آلودگی فکری - ذهنی

مدير انجمن: najm134

آلودگی فکری - ذهنی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 06, 2014 2:55 pm

.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

روشنفکری دینی در ایران

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 06, 2014 3:13 pm

روشنفکری دینی در ایران


دكتر سيد حسين نصر

به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) سید حسین نصر فیلسوف سنت گرای اسلامی و استاد دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا در گفت وگو با مهر، مشروح به بررسی کارآمدی روشنفکری دینی در دنیای کنونی و احیای تمدن اسلامی و ایرانی پرداخته است.

Image

شما معتقد هستید که سنت غیر قابل تغییر و تبدیل است بر این اساس این سنت چگونه می تواند در دنیای جدید پویایی خود را حفظ کند و به نیازهای انسان عصر جدید پاسخ دهد؟

افرادی مثل من که طرفدار سنت هستیم یا به سنّت گرایی مشهور هستیم، اصول سنّت را غیر قابل تغییر و تبدیل می دانیم و این اصول در زمان ها و مکان های مختلف کاربرد دارد و کلمه پویایی که از آن سخن می گوییم یعنی تحرک همیشه جاریست چون به کار بردن اصول غیر قابل تغییر در خودش تحول و تحرکی دارد. اگر اینگونه نبود قرآن کریم که می فرماید سنّت خدا غیر قابل تبدیل است، پس عالم چه می بود؟ خداوند بر این عالم حکوت می کند. پس بر این عالم هم سنّت غیر تبدیل خدا حاکم است هم در آن تغییر و تحول است.

لذا نباید بین مرتبه اصول و مرتبه کاربرد آن اصول اشتباه کرد. وقتی می گوییم سنّت غیر قابل تغییر و تبدیل است در واقع اصول سنّت را می گوییم غیر قابل تغییر و تبدیل است. ولی چون ما در عالم صیرورت و تحول و تغییر هستیم کاربرد آن همیشه پویا است. این موضوع در همه تمدّن های بزرگ سنّتی دیده می شود؛ چه در تمدّن اسلامی خودمان چه در تمدّن های هندو، بودایی، حتی در تمدّن غربی قبل از طغیان بر ضد سنّت در قرن 15 دیده می شود.

مثلا اصول آیین هندو طبق نظر خودشان غیر قابل تغییر است. بسیاری از روی آن نوشته اند ولی در طی چند هزار سال گذشته اصول هندو به صورت های گوناگون بیان شده است. مثلا مکتب های مختلف هنری سنتّی در هند پیدا شده است که همه در اصول با هم مشترکند ولی عین هم نیستند چون مبتنی بر پویایی است و شرایطی که مردم در آن زندگی می کنند.

از نظر شما انسان سنتی، خلیفه الله است وانسان متجدد عاصی است. آیا پروژه روشنفکری دینی در جهت ورود انسان سنّتی به دوران جدید بدون آن که عصیان کند، از پروژه شما موفق تر نبوده است؟

این پروژه اصلا موفق نبوده و ای کاش موفق بود. کجا موفق تر بوده است؟ در ابتدا باید بگویم که به کلمه روشنفکری دینی بسیار انتقاد دارم. روشنفکری دینی به قرن 18 برمی گردد که معادل کلمه (enlightenment) انگلیسی است که در فارسی به روشنگرایی یا روشنفکری ترجمه شده است و این روشن که می گفتند در واقع منظورشان غلبه عقل و خرد جزئی هم بر دین و هم بر عقل کلی و همچنین بر معرفت و عرفان بوده است. این عصر، عصرِ تاریکی معنویت در تمدّن اروپایی بوده است.

این عصرِ تاریکی در دین، عرفان و متافیزیک سایه انداخته بود و این نهضت که در قرن 18 آغاز شد شدیدا هم ضد دینی بوده است.

دین باید تعیین کند تحوّل فکری چه باشد نه اینکه تحوّل فکری دین را طبق سیاق خودش تغییر دهد

حال، شرقی ها و مسلمانان بعد از دو قرن، صحبت از روشنفکری دینی می کنند. روشنفکری دینی یعنی چه؟! اگر مساله این است که دین با مشکلات مختلفی امروز که انسان را با آن مواجه کرده روبرو شود و بتواند راه حلی پیدا کند خوب ما سنّتگرایان هم با آن موافق هستیم. ولی اینکه این داده ها که روشنفکری دینی به معنای اروپایی اش بر آن استوار است بخواهد دین را متحوّل کند را سنّت گرایان قبول ندارند. این دین است که باید تعیین کند تحوّل فکری چه باشد نه اینکه تحوّل فکری از راه های گوناگون بیاید و سعی کند دین را طبق سیاق خودش تغییر دهد. اگر این چنین باشد آن فکری که می خواهد تحول ایجاد کند، خودِ دین است.

پس با این تفسیر دیگر خدا، خدا نیست! در واقع خدا آن چیزی است که بشر جدید دنبال می کند و طبق آن می خواهد دین خدا را عوض کند. از سوی دیگر اگر انسان این موضوع را به عنوان یک فرض صحیح قبول کند، پرسش ایجاد می شود که روشنفکری دینی موفقیتش چه بوده؟ جز این که در اروپا و مغرب زمین دین هر روز بیشتر از پیش تضعیف شده است و احیای دین هم که از اواخر قرن بیستم در آمریکا و آسیا شاهد آن هستیم ولی در اروپا دیده نمی شود اتفاقا مخالف با روشنفکری دینی است. این احیای به نوعی بازگشت به اصول گرایی و یک نوع تعبیر خشک از دین است و بسیار هم با روشنفکری دینی مخالف است.

روشنفکری دینی کوچکترین موفقیتی در مغرب زمین برای حفظ مسیحیت نداشته است.

روشنفکری دینی کوچکترین موفقیتی در مغرب زمین برای حفظ مسیحیت نداشته است. این موضوع به روشنی قابل مشاده است و با مطالعه تاریخ دو قرن گذشته قابل تشخیص است. دلیلش هم این است که ابتدا به مطالب ضد حقائق دین تسلیم می شود و بعد سعی می کند حقائق دین را با آن نظریه ها وفق دهد. اصولا این هماهنگ کردن حقیقت و امر باطل امکان پذیر نیست. یکی از کوششهایی که هر نوع اصلاح طلبی به معنای تجدّد خواسته از لحاظ دینی انجام دهد وفق کردن و هماهنگ کردن حقیقت و بطلان است و ما سنّت گرایان کاملاً با آن مخالف هستیم.

اگر قرار باشد «ایمان بیاورم تا بفهمم» چگونه می توانم بفهمم؟ آیا ایمان خود در دایره فهم و عقل قرار نمی گیرد؟

نخیر، چنین نیست. ایمان یک نوع رابطه با چیزی است که انسان مستقیما هنوز با آن برخورد نکرده است.

مثلا انسان وقتی جلوی یک دیوار ایستاده نمی تواند بگوید که ایمان دارم یک دیوار جلوی من است. ولی می شود گفت، من به خدا ایمان دارم یا اینکه ایمان دارم که تو انسان خوبی هستی. در واقع پیش بینی می کنم و از دانش خود جلوتر می روم و یقینی در من راجع به معرفتی درباره تو حاصل می شود ولی من تو را ظاهری نمی بینم. این نکته بسیار مهم است.

از این جهت ایمان در اسلام و در تفکر کلامی و فلسفی مسیحیت، یهودیت و همه ادیان در واقع شرکت کردن در چیزی است که انسان هنوز به آن نرسیده است. مثل ایمان به خداوند که در راس همه ایمانها است.

جبرئیل (ع) می فرماید: ایمان یعنی ایمان بالله و مراکزهُ و کتبهُ و رسلهُ و... هچیک از اینها مستقیماً دیده نشده اند. در حالیکه فهم به این امر ارتباط دارد که منطق و نیروی عقلانی انسان به مفهومی احاطه پیدا کند که آن را بپذیرد. عقل هم نیرویی است که مستقیما دانش کسب می کند. در واقع ایمان جزئی از عقل و فهم نیست، بلکه یک نوع عنایت خداوند است که صله ای بین قلب انسان و خداوند ایجاد می کند قبل از اینکه یقینی از وجود خداوند حاصل شود که عقل سعی می کند در بعضی از سطوح آن را درک کند.

این گفتار «ایمان بیاورم تا بفهمم» گفتار معروف «سنت آنسلم» فیلسوف بزرگ غربی قرن دهم است.

در اسلام مساله به اینصورت نگاه نمی شود و عقل و ایمان را توامان می آورد. قرآن کریم نیز کسانیکه ایمان ندارند را لایعقلون و لایفقهون یاد می کند. یعنی کسانیکه نمی توانند تعقل و تفقه کنند.

جدایی بین ایمان به عنوان یک مقوله و عقل به عنوان یک مقوله که در فلسفه غربی غلیظ است (البته امتیازاتی در فلسفه و عرفان ومعرفت اسلامی نیز داشته است) ولی به اندازه جدایی ایمان و عقل در غرب غلیظ نبوده است.

در اسلام ایمان و عقل دو مقوله توامان بوده است.

لذا این جمله از سنت آنسلم که اشاره کردید که ایمان بیاورم تا بفهمم، هیچ وقت در تفکر اسلامی به این صورت نبوده است. در واقع صحبت آن شده است ولی شهرت پیدا نکرده است. گفته اند که عقل سلیم انسان را می تواند به حقیقت برساند ولی برای سلیم بودن احتیاج به ایمان است.

ایمان و فهم دو مقوله توامان هستند. نه اینکه انگونه که سنت آنسلم می گوید اول ایمان بیاورم و این شرط تعقل و فهم باشد. لذا در تفسیر تفکر اسلامی از این موضوع و تفسیر غربی فرق هایی وجود دارد. و البته سوال شما مبتنی بر تفسیر غربی است.

شما معتقد هستید که هر سنّتی زنده نیست و برخی از سنّت ها مرده اند. چه بسا سنّت های زنده امروز سنّت های مرده فردا نباشند، در این صورت تلاش روشنفکری دینی برای زنده نگاه داشتن سنّتها از نظر سنّت گرایان مهجور نیست؟

این کاملا درست است مثلا سنّت مصری که دینِ مصر قدیم بوده دیگر زنده نیست اما ما سنّت گرایان معتقدیم که ادیان بزرگ در دنیای امروز چه ابراهیمی و غیر آن، تا فردایی که بعد از آن روز دیگری نخواهد بود، یعنی تا پایان تاریخ خواهند ماند.

ما به استمرار الی غیرالنهایه تاریخ معتقد نیستیم. ما معتقدیم تاریخ آغاز و انجامی دارد. چنانکه همه ادیان به آن معتقدند و از آن به عنوان روز قیامت یاد می کنیم. و این در ادیان دیگر نیز وجود دارد. و ما معتقدیم که این سنّت ها نخواهند مرد تا وقتیکه این دوره تاریخ به پایان برسد. ولی ممکن است که خداوند بخواهد این امر اتفاق بیافتد این دیگر در دست اوست.

به نظر ما سنّت گرایان، خداوند سنّت ها و ادیان بزگ دنیا را حفظ خواهد کرد تا وقتیکه این دوره تاریخ به پایان برسد. اما روشنفکری دینی هیچ کاری برای زنده نگه داشتن سنّتها نکرده است و بالعکس خواسته که این سنّت ها را از دیدگاه افکار فعلی غرب و تجدد تقلیل یا تفسیر و سطحی کند. باید توجه داشت که این افکار است که دائما در حال تغییر است یعنی شاید شما در ایران متوجه نباشید ولی افکار فلسفی از 1960 میلادی در فرانسه و آلمان اکنون دیگر متداول نیست و دیگر صحبتی از آن هم نیست. فلسفه همچون مد لباس شده که هر روز در حال تغییر است. اینکه یک نوع حقیقت ثابتی وجود دارد به نام تجدّد و دین را با آن دیدگاه متحوّل کنیم درست برعکس حقیقتی است که وجود دارد.

از این رو ما اصلا معتقد نیستیم که روشنفکری دینی به معنای هر روزمره آن که در ایران به کار می رود عملا برای زنده نگه داشتن سنّت ها کاری کرده باشد. البته باید اضافه کرد که روشنفکری دینی خیلی کش دارد. به عنوان مثال در اندونزی یک نهضت بزرگ فکری، دینی و فلسفی وجود دارد که روشنفکری دینی نامیده می شود و مبتنی بر آثار اینجانب است و ما سنّت گرایان را به آن صورت تعبیر کرده اند. ولی این اقدام محلی است. ولی در ایران که کلمه روشنفکری دینی به کار برده می شود و بنده نیز به آن انتقاد دارم انتقادم به کسانی است که می خواهند دین خدا را توسط افکار متغیر بشری تغییر دهند و اصلاح کنند و نه اینکه بخواهند توسط دین خدا خودشان را اصلاح کنند.

ولی در ایران که کلمه روشنفکری دینی به کار برده می شود و بنده نیز به آن انتقاد دارم انتقادم به کسانی است که می خواهند دین خدا را توسط افکار متغیر بشری تغییر دهند و اصلاح کنند و نه اینکه بخواهند توسط دین خدا خودشان را اصلاح کنند.

من به عنوان یک ایرانی که سالهاست در ایران نیست متاثرم که بعد از آمدن انقلاب اسلامی به ایران که پایه اش بر احیای اسلام بود، خیرگی نسبت به غرب حتی از دوران گذشته بیشتر شد. یک نوع غرب زدگی ای که در همه جا دیده می شود حتی در دانشکده فلسفه دانشگاه ادبیات که 20 سال افتخار تدریس در آنجا را داشتم توجه به فلسفه غرب بیشتر از گذشته مشهود است. این مساله خیلی اعجاب آور است. از فلسفه گرفته تا چیزهای دیگر به غرب خیره شده است. ولی آنچه که جوانان ممالکی مثل ایران به آن خیره شده اند یک خیرگی کاذب است، چون غرب یک طبل توخالی با صدایی بلند است و باید توجه داشت که غرب دارد از هم می پاشد.

این هویّت اسلام و حقایق درونش است که خود به خود گسترشی حیرت آور پیدا کرده است. بنده در مرکز آمریکا تدریس می کنم و شاهد این رشد و گسترش هستم. من به عنوان یک ایرانی و مسلمان معتقد هستم که تمدن اسلامی به رغم همه مشکلاتش احیای خواهد شد ولی نه آن تمدن جدیدی که بعضی ها در ایران از آن صحبت می کنند.

هیچ دینی بیش از یک تمدن بوجود نیاورده است و دین اسلام و تمدن اسلامی هم از این قضیه مستثنی نیست. نمی شود تمدن جدید ایرانی و اسلامی به وجود آورد

به رغم تمام مشکلاتی که دنیای امروز اسلام با آن روبرو است اسلام از لحاظ معنوی و دینی خیلی قوی تر از هم غرب سکولار و هم غرب مسیحی است و گسترش آنرا در غرب امروزی شاهد هستیم.

اسلام اکنون به دل غرب گسترش کرده است و دیده می شود که در انگلستان که یکی از مهمترین ممالک اروپایی است حدود 55 میلیون جمعیت دارد که روی کاغذ حدود 50 میلیون آن مسیحی و دو میلیون آن مسلمان هستند. با این حال تعداد افرادی که جمعه ها برای اقامه نماز به مسجد می روند از افرادی که یکشنبه ها برای عبادت به کلیسا می روند بیشتر است.

این آمار قابل تصور نیست ولی حقیقت و واقعیت است. جهان شاهد از هم پاشیدن تمدن غرب است، تمدنی که استیلا داشته و تمام دنیا به آن خیره شده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آلودگی ذهنی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه اکتبر 25, 2014 2:54 pm

ایرانیان سالانه ۳۸۷ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان از درآمد خود را به جیب فالگیران سرازیر می‌کنند.

رييس پليس آگاهي استان تهران و البرز سال ۹۰ در مورد مبلغی که رمالان از مردم می‌گیرند گفته بود : بر حسب ميزان شهرت و مقبوليت، رمالان مبالغي بين ۲۰ هزار تا ۳۰۰ هزار تومان دريافت و در برخي موارد مبالغ قابل توجهي تا سقف پنج ميليون تومان نيز دریافت می‌کنند. (روزنامه شرق شماره ۱۲۷۳ )

با احتساب همان مراجعه ده درصد ایرانیان در سال به جادوگران، و با فرض اینکه به طور میانگین هر فرد (با در نظر گرفتن دفعات دیگر مراجعه به همان رمال یا رمال دیگر) پنجاه هزار تومان تقدیم این فالگیران و رمالان بکند، ایرانیان سالانه ۳۸۷ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان از درآمد خود را به جیب رمالان و فالگیران سرازیر می‌کنند.

نیروی انتظامی نیز زیاد کاری به این افراد ندارد و مزاحم کسب و کارشان نمی‌شود. از نگاه قانون، هرگونه اقدام به رمالی و جن‌گیری و فالگیری جرم محسوب می‌شود و مطابق بند ۱۸ ماده ۳ آیین‌نامه قانون مصوب سال ۱۳۲۴ کسانی که از طریق رمالی و پیشگویی در مغازه و منزل اقدام به فریب مردم نمایند و این کار را به عنوان کسب و پیشه خود قرار دهند، مرتکب جرم شده و قانون بــرای ایــن افـراد زندان و جزای نقدی پیش‌بینی کرده است.

نیروی انتظامی اما غافل از کلاه‌برداری این افراد است و برخوردی با ان‌ها انجام نمی‌دهد، با ۱۱۰ نیز تماس بگیری و اقدامات این افراد را تشریح کنی و آدرس بدهی، فقط چشمی پشت گوشی می‌گویند و تلفن را می‌گذارد. از اقدامات بعد از چشم خبری نیست، آن چشم نیز برای این است که تلفن ۱۱۰ توسط واحد حفاظت ضبط می‌گردد وگرنه چشم، پیگیری می‌کنیم نیز در کار نبود. (خبر آنلاین، ۲۲ اردیبهشت ۹۰)
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

پذيرش و اعجاب به رويه كافران و انكار از التزام مؤمنان

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه فبريه 18, 2016 10:48 am

پذيرش و اعجاب به رويه كافران و انكار از التزام مؤمنان


همه در ايام عزاي حسيني ماليدن گل به بيشاني را ديده ايم، سنت حسنه اى كه نشان از اندوه عميق و مواسات در شرايط سخت اسراى اهل بيت است
اما در ميان امت مؤمنان مي بينيم كه لااباليان منفعل از ملحدان اين سنت حسنه را زير سؤال مي برند
و اين در حالي است كه نير همين سنت را از مسيحيان جهان با آب و تاب نقل مصور مي كنند
يا به اسم حمايت از تيم و يا كشور رنگي كردن گونه ها را ترويج و مرتبا بطور كسترده منتشر مي كنند
بطوريكه نه تنها قبح اين تاثر و انحراف از بيگانگان از بين رفته بلكه در حال معمولي شدن بلكه به عنوان كار و التزام خوب ترويج مي شود


Image



گزارش مربوط به مسيحيان در رسانه هاى مسلمان ايراني

نشان "صلیب خاکستر" روی پیشانی مجری cnn

Image

کاتولیک‌ها این مدت را روزه می‌گیرند و روی پیشانی‌شان نقش صلیب می‌کشند.
پارسینه: لکه خاکستری روی پیشانی این خانم کارشناس تلویزیون CNN مربوط به نقش یک صلیب است به نام نماد "خاکستر چهارشنبه" .

چهارشنبه خاکستر یا چهارشنبه توبه اولین روز چلهٔ روزه (۴۰ روز روزه‌داری مسیحیان کاتولیک) در تقویم مسیحیت غربی است که ۴۶ روز قبل از عید پاک رخ می‌دهد. از آن جایی که به عید پاک وابسته است، هر سال در تاریخ متفاوتی رخ می‌دهد و مردم در آن روزه می‌گیرند.

نام این روز از رسم گذاشتن خاکستر بر پیشانی مؤمنان به نشانهٔ سوگواری و توبه در پیشگاه خداوند گرفته شده است. معمولاً خاکسترها از سوخته‌های یک‌شنبه نخل سال پیش جمع‌آوری می‌شوند.

Image Image Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

هفته مقدس مواسات مسيحيان با رنجهاى مسيح (عليه السلام)

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه آپريل 11, 2016 2:13 pm

هفته مقدس مواسات مسيحيان با رنجهاى مسيح (عليه السلام)


در واقعه تعدي به حضرت مسيح (برحسب عقيده مسيحيان) تمام رنجهاى منقول را مؤمنان و عاشقان مسيح بر خود وارد مي كنند:
- از تاج خار بر سر گذاشتن
- چوبه دار سنگين بر دوش كشيدن
- سوراخ كردن مچ دستها با كوبيدن ميخ
- زخمي كردن بدن با نيزه و خنجر و اشياء برنده مثل شيشه
- بر چوبه دار به صليب كشيده شدن
....


اين سنت هر ساله (در تاريخ شمسي واقعه) در ميان مسيحيان كشورهاى اروپايي و امريكايي و اسيايي و افريقايي برقرار بوده
و با شكوه و احترام هر چه بيشتر برگزار مي شود،
و نه تنها جو عمومي مردم و رسانه ها (عليرغم لائيك و ملحد بودن) انكار و اعتراض و منعي ندارند
بلكه با ديده احترام و همدردي به ان مي نگرند
و اين مراسم ها را با وسعت هرچه بيشتر پوشش مي دهند


كجايند منكراني كه شبيه اين مواسات ها را از ارادتمندان عاشورا؛
خرافات و سبب وهن اسلام و مسلمين مي دانند و به اين بهانه انكار و منع دارند
و به اسم اينكه در افكار عمومي جهان غربي اين كار مردود است


در حاليكه غربيها با اين برنامه اشنا بوده و نه تنها انكاري ندارند
بلكه بسيار به احترام و اعجاب مي نگرند
ولذا در مواسات عاشورائيان هم حكمت انرا درك كرده
و با احترام گزارش مراسم عاشوراء را پوشش جهاني مي دهند


جالب است كه همين افراد منكر مواسات عاشورايي؛ در مسائل ديكر
مخالفت غربيها را علامت صحت كار
و رعايت نظر غربيها علامت مردوديت فكر و كار مي دانند
اما در مواسات عاشورايي نكران برداشت و مخالفت افكار غربي هستند
يك بام و دو هوا!!!



Image Image Image Image
Image Image Image Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

شجریان و تعریض به اسلام

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه ژوئن 12, 2016 10:11 pm

شجریان و تعریض به اسلام


"بیژن فرهودی" (خبرنگار صدای آمریکا) در تاریخ 30 مهر1390 (22اکتبر) به سراغ "محمد رضا شجریان" (خواننده سنتی) رفت.

فرهودی با ذکر این مقدمه که : «گزارش بازرس ویژه سازمان ملل آقای "احمد شهید" در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران نشان می دهد که حکومت ایران طی دو سال اخیر با هنرمندان چپ افتاده است.» نظر شجریان را در این باره جویا شد.

شجریان پاسخي داد كه در آن كفت: «این ها {اشاره به حكومت و نظام ج.ا.ا}هرگز با هنر کنار نمی آید، هرگز و هرگز !!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند!!!!!. باز هم نخواهند آمد.


توضيح :

1- شجريان با اين سخنش؛ تعريض به اسلام مي زند، و با لحني سخن مي گويد مثل اينكه به اسلام اعتقاد ندارد،

2- منظورش از 1400 سال دين اسلام است، و الا حكومتهاى اموي و عباسي ووو كه همه انچه وي هنر مي نامند را بكار مي بردند، در دستگاهشان صدها رقاصه و مطربه داشتند و علنا استفاده مي كردند، پس معلوم مي شود با دين اسلام و فقه و شريعت ديني مشكل دارد.

3- وى از اينكه حكم به جواز و رواج آنچه مي خواهد نمي دهند؛ شاكي است، و الا كه براى مثل او راه باز است و جاده دراز كه برود و مي رفته است در محيط مطلوبش از ضيق خناق 1400 ساله اش خود را خلاص كند،

4- در ايران فعلي هم آنقدر ميدان برايشان باز شده ؛ كه حتى موسيقيهاى مبتذل و غربي و بعضا شيطاني هم رايج و ازاد است،

5- فقط مانده رقص كه مجالس علني با اجازه ارشاد ندارد؛ هر جند بطور غير رسمي برگزار مي شود و جزو اداب مجالس عمومي حتى بظاهر مسلمانها شده است،

6- موضوع محدوديت آواز زنان هم كه محدود به شعر نيست؛ حتى بخش تلاوت بانوان هم ممنوع است، با اينكه سخنراني و تدريس و اخبار گفتن ووو زنان جزو برنامه هاى رايج است و تمام مجريان زن در فعاليت راديويي و تلفويزيوني شان ازادند؛ اما تلاوت قرآن و خواندن روضه و نوحه ووواست كه براى زن ممنوع است، وقتي اين برنامه هاى ديني براى زن طبق قوانين ج.ا.ا ممنوع است حكم اواز و موسيقي وو كه معلوم است،

7- فلذا انچه شجريان برايش عزا گرفته فقط رقص و آواز زنان است؛ و الا بقيه اش كه منعي ندارد. از اين رو اشكال او غير وارد است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

واردات 4 میلیارد دلار لوازم آرایش در ولنگاری پسا‌برجام

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 24, 2016 11:21 am

واردات 4 میلیارد دلار لوازم آرایش در ولنگاری پسا‌برجام


به گزارش مشرق، وب‌سایت صدای آمریکا در گزارشی نوشت: رقابت برندهای لوازم آرایش و مد غربی برای ورود به ایران در حالی داغ شده است که وقتی «نگین فتاحی - داسمال» اولین شعبه از سالن‌های زنجیره‌ای آرایش ناخن خود را در ایران افتتاح کرد، با استقبال مدگراهای ایرانی مواجه شد.

Image

فتاحی می‌گوید با لغو تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی ایران، وقت آن رسیده است که یک برند ممتاز بین‌المللی وارد ایران شود.

نگین فتاحی شهروند اماراتی متولد ایران که مدیر سالن‌های زنجیره‌ای کاشت و آرایش ناخن و همچنین سالن پیرایش و ناخن مردانه در امارات است، در مصاحبه با «فورچون» می‌گوید: زنان ایرانی(!) تشنه هر چیز اصیل و وارداتی از غرب هستند. با این حال برخی مشتریان به دیده شک به شعبه تهران این سالن مانیکور نگاه می‌کنند.

بنابراین گزارش شرکت لوازم آرایش فرانسوی «سفورا» نیز در ایران شعبه ‌باز می‌کند. برخی برندهای ممتاز غربی که حتی در زمان تحریم محصولات خود را به دست مشتریان ثروتمند ایرانی می‌رساندند، حالا در تلاش برای ورود مستقیم به ایران هستند. وضع محصولات آرایشی نیز مشابه است.

مرکز پژوهش‌های مجلس بازار لوازم آرایش ایران را بیش از چهار میلیارد دلار در سال تخمین زده است.

خروج میلیاردها دلار از کشور برای لوازم آرایش در حالی است که دولت همواره از محدودیت‌های درآمدی ارزی نالان بوده و از سوی دیگر وعده داده که در پسا برجام، فناوری تولید برای رونق اقتصادی وارد کشور شود.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

ادعاهاي دروغين سياستمداران غربي در حمايت از حيات وحش

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه جولاي 22, 2016 1:41 pm

ادعاهاي دروغين سياستمداران غربي در حمايت از حيات وحش


شفقنا- گوشت زرافه بهترین گوشتی بوده که در عمرم خورده ام؛ این جمله و تصاویر کشتن یک زرافه در فیسبوک یک سیاستمدار سوئدی به نام آنگلو واکاسوویچ کافی بود که خشم مردم کشور علیه او به اوج برسد.

به گزارش راشاتودی این سیاستمدار افراطی و ملی گرا با انتشار تصاویری از کشتار حیوانات وحشی و زیبا در فیسبوک خود سوئد را در شوک فرو برده است. بدتر از همه آنکه این سیاستمدار بی فکر یک زرافه را دقیقا در روز جهانی حمایت از این حیوان از پای درآورده است.

او در مصاحبه با یک روزنامه سوئدی گفته در تور آفریقای جنوبی و در زمان شکار آزاد این حیوانات راکشته و گوشت ۸۰ درصد از آنان را هم خورده است!

Image

Image
گوشت شیر

Image
Image
Image
Image
Image
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عادت سوراخ كردن جمجمه در ميان مردم غير اسيا

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه اکتبر 01, 2016 9:30 pm

عادت سوراخ كردن جمجمه در ميان مردم غير اسيا


Image
اثری از نقاش ایتالیایی گیدو دا ویجوانئو - قرن 14 میلادی

هزاران سال پیش، اجداد ما نوعی عمل جراحی را انجام می‌دادند که "مته کاری" نام داشت و در آن، جمجمه شخص به کمک یک مته سوراخ می‌شد. اما هدف از این کار چه بود؟ رابین وایلی گزارش می‌دهد.

به گزارش فرادید به نقل از بی بی سی انگلیسی، در بخش اعظمی از دوران ماقبل تاریخ، بشر عمل جراحی مته کاری را بر روی جمجمه افراد زنده پیاده می‌کرد. این کار یا از طریق سوراخ کردن با مته انجام می‌شد و یا از طریق تراشیدن سطح جمجمه با یک جسم تیز.

تاکنون هزاران جمجمه مته کاری شده توسط باستان‌شناسان از حفاری در مکان‌های تاریخی پیدا شده‌اند. با این حال و علیرغم اهمیت ظاهری آن، دانشمندان هنوز نمی‌دانند که چرا اجداد ما چنین عمل‌های جراحی را انجام می‌دادند.

روایت‌های انسان شناسیِ مربوط به جمجمه‌های این چنینی که در قرن 20 در قاره آفریقا و ناحیه جزایر پلی‌نزی کشف شدند، نشان می‌دهد که جراحی مته کاری دست کم در آن موارد به منظور تسکین درد – مثلا درد ناشی از آسیب به جمجمه یا بیماری‌های عصب‌شناختی – انجام می‌شده است. در بسیاری از جمجمه‌های سوراخ شده می‌توان آثار جمجمه‌اى‌ یا بیماری‌های عصب‌شناختی را در همان محل سوراخ ایجاد شده، شناسایی کرد.

دلایلی جز دلایل پزشکی
محققان از مدت‌ها پیش بر این باور بودند که سوراخ‌های ایجاد شده روی جمجمه جز اهداف پزشکی احتمالا برای کارکردهای دیگر نیز استفاده می‌شده است: مراسم آیینی.

Image

بر اساس کشفیاتی که تا به امروز صورت گرفته، نخستین عمل جراحی مته کاری روی جمجمه به 7000 سال پیش بازمی‌گردد. این عمل در مناطق کاملا مختلفی در جهان صورت می‌گرفت: یونان باستان، آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقا، منطقه پلی‌نزی و خاور دور. احتمال می‌رود که مردم هر یک از این مناطق به شکلی مستقل این عمل را پیش برده باشند.

عبور یا خروج ارواح از بدن
مته کاری تا آخر قرون وسطی در اکثر فرهنگ‌ها ممنوع شده بود، اما همچنان تا اوایل قرن 20 در مناطقی دورافتاده در آفریقا و پلی‌نزی (در اقیانوس آرام) انجام می‌شد. این در حالی است که نخستین پژوهش‌های علمی در مورد عمل مته کاری جمجمه به قرن 19 برمی‌گردد.

از آن پس، محققان بر این باور بوده‌اند که اجداد ما گاهی اوقات از این عمل برای باز کردن راهی برای عبور یا خروج ارواح از بدن استفاده می‌کردند که خود بخشی از آیین پاگشایی بود. [در مردم‌شناسی، به آیینی که به نشانه پذیرش فرد یا گروهی در گروه یا جمع جدیدی انجام می‌شود پاگُشایی گفته می‌شود. پاگشایی ازجمله مناسک گذار از یک مرحله به مرحله دیگر است.]

البته اثبات این قضیه کار بسیار دشواری است. نمی‌توان به حتم احتمال پزشکی بودن این عمل‌های جراحی را در تمام موارد کنار گذاشت، زیرا برخی از بیماری‌های مغزی هیچ آثاری از خود بجای نمی‌گذارند.

با این وجود، باستان شناسان در گوشه‌ای از روسیه جمجمه‌ای مته کاری شده را پیدا کرده‌اند که به بهترین شکل "آیینی بودن" آن را تایید می‌کند.

Image
جمجمه سوراخ شده‌ی متعلق به یک زن 20 تا 25 ساله. آثار مته کاری روی جمجمه در حال خوب شدن بود. بنابراین احتمال می‌رود که این خانم حدود 8 هفته پس از عمل جانش را از دست داده است

ماجرای گورستان روستوف در روسیه
ماجرا به سال 1997 میلادی برمی‌گردد. باستان شناسان در حال حفاری منطقه‌ای در مجاورت شهر «روستوف اون دون» در جنوب روسیه و در نزدیکیِ دریای سیاه بودند. در آن مکان، بقایای 53 انسان در 20 گور جداگانه یافت شد. باستان شناسان بر اساس شکل گورستان تخمین زدند که قدمت آن احتمالا به حدود 5000 تا 3000 سال پیش بازمی‌گردد؛ دوره‌ای که به "عصر مس" شهرت دارد.

در یکی از قبرها بقایای 5 فرد بالغ (دو زن و سه مرد)، یک کودک یک تا دو ساله و همچنین دختری نوجوان یافت شد. پیدا کردن قبور دسته جمعی در مکان‌های باستانی امر چندان عجیبی نیست. پس چه چیزی عجیب بود؟ جمجمه دو زن، دو مرد و دختر نوجوان دارای سوراخ بود.

هر یک از این جمجمه‌ها دارای یک سوراخ بیضی‌شکل و به عرض چند سانتی‌متر بودند که می‌شد آثار تراشیدن را در لبه‌های آن مشاهده کرد. جمجمه مرد سوم دارای نوعی تورفتگی بود، اما مته کاری نشده بود. در این بین، تنها جمجمه کودک بود که دست نخورده باقی مانده بود.

وظیفه بررسی جمجمه‌ها به عهده النا باتیوا، انسان شناس دانشگاه فدرال جنوبی روستوف، واگذار شد. طولی نکشید که او متوجه عجیب بودن این سوراخ‌ها بر روی جمجمه‌ها شد.

Image
یک ابزار مته کاری آلمانی مربوط به قرن 18 میلادی

کشف یک شگفتی
تمام سوراخ‌های آن جمجمه‌های در نقطه‌ای به نام "اوبلیون" ایجاد شده بود؛ نقطه‌ای بر روی جمجمه و کمی متمایل به بخش عقبی سر. باتیوا می‌دانست که کمتر از یک درصد مته کاری‌های روی جمجمه بالای ناحیه اوبلیون انجام شده است. علاوه بر آن، او به خوبی می‌دانست که عمل مته کاری بر روی جمجمه چندان ترویجی در روسیه باستانی نداشته است.

آن زمانی که او تحقیقش را شروع کرده بود، تنها یک مورد ثبت شده از جمجمه‌ی سوراخ شده در ناحیه اوبلیون یافت شد. آنچه مشخص است، اهمیت این نوع سوراخ‌ها در جمجمه بوده که حتی یک موردش نیز به ثبت رسیده است. ولی باتیوا حالا داشت همزمان به پنج جمجمه‌ی دارای شرایط مشابه آن هم در یک گور نگاه می‌کرد. این مسئله سابقه نداشت.

دلیل رواج نداشتن مته کاری در ناحیه اوبلیون کاملا مشخص است: بسیار خطرناک است.

Image
برخی از سردردها می‌توانند به شدت دردآور باشند

چرا اوبلیون مهلک بود؟
نقطه اوبلیون به ناحیه‌ای اشاره دارد که خون پیش از ورود به مغز در آن جمع می‌شود. باز کردن جمجمه در این ناحیه می‌تواند موجب خونریزی مغزی و مرگ شود.

به همین دلیل، احتمالا ساکنان عصر مسیِ روسیه دلایلی منطقی برای انجام چنین عمل‌هایی داشته‌اند. این در حالی است که در هیچکدام از آن جمجمه‌ها هیچ نشانی از آسیب یا بیماری، پیش یا پس از عمل مته کاری، مشاهده نمی‌شود.

به عبارت بهتر، اگر این افراد حین انجام عمل کاملا سالم بوده‌اند، پس می‌توان عمل مته کاری را گواهی بر انجام یک مراسم آیینی دانست؟

احتمالا وجود دارد، هرچند باتیوا نمی‌توانست این مسئله را پیگیری کند زیرا تعداد جمجمه زیادی برای بررسی وجود داشت و او زمان کافی نداشت.

دو سرنخ
با این حال، النا باتیوا تلاش کرد پیش از اینکه کاملا تسلیم شود، به تحقیقات باستانیِ چاپ نشده سری بزند.

خوشبختانه او به دو سرنخ دست یافت. جمجمه دو زن جوان که آثار مته کاری در ناحیه اوبلیون در آن‌ها وجود داشت، چندین سال پیش یافت شده بود: یکی در سال 1980 و دیگری در سال 1992 میلادی. جالب اینجاست که هر دو جمجمه در شعاع 50 کیلومتری روستوف و بدون هیچ علائم بیماری یا آسیبی یافت شده بودند.

Image
یک اسکلت با جمجمه مته کاری شده

بنابراین باتیوا حالا 8 جمجمه غیرعادی داشت که همه آن‌ها مربوط به یک عصر و مربوط به یک ناحیه می‌شوند. شاید 10 سال دیگر، شواهد دیگری به دست آید.

موارد عجیب 137 اسکلت انسان
یک تیم بین‌المللی از باستان شناسان در سال 2011 بر روی 137 اسکلت انسان پژوهش انجام دادند. تمام این اسکلت‌ها از سه محل مختلف در جنوب روسیه جمع‌آوری شده بودند که قدمت تمام آن‌ها به عصر مس برمی‌گشت. البته فقط قرار بود که آن‌ها بر روی سلامت عمومی انسان‌های ماقبل تاریخ تحقیق کنند. اما بین 137 جمجمه، آن‌ها 9 جمجمه با سوراخ‌های عجیب پیدا کردند. پنج مورد آن‌ها به دلایل پزشکی انجام شده بود اما در 4 جمجمه دیگر هیچ نشانی از آسیب یا بیماری نبود. علاوه بر آن، عمل مته کاری در آن چهار جمجمه درست بر روی نقطه اوبلیون انجام شده بود.

گِرسکی، پژوهشگر آلمانی، کاملا تصادفا تحقیق باتیوا را خواهند و برای همکاری به او پیوست. آن‌ها بر روی 12 جمجمه‌ی مته کاری شده به تحقیق و پژوهش پرداختند. نتیجه مطالعه آن‌ها در آوریل 2016 در ژورنال آمریکاییِ فیزیکال آنتروپولوژی به چاپ رسید.

Image
چندین جمجمه مته کاری شده در پرو

هدف نوعی "دگرسازی" بوده است
باتیوا، گرسکی و همکارانشان معتقدند که احتمالا در مناطق جنوبی روسیه، یک مرکز آیینی برای انجام "عمل جراحی مته کاری" وجود داشته است.

