّ» شما خدا و پیامبرش و آن مؤمنانى هستند که در حال رکوع زکات مى دهند. آن مؤمن على(علیه السلام)بود. پس على(علیه السلام) ولى خداست.

او گفت: این ادعاى شما شیعیان است. سید پاسخ داد: این قضیه در کتاب هاى شما نیز ذکر شده است. در این لحظه آیت الله حجت به شاگرد ارجمندش آیت الله شیخ محمدعلى مدرس کابلى اشاره کرد و گفت: «بیاور کتاب را» شیخ فوراً کتاب «مشکات شریف» را که از منابع مهم حدیثى اهل سنت است، حاضر کرد. عالم سنى مذهب با مشاهده مطلب مورد بحث از جا بلند شد و دست ایشان را بوسید.

ج: احداث و بازسازى اماکن مذهبى

1) مساجد

اسامى مساجدى که به کمک آن بزرگوار عمر دوباره یافت، عبارت بودند از:

مسجد شهید قاضى شهاب: این مسجد در سمت جنوبى حسینیه معظم له واقع شده است و به صورت متروکه درآمده بود. وى به بازسازى آن پرداخت و بعد از بازسازى، حدود 50 سال، به اقامه جماعت در آن پرداخت. براى اولین بار در تاریخ تشیع افغانستان اذان، اقامه و نماز با دست باز و مهر کربلا در این مسجد برگزار گردید.

بازسازى مساجد چنداول: در این منطقه شیعه نشین، سه مسجد به نامهاى: «مسجد خافیها»، «مسجد قلعه هزاره ها» و «مسجد همتیارى خان» قرار داشت. ساختمان این مساجد رو به ویرانى بود و با همت آیت الله حجت تعمیر و بازسازى شد مکانى به نام «کتابخانه امام صادق(علیه السلام)» در جنب مسجد همتیارى خان وجود داشت که توسط وى بازسازى شد.

مسجد جامع کارته سخى: این مسجد که توسط آیت الله حجت کابلى احداث شد، در منطقه «جمال مینه» کابل واقع شده است و به علت نزدیکى به «زیارتگاه سخى» به مسجد «جامع کارته سخى» مشهور است.

2) حسینیه بزرگ چنداول

سید که از مدت ها قبل براى ساماندهى امور مذهبى شیعیان، به فکر ساختن یک مجتمع فرهنگى بود، بعد از مدت ها تلاش و مشاوره، مکان احداث این مجتمع را در منطقه چنداول کابل فراهم کرد. زمین آن، منازل مسکونى برخى از دوستانش بود که در اختیارش قرار داده بودند. کار ساختمان بنا در سال 1317ش. تمام شد و مورد استفاده قرار گرفت. این مجتمع از بخشهاى مختلفى، چون مسجد، مدرسه، حسینیه، کتابخانه، غسالخانه و... تشکیل شده و مجهز به امکانات روز بود و در ایام مختلف سال، برنامه هاى گوناگون دینى و مذهبى برگزار مى کرد. مدرسه این مجتمع، پذیراى تعدادى از روحانیون و دانشجویان علوم اسلامى بود.

3) گسترش و بازسازى زیارتگاهها

الف) زیارتگاه سخى شاه مردان: «سخى» لقبى است که مردم افغانستان به حضرت على(علیه السلام)مى دهند. وجه تسمیه آن نیز سخاوتهاى بى شمار آن امام همام به درماندگان و یتیمان است. این زیارتگاه در دامنه کوه على آباد کابل قرار دارد.

ب) نظرگاه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) این مکان مقدس که به نام مبارک قمربنى هاشم(علیه السلام) مزین بود، در منطقه مرادخانى کابل قرار دارد. این زیارتگاه در زمان حیات آن عالم ربانى رو به خرابى نهاد وى براى احیا و زنده نگهداشتن آن، مسجد و غسال خانه اى در کنارش احداث کرد.

