هدايت به اعلى

مدير انجمن: najm134

پنج سوئدی در حرم مطهر رضوی مسلمان شدند

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه مه 17, 2016 10:10 am

پنج سوئدی در حرم مطهر رضوی مسلمان شدند


كاروان 9 نفره گردشگران سوئدی به قصد دیدن حرم مطهر رضوی به مشهد مقدس سفر كردند و از سوی اداره زائران غیر ایرانی آستان قدس رضوی مورد پذیرایی قرار گرفتند.

Image

مدیر امور زائران غیر ایرانی آستان قدس رضوی گفت: پنج گردشگر سوئدی روز پنجشنبه در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) به دین اسلام مشرف شدند.

به گزارش ایرنا، سید جواد هاشمی نژاد افزود: كاروان 9 نفره گردشگران سوئدی به قصد دیدن حرم مطهر رضوی به مشهد مقدس سفر كردند و از سوی اداره زائران غیر ایرانی آستان قدس رضوی مورد پذیرایی قرار گرفتند.

وی با بیان اینكه از این تعداد چهار زن و یك مرد به دین اسلام گرویدند اظهار كرد: آنان در سن میانسالی بوده و با مطالعات عمیق مسلمان شدند و تصمیم آنان بر اساس احساسات و هیجانات نبوده است.

وی گفت: در هفته جاری یك بانوی برزیلی به نام 'فابیا دیسوسا' نیز با حضور در دفتر مدیریت امور زائران غیر ایرانی آستان قدس رضوی مسلمان شد.

مدیریت امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی از واحدهای راهنمای زائر، مراسم و محافل، آموزش و نشستهای تخصصی، كلاسهای آموزشی و كارگاههای تخصصی، همایشها، پاسخگویی به مسائل شرعی، بخش ادب و هنر، كاروانها، گردشگران و تشرف به اسلام تشكیل شده است.

پارسال یك میلیون و 197 هزار و 788 زائر و گردشگر غیرایرانی به حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) وارد شدند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

ماجرای شیعه شدن یک جوان وهابی

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه جولاي 08, 2016 12:39 am

ماجرای شیعه شدن یک جوان وهابی


به گزارش «شيعه نيوز»، شب‌های ماه مبارک رمضان و به‌ویژه شب‌های عزیز قدر فرصت خوبی است تا به‌عنوان یک مسلمان شیعه، گریزی به کارنامه اعمال یک‌ساله خود بزنیم تا ببینیم در این مدت به‌عنوان کسی که نام مسلمان را یدک می‌کشد چه اعمال خیر و نیکی انجام داده‌ایم که فردای محشر بتوانیم سرمان را بالا نگه داریم و در مقابل آل‌الله شرمنده و رسوا نشویم.

Image

* مسلمانی به شناسنامه شیعه داشتن نیست

مسلمانی و شیعه بودن به تنهایی و فقط به صرف اینکه در شناسنامه دین اسلام و مذهب شیعه نگاشته شود نیست و باید در عمل نشان داد که پیرو واقعی این مکتب هستیم.

روز‌به‌روز از عمر کره زمین می‌گذرد و با وجود اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی به مراتب بر تعداد مسلمانان جهان اسلام اضافه می‌شود، شاید شما هم هر‌ از‌ گاهی شنیده باشید که در فلان گوشه دنیا انسانی چشم دنیایی‌اش را بسته و با چشم بینای اُخروی دین مبین اسلام را برگزید تا رستگار شود.

با وجود اینکه قرن‌ها از زمان بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و جهالت اعراب می‌گذرد اما هنوز هم در بسیاری از کشورها گرویدن به اسلام ناب محمدی، بزرگترین جرم محسوب می‌شود و فردی که مسلمان می‌شود مستوجب مرگ خواهد بود.

این خفقان و سخت‌گیری در مورد روی آوردن به دین اسلام سیاه و سفید و مرد و زن نمی‌شناسد، فرقی نمی‌کند آن فرد در آفریقا باشد یا در دل اروپا و یا حتی در یک کشور به ظاهر مسلمان.

همیشه برایم جالب بود تا با کسی که از همه چیز حتی خانواده می‌گذرد تا به یگانگی خداوند شهادت دهد آشنا شوم و انگیزه و هدفش را از این کار جهادی جویا شوم.

بالاخره در این شب‌های قدر این موقعیت نصیبم شد و پای صحبت فرد وهابی نشستم که امروز یک مسلمان شیعه است و به این بزرگی افتخار می کند.

* انگویی، اولین شیعه شهر مویه نه دیتو

دکتر ثبیتی انگویی، جوان 30 ساله از کشور کنگو است که در جامعة‌المصطفی شهر قم در حال تحصیل حوزوی است، وی اولین شیعه شهر «مویه نه دیتو» است.

جامعة‌المصطفی العالمیه در سال 1386 از تجمیع دو مجموعه سازمان مدارس و حوزه‌های علمیه خارج از کشور و مرکز جهانی علوم اسلامی تشکیل شد و نهادی آموزشی، پژوهشی در شهر قم در رشته‌های علوم انسانی و اسلامی برای متقاضیان غیرایرانی تحصیل در این علوم است و از بین افراد غیرایرانی در مقطع دکترا دانشجو می‌پذیرد.

این طلبه جوان با بیان اینکه جمعیت فعلی کشور کنگو در حدود 80 میلیون نفر است، اظهار کرد: 80 درصد این جمعیت مسیحی و کاتولیک و 15 درصد آن مسلمان هستند که از این 15 درصد، 10 درصد را سُنی و 5 درصد را شیعه تشکیل داده‌اند و زبان رسمی کشور کنگو فرانسوی است و مردم این کشور به 425 لهجه و گویش حرف می‌زنند.

* به لطف انقلاب اسلامی تشیع به کنگو آمد

کنگو از جمله کشورهایی است که مدت زمان زیادی تحت استعمار غربی‌ها بوده و امروز هم غیرمستقیم بر آن تسلط دارند و 30 سالی است که شیعیان می‌توانند در این کشور فعالیت کنند.

سفیر ایران در کنگو فردی به نام سید مهاجر بود که بعد از پیروزی انقلاب که با خون شهدا آبیاری شد به کشور ما آمد و با رایزنی‌های خود توانست به دانشگاه‌های ما ورود پیدا کرده و نوجوانان و جوانان را با جهان تشیع آشنا کند و به لطف انقلاب اسلامی تشیع به کنگو آمد.

* از بچگی به من آموختند شیعیان کافر هستند

من شیعه نبودم و به‌شدت از تشیع بیزار بودم، چون در یک خانواده وهابی مذهبی به‌دنیا آمدم و پدرم نیز امام جمعه وهابیت بود و از بچگی به من آموختند شیعیان کافر هستند، زیرا وهابیت طرفدار وهب هستند و ویژگی بارز آنان تکفیر مذاهب دیگر است.

آنها خون مذاهب دیگر را وقف می‌کنند و معتقدند با کشتن دیگر مذاهب، تطهیر شده و درهای بهشت به روی‌شان باز می‌شود.

آنها گرایش به شیعه را بدعت و کفر می‌دانستند و من با این فکر که شیعیان کافر هستند و علی(علیه السلام) را می‌پرستیدند بزرگ شدم.

در سال 2008 دیپلم گرفتم و به اصرار پدرم باید به دانشگاه می‌رفتم و چون در شهر خودم رشته پزشکی نداشت به ناچار به شهر دیگری رفته و مشغول خواندن درس در رشته پزشکی شدم.

به‌دلیل اینکه دولت کنگو دولتی لائیک است در دانشگاهی که درس می‌خواندم سه یا چهار مسلمان بیشتر نبودند. با یک دانشجوی مسلمان در دانشگاه دوست شدم و قصه شیعه شدنم از همین‌جا شروع شد.

* با خودم گفتم باید به دوستم نصیحت کنم که وضو و نمازش اشتباه است

وی به آشنایی با فرد شیعه در دانشگاه اشاره و اظهار کرد: روزی با این دوست به نمازخانه رفتیم تا نماز بخوانیم، خوب که به رفتارش دقت کردم متوجه شدم وضو گرفتنش با وضو گرفتن ما فرق دارد.

ما برای وضو گرفتن، صورت، دست، سر و پا را کاملاً می‌شوئیم اما دوستم فقط مسح کشید، این سؤال در ذهنم به‌وجود آمد که این چه نوع وضویی است؟!، برای خواندن نماز آماده شدیم، دیدم او از جیبش تکه سنگی درآورد که بعدها فهمیدم به آن مهر می‌گویند و این کار او برای من تعجب‎آورتر شد.

بالاخره نماز تمام شد و من به خانه رفتم اما تمام مدت کارهای او جلوی چشمم بود و با توجه به اینکه پدرم امام جمعه بود و هر شب برای ما صحبت می‎کرد با خودم گفتم باید به دوستم نصیحت کنم که وضو و نمازش اشتباه است و باید دوباره نماز بخواند.

فردای آن روز به او گفتم که شرایط وضو و نمازخواندنت اشتباه است و او نگاهم کرد، لبخندی زد و گفت: من شیعه هستم و نمازم صحیح است.

* برای دین و جوانی خودت چه کرده‌ای؟

با شنیدن این جمله و اینکه فهمیدم او یک شیعه است به‌شدت عصبانی شدم و او را به این دلیل که به من نگفت به باد توهین و ناسزا گرفتم و به او گفتم نباید در مسیر من قرار می‌گرفتی زیرا از پدرم آموختم شیعیان کافر هستند.

اما دوست شیعه‌ام تنها گوش کرد و بعد از پایان صحبت‌هایم به من گفت: شما الان پزشکی می‌خوانی که به مردم کمک کنی وقتی از دنیا می‌روی در روز قیامت از تو سؤال نمی‌کنند پدرت چه کار کرده و چه گفته است بلکه می‌پرسند برای دین و جوانی خودت چه کرده‌ای؟!

این جمله آن جوان شیعه مرا به فکر واداشت و به خودم گفتم من متولد خانواده مذهبی هستم اما درباره دین خودم تحقیق نکردم.

* بین پدر وهابی من و دوست مسلمان شیعه‌ام تفاوت‌های زیادی وجود داشت

از او پرسیدم: «چرا شیعه شدی و کافر؟» او در جوابم گفت: «درباره شیعه چیزی نمی‌دانی»، و بعد کتابی را به من هدیه داد که در آن به‌طور جامع در مورد دین و شیعه توضیح داده بود و من طی سه روز آن را خواندم و در آن کتاب مباحثی را دیدم که تا به حال از پدرم نشنیده بودم و در آن کتاب به همه تهمت‌های ناروایی که به شیعیان زده بودند پاسخ داده می‌شد اما بعد از خواندن آن کتاب باز هم قانع نشدم و به او گفتم شاید یک شیعه آن را نوشته باشد و از او خواستم چهره به چهره با هم حرف بزنیم تا او قانعم کند و او این‌بار قرآن را به من معرفی کرد و دیدم با قرآن ما هیچ فرقی ندارد.

بین پدر من که یک وهابی بود و دوستم که یک مسلمان شیعه بود، تفاوت‌های زیادی وجود داشت، یکی از این تفاوت‌ها این بود که دوستم هرگز از سؤال کردن خسته نمی‌شد و با کمال آرامش و صبوری به سؤالاتم پاسخ می‌داد و این یکی از ویژگی‌های خوب شیعیان است اما هرچه از پدرم راجع به دین می‌پرسیدیم می‌گفت بدعت و کفر است و از جواب دادن طفره می‌رفت.

تفاوت بعدی اینکه من وهابی بودم و اگر کسی به من می‌گفت تو مشرک و کافر هستی به‌شدت از او عصبانی می‌شدم اما من هر چیز خواستم به دوستم گفتم و او را کافر خواندم اما او باز هم دم نزد و فقط با تبسم با من حرف می‌زد.

* با دیدن مستندات شیعه شدم

عموم وهابیت معتقدند که وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت کسی را به‌عنوان جانشین معرفی نکرد و وقتی این موضوع را به دوستم گفتم او ماجرای غدیر خم را برایم بازگو کرد که چگونه پیامبر(صلی الله علیه وآله)، پسرعمویش حضرت علی(علیه السلام) را به جانشینی خود به امتش معرفی کرد، من وقتی این همه مستندات را با چشم خود دیدم تصمیم گرفتم شیعه شوم و شیعه شدم.

بعد از شیعه شدنم با دوستم همانند او نماز خواندم و او دعاهایی به من یاد داد که با خواندنش آرام می‌شدم و آن جوان طوری مذهب شیعه را تبلیغ کرد که من به آن علاقه‌مند شدم.

بعد از اتمام درسم به شهر خود بازگشتم و شیعه شدنم را از خانواده مخفی کردم،‌ زیرا اگر می‌گفتم محب اهل بیت(علیهم السلام) شده‌ام مطمئناً بلایی بر سرم می‌آوردند.

با پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، راهی ایران شدم و تصمیم گرفتم در قم زندگی و تحصیل کنم.

