مراقد مؤمنين و مؤمنات

مديران انجمن: مزارات, مزارات, مزارات

مراقد مؤمنين و مؤمنات

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه فبريه 12, 2021 1:43 pm

بسم الله الرحمان الرحیم
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد علامه محمد تقی فقیه احمد آبادی قدس سره - تخت فولاد

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه فبريه 12, 2021 1:47 pm

مرقد علامه محمد تقی فقیه احمد آبادی قدس سره (صاحب مکیال المکارم)


مرقد علامه محمد تقی فقیه احمد آبادی قدس سره:

سید محمد تقی فقیه احمدآبادی، عالم، خطیب، و مجتهد در شب جمعه ۵ جمادی الاولی ۱۳۰۱ق در اصفهان متولد شد و در ۲۵ رمضان ۱۳۴۸ قمری وفات نمودند.

خاندان
پدرشان سیّد عبدالرزاق بودند و نسبشان به امام موسی کاظم علیه السلام می رسید. فقط همین مقدار از شجرنامه اش بدست آمده است: محمدتقی بن عبدالرزاق بن سیّد عبدالجواد موسوی بن میرقاضی بن سیّد محمّد نائب الصدر بن میر محمّد تقی موسوی (وزیر شاه سلیمان صفوی و همسفر او در سفر خراسان و مشهد مقدّس).
مادرشان فاطمه یبگم از سادات خواجویی اصفهان بود که پس از زایمان وی، از دنیا رفتند و در امامزاده اسماعیل علیه السلام در خیابان هاتف اصفهان دفن گردیدند.
پسران ایشان حجه الاسلام سید محمد فقیه (وفات: ۱۱ رمضان ۱۳۹۲)، حجه الاسلام سید عباس فقیه (وفات:۲۹شعبان ۱۳۹۰)، سید احمد (وفات: 1395) بودند. دختران وی معصومه (همسر حجه الاسلام سید علی طالقانی)، منصوره (همسر آیه الله سید مرتضی موحد ابطحی: بزرگ خاندان موحد ابطحی)، امینه (همسر آقای سروش)، فاطمه بیگم (همسر آقای فقیه نسب)، بتول (همسر آقای رضوی) بودند.

اساتید
آیه الله سید عبدالرزاق (پدر)، سید ابوالقاسم بن سید محمد باقر حسینی دهکردی، جهانگیرخان قشقایی، ملا عبد الکریم بن حاجی ملا مهدی جزی، آقا سیّد اسدالله (عمه زاده شان)، حاج میرزا بدیع درب امامی، آخوند ملّا محمّد حسین فشارکی، حاج میر محمّد صادق خاتون آبادی (دائی ناتنی)، ملّا محمّد کاشانی، سیّد محمد کلیشادی، حاج آقا منیر الدّین بروجردی.

وفات
ایشان در ۲۵ رمضان سال ۱۳۴۸ قمری در مریضخانه انگلیسی‌ها (بیمارستان مرسلین) در اصفهان که هم اکنون به جای آن بیمارستان عیسی بن مریم وجود دارد، مسموم گشتند و به شهادت رسیدند.

تالیفات
ایشان کتاب‌های متعددی نوشتند:

ابواب الجنات فی آداب الجمعات۱
کنزالغنائم فی فوائد الدعاء للقائم
«مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم» (عجل الله تعالی فرجه)، ۲ جلد عربی، ترجمه شده به فارسی با چاپهای مکرر
نماز شب
سراج القبور
وظیفه الانام فی زمن غیبه الامام
نور الابصار فی فضیله الانتظار
منابر در اصول دین
انیس المتفرّدین
ایضاح الشبهات
بساتین الجنان در معانی وبیان
تحفه المتأدین» در نحو
تذکره الطالبین در شرح آداب المتعلمین
ترتیب الطلاب در نحو
تعادل و تراجیع
تفسیر قران
توضیح الشواهد
دیوان اشعار» با تخلص «شرعی» و «تقی»
معروفترین تالیف وی، کتاب مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم[۲] می‌باشد که اجل مهلت تمام کردن جلد سوم را نداد.

تشرفات
صاحب مکیال به مناسبت‌هایی در کتاب مکیال المکارم به دو مورد از تشرفات خود به محضر امام دوازدهم شیعیان مهدی اشاره کرده‌است:

تشرف اول:
«بعد از نوشتن باب هشتم کتاب ابواب الجنات فی آداب الجمعات و ذکر هشتاد و چندین فایده از فوائد دنیوی و اخروی دعا کردن برای فرج امام زمان، به فکر افتادم کتاب جداگانه ای در این باره بنگارم که آن فوائد را در بر گیرد و به نظم جالبی آن را بنویسم ولی حوادث زمان و رویدادهای دوران و ناراحتی ها پی در پی مانع از انجام این کار می شد. تا این که کسی را در خواب دیدم که با قلم و سخن نتوان او را توصیف کرد، یعنی مولا و حبیب دل شکسته ام و امامی که در انتظارش هستیم. او را در خواب دیدم که با بیانی روح انگیز چنین فرمود: این کتاب را بنویس و عربی هم بنویس و نام او را بگذار مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم. همچون تشنه ای از خواب بیدار شدم و در پی اطاعت امرش شدم ولی توفیق رایم نکرد تا این که در سال گذشته (1330 ه ق) به مکه معظمه سفر کردم و چون وبا آنجا را فرا گرفت، با خداوند عهد کردم که هرگاه مرا از این مهلکه ها نحات دهد و بازگشتم را به سوی وطن اسان گرداند، تألیف این کتاب را شروع کنم»

تشرف دوم:
«در یکی از سال‌های گذشته، قرض‌هایم بسیار و احوالم سخت شد در این حال ماه رمضان هم فرا رسید، پس به آن جناب توجه کردم و در سحرگاه یکی از شب‌ها حاجتم را بر آن حضرت عرضه داشتم، وقتی نماز صبح را در مسجد به جا آوردم، به منزل برگشتم و خوابیدم. در خواب به دیدار آن جناب شرفیاب گشتم، آن حضرت به زبان فارسی به من فرمودند: «قدری باید صبر کنی، تا از مال خاصِ دوستان خود بگیریم و به تو برسانیم». وقتی از خواب بیدار شدم فضا را معطر یافته و غم و اندوه از من دور شده بود، چند ماهی نگذشته بود که از اهل دین برای من وجوهی آوردند که به وسیله آن قرض‌هایم را ادا کردم و به من گفت: «این از سهم امام (ع) است».

تشرف سوم:
او در جلد اول مکیال المکارم روایت می‌کند: «شبی در خواب دیدم امام عصر (ع) به همراه یکی از پیامبران بنی اسرائیل به خانه‌ای که در آن ساکن هستم، وارد شدند و به اتاق من که رو به قبله است تشریف آورده، و به بنده فرمودند که مصائب مولای شهیدمان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را بخوانم. [من هم] امر مطاعش را امتثال کردم و آن حضرت روبه روی من به حالت استماع نشست. چون ذکر مصیبت را به پایان بردم، ابتدا به طرف کربلا به زیارت سید الشهداء (ع) پرداختم و آنگاه به سمت طوس، زیارت حضرت ابوالحسن امام رضا (ع) را خواندم و سرانجام رو به سوی حضرتش زیارت مولایم حضرت حجت (ع) را به جا آوردم. چون زیارت‌ها را به پایان رسانیدم و آن حضرت خواستند که تشریف ببرند، آن پیامبر بنی‌اسرائیل ـ که همراه ایشان بود ـ از سوی آن جناب وجهی را به من داد که مبلغ آن را ندانستم و بعد از نظر من پنهان شدند. فردای آن شب، یکی از علمای بزرگوار را دیدار کردم و او به من مبلغ قابل توجهی داد که همچون باران بهاری پر برکت بود. پس با خود گفتم: «این تأویل خوابی است که پیشتر دیدم». پس از این خواب، آن قدر برکت‌های باطنی و علوم کامل پنهانی و معارف ایمانی و الطاف ربانی به من عنایت شد که زبان خامه از بیان آن ناتوان است.

