راهنماى زيارت وادی السلام نجف اشرف = روز دوشنبه

راهنماى زيارت وادی السلام نجف اشرف = روز دوشنبه

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:14 pm

بسم الله الرحمان الرحیم


راهنماى زيارت وادى السّلام نجف اشرف
موضع منبر حضرت قائم در ظهور، حرم انبياء و اوصياء الهى و حضرتين هود و صالح، مشاهد آثار حجج الهى و مهدوى،
مراقد امامزادگان و اولياءالهى، محل اجتماع ارواح مؤمنان (بعد وفات) در وادى السلام قديم
عليهم السلام
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

فضایل وادی السلام

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:37 pm

1-محدوده وادی السلام در روایات:
وادی السلام در روایات شامل کل نجف قدیم (مرقد امیر المومنین و محلات قدیم نجف) و از غرب تا بحر نجف و مزار صافی صفا (اثیب یمانی که توسط مولا امیر المؤمنین علیه السلام در وادی السلام دفن گردید) و از شرق تا قبرستان ثویه و مزار کمیل و از شمال تا چند کیلومتر به سمت کربلا و قبرستان امروزی وادی السلام نیز جزوی از آن می باشد

ازحرم تا قبرستان امروزی نیز همه مقبره بوده است
برخي كه هنوز هم مقبره است مثل مقابر شيخ طوسي و بحر العلوم و صاحب جواهر ووو و بسياري هم اگر چه ظاهرش خانه بوده اما زير زمينش مقبره هاى شخصي بوده و رويش هم خانه بوده كه استفاده شود توسط مجاورين و مالكان متوفيانشان را تدريجا در ان دفن مي كردند و هنوز هم هست

قبرستان امروزی بوسیله دیوار محافظتی نجف (سور) از شهر جدا می شود
بعد از نجف بيابان تا حجاز و عربستان است و مسير حمله وهابيان بوده است فلذا اين ديوار راساخته بوده اند و سد دفاعي مردم بوده است
اکنون جای این دیوار خیابانی دور تا دور محلات قدیم نجف است

Image

2- قبرستان وادی السلام بزرگترین گورستان در جهان اسلام است
این گورستان علاوه بر وسعت، از لحاظ قدمت نیز کهن ترین گورستان جهان می باشد. وجود قبر آدم و نوح (كه الان در حرم مولا واقع شده است) و نيز مرقد هود و صالح و قبر آن دو پیامبر عظیم الشأن و تصریح معصومان بر دفن آنها در این مکان،از قدمت بسیار زیاد این مکان حکایت می کند.
دفن آدم ابوالبشر و نوح پیامبر در نجف اشرف كه بعدا مرقد امیرمؤمنان علیه السلام شده است دلیل روشنی است بر این که قدیمی ترین مقبره بر فراز کره خاکی در همین منطقه است.

بر اساس روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده، پیکر مقدس امیرمؤمنان در طرف قبله حضرت نوح و در محاذات سر و سینه او دفن شده است.

مقام هود و صالح علیهما السلام در وادی السلام را از این ادرس مطالعه نمایید
viewtopic.php?f=2481&t=12248&p=73703#p73473

Image

فضایل وادی السلام
1- در حديث دارد در محل نجف قبل از نوح تا دوران نوح كوهى بوده كه از نظر معنوى محترم بوده
خصوصا كه مرقد جناب آدم بوده است؛
اما بعد از آنكه فرزندخوانده نوح (فرزند زنش) در برابر آيت و امر الهى طوفان به آن پناه برد
خداوند به نوح وحى فرمود (لا عاصم اليوم من امر الله)
چون كوه بودن و پناه بودنش در برابر خداوند تصور شده بود
كوه بودن آنرا نابود فرمود و به صورت ذرات شن و خاك تبديلش كرد
اما چون خود مكان از قبل هم محل مباركي بوده لذا بعد از آن هم در اين محل وقايع مباركى رخ داده است
فلذا از امام صادق عليه السلام روايت شده است : نجف، قطعه كوه منزهى است كه
خداوند در آن، با موسى سخن مى گفت
و حضرت ابراهيم در آن جا به عنوان خليل الله برگزيده شد
و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را حبيب خود را در اينجا برگزيد
و آن را جايگاه پيامبران قرار داده است

2- روايت شده است:
روزى اميرالمؤمنين عليه السلام به وادى السلام نگاه كرد و فرمود:
چه نيكو است منظره ات و چه خوشبو است درون تو
خدايا! قبر مرا در آن جا قرار بده .

3- در حديث آمده است : دفن كردن ميت (موالى آل محمد) در نجف اشرف و همسايگى امير المؤمنين عليه السلام
عذاب قبر و سئوال نكير و منكر را از او بر مى دارد.

4- شاعر عرب اشعارى را درباره دفن در نجف، كنار اميرالمؤمنين عليه السلام سروده كه معنى فارسى آن ها چنين است
وقتى از دنيا رفتم ، مرا در كنار پدر گرامى حسن و حسين عليهم السلام دفن كنيد.
چون در همسايگى آن حضرت از آتش (جهنم ) نمى ترسم و پروايى از(سئوال) نكير و منكر ندارم .
همانا بر (علي) پناه دهنده بى پناهان ننگ است؛ با بودن او، در بيابان زانو بند شترى گم شود. (چه برسد شخص از مواليان او)


3- وادی السلام در شب معراج
امام صادق علیه السلام در یک حدیث طولانی از فضیلت مسجد کوفه سخن می گوید، راوی می پرسد: آیا مسجد کوفه خیلی قدیمی است؟

امام علیه السلام می فرماید:
آری آنجا مصلاّی پیامبران بود، رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در آن نماز خوانده است و آن هنگامی بود که جبرئیل او را بر فراز براق به سوی بیت المقدس می برد، هنگامی که به «دارالسلام» در پشت کوفه رسیدند، عرضه داشت:

«ای محمد صلی الله علیه و آله اینجا مسجد پدرت آدم و مصلاّی پیامبران می باشد، در اینجا فرود آی و نماز بگذار».(19)

به نظر می رسد که در این حدیث شریف منظور از «دارالسلام» همان «وادی السلام» می باشد، زیرا:

اوّلاً: تعبیر و هو ظهر الکوفة؛ و آن همان پشت کوفه است، بر آن دلالت می کند. (ظهر به معنی پشت است و نجف 20 متر بلندتر از کوفه است و مانند پشت و گرده انسان که بلندتر از بدن است به نجف نیز ظهر الکوفه گفته می شود)

ثانیا: در برخی از نسخه های تفسیر عیّاشی، به جای «دارالسلام»، «وادی السلام» بوده، و لذا علامه مجلسی آن را «وادی السلام» ثبت کرده است.(20)

و اگر منظور از آن نجف اشرف باشد، طبعا «وادی السلام» را در بر می گیرد.

مقام مصلاى نبوى ليلة المعراج

نتيجتا:
از فضايل وادي السلام محل هبوط جبرئيل عليه السلام و حضور حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه وآله است
و جون جاي دقيقش در آن روايت مشخص نشده
هرجاى وادي السلام قديم مى تواند باشد:
آيا در موضع مرقد آدم و نوح در حرم مولاعلي بوده؟
آيا در موضع مرقد هود و صالح بوده؟
آيا در موضع مقام منبر قائم كه از مراكز ظهور بوده؟
يا جاى ديكرى در وادي السلام قديم و وسيع مشتمل بر نجف قديم بوده؟

اما به هرحال جا دارد كه در زيارت وادى السلام ياد بشود
و سلام و تحيت به حضرتين جبرئيل و نبي اكرم (عليهما السلام) داده شود

السلام عليك يا جبرئيل أمين وحي الله
السلام عليك يا ابا القاسم محمد المصطفى الذي صلى في هذا المسجد هنا ليلة المعراج فوفقه الله لعروجه الى السماوات العُلى، ثم لِقُربِه، قاب قوسين أو أدنى، حتى سدرة المنتهى دنُُوّاً وَاقترابا مِن العليّ الأعلى
إشفعا لنا عند الله في حاجاتنا بحق محمد وآله الطاهرین


4- وادی السلام در عهد کهن
دفن شدن حضرت آدم علیه السلام در سرزمین مقدس نجف اشرف گواه روشنی بر قدمت این سرزمین می باشد و در احادیث فراوانی به آن اشاره شده، از جمله حدیث بسیار طولانی امام باقر علیه السلام در مورد تأسیس کعبه معظم می باشد که از قداست خاص این سرزمین حکایت می کند.

امام باقر علیه السلام در این حدیث نورانی، از تأسیس کعبه در عهد حضرت آدم ابوالبشر توسط جبرئیل علیه السلام به تفصیل سخن گفته، در پایان می فرماید:

خداوند به جبرئیل امین امر فرمود که چهار سنگ از چهار نقطه جهان برداشته، در چهار رکن کعبه قرار دهد:

1) سنگی از کوه صفا

2) سنگی از کوه مروه

3) سنگی از طور سینا

4) سنگی از «جبل السلام» و آن ظهر کوفه است.

در اینجا منظور از «جبل السلام» همان وادی السلام است و یا نجف اشرف که شامل وادی السلام است.

از این حدیث رابطه خاص کعبه و مولود کعبه نیز استفاده می شود، اگر ولادت با سعادت امیرمؤمنان در داخل کعبه مایه شرف و قداست کعبه شده، چنانکه امام صادق علیه السلام به آن تصریح کرده، در زیارت مأثور می فرماید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ شُرِّفَتْ بِهِ مَکَّةُ وَمِنی؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان، که مکّه و منی از تو شرف و آبرو پیدا کرد» خاک و گل آن نیز از سنگ حرم امیرالمؤمنین به عزت و آبرو رسیده است.

از امام صادق عليه السلام روايت شده است : نجف، قطعه كوه منزه اى است كه خداوند در آن، با موسى سخن مى گفت و حضرت ابراهيم را در آن جا به عنوان خليل الله خود را بركزيد
و خداوند حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به عنوان حبيب خود برگزيد و آن را جايگاه پيامبران قرار داده است .


5- وادی السلام در آستانه ظهور
مولای متقیان، امیرمؤمنان، حضرت علی علیه السلام به هنگام ترسیم خط سیر حضرت بقیة اللّه(ارواحنافداه) در روزهای آغازین ظهور به سوی پایتخت دولت کریمه می فرماید:

«کَأنّی بِهِ قَدْ عَبَرَ مِنْ وادِی السَّلامِ اِلی مَسجِدِ السَّهْلِةِ، عَلی فَرَسٍ مُحَجَّلٍ(23)، لَهُ شِمْراخٌ(24) یَزْهُو، وَیَدْعُو، وَیَقُولُ فی دُعائِهِ: لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حَقّا حَقّا…؛ گویی او را با چشم خود می بینم که از «وادی السلام» عبور کرده، بر فراز اسبی که سپیدی پاها و پیشانی اش می درخشد و برق می زند، به سوی مسجد سهله در حرکت است و زیر لب زمزمه ای دارد و خدای را اینگونه می خواند: لااله الا الله حقا حقا…».(25)

مقام منبر قائم علیه السلام در وقت ظهور
در وادی السلام واقع است و حضرت امام صادق علیه السلام زیارت و معرفی نمودند
شرح این مقام را از این آدرس مطالعه نمایید
viewtopic.php?f=2481&t=12255&p=73700#p73697

6- وادی السلام در یوم اللّه رجعت
بازگشت گروهی از مؤمنان خالص و عدّه ای از منافقون فاجر پیش از رستاخیز به این جهان «رجعت» نامیده می شود.

اعتقاد به رجعت یکی از اعتقادات مسلّم و تردیدناپذیر شیعه است، همه شیعیان امامیه در مورد رجعت اجماع کرده اند آیات فراوانی در احادیث پیشوایان به آن تفسیر شده احادیث بی شماری از پیشوایان موصوم در این رابطه وارد شده تعداد این احادیث خیلی بیش از تواتر است و ثبوت آن از ضروریات مذهب شیعه است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

هِیَ کَرَّةُ رَسوُلِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَیَکُونُ مُلکُهُ فی کَرَّتِهِ خَمْسینَ اَلْفَ سَنَةٍ، وَیَمْلِکُ اَمیرُالْمُؤمِنینَ علیه السلام فی کَرَّتِهِ أَرْبَعا وَاَرْبَعینَ سَنَةٍ؛ منظور از آن (000/50 سال در آیه 4 از سوره معارج) رجعت رسول خدا می باشد که مدت حکومت آن حضرت در رجعت 000/50 سال است، و امیرمؤمنان در دوران رجعتش 44000 سال فرمانروایی می کند.(38)

چنانکه امام جعفر صادق علیه السلام در تفسیر آیه 85 از سوره قصص می فرماید:

«لا تَنْقَضِی الدُّنیا وَلا تَذْهَبُ حَتّی یَجْتَمِعَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَاَمیرُالمُؤْمِنینَ علیه السلام بِالثَّوِیَّةِ، فَیَلْتَقِیانِ وَیَبنِیانِ بِالثَّوِیَّةِ مَسْجِدا لَهُ اِثنا عَشَرَ اَلْفَ بابٍ؛ دنیا سپری نمی شود و به پایان نمی رسد جز اینکه رسول خدا با امیرمؤمنان در سرزمین «ثویّه» گرد می آیند، پس مسجدی در آنجا بنیاد می نهند که 12000 در دارد».(41)

صراحت تمام از آن خبر داده، خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«أَنْتَ أَخی، وَمیعادُ ما بَیْنی وَبَیْنی وَبَیْنِکَ وادِی السَّلامِ؛ تو برادر من هستی، وعده دیدار من و شما در وادی السلام است».(42)

آخرین فراز آن آمده است:
جبرئیل امین خطاب به رسول گرامی عرضه داشت:
«مَوْعِدُکُمُ السَّلامُ؛ وعده شما و علی بن ابی طالب با منافقان امت در سرزمین «سلام» می باشد».
ابان بن تغلب پرسید که سرزمین سلام کجاست؟ امام علیه السلام فرمود: «یا اَبانُ! اَلسَّلامُ مِنْ ظَهْرِ الکُوفَةِ؛ ای ابان سرزمین سلام بخشی از پشت کوفه است».(43)

محل رجعت اصحاب بقیّة اللّه در سرزمین وادی السلام است، چنانکه امام صادق علیه السلام می فرماید:
«یُخرِجُ القائِمُ علیه السلام مِنْ ظَهْرِ الْکُوفَةِ سَبْعَةً وَعِشرینَ رَجُلاً…؛ حضرت قائم علیه السلام تعداد 27 تن (از یاران خاص خود) را از پشت کوفه بیرون می آورد، که 15 تن از آنها از امت حضرت موسی علیه السلام است، 7 تن از آنها اصحاب کهف می باشند، 5 نفر دیگر عبارتند از: یوشع بن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر. این 27 تن یاران حضرت قائم(عج) و فرماندهان امت به فرمان او می باشند».
و حضرتش را لبیک گویند.

آنگاه در مقام بیان اینکه از کجا بر انگیخته می شوند، امام صادق علیه السلام می فرماید:

و لذا رسول خدا خطاب به امیرمؤمنان فرمود:
«تو برادر من هستی، وعده دیدار من و شما در وادی السلام می باشد».

7- وادی السلام در کلام خازنان وحی علیهم السلام: بهشت برزخی و محل ارواج مؤمنین
در احادیث فراوانی از قداست، عظمت و ویژگی های وادی السلام سخن رفته، که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:

1. مرحوم کلینی با سلسله اسناد خود از حَبَّةُ الْعُرَنی روایت می کند که گفت: در محضر امیرمؤمنان در «وادی السلام» ایستاد و شروع به راز دل گفتن کرد، گویی با کسی سخن می گفت.

به احترام آن حضرت مدتی ایستادم تا خسته شدم، پس نشستم، تا حوصله ام سر رفت، باز هم ایستادم تا خسته شدم، باز هم آنقدر نشستم که حوصله ام سر رفت. این بار ایستادم و عبایم را تا کردم و گفتم: ای امیرمؤمنان! از طول قیام شما من نگران شدم، ساعتی استراحت بفرمایید.

پس عبای خود را روی زمین پهن کردم تا بر روی آن بنشینند. فرمود:

«یا حَبَّةُ اِنْ هُوَ اِلاّ مُحادَثَةُ مُؤْمِنٍ مؤانستهُ؛ ای حبّه این چیزی جز گفت و گوی با مؤمن و انس با مؤمن نمی باشد».

گفتم: آیا آنها نیز با یکدیگر چنین گفتگویی دارند؟ فرمود: «نِعَمْ، وَلَوْ کُشِفَ لَکَ لَرَأَیْتَهُمْ حَلَقا حَلَقا مُحْتَبّینَ یَتَحادَثُونَ؛ آری، اگر پرده از مقابل دیدگانت کنار برود، خواهی دید که آنها نیز جامه به خود پیچیده، حلقه حلقه نشسته، با یکدیگر سخن می گویند».

پرسیدم آیا ارواح مؤمنان در اینجا گرد آمده اند یا پیکرهای آنها؟ فرمود:
«اَرْواحٌ، وَما مِنْ مُؤمِنٍ یَمُوتُ فی بُقْعَةٍ مِنْ بِقاعِ الاَرْضِ اِلاّ قیلَ لِروحِهِ: اِلحَقی بِوادِی السَّلامِ وَاِنَّها لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ؛ بلکه ارواح مؤمنان در اینجا گرد آمده است، هیچ مؤمنی در هیچ بقعه ای از بقعه های روی زمین از دنیا نمی رود جز این که به روحش گفته می شود: به وادی السلام بپیوند، به راستی آنجا بقعه ای از بهشت برین می باشد».

سید نعمة اللّه جزایری نیز در همین رابطه می فرماید:
بهشت روی زمین سرزمین وادی السلام در نجف اشرف می باشد که ارواح مؤمنان در پیکرهای مثالی از نعمتهای الهی در آنجا متنعّم هستند تا روزی که به جایگاه اصلی خود در بهشت برین راه یابند.

در این رابطه مکاشفه بسیار جالب و شنیدنی برای یکی از نواده های محقق طباطبایی روی داده که به جهت اختصار از نقل آن صرف نظر می کنیم. بر اساس این مکاشفه ارواح همه مؤمنان شبها در وادی السلام گرد آمده، از محضر مقدس مولای متقیان کسب فیض می کنند.
به همین دلیل از زیارت اهل قبور در شب نهی شده و تعلیل شده که ارواح مؤمنین شبها در وادی السلام هستند و هرگز نمی خواهند که لحظه ای از آنجا محروم شوند و زیارت آنها در شب موجب محرومیّت آنها از حضور در وادی السلام می شود.

2. فضل بن شاذان در کتاب «القائم» با سلسله اسناد خود از اصبغ بن نباته روایت کرده که فرمود:

مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام روزی از کوفه بیرون رفتند تا به سرزمین «غَرِیّ» (نجف فعلی) رسیدند و در آنجا روی خاکها دراز کشیدند.

قنبر عرضه داشت: اجازه بفرمایید جامه ام را پهن کنم تا روی آن استراحت فرمایید. امام علیه السلام فرمود:

«نه، این چیزی جز تربت مؤمن و یا مزاحمتِ مجلس او نمی باشد».

اصبغ بن نباته گوید: عرض کردم: مولای من، تربت مؤمن را متوجه شدیم، ولی منظور شما را از مزاحمت مجلس مؤمن متوجه نشدیم.

فرمود: «یَا ابْنَ نُباتَة، لَوْکُشِفَ لَکُمْ لَرَأَیْتُمْ أَرْواحَ الْمُؤمِنینَ فی هذَا الظَّهْرِ حَلَقا یَتَزاوَرُونَ وَیَتَحَدَّثُونَ، اِنَّ فی هذَا الظَّهْرِ رُوحُ کُلِّ مُؤمِنٍ وَبِوادی بَرَهُوتَ نَسَمَةُ کُلِّ کافِرٍ؛ ای پسر نباته، اگر پرده از برابر دیدگان شما کنار برود خواهید دید که ارواح همه مؤمنان در این پشت گرد آمده، حلقه زده، با یکدیگر دیدار می کنند و از هر دری سخن می گویند، که ارواح همه مؤمنان در این نقطه گرد آمده و ارواح کافران در وادی برهوت».

توضیحات و نکات:
توضیح اين جمله : و اين چيزي جز تربت مؤمن يا ...نيست

شخص همراه حضرت مي خواسته برايشان چيزي پهن كند كه روي خاك ننشينندو خاكي نشوند
حضرت فرمودند: فكر نكن خاك است كه من خاكي مي شوم
اين چيزي نيست جز تربت مؤمن
يعني اين جايي كه نگران هستي من روي آن بنشينم خاكي نشوم
چيزي نيست جز تربت مؤمن و باغستان بهشتي
يا ميان جمع ارواح مؤمنين كه در هرجاى اين وادي السلام نشسته اند
كه شما با حضورت در هر نقطه ميان جمعشان مزاحمت و تماس پیدا مى كني

«یا حَبَّةُ اِنْ هُوَ اِلاّ مُحادَثَةُ مُؤْمِنٍ مؤانستهُ؛ ای حبّه این چیزی جز گفت و گوی با مؤمن و انس با مؤمن نمی باشد».
اي حبه عرني تو حوصله ات سررفت من مشغول مؤانست با آنها و گفتگوي با ايشان بودم

توضیح:
اگر شخصي ناگهان بتواند فضاى اولياء الهي درگذشتكان حاضر باشد
انس با هركدامشان ساعتها مى تواند شخص را مشغول كند بدون ملالت بطوريكه حتى متوجه مرور زمان نشود جه برسد وقتي در جايي حاضر شود كه هزاران اولياء وصلحا جمع باشند
همانطوري كه براى همه ماها پيش امده اگر در جمع ظاهري دوستان و عزيزان و كساني كه دوست داريد ببينيدشان قرار بگیريد
شما كه با ان افراد اشنايي و انس داريد ساعتها مي توانيد سرپا ووو مانوس شويد
اما كودكي يا غريبه اى همراهتان باشد او خسته بشود

چنين محضري را حضرت گزارش كرده اند كه آن راوى نمي ديده است
آن راوي چون يك بيابان خالي و يكسري قبور فوقش مي ديده بعد مدتى ملول شده است
فلذا بعد چند دقيقه حوصله اش سر مي رود
مثل امدن ماها به قبرستان با غفلت و بي بصيرت
ولذا بزرگاني كه مي خواستند ان محضر نوراني برزخي اولياء و صلحاى مجموع در وادي السلام راحضور پيدا كنند
با توجه و انقطاع ساعتها مي امدند و سعى برارتباط و انس مى گرفتن
و نتايج بسيار ديده اند كه در احوال مرحومان قاضي و گلپايگاني و كشميرى نقل شده است
و حتى علاوه برانس با آن ارواح نورانيه - مطالب و نتايج فراوان مي گرفته اند

لازم به ذكر است گفتگوي با ارواح بي نياز است از صدا و صوت و تلفظ است؛ شخص هرچه در دل يا ذهن بگذراند به روح مورد خطاب منتقل مي شود

مرحوم آیت اللَّه حاج میرزا عبدالعلی تهرانی که در اخلاق و فضیلت کم نظیر بودند، (والد شيخ مرتضى و شيخ مجتبى طهراني از علماى طهران كه هر دو اخيرا فوت شدند ) فرمودند: شخصی (از علماى نجف) که من به او ارادت داشتم می گفت:
گاهی از اوقات که به وادی السلام نجف می روم و مشغول خواندن فاتحه و ذکر می شوم، می بینم دسته ای در آن طرف دور هم جمعند، ولی وقتی نزدیک آنان می روم آن ها ناپدید می شوند.

--------

يكي از اصحاب ائمه مي گويد: برادرم در بغداد زندگی می کند، می ترسم که اجلش در آنجا فرا رسد. امام علیه السلام فرمود:

«ما تُبالی حَیْثُما ماتَ، اَما اِنَّهُ لا یَبقی مُؤمِنٌ فی شَرْقِ الأَرضِ وَغَربِها اِلاّ حَشَرَ اللّهُ روُحَهُ اِلی وادِی السَّلامِ؛ چرا در اندیشه هستی که کجا بمیرد، بدون تردید هیچ مؤمنی در مشرق و یا مغرب نمی میرد، جز این که خداوند روحش را به وادی السلام می فرستد».

راوی پرسید: وادی السلام کجاست؟ فرمود:

ظَهْرُ الْکُوفَةِ، اَما اِنّی کَأَنّی بِهِمْ حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ یَتَحَدَّثُونَ؛ وادی السلام پشت کوفه است، گویی من با چشم خود می بینم که حلقه حلقه نشسته با یکدیگر سخن می گویند».

4. دیلمی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

ما مِنْ مُؤْمِنٍ یَمُوتُ فی شَرقِ الاْءَرْضِ وَغَرْبِها، اِلاّ حَشَرَ اللّهُ جَلَّ وَعَلا روحَهُ اِلی وادِی السَّلامِ؛ هیچ مؤمنی در شرق یا غرب دنیا نمی میرد، جز این که روحش را خداوند متعال به سوی وادی السلام گسیل می دارد».

راوی پرسید: وادی السلام کجاست؟ فرمود:

«بَیْنَ وادِی النَّجَفِ وَالْکُوفَةِ، کَأَنّی بِهِمْ خَلْقٌ کَبیرٌ قُعُودٌ، یَتَحَدَّثُونَ عَلی مَنابِرَ مِنْ نُورٍ؛ در میان صحرای کوفه و نجف می باشد، گویی با چشم خود می بینم که مخلوقات بسیاری بر فراز منبرهایی از نور نشسته با یکدیگر سخن می گویند».

5. زید نرسی، از اصحاب امام صادق علیه السلام از آن حضرت روایت می کند که فرمود:

چون روز جمعه و عیدین (فطر و قربان) فرا رسد، خداوند منّان به رضوان ـ خازن بهشت ـ فرمان می دهد که در میان ارواح مؤمنان که در عرصه های بهشت قرار دارند فریاد بر آورد که خداوند به شما رخصت داده که به خویشان و دوستان خود در دنیا سر بزنید…

آنگاه امام علیه السلام تشریح می کند که با چه تشریفاتی آنها را به روی زمین می آورند. سپس می فرماید:

«فَیَنْزِلُونَ بِوادِی السَّلامِ، وَهُوَ وادٍ بِظَهْرِ الکُوفَةِ، ثُمَّ یَتَفَرِّقُونَ فِی الْبُلدانِ وَالاَمْصارِ، حَتّی یَزُورُونَ أَهالیهِمُ الَّذینَ کانُوا مَعَهُمْ فی دارِ الدُّنیا؛ پس آنها در وادی السلام فرود می آیند، و آن منطقه ای در پشت کوفه است، از آنجا به شهرها و کشورها پراکنده می شوند، سپس به خویشان و آشنایان خود که در دنیا با آنها آمیزش داشتند سر می زنند… و شامگاهان به جایگاه خود در بهشت برین باز می گردند».


8- ملایکه نقّال (ملائكه انتقال دهنده اجساد)

احادیث یاد شده به صراحت دلالت دارند بر این که ارواح مؤمنان به وادی السلام نجف منتقل می شوند، در عالم برزخ در آن سرزمین پاک با یکدیگر انس می گیرند و به گفت و گو می پردازند و از نعمتهای بی کران الهی متنعم می باشند، ولی در احادیث دیگری به وجود «ملک نقّال» و نقل و انتقال اجساد برخی از مؤمنان به وادی السلام نجف و دیگر مشاهد مشرفه سخن رفته است.

برخي ملائکه نقال را مشاهده کرده که پیکر مؤمنی را به وادی السلام نجف اشرف حمل می کنند.

مشروح این داستان را شیخ محمود عراقی با سند بسیار معتبر و قابل استناد از مرحوم نراقی نقل کرده است.

فلذا وادي السلام منحصر به مدفونين نيست و ارواح همه مؤمنان اينجا جمع مي شوند و برخي هم اجسادشان هم منتقل شده و چه بسا هر كدام از ما ارحام و آشناياني داشته باشيم که در وادی السلام مدفون باشند و ندانيم.

از شواهد:

مرحوم سيد مرتضى خراسانى حكايتى از بعضى نيكان نجف اشرف نقل كرده است :
عالمى از ساكنان نجف به مكه مشرف شده بود. هنگام مراجعت ، از حج دربيابانى دور از آبادى ، مريض مى شود و از دنيا مى رود.
چون امير الحاج كاروان مرد ناصبى بوده است نمى گذارد حجاج جنازه اين عالم را به نجف اشرف منتقل كنند و مى گويد:
بايد جنازه در همين بيابان دور از آبادى دفن شود.
حجاج هم ، جنازه را در همان بيابان دفن كردند، ولى از اين كار بسيار ناراحت بودند،
اماچاره اى جز اين نداشتند
پس از دفن او، خيمه اى بالاى قبرش زدند و يكى از حاجيان به نام ((شيخ محمد)) كه ازصالحان و مؤمنان بود بر سر قبر گذاشتند كه شب را تلاوت قرآن كند
و بقيه حجاج درخيمه ديگرى جمع شدند و براى او مجلس ختم وعزا تشكيل دادند
و آن شب را بيدار ماندند.
موقع سحر ديدند كه ((شيخ محمد)) از خيمه اى كه بالاى قبر آن عالم زده بودند
مضطربانه بيرون آمده و با حالت تعجب مى گويد: ععع((لاحول و لا قوه الا بالله و سبحان الله )) عععع (صداى در حالتحيرت و بند آمدن زبان)
وداخل خيمه دوستان خود شد.
از تحير و تعجب او؛ همراهانش سئوال كردند و گفتند: چرا ((شيخ )) را تنها گذاشتى و از كنار قبر او بيرون آمدى ؟
گفت : آن عالم به نجف اشرف منتقل شد.!!! حاضرين از گفتار او خنديدند و گمان كردند مزاح مى كند.
از او پرسيدند: آيا شوخى مى كنى ؟
گفت : به خدا قسم شوهى (تشويه ) نمى كنم !(يعنى با خلاف كفتن نمي خواهم واقعيت را ببوشانم)
او را در حالت بيدارى و با همين دو چشم خود ديدم كه به نجف رفت!!!
و با زبان خودم با او تكلم كردم و او جواب داد.
حاضرين از كيفيت واقعه سئوال كردند:
گفت : شب رامشغول تلاوت قرآن بودم .
هنگام سحر تجديد وضو كردم ومشغول نماز شب شدم .
بعد از نماز شب باز مشغول تلاوت قرآن شدم . ناگاه صداى پاى اسبى به گوشم رسيد و صداى صيحه او را شنيدم .
چون نظر كردم دو نفر را در عقب خيمه ديدم كه با سه اسب ايستاده اند و گويا منتظر كسى هستند.
ناگهان متوجه شدم كه آن مرحوم ، با لباس هاى فاخر و زيبا و با هيئتى نيكو مهياى بيرون آمدن از خيمه است .
چون نظرش بر من افتاد با عجله از خيمه بيرون آمد و به سوى آن دو نفر رفت .
آن ها هم ركاب اسب او را گرفتند و سوارش ‍ كردند و خودشان هم سوار شدند
و مانند ملازمان و نوكران ، از عقب او به راه افتادند
و مى خواستند به سرعت به سوى نجف روند.

چون اين حالت را ديدم . به سرعت ركاب او را گرفتم و گفتم : كجا مى روى ؟ گفت : به نجف ، گفتم : من هم ، همراه شما مى آيم .
در جواب گفت : الان ممكن نيست .
گفتم : ركاب شمارا رها نمى كنم و با شما خواهم آمد.
فرمود: بعد از سه روز ديگر خواهى آمد و از نظرم نغايب شدند.
حجاج از گفته او تعجب كردند، بعضى هم او را تكذيب نمودند.
((شيخ محمد)) گفت : علامت صدق گفتارم آن است كه بعد از سه روز ديگر فوت نمايم .
اگر چنين شد، بدانيد راست گفتم :
((شيخ محمد)) تا دو روز سالم بود چون روز سوم شد و به نجف رسيديم
تب كرده و در همان روز ازدنيا رفت .


------------------------------------

9- از ویژگیهای دفن در وادی السلام: برداشته شدن عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر
مرحوم دیلمی در ارشاد می فرماید:
از ویژگیهای تربت امیرالمؤمنین علیه السلام این است که از کسانی که در آن سرزمین دفن شوند عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر برداشته می شود، چنانکه در روایات صریحه به آن تصریح شده است.
و افراد بسیاری وصیت کرده بودند در جوار حرم ملکوتی امیرمؤمنان، در بهشت روی زمین «وادی السلام» به خاک بسپارند.
تعداد کسانی را که در طول چهارده قرن در این سرزمین مقدس به خاک سپرده شده اند، جز خداوند منان نمی داند.

گذشته از سفرنامه های جهانگردان، در گزارشهای محرمانه بریتانیا نیز از رقم بالای جنازه هایی که به جهت قداست مکان از ممالک مختلف جهان با امکانات محدود آن زمان به وادی السلام آورده می شد، گفتگو شده است.

10- حضور بسیار امیر المؤمنین علیه السلام در وادی السلام:
در احادیث فراوان آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام در دوران اقامتش در کوفه به پشت کوفه تشریف می برد در وادی السلام توقف می کرد و ساعت ها به راز و نیاز می پرداخت گاهی همراهان خسته می شدند، ولی حضرت همچنان سرِ پا می ایستاد و مشغول مناجات بود، رخصت می طلبیدند که جامه ای پهن کنند تا مدتی استراحت فرماید، ولی قبول نمی کردند.

توضیح:
در بسیاری از حکایات و منابع به هنگام بحث از وادی السلام تعبیر بیرون نجف به کار برده شده، در حالی که قبرستان وادی متصل به نجف اشرف می باشد و از صحن مقدس تا درِ وادی بیش از چند صد قدم نیست، علت این تعبیر این است که در طول قرون و اعصای همواره برای حفاظت شهر و تأمین امنیت عمومی دیواری به دور شهر کشیده بودند که آن را «سور» می نامیدند، این سور بین شهر و وادی السلام فاصله انداخته بود، و لذا بیرون از سور را بیرون نجف تعبیر می کردند.

در طول قرون و اعصار وادی السلام مرکز خلوت اهل دل بود، بسیاری از فقها، علما و صلحا ساعاتی از روز را در وادی السلام به تفکر، عبادت، اذکار و اوراد می پرداختند، چنانکه از مجلسی اول نقل کردیم که در ایام تشرّف خود به نجف اشرف، شبها در حرم مطهر و روزها در مقام حضرت صاحب الامر علیه السلام در وادی السلام به عبادت و ریاضت مشغول می شد.

-------------------------------------

11-از مشاهدات باطن وادی السلام:

1- شاكرد شيخ انصاري مرحوم علّامه عظیم الشأن مرحوم آیت اللَّه شیخ محمود عراقی (اراكي) {طهراني المولد و نجفي المدفن} میثمی (از ذريه میثم تمّار رحمه الله) ،
در كتاب دارالسلام نأليف خود ص656 نقل كرده است

واقعه ای است که حکایت کرد آن را عادل فاضل "آخوند ملّا علی کزّازی سنجانی رحمه الله" از شیخ و استاد خود عالم نحریر ربانی "حاج ملّا محمّد کزّازی سنجانی" - طاب ثراه - از شیخ و استاد خود علّامه عصره "حاج ملّا احمد نراقی قدس سره" از والد ماجد خود عمده المتبحرین و قدوه الحکماء والمتألهین و زبده الفقهاء والمجتهدین "آخوند ملّا مهدی نراقی" - رفع مقامه - که او گفت: «در ایام مجاورت و وقوف در نجف اشرف از برای تحصیل علوم شرعیه، سالی قحط و غلا در آن ولا واقع گردید. به طوری که به علاوه فقرا و ضعفا، اغنیا و اقویا هم در مشقت و عنا افتادند و من به سبب چند نفر عیال و اطفال که داشتم در تعب شدید واقع شدم. به طوری که گرسنگی و پریشانی حال، وهْم و اندیشه در امر عیال مانع از آن گردید که از برای درس و تعلّم، حاضر محضر شیخ و استاد خود گردم و سه روز از حضور محضر استاد باز ماندم.

اتفاقاً روز سوم به ملاحظه بعض اخباری که دلالت دارد بر آنکه زیارت قبور مؤمنین باعث زوال هموم و غموم است، از برای زیارت قبور از نجف اشرف بیرون رفته به سمت "وادی السلام" توجه نمودم و بر آن تلِّ واقع در اول وادی برآمده رو به قبور، مشغول فاتحه خواندن و بعض سوره های دیگر [شدم .

پس از آداب زیارت و سلام بر اهل قبور، برگشتم. ناگاه چشمم به سواری افتاد که از سمت کربلا و شارع عام - که معبر زوار است، از وسط وادی السلام عبور می شود و به نجف منتهی می گردد - [در حرکت بود]. چون اندک تأمل کردم و آن سوار نزدیک شد، جنازه ای را دیدم بر حیوانی بار شده و شخصی افسار آن حیوان را دارد و دو نفر دیگر بر یمین و یسار آن جنازه می آیند. چون نزدیک تر شدند دیدم آن شخصِ قائد و آن که بر یسار است دو نفر از رفقای من و حاضرین درس استادند و آن شخص که یمین است خود استاد است. چون این واقعه را دیدم گمان آن کردم که جنازه را از ولایت عجم آورده اند و در خصوص آن به استاد سفارشی نوشته شده یا آنکه با او آشنایی داشته. لهذا از برای احترام با آن دو نفر استقبال کرده اند. پس من به مراعات احترام استاد پیش رفتم و بر استاد سلام کردم. جواب گفت. لکن زیاده بر آن ملاطفت و مهربانی و پرسش حال - چنانکه رسم سابق او بود - ننمود. بسیار دلتنگ شدم و چنان گمان کردم که چون سه روز است که به مجلس درس او نرفته ام گمان اعراض کرده و از من رنجیده است.

پس به نزد آن قائد و جلودار رفتم و به او گفتم که: استاد چرا به من التفات نفرمود؟ اگر به جهت ترک درس است آن بر وجه اعراض نبوده بلکه گرسنگی و پریشانی عیال باعث بر آن شده. چون آن شخص این سخن بشنید تبسّم نمود و گفت: آن شخص استاد تو نیست و من هم آن نیستم که تو گمان داری. این افسار را بگیر تا آنکه حقیقت این امر بر تو واضح و آشکار شود. پس افسار آن حیوان را به دست من داد. چون آن را گرفتم گویا مرا انقلاب حالی عارض شد و آن عرصه و وادی به نظر من تاریک و ظلمانی گردید. مشوش گردیدم و آن افسار را در دست خود ندیدم بلکه از آن حیوان و همراهان هم اثری دیده نشد. گمان خواب و بیخودی را هم به امتحانات منافیه از خود رفع کردم و خود را بیدار و جمیع مشاعر و حواس خود را در کار دیدم و چون اطراف خود را نظر و تأمّل کردم خود را در محوطه مدور برج مانند، ایستاده دیدم. در مقام تدبیر چاره و مناص برآمده روزنه ای که روشنی آن از خارج به داخل نمایان بود به چشم آورده از آن محوطه داخل روزنه شدم.

مُلکی وسیع و عرصه ای منیع مشاهده نمودم که لسانِ بیان از وصف الحال آن مُلک عاجز و قاصر، و طایر خیال از عروج به کنگره های پست بناهای عالیه و قصور رفیعه آن
فاتر، هوایی مفرّح در غایت اعتدال و در نظارت و نظافت بدون عدیل و مثال. اتفاقاً باغی وسیع و قصری رفیع به نظر آورده متوجه به سوی آن شده. کرباسی مشاهده کردم که به غیر از معمار ازل تا ابد کسی را نشاید که از عهده معماری یا بنایی آن برآید. چون داخل باغ شدم از اشجار مثمره و غیر مثمره و گلهای گوناگون و ریاحین و خضراویات خارج از اندازه و فزون و آب های جاری و خیابان های وسیع و غیر آن را به طوری دیدم که در بیان نیاید. گویا اول روز بهاری است که مرغان بر اشجار آن در نغمات و الحان، و قطرات شبنم از اوراق ریاحین و اشجار روان و چکان، خیابانی را داخل شده، و به سمت داخل آن باغ روان گردیدم، و قصری را به نظر آورده به سوی آن شتافته. چون از ایوان قصر بالا رفته نظر به داخل قصر انداخته. جوانی را در زی سلاطین بر کرسی مرصّع و زرین نشسته دیدم. چون چشمش بر من افتاد بر من سبقت به سلام کرده از جای خود به تعظیم من برخواست و با کمال ادب آواز داد که: جناب "آخوند ملّا مهدی" بفرمایید!

چون این دیدم مسرور گردیده داخل شدم. دست مرا بگرفت و بر پهلوی خود بنشانید. هر قدر در شمایل او نظر کردم او را نشناختم. با آن که با من آشناوار سلوک نمود و گویا آن جوان از ضمیر من خبردار شد و به من گفت: می دانم مرا نمی شناسی. منم صاحب آن جنازه ای که بر آن حیوان بار بود که افسار آن را به تو دادند. فلان نام دارم و اهل فلان شهرم و آن سه نفر هم، آن کسان که تو گمان کردی نبودند. بلکه از ملائک نقاله بودند که به نقل جنازه من مأمور شدند که از بلد خود نقل به اینجا - که وادی السلام و بهشت برزخی می باشد - نمودند.

چون این شنیدم حقیقت امر بر من آشکار شد. خود را مایل به تفرّج و تماشا دیدم و هیچ حزن و غصه در خود ندیدم. پس برخواسته از نزد آن جوان بیرون آمدم و در میان آن باغ گردش می کردم. ناگاه باغ دیگرم به نظر آمد و به سمت آن باغ رفتم و داخل شده. متعجبانه سیر می نمودم و بر اوضاع بدیعه و قصور رفیعه آن نظر می کردم. ناگاه جمعی را به نظر آورده. چون نزدیک شده و مرا دیدند با سرور مرا استقبال کردند. پدرم و مادرم و بعض ارحام دیگر بودند. با شادی مرا در میان گرفتند و از جمله ارحام احوال پرسیدند تا آنکه سخن به اطفال و عیال خودم رسید. ملتفت پریشانی و گرسنگی آنها شدم. مهموم گردیدم.

چون پدر یا مادرم آن حالت دید و از سبب پرسید و مطلع گردید به من گفت: می خواهی از برای آنها قوتی ببری؟ گفتم: آری. گفت: در آن موضع برو - و اشاره به قبه ای نمود - در آنجا برنج هست هر قدر خواسته باشی با خود ببر. چون این شنیدم شاد شدم و داخل آن قبه شده عبای خود را پر کرده مانند حمال های نجف بر پشت گذاشته بیرون آمدم. لکن ندانستم که از کجا بروم. اشاره به روزنه ای نمود. چون داخل آن روزنه شدم خود را در همان مکان نخستین که محوطه ای بود تاریک و ظلمانی دیدم. پس روزنه دیگر به نظر آمد که روشنی آن از خارج به داخل می نمود. چون از آن عبور نمودم خود را در آن اول مکانی دیدم که آن جماعت و جنازه را در آن ملاقات کردم و آن افسار را به من دادند. پس خود را در آن مکان از وادی السلام ایستاده دیدم و آن عبای پر از برنج را بر پشت خود گرفته با آن حالت روانه منزل خود گردیدم.

چون وارد شدم اطفال و عیال از مشاهده آن حال مسرور شدند و گفتند: از کجا این را به دست آوردی؟ گفتم: خداوند رزّاق است و بندگان خاص هم دارد. پس، از آن طبخ کرده و صرف می نمودند و مدّت زمانی به سبب آمادگی رزق آسوده بودیم. تا آن که روزی زوجه من مذکور نمود که من از حالت این برنج تعجب دارم زیرا آن روز که آن را آوردی در فلان ظرف کردم و از آن زمان الی الآن از آن طبخ می کنیم و نقصانی در آن ندیده ام و سبب آن را نفهمیده ام. چون من این شنیدم تبسم نمودم. از تبسم من آن زن دانست که در آن سرّی می باشد. اصرار در کشف و ابراز آن را از من نمود. لابد [= ناچار] شرح واقعه را به او باز گفتم. دیگر بار که برفت از آن بردارد از آن ندید و مأیوس برگردید».

نکته:
بالاتر بودن كيفيت اجناس ان عالم چيز عجيبي نيست
مهم اين است كه جنبه مادي هم دارد كه اين شخص هنوز در دنيا؛ هم توانسته حس كند و محسوس او واقع شود و نه فقط اين فرد صاحب مراتب معنوي بلكه زن او كه فرد معمولي بوده و يا همسايگان كه مي آمدند از برنجها مي گرفتند و مي بردند و مصرف مي كردند و بسيار لذيذ و معطر بوده 
پس عالم برزخ تمام آثار عالم مادي را دارد اما با عمق بيشتر و قابل دركتر و عميقتر و وسيعتر و جدا نبودن  عالم برزخ و آخرت از عالم دنياست


2- رؤیای صادقه مرعشیه:
مرحوم آيت الله سيد عباس کاشاني براي مرحوم ابوالحسني منذر نقل كردند که مرحوم آيت‌الله مرعشي به من فرمود:
من خيلي عاشق علّامه مجلسي بودم. مخصوصاً وقتي که ياد بيانات علامه مي‌افتادم، از اينکه چرا بعضي جرأت مي‌کنند و تعبيرات ناروايي را نسبت به ايشان به کار مي‌برند، در تعجب بودم.

يک شب خيلي به حضرت صدّيقه، فاطمه زهرا «سلام الله عليها» متوسل شدم تا در برزخ، مقام علّامه مجلسي را به من نشان دهند.
همان شب در خواب ديدم که
به «قبرستان وادي‌السلام» رفتم تا براي همه مؤمنين، اساتيدمان و فقهايي که در آنجا هستند فاتحه بخوانم.
ديدم وادي السلام يک صحراي بي حّد و حصر است؛ يک بيابان ولکن مملوّ از عمامه!
همه اهل علم‌اند و گويا من در عالم خواب همه را مي‌شناسم: «شيخ کليني»، «شيخ صدوق»، «شيخ مفيد»، «سلّار»، «ابن حمزه» ، بزرگانِ مشهد؛ تمام.
حاج شيخي هم که من در اين جمع مي ديدم «حاج ميرزا حسين نوري» [صاحب مستدرک الوسائل] بود.
من زمان حاج ميرزا حسين نوري را درک نکرده بودم اما گويي ايشان را از قبل ديده‌ام و مي‌شناسم.
ديدم آن جلو، طرفِ قبله، يک دري از خاتَم -که با هيبت و عظمت است - وجود دارد ؛
يک نفر هم کنار آن ايستاده و آن در بسته است.
به حاجيِ نوري عرض کردم اينجا کجاست؟
فرمودند: اينجا قطعه‌اي از «وادي السلامِ نجف» است.
وقتي نظاره کردم، آثار قبري را نديدم امّا هوا و فضايِ خيلي خوب و مايه انسي داشت که انسان دوست داشت از آن جدا نشود.
حاجي نوري فرمودند: ارواح مؤمنينِ شيعه هر جاي دنيا که باشند پس از وفات به وادي السلام منتقل مي‌شوند و در اينجا تا روز قيامت متنعّم‌اند.
امروز پيغمبر اکرم، ائمه اطهار و حضرت زهراء «سلام الله عليهم اجمعين» اذن عام دادند که با نوّابشان ملاقات کنند. پشت اين در باغي است که پيامبر اکرم، ائمه و حضرت زهرا [سلام الله عليها] در آن باغ هستند.
آن آقايي هم که دمِ در ايستاده، «علاّمه مجلسي» است.
ايشان واسطه بين پيغمبر، ائمه و علماي شيعه است.
خودِ پيغمبر صلّ الله عليه و آله و سلم به علّامه مجلسي لقب «بابُ الأئمّه» داده‌اند!
.
علّامه هم جفت جفت آقايان را صدا مي‌کرد:
مثلاً «محمد بن يعقوب کليني و صدوق»،
«شيخ مفيد و شيخ طوسي»،
«سيد رضي و سيد مرتضي»
...
آقايان جفت جفت به ملاقاتِ پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مي‌رفتند.
من از هول و هيبتِ واقعه‌اي که در آن فضا ديدم از خواب جستم.
توضیح و نکات:
سؤال و نكته مهمي كه در اين واقعه است اين است كه چرا علامه مجلسي، با اينكه علماي بساري بوده اند حديث ائمه را جمع كرده اند در طول 1400 سال و بعضا از نظر علمي يا معنوي و جهات مختلف چه بسا ترجيحاتي داشته اند اما چطور علامه مجلسي مورد عنايت قرار گرفته اند
نكته اش اين است كه علامه مجلسي به همه احاديث اهتمام ورزيد و آنها را بقدر توانش جمع آوري و به نسل بعد منتقل كرد حتى آنهايي كه خودش مذاقا موافق نبود و شايد قبول نداشت
اما سايرين همه كتاب حديث انتخابي دارند و همه احاديث را از دم نقل نكرده اند و محدود به گزينش خودشان و آنچه پذيرفته بودند و قبول داشتند بوده است ولذا مرحوم مجلسي بر همه انها در اين موضوع ترجيح داشته و همين ترجيج موجب نائل شدن به چنان مرتبه اى كه در رؤاي صادقه مرعشيه نشان داده شده است گرديده است
و اگر اين مرتبه را مجلسي بخاطر صرف حفظ و نقل نه اعتقاد به همه اش نايل شده باشد آنوقت كسي كه
1- فراتر از مجلسي و بحار الانوار احاديث را مجموع و نقل كند
2- بتواند به همه اش معتقد باشد چه انها كه در بحار است جه آنها كه مجلسي در بجار الانوار نياورده است
3- بافقه الحديث راز و نكات آنها را تبيين كند و اشكالي كه در اثر محدوديت ذهن و يا فقاهت كلام معصوم و محدوديت علم به نظر مي رسد را برطرف كند
4- همه احاديث بخصوص انجه مهجور است را احيا و تحقيق و تعليم و نشر و بلكه اقامه متداول نمايد مفادش را
آنوقت وي در نزد خداوند و حضرات جه جايگاهي خواهد داشت = پس همگي اين نكته را بشناسيم و اين موارد را هدف قرار دهيم و پيوسته برايش تلاش كنيم و از خداوند توفيق تحققش بدست خودمان را بخواهيم
رزقنا الله ذلك و وففنا بذلك جميعا

3-نمونه انتقال ارواح اهل ايمان به وادي السلام با بدرقه ملائكه و مكان مفرح و نعمات فراوان


اين واقعه درباره وادي السلام را شاگرد شيخ انصاري مرحوم علّامه عظیم الشأن مرحوم آیت اللَّه شیخ محمود طهراني المولد و عراقی (اراكي) میثمی (از احفاد میثم تمّار رحمه الله صحابه امیرالمؤمنین علیه السلام) و نجفي المدفن،
در كتاب دارالسلام نأليف خود ص661 نقل كرده است
واقعه ای است که روایت کرده آن را "فاضل دربندی" در کتاب "اسرار الشهاده"
از شیخ اجل، تقی صالح "شیخ جواد نجفی" (دايي و بدر زن شيخ محمدطاها نجف مرجع تقليد كه حضرت خانه اش آمده بودند) رحمه الله از والد ماجد، فاضل کامل، عالم عادلِ خود "شیخ حسین" معروف به "ابن نجف تبریزی" (جدمادري شيخ محمدطاها نجف)
که از اجله اصحاب سيد بحر العلوم بود [و] معروف به مقامات و کرامات، که او نقل کرد از شخصی از صلحای نجف اشرف که او گفت:

من در وقتی که قریب به مغرب بود در وادی السلام بودم
و اراده آن داشتم که داخل نجف شوم.

ناگاه دیدم که جماعتی بر اسب های خوب؛ سواره می آیند
و در پیش روی ایشان سواری بود در نهایت حسن جمال و جلال
که بر اسبی عربی نجیب سوار بود.
چون به من رسیدند و نظر کردم،
یکی از ایشان را "سید صادق فهّام" که از اکابر علمای آن زمان بود دانستم
و دیگری را "شیخ محسن" برادر "شیخ جعفرِ" معروف،(كاشف الغطاء) گمان کردم.
پس نزدیک رفته بر آن دو نفر سلام کردم و نام ایشان را ذکر نمودم.
ایشان جواب سلام مرا دادند و گفتند که: یا فلان، ما آن دو نفری که نام آنها را ذکر نمودی نیستیم
بلکه ما و این جماعت از ملائک هستیم،
مگر آن یک نفر سوار که در جلو ما می رود.
زیرا که او روح مردی است صالح از اهل اهواز ناحيه حویزه
که مأموریم به استقبال او و همراهی او تا این مکان.
تو هم با ما بیا.
پس چون من با ایشان روانه شدم و قدری راه با ایشان رفتم
ناگاه خود را در مکانی فسیح و وسیع دیدم
که [از] آن خوش هواتر و وسیع فضاتر ندیدم.
پس آن ملائکه از اسب های خود پیاده شدند
و یکی از ایشان جلو آن شخص اهوازی یا حویزاوی را گرفته،
پیاده کرد او را در مکانی که آن را به فرش های ملوکانه نفیسه مفروش کرده بودند.
در بالای آن، فرش هایی از حریر و سُندُس و اِستَبرق گوناگون بهشتی انداخته بودند.
در بالای آنها توشک های مختلفه ونمارق مصفوفه و زرابی مبثوثه (اوصاف قرآنى مبلهاى بهشتي) و پشتی ها و مخده های متعدده گذاشته بودند
و آن مجلس را به انواع طِیب و اقسام عطریات، از مشک و کافور و عبیر و عنبر و نحو آنها خوشبو و معطر نموده بودند
و مِجمَرهای عود و غیر آن در آن چیده بوده
و در اطراف آن مجلس مشعل ها برپا شد
و قندیلها و چهل چراغ ها در سقف آن آویخته شده
و اقسام مزینات و انواع مُفرحات که مجالس و محافل را شاید و باید، در آنجا بکار برده بودند.

پس روح آن مرد اهوازی یا حویزاوی را با نهایت اعزاز و اکرام در صدر آن مجلس نشانیده،
مرحبا گفتند و به انواع تحیات و تهنیات او را سرافراز نمودند.
پس خوانی ملوکانه مشتمل بر انواع میوه جات لطیفه حاضر کرده
و سفره شاهانه پهن کردند.
پس آن شخص شروع در اکل نمود
و مرا هم بر آن امر فرمود و اکل نمودم.
پس به سوی من نظر افکنده و گفت که:
ای مرد صالح، چه می بینی؟
گفتم: درجه بلند و عطایی عظیم از خداوند کریم در حق تو مشاهده می نمایم.
گفت: آیا می دانی که باعث انکشاف این امر (كه باطن اين وادي السلام و بذيرايي از يكي از ارواح) از برای تو چه بود؟ که این امور غریبه و اوضاع عجیبه را مشاهده کردی
با آن که عادت بر ابراز این راز، جاری نگردیده؟
گفتم: نمی دانم، باعث چه بوده!
گفت: باعثِ بر این، آن است که پدر تو از من مقدار دو من گندم طلبکار بود
و چون خدا می خواست که درجه مرا بلند کند
و نعمت خود را بر من تمام نماید به طوری که از آن چیزی باقی نماند،
روح مرا در این نَشْئَه (عالم) به تو نُمود
تا آن که برائت ذمه از حق تو حاصل کنم
با آنکه مرا بری ء الذمه نمایی
یا آنکه حق خود را از من اخذ و قبض نمایی.
هر یک از این دو امر را که بخواهی، اختیار کنی.

چون این کلام را از او شنیدم
گفتم: بلکه من حق خود را می خواهم.

چون این بگفتم یکی از آن ملائکه گفت:
عبای خود را پهن کن. من عبا را پهن کردم
و چنان گمان کردم که او از طرف دیگر گندم در عبای من می ریزد.
تا آنکه گفت عبای خود را جمع کن که حقّت به تو رسید.
چون آن را جمع کردم و دیگر بار نظر نمودم از آن جماعت و آن نشئه و اوضاع غریبه دیگر چیزی ندیدم
مگر آن که عبای خود را پر از گندم دیدم.
پس آن را بر پشت خود گرفته روانه به خانه و منزل خود در شهر نجف شدم
و آن گندم را در محلی ضبط نموده
مدتها از آن طحن (آسياب) و طبخ می نمودیم
و کماکان بر مقدار خود باقی بود (بااينكه مصرف مي شد جيزي كم نيم شد)
تا آن که سرّ آن شایع و امر آن فاش گردید.
دیگر از آن چیزی ندیدم.

بعد از آن،
فاضل مذکور (فاضل دربندي) می گوید که:
شیخ جواد مزبور (بدرخانم و دايي مرجع شيخمحمدطاهانجف) از والد ماجد خود (شيخ حسن نجف جدمادري شيخ محمدطاها نجف) نقل کرده که آن شخص اهوازی یا حویزاوی؛ از جمله علمای اعلام یا سادات عظام نبود
بلکه مردی بود از عوام شیعه
که محبت شدید و موالات اکیدی با اهل بیت نبوت علیهم السلام داشت،
و مردی بود کاسب که در کسب خود از وجه حلال اهتمام می نمود
و زاید از معیشت سال خود را
صرف خیرات و مبرات و تعزیه جناب خامس آل عبا سید الشهداء علیه السلام می نمود،
و در ایام عاشورا به اطعام حاضرین مجلس مصیبت و باکین
و انفاق بر قرّاء تعزیه
و احسان به ایشان، و معاشرت می نمود
خدمات اهل آن مجلس را از آب دادن و قهوه و قلیان و کفش برداشتن و شربت دادن و نحو آن

هنیئاً له ثم هنیئاً له» = گوارايش باد
سپس گوارايش باد

نکته مشاهده فوق:
از نظر واقعيت وادي السلام در ابعاد بيشتر از ماده نازل محسوس عمومي مشاهده كردن نشان دادن
و اين كه بصيرت حقيقي محدود به حواس پنجگانه مادي عمومي ناس نيست و ابعاد بيشتر دارد اين عالم و اگر گشوده شود محسوس مي شود و طور واقعيت دارد كه گندم ان براى اهل ماده و ابعاد محسوسات دنيوي محسوس و مورد استفاده است
و نتيجه عمل صالح ان شخص با اينكه ...عادي و معمولي بوده
و تكريم او از خداوند كه ملاقات با طلبكارش قبل استقرار در عالم قبر فراهم شده و تسويه كرده اند براى او ووو


اهتمام علما و اهل معرفت به زیارت وادی السلام:
علما و اهل معرفت بسیار اهتمام به زیارت وادی السلام داشتند از جمله مرحوم آیت الله قاضی و شاگردانشان
به عنوان نمونه این ویدیو از اهتمام آیت الله سید عبد الکریم کشمیری به زیارت وادی السلام را ببنید:
http://www.aelaa.net/Ersaal/4/waadiossa ... shmiri.mp4

توضیح مهم درباره مشاهدات فوق:
1- بخلاف آنچه كه القاء و تصور مي شود که عوالم برزخي فاقد جهات مادي است، اما عوالم برزخى داراى ابعاد مادى هست
و تمام آثار عالم مادي را دارد اما با عمق بيشتر و قابل دركتر و عميقتر و وسيعتر و جدا نبودن  عالم برزخ و آخرت از عالم دنياست

و فقط با حواس مادى اين دنيا براى مقيدين دنياى مادي محسوس نيست،
اين عوالم برزخى فقط تفاوتش اين است كه وجودش در فركانس قابل دريافت افراد مقيد به محسوسات دنيوى نبوده
و در دسترس اينها نيست،
و افرادي كه در همين دنيا ترقى مى كنند چشمشان باز مى شود و آن عوالم را مي بينند بلكه حضور حسى و مادى در آن عوالم پيدا مي كنند و مى توانند از نعمات آنجا هم بهره مند شوند
فلذا حضور و ارتباط با قبرستان و عالم ارواح ارتباط با مرده ها نيست
براى راه يافتن به اين عوالم است قبل از انتقال به آن عوالم بعد رحلت

2- براى فهميدن و تصور بهتر عوالم ديگر بحث جهانهاى موازى در فيزيك جديد و حتى فيلمهاى ساخته شده براى انتقال ميان زمانها مى تواند تصوير خوب و محسوسي از واقعيت آن جهانها بدهد

عوالم برزخي وسيعتر از عالم محسوس دنيوي ماست
و براى مقيدين و اهل دنيا دسترسي نيست تابعد مردن
اما كسايى كه قطع تعلق از مشغوليتهاى دنيوي مي كنند و همه توجه عميق و وسيع و اصليشان به عوالم برتر است و در اين باره تلاش مى كنند فلذا فركانس دريافت ديدن عوالم برزخي را دريافت مي كنند
ابتدا صداي عوالم ديگر و بعد تصوير آنجا را دريافت كرده و حتى به حضور تمام ابعادي در ميان آن عوالم مي رسند

3- و اين مزارات و مقابر خصوصا اگر حضور خلوتش با آداب فراهم شود آنقدر لذت بخش است كه همه وقتش را در ميان آنجا و با آنها مى گذرانند
ولذاست چون زيبائيهاى آن عوالم بسيار بيشتر از دنياى حاضر فعلي است
آنقدر مانوس شده و وقتش را با آنجا و دريچه آن جهان مى گذرانند كه گذشت زمان را متوجه نمي شود

4- براى درك تفاوت و وسعت دنياى حاضر فعلي در مقايسه با عالم برزخي مثل وضعيت و بهر مندي جنين داخل شكم مادر (با آن محدوديت جا و ادراكات و لذتها) نسبت به عالم بيرون شكم مادر؛ بعد تولد است
چقدر و چند برابر انسان در عالم دنياى حاضر فعلي جا و وسعت و امكانات و بهره مندي دارد نسبت وضعيت جنين در شكم مادر مي باشد؟
روي همين مقايسه فكر بشود مي تواند شخص ارزش و وسعت و زيبايي و ادراكات و نعمتها و لذتها مي شود رسد
و قبرستان دريجه آن عوالم برزخي است
فلذا زيارت اينها و اينجا فوق مبحث ترحم به اهل قبور منافع دارد
با اين توجهات زيارت اهل قبور را بخوانيد و اعمال را انجام دهید


آیت اللَّه مصلحی از مرحوم مرجع آیت اللَّه اراکی و ایشان از مرحوم آیت اللَّه حاج آقا حسن فرید اراکی به نقل از مرحوم آیت اللَّه حائری مجدد حوزه عليمه قم نقل کردند:
روزی با یکی از علما، کنار شطّ کوفه راه می رفتیم، ناگاه متوجّه شدیم که در همین مسیر جنازه ای را نیز تشییع می کنند. مرحوم حائرى گفتند: بیایید ما هم برویم این جنازه را تشییع کنیم.
پرسیدم: مگر او را می شناسید؟ ایشان پاسخ دادند: من خوابی درباره این جنازه دیده ام که خلاصه آن این است:
در عالم خواب، مشاهده کردم که ملائکه قصد دارند این جنازه را به وادی برهوت(ضد وادي السلام سرزمين اهل عذاب) ببرند،
ولی او ملتمسانه اصرار می کرد که مرا به برهوت نبرید،
امّا آن ها قبول نمی کردند.
آخر الامر گفت: پس لطف کنید بروید خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام و بگویید: فلانی می گوید: من یک عمر به مردم گفتم: من محبّ علی علیه السلام هستم، حالا پس از مرگ اگر مرا به سوی وادی برهوت ببرند، مردم درباره محبّ علی علیه السلام چه خواهند گفت؟
ملائکه نزد آن حضرت شرفیاب شدند و پیام او را به آن حضرت رساندند،
پس از بازگشت گفتند: آقا امیرالمؤمنین علیه السلام با بزرگواری اجازه فرمودند که او را به وادی السلام ببرید.

=============
در ذکر مدفونین در وادی السلام ( که تذكرى درباره شياطين عديله دارد)

از مدفونين وادي السلام مرحوم آيت الله سيد رضى مستنبط تبريزي (والد اخوين سيد احمد و سيد نصرالله مستنبط):
مرحوم مرجع آیت اللَّه اراکی از (فرزند مرجع ايران آيت الله سيد محمد رضا گلپايگانی) آقای حاج آقا جواد گلپایگانی نقل کردند که مرحوم آقای سید نصر اللَّه مستنبط (كه ابوالزوجه ایشان بود) درباره وفات پدر مرحومشان آقا سید رضی مستنبط تبریزی، نقل می‌کرد:
یک وقتی در نجف بیماری وبا آمد و در آن زمان امکان معالجه این بیماری وجود نداشت.
وضعیت به گونه‌ای بود که هرکس مبتلا می‌شد، از بین می‌رفت.
مرحوم آقاسیدرضی در جوانى در نجف به این بیماری مبتلا شد و به حال احتضار افتاد. دوستان وقتی می‌دیدند کار ایشان تمام است،
برای اینکه جنازه وی زیاد روی زمین نماند و این بیماری به دیگران سرایت نکند، به دنبال تهیه تابوت و امکانات کفن و دفن رفتند.
اما ناگهان با شگفتی دیدند ایشان بلند شد و گفت: «من گرسنه‌ام. چیزی بیاورید بخورم».
گفتند: «آقا شما مریض بودید!»
گفت: «حالا چیزی بیاورید بخورم».
جون جندبن روز از شدت بيماري غذدايي نخورده بودند
پس از خوردن غذا گفت: «من خوب شدم. شما بروید»!!!
گفتند: «چه شد؟»
گفت: «وقتی به حال احتضار درآمدم، دیدم شیاطین عديله آمدند
(اين شياطين براى انصراف مؤمنان از اعتقاد صحيح بسراغشان مي آيند و در او ترديد ايجاد مي كنند بلكه مؤمن از دنيانرود ولذا دردين به تحكيم عقايد و خواندن دعاى عديله توصيه شده است
سيد رضي كفته بود: اين شياطين درباره اعتقاداتم با من وارد بحث شدند
و گفتند دین تو باطل است و باید از آن دست برداری.
من پاسخ آنها را دادم و گفتم از دینم دست برنمی‌دارم.
مدتی این مباحثه طول کشید
تا اینکه آنها (مايوس) از نظرم ناپدید شدند. من دیدم شیاطین عدیله مثل یخی که آب می شود، از بین رفتند.
در این حال دیدم آقا امیرالمؤمنین تشریف آورد و فرمود:
آقاسیدرضی، خداوند تبارک و تعالی از مباحثه تو با شیاطین و باسخ تو خوشش آمد و بیست و هفت سال به عمر تو افزود».

این ماجرا گذشت. آقاسیدرضی به تبریز آمد و با توجه به نفوذی که در میان مردم داشت، در تبریز حدود الهی را اجرا می‌کرد
تا اینکه در زمان اشغال ایران به دست متفقین دستگیر شد.
می‌خواستند او و چند تن دیگر را اعدام کنند. آنها را به چوبه دار بستند؛
اما آقاسیدرضی آن‌ قدر به مکاشفه‌ای که (در وقت احتضار در شيوع وبا) برای وی پیش آمده بود اطمینان داشت
و به مأمورِ چوبه دار گفت: «این شَتَب (چپق) را از جیب من بیرون بیاور و آن را چاق کن. می‌خواهم بکشم».
مأمور گفت: «تو عجب سید لوده‌ای هستی!
می‌خواهیم تو را بکشیم، می‌گویی شَتَب را چاق کن!»
آقاسیدرضی می‌گوید: «من کشته نمی‌شوم».
شَتَبِ خود را پای چوبه دار کشید
که ناگهان دستور آمد وی را اعدام نکنند
و تا همان مدتی که امیرالمؤمنین عليهالسلام به او فرموده بود زندگی کرد.
سیدرضی در نجف با دختر مرحوم شیخ‌محمدحسین شیخ‌الائمه ازدواج کرد
و حاصل این وصلت چهار پسر به نام‌های سیدمرتضی، سیداحمد، سیدنصرالله و سیدجواد شد
که سه نفر اولی هر کدام از شخصیت‌های بارز و تأثیرگذار در حوزه نجف شدند
سیدرضی در سال 1347 قمری در تبریز چشم از جهان فرو بست.
پیکرش را به نجف منتقل کردند و در قبرستان وادی‌السلام به خاک سپردند .
رضوان الله عليه
.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اشاره به جایگاه کفار

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:38 pm

اشاره به جایگاه کفار:
«برهوت» نيز نام يک چاه عميقى است در «حَضْرَموت» که کسى قدرت پايين رفتن از آن و رسيدن به قعر آن‌ را ندارد.
يکى از مباحثى که در ارتباط با عالم برزخ مطرح است، برهوت است. مانند وادى السلام که جايگاه ارواح مومنين است؛ برهوت جايگاه ارواح کفار، مشرکين و منافقين است .

معرفي برهوت:
مرحوم شيخ کلينى در کافى به نقل از حضرت صادق علیه السلام آورده است :
... عن ابى عبدالله عن آبائه عليهم السلام قال : قال امير المومنين: شر ماء على وجه الارض ، ماء برهوت و هو الذى بحضرموت ترده هام الکفار
بدترين آب هاى روى زمين آبى است که در برهوت است و آن در بيابان حضرموت واقع است ، ارواح کفار را به آنجا مى برند.

امام صادق فرموده است : پشت يمن بيابانى است که به آن وادى حضرموت مى گويند، در اين بيابان از جانداران به جز مارهاى سياه و جغد، موجود زنده ديگرى يافت نمى شود. سپس فرمود: در اين بيابان چاهى است که به آن بلهوت مى گويند، اين بيابان محل سکونت ارواح مشرکين است، آنها به آن چاه رفت و آمد مى کنند و از آب آن چاه که مانند چرک و خون است مى آشامند.

باز مرحوم کلينى به نقل از ضريس کناسى از امام باقر آورده است :
... و ان لله نارا فى المشرق خلقها ليسکنها ارواح الکفار و ياکلون من زقومها و يشربون من حميمها ليلهم ، فاذا طلع الفجر هاجت الى واد باليمن يقال له : برهوت ، اشد حرا من نيران الدنيا، کانوا فيها يتلاقون ، ويتعارفون ، فاذا کان المساء عادوا الى النار فهم کذلک الى يوم القيامه
خداوند در مشرق زمين جهنمى دارد براى اينکه شب ها ارواح کفار را از وادى برهوت به آنجا منتقل کند و از زقوم و حميم5 آن به آنها بخوراند و چون فجر طلوع کند ارواح آنها را دوباره به وادى برهوت که در يمن است کوچ مى دهد داغى آن بيابان از آتشهاى دنيا داغ تر است .ارواح کفار در آن بيابان همديگر را ملاقات مى کنند و يکديگر را مى شناسند و چون شب شود دوباره خداوند آنها به همان جهنم بر مى گرداند و اين کار تا بر پائى قيامت ادامه دارد.

همانطور كه درباب وادي السلام اشاره شد بنابرآنجه در حديث شريف آمده مقصود باطن برزخي اين سرزمينهاست (نه ظاهر آنها)
امام على(عليه السلام) به اصبغ بن نباتة فرمودند:
« اى پسر نباته! اگر پرده‌ها کنار زده شود، هر آينه ارواح مؤمنان را در اين پشت (وادي السلام) خواهيد ديد که حلقه زده‌اند. به ديدار هم مي‌روند و با يکديگر سخن مي‌گويند. در اين‌جا روح هر مؤمنى هست و در وادى برهوت‏، جان هر کافرى».
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

سلام و دعا برای ساکنان قبور

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:39 pm

Image

Image

Image

Image


صلوات خاص قبرستان؛ وارد شده از امام رضا (عليه السلام)
كه فرمودند:
"هر کس این صلوات را 1 بار در قبرستان بخواند به مدت 10 سال عذاب از تمام قبرستان برداشته میشود
اگر 2 بار بخواند به مدت 40 سال و
اگر 3 بار بخواند برای همیشه عذاب برداشته میشود
همچنین هرکس این صلوات را بر سر قبر والدین خود بخواند حقوق ایشان را ادا نموده است." .
اما متن صلوات این است:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد مادامت الصلوات
و صل علی محمد و آل محمد مادامت البرکات
و صل علی محمد و آل محمد مادامت الرحمه
اللهم صل علی روح محمد و آل محمد فی الارواح
و صل علی جسد محمد و آل محمد فی الاجساد
و صل علی قبر محمد و آل محمد فی القبور
و صل علی صورة محمد و آل محمد فی الصور
و صل علی تربة محمد و آل محمد فی التُرَب
و صل علی نور محمد و آل محمد فی الانوار
برحمتک یا ارحم الراحمین

نقل شده از کتاب مفاتیح الخیرات


صلوات با فضیلت:
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدِ وَآلهِ، مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

در تفسير روح البيان ج7 ص234 و برخى منابع ديكر آمده است
"آورده‌اند (در روايات) که کسی نزد يكى از سلاطين آمد و گفت مدتی بود که حضرت پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌وسلّم) را می‌خواستم که در خواب ببینم و غمی که در دل دارم به آن دلدار غمخوار باز گویم‌.
همه شب دیده بعمدا نگشایم از خواب = بو که در خواب بدان دولت بیدار رسم‌
قضا را سعادت مساعده نموده، شب دوش بدان دولت بیدار رسیدم، و رخسار جانفزای جهان آرایش «کالقمر لیلة البدر و کالروح لیلة القدر» دیدم، چون آن حضرت را منبسط یافتم؛
گفتم: یا رسول اللّه هزار درم قرض دارم، ادای وی را قادر نیستم، و می‌ترسم که اجل در رسد و وام در کردن من بماند،
حضرت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
که نزد.... (و نام سلطان بُرد) رو، و این مبلغ ازو بستان،
گفتم یا سیدالبشر شاید از من باور نکند و نشانی طلبد
کفت بگو بدان نشانی که در اول شب که تکیه می‌کنی سی هزار بار بر من درود می‌دهی
و به آخر شب که بیدار می‌شوی سی هزار نوبت دیگر صلوات می‌فرستی وام مرا ادا کن
سلطان به گریه درآمد و او را تصدیق کرده قرضش ادا کرد و هزار درم دیگرش بداد
ارکان دولت متعجب شده گفتند‌
ای سلطان این مرد را درین سخن محال که گفت؛ تصدیق کردی؟ و حال آن که ما در اول شب و آخر با توییم و نمی‌بینم که به صلوات اشتغال می‌کنی؟
و اگر کسی بفرستادن درود مشغول گردد، و بجدی و جهدی که زیاده از آن در حین تصور نیاید؛ در تمام اوقات و ساعات شبانه‌روز شصت هزار بار صلوات نمی‌تواند فرستاد، به‌اندک فرصتی در اول و آخر شب چگونه این صورت تیسییر پذیر باشد؟
سلطان گفت: که من از علما شنوده بودم که هر که یکبار بدین نوع صلوات فرستد که (اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدِ وَآلهِ، مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ) چنان باشد که ده هزار بار صلوات فرستاده باشد، و من در اول شب سه نوبت و در آخر شب سه کرت این را می‌خوانم، و چنان می‌دانم که شصت هزار صلوات فرستاده‌ام، پس این درویش که پیغام سید انام (علیه‌الصلاة‌والسلام) آورده است گفت آن گریه که کردم از شادی بود که سخن علما راست بوده و حضرت رسول (علیه‌الصلاة‌والسلام) بران گواهی داده".

(که خوب است در زیارت قبور خوانده شود
و نیز نوشتن این صلوات بر تابلو یا لوح سنگی بر سر قبور)

بعد آن نیز صلوات جامع فرستاده شود:
اللهم صل علی محمد وعلي وآلهما الطیبین الطاهرین


ختم مجرب:
يكختم هم  ازمرحوم نخودكي نقل شده است مجرب است
شب های جمعه یک سورة یاسین و هزار و صد مرتبه صلوات هدیه به ارواح مومنین وادی السلام نجف نمایند که از جهات معنوی و مادی به تجربة عده ای رسیده است.

خیرات برای این دسته از اموات وادی السلام خیلی مجرب است جهت قضاء حوایج:
هدیه ارواح اهل ایمان مدفونین در وادی السلام که کسی انها را نمی شناسد و وارثی که یاد کند ندارند و دیگران هم یادشان نمی کنند:
فاتحه + 25 مرتبه استغفار (اللهم اغفر للمومنین والمومنات) + صلوات

از مرحوم والد امام خميني هم ياد كنيد: شهيد سيد مصطفى فخرالمحققين
ايشان بعد از آنكه شهيد شدند جسدشان را مدتي در اراك به امانت سپردند؛ و بعد يكسال به وادي السلام آوردند
و متاسفانه قبرشان معلوم نيست دركجا دفن شده است
فرزندان آن شهيد همه كوچك بودند 10 ساله و پنج ساله و پنج ماهه = امام خميني
ايشان شهادتشان در سال 1320 ق بوده ؛ الان 124 سال گذشته است
ايشان از شاگردان ميرزاي شيرازي بوده اند (ميرزاي بزرگ)

و عليرغم 14سال نجف بودن امام و حاجاقامصطفى و الان هم نوه شان نمي دانم چطور پيدا نكرده اند
و احتمالا بشود پيدا كرد از قديميها اگر مي پرسيدند ومدفونين آنسال
و اینكه دركدام ناحيه وادي السلام دفن مي كردند اموات ايران را
و كافي است لوحها جستجو ميشد در آن ناحيه ووو
حالا ما كه هيج خويشي نداريم ياد كنيم

كتاب خاطرات آيت الله پسنديده را افراد بخوانند به آن اشاره شده است؛ و مقداري از شرح حال ايشان و اجدادشان آمده است

قديم منطقه خمين را كمره مي گفتند؛ و ايشان معروف به مجتهد كمره بودند
کمره به فتح كاف، فتح ميم، كسر را
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

نقشه و برنامه مزارات وادی السلام

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:40 pm

مكانهاى زيارتي
1- حضرتين دونبي الهي هود و صالح عليهماالسلام (جديد)
2- مرقد عمان سامانى (رضوان الله عليه) صاحب كنجينة الاسرار در صد متري زيارنكاه فوق
3- در مدخل ورودي مرقد مرحوم قاضى از خيابان اصلي وادي السلام = مرقد مرحوم آيت الله شيخ عبدالعلى طهرانى (محل ارجاع ناحيه مقدسه)
4- مرقد آيت الله سيدعلى قاضي (رضوان الله عليه)
5 - مرقد آيت الله سيدحسين قاضي والد و استاد آيت سيدعلي الله قاضي و مرقد مادرشان -
6- مزار حضرتين دونبي الهي هود و صالح عليهما السلام(قديم) در فاصله سيصدمتري بطرف شمال مرقد جديد دونبي الهي هود و صالح عليهما السلام
7- مرقد مرحوم ملاقلى جولا (از رجال الغيب و كاركزاران ناحيه مقدسه و استاد سيدعلي شوشترى) (رضوان الله عليهما)
8- شيخ فضل الله مؤيد شيخ الاسلام (رضوان الله عليه)
9- مرقد آيت الله سيد قطب الدين نيريزي (رضوان الله عليه)
10- مرقد آيت الله سيد جمال گلپايگاني
11- مقام ديدارگاه امام زمان - منبرالقائم - مقام امام صادق (عليهما السلام)
12- مقبره ايرانيها در 100 تا 150 سال قبل مشتمل بر مراقد علماى ايران كه در اين بازه زمانى به وادي السلام نحف آورده و دفن شده اند و مرقدشان جداكانه و معروف نيست، مثل جناب شهيد سيدمصطفى فخرالمحققين والد امام خميني، و مرحوم غلامرضا ركن قصرمنشى جدثانى خاندانهاى كافي اصفهان، امروزه به مرقد مرحوم شهيد رئيسعلى دلواري مجاهد عليه بريتانيا معروف بوده و در روبروي مقام منبر قائم عليه السلام واقع است.
13- مرقد شيخ جواد سهلاوي و شيخ ابوالمكائن از اصحاب استجاره (رضوان الله عليهما)
14- مرقد آيت الله شيخ عباس هاتف قوچاني وصي مرحوم قاضى (رضوان الله عليهما) (الفتحة الثامنة)
15- مرقد حاجيه خانم مهرى جيني (اخوان شكرى) از بيشتازان به معارف الهي كه اموال خود را در اين مسير وقف كرد. (الفتحة التاسعة مقيره ايرانيها جنب مرقد شهداء سازمان بدر و المهندس)
16- مرقد حاج محمد حسن شركت اصفهانى از عارفان الهى (رضوان الله عليه) (در جنب خروجي وادي السلام به شارع طوسى)
جزئيات توضيحات و آدرسهاى هر كدام ذيلا بيان مى شود از مزارات و نيز در غرفه هاى جداگانه در تالار وادي السلام
viewforum.php?f=2481

نقشه مسیر بر روی نقشه گوگل:
https://www.google.com/maps/dir//%D9%81 ... AD+(%D8%B9).%D8%8C+%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D9%81%D8%8C+%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82%E2%80%AD/@32.0201498,44.32738,5138m/data=!3m1!1e3!4m35!4m34!1m0!1m0!1m0!1m5!1m1!1s0x0:0x37494b8a8bcd9a95!2m2!1d44.3116222!2d32.0037427!1m5!1m1!1s0x155ed160d150507b:0x8b86f9af0d4a5dca!2m2!1d44.3128837!2d32.0018875!1m5!1m1!1s0x155ed1f710b7e435:0x70cfd75edbab2b50!2m2!1d44.3173704!2d32.0021756!1m5!1m1!1s0x155ed1dd1910f9db:0x542e60e66501450f!2m2!1d44.3153088!2d32.0003652!1m5!1m1!1s0x155ed0b0536e5a8d:0x2134a7d9c00889ba!2m2!1d44.3165381!2d32.0001525!3e2!5m1!1e4

تصوير نقشه مكانهاى زيارتى وادي السلام با بيان جزئيات نام اماكن
Image

تقريبا همه آنها در يك راستا و مسير جنوبى شمالي است
با كمي حاشيه مسير رفتن

نحوه رفتن به مزارات واديالسلام:
اكثر موارد زيارتي سابق الذكر را بياده مي شود رفت
تنها موارد 13 و 14 و 15 بياده روى طولاني دارد كه با وسيله مي شود و از موارد دور مي شود شروع كرد، براى توجيه راننده هم مي شود نقشه برايش بلوتوث كرد و گفت ما مي خواهيم برويم شماره 15 بعد 14 و بعد 13 و در شماره 11 (منبرالقائم) پياده مي شويم
اينطوري هم متوجه مي شود دقيقا مسير چيست هم بنظرش طولاني نمي ايد
و از 15 شروع شده در سه جا بايد توقف كند (هرجا 10 دقيقه) و در 11 شمارا پياده كند و تمام
شماره 15 در الفتحة التاسعة مقبره ایرانیها (مرقد بانو اخوان)
https://goo.gl/maps/Y2pDm2hWtZWqxRPv6

و بقيه تا 1 و نهايتا 16 را كه فواصل كوتاه است خود زائران پياده و بدون وسيله مي روند
و اگر روزي وسيله شخصي هم بخواهند بروند كه نقشه همه اماكن را دارند
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آمادگی برای سفر آخرت، دفن در وادی السلام - دفن اجزاء

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:41 pm

از آداب زیارت قبرستان تذکر به سفر آخرت و آمادگی برای سفر آخرت است

مرحوم محدث قمي مباحث خوبي را در كتاب منازل الآخرة از آيات و احاديث آورده اند كه براى تذكر در زیارت قبرستان خوب است
خودش يك سري مباحث مناسب زبارت قبور است
http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=844&page=8

منازل مسیر را عقبه می نامد؛ عقبه يعني گردنه است؛ مسير باريك و شيب دار كه عبورش نفسگير و خطر سقوط هست

كتاب منازل الآخرة هم به صورت متن قابل اقتباس هم به صورت فايل صوتي قابل استماع
https://download.ghbook.ir/downloads.ph ... tform=site

===============
دفن در وادی السلام

از ویژگیهای دفن در وادی السلام: برداشته شدن عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر
در كلام خازنان وحي عليهم السلام آمده است : دفن كردن ميت در نجف اشرف و همسايگى امير المؤ منين عليه السلام عذاب قبر و سئوال نكير و منكر را از او بر مى دارد.
مرحوم دیلمی در ارشاد می فرماید:
از ویژگیهای تربت امیرالمؤمنین علیه السلام این است که از کسانی که در آن سرزمین دفن شوند عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر برداشته می شود، چنانکه در روایات صریحه به آن تصریح شده است.
و افراد بسیاری وصیت کرده بودند در جوار حرم ملکوتی امیرمؤمنان، در بهشت روی زمین «وادی السلام» به خاک بسپارند.
تعداد کسانی را که در طول چهارده قرن در این سرزمین مقدس به خاک سپرده شده اند، جز خداوند منان نمی داند.

گذشته از سفرنامه های جهانگردان، در گزارشهای محرمانه بریتانیا نیز از رقم بالای جنازه هایی که به جهت قداست مکان از ممالک مختلف جهان با امکانات محدود آن زمان به وادی السلام آورده می شد، گفتگو شده است.

دفن در وادی السلام؛ رایگان است و تنها هزینه کندن قبر گرفته می شود و از سرتاسر عالم نیز امواتی را برای دفن آنجا می آورند به جهت برکات وادی السلام.
و سردابهای بسیاری نیز در وادی السلام است که طاقجه هايي دارند بقدر تابوت و ميت را درون ان مي گذارند و دربش را مي بندند؛ بقدر لحد كه مي سازند در قبور معمولی؛ البته اين سردابها بايد بسته باشد و فقط هنگام دفن ميت جديد باز شود و یا برای تعمیر و تنظیف

===============
دفن اجزاء

دفن اجزاء:
1- يكي از مستحبات؛ كوتاه كردن مو اين است كه شخص چيده هاي مو را جمع و دفن كند

2- عمل به اين امر هم اداى توصيه مولا عليه السلام كه مستحب بوده و هم تذكري براى انسان با معرفت است كه مي بيند همانطور كه هر روزه اجزايي جديد از بدن با روييدن سلولهاى جديد سبب مي شود تا حيات و جلوه اى از اسماء عديده الهي بر او افاضه شود مانند الخالق الحي المحيي الدائم الباقي القيوم....به او موهبت شود،
همچنين با مردن تدریجي سلولها و اجزاى بدن تجليات اسمائي چون المميت بر او تابيده مي گردد

3- برخي از اهل معرفت عمل به دستور شرع در دفن اجزاي مرده مثل مو و ناخن (براى آنكه نمي تواند در آستانه خانه اش دفن كند) خود را جمع مي كنند در فرصتي كه ميسر شود در قبرستان متبركى مثل وادي السلام نجف دفن كنند، و بدين وسيله ضمن عمل به توصيه دفن اجزاء همچنين بنحوي خود را از مدفونين (ولو جزيي) وادي السلام و ان شاء الله مشمول رحمتهاى الهي براين قبرستان و نيز خيرات مؤمنين براى مدفونين اين قبرستان كه ياد و خيرات براى ايشان در موفقيت برخي ختومات قيد شده مي نمايند

4- در دفن مراقبت شود جاى مخصوصي در نظر گرفته شده و هرجا اقدام نكنيد كه كسي فكر نكند شما مي خواهيد كفن اموات بدزديد

ازين رو بايد جاي مناسبي باشد كه هم در منظر كسي نباشد هم در معرض حفاري براى دفن و يا فرسايش راه نباشد
کافي است كنار قبوري باشد كه نزديك به معبرهاى شلوغ نباشد و كف زمين و فواصل بين قبور اسفالت يا سيمان يا موزائيك و سنك و كاشي نشده باشد
و فاصله تا قبر كنار كم باشد كه مجال دفن ميت و قبر ديگر نباشد و اگر اينجا اجزاء دفن شد محفوظ بماند و بخاطر حفاري تخليه نشود
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار جدید و قدیم حضرات هود و صالح (علیهما السلام)

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:41 pm

.
مزار جدید و قدیم حضرات هود و صالح (علیهما السلام)

1- حضرت هود و صالح (علیهما السلام) دو نبی الهی که ذکرشان در قرآن کریم شده است
حضرت هود ماموریتش در قوم عاد بوده است و مكان قوم عاد در جنوب عربستان بوده است
و حضرت صالح ماموریتش در قوم ثمود و مكان قوم او در شمال عربستان بوده است
وقتي عذاب امد و بيشتر قومشان را هلاك كرد
براى عبادت به مكه رفته ودر كنار كعبه معتكف شدند
و بعد هلاك قوم ثمود (كه در وقت عذاب حاضر بودند)
بقايايى از فوم ثمود (كه جزو حزب قاتلين ناقه نبودند و در وقت عذاب در شهرهايشان حاضر نبودند) به سرزمينشان بازكشته
و با ادامه زندكى وتوالد و تناسل نسلهايي بديدآمد
در اين وقت و با كذشت جند نسل مجددا صالح به اين مردم ماموريت يافت
كه فاصله دو ماموريت اوليه و ثانويه به دوران غيبت صالح شناخته مى شود
نهايتا حضرت صالح براى عبادت و اعتكاف به مسجدكوفه آمده و بعد وفات در اين مكان (وادی السلام) دفن شدند

2- در زیارت امیر المونین علیه السلام این دو نبی الهی یاد شده اند
«ألَسَّلامُ عَلَیك وَ عَلى جارَیك هُودٍ وَ صالحٍ». سلام بر تو و بر دو همسایه ات حضرت هود و حضرت صالح.


3- درباره مرقد هود صالح؛ در ضمن وصایای امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است:
«فَادْفِنُوني في هذَا الظَّهْرِ في قَبْرِ أَخَوَيَّ هُودٍ وَصالِحٍ؛ مرا در همین پشت ـ نجف ـ در قبر دو برادرم هود و صالح دفن کنید».
و برای هر یک از آنها دو رکعت نماز زیارت مقرر فرموده است. گفته شده اين روايت بخاطر تقیه و به منظور اخفای محل قبر امیر المومنین می باشد.

4- ذكر مقام هود و صالح در وقايع ظهور
در روایات مربوط به خروج سفیانی نیز از مقام هود علیه السلام نامی به میان آمده است:
سفیانی یک سپاه 000/130 نفری به سوی کوفه گسیل می دارد، در «رَوْحا» و «فارُق» فرود می آیند، سپس 000/60 نفر از آنها حرکت کرده، در نخیله، در محل قبر هود علیه السلام فرود می آیند و در روز عید؛ تهاجم خود را آغاز می کنند.(12)
و در نقلی دیگر تعداد آن ها 000/80 نفر آمده است.(13)

5- مزارقديم و مزار جديد
مزار هود و صالح كه اول وادي السلام است مزار جديد است
مكان اصلي و قديم اين مرقد با فاصله حدود سيصدمتر از مقام فعلي بوده است
و بناي مختصري داشته كه به تدريج آسيب ديده است
چنانکه ابن بطوطه و برخی دیگر از جهانگردان (مزار قديم) را مشاهده نموده اند.(11)

6- مزار جدید هود و صالح علیهم السلام:
امروزه از مقابر معلوم و مقامهای مشهور در نجف اشرف مقام هود و صالح می باشد که در اوایل وادی السلام قرار دارد.
کسی که از شارع طوسی وارد وادی السلام می شود، چند قدمی که پیش می رود گنبد سبز زیبایی را در سمت راست راه خود می بیند که بر طاق آن نوشته شده: «مقام هود و صالح».
ساختمان اوليه مزار جديد
https://www.aljazeera.net/wp-content/up ... quality=80
https://www.youtube.com/watch?v=2Ug4NGmijJw


توضيح: آن بناى قديمى از مزار جديد كه توسط سيدبحرالعلوم ساخته و در سالهاى بعد او تجديديافته بود به اسم بازسازي با قبور اطرافش بعد سقوط صدام لعين؛ در سال 2018 تخريب شد
شروع تجديد ساختمان 2018 و الان2025
مراسم شروع طرح نوسازي در ساخختنمان قدم هفت سال قبل
https://iraq.shafaqna.com/AR/136146/

طرح اوليه براى بناي جديد
https://shiawaves.com/arabic/wp-content ... _29_09.jpg

بنجسال طول كشد تا ان مقدار رسيد
https://www.youtube.com/watch?v=tbBoMpwU65A

طرح ثانويه با شركت مهندسي جديد
https://bunyan-hf.com/details/20

نهائى
Image

و سالهاست به اسم تجديد بنا آنجا ويرانه است و هراز جند ماهي بقدر جند روز مقدارى كار مى شود و رها مى شود
(مانند بساز و بفروشهاى متقلب كه تيشه بند كرده و با وقت كشى فاكتور هزينه مي كنند)
يك ضريحي دروغين هم بيرون درب كاركاه ساختماني (در فاصله صدمتري مرقدين) كذارده اند كه مردم آنرا زيارت كنند!!!!
ظاهرا متصديان فكرمي كنند زيارت اعتاب مقدسه صرفا زبارت مكعب فلزي است ولذا براي اتباعشان آنرا بيرون كذاشته اند زيارت شود!!!.

