آلودگی فکری - ذهنی

مديران انجمن: najm134, najm134, najm134

تاريخ نگرش و رويكرد كشورهاى غربي نسبت به زنان

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه نوامبر 11, 2017 12:50 pm

تاريخ نگرش و رويكرد كشورهاى غربي نسبت به زنان
پوزه بندهایی برای تنبیه زنان در انگلستان!


همزامان با دوران تمدن اسلامي و كستره آن در شرق تا غرب جهان، در كشورهاي اروبايي از جمله انگلستان و اسکاتلند از پوزه بندهایی برای تنبیه زنان غرغرو و ورّاج استفاده میشد.این پوزبندهای فلزی روی سر بسته شده و زبانه ای فلزی داشتند که داخل دهان قرار میگرفت.

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

جشنهای عجیب تازه مدشده در ميان اهل باطل در ایران!

پستتوسط najm134 » يکشنبه نوامبر 19, 2017 7:22 pm

جشنهای عجیب تازه مدشده در ميان اهل باطل در ایران!


حالا مدت‌هاست که برگزاری این جشن تولدهای پرهزینه که بیشترشان هم به نیت جمع کردن فالوور بیشتر در اینستاگرام برگزار می‌شود، برای خیلی از این پدر و مادرها تکراری شده و از این رو دست به خلاقیت زده‌اند و جشن‌هایی برگزار می‌کنند که هیچ‌گاه در فرهنگ ما ایرانی‌ها جایی نداشته است. جشن‌های عجیبی که تصاویرش با افتخار در فضای مجازی به هم به اشتراک گذاشته می‌شود!

«امروز جشن گودپای پمپرز شاینا جون بود؛ خیلی خوش گذشت.»، «آیتا جون امروز برای اولین بار راه رفت؛ مرسی از مهمونایی که تو جشنمون شرکت کردن.»، «امروز جشن تعیین جنسیت بچه ما بود؛ مرسی که اومدید؛ خیلی خوش گذشت.» و... این جملات کوتاه اینستاگرامی برایتان تکراری و آشنا نیست؟ روزانه عکس چند شاینا و آیتا و... را لایک می‌کنید و در جریان لحظه لحظه زندگی‌شان هستید؟

همه چیز از جشن تولدهایی شروع شد که همه‌شان با یک میز بزرگ و بادکنک های هلیومی رنگی و یک تم مشخص تزیین می‌شدند و تنها چند دقیقه پس از برگزاری در صفحات اینستاگرام به اشتراک گذاشته می‌شدند. پدر و مادرهایی که لباس‌هایشان را با کودکشان ست می‌کنند و به معنای اینکه خیلی والدین خوبی هستند، عکس‌های خصوصی‌شان را در شکل و شمایل مختلف به اشتراک می‌گذارند تا به فالوورهای صفحه‌شان بگویند، خیلی خانواده شاد و خوشحالی هستند.

حالا مدت‌هاست که برگزاری این جشن تولدهای پرهزینه که بیشترشان هم به نیت جمع کردن فالوور بیشتر در اینستاگرام برگزار می‌شود، برای خیلی از این پدر و مادرها تکراری شده و از این رو دست به خلاقیت زده‌اند و جشن‌هایی برگزار می‌کنند که هیچ‌گاه در فرهنگ ما ایرانی‌ها جایی نداشته است. جشن‌های عجیبی که تصاویرش با افتخار در فضای مجازی به هم به اشتراک گذاشته می‌شود!

جشن «گودپای پمپرز»

Image

جشن «گودبای پمپرز» یا همان خداحافظی با پوشک یکی از این جشن‌های عجیب است که اتفاقا این روزها سر و صدای زیادی هم کرده است. محتوای جشن به این صورت است که والدین، از اینکه کودکشان می‌تواند از این به بعد بدون استفاده از پوشک زندگی کند، بسیار خوشحال هستند. آن‌ها جشنی ترتیب می‌دهند که در این جشن تمام المان‌ها به صورت پوشک و یا ... طراحی شده است. میهمانانی هم به این جشن دعوت می‌شوند و از این بابت که کودک خانواده دیگر پوشک ندارد، می‌رقصند و دست می‌زنند و خیلی از این بابت شادند.

جشن «تاتی»

جشن «تاتی» در واقع جشن اولین قدم برداشتن‌های کودک است. طبعا هر پدر و مادری از اینکه فرزندشان بتواند به تنهایی اولین قدم‌های زندگی‌اش را بردارد، خوشحال هستند. اما پدر و مادرهایی هم هستند که خوشحالی‌شان از این بابت انقدر زیاد است که به این مناسبت جشن برگزار و میهمان دعوت می‌کنند. معمولا المان‌های این جشن به شکل کفش و پا طراحی می‌شوند و محتوای جشن ابراز شادمانی از روند رشد و نمو کودک است.
جشن «تعیین جنسیت
»
Image Image
از دیگر جشن‌های باب شده این روزها جشن تعیین جنسیت است. در این جشن میهمانان دعوت شده به مراسم از جنسیت بچه‌ای که در شکم مادر است، خبر ندارند. جشن با المان‌های آبی و صورتی طراحی می‌شود که رنگ آبی نماد فرزند پسر و رنگ صورتی نماد فرزند دختر است. میهمانان پس از چند ساعت حضور در میهمانی پس از برش کیک از جنسیت بچه مطلع می‌شوند و به شادمانی می‌پردازند.
این جشن‌ها در حالی برگزار می‌شوند که با جزییات هر چه تمام‌تر در فضای مجازی با دیگر کاربران به اشتراک گذاشته می‌شوند و موضوع مهم این است که پیداست اغلب افرادی که به برگزاری چنین جشن‌هایی اصرار دارند، از طبقه متوسط جامعه هستند که علاقه دارند، خود را والدینی مهربان، دلسوز و با سلیقه نشان دهند. اما پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا جشن‌هایی که به تازگی مرسوم شده‌اند، مگر همان مراحل رشد و نمو عادی یک انسان را نشان نمی‌دهند؟ آیا همان جشن تولدهای سالانه نمی‌توانند حق مطلب را ادا کنند؟ آیا فقط مادرانی که علاقه به برگزاری جشن‌های پرهزینه دارند، پدران و مادران خوب و دلسوزی هستند؟
آنچه به عنوان مصداق در پاراگراف‌های بالاتر خواندید همه نمونه‌های ایرانی بودند که در کشورهای اروپایی نمی‌توانید مشابهش را با این شدت و غلظت پیدا کنید. در خارج از مرزها و آنسوی دنیا افرادی زندگی می‌کنند که به تجمل‌گرایی شهره‌اند و سال‌هاست فرهنگ کاخ نشینی دارند اما آیا شما تا بحال شاهد برگزاری چنین جشن‌هایی از سوی آن‌ها بوده‌اید؟ شاید هم چنین جشن‌هایی را برگزار می‌کنند اما هیچ علاقه‌ای به اشتراک آن‌ها در فضای مجازی ندارند.

Image

عکسی که می‌بینید، مربوط به جشن تولد فرزند ایوانکا ترامپ است. خانواده‌ای ثروتمند و کاخ‌نشین که به تجمل‌گرایی در کشورشان شهره‌اند. با این‌حال تصویری که دختر رییس‌جمهور از جشن تولد فرزندش در صفحه خود به اشتراک گذاشته، این تصویر است. جشنی که کاملا خانوادگی و خصوصی است. خبری از تم تولد، فرشته‌های والت‌دیزنی و... هم نیست. آنچه به نمایش گذاشته شده یک دورهمی کوچک خانوادگی است.

Image

این تصویر نیز مربوط به خانواده سلطنتی بریتانیا است. کیت و شاهزاده ویلیام زوج محبوب انگلیسی‌ها هستند و در کاخ باکینگهام زندگی می‌کنند. کیت و ویلیام دو فرزند دارند که بسیار برای ملکه انگلستان مهم و دوست‌داشتنی هستند.به گزارش ایسنا، اما این خانواده تاکنون هیچ تصویری را از مراسم و جشن‌های خصوصی فرزندان خود منتشر نکرده‌اند. قطعا آن‌ها هم پدر و مادرانی دلسوز هستند که برای فرزندانشان جشن تولد برگزار می‌کنند اما به هر دلیلی خانواده سلطنتی هیچ‌ عکسی از این مراسم منتشر نمی‌کنند.
ما ایرانی‌ها همیشه، هر جایی که بوده‌ایم به فرهنگمان بالیده‌ایم. اتفاقا جشن گرفتن و شاد بودن همیشه در فرهنگ ما جایگاه ویژه‌ای داشته است. جشن «آش دندونی»، «حمام زایمان» و جشن نام گذاری توسط بزرگ‌ترهای فامیل سال‌های سال در جمع‌های خانوادگی و صمیمانه ما رواج داشته است. آنچه مورد بحث است، جشن‌های نوین اینستاگرامی است که ریشه مشخصی ندارند و رسم و رسومی هم پشت سرشان نیست. این جشن‌های عجیب واقعا تا کجا قرار است، ادامه‌دار باشند؟
اينكه اهل باطل در باطلشان جدي باشند، تعجبي ندارد اما اينكه اهل حق در التزام و اقامه و نشر امر حق سست و مردد باشند و به عوام رايج و اهل باطل نگاه كنند جاي تعجب دارد .
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

قرن بيست و يكم و به رسميت نشناختن تساوي حقوق زنان

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه دسامبر 03, 2017 5:15 pm

قرن بيست و يكم و به رسميت نشناختن تساوي حقوق زنان حتى در ضروريترين نيازهاى عمومي =
دادگاهي و جريمه شدن يك زن مضطر بخاطر نيافتن دستشويي در يك پس كوچه كشور متمدن هلند


جریمه شدن نقدی یک زن هلندی به خاطر ادرار کردن در پس‌کوچه‌ای در آمستردام به موجی از بحث‌ها درباره تبعیض جنسیتی منجر شده است.
پایتخت آمستردام ۳۵ مکان عمومی ادرار کردن مردانه و ۳ توالت زنانه دارد.

خیرت پیننگ ۲۳ ساله دوسال پیش شبی که برای تفریح رفته بود، پس از آنکه در پس کوچه خلوت ادرار کرد، ۹۰ یورو (۱۰۵ دلار) جریمه شد. به گفته او، توالت عمومی در چند کیلومتری او قرار داشت و او به عنوان آخرین گزینه این کار را در آنجا انجام داده بود.

او در آن شب توسط سه مامور پلیس دیده و سپس جریمه شد. او گفت: "در آن زمان نمی‌خواستم که با پلیس داخل بحث شوم. اما روز بعد، فکر کردم که باید اعتراض کنم."
او به یکی از روزنامه‌های هلندی گفت: "آیا برای یک شهر توریستی مانند آمستردام خجالت‌آور نیست که برای زنان مکان ادرار کردن وجود ندارد؟"

خانم پیننگ همچنین گفت: "من قصد نداشتم که از این یک مورد فمینیستی بزرگ بسازم؛ از سوی دیگر، خوب است که این موضوع مورد توجه قرار گیرد."
قاضی، که خودش مرد است، گفته که خانم پیننگ می‌توانست از امکاناتی که برای مردان فراهم شده استفاده کند. زیرا، ادرار کردن در ملاء عام در هلند به عنوان جرم حساب می‌شود.
شورای شهرداری آمستردام گفته که هیچگونه قانونی در مورد توالت‌های عمومی در هلند وجود ندارد. پیتر پل اکرر، یکی از سخنگویان شهرداری هلند، به بی‌بی‌سی گفته است: "واضح است که چنین امکاناتی برای زنان و مردان باید برابر باشد و همه موافق هستند که وضعیت کنونی باید بهبود بیابد، اما هزینه‌اش چقدر خواهد بود، آیا مکان مناسب برای آن وجود دارد و در نهایت، آیا این همه ارزشش را دارد؟"

اعتراض به توصیه قاضی
شماری از زنان در هلند در اعتراض به توصیه قاضی هشتگی را به راه انداخته‌اند و عکس‌های خود را در شبکه‌های اجتماعی گذاشتند که نشان می‌دهد ادرار کردن در مکان مردانه برای خانم‌ها مشکل‌زا است.
قاضی اذعان کرد که امکانات کمتر برای زنان وجود دارد اما گفت که شورای شهرداری آمستردام موظف به ارائه آن نیست.
او افزود که مورد پیش آمده یک موضوع نادر است و این دومین بار در طول کارش است که به چنین موردی برخورده است. اما عليرغم نادر بودن و اضطرار اين زن؛ قاضي او را محكوم مي نمايد!!
یک گروه فیس‌بوک زنان را برای پیوستن به اعتراض در روز جمعه تشویق کرده تا در مقابل توصیه قاضی در مورد استفاده از رگ‌های مردانه اعتراض کنند.
تاکنون بیش از ۵۰۰۰ نفر علاقمند به شرکت در این اعتراض را نشان داده‌اند.

بگذر از پست توییتر شماره از @WomensMarchNL

Image

زنان اروپا در قرن 21 باید برای پذیرفته شدن چنين امور پيش پاافتاده از طريق كمپينك اينرتنتي اقدام و تلاش كنند
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

صد و پنجاه سال بي‌فكري در کنار گذاشتن فلسفه اسلامی

پستتوسط najm134 » جمعه فبريه 16, 2018 7:26 pm

صد و پنجاه سال بي‌فكري در کنار گذاشتن فلسفه اسلامی

هگل و فيلسوفان اسلامي
صد و پنجاه سال بي‌فكري
گفتارهايي از رضا داوري‌اردكاني، محمدرضا بهشتي و ‌حميد طالب‌زاده
Image

مواجهه فلسفي ما ايرانيان با فلسفه غربي بسيار دير و مساله‌مند صورت گرفته است. تا پيش از انقلاب كه توجه اهل فكر به فلسفه غربي بسيار پراكنده و بر اساس ذوق و سليقه افراد است و آثاري كه در زمينه فلسفه غربي نوشته يا ترجمه شده، بسيار اندك و ناچيز است. بعد از انقلاب به ويژه از آغاز دهه هفتاد خورشيدي به بعد نيز كه حجم قابل توجهي كتاب فلسفي درباره فلسفه‌هاي غربي تاليف و ترجمه شده، غلبه با رويكرد ترجمه‌اي و انتقال فكر است. در اين ميان معدود آثاري كه تحت عنوان فلسفه تطبيقي (comparative) نگاشته شده‌اند، از مشكلاتي اساسي رنج مي‌برند كه تنها به ناآشنايي پژوهشگر به يكي از دو سوي مقايسه محدود نمي‌شود، بلكه رويكرد او نيز محل بحث است. از اين منظر انتشار كتاب «هگل و فيلسوفان اسلامي» نوشته سيد‌حميد طالب‌زاده اتفاق خوشايندي در فضاي فلسفي ايران محسوب مي‌شود، از آن حيث كه نويسنده اين كتاب آشنايي ژرف و عميقي با فلسفه اسلامي دارد و سال‌ها در دانشگاه فلسفه‌هاي معاصر غربي به خصوص فلسفه‌هاي كانت و هگل را مبتني بر ترجمه‌هاي انگليسي تدريس كرده است، مهم‌تر اينكه طالب‌زاده در اين كتاب نكوشيده نشان دهد كه آراي فيلسوفان اسلامي مشابه فيلسوفان غربي است يا يكي را به نفع ديگري تخطئه كند، بلكه چنان‌كه خودش تاكيد مي‌كند، به معاصرت انديشه و يافتن راهي براي مشكل توسعه‌يافتگي ما از منظري فلسفي مي‌انديشد. اين كتاب عصر سه‌شنبه ٧ آذر در موسسه شهر كتاب مورد نقد و بررسي قرار گرفت.
در آغاز جلسه علي‌اصغر محمدخاني، معاون فرهنگي موسسه شهر كتاب بر ضرورت گفت‌وگو ميان متفكران در جهان امروز تاكيد كرد و گفت: متاسفانه ما در حوزه‌هاي فكري و فلسفي خودمان گفت‌وگو نداريم، در حالي كه گفت‌وگو با متفكران جوامع ديگر نيز ضروري است. از اين حيث كتاب حاضر از اين حيث اهميت دارد كه به روح معاصرت در فلسفه اسلامي مي‌پردازد و آغازي براي اين گفت‌وگو ميان سنت فلسفه اسلامي و فلسفه غربي به ويژه هگل است. در اين زمينه بحثي درباره فلسفه ملاصدرا و فلسفه هگل صورت مي‌گيرد و مباحثي چون حركت جوهري و اتحاد عاقل و معقول مورد بحث قرار مي‌گيرد.
وي با اشاره به چهار بخش كتاب يعني بخش اول: پيشينه بحث صيرورت در يونانيان و فلسفه اسلامي؛ بخش دوم: هگل و صيرورت؛ بخش سوم: مساله ايده‌آليسم و بخش چهارم: ديالكتيك به بخش‌هايي از كتاب را خواند: گفت‌وگوي فيلسوفان اسلامي با هگل به معناي درست كلمه آزمون معاصرت فلسفه اسلامي و مواجهه با انديشه غربي است كه هگل نماينده تام‌الاختيار آن است. در اين نوشته راي هيچ فيلسوفي بر ديگري تحميل نمي‌شود و اين نوشته مي‌كوشد تا به معاصرت بينديشيد و راهي براي تفكر جست‌وجو كند.
در ادامه جلسه سيد‌حميد طالب‌زاده، نويسنده كتاب و استاد فلسفه دانشگاه به نحو مختصر توضيحاتي درباره كتاب و رويكرد خود در مواجهه فلسفه اسلامي با فلسفه غرب ارايه كرد و سيد‌محمدرضا بهشتي، استاد فلسفه دانشگاه تهران نيز عمدتا به بحث از فلسفه تطبيقي پرداخت. رضا داوري‌اردكاني، استاد فلسفه و رييس فرهنگستان علوم در زمينه گفت‌وگوي فلسفه اسلامي و فلسفه غرب مباحثي مطرح ساخت. در صفحه پيش‌رو گزارشي از سخنراني‌هاي اين سه استاد از نظر مي‌گذرد:

فتح باب مواجهه
از بيانات دو دوست گرانمايه‌ام استفاده كردم. اين دو گرامي هيچ كدام با كنكور شير و خطي وارد وادي فلسفه نشده‌اند. يكي (محمدرضا بهشتي) پزشكي خوانده و آن را رها كرده و به فلسفه آمده است و ديگري (سيد‌حميد طالب‌زاده) مهندس بوده و از دانشكده فني دانشگاه تهران به فلسفه آمده است. اين متفاوت است با كسي كه كنكور امتحان مي‌دهد و بر اثر بخت و اقبال و قرعه به فلسفه وارد مي‌شود. طبيعي است كه اين دو مطالب خوب بگويند، بلكه كارهاي خوبي نيز در فلسفه انجام دادند.
اما در مورد كتاب مورد نظر دكتر بهشتي آن را فتح باب خواندند. البته من قبل از چاپ كتاب را ديده بودم و انتظار آن را نيز داشتم و نگاهم به آن نيز جز تحسين نبود و نيست. كتاب چنان كه گفتند يك فتح باب است. مساله‌اي را مطرح كرده‌اند كه بايد مطرح شود. براي فلسفه ما لازم بود كه اين مساله مطرح شود. مهم نيست كه استادان فلسفه اسلامي يا آشنايان با فلسفه كانت و هگل وقتي اين نوشته موجز اما پر مطلب را مي‌خوانند، چه اظهارنظري مي‌كنند؟ به نظر من مساله‌اي بوده كه بايد مطرح شود و اثر خود را خواهد گذاشت. هيچ‌وقت راجع به اينكه فردا كشور پر از فلسفه و تفكر شود، دچار وهم نشده‌ام و چنين وهمي ندارم. اما مي‌دانم كه اين يك كار سنجيده و تحقيقي و فكر شده است و اينچنين چيزي هر چه باشد و هر جا باشد، اثر خود را مي‌گذارد. فكر اگر باشد به قول متفكر فرانسوي مثل آتشي است كه در پنبه مي‌افتد و نفوذ مي‌كند و پيش مي‌رود. از اين حيث به دكتر طالب‌زاده تبريك مي‌گويم و از خواندن كتاب لذت بردم.

توليد فله‌اي دكتراي فلسفه
البته كتاب دشوارخوان است و اين را دانشجويان دكتراي فلسفه تطبيقي كه به توصيه من اين كتاب را خواندند، مي‌گفتند. متاسفانه ما در كشورمان به صورت فله‌اي دكتر فله‌اي توليد مي‌كنيم و من از كساني كه به صورت فله‌اي دكتر فلسفه مي‌شوند، توقع ندارم كه هر كتاب فلسفه‌اي را بخوانند، اما به هر حال براي دكتر فلسفه شدن بايد بخوانند و چاره‌اي ندارند، حتي اگر كتاب مشكل باشد. اشاره كردند كه بحث كتاب فلسفه تطبيقي نيست، اما به سمت بنيانگذاري يك فلسفه تطبيقي مي‌رود. يعني به اين سمت مي‌رود كه اگر فلاسفه با هم اختلاف نظر دارند و يكديگر را نمي‌فهمند و اگر يكي حرف ديگري را مضحك مي‌داند و ديگري حرف اولي را خام مي‌پندارد به اين جهت است كه مباني متفاوت دارند. كانت وقتي خودش را در قلمروي منطق انتزاعي قرار مي‌دهد، بسياري حرف‌ها را قبول ندارد. هگل نيز همين‌طور است.

به ديالوگ خوش‌بين نيستم

ما متوجه نشديم كه وقتي فلسفه جديد در اروپا شروع شد، اصلا به منطق ما كاري نداشتند، يعني به منطق ارسطويي كاري نداشتند. البته از آن منطق كه نمي‌شود رها شد و آن را كنار گذاشت. اما آن فيلسوفان بر اساس آن منطق كارشان را شروع نكردند. مشخص است كه اگر بخواهيم دكارت را با آن منطق ارسطويي بخوانيم، پيداست كه كوگيتوي او بي‌معنا مي‌شود. كانت بر مبناي ديگري كارش را شروع كرده است. سخن اين نيست كه مبناي او درست است و حتما بايد مبناي او را بپذيريم. اما بحث اين است من كه دانشجوي فلسفه هستم بايد بفهمم كه كانت بر چه مبنايي حرف مي‌زند و فيلسوفان ما بر چه مبنايي حرف زدند. مبنا مهم است. اينها مباني تاريخ فلسفه‌اند.
دكتر طالب‌زاده تاكيد دارند كه من نمي‌خواهم اين را با آن تفسير كنم و بالعكس و نمي‌خواهم يكي را بر ديگري تحميل كنم و بالعكس. آيا ممكن است ديالوگي بين فيلسوفان برقرار شود؟ من چندان خوش‌بين نيستم. اما آيا ممكن است سوءتفاهم‌ها ميان فيلسوف ما و فيلسوف اروپايي رفع شود؟ صد سال پيش يك شاهزاده قاجار كه ذوق فلسفه داشت، يعني بديع‌الملك ميرزا از دو استاد بزرگ زمان يعني ملاعلي زنوزي و ملاعلي اكبر اردكاني سوالاتي را مطرح كرد و پاسخ اين سوالات در دو كتاب جداگانه چاپ شد. يكي از سوالات به بحث فعلي مربوط مي‌شود و اين بود كه دكارت و لايب نيتس و كانت و... اين حرف‌ها را زدند. البته شازده با احتياط سوال را مطرح كرده بود كه من صرفا از جهت فهم مطلب و از اين حيث كه مي‌خواهم جواب سوالات را بدانم، آنها را مطرح مي‌كنم نه اينكه بخواهم شبهه‌اي يا نظر مخالفي را اظهار كرده باشم. بديع‌الملك ميرزا به اين استادان فلسفه اسلامي توضيح مي‌دهد كه فلاسفه غربي مذكور اين سخنان را گفتند و نظر شما چيست؟ اين كار به نظر امري شبيه معجزه است. زيرا هر دو فيلسوف اسلامي پاسخي كه دادند، در الفاظ نيز بيش از ٥٠ درصد شراكت است. يعني نه فقط مطلب يكي است حتي الفاظ هم شايد مشترك باشد. جواب اين دو روشن است كه اينها حرف‌هاي مهمي نيست و به اين حرف‌ها نبايد اتكا كرد و متكلمان نيز اين حرف‌ها را زده‌اند.
اين بدان معنا نيست كه مرحوم زنوزي حرف‌هاي فيلسوفان غربي را درست نفهميده باشد و آنها را شبيه حرف‌هاي متكلمان بشمرد. درست همين طور است، يعني دكارت و كانت حرف‌هايي شبيه متكلمان ما مي‌زنند. البته در نتيجه‌گيري‌ها چنين نيست، بلكه در ضمن بحث و گاهي در مبادي شباهت وجود دارد. يكي نيست اما شباهت هست. در آن صورت چه اتفاقي رخ داد؟ در آن صورت به فلسفه غربي و فلسفه جديد كساني رو كردند كه تقريبا هيچ اطلاعي از فلسفه اسلامي نداشتند. اگر مي‌بينيد كه فروغي كتاب فن سماع طبيعي را ترجمه كرده است، بايد توجه كنيد كه او بعد از آنكه در سنين چهل و چند سالگي به فلسفه اروپايي و غربي رو كرد، متوجه شد كه خوب است با فلسفه اسلامي هم آشنا شود و نزد آقاي آشتياني و فاضل توني رفت و كارهايي در زمينه فلسفه اسلامي كرد و ترجمه فن سماع طبيعي را از زبان مرحوم فاضل توني شنيده و به عبارات خودش شنيده است.

فيلسوفان اسلامي بي‌اعتنا به غرب هستند

فلسفه اسلامي ما از فلسفه اروپايي دور ماند و فلسفه اروپايي را قابل اعتنا ندانست. شرق دور از ٢٠٠ سال درصدد بر آمد كه فلسفه اروپايي را بفهمد. ما مي‌گوييم توسعه و ترقي مي‌خواهيم و فكر مي‌كنيم فقط بايد علوم كاربردي بخوانيم و بحث و نظر و فكر و طرح مساله اصلا لازم نيست. تجربه هم كه مي‌كنيم، از آن درس نمي‌گيريم. صد و پنجاه سال به فكر پشت كرديم و مدام علم كاربردي را تحسين كرديم، حاصل اين است كه حالا مي‌گوييم تقصير اهل فلسفه است و اهل فلسفه نگذاشتند كه پيشرفت حاصل شود!
حالا بعد از صد سال تاخير چه مي‌گوييم؟ البته من نمي‌گويم كه در اين صد سال كوششي صورت نگرفته است. كوشش‌هايي شده و خودم هم قدم‌هاي كوچكي در راه ايجاد يك تفاهم و رفع سوءتفاهم برداشته‌ام تا ببينم كه آيا امكان ديالوگ هست يا نيست. در جلسه بررسي كتاب «ما و تاريخ فلسفه اسلامي» (نوشته رضا داوري) يكي از پژوهشگران از برخوردي كه با اين كتاب مي‌شود گفت. او گفت اين كتاب با آنكه در دفاع از اريجيناليته (اصالت) فلسفه اسلامي است و مي‌گويد فلسفه اسلامي تكرار مطالب يوناني نيست، از جمله آثاري است كه در حوزه اصلا از آن استقبال نشده است. اين نكته براي من جالب بود، چون فكر مي‌كردم اگر قرار است جايي از اين كتاب استقبال شود، در حوزه است زيرا در آن به دفاع از فلسفه اسلامي پرداختم. بنابراين من هم كوشيده‌ام كه نوعي ديالوگ يا هم سخني ميان فلسفه اسلامي و فلسفه اروپايي صورت دهم.
دكتر طالب‌زاده در اين كتاب (گفت‌وگويي ميان هگل و فيلسوفان اسلامي) به نحو مستقيم به سمت اين مطلب رفته است و با اين توانايي انجام شده كه ايشان كانت و هگل را به زبان فلسفه اسلامي برگردانده است و كانت و هگل را ترجمه كرده‌اند و اين كار را هر كسي نمي‌تواند بكند. بلكه بايد منطق و فلسفه اسلامي بداند و هر دو سو را درك كرده باشد. به همين خاطر كاري كه ايشان كرده مشكل است، زيرا اصطلاحات آن اصطلاحات فلسفه اسلامي به خصوص فلسفه ملاصدرا است. كتاب كاري تطبيقي نيست و نخواسته بگويد كه ملاصدرا به حركت جوهري قائل است و هگل نيز به حركت و صيرورت قائل است و بنابراين اينها با هم يكي هستند. خيلي‌ها هگل و مولوي را با هم قياس كرده‌اند. اشكال ندارد و اين مشابهت ظاهري است. مولوي مي‌گويد: اين جهان يك فكرت است از عقل كل. مي‌توان به راحتي فكرت را به ايده هگل ترجمه كرد و گفت كه مولوي و هگل يك سخن را مي‌گويند. اما كار دكتر طالب‌زاده اين نيست و نگفته اينها به هم شبيه هستند. اتفاقا در بيان مشابهت‌ها به اختلاف توجه دارد و مي‌گويد بايد تفاوت مباني را ديد.
وقتي كتاب را مي‌خواندم به اين فكر افتادم كه به هر حال يك ورطه عميقي ميان اين دو مبنا هست كه پر كردن آن خيلي دشوار است. فلسفه جديد مطابقت را به كلي كنار گذاشته است. اينكه علم حكايت بيرون است، حرفي است كه كسي منكر آن نيست. كانت منكر اين نيست كه علم حكايت بيرون است، اما فيلسوفان ما قائل به مطابقت هستند، يعني مي‌گويند علم ما عين خارج است، يعني گزارشي كه انسان مي‌دهد همان است كه در خارج رخ مي‌دهد. هيچ فيلسوفي از زمان دكارت به اين سو چنين نگفته است. البته دكارت چندان وارد اين بحث نشده است ولي آگاهي را اصل مي‌گيرد. بعد از او تا به امروز هيچ فيلسوفي نگفته است كه حقيقت مطابقت با واقع است و علم عين واقع است.

آيا فلسفه اسلامي، تاريخي است؟
مشكل اصلي اين است كه آيا فيلسوف اسلامي مي‌تواند در اين تامل كند كه علم به معناي وسيع لفظ يعني فكر و تفكر تاريخي است يا خير؟ آيا فيلسوف اسلامي ما اين را قابل بحث مي‌داند كه فلسفه و فكر و تفكر تاريخي باشد؟ اين نكته‌اي است كه دكتر طالب‌زاده مطرح كرده است و به همين جهت است كه كتاب از صيرورت شروع مي‌شود و به ديالكتيك ختم مي‌شود. بحث از زماني بودن فكر و تاريخي بودن آن است. البته در كتاب به درستي ميان زماني بودن و تاريخي بودن تفاوت هست. زيرا در ملاصدرا موجودات زماني هستند و موجود از زمان جدا نيست. براي ابن‌سينا و ارسطو چنين نيست. اما آيا تاريخي نيز هست؟
ما به هر حال با يك تاريخي ارتباط برقرار كرده‌ايم و بايد جايگاه خودمان را در اين تاريخ معين كنيم. اگر نمي‌خواهيم در اين تاريخ باشيم اشكال ندارد. اما اگر وارد اين تاريخ مي‌شويم بايد بگوييم چه آورده‌ايم و كجا مي‌خواهيم قرار بگيريم و بنشينيم و چه جايگاهي براي خودمان در نظر داريم؟ من كار دكتر طالب‌زاده را هم از جهت انتخاب مطلب و هم از حيث طرح مطلب و هم از نظر ادب و ظرافتي كه در بيان مطلب و پيشبرد آن دارند، قبول دارم. مساله اين است كه ما با كساني حرف مي‌زنيم كه حق استادي بر گردن ما دارند و استاد بزرگ فلسفه شناخته مي‌شوند. رعايت حرمت ايشان بر همه واجب است. اما ارسطو در مورد افلاطون مي‌گفت كه من افلاطون را دوست دارم، اما حقيقت را بيشتر دوست دارم. اين سخن مشهور است و راستي و درستي‌اش را من تحقيق نكرده‌ام. دكتر طالب‌زاده نيز با همه احترامي كه براي استادان فلسفه اسلامي قائل هستند، از آنها سوال مي‌كنند يا دو راي را در برابر هم قرار مي‌دهند. يعني هر كدام از دو راي را به مبناي خودش بر مي‌گردانند و مي‌گويند اينها دو مبناي متفاوت است. بنابراين اينجا بحثي صورت نمي‌گيرد و ديالوگي برقرار نمي‌شود.
ايشان از صيرورت شروع كرده‌اند و مطالب و مباحث ديگري را مطرح كرده‌اند. در پايان كتاب به تاريخ رسيده‌اند. به نظر من بايد حالا از تاريخ شروع كنند و به بيان فكر تاريخي بپردازند و به اين نكته بپردازند كه ما با فكر تاريخي چه بايد بكنيم. اميدوارم اين كتاب منشأ اثر فكر خوب در ميان باشد و يك بحث مفيد و جدي را ميان اهل فلسفه ما ايجاد كند.
گزارش از: محسن آزموده
این گزارش نخستین بار در روزنامه اعتماد منتشر شده است.
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

نفي اسلامي شدن علوم غربي!!!