فعالیت‌ها
ایشان در مسجد امامزاده اسماعیل علیه السلام جنب مقبره شعیاء نبی علیه السلام از انبیاء بنی اسراییل (در خیابان هاتف) و در مسجد سراج الملک (در خیابان احمدآباد) اقامه نماز جماعت و منبر وعظ می نمودند. از دیگر فعالیت‌های مؤلف، نسخه برداشتن از روی کتابهای گرانبها که به مطالعه ودرس آن‌ها نیاز داشته‌است؛ که از آن جمله می‌توان به کتاب شریف خصایص الحسین علیه السلام مرحوم آیه الله شیخ جعفر شوشتری (ره) اشاره نمود که با خطی بسیار شیوا نگاشته شده ‌است.

اشعار
او در ساعت‌های فراغت قصاید و ابیاتی می‌سروده و اشعار خود را به خاندان عصمت علیهم السلام به ویژه امام مهدی علیه السلام اختصاص داده است. علاوه بر دیوان اشعار دستنویس، اشعار دیگرش در لابلای تألیفات و نوشته‌هایش پراکنده می‌باشد، و تخلص او «تقی» و «شرعی» بوده ‌است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرقد علامه حکیم و طبیب سید مرتضی موحد ابطحی قدس سره

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه فبريه 12, 2021 1:52 pm

مرقد علامه حکیم و طبیب سید مرتضی موحد ابطحی قدس سره


تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

آدرس:
خیابان هاتف - روبروی امامزاده اسماعیل - امامزاده سید جعفر و سید مرتضی علیهم السلام - در گوشه حرم امامزاده سید جعفر علیه السلام

مختصات:
32.663620,51.684915

آدرس ویکی مپیا:
http://wikimapia.org/#lang=fa&lat=32.66 ... 2220315/fa
--------------------------------
تصوير

توضیحات:
هرچندگاه شاهد فروافتادن برگی از درخت تنومند حوزه هستیم. هر برگی سندی و هر سندی حکایتگر دوران پرافتخار حوزه احیای سنده احیای ارزشهاست.
در گذشته افزون بر همه ستمهایی که بر حوزویان رفت نگذاردند چهره های علمی حوزه که سابقه دیرین دانش و ارتباط تنگاتنگ آن را با دین در این سرزمین روشن می کردند جلوه کنند. هریک را به بهانه ای به انزوا کشاندند.

اکنون که خورشید انقلاب اسلامی خوش می درخشد باید شخصیتهای علمی حوزه را به درستی شناساند و پاس منزلت آنان را داشت و نگذاشت غبار گذشت زمان بر این چهره ها بنشیند و دانش دوستانم دست تکدی به سوی دیگران دراز کنند.

آیة الله علامه حکیم و طبیب سید مرتضی موحد ابطحی قدس سره از شخصیتهای علمی بود که قدرش ناشناخته ماند. او افزون بر فقه اصول تفسیر و… آشنایی عمیق با علومی چون: طب قدیم ریاضیات هیئت و… داشت. در طب نوآوریهای شگفتی داشت. بسیاری از بیماران لاعلاج را درمان کرده بود. درمانهای دقیق و عالمانه او تعجب بسیاری از متخصصان این رشته رابرانگیخته بود. و تلاش علمی و زندگی زاهدانه و پارسایانه ایشان امروزه می تواند الگوی مناسبی باشد برای تحول در حوزه.

علم و عمل خلوص وپاکی نیّت عشق به ائمه اطهار علیهم السلام پرهیز از نام و نان روش ایشان در تعلیم و تربیت به ویژه تعلیم و تربیت فرزندان که به گفته خود همه عناوین ظاهری را فدای آن کرده و شکر خدای امروزه در زی روحانیت و خدمتگزار اسلام عزیزند و دهها ویژگی دیگر آن بزرگ به شایستگی می تواند راهگشای طالبان علم باشد. آنچه در پیش روی دارید گفتگویی است با آن بزرگوار، امّا دریغ که در زمان حیات آن مرحوم توفیق رفیقمان نشد که این تحفه ارزنده را تقدیم دوستداران دانش کنیم.

اینک به یاد ایشان در سالگرد رحلت آن بزرگوار این گفتگو را که به همت و همکاری صمیمانه فرزندزاده ایشان حجة الاسلام سید محمد موحد ابطحی تقدیم عزیزان خواننده می کنیم. به امید آن که زندگی سراپا خلوص و تلاش علمی این سلاله پاک فاطمه زهرا سلام الله علیها چراغی باشد فرا راه ما و دیگر حوزویان ان شاء الله.

حوزه: با تشکر از حضرت عالی که مصاحبه با مجلّه حوزه را پذیرفتید لطفاً شمه ای از زندگی تحصیلی و علمی خود را بیان بفرمایید.

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بنده حدود سال 1323 قمری در خانواده ای مذهبی در محلّه احمدآباد اصفهان متولد شدم.
در دوران کودکی در مکتب خانه تحصیلات خود را شروع کردم. در دوران نوجوانی علی رغم مشکلات زندگی و مخالفتهای برخی از نزدیکان در حوزه علمیه اصفهان مشغول به تحصیل علوم دینی شدم. در این حوزه از محضر اساتید بزرگوار بسیاری بهره گرفتم. علومی که فراگرفتم عبارتند از: ادبیات فقه اصول رجال تفسیر هیأت و نجوم طب قدیم ریاضیات فلسفه و کلام.

پس از ازدواج با صبیّه مرحوم آیة الله حاج سید محمدتقی موسوی صاحب (مکیال المکارم) علاوه بر استفاده علمی از محضر ایشان از تربیت و مراقبت معنوی آن بزرگوار برخوردار شدم. در دوران تحصیل تدریس هم می کردم.

تصوير

نکته ای که در همین جا خوب است بگویم این که: در تعلیم و تربیت فرزندانم بسیار کوشیدم. با توجه به جوّ خفقان آن روزگار و حکومت رضاخان و انزوای شدید روحانیت سعی کردم فرزندانم به سلک روحانیت در آیند و خدمتگزار اسلام باشند. این مهم تا حدودی مرا از بروز و ظهور علمی حوزوی بازداشت. ولی به لطف الهی موفق شدم و اکنون فرزندانم همه اهل فضل و از خدمتگزاران اسلام هستند.

حوزه: از ویژگیهای علمی اخلاقی اساتید خود و یا خاطره آموزنده ای اگر از آنان به یاد دارید بیان کنید.

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بنده مغنی را خدمت مرحوم حاج شیخ علی یزدی فراگرفتم. ایشان خیلی پشتکار داشت. مسلط بر درس بود. از صبح تا ظهر بدون استراحت چندین درس تدریس می کرد آن هم بدون استفاده از کتاب! مقداری از باب اول مغنی و همچنین حاشیه را نزد آقا سیدمحمدباقر سده ای خواندم. ایشان با این که مجتهد مسلم بود ولی سطح تدریس می کرد.

مطول را نزد استاد جلال الدین همایی فراگرفتم. ایشان بر مطول مسلط بود. بارها می شد اگر به شعر شاعری بر می خورد تمام قصیده را از حفظ می خواند. شخص فوق العاده ای بود. آن زمان هنوز در زی روحانیت بود.