در اثر انتقادات بسيار از وهن مزار مقدس توسط متصديان؛
در ماههاى اخير برنامه فعال شده است


آخرين وضعيت ساختمان در حال بنا
https://shiawaves.com/arabic/news/17372 ... %84%D9%86/
https://www.youtube.com/watch?v=fGwW64UTWJ8

7- تاريخجه مزار جديد
بعدا در زمان سید بحرالعلوم (متوفای 1212 ه .ق) مزار مرقد در فاصله سيصدمتري مقام اصلي تجديد بنا شد و مزار قديم متروك شد
سید بحرالعلوم اولین كسي بوده كه مزار جديد را سقف ساخت؛ اول سايبان ساخت بعد بقعه؛ و گنبد و ضريح؛ وفات ایشان حدود 220 سال پیش بوده است
چنانکه نخستین ضریح چوبی نیز توسط ایشان تهیه و نصب گردید.(4) آنگاه یکی از افراد خیّر گنبد آن را با کاشی تزیین نمود.
سید بحرالعلوم اینجا را به عنوان «مقام هود و صالح» اعلام کرد و دستور داد گنبد و بارگاهی بر فراز آن ساخته شود و تولیت آن را با «محمدعلی قسام» جد اعلای تیره «آل قسام» قرار داد و برخی از زمین های زراعتی ناحیه «کفل» را به آنجا وقف نمود.
به سال 1333 ه .ق هنگامی که نیروهای انگلیسی به مدت 40 روز نجف اشرف را محاصره کردند، قبور مطهر هود و صالح (كه بحرالعلوم مزار ساخته بود) را همانند بسیاری از اماکن مقدسه ویران کردند، و سنگ ارزشمندی را که در آن با خط کوفی «مقام هود و صالح» حک شده بود، به غارت بردند و آنجا را به تلّی از سنگ و آجر مبدّل ساختند.

8- مستند سيد بحرالعلوم در ساختن مزار جديد
هيج شرحي از قول خود بحرالعلوم مكتوب نقل نشده كه جه شد اينجاي جديد را بنا كرديد
و خيلي عجيب است كه در كتابهاى تاريخ نجف ذكر تعيين بناي جديد بحرالعلوم شده و اينكه جه كسي ساخت و جه كسي سفيد كرده و كنبد ساخت
اما درباره مستند اين تعيين جديد چيزى نقل نشده با اينكه قطعا وقتي اين واقعه تغيير مزاراتفاق افتاده؛ انعكاس عمومي داشته در حوزه نجف، و بزرگان و عموم مردم قطعا بسيار پرسيده اند و ايشان هم حجتي كه داشته بيان كرده است، اما اين مطالب نقل و نشر نشده است، و حتى در كتابهاى شرح احوال علماء و خود بحرالعلوم نقلى در اين باره نيامده است.

9- احتمال مستند مكاشفه:
عليرغم اينكه هيچ توضيح مكتوبي از بحرالعلوم براى علت تغيير مزار به ثبت نرسيده است، و كه كار ساده اي نيست قبر دو بيغمبر را كه قرنها معروف بوده بخواهند تغيير دهند و جاى جديد معرفي كنند و انجا منسوخ بشود، و جديد معروف و متداول بشودـ بس بايد حتما مستندى داشته باشد
فلذا برخي بزركان حدس زده اند مرحوم بحرالعلوم جون اهل تشرفات بودند اين تعيين مكان را چه بسا در تشرفي برايشان معلوم شده است
و از آنجا كه سيدبحرالعلوم تشرفاتي داشته احتمال داده شده كه بناي جديد در اثر اين تشرفات بر او معلوم شده ولذا مزار را در مكان جديد بنا و قديم را منسوخ كرده است، با اينكه وقايع تشرفات سيد مكررا و مفصلا نقل شده اما واقعه اى مربوط به تشرفى كه حاوى تعيين مزار جديد از حضرت باشد نقل نشده، حتى درنوشته هاى بحرالعلوم كه مربوط به توفيقات معنويه و تجارب روحانيش بوده وووو جنين مطلبي يافت نشده است
فقط گفته شده احتمالا در واقعه تشرفي از حضرت ياد گرفته اند:
شاكرد شيخ انصاري مرحوم علّامه عظیم الشأن مرحوم آیت اللَّه شیخ محمود طهراني المولد و عراقی (اراكي) میثمی (از احفاد میثم تمّار رحمه الله) و نجفي المدفن، در كتاب دارالسلام نأليف خود ص464 نقل كرده است، يك مبحثى دارد به عنوان تشرفات علامه بحر العلوم:
دهم از این طایفه علّامه طباطبایی، بحر العلوم و محیی الرسوم، سید جلیل و الحبر النبیل، عالم ربّانی "مهدی بن مرتضی النجفی الطباطبایی" می باشد
و آثار مستنده به این بزرگوار - با قطع نظر از حکایات و اخبار - دلیلیست کافی و آشکار بر ثبوت این مقام از برای او؛ مثل آنکه در مسجد سهله مقام مهدی علیه السلام بنا نمود در موضعی که در ظاهر شاهدی بر آن نبود، و مکان مقبره هود و صالح را در وادی السلام تغییر داد
و از آن بقعه عتیقه اعراض کرد و بنای زیارت آنها را در مکان دیگر که الحال معروفست، نهاد.
زیرا که امثال این امور به غیر از استکشاف از امام علیه السلام طریق نزدیکی دیگر ندارد،
و مثل آنکه مشهور است که تا مدّت دوازده سال نماز عشائین را در مسجد سهله
یا آنکه در مسجد سهله و کوفه و نماز صبح را در نجف اشرف بجا آورده،
و به علاوه وقایع بسیار در این خصوص، ناقلین آثار از آن عالیقدر نقل کرده اند،
توضیح: علامه شيخ محمود طهرانى اشاره كرده كه علامه بحرالعلوم قاعدتا بايد از طريق تشرفات بدست اورده است

10- وجود نقل شفاهى از بحرالعلوم ميان آل قسام توليت مزار جديد:
آنجه از سيدبحرالعلوم بطور شفاهى توسط متوليان بقعه (از آل قسام) نقل شده اين است كه:
اين مقام جديد را سيدبحرالعلوم بعد بررسيهاى تاريخي بيدا كرده، و وقتى بدستور سيد اين موضع مرقد جديد را حفر كرده اند
سنگ نوشته خيلي قديمى (بخط كوفى) پيدا شده كه رويش نوشته بوده است اينجا مرقد هود و صالح است
فلذا سيدبحرالعلوم مطمئن شد و اين محل جديد را برايش بقعه ساخت و اين لوح سنگي قديمي را روي مرقد نصب كرد
و ضريحي فلزي هم برايش نصب كرد و توليت آنرا به عالم مهم زمان از آل قسّام واگذار كرد
و اين خاندان در نجف معروفند و در زمان مرحوم قاضي هم بزرگاني از ايشان شاگرد مرحوم قاضي بودند
و توليت اين بقعه در آل قسام ادامه يافته است تا به امروز
اما ان لوح سنگي در اشغال عراق توسط بريتانيا سرقت و مفقود شد

11- دفع وهم:
اين مطلب اخير كه درباره مستند اين بقعه بيان شد، مخالف نقل مطالب سابق كه گفته مي شد؛ مستندى نيست نمى باشد
آنچه قبلا تبين و نفى شد: مقصود "در كتب تاريخ و كتابهاى خود بحرالعلوم چيزي مكتوب درباره علت تغيير مقام ذكر نشده است"
اما اينكه امروز بيان شد (منشاش بررسي تاريخي بحرالعلوم بوده) نقلى شفاهى از بحرالعلوم كه توسط آل قسام (كه صاحب توليت اين بقعه بوده اند تا به امروز) سينه به سينه نقل شده است.

مرقد والدين مرحوم آين الله حاج شيخ حسنعلى نجابت شيرازى در جوار مزار جديد هود و صالح
موضع مرقد مرحوم حاج عبدالرسول نجابت اكرنشانش برداشته شده است اما در دفتر اين مزار ثبت است
و با برسش از متصدى مربوطه (نه نكهبان و عملجات ساختمان) او شما را به مرقد ايشان مى برد

موضع قديم جند هزار ساله مزار حضرتين هود و صالح علیهما السلام

Image

12- عقيده برخي از بزركان درباره نفى مقام جديد و تاييد موضع مزار قديم:
همانطور كه گفته شد مقام هود و صالح (قديم) قبلاً در قسمت دیگری از وادی السلام اشتهار داشت،
و برخي از بزرگان بر همان بناي قديم اعتقاد داشته اند
مثل مرحوم آيت الله سيدعلي قاضي
جونكه مستندى مكتوب از موضع مزار جديد نداشته
و تشرفات سيد را از دسته مكاشفات دانسته نه وقايع عينيه خارجيه و مشاهده
فلذا به نظر مرحوم قاضي تشخيص هاى بحرالعلوم را در حد كاربرد شخصي خودش دانسته و براساس آن نمي شود ديگران عمل كنند
ازاين رو مرحوم قاضي به همان مكان قديم اهتمام داشته اند
جه زيارت رفتن جه توقفهاى طولانى در آن مكان جه دفن والدين در آنجا جه وصيت به دفن خودشان

13-- مکان مقام قدیم هود و صالح علیهما السلام:
مقام جدید نزدیکتر به حرم امیر المونین علیه السلام است
و مقام قدیم نزدیکتر به مقام منبر قائم (مقام صاحب الزمان) بوده است
ساختمان و بقعه ای که مجاور مزار مرحوم قاضی است اوصافش مطابق بقعه قدیم می باشد؛ از جهت فاصله و نیز ساختمان بقعه
مزار قديم سقف نداشته و دارای صحن و رواقهايی بوده است و این بقعه نیز صحنی میانش است و در اطراف صحن رواقهایی است و در دو طرف درب ورودی آن نیز دو مناره است که برای زیارتگاهها این مناره ها ها احداث می شود
و به احتمال زیاد مرحوم قاضی بدین جهت آنجا را محل دفن پدر و مادر قرار دادند و قبر خودشان را نیز در صحن این بقعه قرار دادند
كه در ذيل اقدام اين دو نبي الهي باشند
Image

14- زیارت هود و صالح علیهم السلام
در هر دو مکان قدیم و جدید انجام می شود

اين سلامها در زيارت ناحيه مقدسه از حضرت صاحب الأمر عليه السلام وارد شده
كه مربوط به حضرتين هود و صالح عليهما السلام بوده و در زيارت ايشان از آنها بهره برده مى شود:

اَلسَّلاَمُ عَلى هُود اَلْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ،
اَلسَّلاَمُ عَلى صالِـح اَلَّذی تَـوَّجَهُ اللهُ بِکَرامَتِهِ



اَلسَّلاَمُ عليكما يا نبيَّيِ الله ورسولَيْه
اَلسَّلاَمُ عليك یا هود نبي الله ورسولَه
اَلسَّلاَمُ عليك يا صالح نبي الله ورسولَه
اَلسَّلاَمُ عليكما وعلى من آمن بكما واتبعكما ونَصَركما بِصِدقٍ ونجى من العذاب
لعن الله من خالفكما من عاد و ثمود فهلك بالعذاب
وفقنا الله لتمام الإيمان و صدق الإلتزام واعاذنا الله من عذاب الدنيا والآخرة


از زیارات جامعه که برای زیارت انبیاء الهی (عليهم السلام) نیز استفاده می شود:

" اَلسَّلاَمُ عَلَى أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ أَصْفِيَائِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى أُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى أَنْصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ اَلْمُكْرَمِينَ، اَلَّذِينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى مَظَاهِرٍ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْأَدِلاَّءِ عَلَى اللَّهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضَاةِ اللَّهِ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمُمَحَّصِينَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ.
اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلَّذِينَ مَنْ وَالاَهُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ، وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ، وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ، وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللَّهَ، وَ مَنِ اِعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اِعْتَصَمَ بِاللَّهِ، وَ مَنْ تَخَلَّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلَّى مِنَ اللَّهِ.
أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ، وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ،
مُؤْمِنٌ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ، كَافِرٌ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ، مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلاَنِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ،
لَعَنَ اللَّهُ عَدُوَّكُمْ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ
.



=====================
بقعه قديم حضرتين هود و صالح (عليهما السلام)
كه بزركانى همجون مرحوم آيت الله قاضى در جوارش مدفونند
و اين مكان به نام آن مرحوم مشهور و شناخته مى شود و كسى از مرقد قديم دوبيامبر بودن خبرى ندارد

شرح مراقد مدفون درجوار بقعه مزار قديم بعدا در ادامه بطور مستقل ذكر مى شود ان شاء الله

داخل بقعه قديم حضرتين هود و صالح (عليهما السلام)
Image

توضيح اماكن داخل بقعه قديم:
وسط غير مسقف كه صحن محسب مى شود محل مرقدين بوده
و دو فبه روي آن بوده كه بامتروك شدن به مرور ويران شده
و امروزه اين قسمت بالاى مرقدين بى سقف است
و اشتباها صحن تصور مى شود
و لذا زائران در صورت زيارت داخل؛ در ناحيه غير مسقف قدم نكذارند توهينبه مرقدين نشود
در رواقهاى جهار طرف و فسمت مسقف؛ ذريه و منسوبين مرحوم آيت الله قاضى مدفونند

===============
معرفت به احوالات ظاهرى حضرت هود (علیه السلام)

از کتاب حیات القلوب علامه مجلسی:
باب پنجم : در بيان قصص حضرت هود عليه السلام و قوم آن حضرت
فصل اول : در قصه هود عليه السلام و قوم او عاد است
ابن بابويه و قطب راوندى گفته اند: هود پسر عبدالله پسر رياح پسر جلوث پسر عاد پسر عوض پسر سام پسر نوح عليه السلام است . (620)
و بعضى گفته اند: اسم هود عابر است و پسر شالخ ارفخشد پسر سام پسر نوح است . (621)
و ابن بابويه رحمة الله گفته است : آن حضرت را براى اين هود گفتند كه هدايت يافت در ميان قوم خود به امرى كه آنها از آن گمراه بودند. (622)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون هنگام وفات حضرت نوح شد، شيعيان خود و تابعان حق را طلبيد و فرمود: بدانيد بعد از من غيبتى خواهد بود كه در آن غيبت غالب خواهند شد پيشوايان باطل و سلاطين جابر، و حق تعالى آن شدت را از شما رفع خواهد فرمود به قائم از فرزندان من كه نام او هود است ، و او را هيئت نيكو و اخلاق پسنديده و سكينه و وقار خواهد بود، و شبيه خواهد بود به من در صورت و خلق ، و چون او ظاهر شود خدا دشمنان شما را به باد، هلاك گرداند.
پس شيعيان پيوسته انتظار قدومن هود عليه السلام مى كشيدند تا آنكه مدت بر ايشان طولانى شد و دلهاى بسيارى از ايشان قساوت بهم رسانيد، پس خدا هود را ظاهر گردانيد در هنگامى كه ايشان نااميد شده بودند و بلاى ايشان عظيم شده بود، پس ‍ خدا هلاك كرد دشمنان ايشان را به باد عقيم كه در قرآن ياد فرموده است ، پس باز غيبتى بهم رسيد و طاغيان غالب شدند تا حضرت صالح عليه السلام ظاهر شد. (623)
و ابن بابويه و قطب راوندى رحمة الله روايت كرده اند از وهب كه : چون هود را چهل سال تمام شد، خدا وحى فرمود بسوى او كه : برو بسوى قوم خود و ايشان را بخوان بسوى عبادت من و يگانه پرستى من ، اگر تو را اجابت كنند قوت و اموالشان را زياده گردانم ، پس ايشان روزى در مجمعى مجتمع بودند كه ناگاه هود عليه السلام به نزد ايشان آمد و گفت :اى قوم !عبادت كنيد خدا را كه شما را خدائى و آفريننده اى و معبودى بغير او نيست .
ايشان گفتند :اى هود!تو ندز ما ثقه و محل اعتماد و امين بودى .
گفت : من رسول خدايم بسوى شما، ترك كنيد پرستيدن بتها را.
چون اين سخن از او شنيدند به خشم آمده و بر روى او دويدند و گلويش را فشردند تا آنكه نزديك به مردن رسيد پس دست از آن حضرت برداشتند،و آن حضرت يك شبانه روز بيهوش افتاده بود، چون به هوش آمد گفت : خداوندا!آنچه فرمودى كردم و آنچه ايشان با من كردند ديدى .
پس جبرئيل بر او فرود آمد و گفت : حق تعالى تو را امر مى فرمايد كه ملال بهم نرسانى و سستى نورزى از خواندن قوم خود، و تو را وعده داده است كه از تو ترسى در دلهاى ايشان بيفكند كه بعد از اين قادر نباشد بر زدن تو.
پس هود به نزد ايشان آمد و فرمود: شما بسيار تجبر كرديد در زمين ، و فساد بى حد از شما به ظهور آمد.
گفتند:اى هود!ترك اين سخن بكن كه اگر اين مرتبه تو را آزار كنيم چنان خواهيم كرد كه اول را فراموش كنى .
هود فرمود: اين سخنان را ترك كنيد به توبه و بازگشت نمائيد بسوى خداى خود.
پس چون قوم ، رعب و ترس عظيم از او در دل خود مشاهده نمودند، دانستند ديگر بر زدن او قادر نيستند، همگى جمعيت كردند بر اذيت او، هود نعره اى زد بر ايشان كه همگى از شدت و دهشت آن به رو افتادند، پس گفت :اى قوم !بسيار مانديد در كفر چنانچه قوم نوح ماندند، و سزاوار است كه من نفرين كنم بر شما چنانچه نوح عليه السلام بر قوم خود نفرين كرد.
ايشان گفتند:اى هود!خدايان قوم نوح ضعيف و ناتوان بودند و خداهاى ما قوى و تنومند هستند، و مى بينى شدت بدنهاى ما را (طول ايشان صد و بيست ذراع بود به ذراع متعارف زمان خودشان ، و عرض ايشان شصت ذراع بود، و گاه بود كه يكى از ايشان دست مى زد به كوه كوچكى و از جا مى كند).
پس بر اين حال هتفصد و شصت سال ايشان را دعوت كرد، و چون خدا خواست ايشان را هلاك كند ريگهاى بيابان احقاف و سنگهاى آن را بر گرد ايشان جمع آورد و تلها گردانيد، پس هود به ايشان فرمود: مى ترسم كه اين تلها در باب شما به امرى ماءمور شوند و عذابى گردند بر شما.
و هود بسيار غمگين شد از تكذيب كردن ايشان ، پس آن تلها ندا كردند هود عليه السلام را كه : شاد باش اى هود، كه عاد قوم تو را از ما روز بدى خواهد بود.
چون هود اين ندا شنيد فرمود:اى قوم !از خدا بترسيد و او را عبادت كنيد كه اگر ايمان نياوريد اين كوهها و تلها همه عذاب و غضب گردند بر شما.
چون اين را شنيدند شروع كردند به نقل كردن آن تلها، و هر چند برداشتند بيشتر شد، هود عرض كرد: خداوندا!رسالتهاى تو را رسانيدم و زياد نمى شود ايشان را مگر كفر. خدا وحى فرمود بسوى او كه : من باران را از ايشان باز مى دارم .
هود گفت :اى قوم !خدا مرا وعده كرده است كه شما را هلاك گرداند.
و صداى او به كوهها رسيد تا آنكه شنيدند همه وحشيان و درندگان و مرغان ، پس از هر جنسى از ايشان جمعى به نزد هود آمدند و گريستند و گفتند:اى هود!آيا ما را هلاك مى گردانى با هالكان ؟
پس هود در حق ايشان دعا كرد، حق تعالى به او وحى فرمود: من هلاك نمى كنم كسى را كه معصيت من نكرده است به گناه كسى كه مرا معصيت كرده است . (624)
و على بن ابراهيم رحمة الله روايت كرده است كه : عاد كه قبيله و قوم هود عليه السلام بودند شهرهاى ايشان در باديه اى بود از شقوق تا اجفر، و شهرهاى ايشان چهار منزل بود، و زراعت و درخت خرما بسيار داشتند، و عمرهاى دراز و قامتهاى بلند بود ايشان را، پس بت پرستيدند ، و خدا هود عليه السلام را بر ايشان مبعوث فرمود كه دعوت كند ايشان را به اسلام و ترك بت پرستى ، پس ابا كردند و به هود ايمان نياوردند و او را اذيت كردند، پس حق تعالى هفت سال باران را از ايشان منع كرد تا قحط در ميان ايشان بهم رسيد، و هود عليه السلام خود نيز مشغول زراعت بود و آب مى كشيد براى زراعت ، پس جمعى آمدند به در خانه او و او را مى خواستند، ناگاه ديدند كه از خانه هود پير زالى بيرون آمد سفيد مو و يك چشم و گفت : كيستيد شما؟
گفتند: ما از فلان بلاد آمده ايم ، خشكسالى در ميان ما بهم رسيده است ، آمده ايم كه هود از براى ما دعا كند كه باران در بلاد ما ببارد.
آن زن گفت : اگر دعاى هود مستجاب مى بود از براى خودش دعا مى كرد كه زراعتش ‍ همه سوخته است از كم آبى .
گفتند: الحال كجاست ؟
گفت : در فلان موضع است .
پس آمدند به خدمت آن حضرت و گفتند:اى پيغمبر خدا!شهرهاى ما خشكيده است و باران نمى بارد، از خدا بخواه باران بر ما بفرستد و فراوانى نعمت به ما عطا فرمايد.
پس هود مهياى نماز شد و نماز كرد و براى ايشان دعا كرد و به ايشان گفت : برگرديد كه خدا براى شما باران فرستاد و فراوانى نعمت در بلاد شما بهم رسيد.
گفتند:اى پيغمبر خدا!ما چيز عجيبى ديديم .
فرمود كه : چه ديديد؟
گفتند: در منزل تو پير زال سفيد موى يك چشم كورى ديديم . و سخنان او را نقل كردند.
فرمود: او زن من است و من دعا مى كنم خدا عمر او را دراز كند.
گفتند: به چه سبب او را دعا مى كنيد؟!
فرمود: چون خدا هيچ مؤ منى را نيافريده است مگر آنكه او را دشمنى هست كه او را اذيت مى كند، و اين دشمن من است ، و دشمن من كسى باشد كه من مالك اختيار او باشم بهتر است از آنكه كسى باشد كه او مالك اختيار من باشد.
يعني دشمن خانگي وتحت اختيار اگر چه ابتلاءسختي است اما بهتر از دشمني كه مثلا بيرون اختيار و حاكمي باشد ووو
و بسياري ازمقامات و توفيقات به بركت صبر بر ابتلاءات سر راه انسان است


نكته عبرت آموز
اشاره به داستان زن هود؛ براى مذمت زن هود يا تنقيص جنس زن نبود
براى عبرت بود
كه اگر كسي حتى چنان زنى نصيبش شد اگر رعايتش بكند و صبر نموده و احترامش نگهدارد به مقامات عاليه مى رسد
فلذا هر كسى چنان زنى دارد گنج پنهانى دارد
و هر كه زن خوب معين در مسير حق دارد گنج عيان و آشكار دارد


پس هود عليه السلام در ميان قوم خود ماند و ايشان را بسوى خدا مى خواند و نهى مى كرد از عبادت بتها و مى گفت : ترك كنيد بت پرستى را و خداى يگانه را بپرستيد تا آبادانى در شهرهاى شما بهم رسد و حق تعالى باران بر شما بفرستد.
پس چون ايمان نياوردند، خدا فرستاد براى ايشان باد بسيار سرد از حد تجاوز كننده ، و مسخر گردانيد آن باد را بر ايشان هفت شب و هشت روز ميشوم .
حضرت فرمود: شومى آن به اين بود كه ماه منحوس بود به زحل هفت شب و هشت روز. (625)
و به سند حسن از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : بدرستى كه حق تعالى را بادهاى رحمت و بادهاى عذاب هست ، و اگر خواهد كه باد عذاب را باد رحمت فرمايد، مى كند، و هرگز باد رحمت را باد عذاب نمى كند، زيرا هرگز نمى باشد كه گروهى اطاعت خدا كنند و طاعت ايشان وبال گردد بر ايشان مگر آنكه از طاعت بگردند.
و فرمود: چنين كرد خدا به قوم يونس عليه السلام ، چون ايمان آوردند رحمت كرد بر ايشان بعد از آنكه عذاب را بر ايشان مقدر و مقضى گردانيده بود، پس تدارك فرمود ايشان را به رحمت خود، و عذابى كه مقدر گردانيده بود بر ايشان رحمت گردانيد و عذاب را از ايشان برگردانيد و حال آنكه بر ايشان فرستاده بود و ايشان را فرا گرفته بود، و آن در وقتى بود كه ايمان آوردند و تضرع بسوى خدا كردند.
و اما ريح عقيم كه خدا بر قوم عاد فرستاد آن باد عذابى است كه هيچ رحمى را آبستن نمى كند و هيچ گياهى را به نشو و نما در نمى آورد، و آن بادى است كه بيرون مى آيد از زير زمين هفتم ، و هرگز از آن باد چيزى بيرون نيامده است مگر بر قوم عاد در وقتى كه خدا غضب فرمود بر ايشان ، پس امر فرمود خزينه داران را كه بيرون كنند از آن به قدر گشادگى انگشتر، پس باد نافرمانى كرد بر خزينه داران و بيرون آمد به قدر دماغ گاوى از روى خشم بر قوم عاد، پس فرياد برآوردند خازنان بسوى خدا از اين حال و گفتند: پروردگارا!اين باد بر ما طغيان كرد و مى ترسيم كه هلاك شوند به اين باد آنها كه معصيت تو نكرده اند از آفريده هاى تو و آباد كنندگان شهرهاى تو.
پس حق تعالى جبرئيل را فرستاد كه برگردانيد باد را به بال خود و گفت : بيرون آى همان قدر كه ماءمور شده اى ، پس برگشت و به همان مقدار بيرون آمد و هلاك كرد قوم عاد را و هر كه نزد ايشان بود. (626)
و در حديث حسن منقول است كه : معتصم امر كرد در بطانيه چاهى بكنند و تا سيصد قامت كندند و آب ظاهر نشد، پس گذاشت و ديگر نكند. و چون متوكل خليفه شد امر كرد هر قدر كه بايد كند بكنند تا آب ظاهر شود، پس كندند تا به حدى كه در هر صد قامت يك چرخ گذاشتند تا آنكه به سنگى رسيدند، چون آن را به كلنگ شكستند از آنجا باد بسيار سردى بيرون آمد و هر كه نزديك آن چاه بود همه را هلاك كرد. پس چون اين خبر به متوكل رسيد خود و هر كه از علما نزد او بود حيران شدند و سر اين امر را ندانستند. پس نامه اى در اين باب به امام على نقى عليه السلام نوشتند، حضرت جواب فرمود: اينها شهرهاى احقاف است ، و ايشان قوم عادند كه خدا آنها را به باد تند سرد هلاك كرد، و پيغمبر ايشان هود بود، و شهرهاى ايشان آبادان و با خير فراوان بودند، پس خدا باران را از ايشان حبس فرمود هفت سال تا به خشكسالى افتادند و خير از بلاد ايشان برطرف شد. و هود عليه السلام به ايشان مى گفت : طلب آمرزش كنيد از پروردگار خود و توبه كنيد بسوى او تا خدا بفرستد باران را بر شما ريزنده ، و زياد گرداند شما را قوتى بسوى قوت شما، و پشت مكنيد بسوى حق جرم كنندگان .
پس چون ايمان نياوردند و طغيان ايشان زياده شد خدا وحى نمود به هود كه : عذاب در فلان وقت بسوى ايشان خواهد آمد، بادى خواهد بود كه در آن عذابى دردناك باشد. پس چون آن وقت شد، ديدند ابرى رو به ايشان مى آيد، پس شادى كردند و گفتند: اين ابرى است كه باران بر ما خواهد باريد.
هود گفت : بلكه همان عذابى است كه تعجيل مى كرديد و مى طلبيديد. (627)
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه : بادى هرگز بيرون نرفت بى مكيال و پيمانى مگر در زمان عاد كه زيادتى نمود بر خزينه دارانش و بيرون آمد مانند سوراخ سوزنى ، پس هلاك كرد قوم عاد را. (628)
و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بادها پنج اند و يكى از آنها عقيم است ، پس پناه مى بريم به خدا از شر آن . (629)
و ابن بابويه رحمة الله از وهب روايت كرده است كه : ريح عقيم روى اين زمينى است (630) كه ما بر روى آنيم ، به هفتاد هزار مهار از آهن آن را بسته اند، و و موكل گردانيده اند به هر مهارى هفتاد هزار ملك ، پس چون حق تعالى مسلط گردانيد آن را بر قوم عاد رخصت طلبيدند خازنان آن باد از پروردگار خود كه بيرون آيد باد مثل آنچه از دماغ گاو بيرون مى آيد، و اگر خدا رخصت مى داد بر روى زمين هيچ چيز نمى گذاشت مگر آنكه آن را مى سوخت ، پس خدا وحى نمود بسوى خزينه داران كه : بيرون كنيد از باد مانند سوراخ انگشتر، پس به همان هلاك شدند قوم عاد، و به همين باد خدا در ابتداى قيامت كوهها و تلها و شهرها و قصرها را هموار خواهد نمود، و اين را عقيم مى نامند به سبب آنكه آبستن است به عذاب و عقيم است از رحمت ، و آن باد كه بر قوم عاد وزيد خرد كرد قصرها و قلعه ها و شهرها و جميع عمارات ايشان را و همه را به مثابه ريگ روان كرد كه باد آن را به هوا برد، چنانچه حق تعالى مى فرمايد كه ما تذر من شى ء اتت عليه الا جعلتهت كالرميم (631) يعنى : ترك نمى كرد چيزى را كه بر آن وارد شود مگر آنكه مى گردانيد آن را مانند استخوان پوسيده يا گياه پوسيده ، و به اين سبب اكثر ريگ روان در آن شهرهاست ، زيرا كه باد آن شهرها را ريزه ريزه كرد، و وزيد بر ايشان هفت شب و هشت روز پى در پى ، مردان و زنان را از زمين مى كند و به هوا بلند مى كرد، پس ‍ سرنگون ايشان را به زير مى آورد، و كوههاى ايشان را از بيخ مى كند چنانچه خانه هاى ايشان را مى كند و ريزه ريزه مى كرد، و به اين سبب ريگ روان كوه نمى باشد، و به اين سبب ايشان را ذات العماد فرموده است خدا، زيرا كه ايشان عمودها و ستونها از كوهها مى تراشيدند به قدر بلندى كوه ، و اين عمودها را نصب مى كردند، و قصرها بر روى اين عمودها بنا مى كردند. (632)
و ايضا از وهب روايت كرده است كه : امر قوم عاد چنين بود كه هر ريگ روان كه بر روى زمين هست در هر شهرى كه باشد مسكن عاد بود در زمان ايشان ، و پيشتر ريگ در شهرها بود اما بسيار نبود تا آن زمان كه بسيار بهم رسيد، و اصل اين ريگ ، قصرهاى محكم بود و قلعه ها و حصارها و شهرها و آب انبارها و خانه ها و باغها از قوم عاد، و بلاد ايشان آبادترين بلاد عرب بود، و بت پرستيدند حق تعالى بر ايشان غضب كرد و ريح عقيم را بر ايشان فرستاد كه قصرهها و شهرهاه و قلعه ها و مساكن و منازل ايشان را ريزه ريزه نمود كه ريگ روان شد، و ايشان سيزده قبيله بودند، و حضرت هود عليه السلام در ميان ايشان صاحب حسب و نسب بزرگ و ثروت و مال بسيار بود، و شبيه ترين فرزندان آدم بود به آدم ، و مرد گندم گون بسيار موى و خوشرو بود، و احدى از مردم شبيه تر نبود به آدم از او مگر حضرت يوسف عليه السلام ، پس هود عليه السلام زمان بسيارى در ميان ايشان ماند و ايشان را بسوى خدا دعوت مى كرد، و نهى مى كرد ايشان را از شرك به خدا و ظلم كردن بر مردم ، و مى ترسانيد ايشان را به عذاب ، پس لجاجت نمودند و از طريقه باطل برنگشتند، و ايشان در احقاف مى بودند، و هيچ امت زياده از ايشان نبود در بسيارى و در شدت بطش و غضب .
پس چون باد را ديدند كه رو به ايشان مى آيد به هود گفتند كه : ما را به باد مى ترسانى ؟ پس جمع كردند فرزندان و مالهاى خود را در دره اى از اين دره ها و ايستادند بر در آن دره كه دفع نمايند باد را از مالها و زنان و فرزندان خود، پس باد در زير پاى ايشان داخل شد و ايشان را از زمين كند و بسوى آسمان بالا برد ، پس ايشان را از هوا به دريا افكندن ، و حق تعالى پيشتر مورچه را بر ايشان مسلط كرده بود آنقدر كه طاقت نداشتند، و در گوش و چشم و دهان و بينى ايشان داخل مى شدند، تا آنكه ايشان ترك بلاد خود كردند و از اموال خود دور افتادند، و حق تعالى مسخر ايشان گردانيده بود از كندن كوهها و سنگها و ستونها و قوت بر كارها آنچه از براى احدى غير ايشان مسخر نكرده بود پيش از ايشان و بعد از ايشان ، و اكثر ايشان در دهنا و يبرين و عالج بودند تا يمن و حضرموت . (633)
و بعد از هلاك ايشان ، حضرت هود عليه السلام با هر كه به او ايمان آورده بود ملحق شدند به مكه ، و در مكه بودند تا از دنيا رحلت نمودند، و حضرت صالح عليه السلام نيز چنين كرد و در اين دره روحا كه نزديك مكه است هفتاد هزار پيغمبر به قصد حج گذشته اند، همه جامه هاى پشم پوشيده و مهار شتران ايشان از بافته پشم بود، و خدا را تلبيه مى گفتند به تلبيه هاى مختلف ، و از جمله اين پيغمبران بودند هود و صالح و ابراهيم و موسى و شعيب و يونس عليهم السلام ، و هود مرد تاجرى بود. (634)
و به سند معتبر از على بن يقطين منقول است كه : منصور دوانيقى امر كرد يقطين را كه چاهى بكند در قصر عبادى ، و پيوسته يقطين به كندن آن مشغول بود تا منصور مرد و آب بيرون نيامد، چون اين خبر را به مهدى گفتند گفت : البته مى كنم تا آب بيرون آيد اگر چه بايد كه جميع بيت المال را صرف كنم ، پس يقطين برادر خود ابوموسى را فرستاد كه مشغول كندن شد و آنقدر كندند كه در ته زمين سوراخى شد و از آنجا بادى بيرون آمد و ايشان ترسيدند و اين خبر را به ابوموسى نقل كردند، ابوموسى به نزد چاه آمد و گفت : مرا به چاه فرو فرستيد و گشادگى سر چاه چهل ذراع در چهل ذراع بود، پس او را در محملى نشاندند و به ريسمانها بستند و در چاه فرو فرستادند، چون به قعر چاه رسيد هول عظيمى از آن سوراخ مشاهده نمود و صداى باد از زير آن سوراخ شنيد، پس امر كرد كه آن سوراخ را گشاده كردند به قدر درگاه بزرگى و امر كرد كه دو شخص را در محملى نشاندند و گفت : خبر اين زير را براى من بياوريد، و محمل را به ريسمانها بستند و از آن سوراخ به زير فرستادند.
پس مدتى در آن زير ماندند، پس ريسمان را حركت دادند، چون ايشان را بالا كشيدند گفتند: امور عظيمه اى مشاهده نموديم ، مردان و زنان و خانه ها و ظرفها و متاعها ديديم كه همه سنگ شده بودند، و مردان و زنان جامه ها پوشيده بودند، بعضى نشسته و بعضى بر پهلو خوابيده و بعضى تكيه كرده ، چون دست بر ايشان گذاشتيم جامه هاى ايشان مانند غبار به هوا رفت و منازل ايشان به حال خود باقى ماند.
ابوموسى اين خبر را به مهدى نوشت ، چون همه علما در اين امر متحير شدند، مهدى به مدينه نوشت و حضرت امام موسى كاظم عليه السلام را براى حل اين اشكال طلب نمود. چون آن حضرت به عراق تشريف آوردند، مهدى اين واقعه را به خدمت آن حضرت عرض كرد، آن حضرت چون اين قصه را شنيدند بسيار گريستند و فرمودند كه : اينها بقيه قوم عادند، خدا غضب كرد بر ايشان و خانه هاى ايشان با ايشان به زمين فرو رفتند، اينها اصحاب احقافند.
مهدى پرسيد: احقاف چيست ؟
فرمود: ريگ . (635)
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون حق تعالى حضرت هود عليه السلام را مبعوث گردانيد، اسلام آوردند به او عقب از فرزندان سام كه اوصاف آن حضرت را ضبط نموده بودند، و اما ديگران پس گفتند: كيست كه قوتش از ما بيشتر باشد؟ پس هلاك شدند به ريح عقيم ، و هود عليه السلام وصيت نمود بسوى ايشان و بشارت داد ايشان را به مبعوث شدن حضرت صالح عليه السلام . (636)
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه : عمرهاى قوم هود چهارصد سال بود، و خدا عذاب نمود اول ايشان را به قحط و خشكسالى در مدت سه سال و از كفر خود برنگشتند، پس چون قحط بر ايشان شديد شد گروهى را فرستادند به كوههاى مكه و موضع كعبه را نمى شناختند كه از براى ايشان دعاى باران بكنند، پس ‍ چون رفتند و دعا كردند سه ابر از براى ايشان بلند شد، ايشان ابر اول و دوم را نپسنديدند و ابر سوم را كه در آن عذاب بود اختيار نمودند و همان ابر آمد و باعث هلاك ايشان شد، و چون باد بر ايشان وزيد ايشان رئيسى داشتند كه او را خلجان مى گفتند، به هود عليه السلام گفت :اى هود!اين باد كه مى آيد با آن خلقى هستند مانند شتران و عمودها با خود دارند و آنهايند كه اين بلاها بر سر ما مى آورند؟
هود گفت : اينها فرشتگان خدايند.
خلجان گفت : اگر ما ايمان به پروردگار تو بياوريم ، ما را مسلط مى كند بر اين فرشتگان كه انتقام خود را از ايشان بكشيم ؟
هود گفت كه : خدا اهل معصيت خود را بر اهل طاعت خود مسلط نمى گرداند.
خلجان گفت : آن مردان ما كه هلاك شدند چون مى شوند؟
هود گفت : خدا عوض مى دهد به تو جمعى را كه بهتر از آنها باشند.
خلجان گفت : خيرى نيست در زندگانى بعد از آنها. و اختيار كرد ملحق شدن به قوم خود را پس هلاك شد. (637)
و به سند معتبر مروى است كه اصبغ بن نباته گفت كه : بيرون رفتيم با اميرالمؤ منين عليه السلام بسوى نخيله ، ناگاه جمعى از يهود پيدا شدند كه مرده اى از خود را برداشته آورده بودند كه در آنجا دفن كنند، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت امام حسن عليه السلام فرمود: ببين اين جماعت چه مى گويند در باب اين قبر؟
امام حسن گفت : مى گويند: قبر هود است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: دروغ مى گويند، من بهتر از ايشان مى دانم ، اين قبر يهودا پسر يعقوب عليه السلام است . پس فرمود كه : كى از اهل مهره در اينجا هست ؟
مرد پيرى گفت : من از ايشانم .
فرمود: در كجاست منزل تو؟
گفت : در مهره بر كنار دريا.
فرمود: چه مقدار راه است از آنجا تا آن كوه كه صومعه اى بر بالاى آن است ؟
گفت : نزديك است به آن .
فرمود: قوم تو چه مى گويند در آن ؟
گفت : مى گويند كه قبر ساحرى است .
فرمود: دروغ مى گويند، من بهتر از ايشان مى دانم ، آن قبر هود عليه السلام است . (638)
مؤ لف گويد: ميان مفسران و مورخان خلاف است در موضع قبر آن حضرت ؛ بعضى گفته اند: در غارى است در حضر موت . (639)
و ارباب تاريخ از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده اند كه : بر تل سرخى در حضر موت . (640)
و بعضى گفته اند كه : در مكه در حجر اسماعيل مدفون است . (641)
و در روايت معتبر وارد شده است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت امام حسن عليه السلام بعد از ضربت خوردن فرمود كه : مرا در نجف در قبر دو برادرم هود و صالح عليهما السلام دفن كن . (642)
و در روايت ديگر از امام حسن عليه السلام منقول است كه فرمود: پدرم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: دفن كن مرا در قبر برادرم هود. (643)
پس ممكن است كه آنچه در حديث سابق وارد شده است غرض بيان محل دفن هود عليه السلام اولا بوده باشد و بعد از دفن مانند آدم عليه السلام جسد مباركش را به نجف نقل كرده باشند.
و به سند موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون بادها مى وزد و غبار سفيد و سياه و زرد مى آورد آنها استخوانهاى پوسيده و عمارتهاى ريزنده قوم عاد است . (644)
و احاديث معتبره بسيار وارد شده است در تفسير قول حق تعالى انا ارسلنا عليهم ريحا صر صرا فى يوم نحس مستمر (645) كه ترجمه اش اين است : بدرستى كه ما فرستاديم بر قوم هود بادى صرصرى يعنى تند يا سرد در روز نحسى كه نحوسش مستمر است ، يا مستمر بود بر ايشان .
و در احاديث وارد شده است كه : مراد از اين روز نحس مستمر، چهارشنبه آخر ماه است . (646)
و از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : خدا را خانه بادى هست كه قفل بر آن زده اند، كه اگر قفل را بگشايند به هوا برود و نابود گرداند آنچه در ميان آسمان و زمين است ، و فرستاده نشده از آن بر قوم عاد مگر به قدر انگشترى ، و هود و صالح و شعيب و اسماعيل و محمد صلى الله عليه و آله و سلم به عربى سخن مى گفتند. (647)
و در حديث ديگر از آن حضرت منقول است كه : قوم هود به قدرى بلند بود مانند درخت خرما بسيار بلند، يكى از ايشان دست بر كوهى مى انداخت و قطعه اى از آن را مى كند. (648)
و از وهب روايت كرده اند كه : آن هشت روز كه باد بر قوم هود وزيد همان ايام است كه عرب ايام برد العجوز مى نامند آنها را، كه در غالب اوقات در همه بلاد در آن بادهاى تند مى وزد و سرمائى صعب ظاهر مى شود، و به اين سبب آنها را نسبت به عجوز داده اند كه در ميان قوم عاد پير زالى داخل زير زمينى شد و باد از پى او رفت و در روز هشتم او را هلاك نمود. (649)
و حق تعالى در آيات بسيار قصه قوم هود را بيان فرموده است ، چنانچه در يك جا فرموده است :.فرستاديم بسوى عاد برادر ايشان هود را يعنى كه از قبيله ايشان بود گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را خدائى و آفريننده و معبودى بغير او، آيا نمى پرهيزيد از عذاب او؟
گفتند بزرگان و اشرافى كه كافر بودند از قوم او، بدرستى كه ما تو را مى بينيم در سفاهت و بدرستى كه ما گمان مى كنيم تو را از دروغگويان .
گفت :اى قوم من !نيست با من سفاهتى و ليكن من رسول و فرستاده شده ام از جانب خداوند عالميان ، مى رسانم به شما رسالتها و پيغامهاى پروردگار خود را و من از براى شما خيرخواه امينم ، آيا تعجب مى كنيد از آنكه آمده است ياد آورنده اى از خداوند شما، يا شخصى از شما كه بترساند شما را از عذاب خدا؟ و ياد آوريد چون گردانيد خدا شما را خليفه ها بعد از قوم نوح و زياد كرد شما را در خلق گشادگى يعنى شما را قوى و تنومند آفريد پس ياد آوريد نعمتهاى خدا را شايد رستگارى يابيد.
گفتند: آيا آمده اى بسوى ما براى اينكه بپرستيم خدا را تنها و ترك كنيم آن بتها را كه مى پرستيدند پدران ما؟!پس بياور بسوى ما آنچه وعده مى كردى ما را از عذاب خدا اگر از راستگويانى .
هود گفت كه : بتحقيق كه واقع و واجب شده است بر شما از پروردگار شما عذابى و غضبى ، آيا مجادله مى نمائيد با من در نامى چند كه نام نهاده ايد آنها را شما و پدران شما يعنى بتها كه آنها را خدا و حافظ و روزى دهنده خود نام كرده ايد نفرستاده است خدا براى اينها هيچ حجتى ، پس انتظار بكشيد عذاب خدا را كه من نيز با شما منتظرم .
پس نجات داديم ما هود را و آنها را كه به او ايمان آورده بودند به رحمتى از جانب خدا و قطع نموديم آخر آنان را كه تكذيب نمودند به آيات ما يعنى مستاءصل نموديم ايشان را و نبودند ايمان آورندگان . (650)
و در جاى ديگر فرموده است :. فرستاديم بسوى عاد برادر ايشان هود را، گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را الهى بجز او، نيستيد شما مگر افترا كنندگان ؛اى قوم من !سؤ ال نمى كنم از شما بر پيغمبرى خود مزدى ، نيست مزد من مگر بر آن كه مرا از نو پديد آورنده است آيا صاحب عقل نيستيد شما؟ و اى قوم من !طلب آمرزش كنيد از پروردگار خود، پس توبه كنيد بسوى او تا بفرستد آسمان را بر شما ريزنده و زياده كند شما را قوتى بسوى قوت شما، و رو مگردانيد از آنچه من به شما مى گويم جرم كنندگان .
گفتند به دروغ و از روى عناد كه :اى هود!نياورده اى براى ما بينه اى و معجزه اى ، و ما نيستيم ترك كننده خدايان خود را از گفتار تو، و نيستيم از براى تو ايمان آورندگان ، نمى گوئيم مگر آنكه خداهاى ما تو را ديوانه كرده اند به سبب آنكه بد گفتى به ايشان .
هود گفت : بدرستى كه من گواه مى گيرم خدا را و گواه باشيد شما كه من بيزارم از آنچه شما شريك پروردگار من كرده ايد، پس همه شما در مقام كيد و ضرر باشييد و مرا مهلت مدهيد يعنى نمى توانيد به من ضرر رسانيد و اين معجزه من است بدرستى كه توكل كردم بر خدا پروردگار من و پروردگار شما، نيست هيچ دابه اى مگر آنكه خدا گيرنده است ناصيه او را يعنى مقهور اوست بدرستى كه پروردگار من بر راه راست است در خلق و رزق و هدايت و اتمام حجت و انتقام و عذاب ، و اگر پشت كنيد و قبول نكنيد پس بتحقيق كه رسانيدم به شما آچه فرستاده شده بودم به آن بسوى شما، و پروردگار من شما را هلاك خواهد كرد و قوم ديگر به عوض ‍ شما در جاى شما قرار خواهد و هيچ ضرر به او نمى رسد از هلاك شما، بدرستى كه پروردگار من بر همه چيز حافظ و مطلع است .
و چون آمد امر به عذاب ايشان ، نجات داديم هود را و آنها كه ايمان آورده بودند با او به رحمتى از ما و نجات داديم ايشان را از عذاب غليظ قيامت . (651)
و در جاى ديگر فرموده است :. تكذيب نمودند عاد مرسلان را در وقتى كه گفت به ايشان برادر ايشان هود: آيا نمى پرهيزيد از عذاب خدا، بدرستى كه من از براى شما رسول امينم ، پس بترسيد از خدا و اطاعت كنيد مرا و من سؤ ال نمى كنم از شما بر تبليغ رسالت مزدى ، نيست مزد من مگر بر پروردگار عالميان ، آيا بنا مى كنيد بر هر بلندى يا بر سر هر راهى آيتى در حالتى كه عبث و بى فايده است و بازى مى كنيد بعضى گفته اند كه : بناها بر سر راهها و بر بلنديها مى ساختند و در آنجا مى نشستند كه هر كه بگذرد به او استهزا و سخريه كنند، و بعضى گفته اند كه : برجها براى كبوتران بى فايده براى لهو و لعب مى ساختند (652) و مى سازيد قصرها و بناهاى محكم و رفيع كه شايد هميشه در آنها بمانيد، و چون دست بسوى كسى دراز مى كنيد جبر و ظلم كنندگان ، پس از خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد و بترسيد از كسى كه امداد يعنى اعانت كرده است شما را به آنچه مى دانيد يا پياپى فرستاده است براى شما آن نعمتها را كه مى دانيد، امداد كرده است شما را به چهارپايان و پسران و باغستانها و چشمه ها، من مى ترسم بر شما عذاب روزى بزرگ را. گفتند: مساوى است بر ما، آيا پند دهى ما را يا نباشى از پند دهندگان ، نيست آنچه تو مى گوئى مگر دروغى كه پيغمبران پيش از تو گفتنند و نيستيم ما عذاب كرده شده .
پس به دروغ برداشتند او را، پس ما هلاك نموديم ايشان را . (653)
و در جاى ديگر فرموده است : اى محمد!اگر اعراض كنند قوم تو از گفتار تو، پس ‍ بگو، مى ترسانم شما را از صاعقه و عذابى مثل عاد و ثمود در وقتى كه پيغمبران آمدند بسوى ايشان از پيش رو و از خلف ايشان كه : عبادت مكنيد مگر خدا را.
. گفتند: اگر مى خواست پروردگار ما هر آينه مى فرستاد ملكى چند را، پس ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافرانيم . اما عاد پس تكبر كردند در زمين به ناحق و گفتند: كيست كه قوتش از ما زيادتر باشد؟ آيا ندانستند كه خداوندى كه ايشان را خلق كرده است قوتش از ايشان بيشتر است ؟ و انكار مى كردند آيات ما را پس فرستاديم بر ايشان بادى تند يا سرد در روزى نحس تا بچشانيم به ايشان عذاب خوارى در زندگانى دنيا و عذاب آخرت خوار كننده تر است و ايشان يارى كرده نمى شوند . (654)
و در جاى ديگر فرموده است : ياد كن برادر عاد را در وقتى كه ترسانيد قوم خود را در احقاف و حال آنكه گذشته بودند ترسانندگان از پيش روى او و از خلف او كه : مپرستيد مگر خدا را بدرستى كه من مى ترسم بر شما عذاب روزى بزرگ .
گفتند: آيا آمده اى كه ما را بگردانى از خدايان ما، پس بياور آنچه را وعده مى كنى از عذاب اگر از راست گويانى .
گفت : نيست علم آمدن عذاب مگر نزد خدا، و من مى رسانم به شما آنچه فرستاده شده ام به آن ، و ليكن مى بينم شما را گروهى سفاهت كننده و نادان .
.پس چون ديدند عذاب را ابرى مستقبل واديهاى ايشان گفتند: اين ابرى است باران بارنده بر ما.
هود گفت : بلكه آن چيزى است كه تعجيل مى كرديد به آن ، بادى است كه در آن عذابى دردناك هست كه هلاك مى كند هر چيزى را كه بر آن بگذرد به امر پروردگارش ، پس صبح كردند در حالى كه كه ديده نمى شد مگر خانه هاى ايشان ، چنين جزا مى دهيم گروه مجرمان را .(655)
و اهل تفسير ذكر كرده اند كه هود عليه السلام حظيره اى ساخت و خود با هر كه ايمان آورده بود داخل آن حظيره شدند و از آن باد به ايشان نمى رسيد مگر آنقدر كه لذت مى يافتند، و قوم عاد را مى كند و بالا مى برد آنقدر كه مانند ملخ مى نمودند، و فرود مى آورد ايشان را سرنگون ، و بر كوهها مى زد تا استخوانهاى ايشان را ريزه ريزه مى كرد، و غارها و بناهاى محكم ساخته بودند براى دفع اين عذاب ، چون داخل مى شدند از پى ايشان باد داخل مى شد و ايشان را بيرون مى آورد و به هوا مى برد. (656)

=======================
معرفت به احوالات ظاهرى حضرت صالح (علیه السلام)

کتاب حیات القلوب علامه مجلسی:
باب ششم : در بيان قصه هاى حضرت صالح عليه السلام و ناقه آن حضرت ، و قوم اوست
بدان كه حق تعالى اين قصه را نيز در بسيار جائى از قرآن براى تنبيه غافلان و تذكير جاهلان اين امت بيان فرموده است ، و ما ترجمه ظاهر لفظ بعضى از آيات را اول ايراد مى نمائيم تا اخبار معتبره بر طبق آنها بيان شود، از آن جمله خدا در سوره اعراف فرموده است :. فرستاديم بسوى ثمود برادر ايشان صالح را، گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را خدائى بجز او، و بتحقيق كه آمده است بسوى شما بينه و معجزه از جانب پروردگار شما، اين است شتر و ناقه خدا از براى شما آيت و معجزه اى است ، پس آن را بگذاريد كه بخورد در زمين خدا، و مس ‍ مكنيد او را به بدى پس بگيرد شما را عذابى دردناك ، و ياد آوريد آن وقتى را كه گردانيد شما را خليفه ها بعد از عاد، و جا داد شما را در زمين كه از زمينهاى نرم ، قصرها مى سازيد و در كوهها خانه ها بنا مى كنيد، پس بياد آوريد نعمتهاى خدا را و سعى كنيد در زمين به فساد، گفتند اشراف ايشان كه تكبر ورزيدند از قبول كردن حق از قوم ايشان با آن جماعت كه ايشان را ضعيف گردانيده بود در زمين كه ايمان به صالح آورده بودند در ميان ايشان كه : آيا مى دانيد كه صالح فرستاده شده است از جانب پروردگارش ؟
. گفتند مؤ منان : بدرستى كه ما به آنچه صالح به او فرستاده شده است مؤ منيم .
گفتند آنها كه تكبر كردند كه : ما به آنچه شما به آن ايمان آورده ايد كافريم ، پس پى كردند ناقه را و طغيان كردند از امر پروردگارشان و گفتند:اى صالح !بياور بسوى ما آنچه ما را وعده مى كنى اگر هستى از پيغمبران ، پس گفت ايشان را رجفه اى ، يعنى زلزله اى و لرزيدن زمين ، و بعضى گويند: يعنى صداى مهيب ، و بعضى گويند: يعنى صاعقه ، و بعضى گويند: صدائى بود كه زمين از شدت آن بلرزيد (661) پس ‍ گرديدند در خانه هاى خود مردگان خاكستر سرد شده .
پس پشت كرد صالح از ايشان و گفت :اى قوم !من رسانيدم به شما رسالت پروردگار خود را، و نصيحت كردم شما را و ليكن دوست نمى داريد شما نصيحت كنندگان را . (662)
و در سوره هود فرموده است : فرستاديم بسوى ثمود برادر ايشان صالح را، گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را الهى بجز او، و انشا كرده و آفريده است شما را از زمين ، و شما را عمرهاى بسيار داده است در زمين يا زمين را در ايام زندگى شما به شما ارزانى داشته است پس طلب آمرزش خدا بكنيد، پس توبه و بازگشت كنيد بسوى خدا، بدرستى كه خداى من نزديك است به توبه كاران و اجابت كننده دعاى داعيان است ، گفتند:اى صالح !بتحقيق كه بودى تو در ميان محل اميد ما پيش از اين ، آيا نهى مى كنى ما را از اينكه بپرستيم آنچه را مى پرستيدند پدران ما؟!و بدرستى كه ما در شكيم از آنچه ما را بسوى او مى خوانى و تو را متهم مى دانيم .
صالح گفت :اى قوم من !خبر دهيد مرا كه اگر بوده باشم بر بينه و حجتى از پروردگار خود و عطا كند به من رحمتى بزرگ از جانب خود يعنى پيغمبرى پس كى يارى مى كند مرا از عذاب خدا اگر او را نافرمانى كنم ؟ پس زياد نمى كنيد شما مرا اگر اطاعت شما كنم بغير از زيانكارى ، و اى قوم من !اين ناقه خداست و حال آنكه معجزه اى است از براى شما، پس بگذاريد آن را كه بخورد در زمين خدا و بدى به آن مرسانيد كه بگيرد شما را عذابى نزديك است ؛ پس پى كردند ناقه را؛ پس گفت صالح : متمتع شويد در خانه خود سه روز كه بيش از اين مهلت نيست شما را، اين وعده اى است كه دروغى در آن نيست . پس چون آمد امر ما به عذاب ايشان ، نجات داديم صالح را و آنها را كه ايمان آورده بودند به او رحمتى از جانب خود، و نجات داديم ايشان را از خوارى آن روز، بدرستى كه پروردگار تو قوى و بر همه چيز قادر و عزيز و بر همه امر غالب است ، و گرفت آنها را كه ظلم كردند صدائى عظيم ، پس ‍ گرديدند در خانه هاى خود مردگان ، گويا هرگز در آن خانه ها نبودند، بدرستى كه قوم ثمود كافر شدند به پروردگار خود، دورى از رحمت خدا باد براى ثمود . (663)
و در سوره حجر فرموده است :. بتحقيق كه تكذيب كردند اصحاب حجر، پيغمبران مرسل را حجر اسم شهر يا وادى است كه قوم حضرت صالح عليه السلام در آنجا ساكن بودند و داديم به پيغمبران آيات و معجزات خود را بر ايشان ظاهر مى كردند، پس بودند آن قوم از آن معجزات اعراض كنندگان ، و بودند آنكه مى تراشيدند از كوهها خانه ها در حالتى كه ايمن بودند از بلاها، پس گرفت ايشان را صداى مهيب در صبحگاه ، پس هيچ فايده نداد ايشان را آنچه كسب كرده بودند . (664)
و در سوره شعرا فرموده است : تكذيب كردند ثمود مرسلان را در وقتى كه گفت به ايشان برادر ايشان صالح : آيا نمى پرهيزيد از عذاب خدا؟!بدرستى كه من از براى شما رسول امينم ، پس بترسيد از خدا و اطاعت نمائيد مرا، و سؤ ال نمى كنم از شما بر تبليغ رسالت هيچ مزدى ، نيست مزد من مگر بر پروردگار عالميان ، آيا گمان مى كنيد كه شما را هميشه خواهند گذاشت در آن نعمتها كه داريد ايمن از نزول مرگ يا عذاب در باغستانها و چشمه ها و زراعتها و نخلستانها كه ميوه هاشان نرم و لطيف است و مى تراشيد از كوهها خانه ها با نهايت حذاقت ؟!پس بپرهيزيد از عذاب خدا و مرا اطاعت كنيد و اطاعت مكنيد امر اسراف كنندگان را كه افساد مى نمايند در زمين و به اصلاح نمى آورند امرى را، گفتند: نيستى تو مگر از جادوگرها كه ديوانه شده باشند، نيستى تو مگر بشرى مثل ما، پس بياور آيتى اگر هستى از راستگويان .
صالح گفت : اين ناقه اى است كه او را آبخورى هست و از براى شما آب خوردن روزى معلوم هست زيرا كه چنين مقرر شده بود كه يك روز ناقه تمام آب وادى ايشان را بخورد و ناقه نزديك آب نيايد و صالح گفت : آزارى به اين ناقه نرسانيد كه خواهد گرفت شما را عذاب روزى بزرگ ، پس پى كردند ناقه را، پس صبح كردند نادمان ، پس گرفت ايشان را عذاب . (665)
مؤ لف گويد: اكثر آيات در ضمن نقل اخبار مجملا مفسر خواهد شد.
قطب راوندى گفته است كه : حضرت صالح عليه السلام پسر ثمود پسر عاد پسر ارم پسر سام پسر حضرت نوح بود؛ (666)؛ و مشهور آن است كه : صالح پسر عبيد پسر اسف پسر ماشخ پسر عبيد پسر حاذر پسر ثمود پسر عاثر پسر ارم پسر سام بود. (667)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : پرسيدند از آن حضرت از تفسير اين آيات كريمه كه ترجمه لفظشان آن است كه : نسبت به دروغ دادند ثمود پيغمبران ترساننده را، پس گفتند: آيا بشرى از ما يكى را همه ما متابعت كنيم ، پس ما در اين هنگام در گمراهى و ديوانگى خواهيم بود، آيا كتاب خدا و پيغمبرى بر او فرود آمد در ميان ما، بلكه او بسيار دروغگو و طغيان كننده است . (668)
حضرت فرمود: اين سخنان در هنگامى بود كه تكذيب نمودند حضرت صالح عليه السلام را، و حق تعالى هلاك نكرد قومى را تا فرستاد بسوى ايشان پيش از هلاك نمودن پيغمبران را كه حجت خدا را بر ايشان تمام كنند، پس خدا حضرت صالح عليه السلام را بسوى ايشان فرستاد و ايشان را بسوى خدا خواند، پس اطاعت و اجابت او نكردند و طغيان نمودند بر او طغيان بزرگ و گفتند: ايمان نمى آوريم به تو تا بيرون آورى بسوى ما از اين سنگ شتر ماده كه ده ماهه آبستن باشد، و آن سنگ را ايشان تعظيم مى كردند و مى پرستيدند، و نزد آن سنگ در هر سال قربانيها مى كشتند، و نزد آن جمعيت مى كردند، پس به حضرت صالح عليه السلام گفتند: اگر پيغمبرى و رسولى چنانچه مى گوئى پس بخوان خداى خود را كه از براى ما از اين سنگ سخت ناقه اى ده ماهه آبستن بيرون آورد.
پس خدا بيرون آورد ناقه را از آن سنگ به نحوى كه ايشان طلبيده بودند ، و حق تعالى وحى نمود كه :اى صالح !بگو به ايشان كه خدا مقرر كرده است براى اين ناقه كه يك روز آب مخصوص او باشد و يك روز مخصوص شما باشد؛ چون روز آب خوردن ناقه مى شد همه آب را در آن روز مى خورد، پس آن را مى دوشيدند و نمى ماند كودك و بزرگى مگر آنكه از شير آن ناقه در آن روز مى خوردند، چون روز ديگر صبح مى شد اهل شهر و حيوانات ايشان بر سر آب مى رفتند و در آن روز از آن آب مى خوردند و ناقه در آن روز آب نمى خورد، پس بر سر آب مى رفتند و در آن روز از آن آب مى خوردند و ناقه در آن روز آب نمى خورد، پس بر آن حال ماندند آنچه خدا خواست ، پس ايشان بر خدا طاغى شدند و بعضى بسوى بعضى رفتند و گفتند: پى كنيد اين ناقه را و به راحت افتيد از آن ، ما راضى نيستيم كه يك روز آب از ما باشد و يك روز از آن باشد.
پس گفتند: كيست آن كه مرتكب كشتن آن شود و ما از براى او مزدى قرار دهيم آنچه خواهد.
پس آمد بسوى ايشان مرد سرخ روى سرخ موى كبود چشمى كه فرزند زنا بود و پدر او معلوم نبود و او را قدار مى گفتند به ضم قاف شقى از اشقيا كه شوم بود بر ايشان ، پس از براى او جعلى و مزدى قرار دادند. پس چون ناقه متوجه شد بسوى آن آب كه نوبه آن بود، گذاشت تا آب را خورد و متوجه برگشتن شد، بر سر راهش نشست و ضربتى زد آن را به شمشير و اثرى در آن نكرد، پس ضربت ديگر زد و آن را كشت ؛ چون ناقه بر پهلو افتاد به زمين ، فرزندش گريخت و به كوه بالا رفت و سه مرتبه بسوى آسمان فرياد كرد. پس قوم صالح آمدند و احدى از ايشان نماند مگر آنكه شريك شد با او در ضربت زدن ، و گوشتش را در ميان خود قسمت كردند، و هيچ كودك و بزرگى نماند مگر آنكه از گوشت او خوردند.
چون حضرت صالح عليه السلام آن حال را مشاهده كرد، بسوى ايشان آمد و گفت :اى قوم !چه باعث شد شما را كه اين كار كرديد و نافرمانى پروردگار خود كرديد، پس حق تعالى وحى نمود بسوى صالح عليه السلام كه : قوم تو طغيان و بغى كردند و كشتند ناقه را كه خدا بسوى ايشان فرستاده بود كه حجت او باشد بر ايشان ، و در بودن ناقه بر ايشان ضرورى نبود و از براى ايشان بزرگترين منفعتها بود، پس بگو به ايشان كه من عذاب خود را بر ايشان مى فرستم تا سه روز، پس اگر توبه كردند و برگشتند، توبه ايشان را قبول مى كنم و عذاب را از ايشان منع مى كنم ، و اگر توبه نكردند و برنگشتند در روز سوم عذاب خود را بر ايشان مى فرستم .
پس حضرت صالح عليه السلام به نزد ايشان آمد و گفت :اى قوم !من رسول خداوند شمايم بسوى شما، و او مى گويد به شما كه اگر توبه كرديد و برگشتيد استغفار كرديد گناه شما را مى آمرزم و توبه شما را قبول مى كنم .
چون اين سخنان را به ايشان فرمود، كفر و طغيان و بغى ايشان زياده از سابق شد و گفتند:اى صالح !بياور بسوى ما آنچه ما را وعده مى كردى اگر از راستگويانى .
صالح گفت :اى قوم من !بدرستى كه فردا صبح خواهيد كرد و روهاى شما زرد خواهد بود، و در روز دوم روهاى شما سرخ خواهد بود و در روز سوم روهاى شما سياه خواهد بود.
پس چون روز اول شد صبح كردند و روهاى ايشان زرد بود، پس بعضى از ايشان بسوى بعضى رفتند و گفتند: آمد بسوى ما آنچه صالح گفت ، پس عاتيان و طاغيان ايشان گفتند: نمى شنويم سخن صالح را و قبول نمى كنيم قول او را هر چند عظيم است .
چون روز دوم شد روهاى ايشان سرخ شد، بعضى از ايشان بسوى بعضى رفتند و گفتند:اى قوم !آمد بسوى شما آنچه صالح به شما گفت ، پس عاتيان ايشان گفتند: اگر همه هلاك شويم قول صالح را نشنويم و ترك عبادت خدايان كه پدران ما ايشان را مى پرستيدند نكنيم و توبه نكردند و برنگشتند.
چون روز سوم شد روهاى ايشان سياه گرديد، پس بعضى از ايشان بسوى بعضى رفتند و گفتند:اى قوم !آنچه صالح به شما گفت همه واقع شد، عاتيان گفتند: آمد به نزد ما آنچه صالح ما را خبر داد. چون نصف شب شد جبرئيل عليه السلام به نزد ايشان آمد و نعره اى بر ايشان زد كه پرده گوشهاى ايشان را دريد و دلهاى ايشان را شكافت و جگرهاى ايشان را پاره پاره كرد و ايشان در آن سه روز حنوط و كفن كرده بودند و مى دانستند كه عذاب بر ايشان نازل خواهد شد، پس همگى در يك چشم بهم زدن مردند، كودك و بزرگ ايشان ، و هيچ صاحب صدائى در ميان ايشان نماند مگر آنكه حق تعالى ايشان را هلاك كرد، پس صبح كردند در خانه ها و خوابگاههاى خود مردگان ، پس حق تعالى بر ايشان با آن صدا آتشى از آسمان فرستاد كه همگى را سوزاند؛ اين بود قصه ايشان . (669)
و در حديث حسن بلكه صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از جبرئيل عليه السلام سؤ ال كرد كه : چگونه بود هلاك شدن قوم حضرت صالح ؟
جبرئيل گفت : يا محمد!صالح مبعوث گرديد در وقتى كه شانزده سال عمر او بود، و در ميان ايشان نماند تا عمر او به صد و بيست سال رسيد و ايشان اجابت او نمى كردند بسيو هيچ خير، و ايشان هفتاد بت داشتند كه مى پرستيدند بغير از خدا، چون اين حال را از ايشان مشاهده كرد گفت :اى قوم !بدرستى كه من مبعوث شدم بسوى شما شانزده ساله و اكنون به صد و بيست سال رسيده ام ، و بر شما عرض ‍ مى كنم دو چيز را: اگر خواهيد سؤ ال كنيد از من تا سؤ ال كنم از خداهاى شما، اگر اجابت نمايند مرا به آنچه سؤ ال مى كنم ، من از ميان شما بيرون مى روم كه من به ملال آمده ام از شما و شما دلتنگ شديد از من .
گفتند: به انصاف آمده اى اى صالح .
پس وعده كردند روزى را كه به صحرا بيرون روند.
پس آن قوم گمراه در آن روز بتهاى خود را بردند بسوى صحرائى كه در بيرون شهر ايشان بود، و طعام و شراب خود را كشيدند و خوردند و آشاميدند، و چون فارغ شدند حضرت صالح عليه السلام را طلبيدند و گفتند:اى صالح !سؤ ال كن .
پس صالح به نزد بت بزرگ ايشان آمد و پرسيد: اين چه نام دارد؟
ايشان نامش را گفتند: پس به آن نام آن را ندا كرد، آن جواب نگفت ، پس صالح عليه السلام گفت : چرا جواب نمى گويد؟
گفتند: ديگرى را بخوان ، آن هم جواب نگفت ، و همچنين تا همه آن بتها را به نامهاى ايشان خواند و هيچيك جواب نگفتند. پس حضرت صالح عليه السلام به ايشان فرمود كه :اى قوم !ديديد كه من همه خدايان شما را ندا كردم و هيچيك جواب من نگفتند، پس از من سؤ ال كنيد كه من از خداى خود سؤ ال كنم تا در ساعت شما را اجابت كند.
پس رو كردند به بتها و گفتند: چرا جواب صالح نگفتيد؟ باز جوابى از ايشان ظاهر نشد. پس گفتند:اى صالح !دور شو و ما را با خداهاى خود بگذار اندك زمانى .
چون حضرت صالح عليه السلام دور شد فرشها و ظرفها را انداختند و در پيش آن بتها بر خاك غلطيدند و گفتند: اگر امروز جواب صالح نمى گوئيد ما رسوا مى شويم .
پس حضرت صالح عليه السلام را طلبيدند و گفتند: الحال سوال كن تا جواب بگويند، پس صالح عليه السلام يك يك را ندا كرد و هيچيك جواب نگفتند.
صالح عليه السلام گفت :اى قوم !روز رفت و اينها جواب من نمى گويند، پس از من سؤ ال كنيد تا از خداى خود سؤ ال كنم تا در همين ساعت شما را اجابت كند.
پس از ميان خود هفتاد تن را انتخاب كردند از سركرده ها و بزرگان خود، پس ايشان گفتند:اى صالح !ما از تو سؤ ال مى كنيم .
حضرت صالح عليه السلام فرمود: اين قوم همه راضيند بر شما؟
همه گفتند: بلى ، اگر اين جماعت تو را اجابت كنند ما نيز تو را اجابت مى كنيم .
پس آن هفتاد تن گفتند:اى صالح !ما از تو سؤ ال مى كنيم ، اگر اجابت كرد تو را پروردگار تو، ما تو را متابعت مى كنيم و اجابت تو مى كنيم و جميع اهل شهر ما متابعت تو مى كنند.
پس حضرت صالح عليه السلام به ايشان فرمود: آنچه خواهيد از من سؤ ال كنيد، ايشان اشاره كردند به كوهى كه در نزديكى ايشان بود و گفتند:اى صالح !بيا برويم به نزديك اين كوه كه در آنجا سؤ ال كنيم .
چون به نزد كوه رسيدند گفتند:اى صالح !سؤ ال كن از پروردگارت كه در همين ساعت بيرون آورد از اين كوه شتر ماده سرخ موى بسيار سرخ پر كركى كه ده ماهه آبستن باشد و از پهلو تا پهلوى ديگرش يك ميل باشد، يعنى ثلث فرسخ .
حضرت صالح عليه السلام گفت : از من سؤ ال كرديد چيزى را كه بر من عظيم است و بر خداى من بسيار سهل و آسان است .
پس صالح عليه السلام از خدا سؤ ال كرد و در ساعت كوه شكافته شد و آوازى عظيم ظاهر شد كه نزديك بود عقلها از شدت آن پرواز كند، و اضطراب كرد كوه به نحوى كه اضطراب مى كند زن در هنگام زائيدن ، پس ناگاه سر ناقه از آن شكاف ظاهر شد و هنوز گردنش تمام بيرون نيامده بود كه شروع به نشخوارگى كرد، پس ‍ جميع بدنش بيرون آمد تا بر روى زمين درست ايستاد.
چون اين حال غريب را مشاهده كردند گفتند:اى صالح !چه بسيار زود اجابت كرد تو را خداى تو، پس سؤ ال كن از پروردگار خود كه فرزندش را هم بيرون آورد.
پس از خدا سؤ ال كرد و در ساعت فرزندش از ناقه جدا شد و بر گرد ناقه مى گرديد. پس حضرت صالح عليه السلام فرمود:اى قوم !ديگر چيزى ماند؟
گفتند: نه بيا برويم به نزد قوم خود و ايشان را خبر دهيم به آنچه ديديم تا ايمان به تو بياورند. پس برگشتند و از اين هفتاد نفر هنوز به قوم نرسيده شصت و چهار نفر مرتد شدند و گفتند: جادو كرد، و شش تن ثابت ماندند و گفتند: آنچه ديديم حق بود، و ميان ايشان سخن بسيار شد و برگشتند تكذيب كنندگان حضرت صالح را مگر آن شش نفر، و از آن شش نفر يك نفر شك كرد، و آخر در ميان آنها بود كه ناقه را پى كردند.
راوى گفت : من در شام ديدم آن كوه را كه شكاف آن يك ميل است و جاى پهلوى ناقه هست از دو طرف كه در كوه اثر كرده است . (670)
و به سند موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت صالح عليه السلام غايب شد از قوم خود مدتى ، و روزى كه غايب شد نه جوان بود و نه پير بود، و بسيار خوش جسم بود و ريش انبوه داشت و ميانه بالا بود، پس چون بسوى قوم خود برگشت او را نشناختند ، و قوم او پيش از برگشتن او سه طايفه شدند: يك طايفه انكار كردند و گفتند: صالح زنده نيست و او هرگز بر نمى گردد ؛ و طايفه ديگر شك داشتند؛ و طايفه ديگر يقين داشتند كه برخواهد گشت .
پس چون برگشت اول آمد بسوى آن طايفه كه شك داشتند و گفت : من صالحم . پس ‍ او را تكذيب كردند و دشنام دادند و زجر كردند و گفتند: صالح بر غير صورت و شكل تو بود.
پس آمد بسوى آنها كه منكر بودند، پس نشنيدند سخن او را و از او نفرت كردند نفرت عظيم .
پس آمد بسوى طايفه سوم كه اهل يقين بودند و فرمود: منم صالح .
گفتند: ما را خبر ده كه شك نكنيم كه تو صالحى ، ما مى دانيم كه خدا خالق است و هر كس را به هر صورت كه خواهد مى گرداند، و خبر به ما رسيده و خوانده ايم علامات صالح را در وقتى كه بيايد.
فرمود: منم كه ناقه از براى شما آوردم .
گفتند: راست گفتى ما اين را در كتب خوانده ايم ، پس بگو كه علامات ناقه چه بود؟ فرمود: يك روز آب از ناقه بود و يك روز از شما.
گفتند: ايمان آورديم به خدا و به آنچه تو آوردى از جانب او.
پس در اين وقت گفتند جماعت متكبران ، يعنى شك كنندگان و انكار كنندگان ؛ ما به آنچه شما به آن ايمان آورديد كافريم .
راوى پرسيد:اى فرزند رسول خدا!در آن روز عالمى بود؟
فرمود: خدا عادلتر است از آنكه زمين را بگذارد بى عالمى ، پس چون صالح عليه السلام ظاهر شد عالمان كه بودند نزد او جمع شدند، و مثل على و قائم عليهما السلام در اين امت مثل صالح است كه در آخر الزمان هر دو ظاهر خواهند شد. (671) و در ظاهر شدن ايشان مردم سه فرقه اند، و بعد از ظاهر شدن بعضى انكار خواهند كرد و بعضى اقرار خواهند نمود.
و به سند معتبر از حضرت امام موسى بن جعفر صلوات الله عليه منقول است كه فرمود: اصحاب رس دو طايفه بودند: يك طايفه آنهايند كه حق تعالى در قرآن ايشان را ياد كرده است ، و يك طايفه ديگر اهلش باديه نشين بودند و صاحب گوسفند و بز بودند؛ پس صالح پيغمبر بسوى ايشان شخصى را به رسالت فرستاد پس او را كشتند و رسول ديگر را فرستاد باز او را كشتند، پس رسول ديگر بسوى ايشان فرستاد كه او را تقويت داد به ولى كه با او همراه كرد، پس رسول كشته شد و سعى كرد ولى تا حجت را بر ايشان تمام كرد، ايشان مى گفتند: خداى ما در درياست ؛ و خود را در كنار دريا ساكن كرده بودند، و ايشان در هر سال عيدى داشتند كه در آن روز ماهى بزرگى از دريا بيرون مى آمد و ايشان آن ماهى را سجده مى كردند، پس ولى صالح عليه السلام به ايشان گفت : من نمى خواهم كه شما مرا پروردگار خود بدانيد و ليكن اگر آن ماهى كه شما آن را مى پرستيد اطاعت من بكند آيا شما اجابت من خواهيد كرد بسوى آنچه من شما را به آن مى خوانم ؟
گفتند: بلى . و عهدها و پيمانها در اين باب با او كردند، پس بيرون آمد ماهى كه بر چهار ماهى سوار بود. چون نظر ايشان بر آن ماهى افتاد همگى به سجده افتادند، پس ولى صالح پيغمبر عليه السلام برابر آن ماهى آمد و گفت : بيا بسوى من خواهى نخواهى به نام خداوند كريم . پس ، از آن ماهيها فرود آمد، ولى گفت : باز بر پشت آن چهار ماهى باش و بيا تا اين قوم را در امر من شكى نماند. باز آن ماهى بر پشت آن چهار ماهى سوار شد و همگى از دريا بيرون آمدند تا نزديك ولى صالح رسيدند. پس باز تكذيب كردند او را، پس حق تعالى بادى بسوى ايشان فرستاد كه ايشان را با حيوانات به دريا انداخت ، پس وحى رسيد بسوى ولى حضرت صالح عليه السلام به موضع آن چاهى كه آن را رس مى گفتند و در آن طلا و نقره بسيار پنهان كرده بودند، پس به نزد آن چاه رفت و آنها را گرفت و بر اصحاب خود بالسويه بر صغير و كبير قسمت كرد. (672)
و دور نيست كه همان چاه باشد كه بالفعل در راه مكه معظمه واقع است و به رس ‍ مشهور است .
عامه و خاصه به اسانيد بسيار نقل كرده اند از صهيب كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: يا على !شقى ترين پيشينيان كيست ؟
گفت : پى كننده ناقه صالح .
گفت : راست گفتى ، كيست شقى تر و بدبخت ترين پسينيان ؟
گفت : نمى دانم يا رسول الله .
فرمود: آنكس كه ضربت بر فرق سر تو بزند. (673)
و از عمار ياسر روايت كرده اند كه گفت : در غزوه عشيره من و على بن ابى طالب عليه السلام بر روى خاك خوابيده بوديم ، ناگاه ديديم كه حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به پاى مبارك خود ما را بيدار كرد و فرمود: مى خواهيد شما را خبر دهم به دو كس كه شقى ترين مردمند؟
گفتيم : بلى يا رسول الله .
فرمود كه : احمر ثمود كه پى كرد ناقه را و آن كه تو را ضربت زند بر سرت كه ريشت را به خون آن تر كند. (674)
و به سندهاى بسيار منقول است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزى بيرون آمد و دست حضرت على بن ابيطالب عليه السلام در دستش بود و مى فرمود:اى گروه انصار!اى گروه فرزندان هاشم !اى گروه فرزندان عبدالمطلب !منم محمد، منم رسول خدا، بدرستى كه من خلق شده ام از طينتى كه محل رحمت الهى است با سه كس از اهل بيتم : من و على و حمزه و جعفر.
پس شخصى گفت : يا رسول الله !اينها با تو سواران خواهند بود در روز قيامت ؟
فرمود: مادرت به عزايت نشيند، سوار نمى شود در آن روز مگر چهار كس : من و على و فاطمهه و صالح پيغمبر خدا؛ اما من بر براقى سوار مى شوم ، و فاطمه دختر من بر ناقه عضباى من ، و صالح بر ناقه خدا كه پى كردند، و على بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت كه مهارش از ياقوت باشد، و آن حضرت دو حله سبز پوشيده باشند پس ‍ بايستد ميان بهشت و دوزخ در حالتى كه مردم چندان شدت كشيده باشند كه عرقهاى ايشان به بدنهاى ايشان رسيده باشد، پس بادى از جانب عرش الهى بوزد كه عرقهاى ايشان را خشك كند، پس گويند فرشتگان و پيغمبران و صديقان كه : نيست اين مگر ملك مقرب يا پيغمبر مرسل ، پس ندا كند منادى كه : اين ملك مقرب و پيغمبر مرسل نيست و ليكن على بن ابى طالب است برادر رسول خدا در دنيا و آخرت . (675)
و در روايات معتبره وارد شده است كه پرسيدند از حضرت امام حسن عليه السلام كه : كدامند آن هفت حيوان كه از رحم بيرون نيامده اند؟
فرمود: آدم و حوا و گوسفند حضرت ابراهيم عليه السلام ، و ناقه حضرت صالح عليه السلام و مار بهشت ، و كلاغى كه خدا فرستاد كه تعليم قابيل نمايد كه هابيل را دفن نمايد، و ابليس لعنه الله . (676)
و در بعضى روايات وارد شده است كه : چون ناقه را پى كردند، همان نه نفر كه ناقه را پى كرده بودند گفتند: بيائيد صالح را نيز بكشيم كه اگر راست گفته باشد عذاب را، ما پيشتر او را كشته باشيم ، و اگر دروغ گفته باشد ما او را به ناقه ملحق كرده باشيم ، پس شب بر سر خانه او آمدند، يا غارى كه در آنجا عبادت خدا مى كرد، و حق تعالى ملائكه را فرستاده بود كه حراست آن حضرت مى كردند، آن ملائكه ايشان را به سنگ هلاك كردند. (677)
و از كعب الاحبار روايت كرده اند كه : سبب پى كردن ناقه آن بود كه زنى بود كه او را ملكاء مى گفتند، پادشاه ثمود شده بود، و چون مردم رو به صالح عليه السلام نمودند و رياست به آن حضرت منتقل شد، ملكاء بر آن حضرت حسد برد و گفت به زنى از آن قوم كه او را قطام مى گفتند و او معشوقه قدار بن سالف بود، و زن ديگر كه او را قبال مى گفتند و او معشوقه مصدع بود، و قدار و مصدع هر شب با يكديگر مى نشستند و شراب مى خوردند، پس ملكا به آن دو ملعونه گفت : اگر امشب قدار و مصدع به نزد شما بيايند به ايشان دست مدهيد و بگوئيد: ملكه ما دلگير و غمگين است براى ناقه صالح ، ما اطاعت شما نمى كنيم تا شما ناقه را پى كنيد.
پس چون قدار و مصدع به نزد ايشان آمدند، ايشان اين سخن گفتند و آنها قبول نمودند كه ناقه را پى كنند، پس هفت نفر ديگر بهم رسانيدند و با خود متفق كردند و ناقه را پى كردند ، (678) چنانچه حق تعالى فرموده است كه : در شهر نه نفر بودند كه افساد مى كردند در زمين و اصلاح نمى كردند . (679)
مترجم گويد: بنا بر اين روايت ، اين قصه بسيار شبيه مى شود به قصه شهادت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ، لهذا آن حضرت را ناقة الله مى گويند كه آيت بزرگ خدا بود در اين امت ، (680)، و چنانچه از آن ناقه منفعت شير مى بردند از آن حضرت منافع علوم نامتناهى مى بردند؛ و چنانچه بعد از پى كردن ناقه ، آنها به عذاب ظاهر معذب شدند، بعد از شهادت آن حضرت ائمه حق مغلوب شدند و خلفاى جور بر ايشان غالب شدند و اكثر خلق در ضلالت ماندند تا قائم آل محمد عليهم السلام ظاهر گردد، و لهذا همه جا تشبيه شده است ابن ملجم عليه اللعنه به پى كننده ناقه ، و هر دو ولد الزنا بودند به اتفاق ، (681) و در باب سابق روايتى گذشت كه حضرت صالح عليه السلام نزد حضرت اميرالمؤ منين مدفون است . (682)
و در بعضى از روايات معتبره وارد شده است كه : عذاب بر قوم حضرت صالح در چهارشنبه نازل شد،
و در بعضى وارد شده است كه ناقه را در چهارشنبه پى كردند. (683) و منافاتى در ميان اين دو روايت هست .
===============
620قصص الانبياء راوندى 96.
621 العدد القويه 134.
622معانى الاخبار 48.
623 كمال الدين و تمام النعمة 135.
624 قصص الانبياء راوندى 92.
625 تفسير قمى 1 / 329.
626كافى 8 / 92.
627تفسيرقمى 2 / 298.
628من لا يحضر الفقيه 1 / 525.
629من لا يحضره الفقيه 1 / 547.
630در مصدر زير اين زمينى است ... .
631سوره ذاريات : 42.
632علل الشرايع 33.
633قصص الانبياء راوندى 88.
634قصص الانبياء راوندى 90.
635 احتجاج 2 / 333.
636 كمال الدين و تمام النعمة 136؛ قصص الانبياء راوندى 90.
637قصص الانبياء راوندى 90.
638قصص الانبياء راوندى 91.
639بحارالانوار 11 / 360.
640بحارالانوار 11 / 360.
641كامل ابن اثير 1 / 88.
642 فرحة الغرى 38.
643فرحة الغرى 38؛ تهذيب الاحكام 6 / 34.
644قصص الانبياء راوندى 91.
645سوره قمر: 19.
646خصال 387.
647 مجمع البيان 2 / 439.
648مجمع البيان 2 / 437.
649 مجمع البيان 5 / 343.
661 تفسير فخر رازى 14 / 166؛ مجمع البيان 2 / 443 تفسير روح المعانى 4 / 403.
662سوره اعراف : 73 79.
663 سوره هود: 61 68.
664سوره حجر: 80 84.
665سوره شعراء: 141 158.
666بحار الانوار 11 / 377.
667عرائس المجالس 66، و در آن به جاى ماسخ ، ماسح آمده است .
668سوره قمر: 23 25.
669 كافى 8 / 187؛ قصص الانبياء راوندى 97.
670تفسير عياشى 2 / 20؛ كافى 8 / 185.
671قصص الانبياء راوندى 98؛ كمال الدين و تمام النعمة 136.
672قصص الانبياء راوندى 96.
673مجمع البيان 5 / 499؛ ترجمة الامام على بن ابى طالب من تاريخ دمشق 3 / 343؛ اسدالغابه 4 / 110؛
المعجم الكبير للطبرانى 8 / 38.
674مجمع البيان 5 / 499؛ سيره ابن هشام 1 / 599.
675 خصال 204؛ و نزديك به اين مضمون در ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق 2 / 333 آمده است .
676 خصال 353؛ تفسير قمى 2 / 271.
677كامل ابن اثير 1 / 91.
678مجمع البيان 2 / 442؛ و در آن اقبال به جاى قبال مى باشد.
679سوره نمل : 48.
680 تفسير قمى 2 / 130؛ مجمع البيان 4 / 234؛ كافى 1 / 198.
681بحار الانوار 27 / 240.
682تهذيب الاحكام 6 / 33؛ فرحة الغرى 38.
683 خصال 398؛ عيون اخبار الرضا 1 / 247.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقبره ایرانیها - مرقد بانو اخوان

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:49 pm

در فتحة التاسعة مقبره ایرانیها (مرقد بانو اخوان)
https://goo.gl/maps/Y2pDm2hWtZWqxRPv6

مقبره ایرانیها در کنار مقبره شهدای سپاه بدر (منَظَّمة البدر) قرار دارد و نزدیک مرقد شهید مهدی ابو مهندس

Image
Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد مرحوم آيت الله حاج شیخ عباس هاتف قوچانی وصی مرحوم قاضی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:50 pm

Image
Image
Image

ان سنگ سفيد پائين پاي قبرشان هم لوح قبر نيست
لوح يادبود است براى پسرشان شيخ محمد است
كه صدام دستگير كرد و مدتها محبوس و نهايتا مفقود شد
ظاهرا اعدام كرده بودند
ولي معلوم نيست كجا دفن كردند
خانواده شان اينجا لوح ياد بود گذاشته اند
و نوشته است {نموداري از قبر...}

Image

در "الفتحة الثامنة" بر جانب راست "گذر هشتم" اين قبه فيروزه اى واقع و مرقد مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني وصي مرحوم آيت الله قاضي است
شروع الفتحة (گذرهاى)... وادي السلام از سمت شرق ظاهرا لحاظ مي شود
فاصله از اول الفتحة الثامنة تا مرقد هفتصد متر است

Image

از ابتداى الفتحة الثامنة بر جانب راست فرعي هايي وجود دارد = 25 فرعي را مي شماريم بعد فرعی25 مرقد مرحوم شيخ عباس هاتف قوجاني واقع است

آدرس مرقد آیت الله شیخ عباس قوچانی: فتحة الثامنه - شارع باء - بعد فرعی بیست و پنجم
فاصله تا ابتای شارع اصلی =700 متر

مختصات:
32.037281,44.296217
لینک گوگل مپ:
https://goo.gl/maps/oGmb8n7oaXvc5GoMA

لینک مسیر از جاده اصلی = 700 متر
https://goo.gl/maps/Yvqhe4Vz1ASsbb8C6

در نقشه زير الفتحة الثامنة (گذر هشتم) وادي السلام مشخص شده است كه از بلوار شرقي شروع مي شود و به غرب وادي السلام منتهى مي شود
آخرين نقطه آبي محل گنبدي است كه اين را با سرچ نقشه گوگل روي وادي السلام نیز هست "الشيخ عباس الهاتف القوجاني"

Image
تصوير درشت نمايي

Image

اين مرقد بعد از آخرين فرعي واقع است از سري فرعي هاى منظم شمال جنوب الفتحة الثامنة
بعد از آن فرعي ديگري موازي فرعيها قبلي نيست و خيلي دور بعد اعوجاج مسير الثامنة چند فرعي كوتاه معوج غيرهمسو هست
اما در اين فرعيهاي منظم موازي هم بعد آخرين فرعي اين گنبد و مرقد واقع است

Image
ان شاء الله با اين تفصيل و شرح و مختصات و نقشه ها زایران بتوانند پيدا نموده و زيارت كنند

https://www.google.com/maps/search//@32 ... m2!3m1!5e2


Image
مسير از حرم علوي و مرقد هود و صالح و مرحوم قاضي تا محل مرقد مرحوم هاتف قوچاني


Image
موقعيت مرقد مرحوم هاتف قوچاني نسبت به مقبره حاجيه خانم اخوان و مسير آن
كه نقطه آبي بالاي نقشه مقبره حاجيه خانم اخوان است
و نقطه آبي انتهاى پايين گوشه سمت چپ؛ مرقد مرحوم هاتف قوچاني
لینک مسیر = 750 متر
https://goo.gl/maps/mYRgvEzkn1sFR4SD8

