مشاهد مهدوی منه السلام در شهر شیراز و حومه

مديران انجمن: مزارات, مزارات

مشاهد مهدوی منه السلام در شهر شیراز و حومه

پستتوسط najm152 » پنج شنبه ژوئن 18, 2020 3:59 pm

بسم الله الرحمان الرحیم

و الحمد لله رب العالمین
najm152
 
پست ها : 2010
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:26 am

۲ مشهد اثر مهدوی منه السلام در شهر شیراز مرقد شاهچراغ

پستتوسط najm155 » شنبه دسامبر 27, 2025 12:06 pm

بسم الله الرحمان الرحیم
najm155
 
پست ها : 83
تاريخ عضويت: چهارشنبه ژوئن 08, 2016 4:54 am

۲ مشاهد اثر مهدوی شیراز در حرم حضرت احمد بن موسی(شاهچراغ)

پستتوسط najm155 » شنبه دسامبر 27, 2025 1:54 pm

مشاهد آثار حجج الهى عليهم السلام در ايران
دو مشهد اثر مهدوى در حرم احمد بن موسی الکاظم(شاهچراغ) علیهم السلام در شیراز


۱ - دو مشهد اثر مهدوى در حرم احمد بن موسی الکاظم(شاهچراغ) علیهم السلام در شیراز

۲-راوی واقعه:
سردار م.م از فرماندهان جنگ تحمیلی8 ساله
3-صاحب واقعه:
مرحوم حاج عبدالرسول مرادی

Image

پیرترین خادم حرم مطهر احمد ابن موسی الکاظم شاهچراغ(علیهماالسلام) بودند که به مدت ۶۵ سال توفیق خدمت داشت
او از داشتن دو باب مغازه کفاشی که خود آن را مادیات می دانست دست بر می دارد و به سمت معنویات روی می آورد.
مرحوم مرادی از چگونگی حضور خود در این حرم مطهر می گوید: روزی در حالی که در بالای سر ضریح مطهر امام رضا(علیه السلام) قرار داشتم، اشاره ای از آن حضرت به من گردید که به شیراز حرم مطهر احمد ابن موسی(علیهماالسلام) رهسپار شو، لذا با این اشاره به سوی شیراز حرکت کردم و با مشورت از آیت الله شهید دستغیب (رحمة الله عليه) و آیت الله آیت الهی(رحمة الله عليه) در سال 1340 شمسي به افتخار خدمت گزاری حرم شاهچراغ نائل گردیدم.

4- خدمات مرحوم مرادی در آستان شاهچراغ:
۱- اولین کاری که با حضور خود در حرم انجام دادم شناسایی نقصان ها و بر طرف کردن آن ها از جمله سیستم صوتی برج حرم بود که با همکاری دیگر اعضاء این نقصان و کمبود ها بر طرف گردید.
۲- تشکیل محافل انس با قران در روز های دو شنبه و پنج شنبه در کنار ضریح مطهر، ۳-جمع آوری نذورات و اموال حرم و ساخت ضریح مطهر و تعویض درب حرم از نقره به طلا،
۴ـ تعویض گنبد به پیش ساخته کلافه های فلزی و کاشی کاری آن،
۵ـ ساختن رواق ها و گچکاری و گچبری سردرب های حرم و غیره از جمله کارهایی می باشد که بنده افتخار خدمت گزاری در آنها را داشتم.
۶-در ابتدای سال 1389 به واسطه حضور مسئولان زیربط به تدریج این مسئولیت ها از عهده اینجانب خارج گردید و به آنان سپرده شد و در ادامه سمت مسئول دریافت نذورات دفتر حرم را عهده دار شدم.


5-دائم الحضور بودن در حرم حضرت شاهچراغ:
روزانه ۲ بار به صورت هنگام ورود و هنگام خروج  به حرم مطهر تشرف پیدا می کنم اما در تمام روز توجهم به حضرت احمد ابن موسی (علیهماالسلام) است  و هیچ وقت از خادم بودن حضرت احمد ابن موسی(علیهماالسلام) خسته نشده ام زیرا هر وقت به این مکان می آمدم شاد تر و خوشحال تر می بودم و بدانیم که هر انسانی به سمت ایمان برود و علاقه به خدا داشته باشد هیچ وقت خسته نمی شود و کار خطا انجام نمی دهد.
طی سالهای خدمت در حرم مطهر احمد ابن موسی شاهچراغ(علیهماالسلام)  از مرخصی استفاده نکردم مگربرای رفتن به سفرهایی همچون مکه، کربلا و مشهدمقدس و در این چند سال از ۸ ساعت تا ۲۲ ساعت به صورت روزانه به دلیل علاقه در خدمت حرم بوده ام.

کتاب خاطره بارگاه عشق(شاهچراغ) حاوی مجموعه خاطرات حاج عبدالرسول مرادی، که شامل سی حکایت از ایشان است به چاپ رسیده است.

وفات:
  در تاریخ 13 آذرماه 1403 در سن 86 سالگی دعوت حق را لبیک گفت.

محل دفن:

Image

Image

Image


شیراز حرم احمدبن موسی الکاظم علیهماالسلام زیر مناره جنوبی
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

6-مشاهد آثار مهدوی (منه السلام) در ۲ مکان از حرم شاهچراغ:

تشرف اول:

سردار حاج م. م می گوید
مرحوم حاج عبدالرسول مرادی برایم نقل نمود:
در محاذی بالاسر مبارک شاهچراغ که یک محراب کوچکی بود (در حدود چهل سال قبل برای توسیع محدوده بالاسر؛ تخریب گردید)

Image

دیدم حضرت صاحب الامر منه السلام در این محراب رو به ضریح شاهچراغ ایستاده و مشغول ترویح و قرائت ادعیه هستند.
سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
وأنهَى الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم وجعلنا الله من الموفقين بِخِدمته ونُصرته والاتصال بحضرته


تشرف دوم:

دومین مشهد اثر مهدوی منه السلام را که مرحوم مرادی برای سردار م معرفی و مکانش را نشان داده بود
در میان قوس سمت چپ بعد از ضریح مقدس حضرت شاهچراغ
(به محاذات سمت پایین پا و روبروی مبارک).

Image
حضرت صاحب الامر منه السلام را رویت نموده در حالیکه حضرتش مشغول به نماز در آن مکان بوده اند.
(در گذشته این قوس با دیواری محصور بوده و بعدا در توسیع حرم با بازگشایی درب رواق پایین پا؛ این دیوار هم برای سهولت رفت و امد زائران برداشته شده است.)
روی تصاویر این دو مکان مقدس مشخص گردیده است.

Image

سلام مختصر و مفصل بر حضرت مولا منه السلام
سلام الله على مولانا صاحب الأمر والعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله و قطع الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم و وفقنا الله للإتصال بحضرته و صُحبته مع رضايته، ونُصرته وخدمته


سپس افضل زيارات امام زمان عليه السلام
كه در سرداب مقدس خوانده مى شود
ان همه زيارت براى حضرت است
چرا اين زيارت معرفي و به آن حضرت زيارت شد؟
چون:
علاوه بر اينكه ماثور از حضرات است
حاوي بهترين مضامين در سلام و دعا براى حضرت
و توضيح وضعيت موالين در دوران غيبت
و دعاهايي كه براى حضرت و خودش مي كند
اين زيارت از نظر مضامين
ممتازترين زيارات حضرت است
چون که:
از حضرات ماثور بوده
و مي شود گفت حاوى بهترين مضامين سلامها و دعاها براى حضرت و خود متوسلين (در موضوع ارتباط با حضرت) است
بيان حال مواليان از خواص در فراق حضرت و براى ظهور است


اين زيارت در سرداب مقدس سامراء جزو آداب آن مي باشد:

اللّٰهُ أَكْبَرُ اللّٰهُ أَكْبَرُ اللّٰهُ أَكْبَرُ، لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَاللّٰهُ أَكْبَرُ وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هَدانا لِهَذا وَعَرَّفَنا أَوْلِياءَهُ وَأَعْداءَهُ، وَوَفَّقَنا
لِزِيارَةِ أَئِمَّتِنا، وَلَمْ يَجْعَلْنا مِنَ الْمُعانِدِينَ النَّاصِبِينَ، وَلَا مِنَ الْغُلاةِ الْمُفَوِّضِينَ، وَلَا مِنَ الْمُرْتابِينَ الْمُقَصِّرِينَ . السَّلامُ عَلَىٰ وَلِيِّ اللّٰهِ وَابْنِ أَوْلِيائِهِ، السَّلامُ عَلَى الْمُدَّخَرِلِكَرامَةِ أَوْلِياءِ اللّٰهِ وَبَوارِ أَعْدائِهِ، السَّلامُ
عَلَى النُّورِ الَّذِي أَرادَ أَهْلُ الْكُفْرِ إِطْفاءَهُ فَأَبَى اللّٰهُ إِلّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ بِكُرْهِهِمْ، وَأَيَّدَهُ بِالْحَيَاةِ حَتَّىٰ يُظْهِرَ عَلَىٰ يَدِهِ الْحَقَّ بِرَغْمِهِمْ، أَشْهَدُ أَنَّ اللّٰهَ اصْطَفَاكَ صَغِيراً، وَأَكْمَلَ لَكَ عُلُومَهُ كَبِيراً، وَأَنَّكَ حَيٌّ لَا تَمُوتُ
حَتّىٰ تُبْطِلَ الْجِبْتَ وَالطَّاغُوتَ؛ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ خُدَّامِهِ وَأَعْوانِهِ عَلَىٰ غَيْبَتِهِ وَنَأْيِهِ، و َاسْتُرْهُ سَتْراً عَزِيزاً، وَاجْعَلْ لَهُ مَعْقِلاً حَرِيزاً، وَاشْدُدِ اللّٰهُمَّ وَطْأَتَكَ عَلَىٰ مُعانِدِيهِ، وَاحْرُسْ مَوالِيَهُ وَزائِرِيهِ . اللّٰهُمَّ كَما
جَعَلْتَ قَلْبِي بِذِكْرِهِ مَعْمُوراً، فَاجْعَلْ سِلاحِي بِنُصْرَتِهِ مَشْهُوراً، وَ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَ لِقائِهِ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً، وَأَقْدَرْتَ بِهِ عَلَىٰ خَلِيقَتِكَ رَغْماً، فَابْعَثْنِي عِنْدَ خُرُوجِهِ ظاهِراً مِنْ حُفْرَتِي
مُؤْتَزِراً كَفَنِي حَتَّىٰ أُجاهِدَ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي الصَّفِّ الَّذِي أَثْنَيْتَ عَلَىٰ أَهْلِهِ فِي كِتابِكَ فَقُلْتَ: ﴿كَأَنَّهُمْ بُنْيٰانٌ مَرْصُوصٌ﴾. اللّٰهُمَّ طالَ الانْتِظارُ، وَشَمِتَ مِنَّا الْفُجَّارُ، وَصَعُبَ عَلَيْنَا الانْتِصارُ، اللّٰهُمَّ أَرِنا وَجْهَ وَلِيِّكَ
لْمَيْمُون؛ فِي حَياتِنا وَبَعْدَ الْمَنُونِ؛ اللّٰهُمَّ إِنِّي أَدِينُ لَكَ بِالرَّجْعَةِ بَيْنَ يَدَيْ صاحِبِ هٰذِهِ الْبُقْعَةِ (المشهد االمهدوي في سامراء)، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ، قَطَعْتُ فِي وُصْلَتِكَ الْخُلَّانَ، وَهَجَرْتُ
لِزِيارَتِكَ الْأَوْطانَ، وَأَخْفَيْتُ أَمْرِي عَنْ أَهْلِ الْبُلْدانِ، لِتَكُونَ شَفِيعاً عِنْدَ رَبِّكَ وَرَبِّي وَ إِلَىٰ آبائِكَ وَمَوالِيَّ فِي حُسْنِ التَّوْفِيقِ لِي، وَإِسْباغِ النِّعْمَةِ عَلَيَّ، وَسَوْقِ الْإِحْسانِ إِلَيَّ .اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
أَصْحابِ الْحَقِّ، وَقادَةِ الْخَلْقِ، وَاسْتَجِبْ مِنِّي مَا دَعَوْتُكَ، وَأَعْطِنِي مَا لَمْ أَنْطِقْ بِهِ فِي دُعائِي مِنْ صَلاحِ دِينِي وَدُنْيايَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.


ترویح مومنی که از آنها یاد شد
سر قبر ایشان سوره ملك +صلوات ده هزار +فاتحه + هفت سوره قدر تلاوت شد
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
najm155
 
پست ها : 83
تاريخ عضويت: چهارشنبه ژوئن 08, 2016 4:54 am

Re: مشهد اثر مهدوی منه السلام در شهر شیراز مدرسه علمیه خان

پستتوسط najm155 » شنبه دسامبر 27, 2025 5:32 pm

بسم الله الرحمان الرحیم
najm155
 
پست ها : 83
تاريخ عضويت: چهارشنبه ژوئن 08, 2016 4:54 am

Re: مشهد اثر مهدوی منه السلام در شهر شیراز مدرسه علمیه خان

پستتوسط najm155 » شنبه دسامبر 27, 2025 5:41 pm

مشهد آثار حجج الهی در ایران
۱ - شهر شیراز مشهد آثار مهدوی منه السلام در مدرسه علمیه خان _ کارگزار ناحیه مقدسه عبدالغفار خویی


2- ذكر و معرفى مرحوم عبدالغفار خويى نموده و وقايع او و مشاهد آثار مهدوى (منه السلام) مربوطه به ايشان در شيراز (مدرسه خان - كوه قبله - قبرستان درب سلم) برداخت و براى آن مرحوم ترويح می نماییم

3- لينك دانلود متن واقعه در مرسولات ياد مولا منه السلام
http://www.aelaa.net/Ersaal/5/yaademawl ... awlaa1.pdf