* شیعیان باید قدر نماز خواندن و عبادت کردن در آرامش را بدانید

شیعیان باید قدر نماز خواندن و عبادت کردن در آرامش را بدانید چون آنها در دنیا مظلوم واقع شده‌اند و همیشه مورد اذیت و آزار دشمنان خود قرار دارند، هستند کسانی که دل‌شان برای حضرت علی(علیه السلام) و خاندانش می‌تپد اما نمی‌توانند آزادانه عزاداری کنند.

این جوان کنگویی به حقانیت دین اسلام و مذهب شیعه پی برد و در حال حاضر در شهر قم زندگی کرده و آموزش حوزوی را فرا گرفته است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مترجم بلغاری قرآن کریم: ترجمه قرآن مرا مسلمان کرد

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه جولاي 29, 2016 6:49 pm

مترجم بلغاری قرآن کریم: ترجمه قرآن مرا مسلمان کرد


به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، نشست تخصصی «نگاهی به سير ترجمه قرآن و متون اسلامی به زبان‌های تركي و اسلاو» به همت اين سازمان از ساعت امروز، 21 ارديبهشت‌ماه، در غرفه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در بيست‌ونهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران، برگزار شد.

Image

در اين نشست تخصصی، رسول اسماعيل‌زاده‌دوزال، مترجم قرآن به زبان تركی و رئيس مركز ترجمه و نشر سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و تسوتان تئوفائف، مترجم قرآن به زبان بلغاری و رئيس سابق دانشكده شرق‌شناسی و زبان‌هاي خارجی دانشگاه صوفيه، سخنرانی کردند.

تسوتان تئوفائف، مترجم قرآن به زبان بلغاری در اين نشست، با بيان اينكه ترجمه‌های بسياری از قرآن به زبان بلغاري وجود ندارد، گفت: ترجمه‌ای كه از قرآن كريم به زبان بلغاري كردم، نخستين ترجمه آكادميك و علمی است كه از زبان عربی انجام شده است و انتشارات «دارالافتاء مسلمين بلغارستان» آن را منتشر كرد.

وی افزود: زمانيكه ترجمه اين قرآن را آغاز كردم، يك مرد مسيحی در خانواده‌ای مسيحی و در يك كشور مسيحی بودم و پس از آن اسلام آوردم و مسلمان شدم و برخی از هم‌وطنانم هم با خواندن اين ترجمه قرآن، دين اسلام را براي خود انتخاب كردند.

اين مترجم قرآن در ادامه گفت: ترجمه قرآن كريم از ابتدا تا به امروز با چالش‌های بسياری مواجه بوده است و اين مشكلات زمانيكه يك مترجم مقابل ويژگی‌های زبان خداوندی از لحاظ اسلوب‌ها قرار می‌گيرد، بيشتر می‌شود.

وی با تأكيد بر اينكه ترجمه قرآن به زبان‌های ديگر در كشورهای اسلامی و غيراسلامی، بسيار ضروری است، گفت: البته ترجمه قرآن به زبان‌هاي ديگر نيازمند شناخت معانی و حكمت‌هايي است كه در آن وجود دارد.

تسوتان تئوفائف، ادامه داد: با اين حال نمی‌توان در ترجمه‌ها، تمامی الفاظ و معانی موجود در قرآن را منتقل كرد.

وي در بخش ديگری از سخنان خود با بيان اينكه ترجمه قرآن دو بخش است، اظهار كرد: يكی از اين دو بخش، ترجمه واژه به واژه است كه در آن نمی‌توان معانی قرآن را به صورت كامل و عيناً ترجمه كرد. ديگری هم ترجمه تفسيری است كه البته يك ترجمه كامل نيست و تنها تفسير مفسر از آيات قرآن است كه به زبان ديگری نوشته می‌شود و بدون شك كلمه تفسير، واژه مناسبی براي ترجمه نيست.

فهم قرآن شرط موفقیت مترجمان کلام وحی است

وی ادامه داد: يكی از گام‌های اوليه براي موفقيت مترجم، فهم‌ معانی اصلی قرآن كريم است كه اين شناخت معانی، با استفاده از تفسيرهای بسيار زياد، امكان‌پذير است.

تسوتان تئوفائف در پايان سخنان خود گفت: دانشمندان بسياری وجود دارند كه معنای قرآن را می‌فهمند و به آن توجه می‌کنند؛ اما مترجم بايد در زبان مادری خود نيز تسلط كافی داشته باشد تا بتواند قرآن را به شايستگي به زبان خودش، ترجمه كند.

رسول اسماعيل‌زاده‌دوزال، مترجم قرآن به زبان ترکی نیز در سخنان خود در اين نشست، با تشريح ماهيت زبان تركی، گفت: متكلمان به اين زبان‌ها عمدتاً مسلمان و بخش اندكی از آنها مسيحی هستند.

وی همچنين در خصوص قديمی‌ترين كتاب‌های نوشته شده و ترجمه شده به زبان تركی گفت: متن كتاب ترجمه شده «دده قور قوت»، قديمیترين ترجمه به زبان تركی است. داستان‌های اين كتاب پيش از ميلاد مسيح(ع)، سينه به سينه در فرهنگ ترك‌ها وجود داشت كه با ورود اسلام، اين داستان‌ها، وجه اسلامی گرفتند و 600 سال قبل توسط شرق‌شناسان به عالم علم و ادب، معرفی شدند.

نخستين ترجمه قرآن به تركی با كتاب «دده قور قوت» آميخته شده است

اسماعيل‌زاده‌دوزال افزود: اولين ترجمه قرآن به زبان تركی نیز با كتاب «دده قور قوت» آميخته شده است. در اين كتاب برخی سوره‌ها و آيات قرآن به دو صورت نظم و نثر، به تركی ترجمه شده است.

وی ادامه داد: بعدها و برای نخستين بار، قرآن توسط محمد بن حمزه، به زبان ترکی ترجمه شد. اين كتاب به تازگی در كشور تركيه با حروف لاتين، منتشر شده است.

مراحل ترجمه قرآن به ترکی

اسماعيل‌زاده‌دوزال در بخش ديگری از سخنانش درباره انواع ترجمه قرآن به زبان تركی گفت: ترجمه قرآن به زبان تركی چند مرحله را پشت سر گذاشته است. ترجمه‌های نخستين، تحت‌اللفظی بودند و ساختار زبان مقصد رعايت نمی‌شد.

وی ادامه داد: بعد از آن ترجمه جمله‌ای به ميان آمد و قرآن به صورت جمله به جمله ترجمه شد. مرحله سوم هم شامل ترجمه تفسيری، مي‌شود كه مترجم در آن علاوه بر ارائه آكادميك ترجمه، مبادرت به تفسير جزئی برخی واژه‌ها و اصطلاحات می‌كرد.

اسماعيل‌زاده‌دوزال، افزود: امروزه حدود 400 نوع ترجمه قرآن به زبان‌های تركی داريم كه از آن تعداد حدود 150 ترجمه (اصل ترجمه يا كپي ترجمه) در گنجينه مؤسسه ترجمان وحی، گردآوری شده است.

وی در پايان اين نشست، عدم حمايت‌های مادی و معنوی نهادهای دولتی، خصوصی و مراكز علمی را از جمله مشكلات ترجمه قرآن به زبان‌های ديگر دانست.

بيست‌و‌نهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران در مجموعه نمايشگاهی شهر آفتاب از 15 تا 25 ارديبهشت پذیرای علاقمندان است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

رهیافته به تشیع از مهدویت می‌گوید

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه آگوست 04, 2016 4:51 am

رهیافته به تشیع از مهدویت می‌گوید


به گزارش «شیعه نیوز»، شیخ حمزه احمد موسی، یکی از رهیافتگان به مکتب تشیع از کشور نیجریه و همچنین از مریدان شیخ زکزاکی در سلسله نشست‌های تخصصی مهدویت که در دانشکده مطالعات تطبیقی قرآن کریم شیراز به‌مدت ۶ روز در حال برگزاری است، گفت: فرهنگ اسلامی در طول تاریخ رشد کرد تا به ما رسید.

Image

فعالیت‌های گسترده‌ای در خصوص مهدویت در آفریقا انجام می‌شود
وی با بیان اینکه در قاره آفریقا به خصوص طی سال‌های اخیر فعالیت‌های گسترده‌ای در خصوص مهدویت انجام شده است، افزود: به خصوص در کشور نیجریه و با فعالیت‌های شیخ زکزاکی این مسئله بسیار مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است.

احمد موسی با اشاره به برنامه‌های کشور نیجریه در ایام سالروز میلاد منجی عالم بشریت، حضرت مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) گفت: در کشور ما از اول تا ۱۶ ماه شعبان برنامه‌های مختلفی برای گرامیداشت این روز برگزار می‌شود که این برنامه‌ها طی روزهای ۱۴ تا ۱۶ شعبان به اوج خود می‌رسند.
وی، برگزاری مسابقات قرآن و ورزشی و همچنین سخنرانی‌های مذهبی را از جمله این برنامه‌ها برشمرد و گفت: طبق رسم همه ساله شیخ زکزاکی در این سه روز روزی دوبار سخنرانی می‌کند یکی بعد از نماز ظهر و عصر و دیگری بعد از نماز مغرب و عشاء که سخنرانی اول درباره مسائل و اوضاع جهان اسلام و انسان‌هاست و سخنرانی دوم درباره تشریح وظایف منتظران مهدی(عج) است که حدوداً تا ساعت یک و نیم بامداد به طول می‌انجامد.

حتی بارندگی هم نمی‌تواند مردم نیجریه را از شنیدن سخنرانی شیخ زکزاکی در فضای آزاد منصرف کند
احمد موسی ادامه داد: جالب این است كه هر ساله شاید ۲ میلیون نفر در حسینیه بقیةالله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز ۱۵ شعبان جمع می‌شدند که حجم این حسینیه کفاف ازدیاد جمعیت را نمی‌داد به همین دلیل بسیاری از مردم در خارج از حسینیه و اطراف آن سخنان شیخ زکزاکی را گوش می‌دادند و برای این مسئله بسیار صبوری می‌کردند به حدی که حتی اگر باران هم می‌بارید باز هیچکس از جایش برنمی‌خاست و همه می‌نشستند و گوش می‌دادند.
وی با بیان اینکه در کشور نیجریه ما یک گروه به نام حرکت اسلامی را همانند بسیج ایران تشکیل داده‌ایم، گفت: در روز ۱۶ شعبان این گروه که خود را سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌داند، برنامه‌های خود را اجرا می‌کند که مؤسسات مردمی و شخصیت‌های فرهنگی، اجتماعی، دانشگاهی و غیره نیز در جلسات آن‌ها شرکت می‌کنند ضمن اینکه آنان به مردم هدیه می‌دهند.

بعد از عاشورا، مهدویت مهم‌ترین برنامه‌های مسلمانان نیجریه محسوب می‌شود
احمد موسی با تأکید بر اینکه برنامه‌های مهدویت در کشور نیجریه بسیار گسترده و مهم است، گفت: بعد از عاشورا، برنامه مهدویت از مهم‌ترین برنامه‌های مسلمانان این کشور محسوب می‌شود.
این رهیافته به مکتب تشیع اظهار کرد: علاوه بر این‌ها گروه حرکت اسلامی از اول تا ۱۳ شعبان به بیمارستان‌های نیجریه رفته و به بیماران نیازمند کمک می‌کنند حتی اگر لازم باشد خون هم هدیه می‌کنند به همین دلیل است که می‌گوییم مسئله مهدویت به خاطر انجام چنین اقداماتی در نیجریه مورد توجه گسترده قرار گرفته است.
وی در ادامه به آخرین وضعیت شیخ زکزاکی اشاره کرد و گفت: ما تا حدود ۴۰ روز قبل هیچ خبری از سلامتی ایشان بعد از آن جنایت‌های وحشیانه ارتش بر علیه ایشان نداشتیم زیرا وضعیت سلامتی ایشان بسیار نامساعد بود به طوری که گلوله به کنار چشم چپشان اصابت کرده و همچنین استخوان‌های دست و پای چپ او کاملاً نابود شده بود.

زنده ماندن شیخ زکزاکی معجزه است
احمد موسی با تأکید بر اینکه با این وضعیت و آن حالی که شیخ زکزاکی را بردند، زنده ماندن ایشان یک معجزه است، گفت: بعد از حادثه به مدت چند روز ایشان بیهوش بود به همین خاطر گروه بوکوحرام و ارتش رفتند خانه ایشان، حسینیه بقیةالله(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مؤسسه تعلیم و تربیت و هرچیزی که متعلق به ایشان بود را کاملاً خراب کردند و از بین بردند چون فكر می‌كردند که شیخ زكزاكی شهید شده و دیگر كار تشیع در این کشور تمام شده است.