مقبره بانو اخوان
مقبره حاجیه خانم اخوان, 28R2+2H5, Najaf
https://goo.gl/maps/DrZbzsFiRfepKVqY8

Image
شايان ذكر است كه محل مرقد مرحوم هاتف قوچاني محاذي غربي مسجد سهله در وادي السلام است

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقبره شیخ جواد سهلاوی (مقيم مسجد سهله) و حاج احمد ابوالمکائن

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:51 pm

مرحوم شيخ جواد سهلاوي:
ایشان در مجاورت مقام خضر مسجد سهله در خانه بدرش مرحوم شيخ حسين سهلاوي بدنيا آمده است
وتمام عمرش حدود صدسال را غالبا در مسجد سهله به خدمت و عبادت و زيارت و مصاحبت اولياء الهي موفق بوده است
و شايد بعد حضرت صاحب الامر و حضرت خضر و ادريس عليهم السلام و اولياي مستور و رجال الغيب كه نمي شناسيم و مسجد سهله که محل اقامت و بيتوته مستمر ايشان است
برحسب آنچه مطلع شده ايم
در عصرما و قرن اخير مرحوم شيخ جواد سهلاوي و نیز پدرش شیخ جسین سهلاوی (و برخی از آل سهلاوی که در مسجد سهله به دنیا امده اند و در مسحد سهله نیز وفات کردند) بيشترين مدت توفيق بيتوته و اقامت و مجاورت و خدمت و عبادت را داشته اند رضوان الله عليهم

پدر شیح جواد؛ شيخ حسين هم قبل از او در سهله بدنيا آمده و طول عمر را در سهله خدمت كرده و در سهله وفات كرده
شيخ حسين هم با اولياء و علماء و صالحين ووو مشرف شدگان به زيارت حضرت محشور و مانوس بوده است
از جمله ايشان مرحوم آخوند ملاحسينقلي و بزرگان ديگر زمان ايشان كه اسمائشان معروف است فقط قضايا و وقايع ايشان ذكر نشده چندان چون فاصله زمانيش بيشتر بوده و مرحوم شيخ جواد نزديكتر به زمان بوده است وقايع نقل شده به ما و ديگران رسيده است


شمه اي از احوالات مرحوم شيخ جواد سهلاوي در ص431 تا 437 كتاب اصحاب استجاره به مسجد سهله بيان شده است
کتاب عمل استجاره به مسجد سهله و اصحاب استجاره از این ادرس دریافت نمایید:
viewtopic.php?f=264&t=10653#p53359
Image Image
پدر ايشان مرحوم شيخ حسين سهلاوي هم از اصحاب استجاره و خادم و مقيم مسجد سهله بوده است كه مختصرا در كتاب اصحاب استجاره ياد شده اند ص 424 تا 427

2:مرحوم شيخ جواد سهلاوي
با موقعيتش در سهله و كوفه و نجف
و ميان مردم و علماء
و حضور حدود صدساله اش در مسجد سهله
قاعدتا بايد در خانه اش مجاور مقام خضر يا حداكثر در قبرستان مسجد سهله كه پشت ديوار قبلى مسجد بود دفن شود
و اگر شده بود امروز مرقدش مزار معروف و رايجي بود
و اگر از غير سهله در كوفه و مراقد صحن و حتى مكانهاى نزديك معروف وادي السلام مي خواست دفن شود چه بسا برايش فراهم بود
اما اينطور نشد و معلوم نبود كجا دفن شده است
فلذا پیيگیري شد
و عليرغم حضور چندين نفر از فرزندان نوه هاى پسري و دختري و خواهر زادگان او در مسجدسهله به عنوان خادم
اما اطلاع كمي از احوالات او داشتند
و قبر هم معلوم شد در مسجد سهله نيست
و در وادي السلام است
ايشان وصيت كرده در زمان حياتش كه در مقبره و سرداب ابوالمكائن دوستش كه بعد او فوت شده دفن شود
حالا جرا اينجا را وصت كرده و در سهله يا جاى مرغوبتر دفن نشده كسي نمي دانست
شايد بخاطر اين بوده كه در آن زمان مطلع شده بوده بناي توسعه مساجد سهله و زيد و صعصعه هست و خواسته در اين برنامه مرقدش تخريب نشود
با بخاطر شرايطي كه در آخر عمر پيدا كرد و از سوي صدام براى اخراج از عراق تحت تعقيب بود از قبل نشانه هايي برايش معلوم شده و نگران بوده كه نگذارند در سهله يا امكان مرغوب ديگر دفن شود
فلذا وصيت كرده كه در سرداب مقبره دوستش ابوالمكائن دفن شود و زمان حياتش هم با او قرار گذاشته كه متصدي اين امر باشد

مرحوم سهلاوي در وسط تصوير و دو فرزندش و برخي خادمان مسجد سهله
Image
تصویر شیخ جواد سهلاوی
Image


اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ


معرفي شيخ احمد ابوالمكائن
1- وي هم از اصحاب استجاره بوده
اما شرح استفاده اش از مسجد سهله را نداشتيم در كتاب اصحاب استجاره درج نشده

2- و اجمالا مي دانيم كه
ابو المكائن يعني كسي كه سرو كارش با مكائن است
مكائن جمع مكينة
عربها به چرخ خياطهاى پايه بلند كه با با كار مي كرد
مي گويند مكينه
و جمعش مي شود مكائن
عنوان شغلي است
ولذا پسوند نام خيليهاست
كه شغل شيخ احمد تصليح (تعمير) جرخ خياطي بوده
مُصَلِّح = تشديد لام = اصلاح كننده و تعميركار

البته مكينه به موتور برق و موتورآب ووو هم گفته مي شود

3- اصالتا هم مال شهر ديوانيه جنوب نجف بوده اند
جدشان اهل علم و طلبه بوده
و پسرش شيخ احمد هم در حوزه داراى تحصيلات مفصل بوده
بعد امده در شغل تعمير چرخ خياطي پايه دار
احمد ابوالمكائن در مغازه اش با ساير نمايندگيهاى گرخ خياطي سينگر = اولين نفر سمت چپ
Image
https://t.me/naja_f/534

4- و شيخ احمد ابوالمكائن؛ اهل معرفت و از علماء در كسوت غير معمم بوده
اما عبا و قبا و كلاه بلند كه عراقيها به آن مي گويند "كشيده"
و شخص با اين لباس را مي گويند "مُكَشَّد" (مثل معمم كه براى شخص داراى عمامه بكار مي رود)
و سطوح مختلف تحصيلي حوزه را طي كره بود و در درس خارج فقه و اصول مرحوم مرجع آيت الله حكيم و ديگران شركت مي كرد و سوابق طولاني در درس خارج داشته
و مرحوم آيت الله حكيم درباره شيخ احمد ابوالمكائن گفته بودند: فقيه الكسبة فقيه اهل كسب و بازاريان است

5- شيخ احمد ابوالمكائن از اصحاب مجالس مرحوم قاضي
و از شاگردان مرحوم قاضي بوده است

6- شيخ احمد ابوالمكائن چند جلد كتاب هم تاليف كرده است
https://panorama-journal.com/%D9%83%D8% ... %84%D8%AD/

7- شيخ احمد در محله البراق كوچه عگد (عگد الحمير) كه سوق التجار هم مي گويند
مغازه بزرگ داشته و خانه و سرداب وووو
و آنجا پاتوق بوده برخي اهل عرفان انجا مي آمده اند
مي نشستند برخي اوقات را
از علماء نجف مثل مرحومان سيدعبدالكريم كشميري و سيدكاظم قاضي (تنها فرزند مرحوم قاضي كه از علماي حوزه بوده)
ووو
و شيخ جواد سهلاوي هم به اينمحل تجمع اهل عرفان و خواص حوزه نجف رفت و امد داشته است

تصوير شيخ احمد ابوالمكائن
Image

8- بسر شيخ احمد ابوالمكائن (شيخ جاسم ابوالمكائن)
https://www.facebook.com/photo/?fbid=10 ... 5825769001
و از مراجع مهم آثار تاريخي و شناسايي شخصيات و نشانه هاى قديم نجف به شمار مي رود

تصوير شيخ جاسم
Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

آدرس مرقد شيخ جواد سهلاوي و شيخ احمد ابوالمكائن
مسير مستقيم از انتهاي شارع طوسي و ابتداي وادي السلام امروز
https://www.google.com/maps/dir/31.9990 ... f7!1m0!3e2

مختصات مرقد شیخ جواد سهلاوی
32.009325,44.308635
لینک گوگل
https://goo.gl/maps/oQ4crEv5WrGRBNxk9

آدرس از مسير جاده كربلا پياده راه خشكي
فرعی مقابل عمود 375
Image

تصوير سرداب مقبره مرحوم سهلاوي و ابوالمكائن
كنارش نوه دختري سهلاوي ايستاده
Image

داخل سرداب و لحدهاى مرحوم سهلاوي و ابوالمكائن
Image

لحد مرحوم سهلاوي
Image

لحد مرحوم ابوالمكائن
Image
رحمت الله عليهما
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار قطب الدین سید محمد نیریزی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:54 pm

قطب الدین سید محمد نیریزی شیرازی متوفای 1173 هجری قمری
از علمای اهل معرفت قرن دوازدهم هجری قمری می باشند

ايشان شخصيت جامعي در زمان خودش بوده بطوريكه فقهاء بزرگ شيعه زمانش با اختلاف مذاق و مشرب نزد او تلمذ و شاگردي كرده اند
آقا محمد بیدآبادی، عالم و عارف مشهور اواخر قرن دوازدهم قمری
سید مهدی بن مرتضی بن سید محمد بروجردی، معروف به «بحرالعلوم»
شیخ جعفر كاشف الغطاء نجفی، معروف به «خاتم المجتهدین»
شیخ احمد احسایی
میرزا محمد اخباری نیشابوری

2- مختصات و لینک گوگل مزار:
32.00253509060107, 44.317311302099476

https://goo.gl/maps/pKdnFtT99tBaWujv9

Image
Image
Image
Image
Image
Image

3- ايشان از اصحاب استجاره به مسجدين كوفه و سهله بودند
وعلاوه بر نجف اشرف سالها در كوفه مقيم بودند
ايشان در مسجد كوفه خدمت مرحوم علامه سيد هاشم بحرانى كه صاحب كتابهاى بسيارى از جمله تفسير البرهان و مدينة المعاجز بوده اند رسيده و آشنا شده و مدتى تلمذ كرده است
در اصفهان هم از از محضر ملا محمد صادق اردستانی استفاده نموده است
خانواده اهل معرفت داشته هم فرزندش سید علی و هم دختر فاضل و عارف وی، اُم‌سلمه بیگم و هم آقا محمدهاشم شیرازی (داماد و جانشین او)، از شاكردان قطب الدين بوده اند

امّ‌سلمه بیگم نیریزی، دختر قطب‌الدین نیریزی هم از عرفا و حکمای الهی عمیق و توان‌مند این عصر است و معلوم نیست چرا تاکنون در میان فهرست حکمای الهی ایران مورد غفلت قرار گرفته است. او منظوماتِ عربی فصل‌الخطاب را به فارسی برگردانده و کتاب جامع‌الکلیات را در باب عرفان شیعی نگاشته است و در آن از پس مسائل مردافکنِ این حوزه به‌خوبی برآمده است. او را بنیان‌گذار «حکمت معصومیه» دانسته‌اند (حكمت معصوميه يعني حكمت از بيان حضرات معصومين (عليهم السلام)) که پس از او بر عرفان شیعی تأثیر به‌سزایی گذاشته است
رضوان الله عليهم اجمعين

4- توفيقى است زيارت مرقد ايشان و قطعا حوالى ايشان از شاگردان و ارادتمندان اهل معرفت دفن شده اند ولو بخاطر مرور حدود سيصد سال نشان جندانى نمانده باشد
رشته اى از اساتيد مرحوم قاضي مثل مرحوم سيدعلى شوشتري به ايشان مي رسد
آثار و تاليفات ايشان بعضا اينجا ذكر شده است
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB ... 8%B2%DB%8C


5- فاصله مرقد مرحوم نيريزي تا مرقد مرحوم قاضي 250 متر است وتا برسد به انتهاى شارع طوسى اين محدوده مراقد قبور قديمه و بزركان بسيارى است فلذا مى شود برنامه زيارت وادى السلام از آنجا شروع شود ان شاء الله و لااقل كاهى مواسم كه فرصت هست
نقشه برنامه زيارت وادي السلام
از مرقد مرحوم نيريزي تا مقام منبر القائم تا مرقد مرحوم قاضي تا مرقد هود و صالح عليهما السلام

و البته كسى كه در صحنه حاضر است بهتر مى داند كدام مسير را برود و نقشه صرفا براى نشان دان موقعيت مزارات است

Image

نكته:
اين قطب الدين سيدمحمد حسيني نيريزي متوفاى 1173 هـ.ق مدفون به وادي السلام نجف اشرف
غير از عالم ديكري دقيقا با همين نام قطب الدين محمد حسيني نيريزي متوفاى به785هـ.ق در شیراز و مدفون در مصلّاى شیراز در پاى کوه چهل مقام است.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 7:55 pm

Image


مختصات مرقد:
https://goo.gl/maps/u9eexrCrs964gYrk6
32.003783238052044, 44.31150250732241

مرقد ایشان 350 متر بعد از مقام منبر قائم در قبرستان وادی السلام می باشد

Image

لینک مسیر از مقام امام مهدی تا مرقد آیت الله سید جمال الدین
https://goo.gl/maps/PUMtaM38nMdHXtK4A

به فاصله 800 متر از مزار جناب آیت الله سید قطب الدین محمد نیریزی شیرازی
لینک مسیر:
https://goo.gl/maps/qTpfzm7vWSG2poBG6

Image
====================
از خصوصيات ايشان علاوه بر جهات معنوي مبرز بودن جهات علمي و اعتبار حوزوي بود
مبرزترين شاگرادن مرحوم نائيني بود و مورد توجه ايشان
مرجع تقليد صاحب رساله منتشره بود؛ خصوصا نزد خواص و كسانى كه علاوه بر دين ظاهري اهل معنويت و دنبال آن بودند
ايشان نزديكترين شاگردان مرحوم سيد احمد طهراني كربلايي (استاد ايشان و قاضي) بود و وصي مرحوم سيد احمد طهراني و خودش ايشان را غسل و نماز و دفن كرد
ووو جهات بسياري از جنبه بيوكرافي كه بحمدالله درباره ايشان منتشر شده است



مرحوم آیة الله آقای سید جمال الدین گلپایگانی رضوانُ الله علیه از این قبیل مطالب أخبار بسیاری داشت. ایشان از علماء و مراجع تقلید عالیقدر نجف أشرف بودند و از شاگردان برجسته مرحوم آیة الله نائینی، و در علمیت و عملیت زبانزد خاص بود و از جهت عظمت قدر و کرامت مقام و نفس پاک، مورد تصدیق و برای احدی جای تردید نبود. در مراقبت نفس و اجتناب از هواهای نفسانیه مقام اول را حائز بود. از صدای مناجات و گریه ایشان همسایگان حکایاتی دارند. دائماً صحیفه مبارکه سجادیه در مقابل ایشان در اطاق خلوت بود، و همینکه از مطالعه فارغ می شد بخواندن آن مشغول می گشت. آهش سوزان، و اشکش روان، و سخنش مؤثر، و دلی سوخته داشت. متجاوز از نود سال عمر کرد،
در زمان جوانی در اصفهان تحصیل می نموده و با مرحوم آیة الله آقای حاج آقا حسین بروجردی هم درس و هم مباحثه بوده است، و آیة الله بروجردی چه در اوقاتیکه در بروجرد بودند و چه اوقاتی که در قم بودند، نامه هائی به ایشان می نوشتند و درباره بعضی از مسائل غامضه و حوادث واقعه استمداد می نمودند.
مرحوم علامه طهراني نوشته
حقیر در مدت هفت سال که در نجف أشرف برای تحصیل مقیم و مشرف بودم، هفته ای یکی دو بار به منزلشان میرفتم و یک ساعت می نشستم. با آنکه بسیار اهل تقیه و کتمان بود، در عین حال از واردات قلبیه خود در دوران عمر چه در اصفهان و چه در نجف اشرف مطالبی را برای من نقل می فرمود؛ مطالبی که از خواص خود بشدت مخفی می داشت.
منزلش در محله حُوَیش بود و در اطاق کوچکی در بالاخانه بسر می برد و اوقاتش در آنجا می گذشت و هر وقت به خدمتش مشرف می شدم و از واردات و مکاشفات و یا از حالات و مقامات بیانی داشت، بمجرد آنکه احساس صدای پا از پله ها می نمود گرچه شخص وارد از أخص خواص او بود، جمله را قطع میکرد و به بحث علمی و فقهی مشغول می شد تا شخص وارد چنین پندارد که در این مدت ما مشغول مذاکره و بحث علمی بوده ایم.


مشاهدات برزخيه داشتند از همان جواني
نمونه اين واقعه:
مرحوم آیت الله آقا سیّدجمال الدین گلپایگانی (ره) فرموده بودند:
من‌ در دوران‌ جوانی‌ که‌ در اصفهان‌ بوده‌ام‌، نزد دو استاد بزرگ‌: مرحوم‌ عالم رباني آخوند کاشی‌ وعلامه عارف جهانگیر خان‌، درس‌ اخلاق‌ و سیر و سلوک‌ می‌آموختم‌، و آنها مربّی‌ من‌ بودند.
به‌ من‌ دستور داده‌ بودند که‌ شبهای‌ پنجشنبه‌ و شبهای‌ جمعه‌ بروم‌ بیرون‌ اصفهان‌، و در قبرستان‌ تخت‌ فولاد قدری‌ تفکّر کنم‌ در عالم‌ مرگ‌ و ارواح‌، و مقداری‌ هم‌ عبادت‌ کنم‌ و صبح‌ برگردم‌.
عادت‌ من‌ این‌ بود که‌ شب‌ پنجشنبه‌ و جمعه‌ میرفتم‌ و مقدار یکی‌ دو ساعت‌ در بین‌ قبرها و در مقبره‌ها حرکت‌ میکردم‌ و تفکّر می‌نمودم‌ و بعد چند ساعت‌ استراحت‌ نموده‌، و سپس‌ برای‌ نماز شب‌ و مناجات‌ بر می‌خاستم‌ و نماز صبح‌ را میخواندم‌ و پس‌ از آن‌ به‌ اصفهان‌ می‌آمدم‌.

شبی‌ بود از شبهای‌ زمستان‌، هوا بسیار سرد بود، برف‌ هم‌ می‌آمد. من‌ برای‌ تفکّر در أرواح‌ و ساکنان‌ وادی‌ آن‌ عالم‌، از اصفهان‌ حرکت‌ کردم‌ و به‌ تخت‌ فولاد آمدم‌ و در یکی‌ از حجرات‌مقبره هاى تخت فولاد رفتم‌.
و خواستم‌ دستمال‌ خود را باز کرده‌ چند لقمه‌ای‌ از غذا بخورم‌ و بعد بخوابم‌ تا در حدود نیمه‌ شب‌ بیدار و مشغول‌ کارها و دستورات‌ خود از عبادات‌ گردم‌.
در اینحال‌ دَرِ مقبره‌ را زدند، تا جنازه‌ای‌ را که‌ از أرحام‌ و بستگان‌ صاحب‌ مقبره‌ بود و از اصفهان‌ آورده‌ بودند آنجا بگذارند، و شخص‌ قاری‌ قرآن‌ که‌ متصدّی‌ مقبره‌ بود مشغول‌ تلاوت‌ شود؛ و آنها صبح‌ بیایند و جنازه‌ را دفن‌ کنند.
آن‌ جماعت‌ جنازه‌ را گذاردند و رفتند، و قاری‌ قرآن‌ مشغول‌ تلاوت‌ شد.
من‌ همینکه‌ دستمال‌ را باز کرده‌ و می‌خواستم‌ مشغول‌ خوردن‌ غذا شوم‌،
دیدم‌ که‌ ملائکۀ عذاب‌ آمدند و مشغول‌ عذاب‌ کردن‌ شدند.
چنان‌ گرزهای‌ آتشین‌ بر سر او می‌زدند که‌ آتش‌ به‌ آسمان‌ زبانه‌ می‌کشید، و فریادهائی‌ از این‌ مرده‌ بر می‌خاست‌ که‌ گوئی‌ تمام‌ این‌ قبرستان‌ عظیم‌ را متزلزل‌ می‌کرد.
نمی‌دانم‌ اهل‌ چه‌ معصیتی‌ بود؛ از حاکمان‌ جائر و ظالم‌ بود که‌ اینطور مستحقّ عذاب‌ بود ؟ و أبداً قاری‌ قرآن‌ اطّلاعی‌ نداشت‌؛ آرام‌ بر سر جنازه‌ نشسته‌ و به‌ تلاوت‌ اشتغال‌ داشت‌.
من‌ از مشاهدۀ این‌ منظره‌ از حال‌ رفتم‌، بدنم‌ لرزید، رنگم‌ پرید.
و هي اشاره‌ می‌کنم‌ به‌ صاحب‌ مقبره‌ (قاری قران) که‌ در را باز کن‌ من‌ می‌خواهم‌ بروم‌، او نمی‌فهمید؛
هرچه‌ می‌خواستم‌ بگویم‌ زبانم‌ قفل‌ شده‌ وليزبانم حرکت‌ نمیکرد!
بالاخره‌ به‌ او فهماندم‌: چفت‌ در را باز کن‌؛ من‌ میخواهم‌ بروم‌.
گفت‌: آقا! هوا سرد است‌، برف‌ روی‌ زمین‌ را پوشانیده‌، در راه‌ گرگ‌ است‌، تو را میدرد!
هرچه‌ میخواستم‌ بفهمانم‌ به‌ او که‌ من‌ طاقت‌ ماندن‌ ندارم‌، او إدراک‌ نمی‌کرد.
بناچار خود را بدر اطاق‌ کشاندم‌، در را باز کرد و من‌ خارج‌ شدم‌.
و تا اصفهان‌ قديم با آنکه‌ مسافت‌ زیادی‌ نیست‌ بسیار به‌ سختی‌ آمدم‌
و چندین‌ بار به‌ زمین‌ خوردم‌.
آمدم‌ در حجره‌، یک‌ هفته‌ مریض‌ بودم‌،
و مرحوم‌ آخوند کاشی‌ و جهانگیرخان‌ می‌آمدند حجره‌ و استمالت‌ میکردند و به‌ من‌ دوا میدادند.
و جهانگیرخان‌ برای‌ من‌ کباب‌ باد میزد و به‌ زور به‌ حلق‌ من‌ فرو می‌برد، تا کم‌کم‌ قدری‌ قوّه‌ گرفتم‌.
----
بعد ازآمدن نجف ومقيم نجف شدن ايشان
مشاهداتشان قطع مي شود؛ مدتي هم گذشت تا اينكه به استادشان از فقدان اين حالات را گفتند
ايشان راهنمايي كرده بود
قصابهاى اصفهان لاشه گوسفند را بعد ذبح مي شويند و مستقيم بگذاريد در ديگ بپزيد مشكلى ندارد
اما قصابهاى نجف لاشه گوسفند را بعد ذبح نمي شويند فلذا خودت گوشت كه مي خري از بازار آن را بشوييد
تا ملتزم مي شوند وگوشت را مي شويند ومي پزند ان مشاهدات بر مي گردد
نکته:
و اينجا معلوم مي شود يك شستن يا نشستن كه واجب شرعي نبوده چه بسا - جون عين نجاستي به گوشت گوسفند نبوده- اما اين طهارت مرغوب فراهم نبوده
هيمن قدر تاثيری به اين وسيعي داشته در فقدان آن حالات و مشاهدات
و آن وقت قديمها آب لوله كشي نبوده و آب هم كه بوده كم بوده است فلذا مردم به عمل قصاب كه گوشت را مى شسته اكتفا مي كردند و ايشان روي همان رويه بدون شستن گوشت طبخ مي كرده است

اطلاع بر وقایع قبل رخداد:
یکی از دوستان آن فقیه عارف نقل کرده است:
در یکی از سال ها می خواستم برای انجام فریضه حج به مکه مکرمه مشرف شوم به همین دلیل برای خداحافظی خدمت حضرت آقای سید جمال الدین گلپایگانی رسیدم و چون پس از دیدار خواستم محضر ایشان را ترک کنم، فرمود آقا من وقوف اضطراری نهاری مشعر را کافی می دانم!
من شگفت زده شدم و با خود نجوا کردم: من که مقلد ایشان نمی باشم پس برایم این عبارت چه خاصیتی دارد!
در هر حال به سفر حج رفتم و روز عید قربان پس از رمی جمره وقتی به داخل چادر برگشتم جوانی آشفته و مضطرب وارد گردید و با ناراحتی گفت: همه اعمالم تباه گردید زیرا من همین الآن به مشعر رسیدم وقوف به آن را درک نکردم. پرسیدم: از چه کسی تقلید می کنی؟ گفت: از آیة الله سید جمال الدین گلپایگانی، گفتم اشکالی ندارد، اعمالت درست است، او با تعجب گفت: از هر کس پرسیدم جواب داد اعمالت باطل است، به او گفتم نگران نباش قبل از آمدن به مکه در خدمت ایشان بودم و شنیدم که فرمودند: من وقوف اضطراری نهاری مشعر را کافی می دانم.

فهمیدم که آن مرد خدا با عوالم غیب در ارتباط است و از آنچه دیگران نمی دانند خبر می دهد.

توضیح: آیت الله سید جمال الدین هم مطلع بودند از اینکه این جوان به چنین مسئله ای نبتلا می شوند
و هم می دانسته اند این جوان این شخص آشنای سید جمال را می بیند و لذا به او گفته بودند؛ قبل اینکه محل عمل و حاجتش برسد.

واقعه دیگر:
مرحوم آیت الله احمد فیاض: (متولد ۱۳۲۴ هـ.)
وی که از مدرسین پرصلابت و استوار حوزه علمیه اصفهان و از معدود باقی مانده‌های دوران شکوه اصفهان بود و مدت‌ها از محضر حاج آقا جمال بهره‌ها برد، او درباره استادش چنین می‌فرماید:
«ایشان (حاج آقا جمال) درس خارج می‌گفت، اهل ریاضت نفس و اخلاق بوده لذا تأثیر نفسش فوق العاده بود و شاگردانش از ایشان بهره‌ها می‌بردند. وقتی می‌خواستم از نجف برگردم، فرمود: می‌روی، ولی پشیمان می‌شوی. گفتم: بر می‌گردم. فرمود:‌ معلوم نیست. اتفاقاً همین جوری شد و پشیمان شدم، زیرا فقه و اصول نجف قوی‌تر بود و به درس و بحث بهتر می‌رسیدیم، اما چون مادرم با من بود، اصرار داشت که آب و هوای نجف به من نمی‌سازد، لذا مجبور شدم که برگردم.»

توضیح: هم پشیمان شدند و هم دیگر نتوانستند نجف بازگردند


به مناسبت بيتوته ايشان در وادي السلام نجف:
مرحوم‌ آقا سيّد جمال‌ ميفرمود: من‌ وقتي‌ از اصفهان‌ به‌ نجف‌ أشرف‌ مشرّف‌ شدم‌ تا مدّتي‌ یسیاری از افراد را بصورتهاي‌ برزخيّۀ خودشان‌ مي ديدم‌؛ بصورتهاي‌ وحوش‌ و حيوانات‌ و شياطين‌، تا آنكه‌ از كثرت‌ مشاهده‌ ملول‌ شدم‌.
يك‌ روز كه‌ به‌ حرم‌ مطهّر مشرّف‌ شدم‌، از أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ خواستم‌ كه‌ اينحال‌ را از من‌ بگيرد، من‌ طاقت‌ ندارم‌. حضرت‌ گرفت‌ و از آن‌ پس‌ مردم‌ را بصورتهاي‌ عادي‌ مي‌ديدم‌.

منزل ایشان از مشاهد آثار مهدوی:
منزل آية اللَه سيد جمال الدين گلپايگاني سابقاً در كوچه صد توماني در نجف اشرف؛ و بين منزل ايشان و مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني يك منزل فاصله بود؛ و آن هم منزل مرحوم آقا حاج محمد حسين اخوان بود.
در آن منزل آية اللَه سيد جمال الدين گلپايگاني در نهايت فقر و سختي و شدّت به سر مي‌بردند
و بسيار وضع معيشت ايشان سخت بود؛ بطوري كه اهل منزل ناراحت شد{ه} و به ايشان فشار مي آورد؛ و از هرگونه دعوي و اوقات تلخي خودداري نمي‌كرد{ند} و هر روز بطوري ايشان را ناراحت مي‌نمود،
تا كار بر ايشان تنگ شد؛ و يك شب همين كه خواست بخوابد، تصميم گرفت صبحگاه كه از خواب برمي‌خيزد پس از زيارت اميرالمؤمنين عليه السّلام سر به بيابان بگذارد، و برود؛ در كوهها و بيابانها كه هيچ اثري از او نباشد؛
در خواب ديد كه به او گفتند: اينك حضرت صاحب الزّمان عليه السّلام به منزل شما مي‌آيند.
در اين حال ديد كه يك حُقّه نوري از سمت قبله از روي آسمان آمد و كوچه را طيّ كرده،
و از دريچه اطاق داخل منزل ايشان شد؛
و آن نور در عالم خواب، حضرت صاحب ارواحنا فداه بودند
و چون داخل در اطاق شد،
در زير رختخواب ايشان يك سكّه قرار‌داد.

ايشان از خواب بيدار مي‌شوند و در زير رختخواب سكّه‌اي نمي‌بينند؛
وليكن مي‌دانند كه تعبير اين خواب گشايش در امر معيشت است؛
و همين‌طور هم شد
يعني ايشان از آن به بعد در سعه نسبي قرارگرفته
و از رفتن به بيابان و آن جريانات منصرف شدند.

موقعیت کوچه صد تومانی:
در لحه عراقی: سِتمانی گفته می شود
این کوچه دو کوجه بعد از کوچه مسجد هندی و کوجه ای است که در آن مدرسه یزدی قرار دارد
31.99388651150748, 44.31505567675599
شرح
viewtopic.php?f=2477&t=12313&p=76104#p76104

واقعه دیدار آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی با آیت الله سید احمد کربلایی (استاد ایشان و آیت الله قاضی)
که آیت الله گلپایگانی اولین بار با آیت الله سید احمد کربلایی در مسجد سهله و احوال ایشان کتاب اصجاب استجاره به مسجد سهله ص 181

Image

Image

Image

Image

آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی در روستای سعید آباد گلپایگان و در سال 1295 هـ.ق. در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .


به نقل از مرحوم آیت الله طهرانی:
مرحوم‌ جمالُ الحقّ و آية‌ الله‌ العظمي‌ آقا سيّد جمال‌ الدّين‌ گلپايگاني‌ رحمةُ الله‌ عليه‌ كه‌ يكي‌ از اساتيد ما در علم‌ اخلاق‌ بود، مي فرمود:
روزي‌ براي‌ زيارت‌ اهل‌ قبور در نجف‌ اشرف‌ به‌ وادي‌السّلام‌ رفتم‌، هوا بسيار گرم‌ بود. پس‌ از اداي‌ فريضۀ ظهر بود. از شدّت‌ گرما در ميان‌ وادي‌ در زير يك‌ چهار طاقي‌ نشستم‌؛ آنجا سايه‌ بود. (مرحوم‌ آقا سيّد جمال‌ الدّين‌ بسيار به‌ وادي‌ السّلام‌ ميرفت‌ و مي‌نشست‌ و معطّل‌ ميشد، و ما چنين‌ مي‌پنداشتيم‌ كه‌ او با ارواح‌ طيّبه‌ سر و كاري‌ دارد، و ردّ و بدل‌هائي‌ بين‌ آنان‌ بوقوع‌ مي‌پيوندد.)
فرمود: همينكه‌ نشستم‌ و شَطَب‌ (چپق‌ كوچك‌) را روشن‌ كردم‌ كه‌ قدري‌ استراحت‌ كنم‌، ديدم‌ دسته‌اي‌ از ارواح‌ آمدند بسوي‌ من‌ به‌ بدترين‌ وضعي‌، لباس‌هاي‌ پاره‌ و كثيف‌ و آلوده‌؛ و التماس‌ داشتند كه‌ آقا بيا و به‌ فرياد ما برس‌ و ما را شفاعت‌ كن‌!
اين‌ ارواح‌ متعلّق‌ به‌ قبوري‌ بودند كه‌ من‌ در ميان‌ آن‌ قبور نشسته‌ بودم‌ و همه‌ از شيوخ‌ و بزرگان‌ عرب‌ بودند و در دنيا داراي‌ نخوت‌ و تكبّر و جاه‌ و اعتبار.
در التماس‌ خود مصرّانه‌ إلحاح‌ مينمودند و التجا داشتند.
من‌ هم‌ اوقاتم‌ تلخ‌ شد، همه‌ را ردّ كردم‌ و گفتم‌: اي‌ بي‌انصاف‌ها شما در دنيا زندگي‌ كرديد و مال‌ مردم‌ را خورديد و جنايت‌ كرديد، حقّ ضعيف‌ و يتيم‌ و هر بي‌پناهي‌ را ربوديد و ما هرچه‌ فرياد كشيديم‌ گوش‌ نداديد حالا آمده‌ايد مي‌گوئيد شفاعت‌ كن‌؟ برويد گم‌ شويد. همه‌ را ردّ كردم‌ و پراكنده‌ شدند.

امّا بعضي‌ها را شفاعت‌ مي‌كنند بعد از اينكه‌ در برزخ‌ گوشمالي‌ شدند، اگر واقعاً اهل‌ ايمان‌ باشند و عذاب‌ برزخ‌ آنان‌ را تصفيه‌ ننموده‌ باشد.


آيت الله نصرالله شاه آبادي نقل نموده اند:
آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی در راه که می رفت نوافل می خواند. نوافل مثلاً کذا را، اکثراً هر وقت برخورد کردم سلام کردیم. خوب به عنوان اینکه جواب سلام واجب است جواب سلام می دادند. ولی معلوم بود به اینکه ایشان دارند نماز می خوانند، مثلاً با اشاره سر مبارکشان رکوع و سجود می کرد.
در کوچه و بازار هم که می دیدم و با ایشان برخورد می کردیم ایشان عبا بر سرش بود و مشغول نماز بود و به طرف حرم به مسجد بالاسر می رفتند چون در مسجد بالا سر حرم نجف، ایشان اقامه نماز می کردند.


آیت الله محمد حسین مسجد جامعی:
ایشان مجتهد، مرد محترم، ملا و زحمت کشیده بود. پاکدل بود. فقر عجیبی در جوانی داشتند.
می گفتند ایشان دامن قبایش را می گرفته از این خیارهای زرد شده می گرفتند و می آوردند و با زن و بچه اش اعاشه می کردند.

آیت الله نجابت (اعلی الله مقامه) در وصف آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی می فرمودند:
آقا سید جمال الدین مرد بلند و بالا و درشت استخوانی بود.خدا بیامرزدش. چشم های بسیار شفافی داشت هر شب دوساعت به اذان صبح مانده هر کس از کوچه ایشان رد می شد صدای گریه ایشان را می شنید. هنگام دفن حضرت آیت الله قاضی, مرحوم آقا سید جمال بر بدن مطهّر ایشان نماز خواند. خدا رحمتش کند رساله هم داشت.

مرحوم آيت الله نجابت: حسب فرموده آقای انصاری مرحوم آقا سید جمال دو سال تمام شاگرد مرحوم سید احمد کربلایی بوده است.

مرحوم نجابت فرموده بودند: آقا سید جمال خیلی محترم بود.
توضيح: تعبير "محترم" را مرحوم نجابت براى اولياى الهى و برزكان در معنويت بكارمى بردند

مرحوم آیت الله نجابت از قول مرحوم آیت الله سیدجمال گلپایگانی نقل می فرمودند که:
«آقای قاضی جانش را گذاشت روی خدا پرستی؛ او دیگر فوق حساب است». یعنی؛ جایگاه ایشان دیگر در مخیله ما نمی گنجد.


----------------
تشرف در ایوان حرم ابوالفضل علیه السلام:

از توفيقات آية اللَه سيد جمال الدين گلپايگاني:
يك بار كه ايشان به كربلا براي زيارت عيد فطر و يا عيد أضحي مشرّف شده بودند و آن عيد با ابتداي حَمَلْ (نوروز) يك روز بود،
از كثرت جمعيّت كه در صحن و در رواق مطهّر حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام بود نتوانستند داخل شوند و لذا به صحن مطهّر حضرت ابا الفضل عليه السّلام آمدند؛
و چون در آنجا هم جمعيّت فوق العاده بود در گوشه ايوان نشستند و نتوانستند داخل حرم شوند؛
در اين حال مردي آمد و گفت برخيز برويم زيارت كنيم!
من برخاستم و او جلو مي‌رفت و من به دنبال او،
رفتيم و از رواق هم عبور كرديم تا رسيديم به ضريح مطهّر و زيارت مي‌كرديم
و آن مرد يك سكّه كف دست من گذارد و گفت اين هم عيدي شما! و رفت.
من ناگاه به خود آمدم ديدم عجيب است؛
حرم و رواق كماكان شلوغ و مملوّ از ازدحام جمعيّت است و اين خلوت فقط در معيّت آن شخص بوده است؛
نگاه كردم به كف دست خود، ديدم سكّه موجود است؛ و در روي آن نقش يا صاحب الزّمان است.
آن سكّه را محترم مي‌داشتم و پيوسته آن را در دستمالي مي‌پيچيدم
و فقط بعد از وضوء‌هائي كه مي‌گرفتم آن را به چشمان خود مي‌ماليدم؛
و هر وقت كسي مريض مي‌شد آن را در آب مي‌زدم و آن آب را مي‌دادم بخورد، فوراً خوب مي‌شد.
و يا آن سكّه را به چشم و يا به محلّ درد او مي‌ماليدم فوراً خوب مي‌شد.
در سفري (ديكر) كه به كربلا مي‌رفتم در راه يكي از همراهان كه شيخي بود، مريض شد؛ و به دل درد سختي مبتلا شد.
من سكّه را از دستمال در‌آوردم و در نصف استكان آب زدم و به آن مرد دادم آشاميد و فوراً افاقه پيدا‌كرد و بعداً به من گفت آن چه بود كه اين طور اثر فوري داشت؟،
من از دادن سكّه و گفتن امتناع كردم؛
و او اصرار ورزيد؛ و من بر انكار افزودم؛
و او بالاخره گفت نمي‌شود، بايد من ببينم
من سكّه را به او نشان دادم.
به دست گرفت، و انداخت!!!، و گفت:
اين كه چيزي نيست.
من سكّه را برداشتم و در دستمال پيچيدم و چند گره معمولي را بر آن زدم؛
گذشت تا وقت ديگر چون گره‌ها را بازكردم كه آن را بردارم؛ ديدم در دستمال چيزي نيست.
----------------------
محل اين واقعه در ايوان حضرت ابوالفضل بوده است

درس از اين واقعه
انكار اين آيت الهى و بى احترامى به آن سبب فقدان آن شده است و آموزنده است كه به شخصي كه منكر است و يا احتمالا تحمل ندارد به هيچ وجه نبايد به انها چيزي گفت و افشاي آن به آنها سبب محروميت مي شود

مثل عوام كه مثل كودكان هستند و فورا چيزي برايشان جالب است نقل و تکرار مي كنند = نباشيد
كه محروم مي شويد از توفيقات بيشتر
و يكي از علتهاى شايع كه چيزي بيان نمي شود همين روحيه غالب است
ولذا بخاطر شيوع بي ظرفيتي موجب مي شود سالها مطالب بسياری باشد و براى كسي بيان نشود
مثل برخي زنها كه مطلع شدن را براى واگو كردن مي خواهند نه براى چيزياد گرفتن
فورا هنوز عمل يا توسلي ياد گرفته و نگرفته به اين و آن مي گويد چقدر خوب است بجا بياورید؛ در حاليكه خودش اصلا عمل نكرده است
و اصلا نمی داند اين شخص جقدر تحمل دارد و چقدر احترام نگه داشته و اهل عمل است
براى همين است كه مي بينم حرفها و دستورهاى عوامي مرتبا براى هم ديگر پخش مي كنند و حتى نسخه صحيح بيان مي شود مي آيد نسخه صحيح را با غلط خودش تصحيح كند

خيلي وقتها بخاطر همين مقدار افشاي مطالب كه تصور غلط مي كند كه نشر معارف است = سبب مي شود كه از اثر آن عمل محروم شود
يعني فلان توسل را بجا مي آورد اما اثري ندارد
و يكي از علتهايش مي تواند همين واگو كردن به اين و آن يا اطلاع ديگران از عمل او باشد

آقازاده شان سيد محمد كه در کنار ایشان در پشت سرشان دفن است نقل کردند:
بابام وقتی می رفت کربلا، خیلی دقیق مشرف می شد وارد حریم کربلا که می شد غسل زیارت می کرد. در شب جمعه اگر در کربلا می ماند. آنقدر کم می خورد و کم می آشامید که دستور هم همین است در کربلا، که نیاز به تطهیر پیدا نکند. بر خاک کربلا
به احترام تربت حسینی علیه السلام به دستشویی نرود.
اینقدر مؤدی آداب بود. می فرمودند شبهای حلول سال هم که می شد به تعبیر ماها عید نوروز مقید بود که در یکی از مشاهد مشرفه باشد.
آن لحظه ای که می خواهد بگوید یا محول الحول و الاحوال، خود فضا خود مکان در آن تغییر حال موثر است لذا می گویند بروید مسجد، جای خوب بروید زیارت امام زاده یا مشغول تلاوت قرآن باشید


اشاره نمودن به امراض روحی شخصی با دید باطنی
آیت الله شیخ حسن صافی اصفهانی (ره ) فرمودند:
« مرحوم آقا جمال (گلپایگانی) بسیار به زیارت اهل قبور می رفت بطوریکه آقایی از اهل فضل با خود می گوید:
این آقا مثل اینکه کار مهمتری ندارد. مرجع تقلید است و این همه مشکلات، وقت و بی وقت به وادی السلام می رود.
روزی همین آقا به منزل آقا (سید) جمال می رود آقا آهسته در گوش وی می گوید ما به وادی السلام می رویم تا مبتلا به فلان و فلان نشویم. اشاره می کند به برخی از امراض روحی آن شخص که مبتلاء بوده است. »

حاج شیخ حسن اصفهانی:
« ظهر روزی از روزهای گرم تابستان مرحوم آقا سید جمال عبا را به سر انداخته و به طرف وادی السلام می رود.
 آقایی از اهل فضل ایشان را می بیند و مخفیانه پشت سر ایشان به راه می افتد. از شهر که خارج می شوند احساس می کنند که در عمودی از هوای خنک و لطیف و معطر قرار گرفته اند.
 مرحوم آقا سید جمال برنامه اش این بوده که وقتی به وادی السلام می رسیده ابتدا سر قبر بزرگان علم و تقوا از جمله مرحوم قاضی می رفته و بعد می آمده در مکانی که هیچ اثری از قبر نبود می نشسته و فاتحه و دعا می خوانده است.
خلاصه از وادی السلام که بر می گردند باز همان هوای خنک و لطیف با ایشان بوده تا اینکه به نجف برمی گردند از پشت وادی السلام راه به بازار قصابهای نجف هست از سمت چپ شارع طوسی که در وقت برگشت یکی از کسبه به ایشان سلام می کند و به مجرد سلام آن فضای معطر زایل می شود
مرحوم گلپایگانی برمی گردند و به اینکه مخفیانه پشت سرشان می امده می گویند: ببین یک سلام با آدم چه می کند؟
(ضمنا می فهماند که که متوجه بوده ام که تو مخفیانه همراه می آیی)

رضوان الله عليه وعلى مشايخه

آیة الله گلپایگانی نقل كرده اند درباره يكي از مشاهداتشان در وادي السلام:
روزی نشسته بودم، ناگاه وارد باغی شدم که بسیار باشکوه بود،
درخت های بسیار باطراوت و خرم و نسیم های جانفزا داشت
من وارد آن شدم و به وسط باغ رفتم،
دیدم حوض بسیار بزرگی مملو از آب زلال آنجاست به نحوی که ریگ های کف آن دیده می شد،
حوریان بهشتی بر لبه این حوض نشسته بودند
و یکی از آنان که زیباتر و بزرگتر از همه بود و ریاست آنان را به عهده داشت سرودی می خواند و دیگران با هم آن را تکرار می کردند و خطاب به حضرت حق می گفتند
من که وارد شدم دیدم اینها با من نامحرمند
لذا یک دور که پیرامون آن حوض بزرگ حرکت کردم از همان راهی که آمده بودم به بیرون باغ رهسپار شدم،

توضیح: اگرچه مكانت خودشان در ان عالم را ديده اند
شايد نامحرميتشان به اين جهت بوده كه چون هنوز در دنيا بودند و به آن عالم نرفته بودند محرم نشده بودند


مرحوم آقا سيّد علي فرزند سومشان نقل مى كردند:
در همان ايّام كسالت و مرض و تهاجم فقر و قرض و گرفتاريهاي شديد از هر جانب كه بر پدرم روي آورده بود،
با آنكه مرجع تقليد و آيت بزرگ خدا بود و در طبقۀ فوقاني در تابستان گرم روي تخت افتاده در بيماري شديد؛
پدرم به من گفت:
اي سيّد علي از مراقبه دست بر ندار!
و ابداً تا آخر عمرت يك شب هم از نماز شب دست بر‌ندار!
من گفتم:
اي پدرجان! آن گرفتاري‌هاي شما در اصفهان در أوايل تحصيل
و آن حالات و آن گرفتاري‌هاي شديد شما در نجف
و اين گرفتاري‌هاي آخر عمر بدين‌صورت و بدين كيفيّت؛
من طاقت آنها را ندارم
و گهگاهي نماز شب مي‌خوانم
ولي بطور مستمّر و مداوم نمي‌توانم بخوانم!

پدرم روكرد به من؛ و فرمود:
چه مي‌گوئي؟!
من خودم همۀ اين گرفتاري‌ها را خواسته‌ام!
( يعني = براى نيل به درجات عاليه
و فكر نكنى اين عبادات و التزامات بى نتيجه است)

سفر به ایران برای عمل جراحی و بستری شدنشان در بیمارستان:
مرحوم آیت الله گلپایگانی علیه الرحمه( در سال 1373 قمری) برای معالجه و عمل جراحی به ایران آمدند.
شرح ماجرا را از زبان یکی از همراهان نقل مي شود،
به کرمانشاه که آمدیم طبقات مختلف مردم به دیدار ایشان آمده از جمله دیدار کنندگان فرمانده لشکر غرب بود که حامل پیامی از سوی شاه بود،
که شاه دستور داده هواپیمای اختصاصی خودشان به کرمانشاه آمده و شما و همراهان را به تهران ببرد.
مرحوم سید جمال (قدس سره) با ناراحتی فرمودند:
من احتیاج به هواپیما ندارم و با ماشین می روم،
هر چه اصرار کردند و دیگران نیز با او همراهی کردند که شاید ایشان را راضی نمایند قبول نفرموده و استنکاف کردند
و خلاصه با ماشین کوچک صاحب منزل به تهران آمدیم.
وقتی وارد تهران شدیم در همان ابتدای سفر، آقا در بیمارستان نجمیه (بازرگانان) بستری شدند که بدین صورت بیمارستان افتتاح شد.
در زمان بستری بودن ایشان عده زیادی از علما و بزرگان قم و تهران و طبقات مختلف مردم به ملاقاتشان آمدند.
آیت الله بروجردی مکرر افراد متعددی را برای دیدار ایشان می فرستادند و چندین بار نامه فرستاده و از اینکه خود نمی توانند به تهران بیایند عذر خواهی نمودند
.یک روز صبح بود. که دیدیم هیراو رئیس دربار شاه برای ملاقات آقا وارد شده پس از مقداری نشستن گفت: کار محرمانه ای با آقا دارم، آقایان اطاق را خالی کنند،مرحوم آقا امر کردند، بیرون رفتیم،
پس از مدت کوتاهی دیدیم هیراو با کمال ناراحتی از اطاق خارج شد و رفت.ما به اطاق بازگشتیم، دیدیم مرحوم آقا خندان هستند، علت این ماجرا را جویا شدیم؟
فرمودند: این آقا از طرف شاه آمده بود و می گفت: شاه امروز به شیراز سفر کرده و تا شب به تهران بر می گردد، و فردا صبح می آید به دیدار شما،
سپس از جیب خود پاکتی بیرون آورد، و گفت : شاه سلام رساند و این وجه را تقدیم نمود، من نپذیرفتم و گفتم من نان خور امام زمان روحی فداه هستم. و تا حال نگذاشته است که در بمانم لذا احتیاجی ندارم و نمی گیرم هیراد در جواب گفته بود: بگیرید و به افرادی که همراهتان هستند بدهید. فرمودند: عرض کردم آقایان هم نان خور حضرت ولی عصر (عج) هستند و احتیاج ندارند. مقداری اصرار کرد و می گفت: بد است، تقدیمی شاه مملکت است، که من جواب ندادم فقط گفتم: احتیاج نداریم، اوقاتش تلخ شد و از اطاق بیرون رفت، و شاه هم به دیدار ایشان نیامد.

مصدق هم که در آن زمان در احمد آباد مستوفی تحت نظر بود
توسط پسرش دکتر غلامحسین پیغام داد که بیمارستان متعلق به مادرم می باشد.
لذا برای بیمارستان و عمل جراحی هیچ اجرتی ندهید، که مرحوم سید در جواب فرموده بودند: خیر نیازی به آن نیست من خودم می دهم

عمل حراحی ایشان از روايت فرزندشان سيدعلي:
درباره عمليّه جراحي پروستات والدشان مرحوم سيدجمال گفتند كه
چون مدتي در بيمارستان طهران (بازرگانان و سپس در بيمارستان نجميّه) بستري شدند و بناشد عمل كنند، چون داراي كسالت قلبي بودند و طبيب قلب ايشان دكتر غلامرضا شيخ بود و يك طبيب ديگر كه به نام دكتر كيافر بود، طبيب عمومي و دستگاه مجاري ادرار بود.
دكتر شيخ اجازه نمي‌داد بيش از نيم ساعت بيهوشي ايشان بطول انجامد و اطباء كه متخصّص در عمل جرّاحي بودند مدّت عمل را دو ساعت يا يك ساعت و نيم كمتر نمي‌دانستند و مي‌گفتند: حدّاقلّ بايد مدّت بيهوشي ايشان بدين مقدار طول بكشد.
از ميان اطبّاء فقط پرفسور عدل كه در جرّاحي ماهرتر بود مي‌گفت: من مي‌توانم در مدّت كمتر از يكساعت هم عمل كنم؛ و بالاخره بناشد او عمل كند.
اطبّاء ديگر هركدام براي عمل، خطر را ٨٠درصد و تا ٧٠درصد و يا ٥٠درصد و بطور مختلف مي‌دانستند؛ ولي پرفسور عدل گفت: خطر ٢٠درصد است؛ و ما هم راضي شديم به عمل، به اين شرط كه خطر ٢٠در صد باشد و ٨٠درصدِ امور بهبود و سلامت باشد.
و همين‌كه پرفسور عدل آمادۀ عمل شد، نامه‌اي را كه از جانب او آوردند كه پسران ايشان امضاء كنند، ديديم در آن نوشته است ٥٠درصد خطر و ٥٠درصد بهبودي؛ دو برادر بزرگتر از من: آقايان مرحوم حاج سيّد محمّد و آقاي حاج سيّد احمد، امضاء كردند؛ ولي من امضاء نكردم و گفتم: من با اين خصوصيّت امضاء نمي‌كنم؛ و قضيّه تصميمبه عمل از بين رفت و پرفسور عدل نيز منصرف شد.
اين خبر به پدرم رسيد، مرا طلب كرد و گفت: اي آقا سيّدعلي! چرا امضاء نكردي؟! من گفتم: اي پدر جان! من نمي‌توانم مرگ شما را ببينم و با اين قيد، امضاء نمي‌كنم!
بدرم فرمود: من حالا نمي‌ميرم؛ مرگ من در وقت ديگري است؛ تو برو و امضاء‌كن و در وقت عمل در خانه باش و سورۀ يس را قرائت كن!
من ورقه را إمضاء كردم؛ و رفتم به خانه؛ و از آنجا مرتّباً با تلفن با بيمارستان تماس داشتم و همين كه گفتند: مشغول عمل شدند، من شروع كردم به خواندن سورۀ يس؛ و مرتّباً مي‌خواندم تا عمل تمام شد و پس از يكساعت تلفن زدند كه مريض را از اطاق عمل به بخش منتقل كردند و‌ ‌له الحمد مختوم به خير شد.
علامه سيدمحمدحسين لاله زارى نوشته اند: حقير گويد: اين جانب پسردائي‌اي دارم به نام: حاج سيد محمد تقي عرفان كه در بين ارحام، او را آقا بزرگ مي‌گويند؛ پس از چند سالي كه من از نجف به طهران مراجعت كرده بودم و از رحلت مرحوم گلپايگاني نيز چند سالي مي‌گذشت، روزي براي ويزاي گذرنامۀ خود كه اقامه بود، به شهرباني طهران مراجعه كردم؛ و در آن وقت پسردائي ما رئيس قسمت دارائي شهرباني بود كه از طرف وزارت دارائي و خزانه‌داري در آنجا منصوب و مشغول بكار‌بود. چون وارد اطاق او شدم، ديدم شخص محترمي در نزديك ايشان نشسته و مشغول گفتگو هستند. چون سلام كردم و نشستم، پسردائي ما، مرا به ايشان و ايشان را به من معرّفي كرد و گفت: ايشان از دوستان و رفقاي بسيار خوب ما هستند و نام ايشان: دكتر كيافر است. من با آقاي دكتر كيافر مشغول گفتگو شديم؛ و پسردائي ما برخاست و رفت تا گذرنامۀ مرا درست كند.
از جمله كلام دكتر كيافر اين بود كه من طبيب معالج مرحوم آيةاللَه گلپايگاني بودم؛ و در دوران معالجه و در وقت عمل از ايشان كرامت‌ها و بزرگواري‌هائي را ديدم كه هرگز تا آخر عمر فراموش نمي‌كنم.
از جمله آنكه: در وقت عمل ما ايشان را بيهوش نكرديم و ايشان گفتند: اصولاً بيهوشي لازم نيست؛ و براي ما ـ براي عمل پروستات كه عمل مشكلي است ـ تخدير موضعي به هيچوجه كافي نيست؛ ولي ايشان جدّاً گفتند: بيهوش نكنيد و به تخدير موضعي اكتفا كنيد؛ و ما هر چه گفتيم: تخدير (بيحسي موضعى) كافي نيست، فرمود: من تحمّل مي‌كنم؛ شما چه كارداريد؟!
ما با تخدير موضعي كه ابداً كافي نبود مشغول عمل شديم و ايشان هم در ابتداي عمل به ذكر خاصّي مشغول شدند و چنان در عالم خود فرو ‌رفتند؛ و مشغول حال و ذكر خود بودند، كه تا آخر عمليّه ابداً احساس درد و يا ناراحتي را نكردند؛ و اين قضيّه براي من بسيار مُعجِب وشگفت‌آور بود؛ مرحوم گلپايگاني تا آخر عمل بهوش بود و مستغرق در ذكر بود بطوريكه اگر او را قطعه قطعه مي‌كرديم توجّهي نداشت، تا عمل تمام شد؛ و او هم از حال و ذكر خود افتاد و او را به اطاق معمولي بخش آورديم؛ و در آنجا كم‌كم احساس درد مي‌نمود.
دكتر كيافر مي‌گفت: آن مرحوم براي من حكم يك قدّيس و شخص ملكوتي و به تمام معني روحاني بود و نسبت به او بسيار شيفته و علاقه‌مند شدم و از او تقاضا كردم مرا نصيحتي كند؛ و ايشان سه نصيحت كردند كه من تا امروز به آن عمل مي‌كنم. رحمة اللَه عليه رحمة‌ً واسعة‌ً


وفات:
سرانجام مرحوم آیت الله العظمی حاج سید جمال الدین گلپایگانی (قدس سره) در عصر روز دوشنبه 29 محرم الحرام 1377 هجری قمری در سن 82 سالگی چشم از این جهان فانی فرو بستند و در پی انتشار خبر رحلت ایشان دروس حوزه های علمیه تعطیل و بازارها بسته شد و مردم عراق و ایران عزادار گشتند.در بزرگداشت وی مراسم متعددی از طرف قاطبه مردم و علما مخصوصا" حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره الشریف) در عراق و ایران برپا شد ، ایشان را بر حسب وصیت خودشان در وادی السلام به خاک سپردند

واقعه وفات:
مرحوم آيت الله آقا سيّد علي فرزند مرحوم آيت الله سيدجمال الدين مي‌گفت:
من در وقت ارتحال ايشان در نجف اشرف نبودم،
چون ايّام تابستان بود و براي زيارت حضرت علي بن موسي الرّضا عليه السّلام به ايران آمده بودم
و در وقتي كه مي‌خواستم از ايشان خدا‌حافظي كنم
قدري پول به من دادند و گفتند:
اين براي تو در اين سفر كافي است
و تو ديگر مرا نخواهي ديد؛
و در مشهد و ايران سراغ كسي نرو؛
و از كسي پولي قبول نكن!
و اگر احياناً نياز‌مند شدي، در مشهد از آقا شيخ كاظم دامغاني بگير.

همجنين ايشان نقل كرد
در وقت فوت، برادر بزرگ من: آقا سيّد محمد و داماد ما: آقا شيخ محمد تقي هرندي و مادرم حاضر بودند. آقا سيد محمد در گوشه اي گريه مي‌كرد و هم مادرم و هم دامادمان
نقل مي‌كردند كه
پيوسته آن مرحوم مشغول ذكر بود
و چنان صورتش سپيد و روشن و درخشان شده بود كه حدّ ندارد و چنان چشمها جاذب و درشت و د‌‌‌‌لربا بود كه هيچكس جرأت نگاه كردن در آنها را نداشت ؛
مادرم به دامادمان (آيتالله هرندى) مي گويد: عديله بخوان!
دعاى عديله كه وارد شده است وقت مردنافراد بالاي سرشان بخوانند تا حفظ شوند و شيطان آنها را لحظه آخر منحرف نكند
دامادمان مي گويد : وجود اين مرد عديله است ؛ من چه بخوانم؟
و در آن حال كه رو به قبله بسترش را نموده بودند، بدون هيچ تكاني و حركتي فقط يك عطسه زد و رفت
گوئي هزار سال است كه رحلت كرده است؛ رحمة اللَه عليه و أسكَنه بُحبوحة جنّته.

مشاهده مقام ایشان در عالم آخرت:
مرحوم آقا سيد محمد هاشمى فرزند مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانی می فرمودند:
« پس از فوت مرحوم پدرم شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف شدم و ایشان در اطاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند.
گفتم: پدر اگر خبری نیست (در آن عالم بعد اين همه مجاهدت و زهدو معنويت و تلاش معنوى در دنيا) ما هم بدنبال کارمان برویم،؟
وضع طلبگی در گذشته و حال (در دنيا وآخرت) همین است که به چشم می خورد؟.
فرمود: پسر حرف نزن.
هم اکنون ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف می آورند.
آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب کل عالم حضرت ولی عصر علیه السلام تشریف آوردند.
پس از عرض سلام و جواب حضرت علیه السلام، قبل از اینکه من حرفی بزنم، حضرت(ع) فرمودند:
سید محمد مقام پدرت این حجره محقر نیست
بلکه مقامش آنجاست
به محل مورد اشاره حضرت علیه السلام نگاه کردم
قصری با شکوه و ساختمانی با عظمت – که یدرک و لا یوصف است – دیدم و خوشحال گردیدم ...»

محل دفن و مرقد ايت الله سيدجمال گلپايگاني
همان مکانی که ایشان در زمان حياتشان مي امده اند وادي السلام و بيتوته مي كردند می نشستند و فاتحه می خواندند و مشغول به أوراد و أذکار می شدند و ايشان را در همين مكان دفن می کنند.

مرحوم آقا سید جمال الدین بسیار به وادی السلام می رفت و می نشست و معطل می شد و خواص چنین معتقد بودند که او با ارواح طیبه سرو کاری دارد و رد و بدلهائی بین آنان به وقوع می پیوندد.

مرحوم آيت الله بهجت در ايام تحصيل نجف و شاكردي نزد ايشان
يكشب می بیند آقا جمال گلپایگانی در وقت غیر معمولى مناسبی از منزل بیرون آمد، مرحوم بهجت هم به دنبال ایشان راه می افتد، آقا سيد جمال گلپایگانی به وادی السلام می رود و سر یک قبری می نشیند و مشغول می شود.
آقای بهجت هم در کناری متوقّف می شود، بعد از ساعتی آقا جمال کارش تمام می شود.
آقای بهجت می رود جلو،
می گوید: آقا شما چه می گفتید و با چه کسی صحبت می کردید؟ آقا جمال جواب نمی دهد.
آقای بهجت دوباره می گوید، آقا جمال اقناع نمی شود و جواب نمي دهد.
بار سوم آقای بهجت ایشان را به حضرت علی علیه السلام سوگند می دهد،
مرحوم سيد جمال می فرماید: این جا ارواح دور هم نشسته اند و به صحبت و مذاکره می پردازند و از اشتغال اهل دنیا تعجّب می کنند.

در بقعه آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی:
مزار دختر دومشان است (رحمت الله عليها)

چون دختر اولشان عيال مرحوم آيت الله هرندي با هم مدفون حجرات سمت قبله صحن قم هستند
آيت الله هرندي از شاگردان مرحوم قاضي
و تنها شاگرد ايشان كه از ايشان شنيدم مرحوم قاضي ذكر قلبي را تعليمشان كرده بودند
بانوي مجلله اي بودند؛ ايشان با مادر آيت الله صافي اهل استاره و همسر اول مرجع آيت الله خويي و سه دخترشان در مشراق بودند
بانوان مجلله اى بودند همه شان

علامه سید محمد علی موحد ابطحی هم شاگرد مرحوم سيدجمال بودند

دیوان اشعار:
آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی علاوه بر تربیت و تدریس در حوزه، تألیفات ارزنده‌ای را از خود به یادگار نهاد. ایشان در زمینه سرودن شعر نیز ید طولایی داشت؛ به طوری که دیوان اشعاری که کاملاً مذهبی و عرفانی است، از خود به جای گذاشت. نمونه‌ای از اشعار ایشان که بیانگر ذوق شعری ایشان را نشان می‌دهد و هنگام تشریف به حرم حضرت امیر المؤمنین علی (علیه‌السلام) سرود، چنین است:

از ازل ای مــیــر حــق ســرّ الـــه = کـل مـن قـال بلـی شـد مـبــتــلا
بـنـدگـی‌ات عـرضـه بـر مـاسـوی = تا که عمرم رفت و گشتم رو سیا
شد مطاف من حـریــم کـوی تــو = کعـبـه مقـصـود مـن شـد روی تو
بر همیـن بگذشت بـر مـن سـالها = بـر درت ای ذوالـکـرام بـا نـالـه‌هـا
آروز دارم کـــه‌ ای زیــبــا صــنــم = آنـکـه وقــت مـرگ آیــی در بــرم
تــا بـبـیـنـم روی حــق در روی تو = عـاشـقـانـه جـان دهم در کوی تو

اشعار فوق العاده مرحوم آیت الله سیدجمال گلپایگانی در مدح حضرت علی اصغر علیه السلام


في رثاء الرضيع

بر سر دست پدر آن شیرخوار                        شد بمیدان بلا آن شهریار

در تجلی گشت روی همچو ماه                   کرد بابش رو بسوی آنسپاه

اهل بیت من همه در پیچ و تاب                العطش گویان شده از قحط آب

ثم نادی القوم بالصوت الرفیع                       هل انا المذنب ام هذاالرضیع

فارحموا طفلی و منوا یا طغاه                      جرعه مما بها تبقی الحیواه

یعنی ای قوم لعین دین تباه                     این رضیع است و ندارد او گناه

خشک گشته شیر در پستان مام                  رفته از کف طاقت تابش تمام

قطره آبی دهیدش از وفا                                رحم آریدش زبهر مصطفی

تشنه لب این زاده پیغمبراست                جده اش زهرا و جدش حیدر است

گر بمنت جرعه آبی دهید                           پس دهید و منتی بر من نهید

چون شنید از باب این گفتار را                         کرد شق او پرده پندار را

کرد ظاهر نور خود را بر ملا                        پس ندا در داد قوموا الصلاه

جلوه گر گردید حق بر آنسپاه                      زان جمال دلربای همچه ماه

همچو قرآن گشت حجت بر خسان               از زبان بی زبان کرد این بیان

گر بظاهر طفلم ای قوم شرار                  پیر عشقم شیرحقم جان نثار

گر بظاهر اصغرم من شیرخوار                          اکبرم من حجت پروردگار

از که خوردم شیر غیراز شیر عشق             کی مرا پرورد جز تدبیرعشق

من زپستان ولایت خورده شیر                     من ولی حق و بر خلقم امیر

من هم از مستان این می بوده ام             راه عشقش را بجان پیموده ام

ریخت این می از ازل در کام من                     شد ذبیح الله وصف و نام من

سوز عشق است این عطش در جان من     چاره جز وصلش نشد درمان من

سیر گشتم زین حیوه و زندگی                       یابم از وصلش دگر پایندگی

بر فراز تخت وصلش سر نهم                    سرفرازان عشق بازان در قدم

من ذبیح حقم اسماعیل وار                             تیر را بر جان خرم جانرا نثار

هان بیا ای تیر خون افشان من                قطع کن این فصل هستی زان من

هان بیا رفرف معراج من                          که تو هستی موصل و منهاج من

هان بیا ای تیر با فیروز من                       پاره کن این حلق آتش سوز من

غلغله در لشکر اعدا فتاد                           پس جوابش حرمله با تیر داد

حرمله چون تیر بر پیکان گذاشت                هروله کن سوی تیر او شتافت

با زبان حال گفت آنمه لقا                                مرحبا اي پيك جانان مرحبا

در كفم نبود بجزجاني دگر                        بد فداي مقدمت اي خوش خبر

پيك جانانش چه از پيكان بجست                 يكسره آمد بحلقومش نشست

تير را چون جان در آغوشش كشيد               چون نداي قم تعال از او شنيد

بر گلويش چون گرفت آن تير جا              عرش رحمان گشت لرزان زين جفا

سوز آهش شد بلند از سوز تير                  سوخت از حلقوم تا قلب منير

دوخت آنحلقوم را بر دوش باب               زين مصيبت سوخت قلب بوتراب

آتشي زد بر دل روحانيان                     جمله زين ماتم شدند اندر فغان

ميدريد آنحلق تشنه كامرا                              برد از وي هستي آرامرا

پاره پاره كرد حلقش از ستم                 غرقه در خون گشت از سر تا قدم

گوش تا گوشش بريد و چاك شد               از نسيم وصل جان چالاك شد

دست و پا ميزد چه مرغ بسمله                   مي طپيد از زهر تير حرمله

همچه مرغ سر بريده از الم                        سر بدوش باب ميزد دمبدم

دست بسته پاي بسته در نظار              لاله گون گرديد از خون گلغدار

چون نسيم وصل معشوقش رسيد             صبح اميدش زغيب آمد پديد

در تبسم آن شهيد راه دين                   لب گزان خندان بسوي شاه دين

يعني اي بابا كه من شادان شدم               در كفت قرباني جانان شدم

جان نالايق كجا قابل بود                             كه فداي درگه جانان شود

گر دوصد جان بودمي اندر بدن                دادمي من در ره آن ذوالمنن

مرحوم سيد جمال اشعار بسياري داشته اند از جمله اشعار فوق

اشعار به این نغزی و پر محتوایی هست اما می بینیم مداحان امروزی در تلوزیون و مجالس از اشعار ضعیف استفاده می کنند
هم پر محتوا هم سوزناک هم از قلب شخصیتهای معنوی بر زبان جاری شده است
جه جای قیاس دارد با اشعاری که مداحان امروزی می خوانند ؛ هم خودشان را محروم می کنند هم مردم را؛ هم ظلم به معارف الهی و بزرگان است.


اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقام منبر قائم (علیه السلام) در زمان ظهور

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:00 pm

1- مقام منبر قائم (علیه السلام) در زمان ظهور معروف به مقام حضرت مهدی (منه السلام) در وادی السلام نجف اشرف، یکی از قدیمی ترین مقامات منتسب به حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه می باشد.
از زمان حضرات مورد توجه و احترام ايشان بوده
و از شروع دوران حضرت صاحب الامر هم تا به امروز حضرتش اينجا بيوسته حاضر شده و مي شوند و وقايع آن بسيار است
و در زمان ظهور و رجعت هم اين مكان نقش خاصي دارد

2- از درب طوسی صحن مقدس امیرمؤمنان علیه السلام بیرون آمده، از مسجد شیخ طوسی می گذریم، از درب اصلی وادی السلام وارد شده، از مقام هود و صالح می گذریم، اولین مسیر ماشین رو که در سمت چپ ما قرار دارد، مسیر مقام حضرت مهدی علیه السلام می باشد.

مسیر کوتاهی را پیموده با گنبد سبزی روبه رو می شویم که در طول قرنها به مقام حضرت مهدی علیه السلام شهرت داشته،
طول:"28.78'31°44 شرقی
عرض:"19.35'00°32 شمالی

Image

3- در طول قرون و اعصار صدها نفر در این مکان مقدس به محضر کعبه مقصود و قبله موعود تشرف یافته، کرامات و معجزات بی شماری از آن بزرگوار در این مقام مشاهده شده، بیماران صعب العلاجی با نفس مسیحایی اش شفا یافته، عاشقان دلسوخته و شیعیان شیفته ای پس از یک عمر «یاابن الحسن» گفتن و اشک حسرت ریختن، در این مکان مقدس شاهد مقصود را مشاهده نموده، پیشانی ادب بر آستان ملک پاسبانش نهاده، خاک زیر پایش را توتیای چشم خود قرار داده اند، که به چند نمونه از آنها در پایان این نوشتار اشاره خواهیم نمود.

4- کاشی کاری گنبد و بارگاه موجود، در سال 1310 ه . توسط شخصی به نام سید محمدخان پادشاه سند انجام شده است.
ساختمان قبلی توسط سید بحرالعلوم (متوفای 1212 ه .) تجدید بنا شده بود.

آن نقش شده است، تاریخ کنده کاری این سنگ نهم شعبان 1200 ه . می باشد.
آن مقام شریف از قدیم الایام وجود داشته است. مرحوم محدث قمی نیز در «هدیة الزائرین» همان بیان استادش محدث نوری را آورده است.
و مکان از قدیم به صاحب الامر منتسب بوده است.

در کتاب «لؤلؤ الصّدف فی تاریخ النجف» تألیف سید عبداللّه، مشهور به ثقة الاسلام، که در تاریخ 1322 ه . به رشته تحریر در آمده(72) است که در مقام حضرت مهدی علیه السلام سنگ مرمری هست که زیارتنامه آن حضرت بر آن حک شده، و تاریخ کنده کاری آن 912 هجری می باشد.

5- از بررسی مطالب بالا به این نتیجه می رسیم که این مقام در طول قرون و اعصار به عنوان مقام حضرت مهدی علیه السلام اشتهار داشته و همه روزه پذیرای هزاران تن از شیفتگان دلسوخته و عاشقان پاکباخته کعبه موعود و قبله مقصود بوده است.

نگارنده در سفرهای خود به عتبات عالیات، در سالهای 1357، 1377، 1379 و 1382 ش. به زیارت این مکان مقدس شرفیاب شده، و در هر نوبت شاهد اجتماع صدها نفر از مشتاقان و ارادتمندان ساحت مقدس حضرت بقیة اللّه(ارواحنافداه) در طول ساعات روز بوده است.

در سمت راست مقام چاهی است که راهیان نور و عاشقان کوی محبوب از آبِ آن تبرک می جویند و می گویند که مکرر دیده شده که حضرت صاحب علیه السلام از آن وضو گرفته اند.

در سمت چپ مقام نیز اطاق و محرابی هست که به مقام امام صادق علیه السلام مشهور است.

در طول قرون و اعصار مقام حضرت مهدی علیه السلام خدمه ای داشت که متصدی تنظیف و اداره آن بودند و برای مقام موقوفاتی بوده که برای روشن نگاه داشتن مقام هزینه می شد.

در گذشته در اطراف مقام خانه هایی بوده که خدّامِ مقام در آنها سکونت داشتند، پس از هجوم وهابیان و ناامن شدن آنجا، آنها نیز خانه های خود را ترک گفته، به داخل شهر رفتند، این خانه ها به تدریج متروکه و مخروبه شدند.

اداره مقام اینک در دست تیره ای از اهالی نجف به نام «آل ابو اصیبع» می باشد.

6- اين مكان جند اهميت دارد:

1- امام صادق علیه السلام مکرر به این نقطه تشریف آورده، در آنجا نماز گزارده، آنجا را به عنوان: «محل منبر حضرت قائم» علیه السلام معرفی فرموده است.

ابان‌ بن‌ تغلب‌ از اصحاب‌ سرشناس‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق علیهما السلام مي‌گويد: در محضر امام‌ صادق علیه السلام بودم، كه‌ از ظَهر كوفه‌ گذر كرد، در نقطه‌اي‌ پياده‌ شد و دو ركعت‌ نماز خواند، كمي‌ جلوتر رفت‌ و دو ركعت‌ ديگر به‌ جاي‌ آورد، اندكي‌ جلوتر رفته‌ دو ركعت‌ ديگر خواند، آن گاه‌ فرمود:
اين جا محل‌ قبر اميرمؤ‌منان علیه السلام مي‌باشد.
پرسيدم: جانم‌ به‌ فداي‌ شما باد، آن‌ دو مورد ديگر كه‌ نماز گزارديد كجا بود؟ فرمود:
"مَوضِعُ رَا‌سِ الحُسَينِ علیه السلام وَمَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ علیه السلام"[۸]

مبارك‌ خباز گويد: هنگامي‌ كه‌ امام‌ صادق علیه السلام به‌ حيره[۹] تشريف‌ فرما شد به‌ من‌ امر فرمود كه‌ بر استر و دراز گوش‌ زين‌ بگذارم. چون‌ زين‌ نهادم‌ سوار شد.من‌ نيز سوار شدم. به‌ محلي‌ رسيديم‌ كه‌ سيل‌ آن جا را گود كرده‌ بود. در آن‌جا فرود آمد و‌ دو ركعت‌ نماز گزارد. اندكي‌ جلوتر رفت‌ و دو ركعت‌ ديگر به‌ جاي‌ آورد، كمي‌ جلوتر رفت و‌ دو ركعت‌ ديگر نيز نماز خواند. آن‌گاه‌ سوار شده‌ بازگشت.
عرض‌ كردم: جانم‌ به‌ فداي‌ شما باد، آن‌ دو مورد ديگر كه‌ نماز گزارديد كجا بود؟ فرمود:
"مَوضِعُ رَا‌سِ الحُسَينِ علیه السلام وَمَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ علیه السلام"[۱۰]
سيّد ابن‌ طاووس‌ اين‌ حديث‌ را از طريق‌ خواجه‌ نصير طوسي‌ با سند معتبر از مبارك‌ خباز روايت‌ كرده‌ است.

2- محل حضور بسيار حضرت صاحب الامر منه السلام است
در داستان تشرّف یک سعادتمند کاشانی که در مقام حضرت مهدی(عج) در وادی السلام، رخ داده و مشروح داستانش در بحارالانوار آمده، به عنوان «مقام مهدی» تصریح شده محدث نوری پس از نقل این داستان می فرماید: از امثال این داستان معلوم می شود که این مقام شریف در آن زمان وجود داشته و انتسابش به حضرت مهدی علیه السلام معروف و مشهور بوده است.

مجلسی اول در ایام اقامتش در نجف می گوید: پروانه وار بر دور روضه مقدسه می گشتم… روزها در مقام حضرت صاحب الامر علیه السلام …

7- مقام امام صادق علیه السلام:
سؤال:
وجه انتساب مقام امام صادق علیه السلام در وادي السلام (و نیز محراب امام صادق علیه السلام در میان مسجد سهله) چیست؟
جواب:
در اول حکومت بني العباس مرکزشان در نزدیکی کوفه بود؛ حدود هاشمیه نزديك کفل که سادات حسني مزارشان آنجا هست (محبس هاشمیه)؛ بعد از شورشی که علیه منصور دوانیقی شد و مرکزش محاصره شد؛ طاغوت عباسی به نواحي بغداد فرار کرد که آن وقت شهري نبوده و ابادیهایي بود مثل براثا و بعد آنجا پایتخت ساخت که امروزه به بغداد معروف است
در همان زماني که پایتخت عباسیان در هاشمیه کوفه بود حضرت امام صادق علیه السلام را احضار کرد که شرح مفصلی دارد سفري که حضرتش فراخوانده شده یودند و منصور طاغوت عباسی قصد سوء داشت و به اعجاز الهي حضرت نجات می یابند
و طاغوت عباسی بغداد را ساخت
و بعد از رهايي حضرتش از محدودیتهای حکومتي؛ حضرت امام صادق علیه السلام به کوفه آمدند و در مواضع مساجد مبارکه کوفه نماز خواندند ( مسجد سهله و مسجد اعظم کوفه و مسجد بنی کاهل ووو)
همچنین روزي هم به زیارت سمت نجف آمدند که چند جا را زیارت کردند (موضع مرقد مولا امیر المومنین علیه السلام و مدفن راس الحسین در سمت بالاسر امیر المونین علیه السلام) و آخرین موضعش در وادي السلام بود که معرفي کردند اینجا موضع منبر قائم علیه السلام است در وقت ظهور؛ و در اینجا نماز خواندند و محل نماز حضرت امام صادق علیه السلام در همان موضع منبر حضرت قائم علیه السلام است و این مکان نیز از اماكني است كه سيد بحرالعلوم احیاء و تجدید بنا کرده است
و در ساختمان نوسازي دو محراب ساخته شد به عنوان دو نشان بر دو مطلب (منبر القائم - مصلای امام صادق عليهما السلام) که مردم هر دو مطلب را و هر دو جهت مربوط به این مكان را بشناسند و بعدها دیواری بین دو محراب ساختند؛
ولذا شبیه ماجرای دو محراب داشتن در وسط مسجد سهله است يكي بنام محراب وسط مسجد سهله که موضع نماز نبوي و جبرئیل در شب معراج و یکی هم به عنوان نشانی برای موضع نماز امام صادق علیه السلام
که بعدها نشان وسط مسجد سهله و فرود جبراییل و نماز نبي اکرم مندرس و خراب شد و فقط نشان نماز امام صادق علیه السلام باقي ماند که روز بروز هم در حال توسعه و رشد و بزرگتر شدن است
فلذا خيلي به جزئیات عارض شده این نشانه ها نباید توجه کرد که چه چيزي مي سازند متصدیان هر زمان و اصل مطلب را باید یاد گرفت.

Image

Image

==================
اعمال در مقام و توسلات
از آداب این مقام توسل و مناجات و استغاثه و زیارت با حضرتش می باشد
که افضل آنها نماز حضرت صاحب الامر و زیات حضرتش با زیارت آل یس کامله می باشد
و الااقل زیارتهای مختصره که در کتاب "مناسک دیدار حق" ذکر شده است



Image

کتاب مناسک دیدار حق
http://aelaa.net/Tal/Fa/viewtopic.php?f=264&t=10169

دستور العمل جامع نماز امام زمان
http://aelaa.net/Tal/Fa/viewtopic.php?f=264&t=10191

زیارت مختصره
Image

Image

Image

استغاثه

Image

Image

دعای فرج

نسخه کامل دعا

Image

Image

تلاوت دعای فرج: 5 دقیقه
http://aelaa.net/Fa/Ersaal/3/Taqwim-ela ... niyye6.mp3

دعاي فرج كه هميشه در قنوت و براى حضرت دعا كردن
و بخصوص شبهاى رمضان و على الاخص درشبهاى قدر
و نیز در مشاهد اثار مهدوي خوب است

بعضی نتایج و آثار و فضیلتهای دعا برای امام زمان
که در جلد اول کتاب مکیال المکارم
مرحوم آيت الله شهيد حاج سيدمحمدتقي فقيه احمدآيادي جد مادري علامه سيدمحمدعلي موحد ابطحي آورده شده است :
۱_ زیاد شدن نعمت
2_ اظهار محبت قلبی
۳_نشانه انتظار
۴ _زنده کردن امر ائمه اطهار
۵_رنجش و وحشت شیطان
۶. نجات از فتنه های آخرالزمان و ایمنی از دام های شیطان
۷. ادا کردن بعضی از حقوق آن حضرت بر ما
۸. تعظیم خدا و دین خدا و رسول خدا
۹. حضرت صاحب الزمان در حق او دعا می کند
۱۰_ رستگاری به شفاعت آن حضرت در قیامت
۱۱. رستگاری به شفاعت پیامبر اکرم و نائل شدن به شفاعت بزرگ
۱۲. وسیله به سوی خداوند متعال
۱۳. مستجاب شدن دعا
۱۴. ادای اجر رسالت پیامبر
۱۵. دفع بلا
۱۶. وسعت روزی
۱۷. آمرزش گناهان
۱۸. تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب
۱۹. بازگشت به دنیا در زمان ظهور
۲۰. برادری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
۲۱. تعجیل در امر فرج صاحب الزمان
۲۲. پیروی از پیامبران و امامان
۲۳. وفا به عهد الهی
۲۴. آثار نیکی به والدین برای دعا کننده
۲۵. رعایت و اداء امانت
۲۶. اشراق نور امام در دل دعا کننده
۲۷. مایه طول عمر
۲۸. تعاون در نیکی ها و تقوی
۲۹. یاری خداوند متعال
۳۰. هدایت به نور قرآن مجید
۳۱. شناخته شدن نزد اصحاب اعراف
۳۲. ثواب تحصیل علم
۳۳. ایمنی از عقوبت های اخروی
۳۴. بشارت و مدارا هنگام مرگ
۳۵. اجابت دعوت خدا و رسول او
۳۶. قرار گرفتن در درجه امیرالمومنین علی علیه السلام
۳۷. محبوب ترین خلائق نزد خداوند متعال
۳۸. گرامی ترین خلائق نزد رسول خدا
۳۹. داخل شدن به بهشت به ضمانت رسول خدا
۴۰. مشمول دعای رسول خدا
۴۱. آمرزش گناهان و مبدل شدن سیئات به حسنات
۴۲. وسیله تایید خداوند در عبادت
۴۳. دفع عقوبت اهل زمین
۴۴. ثواب کمک و یاری مظلوم
۴۵. آثار تواضع و تجلیل بزرگ تر
۴۶. ثواب خونخواهی امام حسین علیه السلام
۴۷. تحمل احادیث پیچیده و دشوار
۴۸. درخشندگی نور او در قیامت
۴۹. شفاعت او درباره ۷۰ هزار تن از گناهکاران
۵۰. دعای امیر المومنان
۵۱. بی حساب داخل بهشت شدن
۵۲. در امان بودن از تشنگی قیامت
۵۳. جاودانگی در بهشت
۵۴. خراش صورت ابلیس
۵۵. تحفه و هدیه ویژه در قیامت
۵۶. خدمتگزاران بهشتی
۵۷. سایه گسترده خداوند
۵۸. ثواب خیرخواهی مومن
۵۹. حضور فرشتگان
۶۰. مباهات خداوند متعال
۶۱. استغفار فرشتگان
۶۲. بهترین مردم بعد از امامان
۶۳. اطاعت اولی الامر
۶۴. خرسندی خداوند متعال
۶۵. مایه خرسندی پیامبر اکرم
۶۶. محبوب ترین اعمال
۶۷. حکومت در بهشت
۶۸. به آسانی به حساب او رسیدگی می شود
۶۹. مونس مهربان در عالم برزخ و قیامت
۷۰. بهترین اعمال
۷۱. مایه زوال غم
۷۲. دعا در عصر غیبت بهتر از زمان ظهور امام زمان است
۷۳. دعای فرشتگان در حق او
۷۴. دعای حضرت سجاد علیه السلام برای دعا کنندگان
۷۵. تمسک به ثقلین
۷۶. چنگ زدن به ریسمان الهی
۷۷. کمال ایمان
۷۸. ثواب عبادت کنندگان
۷۹. تعظیم شعائر الهی
۸۰. ثواب کسی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله شهید شده
۸۱. ثواب شهادت زیر پرچم حضرت قائم علیه السلام
۸۲. ثواب احسان به مولایمان صاحب الزمان
۸۳. ثواب گرامی داشت و اداء حق عالِم
۸۴. ثواب گرامی داشت شخص کریم
۸۵. محشور شدن در زمره امامان
۸۶.‌بالا رفتن درجات در بهشت
۸۷. ایمنی از سختی حساب در قیامت
۸۸.‌رستگاری به عالی ترین درجات شهدا
۸۹. رستگاری و شفاعت فاطمه اطهر.


نحوه دعاى براى حضرت صاحب الامر منه السلام
كه توسط خود حضرت به خواص تعليم فرموده اند


بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین.
از مرحوم آیت الله سید نصرالله مستنبط در نجف اشرف نقل شده
که از مرحوم ثقه مومن، شیخ محمد کوفی شنیده اند که گفت:
امام الحجة المهدی مرا امر کرد و فرمود:
این چنین برایم دعا کنید–یعنی مومنین:


متن دعاى تعليمى حضرت
اللهم إنّ هذا دينُك قد أصبح باكيا لفقد وليّك، فصلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرج (× وآت بفرج) وليّك رحمةً لدينك.
و هذا كتابُك قد أصبح باكيا لفقد وليّك، فصلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرج (× وآت بفرج) وليّك رحمةً لكتابِك
و هذه عيون المؤمنين قد أصبحت باكيةً لفقد وليّك، فصلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرج (× وآت بفرج) وليّك رحمةً لعيون المؤمنين.


ترجمه
خدایا [خدایا] این دین توست که گریان شده است در فقدان ولیّت.
پس بر محمد وآل محمد درود فرست و فرج ولیّت را نزدیک گردان از روی ترحم بر دینت.
و این کتاب (قران) توست که گریان شده است در فقدان ولیّت.
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و فرج ولیّت را نزدیک گردان از روی ترحم بر کتابت.
و اینها چشمان مومنین‌اند که گریان شده‌اند در فقدان ولیّت.
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و فرج ولیّت را نزدیک گردان از روی ترحم بر چشمان مومنین.

نكته:
دعاى مختصر و بسيار عميقى است
علاوه كه حضرت توصيه فرموده اند به آن

و مى توان آخرش آن الفاظ دعاى براى
ختم دوران ستر و غيبت حضرت آنًا
و غليه حضرت بر همه طواغيت جهان فورًا
رسيدن فرج مواليان آل محمد و مستضعفان سريعًا
را خواند


نمونه ياد و نام بردن حضرت مشتمل بر دعاى فوري و صريح
سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
وأنهى الله غيبته وستره بظهوره الفورى على العالم وجعلنا الله من الموفقين للاتصال بحضرته


نمونه دعاى فارسى مشتمل بر دعاى فورى و صريح:
خداوندا بعد 1185 سال تاخير در فرج حضرت صاحب الزمان = ديكر دوران ستر و غيبت حضرتش را خاتمه بده آنـًا = و حضرتش را بر همه طواغيت عالم ظاهر و غالب بفرما فورا و او را سريعا به مدد ما برسان

نمونه دعاى عربى با مقدمه و مؤخره توسل:
اللّهم صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ وَبِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ
اَنْجِز وَعدَك في مولانا محمد القائم المهدي فَوْرًا،
وآت بظهوره على العالَم آنـًـا، وانْصُرهُ على طواغيتِ الأرض سريعًا،
واَخْتِم بغَيبَتِهُ عاجلًا، وأَنْهِ بِسَترَهُ مُعَجَّلًا،
وأسرع بغوثنا وغياث المؤمنين قريبًا قريبًا، كلمح بالبصر أو هو أقرب من ذلك،
اللّهم إِنّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي خَلَقْتَهُ مِنْ كُلِّكَ فَاسْتَقَرَّ فيكَ، فَلا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلى شيء أَبَداً، أَيا كَيْنُونُ أَيا مَكْنُونُ، أَيا مُتَعالُ، أَيا مُتَقَدِّسُ، أَيا مُتَرَحِّمُ، أَيا مُتَرَئِّفُ، أَيا مُتَحَنِّنُ. إِنَّما أَمْرُكَ إِذا أَرَدْتَ شَيْئاً أَنْ تَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.
آمين رب العالمين


===================
تشرف یافته ها
در میان افراد بی شماری که همه روزه از اقطار و اکناف جهان به سرزمین مقدس نجف اشرف تشرف یافته، پس از آستان بوسی حرم مطهر مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام در وادی السلام حضور پیدا کرده، به سوی مقام حضرت مهدی رهسپار می شوند، در کوی یار گام نهاده، با محبوب دل و کعبه آمال و آرزوهایش به گفت وگو پرداخته، در حومه مغناطیسی معشوق قرار می گیرند؛ نیک بختانی یافت می شوند که مشمول عنایات خاص حضرت حق قرار گرفته، به تماشای جمال عالم آرای یوسف زهرا مفتخر گشته، طلوع خورشید جهان افروز امامت را از افق وادی السلام و مقام حضرت صاحب الزّمان(عج) مشاهده می کنند.

تعداد این افراد سعادتمند در طول قرون و اعصار بسیار فراوان می باشد، ما در اینجا با نقل چند نمونه از آنها تبرک می جوییم:

Image

1. باریافته ای از دارالمؤمنین کاشان
علامه مجلسی به نقل از گروهی از اهالی نجف اشرف نقل می کند که مردی از اهل کاشان به قصد حج وارد نجف اشرف گردید، در آنجا به شدّت مریض شد، به طوری که پاهایش فلج شد و از راه رفتن باز ماند.
همراهانش او را در نزد مردی از صلحا که در یکی از حجره های صحن مقدس مسکن داشت گذاشتند و به سوی زیارت خانه خدا حرکت نمودند.
این مرد هر روز درِ حُجره را به روی او می بست و خود به دنبال کسب و زندگی می رفت.

روزی مرد کاشی به صاحب حجره گفت: من از این حجره ملول و دلتنگ گشته ام، امروز مرا بیرون ببر و در جایی بینداز و هر کجا خواهی برو.
او را به مقام حضرت مهدی علیه السلام در بیرون نجف (وادی السلام) برد و در گوشه ای نشاند. پیراهن خود را در حوض شست، بر بالای درختی آویخت، آنگاه به سوی صحرا حرکت کرد.

شخص مفلوج کاشانی می گوید: هنگامی که او مرا غریب و تنها در مقام گذاشت و رفت، غمهای عالم بر دلم فرو ریخت، در عاقبت کار خود می اندیشیدم و راه به جایی نمی بردم. ناگهان جوانی خوب روی و گندم گون داخل صحن شده بر من سلام کرد و وارد مقام شد، چند رکعت نماز در مقام در نهایت خضوع و خشوع به جای آورد که هرگز چنین خضوع و خشوعی از احدی ندیده بودم.

چون از نماز فارغ شد، از مقام بیرون آمد و از حالم جویا شد، گفتم: به بلایی دچار شده ام که به سبب آن دلم تنگ شده، خداوند منان نه شفایم می دهد که سالم شوم، نه جانم را می گیرد که راحت گردم.

فرمود: اندوهگین مباش که خداوند منّان این هر دو را به تو عنایت می کند [یعنی هم شفا می دهد که تندرست شوی، هم قبض روحت می کند که راحت شوی].

هنگامی که آن جوان نورانی بیرون رفت، آن پیراهن از درخت افتاد، من بی توجه به وضع خودم، از جای برخاستم، آن را از روی زمین برداشتم، در حوض شستم و بر بالای درخت انداختم.