ماریا مدنیکووا، عضو آکادمی علوم مسکو، می‌گوید که هدف از سوراخ کردن جمجمه با مته احتمالا نوعی "دگرسازی" بوده که افراد قصد داشتند از طریق آن به مهارت‌های منحصر به فردی دست یابند که جامعه از داشتنشان محروم بوده است.

آیا همه می‌مردند؟
همانطور که گفتیم، این عمل بسیار خطرناک بود و از روی خود مته کاری‌ها می‌توان نتیجه عمل را مشاهده کرد. مثلا یکی از آن 12 جمجمه متعلق به زنی 25 ساله بود که هیچ نشانه‌ای از الیتام یافتن در وی مشاهده نمی‌شود. بنابراین، می‌توان حدس زد که این خانم حین عمل یا در زمان کوتاهی پس از عمل جان خود را از دست داده باشد.

Image
جمجمه‌ای متعلق به یک مرد 30 تا 35 ساله – آثار التیام یافتن جمجمه نشان می‌دهد که شخص دست کم تا چهار سال پس از عمل زنده مانده است

در آن بین، جمجمه‌ی متعلق به یک فرد 50 تا 70 ساله نیز یافت شد که جنسیتش قابل تعیین نیست. حتی برخی دیگر از جمجمه‌ها نشان می‌دهند که فرد تا 4 سال پس از عمل نیز زنده مانده است. در برخی از موارد دیگر نیز، آثار التیام استخوان جمجمه در محل سوراخ مشاهده می‌شود.

دو نتیجه نهایی
به طور کلی ممکن است این 12 نفر از نوعی بیماری یا آسیب جمجمه‌ای رنج می‌برند که اگر چنین باشد، هشت نفر آن‌ها از عمل جراحی مته کاری جان سالم بدر برده‌اند.

از طرفی هم ممکن است حق با باتیوا و همکارانش باشد و آن‌ها بنا به یک مراسم آیینی تن به چنین عمل جراحی داده باشند. با این فرض، باید دید که آن‌ها چه سودی از این عمل در طول زندگی‌شان برده‌اند.

منبع: BBC Earth
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آلودگي المپيك ورزشي به نشانه هاى مشركان يونان

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه مارس 12, 2017 10:05 pm

آلودگي المپيك ورزشي به نشانه هاى مشركان يونان


بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي

منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار

إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى

در حقيقت قيامت فرارسنده است مى‏خواهم آن را پوشيده دارم تا هر كسى به [موجب] آنچه مى‏كوشد جزا يابد

فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى

پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است تو را از [ايمان به] آن باز دارد كه هلاك خواهى شد

هیچکس در فدراسیون المپیک جمهوری اسلامی ایران نمادهای شیطانی موجود در المپیک ۲۰۱۲ لندن را جدی نگرفت.وقتی که خواب غفلت تمام مسلمانان جهان را فرا گرفته است.وقتیکه برادران مسلمان ما را در سکوت رسانه ای و خاموشی تمام در میانمار زنده زنده کباب می کنند.نباید انتظار داشت که کسی نسبت به نمادهای مخفی و رازورزانه که شناختشان مستلزم تفکری عمیقتر است،حساسیتی نشان دهند.
به هر حال ما هم به همراه سایر کشورهای مسلمان جهان،کورکورانه ورزشکاران خود را به این بزرگترین تجمع بشری که مالامال از نمادها،مراسم ها و نشانه های شیطان پرستی است روانه می کنیم تا نشان دهیم که ما نیز با وجود آنکه می دانیم ولی تسلیم شده ایم.می دانیم کجا می رویم ولی باز می رویم.چون ما مسخ شده ایم.
در این مطلب می خواهیم تا کمی در رابطه با نمادهای موجود در بازیهای المپیک بحث کنیم.

آیین حمل مشعل المپیک با مکاتب سری

از آنجایی که در آموزه های سری لوسیفر(شیطان) به عنوان ” آورنده روشنی ستاره صبح” شناخته می شود، حضور آن به طور آشکار در مراسم افتتاحیه عظیم ترین رویداد ورزشی جهان از ابتدا مورد توجه مکاتب مخفی بوده است.
لندن خود را برای المپیک تابستان ۲۰۱۲ آماده می کند. جایگذاری مشعل المپیک در هجدهم می ۲۰۱۲ آغاز خواهد شد.این رویداد تشریفاتی که درآن مردم از طبقات مختلف اجتماعی مشعل المپیک را در سراسر کشور میزبان می گردانند مخصوصاً برای کسانی که این سنت را ابداع نمودند حرکتی نمادین محسوب می شود. در اسطوره شناسی یونان، مشعل دار اصلی “پرومتیوس” بود، خدايگاني که آتش را از ديگر خدایان ربود وبه بشریت داد. مردم باستان آتش را بارقه ی کوچکی از خورشید می دانستند که به نوعی مظهر مادی خدا بود. بنابراین پرومتیوس با آوردن آتش برای بشریت، انسانها را در تمام ويژگيهاي «الهی» سهیم نمود و حتی به انسانها اجازه داد آرزوی خدا بودن را در سر بپرورانند.به همین دلیل پرومیتوس از احترام ویژه ای در “جوامع مخفی” برخوردار است، چرا که افسانه ی او نشان دهنده افق نهائی فلسفه و اهداف مکاتب سری است: “عروج به الوهیت و ابدیت از طريق راه های غیر الهی”

Image
رومتیوس در حال حمل مشعل

در آموزه های سري، عمل”حمل مشعل” نماد آگاهی انسان از وجود بارقه ی الهی در خود و نمایانگر اشتیاق او برای نايل شدن به مقام خدائي است. به طور خلاصه این همان هسته مرکزی فلسفه ی نخبگان جهان است که به شدت تحت تاثیر آموزه های هرمسی فراماسونری و تصوف گرايان است. ازاین رو مشعل روشنگر پرومیتوس اغلب در نمادگرایی مخفی نخبگان استفاده می شود.

Image

فوارۀ پرومتیوس در مرکز راکفلر در پشت این فواره نوشته شده است “پرومتئوس٬ آموزگار همه ي فنون٬ آتش را که براي انسان به معناي راهي بسوي آرمانهاي بزرگ است٬ به او اعطا نمود

Image

احتمالا مشهورترین مشعل دار جهان يعني مجسمۀ آزادی را “فراماسونهای معبد گراند اورینت در فرانسه” به ایالات متحده اهدا کردند.

Image

مجسمه ي يک دست که مشعل را نگه داشته بر روی هرم و برفراز ” کتابخانه ی مرکزی لس آنجلس” نصب شده است

افسانۀ پرومیتوس از بسیاری جهات به افسانه ی لوسیفر(شیطان)شباهت دارد. نامی که در لاتین به معنای “مشعل دار” یا “روشنی بخش” است. زيرا او با نزول خود از بهشت به زمین٬ نور آگاهي و دانش را نيز به همراه آورد و به همين جهت در آموزه هاي سری از او بعنوان ” آورنده ي روشنی ستاره صبح ” که همان عقل گرایی و روشنگریست٬ شناخته می شود.
به همین دلیل حضور آن به طور آشکار در مراسم افتتاحیه عظیم ترین رویداد ورزشی جهان نمی تواند چیز عجیبی باشد “

Image

اولین جایگذاری مشعل المپیک

اولین جایگذاری مشعل المپیک در سال ۱۹۳۶ در برلین ودر زمان رژیم نازی برگزار شد. علیرغم این حقیقت که هیتلر سازمان های فراماسونری را از آلمان اخراج نمود(در ظاهر او آنها را خدمتگزار یهودیان می دانست) اما رژیم او از این جوامع مخفی الهام میگرفت و به سمت عقايد آنان گرایش داشت! او برای نمادگرایی وتاسیس جوامع مخفی ارزش بسیاری قائل بود. هرمن روشنینگ در کتاب “از زبان هیتلر” آورده است:

“همۀ آن به اصطلاح پلیدی ها، اسکلت ها وسرهای مردگان، تابوت ها و اسرار، همه فقط بدرد ترساندن کودکان مي خورند. اما تنها یک موضوع خطرناک وجود دارد که من ازآنهاالگو برداري مي کنم. آنها در خود نوعی اصالت و نجابت مقدس دارند.آنها یک خط مشی سری را برای خود ایجاد کرده اند که نه تنها بخوبي اجرا شده، بلکه اين رويکرد از طريق نمادها واسرار به مرحله ي ظهور درامده است. سلسله مراتب سازماني و آئينهاي نمادين ورود به تشکيلات که می توان گفت بدون تکیه بر نیروی فکر وتنها از طریق کار بر روی تصور وجادوگری ونمادهای یک آیین عمل می کنند. همه اين موضوعات داراي عنصري خطرناک مي باشند٬ عنصري که من به آن غلبه کرده ام. آیا شما نمیدانید که حزب ما باید آن ویژگی را داشته باشد…؟نظم، که باید وجودداشته باشد – نظم و سلسله مراتب روحانيت سکولار وضددینی … ما یا فراماسون ها یا کلیسا، تنها یک نفر پیروز این میدان است ونه بیشتر، ما قویترین هستیم و دو گروه دیگر را شکست خواهیم داد. حزب نازی به شدت تحت تاثیر عرفان وتصوف آلمانی قرار داشت. چند عضو این حزب بخشی از جامعه نروژ بودند. یک جامعه ی مخفی که در مونیخ تاسیس شده بود. برخلاف تفاوت های ظاهری با دیگر جوامع مخفی مانند فراماسونری، در نهایت تمامی آموزه های درونی این جوامع یکسان هستند.”

Image

اما چه شد که بازیهای المپیک این مراسم تقریبا آیینی حمل مشعل را در خود جای داد؟

تلقی و درک از جایگذاری مشعل این است که می توان آن را نوعی باز آفرینی رسم یونانيان باستان دانست. در واقع این یک رسم در المپیک مدرن است که از بازیهای تابستان ۱۹۳۶ در برلین وبازیهای زمستان ۱۹۵۲ در اسلو آغاز شد اما ایده آن از افسانه ها دلربای یونانی درحدود قرون پنجم و ششم پیش از میلاد نشات می گیرد. بر اساس افسانه ها، پرومیتوس یک خدای دوستدار بشر بود که آتش، عنصر مقدس را ربود و آن را به دور از دید زئوس، پدر خدایان، به انسان بخشید.شعله از نور خورشید مشتعل می شود، با مشعلهای اضافی که از چند روز قبل برای جلوگیری از خاموش شدن مشعل در هوای ابری وبارانی روشن شده اند.یونانیان باستان مسابقات دو مشعل(lampadedromia) را برگزار می کردند که درآن تیم برنده یک شعله مقدس را شاید به عنوان بخشی از آیین پرستش پرومیتوس ومخالفت او با خدایان برای بخشش دانش به فانیان روشن می نمود. این جایگذاری مدرن توافقی است با راهبان روشن کنندۀ مشعل و تمدن رقیب روم. این مراسم همچنین روح صلح مقدس را سوگند می دهد. صلحی که در سراسر یونان باستان پیش از مسابقات المپیک ایجاد شد و به واسطه ی دوندگان به تمام کشور رسانده شد.

بنابه گفتۀ کرسیدا رایان (Cressida Ryan) دانشمند ادبیات کهن از دانشگاه آکسفورد، “این مراسم ملغمه اي از خرده اسطوره ها است. توافق برسر حقایق اهميت ندارد، زیرا این حقایق زمان زیادی را تا رسیدن به امروز پشت سر گذاشته اند.در سال ۱۹۲۸ در بازیهای المپیک آمستردام این مشعل روشن شد. اما از سال۱۹۳۶ بود که مراسم با مشعل به دستور رژیم نازی و موسس ورزشی کارل دیم شکل تازه ای به خود گرفت. در المپیا مشعلی با استفاده از نور خورشید و یک آینه ای خاص روشن شد و توسط دوندگان از بلغارستان، یوگوسلاوی، مجارستان، اطریش، چک اوسلواکی، کشورهایی که بعدا در قلمرو نازی قرار گرفتند، به برلین برده شد. آتش نماد رژیم هیتلر و مشخصه آن حرکت دسته جمعی برای مشعل بود.هدف رهبری ایجاد ارتباطی مستقیم با تمدن باستان بود. همانطوری که رایان توضیح می دهد آنها خواستار پلی نمادین میان یونان باستان و آلمان کنونی بودند. نور نماد پاکی است. نور خیره کننده، پاک، سفید و درخشنده یونان باستان بود که به افسانۀ آریایی راه یافت.آدلف هیتلر، لنی رویفنشتال فیلمساز را برای به تصویر کشیدن این افسانه و ساخت مستندی درباره ی این رویداد در فیلم المپیا در سال ۱۹۳۸ برگزید. پس از جنگ برای مسابقات لندن در سال ۱۹۴۸ برگزار کنندگان مسابقه ایده حمل مشعل را پذیرفتند. جدا از دوره های سخت و تلخ، مشعل در طول مسیر مورد استقبال انبوه مردم قرار می گرفت.از آن زمان به بعد، هر چهار سال یکبار طرح آن توسط کشور میزبان وبر طبق رسوم آن دهه تغییر می کنند

المپیک لندن ۲۰۱۲

به تصویر زیر دقت کنید.

دور تا دور استادیوم المپیک لندن با هرمهایی که رئوس آن نورانی خواهند شد احاطه شده است.
Image

Image

لوگوی المپیک لندن

آیا تا به حال لوگوی المپلک ۲۰۱۲ که قراره تو شهر لندن برگزار بشه رو دیدید؟

Image

به گفته طراحانش عدد ۲۰۱۲ رو نشون میده ، ضمن این که در داخل عدد ۲ نام شهر لندن و در داخل عدد ۰ نشان المپیک جا داده شده . اما در رابطه با اون قسمت مرکزی که به شکل مربع طراحی شده چیزی نخوندم . البته در یکی از وبلاگها خوندم که احتمالاً طراح خواسته شکل “چشم” رو ترسیم بکنه .به تازگی هم در چند وبلاگ داخلی و خارجی مطلبی جالب در مورد این لوگو دیدم ، اون هم این که هر قطعه از این نشان به ضمن این که یک عدد رو نشون میده ، نشانگر یکی از حروف الفبای انگلیسی هم هست .درواقع اولین عدد ۲ حرف Z ، عدد ۰ حرف O ، عدد ۱ حرف i و در نهایت دومین عدد ۲ حرف N رو نشون میده . همونطوری هم که در تصویر مشخصه ، اولین ۲ و آخرین ۲ (عدد دوی یکان و هزارگان) که دو حرف متفاوت رو نشون میدن به شکلی متفاوت باهم طراحی شدن .

با در کنار هم گذاشتن این حروف کلمه ZION به وجود میاد .با این فرض که این نشان کلمه ZION رو نشون میده ، وجود اون قطعه مرکزی هم معنی پیدا میکنه .اما ZION یعنی چه؟این کلمه بیش از همه برای یهودیان معنی و مفهوم داره . و معادل اون در زبان ما میشه “صهیون” .

Image

نکته خیلی جالب دیگه ای هم در این میان وجود دارد.

و آن شباهت بسیار زیاد این لوگو با نقشه و نمای ساختمان موزه هلوکاست است.

نماد المپيک ۲۰۱۲ به شکل موجودات تک چشم

ونلاک و مندویل، Wenlock و Mandeville نام عروسک‌های المپیک لندن هستند؛ اما چرا یک چشم دارند؟ آیا نمی‌توان گمانه‌زنی کرد که در پس طراحی این عروسک‌ها، اندیشه‌ای نهان شده است؟

در واقع این دو نماد دو نظر بند و دو طلسم هستند.

Image

این عروسک ها تنها با داشتن یک چشم، ناخودآگاه توجه ما را معطوف به علامت تک چشم دجال می کنند. تک چشم یکی از نمادهای اصلی دجال است و استفاده صریح از این نماد به عنوان یکی از نمادهای المپیک ۲۰۱۲ با توجه به اینکه لوگوی این دوره هم در ارتباط با فراماسونری بوده، می تواند در بردارنده این پیام باشد که می بایست منتظر اتفاقات جدیدی از این دست در برنامه های افتتاحیه و اختتامیه باشیم. برگزاری المپیک در انگستان و شهر لندن (مرکز و مهد فراماسونری در جهان) و آن هم در سال ۲۰۱۲، سالی که صهیونیست ها نگاه ویژه ای به آن دارند، خود نیز بسیار قابل تامل است.

Image

جالبه یکی از آنها دست بند پاور بالانس نیز به دست دارد.دست بندی که هموطنان و هنرمندان و ورزشکاران خرافاتی ما نیز بدون آنکه بداننند چیست به دست دارند.کمی به سایتهای فروش دست بند پاور بالانس سر بزنید و ببینید که چه بازاری به راه انداخته اند.در پس پرده در رابطه با این دو طلسم می توان نشانه های بسیاری را یافت.نشانه هایی که از برنامه های ایلومیناتی برای المپیک ۲۰۱۲ به عنوان بزرگتریم مناسک و مراسم شیطانی در قرن جدید ،خبر می دهد.در انیمیشنی عجیب نشان می دهند که این دو نشان عجیب و غریب تک چشم به مشابه دو قطره مذاب از یک مخزن پر از آهن ذوب شده به زمین می افتند.؟؟؟؟!!!کمیته بین المللی المپیک در راستای اوامر و دستورات اربابان ایلومیناتی خود در تاریخ ۱۹ مه سال ۲۰۱۱ این نمادها را رسما به عنوان نمادهای المپیک ۲۰۱۲ لندن معرفی کرد.

با نگاه کردن به آنها اولین چیزی که توجه شما را جلب می کند همان “چشم جهان بین” “چشم حوروس” است.به هرمی که در بالای سر عروسک سمت چپی قرار دارد توجه کنید.مثل اینکه امسال قرار است هرم ناتمام فراماسونری به قرار گرفتن سنگ نهایی به اتمام رسیده و تکمیل شود.شاید علامت “W” در بالای سر این عروسک و درون هرم به نشانWORLD باشد.

برخی از رموز عدید نهفته در این نمادها:

تاریخی که این نشان معرفی شد ۵/۱۹/۲۰۱۰ بود.

۵/۱۹/۲۰۱۰ = ۱۸ reduces as 666 = 33:33:33

بر سر این عروسکها حروف Wو M هک شده است که قرینه و عکس یکدیگرند.همانند دو مثلثی که ستاره شوم صهیونیست ها را می سازند.

جمع ارزش عددی این دو حرف در علم حروف می شود ۳۳

W & M = 33

بر سر یکی از این دو عروسک هرمی قرار دارد که با سه خط مزین شده است.نشانه ای از سه نقطه و سه خط است.سه ۱ و سه ۱۰٫ ۳۳

عروسک دیگر نیز تاجی بر سر دارد که نشان دهنده دو عدد ۳ است که از یکدیگر جدا شده اند.۳۳

شکل بدن عروسک سمت چپی شبیه یک قلب است.قلب و یک هرم در کنار یکدیگر در کابالا و تاروت نشان دهنده روشن بینی و دانشی است که از طرف لوسیفر اهدا می شود.

عروسک سمت راستی بدنی به شکل یک پنتاگرام و ۵ ضلعی است.که نشانه ای از جنگ است.

ساختمان پنتاگون نیز به همین دلیل ۵ ضلعی است.زیرا مرکز فرماندهی سپاه شیطان برای جنگ افروزی در جهان است.

این دو نماددر کنار یکدیگر می خواهند نشان دهند که جنگی در راه است که در خلال آن عده ای به روشنفکری شیطانی نائل خواهند شد.

ریشه این دو نام در کجاست؟

Wenlock یک اسم ایرلندی است.در ایرلندی به معنی “پسر بچه ای از صومعه مقدس “است.

Mandeville اسمی پسرانه است که ریشه ای فرانسوی دارد و معنی آن “شهر بزرگ “است.Graet town

وقتیکه این دو نام را با هم دیگر بخوانیم بصورت تحت الفظی این جمله خوانده می شود:

WE UNLOCK MAN DEVIL

آنها می خواهند یک دیو را از بند رها کنند

ایلومیناتی برنامه ای دارد تا ابلیس ،پادشاه تاریکی را آزاد کند.شاید این المپیک پیش پرده اتفاقاتی باشد که در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ قرار است روی دهد.کسی چه می داند؟شاید در سال اینده همه زمین را در برابر موجودات بیگانه و فضایی که به زمین حمله می کنند،متحد کنند.پسر بچه ای که از صومعه مقدس می آید و شهر بزرگ.عیسی (ع) و مهدی(عج) پادشاهان عالم نور هستند.

ولی در آن سوی ماجرا پادشاه سیاهی و تاریکی برای جلب توجه و ظاهر شدن و اجرای طرح بزرگ نظم نوین جهانی به خون و خونریزی احتیاج دارد.او تشنه یک مناسک و مراسم بزرگ و پر خون است که در آن انسانها قربانی شوند.او از خون های ریخته شده بر زمین انرژی می گیرد.ممکن است که قتل عام بزرگ و خونین در المپیک لندن و یا در زمان برگزاری این مناسک شیطانی به را افتد.احتمال دارد پروژه ای مشابه ولی بزرگتر از پروژه ۱۱ سپتامبر نیویورک تکرار شود.دروغی بزرگ که عملیات پرچم دروغین دیگری را آغاز دهد.بعید نیست که در این میان ایران را متهم کنند تا کار خود را با ایران یکسره کنند.

سایتهای زیادی در این تلاشند که احتمال یک حمله تروریستی هسته ای را در زمان برگزاری بازی های المپیک قوی نشان دهند.اولین متهم چنین سناریوی دروغین و شیطانی ،ایران خواهد بود.یا اینکه حادثه ای برای تیم ورزشی رژیم صهیونیستی روی دهد.ویدیو هایی در اینترنت گسترش یافته و پخش شده است که در آن ادعا شده که در زیر مکانی که اکنون پارک المپیکOlympic Park بنا شده است،قبلا یک پایگاه نگهداری مواد هسته ای بوده است.شایعاتی در اینترنت مطرح شده مبنی بر اینکه بیش از ۲۰۰٫۰۰۰ کیسه حمل جسد که هر کدام قابلیت نگهداری ۴ تا ۵ بدن را دارند از آمریکا به لندن ارسال شده است.من منبعی که بتواند با دقت چنین اخباری را تائید کند پیدا نکردم ولی چیزی که مسلم است جو روانی شدید در این زمینه ایجاد شده است.در حال حاضر لندن به یک پادگان نظامی بزرگ تبدیل شده است.

اگر می توانید سایت یوتیوب را باز کنید

این فیلم را نگاه کنید:

کلیک کنید

ILLUMINATI GAME CARDS

در بررسی های خود در این رابطه به یک مورد عجیب و جالب نیز برخورد کردم.در سال ۱۹۸۰ فردی به نام استیو جکسون کمپانی بازی خودبه نام استیو جکسون گیمز را راه اندازی کرد.این کمپانی کارتهای بازی ،تخته های بازی و مجله های بازی تولید می کند.یکی از بازی های ساخته شده توسط این کمپانی ،یک سری کارتهای بازی است به نام Illuminati card Game

این لینک را چک کنید:

http://en.wikipedia.org/wiki/Illuminati_%28game%29

ایده طراحی چنین بازی از روی کتابهای رمان سه گانه The Illuminatus! Trilogy نوشته Robert Shea وRobert Anton Wilson گرفته شده است.این کتابها در سال ۱۹۷۵ نوشته شدند.

این رمان سه گانه خود می تواند موضوع مطلبی جداگانه و مفصل باشد که مجال پرداختن به آن در این مطلب نیست. این لینک را می توانید برای آشنایی با این داستانها بررسی کنید:

http://en.wikipedia.org/wiki/The_Illuminatus!_Trilogy

نکته عجیبی که می خواهم به آن اشاره کنم این است:

در سال ۱۹۹۰ مخترع این کارت بازی ها Steve Jackson سری جدید از این کارتهای بازی را طراحی کرد و آن را INWO نام نهاد.INWO مخفف “Illuminati New Word Order” است.

حقیقت این است که جکسون بازی طراحی کرده است که بسیار بسیار زیاد نزدیک با طراحی و برنامه ای است که خود ایلومیناتی برای جهان ریخته است.همان نظم نوین جهانی و یا پادشاهی دجال.اینکه او چگونه از چنین اطلاعاتی آگاهی داشته است و به آنها دست یافته خود جای سئوال است.در این سری کارتهای طراحی شده ،بسیاری از حوادثی که بعدا قرار بوده روی دهد در دهه ۱۹۹۰ پیشگویی شده است.مثلا به نمونه های زیر توجه کنید:

حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله تروریستی به برجهای دوقلو

حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله تروریستی به پنتاگون

نشت نفت در خلیج مکزیک

آنفولانزای مرغی

البته در رابطه با این کارتها و روش بازی با آنها و رازهای عجیبی که در آن وجود دارد مطالب زیادی می توان نوشت.

اما یکی از بحث بر انگیزترین این کارتها کارت زیر است که برخی آن را به حادثه زلرله سال ۲۰۱۱ ژاپن مربوط می دانند و البته برخی نیز آن را نشان دهنده فاجعه ای می دانند که قرار است در المپیک لندن روی دهد. به هر حال هر چه که باشد موضوع قابل توجه و جالبی هست . عده ای از سایتهای اینترنتی مدعی شده اند که این حادثه به زلزله و سونامی سال ۲۰۱۱ ژاپن و توکیو مربوط است.

در پایین تصویر برج ساعت WAKO در توکیو را مشاهده می کنید:

عده ای به این کارت استناد می کنند و ادعا دارند که زلزله و سونامی سال ۲۰۱۱ با دخالت بشر و زیر نظر ایلومیناتی روی داده است تا سلطه و تسلط خود بر اقتصاد ژاپن و نیروگاه های هسته ای این کشور را محکم کنند. ولی عده ای دیگر برج ساعت نشان داده شده در کارت را منطبق بر برج ساعت معروف شهر لندن یا همان BIG BEN می دانند.

اگر فرض کنیم که در این کارت خراب شدن ساعت بیگ بن نمایش داده شده است به نکته عجیب و جالبی نیز می رسیم. به رنگ لباسهای افرادی که در این کارت وجود دارند دقت کنید.شباهت عجیبی بین رنگ این لباسها با رنگ حلقه های المپیک وجود دارد. اخیرا شبکه صهیونیستی BBC سریالی را پخش کرد که در آن نشان می داد که انفجاری هسته ای در لندن در زمان بازی های المپیک روی داده است.

المپیک لندن در روز جمعه ۲۷ جولای آغاز می شود.جالب اینجاست که المپیک سال ۱۹۹۶ آتلانتا نیز در روز ۲۷ جولای آغاز شد و در همین روز فردی به نام Eric Rudolph تلاش کرد تا یک انفجار تروریستی را در این المپیک ایجاد کند. ارتش بریتانیا لندن را به یک منطقه نظامی تبدیل کرده است. انواع و اقسام سلاحهای سبک و سنگین برای تامین امنیت لندن مورد استفاده قرار گرفته است.از موشکهای زمین به هوا گرفته تا جت های جنگنده ،کشتی های جنگی خاکی دریایی و تانک های سنگین.

اینکه آیا واقعا ایلومیناتی قصد دارد در المپیک لندن یک مراسم و مناسک عظیم قربانی انسانی راه بیاندازد یا نه را نمی دانم ولی شواهد و نشانه هایی جدی در این زمینه وجود دارد. ممکن است که صهیونیست ها و ایلومیناتی قصد داشته باشند که یک کشتار بزرگ را به راه بیاندازند و باز آن را پیراهن عثمان کنند.حادثه ای که پس از آن ایران را متهم کنند.

یک نشانه دیگر

سریالی به نام Spook:Code 9 در سال ۲۰۰۸ توسط شبکه صهیونیستی BBC پخش شد. داستان این سریال از آنجا آغاز می شود که پس از المپیک لندن در سال ۲۰۱۲ شهر لندن بر اثر یک حمله تروریستی هسته ای تخلیه شده است و دولت بریتانیا از لندن به منچستر نقل مکان کرده است. در این سریال اینگونه عنوان می شود:” اکنون سال ۲۰۱۳ میلادی است.یک سال پس از آنکه بمب بر سر لندن فرو افتاد.پس از آن حمله هسته ای لندن تخلیه شده است.دفتر مرکزی سازمان MI6 در لندن به نام Thames House تخریب شده است و سازمان MI6 نابود شده است.مامورانی که جان سالم به در برده اند و باقی مانده اندتیم های جدیدی را در سرتاسر کشور تشکیل می دهند تا از حملات هسته ای بعدی جلوگیری کنند.”

یک نشانه دیگر

در سال ۲۰۰۷ فیلمی ساخته شد و پخش شده به نام FLOOD(سیل).در این فیلم نشان می دهد که در اثر یک توفان و سیل عظیم سدهای رودخانه تیمز Thames Barrier تخریب می شوند.

این فیلم را ببینید:

http://www.youtube.com/watch?feature=pl ... BWhO5iOq74

دیوید راکفلر یکی از اربابان پشت پرده و اعضاء خاندان معروف ایلومیناتی است.

او جمله مشهوری دارد:

“We are on the verge of a global transformation. All we need is the right major crisis and the nations will accept the New World Order.” – David Rockefeller

“ما در لبه یک تحول و تغییر جهانی بزرگ قرار گرفته ایم.تمام آنچه که ما نیاز داریم یک بحران بزرگ و عظیم است که در زمان مناسب روی دهد و پس از آن تمام ملتهای جهان نظم نوین جهانی را پذیرا شوند.”

در این رابطه این فیلم را نیز ببینید:

http://www.youtube.com/watch?feature=pl ... cFthuwiLaA

اربابان و اعضاء رده بالای ایلومیناتی چون راکفلرها خیلی زیرک و مکار و ناقلا هستند.آنها به خوبی می دانند که چگونه پیامها و پیغامهای مهم خود را در پوشش و لفافه نمادگرای و سمبولیزم مخفی کنند و پخش کنند تا تمام اعضا ایلومیتانی و فراماسونری در جهان آن را درک کنند و دریافت کنند.در صورتیکه ۸۰% مابقی مردم جهان در رابطه با آن در بی خبری کامل بسر ببرند.

آیا این نشانه ها پیامی نیست که از وقوع حادثه ای عظیم در المپیک ۲۰۱۲ قرار است روی دهد؟

– یک مناسک بزرگ فربانی که در خلال آن خون انسانهای بیشماری ریخته شود،زمینه ساز مناسبی برای ظهور دجال آخر الزمان خواهد بود.ظهور پادشاه تاریکی.

– ممکن است چنین کشتاری توسط انفجار یک بمب اتمی انجام پذیرد و پس از آن ایران به اقدام آن متهم شود.

– آنها ممکن است به آرامی آشوب و هرج و مرجی عظیم را در زمین ایجاد کنند و چنین القاء کنند که یک جنگ هسته ای جیات زمین را تهدید می کند. در ادامه این سناریو ، پس از آن سفینه ها و بشقاب پرنده های بیگانه های فضایی ظاهر می شوند. آنها احتمالا در سال ۲۰۱۳ خود را عیان کرده و نمایان می کنند.

– آنها پس از آن نظم نوین جهانی NEW WORLD ORDER را عیان می کنند.احتمالا در همان تاریخی که از قبل برای ان زمینه سازی کرده اند.یعنی ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ .و این نظم نوین جهانی از سوی سایر کشورها و ملتها پذیرفته می شود.

– وقتیکه مردم زمین متوجه می شوند که نمی توانند در جنگی که با موجودات فضایی آغاز شده است برنده شوند پشت سر دجال و پیروان او متحد شده و دجال ادعا می کند که با استفاده از قدرت بشری آنها را شکست خواهد داد.

– پس از پایان یافتن جنگ با بیگانه های فضایی تمام فرزندان نور که مخالف سلطنت دجال و نظم نوین جهانی هستند جمع آوری شده و کشته می شوند.

نشانه ای دیگر موسیقی رسمی و اوریجنال المپیک ۲۰۱۲ لندن را یک گروه موسیقی راک انگلیسی به نام میوزMuse آماده کرده است.

به متن این آهنگ که آن را “نجات” Survival نام نهاده اند دقت کنید:

Race, life’s a race
And I am gonna win
Yes, I am gonna win

And I’ll light the fuse
And I’ll never lose
And I choose to survive
Whatever it takes

You won’t pull ahead
I’ll keep up the pace
And I’ll reveal my strength
To the whole human race

Yes I am prepared
To stay alive
And I won’t forgive,
Vengeance is mine
And I won’t give in
Because I choose to thrive

Yeah, I’m gonna win!

رقابت،زندگی یک رقابت است

و من پیروز خواهم شد

بله.من پیروز خواهم شد

من چاشتی بمب را روشن خواهم کرد

و من هیچگاه نخواهم باخت

و من اراده کرده ام که باقی بمانم

هر چه می خواهد بشود،بشود

تو نمی توانی از من جلو بزنی

من با همان سرعت ادامه می دهم

و من قدرت خویش را آشکار خواهم کرد

و آن را به تمام نژاد بشر نشان خواهم داد

بله من کاملا آماده شده ام

تا اینکه زنده بمانم

و من نخواهم بخشید

انتقام از آن من است

چون من می خواهم به پیش روم

بله ،من پیروز خواهم شد

این ترانه متن عجیبی دارد نه؟ آیا این همان پادشاه تاریکی نیست که می خواهد قدرت خویش را آشکار کرده و به نژاد بشری نشان دهد؟ او نخواهد بخشید و انتقام از آن اوست.

اگر چنین سناریویی واقعا طراحی شده باشد.. اگر واقعا قرار باشد تا در زمان روی دادن این مناسک در لندن در هر جای جهان کشتاری در مقیاس بزرگ روی دهد و قربانی های انسانی بیشتری به شیاطین تقدیم شود.. احتمالا مقدمات لازم نیز برای آن آغاز شده است. مقدماتی چون کشتار مردم در سینمایی در آمریکا توسط یک دانشجوی علوم عصبی؟؟؟ آن هم در حین نمایش فیلم بت من؟؟؟

آیا واقعا قرار است تا شوالیه تاریکی به پا خیزد؟این نام نام همان فیلمی بت من است که جدیدا بروی پرده ها رفته است و در حین تماشای آن تماشاچیان به رگبار بسته می شوند.DARK KNIGHT RISE و یا کشتار یهودیان صهیونیست در بلغارستان؟

بسم الله الرحمن الرحیم

وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا

و بنی اسرائيل را خبر داديم که : دوبار در زمين فساد خواهيد کرد و نيز سرکشی خواهيد کرد ، سرکشی کردنی بزرگ

فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً

چون از آن دوبار وعده نخستين در رسيد ، گروهی از بندگان خويش را که ، جنگاورانی زورمند بودند ، بر سر شما فرستاديم آنان حتی در درون خانه ها هم کشتار کردند و اين وعده به انجام رسيد

ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا

بار ديگر شما را بر آنها غلبه داديم و به مال و فرزند مدد کرديم و بر شمارتان افزوديم

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا

اگر نيکی کنيد به خود می کنيد ، و اگر بدی کنيد به خود می کنيد و چون وعده دوم فرا رسيد ، کسانی بر سرتان فرستاديم تا شما را غمگين سازند و چون بار اول که به مسجد در آمده بودند به مسجد در آيند و به هر چه دست يابند نابود سازند

پیشتر از احتمال روی دادن یک عملیات تروریستی در حین بازیهای المپیک لندن و یا ایجاد یک کشتار بزرگ در سطح جهانی و انتساب آن به ایران و ایجاد یک عملیات Operation False Flag دیگر،مشابه حملات یازده سپتامبر بحث کردیم.

Image

البته ذکر کردیم که همه اینها یک احتمال است و ما در باره روی دادن صد در صد آن و حتمی بودن آن نمی توانیم با قاطعیت اعلام نظر کنیم ولی چیزی که با قاطعیت می توان در رابطه با این بازی ها اعلام کرد این است که این بازی ها یک مناسک و مراسم شرک آلود و شیطان پرستانه است که در مقیاسی بزرگ برگزار می شود و صدها هزار نفر بطور مستقیم در آن شرکت کرده و میلیاردها نفر از طریق شبکه های تلوزیونی آن را مشاهده خواهند کرد. البته بیش از ۹۰% آنهایی که در آن شرکت می کنند و یا آن را مشاهده می کنند نمی دانند که فلسفه نهفته در این مناسک و مراسم ها در چیست؟ و ریشه آنها از کجا نشات گرفته است؟اکثریت مردم قرار است تا کورکورانه تبعیت کنند و اطاعت کنند.چون ذهن ها اینگونه برنامه ریزی شده است. اطاعت بدون چون و چرا؟

OBEY

عموم مردم با آئین های رازآلود و مناسکها و مراسم های جادوگران کابالیست قرن۲۱ اشنایی کافی ندارند .شناخت سمبلیزم و رازآلودگی که در این مناسک ها وجود دارد مستلزم دقت زیاد و داشتن مطالعات و اطلاعات کافی در این زمینه ها می باشد که غالب مردم فاقد آن هستند.همین است که بسیاری از افرادی که همین الان این مطالب را می خوانند ما را متوهم و روان پریش فرض می کنند و این حرفها را جدی نمی گیرند.البته انتظار بیشتری هم از اینگونه افراد نیست.

در طول قرنهای اخیر مجامع مخفی و ایلومیناتی که تمام کانونهای ثروت و قدرت جهان ما را در اختیار گرفته به خوبی توانسته است که اکثریت تودهای مردم را در خواب غفلت فرو برده و از آنها گوسفندانی مطیع و رام بسازد.بردگانی که به خوبی شستشوی مغزی شده اند و آجر به آجر این هرم ناتمام شیطانی را ساخته اند.اما این خواب غفلت و این راضی شدن به تنعمات دنیوی و دل دادن به این دنیای ظاهر فریب و پر رنگ و لعاب چندان هم به طول نخواهد انجامید.دیر یا زود اربابان پس پرده و شیطان صفت ایلومیناتی برنامه های شوم خود در زمینه کاهش جمعیت جهان را به اجرا خواهند گذاشت و این غافلین شاد و به خواب فرو رفته را به سوی مسلخ ها و قربانگاه های خود هدایت خواهند کرد و سر خواهند برید.



در این قسمت می خواهم به نکاتی که در رابطه با مراسم افتتاحیه این بازی ها برخوردم،اشاره کنم و کمی در رابطه با راز و رمزهای نهفته در این مراسم با شما صحبت کنم.اول از همه اگر می توانید سایت یوتیوب را باز کنید، این فیلم را که در رابطه با مراسم افتتاحیه این بازی ها هست ببینید.مسئول برگزاری این مناسک در جمع خبرنگاران در رابطه با مراسمی که قرار است انجام گیرد صحبت می کند.

http://www.youtube.com/watch?feature=pl ... Qm5gtksQds

برای این مراسم پر هزینه که قرار است در افتتاحیه بازیها اجرا شود نام Green and Pleasant انتخاب شده است.Green and Pleasant به فارسی یعنی “سبز و خرم”.

Image

خوب سبز و خرم مگر چه اشکالی دارد؟ هیچ.

ولی من متوجه شدم که این نام نام یکی از اشعار معروف ویلیام بلیک است.William Blake.