د: اعزام مبلغ به شهرهاى سنى نشین

تبلیغ فرهنگ اهل بیت در شهرهاى مختلف، به ویژه مناطق سنى نشین، از محورهاى خدماتى آیت الله حجت بود. با آزادى مذهب جعفرى در کابل، شیعیان شهرهاى دیگر نیز احساس امنیت کردند و مراسم عزاى سالار شهیدان و اعمال مذهبى را آشکارا انجام دادند. به همین سبب، دامنه فعالیتهاى تبلیغى وى گسترش یافت. مهم ترین شهرهایى که با پذیرش این مبلغان، در جهت رشد و توسعه فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) گام برداشتند، عبارت بودند از: جلال آباد، پلخُمرى، قندوز، قندهار، هرات، مزار، شریف، لوگر و... بدین سان حضور معنوى حضرت آیت الله حجت کابلى، سراسر کشور را فراگرفت.

فروغى از خصال نیک

1 ـ انس با قرآن

حرص عجیبى به تلاوت قرآن داشت. در خانه، مسجد و هرجا که زمینه تلاوت فراهم مى شد، قرآن را از جیبش بیرون مى آورد و تلاوت مى نمود. اگر به جهتى درس به تأخیر مى افتاد، شروع به خواندن قرآن مى کرد. روزهاى جمعه نیز کنار منبر مى نشست و کتاب خدا را مى خواند. وى قرآن را به مقامات مختلف قرائت مى نمود و صداى زیبا و دلکشى داشت. با اینکه عالم طراز اول کشور بود، در مسجد خوافیهاى چنداول، جلسه قرائت قرآن ترتیب داد و تعدادى از علاقمندان را با تجوید و مقامات قرآن آشنا ساخت. تعداد تلاوت هایش را شمارش کردند. حداقل 12000 مرتبه قرآن را تلاوت کرده بود. به همین جهت، به او لقب «انیس القرآن» داده بودند.

یکى از جلوه هاى فعالیت قرآنى او تربیت شاگردان کوشا و دلسوز بود قرآن آموزانى که با استفاده از انفاس قدسى استاد، بعدها به تربیت شاگردانى پرداختند که در خیلى از کشورهاى اسلامى بى مانند بودند و صوت و لحن زیباى آنان، مسئولان رادیوى کابل را واداشته بود براى اجراى برنامه هاى قرآنى از آنان دعوت نمایند.

2 ـ شب زنده دارى

او اهل تهجد و راز و نیاز شبانه بود. اشتیاق شگفتى به عبادت داشت. همیشه نصف شب، خود را به مسجد مى رساند و به عبادت و راز و نیاز مشغول مى شد. وى این روش را با وجود کهولت سن و ضعف بدن، تا پایان عمر ترک نکرد. عشق به عبادت و سحرخیزى او، چنان در روحیه برخى افراد تأثیر گذاشته بود که در همان دل شب، به صورت پیاده از راههاى دور و نزدیک خود را به مسجد «قاضى شهاب» مى رساندند و همراه پیر فرزانه خود، با چشمان اشک آلود، مشغول نماز شب، تلات قرآن و دعا و مناجات مى شدند.

3 ـ فراز منبر

وى علاوه بر اینکه فقیه، حکیم و مدرس توانا بود خطیب ماهر و روضه خوان سیدالشهدا(علیه السلام)نیز شمرده مى شد. عشق درونش به اهل بیت(علیهم السلام) را با چنان بیان بلیغ و زیبا ارائه مى داد که همگان را مجذوب مى ساخت. یکى از هم عصرانش، منبرهاى او را چنین مى ستاید:

«...در موقع سخنرانى کاملا آداب منبر را رعایت مى کرد. با وضو، دو زانو و با متانت در صدر منبر مى نشست و در تمام مدت سخنرانى و موعظه -ولو از یک ساعت بیشتر طول مى کشید- تکان نمى خورد و آرامش و طمأنینه خود را حفظ مى کرد. حتى دست هاى خود را بى مناسبت تکان نمى داد. در سخنرانى هایش تفسیر قرآن، روایات، نکات اخلاقى و تاریخى آموزنده، مطالب علمى و لطائف حکمت آمیز، عبارات ادبى، شعر و... فراوان بود...»