یک مرتبه به خود آمدم و گفتم: من که قدرت حرکت نداشتم، پس چگونه برخاستم و حرکت نمودم و پیراهن را شستم. چون در وضع خویش اندیشیدم، دیدم که از آن بیماری مُزمن و مهلک هیچ اثری در بدنم نمانده است.

پس متوجه شدم که آن جوان کسی جز یوسف زهرا نبوده است، پس بیرون دویدم و اطراف را به دقت نگریستم و کسی را ندیدم. هنگامی که صاحب حجره آمد، از وضع من دچار شگفت شد و از وضعم جویا شد، داستان را نقل کردم، از این که از چنین فیضی دست من و ایشان کوتاه شده، بسیار متأثر شد، آنگاه با یکدیگر به سوی حجره رفتیم.

سپس علامه مجلسی می نویسد:
اهالی نجف برای من نقل کردند که ایشان کاملاً بهبودی یافت، دوستانش از سفر حج بازگشتند، چند روزی با آنها مأنوس شد، سپس بیمار گشت و در گذشت و در صحن مطهر امیرمؤمنان علیه السلام مدفون گردید.
روی این بیان هر دو خواسته ایشان، همان طور که حضرت ولی عصر(ارواحنافداه) اشاره فرموده بود تحقق یافت.
و مورد اعتماد برای من نقل کردند. شیخ حرّ عاملی نیز آن را به نقل از علامه مجلسی نقل کرده است.
آن زمان وجود داشت و انتساب آن به حضرت مهدی علیه السلام معروف و مشهور بوده است.
نقل فرموده که در «وادی السلام» رخ داده است.

نقل تشرف از مرحوم کافی:
http://www.aelaa.net/Ersaal/5/Tashaarro ... shaani.mp3
29 دقیقه

2- تشرف حاج ملاعلی محمد كتابفروش بهبهانی
يكي از كساني كه مشرف شد خدمت حضرت بقية الله الأعظم در مقام صاحب الزمان عليه السلام وادي السلام
حاج ملاعلی محمد كتابفروش بهبهانی (متوفای حدود 1300 ق) است
مرحوم محقق عاليمقام شيخ محمود عراقی، صاحب دارالسلام، نقل كرده است
از مرحوم حاج ملاعلی محمد کتابفروش، معاصر شیخ انصاری و داماد ملاباقر بهبهانی (صاحب واقعه بستان صاحبيه)
که رفاقت کامل داشت و او را به عنوان اهل تقوی و فضیلت ستوده،
نقل می کند که شيخ علي محمد مبتلا به سل می شود
و بدنش به طور کلی به تحلیل می رود
و پزشک معالج اش کاملاً از او مأیوس می شود،
ولی برای این که او از زندگی نومید نشود داروهایی برایش تجویز می کند.

روزی یکی از دوستانش او را با اصرار به «وادی السلام» می برد،
در وادی السلام با شخصیّت بزرگواری در لباس عرب ها مواجه می شود
که با جلالت و متانت خاصی به سویش می آید
و چیزی را به او می دهد و می فرماید: «بگیر».
او هر دو دستش را به طرف آن مرد جلیل القدر دراز می کند
و می بیند که قطعه نانی به مقدار پشت ناخن می باشد.
با توجه به شخصیت آن شخص، آنا رد نكرده (كه مثلا اين جيه به من مي دهي)
با ادب تمام آن نان را می گیرد،
ولی در همان لحظه آن شخص در برابر دیدگانش ناپدید می شود.
حاج علی محمد آن نان را می بوسد و می بوید، سپس در دهان نهاده می خورد.
به مجرد این که آن قطعه نان را می بلعد احساس می کند که کاملاً بهبودی یافته،
غم و اندوهش برطرف می شود،
حالت خفگی و دل مردگی از او زایل می شود،
انبساط خاطر و نشاط عجیبی به او دست می دهد.
اطمینان پیدا می کند که صاحب آن دم مسیحایی،
کسی جز یوسف زهرا، محبوب دلها، کعبه ی آرزوها، وجود اقدس امام عصر علیه السلام نبوده است.
حاج علی محمد بهبهانی می گوید: با سرور و شادی به منزل آمدم
و هیچ اثری از آن بیماری خانمان سوز در خود احساس نکردم.
روز بعد به خدمت پزشک معالج خود رفتم،
پزشک معالج او فقیه گرانمایه مرحوم سید علی شوشتری (استاد ملاحسينقلي همداني و شيخ انصاري) بود
که سرآمد اطبا بود، ولی به شغل طبابت اشتغال نداشت،
فقط شیخ مرتضی انصاری قدس سره را معالجه می کرد،
و چون حاج علی محمد از فضلای پارسا بود، او را نیز تداوی می نمود.

تا حكيم طبيب سيدعلي شوشتري نبض مرا در دست گرفت تبسّمی کرد و فرمود: چه کار کرده ای؟ گفتم: هیچ.
فرمود: از من پوشیده مدار، راستش را بگوی.
چون اصرار زیادی کرد داستان را گفتم،
فرمود: آری نفس مسیحایی یوسف زهرا به تو رسیده،
تو دیگر به هیچ طبیبی نیاز نداری.
حاج علی محمد کتابفروش می گوید: آن شخص بزرگواری که آن قطعه نان را در وادی السلام به من عنایت فرمود،
دیگر او را ندیدم، جز یک بار در حرم مطهر مولای متقیان علیه السلام
که بی تابانه به سویش دویدم،
ولی پیش از آن که پیشانی ادب بر آستانش بسایم از دیدگانم غایب گشت.

نقل از دارالسلام عراقی، ص 329؛ و العبقری الحسان، ج 2، ص 89.


3- بار یافته ای از خاندان سلاطين عثماني
بانوی محترمی از خاندان سلاطین عثمانی به نام «ملکه» که از هر دو چشم نابینا شده بود، روز سوم ربیع المولود 1317 ه . در مقام حضرت مهدی علیه السلام به پیشگاه آن حضرت شرفیاب شد و دیدگانش روشن گردید.

محدّث نوری که در آن ایام در نجف اشرف اقامت داشت، در این رابطه می نویسد:

در این ایام معجزه ظاهره و کرامت باهره ای از سوی حضرت مهدی علیه السلام در مورد بانویی وابسته به یکی از افراد برجسته دولت عثمانی به وقوع پیوست که همانند خورشید درخشان در آسمان نجف درخشید و لذا به نقل آن با یک سند عالی تبرک می جوییم:

مدرّس، خطیب و فاضل گرامی، سید محمد سعید افندی به خط خود برای ما نوشت:

کرامت باهره ای از خاندان رسالت در این ایام ظاهر گشته که شایسته است برای اطلاع برادران مسلمان خود آن را مشروحا بیان کنیم: زنی به نام «ملکه» دختر عبدالرحمن و همسر ملاّ امین، که همکار ما در اداره مدرسه حمیدی در نجف اشرف می باشد، در شب دوم ربیع المولود امسال (1317 ه) که مصادف با شب سه شنبه بود به سردرد شدیدی مبتلا شد، چون شب به سر آمد، هر دو چشم خود را از دست داد، دیگر چیزی را تشخیص نمی داد.

هنگامی که همسرش این خبر اسفبار را به من گفت، او را دلداری دادم و گفتم: او را شبانه به حرم مولای متقیان علیه السلام ببرید و به آن حضرت توسل بجویید و آن حضرت را شفیع خود قرار دهید، امید است خداوند به او شفا عنایت فرماید.

آن شب که شب چهارشنبه بود به جهت شدت ناراحتی نتوانسته بود به حرم مشرف شود.

چون پاسی از شب گذشته بود، خواب بر وی مستولی شده، در عالم رؤیا دیده بود که به همراه شوهرش و بانوی دیگری به نام «زینب» به زیارت امیرمؤمنان علیه السلام مشرف می شود، در سرِ راهش به یک مسجد بزرگی می رسد که پر از جمعیت بوده، وارد مسجد می شود که ببیند چه خبر است، یک مرتبه صدای آقای بزرگواری را می شنود که خطاب به او می فرماید: «ای خانمی که دیدگانت را از دست داده ای غمگین مباش، انشاءاللّه خداوند هر دو چشم ترا شفا عنایت می کند».

عرض می کند: خداوند عنایاتش را بر شمار مستدام بدارد، شما کی هستید؟ می فرماید: «من مهدی هستم».

با خوشحالی و شادمانی از خواب بیدار می شود، برای فرا رسیدن وعده مولا ثانیه شماری می کند، سرانجام آفتاب روز چهارشنبه می دمد و شهر مقدس نجف اشرف را منور می سازد، «ملکه» با گروهی از بانوان به مقام حضرت مهدی علیه السلام در بیرون نجف (وادی السلام) مشرف می شود و به تنهایی وارد مقام می شود، ناله ها سر می دهد، گریه ها می کند تا از هوش می رود، در آن حال بیهوشی دو مرد جلیل القدر را می بیند که یکی با صلابت و جلالت خاصی در پیشاپیش، و دیگری در سنین جوانی با متانت خاصی در پشت سر تشریف فرما شدند.

آن مرد عظیم الشأنی که در جلو حرکت می کرد، خطاب به آن زن می فرماید: «هیچ ترس و واهمه ای به خود راه مده».
می پرسد: شما کی هستید؟ می فرماید: «من علی بن ابی طالب، و او فرزندم مهدی علیه السلام است».
آنگاه امیرمؤمنان علیه السلام خطاب به بانوی بزرگواری که در محضرشان بوده می فرماید:
«قُومی یا خَدیجَةُ وَامْسَحی عَلی عَیْنَیْ هذِهِ الْمِسْکینَةِ»؛ «ای خدیجه برخیز و دست خود را بر دیدگان این زن بینوا بکش».

پس خدیجه برخاسته بر دیدگان او دست می کشد، در همان لحظه ملکه به هوش می آید و می بیند که دیدگانش نه تنها شفا یافته، بلکه از اول هم بهتر شده است.
بانوانی که در معیّت ملکه به مقام حضرت مهدی شرفیاب شده بودند با یک دنیا شادی و سرور، هلهله کنان او را به حرم مطهر مولای متقیان علیه السلام می آورند و با نثار صلوات و سلام توجه همگان را به این کرامت باهره جلب می کنند.
و اینک دیدگان او خیلی بهتر از قبل می بیند.
مکرّر با او تماس داشته، در قرائت قرآن بی نظیر بوده است.

سپس به هنگام گزارش صلوات و سلام و صدای هلهله بانوان می نویسد:
صدای هلهله آن ها را اهالی نجف از وادی السلام می شنیدند از جمله مؤلّف این کتاب.
سپس اضافه می کند: الآن که نزدیک چهارده سال از آن قضیّه می گذرد، صدای آنها هنوز در گوشهای من طنین انداز است.

4. شیخ محمدتقی قزوینی
یکی از فضلای نجف به نام شیخ محمدتقی قزوینی به مدت 18 سال در مدرسه صدر، در جوار مولای متقیان مشغول تهذیب نفس و تحصیل علوم دین بوده، مبتلا به مرض سل می شود، به طور مداوم سرفه می کرده و به هنگام سرفه کردن از سینه اش خون می آمد، به همین جهت از حجره خود منتقل به انبار مدرسه شد.

وی از شیفتگان حضرت بقیة اللّه (ارواحنافداه) بوده، شب و روز در حرم مولای متقیان از خداوند منان می خواست که توفیق دیدار حضرت صاحب الزّمان علیه السلام را به او ارزانی دارد.

شبی از شبها حالش بسیار وخیم می شود، از زندگی خود نومید می شود، یک مرتبه حالت مکاشفه به او دست می دهد و می بیند که سقف اطاق شکافت، شخص مجللی از آن روزنه پایین آمد و یک صندلی همراه داشته، آن صندلی را در مقابل او بر زمین نهاد. آنگاه شخصیّت جلیل القدری تشریف فرما شده بر روی آن صندلی قرار گرفت.

متوجه می شود که آن بزرگوار مولای متقیان علیه السلام می باشد، به محضرش ملتجی می شود، حضرت می فرماید: «اما سینه ات خوب شد و خداوند شفایت داد».

عرض می کند: پس آن حاجت مهم تر و آرزوی دیرینه ام چه می شود؟

امام علیه السلام می فرماید:

«فردا پیش از طلوع آفتاب به وادی السلام رفته، در جای بلندی استقرار پیدا کن، فرزندم صاحب الزّمان(عج) با دو نفر دیگر می آید، به آنها سلام کرده، در پشت سرشان حرکت کن.

پس از این مکاشفه سرفه اش کلاً قطع می شود و لذا اطمینان پیدا می کند که وعده حضرت قطعی می باشد. از این رهگذر پیش از طلوع آفتاب به وادی السلام می رود، می بیند که سه نفر از سمت کربلا تشریف می آورند، یکی از آنها جلوتر و دو نفر دیگر پشت سرِ او حرکت می کنند.

این سه نفر از کنار او عبور کرده به مقام حضرت مهدی علیه السلام تشریف می برند.

آن شخص برجسته وارد مقام شده، در آن اطاق مشغول عبادت می شود و آن دو نفر در دو طرف درِ ورودی مقام می ایستند.

او نیز در کنار آن دو نفر می ایستد، تاحوصله اش تمام می شود و کاسه صبرش لبریز می گردد. وارد مقام می شود و می بیند که در آنجا کسی نیست. دنیا در نظرش تیره و تار می شود و همه روز را در فراق مولایش اشک حسرت می ریزد.


5. سید هاشم شوشتری
مرحوم نهاوندی از سید کاظم شوشتری نقل می کند که در سال 1357 ه . روزها در نجف اشرف به مقام حضرت مهدی علیه السلام در وادی السلام مشرف می شدم، روزی در میان راه با آقای سید هاشم شوشتری مصادف شدم و به اتفاق ایشان به مقام حضرت مهدی علیه السلام مشرف شدم.

به هنگام بازگشت نقطه ای را در وادی السلام به من نشان داد و گفت: روزی به هنگام مراجعت از مقام حضرت مهدی علیه السلام در این نقطه با سید جلیل القدری مواجه شدم که عمامه سبز بر سر داشت. سلام کرد، جواب گفتم و تشریف برد.

شب در عالم رؤیا عدّه ای را در همان نقطه دیدم، آن سید نیز به همراه آنها بود، لحظه ای بعد راه خود را کج کرد و از آن نقطه تشریف برد، از آنها پرسیدم این سید کیست؟ گفتند: فرزند امام حسن عسکری علیه السلام می باشد.(112)

6. تشرّف بحرالعلوم یمنی
تشرّف بحرالعلوم یمنی در مقام حضرت مهدی علیه السلام یکی از زیباترین، پربارترین و مهم ترین تشرفات در طول غیبت کبری می باشد.

داستان تشرّف این ره یافته یمنی را بارها از مرحوم آیة اللّه میرجهانی(113) با تفصیل تمام شنیده و یادداشت کرده ام و اینک فشرده آن را تیمّنا و تبرّکا در اینجا می آورم:

آیة الله میرجهانی که از ملازمان مرجع اعلای جهان تشیع مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله بود نقل فرمود که روزی در محضر آن مرجع والامقام بودم که نامه ای از یک دانشمند زیدی مذهب یمنی به دست ایشان رسید، که اشعار معروف به «قصیده بغدادیه»(114) را در داخل آن قرار داده، خطاب به مرحوم آیة اللّه اصفهانی نوشته بود: اگر جواب قانع کننده ای به این اشعار داشته باشید برای من بنویسید و اگر می خواهید به این کتاب و آن کتاب حواله دهید نمی خواهم.

آیة الله اصفهانی به محرّر خود دستور داد که در پاسخ نامه بحرالعلوم یمنی ینویسد: از شما دعوت می شود که برای زیارت مولای متقیان علیه السلام به نجف اشرف مشرف شوید، تا پاسخ نامه را حضوری دریافت کنید.

پس از مدتی به سیّد خبر آوردند که بحرالعلوم یمنی با گروهی از علمای یمن به نجف اشرف شرفیاب شده، در فلان منزل رحل اقامت افکنده است.

سید امر فرمود به ایشان اطلاع دهند که آیة اللّه اصفهانی امشب بعد از نماز مغرب و عشاء به دیدار شما خواهد آمد.

پس از اقامه نماز مغرب و عشاء، سیّد در معیّت جمعی از حواریون ـ که من نیز در میان آنها بودم ـ به دیدار بحرالعلوم تشریف بردند.

پس از طرح مسائلی پیرامون امامت و مهدویت، خطاب به بحرالعلوم و هیئت همراه فرمودند فردا شب برای صرف شام منتظر شما هستم.

شب بعد بحرالعلوم با پسرش سید ابراهیم و هیئت همراه به دیدار سید آمدند، ساعتی پیرامون ضرورت شناخت امام زمان(عج) گفت وگو شد، شام در محضر سید صرف شد، آنگاه سیّد به خادم خود «مشهدی حسین» امر فرمود که چراغ را مهیا کند و آماده حرکت باشد.

ما نیز مشتاقانه برخاستیم که در محضر سیّد باشیم، فرمود: فقط سید بحرالعلوم و فرزندش ما را همراهی خواهد کرد.

روز بعد که با سید بحرالعلوم دیدار کردم شرح ماجرا را پرسیدم، گفت: «الحمدللّه ما به مذهب شیعه شرفیاب شدیم و به وجود مقدس حضرت بقیة اللّه(عج) اعتقاد راسخ پیدا کردیم».

پرسیدم: چگونه؟ فرمود: «آیة اللّه اصفهانی حضرت بقیة اللّه(عج) را به ما نشان داد».

پرسیدم: چگونه نشان داد؟ فرمود:

هنگامی که ما در محضر آیة الله اصفهانی بیرون رفتیم نمی دانستیم که کجا می رویم، ایشان ما را تا وادی السلام برد، در داخل وادی ما را به مقام حضرت مهدی علیه السلام رهنمون شد. آنجا چراغ را از دست مشهدی حسین گرفت، شخصا از چاهی که در آنجا بود آب بیرون کشید و وضو ساخت، آنگاه به تنهایی داخل مقام شد، دو رکعت نماز خواند، صدای قرائتش کاملاً برای من واضح بود، چون از نماز پرداخت، فضای مقام روشن گردید، گویی صدها چراغ در آن روشن شده است. احساس کردم که با شخصی سخن می گوید، ولی سخنانش بر من روشن نبود.

آنگاه به من امر فرمود که داخل شوم، چون پای در حریم یار نهادم خورشید امامت را دیدم که از افق مقام طلوع کرده است، چون چشمم به جمال عدیم النظیر یوسف زهرا افتاد، از هوش رفتم و دیگر چیزی متوجه نشدم.

پسرش سید ابراهیم ادامه داد:

تنها پدرم وارد مقام شد، من و مشهدی حسین بیرون مقام ایستاده بودیم، نور خیره کننده ای از مقام بیرون می زد. تا پدرم پای در اطاق معروف به مقام حضرت مهدی نهاد، یک مرتبه فریادی کشید و افتاد.

آیة اللّه اصفهانی مرا صدا کرد و فرمود: سید ابراهیم پدرت را دریاب من وارد مقام شدم و دیدم بیهوش افتاده و آیة اللّه اصفهانی شانه هایش را مالش می دهد.

آب بردم و بر سر و صورت پدرم ریختم، تا به هوش آمد خود را روی پاهای آیة اللّه اصفهانی انداخت و گفت: من دیگر باور کردم، به هیچ نشان دیگری نیاز ندارم، من به آیین تشیع در آمدم.

چون به منزل آمدیم از پدرم پرسیدم که چه حادثه ای رخ داد؟ پدرم گفت: من خورشید فروزان امامت را با چشم خود دیدم و به دست ایشان به حقانیت شیعه اثنا عشری پی بردم. این را گفت و توضیح بیشتری نداد.

آیة اللّه میرجهانی می فرمود: بحرالعلوم به یمن بازگشت و پس از مدتی به محضر آیة اللّه اصفهانی اطلاع داده شد که تا کنون 4000 نفر از ارادتمندان ایشان به مذهب شیعه اثنا عشری مشرف شده اند.

نگارنده این داستان را یک بار در مشهد و چندین بار در اصفهان از مرحوم آیة اللّه میرجهانی استماع نمودم و فشرده آن در منابع مختلف آمده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار قدیم و جدید حضرات هود و صالح (علیهما السلام)

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:05 pm

1- حضرت هود و صالح (علیهما السلام) دو نبی الهی که ذکرشان در قرآن کریم شده است
حضرت هود ماموریتش در قوم عاد بوده است و مكان قوم عاد در جنوب عربستان بوده است
و حضرت صالح ماموریتش در قوم ثمود و مكان قوم او در شمال عربستان بوده است
وقتي عذاب امد و قومشان را هلاك كرد
براى عبادت به اين مكان وادی السلام امدند و در همينجا هم وفات كردند و دفن شدند

2- در زیارت امیر المونین علیه السلام این دو نبی الهی یاد شده اند
«ألَسَّلامُ عَلَیك وَ عَلى جارَیك هُودٍ وَ صالحٍ». سلام بر تو و بر دو همسایه ات حضرت هود و حضرت صالح.


درباره مرقد هود صالح؛ در ضمن وصایای امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است:
«فَادْفِنُوني في هذَا الظَّهْرِ في قَبْرِ أَخَوَيَّ هُودٍ وَصالِحٍ؛ مرا در همین پشت ـ نجف ـ در قبر دو برادرم هود و صالح دفن کنید».
و برای هر یک از آنها دو رکعت نماز زیارت مقرر فرموده است. گفته شده اين روايت بخاطر تقیه و به منظور اخفای محل قبر امیر المومنین می باشد.

3- ذكر مقام هود و صالح در وقايع ظهور
در روایات مربوط به خروج سفیانی نیز از مقام هود علیه السلام نامی به میان آمده است:

سفیانی یک سپاه 000/130 نفری به سوی کوفه گسیل می دارد، در «رَوْحا» و «فارُق» فرود می آیند، سپس 000/60 نفر از آنها حرکت کرده، در نخیله، در محل قبر هود علیه السلام فرود می آیند و در روز عید؛ تهاجم خود را آغاز می کنند.(12)

و در نقلی دیگر تعداد آن ها 000/80 نفر آمده است.(13)


1- مزار جدید و قدیم هود و صالح علیهم السلام:
امروزه از مقابر معلوم و مقامهای مشهور در نجف اشرف مقام هود و صالح می باشد که در اوایل وادی السلام قرار دارد.
کسی که از باب طوسی وارد وادی السلام می شود، چند قدمی که پیش می رود گنبد سبز زیبایی را در سمت راست راه خود می بیند که بر طاق آن نوشته شده: «مقام هود و صالح».

مكان اصلي و قديم اين مرقد با فاصله حدود سيصدمتر از مقام فعلي بوده است
و بناي مختصري داشته كه به تدريج آسيب ديده است
چنانکه ابن بطوطه و برخی دیگر از جهانگردان (مزار قديم) را مشاهده نموده اند.(11)

بعدا در زمان سید بحرالعلوم (متوفای 1212 ه .ق) مزار مرقد در فاصله سيصدمتري مقام اصلي تجديد بنا شد و مزار قديم متروك شد
سید بحرالعلوم اولین كسي بوده كه مزار جديد را سقف ساخت؛ اول سايبان ساخت بعد بقعه؛ و گنبد و ضريح؛ وفات ایشان حدود 220 سال پیش بوده است
هيچ توضيحي از بحرالعلوم براى علت تغيير مزار به ثبت نرسيده است
اما از آنجا كه سيدبحرالعلوم تشرفاتي داشته احتمال داده شده كه بناي جديد در اثر اين تشرفات بر او معلوم شده ولذا مزار را در مكان جديد بنا و قديم را منسوخ كرده است
چنانکه نخستین ضریح چوبی نیز وسط ایشان تهیه و نصب گردید.(4) آنگاه یکی از افراد خیّر گنبد آن را با کاشی تزیین نمود.

اما برخي از بزرگان بر همان بناي قديم اعتقاد داشته اند
مثل مرحوم قاضي كه تشرفات سيد را از دسته مكاشفات دانسته نه وقايع عينيه خارجيه و مشاهده
فلذا به نظر مرحوم قاضي كاربرد شخصي داشته و براساس آن نمي شود ديگران عمل كنند
ازاين رو مرحوم قاضي به همان مكان قديم اهتمام داشته اند

همانطور كه گفته شد مقام هود و صالح قبلاً در قسمت دیگری از وادی السلام اشتهار داشت، ولی سید بحرالعلوم اینجا را به عنوان «مقام هود و صالح» اعلام کرد و دستور داد گنبد و بارگاهی بر فراز آن ساخته شود و تولیت آن را با «محمدعلی قسام» جد اعلای تیره «آل قسام» قرار داد و برخی از زمین های زراعتی ناحیه «کفل» را به آنجا وقف نمود.
به سال 1333 ه .ق هنگامی که نیروهای انگلیسی به مدت 40 روز نجف اشرف را محاصره کردند، قبور مطهر هود و صالح (كه بحرالعلوم مزار ساخته بود) را همانند بسیاری از اماکن مقدسه ویران کردند، و سنگ ارزشمندی را که در آن با خط کوفی «مقام هود و صالح» حک شده بود، به غارت بردند و آنجا را به تلّی از سنگ و آجر مبدّل ساختند.

2- درباره مقام جدید:
شاكرد شيخ انصاري مرحوم علّامه عظیم الشأن مرحوم آیت اللَّه شیخ محمود طهراني المولد و عراقی (اراكي) میثمی (از احفاد میثم تمّار رحمه الله) و نجفي المدفن،
در كتاب دارالسلام نأليف خود ص464 نقل كرده است
يك مبحث دارد به عنوان
تشرفات علامه بحر العلوم
دهم از این طایفه علّامه طباطبایی، بحر العلوم و محیی الرسوم، سید جلیل و الحبر النبیل، عالم ربّانی "مهدی بن مرتضی النجفی الطباطبایی" می باشد
و آثار مستنده به این بزرگوار - با قطع نظر از حکایات و اخبار -
دلیلیست کافی و آشکار بر ثبوت این مقام از برای او؛
مثل آنکه در مسجد سهله مقام مهدی علیه السلام بنا نمود در موضعی که در ظاهر شاهدی بر آن نبود،
و مکان مقبره هود و صالح را در وادی السلام تغییر داد
و از آن بقعه عتیقه اعراض کرد
و بنای زیارت آنها را در مکان دیگر که الحال معروفست، نهاد.
زیرا که امثال این امور به غیر از استکشاف از امام علیه السلام طریق نزدیکی دیگر ندارد،
و مثل آنکه مشهور است که تا مدّت دوازده سال نماز عشائین را در مسجد سهله
یا آنکه در مسجد سهله و کوفه و نماز صبح را در نجف اشرف بجا آورده،
و به علاوه وقایع بسیار در این خصوص، ناقلین آثار از آن عالیقدر نقل کرده اند،

توضیح:
اشاره كرده كه علامه بحرالعلوم قاعدتا بايد از طريق تشرفات بدست اورده است
اما هيج شرحي از قول بحرالعلوم نقل نشده كه جه شد اينجاي جديد را بنا كرديد
مرحوم بحرالعلوم جون اهل تشرفات بودند
گفته مي شود اين تعيين مكان را چه بسا در تشرفي برايشان معلوم شده است
خصوصا كه كار ساده اي نيست قبر دو بيغمبر را كه قرنها معروف بوده بخواهند تغيير دهند و جاى جديد معرفي كنند و انجا منسوخ بشود
و جديد معروف و متداول بشود
و خيلي عجيب است كه در كتابهاى تاريخ نجف ذكر تتعيين باني جديد بحرالعلوم شده و اينكه جه كسي ساخت و جه كسي سفيد كرده و كنبد ساخت
اما درباره جهت اين تعيين جديد چيز نقل نشده
با اينكه قطعا وقتي اين واقعه تغيير مزاراتفاق افتاده
انعكاس عمومي داشته در حوزه نجف و بزرگان وو عموم مردم بسيار پرسيدند و ايشان هم حجتي كه داشته بيان كرده است
اما اين مطالب نقل و نشر نشده است
و كتابهاى شرح احوال علماء و خود بحرالعلوم
با اينكه وقايع تشرفات سيد مكررا و مفصلا نقل شده اما واقعه اى مربوط به مزار جديد است نقل نشده و فقط گفته شده احتمالا در واقعه تشرفي از حضرت ياد گرفته اند


3- مکان مقام قدیم هود و صالح علیهما السلام:

مقام جدید نزدیکتر به حرم امیر المونین علیه السلام است
و مقام قدیم نزدیکتر به مقام منبر قائم (مقام صاحب الزمان) بوده است
ساختمان و بقعه ای که مجاور مزار مرحوم قاضی است اوصافش مطابق بقعه قدیم می باشد؛ از جهت فاصله و نیز ساختمان بقعه
مزار قديم سقف نداشته و دارای صحنی بوده است و این بقعه نیز صحنی میانش است و در اطراف صحن رواقهایی است و در دو طرف درب ورودی آن نیز دو مناره است که برای زیارتگاهها این مناره ها ها احداث می شود
و به احتمال زیاد مرحوم قاضی بدین جهت آنجا را محل دفن پدر و مادر قرار دادند و قبر خودشان را نیز در صحن این بقعه قرار دادند

Image
Image


از سيدبحرالعلوم نقل شده
اين مقام جديد را سيد بعد بررسيهاى تاريخي بيدا كرده،
و وقتى بدستور سيد اين موضع مرقد جديد را حفر كرده اند
سنگ نوشته خيلي قديمى پيدا شده كه رويش نوشته بوده است اينجا مرقد هود و صالح است
فلذا سيدبحرالعلوم اين محل جديد را برايش بقعه ساخت
و اين لوح سنگي قديمي روي مرقد نصب كرد
و ضريحي فلزي هم برايش نصب كرد
و توليت آنرا به عالم مهم از آل قسّام واگذار كرد
و اين خاندان در نجف معروفند و در زمان مرحوم قاضي هم بزرگاني از ايشان شاگرد مرحوم قاضي بودند
و توليت اين بقعه در آل قسام ادامه يافته است تا به امروز
ان لوح سنگي در اشغال عراق توسط بريتانيا سرقت و مفقود شد

اين مطلب جديد كه درباره اين بقعه بيان شد
مخالف نقل مطالب سابق كه گفته مي شد؛ نيست
آنچه قبلا تبين هر هفته تبيين مى شد
در كتب تاريخ و كتابهاى خود بحرالعلوم چيزي درباره علت تغيير مقام ذكر نشده است با اينكه قطعا ازايشان پرسيده اند ووو
برخى احتمال داده اند از تشرفات بدست آورده است، اما همه تشرفات ايشان در كتابها نقل شده است و در آنها چنين چيزى ذكر نشده است
و اينكه موقعيت مرقد جديد مربوط به تشرفات باشد؛ هم نقل نشده است
حتى درنوشته هاى بحرالعلوم كه ....مربوط به توفيقات معنويه و تجارب روحانيش بوده ووو
اما اينكه امروز بيان شد منشاش بررسي تاريخي بحرالعلوم بوده
از آل قسام كه توليت اين بقعه بوده اند تا به امروز؛ نقل شده است


4- زیارت هود و صالح علیهم السلام
در هر دو مکان قدیم و جدید انجام می شود

====================
اين سلامها در زيارت ناحيه مقدسه از حضرت صاحب الأمر عليه السلام وارد شده است
مربوط به حضرتين هود و صالح عليهما السلام است
در زيارت ايشان از آنها بهره برده شد:
أَلسَّلامُ عَلى هُود الْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى صالِـح الَّذی تَـوَّجَهُ اللهُ بِکَرامَتِهِ

السلام عليكما يا نبيَّيِ الله
السلام عليك یا هود نبي الله
السلام عليك يا صالح نبي الله
السلام عليكما وعلى من آمن بكما واتبعكما بصدق ونجى من العذاب
لعن الله من خالفكما من عاد و ثمود فهلك بالعذاب
وفقنا الله لتمام الإيمان و صدق الإلتزام واعاذنا الله من عذاب الدنيا والآخرة


از زیارات جامعه که برای زیارت انبیاء الهی نیز استفاده می شود:

" اَلسَّلاَمُ عَلَى أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ أَصْفِيَائِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى أُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى أَنْصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ اَلْمُكْرَمِينَ، اَلَّذِينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى مَظَاهِرٍ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْأَدِلاَّءِ عَلَى اللَّهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضَاةِ اللَّهِ،
اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمُمَحَّصِينَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ.
اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلَّذِينَ مَنْ وَالاَهُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ، وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ، وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ، وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللَّهَ، وَ مَنِ اِعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اِعْتَصَمَ بِاللَّهِ، وَ مَنْ تَخَلَّى مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلَّى مِنَ اللَّهِ.
أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ، وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ،
مُؤْمِنٌ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ، كَافِرٌ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ، مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلاَنِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ،
لَعَنَ اللَّهُ عَدُوَّكُمْ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ
.



داخل بقعه قديم حضرتين هود و صالح (عليهما السلام)
Image

===============
معرفت به حضرت هود (علیه السلام)

از کتاب حیات القلوب علامه مجلسی:
باب پنجم : در بيان قصص حضرت هود عليه السلام و قوم آن حضرت
فصل اول : در قصه هود عليه السلام و قوم او عاد است
ابن بابويه و قطب راوندى گفته اند: هود پسر عبدالله پسر رياح پسر جلوث پسر عاد پسر عوض پسر سام پسر نوح عليه السلام است . (620)
و بعضى گفته اند: اسم هود عابر است و پسر شالخ ارفخشد پسر سام پسر نوح است . (621)
و ابن بابويه رحمة الله گفته است : آن حضرت را براى اين هود گفتند كه هدايت يافت در ميان قوم خود به امرى كه آنها از آن گمراه بودند. (622)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون هنگام وفات حضرت نوح شد، شيعيان خود و تابعان حق را طلبيد و فرمود: بدانيد بعد از من غيبتى خواهد بود كه در آن غيبت غالب خواهند شد پيشوايان باطل و سلاطين جابر، و حق تعالى آن شدت را از شما رفع خواهد فرمود به قائم از فرزندان من كه نام او هود است ، و او را هيئت نيكو و اخلاق پسنديده و سكينه و وقار خواهد بود، و شبيه خواهد بود به من در صورت و خلق ، و چون او ظاهر شود خدا دشمنان شما را به باد، هلاك گرداند.
پس شيعيان پيوسته انتظار قدومن هود عليه السلام مى كشيدند تا آنكه مدت بر ايشان طولانى شد و دلهاى بسيارى از ايشان قساوت بهم رسانيد، پس خدا هود را ظاهر گردانيد در هنگامى كه ايشان نااميد شده بودند و بلاى ايشان عظيم شده بود، پس ‍ خدا هلاك كرد دشمنان ايشان را به باد عقيم كه در قرآن ياد فرموده است ، پس باز غيبتى بهم رسيد و طاغيان غالب شدند تا حضرت صالح عليه السلام ظاهر شد. (623)
و ابن بابويه و قطب راوندى رحمة الله روايت كرده اند از وهب كه : چون هود را چهل سال تمام شد، خدا وحى فرمود بسوى او كه : برو بسوى قوم خود و ايشان را بخوان بسوى عبادت من و يگانه پرستى من ، اگر تو را اجابت كنند قوت و اموالشان را زياده گردانم ، پس ايشان روزى در مجمعى مجتمع بودند كه ناگاه هود عليه السلام به نزد ايشان آمد و گفت :اى قوم !عبادت كنيد خدا را كه شما را خدائى و آفريننده اى و معبودى بغير او نيست .
ايشان گفتند :اى هود!تو ندز ما ثقه و محل اعتماد و امين بودى .
گفت : من رسول خدايم بسوى شما، ترك كنيد پرستيدن بتها را.
چون اين سخن از او شنيدند به خشم آمده و بر روى او دويدند و گلويش را فشردند تا آنكه نزديك به مردن رسيد پس دست از آن حضرت برداشتند،و آن حضرت يك شبانه روز بيهوش افتاده بود، چون به هوش آمد گفت : خداوندا!آنچه فرمودى كردم و آنچه ايشان با من كردند ديدى .
پس جبرئيل بر او فرود آمد و گفت : حق تعالى تو را امر مى فرمايد كه ملال بهم نرسانى و سستى نورزى از خواندن قوم خود، و تو را وعده داده است كه از تو ترسى در دلهاى ايشان بيفكند كه بعد از اين قادر نباشد بر زدن تو.
پس هود به نزد ايشان آمد و فرمود: شما بسيار تجبر كرديد در زمين ، و فساد بى حد از شما به ظهور آمد.
گفتند:اى هود!ترك اين سخن بكن كه اگر اين مرتبه تو را آزار كنيم چنان خواهيم كرد كه اول را فراموش كنى .
هود فرمود: اين سخنان را ترك كنيد به توبه و بازگشت نمائيد بسوى خداى خود.
پس چون قوم ، رعب و ترس عظيم از او در دل خود مشاهده نمودند، دانستند ديگر بر زدن او قادر نيستند، همگى جمعيت كردند بر اذيت او، هود نعره اى زد بر ايشان كه همگى از شدت و دهشت آن به رو افتادند، پس گفت :اى قوم !بسيار مانديد در كفر چنانچه قوم نوح ماندند، و سزاوار است كه من نفرين كنم بر شما چنانچه نوح عليه السلام بر قوم خود نفرين كرد.
ايشان گفتند:اى هود!خدايان قوم نوح ضعيف و ناتوان بودند و خداهاى ما قوى و تنومند هستند، و مى بينى شدت بدنهاى ما را (طول ايشان صد و بيست ذراع بود به ذراع متعارف زمان خودشان ، و عرض ايشان شصت ذراع بود، و گاه بود كه يكى از ايشان دست مى زد به كوه كوچكى و از جا مى كند).
پس بر اين حال هتفصد و شصت سال ايشان را دعوت كرد، و چون خدا خواست ايشان را هلاك كند ريگهاى بيابان احقاف و سنگهاى آن را بر گرد ايشان جمع آورد و تلها گردانيد، پس هود به ايشان فرمود: مى ترسم كه اين تلها در باب شما به امرى ماءمور شوند و عذابى گردند بر شما.
و هود بسيار غمگين شد از تكذيب كردن ايشان ، پس آن تلها ندا كردند هود عليه السلام را كه : شاد باش اى هود، كه عاد قوم تو را از ما روز بدى خواهد بود.
چون هود اين ندا شنيد فرمود:اى قوم !از خدا بترسيد و او را عبادت كنيد كه اگر ايمان نياوريد اين كوهها و تلها همه عذاب و غضب گردند بر شما.
چون اين را شنيدند شروع كردند به نقل كردن آن تلها، و هر چند برداشتند بيشتر شد، هود عرض كرد: خداوندا!رسالتهاى تو را رسانيدم و زياد نمى شود ايشان را مگر كفر. خدا وحى فرمود بسوى او كه : من باران را از ايشان باز مى دارم .
هود گفت :اى قوم !خدا مرا وعده كرده است كه شما را هلاك گرداند.
و صداى او به كوهها رسيد تا آنكه شنيدند همه وحشيان و درندگان و مرغان ، پس از هر جنسى از ايشان جمعى به نزد هود آمدند و گريستند و گفتند:اى هود!آيا ما را هلاك مى گردانى با هالكان ؟
پس هود در حق ايشان دعا كرد، حق تعالى به او وحى فرمود: من هلاك نمى كنم كسى را كه معصيت من نكرده است به گناه كسى كه مرا معصيت كرده است . (624)
و على بن ابراهيم رحمة الله روايت كرده است كه : عاد كه قبيله و قوم هود عليه السلام بودند شهرهاى ايشان در باديه اى بود از شقوق تا اجفر، و شهرهاى ايشان چهار منزل بود، و زراعت و درخت خرما بسيار داشتند، و عمرهاى دراز و قامتهاى بلند بود ايشان را، پس بت پرستيدند ، و خدا هود عليه السلام را بر ايشان مبعوث فرمود كه دعوت كند ايشان را به اسلام و ترك بت پرستى ، پس ابا كردند و به هود ايمان نياوردند و او را اذيت كردند، پس حق تعالى هفت سال باران را از ايشان منع كرد تا قحط در ميان ايشان بهم رسيد، و هود عليه السلام خود نيز مشغول زراعت بود و آب مى كشيد براى زراعت ، پس جمعى آمدند به در خانه او و او را مى خواستند، ناگاه ديدند كه از خانه هود پير زالى بيرون آمد سفيد مو و يك چشم و گفت : كيستيد شما؟
گفتند: ما از فلان بلاد آمده ايم ، خشكسالى در ميان ما بهم رسيده است ، آمده ايم كه هود از براى ما دعا كند كه باران در بلاد ما ببارد.
آن زن گفت : اگر دعاى هود مستجاب مى بود از براى خودش دعا مى كرد كه زراعتش ‍ همه سوخته است از كم آبى .
گفتند: الحال كجاست ؟
گفت : در فلان موضع است .
پس آمدند به خدمت آن حضرت و گفتند:اى پيغمبر خدا!شهرهاى ما خشكيده است و باران نمى بارد، از خدا بخواه باران بر ما بفرستد و فراوانى نعمت به ما عطا فرمايد.
پس هود مهياى نماز شد و نماز كرد و براى ايشان دعا كرد و به ايشان گفت : برگرديد كه خدا براى شما باران فرستاد و فراوانى نعمت در بلاد شما بهم رسيد.
گفتند:اى پيغمبر خدا!ما چيز عجيبى ديديم .
فرمود كه : چه ديديد؟
گفتند: در منزل تو پير زال سفيد موى يك چشم كورى ديديم . و سخنان او را نقل كردند.
فرمود: او زن من است و من دعا مى كنم خدا عمر او را دراز كند.
گفتند: به چه سبب او را دعا مى كنيد؟!
فرمود: چون خدا هيچ مؤ منى را نيافريده است مگر آنكه او را دشمنى هست كه او را اذيت مى كند، و اين دشمن من است ، و دشمن من كسى باشد كه من مالك اختيار او باشم بهتر است از آنكه كسى باشد كه او مالك اختيار من باشد.
يعني دشمن خانگي وتحت اختيار اگر چه ابتلاءسختي است اما بهتر از دشمني كه مثلا بيرون اختيار و حاكمي باشد ووو
و بسياري ازمقامات و توفيقات به بركت صبر بر ابتلاءات سر راه انسان است


نكته عبرت آموز
اشاره به داستان زن هود؛ براى مذمت زن هود يا تنقيص جنس زن نبود
براى عبرت بود
كه اگر كسي حتى چنان زنى نصيبش شد اگر رعايتش بكند و صبر نموده و احترامش نگهدارد به مقامات عاليه مى رسد
فلذا هر كسى چنان زنى دارد گنج پنهانى دارد
و هر كه زن خوب معين در مسير حق دارد گنج عيان و آشكار دارد


پس هود عليه السلام در ميان قوم خود ماند و ايشان را بسوى خدا مى خواند و نهى مى كرد از عبادت بتها و مى گفت : ترك كنيد بت پرستى را و خداى يگانه را بپرستيد تا آبادانى در شهرهاى شما بهم رسد و حق تعالى باران بر شما بفرستد.
پس چون ايمان نياوردند، خدا فرستاد براى ايشان باد بسيار سرد از حد تجاوز كننده ، و مسخر گردانيد آن باد را بر ايشان هفت شب و هشت روز ميشوم .
حضرت فرمود: شومى آن به اين بود كه ماه منحوس بود به زحل هفت شب و هشت روز. (625)
و به سند حسن از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : بدرستى كه حق تعالى را بادهاى رحمت و بادهاى عذاب هست ، و اگر خواهد كه باد عذاب را باد رحمت فرمايد، مى كند، و هرگز باد رحمت را باد عذاب نمى كند، زيرا هرگز نمى باشد كه گروهى اطاعت خدا كنند و طاعت ايشان وبال گردد بر ايشان مگر آنكه از طاعت بگردند.
و فرمود: چنين كرد خدا به قوم يونس عليه السلام ، چون ايمان آوردند رحمت كرد بر ايشان بعد از آنكه عذاب را بر ايشان مقدر و مقضى گردانيده بود، پس تدارك فرمود ايشان را به رحمت خود، و عذابى كه مقدر گردانيده بود بر ايشان رحمت گردانيد و عذاب را از ايشان برگردانيد و حال آنكه بر ايشان فرستاده بود و ايشان را فرا گرفته بود، و آن در وقتى بود كه ايمان آوردند و تضرع بسوى خدا كردند.
و اما ريح عقيم كه خدا بر قوم عاد فرستاد آن باد عذابى است كه هيچ رحمى را آبستن نمى كند و هيچ گياهى را به نشو و نما در نمى آورد، و آن بادى است كه بيرون مى آيد از زير زمين هفتم ، و هرگز از آن باد چيزى بيرون نيامده است مگر بر قوم عاد در وقتى كه خدا غضب فرمود بر ايشان ، پس امر فرمود خزينه داران را كه بيرون كنند از آن به قدر گشادگى انگشتر، پس باد نافرمانى كرد بر خزينه داران و بيرون آمد به قدر دماغ گاوى از روى خشم بر قوم عاد، پس فرياد برآوردند خازنان بسوى خدا از اين حال و گفتند: پروردگارا!اين باد بر ما طغيان كرد و مى ترسيم كه هلاك شوند به اين باد آنها كه معصيت تو نكرده اند از آفريده هاى تو و آباد كنندگان شهرهاى تو.
پس حق تعالى جبرئيل را فرستاد كه برگردانيد باد را به بال خود و گفت : بيرون آى همان قدر كه ماءمور شده اى ، پس برگشت و به همان مقدار بيرون آمد و هلاك كرد قوم عاد را و هر كه نزد ايشان بود. (626)
و در حديث حسن منقول است كه : معتصم امر كرد در بطانيه چاهى بكنند و تا سيصد قامت كندند و آب ظاهر نشد، پس گذاشت و ديگر نكند. و چون متوكل خليفه شد امر كرد هر قدر كه بايد كند بكنند تا آب ظاهر شود، پس كندند تا به حدى كه در هر صد قامت يك چرخ گذاشتند تا آنكه به سنگى رسيدند، چون آن را به كلنگ شكستند از آنجا باد بسيار سردى بيرون آمد و هر كه نزديك آن چاه بود همه را هلاك كرد. پس چون اين خبر به متوكل رسيد خود و هر كه از علما نزد او بود حيران شدند و سر اين امر را ندانستند. پس نامه اى در اين باب به امام على نقى عليه السلام نوشتند، حضرت جواب فرمود: اينها شهرهاى احقاف است ، و ايشان قوم عادند كه خدا آنها را به باد تند سرد هلاك كرد، و پيغمبر ايشان هود بود، و شهرهاى ايشان آبادان و با خير فراوان بودند، پس خدا باران را از ايشان حبس فرمود هفت سال تا به خشكسالى افتادند و خير از بلاد ايشان برطرف شد. و هود عليه السلام به ايشان مى گفت : طلب آمرزش كنيد از پروردگار خود و توبه كنيد بسوى او تا خدا بفرستد باران را بر شما ريزنده ، و زياد گرداند شما را قوتى بسوى قوت شما، و پشت مكنيد بسوى حق جرم كنندگان .
پس چون ايمان نياوردند و طغيان ايشان زياده شد خدا وحى نمود به هود كه : عذاب در فلان وقت بسوى ايشان خواهد آمد، بادى خواهد بود كه در آن عذابى دردناك باشد. پس چون آن وقت شد، ديدند ابرى رو به ايشان مى آيد، پس شادى كردند و گفتند: اين ابرى است كه باران بر ما خواهد باريد.
هود گفت : بلكه همان عذابى است كه تعجيل مى كرديد و مى طلبيديد. (627)
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه : بادى هرگز بيرون نرفت بى مكيال و پيمانى مگر در زمان عاد كه زيادتى نمود بر خزينه دارانش و بيرون آمد مانند سوراخ سوزنى ، پس هلاك كرد قوم عاد را. (628)
----------------------------------------
620قصص الانبياء راوندى 96.
621 العدد القويه 134.
622معانى الاخبار 48.
623 كمال الدين و تمام النعمة 135.
624 قصص الانبياء راوندى 92.
625 تفسير قمى 1 / 329.
626كافى 8 / 92.
627تفسيرقمى 2 / 298.
628من لا يحضر الفقيه 1 / 525.



و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بادها پنج اند و يكى از آنها عقيم است ، پس پناه مى بريم به خدا از شر آن . (629)
و ابن بابويه رحمة الله از وهب روايت كرده است كه : ريح عقيم روى اين زمينى است (630) كه ما بر روى آنيم ، به هفتاد هزار مهار از آهن آن را بسته اند، و و موكل گردانيده اند به هر مهارى هفتاد هزار ملك ، پس چون حق تعالى مسلط گردانيد آن را بر قوم عاد رخصت طلبيدند خازنان آن باد از پروردگار خود كه بيرون آيد باد مثل آنچه از دماغ گاو بيرون مى آيد، و اگر خدا رخصت مى داد بر روى زمين هيچ چيز نمى گذاشت مگر آنكه آن را مى سوخت ، پس خدا وحى نمود بسوى خزينه داران كه : بيرون كنيد از باد مانند سوراخ انگشتر، پس به همان هلاك شدند قوم عاد، و به همين باد خدا در ابتداى قيامت كوهها و تلها و شهرها و قصرها را هموار خواهد نمود، و اين را عقيم مى نامند به سبب آنكه آبستن است به عذاب و عقيم است از رحمت ، و آن باد كه بر قوم عاد وزيد خرد كرد قصرها و قلعه ها و شهرها و جميع عمارات ايشان را و همه را به مثابه ريگ روان كرد كه باد آن را به هوا برد، چنانچه حق تعالى مى فرمايد كه ما تذر من شى ء اتت عليه الا جعلتهت كالرميم (631) يعنى : ترك نمى كرد چيزى را كه بر آن وارد شود مگر آنكه مى گردانيد آن را مانند استخوان پوسيده يا گياه پوسيده ، و به اين سبب اكثر ريگ روان در آن شهرهاست ، زيرا كه باد آن شهرها را ريزه ريزه كرد، و وزيد بر ايشان هفت شب و هشت روز پى در پى ، مردان و زنان را از زمين مى كند و به هوا بلند مى كرد، پس ‍ سرنگون ايشان را به زير مى آورد، و كوههاى ايشان را از بيخ مى كند چنانچه خانه هاى ايشان را مى كند و ريزه ريزه مى كرد، و به اين سبب ريگ روان كوه نمى باشد، و به اين سبب ايشان را ذات العماد فرموده است خدا، زيرا كه ايشان عمودها و ستونها از كوهها مى تراشيدند به قدر بلندى كوه ، و اين عمودها را نصب مى كردند، و قصرها بر روى اين عمودها بنا مى كردند. (632)
و ايضا از وهب روايت كرده است كه : امر قوم عاد چنين بود كه هر ريگ روان كه بر روى زمين هست در هر شهرى كه باشد مسكن عاد بود در زمان ايشان ، و پيشتر ريگ در شهرها بود اما بسيار نبود تا آن زمان كه بسيار بهم رسيد، و اصل اين ريگ ، قصرهاى محكم بود و قلعه ها و حصارها و شهرها و آب انبارها و خانه ها و باغها از قوم عاد، و بلاد ايشان آبادترين بلاد عرب بود، و بت پرستيدند حق تعالى بر ايشان غضب كرد و ريح عقيم را بر ايشان فرستاد كه قصرهها و شهرهاه و قلعه ها و مساكن و منازل ايشان را ريزه ريزه نمود كه ريگ روان شد، و ايشان سيزده قبيله بودند، و حضرت هود عليه السلام در ميان ايشان صاحب حسب و نسب بزرگ و ثروت و مال بسيار بود، و شبيه ترين فرزندان آدم بود به آدم ، و مرد گندم گون بسيار موى و خوشرو بود، و احدى از مردم شبيه تر نبود به آدم از او مگر حضرت يوسف عليه السلام ، پس هود عليه السلام زمان بسيارى در ميان ايشان ماند و ايشان را بسوى خدا دعوت مى كرد، و نهى مى كرد ايشان را از شرك به خدا و ظلم كردن بر مردم ، و مى ترسانيد ايشان را به عذاب ، پس لجاجت نمودند و از طريقه باطل برنگشتند، و ايشان در احقاف مى بودند، و هيچ امت زياده از ايشان نبود در بسيارى و در شدت بطش و غضب .
پس چون باد را ديدند كه رو به ايشان مى آيد به هود گفتند كه : ما را به باد مى ترسانى ؟ پس جمع كردند فرزندان و مالهاى خود را در دره اى از اين دره ها و ايستادند بر در آن دره كه دفع نمايند باد را از مالها و زنان و فرزندان خود، پس باد در زير پاى ايشان داخل شد و ايشان را از زمين كند و بسوى آسمان بالا برد ، پس ايشان را از هوا به دريا افكندن ، و حق تعالى پيشتر مورچه را بر ايشان مسلط كرده بود آنقدر كه طاقت نداشتند، و در گوش و چشم و دهان و بينى ايشان داخل مى شدند، تا آنكه ايشان ترك بلاد خود كردند و از اموال خود دور افتادند، و حق تعالى مسخر ايشان گردانيده بود از كندن كوهها و سنگها و ستونها و قوت بر كارها آنچه از براى احدى غير ايشان مسخر نكرده بود پيش از ايشان و بعد از ايشان ، و اكثر ايشان در دهنا و يبرين و عالج بودند تا يمن و حضرموت . (633)
و بعد از هلاك ايشان ، حضرت هود عليه السلام با هر كه به او ايمان آورده بود ملحق شدند به مكه ، و در مكه بودند تا از دنيا رحلت نمودند، و حضرت صالح عليه السلام نيز چنين كرد و در اين دره روحا كه نزديك مكه است هفتاد هزار پيغمبر به قصد حج گذشته اند، همه جامه هاى پشم پوشيده و مهار شتران ايشان از بافته پشم بود، و خدا را تلبيه مى گفتند به تلبيه هاى مختلف ، و از جمله اين پيغمبران بودند هود و صالح و ابراهيم و موسى و شعيب و يونس عليهم السلام ، و هود مرد تاجرى بود. (634)
و به سند معتبر از على بن يقطين منقول است كه : منصور دوانيقى امر كرد يقطين را كه چاهى بكند در قصر عبادى ، و پيوسته يقطين به كندن آن مشغول بود تا منصور مرد و آب بيرون نيامد، چون اين خبر را به مهدى گفتند گفت : البته مى كنم تا آب بيرون آيد اگر چه بايد كه جميع بيت المال را صرف كنم ، پس يقطين برادر خود ابوموسى را فرستاد كه مشغول كندن شد و آنقدر كندند كه در ته زمين سوراخى شد و از آنجا بادى بيرون آمد و ايشان ترسيدند و اين خبر را به ابوموسى نقل كردند، ابوموسى به نزد چاه آمد و گفت : مرا به چاه فرو فرستيد و گشادگى سر چاه چهل ذراع در چهل ذراع بود، پس او را در محملى نشاندند و به ريسمانها بستند و در چاه فرو فرستادند، چون به قعر چاه رسيد هول عظيمى از آن سوراخ مشاهده نمود و صداى باد از زير آن سوراخ شنيد، پس امر كرد كه آن سوراخ را گشاده كردند به قدر درگاه بزرگى و امر كرد كه دو شخص را در محملى نشاندند و گفت : خبر اين زير را براى من بياوريد، و محمل را به ريسمانها بستند و از آن سوراخ به زير فرستادند.
پس مدتى در آن زير ماندند، پس ريسمان را حركت دادند، چون ايشان را بالا كشيدند گفتند: امور عظيمه اى مشاهده نموديم ، مردان و زنان و خانه ها و ظرفها و متاعها ديديم كه همه سنگ شده بودند، و مردان و زنان جامه ها پوشيده بودند، بعضى نشسته و بعضى بر پهلو خوابيده و بعضى تكيه كرده ، چون دست بر ايشان گذاشتيم جامه هاى ايشان مانند غبار به هوا رفت و منازل ايشان به حال خود باقى ماند.
ابوموسى اين خبر را به مهدى نوشت ، چون همه علما در اين امر متحير شدند، مهدى به مدينه نوشت و حضرت امام موسى كاظم عليه السلام را براى حل اين اشكال طلب نمود. چون آن حضرت به عراق تشريف آوردند، مهدى اين واقعه را به خدمت آن حضرت عرض كرد، آن حضرت چون اين قصه را شنيدند بسيار گريستند و فرمودند كه : اينها بقيه قوم عادند، خدا غضب كرد بر ايشان و خانه هاى ايشان با ايشان به زمين فرو رفتند، اينها اصحاب احقافند.
مهدى پرسيد: احقاف چيست ؟
فرمود: ريگ . (635)
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون حق تعالى حضرت هود عليه السلام را مبعوث گردانيد، اسلام آوردند به او عقب از فرزندان سام كه اوصاف آن حضرت را ضبط نموده بودند، و اما ديگران پس گفتند: كيست كه قوتش از ما بيشتر باشد؟ پس هلاك شدند به ريح عقيم ، و هود عليه السلام وصيت نمود بسوى ايشان و بشارت داد ايشان را به مبعوث شدن حضرت صالح عليه السلام . (636)
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه : عمرهاى قوم هود چهارصد سال بود، و خدا عذاب نمود اول ايشان را به قحط و خشكسالى در مدت سه سال و از كفر خود برنگشتند، پس چون قحط بر ايشان شديد شد گروهى را فرستادند به كوههاى مكه و موضع كعبه را نمى شناختند كه از براى ايشان دعاى باران بكنند، پس ‍ چون رفتند و دعا كردند سه ابر از براى ايشان بلند شد، ايشان ابر اول و دوم را نپسنديدند و ابر سوم را كه در آن عذاب بود اختيار نمودند و همان ابر آمد و باعث هلاك ايشان شد، و چون باد بر ايشان وزيد ايشان رئيسى داشتند كه او را خلجان مى گفتند، به هود عليه السلام گفت :اى هود!اين باد كه مى آيد با آن خلقى هستند مانند شتران و عمودها با خود دارند و آنهايند كه اين بلاها بر سر ما مى آورند؟
هود گفت : اينها فرشتگان خدايند.
خلجان گفت : اگر ما ايمان به پروردگار تو بياوريم ، ما را مسلط مى كند بر اين فرشتگان كه انتقام خود را از ايشان بكشيم ؟
هود گفت كه : خدا اهل معصيت خود را بر اهل طاعت خود مسلط نمى گرداند.
خلجان گفت : آن مردان ما كه هلاك شدند چون مى شوند؟
هود گفت : خدا عوض مى دهد به تو جمعى را كه بهتر از آنها باشند.
خلجان گفت : خيرى نيست در زندگانى بعد از آنها. و اختيار كرد ملحق شدن به قوم خود را پس هلاك شد. (637)
و به سند معتبر مروى است كه اصبغ بن نباته گفت كه : بيرون رفتيم با اميرالمؤ منين عليه السلام بسوى نخيله ، ناگاه جمعى از يهود پيدا شدند كه مرده اى از خود را برداشته آورده بودند كه در آنجا دفن كنند، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت امام حسن عليه السلام فرمود: ببين اين جماعت چه مى گويند در باب اين قبر؟
امام حسن گفت : مى گويند: قبر هود است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: دروغ مى گويند، من بهتر از ايشان مى دانم ، اين قبر يهودا پسر يعقوب عليه السلام است . پس فرمود كه : كى از اهل مهره در اينجا هست ؟
مرد پيرى گفت : من از ايشانم .
فرمود: در كجاست منزل تو؟
گفت : در مهره بر كنار دريا.
فرمود: چه مقدار راه است از آنجا تا آن كوه كه صومعه اى بر بالاى آن است ؟
گفت : نزديك است به آن .
فرمود: قوم تو چه مى گويند در آن ؟
گفت : مى گويند كه قبر ساحرى است .
فرمود: دروغ مى گويند، من بهتر از ايشان مى دانم ، آن قبر هود عليه السلام است . (638)
مؤ لف گويد: ميان مفسران و مورخان خلاف است در موضع قبر آن حضرت ؛ بعضى گفته اند: در غارى است در حضر موت . (639)
و ارباب تاريخ از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده اند كه : بر تل سرخى در حضر موت . (640)
و بعضى گفته اند كه : در مكه در حجر اسماعيل مدفون است . (641)
و در روايت معتبر وارد شده است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت امام حسن عليه السلام بعد از ضربت خوردن فرمود كه : مرا در نجف در قبر دو برادرم هود و صالح عليهما السلام دفن كن . (642)
و در روايت ديگر از امام حسن عليه السلام منقول است كه فرمود: پدرم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: دفن كن مرا در قبر برادرم هود. (643)
پس ممكن است كه آنچه در حديث سابق وارد شده است غرض بيان محل دفن هود عليه السلام اولا بوده باشد و بعد از دفن مانند آدم عليه السلام جسد مباركش را به نجف نقل كرده باشند.
و به سند موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون بادها مى وزد و غبار سفيد و سياه و زرد مى آورد آنها استخوانهاى پوسيده و عمارتهاى ريزنده قوم عاد است . (644)
و احاديث معتبره بسيار وارد شده است در تفسير قول حق تعالى انا ارسلنا عليهم ريحا صر صرا فى يوم نحس مستمر (645) كه ترجمه اش اين است : بدرستى كه ما فرستاديم بر قوم هود بادى صرصرى يعنى تند يا سرد در روز نحسى كه نحوسش مستمر است ، يا مستمر بود بر ايشان .
و در احاديث وارد شده است كه : مراد از اين روز نحس مستمر، چهارشنبه آخر ماه است . (646)
و از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : خدا را خانه بادى هست كه قفل بر آن زده اند، كه اگر قفل را بگشايند به هوا برود و نابود گرداند آنچه در ميان آسمان و زمين است ، و فرستاده نشده از آن بر قوم عاد مگر به قدر انگشترى ، و هود و صالح و شعيب و اسماعيل و محمد صلى الله عليه و آله و سلم به عربى سخن مى گفتند. (647)
و در حديث ديگر از آن حضرت منقول است كه : قوم هود به قدرى بلند بود مانند درخت خرما بسيار بلند، يكى از ايشان دست بر كوهى مى انداخت و قطعه اى از آن را مى كند. (648)
و از وهب روايت كرده اند كه : آن هشت روز كه باد بر قوم هود وزيد همان ايام است كه عرب ايام برد العجوز مى نامند آنها را، كه در غالب اوقات در همه بلاد در آن بادهاى تند مى وزد و سرمائى صعب ظاهر مى شود، و به اين سبب آنها را نسبت به عجوز داده اند كه در ميان قوم عاد پير زالى داخل زير زمينى شد و باد از پى او رفت و در روز هشتم او را هلاك نمود. (649)
----------------------------------------
629من لا يحضره الفقيه 1 / 547.
630در مصدر زير اين زمينى است ... .
631سوره ذاريات : 42.
632علل الشرايع 33.
633قصص الانبياء راوندى 88.
634قصص الانبياء راوندى 90.
635 احتجاج 2 / 333.
636 كمال الدين و تمام النعمة 136؛ قصص الانبياء راوندى 90.
637قصص الانبياء راوندى 90.
638قصص الانبياء راوندى 91.
639بحارالانوار 11 / 360.
640بحارالانوار 11 / 360.
641كامل ابن اثير 1 / 88.
642 فرحة الغرى 38.
643فرحة الغرى 38؛ تهذيب الاحكام 6 / 34.
644قصص الانبياء راوندى 91.
645سوره قمر: 19.
646خصال 387.
647 مجمع البيان 2 / 439.
648مجمع البيان 2 / 437.
649 مجمع البيان 5 / 343.


و حق تعالى در آيات بسيار قصه قوم هود را بيان فرموده است ، چنانچه در يك جا فرموده است :.فرستاديم بسوى عاد برادر ايشان هود را يعنى كه از قبيله ايشان بود گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را خدائى و آفريننده و معبودى بغير او، آيا نمى پرهيزيد از عذاب او؟
گفتند بزرگان و اشرافى كه كافر بودند از قوم او، بدرستى كه ما تو را مى بينيم در سفاهت و بدرستى كه ما گمان مى كنيم تو را از دروغگويان .
گفت :اى قوم من !نيست با من سفاهتى و ليكن من رسول و فرستاده شده ام از جانب خداوند عالميان ، مى رسانم به شما رسالتها و پيغامهاى پروردگار خود را و من از براى شما خيرخواه امينم ، آيا تعجب مى كنيد از آنكه آمده است ياد آورنده اى از خداوند شما، يا شخصى از شما كه بترساند شما را از عذاب خدا؟ و ياد آوريد چون گردانيد خدا شما را خليفه ها بعد از قوم نوح و زياد كرد شما را در خلق گشادگى يعنى شما را قوى و تنومند آفريد پس ياد آوريد نعمتهاى خدا را شايد رستگارى يابيد.
گفتند: آيا آمده اى بسوى ما براى اينكه بپرستيم خدا را تنها و ترك كنيم آن بتها را كه مى پرستيدند پدران ما؟!پس بياور بسوى ما آنچه وعده مى كردى ما را از عذاب خدا اگر از راستگويانى .
هود گفت كه : بتحقيق كه واقع و واجب شده است بر شما از پروردگار شما عذابى و غضبى ، آيا مجادله مى نمائيد با من در نامى چند كه نام نهاده ايد آنها را شما و پدران شما يعنى بتها كه آنها را خدا و حافظ و روزى دهنده خود نام كرده ايد نفرستاده است خدا براى اينها هيچ حجتى ، پس انتظار بكشيد عذاب خدا را كه من نيز با شما منتظرم .
پس نجات داديم ما هود را و آنها را كه به او ايمان آورده بودند به رحمتى از جانب خدا و قطع نموديم آخر آنان را كه تكذيب نمودند به آيات ما يعنى مستاءصل نموديم ايشان را و نبودند ايمان آورندگان . (650)
و در جاى ديگر فرموده است :. فرستاديم بسوى عاد برادر ايشان هود را، گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را الهى بجز او، نيستيد شما مگر افترا كنندگان ؛اى قوم من !سؤ ال نمى كنم از شما بر پيغمبرى خود مزدى ، نيست مزد من مگر بر آن كه مرا از نو پديد آورنده است آيا صاحب عقل نيستيد شما؟ و اى قوم من !طلب آمرزش كنيد از پروردگار خود، پس توبه كنيد بسوى او تا بفرستد آسمان را بر شما ريزنده و زياده كند شما را قوتى بسوى قوت شما، و رو مگردانيد از آنچه من به شما مى گويم جرم كنندگان .
گفتند به دروغ و از روى عناد كه :اى هود!نياورده اى براى ما بينه اى و معجزه اى ، و ما نيستيم ترك كننده خدايان خود را از گفتار تو، و نيستيم از براى تو ايمان آورندگان ، نمى گوئيم مگر آنكه خداهاى ما تو را ديوانه كرده اند به سبب آنكه بد گفتى به ايشان .
هود گفت : بدرستى كه من گواه مى گيرم خدا را و گواه باشيد شما كه من بيزارم از آنچه شما شريك پروردگار من كرده ايد، پس همه شما در مقام كيد و ضرر باشييد و مرا مهلت مدهيد يعنى نمى توانيد به من ضرر رسانيد و اين معجزه من است بدرستى كه توكل كردم بر خدا پروردگار من و پروردگار شما، نيست هيچ دابه اى مگر آنكه خدا گيرنده است ناصيه او را يعنى مقهور اوست بدرستى كه پروردگار من بر راه راست است در خلق و رزق و هدايت و اتمام حجت و انتقام و عذاب ، و اگر پشت كنيد و قبول نكنيد پس بتحقيق كه رسانيدم به شما آچه فرستاده شده بودم به آن بسوى شما، و پروردگار من شما را هلاك خواهد كرد و قوم ديگر به عوض ‍ شما در جاى شما قرار خواهد و هيچ ضرر به او نمى رسد از هلاك شما، بدرستى كه پروردگار من بر همه چيز حافظ و مطلع است .
و چون آمد امر به عذاب ايشان ، نجات داديم هود را و آنها كه ايمان آورده بودند با او به رحمتى از ما و نجات داديم ايشان را از عذاب غليظ قيامت . (651)
و در جاى ديگر فرموده است :. تكذيب نمودند عاد مرسلان را در وقتى كه گفت به ايشان برادر ايشان هود: آيا نمى پرهيزيد از عذاب خدا، بدرستى كه من از براى شما رسول امينم ، پس بترسيد از خدا و اطاعت كنيد مرا و من سؤ ال نمى كنم از شما بر تبليغ رسالت مزدى ، نيست مزد من مگر بر پروردگار عالميان ، آيا بنا مى كنيد بر هر بلندى يا بر سر هر راهى آيتى در حالتى كه عبث و بى فايده است و بازى مى كنيد بعضى گفته اند كه : بناها بر سر راهها و بر بلنديها مى ساختند و در آنجا مى نشستند كه هر كه بگذرد به او استهزا و سخريه كنند، و بعضى گفته اند كه : برجها براى كبوتران بى فايده براى لهو و لعب مى ساختند (652) و مى سازيد قصرها و بناهاى محكم و رفيع كه شايد هميشه در آنها بمانيد، و چون دست بسوى كسى دراز مى كنيد جبر و ظلم كنندگان ، پس از خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد و بترسيد از كسى كه امداد يعنى اعانت كرده است شما را به آنچه مى دانيد يا پياپى فرستاده است براى شما آن نعمتها را كه مى دانيد، امداد كرده است شما را به چهارپايان و پسران و باغستانها و چشمه ها، من مى ترسم بر شما عذاب روزى بزرگ را. گفتند: مساوى است بر ما، آيا پند دهى ما را يا نباشى از پند دهندگان ، نيست آنچه تو مى گوئى مگر دروغى كه پيغمبران پيش از تو گفتنند و نيستيم ما عذاب كرده شده .
پس به دروغ برداشتند او را، پس ما هلاك نموديم ايشان را . (653)
و در جاى ديگر فرموده است : اى محمد!اگر اعراض كنند قوم تو از گفتار تو، پس ‍ بگو، مى ترسانم شما را از صاعقه و عذابى مثل عاد و ثمود در وقتى كه پيغمبران آمدند بسوى ايشان از پيش رو و از خلف ايشان كه : عبادت مكنيد مگر خدا را.
. گفتند: اگر مى خواست پروردگار ما هر آينه مى فرستاد ملكى چند را، پس ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافرانيم . اما عاد پس تكبر كردند در زمين به ناحق و گفتند: كيست كه قوتش از ما زيادتر باشد؟ آيا ندانستند كه خداوندى كه ايشان را خلق كرده است قوتش از ايشان بيشتر است ؟ و انكار مى كردند آيات ما را پس فرستاديم بر ايشان بادى تند يا سرد در روزى نحس تا بچشانيم به ايشان عذاب خوارى در زندگانى دنيا و عذاب آخرت خوار كننده تر است و ايشان يارى كرده نمى شوند . (654)
و در جاى ديگر فرموده است : ياد كن برادر عاد را در وقتى كه ترسانيد قوم خود را در احقاف و حال آنكه گذشته بودند ترسانندگان از پيش روى او و از خلف او كه : مپرستيد مگر خدا را بدرستى كه من مى ترسم بر شما عذاب روزى بزرگ .
گفتند: آيا آمده اى كه ما را بگردانى از خدايان ما، پس بياور آنچه را وعده مى كنى از عذاب اگر از راست گويانى .
گفت : نيست علم آمدن عذاب مگر نزد خدا، و من مى رسانم به شما آنچه فرستاده شده ام به آن ، و ليكن مى بينم شما را گروهى سفاهت كننده و نادان .
.پس چون ديدند عذاب را ابرى مستقبل واديهاى ايشان گفتند: اين ابرى است باران بارنده بر ما.
هود گفت : بلكه آن چيزى است كه تعجيل مى كرديد به آن ، بادى است كه در آن عذابى دردناك هست كه هلاك مى كند هر چيزى را كه بر آن بگذرد به امر پروردگارش ، پس صبح كردند در حالى كه كه ديده نمى شد مگر خانه هاى ايشان ، چنين جزا مى دهيم گروه مجرمان را .(655)
و اهل تفسير ذكر كرده اند كه هود عليه السلام حظيره اى ساخت و خود با هر كه ايمان آورده بود داخل آن حظيره شدند و از آن باد به ايشان نمى رسيد مگر آنقدر كه لذت مى يافتند، و قوم عاد را مى كند و بالا مى برد آنقدر كه مانند ملخ مى نمودند، و فرود مى آورد ايشان را سرنگون ، و بر كوهها مى زد تا استخوانهاى ايشان را ريزه ريزه مى كرد، و غارها و بناهاى محكم ساخته بودند براى دفع اين عذاب ، چون داخل مى شدند از پى ايشان باد داخل مى شد و ايشان را بيرون مى آورد و به هوا مى برد. (656)

=======================
معرفت به حضرت صالح (علیه السلام)

کتاب حیات القلوب علامه مجلسی:
باب ششم : در بيان قصه هاى حضرت صالح عليه السلام و ناقه آن حضرت ، و قوم اوست
بدان كه حق تعالى اين قصه را نيز در بسيار جائى از قرآن براى تنبيه غافلان و تذكير جاهلان اين امت بيان فرموده است ، و ما ترجمه ظاهر لفظ بعضى از آيات را اول ايراد مى نمائيم تا اخبار معتبره بر طبق آنها بيان شود، از آن جمله خدا در سوره اعراف فرموده است :. فرستاديم بسوى ثمود برادر ايشان صالح را، گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را خدائى بجز او، و بتحقيق كه آمده است بسوى شما بينه و معجزه از جانب پروردگار شما، اين است شتر و ناقه خدا از براى شما آيت و معجزه اى است ، پس آن را بگذاريد كه بخورد در زمين خدا، و مس ‍ مكنيد او را به بدى پس بگيرد شما را عذابى دردناك ، و ياد آوريد آن وقتى را كه گردانيد شما را خليفه ها بعد از عاد، و جا داد شما را در زمين كه از زمينهاى نرم ، قصرها مى سازيد و در كوهها خانه ها بنا مى كنيد، پس بياد آوريد نعمتهاى خدا را و سعى كنيد در زمين به فساد، گفتند اشراف ايشان كه تكبر ورزيدند از قبول كردن حق از قوم ايشان با آن جماعت كه ايشان را ضعيف گردانيده بود در زمين كه ايمان به صالح آورده بودند در ميان ايشان كه : آيا مى دانيد كه صالح فرستاده شده است از جانب پروردگارش ؟
. گفتند مؤ منان : بدرستى كه ما به آنچه صالح به او فرستاده شده است مؤ منيم .
گفتند آنها كه تكبر كردند كه : ما به آنچه شما به آن ايمان آورده ايد كافريم ، پس پى كردند ناقه را و طغيان كردند از امر پروردگارشان و گفتند:اى صالح !بياور بسوى ما آنچه ما را وعده مى كنى اگر هستى از پيغمبران ، پس گفت ايشان را رجفه اى ، يعنى زلزله اى و لرزيدن زمين ، و بعضى گويند: يعنى صداى مهيب ، و بعضى گويند: يعنى صاعقه ، و بعضى گويند: صدائى بود كه زمين از شدت آن بلرزيد (661) پس ‍ گرديدند در خانه هاى خود مردگان خاكستر سرد شده .
پس پشت كرد صالح از ايشان و گفت :اى قوم !من رسانيدم به شما رسالت پروردگار خود را، و نصيحت كردم شما را و ليكن دوست نمى داريد شما نصيحت كنندگان را . (662)
و در سوره هود فرموده است : فرستاديم بسوى ثمود برادر ايشان صالح را، گفت :اى قوم من !عبادت كنيد خدا را، نيست شما را الهى بجز او، و انشا كرده و آفريده است شما را از زمين ، و شما را عمرهاى بسيار داده است در زمين يا زمين را در ايام زندگى شما به شما ارزانى داشته است پس طلب آمرزش خدا بكنيد، پس توبه و بازگشت كنيد بسوى خدا، بدرستى كه خداى من نزديك است به توبه كاران و اجابت كننده دعاى داعيان است ، گفتند:اى صالح !بتحقيق كه بودى تو در ميان محل اميد ما پيش از اين ، آيا نهى مى كنى ما را از اينكه بپرستيم آنچه را مى پرستيدند پدران ما؟!و بدرستى كه ما در شكيم از آنچه ما را بسوى او مى خوانى و تو را متهم مى دانيم .
صالح گفت :اى قوم من !خبر دهيد مرا كه اگر بوده باشم بر بينه و حجتى از پروردگار خود و عطا كند به من رحمتى بزرگ از جانب خود يعنى پيغمبرى پس كى يارى مى كند مرا از عذاب خدا اگر او را نافرمانى كنم ؟ پس زياد نمى كنيد شما مرا اگر اطاعت شما كنم بغير از زيانكارى ، و اى قوم من !اين ناقه خداست و حال آنكه معجزه اى است از براى شما، پس بگذاريد آن را كه بخورد در زمين خدا و بدى به آن مرسانيد كه بگيرد شما را عذابى نزديك است ؛ پس پى كردند ناقه را؛ پس گفت صالح : متمتع شويد در خانه خود سه روز كه بيش از اين مهلت نيست شما را، اين وعده اى است كه دروغى در آن نيست . پس چون آمد امر ما به عذاب ايشان ، نجات داديم صالح را و آنها را كه ايمان آورده بودند به او رحمتى از جانب خود، و نجات داديم ايشان را از خوارى آن روز، بدرستى كه پروردگار تو قوى و بر همه چيز قادر و عزيز و بر همه امر غالب است ، و گرفت آنها را كه ظلم كردند صدائى عظيم ، پس ‍ گرديدند در خانه هاى خود مردگان ، گويا هرگز در آن خانه ها نبودند، بدرستى كه قوم ثمود كافر شدند به پروردگار خود، دورى از رحمت خدا باد براى ثمود . (663)
و در سوره حجر فرموده است :. بتحقيق كه تكذيب كردند اصحاب حجر، پيغمبران مرسل را حجر اسم شهر يا وادى است كه قوم حضرت صالح عليه السلام در آنجا ساكن بودند و داديم به پيغمبران آيات و معجزات خود را بر ايشان ظاهر مى كردند، پس بودند آن قوم از آن معجزات اعراض كنندگان ، و بودند آنكه مى تراشيدند از كوهها خانه ها در حالتى كه ايمن بودند از بلاها، پس گرفت ايشان را صداى مهيب در صبحگاه ، پس هيچ فايده نداد ايشان را آنچه كسب كرده بودند . (664)
و در سوره شعرا فرموده است : تكذيب كردند ثمود مرسلان را در وقتى كه گفت به ايشان برادر ايشان صالح : آيا نمى پرهيزيد از عذاب خدا؟!بدرستى كه من از براى شما رسول امينم ، پس بترسيد از خدا و اطاعت نمائيد مرا، و سؤ ال نمى كنم از شما بر تبليغ رسالت هيچ مزدى ، نيست مزد من مگر بر پروردگار عالميان ، آيا گمان مى كنيد كه شما را هميشه خواهند گذاشت در آن نعمتها كه داريد ايمن از نزول مرگ يا عذاب در باغستانها و چشمه ها و زراعتها و نخلستانها كه ميوه هاشان نرم و لطيف است و مى تراشيد از كوهها خانه ها با نهايت حذاقت ؟!پس بپرهيزيد از عذاب خدا و مرا اطاعت كنيد و اطاعت مكنيد امر اسراف كنندگان را كه افساد مى نمايند در زمين و به اصلاح نمى آورند امرى را، گفتند: نيستى تو مگر از جادوگرها كه ديوانه شده باشند، نيستى تو مگر بشرى مثل ما، پس بياور آيتى اگر هستى از راستگويان .
صالح گفت : اين ناقه اى است كه او را آبخورى هست و از براى شما آب خوردن روزى معلوم هست زيرا كه چنين مقرر شده بود كه يك روز ناقه تمام آب وادى ايشان را بخورد و ناقه نزديك آب نيايد و صالح گفت : آزارى به اين ناقه نرسانيد كه خواهد گرفت شما را عذاب روزى بزرگ ، پس پى كردند ناقه را، پس صبح كردند نادمان ، پس گرفت ايشان را عذاب . (665)
مؤ لف گويد: اكثر آيات در ضمن نقل اخبار مجملا مفسر خواهد شد.
----------------------------------------
661 تفسير فخر رازى 14 / 166؛ مجمع البيان 2 / 443 تفسير روح المعانى 4 / 403.
662سوره اعراف : 73 79.
663 سوره هود: 61 68.
664سوره حجر: 80 84.
665سوره شعراء: 141 158.

قطب راوندى گفته است كه : حضرت صالح عليه السلام پسر ثمود پسر عاد پسر ارم پسر سام پسر حضرت نوح بود؛ (666)؛ و مشهور آن است كه : صالح پسر عبيد پسر اسف پسر ماشخ پسر عبيد پسر حاذر پسر ثمود پسر عاثر پسر ارم پسر سام بود. (667)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : پرسيدند از آن حضرت از تفسير اين آيات كريمه كه ترجمه لفظشان آن است كه : نسبت به دروغ دادند ثمود پيغمبران ترساننده را، پس گفتند: آيا بشرى از ما يكى را همه ما متابعت كنيم ، پس ما در اين هنگام در گمراهى و ديوانگى خواهيم بود، آيا كتاب خدا و پيغمبرى بر او فرود آمد در ميان ما، بلكه او بسيار دروغگو و طغيان كننده است . (668)
حضرت فرمود: اين سخنان در هنگامى بود كه تكذيب نمودند حضرت صالح عليه السلام را، و حق تعالى هلاك نكرد قومى را تا فرستاد بسوى ايشان پيش از هلاك نمودن پيغمبران را كه حجت خدا را بر ايشان تمام كنند، پس خدا حضرت صالح عليه السلام را بسوى ايشان فرستاد و ايشان را بسوى خدا خواند، پس اطاعت و اجابت او نكردند و طغيان نمودند بر او طغيان بزرگ و گفتند: ايمان نمى آوريم به تو تا بيرون آورى بسوى ما از اين سنگ شتر ماده كه ده ماهه آبستن باشد، و آن سنگ را ايشان تعظيم مى كردند و مى پرستيدند، و نزد آن سنگ در هر سال قربانيها مى كشتند، و نزد آن جمعيت مى كردند، پس به حضرت صالح عليه السلام گفتند: اگر پيغمبرى و رسولى چنانچه مى گوئى پس بخوان خداى خود را كه از براى ما از اين سنگ سخت ناقه اى ده ماهه آبستن بيرون آورد.
پس خدا بيرون آورد ناقه را از آن سنگ به نحوى كه ايشان طلبيده بودند ، و حق تعالى وحى نمود كه :اى صالح !بگو به ايشان كه خدا مقرر كرده است براى اين ناقه كه يك روز آب مخصوص او باشد و يك روز مخصوص شما باشد؛ چون روز آب خوردن ناقه مى شد همه آب را در آن روز مى خورد، پس آن را مى دوشيدند و نمى ماند كودك و بزرگى مگر آنكه از شير آن ناقه در آن روز مى خوردند، چون روز ديگر صبح مى شد اهل شهر و حيوانات ايشان بر سر آب مى رفتند و در آن روز از آن آب مى خوردند و ناقه در آن روز آب نمى خورد، پس بر سر آب مى رفتند و در آن روز از آن آب مى خوردند و ناقه در آن روز آب نمى خورد، پس بر آن حال ماندند آنچه خدا خواست ، پس ايشان بر خدا طاغى شدند و بعضى بسوى بعضى رفتند و گفتند: پى كنيد اين ناقه را و به راحت افتيد از آن ، ما راضى نيستيم كه يك روز آب از ما باشد و يك روز از آن باشد.
پس گفتند: كيست آن كه مرتكب كشتن آن شود و ما از براى او مزدى قرار دهيم آنچه خواهد.
پس آمد بسوى ايشان مرد سرخ روى سرخ موى كبود چشمى كه فرزند زنا بود و پدر او معلوم نبود و او را قدار مى گفتند به ضم قاف شقى از اشقيا كه شوم بود بر ايشان ، پس از براى او جعلى و مزدى قرار دادند. پس چون ناقه متوجه شد بسوى آن آب كه نوبه آن بود، گذاشت تا آب را خورد و متوجه برگشتن شد، بر سر راهش نشست و ضربتى زد آن را به شمشير و اثرى در آن نكرد، پس ضربت ديگر زد و آن را كشت ؛ چون ناقه بر پهلو افتاد به زمين ، فرزندش گريخت و به كوه بالا رفت و سه مرتبه بسوى آسمان فرياد كرد. پس قوم صالح آمدند و احدى از ايشان نماند مگر آنكه شريك شد با او در ضربت زدن ، و گوشتش را در ميان خود قسمت كردند، و هيچ كودك و بزرگى نماند مگر آنكه از گوشت او خوردند.
چون حضرت صالح عليه السلام آن حال را مشاهده كرد، بسوى ايشان آمد و گفت :اى قوم !چه باعث شد شما را كه اين كار كرديد و نافرمانى پروردگار خود كرديد، پس حق تعالى وحى نمود بسوى صالح عليه السلام كه : قوم تو طغيان و بغى كردند و كشتند ناقه را كه خدا بسوى ايشان فرستاده بود كه حجت او باشد بر ايشان ، و در بودن ناقه بر ايشان ضرورى نبود و از براى ايشان بزرگترين منفعتها بود، پس بگو به ايشان كه من عذاب خود را بر ايشان مى فرستم تا سه روز، پس اگر توبه كردند و برگشتند، توبه ايشان را قبول مى كنم و عذاب را از ايشان منع مى كنم ، و اگر توبه نكردند و برنگشتند در روز سوم عذاب خود را بر ايشان مى فرستم .
پس حضرت صالح عليه السلام به نزد ايشان آمد و گفت :اى قوم !من رسول خداوند شمايم بسوى شما، و او مى گويد به شما كه اگر توبه كرديد و برگشتيد استغفار كرديد گناه شما را مى آمرزم و توبه شما را قبول مى كنم .
چون اين سخنان را به ايشان فرمود، كفر و طغيان و بغى ايشان زياده از سابق شد و گفتند:اى صالح !بياور بسوى ما آنچه ما را وعده مى كردى اگر از راستگويانى .
صالح گفت :اى قوم من !بدرستى كه فردا صبح خواهيد كرد و روهاى شما زرد خواهد بود، و در روز دوم روهاى شما سرخ خواهد بود و در روز سوم روهاى شما سياه خواهد بود.
پس چون روز اول شد صبح كردند و روهاى ايشان زرد بود، پس بعضى از ايشان بسوى بعضى رفتند و گفتند: آمد بسوى ما آنچه صالح گفت ، پس عاتيان و طاغيان ايشان گفتند: نمى شنويم سخن صالح را و قبول نمى كنيم قول او را هر چند عظيم است .
چون روز دوم شد روهاى ايشان سرخ شد، بعضى از ايشان بسوى بعضى رفتند و گفتند:اى قوم !آمد بسوى شما آنچه صالح به شما گفت ، پس عاتيان ايشان گفتند: اگر همه هلاك شويم قول صالح را نشنويم و ترك عبادت خدايان كه پدران ما ايشان را مى پرستيدند نكنيم و توبه نكردند و برنگشتند.
چون روز سوم شد روهاى ايشان سياه گرديد، پس بعضى از ايشان بسوى بعضى رفتند و گفتند:اى قوم !آنچه صالح به شما گفت همه واقع شد، عاتيان گفتند: آمد به نزد ما آنچه صالح ما را خبر داد. چون نصف شب شد جبرئيل عليه السلام به نزد ايشان آمد و نعره اى بر ايشان زد كه پرده گوشهاى ايشان را دريد و دلهاى ايشان را شكافت و جگرهاى ايشان را پاره پاره كرد و ايشان در آن سه روز حنوط و كفن كرده بودند و مى دانستند كه عذاب بر ايشان نازل خواهد شد، پس همگى در يك چشم بهم زدن مردند، كودك و بزرگ ايشان ، و هيچ صاحب صدائى در ميان ايشان نماند مگر آنكه حق تعالى ايشان را هلاك كرد، پس صبح كردند در خانه ها و خوابگاههاى خود مردگان ، پس حق تعالى بر ايشان با آن صدا آتشى از آسمان فرستاد كه همگى را سوزاند؛ اين بود قصه ايشان . (669)
و در حديث حسن بلكه صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از جبرئيل عليه السلام سؤ ال كرد كه : چگونه بود هلاك شدن قوم حضرت صالح ؟
جبرئيل گفت : يا محمد!صالح مبعوث گرديد در وقتى كه شانزده سال عمر او بود، و در ميان ايشان نماند تا عمر او به صد و بيست سال رسيد و ايشان اجابت او نمى كردند بسيو هيچ خير، و ايشان هفتاد بت داشتند كه مى پرستيدند بغير از خدا، چون اين حال را از ايشان مشاهده كرد گفت :اى قوم !بدرستى كه من مبعوث شدم بسوى شما شانزده ساله و اكنون به صد و بيست سال رسيده ام ، و بر شما عرض ‍ مى كنم دو چيز را: اگر خواهيد سؤ ال كنيد از من تا سؤ ال كنم از خداهاى شما، اگر اجابت نمايند مرا به آنچه سؤ ال مى كنم ، من از ميان شما بيرون مى روم كه من به ملال آمده ام از شما و شما دلتنگ شديد از من .
گفتند: به انصاف آمده اى اى صالح .
پس وعده كردند روزى را كه به صحرا بيرون روند.
پس آن قوم گمراه در آن روز بتهاى خود را بردند بسوى صحرائى كه در بيرون شهر ايشان بود، و طعام و شراب خود را كشيدند و خوردند و آشاميدند، و چون فارغ شدند حضرت صالح عليه السلام را طلبيدند و گفتند:اى صالح !سؤ ال كن .
پس صالح به نزد بت بزرگ ايشان آمد و پرسيد: اين چه نام دارد؟
ايشان نامش را گفتند: پس به آن نام آن را ندا كرد، آن جواب نگفت ، پس صالح عليه السلام گفت : چرا جواب نمى گويد؟
گفتند: ديگرى را بخوان ، آن هم جواب نگفت ، و همچنين تا همه آن بتها را به نامهاى ايشان خواند و هيچيك جواب نگفتند. پس حضرت صالح عليه السلام به ايشان فرمود كه :اى قوم !ديديد كه من همه خدايان شما را ندا كردم و هيچيك جواب من نگفتند، پس از من سؤ ال كنيد كه من از خداى خود سؤ ال كنم تا در ساعت شما را اجابت كند.
پس رو كردند به بتها و گفتند: چرا جواب صالح نگفتيد؟ باز جوابى از ايشان ظاهر نشد. پس گفتند:اى صالح !دور شو و ما را با خداهاى خود بگذار اندك زمانى .
چون حضرت صالح عليه السلام دور شد فرشها و ظرفها را انداختند و در پيش آن بتها بر خاك غلطيدند و گفتند: اگر امروز جواب صالح نمى گوئيد ما رسوا مى شويم .
پس حضرت صالح عليه السلام را طلبيدند و گفتند: الحال سوال كن تا جواب بگويند، پس صالح عليه السلام يك يك را ندا كرد و هيچيك جواب نگفتند.
صالح عليه السلام گفت :اى قوم !روز رفت و اينها جواب من نمى گويند، پس از من سؤ ال كنيد تا از خداى خود سؤ ال كنم تا در همين ساعت شما را اجابت كند.
پس از ميان خود هفتاد تن را انتخاب كردند از سركرده ها و بزرگان خود، پس ايشان گفتند:اى صالح !ما از تو سؤ ال مى كنيم .
حضرت صالح عليه السلام فرمود: اين قوم همه راضيند بر شما؟
همه گفتند: بلى ، اگر اين جماعت تو را اجابت كنند ما نيز تو را اجابت مى كنيم .
پس آن هفتاد تن گفتند:اى صالح !ما از تو سؤ ال مى كنيم ، اگر اجابت كرد تو را پروردگار تو، ما تو را متابعت مى كنيم و اجابت تو مى كنيم و جميع اهل شهر ما متابعت تو مى كنند.
پس حضرت صالح عليه السلام به ايشان فرمود: آنچه خواهيد از من سؤ ال كنيد، ايشان اشاره كردند به كوهى كه در نزديكى ايشان بود و گفتند:اى صالح !بيا برويم به نزديك اين كوه كه در آنجا سؤ ال كنيم .
چون به نزد كوه رسيدند گفتند:اى صالح !سؤ ال كن از پروردگارت كه در همين ساعت بيرون آورد از اين كوه شتر ماده سرخ موى بسيار سرخ پر كركى كه ده ماهه آبستن باشد و از پهلو تا پهلوى ديگرش يك ميل باشد، يعنى ثلث فرسخ .
حضرت صالح عليه السلام گفت : از من سؤ ال كرديد چيزى را كه بر من عظيم است و بر خداى من بسيار سهل و آسان است .
پس صالح عليه السلام از خدا سؤ ال كرد و در ساعت كوه شكافته شد و آوازى عظيم ظاهر شد كه نزديك بود عقلها از شدت آن پرواز كند، و اضطراب كرد كوه به نحوى كه اضطراب مى كند زن در هنگام زائيدن ، پس ناگاه سر ناقه از آن شكاف ظاهر شد و هنوز گردنش تمام بيرون نيامده بود كه شروع به نشخوارگى كرد، پس ‍ جميع بدنش بيرون آمد تا بر روى زمين درست ايستاد.
چون اين حال غريب را مشاهده كردند گفتند:اى صالح !چه بسيار زود اجابت كرد تو را خداى تو، پس سؤ ال كن از پروردگار خود كه فرزندش را هم بيرون آورد.
پس از خدا سؤ ال كرد و در ساعت فرزندش از ناقه جدا شد و بر گرد ناقه مى گرديد. پس حضرت صالح عليه السلام فرمود:اى قوم !ديگر چيزى ماند؟
گفتند: نه بيا برويم به نزد قوم خود و ايشان را خبر دهيم به آنچه ديديم تا ايمان به تو بياورند. پس برگشتند و از اين هفتاد نفر هنوز به قوم نرسيده شصت و چهار نفر مرتد شدند و گفتند: جادو كرد، و شش تن ثابت ماندند و گفتند: آنچه ديديم حق بود، و ميان ايشان سخن بسيار شد و برگشتند تكذيب كنندگان حضرت صالح را مگر آن شش نفر، و از آن شش نفر يك نفر شك كرد، و آخر در ميان آنها بود كه ناقه را پى كردند.
راوى گفت : من در شام ديدم آن كوه را كه شكاف آن يك ميل است و جاى پهلوى ناقه هست از دو طرف كه در كوه اثر كرده است . (670)
----------------------------------------
666بحار الانوار 11 / 377.
667عرائس المجالس 66، و در آن به جاى ماسخ ، ماسح آمده است .
668سوره قمر: 23 25.
669 كافى 8 / 187؛ قصص الانبياء راوندى 97.
670تفسير عياشى 2 / 20؛ كافى 8 / 185.