حتی دولت نیجریه هم به معجزه بودن زنده ماندن شیخ زکزاکی پی بردند
وی ادامه داد: بحمد الهی بعد از ۵ روز از آن وضعیت دست شیخ زکزاکی کمی حرکت کرد به همین دلیل او را به بیمارستان منتقل کردند که پزشکان آنجا گفتند که وضعیت دست و پای او اصلاً مساعد نیست و تمام استخوان‌های او نابوده شده و این بیمارستان نمی‌تواند او را معالجه کند، لذا او را به بیمارستانی در پایتخت نیجریه منتقل کردند که وقتی در آنجا دوباره از دست و پای ایشان عکسبرداری کردند، دیدند که دست و پای او سالم است یعنی معجزه‌ای برای سلامتی ایشان رخ داده است و اینجا بود که دولت نیجریه کمی عقب‌نشینی کرد زیرا به معجزه بودن سلامتی شیخ زکزاکی پی برد.
مرید شیخ زکزاکی ادامه داد: تا حدود ۴۰ روز دولت نیجریه اجازه نداد کسی با شیخ زکزاکی ملاقات کند تا اینکه بعد از آن به خانواده و علمای نیجریه اجازه ملاقات داده شد اما هرکسی که به دیدن او می‌رفت بسیار گریه می‌کرد زیرا هنوز وضعیت سلامتی ایشان مساعد نیست و آنچه که به گوش ما رسیده، چشم چپ ایشان کلاً نابود شده است.

وی گفت: بعد از اینکه اعضای حرکت اسلامی با شیخ زکزاکی دیدار کردند، با خبرنگاران مصاحبه‌ای انجام دادند که دولت نیجریه باید شیخ زکزاکی را آزاد کند تا مداوا شود زیرا اوضاع سلامتی ایشان بسیار وخیم است.
احمد موسی با تصریح اینکه دولت نیجریه هم‌اکنون منتظر یک حرکت غیرمناسب از شیعیان هستند تا بهانه‌ای پیدا کرده و آن‌ها را تار و مار کنند، گفت: بحمد الهی مردم نیجریه شیعیان را تأیید می‌کنند و در این عرصه بسیاری هم شیعه شدند زیرا مظلومیت شیعیان را دیدند که علی‌رغم اینکه شیعیان به جامعه نیجریه بسیار کمک می‌کنند، اما مورد ظلم دولت واقع می‌شوند.

گروه اسلامی نیجریه با تمام مسلمانان ارتباط برقرار می‌کند
وی اظهار کرد: شیعیان نیجریه با تمام گروه‌های اسلامی ارتباط برقرار می‌کنند و تلاش می‌کنند تا با آنان متحد شوند حتی با وهابی‌ها به همین دلیل برخی از آن‌ها گروه حرکت اسلامی را تأیید می‌کنند و مسلماً در آینده اوضاع از این بهتر هم خواهد شد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

الدكتور علي الشعيبي از رقه سوريه

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آگوست 27, 2016 11:14 pm

گفتگو با وهابیِ جدا شده اهل رقه از دربار آل سعود؛ الدكتور علي الشعيبي از رقه سوريه


Image

به گزارش «شيعه نيوز»، دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند تا اینکه رفته رفته با مشاهده عدم تقید مسلمانان عربستان سعودی و پی بردن به سست بودن تعالیم محمد بن عبدالوهاب، اعتقاد او به وهابیت سست شد. آنچه می خوانید گفتگوی شبکه الکوثر با وی در برنامه زنده "حقائق التاریخ" است که از سوی خبرگزاری حوزه ترجمه شده است.

در این گفتگو الشعیبی از خاطرات بیست سال همراهی خود با وهابیت می گوید:

- شما چه مدت وهابی بوده اید؟

حدود بیست سال وهابی بودم یعنی از زمان کودکی.


- یعنی از زمان تولد وهابی بودید؟

به طور دقیق تر از کلاس ششم ابتدایی که ماجرایی دارد.


- شما در سوریه بزرگ شده اید؟

بله من اهل سوریه و شهر رقه هستم از یک خانواده عربی با ویژگی های خاص و تربیت شده پدرم هستم که گواهی "سرتفیکا" از سال 1898 داشت که تقریبا معادل دکترای کنونی است. پدرم قاری قرآن و شاعر بود و زمانی که من کودک کوچکی بودم برایم کتاب هایی می آورد و از من می خواست آنها را بخوانم. زودهنگام به مدرسه رفتم، چون برادرم که کلاس دوم بود دستش در مدرسه شکسته شد و من باید کیف او را می گرفتم و همراهش به مدرسه می رفتم و بدین ترتیب به مدرسه رفتم و ناگاه دیدم که می توانم بنویسم و معلم آن زمان هم از من خوشش آمد. آن معلم که اهل النادقیه بود، از دیدن استعداد من بسیار خوشحال بود و در پایان سال تحصیلی از من خواستند پدرم را به مدرسه بیاورم و مدارک من را از پدرم خواستند و مرا در کلاس دوم ثبت نام کردند.


- چگونه وهابی شدید؟

یک برادر ناتنی به نام ابراهیم داشتم که به دست یک شیخ در الرقه وهابی شده بود و من در کلاس ششم به مرکز فرهنگی رقه می رفتم که مدیر آنجا ابراهیم الصالح از اهالی دیرالزور بود.

این مرکز جدید بود و من از آنها خواستم روز پنج شنبه در مرکز بمانم و آنها در را ببندند و روز شنبه بیایند و در را باز کنند و به جای آن من مرکز و کتاب ها را برای آنها تمیز کنم و در این مدت دو شب در مرکز می ماندم و مشغول نماز و خواندن کتاب می شدم و بسیار مطالعه می کردم. پس از آن به فکر افتادم برای رهبران و بزرگان نامه بنویسم و برای جمال عبدالناصر و عبدالکریم قاسم[1] نامه نوشتم. در آن زمان جمال عبدالناصر به نامه های من پاسخ می داد، اما عبدالکریم قاسم پاسخ نمی داد. دوستان این مرکز فرهنگی هم که از این کار خوششان آمده بود، برای من صندلی می گذاشتند و از من می خواستند نامه های خود با جمال عبدالناصر را برای آنها بخوانم.

آن موقع به یاد دارم ما برق نداشتیم و برای مطالعه به بیرون می رفتم تا از روشنایی خیابان برای مطالعه استفاده کنم و در این هنگام برادرم ابراهیم از فرصت استفاده کرد و گفت به خانه من بیا و آنجا همسرم (که دختر عمه من هم بود) از تو مراقبت می کند. در اولین شبی که به آنجا رفتم و به یاد دارم روز دوشنبه بود، دیدم مجموعه از مشایخ وهابی در منزل او جلسه دارند و به من گفت قوری چای را آماده کن و بیاور و من هم چای را آماده کردم و برای آنها بردم و هنگامی که خواستم برگردم به من گفت: بنشین و نشستم و به سخنان آنها گوش می دادم و آنها سؤالاتی از من پرسیدند و از مشاهده اطلاعات من تعجب کردند و گفتند تو طلبه علم هستی و آینده خوبی در اسلام داری.


- مبانی وهابیت را به طور دقیق از کجا آموختید؟

از کتاب "کشف الشبهات" اثر محد بن عبدالوهاب. ما این کتاب را در آن جلسات با شیوخ وهابی می خواندیم و من هم چندبار از روی متن برای آنها خواندم و پس از آن کتاب "التوحید" را خواندیم و پس از آن بود که در مدرسه و محله و همراه دوستان و همکلاسی ها به تبلیغ این مطالب می پرداختم و در حالی که من کودک بودم تلاش می کردم آنها را به مسجد دعوت کنم و می دیدم که بزرگ ترها خوشحال می شدند و برایم دعا می کردند.


- چه زمانی برای تدریس به عربستان رفتید؟

دوره دبیرستان را در رقه تمام کردم و سپس با بورسیه وزارت تربیت به دانشگاه حلب رفتم چون آن موقع قانونی داشتیم که نفرات اول و دوم و سوم می توانستند با هزینه وزارتخانه به دانشگاه بروند و من نفر دوم استان بودم و با بورسیه وزارت تربیت در حلب مشغول تحصیل در دانشگاه شدم.

در آن زمان یک گروه از دانشگاه اسلامی "محمد بن سعود" به حلب آمدند که در آن زمان من به آن دانشگاهِ "امام محمد بن سعود" می گفتم، اما اکنون برایم سخت است که این کلمه (امام) را بگویم.

نام آن گروه، "بعثة بلاد الشام" بود که اساتید دانشگاه را از سوریه و لبنان و اردن و فلسطین جذب می کردند. من که نزد آنها رفتم، یکی از کتاب های خودم را به همراه بردم؛ کتابی بود که آن موقع روی آن کار می کردم که مجموعه مصنفات القرآن الکریم بود که نگارش آن را در سوریه آغاز کردم و پس از آن در چاپخانه السفیر در ریاض چاپ شد.

- شما در حالی که وهابی بودید به عربستان رفتید و عقیده شما به طور طبیعی در آنجا تقویت شد. نقطه تحول شما کجا بود که تصمیم گرفتید از وهابیت به مذهب سنی گرایش پیدا کنید؟

خانواده من مذهبی هستند و من هم حنفی هستم و کتابی درباره امام ابی حنیفه نوشته ام. عبدالله بن مبارک درباره ابو حنیفه می گوید به خدا سوگند او مغز علم است. و من هم کتاب خود را با نام "الجانب التربوی عند أبی حنیفة" نوشتم.

به هر حال به عربستان که رفتم با دیدن عادت های مردم در عبادت و خواندن نماز و اخلاق، شگفت زده شدم و دیدم اخلاق آنها که مهم ترین مساله در اسلام است، با آنچه که در کتاب های وهابی ها نوشته شده فرق می کند.


- مگر اخلاق آنها چگونه بود؟

البته باید بگویم منظور من همه نیستند و بالاخره من طلبه هستم و روزی در پیشگاه خداوند حاضر خواهم شد، اما واقعیت این بود که اکثریت و درصد زیادی از مردم به اسلام صحیح مقید نبودند.

من روزی هنگام نماز جماعت با چشم دیدم که یکی از مامومین پول های خود را از جیب درآورد و شمرد و دوباره در جیب خود گذاشت و پس از آن هم امام به رکوع رفت و او هم با امام به رکوع رفت. یک بار دیگر به یاد دارم در میدان الوزیر بودیم که میدان بزرگی است و هنگام نماز مغرب دیدم اعضای هیئت امر به معروف و نهی از منکر در این میدان به مردم دشنام می دهند و به زور آنها را وادار به نماز می کنند و برخی را هم کتک می زنند. یکی از این مردم که فیلیپینی بود گفت الان کریسمس است و من مسیحی هستم و نماز نمی خوانم، اما آن فرد به او گفت: کریسمس چیست؟ باید نماز بخوانی. و هنگامی که همه مشغول نماز شدند و آمین گفتند، این فرد مسیحی که کنار من بود گفت: «یس یس اوکی».


- ارزیابی اعتقادی شما از بیست سال وهابی بودن چیست؟

در ابتدا به خاطر وجود مقام عمار یاسر و اویس قرنی در رقه، تمام مردم رقه از نظر وهابیت متهم به شرک بودند و ما هم به این خاطر به این مردم حمله می کردیم و در اصل مساله فکر نمی کردیم و پس از آن که سال ها گذشت، مردم فهمیدند که مساله این گونه نیست و به اعتقادات گذشته خود می خندیدند و روشن شد که این مساله یک مساله دینی نیست، بلکه مساله آگاهی و فهم و عقب ماندگی است.

بدین ترتیب به ما تلقین کردند که کینه جامعه را در دل داشته باشیم و گمان کنیم جامعه ما یک جامعه مشرک است و ما در آن زمان حتی با دیده حقارت به استاد خود در مدرسه نگاه می کردیم، چون او را کافر می دانستیم و برای ما سخت بود که یک کافر به من که مسلمان هستم درس بدهد. و در واقع اوضاع ما همین طور بود. هنگامی که در رقه بودیم شیخ ناصرالدین البانی به همراه عده ای از جوانان وهابی (محمد عید عباسی، ابوبکر الجزائری، محمد مهدی استانبولی و گروهی دیگر) از دمشق برای تبلیغ به رقه می آمد و جمع می شدیم و عده کمی بودیم، چون رقه در آن زمان یک روستای بزرگ بود و جمع ما بیش از بیست نفر نمی شد.

وهابی ها خودشان را معصوم می دانستند و دیگران را مشرک و در این زمینه وهابی ها مانند یهودی ها هستند؛ چراکه یهودی ها هم خود را ملت برگزیده خدا می دانند و وهابی ها هم خود را معصوم می دانند و هنگامی که عصمت را نقد می کنند، فراموش می کنند که خودشان در عمل، ادعای عصمت دارند.


- نظر شما درباره افکار افراطی و ترویج به خشونت در اندیشه وهابی چیست؟

وهابیت از آغاز دیگران را تکفیر می کند.


