مسجد سهله

مسجد سهله

پستتوسط najm111 » سه شنبه ژوئن 21, 2022 6:13 pm

بسم الله الرحمان الرحیم
najm111
Site Admin
 
پست ها : 2032
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

جوابیه های منتشره درباره مسجد سهله

پستتوسط najm111 » سه شنبه ژوئن 21, 2022 6:14 pm

كتاب نفيس

دستور جامع عمل استجاره

Image

با ذکر آداب و ادعيه و اذكار و فضائل و بركات مسجد سهله


کتاب عمل استجاره:
سؤال از معنا و روش و مکان و زمان و عمل استجاره
دستور جامع عمل استجاره

به همراه:

کتاب اصحاب استجاره و مسجد سهله

Image
در معرفت فائزین به برکات استجاره و مسجد سهله
شمه ای از آثار و برکات عمل استجاره و مسجد سهله


از اين آدرس در يافت نماييد:
viewtopic.php?f=264&t=10653&p=53359&sid=6d23f98584ee3f2a6fbb5168e10b0d0d#p53359
نسخه ششم - نشر 11 جمادی الاخری 1437
496 صفحه
26 Mb

نظرات کاربران
viewtopic.php?f=100&t=10656&start=0
والحمد لله رب العالمين


------------------------------

1- مساجد معظمه هر كدام بدايت تاسيسي دارند:

1-كعبه و مسجدالحرام توسط حضرت آدم ابوالبشر وجميع الحجج الإلهية عليهم السلام
2- مسجد النبي مدينه منوره حضرت سيدالأنبياء والمرسلين محمدالمصطفى على الخلق اجمعين صوات الله عليه وآله
3- مسجد بيت المقدس توسط حضرت آدم ابوالبشر وجميع الحجج الإلهية عليهم السلام 40 سال بعداز بناى كعبه
4- مسجد كوفه توسط شيخ الأنبياء والمرسلين حضرت نوح عليهم السلام
5- مسجد سهله توسط حضرت ادريس عليه السلام
6- مسجد براثا توسط حضرت ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام

و در اين مساحد بجز باني و مؤسس ساير حجج الهيه آن زمان و زمانهاى بعدي در آنها عبادت و نماز داشته اند
ومقامات موسوم به شخصيتهاى الهي در اين مساجد نمونه اى از حضور از حجج الهيه است نه همه موارد

و البته مكانهاى مقدس محدود به موارد ياد شده و معروف نيست
همچنانكه مواضعي در دعاى سمات معرفي شده به عنوان موضع تجليات الهي بر حجج الهي
مثل
كوه طور = چند طور وجود دارد
ساعير
فاران
وو
ان شاء الله معرفت ما به اين امكنه مقدسه روزافزون شود
و توفيق عباذدت و بيتوته و مقبوليت الهي درآنها را نائل بشويم

2- وسعت مسجد سهله بقدري بوده كه در نقشه در كتاب استجاره اورده است (ص 55 به بعد) و مسجد صعصعه و زید جزو محدوده مسجد سهله می باشند
بخاطر عظمت اين مسجد؛ وجه الله هر زمان مقيم آن مي شده است
ولذا در زمان ابراهيم وقتي در اين سرزمين بودند قبل هجرت به شام اينجا مسكن داشتند كه اين موضع مقام ابراهيم بخشي بوده است كه محراب عبادت حضرت است
در گوشه مسجد مسكن گزيده و مقام ابراهیم موضع محراب عبادتشان بوده است
در زمان قبل ايشان و زمان ادريس هم همينطور
و حجج الهي هر زمان كه عبوري مي امدند زيارت و در جايي از مسجد بيتوته مي كردند
و زمان حضرت مولا علي عليه السلام
اين مسجد سهله مورد غفلت بوده و جناب صعصعة و زيد هم گوشه اى را مسكن گزيده و عبادت مي كرده و لذا به مسجد زيد و صعصعة معروف شده و وسط مسجد را هم عموم خواص و مردم اين محل مي امدند عبادت مي كردند
و در زمان ما كه عصر حضرت صاحب الامر است مسجد سهله و اطرافش محل اقامت و بيتوته است و جايجايش هم ديدارگاه حضرت و مشهد مهدوي است
اعمال مسجد زید و صعصعه توسط معصومين بيان شده است به عنوان اداب اين دو مسجد و سفارش كره اند و اين مي فهماند كه دو موضع مساجد صعصعة و زيد
مكان مهمي است از مسجد اصلي سهله
كه مثل مقامات سهلة توصيه به رفتن و عمل خاص شده
و خود حضرت مولا وساير ائمه تشريف آورده و نماز خوانده اند
و الا اين عمل در خانه ساير اصحاب انجام نداده اند
فلذا اكرجه تكريم صعصعة و زيد است
اما برنامه اين دومسجد فراتر از اين دوشخصيت است
و اين دوشخصيت انجا را حفظ و احيا كرده اند
و چه بسا صعصعه و زید بن صوحان به تعليم مولا امير المومنين اين مكان را انتخاب و احیا نموده اند

3- از خانه و مقام ابراهيم بقدر صفه اى چهار در بنج جزو مسجد بني سهل قديم بوده و اين مقامهاى چهار گوشه حدودا چهار متر در پنج متر بوده در چهار شبستان در جهار گوشه مسجد و
در دوسمت شرقى و غربي بينشان حجرات و ايوانكهايي بوده كه با برداشتن ديوارها بينشان همه يك شستان سرتاسري شده
و براى ضلع شمالي هم كه فضاى بي سقف بود بر سبك ضلع شرقي شبستان سراسري ساختند در اين بناي اخير
و اينكه دو قسمت است سرتاسري در ضلع غربي و شرقي؛ يكی پهنتر يكي باريكتر مال حجره ها و ايوانهاست كه حجره ها عريض و ايوان حجره ها باريك بوده و حالا كه سر هم شده دو قسمت سرتاسري است عريضتر و باريكتر

4- در بنای جدید مسجد سهله در مواضع محرابها تصرفاتی شده است
در مقامهای چهار گوشه مسجد محرابها در میانه ضلع قبله مقام بوده اند؛ با برداشتن دیوارهای چهار شبستان در چهار گوشه مسجد؛ محل محراب برخی مقامها نیز جابجا شده اند و در آن تصرف شده است؛
در مقام ابراهیم علیه السلام محراب در ساختمان قديمي مسجد در وسط اين مقام بوده است؛ چون ساختمان جديد ديوارها را برداشته اند
براى اينكه محراب وسط راهرو نباشد برداشته و كنار كنج ديوار گذاشته اند
و محراب به سمت راست و کنار دیوار جابجا شده است فلذا جای اصلی محراب (که محل نماز حجج الهی علیهم السلام بوده است) به محاذات محراب امروزی در میانه صلع قبلی مقام می باشد
در مقام حضر علیه السلام نیز محراب در میانه ضلع قبله مقام بوده است و به سمت راست آن جابجا شده است
در مقام انبیا و صالحین علیهم السلام نیز محل محراب در میانه ضلع قبله مقام بوده است که جابجا شده است به سمت راست
در مقام ادریس علیه السلام محراب در میان ضلع قبلی مقام است و تصرف نشده است
در مقام امام سجاد علیه السلام نیز محراب در میان صلع قبلی در بنای جدید باقی مانده است؛ و مساحت مقام نیز به قدر مقام در قدیم می باشد؛ و تنها ارتفاع سقف آن افزوده شده است
مقام امام مهدی علیه السلام كه در راهرو بین مقام ادریس علیه السلام تا مقام خضر است و وسط ديوار قِبلى است مقام اصلي و قديمي مقام مهدي است قبل از مقام فعلي كه سيد بحرالعلوم ايجاد كرد
در بنای مقام فعلی که توسعه داده شده؛ محدوده نزدیک محراب محدوده اصلی مقام است

5- عمل استيفاى همه مواضع مشاهد معظمه الهي

در احادیث شریفه از امام صادق علیه السلام به اباصیر و نیز احادیث دیگر آمده است که: حق تعالی هیج پیامبری را مبعوث نفرموده و به سوی مردم نفرستاده، الا اینکه در آن مسجد (سهله) نماز گزارده است
انبياء و اوصياء الهي معرفت به افضليت مقام وسط مسجد سهله داشته و در انجا نماز گذارده اند پس آنجا مقام همه انبياء واوصياء الهي است؛ جز اينكه 124هزار نبي و وصي الهي اگر در مسجد سهله با هم حاضر شوند همه نقاط مسجد را پوشش مي دهند و به قدومشان متبرك مي شود و اگر در زمان خودشان همه با هم حضور پيدا نكرده باشند در عصر حضرت خاتم الاوصياء حضور جمعي داشته اند كما اينكه در مشاهدات اولياي الهي هم نقل شده است كه به جماعت حضرت صاحب الامر شركت كرده بودند
سلام الله عليهم اجمعين

فلذا نقطه اى از مسجد سهله نيست كه متبرك به قدوم حجج الهي نباشد و اين غنيمت است براى معتكفين و مجاورين و حتى زائرين كه در فرصتها بعد اعمال مسجد به تدريج تمام نقاط مسجد را نماز بگذارند همانطور كه در مشهد سامراء اين عمل تعليم شد
و اگر فرصت نماز نيست ختم و ذكري را تقسيم كنند بر همه مساحت مسجد به قدر يك سجاده و در هر جا يكبار بگويند از ضلع قبلي مي شود شروع كرد از سمت راست و بقدر سجاده اى كه بگذارد و رويش نماز يا سجده يا ذكر بگويد و بعد سجاده را به فاصله كنارش منتقل و رويش عمل را انجام دهد تا انتهاي سمت چپ رديف اول و هكذا در فرصتهاى ديگر رديف دوم و همنيطور تا برسد به ضلع شمالي مسجد
ختم و عملش از نظر زمان و عدد يكي است؛ فقط از بركت همه مواضع بهره مند شده است مثل ختم سي هزاربار استغفار در موضع هر سجاده يكبار استغفار مي كند
از گوشه غربي جنوبي ابتداى زاويه مقام ادريس تا گوشه شرقي جنوبي و انتهاى زاويه مقام خضر بطور رديفي مي رود تا برسد به انتهاى مسجد و آخرين سمت راست مقام ابراهيم و تا آخر گوشه شرقي مقام انبياء و صالحين مي رود
مدت انجام ختم استغفار و صلوات يكي است چه يكجا باشد چه متحرك در همه مساحات مسجد؛ اما با اين روش از نورانيت همه مواضع ولو بقدر ذكري بهره مند شده است

سؤال:
سؤال كرده اند براى عمل استيفاى همه مواضع مشاهد معظمه الهي؛ آيا در همه مشاهد معظمه الهي جاري است؟
جواب:
1- بله در همه مشاهد معظمه الهي مثل مسجد الحرام و مسجد النبي وحرم بقيع و حرمهاى نجف و كربلا و كاظيمن و مشهد و سامراء و مساجد كوفه و سهله و بيت المقدس و براثا = امكان عمللش هست
2- اگر چه برخي از مواضع اين امكنه بخاطر منع دشمنان قابل دسترسي نيست و يا بخاطر زنانه مردانه به بقيه اش دسترسی نيست؛ اما با انجام در مواضع ممكنه بقدر ميسور خداوند فرشته اى بر صورت او در بقيه امكنه بجاى او مى گمارد تا عمل او كامل شود؛ و از امكان اتصال اونلاين با امكنه دور از دسترس غفلت نشود
3- و بجز استغفار و صلوات و دو ركعت نماز و سجده؛ ادعيه مشتمل بر اسماء الهي مثل جوشن کبیر و دعای اسم اعظم (معروف به دعای مشلول) و استفتاح و مجير و ادريسيه (ختم و توسل چهل اسم ادریس) ووو هم قابل تقسيم است كه هر اسمي را در موضعي بكويد؛ يا در مسجد سهله سلامهاى به حضرت صاحب الامر منه السلام مثل اذكار مفتاح و نيز زيارات حضرت را تجزيه كرده و درهر موضع سلامي و نامي را متوسل شود كه زمانا آنقدر فرصت نمی خواهد و هم توسل به حضرت است و هم استيفاى همه مواضع ان مكان مقدس
وفقنا الله بذلك جميعا

6- مقام میان مسجد:
سؤال شده در وجه انتساب مقام امام صادق علیه السلام در وادي السلام (و نیز محراب امام صادق علیه السلام در میان مسجد سهله)
در اول حکومت بني العباس مرکزشان در نزدیکی کوفه بود همان حدود هاشمیه نزديك کفل که سادات حسني مزارشان هست؛ بعد از شورشی که علیه منصور دوانیقی شد و مرکزش محاصره شد؛ طاغوت عباسی به نواحي بغداد فرار کرد که آن وقت شهري نبوده و ابادیهایي بود مثل براثا و بعد آنجا پایتخت ساخت که امروزه به بغداد معروف است در همان زماني که پایتخت عباسیان در هاشمیه کوفه بود حضرت امام صادق علیه السلام را احضار کرد که شرح مفصلی دارد سفري که حضرتش فراخوانده شده یودند و نتصور طاغوت عباسی قصد سوء داشت و به اعجاز الهي حضرت نجات می یابند
و طاغوت عباسی بغداد را ساخت
و بعد از رهايي حضرتش از محدودیتهای حکومتي؛ حضرت امام صادق علیه السلام به کوفه آمدند و در مواضع مساجد مبارکه کوفه نماز خواندند ( مسجد سهله و مسد اعظم کوفه و مسجد بنی کاهل ووو)
همچنین روزي هم به زیارت سمت نجف آمدند که چند جا را زیارت کردند (موضع مرقد مولا امیر المومنین علیه السلام و مدفن راس الحسین در سمت بالاسر امیر المونین علیه السلام) و آخرین موضعش در وادي السلام بود که معرفي کردند اینجا موضع منبر قائم علیه السلام است در وقت ظهور؛ و در اینجا نماز خواندند و محل نماز حضرت امام صادق علیه السلام در همان موضع منبر حضرت قائم علیه السلام است و این مکان نیز از اماكني است كه سيد بحرالعلوم احیاء و تجدید بنا کرده است
و در ساختمان نوسازي دو محراب ساخته شد به عنوان دو نشان بر دو مطلب (منبر القائم - مصلای امام صادق عليهما السلام) که مردم هر دو مطلب را و هر دو جهت مربوط به این مكان را بشناسند و بعدها دیواری بین دو محراب ساختند؛
ولذا شبیه ماجرای دو محراب داشتن در وسط مسجد سهله است يكي بنام محراب وسط مسجد سهله که موضع نماز نبوي و جبرئیل در شب معراج و یکی هم به عنوان نشانی برای موضع نماز امام صادق علیه السلام
که بعدها نشان وسط مسجد سهله و فرود جبراییل و نماز نبي اکرم مندرس و خراب شد و فقط نشان نماز امام صادق علیه السلام باقي ماند
که روز بروز هم در حال توسعه و رشد و بزرگتر شدن است فلذا خيلي به جزئیات عارض شده این نشانه ها نباید توجه کرد که چه چيزي مي سازند متصدیان هر زمان و اصل مطلب را باید یاد گرفت.

7- فیلم از منظره هوایی مسحد سهله و زید و صعصعه
https://drive.google.com/file/d/1ay1Ctm ... p=drivesdk
najm111
Site Admin
 
پست ها : 2032
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

اعمال مسجد سهله

پستتوسط najm111 » سه شنبه ژوئن 21, 2022 6:15 pm

آداب ورود به مسجد سهله:

مشهد آثار مهدوی (علیه السلام) درب ورودی اول مسجد
واقعه تشرف شیخ محمد کوفی خدمت حضرت

ImageImage
ImageImage


مشهد آثار مهدوی (علیه السلام) درب ورودی به مسجد (دالان دوم) = در برخی وقایع محل تشرف خدمت حضرت بوده است
کتاب اصحاب استجاره به مسجد سهله ص 469


انجام عمل استجاره وسط مسجد سهله (محل معراج)
مقام امام صادق (علیه السلام)


ImageImage

توجه:
در فقره اخر دعاى استجاره كه چند صورت برای زن و مرد و برای جمع دارد؛
دعايش بر حسب موضوعش مختلف است
و تعبير خلاص در متن براى آزادي زنداني است
مثلا
براى گشايش برای مرد مي گويند: فرج هذا الرجل ...
براى گشايش برای زن مي گويند: فرج هذه المرأة ...
فلذا گشايش و رفع شدايد دعا كننده و براى جمع تعبير: فرجنا آورده است
و یا مثلا
براى شفاى بيمار مرد گفته می شود:
شفاء هذا الرجل و صحته و طول عمره في كرامة
برای شفای بیمار زن:
شفاء هذه المرأة و صحتها و طول عمرها في كرامة

Image
Image
Image
Image
Image

میان مسجد سهله بهترین و با فضیلت ترین جای مسجد سهله است (ماند کعبه در وسط بیت الله الحرام) و مصلای حضرت پیامبر در شب معراج و بالتبع محل حضور جبرییل (علیه السلام)؛ و نیز محل نماز سایر انبیاء و اوصیای الهی (علیهم السلام) و محل توجه آنهاست
فلذا سلام می دهیم به حجج الهی (علیهم السلام)

سلام به انبیا و اوصیای الهی (علیهم السلام):

اللهم انت السلام ومنك السلام و اليك السلام
السلام على جبرئيل أمين الله
السلام على آدم صفوة الله، السلام على هابيل؛ اول مظلوم قتيل،
السلام على شيث هبة الله، وعلى الأنبياء والأوصياء من ذريته: انوش، وقَيْنَانَ، ومهلائيل ، و يَرِدْ، واخنوخ (ادريس)، ومتوشلح، ولمك، حجج الله
السلام على نوح نجيّ الله، السلام على سام وصي نوح، وعلى الأنبياء والأوصياء من ذريته: ارفخشد، وشالح، وعابر، وفالغ، وأرغو، وساروغ، وناحور، وتارح، حجج الله
السلام على هود وصالح و خضر والياس ولوط وشعيب وأيوب؛ انبياء الله
السلام على ابراهيم خليل الله
السلام على اسماعيل ذبيح الله، السلام على اسحاق و الأنبياء والأوصياء من ذريته يعقوب، ويوسف والأسباط،
السلام على موسى كليم الله، وعلى هارون والأئمة من ولده، وعلى داوود وسليمان وآصف، واليسع وذي الكفل ويونس وزكريا ويحيى
السلام على عيسى روح الله وأوصيائه حجج الله
السلام على الأوصياء من ذرية اسماعيل من قيدار الى عبدالمطلب وابي طالب وعبدالله حجج الله
السلام على محمد حبيب الله سيد الأنبياء والمرسلين
السلام على سيد الأوصياء المعظمين عليّ وصي رسول الله وخليفته و اميرالمؤمنين
السلام على الأوصياء من ولده؛ الأئمة المعصومين الحسن والحسين وعلي ومحمد وجعفر و موسى وعلي ومحمد وعلي والحسن حجج الله على الخلق اجمعين
السلام على مولانا الإمام محمد المهدي القائم بامر الله خاتم الوصيين.
السلام عليكم جميعا ورحمة الله وبركاته



مشهد آثار مهدوی (علیه السلام) میانه مسجد
از جمله وقایع: ذکر واقعه تشرف آیت الله مرعشی نجفی و همراهی با حضرت تا سهله و فیض صحبت با حضرتش در میانه مسجد و برخی پاسخهای حضرت به ایشان؛ کتاب استجاره کتاب استجاره ص 358
تشرف شیخ محمد کوفی خدمت حضرت
تشرف حاج ملاباقر دهدشتی بهبهانی در صفه وسط صحن مسجد سهله در واقعه بستان صاحبیه - کتاب استجاره ص 180


زیارت رجبیه
جناب ابوالقاسم حسين‌بن‌روح كه نايب خاصّ حضرت صاحب‌الامر عليه السلام است روايت كرده كه آن‌ حضرت فرمود: در ماه رجب در هر زيارتگاهي از زيارتگاه‌هاي شريف كه باشي به اين زيارت صاحبِ ‌مزار را زيارت كن:
الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي أَشْهَدَنَا مَشْهَدَ أَوْلِيَائِهِ فِي رَجَبٍ وَ أَوْجَبَ عَلَيْنَا مِنْ حَقِّهِمْ مَا قَدْ وَجَبَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ وَ عَلَى أَوْصِيَائِهِ الْحُجُبِ اللهُمَّ فَكَمَا أَشْهَدْتَنَا مَشْهَدَهُمْ [مَشَاهِدَهُمْ‏] فَأَنْجِزْ لَنَا مَوْعِدَهُمْ وَ أَوْرِدْنَا مَوْرِدَهُمْ غَيْرَ مُحَلَّئِينَ عَنْ وِرْدٍ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ وَ الْخُلْدِ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ إِنِّي [قَدْ] قَصَدْتُكُمْ وَ اعْتَمَدْتُكُمْ بِمَسْأَلَتِي وَ حَاجَتِي وَ هِيَ فَكَاكُ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ الْمَقَرُّ مَعَكُمْ فِي دَارِ الْقَرَارِ مَعَ شِيعَتِكُمُ الْأَبْرَارِ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
أَنَا سَائِلُكُمْ وَ آمِلُكُمْ فِيمَا إِلَيْكُمُ التَّفْوِيضُ وَ عَلَيْكُمُ التَّعْوِيضُ فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ وَ يُشْفَى الْمَرِيضُ ، وَ مَا تَزْدَادُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَغِيضُ إِنِّي بِسِرِّكُمْ مُؤْمِنٌ [مُؤَمِّمٌ‏] وَ لِقَوْلِكُمْ مُسَلِّمٌ وَ عَلَى اللهِ بِكُمْ مُقْسِمٌ فِي رَجْعِي بِحَوَائِجِي وَ قَضَائِهَا وَ إِمْضَائِهَا وَ إِنْجَاحِهَا وَ إِبْرَاحِهَا [إِيزَاحِهَا] وَ بِشُئُونِي لَدَيْكُمْ وَ صَلاحِهَا وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ سَلامَ مُوَدِّعٍ وَ لَكُمْ حَوَائِجَهُ مُودِعٍ [مُودِعٌ‏] يَسْئلُ اللهَ إِلَيْكُمُ الْمَرْجِعَ وَ سَعْيَهُ [سَعْيُهُ‏] إِلَيْكُمْ غَيْرَ [غَيْرُ] مُنْقَطِعٍ وَ أَنْ يَرْجِعَنِي مِنْ حَضْرَتِكُمْ خَيْرَ مَرْجِعٍ إِلَى جَنَابٍ مُمْرِعٍ وَ خَفْضِ عَيْشٍ مُوَسَّعٍ وَ دَعَةٍ وَ مَهَلٍ إِلَى حِينِ [خَيْرِ] الْأَجَلِ وَ خَيْرِ مَصِيرٍ وَ مَحَلٍّ فِي النَّعِيمِ الْأَزَلِ وَ الْعَيْشِ الْمُقْتَبَلِ وَ دَوَامِ الْأُكُلِ وَ شُرْبِ الرَّحِيقِ وَ السَّلْسَلِ [السَّلْسَبِيلِ‏] وَ عَلٍّ وَ نَهَلٍ لا سَأَمَ مِنْهُ وَ لا مَلَلَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ عَلَيْكُمْ حَتَّى الْعَوْدِ إِلَى حَضْرَتِكُمْ وَ الْفَوْزِ فِي كَرَّتِكُمْ وَ الْحَشْرِ فِي زُمْرَتِكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ



مقام (خانه) ابراهیم خلیل الله

Image

در بنای جدید مسجد سهله در مواضع محرابها تصرفاتی شده است
در مقامهای چهار گوشه مسجد محرابها در میانه ضلع قبله مقام بوده اند؛ با برداشتن دیوارهای چهار شبستان در چهار گوشه مسجد؛ محل محراب برخی مقامها نیز جابجا شده اند و در آن تصرف شده است؛
در مقام ابراهیم علیه السلام؛ محراب در ساختمان قديمي مسجد در وسط اين مقام بوده است؛ چون ساختمان جديد ديوارها را برداشته اند؛ براى اينكه محراب وسط راهرو نباشد برداشته و كنار كنج ديوار گذاشته اند و محراب به سمت راست و کنار دیوار جابجا شده است؛
فلذا جای اصلی محراب (که محل نماز حجج الهی علیهم السلام بوده است) به محاذات محراب امروزی در میانه ضلع سمت قبله مقام می باشد


مشهد آثار مهدوی (علیه السلام) ضلع غربی مسجد
میان فاصله بین مقام ابراهیم علیه السلام و مقام ادریس علیه السلام به محاذات مقام امام صادق علیه السلام
در واقعه ای حضرت بر پشت بام حجره در حال نماز مشاهده شدند و نیز حضرت در واقعه دیگر به حجره نیز تشریف می آوردند ص 231 کتاب استجاره
و این حجره محل اعتکاف شیخ جعفر مجتهدی در مسجد سهله نیز بوده است


مقام (خانه) حضرت ادریس (علیه السلام)

Image

دعاي چهل اسم ادريس (عليه السلام)

حاوی 40 اسماء الهی و هر كدام از اين اسماء خودش ختم و اربعين ووو دارند
و اولياء الهي در اربعيناتشان از آن بهره مي برند

از اقبال الاعمال سید بن طاووس در دعاهای سحر ماه مبارک رمضان:
ورأيت في اسناد هذا الدعاء أنه الذي رفعه الله جل جلاله به إليه، وأنه من أفضل الدعاء ، وهو :
این دعایی است که خداوند حضرت ادریس علیه السلام را به واسطه آن رفعت داد و آن از افضل دعاها می باشد و چنین است:

سُبْحَانَكَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ =
1 يَا رَبَّ كُلِّ شَيْءٍ وَوَارِثَهُ
2 يَا إِلهَ الآلِهَةِ الرَّفِيعَ جَلاَلُهُ
3 يَا أَللهُ الْمَحْمُودُ فِي كُلِّ أَفْعَالِهِ
4 يَا رَحْمَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَرَاحِمَهُ
5 يَا حَيَّ حِينَ لاَ حَيَّ فِي دَيْمُومَةِ مُلْكِهِ وَبَقَائِهِ
6 يَا قَيُّومُ فَلاَ يَفُوتُ شَيْءٌ مِنْ عِلْمِهِ وَلاَ يَؤُدُهُ
7 يَا وَاحِدُ الْبَاقِي يَا أَوَّل كُلِّ شَيْءٍ وَآخِرَهُ
8 يَا دَائِمُ بِغَيْرِ فَنَاءٍ وَلاَ زَوَالٍ لِمُلْكِهِ
9 يَا صَمَدُ فِي غَيْرِ شَبِيهٍ وَلاَ شَيْءَ كَمِثْلِهِ
10 يَا بَارُّ فَلاَ شَيْءَ كُفْوُهُ وَلاَ مُدَانِي لِوَصْفِهِ
11 يَا كَبِيرُ أَنْتَ الَّذِي لاَ تَهْتَدِي الْقُلُوبُ لِعَظَمَتِهِ
12 يَا بَارِئُ الْمُنْشِئُ بِلاَ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ
13 يَا زَاكِيُ الطَّاهِرُ مِنْ كُلِّ آفَةٍ بِقُدْسِهِ
14 يَا كَافِي الْمُوسِعُ لِمَا خَلَقَ مِنْ عَطَايَا فَضْلِهِ
15 يَا نَقِيُّ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ لَمْ يَرْضَهُ وَلَمْ يُخَالِطْهُ فِعَالُهُ
16 يَا حَنَّانُ أَنْتَ الَّذِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَتُه ُ
17 يَا مَنَّانُ ذَا الإحْسَانِ قَدْ عَمَّ الْخَلاَئِقَ مَنُّهُ
18 يَا دَيَّانَ الْعِبَادِ فَكُلٌّ يَقُومُ خَاضِعاً لِرَهْبَتِهِ
19 يَا خَالِقَ مَنْ فِي السَّموَاتِ والأَرْضِينَ فَكُلٌّ إِلَيْهِ مَعَادُهُ
20 يَا رَحْمَانُ وَرَاحِمَ كُلِّ صَرِيخٍ وَمَكْرُوبٍ وَغِيَاثَهُ وَمَعَاذَهُ
21 يَا بَارُّ فَلاَ تَصِفُ الأَلْسُنُ كُنْهَ جَلاَلِ مُلْكِهِ وَعِزِّهِ
22 يَا مُبْدِيءَ الْبَرَايَا يَا مَنْ لَمْ يَبْغِ فِي إِنْشَائِهَا أَعْوَانًا مِنْ خَلْقِهِ
23 يَا عَلاَمَ الْغُيُوبِ فَلاَ يَؤُودُهُ مِنْ شَيْءٍ حِفْظُهُ
24 يَا مُعِيدًا مَا أَفْنَاهُ إِذَا بَرَزَ الْخَلاَئِقُ لِدَعْوَتِهِ مِنْ مَخَافَتِهِ
25 يَا حَلِيمُ ذَا الأَنَاةِ فَلاَ شَيْءَ يَعْدِلُهُ مِنْ خَلْقِهِ
26 يَا مَحْمُودَ الْفِعَالِ ذَا الْمَنِّ عَلى جَمِيعِ خَلْقِهِ بِلُطْفِهِ
27 يَا عَزِيزُ الْمَنِيعُ الْغَالِبُ عَلى أَمْرِهِ فَلاَ شَيْءَ يَعْدِلُهُ
28 يَا قَاهِرُ ذَا الْبَطْشِ الشَّدِيدِ أَنْتَ الَّذِي لاَ يُطَاقُ انْتِقَامُهُ
29 يَا مُتَعَالِي الْقَريبُ فِي عُلُوِّ ارْتِفَاعِ دُنُوِّهِ
30 يَا جَبَّارُ الْمُذَلِّلُ كُلَّ شَيْءٍ بِقَهْرٍ عَزِيزٌ سُلْطَانُهُ
31 يَا نُورَ كُلِّ شَيْءٍ أَنْتَ الَّذِي فَلَقَ الظُّلُمَاتِ نُورُهُ
32 يَا قُدُّوسُ الطَّاهِرُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ لاَ شَيْءَ يَعْدِلُهُ
33 يَا قَرِيبُ الْمُجِيبُ الْمُتَدَانِي دُونُ كُلِّ شَيْءٍ قُرْبُهُ
34 يَا عَالِي الشَّامِخُ فِي السَّمَاءِ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ عُلُوُّ ارْتِفَاعِهِ
35 يَا بَدِيعَ الْبَدَايِعِ وَمُعِيدَهَا بَعْدَ فَنَائِهَا بِقُدْرَتِهِ
36 يَا جَلِيلُ الْمُتَكَبِّرُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ فَالْعَدْلُ أَمْرُهُ وَالصِّدْقُ وَعْدُهُ وَقَوْلُهُ
37 يَا مَجِيدُ فَلاَ يَبْلُغُ الأَوْهَامُ كُلَّ ثَنَائِهِ وَمَجْدِهِ
38 يَا كَرِيمَ الْعَفْوِ وَالْعَدْلِ أَنْتَ الَّذِي مَلأَ كُلَّ شَيْءٍ عَدْلُهُ
39 يَا عَظِيمُ ذَا الثَّنَاءِ الْفَاخِرِ وَالْعِزِّ وَالْكِبْرِيَاءِ فَلاَ يَذِلُّ عِزُّهُ
40 يَا عَجِيبُ فَلاَ تَنْطِقُ الأَلْسُنُ بِكُلِّ آلاَئِهِ وَثَنَائِهِ

أَسْئلُكَ يَا مُعْتَمَدِي عِنْدَ كُلِّ كُرْبَةٍ وَغِيَاثِي عِنْدَ كُلِّ شِدَّةٍ بِهذِهِ الأَسْمَاءِ أَمَانًا مِنْ عُقُوبَاتِ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ
وَأَسْئلُكَ أَنْ تَصْرِفَ عَنِّي بِهِنَّ كُلَّ سُوءٍ وَمَخُوفٍ وَمَحْذُورٍ وَتَصْرِفَ عَنِّي أَبْصَارَ الظَّلَمَةِ الْمُرِيدِينَ فِيَّ السُّوءِ الَّذِي نَهَيْتَ عَنْهُ وَأَنْ تَصْرِفَ قُلُوبَهُمْ مِنْ شَرِّ مَا يُضْمِرُونَ إِلى خَيْرِ مَا لاَ يَمْلِكُونَ وَلاَ يَمْلِكُهُ غَيْرُكَ يَا كَرِيمُ.
اَللَّهُمَّ لاَ تَكِلْنِي إِلى نَفْسِي فَأَعْجِزَ عَنْهَا وَلاَ إِلى النَّاسِ فَيَرْفَضُونِي وَلاَ تُخَيِّبْنِي وَأَنَا أَرْجُوكَ وَلاَ تُعَذِّبْنِي وَأَنَا أَدْعُوكَ.
اَللَّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَمَا أَمَرْتَنِي فَأَجِبْنِي كَمَا وَعَدْتَنِي. اَللَّهُمَّ اجْعَلْ خَيْرَ عُمْرِي مَا وَلِيَ أَجَلِي اَللَّهُمَّ لاَ تُغَيِّرْ جَسَدِي وَلاَ تُرْسِلْ حَظِّي وَلاَ تَسُوءْ صَدِيقي أَعُوذُ بِكَ مِنْ سُقْمٍ مُصْرِعٍ وَفَقْرٍ مُدْقِعٍ وَمِنَ الذُّلِّ وَبِئْسَ الْخِلِّ
اَللَّهُمَّ سَلِّ قَلْبِي عَنْ كُلِّ شَيْءٍ لاَ أَتَزَوَّدُهُ إِلَيْكَ وَلاَ أَنْتَفِعُ بِهِ يَوْمَ أَلْقَاكَ مِنْ حَلاَلٍ أَوْ حَرَامٍ ثمّ أَعْطِنِي قُوَّةً عَلَيْهِ وَعِزّاً وَقَنَاعَةً وَمَقْتاً لَهُ وَرِضَاكَ فِيهِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى عَطَايَاكَ الْجَزِيلَةِ وَلَكَ الْحَمْدُ عَلى مِنَنِكَ الْمُتَوَاتِرَةِ الَّتِي بِهَا دَافَعْتَ عَنِّي مَكَارِهَ الأُمُورِ وَبِهَا آتَيْتَنِي مَوَاهِبَ السُّرُورِ مَعَ تَمَادّي فِي الْغَفْلَةِ وَمَا بَقِيَ فِيَّ مِنَ الْقَسْوَةِ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي أَنْ عَفَوْتَ عَنِّي وَسَتَرْتَ ذلِكَ عَلَيَّ وَسَوَّغْتَنِي مَا فِي يَدِي مِنْ نِعَمِكَ وَتَابَعْتَ عَلَيَّ مِنْ إِحْسَانِكَ وَصَفَحْتَ لِي عَنْ قَبِيحِ مَا أَفْضَيْتُ بِهِ إِلَيْكَ وَانْتَهَكْتُهُ مِنْ مَعَاصِيكَ.
اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْئلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ يَحِقُّ عَلَيْكَ فِيهِ إِجَابَةُ الدُّعَاءِ إِذَا دُعِيتَ بِهِ؛
وَأَسْئلُكَ بِكُلِّ ذِي حَقٍّ عَلَيْكَ وَبِحَقِّكَ عَلى جَمِيعِ مَنْ هُوَ دُونَكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَمَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ فَخُذْ بِسَمْعِهِ وَبَصَرِهِ وَمِنْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ وَعَنْ يَمِينِهِ وَعَنْ شِمَالِهِ وَامْنَعْهُ مِنِّي بِحَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ
يَا مَنْ لَيْسَ مَعَهُ رَبٌّ يُدْعى وَيَا مَنْ لَيْسَ فَوْقَهُ خَالِقٌ يُخْشى وَيَا مَنْ لَيْسَ دُونَهُ إِلهٌ يُتَّقى وَيَا مَنْ لَيْسَ لَهُ وَزِيرٌ يُؤتى وَيَا مَنْ لَيْسَ لَهُ حَاجِبٌ يُرْشَى وَيَا مَنْ لَيْسَ لَهُ بَوَّابٌ يُنَادى وَيَا مَنْ لاَ يَزْدَادُ عَلى كَثْرَةِ الْعَطَاءِ إِلاَّ كَرَمًا وَجُودًا وَعَلى تَتَابُعِ الذُّنُوبِ إِلاَّ مَغْفِرَةً وَعَفْوًا صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَافْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَلاَ تَفْعَلْ بِي مَا أَنَا أَهْلُهُ فَإِنَّكَ أَهْلُ التَّقْوى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ.


دعاى برگزيده از دعاهاى اسماء ادريسية
اَللَّهُمَّ سَلِّ قَلْبِي عَنْ كُلِّ شَيْءٍ لاَ أَتَزَوَّدُهُ إِلَيْكَ وَلاَ أَنْتَفِعُ بِهِ يَوْمَ أَلْقَاكَ مِنْ حَلاَلٍ أَوْ حَرَامٍ
ثمّ أَعْطِنِي قُوَّةً عَلَيْهِ وَعِزًّا وَقَنَاعَةً وَمَقْتاً لَهُ وَرِضَاكَ فِيهِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ


در بنای جدید این مقام موضع محراب در میانه ضلع قبله مقام و مانند بنای قدیم می باشد و مانند سایر مقامات در آن تصرف نشده است

نکته:
1- از نكاتي كه در اعمال و ادعيه امكنه و مقامات حجج الهي عليهم السلام هست استفاده مى شود كه
حضور با طهارت و خلوص و توجه
و زيارت و عبادت در اين امكنه اصل برنامه است
نه حجم برنامه و تفصيل آنها
و خداوند با اصل ( حضور با طهارت و خلوص و توجه و زيارت و عبادت در اين امكنه) تفضلات عظيم مي فرمايد
همانطور كه در اعمال مقام ادريس مسجد سهله مي بينيد كه عمل مختصر دوركعت و دعاى كوتاه دو سطري جه نتيجه و فضيلت عظيم مرحمت مي فرمايد
1- دفع شرور و دشمنان و ايمني از ظالمان
2- جميع حوائج
3-در آخرت = رفعت به مقام حضرت ادريس كه در آسمانهاست و در قران كريم علو درجه اش را به مكان علي توصيف فرموده است
فلذا بايد قدر دانست و اينكه خداوند توفيق مي دهد
بشود ارتباط چه حضوري چه اتصالي (زیارت آنلاین) آنرا حاصل نماييم
خيلي منت گذاشته به چنين حضوري و در معرض چنين تفضل عظيم الهي
والحمدلله رب العالمين
و خلاصه توفيقات به كيلويي بودن اعمال نيست
و حضور در امكنه خاصه تجليات الهيه اينقدر ارزش دارد
كه اگر توفيق ارتباط و حضورش قسمت شود جه ركات عظيم دارد
ولذا اين معرفت را پيدا كرديم
هرچه بيشتر و پيوسته استفاده كنيم و دنبال ارتباط و حضور بيشتر در اين امكنه عظيمه باشيم
بلكه دنبال معرفت موارد بيشتر باشيم

از اهمیت مقام ادریس علیه السلام:

1- مقامات مسجد غالبا فقط محل نماز و عبادت بوده و توقف عبوري بوده است
2- بجز مقام خضر و ابراهيم و ادريس كه علاوه بر محل عبوري يا محل اعتكاف و عبادت بودن صاحبان ان مسكن ان حضرات هم بوده است
3- و اين مقام ادريس سهله بر مقام ادريس در كوفه فضيلت علاوه دارد جون مسكن حضرت ادريس هم بوده است
4- در ميان اين سه مقام كه مسكن حضرات صاحبان انها بوده مقام ادريس يك فضيلت و امتيازعلاوه دارد كه محل رفعت به اسمان حضرت ادريس هم هست
5- و علاوه بر محل عروج و رفعت جون ايشان زنده هستند اما به ملاحظه مراقد حضرات محل رفعت ارواح شان هست بس اينجا فضيلتي نسبت به حضرت ادريس نوعي مرقد بودن بدون دفن هم دارد يعني ملائكه حاضر در مشاهد انبياء و اوصياء الهي در اينجا هم حضوربيدا مي كنند بجز مختصين به حضور دائم (محدقين) انها كه همواره و بيوستهجشم بر مقام دارند
6- و علاوه ان فضضيلت خاص كه حضرت امام صادق براى اين مقام ذكر كرده اند دو ركعت نماز موجب رسيدن به مرتبه و مكان علي اسماني اوست
7- بنابراين مقام ادريس مسجدسهله يك محل عبادت صرف (عليرغم اهميت همين حهت) فقط نبوده واين همه خصائص و امتيازات مهمدارد كه بقدر توجه به اين ابعاد شخص زائر مي تواند بهره ببرد

2- اسماء ادریسیه:
خواندن اسماء ادریسیه با دعای آخرش در هر فرصت ممكن؛ چه ازمنه شريفه و مواقع استجابت و چه امكنه شريفه از حضرات وارد شده و  خيلي هم خوب است
اما گفتن هر يك از اسماء بطور جداگانه و با عدد خاص نياز به تشخيص مُشرِف روحي متمكن دارد كه تشخيص بدهد چه اسمي در چه شرايطي براى كسي مناسب است
و ضمن آداب و شرايط تعليم كردن؛ از نظر روحي هم مراقبت كند که شخص بخاطر عظمت اسماء حفظ شود و تعادلش را از دست ندهد
و ختومات خاصه غالبا اينطوري است و نبايد كسي تنهايي و سرخود مشغولشان شود ولو دستور العملش را هم پيدا كند
و بسيار موجب به هم ريختن تعادل فرد يا ديدن آسيبها و حتى از دست دادن جانش شده است.

3- اين فقره دعا خيلي آموزنده و پركاربرد است در زندگي روزمره
اَللَّهُمَّ سَلِّ قَلْبِي عَنْ كُلِّ شَيْءٍ لاَ أَتَزَوَّدُهُ إِلَيْكَ وَلاَ أَنْتَفِعُ بِهِ يَوْمَ أَلْقَاكَ مِنْ حَلاَلٍ أَوْ حَرَامٍ
ثمّ أَعْطِنِي قُوَّةً عَلَيْهِ وَعِزّاً وَقَنَاعَةً وَمَقْتًا لَهُ وَرِضَاكَ فِيهِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

اين فقره جزو دعاهاى بعد اسماء ادريسية است
كه از خداوند مي خواهد كه از قلب من بيرون كن و جدا كن؛ هر چيزي كه زاد و توشه من نمي شود براى سير به تو
و از آن روز ملاات تو نفعي نمي برم
كه چه حلال باشد چه حرام؛ و قوت صبر و اجتناب بر آن را به من بده؛ كه عزت و قناعت بورزم نسبت به آن
و رضايت تو را بدست بياورم اي رحيم ترين رحم كنندكان.

در زندگي امروزه خيلي چيزها هست كه انسان را مشغول مي كند از خداوند و به ضرر ماست؛
نه فقط زشتيها و بديها و محرمات؛ بلكه گاهي چيزهاى خوب ما را مشغول مي كند ولذا از خداوند مي خواهيم كه خودت اي خداوند مي داني چي به مصلحت من هست و چي نيست؛
تو هر چي براى من نفعي ندارد را كلا از دل من بيرون كن؛
تعبير براى بيرون كردن را با لغت خاصي تعبير فرموده؛ فرموده بگو {سَلِّ}: بيرون كشيدن شمشير از غلاف را مي گويند
مثل وقتي شمشير از غلافش بيرون مي كشند و كاملا جدا مي شود؛ اين ها را هم اينطور كامل بيرون كن؛
بيرون كشيدن اين اشياء موجب ضرر و آسيب نشود؛ همانطور كه وقتي شمشير از غلاف بيرون مي كشند غلاف آسيبي نمي بيند؛ و راحت بيرون كشيده مي شود؛
همين دعا را سرمشق قرار بدهيم ببينيم چه چيزهايي را مي شناسيم كه الان مشغولمان كرده و براى ملاقات و ديدار خدا نفعي ندارد؛ اینها چيست؟ غير از بديها و ووو
و ليست كند حتى بتواند انها كه حلال و خوب است؛ اما نفعي براى ملاقات الهي ندارد در زندگي شخصيمان چيست
و بعد اين دعا را هم جزو قنوتها بگوييم و از خداوند بخواهيم آنهايي كه نفعي ندارد و در دل ما جا گرفته است؛ خداوند مي شناسد و ما هنوز نمی شناسيم؛ خداوند خودت اينها را از دل من بيرون بكش.
علاوه برآنها كه مي شناسيم و خودمان بيرون كنيم؛ آنها كه نمي شناسيم را از خداوند بخواهيم بيرون بكشد
در سجود و قنوت ها و بعد نمازها هر وقت استجابت؛ با تضرع بخواهد
ومقتا له = يعني نه فقط از دلم بيرون كن بلكه طوري كه آنرا ديگر دوست ندارم و دشمن بدارم
و بجاى انها رضايت الهي را جايگزين كن.


مقام (خانه) حضرت خضر (علیه السلام)

Image

1- در بنای قدیم مقام حضر علیه السلام محراب در میانه ضلع قبله مقام بوده است و در بنای جدید در آن تصرف شده و به سمت راست آن جابجا شده است؛ برای انجام نماز و اعمال در محل محراب قدیم (که محل نماز حجج الهی علیهم السلام بوده است) محل آن میانه ضلع قبله مقام می باشد.

2- مسجد سهله خانه حضرت خصر عليه السلام بوده و هست و از تشرفات بر می آید که در مسجد حضور دارند مگر اینکه برای انجام ماموریتی و یا همراهی با حضرت صاحب الأمر منه السلام از مسجد خارج شوند
در محراب و مصلای حضرت خضر از حضرتش می خواهیم که دستگیری ما نمایند؛ و زیارتش می کنیم
توسل به حضرت خضر و طلب ملاقات ايشان از مقاصد اهل معرفت و التزاماتشان بوده است
بلكه اين اعتقاد و التزام ميان عامه مردم و قديميها به توسل به حضرت خضر و سعي بر ملاقات ايشان همواره بوده است

زیارت خضر (علیه السلام)
السلام على مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّين السلام على أَخيهِ وَابْنِ عَمِّهِ الاْنْزَعِ الْبَطينِ عَلِىّ أَميرِ الْمُؤْمِنين السلام على فاطِمَة سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعـالَمين
السلام على الْحَسَنِ الزَّكِىِّ السلام على الْحُسَيْنِ أَكْرَمِ الْمُسْتَشْهَدين السلام على أَوْلادِهِ الْمَقْتُولين وعِتْرَتِهِ الْمَظْلُومين السلام على عَلِي بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدين السلام على مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ قِبْلَةِ الاْوّابين السلام على جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد أَصْدَقِ الصّادِقين السلام على مُوسَى بْنِ جَعْفَر مُظْهِرِ الْبَراهينِ السلام على عَلِي بْنِ مُوسى ناصِرِ الدّينِ السلام على مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي قُدْوَةِ الْمُهْتَدين السلام على عَلِي بْنِ مُحَمَّد أَزْهَدِ الزّاهِدين السلام على الْحَسَنِ بْنِ عَلِي وارِثِ الْمُسْتَخْلَفين السلام على محمد المهدي القائم بأمر الله وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعين ورحمة الله وبركاته
السلام عليك يا ابالعباس الخضر السلام عليك يا ولي الله ، السلام عليك يا حجة الله ، السلام عليك يا سر الله ، السلام عليك يا حبيب الله ، السلام عليك أيها العبد الصالح ، السلام عليك أيها المؤمن العابد، السلام عليك أيها الصابر الزاهد ، السلام عليك يا سيدي ومولاي أبا محمد الخضر حي الدارين ورحمة الله وبركاته
أقسم عليك بحق الزّهراء و بحق دماء أمير المؤمنين و بحق صفرة وجه أمير المؤمنين و بحق انين أمير المؤمنين انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدي حاجاتنا يا وجيها عند الله، اشفع لنا عند الله بحق أمير المؤمنين الذي دعا به آدم فلبّاه واستجار به نوح في السفينة فأنجاه, واستجار به يونس في بطن حوته فإلى البر كلاه ، واستجار به إبراهيم يوم نار نمروده فنجّاه أن تقضي حوائجنا وتدفع البلاء عنا وتشفي مرضانا ومرضى المؤمنين
يا كهفي والسند ويا واحد يا أحد يا من هو الله أحد الله الصمد لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا أحد. اسالك بحق من اصطفيتهم من خلقك ولم تجعل خلقك مثلهم احدا أن تصلي على محمد وآله وتفعل بي ما أنت أهله,
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْئلُكَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ الْكُبْرَى، وَ الْمُحَمَّدِيَّةِ الْبَيْضَاءِ ، وَ الْعَلَوِيَّةِ الْعَلْيَاءِ، وَ بِجَمِيعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِكَ وبالإسم الذي حجبته عن خلقك فلم يخرج منك إلا إليك, صل على محمد وآله واجعل لي من أمري فرجا ومخرجا وارزقني من حيث أحتسب ومن حيث لا أحتسب, إنك ترزق من تشاء بغير حساب.


نماز حضرت حضر علیه السلام:
نماز حضرت خضر که به صلاة لالف الحاجه (نماز براى هزار حاجت) نیز مشهور است
این نماز دارای برکات و آثار بسیار زیادی است که خواندن برای برآورده شدن حاجت بسیار مجرب است.
علمای زیادی هم گفته اند که با خواندن نماز حضرت خضر به بسیاری از حاجت های خود و حقایقی از حکمت الهی دست پیدا کرده ایم.
در مورد سند این نماز
سید بن طاووس در کتاب جمال الأسبوع برای شب جمعه نمازهای متعدی عنوان کرده است که از جمله‌ی آنها می توان به «نماز حضرت خضر(علیه السلام)» اشاره کرد.

طریقه خواندن نماز حضرت خضر
دو رکعت دارد و در رکعت اول: سوره حمد و 10 مرتبه سوره کافرون، و در رکعت دوم: سوره حمد و 10 مرتبه سوره توحید خوانده شود.
بعد از اتمام نماز به سجده بروید و اذكار زیر را بخوانید:
10 مرتبه : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد
10 مرتبه : (سُبْحانَ اللَّهِ والحمدلله ولااله الاالله وَ اللَّهِ اکبر وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قَوِّهِ الابالله العلی العظیم )
10 مرتبه (رَبَّنا آتِنا فی الدنیا حَسَنَةً وَ فی الآخره حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ )
در این لحظه حاجت خود را از خدا بخواهید.


در معرفت و یاد حضرت حضر علیه السلام:
امام رضا (عليه السلام) فرمـود: خضر از آب حیات نـوشید پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود.
 امام صادق (عليه السلام) فرمـود: بر هیچ تخته خشکیده ای نمی نشست مگر آنکه سبز مـی گشت و بر هیچ زمینـی بـیآب و علف قرار نمی گرفت مگر آن که سرسبز مـی گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد.
همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز مـی ایستاد اطرافـش سـرسبز مـی گشت.

از نكات ديگر:
حضور همه ساله در مراسم حج است.
حضرت امام رضا (عليه السلام) مـی فرماید:
«و انه لیحضر المـوسـم کل سنه فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومـن علی دعاء المـومنیـن» ترجمه: همه سـاله در مـراسـم حج حضـور مـی یابد و تمـام مناسک حج را نیز انجام می دهد، و در عرفات در کنار سایر حجاج خانه خدا مـی ایستـد و بر دعای مومنین آمین می گوید.