و به سند موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت صالح عليه السلام غايب شد از قوم خود مدتى ، و روزى كه غايب شد نه جوان بود و نه پير بود، و بسيار خوش جسم بود و ريش انبوه داشت و ميانه بالا بود، پس چون بسوى قوم خود برگشت او را نشناختند ، و قوم او پيش از برگشتن او سه طايفه شدند: يك طايفه انكار كردند و گفتند: صالح زنده نيست و او هرگز بر نمى گردد ؛ و طايفه ديگر شك داشتند؛ و طايفه ديگر يقين داشتند كه برخواهد گشت .
پس چون برگشت اول آمد بسوى آن طايفه كه شك داشتند و گفت : من صالحم . پس ‍ او را تكذيب كردند و دشنام دادند و زجر كردند و گفتند: صالح بر غير صورت و شكل تو بود.
پس آمد بسوى آنها كه منكر بودند، پس نشنيدند سخن او را و از او نفرت كردند نفرت عظيم .
پس آمد بسوى طايفه سوم كه اهل يقين بودند و فرمود: منم صالح .
گفتند: ما را خبر ده كه شك نكنيم كه تو صالحى ، ما مى دانيم كه خدا خالق است و هر كس را به هر صورت كه خواهد مى گرداند، و خبر به ما رسيده و خوانده ايم علامات صالح را در وقتى كه بيايد.
فرمود: منم كه ناقه از براى شما آوردم .
گفتند: راست گفتى ما اين را در كتب خوانده ايم ، پس بگو كه علامات ناقه چه بود؟ فرمود: يك روز آب از ناقه بود و يك روز از شما.
گفتند: ايمان آورديم به خدا و به آنچه تو آوردى از جانب او.
پس در اين وقت گفتند جماعت متكبران ، يعنى شك كنندگان و انكار كنندگان ؛ ما به آنچه شما به آن ايمان آورديد كافريم .
راوى پرسيد:اى فرزند رسول خدا!در آن روز عالمى بود؟
فرمود: خدا عادلتر است از آنكه زمين را بگذارد بى عالمى ، پس چون صالح عليه السلام ظاهر شد عالمان كه بودند نزد او جمع شدند، و مثل على و قائم عليهما السلام در اين امت مثل صالح است كه در آخر الزمان هر دو ظاهر خواهند شد. (671) و در ظاهر شدن ايشان مردم سه فرقه اند، و بعد از ظاهر شدن بعضى انكار خواهند كرد و بعضى اقرار خواهند نمود.
و به سند معتبر از حضرت امام موسى بن جعفر صلوات الله عليه منقول است كه فرمود: اصحاب رس دو طايفه بودند: يك طايفه آنهايند كه حق تعالى در قرآن ايشان را ياد كرده است ، و يك طايفه ديگر اهلش باديه نشين بودند و صاحب گوسفند و بز بودند؛ پس صالح پيغمبر بسوى ايشان شخصى را به رسالت فرستاد پس او را كشتند و رسول ديگر را فرستاد باز او را كشتند، پس رسول ديگر بسوى ايشان فرستاد كه او را تقويت داد به ولى كه با او همراه كرد، پس رسول كشته شد و سعى كرد ولى تا حجت را بر ايشان تمام كرد، ايشان مى گفتند: خداى ما در درياست ؛ و خود را در كنار دريا ساكن كرده بودند، و ايشان در هر سال عيدى داشتند كه در آن روز ماهى بزرگى از دريا بيرون مى آمد و ايشان آن ماهى را سجده مى كردند، پس ولى صالح عليه السلام به ايشان گفت : من نمى خواهم كه شما مرا پروردگار خود بدانيد و ليكن اگر آن ماهى كه شما آن را مى پرستيد اطاعت من بكند آيا شما اجابت من خواهيد كرد بسوى آنچه من شما را به آن مى خوانم ؟
گفتند: بلى . و عهدها و پيمانها در اين باب با او كردند، پس بيرون آمد ماهى كه بر چهار ماهى سوار بود. چون نظر ايشان بر آن ماهى افتاد همگى به سجده افتادند، پس ولى صالح پيغمبر عليه السلام برابر آن ماهى آمد و گفت : بيا بسوى من خواهى نخواهى به نام خداوند كريم . پس ، از آن ماهيها فرود آمد، ولى گفت : باز بر پشت آن چهار ماهى باش و بيا تا اين قوم را در امر من شكى نماند. باز آن ماهى بر پشت آن چهار ماهى سوار شد و همگى از دريا بيرون آمدند تا نزديك ولى صالح رسيدند. پس باز تكذيب كردند او را، پس حق تعالى بادى بسوى ايشان فرستاد كه ايشان را با حيوانات به دريا انداخت ، پس وحى رسيد بسوى ولى حضرت صالح عليه السلام به موضع آن چاهى كه آن را رس مى گفتند و در آن طلا و نقره بسيار پنهان كرده بودند، پس به نزد آن چاه رفت و آنها را گرفت و بر اصحاب خود بالسويه بر صغير و كبير قسمت كرد. (672)
و دور نيست كه همان چاه باشد كه بالفعل در راه مكه معظمه واقع است و به رس ‍ مشهور است .
عامه و خاصه به اسانيد بسيار نقل كرده اند از صهيب كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: يا على !شقى ترين پيشينيان كيست ؟
گفت : پى كننده ناقه صالح .
گفت : راست گفتى ، كيست شقى تر و بدبخت ترين پسينيان ؟
گفت : نمى دانم يا رسول الله .
فرمود: آنكس كه ضربت بر فرق سر تو بزند. (673)
و از عمار ياسر روايت كرده اند كه گفت : در غزوه عشيره من و على بن ابى طالب عليه السلام بر روى خاك خوابيده بوديم ، ناگاه ديديم كه حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به پاى مبارك خود ما را بيدار كرد و فرمود: مى خواهيد شما را خبر دهم به دو كس كه شقى ترين مردمند؟
گفتيم : بلى يا رسول الله .
فرمود كه : احمر ثمود كه پى كرد ناقه را و آن كه تو را ضربت زند بر سرت كه ريشت را به خون آن تر كند. (674)
و به سندهاى بسيار منقول است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزى بيرون آمد و دست حضرت على بن ابيطالب عليه السلام در دستش بود و مى فرمود:اى گروه انصار!اى گروه فرزندان هاشم !اى گروه فرزندان عبدالمطلب !منم محمد، منم رسول خدا، بدرستى كه من خلق شده ام از طينتى كه محل رحمت الهى است با سه كس از اهل بيتم : من و على و حمزه و جعفر.
پس شخصى گفت : يا رسول الله !اينها با تو سواران خواهند بود در روز قيامت ؟
فرمود: مادرت به عزايت نشيند، سوار نمى شود در آن روز مگر چهار كس : من و على و فاطمهه و صالح پيغمبر خدا؛ اما من بر براقى سوار مى شوم ، و فاطمه دختر من بر ناقه عضباى من ، و صالح بر ناقه خدا كه پى كردند، و على بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت كه مهارش از ياقوت باشد، و آن حضرت دو حله سبز پوشيده باشند پس ‍ بايستد ميان بهشت و دوزخ در حالتى كه مردم چندان شدت كشيده باشند كه عرقهاى ايشان به بدنهاى ايشان رسيده باشد، پس بادى از جانب عرش الهى بوزد كه عرقهاى ايشان را خشك كند، پس گويند فرشتگان و پيغمبران و صديقان كه : نيست اين مگر ملك مقرب يا پيغمبر مرسل ، پس ندا كند منادى كه : اين ملك مقرب و پيغمبر مرسل نيست و ليكن على بن ابى طالب است برادر رسول خدا در دنيا و آخرت . (675)
و در روايات معتبره وارد شده است كه پرسيدند از حضرت امام حسن عليه السلام كه : كدامند آن هفت حيوان كه از رحم بيرون نيامده اند؟
فرمود: آدم و حوا و گوسفند حضرت ابراهيم عليه السلام ، و ناقه حضرت صالح عليه السلام و مار بهشت ، و كلاغى كه خدا فرستاد كه تعليم قابيل نمايد كه هابيل را دفن نمايد، و ابليس لعنه الله . (676)
و در بعضى روايات وارد شده است كه : چون ناقه را پى كردند، همان نه نفر كه ناقه را پى كرده بودند گفتند: بيائيد صالح را نيز بكشيم كه اگر راست گفته باشد عذاب را، ما پيشتر او را كشته باشيم ، و اگر دروغ گفته باشد ما او را به ناقه ملحق كرده باشيم ، پس شب بر سر خانه او آمدند، يا غارى كه در آنجا عبادت خدا مى كرد، و حق تعالى ملائكه را فرستاده بود كه حراست آن حضرت مى كردند، آن ملائكه ايشان را به سنگ هلاك كردند. (677)
و از كعب الاحبار روايت كرده اند كه : سبب پى كردن ناقه آن بود كه زنى بود كه او را ملكاء مى گفتند، پادشاه ثمود شده بود، و چون مردم رو به صالح عليه السلام نمودند و رياست به آن حضرت منتقل شد، ملكاء بر آن حضرت حسد برد و گفت به زنى از آن قوم كه او را قطام مى گفتند و او معشوقه قدار بن سالف بود، و زن ديگر كه او را قبال مى گفتند و او معشوقه مصدع بود، و قدار و مصدع هر شب با يكديگر مى نشستند و شراب مى خوردند، پس ملكا به آن دو ملعونه گفت : اگر امشب قدار و مصدع به نزد شما بيايند به ايشان دست مدهيد و بگوئيد: ملكه ما دلگير و غمگين است براى ناقه صالح ، ما اطاعت شما نمى كنيم تا شما ناقه را پى كنيد.
پس چون قدار و مصدع به نزد ايشان آمدند، ايشان اين سخن گفتند و آنها قبول نمودند كه ناقه را پى كنند، پس هفت نفر ديگر بهم رسانيدند و با خود متفق كردند و ناقه را پى كردند ، (678) چنانچه حق تعالى فرموده است كه : در شهر نه نفر بودند كه افساد مى كردند در زمين و اصلاح نمى كردند . (679)
مترجم گويد: بنا بر اين روايت ، اين قصه بسيار شبيه مى شود به قصه شهادت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ، لهذا آن حضرت را ناقة الله مى گويند كه آيت بزرگ خدا بود در اين امت ، (680)، و چنانچه از آن ناقه منفعت شير مى بردند از آن حضرت منافع علوم نامتناهى مى بردند؛ و چنانچه بعد از پى كردن ناقه ، آنها به عذاب ظاهر معذب شدند، بعد از شهادت آن حضرت ائمه حق مغلوب شدند و خلفاى جور بر ايشان غالب شدند و اكثر خلق در ضلالت ماندند تا قائم آل محمد عليهم السلام ظاهر گردد، و لهذا همه جا تشبيه شده است ابن ملجم عليه اللعنه به پى كننده ناقه ، و هر دو ولد الزنا بودند به اتفاق ، (681) و در باب سابق روايتى گذشت كه حضرت صالح عليه السلام نزد حضرت اميرالمؤ منين مدفون است . (682)
و در بعضى از روايات معتبره وارد شده است كه : عذاب بر قوم حضرت صالح در چهارشنبه نازل شد، و در بعضى وارد شده است كه ناقه را در چهارشنبه پى كردند. (683) و منافاتى در ميان اين دو روايت هست .
----------------------------------------
671قصص الانبياء راوندى 98؛ كمال الدين و تمام النعمة 136.
672قصص الانبياء راوندى 96.
673مجمع البيان 5 / 499؛ ترجمة الامام على بن ابى طالب من تاريخ دمشق 3 / 343؛ اسدالغابه 4 / 110؛
المعجم الكبير للطبرانى 8 / 38.
674مجمع البيان 5 / 499؛ سيره ابن هشام 1 / 599.
675 خصال 204؛ و نزديك به اين مضمون در ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق 2 / 333 آمده است .
676 خصال 353؛ تفسير قمى 2 / 271.
677كامل ابن اثير 1 / 91.
678مجمع البيان 2 / 442؛ و در آن اقبال به جاى قبال مى باشد.
679سوره نمل : 48.
680 تفسير قمى 2 / 130؛ مجمع البيان 4 / 234؛ كافى 1 / 198.
681بحار الانوار 27 / 240.
682تهذيب الاحكام 6 / 33؛ فرحة الغرى 38.
683 خصال 398؛ عيون اخبار الرضا 1 / 247.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار مرحوم مولاقلي (ملاقلي) جولاى شوشتري

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:07 pm

مزار مرحوم مولاقلي (ملاقلي) جولاى شوشتري


1- مرحوم مولاقلي (ملاقلي) جولاى شوشتري؛ از اولياء الله و رجال الغيب و از خادمين ناحيه مقدسه بوده اشت
ملاقلي مخفف مولاقلي به معني عبدمولا است
جولا يعني بافنده پارچه هاي كرباس مي بافته است

2- برخي مشايخ مرحو م قاضي مثل مرحوم بهاري و مرحوم كربلايي از طريق ملاحسينقلي همداني و مرحوم سيدعلي شوشتري به ايشان ارتباط معرفتي و عملي داشته اند
اولين استادمرحوم قاضي پدرشان سيد حسین قاضي بوده اند؛ كه رشته اساتيدشان به سيد قريش قزويني مدفون در صحن حسيني عليه السلام مي رسد
دومين استاد قاضي مرحوم سيد مرتضى كشميري بوده اند
سومين استادشان مرحوم شيخ محمد بهاري همداني از شاگردان ملاحسينقلي همداني بوده اند؛ مرحوم ملاحسينقلي شاگرد سيدعلي شوشتري بودند و سید علی شوشتری مدفون به ورودي باب القبلة حرم علوی می باشد (در حجره مقابل مرقد شیخ انصاری)
جهارمين استاد مرحوم قاضي مرحوم سيد احمد كربلايي مدفون به وسط صحن حرم علوی محاذي ايوان العلماء
رحمة الله علیهم اجمعین

3- مولاقلي صاحب طي الارض بوده و روز قبل وفاتش در اينجا با سيدشوشتري تلاقي داشته و خبر وفاتش فردا در شوشتر را داده و وصيت كرده كه جنازه اش را بياورند در همينجا دفن كنند (در مقام قدیم هود و صالح علیهما السلام؛ در بقعه ای که مزار آیت الله قاضی در صحن آن است)

4- يكي از وجوه حضورهاى طولاني مرحوم قاضي در اين محل و دفن والدين و خودشان هم مدفون بودن مشايخ مثل ملاقلي جولا نيز بوده است
و شايد دفن جولا و محل ملاقات بودن اينجا بخاطر مرقد قديم هود و صالح بوده است

Image

شرح واقعه:

صاحب طرائق الحقائق چنین می‌گوید:
مرحوم سیّد بعد از تحصیل مراتب علم رسوم و تکمیل اجتهاد از علماء نجف اشرف اجازه حاصل و به وطن باز آمد، اشتغال به تدریس و امر قضا نموده، یکی از شب‌ها در ساعت دو دقّ الباب شنیدند (ساعت دوم بعد غروب)، گوینده را نام پرسیدند، خادم گفت: ملّاقلی جولا است، می‌خواهد خدمت آقا برسد؛ به خادم فرمود: حالا دیر وقت است، فردا اگر کاری دارد به مدرس بیاید.
عیال جناب سیّد عرض نمود: این بیچاره شاید امری لازم فوتی داشته باشد، خوب است رخصت دهید شرفیاب شود؛ فرمود حال که تو راضی به زحمت خود هستی، از اطاق بیرون برو تا او داخل شود.
چون ملّاقلی داخل شد و در گوشه‌ای قرار گرفت، پرسیدند: مطلب چیست؟ گفت: آمده‌ام عرض نمایم از این راهی که می‌روید جهنّم است، این بگفت و برفت.
عیال مرحوم سیّد سؤال نمود که چه شغلی داشت؟ فرمود: گویا جنونی در او پیدا شده.
بعد از هشت شب دیگر همان وقت نیز در را کوبیدند، معلوم شد ملّا قلی است، خدمت آقا می‌خواهد برسد؛ سیّد فرمود: گویا هر زمان جنونش طلوع می‌نماید نزد ما می‌آید، خوب بیاید، چون داخل اطاق گردید گفت: نگفتم این راه طریق جهنّم است؟ حکم امروز در ملکیّت آن موضع باطل است، سند صحیح که به مهر علماء و معتبرین است در وقف بودن آن، در فلان مکان به این نشان پنهان است؛ این گفت و رفت.
عیال سیّد چون داخل شد آقا را در فکر دید، پرسید: ملّا قلی چه گفت؟ فرمود: حرفی بود.
چون صبح شد به مدرس رفت و با بعضی خواصّ به مکان معهود رفته شکافتند، جعبه‌ای نمودار شد، بگشودند همان بود که ملّا قلی گفته بود؛ حکم روز قبل را خواستند و وقف نامه را نموده، مورد حیرت همه و خجلت مدّعی شد.
پس از هشت شب دیگر نیز همان وقت در را کوبیدند، معلوم شد ملّا قلی است، خود آقا وی را استقبال و مقدمش را گرامی داشت و مقدّمش نشانید و گفت: صدق قول شما معلوم شد، حال تکلیف چیست؟ ملّا قلی گفت: چون معلوم شد که جنون ما گل نمی‌کند، آنچه داری بفروش و بعد از ادای دیون، باقیمانده را بردار و به نجف اشرف بمان و به این دستورالعمل مشغول باش تا آنجاها باز به تو برسم.
همانطور نمود تا آنکه روزی به وادی‌السّلام ملّا قلی را دید دعا می‌خواند، بعد از فراغ خدمتش رسیده با وی به خلوتی رفتند؛ ملّا قلی گفت: فردا من در شوشتر خواهم مرد و دستورالعمل تو این است، و وادع فرمود.

حاج شیخ محمّدعلی شرف‌الدّین، فرزند مرحوم حاج شیخ محمّدمهدی شرف‌الدّین از علماء و موثّقین شوشتر هستند.) گفتند:
نام این جولا، ملّا قلی است و فعلا در وادی‌السّلام نجف مدفون است، ایشان به یکی از اهالی نجف (سيدعلي شوشتري) وصیّت کرده بود که جنازه مرا از شوشتر به نجف منتقل کرده و در فلان مقبره وادی‌السّلام دفن کنید، كه مقصود همين بقعه است و همين جا محل ملاقات سيدعلي شوتري با ملاقلي بوده و بعد ملاقلي را هم به همينجا منتقل كرده اند و مدفون است


اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد سيد حسين قاضي پدر مرحوم آیت الله قاضی و استاد ایشان

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:08 pm

مرقد سيد حسين قاضي پدر مرحوم آیت الله قاضی و استاد ایشان

ایشان اولین استاد آیت الله قاضی و از اوليای الهي بودند و در صحن بقعه مجاور مرقد آیت الله قاضی می باشد
و نیز قبر مادر آیت الله قاضی که کنار آن می باشد

دراحوالات مرحوم قاضی و مشايخشان:
مرحوم‌ قاضی‌ ـ رضوان الله علیه‌ ـ خود در امور معرفت‌، شاگرد پدرشان‌ مرحوم‌ آیة‌ الحقّ، آقای‌ سیّد حسین‌ قاضی‌ که‌ از معاریف‌ شاگردان‌ مرحوم‌ مُجدّد آیة الله‌ حاج‌ میرزا محمّد حسن‌ شیرازی‌ ـ رحمة الله علیه‌ ـ بوده‌اند،
و ایشان‌ (والد مرحوم قاضی) شاگرد مرحوم‌ امام‌ قلی‌ نخجوانی‌ و ایشان‌ شاگرد مرحوم‌ آقا سیّد قریش‌ قزوینی‌ هستند (مدفون به صحن صغير حرم حسينى).
 گویند: چون‌ مرحوم‌ آقا سیّد حسین‌ قاضی‌ از سامرّا از محضر مرحوم‌ مجدّد (ميرزاى شيرزاى بزرگ) عازم‌ مراجعت‌ به‌ آذربایجان‌، مَسقط‌ الرّأس‌ خود بوده‌اند، در ضمن‌ خداحافظی‌ مرحوم‌ مجدّد به‌ ایشان‌ یک‌ جمله‌ نصیحت‌ می‌کند و آن‌ اینکه‌: «در شبانه‌روز یک‌ ساعت‌ را برای‌ خود بگذار!»
  مرحوم‌ آقا سیّد حسین‌ در تبریز چنان‌ متوغّل‌ امور الهیّه‌ می‌گردد که‌ در سال‌ بعد چون‌ چند نفر از تجّار تبریز به سامرّا مشرّف‌ شده‌ و شرفیاب‌ حضور مرحوم‌ میرزا شدند، مرحوم‌ میرزا از احوال‌ آقا سیّد حسین‌ قاضی‌ استفسار می‌کنند، آنان‌ در جواب‌ می‌گویند: یک ساعتی‌ که‌ شما نصیحت‌ فرموده‌اید تمام‌ اوقات‌ ایشان‌ را گرفته‌ و در شب‌ و روز ایشان‌ با خدای‌ خود مراوده‌ دارند.

توضیح:
1- مرحوم سيد قريش قزوينى از شاگردان مرحوم ملا محراب گیلانی و به نقلی از جانشینان ایشان در مسائل عرفانی بوده است
و مرحوم ملا محراب شاگرد آقا محمد بیدآبادی
و ایشان شاگرد مرحوم سید قطب الدین محمد نیریزی عارف بزرگ
البته اين يك طريق معرفتى ايشان است و منافاتى با طريقهاى ديگر ندارد

2- میرزای شیرازی استاد حوزوی مرحوم سید حسین قاضی بوده اند
و سید حسین قاضی در تبریز خدمت امام قلی نخجوانی می رسد که شغل بزازی داشته و شاگرد امام قلی نخجوانی می شوند و امام قلی نیز شاگرد سید قریش بوده است

از دیگر خاندان مرحوم قاضی نیز در صحن بقعه و داحل بقعه مدفون می باشند
رحمت الله علیهم

مرحوم آیت الله سید حسین قاضی
ايشان استاد اصلي مرحوم سيدعلي قاضي بودند
و استاد ايشان مرحوم امامقلي نخجواني بوده است
كه اهل نخجوان از استانهاى شمالي ايران در ناحيه قفقاز بوده و علماى بسيارى دشته كه در دوره قاجار  و همين الان هم نظربرسي شده اكثريت مردم طالب الحاق به ايران هستند الان در زير سلطه دولت باكو است
غرض مرحوم امامقلي نخجواني سير در مسير الهي افتادنش را اينطور نقل كرده اند:
در سال ۱۲۴۹ ﻗﻤﺮي،
امامقلی نخجوانی در نخجوان در زمان شباب خود، دلبسته یک پسر ارمنی می‌شود و به طوری عشق او بر او غالب می‌گردد که خواب و خوراک را از او می‌گیرد، و روزی که در معبر و خیابان در اندیشۀ خود با او مشغول و سراسیمه می‌رفته است، کسی از پشت سر دست به شانۀ او می‌گذارد و می‌گوید: «این راه عشق نیست و این عشق درست نیست! عشق، عشق خداست و باید به او عاشق شد.»

به مجرّد این کلام عشقش تبدیل به عشق خدا می‌شود، آن عشق به گونه‌ای از بین می‌رود که اثری از آن به جای نمی‌ماند و عشق خداوند تمام وجودش را فرا می‌گیرد.

پس از چند روز، باز آن مرد به او می‌رسد و این، از او، راه وصول و چاره می‌طلبد، او می‌گوید: «باید بروی به مکّۀ مکرّمه و در آنجا اقامت کنی تا کارت درست گردد.»

امامقلی از او دستور می‌گیرد و به مکّه رهسپار می‌شود و چهار سال درنگ می‌کند و به مقصودش نمی‌رسد،

و پس از گذشت این زمان به او گفته می‌شود: به بیت اﻟﻤﻘـﺪس بی‌رود و در بیت اﻟﻤﻘﺪس ﺑﻪ اربعین ﻫﺎ ﻣﻲنشیند و رﻳﺎﺿﺖها ﻣـﻲﻛﺸـﺪ؛ و چهار سال درنگ می‌کند و به او كفته ميشود « باید به مشهد مقدّس خدمت حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام بروی و در آنجا به چاره‌ات می رسی!»
با آن زﺣﻤﺖ پیاده و ﭘﺎي ﺑﺮﻫﻨﻪ، ﻣﺸﺮف آﺳـﺘﺎن ﻣﻼﻳـﻚ ﭘﺎﺳـﺒﺎن اﻣـﺎم رﺿـﺎ ﻣـﻲ شود
امامقلی ا به صوب خراسان رهسپار و سه ماه تمام در مشهد مقدّس به توسّلات و زیارات حضرت امام رضا علیه‌السّلام اشتغال می‌ورزد پس از گذشت سه ماه از جانب ضريح حضرت رضا علیه‌السّلام و در ﺗﺤـﺖ ﻗﺒـﻪ ﻣﺒﺎرﻛﻪ ﺻﺪاﻳﻲ ﻣﻲ رﺳﺪ از ﻃﺮف ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻘﺪس ﻛﻪ : برو به خدمت سید قریش ﻗﺰوﻳﻨﻲ، ﺣﺎﺟﻲ ﻣﺮﺣﻮم ﻣﺸﺘﺒﻪ ﻣﻲﺷﻮد که اﻳﻦ ﺧﻮاب اﺳﺖ ﻳﺎ بیداري؟ می‌ّیند که هیچ ننشسته و سرپاست.
ﺑﺎز ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻲ ﻣﻲ ﺷﻮد وﻫﻤﺎﻧﻄﻮر ﺻﺪا ﻣﻲ آﻳﺪ ﺑﺎز ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮد و ﺗـﺎ ﺳـﻪ دﻓﻌـﻪ . ﺑﻌـﺪ از آن ﻣـﻲ آﻳـﺪ ﺑـﻪ ﻗﺰوﻳﻦ و ﻳﻚ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺷﺮف ﻳﺎﺑﻲ ﻣﺎﻧﺪه، آﻗﺎي ﻣﺮﺣﻮم را در ﺧﻮاب می‌بیند و و ﺳؤال و جوابی ﻣﻲﻓﺮﻣﺎﻳﻨـﺪ .
به او گفته می‌شود: «باید به قزوین بروی نزد آقا سیّد قریش قزوینی! مطلوب تو آنجاست.»

امامقلی می‌گوید:
من تا آن لحظه ابداً نام و نشانی از آقا سیّد قریش نشنیده و به خاطر نداشتم؛ فلهذا از مشهد به سوی قزوین حرکت نمودم و در قزوین از او جویا شدم. معلوم شد از علمای معروف و سرشناس و دارای درس و بحث، و در منزل وی رفع خصومات و مشکلات مردم می‌گردد.
من هم روزی به منزل او رفتم و در میان مراجعین نشستم. اطاق‌های متعدّدی برای مراجعین بود و او به کارها و حوائج مردم رسیدگی می‌نمود؛ و من پیوسته با خود می‌گفتم: عجیب است که مرا بدین جا ارجاع داده‌اند
و در قزوین هم یک نفر آقا سیّد قریش قزوینی بیشتر نیست! و این مرد که اهل مراجعۀ مردم و رفت و آمد و رتق و فتق عامّه است، کجا می‌تواند درد مرا دوا کند؟! طبعاً باید او یک مرد مُنعَزل و منزوی باشد. بالأخره نشستم تا قریب ظهر که مردم همه رفتند و من هم برخاستم که خداحافظی کنم و بروم، در این حال آقا سیّد قریش از بالای اطاق به من اشاره ای نمود که بیا!
و ﺑﻌـﺪ از ﻣـﺪﺗﻲ او را ﻣﺄﻣﻮر ﻣﻲفرﻣﺎﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﺒﺮﻳﺰ ﺑﺮو و آن ﺟـﺎ ﻛﺴـﺐ ﻛـﻦ و در آن ﺟـﺎ ﺑـﺎ ﺷـﺨﺺ سیدي ﻣﻼﻗـﺎت ﺧﻮاﻫﻲ ﻛﺮد (و ﺣﺎﻟﺖ و ﺷﻜﻞ و ﺷﻤﺎﺋﻠﺶ را ﻫﻢ ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ) و در وﻗﺖ ﻣﻼﻗﺎت از ﻣـﻦ ﺳـﻼم ﺑﺮﺳـﺎن.
اﻳﺸﺎن به ﺗﺒﺮﻳﺰ ﻣﻲ روﻧﺪ و ﺑﻨﺎي ﺑﺰازي می‌ﮔﺬارﻧﺪ، ﻳﻚ روز در ﺣﺠﺮه اﻳﺸﺎن سيدحسنقاضي وارد ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و اﻣﺎم ﻗﻠﻲ آقا از اسم و ﻧﺸﺎﻧﻲ ﻫﺎ اﻳﺸﺎن را می‌ﺷ ﻨﺎﺳﻨﺪ و ﺳﻼم آﻗﺎ سید ﻗﺮﻳﺶ را ﻣـﻲرﺳـﺎﻧﻨﺪ ﺑﻌﺪ از آن ﺑﺎز اﻣﺎم ﻗﻠﻲ ﻣﺮﺣﻮم ﺑﻪ ﻗﺰوﻳﻦ آﻣﺪه، شرفیاب ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ

اﻣﺎﻣﻘﻠﻲ نیز ﺑﺮ اﺛﺮ اﻳﻦ ﻛﺸﻒ از ﺗﺒﺮﻳﺰ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮده و ﺑﻪ ﻗﺰوﻳﻦ وارد ﻣﻲ ﺷﻮد و ﺧﺪﻣﺖ سید می‌رﺳﺪ . ﮔﻮﻳﺎ ﻳـﻚ ﻫﻔﺘـﻪ ﻗﺒﻞ از ورود ﺣﺎج اﻣﺎم ﻗﻠﻲ ﺗﺒﺮﻳﺰي ﺑﻪ ﻗﺰوﻳﻦ، سید دﺳﺘﻮر داده ﺑﻮده ﻛـﻪ ﻳـﻚ دﺳـﺖ ﻟﺒـﺎس ﻣﻨﺎﺳـﺐ ﺗﺠﺎر ﺑﺮاي وي آﻣﺎده ﻛﻨﻨﺪ . ﭼﻮن ﺣﺎج اﻣﺎم ﻗﻠﻲ ﺧﺪﻣﺖ سید ﻣﻲ رﺳﺪ ﺑﻪ وي اﻣﺮ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﻤـﺎم رود . ﺣﺎﺟﻲ ﭘﺲ از اﺳﺘﺤﻤﺎم، آن ﻟﺒﺎس اﻋﻼي ﺗﺠﺎر را در ﺑﺮ ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﺑﻪ ﻧـﺰد سید ﻗـﺮﻳﺶ ﻣـﻲرود. آن ﮔﺎه سید دوﻳﺴﺖ ﺗﻮﻣﺎن ﭘﻮل ﺑﻪ ﺣﺎﺟﻲ داده و ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﺷﻤﺎ ﺑـﻪ ﺗﺒﺮﻳـﺰ ﺑـﺎز ﮔـﺮد و ﺣﺠـﺮه اي بگیر و ﺗﺠﺎرت ﻛﻦ و ﺑﺪﻳﻦ ترتیب ﺑﻮده ﻛﻪ اﻣﺎﻣﻘﻠﻲ در ﻣـﻲیابد ﺟﺎنشین ﻣﻼﻣﺤـﺮاب؛ ﻣﺮﺣـﻮم ﺣـﺎج سید ﻗﺮﻳﺶ اﺳﺖ.

ﻛﺎر ﺻﺪق و ارادت اﻣﺎم ﻗﻠﻲ ﻧﺨﺠﻮاﻧﻲ ﺗﺒﺮﻳﺰي ﺑﻪ آﻗﺎ سید ﻗﺮﻳﺶ ﺗﺎ ﺑﻪ آن ﺟﺎ ﻣـﻲرﺳـﺪ ﻛـﻪ آﻗـﺎ سید حسین ﻓﺮزﻧﺪ سید ﻗﺮﻳﺶ ﻛﻪ از ﻃﺒﻊ ﺷﺎﻋﺮي ﻓﺮاواﻧﻲ ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮده و ﻋﺎﺻـﻲ ﺗﺨﻠـﺺ ﻣـﻲ ﻛـﺮده و ﺧﻮد ﺑﻪ اﻣﺎم ﻗﻠﻲ بسیار ﻋﻼﻗﻤﻨﺪ ﺑﻮده است در اﻳﻦ ﺑﺎره ﺳﺮوده:

اي ضیاء اﻟﺤــــﻖ، امین بی‌نیاز

اي ﺗﻤــــــــﺎم ﻋﻤــــــــﺮ در راز و نیاز

ای امام اُﻗﻠـــــﻲ و اي ﻓﺮزﻧـــــﺪ ﺣـــــﻖ

ای ز تو گردان تمام نه طبق

ﺷــــﺪ دﻟــــﻢ ﻓــــﺎرغ ز قید ﻣﺎﺳــــﻮاك

ای حسام الدین بیا روحی فداک

ضاع عمری ضاع عمری ضاع عمر [ضاع ضاع_ظ]

قبلتی اغفر لنا ما قد مضی

از برخی حکایات به دست می‌آید که مرحوم آقا سید قریش عنایت خاصی به مرحوم امام قلی داشته‌اند و می‌گویند:

«بین ﻣﺮﻳﺪﻫﺎ ﻣﺸﻬﻮر ﺑﻮده اﺳ ﺖ در لیالی ﺟﻤﻌﻪ ﺣﺎج سید ﻗـﺮﻳﺶ ﻧﻤـﺎز ﻣﻐـﺮب را در ﻗـﺰوﻳﻦ و ﻧﻤـﺎز ﻋﺸﺎ را در ﺗﺒﺮﻳﺰ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﻲآورده و نماز ﺻﺒﺢ ﺟﻤﻌﻪ را در ﻗﺰوﻳﻦ ادا می‌نموده بطی اﻻرض. »

گویا غرض از این سفر ارتباط با مرحوم امام قلی بوده است. والله العالم

پاره‌ای از اشعار
ﺣﺎج اﻣﺎم ﻗﻠﻲ ﻃﺒﻊ ﺷﻌﺮ ﻫﻢ داﺷﺘﻪ و ﺗﺨﻠﺼﺶ رﺳﻮا ﺑﻮده اﺳﺖ و علاوه ﺑﺮ ﻓﺎرﺳﻲ ﺑﻪ ﺗﺮﻛﻲ ﻫﻢ ﺷـﻌﺮ ﻣﻲ ﺳﺮوده است ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺼﺮع از آن ﺟﻤﻠﻪ است:

ﭘﺮﻳﺸﺎن ﺳﻮﻳﻠﻤﺰ الا ﭘﺮﻳﺸﺎن
ﻛﻠﻤﺎت ﻣﻨﺜﻮر و ﻣﻨﻈﻮم و ﺑﺮﺧﻲ ﻗﻄﻌﺎت و رﺑﺎعیاتی از وي ﺑـﻪ ﻓﺎرﺳـﻲ ﺑـﻪ ﺟـﺎ ﻣﺎﻧـﺪه اﺳـﺖ ﻛـﻪ از ﺟﻤﻠﻪ آﻧﻬﺎﺳﺖ این ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻨﺜﻮر:

«در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮاﺳﺖ ﺣﻖ، ﺧﻮاﺳﺖ ﺧﻮد را ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻪ میان آورد اﮔﺮ ﭼﻪ در ﺻﻮرت ﻋﻤﻞ، ﺧﻮش ﻧﻤﺎ و درﻧﻈﺮ ﻋﺮف ﭘﺴﻨﺪﻳﺪه ﺑﺎﺷﺪ جناب ایوب علی نبینا و آله و علیه السلام ﺑﻌـﺪ از آن ﻛـﻪ در ﻣﻘﺎﺑـﻞ خواست حق که افتادن آن یک کرم مأمور بود، خواست خود را به میان آورد و او را ﺑﺮداﺷـﺘﻪ ﺑـﻪ ﻣﻜﺎن ﺧﻮد ﮔﺬاﺷﺖ، و ﺣﺎل آن ﻛﻪ اﻳﻦ ﻋﻤﻞ اﮔﺮ ﭼﻪ در ﻇﺎﻫﺮ، دلیل صبر و تسلیم است، آن ﺛﻤـﺮ را بخشید که ﭼﻨﺎن ﮔﺰﻳﺪ ﻫﻤﺎن حیوان ضعیف ﻋﻀـﻮ ﻣﺒـﺎرﻛﺶ را ﺗـﺎ ﺑـﻪ ﺣـﺪي ﻛـﻪ ﺑـﻲﻃﺎﻗـﺖ ﺷـﺪ و ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻧﻤﻮد ﺑﻪ درﮔﺎه ﭘﺮوردﮔﺎر اﻋﻠﻲ. بالاخره هرچه از هر جا برسد از جانب حق است.»

وی همچنین در شرح حدیث معروف کمیل بن زیاد در آن جا که خطاب به مولا امیرالمؤمنین علیه السلام عرض می‌کند: أَوَ لستُ ‌صاحب سرّک ... از زبان حضرت می‌گوید:

در ﺣﻀـــــﻮر ﺣﻀـــــﺮﺗﻢ اي ﺑـــــﻲ ادب = ﭼﻨــــﺪ بینی ﺧــــﻮﻳﺶ را ذاك اﻟﻌﺠــــﺐ
اﻳــــﻦ ﺳــــﻮاﻟﺖ در ﺣﻀــــﻮر ﺷــــﺎه ﻓــــﺮد = ﺑـــﻮي ﺳﺴـــﺘﻲ می‌دﻫـــﺪ ﻧـــﻪ ﺑـــﻮي درد

اﻳﻦ دو رﺑﺎﻋﻲ از اوﺳﺖ:

در ﺟﺴﻢ ﺻﻔﺎت، ﺟﻠﻮه ﮔﺮ ذات وﻟﻲ اﺳﺖ / دل ﻫﺎي ﺣﺮﻳﻔـﺎن، ﻫﻤـﻪ ﻣـﺮآت وﻟـﻲ اﺳـﺖ
چـﻮن ﻣﻬــﺮ رﺧــﺶ درون ﺟــﺎن ورزﻳــﺪم / دﻳــﺪم ﻛــﻪ جهان، ﺗﻤــﺎم ذرات وﻟــﻲ اﺳــﺖ
*
در ﻣﺤﻔــﻞ ﺟــﺎن، ﺻﺪرنشین اﺳــﺖ ﻋﻠــﻲ / ﺑــﺮ ﺧــﺎﺗﻢ دل، ﻧﻘــﺶ نگین اﺳــﺖ ﻋﻠــﻲ
ﺧﻮرشید ﺳــــﭙﻬﺮ ﻻﻣﻜــــﺎﻧﺶ ﺧﻮاﻧﻨــــﺪ/ ﻳﻌﻨﻲ ﻛـﻪ ﺑـﻪ ﻫـﺮ ﻣﻜـﺎن مکین اﺳـﺖ ﻋﻠـﻲ

اﻳﻦ ﻗﻄﻌﻪ ﻫﻢ از اوﺳﺖ :

اي ﺟــﺎن ﺟﻬــﺎن، ﺟﺴــﻢ ﺟﻬــﺎن، ﺟﻤﻠــﻪ ﻧﻬــﺎﻧﻲ = آن ﻛﺲ ﻛﻪ ﺟﺰ او نیست ﺗﻮ آﻧﻲ و ﺗﻮ آﻧـﻲ
ذاﺗــــﻲ و ﺻـــﻔﺎﺗﻲ و ﻣﺠــــﺎزي و حقیقت = پیدا و ﻧﻬـــــﺎﻧﻲ و ﻣﻜـــــﺎﻧﻲ و زﻣـــــﺎﻧﻲ
ﺷــﻤﺲ و ﻗﻤــﺮ و ﺿــﻮء و ظُلَم لیل و نهاری = ﻫـﻢ ﻣـﺆﻣﻦ و ﻫـﻢ ﻛــﺎﻓﺮ و ﻫـﻢ پیر وﺟــﻮاﻧﻲ
ﻫــﻢ ﻛﻔــﺮ و ﻫــﻢ اﻳﻤــﺎﻧﻲ و ﻫــﻢ ﺟﻨّت و ناری = ﻫﻢ ﻇـﺎﻫﺮ و ﻫـﻢ ﺑـﺎﻃﻦ و ﻫـﻢ عین و عیانی
ﻫﻢ ﺷـﺎﻫﺪ و ﻫـﻢ ﻣﺸـﻬﺪ و ﻫـﻢ ﻧـﺎﻇﺮ و ﻣﻨﻈـﻮر = بی‌نام و نشان بی حد و با حد و نشانی
ﻋﺎﺷــﻖ ﺗــﻮ و ﻣﻌﺸــﻮق ﺗــﻮ و ﻗﺎﺗــﻞ و ﻣﻘﺘــﻮل = صیاد ﺗـــﻮ و صید ﺗـــﻮ و تیر و ﻛﻤـــﺎﻧﻲ
اﻳﻦ وﺣﺪت ﺻﺮف اﺳﺖ ﻧﻪ ﻛﻔﺮ اﺳﺖ ﭼﻪ گویم = گویند تو معنی و تو اجمال و بیانی
رﺳــﻮا ﻧﺒــﻮد اﻳــﻦ ﻛــﻪ بیان ﻣــﻲ ﻛﻨــﺪ اﺳــﺮار = رﺳـــﻮا ﺗـــﻮ و اﺳـــﺮار ﺗـــﻮ و ﻧﻄـــﻖ و بیانی

امامقلی مردی بلند قامت بوده است و پیوسته حتّی در موقع کار و خرید و فروش ساکت بوده است، در عین وقار و سکوت، مشتریان را راه می‌انداخته و به حوائجشان رسیدگی می‌نموده است.

----------------------------
در مرقد آيت الله سيد حسين قاضى استاد و والد مرحوم آيت الله سيد على قاضي
مطلبي بيان شد كه
قبلا و از اول زيارت ان مراقد بيان شده بود
ولى جزو معرفي اساتيد مرحومان قاضى و والد قاضي ذكر نمى شد و مغفول مانده بود

مرحوم قاضي وقتي از اساتيدشان در معرفت ومسير مي پرسيدند ميگفتند
شاگرد پدرم بودم
و او شاگرد ميرزاى بزرگ شيرازي بود
و او شاگرد امامقلى نخجوانى
و او شاگرد سيد قريشي
البته خود والد قاضي هم بعدبازگشت از سامراء به تبريز = مستقيما هم نزد نخجواني تلمذ كرده بودند

اما نكته مغفول:
عدم ذكر ميرزاى بزرگ شيرازي در سلسله اساتيد معرفتي و سلوكي ايشان است
كه اين جهت از ابعاد ناشناخته مرحوم ميرزاى بزرگ است
كه علاوه برفقاهت ومرجعيت و زعامت شيعه
در مبحث معرفت و مشايخ سلوك شخصيت مطرح و فعالى بوده و شاگردانى هم داشتند

يادآورى اين نكته علاوه بر وقت زيارت مرقد آيت الله سيدحسين قاضى والد آيت الله سيدعلى قاضى
همچينن در وقت زيارت مرقد ميرزاى بزرگ شيرازى هم بجا و لازم است

رضوان الله عليهم اجمعين


مرقد مرحوم آیت الله سید علی قاضی

بخشی از معرفی مرحوم آیت الله قاضی از اصجاب استجاره در کتاب اصجاب استجاره به مسجد سهله شرح شده است
کتاب اصحاب استجاره به مسجد سهله
viewtopic.php?f=264&t=10653
ص 228 تا 252

Image

بر سر مرقد مرحوم آیت الله سید علی قاضى
بعد از ذکر دوام وصال ایشان با ناحیه مقدسه و اختیار وساطت ایشان در بهره مند نمودن مشتاقان به دیدار مولا بیان شد:

نذر و ختم مجرب كه تخلف ندارد و حاجات سخت ناممكن را ممكن و ميسور مى سازد

آیت الله سيدعبدالكريم کشمیری از آیت الله سید علی آقا قاضی (رضوان الله تعالی علیهما) نقل كردند: «این ختم تخلف ندارد و امر محال را ممکن می کند و محال است که حاجت روا نشود»
و طریقه این ختم چنین است که
با این نیت نذر کند که خدایا نذر می کنم و بر ذمّه من است که طی دو ماه قمری صد هزار صلوات بفرستم و به پیامبر (صلی الله علیه وآله) هدیه نمایم تا اين حاجت من.... برآورده شود.
پس به نذر خود وفا کند و هر روز مقداری صلوات (مثلا روزی حدود هزار و هفتصد صلوات) بفرستد به طوری که مجموع صلوات ها در دو ماه قمری، صد هزار شود
و باید به چند نکته توجه شود:
1- هنگام فرستادن صلوات با وضو و روبه قبله باشد
2- هنگام ذکر صلوات راه نرود و با کسی سخن نگوید
3- روزانه کمتر از 1000 صلوات نفرستد اما براى اينكه طي دوماه صدهزار انجام شود بايد روزانه بيشتر بخواند
4- نباید حتی یک روز(هزاربار) ترک شود
5- از صبح تا غروب وقت دارد صلوات ها را بفرستد ولی اگر بعد از نماز صبح، صلوات ها را بفرستد بهتر و حصول نتیجه قطعی تر است
و آن مرحومان و راويان این ختم را مکرّر تجربه نموده و موفق بوده اند.
رحمة الله علیهم


مرقد ایشان در صحن بقعه ای است که مقام قدیم هود و صالح علیهما السلام می باشد (به احتمال زیاد)
توضیح مقام قدیم هود و صالح (علیهما السلام):
viewtopic.php?f=2481&t=12248&p=73702#p73473

Image

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

شيخ فضل الله شيخ الاسلام مؤيد - مرحوم ميرزا عبدالعلي طهرانى

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:09 pm

شيخ فضل الله شيخ الاسلام مؤيد

قبر مرحوم شيخ فضل الله شيخ الاسلام مؤيد در مجاور قبر مرحوم قاضی می باشد در سمت پشت سر مرقد مرحوم قاضی
متوفای سال 1438 قمری

Image

مرحوم شيخ روضه و دعا با حال مي خواند ضمن اينكه از نظر رفتاري دلمشنگ و اهل شوخي و خنده بود و نحوه رفتارش بهلول وار بود بطوريكه با كمي با او بودن كسي رويش حساب باز نمی كرد ضمن اينكه اهل توجه متوجه بهره های معنويش مي شدند

توفيقاتي بزرگ هم داشت اما تحت سبك رفتاريش مستور مي ماند
حكايت زير يكي ازطلاب نوشته است مي توانيد از ان مزاجش را بدست اوريد:

روزی از منزل مرحوم .طياره به دنبالش رفتم به یک میوه فروش چرخی که طالبی می فروخت رسید کنارش رفتم و از او طلب نصیحت کردم به شوخی و به ظاهر مسخره بازی جوابم را داد
و در عین حال گفت: این طالبی ها رو باید بخرم و ببرم به بعضی خانواده های فقیر بدهم هم ایشان خوشحال میشود هم ان ها و خوشحالی این ها یعنی خوشحالی حضرت امام زمان و خوشحالی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یعنی خوشحال خدای متعال .
بعد هم گفت:حالا برو تا من به کارم برسم.
طلبه های جوان را آیت الله صدا میزد و بزرگان را به نام مثلا سال ۷۲در ورودی سالن یک همایش ایستاده بود و با بزرگانی که می آمدند مزاح میکرد ازجمله :علامه جعفری وقتی آمد او را خطاب کرد به به شیخ محمد تقی تو که از من داغون تری ،
و مرحوم علامه چقدر با محبت با او بر خورد کرد
آیت الله العظمی جوادی املی را صدا زد به به شیخ عبدالله ، و ایشان هم چه متواضعانه برخورد کرد و البته بعضی ها هم مغرورانه برخورد میکردند.
مرحوم طیاره میگفت: شیخ فضل الله گمنام و صاحب سر است.
مرحوم کربلائی احمد میگفت: شیخ فضل الله فضل خداست و دارای فضیلت است و ثمره ی علم را که تواضع است دارد، گره گشا هم هست.

یک شب از ترمینال جنوب خواستم به سمت قم بیایم که ایشان را هم آنجا دیدم بلافاصله ماشین دربست کردم وبا ایشان با همان ماشین قم امدیم در طول مسیر با لطایف الحیلی و اصرار و تعهد به این کار تا زنده است به کسی نگویم از او سوال کردم آیا محضر حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف مشرف شده یا نه.

شيخ فضل الله فرمودند : گاهی منزل تشریف آورده اند واز من دلجویی کرده است.
گفتم چه مواقعی تشریف آورده اند؟
گفت وقتی بعضی ها تمسخرم کرده اند و دلم شکسته شده و یا مواقعی که هر چه داشته ام در راه خدا انفاق کرده ام.

موقع نقل که بسیار یواش تعریف میکرد که راننده نشنود چه اشکی می ریخت بعد هم در اوج گریه شوخی کرد و دوباره تاکید کرد تا زنده ام راضی نیستم جایی نقل کنی.

جلوی ترمینال دستش را بوسیده بود و از این امر شاکی بود میگفت به دو دلیل ناراحتم دلیل اول اینکه کسی ببیند خیال میکند اینجا خبری است.
دلیل دوم جواب اجدادت را چه بدهم اگر سوال کنند چرا گذاشتی فرزند ما دست تو را ببوسد.

اين ويديو تيپ و حالش را مي رساند
https://www.aparat.com/v/LOg4X/
مزاجا هم سرحال بود در سفر زيارتي اربعین عتبات که پیاده به سفر می رفت در سماوه يكباره حالش به هم خورده مرحوم شد و با اينك باجايي مرتبط نبود معجزه وار دفن در مقبره مرحوم قاضي نصيبش شد
رحمت الله علیه

---------------------------
ایشان ازافاضل وبراى علمای نجف وقم مرثیه خوان سیدالشهدا بود.
سالهای سال همنشین حاج آقا مصطفی خمینی و شیخ جعفرمجتهدی رحمهماالله بود.
حاج شیخ علی بهجت فرزند آيت اله مرجع بهجت نقل كرده است: «پدرم خیلی شیخ فضل الله را دوست داشت.»

ازتجارب وكفته هاى ايشان: تمامی حضرات معصومین (عليهم السلام) بیدارند و بیدار کننده
لکن حضرت سیّدالشهداء (عليه السلام) شدت و بیدار کنندگی اش بیداد می کند!


شيخ فضل الله موید در سال 1395 درمسیرپیاده روی اربعین ودرجمع زائران اربعین کربلا درحالی که پیاده درراه زیارت بودند، در دیوانیه عراق به رحمت الهى پیوست .
درنجف اشرف و قبرستان وادی السلام در جوار مزار مرحوم آیت الله قاضی دفن شد.
Image


اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

===============================
آیت الله حاج ميرزا عبدالعلي طهرانى

مزار يكى از اولياى الهى (مورد نظر نااحيه مقدسه) در وادى السلام نجف اشرف =

1-مرقد در لب خيابان اصلى و ميانى وادي السلام است
و درهمين منظقه زيارتي هفتگي بين هودوصالح جديد تا مقام منبر القائم

2- ايشان كسى كه حضرت صاحب الزمان درباره او تعبيركرده اند:
او از زبان ما سخن مي گويد !!!

3- مرحوم حيدر آقا طهراني متخلص به معجزه
ازشاگردان مرحوم آيت الله شيخ محمدعلى شاه آبادي استاد عرفاني امام خميني
و نيزشاگرد مرحوم آيت الله شيخ محمد جواد انصاري همداني
ووو
كه آثارعرفاني ومعرفتي بسياري دارد وغالبا هم منظوم بوده و تخلصش در شعر به كلمه معجزه است
و مرحوم علامه طباطبايى بر اين آقار او تقريظ نوشته واينطوريادكرده اند: اشعار آبدار و تابناك....
و قبلا ومفصلا شخصيت حيدراقا را در كانالها ومراقد قم معرفي كرده ايم در كانالها وسايت مراقد قم مطالبش را مي توانيد پيدا كنيد ومهمترين نكاتش در اونلان امروز يادآورى شد
مرحوم حيدرآقا پدرش هم از اهل معرفت بوده {مرحوم حاج مرشد طباخ = حاج مرشد چلويي } صاحب قريحه شعرى عرفانى ولايى و متخلص به سوخته كه ايشان هم معرفي شده در درسهاى اگاهي ومسؤوليت ووو

4- مرحوم حیدر آقا معجزه (فرزند مُرشد چِلویی) نقل کرده است:
من دربارۀ صحت این روایت: «نَزِّهونا عن الربوبیة وقولوا فینا ما شئتم»،
ما را از ربوبیت تنزیه کنید آن‌گاه هر چه خواستید در فضيلت مورد ما بگویید.
(علامه مجلسی, هم در بحار الأنوار, ج 25 ص 347 نقل كرده)
که دربارۀ مقام اهل بیت(عليهم السلام) وارد شده، = تردید داشتم.
مضمون این روایت به من نچسبیده بود.
نمی‌دانستم این روایت از اهل بیت(عليهم السلام) صادر شده یا نه.؟
در سفری که به عتبات داشتم،
در زیارت سامرا هنگامی که به سردابی که امام زمان(عجل الله تعالى فرجه الشريف) از آنجا غایب شده است رفتم،
تشرفى خدمت حضرتش حاصل شد
این سؤال از ذهنم گذشت که این حدیث از خاندان شما صادر شده یا نه؟
آقا فرمودند:
بر می‌گردی تهران می‌روی پیش میرزا عبدالعلی تهرانی، سؤالت را از او می‌پرسی،
زیرا او از زبان ما سخن می‌گوید!
من آقا میرزا عبدالعلی را نمی‌شناختم،
وقتی به تهران برگشتم، آدرس منزل ایشان را گرفتم و خدمت ایشان رسیدم.
پس از سلام و احترام نشستم، خواستم مسئلۀ خود را بگویم،
ایشان زودتر فرمود: می‌دانم کدام روایت را می‌گویی!
از جا برخاست، رفت از کتابخانه کتابی را آورد و باز کرد،
روایت را آورد و خواند و فرمود:
این روایت از اهل بیت(عليهم السلام) صادر شده است!
من جریان سرداب را برای ایشان تعریف کردم و گفتم:
پاسخ سؤالم را حواله کردند به این‌جا!
ایشان پس از شنیدن سخن من؛ خیلی‌گریه کرد.
هِق‌هِق می‌کرد و اشک از ریشش پایین می‌آمد.
من پس از این جریان ایشان را رها نکردم،
چون در سرداب به خودم گفته شده بود: او از زبان ما سخن می‌گوید!

5- نام اين شخصيت
آیة الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی (۱۳۱۸ - ۱۳۸۷ق) است
دو فرزند عالم ايشان هم معروف هستند و در همين جند سال اخير مرحوم شدند
آیة الله حاج شيخ مرتضى طهراني و آیة الله حاج شيخ مجتبى طهراني

6- مطالب مهمي كه درباره آیة الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی بيان شد:
1- ايشان از شاگردان آيت الله حاج شيخ عبدالكريم يزدي (مجدد حوزه علميه قم و باني مركزيت حوزه قم در جهان تشيع) بوده اند

2- بخاطر انحراف مشروطيت و اعدام مرحوم شيخ فضل الله نوري و فضاى آن وقت تهران؛ ايشان ديگر تحمل ماندن درتهران را ىداشته حتى از كوچه اى كه دو نفرمعروف مشروطه ساكن بودند عبور نمى كرد
و خلاصه به مشهدمقدس هجرت كرد

3- درمشهد در مسجد بالای سر حضرت رضا علیه السلام در حرم مطهر نماز می خواندند.
و درميان علماء و فضلا ومردم بسيارمحترم بودند

4- و یک. تدریس اخلاق هم در مشهد داشتند
كه در درس اخلاق آمیرزا عبدالعلی در مشهد حتى مراجع تقلیدی مانند آیة الله میرزا احمد کفایی، (فرزند آخوند صاحب كفايه) و آیة الله سبزواری و ... شرکت می‌کردند.

5- در يكي از سفرهايشان به تهران (جهت ديدار خانواده وخويشان) علماء تهران كه از رفتن ايشان از تهران ناراحت بودند؛ تقاضاي مراجعت به تهران و اقامت را نمودند

6- مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضى طهرانى فرزندشان نقل كرده است:
آیة الله ميرزا احمد آشتیانی
https://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%DB%8C ... 9%86%DB%8C
در مراجعت پدرم به تهران به دیدن ایشان آمد و فرمود: مرا مجتهد می‌دانی؟
پدرم پاسخ داد: آری.
فرمود: عادل می‌دانی.
پدر فرمود: آری.
فرمود: حکم می‌کنم در تهران بمانی.
لذا پدرم پس از سه سال اقامت در مشهد به تهران بازگشت.

7- چون در مبناي فقهي رايج امروز اينطور است كه اگر مجتهد عادل حكم كند = حكمش برهمه واجب مي شود حتى ساير مجتهدين
فلذا مرحوم اشتياني براى الزام مرحوم ميرزا عبدالعلي اينطور عمل كرده وبراو حكم كرده بود
تا ايشان ملزم به ماندن تهران شود ومركز ايران از وجود ايشان بهره مند شوند

8- مرحوم آت الله حاج شيخ مرتضى طهرانى فرزندشان نقل كرده است:
پدرم در تابستان‌ها معمولاً یکی دو ماه در لار (در اطراف تهران)
تنهایی در چادر زندگی می‌کرد و به عبادت می‌پرداخت.
شخصی به نام حاج حیدر علی فتاحی، که مردی متعبد بود،
از یکی از اقوام خودشان، که پیرتر از او بود
پس از مرگ وی (حاج حیدر علی فتاحی)، نقل کرد
که حاج حیدر علی فتاحی، به او گفته:
سرّی دارم برای تو می‌گویم،
ولی تا زنده‌ام برای کسی نقل نکن.
در یکی از تابستان‌های گذشته (قبل از پنجاه شصت سال پیش)
مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی بدون عائله رفته بود لار
و در یک چادر نزدیک سایر دامداران (كه نتابستانها كوسفندانشانرادركوههاى آنجا مى جرانند)
برای مدتی موقت (یکی دو ماه) سکونت کرده بود.
من (حاج حیدر علی فتاحی،) به پیشنهاد حاج آقا (ميرزا عبدالعلي) چند شبی در چادر ایشان می‌خوابیدم.
روزی به ایشان گفتم: من فردا دادگاه دارم و به همین جهت باید امروز بروم تهران تا فردا بوقت بهدادكاه برسم .
ایشان فرمود: امشب نزد من بمان؛ من فردا تو را می‌فرستم.
در آن زمان چهار پنج ساعت طول می‌کشید تا با وسایل آن موقع از لار تا میدان ارک و دادگستری بروم.
فکر کردم ایشان بیخود نمی‌گوید و اطاعت کردم.
روز بعد تقریباً یک ساعت قبل از موعدی که باید در دادگاه حاضر شوم،
ایشان دست مرا گرفت و از چادرهایی که آنجا زده بودند گذشتیم تا رسیدم پشت تپه‌ای،
فرمود: چشمت را ببند
تا من صلوات می‌فرستم تو هم صلوات بفرست،
هر وقت ساکت شدم تو هم ساکت شو و جشمت ر اباز كن.
من هم همین کار را کردم
وقتی ساکت شدم و چشمم را باز کردم ...خود را در میدان ارک جلوی دادگستری دیدم!!!
ضمناً فرمود: تا زنده‌ام این ماجرا را برای کسی تعریف نکن.

9- ازمطالبي كه مرحوم آيت الله جاج شيخ مرتضى طهراني فرزندشان درباره بدرشان ميرزا عبدالعلي نقل كرده است:
ایشان، زیارت جامعه و زیارت چهارم از زیارت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام را هر روز می‌خواند.
زیارت امیرالمؤمنین را در فاصله بیست سانتی دیوار می‌خواند،
وقتی می‌گفت «أنت وسیلتی ...»،
حالی به او دست می‌داد که گویا امام عليه السلام را از نزدیک می‌دید.
پدرم می‌گفت: زیارت جامعه کبیره خوب است؛
ولی برای امیرالمؤمنین علیه السلام کم است.
پرسیدم کدام زیارت برای ایشان خوب است،
فرمود: اَلسَّلامُ عَلی أبِی الأئمَّةِ، و خلیل النبوّة، و المَخصُوصِ بِالأُخوَّةِ. = كه اولش با اين فقره شروع مى شود
توضيح: منظورشان اين بوده كه زيارت جامعه اوصاف كلى مشترك ميان معصومين عليهم السلام را خطاب مى كند و اين كم است وبايد زيارتى كه اوصاف و خطابات مخصوص مولاعلى عليهالسلام را دارد هم كفت = و زيارت چهارم از اين قبيل است = زيارت ششم و هفتم هم از همين نوع زیارات است كه مرحوم قاضى درباره زيارت ششم تعبيركرده بود زيارت ششم كيمياست (و براى ترقيات عاليه بسيار قيمتى است)

10- جسد مطهر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالعلي طهراني بعد از وفات در سال 1387 قمري و 1346 شمسي به نجف منتقل و در وادي السلام دفن شد
روي نقشه گوگل دو جا به عنوان مرفد ايشان ثبت است
يكي همين اول وادي السلام در خيابان اصلي مياني قبل از ورودي به مرقد مرحوم قاضي
كه همين درست است ولوح مرقدشان هم نصب است بر خيابان
چون مرقد ايشان بايين ديوار است و براي اينكه مسير است زير با نباشد به ديوار نصب كرده اند
دومي كه به مقام منير قايم نزديك است و در خيابان عرضي هست = صحيح نيست

موقعيت مرقد صحيح نسبت به منبر قائم
https://www.google.com/maps/place/%D8%A ... FQAw%3D%3D

فرزندشان آت الله جاج شيخ مرتضى طهراني هم در كربلا قبرستان جديد سرراه مشّايه و اول شهر كربلاي امروز مدفون هستند
https://maps.app.goo.gl/WY9vxNrJgf759zX7A
رضوان الله عليهما

11- مهمترين نكته درباره ايشان همان تعبيرامام زمان عليه السلام درباره ابشان و اينكه فهم مطالب معرفتي احاديث را در آن تشرف به ايشان ارجاع دادند
والبته التزامات ايشان كه موجبات توفيقات ايشان شده وبعضا فوقا بيان شد

12- تصوير مرحوم ميرزا عبدالعلي طهرانى
Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
---------------------------
1- بر سر مرقد مرحوم آت الله ميرزاعبدالعلى طهرانى:
كه از ناحيه مقدسه (حضرت صاحب الامر منه السلام) براى فهم كلام وحى وكلام خازنان وحى عليهم السلام با ابن توصيف معرفى شده بود: {او (ميرزاعبدالعلى) از زبان ما سخن مى گويد}

مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی درباره شروع فتح ابواب معارف الهى و.. بر اي مرحوم والدشان آيت الله ميرزا عبدالعلى طهراني (رضوان‌ الله‌ تعالی‌علیه) بيان كرده بود:
مرحوم پدرم، به من گفت: من (ميرزا عبدالعلى) به امام‌زاده ابوالحسن (تهران - ميان شهر) می‌رفتم
و از شب تا به صبح (كه كسى رفت و آمد نداشت و درب بسته بوده) ذکر می‌گفتم و مناجات می‌کردم و گریه می‌کردم.
مادرم هم خبر نداشت.
ایشان گفت: من چهل روز ترک حیوانی کردم. نان و سیب‌زمینی می‌خوردم. نان و سرکه‌شیره می‌خوردم.
نگذاشتم مادرم بفهمد. چون من را خیلی دوست داشت.
ما در منزل خدمتکاری که به ما کمک کند نداشتیم و من خودم از مادرم پذیرایی می‌کردم.
در آن چهل روز، شب‌ها هم تا به صبح ریاضت و دعا و تضرع و التماس و مناجات داشتم و از خدا فهم می‌خواستم.
چهل روز من تمام شد.
متوجه شدم که رنگ مادرم پریده است. به بازار رفتم و یک مقداری گوشت خریدم. گوشت را شُستم و سیخ کردم و روی ذغال، کباب کردم و آن کباب چنجه را جلوی مادرم گذاشتم.
به مادر گفتم که من متوجه ضعف شما شدم. این کباب را بخورید تا ضعف شما برطرف شود.
مادر نگاه کرد و گفت خودت هم بخور.
حالا روز چهلم است و من تا غروب باید صبر کنم تا از ترک حیوانی، با آن همه کارهایی که در طی چهل شب تا صبح کرده‌ام نتیجه بگیرم.
باطنم یک تکانی خورد که خدایا چه کنم؟ تمام زحماتم از بین می‌رود.
ابتدا سعی کردم مادر را قانع کنم که من بعداً می‌خورم.
پیش خودم گفتم که مثلاً من هم شب کباب درست می‌کنم و برای شام یا افطار می‌خورم.
ماه رمضان هم نبود که روزهٔ واجب باشد.
مادر قبول نکرد
و لقمه‌ای از گوشت برداشت و گفت: تا تو این را نخوری من هم نمی‌خورم.
یک لحظه خدا نهیبی به دل من زد که عبدالعلی، تو نورانیت و عبودیت و سعادت را از غیر‌خدا می‌خواهی یا از خدا؟
از اربعینیات می‌خواهی یا از خدای اربعینیات؟
اگر خدا نخواهد، صدتا اربعین هم که بگیری به تو نورانیت نمی‌دهند.
اگر از خدا اطاعت کنی، او بدون اربعینیات به تو نورانیت می‌دهد.
رسول خدا می‌فرماید: «اَلْجَنَّه تَحْتَ اَقْدامِ الْاُمَّهات». رسول خدا که بگوید، مثل این است که خدا گفته است.
حالا نورانیت می‌خواهی؟ (كليدش) «اَلْجَنَّهُ تَحْتَ اَقْدامِ الْاُمَّهات».
به مادر گفتم: چشم و دهانم را باز کردم.
پدرم گفت: همین که گوشت را در دهان گذاشتم، چشم دلم باز شد.
همه چیز را می‌بینم؛ همه چیز را می‌گویم؛ (هرسؤالى بكنند جوابش رامى دانم ومى توانم بكويم)
نه فقط حرف‌های مردم را،
بلکه روایات و آیات و فرمایشات معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین را (معارفش) بیان می‌کنم.

مرحوم شيخ مرتضى گفته بود:
این قدرت، نتیجه همان است که با شکستن اربعین و خوردن گوشت اطاعتا ازمادرش و براى رضايت او) خدا در روز آخر به او داده است.
چرا؟ چون اطاعت از مادر کرده است. «اَلْجَنَّهُ تَحْتَ اَقْدامِ الْاُمَّهات».

2- بعد از نماز مغرب شب اول ماه جمادى الأخرى
فضيلت و نحوه انجام نماز مخصوص اين ماه كه براى يكسال اثر دارد را
از كتاب باسخ بركزيده و آئين نماز خواندند
و توضيح داده شد كه
اين نماز براى يكسال تاثير دارد
ووقتش فقط در اين ماه است = هروقت از ماه توفيق شد = و اينكه فراموش نشود

3- در زيارت مرقد سيدالأوتاد فرزند علامه سيدمرتضى كشميرى
از اهميت اين نماز از كلام و نقل نوه وفرزند وجدشان بيان شد

مرحوم آيت الله سید محمد رضى رضوی (نوه علامه سيد مرتضى كشميرى) رحمةالله علیهما صاحب كتاب مجربات الإماميه گفته اند:
پدر بزرگوار و باتقوایم [آیت الله سید محمد کشمیری ره ( = سيدالأوتاد) خیلی بر این نماز[ماه جمادی الأخرى] تاکید و تشویق می کرد
و هر سال امر می کرد که این نماز را بخوانیم و می‌گفت
:این نماز از نمازهای تجربه شده است برای برآورده کردن حاجت های مهم و دفع شرور و بلاهاست.
حتی یک زمانی پدرم در ماه جمادی الاخرى در نجف نبود، (در سفر بودند ظاهرا پاكستان)
پس یک نامه‌ای به ما فرستاد و ما را به خواندن آن نماز امر کرد
و (آيت الله سيدمحمد رضى مى گويد) از وقتی که این نماز را شناخته ام تا الان آن نماز را ترک نکردم
به جز یک سال که توفیق پیدا نکردم آن نماز بخوانم
و (نتيجتا بخاطر نخواندن اين نماز) آن سال در ترس و اضطراب بودم که مبادا ما خطری متوجه ما بشود و اتفاق بدی رُخ دهد
و این به خاطر مهم بودن این نماز است.

همچنين آيت الله سيد محمد رضى رضوى (نوه آيت الله سيد مرتضى كشميرى) بيان كرده است:
یکی از اصحاب جد بزرگوارم (سید مرتضی کشمیری) بنام "آيت الله شیخ حسین هَمدر عاملی" رضوان‌الله‌تعالی‌علیه
که از کسانی بود که با پدر بزرگم در سفر و حضر هميشه همراهشان بود، ایشان تعریف می‌کرد:
«آيت الله سید مرتضی کشمیری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه وقتی که ماه جمادی الاخرى آغاز می‌شد به من دستور می داد که دستور العمل این نماز را در کاغذ (ها متعدد) بنویسم و بین مومنان توزیع کنم.»
همچنین ایشان از آيت الله شیخ غلامرضا النادب رحمت الله نقل می‌کرد:
«در سالی که وهابیون به کربلا حمله کردند و خانه ها را جستجو مى كردند وهر كه مي يافتند را مى كشتند
من این نماز را خوانده بودم به خانه های اطراف من وارد شدند، ولی به خانه من (كه در آن مخفى بودم) وارد نشدند و زنده ماندم».

آيت الله سید محمد رضی رضوی:
این نماز را این قدر مهم میدانم که از نظر اهمیت برای من با نمازهای واجب روزانه مساوی و برابر است
و هر سال برادران دینی خود را به خواندن این نماز تشویق می‌کنم.

ان نماز معروف است به " نماز پناهِ كل سال".

وفقنا الله تعالى بها واعاذنا الله من الشرور والآفات ورزقنا الله افضل الخيرات
آمين رب العالمن

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقبره عمان سامانی - مرقد مرحوم شرکت

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:11 pm

مرقد عمان ساماني

مرقد عمان ساماني در وادي السلام نجف اشرف
و شمال مزار جديد بيامبران الهى حضرتين هود وصالح عليهما السلام


میرزا نورالله بن عبدالله عمان سامانی (1258-1322ق)، ملقب به «تاج‌الشعراء» و متخلص به «عمان»،

از خاندان اهل ادب و شاعری بوده است
پدرش میرزا عبدالله متخلص به «ذره» و مؤلف جامع الأنساب، عمویش میرزا لطف‌الله متخلص به «دریا» و نیای او میرزا عبدالوهاب متخلص به «قطره» از شعرای مطرح اصفهان در عهد ناصری بشمار می‌رفتند

تحصیلات:
در مدرسه صدر اصفهان شاگرد بزرگانی چون آخوند کاشی بود و نیز تدریس ادبیات و عروض داشت

آثار:
«گنجینة الأسرار»، «معراج‌نامه»، «محزن الدرر» و «دیوان اشعار».

مثنوی گنجینة الاسرار:
از آثار عاشورایی؛ در قالب مثنوی با 830 بیت؛ در ابتدای آن، حدیث مشهور کنز و آیه امانت؛ به بیان انیزه آفرینش الهی امام حسین پرداخته است وتوسلات انبیاء الهی به حضرت امام حسین علیه السلام و ذکر مصایب عاشورا با بیان معرفتی انجام می دهد

در درک ارزش این اشعار او از زبان بزرگان:
تفقد میرزای شیرازی از او:
ایشان با جمعی از شیعیان لرستان و منطقه سامان به سامرا و عتبات عالیات مشرف شده بودند و در این سفر به زیارت میرزای شیرازی نائل می شوند، وقتی میرزای شیرازی متوجه شدند عمان در این جمع حضور دارد به ایشان بسیار احترام کردند، کسانی که با میرزای شیرازی ملاقات کردند، عده ای از بزرگان و خوانین بودند و عمان را به عنوان زیارت نامه خوان و مداح همراه خود برده بودند و به او اهمیتی نمی دادند و میرزای شیرازی که متوجه او شدند و شاید بخش هایی از منظومه او بدست ایشان رسیده بود، آنچنان از عمان تفقد می کند که همگان تعجب می کنند و می فرماید، ای کاش همه درسی که خوانده ام را به شما می دادند و ثواب این منظومه را به من می دادند
معرفی گنجینة الاسراز
https://ganjoor.net/omman/ganjinatolasrar

از اشعار معروف او
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن
این که گوید از لب من راز کیست؟
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خودنمایی می‌کند
ادعای آشنایی می‌کند


تاربخچه تحصیلى و معرفتى عمان ساماني
عمان، تحصیلات خود را از مکتب خانه در سامان شروع می کند
و برای ادامه تحصیل به اصفهان می رود و در مدرسه «نیماورد» یا «نیما رود» اصفهان ادامه تحصیل می دهد و این مدرسه، مدرسه بسیار مهمی در اصفهان بوده است و بسیاری از بزرگان اصفهان در آنجا تحصیل کرده اند و بعد از آن وارد مدرسه صدر اصفهان می شوند و علوم رائج زمان خود را در حد مقدمات و سطح حوزه فرا می گیرد
در مدرسه صدر اصفهان شاگرد بزرگانی چون آخوند کاشی بود و نیز تدریس ادبیات و عروض داشت
و در همان ایام، با دهقان سامانی نیز هم درس بودند
و در مدرسه جد بزرگ اصفهان، بوسیله یکی از اساتیدش به نام میرزا محمد هادی پاقلعه ای به عرفان کشیده می شود و درجاتی در تهذیب و عرفان طی می کند و به کمالاتی می رسد
میرزا نورالله همانند بسیاری از نیاکان خود در سلک اهل سلوك و عرفان و در زمره ارادتمندان حاج میرزا زین العابدین نایب الصدر رحمت علی شیرازی (مدفون به قبرستان درب سلم يا دار السلام شراز)، سعادت‌علی اصفهانی و جانشین او ملا سلطان‌محمد ملقب به (سلطان‌علی‌) گنابادی صاحب تفسيربيان السعادة (مورد اشاره امام خميني در تفسرسوره حمد) بود.
در برخی منابع آمده است عَمّان سامانی و طهماسب قلی خان کرمانشاهی (متخلص به وحدت) در خدمت ملا ولی‌الله همدانی از مشایخ و مأذون از جانب حسینعلى اصفهانی (ملقب به فيضعلى مدفون در تخت فولاد مرقد فيضين)، مشرف به فقر شدند. میرزا مهدی پاقلعه‌ای اصفهانی (ملقببه هادی علی مدفون به مقبره سادات باقلعه در تكيه خاتون آبادى تخت فولاد) عهده دار تربیت عرفانی عَمّان سامانی بوده است
كه ارتباطات و اجازات همه اين مشايخ منتهى به شاه نعمت الله ولي؛ مدفون درماهان كرمان بوده است.

آثار:
«گنجینة الأسرار»، «معراج‌نامه»، «محزن الدرر» و «دیوان اشعار».
از خاندان اهل ادب و شاعری بوده است
پدرش میرزا عبدالله متخلص به «ذره» و مؤلف جامع الأنساب، عمویش میرزا لطف‌الله متخلص به «دریا» و نیای او میرزا عبدالوهاب متخلص به «قطره» از شعرای مطرح اصفهان در عهد ناصری بشمار می‌رفتند

از ديگرشاعران خاندان عمان سامانى
Image

طليعه ديوان عمان سامانى
به پرده بود جمال جمیل عز و جل
به خویش خواست کند جلوه ای به صبح ازل
چو خواست آن که جمال جمیل بنماید
علی شد آیینه؛ خیرالکلام قَلّ و دَلّ
https://www.google.com/maps/dir/%D9%85% ... FQAw%3D%3D
وضعيت امروز مرقدعمان سامانى
https://drive.google.com/file/d/1vyJ4kD ... kCV1g/view

مرقد مخروبه عمان ساماني از زاويه ديد واضح
https://www.instagram.com/samanihaye.in ... HHAzuuoZ1/

ديوان اشعار عمان ساماني
https://ganjoor.net/omman/ganjinatolasrar

بحش 32 كنجينة الأسرار = اشعار وداعيه
در بیان عنان گیری خاتون سراپرده‌ی عظمت و کبریایی حضرت زینب خاتون، سلام اللّه علیها،
که آن یکه تاز میدان هویت را، خاتمه‌ی متعلقات بود و شرذمه‌یی از مراتب و مقامات آن ناموس ربانی و عصمت یزدانی که در عالم تحمل بار محنت، کامل بود و ودیعت مطلقه را واسطه و حامل، بر مذاق عارفان گوید:
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلا مهلنش بر آسمان
کای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه‌ی چشمی به آنسو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
باز دل بر عقل می‌گیرد عنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
میدراند پرده، اهل راز را
میزند با ما مخالف، ساز را
پنجه اندر جامه‌ی جان می‌برد
صبر و طاقت را گریبان می درد
هر زمان هنگامه‌یی سر می‌کند
گر کنم منعش، فزونتر می‌کند
اندرین مطلب، عنان از من گرفت
من ازو گوش، او زبان از من گرفت
می‌کند مستی به آواز بلند
کاینقدر در پرده مطلب تا بچند؟
سرخوش از صهبای آگاهی شدم
دیگر اینجا زینب اللهی شدم
https://ganjoor.net/omman/ganjinatolasrar/sh33

مجلس توسل يا اشعار تضمين اشعار وداعيه
https://www.aparat.com/v/o85dmjm

نگاه معرفتى و سير وسلوكى وعرفانى به عاشورا
اینکه عالم همه مظاهر و تجلیات خدا ست و انسان کاملی مانند امام حسین علیه السلام مظهر اکمل حق تعالی است و در راه رسیدن به معبود قربانی می شود و حتی مسئله عرفانی دیدن عاشورا تنها از عمان نیست و بزرگانى مثل سید بن طاووس هم به عاشورا و وقایع آن نگاه عرفانی نيز داشته اند ايشان در مقدمه لهوف حرف عجیبی گفته است او می گوید: « و لو لا امتثال أمر السنة و الکتاب فی لبس شعار الجزع و المصاب لأجل ما طمس من أعلام الهدایة و أسس من أرکان الغوایة و تأسفا علی ما فاتنا من السعادة و تلهفا علی امتثال تلک الشهادة و إلا کنا قد لبسنا لتلک النعمة الکبری أثواب المسرة و البشری » اگر نبود که امر ائمه (عليهم السلام) به عزادارای حسینی، این روز وبراى آن نعمت كبراى لباسهاى مسرت وبشارت مى بوشيديم (چرا که حضرت از چاه معاشرت با اشقیاء به حضور و دیدار حق رفته است)، می بینیم که سید با نگاه عرفانی به واقعه عاشورا نگاه می کند، واين نيكو بينى معرفتى مصيبت عاشورا آموخته محضر حضرت زينب عليهاالسلام است كه وقتى ابن زباد لعين از حضرتش برسيد جطور ديدى كارخدا را با تو وبرادرت؟!! حضرتش فرمود: نديدم جز زيبايي!!!
پس عمان در اصل عاشقانه دیدن و عارفانه دیدن، را از محضر حضرات براى خواص آموخته است
و تابع نگرش حضرت زينب و آموختگانى چون بزرگاني مانند سيد بن طاووس است

نوحه علی اکبر - عمان سامانی - سید حسام الدین سراج
https://www.aparat.com/v/n75fwrd

«گنجینه الاسرار» روایت منظوم و عارفانه واقعه کربلاست که این اثر نخست در بمبئی هند به چاپ رسید و سپس در سال 1360 خورشیدی همراه قصاید عمان به خط مرحوم استاد حبیب الله فضایلی خوشنویسی شده و به چاپ رسیده است.

کتاب صوتی گنجینه الاسرار (شمرده خوانى)
https://beeptunes.com/album/13928769/
https://www.youtube.com/watch?v=YvXmRnMqqgo

واقعه ملاقات ميرزاى شيرازى و عمان سامانى
ایشان با جمعی از شیعیان جهارمحال بختياريو منطقه سامان به سامرا و عتبات عالیات مشرف شده بودند و در این سفر به زیارت میرزای شیرازی نائل می شوند، ايشان روضه وداع را در مجلس ميرزا مى خواند، وقتی میرزای شیرازی متوجه شدند عمان در این جمع حضور دارد به ایشان بسیار احترام کردند، کسانی که با میرزای شیرازی ملاقات کردند، عده ای از بزرگان و خوانین بودند و عمان را به عنوان زیارت نامه خوان و مداح همراه خود برده بودند و به او اهمیتی نمی دادند و میرزای شیرازی که متوجه او شدند و شاید بخش هایی از منظومه او بدست ایشان رسیده بود، آنچنان از عمان تفقد می کند که همگان تعجب می کنند و می فرماید، ای کاش همه درسی که خوانده ام را به شما می دادند و ثواب این منظومه را به من می دادند و می توان این مطلب در نسخه های قدیمی تر دیوان عمان یافت.

شرح كاملتر اين واقعه از مرحوم آيت الله سيداحمد نجفى داماد مرحوم آيت اله شيخ عباس قوچانى وصى مرحوم آيت الله قاضي
https://www.aparat.com/v/4Z6P3

مستند تلویزیونی «میراث مرثیه» زندگینامه عمان سامانی
https://www.aparat.com/v/19sO8


وفات:
جنازه عمان سامانی در مسجد جامع زادگاهش به رسم امانت به خاک سپرده می‌شود و بعدها بر اساس وصیت او به نجف اشراف منتقل و در وادی‌السلام مدفون می‌شود


======================
مرقد مرحوم عبد صالح عابد و عارف الهى حاج محمد حسن آقاى شركت اصفهانى

2- آن مرحوم از اصحاب وشاگردان بزرگان بسيارى بوده است
اگرچه بطور شاخص به عنوانى شاگرد مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد جواد انصارى همداني بيشتر شناخته شده بودند
اما چون پدرشان (مرحوم عبدالمحمود) از فدائيان وارادتمندان مرحوم ملاجواد بيدآبادى سرجويي (متوفاى 1344 ق) بوده
فلذا به همين جهت فرزندشان (حاج محمدحسن شركت) هم درهمان دوره كودكي خدمت مرحوم بيدابادي رسيده است
و مصاحبت داشته واز همان زمان به نظر مبارك و لطف مرحوم بيدآبادى سرجويي نائل شده بودند
و با برخي شاگردان ايشان و ساير اهل معرفت تا وفاتشان مصاحب بوده اند
خود مرحوم شركت درباره زيارت و مصاحبتشان با مرحوم ملامحمدجواد بيدآبادى وسرجويي اينطور نفل مي كرد:
پدرم از فداییان مرحوم آقای بیدآبادی بود و ما از بچّگی خدمت ایشان رسیده بودیم.
بَعدها هم دیدیم حضرت استاد مرحوم آیت‌الله میرزا محمّدجواد انصاری همدانی نیز از ایشان بسیار تمجید می‌کرد.
ولذا مرحوم حاج حسن آقا شركت؛ بزركان بسياري را ملاقات ومصاحبت كرده بود و در اين فضا رشد و نمو و بزرگ و تريبت شده بود

از جمله بزرگانى كه مرحوم حاج محمد حسن شركت؛ ملاقات و مصاحبت داشته اند در اوايل جواني؛
مرحوم آيت الله حاج شيخ حسنعلى نخودكي اصفهاني (متوفاى 1362ق)
خود مرحوم حاج محمد حسن شركت نقل كرده اند:
واقعاً مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) صاحب نَفَس بود.
ما ظاهراً دو مرتبه خدمتشان رسیدیم
برای حلّ دو مشکل اساسی؛
که هر دو هم به فضلِ حق به‌واسطه‌ی ایشان حل شد.

3- شمه اى از احوال مرحوم حاج محمد حسن شركت اصفهانى
*مرحوم حاج حسن آقا شركت خيلي طلب معرفت داشت و بسيار كوشا و متواضع
و براى بدست آوردن ساعتي مصاحبت معرفتي با هركه بويي از معرفت و ولايت حس مي كرد كوشا بود
و مصاحبت مي كرد ولو آن شخص جوانى بود؛ يك سوم عمر خودش سن داشت
ولذا بيشتر اهل معرفت وولايت، ما بين دوره مرحوم سرجويي بيدآبادي تا بعد زمان مرحوم انصارى و سالهاى اخير تا وفاتشان (از 1338ق تا وفات خودشان 1431 ق) اين نوع شخصيتها را زيارت و مصاحبت كرده بود
چه در ايران يا عراق يا حجاز يا شام

*مرحوم حاج محمدحسن شركت بيشتر عمرشان را در مشاهد مقدسه گذرانده بودند تا وطنشان اصفهان
و اساسا وطن اصلى خودشان بلاد محاضر مقدسه مى دانستند
بدون اغراق مي شود گفت تمام دوره عمرش بطور ميانگين سالانه شايد سه چهار ماه در اصفهان بود
و هشت نُه ماهش را يا مدينه و مكه بود (گاهي يكسال هم در حرمين حجاز مجاورت مي كرد
يا عتبات عاليات عراق (مكرر در سال و با مدتهاى طولاني)
يا مشهد يا قم و ساير اماكن مقدسه اين بلاد
و حتى در مشهد وقم هم خانه داشت و سالهايي كه راه سفر حجاز يا عراق باز نبود
مدتهاى چندماهه طولاني در مشهد و قم مجاورت مي كرد

* عليرغم موقعيت مالي موروثى
اما در زندگي بسيار قانع وزاهد بود و ساده زيست بود
و دنبال هواى دنيا و ثروت وتعينات دنيوي نبود
همينكه امور معيشتش مي گذشت؛ بقيه اوقاتش را فارغ و متفرد در امر طلب معرفت و عبادت و... بود
معيشتش از زراعت و درامد املاك موروثي پدريش بود
(قرارداد نصفه كاري كه بسيار در روستاها ميان زارعان وملاكان رايج بوده است
زراعت و آبيارى با كشاورز؛ و زمين و هزينه كشت وزرع با مالك)
و در حين سفرهاي زيارتي؛ گاهي تجارت مختصري هم داشت

*بسيار كم حرف بود مگر ذكر حضرات معصومين عليهم السلام واولياء الهي كه مصاحبت كرده بود

*از جوانى با هم بسيار رفاقت داشتيم و ايشان تا همين سال آخر در مجالس علويان درمشهد شركت مي كردند و لطف بسيار داشتند

*وفات ايشان در 13 شوال 1431 قمرى (31 شهریور ۱۳۸۹ شمسی) واقع شد.

