شهر قم

مدير انجمن: مزارات

مرقد جناب آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی قدس سره

پستتوسط najm137 » جمعه اکتبر 18, 2019 8:06 am

10- مرقد جناب آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی قدس سره

تصوير

توضیحات:
آیت الله بروجردی از علمای شیعه و مرجع بزرگ شیعیان و موسس مسجد اعظم مدفون در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می باشند.
که در راهروی مسجد اعظم در کنار مسجد بالاسر مدفون هستند.

سید حسین طباطبایی بروجردی معروف به آیت‌الله بروجردی که در 3 فروردین ماه سال 1254 هجری شمسی به دنیا آمدند و در 10 فروردین ماه سال 1340 در سن 86 سالگی دیده از جهان فرو بستند. از مراجع شیعه اهل ایران می‌باشند. ایشان به مدت هفده سال مدیر حوزه علمیه قم بودند و پس از درگذشت سید حسن طباطبایی قمی مرجعیت عامه شیعیان را به مدت نزدیک به ۱۵ سال بر عهده داشتند.

سید حسین بروجردی در ماه صفر ۱۲۹۲ در شهر بروجرد به دنیا آمدند. پدر ایشان سید علی طباطبایی و مادرشان سیده آغابیگم که هر دو بزرگوار از سادات طباطبایی بودند. نسب ایشان با ۳۲ واسطه، به امام حسن بن علی علیه السلام (امام حسن مجتبی علیه السلام) می رسد.

ایشان در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ هجری شمسی مصادف با ماه شوال سال 1380 هجری قمری در سن ۸۶ سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت و در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در قم به خاک سپرده شد. با این حال که او مقامی سیاسی و حزبی نداشت و به جز عراق و حجاز جای دیگری نرفته بود، خبر فوت او بازتابی وسیعی داشت، به گونه ای که دولت تعطیل و راهی قم شد و سه روز عزای عمومی اعلام شد. شهربانی کافه‌ها را بست. در عراق و پاکستان سه روز عزای عمومی، و در سوریه، لبنان و کویت عزاداری شد. بازار تهران تعطیل شد. سفیر شوروی پیام تسلیت فرستاد و بیشتر سفارتخانه‌های خارجی در تهران، در آن روز با پرچم‌های نیمه افراشته تعطیل شدند.

در زمینه تحصیلات:
ایشان پس از گذراندن مقدمات علوم در هجده سالگی، وارد دارالعلم اصفهان شدند و از ابوالمعالی، سید مدرس، سید محمد باقر درچه ایی سطوح فقه و اصول و ادبیات عرب را آموختند. همچنین چندین سال از حکیم قشقایی و حکیم کاشانی حکمت و فلسفه و کلام و منطق آموختند و پس از هشت سال اقامت در اصفهان به نجف اشرف و پس از آن بیش از ۳۰ سال در شهر خود بروجرد به تحقیق و تدریس پرداختند.
ایشان همچنین، در جریان قیام قم در زمان رضا شاه علی‌رغم حساسیت نیروهای امنیتی، در فرصتی مناسب از بروجرد خارج شده و برای همراه کردن مراجع نجف اشرف با قیام، به طرف عتبات رفته و سپس با پیام حمایت مراجع آنجا به ایران آمده ‌است.

تجربه قیام نور الله نجفی اصفهانی به عنوان مهمترین حادثه سیاسی زندگی بروجردی قبل از مرجعیت عامه تلقی می‌شود. آیت الله بروجردی، سال‌ها در نجف اشرف از آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، مرتضی طالقانی، آقا شریعت اصفهانی در رشته خارج فقه و اصول تحصیل کرد، و خود در علوم عقلی و نقلی به مرتبه اجتهاد و استادی ارتقاء داد و در سن سی‌سالگی در ردیف استادان حوزه نجف اشرف به تدریس علما اشتغال داشتند.

آیت الله بروجردی بعد از ده سال اقامت در عتبات عالیات در سال ۱۳۲۸ از عراق وارد بروجرد شد و مدت چند سال در زادگاه خود به ترویج، تدریس و تألیف مشغول گشتند و چند سفر به حوزه قم آمد و شد نمودند که در برهه زمان در جمله مدرسین حوزه قم قرار گرفت و دیری نگذشت که پس از فوت آیت الله حائری تدریجاً در رأس استادان بزرگ حوزه قم قرار گرفتند.

تصوير

بعد از ورود به قم:
بعد از درگذشت مؤسس حوزه علمیه قم، عبدالکریم حائری یزدی و محمد حسین نائینی (ساکن نجف اشرف) در سال ۱۳۵۵ هجری قمری و نیز، درگذشت آقا ضیاء الدین عراقی در سال ۱۳۶۱ هجری قمری، مرجعیت عامه شیعه تا سال ۱۳۶۵ هجری قمری بر عهده سید ابوالحسن اصفهانی قرار گرفت. سید ابوالحسن اصفهانی در نجف اشرف ساکن بودند و مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشتند. همچنین در آن سالها سید حسین طباطبایی قمی در کربلا ساکن بودند و مشغول تدریس
برای طلاب حوزه کربلا بودند.

در سال ۱۳۶۵ هجری قمری سید ابوالحسن اصفهانی در نجف اشرف درگذشتند و کمتر از ۴ ماه پس از آن سید حسین طباطبایی قمی نیز از دنیا رفتند. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین طباطبایی قمی، عملاً سید حسین طباطبایی بروجردی عهده‌دار مرجعیت شیعیان گشتند و این موضوع به مدت نزدیک به ۱۵ سال ادامه یافت.

دیدگاه‌های ایشان:

اندیشه تقریب مذاهب اسلامی:
سید حسین بروجردی از دارالتقریب که در سال ۱۳۲۷ در قاهره با دبیر کلی شیخ محمد تقی قمی شکل گرفت، حمایت می‌کردند. محمد واعظزاده خراسانی از شاگردانش که با دارالتقریب مصر ارتباط داشتند، می‌گویند توجه بروجردی به تقریب مذاهب اسلامی نشانگر اهتمام وی به وحدت و انسجام مسلمانان است. آیت الله بروجردی معتقد بودند که شیعه در عصر حاضر باید بر مقام علمی اهل بیت علیهم السلام تأکید ورزد و اگر شیعه به استناد حدیث ثقلین به مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام اکتفا کند قادر خواهد بود همه مسلمانان را پیرامون اهل بیت علیهم السلام جمع کند.

اصلاحات ارضی:
آیت الله بروجردی یکی از مخالفان سرسخت اصلاحات ارضی بود. این مخالفت در حدی بود که محمد رضا شاه پهلوی طرح اصلاحات ارضی را تا زمان فوت وی عملیاتی نکرد. البته وی شاه را تهدید کرده بود که اگر اصلاحات ارضی را عملیاتی کند زمین بدست آمده از اصلاحات اراضی را حرام یا نجس اعلام خواهد کرد. در همان دوران بروجردی فتوای حرام بودن رادیو و تلویزیون و پپسی کولا را نیز اعلام کرد.

روش اجتهادی ایشان:
ایشان همچون علمای سلف خود مثل شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و سید محمد مهدی بحرالعلوم دارای جامعیتی در علوم اسلامی است در فقه شیوه‌ای استنباطی را به کار بردند.
شیوه ایشان در فقه بر چند محور استوار است: اهمیت به آراء قدماء، اهمیت به روایات و فتاوای، تکیه بر ادله و روایات اولیه، ریشه یابی مسائل

تألیفات ایشان:
سید حسین طباطبایی بروجردی بر کتابهای فقیه شیخ صدوق، تهذیب الاحکام، استبصار شیخ طوسی، خصال و رجال آمالی و علل الشرایع اسانیدی ضمیمه نمودند. ایشان حاشیه بر کفایه آخوند خراسانی و نهایه طوسی نگاشتند.

چند مورد از کتابهای ایشان عبارت است از:
حاشیه علی کفایه الاصول، المهدی فی کتب اهل السنه، الآثار المنظومه، انیس المقلدین، مجمع الفروع، مناسک الحج، جامع احادیث الشیعه، مستدرک فهرست منتخب الدین، تجرید اسانید
الامانی، تجرید اسانید الاستبصار.

نخستین بار از روی رساله عملیه ایشان کتاب توضیح المسائل نوشته شد که در زمان حیات او و به تأیید ایشان به چاپ رسید.

شاگردان ایشان: سید محمدرضا گلپایگانی، ناصر مکارم شیرازی، حسین مظاهری، جعفر سبحانی، میرزا جواد تبریزی، یدالله دوزدوزانی، سید محمد مهدی غضنفری خوانساری، سید محمد هاشم غضنفری خوانساری، موسوی اردبیلی، حسین نوری همدانی، مسلم ملکوتی، اسماعیل صالحی مازندرانی، شیخ فضل‌الله ذوعلم، سید موسی شبیری زنجانی، محمد فاضل لنکرانی، لطف‌الله صافی گلپایگانی، عبدالله جوادی آملی، علی صافی گلپایگانی، محمدتقی بهجت، سید علی سیستانی، سید روح‌الله خمینی، محمد صادقی تهرانی.

تصوير

آدرس: شهر قم - بلوار زائر

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 594510/fa/
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 9:10 am, ويرايش شده در 8.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد علامه سید محمد باقر موحد ابطحی موسوی قدس سره

پستتوسط najm137 » جمعه اکتبر 18, 2019 8:39 am

11- مرقد علامه سید محمد باقر موحد ابطحی موسوی قدس سره

تصوير

توضیحات:
مرقد علامه سید محمد باقر موحد ابطحی موسوی قدس سره در رواق و محاذی ضریح از سمت بالاسر می باشد.
سید محمدباقر موحد ابطحی از مراجع تقلید شیعه بود. ایشان در شب دوم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۶ هجری قمری در شهر اصفهان متولد شدند و در روز چهارشنبه ۱۶ بهمن ماه 1392 در پی یک دوره بیماری در سن 86 سالگی در بیمارستان بقیةالله تهران وفات نمودند. و آیت الله حسین وحید خراسانی نماز میت را بر جنازه وی خواندند. ایشان موسس مدرسه موسسه تحقیقاتی «الامام المهدی علیه السلام» در سال 1356 هستند.

خاندان گرامی شان:
پدر ایشان؛ علامه سید مرتضی موحد ابطحی موسوی قدس سره بودند که در اصفهان به تدریس دروس حوزوی، وعظ و خطابه و ارشاد، و طبابت طب سنتی می‌پرداختند و بیماری علامه محمدحسین طباطبایی را درمان کرده بودند. و آرامگاه ایشان در شهر اصفهان می‌باشد. مادر ایشان دختر مرحوم آیه الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی نویسنده کتاب مشهور مکیال المکارم بودند.

تصوير

برادران:بزرگوارشان:
علامه سید محمد علی موحد ابطحی موسویقدس سره، علامه سید علی موحد ابطحی موسوی، علامه سید محمدرضا موحد ابطحی موسوی، علامه سید حجت موحد ابطحی موسوی، علامه سید حسن موحد ابطحی موسوی (رحمه الله علیه)، علامه سید حسین موحد ابطحی موسوی.

تحصیل بزرگوار:
ایشان، پس از یادگیری خواندن و نوشتن و آموختن صرف و نحو نزد پدرش وارد حوزه علمیه اصفهان شد. و زیر نظر اساتید محترمی همچون مرحوم طبیب زاده، سید محمد باقر سده‌ای، آقا ضیاء تجویدی، شیخ محمد حسن نجف آبادی، شیخ حبیب‌الله حبیب آبادی، حاج آقا رحیم ارباب،

ایشان منطق را نزد حاج شیخ محمد رضا کلباسی علوم طبیعی و ریاضی را نزد آیت‌الله مجد العلما نجفی و قسمتی از اسفار را نزد فیلسوف بزرگ مرحوم حاج شیخ محمود مفید آموختند. در طب، کتاب شرح نفیسی و اسباب را نزد مرحوم والد گرانقدر خود و قانون بوعلی را نزد مرحوم طبیب زاده تلمذ کردند و مدتی را نیز به فراگیری طب به صورت عملی نزد حکیم مشهور میرزا ابوالقاسم گوگردی مشغول بودند.

در زمان حیاتشان فعالیتهای بسیار زیادی داشتند من جمله ایشان سرپرست مرکز پژوهشی و مدرسه امام مهدی علیه السلام قم بودند، مدرسه امام مهدی علیه السلام را بنیان نهادند، تونل اباصالح المهدی، بیمارستان ولیعصر عج الله تعالی فرجه الشریف، هنرستان صنعتی، کارگاه قالی بافی، در شهرستان اقلید فارس را ساختند. و در ساخت کارخانه قند شهرستان اقلید فارس و احداث لوله کشی آب مازندران همکاری نمودند. و امامزاده سید محمد از نوادگاه حضرت ابالفضل علیه السلام در کافتر در جنوب شهرستان اقلید را بازسازی نمودند. و همچنین طرح نقشه مسجد جمکران قم با ایشان بوده است.

آثار علوم قرآنی این بزرگوار:
المدخل الی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم؛ کتابی است ابتکاری و اولین کتابی است که آیات قرآن را به صورت موضوعی با تسلسل طبیعی دسته‌بندی کرده‌است، تاکنون از آن دو جزء چاپ و منتشر شده‌است.
جامع الاخبار و الآثار عن النبی و الائمه الاطهار؛ از این مجموعه تاکنون سه جلد چاپ و منتشر شده‌است.
جلد اول درباره فضل قرآن و مطالبی پیرامون اسماء قرآن، کیفیت نزول، جمع‌آوری، مصونیت از تحریف، موقعیت عترت پیامبر (ص) در ارتباط با قرآن و ... است.
جلد دوم نیز درباره فضیلت هر یک از سوره‌های قرآن و آیات آن است که به ترتیب سوره‌ها و آیات تنظیم شده‌است.
جلد سوم درباره خصائص قرآن است و در آن بعضی از ویژگی‌های قرآن از قبیل ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، حروف مقطعه، اسماءالحسنی، عدد اسماء الله و اسم اعظم شرح داده شده‌است.
التفسیر المنسوب الی الامام العسکری (ع)؛ این کتاب تفسیر سوره فاتحه و بخشی از سوره بقره است که علماء بر آن اعتماد کرده و از کتب ارزشمند و گرانبهای شیعه محسوب می‌شود، اشکالاتی که در سند یا در دلالت آن بعضی از متشکلین (اشکال کنندگان) کرده‌اند در مقدمه کتاب جواب داده شده و رفع شبهه شده‌است.
تاویل الآیات؛ تألیف علامه سید شرف الدین استرآبادی، مؤلف در این کتاب آیاتی را که تاویل شده به مدح اهل بیت (ع) و اولیای آن‌ها و ذم و نکوهش دشمنان اهل بیت از طریق شیعه و سنی در دو جلد جمع‌آوری کرده‌است.
زبده التاویل: در این کتاب احادیثی که در تاویل آیات قرآن به ما رسیده به صورت مختصر و اشاره‌ای جمع‌آوری شده و منابع آن ذکر شده‌است.

برخی از کتاب‌هایی که از سوی علامه سید محمدباقر موحد ابطحی موسوی بازخوانی شده‌است:

در زمینه کتابهای حدیثی:
صحیفه الامام الرضا (ع): در آن احادیثی است که علی بن موسی از پدرانش روایت کرده و سند را به محمد بن عبدالله رسانده است.
النوادر: تألیف احمد بن محمد بن عیسی اشعری، از اصحاب حضرت رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام.
الزهد، المومن: تألیف حسین بن سعید، از اصحاب علی بن موسی، محمد بن علی (پیشوای نهم شیعیان) و علی بن محمد (پیشوای دهم شیعیان)
الامامه و التبصره: تألیف ابن بابویه قمی
صفات الشیعه، فضائل الشیعه و مصادقه الاخوان: تألیف محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق)، متوفی ۳۸۱.
التمحیص: تألیف محمد بن همام اسکافی، متوفی ۳۳۶ هجری.
نوادر المعجزات: تألیف محمد بن جریر طبری، از اعلام قرن چهارم هجری.
التعریف: تألیف محمد بن احمد بن قضاعه، از اعلام قرن چهارم هجری.
مزار مفید: تألیف محمد بن محمد بن نعمان، متوفی ۴۱۳ هجری.
مائه منقبه: تألیف محمد بن احمد (ابن شاذان قمی)، از اعلام قرن چهارم و پنجم هجری.
نزهه الناظر: تألیف حسین بن محمد حلوانی، از اعلام قرن پنجم هجری.
الاربعون حدیثا: تألیف محمد بن احمد خزاعی، از اعلام قرن پنجم هجری.
الخرائج والجرائح: سعید بن هبه الله (راوندی)، از اعلام قرن ششم هجری.
الاربعون حدیثا: منتجب الدین علی بن عبیدالله (رازی)، از اعلام قرن ششم هجری.
مثیر الاحزان: جعفر بن نجیب، ابن نما (حلی)، متوفی ۶۴۵ هجری.
المزار، الاربعون حدیثا: تألیف محمد بن مکی (شهید اول) از اعلام قرن هشتم هجری.
التحصین فی صفات العارفین: تألیف جمال الدین احمد بن محمد بن فهد (حلی).
عوالم العلوم والمعارف: این کتاب دائرةالمعارف عظیمی در اخبار است که عالم و محدث کبیر شیخ عبدالله بحرانی از شاگردان ممتاز علامه مجلسی (ره) آن را تألیف کرده‌است، مؤلف، آن را بر مبنای بحار الانوار با تکثیر عناوین و ابواب و تنظیم روایات به شکل خاصی جمع‌آوری کرده‌است.
مکیال المکارم: تألیف میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی (فقیه احمدآبادی) متوفی۱۳۴۸ هجری. الدرر اللامعه.
الامام المهدی (ع) فی احادیث الامام الرضا (ع)

در زمینه کتابهای دعا:
الصحیفه النبویه الجامعه، الصحیفه العلویه الجامعه، الصحیفه الفاطمیه الجامعه، الصحیفه السجادیه الجامعه، الصحیفه الصادقیه الجامعه، الصحیفه الکاظمیه الجامعه، الصحیفه الرضویه الجامعه، الدلیل الی الصحائف الجامعه.

در زمینه کتابهای رجال:
معجم رواة الحدیث و ثقاتها: مجموعه‌ای که در آن راویان حدیث کتاب‌های روایی شیعه به ترتیب حروف معجم تنظیم شده و دربارهٔ هر یک از راویان به کتاب‌هایی که از آنان ذکری به میان آمده اعم از مطبوع یا مخلوط اشاره شده و ضبط صحیح اسم و اتحاد آن در پاورقی‌ها مورد بررسی قرار گرفته‌است.
معجم الاسانید: دائرةالمعارف ارزشمندی که در آن اسانید تمام روایات رسیده در کتاب‌های روایی به ترتیب حروف معجم و به صورت جدولی مورد بررسی و تنظیم شده‌است.

تشرف علامه سید محمدباقر موحد ابطحی موسوی قدس سره در حرم امام رضا علیه السلام:

علامه سید محمد باقر موحد ابطحی موسوی قدس سره به حرم امام رضا علیه السلام مشرف می‌شوند و کرامتی از آن حضرت علیه السلام به ظهور می‌رسد. در همان حال خود را در محضر امام زمان منه السلام نیز می‌یابند.