William Blake

William Blake یکی از معروفترین شاعران و نقاشهای قرن ۱۸ و۱۹ انگلیسی است.البته او قبل از آنکه به عنوان یک شاعر و نویسنده و هنرمند مطرح شده باشد ،فردی بود که بیشتر به علوم خفیه و انجمن های راز ورزانه انگلستان علاقه داشت.در لیست های منتشر شده برای لژها فراماسونری انگلستان ذکر شده که ویلیام بلیک از سال ۱۷۹۹ تا ۱۸۲۷ استاد اعظم لژهای فراماسونری Druid Order f بوده است.او در آثار و اشعار خود بیشترین حمله را به کلیسا و مذهب می کرد .اشعار او سرشار از نمادگرای و اسطوره شناسی است.او دیدگاه های خود را در غالب نمادگرای فوق العاده پیچیده ای در اشعار و نقاشی های خود نشان می دهد.

به برخی از تابلوهای او نگاه کنید:
Image Image Image

برای دیدن بقیه اثار او می توانید از لینک زیر استفاده کنید:

http://www.gailgastfield.com/blake3.html

این آثار مملو از مفاهیم و سمبل های راز ورزانه و ظریف است و در رابطه با هر کدام از آنها ساعتها می توان بحث کرده و آنها را تفسر کرد.یکی از شرک آلود ترین اشعار او اثری است به نام The Marriage of Heaven and Hell در این اثر او شیطان را یک قهرمان شجاع نشان می دهد که شجاعانه در برابر خداوند زورگو و قدرت طلب طغیان کرده و برای آزادی قیام می کند.

Image

او نه تنها یک شیطان پرست مشرک و ملحد بوده است بلکه از نظر اخلاقی نیز مروج فساد اخلاقی بوده است.او یکی از پیشگامان و طلایه داران جنبش آزادی جنسی Free Love Movement در قرن نوزدهم میلادی بوده است.او مروج این عقیده بود که ازدواج یک نوع بردگی است.جنبشی که او به راه انداخت طرفداری از هم جنس بازی،زنای محصنه،فاحشه گرایی و سقط جنین را تبلیغ می کرد.در اصل فسادی که امروزه جوامع غربی و متاسفانه جوامع شرقی را در نوردیده و تسخیر کرده است مدیون تلاشهای این جنبش است که از اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرا نوزدهم توسط افرادی چون ویلیام بلیک آغاز شد.شرح کفریات و فساد این فرد شیطان پرست اگر نوشته شود،خود مثنوی هفتاد من می شود.همین اندازه در رابطه با اشعار و نقاشی های او کفایت می کند.

بحث در باره آثار و اشعار ویلیام بلیک و شرکیات و کفریاتی که او در اشعار خود می گوید،خود نساز به مجالی مفصل و فرصت و حوصله ای دیگر دارد.دوستانی که علاقه دارد بیشتر با این شخصیت آشنا شوند می توانند این لینک را ملاحظه کنند:

http://en.wikipedia.org/wiki/William_Blake

اما آنچه که به ما در اینجا مربوط است این است که این نامگذاری Green and Pleasant با الهام گیری از یکی از آثار و اشعار ویلیام بلیک انتخاب شده است.نام این شعر “اورشلیم” “Jerusalem” است.؟؟!! همه به خوبی می دانیم که اورشلیم و هیکل سلیمان قبله آمال تمام این جادوگران کابالسیت و شیطان پرست است و آنها برای بازسازی بت خانه مشرکانه خود در آنجا له له میزنند. آنها تلاش وسیعی را برای تخریب مسجد الاقصی و جایگزینی ان با یک بت کده مشرکانه که در آن شیطان را پرستش کنند،مدتهاست که آغاز کرده اند.

Image

شعری که وقتی آن را می خوانید،بهتر متوجه می شوید که چرا این مراسم و مناسک صهیونیستی ترین ،مناسکی است که تا به حال برای بزرگداشت “صهیون” ZION در جهان و با شرکت میلیاردها نفر ،برگزار شده است. با خواندن این شعر بهتر متوجه می شوید که چرا لوگوی بازی های المپیک لندن باید نوشته ZION صهیون باشد.


این شعر از ویلیام بلیک:

And did those feet in ancient time.
Walk upon Englands mountains green:
And was the holy Lamb of God,
On Englands pleasant pastures seen!

And did the Countenance Divine,
Shine forth upon our clouded hills?
And was Jerusalem builded here,
Among these dark Satanic Mills?

Bring me my Bow of burning gold;
Bring me my Arrows of desire:
Bring me my Spear: O clouds unfold!
Bring me my Chariot of fire!

I will not cease from Mental Fight,
Nor shall my Sword sleep in my hand:
Till we have built Jerusalem,
In England’s green & pleasant Land

این شعر سرشار از معانی سمبلیک و مخفی راز آلود است


ترجمه:
و در آن روزگاران کهن،آن گامها و قدمها در کوستانهای سبز انگلیس قدم زدند.
و بره مقدس خداوند در مراتع خرم انگلستان دیده شد!

آیا آن چهره الهی بر تپه های ابرگرفته ما تجلی کرده و تابیده است؟
آیا “اورشلیم” در میان این آسیابهای تاریک شیطانی ساخته شده است؟

کمان زرین و آتشین مرا بیاورید.
تیرهای هوس مرا بیاورید.
نیزه مرا بیاورید. های ابرها به کناری بروید!
ارابه آتشین مرا بیاورید!

من دست از این جنگ و نبرد ذهنی و مغزی نخواهم کشید.
و شمشیرش در دستانم نخواهد خفت.
تا زمانیکه اورشلیم را بنا سازم
اورشلیم را در انگلستان ” سبز و خرم” بنا سازم

خدای من؟!!
آیا دیگر از این آشکارتر می توان نشان داد که منظور آنها از حک کردن کلمه ZION به عنوان لگوی المپیک ۲۰۱۲ چیست؟
آنها می خواهند اورشلیم را در انگلستان سبز و خرم بنا کنند؟!!

حتما تیم ورزشکاران اعزامی ما هم پس از یک دقیقه سکوت برای قربانیان سوخته شده در اتوبوس صهیونیستها در بلغارستان ،برای برپایی اورشلیم کف و سوت هم خواهد زد. ؟؟!!
همانگونه که در فیلم مشاهده کردید.طراح این مناسک یک کارگردان انگلیسی به نام Danny Boyle است.او می گوید که قرار است در این مراسم از حیوانات واقعی که تعداد آنها ۱۱۹ عدد هست ،استفاده شود. ۱۱۹؟
۹ ۱۱

Image


راز علاقه این جماعت شیطان پرست به ۹ -۱-۱ چیست؟؟؟

این لینک را مطالعه کنید:

http://www.guardian.co.uk/sport/2012/ju ... anny-boyle

او عنوان می کند که در این مراسم ناقوس بزرگی که در استادیوم نصب شده است به صدا در خواهد امد و تمام حضار با صدای آن تحت تاثر قرار خواهند گذفت. ؟؟؟ ناقوس؟؟؟
این ناقوس و زنگ بزرگ دقیقا روبروی درختی که بر فراز صخره نصب شده است قرار خواهد گرفت.
و یک درخت بلوط.درخت بلوطی که بر بالای صخره ای در استادیوم قرار گرفته است.درخت بلوط؟خوب مفاهیم سمبلیک و اسطوره ای مربوط به ناقوس و درخت بلوطی که قرار است در مراسم رونمایی شوند در چیست؟

Image

آیا این درخت همان درخت زندگی Tree of Life نیست؟ ایا این درخت به اسطوره اوزیریسس مربوط نیست؟

و از همه عجیب تر مار؟ مار را در تصویر زیر می بینید؟

Image

آیا مار را می بینید که چگونه به سوی درخت می خزد؟ آیا مار و درخت و این باغ شما را به یاد داستانی نمی اندازد؟

با ما باشید.ان شاء الله در قسمت بعدی در رابطه با این ناقوس و این درخت بیشتر خواهید شنید.

نویسنده : امین روستاپور
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تاريخ نگرش و رويكرد كشورهاى غربي نسبت به زنان

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه نوامبر 11, 2017 12:50 pm

تاريخ نگرش و رويكرد كشورهاى غربي نسبت به زنان
پوزه بندهایی برای تنبیه زنان در انگلستان!


همزامان با دوران تمدن اسلامي و كستره آن در شرق تا غرب جهان، در كشورهاي اروبايي از جمله انگلستان و اسکاتلند از پوزه بندهایی برای تنبیه زنان غرغرو و ورّاج استفاده میشد.این پوزبندهای فلزی روی سر بسته شده و زبانه ای فلزی داشتند که داخل دهان قرار میگرفت.

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

جشنهای عجیب تازه مدشده در ميان اهل باطل در ایران!

پستتوسط najm134 » يکشنبه نوامبر 19, 2017 7:22 pm

جشنهای عجیب تازه مدشده در ميان اهل باطل در ایران!


حالا مدت‌هاست که برگزاری این جشن تولدهای پرهزینه که بیشترشان هم به نیت جمع کردن فالوور بیشتر در اینستاگرام برگزار می‌شود، برای خیلی از این پدر و مادرها تکراری شده و از این رو دست به خلاقیت زده‌اند و جشن‌هایی برگزار می‌کنند که هیچ‌گاه در فرهنگ ما ایرانی‌ها جایی نداشته است. جشن‌های عجیبی که تصاویرش با افتخار در فضای مجازی به هم به اشتراک گذاشته می‌شود!

«امروز جشن گودپای پمپرز شاینا جون بود؛ خیلی خوش گذشت.»، «آیتا جون امروز برای اولین بار راه رفت؛ مرسی از مهمونایی که تو جشنمون شرکت کردن.»، «امروز جشن تعیین جنسیت بچه ما بود؛ مرسی که اومدید؛ خیلی خوش گذشت.» و... این جملات کوتاه اینستاگرامی برایتان تکراری و آشنا نیست؟ روزانه عکس چند شاینا و آیتا و... را لایک می‌کنید و در جریان لحظه لحظه زندگی‌شان هستید؟

همه چیز از جشن تولدهایی شروع شد که همه‌شان با یک میز بزرگ و بادکنک های هلیومی رنگی و یک تم مشخص تزیین می‌شدند و تنها چند دقیقه پس از برگزاری در صفحات اینستاگرام به اشتراک گذاشته می‌شدند. پدر و مادرهایی که لباس‌هایشان را با کودکشان ست می‌کنند و به معنای اینکه خیلی والدین خوبی هستند، عکس‌های خصوصی‌شان را در شکل و شمایل مختلف به اشتراک می‌گذارند تا به فالوورهای صفحه‌شان بگویند، خیلی خانواده شاد و خوشحالی هستند.

حالا مدت‌هاست که برگزاری این جشن تولدهای پرهزینه که بیشترشان هم به نیت جمع کردن فالوور بیشتر در اینستاگرام برگزار می‌شود، برای خیلی از این پدر و مادرها تکراری شده و از این رو دست به خلاقیت زده‌اند و جشن‌هایی برگزار می‌کنند که هیچ‌گاه در فرهنگ ما ایرانی‌ها جایی نداشته است. جشن‌های عجیبی که تصاویرش با افتخار در فضای مجازی به هم به اشتراک گذاشته می‌شود!

جشن «گودپای پمپرز»

Image

جشن «گودبای پمپرز» یا همان خداحافظی با پوشک یکی از این جشن‌های عجیب است که اتفاقا این روزها سر و صدای زیادی هم کرده است. محتوای جشن به این صورت است که والدین، از اینکه کودکشان می‌تواند از این به بعد بدون استفاده از پوشک زندگی کند، بسیار خوشحال هستند. آن‌ها جشنی ترتیب می‌دهند که در این جشن تمام المان‌ها به صورت پوشک و یا ... طراحی شده است. میهمانانی هم به این جشن دعوت می‌شوند و از این بابت که کودک خانواده دیگر پوشک ندارد، می‌رقصند و دست می‌زنند و خیلی از این بابت شادند.

جشن «تاتی»

جشن «تاتی» در واقع جشن اولین قدم برداشتن‌های کودک است. طبعا هر پدر و مادری از اینکه فرزندشان بتواند به تنهایی اولین قدم‌های زندگی‌اش را بردارد، خوشحال هستند. اما پدر و مادرهایی هم هستند که خوشحالی‌شان از این بابت انقدر زیاد است که به این مناسبت جشن برگزار و میهمان دعوت می‌کنند. معمولا المان‌های این جشن به شکل کفش و پا طراحی می‌شوند و محتوای جشن ابراز شادمانی از روند رشد و نمو کودک است.
جشن «تعیین جنسیت
»
Image Image
از دیگر جشن‌های باب شده این روزها جشن تعیین جنسیت است. در این جشن میهمانان دعوت شده به مراسم از جنسیت بچه‌ای که در شکم مادر است، خبر ندارند. جشن با المان‌های آبی و صورتی طراحی می‌شود که رنگ آبی نماد فرزند پسر و رنگ صورتی نماد فرزند دختر است. میهمانان پس از چند ساعت حضور در میهمانی پس از برش کیک از جنسیت بچه مطلع می‌شوند و به شادمانی می‌پردازند.
این جشن‌ها در حالی برگزار می‌شوند که با جزییات هر چه تمام‌تر در فضای مجازی با دیگر کاربران به اشتراک گذاشته می‌شوند و موضوع مهم این است که پیداست اغلب افرادی که به برگزاری چنین جشن‌هایی اصرار دارند، از طبقه متوسط جامعه هستند که علاقه دارند، خود را والدینی مهربان، دلسوز و با سلیقه نشان دهند. اما پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا جشن‌هایی که به تازگی مرسوم شده‌اند، مگر همان مراحل رشد و نمو عادی یک انسان را نشان نمی‌دهند؟ آیا همان جشن تولدهای سالانه نمی‌توانند حق مطلب را ادا کنند؟ آیا فقط مادرانی که علاقه به برگزاری جشن‌های پرهزینه دارند، پدران و مادران خوب و دلسوزی هستند؟
آنچه به عنوان مصداق در پاراگراف‌های بالاتر خواندید همه نمونه‌های ایرانی بودند که در کشورهای اروپایی نمی‌توانید مشابهش را با این شدت و غلظت پیدا کنید. در خارج از مرزها و آنسوی دنیا افرادی زندگی می‌کنند که به تجمل‌گرایی شهره‌اند و سال‌هاست فرهنگ کاخ نشینی دارند اما آیا شما تا بحال شاهد برگزاری چنین جشن‌هایی از سوی آن‌ها بوده‌اید؟ شاید هم چنین جشن‌هایی را برگزار می‌کنند اما هیچ علاقه‌ای به اشتراک آن‌ها در فضای مجازی ندارند.

Image

عکسی که می‌بینید، مربوط به جشن تولد فرزند ایوانکا ترامپ است. خانواده‌ای ثروتمند و کاخ‌نشین که به تجمل‌گرایی در کشورشان شهره‌اند. با این‌حال تصویری که دختر رییس‌جمهور از جشن تولد فرزندش در صفحه خود به اشتراک گذاشته، این تصویر است. جشنی که کاملا خانوادگی و خصوصی است. خبری از تم تولد، فرشته‌های والت‌دیزنی و... هم نیست. آنچه به نمایش گذاشته شده یک دورهمی کوچک خانوادگی است.

Image

این تصویر نیز مربوط به خانواده سلطنتی بریتانیا است. کیت و شاهزاده ویلیام زوج محبوب انگلیسی‌ها هستند و در کاخ باکینگهام زندگی می‌کنند. کیت و ویلیام دو فرزند دارند که بسیار برای ملکه انگلستان مهم و دوست‌داشتنی هستند.به گزارش ایسنا، اما این خانواده تاکنون هیچ تصویری را از مراسم و جشن‌های خصوصی فرزندان خود منتشر نکرده‌اند. قطعا آن‌ها هم پدر و مادرانی دلسوز هستند که برای فرزندانشان جشن تولد برگزار می‌کنند اما به هر دلیلی خانواده سلطنتی هیچ‌ عکسی از این مراسم منتشر نمی‌کنند.
ما ایرانی‌ها همیشه، هر جایی که بوده‌ایم به فرهنگمان بالیده‌ایم. اتفاقا جشن گرفتن و شاد بودن همیشه در فرهنگ ما جایگاه ویژه‌ای داشته است. جشن «آش دندونی»، «حمام زایمان» و جشن نام گذاری توسط بزرگ‌ترهای فامیل سال‌های سال در جمع‌های خانوادگی و صمیمانه ما رواج داشته است. آنچه مورد بحث است، جشن‌های نوین اینستاگرامی است که ریشه مشخصی ندارند و رسم و رسومی هم پشت سرشان نیست. این جشن‌های عجیب واقعا تا کجا قرار است، ادامه‌دار باشند؟
اينكه اهل باطل در باطلشان جدي باشند، تعجبي ندارد اما اينكه اهل حق در التزام و اقامه و نشر امر حق سست و مردد باشند و به عوام رايج و اهل باطل نگاه كنند جاي تعجب دارد .
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

قرن بيست و يكم و به رسميت نشناختن تساوي حقوق زنان

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه دسامبر 03, 2017 5:15 pm

قرن بيست و يكم و به رسميت نشناختن تساوي حقوق زنان حتى در ضروريترين نيازهاى عمومي =
دادگاهي و جريمه شدن يك زن مضطر بخاطر نيافتن دستشويي در يك پس كوچه كشور متمدن هلند


جریمه شدن نقدی یک زن هلندی به خاطر ادرار کردن در پس‌کوچه‌ای در آمستردام به موجی از بحث‌ها درباره تبعیض جنسیتی منجر شده است.
پایتخت آمستردام ۳۵ مکان عمومی ادرار کردن مردانه و ۳ توالت زنانه دارد.

خیرت پیننگ ۲۳ ساله دوسال پیش شبی که برای تفریح رفته بود، پس از آنکه در پس کوچه خلوت ادرار کرد، ۹۰ یورو (۱۰۵ دلار) جریمه شد. به گفته او، توالت عمومی در چند کیلومتری او قرار داشت و او به عنوان آخرین گزینه این کار را در آنجا انجام داده بود.

او در آن شب توسط سه مامور پلیس دیده و سپس جریمه شد. او گفت: "در آن زمان نمی‌خواستم که با پلیس داخل بحث شوم. اما روز بعد، فکر کردم که باید اعتراض کنم."
او به یکی از روزنامه‌های هلندی گفت: "آیا برای یک شهر توریستی مانند آمستردام خجالت‌آور نیست که برای زنان مکان ادرار کردن وجود ندارد؟"

خانم پیننگ همچنین گفت: "من قصد نداشتم که از این یک مورد فمینیستی بزرگ بسازم؛ از سوی دیگر، خوب است که این موضوع مورد توجه قرار گیرد."
قاضی، که خودش مرد است، گفته که خانم پیننگ می‌توانست از امکاناتی که برای مردان فراهم شده استفاده کند. زیرا، ادرار کردن در ملاء عام در هلند به عنوان جرم حساب می‌شود.
شورای شهرداری آمستردام گفته که هیچگونه قانونی در مورد توالت‌های عمومی در هلند وجود ندارد. پیتر پل اکرر، یکی از سخنگویان شهرداری هلند، به بی‌بی‌سی گفته است: "واضح است که چنین امکاناتی برای زنان و مردان باید برابر باشد و همه موافق هستند که وضعیت کنونی باید بهبود بیابد، اما هزینه‌اش چقدر خواهد بود، آیا مکان مناسب برای آن وجود دارد و در نهایت، آیا این همه ارزشش را دارد؟"

اعتراض به توصیه قاضی
شماری از زنان در هلند در اعتراض به توصیه قاضی هشتگی را به راه انداخته‌اند و عکس‌های خود را در شبکه‌های اجتماعی گذاشتند که نشان می‌دهد ادرار کردن در مکان مردانه برای خانم‌ها مشکل‌زا است.
قاضی اذعان کرد که امکانات کمتر برای زنان وجود دارد اما گفت که شورای شهرداری آمستردام موظف به ارائه آن نیست.
او افزود که مورد پیش آمده یک موضوع نادر است و این دومین بار در طول کارش است که به چنین موردی برخورده است. اما عليرغم نادر بودن و اضطرار اين زن؛ قاضي او را محكوم مي نمايد!!
یک گروه فیس‌بوک زنان را برای پیوستن به اعتراض در روز جمعه تشویق کرده تا در مقابل توصیه قاضی در مورد استفاده از رگ‌های مردانه اعتراض کنند.
تاکنون بیش از ۵۰۰۰ نفر علاقمند به شرکت در این اعتراض را نشان داده‌اند.

بگذر از پست توییتر شماره از @WomensMarchNL

Image

زنان اروپا در قرن 21 باید برای پذیرفته شدن چنين امور پيش پاافتاده از طريق كمپينك اينرتنتي اقدام و تلاش كنند
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

صد و پنجاه سال بي‌فكري در کنار گذاشتن فلسفه اسلامی

پستتوسط najm134 » جمعه فبريه 16, 2018 7:26 pm

صد و پنجاه سال بي‌فكري در کنار گذاشتن فلسفه اسلامی

هگل و فيلسوفان اسلامي
صد و پنجاه سال بي‌فكري
گفتارهايي از رضا داوري‌اردكاني، محمدرضا بهشتي و ‌حميد طالب‌زاده
Image

مواجهه فلسفي ما ايرانيان با فلسفه غربي بسيار دير و مساله‌مند صورت گرفته است. تا پيش از انقلاب كه توجه اهل فكر به فلسفه غربي بسيار پراكنده و بر اساس ذوق و سليقه افراد است و آثاري كه در زمينه فلسفه غربي نوشته يا ترجمه شده، بسيار اندك و ناچيز است. بعد از انقلاب به ويژه از آغاز دهه هفتاد خورشيدي به بعد نيز كه حجم قابل توجهي كتاب فلسفي درباره فلسفه‌هاي غربي تاليف و ترجمه شده، غلبه با رويكرد ترجمه‌اي و انتقال فكر است. در اين ميان معدود آثاري كه تحت عنوان فلسفه تطبيقي (comparative) نگاشته شده‌اند، از مشكلاتي اساسي رنج مي‌برند كه تنها به ناآشنايي پژوهشگر به يكي از دو سوي مقايسه محدود نمي‌شود، بلكه رويكرد او نيز محل بحث است. از اين منظر انتشار كتاب «هگل و فيلسوفان اسلامي» نوشته سيد‌حميد طالب‌زاده اتفاق خوشايندي در فضاي فلسفي ايران محسوب مي‌شود، از آن حيث كه نويسنده اين كتاب آشنايي ژرف و عميقي با فلسفه اسلامي دارد و سال‌ها در دانشگاه فلسفه‌هاي معاصر غربي به خصوص فلسفه‌هاي كانت و هگل را مبتني بر ترجمه‌هاي انگليسي تدريس كرده است، مهم‌تر اينكه طالب‌زاده در اين كتاب نكوشيده نشان دهد كه آراي فيلسوفان اسلامي مشابه فيلسوفان غربي است يا يكي را به نفع ديگري تخطئه كند، بلكه چنان‌كه خودش تاكيد مي‌كند، به معاصرت انديشه و يافتن راهي براي مشكل توسعه‌يافتگي ما از منظري فلسفي مي‌انديشد. اين كتاب عصر سه‌شنبه ٧ آذر در موسسه شهر كتاب مورد نقد و بررسي قرار گرفت.
در آغاز جلسه علي‌اصغر محمدخاني، معاون فرهنگي موسسه شهر كتاب بر ضرورت گفت‌وگو ميان متفكران در جهان امروز تاكيد كرد و گفت: متاسفانه ما در حوزه‌هاي فكري و فلسفي خودمان گفت‌وگو نداريم، در حالي كه گفت‌وگو با متفكران جوامع ديگر نيز ضروري است. از اين حيث كتاب حاضر از اين حيث اهميت دارد كه به روح معاصرت در فلسفه اسلامي مي‌پردازد و آغازي براي اين گفت‌وگو ميان سنت فلسفه اسلامي و فلسفه غربي به ويژه هگل است. در اين زمينه بحثي درباره فلسفه ملاصدرا و فلسفه هگل صورت مي‌گيرد و مباحثي چون حركت جوهري و اتحاد عاقل و معقول مورد بحث قرار مي‌گيرد.
وي با اشاره به چهار بخش كتاب يعني بخش اول: پيشينه بحث صيرورت در يونانيان و فلسفه اسلامي؛ بخش دوم: هگل و صيرورت؛ بخش سوم: مساله ايده‌آليسم و بخش چهارم: ديالكتيك به بخش‌هايي از كتاب را خواند: گفت‌وگوي فيلسوفان اسلامي با هگل به معناي درست كلمه آزمون معاصرت فلسفه اسلامي و مواجهه با انديشه غربي است كه هگل نماينده تام‌الاختيار آن است. در اين نوشته راي هيچ فيلسوفي بر ديگري تحميل نمي‌شود و اين نوشته مي‌كوشد تا به معاصرت بينديشيد و راهي براي تفكر جست‌وجو كند.
در ادامه جلسه سيد‌حميد طالب‌زاده، نويسنده كتاب و استاد فلسفه دانشگاه به نحو مختصر توضيحاتي درباره كتاب و رويكرد خود در مواجهه فلسفه اسلامي با فلسفه غرب ارايه كرد و سيد‌محمدرضا بهشتي، استاد فلسفه دانشگاه تهران نيز عمدتا به بحث از فلسفه تطبيقي پرداخت. رضا داوري‌اردكاني، استاد فلسفه و رييس فرهنگستان علوم در زمينه گفت‌وگوي فلسفه اسلامي و فلسفه غرب مباحثي مطرح ساخت. در صفحه پيش‌رو گزارشي از سخنراني‌هاي اين سه استاد از نظر مي‌گذرد:

فتح باب مواجهه
از بيانات دو دوست گرانمايه‌ام استفاده كردم. اين دو گرامي هيچ كدام با كنكور شير و خطي وارد وادي فلسفه نشده‌اند. يكي (محمدرضا بهشتي) پزشكي خوانده و آن را رها كرده و به فلسفه آمده است و ديگري (سيد‌حميد طالب‌زاده) مهندس بوده و از دانشكده فني دانشگاه تهران به فلسفه آمده است. اين متفاوت است با كسي كه كنكور امتحان مي‌دهد و بر اثر بخت و اقبال و قرعه به فلسفه وارد مي‌شود. طبيعي است كه اين دو مطالب خوب بگويند، بلكه كارهاي خوبي نيز در فلسفه انجام دادند.
اما در مورد كتاب مورد نظر دكتر بهشتي آن را فتح باب خواندند. البته من قبل از چاپ كتاب را ديده بودم و انتظار آن را نيز داشتم و نگاهم به آن نيز جز تحسين نبود و نيست. كتاب چنان كه گفتند يك فتح باب است. مساله‌اي را مطرح كرده‌اند كه بايد مطرح شود. براي فلسفه ما لازم بود كه اين مساله مطرح شود. مهم نيست كه استادان فلسفه اسلامي يا آشنايان با فلسفه كانت و هگل وقتي اين نوشته موجز اما پر مطلب را مي‌خوانند، چه اظهارنظري مي‌كنند؟ به نظر من مساله‌اي بوده كه بايد مطرح شود و اثر خود را خواهد گذاشت. هيچ‌وقت راجع به اينكه فردا كشور پر از فلسفه و تفكر شود، دچار وهم نشده‌ام و چنين وهمي ندارم. اما مي‌دانم كه اين يك كار سنجيده و تحقيقي و فكر شده است و اينچنين چيزي هر چه باشد و هر جا باشد، اثر خود را مي‌گذارد. فكر اگر باشد به قول متفكر فرانسوي مثل آتشي است كه در پنبه مي‌افتد و نفوذ مي‌كند و پيش مي‌رود. از اين حيث به دكتر طالب‌زاده تبريك مي‌گويم و از خواندن كتاب لذت بردم.

توليد فله‌اي دكتراي فلسفه
البته كتاب دشوارخوان است و اين را دانشجويان دكتراي فلسفه تطبيقي كه به توصيه من اين كتاب را خواندند، مي‌گفتند. متاسفانه ما در كشورمان به صورت فله‌اي دكتر فله‌اي توليد مي‌كنيم و من از كساني كه به صورت فله‌اي دكتر فلسفه مي‌شوند، توقع ندارم كه هر كتاب فلسفه‌اي را بخوانند، اما به هر حال براي دكتر فلسفه شدن بايد بخوانند و چاره‌اي ندارند، حتي اگر كتاب مشكل باشد. اشاره كردند كه بحث كتاب فلسفه تطبيقي نيست، اما به سمت بنيانگذاري يك فلسفه تطبيقي مي‌رود. يعني به اين سمت مي‌رود كه اگر فلاسفه با هم اختلاف نظر دارند و يكديگر را نمي‌فهمند و اگر يكي حرف ديگري را مضحك مي‌داند و ديگري حرف اولي را خام مي‌پندارد به اين جهت است كه مباني متفاوت دارند. كانت وقتي خودش را در قلمروي منطق انتزاعي قرار مي‌دهد، بسياري حرف‌ها را قبول ندارد. هگل نيز همين‌طور است.

به ديالوگ خوش‌بين نيستم

ما متوجه نشديم كه وقتي فلسفه جديد در اروپا شروع شد، اصلا به منطق ما كاري نداشتند، يعني به منطق ارسطويي كاري نداشتند. البته از آن منطق كه نمي‌شود رها شد و آن را كنار گذاشت. اما آن فيلسوفان بر اساس آن منطق كارشان را شروع نكردند. مشخص است كه اگر بخواهيم دكارت را با آن منطق ارسطويي بخوانيم، پيداست كه كوگيتوي او بي‌معنا مي‌شود. كانت بر مبناي ديگري كارش را شروع كرده است. سخن اين نيست كه مبناي او درست است و حتما بايد مبناي او را بپذيريم. اما بحث اين است من كه دانشجوي فلسفه هستم بايد بفهمم كه كانت بر چه مبنايي حرف مي‌زند و فيلسوفان ما بر چه مبنايي حرف زدند. مبنا مهم است. اينها مباني تاريخ فلسفه‌اند.
دكتر طالب‌زاده تاكيد دارند كه من نمي‌خواهم اين را با آن تفسير كنم و بالعكس و نمي‌خواهم يكي را بر ديگري تحميل كنم و بالعكس. آيا ممكن است ديالوگي بين فيلسوفان برقرار شود؟ من چندان خوش‌بين نيستم. اما آيا ممكن است سوءتفاهم‌ها ميان فيلسوف ما و فيلسوف اروپايي رفع شود؟ صد سال پيش يك شاهزاده قاجار كه ذوق فلسفه داشت، يعني بديع‌الملك ميرزا از دو استاد بزرگ زمان يعني ملاعلي زنوزي و ملاعلي اكبر اردكاني سوالاتي را مطرح كرد و پاسخ اين سوالات در دو كتاب جداگانه چاپ شد. يكي از سوالات به بحث فعلي مربوط مي‌شود و اين بود كه دكارت و لايب نيتس و كانت و... اين حرف‌ها را زدند. البته شازده با احتياط سوال را مطرح كرده بود كه من صرفا از جهت فهم مطلب و از اين حيث كه مي‌خواهم جواب سوالات را بدانم، آنها را مطرح مي‌كنم نه اينكه بخواهم شبهه‌اي يا نظر مخالفي را اظهار كرده باشم. بديع‌الملك ميرزا به اين استادان فلسفه اسلامي توضيح مي‌دهد كه فلاسفه غربي مذكور اين سخنان را گفتند و نظر شما چيست؟ اين كار به نظر امري شبيه معجزه است. زيرا هر دو فيلسوف اسلامي پاسخي كه دادند، در الفاظ نيز بيش از ٥٠ درصد شراكت است. يعني نه فقط مطلب يكي است حتي الفاظ هم شايد مشترك باشد. جواب اين دو روشن است كه اينها حرف‌هاي مهمي نيست و به اين حرف‌ها نبايد اتكا كرد و متكلمان نيز اين حرف‌ها را زده‌اند.
اين بدان معنا نيست كه مرحوم زنوزي حرف‌هاي فيلسوفان غربي را درست نفهميده باشد و آنها را شبيه حرف‌هاي متكلمان بشمرد. درست همين طور است، يعني دكارت و كانت حرف‌هايي شبيه متكلمان ما مي‌زنند. البته در نتيجه‌گيري‌ها چنين نيست، بلكه در ضمن بحث و گاهي در مبادي شباهت وجود دارد. يكي نيست اما شباهت هست. در آن صورت چه اتفاقي رخ داد؟ در آن صورت به فلسفه غربي و فلسفه جديد كساني رو كردند كه تقريبا هيچ اطلاعي از فلسفه اسلامي نداشتند. اگر مي‌بينيد كه فروغي كتاب فن سماع طبيعي را ترجمه كرده است، بايد توجه كنيد كه او بعد از آنكه در سنين چهل و چند سالگي به فلسفه اروپايي و غربي رو كرد، متوجه شد كه خوب است با فلسفه اسلامي هم آشنا شود و نزد آقاي آشتياني و فاضل توني رفت و كارهايي در زمينه فلسفه اسلامي كرد و ترجمه فن سماع طبيعي را از زبان مرحوم فاضل توني شنيده و به عبارات خودش شنيده است.

فيلسوفان اسلامي بي‌اعتنا به غرب هستند

فلسفه اسلامي ما از فلسفه اروپايي دور ماند و فلسفه اروپايي را قابل اعتنا ندانست. شرق دور از ٢٠٠ سال درصدد بر آمد كه فلسفه اروپايي را بفهمد. ما مي‌گوييم توسعه و ترقي مي‌خواهيم و فكر مي‌كنيم فقط بايد علوم كاربردي بخوانيم و بحث و نظر و فكر و طرح مساله اصلا لازم نيست. تجربه هم كه مي‌كنيم، از آن درس نمي‌گيريم. صد و پنجاه سال به فكر پشت كرديم و مدام علم كاربردي را تحسين كرديم، حاصل اين است كه حالا مي‌گوييم تقصير اهل فلسفه است و اهل فلسفه نگذاشتند كه پيشرفت حاصل شود!
حالا بعد از صد سال تاخير چه مي‌گوييم؟ البته من نمي‌گويم كه در اين صد سال كوششي صورت نگرفته است. كوشش‌هايي شده و خودم هم قدم‌هاي كوچكي در راه ايجاد يك تفاهم و رفع سوءتفاهم برداشته‌ام تا ببينم كه آيا امكان ديالوگ هست يا نيست. در جلسه بررسي كتاب «ما و تاريخ فلسفه اسلامي» (نوشته رضا داوري) يكي از پژوهشگران از برخوردي كه با اين كتاب مي‌شود گفت. او گفت اين كتاب با آنكه در دفاع از اريجيناليته (اصالت) فلسفه اسلامي است و مي‌گويد فلسفه اسلامي تكرار مطالب يوناني نيست، از جمله آثاري است كه در حوزه اصلا از آن استقبال نشده است. اين نكته براي من جالب بود، چون فكر مي‌كردم اگر قرار است جايي از اين كتاب استقبال شود، در حوزه است زيرا در آن به دفاع از فلسفه اسلامي پرداختم. بنابراين من هم كوشيده‌ام كه نوعي ديالوگ يا هم سخني ميان فلسفه اسلامي و فلسفه اروپايي صورت دهم.
دكتر طالب‌زاده در اين كتاب (گفت‌وگويي ميان هگل و فيلسوفان اسلامي) به نحو مستقيم به سمت اين مطلب رفته است و با اين توانايي انجام شده كه ايشان كانت و هگل را به زبان فلسفه اسلامي برگردانده است و كانت و هگل را ترجمه كرده‌اند و اين كار را هر كسي نمي‌تواند بكند. بلكه بايد منطق و فلسفه اسلامي بداند و هر دو سو را درك كرده باشد. به همين خاطر كاري كه ايشان كرده مشكل است، زيرا اصطلاحات آن اصطلاحات فلسفه اسلامي به خصوص فلسفه ملاصدرا است. كتاب كاري تطبيقي نيست و نخواسته بگويد كه ملاصدرا به حركت جوهري قائل است و هگل نيز به حركت و صيرورت قائل است و بنابراين اينها با هم يكي هستند. خيلي‌ها هگل و مولوي را با هم قياس كرده‌اند. اشكال ندارد و اين مشابهت ظاهري است. مولوي مي‌گويد: اين جهان يك فكرت است از عقل كل. مي‌توان به راحتي فكرت را به ايده هگل ترجمه كرد و گفت كه مولوي و هگل يك سخن را مي‌گويند. اما كار دكتر طالب‌زاده اين نيست و نگفته اينها به هم شبيه هستند. اتفاقا در بيان مشابهت‌ها به اختلاف توجه دارد و مي‌گويد بايد تفاوت مباني را ديد.
وقتي كتاب را مي‌خواندم به اين فكر افتادم كه به هر حال يك ورطه عميقي ميان اين دو مبنا هست كه پر كردن آن خيلي دشوار است. فلسفه جديد مطابقت را به كلي كنار گذاشته است. اينكه علم حكايت بيرون است، حرفي است كه كسي منكر آن نيست. كانت منكر اين نيست كه علم حكايت بيرون است، اما فيلسوفان ما قائل به مطابقت هستند، يعني مي‌گويند علم ما عين خارج است، يعني گزارشي كه انسان مي‌دهد همان است كه در خارج رخ مي‌دهد. هيچ فيلسوفي از زمان دكارت به اين سو چنين نگفته است. البته دكارت چندان وارد اين بحث نشده است ولي آگاهي را اصل مي‌گيرد. بعد از او تا به امروز هيچ فيلسوفي نگفته است كه حقيقت مطابقت با واقع است و علم عين واقع است.

آيا فلسفه اسلامي، تاريخي است؟
مشكل اصلي اين است كه آيا فيلسوف اسلامي مي‌تواند در اين تامل كند كه علم به معناي وسيع لفظ يعني فكر و تفكر تاريخي است يا خير؟ آيا فيلسوف اسلامي ما اين را قابل بحث مي‌داند كه فلسفه و فكر و تفكر تاريخي باشد؟ اين نكته‌اي است كه دكتر طالب‌زاده مطرح كرده است و به همين جهت است كه كتاب از صيرورت شروع مي‌شود و به ديالكتيك ختم مي‌شود. بحث از زماني بودن فكر و تاريخي بودن آن است. البته در كتاب به درستي ميان زماني بودن و تاريخي بودن تفاوت هست. زيرا در ملاصدرا موجودات زماني هستند و موجود از زمان جدا نيست. براي ابن‌سينا و ارسطو چنين نيست. اما آيا تاريخي نيز هست؟
ما به هر حال با يك تاريخي ارتباط برقرار كرده‌ايم و بايد جايگاه خودمان را در اين تاريخ معين كنيم. اگر نمي‌خواهيم در اين تاريخ باشيم اشكال ندارد. اما اگر وارد اين تاريخ مي‌شويم بايد بگوييم چه آورده‌ايم و كجا مي‌خواهيم قرار بگيريم و بنشينيم و چه جايگاهي براي خودمان در نظر داريم؟ من كار دكتر طالب‌زاده را هم از جهت انتخاب مطلب و هم از حيث طرح مطلب و هم از نظر ادب و ظرافتي كه در بيان مطلب و پيشبرد آن دارند، قبول دارم. مساله اين است كه ما با كساني حرف مي‌زنيم كه حق استادي بر گردن ما دارند و استاد بزرگ فلسفه شناخته مي‌شوند. رعايت حرمت ايشان بر همه واجب است. اما ارسطو در مورد افلاطون مي‌گفت كه من افلاطون را دوست دارم، اما حقيقت را بيشتر دوست دارم. اين سخن مشهور است و راستي و درستي‌اش را من تحقيق نكرده‌ام. دكتر طالب‌زاده نيز با همه احترامي كه براي استادان فلسفه اسلامي قائل هستند، از آنها سوال مي‌كنند يا دو راي را در برابر هم قرار مي‌دهند. يعني هر كدام از دو راي را به مبناي خودش بر مي‌گردانند و مي‌گويند اينها دو مبناي متفاوت است. بنابراين اينجا بحثي صورت نمي‌گيرد و ديالوگي برقرار نمي‌شود.
ايشان از صيرورت شروع كرده‌اند و مطالب و مباحث ديگري را مطرح كرده‌اند. در پايان كتاب به تاريخ رسيده‌اند. به نظر من بايد حالا از تاريخ شروع كنند و به بيان فكر تاريخي بپردازند و به اين نكته بپردازند كه ما با فكر تاريخي چه بايد بكنيم. اميدوارم اين كتاب منشأ اثر فكر خوب در ميان باشد و يك بحث مفيد و جدي را ميان اهل فلسفه ما ايجاد كند.
گزارش از: محسن آزموده
این گزارش نخستین بار در روزنامه اعتماد منتشر شده است.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

نفي اسلامي شدن علوم غربي!!!