پستتوسط najm134 » دوشنبه آپريل 23, 2018 6:48 am


نفي اسلامي شدن علوم غربي!!! =
چون غرب ساخته؛ ايران و مسلمانها پيشرفته نيستند؛ نمي توانند اين علوم را نوسازي اسلامي كنند، و اين علوم ماهيتا نمي تواند ديني باشد

به جای بحث درباره علم دینی به شرایط امکان تجدید عهد دینی بیندیشیم

Image
رئیس فرهنگستان علوم نوشت: علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست و به جای بحث درباره علم دینی باید به شرایط امکان تجدید عهددینی و بنای جامعه اسلامی بیندیشیم.
به گزارش خبرنگار مهر، دبیرخانه هم اندیشی اسلامی از رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم برای حضور و سخنرانی دعوت کرده بود، اما وی در این هم اندیشی شرکت نکرد و با صدور پیامی به این موضوع پرداخت.

متن نامه رئیس فرهنگستان علوم به این شرح است؛
باسمه تعالی؛ دبیرخانه محترم هم اندیشی اسلامی، باسلام و درود، از دعوتی که فرموده اید، تشکر می کنم. متأسفانه من توفیق شرکت در نشست علم دینی و علوم انسانی اسلامی ندارم. کسی را هم نمی توانم به عنوان نماینده معرفی کنم. این بحث چنانکه توجه دارید سی سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمی رسد که در آینده نیز به نتیجه ای برسد.
وقتی مطلب سیاسی با مسئله علمی خلط می شود، هر چه بکوشند به نتیجه نمی رسند. علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمی توان متصف کرد. به عبارت دیگر وصف دینی نمی‌تواند صفت ذاتی علم باشد، البته وجود علوم دینی محرز است و این علوم در همه جا و به خصوص در کشور ما جایگاه ممتاز دارند اما آنها علومی هستند که مسائلشان مسائل دینی است. علوم فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و کلام و حتی فلسفه اسلامی در زمره علوم اسلامیند. علم‌های دیگر هر یک مسائل خاص خود دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل می پردازند و ملاک درستی و نادرستیشان رعایت روش است. هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمی توان سنجید.

چنانکه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدولوژی علم جدید اعتبار و وجهی ندارد، البته دین و دینداران می توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایی کافی که البته به آسانی حاصل نمی شود، در مباحث آن علوم چون و چرا کنند اما این چون و چرا در نقد علم است نه اینکه علم تازه باشد. ما هنوز به این مرحله نرسیده ایم.

توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است. در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه شناسی و مردم شناسی و ... به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بی‌اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی توان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود.
علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می‌اندیشیم و برای رسیدن به آن می کوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام می یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی‌آنکه از توانایی‌های آن برخوردار باشد.

اگر می‌توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد.
توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.
رضا داوری اردکانی

مجله «دیده‌بان محیط عملیاتی» وابسته به «دفتر مطالعات نظامی خارجی» ارتش آمریکا و یکی از بولتن‌هایی که همواره بخشی از گزارش‌هایش درباره غرب آسیا (خاورمیانه) را به موضوع ایران اختصاص می‌دهد، در گزارش ماه فوریه سال ۲۰۱۸ خود، ایران را موضوع اصلی قرار داده است. در این گزارش که تحت عنوان «ایران: دیدگاه‌های خارجی[۱]» منتشر شده، علاوه بر تصویر روی جلد، بیش از ۱۰ مطلب به موضوع ایران اختصاص یافته و تقریباً تمامی این مطالب نیز حول محور اغتشاشات اخیر گردآوری شده‌اند، اگرچه در خلال این مطالب، به موضوعات دیگری نظیر روابط ایران و چین نیز پرداخته شده است. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، خلاصه‌ای از مهم‌ترین مطالب آخرین شماره از نشریه آمریکایی دیده‌بان محیط عملیاتی درباره ایران است.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2018/02/18/0/2194526.pdf

Image
«تقویت» روابط چین و ایران
اغتشاشات اخیر در ایران نه تنها موجب دل‌سردی چین در روابط اقتصادی با تهران نشده، بلکه پکن را در تقویت روابط با ایران، مصمم‌تر کرده است.مطلبی در شماره فوریه ۲۰۱۸ مجله دیده‌بان محیط عملیاتی، موضع چین درباره اعتراضات در ایران را نیز در مطلبی با عنوان «روابط چین-ایران: قوی‌تر از همیشه» تشریح می‌کند. در ابتدای این مطلب می‌خوانیم: «چین از دهه ۱۹۵۰ تا کنون روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عمیقی با ایران داشته است.» نویسنده سپس به نقل از روزنامه «ساوث چاینا مورنینگ پست» در مقاله‌ای تحت عنوان «چرا چین ممکن است به‌رغم درخواست آمریکا برای اقدام درباره اعتراضات در ایران، حمایتش از این کشور را تحکیم کند[۶]» می‌نویسد: «اغتشاش (در ایران) بعید بود که مانع [از سرمایه‌گذاری یا تقویت روابط] بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی در این کشور یعنی چین شود، بلکه می‌تواند حتی منجر به نزدیک‌تر شدن پکن به تهران نیز بشود... ایران بازیگری کلیدی در «طرح کمربند و جاده» چین است، طرحی وسیع که چین را از طریق تجارت و زیرساخت به آفریقا و اروپا متصل خواهد کرد.»

این روزنامه چینی ادامه می‌دهد: «یکی از نشانه‌های این سرمایه‌گذاری ادامه‌دار، اعلامیه روز چهارشنبه [اوایل ژانویه ۲۰۱۸] سازمان دولتی ساخت راه‌آهن چین مبنی بر عقد قراردادی ۳/۵ میلیارد یوانی (۵۳۸ میلیون دلاری) با ایران است... هم‌چنین سرمایه‌گذاری دولتی «سیتیک» چینی نیز خط اعتباری ۱۰ میلیارد دلاری‌ را تمدید کرد که با هدف تأمین بودجه پروژه‌های حوزه آب، انرژی و حمل‌ونقل، به بانک‌های ایرانی اختصاص داده شده است. به دنبال این سرمایه‌گذاری، «بانک توسعه چین» نیز یک وام دیگر به ارزش ۱۵ میلیارد دلار را به ایران ارائه کرده است. هم‌چنین گزارش‌ها حاکی از آن است که «شرکت ملی نفت چین» در نظر دارد اگر شرکت فرانسوی توتال در عمل به تحریم‌های ضدایرانی از این کشور خارج شد، سهام این شرکت در پروژه توسعه میدان نفتی پارس جنوبی در ایران را از آن خود کند.»

جایگاه ایران در ابَرپروژه «کمربند و جاده» چین آن‌قدر زیاد هست که پکن تحت تأثیر فشارهای واشینگتن برای اقدام علیه ایران قرار نگیرد.تحت تأثیر در ادامه گزارش ساوث چاینا مورنینگ پست به نقل از «یین گانگ» کارشناس مسائل خاورمیانه در «آکادمی علوم اجتماعی چین» یادآور می‌شود که چین تحت تأثیر هیچ‌یک از اقدامات یا تصمیماتی قرار نخواهد گرفت که آمریکا ممکن است به سازمان ملل تحمیل کند. هم‌چنان‌که چین و روسیه با مجازات‌هایی که ممکن است برای دولت ایران در نظر گرفته شود، موافقت نخواهند کرد. کارشناس دیده‌بان محیط عملیاتی در تنها خاطرنشان می‌کند: «ایران به وضوح یک منبع مهم انرژی و یک مرکز مهم در طرح کمربند و جاده چین است. با توجه به حجم کنونی روابط میان دو کشور، حمایت از هرگونه تحریم سازمان ملل علیه ایران، بر خلاف منافع چین خواهد بود.»

تعریف مجمع جهانی اقتصاد از جاده ابریشم جدید چین که ایران نقشی محوری در آن دارد
هند خواهان ثبات در ایران
یکی دیگر از مطالب دیده‌بان محیط عملیاتی به دیدگاه هند درباره اغتشاشات در ایران می‌پردازد و تأکید دارد که دهلی‌نو با توجه به روابط تجاری با تهران، بیش از هر چیز خواهان ثبات در ایران است. نویسنده این مطلب ابتدا به نقل از پایگاه خبری اینترنتی «وایر» (وب‌سایتی انگلیسی‌زبان و مستقل) اغتشاشات در ایران را غیرقابل مقایسه با اغتشاشات سال ۸۸ توصیف می‌کند و تصریح می‌کند که «آن‌چه الآن [هنگام نگارش گزارش] دارد اتفاق می‌افتد یک روند انقلابی نیست، به ویژه به این دلیل که سازمان‌یافته نیست و رهبری نیز ندارد[۷].» به اعتقاد نویسنده وایر «بسیار بعید است که اغتشاشات کنونی در ایران به شکلی در قالب شعله‌ای شکوفا شوند که حکومت دینی ایران را از میان ببرد.»

روابط اقتصادی و تجاری میان تهران و دهلی‌نو، از بندر مهم چابهار گرفته تا پروژه‌های چندین میلیارددلاری دیگر، موجب شده تا هند بیش از هر چیز، از ثبات در ایران حمایت نماید.از سوی دیگر، روزنامه «ماهاراشترا تایمز» اشاره می‌کند که چگونه برقراری ثبات در ایران به سود هند است. این روزنامه با اشاره به سرمایه‌گذاری ۵۰۰ میلیون دلاری هند در پروژه بندر چابهار، خاطرنشان می‌کند که «حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران در تاریخ ۳ دسامبر [۲۰۱۶ مصادف با ۱۲ آذر ۹۶ و ۲۵ روز پیش از آغاز اعتراضات]، بندر چابهار را افتتاح کرد[۸]»، بندری که یکی از اهداف آن «کنترل بلندپروازی‌های چین» از جمله سرمایه‌گذاری‌های هنگفت پکن در پروژه‌های «کوریدور اقتصادی چین-پاکستان» و بندر «گوادر» (در کشور پاکستان و با فاصله تنها ۷۲ کیلومتری از بندر چابهار) است. این روزنامه هندی یادآور می‌شود که «سوءمدیریت در بندر چابهار، به سود بردن بندر گوادر خواهد بود.»

چنان‌که ماهاراشترا تایمز می‌نویسد، هند سرمایه‌گذاری در بندر چابهار را راهی برای رقابت اقتصادی با چین می‌داند و از همین روز هم «کمپانی‌های هندی ۱ تریلیون روپیه [۱۵/۶ میلیارد دلار] در «مرکز تجاری چابهار» سرمایه‌گذاری کرده‌اند... علاوه بر ساخت بندر چابهار، هند باید خط آهنی ۵۰۰ کیلومتر را تا شهر زاهدان در ایران بسازد. این مسیر به دسترسی مستقیم به درون افغانستان کمک می‌کند... حدود ۲۱۸ کیلومتر از این پروژه تا کنون به اتمام رسیده است... با این حال، ادامه کار به دلیل عدم وجود منابع مالی کافی، متوقف شده است.»
Image
توضیحاتی درباره اهمیت بندر چابهار (زبان فارسی)
مشرق پیش‌تر به مطالب منتشرشده با موضوع ایران در برخی از شماره‌های قبلی این نشریه نیز پرداخته است. از جمله این گزارش‌ها را می‌توانید از این‌جا و این‌جا بخوانید.
[۱] Iran: Foreign Perspectives Link
[۲] Crowdsourcing Protestor Identification
[۳] Gezi Park protests Link
[۴] Gezi provokasyonu şimdi İran’da sahnede Link
[۵] İran’daki ateşi kimler yaktı? Link
[۶] Why China could double down on its support for Iran despite US calls for action over ‘freedom’ protests Link
[۷] As Unrest Grips Iran for a Fifth Day, the Regime Is Once Again Locked in a Crisis of Legitimacy Link
[۸] चीन व पाकला शह देण्याची सागरी संधी Link
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

استاد الازهر: چیزی به نام «شریعت اسلامی» وجود ندارد

پستتوسط najm134 » يکشنبه آپريل 29, 2018 11:25 pm


استاد الازهر: چیزی به نام «شریعت اسلامی» وجود ندارد


یکی از اساتید دانشگاه الازهر در مصر تاکید کرد که چیزی به نام «شریعت اسلامی» وجود ندارد و تنها مسئله ثابت در اسلام، قرآن کریم است.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا به نقل از پایگاه خبری تحلیلی «عربی ۲۱»، «سعدالدین الهلالی»، استاد فقه تطبیقی در دانشگاه الازهر مصر طی سخنانی در یکی از برنامه های شبکه تلویزیونی «آن» این کشور ضمن تاکید بر این که قرآن کریم تنها مسئله ثابت در دین مبین اسلام می باشد و احادیث پیامبر اکرم (ص) نیز که «بخاری»، «مسلم» و دیگران روایت کردند چیزی جز گردآوری افراد نیست، اظهار داشت: در دوران پیامبر و صحابه چیزی به نام شریعت اسلامی وجود نداشت.
Image
بر اساس این گزارش، الهلالی در استدلال نبود اصطلاح شریعت اسلامی در دین اسلام نیز تصریح کرد: فقه ابوحنیفه درک و فتوی است، فقه مالک پیروانش را به خود وی نسبت می دهد و فتواهایی از سوی الازهر نیز وجود دارد که به شیوخ آن نسبت داده می شود نه به شریعت اسلامی.
این استاد الازهر در رابطه با اختلافات پس از درگذشت پیامبر اکرم (ص) جایی که «انصار» خواستار حق خود در انتخاب خلیفه شدند نیز تاکید کرد که شرط انتخاب خلیفه از «مهاجران» تا دوره «معاویه به ابوسفیان» ادامه یافت و پس از آن نیز این شرط به «قریشی» تغییر کرد چرا که پسر وی «یزید» از جمله مهاجران نبود.

دانشگاه الازهر كه بايد فارغ التحصيلش مدرس و عالم دين باشد؛ به چه سطحي تنزل يافته و منحرف العقيدة محض بيرون مي دهد افرادي كه عقايد مستشرقين و ملحدين را در لباس استاد الازهر ترويج مي كنند، گويا وي شريعت الهي را تنها وقتي واقعي مي داند كه يك كتاب چاپ شده از آسمان نازل شود، و 500 آيه قرآني در فقه و احكام و شريعت اسلامي را شريعت نمي داند عليرغم اظهار اعتقاد به قرآن، بگذريم از هزاران حديث و ضروريات دين كه از حضرت رسول الله ديده و نشيده شده است همين احكام اسلامي در عبادات و معاملات و خانواده و اجتماعيات كه مسلمان را از غير مسلمان متمايز مي كند؛ همه اش شريعت است، اين رويه هاى انجرافي در سالهاى اخير در دانشگاههاى ايران به اسم الهيات و فقه و اديان و حتى حوزه ها در حال تكثير و بايان نامه نويسي و القاي انحراف مي كنند .
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

چرا چهارشنبه‌سوری خرافه مجوسي است؟

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه مه 16, 2018 2:07 pm

چرا چهارشنبه‌سوری خرافه مجوسي است؟


خلاصه
رفتارهای عده‌ای بی‌خرد در این روز پرخطر باعث می‌شود شهرها عملا به شهرهای جنگ‌زده تبدیل شود و اقدامات نابخردانه عده‌ای جوان و نادان مردم را در هول و هراس و وحشت قرار می‌دهد.