از بركات ارتباط با حضرت خضر حتى درحد ياد كردن
هر کجا نامـش برده شـود فـورا حاضر می گردد.
امام رضا (ع) در باره ایـن ویژگی می فرماید: «و انه لیحضر حیث ما ذکر فمـن ذکره منکـم فلیسلم علیه»؛
هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد بـر او سلام کنـد.
و اين علامت لطف عام حضرت خضر است = حجج الهى ديگر ممكن است اكتفا به توجه به ياد كننده شان كنند ولي حاضرشدن و خودشان را رساندن به محلهايي كه يادشان مي شود و لو همزمان؛ اين لطف عام و شامل حضرت خضر به متوسلين را مي رساند

پس از اين خصوصيت ايشان استفاده كنيم
و اينقدر اين حضور خضر جدي و حتمي است كه حضرت امام رضا مي فرمايند تا نامش برديد به او سلام كنيد چون آنجا نزدتان حاضر شده است
فلذا چه در اين مقامات مرتبط با حضرت خضر و چه اينجا كه بطورخاص منزل و مسكن ايشان هم هست در هر زمان و هرجا بوديم و توسلي و ذكري از ايشان نموديم با توجه و رعايت شرايط باشد و سلام عرض كنيم
السلام عليك ياابالعباس يا ابا محمد الخضر حي الدارين وأُقسمك بوجه الله أن تشفع لنا عند الله في حاجاتنا و مهماتنا بجاه محمدوآله الطاهرين

نمونه ای از امداد حضرت خضر (علیه السلام)
مرحوم حاج شيخ علي مقدادي فرزند مرحوم آيتالله حاج شيخ حسعلى نخودکی اصفهانى نقل می کنند:
مرحوم پدرم، فرمودند:
(در وقتى كه در اصفهان تحصيل مى كردند) « در ایام دهه اول محرم، به منظور شرکت در مجلس مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام به منزل عالم عارف مرحوم حاج سید حسین نایب الصدر خاتون آبادی رفته بودم.
مشیر السلطنه پیشکار ظلّ السلطان خدمت آقا بود. عرض کرد که جعبه جواهری متعلق به ظل السلطان در اطاق خوابش گم شده است او اکنون عده ای را زندانی کرده است و زجر می دهد، و می گوید که اگر نتوانم مال خود را حفظ و پیدا کنم چگونه می توانم اموال مردم را حفظ کنم؟ (ظل السلطان حاكم اصفهان خيلي ظالم بوده و شرح ظلم او معروف است)

چون مردم بی گناهی به خاطر این موضوع زیر شکنجه هستند. من به او گفتم به ظل السلطان بگوئید که اگر حاضر است دزد را نخواهد، من مال او را به او نشان خواهم داد.
فردای آنروز مشیرالسلطنه خدمت آقا آمد و عرض کرد که ظل السلطان حاضر شده است. به او گفتم ظل السلطان باید این موضوع را بنویسد و کتباً تعهد کند که دزد را نخواهد خواست، زیرا بعد از پیدا شدن جواهرات ممکن است بگوید دزد را هم می خواهم.
فردای آن روز مشیر السلطنه آمد و تعهد نامه ظل السلطان را به خط خود او آورد.
گفتم: به او بگوئید در خارج از شهر در فلان نقطه قنات متروکه ای است، در داخل چاه زمین را حفر کنند، جواهرات آنجا است. پس از یافتن جواهرات به فاصله چند روز مشیر السلطنه آمد و گفت: ظل السلطان می گوید: من دزد را می خواهم.
حتماً این شیخ با دزدها شریک بوده است، چون دیده اند که نزدیک است حقیقت بر ملا شود این حُقه را به کار برده اند، و چاره ای جز آنکه دزد را نشان دهند وجود ندارد.
مشیر السلطنه گفت من هرچه خواستم او را از این خواسته اش منصرف کنم موفق نشدم، و احساس کردم که به خاطر حمایت از شما ممکن است من نیز در مظان تهمت قرار گیرم. بنابراین بهتر است که شما خود نزد او تشریف بیاورید و با او صحبت کنید.
فردای آنروز من به ساختمان حکومتی نزد ظل السلطان رفتم و به او گفتم: شما فرزند ناصر الدین شاه، پادشاه این مملکت، و حاکم اصفهان می باشید، پس چگونه به خود اجازه می دهید که تعهد و امضاء خویش را نادیده بگیرید و آنرا بی اعتبار سازید؟

ظل السلطان گفت من این حرفها را نمی فهمم، من دزد را می خواهم. به او گفتم: من اول شرط کردم که نمی توانم دزد را به شما نشان دهم و شما هم قبول کردید، حال نیز می گویم که این کار از من ساخته نیست.

ظل السلطان گفت: من دستور می دهم که تو را فلک نمایند تا اقرار کنی که دزد کیست. سپس به فرّاشها دستور داد که چوب بسیار با سه پایه آوردند و آنگاه گفت: این شیخ را به حیاط ببرید و مضروب نمائید. کار که به اینجا رسید گفتم اگر قرار است من مضروب شوم، تو در این امر اُولی هستی.

لذا امر کردم (به موكلين نامرئى) که او را به حیاط باغ حکومتی بردند و به پایه ای بستند و شروع کردند به چوب زدن او. فرّاشها و خدمه ای که آنجا بودند جلو رفتند که ممانعت کنند اما خودشان نیز مضروب شدند. و پا به فرار گذاشتند.
بعداً یکی از محترمین اصفهان نقل کرد که مشیرالسلطنه گفت: ظل السلطان مدت نیم ساعت چوب می خورد و کسی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت، تا آنکه موکّلین او را واگذاشته و رفتند.
آنگاه او را برداشتیم و به بستر منتقل کردیم. پس از یکساعت به هوش آمد و پرسید آن شیخ کجا است؟
گفتیم نمی دانیم کجا رفت. مشیرالسلطان می گفت: از آن به بعد هرگاه شخصی معمم و روحانی مراجعه می کرد، ظل السلطان می گفت با او مماشات کنید و کارش را انجام دهید.
به او می گفتیم: همه کس آن شیخ نیست. می گفت: آری، اما احتیاط کنید. »

توضيح
علت اينكه مرحوم حاج شيخ حسنعلى شرط كرده بودند با ظل السلطان دزد را نخواهد؛ جون قصدشان از مداخله بروش غيرعادي رفع شكنجه از عده اى بود ك بى گناه گرفتار شده بودند و حاكم هم به مقصودش گنجينه مسروقه اش مي رسيد
و محل مال مسروقه را به كشف نظر باطني معين كرده بودند نه اينكه دزد را بشناسند و بخواهند حمايتش كنند
و در موضوع  كشف دزد نمي خواستند دخالتي كنند و مجاز در اين نبودند
و الابايد همه امور را به هم بزنند و بجاى حكومت و ووو دخالت بر خلاف معمول كنند

مرحوم حاج شيخ حسنعلى گفتند
من نیز همان ساعت مستقیماً از باغ حکومتی به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام عازم مشهد شدم و از یکی از آشنایان خواستم که به منزل ما برود و به مادرم خبر دهد.

فلذا از آن شهر رخت سفر بربستند. در بیست و چهار سالگی، تنها از اصفهان و بياده خارج شدند و به عزم مشهد مقدس قدم به راه گذاردند.
و این نخستین سفر ایشان به آن شهر منّور بود که به قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام صورت پذیرفت.
در همان روزهای اول سفر راه را گم می کنند
و نزدیک غروب آفتاب، در کوه و بیابان سرگردان می شوند.
در این حال به ذیل عنایت حضرت ثامن الحجج علیه السلام متوسل می گردند و عرضه می دارند:
« مولای من! آگاهی که قصد زیارت ترا داشته ام ولی در این وادی سرگردان شده ام. ترا توانائی یاری و مددکاری من هست. از من دستگیری فرما. »
پس از دقایقی به خدمت با سعادت حضرت خضر علیه السلام تشرّف حاصل می کنند و راهنمائی می شوند و در کمتر از چند دقیقه هجده فرسنگ راه باقی مانده ميان بيابان اصفهان تا کاشان را، به مدد مولا، طی می کنند و وارد آن شهر می شوند.
اين واقعه در سال 1303هـ ق بوده است

واقعه در امداد حضرت خضر (علیه السلام)
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری فرزند آيت الله مرجع حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدي مجدد حوزه علميه قم نقل كرده اند:
مرحوم سلاسـ السّادات، حاج آقا فروغی در سخنرانی خود که درباره سرگذشت سفر «کربلا» داشتند، این داستان را گفتند که نوار آن موجود است و آن داستان را برای خود بنده هم بیان فرموده بودند. ایشان فرمودند

آن سالی که پیاده به کربلا مشرّف شدم، در موقع مراجعت از عتبات عالیات، از شهر مقدّس «کاظمین» به طرف «بغداد» حرکت کردم و از آنجا به طرف مرز «ایران» آمدم، مریضیِ من به شدّت عود کرد، کم کم مریض و ضعیف شدم و بعد علاوه بر بیماری مبتلا به خون دماغ شدم. در طول چند روز، قدرت و توان من تمام شد که دیگر قدرت راه رفتن نداشتم. وقتی که به یکی از روستاهای اطراف «کرمانشاه» رسیدیم، استخوان های بدنم نمایان شده بود، خیلی نحیف و ناتوان شده بودم و از طرفی هوا خیلی سرد و برف زیادی هم آمده بود که دیگر طاقت پیاده رفتن را نداشتم. قلعه ای بود که از آنجا الآغی را اجاره کردم. به فرسنگی یک ریال تا مرا چاروادار ببرد تا «سیاوشان» من با چاروادار شرط کردم یک لحاف بردارد برای من؛ زیرا بدن من خیلی ضعیف شده بود و او قبول کرد. در راه که بودیم، من به چارودار گفتم: آن لحاف را بده که از سرما بدنم یخ می زند. او گفت: همان گلیمی که روی الآغ است، بالا پوش قرار بده. من به او گفتم: بنا بود لحاف بردارید. گفت: ما به این گلیم، می گوییم لحاف و بنابراین من نیمی از گلیم که قسمتی از آن روی الآغ بود، به خود پیچیدم؛ ولی این نیم گلیم کهنه، جلوی سرما را نمی گرفت. لباس من فقط یک پیراهن و یک قبای نازک بود، عمّامه هم به سرم بود تا آمدیم دامنه کوه، سرما فشار آورد. گفتم: یک مکانی پیدا کن که بروم در آن پناه بگیرم تا صبح شود. گفت: من تمام بوته های این بیابان را کنده ام، می دانم هیچ پناهی اینجا نیست. گفتم: پس جایی را پیدا کن که شن باشد و من بروم داخل شن ها، والّا هلاک می شوم. در این فکر بودم که مرکز شنی پیدا کنم که داخل شن ها بروم، ناگهان دیدم در کنار جادّه روشنایی پیداست. به چاروادار گفتم: من را ببر نزدیک این روشنایی. به آن طرف رفتیم؛ ولی او نمی دید و من هم قدرت نداشتم با دستم به گردن الآغ اشاره کنم و او را به طرف روشنایی راهنمایی کنم. خلاصه الآغ رفت طرف روشنایی، دیدم دری باز است. در داخل آن اتاق در یک طرف، یک بخاری دیواری که هیزم در آن شعله می کشید، طرف دیگر اتاق سماور بزرگ شاهی مجلسی بود، به علاوه استکان ها ردیف چیده شده بود و یک پیرمرد خوش برخورد کمر بسته در آنجا بود. با خوش رویی کامل به طرف من آمد و مرا بغل گرفت و از روی الآغ پایین آورد و نزدیک بخاری نشاند و فوراً رفت یک مقداری نان و پنیر برای من آورد. کاملاً گرم شدم و اوّل طلوع فجر وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم. پس از آن، همان پیرمرد مرا دوباره روی الآغ گذاشت. بعداً فهمیدم چرا چاروادار اصلاً این بساط مفصّل را ندید و دنبال روشنایی می گشت.

توضیح:
صاحب واقعه اين امداد توسط بيرمرد نورانى رابر حضرت خضر تطبيق كرده است
= اما وجه اين تطبيق را بيان نكرده
= كه ايا توسلي به حضرتش داشته يا خودشان را معرفي كرده اند؟
= جه اينكه ممكن است اين امداد توسط رجال الغيب شده باشد
و درميان ايشان هم افراد مسن هستند
اما از انجا كه واسطه نقل مرحوم آيت الله حائرى بوده اند كه صاحب تدقيق علمى بوده و همينطوري مطلبي را نقل نمي كنند و به اين عنوان ذكر نمي كنند
فلذا از اين جهت نسبت واقعه به حضرت خضر مقبول است

روزی حضرت خضر از بازار بنی اسرائیل می‌گذشت. ناگاه چشم فقیری به او افتاد و گفت: به من صدقه بده خداوند به تو برکت دهد!

خضر گفت: من به خدا ایمان دارم ولی چیزی ندارم که به تو بدهم. فقیر گفت: بوجه الله لما تصدقت علی؛ تو را به وجه (عظمت) خدا سوگند می‌دهم! به من کمک کن! من در سیمای شما خیر و نیکی می‌بینم. تو آدم خیّری هستی و امیدوارم کمکت را از من دریغ نکنی.

خضر گفت: تو مرا به امر عظیم (وجه خدا) قسم دادی و کمک خواستی ولی من چیزی ندارم که به تو احسان کنم. مگر اینکه مرا به عنوان غلام بفروشی.
فقیر گفت: این کار نشدنی است. چگونه تو را به نام غلام بفروشم؟ خضر بیان کرد: تو مرا به وجه خدا (خدای بزرگ) قسم دادی و کمک خواستی من نمی توانم ناامیدت کنم. مرا به بازار ببر و بفروش و احتیاجت را برطرف کن!

فقیر حضرت خضر را به بازار آورد و به چهارصد درهم فروخت. خضر علیه السلام مدتی در نزد خریدار ماند، اما خریدار به او کار واگذار نمی‌کرد.

خضر به او گفت: تو مرا برای خدمت خریدی، چرا به من کار واگذار نمی کنی؟ خریدار گفت: من مایل نیستم که تو را به زحمت اندازم. تو پیرمرد سالخورده ای هستی. خضر گفت: من به هر کاری توانا هستم و زحمتی بر من نیست. خریدار اظهار کرد: حال که چنین است این سنگها را از اینجا به فلان جا ببر! با اینکه برای جا به جا کردن سنگ ها شش نفر در یک روز لازم بود، ولی سنگ ها را در یک ساعت به مکان معین جابجا کرد.

خریدار خوشحال شد و تشویقش نمود و گفت: آفرین بر تو! کاری کردی که از عهده یک نفر بیرون بود. روزی برای خریدار سفری پیش آمد خواست به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را درستکار می‌دانم و می‌خواهم به مسافرت بروم، تو جانشین من باش. با خانواده‌ام به نیکی رفتار کن تا من از سفر برگردم و چون پیرمرد هستی لازم نیست کار کنی. کار برایت زحمت است.

خضر گفت: نه هرگز زحمتی برایم نیست. خریدار هم بیان کرد: حال که چنین است مقداری خشت بزن تا برگردم. خریدار به سفر رفت، خضر به تنهایی خشت درست کرد و ساختمان زیبایی بنا نمود. خریدار که از سفر برگشت، دید که خضر خشت را زده و ساختمانی را هم با آن خشت ساخته است. بسیار تعجب کرد و گفت: تو را به وجه خدا سوگند می‌دهم که بگویی تو کیستی و چه کاره ای؟

حضرت خضر گفت: چون مرا به وجه خدا سوگند دادی و همین مطلب مرا به زحمت انداخت و به نام غلام فروخته شدم. اکنون مجبورم که داستانم را به شما بگویم؛ فقیر نیازمندی از من صدقه خواست و من چیزی از مال دنیا نداشتم که به او کمک کنم. مرا به وجه خدا قسم داد، لذا خود را به عنوان غلام در اختیار او گذاشتم تا مرا به شما فروخت.

اکنون به شما می‌گویم هرگاه سائلی از کسی چیزی بخواهد و به وجه خدا قسم دهد در صورتی که می‌تواند به او کمک کند اما سائل را رد کند، روز قیامت در حالی محشور خواهد شد که در صورت او پوست، گوشت و خون نیست. تنها استخوانهای صورتش می‌مانند که وقت حرکت صدا می‌کنند (فقط با اسکلت در محشر ظاهر می‌شود. )

خریدار چون حضرت خضر را شناخت، گفت: مرا ببخش که تو را نشناختم و به زحمتت انداختم. خضر گفت: طوری نیست. چون تو مرا نگهداشتی و درباره‌ام نیکی نمودی. خریدار گفت: پدر و مادرم فدایت باد! خود و تمام هستی‌ام در اختیار شماست. خضر هم پاسخ داد: دوست دارم مرا آزاد کنی تا خدا را عبادت کنم.

اين نكته دارد
عظمت وجه الله = كه حرمتش مثل خضر نكه مي دارد وقتى اورا قسم مي دهند به ان جون مالي نداشته حاضر مي شود سائل را مجبور مي كند تا بغلامي بفروشدش

واقعه دیدار با خضر علیه السلام:
در تذکره الاولیاء؛ شیخ عطار در مقامات شيخ ورّاق آورده است:
 نقل است که شيخ وراق عمری در آرزوی خضر بود.
و هر روز به گورستان رفتی و باز آمدی و در رفتن و باز آمدن یک جزوی قرآن خواندی.
یک  روز چون از دروازه بیرون شد،
پیری نورانی پیش آمد و سلام کرد. جواب داد.
گفت: صحبت می خواهی؟
گفت: خواهم.
پیر با روان شد تا گورستان و در راه سخن با او می گفت و همچنان سخن گوی می آمد تا به دروازه رسید.
چون از نام و نشان او بازخواست گردید،
گفت: عمری می خواستی تا مرا ببینی. من خضرم.
امروز که با من صحبت داشتی ؛ از خواندن یک جزو قرآن محروم ماندی.
جایی که صحبت خضر چنین است، صحبت دیگران چون خواهد بود؟.
تا بدانی که عزلت و تجرید و تنهایی بر همه کارها شرف دارد.


مشاهد آثار مهدوی (علیه السلام) محل تشرف ملا کاظم خراسانی و نیز حضور حضرت در ایوان حجره شیخ سهلاوی
محل واقعه تشرف ملاکاظم خراسانی با حضرت: دو حجره بعد مقام خضر علیه السلام
تشرف او خدمت حضرت و عنایت حضرت به او و خوردن غذای نیمخورده حضرت و تاثیر آن در گشایش علوم برای او ؛ تشرف ملاکاظم خراسانی: ص 204 کتاب شریف اصحاب استجاره
و نیز حجره مرحوم شیخ سهلاوی محل حضور بسیاری از اولیا الهی و ایوان بیرون آن محل حضور حضرت و حجره کناری آن که در واقعه ملا کاظم خراسانی ذکر شد ص 438 کتاب شریف اصحاب استجاره
واقعه حضور حضرت در ایوان بیرونی حجره سهلاوی (حجره متصل به مقام خضر علیه السلام) در شرح حال شیخ جعفر مجتهدی و ملاقات ملا اقاجان زنجانی ص379 کتاب شریف اصحاب استجاره


مقام انبیاء و مرسلین و اوصیاء و اولیاء و صالحین (علیهم السلام)

Image

1- در بنای قدیم این مقام؛ محراب در میانه ضلع قبله مقام بوده است و در بنای جدید در آن تصرف شده و به سمت راست آن جابجا شده است؛ برای انجام نماز و اعمال در محل محراب قدیم (که محل نماز حجج الهی علیهم السلام بوده است) محل آن میانه ضلع قبله مقام می باشد.

2- نكته معرفتي در دعاى مقام انبياء و صالحين = {از ابتدا تا ...صوتا}:
مي فهماند كه اشتباهات و گناهان سبب مي شود صداي بنده به آسمان بلند نشود؛ فلذا در دعا خواندن نه فقط زير زباني نخواندن و عدم تلفظ؛ و تلفظ كردن و صحت و دقت كه بايد باشد ولي كافي نيست؛ و بايد طوري باشد كه صداى ما بلند ظاهري فقط نباشد و قدرت رفع به آسمان داشته باشد؛ كه اگر اين باشد ولو صدا بلند نباشد و نجوا و در دل هم باشد به نتيجه و به محضر حق مي رسد
فقط اين مادراني كه با اطفالشان اعمال بجا مي آورند ضمن نگهداري آنها = شايد مستثنى باشند و به بركت اين عملشان صدايشان عليرغم تقصيرات به محضر حق برسد و وقتي رفع صوت به محضر حق نشود = چون دعا نرسيدن = نتيجه استجابت دعا در كار نيست؛ فلذا حضرت ابتدا براى برطرف شدن اين موانع؛ اعتراف و تضرع مي فرمايد تا دعاى بعدي به محضر حق برسد


مشهد آثار مهدوی (علیه السلام) ضلع شمالی مسجد
محل خلوت و ذکر اهل عبادت و واقعه آیت الله صافی و کرامتی که نصیب وی شد با خوردن غذای رسیده به عنایت حضرت و اثر ماندگار آن کتاب استجاره ص411
واقعه دیدار آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی با آیت الله سید احمد کربلایی استاد آیت الله قاضی که آیت الله گلپایگانی اولین بار با آیت الله سید احمد کربلایی در اینجا آشنا می شوند و احوال ایشان کتاب استجاره ص 181


مقام امام سجاد (علیه السلام)

Image

Image

Image

1- در بنای جدید؛ محل محراب و مساحت مقام امام سجاد (علیه السلام) مانند قدیم است؛ فقط سقف آن مرتفع شده است.

2- نکته در دعاهای مقامات مسجد سهله خاصة مقام امام سجاد علیه السلام برای دفع شر و حفظ:
در ادعيه اعمال مسجد سهله در هر مقام فقره اى براى دفع شر و دفع دشمن و حفظ ووو هست؛ چون عمل استجاره بالله براى دفع ظالمين و اشرار است
اما در دعاي مفصل بعد سجدات اولي مقام امام سجاد علیه السلام فقرات با اين مضامين بيشتر امده است
و اگر با توجه و نيت در هرفقره خوانده شود؛ مثلا وقتي در مقام دعا براى حفظ است شخص مورد نظر براى حفظ را نيت كند؛ و در وقت اشاره به ظالم ووو است اشخاص ظالمين را در نظر بياورد ووو تاثير و نتيجه اش بيشتر است
و اين دعاها با اين مضامين در غير مسجدسهله هم در وقت استجاره به خداوند که براى دفع شر اشرار مي شود از اين اعمال فيض برد و نتيجه گرفت
و چه بسا دليل اينكه در مقام سجاد اين استجاره تفصيلي وارد شده است
بخاطر اين است كه عمل امام سجاد عليه السلام در اين مقام اينطور بوده است و اينها بخشي از اعمال حضرت است
و يا بخاطر شرايط حضرت امام سجاد است بعد از عاشورا؛ كه متاسفانه كسي انرا براى مردم خوب تبيين نكرده است
و همه فكر مي كنند خوب وقتي بعد اربعين از كربلا كه برگشتند به مدينه؛ حضرت گوشه اى مشغول عبادت بودند تا آخرعمر؛ بله اينطرو بوده اما حضرتش در معرض تهديد بودند
وقتي يزيد لشكر كشيد و در مدينه كشتار كرد صحابه و آن فجايع و تجاوزها كردند و هزاران دختر به مورد تجاوز واقع شدند و در حرم نبوي كشتار كردند و جنايات وووو
بخاطر اينكه مردم مدينه بعد عاشورا همراهي با يزيد نكردند؛ نه اينكه مخالفتي
آنوقت وقتي مردم عادي جنيين مورد تعرض بودند؛ و حضرت امام سجاد و اهل بيت بيشتر مورد هدف بوده اند
و حضرت امام سجاد و اهل بيت بيشتر مورد هدف بوده اند و اصلا معجزه بوده است مصون ماندنشان
و در نقل است كه بعضا حتی حضرت خيمه در بيابان زده بودند و آنجا عبادت مي كردند و با كسي تماس نداشتند
و مجبور كردند كه حضرت زينب از مدينه بيرو ن بروند و تبعيد كردند به مصر؛ يا حضرت ام كلثوم و سكيه خواهران امام حسين را به شام احضار كردند و تا آخر عمر منقطعا آنجا بودند تا وفات كردند
فلذا حضرت سجاد در شرايط سخت و خطر شديد بودند و حالشان را مي شود از مضامين اين دعا و تضرعشان براى دفع دشمنان كمي متوجه شد

از فضائل و برکات مقام امام سجاد (علیه السلام):

1- در کلام خازنان وحی (علیهم السلام) وارد شده است که:
در آن مسحد (سهله) سنگی سبز رنگ از زبرجد (مخفی شده) است که در ان نقش صورت و تمثال هر نبی و وصی الهی هست و از خاک زیر آن سنگ؛ طینت پیامبران الهی گرفته شده است.