یکى از مهم ترین جلوه هاى وعظ و خطابه هاى او، دفاع از دین و تشیع در برابر هجمه پوچگرایان و کمونیست ها بود که به نفى توحید و ترویج شرک مى پرداختند. معظم له چنان در برابر آن ها روشنگرى و مقاومت مى کرد که به ناچار روش نشر افکار خود در بین شیعیان را تغییر دادند.

4 ـ احسان به بینوایان

او مى کوشید گرفتارى فقیران و مستمندان جامعه تشیع را رفع کند و براى حل این معضل امور زیر را انجام داد:

1. خود زندگى فقیرانه اختیار و در حد توان به مستمندان کمک کرد. او اسامى فقیران و آدرس منازل آنان را در دفترى نوشته بود و در موقع لزوم به آنها کمک مى رساند. گاهى نیز خودش این کار را شبانه انجام مى داد. یکى از فرزندانش مى گوید:

« یک روز مردم بهسود به اندازه مساحت تکیه خانه عمومى گاو، گوسفند، اسب، گلیم، روغن و... براى ایشان آوردند. نه به عنوان وجوهات، بلکه به عنوان مزد چند سال تدریس در بهسود. حضرت آقا دستور داد تا افراد فقیر بیایند. آنگاه تمام آن وسایل را بین آنان تقسیم کرد. یکى از آوردندگان اموال خطاب به آقا گفت: «به فکر پسرت آقا ضیاءهم باشید.» آقا در پاسخ فرمود: «آقا ضیاء هم خدا دارد.» آنها اصرار کردند تا حداقلّ، اسبى براى خود نگهدارد. آقا در آن زمان این کار را انجام داد ولى بعدها آن اسب را به شخصى به نام «قربان» داد تا به فروش برساند.[33]

2. همواره توانمندان جامعه و صاحبان مشاغل را ترغیب مى کرد با تعیین سال و پرداخت زکات، در جهت رفع نیازهاى درماندگان بکوشند. در آن زمان، با وجود فقر میان شیعیان، برخى سهمین مردم را به نجف اشرف مى فرستادند. آیت الله حجت این عمل را نمى پسندید و از فراز منبر فریاد مى زد: «فتواى من این است که سهم امام(علیه السلام) را به فقراى جامعه خودتان بدهید و به نجف اشرف نفرستید.»[34]

واسطه فیض

نفسى گرم و باطنى پاک و شوریده داشت. دوست و دشمن با اولین تماس مجذوبش مى شدند. او با تلاوت اذکار و ادعیه به محل عقرب زدگیها، دندان دردها و تن رنجور بیماران مى دمید و خداوند به حرمت نفس پاکش مبتلایان را شفا مى داد. بدین سان کرامات زیادى از او صادر شد که در زیر به نمونه هایى اشاره مى شود:

طلب باران

چهل روز از بهار 1326-1327 ش. بدون باران گذشته بود. در روز چهلم ـ که هنگام پایین آوردن پرچم «على شاه مردان» بود، بعد از پایین آوردن پرچم ـ در حضور هزاران نفر از شیعیان و سنّیان، دستهاى کریمانه اش را به سوى آسمان بلند کرد و با دل سوزان و قلب پاک، چنین دعا نمود: «خدایا! به حق امیرالمؤمنین على(علیه السلام) که ولى تو و وصى نبى تو است، باران رحمتت را بر ما فرود آور.»

از آنجایى که این دعا و التجاء، از قلب و زبان پاک یکى از عارفان پرهیزگار بیرون آمده بود ناگهان ابرهاى باران زا از پشت کوه هاى کابل نمایان شد و صداى رعد و برق، فضاى شهر را پر کرد و در برابر چشمان شگفت زده مردم، باران سیل آسا بارید. برخى از حاضران که پیرو مذهب تسنن بودند، آیت الله حجت را به یکدیگر نشان مى دادند و مى گفتند: «این آقا! پیر شیعیان است که با دعاى او خداوند باران رحمتش را بر ما فرود آورد.»