4- در اينجا نقل ديكرى ا زماجراى عبدالغفار خوئى را نشر مى دهيم كه به روايت مرحوم حاج قدرت الله لطيفى از ارادتمندان ناحيه مقدسه و از اصحاب تشرفات؛ بلكه از راه يافتكان به بلاد مستوره خواص ناحيه مقدسه است،
در اين روايت؛ ضمن حاوي بودن كليات روايت مشهور؛ جزئيات بيشتري از وقايع را نيز دارد، كه ذيلا مى خوانيد:
واقعه در اواخر دوره قاجار بوده و عبدالغفار در مواجهه با نواصب كردستان؛ هشت نفرشان را كشته
و بعد همان وقت شبانه فرار می کند و می گوید: یا صاحب الزمان خودم را به شما می سپارم و لباسهای سربازی خودش را هم تعویض میکند و لباس کهنه تنش می کند و توی کوهها و بیابانها که می آمد و المستغاث بک یا صاحب الزمان می گفته،
ناگهان می بیند آقایی به او رسید و می گوید عبد الغفار چرا اینقدر ناراحتی؟ عبدالغفار مشكلش را عرض مى كند.
آقا می فرمایند: برو شیراز پیش آقا شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم کار تو را اصلاح می کند.
شیخ جعفر محلاتی هم یکی از علماء بزرگ آن زمان بود که پدر مرحوم آشیخ بها الدین محلاتی که از مراجع تقلید بود و همین سال چهارم انقلاب به رحمت خدا رفت که در علی بن حمزه که یکی از اولادان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است طبق تاریخی که روی قبرش نوشته شده است او حدود ۶۰سال پیش به رحمت خدا رفته به هر حال آقا به او می فرمایند که
ناراحت نشو برو شیراز وقتی رفتی پیش آیت الله شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم
او به خود می آید و می بیند که در شیراز است
و می پرسد که منزل آشیخ جعفر محلاتی کجاست؟ مردم نشانش می دهند.
شیخ جعفر هم شب خواب می بیند که حالا خواب بوده یا در عالم بیداری بوده اینها رو دیگه الان نمی شود در موردش بحث بکنیم حضرت به او سفارش می کنند که جوانی بنام عبدالغفار می آید پیش تو وقتی آمد از او کاملا پذیرایی کن
و یک حجره ای در مدرسه به او بده تا او شروع کند به درس خواندن و بی نهایت از او مراقبت کن.
توضيح: از اين روايت معلوم مى شود مهمان حجره طلبه شدن مربوط به قبل از مراجعه به مرحوم محلاتى است.
شیخ صبح مواظب بوده که ببیند او می آید؟ و یک وقت می بیند که آمد و سلام کرد و می گوید اسمم عبدالغفار است.
می گوید برای چه آمده ای؟
جریان را تعریف میکند.
شیخ به او می گوید:
سِرِّ تو باید مخفی باشد و فقط من بدانم و شما ،
در مدرسه یک حجره ای به او می دهند و شهریه ای هم برایش معین می کنند و به سبک طلاب در می آید کتاب درس هم به او می دهند و جامع المقدمات را و می گویند که: شروع کن به درس خواندن
عبدالغفار هم شروع می کند به درس خواندن .
این سرباز جوان شش سالی که آنجا درس می خوانده و یک کمی پیشرفت می کند به لحاظ علمی ،
یک شب خادم آنجا که پیرمردی بوده مریض می شود و حالت تردد (تكرر رفتن به دستشويى) پیدا می کند و خوابش نمی برد و می بیند که حجره عبدالغفار روشن است و نوری غیر عادی است و این نور چراغ نیست که روشن است
تا یک ساعت یا یک ساعت و نیم به اذان می شود و می بیند که عبدالغفار لباسش را پوشیده و آمد پشت در مدرسه
و خادم هم طبق برنامه هر شب درب را قفل کرده بود و عبدالغفار رفت بلافاصله خادم پشت سر او آمد
و می بیند که در قفل است و او نیست!
و متعجب می شود که موضوع چیست؟ و بعد هم نزدیکی های طلوع آفتاب می بیند که او آمد و رفت در حجره اش
و این موضوع سبب می شود که مسئله را پیگیری کند
و هر شب بعد از ساعت ۲ نیمه شب بلند می شده
و خادم می دیده که بله این برنامه هر شب اوست و می آید پشت در و با اینکه درها قفل است این می رود بیرون و بعد نزدیکی طلوع آفتاب می آید.
یک روز می آید در حجره اش و می گوید عبدالغفار کجا می روی شبها ؟
می گوید سبب سؤالت چیست؟
می گوید باید بگویی اگر نگویی فریاد می زنم و سرّ تو را برای همه طلاب فاش می کنم….
عبد الغفار می گوید: می گویم اما اگر این سرّ مرا به کسی بگویی بلا فاصله هم کور می شوی و بعدش هم معلوم نیست به چه سرنوشتی مبتلا شوی آنوقت خودت را باید ملامت کنی
می گوید: نه قول می دهم که به کسی نگویم می گوید ساعت ۲ نیمه شب که می آیم به پشت در
آنجا من می روم محضر مولایم حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه و آنجا با اصحاب و انصارش نماز صبح را می خوانم
و آنجا مطالبی را از یاران امام عصر صلوات الله علیه درس می گیرم و تا طلوع آفتاب مى مانم و بعد می آیم
و این سِرّ مرا بجز آقای آشیخ جعفر محلاتی کس دیگری نمی داند
حالا تو هم که متوجه شدی و به تو گفتم شرطش این است که به کسی نگویی
پس به هر حال آن هم به کسی نمی گوید تا از دنیا می رود
بعد از چند سالی که آن هم نمی دانم چقدر طول می کشد
آقای سرباز از دنیا می رود
مرحوم آیت الله شیخ جعفر محلاتی می آید و علما را جمع می کند و تشیع خیلی آبرومندی از او می کنند
و خودش غسل می دهد و خودش کفن می کند و در قبرستان بزرگ شیعه (درب سلم) هم دفنش می کنند
و ماجرایش را روی سنگ قبرش می نویسند
لذا آنهایی که ایمان دارند و می دانند ، می روند از قبرش حاجت می گیرند.
 مرحوم حاج قدرت الله افزود:
غرض این است که این آقا یک همچنین آقای بزرگواری است ، ما با رفقا هروقت شیراز می رفتیمبه زيارت مرقد او نيز مى رفتيم.
این بار اما با یک اخلاص عجیبی رفتیم و حالم هم اون روز خیلی منقلب بود و یک جانمازی هم رفقا آورده بودند کنار قبرش انداختند
و بغل قبرش یک درخت توت خیلی بزرگی هم هست که توت هم داشت اتفاقا بچه ها و خانمها و زنها می آیند از آن توت به قصد شفا می خورند و خوب می شوند
و ما رفتیم آنجا و جانماز را پهن کردیم و دو رکعت نماز هدیه برایش خواندیم و صد تا هم ذکر دیگر برایش گفتیم
و از او خواستیم که در اون عالم ، ما که اینجا هر چه دعا می کنیم دعایمان به جایی نرسیده
تو اقلاً آنجا بیا و همت کن با اولیاء خدا و بندگان صالح خدا ، دعا کنید برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )
و بعد رفتم در سجده و شروع کردم صلوات فرستادن یک دفعه دیدم که روحش ظاهر شد
و به صدای بلند در گوشم گفت که
ما هم برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بسیار دعا می کنیم
و از جمله کسانی که در زمان ظهور حضرت رجعت می کنند و می آیند ، یکی از آنها من هستم
من می آیم رجعت می کنم در زمان ظهور مولا صاحب الزمان می آیم
و بشارت می دهم که خیلی خیلی ظهور حضرت مهدی علیه السلام نزدیک است ،

نكات تكميلى از روايات ديكراين واقعه:
5- عبدالغفار كفته: ابتدا از خوي فرار کردم و از مرز گذشتم و به کربلا رفتم، مدّتي در آنجا ماندم سپس در نجف اشرف و بعد در کاظمين و سامراء مدّتها بودم. روزي به فکر افتادم که به ايران برگردم و در مشهد کنار قبر مطهّر حضرت عليّ بن موسي الرّضا (عليه السّلام) بقيّه عمر را بمانم. جون نكران بازكشت به ايران بوده متوسل به حضرت شده ولي در راه به شيراز رسيدم كه شرحش در روايت مرحوم لطيفى قبلا نقل شده رخ مى دهد.

6- شخصيت درجه اول شيراز در زمان واقعه و آنكه حضرت عليه السلام عبدالغفار را به ارجاع مى دهند؛ مرحوم آقاي حاج شيخ محمّد حسين محلاّتي (جدّ مرحوم آية اللّه حاج شيخ بهاءالدّين محلاّتي) = يعني زمان واقعه يك نسل قبل بوده است

7- در نماز جماعت با حضرت در كوه قبله شيراز بنج نفر از شيراز هم شركت داشته اند كه از خواص حضرت بوده اند و بنج روز اين نماز صبح در آنجا بركزار مى شده است، و عبدالغفار كفته: و من بر اهل اين شهر خيلي متاءسّف بودم که چرا از اين همه جمعيّت فقط پنج نفر براي نماز پشت سر امام زمان (عليه السّلام) لياقت داشته و حاضر مي شوند.

8- متولي و خادم مدرسه شخصى بنام سيّد رنگرز بوده است.

9- عبدالغفار براى محل دفن خود وصيت كرده است كه درجايى دفن كنيد كه محل عبورمردم باشد مردم برايم طلب مغفرت كنند

10- يكي از علماء از شاكردان مرحوم مرجع آيت الله بروجردى مى كويد:
هروقت مشكلى بيدا مى كنم از قم سفرمى كنم مستقيم مى روم سرقبر عبدالغفار خوئى يك سوره ياسين مى خوانم
و بعدزيارات امامزادكان شاهجراغ و ميرسيد محمد وسيدعلاء الدين حسين؛ به قم برمى كردم،
بارها تجربه كرده ام به قم نرسيده مشكلم حل مى شود

رضوان الله عليهم اجمعين
najm155
 
پست ها : 83
تاريخ عضويت: چهارشنبه ژوئن 08, 2016 4:54 am

شیراز قبرستان دارالرحمه مشهد اثر مهدوی مزار شهید عبدالحمید ح

پستتوسط najm155 » سه شنبه دسامبر 30, 2025 11:04 am

بسم الله الرحمان الرحیم
najm155
 
پست ها : 83
تاريخ عضويت: چهارشنبه ژوئن 08, 2016 4:54 am

شیراز قبرستان دارالرحمه مشهد اثر مهدوی مزار شهید عبدالحمید ح

پستتوسط najm155 » سه شنبه دسامبر 30, 2025 11:19 am

مشهد اثر مهدوی منه السلام در شيراز - قبرستان دار الرحمة - قطعه شهدا - قسمت خيبر - رديف 16 - مرقد شهيد عبدالحميد حسينى
 براى موفق به عنايات و تشرفات متعدده مهدويه عليه السلام


مشهد اثر مهدوی منه السلام
در شيراز - قبرستان دار الرحمة - قطعه شهدا - قسمت خيبر - رديف 16 - مرقد شهيد عبدالحميد حسينى
 براى موفق به عنايات و تشرفات متعدده مهدويه عليه السلام

از آنجا كه شرح حال صاحب واقعه بيانش لازم بود
و بخاطر شمول بر نكات آموزنده سعى شد هرجه كاملترباشد
فلذا قدري مفصل شد
و از آنجا كه مطالب اين برنامه دو بخش دارد
يكى: شرح حال صاحب واقعه مشتمل بر تشرفات و عنايات مهدويه عليه السلام
ديكري: مطالب وقايع وصيت و شهادت و تشييع و تدفين و مشهد اثر مهدوى عليه السلام
و بهتر است كه شنوندكان و خوانندكان از نيمه اول مطالب و احوالات صاحب واقعه زودتر مطلع شوند تا در وقت بركزاري كه سريعا بيان مى شود آمادكى ذهنى و آشنايى با موجب ايجاد اين مشهد اثر مهدوى عليه السلام فراهم و اذهان براى دريافت مطالب بخش دوم آماده شده باشد

نام صاحب واقعه: "عبد الحميد فدايي امام زمان عليه السلام[/color]