*وقتی از دنیا رفت تشییع جنازه باشکوهی داشت و بنا به وصیتشان در وادی السلام به خاک سپرده شدند

رضوان الله عليه وحشره الله مع ساداته المعصومين الطاهرين ابدالآبدين

4- موقعيت مرقد مرحوم حاج محمد حسن شركت اصفهانى
از مساعدت ... براى تماس يا خانواده مرحوم و از ... براى بررسى ميدانى قبل از زيارت و اراه گزارش توضيحى و مصور تشكر مى كنم

مرقد مرحوم حاج حسن شرکت بر گوگل ثبت شده و مختصاتش دقیق است
https://maps.app.goo.gl/CzQhpZgcKXcyBi6o9?g_st=ac

لینک مسیر از ورودی وادی السلام
210 متر
https://maps.app.goo.gl/PwXbNAZ5A1AU3vNVA?g_st=ac

آدرس: از ورودی وادی السلام
دو مسیر می شود سمت راست به هود و صالح
سمت چپ فرعی دیگری است در آن اولین فرعی به موازات شارع سور
ورودی یک مکتب دفان و گلابفروش است
مکتب دفان و افراد محلی نیز می شناختند
در فرعی بر دیوار که سمت چپ هست تا مرقد با رنگ سبز با علامت فلش نوشته اند: به سمت مرقد حاج حسن شرکت
تصویر از منظره ورودی به فرعی و منظره مسیر

مسير زيارت مداوم و هفتگي مرقد در برنامه حضوري واونلاين ان شاء الله
بجز هفته اول كه براى معرفى درهمان اول ورد به وادي السلام رفتيم
براى هفته هاى بعدان شاء الله در وقت خروج از وادي السلام ميرويم:
اين مرقد در مسیر به سمت مقام امیر المونین وصافی صفا و مقام امام سجاد عليهما السلام است
با امدن از این مسیر ضمن زیارت مرقد مرحوم شرکت 100 متر بالاتر آن پله هست و می توان وارد شارع سور شد به سمت مقام امام سجاد علیه السلام رفت
حون در خروجی به خیابان کوچه روبروی آن به فاصله حدود 100 متر به مرقد صاحب جواهر می رسد
ورودی به شارع سور از سمت آن؛ یک هفته در میان که به زیارت مزارات سمت بحر النجف واقع می شود
و یا يكهفته در ميان كه به سمت مرقد صاحب جواهر می شود رقت و مزارات شارع طوسی مي شود رفت

5- توصيف مقبره و مرقد مرحوم حاج محمد حسن شرکت:
یک مقيره اختصاصى است حاوي:
طبقه همكف به صورت ايواني (منتهى به ديوار ساختمان مجاور)
طبقه زيرين سرداب اختصاصی است
بر ورودی سرداب و بر دیوار حاشیه وادی السلام نام ایشان نوشته شده است
که اکنون فقط ایشان در آن دفن هستند و جای 20 قبر دارد
هر طرف سرداب دو طبقه است دو ردیف ۵ تایی
و قبر ایشان از سمت ورودی سرداب در ردیف سمت چپ در طبقه بالا یک قبر مانده به آخر سرداب
و لوح سنگی هم داخل سرداب در مدخل لحد نصب شده
كه به محاذات لوح مرقد در طبقه همكف گذاشته اند
و در بیرون سرداب بالای موضع دفن ایشان در سرداب
در طبقه همكف و ايوان هم سنگ قبری گذاشته اند و موضعش صحیح است
درب سرداب در كف ايوان در همكف است و قفل ندارد و برای دیدن لحد قبور و داخل سرداب باز و بسته مي شود

Image Image Image
Image Image Image
Image Image Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقام امیر المؤمنین و صافی صفا- مقام امام سجاد (علیهما السلام

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:12 pm

صافی صفا محل عبادت امیرالمؤمنین صلوت الله و سلامه علیه است

در خیابان کمربندی در جهت غربى شهر نجف، حدود 500 متری غرب حرم مطهر امام علی علیه السلام در غرب نجف و مشرف به بحر نجف می باشد.
https://goo.gl/maps/guFHZ4rzNQhXfR5x5

در کتاب ارشاد القلوب نقل شده است
حضرت أميرالمؤمنين(علیه السلام) در ايام خلافت خويش وقتى مى خواستند با خويش خلوت كنند به اين مكان مى آمدند.
روزى وقتى حضرت أميرالمؤمنين (علیه السلام) در اين مكان به راز و نياز مشغول بودند يك شترسوار كه جنازه اى به همراه داشت به نزد امام (علیه السلام) آمد. مرد شتر سوار به امام سلام كرد. امام پاسخ سلام را دادند و پرسيدند: از كجا آمده اى؟
آن مرد گفت: از يمن. امام پرسيد: اين جنازه كيست كه به همراه دارى؟ مرد پاسخ داد: اين جنازه پـدرم است كه براى دفن كردنش به اينجا آمده ام. ا
مام پـرسيدند: چرا در سرزمين خود دفنش نكرديد؟ مرد گفت: خود پدرم وصيت كرد كه مرا در اين مكان دفن كنيد. پـدرم مى گفت در اين سرزمين مردى دفن خواهد شد كه مردمى را به اندازه قبيله ربيعه و مضر شفاعت خواهد كرد.
امام فرمودند: آيا اين مرد را مى شناسى؟ مرد گفت: خير. امام فرمودند: به خدا قسم من همان مردى هستم كه تو مى گويى. سپس جنازه را به خاك سپردند.

Image

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ


====================
مقام امام زين‌العابدين (علیه السلام)
اين مقام در خيابان كمربندى نجف قديم، نزديك مرقد صافى صفا قرار دارد. اهالى نجف، اين مقام را محل توقف و اقامت امام زين‌العابدين (عليه السلام) در زمان زيارت جدشان، اميرمؤمنان (عليه السلام) مى‌دانند.
https://goo.gl/maps/fjNqKccJ9ioAptSh6

گفته مى‌شود ساختمان زيارتگاه در دوره صفوى، بنا گشته و در اواخر دوره عثمانى نيز بازسازى شده است.

براساس روايتى كه سيد بن طاووس نقل كرده، امام زين‌العابدين (علیه السلام) به كوفه وارد شده و در مسجد آن، نماز گزارده و همراه با ابوحمزه ثمالى، به زيارت جد بزرگوار خود، اميرمؤمنان (علیه السلام) رفته است.

Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بیت آیت الله سید مرتضی کشمیری

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:13 pm

به جز قبور بزرگان از برخی مواضع و آثار بزرگان نیز یاد می شود

بیت آیت الله سید مرتضی کشمیری؛
مختصات:
31.992861,44.316286
در شارع طوسی در اولین کوچه بعد مسجد شیخ طوسی - اولین فرعی سمت راست
قسمت بیرونی خانه امروزه هتل "فندق فدک الزهرا" شده است
اندرونی = در سمت راست هتل واقع است
خانه آیت الله سید مرتضی کشمیری که از اساتید آیت الله قاضی و از مرتبطین با ناحیه مقدسه بودند

قسمت بیرونی بیت که الان هتل شده است و ادامه اش نیز اندرونی بیت بوده؛
اقای قاضی از ایشان نقل کرده بودند که گاهی در حرم امیر المومنین کل قران را در دو رکعت ختم میکردند یا در سجده میرفتند 6 ساعت – ایت الله نخودکی به پسر ایشان فرموده بودند اگر پدرت چیزی از امام معصوم نقل میکرد و ما قبول میکردیم یعنی اینقدر پدرت را قبول داشتیم
و فرمودند که امام زمان دعایی را به ایشان یاد داده بودند که برای گره گشایی و در کتاب استجاره نیز منتشر شده
و پسرشان معروف به سید الاوتاد و مدتی در این بیت ساکن بودند
و خودشان در بغداد مسموم شدند و اخر کار در کربلا مدفون شدند
و بعد اینجا بعدا اینجا ساکن میشوند

در اندروني خانواده شان ساكن بوده اند و و خود مرحوم كشميري غالب اوقات در قسمت بيروني بوده اند
قسمت اندروني همانست كه هنوز به صورت خانه است
قسمت بيروني همانست كه مسافرخانه شده و اين بخش اهميت دارد بخاطر حضور مرحوم كشميري در آن و نيز سكونت فرزندشان سيد محمد كه از اهل معنا بود

بیت اول علامه سید محمد علی موحد ابطحی:
اینجا منزل اول مرحوم علامه سید محمد علی موحد ابطحی هم بوده است؛

در این بیت:
مرحوم سید مرتضی کشميري - مرحوم سید محمد کشميري پسرشان که معروف به سید الاوتاد بود و بعد بدرشان در این بیروني سکونت داشت ومرحوم علامه سید محمد علی موحد ابطحی و زوجه اول مرحوم آیت الله خویی و سه دخترانشان که در وقت ولادت فرزند علامه حضور داشتند و شخصیتهایي دیگري از بانوان مثل دختر مرحوم سید جمال الدين گلپايكاني و والده مرحوم آیت الله صافي اصفهاني از اصحاب استجاره و مرحم ایت الله نجومی کرمانشاهي که در منزل روبرو ساکن بودند = رضوان الله
عليهم
سه دختر بزرگ مرحوم آیت الله خويي هم خودشان از بانوان متشخص نجف و همسر شخصیتهای حوزه نجف اشرف بودند

=====================
مرحوم آیت الله شيخ محمد ناصری نقل كرده اند:
حضرت آيت الله سيد محمد کشميري، استاد ما و از اولياي الهي و اوتاد بود.
ايشان چيزي از کسي قبول نمي کرد. مجتهدي مسلم و خيلي مورد توجه همگان، امّا کاملاً منزوي بود. و از خانه بيرون نمي آمد
و چيزي از بازار نمي خورد. خودش آردي در منزل تهيه مي کرد و به نانواي متديّني مي داد که براي ايشان اين نان را مي پخت.
خطّش خيلي زيبا بود. تابلو هايي را با عبارت «یا صاحِبَ الزّمان اَغِثنی؛ یا صاحب الزمان اَدرِکنی» مي نوشت و به پسرش (سيد مرتضى رضوى) مي داد. او هم آن تابلو ها را چاپ مي کرد و مي فروخت و پولش را به پدر مي داد. پدر هم زندگي خود را با آن اداره مي کرد.
آن وقت ايشان استاد اخلاق ما بود. من به خدمت ايشان مي رسيدم. خودشان مکرر به بنده مي گفتند: (در سفرهاى دينى به باكستان و هند و كشمير) «به يک حمد خواندن، مرده زنده مي کردم».
يکي از دفعاتي که به ديدار ايشان رفته بودم، از ايشان اسم اعظم را خواستم. ايشان ندادند
ولي گفتند اگر اسم اعظم را مي خواهي به در خانه امام زمان (عليه السلام) برو
و از اين اسم شريف: ««یا صاحِبَ الزّمان اَغِثنی؛ یا صاحب الزمان اَدرِکنی» نگذر.
اين اسم اعظم حق است، به آن توجه داشته باش.
به دنبالش اين ماجرا را براي بنده تعريف کردند که
سفري به خراسان رفته بودم. در مسير برگشت از تهران به قم رفتم تا يکي از آشنايان و بستگان را ببينم و بعد به عراق بازگردم. در نيمه شبي که هوا سرد بود، اتوبوس مرا جلوي صحن حضرت معصومه (عليها السلام) پياده کرد. من هم پياده شدم.
اما من پيرمرد هشتاد و پنج ساله با چمدان و ساک کجا بروم؟
من که آدرس را بلد نيستم و کسي هم نيست که از او نشاني را بپرسم.
مقداري ايستادم، ديدم خبري نشد.
با خودم گفتم ما که صاحب و ملاذ و ملجأ داريم.
بهتر است از ايشان استمداد کنم.
مي گفت ساک را به يک دست گرفتم و عصا و چمدان را هم به دست ديگر.
چشمانم را بستم و در پياده رو به طور مرتب مي گفتم: «یا صاحِبَ الزّمان اَغِثنی؛ یا صاحب الزمان اَدرِکنی»
مکرر اين اسم را تکرار مي کردم و را ه مي رفتم.
يکدفعه سنگين شدم و بعد از آن نگاه کردم
و ديدم بر در يک خانه ام. نگاه کردم، ديدم اسم همين اقوام ما بر در نوشته است.
در زدم، آمد و ديدم خودش در را باز کرد
و متحيرانه از من پرسيد، چطور و با چه آمدي؟
گفتم: آمدم ديگر و به داخل خانه رفتم
ايشان در ادامه كفته است:
اسم حضرت بقية الله (عليه السلام) اسم اعظم حضرت حقّ است.
در گرفتاري هاي روحي، معنوي، جسمي، مادي توجه و توسلاتان به اين اسم شريف باشد.
خدا شاهد است بنده (ناصرى) مکرر گرفتاري هاي مختلفي داشتم مخصوصا در فشار ها و ناراحتي هاي خارجي با اين ذکر نتيجه ي قطعي گرفته ام.
ذکر «یا صاحِبَ الزّمان اَغِثنی؛ یا صاحب الزمان اَدرِکنی» را يادداشت کنيد و در مواقع گرفتاري متوسّل و متوجه به حضرت بقيه الله ـ روحي له الفدا ـ بشويد ان شاء الله نتيجه ي قطعي خواهيد گرفت.
اين ذکر، ورد است عدد هم ندارد و لازم است در وقت توسل بوسيله آن يكسره ويكنفس و بيوسته و مرتب آن را تکرار کنيد و همين طور بگوييد تا رفع مشكل بشود.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ


از اهداف بیان این مکانها و سیاحت نجف قدیم:
آشنایی با ساده زیستی علماست؛ که با کمترین امکانات و تحمل سختی ها توانستند بیشترین خدمات علمی را داشته باشند و شرایط درس خواندن و اقامت در اینجا ، ارزش تشرف زیارت امیرالمومنین علیه السلام و استفاده از محضر علما را کسب کنند و همه اینها با قناعت و ساده زیستی برایشان فراهم شده
و ما می خواهیم از اینها درس بگیریم و اینکه اگر بخواهیم کوچکترین فعالیتی انجام بدهیم چندین شرایط برایمان مهیا باشد ونباید خودمان را بند شرایط و امکانات کنیم
حتی بعضی از محله ها باپیشرفت امروزی نیز الان هنوز خاکی وو است و در قدیم در 50 سال قبل و حتی در قرنهای گذشته توانسته اند این همه خدمات داشته اند و درس بگیریم که دنبال راحت طلبی و تجملات نباشیم و این همه کارهای مختلف و شاگرد و خدمات داشته اند و اینها همه برای ما درس است

نگاه به امروز كوچه هاى نجف نشود كه بسياري نوسازي و يا چند خانه يكي شده يا تجهيز به امكانات رفاهي گرديده است
خانه ها چهل متر پنجاه متر بود و هنوز بعضا دست نخورده هست به شکل سابق
خنكيش از رفتن به سرداب در روزها و شبها از بشت بام رفتن تامين مي شد
هوا نجف داغ مي شد؛ شبها 53 درجه و تكان نمي خورد بدون هيج نسيمي
از عصر تا غروب چندين بار پشت بام را بايد اب مي باشيديم تا شب كه رختخواب بهن مي كنيم داغ نشود و نهايتاهم رختخواب تا چهاربنج ساعت از شب نمي گذشت مثل بتو برقي داغ مي ماند
غرض سياحت امروز باز نمي تواند ميزان شرايط قديم را برساند و انجه نوشتم مال بنجاه سال قبل بود
و همه در عين اين شرايط بسيار خوش بودند به مجاورت و نيز اشتغالات علمي و معنوي كه داشتند و گويا در باطن برزخي همان اماكن زندگي مي كردند
بهره مندي از بواطن عالم مادي مرهون مشغول نشدن به ظاهر مادي آنهاست
جه زحمتشٰ ، جه رفاه موقتش
و در صميم قلب آرزوي ماده و رفاه نباشد تا معنويت و باطن رو بگشايد

Image
Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مدرسه هندی حجره آیت الله قاضی و سيد بحرالعلوم

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:33 pm

مدرسه هندی (مدرسه امام باقر)؛
در شارع طوسی در اولین کوچه بعد مسجد شیخ طوسی - اولین فرعی سمت چپ
مختصات مدرسه انتهای کوچه است: 31.997857,44.313981
بعد از "فندوق الرایه"

حجره مرحوم آیت الله قاضی در مدرسه هندى:
که آیت الله قاضی حجره داشتند- اینجا را یک هندی ساخته بوده و و بعد از ان جدیدا اسم انرا تغییر دادند به مدرسه امام باقر علیه السلام
مدرسه کوچکی است و این همه اولیا و شاگردان که خدمتشان رسیدند انجاست و بسیار ساده و ایت الله قاضی با این همه کرامات و اتصالشان با امام زمان اینجا بودند و از معروفین مثل ایت الله بهجت – علامه طباطبایی و سید عبدالکرم کشمیری و ایت الله قوچانی وو شاگردان ایشان بوده اند

محل حجره: در مدرسه که وارد می شویم اولین حجره سمت چپ در ضلع قبله و جنوبی مدرسه

حجره مرحوم بحرالعلوم در مدرسه هندى
مرحوم آيت الله بهجت:
مرحوم قاضى در مدرسه هندی بودند، جنب حجره‌ای که معروف بود که سید بحرالعلوم رحمه‌الله در آن حجره بوده‌اند.

این حجره حجره مرحوم سید هاشم حداد نیز بوده است و گاهی مرحوم قاضی می فرمودند که ان را خلوت نماید و در ان عبادت می کردند

مرحوم سید هاشم حداد:
مرحوم سيدهاشم از شاگردان لطيف مرحوم قاضي بودند

كه بعد تحصيل مقدمات عربي در همين حجره و مدرسه
مي روند كربلا مقيم مي شوند
آن مرحوم شغلشان در كربلا اهنكري بود
نعلبند بودند
در شرطه خانه كربلا شغلشان نعل كوفتن به اسبهاى شرطه بود
مرحوم قاضي هم وقتي كربلا مي رفتند بعدزيارت كاهي به خانه ايشان مي رفتند

 [حاج سیّد هاشم نعلبند از شاكردان مرحوم قاضي می‌فرمودند]:
«چندین‌ بار خدمت‌ آقای قاضی عرض‌ کردم‌: اذیّت‌های‌ قولی‌ و فعلی‌ اُمّ الزّوجه‌ به‌ من‌ به‌ حدّ نهایت‌ رسیده‌ است و من‌ حقّاً دیگر تاب‌ صبر و شکیبایی‌ آن را ندارم‌، و از شما می‌خواهم‌ که‌ به‌ من‌ اجازه‌ دهید تا زنم‌ را طلاق‌ بدهم‌. (ظاهرا اين زن جزو قباله دخترش بودهو جدا نمى توانسته زندكي كند!!)
 مرحوم‌ قاضی فرمودند: ”از این‌ جریانات‌ گذشته‌،
آيا تو زنت‌ را دوست‌ داری‌؟!“
 عرض‌ کردم‌: آری‌!
 فرمودند: ”آیا زنت‌ هم‌ تو را دوست‌ دارد؟!“
 عرض‌ کردم‌: آری‌!
 فرمودند: ”ابداً راه‌ طلاق‌ نداری‌!
برو صبر پیشه‌ کن‌؛ تربیت‌ تو به‌ دست‌ زنت‌ می‌باشد.
و با این‌ طریق‌ که‌ می‌گویی،‌
خداوند چنین‌ مقرّر فرموده‌ است‌ که‌ ادب‌ (الهى) تو به‌ دست‌ زنت‌ باشد.
باید تحمّل‌ کنی‌ و بسازی‌ و شکیبایی‌ پیشه‌ گیری‌!“

 من‌ هم‌ اطاعت كردم و از دستورات‌ مرحوم‌ آقای‌ قاضی ابداً تخطّی‌ و تجاوز نمی‌کردم‌،
و آنچه‌ این‌ مادر زن‌ بر مصائب‌ ما می‌افزود، تحمّل‌ می‌نمودم‌.
مدتى كذشت 
یک‌ شب‌ تابستان‌ که‌ چون‌ پاسی‌ از شب‌ گذشته‌ بود،
از بیرون‌ خسته‌ و فرسوده‌ و گرسنه‌ و تشنه‌ به‌ منزل‌ آمدم‌ که‌ در اطاق‌ بروم‌، دیدم‌ مادر زنم‌ کنار حوضچۀ عربی‌ داخل‌ منزل‌ نشسته‌ و از شدّت‌ گرما پاهایش‌ را برهنه‌ نموده‌ و پیوسته‌ دارد از شیر آب‌ حیاط‌ بالای‌ حوضچه‌، آب‌ روی‌ پاهایش‌ می‌ریزد.
تا فهمید من‌ از در وارد شدم‌، شروع‌ کرد به‌ بد گفتن‌ و ناسزا و فحش‌ دادن‌ و همین‌طور بدین‌ کلمات‌ مرا مخاطب‌ قراردادن‌.

 من‌ هم‌ داخل‌ اطاق‌ (نزد خانواده) نرفتم‌؛
یکسره‌ از پلّه‌های‌ بام‌، به‌ بام‌ رفتم‌ تا در آنجا بیفتم‌،
دیدم‌ این‌ زن‌ صدای‌ خود را بلند کرد
و با صدای‌ بلند به طوری که‌ نه‌ تنها من،‌ بلکه‌ همسایگان‌ می‌شنیدند،
به‌ من‌ سبّ و شتم‌ و ناسزا گفت‌،
گفت‌ و گفت‌ و همین‌طور می‌گفت‌ تا حوصله‌ام‌ تمام‌ شد.
بدون‌ آنکه‌ به‌ او پرخاش‌ کنم‌ و یا یک‌ کلمه‌ جواب‌ دهم‌،
از پلّه‌های‌ بام‌ به‌ زیر آمدم‌
و از در خانه‌ بیرون‌ رفتم‌ و سر به‌ بیابان‌ نهادم‌.
بدون‌ هدفی‌ و مقصودی‌
همین‌طور دارم‌ در خیابان‌هاى منتهى به بيابان می‌روم‌،
و هیچ‌ متوجّه‌ خودم‌ نیستم‌ که‌ به‌ کجا می‌روم‌؟
همین‌طور دارم‌ می‌روم‌.
در این‌ حال‌ ناگهان‌ دیدم:‌ من‌ دو تا شدم‌؛
یکی‌ سیّد هاشم‌ است‌ که‌ مادر زن‌ به‌ او تعدّی‌ می‌کرده‌ و سبّ و شتم‌ می‌نموده‌ است‌،
و یکی‌ من‌ هستم‌ که‌ بسیار عالی‌ و مجرّد و محیط‌ (به عالم) می‌باشم‌ و ابداً فحش‌های‌ او به‌ من‌ نرسیده‌ است‌،
و اصولاً به‌ این‌ سیّد هاشم‌ فحش‌ نمی‌داده‌ است‌
و مرا سبّ و شتم‌ نمی‌نموده‌ است‌.

آن‌ سیّد هاشم‌ (مادى)سزاوار همه‌ گونه‌ فحش‌ و ناسزاست‌؛
و این‌ سیّد هاشم‌ که‌ اینک‌ خودم‌ می‌باشم‌،
نه‌ تنها سزاوار فحش‌ نیست‌، بلکه‌ هرچه‌ هم‌ فحش‌ بدهد و سبّ کند و ناسزا گوید، به‌ من‌ نمی‌رسد.
در این‌ حال‌ برای‌ من‌ منکشف‌ شد که‌:
این‌ حالِ بسیار خوب‌ و سرورآفرین‌ و شادی‌زا (كه تجرد از بدن بود)
فقط‌ در اثر تحمّل‌ آن‌ ناسزاها و فحش‌هایی‌ است‌ که‌ وی‌ به‌ من‌ داده‌ است‌؛
و اطاعت‌ از فرمان‌ استاد مرحوم قاضی، برای‌ من‌ فتح‌ این‌ باب‌ را نموده‌ است‌؛
و اگر من‌ اطاعت‌ او را نمی‌کردم‌ و تحمّل‌ اذیّت‌های‌ مادر زن‌ را نمی‌نمودم‌،
تا ابد همان‌ سیّد هاشم‌ محزون‌ و غمگین‌ و پریشان‌ و ضعیف‌ و محدود بودم‌.

الحمد لله‌ که‌ من‌ الآن‌ این‌ سیّد هاشم‌ هستم‌ که‌ در مکانی‌ رفیع‌ و مقامی‌ بس‌ ارجمند و گرامی‌ می‌باشم‌،
که‌ گَرد خاکِ تمام‌ غصّه‌ها و غم‌های‌ دنیا بر من‌ نمی‌نشیند و نمی‌تواند بنشیند.

فوراً از آنجا به‌ خانه‌ بازگشتم‌،
و به‌ روی‌ دست‌ و پای‌ مادر زنم‌ افتادم‌ و می‌بوسیدم‌ و می‌گفتم‌:
مبادا تو خیال‌ کنی‌ من‌ الآن‌ از آن‌ گفتارت‌ ناراحتم‌؛
از این‌ پس‌ هرچه‌ می‌خواهی‌ به‌ من‌ بگو که‌ آنها برای‌ من‌ فایده‌ دارد!»

تذكر مهم:
البته درباره احوالات ايشان كتاب مستقل نوشته شده است
اما هرچه در ان كتاب و صفحات نت هست ممكن است مفيد نباشد
و ذكر مطالبي درباره اشخاص سبب نشود كه افراد انرا كلي جستجوقرار دهند و هرچه هستند را تصور نكنند تاييد مي شود
ما انچه مفيد باشد نقل مي كنيم
بقيه اضافات را هم كاري نداريم


Image
Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد و مسجد شیخ طوسی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:34 pm

شیخ طوسی
مختصات قبر شیخ طوسی رضوان علیه: 31.997151,44.315230

محمد بن حسن بن علی بن حسن (۳۸۵-۴۶۰ق)، مشهور به شیخ طوسی و شیخ الطائفه
از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه. وی نویسنده دو کتاب التهذیب و الاستبصار

او در خانه‌اش دفن کردند و طبق وصیت شیخ، این خانه، به مسجد تبدیل شد. مسجد شیخ طوسی (که جامع الشیخ الطوسی نیز نامیده می‌شود) امروزه از مساجد مشهور نجف است. این مسجد که در محله مشراق قرار دارد

Image


اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

سید بحر العلوم

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:35 pm

قبر سید بحر العلوم در حجره ای کنار مسجد شیخ طوسی
و ورودی ان با ورودی مسجد یکی است
از فرزندان و خاندانشان نیز در این مقبره مدفونند

سید مهدی طباطبائی ملقب به بحر العلوم
سید بحرالعلوم ( قرن 12 – 13 هجری ) و صاجب تشرفات
و از اصحاب استجاره شرح درکتاب اصجاب استجاره ص 113

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد سید مهدی قزوینی و علامه سید باقر قزوینی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:44 pm

مقبره:
اول کوچه از حرم به سمت صافی صفا از سمت پشت سر مبارک- در ابتدای کوچه مقبره سمت راست
مختصات:
31.996875,44.313011

سید مهدی قزوینی
از علمای جلیل القدر و چند تشرف از ایشان نقل شده و مشهور است که حضرت به خانه ایشان در حله آمده بودند؛
یکی در راه حله به کربلا در زیارت نیمه شعبان که حضرت همراهشان در جلوی انها میرفتند و هدایتشان میکنند و از دشمنان محفوظشان میکنند تا به دروازه کربلا می رسند
و یکی هم بعد از مشهد ذوالدمعه به بیت ایشان تشریف اورده بودند

مرحوم سيد مهدي قزويني كه واقعه تشرف در خانه اش خدمت حضرت و كنار قبر ذي الدمعة در مزارات حله بيان شد خواهر زاده علامه بحرالعلوم بوده است

شرح واقعه تشرف و مکان تشرف در جله:
مشهد اثر مهدوی و بيت آيت الله سيد مهدي قزويني؛
viewtopic.php?f=176&t=12275&start=10#p74057

و حضرت از كتاب فقهي كه نوشته است تجليل كردند مواهب الإفهام في شرح شرائع الإسلام، سبع مجلدات
كه كتاب مفصلي است بقدر جواهر الكلام است

مرحوم سيد مهدي قزويني بعد از زيارت بيت الله و حرمين حجاز در راه نجف نزديك سماوه رحلت كرد و مردم جنازه اش را تا نجف پياده تشييع كردند و در اين مقبره دفن شد
https://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9 ... 9%86%D9%8A
سيدمهدي قزويني خواهر زاده بحرالعلوم
با سيد مهدي قزويني ديگر در نسل بعد اشتباه نشود اين =
https://www.wikiwand.com/ar/%D9%85%D8%A ... 9%86%D9%8A

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

علامه سید باقر قزوینی:
استاد و عموي سيد مهدي؛ سيد باقر قزويني كه مقامت عليه و تشرفات داشته
و اين سيدباقر در واقعه شيوع طاعون درعراق و نجف باق مانده و بيش از چهل هزار نفر را تجهيز و نماز و دفن كرده است
و طبق خبري كه مولاعلي به او دادند طاعون با فوت تو تمام مي شود و در شب عرفه وفات كرد
و در همان مقبره ال قزويني مدفون هستند هر دو
شرح تشرفات هر دو در عبقري الحسان هست

چطور عنايت كردند و جقدر به سيدباقر قزويني عنايت كردند؟ بخاطر استفاده از فرصتها:
سید باقر قزوینی:
در ایّام طاعون شدیدی که عارض شد در ارض عراق از مشاهد مشرّفه و غیر آن در سال 1186 و فرار کردند هر کس که در مشهد غروی بود، از علمای معروفین و غیر ایشان حتّی علاّمه طباطبایی (علامه سيد مهدي طباطبايي يعني علامه بحرالعلوم) و محقّق صاحب «کشف الغطاء» و غیر ایشان بعد از آنکه جمع غفیری از ایشان وفات کردند و باقی نماند الاّ معدودی از اهل نجف که یکی از ایشان بود مرحوم سیّد، می فرمود که: «من روز در صحن می نشستم و نبود در صحن و نه در غیر او، احدی از اهل علم مگر یک نفر معمّم از مجاورین عجم که در مقابل من می نشست
در این ایّام. ملاقات کردم شخص معظم مبجلی، در بعضی از کوچه های نجف اشرف و او را پیش از آن ندیده بودم و بعد از آن نیز ندیده ام با آنکه اهل نجف در آن روزها محصور بودند و احدی از بیرون داخل بلد نمی شد. پس چون مرا دید، ابتدا فرمود: «تو را روزی خواهد شد علم توحید بعد از زمانی.»

سیّد معظّم رحمه الله (سید مهدی قزوینی) نقل کرد برای من و به خط خود نیز نوشت که عمّ اکرمش (سید باقر قزوینی) بعد از این بشارت در شبی از شبها در خواب دید دو ملک را که نازل شدند بر او و در دست یکی از آن دو، چند لوح است که در آن چیزی نوشته و در دست دیگری میزان است. بلکه مشغول شدند به اینکه می گذاشتند در هر کفّه میزان لوحی و با هم موازنه می کردند؛ آنگاه آن دو لوح متقابل را بر من عرض می داشتند. پس من می خواندم آنها را و هکذا تا آخر الواح. پس دیدم که ایشان مقابله می کنند عقیده هر یک از اصحاب پیغمبر و اصحاب ائمه علیهم السلام را با عقیده یکی از علمای امامیّه از سلمان و ابوذر، تا آخر نوّاب اربعه و از کلینی و صدوقین و شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی تا خال علاّمه او، بحر العلوم رحمه الله جناب سیّد مهدی طباطبایی و بعد ایشان از علماء را.
سیّد فرمود: در این خواب مطّلع شدم بر عقاید جمیع امامیه از صحابه و اصحاب ائمه علیهم السلام و بقیّه علمای امامیّه و احاطه نمودم بر اسرار از علوم که اگر عمر من، عمر نوح علیه السلام بود و طلب می کردم این قسم معرفت را، احاطه نمی کردم به عشری از معشار آن و این علم و معرفت بعد از آن شد که آن ملک که در دستش میزان بود، به آن ملک که در دستش الواح بود، گفت که: «عرضه دار الواح را بر فلان، زیرا که ما مأموریم به عرضه داشتن الواح بر او.»
پس صبح کردم در حالتی که علاّمه زمان خود بودم در معرفت!


نکته:
فلذا همانها كه كلمات الله هستند خودشان ظرفيت عطا مي كنند
براى كسي كه منقطع است در حضرات و همواره به فكر و دنبال تقرب و تحصيل معارف الهي و انجام وظيفه است
بقدر اينكه وجودش مملو است به او عنايت مي كنند
و هر طاعت طاعت و توفيق ديگري مي اورد
فلذا نبايد حقير بودن و فقير بودن خود را ملاحظه كرد و نبايد منصرف شد و به فضل انها اميدوار بود و تلاش كرد
پس با عنايت حضرات مي شود نتيجه معرفتي بقدر عمر نوح تحصيل معرفت را پيدا كرد و هيچ كاري را كوچك نشمارد
هر چه قدر كه به او داده اند و اگاه كرده اند را نقد كند بيشتر به او عطا مي كنند توفيقات مثل گنج است كه نشانه ندارد و زير هر كلوخ خرابه اي ممكن است پنهان باشد


نكات مهم عملكرد مرحوم سيد باقر قزويني در واقعه طاعون:

1- قديم وقتي جايي طاعون و وبا و بيماري همگير مي آمد (أعاذنا الله) ابتلا فراوانتر و شيوع وسيعتر و تلفات بسيار بيشتر از امروز بود، آمار تلفات هروز چند نفر در كل شهر نبود، هرمحله و هر كوچه بلكه هر خانواده تلفات داشت

2-چون تلفات بالا بود انتقال اموات به قبرستان بيرون شهر و دفن چه برسد غسل و كفن و دفن كاري فراتر از توان مردم شهر مي شد

3- و چون امكانات علاج ناچيز و محدود بود، تنها كار براى هر متمكن از رفتن بيرون شهر؛ ترك شهر و رفتن به نواحي غيرمبتلا بود، ولذا يكباره شهرها خالي مي شد، و هيچ كسي در شهر نمي ماند

4- افرادي كه در شهر مانده بودند غالبا بيمار و مبتلا يا از نظر جسمي وضعي داشتند كه بسيار ناتوان و دوام در برابر بيماري نشدني و قطع اميد كرده و يا از نظر جسمي يا مالي تمكن رفتن به بيرون شهر و نواحي ديكر را نداشتند

5- اين جهات سبب مي شد كه خانه ها و كوچه ها مملو از مردگان شود - وضعيتي كه وقتي مردم مبتلانشده شهر بودند انجام كار مردگان عملي شاق و طاقت فرسا بود و صبح تا شب بايد مشغول مي بودند تا بتوانند شايد به انتقال و كارهاى ديني و دفن اموات برسند

6- حالا در اين وضعيت كه طاعون همه گيرشده
و مردم شهر بخش مهمي فوت كرده اند و بخش ديگر مبتلا در خانه ها و نياز به كمك پرستاري (و در برخی بیماریها مانند وبا نیز اسهال شديد از ساده ترين عوارض آن بوده است كه با نبود اب لوله كشي و ضعف بيمار براى كشيدن آب از چاه اگر خانه اى بیماری داشته و حفظ طهارت خود وووو) و درمان ووو، و بخش ديگر يعني بقيه از شهر فرار كرده و رفته اند
يكنفر عالم برجسته نه شخص عادي ملاحظه سلامتي و خطر حتمى ابتلا به بیماری و مرگ بسيار محتمل را نكند
و در فضاي آلوده شهر جه بخاطر شيوع بیماری و جه بخاطر وضعيت حاد مبتلايان كه موجب تشديد الودگي محيط مي شود، و بدتر از همه رها شدن مردگان در خانه هاى بسيار و روي هم انبار شدن مردگان سر كوچه ها كه كسي ببرد،
جه وضعيت حادي ايجاد مي كند
آن وقت بماند به قصد انجام كار اموات، عملي كه شايد فقط در فوت والدين و خانواده اش آن هم اگر كسي نبود انجام مي داد
چقدر از نظر عملي شاق بوده و از نظر سلامتي هم بسيار خطير
و نوعي جانبازي خود را در دريا يا آتش انداختن بوده است عملي كه با غرق و سوختن چند دقيقه اي تمام نمي شود و تا برطرف شدن بیماری و پاك شدن محيط و بازگشت مردم جندين روز يا جندين هفته و ماه طول مي كشد. و جقدر عزم و ارداه و فداكاري و استقامت و مجاهدت لازم دارد+نفس تنها بودن با چندنفري در يك شهر بیماری و مصيبت زده

7- اين نگرش و فكر و معرفت و روحيه و عملكرد بوده است كه سبب توفيقات عاليه از جمله تشرفات مهدويه گرديده است

8- اين مواسات و خيرخواهي نسبت به آشنايان چه برسد به غريبه بلكه عموم هم نوع انساني بسيار ارزشمند بوده و عامل به آن توسط ناحيه مقدسه تقدير مي گردد

9- اگر اين خيرخواهي و خدمت به غريبه رواست به آشنا بلكه هم مسير معرفتي بسيار بجاتر و رواتر است، ديگر اگر معاهد هم باشند
10- وفقنا الله جميعا بما يحب و يرضاه بأفضل ما نرغبه و نتصوره

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

والحمدلله رب العالمين

Image
Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر)

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:49 pm

مرقد ایشان مقابل مرقد سید قزوینی است
اول کوچه از حرم به سمت صافی صفا از سمت پشت سر مبارک- در ابتدای کوچه مقبره و مسجد سمت چپ
مختصات:
31.996875,44.313011

محمدحسن شریف اصفهانی یا آیت الله محمدحسن نجفی (۱۲۰۲-۱۲۶۶ق) قرن 13
صاحب كتاب جواهرالكلام في شرايع الاسلام كتاب عمیق فقهي استدلالي در43 جلد است
و كساني كه مرجع شده اند و یا مي خواهند مجتهد شوند اين كتاب مرجع انهاست و ايشان معروف به صاحب جواهر هستند

کتاب ایشان عمیق ترین اثر فقهی و استدلالی است و کتاب ایشان مرجع عالی ترین دروس دینی و درس خارج فقه در حوزه های امروزه است؛ که یک دوره فقه استدلالی است.
و امام خمینی نیز فرمودند فقه ما فقه جواهری است؛ منظور کتاب ایشان است
آغا بزرگ طهرانی گفته اند: ایشان این امتیاز را داشت که شاگردان ایشان جمعی از سرشناسان بودند و بعد او مقام مرجعیت یافتند و عدد آنها زیاد و شمارش آنها زیاد است از جمله شیخ جعفر شوشتری و ملاعلی کنی و آیت الله کوه مره ای و استادان ایشان از جمله شیخ انصاری بوده اند

Image

Image

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

شیخ جعفر کاشف الغطا

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:50 pm

در انتهای کوچه مرقد قزوینیها و صاجب جواهر
اولین کوچه از حرم به سمت صافی صفا از سمت پشت سر مبارک
مختصات:
31.997074878491468, 44.31258305692846

شیخ جعفر كاشف الغطاء
جعفر بن خضر بن يحيى الجناحي الحلّي النجفي (1156 ــ 1227 هـ)

از اصحاب استجاره به مسجد سهله

Image

Image


درباره مرحوم كاشف الغطاء
نام اصلى ايشان
شیخ جعفر بن خضر مالکی بوده
چون نسبشان به مالک اشتر (فرمانده سپاه امام علی) می‌رسد. لقب خانوادگيشان "مالكي" بوده
و چون از مهمترین آثار علمي ايشان کتاب جامع: کشف الغطاء
نام كامل كتاب = کشف الغطاء عن خفیّات مبهمات الشّریعة الغّراء
(يعني: پرده برداشتن از مبهمات شريعت و حل مسائل مشكل فقهى و دقايق علم فقه)
از اين رو لقب كاشف الغطاء پيدا كرده

جنبه علمى
ايشان شاگرد محمدباقر وحید بهبهانی و شاگرد سید محمدمهدی بحرالعلوم بوده‌است.
ايشان فقیه و مجتهد شیعه و از مراجع تقلید ساکن نجف در اوایل قرن ۱۳ ه‍.ق
بلكه از بزرگ‌ترین فقیهان عالَم تشیع در زمان خودش بوده است،
كاشف الفطاء بعد از بحرالعلوم رهبر شيعيان گرديد
شاگردان فراواني داشته از شاخص ترين آنها
مرحوم صاحب جواهر الكلام
ومرحوم صدر بزرگ
و مرحوم سيد شفتي
و مرحوم حاجي كلباسی
است

و شيخ جعفر كاشف الغطاء در حافظه هم آنقدر قوي بوده
در حدی که علمای بزرگ شیعه از قول او نقل کرده‌‏اند که فرموده بود:
اگر تمام کتاب‏‌های فقهی شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود
و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد،
من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه‌‏ام دارم،
همه را بیرون می‏‌دهم تا دوباره بنویسند..
همين كتاب عظيم كشف الغطاء را در ضمن سفرش به ایران نوشته
در حالی که جز کتاب قواعد علامۀ حلّی کتاب دیگری همراه نداشته‌است.
چنین نقل شده که شیخ مرتضی انصاری (كه شاگرد فرزندان كاشف الغطاء بوده) گفته‌است: اگر کسی قواعد و اصول این کتاب را بداند، نزد من مجتهد است.

در جنبه معنويات
نمونه اش واقعه استجاره به سهله و رفع طاعون از نجف: ایشان در کتاب کشف الغطاء نوشته است: در سال شیوع طاعون که مرگ و میر در مردم عمومی و شیوع یافته بود من با حدود چهل نفر پناه بردیم و استجاره کردیم به مسجد سهله و بعد از اتمام عمل استجاره دیگر کسی از مردم نجف (از طاعون) نمرد.

از نظر موقعيت اجتماعي
بعد از سيد بحرالعلوم
مرجع شيعيان عرب در عراق و ساير بلاد عربي شيعه
و حتى در ايران بطوري كه وقتي
فتحعلی‌شاه، قاجار، پس از شکست در دوره اول جنگ‌های ایران و روس، طی عهدنامه گلستان، گرجستان و نواحی شمال قفقاز را به روس‌ها واگذار کرد.
شیخ جعفر کاشف‌الغطاء از علمایی بود که از دفاع از سرزمين اسلام يعني ايران در برابر كشورمهاجم روسيه
و دور دوم جنگ‌های ایران و روسیه حمایت کرد
و از سوی خود به فتح‌علی‌شاه قاجار اجازه و حکم جهاد داد.
و طبق دعوت شاه ابران و سفرش به ايران فرماني هايي صادركرد و فتحعليشاه تبعيت كرد
و در وقت حمله وهابيان به نجف
هوشياري و موقعيت و فعاليتهاى او سبب محفوظ ماندن نجف از هجمه وهابيان شد
در حملۀ آنان به نجف، شیخ جعفر کاشف الغطاء
به دفاع از شهر و مقدسات و مردم آن برخاست
و خود مسلّح شد
و دیگر عالمان و طلاب و مردم را نیز مسلح ساخت
و با مهاجمان جنگید
و سرانجام آنان را مجبور به فرار کرد.
وی پس از آن دستور داد دیواری استوار بر گرد شهر نجف بکشند تا به هنگام تاخت و تاز دشمنان و وهابیان، شهر و مردم آن در امان باشند

کاشف الغطاء در نزد دولت‌های قاجار ایران و امبراطورى عثمانی از اعتبار فراوان برخوردار بود
و از این‌رو در موارد لازم از نفوذ کلام او در رفع اختلافات دو کشور استفاده می‌شد.

خاندان علمى او
در فرزندان و نواده هاى او نيز علماى بزرگ پديد آمدند
بسياري از مبرزان هر عصر نزد فرزندان ونوادگان او شاگردي كرده اند
شيخ انصاري و سيد قزويني و شيخ جعفر شوشتري از شاگردان شيخ علي فرزند كاشف الغطاء بوده اند
بلكه تمام مبرزان علمي و دينى جهان تشيع (در عراق و ايران) تا قبل از قرن اخير همه ازشاگردان فرزندان ونوادگان كاشف الغطاء بوده اند
شرح مواردش بسيار مفصل است به منابع مراجعه شود

ولذا بخاطر همين استمرار مرجعيت علمي و ديني در خاندانش
لقب كاشف الغطاء تبديل به لقب خاندان مهمي در نجف و عراق شده است ومي گويند آل كاشف الغطاء
و.....

اين مقدمه مختصر براى شناختن شخصيت علمى وة معنوى و ديني و قدرت اجتماعي كاشف الغطاء
جهت بيان ماجرايي است
كه عليرغم شخصيت و موقعيت مورد اشاره
اما در زندگي شخصي و با مشكلي در خانه
چه رفتارى داشته است اين درس را به ما نشان مي دهد

اين هفته بجز معرفي عمومي فوق
و اشاره به مطالب قبلي
درسهاى آموزنده متعددى در اين جهت از ايشان نقل مى كنيم:

علمايى از شاگردان و اصحاب سرّش فهمیدند که
همسرش در خانه بداخلاقی می‌کند ولی خیلی هم خبر از داستان نداشتند.
اینقدر در مقام جست‏‌وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که
این مرد بزرگ الهی، این فقیه عالیقدر گاهی که به داخل خانه می‌رود، همسرش حسابی او را کتک می‌زند.
یک روز چهار پنج نفرشان جمع شدند و خدمتش آمدند و گفتند:
آقا ما داستانی شنیده‌‏ایم از خودتان باید بپرسیم.
آیا همسر شما گاهی شما را می‌زند؟!
فرمود: بله،
او از خاندانهاى مهم عرب است،
از نظر موقعيتي هم قدرتمند هم هست،
خودش هم قوی‌البنیه هست،
گاهی که عصبانی می‌شود، حسابی مرا می‌زند.
من هم زورم به او نمی‌رسد
.
گفتند: او را طلاق بدهید.
گفت: طلاق نمی‌دهم.
گفتند: اجازه بدهید ما زن‏هایمان را بفرستیم ادبش کنند.
گفت: این کار را هم اجازه نمی‌دهم.
گفتند: چرا؟
گفت: این زن در این خانه برای من از اعظم نعمت‏‌های خداست
چون وقتی بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند.
گاهی در برابر این موقعيت و مقاماتی که خدا به من داده،
یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد.
همان وقت می‌آیم در خانه وقتي کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود!
این چوب الهی است،
این باید باشد.

توضيحات:
1- اشتباه نشود اين روحيه با زن ذليلى رايج كه موجب تحقير مرد در اذهان و انظار ديگران است
و رفتار متعرضانه زن يا ضعف نفس و اراده مرد موجب مي شود تا در جهت اميال نفساني ودنيوي زن زندكي را سوق دهد و از توفيقات و مسبر معنوي و فعاليتهاى ديني و صحيح مرد و خانواده را باز دارد
زن كاشف الغطاءاين گرايشهاى انحرافي زنان رايج را نداشته و از او توقعي براى خلاف يا در جهت تضعيف دين او و فرزندانش نداشته
بلكه پشتيبان كارهاى علمي و ديني و موقعيت اجتماعي او بوده
و اين ماجراى كتك زدن را هم اصحاب سر كاشف الغطاء به طرق خاصي مطلع شده بودند و با او مطرح كرده و پيشنهاد داده بودند

2- اين ماجرا كه نقل شد نشانه شدت تواضع كاشف الغطاء در خانه ونزد همسرش بوده
عليرغم موقعيت مرجعيت عامه ميان شيعيان عرب و حتى شهرت جهاني كه درايران و نزد سلاطين كه مورد دعوت بادشاه ايران واقع شده و به ايران سفر كرد و دستورهايي را داد كه پادشاه ايران عمل كرد
ونمونه هاى فراون ديگر از جنبه هاى اقتدار ملي و اجتماعي و اسلامي عمومي ايشان
با همه اينها
اينقدر در خانه متواضع بوده كه عيالش جرات تعرض به او را پيدا كرده

3- و تازه اين اتفاق مكرر را نه تنها بد مي ديده
بلكه مثبت مي ديده و تنبيه خصوصي خداوند براى تربيت نفس و منزه و محفظ ماندن نفسش مي ديده است

و نه معارضه با او كرده
و نه طلاقش داده
و نه شكايتي

بلكه او و رفتارش را اعظم نعم الهي درخانه اش مي دانسته

4- درس ديگر = پندگرفتن ايشان از حوادث مبتلابه
نه اينكه در خودش فورا بگويد: چرا من؟ = همين جمله كفورانه كافرانه (اعتراض و سوء ظن به خداوند)
كه مرتبا در تلويزيون ترويج مي شود
با مصاحبه و فيلم و سريال
و اين 45 سال درگوش و دل همه تلقين انحرافي شده است

و نه اينكه تعبير به سوء حظ و بدبختي كند
و از خدا در دلش شاكي شود

5- البته بزرگواري ايشان
و شدت مراقبت از نفس
و خداترسي
و همواره پند گرفتن از حوادث ووو
و ملكات ديگر كاشف الغطاء در اين ماجرا
توجيه كننده رفتار زن او نيست
و به معناى تاييد رفتارزشت آن زن و يا مجوز آن نيست

قطعا آن بخاطر جزء به جزء اين رفتار در دنيا و عقبا مؤاخذه و عقوبت الهي مي شود
حتى اگر شوهرش رضايت دهد

6- اما چون زن و شوهر اگرچه دردنيا مدتي (بقدر زوجيت يا عمر) يا هم هستند و سرنوشت مشترك دارند
اما نهايتا هركسی مسير خوش را دارد
و نتيجه عمل خودش و حساب و كتاب كار خودش
فلذا
اگر مردي با زني و بالعكس
رفتار شايسته نداشت
آنطرف ديگر نبايد مسيرنفسي و اخلاقي و قلبي و معنوي خودش را
به رفتار زوجش گره بزند
و موجب سلب توفيقات و ترقيات خودش بشود
بصرف اينكه چون او اينطوريه
منم اينطوريم
و اگر زوجش بيراهه مي رود
نبايد خودش هم مثل او بشود
بلكه اين ابتلا و مصيبت را تبديل به فرصت براى توفيقات و ترقيات خودش كند

7- فلذا اين درس و نتيجه گرفتن
هم براى مردان است: در رفتار با زن
حتى اگر عاصيه بَذيّه (زبان دراز) سليطه و...
(و همه ان صفات سوئي كه براى اخلاق زنان غيرفرهيخته
حضرت مولاعلي توصيف كردند
و در انتخاب زوجه توصيه كردند از اين زنها بپرهيز)
= اما عليرغم بررسيها
اگر ديد در عمل
زوج يا زوجه برخلاف تصور اوست
نبايد مثل رايج رفتار كرده و اين درس الگويش باشد

8- همچنين براى زنان هم درس فراوان دارد
چه درسهاى عمومي مثل
صبر بر ابتلاءات وعدم اعتراض و انكار بر خداوند و عدم نتيجه بدبختي گرفتن و نگاه مثبت داشتن به حوادث
و چه درسهاى خاص زندگي يك زن در حوادث مشابه از شوهر بدرفتار

9- شنونده و خواننده اين واقعه
به اين نكات كامل و دقيق توجه كند
و مثل مستمعين و خوانندگان جاهل رايج نباشد
كه فورا تيتري ناقص را طبق برداشت كج و ضعيف خودشان خلاصه نكنند
و واقعه را تحت تيتر ناقص و انحرافي به ذهن نسپارند و نقل نكنند و نتيجه غلط نگيرند

اعاذنا الله من شرورالشيطان و ابليس و جنوده و عامة الناس
و من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا
و وفقنا الله لصالح الاعمال و افضل التوفيقات وارقَى المراتب و المقامات في الدنيا والآخرة
آمين رب العالمين

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد سيد حسين ترك (كوه كمري)

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:53 pm

1- مرقد سيد حسين ترك (كوه كمري)
کوه کمر، در ۲۰ کیلومتری شمال شرق زنوز از توابع شهرستان مرند آذربايجان

2- آن مرحوم شاكرد صاحب جواهر و مرجع معاصر ميرزاي شيرازي بوده است
نواحي ترك نشين مثل آذربايجان ايران و ايالات قفقاز مقلد ايشان بودند
وى كرسي تدريس داشت و هشتصد نفر باي درسش شركت مي كردند و حوزه درسي او از ساير فقهاءو مراجع نجف وسيعتر بود

3- با اقدام بزرگوارانه مرحوم سيد حسين ترك؛ شيخ انصاري در نجف مطرح و صاحب كرسي تدريس شد
مرحوم شهيد مطهرى نقل كرده است:
یک روز آن مرحوم از جایی ـ مثلا از دیدن کسی ـ برمی‌گشت و نیم ساعت بیش‌تر به وقت درس باقی نمانده بود، فکر کرد در این وقت کم اگر بخواهد به خانه برود به کاری نمی‌رسد، بهتر است برود به محل موعود و به انتظار شاگردان بنشیند. رفت و دید هنوز کسی نیامده است، ولی در یک گوشه مسجد، شیخ ژولیده‌ای با چند شاگرد نشسته و تدریس می‌کند. مرحوم سید حسین سخنان او را گوش کرد. با کمال تعجب احساس کرد که این شیخ ژولیده بسیار محققانه بحث می‌کند. روز دیگر راغب شد عمدا زودتر بیاید و به سخنان او گوش دهد آمد. و گوش کرد و به اعتقاد روز پیشین افزوده گشت. این عمل چند روز تکرار شد و برای سید حسین یقین حاصل شد که این شیخ از خودش فاضل‌تر است و او از درس این شیخ استفاده می‌کند و اگر شاگردان خودش به جای درس او به درس این شخص حاضر شوند، بهره بیش‌تری خواهند برد. این‌جا بود که خود را میان تسلیم و عناد و ایمان و کفر و میان آخرت و دنیا مخیر دید.
روز دیگر که شاگردان آمدند و جمع شدند، گفت : رفقا امروز می‌خواهم مطلب تازه‌ای به شما بگویم. این شیخ که در آن کنار با چند شاگرد نشسته، برای تدریس از من شایسته‌تر است و خود من هم از او استفاده می‌کنم. همه با هم می‌رویم به درس او! او از آن روز در حلقه شاگردان شیخ ژولیده که چشم‌هایش اندکی تراخم داشت و آثار فقر از او دیده می‌شد، در آمد. این شیخ ژولیده‌پوش، همان است که بعدها به نام حاج شیخ مرتضی انصاری معروف شد که اهل دزفول است و استاد المتاخرین.

4- ايشان در 1299 ق رجلت كرد و در خانه اش كه همين مكان است مدفون شد

5- بیست سال پس از وفات آیت‌ الله سید حسین کوه‌کمری، همسر علویه‌اش درگذشت و طبق وصیت وقتی می‌خواستند او را در کنار سید دفن کنند، جسد سید تر و تازه ظاهر گردید! گذشت بیست سال هیچ تاثیری در آن نگذاشته بود!
آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانی این جریان را از متولی پرهیزگار مقبره سید حسین کوه کمری به نام ملا باقر نهاوندی نقل می‌کند و از قول او می‌نویسد:
هنگامی که برای آن مخدره در کنار قبر مطهر سید لحد کندند، روزنه‌ای باز شد، از آن روزنه نگاه کردم، پیکر سید را تر و تازه دیدم، گویی همین الان دفن شده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مراقد مولا علی و آدم و نوح و مدفن رأس الحسین علیهم السلام

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:54 pm

غرفه مراقد مولا علی و آدم و نوح و مدفن رأس الحسین علیهم السلام
viewtopic.php?f=2518&t=12370&p=79031#p79031
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مشاهد آثار مهدوی در حرم امیرالمومنین علیهماالسلام

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آپريل 13, 2024 8:58 pm

{مشهد آثار مهدوی در ساباط مدلل بالاسر مبارک حضرت مولا علی (علیهماالسلام)}

علامه سید جلیل علی بن عبدالحمید نیلی می فرماید:
شـخـصـی ، کـه مـورد اطـمینان من می باشد، قضیه ای را نقل کرد که نزد بیشتر اهل نجف اشرف مشهور است .

او می گفت : خانه ای که من الان (سال 789 هجری ) در آن ساکنم ، ملک مردی ازاهل خیر و صلاح بود که به او حسین مدلل می گفتند.
این منزل از سمت غربی وشمالی به قبر مطهر امیرالمؤمنین (علیه السلام) و به دیوار صحن مقدس متصل است .
️حـسـیـن صاحب عیال و فرزند بود که مبتلا به فلج شد،
به طوری که قدرت ایستادن نداشت ،
لذا عـیـال و اطـفـالش در وقت حاجت او را حمل می کردنند.

️از طرفی به خاطرطول کشیدن مدت مـرض ، خـود و خانواده اش در شدت و فشار افتادند و به فقر وتنگدستی مبتلا و محتاج خلق شده بودند.

در سال 720، یک شب ، بعد از آن که ربع شب گذشته بود، پسر و عیال او از خواب بیدارشدند، دیدند کـه از خـانه و بام نور می درخشد، به طوری که چشم را خیره می کند.

ازحسین پرسیدند: چه خبر است ؟ گفت : امام زمان (علیه السلام) نزد من تشریف آوردند
و فرمودند: برخیز ای حسین .
عرض کردم : آقاجان من نمی توانم برخیزم .
دسـت مـرا گرفت و از جا بلند کرد.
همان لحظه مرض من از بین رفت و خوب شدم .

ایشان به من فرمود: این ساباط (معبرهاى سقف دار را ساباط می گویند) راه من است که از این راه به زیارت جدم می روم .
درب آن را هر شب ببند.

عرض کردم : شنیدم و اطاعت کردم ، مولای من .

سپس آن حضرت برخاسته و به زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) رفتند.

بعد از این قضیه و شفاي حسين مدلل و انتشار شرح واقعه، آن ساباط، به ساباط حسین مدلل مشهور شد.
و مردم برای آن نذرهامی کنند و به برکت حضرت ولی عصر ارواحنافداه به مراد خود می رسند .

متن اصلي نقل واقعه مشهد مهدوي ساباط از مستدرك الوسائل حاجي نوري
*: مستدرك الوسائل: ج 3 ص 518 - عن رواية الاحتجاج الثالثة.
* * * [1421 - كتاب السلطان للسيد علي بن عبد الحميد: على ما في البحار.] * *: البحار: ج 52 ص 73 - 74 ب‍ 18 - ومن ذلك ما أخبرني من أثق به وهو خبر مشهور عند أكثر أهل المشهد الشريف الغروي سلام الله تعالى على مشرفه، ما صورته: أن الدار التي هي الآن سنة سبعمائة وتسع وثمانين أنا ساكنها كانت لرجل من أهل الخير والصلاح يدعى حسين المدلل، وبه يعرف ساباط المدلل ملاصقة جدران الحضرة الشريفة، وهو مشهور بالمشهد الشريف الغروي عليه السلام، وكان الرجل له عيال وأطفال.
فأصابه فالج فمكث مدة لا يقدر على القيام وإنما يرفعه عياله عند حاجته وضروراته، ومكث على ذلك مدة مديدة، فدخل على عياله وأهله بذلك شدة شديدة واحتاجوا إلى الناس واشتد عليهم الناس.
فلما كان سنة عشرين وسبع مائة هجرية في ليلة من لياليها بعد ربع الليل أنبه عياله فانتبهوا في الدار فإذا الدار والسطح قد امتلأ نورا يأخذ بالابصار فقالوا: ما الخبر؟ فقال: إن الإمام عليه السلام جاءني وقال لي: قم يا حسين فقلت: يا سيدي أتراني أقدر على القيام فأخذ بيدي وأقامني فذهب ما بي وها أنا صحيح على أتم ما ينبغي وقال لي: هذا الساباط دربي إلى زيارة جدي عليه السلام فأغلقه في كل ليلة فقلت: سمعا وطاعة لله ولك يا مولاي.
فقام الرجل وخرج إلى الحضرة الشريفة الغروية وزار الإمام عليه السلام وحمد الله تعالى على ما حصل له من الانعام

وصار هذا الساباط المذكور إلى الآن ينذر له عند الضرورات فلا يكاد يخيب ناذره من المراد ببركات الإمام القائم عليه السلام.

توضیح:
مزار بودن اين محل در طول ششصدسال تا وقت نقل حاجي نوري در آخر متن تاكيد شده است

مسير سبز كه راهرو مسقف بود و در زمان واقعه حسن مدلل هم ساباط بش ديوار حرم بود
و در ساختمانهاى متاخر واقعه تا 2005 هم به همين نحو مسقف و ساباط راهرو بودنش را حفظ كردند
و در 2005 ساباط و جامع الراس و مجاورش بقدر محاذات حرم فواصلش برداشته شد و به يك مسجد و مكان بيوسته در آمد؛
در ساختمان جديد هم كه با ملحقات بيشتر تجديد بنا شد و به اسم مسجد حضرت فاطمة الزاهراء عليها السلام و صحن معروف است

قسمت محصور شده با خط سبز محدوده ساباط البته به امتداد سرتاسر حرم است

Image

Image

توضیح:
1- از كنار ستونهاي چهارستونه (به شمول تمام عرض چهارستون) تا ديوار سمت چپ،
تمام اين عرض در سرتاسر اين ناحيه مي شود ساباط مدلل و مشهد مهدوى مقام تشرف مدلل در انتهاى سمت چپ (وقتي رو به ضريح بايستيم) بوده
و اين مسير اگرچه تا انتهايش كاملا به عنوان مسير تشريف فرمايي حضرت صاحب الامر عليه السلام به حرم شريف ذكرشده و عنوان مشهد مهدوي دارد
اما درآن واقعه تا محل ورود به حرم ديده شده كه حضرت عبور فرموده اند

از كلام حضرت در اين واقعه معلوم مي شود حضرت زيارتشان را از مسجدالراس شروع مي كردند و بعد زيارت راس شريف مي رفتند به زيارت مولا عليه السلام
وجه اينكه فرمودند: من از اينجا مي روم همين است چون مسجدالراس اينجا بوده كه مي آمده اند زيارت و چون بعدش مي رفته اند زيارت مولا از اينجا هم به حرم وارد مي شده اند و الا قاعده زيارت از پايين پا مشرف شدن است همانطرو كه در زيارت كاظمين مشرف شده اند
و وجه تفاوت به زيارتشان در نجف زيارت راس شريف در ابتدا بوده است


2- ساختمان حرم براساس ارائه ساعت آفتابي
بوسيله سايه ها و تابيدن اولين شعاع خورشيد از پنجره هاى گنبد شريف
و همچنين اخرين زوال نور و غروب از همان پنجره ها طرح ريزي شده است
اما بعدا در قرون اخيره مجاورين به اين نكته توجه نكرده و ساختمان را قبلي تصور كرده
و ضريحهاي اخير را بر اساس ساختمان نصب كرده اند بطوريكه حدود چهارصد پانصد سال
در حرم و صحن غالبا مستقيم نماز مي خوانند بطرف شارع الرسول كه در امتداد جاده مدينه بوده است

و سالهاى اخير اين اشتباه تذكر داده شده و بعضي مطلع و در نماز متمايل به راست كه قبله صحيح است نماز مي خوانند
و متاسفانه در سازه جديد مسجدبالاسر كه امكان تصحيح زاويه در ديوارها و بنا بود اما انجام شد
فلذا همين اشكال در مسجد بالاسر صاف ايستان رو به ديوار و محراب قبله دقيق نيست
و بايد بقدر تمايل و زاويه تفاوت قبله در نماز به سمت راست متمايل ايستاد
شرح چگونگي عملكرد ساعت آفتابي ساختمان حرم و مشخص شدن زوال و طلوع و غروب از آن
هم مهارت طراحي دانشمندان و علماى متبحر ما را گواهي دارد
هم راهنماي قبله است در حرم و رواقها و صحنهاي مشهد علوي عليه السلام

3- سوال: در مورد تشرف از مسیر ساباط مدلل:
در مورد مشهد مهدوی ساباط مدلل در حرم علوی؛ که حضرت بعد از شفای حسین مدلل به او فرمودند:
این ساباط (معبرهاى سقف دار را ساباط می گویند) راه من است که از این راه به زیارت جدم می روم .
درب آن را هر شب ببند.
و این مسیر از بالای سر مبارک عبور میکند
طبق تعالیم و مطالب بیان شده :
از آداب تشرف خدمت امام معصوم از پایین پا مشرف شدن میباشد ؛ و حتی در مورد توقف در بالای سر مبارک نیز پرهیز شود
قطعا مولا صاحب الامر منه السلام ملتزم به جمیع آداب وو هستند
برای مشرف شدن به حرم علوی ایا میتوان از این مسیر مشرف شد و این مطلب چگونه است
از لطف و هدایت شما متشکرم

جواب:
نه خير
بين ساباط و حرم مطهر رواق بالاسر هست و اين دربها اخيرا باز شده است
و رفتن امام زمان بفرض از بالاسر مبارك تكليف بندگان حضرت ولايت را عوض نمي كند = بندگان بايد حد خودشان را بدانند
و جايكاهشان را فراموش نكنند و با مولايشان قياس نكنند

عمل اينجا = بيان واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورى

سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
وأنهَى الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم وجعلنا الله من الموفقين بِخِدمته ونُصرته والاتصال بحضرته



{مشهد آثار مهدوی در بالاسر مبارک حضرت مولا علی (علیهماالسلام)}
تشرف به زيارت حضرت صاحب الامر منه السلام
توسط آيت الله سيد نصرالله مستنبط
از فقهاى بزرك نجف و از شاكردان مرحوم آيت الله سيدعلى قاضي و داماد مرجع آيت الله خويي (رضوان الله عليهم اجمعين)
دربالاسر حضرت مولا على عليه السلام:
حاوى تفاوت قرائت حضرت با رايج و ذكر برائت درقنوت نماز حضرت

روزى طرف صبح (بین الطلوعین) در سمت بالاسر (محل نماز جماعت صبحشان)
که مشغول خواندن زیارت جامعه کبیره بودند مى بینند
آقاى عربى؛ در جلوى ایشان؛ محاذى بالا سر مشغول نمازند!!
و قرائتى مى خوانند که تاکنون از هیچ کس چنین قرائتى نشنیده بوده
مجذوب حال و قرائت و تجوید او مى شود
معلوم مى شود: قرائت حضرت صاحب الزمان عليه السلام با قرائت رايج متفاوت است و آنقدر متفاوت كه به اندك استماعى بر مستمع معلوم مى شود

تا به قنوت مى رسد مى شنود که در قنوتش مى خواند…
اللهم ان معاویه بن ابى سفیان آذى علیا فالعن معاویه لعنا وبیلا و عذبه عذابا الیما (یا قریب به این مضمون)
فرمود پس خواستم از او سوال کنم که این دعا و قنوت در جائى آمده؟ یا از خود اوست و او انشاء فرموده؟ پس با اینکه در دسترس من بود، بلند شدم که بعد از نماز او بپرسم دیدم نیست
هر چند به این طرف و آن طرف نگریستم او را ندیدم.
دانستم مولایم عجل اللَّه فرجه الشریف بوده است.
آرى از چنین سید بزرگوار و فقیه جامع و عالم عاملى بعید نیست که بارعه به فیض لقاء و زیارت مولایمان رسیده باشد منتهى مکتوم داشته،

عمل اينجا = بيان واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورى

سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
وأنهَى الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم وجعلنا الله من الموفقين بِخِدمته ونُصرته والاتصال بحضرته



================================

تكيه بكتاشية
جون در موقعيت اين مشاهد ذكر تكيه بكتاشيه هست توصيف بنايش براى حدس مقدار و موقعيتش مفيد است

تكية البكتاشية:
وهي عبارة عن بناء فخم في غاية الإحكام، معقود بالأحجار الكبيرة، ويشبه بناؤها بناء الصحن الشريف وعلى طرزه،
وهي ملاصقة لمسجد الرأس، بابها بالقرب من الساباط في الإيوان الثاني من جهة الغرب في سور الصحن الشريف.
ويزعم البعض أنها كانت قديماً المخزن لكتب الحضرة العلوية،
ويرجّح أنها بنيت في عهد الحاج بكتاش في القرن الثامن الهجري.
وهي تتكوّن من قسمين:
الأول ـ خاصّ بالصلاة والدروس والجماعة، وهو مكوّن من أربعة أواوين متعامدة يتوسّطها صحن صغير مكشوف.
والقسم الثاني ـ يسكن فيه المنقطعون للعبادة، وهو مربّع الشكل، يتكون من طابقين فيهما العديد من الغرف، وما يلزمها.

چند توضيح براى درك موقعيت مكانها:

1- در پنجاه سال قبل حرم مطهر از سمت بالاسر راهي نداشت
و فضاي كمي بود بقدر فاصله امروز ضريح تا درب ورودي به مسجد بالاسر فعلي - شايد هم كمتر و پنجره اى نقره اي بود بين حرم و رواق بالاسر كه زنانه بود

2- و همين موضع داخل حرم بالا سر را برخي نمي رفتند بايستند يا دعا كنند به سبب احتمال مدفن راس الحسين عليه السلام و حتى عبور نمي كردند

3- عرض رواق زنانه بالاسر مثل عرض رواق پائين پاي ورودي بود شايد كمي كمتر برحسب خاطره ذهني توصيف مي كنم
يك دربي هم محاذي پنجره بالاسر به ديوار رواق بود كه ظاهرا مقبره بود
پشت رواق راهروي مسقف بود كه سمت راستش ظاهرا تكيه بكتاشيه بود و من داخلش نديدم فقط پنجره هاى شيشه اى داشت و ازاماكن اداري و يا مخازن حرم بود
و طبق توصيف متن فوق درباره تكيه بكتاشيه مي گويد چسبيده به مسجد الراس بوده
(كه معنايش محلي متفاوت از قسمت فعلي بالا سر داخل حرم است، و دربش در در ايوان دوم از جهت غربي در ديوار صحن شريف بوده است
كه با توجه به تغييرات فعلي بايد تصوير درب و ناحيه مسجد الراس و بكتاشيه و ساباط معلوم شود

در مورد تکیه بکتاشیه و حاجی بکتاش:
تكيه بكتاشيه بدست خود حاجي بكتاش كه از اولياي الهي بوده و سبب تشيع دهها مليون در تريكه و بالكان و شرق اروبا گرديده
و امروزه بكتاشيان و علويان ان نواحي غالبا به ايشان منتسب هستند
خود حاجي بكتاش مدتي براى توسلات در اينجا معتكف بوده است و تكيه محل ذكر و درس و عبادت و نيز اعتكاف اهل معنا را در اينجا ساخته است
سربازان دولت عثماني (يني جري) كه اروپا و بسياري از كشورها را فتح كردند غالبا از مريدان حاجي بكتاش و علوي بودند

خود حاجي بكتاش مدتها اينجا اربعين كرفته اعتكاف كرده است؛ از ذريه ائمه و اما هشتم مي كفته اند نسبش را
او تشيع دوازده امامي را در تركيه كه اسياي صغير مي گفتند حفظ و نشر كرده است
و عليرغم اينكه سلاطين عثماني سني  بودند اما تمام فتوحات و سلطنتشان مديون لشكرشان  بودند و لشكريان عثماني كه به آنها يني چري مي گفتند  و تمام كشورهاي اروپايي شرقي و بخشي تا افريقا را فتح كرده اند؛ اينها همه از مريدان حاجي بكتاش ولي بوده اند و بخاطر همين طريقت بكتاشي مشتمل بر معرفت علوي تا كشورهاى اروپاي شرقي رفته و آلباني و اطرافش وو همه علوي هستند و الان 26 مليون بكتاشي  در تركيه هستند علاوه بر 10 ميليون علوي كه در تركيه هست
در ايام عيد برائت وديويي از مجلس ذكر بكتاشيان بخش شد قبلا
تکیه در كربلا و نجف و كاظيمن و ببغداد هم داشتند و محله بين الحرمين هم محله بكتاشيها بوده اند و در قرن اخير حضور و مطرح بودنشان كم شد ولي در قرنهاى قبلي كه غربت ائمه بيشتر بوده نقش مهمي داشتند

تصوير حاجي بكتاش ولي كه نشانگر ولايت ايشان است و در وقايع نقل شده ذكر شده است؛ كلاه بلند دوازده تَرك (ضلع) نشانه بكتاشيها در قديم بود كه نشان دوازده ضلع براى دوازده امامي بود؛ 
Image

اين هم شيخ و بزرگ علويان بكتاشي در آلباني است
كه كلاه دوازده ترك او هم معلوم است؛ 
Image

بالاي سرش توصير شمايل بنج تن است و حضرت زهرا هم با صورت اشكار هست كه لوستر جلويش را گرفته؛ و اگر هم در دید باشد مردان غير سيد و غير شوهر سيده ان را نبينند
البته شمايلها دقيق نيست اما التزامشان به اين شمايل نشانه ارادتشان را مي دهد
اردوغان رئيس جمهور تركيه 2021 را سال حاجي بكتاش اعلام كرد
اين سطور و جملاتي كه بيان شد براى يادي از اولياي الهي است كه در قرن هفتم يعني هفتصد سال قبل ترويج ائمه كرده اند
وفات حاجي بكتاش در 669 هـ,ق بوده است حدود هشتصد سال قبل زندگي مي كرده اند و اصالتا هم نيشابوري و از روستاي فوشنجان و از سادات موسوي بوده اند از ذريه ابراهيم مجاب
البته سلاطين عثماني متاخر بر اثر نفوذ يهود دونمه كه تظاهر به اسلام مي كردند و باطنا يهوديتشان را حفظ كرده بودند و تاثر غربيها ذهن سلاطين عثماني را به يني جريهای بكتاشي بدبين كردند و در 200 سال قبل یني جري سباهيان بكتاشي را كشتار كردند و بكتاشي ها را به روستاهاى در اتاه تبعيد كردند و ان دوره حضور فعال به سرآمد
حاجي بكتاش معاصر مولوي بوده است
البته اين ذكر خيرها كه از حاجي بكتاش شد به معني تاييد هر كسي كه منسوب به ايشان نيست و هر كسي مسؤول عمل خويش است
ولاحول ولاقوة الا بالله العلي العظيم
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مراقد منتخب حرم نجف اشرف

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 3:40 pm

زيارت يكبه يك همه مراقد براى مسافران ميسور نيست مراقدى را بر محور توسل و استجاره و ارتباط با ناحيه مقدسه انتخاب كرديم ذيلا مى آوريم
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله شیخ جعفر شوشتری

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 3:53 pm

آیت الله شیخ جعفر شوشتری
در رواق سمت بالاسر (رواق ابیطالب) از درب ورودی از صحن نزد ستون اول (در قدیم حجره 54 بوده است)

مرحوم ميرزا حسين نوري رضي الله عنه مي‏ فرمايند:
عالم بزرگوار شيخ جعفر شوشتري براي من نقل فرمودند: در اوايل تحصيل ديني و در ايام تبليغ به وطن خود مراجعت کردم و به تبليغ دين مقدس اسلام مشغول شدم. در آن روزها به موعظه و مصائب ائمه عليهم‏السلام تسلط کافي نداشتم و روي منبر در ماه رمضان از کتاب تفسير صافي و در ايام محرم از کتاب روضةالشهداي ملاحسين کاشفي استفاده مي‏کردم و از روي آن‏ها براي مردم صحبت مي‏کردم؛ ولي نمي‏توانستم سوزي در دل مردم بيندازم و آن‏ها را به گريه درآورم تا اين که مدتي گذشت و ماه محرم نزديک شد. شبي با خود گفتم: تا کي بايد «ملا کتابي» باشم، در فکر چاره برآمدم که چه کنم از بردن کتاب روي منبر بي‏نياز شوم، در همان حال به خواب رفتم.

در عالم خواب، امام حسين عليه‏السلام و ياران آن حضرت را ديدم که وارد سرزمين کربلا شدند و خيمه‏ها را برپا کردند و دشمن هم در مقابلشان صف آرايي کرد. شيخ جعفر شوشتري فرمودند: وارد خيمه امام حسين عليه‏السلام شدم و بر آن حضرت سلام کرد. حضرت امام حسين عليه‏السلام مرا نزديک خود نشاند و به حبيب بن مظاهر فرمود: فلاني مهمان ما است، ما آب نداريم تا از او پذيرايي کنيم، فقط مقداري آرد و روغن داريم، برخيز و با آن، غذايي آماده کن و نزد مهمانمان حاضر کن. حبيب بن مظاهر غذايي آماده کرد و پيش من گذاشت، چند لقمه از آن غذا خوردم و به خواب رفتم، يک لحظه احساس کردم به اين امور الهام شدم تا اين که روز به روز اين قدرت در من زيادتر شد و در مقام وعظ و خطبه به بالاترين مقصد رسيدم.

مرحوم شیخ جعفر شوشتری،ایشان بزرگ و استاد خطبا بودند،
اساتید شیخ که در کتب رجال و تاریخ به آنها اشاره شده:
شیخ اسماعیل کاظمی، فرزند صاحب مقابیس.شیخ محمدحسن صاحب جواهر. شیخ مرتضی انصاری.
شیخ علی بن جعفر کاشف الغطا. شیخ حسن بن جعفر کاشف الغطا، صاحب انوار الفقاهه. شیخ راضی نجفی.
شیخ محمد حسین صاحب فصول.
شاگردان ایشان: میرزا محمد همدانی. مرحوم سید عبدالصمد جزایری.آقا میرزا ابراهیم.
آخوند ملا احمد نراقی.مرحوم شیخ علی بن رضا کاشف الغطا.
آشیخ محمد علی خراسانی پدر سید عبدالحسین خراسانی از شاگران ایشان بودند،

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

الشيخ جعفر التستري (شوشتری)
... ـ 1303
الشيخ جعفر بن الحسين بن الحسن بن عليّ التستري
عالم فقيه واعظ
ولد في تستر ونشأ بها. هاجر أوائل شبابه مع والده إلى مدينة الكاظمية فقرأ بها مقدمات العلوم ، وعند انتشار الطاعون سنة 1246 عاد إلى تستر ، وبعد انتهائه عاد إلى كربلاء وحضر بها على شريف العلماء المازندراني والشيخ محمّد حسين الأصفهاني صاحب (الفصول) ، ثمّ هاجر إلى النجف وحضر أبحاث الشيخ محمّد حسن صاحب الجواهر والشيخ مرتضى الأنصاري ولازمه.
عاد إلى تستر مدّة طويلة وصار بها مرجعاً للتقليد وطبع رسالته العملية ، ثمّ رجع إلى النجف واستقر بها.
كان من أبطال العلم ومراجع التقليد والفتيا وكبار الفقهاء وأجلاء المدرّسين ، ويعد من أشهر الوعّاظ والمرشدين يرقى المنبر بعد إمامة الجماعة فتزدلف الجموع الغفيرة تحت منبره وفيهم مراجع تقليد الأُمة وعظماء العلماء والأفاضل.
مؤلفاته : (1) الخصائص الحسينية ـ ط ـ. (2) فوائد المشاهد ـ ط ـ. (3) المجالس الثلاثة عشر ـ ط ـ. (4) منهج الرشاد ـ رسالة عملية ـ ط ـ.
توفي في كرند راجعاً من زيارة الإمام الرضا عليه‌السلام 20 صفر سنة 1303 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 54.

Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

شيخ محمّد حسن آشتياني

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 3:57 pm

الشيخ محمّد حسن الأشتياني
1248 ـ 1319
الشيخ الميرزا محمّد حسن بن جعفر بن محمّد الأشتياني الطهراني
ميرزاي اشتياني مرجع تهران بودند
مرجعی که در حال قرائت زیارت جامعه كبيره رحلت کرد
آن مرحوم هر روز حضرات معصومين عليهم السلام را با زيارت جامعه كبيره زيارت مى كرد
وقتی مرحوم آشتیانی بیمار و در بستر بود، مشغول خواندن زیارت جامعه بوده است که وقتی به فراز "و مَنْ أتاکُمْ نَجی" {هر كه به سوى شما بيايد نجات يافته است} می رسد، جان به جان آفرین تسلیم می کند.
مرحوم آشتیانی علاوه بر اینکه در درس و بحث موفق بوده و در صحنه اجتماعی و سیاسی نیز بسیار فعال بوده است، در عبادت و تهجد نیز بسیار کوشا بود و زیارت عاشورا و نماز شب و مستحباتشان ترک نمی شد.
در شبی که وفات نمود فردای آن روز به احترام ایشان تهران به پا خاست و مراسم تشییع مفصلی برای مرحوم آشتیانی برگزار شد و پیکر ایشان به وصیت خودش در نجف در مقبره شیخ جعفر شوشتری به خاک سپرده شد.
فرزندش گفت: حدود هشت ماه طول می کشد که شرایط انتقال و تدفین ایشان در نجف فراهم شود و در این مدت پیکر مرحوم آشتیانی در حرم حضرت عبدالعظیم به صورت امانت دفن شد. بعد از این مدت وقتی مزار ایشان را باز می کنند که مراحل انتقال پیکر را فراهم آورند، فرزند ایشان نقل می کند که جسد مرحوم آشتیانی بعد از گذشت این مدت تغییری نکرده بود.
https://www.shia-news.com/fa/news/254933

من مشاهير علماء طهران
ولد في طهران سنة 1248 ونشأ بها. ثمّ هاجر إلى بروجرد سنة 1261 ومكث بها أربع سنين قرأ خلالها المقدّمات ، وحضر على السيّد شفيع الجابلقي.
هاجر إلى النجف وحضر الأبحاث العالية على الشيخ محمّد حسن صاحب الجواهر والشيخ محسن خنفر والشيخ مرتضى الأنصاري ولازمه وقرّر أبحاثه.
رجع إلى بلده سنة 1282 وفتح باب التدريس فشد إليه طلبة العلم الرحال من كلّ ناحية وعكفوا ينهلون منه ، وعظم شأنه وطارت شهرته وتقلد الزعامة الدينية هناك وصار نافذ الكلمة مطاعاً من الطبقات كافة ، وهو المحرك الأوّل لقضية (التنباك) المشهورة في ايران.
مؤلفاته : (1) إزاحة الشكوك عن اللباس المشكوك. (2) بحر الفوائد في شرح الفرائد ـ الرسائل ـ للأنصاري. (3) رسالة في أحكام أواني الذهب والفضة. (4) كتاب الأجزاء. (5) كتاب الخلل في الصلاة. (6) كتاب القضاء. (7) كتاب الوقف وإحياء الموات وغيرها ممّا هو مطبوع.
توفي في طهران سنة 1319 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 54.

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید محمود حسینی شاهرودی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 3:59 pm

آیت الله سید محمود حسینی شاهرودی؛
مدفن: در رواق ابیطالب علیه السلام نزد شیخ شوشتری (حجره 54 قدیم)
مرحوم مرجع شاهرودي = كه در تشرف مرحوم نمازي حضرت از احوال ايشان پرسيده و به ايشان سلام رسانيده اند‎

یکی از نکات ایشان همین راه اندازی و رونق بخشیدن به زیارت پیاده امام حسین علیه السلام در مناسبتهای مختلف زیارتی ، کاروان راه می انداختند و از راه فرات به کربلا می بردند ، از ایران حتی همراه ایشان می رفتند،


حجّة الاسلام و المسلمین سید علی شاهرودی فرزند آیت اللَّه مرجع آقای حاج سید محمود شاهرودی فرمود:
پدرم به زیارت قبر مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرّف می شد،
شخصی از معمّرین علماى نجف به او گفت:
سید محمود! درس را کنار بگذار و مرثیه خوان باش.
من دیشب در عالم رؤیا دیدم که صحرای محشر است، بالای یک در بهشت نوشته: «باب الامام الصادق علیه السلام» و بالای در دیگر نوشته: «باب الحسین علیه السلام».
فقها از در اوّل وارد می شوند ولی مورد سؤال واقع می شوند و امام صادق علیه السلام از آن ها سؤالاتی می کند و می باید پاسخ بدهند و معطّل می شوند.
ولی در دوم باز است و مردم حسین حسین می گویند و با سرعت وارد بهشت می شوند.
من عمامه خود را زیر بغل گذاشتم و از در باب الحسین علیه السلام خواستم وارد شوم،
یکی از ملائکه جلوی من را گرفت و گفت: از آن در بروید.
از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم درس و بحث را کنار بگذارم و مرثیه خوان شوم،
مرحوم پدرم (مرجع شاهرودي) گفت
من به او گفتم:
من بهشت را نمی خواهم، من ملاقات با امام صادق علیه السلام و مذاکره با او را می خواهم، درسم را رها نمی کنم،
تو هم برو به درس خود ادامه بده.

توضيح:
اشتباه برداشت آن عالم بسيار سالمند صاحب رؤيا اين بوده كه
فكر مي كرده اين كار (عالم و تدريس و تحقيق داشتن و مرثیه خوانی) باهم منافات دارد در حاليكه مي شود عالم باشد تدريس و تحقيق كند و روضه هم بخواند يا خدمت حسيني ديگري را نيز ملتزم باشد.

بشارت:
آنها كه در برگزاري زيارت اونلاين شب جمعه تلاش هرچه بهتر برگزارشدن حضوري و يا اونلاين مي كنند؛ از باب الحسين بهشت وارد مي شوند به لطف حضرت
و هكذا تلاشگران در زيارت ساير حضرات از الطاف همان حضرات متنعم مي شوند.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

السيّد محمود الشاهرودي
1301 ـ 1394
السيّد محمود بن عليّ بن عبدالله الحسيني الشاهرودي
عالم فقيه كبير
ولد في إحدى قرى شاهرود سنة 1301 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية فيها ، وفي بسطام وخراسان. هاجر إلى النجف سنة 1328 وحضر الأبحاث العالية في الفقه واُصوله على الشيخ ضياءالدين العراقي والشيخ حسين النائيني والشيخ عليّ الجواهري.
استقل بالبحث والتدريس يحضر عليه العشرات من العلماء والنابهين ، وكان من الفقهاء الأكابر ومراجع الفتيا والتقليد.
ترسل في سيرته فكانت له منزلة كبيرة ومقلدون عديدون في مختلف البقاع.
مؤلفاته : (1) توضيح المسائل ـ رسالة عملية ـ. (2) توضيح مناسك الحجّ. (3) جامع المقاصد في الفقه. (4) حاشية رسائل الأنصاري. (5) حاشية العروة الوثقى. (6) شرح شرائع الإسلام وغيرها من المطبوع.
توفي بالنجف 17 شعبان سنة 1394 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 54.
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

ملا مهدی و ملا احمد نراقی و مدفونین ایوان العلما

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:08 pm

مدفون در ایوان العلماء
( بخاطر کثرت علمایی که در اینجا دفن هستند و مشهور به ایوان العلماء شده)
از جمله علمای بزرگی که در این محدوده دفن هستند فاضلين نراقي ملا مهدی و فرزندش ملا احمد نراقی

الشيخ محمّد مهدي النراقي
مُحمدمهدی بن اَبی‌ذَر فاضل نَراقی معروف به محقق نراقی در سال ۱۱۲۸ق در نراق از شهرهای اطراف کاشان متولد شد. و در شنبه ۱۸ شعبان ۱۲۰۹ق در ۸۱ سالگی در کاشان درگذشت و در نجف خاک سپرده شد
از علمای در قرن دوازده و سیزده هجری است.
ملا مهدی نراقی دارای تألیفات در زمینه فقه، اصول، فلسفه، کلام، تفسیر، ادبیات، ریاضی، و نجوم است
برخی تألیفات:
جامع السعادات در علم اخلاق ، مشکلات العلوم، انیس التجار، معتمد الشیعه، التحفة الرضویه، التجرید،محرق القلوب
مشاهده ای که ملا مهدی نراقی داشتند، در وادی السلام و مشاهده بهشت برزخی در تالار وادی السلام ذکر شده است
از شاگردان ایشان محمد باقر شفتی – محمد کلباسی – ملا احمد نراقی
الشيخ محمّد مهدي بن أبي ذر بن محمّد النراقي الكاشاني
فقيه كبير أخلاقي
ولد في نراق ـ كاشان ـ سنة 1149 ونشأ بها. انتقل إلى أصفهان وأكمل تحصيله العلمي ، ثمّ حضر على الشيخ إسماعيل الخاجوئي ولازمه ، والشيخ مهدي الهرندي والشيخ محمّد بن محمّد زمان الكاشاني.
انتقل إلى كربلاء وحضر بها على الوحيد البهبهاني والشيخ يوسف البحراني ، ثمّ هاجر إلى النجف وحضر بها على الشيخ محمّد مهدي الفَتّوني.
عاد إلى كاشان وأشاد بها مدرسة علمية ، وصار من مراجع الفتيا والتقليد في بلاده ، وهو من كبار علماء الأخلاق.
مؤلفاته : (1) أنيس المجتهدين في اُصول الفقه ـ خ ـ. (2) التحفة الرضوية في الأحكام الدينية ـ خ ـ. (3) جامع السعادات في الأخلاق 1 ـ 3 ط. (4) اللوامع في الفقه ـ خ ـ. (5) معتمد الشيعة في أحكام الشريعة ـ خ ـ وغيرها.
توفي في كاشان ليلة السبت 8 شعبان سنة 1209 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف في شباك جنب إيوان العلماء.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

الشيخ أحمد النراقي
1185 ـ 1245
الشيخ أحمد بن محمّد مهدي بن أبي ذر النراقي الكاشاني
عالم كبير وفقيه مصنّف
ولد في نراق ـ كاشان 14 جمادى الآخرة سنة 1185 (1) ونشأ بها على والده العالم الزعيم ، قرأ على والده مدّة طويلة ، ثمّ هاجر إلى النجف وحضر على السيّد محمّد مهدي بحر العلوم والشيخ جعفر الكبير صاحب كشف الغطاء ، وانتقل إلى كربلاء وحضر على الميرزا مهدي الشهرستاني والشيخ محمّد باقر البهبهاني الشهير بالوحيد.
رجع إلى بلاده وانتهت إليه الرئاسة بعد وفاة والده ، وحصلت له المرجعية وكثر اقبال الناس عليه ، وكان فقيهاً أُصولياً محققاً ، جليل الشأن ، ومن الصلحاء الأخيار الأبرار.
مؤلفاته : (1) أساس الأحكام في شرح شرائع الإسلام ـ خ ـ. (2) الخزائن ـ ط ـ. (3) شرح تجريد الأُصول لوالده ـ خ ـ. (4) عوائد الأيام ـ ط ـ. (5) مستند الشيعة في أحكام الشريعة ـ ط ـ. (6) معراج السعادة في الأخلاق ـ ط ـ. (7) مفتاح الأحكام ـ خ ـ. (8) مناهج الأُصول في علم الأُصول ـ ط ـ وغيرها.
توفي في بلده 23 ربيع الآخر سنة 1245 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف مع والده في شباك جنب إيوان العلماء.

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید احمد کربلایی تهرانی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:15 pm

آیت الله سید احمد کربلایی تهرانی
از اولیای الهی (و استاد مرحوم قاضی و استاد آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی)
شاگرد ملاحسینقلی همدانی
بین مسجد عمران ابن شاهین و ایوان العلماء، در وسط صحن دفن هستند،
آیت الله گلپایگانی وصی ایشان بودند که ایشان را در وسط صحن دفن می کنند
ایشان از اصحاب استجاره؛ صفحه 181 کتاب

السيّد أحمد الطهراني
... ـ 1332
السيّد أحمد بن إبراهيم الموسوي الطهراني
عالم فقيه أخلاقي
ولد في كربلاء ونشأ بها. قرأ المقدّمات فيها ، ثمّ هاجر إلى سامراء وحضر الأبحاث العالية على السيّد محمّد حسن الشيرازي الشهير بالمجدد ، وانتقل إلى النجف وحضر على الشيخ حبيب الله الرشتي والشيخ حسين الخليلي ، ولازم الأخلاقي المعروف الشيخ حسين قلي الهمداني وكان من خواصه.
كان أوحدي عصره في مراتب العلم والعمل والسلوك ، والزهد والورع والتقوى والمعرفة بالله والخوف والخشية منه ، وكان مدرساً تجتمع عليه ثلة من طلاب العلم.
مؤلفاته : تذكرة المتقين ـ ط ـ.
توفي بالنجف في آخر تشهد صلاة العصر 27 شوال سنة 1332 ودفن بالصحن الشريف تحت الساباط مقابل الإيوان الواقع خلف المرقد المقدّس.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله مرجع سید محمد کاظم طباطبایی یزدی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:20 pm

آیت الله مرجع سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
از اصحاب استجاره
صاحب کتاب عروة الوثقی
ایشان جد مادری آیت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری (از شاگردان مرحوم قاضی) هم می شوند
مدفن ایشان در مسجد عمران بن شاهین درصحن پشت سر مبارک (حجره 46)
شرح و معرفی ایشان از کتاب اصحاب استجاره صفحه 227

آیت الله سيّد محمّد كاظم يزدي
1247 ـ 1337
السيّد محمّد كاظم بن عبدالعظيم الطباطبائي اليزدي
فقيه كبير مدرّس
ولد في كسنو ـ يزد ـ سنة 1247 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية ، ثمّ هاجر إلى أصفهان وحضر بها على الشيخ محمّد باقر أغا نجفي والشيخ محمّد جعفر الآبادي وغيرهما.
هاجر إلى النجف سنة 1281 وحضر بها الأبحاث العالية على الشيخ مهدي كاشف الغطاء والشيخ راضي النجفي والسيّد المجدد الشيرازي.
كان من شيوخ الطائفة وعمد المذهب ، نال مرجعية وزعامة دينية ندر نظيرها ، وتصدر للتدريس فتخرج عليه المئات من العلماء والمجتهدين وغيرهم ، والكلّ يتحدث عن جامعيته وفقاهته.
وكتابه (العروة الوثقى) من الكتب المعول عليها في التدريس وقد شرح عشرات الشروح.
وبنى مدرسة علمية هي اُم المدارس من حيث السعة والهندسة ما زالت قائمة.
مؤلفاته : (1) اجتماع الأمر والنهي. (2) حاشية مكاسب الأنصاري. (3) السؤال والجواب في الفقه. (4) الصحيفة الكاظمية. (5) العروة الوثقى ـ رسالة عملية ـ 1 ـ 2 وكلّها مطبوعة.
توفي بالنجف 28 رجب سنة 1337 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 47.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله میرزای شیرازی و سید عبدالهادی شیرازی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:23 pm

آیت الله میرزای شیرازی
ایشان مجدد (تجدید کننده) حوزه علمیه در سامرا بودند
مدفن: سمت چپ باب طوسی قبل از ورود مقبره و مدرسه میرزای شیرازی است؛

و همچنین در این مقبره:
آیت الله سید عبدالهادی شیرازی از مراجع نجف
و اخیرا آیت الله سید رضی شیرازی و برخی اخیار دیگر مدفونند

نکته مهم در معرفی میرزای شیرازی:
ايشان مجدد اسلام در راس قرن چهاردهم و نهايت قرن سيزدهم بودند
و مشخصه ايشان
احياكننده حوزه علميه سامراء
و رفع غربت از حرمين سامراء
و بردن مركز تشيع به سامرا
و توجه دادن شيعه و مسلمين كه امام دوازدهمي هم دارند
خيلي مراجع بعدا آمدند و با كمترين نوسانات اوضاع عراق سامراء را تخليه كردند
و يا در وقتي كه در عراق موقعيت داشتند عليرغم درخواست علماء و حاضر نشدند حتى براى تابستانها كه نجف تعطيل است بروند سامرا و آنجا قدري آباد شود
فلذا معرفي ميرزاي بزرگ شيرازي اين جهت است كه منحصر به ايشان بوده
و علمايي كه ايشان را همراهي كردند در احياى سامرا
و حتى مكتب علمي فقهي و اصولي هم ايجاد شد در اثر تحقيقات علمي ايشان و اصحاب ايشان
از اين رو هر وقت ميرزاي بزرگ ياد مي شود با اين فقره توضيح اقلا ياد شود
(توصيف ایشان صرفا به فتواي تنباكو مال سياسيون است)

مرحوم ميرزا در سامراء وفات نمود علت وفات مسموميت عمدي و شهادت ذكر شده است از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرزا نُه ساله بوده است پرسیده اند: آیا میرزا به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا او را کشتند؟
گفت: در آن‌وقت در سامرّاء شایع بود که میرزا را مسموم کرده‌اند.مي كويند«طبیبی از خارج به سامرّاء می‌آید و مدّت‌ها در آنجا می‌ماند و در بین مردم شهرت و مکانتی پیدا می‌کند تا اینکه به میرزا دسترسی پیدا می‌کند و برای معالجۀ مریضیِ برنشیت وی دوایی را به آن مرحوم می‌دهد. پس از چند روز بدن میرزا سیاه می‌شود و دار فانی را وداع می‌کند؛ آن طبیب هم از آن پس مفقود می‌شود.!!!»