پستتوسط najm134 » دوشنبه آپريل 23, 2018 6:48 am


نفي اسلامي شدن علوم غربي!!! =
چون غرب ساخته؛ ايران و مسلمانها پيشرفته نيستند؛ نمي توانند اين علوم را نوسازي اسلامي كنند، و اين علوم ماهيتا نمي تواند ديني باشد

به جای بحث درباره علم دینی به شرایط امکان تجدید عهد دینی بیندیشیم

Image
رئیس فرهنگستان علوم نوشت: علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست و به جای بحث درباره علم دینی باید به شرایط امکان تجدید عهددینی و بنای جامعه اسلامی بیندیشیم.
به گزارش خبرنگار مهر، دبیرخانه هم اندیشی اسلامی از رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم برای حضور و سخنرانی دعوت کرده بود، اما وی در این هم اندیشی شرکت نکرد و با صدور پیامی به این موضوع پرداخت.

متن نامه رئیس فرهنگستان علوم به این شرح است؛
باسمه تعالی؛ دبیرخانه محترم هم اندیشی اسلامی، باسلام و درود، از دعوتی که فرموده اید، تشکر می کنم. متأسفانه من توفیق شرکت در نشست علم دینی و علوم انسانی اسلامی ندارم. کسی را هم نمی توانم به عنوان نماینده معرفی کنم. این بحث چنانکه توجه دارید سی سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمی رسد که در آینده نیز به نتیجه ای برسد.
وقتی مطلب سیاسی با مسئله علمی خلط می شود، هر چه بکوشند به نتیجه نمی رسند. علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمی توان متصف کرد. به عبارت دیگر وصف دینی نمی‌تواند صفت ذاتی علم باشد، البته وجود علوم دینی محرز است و این علوم در همه جا و به خصوص در کشور ما جایگاه ممتاز دارند اما آنها علومی هستند که مسائلشان مسائل دینی است. علوم فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و کلام و حتی فلسفه اسلامی در زمره علوم اسلامیند. علم‌های دیگر هر یک مسائل خاص خود دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل می پردازند و ملاک درستی و نادرستیشان رعایت روش است. هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمی توان سنجید.

چنانکه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدولوژی علم جدید اعتبار و وجهی ندارد، البته دین و دینداران می توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایی کافی که البته به آسانی حاصل نمی شود، در مباحث آن علوم چون و چرا کنند اما این چون و چرا در نقد علم است نه اینکه علم تازه باشد. ما هنوز به این مرحله نرسیده ایم.

توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است. در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه شناسی و مردم شناسی و ... به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بی‌اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی توان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود.
علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می‌اندیشیم و برای رسیدن به آن می کوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام می یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی‌آنکه از توانایی‌های آن برخوردار باشد.

اگر می‌توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد.
توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.
رضا داوری اردکانی

مجله «دیده‌بان محیط عملیاتی» وابسته به «دفتر مطالعات نظامی خارجی» ارتش آمریکا و یکی از بولتن‌هایی که همواره بخشی از گزارش‌هایش درباره غرب آسیا (خاورمیانه) را به موضوع ایران اختصاص می‌دهد، در گزارش ماه فوریه سال ۲۰۱۸ خود، ایران را موضوع اصلی قرار داده است. در این گزارش که تحت عنوان «ایران: دیدگاه‌های خارجی[۱]» منتشر شده، علاوه بر تصویر روی جلد، بیش از ۱۰ مطلب به موضوع ایران اختصاص یافته و تقریباً تمامی این مطالب نیز حول محور اغتشاشات اخیر گردآوری شده‌اند، اگرچه در خلال این مطالب، به موضوعات دیگری نظیر روابط ایران و چین نیز پرداخته شده است. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، خلاصه‌ای از مهم‌ترین مطالب آخرین شماره از نشریه آمریکایی دیده‌بان محیط عملیاتی درباره ایران است.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2018/02/18/0/2194526.pdf

Image
«تقویت» روابط چین و ایران
اغتشاشات اخیر در ایران نه تنها موجب دل‌سردی چین در روابط اقتصادی با تهران نشده، بلکه پکن را در تقویت روابط با ایران، مصمم‌تر کرده است.مطلبی در شماره فوریه ۲۰۱۸ مجله دیده‌بان محیط عملیاتی، موضع چین درباره اعتراضات در ایران را نیز در مطلبی با عنوان «روابط چین-ایران: قوی‌تر از همیشه» تشریح می‌کند. در ابتدای این مطلب می‌خوانیم: «چین از دهه ۱۹۵۰ تا کنون روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عمیقی با ایران داشته است.» نویسنده سپس به نقل از روزنامه «ساوث چاینا مورنینگ پست» در مقاله‌ای تحت عنوان «چرا چین ممکن است به‌رغم درخواست آمریکا برای اقدام درباره اعتراضات در ایران، حمایتش از این کشور را تحکیم کند[۶]» می‌نویسد: «اغتشاش (در ایران) بعید بود که مانع [از سرمایه‌گذاری یا تقویت روابط] بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی در این کشور یعنی چین شود، بلکه می‌تواند حتی منجر به نزدیک‌تر شدن پکن به تهران نیز بشود... ایران بازیگری کلیدی در «طرح کمربند و جاده» چین است، طرحی وسیع که چین را از طریق تجارت و زیرساخت به آفریقا و اروپا متصل خواهد کرد.»

این روزنامه چینی ادامه می‌دهد: «یکی از نشانه‌های این سرمایه‌گذاری ادامه‌دار، اعلامیه روز چهارشنبه [اوایل ژانویه ۲۰۱۸] سازمان دولتی ساخت راه‌آهن چین مبنی بر عقد قراردادی ۳/۵ میلیارد یوانی (۵۳۸ میلیون دلاری) با ایران است... هم‌چنین سرمایه‌گذاری دولتی «سیتیک» چینی نیز خط اعتباری ۱۰ میلیارد دلاری‌ را تمدید کرد که با هدف تأمین بودجه پروژه‌های حوزه آب، انرژی و حمل‌ونقل، به بانک‌های ایرانی اختصاص داده شده است. به دنبال این سرمایه‌گذاری، «بانک توسعه چین» نیز یک وام دیگر به ارزش ۱۵ میلیارد دلار را به ایران ارائه کرده است. هم‌چنین گزارش‌ها حاکی از آن است که «شرکت ملی نفت چین» در نظر دارد اگر شرکت فرانسوی توتال در عمل به تحریم‌های ضدایرانی از این کشور خارج شد، سهام این شرکت در پروژه توسعه میدان نفتی پارس جنوبی در ایران را از آن خود کند.»

جایگاه ایران در ابَرپروژه «کمربند و جاده» چین آن‌قدر زیاد هست که پکن تحت تأثیر فشارهای واشینگتن برای اقدام علیه ایران قرار نگیرد.تحت تأثیر در ادامه گزارش ساوث چاینا مورنینگ پست به نقل از «یین گانگ» کارشناس مسائل خاورمیانه در «آکادمی علوم اجتماعی چین» یادآور می‌شود که چین تحت تأثیر هیچ‌یک از اقدامات یا تصمیماتی قرار نخواهد گرفت که آمریکا ممکن است به سازمان ملل تحمیل کند. هم‌چنان‌که چین و روسیه با مجازات‌هایی که ممکن است برای دولت ایران در نظر گرفته شود، موافقت نخواهند کرد. کارشناس دیده‌بان محیط عملیاتی در تنها خاطرنشان می‌کند: «ایران به وضوح یک منبع مهم انرژی و یک مرکز مهم در طرح کمربند و جاده چین است. با توجه به حجم کنونی روابط میان دو کشور، حمایت از هرگونه تحریم سازمان ملل علیه ایران، بر خلاف منافع چین خواهد بود.»

تعریف مجمع جهانی اقتصاد از جاده ابریشم جدید چین که ایران نقشی محوری در آن دارد
هند خواهان ثبات در ایران
یکی دیگر از مطالب دیده‌بان محیط عملیاتی به دیدگاه هند درباره اغتشاشات در ایران می‌پردازد و تأکید دارد که دهلی‌نو با توجه به روابط تجاری با تهران، بیش از هر چیز خواهان ثبات در ایران است. نویسنده این مطلب ابتدا به نقل از پایگاه خبری اینترنتی «وایر» (وب‌سایتی انگلیسی‌زبان و مستقل) اغتشاشات در ایران را غیرقابل مقایسه با اغتشاشات سال ۸۸ توصیف می‌کند و تصریح می‌کند که «آن‌چه الآن [هنگام نگارش گزارش] دارد اتفاق می‌افتد یک روند انقلابی نیست، به ویژه به این دلیل که سازمان‌یافته نیست و رهبری نیز ندارد[۷].» به اعتقاد نویسنده وایر «بسیار بعید است که اغتشاشات کنونی در ایران به شکلی در قالب شعله‌ای شکوفا شوند که حکومت دینی ایران را از میان ببرد.»

روابط اقتصادی و تجاری میان تهران و دهلی‌نو، از بندر مهم چابهار گرفته تا پروژه‌های چندین میلیارددلاری دیگر، موجب شده تا هند بیش از هر چیز، از ثبات در ایران حمایت نماید.از سوی دیگر، روزنامه «ماهاراشترا تایمز» اشاره می‌کند که چگونه برقراری ثبات در ایران به سود هند است. این روزنامه با اشاره به سرمایه‌گذاری ۵۰۰ میلیون دلاری هند در پروژه بندر چابهار، خاطرنشان می‌کند که «حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران در تاریخ ۳ دسامبر [۲۰۱۶ مصادف با ۱۲ آذر ۹۶ و ۲۵ روز پیش از آغاز اعتراضات]، بندر چابهار را افتتاح کرد[۸]»، بندری که یکی از اهداف آن «کنترل بلندپروازی‌های چین» از جمله سرمایه‌گذاری‌های هنگفت پکن در پروژه‌های «کوریدور اقتصادی چین-پاکستان» و بندر «گوادر» (در کشور پاکستان و با فاصله تنها ۷۲ کیلومتری از بندر چابهار) است. این روزنامه هندی یادآور می‌شود که «سوءمدیریت در بندر چابهار، به سود بردن بندر گوادر خواهد بود.»

چنان‌که ماهاراشترا تایمز می‌نویسد، هند سرمایه‌گذاری در بندر چابهار را راهی برای رقابت اقتصادی با چین می‌داند و از همین روز هم «کمپانی‌های هندی ۱ تریلیون روپیه [۱۵/۶ میلیارد دلار] در «مرکز تجاری چابهار» سرمایه‌گذاری کرده‌اند... علاوه بر ساخت بندر چابهار، هند باید خط آهنی ۵۰۰ کیلومتر را تا شهر زاهدان در ایران بسازد. این مسیر به دسترسی مستقیم به درون افغانستان کمک می‌کند... حدود ۲۱۸ کیلومتر از این پروژه تا کنون به اتمام رسیده است... با این حال، ادامه کار به دلیل عدم وجود منابع مالی کافی، متوقف شده است.»
Image
توضیحاتی درباره اهمیت بندر چابهار (زبان فارسی)
مشرق پیش‌تر به مطالب منتشرشده با موضوع ایران در برخی از شماره‌های قبلی این نشریه نیز پرداخته است. از جمله این گزارش‌ها را می‌توانید از این‌جا و این‌جا بخوانید.
[۱] Iran: Foreign Perspectives Link
[۲] Crowdsourcing Protestor Identification
[۳] Gezi Park protests Link
[۴] Gezi provokasyonu şimdi İran’da sahnede Link
[۵] İran’daki ateşi kimler yaktı? Link
[۶] Why China could double down on its support for Iran despite US calls for action over ‘freedom’ protests Link
[۷] As Unrest Grips Iran for a Fifth Day, the Regime Is Once Again Locked in a Crisis of Legitimacy Link
[۸] चीन व पाकला शह देण्याची सागरी संधी Link
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استاد الازهر: چیزی به نام «شریعت اسلامی» وجود ندارد

پستتوسط najm134 » يکشنبه آپريل 29, 2018 11:25 pm


استاد الازهر: چیزی به نام «شریعت اسلامی» وجود ندارد


یکی از اساتید دانشگاه الازهر در مصر تاکید کرد که چیزی به نام «شریعت اسلامی» وجود ندارد و تنها مسئله ثابت در اسلام، قرآن کریم است.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا به نقل از پایگاه خبری تحلیلی «عربی ۲۱»، «سعدالدین الهلالی»، استاد فقه تطبیقی در دانشگاه الازهر مصر طی سخنانی در یکی از برنامه های شبکه تلویزیونی «آن» این کشور ضمن تاکید بر این که قرآن کریم تنها مسئله ثابت در دین مبین اسلام می باشد و احادیث پیامبر اکرم (ص) نیز که «بخاری»، «مسلم» و دیگران روایت کردند چیزی جز گردآوری افراد نیست، اظهار داشت: در دوران پیامبر و صحابه چیزی به نام شریعت اسلامی وجود نداشت.
Image
بر اساس این گزارش، الهلالی در استدلال نبود اصطلاح شریعت اسلامی در دین اسلام نیز تصریح کرد: فقه ابوحنیفه درک و فتوی است، فقه مالک پیروانش را به خود وی نسبت می دهد و فتواهایی از سوی الازهر نیز وجود دارد که به شیوخ آن نسبت داده می شود نه به شریعت اسلامی.
این استاد الازهر در رابطه با اختلافات پس از درگذشت پیامبر اکرم (ص) جایی که «انصار» خواستار حق خود در انتخاب خلیفه شدند نیز تاکید کرد که شرط انتخاب خلیفه از «مهاجران» تا دوره «معاویه به ابوسفیان» ادامه یافت و پس از آن نیز این شرط به «قریشی» تغییر کرد چرا که پسر وی «یزید» از جمله مهاجران نبود.

دانشگاه الازهر كه بايد فارغ التحصيلش مدرس و عالم دين باشد؛ به چه سطحي تنزل يافته و منحرف العقيدة محض بيرون مي دهد افرادي كه عقايد مستشرقين و ملحدين را در لباس استاد الازهر ترويج مي كنند، گويا وي شريعت الهي را تنها وقتي واقعي مي داند كه يك كتاب چاپ شده از آسمان نازل شود، و 500 آيه قرآني در فقه و احكام و شريعت اسلامي را شريعت نمي داند عليرغم اظهار اعتقاد به قرآن، بگذريم از هزاران حديث و ضروريات دين كه از حضرت رسول الله ديده و نشيده شده است همين احكام اسلامي در عبادات و معاملات و خانواده و اجتماعيات كه مسلمان را از غير مسلمان متمايز مي كند؛ همه اش شريعت است، اين رويه هاى انجرافي در سالهاى اخير در دانشگاههاى ايران به اسم الهيات و فقه و اديان و حتى حوزه ها در حال تكثير و بايان نامه نويسي و القاي انحراف مي كنند .
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

چرا چهارشنبه‌سوری خرافه مجوسي است؟

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه مه 16, 2018 2:07 pm

چرا چهارشنبه‌سوری خرافه مجوسي است؟


خلاصه
رفتارهای عده‌ای بی‌خرد در این روز پرخطر باعث می‌شود شهرها عملا به شهرهای جنگ‌زده تبدیل شود و اقدامات نابخردانه عده‌ای جوان و نادان مردم را در هول و هراس و وحشت قرار می‌دهد.

Image

خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا/ سرویس صفحات فرهنگی:
سنت‌ها و آیین‌ها در جوامع بشری ریشه‌ها و خاستگاه متفاوتی دارد که از خاستگاه عقلانی تا خرافی را دربر می‌گیرد. اسلام به عنوان دین فطرت بر آن است تا راه کمال‌یابی انسان و جامعه بشری را در چارچوب عقل و قلب نشان دهد و در قالب این اصل هر چیزی را در ترازوی حق می‌ریزد و به سنجش و ارزیابی آن می‌پردازد. برخی را می‌پذیرد و برخی دیگر را نمی‌پذیرد، چنان‌که آیین نوروزی و بسیاری از سنت‌های جاهلی را با کمی تغییر و اصلاح پذیرفته است. نویسنده در مطلب حاضر دیدگاه قرآن را درباره آیین چهارشنبه‌سوری تبیین کرده است.

چیستی فرهنگ
در جوامع انسانی، آیین‌ها و سنت‌هایی پدید می‌آید که در راستای اهدافی چون آموزش، پرورش، نظم، انتظام، امنیت، آسایش، آرامش، سرگرمی و مانند آنها است. هر یک از آیین‌های انسانی بخشی از اهداف پیش گفته را تامین می‌کند. انسان موجودی است که در قالب اجتماع زندگی می‌کند و در قالب تعاملات و ارتباطات اجتماعی نیازهای خود را برطرف می‌سازد. این تعاملات بر اساس آیاتی از قرآن در قالب ضابطه و رابطه سامان می‌یابد. به این معنا که گاه انسان با دیگری نسبت‌های خویشاوندی چون همسری و پدری و فرزندی و مانند آن دارد. در این صورت حقوق و تکالیفی برای شخص است که در قالب عواطف و احساسات، بده و بستان‌هایی را انجام می‌دهد و نیازهای مادی و جنسی و جسمی و معنوی و دنیوی و اخروی یکدیگر را بر طرف می‌کند. این همان قالب رابطه است که در قرآن به عنوان «خله» از آن تعبیر شده است. نوع دیگر همان ضابطه یعنی قراردادها و عقود است که انسان نیازهای یکدیگر را در این قالب برطرف می‌کند و در ادبیات و فرهنگ قرآن از آن به «بیع» تعبیر شده است. پس انسان در دنیا به سبب وجود اجتماع و تعاملات اجتماعی در دو قالب ضابطه و رابطه نیازهای خود و دیگران را برطرف می‌سازد که البته در قیامت به سبب فقدان هر گونه ضابطه به این معنا و رابطه خویشاوندی، دیگر خبری از این دو نیست.(بقره، آیه ۲۵۴؛ ابراهیم، آیه ۳۱)

مجموعه سنت‌ها و آیین‌هایی که انسان در قالب آن، روابط اجتماعی خود را سامان می‌دهد به عنوان فرهنگ شناخته می‌شود. بنابراین، فرهنگ هر جامعه بیانگر کیفیت و چگونگی ساماندهی روابط اجتماعی برای بهره‌مندی بیشتر از مواهب زندگی در دنیا است. هر چه این ساماندهی در چارچوب‌های «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» باشد، بیانگر آن است که جامعه در مسیر کمال و بالندگی به جایی رسیده است که باید آن جامعه را فرهنگی‌ترین جامعه برشمرد؛ چنانکه هر جامعه‌ای از این چارچوب‌ها دورتر باشد آن جامعه از فرهنگ سست‌تر و بی‌ارزش‌تری برخوردار است.
به سخن دیگر، هر جامعه‌ای در چارچوب معیار «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» مورد سنجش و داوری قرار می‌گیرد. از نظر قرآن جامعه اسلامی می‌تواند به عنوان یک جامعه نمونه و سرمشق در جایگاه مرجعیت جوامع دیگر قرار گیرد. از همین رو، از آن جامعه به عنوان جامعه وسط و میانه‌ یاد می‌کند که شاهد و الگوی جوامع دیگر می‌تواندباشد.(بقره، آیه ۱۴۳)

کارکرد مرجعیت‌یابی آن جامعه اسلامی در قالب ارزش‌گذاری و مقایسه‌ای، به جوامع دیگر این امکان را می‌دهد تا بداند چه چیزی باید ارزش قرار گیرد و چه چیزی به عنوان ضد ارزش کنار گذاشته شود. دیگر آنکه هر جامعه می‌تواند با مقایسه خود با آن جامعه نمونه و مرجع در یابد که تا چه میزان به معیار اصلی «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» نزدیک شده است.
قرآن، در چارچوب همین معیار، آیین‌ها و سنت‌ها و فرهنگ‌های جوامع بشری را مورد بررسی ارزشی و مقایسه‌ای قرار می‌دهد. اگر این آیین‌ها و سنت‌ها در قالب معیار اصلی به شکل مناسبی قرار گیرد، همان را مورد تایید قرار داده و امضا می‌کند. بسیاری از آیین‌ها در حوزه‌های ضابطه‌ای و رابطه‌ای مورد امضا و تایید اسلام قرار گرفته است. البته بسیاری دیگر از همین آیین‌ها، وقتی در قالب گذاشته می‌شد، یا دارای کمبودهایی بود که اسلام آن را با بهره‌گیری از معیار اصلی تکمیل می‌کرد یا آنکه دارای افزوده‌هایی بود که باید حذف می‌شد. به عنوان نمونه اسلام و قرآن، از میان عقود و بیع، خرید و فروش و معاملات ربوی و نزول‌خواری را نپذیرفت و آن را ضد ارزشی تلقی کرد. خداوند می‌فرماید: آنان گفتند: «داد و ستد صرفاً مانند رباست.» و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است.(بقره، آیه ۲۷۵) همچنین کم فروشی و گران فروشی را نپذیرفت و بر اصل فروش به عدل و انصاف در قالب کیل و میزان تاکید کرد.(مطففین، آیات ۱ تا ۳؛ انعام، آیه ۱۵۲؛ اعراف، آیه ۸۵ )

همچنین اسلام در همان چارچوب در راستای رسیدن انسان به کمال و خدایی شدن(بقره، آیه ۱۳۸؛ آل عمران، آیه ۷۹) و آبادانی زمین و بهره‌مندی از مواهب آن(هود، آیه ۶۱) آیین‌هایی چون حج و نوروز و مانند آن را پذیرفته و با اندکی افزایش و کاستی در مفاد و محتوا و یا شیوه مهر تایید بر آن زده است.
پس اسلام بر اساس فلسفه آفرینش انسان و اهداف زندگی، فرهنگ‌های انسانی را بر طبق معیاری ارزش‌گذاری و مقایسه می‌کند تا دریابد تا چه اندازه به آن اهداف و معیار نزدیک و یا دور است. اگر مطابق بود که امضا کرده و به عنوان یک سنت و فرهنگ پسندیده تایید می‌کند یا با اندک تعدیل افزایشی و کاهشی امضا می‌کند یا آن را به عنوان سنت و فرهنگ ناپسند و ضد ارزشی طرد کرده و کنار می‌گذارد و حتی به مقابله با آن می‌پردازد.

معیارها و ملاک‌های ارزش‌گذاری
براساس آنچه گفته شد لازم است معیارها و ملاک‌های ارزش‌گذاری در قرآن نسبت به فرهنگ‌ها و آیین‌ها و سنت‌ها شناخته شود تا بر اساس آن، آیین‌هایی چون سیزده بدر، چهارشنبه سوری و جشن مهرگان و مانند آنها، مورد ارزشگذاری قرار گیرد و قبول یا رد شود.
مهمترین معیارها و ملاک‌هایی که قرآن برای پذیرش آیین و سنتی به عنوان یک آیین ارزشی و مثبت و پسندیده معرفی می‌کند كه بعد از سنتهالي تعريف شده از بيامبران و اوصياي الهي؛ بقيه برنامه ها بايد مستنداتي داشته باشند يا شرعي و يا اكر از تعليم ديني نيست مباني صحيح داشته باشد كه عبارتند از:
1- عقلانیت: از نظر اسلام عقل به عنوان چراغ راه باید همواره در دست بشر باشد تا بتواند در پرتو نورافکنی عقل، حق و باطل، خیر و شر، زشت و زیبا، خوب و بد، ارزش و ضد ارزش و مانند آنها را بشناسد و با عزم عمل و ارادی جدی در آن مسیر حق و خیر و خوب و ارزش گام بردارد و از ضد آنها اجتناب ورزد. پس عقل معیاری برای شناخت ارزش‌ها و امور پسندیده است؛ زیرا در پرتو آن انسان راه را از چاه تشخیص می‌دهد. در آموزه‌های اسلامی چنان از عقل تعریف و تمجید و ستایش شده که گویی خودش به عنوان شارع و حاکم است؛ هر چند که شارع و حاکم تنها خداوند است؛ ولی نقش کلیدی عقل چنان است که چنین توهم و تصوری به اذهان آدمی خطور می‌کند. از نظر آموزه‌های قرآنی، هر انسانی عقل دارد و باید از عقل خویش بهره گیرد و خردورزی کند و خود را به مقام اولوالالباب برساند و عمیق به مسائل بنگرد و تفکر نماید و مجهولات خود را حل و فصل کرده و راه برونرفت از مشکلات و معضلات را بیابد. اصولا پذیرش اصولی چون توحید و نبوت و معاد تنها در پرتو نورافکنی عقل شدنی است. در کتاب شریف اصول کافی بخشی به عنوان کتاب عقل و جهل آمده است. در این بخش روایات بسیاری است که جایگاه عقل را تبیین و لشکریان عقل را معرفی می‌کند. به این معنا که کسی از نظر اسلام عاقل است که این لشکر اخلاقی را با خود در زندگی اش همراه داشته باشد. از جمله این لشکر می‌توان به صبر و حلم و حیاء و ورع و تقوا و دینداری و مانند آن اشاره کرد.

پس از نظر اسلام هر کاری و هرچیزی (كه بشر بخواهد اختراع كند و ملتزم شود) باید به عقل عرضه شود تا در پرتو عقل دانسته شود که راه است یا چاه. خداوند در آیه ۱۰ سوره ملک از زبان دوزخیان می‌فرماید: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ و گویند: «اگر شنیده بودیم یا تعقّل کرده بودیم در میان‏ دوزخیان نبودیم.» از این آیه به دست می‌آید که حتی شنیده‌ها از جمله شنیده‌های آیینی و سنت‌های قومی را باید در قالب عقلانیت بسنجیم و ارزش‌گذاری کنیم. از این آیه صریح‌تر در بیان جایگاه خردورزی نسبت به آیین‌ها و سنت‌های قومی می‌توان به آیه دیگری اشاره کرد. خداوند می‌فرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید» مى‏گویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ایم، پیروى مى‏کنیم.» آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى‏کرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پیروى هستند]؟(بقره، آیه ۱۷۰) پس هر آیین و سنتی از جمله چهارشنبه‌سوری و نوروز و سیزده بدر و مانند آنها را باید به عقل عرضه کرد و معلوم داشت که این سنت و آیین تا چه اندازه به این معیار نزدیک یا دور است. پذیرش بدون خردورزی نسبت به آیین و سنتی قوم و جامعه‌ای نشانه‌ای بی‌خردی آن ملت و مردم است و کسی که از بیرون به عنوان یک خردمند به این مردم می‌نگرد نسبت به فرهنگ آن مردم و نیز خردورزی آنان شک می‌کند و آنان را مردمی خرافی و عقب افتاده فرهنگی دانسته و با چنین نگرشی به آن جامعه می‌نگرد و با آنان تعامل خواهد داشت.

وقتی یک جامعه بر اساس سنت‌های برخاسته از حماقت و سفاهت نه عقلانیت و خرد، رفتار می‌کند، جامعه دیگر آن جامعه را عقب افتاده و دور از فرهنگ و تمدن دانسته و با او بر اساس چنین معیاری تعامل خواهد کرد و تلاش خواهد نمود تا این جامعه را به هر شکلی شده از عقب‌افتادگی بیرون آورد یا بر آنان به عنوان یک مشت توده نفهم و بی‌خرد سوار شود و با افسار زدن بر گرده آنان بنشیند و از آنان بهره‌برداری کند.

2- علم: دومین معیار سنجش هر کاری به عنوان ارزشی یا ضد ارزشی و نیز معروف و منکر، علم است. انسان به هر کاری اقدام می‌کند، باید نسبت به آن، دانش داشته باشد. انسان نادان به طور طبیعی حتی اگر کاری عقلانی باشد به سبب نادانی و فقدان علم ممکن است یک امر مثبت را به گونه‌ای عمل کند که برایش شر شود. انسان در وقت انجام هر کاری، باید نسبت به آن اطلاعات و شناخت کامل و جامعی داشته باشد؛ هر چه اطلاعات و آگاهی و دانش شخص نسبت به کاری بیشتر باشد آن کار بهتر انجام می‌گیرد و مفیدتر و سازنده‌تر خواهد بود. خداوند درباره علم و آگاهی به عنوان ملاک ارزش‌گذاری می‌فرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش‏] بیایید»، مى‏گویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم ما را بس است.» آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏دانسته و هدایت نیافته بودند؟[باز هم درخور پیروی هستند](مائده، آیه ۱۰۴) پس اگر می‌خواهیم نسبت به یک آیین و سنت فرهنگی - ملی و قومی سنجش و داوری داشته باشیم و ملاک مقبول و ناپسند بودن آن را به دست آوریم باید علم و آگاهی داشته باشیم. خداوند در آیه ۴۳ سوره مریم درباره این ملاک می‌فرماید: یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا؛ اى پدر، براستى مرا از دانش [وحى، حقایقى به دست‏] آمده که تو را نیامده است. پس، از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت نمایم.

3- هدایت: از نظر آموزه‌های قرآن، هدف از هر کاری قرار گرفتن در مسیر کمالی است تا انسان اندک اندک در یک فرآیندی به کمال برسد؛ زیرا دنیا به گونه‌ای طراحی شده که انسان در قالب صیرورت و تحول‌ متوالی و دائمی به سمت صعود یا سقوط در حرکت است. هر چند که در نهایت این صیرورت‌ها به خدای جمال یا جلال می‌رسد که نماد آن بهشت و دوزخ است. از این رو خداوند نهایت صیرورت آدمی را الله می‌داند که اسم جامع همه اسماء و صفات الهی است.(آل عمران، آیه ۲۸) و انسان در یک انقلاب و بازگشت جهشی همان گونه که کرم پروانه در پیله انجام می‌دهد و می‌تواند پروانه شود، انسان هم یک جهش کیفی انجام خواهد داد و انقلاب به سوی پروردگار خودش اتفاق می‌افتد: قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند ما به راستی به سوی پروردگارمان باز می‌گردیم.(اعراف، آیه ۱۲۵) پس جهت گیری هر کاری در زندگی دنیوی باید الله و رب باشد. یعنی انسان باید بخواهد متاله (بقره، آیه ۱۳۸) و خلیفه‌ًْالله(بقره، آیه ۳۰) و مظهر پروردگاری خداوند شود.(آل عمران، آیه ۷۹) لذا هر عملی از جمله سنت‌ها و آیین‌هایی که انجام می‌دهد، اگر دارای چنین هدایت‌یافتگی باشد، آن عمل و سنت و آیین به عنوان سنت و آیین پسندیده قلمداد و ارزش‌گذاری می‌شود وگرنه به عنوان ضد ارزش تلقی خواهد شد. از همان آیات ۱۷۰ سوره بقره و ۱۰۴ سوره مائده این ملاک ارزش‌گذاری قرآن به دست می‌آید. همچنین خداوند در آیه ۳۵ سوره یونس به انسان‌ها هشدار می‌دهد که باید ملاک ارزش‌گذاری نسبت به هر سنت و آیینی، هدایت ‌یافتگی باشد وگرنه باید آن سنت و آن قوم را مردمانی گمراه و اهل شقاوت و دوزخ قلمداد کرد. خداوند می‌فرماید: بگو: «آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حقّ رهبرى کند؟» بگو: «خداست که به سوى حقّ رهبرى مى‏کند» پس، آیا کسى که به سوى حقّ رهبرى مى‏کند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمى‏یابد مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مى‏کنید؟

اینها مهمترین ملاک‌ها برای ارزش‌گذاری اعمال و سنت‌ها و آیین‌هایی است که انسان می‌خواهد انجام دهد یا پدید آورد یا پیروی کند. پس اگر هر سنت فرهنگی و هر اقدامی فاقد این ملاک‌ها باشد باید آن را از مدار ارزشی بیرون کرد و با آن مخالفت ورزید و آن را ترک یا حذف نمود.

چهارشنبه‌سوری، حماقتی انسانی
یکی از آیین‌های موجود در جامعه ایرانی که خود گواهی بر بی‌خردی در انجام آن قلمداد می‌شود و خردمندان جهان، برپاکنندگان آن را بی‌فرهنگ و بی‌خرد تلقی می‌کنند، آیین خرافی و ضد ارزشی چهارشنبه‌سوری است.
اگر بخواهیم آن را در چارچوب ملاک‌های پیش گفته قرار دهیم می‌توان گفت که نمادی از بی‌خردی و بی‌دانشی و گمراهی است؛ زیرا از نظر آیین مذهبی، نمی‌توان آن را معیاری برای عبادت و بندگی و تقرب به خدا قرار داد؛ زیرا اگر ما نور و آتش را مقدس بشماریم این بازی که با آتش و نور می‌کنیم، نمی‌تواند تقدس نور و ارزش آتش را نشان دهد. یعنی حتی در قالب زرتشتی نیز آتش و نوری که تقدیس می‌شود، در برابرش می‌نشینند و آن را تکریم و احترام می‌کنند نه آنکه بر سرش بپرند و آن را به بازیچه کودکانه‌ای تبدیل کنند.

اما اگر بخواهیم آن را در چارچوب‌های ارزشی اسلام معنا کنیم که دیگر قابل تایید و امضا نخواهد بود؛ زیرا در اسلام، نور هر چند به عنوان نمادی از حقیقت الهی معرفی شده است(نور، آیه ۳۵) ولی این نور نیست بلکه نور حقیقت است که همه هستی را روشن کرده است. این نور برخاسته از آتش هم اگر بخواهد تکریم و تقدیس شود این گونه، قداست‌زدایی می‌شود نه تقدیس. آتش نیز گرمابخشی زندگی بشر و موجد نور است ولی این بازی کودکانه چهارشنبه‌سوری هیچ ارتباطی با آن حقیقت ندارد و تکریم و احترامی برای یک نشانه از نشانه‌های الهی یعنی نور و آتش نیست. یعنی اگر بخواهیم در چارچوب اسلام از آیات الهی قدردانی کنیم نمی‌توان با این بازی کودکانه قدردان نعمت و شکرگزار آن باشیم.

البته ممکن است این رفتارها در چهارشنبه‌سوری را به عنوان یک سرگرمی دانسته و بگوییم تفریح و سرگرمی که موجب آرامش می‌شود، عملی ستوده در اسلام و قرآن است‌؛ زیرا غم و غصه را از انسان می‌زداید و او را در یک حالت روانی بهتر برای بهره‌گیری از زندگی قرار می‌دهد. ولی باید بدانیم آنچه در چهارشنبه‌سوری اتفاق می‌افتد نه تنها یک تفریح و سرگرمی همانند جشن نورافشانی آسمان با منورها نیست، بلکه رفتارهای بسیار خطرناک است و خیلی‌ها به سبب افتادن در آتش سوختند یا کسانی با انفجار مواد محترقه که اصلا ارتباطی به آیین چهارشنبه‌سوری ندارد، کور و شل و لنگ و از کار افتاده شده‌اند. این چه تفریح و سرگرمی است که جز آسیب روحی و روانی و جسمی پیامد مثبت دیگری از خود به‌جا نمی‌گذارد. کدام عاقل و خردمند و عالم و دانایی چنین با خود یا با دیگری می‌کند که ما به عنوان ایرانی با خود می‌کنیم؟!!

واقعیت این است که رفتارهای عده‌ای بی‌خرد در این روز پرخطر باعث می‌شود شهرها عملا به شهرهای جنگ‌زده تبدیل شود و اقدامات نابخردانه عده‌ای جوان و نادان مردم را در هول و هراس و وحشت قرار می‌دهد و از بعدازظهر این روز، مردم از ترس جان و مالشان مغازه‌ها و کسب و کار را تعطیل می‌کنند و به خانه‌هایشان پناه می‌برند. این قبیل اقدامات نه تنها از لحاظ اخلاقی بلکه شرعا نیز حرام و مصداق اذیت و آزار دیگران و حق‌الناس است و مباشران و حامیان آنها در پیشگاه خدا باید جواب پس بدهند.