تذكرمهم
قبل از شروع بیان مطالب بخش اول (شرح احوال صاحب واقعه)
این تذکر کلی است و ربطی به احوال و ماجرای این صاحب واقعه ندارد:


امدادات وعنايات مهدوى منه السلام به اشخاص برحسب موارد؛ متفاوت است
برخى بخاطر اضطرارشان است ولو عملشان قبل امداد به ايشان صحيح نبوده  
مثلا
در ميان راه در سفر حج در محلي خوايبده و كاروان رفته اند و او دربيابان تنها مانده مضطر شده  و از شدت حال به حضرت متوسل شده و در نتيجه مورد عنايت قراركرفته است اين امداد به معناى تاييد غفلت ان شخص و از كاروان جاماندنش نمي شود

يا انجه درواقعه شيخ اسماعيل نمازي در بيابان عربستان ذكر شده كه راننده نابلد مسير؛ از قطار اتوبوسهاى داراى راهنما جدا شده، و دركويرعربستان جند روز سركردان شده اند و مشرف به موت شده بودند، و در اثر توسل به حضرتش؛ مورد عنايات مهدوي عليه السلام قرار كرفته بودند

يا وقايعي كه رزمندكان داشته اند در شرايط سخت افتاده اند؛
كه جه بسا عاملش بي تدبيري فرمانده يا قراركاه عالي بوده
كه بدون لحاظ  همه جوانب و رعايت شرايط لازم؛  كروهي را براى عمليات در جايي وارد عمل نموده اند
و افراد بسيارى شهيد و بعضا سخت مجروح شده ووو
بعد با توسل و يا حتى بي توسل؛ مورد عنايت الهى قرار كرفته اند؛

اين عنايات بخاطرخلوص و مظلوميت ان افراد رزمنده بوده؛
نه تاييد جنك يا عمليات يا فرماندهان عالى؛
كه خودشان هم اعتراف كرده اند
برخي تصميمات سياسي بالادست و فرماندهى كل در منطقه غيرموفق؛ علتش بوده؛
و هزاران نفر را به كشتن و معلوليت و اسارت داده،
و درحقيقت از حال و هواي مردم مؤمن و عشقشان به كربلا؛ سوء استفاده شده است

عنايت حضرت به رزمندكان شيعه؛ به ملاحظه اين بوده كه
شيعياتي با اخلاص و فداكاري؛ (به هر علت) در اضطرار افتاده اند؛
نه تاييد ان فرمانده
و نه ان عمليات
و نه فرمان عمليات در آن منطقه
و نه
و نه
وووو

اين تذكر براى اين است كه كسى وجود اين رزمندكان متوسل به حضرت امام زمان عليه السلام
و رخداد وقايع متعدده تشرفات و امدادات مهدوى عليه السلام در جبهه ها را
به معنى تاييد جزئيات وقايع آن مناطق و تصميمات سران جنك تصور نكند

------------------
معرفي شهيد عبدالحميد:      
1- شهید عبدالحمید حسینی، در سال ۱۳۴۱ هـ.ش؛ در شیراز دریک خانواده مذهبی متولد شد،
او گرم و صمیمی چشم به جهان گشود.

Image

فرزند اول و شمع محفل خانواده بود .

2- خواهر شهيد نقل كرده است:
مادر بزرگم می گفت وقتی عبدالحمید کوچک بود به تعزیه بردمش؛
از آن زمان هر موقع می خواست بازی کند می گفت
من علی اکبرم، من علی اصغرم و خودش را توی بغلم می انداخت به حالت كسى كه تيرخورده
و می گفت من تیر توی حلقومم خورده، من شهیدم و آب حوض را به آسمان می رخت و می گفت این خون منه.

3- شروع فعالیت انقلابى عبدالحمید از نوجوانى و سال ۵۶ مصادف با شهادت آيت الله سید مصطفی خمینی بود.

مادرش نقل كرده: كه عبدالحميد از همان اول نوجونى جوانى اهل تهجد و نماز شب بوده است

4- پدر عبدالحميد بنّا بوده است و شهید تابستانها با او سر کار می رفته و کارگری می کرده است.

5- این شهید عزیز عاشق امام زمان بود وهربار هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می شنید
 به عنوان احترام بلند می شد و دست روى سرش مي كذارد
(طبق توصيه و سيره امام رضا عليه السلام)
و سلام به حضرت و دعاى براى فرج حضرتش مى نمود
و خلاصه ارادت خاصی به آن حضرت داشت

6- این شهید همیشه توصیه می کرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین للمهدی و المنتظرین للمهدی(عجل اللته تعالى فرجه)»

7- پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد
https://s2.picofile.com/file/7187621391/1.jpg

8- بخاطرهوش و اموزشها و مهارتهايش
درفرماندهى نظامى نيروها رشد سريع داشت
و در وقت شهادت معاون فرمانده كَردان بود

9- در ايام فتنه منافقين و هجمات تروريستى آنها
دردفع آنها دركيرى نظامى داشته و مجروح هم شده بود

9- منافقین لیستی از ترور اماده کرده بودند که ظاهرا نام شهید هم در ان بوده است (بخاطر مقاومت و مبارزه اش بامنافقين).

10- و مدتی بعد (در همان ايام حملات تروريستى مناققين)
محافظ آيت الله سید علی ‌اصغر دستغیب (خواهرزاده شهيد دستغيب) شد.

11- در سال ۶۰ به جبهه رفت

12- مهرماه سال ۶۰ در فتح آبادان عملیات ثامن الحجج شرکت کرد.

13- اولین نامه اش به خانواده از جبهه فقط چند خط سلام و احوالپرسی بود
و مابقی همه مناجات با امام زمان عليه السلام بود
«آقاجان امشب (فتح آبادان) این تو بودی که جنگیدی؛ ما نبودیم-
این شمشیر برنده تو بود که جنگید ما نبودیم…..»
و در آخر نامه اش می نویسد
پاسدار فدایی اسلام عبدالحمید حسینی.

14- آیت الله سید علی اصغر دستغیب كه از نزديك او را مى شناختند
و آن شهيد قبل از دوران رفتن به جبهه با ايشان مصاحبت داشت (بخاطرامور حفاظتى)
درباره او جنين كفته اند
شهید عبدالحمید حسینی حدود سه سال محافظ من بود. وی که عضو رسمی سپاه شیراز بود،
در نزدیکی مسجدالجواد (علیه السلام) در منطقه هفت تنان شیراز ساکن بود.
ایشان حالات معنوی خاصی داشت
و به خصوص با امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خیلی مانوس بود.
به خاطر دارم وقتی برای مرخصی از جبهه به شهر آمده بود
 سخنانی در مسجد درباره توجه و عنایات خاص امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) به جبهه ها و رزمندگان برای مردم بیان کرد که همه  را مجذوب خود نمود.
 از جمله می گفت من این را مطمئن هستم آقا می آیند و رزمندگان تشنه ما را به هنگام شهادت سیراب می کنند

15- همجنين دوستانش درباره او نقل كرده اند:
ارتباط قلبی اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود
و می گفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی دارند.

16- از مطالب ديكرى كه دوستانش نقل كرده اند كه
درباره حضرت و امدادشان به رزمندكان بيان مي كرد:
شهيد عبد الحميد درباره امدادات مهدوي عليه السلام كفته است:
صحنه ای را برایتان بگویم از یک کربلای جدید
از لحظه ای که مهدی علیه السلام به بالین بچه ها می آید
و آنها را در آغوش می گیرد (تشبيه رفتارامام حسين عليه السلام با اصحاب)
و آب به دهان آنها می دهد

17- یکی از گروهان هایی که در دزفول به دشمن حمله کرده بودند
در آن منطقه مجبور می شوند که به عقب برگردند
در راه یک ترکش به شقیقه فرمانده گروهان می خورد
و چون قدرت ترکش خیلی نبود فقط بینایی اش را از دست می دهد
و در همین حال یک پایش روی مین رفته و قطع میشود
آخر از همه که بچه های گروه شناسایی برگشته بودند می گفتند
دیدیم داخل دشت یک  کیلومتر مانده به خاکریز خودمان؛ صدای ناله می آید
صدای یک نفر که می گوید: بزرگوار آقا کجا رفتی؟!