وجود با برکت

صِرف حضور یک عالم ربّانى در جامعه، مایه خیر و برکت است. آیت الله حجت یکى از همین عالمان ربّانى و افلاکیان خاک نشین بود. وى عادتش این بو که هر روز، عصرها، چند دقیقه پیاده روى مى کرد. گاهى مسیرش به سوى بازار بزرگ کابل و گاهى به سمت بیمارستان ابن سیناى این شهر بود. یکى از کسانى که معمولا او را در این پیاده روى همراهى مى کرد خاطره زیر را نقل مى کند:
«به طرف بازار مى رفتیم، مغازه داران شیعه و سنى از من خواهش نموده گفتند: این آقا را هر روز به سوى بازار بیاور چون روزى که ایشان از اینجا عبور مى کند، برکت بر ما نازل مى شود و کار و کاسبى ما رونق مى گیرد.»

اندیشه هاى سیاسى

وحدت سرایى و اختلاف گریزى

آیت الله حجت که سعادت و تکامل بشر را در پیروى از اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى دانست، با مشاهده فاصله مسلمانان از این شاهراه هدایت افسوس و حسرت خود را با جملاتى چون عبارت زیر به تصویر مى کشید: «پیروى این مذهب (تشیع) موجب ترقى و تکامل فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى مى شود.» وى با این اعتقاد، به باورهاى دینى و مذهبى دیگران احترام مى گذاشت، زیرا یکى از نیازهاى اصلى مردم را وحدت و یکپارچگى در تمام زمینه ها مى دانست و باور داشت که جامعه با اقوام و گرایش هاى چندگانه، نیازمند وحدت و وحدت آفرینى است. به همین جهت مناظرات، خطابه ها و راه و روشش را در جهت «وحدت آفرینى و اختلاف گریزى» سوق مى داد. بر این اساس، در یکى از سخنرانیهایش، بعد از تلاوت آیه 13 سوره حجرات به اقوام مختلف جامعه افغانستان که زیر منبر اجتماع کرده بودند، چنین سرود:

ما پنج برادریم و از یک پشتیم *** در پنجه روزگار پنج انگشتیم
چون راست شویم در دهن مشتیم *** ترک تاجیک پشتون، هزاره و فارس

ترکمن و ازبک همگى برادرند

آن مجتهد وارسته افغانستان را بخشى از سرزمین اسلام مى دانست و افق نگاهش وسیع تر از محدوده مرزهاى جغرافیایى بود. او گاهى جوامع متفرق جهان اسلام را چنین مورد سؤال قرار مى داد: «ایرانى، پاکستانى، عربى، آفریقایى و آسیایى همه مسلمان هستیم، چرا متفرق از هم باشیم؟»

حمایت از مجاهدان

یکى از برجسته ترین مبارزان هم عصر آیت الله حجت، علامه شهیر و انقلابى بلند آوازه، شهید سید اسماعیل بلخى بود. وى رابطه صمیمانه اى با آن شهید گرانقدر داشت. آن دو یکدیگر را خوب درک کرده بودند و قدر زحمات و رنجهاى هم را به خوبى مى دانستند. علامه بلخى بیشتر اوقات در حسینیه معظم له منبر مى رفت و از خدمات ایشان تجلیل مى کرد. وى در سفرى که به گردیز داشت، با همکارى مردم و برخى دوستانش گنبد و بارگاهى بر فراز قبر سید حسن آقا، جدّ بزرگ آیت الله حجت بنا نمود که تاکنون پابرجاست.

ستایش آیت الله حجت از علامه بلخى نیز نشان دهنده حمایت او از آن شهید والامقام است. بعد از آزادى شهید بلخى از زندان، وى را چنین مورد ستایش قرار داد:

«درست است که من پرچم شیعه را اولین بار بالا کردم و با ترس و تقیه بى معنى شیعیان مبارزه کردم اما پانزده سال زندان شما خیلى بیشتر از کار من مؤثر بود. اگر این پانزده سال زندان و مبارزه شما نبود، زحمت هاى من هم بى نتیجه مى ماند و شیعه به همان حال اول خود باز مى گشت. پس این بار تشیع و شیعیان را شما نجات داده اید، آقاى بلخى!»

دیرى نپایید که آیت الله حجت در غم شهادت آن مجاهد پرتلاش سوخت و در چهلمین روز عروجش مجلس باشکوهى با حضور اقشار مختلف جامعه تشکیل داد.