آقای معاونیان بر منبر فرمودند: خاطرم آمد از یک تشرفی در عبادت امام زمان منه السلام که این تشرف مستند است و در دفتر کرامات حضرت رضا علیه السلام در آستان قدس رضوی علیه السلام ثبت شده است. تشرف هم مربوط به کسی از مشاهیر فقهای ماست که ایشان از منتظران امام عصر ارواحنا فداه، از فقها و مراجع و علمایی که عطر و بوی امام زمان منه السلام را می‌دادند؛ واقعا منتظر بود. هر هفته، رقعه‌ حاجت به امام زمان منه السلام می‌نوشتند و در رود می‌انداختند. خیلی متوجه امام عصر منه السلام بودند.

ایشان نوه صاحب مکیال المکارم بودند. مرحوم علامه سید محمد باقر موحد ابطحی موسوی قدس سره که وقتی از دنیا رفتند، حضرات آقایان مراجع با اینکه ایشان رساله نداده بود از ایشان تعبیر به آیت الله العظمی کردند. بسیار مرد بزرگی بودند؛ صاحب مؤسسة الامام المهدی علیه السلام بودند.

تشرف مربوط به تقریباً سی و دو سه سال قبل است. اولین سالی بود که در جشن میلاد امام عصر منه السلام، کنگره‌ی علمی بین‌المللی حضرت رضا علیه السلام در مشهد توسط آستان قدس رضوی برگزار شد. و ایشان یکی از مهمانان آن کنگره بودند. که از محدثین و از فقهای عظام بود و آثاری داشتند.

ایشان خودشان به من فرمودند که فلانی، از آستان قدس رضوی علیه السلام با من تماس گرفتند؛ و گفتند: آقا برای کنگره شما رو دعوت می‌کنیم؛ به مشهد تشریف بیاورید. این ساعت ماشین دنبالتان می‌آید. و پروازتان این ساعت است، از تهران مهرآباد؛ هتل تهران برای میهمانان در نظر گرفته شده است و توضیح دادند.

ایشان فرمودند: من به ایشان گفتم که من در این کنگره شرکت خواهم کرد، اما خودم خواهم آمد و هتل تهران نمی‌آیم. بلیطم را هم خودم می‌گیرم. به من فرمودند که من احتیاط می‌کنم که پول امام رضا علیه السلام خرج من بشود. (این چنین تقوا داشتند)

اینکه چگونه به مشهد می آیند و هواپیما چگونه برایشان جور شد مفصل است و همه اش عجیب است. ایشان بیان می کنند که وقتی به مشهد رسیدم، در فرودگاه مشهد جایی را نداشتم که بروم. توکلت علی الحی الذی لایموت.

از هواپیما که بیرون آمدم، دو تا جوان آمدند سلام کردند. و گفتند ما در خدمتتان هستیم و آن زمان دورانی بود منافقین، علماء را ترور می کردند. با خودم گفتم من این دو جوان را نمی‌شناسم. نکند
مرا ببرند و سر به نیست کنند؟ باز با خودم گفتم من مهمان امام رضا علیه السلام هستم؛ خودم را به حضرت علیه السلام سپرده‌ام، پس مسئله‌ای نیست.

نشستم داخل ماشین و آمدیم. و دیدیم نزدیک حرم آمدند در کوچه‌ی ملک نزدیک منزل مرحوم آقای قمی و میزبان دم در خانه ایستادند. در باز شد و دیدم آیت الله آقای سید محمود مجتهد سیستانی بیرون آمدند و گفتند: بفرمایید. گفتم: چطور؟

ایشان فرمودند من از طرف حضرت رضا علیه السلام مامورم سه روز میزبان شما باشم. علامه سید محمد باقر موحد ابطحی موسوی به من فرمودند فلانی، به کنگره‌ی جهانی امام رضا علیه السلام رفتم. و به این قصد آمده بودم که جواب انحرافات و اعوجات بهبودی را در کتاب صحیح الکافی‌اش بدهم. و در آن کنگره‌ نوبت سخنرانی من که شد جواب انحرافات بهبودی و کتاب صحیح الکافی‌اش را دادم و از علامه مجلسی و بحار دفاع کردم. و کنگره سه روز بود و تمام شد.
شد شب میلاد امام رضا علیه السلام شد. برای نماز مغرب و عشا به حرم آمدم. ایشان به بیماری پروستات شدید مبتلا بودند وقتی کسی مبتلا باشد باید یک ساعت یک ساعت دستشویی برود. نمی‌تواند به مدت طولانی وضو داشته باشد.

مخفی نماند که ایشان صاحب یک استخاره عجیب بود. یعنی که صاحب استخاره کم‌نظیر بودند؛. و استخاره‌‌هایشان.فوق العاده خاص بود. می‌فرمایند در حین اینکه داشتم شب تولد امام رضا علیه السلام زیارت می‌کردم حین زیارت یک مرتبه به دلم افتاد که کانه حضرت رضا علیه السلام می‌فرمایند تا سحر حرم باش.

یاللعجب! من مریضم. بیشتر از یک ساعت نمی‌توانم خودم را کنترل کنم. مرتب به ذهنم می‌آید که حرم بمان؛ حرم بمان. استخاره کردم که تا سحر حرم بمانم استخاره عالی بود. استخاره کردم که بیرون بروم که استخاره بد شد.

به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم آقا همچین چیزی به دل من افتاده است؛ استخاره هم کردم؛ ولی من مریضم و واقعا نمی‌توانم. و شب تولد امام رضا علیه السلام بود و جمعیت زیاد در حرم بودند و من به طرف بالای سر مبارک حرکت کردم. و گفتم اگر خود به خود جا باز شد برای نماز می‌فهمم که حتما خبری است و باید بمانم.

آمدم به طرف بالای سر مبارک این ستونی که بالای سر است یک مرتبه دو جوان آذری قد بلند و رشید، جا باز کردند و جا خالی شد. اینها دستهایشان را تکیه دادند به ستون و حائل شدند. من تمام نمازهایم را خواندم؛ اینها مثل دو گارد ایستاده بودند. فهمیدیم که باید بمانیم. یک ساعت گذشت، دیدم نه مشکلی ندارم؛ معلوم می‌شود خبری هست.

و آن زمان پشت سر مبارک حضرت علیه السلام باز بود. و جای قبر مرحوم شیرازی و جای قبر مرحوم میلانی باز بود. نصفش مال خانمها بود و نصفش مال آقایان بود. بینش هم در و شیشه نداشت؛ قسمت ضریح داشت اما آن پشت سر نداشت. یک نرده بود. و یک نرده فلزی نیم‌متری بود. فرمودند آمدم جای قبر آقای میلانی و شیرازی نشستم چون که موظف بودم تا سحر باشم.

همانطور که نشسته بودم و داشتم ذکر می‌گفتم چون ایشان هم خیلی اهل عبادت بود برگشتم؛ دیدم یک پسر چهارده یا پانزده ساله‌ای کنار من تکیه به کنار دیوار داده و پاهایش را دراز کرده است.
من گفتم که پسرم پاهایت را جمع کن؛ حرم است؛ پاهایت را به سمت ضریح دراز نکن.

پسر یک نگاهی به من کرد و هیچ نگفت. باز من کمی دعا خواندم؛ برگشتم، دیدم نه اصلا تحویل نگرفت؛ پاهایش دراز است. یک کم جدی‌تر گفتم پایت را جمع کن. دفعه سوم با تشر گفتم: پسر بی‌ادب نباش؛ گفتم پاهایت را جمع کن؛ من پیرمرد؛ پاهایم را مقابل ضریح جمع می کنم. (چون آن زمان سنی داشتند).

تا این را گفتم، آن طرف نرده، یک زن مسنی نشسته بود و آن زن زیر گریه زد و گفت آقا سید از سر بچه‌ من دست بردار. تو چه می‌دانی؟ این بچه کجا بی‌ادبی به امام رضا علیه السلام کرده است؟ او فلج است. شب تولد است؛ من آورده‌ام اینجا نشاندمش بلکه امام رضا علیه السلام یک لطفی بکند؛ چرا دل این بچه‌ مرا می‌شکنی؟ از کجا فهمیدی بچه‌ من بی‌ادب است؟

ایشان فرمودند: من وقتی فهمیدم وای تشر بی‌خود زدم این زن را به گریه انداختم؛ دل این جوان را شکستم؛ خبط و خطا از من بوده است؛ زود قضاوت کردم آتش گرفتم. به تعبیر ایشان می‌گفت: رگ سیدی‌ام گل کرد.

خیلی ایشان بکاء بود؛ گریه‌کن عجیبی بود. گفت زیر گریه زدم و گفتم امام رضا علیه السلام امشب من باید با شما سنگهایم را حک بکنم. یا من سید هستم یا نیستم. شمایی که مرا از قم به اینجا کشاندید؛ قبل از اینکه بیایم، یک مجتهد را گفتید میزبان من باشد؛ برای اینکه من بیایم از علامه مجلسی دفاع بکنم؛ و من دفاع کردم؛ امشب باید تکلیف مرا مشخص کنید. این بچه الان باید از جایش بلند شود و شفا پیدا کند.

چسبیدم به امام رضا علیه السلام و گریه و گریه که یا علی بن موسی الرضا این بچه را بلند کنید. خوب که به حضرت علیه السلام متوسل شدم، به آن پسر گفتم که بلند شو. پسر هم به گریه
افتاده بود؛ می‌گفت نمی‌توانم. من داد می‌زدم بلند شو؛ او می‌گفت نمی‌توانم. مادرش گریه می‌کرد آقا تو را به جدت امشب دست از سر ما بردار؛ بگذار ما به بدبختی خودمان گریه کنیم. گفتم الا و للا تو باید بلند شوی. گفتم گفتم گفتم…

ایشان فرمودند به امام رضا علیه السلام قسم یک مرتبه با چشم‌های خودم دیدم که این بچه از جایش بلند شد؛ و به سمت ضریح مبارک دوید. و مردم به طرف او هجوم آوردند.

اما علامه سید محمد باقر موحد ابطحی موسوی قدس سره که عابدترین مردمان زمان خودش بودند فرمودند وقتی این بچه بلند شد و به سمت ضریح رفت برگشتم دیدم که کنار من آقا صاحب الزمان منه السلام به سجده هستند عبایشان را به دستم گرفتم. در سجده‌اند، نمی‌توانم که چیزی بگویم. نمی‌تونم سلام بدم. در حرم امام رضا علیه السلام، کنارشان، به سجده رفتم. دستم به عبایشان بود. مراقب بودم تا سر از سجده برمی‌دارند، خم شوم و دستشان را ببوسم. ساعاتی تا اذان صبح مانده بود، از آن لحظه تا اذان حضرت منه السلام در سجده بودند. چندین ساعت در سجده بودند.

فرمودند نزدیک اذان که شد عبایشان به دست من بود یک وقت نگاه کردم دیدم چیزی نیست. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. این‌جور نیست که حتی وقتی او را دیدید، به اختیار تو باشد که
هرچی بخواهی بگویی. و هرکسی یک حدی دارد تا مقداری که ایشان تعیین کنند.


آدرس: شهر قم - بلوار زائر

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 594510/fa/
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 9:18 am, ويرايش شده در 7.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد آیت الله سید رضا بهاء الدینی قدس سره

پستتوسط najm137 » جمعه اکتبر 18, 2019 9:37 am

12- مرقد آیت الله سید رضا بهاء الدینی قدس سره

تصوير

توضیحات:
در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها قبر آیت الله سید رضا بهاء الدینی قدس سره که مجتهد و عارف کامل بودند قرار دارد. و قبر مطهرشان در
مسجد بالاسر حرم معصومه سلام الله علیها قرار دارد.

حضرت آیت الله سید رضا بهاءالدینی که پدر ایشان از ابتدای تأسیس حوزه علمیه قم به آسید صفی (و فرزند با فضیلتش به آسید رضای آسید صفی) شهرت داشتند.
آسید صفی مرد بزرگوار و باتقوایی بود که افتخار خدمت آستانه مقدسه فاطمه معصومه سلام الله علیها را چون پدرانش دارا بود.
آسید رضا می فرمود:
« پدرم درسهای حوزوی را تا رسائل و مکاسب خوانده بودند، درس حاج شیخ می رفت و به او شهریه هم می دادند و در ادبیات ید طولایی داشتند. آشنایی او با قرآن و حفظ آن تا جایی بود که کشف الآیات علما و روحانیون بودند؛ هر آیه ای را می پرسیدند، در ذهن خود حاضر داشتند. روزی بیست جزء قرآن می خواندند و در آیات قرآن تدبر می کردند. از خصوصیات پدر ما این بود که شیطنت نداشتند بلکه شیطنت هم یاد نمی گرفتند مرد خیلی آزادی بودند».
در کتاب آیت بصیرت آمده است :
از دیگر صفات برجسته سید صفی الدین، اندیشمندی در زندگانی و استفاده شایان از اوقات عمر بود.
ایشان در مورد والد محترمشان می فرمودند:
«همنشینی بسیار با علمای ربانی داشتند و از مجالست و گفتگو با آنان لذت فراوان روحی و معنوی می بردند. به طوری که از فیض درس و بحث آنها استفاده کرده اند، و اندیشه های زلال معنوی به دست آورده بودند. ادبیات عرب را خوب می دانستند و مقداری از رسائل و مکاسب را خوانده بودند. همچنین، در درس حاج شیخ عبدالکریم حائری حاضر می شدند. بسیار مشاهده می شد که دعاهایشان به اجابت می رسند و بدون هیچ تأخیری انجام می شوند».

مادر ایشان فاطمه سلطان، از بیت مرحوم صدرالمتألهین (ملاصدرای شیرازی) بودند. و آن مکرمه، بانویی بزرگوار و باتقوی و دارای حالات بلند عرفانی بود. قبل از ولادت فرزندش، سید رضا، خداوند فرزندی به او عنایت می فرماید که در سن دو سالگی از دنیا می رود. مادر دلسوخته تنها به صبر در مصیبت از دست رفته فرزند دلبندش بسنده نمی کند، بلکه سجده شکر بجای آورده و آن رخداد را از الطاف حضرت حق می داند و در حال سجده از خدا درخواست فرزندی می کند که از علمای بزرگ امامیه و اولیاء الله باشد.

با ولادت فرزندش سید رضا و آثار نبوغی که از دوران طفولیت در جبین او مشاهده می کند دعای خود را مستجاب می بیند، لذا در تربیت و پرورش و تعلیم او سرمایه گذاری بیشتر نموده تا ذاتیات بلند و نیکوی او به فعلیت برسد.

در کتاب آیت بصیرت آمده است :
صفا و صمیمیت، قناعت و ساده زیستی، عشق و علاقه به همسر و فرزندان و کیاست و صداقت، او را برای زنان فامیل و افراد محله الگو کرده بود. نورانیت روح و روان و صفای زندگانی، هدیه ای آسمانی بود که از برکت انس با قرآن و حفظ بسیاری از دعاهای حضرات معصومین علیهم السلام برای آن بانوی پرهیزکار فراهم شده بود.

ولادت و خاطرات کودکی:
درباره تاریخ ولادت و خاطرات کودکی، ایشان خود می فرمودند:
«آن طوری که به ما گفته اند تاریخ ولادت ما، 1327 هجری قمری بوده است، ولی ما از سنین یک سالگی را در خاطر داریم. من تقریباً یک ساله بودم و در گهواره، در آن ایام به خیارک مبتلا شدم (خیارک دمل بزرگی است که باید جراحی شود). جراح آمد تا جراحی کند، اطرافیان ما که متوحش بودند از دور گهواره ما رفتند؛ چون طاقت نداشتند ببینند.

ما این مطلب را می فهمیدیم. جراح نیشتر را زد و ما راحت شدیم. ما شش ماهگی را یادمان هست و از سنین یکی، دو سالگی مطلب را می فهمیدیم و اینجور کارها را از وجعش (دردش) خائف و ناراحت بودیم، اما کاری نمی توانستیم بکنیم.مرحوم حاج آقا حسین (اخوی) سه سال از ما کوچکتر است و کاملاً تولدش را من یادم هست. کجا نشسته بودم، کجا مرا خواباندند، کجا متولد شد.ایشان گریه می کرد آنها چه می کردند، همه را مثل این که با بچگی ضبط کردم. یعنی مشاهده می کردم و می فهمیدم».

معنویت در کودکی:
در بیانی فرمودند: «خداوند از دو سالگی معرفتش را به ما داد». نويسنده کتاب آیت بصیرت از قول ایشان نقل کرده است :
«یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقه ای قلبی به آنان پیدا می کردم. خیر و شر را می فهمیدم و اهل آن را می شناختم. در همان ایام بود که بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می گذاشتم.
از این رو، مادربزرگم را که جلسات روضه امام حسین علیه السلام را اداره می کرد و در آنها روضه می خواند دوست می داشتم. پاکی، خوبی و نورانیت او را حس می کردم و از او خوشم می آمد.
روزی مرا همراه خود به جلسه ای برد و این در حالی بود که به دو سالگی نرسیده بودم. آن جلسه مجلس جشن میلاد رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود. در آن روز شعر:
«تولد شد محمدصل الله علیه و آله و سلم، به دنیا آمد احمد صل الله علیه و آله و سلم» خوانده شد و بقیه همراه مادربزرگم جواب می دادند. در همان حال، جملات را می فهمیدم و لذت می بردم. از آن روز این شعر را از حفظ دارم».

تصوير

ورود به مکتبخانه:
آقا در مورد ورود به مکتبخانه اینطور می فرمودند (به نقل از کتاب آيت یصيرت) :
«دو ساله بودم که برای آموختن حمد و سوره به مکتبخانه رفتم. پس از فراگیری حمد و سوره، اذان و اقامه را آموختم. آن گاه قرائت قرآن را یاد گرفته، سپس خواندن و نوشتن را آغاز کردم».
معلم مکتبخانه های آن روز، خانم های متدین، خوش اخلاق و با فهم و شعوری بودند که خداوند نصیب ما کرده بود.

شش ساله بودم که دوره مکتب تمام شد و من برای ادامه آموختن به مکتب دیگری رفتم و « نصاب الصبیان » که معانی لغات را به شعر بیان می کند شروع کردم.
استاد ابتدا اشعار را می خواند، سپس توضیح می داد. آن گاه برای یادگیری و تکرار بیشتر، سؤال می کرد. هرگاه پرسش می کرد چه کسی می تواند از رو بخواند؟ می گفتم: من از حفظ می خوانم!
و این موجب تعجب او می شد زیرا مرتبه اول و دوم که اشعار را می خواند، خود به خود حفظ می شدم و نیازی به تمرین و صرف وقت بیشتری نداشتم.
روز دوم و سوم و روزهای بعد با همین شور و شوق و جدّیت گذشت. استاد که از قدرت حافظه و شدت علاقه من شگفت زده شده بود، برخی از دوستان خود را از وضع درس من آگاه کرده بود، تا این که خبر به گوش آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم قمی (ره) رسید.

ایشان که از پارسایی و معنویت بسیار بهره داشت و در تواضع و اخلاص و طلبه پروری کم نظیر بود، خود برای ملاقات بنده وارد جلسه درس شد، در کنارم نشست و چندین پرسش مطرح کرد که هنوز سؤالهای ایشان را به خاطر دارم. پرسش ایشان که تمام می شد، سریع جواب می دادم، باز هم می پرسید و من هم پاسخ می دادم.

سرعت جواب و کامل بودن آن موجب شگفتی او شد به طوری که بعد از آن روز، مرتب تشریف می آورد و مرا تشویق می کرد. و گاهی سفارش مرا به استادم می کرد که مواظبت بیشتری کند و سرمایه گذاری زیادتری نماید».