شیخ جواد سهلاوی خادم و مقیم مسجد سهله نقل نموده است که:
در وقت اشغال عراق توسط قوای بریطانیا؛ در مناطق قدیمه کوفه؛ از جمله مسجد سهله؛ اقدام به حفریات بسیار نمودندو از ناحیه مسجد سهله ذخیره بسیاری از اشیاء عتیقه و مسکوکات وو.. کشف مرده و به خارج عراق سرقت کردند؛ از جمله مواضع مسجد که حفر کردند مقام (محراب) امام زین العالبدین علیه السلام بود؛ وقتی که اینجا را حفر کردند به تحته سنگ سبز رنگ بسیار بزرگی رسیدند؛ روی آن سنگ تصویرهای نقش بسته بود
جنازه هایی مشاهده شد که قامتهای بسیار رسا داشتند و مشخص بود به تاریخ قبل از اسلام مربوط بودند

همچنین به نقل از خاندان سهلاوی؛ درشصت هفتاد سال قبل مقام امام سجاد (علیه السلام) را که حفاري كرده بودند اسكلت قامتهاى بلند حدود شش متر كشف شده است
كه از مرحوم آيت الله حكيم (که مرجع بودند و کلامشان نافذ بوده است) درباره آن پرسيده بوده اند؛ و ایشان گفته بودند اين بقيه اجساد صالحين دورانهاى قديم (زمان ادريس) بوده است رويش را بپوشانند

نکته:
اينكه انگليسيها از ميان مقامات و امكنه مختلف مسجد سهله فقط مقام امام سجاد عليه السلام را حفاري كرده اند معلوم مي شود كتابهاى حديث شيعه را جستجو كرده و هر جا مطلبي بوده كه مي توانسته اند در جهت منافعشان استفاده كنند در برنامه حفاريهايشان گذاشته اند و چون در كتب شيعه در مسجد سهله تنها اين موضع را با اين مطلب ذكر كرده مورد توجه قرار داده و حفاري كرده اند با اينكه آنها اصلا مسلمان نيستند و در تبليغاتشان هم مستمرا در جهت سست كردن عقايد مؤمنين به اسلام و قران و احاديث تلاش مي كنند
و خيلي ها را هم منجرف كرده اند بطوريكه اگر اين احاديث را بشنوند اصلا معرفت ندارند و انكار دارند اما انها بي هيچ ترديدي ان احاديث را باور كرده و جدي گرفته ولو در جهت منافع مادي خودشان سوء استفاده كرده اند


2- مقام امام سجاد (علیه السلام): محل اجتماع رجال الغيب
در برخی از تشرفات نقل شده که این مکان محل عبادت و اجتماع رجال الغیب (اولیاء الله پنهان) است

الف - رجال الغيب از خادمان ناحيه مقدسه هستند

ب - آنقدر اهميت دارند كه در دعاى عمل استفتاح (معروف به عمل ام داوود)
بعد نماز مخصوص در نیمه ماه رجب منقول از امام صادق علیه السّلام
بعد از صلوات بر محمد و آل محمّد صلّى اللّه علیه و اله، بر اوصیاء، سعداء، شهدا و ائمه هدى علیهم السّلام صلوات فرستاده
و چنین می فرماید:
«اللّهم صلّ على الأبدال و الأوتاد و السّیّاح و العبّاد و المخلصین و الزّهاد و اهل الجّد و الاجتهاد...»
«خدایا!بر ابدال و اوتاد و سیاحین و بندگان شایسته و مخلصین و زاهدان و اهل کوشش و اجتهاد درود فرست.»
كه با صلوات بر ايشان در ان عمل استفتاح نتيجه گرفتن آن عمل را از خداوند مي خواهيم

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْبْدالِ وَالاَْوْتادِ وَالسُّيّاحِ وَالْعُبّادِ وَالُْمخْلِصينَ وَالزُّهّادِ وَاَهْلِ الجِدِّ وَالاِْجْتِهادِ، وَاخْصُصْ مُحَمَّدًا وَاَهْلَ بَيْتِهِ بِاَفْضَلِ صَلَواتِكَ وَاَجْزَلِ كَراماتِكَ، وَبَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ مِنّي تَحِيَّةً وَسَلامًا، وَزِدْهُ فَضْلًا وَشَرَفًا وَكَرَمًا، حَتّى تُبَلِّغَهُ اَعْلى دَرَجاتِ اَهْلِ الشَّرَفِ مِنَ النَّبِيّينَ وَالْمُرْسَلينَ وَالاَْفاضِلِ الْمُقَرَّبينَ

ج- در دعاى حضرت امام رضا (عليه السلام) كه براى امام زمان و نزديكان و كارگزارانش هست
و در كتاب اخر جمعه كامل امده است حضرت رضا مفصلا در دو صفحه آنها را توصيف كرده و به آنها دعا كرده اند
از اللهم وشركاؤوه في امره..... تا آخر دعا
و فقره ارغواني شرح فداکاری آنهاست در راه مسير حق كه اينها چطوري به اين مرتبه رسيدند
(جهت الگو و نیز کسانی که آرزو دارند از خادمان ناحیه مقدسه شوند)

وقتي مي خواهيد دعاى براى رجال الغيب راكه از رساله آخر جمعه نقل شده بخوانيد = چون در ادامه صلوات بر حضرت و فرزندانشان است فلذا مقدمتا اول اينطور دعا كنيد:
اللهم صل على مولانا صاحب الأمر والعصر و الزمان محمد بن الحسن القائم بأمر الله اللهم وصل على ولاة عهده والأئمة من بعده
اللهم وشركاؤه في امره...تا آخر دعاء

Image
Image

ترجمه:
بارخدایا و ( هم چنین یاران او) که در امر (قیام) او شریکند و یاری کنندگان او بر طاعتت هس_تند، (آن) کسانی که آنان را دژ (مس_تحکم) او و سلاح (برنده)اش و پناهگاه و (مایه) انس_ش گرداندی، (همان) کسانی که (به خاطر یاری او) از اهل و فرزندان (خود) بریدند،
و از وطن (و دیار خود) کنده شدند، و بسترهای (گرم) و نرم را ترک گفتند (و) داد و ستدهایشان را کنار گذاشتند، و به معیشت دنیویشان زیان رساندند، و بدون این که از شهرشان غایب گردند (دیگر) در محافل و انجمن هایشان دیده نشدند، و با اشخاص غریبه که آنان را در کار (قیام)شان کمک می کردند هم پیمان شده و با نزدیکانی که آنان را از قصد و همتشان باز می داشتند به مخالفت برخاستند، و پس از ( مدت ها) پشت کردن و جدایی در روزگارشان گرد هم آمدند، و پیوندهایی که آنان را با نعمت های زوال پذیر و زودگذر دنیا مربوط می ساخت را قطع کردند،


خداوندا آنان را در حفظ و امان خویش و در سایه حمایتت قرار بده، و شر و گرفتاری هر فردی از خلقت که قصد دشمنی با آنان دارد را از آنان برطرف کن، و به واسطه دعا و نیایش به درگاهت، کفایت و یاریت و تقویت و تأیید و نصرتت را نسبت به آنان افزایش ده، آن چنان یاری که به وسیله اش آنان را بر طاعت و فرمان برداریت یاری نمایی.و به حق (و به پاس حرمت) آنان (اندیشه و نقشه) باطل هرکس که اراده خاموش کردن نور (هدایت) تو را دارد نابود گردان، و بر محمد و خاندان پاکش درود و رحمت فرست، و به واسطه وجود مبارکشان تمام آفاق و اکناف و بلاد و سرزمین ها را از قسط و عدل و رحمت و فضل (خویش) لبریز کن، وبر حسب (و به اندازه) بزرگواری و جود و بخششت و به همان گونه (و همان اندازه) که بر بندگان برپا کننده قسط و عدل احسان و تفضل می کنی (خدمت) آنان را سپاس گزاری (و قدردانی) کن، و (به اندازه ای) از ثواب و پاداش خویش برایشان ذخیره فرما که به واسطه آن درجات و مراتبشان را بالا ببری، (زیرا) مسلماً تو هر چه را بخواهی انجام می دهی و به هرچه اراده کنی حکم می فرمایی، (این دعاها را) استجابت فرما ای پروردگار (و صاحب اختیار) جهان ها و جهانیان.

د- دعاى امام رضا (علیه السلام) هم سه بخش است:
يكسري دعا براى شخص حضرت است
يكسري دعا براى جانشينان و فرزندان و نزديكان شخصي حضرت
يكسري هم دعا براى كارگزاران و خادمان ناحيه مقدسه از جمله رجال الغيب و مرتبطين با ناحيه
و بعد دعاى براى متوسلين و خوانندگان دعا
فلذا فقط كارگرزاران و خادمان ناحيه در دعاى حضرت مطرح نيستند

د- در معرفي رجال الغيب:
رجال الغیب به دلیل این که مستقیما حقایق را شهود می کنند، بدون این که دچار اشتباه شوند، معانی و حقیقت صورت های معانی را ادراک می کنند. آنها صاحب کشف هستند و هر صاحب کشفی نیز از آنها استفاده می کند و رجال الغیب هستند که اخبار اصحاب کشف و مؤمنان خالص را در جهان منتشر می کنند و احوال آنها را به جماعتی که اهلیتش را دارند می شناسانند. به این دلیل آنها به منزله وزراء و مأمورین امام زمان (منه السلام) هستند که به رفع حوائج معنوی و الهی مردم قیام می کنند. اما نه به گونه ای که شناخته شوند و دیگران آنها را بشناسند.

سلام و استمداد از رجال الغيب:  
السّلام عليكم يا رجال الغيب! ويا ذوات الأرواح المقدّسة المنوّرة المطهّرة، اغيثونى بغوثة، وانظرونى بنظرة، واجيبونى بدعوة، يا رقباء! ويا نقباء! ويا نجباء! ويا ابدال! ويا اوتاد! ويا خدام القطب! ويا أصحاب الغوث! اغيثونى بحُرمة سيّد المرسلين وخاتم النبيّين وامام المتقين، عليه الصّلاة والسّلام والتحيّة والاكرام، والائمّة المعصومين صلوات اللّه وسلامه عليهم اجمعين .

هـ- در ميان اهل ختومات معروف است كه رجال الغيب در هر روز ماه قمري در سمتي از كره زمين اجتماع دارند
ولذا براى استمداد از رجال الغيب به ان جهت سلام بر ايشان كرده و از ايشان استمداد مي كنند

در جهت: مابین مشرق و جنوب =روزهاى=> اول و نهم و هفدهم و بیست وپنجم
در جهت: مابین مغرب و جنوب =روزهاى=> دوم و دهم و هجدهم و بیست و ششم
در جهت: جنوب =روزهاى=> سوم و یازدهم و نوزدهم و بیست و هفتم
در جهت: مغرب =روزهاى=> چهارم و دوازدهم و بیستم و بیست و هشتم
در جهت: مابین غرب و شمال =روزهاى=> پنجم و سیزدهم و بیست ویکم وبیست ونهم
در جهت: مابین مشرق و شمال =روزهاى=> ششم و چهاردهم و بیست و دوم و سی ام
در جهت: مشرق =روزهاى=> هفتم و پانزدهم و و بیست و سوم
در جهت: شمال =روزهاى=> هشتم و شانزدهم و بیست وچهارم
ماه قمري

در تقاويم قديم نجومي هم جدولي با جهات هشتگانه به اسم رجال الغيب مي نوشتند

(فقره سلام و استمداد از رجال الغیب؛ و نیز صلوات بر آنها از عمل استفتاح (ام داوود) رو به جهت مذکور خوانده شود)

6- توضیح در مورد اولیا و کرامات و طبقات خادمان ناحیه مقدسه:

در مطالعه كتب احوال اهل معرفت و ولايت به سه دسته مطلب بر مي خوريم
يكي: بيوگرافي عمومي ايشان
دوم: احوالاتي كه شرح تلاشها و استقامتها و نگرشهاي ايشان است كه آموزندگي عمومي داشته و مي تواند مشوق و راهنماي رهروان مسير حق باشد
سوم: آيات الهي كه بوسيله ايشان ظاهر شده و كرامت و تكريم الهي براى ايشان است

مهمترين مطالب قسم دوم است و عمده توجه رهروان بايد به آنها معطوف شده و بر آنها متمركز شود
كه اينها نيز دو قسم است
يكي حالتها و نگرشهاى عمومي كه براى همه مفيد و قابل عمل و تبعيت است
ديگري حالتها و نگرشهاي خاص كه بايد با اشراف لازم مورد پذيرش و تبعيت قرار گيرد
چه اينكه عليرغم موفقيتهاى فروان اولياي صغار؛ اما چونكه معصوم و اكمل بشر نيستند
فلذا ممكن است در مواردي به سطح خودشان نارسايي داشته باشند
پس همه موارد قابل پيگيري نيست و آن مشرف رهرو است كه راهنمايي مي كند كه كدام موارد مناسب هر شخص است

اما دسته سوم كه بايد درباره مطالعه آنها دقت شود:به اين نكات؛
كه در درسهاى سطح ششم تبيين شده است

1- اين كرامات را كرامت خداوند بدانند كه بدست آن شخص ظاهر شده است و بر آن جهت ظهور آيت الهي آنرا متمركز شوند نه وسيله بروز كرامت
همچنانكه بزرگترين سوره قرآن بقره است كه مربوط به واقعه گاو بني اسرائيل است كه با دم لاشه مرده آن؛ جوان كشته شده زنده گرديد به اذن الهي
و اين تذكر است كه خداوند از هرجا بخواهد ايت و اعجاز خود را ظاهر مي كند چه سنك كعبه باشد يا آتش كوه طور يا دم گاو مرده
و اگر كسي خواست مدعي بشود با دم گاو مرده همقدر شده است نه بيشتر
ولذا خود اولياء الهي مدعي نيستند و آنرا چيز نمي بينند

2- هدف از اظهار اين آيات الهي توسط خداوند؛ توجه خلق به خداوند است
نه مشغول شدن به مخلوق؛
هرچند حرمت و احترام او لازم است

3- اين آيات الهي براى زمان يا مكان يا شخصي كه بر دست او ظاهر شده؛
كرامت و تكريمي از جانب خداوند محسوب مي شود

4- همه كمالات منحصر در اشخاصي كه كرامات بر دست آنها ظاهر شده نيست
چه اينكه تمام تشكيلات كارگزاران ناحيه مقدسه در هر زمان هستند و حضور داشته و فعالند
و امور عالم بر دستشان اجرا مي شود
اما اينها غالبشان مستور و پنهان هستند و كسي آنها را نمي شناسد يا به اين عناوين نمي شناسد
و عدد ايشان در هر زمان (برخلاف تصور شايع) معدود نبوده بلكه بسيار است
و ايشان چند طبقه اند

طبقه اول: كارگزاران خاص = 313 نفر
كه خود ايشان نيز چند مرتبه اند
مرتبه 300 نفر رجال الغيب كه (از طرف مولا منه السلام) كارگزاران ماموريتهاى مختلف هستند

مرتبه بالاتر 7 نفر معروف به ابدال سبعه كه (از طرف مولا منه السلام) متصدي امور هفت اقليم زمين هستند

مرتبه بالاتر 4 نفر معروف به اوتاد اربعه كه (از طرف مولا منه السلام) متولي جهات اربعه عالم هستند

مرتبه بالاتر 2 نفر كه (از طرف مولا منه السلام) ناظر به بُعد نزديك و بُعد دور جهان هستي مي باشند

طبقه دوم: كارگزاران عام = ده هزار نفر

طبقه سوم: كارگزاران هر نقطه = جناب محيي الدين عربي نقل كرده است در هر شهر و هر موضع مسكوني زمين (چه اهلش مؤمن بوده جه كافر)
يكنفر بطور پنهان در آن حضور دارد كه خداوند بوسيله او رحمت و نعمت خود را به اهل آنجا مي رساند و به او زنده اند و هر گاه برود از ميانشان همه هلاك مي شوند

مگر مواضع خاصه شياطين كه خالي از رحمت الهي است و بقاء اهلش از روي انظار (انظرني الى يوم الوقت المعلوم) است

5- با اين نگاه اجمالي
مي توان حدس زد كه چقدر خداوند مظهر آيات الهي دارد
و غالب ايشان مستورند و كسي به آن عناوين ايشان را نمي شناسد مگر بعضي و آن بعد وفاتشان
و هركه حقيقتا جزو اهل كرامت باشد؛ با ظاهر شدن امر او يا مهلت عمرش سر مي آيد، يا آن توفيقات در او كاسته و يا مفقود مي شود، و يا او را از توفيقات بيشتر محروم مي كند
فلذا كسي (به فرض كه واقعا شناخته باشد) با اظهار بي وقت، به آنها لطمه مي زند

6- و براي اينكه سطح طبقات بالاتر را كمي حدس بزنيد
نمونه اى مي گويم
كه مثل مرحوم نخودكي و مرحوم مجتهدي با همه توفيقات عظيمه (كه كتابهاى منتشره مقدار ناچيزي از آنست) اما با اين حال از طبقه سوم بوده اند
تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل (درباره طبقه دوم و سوم)

فلذا مراتب عظمت الهي بسيار فراتر از آنچه تصور مي شود مي باشد
و ميدان توفيقات الهي بسيار بسيار وسيعتر از حد تصور عوام بلكه خواص مي باشد

7- و هر كه ناشناخته تر بماند و باشد رِندتر است و اين همان رندي است كه اهل معرفت در اشعارشان اشاره كرده اند
كه بسيار باشد كه نه تنها عامه ناس آنها را معمولي و از امور ساده عاجز مي دانند و خاطره دارند
بلكه حتى نزديكانشان آنهارا چنيين مي شناسند و امرشان بر آنها هم مكتوم است

في الأرض مجهولون و في السماء معروفون

8- و اينها تازه شمه اى از احوال بندگان درگاه حضرت ولايت كبرى منه السلام است
و مرتبت حضرتش فوق تصور است
و آنچه در مثل كتابهاي معتبر (مدينة المعاجز - اثبات الهداة - تفسير امام عسكري - الهداية الكبرى - مشارق الأنوار - صحيفة الأبرار وووو) بيان شده است
با همه عظمت اطراف و ابعادش
اما ذره بيمقداري است از خورشيد نورانيت آنها
و آنچه در احاديث از وقايع شرح شده غالبا آيات الهي است كه به لحاظ وجود منكري و يا مترددي براى رفع انكار و ترديدش ظاهر شده است
و كو تا برسد به آن ايات الهي كه به لحاظ اهل معرفت و كملين ظاهر شده است

9- و همه اينها جلوه اى از جلوات عظمت الهي است
و هيچگاه نبايد اين مجالي عظيمه (حضرات عليهم السلام) در عرض يا اينكه محدوده حقتعالى تصور شوند
كه فوق درك و تصور است

10- بنابراين
عليرغم اينكه اين كتابها مشحون است با شرح كرامات و موجب توجه مطالعه كننده مي شود
اما اهل معرفت به اين وقايع مشغول نبايد بشوند
جه برسد به اينكه تصور اشتباه كنند كه {رسيدن به كرامات، كمال است}
و بخواهد نفسشان به طمع اين امور بيافتد
و از حظوظ مادي بسوي حظوظ نفساني غير مادي برود
چون آن ولي الهي بعد فناي نفس خودبخود مورد عنايت واقع شده بي آنكه دنبال كند ولو كرامات از او ظاهر شده
اما اين شخص به شوق كرامات و مورد توجه بودنش و اعجاب نفس به داشتن كرامات؛ به فكر افتاده صاحب كرامت شود
خداوند توفيقات همه ما را مستمر فرموده و از توقف و انكار و تقصير و قصور و كمي همت و غفلت مصون بدارد

دقت شود:
آنجه در بيان مطالب قبلي آمد بطور مثال كه مرحوم نخودكي و مجتهدي از طبقه سوم و دوم هستند وهن شخصيت آنها نيست
جه اينكه شخصيت آنها فراتر از محتويات كتابهاى منتشره در احوالات ايشان است و آنها كه درست شناخته بودند آنها را احوالاتي از ايشان سراغ دارند كه در آن كتابها ذكر نشده و جندين برابر بزركترين كرامات و حالات منتشره است
و كمت مثال به ايشان توجه دادن عقول متحمله به وسعت مراتب كمال است
كه فكر نكند اكر شخصي توانست ناكهان ظاهر يا غايب شود يا مرده زنده كند بس اين امام زمان است و يا اين مرابت را مخصوص انبياء الوالعزم بداند
اين از غربت آنهاست كه اين كرامات تبديل به مشخصات مرتبه آنها شده است
و صرفا به اين مثالها اشاره شد براى توجه به عظمت مراتب ناشناخته
نه اينكه مراتب عاليه ايشان ناججيز بنداشته شود
هرجند از مشخصات عقول ضعيفه و محدود؛ قفل كردن روي اشخاص به عنوان بالاترين است
بس اكر بناشد كسي بالاترين نباشد و مربته بالاتري تصور شود بس ديكر او مهم نيست يا جيزي نيست يا معمولي است
و نكاهش عوض مي شود
براى همين است كه در تدبير نفوس به همين اكتفا مي شود كه
هر مطلبي را براى هر كسي نگويند و با نگفتن و كتمان هم ذهن او را از تحير و هم عقل او را از اشتباه و تقصير معروفت و رعايت حرمت حفظ مي كنند
اعاذنا الله جميعا من التقصير و الجهل و الإنكار و الجحود

سؤال:
یک سؤال هم در مورد مطلب عالیه ای فوق هست:
در طبقه کارگزاران خاص؛ 2 نفر (از طرف مولا منه السلام) ناظر به بُعد نزديك و بُعد دور جهان هستي مي باشند؛ (بُعد نزديك و بُعد دور جهان هستي) اشاره به چیست؟

جواب:
با كمي تامل سؤال مزبور نيز پاسخش واضح است
ارتباط طبقات به تقسيم بندي جغرافيايي:
1- تقسيم بندي بسيار جزئي: نقاط معموره كره زمين
2- تقسيم بندي جزئي: اقاليم سبعه جغرافيايي (كه در كتب جغرافياي قديم مناطقش معين است)
3- تقسيم بندي كلي: سمت هاى چهارگانه جنوب شرق غرب شمال كره زمين
4- تقسيم بندي بسيار كلي: مربوط به ابعاد فرو زميني و فرا زميني هستي كه شامل همه مراتب فروماده مثل دره و اتم و ووو شده همچنين شامل همه كهكشانها و عوالم نزديك و دور هستي مي گردد، تمام اينها در دو كلمه و دو عنوان ادنى (نزديك) و اقصى (دور) خلاصه شده و حاوي اجمالى ترين و وسيع ترين تقسيم بندي هستي مي باشد
اين توضيح براى فهم مطلب كافي است
اگر باز هم واضح نشد لازم نيست پيگيري كنيد
چون فهميدن اين مطالب براى همه الزامي نيست
و به اصطلاح: فهم واجب كفايي است!!


واقعه ارتباط با رجال الغیب:
از خادمان ناحیه مقدسه:
مرحوم محمد علی جولای دزفولی
مرحوم میزا حسین کشیکپی


در کتاب اصحاب استجاره به مسجد سهله صفحه 123 تا 150


کتاب عمل استجاره:
دستور جامع عمل استجاره

به همراه:

کتاب اصحاب استجاره و مسجد سهله

Image
در معرفت فائزین به برکات استجاره و مسجد سهله
شمه ای از آثار و برکات عمل استجاره و مسجد سهله

از اين آدرس در يافت نماييد:
viewtopic.php?f=264&t=10653&p=53359&sid=6d23f98584ee3f2a6fbb5168e10b0d0d#p53359

=================

دیدار با خادمان ناحیه مقدسه:
حاج میرزا باقر
و مرحوم غلامرضا تبریزی

http://www.aelaa.net/Ersaal/5/YaadeMawlaa094.pdf

================

دیدار با سرباز مولا: غبد الغفار خویی
www.aelaa.net/Ersaal/5/yaade mawlaa35-sarbaze-mawlaa1.pdf

ملاقات شيخ علي نوري قمشه اي با یکی از رجال الغیب
در اثر ختم اربعین رفتن پياده از تهران به حضرت عبدالعظيم همراه با طهارت و اذکار:


...یکی از کسانی که در اثر توسل به ساحت مقدّس ولی الله الاعظم - ارواحنا فداه - به مراد خود رسید وحوائج او برآورده شد، مرحوم حجّت الاسلام حاج شیخ علی نور بخشان معروف به نوری، اهل شهرضای اصفهان بود.
وی از طلاب وارسته، متدین وخدوم به خلق بود وتا آخرین روزهای زندگی، در مؤسسة خیریه ای که تشکیل داده بود به مستضعفان رسیدگی می کرد.
ایشان در سال های بین ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۳ شمسی در مدرسة فیضیة قم تحصیل می کرد، ولی در تنگنای زندگی وشدت فقر به سر می برد.
ایشان در تهران، مدرسة حاج أبو الفتح واقع در میدان امام خمینی(ره) (فعلی)، در حجرة آقای میردامادی - که در تهران امام جماعت هستند - مدتی درس می خواندند، ودر ضمن برای تدریس در مدرسة جدیدی که آیت الله برهان آن را در خیابان خراسان تأسیس کرده بود، مشغول شده ومی فرمودند ماهی دویست تومان درآمد من شد ولی احتیاج شدید به ازدواج داشتم وراهی برای آن به نظرم نمی آمد.
تا آنکه فصل تابستان شد ومدرسه های علمیه تعطیل، وطلاب به شهرهای خود رفتند وتنها من وخادم مدرسه در حوزه مانده بودیم. من تنها بودم وبا خود فکر می کردم چه راهی برای نجات من هست که به ذهنم خطور کرد: تنها راه، توسل به امام زمان (علیه السلام) است.
لذا تصمیم گرفتیم یک برنامة چهل روزه برای خود تعیین کنم تا شاید با انجام دادن آن زمینه ای برای گرفتن لطف از آن حضرت، در من ایجاد شود.
به همین جهت تصمیم گرفتم چهل روز روزه بگیریم وهر روز پیاده از مدرسة حاج ابوالفتح تا شهرری برای زیارت حضرت عبد العظیم (علیه السلام) پیاده بروم، ودر بین راه روزی هزار صلوات بفرستم وتوسلات دیگری داشته باشم تا به حرم حضرت عبد العظیم (علیه السلام) برسم.
آن حضرت وحضرت حمزه را - که همان جا مدفون هستند - زیارت کرده ونماز زیارت بخوانم، سپس زیارت عاشورا ودر بازگشت، صد لعن وصد سلام آن را سوار بر ماشین بگویم، ووقتی هم که به مدرسه رسیدم دعای علقمه ونماز زیارت را بخوانم. همچنین با خدای (عزَّ وجلَّ) عهد بستم که هیچ گناهی مرتکب نشوم، به خصوص مواظب چشم خویش باشم که عمداً به نامحرم نگاه نکنم.

هیچ کس جز خدای سبحان از سرّ وعهد من آگاه نبود وآرزویم دیدن حضرت حجّت (علیه السلام) وبرآورده شدن حاجت هایم بود.

چهل روز گذشت، روز چهلم خیلی امیدوار بودم وآن روز، اتفاقاً مصادف با جمعه بود. آن روز وقتی به حرم حضرت عبد العظیم (علیه السلام) رسیدم، حال خوشی داشتم. مدتی هم در حرم ماندم ولی هر چه نگاه کردم به مراد خود نرسیدم.
به مدرسه برگشتم و وارد مدرسه شده، در را بستم وچون روز جمعه بود، خادم مدرسه هم به منزل خویش رفته بود وهیچ کس در مدرسه نبود.
هوا گرم بود ولذا روی پشت بام رفته، مشغول خواندن دعای علقمه ونماز زیارت عاشورا شدم، وبا حالت انکسار قلب ودل شکسته سر بر سجده گزاردم.
ودعای «الهی قلبی محجوب و...» را با حال زمزمه می کردم که، صدایی از داخل حیاط مدرسه شنیدم: آشیخ علی، آشیخ علی...
پیش خود حدس زدم که شاید یکی از مغازه داران همسایة مدرسه است که نیاز به استخاره دارد، غافل از آنکه روز جمعه بود ومغازه داران تعطیل؛ به علاوه من در مدرسه را هم بسته بودم وهیچ کس حتّی خادم در مدرسه نبود.