چهارشنبه‌سوری در کلام استاد مطهری
استاد مرتضی مطهری که برای ارزش‌گذاری خدمات فرهنگی ایرانیان به اسلام کتابی قطور نگاشته است، در مقام تجلیل از مقام ایران و ایرانی و پاسداشت فرهنگ ناب و سالم ایرانی، به مخالفت با این سنت‌های خرافی و غیرعقلانی می‌پردازد و در یک نقد تند می‌فرماید: «قرآن منشأهایی برای فکرهای بی‌ریشه که آنها را به درختان بی‌ریشه تشبیه می‌کند ذکر می‌کند. یکی از آنها تقلید است. البته قرآن با کلمه تقلید مطلب را بیان نکرده است. با تعبیر دیگر بیان کرده است، تعبیر قرآن تبعیت کورکورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است. این هم از موضوعاتی است که قرآن روی آن زیاد تکیه کرده است و آن را منشأ لغزش و خطای بشر می‌داند و سخت انتقاد می‌کند. مثلا می‌گوید: آنها چنین می‌گویند: «انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون» اینها می‌گویند: ما پدران خود را بر یک طریقه‌ای یافته‌ایم و ما هم همان طریقه پدران خودمان را می‌گیریم و می‌رویم. به تعبیر امروز: سنت‌گرایی؛ حالا این تعبیر درست است یا غلط و بهتر از این هم می‌توانستیم تعبیر پیدا کنیم. به هر حال این کلمه، امروز رایج شده است. قرآن سنت‌گرایی را محکوم می‌کند اما اشتباه نشود! ضد سنت‌گرایی(تجددگرایی) را هم قرآن محکوم می‌کند. هر دو را محکوم می‌کند. چطور؟ قرآن فقط عقل‌گرایی و منطق‌گرایی را تأیید می‌کند. قرآن می‌گوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آنکه گذشتگان ما چنین می‌کرده‌اند، نیاکان ما این چنین بوده‌اند و ما باید راه نیاکان خودمان را برویم، انجام دادن، محکوم است، چرا؟ می‌گوید ممکن است نیاکانتان اشتباه کرده باشند، ممکن است نیاکانتان عقل و شعور نداشته باشند. آنکه دلیل نمی‌شود. نیاکان ما در گذشته چنین می‌کرده‌اند، ما هم چنین می‌کنیم! چهارشنبه آخر اسفند می‌شود، بسیاری از خانواده‌ها (که باید بگوییم: خانواده‌های نادان) آتشی و هیزمی روشن می‌کنند، بعد آدم‌های سر و مر و گنده از روی آتش می‌پرند: ای آتش، زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است که می‌پرسیم چرا چنین می‌کنید؟ می‌گویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین می‌کرده‌اند. قرآن می‌گوید: «اولو کان آباوهم لا یعقلون شیئا.»
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دیدگاه امام خمینی (ره) در باب انحراف علوم انسانی غربي

پستتوسط najm134 » سه شنبه مه 29, 2018 9:40 am


دیدگاه امام خمینی (ره) در باب انحراف علوم انسانی غربي و لزوم تبيين علوم انساني اسلامی


امام راحل اعلام می‌دارد: آنچه ما از حوزه و دانشگاه می‌ خواهیم آن نیست که در سطح ظاهر مشاهده می‌کنیم. آنچه که اسلام می‌خواهد آن است که تمام علوم، چه علوم طبیعی و چه غیر طبیعی، به علوم الهی و توحید برگشت کند.
Image
خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:
مدتی است که بحث درباره "امکان سنجی علوم انسانی اسلامی" دوباره در محافل علمی و پژوهشی ایران داغ شده است. این مباحثه وقتی دوباره از سر گرفته شد که یکی از فیلسوفان ایرانی نوشت: "علوم انسانى اسلامى 30 سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمى رسد که در آینده نیز به نتیجه برسد".
به این مناسبت، یک استاد فلسفه دین دانشگاه تهران، در مقاله ای به بررسی دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) در باب علوم طبیعی و انسانی اسلامی پرداخته است؛ که متنکامل آن به خوانندگان ابنا تقدیم می شود:

** بررسی دیدگاه امام خمینی(ره) در باب علوم طبیعی و انسانی اسلامی **
به قلم: دکتر محمد محمدرضایی
(استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رئیس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول و ارتقای علوم انسانی)

امام خمینی(قدس سره)، رهبر کبیر و حکیم و دوراندیش انقلاب اسلامی ایران در باب اسلامی شدن علوم اعم از طبیعی و انسانی دیدگاه خاصی ارایه نموده اند که می تواند برای متولیان امور دانشگاهی کشور و نیز فرهیختگان و اساتید و دانش پژوهان ره گشا باشد.
در ابتدا به صورت مختصر اشاره می کنیم که به نظر معظم له آنچه که اسلام می‌خواهد آن است که "تمام علوم، چه علوم طبیعی و چه غیر طبیعی، به علوم الهی و توحید برگشت کند. یعنی هر چه را که می‌بیند خواه طبیعت باشد یا ماده، خدا را در آن ببیند. بنابراین اسلام برای آن آمده است که همه موجودات طبیعی را به الهیت و یا اینکه همه علوم طبیعی را به علوم الهی برگرداند."
دیدگاه آن حکیم وعارف واصل در ذیل چند عنوان مطرح خواهد شد:

الف) علم کمالی است که همه انسانها طالب آن هستند
به نظر امام خمینی، اهمیت و ارزش علم یک امر فطری است و یک کمالی است که همه انسانها طالب آنند. به نظر ایشان اسلام برای علم آن قدر اجر قائل است که شاید دیگر مسالک آن قدر قایل نباشند. در اسلام دانش بزرگترین چیز است اما نه دانشی که ما را به تباهی بکشد. خداوند علم را یک عبادت بزرگ قرار داده؛ چنان چه جهت داشته باشد.
همچنین اسلام مردم را دعوت کرده است که هر جا علم را یافتند حتی اگر از کافر باشد، آن را بگیرید. البته این علم باید در خدمت اسلام باشد. به دلیل فطری بودن علم آموزی، همان گونه که درحدیث هم آمده است، علم آموزی از گهواره است تا قبر. اگر انسان درحال احتضار هم یک کلمه یاد بگیرد. بهتر از این است که جاهل باشد، البته علم باید توأم با ایمان وتزکیه نفس و تقوا باشد. زیرا که علم بدون تقوا، بسیاری از اوقات مضر است. بسیاری از اشخاص که در علم به مرتبه اعلا رسیده‌اند ولیکن تربیت انسانی و اسلامی ندارند، ضرر آنها از دیگران زیادتر است، زیرا که در روایات آمده است که اذا فسد العالِم فسد العالَم. (زمانی که عالِم فاسد شد عالَم فاسد می‌شود)
البته به نظر امام فرقی بین عالِم دانشگاهی و حوزوی نیست هر دو در این جهت یکسان هستند. اگر علم آنها توأم با تزکیه و تربیت انسانی و دینی باشد. منشأ خیرات و برکات و سعادت می‌شوند، ولی اگر علم بدون تقوا باشد منشأ بسیاری از شقاوت هاست، زیرا چو دزدی با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا.
به تعبیر حضرت ایشان، اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد و مسیرش مسیر انبیاء(ع) نباشد منشأ مفاسد بسیاری می شود اکثر این دین سازی‌ها که بوده است اینها از طبقه ملاها بوده‌اند … . دانشگاهی که فقط دنبال علم باشد برای سعادت ملت‌ها یا فایده ندارد یا ضرر دارد.(1)
حضرت امام(ره) در یک تمثیلی علم بدون تزکیه را چنین ترسیم می‌کند: گاهی باران که رحمت الهی است وقتی به گل‌ها می‌خورد بوی عطر بلند می‌شود وقتی که به جاهای کثیف می‌خورد بوی کثافت از آن بلند می‌شود. علم هم همین طور است. اگر در یک قلب تربیت شده، وارد شود عطرش عالم را می‌گیرد و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد (قرار بگیرد) بریزد، ….. این فاسد می‌کند.(2) در تعبیر دیگر می‌فرمایند: عالِم اگر فاسد بشود، یک شهر را، یک مملکت را به فساد می‌ کشد، چه عالِم دانشگاهی باشد وچه عالِم فیضیه، فرقی نمی‌کند.(3)
بنابراین از دیدگاه امام(ره) ویژگی‌های علم چنین است:
۱. علم کمالی از کمالات است که فطرت انسان، طالب آن است، حتی اگر در دست کافر باشد.
۲. علم جویی در طول عمر وجود دارد.
۳. علم بدون تقوا و ایمان و تزکیه نفس مضر است و دراین جهت فرقی بین علوم حوزوی و دانشگاهی وجود ندارد.
۴. علم توأم با تزکیه وتقوا و ایمان، منشأ خیرات و برکات است.

ب) هدف از تعلیم و تربیت و رسالت دانشگاه
از نظر امام خمینی(ره) هدف از تعلیم و تربیت عبارتند از:
۱. تربیت انسان الهی:
معظم له در تعبیری اعلام می‌دارند که آنچه ما از حوزه و دانشگاه می‌ خواهیم آن نیست که در سطح ظاهر مشاهده می‌کنیم، البته سطح ظاهر بسیار ارجمند است ولی آن مقصود اسلام نیست. آنچه که اسلام می‌خواهد آن است که تمام علوم، چه علوم طبیعی و چه غیر طبیعی، به علوم الهی و توحید برگشت کند. یعنی هر چه را که می‌بیند خواه طبیعت باشد یا ماده، خدا را در آن ببیند. بنابراین اسلام برای آن آمده است که همه موجودات طبیعی را به الهیت و یا اینکه همه علوم طبیعی را به علوم الهی برگرداند.(4)
قرآن می‌فرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ.(5) یعنی قرائت کن نه قرائت مطلق، بیاموز نه آموزش مطلق، علم تحصیل کن نه علم مطلق، بلکه علم و آموزش جهت دار وجهت آن اسم رب است، توجه به خدا است.(6)
البته چنین انسانی باید برخوردار از تقوا ومکارم اخلاق باشد و به تعبیری همه ابعاد علم وعمل و اخلاقش باید نورانی و الهی باشد.(7) بنابراین می‌‌توان گفت که یکی از اهداف تعلیم و تربیت از نظر اسلام توجه دادن به خدا و دعوت به توحید است.
۲. انسان باید تزکیه و متصف به مکارم اخلاق شود:
پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. از این رو هدف تمام تعلیم آموزه‌های وحیانی کسب مکارم اخلاق است. حضرت امام خمینی تربیت و تزکیه را بالاتر از تعلیم می‌داند. بعد از تزکیه است که کتاب و حکمت در انسان اثر می‌کند و الا علم بدون تزکیه همانند حماری می‌ماند که بار او کتاب است. مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً.(8) حمار به هیچ وجه از آن کتاب‌ها استفاده نمی‌کند. خواه آن کتاب‌ها کتاب توحید یا کتاب فقه یا انسان شناسی یا علوم طبیعی باشد.(9) بنابراین همواره باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که هدف از تعلیم و آموزش و تربیت چه در حوزه و چه در دانشگاه تزکیه نفس و کسب فضایل اخلاقی است.
۳. قطع وابستگی و استقلال کشور
به نظر امام خمینی(ره) اگر دانشگاهای ما اعم از حوزوی و دانشگاهی به گونه‌ای که اسلام می‌خواهد تربیت شوند. کشور از وابستگی به اجانب و استعمار مصون می‌ماند، یعنی در دانش و تربیت خودکفا می‌شوند و از تقلید اجانب دوری می‌گزیند. امام در عبارتی می‌فرمایند: دانشگاها بروند دنبال این که جوان‌های ما را مستقل به بار بیاورند، تربیت کنند که بفهمند یک فرهنگ دارد یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج. بفهمند که ماهم یک چیزی در عالم هستیم و ما خودمان می‌خواهیم خودمان را اداره کنیم.(10) و در تعبیر دیگر می‌فرمایند: ما دانشگاهی می‌خواهیم که ما را از وابستگی‌ها بیرون بیاورد، ما را مستقل کند.(11)
۴. تأمین سعادت ملت‌ها
به نظر حضرت امام دانشگاه مبدأ همه تحولات است. اگر در دانشگاها، تربیت و آموزش صحیح داده شود، سعادت یک ملت را تأمین می‌کند و الا شقاوت آن را رقم می‌زند. امام در تعبیری زیبا می‌فرمایند :سلام بر دانش و دانشگاهیانی که چراغ راه هدایت و راهنمای ملت به سوی تعالی و سعادت و فضل و فضیلت می‌باشند.(12)
و در تعبیر دیگر می‌فرمایند: دانشگاه و حوزه‌های علمیه و روحانیون می‌توانند دو مرکز باشند برای تمام ترقیات و تمام پیشرفت‌های کشور و می‌توانند دو مرکز باشند برای تمام انحرافات و تمام انحطاطات.(13) بنابراین، دانشگاه اگر دانشگاه اسلامی باشد، سعادت ملت تأمین است.
* توضیح
همه ما می¬ دانیم که علوم مخصوصاً علوم انسانی غربی بر مبنای اصول تجربه¬ گرایانه و مادی¬ گرایانه بنا شده¬ اند و نتیجه چنین نظریاتی به اصطلاح علمی، چیزی جز الحاد و بی¬دینی نخواهد بود.
مدافعان علوم انسانی اسلامی حداقل می¬ خواهند اذهان دانشجویان را روشن سازند که چنین نظریاتی بر مبانی نادرستی بنا شده¬ اند و حتی الامکان، به تعبیر حضرت امام علوم طبیعی و غیرطبیعی را به توحید برگردانند و اینک برای روشنی بیشتر از طرز تفکر بانیان و پیش قراولان و پدران علوم انسانی جدید که تاثیر زیادی در نظریه پردازی¬ه ای علمی داشته ¬اند، برخی از نظریات آنان را خدمتتان تقدیم می¬ داریم، تا خود قضاوت نمایید که آیا این نظریات، علمی و نظریه مخالف آنها غیر علمی خواهد بود؟
1. دیدگاه دیوید هیوم اسکاتلندی (۱۷۷۶-۱۷۱۱) که تاثیر زیادی بر جریان تجربه¬ گرایی علمی داشته است و می¬ توان او را پدر تجربه ¬گرایی جدید نامید، در عبارتی به روشنی می¬ گوید: "اگر کتابی درباره الهیات یا مابعدالطبیعه مدرسی در دست بگیرم، می¬پرسم آیا در آن هیچ استدلال انتزاعی درباره کمیت یا عدد هست؟ آیا استدلال تجربی درباره واقعیات و موجودات در آن هست؟ اگر پاسخ منفی است پس آن را در آتش افکنید چون چیزی جز سفسطه در این کتاب وجود ندارد".(14)
روشن است که براساس این تعابیر، هیوم به امور ماوراطبیعی از جمله خدا، عالم غیب و آخرت و … اعتقادی ندارد. او کسی است که به صراحت اظهار می¬ دارد که همه معرفت¬ ما از تجربه حاصل و به تجربه ختم می¬شود… سوال این است که آیا این نظریه واقعاً علمی و نظریه مخالف آن غیر علمی است؟ و آیا مخالفت مستدل با این نظریه، مخالفت با علوم جدید است؟ کارل پیرسون (۱۸۵۷-۱۹۳۳) استاد دانشگاه لندن که تأثیر زیادی در تبیین¬ های طبیعت گرایانه علمی دارد، می ¬گوید: روش علمی، تنها طریق و مدخل واقعی به کل قلمرو معرفت است".(15)
بر اساس این دیدگاه، روش تجربی و میکانیکی علمی، تنها طریق کشف حقایق عالم است و اموری که از طریق روش علمی نتوان درباره آن داوری نمود، از قلمرو معرفت انسانی، خارج هستند. در نتیجه مابعدالطبیعه و دین خارج از معرفت بشری قرار می ¬گیرد.
2. اگوست کنت(۱۷۹۸-۱۸۵۷) فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی که معمولاً او رابنیانگذار جامعه شناسی جدید و فلسفه پوزیتیویسم می¬دانند، بر آن است که روش پوزیتیویستی و تجربی، برترین روش و آخرین مرحله تکامل و تحول ذهن انسانی است. او دوران تفکر بشر را سه مرحله می¬ داند:۱٫ مرحله ربانی ۲٫ مرحله فلسفی و ۳٫ مرحله تجربی. براساس دیدگاه او، دوران دو مرحله ربانی و فلسفی به سرآمده است و ادیان موجود، محصول مرحله خاصی از تحول ذهن آدمی است که اکنون زمان آن گذشته است. ذهن علمی و اندیشه اثباتی (تجربی) دیگر نمی¬تواند به الوهیت و موجودات ماوراء طبیعی باور داشته باشد.(16)
3. امیل دورکیهم(۱۸۵۸-۱۹۱۷) جامعه¬شناسی مشهور فرانسوی، معتقد است که "قوانین و اخلاقیات، کار و تفریح، علم و فرهنگ و از همه مهتر دین، زاده اجتماع است. همچنین منشاء همه ادیان بزرگ و کوچک توتم پرستی است و پرستش توتم، نمادی از پرستش جامعه است. بنابراین آنچه در همه ادیان مورد پرستش قرار می¬ گیرد و نیروها و ویژگی فراطبیعی به آن نسبت داده می ¬شود، چیزی جز جامعه نیست. اما مردم تصور می¬ کنند که موجودی الوهی را می ¬پرستند که در فراسوی جهان قرار دارد و می ¬تواند به خواسته¬ های آنان پاسخ و مشکلات آنان را حل کند."(17) یعنی خدا همان جامعه است که متدینان به اشتباه او را موجود ماوراء طبیعی قلمداد می ¬نمایند.
4. کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) اقتصاددان و جامعه شناسی بزرگ آلمانی که در تحولات فکری و اجتماعی سیاسی قرن بیستم بسیار تأثیر داشته است، معتقد است: "انسان سازنده دین است نه دین سازنده انسان. دین افیون مردم است. من از همه خدایان بیزارم".(18)
5. زیگموند فروید(۱۸۵۶-۱۹۳۹) عصب شناس اتریشی که پدر علم روانکاوی شناخته می ¬شود، معتقد است که دین و خدا جلوه غریزه سرکوب شده جنسی است و نیز تصور خدا نتیجه فرافکنی تصور پدر درون خود انسان است، اما این تصور، خرافه و افسانه ¬ای بیش نیست و آسمان تهی است.(19)
حال سؤال این است که این پدران علم جدید با این افکار نادرست، صلاحیت تدوین علوم جدید را داشته ¬اند؟ آیا ما باید این افکار نادرست و غیر علمی را با تبلیغات به عنوان نظریات علمی، دانسته و نظریه ¬های مخالف این تئوری ها را غیر علمی و دخالت ایدئولوژی در دین قلمداد کنیم و ذهن و روان دانشجویان خود را آکنده از این نظریات به اصطلاح نادرست علمی نموده و هر گونه مخالفت با آنها را دخالت دین در عرصه علم تلقی نماییم؟ آیا پیروی از این پدران علوم انسانی جدید که ملحد و تجربه¬ گرا و مادی ¬گرا هستند. یادآور این آیات قرآن نیست: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُون.(20)
و چون کفار را گویند: پیروی از شریعت و کتابی که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا بایست آنها تابع پدران باشند گر چه آن پدران بی‌عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ. (و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید«!، می‌گویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می‌کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتّی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیّت می‌کنند)؟!(21)
هنگامی که پیامبر گرامی اسلام(ص)، برخی از مردم را دعوت به آیین، عقلانی و درست می¬ نمود، می¬ گفتند که ما از آیین و برنامه¬ هایی پدرانمان پیروی می¬ کنیم و قرآن می ¬فرماید آیا تبعیت کورکورانه از پدرانی که خود بر راه صحیح نبودند، امر درستی است؟ به نظر می¬ رسد که پدران علم جدید که براساس روش صرفاً علمی و تجربه ¬گرایانه اصول وحیانی و ماوراء طبیعی را تبیین و تفسیر کرده¬ بر روش صحیح و درستی حرکت ننموده ¬اند.
علوم انسانی اسلامی بدین معناست که با چشمانی باز و عقلانیت لازم، روش و آیین پدران علم جدید را مورد نقادی قرار داده و با دلیل و برهان معلوم سازیم که آنان بر راه صحیحی حرکت نکرده¬ اند و در مقابل آنها تفسیرها و نظریه پردازی¬های درستی به عمل آوریم.
آیا با این نظریات الحادی و تجربی¬ گرایانه و مادی ¬گرایانه می¬ توان دیدگاه امام خمینی(ره) را که اعتقاد داشت که رسالت همه انبیاء آن بود که همه علوم را به توحید برگردانند، محقق نمود و یا استقلال فرهنگی کشور را برآورده نمود.
براساس همین نظریات نادرست به اصطلاح علمی پدران علوم انسانی جدید است که علوم انسانی جدید نه تنها مفید است بلکه مضر به حال دانشجویان می¬ باشد.
بنابراین از مسئولان محترم و دخیل در امور دانشگاهی و سیاسی می¬ خواهم که جریان علوم انسانی اسلامی را تقویت نمایند و بیش از این نگذاریم که در محافل علمی بر اثر تبلیغات نادرست، افکار ناصحیح و غیر علمی به عنوان نظریات علمی مطرح گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع:
1. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۹۷؛ ج۱۷، ص۱۸۶؛ ج۱۴، ص۳۶۰؛ ج۸، ص۳۰۳؛ ج۷، ص۴۶۷٫
2. همان، ج۱۴، ص۴۰ ـ ۴۱٫
3. همان، ج۱۳، ص۴۱۹٫
4. ر.ک. همان، ج۸، ص۴۳۵٫
5. علق: ۱٫
6. صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۴۹٫
7. همان، ج۸، ص۶۵٫
8. جمعه، ۵٫
9. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۳۳۵؛ ج۱۳، ص۵۰۵٫
10. همان، ج۱۰، ص۳۹۲٫
11. همان، ج۱۴، ص۳۹۵٫
12. همان، ج۷، ص۴۷۰٫
13. همان، ج۱۳، ص۴۱۳٫
14. Hume.An Enquary Concerning human understanding.p,165
15. محمدرضایی، محمد، الهیات فلسفی، ص ۳۷
16. Louis.p.pojman,philosophy of Religion, p,92
17. محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۲۰۱٫
18. آردن، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص ۳۸۱٫
19. محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۱۸۷؛ توسلی، غلام عباس، نظریه¬ های جامعه ¬شناسی، ص ۶۲ و ص ۱۸۷
20. بقره، ۱۷۰
21. لقمان، ۲۱
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

صنعت «بخت آزمایی»چگونه فقیرترین افراد جامعه را دست به جیب می

پستتوسط najm134 » دوشنبه ژوئن 04, 2018 10:38 pm

صنعت «بخت آزمایی» چگونه فقیرترین افراد جامعه را دست به جیب می‌کند؟


صنعت «بخت آزمایی» چگونه فقیرترین افراد جامعه را دست به جیب می‌کند؟ = فرقي نمي كند لاتاري خارجي باشد يا ايراني مثل قرعه كشي همراه اول يا مسابقات تستهاى عقيدتي و جوايز قرعه كشي بانكها ووو
صنعت لاتاری یکی از پرسودترین صنایع جهان است که بار اصلی آن به دوش افراد کم درآمدی است که امید دارند یک شبه شانس آورده و ثروتمند شوند.
سرویس جهان مشرق- هرساله مردم بسیاری در طرح‌های قرعه‌کشی موسوم به لاتاری شرکت می‌کنند، به امید اینکه به جوایز و وعده‌هایی که برای این قرعه‌کشی‌ها تعیین‌شده دست یابند. لاتاری، شکلی از قمار با جوایز بزرگ، در برخی کشورها ممنوع است درحالی‌که برخی کشورها نیز از آن حمایت می‌کنند؛ تا حدی که لاتاری‌های ملی یا ایالتی را سازمان‌دهی می‌نمایند. در این گزارش کوتاه قصد آن را داریم تا به‌طورکلی درباره آنچه واشنگتن‌پست از آن با عنوان «مالیات فقرا» یاد می‌کند توضیح مختصری ارائه کرده و به بررسی ابعاد آن بپردازیم.

Image
دکه روزنامه‌فروشی در فیلیپین در حال فروش بلیط لاتاری با اندوخته ۷۰۰ میلیون دلاری

تاریخ لاتاری

بخت‌آزمایی یا لاتاری نوعی قمار دسته‌جمعی است که در آن، بلیت‌های کاغذی با نشان‌ها و علائم اعداد چندرقمی، به بهای خاصی فروخته می‌شوند. برنده اصلی در قرعه‌کشی و بخت‌آزمایی کسی است که عدد صحیح را دارد و درنتیجه صاحب مجموع پول می‌شود. تاریخچه این نوع قمار را به کشور چین در سال‌های قبل از میلاد مسیح بازمی‌گردانند که در آن با انداختن چوب‌هایی شانس برنده شدن خود را می‌آزمودند.
اما در دوره جدیدتر، اولین لاتاری ثبت‌شده مربوط به ایتالیا در سال ۱۴۴۹ است که «جمهوری گلدن آمبروس آن» برای تأمین مالی جنگ علیه جمهوری ونیز اقدام به سازمان‌دهی لاتاری نمود. بااین‌حال، لاتاری در ژنو به شهرت رسید که در آن هر ۶ ماه یک بار ۵ تن از اعضای ۹۰ نفره مجلس اعلا (Great Council) مورد قرعه‌کشی قرار می‌گرفتند. با شیوع بیشتر لاتاری، وقتی مردم خواستند بیشتر از ۲ مرتبه در سال لاتاری داشته باشند، اسامی را تبدیل به اعداد کرده و لاتاری کنونی ایجاد شد. لاتاری در کشورهای فرانسه در سال ۱۵۳۹، انگلیس در ۱۵۶۶، آمریکای شمالی در ۱۶۱۲ (توسط انگلیسی‌ها)، پرنس‌نشین‌های آلمان در ۱۶۱۴، اتریش در ۱۷۵۱، اسپانیا در ۱۷۶۳، استرالیا در دهه ۱۸۸۰، مکزیک در اواخر قرن ۱۸ و تایلند در ۱۸۷۴ راه‌اندازی شد. همان‌گونه که در ابتدا اشاره شد برخی کشورها دارای لاتاری ملی هستند و یا از آن حمایت می‌کنند. برخی از مهمترین این کشورها عبارت‌اند از:

Image
شانس هر فرد برای بردن لاتاری تقریبا نزدیک به صفر است

ایالات‌متحده
لاتاری در این کشور ملی نیست و در ایالت‌های مختلف متفاوت است. با این حال، این کشور بزرگ‌ترین جایزه‌های مربوط به لاتاری را به خود اختصاص داده است. برای نمونه در ژانویه ۲۰۱۶، بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در جهان به ارزش ۱۵۸.۶۴۰.۰۰۰ دلار که متعلق به شرکت لاتاری پاوربال (Powerball) بود به‌طور مشترک به ۳ نفر رسید. پرداخت جایزه در لاتاری‌های مختلف متغیر است. برای مثال در آمریکا، فرد می‌تواند جایزه خود را یکجا و یا به‌طور سالانه (معمولاً دوره ۲۰ تا ۳۰ ساله) دریافت کند. اگر فرد گزینه دریافت یکجای جایزه را انتخاب کند، لزوماً به همه جایزه خود نخواهد رسید و به دلیل محاسبه مالیات بر درآمد تنها می‌تواند به یک‌سوم این پول برسد.

ایتالیا
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۴۷.۸۰۰.۰۰۰ یورو در ماه اوت ۲۰۰۹ به یک نفر رسید.

انگلیس
در این کشور یک شرکت لاتاری ملی و چند شرکت خصوصی وجود دارد. بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۲۹.۰۰۰.۰۰۰ یورو در اکتبر ۲۰۱۰ به یک نفر رسید.

اسپانیا
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۲۶.۲۰۰.۰۰۰ یورو بود که در ماه می ۲۰۰۹ به یک نفر رسید.
Image
هر روز یک امتیاز!

فرانسه
از ۱۹۳۶ تاکنون، شرکت‌های لاتاری در فرانسه انحصاراً در اختیار سوسیالیست‌ها برای کمک به درآمدهای دولت قرارگرفته است. بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۰۰.۰۰۰.۰۰۰ یورو بود که در سپتامبر ۲۰۰۹ به یک نفر رسید.

بلژیک
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۰۰.۰۰۰.۰۰۰ یورو بود که در فوریه ۲۰۰۷ به یک نفر رسید.

چین
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور و در آسیا به ارزش ۷۹.۳۴۰.۰۰۰ یورو در ژوئن ۲۰۱۲ به یک نفر رسید.

برزیل
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۴۵.۰۰۰.۰۰۰ رئال در دسامبر ۲۰۰۹ به‌طور مشترک به ۲ نفر رسید.

استرالیا
در این کشور شرکت‌های دولتی و خصوصی لاتاری فعالیت دارند. بزرگ‌ترین جایزه شرکت‌های لاتاری استرالیایی مربوط به جایزه‌ای به ارزش ۱۱۲ میلیون دلار استرالیا در نوامبر ۲۰۱۲ بود که به‌طور مشترک به ۴ نفر رسید.

Image
اولین برگه لاتاری در انگلیس در سال ۱۵۶۶
در برخی کشورها کل بازی لاتاری و در برخی، بخشی از آن مانند لاتاری اینترنتی ممنوع است. برای مثال در کشور هندوستان، ایالت‌های بسیاری به دلیل کلاهبرداری‌های گسترده و سوءاستفاده‌هایی که از این راه صورت می پذیرد لاتاری را ممنوع کرده‌اند.

Image
لاتاری آنلاین
شاید بتوان یکی از دلایل اصلی لزوم حذف لاتاری را این مسئله عنوان کرد که این قمار، راه طبیعی کسب درآمد در جامعه را خدشه‌دار می‌کند و تقویت‌کننده حرص و آز در میان آحاد مردم می‌باشد. مخصوصاً اینکه در لاتاری با هزینه ورود نسبتاً کم به این قمار، راه ورود اقشار کم‌درآمدتر به آن نیز باز می‌شود و بدین ترتیب اقشار بیشتری را دربرمی‌گیرد.

Image
یک کوپن لاتاری

چرا مردم به لاتاری روی می‌آورند؟

شاید یکی از مهم‌ترین دلایلی که می‌توان برای توجیه این پدیده آورد این است که بسیاری از مردم به دنبال «یک‌شبه ره صدساله رفتن» هستند. این تفکر به همراه تبلیغات گسترده و فریبنده‌ای که متصدیان لاتاری انجام می‌دهند و نیز هزینه نسبتاً کم آزمودن بخت خود سبب می‌شود به آن روی‌آورند. بااین‌حال، احتمال برنده شدن آنان به‌خصوص وقتی تعداد شرکت‌کنندگان بالا می‌رود به صفر نزدیک‌ می‌شود.

چرا دولت‌ها و شرکت‌های لاتاری به لاتاری روی می‌آورند؟
پاسخ به سؤال فوق ساده است, چراکه لاتاری روش خوبی برای درآمدزایی از تمام اقشار جامعه، حتی فقیرترین آنها است. اگر به شما گفته شود که فقرای آمریکا سالانه مالیاتی ۷۰ میلیارد دلاری پرداخت می‌کنند شاید باور آن کمی دشوار باشد ولی اگر ارزش سالانه خرید بلیت لاتاری را ۳۰۰ دلار در نظر بگیریم و آن را در جمعیت این کشور ضرب کنیم، حاصل آن رقم مذکور خواهد بود. این دلیل را در خصوص شرکت‌های غیردولتی لاتاری در آمریکا و کشورهای دیگر نیز می‌توان ذکر کرد. همچنین بر اساس تحقیقات، یک‌سوم فقیرتر خانواده‌ها (خانواده‌هایی با درآمد کمتر از ۲۸.۰۰۰ دلار در سال) بیش از نیمی از بلیت‌ها را خریداری می‌کنند که به معنای پرداخت سالانه ۴۵۰ دلار برای لاتاری است. در ایالات‌متحده، مخالفانی که به این قضیه، یعنی مالیات گرفتن از رؤیای فقیرانی که چیزی به‌جز آن ندارند اعتراض دارند، پیشنهاد جایگزین کردن جایزه‌های مبتنی بر پس‌انداز را دارند که در بدترین حالت آن‌هم کسی پول پرداختی خود را از دست نمی‌دهد.
به‌طورکلی، بر اساس آمارها در سال ۲۰۱۵ صنعت جهانی لاتاری شاهد فروش ۹/۲۷۹ میلیارد دلاری بود که گزارش‌های جدیدتر نشان از رشد آن دارد. فروش‌ها در آفریقا به‌شدت رشد داشته و آمریکای شمالی، آسیا و اقیانوسیه نیز رشد متناسبی کرده ولی فروش در آمریکای لاتین ثابت مانده است. باوجوداین فرازوفرودها، ارزش این بازار همواره رقم بالایی را نشان می‌دهد. صنعت مادر لاتاری یعنی صنعت جهانی قمار طبیعتاً جذابیت‌های بیشتر و ظرفیت‌های بالاتری برای جذب مخاطبان خود دارد. در زیر نمونه‌ای از آمارهای صنعت قمار را مشاهده می‌کنید:

Image
ارزش خالص بازار قمار در جهان از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۹
بنابر نمودار فوق، در سال ۲۰۱۵، پس از افتی اندک به نسبت سال قبل، ارزش بازار به ۴۳۰ میلیارد دلار رسیده است و پیش‌بینی می‌شود در سال ۲۰۱۹، این رقم به ۴۹۵ میلیارد دلار برسد. نمودار زیر نیز بیانگر سهم لاتاری در صنعت سرگرمی و مقایسه آن با بخش‌های مختلف این صنعت است:

Image
ارزش بازار سرگرمی و لاتاری در آمریکا در سال ۲۰۱۴ (به میلیارد دلار )
همچنین به دلیل رشد نرخ نفوذ اینترنت در جهان، بخش قابل توجهی از این صنعت در بستر فضایی مجازی جریان دارد:

Image
سهم کشورها و مناطق مختلف جهان از لاتاری برخط (به میلیارد دلار آمریکا)

لاتاری گرین‌کارت
نوع دیگری از لاتاری که مخصوص ایالات‌متحده است «لاتاری ویزای تنوع» معروف به «لاتاری گرین‌کارت» می‌باشد. این لاتاری که از سال ۱۹۹۰ از سوی کنگره آمریکا برای تعادل بخشیدن به تعداد مهاجران و کنترل تنوع فرهنگی آمریکا وضع‌شده است سالانه به بیش از ۵۵ هزار نفر از برندگان لاتاری گرین‌کارت اعطا می‌گردد. این ویزا برای ساکنان کشورهایی که به‌طور معمول از روش‌های دیگر مهاجران زیادی به آمریکا می‌فرستند صادر نمی‌شود. به همین خاطر هرساله در بولتن ویزا فهرست کشورهایی که مجاز به شرکت در قرعه‌کشی هستند مشخص می‌گردد.
باوجوداینکه گفته می‌شود برای نام‌نویسی نباید هیچ هزینه‌ای پرداخت شود برای مراحل بعدی هزینه‌های نسبتاً بالایی باید پرداخت. برای نمونه، هزینه واکسیناسیون برندگان، هزینه ترجمه، هزینه بلیط و اقامت در کشور محل سفارت، هزینه ویزیت پزشک معتمد سفارت، هزینه مصاحبه سفارت، هزینه صدور گرین‌کارت و هزینه بلیت آمریکا خواهد بود و هزینه کل نیز بیش از ۵ هزار دلار برآورد می‌شود. حاصل‌ضرب این ارقام در تعداد کسانی که در این لاتاری شرکت کرده، برگزیده می‌شوند و به آمریکا می‌روند رقم قابل‌توجه و تجارت پرسودی برای این کشور خواهد شد. بااین‌همه، پیدا کردن شغل و منبع درآمد کاملاً به خود فرد بستگی دارد و تضمینی در این خصوص وجود ندارد. به عبارتی دیگر، پاداش نائل شدن به‌عنوان برنده لاتاری تنها این است که فرد می‌تواند گرین‌کارت آمریکا را اخذ کند و تا ۵ سال پس از دریافت گرین‌کارت، امکان گرفتن اقامت در آمریکا وجود ندارد.

نتیجه‌گیری :
صنعت قمار یکی از پر سودترین صنایع جهان است که به دلیل راحتی مشارکت در آن افراد زیادی تلاش می‌کنند خود را در این چرخه قرار داده تا شاید شانس آورده و یک شبه ثروتمند شوند. بار مالی اصلی این صنعت بر دوش افراد کم درآمدی است که در آرزوی تغییر وضعیت اقتصادی خود هستند و با خرید چند برگه لاتاری می‌خواهند مشکل ساختاری عدم تحرک اجتماعی را جبران کنند در حالیکه شاید تنها یک نفر از چند میلیون نفر در سال احتمال دست یافتن به چنین شانسی را دارد. نظام سرمایه‌داری همواره تلاش می‌کند تا نارسایی‌های ساختاری خود را با چنین ابزارهای جبران کند و نیازهای مردم را با امیدهای واهی ارضا نماید.

منابع :
https://www.washingtonpost.com/news/business/wp/۲۰۱۷/۰۸/۲۳/powerball-somebodys-gotta-win-eventually/
https://www.washingtonpost.com/news/wonk/wp/۲۰۱۵/۰۵/۱۴/why-you-should-never-ever-play-the-lottery/?utm_term=.۶e۵۸۹۸۶۱cdaa
https://www.usgcls.com/faq/faq.asp#gcl۱۹
https://en.wikipedia.org/wiki/Lotteries_by_country
https://en.wikipedia.org/wiki/Lottery
https://en.wikipedia.org/wiki/Diversity_Immigrant_Visa
http://yon.ir/JWn۹L
http://yon.ir/labvS
http://totallygaming.com/news/lottery/g ... trajectory
https://www.statista.com/statistics/۲۵۳۴۱۶/global-gambling-market-gross-win/
http://www.mobyaffiliates.com/blog/۲۰۱۶-global-gaming-gambling-markets-overview/
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

مرگ برنارد لوئیس اثرگذارترین مورّخ بر عليه اسلام و خاورمیان

پستتوسط najm134 » پنج شنبه ژوئن 21, 2018 12:10 am

مرگ برنارد لوئیس 'مورخ و ايدئولوك غربيان مهاجم و اثرگذارترین مورّخ بر عليه اسلام و خاورمیانه



یاسر میردامادی پژوهشگر دینی بي بي سي
یاسر میردامادی، پژوهشگر دینی در یادداشتی برای صفحه ناظران نظریات بحث برانگیز برنارد لوئیس، مورخ برجسته بریتانیایی/ آمریکایی درباره جهان اسلام و رویارویی جهان غرب با آن را بررسی کرده است.

Image
لوئیس در دیدار با دیک چنی، معاون جورج بوش، ابراز امیدواری کرد که امریکا بتواند به بسط دموکراسی در عراق کمک کند. لوئیس تأکید کرد که ضعیف جلوه دادن امریکا در چشم جهان اسلام پیامدهای خطرناکی دارد. دیک چنی این ایده را جدی گرفت و درست پیش از حمله امریکا به عراق به صراحت به او اشاره کرد .
برنارد لوئیس، تاریخ‌دان برجسته بریتانیایی-امریکایی، کمتر از دو هفته به تولد ۱۰۲ سالگی‌اش، در ۱۹ می ۲۰۱۸ میلادی / ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ خورشیدی در امریکا درگذشت. او از متخصصان پرسابقه و صاحب‌نام (ايجاد تحريف در) تاریخ اسلام، امپراطوری عثمانی و خاورمیانه جدید بود. لوئیس بیش از سی کتاب و صدها مقاله نگاشت، شاگردان بسیاری تربیت کرد و مشاور سیاستمدارانی چند بود.
برنارد لوئیس را "اثرگذارترین مورّخ بر عليه اسلام و خاورمیانه پس از جنگ جهانی" دانسته‌اند (مارتین کریمر، مدخل برنارد لوییس در: دانشنامه مورخان و نوشته های تاریخی، جلد ۱: ص ۷۱۹، لندن: ۱۹۹۹). او از یک سو نقش مهمی در بال و پر دادن به مطالعات اسلامی در غرب ایفا کرد و از سوی دیگر تأثیر ماندگاری بر فهم سیاست‌گذاران نومحافظه‌کار غربی (به ویژه امریکایی) از اسلام و خاورمیانه به جای گذاشت.
اثرگذاری دوگانه لوئیس موجب شده است که میراث فکری و سیاسی وی همیشه دستمایه اختلاف نظر و جنجال باشد. به گفته لوئیس در مصاحبه‌ای به سال ۲۰۱۲ میلادی "از نظر برخی افراد (مهاجمين غربي) من نابغه‌ای برجسته‌ام و از نظر برخی دیگر (كشورهاى مورد هجوم غرب) من شیطان مجسّم‌ام". اما این پژوهشگر جنجالی که بود، چه کرد و چگونه می‌اندیشید؟

لوئیس: از سودای شاعری تا رمزگشایی پیام
برنارد لوئیس در ۱۹ می ۱۹۱۶ میلادی از پدر و مادری یهودی و در خانواده‌ای طبقه متوسط در شرق لندن به دنیا آمد. پدر و مادر برنارد از اروپای شرقی به بریتانیا مهاجرت کرده بودند. او که ابتدا می‌خواست شاعر شود در دانشگاه لندن (مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی) لیسانس و سپس دکترای تاریخ گرفت و در پاریس زبان‌های سامی فراگرفت و در آنجا شاگرد لویی ماسینیون يهودي (۱۸۸۳-۱۹۶۲) متخصص فرانسوی و معلم انحرافات شريعتي و محلل تصوف اسلامی شد. لوئیس همچنین در دانشگاه لندن حقوق خواند و مدتی نیز به کار حقوقی مشغول شد، گرچه زود این حرفه را رها کرد.
در سال ۱۹۳۸ میلادی او به سِمت دانشیار تاریخ اسلام در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن منصوب شد. در طول جنگ جهانی دوم، لوئیس حدود یک سال (از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲ میلادی) به عنوان سرجوخه در واحد اطلاعات ارتش بریتانیا در بخش خاورمیانه به کار مشغول شد. او از تسلط خود به زبان‌های خارجی (شرقی و غربی) برای رمزگشایی پیام‌ها استفاده کرد. برخی از منتقدان لوئیس، از این بخش زندگی او به عنوان "جاسوسی" وی برای بریتانیا یاد می‌کنند.