این مساله شما را آزار نمی داد؟

نه، ما واقعا معتقد بودیم دیگران کافر هستند و به عکس، این باور ما را تشویق می کرد بر عقیده خود بمانیم و خدا را به این خاطر شکر کنیم که ما هدایت شده و مؤمن و نجات یافته هستیم و دائما "حدیث فرقه ناجیه" را برای ما تکرار می کردند که پیامبر(ص) فرمود: امت های موسی و عیسی تقسیم شدند و امت من هم به 73 گروه تقسیم می شوند که یک گروه نجات می یابد و 72 گروه دیگر در آتش هستند و دائما به ما می گفتند شما "فرقه ناجیه" هستید گویی بر "البانی" وحی نازل شده بود که وهابی ها نجات یافته هستند!! و به هر حال تجربه سختی بود و به یاد دارم در آن زمان اهل سنت را حقیر می دانستیم و مسخره می کردیم و به ندرت به سراغ شیعه می رفتیم و عادت ما نقد اهل سنت بود و مشایخ ما مانند شیخ البانی به ما یاد داده بودند که اهل سنت همگی کافر هستند و این را بدون خجالت و با قاطعیت می گفتند و این باور نوعی تعصب و کینه نسبت به اهل سنت در ما ایجاد کرده بود به گونه ای که ما به وهابی بودن خود تعصب داشتیم به خاطر بغضی که نسبت به اهل سنت داشتیم و آنها را تحقیر می کردیم.

مردم رقه باوری داشتند که اگر گرهی در کار آنها ایجاد می شد یا برای دختری خواستگار نمی آمد در مراسم خاصی زیارت خاصی را انجام می دادند که مفصل است و ما این کار را شرک و کفر می دانستیم و به عنوان مثال در رقه مقامی بود به نام مقام بخاری که من در یک شب زمستانی آن را خراب کردم.

اما ماجرای آن مقام این بود که شهردار آن موقع آدم زیرکی بود و قبرستانی در خارج شهر ساخت و از مردم رقه خواست قبرستان قدیمی را به این مکان منتقل کنند. چون آن مکان دور بود، اهل رقه نپذیرفتند قبور خود را منتقل کنند. آن شهردار مشایخ رقه را جمع کرد و گفت من "بخاری" را در خواب دیدم و به من گفت: من میهمان شما هستم و باید در مقبره جدید برای من مقامی بسازید و مشایخ از این پیشنهاد او استقبال کردند و روز جمعه تمام این مشایخ در خطبه های خود گفتند ای مردم رقه! بخاری در مقبره جدید میهمان شما شده و مردم هم برای او مقام ساختند.


- شما چرا آن را خراب کردید؟

چون من قضیه را می دانستم که بر این باور بودم که تخریب چنین اماکنی واجب است و آن را خراب کردم و حدود ساعت 6 صبح به خانه برگشتم و خوابیدم که ناگهان پدرم مرا بیدار کرد و گفت بیدار شو علی. گفتم چه شده؟ گفت بیدار شو که رقه به هم ریخته و مردم می گویند عمار یاسر به بخاری گفته مردم زمانی به زیارت من می آمدند و از زمانی که تو آمده ای به زیارت تو می آیند و نگهبان مقام می گوید با چشم خود برق شمشیر عمار یاسر را دیده که با آن بخاری را زده و بدین ترتیب هدف ما چیزی بود، اما چیز دیگری اتفاق افتاد که خرافات بود.


- چگونه شد که تصمیم گرفتید وهابیت را رها کنید؟

واقعیت این است که وهابیت سنگدل است و هنگامی که شما بزرگ و با تجربه شوی به خاطر آن سالها که بر تو گذشته اندوهگین می شوی و از خدا می خواهی تو را ببخشد. یکی از فرزندانم به من گفت بابا شما تجربه داری و می توانی این تجربه را در اختیار مسلمانان قرار دهی تا آنها در دام وهابیت گرفتار نشوند، چون وهابیت انسان را در دام خود گرفتار می کنند و راه های زیادی برای فریب مردم دارند.

در رقه مردی وهابی بود که چون مُرده است، نمی خواهم اسم او را ذکر کنم. این مرد معلول مادرزاد بود و وهابی ها به او بورسیه تحصیلی دادند تا در مدینه علوم اسلامی را تحصیل کند. وی در آنجا درس خواند و فارغ التحصیل شد و به رقه آمد و مبلغ وهابیت شد و حقوق گرفت و کارمند دولت شد و مُدرس تربیت دینی شد و با کمک های وهابی ها روز به روز قوی می شد.

خود من هم زمانی یک بچه کلاس 9 بودم که مرا به روستایی به نام رطله در راه دیرالزور بردند که 13 کیلومتر از رقه فاصله داشت و مرا روی منبر بردند و اصول خطبه و سخنرانی را یاد گرفتم و همان موقع بود که خطبه جمعه خواندم و پس از آن بود که به حفظ روی آوردیم، اما نه حفظ قرآن، بلکه حفظ سخنان محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه تا اینکه فراموش نمی کنم مردی بود که اگر مرده است خدا او را بیامرزد و اگر زنده است خدا او را حفظ کند، چون او از کسانی بود که باعث شد متوجه بشوم راهی که در آن می روم اشتباه است. این مرد محمد محمد نام داشت و صوفی و از جماعت عبدالقادر عیسی در رقه بود. من کتاب کشف الشبهات را به او دادم و او گفت پناه بر خدا! من این کتاب را نمی خوانم. این کتاب کفر است. من گفتم از خدا بترس این کتاب آیات و احادیث است. او گفت بسیار خوب من از تو یک چیز می خواهم آیات و احادیث را از این کتاب بردار و ببین چه می بینی؟

سپس ببین ابن عباس هنگام مناقشه خوارج به امام علی(علیه السلام) چه می گوید؟ او به امام گفت: خوارج به سراغ آیات می روند و آیاتی را که درباره مشرکان و کفار نازل شده به مسلمانان نسبت می دهند.

پس از آن به همراه او به سراغ کتاب رفتیم و آیات و احادیث را کنار گذاشتیم و بعد دیدیم که محمد بن عبدالوهاب چگونه آیات را تفسیر به رای کرده و هیچ چیز با ارزشی در سخنان او ندیدیم و آن مرد به من گفت پس از خدا بترس و بدان این کتاب برای تو حرام است چون من تو را می شناسم و می دانم اهل نماز و دین هستی. و او بود که توجه مرا جلب کرد.

پس از آن اتفاق دیگری برای من افتاد و زمانی بود که "البانی" به رقه آمد و من در آن زمان لیسانس خود را گرفته و به دانشگاه حلب رفتم به وهابیت خود ادامه دادم و در دو خانه رفت و آمد می کردم؛ خانه اول خانه ای بود که هنگامی که البانی به حلب می آمد به آنجا می رفتم و نام صاحب خانه "نسیب الرفاعی" بود که صوفی های حلب برای مسخره به او نسیم الافاعی می گفتند و خانه او مقابل مسجد زکری در حلب بود و او خود را عالم تر از البانی می دانست و خانه دیگری که البانی در آن می نشست و ما می رفتیم، خانه شیخ ناصرالدین الترمانینی بود در پشت مسجد جمال عبدالناصر و یکی از موضوعاتی که در این جلسات همواره مطرح می شد تکفیر مسلمانان و اهل سنت بود.

آنها توسل و شفیع قرار دادن پیامبر و ائمه و صالحان را موجب کفر می دانستند و با هر وسیله ای مسلمانان را کافر می دانستند گویی کار آنها این است که بهانه ای برای تکفیر مسلمانان پیدا کنند و این نیز توجه مرا جلب کرد، چون می دانستم و شما هم می دانید که سعه صدر اسلام زیاد است و در ادبیات اسلامی خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) این گونه به ما آموخته اند که مساحت اسلام بسیار گسترده است، اما وهابی ها می خواهند آن را تنگ و محدود کنند و به همین خاطر است که محمد عبده می گوید سینه وهابی ها چقدر تنگ است چون فقط خودشان را مسلمان می دانند و دیگران همه کافر هستند.

دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند. الشعیبی که بسیاری از سخنان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب را حفظ بود رفته رفته به گمراه بودن و دروغگو بودن این دو شخصیت وهابی پی می برد و پس از آن با مشاهده حدیث غدیر و پی بردن به صحیح بودن آن بر سر دوراهی بهشت و جهنم قرار می گیرد. آنچه می خوانید ترجمه دومین بخش از گفتگوی شبکه الکوثر با وی در برنامه زنده "حقائق التاریخ" است که در این گفتگو الشعیبی از چگونگی جدا شدن خود از وهابیت و اعتقاد به حدیث غدیر می گوید:


- چه اموری باعث شد شما این تصمیم سخت را بگیرید و از مذهب وهابیت خارج شده و به مذهب اهل سنت گرایش پیدا کنید.

اگر اجازه بدهید دوست دارم یک کلمه را در سخن شما تغییر دهم و به جای "تصمیم سخت" دوست دارم بگویم این تصمیم من سرتاسر رحمت بود، چون اگر من در آن حالت و بر آن مذهب باقی می ماندم اکنون یک انسان خونریز و آدمکش بودم که مردم را به جهنم سوق می دادم و در هر صورت 37 سال است که این سؤال از من پرسیده می شود.

انگیزه من برای خروج از وهابیت چیزی نبود جز فکر و اندیشه محمد بن عبدالوهاب که ما باید این فکر را بررسی کنیم. مسلمان نباید به گونه ای باشد که از این افراد بُت بسازد و بگوید ابن تیمیه این را می گوید و تمام و باب علم بسته شود. نباید به گونه ای باشد که بگوید محمد بن عبدالوهاب این را می گوید و تمام و کسی جرات نکند حرف بزند، چون این رفتار نوعی بُت پرستی است.


- چه چیزی باعث شد در اندیشه محمد بن عبدالوهاب تجدید نظر کنید؟

سؤال خوبی است. محمد بن عبدالوهاب بر این باور بود که تمام مسلمانان از 600 سال پیش یعنی از قرن پنجم هجری کافر هستند و بنا بر این نظریه می توان گفت محمد بن عبدالوهاب ابن تیمیه را تکفیر می کند و نکته دومی که به نظرم رسید حدیث پیامبر(ص) در صحیح بخاری است که فکر ابن تیمیه را نقض می کند و می فرماید: «لا تزال طائفة من أمّتي ظَاهِرينَ عَلى الحَقّ لا يَضُرُّهُم مَن خَذَلهم إلی يومِ القيامة»: تا روز قیامت، همواره گروهی از امت من هستند که برحق می باشند و بی اعتنایی دیگران، زیانی به آنها نمی رساند).

همچنین روایت دیگری نیز در صحیح بخاری است از پیامبر(ص) که می فرماید: «إنی والله ما أخاف بعدی أن تشرکوا» (به خدا سوگند از اینکه پس از من مشرک شوید ترسی ندارم...).

پس بنا بر این روایت ما در معرض شرک نیستیم و من هم با دیدن این روایت ها خودم را مخیر دیده که یا باید روایت پیامبر(ص) را بپذیرم و یا تسلیم سخن محمد بن عبدالوهاب بشوم و توجه به این نکته بسیار مهم است.

نکته مهم و قابل توجه دیگر این است که ابن عبدالوهاب با تکیه و استناد به آموزه های باطل خود، به روستاهای مسلمان حمله می کرد و آنها را می کشت و یک روز به ارتش خود گفت فلان روستا کافر هستند بروید و آنها را بکشید و سربازان او هنگام نماز صبح به آن روستا حمله کردند و هنگامی که از آن روستا صدای اذان شنیدند به ابن عبدالوهاب گفتند: ای شیخ اینها مسلمان هستند و او پاسخ داد آنها کافر هستند آنها را بکشید و آنها را کشتند، اما شما هرگاه انگیزه های این اقدامات را بررسی کنی به این نتیجه می رسید که او می داند این افراد کافر نیستند، اما وهابی ها به هر بهانه ای خون دیگران را می ریزند تا غنائم به دست بیاورند این حملات و کشتارها به خاطر جمع کردن غنائم است.

یکی دیگر از اموری که مرا شگفت زده کرد زمانی بود که در میان مجموعه روایاتی که البانی آنها را صحیح می داند به حدیث غدیر برخورد کردم و با تعجب فراوان دیدم که حدیث عید غدیر را در میان روایات صحیح آورده و زمانی بیشتر تعجب کردم که دیدم این حدیث را از 123 صحابه روایت کرده و باید توجه داشت که این روایت تمام یک دین است و سخن یک ادیب و فیلسوف نیست که انسان با میل خودش آن را رد کند یا بپذیرد، بلکه تمام یک دین است و متاسفانه به ما می گویند این روایت دروغ است.

البانی حدیث غدیر و اسناد آن را در 14 صفحه ذکر کرده و کسی است که از من خواست درباره این حدیث تحقیق کنم و من متوجه شدم ابن تیمیه آن را تضعیف کرده و این از اشتباهات ابن تیمیه است که اشتباهات زیاد دیگری هم دارد و به هر حال به این نتیجه رسیدم که حدیث غدیر صحیح است و بر سر یک دوراهی قرار گرفتم که سخن ابن تیمیه را بپذیرم یا حدیث غدیر و آیه ناظر به آن را که می فرماید: «بلغ ما أنزل إلیک» و این آیه نشان می دهد مفاد حدیث غدیر یک مساله آسمانی است و اجتهاد پیامبر(ص) نیست.