با این حال نگاهی به پایین کردم، وجوانی را دیدم با حدود سی سال سن که پالتویی پوشیده، کلاه یمانی بر سر، دارای محاسنی متوسط بود، در حالیکه مؤدّب به طرف پشت بام نگاه می کرد. گفتم: چه کار دارید؟
فرمود: اگر ممکن است پایین بیایید با شما کاری دارم.
پایین رفتم و ناراحت از این بودم که مزاحمی پیدا شد وحال معنوی وخوش ما را گرفت. سلام کرده، گفتم: بفرمایید.
فرمود، حضرت حجّت (علیه السلام) مرا فرستاده تا جواب مطالب وخواسته های شما را بیان کنم. مرا ترس گرفت ولرزیدم،
سپس گفتم اگر حضرت شما را فرستاده اند شما باید حاجات مرا بدانید
. فرمودند: می دانم. گفتم بفرمایید؛
ایشان شروع به بیان تمام خواسته های من کرد ونیز هدف مرا از توسلات واینکه گرفتاری های من چه هست وهر کدام چه موقعی برطرف می شود را به من فرمود.
سؤالاتی هم کردم که جواب آنها را مشروحاً بیان نمود.

تا اینکه از حالات خصوصی حضرت امام عصر (علیه السلام) پرسیدم، دیدم از جواب دادن امتناع ورزید وگویا اجازه نداشت جواب دهد. لذا فرمودند حرف خودت را بزن وسؤال کن.
ایشان را دعوت به آمدن به حجره کردم، نپذیرفتند ومتوجه شدم که روزه است.
گفتم می شود بار دیگر خدمت شما برسم، قدری به طرف قبله نگاه کرده، سپس فرمودند: «روز دوشنبه، ساعت ده صبح». پس از آن خداحافظی کردند وبه طرف دالان مدرسه رفتند.
من هم ایشان را بدرقه می کردم که ناگهان متوجه شدم همین طور که در دالان مدرسه جلو چشمم بودند، غایب شدند واز در مدرسه بیرون نرفتند.
تازه یادم آمد که در مدرسه بسته است وایشان از در بسته وارد مدرسه شده بودند.
بازگشتم درحالی که از خبرهایی که نسبت به برآورده شدن حوائجم داده بود بسیار شاد بودم وگویا دیگر هیچ غم وغصة دیگری نداشتم جز آنکه از کنار آن جوان مفارقت کرده بودم ولی در عین حال خوشحال از وعدة دیدار در روز دوشنبه بودم.

روز دوشنبه، میوه تهیه کرده، چایی درست نمودم، درست سر ساعت ده وارد مدرسه شدند وداخل حجره لب تخت نشستند.
سؤالاتم را که از قبل نوشته بودم پرسیدم وایشان کاملاً جواب می دادند مگر آنچه راجع به زندگی خصوصی حضرت بقیة الله - ارواحنا فداه - بود که عذر می آوردند.
گفتم: آیا می شود بار دیگر خدمت شما برسم؟ فرمودند: «اگر اجازه بدهند». وسپس تشریف بردند.

وشش ماه گذشت وحال من بهتر وکارهایم همان گونه که پیش بینی شده بود اصلاح شد. مرتب در فکر آن جواب ولذت مجالست با او بودم.
تا اینکه روز جمعه ای به حرم حضرت عبد العظیم (علیه السلام) رفته بودم که آن جوان را در حرم مطهر در حالی که کنار ضریح ایستاده، دست هایش در شبکه های ضریح بود واشک می ریخت، دیدم.
رفتم جلو واز کنار صورت نگاه کردم، ومتوجه شدم خود ایشان هستند. به ذهنم خطور کرد که مخفیانه دنبال ایشان رفته، آدرس منزل ایشان را یاد بگیرم تا بلکه بتوانم با او ارتباطی برقرار کرده، از محضرش استفاده ببرم.

لذا صبر کردم تا بعد از اتمام زیارت، بیرون رفتند وسوار اتوبوس میدان شوش شدند. من هم یک سواری درست کرایه کردم وپنج تومان - یعنی دو برابر کرایة معمول - به او دادم وگفتم: دنبال این اتوبوس با ملایمت برو تا اینکه در میدان شوش پیاده وسوار اتوبوس توپخانه شدند پنج تومان دیگر به راننده سواری دادم که دنبال اتوبوس دوم برود تا آنکه در میدان پیاده شدند وبه طرف چهار راه حسن آباد رفتند.
وارد کوچة سمت راست نرسیده به میدان شدند، داخل کوچه از مسجد رد شدند وبه خانه ای رفتند.
نگاه کردم، در همسایگی مسجد یک بقالی وجود داشت. از او سؤال کردم شما افراد این کوچه را می شناسید؟ گفت: من چهل سال است کاسب این محل هستم وهمه را می شناسم.
گفتم: این خانه از کیست؟ گفت: مردی است که آن منزل را اجاره کرده ودکان کوچکی هم که در مقابل آن خانه است، متعلّق به اوست ودر آن مغازه سقط فروشی دارد.
گفتم آن جوان کیست؟ گفت مرد عجیبی است، بر روی شیشة در مغازه نوشته: «با کودک وزن بدحجاب معامله نمی کنم» وهمیشه در مغازه که نشسته، در قرآن نگاه می کند واجناس مغازة او هم همیشه از قبل آماده است، به طوری که اگر من صبح زود هم جنس بیاورم می بینم که اجناس مغازة او زودتر از من آماده است ونمی دانم چگونه این اجناس برای او آورده می شود؟ در حالی که من او را در میدان بار نمی بینم ولی میوة او قبلاً در مغازه اش نهاده شده است.

پرسیدم آیا متأهل است؟ گفت: گاهی بچه پسری از خانه بیرون می آید وبه مغازه می رود ودو مرتبه داخل منزل می شود.
روزهای جمعه را هم تعطیل می کند.

من خوشحال بودم از اینکه آدرس منزل ومحلّ کسب او را فهمیده بودم، آن روز برگشتم وفردای آن روز - که شنبه بود - آمدم، دیدم همان شخص هستند، پنج ریال دادم ویک بسته سیگار گرفتم، گفتم: کبریت دارید؟ کبریت دادند وسپس مشغول خواندن قرآن شدند وهیچ سخنی نمی گفتند.
بیرون مغازه آمدم وسیگاری روشن کردم وبا خود گفتم همین اندازه امروز کافی است، فردا می آیم وسرصحبت را با او باز می کنم.
روز یک شنبه نتوانستم بروم. روز دوشنبه که آمدم، دیدم در مغازه بسته است! از بقالی جنب مسجد پرسیدم که این آقا کجا هستند؟ گفت: دیروز که آمدم دیدم مغازه اش خالی است وامروز صبح نگاه کردم دیدم هیچ در مغازه چیزی ندارد وگویا نقل مکان کرده وخانه را هم خالی نموده است،
خیلی متأسف شدم که چرا باعث هجرت ایشان شدم...

نكات واقعه:

1- اين يك نمونه از رجال الغيب كه از خادمان ناحیه مقدسه بوده اند و به صورت ناشناس زندگي مي كرده اند بدون هيج تظاهري و جنجالي و فقط در موردي كه از طريق حضرت مامور شده اند رفته اند سراغ شخص و مطلب را انتقال داده اند
و بعد هم كه متوجه مي شود شناخته شده و شخص متوسل دنبالش است كل محل كار و سكونتش را تخليه كرده و رفته است
و حلاصه همانطور كه حضرت ناشناخته و پنهان هستند اين وابستگان هم پنهان هستند (با ناشناسي زندگي كردن) و لازم بشود غيب ظاهري هم مي شوند
فلذا موارد تظاهر به ارتباط وووو كلا از موضوع ارتباط با حضرت جداست
و نشانه اينها بي نشاني است و اگر نشان دار بشوند يا منقطع مي شوند از ناحيه مقدسه يا وفات مي كنند يا هجرت مي كنند
و البته برخي هم شخصا ممكن است به جهاتي مثل علم يا شخصيت فردي سرشناس باشند اما ارتباطشان با حضرت بشدت پنهان است و ممكن است بعد فوت معلوم شود

2- اين واقعه شيخ شهرضايي قمشه اي
يك نمونه از ملاقات با خادمان ناحیه مقدسه و رجال الغیب بوده است
اگر وقايع تشرفات و امداد حضرت مطالعه شود موارد بسياري از اين خادمان حضرت را مي شود احوالاتشان را دانست
و حتى برخي تشرفات كه گمان شده ملاقات با حضرت بوده ملاقات با همين خادمان حضرت بوده
جون توسل به حضرت داشته اند و بعد كسي رسيده و امداد او نمود اند
و بعد او را نديده اند فكر كرده اند حضرت بوده اند
ملاقات با حضرت بايد نشانه صريح داشته باشد كه حضرت بوده اند

3- از نکات واقعه: بايد در هر اضطراري به ناحيه مقدسه پناه برد و متوسل شد

4- اربعين بودن اثر قاطع دارد اگر با آداب و طهارت رفتاري و اذكار واعمال باشد

5- اين شخص در تهران بوده و برنامه روزه + رفتن پياده از تهران به حضرت عبدالعظيم را گذاشته و نتيجه گرفته است:
(لذا تصمیم گرفتیم یک برنامة چهل روزه برای خود تعیین کنم تا شاید با انجام دادن آن زمینه ای برای گرفتن لطف از آن حضرت، در من ایجاد شود.
به همین جهت تصمیم گرفتم چهل روز روزه بگیریم وهر روز پیاده از مدرسة حاج ابوالفتح تا شهرری برای زیارت حضرت عبد العظیم (علیه السلام) پیاده بروم، ودر بین راه روزی هزار صلوات بفرستم وتوسلات دیگری داشته باشم تا به حرم حضرت عبد العظیم (علیه السلام) برسم.
آن حضرت وحضرت حمزه را - که همان جا مدفون هستند - زیارت کرده ونماز زیارت بخوانم، سپس زیارت عاشورا ودر بازگشت، صد لعن وصد سلام آن را سوار بر ماشین بگویم، ووقتی هم که به مدرسه رسیدم دعای علقمه ونماز زیارت را بخوانم. همچنین با خدای (عزَّ وجلَّ) عهد بستم که هیچ گناهی مرتکب نشوم، به خصوص مواظب چشم خویش باشم که عمداً به نامحرم نگاه نکنم.)

6- وقتي ملاقات كرده = آن شخص لباس بلند پالتو پوشيده نه كت و كاپشن باسن نما و سرش هم پوشيده بوده

7- اشتباه ملاقات كننده بعد از انكه واقعا مطمئن شده از ناحيه مقدسه است و حوايجش را گرفته
و شناخته الان در حضور مرتبط با ناحيه مقدسه است
اما مشغول شده به مالايعني چيزي كه به شخص مربوط نمی شود و ضرورت او نيست = درسي درباره اش در مقدمات و سطح اول معارف الهي بيان شده است
در حاليكه مي توانست سؤالاهاي معرفتي و چيزهايي كه دست حتى اهل و مراجع از ان كوتاه است در معارف الهيه بپرسد و ترقي كند
اما صرف كرده به سؤالات امور شخصي حضرت
مثلا: زن دارند؟ تهران مي ايند؟ وقتي مي آيند كجا مي روند ووو چه بسا امور خيلي خصوصي زندگي حضرت كه اين سوزاننده توفيق است

8- بعد هم توفيق مضاعف و ملاقات مجدد نصيبش شده و سؤالاتش را از قبل نوشته و اماده كرده بوده
باز سؤالات مفيدي نكرده
و اگر در معارف بود نقل مي كرد؛ و سؤالات مالايعني و شخصي كه ان خادم ناحیه مقدسه هم امتناع كرده
در جاليكه با اين مجلس و رويكرد معرفتي نشادن و شايسگي رفتاري چه بسا صلاحيت خودش را به ثبت مي رساند

9- بعد هم كه بار سوم در زيارت نصبش شده
بجاي جلو رفتن و با ادب استفاده كند سعي كرده دزديكي تعقيب كند
فكر كرده با دو كورس تاكسي و تعقيب مخفيانه مي تواند زوركي ارتباطش را تحميل كند
و توجه نكرده با توسل و اربعين و التزامات و اين باب براى او باز شده و بعد هم با اجازه ناحيه ملاقات بعدي نصيبش و حتى تشرف سوم در حين زيارت
و اگر رخصت ناحيه و عنايت حضرت نبود راهي به ناحيه نداشت خصوصا كه شيعه و طلبه است و مي داند 1200 سال است مليونها شيعه متوسلند و برخي به نتيجه مي رسند و جيزي نيست كه كسي با زرنگي و يا زوركي بتواند بدست آورد
فلذا به بركات اين توفيق مكرر بايد بيشتر صحيح رفتار مي كرد

البته اينها ذاتيات روحي افراد است و غفلت موجب ابتلايش شد (اللهم لاشماتة) بايد همه بناه بخدا ببريم كه مبادا ما به مثل اينها مبتلا باشيم يا در فرصتهاى طلايي نادر اين حالات از ما بروز نكند و الان هم براى عيبجويي از اين مرحوم تشرف يافته نيست بلكه بيشتر براى عبرت گرفتن و درس گرفتن است
و شايد علت اينكه بعد ان اربعين به زيارت حضرت نائل نشد؛ و فقط ماموري براى رفع حاجت او فرستاده شد همين موانع روحي و رفتاري در او بوده

11-از اين واقعه استفاده مي شود كه اين مامور ناحيه مقدسه از اشخاصي بوده كه در همين بلاد معمولي زندگي مي كرده نه بلاد خاصه و مستوره
اما در اين بلاد مشهوره ناشناس زندگي مي كرده
با اينكه از بركات كراميت ناحيه مقدسه بهره مند بوده مثل همانجه مغازه مجاور بقالي نقل كرده است درباره اينكه جنس ميوه و سبزي بمغازه اش زودتر از همه اول وقت در مغازه اش بوده بدون اينكه ميدان تره بار برود يا اينكه بار اول ملاقات بدون اينكه از درب مدرسه بيرون برود و غايب شده است

12- تحقيق ميداني و شناختن
محل ملاقات در مدرسه مذكور
و نيز خانه او در ادرسي كه نقل كرده خوب است
و از آثار ناحيه مقدسه است

همجنين خوب است
مرقد شيخ علي نوري قمشه اي و نوربخشان شهرضایي بررسي و ترويح بشود

والحمدلله رب العالمين

وفقنا الله جميعا لحق معرفته و معرفة حججه و وجهه العظيم
و لاتكلنا الى انفسنا طرفة عين ابدا


از رجال الغیب: خادم مدرسه ای در قزوین
که هفته ای دو مرتبه در مدرسه خدمت حضرت مولا صاحب الامر (منه السلام) شرفیاب می شده است


آقاى آقا شیخ عبّاس قوچانى از آقاى حاج سید ابوالقاسم خوئى نقل کردند

که ایشان نیز ظاهراً از آقا سید حسن (لواساني که عموى آقا سید احمد لواسانى و در سوریه سُکنى دارند)
نقل نمودند که:
«در مدرسه قزوینى‌‏ها (مردسه علميه درشهر قزوين)
خادمى بوده فوق العاده خوش اخلاق و مهربان، به طورى‏‌که طلّاب مدرسه همگى کارهاى خود را به او رجوع مى‌‏نمودند و چون او با آغوش باز استقبال مى‌‏نمود
لذا آنها هم از رجوع یا هیچ‏گونه کارى دریغ نمى‌‏نمودند؛ حتّى هنگامى که براى تخلیه و تطهیر مى‌‏رفتند مى‌‏گفتند که آفتابه آنها را آن خادم آب کند.

بالجمله شبى یکى از طلّاب متهجّد که براى وضوء براى نماز شب برخاست، دید از اطاق خادم نورى پیداست و تمام مدرسه مانند روز روشن است، نزدیک اطاق خادم آمد دید خادم با کسى به نحو سیدى و مولاى، تکلّم مى‌‏کند، چند لحظه‌‏اى ایستاده به حجره خود رفت.

صبح‏گاه نزد خادم آمده و علت داستان را استفسار کرد، خادم انکار نمود؛ دو مرتبه اصرار و در عین حال خصوصیات واقعه را گفت که حتّى نمى‌‏توان گمان کرد که شما در خواب با خود صحبت مى‌‏نمودید، زیرا من تکلّمات هر دوى شما را مى‌‏شنیدم.

چون خادم دید از قضیه به طور کامل اطلاع دارد گفت: حال که چنین است من قضیه را با قید چند شرط به شما مى‌‏گویم:
مِن‏جمله آنکه تا وقتى در این مدرسه هستم شما داستان را براى احدى نقل نکنید،
دوّم آنکه هر کارى که تا به حال رجوع مى‌‏نمودید از این پس نیز رجوع کنید؛ آن طلبه هم قبول کرد.
خادم گفت: آن شخص که با من تکلّم مى‏‌نمودند حضرت ولى عصر حجّه ابن الحسن العسکرى عجّل الله تعالى فرجه الشّریف بود، هفته‌‏اى دو شب بدین‏جا تشریف مى‌‏آورند.

آن طلبه گفت چون این را شنیدم حالم تغییر کرد و عرض کردم: بنابراین شرط اوّل را قبول دارم لکن زیر بار شرط دوّم نمى‏‌روم.
(يعني ديكركارهاى خداماتي به تو نمي گويم)
بالجمله آن طلبه دیگر کارهاى خود را به آن خادم رجوع ننمود،
ولى چون مى‌‏دید طلّاب دیگر رجوع مى‌‏نمایند بسیار متأثّر مى‌‏شد،
و چون قول هم داده بود نمى‏‌توانست به آنها داستان را فاش کند؛
تا یک شب خواب بود صدائى شنید که خادم او را نداء مى‏‌کند
که اى فلان کس یکى از ابدال و اوتاد حضرت ولى عصر فوت کرده من به جاى او مى‌‏روم شما اشیاء مرا بفروشید و چند فقره قرض دارم بدهید!
من تا هراسان برخاستم و لباس پوشیدم و در حیاط مسجد آمدم که او را ببینم اثرى از او نبود،
دیدم در اطاق مدرسه باز و خادم نیست،
درب مدرسه هم مقفول است،
بسیار متوحّش شدم! طلّاب را صدا زده و شرح قضیه را گفتم، با تمام آنها تمام فقرات و زوایاى مدرسه را تفحّص کردیم خادم نبود، و از او دیگر به هیچ‏وجه اثرى پیدا نشد.»

توضیح:
1- درباره سيدحسن لواساني ناقل واقعه:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB% ... 9%86%DB%8C

2- اگرچه تعبير مدرسه قزوينيها دراصطلاح اهل علم نجف تطبيق مي شود به مدرسه معروفي كه درنجف هست
اما چون در ادامه حرف مسجد كنار مدرسه بودن هست و هيچ ذكري از نجف بودن نيست
فلذا معلوم نیست که مراد مدرسه در نجف اشرف است که به مدرسه قزوینى‏‌ها معروف است باشد جون مسجد ندارد
و احتمالا مقصود از مدرسه قزوينيها يعني مدرسه اى كه طلاب حوزه قزوين در آن درس مي خواندند
فلذا بايد درقزونين بررسي شود مدرسه اى كه جنب مسجد است بلكه حجره هايش اطراف انست در قرن قبلي داير بوده كدام است


واقعه دیدار سید عزیزالله (جدصاحب الذريعه) با یکی از رجال الغیب
و همراه شدن با ایشان به حج از کربلا تا مکه با سیر و طریق غیرعادی:


حضرت آقاى آقا شیخ بزرگ طهرانى- دامت برکاته- نقل فرمودند از جدّ مادري خودشان مرحوم آقا سید عزیز الله (معروف به دعانویس که در طهران، پامنار، کوچه امین الدّوله منزل داشتند، والد مرحوم آقا سید حسن دايى صاحب الذريعه) که ایشان نقل کردند که:
من در نجف اشرف براى تحصیل آمده بودم و چند سالى هم توقّف داشتم؛ براى عید فطر با بعضى از طلّاب براى زیارت کربلا پیاده حرکت کردیم و شب عید را زیارت کردیم، رفقا بعداً خواستند به نجف اشرف مراجعت کنند به من گفتند: بیا برویم! من گفتم: مى‏خواهم امسال به مکّه مشرَّف گردم؛ هرچه گفتند وسیله ‏اى ندارى چگونه مى ‏روى؟ گفتم: پیاده مى‏خواهم مشرّف شوم!
بالأخره آنها از مراجعت من مأیوس شدند و برگشتند و من با آنکه هیچ قِسم وسیله ظاهرى در بین نداشتم براى حجّ عازم شدم و در حرم مطهّر حضرت اباعبدالله علیه‏السّلام متوسّل مى‌‏شدم.

روزى در حال توسّل مردى عرب دست به شانه من گذاشت و فرمود: شما خیال حجّ دارید؟ عرض کردم: بلى! گفت: من نیز خیال حجّ دارم، با هم برویم؟ عرض کردم: بسیار خوب!

گفت: بنابراین مقدارى قریب یکى دو حقّه (از اوزان عراق = سه جهاركيلو) آرد تهیه نما و نان خشک بپز و یک پیراهن بلند بدوز و مِطهره (آفتاب) خود را، با کتب ادعیه که مى‏خواهى، با احرام، با خود در ساعت معین، در مکان معین بیاور که با هم برویم!

من به خانه آمدم و مقدارى آرد تهیه نموده، دادم پختند، و در ساعت معین با پیراهن مزبور و نان پخته شده و کتب ادعیه در مکان موعود حاضر شدم.

آن مرد نیز در آن ساعت آمد و با هم به راه افتادیم و از کوچه باغهاى کربلا خارج شدیم و در بیابان رسیدیم و مقدارى از بیابان را طى نمودیم؛ قبل از آنکه خسته شویم رسیدیم به درختى که در زیر آن نهرى جارى بود، آن مرد عرب گفت: در اینجا استراحت نما و قضاء حاجتى دارى برآور! و خطّى در روى زمین کشیده قبله را معین کرد و گفت نماز خود را بجاى آور! من مى‏روم و هنگام عصر برمى‏گردم تا با هم برویم.

من تطهیر کردم و نماز خواندم در بیابان تنها؛ منتظر شدم تا عصر در ساعت مزبور آن مرد آمد و با هم به راه افتادیم.

مقدارى از بیابان را که طى نمودیم باز به نهرى رسیدیم که درختى در کنار آن روئیده بود آن مرد باز خطّى بر روى زمین ترسیم کرد و قبله را معین نمود و فرمود: نماز خود را بجاى آور من مى‏روم و صبح برمى‏گردم.

من نماز خواندم و در کنار نهر خوابیدم صبح آن مرد آمد و با هم حرکت کردیم؛ باز هنوز خسته نشده بودیم که به کنار درختى رسیدیم در کنار نهرى و به همین منوال آن مرد به من دستور داد و این عمل را مرتّباً انجام داده و با هم طى طریق مى‏نمودیم تا هفت روز.
بعداز رسيدن بهميقات مردم عراق در ذات عرق و احرام بستن دآنجا
پس از هفت روز رسیدیم به مقدارى از کوه‏ها و مثل آنکه فى الجمله صداى همهمه مردم از پشت کوه‏ها مى‏آمد آن مرد به من گفت: در پشت همین کوه جماعتى از مردمند شما از این کوه بالا برو مردم را خواهى دید، پس از کوه‏ سرازیر شو به مردم خواهى رسید! من هم اینجا هستم.

لذا من حرکت کردم، از کوه‏ها بالا آمدم مردم را دیدم، سرازیر شدم رسیدم به خانه کعبه، فهمیدم اینجا مکّه است! در این حال متنبّه شدم که آن مرد مرا از طریق عادى نیاورده است.

پس از چند روز خال من با بعضى از اقوام که زودتر از ما، از راه جبل، با قافله حرکت کرده بودند وارد مکه شدند و مرا در مکّه دیده تعجّب کردند! صورت حال را استفسار نمودند و من شرح حال بازگفتم و این قضیه مورد تعجّب همه شد.