و نیز می فرمودند (به نقل از کتاب سیری در آفاق) :
«زمانی که به مکتب هم می رفتم، باز علاقه به الک بازی داشتم. در همان روزها در خواب دیدم فردی خواست پولی به ما بدهد. کسی گفت: پول به او می دهی؟
او الک بازی می کند! از خواب بیدار شدم و علاقه به بازی هم از سر ما رفت ولی خواب ما هم تعبیر شد. آن ایام، مکتب می رفتیم، یکی از آقایان از عتبات آمده بود. استاد مکتبی ما خیلی با او رفیق بود. یک کله قند و یک شیشه گلاب داد برای او ببریم.

قیمت کله قند شاید یک قران بود، وقتی بُردم، او سه قران خواست به ما بدهد، روی شناختی که از ما و پدر ما داشت، خیلی مردانگی کرد. همه کله قند و شیشه گلابش سه قران نمی ارزید، خواست سه قران را به ما بدهد، ما نگرفتیم. دور حیات منزلش دنبال ما دوید که پول را به ما بدهد.
از او نگرفتیم و از خانه بیرون آمدیم و خواب خود را تعبیر کردیم که این پول نصیب ما نشد، به واسطه علاقه ما به بازی و از همان وقت دانستیم خدا ما را برای بازی خلق نکرده است».

تحصیلات:
آقا نقل می کردند (به نقل از کتاب آیت بصیرت) :
«پدرم که مردی مؤمن و مهربان بود به فرزندانش بی احترامی نمی کرد. هیچ گاه آنان را تنبیه نکرده، کاری را بر آنان تحمیل نمی نمود. از این رو، اختیار و انتخاب زندگی را به ما می سپرد و از شغل و حرفه ای که علاقه داشتیم پرسش می کرد تا به علاقه و شوق ما درباره آینده آگاه شود».

شبی از من سؤال کرد که به چه کاری علاقه داری؟
از آن جا که بهترین حرفه در آن روز، کار ظریف روی چوب بود و علاقه ای درونی به کارهای هنری داشتم به پدرم گفتم: نجاری را دوست دارم. پدر، نگاهی به من کرد و گفت: درس خواندن هم خوب است، حاضری برای درس خواندن استخاره کنم؟
قبول کردم. وضو گرفت، رو به قبله کرد و با چند صلوات و توجه به پروردگار، قرآن را باز کرد. ناگهان دیدم خنده ای ملیح تمام صورت پدرم را فراگرفت و با خوشحالی زیادی که از ارادت و عشق به اهل بیت علیهم السلام و سربازی آن خاندان سرچشمه می گرفت، فرمود: خوب آمد برای درس خواندن خوب آمد.

خوب آمدن استخاره، آرامشی بر تمام وجودم افکند. از آن لحظه، به این راه مطمئن شدم و به دنبال آن شوق و علاقه ای بسیار وجودم را فراگرفت، به طوری که سر از پا نمی شناختم. در این میان، تشویقهای گذشته عالم بزرگوار، مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی ( ره) نیز بسیار کارساز بود».

در مورد تحصیل در حوزه علمیه قم می فرمودند:
«در همان هفت هشت سالگی بودم که حاج شیخ عبدالکریم حائری آمد تا به مشهد برود. در ایوان طلای حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نماز می خواند. رفت و در مراجعت توافق شد در قم بماند.

ما در آن سنین در مدرسه رضویه علیه السلام بودیم. برای خواندن مغنی به مدرسه فیضیه آمدیم. آن وقت درس آشیخ محمد علی ادیب می رفتیم و اینها همه قبل از آمدن حاج شیخ بود».
«در دوازده سالگی در امتحان حاج شیخ شرکت کردیم و قبول شدیم. باب حال سیوطی از کتب حوزوی که قدری مشکل است و ابوطالب هم در حاشیه آن حرفهایی دارد برای امتحان معین شد.
حاج شیخ به ما گفت: مطالعه کن! گفتم: مطالعه نمی خواهد. خیلی خوشش آمد. جالب این بود که شاید جاهای دیگر را ما به این خوبی بلد نبودیم: باب حال را خوب بلد بودیم.
وقتی بیان کردم حاج شیخ گفت: من نفهمیدم. کنایه از اینکه دوباره بگو! ما دوباره شروع کردیم به گفتن. امتحان ما سر و صدایی پیدا کرد. حاج شیخ خیال کرد ما آدمی هستیم. نمی دانست ما آنجا را خوب بلدیم، ابوطالب هم چیزهایی دارد که استاد گفته بود و ما حفظ کرده بودیم».

«حاج شیخ حتی یک مرتبه با ما اوقات تلخی نکرد، با اینکه خیلی اذیتش کردیم. تا یک مسأله ای پیش می آمد وقتی حاج شیخ می آمد می رفتیم پیش حاج شیخ و حاج شیخ هم جواب می داد».
می فرمودند:
«وقتی ما در مدرسه فیضیه و در حجره بودیم با اینکه منزل ما قم بود همین محله ای که الان هستیم، ولی یکبار حساب کردیم دیدیم یک سال شده است که به منزل نرفته ایم.
آنقدر سرگرم تحصیل و تدریس بودیم که به فکر منزل نمی افتادیم و هر وقت پدر و مادر و اقوام می خواستند از ما دیدنی بکنند به مدرسه می آمدند. مادرم گاهی می آمد از دور مرا می دید و می رفت. آنها هم می خواستند ما سرگرم اشتغالات خود باشیم. در این حجره چند تدریس داشتیم. پدرم که از دنیا رفت حاج شیخ در همین حجره برای تسلیت به دیدن ما آمد.
آن وقت خیلی جوان بودیم. مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی هر روز به حجره ما رفت و آمد داشت و این حجره خاطراتی از آن مرد دارد».

تصوير

شوق به درس:
در کتاب آیت بصیرت از قول ایشان چنین نقل شده : «چنان عشق و علاقه ای به تحصیل داشتم، که زندگی ام کتاب بود و همنشینم درس و بحث و مطالعه. با هیچ جلسه ای و برنامه ای به اندازه مجلس درس انس نداشتم، به طوری که در سن نوجوانی حدود شانزده ساعت کار درسی می کردم. به کارهای فکری شوق بسیار داشتم، به طوری که لحظه ای نمی آسودم و همیشه فکرم مشغول بود».

در هر فرصتی و با هر پیشامد و حادثه ای وقت را غنیمت می شمردم و تلاش بیشتری می کردم. همه کتابهایی که می خواندم به همین شیوه بود. علاوه بر کتابهای درسی حوزه و مطالعه آنها، وقت بسیاری جهت مطالعه کتابهای دیگری که برای طلبه مفید و لازم بود، صرف می کردم. علاقه و پشتکار در راه مطالعه کتابهای درسی و تسلط بر آنها بدان حد بود که برخی افراد تقاضای درس می کردند و بنده هم قبول می کردم، و این در حالی بود که چند روزی بیشتر از اتمام آن کتاب نگذشته بود.

از آنجا که احساس می کردم مجهولاتم و نقاط ابهام درس، در تدریس حل می شود، علاقه عجیبی به تدریس داشتم. شبهای تابستان برای استراحت به پشت بام مدرسه فیضیه می رفتیم. در آن جا از ستارگان و علم نجوم چیزهایی فرا گرفتیم. گاهی که ساعتم خراب می شد آن را باز می کردم و با نگاه به دستگاه آن، آن قدر فکر می کردم تا عیب آن را پیدا کنم». دیگر خصوصیت ایشان، این است که به کارهای هنری علاقه وافر داشته، با هنر معماری، آشنایی دیرینه دارند.

مشکلات معیشتی طلبه ها:
آقای حیدری کاشانی نقل می کنند از آقا سوال شد: روحیه طلبه ها با ضیق معیشت چگونه بود؟
فرمودند: «خیلی خوب. با اینکه چیزی نداشتند دو سیر و نیم گوشت را آبگوشت می کردند، چند نفر می خوردند و سلطنت می کردند.
البته مرحوم حاج شیخ هم فوق العاده بود، مرحوم بافقی ورقی دستش بود حجره به حجره می رفت و رسیدگی می کرد. حاج شیخ مرد موفقی بود.
خودش در امتحانات شرکت می کرد که از نزدیک امتحان طلاب را ببیند. طلاب برای مذاکره علمی
گاهی به خارج قم می رفتند. مشکلات برای طلاب زیاد بود».

ازدواج و فرزندان:
می فرمودند: «خیلی زود ازدواج کردیم. در سن هفده سالگی بودیم که ازدواج کردیم. ازدواج من وضع عجیبی داشت».
مادر ما به ما پیله کرد برای ازدواج، گفتم: اگر مجلسی هم فراهم کنی و من نیایم که ازدواجی نمی شود.

مادرم وقتی دید حرف من جدی است متوسل به پدرم شد و خودش مأیوس شد. من می خواستم تا سن 35، 36 سالگی ازدواج نکنم، بلکه بروم نجف و تحصیلات را ادامه بدهم. پدر ما که هشتاد سال سن داشت، به مدرسه فیضیه در حجره آمد، و به ما گفت: تو به ما اجازه می دهی که خانه فلانی برویم و با این تعبیر که اجازه می دهی به خانه فلانی برویم، دهان ما را بست و ما را کوبید.
او اهل تأدب نبود. حالا چطور بود یک چنین تأدبی کرد، نمی دانم. ما سکوت کردیم و ازدواج کردیم.
مثل اینکه پدر و مادرمان به ازدواج ما اهتمام داشتند. البته من با پاکی هم رشد کردم، چنانچه حاج آقا حمید ما با اینکه در بازار دکان داشت و خیلی با بانوان سر و کار داشت، پاک بود.
آقا عبدالله هم همینجور یک پاکی اساسی دارند. حالا این پاکی ها از کجا سر منشأ گرفته است نمی دانم».

آقای حیدری کاشانی در مورد فرزندان ایشان نقل می کند:
«آیت الله بهاء الدینی قدس سره دو پسر و هشت دختر داشت. پسر بزرگ ایشان مرحوم مغفور حاج آقا حمید بهاء الدینی بود. او مردی وارسته و اهل حال بود. این فرزند بافضیلت به پدر بزرگوارش عشق می ورزید. در هجدهم ماه شعبان سال 1400 هجری قمری از دنیا رفت و در باغ بهشت علی بن جعفر دفن شد».

حقیر در همه مجالس ختم پسرشان حالات آقا را نظاره گر بودم. هیچ تغییری در او نمی دیدم .
گرفتگی ظاهری در چهره نبود و خیلی عادی به نظر می رسید. پس از مدتی که از فوت آن فرزند بافضیلت گذشت. روزی آقا به حقیر فرمود:
«ما برای آقا حمید خیلی ناراحت بودیم. شبی مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند مرحوم امام (ره) آمد و به ما گفت تو که نباید برای این چیزها ناراحت باشی. چرا ناراحتی؟ وضع ما عوض شد».
آقا نفرمودند این در عالم رویا بوده یا مکاشفه؛ چون فرزند امام از دنیا رفته بود و حیات برزخی خود را سالها قبل از فوت حاج آقا حمید آغاز کرده بود.
مرحوم حاج آقا حمید بعد از فوت هم، عشق و ارتباط با پدر بزرگوارش را قطع نکرد و به فرموده آقا:
او گاهی شبها برای دیدن ما می آید.

درس خارج و اجازات:
آقا می فرمودند: «خیلی زود ما درس حاج شیخ رفتیم، جوان بودیم، مدت شش سال درس ایشان را درک کردیم. مباحث، رکوع نماز و بعد از آن مضاربه بود و بعد مبحث دیگر. همه درسها را می نوشتیم. ما قبل از نهار سه درس را می نوشتیم. بعد یک لقمه نان می خوردیم.
سر درس چیزی نمی نوشتیم و مسلط به بحث بودیم، بعد از درس می نوشتیم. قلم ما روان بود».

درباره اجازه اجتهاد خود نقل می کردند: «در صدور اجازه اجتهاد ما، بین آیت الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی و آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری اختلاف بود. در نهایت آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری حاکم شد. البته این اجازه اجتهاد فعلاً پیش ما نیست و اجازه روایت هم از مرحوم محدث قمی داشتیم (صاحب مفاتیح الجنان و کتابهای بسیار دیگر)».

تدریس:
از بررسی دوران تحصیلی ایشان مقام و موقعیت علمی ایشان به دست می آید. همان طوری که قبلا خاطر نشان شد، ایشان می فرمود: «از سنین چهارده سالگی ما شروع به تدریس کردیم و هر کتابی را می خواندیم تدریس می کردیم. وقتی بود که در تمام مدارس قم تدریس داشتیم و روزی چهارده درس و مباحثه اداره می کردیم و تسلط ما بر کتابهای درسی این چنین بود که برای عده ای رسائل می گفتیم و اگر دقت نظر بعضی نبود ما درس را بی مطالعه می گفتیم، این قدر حضور ذهن داشتیم و مسلط بودیم، ولی دقت نظر آقایانی ما را وادار به مطالعه می کرد».

می فرمودند: «از همان اوائل هر چه را می خواندیم تدریس می کردیم، مثلاً زمانی که آقای مطهری و دیگران پیش ما درس می خواندند خیلی سال است. قبلش نیز ما تدریس داشتیم. مجموعاً هفتاد سال تدریس داشتیم. به آقای مطهری و منتظری و صدر (امام موسی صدر) رسائل درس می دادیم و آقایانی از حوزه، قدری قوانین پیش ما خواندند».

آقای کاشانی می گوید: پرسیدم تدریس فقه و اصول شما پنجاه سال بوده؟
فرمود: حسابش را نکرده ام، این سؤال را در وقتی از ایشان داشتم که سن مبارک ایشان هشتاد و نه سال بود و آقا از سنین چهارده سالگی تدریس داشتند و قریب به بیست سالگی درس مرحوم آیت الله العظمی مؤسس می رفتند، تحقیقاً بیش از پنجاه سال فقه و اصول فرمودند و با ادبیات هفتاد سال تدریس می شود.
آقای حیدری کاشانی نقل می کنند: «در این سالهای اخیر که توفیق تشرف به محضرشان و درس خارج فقه ایشان را داشتم، مجلس درس ایشان آغاز و انجام آن به این صورت بود، که یکی از آقایان فرعی را می خواند یا حدیثی از امامان شیعه قرائت می کرد. ایشان در همان مجلس قدری فکر می کرد، و بحث را شروع می فرمود و همه شقوق و جوانب آن فرع را بیان می کرد، که باعث اعجاب دوستان اهل فضل می شد، بدون مراجعه به کتاب و مطالعه قبلی. در بحث قضا که مدتی در محضرشان بودم. آقایان حدیثی را از وسائل الشیعه شیخ حرعاملی می خواندند.
ایشان روی آن فکر می کرد و روز دیگر عنوان می فرمود و در اطرافش به تحقیق می پرداخت و گویا دروس خارج قبلی ایشان هم به این صورت بوده است از قراری که بعضی از شاگردان دوره های قبل
ایشان می گفتند».

اساتید:
همچنین از قول آقای حیدری کاشانی نقل شده ، آقا در مورد اساتید دوران کودکی خود می فرمودند: «ما خیلی استاد داشتیم، یکی در مدرسه باقریه علیه السلام بود، یکی در مدرسه تقی خان بود، یکی هم پسر عمه ما بود، یکی آشیخ محمد و دیگری آخوند برادر آقای حائری بود، یعنی پسر برادر آشیخ محمد علی (مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد علی حائری، متوفی 1358 هجری قمری)، که ما آنجا می رفتیم.
مرحوم شیخ ابوالقاسم کبیر می آمد بحث های صرفی را از ما سؤال می کرد و در آن وقت من هفت، هشت ساله بودم، قرآن را خوانده بودم و بحثهای تفسیر را به ما یاد داده بودند. حاج شیخ خیلی از ما سؤال می کرد، ما فکر می کردیم و جواب می دادیم و مورد توجه واقع می شد.

آقا در اینجا فرمود: «خیلی روی ما زحمت کشیدند، اما زحمات هدر رفت، ما آدم نالایقی بودیم». عرض کردم :چطور هدر رفت و حال آنکه چشم حوزه علمیه به شما است و مایه دلگرمی طلاب هستید. حوزه می خواهد از حضرت عالی الگو بگیرد آن وقت شما می فرمایید هدر رفتیم.

آقا فرمود: «خود ما می دانیم چیزی نیستیم، در برابر حس خودمان همه حسهای دیگران اعتباری ندارد». از آقا پرسیدم حضرت عالی سطح دورانی قبل از سطوح عالی حوزه را پیش کدام یک از آقایان خواندید، فرمودند:
«من سطح را پیش میرزا خواندم، آیت الله آمیرزا محمد همدانی متوفای 1365 هجری قمری و لمعه را پیش آیت الله آخوند ملا علی همدانی گذراندم. آمیرزا محمد خوب درس می داد. رسائل را هم پیش آمیرزا خواندیم. منطق را خدمت آسید احمد حجت افغانی خواندم. اخلاقیات عملی را خدمت آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر آموختیم. در سن دوازده سالگی به درس مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفای 1343 هجری قمری) رفتم.
ایشان آیه «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا » را عنوان بحث قرار داده بود، ما دیدیم استفاده زیادی از درس ایشان نداریم، گفتیم درسی را که نمی فهمیم برای چه برویم، دیگر نرفتیم، برای ما سنگین بود.
کلام را خدمت آیت الله آمیرزا علی اکبر حکمی یزدی (متوفای 1344 هجری قمری) تلمذ کردیم. در تفسیر راجع به عدم تحریف قرآن جلسه داشتیم. ما به علوم جدید رو نمی آوردیم، مثل اینکه بی اعتنا به آنها بودیم.
در تدریس، ما هر کتابی را که می خواندیم، تدریس می کردیم و می خواستیم دیگران هم اینطور درس بخوانند. مثلاً حاشیه ملاعبدالله را که خواندیم، شروع به تدریس می کردیم. مغنی را می خواندیم و تدریس کردیم، حال چی بود؟ حافظه ما خوب بود؟ نمی دانم. ما همیشه مطالعه را جلوتر داشتیم، که اگر یک شب نتوانیم مطالعه کنیم، آمادگی تدریس را داشته باشیم».
نیز می فرمود:
«ما درس شاه آبادی رفتیم، اما نه زیاد، چون علاقه به فلسفه نداشتیم، اهتمام ما بیشتر به فقه و اصول و تفسیر و فهم و درک ادعیه بود. اهتمام ما به کلمات ائمه علیهم السلام زیاد بود، با کلمات دیگران ما آرام نمی شدیم و قانع نمی شدیم و کلمات و فرموده های ائمه علیهم السلام ما را قانع می کرد. لذا آنچه ما در تفسیر و شرح ادعیه داشتیم، نظریاتی نبود که از دیگران گرفته باشیم، نظر و دید خودمان بود که متخذ از فرمایشات معصومین علیهم السلام بود.

در فقه و اصول، تقریرات درس دیگران بود و اوائل هم بنا بر ایراد و اشکال نداشتیم بعد این فکر برای ما پیدا شد که می دیدیم گفته ها بی ایراد و اشکال نیست. نقد می کردیم و این افکار مال دیگران بود. اما در علوم دیگر نظرها همه برای خود ما بود و به جای دیگر جز کلمات ائمه علیهم السلام نظر نداشتیم.
و بعد هم متوجه شدیم اصلاً این علوم رسمی ما را اشباع نمی کند. به قول بعضی ها علم رسمی سر تا سر قیل است و قال، باید دنبال علمی رفت که آرام بخش باشد. و به واقع نگری آدمی را راهنمایی کند تا حقیقت اشیاء را ببیند «اللهم ارنی الاشیاء کما هی » که از دعاهای ائمه علیهم السلام است.