Image

خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا/ سرویس صفحات فرهنگی:
سنت‌ها و آیین‌ها در جوامع بشری ریشه‌ها و خاستگاه متفاوتی دارد که از خاستگاه عقلانی تا خرافی را دربر می‌گیرد. اسلام به عنوان دین فطرت بر آن است تا راه کمال‌یابی انسان و جامعه بشری را در چارچوب عقل و قلب نشان دهد و در قالب این اصل هر چیزی را در ترازوی حق می‌ریزد و به سنجش و ارزیابی آن می‌پردازد. برخی را می‌پذیرد و برخی دیگر را نمی‌پذیرد، چنان‌که آیین نوروزی و بسیاری از سنت‌های جاهلی را با کمی تغییر و اصلاح پذیرفته است. نویسنده در مطلب حاضر دیدگاه قرآن را درباره آیین چهارشنبه‌سوری تبیین کرده است.

چیستی فرهنگ
در جوامع انسانی، آیین‌ها و سنت‌هایی پدید می‌آید که در راستای اهدافی چون آموزش، پرورش، نظم، انتظام، امنیت، آسایش، آرامش، سرگرمی و مانند آنها است. هر یک از آیین‌های انسانی بخشی از اهداف پیش گفته را تامین می‌کند. انسان موجودی است که در قالب اجتماع زندگی می‌کند و در قالب تعاملات و ارتباطات اجتماعی نیازهای خود را برطرف می‌سازد. این تعاملات بر اساس آیاتی از قرآن در قالب ضابطه و رابطه سامان می‌یابد. به این معنا که گاه انسان با دیگری نسبت‌های خویشاوندی چون همسری و پدری و فرزندی و مانند آن دارد. در این صورت حقوق و تکالیفی برای شخص است که در قالب عواطف و احساسات، بده و بستان‌هایی را انجام می‌دهد و نیازهای مادی و جنسی و جسمی و معنوی و دنیوی و اخروی یکدیگر را بر طرف می‌کند. این همان قالب رابطه است که در قرآن به عنوان «خله» از آن تعبیر شده است. نوع دیگر همان ضابطه یعنی قراردادها و عقود است که انسان نیازهای یکدیگر را در این قالب برطرف می‌کند و در ادبیات و فرهنگ قرآن از آن به «بیع» تعبیر شده است. پس انسان در دنیا به سبب وجود اجتماع و تعاملات اجتماعی در دو قالب ضابطه و رابطه نیازهای خود و دیگران را برطرف می‌سازد که البته در قیامت به سبب فقدان هر گونه ضابطه به این معنا و رابطه خویشاوندی، دیگر خبری از این دو نیست.(بقره، آیه ۲۵۴؛ ابراهیم، آیه ۳۱)

مجموعه سنت‌ها و آیین‌هایی که انسان در قالب آن، روابط اجتماعی خود را سامان می‌دهد به عنوان فرهنگ شناخته می‌شود. بنابراین، فرهنگ هر جامعه بیانگر کیفیت و چگونگی ساماندهی روابط اجتماعی برای بهره‌مندی بیشتر از مواهب زندگی در دنیا است. هر چه این ساماندهی در چارچوب‌های «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» باشد، بیانگر آن است که جامعه در مسیر کمال و بالندگی به جایی رسیده است که باید آن جامعه را فرهنگی‌ترین جامعه برشمرد؛ چنانکه هر جامعه‌ای از این چارچوب‌ها دورتر باشد آن جامعه از فرهنگ سست‌تر و بی‌ارزش‌تری برخوردار است.
به سخن دیگر، هر جامعه‌ای در چارچوب معیار «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» مورد سنجش و داوری قرار می‌گیرد. از نظر قرآن جامعه اسلامی می‌تواند به عنوان یک جامعه نمونه و سرمشق در جایگاه مرجعیت جوامع دیگر قرار گیرد. از همین رو، از آن جامعه به عنوان جامعه وسط و میانه‌ یاد می‌کند که شاهد و الگوی جوامع دیگر می‌تواندباشد.(بقره، آیه ۱۴۳)

کارکرد مرجعیت‌یابی آن جامعه اسلامی در قالب ارزش‌گذاری و مقایسه‌ای، به جوامع دیگر این امکان را می‌دهد تا بداند چه چیزی باید ارزش قرار گیرد و چه چیزی به عنوان ضد ارزش کنار گذاشته شود. دیگر آنکه هر جامعه می‌تواند با مقایسه خود با آن جامعه نمونه و مرجع در یابد که تا چه میزان به معیار اصلی «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» نزدیک شده است.
قرآن، در چارچوب همین معیار، آیین‌ها و سنت‌ها و فرهنگ‌های جوامع بشری را مورد بررسی ارزشی و مقایسه‌ای قرار می‌دهد. اگر این آیین‌ها و سنت‌ها در قالب معیار اصلی به شکل مناسبی قرار گیرد، همان را مورد تایید قرار داده و امضا می‌کند. بسیاری از آیین‌ها در حوزه‌های ضابطه‌ای و رابطه‌ای مورد امضا و تایید اسلام قرار گرفته است. البته بسیاری دیگر از همین آیین‌ها، وقتی در قالب گذاشته می‌شد، یا دارای کمبودهایی بود که اسلام آن را با بهره‌گیری از معیار اصلی تکمیل می‌کرد یا آنکه دارای افزوده‌هایی بود که باید حذف می‌شد. به عنوان نمونه اسلام و قرآن، از میان عقود و بیع، خرید و فروش و معاملات ربوی و نزول‌خواری را نپذیرفت و آن را ضد ارزشی تلقی کرد. خداوند می‌فرماید: آنان گفتند: «داد و ستد صرفاً مانند رباست.» و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است.(بقره، آیه ۲۷۵) همچنین کم فروشی و گران فروشی را نپذیرفت و بر اصل فروش به عدل و انصاف در قالب کیل و میزان تاکید کرد.(مطففین، آیات ۱ تا ۳؛ انعام، آیه ۱۵۲؛ اعراف، آیه ۸۵ )

همچنین اسلام در همان چارچوب در راستای رسیدن انسان به کمال و خدایی شدن(بقره، آیه ۱۳۸؛ آل عمران، آیه ۷۹) و آبادانی زمین و بهره‌مندی از مواهب آن(هود، آیه ۶۱) آیین‌هایی چون حج و نوروز و مانند آن را پذیرفته و با اندکی افزایش و کاستی در مفاد و محتوا و یا شیوه مهر تایید بر آن زده است.
پس اسلام بر اساس فلسفه آفرینش انسان و اهداف زندگی، فرهنگ‌های انسانی را بر طبق معیاری ارزش‌گذاری و مقایسه می‌کند تا دریابد تا چه اندازه به آن اهداف و معیار نزدیک و یا دور است. اگر مطابق بود که امضا کرده و به عنوان یک سنت و فرهنگ پسندیده تایید می‌کند یا با اندک تعدیل افزایشی و کاهشی امضا می‌کند یا آن را به عنوان سنت و فرهنگ ناپسند و ضد ارزشی طرد کرده و کنار می‌گذارد و حتی به مقابله با آن می‌پردازد.

معیارها و ملاک‌های ارزش‌گذاری
براساس آنچه گفته شد لازم است معیارها و ملاک‌های ارزش‌گذاری در قرآن نسبت به فرهنگ‌ها و آیین‌ها و سنت‌ها شناخته شود تا بر اساس آن، آیین‌هایی چون سیزده بدر، چهارشنبه سوری و جشن مهرگان و مانند آنها، مورد ارزشگذاری قرار گیرد و قبول یا رد شود.
مهمترین معیارها و ملاک‌هایی که قرآن برای پذیرش آیین و سنتی به عنوان یک آیین ارزشی و مثبت و پسندیده معرفی می‌کند كه بعد از سنتهالي تعريف شده از بيامبران و اوصياي الهي؛ بقيه برنامه ها بايد مستنداتي داشته باشند يا شرعي و يا اكر از تعليم ديني نيست مباني صحيح داشته باشد كه عبارتند از:
1- عقلانیت: از نظر اسلام عقل به عنوان چراغ راه باید همواره در دست بشر باشد تا بتواند در پرتو نورافکنی عقل، حق و باطل، خیر و شر، زشت و زیبا، خوب و بد، ارزش و ضد ارزش و مانند آنها را بشناسد و با عزم عمل و ارادی جدی در آن مسیر حق و خیر و خوب و ارزش گام بردارد و از ضد آنها اجتناب ورزد. پس عقل معیاری برای شناخت ارزش‌ها و امور پسندیده است؛ زیرا در پرتو آن انسان راه را از چاه تشخیص می‌دهد. در آموزه‌های اسلامی چنان از عقل تعریف و تمجید و ستایش شده که گویی خودش به عنوان شارع و حاکم است؛ هر چند که شارع و حاکم تنها خداوند است؛ ولی نقش کلیدی عقل چنان است که چنین توهم و تصوری به اذهان آدمی خطور می‌کند. از نظر آموزه‌های قرآنی، هر انسانی عقل دارد و باید از عقل خویش بهره گیرد و خردورزی کند و خود را به مقام اولوالالباب برساند و عمیق به مسائل بنگرد و تفکر نماید و مجهولات خود را حل و فصل کرده و راه برونرفت از مشکلات و معضلات را بیابد. اصولا پذیرش اصولی چون توحید و نبوت و معاد تنها در پرتو نورافکنی عقل شدنی است. در کتاب شریف اصول کافی بخشی به عنوان کتاب عقل و جهل آمده است. در این بخش روایات بسیاری است که جایگاه عقل را تبیین و لشکریان عقل را معرفی می‌کند. به این معنا که کسی از نظر اسلام عاقل است که این لشکر اخلاقی را با خود در زندگی اش همراه داشته باشد. از جمله این لشکر می‌توان به صبر و حلم و حیاء و ورع و تقوا و دینداری و مانند آن اشاره کرد.

پس از نظر اسلام هر کاری و هرچیزی (كه بشر بخواهد اختراع كند و ملتزم شود) باید به عقل عرضه شود تا در پرتو عقل دانسته شود که راه است یا چاه. خداوند در آیه ۱۰ سوره ملک از زبان دوزخیان می‌فرماید: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ و گویند: «اگر شنیده بودیم یا تعقّل کرده بودیم در میان‏ دوزخیان نبودیم.» از این آیه به دست می‌آید که حتی شنیده‌ها از جمله شنیده‌های آیینی و سنت‌های قومی را باید در قالب عقلانیت بسنجیم و ارزش‌گذاری کنیم. از این آیه صریح‌تر در بیان جایگاه خردورزی نسبت به آیین‌ها و سنت‌های قومی می‌توان به آیه دیگری اشاره کرد. خداوند می‌فرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید» مى‏گویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ایم، پیروى مى‏کنیم.» آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى‏کرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پیروى هستند]؟(بقره، آیه ۱۷۰) پس هر آیین و سنتی از جمله چهارشنبه‌سوری و نوروز و سیزده بدر و مانند آنها را باید به عقل عرضه کرد و معلوم داشت که این سنت و آیین تا چه اندازه به این معیار نزدیک یا دور است. پذیرش بدون خردورزی نسبت به آیین و سنتی قوم و جامعه‌ای نشانه‌ای بی‌خردی آن ملت و مردم است و کسی که از بیرون به عنوان یک خردمند به این مردم می‌نگرد نسبت به فرهنگ آن مردم و نیز خردورزی آنان شک می‌کند و آنان را مردمی خرافی و عقب افتاده فرهنگی دانسته و با چنین نگرشی به آن جامعه می‌نگرد و با آنان تعامل خواهد داشت.

وقتی یک جامعه بر اساس سنت‌های برخاسته از حماقت و سفاهت نه عقلانیت و خرد، رفتار می‌کند، جامعه دیگر آن جامعه را عقب افتاده و دور از فرهنگ و تمدن دانسته و با او بر اساس چنین معیاری تعامل خواهد کرد و تلاش خواهد نمود تا این جامعه را به هر شکلی شده از عقب‌افتادگی بیرون آورد یا بر آنان به عنوان یک مشت توده نفهم و بی‌خرد سوار شود و با افسار زدن بر گرده آنان بنشیند و از آنان بهره‌برداری کند.

2- علم: دومین معیار سنجش هر کاری به عنوان ارزشی یا ضد ارزشی و نیز معروف و منکر، علم است. انسان به هر کاری اقدام می‌کند، باید نسبت به آن، دانش داشته باشد. انسان نادان به طور طبیعی حتی اگر کاری عقلانی باشد به سبب نادانی و فقدان علم ممکن است یک امر مثبت را به گونه‌ای عمل کند که برایش شر شود. انسان در وقت انجام هر کاری، باید نسبت به آن اطلاعات و شناخت کامل و جامعی داشته باشد؛ هر چه اطلاعات و آگاهی و دانش شخص نسبت به کاری بیشتر باشد آن کار بهتر انجام می‌گیرد و مفیدتر و سازنده‌تر خواهد بود. خداوند درباره علم و آگاهی به عنوان ملاک ارزش‌گذاری می‌فرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش‏] بیایید»، مى‏گویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم ما را بس است.» آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏دانسته و هدایت نیافته بودند؟[باز هم درخور پیروی هستند](مائده، آیه ۱۰۴) پس اگر می‌خواهیم نسبت به یک آیین و سنت فرهنگی - ملی و قومی سنجش و داوری داشته باشیم و ملاک مقبول و ناپسند بودن آن را به دست آوریم باید علم و آگاهی داشته باشیم. خداوند در آیه ۴۳ سوره مریم درباره این ملاک می‌فرماید: یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا؛ اى پدر، براستى مرا از دانش [وحى، حقایقى به دست‏] آمده که تو را نیامده است. پس، از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت نمایم.

3- هدایت: از نظر آموزه‌های قرآن، هدف از هر کاری قرار گرفتن در مسیر کمالی است تا انسان اندک اندک در یک فرآیندی به کمال برسد؛ زیرا دنیا به گونه‌ای طراحی شده که انسان در قالب صیرورت و تحول‌ متوالی و دائمی به سمت صعود یا سقوط در حرکت است. هر چند که در نهایت این صیرورت‌ها به خدای جمال یا جلال می‌رسد که نماد آن بهشت و دوزخ است. از این رو خداوند نهایت صیرورت آدمی را الله می‌داند که اسم جامع همه اسماء و صفات الهی است.(آل عمران، آیه ۲۸) و انسان در یک انقلاب و بازگشت جهشی همان گونه که کرم پروانه در پیله انجام می‌دهد و می‌تواند پروانه شود، انسان هم یک جهش کیفی انجام خواهد داد و انقلاب به سوی پروردگار خودش اتفاق می‌افتد: قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند ما به راستی به سوی پروردگارمان باز می‌گردیم.(اعراف، آیه ۱۲۵) پس جهت گیری هر کاری در زندگی دنیوی باید الله و رب باشد. یعنی انسان باید بخواهد متاله (بقره، آیه ۱۳۸) و خلیفه‌ًْالله(بقره، آیه ۳۰) و مظهر پروردگاری خداوند شود.(آل عمران، آیه ۷۹) لذا هر عملی از جمله سنت‌ها و آیین‌هایی که انجام می‌دهد، اگر دارای چنین هدایت‌یافتگی باشد، آن عمل و سنت و آیین به عنوان سنت و آیین پسندیده قلمداد و ارزش‌گذاری می‌شود وگرنه به عنوان ضد ارزش تلقی خواهد شد. از همان آیات ۱۷۰ سوره بقره و ۱۰۴ سوره مائده این ملاک ارزش‌گذاری قرآن به دست می‌آید. همچنین خداوند در آیه ۳۵ سوره یونس به انسان‌ها هشدار می‌دهد که باید ملاک ارزش‌گذاری نسبت به هر سنت و آیینی، هدایت ‌یافتگی باشد وگرنه باید آن سنت و آن قوم را مردمانی گمراه و اهل شقاوت و دوزخ قلمداد کرد. خداوند می‌فرماید: بگو: «آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حقّ رهبرى کند؟» بگو: «خداست که به سوى حقّ رهبرى مى‏کند» پس، آیا کسى که به سوى حقّ رهبرى مى‏کند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمى‏یابد مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مى‏کنید؟

اینها مهمترین ملاک‌ها برای ارزش‌گذاری اعمال و سنت‌ها و آیین‌هایی است که انسان می‌خواهد انجام دهد یا پدید آورد یا پیروی کند. پس اگر هر سنت فرهنگی و هر اقدامی فاقد این ملاک‌ها باشد باید آن را از مدار ارزشی بیرون کرد و با آن مخالفت ورزید و آن را ترک یا حذف نمود.