توضيح: بيشوند {بزرگوار} لفظى است كه شيرازيها دروقت خطاب به شخص خيلي محترم بكار مى برند (به حالت خطابى) و اين غير از كاربرد توصيفىمثل درجمله زير آنست

نزدیک که رفتیم گفتیم: فلانی! چرا اینجا نشسته ای؟
گفت: آقای بزرگواری آمد،
عبدالحميد مي كويد دیدم که ما را نمی شناسد
فهمیدم که چشمانش را از دست داده
بعد از این که با او مقداری صحبت کردم
گفت که من پایم روی مین رفت و یک ترکش هم به گیجگاهم برخورد کرد و نابینا شدم
آن لحظه ای که فکر می کردم الان است که به شهادت برسم،
می گفت: که شدیدا تشنه بودم و در گلویم احساس خفگی می کردم،
در همان حال یک دلشکستگی در من به وجود آمد
از خدا خواستم که مهدی را ببینم و برم.(ازدنيا)
چشمانم نمی دید،
ولی یک لحظه احساس کردم یک دست مانند حریر روی چشمانم، صورتم و بدنم کشید،
 یک جام آب به من داد
و به من سلام کرد با صوتی که در این دنیا نشنیده بودم
جواب سلام را دادم و از آن آب خوردم.
ایشان زیر بغل مرا گرفت و من را از زمین برداشت.
حس کردم مقدار زیادی از زمین بلند شده ام
می دانستم که این من نیستم که راه میروم.
چون یک پایم را از دست داده بودم.
مقدار زیادی من را آورد و روی زمین گذاشت...
و گفت اینجا بشین و کمی صبر کن,,,,
تا الان که شما آمدید (منظور عبدالحميد و دوستانش).

18- و برخى از اين وقايع ديكر مربوط به خود عبدالحميد بوده كه بنا به روحيه كتمان كه داشت؛ به اسم ديكران نقل كرده است
نقل تشرفاتی ذیگر از زبان خود شهید= که نگفته است خودم دیده ام و گفته یکی از برادران اینگونه نقل کرده است
عبدالحمید در یکی از مرخصی هایش که به شیراز می آید برای دوستانش این گونه تعریف می‌کند:
« در یکی از عملیات‌های کردستان
بچه‌ها در یک جای دره مانندی محاصره شده بودند؛
یک تعداد شهید و تعدادی هم زنده مانده بودند.
سه روز در محاصره بودند.
اصلاً نمی‌توانستند حرکت کنند
دشمن به آنها اشراف داشت و در تير رس بودند
با هر حرکتی به رگبار بسته می‌شدند؛
از شدت عطش و كرسنكى و نداشتن آب و خوراك
خارها را از زمین در می‌آورند و توی دهانشان می‌گذاشتند (مى مكيدند) تا زنده بمانند.
در همین حین یکی از بچه‌ها می‌نشیند ویک مشت خاک را برمی‌دارد و آن را دست به دست می‌کند
(از این دست به آن دست و از آن دست به این دست)
و می‌گوید آقا امام زمان قربونت بروم
مگر نگفتی اگر یاریم کنید، یاریتان می‌کنم،
مگر خدا نگفته ان تنصرالله ینصرکم …..
و با یک حال معنوی خوبی با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) رابطه برقرار می‌کند.
همه تعجب می‌کنند! چی شد؟ این نشست اما صدای تیر نیامد، طبق شرايط اين سه روزه بايد دشمنفورا آنها را به ركبار مى بست
اول پیش خودشان فکر می‌کنند حتماً دشمن گذاشته اینها احساس خستگی کنند، حرکت کنند و همه را به رگبار ببندد یا زنده بگیردشان.
این آقا اول سینه خیز می‌رود بعد بلند میشود و به بچه ها می‌گوید
اگر من را زدند که خوب؛ يعنى عراقی‌ها هستند
ولی اگر نزدند شما هم بیاید.
و از این صخره به آن صخره بالا می‌رود
و بعد می‌بیند كويا قرار نیست تیری شلیک بشود،
می‌آید بالا
این دره دو تا دهنه داشت،
تانک‌های عراقی به شکل اریب ایستاده بودند
و لوله‌های تانکشان را به طرف داخل کوه تا آنجایی که می‌شد آورده اند پایین (برخلاف حالت جنكى و تهاجمى)
- شهید عبدالحمید در سخنرانی‌اش این جوری می‌گوید
وقتی سر تانک را باز کردیم دیدیم: آدم‌های داخل تانک مرده اند!!!
ولی خفه نشده اند،!!!
تیر و ترکش هم نخورده اند!!!
ولی گویی با خط کش، یک خطی، از وسط آنها را به دو نصف کرده!!!
و آنجا آن راوى (كه خود عبدالحميد بوده) سجده می‌کنه و قلبش محکم‌تر می شه»

دوستانش مى كويند:
بعدها ما متوجه شدیم خودش بوده ولی در سخنرانی اش گفته بود یکی از بچه‌ها.

19- مناجاتی از شهید با امام زمان«عجل الله تعالی فرجه»
سلام بر مهدی منجی انسانها:
ای آقایم ای سرورم ای رهبرم وای امیدم آقا جان
خود بهتر میدانی که جز تو امیدی ندارم و جز به تو دل نبسته ام .
آقاجان آن شب در حمله (شكستن حصر آبادان) تورا دیدم .
آقا من عاشقم .
 آقا من گم کرده دارم .
آقایم مولایم تو را به جان خودت، تو را به ناله های زینب
بار ديگر بگذار تا تو را ببینم
دعایم این ست که خدایا تا مهدی را (باز) ندیده ام  مرا  از دنیا مبر .
آقایم مولایم خدا شاهد است در آزاد سازی آبادان ما نبودیم که جنگیدیم . تو بودی آقا.
آقا با چه رویی تو را صدا کنم
وبا کدامین آبرو تو را بخوانم .
ای منجی صبحدم تا انقلابت وتا قیامت، خمینی را برای ما و عباد صالح خدا نگهدار…

ادامه مطالب (بخش دوم)
وصيت و شهادت و تشييع و تدفين و مشهد آثار مهدوى عليه السلام
در زيارت اونلاين = عصر عاشورا ساعت 17 = بيان شد

بخش دوم

محل دففن خود را قبل از شهادت مى دانست و نشان داده بود

20- تعیین موضع قبر توسط خود شهید براى دوستان = بنج ماه قبل شهادت
یکی از دوستان سيد عبدالحميد نقل می‌کند،
در مراسم هفتمِ شهید فرهاد شاهچراغی، به همراه عبدالحمید به دارالرحمه رفته بودیم.
عبدالحمید به جایی اشاره کرد و همان جا نشست.
 با دست خاک‌های آن محل را صاف کرد
و با انگشت روی آن نوشت:
مدفـــن پاسدار شهیــــــد، فدایی امام زمان – عبدالحمید حسینــــی.
پنج ماه بعد وقتی پیکر شهیدش از عملیات بیت المقدس؟؟؟؟ بازگشت،
پدر شهید علی خضری دوست صمیمی عبدالحمید درخواست کرد که
 قبر ایشان را بالای سر فرزند او بکنیم و آنجا دفن کنیم.
قبـــر اول که کنده شد، به آب رسید!!!.
قبـــر دیگری کندند، آن هم به آب رسید و پر آب شد!!!
و بالاخره قبر ایشان در همان نقطه‌ای که خودش اشاره کرده بود آماده شد.
بی آنکه ما به کسی از این پیش گویی چیزی گفته باشیم.

21- اشاره به مدفن خود براى خانواده = جهار ماه و نيم قبل از شهادت
خواهر شهيد اين خاطره را روايت كرده است:
روز مراسم هفتم شهادت آیت الله سيد عبدالحسسن دستغیب، شهید محراب (هفتم = 27هفتم = آذر ۱۳۶۰) (حدود 4 ماه و 15 روز قبل شهادت عبدالحميد)
همین جایی که الان قبر عبدالحمید است؛ یک تابلو سبز بود، که روي آن نوشته بود:
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما.
حمید را دیدم که با چوب روی زمین چیزی می نویسد
جلو رفتم، نوشته بود:
فدایی امام زمان (عج) پاسدارشهید عبدالحمید حسینی!!!
من و مادرم بودیم و من با شوخی به کمرش زدم و گفتم:
جا رزرو می کنی؟
اول برادریت را ثابت کن.

22- حالا اين عبدالحميد براى شهادتش و مراسم تشييع و تدفنش برنامه اى تدارك ديده است

23- تعیین زمان و ساعت تدفین توسط شهید
خجالت می کشم وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شبانه خاک کردند من روز خاک بشم.

نقل دوستانش درباره وصيت يكماه قبل شهادتش
عبدالحمید در آخرین باری که به شیراز آمده بود
به حاج آقا(سید علی اصغر) دستغیب وصیت کرده بود :
من جمعــــه صبـــح، ساعت ۴شهیــــــد می‌شوم!!!. (اين جمله را در تماستلفني جند روز قبل شهادت كفته بود كه اينجا همراه با وصيت يكماه قبل شهادت نقل شده)
جنازه من را برای شما می‌آورند،
مرا شبانــــــه( دقیقا ساعت ۹ شب) تشییع کنید.
وقتی جسد من به شیراز رسید خواستید مرا دفن کنید مرا در ساعت 9 شب دفن نمایید.
او سپس اسم تعدادی را ذکر نموده "و تاکید کرده بود که اینها حتما در موقع دفن من "باید" حضور داشته باشند و مرا دفن کنند "
که آیت الله علی اصغر دستغیب (که شهید مدتی محافظ او بود ) جزو این افراد بودند.