در جنگ فرومایگان

تلاشهاى پیدا و پنهان او در عرصه سیاست، باعث شد بارها توسط دولتمردان احضار شود و مورد سؤال و جواب قرار گیرد. موارد زیر چشم اندازى از اسارتهاى او به دست طاغوتیان زمان مى باشد:

یکى از نخستین همراهانش مى گوید:

«کم کم نیروهاى دولتى از خانه اى که ما مراسم عبادى و بیان احکام برقرار مى کردیم، آگاه شدند. یک شب ساعت ده شب، چند نفر سرباز سر رسیدند و گفتند: «همان شخصى که به نام میرعلى احمد است و تازه از ایران آمده است، کجاست؟» فورى وارد منزل شدند و آقا را از مقابل چشمان ما بردند. ما با چشمان اشک آلود، متحیر بودیم و بر سرنوشت نامعلوم آقا گریه مى کردیم. تقریباً سه ساعت از میان گذشت، دیدیم ناگهان در باز شد و آقا صحیح و سالم وارد خانه شد. و مثل این مورد، چندین بار حکومت، آقا را احضار کرد همان طور که حضرت امام حسین(علیه السلام) هفتادودو مرتبه از خیمه گاه به قتلگاه رفت و صحیح و سالم برگشت، آقاى حجت را هفتادودو مرتبه براى کشتن بردند، ولى به امر خداوند صحیح و سالم برگشت.»

آن عالم پارسا، بعد از تکمیل ساختمان حسینیه، پرچمى که نشانه عزادارى سالار شهیدان بود، را بر فراز یکى از گنبدهاى حسینیه نصب کرد. خبر برافراشتن پرچم توسط برخى از مخالفان به گوش «هاشم خان» -صدراعظم وقت- رسید. او حدود 64 نفر از علماى اهل سنت را جمع کرد و آیت الله حجت را نیز احضار نمود تا با آنان مناظره کند. وقتى مناظره به نفع عالم فرزانه شیعه به پایان رسید، هاشم خان که گمان نمى کرد سرنوشت مناظره به ضرر او تمام مى شود، سید را تهدید کرد و گفت:

«به توصیه من عمل کن، در این مملکت دولت است سیاست از دین جداست. تو در کار ما دخالت نکن، نمازت را طبق دستور مذهبت برپا کن و کار فقه و اصول خود را براى مردمت بیان کن ولى به سیاست و دولت ما کارى نداشته باش که خطرات زیادى در پى دارد. پرچمى را که در گنبد تکیه خانه عمومى نصب کرده اى پایین کن زیرا در یک کشور دو بیرق گنجایش ندارد.»

در یکى از این احضارها، شاه محمودخان، در حالى که از برافراشتن پرچم شیعه توسط آیت الله حجت خشمگین بود به پیروزى او چنین اعتراف کرد:

«امروز میرعلى احمد پرچم شیعه را بالا برد و اگر من از اول مى دانستم کار این سید به اینجا مى کشد، از همان اول مانع کارها و فعالیتهاى او مى شدم.»

ظاهر شاه بعد از زندانى کردن شهید بلخى، آیت الله حجت را به دربار فراخواند. این احضار، در جوّ خطرناک و اختناق آمیزى صورت گرفته بود. بهتر آن است که توصیف فضاى آن روز را از زبان خودش بشنویم:

«مرا در یک جلسه مهم نزد طاهرخان بردند. هنگامى که وارد مجلس شدم. دیدم تمام دولتمردان حضور دارند و همه با هم قهر و غضب حرف مى زدند. شاه ولى خان با دیدن من گفت: ما مُهر شما را آزاد گذاشتیم حالا مى خواهید حکومت را هم از ما بگیرید، مجلس با بحث پیرامون آقاى بلخى ادامه یافت.»