چهارشنبه‌سوری، حماقتی انسانی
یکی از آیین‌های موجود در جامعه ایرانی که خود گواهی بر بی‌خردی در انجام آن قلمداد می‌شود و خردمندان جهان، برپاکنندگان آن را بی‌فرهنگ و بی‌خرد تلقی می‌کنند، آیین خرافی و ضد ارزشی چهارشنبه‌سوری است.
اگر بخواهیم آن را در چارچوب ملاک‌های پیش گفته قرار دهیم می‌توان گفت که نمادی از بی‌خردی و بی‌دانشی و گمراهی است؛ زیرا از نظر آیین مذهبی، نمی‌توان آن را معیاری برای عبادت و بندگی و تقرب به خدا قرار داد؛ زیرا اگر ما نور و آتش را مقدس بشماریم این بازی که با آتش و نور می‌کنیم، نمی‌تواند تقدس نور و ارزش آتش را نشان دهد. یعنی حتی در قالب زرتشتی نیز آتش و نوری که تقدیس می‌شود، در برابرش می‌نشینند و آن را تکریم و احترام می‌کنند نه آنکه بر سرش بپرند و آن را به بازیچه کودکانه‌ای تبدیل کنند.

اما اگر بخواهیم آن را در چارچوب‌های ارزشی اسلام معنا کنیم که دیگر قابل تایید و امضا نخواهد بود؛ زیرا در اسلام، نور هر چند به عنوان نمادی از حقیقت الهی معرفی شده است(نور، آیه ۳۵) ولی این نور نیست بلکه نور حقیقت است که همه هستی را روشن کرده است. این نور برخاسته از آتش هم اگر بخواهد تکریم و تقدیس شود این گونه، قداست‌زدایی می‌شود نه تقدیس. آتش نیز گرمابخشی زندگی بشر و موجد نور است ولی این بازی کودکانه چهارشنبه‌سوری هیچ ارتباطی با آن حقیقت ندارد و تکریم و احترامی برای یک نشانه از نشانه‌های الهی یعنی نور و آتش نیست. یعنی اگر بخواهیم در چارچوب اسلام از آیات الهی قدردانی کنیم نمی‌توان با این بازی کودکانه قدردان نعمت و شکرگزار آن باشیم.

البته ممکن است این رفتارها در چهارشنبه‌سوری را به عنوان یک سرگرمی دانسته و بگوییم تفریح و سرگرمی که موجب آرامش می‌شود، عملی ستوده در اسلام و قرآن است‌؛ زیرا غم و غصه را از انسان می‌زداید و او را در یک حالت روانی بهتر برای بهره‌گیری از زندگی قرار می‌دهد. ولی باید بدانیم آنچه در چهارشنبه‌سوری اتفاق می‌افتد نه تنها یک تفریح و سرگرمی همانند جشن نورافشانی آسمان با منورها نیست، بلکه رفتارهای بسیار خطرناک است و خیلی‌ها به سبب افتادن در آتش سوختند یا کسانی با انفجار مواد محترقه که اصلا ارتباطی به آیین چهارشنبه‌سوری ندارد، کور و شل و لنگ و از کار افتاده شده‌اند. این چه تفریح و سرگرمی است که جز آسیب روحی و روانی و جسمی پیامد مثبت دیگری از خود به‌جا نمی‌گذارد. کدام عاقل و خردمند و عالم و دانایی چنین با خود یا با دیگری می‌کند که ما به عنوان ایرانی با خود می‌کنیم؟!!

واقعیت این است که رفتارهای عده‌ای بی‌خرد در این روز پرخطر باعث می‌شود شهرها عملا به شهرهای جنگ‌زده تبدیل شود و اقدامات نابخردانه عده‌ای جوان و نادان مردم را در هول و هراس و وحشت قرار می‌دهد و از بعدازظهر این روز، مردم از ترس جان و مالشان مغازه‌ها و کسب و کار را تعطیل می‌کنند و به خانه‌هایشان پناه می‌برند. این قبیل اقدامات نه تنها از لحاظ اخلاقی بلکه شرعا نیز حرام و مصداق اذیت و آزار دیگران و حق‌الناس است و مباشران و حامیان آنها در پیشگاه خدا باید جواب پس بدهند.

چهارشنبه‌سوری در کلام استاد مطهری
استاد مرتضی مطهری که برای ارزش‌گذاری خدمات فرهنگی ایرانیان به اسلام کتابی قطور نگاشته است، در مقام تجلیل از مقام ایران و ایرانی و پاسداشت فرهنگ ناب و سالم ایرانی، به مخالفت با این سنت‌های خرافی و غیرعقلانی می‌پردازد و در یک نقد تند می‌فرماید: «قرآن منشأهایی برای فکرهای بی‌ریشه که آنها را به درختان بی‌ریشه تشبیه می‌کند ذکر می‌کند. یکی از آنها تقلید است. البته قرآن با کلمه تقلید مطلب را بیان نکرده است. با تعبیر دیگر بیان کرده است، تعبیر قرآن تبعیت کورکورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است. این هم از موضوعاتی است که قرآن روی آن زیاد تکیه کرده است و آن را منشأ لغزش و خطای بشر می‌داند و سخت انتقاد می‌کند. مثلا می‌گوید: آنها چنین می‌گویند: «انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون» اینها می‌گویند: ما پدران خود را بر یک طریقه‌ای یافته‌ایم و ما هم همان طریقه پدران خودمان را می‌گیریم و می‌رویم. به تعبیر امروز: سنت‌گرایی؛ حالا این تعبیر درست است یا غلط و بهتر از این هم می‌توانستیم تعبیر پیدا کنیم. به هر حال این کلمه، امروز رایج شده است. قرآن سنت‌گرایی را محکوم می‌کند اما اشتباه نشود! ضد سنت‌گرایی(تجددگرایی) را هم قرآن محکوم می‌کند. هر دو را محکوم می‌کند. چطور؟ قرآن فقط عقل‌گرایی و منطق‌گرایی را تأیید می‌کند. قرآن می‌گوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آنکه گذشتگان ما چنین می‌کرده‌اند، نیاکان ما این چنین بوده‌اند و ما باید راه نیاکان خودمان را برویم، انجام دادن، محکوم است، چرا؟ می‌گوید ممکن است نیاکانتان اشتباه کرده باشند، ممکن است نیاکانتان عقل و شعور نداشته باشند. آنکه دلیل نمی‌شود. نیاکان ما در گذشته چنین می‌کرده‌اند، ما هم چنین می‌کنیم! چهارشنبه آخر اسفند می‌شود، بسیاری از خانواده‌ها (که باید بگوییم: خانواده‌های نادان) آتشی و هیزمی روشن می‌کنند، بعد آدم‌های سر و مر و گنده از روی آتش می‌پرند: ای آتش، زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است که می‌پرسیم چرا چنین می‌کنید؟ می‌گویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین می‌کرده‌اند. قرآن می‌گوید: «اولو کان آباوهم لا یعقلون شیئا.»
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دیدگاه امام خمینی (ره) در باب انحراف علوم انسانی غربي

پستتوسط najm134 » سه شنبه مه 29, 2018 9:40 am


دیدگاه امام خمینی (ره) در باب انحراف علوم انسانی غربي و لزوم تبيين علوم انساني اسلامی


امام راحل اعلام می‌دارد: آنچه ما از حوزه و دانشگاه می‌ خواهیم آن نیست که در سطح ظاهر مشاهده می‌کنیم. آنچه که اسلام می‌خواهد آن است که تمام علوم، چه علوم طبیعی و چه غیر طبیعی، به علوم الهی و توحید برگشت کند.
Image
خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:
مدتی است که بحث درباره "امکان سنجی علوم انسانی اسلامی" دوباره در محافل علمی و پژوهشی ایران داغ شده است. این مباحثه وقتی دوباره از سر گرفته شد که یکی از فیلسوفان ایرانی نوشت: "علوم انسانى اسلامى 30 سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمى رسد که در آینده نیز به نتیجه برسد".
به این مناسبت، یک استاد فلسفه دین دانشگاه تهران، در مقاله ای به بررسی دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) در باب علوم طبیعی و انسانی اسلامی پرداخته است؛ که متنکامل آن به خوانندگان ابنا تقدیم می شود:

** بررسی دیدگاه امام خمینی(ره) در باب علوم طبیعی و انسانی اسلامی **
به قلم: دکتر محمد محمدرضایی
(استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رئیس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول و ارتقای علوم انسانی)

امام خمینی(قدس سره)، رهبر کبیر و حکیم و دوراندیش انقلاب اسلامی ایران در باب اسلامی شدن علوم اعم از طبیعی و انسانی دیدگاه خاصی ارایه نموده اند که می تواند برای متولیان امور دانشگاهی کشور و نیز فرهیختگان و اساتید و دانش پژوهان ره گشا باشد.
در ابتدا به صورت مختصر اشاره می کنیم که به نظر معظم له آنچه که اسلام می‌خواهد آن است که "تمام علوم، چه علوم طبیعی و چه غیر طبیعی، به علوم الهی و توحید برگشت کند. یعنی هر چه را که می‌بیند خواه طبیعت باشد یا ماده، خدا را در آن ببیند. بنابراین اسلام برای آن آمده است که همه موجودات طبیعی را به الهیت و یا اینکه همه علوم طبیعی را به علوم الهی برگرداند."
دیدگاه آن حکیم وعارف واصل در ذیل چند عنوان مطرح خواهد شد:

الف) علم کمالی است که همه انسانها طالب آن هستند
به نظر امام خمینی، اهمیت و ارزش علم یک امر فطری است و یک کمالی است که همه انسانها طالب آنند. به نظر ایشان اسلام برای علم آن قدر اجر قائل است که شاید دیگر مسالک آن قدر قایل نباشند. در اسلام دانش بزرگترین چیز است اما نه دانشی که ما را به تباهی بکشد. خداوند علم را یک عبادت بزرگ قرار داده؛ چنان چه جهت داشته باشد.
همچنین اسلام مردم را دعوت کرده است که هر جا علم را یافتند حتی اگر از کافر باشد، آن را بگیرید. البته این علم باید در خدمت اسلام باشد. به دلیل فطری بودن علم آموزی، همان گونه که درحدیث هم آمده است، علم آموزی از گهواره است تا قبر. اگر انسان درحال احتضار هم یک کلمه یاد بگیرد. بهتر از این است که جاهل باشد، البته علم باید توأم با ایمان وتزکیه نفس و تقوا باشد. زیرا که علم بدون تقوا، بسیاری از اوقات مضر است. بسیاری از اشخاص که در علم به مرتبه اعلا رسیده‌اند ولیکن تربیت انسانی و اسلامی ندارند، ضرر آنها از دیگران زیادتر است، زیرا که در روایات آمده است که اذا فسد العالِم فسد العالَم. (زمانی که عالِم فاسد شد عالَم فاسد می‌شود)
البته به نظر امام فرقی بین عالِم دانشگاهی و حوزوی نیست هر دو در این جهت یکسان هستند. اگر علم آنها توأم با تزکیه و تربیت انسانی و دینی باشد. منشأ خیرات و برکات و سعادت می‌شوند، ولی اگر علم بدون تقوا باشد منشأ بسیاری از شقاوت هاست، زیرا چو دزدی با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا.
به تعبیر حضرت ایشان، اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد و مسیرش مسیر انبیاء(ع) نباشد منشأ مفاسد بسیاری می شود اکثر این دین سازی‌ها که بوده است اینها از طبقه ملاها بوده‌اند … . دانشگاهی که فقط دنبال علم باشد برای سعادت ملت‌ها یا فایده ندارد یا ضرر دارد.(1)
حضرت امام(ره) در یک تمثیلی علم بدون تزکیه را چنین ترسیم می‌کند: گاهی باران که رحمت الهی است وقتی به گل‌ها می‌خورد بوی عطر بلند می‌شود وقتی که به جاهای کثیف می‌خورد بوی کثافت از آن بلند می‌شود. علم هم همین طور است. اگر در یک قلب تربیت شده، وارد شود عطرش عالم را می‌گیرد و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد (قرار بگیرد) بریزد، ….. این فاسد می‌کند.(2) در تعبیر دیگر می‌فرمایند: عالِم اگر فاسد بشود، یک شهر را، یک مملکت را به فساد می‌ کشد، چه عالِم دانشگاهی باشد وچه عالِم فیضیه، فرقی نمی‌کند.(3)
بنابراین از دیدگاه امام(ره) ویژگی‌های علم چنین است:
۱. علم کمالی از کمالات است که فطرت انسان، طالب آن است، حتی اگر در دست کافر باشد.
۲. علم جویی در طول عمر وجود دارد.
۳. علم بدون تقوا و ایمان و تزکیه نفس مضر است و دراین جهت فرقی بین علوم حوزوی و دانشگاهی وجود ندارد.
۴. علم توأم با تزکیه وتقوا و ایمان، منشأ خیرات و برکات است.