مقداری از مطول را نزد حاج سیدآقاجان خواندم. ایشان استاد (بیان) بود و بسیاری از بزرگان نزد ایشان تلمذ کرده بودند. قوانین را خدمت صاحب مکیال خواندم. ایشان تفسیر قرآن هم می گفتند و بنده شرکت می کردم. تفسیر اجتهادی بود و مطالب بسیار مفیدی می فرمود که در تفاسیردیده نمی شد.

شرح لمعه را نزد مرحوم میرزا احمدشهیدی خواندم. ایشان مجتهد بود و در تدریس شرح لمعه نظیر نداشت. درس را به سبک اجتهادی می گفت. گاه افزون بر آنچه در متن کتاب آمده بود شقوق متعددی را بیان می کرد. وی تا آخر عمر تدریس شرح لمعه را رها نکرد.

مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سیّدمصطفی موحد در لحظات آخر عمر ایشان به دیدنش رفته بوده استاد چشم باز می کند می گوید: (رفتند)
ایشان می پرسد چه کسانی؟
پاسخ می دهد: (شهیدین (شهیداول و ثانی) آمده بودند به دیدنم)
به نظر من این از آثار آن زحماتی است که ایشان در تدریس شرح لمعه می کشید.

مرد بسیار پاک و مقدسی بودند. نوع مؤمنین و مقدسین پشت سر ایشان نماز می گزاردند. همیشه مسجد ایشان پر از جمعیت نمازگزار بود. خود من مقید بودم ظهرها به نماز ایشان حاضر شوم.
علاوه بر لمعه مکاسب محرمه را برایم خصوصی تدریس می کردند. مقداری هم رجال خدمت ایشان خواندیم. رسائل و قسمتی از بیع مکاسب را پیش مرحوم حاج شیخ محمدحسن نجف آبادی تلمذ کردم.

بخش عمده بیع مکاسب را خدمت آقاسیدمهدی درچه ای خواندم که تقریباً به صورت درس خارج تدریس می کردند. سطح کفایه را نزد حاج سید محمد نجف آبادی تلمذ کردم.

حوزه: در درس خارج اساتید شما چه کسانی بودند.

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: در فقه و اصول از محضر اساتید بزرگوار حاج سیدمحمد نجف آبادی صاحب حاشیه بر کفایه و تقریرات آخوند حاج سیدعلی نجف آبادی و حاج آقا رضا مسجد شاهی بهره گرفتم. بله نزد همه آنان فقه و اصول خوانده ام مرحوم آقاسیدمحمدنجف آبادی خیلی منقح و منظم درس می گفت. جمع کثیری در درس ایشان حاضر می شدند.

حوزه: درس کدام یک از این بزرگان را بهتر یافتید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: آقا سیّد علی نابغه بود. یک وقتی موضوع بحث مسأله رضاع بود ایشان یک ماه درباره یک سطر صحبت کرده و مطلب ارائه داد.

روزی به ایشان گفتم: آقا! شما علاّمه اید. بحث را طوری مطرح می کنید که جای هیچ گونه سؤال و پرسش نمی ماند. خوب است این مطالب را بنویسید.
فرمود: (همان مطالبی که دیگران نوشته اند ما بفهمیم کفایت می کند و نیازی به نوشته های ما نیست.)
متأسفانه مطالب و نکات علمی و دقیقی را که ایشان می فرمود کسی نبود که ثبت و ضبط کند.

تصوير

حوزه: بفرمایید چه مدتی در درس ایشان شرکت کردید و آیا غیر از فقه و اصول علوم دیگری نیز از محضر ایشان فراگرفتید.

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: حدود یازده سال در درس ایشان شرکت کردم. غیر از فقه و اصول در تفسیر و رجال نیز از محضرشان بهره بردم. رجال را به صورت (فوائد) در لا به لای درس بیان می کردند. ولی تفسیر را همه ساله در ایّام ماه رمضان در مدرسه صدر می فرمودند که ما هم شرکت می کردیم.

نکته مهم در درسهای ایشان این بود که: اجتهادی درس می گفتند. معتقد بودند: مجتهد باید در تمامی زمینه ها: فقه اصول منطق رجال و … صاحب نظر باشد نه ناقل سخن دیگران این که اجتهاد نیست. از این روی اجتهاد خیلی از افراد را قبول نداشت.

حوزه: اگر از آن بزرگوار خاطره ای دارید بیان کنید.

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: ایشان نسبت به بنده خیلی محبت می کرد. یک وقتی مرحوم آقاضیاءعراقی چند نسخه از کتابی که در اصول نوشته بود برای وی فرستاده بود. ایشان یک نسخه از آن کتاب را به من داد. به آقای دیگری که از شاگردان ایشان بود و خیلی هم در پای درس بگو مگو می کرد گفت: (اگر کتاب اصولی آقاضیاء را خواستی مطالعه کنی ازفلانی بگیر و مطالعه کن!) آن آقا این برخورد را حمل بر بی توجهی نسبت به خود کرد وخیلی ناراحت شده بود. آقا سیدعلی هم گفته بود: (اصلاً من همین یک شاگرد را دارم!)

البته لطف و تواضع ایشان بود. من در درس به عکس آن آقا که همه اش دنبال اشکال بود در پی خوب فراگرفتن بودم. این بود که استاد ازمن خیلی خوشش می آمد.

مردشجاع و صریحی بودند. یک وقتی سیّدسرابی از مشهد به اصفهان آمده بود و در سرای گلشن منبر می رفت. حرفهایی زده بود مخالف حکومت. از این روی وی را دستگیر کرده بودند. آقاسیدعلی اقدام کرد. دستگاه ناگزیر سیدسرابی را آزاد کرد. بعد از این واقعه آقاسیّدسرابی به مدرسه صدر آمد و در جمع گفت: (ان عدتم عدنا)

به تقلید از سیّدسرابی سیدی ازاهل منبر که سواد و سطح علمی بالایی نداشت خواسته بود در مجلسی که آقا سیدعلی نیز حضور داشته بود حرفهای مخالف حکومت بزند که آقاسیّدعلی حرکت می کند و به پای منبری می رود و سیلی محکمی به صورت منبری می زند!

مقصود آقاسیّدعلی این بود که هر سخنی را گوینده ای لازم است. باید حرمت موقعیتها را داشت. متأسفانه برخی از علماء با ایشان برخورد خوبی نداشتند. با این که آقا سیّدعلی از نظر علمی در مرتبه مرجعیّت بود ولی عده ای نمی خواستند آن بزرگوار به این مقام برسد. به یاد دارم که سالی برای ایشان هلال ماه رمضان ثابت شده بود و حکم به اوّل ماه کرد. عدهّ ای از آقایان علماء مخالفت کردند و حتی روی منابر به آن مرحوم ناسزا گفتند!

عاقبت همین بی اعتناییها و ناسزاگوییها سبب مرگ ایشان شد. درجلسه فاتحه یکی از علمای نجف که در مسجدشاه (امام فعلی) اصفهان منعقد بود و مرحوم آقاسیّدعلی هم حضور داشت گردانندگان مجلس از کسانی نام بردند که از حیث رتبه و مقام علمی از آقا سیّدعلی پایین تر بودند و اسمی از ایشان نبردند. این حرکت توهین بسیار بزرگی به آقاسیّدعلی بود. آقاسیّدعلی در جلسه بسیار ناراحت می شود به طوری که بنده وقتی که ایشان را دیدم (چون از طب مطالبی می دانم) احساس کردم که خطر سکته هست. از این روی به ایشان پیشنهاد کردم رگ بزند. ولی فرصت نشد و آن بزرگوار پس از چند روزی به رحمت خدا پیوست!