- کار که به اینجا رسید و با این تضارب آراء مواجه شدید چکار کردید؟

با تمام این احوال از اعتقاد وهابی خود برنگشتم و باز هم امیدوار بودم وهابی ها برحق باشند، چون من عمری را با این عقیده سپری کرده بودم که چیز کمی نیست. شما تصور کنید انسان یک گربه را پرورش بدهد و بعد از مدت زیادی بفهمد آن حیوان در واقع یک ببر است که ممکن است هر لحظه او را بکشد تصور کنید چه حالی پیدا می کند و من هم با عقیده ای روبرو شدم که احتمال می دادم مرا به جهنم ببرد.

زمانی در مرکز مخطوطات اسلامی استانبول کتابی دیدم با عنوان "النبراس الصحیح علی أن لیس کل ما فی الصحاح صحیح" و با خودم گفتم شاید مؤلف آن از یکی از فرقه های اسلامی است که رای آنها خلاف رای اهل سنت است، اما هنگامی که کتاب را باز کردم دیدم مؤلف آن "هبة الله بن عبدالرحیم عراقی"، امام حنبلی های بغداد است که در سال 605 از دنیا رفته. هنگامی که به شام برگشتم درباره این کتاب با شیخ البانی صحبت کردم و گفتم چنین کتابی وجود دارد و او هم گفت: بله احادیث غیر صحیح در بخاری وجود دارد و برخی تعداد آنها را 28 و برخی 70 حدیث می دانند و اکنون مرور این مطالب باعث شده درباره هر چیز به جز قرآن تردید کنم، چون هیچ چیز مقدسی به جز قرآن وجود ندارد که خداوند ضمانت کرده هیچ باطلی در آن راه نیابد و بدین ترتیب از تقدیس محمد بن عبدالوهاب نجات یافتم و البته پس از آنکه ابن تیمیه را خواندم و سخنان زیادی را از او حفظ کردم و در این زمینه مجموعه فتاوا و رسائل و الدرر و منهاج السنة و کتاب های دیگر او را خواندم، اما متوجه شدم ابن تیمیه یک یهودی است بدون اینکه یهودی بودن خود را اعلام کند و شیخ البانی هم قبلا درباره اشتباهات ابن تیمیه با من صحبت کرده و گفته بود که ابن تیمیه اشتباهات زیادی دارد و من به دنبال این اشتباهات بودم و می دیدم مثلا "قاضی حران یهودی" را مدح می کند و عقیده تجسیم خود را از یهودیان قرائی[1] در دمشق گرفته و برخی اعتقادات خود را از "ابن گرام" گرفته و "ابن گرام" از شخصیت های ملعون تاریخ اسلام است و ملعون بزرگی هم هست. او کسی است که می گوید: منافقان( منافقان مدینه) نزد خداوند از جبرئیل و میکائیل و فرشتگان آسمان برترند و این تیمیه هم می آید و سخنان و کارهای ابن گرام را تایید می کند. ابن گرام یک یهودی سجستانی است که والی سجستان قصد کشتن او را داشته و او از سجستان فرار می کند و به قدس فرار می کند و در سال 255 فوت می کند.


- پس با این افکار و اندیشه های انحرافی و اشتباه مواجه شدید؟

بله اما با تمام این احوال کنار گذاشتن وهابیت برای من ساده نبود، چون مساله مساله دین است. برای شما مثالی می زنم. زمانی با شخصی به نام ابوحسن کار می کردم. او بنا بود و من به او سنگ و گل می دادم. روزی به من گفت بیا امروز سراغ یک کافر برویم شاید خداوند او را به اسلام هدایت کند و عادت من این بود که فکر می کردم هر کلامی که وهابی ها می گویند صحیح است، اما بعدها متوجه شدم بزرگ وهابی ها یعنی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب دروغگو کذاب بوده اند و به طور دقیق کمی پیش از خروج از وهابیت به این واقعیت پی بردم که ابن تیمیه کذاب است و ابن عبدالوهاب هم کذّاب است، اما با تمام این احوال شیطان مرا وسوسه می کرد که باز هم بر آن مذهب بمانم.

به هر حال به ابوحسن گفتم بعد از نماز عشا به سراغ آن کافر می رویم شاید هدایت شود. هنگامی به خانه آن مرد رفتیم، در زدیم و آن مرد که ریش بلندی داشت آمد و بر پیشانی او آثار سجده بود و هنگام ورود ما اذان گفتند و آن مرد گفت ابتدا نماز بخوانیم و بعد بنشینیم و ابوحسن گفت آری خوب است اول نماز بخوانیم و ابوحسن جلو ایستاد تا ما به او اقتدا کنیم و این چیزی بود که برای من خوشایند نبود، چون ما در اسلام داریم که وقتی انسان میهمان کسی باشد نمی تواند به صاحب خانه برتری بجوید و به او دستور بدهد و پیامبر(ص) می فرماید درباره مال و در خانه کسی نمی توان به او دستور داد. به ابوحسن گفتم بهتر است مدارا کنی اما او به من چشم غره ای رفت و جلو ایستاد و با صدای بلند تکبیر گفت و نماز را شروع کرد در حالی که این کار او در شرع جایز نیست و لهجه اذان گفتن و قرائت او نیز بدوی بود و اشکال داشت و پس از قرائت فاتحه شروع به خواندن سوره کرد و گفت: «هو الخالق البارئ المصوَّرُ له الأسماء الحسنی» و من به او گفتم "المصوِّر" اما باز هم تکرار کرد "المصوَّر" و ادامه داد و هنگامی که نماز تمام شد با سرعت و عجله سلام های نماز را گفت و بلافاصله رو به من کرد و گفت: خدا تو را هدایت کند چرا برادر مومن خود را به خاطر یک فتحه و کسره ضایع می کنی؟

بعدا هنگامی که از وهابیت خارج شدم همان طور که قبلا به شما گفتم کتابی درباره ابوحنیفه نوشتم و همین ابوحسن مرا دید و گفت شنیده ام کتابی درباره ابوحنیفه نوشته ای اما ابوحنیفه همان "ابوجیفه" است و من از این سخن او تعجب کردم و با او وارد بحث شدم و شروع کرد به گفتن که ابوحنیفه چیست؟ شافعی چیست؟.. تو برو ببین ابن تیمیه چه می گوید!

و من به شما می گویم همین ها هستند که ائمه(ع) را تکفیر می کنند و آنها را مسخره می کنند، اما آنها باید بگویند این مکتب تکفیری را از کجا آورده اند؟

تمام اینها که به شما گفتم یک طرف و سیره نبوی طرف دیگر.


- هنگامی که وهابی بودید دیدگاه شما درباره محمد بن عبدالوهاب چه بود؟

اگر خدای نکرده شما وهابی شوید ابن عبدالوهاب را نمی شناسید مگر با کشتار و خونریزی و چپاول و دزدی و تجاوز و دروغ و ابن تیمیه هم همین است. از این رو البانی هنگامی که از انحراف و گمراهی این تیمیه سخن می گوید از گمراهی ابن عبدالوهاب هم سخن می گوید و به همین خاطر البانی از عربستان اخراج شد. وهابی ها علاوه بر البانی بلاها بر سر مردم سوریه آوردند و تمام اهل سنت و علوی ها و اسماعیلی ها و مسیحی ها را کافر می دانند و هیچ کس را استثنا نمی کنند. من یک سوری هستم که در حلب و دمشق درس خوانده ام و در سوریه سخنرانی ها داشته ام و فعالیت های زیادی داشته ام و به یاد دارم در یک سال 360 سخنرانی داشتم یعنی به اندازه تعداد روزهای سال.

آن زمان با خودم فکر می کردم که آیا سخنان ابن تیمیه درباره ما مردم سوریه درست است؟

زمانی شخصی پیش من آمد و از من خواست به او عربی درس بدهم و به من گفت کارمند دستگاه امنیتی هستم، اما هنگامی که قرآن می خوانم همسرم به من می خندد چون اشتباه می خوانم. پس از آن وقت نماز عشاء شد و مسجد هم نزدیک خانه او بود و من به او گفتم ان شاءالله فردا می آیم و درس را ادامه می دهیم و او گفت من هم با شما به مسجد می آیم تا پس از نماز به خانه برگردیم و ادامه بدهیم. این در حالی بود که من تحت تاثیر افکار ابن تیمیه گمان می کردم این شخصِ علوی، کافر است و نماز نمی خواند و روزه نمی گیرد و زکات نمی دهد و حج به جا نمی آورد و هنگامی که به من گفت با هم نماز بخوانیم به او گفتم اهل کجایی؟ گفت من علوی و اهل نماز و روزه هستم و من در آنجا بسیار خجالت کشیدم و شرمنده شدم و در آنجا تصمیم گرفتم در این رابطه نظرات ابن تیمیه را بررسی کنم و البانی هم پیش از این مرا تشویق کرده بود که نگاه انتقادی به نظرات ابن تیمیه داشته باشم.

ابن تیمیه خبری دارد که می گوید علوی ها علیه هموطنان خود با فرنگی ها همدست شده اند و آنها را تکفیر می کند و لعن می کند و من به تاریخ اسلام مراجعه کردم و دیدم تمام علوی ها و اهل سنت و اسماعیلی ها در برابر فرنگی ها ایستاده اند و مقاومت کرده اند و 14 فرمانده فرنگی را کشته اند و پادشاه صلیبی ها را کشته اند و اسامی مجاهدان اسلامی منطقه نیز هم اکنون موجود است.

ابن تیمیه بسیار دروغگو بود و در بسیاری از امور دروغ می گفت، اما زیرک هم بوده و در عین حال مکار بوده و از نفس اماره خود دستور می گرفته و عقل و زیرکی و هوش او در جهت نفس اماره او کار کرده و سودی برایش نداشته.

مشاهده تمام این انحرافات و دروغ های ابن تیمیه باعث شد بُت ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب در درون من فرو بریزد و بشکند و من هم روی آن پا گذاشتم و آزاد شدم.


- وهابیت از پیروان خود انسان هایی سنگدل و سخت می سازد. شما چگونه شکسته شدید و پذیرفتید وهابیت را کنار بگذارید؟

چون خداوند جبار است و کمر متکبران را می شکند و در حدیث قدسی فرموده: «الکبریاء ردائی من نازعنی فیه قصمت ظهره و لا أبالی» : (کبریاء لباس من است و هرکس بخواهد آن را بر تن کند، کمر او را می شکنم و به او اعتنایی ندارم).

و در اینجا است که گردن کشانی که می خواهند مانند خدا متکبر باشند پیش پای شما سقوط می کنند و شما روی آنها پا می گذاری و این یک توفیق الهی است که البته نیاز به تلاش و پیگیری هم دارد.

در بخاری حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده که از ایشان پرسیدند چگون به شما صلوات بفرستیم؟ حضرت به آنها فرمود: بگویید «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و این در بخاری آمده، اما وهابی ها به خاطر تکبر و مخالفت با شیعه، عبارت آل محمد را نمی گویند.


- شما به خدایی که به شما چنین توفیقی داده چه می گویید؟

من از او تشکر می کنم و او را سپاس می گویم که او پروردگاری است که از تمام توصیفات ابن تیمیه منزه و پاک است و از او متشکرم که به من عمری داد تا از تاریکی بیرون بیایم.

بگذارید مطلب مهمی به شما بگویم. من مدت زیادی طلبه علم بوده ام و به شما می گویم کسی که به دنبال حقیقت باشد به آن می رسد.


- پیام و نصیحت شما به وهابی ها و تمام مسلمانان چیست؟

می توان وهابی ها را به دو دسته تقسیم کرد: وهابی هایی که از آب گمراهی نوشیده اند و در گمراهی غوطه ور هستند و در باتلاق گمراهی فرو رفته اند. اینها همان هایی هستند که پیامبر(ص) درباره آنها می فرماید: آنها کسانی هستند که از ایمان خارج شده اند و باز نمی گردند و همچون تیری هستند که از کمان خارج شده و به آن باز نخواهد گشت، اما وهابی ها دسته دیگری هم دارند که کنار ایستاده اند و هیچ تیری به هیچ سمتی پرتاب نکرده اند و به تماشا ایستاده اند ببینند رسانه (امپراتوری رسانه) چه می گوید. پیام ما به این دسته این است که پیش از همه چیز در مورد خودمان باید از خدا بترسیم؛ چراکه همه ما روزی می میریم و در پیشگاه خداوند حاضر می شویم و از ما سؤال می شود. من بنده خدا هستم و تجربه خود را می گویم و بسیاری از وهابی ها را دیده ام که از وهابیت خارج شده اند.