توضیح:
1- اين شخص عرب در كربلا جدمادري صاحب الذريعه را از كربلا به مكه اورده از طريق سير غيرعادي
وى از رجال الغيب و كارگزاران حضرت بوده است

2- راه عراق به مكه را كه از بيابان مي گذشته به آن راه جبل مي گفتند
مسير معمولي يكماه بوده است

3- واقعه رفتن حج مربوط به جدصاحب الذريعه است
ذكر دائيشان به عنوان معرفي است؛ چون جند واقعه از دائيشان نقل كرده راوي
بعد اين واقعه را از جدش پدر آن دايي نقل مي كند
فلذا بعد ذكر نام جدمادري گفته توضيحا گفته اين پدر سيدحسن دايي است
اما واقعه رفتن حج مربوط به جدصاحب الذريعه است


واقعه دیدار خادم مدرسه در کاشمر با يكي از ابدال
و بهره مندی از دستور العمل چهل روزه و رسیدن به مقامات معنوی:


يكى از علماء نقلكرده است:
در ترشیز (كاشمر) مدرسه‏اى است که چند حجره دارد و داراى طلّابى نیز مى‌‏باشد. من روزى به آن مدرسه رفتم دیدم باغبانى بسیار ضعیف و لاغر زمین را با کمال قدرت و قوّت بیل مى‌‏زند؛ بسیار تعجّب کردم که شخص بدین ضعیفى این نیرو را از کجا آورده است؟! پیش آمدم و از باغبان سبب پرسیدم، باغبان آهى کشید و ساکت شد.
چون اصرار کردم داستان خود را نقل نمود که:
در این مدرسه شبى مردى فقیر با لباس‏هاى ژولیده آمده و به من گفت: شما در این مدرسه به من دو شب جاى دهید!
من گفتم در این مدرسه جا نیست، چون تمام حجرات را آقایان‏ طلّاب سکنى گزیده‏اند. گفت: شما ببینید اگر بشود فقط جائى که من در این دو شب بخوابم براى من بس است و بعد از دو شب هم خواهم رفت.
من یکى از حجرات مدرسه را که بى ‏سقف بود و در آنجا زباله مى‏ریختند گفتم اگر مى‏توانى در اینجا زندگى کنى مانع نیست.
قبول کرد،
اسبابش را به من داد
که برود و شب برگردد،
رفت، شب آمد و اسباب خود را گرفت و در آن حجره خراب رفت.
نیمه شب که براى نماز تهجّد برخاستم
دیدم نورى مدرسه را روشن کرده است مثل آنکه روز است،
ولى این نور از آن حجره خراب است؛
نزدیک آمدم دیدم آن شخص قرآن مى‏خواند
و این نور مانند دو عمودى از چشمان او به صفحات قرآن افتاده
و پرتواش مدرسه را روشن کرده!
آنوقتها روشنايى برق وقوى نبوده است
چند لحظه‏ اى به نظاره ایستادم و به حجره خود مراجعت کردم.
اول صبح آمدم و داستان را از او پرسیدم،
او انکار نمود.
من بر اصرار افزودم او بر انکار،
تا بالأخره چون جزئیات قضیه را گفتم دیگر نتوانست انکار کند،
و از او تمنّا کردم که چیزى به من بدهد؛
او گفت: من شخص فقیرى هستم، از مال دنیا بهره‏اى ندارم،
گفتم: مقصود من مال نیست،
از داستان واقعه دیشب مرحمتى کنید!
نظرى به من کرد قدرى تأمل نمود
سپس گفت: استعداد ندارید.
من بر اصرار افزودم،
دوباره تأمّل نموده، گفت: استعداد ندارید.
من هم از خواهش خود دست برنداشتم تا راضى شد
و گفت: من مى‏خواستم در این مدرسه دو شب بمانم
ولى از این به پس چهل شب مى‏مانم تا به تو بهره ‏اى برسانم؛
ولى هرچه من گفتم باید هیچ تخطّى نکنى!
اولًا آنکه: در این چهل روز روزه بگیرى،
دوّم آنکه: هنگام افطار و سحور خوردن جز طعامى که خود من براى تو مى‏آورم از هیچ طعامى لب نزنى!
من قبول کردم.
هنگام افطار و وقت سحر براى من غذا مى‏آورد و من مى‏خوردم؛
ده روز از این داستان گذشت دیدم نورانیتى در من پیدا شده مثل آنکه تمام شهر ترشیز و خانه ‏هاى آن و ساکنین خانه ‏ها را مى‏بینم،
آن مرد هم مرتّب براى من غذا مى‏آورد و تأکید مى‏کرد که مبادا از غذاى دیگرى بخورى!
ده روز دیگر گذشت دیدم نورانیت من بیشتر شد مثل آنکه تمام شهرهاى ایران و ساکنین آنجا را مى‏بینم!
باز هر شب آن مرد مى‏آمد و دست از تأکید خود برنمى‏داشت.
ده شب دیگر گذشت دیدم مثل آنکه تمام کره ارض و ساکنین و خصوصیات او را مى‏بینم.
بالجمله شبها مرتّب مى‏آمد و پیوسته در تأکید خود تکرار داشت
تا یک شب مانده بود که چهل شب تمام شود،
موقع غروبِ آفتاب گرسنگى بر من بسیار غلبه نموده بود
و من به سجده افتادم و حال و رمق نداشتم،
چون سر از سجده برداشتم دیدم طبقى در نزد من نهاده شده و سرپوشى بر روى آن قرار دارد، سرپوش را برداشتم دیدم غذاى خوشگوار است،
با خود گفتم از این غذا نباید بخورم
زیرا که آن مرد دستور داده که تا من غذا نیاوردم از غذاى دیگر نخور،
ولى چون بسیار گرسنه بودم طاقت گرسنگى نداشتم و این غذا دل مرا برده بود با خود گفتم این غذا را مسلّماً آن شخص آورده است و چون در سجده بودم با من حرفى نزده، زیرا غیر او کسى نیست که براى من غذا آورد.
خلاصه عقل و نفس من در جنگ شدند، بالأخره نفس غالب شد.
چند لقمه‏اى که از غذا خوردم دیدم آن شخص به حالت عصبانى در را محکم بهم زد و وارد حجره شد و گفت: مگر آن‏قدر من تأکید نکردم که از آن غذاى غیر غذاى من نخورى؟!
این غذا را گمرک‏چى نذر کرده بود و این نذر او است که خوردى! این را گفت و رفت و من دیگر او را ندیدم.
تا به حال ده سال بیشتر است که عاشق او شده‏ام و او را ندیده‏ام،
و این ضعف بدن در اثر عشق به اوست،
و این قوّت بدن اثر آن چهل روز غذائى است‏ که آن شخص براى من آورده است.

مهمترين درس این واقعه ابدال:
1- اينكه بدون مقدمات وفقط با يك روزه گرفتن و خوردن طيبات و حلال قطعي بي شائبه به مرتبه اى رسيد كه در واقعه بيان شد هر ده روز
وحتى بعد خوردن غذاى ناباب آثار قوت آن غذاها در او باقي مانده بود؛ فلذا از چيزهايي كه بايد دنبالش باشيم مصرف طيبات است نه هرچي ميل داشتيم؛
اگر بخواهيم قبل مردن در اين دنيا بهره اي داشته باشيم از معنويات

2- روزه گرفتن، شخص را از هرچي ببيند و به او تعارف كنند باز مي دارد؛ خصوصا اگر ملتزم باشد كه غذاى خاص ولو ساده را بخورد
نه اينكه هي توجيه كند مهماني وعده داريم نمی شود نرويم
نمي شود نخوريم
تعارف كردند بد است اگر نخوريم ووو
اين رويه رايج مسيرش از مسير خواص جداست

3- و آشنا شدن با اين معارف الهيه مسؤوليت مي آورد ومثل نشنيده نيست كه به جهل معذور باشد.
مرحوم بهلول كه صاحب مقاماتي بود، از جمله طي الارض هفتاد سال قبل نجف در صحن منبر مي رفت
مرحوم حکیم سيدمرتضى موحد ابطحی نقل مي كردند كه پاي منبرش بودند؛ گفته بود:
اگر شكم طلاب بگذارد طي الارض كه چيزي نيست؛ طي الزمان مي توانند برسند،
با اينكه هفتاد سال قبل و چه بسا امروز هم مصرف طلاب با قناعت است
آنوقت كه اگر كسي گرسنه نبود نان و دوغ بود، دوغي كه بقال اول بازار حويش ته ماستهايش را آب فراون ميزد و مجاني مي داد به طلبه ها
و يا نان و فجل = ترب سفيد
ارزانترين خوردني آنوقت در نجف، كه با ده فلس يك كيلو ترب مي دادند
هر دينار هزار فلس است و ده فلس يكصدم يكدينار است

آنوقت طلاب با اين نحو غدا خوردن اگر ميخوردند = بهلول مي گفت اگر شكم طلبه ها بگذارد
طلاب خيلي وقتها گرسنه بودند،اگر گرسنه نبودن چنان دوغ يا ترب را داشتند

و منظورش كم خوردن همين مقدار دوغ آسماني اين قدر آب داشته كه به رنگ آبي مي شد
نه اينكه تصور شود بره بريان مي خورده اند و درباره بره بريان نگفته است، درباره همين مقدار ساده گفته است

خلاصه اينكه اينقدر آثار و بركت دارد قناعت به حلال و سادگي = وبالعكس خوردن هرچي هست و پيدا شود، چه برسد حسرت بخورند كه فلان جيز هست نيست = اين به مسير اين توفيقات مضر است

========================

دیدار عطار بصراوی با دو رجال الغیب
و خطور ذهنی که موجب محرومیت از دیدار حضرت مولا صاحب الامر (منه السلام) شد :


آیت‌الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در کتاب العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان علیه السلام

وهمچنین مرحوم عراقی در کتاب دارالسلام گفته فاضل وثقه عادل مولی محمد امین عراقی

نقل نموده  که شخصی صالح که در بصره عطاری مینمود به نام حسن بصراوی می گوید:

روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر وکافور به دکان من وارد شدند.

وقتی به طرز صحبت کردن وچهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره وبلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر ودیارشان پرسیدم، اما جوابی ندادند.

من اصرار می کردم، ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار (صلى الله علیه وآله وسلم) وآل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ما از ملازمان درگاه حضرت حجت (علیه‌السلام) هستیم.

یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است، لذا حضرت ما را مامور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم.

همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع واصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است وچون اجازه نفرموده اند، جرات این جسارت را نداریم.

گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم والا از همان جا برمی گردم ودر این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر وپاداش خواهد داد، اما بازهم امتناع کردند.

بالاخره وقتی تضرع واصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده ومنت گذاشتند وقبول کردند.

من هم با عجله تمام سدر وکافور را تحویل دادم و دکان را بستم وبا ایشان براه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند، اما من ایستادم.

متوجه من شدند و گفتند: نترس، خدا را به حق حضرت حجت عجل اللّه تعالی فرجه الشریف قسم بده که تو را حفظ کند. بسم اللّه بگو وروانه شو.

این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت (ارواحنا فداه) قسم دادم وبرروی آب مانند زمین خشک به دنبالشان براه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند وباران شروع به باریدن کرد. اتفاقا من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته وآن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم وخاطرم پریشان شد.

به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت، لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم، اما با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجه من شدند ومرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجددا خدای تعالی را به حضرت حجت (علیه السلام) قسم بده.

من هم توبه کردم ودوباره خدا را به حق حضرت حجت (علیه السلام) قسم دادم وبر روی آب راهی شدم.

بالاخره به ساحل دریا رسیدیم واز آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقف کردیم.

یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم، ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم

حضرت فرمودند: ردوه فانه رجل صابونی،

یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید، تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید، زیرا او مردی است صابونی.

این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود، یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد وشایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد.

این سخن را که شنیدم وآن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم ودانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگیهای دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود وصورتی مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت وملازمت آن حضرت باشد.

درسها:
1- اين بصراوي شخص خاصي بوده كه از او خريد كرده اند

2- اين محروميت كه گرفتارش شده است
با اينكه شخص از محبان و بسيارجدي و پا به ركاب بوده
و با اينكه مغازه و قطعا خانه و زندگي و اهل وعيال و تعلقات داشته
تافرصت فراهم ديده بي تامل  قصد ملحق شدن نموده بااينكه مى دانسته بايد از همه اين تعلقات دست بشويد  و هيچ مهلت هم نخواسته مغازه را به كسي بسپارم يا بروم خانه  خداحافظي كنم ووو
و اينطور انقطاع تام و امادگي كم پيدا مي شود

3- اما با همه اينها ان يك خطور ذهني آني موجب محروميتش شده
در وقتي كه به مقصد نزديك شده بوده است

و اينها درس است
چه ان صلاحيتش براى تهيه سدر و كافور از او
چه امادگي وانقطاع عطار بصراوي براى ملحق شدنبي تامل وووو
چه اين علت محروميتش

4-از درسها
ديدار با اطلاع و شناسايي حضرت چه برسد ملازمت
اداب و شرايطي دارد از جمله
مراقبت ذهن فكر و دل از خطورات غير مناسب حضور مقدس
يك لحظه فكر غير؛ عارض شود مانع است


از رجال الغیب و کارگزاران حضرت امام زمان (منه السلام): مرحوم حسین ساوجبلاغی
و کرامات ایشان در جنگ با روسها


پزشکی بود در مشهد به نام دکتر شیخ حسن خان.
این آقای دکتر شیخ حسن خان در زمان هتفاد سال قبل که آن وقت پیرمردی بوده است– وى نقل کرده بوده است که من در جوانى پزشک ارتش بودم در دوره قاجار؛
و یکی از بارهایی که بین ایران و روس درگیری و جنگ اتفاق افتاد، من پزشک لشکر بودم در جبهه‌ای نزدیک شیروان. شیروان الان در استان خراسان شمالی است. نزدیک بجنورد، آن اطراف است. یکی از سرحدات ایران بوده است. درگیری آنجا اتفاق افتاده است. گفت من آنجا محل مأموریتم بود.
جبهه‌های جنگ همیشه فعال نیست. دوران‌هایی هم هست که دوره آرامش است. طرفین یکدیگر را رصد می‌کنند ولی آن طور آتش ردوبدل نمی‌شود. لذا شبها سربازهای طرفین بیکارند. آن وقت هم که ابزارهای جدید نبوده، بیکاری خیلی به سربازها فشار می‌آورده است.
این آقای دکتر شیخ حسن خان نقل می‌کرده است که یک سربازی بود، به او می‌گفتند حسين ساوجبلاغی. اسمش حسین بود و اهل ساوجبلاغ، نزدیک تهران، هم بود.
این شبها برای اینکه سربازها خیلی حوصله‌شان سر نرود، برایشان شاهنامه می‌خواند . یا مثلا داستانهایی می‌گفت که سرِ سربازها گرم شود و حوصله‌‌شان سر نرود.

گفت یک روز که درگیری بود–حالا یا درگیری خیلی جدی، یا گاهی از این تیرهایی که می‌آید– تیر خورد به این حسین. گفت من جلو بودم، نه نزدیکی‌های آن چادر و بساطی که ابزار پزشکی‌ام آنجا بود. آن وسطها … من دیدم این حسین ساوجبلاغی تیر خورد کنار گردنش. خون دارد فواره می‌زند.

همان وسط بميدان ه من گفت که دکتر این رگِ این جای من را بدوز!
گفتم خوب باید برانکاردی چیزی باشد، تو را ببریم آنجا و بیهوش کنم. بعد …
گفت نه لازم نیست. همین جا بکن!
گفتم اصلا مگر می‌شود؟ باید بیهوشت کنم.
گفت نیازی ندارد. تو دست به کار شو، بیهوشی‌اش با خود من.
خوابید روی سنگی چندتا از اسماء الله را برد. بیهوش شد.
من هم با ابزاری که همراهم بود مشغول کار شدم. کاملاً بیهوش بود. دوختم، تمام شد. فارغ که شدم، او یک دفعه تکانی خورد. بلند شد، نشست. گفت
الحمد لله رب العالمین.
بعد یک نگاهی به من کرد و گفت
دکتر! امام زمان علیه السلام از این خدمتی که به نوکرش کردی از تو راضی شدند.
گفت من بهتم زد. فهمیدم که این یک مرد عجیبی است. مرد عجیبی است.
دوره نقاهتش که سپری شد سعی می‌کردم به او نزدیک شوم و از او استفاده کنم. یک بار دیدم که موقع نماز، رفتیم پشت [صفوف لشکر که نماز بخواند]. نماز می‌خواند اما چه نمازی! اصلاً فوق العاده است. جلوی دیگران سعی می‌کرد نماز نخواند. آن پشت عجیب بود نمازش.
با او مأنوس شدم. او هم یک چیزهایی برای من می‌گفت. بعضی از سوالات را می‌کردم، جواب می‌داد. در ضمن از او پرسیدم که
بالاخره شما چه طوری هستی؟ برنامه‌ات چه جوری است؟
گفت ما چهار نفریم روی کره زمین– تا آنجایی که خاطرم هست، اگر عدد را اشتباه نکنم. هر کدام از ما از طرف امام عصر علیه الصلوات و السلام توی یک جایی مأموریت داریم. فعلاً مأموریت من اینجاست. یک کارهایی من باید انجام بدهم. سه تای دیگرمان هم جاهای دیگر هستیم.
خیلی از مسائل را از او پرسیده بوده است. درباره‌ی این که ظهور کی اتفاق می‌افتد. گفته زمان خاصی ندارد. گفته بالأخره یک علائمی که ما بشه بفهمیم. یک چیزهایی را گفته بوده که چه اتفاقاتی می‌افتد.
از جمله خبر داده بوده–چون آن وقت که کلمه‌ی تلویزیون و امثال این چیزها، اگر هم می‌گفته طرف نمی‌فهمیده یعنی چی–یک توضیحی داده بوده که این فهمیده که یک دستگاهی تولید می‌شود که تصویرها را پخش می‌کند. توضیحاتی داده است که آن توضیحات را من الان یادم نیست. ولی منطبق می‌شد به تلویزیون. و بعضی از قضایای دیگر. به او هم گفته بوده که تو قبل از مردنت، یکی دیگر از ما را می‌بینی.
یک وقتی جنگ خیلی طول کشیده بوده؛ این آقای دکتر شیخ حسن خان به او گفته بوده است که،
خیلی بد اوضاعی شده است! چه قدر این جا سختی و مشقت و اینهاست!
گفت تا این حرف را زدم، این حسین به شدت عصبانی شد. شروع کرد به پرخاش کردن،
ای آدم ناشکر!
ای آدم ناسپاس!
این همه خدا نعمت داده است.
این همه لطف کرده است. این همه محبت کرده است.
حالا یک خورده بالا پایین شده–این هم توش نعمت است–
تو باید این طوری حرف بزنی؟
یک جوری به من پرخاش کرد که حالت قهر پیدا کرد. دیگر نمی‌خواست با من حرف بزند،
تو این قدر آدم نمک‌نشناسی هستی؟! تو این قدر آدم ناسپاسی هستی؟! برو اصلاً من با تو هیچ علاقه‌ای ندارم که رابطه داشته باشم.
هر چه ما آمدیم یک جوری درستش کنیم، خلاصه درست نشد.

خیلی از آن چیزهایی که سبک‌تر از آن وقایع، برای ما پیش بیاید، ما چه اول و آخری از گلایه نسبت به خدای متعال ابراز می‌کنیم. اگر یک چهار شاهی و صنار هم برای امام حسین خرج کرده باشیم که دیگر هیچی! احساس می‌کنیم که باید آن چه که وظیفه‌شان است انجام بدهند، چرا نمی‌دهند.

آقای دکتر در آن جنگ، در آن جبهه، گویا هشت ماه بوده است که مرخصی نرفته بوده است. آن هم با آن اوضاعِ آن زمان. بعد یک بار یک گله‌ای کرده، این شخص گفته بوده است که برو! دیگر من نمی‌خواهم تو را ببینم. خیلی که اصرار کرده بوده است، او سرانجام در یک توجهی–یک تمرکزی می‌کند، بعد رو می‌کند به این دکتر و می‌گوید،
من در قلب فرمانده این منطقه، فرمانده سپاه روس، القا کرده‌ام که سپاهش را جمع کند و از اینجا برود. جنگ در این قسمت حل بشود برود پی کارش. که تو هم آزاد بشوی.

گفت فردا سپاه روس بدون هیچ درگیری عقب نشینی کردند رفتند که رفتند.

توضیح:
1- اين دكتر اسم كاملش اين بود: دکتر شیخ حسـن خـان عـامِلی (منسوب جبل عامِل لبنان) و طبيب معالج مرحوم آيت الله نخودكى بوده و مرحو م نخودكى وصيت كرده بود كه اين دكتر روز وفاتشان پاي ايشان را رو به قبله كند مرحوم شيخ حسنخان مقرب حاج شيخ حسنعلي نخودكي بوده است
بطوريكه براى وفات شيخ حسنعلي وصيت مي كند كه دكتر حسنخان عاملي باهاي شيخ حسنعلي را به سمت قبل كند
و بعد فوت شيخ هم مقداري بماند و تلاوت كند بالاي سر شيخ
انيها در وصيتهاى شيخ حسنعلي توسط پسرشان نقل شده است
فلذا دكتر شيخ حسنخان فقط يك طبيب جراح نبوده
و از معنويت بقدري بهره داشته كه چنين وصيت درباره اش شده است
اين دكتر اولين جراح پزشكي جديد در مشهد بود
(تذکر: دكتر شيخ معروف در مشهد و بيمارستان دكتر شيخ؛ متخصص كودكان است و غير از اين دكترشيخ حسنخان جراح است)

2- مرحوم آيت الله نوغاني از علماى مشهد نقل كرده اند اين واقعه را و اينكه حسين ساوجبلاغي گفته بوده من جزو هفت نفرى هستم كه با حضرت مربوطند و مى توانن حضرتش را ببينند
3-مرحوم نوغاني ذكري كه حسين خواند را اينطور نقل كرده که اين بوده {بسم الله النور، بسم الله النور النور، بسم الله نور علی نور}

نسخه دقيقتر این واقعه از دستخط مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری (فرزند مؤسّس محترم حوزه علمیه قم)
مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری (فرزند مؤسّس محترم حوزه علمیه قم) در یادداشت‌هایی كه به مناسبت منبر خویش در ایام فاطمیه (قسمت شب پنجشنبه دوم جمادی الثانی1392ق) مرقوم داشته‌اند، به مناسبت بحث از آیات 30ـ33 بقره: «إذ قال ربّك للملائكـة إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفـةً» و استدلال بر ولایت و سلطنت الهی ائمة اهل البیت(ع) بر جامعه بشریت با استناد به آیات مزبور، نوشته‌اند:
...قدر متیقّن از دلالت آیة شریفه، به حسب ظاهر، این است كه این خلیفه و جانشین، همان قدرت و توانایی الهی را باذنه و اعطائه و قیمومیّته تا حدی كه دخالت در تكمیل نفوس مستعده دارد، دارا می‌باشد و در هر عصری به مصالح بندگان خدا قیام می‌كند؛ چه ظاهر باشد و حكومت ظاهری داشته باشد، یا ظاهر باشد بدون حكومت، یا آنكه از انظار نوع مردم غایب باشد.
ظاهر آیة شریفه این است كه همواره یك جانشین باید در روی زمین باشد، برای اینكه كلمة خلیفه مفرد است و ظاهر این است كه تای آن علامت وحدت می‌باشد. مانند حق متعال، كه یكی است، خلیفة او نیز یكی است. و اگر احتیاج به اعوان وانصار داشته باشد برای آن مقصدی كه باید به جهت ارادة حق متعال دنبال كند خود به حسب مصلحت كه آن خود نیز متخذ از سرچشمة علم الهی است انتخاب می‌كند.
چنانچه مسلّم است كه در این عصر، حضرت خلیفـ[ الله الأعظم، اعوان و انصاری دارند كه در مواقع مقتضی، به مصالح عباد و بندگان شایستة حق، كه صلاحیت تكمیل دارند، قیام می‌فرمایند. داستان آقای دكتر شیخ حسن عاملی، كه خودم در مشهد مقدس ملاقاتشان نموده بودم، یكی از داستان‌های محكم و قابل استناد است:

جناب ثقة معتمد، آقای حاج سید عیسی جزائری كه فعلاً در خرّم آباد می‌باشند و از تلامیذ مرحوم والد استاد بودند، برای حقیر در مدرسة خان در قم نقل نمودند و جناب عالم جلیل نبیل صالح، جناب آقای حاج شیخ محمّد صدوقی [شهید محراب و امام جمعة معروف یزد] نیز سال گذشته، علی الظاهر به همین نحوی كه می‌نگارم ذكر نمودند از آقا حاج اكبر آقا كه ایشان اهل مشهد مقدس می‌باشند و سید ظاهر الصلاح و كثیرالعباده‌ای هستند وعلی‌الظاهر در حین كتابت در حال حیات می‌باشند.اولی، از جناب حاج عباس خان آصف، كه حقیر، خود او را در مشهد مقدس ملاقات كردم و قصه را با او در میان گذاشتم، ایشان اصل قصه را تصدیق كردند ولی به واسطة كبر سنّ، بعضی از خصوصیات از یادشان رفته بود. و دومی، علی‌الظاهر از خود دكتر شیخ.
غرض، سند اوّل: آقای جزائری از آصف از دكتر شیخ؛
سند دوم صدوقی از حاج اكبر آقا از دكتر شیخ، كه تمام سلسلة سندین را حقیر دیده‌ام و می‌شناسم و همه مردمان مورد اعتمادی بودند و می‌باشند،
كه دكتر شیخ گفت:
در جنگ بین الملل اوّل، كه علی‌الظاهر از 1914 الی 1918 م. طول كشیده است،
دولت ایران بی‌طرف بود و داخل جنگ نبود ولی قشونی در اختیار مجلس شورای ملی بود كه نام آن ژاندارمری بود. این قشون ـ علی‌الظاهر ـ به تیپ‌های مختلف تقسیم گردیده و در مرزهای ایران مشغول محافظت بودند. از جمله قشونی در حدود 2 هزار نفر در كوه‌های رضائیه، از تجاوز روس‌ها به ایران جلوگیری می‌كردند كه رئیس آن تیپ، ماژور فضل الله خان بود و طبیب جرّاح قشون جناب آقای دكتر شیخ حسن خان عاملی بوده است.
ایشان شبی در همان كوه‌ها[ی] اطراف رضائیه، كه در آن وقت ـ علی‌الظاهر ـ ارومیه نامیده می‌شده است،
مشغول رسیدگی به مجروحین بوده‌اند و اینكه شب را اختیار كرده بودند برای این [بود] كه روزها بیم زد و خورد و جنگ بود ولی در شب هر دو طرف به واسطة تاریكی، از جنگ احتراز داشتند.
در همان پیچ و خم درّه‌ها می‌بیند كه یك نعشی، كه علی‌الظاهر در آن حدود آن وقت از تركه می‌ساخته‌اند مانند سبد، بر دوش 2 نفر هست و مرد زنده‌ای در آن دراز كشیده است، نعش را جلوی دكتر به زمین می‌گذارند. خود آن مرد مستلقی [خوابیده] به آقای دكتر می‌گوید كه:
تیری از طرف پشت، قسمت راست، وارد بدن شده است. حاجت من این است كه این تیر را درآ[و]ری. گفتم: این كار مشكلی است كه در این شب نمی‌شود و وسایل بیشتر و مجهّزتری می‌خواهد.
گفت: مگر چاقو و سوزن و نخ نداری؟ گفتم: چرا. گفت: با چاقو پاره كن و پارگی را بخیه بزن. گفتم: طاقت تحمّل درد نداری. گفت: دارم.
دكتر می‌گوید: گفتم می‌توانی روی سنگی كه در آنجا بود و حكم صندلی را داشت بنشینی؟ گفت: آری. او را روی سنگ نشانیدند و پشت او طرف من بود، روی او خم بود به جانب زمین.
من چاقو را كشیدم و قسمتی از پشت او را پاره كردم و تیر را درآوردم. دیدم ابداً ناله‌ای از او بلند نشد. من تصور كردم كه قلب او ایستاده و مرده است. به طرف صورتش خم شدم، دیدم در حال حیات است و اشتغال به ذكر الهی دارد و زمین جلو روی او دارای تلألؤ و درخشندگی می‌باشد. خیلی به نظرم عجیب آمد. مشغول بقیة كار شدم و پشت او را بخیه زدم و او را در چادر مخصوص خوابانیدم.