لوئیس در سال ۱۹۴۷ میلادی با زنی دانمارکی که او نیز تبار یهودی داشت، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر يهودي بود.
از ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۴ میلادی لوئیس استاد تاریخ خاورمیانه و خاورنزدیک در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن بود. سال ۱۹۷۴ میلادی سال پرحادثه‌ای برای لوئیس بود. او که حالا ۵۷ ساله بود در این سال مدرسه مطالعات شرقی را رها کرد، به دانشگاه پرینستون پیوست و نیز در همین سال، بر اثر رابطه پنهانی کوتاه خود با شاهدختی عثمانی، پس از بیست و هفت سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد. جدایی از همسرش، رابطه لوئیس را با برخی از روشنفکران یهودی‌تبار، که از دوستان همسر سابقش بودند، برای همیشه گسست.
در پرینستون بود که لوئیس با برخی چهره‌های کلیدی نومحافظه‌کار آشنا شد و بر آن‌ها اثر گذاشت. بسیاری از این چهره‌ها، حدود سه دهه بعد، از معماران اصلی سیاست خارجی تهاجمی امریکا شدند. از میان این چهره‌ها می‌توان به این نام‌ها اشاره کرد: ریچارد پرل، مشاور وزیر دفاع امریکا در دوره رونالد ریگان و از چهره‌های نومحافظه‌کار طراح جنگ عراق، پل ولفوويتس، معاون سیاست‌گذاری وزارت دفاع در دوره جورج بوش و از چهره‌های نومحافظه‌کار طراح جنگ عراق، الیوت اِیبرامز، دستیار رییس‌جمهور در دوره ریگان و دستیار ویژه رییس‌جمهور در دوره جورج بوش. تمامی این چهره‌ها در دهه هفتاد میلادی از لوئیس تأثیر مستقیم گرفتند. این تأثیر به ویژه هنگامی رخ داد که لوئیس، مشاور سناتور نومحافظه‌کار هنری جکسون بود.

لوئیس در سال ۱۹۸۶ از دانشگاه پرینستون بازنشسته شد و تا سال ۱۹۹۰ در دانشگاه کورنل مشغول به تدریس و پژوهش بود.

لوییس یش‌بینی کرده بود که محمود احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور وقت ایران، در شب ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ (شبی که از نظر مسلمان‌ها پیامبر از مکه به بیت‌المقدس سیر شبانه کرد و از آن‌جا به معراج رفت) دستور حمله اتمی آخر‌الزمانی‌ای را علیه اسراییل صادر خواهد کرد

لوئیس: نظریه‌پرداز نومحافظه‌کاری و مهاجمين غربي
چه چیزی موجب شد که لوئیس چنین اثر ماندگاری بر سیاستمداران نومحافظه‌کار امریکایی بگذارد؟ پاسخ را باید در آرای اسلام‌شناسانه و خاورمیانه‌شناسانه لوئیس و نیز نسخه‌ای که او بر اساس آن‌ها می‌پیچید و البته ارتباطات گسترده شخصی او جست. در یک کلام، از نظر لوئیس جهان اسلام بیمار است و حتی به وضع احتضار افتاده است و امریکا باید حتی به زور جهان اسلام و به ویژه خاورمیانه را به سوی دموکراسی بکشاند. اما چرا لوئیس به اشغال به اسم بسط دموکراسی در سرزمین‌های مسلمان علاقه داشت؟
لوئیس استدلال می‌کرد که کشورهای مسلمان از دو حال خارج نخواهند بود: یا دموکرات خواهند شد و یا غرب را نابود خواهند کرد. پس غرب برای بقای خود به دموکراتیک کردن جهان اسلام به هر شیوه‌ای نیاز دارد. مطابق رأی او، آینده اروپا از آینده جهان اسلام جدا نیست. به نظر لوئیس، تنها پرسشِ درخور در باب آینده اروپا این است: آیا اروپای اسلامی خواهیم داشت یا اسلام اروپایی؟


اسلام‌شناسی و خاورمیانه‌شناسی لوئیس و نسخه‌ سیاست‌گذارانه‌ای که متناسب با آن می‌پیچید، در بزنگاهی تاریخی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی لباس عمل به تن کرد. در مواجهه با حادثه یازده سپتامبر سیاست‌گذاران امریکایی بلافاصله به دو دسته تقسیم شدند. دسته‌ای معتقد بودند که مشکل جهان اسلام با غرب و به ویژه امریکا تنها راه حل فرهنگی دارد و باید تعریف جدیدی از مناسبات فرهنگی میان غرب و جهان اسلام ارائه کرد. دسته‌ دوم کسانی بودند که رویکرد فرهنگی نسبت به این مشکل را از اساس خطا می‌دانستند. از نظر دسته دوم برای حل مشکل راه دیگری باید جست.

در میانه این اختلاف، دسته دومی‌ها از برنارد لوئیس دعوت کردند تا برای مشاوران امنیتی و بخشی از کارکنان کاخ سفید سخنرانی کند. در این سخنرانی، لوئیس در مقام تاریخ‌دان به مخاطبان ویژه خود گفت که روحیات ضد امریکایی در جهان اسلام ربطی به سیاست‌های امریکا ندارد و ریشه در ناکامی‌ها و خطاهای تاریخی خود جهان اسلام دارد. به تعبیر ساده‌تر، دسته‌ اول که به دنبال راه حل فرهنگی برای حل مشکل جهان اسلام و غرب‌ بودند، از نظر لوئیس داوری خطایی دارند.
لوئیس همچنین با کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی بوش به طور خصوصی دیدار کرد. دیوید فرام، تحلیل‌گر سیاسی و سخنرانی‌‌نویسِ جورج بوش در این باره می‌گوید: "لوئیس با قوت بسیار به تبیین این نکته پرداخت که چرا حادثه یازده سپتامبر رخ داد. وقتی این تبیین را دریافتید، اینکه چه سیاستی در قبال آن باید پیشه کنید، خود به خود آشکار می‌شود". فرام به خاطر می‌آورد که در میان پوشه مقالاتی که در دست جورج بوش قرار داشت، مقاله‌ای خط‌کشی شده از لوئیس نیز به چشم می‌خورد.


لوئیس که برآمدن بنیادگرایی اسلامی را مدت‌ها پیش از یازده سپتامبر پیش‌بینی کرده بود، معتقد بود غرب در مقابل بنیادگرایی اسلامی یا ضربه خواهد زد یا ضربه خواهد خورد، راه سومی در میان نیست، از جمله راه فرهنگی. لوئیس مفهوم "نبرد تمدن‌ها" را برای نخستین بار در توصیف وضعیت غرب و جهان اسلام برساخت، مفهومی که بعدها ساموئل هانتینگتون (۱۹۲۷-۲۰۰۸) متخصص علوم سیاسی آنرا برگرفت و بر سر زبان‌ها انداخت. از نظر لوئیس این پرسش که پس از یازده سپتامبر غربی‌ها از یکدیگر می‌پرسیدند که: "چرا مسلمان‌ها از غرب متنفر شده‌اند؟" پرسشی خطا است. از نظر لوئیس، مسلمان‌ها از غرب متنفر نشده‌اند، آن‌ها قرن‌ها است که از غرب متنفر بوده‌اند. آن‌ها با تنفر و حسرت پیشرفت نظامی، علمی و فرهنگی غرب را از قرن شانزدهم به این سو نظاره کرده‌اند و همزمان پسرفت خود را قدم به قدم به چشم دیده‌اند.

وضعیت رو به افول جهان اسلام، از نظر لوئیس به بنیادگرایان اسلامی میدان می‌داد که با ترور، تخریب، انحصار و خشونت، در راستای بازسازی شکوه از دسته رفته جهان اسلام، مذبوحانه بکوشند و از این طریق دل توده‌های مسلمان را به دست آورند. حدس زدن نسخه‌ عملی‌ای که از دل تبیین لوئیس از رابطه جهان اسلام و غرب بیرون می‌آمد، دشوار نیست: امریکا باید حس احترام و یا دست‌کم ترس نسبت به غرب را در دل جهان اسلام بکارد، حتی اگر لازمه آن جنگ باشد.
چند ماه پس از این سخنرانی، لوئیس در نهاری خصوصی با دیک چنی، معاون جورج بوش، ابراز امیدواری کرد که امریکا بتواند به بسط دموکراسی در عراق کمک کند. لوئیس تأکید کرد که ضعیف جلوه دادن امریکا در چشم جهان اسلام پیامدهای خطرناکی دارد. دیک چنی این ایده را جدی گرفت و درست پیش از حمله امریکا به عراق به صراحت وام خود را به لوئیس ادا کرد: "صراحتا به شما بگویم من باور مبرم دارم که پاسخ قوی و محکم امریکا به ترور و تهدیدهای پیش روی امریکا اوضاع را در آن بخش دنیا آرام خواهد کرد و مردی چون برنارد لوئیس، پژوهشگر درجه یک آن بخش دنیا، با من در این باره هم‌نظر است."


اما مارتین کریمر، پژوهشگر امریکایی-اسراییلی در حوزه مطالعات خاورمیانه و از شاگردان سابق لوئیس در دانشگاه پرینستون ـــ که در ابتدای این مقاله از او نقل قولی آوردیم ـــ معتقد است که دولت بوش تصمیم خود را برای حمله به عراق از پیش گرفته بود و این داوری که لوئیس نظریه‌پرداز حمله به عراق بود، صحت ندارد. با این حال، حتی اگر بتوان پذیرفت که لوئیس تأثیر مستقیمی بر تصمیم دولت بوش در حمله به عراق نداشت، به سختی می‌توان در این امر تردید کرد که ایده‌های لوئیس از طریق شاگردان نومحافظه‌کارش بعدها به سیاست خارجی رسمی تهاجمی امریکا در دولت جورج بوش تبدیل شدند.

لوییس در مقاله‌ای که در سال ۲۰۰۲ میلادی پیش از حمله به عراق در "وال‌استریت ژورنال" پیش‌بینی کرد که مردم عراق از حمله آمریکا به کشورشان "استقبال" خواهند کرد. این البته نخستین بار نبود که پیش‌بینی‌های لوئیس خطا از کار در می‌آمد. او چند سال بعد پیش‌بینی کرد که محمود احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور وقت ایران، در شب ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ (شبی که از نظر مسلمان‌ها پیامبر از مکه به بیت‌المقدس سیر شبانه کرد و از آن‌جا به معراج رفت) دستور حمله اتمی آخر‌الزمانی‌ای را علیه اسراییل صادر خواهد کرد.

برنارد لوئیس تنها بر سیاستمداران نومحافظه‌کار غربی اثر نگذاشت. او بر حلقه‌های حکمرانی سیاسی در حکومت‌های ترکیه و اسراییل نیز اثر گذاشت. او ترکیه و اسراییل را یگانه دولت‌‌های مدرن موفق در منطقه خاورمیانه به حساب می‌آورد. او کمال آتاتورک را به خاطر سکولار کردن حکومت ترکیه پس از جنگ جهانی اول می‌ستود. او هم‌چنین این نظر جنجالی را بیان کرد که کشتن یک و نیم میلیون ارمنی در سال ۱۹۱۵ میلادی از سوی ترکان عثمانی نسل‌کشی نبود، بلکه پیامد جانبی جنگ بود. برخی از تحلیل‌گران معتقدند که نفوذ لوئیس در میان برخی از ژنرال‌ها و سیاستمداران ترک، به انعقاد پیوندهای نظامی میان اسراییل و ترکیه در دهه نود میلادی یاری رساند.

لوئیس در میانه دهه هفتاد میلادی مقاله‌ اثرگذاری نوشت و در آن مقاله این نظر را مطرح کرد که عرب‌های فلسطینی نمی‌توانند ادعا کنند که از نظر تاریخی واجد دولتی در سرزمین موسوم به فلسطین بوده‌اند، زیرا پیش از حکمرانی بریتانیا بر این سرزمین در ۱۹۱۸ میلادی اصولا چیزی تحت عنوان کشور فلسطین وجود نداشته است. همين نظريه اي كه دكتر زيبا كلام ترويج مي كند!!!

رهبران اسراییل به گرمی از این ایده استقبال کردند. گولدا مئیر، نخست وزیر وقت اسراییل، از اعضای کابینه خود خواست همگی مقاله لوئیس را بخوانند. مئیر از لوئیس تقاضا کرد به دیدار او برود و آن دو ساعت‌ها با یکدیگر سخن گفتند. لوئیس با آریل شارون نخست وزیر دیگر اسراییل نیز رابطه بسیار نزدیکی داشت.

"از نظر لوئیس اسلام رشد نمی‌کند و مسلمانان نیز همین‌طور؛ آن‌ها همین‌طور ایستا مانده‌اند و به خاطر ذاتِ (از نظر لوئیس) دست‌نخورده اسلام، که از قضا نفرتی درازآهنگ از مسیحیان و یهودیان در خود دارد، باید مسلمانان را زیر نظر داشت"

دعوای دو غول تاريخداني: سعید و لوئیس
ادوارد سعید (۱۹۳۵-۲۰۰۳) پژوهشگر فلسطینی-امریکایی در حوزه ادبیات، استاد دانشگاه کلمبیا و پایه‌گذار مطالعات پسااستعماری، در سال ۱۹۷۸ میلادی کتاب اثرگذاری با عنوان "شرق‌شناسی" منتشر کرد. سعید، در این کتاب و نیز در کتاب دیگر خود با عنوان "پوشش خبری اسلام در غرب" (۱۹۸۱) نظری انتقادی به ریشه‌ها و بسط تاریخی شرق‌شناسی در میان دانشمندان غربی افکند. از نظر سعید، شاخه علمی مدرن شرق‌شناسی، راهی سیاسی برای غرب در اثبات خود و سلطه بر شرق بوده است و این شاخه‌ پژوهشی‌ عموما از بی‌طرفی و نگاه عینی به شرق خالی است.

در راستای این سلطه‌گری، دانش شرق‌شناسانه در خدمت قدرت قرار گرفت و شرق‌شناسی عملا تبدیل به گونه‌ای نژادپرستی شد. نگاه شرق‌شناسانه به اسلام، این دین را ایستا، ضد عقلانی و ذاتا غرب‌ستیز جلوه می‌دهد.
سعید در نقد خود به شرق‌شناسی، از آثار برنارد لوئیس بارها به عنوان یکی از نمونه‌های آشکار شرق‌شناسی نام ‌برد و شاهد مثال آورد. از نظر سعید، نگاه برنارد لوئیس به اسلام نگاه به دینی است که فاقد تنوع و پویایی درونی است و کلّی یکپارچه و خلل‌ناپذیر را تشکیل می‌دهد:

"از نظر لوئیس اسلام رشد نمی‌کند و مسلمانان نیز همین‌طور؛ آن‌ها همین‌طور ایستا مانده‌اند و به خاطر ذاتِ (از نظر لوئیس) دست‌نخورده اسلام، که از قضا نفرتی درازآهنگ از مسیحیان و یهودیان در خود دارد، باید مسلمانان را زیر نظر داشت" (شرق‌شناسی، ادوارد سعید، لندن: پنگوئن، ۲۰۰۳، ص ۳۱۷).

لوئیس انکار نمی‌کرد که شرق‌شناسان در مواردی در خدمت اهداف توسعه‌طلبانه و استعماری قرار گرفته‌اند.
اما از نظر او کل شاخه شرق‌شناسی را نمی‌توان به این شیوه توضیح داد. از نظر لوئیس، شرق‌شناسی، بر خلاف نظر سعید، ریشه در انسان‌گرایی اروپایی داشت و مستقل از توسعه‌طلبی سلطه‌گرانه اروپایی و در مواردی در تقابل با آن شکل گرفت:

"اگر تنها انگیزه یا حتی انگیزه اصلی شرق‌شناسان اروپایی این بود که دانش را به خدمت قدرت در آورند، چرا مطالعات اسلامی و عربی در اروپا قرن‌ها پیش از بیرون راندن فاتحان مسلمان از غرب و شرق خاک اروپا و پیش از آنکه اروپایی‌ها ضد حمله خود را علیه آنان صورت دهند، شکل گرفت؟ چرا شرق‌شناسی در کشورهایی از اروپا نشو و نما یافت که سهمی در سلطه بر جهان عرب نداشتند و در عین حال نقشی به عظمت انگلیس و فرانسه در پیشبرد شرق‌شناسی ایفا کردند؟" (اسلام و غرب، برنارد لوئیس، انتشارات دانشگاه آکسفورد، نیویورک: ۱۹۹۳، صص ۱۱۷-۱۸).

لوئیس در پاسخ به این پرسش که چرا شعر و حقوق را رها کرد و به پژوهش در تاریخ اسلام و خاورمیانه روی آورد، گفت می‌خواسته جهان را از چشم دیگری بنگرد. حاصل نگریستن او به دیگری، یعنی جهان اسلام، این بود: تمدنی "برجسته" در گذشته و "شیطان مجسّم" در حال. لوئیس هنگامی که نگاه دیگری به خود را با دوگانه "نابغه برجسته" یا "شیطان مجسّم" وصف می‌کرد، گویی تلویحا نگاه خود به دیگری را نیز در قالب همین کلیشه‌ جای می‌داد.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

نقشه تجزیه غرب آسیا توسط چه کسی طراحی شد؟

پستتوسط najm134 » پنج شنبه ژوئن 21, 2018 12:14 am


نقشه تجزیه غرب آسیا توسط چه کسی طراحی شد؟


Image

جنگ جهانی اول را می‌توان یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ در عصر حاضر دانست. یکی از مهم‌ترین تحولات بعد از این جنگ، انعقاد قرارداد «سایس پیکو» بود که به موجب آن، امپراطوری عثمانی به چندین کشور کوچک، تحت زعامت دو کشور فرانسه و انگلیس تجزیه می‌شد. همین دوران مصادف است با قدرت یافتن ایالات متحده در عرصه بین‌الملل. آمریکا نیز این طرح را پذیرفت و پس از آن، سیاست حفظ ثبات و وجود خطر شوروی سابق باعث شد که در طول سال‌های جنگ سرد، آمریکا در تلاش باشد تا وضع موجود مرزها در منطقه حفظ شود.۱ در واقع منافع آمریکا ایجاب می‌کرد تا التهاب‌های مرزی میان کشورهای منطقه هیچ‌گاه به یک شرایط بحرانی نزدیک نشود. پس از فروپاشی شوروی، سیاست ثبات در منطقه‌ غرب آسیا بخش اعظمی از توجیه خود را از دست داد و اگرچه آمریکا و غرب با دشمن جدیدی به نام اسلام‌گرایی مواجه شده بودند، اما به اعتقاد کارشناسان، محدودیت‌های این دشمن جدید نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و تحول اساسی ساختار نظام بین‌الملل به بلوک غرب این اجازه را می‌داد تا مبتنی بر شرایط جدید دست به تغییر و تحول در منطقه بزند. حمله‌ آمریکا و متحدانش به عراق در آغاز رویکرد جدید این کشور به منطقه محسوب می‌شود. اتفاقی که به حضور گسترده‌ نیروهای آمریکایی در خلیج‌فارس و پیمان‌های گوناگون سیاسی و امنیتی با کشورهای عربی انجامید. در آغاز قرن جدید، سیاست تغییر در منطقه متأثر از حادثه‌ ۱۱ سپتامبر جانی تازه گرفت. آمریکا در سال‌های اولیه‌ دهه‌ گذشته با توجه به اهمیت دو کشور افغانستان و عراق سیاست تغییر را با حمله‌ نظامی به اجرا درآورد.
اما این تنها عملیاتی نبود که نیروهای آمریکایی آغاز کرده بودند. در سال ۲۰۰۳ ستیزه‌جویان قبایل «دارفور» در سودان با حمله به تأسیسات دولتی و کشاورزان عرب این کشور، یکی از خون‌بارترین بحران‌های قرن ۲۱ را رقم زدند. بحرانی که با واکنش شتاب‌زده‌ دولت مرکزی روز به روز عمیق‌تر و وخیم‌تر از گذشته به حیات خود ادامه داد و در نهایت به تجزیه‌ این کشور انجامید.۲ در واقع بحران سودان و در نهایت تجزیه‌ این کشور، صحنه‌ای دیگر از حضور آمریکا در منطقه به حساب می‌آید. صحنه‌ای که در کنار آنچه در خصوص ایران، افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین، رخ داده، قرار می‌گیرد و تفاوت عمده‌ آن با دیگر موارد مداخله‌ آمریکا، دست‌یابی این کشور به اهداف از پیش تعیین شده است. این مسئله به عنوان یک طرح استعماری مرحله‌ اول خود را با موفقیت طی کرد و آمریکا بدون آنکه هزینه‌ چندانی پرداخت کند و یا حتی یک مداخله‌ بحث برانگیز در منطقه داشته باشد، منطقه‌ غنی جنوب سودان را از استیلای دولت اسلام‌گرای خارطوم خارج کرد.

طرح سنای آمریکا برای تجزیه غرب آسیا

از سوی دیگر سنای آمریکا در سال ۲۰۰۷ طرحی را به تصویب رساند که در آن کشور عراق به ۳ منطقه‌ سنی، شیعه و کردنشین تقسیم می‌شد و به این مناطق نیز خودمختاری اعطا می‌گردید. این طرح که توسط «جوزف بایدن» ارائه شد و یک طرح پیشنهادی برای برون‌رفت از بحران‌های ناشی از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ است، نشان می‌دهد که تجزیه‌طلبی در منطقه حتی در نهادهای غیرامنیتی ایالات متحده نیز مورد پذیرش قرار گرفته است.۳ تصویب این طرح در سنا، نشانگر اهمیت یافتن تجزیه‌ کشورهای منطقه در نگاه مقام‌های آمریکایی طی سال‌های آغازین قرن جاری است و باعث می‌شود تا مجموعه اسناد موجود در این رابطه از حساسیتی دو چندان برخودار شوند. از جمله‌ این اسناد طرح «برنارد لوئیس» برای تجزیه‌ منطقه‌ غرب آسیا و شمال آفریقاست که در دهه‌ ۱۹۸۰تنظیم شده است.
ماجرا از این قرار است که در ماه‌های آغازین جنگ عراق علیه ایران، «برژینسکی» مشاور وقت امنیت ملی آمریکا از ضرورت اصلاح قرارداد «سایکس پیکو» خبر داد و به دنبال آن و همچنین به دستور وزارت دفاع آمریکا، «برنارد لوئیس» مأمور شد تا طرح مشهور خود درباره‌ از بین بردن وحدت قانونی مجموعه کشورهای اسلامی و عربی را وضع کند. در این میان موظف گردید، برای هر یک از این کشورهای اسلامی و عربی طرح مجزا و مشخصی را تنظیم کند. این طرح کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان، مصر، سودان، ایران، ترکیه، افغانستان، پاکستان، عربستان سعودی و کشورهای حوزه‌ خلیج‌فارس و شمال آفریقا را در بر می‌گرفت.

Image

برنارد لوئیس برای اولین بار در نشست سال ۱۹۷۹ اعضای بیلدربرگ در اتریش در مورد طرح خود سخن گفت. او طرح خود را که شامل تجزیه کشورهای غرب آسیا از جمله ایران به کشورهای کوچک قابل مدیریت بود برای سران اقتصادی و سیاسی شرکت‌کننده در بیلدربرگ ارائه داد. در این طرح کشورهای غرب آسیا بر اساس بنیان‌های زبانی، نژادی و منطقه‌ای تکه‌پاره می‌شوند. بر اساس این طرح انگلیس باید از شورش‌های قومی اقلیت‌هایی مانند دروزی‌ها در لبنان، بلوچ‌ها، ترک‌ها و کردها در ایران، علوی‌ها در سوریه، عیسویان در اتیوپی، فرقه‌های مذهبی در سودان، قبایل عرب در کشورهای مختلف عربی، کردها در ترکیه و… حمایت کند. هدف این طرح تکه‌تکه کردن منطقه‌ی غرب آسیا و تبدیل آن به موزائیکی از کشورهای کوچک و ضعیف در حال رقابت با یکدیگر است تا از این طریق قدرت جمهوری‌ها و پادشاهی‌های فعلی تضعیف شود.
برنارد لوئیس همچنین مقاله‌ای را در فارین افرز با عنوان «بازاندیشی خاورمیانه» منتشر کرد. او ظرفیت تجزیه این منطقه و تبدیل آن «به هرج و مرجی آکنده از نزاع‌ها، دشمنی‌ها، فرقه‌ها، مناطق و قبایل در حال جنگ» را پیش‌بینی کرد.۴ در سال ۱۹۸۳ کنگره آمریکا نیز با برگزاری نشستی با حضور برنارد لوئیس طرح او را تصویب کرد و دستور داد این طرح در سیاست استراتژیک آمریکا برای سال‌‌های آینده گنجانده شود.
بعد از اینکه برنارد لوئیس کلیات تجزیه و تفکیک کشورهای غرب آسیا را طراحی و ارائه کرد، رالف پیترز، سرهنگ بازنشسته‌ ارتش آمریکا مسئول آن شد تا نقشه جغرافیای تجزیه کشورهای این منطقه را ترسیم کند. طبق نقشه ترسیم شده پیترز، کشورهای سوریه و عراق به ۳ کشور، لبنان به ۸ کشور، کشورهای شمال آفریقا به ۶ کشور، مصر و سودان به ۹ کشور مجزا، ایران و پاکستان و افغانستان در مجموع به ۱۰ کشور و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز به ۳ کشور تجزیه می‌شدند. فلسطین نیز طبق خواسته رژیم صهیونیستی برای همیشه از روی نقشه جغرافیایی محو می‌شد و کشورهای اردن و یمن نیز به سرنوشت کشور فلسطین دچار می‌شد. نقشه بالا توسط ژنرال رالف پیترز طراحی شده که در مجله نیروهای مسلح در ژوئن ۲۰۰۶ به چاپ رسید؛ وی معتقد بود که چنین نقشه‌ای بر اساس قومیت‌ها و مذاهب می‌تواند تنش‌ها را کاهش دهد.۵

طرح خاورمیانه بزرگ در زمان دولت جورج بوش

پس از آن، در زمان دولت جرج دبلیو بوش نیز طرحی برای تجزیه منطقه ارائه شد. در این طرح یکی از کشورهایی که بر تجزیه آن تاکید شده بود عراق بود. این طرح «نگرشی تازه: استراتژی جدید برای حفظ قلمرو» نام داشت.۶ طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید که در دولت جورج بوش و توسط وزیر امورخارجه وی، کاندولیزا رایس در سال ۲۰۰۵ مطرح و وارد فرهنگ سیاسی جهانی گردید را نیز باید یکی از طرح‌های نواستعماری دانست که به دنبال ایجاد جنگ‌های جدید در شرق و حضور نظامی استعمارگران غربی در این منطقه بود. جدایی بخش‌هایی از ایران، ترکیه، عراق و سوریه برای تشکیل کشور کردستان را پیامد بارز این طرح بود. تقسیم کشور عراق به سه بخش قومی، تقسیم عربستان به سه بخش، تقسیم ایران به سه بخش و … از جمله اهداف طرح خاورمیانه جدید است.
در ماه می سال ۲۰۱۵ نیز جان بولتون [یکی از معماران اصلی جنگ عراق] اعلام کرد: کشورهای عرب بین سنی‌ها و شیعیان تقسیم شده است. من فکر می‌کنم عرب‌های سنی هرگز راضی نمی‌شوند که در کشوری باشند که تعداد شیعیان نسبت به آنها ۳ به ۱ باشد. به‌همین دلیل است که داعش قادر به استفاده از این مسئله است. من فکر می‌کنم هدف ما باید ایجاد یک دولت جدید سنی، خارج از بخش غربی عراق، و در بخش شرقی سوریه باشد؛ دولتی که توسط میانه‌روها یا دست کم اقتدارگرایانی که اسلامگرایان رادیکال نیستند، اداره شود.۷
جان بولتون همچنین در نوامبر ۲۰۱۵ اعلام کرد «واقعیت این است که عراق و سوریه‌ای که ما می‌شناسیم مرده‌اند… اگر داعش شکست بخورد به معنای بازگشت قدرت به اسد و دست‌نشاندگان ایران در عراق است که نتیجه آن مطلوب نیست. به جای تلاش برای از نوساختن نقشه پس از جنگ جهانی اول، واشنگتن باید ژئوپلیتیک جدید را به رسمیت بشناسد. بهترین جایگزین برای داعش در شمال شرق سوریه و غرب عراق، یک دولت سنی مستقل و جدید است.»۸
اینها البته گوشه‌ای از اسناد ایالات متحده برای درباره طرح تجزیه منطقه غرب آسیا است و اسناد به مراتب بیشتری در این زمینه وجود دارد. آنچنان‌که الکساندر کنیازف، پژوهشگر ارشد انستیتوی شرق شناسی آکادمی علوم روسیه معتقد است که تجزیه‌ کشورهای بزرگ با دامن زدن به اختلاف‌های قومیتی و ایجاد جنگ‌های داخلی در طول ۶۰ سال گذشته همواره در استراتژی کلان ایالات متحده مطرح بوده و در شرایط کنونی جایگاه ویژه‌ای یافته است. وی بر این باور است که بدون استثنا همه، هدف تجزیه هستند. از تونس گرفته تا مصر و لیبی و سوریه؛ کشورهای دیگری هم مدنظر هستند. آمریکایی‌ها با این شعار که بحران‌های منطقه‌ای از راه اعطای خودمختاری به گروه‌های قومی حل می‌شود دست به حمایت گسترده از گروه‌های تجزیه‌طلب زده‌اند.۹
پی‌نوشت‌ها:
۱. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=۳۹۱۴
۲. جباری، منصور و جلیل حاضر وظیفه قره‌باغ (۱۳۸۹) «ارزیابی دکترین مسئولیت در بحران دارفور سودان»، فصلنامه‌ی راهبرد، سال بیستم، بهار، شماره‌ی ۵۸.
۳. دیلمی معزی، امین و مرتضی شجاع (۱۳۸۷) «آمریکا و راهبرد بازنگری در مرزهای سرزمینی در خاورمیانه»، فصلنامه‌ی اطلاعات سیاسی و اقتصادی، فروردین و اردیبهشت، شماره‌های ۲۴۷ و ۲۴۸.
۴. https://electronicintifada.net/content/ ... -response/۳۴۴۱
۵. Kurt Nimmo, ISIS AND THE PLAN TO BALKANIZE THE MIDDLE EAST, JUNE ۱۵, ۲۰۱۴, available at:

۶. Kurt Nimmo, ISIS AND THE PLAN TO BALKANIZE THE MIDDLE EAST, JUNE ۱۵, ۲۰۱۴, available at:

۷. Alastair Crooke, If Syria and Iraq Become Fractured, So Too Will Tripoli and North Lebanon, Jun ۰۱, ۲۰۱۶, new hoffington post, available at: http://www.huffingtonpost.com/alastair- ... actured_b_۷۴۷۱۵۴۰.html
۸. John Bolton, To Defeat ISIS, Create a Sunni State, NOV. ۲۴, ۲۰۱۵, nytimes, available at: http://www.nytimes.com/۲۰۱۵/۱۱/۲۵/opinion/john-bolton-to-defeat-isis-create-a-sunni-state.html
۹. کنیازف الکساندر (۹۱/۲/۲۳) «پروژه‌ی آمریکا برای تجزیه‌ی کشورهای منطقه»، پایگاه اینترنتی خبر آنلاین، نمایه در: http://www.khabaronline.ir/detail/۲۱۲۸۲۶/
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

برنارد لوئیس؛ طراح خطرناک ترین طرح قرن

پستتوسط najm134 » پنج شنبه ژوئن 21, 2018 12:16 am

برنارد لوئیس؛ طراح خطرناک ترین طرح قرن


کسانی‌که تاریخ را نمی‌خوانند، گمان می‌کنند، آنچه آمریکا در عراق انجام داده و این کشور را اشغال کرده، اقدامی تصادفی و زاده حوادث اتفاقی بود است، پس از آن شاهد حوادث سودان بودیم که منجر به جدایی جنوب سودان از شمال آن شد، در حالی‌ که بسیاری آنچه را که فراموش کرده‌اند، این حقیقت بزرگ است که این اقدامات جزیی از اجرای یک طرح استعماری است که صهیونیسم جهانی آن را برای تفکیک و تجزیه جهان اسلام و عرب طراحی کرده تا براساس آن این دو جهان را به کشورهای مجزا و کوچک تبدیل کند و به این وسیله زمینه حاکمیت رژیم صهیونیستی ابتدا بر سرزمین فلسطین و سپس بر سراسر منطقه خاورمیانه را فراهم کند.
اما هدف از انتشار این مطلب آشنا کردن جهان اسلام و بویژه جوانان مسلمان با این طرح خطرناک است، بخصوص این‌که صهیونیسم بین الملل برای شستشوی مغزی جوانان و تحریف آنها سرمایه‌گذاری کلانی را کرده تا به این وسیله به طرح رژیم صهیونیستی و آمریکا خدمت کنند.

Image

* برنارد لوئیس کیست؟
برنارد لوئیس صهیونیست عرب و صاحب خطرناک‌ترین طرح قرن برای تفکیک و تجزیه جهان اسلام و عرب از پاکستان تا مغرب است که مجله وزارت دفاع آمریکا اقدام به چاپ و انتشار آن کرد.
برنارد لوئیس در سال 1916 در لندن به دنیا آمد. او خاورشناس انگلیسی یهودی الاصل است که تابعیت کشور آمریکایی دارد. وی در سال 1936 از لندن فارغ التحصیل شد و در بخش تاریخ مرکز تحقیقات شرق آفریقای مشغول به تدریس شد.

*تالیفات برنارد لوئیس
لوئیس مقالات و کتاب‌های بسیاری درباره اسلام و مسلمانان به رشته تحریر درآورد، در واقع وی درباره هر آن چیزی که به اسلام و تاریخ اسلام اهانت کرده باشد، مطلب نوشته است و به همین دلیل به زودی بسیاری از این نوشته‌های وی به کتب مرجع بسیاری از غربی‌ها تبدیل شد. نوشته‌های لوئیس از معتادان و بنیادگرایان اسماعیلی و قرمطی‌ها تا تاریخ نوین جهان و از جمله جنبش صهیونیسم و گرایشات صهیونیستی را دربرمی‌گیرد و بر گرایشات صهیونیستی خود تاکید می‌کند.

* وال استریت ژورنال: لوییس تئوریسن سیاست‌های استیلا و دخالت آمریکا در منطقه


وال استریت ژورنال درباره برنارد لویس می‌نویسد:
“برنارد لویس 90 ساله، مورخ برجسته خاورمیانه بسیاری از ذخایر و اعتقادات و باورهای ایدئولوژیک دولت بوش در قضایای خاورمیانه و جنگ آمریکا علیه تروریسم را فراهم کرد، بگونه‌ای که باید وی را برحق تئوریسن سیاست‌های استیلا و حاکمیت و دخالت آمریکا در منطقه دانست.
همین مجله در ادامه می‌نویسد: لوئیس تایید و حمایت‌های آشکار و عیانی از حملات صلیبی در طول تاریخ و طی قرن‌های گذشته انجام داد و تاکید کرد که عذر خواهی بابت این حملات حماقت محض است.

*برنارد لوئیس ابداع کننده اصطلاح “برخورد تمدن‌ها”


باوجودی‌که گفته می‌شود، اصطلاح “برخورد تمدن‌ها” را ساموئل هانتینگتون، اندیشمند محافظه‌کار ابداع کرده با این حال این “لوئیس” بوده این اصطلاح را به افکار عمومی ارائه داد. در کتاب هانتینگتون که در سال 1996 منتشر شد، نویسنده در بخش مهمی از کتاب خود به مقاله‌ای اشاره می کند که لوئیس در سال 1990 آن را تحت عنوان “ریشه‌های خشم اسلامی” آن را به رشته تحریر درآورد و در آن نوشت: این کمتر از برخورد میان تمدن‌ها نیست، شاید این موضوع غیرمنطقی باشد، اما بی‌شک واکنش جهان اسلام در برابر ما واکنش تاریخی قدیم و کهنی از جانب رقیب تمدن‌های یهودی و مسیحی و تمدن کنونی لائیک و توسعه طلبی ما در جهان است.

*برقراری رابطه با دولتمردان آمریکایی
لوئیس از دهه هفتاد روابط مستحکم و صمیمانه‌ای با نئومحافظه‌کاران آمریکا برقرار کرد،‌ بگونه‌ای که “گریشت” از اعضای مرکز کار آمریکا درباره وی می‌گوید که لوئیس برای سال‌های سال یکی از مهمترین مشاوران بوش پدر و بوش پسر در امور عمومی بود.
در 1/5/2006 دیک چینی، معاون بوش پسر، رئیس جمهور وقت آمریکا سخنرانی در امور بین الملل در فیلادلفیا ایراد کرد که در آن از لوئیس تجلیل و تقدیر کرد. چینی در سخنرانی خود گفت که لوئیس به واشنگتن آمد تا مشاور وزیر دفاع آمریکا در امور خاورمیانه باشد.

*مردی با هزاران عنوان مطلب درباره خاورمیانه

لوئیس استاد بازنشسته دانشگاه برینستون 20 هزار کتاب و مقاله درباره خاورمیانه به رشته تحریر درآورد که از آن میان باید به “اعراب در تاریخ” و “برخورد میان اسلام و نوگرایی در خاورمیانه نوین” و “بحران اسلام” و “جنگ مندسه و تروریسم غیرمقدس” اشاره کرد.
نقش برنارد لوئیس صرفا به ایجاد آگاهی و در عین حال نفرت در میان رهبران دو قاره آمریکا و اروپا محدود نمی‌شود، بلکه در قالب یک صهیونیست در دولت جرج بوش پسر اقدام به طراحی و ارائه استراتژی‌های نئومحافظه‌کاران آمریکا در دشمنی و خصومت بسیار با اسلام و مسلمانان در دولت بوش کرد.