بعد از فوت آن بزرگوار دردرس شرکت نکردم. تا این که حوزه اصفهان از هم پاشید و چندنفری از علماء را دعوت کردند تا درس شروع کنند و دوباره حوزه رونقی بگیرد. ازجمله دعوت شدگان مرحوم حاج شیخ محمدرضا کلباسی بودکه ما هم برای تشویق دیگران مدتی به درس ایشان می رفتیم خدا رحمت کند ایشان را. زحمت زیادی برای احیای حوزه اصفهان کشید. آخر هفته به دهات اصفهان می رفت و مردم را تشویق می کرد که بچه های پراستعداشان را بفرستند به حوزه. خود ایشان از صبح تا ظهر از سطح خارج تدریس می کرد. این بدین خاطر بود که حجت بر همگان تمام باشد و کسی بهانه نگیرد که استاد نیست.

در همین زمان مرحوم کلباسی از من خواستند رساله ای در مضرّات خمر بنویسم. من هم پذیرفتم و ضررهایی را که خمر بر اعضای مختلف بدن:کبد قلب و … وارد می کند برشمردم و مفصل شرح دادم و به ایشان تقدیم کردم. بعد معلوم نشد که این رساله چه سرنوشتی پیدا کرد. نسخه ای هم برای خودم نگرفتم.

حوزه: دوران تحصیل حضرت عالی مصادف بوده با روزهای سیاه حکومت رضاخان لطفاً از آن ایّام تلخ و مشقتهایی که روحانیون متحمل می شدند و آزار و اذیتهایی که می دیدند صحبت کنید.

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: از آن ایّام خاطرات تلخی دارم. خاطرات از یاد نرفتنی. از جمله خاطرات تلخ و از یاد نرفتنی آزار و اذیتهایی است که حکومت رضاخان بر اهل علم روا می داشت. اداره معارف اعلام کرده بود: هرکس می خواهد از لباس روحانیت استفاده کند و به این لباس ملبس شود حتماً باید در امتحاناتی که از سوی آن اداره گذاشته شده بود شرکت کند. در صورت قبولی حق استفاده از لباس را دارد.

ما علاوه بر اجازه هایی که از علمای وقت داشتیم در این امتحانات نیز شرکت کردیم. بنده خدمت مرحوم حاج سیّدمهدی درچه ای و مرحوم ثقة الاسلام شیخ علی کرمانی که جزء ممتحنین بودند از مقدمات تا مکاسب امتحان دادم.

در اواخر دوره رضاخان مقرر شده بود: تنها کسانی مجاز به پوشیدن لباس روحانیت هستند که مدرس باشند و یا درامتحان مدرسی نمره قبولی بیاورند. در این امتحان هم ما شرکت کردیم. بیست و دو نفر بودیم که امتحان دادیم. تنها من و یک نفر دیگر قبول شدیم. به ما اجازه مدرسی دادند. آن اجازه را هنوز دارم. بعد هم که امتحانات را برداشتند اذیت و آزارها ادامه داشت. جلوی علماء را می گرفتند و اذیت می کردند.

تصوير

حوزه: حضرت عالی غیر از فقه و اصول چه دانشهایی را و نزد چه کسانی فراگرفته اید؟

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بنده غیر از فقه و اصول هیئت فلسفه طب قدیم و … را نزد اساتید بزرگوار حوزه علمیه اصفهان فراگرفتم.

هیئت را نزد حاج شیخ محمدباقر قزوینی که استاد ریاضی و هیئت بود درحوزه علمیه اصفهان فراگرفتم شرح منظومه را درمحضر حاج شیخ محمدحکیم خراسانی عموی آقای بهلول خواندم.حاج شیخ محمدحکیم متأهل نبود و در مدرسه صدر ساکن بود. حکیمی متأله و فیلسوفی ماهر بود. از شاگردان آخوند کاشی و جهانگیرخان است. حالات عرفانی خاصی داشت.

کلام و اسفار را نزد حاج شیخ محمود مفید خواندم. علاوه ایشان خارج فلسفه ای هم می گفت که در آن هم شرکت می کردم. ایشان در علوم مختلف متبحر بود. سالهای متمادی تدریس حکمت فقه اصول ریاضی و هیئت می کرد.

وی مرد بسیار وارسته ای بود. اهل حال بود. یک بار در سفر حج با ایشان همسفر بودم. حالات خوشی داشت. طب قدیم را از محضر حاج میرزا ابوالقاسم حکیم فراگرفتم. حدود بیست سال داشتم که شروع به فراگیری طب قدیم کردم. تا وقتی که میرزا ابوالقاسم در قید حیات بود از محضرش بهره بردم.

حوزه: حضرت عالی چه انگیزه ای در تحصیل طب داشتید؟

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: در گذشته روحانیون در همه رشته ها ازجمله طب تحصیل می کردند. سرآمد علوم مختلف بودند. نفس دانستن علم طب مورد توجه بود. نجات نفوس محترمه انگیزه کسانی بود که به دانش طب روی می آوردند. هدف من از فراگیری علم طب طبابت نبود. گرچه اگر می خواستم می توانستم. زیرا اگر کسی می خواست طبابت کند یا باید در طب قدیم مدرک می داشت یا در طب جدید.

استادم میرزا ابوالقاسم حکیم از ممتحنین طب قدیم بود. با توجه به سابقه تحصیل بنده پیش ایشان به آسانی می توانستم جواز طبابت بگیرم. حتی زمانی بنا شد از تمامی شاگردان استاد میرزا ابوالقاسم حکیم امتحان بگیرند. من و مرحوم طبیب زاده به واسطه شبهه شرعی که در مدرک منتسب به رضاخان داشتیم از شرکت در امتحان خودداری کردیم. علاوه هدف من از فراگیری طب بهره گیری از آن در علم اخلاق بود. اگر کسی بخواهد در اخلاقیات به جایی برسد باید به مسائل طب آشنا باشد.

مثلاً قوای نفسانی مانند: غضب شهوت شجاعت و … هر کدام در صورتی که تحت کنترل درآیند نقش بس مهمی در ترقی و تعالی اخلاقیات انسان دارند. کنترل این قو با دانستن مسائل طب بسیار در ارتباط است. این که علمای ما در گذشته نوع طب فرا می گرفته اند بیشتر به این خاطر بوده است.

فقه نیز با طب ارتباط دارد. تعیین مقدار دیه جروح بدون تشخیص مقدار جراحت و زخم وارده ممکن نیست.

حوزه: متون درسی شما در طب قدیم چه بود؟

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: معمولاً اگر کسی بخواهد طب یونان را بخواند اولین کتاب شرح نفیسی و آن گاه شرح اسباب است. من اینها را با قسمتهای مشکل کتاب قانون بوعلی خدمت میرزا ابوالقاسم خواندم و باقی کتاب بوعلی را مطالعه کردم. مرحوم میرزا ابوالقاسم درکارخود بسیار خبره بود. وی از شاگردان حاج میرزاباقر حکیم باشی صاحب کتاب (تحفه حکیم مؤمن) بود. طبیبی متطبب بود. یعنی اهل طبابت بود.

حوزه: ازدرس طب مرحوم میرزا ابوالقاسم حکیم درحوزه علمیه اصفهان استقبال می شد؟

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بله. بسیار خوب استقبال می شد. تعداد زیادی شرکت می کردند. هرکسی در اصفهان طب قدیم می دانست شاگرد ایشان بود. البته دوره ای که ما طب می خواندیم می شود گفت اواخر دوره درس طب قدیم بود. زیرا طب جدید رایج شده بود.