جناب آقای حیدری کاشانی؛ از شاگردان و ارادتمندان ایشان نقل می کند:
از ایشان پرسیدم غیر از درس مرحوم آیت الله حائری اساتید درس خارج شما چه کسانی بودند؟ فرمود: «درس مرحوم آیت الله العظمی آقای حجت می رفتم و چند روزی هم درس مرحوم آیت الله آشیخ محمد علی حائری». ایشان اصول می گفت، تعادل و تراجیح. نمی دانم فقه هم می گفت یا نه. درس مرحوم حجت را زیاد رفتم و از درسش خوشم می آمد، خوش بیان بود. همه بحثهای ایشان را نوشتم. درس مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی هم می رفتم. درس متین بود. کسی که نود سال زحمت کشیده باز برای مباحثه مطالعه می کرد، خیلی من به مباحثه ایشان علاقه داشتم.

امام مؤسس درس ایشان بود و در آوردن آقای بروجردی به قم، امام یک طرف و بقیه هم یک طرف. با مرحوم آیت الله حاج میرزا آقای فیض هم ارتباطی داشتیم و درس ایشان هم می رفتیم. ایشان در عرفان برای خود سلسله مشایخی (اساتید) را قائل نبود و می فرمود:
«استاد اخلاق و عرفان عملی ما آشیخ ابوالقاسم کبیر بود، حاج شیخ محمد تقی بافقی هم هوای ما را داشت». او سلسه مشایخ سیر و سلوک عملی بسیاری از عالمان اهل عرفان را می ستود، اما خود را در سلک آن مشایخ ذکر نمی کرد. مثلاً ایشان تا مرحوم حاج سید علی شوشتری را تجلیل می کرد و مرد وارسته و قابل اعتمادی می دانست، اما هرگاه صحبت از قبل او می شد، می فرمود: نمی دانم، و اضافه می کرد:
«مشایخ ما ائمه معصومین علیهم السلام بوده اند، ما سیره و روش آنها را برای خود الگو و سرمشق قرار داده ایم، و هر کجا جا پای عرفان است از آن ائمه علیهم السلام است، جای دیگر خبری نیست».

در کتاب آسمان معرفت در شرح حال سالک الی الله و عارف بالله علامه بزرگوار حاج سید محمد حسین طباطبائی، صاحب تفسیر المیزان نقل می کند که فرموده است:
«استاد ما در سیر و سلوک و عرفان عملی، آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره العزیز بود و استاد آقای قاضی، مرحوم حاج سید احمد کربلایی و استاد ایشان مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی و استاد ایشان، مرحوم حاج سید علی شوشتری و استاد ایشان، ملاقلی جولا و بعد از ملاقلی جولا را نمی شناسیم و نمیدانیم ملاقلی جولا چه کسی بوده است و خود حاج سید علی شوشتری هم او را نمی شناخت».

آثار علمی
آقای حیدری کاشانی نقل می کردند:
«دست نوشته هایی از ایشان به جای مانده است، مثل تقریرات درس آیت الله مؤسس که در مدت شش سال خدمتشان تلمذ داشته اند از زکات و دیگر کتابها و تقریرات مرحوم آیت الله حجت و شرح دعای ابوحمزه و شرح بعضی از خطبه های نهج البلاغه، مخصوصاً خطبه اول و خطبه مالک اشتر و تفسیر قرآن و بررسی ادبیات عرب و دیگر نوشته جات عربی و فارسی مجموعه اشعار که متأسفانه ما راهی برای به دست آوردن آن پیدا نکردیم.
تفسیر سور آخر قرآن، (سوره های عصر، نصر، انشراح، کوثر و قسمتی کوتاه از سوره عنکبوت و یوسف) و بحثهای ادبی؛ تاریخ آداب العربیه، مقایسه نظم و نثر جاهلیت و اسلام، بحثهای اصولی و بحثهای فقهی و تفسیر حدیث ثقلین و متفقرقات که هیچ کدام از آنها جز تفسیر بعضی از سور قصار قرآن تمام و کامل نبود تا بتوانیم کام جان ارادتمندان را به شهد شراب طهور آن شیرین کنیم.»
شاگردان
برخی شاگردان دوره سطح این فقیه والامقام (به نقل از کتاب آیت بصیرت) عبارتند از آیات و حجج اسلام:
«استاد شهید مطهری، احمد جنتی، علی مشگینی، احمد آذری قمی، محمد فاضل لنکرانی، حسینعلی منتظری، سید مصطفی خمینی و فرزندان آیات صدر، خوانساری، حجت، ابوالقاسم قمی و حاج شیخ عباس قمی».

و شاگردان درس خارج ایشان عبارتند از آقایان:
«حیدری کاشانی، معزی، حجتی یزدی، امجد، برادران احمدی یزدی، حسینی کاشانی، نصیری و ... »

آقای حیدری کاشانی می نویسند :
با سیری در شاگردان شناخته شده، می توان موقعیت علمی ایشان را دانست. مرحوم آیت الله شهید مطهری از شاگردان دوره سطح ایشان است، فردی که در تمام زمینه ها از بهترین اساتید حوزه برخوردار گشته و به مدارج عالیه از علم و عمل رسیده بود.
مرحوم آقای مطهری که تقوایش و مراقبت و مواظبتش تا آنجا است که در دوران سکونت در مدرسه فیضیه، هم حجره ای ایشان می گوید: سحرها می رفت از رودخانه پشت مدرسه فیضیه آب می آورد و مرا صدا می زند که بلند شوم وضو بگیرم نماز شب بخوانم، این گونه افراد، پیش هر کسی تلمذ نمی کنند، کسی را که در علم و عمل شاخص می نگرند خود را در اختیار افکار علمی و عملی او قرار می دهند.
آیت الله بهاء الدینی، دقت نظر بعضی از شاگردان را خاطرنشان می کند که ما را وادار به مطالعه بیشتر و دقیق تر می کردند.

آقای کاشانی بیان می کند:
دوستی و همفکری آقا با مرحوم امام(ره) از سنین دوازده سالگی در زمان حاج شیخ بوده است.
هم فکری در مبارزات، از زمان کشف حجاب به وجود آمد و روز به روز این همبستگی بیشتر میشود، به طوری که بعد از مرحوم آیت الله بروجردی و حرکت امام، در قم معروف بوده است که کسی که در حرکات مبارزاتی با امام هماهنگی کامل دارد ایشان است.

وقتی حضرت امام در تبعیدگاه بود به ایشان می گویند: فردی را معین کنید که مردم به او مراجعه کنند و شهریه را بدهد و از جمله اسم ایشان برده می شود. امام می فرمایند: ایشان از هر جهت خوب است، جز این که او آنقدر بی اعتنا به دنیا است که هر چه به او بدهند به این و آن می دهد و برای اول ماه و شهریه پول باقی نمی ماند.
در دوران قبل از پیروزی و بعد از آن اگر کسی حرفی برای تضعیف امام و انقلاب می زد با مراجعه به ایشان و شنیدن گفتار بلند این مرد خدا، تقویت روحی شده، حرفهای دیگران را نادیده می انگاشت.
در دوران جنگ تحمیلی در جبهه و پشت آن شمع محفل رزمندگان بود. در شبهای عملیات با دعای شبانه خود موجب دلگرمی رزمندگان بود. همه جا این جمله را بر زبان داشت که امام را باید کمک کرد. پس از امام با فتوای بقاء بر تقلید میت، ولو ابتدایی امام را در سطح بالای مرجعیت نگه داشت.

دوران نقاهت تا ارتحال
آقای حیدری کاشانی نقل می کند:
«کسالت و نقاهت ایشان دو گونه بود؛ گونه ای از دوران نوجوانی و از همان زمان که این پرورده دامن عصمت و طهارت برای حفظ عفاف خود مرتب از خود خون می گیرد که قوای خود را تضعیف کند و دچار عدم عفاف نشود.»
می فرمود: « آن کارها باعث نقاهت ما شد. وقتی کسالت مرا به امام گفته بودند. فرموده بود: او که همیشه مریض است و ضعف و نقاهت دارد و ایشان درست گفته بود. کسالت ما همان ضعف مفرط ما بود که منشأش خونهایی بود که ما گرفته بودیم. مرحوم حاج شیخ هم به ما اعتراض می کرد که چرا خون می گیری ولی مشکلات ما را نمی دانست».
کسالت دیگر، نقاهت دوران پیری و امراض جسمی بود. روزی خدمتش رسیدم از درد معده می نالید، به ایشان عرض شد کرفس و سبزی را اجازه دهید بجوشانیم، آبش را داخل نخود آب کنید ان شاء الله مفید است. فرمود: «از اینها گذشته. گفتم: چه باید کرد؟ فرمود: باید تسلیم شد».
«کل من علیها فان» و بعد فرمود: «ما سه مرتبه با خدا دبه کرده ایم، بنا بوده برویم، از خدا خواستیم بمانیم». سه روز بعد از این ملاقات با یکی از ائمه جمعه خدمتشان رسیدم. آقا خوابیده بود به فرموده خودشان ایشان را بلند کردم. کمی نشست و فرمود مرا بخوابانید.
نزدیکان گفتند. آقا سکته خفیفی کرده است. حقیر به یاد سه روز قبل ایشان افتادم که فرمود: باید تسلیم شد. خیلی ناراحت شدم. از آن روز به بعد گویا روز به روز ارتحال و انتقال از این عالم را در وضع مزاجش می دیدم.

چند روز پس از این تاریخ خدمتشان رسیدم و چند خبر فوت به ایشان دادم. خیلی ساده و طبیعی با آنها برخورد کرد. دیدم آنچه معروف است در بین مردم که اخبار ناگوار را به مریض ندهید، در اینجا مورد ندارد. با خبر مرگ به عنوان یک امر پیش پا افتاده برخورد داشت؛ مثل اینکه بشنود فلانی به سفر رفت یا از سفر برگشت، آنهم سفرهای دم دست.
این نشانگر این معنی است که آن فاصله زیادی که دیگران بین عوالم می بینند، سالکین الی الله و عرفاء بالله، این چنین دیدی ندارند. در یکی از همین روزها فرمود: «ما می دانیم آن طرف برای ما بهتر است، لذا از مرگ باکی نداریم». و در هفته دیگر که خدمتشان رسیدم، فرمود:« ما به تو گفتیم که از مرگ باکی نیست، اما خیلی مشکل است».

یکی از آقایان مورد اعتماد می فرمود:
در دوران نقاهت آیت الله بهاء الدینی یک روز بعد از نماز صبح نشسته بودم چشمم روی هم بود. حالتی به من دست داد؛ در آن حال آیت الله بهاء الدینی را دیدم که به من می فرماید: «یک هفته دیگر من از دنیا می روم و سلمان و ابوذر به تشیع من می آیند». از آن به بعد هر چه دوستان درباره کسالت آقا با من سخن می گفتند، من اظهار یأس می کردم. پس از یک هفته ایشان از دنیا رفت. شاید می خواست هشداری بدهد که تشییع جنازه مرا از دست مده. بعد از فوت ایشان یکی از بزرگان گفته بود که دو شخصیت بزرگ از پیشینیان در تشیع جنازه ایشان بودند. اما اسم از آن دو شخصیت نبرده بود. و سرانجام در روز جمعه 28/4/1376 برابر با 14 ربیع الاول 1418 هجری قمری به رحمت الهی واصل شدند.

آدرس: شهر قم - بلوار زائر

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 9:38 am, ويرايش شده در 8.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی

پستتوسط najm137 » جمعه اکتبر 18, 2019 9:56 am

13- مرقد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی

تصوير

توضیحات:
شیخ الاسلام عبدالکریم حائری یزدی آیت‌الله مؤسس (۱۲۳۸ ه.خ. -۱۳۱۵ ه. خ) از مجتهدان و مراجع تقلید شیعه و بنیان‌گذار حوزه علمیه قم بود. وی بعد از درگذشت فتح‌الله غروی اصفهانی، مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشت.

زندگی:
عبدالکریم حائری در سال ۱۲۳۸ هجری خورشیدی در مهرجرد، میبد از توابع یزد به دنیا آمد. پدرش محمد جعفر نام داشت. وی تحصیلات مقدماتی خود را در حوزه علمیه شهر عقدا از توابع اردکان گذراند. سپس در شش سالگی یکی از بستگانش معروف به میر ابوجعفر که آخوند بود به مهرجرد آمد و تحصیل عبدالکریم را عهده‌دار شد و با رضایت پدر و مادرش، او را به اردکان برد و به مکتب سپرد. عبدالکریم روزها در درس استادان حاضر می‌شد و شبها در خانه میر ابوجعفر به سر می‌برد و گاهی در شبهای جمعه به منظور دیدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پیش می‌گرفت. با درگذشت پدر مدتّی از تحصیل بازماند امّا بعد از چندی به حوزه علمیه یزد رفت و در مدرسه محمدتقی خان سکنی گزید و به تحصیل علوم اسلامی پرداخت.

احوالاتشان در عراق:
در ۱۸ سالگی به همراه مادرش با کاروان زیارتی به عراق رفت. چند سالی در کربلا در محضر محمدحسین فاضل اردکان بود و پس از آن با راهنمایی استادش به سامرّا و نزد میرزای شیرازی رفت.
میرزای شیرازی مرجع زمان و سرپرست حوزه علمیه سامرا بود. وی از آنجا که به فاضل اردکانی احترام زیادی می‌گذاشت، شیخ عبدالکریم مهرجردی میبدی را مورد توجه قرار داد. می‌گویند وقتی نامه فاضل اردکانی را خواند به شیخ عبدالکریم گفت: «من به شما اخلاص پیدا کردم»، و او را در منزل خود جای داد. حائری پس از اینکه به اجتهاد رسید از این دروان به نیکی یاد کرده و از خاطرات خانه میرزا این گونه می‌گوید:
سرداب خانه میرزا هم محل مطالعه‌ام بود و هم محل استراحتم و در ماه رمضان سحری را نیز در آنجا می‌خوردم امّا برای افطار به خانه میرزا بازنمی‌گشتم، بلکه به علت گرمای طاقت فرسای هوا، به سوی فرات رفته، آب مفصلی می‌خوردم و شنا می‌کردم.
شیخ عبدالکریم دوازده سال در سامرا به تحصیل پرداخت و در این مدت از درس‌های فقیهانی چون سید محمد بن قاسم فشارکی اصفهانی و شیخ فضل‌الله نوری سود برد.
شیخ عبدالکریم پس از درگذشت میرزای شیرازی، به نجف و پس از مدت کوتاهی از آنجا به کربلا رفت. اینجا بود که او لقب حائری را برای خود برگزید. (حائر در لغت به گودالی گفته می‌شود که در آنجا آب جمع می‌شود. زمین کربلا را حائر می‌خوانند) حائری در این مدت دو درس عمده خارج اصول و فقه آموزش می‌داد و باقی اوقاتش را در اختیار طلاب قرار داد و علاوه بر اینها، چون میرزا محمد تقی شیرازی مرجع تقلید شیعه احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده بود، پاسخگویی به مسائل دینی مردم را نیز بر عهده گرفت.
حائری در ۱۲۹۳ خورشیدی هنگامی که دامنه آشوب‌های ضد انگلیس در بین‌النهرین به شهر کربلا نیز کشیده شده به دعوت مردم سلطان آباد (نام اولیه و سابق شهر اراک) به ایران بازگشت و تا سال ۱۳۰۱ خورشیدی که به قم رفت در حوزه علمیه سلطان آباد بود. وی به مدت هشت سال در این حوزه تدریس کرد و در کنار مسؤولیت مرجعیت از پرورش استعدادهای طلاب جوان نیز غافل نبود.

تصوير

تأسیس حوزه علمیه قم:
حسین خمینی (نوه عبدالکریم حائری و روح الله خمینی) در این‌باره می‌گوید: جارچی فلک زده‌ای که قصد داشت از قرآن‌سوزی در آتش‌سوزی مسجد جلوگیری کند، به قرآن‌سوزی و کفر و بهایی بودن متهم می‌شود. حکومت، اعدام او را منوط به دریافت حکم از سوی علمای شهر می‌کند. مجلس بزرگی از علمای شهر جمع می‌شوند و اولین روحانی حکم مجازات را امضا می‌کند و سپس روحانیان دیگر تا زمانی که نوبت به حاج شیخ عبدالکریم برسد. او اما از امضا خودداری می‌کند و می‌گوید صدور این حکم حجت شرعی ندارد. این احتیاط پرهیزکارانه شیخ با طعنه مواجه می‌شود که «حاج شیخ هم بله…» حاج شیخ دلش می‌گیرد و از اراک قصد زیارت مشهد می‌کند و سر راه از قم می‌گذرد. در قم به او اصرار می‌کنند که در شهر بماند و حوزه قم را احیا کند. شیخ پیشنهاد را رد می‌کند اما در بازگشت از مشهد علمای قم بار دیگر این پیشنهاد را تکرار می‌کنند و به یاد حاج شیخ می‌آورند روایات منسوب به امام زمان منه السلام را که در آخرالزمان علم از قم طلوع می‌کند و به شیخ وعده یاری می‌دهند؛ و سرانجام شیخ عبدالکریم حائری در قم می‌ماند و حوزه آن را احیا می‌کند.

زندگی:
همسر اولش خواهر عبدالعظیم لورائی از علمای همدرسش در نجف و همسر دومش فرزند حاج محمدابراهیم خوانساری مؤسس مدرسه حاج محمدابراهیم خوانساری در شهر اراک بودند. حائری ۵ فرزند به نام‌های مرتضی حائری یزدی، مهدی حائری یزدی، کبری (همسر سید محمد محقق داماد، زهرا (همسر محمد تویسرکانی و مادر احمد غروی) و خدیجه (همسر احمد حائری و مادر عبدالهادی و عبدالحسین حائری داشت.
حائری در۸۴ سالگی، در ۱۷ ذیقعده ۱۳۵۵ قمری (۱۳۱۵ هجری شمسی) درگذشت و درحرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.

آثار ایشان:
کتاب الصلوه - کتاب مفصّلی دربارهٔ مسائل نماز است. کتاب درر الاصول - این کتاب تقریرات درس سید محمد بن قاسم فشارکی اصفهانی است. کتابهای دیگر حائری مجموعه رسائلی است که در ابواب مختلف فقهی مانند احکام ارث، احکام شیر دادن و مسائل ازدواج و طلاق به رشته تحریر درآورده است.

شاگردان:
سید مصطفی صفایی خوانساری، سید اسدالله نبوی دزفولی، سید روح‌الله خمینی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، سید محمدرضا گلپایگانی، محمدعلی اراکی، شهاب‌الدین مرعشی نجفی، جعفر اشراقی، سید احمد زنجانی، میرزا خلیل کمره‌ای، سید محمد محقق داماد، شمس الدین متاجی کجوری، محمد باقر محسنی ملایری، عبدالله جوادی ابهری، میرزا هاشم آملی

مرقد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی هم در مسجد بالاسر در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها واقع شده است ایشان موسس حوزه علمیه قم می باشند.