آخرین باری که به جبهه رفت
و مادرش می خواست از زیر قرآن ردش کند، گفت:
مادر دستت را روی قرآن بگذار و قسم بخور که آن چیزی را که من می خواهم برايم انجام مي دهي
و مادر چون دل رحم و مهربان است ، قسم می خورد که هر چی بخواهد براش انجام بدهد.
بعد که مادر قسم می خورد،
عبدالحمید می گوید مادر خواهش می کنم به وصیت من عمل کنید
و من را شبانه به خاک بسپارید.
مادر هم می گوید خدا نکند که تو شهید بشوی،
بعدشم مگر اعدامی هستی که شب تو را خاک کنند.
(آن وقتها اعدامیها را شب خاک می کردند)
عبدالحمید می گوید مادر من

تاكيد تلفنى انجام وصيت جند روزقبل شهادت

آيت الله حاج سيدعلى اصغر دستغيب:
ایشان در آخرین مرحله ای که با من تماس داشتند
در وصیت شفاهی به من نام 9 نفر از جمله این جانب، پدرش (بهمن حسينى)، آقای مینایی،، (علی مردانی، حبیب روزی طلب و جند نفر دیگر ) که اسامی شان را به خاطر ندارم ذکر کرد

خواهرشهيد
 آخرین بار ۲۰ و ۲۱ فرودین ماه 1361 ش بود که عبدالحميد به جبهه رفت
حدود یک ماهی (بيست روز) می شد به جبهه باز گشته بود (جند روزقبل شهادت) که
به خانۀ آقای آیت الله سید علی اصغر دستغیب، که سه سال محافظ ایشان بود، تماس گرفته
و روى وصیتش تاكيد می کند:
من جمعــــه صبـــح، ساعت ۴ شهیــــــد می شوم.
جنازه من را برای شما می آورند،
مرا شبانــــــه ( دقیقا ساعت ۹ شب) تشییع کنید.
به غیر از پدر و مادرم و هفت نفر از بچه های سپاه که اسمشان را گفته بود،
کسی جز اينها در مراسم من نباشد.
می خواست تشییع جنازه اش مثل حضرت زهـــــــرا(س) غریبانه باشد.

وصيت نامه مكتوب كه در جيب لباسش يافت شده
خواهر شهيد
و در وصیتنامه خود وصیت کرده که درجيب شهيد همبوده بخط خودش نوشته بود ".....نفر در تشیع جنازه من شرکت بکنند:"
1-پدرم  2-جناب علی اصغر دستغیب  3-علی مردانی 4-مجتبی مینایی فر 5 -حبیب روزی طلب (كه طلبه بود و بعد دامادشان شد و در 1365 شهيد شد) و به غیر از پدر و مادرم و ... نفر از بچه های سپاه که اسمشان را گفته بود؛، کسی در مراسم من نباشد. می خواست تشییع جنازه اش مثل حضرت زهـــــــرا(سلام الله عليها) غریبانه باشد. شب مرا دفن کنید، ساعت 9 شب. حتما
برایم دعا کنید...
و بر قبرم بنویسید پاسدار فدایی امام زمان.

24- نحوه جراحت موجب شهادت:
از قول خواهر شهید:
از کودکی دست در آب‌ حوض می‌کرد و آب را به آسمان می‌پاشید و می‌گفت:
« من دوست دارم مثل حضرت علی اصغر (ع) شهید شوم»
به آرزویش هم رسید. ترکش به حنجره ایشان خورده و زخم بزرگی روی گردن ایشان ایجاد کرده بود.

25- شهادت
وسر انجام درتاریخ سیزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱در عملیات بیت المقدس بعد از مرحله دوم در ناحيه فکه
آن طوری که خودش دوست داشت «با تنی تب دار، لبی تشنه و ترکشی که در حلقومش خورده بود» شهید شد.

26-- نحوه اجراى مراسم تشييع و تدفين
به نقل از دوستان شهيد:
 وقتی خبر شهادت او به شیراز رسید، من هیچ تعجبی نکردم چون واقعا مستحق شهادت بود.
هنوز پیکر شهید به شیراز نیامده بود که ما مشغول تدارک دفن ایشان شدیم.
 با چند تن از دوستان به خانواده شهید سری زدیم. وصیت نامه ایشان را که منتشر کرده بودند برای ما قرائت کردند.
جسد که به شیراز رسید در سردخانه بیمارستان ارتش نگهداری شد
برای این که به وصیت نامه عبدالحمید دقیقا عمل کنیم
نزدیک  غروب با چند تن از دوستان به بیمارستان رفتیم
و جسد او را تحویل گرفتیم  
و قبل از ساغت 9 به قبرستان دارالرحمه شیراز (قطعه شهدا) بردیم.

27- سخت بودن عمل به وصيت:  
روايت خانواده:
خیلی برای همه سخت بود، همه مخالفت کردند که حمید را شبانه خاک کنیم
زنگ زدیم قم،به آقای مشکینی گفتیم شهیدی است که این طور وصیت کرده، گفتند:
«حتماً به وصیتش عمل کنید قطعاً یک رابطه بین این شهید و این وصیتی که کرده وجود دارد،
یک رمز و رازی بین خودش و حضرت زهرا (س) بوده».

28- برنامه تشيع و نماز بر شهيد
خواهر شهيد:
تعداد زیادی از اهالی شیراز برای تشیع شهید آمده بودند.
اما تشييع با حشور تعداد محدود كمتر از10نفر:
تشیيعش همانگونه که دوست داشت، غريبانه  تعداد معيني كه كفته بود

دوست شهيد:
پس از خواندن نماز شهید، با شركت همه جمعيت حاضربراى بدرقه شهيد
به احترام وصیت شهید، (به حضور 9 نفره در تدفين)
مردم در فاصله ای از قبر شهید توقف کردند

چون نام من و آن چند نفر در وصیت شفاهی شهید نیامده بود
جسد شهید را در محدوده ای که بنا بود در آنجا دفن شود گذاشتیم
و حدود بیست متر از آن فاصله گرفتیم
تا کسانی که برای دفن دعوت شده بودند و اسامی آنها در وصیت بود شهید را دفن کنند.

29- واقعه نورانى در وقت دفن:
به روايت دوست شهيد كه ناظر از دور بوده است:
زمانی که قبر آماده شد
و جسد شهید را به داخل فبر سرازیر می کردند
و من از دور شاهد این صحنه بودم = حال عجیبی پیدا کردم.
احساس می کردم حادثه عجیبی در حال اتفاق افتادن است که برای من بی سابقه بود.
به عبارت دیگر می شود گفت منتظر وقوع حادثه ای بودیم که کیفیت و نحوه وقوع آن برایمان قابل پیش بینی نبود.
حادثه این بود که تا جسد شهید از تابوت برداشته شد و به داخل قبر سرازیر گردید
ناگهان نور سبز رنگ خیلی شدیدی را در اطراف جسد شهید دیدم که با جسد به داخل قبر سرازیر می شد.
با دیدن این نور سبز رنگ؛ از خود بی خود شدم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاده و دارد می افتد.
نمی دانم چه مدت در این حال بودم که به هوش آمدم.
تعداد محدودی که به پانزده نمی رسیدند همه شاهد وقوع این حادثه از دور بودند.

و به قول یکی از  دوستان ديكرش  
او هم که از دور نظاره گر این تشیع جنازه بوده براى او
حضور امام زمان عليه السلام در گرفتن تابوت آن شهید و گذاشتن آن در قبر کاملا مشهود بوده،

و حالا اصل خاطره را به زبان خود  اين دوست شهید بیان می کنیم:
از اینکه من جزء آن چند نفر نبودم غبطه می خوردم
و جهت رعایت وصیتش دورادور در مراسم شرکت می کردم.
فضای مراسم طوری دیگر به نظرم آمد.
حضرت زهرا را بین خود و خدا واسطه نمودم
و خدا را قسم دادم که اگر موضوع خاصی در این مکان وجود دارد من بدانم.