==مرقد ميرزاي شيرازي===
انتقال ميت از محل فوتش به جاى ديگر نهي شده است مگر نقل به مشاهد مشرفه
و نقل از مشاهد به جايي ديگر ولو وطن شخص دونهى دارد هم نقل از محل فوت هم نقل از مشاهد  = مثل ايرانيها عامي كه مرده هايشان در سفر حجاز و عراق را غالبا برمي گردانند ايران الا قليلي با معرفت باشند خانواده هايشان
البته نقل از مشاهد به مشاهد ممكن است توجيهي داشته باشد مثل افضليت نجف يا كربلا ولي با اين حال خلاف ادب مى دانند برخي از بزرگان
قبر خواجه نصیر الدّین طوسیّ كه الان در کاظمین است؛ می‌گویند: خواجه وصیّت کرده بود جنازه‌اش را به نجف ببرند. خواب می‌بیند یکی از امامين جوادین علیهما السّلام را که می‌فرماید: أ إمامان لایقِدران علی شَفاعة رجلٍ واحدٍ؟! آيا دو امام نمي توانند شفاعت يك نفر را بكنند؟ و منصرف مي شود از وصيت به نقل به نجف و وصيت به دفن در جوار امامين مي كند

مرحوم ميرزا در سامراء وفات نمود اما جنازه ميرزا را به نجف منتقل مي كنند علت  نقل جنازۀ مرحوم میرزا به نجف، به خاطر قولی بود که به یک راجه (شاهزاده) هندی که از مقلّدینش بود، داده بود. فردی از راجوهای هندی در نجف اشرف خانه‌ای جنب حرم را مي خرد و می‌سازد به صورت مدرسه، و از مرحوم میرزا خواهش می‌کند که آنجا را برای محلّ دفن خود انتخاب کند و بجايش او را شفاعت کند. خود آن راجه  هم وصیّت می‌کند که آنجا دفنش کنند. مرحوم میرزا به خاطر اینکه موجب ناراحتی این هندی را فراهم نکند خواهشش را می‌پذیرد و بر آن اساس وصیّت می‌کند جنازه‌اش را به نجف ببرند. با اینکه بین سامرّاء و نجف شصت فرسنگ راه است، امّا جنازۀ میرزا روی دست عشایر دست به دست می‌گشته است و سه روز جنازه در راه بوده است! چنین تشییع جنازه‌ای هنوز هم بی‌سابقه است.

و از خدمات ميرزا در سامراء بجز خدمات عمراني درشهر سامراء اصلاح بين عشائر اطراف سامراء كه شيعه بودند با مردم سامراء كه سني هستند و انگليسيها مرتبا فتنه ايجاد مي كردند كه تضعيف شيعه بشودو ميرزا اصلاح نمودند و رفع منازعات كردند
اينجاكه الان قبر ايشان است همان مدرسه اى است كه ان راجه هندي ساخته و در ان دفن شده است و ميرزا هم برحسب وعده به او وصيت به دفن در اين مدرسه نموده است

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

مرحوم سيدعبدالهادى

يك مطلب آموزه از سید عبد الهادی شیرازی نقل شده به ويديو توجه كنيد
https://media.farsnews.ir/Uploaded/File ... 000527.mp4

مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی مدرس و مؤسس حوزه علميه مجتهديه تهران نقل كرده اند:
زمانی یکی از علماى نجف خواب دیده بود که
امام حسین(ع) از قمر بنی‌هاشم(ع) می‌پرسند که
روضه‌خوان‌ها چند نفر هستند؟ می‌خواهم صورت اساميشان را ببینم.
صورت را که به امام حسین(ع) می‌دهند،
بعضی روضه‌خوان‌ها را قلم می‌زنند
اما نام سیدعبدالهادی (شیرازی) که مرجع تقليد بود (و ظاهرا روضه خوان نبود) در لیست می‌ماند.
کسی که این خواب را دیده است، تعجب می‌کند و نزد سیدعبدالهادی می‌رود و می‌گوید این خواب را دیده‌ام. شما روضه می‌خوانید؟
ایشان می‌فرماید: درست است.
من کتاب و روایاتی در خصوص فضیلت گریاندن برای امام حسین(ع) می‌خواندم. روایت این بود: «مَن بَکی أَو أَبکی أَو تَباکی فی مُصیبهِ الحُسین وَجَبَت لَهُ الجَنَّه ؛‌ هرکس در مصیبت امام حسین بگرید یا بگریاند و یا (اگر گریه‌اش نیامد) به حالت گریه كننده و عزادار باشد (محزون در جهره اش باشد و سرش را بائين بياندازد ووو) بهشت بر او واجب می‌شود.»
سیدعبدالهادی می‌گوید من این روایت را خواندم و پیش خود گفتم من چرا این کار را نکنم؟!.
هفته‌ای یک شب کتاب مقتل را دست می‌گرفتم و برای زن و بچه‌ام روضه می‌خواندم.
آن‌ها گریه می‌کردند و من ثواب ايجاد مجلس عزا و روضه خوانى را می‌بردم.
ایشان فرمودند: معلوم است که این کار من مورد قبول واقع شده است.

مجتهدى طهرانى در پایان توصيه کرد:
در خانه برای زن و فرزند و یا مادر و پدر خود روضه بخوانید. آن‌ها گریه کنند ثواب می‌برید.

میرزا:
1320 ـ 1312
السيّد الميرزا محمّد حسن بن محمود بن إسماعيل الحسيني الشيرازي المعروف بـ (المجدد)
فقيه مرجع كبير
ولد في شيراز 15 جمادى الأُولى سنة 1230 ونشأ بها ودرس الأدب والعلم. وفي سنة 1248 هاجر إلى أصفهان وحضر بها الأبحاث العالية على الشيخ محمّد تقي الأصفهاني صاحب (هداية المسترشدين) والسيّد حسن المدرّس والشيخ محمّد إبراهيم الكرباسي صاحب (إشارات الأُصول) حتى أصبح من المدرّسين في الفقه وأُصوله.
وفي سنة 1259 هاجر إلى النجف وحضر الأبحاث العالية على الشيخ حسن كاشف الغطاء والشيخ محمّد حسن صاحب الجواهر والشيخ مرتضى الأنصاري ولازمه.
استقل بالبحث والتدريس يحضر عليه كثير من أهل العلم والفضل.
وفي سنة 1291 هاجر إلى سامراء واتخذها مقراً له وتبعه تلامذته ومريدوه وازدهرت به حياة سامراء العلمية والأدبية والاجتماعية مدّة طويلة ، فكان مجلس درسه يحوي المئات من المجتهدين والعلماء وأهل الفضل.
وقد رأس فصار أكبر زعيم ديني للطائفة الجعفرية في عصره ، ولقّب بـ (المجدد) وأصبح مرجع الشيعة في العالم ، وكان يملك الكثير من مستلزمات الزعامة ولذلك أجمعت الكلمة عليه وأُلقيت المقاليد إليه.
وكان ممدوح الشعراء ، يثيب على المدح ويشجعه فتراهم يتسابقون للاشتراك في المناسبات الدينية ولذلك شواهد كثيرة.
مؤلفاته : (1) حاشية على النخبة ـ خ ـ. (2) حاشية نجاة العباد ـ ط ـ. (3) رسالة في اجتماع الأمر والنهي ـ خ ـ. (4) رسالة في الرضاع ـ خ ـ. (5) كتاب الطهارة ـ خ ـ. (6) كتاب الفقه ـ خ ـ.
توفي في سامراء 24 شعبان سنة 1312 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف في مقبرته الخاصة جنب باب الطوسي.

السيّد عبدالهادي الشيرازي
1305 ـ 1382
السيّد عبدالهادي بن إسماعيل بن رضي الدين الحسيني الشيرازي
عالم فقيه مدرّس
ولد في سامراء سنة 1305 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على لفيف من الأفاضل.
هاجر إلى النجف سنة 1326 وأقام بها مجداً في تحصيله فحضر الأبحاث العالية على الشيخ محمّد كاظم الخراساني وشيخ الشريعة الأصفهاني والسيّد عليّ أغا الشيرازي وغيرهم.
كان مدرّساً فاضلا تخرج عليه العشرات من المجتهدين والعلماء ، وكان مرجعاً كبيراً قلّد في العراق وإيران وغيرهما ، معروفاً بالزهد والورع والتقوى ، وتروى في سيرته أخبار طيبة. بالاضافة لمقامه العلي السامي فقد كان أديباً شاعراً بليغاً ينظم الشعر العربي والفارسي.
مؤلفاته : (1) توضيح المسائل ـ رسالة عملية ـ. (2) حاشية العروة الوثقى.
(3) الرضاع. (4) مناسك الحاج. (5) وسيلة النجاة في الفقه وكلّها مطبوعة.
توفي في الكوفة 10 صفر سنة 1382 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بمقبرة المجدد الشيرازي.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

سید اسماعیل شیرازی
پدر سید عبدالهادی شیرازی
که قصیده نغزی در مدح امیر امومنین علیه السلام دارند که شاید مثل آن کسی سردوه نشده باشد
که در کتاب تجلی الهی نشر و شرح شده است

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

سبد رضی شیرازی
از علما در ایران که اخیرا فوت کردند و در این مقبره دفن شدند

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید ابوالقاسم خوئی موسوی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:28 pm

آیت الله سید ابوالقاسم خوئی موسوی
مدفن: در صحن حجره 31
ایشان از اصحاب استجاره؛
علامه سید محمدعلی موحد ابطحی نقل کرده بودند که آیت الله خویی به ایشان فرمودند: من چهل شب چهارشنبه و در شب چهارشنبه چهلم مورد عنایت
حضرت صاحب الامر منه السلام قرار گرفتم
از مراجع تقلید نجف بعد از آیت الله بروجردی بودند- بدست رژیم بعث در بیمارستان مسموم و به شهادت رسیدند
و5 نفر از دامادها و فرزندان ایشان در کنار ایشان در صحن پایین پای مبارک دفن هستندکه صدام آنها را به شهادت رساند

مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالحسين خراساني نقل كردند
مرحوم مرجع آيت الله خويي به شهادت و فوت در راه خداوند بسيار علاقمند بودند
و مي گفتند جزو آرزوهاى من و دعاهاى هميشگي من است = شهادت در راه خدا

تا اينكه در آن زمان حادثه تصادفى پيش امد
كه ميني بوسى كه همه افراد سوار ان از خاندان مرحوم آيت الله حكيم بودند شب جمعه از زيارت كربلا بر مى گشتند
و ميني بوس چپ شد و همه مسافران بجز يكنفر كشته شدند

ظاهرا دستكاري بعثيها در اين حادث دخيل بود چون حكومت عراق دنبال كشتن ال حكيم بودند به هر مناسبت كوچك بزرگ سياسي غير سياسي ووو

مرحوم آقاى خويي به مرحوم خراساني گفته بودند
من چند وقتي است هرشب جمعه مي روم كربلا
به اميد اينكه ماشين ما چپ شود و شهيد شوم!!!!
اما نشد!!

توضيحات:
1- در طول سال مرحوم خويي عادت رفتن شب جمعه به كربلا نداشتند مگر در ايام زيارتي مخصوصه كربلا و اينكه ملتزم شوند هر هفته بروند قطعا خلاف برنامه معمولشان بوده و براى همين هدف بوده كه شايد به شهادت (در اثر حادثه در راه زيارت) نائل بشوند

2- و اين مطلب كه مرحوم خويي بيان كرده اند؛ شدت علاقه ايشان به شهادت را مي رساند

3- البته حاجت و دعاهاى مرحوم خويي مستجاب شده
واخر الامر توسط عوامل صدام مسموم شده و شهيد از دنیا رفتند

4- شهادت در راه خدا مرگ مشروط به مسير سياسي يا در راه مقاصد حكومتى نيست
كه آنها را فقط شهيد اعلام كنند و در قطعه مخصوص در قبرستانها به اسم شهدا و با تابلويي وووو شهيد تلقي شود

5- فقط امام حسين عليه السلام در ميدان جنگ شهيد شدند اما همه حضرات معصومين عليهم السلام همه شان شهيد شدند (در غیر میدان جنگ)


مطلبی آموزنده:
مرحوم آيت الله نجابت نقل مي كردند در دوران طلبگيمان كه شاگرد اقاي خويي بوديم يكروز ايشان را حجره مان وعده گرفتيم؛ نهار آماده كرديم
خدا رحمت كند مرحوم نجابت را آشبز حرفه اي بودند هم خودش هم مرحوم پدرشان كه شغلش بود
تابستان بود ؛ هوا خيلي گرم بود تازه هندوانه به بازار رسيده بود رفتيم يك هندوانه رسيده و خيلي بزرگ گرفتيم و جاي خنك گذاتشيم
و بعد اورديم سرسفره
مرحوم اقاي خويي ناهار را خوردند اما هندوانه را لب نزدند هرچه اصرار كرديم، نخوردند
پيجو شديم ، بالاخره اخرش گفتند: من هنوز هندوانه اين فصل را به خانه نبرده ام و عيالم هنوز هندوانه نخورده است
دوست ندارم تا آنها هندوانه نخورده اند من هندوانه بخورم، هرچه گفتيم آنها بفهمند راضيند و ووو
اما ايشان قبول نكرد و گفت دل من قبول نمي كند و از گلويم پايين نمي رود
اين يك فضيلت اخلاقي و مواسات با عيال است
و از صد تا زعامت عامه ارزشش بيشتر است
و خيلي معنا دارد و بسيار درس اموز است

و در صحن سمتی كه بين حرم و باب القبلة است در سمت چپ ورودي باب القبلة غرفه بزرگي است كه دفتر كليددار حرم (يعني توليت به نام الرفیعی) بود و اول سقوط صدام تندروهايي مثل مقتدا صدر كه خودشان در زمان صدام به ارتباط حكومتي متهم و معروف بودند و صدام اسم پدرش را به عنوان مرجع تقليد رسمي عراق معرفي كرده بود به اسم اينكه كليددار در دوران صدام هروقت صدام آمده استقبالش كرده و يا اموري كه جزو تشريفات هر مسؤولي در دوران حكومت است؛ برنامه شورش در حد كشتن را داشتند و پسر مرحوم آيت الله خويي عبدالمجيد آمده بود كه بين آنها صلح بدهد و در دفتر منتظر بود كه ناگهان اتباع مقتدا صدر كه مورد حمايت حكومت ايران بوده و هستند با قمه و خنجر ريخنند و پسر اقاي خويي و كليددار را در جلوي حرم و داخل اين صحن شقه شقه كرده با چاقو و قمه و كشان كشان به دفتر مقتدا و جاهاى ديگر بردند و حرمت هيچ نگاه نداشتند لعنهم الله
كشتنشان يكساعت طول كشيد و نيمه جان آنها را دفتر مقتدا در شارع الرسول بوردند و حاضر نشد مانع شود‎
خلاصه يك ترور و قتل آني نبود كشتن با مدت طولاني بود
قبر عبدالمجيد خويي كنار پدرش آيت الله خويي است

===========

يكي از علما نقل كرده است
(آيت الله) آقا شیخ عبد الحسین واعظ زاده خراسانی رحمة الله علیه
که از منبری‌های ملا و با سواد بود و در نقل مطالب دقت کاملی داشت، می‌فرمود:
مراجع نجف اشرف پس از تمام شدن مراسم معمول شب عاشورا خصوصی به وادی السلام نجف می‌رفتند
و تا صبح عزاداری و سینه زنی می‌کردند.
ایشان اسم این بزرگواران را می‌برد که متأسفانه فراموش کرده‌ام
و از میان همه آنها تنها نام مرحوم آیة‌ الله خویی رحمة الله علیه را به خاطر دارم.
ولی گمان می‌کنم بقیه هم امثال آیات عظام حکیم و شاهروی رضوان الله تعالی علیهم بودند.

توضيحات:
1- خلاصه؛ اين واقعه مي فهماند
شدت اهميت مراجع به عزاداري
(بيش از شركت در مجالس و كرفتن مجالس و گريه ووو =
بلكه عزاداري كردن تا حد سينه زني رسمي جدي؛ و محكم مثل هيئات جدي؛
آن هم عليرغم برنامه هاو اشتغالات علمي و مرجعيت شان
درخفاء مثل وادي السلام نجف كه هفتاد سال هيچ چراغ و روشنايي نبود
بروند از نيمه شب تا صيح عاشورا
اين خيلي مهم است و شدت اعتقاد و اهتمامشان را مي رساند

2- آن جلسات شبهاى وادي السلام خصوصى بوده
و احدى از عموم اطلاع نداشته
مرحوم شيخ عبدالحسين خراساني هم كه مطلع بوده و نقل كرده است
چون روضه خوان و مرثيه خوان سينه زنى آن مجلس مخفى مراجع در وادي السلام نجف بوده است

3- علت رفتن به وادي السلام در شب تاريك و مخفيانه دور از انظار عزادارى كردن
براى اين بوده كه مبادا جنبه نمايشي بكيرد
و به نظرخودشان خلوصش محفوظ بماند

4- البته اين تشخيص آنها بوده
بااين تفسير كه
مردم عادي مورد توجه خاص يكديگر نيستند
ولذا در جلسات هرجاباشد سينه زني كنند = معمولي است
و اشكالى از نظر شبهه در خلوص رخ نمي دهد
اما مثل آن مراجع؛ چون توجه شديد مردم به آنها بوده
اگر درميان جمع سينه زني حدي؛ انجام دهند
چه بسا از نظر خودشان = خلوص عملى شان مشكلي پيدا كند
بخاطر شدت مراقبت از انجام عمل با خلوص
اين برنامه مخفيانه را داشتند

5- اما برخي از مراجع آن شبهه را نداشتند
مثل مرحوم آيت الله مرجع حاج سيد تقي قمي
كه رسما وعلنا در مجلس روضه بيت خودشان
در سينه زنى محكم و سخت؛ شركت مي كردند
حتى مثل سينه زنيهاى جدى پرشور؛
تا كمر برهنه مي شدند
و مثل آنها سينه زني محكم و جدي داشتند
فيلمش هم در نت منتشر شده است

6- البته متصديان اونلاين؛
چون زنان هم در اونلاين حاضر هستند؛ فيلم آنرا نمايش نمي دهند
چون ان مجلس مردانه بوده
و آن مرحوم و ان مردان كه براى سينه زنى؛ سينه برهنه كرده اند
مطمئن بوده اند كه هيج زن حضورندارد
و الا اكر مي دانسته اند كه زني مي بيندشان براى سينه زني؛ بالاتنه شان را برهنه نمي كردند

7- خاطره اى مشابهى از مرحوم مرجع اية الله مرعشى نجفي با مرحوم امام خميني هم هست
كه در مصاحبه تلويزيون ايران همان اويل تاسيس جمهورى مطرح كرده اند
كه خلاصه اش اين بود
وقتي در جوانى در مدرسه فيضيه اين دو بزرگوار همدرس بودند
و زمان رضاخان بوده و روضه ها و هيئات ممنوع بوده
شبهاى محرم دو نفري درب حجره را مي بستند كه مامورى مزاحمشان نشود
و با هم روضه خواني و سينه زني تا صبح داشتند

8- قاعدتا ويديو اين مصاحبه هم در ارشيو مصاحبات مرحوم نحفي مرعشي
بابد در سايت خودشان باشد

9- البته برنامه مراجع نجف و مرحوم قمى در دوره مرجعيتشان
مهمتر از برنامه دومرجع (آيت الله مرعشي وآيت الله خميني) در زمان جواني وطلبگيشان است

10- اللهم وفقنا لحق معرفة الجسين
و اداء حق عزائه في اتَمّ الخلوص
مع قبوله عند الحسين و أمه و أبيه و اخيه و جده و مولانا صاحب العصر و الزمان عليهم السلام
آمين رب العالمين

===============

از مجربات آن مرحوم است:
توسل به حضرت زهرا صلوات الله علیها و خدمت به امیرالمومنین صلوات الله علیه و لعن دشمنان اهلبیت علیهم السلام را
مکرّر در مکرّر تجربه کردم
و هر بار نیز به واسطه این عمل، مشکلاتم به طور معجزه آسا برطرف گردید!

================
السيّد أبو القاسم بن عليّ أكبر بن هاشم الموسوي الخوئي
عالم كبير ومن مراجع العصر الحاضر
ولد فى خوي ـ آذربيجان 15 رجب سنة 1317 ونشأ بها على والده العالم الجليل ، هاجر إلى النجف سنة 1328 فأكمل المقدّمات ثمّ حضر الأبحاث العالية في الفقه وأُصوله على الشيخ مهدي المازندراني وشيخ الشريعة الأصفهاني والشيخ محمّد حسين الكمباني الأصفهاني والشيخ ضياء الدين العراقي والشيخ حسين النائيني ، والكلام على الشيخ محمّد جواد البلاغي والسيّد حسين البادكوبي وتخرج عليهم.
استقل بالتدريس مدّة طويلة تجاوزت نصف قرن تخرج خلالها عليه عشرات المجتهدين ومئات العلماء الأعلام ، وأكثرهم كتب تقريراته الفقهية والأُصولية.
رجع إليه بالتقليد كثير من البلاد الإسلامية ، وبعد وفاة السيّد محسن الحكيم اتسعت مرجعيته وكثر مقلدوه في البلدان كافة ، وصار المرجع الأعلى للطائفة الإمامية في عصره ومن أعمدة المذهب المعول عليهم.
مؤلفاته : (1) أجود التقريرات في أُصول الفقه 1 ـ 2. (2) البيان في تفسير القرآن. (3) تكملة منهاج الصالحين. (4) حاشية العروة الوثقى. (5) مباني تكملة المنهاج 1 ـ 2. (6) معجم رجال الحديث 1 ـ 24. (7) مناسك الحجّ. (8) منهاج الصالحين ـ رسالته العملية ـ 1 ـ 2 وغيرها من المطبوع.
توفي بالنجف 9 صفر سنة 1413 ودفن بمقبرته الخاصة بالصحن الشريف بحجرة رقم 31 ودفن معه ولده العلاّمة الشهيد السيّد عبدالمجيد المستشهد يوم 7 صفر سنة 1424.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید تقی طباطبایی قمی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:32 pm

حجره شماره 30
آیت الله سید تقی طباطبایی قمی
از مراجع تقلید؛ پدر و برادرشان هم از مراجع بودند
پدرشان آیت الله سید حسین طباطبایی قمی از مراجع زمان رضا خان بودند

آیت الله سید تقی به خانواده می گویند مشرف می شوم عتبات و آنجا فوت می کنم و دفن می شوم
به زیارت سامرا و کاظمین و کربلا و در آخر به نجف می آیند که در نجف وفات کردند و همانجا دفن شدند

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید محمد طباطبایی حکیم

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:35 pm

آیت الله سید محمد طباطبایی حکیم
به تازگی فوت شدند
از مراجع نجف

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

سید محمد رضوی کشمیری و سیدعبدالکریم محمودی کفاش

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:36 pm

آیت الله سید محمد رضوی کشمیری
از اولیای الهی و اخیار معروف به سیدالاوتاد (1312- 1392 ه. ق )؛
مدفون در صحن بین ایوان طلا و باب سوق گبیر (باب الساعة) = این باب به سمت خراسان است و به آن باب الرضا می گویند

پسر آیت الله سید مرتضی کشمیری بودند.
در دوره تحصیل همدرس مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خوئی بودند
از اصحاب استجاره (کتاب اصجاب استجاره صفحه 188)

به دعوت هند و پاکستان برای تبلیغ به آنجا می روند و همانجا فوت می کنند
بنا به وصیتشان اینجا دفن می شوند

السيّد محمّد الكشميري
1312 ـ 1392
السيّد محمّد بن مرتضى بن مهدي بن محمّد الرضوي الكشميري
عالم واعظ شاعر
ولد في النجف 27 ذي الحجة سنة 1312 ونشأ بها على والده العالم الأخلاقي. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على الشيخ عبدالحسين شرع الإسلام ، والسطوح الفقهية والاُصولية على خاله السيّد محمّد رضا الشاه عبدالعظيمي ولازمه.
كان على جانب عظيم من الزهد والتقوى ، شاعراً مكثراً له أراجيز طويلة في العقائد والأخلاق ، سافر إلى الهند وباكستان عدة مرات للوعظ والإرشاد يقضي هناك السنين الطوال.
مؤلفاته : (1) حصى النجف ـ شعر عربي ـ خ. (2) خطرات الجنان في سفر ـ خراسان ـ ط ـ. (3) ريگستان نجف ـ شعر فارسي ـ ط. (4) المعارف المرتضوية
في حياة والده ـ خ ـ. (5) الناصح واللائم منتخب من الصادح والباغم ـ خ ـ وغيرها.
توفي في كراچي ـ باكستان ـ 4 ذي الحجة سنة 1392 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بين إيوان الذهب وباب السوق الكبير.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image

====================

سیدعبدالکریم محمودی بروجردی طهرانی (سید کریم کفاش)
صاحب تشرفات عدیده و کسی که حضرت هر هفته به مغازه او در بازار طهران می آمده اند
و بعضا در خدمت حضرت به مشاهد مشرفه می رفته است
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

شرح واقعه:
1- آن مرحوم بخاطر شغل كفاشى (كفشدوزى و تعمير كفش) به سيد كريم كفاش و پينه دوز هم ياد مى شد

2- در مشاهد آثار مهدوى (منه السلام) 1- صحن عبدالعظيم و 2- مرقد سيدعلى مفسر در قبرستان امامزاده عبدالله شهررى از ايشان باد شد، اما شرحى از احوال آن مرحوم ارائه نشد، و از آنجا كه بناست ان شاء الله دو مشهد اثر مهدوى (منه السلام) ديگر مربوط به ايشان (3- مغازه كفاشى 4- مرقد مرحوم لاهيجى در مقبره شيخان قبرستان چهارده معصوم عليهم السلام تهران) نيز معرفى شود،
در اينجا به شرح مختصرى از احوالات آن مرحوم مى پردازيم
تا با معرفت مناسب از آن مرحوم ياد شده،
و از آنها درسهايى عملى براى مؤمنان گرفته شود:

3- تاريخ زمان حيات مرحوم سيدكريم (تولد 1262 ش - وفات 1316 ش) و مجموع عمر شريف ايشان 54 سال بوده است
يعني حدود 87 سال قبل فوت شده است.

4- آقا سید عبدالکریم محمودى با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، (و برخلاف شهرت رسانه اى تدريجى اخير و امروزى)
در زمان حياتش تا حدودی گمنام بود و در آن زمان فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند.

5- مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد شريف رازى (كسى كه وقايع مربوط به آيت الله مستنبط در نجف و نيز تشرفات در عبدالعظيم و...زيارت حضرت از مرقد مرحوم سيدعلى مفسر و سيدعبدالكريم لاهيجى و... از او نقل شد )

در کتاب گنجینه دانشمندان به پنج نفر از این بزرگان و علمایی که از مقامات و حالات آقا سیدکریم باخبر بوده و به او اعتقاد داشته اند اشاره کرده است؛
بزرگانی که هر یک از آنان در تقوا و زهد و معرفت، زبانزد و معروف و مشهورند.
این بزرگان عبارتند از مرحومان آيات: حاج آقا یحیی سجادی؛ آقا شیخ مرتضی زاهد؛ حاج سیدعلی آقای مفسر تهرانی؛ آقا شیخ محمد حسین زاهد، حاج شیخ محمود یاسری.

6- بسیاری از حکایات و تشرفات آقا سیدعبدالکریم بعد از وفاتش توسط مرحوم شیخ مرتضی زاهد فاش می شود.
آقای مصلحی که سالها در جلسات آقا شیخ مرتضی حاضر می شده و حتى از نزدیک با آقا سید عبدالکریم پینه دوز هم آشنایی داشته است می گفت:
در زمان حیات آقا سید عبدالکریم؛
با آنکه من با او آشنایی و سلام و علیک داشتم
ولی از مقاماتش هیچ اطلاعی نداشتم.
فقط می دانستم او سیدی بسیار پرهیزکار و باتقوا و از دوستان و رفقای خاص و ویژه آقا شیخ مرتضی زاهد است،
تا اینکه او از دنیا رفت
و بعد، تازه ما فهمیدیم او چه گوهری بوده ‌است و چه درجاتی داشته است!

قابليتها و التزامات و مجاهدات و امتيازات
مرحوم سيدعبدالكريم
براى نايل شدن به توفيق ارتباط مستمر باناحيه مقدسه:

7- آقا سید عبد الکریم
مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛
اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛
وظیفه اش را شناخته بود
و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد
و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی
آن گونه باشد که خدا می خواهد.

وى علاوه بر
نورانيت سيادت
و اعتقاد صحيح (به آئين حق: مذهب اهل بيت عليهم السلام)،
همجنين التزام عملى جدى در امور مختلف احكام دينى
و حتى مواظبت بر مستحبات به مانند فرائض (مانند انجام فرائض در اول وقت يا انجام نوافل يا,,,) داشت

8- در اشتغال به كسب معيشت از راه حلال (ولوبا زحمت) و اداره امور زندگى با قناعت و صبر بر كمبودهاى مادى و محدوديتها، و سعى در مصرف طيبات ولو ساده و مختصر؛ اهتمام داشت.

9- مثلا همين شغل كفشدوزى او را اگر توجه كنيم مى بينيم.
امروز اگر در آمدى در اين رشته باشد
مال شركتها و كارخانجات توليدى عظيم است
آن هم بخاطر صنعتي شدن توليد تمام اجزاء و مواد و حتى مرحله ساخت كفش
به اضافه وجود بازار مصرف وسيع
و توان عمومى اغلب مردم به تهيه كفش،
اما همين زمان ما اگر بنا باشد
كفش؛ دست دوز باشد؛ رونقش كمتر مى شود
با اينكه بيشتر اجزائش ساخته و آماده براى كفاش فراهم است
حتى دستگاههاى مرحله توليد؛
ولى بخاطر دستدوز بودن كفش
عامه ناس (عليرغم 100برابر مرفه شدن نسبت به صدسال قبل)
اما توانايي خريد كفش دستدوز را ندارند
و فقط طبقه متوسط يا مرفه تواناي خريد كفش دوز دارند
نتيجتا بازار توليد كاهش يافته و رونق توليد محدود شده و درآمدش براى كفاش كمتر مى شود
حالا در نظر بگيريم صدسال قبل و آن فقر شايع عمومى
كه مردم روستاها غالبا پا برهنه بودند بلكه حتى شهرنشينها
فقط افراد بالغ و آن هم براى بيرون رفتن خانه كفش مى پوشيدند،
ديگر چقدر بازار مصرف كاهش داشت،
تازه براى دوختن كفش بدون وسايل واجزاء ساخته امروزي؛
چقدر كفاش آن زمان بايد تلاش مي كرد تا كفشى بدوزد
و كى بشود كسى پيدا شود و كفشى بخرد؛
علاوه براينها
فاصله خريد كفش نو هم دير به دير بود
چون مردم تواناى بر خريد كفش هرساله را نداشتند؛
و سالها يك كفش را مي پوشيدند
هم خوب استفاده مي كردند هم كفشها با كيفيت بود،
فلذا درآمد دوخت و فروش كفش نو دير به دير بود؛
ازين رو اغلب درآمد ناچيز كفاش از طريق تعمير و وصله زدن كفشهاى مستعمل مردم و بينه دوزى مي گذشت
اما هزينه هاى روزمره زندگي هر روزه بود
حتى با كمترين مسكن و معيشت و درمان و..،
نتيجتا زندگى به سختى مي گذشت
ونياز به قناعت شديد و صبر و استفامت و بعضا دربدرى و بي خانگى ووو داشت
همراه با خوش بين ماندن به خداوند
و روى خودش داشتن در تقديرات
و راضى و شاكر بودن و....
تا حال خوب حاصل شود
چه برسد توفيقات عاليه.

10- خلوص و سوز
و پيوستگى مراقبه دل و ذهن و فكر بر
قطع از غير خداوند
و انفراد توجه به حضرات
كه در اثر استمرار آنها
توفيقاتى (مانند حالات خوب چون خشوع و بكاء و تضرع و ديدن رؤياهاى صادقه)
نصيبش شده بود

11- مرحوم سيد عبدالكريم در برگزاري شعائر دينى (بقدر وُسع محدوش اما پيوسته) كوشا بود،
مجلس مختصرى در مغازه اش داشت،
در ايام عزا: روضه خواندن خودش براى خودش،
بطوريكه موجب استماع و اجتماع برخى عابرين وتشكيل مجلس مختصرى مى شد،
در ايام اعياد ومواليد هم مجلس مختصرى به همين ترتيب برگزار مى كرد،
و مقدارى نقل و آب نبات هم توزيع مى كرد به عابرين، حتى اواخر عمر كه مصادف با ايام رضاخان لعين و منع مجالس دينى بود.
برنامه اش در مغازه را ترك نكرد

12- در توجه و انس با حضرت صاحب الأمر (منه السلام)
و جستجو و پيجويى حضرتش
و انجام كارهايى كه دل حضرت را بدست بياورد؛
تلاش وافر داشت.
كه اين در ادامه به بى قرارى ديدار حضرتش مبدل شده بود.

13- شوق سيدعبدالكريم به ديدار حضرت
صاحب الأمر (منه السلام) آنقدر زياد شده بود
كه به هر درى مى زد براى تشرف خدمت حضرت منه السلام

14- مرحوم شيخ محمد شريف رازى از مرحوم سيد عبدالكريم نقل كرده:
«شبی در خواب بودم جدم پیامبر ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله را در عالم رویا دیدم.
از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر علیه السلام را نمودم.
آن حضرت فرمود:
«در طول شبانه روز دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهداعلیه السلام گریه کن!»
از خواب بیدارشدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا نمودم
تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.

شیخ عبدالکریم حامد (كتابفروش) نقل می‌کند که از جناب سید عبدالکریم پینه دوز که هر هفته به ملاقات مولا توفیق می‌یافت، پرسیده شد:
«چه کرده‌ای که به چنین توفیقی دست یافته‌ای؟»
او در جواب؛ رؤياى فوق و آن دستورالعمل و التزام يكساله اش ونتيجه حاصله اش را گفت.

و مرحوم شيخ محمد شريف رازى درباره سيد كريم كفته:
ایشان ارادت ویژه ای به حضرت سیدالشهداء (عليه السلام) داشتند.
نقل است آقا سیدکریم پینه دوز همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر روز به صورت دائم در هر
صبح و شام دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه
السلام گریان می گشته است و بدون استثناء در طول سال، در هر صبح و شام اشکی جانسوز
از دیدگانش سرازیر می شده‌ است. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی
اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

16- از مجموع از احوالات مرحوم سيد عبد الكريم بر مى آيد كه
توفيق تشرفات در 10-15 سال آخر عمرش نصيبش شده است

17- تشرفات مرحوم سيد عبد الكريم
بعد از يكسال مداومت بر دستورالعمل نبوي (صلى الله عليه
وآله) اولين تشرف همراه با مرحمت طعام معجزه

18- نان و حلوای داغ (طعام نوارنى و با بركت و رزق مدام
= مادام مكتوم)

مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدعبدالکریم
نقل کرده است:
« یکی از روزهای سرد زمستان بود. چند ده سانتیمتر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود.
صبح هنگام خروج از خانه؛ زن آقا سید عبدالکریم به ایشان می گوید: امشب دیر وقت برگرد به خانه تا من بتوانم بچه ها را بخوابانم چون در منزل برای خوردن چیزی نداریم‌. آقا سید عبدالکریم قبول می کند و می رود ،
آن روز هم از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛
چون زمستان بود بازار ساعت چهار عصر تعطیل شد و دیگر کسی در بازار نماند، ایشان سردرگم
مانده بود که چه بکند ،
نه می تواند به خانه برگردد و نه دیگر در این وقت مشتری برایش می آید،
اما آقا سیدعبدالکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی دير از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند.
کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. بالاخره آقا سیدعبدالکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود.
سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد و آنجا قدم می زد و برف در حال بارش بود تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش وارد شود. بچه ها تا این ساعت شب با شکمهای گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدعبدالکریم را خالی ببینند.

ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود: « آقا سیدعبدالکریم! آقا سیدعبدالکریم! » سپس دستی گرم بر روی شانه آقا سید عبدالکریم قرار گرفت،

وقتی ایشان رو برگرداند آقایی جلیل القدر در مقابلش ایستاده بود.
ملهم شد كه چشمش به جمال نورانی امام زمان علیه السلام روشن شده است.

امام زمان علیه السلام فرمودند: آقا سید عبدالکریم چرا ناراحتی؟ عرض کرد: آقا جان شما که بهتر می دانید.
یک وقت حضرت دست بردند زیر عبای مبارکشان و چند نان تافتون تازه و داغ که هنوز بخار از آن بلند می شد را به آقا سید عبدالکریم دادند و فرمودند: بگیر آقا سیدعبدالکریم!

ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، و از ایشان تشکر کرده،
اما سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار (حضرت) را در مقابلش نمی بیند.

آقا سیدعبدالکریم با خوشحالی به خانه می رود
وقتی برگشت منزل، همسرشان درب را باز کرد گفت : من به شما گفتم که دیروقت بیا تا من بچه ها را بخوابانم، اما تا حالا کجا رفته بودی؟
به خودت گلاب زده ای؟ چقدر بوی گلاب می دهی!

آقاسید عبدالکریم گفت: شما اجازه بده من بیام داخل.
آقاسید عبدالکریم آمد داخل و سر سفره با بچه ها می نشینند
و آن نانهاى تافتون را بیرون آورد

وقتی آن را باز کردند دیدند لای نانها را که باز می کنند
یک تکه حلوا هم وسط آن هست مقداری حلوای داغ و تازه به چشم می خورد که عطر و بوی
روح افزا و جان بخشی شبيه گلاب داشت. و آن بوی گلاب از حلوا بود،

شام همه خوردند و سیر شدند و بچه ها خوابیدند

مقدارى نان و حلواها باقى ماند، خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشت.
صبح كه همه بیدار شدند وقتی بسوی سفره می روند؛ دوباره نان را باز کردند تا تتمه باقيمانده را بخورند، با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند،
دیدند که دوباره نان ها کامل شده و از آن بخاربلند می شود ، حلوا هم همینجور بود
انگار نه انگار که دیشب از آن خورده بودند ،
دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛
انگار که دیشب به آن دست نزده اند !

بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است.

تا یک هفته همین ماجرا (سه وعده خوردن از اين نان و حلوا و هربار مثل قبل كامل شدن) ادامه داشت

آقا سیدعبدالکریم به زنش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد.، نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود!

پس از یک هفته، یکی از زنهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدعبدالکریم می پیچید حساس شده بود.
درب خانه آقا سید عبدالکریم را کوبید ، زن ایشان رفت و درب را باز کرد ، زن همسایه سلام کرد و گفت: ببخشید در حال گلاب گیری هستید؟ چقدر بوی گلاب از خانه شما توی محله پیچیده است!!...
و بر اساس غريزه (فضولى در مالا يعنى) آنقدر پيگير مي شود
تا عاقبت موفق می شود که زن آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد
زن آقا سید عبدالکریم ماجرای عنایتی که از ناحیه امام زمان علیه السلام به ایشان شده بود را تعریف کرد، زن همسايه کمی از آن نان و حلوا را (به اسم) برای شفای مریض؛ درخواست کرد.

بعد هر دو زن به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند ...
اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود!

آقا سیدعبدالکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند! »

19- امداد مهدوى (منه السلام) براى نجات سيد عبدالكريم كفاش از بى خانمانى
یکی از قضایای بسیار مشهور از آقا سیدعبدالکریم پینه دوز، قضیه خانه دار شدن اوست.

مرحوم حاج محمود کاشانی از تجار و بازرگانان بزرگ تهران، به حقیقت یکی از اغنیای باتقوایی بوده که در خدمت به دین خدا، بسیارخوش فهم و کوشا و فعال بوده است. یکی از توفیقات آن مرحوم و پدرش، (در صدسال قبل) ترمیم و بازسازی صحن حرم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) است.

مرحوم کاشانی شبی در خواب، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت می کند. آن حضرت (قریب به این مضامین) به او امر می کنند كه:
تا فردا صبح، فلان منزل را در فلان آدرس برای آقا سیدعبدالکریم پینه دوز خریداری کند،
و در فلان ساعت (در حالی که آقا سیدعبدالکریم با وسایل خانه اش در کوچه نشسته است) به آنجا برود و کلید منزل را به او بدهد.

آقای کاشانی این خواب را از رؤیاهای صادقه تلقى مى كند، و فردای همان شب در ابتدای صبح؛ به آدرس و نشانی که حضرت حجت (علیه السلام) به او فرموده بودند می رود، و آن خانه و صاحبش را پیدا می کند و در می یابد که آدرس و نشانه هایی که در خواب به او فرموده اند بسیار دقیق و واقعی است.

وقتی با آن صاحبخانه درباره فروش خانه اش صحبت می کند، او با خوشحالی از این موضوع استقبال می کند و برای آقای کاشانی فاش می سازد که: به علت داشتن قرض و بدهکاری؛ او در شب گذشته به امام زمان (علیه السلام) متوسل شده‌ است تا این خانه به سرعت به فروش برسد و قرضش را ادا کند!

حاج محمود (كاشانى) آن خانه را خریداری می کند و کلیدش را از صاحبخانه می گیرد، و در همان ساعتی که حضرت ولی عصر(عليه السلام) امر کرده بودند به جلوی خانه (اجاره اى) آقا سیدعبدالکریم می رود و می بیند که آقا سیدعبدالکریم، (درست طبق آنچه در خواب فرموده بودند) با اسباب و اثاثیه اش در کوچه
نشسته است!

از ده روز پیش، مدت اجاره نامه خانه آقا سیدعبدالکریم تمام شده بود. صاحبخانه اش با آنکه رعایت حالش را می کرد بنا به دلایلی حاضر به تمدید اجاره خانه اش نبود.
صاحبخانه ده روز مهلت می دهد تا آقا سیدعبدالکریم خانه دیگری را پیدا کند. آقا سیدعبدالکریم در این مدت هر چه می گردد خانه مناسبی را پیدا نمی کند. این ده روز به سرعت تمام می شود و آقا سیدعبدالکریم پس از پایان مهلت؛ بنا به تقیدات و تقوای شدیدش؛ بدون هیچ دلخوری و اعتراضی؛ و بدون اینکه صاحبخانه اش را در جریان بگذارد؛ تمام اسباب و اثاثیه اش را از آن خانه بیرون می آورد، و در گوشه ای از کوچه قرار می دهد، و خانه را تخلیه می کند.

در صبح روز خريد خانه توسط مرحوم كاشانى؛ حضرت بقیة الله الاعظم (علیه السلام) به کنار این عاشق دلسوخته اش می آید و به آقا سیدعبدالکریم می فرماید:
«ناراحت مباش، اجدادمان نیز مصیبتهای بسیاری کشیده اند».

و آقا سیدعبدالکریم با حالتی از مزاح عرض می کند: درست است آقاجان ولی هیچ کدام از اجدادتان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند!!

در این هنگام لبهای مبارک حضرت ولی عصر (علیه السلام) به تبسم باز می شود و سپس آن حضرت، قریب به این مضامین می فرمایند: « ترتیب کارها را داده ایم پس از چند دقیقه دیگر، مسئله حل می شود».

و دقایقی بعد از رفتن آن وجود مقدس، آقای حاج محمود کاشانی به آنجا می رسد و كليد خانه را به سيدعبدالكريم تحويل داده و او هم با خانواد هو اثاثيه اش در خانه مرحمتى حضرت ساكن مى شود ...

20- توضيح و تذكر:
كنايه مرحوم سیدعبدالکریم {هیچ کدام از اجدادتان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند!!} از روى سادگى و بى اطلاعى و عدم توجه عميق در آن لحظه به احوالات حضرات معصومين (عليهم السلام) بوده، و الا حضرات اجاره نشينى هم داشته اند؛ از جمله:
حضرت مولاعلى و حضرت زهرا (عليهما السلام) در ابتداى ازدواجشان در مجاور مسجد قبا اجاره نشين بودند،
تابعدا كه اتاق و خانه مختصرى متصل به مسجد و حجره نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) برايشان ساخته شده و بدانجا منتقل شدند.
بدتر از اجاره نشينى (و در خانه خود آسوده نبودن):
دوران اسارت حريم حسينى (عليهم السلام) در سفر كوفه تاشام،
يا بخاطر شرايط سخت و فشار جو شديد امنيتى اموى در مدينه بعد از واقعه كربلا؛ حضرت امام سجاد (عليه السلام)
تا مدتها در بيرون مدينه جادر زده بودند و آنجا به عبادت مى گذراندند،
*وهكذا حضرتين امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) در ماجراى احضار امويان به شام
و مرارتهايى كه كشيدند، و نيز حضرت امام صادق (عليه السلام) در زمان دوانيقى لعين و احضار به پايتخت عباسى،
و نيز حضرت امام كاظم (عليه السلام) 14 سال اسارت و زندانى در شرايط سخت بودن،
و يا حضرت امام رضا (عليه السلام) در واقعه سفر اسارتى به طوس (حداقل دوسال)،
و يا حضرات امامان جواد و هادى وعسكرى (عليهم السلام) در اسارت عباسيان به بغداد وسامرا برده شدند و در اماكن خوار و پست (مانند كاروانسراى بيچارگان) و زندان جاى داده شدند، و تا آخر عمر در شرايط سخت و بيرون ديار و خانه ملكى خود؛ آسوده نبودند.
بلكه حضرت امام زمان (عليه السلام) در دوران قبل از غيبت مستمر و تاسال 280 هـ.ق كه در
سامرا بودند عليرغم ظاهر نبودن اما در شرايط سخت مراقبت شديد خانه و غيرآسودگى بودند،
و حتى در دوران مستوريت كبرى و قرنها بعد ازهلاك دشمنان اوليه عباسى، و داشتن اماكن و بلاد پنهان
و يا مستور؛ اما شرايط حضرت مهدى (عليه السلام) تا به امروز آنچنان ناآسوده است كه اين وضعيت به صورت يكى از القاب و اوصاف آن امام مستور در زيارات حضرتش يادشده وبه شيعيان و مواليان توصيه شده كه اين شرايط را ياد كنند.

21- دقت شود:
خانه اجاره اى مرحوم سیدعبدالکریم كفاش غير از خانه ملكى اوست كه به عنايت حضرت (عليه السلام) برايش تهيه شد (دو مكان با دو موقعيت مختلف)، و با ملاحظه دو واقعه تشرف كه تا كنون نقل شد، حضرت سركوچه اين خانه (اجاره اى) دوبار تشريف آورده اند (واقعه هاى نجات از گرسنگى، و نجات از بى خانمانى)، و اين مكان از مشاهد آثار مهدوى (عليه السلام) است، البته هنوز موضع دقيق آن مشخص نشده است.


موضع مرقد مرحوم سيدعبدالكريم محمودى كفاش:

درباره مرقد مرحوم سيدعبدالكريم محمودى كفاش دو نقل بوده است
در شرح احوال (منتشرنشده) سيدعبدالكريم؛
راهنماى حضوردرباره مشاهد آثار مهدوى عليه السلام نوشته
هر دو نقل آمده است:
1- روايت خاص:
راوي (مرحوم لطيفى) از موفقين به تشرفات (كه در زيارتها و مشاهد ذكر ايشان شده است)
نقل موضع مرقد به رواست مرحوم شيخ محمد كوفي
كه ايشان خبر فوت سيدكريم را به راوى مى كويد
مرحوم لطيفى:
در ايوان نجف شيخ محمد كوفي را ديدم
و خبر داد كه سيد عبدالكريم به زيارت مشرف شده و وفات كرد
و در اينجا (ايوان) دفنش كرديم

چون مرحوم لطيفي فوت شده
و ناقل روايت او هم پسرش بود

و دسترسي فراهم نشده بود كه دقيقتر با جزئيات مكان مرقد پرسيده شود فلذا به روايت دوم توجه شد

2- روايت دوم (عام و مشهور):
نقل آيت الله خرازي از عمويشان (جزو سادات ذريه مالك خانه سيدها)
به عنوان وداع سيدعبدالكريم
كه آمد و گفت مي روم كربلا و بعد هم رفت و در كربلا فوت و دفن شد
ما هم ولو جزئيات محل مدفن نداشت
اما بخاطر شهرت اين نقل و عامي نبودن راوي (آيت الله خرازي) روايت ايشان را تا كنون نقل مي كرديم
و در زيارات اونلاين كربلا طبق همين روايت نقل و در صحن حسيني عليه السلام تا كنون یاد و ترويح مي شد

3- در مستند ويديويي منتشره {خانه هاى نوراني- خانه سيدها} كه فوقا ارائه شد
دختر سيدعبدالكريم محل مدفن او رادقيقا مي گويد:
كه در صحن؛ در پايين ايوان طلا (محاذي ضريح) است
و اين روايت (حالا كه دقيقا مشخص شد) ترجيح دارد
چون فرزندان سيدكريم كه هنوز هستند
و بيشتر از ديگران با رفقاى مرحوم سيدعبدالكريم ارتباط داشته اند
و خودشان هم حتما آنرا پرسيده و به زيارت پدرشان رفته اند
فلذا
از اين به بعد در برنامه زيارت اونلاين دوشنبه ها و مراقد صحن نحف
همين جا زيارت و نقل روايت و ترويح مي شود ان شاء الله

رحم الله الماضين منهم و حفظ الله الباقين منهم
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:39 pm

آیت الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
از مرتبطین با ناحیه مقدسه و از اصحاب استجاره بودند (صفحه 283 کتاب استجاره در مورد ایشان) ،
محل دفن: از باب ساعت که وارد شویم اولین حجره در سمت چپ حجره 26

پسرشان سید حسن موسوی اصفهانی هم در کنارشان دفن هستند
پسرشان را در نماز جماعت پشت سر پدرشان در صحن امیرالمومنین سر بریدند
که بعد از آن ایشان منزوی می شوند که شیخ محمد کوفی برای ایشان از طرف حضرت پیغام می آورند

السيّد أبو الحسن الأصفهاني
1284 ـ 1365
السيّد أبو الحسن بن محمّد بن عبدالحميد الموسوي الأصفهاني
عالم كبير مرجع
ولد في إحدى قرى أصفهان سنة 1284 ونشأ بها ، وفي أصفهان قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على لفيف من الأفاضل ، ثمّ هاجر إلى النجف سنة 1308 وأكمل دروسه ثمّ حضر الأبحاث العالية في الفقه وأُصوله على الشيخ حبيب الله الرشتي والشيخ محمّد كاظم الخراساني والسيّد محمّد كاظم اليزدي والشيخ فتح الله الشهير بشيخ الشريعة ، وانتقل إلى كربلاء وحضر على الشيخ محمّد تقي الشيرازي وعاد بعد وفاته إلى النجف.
استقل بالتدريس والإفادة مدّة طويلة ، فتخرج من مجلس درسه المئات من المجتهدين والعلماء وأهل الفضل ، ورجع إليه أكثر الشيعة في البلدان الإسلامية بالتقليد ، وعظمت منزلته وطار صيته وبرز كواحد من مراجع الإمامية في هذا القرن والزعماء المعروفين بالحنكة والتدبير ، كان في زمن مرجعيته كثير من المجتهدين لم يتصدوا للمرجعية احتراماً له ، وبعد وفاته طبعت أكثر من أربعين رسالة عملية.
مؤلفاته : (1) أنيس المقلدين ـ رسالة عملية. (2) حاشية العروة الوثقى. (3) ذخيرة العباد ـ رسالة عملية فارسية ـ. (4) صراط النجاة ـ رسالة عملية تركية. (5) مناسك الحجّ. (6) وسيلة النجاة ـ رسالة عملية ـ وكلّها مطبوعة.
توفي بالكاظمية مريضاً 9 ذي الحجة سنة 1365 وحمل على الرؤوس مشياً على الأقدام إلى النجف ودفن بالصحن

از دیگر مدفونین در این حجره:
فرزند شهید سید ابوالحسن اصفهانی:

السيّد حسن الأصفهاني
1322 ـ 1349
السيّد حسن بن أبي الحسن بن محمّد بن عبدالحميد الموسوي الأصفهاني
عالم جليل
ولد في النجف 22 ربيع الأوّل سنة 1322 ونشأ بها على والده العالم الكبير ، فقرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على لفيف من أهل الفضل ، ثمّ حضر على والده وغيره.
كان فاضلا ورعاً ، عضد أبيه في ادارة شؤون الحوزة العلمية ، قتله رجل يدّعي الفاقة والفقر بين صلاتي المغرب والعشاء في جماعة أبيه ، ولم ير من السيّد الكبير غير الصبر.
قتل بالنجف 15 صفر سنة 1349 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 26.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید حسن بجنوردی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:42 pm

السيّد حسن البجنوردي
1316 ـ 1395
السيّد حسن بن أغا بزرك بن عليّ أصغر الموسوي البجنوردي
عالم و فقيه
ولد في بجنورد سنة 1316 ونشأ بها. قرأ الأوليات الأدبية والشرعية على بعض الأفاضل ، ثمّ هاجر إلى مشهد الرضا عليه‌السلام وبقي به ثلاث عشرة سنة حضر خلالها على جمع من أعلام المدرّسين.
هاجر إلى النجف سنة 1340 وحضر بها الأبحاث العالية على الشيخ ضياء الدين العراقي والشيخ حسين النائيني والسيّد أبي الحسن الأصفهاني.
استقل بالبحث والتدريس والإفادة فتخرج عليه العشرات من العلماء وأهل الفضل.
مؤلفاته : (1) تعليقة العروة الوثقى. (2) دليل الحاج. (3) ذخيرة العباد ـ رسالة عملية ـ. (4) القواعد الفقهية 1 ـ 6. (5) منتهى الأُصول وغيرها من المطبوع.
توفي بالنجف 28 جمادى الآخرة سنة 1395 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 26.

(از فقهاء نجف و پدر ايت الله سيدمحمد بجنوردي فعلي كه در تهران مقیم است فعلا و پدر زن حسن اقا خميني است‎)

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آخوند خراسانی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:43 pm

آیت الله ملامحمد کاظم هروی
معروف به آخوند خراسانی صاحب کفایة
محل دفن: از باب الساعة به سمت چپ، اولین حجره (حجره 26)
ایشان از اصحاب استجاره ( شرح در صفحه 204 کتاب اصحاب استجاره به مسجد سهله)
تا قبل از تشرفشان در مسجد سهله ایشان دارای استعداد علمی نبودند
و با تشرف خدمت حضرت دارای استعداد علمی می شوند

سنگ قبرها را اخيرا برداشته اند‎
قبلا سنگقبرهاى بزرگ اتاق پر بود كه راه رفتن و نشستن جا نبود‎

الشيخ محمّد كاظم الخراساني
1255 ـ 1329
الشيخ محمّد كاظم بن الحسين الهروي الخراساني
من كبار علماء عصره
ولد في طوس سنة 1255 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية في خراسان ، ثمّ هاجر إلى النجف حدود سنة 1279 وجدَّ في تحصيله وحضر الأبحاث العالية في الفقه على الشيخ راضي النجفي ، والاُصول على الشيخ مرتضى الأنصاري والسيّد المجدد الشيرازي.
استقل بالبحث والتدريس في الفقه واُصوله فقصد مجلس درسه المئات من الطلاب العرب والأجانب ، وقد اُحصي عدد تلاميذه في بعض الليالي فتجاوز الألف.
وتزعَمَ فريق الأحرار الّذين قاوموا الدكتاتورية في الانقلاب الدستوري فكان من أكبر رجال المشروطة.
وهو من أشهر مشاهير علماء عصره ومراجع الفتيا والتقليد ، وقد توفرت دراسات كثيرة عن حياته وجهاده ومقامه العلمي السامي.
مؤلفاته : (1) التكملة للتبصرة في الفقه. (2) حاشية رسائل الأنصاري. (3) حاشية مكاسب الأنصاري. (4) روح الحياة ـ رسالة عملية ـ. (5) الفوائد الاُصولية والفقهية. (6) كفاية الاُصول من أشهر الكتب الدراسية في الحوزات العلمية وكلّها مطبوعة.
توفي بالنجف 20 ذي الحجة سنة 1329 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 26.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله و مرجع شیخ حبیب رشتی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:43 pm

ازفقهاء بزرك و مرجع‎
الشيخ حبيب الله الرشتي
1234 ـ 1312
الشيخ الميرزا حبيب الله بن محمّد عليّ خان بن إسماعيل خان الرشتي
عالم مؤسس محقق
ولد في رشت سنة 1234 ونشأ بها وقرأ المقدّمات على لفيف من أهل الفضل ، ثمّ هاجر إلى قزوين سنة 1252 وبقي بها يحضر على بعض الأساتذة.
وفي سنة 1259 هاجر إلى النجف وحضر بها الفقه وأُصوله على الشيخ محمّد حسن صاحب الجواهر والشيخ مرتضى الأنصاري.
كان من أكابر علماء الإمامية في عصره ، وأساتذة الفقه وأُصوله المشاهير ، محققاً مدققاً مؤسساً.
ولمّا توفي أُستاذه الأنصاري انتهى إليه كرسي التدريس فكانت حوزته تعد بالمئات وأكثرهم من شيوخ العلماء وأفاضل الفقهاء والمجتهدين ، ولم يكن في زمانه أرقى منه تدريساً وأكثر نفعاً ، وكان ورعاً تقياً زاهداً ، أعرض عن الرئاسة الدينية واعتنى بالتدريس وتخريج الفقهاء.
مؤلفاته : (1) بدائع الأفكار في أُصول الفقه. (2) التعادل والتراجيح. (3) تعليقة على مكاسب الأنصاري. (4) رسالة تقليد الأعلم. (5) كتاب الإجارة. (6) كتاب الغصب وكلّها مطبوعة.
توفي بالنجف 14 جمادى الآخرة سنة 1312 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 26.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید احمد مستنبط

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:44 pm

آِت الله سيّد أحمد المستنبط
از شاگردان مرحوم آیت الله قاضی
حجره 23
1325 ـ 1399
برادر سید نصرالله مستنبط داماد آیت الله خویی
امام جماعت صحن شریف در صبح ها بودند
اولین زائر صحن در هر روز بودند
صاحب کتاب القطرة در مناقب اهل بیت علیهم السلام

السيّد أحمد بن رضي بن أحمد بن نصر الله الموسوي التبريزي الشهير بـ (المستنبط)
عالم محدّث تقي
ولد في تبريز 12 ربيع الآخر سنة 1325 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية هناك ، ثمّ هاجر إلى النجف وحضر الأبحاث العالية على الشيخ حسين النائيني والشيخ ضياء الدين العراقي والميرزا عليّ الإيرواني والسيّد أبي الحسن الأصفهاني حتى تخرج عليهم وأُجيز منهم بالإجتهاد.
كان ورعاً تقياً ، أقام الصلاة جماعة في مسجد (الصاغة) بالنجف.
مؤلفاته : (1) البشارة والزيارة. (2) الرثاء والأسى. (3) العقائد الحقة في الأُصول الخمسة. (4) القطرة من بحر مناقب العترة. (5) منتخب خاتم الرسائل بأحسن الوسائل. (6) المناسك والمدارك وغيرها وكلّها مطبوعة.
توفي بالنجف 5 رجب سنة 1399 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 23.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله فتح الله الأصفهاني شیخ الشریعةوآیت الله سیدحسین قمی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 15, 2024 4:51 pm

از مدفونین در حجره 22:

الشيخ فتح الله الأصفهاني
1266 ـ 1339
الشيخ فتح الله بن محمّد جواد النمازي الشيرازي الأصفهاني الشهير بـ (شيخ الشريعة)

شيخ الشربعة نمازي اصفهاني =جون متولد اصفهان بوده اما بدرش نمازي شيرازي بوده است بنابراين نمازيهاى اصفهان از نمازيهاى شيراز هستند نه برعكس ولي برخي نمازيهاي شيراز اصفهاني هستند
مرحومان سيدابوالحسن نائئيني و شيخ الشريعة و كمباني مراجع در يك عصر بودند

فقيه محقق وعالم معروف
ولد في أصفهان 12 ربيع الأوّل سنة 1266 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الشرعية والأدبية ، ثمّ حضر على السيّد محمّد هاشم الجهارسوقي.
وفي سنة 1295 هاجر إلى النجف وأقام بها مجداً في الحضور على أشهر مدرسيها أمثال الشيخ حبيب الله الرشتي والشيخ محمّد حسين الكاظمي.
كان إماماً كبيراً وزعيماً دينياً مشهوراً ، رأس في النجف وتولى التدريس عشرات السنين فتخرج عليه فحول العلماء في الفقه واُصوله والحكمة والحديث.
ولمّا توفي زعيم الثورة العراقية الشيخ محمّد تقي الشيرازي خلّفه المترجم له وقام بأعباء الزعامة والإمامة ، وجابه الحكّام الغازين برجولة وشجاعة نادرة فافلجهم ودحض حججهم ورسائله إليهم منشورة.
مؤلفاته : (1) إبانة المختار في الإرث(2) إفاضة القدير في حل العصير ـ خ ـ. (3) إنارة الحالك في قراءة ملك ومالك ـ خ ـ. (4) القول الصراح في نقد الصحاح ـ ط ـ وغيرها.
توفي بالنجف 8 ربيع الآخر سنة 1339 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 22.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
Image


آیت الله السيّد أغا حسين القمي
1282 ـ 1366
السيّد أغا حسين بن محمود بن محمّد بن عليّ الطباطبائي القمي
عالم فقيه مرجع
ولد في قم سنة 1282 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الشرعية والسطوح على لفيف من أهل الفضل ، وفي سنة 1306 نزل طهران وتلمذ بها في الحكمة والعرفان على السيّد أبي الحسن جلوة والشيخ عليّ النوري والميرزا حسن الكرمنشاهي وغيرهم ، وفي الفقه وأُصوله على الميرزا محمّد حسن الأشتياني والشيخ فضل الله النوري.
وفي سنة 1311 هاجر إلى النجف وأدرك بحث الشيخ حبيب الله الرشتي ، وحضر على الشيخ عليّ النهاوندي والشيخ محمّد كاظم الخراساني والسيّد محمّد كاظم اليزدي حتى تخرج عليهم ونال درجة عالية من العلم.
وفي سنة 1321 هاجر إلى سامراء وحضر بها على الشيخ محمّد تقي الشيرازي عشر سنين.
هاجر إلى مشهد الرضا عليه‌السلام واشتغل بالتدريس وإمامة الجماعة ، ونشر الأحكام الشرعية ، فكانت له مكانة عالية في نفوس أهلها لقدسيته وورعه ، وقد أوذي من قبل السلطات الحاكمة حينها لمحاربته الفساد الّذي عم البلاد الإيرانية وضويق ، فهاجر إلى كربلاء وسكنها فكانت له بها مرجعية.
مؤلفاته : (1) الذخيرة الباقية. (2) ذخيرة العباد. (3) طريق النجاة. (4) مجمع المسائل. (5) مختصرالأحكام. (6) مناسك الحجّ. (7) منتخب الأحكام. (8) هداية الأنام ، كلّها فقهية مطبوعة.
توفي في بغداد مريضاً 14 ربيع الأوّل سنة 1366 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 22.

آیت الله سید حسن قمی
پسر مرحوم ايت الله سيد حسين قمي‎
از مراجع كربلا و مشهد‎
كه در واقعه مسجد گوهرشاد و كشف حجاب؛ رضاخان تبعيدشان كرد‎
(پدرش ايت الله سيدحسین قمي با ايت الله محلاتي و امام خميني نهضت 15 خرداد را ايجاد كردند‎)
او بعد پيروزي انقلاب بخاطر انتقاد از تعديات داداگاهها و مصادره اراضي حكومت ج ا ا ايشان را حصر كرد‎
و تا اواخر عمر در خانه محصور بودند‎
و وقتي كه كهولت منجربه ناتواني ايشان شد رفع حصر شد از ايشان‎ و روي ويلچر مي اوردندشان حرم‎
در دوره شاه هم از بعد نهضت خرداد شاه ايشان را در خانه اي در كرج محبوس كرد و با شروع انقلاب آزاد شدند‎
در دوره انقلاب و اوايل جمهوری؛ ايشان در مسجد گوهرشاد نماز مي خواندند و مهمترين نماز حرم بود‎

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

میرزای نائینی و شیخ حسین حلی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 11:22 am

محمد حسین غروی نائینی و لقبشان میرزای نائینی و محقق نائینی بوده؛
مدفون در حجره 21 در پایین پای مبارک
مطالب مربوط به ایشان در کتاب اصحاب استجاره از صفحه 217 است
در كتاب اصحاب استجاره واقعه مهمي نقل شده‎
و استمداد از ناحيه براى كتاب ايشان درباره حكومت اسلامي و ولايت فقيه‎
نتيجتا بخشي از كتاب را حذف مي كند كه علتش را نقل كرده است

میرزای نائینی در زمان مشروطه و از اصحاب استجاره بودند ؛ در کتاب استجاره یک نکته معرفتی اشاره شده که فقهای بزرگ و اهل معرفت و بصیرت همواره به تحصیل رضایت مولا صاحب الامر و سعی در کشف نظر مولا در امور مختلفه اهتمام داشته و دارند، و بعد از کشف آن رای الهی و نورانی به طرق معتبره ( از طریق استجاره و توسل) به تکمیل و تصحیح آثار علمیه خود بر اساس آن مواظبت نموده و می نمایند
و در اینباره کتابی که در مورد نهضت مشروطه نوشته بودند را جهت کشف نظر حضرت استجاره به مسجد سهله می نمایند و شرح واقعه تفصیلا در کتاب اصحاب استحاره شرح شده است

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image

الشيخ الميرزا حسين بن عبدالرحيم النائيني النجفي
1277 ـ 1355
عالم كبير ومدرّس مشهور
ولد في نائين سنة 1277 ونشأ بها. تعلم المباديء الأدبية والشرعية ، ثمّ هاجر إلى أصفهان وأكمل دروسه بها ، ثمّ حضر الفقه على الشيخ محمّد باقر أغا نجفي ، والأُصول على الشيخ أبي المعالي الكرباسي ، والحكمة والكلام على الشيخ جهانگيرخان القشقائي وغيرهم.
وفي سنة 1303 هاجر إلى العراق ونزل سامراء وحضر بها الأبحاث العالية على السيّد إسماعيل الصدر والسيّد محمّد الفشاركي والسيّد المجدّد الشيرازي.
وفي سنة 1314 هاجر إلى كربلاء مع أُستاذه الصدر وحضر عليه عدة سنين.
انتقل إلى النجف وصار من أعوان وأنصار الشيخ محمّد كاظم الخراساني في مهماته الدينية والسياسية وكان من أعضاء مجلس فتياه.
ولمّا توفي الخراساني استقل المترجم له بالتدريس فقهاً وأُصولا يحضر درسه المئات من جهابذة الرجال وأهل الفضل ، انتشروا في الآفاق للهداية والإرشاد ومنهم من تقلد الزعامة الدينية ، وأغلبهم دوّن تقريرات دروسه.
رجع إليه كثير من الناس بالتقليد بكلّ وثوق واطمئنان ، وكان رجلا حازماً من أهل الرأي الراجح والحنكة والتدبير.
مؤلفاته : (1) تنبيه الأُمة وتنزيه الملة. (2) ذخيرة الصالحين ـ رسالة عملية ـ. (3) حاشية العروة الوثقى. (4) مناسك الحجّ وكلّها مطبوعة.
توفي في بغداد مريضاً 26 جمادى الاُولى سنة 1355 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 21.


الشيخ حسين الحلّي

از فقهاء و مراجع نجف بود‎ خيلي زاهدانه زندگي مي کرد‎ كنار پياده رو شارع الرسول مي نشست و جواب سؤالات مي داد‎
همسايه ما بودند در اخرين منزل شارع الرسول‎ خانه كوچكي داشت در همان كوجه خانه اخر زالد در نجف در شارع الرسول‎
بنجره كوجكي به بيرون داشت‎؛ شاگردان مي آمدند پاي درب جواب سؤال مي گفت‎
از همان بنجره بالاخانه باز مي كرد و جواب مي داد و با صداي بلند‎
نامش بنويسيد در جستجو نت خيلي از علماء معروف شاگردش بودند از جمله مرحوم علامه طهراني لاله زاري‎
مرتبا هر روز از جلوي ايشان در بياده رو رد مي شديم‎
يك پارچه كوچك بسرش بسته بود و يك داشداشه‎ و يقه اش هم تا سينه بخاطر گرمي هوا باز بود‎؛ فرشش هم همان عبايش بود
كه كل ان لباسها قيميت نداشت‎
معاصر مرجع اعلاي عراق مرحوم سيد محسن حكيم و مرجع شاهرودي وخويي و همان ايام اقامت امام خميني در نجف بود‎
1309 ـ 1394
الشيخ حسين بن عليّ بن الحسين بن حمود بن حسن الطفيلي الحلّي النجفي
عالم فقيه مدرّس
ولد في النجف سنة 1309 ونشأ بها على والده العالم الجليل نشأة علمية سامية ، فقرأ المقدّمات الشرعية والأدبية ، وترقى لحضور الأبحاث العالية في الفقه وأُصوله على الشيخ حسين النائيني والشيخ ضياء الدين العراقي والسيّد أبي الحسن الأصفهاني وتخرج عليهم.
كان من كبار فقهاء الإمامية المحققين المعاصرين ، ومن ذوي النظريات العالية والآراء القيمة ، ومن مشاهير المدرّسين فقد تخرج عليه العشرات من المجتهدين والعلماء والنابهين ، ابتعد عن المرجعية ما وسعه وهو أهل لذلك ، وكان حسن الأخلاق كريم النفس متواضعاً.
مؤلفاته : له مؤلفات ما زالت مخطوطة رأيت أكثرها بخطه الشريف ومنها تقريرات عزيزة.
توفي بالنجف 4 شوال سنة 1394 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 21.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

شیخ میرزا حسین نوری و شیخ عباس قمی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 11:28 am

شیخ میرزا حسین بن محمد تقی بن علی محمد نوری طبرسی (۱۲۵۴-۱۳۲۰ق) معروف به محدث نوری و حاجی نوری از علما و محدثان در قرن چهاردهم هجری.
صاحب تالیفات بسیار در احادیث و فقه و علوم اهل بیت علیهم السلام مانند: نجم الثاقب - مستدرک الوسائل - نفس الرحمان فی فضایل سلمان و...
مدفن: در حجره 15؛

احیای زیارت پیاده اربعین: در زمان شیخ انصاری سنت زیارت امام حسین(علیه السلام) با پای پیاده رواج داشت و بسیاری از بزرگان و علما با پای پیاده به زیارت کربلا می‌رفتند؛ اما مدتی بعد این این سنت به فراموشی سپرده شده بود و محدث نوری این سنت را دوباره زنده کرد.

آیت الله اراکى از مراجع اخير در خاطرات خود مى گوید: «شیخ ابراهیم مازندرانى که خود از توفیق یافتگان به مراحل عالى عرفان و معنویت است، در یکى از مراحل کشف و شهود این معنى را به وضوح دریافته است. او مى گوید: در عالم مکاشفه، مجلسى را مشاهده کردم که در آن بزرگانى همانند میرزاى شیرازى، حاجى نورى و جناب آخوند ملافتحعلى در حضور حضرت حجت(علیه السلام) نشسته اند و این جلسه در بالاخانه میرزاى شیرازى بود امام به همه این بزرگمردان عنایت داشت، اما در میان این سه نفر به حاجى نورى بیش از آن دو بزرگوار توجه و عنایت داشت و تعظیم او نیز از آن حضرت بیش از دیگران بود.»
مرحوم ميرزا حسين نوري تنها عالمى است كه ميان علماى متاخر و قرن قبلي قراءات اهل بيت را جمع اوري كردند

الشيخ حسين النوري
1254 ـ 1320
الشيخ الميرزا حسين بن محمّد تقي بن عليّ محمّد النوري الطبرسي
عالم كبير محدّث
ولد في إحدى قرى نور 18 شوال سنة 1254 ونشأ بها في بيت والده العالم الجليل ، قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية ثمّ هاجر إلى النجف وحضر بها الأبحاث العالية على السيّد المجدّد الشيرازي ولازمه وانتقل معه إلى سامراء ، وبعد وفاته رجع إلى النجف عاكفاً على التأليف وتتبع أخبار الأئمّة عليهم‌السلام فأنتج من ذلك مؤلفات كثيرة طبع أغلبها.
وهو من شيوخ الإجازة استجازه العشرات من الأعلام ، وإليه تنتهي أكثر أسانيد المعاصرين بواسطة تلميذيه الشيخ أغا بزرك الطهراني والشيخ عباس القمي.
مؤلفاته : (1) البدر المشعشع في ذرية موسى المبرقع. (2) جنة المأوى في من فاز بلقاء الحجة عليه‌السلام في الغيبة الكبرى. (3) دار السلام في ما يتعلق بالرؤيا والمنام 1 ـ 3. (4) فصل الخطاب في تحريف كتاب ربّ الأرباب. (5) الفيض القدسي في أحوال العلاّمة المجلسي. (6) مستدرك وسائل الشيعة 1 ـ 21. (7) النجم الثاقب في أحوال الإمام الغائب. (8) نفس الرحمن في فضائل سيّدنا سلمان وغيرها ممّا هو مطبوع.
توفي بالنجف 27 جمادى الآخرة سنة 1320 ودفن بالصحن الشريف في إيوان حجرة رقم 15.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
Image

شيخ عباس القمّي
شیخ عباس بن محمدرضا قمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی
از تالیفات او: مفاتیح الجنان، سفینة البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات اوست.
محدث قمی در سال ۱۳۵۹ ق در نجف درگذشت و در حجره 15 دفن شد.

الشيخ عباس القمّي
1294 ـ 1359
الشيخ عباس بن محمّد رضا بن أبي القاسم القمّي
عالم محدِّث مؤرّخ
ولد في قم سنة 1294 ونشأ بها. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية ، وسطوح الفقه وأُصوله على الشيخ محمّد الأرباب وغيره.
هاجر إلى النجف يوم 22 رجب سنة 1317 (1) وحضر بها على أعلام المدرّسين ، ولازم أُستاذه الشيخ حسين النوري وأفاد منه وعليه تخرج وروى عنه بالإجازة ويروي أيضاً عن السيّد حسن الصدر والشيخ أغا بزرك الطهراني.
كان غزير الفضل ، تقياً ورعاً زاهداً ، انصرف بكله إلى البحث والتأليف مدّة عمره فأنتج من ذلك مؤلفات نافعة.
وفي سنة 1331 زار مرقد الإمام الرضا عليه‌السلام وسكن خراسان وانصرف إلى طبع مؤلفاته ، ثمّ رجع إلى النجف حتى وفاته.
مؤلفاته : (1) تتمة المنتهى في وقائع أيام الخلفا. (2) سفينة بحار الأنوار ـ. (3) الفوائد الرضوية في أحوال علماء الجعفرية. (4) الكنى والألقاب 1) 3. (5) مفاتيح الجنان. (6) نفس المهموم في مقتل الحسين المظلوم. (7) هدية الأحباب في الكنى والألقاب وغيرها ممّا طبع.
توفي بالنجف 23 ذي الحجة سنة 1359 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 15.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید علی شوشتری

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 1:14 pm

آیت الله سید علی شوشتری
(۱۲۲۲ قمری، شوشتر - ۱۲۸۳ قمری، نجف)
از اولیاء الهی و استاد شیخ انصاری در معنویات و در فقه شاگرد شیخ انصاری بودند
مدفون در حجره ورودی از باب قبله در مقابل حجره دفن شیخ انصاری (حجره 13)از
از اصحاب استجاره و در کتاب شریف اصحاب استجاره از صفحه ۱۵۱ شرح شده است

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله سید اسدالله رشتی (شفتی) و سید علی خلخالی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 1:47 pm

آیت الله سید اسدالله شفتی رضوان الله علیه:
مدفن: در راهرو ورودي درب قبله صحن علوي در حجره روبروی شیخ انصاری (حجره 13)
ایشان از اولیای الهی و وکيل حضرت بودند و در واقعه باغ صاحبيه هم واسطه ناحيه مقدسه براى رساندن وجه خريد بخشي از باغ (صاحبیه) به مالكش ملاباقر بهبهاني مي باشد مطالب مربوطه در کتاب اصحاب استجاره از سید اسد الله شفتی از صفحه ۱۸۹ بیان شده است

منزل سيد شفتي (ملاقات با كارگزار ناحيه مقدسه)
منزل آیت الله سید شفتی كه بخاطر حضور كارگزار ناحيه مقدسه متبرك شده است و اين خانه قبلا خانه مرحوم آقا محمد بيدآبادي بوده است
شرح:
viewtopic.php?f=2319&t=11662&start=10#p67949

تمثالي ترسيمي از سيد شفتي

Image

السيّد أسد الله الأصفهاني
1227 ـ 1290
السيّد أسد الله بن محمّد باقر بن محمّد نقي الموسوي الرشتي الأصفهاني
عالم كبير زعيم
ولد في أصفهان سنة 1227 ونشأ بها على والده الحجة الكبرى نشأة سامية ، فتعلم مقدمات العلوم حتى أتمها ، ثمّ حضر على والده وغيره.
هاجر إلى النجف وحضر بها على الشيخ محمّد حسن صاحب الجواهر والشيخ مرتضى الأنصاري والشيخ نوح القرشي.
بعث إليه والده في سنة وفاته 1260 يأمره بالعودة إلى أصفهان ، فعاد إليها ولمّا توفي الوالد عطف الناس عليه ولاقى قبولا من الطبقات كافة ، حتى صار الرئيس المطاع والمرجع العام في سائر الأحكام والأُمور الدنيوية ، يضاف لها جلالة القدر والمكانة العالية في العلم ، والورع والصلاح والزهد والتقوى.
ومن آثاره أنّه تمم مشروع صاحب الجواهر بحفر قناة مائية إلى النجف من نهر الفرات لسقي أهل النجف فبعث المهندسين والفعلة مع الأموال الطائلة ، وجرى الماء سنة 1288 فسر أهل البلد.
مؤلفاته : (1) رسالة في التجويد. (2) رسالة في الغيبة. (3) شرح زيارة عاشوراء. (4) شرح شرائع الإسلام ـ خ ـ. (5) كتاب الرجال ـ خ ـ. (6) مناسك الحجّ. (7) منتخب مناقب الأئمّة.
توفي في كرند عازماً على زيارة مراقد الأئمّة سنة 1290 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 13.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
--------------------
از دیگر مدفونین در این حجره:


السيّد عليّ الخلخالي
(سید علی الواعظ الموسوی الخلخالی)
از شاگردان مرحوم قاضی
1322 ـ 1393
السيّد عليّ بن محمّد بن زين العابدين بن كاظم بن مير شهاب بن مير شاه ميرزا الواعظ الموسوي الخلخالي
عالم فقيه
ولد في النجف سنة 1322 ونشأ بها على والده العالم الكبير ، فقرأ المقدّمات
العلمية والأدبية ، ثمّ حضر الأبحاث العالية على الشيخ حسين النائيني والشيخ محمّد حسين الكمباني الأصفهاني.
كان عالماً كبيراً وفقيهاً جليلا ومدرّساً تلمذ عليه لفيف من أهل العلم ، أقام الصلاة جماعة في الصحن الشريف.
مؤلفاته : (1) تقريرات الفقه وأُصوله من بحث النائيني. (2) تقريرات الفقه ـ المكاسب ـ من بحث الأصفهاني. (3) رسالة في التيمم. (4) رسالة في الدماء الثلاثة. (4) رسالة في الوقف. (5) شرح العروة الوثقى وكلّها مخطوطة.
توفي بالنجف 2 صفر سنة 1393 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 13.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله شیخ محمد طاها نجف و علامه شیخ حسین و شیخ جواد نجف

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 1:49 pm

آیت الله شیخ محمد طه بن الشیخ مهدی نجف رضوان الله علیه:
مدفن: در ورودی باب قبله نزد شیخ انصاری مدفون است
ایشان مرجع و بیت ایشان از مشاهد آثار مهدوی است

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

از دیگر مدفونین در این حجره:
آیت الله علامه شیخ حسین نجف جد مادری آیت الله طاها نجف
شیخ جواد نجف (فرزند علامه شیخ حسین نجف و دایی و پدر زن آیت الله محمد طاها نجف)

Image
Image

تفصیل شرح حال آیت الله محمد طاها نجف و علامه شیخ حسین نجف
Image
Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

معرفى يكى از مشاهد آثار مهدوى (عليه السلام)
در نجف اشرف - بازار قبله كوچه جنب مسجد شيخ انصارى - درب هفتم سمت چپ
خانه آيت الله مرجع مرحوم حاج شيخ محمد طاها نجف


مرسوله را از آدرس زير دريافت كنيد:
http://www.aelaa.net/Ersaal/2/Yaade-Mawlaa-491.pdf
14 شعبان 1443

تفصیل و تصاویر و فیلم از مشهد آثار مهدوی بیت مجمد طاها نجف:
viewtopic.php?f=2477&t=12277&p=74101#p74100

عمل اينجا = اشاره به واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورى

سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله وأنهَى الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم وجعلنا الله من الموفقين بِخِدمته ونُصرته والاتصال بحضرته
والحمد لله رب العالمین
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله شیخ مرتضی انصاری

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 2:00 pm

آیت الله شیخ مرتضی انصاری دزفولی معروف به شیخ انصاری و شیخ اعظم ؛
(۱۲۱۴- ۱۲۸۱ ق) قرن سیزدهم؛
از مرتبطین با ناحیه مقدسه (شرح در صفحه 160 کتاب استجاره به مسجد سهله )؛ و در معنویات شاگرد آیت الله سید علی شوشتری
از اصحاب استجاره
نقل شده بخاطر دفن يكي از علماء در كنار ايشان ديوار قبر ايشان فرو ريخته و ديده اند كه هم بدن سالم است
هم ايشان كه در ورودي باب القبله دفن شده و قاعدتا پشت به حضرت در قبرش دو زانو نشسته بطرف ضريح حضرت
و این شدت تادب ایشان را می رساند.
محل دفن:در حجره در ورودی باب قبله (حجره 11)

الشيخ مرتضى الأنصاري
الشيخ مرتضى بن محمّدأمين بن مرتضى الأنصاري الدزفولي
فقيه كبير مجدد
ولد في دزفول 18ذي الحجة سنة1214 ونشأ بها على والده العالم الجليل ، فقرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على فضلاء المدرّسين منهم عمه الشيخ حسين الأنصاري.
وفي سنة 1234 عزم مع والده زيارة أئمّة العراق فوصل كربلاء ومكث بها للدراسة والحضور على السيّد محمّد المجاهد وشريف العلماء المازندراني أربع سنين.
رجع إلى بلده مدّة سنتين ، ثمّ عاد إلى العراق ونزل النجف وحضر بها على الشيخ موسى كاشف الغطاء.
انتقل إلى كاشان وحضر بها على الشيخ أحمد النراقي ثلاث سنوات.
عاد إلى النجف وحضر بها على الشيخ عليّ كاشف الغطاء والشيخ محمّد حسن صاحب الجواهر وعليهما تخرج.
استقل بالبحث والتدريس فتخرج عليه المئات من أبطال العلم ، وصار من فقهاء ورؤساء ومراجع الإمامية في عصره ، وهو أحد الدعائم والأركان الّتي قام عليها الكيان ، وشهرته العلمية وكتبه القيمة من (الرسائل) و (المكاسب) والّتي هي مدار التدريس في الجامعات الشيعية تغنيه عن الذكر.
وكان زاهداً عابداً ورعاً تقياً صالحاً ، يوصل الحقوق إلى أهلها ويبذل على الفقراء سراً ولم يخلف مالا ولا عقاراً.
مؤلفاته : وسأذكر ما طبع منها : (1) أحكام الخلل في الصلاة. (2) رسالة في التقية. (3) رسالة في الرضاع. (4) رسالة في قاعدة من ملك. (5) رسالة في القضاء عن الميت. (6) رسالة في المصاهرة. (7) رسالة في المواسعة والمضايقة. (8) سراج العباد ـ رسالة عملية ـ. (9) صراط النجاة ـ رسالة عملية ـ. (10) فرائد الاُصول ـ الرسائل ـ. (11) كتاب الخمس. (12) كتاب الزكاة. (13) كتاب الصلاة. (14) كتاب الصوم. (15) كتاب الطهارة. (16) كتاب النكاح. (17) كتاب الوصايا. (18) المكاسب 1 ـ 8. (19) مناسك الحجّ.
توفي بالنجف 18 جمادى الآخرة سنة 1281 ودفن بالصحن الشريف بحجرة رقم 11.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
==================

مطالبى معرفتي مهم بيان مي شود كه نياز به دقت و توجه دارد
يكي از شبهات كه ممكن است براى اهل معرفت پيش بيايد اين است:
سؤال:
با اينكه اهل معرفت در وقت حيات شان مراقبت مي كنند حتى جلوتر از مرقد معصوم نماز نخوانند چه برسد به اينكه بخواهند بالاسر مبارك بخوابند یا بايشان را بطر سر مبارك دراز كنند
پس جطور مي شود  قبور بزرگاني كه بالاسر يا روبروي مبارك دفن شده اند؟

و اين كار كه متوليان دفن كرده اند
در حقيقت برخلاف اعتقاد و التزام اين بزرگان در زمان حياتشان بوده است

جواب اين شبهه با وقايع كشفيات متعدده است كه بطور اتفاقي انجام شده = بخوبي داده مي شود

1- حاج عبدالعلی معمار نقل می کند:
روزی در صحن مقدس امام حسین علیه السلام نشسته بودم، یک نفر هم نزدیک من نشسته بود.
اسم او را پرسیدم، گفت: فلان... خراسانی (نامبرده اما ناقل يادش رفته).
از شغل او پرسیدم، گفت: بنا هستم.
دیدم با من هم شغل است. پرسیدم: زوار هستی یا مجاور؟
گفت: سالهاست که در این مکان شریف سرگرم بنایی هستم.
گفتم: در این مدت اگر چیز عجیبی دیده ای برای من نقل کن.
گفت: متصل به صحن شریف سمت قبله، قبری است مشهودر به قبر «دده»

توضيح:
احتمالا قبر عبدالمؤمن دده باني تكيه بكتاشيان است كه مال دويست سيصدسال قبل است
{مقصود قبر بزرگ بكتاشيان است كه به مشايخ شان مي گويند دده = در تركى اذربايجان به پدربزرگ و در تركى استانبولي يعني مربي و سرپرست و سرور)
و اينجا جزو تكيه بكتاشيان كه در ورودي درب قبله صحن حسيني بوده است بوده
و خوبست از پيرمرد هاى خدام (نه اين مامورها = آنها كشيده بر سر دارند) محل اين قبر پرسيده شود (محل قبر در اولین حجره سمت راست در صحن از وارد شونده از سمت قبله)

ادامه توضيحات بناى حرم حسيني: 
و چون نزدیک بود خراب شود چند نفر حاضر شدند آن را تعمیر کنند و به من مراجعه کردند.
من اقدام کردم و برای محکم شدن شالوده
به کارگرها دستور دادم اطراف قبر را بکنند.
قسمتی که نزدیک قبر بود هنگام کندن، فرو ریخت و جسد {دده} آشکار شد.
 به من خبر دادند.
وقتی مشاهده کردم دیدم جسد تازه است!!؛
 اما به سمت چپ خوابیده است!!!؛
یعنی صورتش به طرف قبر مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام
و پشتش به طرف قبله است.
من هم به همان حالت قبر را تعمیر کردم.

2- همچنين
حاج میرزا حسین محدث نوری اعلی الله مقامه در کتاب دارالسلام چنین نقل کرده است که :
 استاد ما علامه بزرگوار شیخ عبدالحسین تهرانی - ره  برای توسعه سمت غربی صحن مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام خانه هایی خرید و به صحن شریف متصل کرد.
يعني همين سمت سردابهاى محل قبور مشايخ
 
نزدیک به شصت سرداب برای دفن اموات در همان قسمت قرار دارد
و روی آنها را طاق زدند و مردم مردگان خود را در آن سرداب ها دفن می کردند.

چون مدتی گذشت دیدند که طاق سرداب ها بر اثر زیاد شدن عبور مردم، ممکن است فرو ریزد و سبب زحمت و هلاکت شود؛
از این رو شیخ امر فرمود که طاق را بردارند و از نو، با استحکام بیشتری بنا کنند

و چون جماعت بسیاری در سرداب ها دفن شده بودند امر فرمود سردابی را خراب
و بنا کنند و هر سردابی را خراب می کردند یک نفر پایین می رفت و خاک بر جسد مرده می ریخت، به مقداری که کشف نشود و هتک حرمت اموات نشود.
چون مرسوم عراق در دفن اين سردابها اين بود كه
دفن نمي كردند و كل سرداب را مثل قبر تلقي كرده و درب سرداب را گچ گرفته و در وقت دفن اموات منفذ ورودي را تخريب كرده
و جسد مرده را رو به قبله در آن مي خواباندند
و منفذ سرداب را مي بستند بصورت گچ گرفتن و بيرون مي آمدند
و براى دفن مرده ديگر باز آن منفذ را شكافته و وارد شده
و مرده تازه را كنار مرده قبل مي خواباندند
بدون ايجاد ديوار و محفظه جداگانه


پس مشغول شدند تا رسیدند به سردابی که مقابل ضریح مقدس بود.
وقتی برای پوشاندن جسدها پایین رفتند
دیدند؛ تمام جسدها سرشان به جای پای شان رو به قبر شریف قرار گرفته!!!! و پاها به سمت غرب است.!!!