ب) هدف از تعلیم و تربیت و رسالت دانشگاه
از نظر امام خمینی(ره) هدف از تعلیم و تربیت عبارتند از:
۱. تربیت انسان الهی:
معظم له در تعبیری اعلام می‌دارند که آنچه ما از حوزه و دانشگاه می‌ خواهیم آن نیست که در سطح ظاهر مشاهده می‌کنیم، البته سطح ظاهر بسیار ارجمند است ولی آن مقصود اسلام نیست. آنچه که اسلام می‌خواهد آن است که تمام علوم، چه علوم طبیعی و چه غیر طبیعی، به علوم الهی و توحید برگشت کند. یعنی هر چه را که می‌بیند خواه طبیعت باشد یا ماده، خدا را در آن ببیند. بنابراین اسلام برای آن آمده است که همه موجودات طبیعی را به الهیت و یا اینکه همه علوم طبیعی را به علوم الهی برگرداند.(4)
قرآن می‌فرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ.(5) یعنی قرائت کن نه قرائت مطلق، بیاموز نه آموزش مطلق، علم تحصیل کن نه علم مطلق، بلکه علم و آموزش جهت دار وجهت آن اسم رب است، توجه به خدا است.(6)
البته چنین انسانی باید برخوردار از تقوا ومکارم اخلاق باشد و به تعبیری همه ابعاد علم وعمل و اخلاقش باید نورانی و الهی باشد.(7) بنابراین می‌‌توان گفت که یکی از اهداف تعلیم و تربیت از نظر اسلام توجه دادن به خدا و دعوت به توحید است.
۲. انسان باید تزکیه و متصف به مکارم اخلاق شود:
پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. از این رو هدف تمام تعلیم آموزه‌های وحیانی کسب مکارم اخلاق است. حضرت امام خمینی تربیت و تزکیه را بالاتر از تعلیم می‌داند. بعد از تزکیه است که کتاب و حکمت در انسان اثر می‌کند و الا علم بدون تزکیه همانند حماری می‌ماند که بار او کتاب است. مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً.(8) حمار به هیچ وجه از آن کتاب‌ها استفاده نمی‌کند. خواه آن کتاب‌ها کتاب توحید یا کتاب فقه یا انسان شناسی یا علوم طبیعی باشد.(9) بنابراین همواره باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که هدف از تعلیم و آموزش و تربیت چه در حوزه و چه در دانشگاه تزکیه نفس و کسب فضایل اخلاقی است.
۳. قطع وابستگی و استقلال کشور
به نظر امام خمینی(ره) اگر دانشگاهای ما اعم از حوزوی و دانشگاهی به گونه‌ای که اسلام می‌خواهد تربیت شوند. کشور از وابستگی به اجانب و استعمار مصون می‌ماند، یعنی در دانش و تربیت خودکفا می‌شوند و از تقلید اجانب دوری می‌گزیند. امام در عبارتی می‌فرمایند: دانشگاها بروند دنبال این که جوان‌های ما را مستقل به بار بیاورند، تربیت کنند که بفهمند یک فرهنگ دارد یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج. بفهمند که ماهم یک چیزی در عالم هستیم و ما خودمان می‌خواهیم خودمان را اداره کنیم.(10) و در تعبیر دیگر می‌فرمایند: ما دانشگاهی می‌خواهیم که ما را از وابستگی‌ها بیرون بیاورد، ما را مستقل کند.(11)
۴. تأمین سعادت ملت‌ها
به نظر حضرت امام دانشگاه مبدأ همه تحولات است. اگر در دانشگاها، تربیت و آموزش صحیح داده شود، سعادت یک ملت را تأمین می‌کند و الا شقاوت آن را رقم می‌زند. امام در تعبیری زیبا می‌فرمایند :سلام بر دانش و دانشگاهیانی که چراغ راه هدایت و راهنمای ملت به سوی تعالی و سعادت و فضل و فضیلت می‌باشند.(12)
و در تعبیر دیگر می‌فرمایند: دانشگاه و حوزه‌های علمیه و روحانیون می‌توانند دو مرکز باشند برای تمام ترقیات و تمام پیشرفت‌های کشور و می‌توانند دو مرکز باشند برای تمام انحرافات و تمام انحطاطات.(13) بنابراین، دانشگاه اگر دانشگاه اسلامی باشد، سعادت ملت تأمین است.
* توضیح
همه ما می¬ دانیم که علوم مخصوصاً علوم انسانی غربی بر مبنای اصول تجربه¬ گرایانه و مادی¬ گرایانه بنا شده¬ اند و نتیجه چنین نظریاتی به اصطلاح علمی، چیزی جز الحاد و بی¬دینی نخواهد بود.
مدافعان علوم انسانی اسلامی حداقل می¬ خواهند اذهان دانشجویان را روشن سازند که چنین نظریاتی بر مبانی نادرستی بنا شده¬ اند و حتی الامکان، به تعبیر حضرت امام علوم طبیعی و غیرطبیعی را به توحید برگردانند و اینک برای روشنی بیشتر از طرز تفکر بانیان و پیش قراولان و پدران علوم انسانی جدید که تاثیر زیادی در نظریه پردازی¬ه ای علمی داشته ¬اند، برخی از نظریات آنان را خدمتتان تقدیم می¬ داریم، تا خود قضاوت نمایید که آیا این نظریات، علمی و نظریه مخالف آنها غیر علمی خواهد بود؟
1. دیدگاه دیوید هیوم اسکاتلندی (۱۷۷۶-۱۷۱۱) که تاثیر زیادی بر جریان تجربه¬ گرایی علمی داشته است و می¬ توان او را پدر تجربه ¬گرایی جدید نامید، در عبارتی به روشنی می¬ گوید: "اگر کتابی درباره الهیات یا مابعدالطبیعه مدرسی در دست بگیرم، می¬پرسم آیا در آن هیچ استدلال انتزاعی درباره کمیت یا عدد هست؟ آیا استدلال تجربی درباره واقعیات و موجودات در آن هست؟ اگر پاسخ منفی است پس آن را در آتش افکنید چون چیزی جز سفسطه در این کتاب وجود ندارد".(14)
روشن است که براساس این تعابیر، هیوم به امور ماوراطبیعی از جمله خدا، عالم غیب و آخرت و … اعتقادی ندارد. او کسی است که به صراحت اظهار می¬ دارد که همه معرفت¬ ما از تجربه حاصل و به تجربه ختم می¬شود… سوال این است که آیا این نظریه واقعاً علمی و نظریه مخالف آن غیر علمی است؟ و آیا مخالفت مستدل با این نظریه، مخالفت با علوم جدید است؟ کارل پیرسون (۱۸۵۷-۱۹۳۳) استاد دانشگاه لندن که تأثیر زیادی در تبیین¬ های طبیعت گرایانه علمی دارد، می ¬گوید: روش علمی، تنها طریق و مدخل واقعی به کل قلمرو معرفت است".(15)
بر اساس این دیدگاه، روش تجربی و میکانیکی علمی، تنها طریق کشف حقایق عالم است و اموری که از طریق روش علمی نتوان درباره آن داوری نمود، از قلمرو معرفت انسانی، خارج هستند. در نتیجه مابعدالطبیعه و دین خارج از معرفت بشری قرار می ¬گیرد.
2. اگوست کنت(۱۷۹۸-۱۸۵۷) فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی که معمولاً او رابنیانگذار جامعه شناسی جدید و فلسفه پوزیتیویسم می¬دانند، بر آن است که روش پوزیتیویستی و تجربی، برترین روش و آخرین مرحله تکامل و تحول ذهن انسانی است. او دوران تفکر بشر را سه مرحله می¬ داند:۱٫ مرحله ربانی ۲٫ مرحله فلسفی و ۳٫ مرحله تجربی. براساس دیدگاه او، دوران دو مرحله ربانی و فلسفی به سرآمده است و ادیان موجود، محصول مرحله خاصی از تحول ذهن آدمی است که اکنون زمان آن گذشته است. ذهن علمی و اندیشه اثباتی (تجربی) دیگر نمی¬تواند به الوهیت و موجودات ماوراء طبیعی باور داشته باشد.(16)
3. امیل دورکیهم(۱۸۵۸-۱۹۱۷) جامعه¬شناسی مشهور فرانسوی، معتقد است که "قوانین و اخلاقیات، کار و تفریح، علم و فرهنگ و از همه مهتر دین، زاده اجتماع است. همچنین منشاء همه ادیان بزرگ و کوچک توتم پرستی است و پرستش توتم، نمادی از پرستش جامعه است. بنابراین آنچه در همه ادیان مورد پرستش قرار می¬ گیرد و نیروها و ویژگی فراطبیعی به آن نسبت داده می ¬شود، چیزی جز جامعه نیست. اما مردم تصور می¬ کنند که موجودی الوهی را می ¬پرستند که در فراسوی جهان قرار دارد و می ¬تواند به خواسته¬ های آنان پاسخ و مشکلات آنان را حل کند."(17) یعنی خدا همان جامعه است که متدینان به اشتباه او را موجود ماوراء طبیعی قلمداد می ¬نمایند.
4. کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) اقتصاددان و جامعه شناسی بزرگ آلمانی که در تحولات فکری و اجتماعی سیاسی قرن بیستم بسیار تأثیر داشته است، معتقد است: "انسان سازنده دین است نه دین سازنده انسان. دین افیون مردم است. من از همه خدایان بیزارم".(18)
5. زیگموند فروید(۱۸۵۶-۱۹۳۹) عصب شناس اتریشی که پدر علم روانکاوی شناخته می ¬شود، معتقد است که دین و خدا جلوه غریزه سرکوب شده جنسی است و نیز تصور خدا نتیجه فرافکنی تصور پدر درون خود انسان است، اما این تصور، خرافه و افسانه ¬ای بیش نیست و آسمان تهی است.(19)
حال سؤال این است که این پدران علم جدید با این افکار نادرست، صلاحیت تدوین علوم جدید را داشته ¬اند؟ آیا ما باید این افکار نادرست و غیر علمی را با تبلیغات به عنوان نظریات علمی، دانسته و نظریه ¬های مخالف این تئوری ها را غیر علمی و دخالت ایدئولوژی در دین قلمداد کنیم و ذهن و روان دانشجویان خود را آکنده از این نظریات به اصطلاح نادرست علمی نموده و هر گونه مخالفت با آنها را دخالت دین در عرصه علم تلقی نماییم؟ آیا پیروی از این پدران علوم انسانی جدید که ملحد و تجربه¬ گرا و مادی ¬گرا هستند. یادآور این آیات قرآن نیست: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُون.(20)
و چون کفار را گویند: پیروی از شریعت و کتابی که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا بایست آنها تابع پدران باشند گر چه آن پدران بی‌عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ. (و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید«!، می‌گویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می‌کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتّی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیّت می‌کنند)؟!(21)
هنگامی که پیامبر گرامی اسلام(ص)، برخی از مردم را دعوت به آیین، عقلانی و درست می¬ نمود، می¬ گفتند که ما از آیین و برنامه¬ هایی پدرانمان پیروی می¬ کنیم و قرآن می ¬فرماید آیا تبعیت کورکورانه از پدرانی که خود بر راه صحیح نبودند، امر درستی است؟ به نظر می¬ رسد که پدران علم جدید که براساس روش صرفاً علمی و تجربه ¬گرایانه اصول وحیانی و ماوراء طبیعی را تبیین و تفسیر کرده¬ بر روش صحیح و درستی حرکت ننموده ¬اند.
علوم انسانی اسلامی بدین معناست که با چشمانی باز و عقلانیت لازم، روش و آیین پدران علم جدید را مورد نقادی قرار داده و با دلیل و برهان معلوم سازیم که آنان بر راه صحیحی حرکت نکرده¬ اند و در مقابل آنها تفسیرها و نظریه پردازی¬های درستی به عمل آوریم.
آیا با این نظریات الحادی و تجربی¬ گرایانه و مادی ¬گرایانه می¬ توان دیدگاه امام خمینی(ره) را که اعتقاد داشت که رسالت همه انبیاء آن بود که همه علوم را به توحید برگردانند، محقق نمود و یا استقلال فرهنگی کشور را برآورده نمود.
براساس همین نظریات نادرست به اصطلاح علمی پدران علوم انسانی جدید است که علوم انسانی جدید نه تنها مفید است بلکه مضر به حال دانشجویان می¬ باشد.
بنابراین از مسئولان محترم و دخیل در امور دانشگاهی و سیاسی می¬ خواهم که جریان علوم انسانی اسلامی را تقویت نمایند و بیش از این نگذاریم که در محافل علمی بر اثر تبلیغات نادرست، افکار ناصحیح و غیر علمی به عنوان نظریات علمی مطرح گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع:
1. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۹۷؛ ج۱۷، ص۱۸۶؛ ج۱۴، ص۳۶۰؛ ج۸، ص۳۰۳؛ ج۷، ص۴۶۷٫
2. همان، ج۱۴، ص۴۰ ـ ۴۱٫
3. همان، ج۱۳، ص۴۱۹٫
4. ر.ک. همان، ج۸، ص۴۳۵٫
5. علق: ۱٫
6. صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۴۹٫
7. همان، ج۸، ص۶۵٫
8. جمعه، ۵٫
9. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۳۳۵؛ ج۱۳، ص۵۰۵٫
10. همان، ج۱۰، ص۳۹۲٫
11. همان، ج۱۴، ص۳۹۵٫
12. همان، ج۷، ص۴۷۰٫
13. همان، ج۱۳، ص۴۱۳٫
14. Hume.An Enquary Concerning human understanding.p,165
15. محمدرضایی، محمد، الهیات فلسفی، ص ۳۷
16. Louis.p.pojman,philosophy of Religion, p,92
17. محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۲۰۱٫
18. آردن، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص ۳۸۱٫
19. محمودی، ابوالفضل، خاستگاه دین، در کتاب محمدرضایی، محمد و دیگران جستارهایی در کلام جدید…. ص ۱۸۷؛ توسلی، غلام عباس، نظریه¬ های جامعه ¬شناسی، ص ۶۲ و ص ۱۸۷
20. بقره، ۱۷۰
21. لقمان، ۲۱
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

صنعت «بخت آزمایی»چگونه فقیرترین افراد جامعه را دست به جیب می

پستتوسط najm134 » دوشنبه ژوئن 04, 2018 10:38 pm

صنعت «بخت آزمایی» چگونه فقیرترین افراد جامعه را دست به جیب می‌کند؟


صنعت «بخت آزمایی» چگونه فقیرترین افراد جامعه را دست به جیب می‌کند؟ = فرقي نمي كند لاتاري خارجي باشد يا ايراني مثل قرعه كشي همراه اول يا مسابقات تستهاى عقيدتي و جوايز قرعه كشي بانكها ووو
صنعت لاتاری یکی از پرسودترین صنایع جهان است که بار اصلی آن به دوش افراد کم درآمدی است که امید دارند یک شبه شانس آورده و ثروتمند شوند.
سرویس جهان مشرق- هرساله مردم بسیاری در طرح‌های قرعه‌کشی موسوم به لاتاری شرکت می‌کنند، به امید اینکه به جوایز و وعده‌هایی که برای این قرعه‌کشی‌ها تعیین‌شده دست یابند. لاتاری، شکلی از قمار با جوایز بزرگ، در برخی کشورها ممنوع است درحالی‌که برخی کشورها نیز از آن حمایت می‌کنند؛ تا حدی که لاتاری‌های ملی یا ایالتی را سازمان‌دهی می‌نمایند. در این گزارش کوتاه قصد آن را داریم تا به‌طورکلی درباره آنچه واشنگتن‌پست از آن با عنوان «مالیات فقرا» یاد می‌کند توضیح مختصری ارائه کرده و به بررسی ابعاد آن بپردازیم.

Image
دکه روزنامه‌فروشی در فیلیپین در حال فروش بلیط لاتاری با اندوخته ۷۰۰ میلیون دلاری

تاریخ لاتاری

بخت‌آزمایی یا لاتاری نوعی قمار دسته‌جمعی است که در آن، بلیت‌های کاغذی با نشان‌ها و علائم اعداد چندرقمی، به بهای خاصی فروخته می‌شوند. برنده اصلی در قرعه‌کشی و بخت‌آزمایی کسی است که عدد صحیح را دارد و درنتیجه صاحب مجموع پول می‌شود. تاریخچه این نوع قمار را به کشور چین در سال‌های قبل از میلاد مسیح بازمی‌گردانند که در آن با انداختن چوب‌هایی شانس برنده شدن خود را می‌آزمودند.
اما در دوره جدیدتر، اولین لاتاری ثبت‌شده مربوط به ایتالیا در سال ۱۴۴۹ است که «جمهوری گلدن آمبروس آن» برای تأمین مالی جنگ علیه جمهوری ونیز اقدام به سازمان‌دهی لاتاری نمود. بااین‌حال، لاتاری در ژنو به شهرت رسید که در آن هر ۶ ماه یک بار ۵ تن از اعضای ۹۰ نفره مجلس اعلا (Great Council) مورد قرعه‌کشی قرار می‌گرفتند. با شیوع بیشتر لاتاری، وقتی مردم خواستند بیشتر از ۲ مرتبه در سال لاتاری داشته باشند، اسامی را تبدیل به اعداد کرده و لاتاری کنونی ایجاد شد. لاتاری در کشورهای فرانسه در سال ۱۵۳۹، انگلیس در ۱۵۶۶، آمریکای شمالی در ۱۶۱۲ (توسط انگلیسی‌ها)، پرنس‌نشین‌های آلمان در ۱۶۱۴، اتریش در ۱۷۵۱، اسپانیا در ۱۷۶۳، استرالیا در دهه ۱۸۸۰، مکزیک در اواخر قرن ۱۸ و تایلند در ۱۸۷۴ راه‌اندازی شد. همان‌گونه که در ابتدا اشاره شد برخی کشورها دارای لاتاری ملی هستند و یا از آن حمایت می‌کنند. برخی از مهمترین این کشورها عبارت‌اند از:

Image
شانس هر فرد برای بردن لاتاری تقریبا نزدیک به صفر است

ایالات‌متحده
لاتاری در این کشور ملی نیست و در ایالت‌های مختلف متفاوت است. با این حال، این کشور بزرگ‌ترین جایزه‌های مربوط به لاتاری را به خود اختصاص داده است. برای نمونه در ژانویه ۲۰۱۶، بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در جهان به ارزش ۱۵۸.۶۴۰.۰۰۰ دلار که متعلق به شرکت لاتاری پاوربال (Powerball) بود به‌طور مشترک به ۳ نفر رسید. پرداخت جایزه در لاتاری‌های مختلف متغیر است. برای مثال در آمریکا، فرد می‌تواند جایزه خود را یکجا و یا به‌طور سالانه (معمولاً دوره ۲۰ تا ۳۰ ساله) دریافت کند. اگر فرد گزینه دریافت یکجای جایزه را انتخاب کند، لزوماً به همه جایزه خود نخواهد رسید و به دلیل محاسبه مالیات بر درآمد تنها می‌تواند به یک‌سوم این پول برسد.

ایتالیا
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۴۷.۸۰۰.۰۰۰ یورو در ماه اوت ۲۰۰۹ به یک نفر رسید.

