مشهد آثار مهدوى در صحن پشت سر مبارک حضرت معصومه

مدير انجمن: مزارات

مشهد آثار مهدوى در صحن پشت سر مبارک حضرت معصومه

پستتوسط Najm00158 » پنج شنبه ژانويه 11, 2024 11:58 pm

در کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ، جلد ۲ ، ص ۳۳۰ نوشته شده است

مشهد آثار مهدوى منه السلام در صحن پشت سر مبارک حضرت معصومه سلام الله علیها ( عتیق- ایوان طلا- قدیم)

این قضیه توسط دانشمند محترم حجت الاسلام آقای موسوی نقل شده است:
در زمان مرحوم آیت الله بروجردی رحمت الله علیه در یکی از سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۳۹ شمسی، که عید نوروز با ۲۳ ماه مبارک رمضان مصادف بود ، با یکی از رفقای اهل علم تصمیم گرفتیم ( از مشهد) پیاده به کربلا برویم .
چون رفیق ما ، اهل فریمان و پدرش ساکن آنجا بود ، برای دیدن ابوی او با هم به فریمان رهسپار شدیم، ضمناً خرجی هم نداشتیم و گفتیم : شاید پولی تهیه شود.
ایشان مقدار ۵ تومان به ما داد و چون درآمد مختصری از راه کشاورزی داشت، بیشتر از این نتوانست کمک کند
به هر حال، گاه مسافتی را پیاده رفتیم و گاه سوار ماشین شدیم تا به تهران رسیدیم.
روز اول نوروز به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام وارد شدیم و سپس از آنجا عازم قم شدیم ؛ چون به قم رسیدیم از رفتن به عتبات عالیات منصرف شدیم، چون خیلی به ما سخت می‌گذشت، تا جایی که حدود ۳۶ ساعت غذای کافی به ما نرسیده بود
ضعف زیادی پیدا کردیم و چون من سیگار هم می‌کشیدم ، بیشتر در مضیقه بودم.
هر دو برای زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها به حرم رفتیم و توسل پیدا کردیم و از امام زمان ارواحنا فداه مسألت نمودیم و گفتیم آقا نظر لطفی بفرما و ما را از این ناراحتی برهان!
چند شبانه روز بی سیگاری کشیده و ناراحت و افسرده خاطر بودم. به نظرم رسید که مفاتیح و قلم خود نویس را نزد کسی امانت بگذارم و مقداری پول بگیرم تا بعد چه پیش آید .
مفاتیح و قلم را به رفیقم دادم و گفتم این دو را به کتاب فروشی ببر و امانت بگذار و مقداری پول بگیر تا ببینم چه پیش می‌آید؟!
او رفت و من در صحن ایوان طلا نزدیک در فیضیه مقابل ایوان کنار در حجره‌ای نشستم و خیلی متاثر بودم.
ناگاه سید بزرگواری را دیدم که آمد و آن طرف کنار من نشست، عمامه مشکی و شال سبزی داشت. دستمالی را بیرون آورد، پرتقالی از داخل دستمال بیرون آورد و بین جمعیت مشغول خوردن شد.
من از دو جهت ناراحت شدم اول اینکه یک سید اهل علم با وقاری مثل او ، چگونه بین جمعیت پرتقال می‌خورد ؟!
دوم اینکه چرا به من تعارف نمی‌کند؟!
پرتقال را خوردند و سپس رو به من کردند و فرمودند: غریبی؟
(با ناراحتی) گفتم: بله
فرمود: اگر پولی از حق خودت بدهم، قبول می‌کنی؟
گفتم: اگر از حق خودم باشد، بله و الا نه (البته با عصبانیت)
سید فرمود: می‌دهم به شرط آنکه سیگار نکشی ، چون من جایز نمی دانم.
با ناراحتی گفتم:پس نمی‌خواهد بدهید چون اگر حق من است ، من هر کار خواستم انجام می‌دهم!
با تبسمی فرمود: حال که اضطرار داری، پس کم بکش!
گفتم:چشم
سپس ۱۰ تومان از جیب بیرون آوردند و به من مرحمت کردند و فرمودند: اگر می‌خواهی در قم بمانی و درس بخوانی به سید حسین بروجردی که او را می‌شناسم ، سفارش شما را بکنم.
گفتم: نه من به مشهد برمی‌گردم. دو مرتبه تکرار کردند ، باز هم همان جواب را دادم. از جا حرکت کردند و به طرف مسجد اعظم رفتند.
بی‌اختیار گفتم: این سید چه کسی بود؟ کجا رفت؟ تا مسجد اعظم که وارد شد او را دیدم و زود به دنبالش رفتم، لکن به مسجد اعظم که رسیدم با اینکه خلوت بود، کسی را ندیدم. نمی‌دانم به زمین رفت یا به آسمان؟ از خوشحالی پول،به فکر نبودم که چه شد؟ برگشتم طرف صحن و مدرسه فیضیه، دیدم شیخ رفیقم هم برگشت و مفاتیح و قلم را به عنوان گرو گذارده و ۱۶ قران گرفته است. مقداری نان و حلوا خریدیم و داخل مدرسه دارالشفا مشغول خوردن شدیم و بعد هم سیگاری روشن کردم و در این لحظه به یاد حرف سید افتادم. قصه پیدا کردن پول را برای شیخ نقل کردم.
گفت : از کجا؟
داستان را از اول تا آخر گفتم. شیخ گفت: این آقا، وجود مبارک امام زمان ارواحنا فداه بوده اند. حالا من تازه بیدار شدم و تاسف خوردم. ( و الان هم این کلمات را با تالم و تاثر می‌نویسم.)
به هر حال قرائنی که می‌رساند آن آقا، وجود اقدس حضرت امام زمان علیه السلام یا از ناحیه آن وجود مبارک بوده؛ زیاد است از جمله
۱- وقتی آقا مشغوله خوردن پرتقال شدند من ناراحت بودم که سید اهل علم و باوقاری مثل او چرا بین جمعیت چیزی می‌خورد؟ ولی بعد متوجه شدم که احدی آن آقا را ندیده و به او توجه پیدا نمی‌کرد.
۲- از کار من و اینکه سیگار می‌کشم خبردار بود و فرمود سیگار نکش در حالی که من قبلاً او را ندیده بودم و چند روزی بود که اصلاً سیگار پیدا نکرده بودم
۳- اینکه فرمودند: سید حسین بروجردی را سفارش می‌کنم تا به شما برسد. و آن زمان دوران مرجعیت تام آن مجتهد جامع الشرایط بود، هر کس می‌خواست نام او را برد به بهترین القاب نام می‌برد؛ اما این آقا فرمودند: سید حسین بروجردی. و اینکه فرمودند: او را می‌شناسم و سفارش می‌کنم.
۴- غیب شدن او در مسجد اعظم! به مجرد اینکه به دنبالش رفتم، با اینکه مسجد خلوت بود، او را ندیدم.

Image

Image
Najm00158
 
پست ها : 169
تاريخ عضويت: سه شنبه نوامبر 13, 2018 11:26 am

بازگشت به شهر قم و حومه


Aelaa.Net