حوزه: آیا غیر از کتابهایی که فرمودید کتابهای دیگری هم درطب قدیم یا جدید مطالعه کرده اید؟

علامه سید مرتضی موحد ابطحی: من در طب مطالعه زیاد داشته ام. گمان نمی کنم شبانه روزی بر من گذشته باشد و در کنار سایر مطالعاتم مطالعه ای در طب نکرده باشم. از این روی کتابهای مخزن الادویه قرابا دین کبیر تحفه حکیم مؤمن طب خوارزمشاهی حاوی کبیر محمدبن زکریا رازی که چند جلد است و … در طب قدیم مطالعه کرده ام و کتابهای: دوره علیخان پزشکنامه شلمیر فرانسوی در طب جدید. چون فرمولها به زبان فرانسه بود مقداری هم به این زبان آشنایی پیداکردم. برای تهیه آن کتب زحمات زیادی را متحمل شدم. بعضی از آن کتابها را با مبالغ سنگینی می خریدم با این که از نظر معیشتی مشکلات زیادی داشتم.

حوزه: آیاحضرت عالی طب قدیم تدریس کرده اید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بله. قانونچه شرح نفیسی و شرح اسباب کراراً تدریس کرده ام.

حوزه: قانون بوعلی را چطور؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: کسی نبود که از عهده کتاب قانون برآید.

حوزه: چرا تدریس طب را ادامه ندادید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: زیرا با رواج طب جدید کسی به طب قدیم بهای لازم را نمی داد. افرادی می آمدند و مدتی وقت صرف می کردند و زحمت می کشیدند و مطالبی را می آموختند ولی بی نتیجه بود. زیرا در جامعه رسمیت نداشتند. یک وقتی آقایان علماء: مرحوم خراسانی کرمانی حاج آقارحیم ارباب و … پیشنهاد کردند:

تدریس طب را ادامه بده و ما برای شرکت کنندگان در درس شما شهریه قرار می دهیم. گفتم: نیاز به شهریه نیست. شما اگر می توانید به این طب هم رسمیت بدهید که وقتی کسی دوره آن را به پایان رساند؛ بتواند مدرکی بگیرد و از آن استفاده کند.

امروز در دین با چهار نوع طب معالجه می کنند طب سوزنی و … ولی دنیا نمی خواهد ما در این گونه امور رشدی پیدا بکنیم. شنیده شد: آقایی در تهران دارویی برای معالجه سرطان به دست آورده است. حتی امتحان هم کرده بودند و بخشی از بیمارستانی را در اختیارش نهاده بودند ولی پس از مدتی آن شخص ناپدید شد و دیگر خبری از او نشد.

حوزه: آیا تاکنون طبابت هم کرده اید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: عرض کردم که قصدم بر طبابت نبوده ولی گه گاهی که مراجعه می شد مداوا می کردم.

حوزه: اگر امکان دارد چند نمونه از معالجات خود را بیان کنید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: یک وقتی مرحوم علامه طباطبایی تشریف آورده بودند اصفهان. هنگام رفتن آقا سیّدمحمدباقر و آقا سیّدمحمدعلی به من گفتند: آقای طباطبایی زبانشان زخم است و معالجات طب جدید مؤثر نبوده. گفتم: چرا زودتر نگفتید. مقداری دوا آوردم و گفتم به زبانشان بمالند. ایشان هم مالیده بود و خوب شده بود.

یک روز در مراسم عقد دخترشان که عده ای از اطباء هم شرکت کرده بودند جریان معالجه زبانشان را به آنان می گوید:
من مدتها از زخمی که در زبان ظاهر شده بود در رنج بودم. به دکترهای گوناگونی در ایران و عراق و لبنان مراجعه کردم. هر کدام چیزی گفتند یکی می گفت: باید تکه برداری کنیم. دیگری می گفت: باید مدتی صحبت نکنید و … ولی فردی از خودمان با مقداری از داروی که تهیه کرده بود زبان مرا معالجه کرد!

ایشان دو بیماریهای دیگر هم داشت:
1ـ کابوس
2ـ لرزش دست.
3ـ ورم مُقله چشم.

کابوس مریضی است که شخص گرفتار در شب موقع خواب روی سینه خود احساس سنگینی می کند به طوری که حالت خفگی به او دست می دهد و زبانش بند می آید. البته کم کم برطرف می شود. این مریضی درطب جدید ظاهراً اسمی ندارد.

بعد از معالجه زبان مرحوم علامه به این فکر می افتد که خوب بود که بیماری رعشه (لرزش دست) خود را هم به فلانی می گفتم. از این روی توسط یکی از فرزندانم نامه ای فرستاده و شرح حال خود را بیان کرده بود. در جواب عرض کردم که بیماری مربوط به مزاج داخلی است و دارو را باید مطابق آن تهیه کرد. از این روی بایستی نبض شما را بگیرم. در فرصتی که به مناسبت چهلم فوت مرحوم صدر (سال 72ق) پیش آمد به قم رفتم و از ایشان عیادت کردم. لرزش دست ایشان طوری بود که به سختی چیزی می نوشت. برای معالجه به انگلستان هم رفته بود.

یکی ازمتخصصان آن جا گفته بود: این مریضی قابل درمان نیست ولی می شود با داو نگذاریم شدیدتر از این بشود. به ایشان گفتم: اگر به من هم فرموده بودید می گفتم:
بوعلی سین درکتاب قانون می نویسد: اگر پیرمردی لرزش دست پیدا بکند علاج ندارد.
درعین حال برای ایشان معجونی ساختم که با استفاده ازآن تا حدّ زیادی لرزش ازبین رفته بود به طوری که می توانست بنویسد. از بهبود لرزش دستشان طی نامه ای به من اظهار رضایت کرد.

یک بار هم آقای صهری خطیب مشهور اصفهان آمد پیش من که: شب خوابیدم و صبح وقتی بلند شدم متوجه شدم صدایم به کلی گرفته به طوری که نمی توانم حرف بزنم تا چه رسد که منبر بروم.
ایشان را هم مداوا کردم. با اولین بار مصرف دوا خوب شده بود. خیلی اظهار رضایت می کرد.

افرادی به من مراجعه می کردند که از نظر طب امروز قطعاً سرطان هستند. بیشتر آنان با مدارک می آمدند. نظریه من این بود:یا بیماری آنان سرطان نیست و یا نوع قابل علاج است. مکرراً معالجه می کردم.

یادم هست: یک بار خانم یکی از اطباء که رئیس بیمارستانی بود در اصفهان با مدارکش پیش من آمد. می گفت: سرطان سینه دارم. از همه جا مأیوس بود. گفت: اطباء گفته اند: باید سینه ات قطع شود. گفتم لزومی ندارد. من دوائی می دهم که چرک آن بیرون بیاید. رفت و به شوهرش قضیه را گفته بود. شوهرش گفته بود: باید فرمول آن را به ما بگوید. من گفتم: این که فرمول آن را نمی گویم چون تهیه اش برای شما مشکل است. غرض این که دوا را دادیم و ایشان خوب شد. بعد کسی دیگر را هم آورده بود.

حوزه: آیا درمعالجاتتان به ابتکاراتی هم دست یافته اید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بله. در امراض گوناگون مثل امراض چشم مخصوصاً تراخم اسهال کودکان یرقان تب تیفوئید امراض جلدی میگرن را که نوعی سردرد است که بیمار درمواقع خاص دچار آن می شود به آسانی معالجه کرده ام. درحالی که طب جدید از درمان آن عاجز است.

همچنین برای سوختگی دوایی ساختم که ظرف یک هفته نه تنها سوختگی را خوب می کرد که جای آن نیز روی اعضای بدن نمی ماند. چیزی که طب جدید با تمام پیشرفتی که کرده هنوز نتوانسته است سوختگی را به گونه ای معالجه کند که اثر آن روی پوست بدن نماند.