انگلیس
در این کشور یک شرکت لاتاری ملی و چند شرکت خصوصی وجود دارد. بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۲۹.۰۰۰.۰۰۰ یورو در اکتبر ۲۰۱۰ به یک نفر رسید.

اسپانیا
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۲۶.۲۰۰.۰۰۰ یورو بود که در ماه می ۲۰۰۹ به یک نفر رسید.
Image
هر روز یک امتیاز!

فرانسه
از ۱۹۳۶ تاکنون، شرکت‌های لاتاری در فرانسه انحصاراً در اختیار سوسیالیست‌ها برای کمک به درآمدهای دولت قرارگرفته است. بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۰۰.۰۰۰.۰۰۰ یورو بود که در سپتامبر ۲۰۰۹ به یک نفر رسید.

بلژیک
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۰۰.۰۰۰.۰۰۰ یورو بود که در فوریه ۲۰۰۷ به یک نفر رسید.

چین
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور و در آسیا به ارزش ۷۹.۳۴۰.۰۰۰ یورو در ژوئن ۲۰۱۲ به یک نفر رسید.

برزیل
بزرگ‌ترین جایزه لاتاری در این کشور به ارزش ۱۴۵.۰۰۰.۰۰۰ رئال در دسامبر ۲۰۰۹ به‌طور مشترک به ۲ نفر رسید.

استرالیا
در این کشور شرکت‌های دولتی و خصوصی لاتاری فعالیت دارند. بزرگ‌ترین جایزه شرکت‌های لاتاری استرالیایی مربوط به جایزه‌ای به ارزش ۱۱۲ میلیون دلار استرالیا در نوامبر ۲۰۱۲ بود که به‌طور مشترک به ۴ نفر رسید.

Image
اولین برگه لاتاری در انگلیس در سال ۱۵۶۶
در برخی کشورها کل بازی لاتاری و در برخی، بخشی از آن مانند لاتاری اینترنتی ممنوع است. برای مثال در کشور هندوستان، ایالت‌های بسیاری به دلیل کلاهبرداری‌های گسترده و سوءاستفاده‌هایی که از این راه صورت می پذیرد لاتاری را ممنوع کرده‌اند.

Image
لاتاری آنلاین
شاید بتوان یکی از دلایل اصلی لزوم حذف لاتاری را این مسئله عنوان کرد که این قمار، راه طبیعی کسب درآمد در جامعه را خدشه‌دار می‌کند و تقویت‌کننده حرص و آز در میان آحاد مردم می‌باشد. مخصوصاً اینکه در لاتاری با هزینه ورود نسبتاً کم به این قمار، راه ورود اقشار کم‌درآمدتر به آن نیز باز می‌شود و بدین ترتیب اقشار بیشتری را دربرمی‌گیرد.

Image
یک کوپن لاتاری

چرا مردم به لاتاری روی می‌آورند؟

شاید یکی از مهم‌ترین دلایلی که می‌توان برای توجیه این پدیده آورد این است که بسیاری از مردم به دنبال «یک‌شبه ره صدساله رفتن» هستند. این تفکر به همراه تبلیغات گسترده و فریبنده‌ای که متصدیان لاتاری انجام می‌دهند و نیز هزینه نسبتاً کم آزمودن بخت خود سبب می‌شود به آن روی‌آورند. بااین‌حال، احتمال برنده شدن آنان به‌خصوص وقتی تعداد شرکت‌کنندگان بالا می‌رود به صفر نزدیک‌ می‌شود.

چرا دولت‌ها و شرکت‌های لاتاری به لاتاری روی می‌آورند؟
پاسخ به سؤال فوق ساده است, چراکه لاتاری روش خوبی برای درآمدزایی از تمام اقشار جامعه، حتی فقیرترین آنها است. اگر به شما گفته شود که فقرای آمریکا سالانه مالیاتی ۷۰ میلیارد دلاری پرداخت می‌کنند شاید باور آن کمی دشوار باشد ولی اگر ارزش سالانه خرید بلیت لاتاری را ۳۰۰ دلار در نظر بگیریم و آن را در جمعیت این کشور ضرب کنیم، حاصل آن رقم مذکور خواهد بود. این دلیل را در خصوص شرکت‌های غیردولتی لاتاری در آمریکا و کشورهای دیگر نیز می‌توان ذکر کرد. همچنین بر اساس تحقیقات، یک‌سوم فقیرتر خانواده‌ها (خانواده‌هایی با درآمد کمتر از ۲۸.۰۰۰ دلار در سال) بیش از نیمی از بلیت‌ها را خریداری می‌کنند که به معنای پرداخت سالانه ۴۵۰ دلار برای لاتاری است. در ایالات‌متحده، مخالفانی که به این قضیه، یعنی مالیات گرفتن از رؤیای فقیرانی که چیزی به‌جز آن ندارند اعتراض دارند، پیشنهاد جایگزین کردن جایزه‌های مبتنی بر پس‌انداز را دارند که در بدترین حالت آن‌هم کسی پول پرداختی خود را از دست نمی‌دهد.
به‌طورکلی، بر اساس آمارها در سال ۲۰۱۵ صنعت جهانی لاتاری شاهد فروش ۹/۲۷۹ میلیارد دلاری بود که گزارش‌های جدیدتر نشان از رشد آن دارد. فروش‌ها در آفریقا به‌شدت رشد داشته و آمریکای شمالی، آسیا و اقیانوسیه نیز رشد متناسبی کرده ولی فروش در آمریکای لاتین ثابت مانده است. باوجوداین فرازوفرودها، ارزش این بازار همواره رقم بالایی را نشان می‌دهد. صنعت مادر لاتاری یعنی صنعت جهانی قمار طبیعتاً جذابیت‌های بیشتر و ظرفیت‌های بالاتری برای جذب مخاطبان خود دارد. در زیر نمونه‌ای از آمارهای صنعت قمار را مشاهده می‌کنید:

Image
ارزش خالص بازار قمار در جهان از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۹
بنابر نمودار فوق، در سال ۲۰۱۵، پس از افتی اندک به نسبت سال قبل، ارزش بازار به ۴۳۰ میلیارد دلار رسیده است و پیش‌بینی می‌شود در سال ۲۰۱۹، این رقم به ۴۹۵ میلیارد دلار برسد. نمودار زیر نیز بیانگر سهم لاتاری در صنعت سرگرمی و مقایسه آن با بخش‌های مختلف این صنعت است:

Image
ارزش بازار سرگرمی و لاتاری در آمریکا در سال ۲۰۱۴ (به میلیارد دلار )
همچنین به دلیل رشد نرخ نفوذ اینترنت در جهان، بخش قابل توجهی از این صنعت در بستر فضایی مجازی جریان دارد:

Image
سهم کشورها و مناطق مختلف جهان از لاتاری برخط (به میلیارد دلار آمریکا)

لاتاری گرین‌کارت
نوع دیگری از لاتاری که مخصوص ایالات‌متحده است «لاتاری ویزای تنوع» معروف به «لاتاری گرین‌کارت» می‌باشد. این لاتاری که از سال ۱۹۹۰ از سوی کنگره آمریکا برای تعادل بخشیدن به تعداد مهاجران و کنترل تنوع فرهنگی آمریکا وضع‌شده است سالانه به بیش از ۵۵ هزار نفر از برندگان لاتاری گرین‌کارت اعطا می‌گردد. این ویزا برای ساکنان کشورهایی که به‌طور معمول از روش‌های دیگر مهاجران زیادی به آمریکا می‌فرستند صادر نمی‌شود. به همین خاطر هرساله در بولتن ویزا فهرست کشورهایی که مجاز به شرکت در قرعه‌کشی هستند مشخص می‌گردد.
باوجوداینکه گفته می‌شود برای نام‌نویسی نباید هیچ هزینه‌ای پرداخت شود برای مراحل بعدی هزینه‌های نسبتاً بالایی باید پرداخت. برای نمونه، هزینه واکسیناسیون برندگان، هزینه ترجمه، هزینه بلیط و اقامت در کشور محل سفارت، هزینه ویزیت پزشک معتمد سفارت، هزینه مصاحبه سفارت، هزینه صدور گرین‌کارت و هزینه بلیت آمریکا خواهد بود و هزینه کل نیز بیش از ۵ هزار دلار برآورد می‌شود. حاصل‌ضرب این ارقام در تعداد کسانی که در این لاتاری شرکت کرده، برگزیده می‌شوند و به آمریکا می‌روند رقم قابل‌توجه و تجارت پرسودی برای این کشور خواهد شد. بااین‌همه، پیدا کردن شغل و منبع درآمد کاملاً به خود فرد بستگی دارد و تضمینی در این خصوص وجود ندارد. به عبارتی دیگر، پاداش نائل شدن به‌عنوان برنده لاتاری تنها این است که فرد می‌تواند گرین‌کارت آمریکا را اخذ کند و تا ۵ سال پس از دریافت گرین‌کارت، امکان گرفتن اقامت در آمریکا وجود ندارد.

نتیجه‌گیری :
صنعت قمار یکی از پر سودترین صنایع جهان است که به دلیل راحتی مشارکت در آن افراد زیادی تلاش می‌کنند خود را در این چرخه قرار داده تا شاید شانس آورده و یک شبه ثروتمند شوند. بار مالی اصلی این صنعت بر دوش افراد کم درآمدی است که در آرزوی تغییر وضعیت اقتصادی خود هستند و با خرید چند برگه لاتاری می‌خواهند مشکل ساختاری عدم تحرک اجتماعی را جبران کنند در حالیکه شاید تنها یک نفر از چند میلیون نفر در سال احتمال دست یافتن به چنین شانسی را دارد. نظام سرمایه‌داری همواره تلاش می‌کند تا نارسایی‌های ساختاری خود را با چنین ابزارهای جبران کند و نیازهای مردم را با امیدهای واهی ارضا نماید.

منابع :
https://www.washingtonpost.com/news/business/wp/۲۰۱۷/۰۸/۲۳/powerball-somebodys-gotta-win-eventually/
https://www.washingtonpost.com/news/wonk/wp/۲۰۱۵/۰۵/۱۴/why-you-should-never-ever-play-the-lottery/?utm_term=.۶e۵۸۹۸۶۱cdaa
https://www.usgcls.com/faq/faq.asp#gcl۱۹
https://en.wikipedia.org/wiki/Lotteries_by_country
https://en.wikipedia.org/wiki/Lottery
https://en.wikipedia.org/wiki/Diversity_Immigrant_Visa
http://yon.ir/JWn۹L
http://yon.ir/labvS
http://totallygaming.com/news/lottery/g ... trajectory
https://www.statista.com/statistics/۲۵۳۴۱۶/global-gambling-market-gross-win/
http://www.mobyaffiliates.com/blog/۲۰۱۶-global-gaming-gambling-markets-overview/
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

مرگ برنارد لوئیس اثرگذارترین مورّخ بر عليه اسلام و خاورمیان

پستتوسط najm134 » پنج شنبه ژوئن 21, 2018 12:10 am

مرگ برنارد لوئیس 'مورخ و ايدئولوك غربيان مهاجم و اثرگذارترین مورّخ بر عليه اسلام و خاورمیانه



یاسر میردامادی پژوهشگر دینی بي بي سي
یاسر میردامادی، پژوهشگر دینی در یادداشتی برای صفحه ناظران نظریات بحث برانگیز برنارد لوئیس، مورخ برجسته بریتانیایی/ آمریکایی درباره جهان اسلام و رویارویی جهان غرب با آن را بررسی کرده است.

Image
لوئیس در دیدار با دیک چنی، معاون جورج بوش، ابراز امیدواری کرد که امریکا بتواند به بسط دموکراسی در عراق کمک کند. لوئیس تأکید کرد که ضعیف جلوه دادن امریکا در چشم جهان اسلام پیامدهای خطرناکی دارد. دیک چنی این ایده را جدی گرفت و درست پیش از حمله امریکا به عراق به صراحت به او اشاره کرد .
برنارد لوئیس، تاریخ‌دان برجسته بریتانیایی-امریکایی، کمتر از دو هفته به تولد ۱۰۲ سالگی‌اش، در ۱۹ می ۲۰۱۸ میلادی / ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ خورشیدی در امریکا درگذشت. او از متخصصان پرسابقه و صاحب‌نام (ايجاد تحريف در) تاریخ اسلام، امپراطوری عثمانی و خاورمیانه جدید بود. لوئیس بیش از سی کتاب و صدها مقاله نگاشت، شاگردان بسیاری تربیت کرد و مشاور سیاستمدارانی چند بود.
برنارد لوئیس را "اثرگذارترین مورّخ بر عليه اسلام و خاورمیانه پس از جنگ جهانی" دانسته‌اند (مارتین کریمر، مدخل برنارد لوییس در: دانشنامه مورخان و نوشته های تاریخی، جلد ۱: ص ۷۱۹، لندن: ۱۹۹۹). او از یک سو نقش مهمی در بال و پر دادن به مطالعات اسلامی در غرب ایفا کرد و از سوی دیگر تأثیر ماندگاری بر فهم سیاست‌گذاران نومحافظه‌کار غربی (به ویژه امریکایی) از اسلام و خاورمیانه به جای گذاشت.
اثرگذاری دوگانه لوئیس موجب شده است که میراث فکری و سیاسی وی همیشه دستمایه اختلاف نظر و جنجال باشد. به گفته لوئیس در مصاحبه‌ای به سال ۲۰۱۲ میلادی "از نظر برخی افراد (مهاجمين غربي) من نابغه‌ای برجسته‌ام و از نظر برخی دیگر (كشورهاى مورد هجوم غرب) من شیطان مجسّم‌ام". اما این پژوهشگر جنجالی که بود، چه کرد و چگونه می‌اندیشید؟

لوئیس: از سودای شاعری تا رمزگشایی پیام
برنارد لوئیس در ۱۹ می ۱۹۱۶ میلادی از پدر و مادری یهودی و در خانواده‌ای طبقه متوسط در شرق لندن به دنیا آمد. پدر و مادر برنارد از اروپای شرقی به بریتانیا مهاجرت کرده بودند. او که ابتدا می‌خواست شاعر شود در دانشگاه لندن (مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی) لیسانس و سپس دکترای تاریخ گرفت و در پاریس زبان‌های سامی فراگرفت و در آنجا شاگرد لویی ماسینیون يهودي (۱۸۸۳-۱۹۶۲) متخصص فرانسوی و معلم انحرافات شريعتي و محلل تصوف اسلامی شد. لوئیس همچنین در دانشگاه لندن حقوق خواند و مدتی نیز به کار حقوقی مشغول شد، گرچه زود این حرفه را رها کرد.
در سال ۱۹۳۸ میلادی او به سِمت دانشیار تاریخ اسلام در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن منصوب شد. در طول جنگ جهانی دوم، لوئیس حدود یک سال (از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲ میلادی) به عنوان سرجوخه در واحد اطلاعات ارتش بریتانیا در بخش خاورمیانه به کار مشغول شد. او از تسلط خود به زبان‌های خارجی (شرقی و غربی) برای رمزگشایی پیام‌ها استفاده کرد. برخی از منتقدان لوئیس، از این بخش زندگی او به عنوان "جاسوسی" وی برای بریتانیا یاد می‌کنند.

لوئیس در سال ۱۹۴۷ میلادی با زنی دانمارکی که او نیز تبار یهودی داشت، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر يهودي بود.
از ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۴ میلادی لوئیس استاد تاریخ خاورمیانه و خاورنزدیک در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن بود. سال ۱۹۷۴ میلادی سال پرحادثه‌ای برای لوئیس بود. او که حالا ۵۷ ساله بود در این سال مدرسه مطالعات شرقی را رها کرد، به دانشگاه پرینستون پیوست و نیز در همین سال، بر اثر رابطه پنهانی کوتاه خود با شاهدختی عثمانی، پس از بیست و هفت سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد. جدایی از همسرش، رابطه لوئیس را با برخی از روشنفکران یهودی‌تبار، که از دوستان همسر سابقش بودند، برای همیشه گسست.
در پرینستون بود که لوئیس با برخی چهره‌های کلیدی نومحافظه‌کار آشنا شد و بر آن‌ها اثر گذاشت. بسیاری از این چهره‌ها، حدود سه دهه بعد، از معماران اصلی سیاست خارجی تهاجمی امریکا شدند. از میان این چهره‌ها می‌توان به این نام‌ها اشاره کرد: ریچارد پرل، مشاور وزیر دفاع امریکا در دوره رونالد ریگان و از چهره‌های نومحافظه‌کار طراح جنگ عراق، پل ولفوويتس، معاون سیاست‌گذاری وزارت دفاع در دوره جورج بوش و از چهره‌های نومحافظه‌کار طراح جنگ عراق، الیوت اِیبرامز، دستیار رییس‌جمهور در دوره ریگان و دستیار ویژه رییس‌جمهور در دوره جورج بوش. تمامی این چهره‌ها در دهه هفتاد میلادی از لوئیس تأثیر مستقیم گرفتند. این تأثیر به ویژه هنگامی رخ داد که لوئیس، مشاور سناتور نومحافظه‌کار هنری جکسون بود.