تصوير

در حدیث دیگران

شیخ محمد شریف رازى در کتاب پرمحتواى گنجینه دانشمندان، نام برخى از شاگردان و نام یکى از فرزندان او را ذکر کرده و توضیح مختصرى در مورد آنان ارائه داده است، ولى از خود آن عالم برجسته مطلبى نیاورده است. محمد هادى امینى در معجم رجال الفکر والادب، نام یکى از شاگردان او را ذکر کرده و توضیح مختصرى ارائه داده است ولى از استادنامى به میان نیاورده است.سید علیرضا سید کبارى هم در کتاب حوزه هاى علمیه شیعه در گستره جهان مى نویسد:

«در عصرى که به موجب حاکمیت استبداد و تبعیض، اهل تشیع افغانستان در تقیه به سر مى بردند، ایشان (آیت الله حجت) با برگزارى مجالس عزادارى سالار شهیدان امام حسین(علیه السلام)و ساختن حسینیه و مسجد و اقامه نماز جماعت و تدریس و تربیت طلاب به مقابله با تهاجم فرهنگى سیاسى پرداخت.»

تنى چند از عالمان پرآوازه، با بیان جملات کوتاه، در رساى آن عالم پارسا و خدوم به معرفى او پرداخته و چهره تابناکش را از غربت و گمنامى رهانیده اند:

1 ـ آیت الله العظمى سید محمد هادى میلانى: این مرجع بزرگوار شیعه وقتى خبر رحلت آیت الله سید میرعلى احمد حجت را شنید، با لحن محزون، سه مرتبه فرمود: «برکت از افغان رفت.»

2 ـ آیت الله العظمى سید حسین شاهرودى: ایشان که از بزرگان حوزه علمیه مشهد مقدس و از معاصران حضرت آیت الله حجت بود، مى گوید: «(آیت الله حجت) مرد جلیل و اهل تقوى و ورع بود. خدا رحمت کند سید احمد را، واقعاً حجت بود. انصافاً شنیدم کارهاى بزرگى در افغانستان کرده اند. آقا سید احمد ازجمله گنجینه هاى بزرگ علمى بود، فقط عمل ملاک است، نه نام، ایشان مرد عمل بود.»

3 ـ آیت الله سید سرور واعظ بهسودى: وى که خود از عالمان بنام افغانستان بود، نقش استادش در گسترش علوم اسلامى را چنین توصیف مى کند: «تمام علماى افغانستان یا بدون واسطه و یا مع الواسطه شاگرد حضرت آیت الله حجت هستند.»

4 ـ آیت الله سید ابوالحسن فاضل: «این مرد (آیت الله حجت) کار ساده نکرد که بیاید بگوید: شیعه حق و سنى ناحق نه، بیدار کرد و آگاهى داد... این مرد جلیل القدر هم به گردن مردم شیعه حق دارد و هم به گردن جامعه تسنن، آن ها بیدار شدند، خیلى غفلت داشتند، مى گفتند: شیعه یعنى غالى.»

5 ـ روحانى مبارز شهید سید اسماعیل بلخى: این شهید والامقام که به عنوان بنیانگذار و پرچمدار انقلاب اسلامى در افغانستان مطرح است همواره به آیت الله حجت مى گفت: «شما براى زنده کردن شیعه زحمت ها کشیدید و خون دل ها خوردید. شما پرچم شیعه را در این کشور بالا کردید.»

هنگام آزادى از زندان هم به زیارت آن عالم وارسته شتافت و خطاب به حاضران گفت: «آقاى حجت سرکها را قیرریزى کرد و دیگران موتورهاى خود را روى آن مى رانند.»

6 ـ شهید مظلوم، عبدالعلى مزارى: این شهید گرانمایه که در روزگار دشوار، رهبرى حزب وحدت اسلامى افغانستان را به عهده داشت، رنج ها و زحمات آیت الله حجت کابلى را چنین مى ستاید: «آیت الله مرحوم سید میرعلى احمد حجت، اولین عالم بزرگ شیعه است که پرچم تشیع و آزادى آن را در کشور افغانستان برداشت. زحمت ها و فعالیتهاى او، این مکتب را که مى رفت در این کشور منسوخ شده و از بین برود، جانى تازه بخشید.»