*مشارکت در طراحی استراتژی اشغال عراق
وی در واقع در طراحی استراتژی اشغال عراق مشارکت داشت، بگونه‌ای که یک روزنامه آمریکایی نوشت که لوئیس هنگام اختفای بوش و چینی پس از حادثه برخورد هواپیما با مرکز اقتصاد جهانی همراه آن دو بود و در همین مدت بود که لوئیس موضوع اشغال عراق و اهداف نهفته در پس آن و توجیهات این اشغال را در قالب مقولاتی چون “جنگ تمدن‌ها” و “تروریسم اسلامی” برای آنها مطرح کرد.

*نگرش برنارد لوئیس به اعراب و مسلمانان
در مصاحبه‌ای که یکی از خبرگزاری‌ها در تاریخ 20/5/2005 با لوئیس انجام داد، وی گفت: اعراب و مسلمانان قومی فاسد هستند که دیگران را نیز فاسد کرده به تباهی می‌کشانند، نمی‌توانی آنها را متمدن کنی و اگر آنها را به حال خود رها کنی دنیا را با امواج تروریسم بشری خود که تمدن‌ها را نابود می‌کند و از بین می‌برد، غافلگیر می‌کنند، و جوامع بشری را تباه می‌سازند، به همین دلیل تنها راه حل مسالمت‌آمیز برای برخورد با آنها اشغال مجدد کشور‌های ایشان و استعمار سرزمین‌هایشان و از بین بردن فرهنگ مذهبی و اجتماعی آنهاست و درصورتی که آمریکا بخواهد چنین نقشی را ایفا کند، باید از تجربه انگلیس و فرانسه در استعمار منطقه استفاده کند تا از تکرار اشتباهات این دو کشور جلوگیری کند.
وی در ادامه این مصاحبه تاکید می‌کند که تقسیم جهان اسلام و عرب به مناطق مجزا و منفک طایفه‌ای و عشیره‌ای امری ضروری است و در این میان نیازی به مراعات احساسات و مشاعر یا واکنش آنها نیست، شعار آمریکا در این عرصه باید این باشد که یا آنها را به قید و بند خویش درآوریم و برآنها حاکم شویم یا این‌که آنها را به حال خود رها کنیم یا تمدن ما را تباه کنند و به نابودی بکشانند.

*تشویق به اشغال جهان عرب و اسلام
لوئیس با اشاره به این‌که مانعی برسر راه تصرف و اشغال مناطق عربی و اسلامی نمی‌بیند، می‌گوید: از آن جهت که ما درصدد متمدن کردن اعراب و مسلمانان هستیم و از این جهت که خواهان استقرار و تثیبت آزادی و دمکراسی در کشورهایشان هستیم، بنابرانی باید استعمار این کشورها را بازگرداندیم و از این حیث هیچ مانعی در این نمی‌بینم که آمریکا رهبران اسلام‌گرای این کشورها را تحت فشار بگذارد تا ملت‌های آنها را از قید و بند اسلام و معتقدات فاسد آن نجات دهند، به همین منظور باید حلقه فشار براین ملت‌ها را تا جای ممکن تنگ‌ کرد و آنها را در محاصره قرار داد و از اختلاف نظرها و تعارضات موجود در این کشورها و تعصبات قبیله‌ای و طایفه‌ا‌ی موجود در آنها پیش از اشغال این کشورها نهایت بهره‌برداری را کرد.

*انتقاد از عقب‌نشینی اسرائیل از جنوب لبنان
لوئیس همچنین با انتقاد از راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز ارائه شده برای نزاع اعراب‌-‌اسرائیل در منطقه خاورمیانه و عقب‌نشینی اسرائیل از جنوب لبنان گفت: این عقب‌نشینی بسیار زود و بدون تامل در عواقب و پیامدهای آن صورت گرفت، به همین دلیل امری توجیه ناپذیر است، اسرائیل در واقع خط مقدم تمدن غرب در منطقه است که در برابر کینه و نفرت دروغین اسلام در برابر اروپا و آمریکا ایستادگی و مقاومت می‌کند، به همین دلیل کشورهای غربی باید از اسرائیل در برابر این خطر حمایت کنند و خود نیز در برابر این خطر بدون هیچ کوتاهی و قصوری ایستادگی کنند و در این میان نیازی نیست که افکار عمومی جامعه بین المللی را در نظر بگیریم.

*کنفرانس آناپولیس و برنارد لوئیس

و هنگامی‌که آمریکا در سال 2007 خواستار برگزاری کنفرانس آناپولیس شد،‌ برنارد لوئیس در روزنامه وال استریت ژورنال نوشت: نباید به این کنفرانس و نتایج حاصل از آن بیش از یک تاکتیک موقت که نهایتا درصدد تقویت ائتلاف ضد ایرانی و تسهیل تفکیک و تجریه کشورهای عربی و اسلامی و واداشتن ترک‌ها و اعراب و فلسطینی‌ها و ایرانی‌ها به افتادن به جان هم و کشتن همدیگر بسان آن‌چه که ایالات متحده با سرخ‌پوستان آمریکا انجام داد، نگاه کنیم.
*طرح برنارد لوئیس برای تجزیه و تفکیک جهان اسلام و عرب که سیاست‌ آمریکا در سال‌های آینده را تشکیل داد

1- در سال 1980 و هنگامی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جریان بود، برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا گفت: مشکل اصلی و مهمی که آمریکا در حال حاضر با آن مواجه است، این است که نمی‌داند چگونه می‌توان جنگ دیگری در خلیج فارس به راه انداخت که در حاشیه و پیرامون جنگ عراق با ایران قرار داشته باشد تا به این وسیله آمریکا بتواند قرارداد “سایکس پیکو” را اصلاح و تعدیل کند.
2- به دنبال این اظهارات و به دستور وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون، برنارد لوئیس مامور شد تا طرح مشهور خود را درباره از بین بردن وحدت قانونی مجموعه کشورهای اسلامی و عربی وضع کند و دراین میان موظف شد، برای هریک از این کشورهای اسلامی و عربی طرح مجزا و مشخصی را وضع کند که کشورهایی چون عراق و سوریه و لبنان و مصر وسودان و ایران و ترکیه و افغانستان و پاکستان و عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا را دربرمی‌گرفت و با الهام گرفتن از سخنان برژینسکی وی اقدام به تهیه طرح‌ها و برنامه‌های تفکیک و تجزیه کشورهای اسلامی کرد.
این درحالی است که پس از برژینسکی در این دوره جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز خواستن برافروختن جنگ دومی در خاورمیانه و مشخصا منطقه خلیج فارس شد تا به واسطه آن آمریکا این امکان را بیابد که بندهای معاهده سایکس پیکو را اصلاح و آن را بگونه‌ای تنظیم کند که با منافع آمریکا در منطقه همخوانی داشته باشد.
3- در سال 1983 کنگره آمریکا با برگزاری نشستی سری با برنارد لوئیس موافقت کرد و در این نشست بود که کنگره طرح لوئیس را تصویب کرد و دستور داد، این طرح در پرونده‌ای سیاست استراتژیک آمریکا برای سال‌های آینده گنجانده شود.

*مشروح طرح صهیونیستی‌-‌آمریکایی تجزیه و تفکیک جهان اسلام و عرب:

مصر
براساس این طرح کشور مصر به 4 کشور کوچک تقسیم می‌شود:
1- سیناء وشرق دلتا که “تحت نفوذ و کنترل یهود” خواهد بود تا گامی برای تحقق رویای از نیل تا فرات رژیم صهیونیستی برداشته شود.
2- کشور مسیحی به پایتختی اسکندریه؛ این از جنوب با بنی سویف تا جنوب اسیوط و از غرب تا فیوم کشیده شده وحتی ممکن است خود شهر فیوم را نیز شامل شود. این کشور در امتداد خط بیابانی با گذر از دشت نطرون ادامه می‌یابد تا این منطقه را به اسکندریه مرتبط کند.
3- کشور نوبه: که با پیوستن اراضی شمال سودان به آن به پایتختی شهر “أسوان” تشکیل می‌شود. کشور از نوبه صعید مصر تا شمال سودان را دربرگرفته تا کشور نوبه در منطقه صحراى بزرگ را تشکیل دهد و با کشور بربرها که از جنوب مغرب تا دریای سرخ تشکیل خواهد شد،‌همجوار شود.
4- مصر اسلامی به پایتختی قاهره که در واقع از بازمانده مصر تشکیل می‌شود و البته تحت نفوذ و سیطره اسرائیل خواهد بود.

سودان

بنابر طرح ارائه شده توسط برنارد لوئیس سودان نیز بسان مصر باید به 4 کشور کوچک تقسیم شود.
1- کشور نوبه که در واقع تکمیل کننده دولت نوبه مصر به پایتختی شهر أسوان است و اراضی سودان به این کشور ملحق می‌شوند.
2- کشور اسلامی سودان در شمال.
3- کشور مسیحی جنوب سودان که جدایی خود را با برگزاری همه‌پرسی دروغینی اعلام خواهد کرد (و در عمل نیز ملاحظه کردیم که براساس این طرح کشور سودان جنوبی پس از برگزاری همه‌پرسی با جدایی از سودان در 9 ژوئیه 2011 تشکیل شد).
4- کشور دارفور که توطئه‌ها برای جدا کردن آن از سودان بویژ پس از جدایی جنوب سودان تشدید شده است، درحالی‌که یابد توجه داشت منطقه دارفور منطقه‌ای غنی و سرشار از اورانیوم و طلا و نفت است.

کشورهای شمال آفریقا
تجزیه لیبی، الجزایر و مغرب با هدف تشکیل:
1- کشور بربر که در امتداد کشور نوبه مصر و سودان خواهد بود.
2- کشور پولیساریو.
3- و مابقی اراضی برجای مانده همان کشورهای کوچک شده مغرب و الجزایر و تونس و لیبی را دربرخواهد گرفت.

شبه جزیره عربستان و خلیج فارس

محو کویت و قطر و بحرین و پادشاهی عمان و یمن و امارات متحده عربی از نقشه بگونه‌ای که شبه جزیره عربستان و خلیج فارس تنها سه کشور را دربرگیرد:
1- کشور شیعی احساء که کویت و امارات و قطر و عمان و بحرین را دربرمی‌گیرد.
2- کشور سنی نجد .
3- کشور سنی حجاز.

عراق
تجزیه عراق براساس پایه‌ها و اصول عرقی و نژادی و مذهبی و دینی بشکلی که در سوریه عهد عثمانی بوقوع پیوست،‌ صورت می‌گیرد و از تجزیه این کشور 3 کشور کوچک تشکیل خواهد شد.
1- کشور شیعی در جنوب که حوالی بصره تشکیل می‌شود.
2- کشور سنی در مرکز عراق که حوالی بغداد تشکیل می‌شود.
3- کشور کردستان در شمال و شمال شرقی عراق که حوالی شهر کردنشین موصل تشکیل می‌شود و بخش‌هایی از مناطق کرد نشین ایران و سوریه و ترکیه و اتحاد شوروی سابق را دربرمی‌گیرد.

توجه به یک نکته اساسی

در اینجا لازم است، به یک نکته مهم اشاره کرد، مجلس سنای آمریکا در 29/9/2007 به شرطی با عقب‌نشینی نیروهای آمریکایی از عراق موافقت کرد که بغداد با تشکیل سه کشور که در سطور بالا به آنها اشاره شد، موافقت کند و از مسعود بارزانی خواست برای تعیین سرنوشت منطقه کردستان به پایتختی شهر نفت‌خیز کرکوک در این منطقه همه پرسی برگزار کند و معروف است که فرمان پریمر و متحدانش در عراق خواستار تشکیل ایالت‌هایی خودمختار در عراق برپایه‌ای طایفه‌ای بودند که سه ایالت شیعیان در جنوب و سنی‌ها در مرکز و کردها در شمال را دربرمی‌گیرد.

سوریه

براساس طرح تفکیک لوئیس سوریه نیز باید برپایه اصول و مبادی مذهبی و عرقی و نژادی به 4 کشور کوچک تقسیم شود.
1- کشور علوی شیعیان در امتداد سواحل.
2- کشور سنی‌ها در منطقة حلب.
3- کشور سنی‌ها در دمشق.
4- کشور دروزی‌ها در جولان و لبنان ( این کشور از اراضی جنوب سوریه و شرق اردن و اراضی لبنان تشکیل می‌شود).

لبنان
بر پایه طرح تقسیم جهان اسلام و عرب برنارد لوئیس از تقسیم لبنان 8 کشور کوچک نژادی و مذهبی به شرح زیر بدست می‌آید:
1- کشورسنی درشمال به پایتختی طرابلس.
2- کشور مارونی در شمال به پایتختی جونیه.
3- کشور علوی دشت بقاع به پایتختی بعلبک که تحت نفوذ سوریه شرق لبنان قرار خواهد داشت.
4- کشور بین المللی بیروت.
5- کشور فلسطینی اطراف صیدا تا رود لیتانی که سازمان آزادیبخش فلسطین بر آن حاکم خواهد بود.
6- کشور کتائبی‌ها در جنوب که مسیحیان و یک و نیم میلیون نفر از شیعیان لبنان را دربرمی‌گیرد.
7- کشور دروزی‌ها که از بخش‌هایی از اراضی لبنان و سوریه و فلسطینی اشغالی تشکیل خواهد شد.
8- کشور مسیحی که تحت نفوذ اسرائیل خواهد بود.
ایران و پاکستان و افغانستان
این سه کشور باید به 10 کشور کوچک و تضعیف شده نژادی تقسیم شود:
1- کردستان.
2- آذربایجان.
3- ترکستان.
4- عربستان.
5- ایرانستان (از مابقی ایران پس از تقسیم تشکیل خواهد شد).
6- بوخونستان.
7- بلوچستان.
8- افغانستان (از ما بقی افغانستان پس از تقسیم تشکیل خواهد شد).
9- پاکستان (از ما بقی پاکستان پس از تقسیم تشکیل خواهد شد).
10- کشمیر.

ترکیه
جدا کردن بخشی از اراضی آن و الحاق آن به کشور کردستان عراق.

اردن
محو اردن و اعطای آن به تشکیلات خودگردان فلسطینی.

فلسطین
محو کامل این کشور و ملت فلسطین ( به نقشه اسرائیل بزرگ نگاه کنید).

یمن
محو کامل موجودیت کشور یمن چه شمال و چه جنوب و الحاق آن به کشور حجاز.
اگرچه بنظر می رسد بیداری اسلامی بتواند مانعی برای این طرح استعماری باشد اما مصادره این انقلابها می تواند راه را برای آینده طرح آمریکا و اسراییل فراهم کند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

عقايد خرافاتي امريكائيها = لمس بيضه هاي مجسمه گاو برنزي براى

پستتوسط najm134 » شنبه جولاي 21, 2018 4:33 pm


عقايد خرافاتي امريكائيها = لمس بيضه هاي مجسمه گاو برنزي براى بركت و ثروتمندي در سال جديد


به ادعای امریکایی‌ها این گاو سمبل خوش‌بینی اقتصادی و شکوفایی است و روزانه چندصد توریست به عنوان یکی از جاذبه‌های توریستی نیویورک از این مجسمه دیدن می‌کنند.
سرویس جهان مشرق - سال‌هاست که «گاو وال استریتی» تبدیل به «گوساله سامری» مردم و کارکنان وال استریت و استیت استریت در نیویورک شده است. مردمان هر روز در کنار این مجسمه حاضر شده و معتقدند که با لمس بیضه‌هایش برکت در زندگی‌شان جاری خواهد شد و به موفقیت‌های مالی خواهند رسید. گاو وال استریتی، علاوه بر اینکه یکی از مهم‌ترین عوامل تبلیغات برای نهادها، موسسات، قماربازهای بورس، بنگاه‌ها، و بانک‌های وال استریت است، همچنین تبدیل به یکی از جاذبه‌های توریستی در دنیا شده و سالیانه میلیون‌ها توریست برای عکس انداختن با این مجسمه و اجرای سنت لمس، به نیویورک سفر می‌کنند.

Image

«گاو پولساز» که ملقب به «گاو وال‌استریتی» و «گاو باولینگ گرین» هم هست، در منطقه اقتصادی منهتن/نیویورک که «باولینگ گرین» نام دارد مستقر است. این مجسمه، ساخته «آرتورو دی مودیکا» مجسمه‌ساز ایتالیایی است که همتای آن را پیشتر ساخته و در ویتوریای سیسیل ایتالیا نصب کرده بود. اما تفاوت در نگاه به این دو گاو، از سوی ایتالیایی‌ها و آمریکایی‌ها زیاد است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

Image Image
Image
Image

همتای ایتالیایی گاو وال استریتی
این مجمسه برنزی 3200 کیلوگرمی که 3 متر و 40 سانت ارتفاع و 4 متر و 90 سانت طول دارد، به ادعای امریکایی‌ها، سمبل خوش‌بینی اقتصادی و شکوفایی است و سر آن که به طرف پایین قرار دارد به معنی آمادگی او جهت پول‌سازی برای دیگران است. روزانه چندصد توریست به عنوان یکی از جاذبه‌های توریستی نیویورک از این مجسمه دیدن می‌کنند.

Image Image
Image

«دایان دورانت» به عنوان یک مورخ در مورد «گاو پولساز» می‌گوید: سر خم شده گاو، بدن کج‌شده، بینی براق‌شده، و شاخ‌های تیزش نشان می‌دهد که کاملا آماده حمله است. یک هیولای خطرناک و خشمگین؛ بدن پیچ‌خورده و دم‌اش که همچون شلاق طراحی شده، نشان از پرانرژی و متحرک بودن این حیوان دارد. ؛ همچنین فلزی و برنزی بودن مزید بر علت شده و همه این پویا بودن و جنگ برای پول را القاء می‌کند. یک چیز دیگر این است که سازندگان اثر خواسته‌اند که حس مواجه‌شدن با اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی بازار بورس آمریکا را به مخاطب القا کنند.

Image Image
Image

وقتی در سال 1987 بازار بورس آمریکا سقوط کرد، مودیکا که سال‌ها بود شهروندی آمریکایی اخذ کرده بود، تلاش کرد تا امید را در آمریکایی‌ها تقویت نماید. او ،‌ بهترین گزینه را دوباره‌سازی گاو محبوب‌اش دانست و در سال 1989 این مجسمه را به ادعای خود بدون اجازه شرکت‌ها و بنگاههای وال‌استریتی‌، در خیابان باولینگ گرین قرار داد. اما ظاهرا این بی‌اجازه عمل کردن کاملا به ذائقه وال‌استریتی‌ها خوش آمد و سبب‌ساز بهره‌برداری‌های آینده شد. به اعتقاد این مجسمه‌ساز، گاو وال‌استریت نماد قدرت و استقامت آمریکایی‌ها بود اما بعدها موجب سوءاستفاده شد. بسیاری از کارشناسان معتقدند که یهودیان وال‌استریت از آن «گوساله سامری» ساختند که دست زدن به بیضه‌هایش، سبب برکت می‌شود. روایتی بشدت خرافه‌گرایانه که میلیون‌ها توریست در طی سال را به طرف آن کشاند تا با عکس انداختن در حین لمس بیضه‌های یک مجسمه حیوان، خاطرات توریستی خود را رقم بزنند و صفحات شبکه‌های اجتماعی را به زعم خود مزین به این افتخار (!) کنند. روایتی که روزانه هزاران نیویورکی را به پای یک بت مدرن می‌کشاند تا هر روز صبح و شام به پای آن حاضر شوند و برای برکت‌گرفتن از آن، روز کاری خود را آغاز کرده و یا به پایان برسانند. این عمل، برای آمریکایی‌ها سنتی واقعی است و برای توریست‌ها هیجان!!!

Image
Image

یک شهروند آمریکایی در حال برکت گرفتن از گاو وال استریتی‌

Image

دو توریست در حال ثبت خاطره

مودیکا که دید ظاهرا در این قضیه سرش حسابی کلاه رفته است و شرکت‌ها و نهادهای وال‌استریتی قویا از مجسمه محبوب‌اش بهره‌های شغلی و مالی می‌برند، در سال 2004 اعلام کرد که مجسمه را به شرط باقی ماندن در سر جایش، می‌فروشد. وی، در آن سال و در سال 2009 از تمامی شرکت‌ها و موسساتی که با فروختن کپی‌های بسیار از آن و ایجاد کمپین‌های تبلیغاتی پول هنگفتی از بغل گاو محبوب‌اش به جیب زده‌اند و حق کپی رایت وی را نقض کرده بودند شکایت کرد.

Image

جنجال‌ها
در 7 مارس 2017، یک روز قبل از «روز جهانی زن»، به تلافی شکایات سال‌های 2006 تا 2009 مودیکا، مجسمه‌ یک دختر به نام «دختر بی‌باک» شبانه در مقابل «گاو پولساز» قرار داده شد. آمریکایی‌ها پاداش ارادت مجسمه‌ساز ایتالیایی را دادند و بعدا مشخص شد که مشاورین و سرمایه‌داران وال استریتی به نشانه اینکه دختر آمریکایی ترسی از گاو ایتالیایی که خود را به زور مهمان وال استریت و استیت استریت کرده ندارد، سفارش ساخت و نصب آن درست در روبروی گاو را داده‌اند.
Image
Image
مودیکا علیه وال استریت و استیت استریت شکایت کرد. با این مضمون که اولا این حرکت عمدی موجب تضعیف جنبه تبلیغاتی گاو می‌شود و دوما او در درآمد ناشی از جنبه تبلیغاتی مجسمه دختر شریک است چرا که به لطف وجود مجسمه گاو است که مجسمه دختر بی‌باک به اقبال توریستی و تجاری رسیده است. «ویزبال»، سازنده «دختر بی‌باک» بالافاصله اعلام کرد که به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهد که مجسمه او که نماد ایستادگی و شجاعت آمریکایی‌ها {احتمالا در برابر یک شخص ذاتا بیگانه مثل مودیکا) است، از آن محل حذف شود. در 12 آوریل 2017، مودیکا از طریق وکیل‌اش نسبت به اقدام وال‌استریتی‌ها شکایت کرد و هنوز این پرونده در جریان است.

Image

انتقادها
مخالفین کاپیتالیسم پیوسته سرسخت‌ترین منتقدان مجسمه «گاو وال‌استریتی» بودند. در جنبش «تسخیر وال استریت» دیدگاه‌ها حول این بود که مجسمه مذکور نماد حرص و ولع سرمایه‌داران نهادهای عظیم موجود در این خیابان است. اولین گردهمایی علیه این مجسمه در 17 سپتامبر 2011 شکل گرفت. ظاهرا این گوساله سامری آنقدر برای وال استریتی‌ها اهمیت داشت که نیروهای امنیتی و پلیس دور تا دور آن را احاطه کردند تا آسیبی از سوی اعضای جنبش تسخیر وال استریت متوجه‌اش نشود. این محافظت و مراقبت تا سال 2014 بطور مستمر ادامه داشت.

Image
بسیاری از کارشناسان فرهنگی و مذهبی بارها به کنایه، گاو وال استریتی را شبیه به گوساله سامری بنی‌اسراییل دانسته‌اند. تاسی روزانه به این مجسمه تا حدی مشمئزکننده شد که تبدیل به دستاویز برای هنرمندانی چون «سباستین اراتزوریز» گردید که در نمایشگاه طراحی گرافیکی خود عملا به موضوع گوساله سامری اشاره کرد. صاحب‌نظران امر، جریان گاو وال استریتی را تکرار سناریوی تاریخ و بت‌پرستی مدرن می‌دانند.
________________________________________
منابع:
http://www.nytimes.com/1989/12/16/nyreg ... -bull.html
https://query.nytimes.com/gst/fullpage. ... A9629C8B63
https://web.archive.org/web/20090901235 ... wsuit.html
http://www.slate.com/blogs/xx_factor/20 ... et_to.html
https://www.usatoday.com/story/news/nat ... t/99677644
https://www.nytimes.com/2017/04/12/nyre ... -girl.html
http://www.atlasobscura.com/articles/to ... statue-why
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

همباشي (بدون عقد شرعي) آري=اما ازدواج موقت (كه عقد شرعي است)

پستتوسط najm134 » يکشنبه آگوست 26, 2018 4:17 pm


پارادوكس برخي زنان اصلاح طلب: همباشي (بدون عقد شرعي) آري = اما ازدواج موقت (كه عقد شرعي است) مردود است!!!


خبرگزاری ایسنا، به تازگی گزارشی را از یک نشست پیرامون ازدواج سفید یا «همباشی» منتشر کرد که در آن تعدادی از چهره‌های زن اصلاح‌طلب حضور داشته‌اند.

پروانه سلحشوری، از نمایندگان چپ مجلس، طی اظهاراتی در این نشست گفته است: به نظر می‌رسد آنها (دختر و پسر) ترجیح می‌دهند به این شیوه در کنار یکدیگر باشند و مباحث اقتصادی برای این گروه بسیار پر رنگ است. فرض بر این است که مشکل اقتصادی جوانان را به این شکل به یکدیگر گره می‌زند تا به هم خانگی روی بیاورند.

او همچنین تصریح می‌کند:

باید وجود این شیوه زندگی را در جامعه جدی بگیریم و به عنوان پدیده نوظهور جامعه مدرن به دنبال خشونت‌زدایی و ساماندهی کودکان حاصل از ازدواج‌ها-ی سفید باشیم.

شهناز سجادی، دستیار حقوق شهروندی معاونت رئیس جمهور در امور زنان و خانواده نیز طی اظهاراتی در این نشست گفته است:

بعد از انقلاب عقد موقت آسیبی جدی برای تزلزل خانواده به شمار می‌رود.

او همچنین اظهار می‌کند:

اوایل انقلاب تا قبل از دهه ۷۰ ازدواج آسان بود. قانون باید برای زنان و مردان به شکل برابر اعمال شود. چرا زنان باید همزمان با ازدواج حق خروج از کشور و یا حق طلاق نداشته باشند؟ در صورتیکه این قوانین اصلاح شود گرایش به سمت ازدواج سفید نیز کاهش می‌یابد.[1]

*اظهارات این خانم‌ها نشان می‌دهد که اساسا مسئله آنها چیز دیگریست نه ازدواج سفید یا همباشی که به هیچ وجه در ایران عمومیت ندارد و به دلیل کم بودن، آشکار هم نیست.

ربط دادن مسئله ازدواج سفید به مسائل اقتصادی و یا تشابه قانون و حقوق میان زن و مرد نیز حرف‌های درستی به نظر نمی‌رسند.

چه اینکه روشن است که دو نفر که زندگی با یکدیگر را انتخاب می‌کنند، تمکن اقتصادی لازم برای این زیستن را هم دارند.

و یا مثلا مشخص نیست خروج علی الرأس خانم‌ها از کشور چه ربط مشخصی به تمایل به هم‌باشی دارد؟!

در ماجرای ازدواج موقت هم که مورد بیان خانم سجادی قرار گرفته، لازم به اشاره است که این صحبت‌ها چیز جدیدی نیست و همواره یکی از جدی‌ترین مسائل مورد اشاره اصلاح‌طلبان در بحث روابط مشروع، مذمت و تقبیح قانون ازدواج موقت است. جالب آنکه در همین صحبت‌ها مشاهده می‌شود که نسوان محترم بر جدی‌گرفتن همباشی تأکید دارند اما ازدواج موقت را عامل تزلزل عنوان می‌کنند!
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

غربت حرم مهدوي حتى در جشن غدير

پستتوسط najm134 » چهارشنبه سپتامبر 12, 2018 9:26 am

انحراف عقيده و فكر: غربت حرم مهدوي حتى در جشن غدير

- همه جا را روشن كرده اند اما به عمد گنبد حرم مهدوي را تاريك قرار داده اند
لعنت بر عوامل نفوذي وهابي و بهايي


تصوير
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

اختلال خودزشت‌انگاری، جراحی پلاستیک و تبلیغ رسانه‌ای

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه سپتامبر 25, 2018 12:07 pm

اختلال خودزشت‌انگاری، جراحی پلاستیک و تبلیغ رسانه‌ای


Image
به گزارش انجمن بین‌المللی جراحی زیبایی (ISAPS)، در سال ۲۰۱۳ بیش از ۲۳ میلیون عمل جراحی و روش غیرجراحی زیبایی در دنیا انجام شده است.

گرایش به جراحی پلاستیک در تمام دنیا رو به افزایش است. ایران هم در میان ده کشور اول دنیا است که سالانه حدود ۱۷۵ هزار مورد عمل جراحی و غیرجراحی زیبایی در آن انجام می‌گیرد.

تردیدی نیست بسیاری از این جراحی‌ها از نظر طبی ضروری نیستند، عضوی که فرد از ظاهر آن ناراضی است کاملا طبیعی و حتی گاهی از نظر دیگران بی‌عیب است، اما خود فرد از آن ناراضی است و تا آن را به تیغ جراح نسپارد از اشتغال دائمی ذهنی‌اش با این نقص رها نمی‌شود.

آیا "سطحی‌نگری"، تبلیغ رسانه‌ای یا رفاه‌زدگی ذهن این افراد را "مسموم" کرده؟
آیا جراحی آنها را از این دغدغه خلاص می‌کند؟


برخی از جراحی‌ها ممکن است تحت تاثیر مد روز و فرهنگ رایج باشند، اما تردیدی نیست که مواردی از آن به علت اختلال خودزشت‌انگاری (Body Dysmorphic Disorder) است، اختلالی که بیش از صد سال است شناخته شده اما در سی سال اخیر در رده اختلالات روانپزشکی قرار گرفته و توجه پزشکان را جلب کرده است، با این حال هنوز درباره آن شناخت کافی حتی در میان پزشکان وجود ندارد و در موارد زیادی تشخیص داده نمی‌شود.

Image
فرد مبتلا تصور می کند که برخی از ویژگی های جسمانی او غیرطبیعی، بدون جذابیت یا حتی ناهنجار است در حالیکه عضو یا اندام مورد نظر طبیعی است یا در قیاس با عذابی که برای فرد ایجاد کرده، مسئله بسیار جزئی است.

شیوع این بیماری در دو جنس تقریبا یکسان و حدود یک تا دو درصد ثبت شده است با این حال شیوع آن ممکن است بیشتر از این باشد چون مبتلایان معمولا خود را از چشم دیگران مخفی می‌کنند.

آنها مستقیما برای حل این مشکل مراجعه نمی‌کنند و در جاهای دیگر به دنبال کمک هستند، مثلا در مطب جراح پلاستیک یا دندانپزشک.

تخمین زده شده ۱۰ تا پانزده درصد مراجعان به جراحان پلاستیک یا متخصصان پوست را مبتلایان به اختلال خودزشت‌انگاری تشکیل می‌دهند.

شروع اختلال در اواخر دروان کودکی یا اوایل بزرگسالی است، زمانی که نگرانی در مورد ظاهر بیشتر از دیگر مراحل زندگی است. همه افراد در مقطعی از زندگی نگران ظاهر خود می‌شوند و تقریبا همه افراد ترجیح می‌دادند ظاهری متفاوت داشته باشند.

این نگرانی‌ها می‌آیند و می روند و طبیعی هستند، اما وقتی به اختلال تبدیل می شوند که اشتغال ذهنی، دائمی شود و رنج و اضطراب شدیدی ایجاد کنند که زندگی فرد را مختل کند.

این نگرانی با دادن اطمینان خاطر و راهنمایی و توصیه رفع نمی شود.

این بیماری با وسواس شباهت دارد و حتی اخیرا در طیف اختلالات وسواس طبقه بندی شده است، مثلا فرد ممکن است به صورتی وسواس‌گونه برای شانه زدن و آرایش موی خود وقت زیادی صرف کند و مراحل مشخصی را انجام دهد و هر گونه تفاوت هر چقدر جزئی با آنچه مد نظر فرد است او را نگران و بر آشفته کند.اختلال خودزشت‌انگاری با برخی از دیگر ناسلامتی‌های روان ارتباط نزدیک دارد، شصت درصد مبتلایان به این اختلال به افسردگی هم مبتلا هستند. اختلال وسواسی-اجباری (OCD)، اختلال اضطراب اجتماعی (Social Anxiety Disorder)، اختلال اظطراب عمومی (GAD) و اختلالات خوردن، مثل بی‌اشتهایی (Anorexia Nrevosa) یا بولیمیا (bulimia) با اختلال خودزشت‌انگاری ارتباط نزدیک یا در مواردی همپوشانی دارند.

مبتلایان ممکن است از احساس گناه عذاب بکشند، به سوء مصرف مواد روی بیاورند یا به خود آسیب بزنند. میزان خودکشی نیز در مبتلایان به میزان قابل توجهی بیشتر از جمعیت عادی است.

علت این اختلال روشن نیست، اما بررسی‌ها نشان می‌دهد که کسانی که در بچگی یا نوجوانی مورد تحقیر، تمسخر، آزار (bullying) یا سوء استفاده (abuse) قرار گرفته‌اند و اعتماد به نفس پایینی دارند بیشتر از دیگران به این اختلال دچار می‌شوند.

بعضی نشانه ها

فرد مبتلا به اختلال خودزشت‌انگاری:

دائم ظاهر خود را با دیگران (یا با مدل‌های نشریات و هنرپیشه‌ها) مقایسه می‌کند
وقت زیادی جلوی آینه می‌گذراند یا از آینه فرار می‌کند
وقت زیادی صرف می‌کند که نقصی را که در ظاهرش (معمولا صورت) می‌بیند مخفی کند
در جمع احساس ناراحتی و اضطراب دارد و از محیط‌ها و شرایط اجتماعی پرهیز می‌کند
در مراجعه برای درمان یا درخواست کمک اکراه دارد چون می‌ترسد به او برچسب سطحی بودن زده شود
دیگران ممکن است او را خودشیفته و مجذوب خود یا سطحی ببینند
ممکن است در رژیم یا ورزش افراط کند
ممکن است در آرایش افراط کند و وقت بسیاری صرف آرایش موی خود کند
به دنبال جراحی پلاستیک باشد
به شکلی لباس بپوشد که نقص مفروض را بپوشاند

بیشتر این افراد نقص را در صورت خود می‌بینند، بینی، دهان، چشم، گونه، ابرو، چانه یا لب و دندان.

دیگر اعضای بدن مثل سینه‌ها یا اندام‌های تناسلی در درجه بعدی هستند. بعضی ممکن است خود را زیادی چاق یا زیادی لاغر ببینند یا خود را به خصوص از نظر جنسی فاقد جذابیت و زیبایی بدانند.

برخی مشاغلی که به ویژگی‌های بدنی ارتباط دارند شاید فرد را بیشتر در معرض این اختلال قرار دهند. هنرپیشه‌ها، مدل‌ها (مانکن‌ها)، بدنسازها و امثال آنها از این نظر بیشتر در معرض هستند.

کمال‌گرایی (perfectionism) و ترس از تنها و منزوی بودن هم در این افراد بیشتر دیده می شود و مثلا فکر می‌کنند برای دوست یا همسر پیدا کردن باید ویژگی‌های جسمانی خاصی داشته باشند.

چه درمانهایی وجود دارد؟

موثرترین درمان درمان دارویی با داروهای ضد اضطراب و روان درمانی بخصوص رفتار درمانی شناختی (CBT) است.

دکتردیوید ویل یکی از متخصصان این بیماری می‌گوید: "ما مایلیم تشخیص اختلال زشت انگاری در سن پایین انجام شود چون درمان آن بسیار آسانتر از زمانی خواهد بود که افکار و اضطراب‌ها ریشه دوانده باشد."

"مهمترین پیام من این است که اختلال خودزشت انگاری بیماری درمان پذیری است."

اما تا بیماری تشخیص داده نشده، فرد مبتلا به دنبال جراحی پلاستیک برای درمان خواهد رفت. برخی بارها جراحی می‌کنند.

برای مثال آلیسیا دووال یکی از مدلهای معروف نشریه گلمور که گفته می‌شود یک میلیون پوند برای سیصد عمل جراحی و غیرجراحی مختلف خرج کرده دو سال پیش گفت اعتیادش به جراحی نتیجه تشخیص داده نشدن اختلال خودزشت‌انگاری بوده است.

جراحی برای رفع نقص معمولا توصیه نمی‌شود، چون حتی اگر این جراحی موفق باشد تمرکز به عضوی دیگر معطوف می‌شود یا جای بخیه جراحی مشکل ایجاد می‌کند.

بیماران که جراحی پلاستیک می‌کنند در ابتدا احساس بهتری دارند، اما بعد احساس نارضایتی باز می‌گردد، مشکل باقی می‌ماند فقط شکلش عوض می‌شود.

آمارها نشان می‌دهند که فقط ده درصد مبتلایان به اختلال خودزشت انگاری ممکن است با جراحی پلاستیک به رضایت برسند.

اما جراحان در مواجهه با این بیماران با دو مسئله روبرو هستند، اول اینکه تشخیص بیماری نیاز به ارزیابی‌های طولانی و تخصصی دارد که کار روانپزشکان است، جراحان نه برای این ارزیابی‌های آموزش دیده‌اند نه اینکه این با ماهیت تخصصشان هماهنگی دارد.

دوم اینکه وقتی فرد تقاضای جراحی دارد، جراح می‌داند که اگر از این کار خودداری کند فقط بیمار را به جراح دیگری معرفی کرده و در نهایت کسی که بخواهد جراحی کند، این کار را می‌کند.

با این حال اخیرا برخی جراحان ارزیابی‌های مختصری انجام می‌دهند تا اگر نشانه هایی از این اختلال به دست آمد، مراجع را از جراحی منصرف و او را به روانپزشک معرفی کنند.

آیا این درست است که این اختلال مختص کشورهای ثروتمند و طبقات مرفه است؟
حق نشر Imae captionتحقیقات نشان می‌دهد که افراد ۱۶ تا ۲۵ ساله برای یک سلفی به طور متوسط ۱۶ دقیقه وقت می‌گذارند و هفت بار عکس می‌گیرند تا به عکس مورد نظر برسند

Image
بررسی‌ها نشان می دهد که این اختلال در همه جای دنیا دیده می شود و وابسته به سطح مالی افراد نیست، اما طبیعتا افراد متمول امکان بیشتری برای جراحی یا روش های گرانقیمت یا دسترسی به خدمات درمانی دارند.

صنعت مد و رسانه‌ها هم مدتهاست که برای ایجاد اختلالاتی مثل بی‌اشتهایی عصبی و اختلال خودزشت‌انگاری به دلیل اینکه ویژگی‌های جسمانی خاص را به عنوان ملاک زیبایی تبلیغ می‌کنند مورد انتقاد بوده‌اند.

اما دکتر ویل می گوید: "اتفاقات کودکی مثل پیوند ضعیف مادر و کودک (attachment) یا آزار (bullying) اهمیت بیشتری دارند."

"فشار رسانه‌ها وجود دارد اما بخش کوچکی از ماجرا است."

دکتر الکس کلارک، روانشناس بالینی می‌گوید که آموزش و راهنمایی در مدارس باید بهتر شود و باید کودکان از نظر رسانه‌ای هم "باسواد شوند" و بفمند که "این تصاویر آراسته، واقعی نیستند."