لوئیس در سال ۱۹۸۶ از دانشگاه پرینستون بازنشسته شد و تا سال ۱۹۹۰ در دانشگاه کورنل مشغول به تدریس و پژوهش بود.

لوییس یش‌بینی کرده بود که محمود احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور وقت ایران، در شب ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ (شبی که از نظر مسلمان‌ها پیامبر از مکه به بیت‌المقدس سیر شبانه کرد و از آن‌جا به معراج رفت) دستور حمله اتمی آخر‌الزمانی‌ای را علیه اسراییل صادر خواهد کرد

لوئیس: نظریه‌پرداز نومحافظه‌کاری و مهاجمين غربي
چه چیزی موجب شد که لوئیس چنین اثر ماندگاری بر سیاستمداران نومحافظه‌کار امریکایی بگذارد؟ پاسخ را باید در آرای اسلام‌شناسانه و خاورمیانه‌شناسانه لوئیس و نیز نسخه‌ای که او بر اساس آن‌ها می‌پیچید و البته ارتباطات گسترده شخصی او جست. در یک کلام، از نظر لوئیس جهان اسلام بیمار است و حتی به وضع احتضار افتاده است و امریکا باید حتی به زور جهان اسلام و به ویژه خاورمیانه را به سوی دموکراسی بکشاند. اما چرا لوئیس به اشغال به اسم بسط دموکراسی در سرزمین‌های مسلمان علاقه داشت؟
لوئیس استدلال می‌کرد که کشورهای مسلمان از دو حال خارج نخواهند بود: یا دموکرات خواهند شد و یا غرب را نابود خواهند کرد. پس غرب برای بقای خود به دموکراتیک کردن جهان اسلام به هر شیوه‌ای نیاز دارد. مطابق رأی او، آینده اروپا از آینده جهان اسلام جدا نیست. به نظر لوئیس، تنها پرسشِ درخور در باب آینده اروپا این است: آیا اروپای اسلامی خواهیم داشت یا اسلام اروپایی؟


اسلام‌شناسی و خاورمیانه‌شناسی لوئیس و نسخه‌ سیاست‌گذارانه‌ای که متناسب با آن می‌پیچید، در بزنگاهی تاریخی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی لباس عمل به تن کرد. در مواجهه با حادثه یازده سپتامبر سیاست‌گذاران امریکایی بلافاصله به دو دسته تقسیم شدند. دسته‌ای معتقد بودند که مشکل جهان اسلام با غرب و به ویژه امریکا تنها راه حل فرهنگی دارد و باید تعریف جدیدی از مناسبات فرهنگی میان غرب و جهان اسلام ارائه کرد. دسته‌ دوم کسانی بودند که رویکرد فرهنگی نسبت به این مشکل را از اساس خطا می‌دانستند. از نظر دسته دوم برای حل مشکل راه دیگری باید جست.

در میانه این اختلاف، دسته دومی‌ها از برنارد لوئیس دعوت کردند تا برای مشاوران امنیتی و بخشی از کارکنان کاخ سفید سخنرانی کند. در این سخنرانی، لوئیس در مقام تاریخ‌دان به مخاطبان ویژه خود گفت که روحیات ضد امریکایی در جهان اسلام ربطی به سیاست‌های امریکا ندارد و ریشه در ناکامی‌ها و خطاهای تاریخی خود جهان اسلام دارد. به تعبیر ساده‌تر، دسته‌ اول که به دنبال راه حل فرهنگی برای حل مشکل جهان اسلام و غرب‌ بودند، از نظر لوئیس داوری خطایی دارند.
لوئیس همچنین با کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی بوش به طور خصوصی دیدار کرد. دیوید فرام، تحلیل‌گر سیاسی و سخنرانی‌‌نویسِ جورج بوش در این باره می‌گوید: "لوئیس با قوت بسیار به تبیین این نکته پرداخت که چرا حادثه یازده سپتامبر رخ داد. وقتی این تبیین را دریافتید، اینکه چه سیاستی در قبال آن باید پیشه کنید، خود به خود آشکار می‌شود". فرام به خاطر می‌آورد که در میان پوشه مقالاتی که در دست جورج بوش قرار داشت، مقاله‌ای خط‌کشی شده از لوئیس نیز به چشم می‌خورد.


لوئیس که برآمدن بنیادگرایی اسلامی را مدت‌ها پیش از یازده سپتامبر پیش‌بینی کرده بود، معتقد بود غرب در مقابل بنیادگرایی اسلامی یا ضربه خواهد زد یا ضربه خواهد خورد، راه سومی در میان نیست، از جمله راه فرهنگی. لوئیس مفهوم "نبرد تمدن‌ها" را برای نخستین بار در توصیف وضعیت غرب و جهان اسلام برساخت، مفهومی که بعدها ساموئل هانتینگتون (۱۹۲۷-۲۰۰۸) متخصص علوم سیاسی آنرا برگرفت و بر سر زبان‌ها انداخت. از نظر لوئیس این پرسش که پس از یازده سپتامبر غربی‌ها از یکدیگر می‌پرسیدند که: "چرا مسلمان‌ها از غرب متنفر شده‌اند؟" پرسشی خطا است. از نظر لوئیس، مسلمان‌ها از غرب متنفر نشده‌اند، آن‌ها قرن‌ها است که از غرب متنفر بوده‌اند. آن‌ها با تنفر و حسرت پیشرفت نظامی، علمی و فرهنگی غرب را از قرن شانزدهم به این سو نظاره کرده‌اند و همزمان پسرفت خود را قدم به قدم به چشم دیده‌اند.

وضعیت رو به افول جهان اسلام، از نظر لوئیس به بنیادگرایان اسلامی میدان می‌داد که با ترور، تخریب، انحصار و خشونت، در راستای بازسازی شکوه از دسته رفته جهان اسلام، مذبوحانه بکوشند و از این طریق دل توده‌های مسلمان را به دست آورند. حدس زدن نسخه‌ عملی‌ای که از دل تبیین لوئیس از رابطه جهان اسلام و غرب بیرون می‌آمد، دشوار نیست: امریکا باید حس احترام و یا دست‌کم ترس نسبت به غرب را در دل جهان اسلام بکارد، حتی اگر لازمه آن جنگ باشد.
چند ماه پس از این سخنرانی، لوئیس در نهاری خصوصی با دیک چنی، معاون جورج بوش، ابراز امیدواری کرد که امریکا بتواند به بسط دموکراسی در عراق کمک کند. لوئیس تأکید کرد که ضعیف جلوه دادن امریکا در چشم جهان اسلام پیامدهای خطرناکی دارد. دیک چنی این ایده را جدی گرفت و درست پیش از حمله امریکا به عراق به صراحت وام خود را به لوئیس ادا کرد: "صراحتا به شما بگویم من باور مبرم دارم که پاسخ قوی و محکم امریکا به ترور و تهدیدهای پیش روی امریکا اوضاع را در آن بخش دنیا آرام خواهد کرد و مردی چون برنارد لوئیس، پژوهشگر درجه یک آن بخش دنیا، با من در این باره هم‌نظر است."


اما مارتین کریمر، پژوهشگر امریکایی-اسراییلی در حوزه مطالعات خاورمیانه و از شاگردان سابق لوئیس در دانشگاه پرینستون ـــ که در ابتدای این مقاله از او نقل قولی آوردیم ـــ معتقد است که دولت بوش تصمیم خود را برای حمله به عراق از پیش گرفته بود و این داوری که لوئیس نظریه‌پرداز حمله به عراق بود، صحت ندارد. با این حال، حتی اگر بتوان پذیرفت که لوئیس تأثیر مستقیمی بر تصمیم دولت بوش در حمله به عراق نداشت، به سختی می‌توان در این امر تردید کرد که ایده‌های لوئیس از طریق شاگردان نومحافظه‌کارش بعدها به سیاست خارجی رسمی تهاجمی امریکا در دولت جورج بوش تبدیل شدند.

لوییس در مقاله‌ای که در سال ۲۰۰۲ میلادی پیش از حمله به عراق در "وال‌استریت ژورنال" پیش‌بینی کرد که مردم عراق از حمله آمریکا به کشورشان "استقبال" خواهند کرد. این البته نخستین بار نبود که پیش‌بینی‌های لوئیس خطا از کار در می‌آمد. او چند سال بعد پیش‌بینی کرد که محمود احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور وقت ایران، در شب ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ (شبی که از نظر مسلمان‌ها پیامبر از مکه به بیت‌المقدس سیر شبانه کرد و از آن‌جا به معراج رفت) دستور حمله اتمی آخر‌الزمانی‌ای را علیه اسراییل صادر خواهد کرد.

برنارد لوئیس تنها بر سیاستمداران نومحافظه‌کار غربی اثر نگذاشت. او بر حلقه‌های حکمرانی سیاسی در حکومت‌های ترکیه و اسراییل نیز اثر گذاشت. او ترکیه و اسراییل را یگانه دولت‌‌های مدرن موفق در منطقه خاورمیانه به حساب می‌آورد. او کمال آتاتورک را به خاطر سکولار کردن حکومت ترکیه پس از جنگ جهانی اول می‌ستود. او هم‌چنین این نظر جنجالی را بیان کرد که کشتن یک و نیم میلیون ارمنی در سال ۱۹۱۵ میلادی از سوی ترکان عثمانی نسل‌کشی نبود، بلکه پیامد جانبی جنگ بود. برخی از تحلیل‌گران معتقدند که نفوذ لوئیس در میان برخی از ژنرال‌ها و سیاستمداران ترک، به انعقاد پیوندهای نظامی میان اسراییل و ترکیه در دهه نود میلادی یاری رساند.

لوئیس در میانه دهه هفتاد میلادی مقاله‌ اثرگذاری نوشت و در آن مقاله این نظر را مطرح کرد که عرب‌های فلسطینی نمی‌توانند ادعا کنند که از نظر تاریخی واجد دولتی در سرزمین موسوم به فلسطین بوده‌اند، زیرا پیش از حکمرانی بریتانیا بر این سرزمین در ۱۹۱۸ میلادی اصولا چیزی تحت عنوان کشور فلسطین وجود نداشته است. همين نظريه اي كه دكتر زيبا كلام ترويج مي كند!!!

رهبران اسراییل به گرمی از این ایده استقبال کردند. گولدا مئیر، نخست وزیر وقت اسراییل، از اعضای کابینه خود خواست همگی مقاله لوئیس را بخوانند. مئیر از لوئیس تقاضا کرد به دیدار او برود و آن دو ساعت‌ها با یکدیگر سخن گفتند. لوئیس با آریل شارون نخست وزیر دیگر اسراییل نیز رابطه بسیار نزدیکی داشت.

"از نظر لوئیس اسلام رشد نمی‌کند و مسلمانان نیز همین‌طور؛ آن‌ها همین‌طور ایستا مانده‌اند و به خاطر ذاتِ (از نظر لوئیس) دست‌نخورده اسلام، که از قضا نفرتی درازآهنگ از مسیحیان و یهودیان در خود دارد، باید مسلمانان را زیر نظر داشت"

دعوای دو غول تاريخداني: سعید و لوئیس
ادوارد سعید (۱۹۳۵-۲۰۰۳) پژوهشگر فلسطینی-امریکایی در حوزه ادبیات، استاد دانشگاه کلمبیا و پایه‌گذار مطالعات پسااستعماری، در سال ۱۹۷۸ میلادی کتاب اثرگذاری با عنوان "شرق‌شناسی" منتشر کرد. سعید، در این کتاب و نیز در کتاب دیگر خود با عنوان "پوشش خبری اسلام در غرب" (۱۹۸۱) نظری انتقادی به ریشه‌ها و بسط تاریخی شرق‌شناسی در میان دانشمندان غربی افکند. از نظر سعید، شاخه علمی مدرن شرق‌شناسی، راهی سیاسی برای غرب در اثبات خود و سلطه بر شرق بوده است و این شاخه‌ پژوهشی‌ عموما از بی‌طرفی و نگاه عینی به شرق خالی است.

در راستای این سلطه‌گری، دانش شرق‌شناسانه در خدمت قدرت قرار گرفت و شرق‌شناسی عملا تبدیل به گونه‌ای نژادپرستی شد. نگاه شرق‌شناسانه به اسلام، این دین را ایستا، ضد عقلانی و ذاتا غرب‌ستیز جلوه می‌دهد.
سعید در نقد خود به شرق‌شناسی، از آثار برنارد لوئیس بارها به عنوان یکی از نمونه‌های آشکار شرق‌شناسی نام ‌برد و شاهد مثال آورد. از نظر سعید، نگاه برنارد لوئیس به اسلام نگاه به دینی است که فاقد تنوع و پویایی درونی است و کلّی یکپارچه و خلل‌ناپذیر را تشکیل می‌دهد:

"از نظر لوئیس اسلام رشد نمی‌کند و مسلمانان نیز همین‌طور؛ آن‌ها همین‌طور ایستا مانده‌اند و به خاطر ذاتِ (از نظر لوئیس) دست‌نخورده اسلام، که از قضا نفرتی درازآهنگ از مسیحیان و یهودیان در خود دارد، باید مسلمانان را زیر نظر داشت" (شرق‌شناسی، ادوارد سعید، لندن: پنگوئن، ۲۰۰۳، ص ۳۱۷).

لوئیس انکار نمی‌کرد که شرق‌شناسان در مواردی در خدمت اهداف توسعه‌طلبانه و استعماری قرار گرفته‌اند.
اما از نظر او کل شاخه شرق‌شناسی را نمی‌توان به این شیوه توضیح داد. از نظر لوئیس، شرق‌شناسی، بر خلاف نظر سعید، ریشه در انسان‌گرایی اروپایی داشت و مستقل از توسعه‌طلبی سلطه‌گرانه اروپایی و در مواردی در تقابل با آن شکل گرفت:

"اگر تنها انگیزه یا حتی انگیزه اصلی شرق‌شناسان اروپایی این بود که دانش را به خدمت قدرت در آورند، چرا مطالعات اسلامی و عربی در اروپا قرن‌ها پیش از بیرون راندن فاتحان مسلمان از غرب و شرق خاک اروپا و پیش از آنکه اروپایی‌ها ضد حمله خود را علیه آنان صورت دهند، شکل گرفت؟ چرا شرق‌شناسی در کشورهایی از اروپا نشو و نما یافت که سهمی در سلطه بر جهان عرب نداشتند و در عین حال نقشی به عظمت انگلیس و فرانسه در پیشبرد شرق‌شناسی ایفا کردند؟" (اسلام و غرب، برنارد لوئیس، انتشارات دانشگاه آکسفورد، نیویورک: ۱۹۹۳، صص ۱۱۷-۱۸).

لوئیس در پاسخ به این پرسش که چرا شعر و حقوق را رها کرد و به پژوهش در تاریخ اسلام و خاورمیانه روی آورد، گفت می‌خواسته جهان را از چشم دیگری بنگرد. حاصل نگریستن او به دیگری، یعنی جهان اسلام، این بود: تمدنی "برجسته" در گذشته و "شیطان مجسّم" در حال. لوئیس هنگامی که نگاه دیگری به خود را با دوگانه "نابغه برجسته" یا "شیطان مجسّم" وصف می‌کرد، گویی تلویحا نگاه خود به دیگری را نیز در قالب همین کلیشه‌ جای می‌داد.
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

قبليبعدي

بازگشت به آلوده شناسى


Aelaa.Net