پرواز به ملکوت

سرانجام آن عالم وارسته در 12 اردیبهشت 1353هـ .ش. در 84 سالگى چشم از جهان فروبست. خبر رحلتش از رادیوى کابل پخش شد. هزاران نفر از شیعیان افغانستان از گوشه و کنار کشور خود را به کابل رساندند تا در تشیع جنازه مراد و مقتداى خویش شرکت جویند. جمعیت زیادى در حسینیه معظم له اجتماع کرده بودند. نماز میت توسط فرزند ارشدش، حجت الاسلام والمسلمین آقا ضیاء حجت خوانده شد. آنگاه جنازه مطهر بر فراز ماشینى قرار گرفت و به سوى زیارتگاه سخى رهسپار گردید و بعد از طى مسافت 5 کیلومترى و با بدرقه اشک ها و آواى حزن آور تهلیل و تکبیر به خاک سپرده شد. نماینده شاه (داودخان) و تعدادى از علماى اهل سنت نیز در این مراسم شرکت کردند. دوایر دولتى به صورت نیمه تعطیل درآمد و مغازه هاى مسیر تشییع تعطیل شد. گویا کابل در غم هجران ستاره فروزانش مى سوخت. به مناسبت ارتحال آن عالم ربانى مجالس ترحیمى در شهرهاى مختلف افغانستان برگزار گردید. آیت الله میلانى در مشهد مقدس و آیت الله سید محمود شاهرودى در نجف اشرف محافل باشکوهى تشکیل دادند و با حضور روحانیان دردمند افغانستانى نام و یاد او را گرامى داشتند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد

فیلم توضیح دادن از تبحر ايشان در علوم قراءات و تلاوت ايشان به چهارده روايت را از لینک زیر دانلود نمایید:

https://drive.google.com/file/d/1QOJSQS ... sp=sharing

=====================

تكيه چنداول كابل كه ايشان تاسيس كرد و ازمراكز مهم شيعيان در كابل هست:

تصوير

تصوير

تصوير

=====================

لینک مطالب:

ttps://hojjat.org/fa/%d8%af%d8%b3%d8%aa ... 8%a7%d9%86

https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%DB% ... 8%AC%D8%AA

http://nbo.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9 ... _a-76.aspx
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

استقامت براى راه اعلى

پستتوسط najm137 » شنبه آگوست 20, 2022 10:59 am

عزاداری شیعیان عربستان در خیابان های قطیف علی رغم ممنوعیت ها


شفقناافغانستان- مرآه الجزیره نوشت: مردم قطیف و الاحساء از تن دادن به فشارهای دولتمردان عربستان سعودی ابا می کنند و در هر موقعیتی، موضعی را ثبت می کنند که با عشق به اهل بیت علیهم السلام آمیخته است؛ این بار علی رغم محدودیت هایی که از سوی این رژیم اعمال شده بود، در مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام شرکت گسترده داشتند.

به گزارش سرویس ترجمه شفقنا، براساس نوشته این وبگاه، شیعیان شرق عربستان در شماری از مناطق قطیف این کشور محدودیت های اعمال شده از سوی حکومت را شکستند و با تشکیل دسته های عزاداری در خیابان ها به عزاداری پرداختند.

براساس این گزارش، زنان نیز پا به پای مردان و در حالی که پرچم های حسینی را در دست داشتند، در خیابان ها به عزاداری پرداختند. این در حالی بود که مقامات عربستان حضور دسته های عزاداری در خیابان های قطیف و مناطق شیعه نشین را ممنوع کرده بود. در مناطق الربیعیه و تاروت موکب های عزاداری امام حسین علیه السلام علی رغم ممنوعیت های اعمال شده، به عزداری پرداختند.

این در حالی صورت می گیرد که اداره گذرنامه عربستان، چهل سالگی را سن صدور مجوز سفر به عراق برای زیارت عتبات عالیات تعیین کرده است. موضوعی که در چارچوب سرکوب ها علیه شیعیان صورت می گیرد. براساس گزارش همین خبرگزاری، عزاداران در قطیف شعار سر می دادند و می گفتند: پروردگارا سفر اربعین را به ما ارزانی دار تا پیاده به این زیارت برویم و گلوی کینه توزان را ببریم.

تصاویری از عزاداری شیعیان عربستان در خیابان های قطیف علی رغم ممنوعیت ها:

تصوير

تصوير

تصوير

============

لینک خبر:

https://af.shafaqna.com/FA/531190

https://www.mirataljazeera.org/53473/
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm


بازگشت به برای آئین اعلی


cron
Aelaa.Net