در صدد تهیه دارویی بودم که بیماری صرع را معالجه می کرد.
همچنین دارویی تهیه کردم که پرستات را که طب جدید می گوید حتماً باید جراحی بشود با مالیدن دوا معالجه می کرد. یا سنگ کلیه با برگی که به صورت جوشانده مریض مصرف می کرد خوب می شد و … ولی به خاطر بی توجهی از یکسو و زحمت زیاد و عدم دسترسی به ادویه ها که نوعاً از خارج (هند پاکستان و …) باید تهیه می شد این مسائل را دنبال نکردم. البته در مواردی به خاطر اصرار زیاد افراد درمان می کردم.

حوزه: شنیده ام که مریض قطع نخاعی را هم معالجه کرده اید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بله. از جمله به من خبر دادند که: نوعروسی بر اثر افتادن به زیرزمین نخاعش قطع شده است و قابل معالجه نیست. من معجونی ساختم و آن را دادم تا بخورد. پس از مدتی مداو خوب شد.

بله. از این گونه مسائل بوده است. مدتی قبل با یکی از پرفسورهای قلب دیداری داشتم. می گفت: اخیراً کشف کرده اند که علت اغلب سکته های شبانه بزرگ شدن زبان کوچک است. زیرا در این صورت گوشتهای حلق آویزان می شود و در حین خواب مجرای تنفس را می گیرد و منجر به ایست قلب می شود. درمان این تنه کوچک کردن زبان به وسیله لیزر است.

گفتم: اگر با داروهای قدیمی و با مالیدن به موضع ورم زبان کوچک را خوب کنیم چطور است؟
با تعجب گفت: ممکن است؟ شما برای معالجه چه دارید؟ چند دارو را گفتم.
گفت: در صورت توفیق حتماً نتیجه را کتباً به من بدهید.
من معالجه کردم به چند طریق. با دواهایی که ساخته بودم توانستم زبان را کوچک کنم!

حوزه: آیا حضرت عالی غیر از تدریس و اشتغالات علمی منبر و تبلیغ هم داشته اید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بله. غیر از طب دروس حوزوی را تا کفایه تدریس کرده ام علاوه منبر هم می رفتم. در منبرهایم بیشتر تفسیر قرآن می گفتم. مثلاً سالی در مسجد کمربندی فقط سوره یس را روی منبر تفسیر می کردم. هر جلسه ای یک ساعت و نیم طول می کشید. یادم هست درباره این که چرا سوره یس قلب قرآن نام گرفته مفصل صحبت کردم.

از منبر که پایین آمدم مرحوم حاج آقا محمد طبیب زاده که در آن جلسه حضور داشت گفت: اگر امکان دارد این مطالب را بنویس و به من بده. من هم نوشتم و به وی دادم. غرض این که منبرها طولانی بود و محور هم تفسیر قرآن.

یک وقتی مرحوم حسام الواعظین که خود از خطبای بنام بود به من گفت: شما منبر می روید یا درس می گویید؟

حوزه: ازویژگیهای مرحوم صاحب(مکیال) و خاطراتی که از وی به یاد دارید بفرمایید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: از خصوصیات ایشان عشق و علاقه وافر به زیارت عتبات بود. ایشان با این که ازنظر معیشتی در سختی بود ولی به سفرهای زیارتی علی الخصوص زیارت امام حسین علیه السلام اهتمام زیاد داشتند. تا جایی که نذر کرده بودند اگر زمین موروثی که داشتند به فروش برسد هزینه سفر به عتبات مقدسه عراق کنند.

همین طور شد. زمین را فروختند به مبلغ صدتومان و آن را هزینه سفر کردند. در این سفر که آخرین سفر ایشان هم بود من همراهشان بودم. کارها را به من سپرده بود. به یاد دارم اتومبیلی را بیش از متعارف کرایه کردم از این جهت ناراحت بودم. ایشان از آن جا که در سفر بسیار دست و دل باز بود گفت: ناراحت نباش همان که داده ایم پایمان حساب می کنند.

ازدیگر خصوصیات ایشان این که: در سفر سعی می کردند که به همراهان سخت نگذرد به این خاطر در هیچ یک از اماکن متبرکه قصد ده روز نمی کرد تا افراد مجبور نشوند نماز خود را تمام بگزارند. می گفتند: در مسافرت شرع خواسته آسان بگیرد. با این حال وقتی به وطن می رسیدند تمام نمازها را اعاده می کردند.

ایشان به زیارت حرّ نمی رفتند! پرسیدم: چرا؟ گفتند: نمی توانم به زیارت کسی بروم که قصد جنگ با امام حسین علیه السلام را داشته است. البته آن بزرگواری امام حسین عیله السلام بود که از سر تقصیر او گذشته ولی گناه خیلی بزرگ بوده است. بعد از همین سفر بود که ایشان براثر بیماری فتق درگذشتند.

یکی از علماء که با ایشان مأنوس بود شبی در خواب می بیند که صاحب (مکیال) بالای منبر می گوید:
یاحسین! اگر می دانستم بچه هایم را قربانت می کردم.

آن عالم از پای منبر می گوید: آقا! آن جا مگر چه خبر است. صاحب (مکیال) گفته بودند: همان که گفتم.

از دیگر خصوصیات ایشان علاقه شدید به امام زمان (عج) منه السلام بود. محور فعالیتها و منبرهایش آن حضرت منه السلام بود. نوشته هایی هم که دارد نوعاً درباره امام زمان (عج) منه السلام است. موضوع کتاب (مکیال المکارم) فوائد دعا برای امام زمان منه السلام است.

خوابی هم دیده بود که در مقدمه کتاب درج شده است. مطالبی در این باره جمع آوری می کند که در عالم خواب حضرت صاحب الامر منه السلام به ایشان می فرماید: این کتاب را بنویس و عربی هم بنویس و اسم آن را(مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم بگذار!

می گفتند: چراغانی نیمه شعبان را من رواج دادم. با خود گفتم: چرا برای تولد شاه جشن بگیرند ولی برای تولد حجت خد امام زمان منه السلام که همه کاره هستند جشن نگیریم.

روی این اصل برای تولد امام زمان منه السلام جشن می گرفتند و از علماء دعوت می کردند در آن شب سخنرانی می کردند. ایشان با آن مقام علمی که داشتند در مسجد امامزاده اسماعیل علیه السلام منبری می رفتند اقامه جماعت می کردند و پس از نماز چند کلمه ای توسل و ذکر مصیبت داشتند.

مرد مخلص و پاکی بودند. کتابی نوشته بود به نام: ابواب الجنات فی آداب الجماعات یک نفر ازدوستداران آقا به حاج آقامحمد پسر ایشان می گوید: کتاب را بدهید مطالعه کنم. ایشان کتاب رابه وی می دهد. شب خوابی می بیند که بدین نحو برای حاج آقامحمد تعریف می کند:
در عالم خواب آقا را در باغ بسیار بزرگی دیدم. از آقا پرسیدم: این باغ مال کیست؟ آقا گفت: مال من. پرسیدم: چطور شد که این باغ بزرگ را به شما دادند. پاسخ داد: برای نوشتن همین کتابی که پیش توست. از روی تعجب پرسیدم: برای همین کتاب؟ آقـا گفت: این که چیزی نیست. بالاتر ازاین را هم برای این کتاب به من داده اند!