تشییع کنندگان (نهايى = 7 نفر، از 9 نفر جون 2 نفر داخل قبر بودند براى تدفين) فقط چند قدم مانده به قبر
تابوت شهید را از زمین بلند کردند و تا محل قبر تشییع نمودند.
هنوز یکی دو قدم از تشیيع نگذشته بود که
یکی از دوستانم (از نظاره كنندكان از دور) به حالت گریه و غیر عادی شخصی را به دنبال من فرستاد
تا به نزد او بروم.
خود را به او رساندم
به من گفت: بیا که من دارم می بینم .
گفتم چه می بینی؟
گفت : امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را می بینم جلو تابوت رو گرفته و با تشییع کنندگان می آید.
تقریبا دیگر به بالای سر قبر محل دفن رسیده بود.
وقتی تابوت را روی زمین گذاشتند باز گفتم دیگه چه می بینی؟
گفت حضرت در کنار تابوت ایستاده.
 در آن هنگام جنازه شهید بزرگوار را به داخل قبر انتقال دادند
در حالی که بدر شهيد و حاج آقا (سيدعلى اصغر) دستغیب به داخل قبر رفته بود
 تا آن شهید گرانقدر را در قبر بگذارند و برای او تلقین بخوانند
وقتی که جنازه آن شهید عزیز را درقبر گذاشتند
گفتم هنوز آقا را می بینی؟
گفتند خیر دیگر نمی بینم
به او گفتم که اگر صلاح  می دانی به آقای (سيدعلى اصغر) دستغیب موضوع را بگویم.
ایشان گفت: اشکالی ندارد ولی نگویید چه کسی دیده
 من فورا به طرف آقای (سيدعلى اصغر) دستغیب رفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم
 و از ایشان خواستم دعای فرج را همگی با هم در حضور ایشان بخوانیم
آقا (سيدعلى اصغر) دستغیب قبول نمودند و از قبر بیرون آمد
و همگی دعای فرج را با هم خواندیم
و انگار (امام زمان عليه السلام) از من می خواستند که مطلب را برای جمع حاضر بیان کنم.
امر ایشان را اطاعت نمودم. (اعلام حضور حضرت براى 9 نفر)

هم آنها كه جلوى تابوت را كرفته بودند هم حاجاقاى دستغيب كه از داخل قبر تابوت را دريافت كرده بودن
هيجكدام وزنى براى تابوت احساس نكرده بودند
 با اينكه شهيد تنومند بوده و تابوت قبل از اين صحنه سنكين بوده
كه دلالت بر اين داشته كه تابوت را كسي ديكر(كه شخصا براى عموم غير قابل رؤيت بوده) كرفته و داخل قبر نموده است

آيت الله حاج سيدعلى اصغر دستغيب درباره آن لحظه نورانى بيان كرده اند:
 وقتی با عده ای که برای مراسم دفن آمده بودند نماز شهید را خواندیم
همه به جز این 9 نفر طبق وصیت نامه از قبر فاصله گرفتند
و از دور شاهد دفن ایشان شدند.
من ابتدا به داخل قبر رفتم و لحظاتی در آن خوابیدم و برای ایشان دعا کردم.
سپس برخاستم و در قبر ایستادم تا از پدر ایشان و چند نفر دیگر که جسد شهید را به داخل قبر سرازیر می کردند
جسد را تحویل بگیرم و درون قبر قرار دهم.
وقتی پیکر شهید به من سپرده شد خدا شاهد است هیچ احساس وزنی از این جسد نکردم.
پیکر شهید خیلی سبک بود و گویی در حالت بی وزنی قرار دارد.
در همین لحظه که غرق در این واقعه عجیب بودم ناگهان صدای فریاد آقای (ا.ع) را شنیدم که
با صدای بلند نام امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را صدا می کرد.
ایشان بعد به من گفت در همان لحظه که پیکر شهید را به دست شما دادند
من به چشم خود دیدم آقایی نورانی (که علائم خاصی را از ایشان ذکر می کرد) وارد قبر شد
و جسد را تحویل گرفت و داخل قبر گذاشت.
لذا من بی اختیار نام امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) را فریاد زدم.
در آن لحظه به خود من هم حالت معنوی عجیبی دست داد که
پس از آن و تا هم اکنون هرگز نظیر آن جذبه معنوی را در خود احساس نکردم.
وقتی متوجه این حضور نورانی و مقدس شدم همان طور که در قبر ایستاده بودم
به افرادی که بالا و اطراف قبر ایستاده بودند گفتم
همه با هم دعای فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بخوانند.
سپس صورت شهید را در قبر باز کردم و بر روی خاک لحد قرار دادم.
چهره شهید خیلی نورانی بود و به خوبی محل اصابت ترکش به گلوی او پیدا بود.
آن طور که شنیده ام عده ای که پی به ابن مساله برده و می برند
بر سر مزار این شهید در دارالرحمه شیراز می روند و
برای برآورده شدن حاجات خویش به این شهید متوسل می شوند.

0- اتفاق جالب
هنگامی که ایشان را در قبر گذاشتند و گلباران کردند.
یک غنچه، از گل‌ها وارد این حفره (زخم دركلو) شده و به خون شهید آغشته شد.
آقای دستغیب وقتی این شاخه گل را از زخم خارج کردند، خون تازه از محل زخم جاری شد.
ایشان آن شاخه گل خون آلود را با خود به منزل برده و در آب گذاشتند.
عجیب اینكه؛ گل تا روز چهلم شهید تازه و با طراوت ماند.
بعد از مراسم چهلم، ناگهان پژمرد و خشک شد.

31- نتيجتا
ظاهرا تنها عده كمى از آن جمع 9 نفره متوجه حضور حضرت شده بودند
برخي درك حضور با انقلاب حال يا حالت معنوى فوق العاده
برخى رؤيت نور
برخى دبدار شخص حضرت
آنها كه ديده بودند  مطالب را براى همان جمع و بدرقه كنندكان دورادور ابستاده بيان كرده بودند
و بعضا حتى در مصاحبه با محقق كتاب داستانى درباره شهيد هم صريحا و به وضوح بيان كرده بودند
اما در ادامه فشارهايى از ناحيه كمنام كه عنوان سربازى حضرت براى خودشان انحصارى مى دانند
يا آن افراد بشت منقطع از جامعه و غير قابل دسترس شدند،
و يا عليرغم مصاحبه صريح؛ ناجار به انكار صريح واقعه نورانى و تشرف شدند
بطوريكه محقق كتاب؛ به ذهنش مى رسد كه نكند اينها ناشى از شاخ و برك دادن هاى افراد در نقل بواسطه باشد
كه واقعه اى غير طبيعى رخ مى دهد
و درروزى كه قبرستان و محل قبر شهيد خلوت بوده آن نويسنده مى رود سر قبر شهيد و كسى از رفتن او قبلا خبر نداشته
ناكهان (ا.ع) يكي از دونفر شاهد تشرف و مصاحبه كننده واقعه نورانى بوده ناكهان سر رسيده و به او مى كويد
آن راوى ديكرواقعه نورانى (ك.د) كه انكارش را شهرت داده بودند بيام داده كه
واقعه صحيح است و اتفاق افتاده
و كأنه به انكار توجهى نكند!!!  
و نوسنده می گوید این شاید نشانه ای از شهید برای من بود که
آقاى ا.ع را که یکبار بیشتر ندیده بودمآن هم فقط برای مصاحبه؛
اما یکباره انجا سر مزار بیاید و این تذکر را بدهد.
نویسنده گفت مصاحبه هایی با (ا.ع) و (ك.د) دارد
(كه حاكى از وقوع واقعه نورانى و تشريف فرمائى حضرت است)
اما اجازه ندارد در اختیار کسی بگذارد      

32- خلاصه
تدفين او شب هنگام و با فقط حضور جند نفر
شبيه به واقعه حضرت زهراء (سلام الله عليها) برگزار شد.
و تنها 10 نفر؛  شهید عزیز را به خاک سپردند.
كه جزو اين 10 نفر حضرت صاحب الامر عليه السلام بودند
و شخصا جلوى تابوت او را در تشييع نهايى كرفته و تا قبر رسانده
و حضرتش شخصا بيكر او را به داخل قبربرده و در قبر كذاشتند

33- نكته:
اينكه حضرتش براى دفن عبدالحميد تشريف فرما شدند و او را دفن كردند
خود نشانه اى ديكر از ارتباط عميق آن شهيد با حضرتش درزمان حيات و تشرفات متعدده اوست

34- از مجموع توضيحات شاهدان معتبر واقعه بدست مى آيد كه
مرقد شهيد عبدالحميد حسينى فرزند بهمن در قطعه شهداء قسمت خيبر
از مشاهدآثار مهدوى منه السلام است

35- آدرس مرقد اين شهيد
و مشهد اثر مهدوى منه السلام مربوطه:
شيراز دار الرحمة - ز سمت درب غربی دارالرحمه شيرازوارد شده و به اولین تقاطع(چهارراه) که رسیديد  سمت راست بسمت قبور شهدا برويد. در قسمت قبور شهدا قطعه دوم (موسوم به خيبر) سمت چپ، فرعى سمت راست به سمت مرقد شهيد عيدالحميد مى رسد  (رديف 16 از قطعه خيبر)
مختصات مشهد اثر مهدوی منه السلام و محل قبر شهید عبدالحمید حسینی رحمة الله علیه
https://maps.app.goo.gl/56ouDtzxnUS8SR7u5
مرقد اين شهيد روى نقشه كوكل با نام (شهيدعبدالحمبد حسينى) و عنوان (فدايى امام زمان عليه السلام) ثبت شده است،
كه ان شاء الله توصيف (مشهد اثر مهدوى منه السلام) هم در اين موضع روي كوكلمب توسط دوستان نيز ثبت شود