پیام من به این جوانان این است که پنجره فکر خود را باز کنید و فقط به فکر دیگران اعتماد نکنید و اجازه ندهید نفس اماره، عقل های شما را به بردگی بکشد که اگر نفس اماره، عقل را اسیر خود کند، انسان را به پرتگاه می اندازد و به یاد داشته باشید که قرآن فرموده: ما نفس لوامه و مطمئنه و اماره داریم و بدانید هرچقدر که عقل و هوش و زیرکی داشته باشید ممکن است نفس شما مکار و گرگ صفت باشد و عقل شما را اسیر خود کند اما شما باید تلاش کنید نفس خود را در راه عقل و دین به کار بگیرید که در این صورت نفس لوامه فعال می شود و از صاحب خود درباره کارهایی که انجام می دهد سؤال می کند. بیایید به خدا و حقیقت بازگردیم و به خودمان و دیگران ظلم نکنیم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

یک آلمانی در کرج مسلمان شد

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 03, 2016 8:29 am

یک آلمانی در کرج مسلمان شد


به گزارش مشرق، فردی به نام کال شامبرگا که تبعه کشور آلمان است و پیش از این اعتقادی به هیچ یک از ادیان ابراهیمی نداشته است، پس از آشنایی با یک خانم ایرانی با دین مبین اسلام که دین رحمت است آشنا گردید و دچار دگرگونی‌های فکری و ذهنی شد.

وی در سفری به ایران بیشتر با اسلام رحمانی و فرهنگ غنی تشیع آشنا و در شب میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) به دین اسلام مشرف گردید.

وی پس از تشرف به دین مبین اسلام، مذهبی تشیع را برگزید.

کال شامبرگا تشرف به دین مبین اسلام را شامگاه پنجشنبه در مسجد جامع رجائی شهر همراه با مردم ولایی و مسلمان شهرستان کرج جشن گرفت.

یکی از نزدیکان این تبعه آلمانی درباره این اتفاق میمون و مبارک به خبرنگار فارس در کرج گفت: ایشان پیش از آشنایی با دین مبین اسلام به هیچ یک از ادیان الهی و ابراهیمی اعتقادی نداشت، اما پس از تحقیق و بررسی در میان تمام ادیان الهی، دین مبین اسلام را تنها راه رهائی و سعادت دانست.

وی که نخواست نامش فاش شود، گفت: ما در این تصمیم نقشی نداشتیم و آقای کال شامبرگا پس از بررسی و مطالعه و گفت‌وگو با تعدادی از علمای دینی این تصمیم را اتخاذ کرد.

لازم به توضیح است، این تبعه آلمانی پس از تشرف به دین مبین اسلام نام خود را به مهدی تغییر داد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

غذای حلال سیاستمدار استرالیایی را مسلمان کرد

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 10, 2016 1:47 pm

غذای حلال سیاستمدار استرالیایی را مسلمان کرد


به گزارش «شيعه نيوز»، «پائولین هانسون» بانوی سیاستمدار استرالیایی که خود از منتقدان و مخالفان ترویج غذای حلال در این کشور بود، پس از آنکه به طور اتفاقی از غذای حلال مسلمانان استفاده کرد، در تصمیم عجیب و تکان دهند، بلافاصله به دین اسلام گروید.

گزارش ها حاکی از این است که هانسون که خود از برپاکننده گان کمپین مبارزه با اعطای مجوزهای تهیه و توزیع غذای حلال بود، و اخیرا در انتخابات سنای استرالیا شرکت کرده و توانسته بود در این انتخابات پیروز شود، به طور اتفاقی از غذا فروشی ای که در نزدیکی محل اقامت وی قرار داشت غذا تهیه کرده بود، بدون آنکه از حلال بودن گوشت های مصرفی در این فروشگاه اطلاع داشته باشد.

وی پس از آنکه غذای حلال خود را تناول کرد، متوجه حلال بودن گوشت مصرفی در غذا و طعم لذیذ آن شد و در اقدامی تکان دهند، به دین اسلام گروید.

یکی از سیاستمداران دیگر استرالیایی که در ایجاد کمپین مبارزه با غذای حلال، با هانسون همکاری داشت، این تصمیم وی را بسیار شوکه کننند خواند، و در عین اذعان نمود که این بانوی سیاستمدار استرالیایی پس از آنکه اسلام را به عنوان دین خود برگزید، دچار تغییرات اساسی در اخلاق و رفتارش شد. او پیش از گرویدن به اسلام اخلاق تند و خشونت امیزی داشت ولی پس از پذیرش اسلام سراپا صلح و آرامش شده است.

وی در ادامه افزود: اگرچه اسلام آوردن این عضو ارشد کمپین مبارزه با غذای حلال، کار را برای ما بسیار دشوار نموده است ولی ما به تصمیم او احترام می گذاریم و بهترین ها را برای او آرزو می داریم.

شایان ذگر است گروه های افراطی و تندرو در کشور های غربی و شرق آسیا، به شدت از گسترش و ترویج غذای حلال در هراسند و ترویج این مدل غذایی را، عاملی برای گسترش دین اسلام می پندارند. به همین جهت گاهی شاهد تظاهرات تندورهای افراطی در کشورهای مختلف علیه قانونی شدن تهیه و توزیع غذای حلال در این کشور ها، هستیم و سیاستمداران تندرو نیز تلاش های زیادی برای برداشته شدن این قانون و غیرقانونی شدن خرید و فروش غذای حلال نموده و می نمایند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

نورانيت امامزاده صالح موجب تصميم نهايي براى اسلام آوردن خانم

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 17, 2016 3:17 pm

نورانيت امامزاده صالح موجب تصميم نهايي براى اسلام آوردن خانمي از اوكراين


به گزارش مشرق، شهادتين را كه همراه با روحاني امامزاده تكرار مي‌كرد، چشمانش پر بود از ذوق و هيجان. هيجاني براي شروع يك زندگي جديد و متفاوت در دنيايي كه سال‌هاست دارد با مطالعه آن را براي خودش ترسيم مي‌كند و حالا در يك قدمي آن ايستاده است. تمام اين چند روزي كه به ايران آمده، تصميم قطعي خود را گرفته بود كه قبل از رفتنش به اوكراين بايد مسلمان شود. آمدن به امامزاده صالح(ع) و ديدن فضاي اينجا، بهترين جرقه براي عملي كردن تصميمش بود. بااعلام آن به خادم حرم،

«اکسانا ورونا» دختر اوكرايني به شبستان اصلي در كنار ضريح امامزاده راهنمايي شد تا شهادتينش را در بهترين قسمت از اين مكان بر زبان بياورد. در روز تكريم امامزاده با اين بانوي اوكرايني كه 7 سال تلاش كرد تا به چنين لحظه‌اي برسد و به گفته خودش بهترين تصميم زندگي‌اش را بگيرد گفت‌وگو كرديم.

حال و هواي زندگي شخصي‌تان تاقبل از چنين انتخابي چگونه بود؟
من در 3 رشته مختلف درس خوانده‌ام. يكي از آن 2 رشته روان‌شناسي بوده و الان در حال خواندن رشته پزشكي هستم. شغلم نيز مرتبط با رشته روان‌شناسي است. تا قبل از امروز مسيحي بودم. در كشور اوكراين مسلمانان زيادي وجود ندارند و افراد به دنبال دين و مذهب نيستند، اما كودكان و نوجوانان در ناخودآگاه خود تلاش مي‌كنند تا بدانند خداكيست و كجا مي‌توان پيدايش كرد. وقتي بچه بودم كليسا رفته بودم ولي حس خاصي نسبت به دين و آداب ديني نداشتم.

در كشورهاي اروپايي به‌گونه ايست كه ما تا نوجواني هيچ ديني نداريم و بعداز آن هركسي هرديني را كه خودش دوست داشته باشد انتخاب مي‌كند و دررابطه با آن مطالعه مي‌كند كه من نيز حدود 7 سال مسيحي بودم.

Image

چه شد كه سمت مطالعه نسبت به اسلام رفتيد؟ جرقه‌اش از كجا زده شد؟
بعداز 7 سال كه مسيحيت را انتخاب كرده بودم احساس كردم دوست دارم از همه اديان و مذاهب اطلاع پيدا كنم و درباره آنها بخوانم و بيشتر بدانم. پس شروع كردم به خواندن و مطالعه درباره تمام اديان حتي بودا. تااينكه به اسلام رسيدم. اين دين برايم خيلي جذابيت داشت زيرا در هيچ‌كدام از اديان چنين حرف‌ها و آموزه‌هايي نديده و نخوانده بودم. وقتي اين جذابيت را ديدم شروع كردم به مطالعه جدی اين دين.


سفرتان ايران هم براي شناخت و اطلاعات در زمينه اسلام بود؟
مدت زماني كه دنبال اطلاعات درباره اسلام مي‌گشتم متوجه شدم مردم دنيا اطلاعات كمي درباره اسلام دارند. پس تصميم گرفتم براي اينكه به شناخت بهتر و جامع‌تري برسم به ايران سفر كنم.
7 سال پيش تصميم گرفتم مسلمان شوم، اما مطالعه‌ام را بيشتر كردم تا بيشتر بدانم و به ايران بيايم. 3 روز پيش در ايران تصميم جدي‌ام را گرفتم تا همين‌جا در همين كشور مسلمان شوم.

به كشورهاي ديگر هم براي ديدن مسلمانان و آداب و رسومشان رفتي؟
من در كشور خودم هنگام مطالعه مساجد و مسلمانان، آداب و رسومشان و نوع و سبك زندگي آنها را مي‌ديدم. ميان همه اين كشورها ايران در زمينه دين اسلام محكم‌تر و قوي‌تر جلوه كرده است. همان موقع تصميم گرفتم ميان كشورهاي مختلفي كه مسلمانان زيادي هم دارند ايران را براي سفرم انتخاب كنم.

چه شد كه امروز اين تصميم را عملي كرديد؟
امروز با ورود به اين مكان متوجه شدم كه اسلام راه زندگي من است و بايد هرچه زودتر آن را انتخاب كنم. پس با يكي از خانم‌هايي كه در حرم به‌عنوان انتظامات ايستاده بودند موضوع را در ميان گذاشتم و پس از كمي صحبت در اين‌باره به شبستان امامزاده رفتيم و آنجا به‌طوررسمي با بيان شهادتين مسلمان شدم.

سختي‌هايي مانند حجاب، مانعي براي تصميمت نشده بود كه لحظه‌اي در انتخابت‌ ترديد كني؟
حجاب براي ما زنان بسيار خوب است و من دوست دارم اين پوشش را داشته باشم. زيرا سبب حفظ زيبايي زن و امنيت بيشتر او مي‌شود. زن‌ها بايد بدانند حجاب به نفع خود ما زن‌هاست و ما را از آسيب‌هاي احتمالي نجات مي‌دهد. يكي از جذابيت‌هاي اين دين برايم همين نوع نگاه به مسئله وجودي زن و حجاب بوده است.

Image

فكر مي‌كني خانواده‌ات با اطلاع از مسلمان شدنت چه برخوردي خواهند داشت؟
خانواده‌ام من را بسیار دوست دارند و در كشور ما خانواده به انتخاب فرزندانشان احترام مي‌گذارند. من هم يقين دارم وقتي به اوكراين برگردم و خانواده‌ام من را با چنين پوشش ببينند و متوجه تغيير دين من شوند، كاملاً به تفكر و انتخاب من احترام خواهند گذاشت.


همكاران و دوستانت چه؟
ترسي از مواجه شدن با همكاران و دوستانم ندارم. اوكراين كشوري است كه به هرنوع مذهب و ديني احترام مي‌گذارند و همكاران من نيز با ديدن من و انتخاب مسير زندگي‌ام قطعاً خوشحال خواهند شد.

به زندگي در ايران فكر كرده‌اي؟
دوست دارم كه به ايران بيايم و دراينجا زندگي كنم زيرا در اينجا حس خوب و احساس امنيت بيشتري دارم تا اينكه بخواهم در كشورهاي اروپايي و حتي آمريكا زندگي كنم. اما تنها ترس و‌ ترديدم پيدا نكردن شغل در اين كشور است زيرا مدارك تحصيلي من در رشته پزشكي و روان‌شناسي از اوكراين است و نمي‌دانم كه اينجا آن را مي‌پذيرند يا نه.