توضیح مركز آموزش:
مطلب مهمي بود  مطابق معرفت براساس تعاليم وحي
دلالت بر اين بود كه اموات؛ اموات مسلوب الاراده نيستند كه جسد فاقد شعور و تكه گوشت در حال فاسد شدن باشند
بلكه اموات فقط قوت و توان بدنيشان به حدي ضعيف مي شوند كه ديگر حيات مادي براي ایشان ديگر ممكن نيست
ولذا
سؤال و جواب قبر امري واقعي است
و رحمت و نعمت و عذابش (در قبر) هم واقعي است
نه امري كه منسوب به برزخ و آخرت بشود
و نيز مسلم است كه خبر دارند چه كسي سر قبرشان مي آيد و نمي آيد و متمكنيني در برزخ حاجت آنها را شفيع مي شوند
همچنين در واقعه مكشوف شدن قبر حضرت رقيه نقل شده است كه آب به قبر حضرتش سرايت كرده بود  و حضرتش به خواب يكي از علماى شيعه شام مي آيند و خودشان را معرفي و از وضعيت بدنشان در آب و نمناكي شكايت مي كنند
تا آن روز آن قبر شناخته شده نبوده است
وقتي مي روند آنجا را مي شكافند مي بينند بله قبري است
و آب داخلش سرايت كرده
و داخل قبر بدن دختر سه ساله اي تازه و با لباس هاى مندرس و بدن داراى آثار كبودي ووو
آن وقت حضرت رقيه و مدفن ايشان را مي شناسند
و نوسازي و تعمير قبر سه روز طول كشيده و در تمام مدت روي دست علماء بوده و زمين نگذاشته اند
خوب اگر مرده جسد بي حس ووو باشد كه هيچ متوجه نمي شود آب هم به قبرش سرايت كند از نم و رطوبت اذيت نمي شود
و اين شاهد ديگري است كه جسد شخص متوفا 1400 سال قبل هنوز از سرايت رطوبت مثل وقت زنده بودن ناراحت مي شود
تفصیل این واقعه
viewtopic.php?f=167&t=375#p3828
و نظير اين وقايع كشف شده فراوان است
 
ولذا مرده هاى با معرفت اگرچه طبق آداب دفن آنها را به طرف قبله دفن كنند
اما خودشان  تغيير وضعيت داده و رعايت ادب كرده
اگر پايشان سمت مرقد معصوم است يا رويشان پشت به معصوم است ووو
وضعيت خودشان را تصحيح مي كنند برخلاف وضعيت دفن

=======
ادامه كلام محدث نوري:
خلاصه
مردم كربلا خبر شدند
جماعت بی شماری می آمدند
و این منظره عجیب را مشاهده می کردند.
یکی از آنها، جسد آقا میرزا اسماعیل اصفهانی نقاش بود که در صحن مقدس نقاشی می کرد.
وقتی پسرش جسد پدر را می بیند گواهی می دهند که من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را که دفن کردم پاهایش رو به ضریح مقدس بود.

خلاصه بر مردم آشکار شد که این تغییر وضع جسد، تأدبی از طرف اموات و كشف اين وضعيتها موهبتي است از خداوند است که مردم راه ادب و طریقه معاشرت با ائمه علیه السلام را بشناسند.

در همان روز، فاضل صالح مقتضی حاج ملا ابوالحسن مازندرانی برای من (محدث نوري) نقل کرد:
مدتی پیش از ظهور و كشف این معجزه خوابی دیدم که در تعبیر آن حیران بودم
و امروز تعبیرش برایم آشکار شد
و آن خواب این بود:
وقتی تقیه صالحه، خاله فرزندم فوت شد
او را در همین قسمت از صحن شریف دفن کردم.
شبی او را در خواب دیدم
و از آنچه برایش پیش آمده بود پرسیدم.
گفت: خوب و سلامت هستم
غیر از این که تو مرا در مکان تنگی دفن کردی
که نمی توانم پایم را دراز کنم!! و همیشه باید سرم را به زانو گذارم.

وقتی بیدار شدم جهت آن را ندانستم
 تا این که الان دانستم دراز کردن پا به سمت قبر مطهر، بی ادبی به ساحت مقدس امام علیه السلام است. و آن خانم در محل دفن جا ندارد كه بخواهد تغيير وضعيت بدهد و ناچار به نشستن شده است
 
 كشف این معجزه در ماه صفر 1276 هجری قمری رخ داده است.

3- مركز آموزش:
[color=#FF00BF]نظير اين امر در كشف مرقد شيخ انصاري نقل شده بخاطر دفن يكي از علماء در كنار ايشان ديوار قبر ايشان فرو ريخته و ديده اند كه هم بدن سالم است
هم ايشان كه در ورودي باب القبله دفن شده و قاعدتا پشت به حضرت در قبرش دو زانو نشسته بطرف ضريح حضرت  
 

همچنين مرحوم سيد مشراقي بعد از وفات مرحوم شيخ جعفر آقاي مجتهدي مشاهده كرده بودند؛
با اينكه ايشان در پايين پاي حضرت رضا و با فاصله  رو به قبله دفن است و خلاف تادبي در وضعيت دفن ايشان وجود ندارد
اما ايشان از روي تادب و ارادت شديد؛
در قبر طوري قرار گرفته كه صورتش بطرف پائین پاي مبارك است گويا صورتش محاذي كف پاي حضرت در همين محل دفن قرار گرفته است

و اين نمونه هاى كشف براى آنها كه ابتداء اين معرفت را نداشتند
مي تواند نشان دهد كه اموات مطابق فهم رايج نيستند
بلكه مطابق تعاليم مكتب وحي هستند و حيات مادي هم دارند؛ خود اموات رعايت ادب مي كنند[/color]

علاوه بر گزارشات بسيار از بازگشتگان افراد كومايي و يا درگذشته كه زنده شده اند و شواهدشان در سرتاسر جهان و غرب و ايران نيز ثبت و پخش شده

همچنين در تحقيقات لابراتواري دانش جديد
هم شواهد و مؤيداتي بدست آورده است
مثل نصب دوربين در قبر برخي افراد كه قطعا مرده و دفن شده بودند كه مرده تا وقت تجزيه كامل بدن
حركات و رفتارهايي مثل زندگان دارد
مثل حركت دست يا چرخيدن بدن ووو
و اين موارد فيلم برداري و منتشر شده است
كه در رسانه حيات اعلى هم باز نشر گرديده است

از گزارشات رسانه: اثبات تحرك اجساد بعد مرگ تا قبل از متلاشي شدن:
viewtopic.php?f=2140&t=635&start=60#p61113


در حوابیه فوق هم جواب شبهه داده شد؛
هم واقعيت مرگ تبيين شد كه قواى مادي بشدت ضعيف مي شود كه حيات مادي غير ممكن شود نه اينكه معدوم شود؛
حتى وقتي استخوانها مي ماند يا استخوانها پودر مي شوند معدوم نمي شوند فقط صورت ميت زائل مي شود

هم به زندگان تعليم شد كه وقتي مردگان اهل معرفت چنين رعايت مي كنند؛
زندگان اهل معرفت مراقبت كنند نه پشت كنند به محضر معصوم نه حتى نماز بخوانند
و مثل اين مقصره نباشند که جلوتر از مرقد يا حتى پشت به حرم در صحن نماز مي خوانند


=======================
مرحوم شيخ مرتضى انصارى (رضوان اللّه عليه ) شخصيت جليل القدر اسلام
در بين طلاب و شاگردانى كه داشته يك شيخ طلبه بوده است كه گاهى از وضع طلبگى ناراحت و از فقرجان به لب آمده بود .
تصميم مى گيرد كه در نزد قبر حضرت امام حسين (عليه السلام ) تحت قبه دعا كند جهت دو حاجتى كه داشته ،
مرسومش اين بوده است كه هر شب جمعه كه درس تعطيل است از نجف به كربلا مى آمده .
آن شب جمعه در كربلا تحت قبه در خواست كرده و كفت
يا حسين من از تو دو چيز مى خواهم يكى خانه و ديگرى زن . زيرا شيخ مرتضى انصارى به غير از خرج نان و پنير چيزى اضافه به من نمى دهد .
بعد پيش خود مدتى معين كرد كه تا يك هفته ديگر بايد حاجتم را بدهى چنانچه به من داده نشد شكايت تو را به پدرت على (عليه السلام) خواهم كرد . شب جمعه ديگر موعد من است چنانچه نگرفتم ديگر به زيارتت نخواهم آمد
پس از مراجعت به نجف اشرف هفته ديگر بنا به مرسوم خودش به جانب كربلا رهسپار گرديد همچون كه به وادى ايمن كربلا رسيد و چشمش به گنبد مطهر افتاد گفت :
آقا حالا كه حاجت مرا روا نساختى و يك هفته منقضى شد من هم به زيارتت نمى آيم
و از همانجا برگشت خسته و مانده وارد نجف شد
خواست به حرم مولا على (عليه السلام) برود قادر نبود
گفت : صبح مى روم .
اول آفتاب طلبه اى از طرف مرحوم شيخ انصارى با عجله آمد و گفت : شيخ انصارى شما را پيغام داده كه حتما قبل از تشرف به حرم اميرالمؤ منين (عليه السلام) نزد من بيا زيرا امر واجبى در كار است طلبه هم خدمت مرحوم شيخ رفت .
مرحوم شيخ فرمود : حضرت امام حسين (عليه السلام) به من امر كرده كه به وضع تو رسيدگى كنم و رضايتت را به دست آورم قبل از اينكه به حرم مشرف شوى .
وحضرتش فرمود به تويكويم: شكايت مرا به پدرم نكن
= سلام الله على مولانا ابي عبد الله الحسين وعلى أبيه وأمه وجده وأخيه واهل بيته وانصاره والمستشهدين فيه
سپس شيخ خانه اى براى او خريدارى نمود و يكى از تجار را طلبيد
و در خواست كرد كه دخترش را جهت شخص طلبه مزاوجت نمايد
خلاصه به توسط توسل به آقا امام حسين (عليه السلام) به هر دو حاجت خود رسيد .

اين واقعه نشان مي دهد كه
آن طلبه از شدت اضطرار براى حضول حاجتش به سيم آخر زده بوده
هم جديت طلب در حوايج را مى رساند
وهم ارتباط مرحوم شيخ انصارى با حضرات را
خداوند كسى را آنقدر مضطر نكند كه به سيم آهر بزند
و حاجات شرعى و نيازهاى مواليانشان را بدون نياز به اين رويكردها مرحمت فرمانيد
والحمدلله رب العالمين

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

(آخوند ملا فتحعلی) سلطان‌ آبادی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 2:05 pm

آدرس: در معرفيهاى مدفونين صحن فعلا مي نويسند حجره ششم اما در توضيح مرحوم محدث قمي نوشته در زاویه متصل به باب سلطاني كه مي شود چهارم

Image

Image

(آخوند ملا فتحعلی) سلطان‌ آبادی عراقی
عراق منظور همين ناحيه استان اراك كه در زمان رضاخان تبديل به اراك كردند سلطان آباد هم محل شهر اراك فعلى است
ايشان از فقهاى بزرگ و مفسري عاليقدر و از اولياى الهى بودند ايشان در ايران كه بودند از زراعت كه خودشان مي كردند امرار معاش مي كردند و زاهدانه هم زندگی مي كردند

مولى فتحعلى فرزند حسن سلطان آبادى در سال ۱۲۴۰ هـ.ق. در سلطان آباد اراک به دنیا آمد. دروس مقدماتى را در ایران فراگرفت و براى تکمیل دانش به نجف مهاجرت کرد. نخست به محضر صاحب جواهر شتافت و بعد از وفات وى از حضور شیخ مرتضى انصارى و حاج ملاعلى طبیب رازى استفاده کرد. او از مشایخ سلوک بود و از مفاخر عالم عرفان و جامع بین ظاهر و باطن شمرده مى شد. از دیگر اساتید عرفانی وی، سید محمد سلطان آبادى، از علماى عارف و اساتید اخلاق بود. آخوند از این استاد اخلاق و عرفان همواره ستایش مى کرد و از اندوخته هاى ارزشمندى که نزد آن اسوه فضیلت فراگرفته بود، سخن مى گفت. سلطان آبادى در ادامه با میرزاى شیرازى آشنا شد و اندوخته هاى علمى اش را کامل کرد.[۱] میرزاى شیرازى در سال ۱۲۸۸ هـ.ق همراه با عده اى از شاگردان ممتازش از جمله ملا فتحعلى از نجف اشرف به سامراء هجرت کرد. ملا فتحعلى در سامرا اقامت گزید و خیلى مورد توجه استاد قرار گرفت تا جایى که به نیابت از وى اقامه جماعت مى کرد و بارها استادش به او اقتداء مى نمود. بعداز رحلت میرزاى شیرازى، ملافتحعلى به کربلا آمد و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد.

علت رفتن به عتبات:
در مورد صبر و گذشت آن فقيه مفسر عارف الهى که از کرامتهایش نیز محسوب مى شود، آورده اند: «در هنگامى که در اراک زندگى مى کرد، در پائین شهر مزرعه اى داشت و درآمد آن را به مصرف فقرا و نیازمندان مى رسانید. یک بار یکى از ثروتمندان مغرور منطقه به نام محمدرضاخان از رسیدن آب به مزرعه آخوند جلوگیرى نمود. آخوند فردى را فرستاد تا آن خان قلدر از رسیدن آب جلوگیرى نکند اما او از جرأت آخوند خشمگین شده و با حالى آشفته و با کمال عصبانیت و بى ادبى به پیش آخوند آمد و با لگد پا آخوند را آزرد. آخوند که در مقابل آن ستمگر توان مقاومت نداشت، صبر کرد و دوسه روز بعد از این واقعه با پاى پیاده راهى نجف اشرف شد. حدود یک ماه نگذشته بود که پاى آن خان ستمگر ورم کرد و پزشکان تشخیص دادند که پا باید از پنجه بریده شود. چون بهبودى حاصل نشد، گفتند باید از پاشنه پا را ببرند. محمدرضاخان وقتى که فهمید این گرفتارى او در اثر جسارت به آخوند است، پسر خویش محمد على خان را سریعاً به حضور آخوند در نجف گسیل داشت. در طول سفر پسرِ خان به نجف براى بار سوم پاى خان را بریدند. وقتى که پسر خان به حضور آخوند رسید و شرح حال پدر را نقل کرد، آخوند سلطان آبادى فرمود: ما به او نفرین نکردیم و رنجشى هم نداریم ما از حق خود گذشتیم و حتى براى شفاى وى دعا هم مى کنیم، اما در این عالم هستند کسانى که این گونه ستم هاى ناروا را تحمل نمى کنند. بعد از این ماجرا خبر رسید که درد پاى خان آرام گردیده، بیمارى از نفوذ به بقیه پا متوقف شده است و او مى تواند با عصا راه برود. آن پسر از این حادثه عبرت گرفت و در حوزه علمیه نجف ماندگار شد و در اثر تلاش هاى بى وقفه خود به مراحل عالى کمال رسید. او همان حاج میرزا محمدعلى خان، مجتهد نامدار اراک مى باشد.»

مرحوم ملافتحعلى مورد توجه امام زمان(عج) بود. آیت الله اراکى از مراجع اخير در خاطرات خود مى گوید: «شیخ ابراهیم مازندرانى که خود از توفیق یافتگان به مراحل عالى عرفان و معنویت است، در یکى از مراحل کشف و شهود این معنى را به وضوح دریافته است. او مى گوید: در عالم مکاشفه، مجلسى را مشاهده کردم که در آن بزرگانى همانند میرزاى شیرازى، حاجى نورى و جناب آخوند ملافتحعلى در حضور حضرت حجت(علیه السلام) نشسته اند و این جلسه در بالاخانه میرزاى شیرازى بود امام به همه این بزرگمردان عنایت داشت، اما در میان این سه نفر به حاجى نورى بیش از آن دو بزرگوار توجه و عنایت داشت و تعظیم او نیز از آن حضرت بیش از دیگران بود.»
مرحوم ميرزا حسين نوري تنها عالمى است كه ميان علماى متاخر و قرن قبلي قراءات اهل بيت را جمع اوري كردند

در مهارت علم تفسير
«یکى از بزرگان مى گوید: روزى به منزل آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى رفته بودم. آن روز علماى بزرگى همچون سید اسماعیل صدر، حاجى نورى صاحب مستدرک، سید حسن صدر نیز با من همراه بودند. آخوند آیه (واعلموا انّ فیکم رسول الله لویطیعکم فى کثیر من الامر لعنتم ولکن الله حبب الیکم الایمان...) را تلاوت کرده و آنگاه به شرح و تفسیر آن پرداخت. حاضرین گفتند قبل از توضیحات شما ما این معنى را درک نکرده بودیم. آنان روز دوم نیز در جلسه قرآن آخوند حضور یافتند و ایشان تفسیر تازه اى براى آنان بیان کرد. بزرگان حاضر باز هم از اینکه چنین تفسیرى را تا بحال نشنیده اند، تعحب کرده و شگفت زده شدند. روز سوم نیز به مجلس تفسیر آخوند آمدند و سخن تازه اى در تفسیر آیه استماع کردند. تا سى روز مى آمدند و معناى جدیدى براى آیه یاد مى گرفتند که قبلا نمى دانستند.»

مرحوم ملافتحعلى سلطان آبادي چنان جایگاهى نزد بزرگان داشت که مراجع بلند آوازه نهایت تکریم را از وى به عمل مى آوردند. آقا شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (مؤسس حوزه علميه قم)مى گوید: «به هنگام جوانى روزى در جلسه اى با حضور عده اى از علما که در میان آنان آقا میرزا محمدتقى شیرازى و آقا شیخ فضل الله نورى نیز دیده مى شد، نشسته بودیم. در آن هنگام پیرمردى ژولیده، لاغر اندام که دستمال مانندى به سر بسته و عبائى وصله دار بر دوش گرفته بود، درنهایت سادگى به آن جلسه داخل شد. میرزا محمدتقى شیرازى فوراً بلند شده و با احترام تمام آن پیرمرد را به حضور جمع آورده و نزد خویش بنشاند. او با اشاره به آقا شیخ فضل الله، از میرزا پرسید: ایشان کیست؟ میرزا گفت: ایشان آقا شیخ فضل الله نورى است و او را کاملا معرفى کرد. پیرمرد روشن ضمیر گفت: چند سال بعد شیخ فضل الله نامى را در تهران بر دار مى کشند، او تو نباشى؟! سپس نام مرا از میرزا پرسید: میرزا گفت: او آقا شیخ عبدالکریم یزدى است و از فضلا است. مسئله اى از من پرسید و من چون پاسخ آن را خیلى واضح و پیش پا افتاده مى دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزاى شیرازى دوم بر من خشم گرفت و شدیداً ناراحت شد و خودش پاسخ مسئله را گفت و اضافه کرد که علما در این باب این طور مى گویند. وقتى بیان میرزا تمام شد،آن مرد ساده پوش خود به صورت دیگر پاسخ را تقریر کرد و میرزا گفته هاى او را نوشت و به او نشان داده و پرسید: آیا همین گونه فرمودید؟! و او گفت: بلى. آنگاه به من رو کرد و گفت: چندى بعد پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبدالکریم نامى به احتزاز در مى آید، او تو نباشى؟! آنگاه برخاست و میرزا محمدتقى شیرازى دوم ؛کفش پیش پاى او نهاد و او را بدرقه کرد و چون بازگشت. بر من عصبانى شد که چرا به او بى اعتنایى کردم و توضیح داد که او آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى است.»
بعد از این واقعه شیخ عبدالکریم حائرى و حاضران جلسه از مریدان آخوند شدند. آخوند سلطان آبادى در حوزه سامرا و میان تمام اصحاب و شاگردان میرزاى شیرازى مورد توجه استاد بود و میرزاى شیرازى در نماز به وى اقتدا و مردم را به نماز با آخوند تشویق مى کرد.

آخوند ملافتحعلى نه تنها خود به سادات و فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام) عنایت ویژه اى داشت، دیگران را نیز با نقل خاطرات به این امر ترغیب مى کرد. آن بزرگوار مى گفت: «یکى از بستگان ما که اهل عبادت و طاعت و شخصى متدین است. مى گوید: «شبى در زمان گرانى و قحط سالى به مسجد رفتم. بعداز نماز واعظى بر بالاى منبر در موضوع اهمیت و برکات پرداخت خمس و اعانت به سادات سخن گفت و مرا شدیداً تحت تأثیر قرار داد. من پیش خود گفتم گندمى که در خانه اندوخته ام بهتر است که خمس و سهم سادات آن را الآن بپردازم و به آخر سال باقى نگذارم. من که مخارج یک سال را دارم، چه بهتر که خمس گندم موجود را بدهم و باقى را فردا بفروشم به نیازمندان و یا به عنوان قرض الحسنه پرداخت نمایم. به منزل آمدم و قبل از صرف شام سهم سادات آن را حساب کردم و سهم آن را به فقراى سادات که مى شناختم، در همان شب رساندم. فرداى آن روز در مسجد اعلام کردم که هرکس از من گندم مى خرد یا قرض مى خواهد، به منزل من بیاید. مردم در آن اوج گرانى و قحط سالى با خوشحالى تمام به خانه ام شتافتند و از من به قیمت و یا قرض تا هنگام درو بردند. هنگام ظهر بعداز نماز که به خانه برمى گشتم، جماعت اکراد آنقدر گندم آوردند که همه خریدند و آتقدر فراوان شد كه قیمت آن دوسوم کاهش یافت. و من وقتى حساب کردم، دیدم مبلغ گندم هایى که قبل از کاهش قیمت فروخته و یا قرض داده ام، به هنگام وصول اندازه قبل از پرداخت آن خواهد شد. و این از برکات اعانت به ذریّه طاهره(علیها السلام) بود.»

محدث بزرگوار شیخ عباس قمى از زبان آخوند سلطان آبادى دستورالعملى را نقل کرده که قابل توجه است. آن بزرگوار مى نویسد: «حاج ملافتحعلى سلطان آبادى نقل فرموده است که فاضل مقدس آخوند ملامحمد صادق عراقى در نهایت سختى و پریشانى و بدحالى بود و به هیچ وجه براى او گشایشى حاصل نمى شد. تا آنکه شبى در اثر توسلات مکرر در خواب دید که در یک بیابانى خیمه بزرگى با قبه اى ترتیب داده اند. پرسید: این خیمه کیست؟ گفتند: این خیمه حضرت قائم مهدى موعود(عج) است. به سرعت خود رابه محضر آن بزرگوار رسانیده و مشکل خویش را با امام عصر(عج) در میان گذاشت. او از حضرت تقاضا کرد که دعائى براى گشایش زندگى و رفع غم و غصه اش به او بیاموزد. حضرت ولى عصر(عج) او را به خیمه سیدى راهنمائى کرد. ملا محمدصادق طبق دستور حضرت به آن خیمه رفت و متوجه شد که آن سید صاحب خیمه آقا سید محمد سلطان آبادى از علماى مورد اعتماد شیعه مى باشد. آن فاضل مقدس وارد خیمه شد و سید محمد را در روى سجاده و مشغول دعا و قرائت دید سلام کرده و داستان خود را به او بیان نموده و دعاى گشایش در زندگى درخواست کرد. آقا سید محمد سلطان آبادى نیز براى حل مشکل وى و وسعت رزق و روزى براى او دعائى تعلیم داد. او از خواب بیدار شد و تمام دعا در خاطراتش نقش بسته بود. در حال بیدارى اراده کرد که به خانه سید محمد برود و از او دیدارى داشته باشد. البته قبل از این خواب او از سید محمد فاصله مى گرفت و به عللى که معلوم نشد، از سید خوشش نمى آمد. او در منزل سید به حضورش رسیده و همان طورى که در خواب دیده بود، مشاهده کرد که آقا سید محمد در مصلاى خویش روبه قبله نشسته و مشغول ذکر و استغفار است. سلام کرد و سید پاسخ سلام او را داد و تبسمى نمود: گوئیا از قضیه مطلع بود. آخوند ملا محمدصادق براى گشایش امر خویش دعائى خواست و سید همان دعائى را که در خواب به او آموخته بود، دوباره یادآور شد. آخوند آن دعا را فراگرفته و مشغول عمل شد و در مدت کوتاهى مشکلات زندگى اش برطرف شده و دنیا از هرسو به او روى آورد و از سختى زندگى و بدحالى و پریشانى نجات یافت.

محدث قمی می‌نویسد: «چند سال قبل از وفات شیخ مرحوم (میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسائل) آن جناب (ملافتحعلى) در کربلای معلا به رحمت ایزدی پیوست. جنازه شریفش را به نجف اشرف حمل کردند و در روز ورود من در خدمت استادم محدث نوری به استقبال آن پیکر شریف رفتیم و جنازه آن بزرگوار را با شکوه و جلال تمام تشییع کرده و در حجره‌ای در زاویه غربی صحن مقدس امیرمؤمنان علیه‌السّلام متصل به باب سلطانی بخاک سپردند.» اكر اين ادرس دقيق باشد بايد حجره شماره 4 باشد شيخ عباس قمي: «استادم محدث نوری صبح‌ها قبل از طلوع آفتاب به کنار مقبره ایشان آمده و برایش قرآن تلاوت می‌کرد.» ] آقا میرزا محمدعلی معین الشریعه نقل می‌کند: «در شبی که خبر وفات عالم جلیل و زاهد مرحوم حاج ملافتحعلی به اصفهان رسید، من تعداد زیادی صلوات بر محمد و آل او فرستادم و ثوابش را به روح آن مرحوم هدیه کردم. در عالم خواب مشاهده نمودم که به همراه ثقة الاسلام به زیارت قبر او رفته‌ایم. آقای آخوند فرمود: آنچه خواندی ثوابش به من رسید. بعدا اجازه برگشتن خواستیم به من اجازه داد و به مرحوم ثقة الاسلام فرمود: تو اینجا بایست و نرو! تعبیر این خواب نیز یکی دو ماه بعد ظاهر شد به این ترتیب که میرزا محمدعلی ثقة الاسلام اصفهانی بعداز یکی دو ماه از دنیا رفت و در همان حجره آخوند ملافتحعلی مدفون گردید.»

آيت الله بهجت از آيت الله طباطبائي نقل کردند که «آيت الله نائيني مي‌گفت: بنده در مراقبه، هيچ کس را همتاي سيد بن طاووس و ملا فتح علي سلطان آبادي نديدم. »

آیت الله نجابت (ره) از آیت الله حاج شیخ حسن مصطفوی (ره) نقل کردند که ایشان می فرمودند: یک زمانی به نجف مشرف شدم تا آقای قاضی (ره) را زیارت کنم و از محضرش استفاده کنم ، ولی بر اثر بدگویی برخی طلاب جاهل می ترسیدم به محضر آقای قاضی(ره) بروم.
یک روز در کنار در بزرگ بازار حرم نشسته بودم و کسانی را که از در قبله سلطانی به حرم رفت و آمد می کردند می دیدم. یک لحظه در فکر فرو رفتم که اصلاً من برای چه به نجف امده ام، من برای ملاقات با آقای قاضی(ره) به این جا آمده ام ولی می ترسم. در همین اوان که نشسته بودم و در این فکر بودم دیدم یک سید بزرگواری از حرم مطهر بیرون آمد و دور تا دور بدنش را نوری احاطه کرده بود. چنان که از شش جهت اندامش نوری ساطع بود . من شیفته این آقا شدم، دیدم طرف در سلطانی حرم رفت و نزد قبر ملا فتحعلی سلطان آبادی (ره) نشست. در این لحظه دیدم آن سید نورانی به کسی چیزی گفت و او نزد من امد و گفت: آن سید می فرماید: ای کسی که اسمت حسن است، سریره ات حسن است، شکلت حسن است، شغلت حسن است چرا می ترسی؟ پیش بیا، پیش ما بیا و نترس، و ما این چنین به محضر آقای قاضی(ره) مشرف شدیم. »

مرحوم آيت الله بهجت: مرحوم آخوند [ملا فتح‌علی سلطان‌آبادی] در سامرا صاحب کرامت بود. بعد از دادن نسخه‌های طبی به افراد بیمار، می‌فرمود: یکی از این اجزا(نسخه طبي) را شرطاً او شطراً کم کنید١ و پول آن را به فقیر صدقه دهید. ان‌شاءالله خوب می‌شوید، یک روزه خوب می‌شوید. علمای بزرگ به ایشان عقیده داشتند و به دستور ایشان عمل می‌کردند و نتیجه می‌گرفتند.

مرحوم ايت الله بهجت: آقایی می‌گفت مرحوم آخوند ملا فتح‌علی هر شب در سامرا یکی دو نفر را به شام دعوت می‌کرد. یک وقت بعد از نماز مغرب و عشا به من گفت: شما هم بیایید. با ایشان به منزل رفتیم. آن مرحوم از خانواده سؤال کردند: نان گرفته‌اید؟ گفتند: خیر. در سامرا هم قریب صد سال بود که نانوایی وجود نداشت، بلکه زن‌های عرب در خانه‌هایشان نان می‌پختند و صبح و عصر می‌فروختند و شب در شهر نان نبود. درهرحال، فرمود: بفرمایید بالا، خدا می‌داند که من میهمان دارم. پس از اینکه مقداری نشستیم، دامادش آمد و پرسید: آیا نان تهیه شده است؟ آخوند گفت: نه‌خیر، ولی بیرون خانه بروید و دو سه قدم این طرف درِ خانه و دو سه قدم به طرف دیگر بروید. داماد ایشان از خانه بیرون رفت و برگشت. ناگهان دیدم دامانش پر از نان است. آن شب شام خوردیم و از هیبت آخوند رحمه‌الله نتوانستم از دامادش در این‌باره سؤال کنم؛ لذا صبح نزد داماد ایشان رفتم و گفتم: چه سرّ و رمزی میان شما و آخوند بود، بگو بدانم از کجا و از چه کسی نان گرفتی؟ گفت: ما به فرمایش آخوند متعبدیم، به همان صورت که فرمود عمل کردم و دو سه قدم این طرف رفتم و دو سه قدم به طرف دیگر، و ناگهان شخصی به من گفت: دامانت را بگیر، گرفتم، و او پر از نان کرد!
ايت الله بهجت = آیا کسی با اینکه می‌داند در خانه نان ندارد، می‌تواند بگوید: بفرمایید داخل، خدا می‌داند که میهمان دارم، و به این صورت نان تهیه کند؟!
ايت الله بهجت: مرحوم میرزای نوری در سامرا دستور فرموده بود برای دو شبِ پنجشنبه و جمعه، صد نفر از طلاب را دعوت کنند، ولی اشتباهاً همه صد نفر را برای یک شب دعوت کرده بودند، و غذا به اندازه پنجاه نفر تدارک دیده بودند؛ لذا به خانه مرحوم آخوند ملا فتح‌علی سلطان آبادی رفتند و ایشان را از ماجرا باخبر نمودند. ایشان فرموده بودند: سر دیگ غذا را بر ندارید، تا من بیایم. قبل از کشیدن غذا ایشان حاضر شد، پارچه آب نخورده‌ای را مطالبه نمود و روی دیگ گذاشت و سه مرتبه دست را روی آن به طرف چپ و راست حرکت داد و گفت: «عَلِی خَیرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبی فَقَدْ کفَر؛ علی بهترین انسان است، هرکس این را نپذیرد، قطعاً کافر است». سپس غذای داخل دیگ را کشید و به همه صد نفر رسید!


مرحوم ملافتحعلى از آقا سید محمد سلطان آبادى که استادش نیز بوده است، همواره ستایش مى کرد و از ملاقات هایش با او و بهره هائى که برده بود، مى گفت.
اما دستورالعملى که ملافتحعلى از استادش آموخته بود و ملا محمدصادق نیز با عمل به آن نجات یافت سه مرحله دارد:
اول: بعد از نماز صبح دست بر سینه بگذارد و هفتاد مرتبه یا فتاح بگوید.
دوم: مواظبت کند دعائى را که حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) به مرد گرفتارى از یارانش که -مبتلاء به بیمارى و پریشانى بود- آموخته بود و آن مرد از برکت این دعا در مدت کوتاهیافته بودى از بیمارى و پریشان حالى نجات ، آن حضرت به آن مرد آموخته بود که در هنگام سختى و پریشان حالى بگوید: لاحول و لاقوة الا بالله توکلت على الحى الذى لایموت والحمدالله الذى لم یتخذ ولداً ولم یکن له شریک فى الملک ولم یکن له ولىٌّ من الذُّلِ وکبّرهُ تکبیرا

سوم: بعد از نمازهاى صبح دعائى را که ابن فهد حلى از حضرت رضا(علیه السلام) نقل کرد، تعقيب نماز صبح بخواند
بِسْمِ الله وَصَلّى الله عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاُفَوِّضُ أَمْرِي إِلى الله إِنَّ الله بَصِيرٌ بِالعِبادِ ، فَوَقاهُ الله سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا.
لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ. فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي المُؤْمِنِينَ.
حَسْبُنا الله وَنِعْمَ الوَكِيلُ. فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ الله وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ. ما شاءَ الله لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله ، ماشاءَ الله لا ما شاء النَّاسُ ، ما شاءَ الله وَإِنْ كَرِهَ النَّاسُ حَسْبيَ الرَّبُّ مِنَ المَرْبُوبِينَ ، حَسْبِيَ الخالِقُ مِنَ المَخْلُوقِينَ ، حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ المَرْزُوقِينَ ، حَسْبِيَ الله رَبُّ العالَمِينَ ، حَسْبِيَ مَنْ هُوَ حَسْبِي ، حَسْبِيَ مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي ، حَسْبِيَ مَنْ كانَ مُذْ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي ، حَسْبِيَ الله لا إِلهَ إِلاّ هُوَ ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ، وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظيمِ


ترویج و تشویق مردم به زیارت امامزاده محمد عابد در دو فرسخى اراک:
آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى به این امامزاده اعتقاد خاصى داشت و بارها به زوار امام حسین(علیه السلام) که به ایران برمى گشتند مى گفت: هر کس به نیابت من آن امامزاده واجب التعظیم را زیارت کند، من در کربلا امام حسین(علیه السلام) را به نیابت از او زیارت مى کنم. برخى گفته اند آخوند هرچه داشت از الطاف این بزرگوار بود. ترغیب آخوند به زیارت آن امامزاده موجب آبادانى و رونق آن بقعه مبارکه گردید.
= ان شاء الله در برنامه همراهان قرار گيرد و به زيارتش بروند وقتی به سمت قم و تهران و اراك سفری دارند
(در۱۲ کیلومتری شمال شهر اراک و در مجاورت روستای مشهدمیقان واقع شده‌است. این امامزاده، مرقد محمدعابد فرزند موسی کاظم است)

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقام امام جعفر صادق (عليه السلام)

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 2:29 pm

مقام امام جعفر صادق (عليه السلام)
اين مقام، نزديك مسجد الرأس و سمت چپ كسى كه از باب الفرج (درِ جنوب غربى حرم) وارد مى‌شود، قرار داشته است. اين مقام كه مساحتى حدود صد مترمربع و گنبدى سفيدرنگ داشت، تا حدود پنجاه سال گذشته، پابرجا بود. اما اكنون اثرى از آن، باقى نمانده است.
در ساختمان قديم مسجد الراس قبل از اين تجديد بنا محرابى هم بنام مقام امام صادق عليه السلام بوده است

تصوير هوائى از مقام حضرت امام صادق عليه السلام در قبله مسجدالراس
سمت چپ كنار وارد شونده بر باب الفرج
قبل از پنجاه سال
موقعيت وساختمان و گنبد كوچك سفيد = در مربع سبز
Image

موقعيت امروز مقام حضرت امام صادق عليه السلام در تغييرات ساختمانى اخير = با مربع سبز
Image

وضعيت مقام امام صادق عليه السلام (قديم) كه در ساختمان جديد
توسط متصديان حرم (لعنهم الله) تبديل به پله برقي شده است
= اين تغييرات ميزان بى اعتقادى متصديان فعلى حرم نجف را مي رساند
با اينكه مي شد راه پله برقي چندمتري غربي ترباشد و آن مقام مقدس و شريف راهرو نشود
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله مقدس اردبیلی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 2:32 pm

مقدس اردبیلی:
احمد بن محمد اردبیلی نجفی، معروف به «مقدس اردبیلی و محقق اردبیلی»
از مدفونین در صحن پایین پای مبارک در زیر مناره سمت چپ (مناره جنوبی)
از اصحاب استجاره و از مرتبطین با ناحیه مقدسه بودند

الشيخ أحمد الأردبيلي
... ـ 992
الشيخ أحمد بن محمّد الأردبيلي الشهير بـ (المقدّس)
فقيه أُصولي محقق
ولد في أردبيل ، ومنها هاجر إلى النجف وقرأ على لفيف من المدرسين ، حتى اشتهر أمره وعلا صيته وصار فقيه الإمامية في عصره.
له المكانة العالية في العلوم الإسلامية ، عرف بتحقيقاته القيمة وآرائه السديدة ، فتهافت عليه طلاب العلم الشريف من كلّ حدب وصوب ، فبرز ورأس في النجف مدّة طويلة.
وكان معروفاً بالزهد والورع والعبادة ، وله كرامات مشهورة.
مؤلفاته : (1) استيناس المعنوية في علم الكلام ـ خ ـ. (2) حاشية الشرح الجديد للتجريد ـ خ ـ. (3) الخراجية ـ ط ـ. (4) زبدة البيان في أحكام القرآن ـ ط ـ. (5) مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان للعلاّمة الحلّي ـ ط ـ. (6) مناسك الحجّ ـ خ ـ فارسي وغيرها.
توفي بالنجف شهر صفر سنة 992 ودفن بالصحن الشريف في الحجرة الملاصقة للمأذنة الجنوبية.

از کتاب منتهی الآمال ج 2 - باب چهاردهم- فصل پنجم
گفت و گوى مقدس اردبیلى با امام زمان علیه السلام
حکایت چـهاردهم ـ قصه ملاقات مقدس اردبیلى است آن حضرت را:
سید محدث جزایرى سید نعمة الله در (انوار النعمانیه) فرموده که خبر داد مرا اوثق مشایخ من در علم و عمل که از براى مولاى اردبیلى رحمه الله تلمیذى بود از اهل تفرش که نام او میر علام بود و در نهایت فضل و ورع بود و او نقل کرد که مرا حجره اى بود در مدرسه اى که محیط است به قبه شریفه پس اتفاق افتاد که من از مطالعه خود فارغ شدم و بسیارى از شب گذشته بود پـس بیرون آمدم از حجره و نظر مى کردم در اطراف حضرت شریفه و آن شب سخت تاریک بود پـیش مردى را دیدم که رو به حضرت شریفه کرده مى آید پس گفتم شاید این دزد است آمده که بدزدد چـیزى از قندیلها را
پـس از منزل خود به زیر آمدم و رفتم به نزدیکى او و او مرا نمى دید پس رفت به نزدیکى در حرم مطهر و ایستاد پس دیدم قفل را که افتاد و باز شد براى او و در دوم و سوم به همین ترتیب و مشرف شد به قبر شریف پس سلام کرد و از جانب قبر مطهر رد شد سلام بر او پـس شناختم آواز او را که سخن مى گفت با امام علیه السلام در مساءله علمیه آنگاه بیرون رفت از بلد و متوجه شد به سوى مسجد کوفه پس من از عقب او رفتم و او مرا نمى دید پس چون رسید به محراب مسجدى که امیرالمؤمنین در آن محراب شهید شده بود، شنیدم او را که سخن مى گوید با شخصى دیگر در همان مساءله پس برگشت و من از عقب او برگشتم و او مرا نمى دید.
پس چون رسید به دروازه ولایت صبح روشن شده بود پس خویش را بر او ظاهر کردم و گـفتم یا مولانا من بودم با تو از اول تا آخر پـس مرا آگـاه کن که شخص اول کى بود که در قبه شریفه با او سخن مى گـفتى و شخص دوم کى بود که با او سخن مى گفتى در کوفه؟

پس عهدها گرفت از من که خبر ندهم به سر او تا آنکه وفات کند، پس به من فرمود: اى فرزند من! مشتبه مى شود بر من بعضى از مسایل پس بسا هست بیرون مى روم در شب نزد قبر امیرالمؤمنین على علیه السلامو در آن مساءله با آن جناب تکلم مى نمایم و جواب مى شنوم و در این شب حواله فرمود مرا به سوى حضرت صاحب الزمان علیه السلام و فرمود که فرزندم مهدى علیه السلام امشب در مسجد کوفه است پس برو به نزد او و این مساءله را از او سؤال کن و این شخص مهدى علیه السلان بود.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله شیخ مقیم زنجانی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:07 pm

آیت الله شیخ مقیم زنجانی

از اولیای الهی و اصجاب استجاره (شرح حال کتاب اصحاب استجاره ص 253)
مدفون در سرداب زیر ایوان طلا
و از قبور دیگر نزدیکتر هست به مرقد مولا امیر المومنین علیه السلام

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

سید بن طاووس و آل طاووس در رواق پایین پا

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:10 pm

السيّد عليّ ابن طاووس الأوّل
589 ـ 664
السيّد رضي الدين عليّ بن موسى بن جعفر ابن طاووس الحسني الحلّي
عالم زاهد نقيب
ولد في الحلة 15 محرم سنة 589 ونشأ بها على والده العالم المحدِّث وجده من قبل أُمه الشيخ الزاهد ورّام الحلّي فوجّهاه التوجيه الحسن وغذياه العلم كما نصّ على ذلك في مؤلفاته.
تلمذ على علماء الحلة مدّة طويلة أمثال الشيخ نجيب الدين محمّد ابن نما والسيّد صفي الدين محمّد بن معد الحلّي والشيخ سالم بن محفوظ وغيرهم كثير.
نزل بغداد خمس عشرة سنة ، وكلّف أن يكون نقيباً للطالبيين فتولاّها ثلاث سنوات ثمّ تركها وعاد إلى الحلة ، ثمّ جاور النجف ، ثمّ رجع إلى بغداد عاكفاً على التأليف والعبادة.
كان عالماً جليلا من وجوه الطائفة ، زاهداً ورعاً من أصحاب الكرامات ، تقدمت له الدنيا فرفضها ولم يفت في حياته إلاّ فتوىً واحدة يوم طلب (هولاكو) من علماء العراق كافة الجواب على سؤال : (أيهما أفضل الحاكم العادل الكافر أم الحاكم الظالم المسلم).
فأحجم الجمع عن الإفتاء بذلك ، فحينئذ أجاب السيّد المترجم بتوقيعه على السؤال : (الحاكم العادل الكافر أفضل من الحاكم المسلم الظالم) ، فوقّع بقية العلماء على ذلك.
مؤلفاته : أكثر كتبه تدور في فلك الأخلاق والزهد والدفاع عن المذهب وكيفية الزيارة والدعاء وإليك ما طبع منها :
(1) الإجازات لكشف المفازات. (2) إقبال الأعمال. (3) الأمان من أخطار الأسفار والأزمان. (4) جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع. (5) سعد السعود في علوم القرآن. (6) الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف. (7) الطرف من الأنباء والمناقب. (8) فرج المهموم في علماء النجوم. (9) فلاح السائل. (10) كشف المحجة لثمرة المهجة. (11) المجتنى من الدعاء المجتبى. (12) محاسبة النفس. (13) مصباح الزائر. (14) الملاحم والفتن. (15) الملهوف على قتلى الطفوف. (16) مهج الدعوات. (17 ـ اليقين في إمرة أميرالمؤمنين عليه‌السلام.
توفي في بغداد 5 ذي القعدة سنة 664 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف في الرواق المطهر مع أبيه عند رجلي الإمام.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

الشيخ ورّام الحلّي
... ـ 605
الشيخ ورّام بن أبي فراس بن ورّام المالكي الحلّي
عالم زاهد عابد
ولد في الحلة ونشأ بها. تلمذ على لفيف من علمائها أمثال الشيخ محمود الحمصي وغيره.
وكان من عباد الله الصلحاء ، عالماً فقيهاً تروى له الكرامات ، وأينما يرد ذكره يرد بالاحترام والتجليل ، وهو جدّ السيّد عليّ ابن طاووس لاُمّه.
قال ابن الساعي : كان أوّلا جندياً على طريقة سوية ، فهداه الله تعالى إلى التوبة والإنابة ، فترك جميع ما كان فيه ولزم باب الله عز وجل وانعكف على الخير والعبادة ، وقراءة القرآن المجيد ومداومة الصوم وكثرة الصلاة نافلة ، فعظم في أعين الناس وصار تقصده الأكابر للتبرّك به.
مؤلفاته : تنبيه الخواطر ونزهة النواظر ـ مجموعة ورّام ـ ط.
توفي في الحلة يوم الجمعة 2 محرم سنة 605 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف في البهو المطهّر.
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عضد الدولة از پادشاهان آل بویه

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:15 pm

پادشاهان آل بویه
در صحن و رواق پایین پای مبارک چند تن از پادشاهان آل بویه دفن هستند
که از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بودند و در عمران مشاهد و ترویج مذهب تشیع خدمات انجام دادند

فنا خسروعضد الدولة البويهي
324 ـ 372
أبو شجاع فناخسرو بن الحسن بن بويه البويهي الديلمي المعروف بـ (عضد الدولة)
ملك عالم شاعر
ولد بأصفهان 5 ذي القعدة سنة 324 ونشأ بها على والده ركن الدولة المعروف.
تولى ملك فارس ثمّ ملك الموصل وبلاد الجزيرة ، وخطب له على المنابر ، ودعي له بعد الخليفة.
وكان ملكاً شجاعاً كريماً ، شديد الهيبة ، وأديباً عالماً بالعربية ، وشاعراً نقّاداً.
عمّر المشهد العلوي الشريف ، وقوى أمر الشيعة بسلطنته ، وله مبرات وخيرات كثيرة أتى على ذكرها كلّ من أرخ له.
مدحه شعراء عصره ، وصنّف له العلماء الكتب النفيسة.
توفي في بغداد 8 شوال سنة 372 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف في الرواق عند رجلي الإمام عليه‌السلام.

(العمارة الثالثة)
وهي من أجمل العمارات وأحسن ما وصل إليه فن الهندسة في ذلك العصر.
قام ببنائها (عضد الدولة البويهي ت 372 هـ) سنة 367 هـ ، فقد بذل عليها الأموال الكثيرة ، وجلب لها أمهر الفعلة والمهندسين مدّة سنة كاملة ، وكان يشرف على البناء بنفسه ، حتّى أتم العمل بها ، ووزّع الأموال الطائلة على سكان النجف (3).

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

علامه حلّی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:18 pm

علامه حلی:
حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی (۶۴۸-۷۲۶ق) معروف به علامه حلّی،
تحت مناره شمالی (مناره سمت راست) مدفونند
او بیش از ۱۲۰ کتاب در رشته‌های مختلف علمی نگاشت

الشيخ العلاّمة الحلّي
648 ـ 726
الشيخ جمال الدين الحسن بن يوسف بن عليّ بن محمّد بن المطهر الأسدي الحلّي الشهير بـ (العلاّمة)
من مشاهير علماء الإمامية
ولد في الحلة 29 شهر رمضان سنة 648 ونشأ بها على والده العالم الكبير ، فقرأ عليه وعلى جملة من علماء عصره من الفريقين مختلف العلوم العقلية والنقلية حتى برع فيها جميعاً.
استقل بالتدريس فأخذ يحقق ويدقق ويستعرض الآراء ويشبعها بحثاً ومناقشة ، فأفاد منه العشرات بل المئات من طلاب العلوم من مختلف أصقاع الدنيا.
وانفرد بهذا اللقب العالمي (العلاّمة) منذ زمنه إلى يوم الناس هذا ، وصار زعيم الإمامية في عصره ، وقد كتبت عنه عشرات الدراسات والبحوث المنشورة.
مؤلفاته : (1) الإجازة الكبيرة. (2) إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان. (3) الأسرار الخفية في العلوم العقلية. (4) الألفين الفارق بين الصدق والمين في الإمامة. (5) تبصرة المتعلمين في أحكام الدين. (6) تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية. (7) تذكرة الفقهاء. (8) تهذيب طريق الوصول إلى علم الأُصول. (9) خلاصة الأقوال في علم الرجال. (10) قواعد الأحكام في مسائل الحلال والحرام. (11) كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد. (12) مباديء الوصول إلى علم الأُصول. (13) مختلف الشيعة في أحكام الشريعة. (14) منتهى المطلب في تحقيق المذهب. (15) نهج المسترشدين في أُصول الدين وغيرها ممّا هو مطبوع.
توفي في الحلة 21 محرم سنة 726 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف تحت المنارة الشمالية على يمين الداخل إلى الحرم المطهر من الباب الصغير وقبره ظاهر يزار إلى اليوم.

از تشرفات علامه حلی:
مرحوم تنکابنی از آخوند ملاصفر علی لاهیجانی نقل کرده است که گفت: استادم سیّد محمد مجاهد، صاحب کتاب المناهل فی الفقه، فرزند سیّد علی طباطبایی، مؤلف کتاب ریاض، به من گفت: در حاشیه ی کتاب تهذیب الأحکام شیخ طوسی(ره)، نوشته ای را که به خط علامه حلّی(ره) بود، مشاهده کرد که در کنار حدیثی نوشته بود:
(این حدیثی است که در راه حلّه به کربلا، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آدرس آن را به من داد.)

مرحوم تنکابنی(ره) با سندی آورده است؛ علامه حلّی گفت: در شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین(علیه السلام) به سوی کربلا حرکت کردم. در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ای برای راندن مرکب در دست داشتم.
در بین راه عربی پیاده همراه من به راه افتاد و با من هم صحبت شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است، وارد مسایل علمی شدیم و برخی از مشکلات علمی را که داشتم از او پرسیدم و پاسخ مناسب داد، تا اینکه در موضوعی سخن به میان آمد و آن عرب فتوایی داد و من منکر شدم و گفتم: این فتوا پشتوانه ی روایتی ندارد و حدیثی بر طبق آن نداریم.

آن مرد عرب گفت:
(در این موضوع شیخ طوسی در تهذیب حدیثی را آورده است. شما از اول تهذیب، فلان مقدار صفحه بزن در سطر فلان حدیث را خواهی یافت.)
متحّیر شدم که این شخص کیست؟. که این همه آمادگی علمی دارد؟. در این حال به فکرم رسید که از او بپرسم؛ آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزّمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببیند؟.

در اینجا از شدّت لرزشی که بدنم را فراگرفت، تازیانه از دستم افتاد و آن بزرگوار خم شد و تازیانه را از زمین گرفت و در دستم گذاشت و فرمود:
(چگونه صاحب الزّمان را نمی توانی ببینی، در حالی که اکنون دست او در دست توست.)

مرحوم علامه حلی(ره) پس از شنیدن این سخن، بی اختیار خود را از روی چهارپایی که سوار بود، بر زمین انداخت تا پای امام را ببوسد، امّا از شدت شوق، بی هوش بر زمین افتاد. پس از آن که به هوش آمد، کسی را ندید.
پس از بازگشت، به کتاب تهذیب مراجعه کرد و حدیث را پیدا کرد و در حاشیه ی کتاب، در کنار حدیث نوشت: این حدیثی است که مولایم حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خبر وجود این حدیث را در این کتاب به من داد.
نهج الحیاط/ج۱۵/ص۲۸۸

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آیت الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، و سید مصطفی خمینی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:21 pm

آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی،
از اولیای الهی مرجع تقلید و فقیه اصولی و حکیم و فیلسوف و شاعر- قرن چهاردهم. (مشهور به کمپانی)
از مدفونین مناره سمت شمالی؛
البته اين لقب کمپانی پسندشان نبود و راضي نبودند
چون بدرشان شركت تجارت بين المللي داشتند كمپاني مشهور شده بودند

خانواده مرحوم كمباني اصالتا نخجواني بودند وقتي نخجوان از ايران جدا كردند و به اشغال روسها در آمد خيلي از شيعيان براى زندگي در دولت مسلمان به بلاد ايران که تحت حكومت قاجاري باقي بود مهاجرت كردند
از جمله حاج محمد اسماعيل نخجوانى (پدر بزرگ محقق غروى ) كه به همراه خانواده اش به شهر تبريز كوچ كرد.
اما در تبريز هم اوضاع را مساعد نديد و پس از چند صباحى به شهر اصفهان روى آورد. ساليانى را در آن شهر سپرى ساخت تا آنجا كه خود و فرزندانش ‍ به (( اصفهانى )) شهرت يافتند.
نهايتا حاج محمد حسن اصفهانى (پدر مرحوم آيت الله غروى اصفهانى )از اصفهان هم كوچ كردند به شهر كاظمين متوطن شدند در آنجا حاج محمد حسن اصفهانى (پدر غروى اصفهانى ) بخاطروسعت كار تجارتيش در ميان مردم و تاجران سرشناس ‍ عراق به نيك مردى و كارسازى پرآوازه بود و تاجرى صاحب نام و آبرومند بود و همگان وى را با شهرت ((معين التجار)) ياد مى كردند در ادامه حاج محمد حسن پدرشان بخاطرداشتن شركت و كمپاني صادرات و واردات بين المللى شهرت كمپاني هم داشت
در روز دوم محرم سال 1296 ق .خداوند به معين التجاراصفهانى كمپانى فرزندى عطا فرمود كه((محمد حسين )) ناميده شد.
وقتى پسرش رشد يافته به نوجوانى رسيد حاج محمد حسن معين التجار تنها همان يك پسر را داشت و دلخوش بود كه وى مى تواند پس از مرگش راه او را در جهان تجارت دنبال كند. اما پسرش محمد حسين در سر سودايى ديگر و فكرى فراتر از فكر پدر داشت . تنها آرزويش اين بود كه پدرش اجازه دهد تا راه علم و كمال و تحصيل علوم دينى پيش گيرد.
محمد حسين هر گاه فرصت را مناسب مى ديد، آرزوى خود را با پدر در ميان مى نهاد و با اصرار از او مى خواست كه رضايت دهد تا وارد حوزه علميه شود. اما پدر كه پسرى جز او نداش ، راضى به اين كار نمى شد.
اما هر چه زمان پيشتر مى رفت اشتياق محمد حسين به تحصيل علوم دينى بيشتر مى شد و پدر خود را بيشتر از پيش پيرتر احساس مى كرد و با جديت از پسر مى خواست كه فن تجارت را ياد گيرد و فكر طلبه شدن را از سر بيرون كند. نهايتا متوسل به حضرت باب الحوائج امام موسى كاظم عليه السلام شد او خود مى گويد:
((آن روز هم مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتى كه در صحن مطهر كاظمين برپا مى شد شركت جسته بودم . نماز تمام شده بود اما صفوف نمازگزاران هنوز به هم نخورده بود. من در حالى كه زانوى غم در بغل گرفته بودم ، با فاصله اندكى پدرم را مى پاييدم كه ديدم با يكى از تجار بغداد گرم صحبت است . همچنانكه نشسته بودم داشتم در آتش اشتياق رفتن به حوزه علميه مى سوختم . چشمم در گنبد زيباى امام كاظم عليه السلام بود در اين حال از دلم گذشت كه اى باب الحوائج ، اى موسى بن جعفر، تو عبد صالح و از بندگان برگزيده خدايى و در پيش ‍ حضرت حق آبرودارى ، تو را چه مى شد اگر از خدا مى خواستى دل پدرم را به من نزديكتر مى كرد تا با تصميم من - كه چيزى جز تحصيل علم و كمال در مكتب شما نيست - راضى مى شد... در همين انديشه ها بودم كه ديدم پدرم صدايم مى كند:
محمد حسين ! محمد حسين ، پسرم ! اگر هنوز هم آرزومندى كه به حوزه بروى تا علوم دينى بخوانى برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، ناراحت نمى شوم ... اگر دلت مى خواهد به نجف اشرف بروى برو
و اينشد كه به نجف مشرف شد و مشغول تحصيل علوم ديني شد و بخاطر شهرت خاندانش به اصفهانى و بخاطرشهرت بدرش هم به كمبانى معروف بوذ و بعد سالهاى بودندر نجف به غروي هم شهرت پيدا كرد

جناب مستطاب آقای آقا سیّد نصرالله مستنبط نقل کردند از مرحوم حاج شیخ محمّد حسین اصفهانی (کمپانی) که ایشان فرمودند: در خواب دیدم پدرم را (والد ایشان از تجّار متدیّن کاظمین و نیز عارف مسلک بوده‌اند) و به ایشان عرض کردم: حال شما چگونه است؟ گفتند: بسیار خوب!
گفتم: حال شما بهتر است یا حال میرزای شیرازی (ره)؟ گفتند: حال ایشان و مقام ایشان کجا مقام من کجا؟! مقام ایشان قابل قیاس با مقام من نیست!
گفتم: مقام شیخ انصاری بالاتر است یا مقام میرزا؟ گفتند: مقام شیخ بسیار عالی‌تر است!
گفتم: آیا حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام را ملاقات می‌کنید؟ گفتند: إنّه کالله لا یَراه أحَد!
گفتم: حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام را ملاقات می‌کنید؟ گفتند: حضرت سالی یک مرتبه بر ما تجلّی می‌کند. انتهی.


از جمله ویژگی های مرحوم آیت اللَّه مرجع حاج شیخ محمّدحسین اصفهانی این بوده است که
1- در مجلس عزای حسینی عليه اسللام، خودشان مبادرت به پذیرایی کرده (بشت دستكاه جايي ريختن نشسته و شخصا جايى براى حضار مجلس روضه مي ريختند با همه عناوين علمي و مرجعيت)
2- و بالاتر حتى کفش های واردین را جفت می کردند
و در حین پذیرایی از حضار نیز مرتب چیزی می خواندند.
مرحوم آيت الله حاج شیخ علی محمّد بروجردی(از اصحاب استجاره به سهله و از شاگردان مرحوم قاضي و از اساتيد مرحوم آيت الله نجابت) از ایشان می پرسد:
آقا شما چه می خوانید؟
ایشان نیز فرموده بود:
خوب است انسان شبانه روز هزار مرتبه سوره مبارکه قدر را بخواند.

اينقدر دائم الذكر و التلاوة بوده و لحظه اى از هر چه بيشتر استفاده كردن معنوى اوقاتشان غفلت نداشتند
رضوان الله عليه

ـ الشيخ محمّد حسين الأصفهاني
1296 ـ 1361
الشيخ محمّد حسين بن محمّد حسن معين التجّار الأصفهاني الشهير بـ (الكمباني)
من مشاهير علماء عصره
ولد في 2 محرم سنة 1296 (54) ، وقرأ السطوح العلمية في النجف على الشيخ حسن التويسركاني وكان من مبرزي تلامذته ، ثمّ حضر الأبحاث العالية في الفقه وأُصوله على السيّد محمّد الفشاركي والشيخ أغا رضا الهمداني والشيخ محمّد كاظم الخراساني ، والفلسفة على الشيخ محمّد باقر الأصطهباناتي وعليه تخرج.
استقل بالبحث والتدريس في الفقه وأُصوله والفلسفة زمناً طويلا وتخرج عليه العشرات من المجتهدين والعلماء ، وكان متميزاً لطول باعه في كلّ فن ، متضلعاً في الأدب العربي وله أراجيز شعرية رائقة في أُسلوبها وجزالتها.
وقد رجع إليه الكثير من المسلمين بالتقليد في العراق وغيرها من البلدان الإسلامية.
مؤلفاته : (1) الاجتهاد والتقليد ـ ط ـ. (2) الأُصول على النهج الحديث ـ ط ـ. (3) الأنوار القدسية ـ مجموعة أراجيز في حياة أهل البيت عليهم‌السلام ـ ط. (4) تحفة الحكيم ـ أرجوزة في الفلسفة ـ ط ـ. (5) حاشية المكاسب للأنصاري ـ ط ـ. (6) ديوان شعر فارسي ـ خ ـ. (7) نهاية الدراية في حاشية الكفاية 1 ـ 2 ط. (8) الوسيلة ـ رسالة عملية ـ ط.
توفي بالنجف 5 ذي الحجة سنة 1361 ودفن بالصحن الشريف بحجرة جنب المئذنة الشمالية من جهة الكيشوانية.
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

آیت الله شهید سید مصطفی خمینی رحمة الله علیه
که بدست عوامل صدام شهید شد
از اصحاب استجاره ص 424

1- سيد حسين خميني نوه امام خميني و آيت الله حائرى يزدي =
از پدر و پدربزرگش (آيت الله سيد مصطفى خمينى و امام خمينى) مى گويد
سوال: مرحوم آقا مصطفی تا چه حد در جریان مبارزه و نهضت، بر امام تأثیرگذار بود؟ آیا حضرت امام از مشاوره ایشان هم استفاده می‌کرد؟

خُب پدرم از اختیارات خاصی برخوردار بود؛ تا جایی که حتی اعلامیه‌ها را پیش از چاپ شدن نگاه می‌کرد.
آقای اشراقی درباره سخنرانی عاشورای ۱۵ خرداد۱۳۴۲ می‎گفت: «امام خمینی در مدرسه فیضیه بالای منبر بود و خیلی تند صحبت می‌کرد. مردم رنگشان پریده بود و خیلی ترسیده بودند. یک‌باره آقا مصطفی گفت: بس است دیگر! و آیت‌الله خمینی هم گفت: و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» یعنی تا این اندازه به هم نزدیک بودند.

سوال:روش تفسیر مرحوم حاج آقا مصطفی برگرفته از چه مکتبی بود؟
باید گفت که ائمه روش تفسیر را به ما آموخته‌اند.
«انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» حضرت رسول بارها این را فرموده بود و حتی در خطبه‎ای که یک هفته پیش از وفاتش ایراد کرد به این مسئله اشاره داشت. قرآن و تفسیر را ائمه به ما آموختند؛ اما متأسفانه علمای شیعه و سنی با تفاسیری که نوشتند مانع یادگیری درست قرآن شدند.
من تا جایی که خودم تفسیر را آموختم، فهمیدم که روش تمامی علمای ما از ابتدا تا انتها غلط بوده است.
.....

3- از فضائل ايشان علاوه بر مقامات علمى و معنوى و مجاهدتهاي مبارزاتي
4- اينكه جزو اصحاب استجاره بودند و سالهاى سال همه شبهاى جهارشنبه در مسجدسهله بيتوته داشتند در كتاب اصحاب استجاره ذكر شده است

5- معرفت نابی نسبت به ائمه اطهار(علیهم السلام) داشتند، بخصوص نسبت به حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) که معرفت نادری بود.
این از التزام او نسبت به زیارت این بزرگواران معلوم بود. البته معرفت مراتبی دارد، اما ایشان از مراتب والای آن برخوردار بود.

6- معمول است که در ایام زیارتی حضرت ابی عبدالله(علیه السلام) (اول رجب، نیمه شعبان، عرفه و بخصوص اربعین) از نقاط دور و نزدیک عراق به زیارت آن حضرت می روند. عشق و علاقه ای که ایشان نسبت به آن حضرت داشت، به حدی بود که در طی سالهایی که در عراق حضور داشت این سنّت (جهار موسمبياده رفتن به كربلا) را ترک نکرد؛ پیاده به زیارت امام حسین(علیه السلام) می رفت، مگر اوقاتی که مریض یا در سفر بود.

7- از نظر معرفتى خالى از تقصير درمعرفت بود بلكه اهل حق معرفت به حضرات بودد و اين امر (نداشتن تقصير درمعرفت) درميان علماء فراوان نيست
8- فوت ايشان و جلسات ختم براى ايشان منشا بيدايش حركت انقلاب اسلامى در ايران و همينطورهفته و جهلم شهر به شهر سبب فعال شدن انقلاب در شهرهاى ايران شدتا به بيروزي انقلاب منتهى شد
9- پیش از فوت ایشان ونزديك آن، بعضی همین موضوع فوت ايشان را در خواب دیده بودند؛ از جمله
آيت الله آقا شیخ محمود غروی که از نزدیکان امام(س) و آدم متدیّن و ملاّیی است. ایشان مدتی بود که صبحها با مرحوم والد مباحثه ای داشت. درست یک هفته پیش از فوت ایشان، آقا شیخ محمود خواب می بیند که مرحوم والد فوت کرده است. ایشان می گفت: صبحها که برای مباحثه با ایشان می آمدم، خجالت می کشیدم آن خواب را مطرح کنم.
و
آيت الله آقای سجّادی هم که یکی از شاگردان ایشان است، دو ماه پیش از آن خواب دیده بود که جنازۀ ایشان را به طرف صحن حضرت امیر(علیه السلام) می بردند، گویی «تحمله الملائکه» و دور و بر آن، جلو، پشت سر، ... آیات قرآن... حرکت می کرد. جنازه داخل ضریح حضرت علی(علیه السلام) رفت!!! و به سوی بهشت سوق داده شد: «من جعل القرآن امامه ساقه الی الجنّة».
ایشان می گفت: طی این دو ماه هرچه خواستم این خواب را نقل کنم، نمی توانستم.

10- اين مقبره مدفن ايشان است مربوط به حاج محمد حسن امین الضرب بود و مرحوم آيت الله آقا شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی) و مرحوم آقا سید نصرالله بنی صدر هم در آن مدفونند. علامه حلّی هم در همين سرداب دفن است،
مقبرۀ ایشان هفت، هشت متر بیشتر با ضریح مبارک حضرت فاصله ندارد. در آن زمان، اجازه نمی دادند هیچ کس در آنجا دفن شود، هیچ کس هم نمی توانست چنین اجازه ای بدهد، حتی کلیددار نجف. اگر علما و بزرگانی هم فوت می کردند، آنها را در مقابر اطراف صحن دفن می نمودند. اما به کسی اجازه نمی دادند که میت خود را در چنین جایی دفن کند، مگر با اجازۀ مستقیم خود رییس جمهور (عراق = حسن البكر). برای دفن ایشان، عده ای از افراد با رییس جمهور عراق تماس گرفتند. او هم برای حفظ ظاهر، چون به امام احترام می گذاشت، دستور داد ایشان را در آنجا دفن کنند.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n136256/

السيّد مصطفى الخميني
1349 ـ 1397
السيّد مصطفى بن روح الله بن مصطفى الموسوي الخميني
عالم فاضل محقق
ولد في قم شهر رجب سنة 1349 ونشأ بها على والده الزعيم المشهور. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على فضلاء المدرّسين ، والسطوح الفقهية والاُصولية على الشيخ مرتضى اليزدي الحائري والشيخ محمّد الصدوقي والسيّد محمّد باقر السلطاني وغيرهم ، ثمّ حضر الأبحاث العالية على والده والسيّد حسين البروجردي.
كان صريحاً شجاعاً مناصراً لوالده ضد الشاه المقبور ، فسجن وهجّر معه واستقر أخيراً في النجف ، واُشيع أنّ جواسيس الشاه دسوا إليه السم.
مؤلفاته : (1) تحرير العروة الوثقى. (2) تحريرات الاُصول 1 ـ 8.
(3) تحريرات الفقه 1 ـ 4. (4) تعليقات على الحكمة المتعالية. (5) ثلاث رسائل : ولاية الفقيه ، الفوائد والعوائد ، دروس الأعلام ونقدها. (6) مستند تحرير الوسيلة 1 ـ 2 وكلّها مطبوعة.
توفي بالنجف 9 ذي القعدة سنة 1397 ودفن بالصحن الشريف في حجرة جنب المئذنة الشمالية من جهة الكيشوانية.

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزارات در حویش

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:34 pm

.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد آیت الله سید محسن حکیم در مسجد هندی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:35 pm

مرقد آیت الله سید محسن حکیم در مسجد هندی
مسجد هِنْدی یا جامعُ الهِنْدی از مساجد نجف و از مراکز تدریس در حوزه علمیه است که در کنار کتابخانه آیت‌‌الله حکیم قرار دارد. این مسجد در سال ۱۳۲۳ق تجدیدبنا شد و سید محسن حکیم ساختمان آن را توسعه داد. مسجد حکیم به نام‌های دیگری چون «الحمام» و «القیساریه» نیز شهرت دارد.

مسجد هندی در طول تاریخ، به‌عنوان مدرسه‌ای دینی شناخته شده و اساتید بسیاری از حوزه علمیه نجف در آن تدریس کرده‌اند. نمازهای جماعت فراوانی به امامت خاندان نجف نظیر شیخ حسن، شیخ جواد، شیخ محمد، شیخ طه برگزار شده و امام خمینی، محمدرضا طالقانی و شیخ محمدباقر قمی در آن نماز جماعت به‌جا آورده‌اند

مرقد آیت الله سید محسن حکیم از مراجع نجف در آن می باشد
سید محسن طباطبایی حکیم در سال 1306 ه.ق در نجف دیده به جهان گشود و در سال 1390 ه.ق در نجف دیده از جهان فرو بست

-------------------

يكي از علما نقل كرده است
(آيت الله) آقا شیخ عبد الحسین واعظ زاده خراسانی رحمة الله علیه
که از منبری‌های ملا و با سواد بود و در نقل مطالب دقت کاملی داشت، می‌فرمود:
مراجع نجف اشرف پس از تمام شدن مراسم معمول شب عاشورا خصوصی به وادی السلام نجف می‌رفتند
و تا صبح عزاداری و سینه زنی می‌کردند.
ایشان اسم این بزرگواران را می‌برد که متأسفانه فراموش کرده‌ام
و از میان همه آنها تنها نام مرحوم آیة‌ الله خویی رحمة الله علیه را به خاطر دارم.
ولی گمان می‌کنم بقیه هم امثال آیات عظام حکیم و شاهروی رضوان الله تعالی علیهم بودند.

توضيحات:
1- خلاصه؛ اين واقعه مي فهماند
شدت اهميت مراجع به عزاداري
(بيش از شركت در مجالس و كرفتن مجالس و گريه ووو =
بلكه عزاداري كردن تا حد سينه زني رسمي جدي؛ و محكم مثل هيئات جدي؛
آن هم عليرغم برنامه هاو اشتغالات علمي و مرجعيت شان
درخفاء مثل وادي السلام نجف كه هفتاد سال هيچ چراغ و روشنايي نبود
بروند از نيمه شب تا صيح عاشورا
اين خيلي مهم است و شدت اعتقاد و اهتمامشان را مي رساند

2- آن جلسات شبهاى وادي السلام خصوصى بوده
و احدى از عموم اطلاع نداشته
مرحوم شيخ عبدالحسين خراساني هم كه مطلع بوده و نقل كرده است
چون روضه خوان و مرثيه خوان سينه زنى آن مجلس مخفى مراجع در وادي السلام نجف بوده است

3- علت رفتن به وادي السلام در شب تاريك و مخفيانه دور از انظار عزادارى كردن
براى اين بوده كه مبادا جنبه نمايشي بكيرد
و به نظرخودشان خلوصش محفوظ بماند

4- البته اين تشخيص آنها بوده
بااين تفسير كه
مردم عادي مورد توجه خاص يكديگر نيستند
ولذا در جلسات هرجاباشد سينه زني كنند = معمولي است
و اشكالى از نظر شبهه در خلوص رخ نمي دهد
اما مثل آن مراجع؛ چون توجه شديد مردم به آنها بوده
اگر درميان جمع سينه زني حدي؛ انجام دهند
چه بسا از نظر خودشان = خلوص عملى شان مشكلي پيدا كند
بخاطر شدت مراقبت از انجام عمل با خلوص
اين برنامه مخفيانه را داشتند

5- اما برخي از مراجع آن شبهه را نداشتند
مثل مرحوم آيت الله مرجع حاج سيد تقي قمي
كه رسما وعلنا در مجلس روضه بيت خودشان
در سينه زنى محكم و سخت؛ شركت مي كردند
حتى مثل سينه زنيهاى جدى پرشور؛
تا كمر برهنه مي شدند
و مثل آنها سينه زني محكم و جدي داشتند
فيلمش هم در نت منتشر شده است

6- البته متصديان اونلاين؛
چون زنان هم در اونلاين حاضر هستند؛ فيلم آنرا نمايش نمي دهند
چون ان مجلس مردانه بوده
و آن مرحوم و ان مردان كه براى سينه زنى؛ سينه برهنه كرده اند
مطمئن بوده اند كه هيج زن حضورندارد
و الا اكر مي دانسته اند كه زني مي بيندشان براى سينه زني؛ بالاتنه شان را برهنه نمي كردند

7- خاطره اى مشابهى از مرحوم مرجع اية الله مرعشى نجفي با مرحوم امام خميني هم هست
كه در مصاحبه تلويزيون ايران همان اويل تاسيس جمهورى مطرح كرده اند
كه خلاصه اش اين بود
وقتي در جوانى در مدرسه فيضيه اين دو بزرگوار همدرس بودند
و زمان رضاخان بوده و روضه ها و هيئات ممنوع بوده
شبهاى محرم دو نفري درب حجره را مي بستند كه مامورى مزاحمشان نشود
و با هم روضه خواني و سينه زني تا صبح داشتند

8- قاعدتا ويديو اين مصاحبه هم در ارشيو مصاحبات مرحوم نحفي مرعشي
بابد در سايت خودشان باشد

9- البته برنامه مراجع نجف و مرحوم قمى در دوره مرجعيتشان
مهمتر از برنامه دومرجع (آيت الله مرعشي وآيت الله خميني) در زمان جواني وطلبگيشان است

10- اللهم وفقنا لحق معرفة الجسين
و اداء حق عزائه في اتَمّ الخلوص
مع قبوله عند الحسين و أمه و أبيه و اخيه و جده و مولانا صاحب العصر و الزمان عليهم السلام
آمين رب العالمين

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image

مختصات
31.994849312964657, 44.31475124603298
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مشهد آثار مهدوی خانه آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:42 pm

منزل ایشان از مشاهد آثار مهدوی:
منزل آية اللَه سيد جمال الدين گلپايگاني سابقاً در كوچه صد توماني در نجف اشرف؛ و بين منزل ايشان و مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني يك منزل فاصله بود؛ و آن هم منزل مرحوم آقا حاج محمد حسين اخوان بود.

در آن منزل آية اللَه سيد جمال الدين گلپايگاني در نهايت فقر و سختي و شدّت به سر مي‌بردند
و بسيار وضع معيشت ايشان سخت بود؛ بطوري كه اهل منزل ناراحت شد{ه} و به ايشان فشار مي آورد؛ و از هرگونه دعوي و اوقات تلخي خودداري نمي‌كرد{ند} و هر روز بطوري ايشان را ناراحت مي‌نمود،
تا كار بر ايشان تنگ شد؛ و يك شب همين كه خواست بخوابد، تصميم گرفت صبحگاه كه از خواب برمي‌خيزد پس از زيارت اميرالمؤمنين عليه السّلام سر به بيابان بگذارد، و برود؛ در كوهها و بيابانها كه هيچ اثري از او نباشد؛
در خواب ديد كه به او گفتند: اينك حضرت صاحب الزّمان عليه السّلام به منزل شما مي‌آيند.
در اين حال ديد كه يك حُقّه نوري از سمت قبله از روي آسمان آمد و كوچه را طيّ كرده،
و از دريچه اطاق داخل منزل ايشان شد؛
و آن نور در عالم خواب، حضرت صاحب ارواحنا فداه بودند
و چون داخل در اطاق شد،
در زير رختخواب ايشان يك سكّه قرار‌داد.

ايشان از خواب بيدار مي‌شوند و در زير رختخواب سكّه‌اي نمي‌بينند؛
وليكن مي‌دانند كه تعبير اين خواب گشايش در امر معيشت است؛
و همين‌طور هم شد
يعني ايشان از آن به بعد در سعه نسبي قرارگرفته
و از رفتن به بيابان و آن جريانات منصرف شدند.

موقعیت کوچه صد تومانی:
در لحه عراقی: سِتمانی گفته می شود
این کوچه دو کوجه بعد از کوچه مسجد هندی و کوجه ای است که در آن مدرسه یزدی قرار دارد
31.99388651150748, 44.31505567675599

Image
Image

شرح احوال و مزار ایشان
viewtopic.php?f=2481&t=12257&start=0

عمل اينجا = بيان واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورى

سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
وأنهَى الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم وجعلنا الله من الموفقين بِخِدمته ونُصرته والاتصال بحضرته
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد آیت الله سید عبد الاعلی افقهی سبزواری

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:47 pm

از اصحاب استجاره به مسجد سهله
شرح در کتاب اصحاب استجاره به سمجد سهله ص 397تا 399

خانه شان همسایه خانه مرجوم امام خمینی بوده و در خانه خود مدفون شدند
از شاگردان مرحوم آیت الله قاضی بودند

31.993150209125705, 44.315117638176616
https://goo.gl/maps/vgdD9RmCW19FRRXo6

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بیت مرحوم امام خمینی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:49 pm

در مدت 14 سال اقامت در نجف در اینجا ساکن بودند و منزل اجاره ای بوده است
اخیرا بازسازی و نوسازی شده است به همان شکل قدیم

دو درب دارد؛
درب اندرونی که با ورود از آنجا در سمت چپ اولین غرفه؛ محل دیدارهایشان بوده است
مختصات درب اندرونی
https://goo.gl/maps/WX9PoqbBksmU9Jhx5

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد علامه امینی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:54 pm

مرقد علامه امینی صاحب کتاب الغدیر
و مکتبه (کتابخانه) ایشان به نام مکتبة امیر المومنین علیه السلام
در انتهای کوچه ای است که مرقد مرحوم آیت الله سبزواری و بیت امام خمینی در آن واقع است
کتابخانه ایشان نیز در ساعات اداری باز است و قابل بازدید در میان قفسه های کتاب آن

https://goo.gl/maps/ungauhtuey1FW1RV9

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

جامع شیخ انصاری

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:54 pm

مسجد شیخ انصاری در بازار حویش واقع است

مسجد شیخ انصاری (جامِعُ الشّيخ الاَنْصاري) از مساجد مهم نجف اشرف و محل درس خارج فقه است. این مسجد توسط شیخ مرتضی انصاری ساخته شد و محل نماز و درس او بوده است.
امام خمینی نیز به مدت سیزده سال در این مسجد به اقامه نماز جماعت و تدریس می‌پرداخت.
آیت الله سید محمدکاظم یزدی نیز در این مکان تدریس داشته

یکی از تجار هندی در مسیر خود به مکه برای انجام فریضه حج به نجف اشرف آمد و دید شیخ خانه محقری دارد و مبلغی هنگفت به شیخ انصاری تقدیم کرد تا برای خود خانه‌ای تهیه کند. شیخ پول را پذیرفت ولی با آن مسجدی بنا کرد و تاجر که از حج برگشت دید شیخ با آن مسجدی بنا کرده است
این مسجد مشهور به مسجد ترکها نیز شده است

31.993512240937644, 44.31359353079163

Image

نماز و درس مرجوم امام خمینی در جامع انصاری
Image

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

منزل علامه سید محمد علی موحد ابطحی
در کوچه روبروی جامع شیخ انصاری
در سمت چپ دومین خانه؛ منزل علامه سید محمد علی موجد ابطحی رحمة الله علیه بوده است (منزل اجاره ای)
که امروزه دو پلاک شده است (خانه دوم و سوم در سمت چپ)
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مشهد آثار مهدوی: خانه آیت الله محمد طاها نجف در حویش

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:58 pm

مشهد آثار مهدوی: خانه آیت الله محمد طاها نجف در حویش
کوچه بعد جامع شیخ انصاری
سه راهی ابتدای کوجه
و خانه شیخ محمدطاها نجف داحل کوچه از مشاهد آثار مهدوی است

تفصیل
viewtopic.php?f=2477&t=12277&start=0

Image
Image

عمل اينجا = بيان واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورى

سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
وأنهَى الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم وجعلنا الله من الموفقين بِخِدمته ونُصرته والاتصال بحضرته
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار عمران بن علی (علیه السلام)

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 3:59 pm

عمران بن علی علیه السلام پسر حضرت مولا در جنک نهروان زحمی و در کوفه به شهادت می رسند
در وادی السلام در حویش امروزی مرقدشان است
كوچه بعد كوچه منزل طاها نجف
= مزار تصرف شده و در سرداب خانه اي بوده و انباري شده
و راه هم براى زيارت نمى دهند
فعلا متصرف هتل کنار آن می باشد
درب کوچکی که کنار هتل می باشد و سمت چپ آن حوزه علمیه حضرت رسو الله می باشد؛
با باز شدن درب کوچک؛ در سمت چپ پله به سمت سرداب می رود
مختصات
31.99264919077131, 44.3147322522722
https://goo.gl/maps/7LrRr5tVgcZan1FD7

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image

Image

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار آمنة بنت الحسن علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:02 pm

قبر آمنه بنت الحسن علیه السلام

کلید مقبره در نزد همسایه مقبره می باشد

https://goo.gl/maps/6budi7hhpiCQZjmF8

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزار محمد حنفیه

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:02 pm

مزار محمد حنفیه نیز در سردابی در محله حویش می باشد

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مزارات در محله براق

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:03 pm

.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بیت علامه سید محمد علی موحد ابطحی و خانه آیت الله شیخ حسین ح

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:07 pm

در کوچه روبروی مرقد آیت الله سید عبد الاعلی سبزواری:

بیت علامه سید محمد علی موحد ابطحی (خانه اجاره ای)
در بعد هتل در سمت راست که امروزه تخریب شده واقع بوده است که اخرین خانه ایشان در نجف بوده است
ادرس جهت ترویح و یاد ایشان:
خانه مرجوم سید محمد علی موحد ابطحی
https://goo.gl/maps/JvDJkBnCnZ9zoJBa7

معرفی علامه سید محمد علی موحد ابطحی:
viewtopic.php?f=2327&t=11480

و روبروی آن خانه آیت الله شیخ حسین حلی (مرجع در نجف) بوده است که بسیار ساده زیست و بی تکلف بوده اند که این خانه نیز تخریب شده
از فقهاء و مراجع نجف بود‎ خيلي زاهدانه زندگي مي کرد‎ كنار پياده رو شارع الرسول مي نشست و جواب سؤالات مي داد‎
‎ خانه كوچكي داشت
پنجره كوچكي به بيرون داشت‎؛ شاگردان مي آمدند پاي درب جواب سؤال مي گفت‎
از همان پنجره بالاخانه باز مي كرد و جواب مي داد و با صداي بلند‎
نامش بنويسيد در جستجو نت خيلي از علماء معروف شاگردش بودند از جمله مرحوم علامه طهراني لاله زاري‎
مرتبا هر روز از جلوي ايشان در بياده رو رد مي شديم‎
يك پارچه كوچك بسرش بسته بود و يك داشداشه‎ و يقه اش هم تا سينه بخاطر گرمي هوا باز بود‎؛ فرشش هم همان عبايش بود
كه كل ان لباسها قيميت نداشت‎
معاصر مرجع اعلاي عراق مرحوم سيد محسن حكيم و مرجع شاهرودي وخويي و همان ايام اقامت امام خميني در نجف بود‎
1309 ـ 1394

منزل مرحوم شاهرودی:
«مرحوم آیةالل‍ه‌ مرجع سیّد محمود شاهرودی، دارای قلبی رئوف و مهربان بود
و رقّت قلب ایشان زبانزد خاص و عام بود.
اگر برای کسی گرفتاری پیش می‌آمد، خیلی ناراحت می‌شد؛
و اگر خودشان قدرت داشتند، در رفع مشکل کوشش و همّت می‌کرد.
و اگر نمی‌توانست، به فرزندان‌شان امر می‌کردند که مشکل این شخص را مرتفع کنند.
و اگر باز هم ممکن نمی‌شد، به حرم مطهّر حضرت امیرمؤمنان (عليه السلام) می‌رفت و برای حلّ آن مشکل دعا می‌کرد.
گاهی که از کوچه‌ای می‌گذشت، اگر می‌دید که کودکی گریه می‌کند،
می‌ایستاد. سؤال می‌کرد که این کودک کیست و چرا گریه می‌کند.
و تا بچه آرام نمی‌شد، عبور نمی‌کرد».

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

معرفی:
viewtopic.php?f=2477&t=12292#p75873

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد علامه طریحی و جامع طریحی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:07 pm

مرقد علامه طریحی صاحب کتاب مجمع البحرین
https://goo.gl/maps/reg3SrCe4Tq4jGkc9

جامع طریحی: محل نماز مرحوم آیت الله قاضی
روبروی مرقد علامه طریحی
https://goo.gl/maps/reg3SrCe4Tq4jGkc9
این مسجد مواقع نماز باز است

فخرالدين بن محمدعلی بن احمد بن علی طریحی (۹۷۹-۱۰۸۵ یا ۱۰۸۷ق)، مشهور به «فخرالدين طريحى نجفى»، فقيه، محدث، مفسر، اديب و لغوى مشهور و مؤلف کتاب مجمع البحرین وى از لغت‌شناسان متبحر است كه كتاب «مجمع البحرين» او يك فرهنگ‌نامه دينى مشتمل بر مبانى لغوى و قرآنى است.
نسب این خاندان به حبیب بن مُظاهر اسدی، صحابی مشهور امام علی و امام حسین علیهماالسلام می‌رسد.
طریحی دوران جوانی را در نجف نزد پدرش و عمویش، محمدحسین طریحی، گذراند.
در ۱۰۶۲ از عراق به مکه رفت و شماری از آثار خود را در اثنای این سفر نگاشت. پس از آن به ایران سفر کرد. وی بنابر زمان تألیف آثارش در ۱۰۷۹ به مشهد رفته است. وی تألیف ایضاح الحساب را در ۱۰۸۳ در اصفهان به پایان رسانده است که نشان می‌دهد مدتی نیز در اصفهان اقامت داشته است. او پس از سفر به چند شهر دیگر، به نجف بازگشت.

آثار:
المنتخب للطريحي في جمع المراثي و الخطب المشتهر بالفخري؛
تفسير غريب القرآن الكريم؛
مجمع البحرين و مطلع النيرين؛
شرح مختصر النافع؛
تميز المتشابه من أسماء الرجال؛
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي‌طالب علیهما‌السلام؛
جامع المقال في ما يتعلق بأحوال الحديث و الرجال.
الاحتجاج فی مسائل الاحتیاج
الاربعون حدیثاً

شاگردان
طریحی شاگردان بسیاری از ملت‌های مختلف به دور خود جمع نموده و از خود نامداران عالی مقداری را به یادگار گذارد. درس وی در حوزه علمیه نجف یکی از درس‌های پرجمعیت بود. درس و بحث او فقط در شهر نجف محدود نبود بلکه از شهرهای نجف و کربلا فراتر رفته، در شهرهایی همچون مشهد مقدس، اصفهان، شیراز، رماحیه نیز ادامه داشت و در آن شهرها به تدریس می‌‌پرداخت و به عده‌ای که شایسته بودند، اجازه نقل حدیث می‌‌داد.

از جمله شاگردان طریحی:
صفی‌الدین بن فخرالدین طریحی،
محمدباقر مجلسی،
سید هاشم بحرانی
و سید هاشم بن سلیمان کتکانی،

عده‌ای از شاگردان و یا کسانی که از وی روایت کرده‌اند:
علامه مجلسی رحمه‌الله علیه
سید هاشم بن سلیمان بحرانی
شیخ صفی‌الدین
شیخ حسام‌الدین بن جمال‌الدین طریحی
شیخ حر عاملی محمد بن حسن
شیخ محمدامین بن محمدعلی کاظمی
مولی محمدطاهر بن محمدحسن نجفی
شیخ محمد بن عبدالرحمن بن حلی
شیخ عنایت‌الله بن محمدحسین مشهدی
سید نعمة‌الله جزائری
سید محمد بن اسماعیل نجفی
سید محمود بن فتح الله نجفی کاظمی
شیخ عبدالواحد بن محمد بورانی نجفی
جمال‌الدین بن محمدعلی طریحی
شیخ شمس‌الدین بن فخرالدین طریحی
شیخ محمد بحرانی

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد بنات الحسن (علیه السلام)

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:08 pm

مرقد بنات الحسن (علیه السلام): دختران امام حسن علیه السلام
https://goo.gl/maps/EwjhSRCZ3ah5YXhL9

تحقیق مرقد بنات الحسن علیه السلام (رقیه بنت الام الحسن علیه السلام)
http://www.alburhangroup.com/images/sayida_ruqaya.pdf

Image

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد زهرا بنت الحسن علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:11 pm

مرقد زهرا بنت الحسن علیه السلام
https://goo.gl/maps/TgQqzg3qTfnoAegBA

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

به مناسبت مراقد متعدده منشوب به دختران امام حسن مجتبى عليه السلام
وقتى حضرت امام حسن عليه السلام از دنيا رفتند بيشتر فرزندانشان خردسال بودند
و امام حسين عليه السلام به وصيت برادرشان همه زنان وفرزندان برادرشان را به خانه خودشان آوردند و در سفر كربلا بيشتر آنها همراه امام حسين بودند
بعد از عاشورا جزو اسراي اهل بيت بودند
بعضا كه در كربلا و يا در راه كوفه يا شام شهيد شدند
در مدت اقامت اسرا در كوفه برخي شيعيان برخي از دختران امام حسن را فرارى داده و مخفى كردند
و اينها در اطراف كوفه بطور مستورزندگي كرده و بعد وفات در نواحي كوفه واطرافش مثل نجف تا حله ووو كه بوده اند دفن شده اند

Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبر علامه آغا بزرگ طهرانی و مکانهای در محله جدیده

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 29, 2024 4:13 pm

مکان:
در خیابان جدیده (مقابل شارع رسول) که وارد می شویم اولین فرعی در سمت چپ (جدیده اول) که داخل شویم در اولین چهار راه به سمت چپ به مقبره علامه می رسد
مختصات
https://goo.gl/maps/BTv7bpgro2i8o74d6

سه نفر از شخصيتهاى جهان تشيع همزمان تصمصم مي گیرند كه سه كار ارزشمند علمي را ارائه بدهند براى معرفي نقش عظيم مكتب اهل بيت عليهم السلام و تقد و بيشتازيشان در علوم مختلف اسلامي و تصنيف و تاليف و تحقيق و جايكاه عظيم شخصيتهاى مختلف شيعي جه علمي جه اجتماعي جه سياسي ووو

مرحوم آيت الله سيد حسن صدر كتاب تاسيس الشيعة لعلوم الإسلام را مي نويسد كه در اىن بيان مي كند كه همه يا بيشتر علوم اسلامي را شيعه بنيانگزارش بوده است
http://wiki.ahlolbait.com/%D8%AA%D8%A3% ... 8%A7%D8%A8

مرحوم آيت الله محسن امين كتاب مفصل دهها جلدي أعيان الشيعة را مي نويسد كه در آن شخصيتهاي مختلف بيشمار يعي كه در تاريخ اسلام مطرح و نقش داده اند را معرفي مي كند
http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D8%B9% ... 8%A7%D8%A8

و مرحوم آيت الله حاج آقا بزرك شيخ محسن طهراني هم كتاب دهها جلدي الذريعة الى تصانيف الشيعة را مي نويسند
فهرست کتبی که دانشمندان شیعه نوشته اند
و وسعت علوم شیعیان را نه تنها به جهانیان بلکه به خود شیعه که مطلع نبودند شناساندند
http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D9%84% ... 8%B9%D9%87

مرحوم الذريعة اينجا در خانه خودشان
و مرحوم صدر در كاظمين
و مرحوم امين در ورودي صحن حضرت زينب در شام مدفونند

اشاره اي بود تا بهتر ارزش كار علمي ايشان و معاصران ايشان و بالاتر از همه ارزش مكتب اهل بيت و دانشمندان و شخصيتهاى آن معلوم گردد

اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعه‌اش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بازبيني و رفع اشكالات و تكمييلات و ترتيبات شده است

پستتوسط إشراف » چهارشنبه فبريه 26, 2025 3:51 pm

بازبيني و رفع اشكالات و تكمييلات و ترتيبات شده است
إشراف
Site Admin
 
پست ها : 85
تاريخ عضويت: دوشنبه ژانويه 25, 2010 11:00 am


بازگشت به راهنمای زیارت اونلاین مشاهد الهی


Aelaa.Net