36- روزبعد دفن:
صبح روز بعد، مادر شهید عبدالحمید برای من و چند نفر از دوستان تعریف کردند
دیشب (شب دفن) عبدالحمید را در خواب دیدم که به من گفت
 مادر چرا با این که گفته بودم مرا در ساعت 9 دفن کنید مرا با تاخیر دفن کردند؟
پرسیدم پسرم مگر حالا چه اتفاقی افتاده؟
گفت آخر آقا امام زمان منتظر من بودند و چون قرار ایشان با من ساعت 9 بود این تاخیر باعث شد من از ایشان شرمنده شوم.
مادر شهید می گفت در خواب خانمی هم همراه فرزندم دیدم
و پرسیدم عبدالحمید این خانم کیست که همراه توست؟
گفت مادر ساعت 9 که گفتم مراسم عقد کنان من با این خانم بود.  
توضيح: منظورش حوريه بهشتي بوده كه در برزخو بعد دفن به ازدواج او درآمده است

37- مرقدش مزار خواص:
قبر این شهید بزرگوار، زیارتگه عاشقان و دلسوختگان بود
و عده زیادی به قصد تبرک، خاک قبر این شهید را با خود می بردند.
به گونه ای که خانواده شهید، چند بار مجبور شدند خاک جدید بر قبر ایشان بریزند.

38-واكنش منافقين خلق به مزار شدن اين مرقد:  
انتشار واقعه نورانى و توفيقات معنوی شهید، و مزار شدن مرقد او
خاری در چشم منافقان خلق كه دشمن امام زمان عليه السلام هستند بود.
منافقان برای ضربه زدن، به خانواده شهيد
(كه مردمان معمولى و بدون تصدى منصبى يا وابستكى حكومتى بودند)
آنها را هدف قرار داده وچند بار اقدام به ترور مادر این شهید کردند.!!!
در آخرین اقدام
زمانی که مادر شهید کنار قبر فرزند شهیدش (تنها) نشسته بود،
منافقان با طناب اقدام به خفه کردن مادر شهید نموند.
مادر شهید عبدالحمید حسینی از این ترور جان سالم به در برد،
اما بخاطر نرسيدن خون به مغزش؛ توانایی ذهنی خود را از دست داد
و تا چند سال بعد که به رحمت خدا رفت، حافظه اش را از دست داده بود.
لعنت خداوند بر منافقین دشمن امام زمان عليه السلام باد.

39- مختصانت مرقد والدين شهيد
مرقد بدر شهيد بهمن حسينى

مرقد مادر شهيد


40- از خاطرات نوروز امسال 1403 درباره شهيد عبدالحميد
كه بطور اتفاقي (بدون سابقه اشنايي با شهيد) براى يك كاربر اينترنت رخ داده؛
و در ذيل صفحه اى حاوى مطالبى درباره شهيد عبدالحنيد؛ بطور ناشناس (فقط درج نام كوجك) نوشته است
 
سارا گفت:
۶ فروردین ۱۴۰۳ در ۱۲:۴۸ ق.ظ
این شهید بزرگوار بدون آنکه ایشان را بشناسم و درموردشان بخوانم
فقط عکس ایشان را در وسایلم دیدم
و حتی نمیدانم از کجا آن را داشتم و آن را سر سفره هفت سین نوروز خود گذاشتم
و شب هم در قنوت نماز شبم برای ایشان طلب آمرزش کردم
البته ناگفته نماند اسم ایشان در آن کارتی که به دست من رسیده بود عبدالحسین حسینی چاپ شده بود
من شب ۱۴ماه مبارک رمضان و پنجم فروردین حال عجیبی داشتم
همش بغض می کردم
و خودم هم نمی دانستم چه دلیلی داره
تا اینکه از بس که دلم گرفته بود به خانواده گفتم
می خواهم به گلزار شهدا بروم
گفتن این موقع شب؟!؟
گفتم خواهش میکنم
هوا هم بارانی بود
ولی خانواده با من همراهی کردند و مرا بردند
اول سر خاک چند شهید رفتم
و بعد دنبال چند شهید دیگر که آنها هم مثل ایشان برایشان دعا می کردم می گشتم
و فقط گفتم نمی دانم شهدای کربلا ۵ رو کجا خاک کرده اند
که مادرم گفتن نکنه می خوای تو این تاریکی و بارون همه قبرها رو بگردی؟!
که هنوز صحبت مادرم تمام نشده بود
که من خاک شهید محمد جواد روزیطلب (مدفون كنار عبدالحميد) رو دیدم
و گفتم مادر نگاه کنید این شهید من رو اینجا کشیده
وقتی به قبر کنار شهید روزیطلب نگاه کردم دیدم نوشته
قبر فدایی امام زمان عج سردار شهید عبدالحمید حسینی
یک لحظه شک کردم گفتم من برای شهید عبدالحسین حسینی استغفار کرده بودم
این شهید عبدالحمید حسینی هست
تا به عکس ایشان نگاه کردم دیدم خودشان هستند
و فهمیدم که ایشان و شهید روزیطلب آن موقع شب و در آن باران مرا به سر مزار پاکشان کشیده اند
و ایشان اسم خود را به درستی به من نشان دادند
بغض من ترکید
و بعد از دیدن مزار این دو شهید بزرگوار بسیار سبک شدم
و حس بسیار خوبی داشتم
به راستی که شهدا زنده هستند
مدیون شما هستیم
ما را نزد ارباب عزیزمان حضرت امام حسین علیه السلام یاد کنید
به امید فرج صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف

نكته:
از اين واقعه عجيبه برمى آيد كه آن شهيد نام عبدالحسين را براى خوداتخاب كرده بوده است

والحمدلله رب العالمين

مصاحبه خواهر و خانواده شهيد
https://www.dalfak.com/w/qvvj4/

كتاب داستانى در باره اين شهيد
https://jebhemarket.com/the-book-boi-sh ... ira-kohkan

https://navideshahed.com/files/fa/news/ ... 63_790.jpg
https://defapress.ir/files/fa/news/1401 ... 64_703.jpg
http://sedayebehesht.persiangig.com/ima ... hamid1.gif

واقعه ديگر از عنايات مهدوى عليه السلام بواسطه شهيدعبدالحميد :
بنده عصر عاشورا که برنامه زيارت اونلاين را اجرا می کردم سر مزار شهيد عبدالحميد
دیدم دو خانم سر قبور شهدا آمدند
یکی زن جوانی بود با موهایی که مقداری مکشوفه وآرایش ووو مانتوی کوتاه بی پوشش چادر و در دستش گل رز قرمز بود 
در کنار یکی از همراهان نشست 
با خود گفتم: حتما دیده ما داریم زیارت و معرفی می کنیم؛ مطالب برایش جالب بوده است نشسته و گوش می دهد.
 در وقت پخش ویدئو اخر مجلس که میکروفون را بستم؛ همراهم كه با او مشغول صحبت بود گفت این خانم قضیه جالبی دارد، می گوید:
به بیماری غلظت خون بالا دچار شدم و بعد از معالجات بسيار؛ دکترها جوابم کردند
همراه پرسیده مگر چه خطرى در اثر عدم موفقيت درمان برايتان پیش می آمد؟
جواب داده بود باعث سکته مغزی می شد و منجر به مرگم مى گرديد!
یک شب در خواب شهيدى را دیدم؛ خودش را (با نام و مشخصات) معرفی کرد و گفت: تو شفا یافته ای!!
و بعد از بيدارشدنم، احساس كردم بهتر شده ام، و بعد بررسيهاى طبى مطمئن شدم كه شفا يافته ام!!
آن خانم می گوید: بعد آمدم و در گلزار شهدا جستجو کردم برای پیدا کردن آن شهید.
 وقتی تصویر سر قبر را دیدم، همانی بود که در خواب دیده بودم 
فلذا بعد آن؛ مرتب سر مزار شهید می آیم
و زیا ت و تلاوت برخی سور قران دارم
آن خانم بعد از آن گل در دستش را روی قبر شهید گذاشت (که ان گل بر سر قبر در اونلاین هم مشخص بود اخر برنامه ).
najm155
 
پست ها : 83
تاريخ عضويت: چهارشنبه ژوئن 08, 2016 4:54 am


بازگشت به استان فارس


Aelaa.Net