آن چيزي كه از ايران ديده‌اي چقدر با ذهنيتي كه قبل از آمدنت داشته‌اي متفاوت است؟
در يك هفته‌اي كه ايران هستم متوجه شدم اينجا كشوري بسيار زيباست و من نيز بدون ترس از حمله يا هرگونه جنگ به عكاسي از مناظر خيابان‌ها و مردم مي‌پردازم. هنگامي كه به دوستم گفتم مي‌خواهم به ايران سفر كنم با نگراني عجيب و غريبي گفت چرا ايران؟ آنجا بسيار خطرناك است و ممكن است كشته شوي و هيچ‌گونه امنيتي ندارد. اما به نظرم در اين كشور امنيت چنان بالاست كه من به راحتي بتوانم زندگي و در اينجا كار كنم. نكته‌اي كه در ايران برايم جالب بود نوع پوشش بانوان ايراني است. وقتي وارد فرودگاه شدم قبل از اينكه با مردم برخورد كنم احساس كردم لباس‌هايم كوتاه است و بايد حتماً هرچه زودتر به مغازه بروم و لباس بلند و مناسبي پيدا كنم. اما نه تنها در خيابان‌ها پوشش مناسبي نديدم در مغازه‌ها نيز لباسي كه در اسلام به آن توصيه شده كمتر پيدا كردم. حتي امروز كه به امامزاده آمدم به خادم‌هاي اينجا گفتم چرا زن‌ها در این مکان با چنين آرايش‌هايي ديده مي‌شوند.
در مدتي كه ايران بوده‌اي چه مكان‌هايي را ديده‌اي و نظرت در مورد كشور ايران چيست؟

مكان‌هاي ديدني زيادي را در يك هفته‌اي كه در تهران بوده‌ام ديده‌ام. كاخ گلستان، سعدآباد و... از امروز هم مي‌خواهم تعدادي از امامزاده‌هاي مهم و معروف شهر را مانند حرم شاه‌عبدالعظيم (ع) را ببينم. قصد دارم كه به شهرهاي ديگر مانند اصفهان هم سفر كنم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

چگونگی شیعه شدن علامه اهل تسنن

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 24, 2016 2:45 pm

چگونگی شیعه شدن علامه اهل تسنن


علامه محقق احمد امین انطاکی از فارغ التحصیلان دانشگاه بزرگ الازهر مصر است وی پس از کسب مدارج علمی در این دانشگاه به مذهب حقه گروید.

جام دینی: علامه محقق احمد امین انطاکی، فارغ التحصیل دانشگاه الازهر مصر، از افرادی است که پس از طی مراحل علمی، به مذهب تشیع گرویده است.

به گزراش شیعه نیوز این مرد بزرگ در قریه‌ای به نام «عنصو» نزدیک انطاکیه (ترکیه) در سال ۱۳۱۱ هجری قمری متولد شد.

در مقدمه کتاب خود، «فی طریقی الی التشیع»[۱] می‌نویسد: علت گرایشم به تشیع، فرموده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که با توجه به آگاهی به تمام مذاهب اسلامی فرمود:

«مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق؛

مثل اهل بیت من در میان شما، همانند کشتی نوح است، کسی که سوار آن شد نجات یافت و کسی که مخالفت از آن کرد، غرق شد.» [۲]

دیدم اگر پیروی از اهل بیت (علیهم‌السلام) کنم و احکام دینم را از آن‌ها اخذ کنم، شکی نیست که نجات می‌‌یابم و اگر آن‌ها را ترک کنم و احکام دینم را از غیر آن‌ها بگیرم شکی نیست که از گمراهان خواهم بود. علامه احمد انطاکی پس از احراز گواهینامه مقامات عالیه از رئیس دانشگاه الازهر در سن چهل و چند سالگی با برادر ارجمندش علامه محمد مرعی امین انطاکی به مذهب تشیع گرویدند.

ایشان پس از خروج از دانشگاه الازهر، به سوریه آمد و آنجا را محل سکونت خود قرار داد. پیش از آنکه اظهار تشیع کند، در شهر «حلب» رهبر روحانی و مدرس بود، وقتی حکومت از گرایش او به تشیع اطلاع یافت، حقوق ماهیانه‌اش را قطع کرد، ولی خداوند به چندین برابر آن حقوق به او از خزانه رزقش، لطف فرمود. آری همیشه باطل‌گرایان در خسران هستند، و سپاس مخصوص خدای مهربان است و عاقبت نیک ویژه پرهیزکاران.

او در مقدمه کتاب خود (فی طریقی الی التشیع، ص ۱۶) می‌گوید: من و برادرم «محمد مرعی امین» همواره درباره مذاهب بحث می‌‌کردیم، و در بحث‌های عقاید و مذاهب می‌اندیشیدیم، و از اختلافات بین مذاهب چهارگانه اهل تسنن در تعجب بودیم. در دریای حیرت به سر می‌بردیم تا آن موقعی که به «حلب» (یکی از شهرهای سوریه) آمدیم. در مسافرخانه حلب، شخصی به نام «عبدالقادر» که کتاب المراجعات تألیف علامه فقید سید عبدالحسین شرف الدین را همراه داشت به ما ارائه داد.

برادرم پس از مطالعه آن کتاب و بررسی استدلال‌ها و مناظرات آن، کتاب را به من داد و گفت: این کتاب را از من بگیر و بخوان و در آن بیندیش و تعجب کن! گفتم: کتاب را از من دور کن، من نیازی به آن ندارم. من از مذهب تشیع و آنچه مربوط به آن است کراهت دارم، زیرا آن‌ها را می‌شناسم.

برادرم گفت: این کتاب را بگیر و مطالعه کن، ولی عمل به آن نکن! مطالعه کتاب چه ضرری به تو می‌زند؟ کتاب را گرفتم و با کمال شگفتی صفحات آن را می‌خواندم و مطالب مستدل آن برایم بزرگ می‌نمود. درباره این کتاب و محتوای آن و مناظره‌های مؤلف معظم آن با رئیس دانشگاه الازهر «شیخ سلیم البشری» که در آن کتاب آمده بود با کمال دقت فکر می‌کردم، شیخ از هر مسئله‌ای می پرسید؛ مؤلف جوابی قانع کننده به او می‌داد، به همین ترتیب کتاب را تا آخر مطالعه کردم. (علامت رمزی مؤلف کتاب «ش» اشاره به شیعه بود و علامت رمزی رئیس الازهر «س»، به حساب سنی بود).

در این بررسی، به گفتار این دو مرد علم دقت می‌کردم. بلاغت و درایت و استدلال‌های این کتاب مرا در شگفتی ژرفی فرو برد، ملاحظه کردم که پاسخ‌های مؤلف کتاب مطابق حق است، در نزد من کوچک‌ترین شبهه‌ای در حقانیت گفتار مؤلف باقی نماند. رئیس «الازهر» جز تسلیم در برابر جواب‌های استاد شرف‌الدین راهی نداشت.

با برادرم درباره مذهب تشیع مذاکره می‌کردیم، گاهی برادرم خود را سنی قرار می‌داد، و من خود را شیعه، و به مناظره می‌پرداختیم و می‌دیدیم حق با شیعی است، و گاهی برادرم خود را شیعی قرار می‌داد و من خود را سنی و به مباحثه می‌پرداختیم؛ حق را از آن شیعه می‌دانستیم، به همین روش با برادرم همواره بحث داشتیم.

وقتی که برادرم شیعه می‌شد، از من دلیل بر صحت تمسک به یکی از مذاهب چهارگانه اهل تسنن می‌خواست، من چیزی از دلیل را پیش خود نمی‌دیدم، برادرم می‌گفت: دلیلت بر تعبد به مذهب شافعی چیست؟ آیا آیه‌ای از قرآن یا روایتی داری؟ من نه آیه‌ای و نه روایتی داشتم که به آن بر صحت تمسک خود به یکی از مذاهب اهل تسنن استدلال کنم.

می‌گفتم: اجماع داریم. می‌گفت: اجماعی در کار نیست، وجود اجماع، محال است، زیرا طرفداران مذاهب، در هر یک از مذاهب که کدام حق است اختلاف دارند، بنابراین چگونه اجماع در این موارد تحقق می‌یابد؟

من از او برای صحت مذهب جعفری مطالبه دلیل می‌کردم، و می‌گفتم: چه آیه یا روایتی بر صحت این مذهب داری؟ می‌گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود:

«مثل اهل بیتی کسفینه نوح، من رکبها نجی، و من تخلف عنها غرق»

نیز فرمود:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابدا لن یفترقا حتی یردا علی الحوض،، فانظروا کیف تخلفونی فیهما.»[3]

این حدیث بین شیعه و سنی متواتر و مشهور است.

سپس به آیاتی از قرآن استدلال می‌کرد که به اتفاق شیعه و سنی آن آیات مربوط به اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند.

مثلا خداوند در قرآن می‌فرماید:
«قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى؛ بگو ای پیامبر! از شما مطالبه مزد نمی‌کنم مگر دوستی خویشاوندانم را. »[4]

و نیز می‌فرماید:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا؛ جز این نیست که خداوند خواسته تا پلیدی و بدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»[5]

عقل و وجدانم مرا به تسلیم در برابر مذهب مستدل تشیع، الزام می‌کرد و اینک می‌گویم: برای من راهی نیست جز تمسک به این مذهب. حق که مذهب اهل بیت(علیهم‌السلام) و اهل بیت هم به آنچه در بیت (خانه) هست بیشتر از دیگران اطلاع دارد. به همین ترتیب،‌ناگزیر به انتخاب این رأی شدیم که حق با مذهب تشیع است، از این رو مذهب جعفری را عهده گرفتیم، و دیگر غیر از آن راه دیگری برای ما باقی نمانده بود،‌همان گونه که «کمیت اسدی» شاعر معروف تشیع می‌گوید:

«ومالی الا آل احمد شیعة و مالی الا مذهب الحق مذهب»

برای من نیست جز پیروی از آل محمد(صلی الله علیه و آله). برای من جز مذهب حق، مذهبی نیست.»

[۱] - چاپ بیروت، سال ۱۹۶۶ میلادی.
[۲] - مستدرک الی الصحیحین: ج ۳، ص ۱۵۰ و مدارک دیگر.
[3] - صحیح ترمذی: ج ۵، ص ۶۶۳، حدیث ۳۷۸۸ و مدارک دیگر.
[4] - سوره شوری، آیه ۷۳.
[5] - سوره ا حزاب، آیه ۳۳.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

پروفسور جنین شناسی که مسلمان شد

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه اکتبر 08, 2016 11:49 pm

پروفسور جنین شناسی که مسلمان شد


به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )،به نقل از وب اسلام گرایی در جهان: خداوند حضرت محمد (صلی الله علیه واله) را پیامبری برای جهانیان قرارداد و فرمود: وَ مَا أرْسَلْناکَ الّا رَحمه لِلعَالَمین. (۱) و ما نفرستادیم تو را مگر رحمتی برای جهانیان.
او نه تنها پیامبری به سوی صحرانشینان بلکه پیامبری برای جهانیان از گذشته ها تا به امروز و فردا با همه پیشرفت ها و آگاهی هاست.
پیامبران قبل از حضرت محمد (صلی الله علیه واله) پیامبری مخصوص قوم خویش بودند: وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (۲) اما رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه واله) برای همه مردمان است و لذا خداوند معجزه او را متفاوت از معجزات طبیعی و زودگذر سایر پیامبران قرار داده است.

آنچه در ادامه می آید برخی اعجاز علمی قرآن و تاثیر آن بر دانشمندان غربی ست که حقانیت اسلام را با تحقیقات خود دریافتند و نهایتا مسلمان شدند.
معجزات پیامبران گذشته را مردم معاصر وی می دیدند و پس از مدتی خداوند، پیامبری دیگر با دین جدید و معجزه ای جدید می فرستاد. اما حضرت محمد (صلی الله علیه واله) پیامبری است خاتم تا به روز قیامت، از این رو معجزه وی را معجزه ای باقی قرار داد.
اگر از یکنفر یهودی یا مسیحی بخواهیم که معجزه حضرت موسی (علیه السلام) یا حضرت عیسی (علیه السلام) را به ما نشان دهد، خواهد گفت: من چیزی ندارم که به شما نشان دهم و نمی توانم عصای موسی (علیه السلام) را برای شما حاضر کنم و نمی توانم حضرت عیسی (علیه السلام) را دعوت کنم تا جلوی چشمان شما مردگان را زنده و بیماران را شفا دهد، تنها می توانم گزارشی تاریخی از معجزات آنان را ارایه دهم ولی اگر از یک مسلمان راجع به بزرگترین معجزه حضرت محمد (صلی الله علیه واله) بپرسند، خواهد گفت: مهمترین معجزه او قرآن کریم است که در میان ما همچنان باقی است و مردم می توانند در آیات و معجزاتش تحقیق و جستجو کنند: قُل ایّ شَئ أکبرُ شَهاده؟ قُل الله شَهیدٌ بَینی و بَینَکُم و اوحِیَ الیَّ هذا القُرآن لانذِرکُم بِه وَ مَنْ بَلَغ (۳) بگو کدام چیز گواهیش بزرگتر است؟ بگو: خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحی شده است تا با آن، شما و هر که را [که پیام آن] به او برسد، هشدار دهم.
یکی از ابعاد اعجاز در این کتاب علم و دانشی است که در آن است، چنان که خداوند می فرماید: لکنّ اللهَ یَشْهَد بِما أنزَلَه بِعلمه. (۴) لیکن خدا بر آنچه سوی تو فرو فرستاد گواهی می دهد [که] آن را به دانش خویش فرو فرستاده است.
پژوهشگران و اساتید دانشگاه ها و رهبران اندیشه انسانی می توانند درباره علومی که در این کتاب خدای سبحان است به تحقیق و جستجو بپردازند.
در این مقاله به عنوان نمونه چند پروفسور بزرگ جنین شناس اروپایی و امریکایی را می بینم که چگونه وقتی آیات جنین شناسی قرآن به آنان عرضه می شود، ابتدا با تعجب بسیار اظهار می دارند که چگونه ممکن حضرت محمد (صلی الله علیه واله) ۱۴۰۰ سال قبل جنین و مراحل آن را دقیقاً توصیف کند، چیزی که دانشمندان بزرگ جهان تا سی سال پیش نتوانستند دریابند؟ ولی وقتی به مطالعه آیات پرداختند، از انطباق آنها با واقعیت های علمی، آنچنان شگفت زده شدند که در حضور همه مسلمان شده و به رسالت پیامبر اکرم شهادت دادند.