آدرس: شهر قم - بلوار زائر

مختصات:

٣٤,٦٤١٩٠٣,٥٠.٨٨٥٥١٨

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 9:46 am, ويرايش شده در 10.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد آیت الله سید محمد تقی خوانساری قدس سره

پستتوسط najm137 » جمعه اکتبر 18, 2019 10:34 am

14- مرقد آیت الله سید محمد تقی خوانساری قدس سره

تصوير

توضیحات:
سید محمدتقی خوانساری فقیه و مرجع تقلید شیعی قرن چهاردهم هجری بودند. در ۱۳۳۲هجری قمری با شروع جنگ جهانی اول و درگیر شدن حکومت عثمانی با دولت انگلیس و اشغال شدن بعضی از مناطق جنوبی عراق، خوانساری با تعدادی از طلبه‌ها و علمای نجف به مقابله با اشغالگران برخاستند. ایشان در این جنگ مجروح و به مدت چهار سال به سنگاپور تبعید شدند. سید محمد تقی خوانساری به اراک و سپس به قم رفتند.
ایشان بعد از درگذشت شیخ عبدالکریم حائری و قبل از ورود آیت الله بروجردی از مراجع تقلید بودند. ایشان در برابر اقدامات رژیم محمدرضا پهلوی موضع‌گیری می‌کردند. یکی از حوادث معروف زندگی خوانساری، اقامه نماز باران توسط وی در منطقه خاکفرج قم است که پس از سه روز خواندن نماز، باران زیادی از آسمان بارید. سید محمد تقی خوانساری داماد آیت الله اراکی بوده است.

ولادت و نسب:
سید محمدتقی خوانساری در ۱۳۰۵هجری قمری (۱۲۶۷هجری شمسی) در خانواده‌ای که به علم، فضل و ادب مشهور بود در خوانسار به دنیا آمدند. پدر او سید اسدالله موسوی خوانساری از تبار ابوالقاسم جعفر بن حسین خوانساری بودند که نسب او به خاندان خوانساری و در نهایت به امام کاظم علیه السلام می‌رسد.

فرزندان:
از فرزندان خوانساری دو تن یعنی سید محمد باقر و سید محمدعلی عالم دینی بودند. سید محمدباقر فرزند سید محمدتقی خوانساری ساکن تهران بودند که در سه شنبه ۲۷بهمن ۱۳۹۴ هجری شمسی، در تهران درگذشتند. بر طبق وصیتشان پیکرشان در نجف دفن گردید.

تحصیلات:
سید محمدتقی، تحصیل مقدمات علوم دینی را در خوانسار به پایان بردند و در ۱۳۲۲هجری قمری برای ادامه تحصیل به عراق رفتند. ایشان نزد محمد کاظم خراسانی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی، محمد حسین نائینی، و آقا ضیاء عراقی، فقه و اصول آموختند و از عراقی اجازه اجتهاد نیز دریافت کردند. همچنین در حکمت و فلسفه اسلامی از درس شیخ علی قوچانی استفاده کردند.

جنگ با انگلستان:
در ۱۳۳۲هجری قمری با شروع جنگ جهانی اول و درگیر شدن حکومت عثمانی با دولت انگلیس و اشغال شدن بعضی از مناطق جنوبی عراق، شماری از طلاب و علمای نجف از جمله خوانساری به مقابله با اشغالگران برخاستند. او در جبهه جنگ مجروح و پس از غلبه نیروهای انگلستان بر مجاهدان عراقی اسیر شدند و به مدت چهار سال به منطقه سنگاپور که بخشی از آن مستعمره انگلیس بود، تبعید شدند.

تصوير

مراجع سه‌گانه قم:
خوانساری سپس به زادگاهشان بازگشتند و به دعوت شیخ عبدالکریم حائری یزدی راهی اراک شدند و در حوزه علمی آنجا به تدریس پرداختند. در ۱۳۴۰ هجری قمری، همراه با حائری یزدی برای تشکیل و توسعه حوزه علمیه به قم رفتند و ضمن تدریس دروس فقه و اصول، در درس حائری یزدی نیز حضور یافتند.
پس از وفات حائری گروهی از علما و مردم مرجعیت او را پذیرفتند و او همراه با سید محمد حجت کوه کمره ای و سید صدرالدین صدر تا هنگام ورود حاج آقا حسین بروجردی به قم، مسئولیت رسیدگی به وضع طلاب و سرپرستی حوزه علمیه قم را برعهده داشتند. ملا محمد تقی خوانساری در تثبیت مرجعیت حاج آقا حسین بروجردی و اقامت او در قم نقش جدی داشتند.

شاگردان:
ایشان چه در دوره سطح و چه در درس خارج شاگردان متعددی داشتند از جمله؛ امام خمینی، سید محمد محقق یزدی مشهور به داماد، مرتضی حائری، شیخ موسی زنجانی، ابراهیم خوئی، عبدالکریم حق‌شناس.

آثار:
حاشیه بر عروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبایی که نتیجه مباحثات او با محمدعلی اراکی بوده و همراه با حواشی علمای دیگر در سال ۱۳۷۱ در قم چاپ سنگی و بعدها به نام اراکی نیز چاپ شده است.
رساله علمیه با عنوان منتخب الاحکام اثر فتوایی ذخیرة العباد که مبسوط تر از منتخب است.
حاشیه بر مناسک الحج شیخ انصاری
مختصر الاحکام
رساله تقویم الصلاة
تقریرات محمدعلی اراکی از درس او با عنوان رسالة فی الدماء الثلاثه و احکام الاموات و التیمم در ۱۴۱۵ در قم همراه با کتاب الطهارة اراکی چاپ شده است.

فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی:
سید محمد تقی خوانساری در امور سیاسی نیز فعال بودند برخی از مهمترین فعالیت‌های سیاسی‌اش عبارت بودند از: حمایت از فدائیان اسلام، حمایت از جنبش ملی شدن صنعت نفت، فتوا به وجوب مشارکت در هفدهمین انتخابات مجلس شورای ملی ایران، معارضه با کشف حجاب زنان و حمایت از فلسطینیان در پی اشغال سرزمینشان در سال ۱۳۲۷ـ۱۳۲۶هجری شمسی.

نماز باران:
در سال ۱۳۲۳هجری شمسی که بخش‌های مرکز ایران در اشغال متفقین بود، مردم با خشکسالی و قحطی بی‌سابقه‌ای مواجه شدند؛ از این رو مردم قم در شهریور آن سال از سید محمد تقی خوانساری خواستند که به برگزاری نماز استسقاء اقدام کند، او سه روز پیاپی به همراه گروه زیادی از مردم (که برخی آن را ۲۰۰۰۰ نفر تخمین زده‌اند) راهی بیابان شدند و نماز را به جا آوردند در سومین روز باران تندی بارید و حتی لشکریان خارجی مقیم منطقه را شگفت‌زده کرد به طوری که خبر آن در مطبوعات آن زمان انعکاس گسترده‌ای یافت. چند تن از شاعران معاصر او در اشعاری که پس از درگذشت وی در مدحش سروده‌اند به این واقعه اشاره کرده‌اند. آیت الله شبیری که خود در واقعه نماز باران حضور داشته است در خاطرات خود گفته است که مردم برای نماز، دو روز بیرون رفتند و شب دوم باران بارید. به گفته او جمعیت ۲۰۰۰۰ نفر نبود.

وفات
سید محمد تقی خوانساری در ۷ ذی‌الحجه ۱۳۷۱هجری قمری مصادف با ۱۳۳۱ هجری شمسی در سفری که به همدان داشتند بر اثر بیماری گوارشی و قلبی درگذشتند و در مسجد بالاسر در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در کنار قبر استادشان حائری یزدی، به خاک سپرده شدند.

آدرس: شهر قم - بلوار زائر

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 9:50 am, ويرايش شده در 7.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد مرحوم علامه طباطبایی

پستتوسط najm137 » جمعه اکتبر 18, 2019 10:37 am

15- مرقد مرحوم علامه طباطبایی

تصوير

توضیحات:
سید محمدحسین طباطبایی (متولد در سال ۱۲۸۱ در تبریز - درگذشته ۲۴ آبان ۱۳۶۰ در قم) معروف‌ به علامه طباطبایی روحانی، عارف، فیلسوف و نویسنده ایرانی بود. ایشان از مدرسان حوزه علمیه قم به‌شمار می‌آمدند. از شاگردان ایشان می‌توان به سید روح الله خمینی، مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی ووو اشاره نمود. تفسیر المیزان، نهایةالحکمة، شیعه در اسلام و اصول فلسفه و روش رئالیسم از آثار اوست.

زندگینامه:
زندگی علامه طباطبایی را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد: دوره کودکی و نوجوانی که در تبریز سپری شد. دوره تحصیل در حوزه علمیه نجف، دوره بازگشت به تبریز و اشتغال به کشاورزی و دوره زندگی در قم و تدریس، تألیف و نشر معارف دینی.

کودکی و نوجوانی:
سید محمدحسین قاضی طباطبایی تبریزی در سال ۱۲۸۱ در روستای شادباد مشایخ از توابع تبریز زاده شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر، او و تنها برادرش محمدحسن الهی طباطبایی را برای تحصیل به مکتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را از ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فرا گرفتند، سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصیل علوم دینی پرداختند و به تعبیر خود «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساندند.

ایشان درباره دوران تحصیلشان نوشته‌اند:
«در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو هر چه می‌خواندم، نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. به‌طوری‌که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث، برابر می‌پنداشتم، بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می‌پرداختم. بسیار می‌شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذراندم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می‌کردم و اگر اشکالی پیش می‌آمد با هر خودکشی بود حل می‌نمودم و وقتی که به درس حضور می‌یافتم از آنچه استاد می‌گفت قبلاً روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم»

علامه طباطبایی به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می‌شد، آثاری چون گلستان، بوستان سعدی را فرا گرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علی نقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداختند. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر او پاسخ گوید به همین دلیل به مدرسه طالبیه تبریز وارد شدند و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداختند و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ مشغول فراگیری دانش‌های مختلف اسلامی شدند.

تحصیل در نجف:
طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز، همراه برادرشان به نجف می‌روند و ده سال در نجف به تحصیل علوم دینی می‌پردازند. ایشان علوم ریاضی را در نجف، نزد سید ابوالقاسم موسوی خوانساری نوه سید ابوالقاسم خوانساری (میرکبیر) فرا گرفتند. و دروس فقه و اصول را نزد استادانی چون محمد حسین نائینی و محمدحسین غروی اصفهانی خواندند و مدت درس‌های فقه و اصول او در مجموع ده سال بود.

استاد او در فلسفه حکیم متأله، سید حسین بادکوبه‌ای بود، که سالیان دراز در نجف در کنار برادرشان سید محمدحسن الهی طباطبایی، نزد او به درس و بحث مشغول بودند. همچنین معارف الهیه، تفسیر قرآن به قرآن، حکمت و فلسفه، اخلاق و فقه الحدیث را نزد سیدعلی قاضی طباطبایی آموختند و در عرفان تحت نظر و تعلیم و تربیت ایشان رشد یافتند. محمود امجد نقل می‌کند که «حال علامه، با شنیدن نام سید علی قاضی دگرگون می‌شد.»

تصوير

بازگشت به تبریز:
ایشان در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند، به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می‌آمد، مجبور به مراجعت به ایران می‌شوند و مدت ده سال در قریه شادآباد، تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می‌شوند. فرزندشان سید عبدالباقی طباطبائی می‌گوید:« در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیت‌های مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغ‌های مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد.»

زندگی در قم:
طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می‌گیرند به قم بروند و بالاخره تصمیم‌شان را در سال ۱۳۲۵ عملی می‌کنند. فرزند طباطبایی در این مورد می‌گوید که در ابتدا در منزل یکی از بستگان ساکن شدند و سپس یک خانه اجاره کردند که شامل یک اتاق دو قسمتی بود و سرجمع حدود بیست متر مربع مساحت داشت.
علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسله سادات طباطبایی هم بودند، خودشان ترجیح دادند به طباطبایی معروف شوند. با ظاهری ساده، عمامه‌ای کوچک و قبایی از جنس کرباس آبی رنگ و دکمه‌های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه‌های قم تردد داشتند و خانه بسیار محقر و ساده‌ای داشتند. ایشان در شهر قم چند آشنای انگشت شمار از جمله سید محمد حجت کوه‌کمری داشتند.
بر طبق نقل دینانی، پس از مدتی که به اصرار برخی علما مجلس درس روزانه اسفار او تعطیل شد، با اصرار طلاب، تدریس شفا را آغاز نمودند. در این میان، ایشان به تشکیل کلاس‌های شبانه اسفار پرداختند که هفته‌ای دو شب (شب پنج‌شنبه و جمعه) و به صورت سیار در خانه شاگردان تشکیل می‌شد و تعداد معدودی (کمتر از ده تن) شاگرد ثابت در آن شرکت می‌کردند. حضور در این کلاس‌ها بدون اجازه خود او مقدور نبود. دینانی معتقد است محتوای این کلاس‌ها بیشتر درس خارج فلسفه بود.

خانواده:
سید محمدحسین طباطبایی از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است و با سید علی قاضی و سید محمدعلی قاضی طباطبایی خویشاوندی دارد. همسر اول طباطبایی، قمرالسادات مهدوی طباطبایی از بستگان او بود که در سال ۱۳۴۳ درگذشت و پس از ۲ سال، با همسر دوم خود، منصوره روزبه؛ خواهر رضا روزبه ازدواج کرد. وی از نوادگان عبدالوهاب تبریزی که نسب وی هم به حسن مثنی پسر امام دوم شیعیان؛ حسن مجتبی می‌رسد.

تصوير

زمینه فعالیت:
اهمیت محمدحسین طباطبایی به جهت زنده کردن حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه‌های تشیع، بعد از دوره صفویه بوده ‌است. به ویژه اینکه وی به بازگویی و شرح حکمت صدرایی بسنده نکرده، به تأسیس معرفت‌شناسی در این مکتب می‌پردازد. همچنین با انتشار کتب فراوان و تربیت شاگردان، در دوران مواجهه با اندیشه‌های غربی، نظیر مارکسیسم، به اندیشه دینی حیاتی دوباره بخشیده، حتی در نشر آن در مغرب زمین نیز می‌کوشد.

ملاقات با هانری کربن:
از دیگر اتفاقات حیات فکری طباطبایی در دوره زندگی در قم، آمدن هانری کربن، از فرانسه به ایران و ملاقات با طباطبایی در قم و تهران است. این ملاقات‌ها که باعث شکل‌گیری حلقه فلسفی مهمی در آن دوران می‌شود، به همت هانری کربن تشکیل شد و بسیاری از فلاسفه بعدی ایران معاصر به همراه کربن نزد طباطبایی به فلسفه آموزی و مباحث عمیق فلسفی پرداختند. کربن فیلسوفی هایدگری بود که در پی پاسخ‌های بی‌جواب خود، در نهایت سر از ایران درآورده بود تا در حضور طباطبایی به عنوان مفسر فلسفه شیعی، پاسخ‌هایی برای پرسش‌های بی‌جواب خود بیابد. خود کربن اذعان داشت که طباطبایی پاسخ‌های دقیق و قانع‌کننده‌ای به او می‌داده‌است.

کربن هنگامی که به ایران آمد، با بسیاری از استادان ایرانی ارتباط برقرار نمود. با این حال علاقه کربن بیشتر در جهت ارتباط با اساتیدی بود که به ادبیات، هنر و فلسفه ایرانی می‌پرداختند و نه افرادی که تحت عنوان «روشنفکر» شناخته می‌شدند و غالباً از میان کسانی بودند که مدتی در غرب به تحصیل پرداخته بودند. در همین دوره کربن به اتفاق طباطبایی، حلقه‌ای فلسفی را در تهران تشکیل دادند. جلسات در منزل احمد ذوالمجد طباطبایی که از وکلای شیفته فلسفه الهی بود برگزار می‌گردید.

هم کربن و هم طباطبایی بر نقش تأویل در معرفت تأکید داشتند. طباطبایی معتقد بود معنویت حقیقی بدون تأویل غیرممکن است؛ و این افق مشترکی در مقابل آندو فیلسوف قرار می‌داد که بتوانند با یکدیگر به گفتگو بنشینند. جلسات با حضور غالب استادان ایرانی فلسفه و الهیات مدت‌ها در شمال تهران برگزار می‌گردید و بحث‌های پردامنه‌ای در باب فلسفه شیعی در آن جا درمی‌گرفت.
ارتباط با اساتیدی چون طباطبایی و سید جلال الدین آشتیانی، یکی از مهم‌ترین اتفاقات در زندگی کربن بود؛ چرا که او معتقد بود اینان ادامه‌دهندگان همان حکمت الهی‌ای هستند که از ایران باستان تاکنون چراغ آن در ایران خاموش نگشته‌است. از نظر کربن تفکر ایرانی نگهبان و حافظ میراثی است که فراتر از یک نگرش ملی محدود، همچون یک عالم معنوی است که در آن میهمانان و زایرانی که از نقاط دیگر آمده‌اند مورد پذیرش و پذیرایی قرار گرفته‌اند. کربن عمیقاً اعتقاد داشت که حکمت ایرانی- اسلامی، حکمتی زوال ناپذیر است و همواره از «استعداد زوال ناپذیر روحیه ایرانی» سخن می‌گفت.

استادان:
در عرفان عبارتند از: سید علی قاضی، مرتضی طالقانی
در فلسفه عبارتند از: سید حسین بادکوبه‌ای
در ریاضیات عبارتند از: سید ابوالقاسم خوانساری
در خارج فقه و اصول عبارتند از: محمدحسین غروی اصفهانی، میرزا حسین نائینی
در رجال عبارتند از: سید محمد حجت کوه‌کمری

تألیفات و آثار:
طباطبایی دو اثر شاخص دارد، که بیشتر از سایر آثار وی مورد توجه قرار گرفته‌است. نخست تفسیر المیزان است، که در ۲۰ جلد و طی ۲۰ سال به زبان عربی تألیف شده ‌است. در این تفسیر، از روش «تفسیر قرآن به قرآن» استفاده شده ‌است، و علاوه ‌بر تفسیر آیات و بحث‌های لغوی در بخش‌هایی جداگانه با توجه به موضوع آیات مباحث روایی، تاریخی، کلامی، فلسفی و اجتماعی نیز دارد. این اثر به دو شکل منتشر شده‌ است: نخست در چهل جلد، و سپس در ۲۰ جلد. این اثر توسط سیدمحمد باقر موسوی همدانی به زبان فارسی ترجمه شده‌ است.
اثر مهم دیگر او اصول فلسفه و روش رئالیسم است. این کتاب شامل ۱۴ مقاله فلسفی است، که طی دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ تألیف شده و توسط مرتضی مطهری و با رویکرد فلسفه تطبیقی، شرح داده شده‌ است. این کتاب نخستین، و یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که به بررسی مباحث فلسفی، با توجه به رویکردهای حکمت فلسفی اسلامی و فلسفه جدید غربی پرداخته‌است.

آثار محمدحسین طباطبایی (به استثنای تفسیر المیزان) را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد

کتاب‌های به زبان عربی:

1- کتاب توحید که شامل ۳ رساله‌ است: رساله در توحید، رساله در اسماءالله،رساله در افعال الله،

2- کتاب انسان که شامل ۳ رساله‌است: الانسان قبل الدنیا، الانسان فی الدنیا، الانسان بعد الدنیا

3- رساله وسائط که البته همگی این رساله‌ها در یک مجلد جمع‌آوری شده و به نام هفت رساله معروف است.
1- رسالة الولایه
2- رساله النبوة و الامامه
3- بدایة الحکمة
4- نهایة الحکمة
البته این دو کتاب آخر از متون درسی فلسفی حوزه و دانشگاه محسوب می‌شود.