حوزه: اگر از نکته نظرات علمی ایشان مطلبی به یاد دارید بیان کنید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: ایشان نبوغ و استعداد فوق العاده ای داشت. در همان نوجوانی بر چند کتاب ادبی شرح نوشته بود آن هم عربی فصیح که به خط زیبای خودشان موجود است. از شاگردان آخوند کاشی و مرحوم گلستانی بودند. دارای ملکات اخلاقی بود. و در همان سنین جوانی اجتهاد و فقاهت ایشان مورد تأیید علماء بود. یادم هست یک وقتی از مرحوم آیة اللّه العظمی حاج آقامنیر بروجردی استفتائی شده بود از ایشان می پرسد نظر شما چیست؟ ایشان مستدلاً نظر خود را بیان می کنند.حاج آقا منیر از ایشان می خواهد کتباً نظر خود را بنویسد. غرض این که مورد نظر بود. تألیفات زیادی داشت. اهل تهجد و حالات معنوی فوق العاده ای بود و توسلات کثیره ای به ساحت مقدس امام زمان منه السلام داشت و در ترویج از مقام آن حضرت لحظه ای غافل نبود به ما سفارش می کردند:

محور منبرهایتان را امام زمان منه السلام قرار بدهید نه این که آخر سر یک دعائی و اشاره ای. هرچه مطلب می گویید در حاشیه آن قرار دهید. ولی حیف شد ایشان زود از دست رفت. در 47 سالگی. یادم هست در همان سال با ایشان سفری به عتبات کرده بودیم. ایشان مریض شد و در بیمارستان بستری شد. یکی از اطباء که مسیحی بود به کنایه گفته بود: شما که ما را نجس می دانید! ایشان فرموده بود: نظر من در طهارت اهل کتاب است.

تصوير

حوزه: از آیة اللّه میرجهانی اگر مطلبی دارید بفرمایید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: آقای میرجهانی از رفقای صمیمی ما هستند همدرس نبودیم ولی رفیق چرا. سفرهایی با یکدیگر داشته ایم. ایشان مرد عجیبی است. مطالبی را می داند که به هرکس نمی گوید. آقای میرجهانی در دستگاه آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی بود.

یک سالی که ما در کربلا و نجف بودیم مرحوم آیة اللّه العظمی سیدابوالحسن اصفهانی به سامراء سفر کرده بود. در این سفر بود که آن مرحوم خدمات بسیاری را انجام داد. از جمله کارهایی که آن مرحوم می کرد این بود: هر چند وقت یک بار بین خدام و صاحبان منازل در سامراء که سنّی بودند تقسیمی توسط آقای میرجهانی می کرد تا با زوار شیعه مدارا کنند. در یکی از این دفعات آقای میرجهانی از سرکلید دار حرم عسکریین می خواهد تا شب جمعه او را در حرم تنها گذاشته و دَرِ حرم را روی او ببندد. ایشان تا اذان صبح جمعه در حرم می ماند و اذان صبح که دَرِ حرم را باز می کنند به سرداب مطهر امام زمان رفته و مشغول دعای ندبه می شود.

به جمله(عرجت بروحه الی سمائک) می رسد که صدای می شنود که می گوید: (عرجت به) آقای میرجهانی هرچه در صحن جستجو می کند که صاحب صدا رابیابد نمی یابد. لذا مطمئن می شود آقا امام زمان منه السلام بوده اند. ایشان اهل ریاضت بود. با مرحوم حاج شیخ حسینعلی اصفهانی ارتباط داشت. در سفری که باهم به مشهد رفته بودیم قصد داشت خدمت حاج شیخ حسینعلی برسد. برای این که حاج شیخ او را بپذیرد روزه گرفته بود. حالا چه استفاده هایی از ایشان می کرد نمی دانم. آقای میرجهانی در صحن نو از اتاقهای قسمت بالا حجره ای گرفته بود و اسم خودش را جزء خدّام امام رضا علیه السلام نوشته بود. به ایشان زیاد مراجعه می کردند.

حوزه: حضرت عالی با مرحوم اصفهانی ارتباط داشتید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: وقتی جوان بودم خدمت ایشان می رفتم. دیر به کسی چیزی می داد. هر وقت خدمتشان می رسیدم می فرمود: تقوای مرتبه چهارم. نه وردی نه ذکری.

حوزه: شما از کی با آن مرحوم آشنا شدید و اگر خاطره ای از آن مرحوم دارید بیان کنید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: ایشان قبلاً اصفهان بود و درس فقه و اصول می گفت. مجتهد نبود ولی خیلی از مجتهدین مریدش بودند. مرحوم حاج میرسیّد محمدصادق خاتون آبادی که اعجوبه علمی بود به وی می گفت: حاج شیخ کجایش رسانده ای؟ آقا نخودکی می گفت: تا آن جا رسانده ام که اگر کسی پشت دیوار باشد می توانم بفهمم کیست.

در سفری که به عراق رفته بودم با حاج سیدحسین همدانی عارف کامل که اجازه سیفی کبیر و بعضی از اذکار را از ایشان دارم دیدارهایی داشته باشم. در یکی ازاین دیدارها ازایشان پرسیدم: آیا شما با مرحوم اصفهانی ارتباطی هم داشتید؟ مرحوم حاج سیدحسین همدانی گفت: بله. ارتباط ما با ایشان به حدّی بود که بین ما قول و قرارهایی بود. بنده تعهد داشتم برخی ازمشکلاتی که برای ایشان پیش می آید در حرم حیدری حلّ کنم.

تابستانی بود و هنگام ظهر و من در سرداب منزل درحال خوردن نهار. در این هنگام کسی در زد. در حالی که لقمه غذا در دستم بود در را بازکردم. شخصی بودکه از ایران آمده بود. نامه ای به من داد دیدم نامه ازمرحوم حاج شیخ حسینعلی است. حاج شیخ بعد از مقدمات خطاب به من نوشته بود: بعد از رسیدن نامه به دست تو اگر لقمه غذا هم در دست داری به زمین بگذار و برو به سر قبر کمیل و مرا با وی آشتی بده! من هم بلادرنگ لباس پوشیدم و رفتم بر سر قبر کمیل که بین نجف و کوفه واقع شده بود و آنچه لازم بود انجام دادم. معلوم می شود که مرحوم شیخ حسینعلی در امور باطنیه از کمیل بن زیاد کمک می گرفته و بر اثر فعلی که از حاج شیخ سرزده بوده کمیل از او می رنجد.

حوزه: شنیده ایم حضرت عالی خیلی به نماز شب اهمیت می دهید لطفاً در این باره صحبت کنید؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: این که بنده اهمیت می دهم معلوم است. نمازی را که خداوند بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واجب کرده و سیره بزرگان بر این بوده تا می توانسته اند آن را انجام می داده اند اهمیت دارد.

می دانید که نافله های یومیّه ازنظر ارزش کمتر از واجب نیستند. خدا رحمت کند آیة اللّه بروجردی را می گفت: برای نماز مستحبی دلیل و روایتی معتبرتر از دلیل نافله های یومیّه نداریم. نافله شب بالاتر از همه اینهاست. انسان تا می تواندنوافل را نباید ترک کند. آثار و برکات خوبی دارد.

برخی دعاهای مستجاب در مدت عمرمان دیدیم که هیچ توجیهی جز برکات همین نوافل نداشت یکی از آنها که درخاطرم مانده مربوط به سفری است که به صورت قاچاق به کربلاء داشتیم. پس ازفوت مرحوم صاحب مکیال با فرزند ایشان آقا سیّدمحمد توسط حاج ناصر قاچاق بر معروف به نجف رفتیم. حاج آقامحمد مبتلا به مرض حصبه شد. خیلی شدید. این مریضی درآن سال بسیاری از مردم را از بین برد.