دین و دانش در اسلام و اروپا

اندیشه اروپایی همواره در میان معرکه شدید بین دین و علم است. سرچشمه این اختلاف به تورات، کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان بر می گردد که می گوید: شجره ای که آدم از خوردن آن ممنوع شد، درخت معرفت بود و بعد از اینکه از آن درخت خورد بصیرتش افزون گشت:
«مار به زن گفت: در روزی که از آن [درخت معرفت] بخورید، چشمان شما باز می شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود و چون از آن درخت دلپذیر دانش خوردند، چشمان هر دوی ایشان باز شد.» (۵)
از این رو در اروپا به مدت دو قرن بر سر این موضوع گفت و گو بود که آیا این علوم طبیعی و کیهانی را که از سرزمین های اسلامی آمده، بپذیرند یا آنها را به مسلمانان بر گردانند؛ زیرا کشیشان، این علوم و معارف را درخت معرفت می دانستند که در کتابشان به عنوان گناه نخستین از آن یاد شده بود و استدلال می کردند که تورات می گوید که هرگاه از این درخت بخورند، بصیرتشان زیاد می شود، و مورد غضب الهی و طرد از رحمت حق واقع خواهند شد.
از این رو به طور کلی همه این علوم را به طور اجمال و تفصیل طرد و آن را از اساس مصادره کردند. اما پس از اینکه سردمداران علم و دانش بر رجال کلیسا پیروز شدند با حرکت معکوسی از آنان انتقام گرفتند و این بار دانشمندان در صدد بر آمدند تا دین را از اساس و بن برکنند و بالاخره چنین کردند و به روی هر چیزی دست گذاشتند تا در این مبارزه دین و دانش پیروز شوند و سرانجام توانستند کلیسا در محاصره خود درآورند. از این رو وقتی با یک دانشمند اروپایی راجع به دین و علم سخن می گویی تعجب می کند و می گوید: چه می گویی؟ زیرا که آنان اسلام را نمی شناسند و نمی دانند که اسلام چگونه علم و علما را گرامی داشته و آنان را بعد از فرشتگان، شهادت دهندگان بر وحدانیت خدا قرار داده و فرمود: شهدا الله انّه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم. (۶) خدا گواهی می دهد که هیچ معبودی جز او نیست و همچنین فرشتگان و دانشمندان آنان نمی دانند صفتی که خداوند با آن، آدم را بر فرشتگان ترجیح داد، صفت علم و دانش بود و قصه آدم نزد ما در قرآن کریم، درست بر عکس تصویر تورات تحریف شده است و علم سبب تکریم آدم است نه سبب طرد وی، این چیزی است که صریحاً در قرآن کریم آمده است.
از این رو هرگاه با اروپائیان از اسلام و علم بحث می شود، گمان می کنند که از چیزی شبیه به دین خودشان بحث می شود و دیدگاه اسلام نسبت به علم همانند دیدگاه دین خودشان نسبت به علم است. ولی وقتی حقایق اسلام و قرآن را به طور واضح و آشکار می یابند، ناگهان منقلب می شوند و بسیاری از آنها که تشنه حقیقت بوده و آزاد اندیشند، به اعجاز قرآن اعتراف و به رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه واله) شهادت می دهند.
به عنوان نمونه در این مقاله با چند پروفسور جنین شناس که پی به اعجاز علمی جنین شناسی قرآن برده و مسلمان شده اند، آشنا می شویم.
جالب اینکه این دانشمندان با متد و روش خاصی که دارند چیزهای بسیار جالبی از آیات قرآن کشف کرده اند که ما به آن توجه نکرده بودیم.

پروفسور کید. ال. مور

چند سال پیش عده ای از اساتید دانشگاه جده آیات قرآنی مربوط به جنین شناسی را جمع آوری کردند اما با خود گفتند که آیا گفته های قرآن در این باره منطبق با واقع است؟ یکی از آنان اظهار داشت براساس فرموده قرآن: لَو کَانَ مِنْ عِند غَیر اللهِ لَوَجدوا فیه اِختلافاً کثیراً (۷) (اگر این قرآن از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف بسیار [با واقع] می یافتند. اما جهان جنین همانطور که از نامش پیداست، جهانی است پوشیده و ناپیدا است، چگونه می توان آیات جنین شناسی را با واقعیات مورد بررسی قرار داد؟
بنا به توصیه قرآن: فاسئلوا أهل الذکر ان کنتم لا تعلمون. (۸) (از آنان که می دانند [و تخصص دارند] بپرسید)، آنها از یکی از متخصصین جهانی در جنین شناسی بنام «کید مور»، استاد دانشگاه تورنتو کانادا و صاحب تألیفات متعدد در این باره دعوت کردند و به او گفتند: این تمامی آیاتی است که قرآن، کتاب آسمانی ما، در مورد رشته شما بیان داشته است. از شما می خواهیم که آنها را با واقعیات جنین شناسی (که از راه میکروسکوپ) به دست آمده و سایر تجربیات و آزمایش ها را مورد بررسی قرار دهید و به ما بگویید که این آیات تا چه اندازه با واقعیت های جنین شناسی منطبق است.

Image

کید مور ابتدا با بهت و حیرت گفت: چگونه ممکن است محمد (صلی الله علیه واله) ۱۴۰۰ سال قبل، جنین و مراحل آن را توصیف کند؛ کاری که دانشمندان تا سی سال قبل نتوانسته اند؟ اما پس از بررسی آیات، حیرتش تبدیل به شگفتی و تحسین گشت و آن قدر تحت تأثیر آیات جنین شناسی قرآن قرار گرفت که تصمیم گرفت کتاب جنین شناسی خود را با آیات قرآن و احادیث نبوی تکمیل کند.
وی در چاپ بعدی کتابش به نام «قبل از آنکه ما زاده شویم» در بخش مربوط به تاریخچه ی جنین شناسی، موادی را افزود که در چاپ اول نبود؛ زیرا آنچه او در قرآن یافت، جلوتر از زمان آن بود. (۹)
دکتر کید. ال. مور یافته های خود را از قرآن که همگی مطابق با واقع و آزمایش های علمی بود و یا برایش تازگی داشت به کتابش «انسان رشد کننده» افزود و چاپ دوم آن را به نام Keithe Moore “، The Deveioping Human” و چاپ سوم آن را با مقدمه ای از یکی از علمای اسلام به نام شیخ عبدالمجید الزندانی، منتشر کرد.

و آن گاه تحت عنوان: «الانسان النامی مع زیادات اسلامیه» به زبان عربی ترجمه و چاپ شد. انتشار این کتاب جهان، پزشکی را شگفت زده کرد به طوری که برای توضیحات بیشتر، او را سه بار به مصاحبه تلویزیونی فرا خواندند.

دکتر گری میلر جریان دیدار و گفت و گوی تلویزیونیش با دکتر کیدمور را چنین گزارش می دهد: «من از دیدار و گفت و گو با دکتر کیدمور در یک برنامه ی تلویزیونی بسیار لذت بردم، او که یافته هایش را با اسلاید نمایش می داد، یادآور شد که برخی از چیزهایی که قرآن راجع به رشد جنین انسان بیان کرده. تا سی سال پیش ناشناخته بود بویژه توصیف قرآن از جنین به علقه (زالو و شبه لخته ی خون)، (۱۰) برای او جدید بود اما وقتی او آن را بررسی کرد، دریافت که این مطلب درست است و آن را به کتابش افزود. او می گفت: «من قبل از این هرگز به این نکته فکر نکرده بودم».
او به بخش جانور شناسی رفت و به مطالعه و بررسی زالو پرداخت.

Image

وقتی فهمید که زالو دقیقاً شبیه جنین است، تصمیم گرفت دو تصویر از آن ها را در کتابش درج کند.
دکتر گری میلر می افزاید: اگرچه مثال فوق از اطلاعات تحقیقاتی انسان که در قرآن آمده مربوط به یک غیر مسلمان است، اما به همان اندازه معتبر است چرا که این شخص (دکتر کید مور) از کسانی است که در جنین شناسی خبره و صاحب نظرند. (۱۱)

در سال ۱۹۸۲ کتاب کید مور که با معارف جدید از قرآن تجدید چاپ شده بود، جایزه بهترین کتاب پزشکی را دریافت کرد. این کتاب به هشت زبان ترجمه و به عنوان کتاب درسی جنین شناسی مورد استفاده قرار گرفت. دکتر مور در هشتمین کنفرانس پزشکی (۱۹۸۱) عربستان اظهار داشت:

«جای بسی خوشحالی است که بتوانم سهمی در روشن ساختن آیات قرآن در مورد تکامل انسان داشته باشم. برای من کاملاً روشن است که این گفته ها از جانب خداوند برای حضرت محمد (صلی الله علیه واله) فرستاده شده است. زیرا تقریباً تمامی این علوم تا قرن ها بعد کشف نشده بود و برای من قطعی است که حضرت محمد (صلی الله علیه واله) حتماً پیامبر خداست». (۱۲)
پروفسور کید مور مطالبی را که از قرآن و حدیث نبوی فرا گرفته بود به کتاب خود افزود و با آنها کتاب خود را تکمیل کرد و آن گاه از یکی از علمای حوزه و دانشگاه یمن بنام عبدالمجید الزندانی خواست که مقدمه ای بر کتابش بنویسد و چاپ سوم کتابش را با این اضافات اسلامی به انگلیسی و عربی چاپ کرد، و مایه شگفتی دانشمندان اروپا گردید و در سال ۱۹۸۲ جایزه بهترین کتاب پزشکی را به خود اختصاص داد.

رئیس پیشین انجمن کالبد شناسی کانادا و نیز رئیس آناتومی بالینی امریکا که از طرف انجمن آناتومی کانادا مفتخر به دریافت جایزه معتبر j.C.B. گردید و نیز در سال ۱۹۹۴ از طرف انجمن آناتومی بالینی به عضویت افتخاری درآمد. وی می گوید: «من بسیار شگفت زده شدم هنگامی که به صحت اظهارات پزشکی قرآن پی بردم که در قرآن (هفتم میلادی) مطرح کرده یعنی زمانی که هنوز علم جنین شناسی به وجود نیامده بود.

وی در ادامه گفت: من از گذشته ی با عظمت علمی مسلمانان در قرن دهم میلادی مطلع بودم و می دانستم که خدمات ارزنده ای به علم پزشکی نموده اند ولی مطلب زیادی در مورد حقایق دینی و نیز ایده های علمی – پزشکی موجود در قرآن و احادیث نبوی نمی دانستم.

دکتر مور در کنفرانس قاهره در مقاله ی تحقیقی که ارایه داد اظهار داشت: «مشخص نمودن صحت آیات قرآن کریم در ارتباط با رشد انسان بسیار برای من مسرت بخش بوده است. وی گفت: که به وضوح برای من مشخص شده است که چنین اظهار نظرهایی باید از طرف خدای متعال باشد؛ زیرا قسمت اعظم این سخنان تا قرن ها بعد مکشوف نشده و باقی ماند و این نظر ثابت می نماید که [حضرت] محمد (صلی الله علیه واله) فرستاده خداوند است.

مراحل رشد جنین انسان پیچیده می باشد و رشد آن در برگیرنده نوعی فرآیند دایمی تغییر که می توان از مفاهیم و اصطلاحات ساده موجود در قرآن کریم و احادیث، در یک سیستم طبقه بندی شده ی منظم استفاده کرد. این سیستم پیشنهادی بسیار ساده و جامع است و با علم جدید جنین شناسی بسیار هماهنگ و هم خوان می باشد.
«بررسی ها و مطالعات متراکم در چهار ساله گذشته در مورد قرآن و احادیث اسلامی یک سیستم طبقه بندی شده منظمی را نشان داده است که نمی تواند برگرفته شده از علم و دانش تجربی باشند».

کشفیات کید. ال. مور از قرآن و حدیث و تکمیل کردن کتابش با آن و تشرفش به اسلام، موجب گردید که چندین پروفسور جنین شناس و غیره به قرآن روی آورند و مسلمان شوند و در سمینارهای بعدی قرآن و علم شرکت کنند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8785
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبليبعدي

بازگشت به برای آئین اعلی


Aelaa.Net