کتاب‌های به زبان فارسی:
1- شیعه در اسلام
2- قرآن در اسلام (به بحث درباره مباحث قرآنی از جمله نزول قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و… پرداخته‌است)
3- وحی یا شعور مرموز
4- اسلام و انسان معاصر
5- حکومت در اسلام
6- سنن النبی (درباره سیره و خلق و خوی پیامبر اسلام در بخش‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان است)
7- اصول فلسفه و روش رئالیسم (در مورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقد اصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است.
8- علی و فلسفه الهی
9- خلاصه تعالیم اسلام
10- رساله در حکومت اسلامی
11- نسب‌نامه خاندان طباطبایی (اولاد امیر سراج الدین عبدالوهاب)

توضیحاتی در زمینه بعضی از آثار ایشان:

بدایةالحکمه: کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور شد.

نهایه الحکمه: این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزون تر و سطحی عالی تر تدوین شده‌است.

حاشیه بر کفایه: کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است.

مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن: او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی، مذاکراتی با وی داشته که در این کتاب وجود دارد.

رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا: این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده‌است مباحثی مفید از عوالم سه‌گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده‌است.

در محضر علامه طباطبائی: این کتاب توسط محمد حسین رخشاد نوشته شده‌است و شامل پرسش‌ها و پاسخ‌های زیادی در موضوعات مختلف از طباطبایی است.

شیعه در اسلام: طباطبایی این کتاب را برای معرفی عقاید شیعه به‌طور عقلانی نوشته‌است.

ولایت‌نامه: این یک رساله عرفانی از وی است که همایون همتی آن را ترجمه کرده‌است و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده ‌است.

شاگردان:
بخش بزرگی از رهبران روحانی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، شاگردان مشترک سیدمحمدحسین طباطبایی و روح‌الله خمینی هستند. طباطبایی شاگردان زیادی تربیت کرد، که در زیر نام مهم‌ترین آن‌ها ذکر می‌گردد:

مرتضی مطهری، حسین شب زنده دار جهرمی، محمد جواد باهنر، محمد واعظ‌زاده خراسانی، سید مرتضی جزایری، امام موسی صدر، داریوش شایگان، عبدالله جوادی آملی، سید محمد حسینی بهشتی، حسن حسن‌زاده آملی، محمود امجد، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، سید عبدالله فاطمی نیا، عزیزالله خوشوقت، غلامحسین ابراهیمی دینانی، سید عزالدین حسینی زنجانی، محمدرضا نکونام، محمد محمدی گیلانی، محمد صادقی تهرانی، سید جلال‌الدین آشتیانی، علی قدوسی، اسدالله بیات زنجانی، محمد مفتح، محمد اسماعیل صائنی زنجانی، ابراهیم امینی، دکتر جواد مناقبی، یحیی انصاری، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، علامه سید محمد علی موحد ابطحی قدس سره، حسین علی منتظری، سید محمدحسین حسینی طهرانی، علی پهلوانی تهرانی(سعادت پرور)، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، سید حسین نصر، حسین مظاهری، علی اصغر کرباسچیان، محمدرضا مهدوی کنی، محمد کریم پارسا، محسن مجتهد شبستری، عباس محفوظی، سید صابر جباری، سید محمد شاهچراغی، سید محمد ضیاءآبادی، مجتبی تهرانی، علی الهامی کلوانق، ابراهیم انصاری خوئینی زنجانی.

از جلسات مباحث مهم او می‌توان به جلسات مباحثه با هانری کربن اشاره کرد، که حسین نصر و بسیاری دیگر در آن حضور داشتند، یا جلساتی که در تهران برگزار می‌شد و افرادی نظیر داریوش شایگان در آن حاضر بودند.
طباطبایی خود درباره این مذاکرات می‌گوید: بنا به گفته کربن تاکنون مستشرقان، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ می‌کردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آن گونه که شایسته‌است، به دنیای غرب معرفی نشده‌است.

بر خلاف باور مستشرقین گذشته، اعتقاد من این است که تشیع یک مذهب حقیقی و اصیل و پابرجاست و دارای مشخصات یک مذهب حقیقی است و غیر از آن است که به غرب معرفی کرده‌اند. آنچه پس از پژوهش‌های علمی بدان رسیده‌ام، این است که به حقایق معنویت اسلام از دریچه شیعه - که نسبت به این آیین واقع بینی دارد باید نگاه کرد. از این رو کوشیده‌ام این مذهب را به نحوی که باید و در خور واقعیت آن است، به جهان غرب معرفی کنم. بسیار علاقه‌مندم که با رجال علمی و مشاهیر این مذهب از نزدیک تماس بگیرم و با طرز فکر آنان آشنا شوم و در بررسی اصول و مبانی شیعه، از این بزرگان کمک گرفته و نسبت به هدف خود روشن‌تر شوم.

مرقد علامه طباطبایی هم در مسجد بالاسر در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در کنار قبر آیت الله سید محمد تقی خوانساری قرار دارد.

آدرس: شهر قم - بلوار زائر

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 9:55 am, ويرايش شده در 9.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد مرحوم حسینعلی منتظری

پستتوسط najm137 » جمعه اکتبر 18, 2019 11:17 am

16- مرقد مرحوم حسینعلی منتظری

تصوير

توضیحات:
آیت الله حسینعلی منتظری 1 مهر ۱۳۰۱ در نجف‌آباد و متوفی ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در قم) مرجع تقلید شیعه، از رهبران انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و از ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ قائم‌مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران بودند.

ایشان از شاگردان سید حسین بروجردی و روح‌الله خمینی و نماینده تام‌الاختیار وی در ایران بودند. ایشان به دلیل مخالفت با حکومت پهلوی سال‌ها در زندان به سر بردند. او پس از پیروزی انقلاب به ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی رسیدند و در گنجانده شدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی ایران نقش مهمی داشتند.

آیت الله حسینعلی منتظری که در سال ۱۳۶۴ از سوی مجلس خبرگان رهبری به قائم‌مقامی ولی فقیه انتخاب شده بودند در فروردین ۱۳۶۸ از مقام خود استعفا دادند. اختلاف اصلی ایشان با امام خمینی بر سر مسایل حقوق بشری به‌ویژه کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۱۳۶۷ بود. ایشان در دو دهه پایانی عمر خود به انتقاد از سیاست‌های حکومت ادامه دادند و پس از انتقادی شدید از شاگرد سابقش سید علی خامنه‌ای در سال ۱۳۷۶ شش سال را در حبس خانگی به‌سر بردند، مطالب درباره ایشان در کتاب‌های درسی حذف شد، نام خیابان‌هایی که به نام ایشان بود عوض شد و در رسانه‌های دولتی «شیخ ساده‌لوح» نامیده شدند.

آیت الله منتظری که از مدافعان حکومت دینی و از مهم‌ترین شارحان نظریه ولایت فقیه بودند در عین حال از جدی‌ترین منتقدان حکومت ایران به‌شمار می‌رفتند. مهم‌ترین اعتراضات ایشان شامل وضعیت زندانیان، رابطه پنهانی با آمریکا، ادامه جنگ با عراق پس از آزادی خرمشهر، استقراض خارجی، رعایت حقوق بشر و دخالت حکومت در حوزه‌های علمیه می‌شد.
آیت الله منتظری که یکی از مورد احترام‌ترین شخصیت‌های مذهبی شیعه و از نظر بسیاری اعلم فقهای ایران بودند، در ماه‌های پایانی عمر خود فتوایی علیه برخورد حکومت با معترضان به انتخابات ریاست‌جمهوری 1388 صادر نمودند و مراسم تشییع جنازه ایشان با حضور صدها هزار نفر برگزار شد، و مراسم ختم ایشان لغو شد.

تصوير

زندگی شخصی:
ایشان در سال ۱۳۰۱ خورشیدی (۱۹۲۲ میلادی) در نجف‌آباد، استان اصفهان در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. پدرش حاج علی کشاورز ساده‌ای بود که در کنار کار روزانه‌اش با کتاب و کتابخانه دمساز، و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. آیت الله منتظری از هفت سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و سپس صرف و نحو عربی آغاز کردند، و در سن ۱۲ سالگی به حوزه علمیه اصفهان وارد شدند و در سن ۱۹ سالگی اصفهان را برای ادامه تحصیل ترک کردند و به قم وارد شدند.

تثبیت مرجعیت روح‌الله خمینی:
پس از مرگ سید حسین طباطبایی بروجردی (در سال ۱۳۴۰ خورشیدی) نظر بسیاری از بزرگان و استادان حوزه علمیه متوجه چند نفر از علما از جمله سید محمدرضا گلپایگانی، محمدکاظم شریعتمداری، شهاب‌الدین مرعشی نجفی و روح‌الله خمینی گردید. از جمله آیت الله منتظری و مطهری قائل به اعلمیت استاد خود سید روح‌الله خمینی بودند و زعامت ایشان را به صلاح اسلام و مسلمین تشخیص دادند.

بازداشت‌ها در جریان مبارزات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی:
بازداشت به همراه فرزند در عید نوروز سال 1345: در عید نوروز سال ۱۳۴۵ به دنبال دستگیری محمد منتظری به دلیل پخش اعلامیه در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ساواک بی‌درنگ به سراغ آیت الله منتظری رفته و مجدداً وی را بازداشت نمود و بالاخره اعتراض علما و روحانیون حوزه علمیه موجب شد تا او پس از هفت ماه از زندان آزاد گردد.

بازداشت در سال 1346: حسین علی منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان جهت توسعه‌بخشی و تداوم جریان مبارزه ضرورتاً به‌طور مخفیانه برای زیارت عتبات در عراق و ملاقات با روح‌الله خمینی راهی عراق شد، اما حکومت که از این سفر مطلع شده بود هنگام بازگشت از عراق او را در منطقه مرزی دستگیر و روانه زندان کرد، که پس از تحمل حدود پنج ماه زندان آزاد گردید.
تبعید به مسجد سلیمان در سال ۱۳۴۶: ساواک در خارج از زندان نیز همیشه او را تحت نظر داشته و در زمان برگزاری جشن‌های تاجگذاری به عنوان راهکاری جدید تصمیم به تبعید وی به مسجد سلیمان گرفت، که این تبعید سه ماه به طول انجامید. پس از آن در مسجد سلیمان به منتظری ابلاغ کردند که نباید به قم برود، ولی او به قم مراجعت نمود و با وجود ممانعت شدید ساواک عده زیادی از علما، استادان و طلاب حوزه علمیه با او دیدار کردند؛ تا اینکه از ناحیه ساواک او را به نجف‌آباد منتقل نموده و در آنجا تحت مراقبت شدید قرار دادند.

بازداشت در سال ۱۳۴۷: هنوز چند ماهی از پایان تبعید به مسجد سلیمان و انتقال به نجف‌آباد نگذشته بود که به دلیل ادامه فعالیت‌های سیاسی آیت الله حسین‌علی منتظری به ویژه در خطبه‌های نماز جمعه که ایشان آن را در نجف‌آباد پایه‌گذاری کرده بودند ساواک مجدداً او را دستگیر و پس از محاکمه به سه سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به یک سال و نیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد.

تبعید دوباره به نجف‌آباد در سال ۱۳۴۹: آیت الله منتظری پس از سپری کردن دوران محکومیت، در اردیبهشت ۱۳۴۹ آزاد و راهی قم گردیدند؛ ولی حکومت مایل به حضور او در میان طلاب و علمای حوزه علمیه قم نبود و دوباره وی را به زادگاه خود تبعید نمود. او در نجف‌آباد به فعالیت‌های خود ادامه داده و در ضمن ایراد خطبه‌های نماز جمعه و سخنرانی‌های خود از حکومت شاهنشاهی انتقاد می‌نمود. هجوم جمعیت در روزهای جمعه از شهرهای دور و نزدیک به نجف‌آباد به اندازه‌ای بود که این شهر به عنوان دومین پایگاه انقلاب بعد از قم درآمده بود و گزارش ساواک اصفهان در مورد آن چنین بود: «نماز جمعه منتظری یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با رژیم است.» مدت تبعید به نجف‌آباد مجموعاً حدود سه سال به طول انجامید.

تبعید به شهر کویری طبس در سال ۱۳۵۲: بار دیگر رژیم حضور آیت الله حسین علی منتظری در زادگاه خود را تحمل نکرد و او را به سه سال تبعید در طبس محکوم نمود. حضور او در طبس باعث اجتماع مبارزین گردید. طبق گفته مقامات امنیتی شهر طبس، در طول اقامت منتظری علاوه بر مردم شهر، نزدیک به پنجاه هزار نفر از مردم شهرهای دیگر ایران برای دیدار با او وارد طبس شدند؛ که همین رقم بزرگ دیدارکننده موجب نگرانی ساواک و انتقال او از طبس پس از گذشت یک سال گردید. از جمله اقدامات مهم آیت الله منتظری در طبس، نامه سرگشاده به علما و مردم ایران در مورد اتحاد علیه «امپریالیسم و صهیونیسم» (آمریکا و اسرائیل) بود، که خشم رژیم را برانگیخت و طبق اسناد به جای مانده از ساواک عده زیادی به جرم توزیع این اعلامیه دستگیر یا تحت تعقیب قرار گرفتند.

تبعید به خلخال در سال ۱۳۵۳: تسلیم ناپذیری آیت الله منتظری و پافشاری وی در فعالیت‌های سیاسی چنان شد که در اواسط سال ۱۳۵۳ رژیم به تبعید مجدد وی تصمیم گرفت و او را از طبس به خلخال تبعید نمودند. از آنجا که زبان مردم آن سامان ترکی آذربایجانی بود نفوذ آیت الله منتظری در آغاز سرعت چندانی نیافت، اما اختلاف زبان نیز منجر به سکوت و سکون وی نشد، و بالاخره یکی از امام جماعت‌های آن شهر مسجد خود را در اختیار او قرار داد. این مسجد نوساز که توسط هیئت امنا اداره می‌شد، مکان مناسبی برای بسط و گسترش اندیشه‌های اسلام‌گرائی گردید. آیت الله منتظری نماز در آن مسجد را آغاز کرد و همچون سایر تبعیدگاه‌های خویش در بین نماز تفسیر قرآن می‌گفت. به تدریج تعداد نمازگزاران بیشتر و فضای مسجد برای تبلیغ نهضت اسلامی آماده‌تر می‌شد. مأموران رژیم از بی‌باکی غیرمنتظره تبعیدی به نگرانی افتاده و از راه‌های مختلف در جهت تضعیف آیت الله منتظری کوشیدند و در نهایت پس از گذشت حدود چهار ماه او را به تبعیدگاه سقز منتقل نمودند.

سقز آخرین تبعیدگاه: در تبعیدگاه سقز - با وجود زمستانی بسیار سخت و حداقل امکانات شهری – آیت الله منتظری آخرین دوران تبعید خویش را گذراند. با وجود دوری از شاگردان و دوستان و اختلاف با مردم بومی منطقه از نظر مذهب و زبان، ساواک از دیدار مردم با وی دچار نگرانی شده و از مرکز خواستار تصمیم‌گیری در این زمینه شد؛ از طرف دیگر در ارتباط با برگزاری مراسم سالگرد پانزده خرداد در مدرسه فیضیه قم که ده‌ها نفر از دوستان و شاگردان او دستگیر شده و ساواک به ارتباط دستگیرشدگان با آیت الله منتظری پی برده بود، تصمیم به بازداشت و انتقال او به تهران گرفت.

بازداشت از تبعیدگاه سقز و انتقال به زندان اوین در سال ۱۳۵۴: در تیرماه ۱۳۵۴ آیت الله منتظری را از تبعیدگاه سقز روانه زندان نمودند. ابتدا او را به بازداشتگاه کمیته مشترک تهران بردند و فردای آن روز روانه زندان اوین کردند. در اوین مدت شش ماه را در سلول انفرادی گذراند. در این بازداشتگاه‌ها با فشارهای روحی و جسمی روبرو گردید. در زیر همین فشارها و شکنجه‌ها بود که شکنجه‌گر «ازغندی» به او گفته بود: «علت این که تو را از حوزه دور نگه می‌داریم و از این طرف به آن طرف می‌فرستیم این است که یک خمینی دیگر به وجود نیاید.»

پس از شش ماه بلاتکلیفی در زندان اوین بالاخره در یک دادگاه نظامی به اتهام کمک به جنبش اسلامی و خانواده زندانیان سیاسی و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی، به ده سال زندان محکوم گردید؛ اما در زندان نیز همراه رهبرانی همچون طالقانی به فعالیت‌های جنبش اسلامی و سیاسی ادامه داد. با اینکه در زندان از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد، خارج بحث «خمس» و متن« اسفار» و کتاب طهارت را برای زندانیان تدریس نمود و شخصیت‌های اسلامی زندانی همچون طالقانی و مهدوی کنی در مجالس بحث او حاضر می‌شدند.

آیت الله منتظری در زندان اوین نیز نماز جمعه را اقامه نمود و بسیاری از زندانیان سیاسی مسلمان از جمله آقایان طالقانی، مهدی کروبی، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی و دیگران در نماز جمعه حاضر می‌شدند؛ هرچند ساواک پس از مدتی مانع اقامه آن شد. سرانجام با اوج گیری مبارزات و عقب‌نشینی‌های پی در پی حکومت پهلوی، آیت الله منتظری پس از گذراندن حدود سه سال و نیم از دوران محکومیت به همراه طالقانی در هشتم آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و مورد استقبال چشمگیر مردم قرار گرفت.

تصوير

در پیامی که امام خمینی خطاب به آیت الله منتظری به مناسبت آزادی وی صادر کرد این چنین آمده است:
«هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سال‌ها از آزادی، ابتدایی‌ترین حقوق بشر محروم، و با شکنجه‌های قرون‌ وسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادی خواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و ملت از سایه مثل شما رجال عدالت خواه می‌ترسند. باید رجال دین و سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول بیت المال و ذخائر کشور باز باشد.»

میزان مقبولیت و محوریت آیت الله منتظری در مبارزه و انقلاب تا آنجا بود که امام خمینی در زمان تبعید، او را به عنوان نماینده تام‌الاختیار خویش در ایران منصوب کرد و در نامه‌ای از وی خواست که بر جریانات بیت او در قم اشراف داشته باشد؛ و درباره او با تعابیری همچون «فقیه عالی قدر»، «مجاهد بزرگوار»، «حاصل عمر من»، «ذخیره انقلاب» و «برج بلند اسلام» یاد می‌کرد و حیثیت او را «واجب المراعات» دانسته و پس از پیروزی انقلاب بسیاری از مسائل فقهی و سیاسی مربوط به قوه قضائیه و وزارتخانه‌ها را به ایشان ارجاع می‌دادند. در پائیز سال ۱۳۵۷ زمانی که روح‌الله خمینی در نوفل لوشاتو در پاریس به سر می‌بردند، حسین‌علی منتظری به پاریس سفر کردند و در خصوص جنبش انقلاب و شکل‌گیری حکومت اسلامی در ایران با امام خمینی مشورت نموده اند و دستورها و نظرات رهبر انقلاب را دریافت کردند.