روزها برای رسیدگی و پانسمان به چادرش می‌رفتم. فردای آن روز كه رفتم، گفتم: تعجب كردم از اینكه هیچ ناله‌ای نكردی.
گفت: این طبیعی است، مگر نشنیده‌ای كه مولی امیرالمؤمنین(ع) تیر را در حال نماز، از بدن مباركش بیرون می‌آوردند و ابداً اظهار تألّم نمی‌فرمود؟ سرّش این بود كه توجّه او به طور كامل متوجّه حق بود و متوجّه بدن خود نبود تا حسّ تألّم نماید، وحسّ تألّم (درد) متوقف بر توجّه [به بدن و محل درد] است و بحمدلله این قدرت در من نیز می‌باشد.
دكتر گفت: این مرد كرد در نظرم جلوه[ای] بزرگ نمود.
تا آنكه در همین ایام، دیده‌بان‌ها خبردادند كه قشونی از طرف روسیه رهسپار (در راه ايران) است و به طرف مرز ایران در حركت می‌باشد، تعداد آنها در حدود 30 هزار است. این خبر را فقط ماژور دریافت كرد و به من نیز گفت و گفت كسی از افراد مطلع نشود؛ زیرا (سربازهاي ايارنى اكر مطلع شوند) به طور غیرمنظم فرار خواهند كرد
و ما به طور منظم عقب‌نشینی می‌كنیم بدون اینكه افراد نظامی‌ها مطلّع از واقع جریان شوند. من هم به كسی نگفتم جز به همین مجروح كه برای اصلاح جراحت و پانسمان نزد او می‌رفتم و چون او مرد جلیلی بود و صاحب سرّ، به او گفتم.
پس از شنیدن، توجّهی كرد یا گفت، توجّه كردم و آنان مراجعت می‌كنند یا السّاعه مشغول مراجعت می‌باشند (تردید از نویسنده این سطور است).
من جریان را به ماژور گفتم، او گفت كه این كردها مردمانی دروغگو می‌باشند و حرفشان بی‌اساس است.
ولی پس از چند ساعت، دیده‌بان‌ها كه با دوربین مراقب طرف دشمن بودند خبر دادند كه آنان مراجعت می‌كنند و به طرف مملكت خود رهسپار شدند یا اشتغال به این كار دارند (تردید از این جانب است).
علی‌الظاهر، دكتر می‌گوید پس از مشاهدة این دو نیروی عجیب در این مرد ـ به حسب ظاهر ـ عادی،
به او گفتم: شما كه می‌باشید؟ گفت: ما چهار نفر هستیم كه از اعوان حضرت خلیفـة الله، امام زمان(ع) هستیم
و یك نفر ما فعلاً در پاریس است (مسلّماً آقای صدوقی نقل كرد، و احتمالاً آقای جزائری نیز نقل كرد، و علی‌الظاهر آقای جزائری نقل كرد كه یكی دیگر در مراكش است)
و من مأمور این حدود می‌باشم. گفتم: شما كه چنین قدرتی داری، پس تصرفی كن كه دولت روس به كلّی مضمحل شود.
گفت: ما تا حدودی كه نگذاریم كشور شیعه پامال اجنبیان شود دستور داریم كه اعمال نفوذ بكنیم و بیش از این حق نداریم.
گفتم: شما می‌میرید و آلات قتل در بدن شما كارگر است؟ گفت: بله، از این لحاظ كاملاً ما یك موجود عادی هستیم.
منتها، به محض اینكه ما مردیم، جانشین شخص متوفّی از طرف ولیّ اعظم معیّن می‌شود و كارها معطّل نمی‌ماند.
گفتم: پس من، اگر گلوله را از بدن شما بیرون نمی‌آوردم می‌مردید، بنابراین من حق حیات بر شما دارم،
شما باید در مقابل حقّ مذكور پاداشی به من بدهید. فرمود كه، شما به مشهد مقدس رضوی(ع) می‌روید و من در آنجا شما را خواهم دید و حقّ شما را ادا می‌كنم، انشاءالله.
دكتر می‌گوید: پس از مدتی چند در مشهد بودم و در دستگاه جان محمّد خان (كلنل محمدتقي خان بسيان رئيس زاندرمري در خراسان) و او با قشون تهران، كه اوایل رضا شاه پهلوی یا هنگام سردار سپهی او بود، در جنگ بود
و من نیز جرّاح او بودم. شبی دنبال من فرستاد و گفت باید به فلان پاسگاه، كه در چند كیلومتری شهر است، بروی و مجروحین را پانسمان كنی.
شبی بارانی و سرد، درشكه‌ای هم برای من گرفتند و من تنها با اساس [كذا = اثاث] جرّاحی كه در كیف بود روانه شدیم.
در بیابان هم كسی نبود و هوا هم تاریك و هم سرد و هم بارانی بود، و ظاهراً می‌گفت كه باد سرد هم می‌آمد. در این بین كه درشكه در حال حركت بود
یك مرتبه مشاهده كردم كه هوای لطیفی است و دو نفر نزدیك درشكه هستند كه یكی از آنها همان فرد سابق‌الذكر است.

او با رفیقش صحبت می‌كرد و می‌گفت: ایشان آقای دكتر شیخ می‌باشند و حقّ حیات بر گردن من دارد،
وظیفة او این است كه پس از رفتن به پاسگاه و انجام كار جراحی، شبانه به شهر مراجعت كند.
چون همین امشب قشون (رضاخان براى سركوب كلنل محمدتقي خان بسيان) از تهران می‌رسد و پاسگاه را به توپ می‌بندد
و باید از كار جان محمّد خان (كلنل محمدتقي خان بسيان) بركنار شود چون او مغلوب و منكوب خواهد شد.
رفیقش گفت: پس به او بگو.
گفت: او سخنان ما را می‌شنود.
پس از این مذاكره وضع عوض شد و دیدم كسی در بیابان نیست و جز باد و باران و سرما و صدای شلاّق كه درشكه‌چی به اسب‌ها می‌زند، چیزی مشهود و مسموع نیست.
به درشكه‌چی گفتم كسی را ندیدی؟ او گفت: كدام دیوانه در این حال در بیابان می‌آید؟!
غرض، به گفتة آن مرد عظیم كرد عمل كردم (يعني بهقراركاه كلنل نرقته و ازحملات محفوظ مانده) و همان‌طور شد كه خبر داده بود.

توضيحات:
1- نقل مرحوم حائرى چون از همان اول استماع؛ مكتوب شده چه بسا دقيقتر و ارجح باشد
2- نقل ديگر از آيت الله وحيد از آيت الله نوغاني است كه نسخه كاملش را نديده ام و آقاى وحيد هم يك قطعه مختصرا نقل مي كنند
3- در نقل مرحوم حائرى كه مفصلتر و دقيقتر است جبهه جنگ با روس غرب كشور نقل شده كه درست است در نقل آقاى وحيد شرق كشور و شيروان كه البته اينحوالي هم روسها پيدايشان بود مدتي
4- در نقل مرحوم حائرى تكمله تتميم وعده نجات دكتر حسنخان را دارد كه در آن نقلهاى ديگر نيست
5- در نقل وحيد از نوغاني حسين ساوجبلاغي ذكر شده ولى در نقل حائرى شخص كردي از اهالي مهاباد ذكر شده است
6- در نقل وحيد خراساني شخص از مرتبطين با ابدال سبعه ذكر شده نه ارتباط مستقيم با حضرت اما در نقل مرحوم حائري شخص از اوتاد اربعه و مرتبطين مستقيم با حضرت ذكر شده است
7- در نقل مرحوم حائرى جزئيات جراحت و وسعت آن ذكر شده كه در نقل وحيد خراساني زخم مختصري است
8- در نقل وحيد خراساني اظهار عدم رضايت حضرت از مردم ايران ذكر شده است (ظاهرا بخاطر غلببه جو غربگرايي مشروطيت) است و اينكه فقط بخاطر مقدارى التزام ايرانيها در عاشورا براى مجالس حسيني امدادهايي به ايرانيها مي شود در شرايط خطير نه اينكه راضي باشند
9- و البته جزئياتي ديگر مثل ان شخص شاهنامه مي خوانده است ووو دارد

10- دکتر شیخ حسن خان عاملی، که از نسل مرحوم شیخ عبدالصمد عاملی، برادر مرحوم شیخ بهاءالدین عاملی، بود که پس از سال‌ها طبابت در مطبی در شهر مقدّس مشهد، سرانجام در سن ۹۳ سالگی فوت نمود
تصوير دكتر شيخ حسنخان در موزه استان قدس در مجموعه تصاوير قديمي مشهد هست
ازكساني كه شيخ حسنخان را ديده اند مرحوم ايت الله وحيد ظاهرا فقط زنده هستتد كه 105 سالشان است


نمونه ای از امداد رجال الغیب به زائران رضوی علیه السلام:

علامه نهاوندى از علامه شيخ محمود عراقی نقل كرده است :
معجزه ای است که در روز پنج شنبه یازدهم رمضان هزار و دویست و نود و هشت هجری ثبت و ضبط شده و صورت آن، این است:
جناب میرزّا محمد علی صاحب، ناظر سابق پستخانه های ضلع کراچی
که چند سال در بصره بودند و اکنون در کاظمین توطّن دارند؛
شرح این معجزه شریفه را بدین تفصیل نگاشته بودند:

چند نفر از اهل بحرین با عیال خود به زیارت روضه مطهّره امام رضا علیه السّلام، به مشهد مقدّس رفته بودند و هشت ماه آن جا بودند و خرجی و زاد راه شدن بالمرّه (بكلى) تمام شده بود و در آن جا از هرکسی برای خرج راه و مراجعت به کاظمین، التماس قرضی و خرج راه کردند، کسی اجابت نکرد،
تا آن که از عدم خرجی و بی قوتی و نبودن مایحتاج به کلّی مستأصل شده، هر روز به روضه منوّره امام رضا علیه السّلام رفته، استغاثه می کردند.
روز چهاردهم ماه رجب به وقت ظهر، شخصی (از رجال الغيب به صورت قاطرچى) نزد ایشان آمده،
اظهار نمود من چند رأس قاطر دارم
و چون شنیدم شما عزم رفتن به کربلا دارید،
آمده ام اگر در اراده خود مصمّم و مهیّا هستید
من عصر، قاطرهای خود را برای شما بیاورم.
ایشان گفتند: ما خرج راه نداریم.
آن شخص گفت: آن هم درست می شود.
گفتند: تو مایحتاج ما را این جا بده و در کاظمین بگیر!
گفت: هر قدر حاجت دارید، من می دهم،
ایشان مسرور شدند و آن شخص رفت.
هنگام عصر قاطرهای خود را آورد، ایشان را سوار کرده،
با عیال و اطفال و آلات و ادوات روانه شدند
تا آن که وقت شام بر سر آبی رسیده، صاحب قاطرها گفت:
شما پیاده شوید، در کنار این آب وضو گرفته، نماز کنید و غذا بخورید تا من قدری قاطرها را در این صحرا بچرانم!
ایشان هم قبول کردند. پیاده شده، مشغول نماز و غذا شدند،
بعد از آن هر قدر منتظر شدند، اثری از قاطرها و شخص مکاری ندیدند.
مضطرب گشته، در مقام تجسّس و تفحّص برآمدند، به هر سو روآورده و صدا برآورد ولی جوابی نشنیدند.
مشوّش و برآشفته شدند و واله و سرگردان به اطراف و جوانب دویدند و کسی را ندیدند،
لابدّ و لاعلاج، گریان و نالان و هراسان به سوی عیال خود برگشتند و شب تا صبح در اندیشه و فکر و تدبیر بودند.
وقتی صبح برآمد و از مراجعت آن شخص مأیوس شدند،
علاج کار، آن دانستند که اسباب را بر پشت خود بسته،
با عیال پیاده به سوی مشهد برگردند که اقّلا بیابان مرگ نشوند،
خصوصا كه ظاهرا مدت كوتاهي راه آمده بودند بقدرعصر تا شام و بياده مى توانستند اين مسير را برگردند
لذا با احمال و اثقال خود به مشهد روانه شدند.
قدری که راه رفتند، نخلستانی نمودار شد،
از دیدن نخل در آن مکان تعجّب کردند،
زیرا نخل در بلاد عجم (ايران و خراسان) معهود نبود،
متحیّر ماندند،
ناگاه مردی عرب را دیدند که در آن صحرا به طلب هیزم می رود؛
از او در خصوص نخلستان پرسیدند که این نخلستان از کجا و این قریه چه نام دارد؟
گفت: هذا مشهد الکاظم؛ این مکان، مشهد کاظمین است!!!.
از این سخن، تعجّب و آن را مزاح گمان کردند.
چون قدری رفتند، قبّه و منارها را مشاهده نمودند،
آثار بلد را دیده،
به صدق آن کلام جازم گردیده،
دانستند این معجزه ای بوده که از مزوَّر (مورد زيارت) ایشان و امام غریبان، حضرت رضا- علیه و علی آبائه الطاهرین و اولاده المعصومین الاف تحقیه و ثنا- ظاهر گردیده که از طوس تا به بغداد را مدّت سه ساعت پیموده اند،
مسرور شده، شکرگزاری نمودند.

این واقعه همجنين جزو شواهد مبحث رجال الغيب نيز بوده و از كرامات رضويه است كه براى زائرين حضرتش هم بايد توجه شود


از رجال الغیب و خادمان ناحیه مقدسه: آقا تقی آذرشهری

سید یونس از اهالی آذر شهر آذربایجان به زیارت حضرت امام رضا عليه السلام به مشهد مشرف شد،
اما پس از ورود و نخستین زیارت، همه‌ پول او مفقود و بدون خرجی ماند.
به حضرت رضا (عليه السلام) متوسل شد او می‌ٔگوید:
پس از مفقود شدن پولم به حرم مطهر رفتم و پس از عرض سلام گفتم: «مولای من! می‌دانید که پول من رفته و در این دیار ناآشنا، نه راهی دارم و نه می‌توانم گدایی کنم و جز به شما به دیگری نخواهم گفت.»
به منزل آمده و شب در عالم رؤیا دیدم که حضرت فرمود: «سید یونس! بامداد فردا،‌ هنگام طلوع فجر برو در بست پایین خیابان و زیر غرفه‌ی نقاره خانه (زير ورودى درب صحن عتيق)، بایست،
اولین کسی که آمد رازت را به او بگو تا او مشکل تو را حل کند.»
پیش از فجر بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم مشرف شدم و پس از زیارت،‌ قبل از دمیدن فجر به همان نقطه‌ای که در خواب دیده و دستور یافته بودم، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم که به ناگاه دیدم «آقا تقی آذرشهری» که متأسفانه در شهر ما بنا بر بدگویی برخی به او «تقی بی‌نماز» می‌گفتند، از راه رسید،
اما من با خود گفتم: «آیا مشکل خود را به او بگویم؟ با اینکه در وطن متهم به بی‌نمازی است، چرا که هيج وقت او را در حال نماز نديده اند.»
من چیزی به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرف شد.

من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری خویش را با دلی لبریز از غم واندوه به حضور حضرت رضا (عليه السلام) گفتم و آمدم.
بار دیگر، شب، در عالم خواب حضرت را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب تکرار شد
تا روز سوم گفتم: «بی‌تردید در این خواب‌های سه گانه حكمتی است.»
به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و ديم اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن می‌شد «آقا تقی آذرشهری» است،
به او سلام کردم و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید: «اینک، سه روز است که شما را در اینجا می‌نگرم، کاری دارید؟»
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم
او پرسيد چقدر مى خواهى بمانى گفتم يكماه
با او رفتيم و او محلى برايم يكماه كرايه كرد
و روزقبل آخر هم آمدم دنبالم و مرا به بازار برد و برايم سوغاتى جهت خانواده خريد
و گفت: «فردا، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت، آخر بازار سرشور، در میدان سرشور باش تا ترتیب رفتن تو به سوی شهرت را بدهم.»

از او تشکر کردم و فردا آمدم. زیارت وداع کردم و خورجین اثاثيه ام را برداشتم
و در ساعت مقرر در مکان مذكور حاضر شدم.
درست سر ساعت بود که دیدم آقا تقی آمد و گفت: «آماده‌ی رفتن هستی؟»
گفتم: «آری.»
گفت: «بسیار خوب، بیا! بیا! نزدیکتر.» رفتم.
گفت: «خودت به همراه بار و خورجینت و هر چه داری بر دوشم بنشین.»
تعجب کردم و پرسیدم: «مگر ممکن است؟»
گفت: «آری!» نشستم.
به ناگاه دیدم آقا تقی گویی پرواز می‌کند
و من دیدم شهر و روستاهای میان مشهد تا آذر شهر به سرعت از زیر پای ما می‌گذرد
و پس از اندک زمانی خود را در صحن خانه‌ی خود در آذر شهر دیدم و دقت کردم دیدم، آری! خانه‌ی من است و دخترم در حال غذا پختن.

آقا تقی خواست برگردد، دامانش را گرفتم و گفتم: «بخدای سوگند! تو را رها نمی‌کنم.
در شهر ما به تو اتهام بی‌نمازی و لامذهبی زده‌‌اند
چطور چنين شهرتى (بى نمازى) پيدا كرده اى؟
او گفت: «چكار دارى! چرا تفتیش می‌کنی؟»
او را باز هم سوگند دادم و پس از اینکه از من تعهد گرفت که راز او را تا زنده است برملا نکنم، گفت: «سید یونس! من مورد عنایت امام زمان عليه السلام قرار گرفته‌ و اجازه يافته ام كه نماز‌هایم پشت سر امام زمان بخوانم
فلذا هر کجا باشم با طی‌الارض خودم را به حضرت رسانده و با آن حضرت نماز مى خوانم ولذا مردم محل نديده اند كه من ميانشان نماز بخوانم، و اين شهرت موجب گمنامى و دور بودن از توجه از انظار مردم و سبب توفيقات بيشتر شده است.»


معرفت به رجال الغیب و کارگزاران ناحیه مقدسه:
viewtopic.php?f=7&t=12290&start=0


مقام (محراب) امام مهدی (علیه السلام)
1- مقام امام مهدی علیه السلام كه در راهرو بین مقام ادریس علیه السلام تا مقام خضر است و وسط ديوار قبلى است مقام اصلي و قذيمي مقام مهدي است قبل از مقام فعلي كه سيد بحرالعلوم ايجاد كرد

2- در بنای فعلی که توسعه داده شده؛ محدوده نزدیک محراب محدوده اصلی مقام است

3- اين مقام معروف است كه در زمان سيد بحرالعلوم احياء و تعيين موضع شده است و قبل از ايشان اين نقطه به عنوان مقام حضرت معروف نبود
در بررسيهايي كه از خاندان سهلاوي رسيده است، جزئيات بيشتري را از اجدادشان نقل كرده اند
كه اينها حدود دويست سال و پنج نسل است كه خادم مسجد سهله اند از جدشان شيخ ابراهيم و بعد شيخ حسين و بعد شيخ جواد سهلاوي كه شمه اى از احوالشان در كتاب اصحاب استجاره نقل شده است

جزئيات بيشتري را از اجدادشان نقل کرده اند
درباره سرگذشت ساختن اين مقام در زمان بحرالعلوم كه
بنايي بوده است در آنوقت مسجد سهله مي آمده
و با شخصي ملاقات مي كند كه به او مي گويد وسايل بناييت را بياور و اين مواضع مقامها را تعمير كن من هزينه اش را مي دهم
و انوقت در حين كارش به او سر مي زده است
و نظارت به كارش مي كرده است
و اخر تعميرات به او مي گويد
اينجا محرابي بساز

مرحوم سيد بحرالعلوم كه مرتبا مسجد سهله مي آمده
و از دور ناظر كار بنابوده است آخر كار به او مي گويد
چي شده اينجا را مي سازي گفته بود شخصي است مي آيد پول به من داده مقامات را تعمير كنم
و اخر كارهم گفته اينجا اين محراب بسازم
به عنوان مقام مهدي (علیه السلام)

سيد بجرالعلوم كه حضرت را مكررا مي ديده و مي شناخته و حضور حضرت در كار بناء مقام را هم ديده بوده است
به ان بنا مي گويد
آنكه به تو مي گفت اينطور بساز و اينجا بساز؛ خودش امام مهدي است و آن بنا بعد از ان ديگر حضترتش را نمي بيند
و از اينجا مي شود كه سيد بحرالعلوم اينجا را به عنوان مقام مهدي مشهور مي كند
و توصيه به زيارتش مي كند
و چون عامه مردم خبر از ماجرا نداشتند فكر كرده اند كه سيدبحرالعلوم اينجا را ساخته و بدستور او بوده است
در حاليكه بدستور و اشراف خود حضرت ايجاد شده
و مرحوم بحرالعلوم در اواخركار مطلع شده
و آن را به مردم شناسانده و مشهور كرده و توصيه به زيارت و توسل در آنجا كرده است
رضوان الله عليهم
از بنا و سید بحرالعلوم و جد سهلاويها شيخ ابراهيم كه در زمان او بوده است اين واقعه و ساير سهلاويها مثل شيخ حسين و شيخ جواد سهلاوی و آنهاي ديگر كه اصلا در مسجد سهله بدنيا آمدند و تمام عمرشان در مسجد سهله خدمت كردند و در مسجد سهله هم وفات كردند.
در ابتدا محرابي بوده است شبيه محراب قدیم امام صادق و مرتبا تكميل و تعظيم بنا شده است.


Image

Image

Image

Image

Image



دستور العمل جامع نماز امام زمان
viewtopic.php?f=264&t=10191


استغاثه

Image

Image

دعای فرج

نسخه کامل دعا

Image

Image

تلاوت دعای فرج: 5 دقیقه
http://aelaa.net/Fa/Ersaal/3/Taqwim-ela ... niyye6.mp3

دعاي فرج كه هميشه در قنوت و براى حضرت دعا كردن
و بخصوص شبهاى رمضان و على الاخص درشبهاى قدر
و نیز در مشاهد آثار مهدوي خوب است

بعضی نتایج و آثار و فضیلتهای دعا برای امام زمان
که در جلد اول کتاب مکیال المکارم
مرحوم آيت الله شهيد حاج سيدمحمدتقي فقيه احمدآيادي جد مادري علامه سيدمحمدعلي موحد ابطحي آورده شده است :
۱_ زیاد شدن نعمت
2_ اظهار محبت قلبی
۳_نشانه انتظار
۴ _زنده کردن امر ائمه اطهار
۵_رنجش و وحشت شیطان
۶. نجات از فتنه های آخرالزمان و ایمنی از دام های شیطان
۷. ادا کردن بعضی از حقوق آن حضرت بر ما
۸. تعظیم خدا و دین خدا و رسول خدا
۹. حضرت صاحب الزمان در حق او دعا می کند
۱۰_ رستگاری به شفاعت آن حضرت در قیامت
۱۱. رستگاری به شفاعت پیامبر اکرم و نائل شدن به شفاعت بزرگ
۱۲. وسیله به سوی خداوند متعال
۱۳. مستجاب شدن دعا
۱۴. ادای اجر رسالت پیامبر
۱۵. دفع بلا
۱۶. وسعت روزی
۱۷. آمرزش گناهان
۱۸. تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب
۱۹. بازگشت به دنیا در زمان ظهور
۲۰. برادری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
۲۱. تعجیل در امر فرج صاحب الزمان
۲۲. پیروی از پیامبران و امامان
۲۳. وفا به عهد الهی
۲۴. آثار نیکی به والدین برای دعا کننده
۲۵. رعایت و اداء امانت
۲۶. اشراق نور امام در دل دعا کننده
۲۷. مایه طول عمر
۲۸. تعاون در نیکی ها و تقوی
۲۹. یاری خداوند متعال
۳۰. هدایت به نور قرآن مجید
۳۱. شناخته شدن نزد اصحاب اعراف
۳۲. ثواب تحصیل علم
۳۳. ایمنی از عقوبت های اخروی
۳۴. بشارت و مدارا هنگام مرگ
۳۵. اجابت دعوت خدا و رسول او
۳۶. قرار گرفتن در درجه امیرالمومنین علی علیه السلام
۳۷. محبوب ترین خلائق نزد خداوند متعال
۳۸. گرامی ترین خلائق نزد رسول خدا
۳۹. داخل شدن به بهشت به ضمانت رسول خدا
۴۰. مشمول دعای رسول خدا
۴۱. آمرزش گناهان و مبدل شدن سیئات به حسنات
۴۲. وسیله تایید خداوند در عبادت
۴۳. دفع عقوبت اهل زمین
۴۴. ثواب کمک و یاری مظلوم
۴۵. آثار تواضع و تجلیل بزرگ تر
۴۶. ثواب خونخواهی امام حسین علیه السلام
۴۷. تحمل احادیث پیچیده و دشوار
۴۸. درخشندگی نور او در قیامت
۴۹. شفاعت او درباره ۷۰ هزار تن از گناهکاران
۵۰. دعای امیر المومنان
۵۱. بی حساب داخل بهشت شدن
۵۲. در امان بودن از تشنگی قیامت
۵۳. جاودانگی در بهشت
۵۴. خراش صورت ابلیس
۵۵. تحفه و هدیه ویژه در قیامت
۵۶. خدمتگزاران بهشتی
۵۷. سایه گسترده خداوند
۵۸. ثواب خیرخواهی مومن
۵۹. حضور فرشتگان
۶۰. مباهات خداوند متعال
۶۱. استغفار فرشتگان
۶۲. بهترین مردم بعد از امامان
۶۳. اطاعت اولی الامر
۶۴. خرسندی خداوند متعال
۶۵. مایه خرسندی پیامبر اکرم
۶۶. محبوب ترین اعمال
۶۷. حکومت در بهشت
۶۸. به آسانی به حساب او رسیدگی می شود
۶۹. مونس مهربان در عالم برزخ و قیامت
۷۰. بهترین اعمال
۷۱. مایه زوال غم
۷۲. دعا در عصر غیبت بهتر از زمان ظهور امام زمان است
۷۳. دعای فرشتگان در حق او
۷۴. دعای حضرت سجاد علیه السلام برای دعا کنندگان
۷۵. تمسک به ثقلین
۷۶. چنگ زدن به ریسمان الهی
۷۷. کمال ایمان
۷۸. ثواب عبادت کنندگان
۷۹. تعظیم شعائر الهی
۸۰. ثواب کسی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله شهید شده
۸۱. ثواب شهادت زیر پرچم حضرت قائم علیه السلام
۸۲. ثواب احسان به مولایمان صاحب الزمان
۸۳. ثواب گرامی داشت و اداء حق عالِم
۸۴. ثواب گرامی داشت شخص کریم
۸۵. محشور شدن در زمره امامان
۸۶.‌بالا رفتن درجات در بهشت
۸۷. ایمنی از سختی حساب در قیامت
۸۸.‌رستگاری به عالی ترین درجات شهدا
۸۹. رستگاری و شفاعت فاطمه اطهر.