یک ماه درنجف ماندیم برای زیارت طبابت و پرستاری. درکربلاء بودیم که با خبرشدیم برگشت به ایران خیلی مشکل شده و حدود سیصد نفر که قاچاقی رفت و آمد می کرده اند در بصره زندانی هستند. کار بر ما خیلی سخت شده بود. به حرم حضرت امیرالمومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام می رفتم دعا می کردم:

خدایا! به آسانترین و ارزانترین وجه با صحت و سلامت مارابه وطن برسان. زیرا علاوه بر این که برگشتن سخت شده بود قاچاق بَرها هم پول زیادی می گرفتند. تا این که روزی آقاحسن خادم که کار چاق کن زائران امام حسین علیه السلام بود گفت: فلانی! حاج ناصر آمده به زودی برمی گردید. حاج ناصر را دیدم گفت: ان شاء اللّه فردا صبح به ایران می رویم. صبح شد ما را آورد بصره و از آن جا آمدیم کنار شط و با بلم آمدیم به سمت خرمشهر. در کوتاهترین زمان رسیدیم ایران. تنها یک مورد به مأمور برخوردیم که او را هم حاج ناصر با دادن یکصد فلس راضی کرد.

ما که چهار ریال برای هزینه سفر به حاج ناصر داده بودیم یک ریال آن را به ماپس داد. گفت: تمام هزینه سه ریال شده است. خود او چیزی نگرفت. گفت: برای خدا این کار را کرده ام. از چنین مشکلی رها شدیم. همان طور که ازخدا خواسته بودیم با آسانترین و ارزانترین راه و صحت و سلامت.

حوزه: شنیده ایم چند سال قبل بعد از آن که ازبیمارستان مرخص شدید شخصی خواب می بیند که شما نمازشب می خوانید و حضرت ابوالفضل هم حضور دارند. جریان چیست؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: شاید به این خاطر بوده است که من نمازشب را به نیابت از آقاابوالفضل می خوانده ام. چون در بیمارستان که بودم قادر نبودم ایستاده نماز بگزارم. این مرا رنج می داد. تصمیم گرفتم اگر خوب شوم و بتوانم روی پای خود نماز بگزارم به نیابت از آقاابوالفضل بخوانم. آن شبی که آن آقا خواب دیده بود اولین شبی بود که ایستاده نماز می خواندم.

حوزه: شنیده ایم به دعای عهد اهتمام زیاد می ورزید. مداومت بر این دعا چه اثراتی دارد؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: من دعای عهدنامه کبیر را هر روز می خوانم می گویند اگر کسی چهل روز براین دعا مداومت کند حتماً خدمت آقا امام زمان منه السلام می رسد یا قبل از مرگ و یا پس از مرگ و مراجعت مجدد.

حوزه: می گویند تربتی از امام حسین دارید که روز عاشورا خون می شود؟
علامه سید مرتضی موحد ابطحی: بله. این تربت را در کاغذی پیچیده ام و در جعبه ای خاص محفوظ است. در این روز لکه های خون برآن کاغذ مشاهده می شود.

=================================================

1- ایشان از شاگردان مرحوم گلستانه بودند مرحوم آقای بروجردی هم از درس تفسیر مرحوم صاحب مکیال استفاده کرده بودند. حاج سیدمصطفی صفائی خوانساری چندسال قبل(1369) در جلسه ای به آقای علامه حاج سید محمدعلی موحد ابطحی قدس سره می گویند: مرحوم صاحب مکیال از اساتید آقای بروجردی هستند.

در سفری که حاج آقا محمدفقیه احمدآبادی پسر مرحوم صاحب مکیال در قم خدمت آقای بروجردی می رسد آن مرحوم احترام و تجلیل در حدّ فرزند اساتید به ایشان می کند. مرحوم آقای خوانساری از ایشان سؤال می کند: مگر شما نزد صاحب مکیال درس خوانده اید؟ آقای بروجردی می گوید: بلی

آقای خوانساری از آقای ابطحی سؤال می کند: من حدس می زنم که آقای بروجردی ادبیات را نزد صاحب مکیال تلمذ کرده است. آقای ابطحی می گوید: طبقه آقای بروجردی مقدم بوده از این که درس ادبیات نزد ایشان بخوانند بلکه از آن جهت که هم مرحوم صاحب مکیال خود در تفسیر تبحری داشته و هم شاگرد مرحوم گلستانه بوده که بزرگان مایل بوده اند از افکار بلند آن مرحوم و لو باواسطه استفاده کنند.

2. این نامه را که به خط مرحوم علامه است در پایان مصاحبه می توانید ملاحظه کنید.

3. ایشان گفته بود: من این نظریه ر به عنوان یک تئوری ابتکاری در کتاب خود نقل کردم: هنوز در شرق چهره های ناشناخته علم و تحقیق یافت می شوند. او از تهیه یکی از این داروها تعجب کرده بود. زیرا درخت ماده اصلی آن در ایران یافت نمی شود.

مرحوم حاج آقا به او گفته بود: سالهای قبل یکی از دوستان داروساز که مدتی مطالبی را نزد من استفاده کرده بود از آلمان درختچه آن را برای من آورد و من آن را در منزل کاشتم و اکنون از آن استفاده می کنم.

4. درباره مریضی آقامحمد فرزند صاحب (مکیال) آیة اللّه موسوی اصفهانی و معامله ای که آیة اللّه ابطحی با خدا می کند یکی ازفرزندان آیة اللّه ابطحی ازقول ایشان برای ما نقل کرد:

حاج آقا می فرمود: در سفری که بعد از فوت مرحوم صاحب (مکیال) به عتبات عالیات عراق داشتم فرزند ایشان حاج آقامحمد فقیه احمدآبادی که حدود 16 سال سن داشت همراه من بود. درنجف حصبه آمده بود وایشان مبتلا شد. علی رغم معالجات و مراقبات شدید حالشان وخیم تر شد. مأیوس شدم. توسلات هم زیاد داشتم. یک روز که حال ایشان وخیم بود به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم. بعد از زیارت و توسلات در حالی که منقلب بودم به خدا عرض کردم: اگر مقدر است حاج آقامحمد ازدنیا برود به جای وی یکی از پسران مرابگیر!

برادر خردسالی داشتیم زیباروی و درشت هیکل به نام مهدی. در همان لحظه ای که ایشان آن معامله را با خدا در حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می کند مهدی در گهواره خوابیده بود بر اثر پاره شدن بند گهواره و خوردن به زمین از دنیا رفت. قضیه ای که غیر منتظره بود.

وقتی که حاج آقا ازسفر برگشت خانواده قضیه را مخفی کردند ولی حاج آقا هیچ سراغ مهدی را نگرفت. به طوری که از ایشان پرسیدند: سراغ مهدی را نمی گیرید. فرمودند: چیز مهمی نیست. من می دانستم. خود حاج آقا هیچ گاه این قضیه را فاش نکردند که با خدا چنین معامله ای کرده اند تا این که حاج آقامحمد فقیه احمدآبادی پرده از روی قضیّه برداشتند.

5ـ عمده این تربت بنابر وصیت ایشان همراهشان دفن شده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرحومه صابر زاده کاظمینی

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه فبريه 12, 2021 2:00 pm

مرحومه صابر زاده کاظمینی


آدرس: تخت فولاد - گلستان شهدا - لسان الارض - حدفاصل بین مزار آیت الله ارباب و فاضل هندی‎ - قطعه شهدای والفجر ١٠ - بین مزار شهیدان مصطفی شیرانی و غلامرضا
ردیف پایین مزار حاج حسن کافی - هشتمین قبر

مختصات
٣٢,٦٢٥٨٦٤,٥١.٦٨٧٣١٢


Image

Image


Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm


بازگشت به شهر اصفهان و حومه


cron
Aelaa.Net