آثار:
نهایة الاصول (تقریر درس اصول آیت‌الله بروجردی)
البدرالزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر (تقریر درسفقه آیت‌الله بروجردی)
دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة در چهار جلد. این کتاب توسط برخی شاگردان او به فارسی ترجمه شده و ترجمه فارسی آن با نام «مبانی فقهی حکومت اسلامی»منتشر گردیده‌است، و دو جلد آن هم بهار دو ترجمه و چاپ شده‌است؛ همچنین خلاصه این اثر تحت عنوان «نظام الحکم فی الاسلام» در یک جلد به چاپ رسیده‌است.
کتاب الزکوة در چهار جلد
کتاب الخمس و الانفال
کتاب الحدود
دراسات فی المکاسب المحرمة در سه جلد
التعلیقة علی العروة الوثقی
مباحث فقهی الصلوة، الغصب، الاجارة و الوصیة (تقریر درس‌های آیت‌الله بروجردی)
مباحث استصحاب، تعادل و تراجیح (تقریر درس‌های آیت‌الله خمینی)
درسهایی از نهج البلاغه در ده جلد که شش جلد آن تاکنون چاپ شده
درسهایی از اصول کافی
مناظره مسلمان و بهایی
شرح خطبه فاطمه زهرا سلام الله علیها به زبان فارسی و اردو
از آغاز تا انجام (در گفتگوی دو دانشجو) به زبان فارسی و عربی
رساله توضیح المسائل به زبان‌های فارسی و عربی و اردو رساله استفتائات در دو جلد
استفتائات مسائل ضمان
رساله حقوق
احکام پزشکی
معارف و احکام نوجوان
معارف و احکام بانوان
احکام و مناسک حج
اسلام، دین فطرت
کتاب خاطرات در دو جلد
کتاب دیدگاه‌ها در دو جلد
کتاب خاطرات
کتاب واقعیت‌ها و قضاوت‌ها
کتاب سفیر حق و صفیر وحی
مجموعه سخنرانی‌ها، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، خطبه‌های نمازجمعه تهران و قم، که تاکنون ده جلد آن منتشر شده‌است.
مجموعه از سخنرانی‌ها که در دیدار با مردم و به مناسبت‌های مختلف ایراد شده‌است.

مرقد مرحوم سید حسینعلی منتظری هم در مسجد بالاسر در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها قرار دارد و در کنار قبر پسر شهیدشان سید محمد منتظری می باشد.

آدرس: شهر قم - بلوار زائر - حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 10:01 am, ويرايش شده در 8.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد شهید محمد منتظری

پستتوسط najm137 » يکشنبه دسامبر 08, 2019 10:15 am

17- مرقد شهید محمد منتظری

تصوير

توضیحات:
محمد منتظری (متولد ۱ فروردین ۱۳۲۳ - شهادت ۷ تیر ۱۳۶۰) از مبارزان با حکومت پهلوی بود که بارها به زندان افتاد. پس از انقلاب نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی شد. محمد فرزند ارشد آیت الله حسینعلی منتظری بود. ایشان در روز ۷ تیر ۱۳۶۰ در حادثه بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند.

زندگی‌نامه:
محمد همراه با فراگیری درس‌های دبستان، برای کمک به گذران زندگی خانواده، نخست، به کشاورزی و سپس، به کارگری در کارگاه ریخته‌گری و ساخت قاشق و چنگال پرداخت. در ۱۳۳۷، پس از سپری کردن دوره دبستان با راهنمایی پدر روانه حوزه علمیه قم شد. بیشتر درس‌های حوزوی سطح و تا اندازهای هم خارج فقه را، نزد پدرش فرا گرفت. از استادان او در حوزه علمیه قم می‌توان از آیات: روح‌الله خمینی، سیدمصطفی محقق‌داماد، حسینعلی منتظری و علی مشکینی نام برد. اردیبهشت ۱۳۵۸ ازدواج کرد که ثمره آن ازدواج، دو فرزند است.

مبارزات سیاسی قبل از انقلاب اسلامی:
محمد منتظری، از آغاز جنبش روح‌الله خمینی در دهه ۱۳۴۰ کوشا و پرتلاش بود. او که خود به خواندن کتاب‌های سیاسی علاقه‌مند بود، در قم چندین کتابخانه سیاسی سیار در مدرسه فیضیه، مدرسه دارالشفاء، مدرسه عبدالرحیم‌خان معروف به خان و مدرسه حجتیه برپا داشت تا طلبه‌ها از آن بهره برند. هم‌زمان با اوج‌گیری جنبش آیت‌الله خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ علیه حکومت پهلوی، فعالیت‌های جهادی خود را آغاز کرد و تا پایان زندگی به پشتیبانی از ولایت فقیه ادامه داد.

نخستین بار، هنگام دستگیری روح‌الله خمینی در پی اعتراض به قانون اعطای مصونیت قضایی به مستشاران نظامی آمریکا یا همان کاپیتولاسیون، در چهارم آبان ۱۳۴۳ دستگیر شد و پس از هفت ماه، از زندان آزاد شد. در دیماه ۱۳۴۳ که هم‌زمان با ماه رمضان بود، بار دیگر به علت شعار دادن به هواداری از روح‌الله خمینی بازداشت گردید. به دنبال ادامه مبارزه، دوباره در اردیبهشت ماه ۱۳۴۴، بازداشت و به زندان قزل‌قلعه در کوی امیرآباد تهران فرستاده شد. محمد منتظری در آغاز فروردین ۱۳۴۵، برای تأیید اعلامیه‌های آیت‌الله خمینی به امضاء گرفتن از علمای دینی علیه حکومت محمدرضا شاه پهلوی، و پخش اعلامیه‌ها همت گماشت.

با پیگیری ساواک، او در اول مرداد ۱۳۴۵ در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دستگیر گردید. وی پیرو مکتب روح‌الله خمینی بود؛ در بازجوییها درباره انقلاب و مردم آشکارا گفته بود: «مقلد آیت‌الله خمینی هستم، نظرم، نظر آیت‌الله خمینی است.» در شهریور ۱۳۴۵، او را از زندان قزل‌قلعه به زندان شماره چهار قصر تهران منتقل کردند. وی در زندان با روحانیونی مانند محمود طالقانی و عبدالرحیم ربانی شیرازی هم‌بند بود. در یادداشتهایی بجا مانده از او به بحث‌های خود با بیژن جزنی و برخی از سران حزب توده ایران در زندان اشاره می‌کند و نتیجه می‌گیرد که آن‌ها «فی قُلوبهم مرض» هستند.

محمد، در پایان دی ۱۳۴۷ به شرط نرفتن به شهر مذهبی قم، از زندان آزاد شد؛ التزامی که از آن سرپیچ نمود. او باز هم پیکار انقلابی خود را پی گرفت. در تابستان ۱۳۴۸ به تدریس درس حکومت اسلامی می‌پرداخت و طی سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۰ اقتصاد اسلامی را درس می‌داد. دست نوشته‌های این درس، در ۱۳۵۶، ابتدا در خارج از ایران و پس از آن، در ایران به صورت جزوه، چاپ و پخش گردیدند.

محمد منتظری در سال ۱۳۴۸ با صدور اعلامیه‌هایی به کنسرسیوم نفتی اعتراض کرد که منجر به، جلوگیری از خروج او از کشور شد. محمد منتظری در ۱۳۵۰ فعالیت‌های خود را شدت بخشید. ساواک که دریافته بود که وی با برخی از پیکارگران سر و سری دارد، بر آن بود تا پس از شناسایی همه آنها، او را دستگیر کند.

متواری شدن محمد منتظری از ایران:
محمد منتظری در خردادماه ۱۳۵۰ طی یک تعقیب و گریز از چنگ مأموران ساواک متواری و پس از مدتی زندگی مخفیانه از مرز شرقی ایران و پاکستان به کمک همرزمانش از کشور خارج می‌شود. در پاکستان با رهبران مذهبی؛ چون ابوالاعلی مودودی، از چهره‌های دینی پاکستان و وابسته جماعت اسلامی و مولانا مفتی محمود، رهبر جمعیت علما پاکستان، ارتباط یافت.
قبل از خروج او از ایران مأموران امنیتی به منزل آیت الله حسینعلی منتظری یورش برده و ضمن بازرسی منزل، او را به همراه احمد منتظری برادر محمد، جهت اطلاع از محل اختفای او، بازداشت می‌کنند و پس از چند روز به دلیل عدم اطلاع آنان از محل مخفی شدن وی، آزاد می‌شوند. اما از همان لحظه تعقیب و مراقبت پدر و برادر محمد ادامه می‌یابد و هرکجا که مورد ظن وگمان اقامت اوست مورد بازرسی قرار می‌گیرد. شایعات زیادی درباره بازداشت یا عدم آن در جامعه و به ویژه در میان مبارزین منتشر می‌شود.

به دلیل واسطه گری این امور با دربار توسط فلسفی، آیت الله حسینعلی منتظری از این طریق به دنبال یافتن اطلاعی از وضعیت فرزند خویش است. آیت الله حسینعلی منتظری به دلیل کسالت‌های شدید جسمی و روحی ناشی از زندان و به ویژه بی‌اطلاعی از وضعیت محمد، به سفارش پزشکان سفری چند روزه به شمال کشور را آغاز می‌کند که پس از بازگشت از سفر و اقامت در نجف‌آباد از سوی یکی از دوستان محمد منتظری تلگرافی از نجف مشاهده می‌کند که: «مسافرکم سالم وارد» و بدین ترتیب پس از یک سال بی‌اطلاعی، بی‌خبری و نگرانی از وضعیت پسر، پدر متوجه می‌شود که محمد وارد نجف شده‌است.

علاوه بر آیت الله حسینعلی منتظری ساواک هم تا آن زمان از خروج محمد منتظری از ایران بی‌خبر بود. ساواک که احتمال می‌دهد آیت‌الله منتظری از محل اختفای محمد مطلع است طی ملاقاتی با او از ایشان می‌خواهد که محل مخفی شدن وی را اطلاع دهد تا در مجازات وی تخفیف قائل شود وگرنه امکان دارد که هر لحظه در درگیری با مأموران کشته شود که در این صورت مقصر اصلی خود اوست. ساواک در حالی از این طرفند استفاده می‌کند که هم پدر اگر بداند محل پسر را نمی‌گوید و هم اینکه محمد خارج از کشور در حال تردد میان عراق و لبنان و سوریه است، محمد منتظری در ۱۳۵۲ به شهر نجف در کشور عراق رفت و فعالیت‌های انقلابی خود را در آنجا پی‌گرفت. او در درس آیت‌الله خمینی هم حاضر می‌شد. در آنجا همراه با طلبه‌های مبارز و پناهنده ایرانی، گروهی به نام «روحانیون مبارز خارج از کشور» را پایه‌ریزی کردند. او در میانه دهه پنجاه مدتی در کویت بود که در آن زمان آیت‌الله سید محمد حسینی شیرازی (ازعلمای تبعیدی عراق) ازپشتیبانان نهضت آیت‌الله خمینی بودند اتاقی درحسینیه رسول اعظم که وی تأسیس کرده بود دراختیار محمد منتظری قرارداد. وی همراه با فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی، به آموزش چریکی پیکارگران ایرانی در عراق نیز می‌پرداخت ازجمله آواز پشتیبانان سازمان عمل اسلامی عراق بود. وی در ۱۳۵۴ راهی لبنان گردید.

در لبنان هم هم‌چون عراق، همراه با کارهای فرهنگی و انقلابی، آموزش جنگ چریکی به مبارزان را آغاز نمود. محمد منتظری از همکاری سازمان فتح نیز برخوردار بود و خود در اردوگاه فداییان فلسطینی در لبنان آموزش نظامی دید. در لبنان، به همراه یاران خود در کنار پیکارگران فلسطینی و لبنانی با اسراییلیها جنگید. خانه‌هایی که در لبنان و سوریه، در اختیارش بودند، مرکز دیدارهای وی با کسانی بودند که برای ادامه پیکار با استعمارگران نزد او می آمدند.

تصوير

محمد منتظری دامنه جهاد خود را از خاورمیانه به اروپا هم کشانید. وی در آن زمان با نام مستعار «سمیعی» در پاریس رفت‌وآمد می‌کرد و سخنرانی‌های آیت‌الله خمینی را با کمک انجمن اسلامی لندن، در میان انجمن‌های اسلامی اروپا و آمریکا پخش می‌کرد. زمانی که حکومت پهلوی دوم در دوم آذر ۱۳۵۴ آیت‌الله محمود طالقانی و پدرش را دستگیر کرد، محمد منتظری در کلیسای سنت ماری پاریس دست به اعتصاب زد که بازتاب گسترده‌ای یافت. یکم آبان ۱۳۵۶ هم‌زمان با مرگ مشکوک سید مصطفی خمینی، او در لندن بود و توانست به کمک انجمن اسلامی این شهر و دیگر شهرهای انگلیس، راه‌پیمایی در خیابانهای لندن برپا کند.

وی به دنبال درگذشت مشکوک دکتر علی شریعتی، در برپایی آیین سوگواری وی در بیروت همکاری شایانی داشت. منتظری، پس از درج نوشته روزنامه اطلاعات بر ضد آیت‌الله خمینی در ۱۷ دی ۱۳۵۶، بار دیگر برای افشاگری حکومت شاه، در کشور فرانسه اعتصاب روحانیون مبارز را در کلیسای سنت ماری برگزار کرد. با ورود روح‌الله خمینی به نوفل لوشاتو در پاریس، محمد به فرانسه رفت و مبارزه خود را در آنجا دنبال کرد. پس از بازگشت آیت‌الله خمینی از تبعید و اقامتشان در مدرسه علوی، محمد منتظری و گروه آموزش یافته وی، بخشی از پاسداری و امنیت این مکان را به عهده گرفتند.

فعالیت‌ها پس از انقلاب:
محمد منتظری پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، در پایه‌گذاری کمیته انقلاب اسلامی در ۲۳ بهمن و پیشبرد کار آن نقش به‌سزایی داشت. همچنین، در برپایی حزب جمهوری اسلامی در ۲۷ اسفندماه ۱۳۵۷ تلاش بسیاری کرد.

پس از پیروزی انقلاب با توجه با نظریات رادیکال و تضاد با گروه‌های لیبرال و دموکرات با نخست‌وزیری مهدی بازرگان، دولت موقت مخالف بود. منتظری موضع گیریهای دولت موقت را، اشتباه و خیانت آمیز و تصمیمهای آن را در کارهای کشوری و سیاست خارجی نادرست می‌دانست و می‌گفت: «بازرگان در خط ما نیست.» از دید محمد منتظری، دولت موقت نه تنها برخورد قاطع و انقلابی، با آشوب‌آفرینی ضدانقلاب در گنبد کاووس و کردستان نکرد، بلکه به آن آشوب‌ها دامن هم زد. همچنین، به ایجاد رابطه با جنبش‌های رهایی‌بخش گرایشی نداشت. او با ارزیابی‌هایی که داشت بیان می‌داشت که محمد حسینی بهشتی با دولت موقت هم‌اندیشه است.

محمد منتظری در آغاز پیروزی انقلاب، گروهی به نام «پاسداران انقلاب اسلامی» یا «پاسا» را سرپرستی می‌کرد که یکی از گروه‌های چهارگانه ای بود که بعدها از به‌هم پیوستن آنها، نهاد انقلابی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوم اردیبهشت ۱۳۵۸ پایه‌گذاری شد. پاسا، پاسداری از استقلال، آزادی، حکومت اسلامی، رویارویی با صهیونیسم، واپسگرایی، استبداد و رهایی همه مستضعفان جهان را هدف خود اعلام کرد.

مجله عربی «الشهید» را به کمک سازمان عمل اسلامی عراق و سیدتقی مدرسی در تهران منتشرکرد و پس از آن، نشریه پیام شهید، وابسته به این گروه بودند. محمد منتظری برای پیشبرد کار سپاه پاسداران، از ساز و برگ نظامی گروه‌های فلسطینی در آن نهاد بهره گرفت و واحد جنبش‌های آزادی‌بخش را در سپاه پایه‌ریزی نمود. محمد منتظری پس از تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، بیشتر وقت خود را برای جنبش‌های رهایی‌بخش به کار می‌گرفت؛ زیرا معتقد بود استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و صهیونیسم بین‌الملل، نمی‌خواهد هیچ کشور انقلابی و مستقلی در جهان ماندگار شود. بر این پایه، اسراییل را، دشمن سوگند خورده انقلاب اسلامی می‌دانست. با چنین باوری بود که رزمندگانی را به جنوب لبنان گسیل داشت و خود نیز به آنجا شتافت.

غلامرضا صالحی، احمد کاظمی و غلامرضا یزدانی از جمله این افراد بودند. با ابوالحسن بنی‌صدر، نیز سر ناسازگاری داشت. مردم نجف‌آباد در نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی، با ۵۸٬۶۲۶ رای برابر با ۹۱٫۶۰ درصد آراء او را به نمایندگی مجلس برگزیدند. او همچنین، در شورای‌عالی دفاع و کمیسیون خارجه مجلس عضویت داشت.

شهادت:
پس از انقلاب، محمد منتظری از چهره‌های بانفوذ و تندروی انقلاب به‌شمار می‌آمد. در نتیجه درگیری خونینی که سازمان مجاهدین خلق علیه نیروهای وفادار به روح‌الله خمینی در سال ۱۳۶۰ ترتیب داد، تعداد زیادی از کارگزاران رده بالای جمهوری اسلامی از جمله محمد بهشتی، رئیس‌جمهور محمدعلی رجائی و نخست‌وزیر محمدجواد باهنر در اثر بمب‌گذاری و ترور شهید شدند.
محمد منتظری هم که عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و نماینده مجلس شورای اسلامی بود که در انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی شهید شد. در پی شهادت محمد منتظری در حادثه بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، آیت‌الله خمینی در پیامی گفت: «... گرچه تمام شهیدان انقلاب و شهیدان عزیز و معظم یکشنبه شب، از برادران ما و شما بودند و ملت قدرشناس برای آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزیز سرافراز است لکن از فرزند عزیز شما شناختی دارم که باید به شما با تربیت چنین فرزندی تبریک بگویم. او از وقتی که خود را شناخت… ارزش‌های اسلامی را شناخت و با تعهد و انگیزه حساب شده وارد میدان مبارزه علیه ستمگران گردید…».

مرقد شهید محمد منتظری که در کنار قبر پدر گرامی شان سید حسینعلی منتظری در مسجد بالاسر در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مدفون می باشد.

آدرس: شهر قم - بلوار زائر - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 10:05 am, ويرايش شده در 5.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد مرحوم محمد تقی بافقی

پستتوسط najm137 » يکشنبه دسامبر 08, 2019 10:26 am

18- مرقد مرحوم محمد تقی بافقی

تصوير

توضیحات:
محمدتقی بافقی، از عالمان شیعه در قرن ۱۴ قمری است. مخالفت و اعتراض او به همسر رضاشاه و برخی زنان دربار که در تعویض چادر سیاه و سفید تعلل کرده و دقایقی بدون حجاب در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ظاهر شده بودند، باعث شد رضاشاه، خود از تهران به قم آمده و او را پس از ضرب و شتم زندانی کند. برخی معتقدند اقدام آیت الله بافقی موجب شد تا کشف حجاب هشت سال دیرتر اجرا شود.

زندگی و تحصیلات:
محمدتقی بافقی در ۱۲۹۲هجری قمری در شهر بافق از توابع یزد به دنیا آمد. ایشان فرزند بازرگانی به نام حاج محمدباقر بود. تحصیلات دینی خود را در ۱۴ سالگی در یزد آغاز کرد و فقه و اصول را نزد حاج میرزا سید علی لب‌ِخندقی آموخت. در سال ۱۳۲۰هجری قمری عازم نجف شد و در درس عالمانی مانند آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی و میرزا حسین نوری شرکت کرد. پس از ۱۷ سال به کربلا رفت و نزد حاج سیداحمد موسوی کربلایی به تحصیل و تهذیب اخلاق پرداخت. بعدها در ۱۳۳۶، یا ۱۳۳۷ق، به ایران بازگشت و در قم، در محله باغ پنبه ساکن شد و در کنار دو روحانی بزرگ شهر، آیت الله کبیر و آیت اللّه فیض، به احیای حوزه علمیه قم و اجرای خدمات دینی پرداخت.