"اگر از نظر اجتماعی به قدر کافی محکم نباشید، به سادگی ممکن است قربانی شوید."
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

گاوهای مقدس هند؛ یک پلیس نیز به دست هندوهای افراطی کشته شد

پستتوسط najm134 » يکشنبه دسامبر 30, 2018 3:43 pm


گاوهای مقدس هند؛ یک پلیس نیز به دست هندوهای افراطی کشته شد


هند از کشته شدن یک پلیس به دست هندوهای مدافع گاوها شوکه شده است.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا به نقل از الجزیره، روز دوشنبه عده‌ای از هندوهای افراطی منطقه بلندشهر در ایالت اوتارپرداش با حمله به یک پاسگاه محلی، یک نیروی پلیس را کشتند. هندوها این نیروهای پلیس را به کم‌کاری در مبارزه علیه ذبح گاوها به دست مسلمانان متهم کرده‌اند. انتشار تصاویر قتل این نیروی پلیس هند را در شوک فرو برده است. پلیس اعلام کرده عاملان این قتل را بازداشت کرده است.

گفتنی است هندوهای افراطی گاو را مقدس می‌دانند و تاکنون ده‌ها مسلمان را به دلیل ذبح گاوها کشته‌اند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

بهروز افخمی: صادق هدایت یک همجنس‌گرای منفعل بود

پستتوسط najm134 » يکشنبه ژانويه 13, 2019 11:42 am

بهروز افخمی: صادق هدایت یک همجنس‌گرای منفعل بود


Image
کل عالم داستان‌هایی که هدایت به خاطر آن‌ها تحسین شده، می‌سازد عالم نفرت‌انگیز رقت‌انگیز ،آلوده و مهاجمی است.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - چیزهایی در مورد صادق هدایت هست که کم و بیش همه می‌دانند ولی در در مورد صادق هدایت بوسیله روشنفکران و کسانی که هوادارش هستند، سانسور شده است و به هیچ وجه به آن اشاره نمی‌شود در حالیکه در نقد ادبی و بررسی داستان‌هایش قاعدتا باید جایی داشته باشد و توجهی به آن بشود. این مسئله، تمایلات همنجس‌خواهانه یا همنجنسگرایانه یا هر چیزی است که در حال حاضر عنوان دگرباشی را برایش برگزیدند.

افخمی در ادامه اشاره می‌کند: وقتی ما چنین مسئله‌ای را در مورد صادق هدایت بدانیم، نگاهمان به داستان‌ها کلا تغییر کند و متوجه خیلی چیزها شویم که اگر این ندانیم، معنایش را نمی‌فهمیم. مثلا چرا اینکه در داستان‌های هدایت زنان یا نفرت‌انگیز هستند یا رقت‌انگیزند ویا اثیری هستندیعنی موجوداتی خیالی هستند. مثل موجودی که فقط در خواب‌ها وجود دارد و در عالم واقعیت نمی‌تواند وجود داشته باشد. چرا در داستان‌های هدایت، زن نداریم به معنای یک کاراکتر واقعی با خصوصیات مختلف و با وجوهی که مجموعا می‌تواند یک آدم را واقعا نشان بدهد و بانثر خوب یک شخصیت داستانی درست کند که زنی باشد. چرا اینجوری نیست؟

کارگردان شوکران می‌افزاید: البته این کم و بیش به همه داستان قابل گسترش هست. این جنبه که گفتم یعنی جنبه همجنسخواهی منفعل که در صادق هدایت بوده نه تنها باعث نفرت از زن می‌شود و یا باعث نگاه رقت‌انگیز به زن می‌شود؛ یا تصوری از زنی که در خیال می‌تواند وجود داشته باشد و بی‌نقص و خیلی خیال‌انگیز است، ولی واقعا ما می‌دانیم که در عالم واقعی نیست. این انفعال فقط در مورد زنان باعث نشده ما شخصیت زن را در هیچکدام از داستان‌هایش نداشته باشیم. یا آن داستان‌هایی که مشهور است که به خاطرش تحسین می‌شود، نداشته باشیم. بلکه در مورد مردان و شخصیت‌هایی دیگر هم همینطور است. کل عالم داستان‌هایی که هدایت به خاطر آن‌ها تحسین شده، می‌سازد عالم نفرت‌انگیز رقت‌انگیز ،آلوده و مهاجمی است.

پیشنهاد خودکشی صادق هدایت به نیما و شهریار
Image
ابوالفضل علی محمدی از دوستان نزدیک محمدحسین شهریار در مراسم گرامیداشت وی و روز ملی شعر و ادب فارسی گفت: شهریار در دوران حیاتش از صادق هدایت یاد می‌کرد و زمانی که در تهران خانه داشت با نیما یوشیج به منزل او رفت و آمد داشت و حتی یک بار گفت که هدایت به او و نیما پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و این دو به او تنها گفته بودند ان‌الله مع الصابرین.
به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از مهر، مراسم گرامیداشت روز ملی شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد محمد حسین شهریار و رونمایی از کتاب «سلام بر حیدربابا» شب گذشته دوشنبه 25 شهریور در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.

در این مراسم پس از سخنرانی محسن مومنی، علیرضا قزوه و محسن چینی‌فروشان، ابوالفضل علی‌محمدی استاد ادبیات دانشکده هنر تبریز در سخنانی به ذکر چند خاطره از استاد شهریار پرداخت و گفت: شهریار در دوران حیاتش از صادق هدایت یاد می‌کرد و زمانی که در تهران خانه داشت با نیما یوشیج به منزل او رفت و آمد داشت و حتی یک بار گفت که هدایت به او و نیما پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و این دو به او تنها گفته بودند ان الله مع الصابرین.

وی ادامه داد: شهریار در دوران حیاتش می‌گفت چندین بار خواسته است حیدربابا را خودش به فارسی ترجمه کند اما موفق به این کار نشده و به قول خودش آرزویش همواره همراه او بوده است.

علی محمدی افزود: شهریار می‌گفت که در مجلسی در منزل ملک الشعرای بهار صادق هدایت تازه «بوف کور» را نوشته بود و برای حاضرین خواند و به خاطر متن آن کتاب جمعیت حاضر در آن مراسم به نوعی در هم رفته و ناراحت شدند. بهار رو به شهریار کرد و به او گفته شهریار چیزی بخوان و او نیز بخشی از هذیان دل را خوانده است که منجر شده در مقابل بوف کور یک انبساط روانی در مجلس حاکم شود.

گرمارودی:خداوندا صادق‌هدایت را لعنت کن
در مراسم رونمایی از رمان «سه کاهن» مجید قیصری، علی موسوی گرمارودی، صادق هدایت نویسنده «توپ مرواری» را لعنت کرد.
به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، سید علی موسوی گرمارودی در مراسم رونمایی از کتاب «سه کاهن» مجید قیصری که شنبه (27 آبان ماه) در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد، گفت: شرم می‌کردم از خودم اگر بر صادق هدایت لعنت نمی‌فرستادم. خداوندا صادق هدایت را لعنت کن.
او با بیان اینکه نویسنده‌ی «توپ مرواری» (صادق هدایت) توهین‌های زشتی به امام حسین (ع) کرده است، تصریح کرد: وظیفه‌ی هر قلم به دستِ اهل قبله می‌دانم که حداقل به جوانان این کشور بفهماند که چه بی‌شرف‌هایی در این کشور قلم زدند که از امویان هم بدتر بودند؛ اسمشان هم صادق بود و هدایت مردم را بر عهده داشتند

به بهانه سالروز مرگ صادق هدايت/
سرشار: صادق هدايت فارسي بلد نبود
هدايت نويسنده‌اي است که شايد بتوان براي او تعبير «نويسنده گلخانه‌اي» را به کار برد. يعني عناصر غيرادبي مختلفي جمع شدند تا هدايت را هدايت کنند.
به گزارش مشرق ، صادق هدايت نويسنده مشهوري در ايران است و عمده شهرت آن نيز به خاطر کتاب «بوف کور» است. البته اين نويسنده در خارج از ايران نيز کاملا شناخته شده است و متاسفانه در برخي از اوقات ادبيات ايران را کاملا با اين نويسنده مي‌شناسند.
با اين حال مناقشه بر سر اين نويسنده ايراني زياد است؛ از شيفتگاني که هيچ نقدي بر آثار اين نويسنده را بر نمي‌تابند و عده‌اي ديگر همانند محمدرضا سرشار معتقدند هدايت يک نويسنده کاملا معمولي و حتي ضعيف است و بر اثر اتفاقاتي غيرمعمولي اين چنين بزرگ! و مشهور شده است.

متن زير بخشي از مصاحبه بخشي از مصاحبه طولاني محمد رضا سرشار نويسنده و منتقد ادبي با ماهنامه تخصصي «فرهنگ عمومي» است که با عنوان «بازخواني انتقادي ادبيات داستاني معاصر ايران» منتشر شده است که بخش مربوط به صادق هدايت به دليل سالگرد خودکشي وي در فرانسه در 190فروردين 1330شمسي با اندکي تلخصي در پي مي‌آيد. ضمن اين که در روزهاي آينده نيز مطالبي در خصوص نقد آثار هدايت منتشر خواهد شد.

** داستان‌هاي هدايت تقليدي ناقص و دست و پا شکسته از داستان‌هاي غربي است
سئوال: اگر اجازه بفرمائيد سؤالي را در مورد هدايت مطرح کنيم از آن جهت که شما به طور ويژه روي صادق هدايت کار کرديد و مي‌توان گفت چه در قالب کتاب و چه در هيئت بحث‌هاي شفاهي در قالب ميزگرد و نقدهاي شفاهي، گمان مي‌کنم آثار اصلي هدايت را بطور مشخص نقادي کرديد. معروف‌ترينش «حقيقت بوف کور» است که کتابي حجيم‌تر از خود کتاب هدايت است، هدايت از نظر ادبي و از نظر فکري چه جايگاهي دارد و اگر جوانان ما سراغ هدايت بروند چه آفاتي گريبانگر آنان خواهد شد؟ و اگر سراغ او نروند چه چيزي را از دست مي‌دهند؟
محمدرضا سرشار: نويسندگان از دو جنبه قابل بررسي هستند: يکي از نظر زمانه‌اي که در آن زندگي مي‌کردند و در قياس با همکاران خودشان؛ و يکي نسبت به ادبيات امروز و نويسندگان امروزي. هدايت در ارتباط با زمانه خودش که، اصلاً اين شأن و جايگاهي را که امروزه برايش تبليغ مي‌شود، ندارد. من باب مثال، سعي کرده‌اند در همه چيز براي او سابقه پيشکسوتي جعل کنند. مثلاً به عنوان پدر داستان‌نويسي جديد معاصر. خوب اگر به ادعاي خودتان جمالزاده پدر و آغازگر اين نوع داستان هست، پس هدايت چيست؟ يک جريان که چند تا پدر نمي‌تواند داشته باشد! از قضا کار جمالزاده، بعضاً تلفيقي از قصه‌نويسي قديم ايراني با داستان‌نويسي امروز غربي است. در حالي که در مورد هدايت تقليدي کاملاً ناقص و دست و پا شکسته از داستان غربي مي‌شود. يعني همان يک مقداري هم که -به تعبير شما- اميد به اين بود که ما دوران گذاري را در ادبيات شروع کنيم و کم‌کم به يک ادبيات داستاني کاملاً بومي برسيم، براي هميشه از بين برد. براي اينکه هدايت با ادبيات داستاني گذشته ايران آشنايي نداشت. يعني نسبت به ادبيات داستاني کهن ايران، بي‌سواد بود. همان‌طور که در ارتباط با زبان فارسي، حتي به عنوان يک فارسي‌زبان عامي هم نمي‌تواند درست بنويسد. يعني نوشته‌هاي او پراز غلط هاي آشکار است.

** نويسنده‌اي که فارسي بلد نبود اما پدر داستان‌نويسي ايران بود
سئوال: يعني اين درست است که هدايت بلد نبوده فارسي بنويسد؟
محمدرضا سرشار: واقعاً هدايت فارسي‌اش فوق‌العاده ضعيف و غلط و ابتدايي است. يعني اگر اين متون او را يک دانش‌آموز دبيرستاني بدون ادعاي نويسندگي مي‌نوشت، بهتر از هدايت مي‌نوشت. (اتفاقاً در گذشته دانش‌آموزان مدارس ما در زبان و ادبيات فارسي قوي بودند با بوستان و گلستان و ديگر متون کهن ادبي شروع مي‌کردند. تا آنجا که يکي از تفاخرهايي که پدران ما نسبت به فرزندان خودشان مي‌کردند در همين زمينه بود.) مشکل هدايت کم‌استعدادي او در خيلي چيزها است. در رياضي و علوم تجربي که کاملاً ضعيف است. ضمن اينکه در علوم انساني هم ما استعداد خاصي از او نديده‌ايم. اين حکايت زبان فارسي هدايت است. در داستان هاي کوتاه، شما صادق هدايت را مثلاً با صادق چوبک مقايسه کنيد؛ که تقريباً برخي از کارهايشان هم‌زمان منتشر شده است. در اين مقايسه چوبک قويتر از هدايت است با اينکه هر دو غرب‌زده و لامذهب هستند. کمي بعد، با اندک فاصله‌اي، آل‌احمد را داريم. در کارهاي او داستان‌هاي کوتاه خيلي بهتري نسبت به داستان‌هاي کوتاه هدايت پيدا مي‌شود.

بنابراين اگر بنا باشد به صرف اينکه نويسنده‌اي مثل هدايت با فاصله زماني ده ساله از جمالزاده [اولين کار هدايت حدود ده سال بعد از اولين کار جمالزاده منتشر شد] به صرف اينکه داستان کوتاه و بلند ايراني متأثر از غرب را، که با جمالزاده شروع شد، قدري غرب‌زده‌تر کرده است، براي او هم فضل پيشکسوتي و شأن پدري در اين موضوع قائل شويم، طبيعتاً بايد براي صادق چوبک هم فضل پيشکسوتي و پدري ديگري قائل شويم. براي آل احمد فضل پيشکسوتي ديگري. همين جور با هر نويسنده قدري متفاوتي، بايد يک پدر براي ادبيات داستاني معاصر کشور جديد درست کنيم! درحاليکه نه عقلاً و نه در هيچ جاي دنياي متمدن، اين گونه نيست. لذا اينکه عده‌اي هدايت را پدر داستان‌نويسي جديد ايران مي‌دانند، کاملاً نادرست و جعلي است.
يک وجه پيشکسوتي ديگر مي‌خواستند براي او در مورد آغازکننده اهتمام به گردآوري فرهنگ و ادبيات عاميانه قائل شوند. که آن هم کذب محض است. سال‌ها قبل از هدايت ادبيات عاميانه ايران توسط غربي‌ها شروع شد. و حاصلش منتشر هم شده بود. يعني کاري نبود که ايراني‌ها شروع کرده باشند. بعد از غربي‌ها و همزمان با هدايت، کسي چون کوهي کرماني هست که در اين زمينه کار و آثاري منتشرکرده، که خيلي هم قابل توجه است. حالا اينکه بيايند بگويند صادق هدايت چون مثلاً در اين کار از حروف فنوتيک استفاده کرده و آن ديگري نکرده بود پس فضل پيشکسوتي در اين امر هم متعلق به او است که نمي‌شود! لذا اين مورد هم کذب است. از همين موارد است که هر فضلي براي هدايت قائل شده‌اند دروغ است. اما اگر ترجمه آثار به زبان‌هاي ديگر ملاک باشد، سال 1316 «پيامبر» زين‌العابدين رهنما منتشر شده است. همان زمان، اين اثر به زبان‌هاي فرانسه، عربي، انگليسي در همان زمان ترجمه و چاپ شد. اتفاقاً چاپ اول اين کتاب به زبان عربي در دمشق است. و اين کتاب تا پيروزي انقلاب ده‌ها بار چاپ شد. در حالي که اولين اثر هدايت، بعد از مرگ او در سال 1332 (شانزده سال بعد)، آن هم تحت تأثير عوامل کاملاً غير ادبي، به زبان فرانسه چاپ شد. شما به لحاظ زبان، به لحاظ توصيف، به لحاظ ساختار و به لحاظ حجم اين رمان را با «بوف کور» هدايت مقايسه کنيد که مثلا يک داستان بلند 140 صفحه‌اي است. اصلاً توانايي اين دو نويسنده در داستان‌نويسي، غيرقابل‌مقايسه است. در واقع مي‌توان گفت به اين لحاظ، زين العابدين رهنما در مقام استادي هدايت است. لذا اين ادعا که او نسبت به نويسندگان همزمان خود، يک سروگردن يا بيشتر بلندتر است هم، درست نيست؛ و ادعايي بيش نيست! در واقع هدايت نويسنده‌اي است که شايد بتوان براي او تعبير «نويسنده گلخانه‌اي» را به کار برد يعني عناصر غيرادبي مختلفي جمع شدند تا هدايت را هدايت کنند. که اولين آن‌ها همان راديو بي بي سي و دوستان او مينوي و فرزاد در اين راديوي استعماري بودند. اين غرب‌زدگي روشنفکران و اهالي ادبيات ما هم باعث شد، که چون بي بي سي ازهدايت و آثار او تعريف کرده بود، يکدفعه به اين فکر افتادند اين کيست که ما تا حالا نشناختيمش؟! در خاطرات کسي مثل فرزانه هم هست؛ که مي‌گويد: صبح روز بعد از انتشار موضوع از بي بي سي، ما راه افتاديم که ببينيم اين صادق هدايت چه کسي است که تا آن روز متوجه او نشده بوديم!

** آثار هدايت فاقد ارزش خواندن است و به درد موزه‌ها مي‌خورد
در مورد قسمت دوم سؤال شما هم، بايد بگويم: در حال حاضر آثار هدايت موجود است. داستان‌هاي کوتاه هدايت جمعاً سي‌وچهارتاست، اما به غير از سه چهارتاي آنها که آن‌ها هم به دلايل غير داستاني و غير ادبي بعضاً و گهگاه در ميان محافل شبه‌روشنفکري دانشگاهي مطرح است، بقيه اين داستان‌ها، عمدتاً حتي فاقد ارزش خواندن است. نه اينکه ضعيف باشد؛ اصلاً فاقد ارزش خواندن است. ما با حضور برخي دوستان در جمع‌هايي آن‌ها را نقد کرديم و آن نقد هم إن‌شاءالله امسال منتشر مي‌شود. بخوانند تا دلايل اين حرف مرا ببينند.
جوان امروز ما بايد ببيند براي چه به سراغ اين آثار مي‌رود؟ اگر مي‌خواهد از آن‌ها داستان‌نويسي بياموزد، بداند که چيزي دستگير او نمي‌شود. ضمن اينکه برايش، غلط يا بد آموزي فني هم دارد. يعني با خواندن اين‌ها ممکن است تصور کند داستان‌نويسي به همين آساني است. بعد مي‌نويسد و مي‌بيند هيچ کس از آثار او استقبال نمي‌کند و در حيرت فرو مي‌رود که چطور هدايت که ضعيف‌تر از او نوشت، از آثارش آن همه استقبال شد؛ اما من مي‌نويسم کسي حاضر نيست حتي در يک مجله آن را چاپ کند؟! در نتيجه، اين باعث سرخوردگي جوانان ما مي‌شود.
يک وقت است که کسي به عنوان آشنايي با تاريخ ادبيات به سراغ آثار هدايت مي‌رود؛ که آن بحث ديگري است. اگر کسي رشته او ادبيات است و مي‌خواهد ببيند سير داستان‌نويسي ما چگونه بوده است، عيبي ندارد آثار هدايت را مطالعه کند. به همان تعبيري که امام(ره) راجع به کمونيسم به کار بردند، خيلي از آثار داستاني از مشروطه به اين طرف ما، الان فقط به درد موزه‌هاي ادبي مي‌خورند؛ تا اهالي ادبيات، به عنوان آثار باستاني به آن‌ها نگاه کنند و ببينند درگذشته‌اي نه چندان دور، مردم ما چگونه داستان مي‌نوشتند. در آن صورت، هم خوشحال مي‌شوند که الان ما اين قدر پيش رفته‌ايم، واز کجا شروع کرده‌ايم و به کجا رسيده‌ايم.

** «داش آکل» در آثار هدايت استثنا است اما داراي اشکالات اساسي است
آن سه چهار داستان کوتاه هدايت هم که اشاره شد، عمدتاً به علت ناقص بودن نوشته، ابهام مخل، استفاده از نمادهاي کاملاً شخصي و بازيهاي بي‌منطق با عناصر داستان است که در حال حاضر، گهگاه در معدودي از محافل ادبي شبه‌روشنفکري بعضاً مطرح مي‌شود. بعد هم اين نقص و ضعف‌ها را دال بر قوي و عميق بودن اثر تلقي مي‌کنند! همين داستان‌هاي «سه قطره خون» ، «تاريکخانه» و «زنده به گور».
«داش آکل» در کارهاي صادق هدايت، از جهاتي استثنا است و به نظر مي‌رسد قصه آن را در جايي شنيده و بعد براساس آن، اين را نوشته است. اما آن هم از نظر ساختاري اشکالات اساسي دارد. ولي قصه‌ي جالبي دارد. يعني نه زوايه ديد درست و حسابي دارد، نه پرداخت شخصيت درست و حسابي دارد، نه پيرنگ معقول و سنجيده‌اي دارد... .
با وجود اين در مورد هدايت، تب و موجي درست کرده‌اند که متأسفانه از طرف بعضي اساتيد يا بيسواد يا مغرض، مدام طوري به دانشجويان القا مي‌شود که تصور کنند مثلاً اگر کارهاي هدايت را نخوانده باشند چيزي کم دارند. در نتيجه، اغلب، آثارش را مي‌خرند يا اصلاً نمي‌خوانند يا يکي دوتاي آنها را که مي‌خوانند مي‌بينند ارزش خواندن ندارد. يا مي‌خوانند و لذتي نمي‌برند و استفاده‌اي نمي‌کنند؛ منتها روي آن را ندارند که اين را به ديگران بگويند. مي‌ترسند متهم به بي‌سوادي شوند! من فکر مي‌کنم هيچ شخصي که اندک آشنايي با ادبيات داستاني اصيل داشته باشد وجود ندارد که امروز از خواندن آثار هدايت حظّ ادبي ببرد.

** نقدهاي هدايت به مذهب روش افراد بي‌سواد است
سئوال: بي‌ترديد علاوه بر اين فوايد اخلاقي و فکري هم ندارد.
محمدرضا سرشار: من خواستم فعلاً بحث محتوايي نکنم. به لحاظ محتوايي که اصلاً بسياري از اين کارها مبتذل است. يعني انسان حيرت مي‌کند مثلاً کسي با ادعاي روشنفکري، اين قدر نسبت به مسائل اعتقادي و فکري جاهل باشد که مثلاً حتي وقتي بخواهد مذهب را بکوبد، اين جورعوامانه بکوبد. يعني روش او در اين موارد، روش آدم‌هاي بي‌سواد و عوام براي کوبيدن مذهب است. به علاوه اينکه، هيچ درونمايه عميقي، هيچ حرف نويي، يک محتواي ارزشمند، در اين آثار نمي‌بينيم. براي اينکه خود نويسنده از اين عوالم بري و کاملاً دور بوده است.
سئوال: آيا شما نقد دکتر شميسا [نقد که حالا چه عرض کنيم] و آن چيزي که تحت عنوان «داستان يک روح» نوشته است را ملاحظه کرده‌ايد؟
محمدرضا سرشار: اولين نکته‌اي که خيلي تو ذوق من زد اين بود که ديدم ايشان دنبال بهانه‌اي بوده که براي تجديد چاپ «بوف کور» مجوزي شبه قانوني پيدا کند. من نه نشنيده و نه خوانده‌ام، که در هيچ نقدي در هيچ جاي دنيا، بيايند تمام آن داستان مورد نقد را در خلال نقد آن بياورند. آقاي شميسا، متأسفانه اين کار را کرده است. بعد، مثل معلم‌هاي دبيرستان که مثلاً شعري را براي دانش‌آموزانش مي‌خواند و معني مي‌کند، يک بخش از کتاب را مي‌آورد، و راجع به آن، توضيح مي‌دهد. بخش ديگري را مي‌آورد. به همين ترتيب، کاملاً پيوسته و دنبال هم، داستان را ادامه مي‌دهد.
به همين دليل مي‌خواهم عرض کنم که با وجود اين کتاب به اصطلاح نقد آقاي شميسا، هرگز «بوف کور» هدايت در ايران عملاً ممنوع چاپ نبوده است. چون موقعي که خود کتاب اجازه نداشته آقاي شميسا با اين ترفند کتاب را چاپ مي‌کرده است.
بعد از آن هم، به نظر من، کار ايشان نقد نيست و بيشتر يک تفسير شخصي اغلب فاقد پشتوانه واقعي از متن اثر است. چون من نديدم که ايشان به معني واقعي وارد نقد عناصر ساختاري اثر شود. عمده‌ي کار او معني کردن و تفسير کردن اين اثر؛ آن هم عمدتاً متأثر از نقدهاي ماقبل خودش است. همان تعابير شبه روانشناختي و انطباق اينها روي اثر و اينگونه بحث‌ها.
در واقع عمده نقدهايي که بنده در مورد بوف کور ديدم، نقدهاي ادبي نيستند. يعني در بهترين شکل آن‌ها، تفاسير شبه روانشناختي‌اند، من کلاً آقاي شميسا را اگر بخواهيم با اين نقد درباره‌اش قضاوت کنيم منتقد ادبي نمي‌دانم.

سئوال: شما فرموديد شميسا اصلاً بحث ساختاري نکرده است، آيا به لحاظ محتوا فکر مي‌کنيد حرف‌هايي که او زده واقعيت نفس الامري دراثر صادق هدايت دارد يا کاملاً تفسير به رأي شخصي است؟

** خانلري مي‌گفت هدايت را بت نکنيم
محمدرضا سرشار: عرض کردم، خود هدايت هم جلو جلو پيش‌بيني کرده بود که بعدها چنين چهره اسطوره‌اي از او درست و چنان تفاسير عجيب و غريبي از برخي آثارش بکنند. خانلري هم در همان زمان خوب گفته است که سعي نکنيم از هدايت يک بت بي‌نقص درست کنيم. با اينکه او به تعبيري خود رفيق هدايت بوده است.
نه. اين چيزهايي که آقاي شميسا به اين اثر نسبت مي‌دهد اغلب فاقد پشتوانه استدلالي و متني -از خود «بوف کور»- است. بخش اعظم نقد بنده بر «بوف کور»، نقد نوشته‌هايي است که به اسم نقد درمورد اين اثر نوشته شده؛ و از جمله -اگر اسم هم نبردم- بخشي از آن، نقد همين نوشته ايشان بوده است. خوشبختانه آن کتابي که آقاي فرزانه به عنوان خاطراتش منتشرکرد چون واقعياتي را در آنجا آورده است، دانسته و ندانسته پته خيلي از نقدواره‌ها و تفاسير نوشته شده بر «بوف کور» را روي آب ريخته است.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

Re: آلودگی فکری - ذهنی

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه فبريه 26, 2019 9:08 pm

انحرافات فكري : شکایت یک مرد هندی از والدین خود به‌خاطر به‌دنیا آوردنش!
(پشيماني مي تواني بميري = راه باز است اى كافر نمكنشناس)


شفقنا افغانستان-ظاهرا در غوغای هزاران جنبش و کمپین‌های گوناگون، جنبش ضد تولد نیز به راه افتاده است. طلیعه‌دار این جنبش نیز یک مرد هندی است که قصد دارد از پدر و مادرش به‌خاطر این‌که او را بدون کسب رضایتش به دنیا آورده‌اند، شکایت کند.

به‌گزارش سرویس ترجمه شفقنا به‌ نقل از RT، یک مرد جوان هندی تصمیم گرفته است از والدینش به این اتهام که او را بدون کسب اجازه و رضایتش به دنیا آورده‌اند شکایت کند. این خبر اگرچه در ظاهر شبیه شوخی به نظر می‌رسد، اما متاسفانه واقعیت دارد و طلایه‌دار این حرکت خنده‌دار نیز رافائل ساموئل جوان است که در خط مقدم جنبش اجتماعی جدیدی که هنوز نامی برایش انتخاب نشده است، قرار گرفته است.

رافائل ساموئل می‌گوید: «من والدینم را دوست دارم، ولی آن‌ها تنها برای لذت و خوش‌گذرانی خودشان مرا به‌وجود آورده‌اند و من از این قضیه شاکی هستم». این شهروند بمبئی البته اذعان دارد که زندگیش تاکنون «با آرامش و شگفت‌انگیز» بوده، و تنها مشکلش این است که پدر و مادرش او را مجبور کرده‌اند زندگی کند و او دلش نمی‌خواهد این اجبار را علیه فردی دیگر به‌کار برد یا دیگران در آینده ناچار به تحمل چنین اجباری شوند. او در گفتگو با روزنامه چاپی ایندین آوت‌لت می‌گوید: «نمی‌دانم چرا باید مجبور شوم و البته فرد دیگری را مجبور کنم که در زندگی برنامه خسته‌کننده و مزخرفی چون تحصیل در مدرسه، پیدا کردن کار و مواردی از این دست را تحمل کند، به‌خصوص وقتی خودم به کسی اجازه نداده‌ام که مرا به دنیا آورد و مجبور به تحمل این روزمرگی‌ها و دشواری‌ها کند».

این جنبش ضد تولد، یک جنبش متفاوت و غیرطبیعی متکی بر مسایل متاثر از بحث‌های اخلاقی- وجدانی است که چند گروه فیسبوکی در هند راه انداخته‌اند. جنبشی که در ارتباط نزدیک با جنبش‌های محیط زیستی و البته جنبش‌هایی است که خواهان آزادی انتخاب زوج‌ها درباره موضوع بچه‌دار شدن یا نشدن‌شان است. جنبش‌هایی که در هند آغاز شده و بیشتر از جانب زوج‌های جوانی حمایت می‌شود که از این‌که تصمیم آن‌ها برای بچه‌دارنشدن با قضاوت خانواده‌ها و جوامع‌شان همراه می‌شود، شکایت دارند. زوج‌هایی که حتی برخی‌شان می‌گویند که بعد از اعلام تصمیم‌شان مبنی بر عدم تمایل به بچه‌دار شدن از سوی جوامع محل زندگی‌شان مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند.

رافائل ساموئل این جنبش تازه بی‌نام را در فیسبوک که به شدت از سوی زوج‌های جوان مورد حمایت قرار گرفته با چنین پست‌هایی آغاز کرد: «آیا مجبور کردن یک کودک برای این‌که زندگی کند، درس بخواند، دنبال کار بگردد، ازدواج کند و… گروگان‌گیری و برده‌داری نیست؟».

با این‌که شماری از فعالان جنبش‌ها و حرکات ضد تولد، فواید محیط زیستی کاهش تولید را در کره زمین فریاد می‌زنند؛ و در شرایطی‌که پژوهشی گسترده در سال ۲۰۱۷ این نتیجه تکان‌دهنده را در سطح وسیعی منتشر کرده که یکی از تاثیرگذارترین راه‌ها برای کاهش کربن موجود در فضا کاهش میزان موالید در دنیاست (طبق این گزارش کاهش متوسط یک فرزند در هر خانواده در طی یک نسل می‌تواند آلودگی‌های محیطی دنیا را تا یک سوم کاهش دهد)، اما محققان و دانشمندان علوم مربوط به جمعیت و محیط زیست لزوم چنین جنبش‌هایی را در شرایطی که در سال‌‌های اخیر نرخ باروری -هم در هند و هم در دیگر نقاط دنیا- تا حدی کاهش یافته، مورد شک و تردید قرار داده‌اند.

در این وضع‌وحال خیلی‌ها با اعتراض و انتقاد به سیاست‌های دولت هند، این سیاست‌ها را دارای مهم‌ترین نقش در ایجاد و رشد چنین جنبش‌هایی علیه تولد و فرزندآوری می‌دانند. به‌خصوص که چندین نسل متوالی است که دولت دومین کشور پرجمعیت دنیا خانواده‌های کوچک و کم‌جمعیت را تشویق کرده و در رسانه‌های دولتی سیمایی منزجرکننده از خانواده‌های پرجمعیت ترسیم کرده است. دولت هم‌چنین با تبلیغات محلی و خانه به خانه به زوج‌های جوان توصیه کرده که بیش از دو فرزند به دنیا نیاورند. حالا نهادهای مذهبی و فعالین اجتماعی اخلاق‌گرا این سیاست‌ها را در رشدونمو جنبش‌های رادیکالی از قبیل تمام جنبش‌های ضد موالید موثر می‌دانند.

هواداران جنبش‌های ضد فرزندآوری به‌تازگی فعالیت‌شان را با تحرکات و کمپین‌هایی تحت عنوان «بچه درست کردن را تمامش کنید» شدت بخشیده‌اند. به‌عنوان مثال این گروه‌ها قصد دارند اولین کنفرانس ملی‌شان را شنبه آینده در بنگالور برگزار کنند. به‌رغم این‌که گفته می‌شود این جنبش در مقاطع زمانی گوناگونی در بین زوج‌های جوان نفوذ زیادی یافته، اما در حقیقت این برای نخستین بار است که گردانندگان و البته هواداران این جنبش دست به سازماندهی گسترده‌ای می‌زنند. به‌گفته برگزارکنندگان این کنفرانس هدف آن‌ها مخالفت با فرزندآوری
البته كه اين افراد (با اين انحراف) شايستگي فرزندآوري را نداشته وهمان بهتر كه بي نسل بميرند
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

الودگي انديشه (مقصره)

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه اکتبر 01, 2019 11:59 am

واکنش وزیر ارشاد به فتوای دو تن از مراجع تقلید درباره سریال شمس و مولانا: مسیر استفتاء از مراجع تقلید، مسیر کسب نظر آن‌هاست
قوانین کشور مسیر خود را طی می‌کند


سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در واکنش به برخی حواشی ایجاد شده پیرامون تولید و نمایش فیلم سینمایی «مست عشق» که درباره بخش‌هایی از زندگی شمس و مولانا است، گفت: به طور طبیعی مسیر استفتاء از مراجع تقلید مسیر کسب نظر آن‌هاست و طبعا این نظرات نیز قابل احترام است، اما قوانین کشور مسیر خود را طی می‌کند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

Image

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در واکنش به برخی حواشی ایجاد شده پیرامون تولید و نمایش فیلم سینمایی «مست عشق» که درباره بخش‌هایی از زندگی شمس و مولانا است، گفت: به طور طبیعی مسیر استفتاء از مراجع تقلید مسیر کسب نظر آن‌هاست و طبعا این نظرات نیز قابل احترام است، اما قوانین کشور مسیر خود را طی می‌کند.

سید عباس صالحی پیش از ظهر امروز 3 مهر ماه در حاشیه جلسه هیات وزیران در جمع خبرنگاران در پاسخ به پرسشی درباره حواشی ایجاد شده پیرامون ساخت فیلم سینمایی «مست عشق» که درباره بخش‌هایی از زندگی شمس تبریزی و مولانا است، اظهار کرد: پروانه ساخت فیلم‌هایی که در داخل کشور ساخته می‌شوند از سوی وزارت ارشاد صادر می‌شود و این فیلم‌ها پس از کسب مجوزهای لازم به مرحله تولید و سپس نمایش می‌رسند.

وی افزود: درباره فیلم «مست عشق» چون ساخت آن در داخل ایران اتفاق نمی‌افتد، مسیری فیلم‌هایی که در داخل ساخته می‌شوند را طی نمی‌کند و طبعا این امکان برای بررسی فیلمنامه و سایر جزئیات آن در سازمان سینمایی فراهم نمی‌شود.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره اعلام نظر برخی مراجع نسبت به ساخت فیلم «مست عشق» با تاکید بر اینکه نظرات مراجع قابل احترام است، خاطرنشان کرد: به طور طبیعی مسیر استفتاء مسیر کسب نظر مراجع است و طبعا نیز قابل احترام است اما قوانین کشور مسیر خود را طی می‌کند.

صالحی یادآور شد: پیش از این سریال‌ها و فیلم‌های متعددی در صداوسیما در ارتباط با شخصیت‌های شمس و مولانا ساخته شده است.

وی در پاسخ به این پرسش که نگاه وزیر ارشاد نسبت به ساخت این اثر سینمایی چیست، اظهار کرد: چون مسیر تأیید فیلمنامه «مست عشق» طی نشده است هر گونه قضاوت درباره آن، قضاوت زودهنگام است. ساخت این فیلم در داخل کشور اتفاق نیفتاده و به همین دلیل نیز ما از آن اطلاعات کافی نداریم.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: موضوعی که تاکنون مطرح شده بازیگر ایفا کننده نقش مولانا است که پیش از این مطرح شده بود یک شخصیت ترک ایفاگر این نقش است اما این موضوع منتفی شده و قرار است بازیگران نقش شمس و مولانا هر دو ایرانی باشند.

صالحی در پایان در پاسخ به این سوال که آیا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با مراجع تقلید گفت‌وگوهایی درباره موضوعاتی از این دست دارد، تأکید کرد: ما حتما با مراجع محترم تقلید همواره در گفت‌وگو هستیم. همچنین از سوی دیگر استفتاء از مراجع تقلید روند طبیعی خودش را دارد و هر کس می‌تواند از مرجع تقلید خود سوال بپرسد؛ مراجع تقلید نیز بر اساس مسائل فقهی نظرات خود را عرضه می‌کنند.

روز گذشته برخی مراجع تقلید ساخت فیلم سینمایی شمس و مولانا را حرام اعلام کردند که مشروح این اظهارات و حواشی دیگر مطرح شده درباره این فیلم در این لینک قابل مشاهده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8792
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

وزارت‌ بهداشت ایران: چیزی به اسم «طب اسلامی» نداریم!

پستتوسط najm134 » دوشنبه اکتبر 07, 2019 10:34 am


وزارت‌ بهداشت ایران: چیزی به اسم «طب اسلامی» نداریم!


دبیرکل دفتر طب سنتی وزارت بهداشت ایران، مدعی شد که طبی به نام طب اسلامی وجود ندارد.

«محمود خدا دوست» دبیرکل دفتر طب سنتی وزارت بهداشت ایران، مدعی شده است که کارگروهی به مدت سه سال تحقیق نموده و نتیجه تمام این بررسی‌ها این بود که ما موضوعی به نام طب اسلامی نداریم.

به گزارش ایسنا، وی ضمن اذعان به وجود حجم زیادی از احادیث و روایات در حوزه بهداشت و توصیه‌های درمانی در اسلام، گفت: در این موضوع که سلامت ابعادی پیچیده‌تر از بعد جسمانی و روانی دارد تردیدی نیست و ما می‌توانیم از ظرفیت دین اسلام به عنوان کامل‌ترین دین برای توسعه ابعاد فرشتگی و روحی انسان کمک بگیریم.

این در حالی است که حجم بزرگی از روایات و احادیث برای پیشگیری و درمان بسیاری از بیماری ها صعب‌العلاج در قالب کتاب هایی شناخته شده مانند «طب الصادق علیه السلام» و «طب الرضا علیه السلام» و بسیاری از روایات متواتر از دیگر «ائمه معصومین علیهم السلام» وجود دارد و پیشرفت های علمی امروز در حال پرده برداری از اسرار این روایات و فرامین هستند.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am


بازگشت به آلوده شناسى


Aelaa.Net