کتاب مناسک دیدار حق
viewtopic.php?f=264&t=10169


زیارت آل یاسین کامله:
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image

از وقایع توسلات و تشرفات:

مرحوم سيد مشراقى نقل مى كردند
مرحوم آيت الله سيدعلى قاضى كثيرالتشرف و المشاهدة بودند نسبت به حضرت صاحبالامر منه السلام بطوريكه نمى شد تعبير كرد كه ايشان در واقعه ....خدمت حضرت مشرف شدند = اين قدر كثير و مكرر و بيوسته بود
آقا سیّد هاشم حدّاد نقل كرده اند: «آقای قاضی در قیام و قعود و در تغییر از حالتی به حالت دیگر خیلی می فرمودند: یا صاحب الزّمان! (و ييوسته توسل و توجه داشتند)
و یک بار (ازروى جهل به ارتباطات ايشان با حضرت) وقتی از ایشان پرسیدم: آیا شما خدمت حضرت ولیّ عصر ـ ارواحنا فداه ـ شرف یاب شده اید؟ فرمودند: کور است هر چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اوّلین نظر نگاهش به آقا امام زمان ـ عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف ـ نیفتد.»

درباره مراجعه محوم قاضى به حضرت حتى در امور جزئيه آیت الله نجابت نقل مى فرمودند
آقای قاضی خدا رحمت کند ایشان را یک خانه ای داشتند در نجف و یک خانه در کوفه،
می آمدند یک نماز در مسجد کوفه می خواندند یک نماز در مسجد سهله مقام امام زمان، در مسجد سهله دو سه ساعت سجده و قرآن می خواندند.
فرمودند از در مسجد (سهله) آمدم بیرون
دیدم گرسنه هستم. از آنجا دو راه بود به یک خانه ای که می خواستم بروم،
یک راه دور بود (رفتن به كوفه ازراه شرقى و از كوفه به خانه مزبور در حوالى شط) و از یک راه دیگر نخل، یعنی؛ نخلستان بود، (ميانبر از ميان نخسلتانها) راه رفتم، راه رفتم دیدم گرسنگی فشار می آورد دیدم راه به جایی ندارم.
گفتم عجب آقا را صدا بزنم یا ابا صالح یا اباصالح،
آقا آمدند فرمودند کجا می روی؟
گفتم خانه، گرسنه ام،
فرمودند بیا همراه من،
فهمیدم آقا هستند
پشت سر آقا با ادب رفتم
دیدم در خانه هستم
دیگر ما حرف نزدیم.


مرحوم آقاى حاج شيخ احمد مجتهدی تهرانی نقل كرده اند:
شبی در نجف اشرف در ایام تحصیل در نجف اشرف، و پس از اتمام نماز جماعت، پشت سر آیت الله سید اسد الله مدنی (شهيدمحراب) مشغول تعقیبات نماز بودم که دیدم آیت الله مدنی به شدت گریست. و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد. دقایقی گریه شهید مدنی ادامه داشت. مسجد هم تقریبا خالی از جماعت شده بود . جماعت نمازگزار پس از خواندن نماز بی­درنگ مسجد را ترک کرده بودند و جز عده­ای اندک دیگر هیچ کس در مسجد نبود.
پس از آن که آیت الله شهید مدنی آرام شد، جلو رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟
و علت گریه را پرسیدم.
مرحوم آیت الله مدنی ; فرمود: بعد از نماز، یکی به من گفت که وجود مبارک حضرت ولی عصر را زیارت کرده است و در این تشرف مقدس، امام زمان صلوات الله و سلامه علیه فرموده است:
« ببین! این شیعیان من پس از اتمام نماز، بی­درنگ سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدامشان برای فرج من دعا نکردند. سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. «انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!»
شهید بزرگوار آیت الله مدنی فرمود: من وقتی پیام جانسور امام زمان را شنیدم، به شدت متاثر شدم و گریستم.و من از گلایه امام زمان به گریه افتادم…
آیت الله مجتهدی در پایان یادآوری می کند که من پس از چندی متوجه شدم، وجود مقدس امام عصر به خود شهید آیت الله مدنی این گله را کرده است.»
در نوبت ديكرى كه مرحوم مجتهدي از اين واقعه بيشتر استفسار كرده بود
مرحوم شهيدمدني فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:
آقای مدنی! نگاه کن!!! شيعيان من سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. «انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!»

توجه به نكات:
1- موضوع براى فرج حضرت؛ آنقدر مهم است كه مرحوم آيت الله شهيد فقيه احمدآبادى كتاب نفيس مكيال المكارم را بدستورو نامگذارى خود حضرت (در موضوع دعاى براى حضرت) تصنيف كرده اند؛

در اين واقعه (منقول از شهيدمدنى) علاوه بر تاكيد ضروروت التزام براى اين موضوع همچنين نكات ديگرى در اين واقعه هست:

2- شركت در نماز جماعت مرحوم مدنى مال خواص واهل معنويات بود
واگر اين تشخيص غفلت را حضرت براى آن جماعت توصيف و تذكر فرموده اند؛
وضعيت بقيه نماز جماعتها و ساير مؤمنين آيا چگونه است!!!

3- دعاهاى لفظى و فرماليته و شعارى (اللهم عجل...) كه درميان غالب شيعه رايج است
و تقريبا مي شود گفت كه هيچ اجتماعى از شيعه نيست كه در آن براى فرج حضرت دعا نشود
= و قطعا مامومين نماز جماعت مرحوم مدني هم اهل دعا براى حضرت بوده اند،
پس مورد تذكر حضرت چيست؟
براى اينكه امر معلوم شود
بايد توجه شود كه فرق است ميان دعا خواندن و دعاكردن
دعا خواندن كه روش مرسوم است و چه بسا ما در اوقات مخصوصه هفتگي وماهانه و سالانه ساعاتي طولاني ادعيه بسياري را بخوانيم مثل متن خواندن؛ كه اين امر:
*البته نفس عمل به آن؛ و اطاعت از سفارش حضرات؛ كه "اين دعا را در اين وقت بخوان؛ خودش فضيلت و ثواب دارد
*و بقدرصحت و دقت در خواندن و توجه و حضور قلب از آثار مادى و معنوى نيز بهره مند مى شويم
اما دعا كردن؛ با دعا خواندن متفاوت است
دعا كردن يعني "خدا را خواندن و صدا زدن و از خدا خواستن" كه اين بايد بطور واقعى و جديّ باشد
آن دعاهاى لفظى كه درميان غالب شيعه براى فرج حضرت رايج است، اكثرا از همين قسم دعاخواندن است
كه خواننده آن بخاطر التزام به سفارش حضرات براى دعاى جهت تعجيل فرج؛ جزو ملتزمين به اين سفارش محسوب شده وبه ثواب خواندن دعاى فرج و بركات دنيوى و اخروى آن نائل مي شود
اما دعايي كه مقصود حضرت است دعاكردن است كه لازمه اش خدا را خواندن و صدا زدن و بطور جدي و مضطرانه از او فرج حضرت را در خواست كردن است
مثل اينكه هرشخصي در اضطرار و شدت براى فرج خودش دعا مي كند
اين نحوه دعا كردن براى فرج حضرت فقط در ميان خواص اهل معرفت و توجه به حضرت داير است
و هنوز دعا كردن و در خواست جدي و مضطرانه عموميت پيدا نكرده است
و از آنجا كه امر ظهور و غليه حضرت موضوعي عمومى و جهانى است بايد اين نحوه در خواست كردن جدي و مضطرانه از خداوند عموميت پيدا كند
= اين نحوه دعارا بايد داشته باشيم تا مصداق دعاگوى براى حضرت باشيم و منظورنظر حضرت بشويم

4- از مطالب به مناسبت مبحث دعاى فرج و نقل اين واقعه:
معرفتى در باب مضمون دعاى فرج بيان مى شود
دعاى براى تعجيل فرج مال هزار سال قبل بود
و الان بعد 1100 سال تاخيردر فرج
بايد جهت ظهور فوري حضرتش دعا نمود
سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن القائم المهدي
وأنهى الله غيبته وستره بظهوره الفورى على العالم
وجعلنا الله من الموفقين بالاتصال لحضرته


5- با مطالب معرفتي آموخته هر جلسه ابگريد شويد:
دعاى براى تعجيل فرج مال مردم هزارسال قبل بوده است
الان بعد تاخير بيش از 1100 ساله فرج حضرتش بايد اينطور دعا كنيم
خداوندا بعد 1100 سال تاخير در فرج حضرت = ديگر فرج حضرتش را آنا و فورا برسان
و ستر و غيبت حضرتش را خاتمه بده = و حضرتش را بر همه عالم ظاهر و غالب بفرما

6- مضامين درخواست ظهور بطور فوري؛
كه با مقدمه صلوات و مؤخره استجابت شامل اسماء و آيات الهى
اللّهم صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ وَبِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ
اَنْجِز وَعدَك في محمد القائم المهدي فَوْرًا،
وآت بظهوره على العالَم آنًـا، وانْصُرهُ على الطواغيتِ سريعًا،
واَخْتِم بغَيبَتِهُ عاجلًا، وأَنْهِ بِسَترَهُ مُعَجَّلًا،
وأسرع بغوثنا وغياث المؤمنين قريبًا قريبًا، كلمح بالبصر أو هو أقرب من ذلك،
اللّهم إِنّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي خَلَقْتَهُ مِنْ كُلِّكَ فَاسْتَقَرَّ فيكَ، فَلا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلى شيء أَبَداً، أَيا كَيْنُونُ أَيا مَكْنُونُ، أَيا مُتَعالُ، أَيا مُتَقَدِّسُ، أَيا مُتَرَحِّمُ، أَيا مُتَرَئِّفُ، أَيا مُتَحَنِّنُ. إِنَّما أَمْرُكَ إِذا أَرَدْتَ شَيْئاً أَنْ تَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.



تجديد و تكميل توضيح نكات معرفتى بيان شده به مناسبت واقعه مرحوم شهيد مدنى و دعاى براى حضرت منه السلام
1- پيوسته و اقلا بعد هر نماز براى حضرتش دعا بشود
2- بطور جدي و با حال مضطرانه از خداوند خواسته شود

3- فوريت در پايان دادن به دوران ستر و غيبت حضرت و ظهور و غلبه شان بر همه طواغيت عالم خواسته شود
خداوند رحمت كند مرحوم سيد محمد مشراقى را كه گاهى كلماتى داشت كه درباره خداوند صريح بود
و مى گفت به تبعيت از حضرت موسى كليم الله (كه در قرآن بيان شده است)
وقتى از كوه طور و ميقات برگشت با آن همه مقدمات گزينش بهترينها و برنامه هاى رفتن به طور ووو
اما وقتى برگشت ديد نه تنها مردم ترقى معنوى نكرده اند؛ بلكه كلا گوساله پرست شده اند!!!!
در اينجا يكى از آن خطابهاى موسوى كه ساير انبياء الهى جرأت گفتنش را ندارند را خطاب به خداوند گفت
(إن هي الا فتنتك = اين فتنه زير سر خودت است!!!)

مرحوم سيد مشراقى هم مى گفت خداوند از اين زرنگيها دارد كه
مثلا دعايي را فورا مستجاب كند (مثل دعاى حضرت يعقوب براى پيداشدن فرزندش يوسف)
اما تحققش عملا 40 سال طول بكشد!!!
بخاطر مصالحي كه بود (براى ابتلاي حضرت يعقوب و فرزندانش و نيز بروز هنرها و استعدادهاى يوسف و مقام و مرتبه عصمتش و نيز مديريت كشورداريش در مصر ووو)،
فلذا مؤمن هم بايد زرنگ باشد به تبعيت از خداوند
و طورى دعا كند كه جاى دنده عوض كردن (اصطلاح ايشان) براى خداوند نگذارد
و درباره دعاى براى حضرت نكات زير را مى گفت

4- طورى دعا شود كه نوعى صراحت و تاكيد در دعاى براى اين موضوع باشد

5- خصوصا كه لفظ دعاى براى فرج و تعجيل در فرج = ممكن است نتيجه فوريت نداشته باشد

6- هرچند مقصود دعاى همه معصومين و مؤمنان در طول تاريخ حضرات بلكه چندين هزارساله حجج و انبياء الهى سابقين عليهم السلام همين فوريت بوده است

7- اما در عمل و اقلا در دوره 1185 ساله غيبت صغرى و كبرى
كه همه دعاها با اين لفظ (تعجيل فرج) بوده است = نتيجه فورى نداشته است

8- در اين الفاظ جايى بوده كه عليرغم 1185 سال دعاى تعجيل فرج و مستجاب شدن همه انها

9- اما عملا نه دوران غيبت وستر حضرت به پايان رسيده
نه ظهور و غلبه جهانى حضرت رخ داده است

10- چون مفهوم فرج به معنى گشايش است
و براى خداوند كارى ندارد كه گره كورى بر اين موضوع زده باشد
كه ضمن هربار مستجاب شدن اين دعا در طول 1185 سال؛
واقعا هربار گشايشي براى حضرت حاصل شود
اما آن هدف نهايي و ختم دوران غيبت وستر؛ و تحقق ظهور جهانى؛ رخ ندهد

11- چونكه لفظ (دعاى فرج) جاى ادامه چنين امرى (مستجاب شدن بى تحقق نهايى) را دارد؛
و براى اينكه بهانه اى باقى نماند پس لفظى بكار برده شود كه
اولا: صريح در فوريت و آنيت (فورًا آنــــًا) باشد
ثانيا: موضوع دعا هم بسيار صريح و متمركز و مشخص باشد
(بايان دوران غيبت و ستر و تحقق ظهور جهانى حضرت بر طواغيت جهان)
تا جاى استجابت دعا اما بدون نتيجه (تحقق هدف نهايى) باقى نماند
ثالثا: با لفظ غير تعجيل فرج هم دعا بشود
جرا؟
اگر چه اصطلاح عجله (شتاب) و تعجيل (شتاباندن) و عجِّل (بشتاب) همه مفهوم عرفى آن در زبان عربى {شتاب و فوريت} است
اما ريشه لغوى آن از زودرس بدنيا آمدن بچه شتر است؛
فلذا نوعى مفهوم "نارس" و "زودتر از وقت" بودن هم دارد
و اينجا هم به قول مرحوم سيد محمد مشراقى؛
جاى عذر تاخير در تحقق ظهور نهايى براى خداوند وجود دارد
كه مردم هى دعا با اين الفاظ مى كنند
و خداوند هم بگويد
"اينها تحقق زودرس و نارس را مى خواهند"
"اما من مى خواهم هيج نقص و نارسى در تحقق ظهور نباشد"
(فلذا به اين بهانه تاخير بياندازد)

12- ازين رو مرحوم مشراقى مى گفت
علاوه بر استفاده (تعبدا و تيمنا و تبركا) از ادعيه (با الفاظ تعجيل فرج) كه در مضامين ماثوره و وارد شده از حضرات
= همچنين دعاى براى حضرت با الفاظ بدون چنين درزهايى هم بشود
با لفظ آنى و فورى بودن+ صراحت در موضوع (ختم ستر و غيبت و ظهور و غلبه بر طواغيت عالم)
البته همه اين نكات را مرحوم مشراقى با لفظ شوخى و جدى آميخته مى گفت
كه مبادا به خداوند بر بخورد!!!
و به حساب حضرت موساى كليم الله مى گذاشت
و به تبع از نص قرآن كريم سابق الذكر. رضوان الله عليه
از اين كنايه هاى به خداوند بعضا در كلام حضرات پيدا مى شود
مثل دعاى بر عليه ابليس و لشكريانش كه در آخر زيارت سامرا توصيه شده است
و اشارت دارد به مسلط كردن آنها بر انسان و به خداوند يادآورى كردن وعده الهى در رفع سلطه آنها ووو
و ازاين كنابه هاى به خداوند در كلام و مناجات عارفان فراوان نقل شده
چون همه آنها كه تحت انوار جلال الهى نبوده كه پيوسته در خشيت و خوف باشند
برخي هم تحت انوارجمال الهى بوده و اين حال پيدا مى شده كه رُك و پوست كنده برخى مطالب را عرض كنند

نمونه ياد و نام بردن حضرت مشتمل بر دعاى فوري و صريح
سلام الله على مولانا صاحب الامروالعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
وأنهى الله غيبته وستره بظهوره الفورى على العالم وجعلنا الله من الموفقين للاتصال بحضرته


نمونه دعاى فارسى مشتمل بر دعاى فورى و صريح:
خداوندا بعد 1185 سال تاخير در فرج حضرت صاحب الزمان = ديكر دوران ستر و غيبت حضرتش را خاتمه بده آنـًا = و حضرتش را بر همه طواغيت عالم ظاهر و غالب بفرما فورا و او را سريعا به مدد ما برسان

نمونه دعاى عربى با مقدمه و مؤخره توسل:
اللّهم صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ وَبِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ
اَنْجِز وَعدَك في مولانا محمد القائم المهدي فَوْرًا،
وآت بظهوره على العالَم آنـًـا، وانْصُرهُ على طواغيتِ الأرض سريعًا،
واَخْتِم بغَيبَتِهُ عاجلًا، وأَنْهِ بِسَترَهُ مُعَجَّلًا،
وأسرع بغوثنا وغياث المؤمنين قريبًا قريبًا، كلمح بالبصر أو هو أقرب من ذلك،
اللّهم إِنّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي خَلَقْتَهُ مِنْ كُلِّكَ فَاسْتَقَرَّ فيكَ، فَلا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلى شيء أَبَداً، أَيا كَيْنُونُ أَيا مَكْنُونُ، أَيا مُتَعالُ، أَيا مُتَقَدِّسُ، أَيا مُتَرَحِّمُ، أَيا مُتَرَئِّفُ، أَيا مُتَحَنِّنُ. إِنَّما أَمْرُكَ إِذا أَرَدْتَ شَيْئاً أَنْ تَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.
آمين رب العالمين


مطالب جانبى درباره محل واقعه و صاحب واقعه (مرحوم شهيد مدنى)
1- نحوه نقل تشرف توسط شهيد مدنى مثل يكواقعه نادر بى سابقه نبوده است و گويا تشرفات مكرره داشته اند
رضوان الله عليهما (مرحوم مجتهدى و مدنى)

2- از اين واقعه نيز معلوم مي شود كه
حضرت درنماز جماعت مرحوم شهيد مدني شركت كرده بودند

3- همچنين مسجد محل برگزاري نماز جماعت مرحوم شهيد مدني درنجف اشرف از مشاهد آثارمهدوي (علیه السلام) است
= كه از فضلاي ايراني موجود و زنده در حوزه نجف مي شود محلش را شناخت

البته مرحوم شهيدمدنى اوقاتى كه مرحوم امام خميني به نماز جماعت نمي آمدند
بجاى ايشان در مدرسه بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي نماز مى خواندند
اين مدرسه كه درتوسعه شرقى حرم عمده اش تخريب شده
و الان جزو فضاى باز و سايبانهاى شرفي بيرون صحن است
و بخشي هم به صورت حجره و مدرسه تحت بازسازي است

مقصود از محل نمازجماعت مرحوم مدني (در واقعه تشرف)؛ مسجدي است كه بطور معمول شبها آنجا اقامه جماعت داشتند؛ نه مدرسه مرحوم بروجردي

4- و از ديگر فضائل مرحوم شهيد مدني اينكه:
سالهای قبل از شهادت، در یکی از جلسات درس گفته بود:
من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم.
یکی اینکه آیا من سید‌اسدالله هستم؟
دیگر اینکه آیا شهید می‌شوم یا نه؟
یک شب امام حسین علیه‌السلام را در خواب دیدم که
بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود:
«یا بنی‌انت مقتول». «پسرم تو كشته می‌شوی» که جواب دو سؤال من در آن بود

5- واقعه شهادت مرحوم مدني:
ساعت یک و 45 دقیقه روز جمعه بیستم شهریور ماه سال 1360 پس از آن که آیت‌الله مدنی خطبه‌های نماز را به اتمام رساند و مراسم نماز جمعه پایان گرفت، رئیس دادگاه مدنی تبریز از آیت‌الله اجازه خواست که برای مامورین شهربانی که عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بودند به طور ارشادی مطالبی را بیان کند. در این هنگام آیت‌الله مدنی در جایگاه خود به طور انفرادی دو رکعت نماز را آغاز کرده بود که منافقی حدودا 20 ساله به نام مجید نیکو از میان جمعیت خود را به شهید مدنی رساند. مامورین که به وی ظنین شده بودند خواستند جلوی او را بگیرند ولی او اصرار داشت که به آقا نزدیک شود و چون با ممانعت مامورین مواجه گشت بازوی شهید مدنی را گرفت و نماز آقا را قطع کرد در این موقع مردم روی جوان مذکور ریختند و مهاجم شهید مدنی را در آغوش گرفت و هنگامی که مردم می‌خواستند او را از آیت‌الله مدنی جدا سازند ناگهان ضامن نارنجکی را که او در لباسش مخفی کرده بود کشید و نارنجک منفجر شد و بر اثر این انفجار آیت‌الله مدنی و چند نفر از اطرافیان ایشان به شهادت رسیدند. رضوان الله عليهم

======================
نحوه دعاى براى حضرت صاحب الامر منه السلام
كه توسط خود حضرت به خواص تعليم فرموده اند


بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین.
از مرحوم آیت الله سید نصرالله مستنبط در نجف اشرف نقل شده
که از مرحوم ثقه مومن، شیخ محمد کوفی شنیده اند که گفت:
امام الحجة المهدی مرا امر کرد و فرمود:
این چنین برایم دعا کنید–یعنی مومنین:

متن دعاى تعليمى حضرت
اللهم إنّ هذا دينُك قد أصبح باكيا لفقد وليّك
فصلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرج وليّك رحمةً لدينك.

و هذا كتابُك قد أصبح باكيا لفقد وليّك
فصلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرج وليّك رحمةً لكتابِك

و هذه عيون المؤمنين قد أصبحت باكيةً لفقد وليّك
فصلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرج وليّك رحمةً لعيون المؤمنين.

ترجمه
خدایا [خدایا] این دین توست که گریان شده است در فقدان ولیّت.
پس بر محمد وآل محمد درود فرست و فرج ولیّت را نزدیک گردان از روی ترحم بر دینت.
و این کتاب (قران) توست که گریان شده است در فقدان ولیّت.
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و فرج ولیّت را نزدیک گردان از روی ترحم بر کتابت.
و اینها چشمان مومنین‌اند که گریان شده‌اند در فقدان ولیّت.
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و فرج ولیّت را نزدیک گردان از روی ترحم بر چشمان مومنین.

نكته:
دعاى مختصر و بسيار عميقى است
علاوه كه حضرت توصيه فرموده اند به آن

و مى توان آخرش آن الفاظ دعاى براى
ختم دوران ستر و غيبت حضرت آنًا
و غليه حضرت بر همه طواغيت جهان فورًا
رسيدن فرج مواليان آل محمد و مستضعفان سريعًا
را خواند

==================

https://www.aparat.com/v/TA8XW
مرحوم شیخ احمد کافی :
یک نفر از رفقا از یزد يه نامه ای به من نوشته؛
خيلى آدم دینی خوبیه، ازو عاشقان امام زمانه، از رفقای منه.
تو نامه اش چیزی نوشته بود خيلى حالمو چند روزه منقلب کرده؛
گرچه این پیغام خیلی داده شده بوسيله علما، ...زياد...
به مرحوم مجلسی گفته
به شیخ مرتضی انصاری گفته
به مرحوم آشیخ عبدالکریم يزدی گفته
به مرحوم آسيدابوالحسن گفته
به برخى از اوتاد ديگه گفته
این بنده خدا نوشته:
من چهل تا شبِ چهارشنبه از یزد حركت مى كردم میومدم قم مسجد جمکران،
توسلی داشتم و بر مى كَشتمو حاجتی داشتم.
نامه نوشته:
نوشته حاجاقا
شب چهارشنبه چهلمی، دو هفته قبل بوده.
مسجد جمکران خسته بودم،
گفتم يه ساعتی سر شب بخوابم، سحر پاشم برناممو انجام بدهم.
ميكه رو صحن حیاط هوا گرم بود، خوابیده بودم
یک وقت دیدم از در مسجد جمکران یک مشت طلبه ها ریختند تو،
گفتم چه خبره؟
گفتند: آقا داره مياد. حجت بن الحسن مياد
كفت: من خوشحال، دویدم رفتم جلو،
آقا را دیدم اما نتونستم جلو بروم.
كفتم : آقا آمده اند كه آمده باشند؟
خودش بلند فرمود: نه، برو به مردم بكو برام دعا كنند خدا فرجمو نزدیک کنه.
"به خدا قسم آی مردم، اين دعاهاتون اثر داره،
و الله مردم اين ناله هاتان اثر داره.
خود آقا به مرحوم مجلسی فرموده: مجلسی، به شیعه هام بگو برام دعا کنند.
هِی پیغام می ده آقا،
به خدا دلش خونه، دلش خونه، دلش خونه.
اما مصلحت درينه فعلا اين بسر فاطمه در بس برده غيبت باشه، ديكه تا كى نمدونم.
دلت اينجاست حالا مى خواهم دعا كنم؟ ،
الهى به پهلوى شكسته زهرا،
خدايا به صورت سيلى خورده زهرا،
الهى به جگر پاره پاره امام حسن ،
الهى به سر بريده حسين ،
قسمت مى دهم كه ديگه فرجش را نزديك كن .

بار الها رهبر اسلاميان كى خواهد آمد = شيعيان را غمگسار مهربان كى خواهد آمد
انتظار مصلحى دارد جهان ، اما نداند = مصلح كل رهنماى انس و جان كى خواهد آمد
شاعر ديگرى در جوابش مى گويد:
خستگان عشق را ايام درمان خواهد آمد = غم مخور آخر طبيب دردمندان خواهد آمد
آنقدر از كردگار خويشتن اميدوارم = كه شفا بخش دل اميدواران خواهد آمد
دردمندان ، مستمندان ، بى پناهان را بگوئيد = منجى عالم ، پناه بى پناهان خواهد آمد
صبر كن يا فاطمه ، اى بانوى پهلو شكسته مهديت با شيشه دارو و درمان خواهد آمد
.........
najm111
Site Admin
 
پست ها : 2032
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am


بازگشت به کوفه


Aelaa.Net