همکاری در تأسیس حوزه علمیه:
در ۱۳۰۱ هجری شمسی، با ورود شیخ عبدالکریم حائری به قم، تلاش‌ها برای احیای حوزه علمیه قم به نتیجه رسید. عده‌ای از علمای بزرگ شهر، از جمله بافقی، شیخ عبدالکریم حائری را ترغیب کردند که در قم بماند و خود را وقف احیای حوزه علمیه قم کند. بافقی یکی از دستیاران عمده آیت الله حائری شد و مسئولیت تهیه لباس و رسیدگی به امور طلاب را که تعدادشان روزبه‌روز بیشتر می‌شد، بر عهده گرفت و نیز در غیاب آیت اللّه حائری، به جای او اقامه جماعت می‌کرد. علاوه بر این بر ساختن سه مسجد جدید نظارت داشت و گاه خود در کار ساختمان مشارکت می‌کرد.

درگیری با رضاخان:
تلاش مجدّانه او در امر به معروف و نهی از منکر، در شیوه زندگی مردم بسیار مؤثر بود. از جمله اینکه وی توانست سلمانی‌های قم را متعهّد سازد که ریش مشتریان را نتراشند. یک بار، دولت خواست بافقی و سایر علما را از این کار بازدارد، اما وقتی با جواب تند بافقی که رضاخان را با فراعنه مقایسه می‌کرد روبرو شد، موقتاً از اصرار خود چشم پوشید. بافقی به گوشزدهای شفاهی قانع نبود، چنانکه گفته شده، چندین نامه به رضاخان نوشت و از وی خواست تا سیاست‌هایی را که به نظر علما مخالف با اسلام است تغییر دهد.

درگیری بافقی با رضاخان در فروردین ۱۳۰۷ به اوج خود رسید. در این سال، همسر رضاخان و گروهی از زنان دربار، برای حضور در مراسم نوروزی، دوشنبه ۲۹ اسفند ماه ۱۳۰۶، وارد حرم حضرت معصومه سلام الله علیها شدن و در غرفه بالای ایوان آیینه دقایقی بی‌چادر ماندند. وقتی بافقی از این ماجرا آگاه شد، پیغامی برای زنان فرستاد و به حضور آنان در حرم، بدان وضع اعتراض کرد و چون مؤثر واقع نشد، شخصاً به آنجا آمد و از ایشان خواست تا حرم را ترک کنند.

خانواده شاه به خانه تولیت رفتند و این واقعه را به تهران خبر دادند. رضاخان بی‌درنگ، همراه با وزیر دربار و یک فوج زرهی، از تهران روانه قم شد، نظامیان را در منظریه قم مستقر کرد و خود به همراه عده‌ای از گارد، وارد شهر شد. رضاخان با چکمه وارد حرم شد و افراد گارد، عده‌ای را مضروب و بافقی را دستگیر کردند. غیبت موقت آیت الله حائری از قم، به دربار در این اقدام جرأت بخشیده بود. رضاشاه شخصاً بافقی را زیر لگد انداخت و به ناسزا گرفت و به زندان تهران فرستاد، و در یکی از جلسات هیئت دولت، واقعه را برای حاضران گزارش کرد.
آیت الله حائری از طلابی که حاضر و ناظر صحنه بودند درباره عکس العمل مردم پرسید، وقتی که فهمید مردم با تأسف خوردن و بدون عکس العمل، به تدریج پراکنده شدند، فتوا داد که «صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمدتقی (بافقی) برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است.» بافقی پس از چند ماه، بر اثر اقدام آیت الله حائری، از زندان آزاد ولی به شهر ری تبعید شد و در آستان حضرت عبدالعظیم به امامت جماعت و حلّ و فصل امور دینی پرداخت. وی به لحاظ تقوا و صداقت و روحیه مساعدت به مردم از محبوبیت بسیار برخوردار بود. سرانجام، در ۱۳۱۴ هجری شمسی توانست به مشهد سفر کند.

پس از رضاخان:
با عزل رضاخان در ۱۳۲۰ هجری شمسی، بافقی از تبعید رهایی یافت. پس از بازگشت به قم، در مدت کوتاهی که در آنجا اقامت داشت، از گشودن دکان‌های مشروب فروشی در آن شهر جلوگیری کرد.

وفات:
وی سپس از قم، عازم شهرهای مقدس عراق شد و حدود یک سال در آنجا به سر برد؛ امّا سال‌های آخر عمر را در ری سپری کرد. بافقی در ۱۲ مرداد ۱۳۲۵ درگذشت و در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دفن شدند.
مرقد مرحوم بافقی که در مسجد بالاسر در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مدفون می باشند که ایشان توفیق عنایت ناحیه مقدسه منه السلام را داشته است.

آدرس: شهر قم - بلوار زائر - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 10:15 am, ويرايش شده در 4.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

مرقد آیت الله محمد تقی بهجت

پستتوسط najm137 » يکشنبه دسامبر 08, 2019 10:50 am

19- مرقد آیت الله محمد تقی بهجت

تصوير

توضیحات:
محمد تقی بهجت فومنی (متولد 2 شهریور ۱۲۹۵ در فومن – وفات ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ در قم)، از عرفای نامدار و از مراجع تقلید سرشناس شیعه دوازده‌امامی بود. او از شاگردان محمدحسین غروی اصفهانی (مشهور به کمپانی) و سید علی قاضی بود و از جانب سید علی قاضی لقب فاضل گیلانی گرفته بود. وی در ۹۳ سالگی در قم درگذشت. و پس از اقامه نماز توسط جوادی آملی در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در قم به خاک سپرده شد.

زندگی‌نامه:
محمدتقی بهجت در شب جمعه ۲ شهریور ۱۲۹۵، برابر با ۲۵ شوال ۱۳۳۴ هجری قمری در خانواده‌ای دیندار، در شهر فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. کربلایی محمود، پدر وی، از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می‌پرداخت و اسناد و قباله‌های محلی به گواهی وی می‌رسید. و پدرش همچنین از ذوق ادبی برخوردار بوده و در رثای اهل بیت به ویژه حسین بن علی علیه السلام شعر می‌سرود.

نامگذاری:
درباره نام بهجت خاطره‌ای از یکی از نزدیکان وی نقل شده‌است:
پدر ایشان در سن٢۶–٢٧ سالگی بر اثر بیماری و با در بستر بیماری می‌افتد و حالش بد می‌شود به گونه‌ای که امید زنده ماندن او از بین می‌رود وی می‌گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمدتقی است.»
تا اینکه با آن حالت خوابش می‌برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می‌کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می‌شود و حالش رو به بهبودی می‌رود و بالاخره کاملاً شفا می‌یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می‌گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می‌برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می‌گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی سومین فرزندش متولد می‌شود، اسمش را محمدحسین می‌گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می‌کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می‌افتد، و وی را «محمدتقی» نام می‌نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می‌افتد و از دنیا می‌رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمدتقی» نام می‌گذارد، و بدینسان نام بهجت مشخص می‌گردد.

نوجوانی:
نخستین رویداد مهم در زندگی وی، از دست دادن مادر در شانزده ماهگی بود. تحصیلات ابتدایی را در مکتب‌خانه ملاحسین کوکبی فومنی واقع در فومن گذراند و در همان شهر به تحصیل مقدمات علوم اسلامی در حوزه علمیه پرداخت. زیر نظر استادانی همچون شیخ احمد سعیدی فومنی دروس حوزوی را کنار برخی متون ادبیات فارسی همچون بوستان سعدی، گلستان سعدی و کلیله و دمنه فراگرفت.

تحصیل در کربلا:
در ۱۳ سالگی پدرش که شوق وی به کسب علم را دید، او را همراه یکی از دوستان متمکنش که قصد تشرف به عتبات عالیات داشت، به کربلا فرستاد. محمدتقی در سفر اول موفق به خروج از مرز نشد و مأموران مرزی به بهانه عدم همراهی والدین یا نداشتن جواز خروج، از ورودش به عراق جلوگیری کردند. اما چندی بعد، در جمادی‌الثانی سال ۱۳۴۸ هجری قمری. (۱۳۰۸ خورشیدی) در حالی که چند ماه بیشتر تا ۱۴ سالگی فاصله نداشت موفق به خروج از کشور شد. محمدتقی به منزل عمویش که در آن زمان مقیم کربلا بود، وارد شد و پس از حدود یک سال به مدرسه رفت و در حجره ساکن شد. محمدتقی در این سال‌ها ادبیات عرب و بخشی از کتاب‌های فقه و اصول را خواند و در سال دوم سکونتش در کربلا، نزد جعفر حائری فومنی و با حضور پدر که به کربلا آمده بود، معمم شد.

تحصیل در نجف:
بهجت، پس از چهار سال حضور در کربلا، در سال ۱۳۵۲ هجری قمری برابر با ۱۳۱۲ عازم نجف شد. او در حوزه علمیه نجف نخست بخش‌های پایانی سطح عالی علوم حوزوی را در محضر استادانی همچون مرتضی طالقانی، هادی میلانی، ابوالقاسم خویی، علی محمد بروجردی و سید محمود حسینی شاهرودی به پایان رساند و سپس وارد دروس خارج فقه و اصول شد.
برای تحصیل در دروس خارج، در محضر استادان طراز اول نجف همچون آقا ضیاءالدین عراقی و میرزای نائینی در اصول و محمدکاظم شیرازی در فقه بود. سپس به حوزه درسی محمدحسین غروی اصفهانی (مشهور به کمپانی اصفهانی) پیوست و سال‌ها ماندگار شد. همچنین از محضر درس ابوالحسن اصفهانی بهره برد. محمدتقی علاوه بر فقه و اصول، به فلسفه و علوم عقلی نیز توجه داشت. بدین‌رو کتاب‌های مهم فلسفه مانند الاشارات و التنبیهات ابن سینا و اسفار ملاصدرا را نزد سید حسین بادکوبه‌ای فراگرفت.
با تدریس دروس، از فضلا و مدرسین سطوح عالی حوزه شد. همکاری با شیخ عباس قمی در تألیف کتاب سفینةالبحار از دیگر فعالیت‌های علمی و معرفتی وی در آن سال‌ها بود. وی در حدود ۲۸ سالگی به درجه اجتهاد رسیده بود.

استادان:
دو چهره برجسته علمی و معنوی حوزه نجف تأثیر عمیق‌تری بر شخصیت محمدتقی بهجت گذاشتند: غروی اصفهانی (مشهور به کمپانی) و سید علی قاضی وی سال‌ها از محضر غروی اصفهانی بهره برد و در محضر درس او، پیوسته آموخت و نقد کرد و پیش رفت؛ بدان حد که در زمره بهترین شاگردان او درآمد.

او درباره محمدحسین غروی اصفهانی می‌گوید:
مرحوم آقا شیخ محمد حسین طوری بود که اگر کسی به فعالیت‌های علمی اش توجه می‌کرد تصور می‌کرد در شبانه روز هیچ کاری غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسی از برنامه‌های عبادی ایشان اطلاع پیدا می‌کرد فکر می‌کرد غیر از عبادت به کاری نمی‌پردازد.

لقب فاضل گیلانی:
همچنین عارف نامی میرزا علی قاضی تأثیر بسیاری بر روش عرفانی و کسب مراتب معنوی او گذاشت. به واقع وی با ورود به نجف اشرف در سن هیجده سالگی، گمشده خویش را در وجود او یافت و سال‌ها در محضرش، شاگردی کرد. سید علی قاضی نیز به این شاگرد خود عنایات ویژه داشت و از سر صمیمیت و محبت، او را «فاضل گیلانی» خطاب می‌کرد.
اشتغال شدید و شبانه‌روزی به تحصیل و تهذیب، گاهی وی را در بستر کسالت و بیماری می‌افکند. از همین روی، هر از گاه باید به کاظمین و سامرا و کربلا می‌رفت تا ضمن تغییر آب‌وهوا، جسم نحیف خود را از آسیب‌های بیشتر مصون نگه دارد.

بازگشت به ایران:
محمدتقی بهجت پس از شانزده سال اقامت در عراق در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی (۱۳۶۴قمری). به توصیه پزشکان و به دلیل بیماری به ایران بازگشت. مدت چندانی نگذشته بود که به پیشنهاد خواهر بزرگترش ازدواج کرد. چند ماهی را در فومن ماند تا اینکه تصمیم گرفت دوباره به حوزه علمیه نجف برود. اما این بار بر آن شد که در مسیر راه و هم‌زمان با پرداختن به امور گذرنامه، چندی در شهر قم ساکن شود، تا با حوزه علمیه قم آشنایی بیشتری پیدا کند، سپس عازم نجف گردد. بدین‌رو در شوال سال ۱۳۶۴ هجری قمری. برابر با ۱۳۲۴ خورشیدی، عازم قم شد. بیش از چندی از حضورش در قم نگذشته بود که در ۲۸ صفر سال ۱۳۶۵ هجری قمری، برابر با سال ۱۳۲۵ هجری شمسی. پدر خود را نیز از دست داد. ماه‌های سکونت در قم با خبرهایی ناگوار که از نجف می‌رسید، همراه بود؛ درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی در ذی‌الحجه ۱۳۶۵ ه‍جری قمری؛ و میرزا علی قاضی در ربیع‌الاول ۱۳۶۶ هجری قمری او را به سوگ نشاند.

اقامت در قم:
این اخبار و فوت پدر، وی را برآن داشت که در شهر قم سکنی گزیند و در آنجا تحصیلات خود را با حضور در جلسات درس خارج کوه کمری و بروجردی (که چند ماهی از حضورش در حوزه علمیه قم نمی‌گذشت) ادامه دهد. وی در زمره برجسته‌ترین افراد حاضر در درس آن مرجع قرار گرفت و خیلی زود به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین متشکلان درس او شناخته و انگشت‌نما شد. بدین روی، لب از نقد و اشکال علمی بست تا به چشم نیاید و بدو توجه نشود.

اسامی استادان:
استادان خارج فقه و اصول: سید ابوالحسن اصفهانی - آقا ضیاءالدین عراقی - میرزای نائینی - محمدحسین غروی اصفهانی - محمدکاظم شیرازی - سید حسین طباطبایی بروجردی
استادان اخلاق و عرفان: سید علی قاضی - مرتضی طالقانی
استادان فلسفه: مرتضی طالقانی - سید حسین بادکوبه‌ای

تصوير

درگذشت:
محمدتقی بهجت در ساعت ۱۴ و ۳۰ دقیقه روز یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ در سن ۹۲ سالگی به علت ایست قلبی درگذشت. جنازه وی پس از تشییع انبوه مردم و اقامه نماز بر ایشان در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در مسجد بالاسر دفن شدند.

فعالیت‌های علمی:
تدریس:
ایشان در زمان طلبگی در نجف به تدریس نیز مشغول بودند. پس از ورود به قم نیز مشغول تدریس شد و پس از قریب یک سال به تدریس خارج فقه و اصول همت گماشت که بیش از شصت سال و تا آخرین روزهای عمرش ادامه یافت. در سال‌های اخیر صبح‌ها به تدریس خارج فقه و عصرها به تدریس خارج اصول اشتغال داشت و به انگیزه دوری از شهرت، حجره‌های مدارس و سپس منزل خود را محل تدریس قرار داد؛ اما سرانجام با اصرار شاگردان، نخست در دو مسجد کوچک و از سال ۱۳۷۵ هجری شمسی. در مسجد فاطمیه، واقع در گذر خان درس‌های خود را برگزار کرد و تا پایان عمر در این محل به تدریس اهتمام ورزید.

اسامی شاگردان:
با توجه به اینکه بهجت به خاطر شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می‌کرد، با وجود این افراد بسیاری شاگرد وی بودند که برخی از آنان از قرار زیرند:
کاظم صدیقی - سید عبدالله فاطمی‌نیا - علی پهلوانی تهرانی - مختار امینیان - محمود امجد - نورالله عطاردی تهرانی - محمدحسن احمدی فقیه یزدی - محمدحسین احمدی فقیه یزدی - حسن لاهوتی اشکوری - مهدی هادوی - مهدی کیفی سبزواری - آیت الله بروجردی

تالیفات:
محمدتقی بهجت، تألیفات متعددی در فقه و اصول دارند که خود برای چاپ اکثر آن‌ها اقدام نکردند. وقتی گروهی خواستند آثارش را بدون استفاده از وجوه شرعی، چاپ کنند، به آنان گفت: «هنوز بسیاری از کتاب‌های علمای بزرگ، سال‌هاست که مخطوط باقی‌مانده‌اند. آن‌ها را چاپ کنید. این کتاب‌ها دیر نشده‌است.» اما برخی از آثار چاپی و خطی او به این قرار است:
مناسک حج
وسیلةالنجاة:این کتاب حاوی آرای او در برخی ابواب فقه است که در متن کتاب وسیلةالنجاة، تألیف سید ابوالحسن اصفهانی آمد و جلد نخست آن به چاپ رسید.
جامع‌المسائل: دوره فقه فتوایی، حاصل تأمّلات بیست‌وپنج ساله این فقیه اهل‌بیت در مقام افتاست که در نوع خود بی‌نظیر است. بخشی از آن حاشیه برکتاب ذخیرةالعباد شیخ محمدحسین غروی اصفهانی است که در پنج جلد به چاپ رسید.
مباحث الاصول:دوره کامل اصول
مجموعه فقهی بهجةالفقیه:شامل کتاب‌های طهارة، صلاة، زکاة، خمس و حج؛
حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری و تکمیل آن تا پایان متاجر
حاشیه بر مناسک شیخ انصاری
سروده‌های عرفانی و اخلاقی
وی در تألیف سفینةالبحار با شیخ عباس قمی نیز همکاری داشته‌است.

لقب العبد:
او لقب العبد را برای خود برگزیده بود و در انتهای نامه‌ها و پیام‌های خود آن را به کار می‌برد. وی در رساله عملیه اش، از ۱۱۷ مرتبه چاپ، هفت مرتبه حتی اسم و فامیل خود را روی جلد، چاپ نکرد و یکصد و ده چاپ دیگر را با لقب العبد در ابتدای نامش به چاپ رساند، آن هم نه از وجوه شرعی. توزیع رایگان «رساله» را تبلیغ برای خود می‌دانست و منع کرده بود.

فعالیت‌های اجتماعی:
مرجعیت:
پس از درگذشت محمدعلی اراکی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مرجعیت وی را اعلام کرد و افرادی چون عبدالله جوادی آملی و علی مشکینی نیز برای پذیرش مرجعیت از سوی وی نقش داشتند. همچنین او هیچگاه اقدام به انتشار رساله عملیه نکرد تا اینکه با درخواست‌های پی در پی افراد راضی شد تا فتاوایش بدون ذکر نام به چاپ برسد. از چاپ ششم به بعد روی جلد رساله او عبارت «العبد محمدتقی بهجت» نوشته شد.

ایشان از اصحاب استجاره بوده اند و به انجام عمل استجاره در مسجد سهله مداومت و التزام داشته اند و برای مطالعه چگونگی انجام این عمل به لیک زیر مراجعه نمایید.
http://aelaa.net/Ersaal/6/AmaleEstejaare-6-57.PDF

آدرس: شهر قم - بلوار زائر

مختصات:

34.641903,50.885518

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=34.64 ... 4594510/fa
آخرين ويرايش توسط najm137 on جمعه ژانويه 31, 2020 10:22 am, ويرايش شده در 6.
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

قبليبعدي

بازگشت به شهر قم و حومه


cron
Aelaa.Net