روز یکشنبه: زیارت حرم رضوی علیه السلام و نجف اشرف

مشاهد آثار مهدوی منه السلام در محدوده حرم رضوی علیه السلام

پستتوسط najm111 » يکشنبه مه 28, 2023 7:53 am

معرفی مشاهد آثار مهدوی منه السلام و الیه التسلیم در محدوده حرم رضوی علیه السلام

*محراب مسجد ترکها(حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام) از مشاهد آثار مهدوی منه السلام و الیه التسلیم

Image

در ایام طاغوت پهلوی دوم؛ وقتی شاه به مشهد آمده، و مردم به تماشا در مسیر او رفته بودند، و یکنفر در مسجد نبوده که رحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی نماز جماعت را برگزار کند، و این امر را به خدا شکایت نموده، در این وقتحضرت صاحب الزمان علیه السلام وارد مسجد شده و از او می خواهند با ایشان نماز را به جماعت بخواند، در نماز می بیند که همه اجزای مسجد با حضرت علیه السلام متذکر بوده و مسجد به لرزه در آمده؛ گویا زلزله آمده است. در این تشرف شمایل حضرت علیه السلام را ندیده و یک قطعه نور فقط می بیند. این واقعه در مسجد ترکها(شهرت قدیم) یا مسجد موسی بن جعفر علیهما السلام (شهرت امروزی) در مشهد خیابان آیت الله بهجت فرعی واقع شده است. (نقل از رساله نفیسه یاد مولا حضرت صاحب الامر منه السلام و علینا سلامه و الیه التسلیم شماره 496 )

فایل صوتی تشرف از بیان شیخ اسماعیل نمازی
https://drive.google.com/file/d/1VkFK7Y ... sp=sharing

لینک موقعیت مسجد
https://maps.app.goo.gl/H6za7TbZhgjD4Jcj6
نکات تکمیلی فایل صوتی تشرف مرحوم نمازی در مسجد ترکها:
۱- این واقعه را مرحوم نمازی مکرراً توضیح داده اند، هم صوتی؛ هم ویدیوی آن هست.
صوتی مال میانسالی است.
ویدیویی مال اواخر سالمندی است.
دلیل اینکه فایلهای صوتی ایشان ترجیح داده شده است،
در رساله دیدار و مصاحبت ۹ ساعته با حضرت صاحب الزمان علیه السلام، آمده است.

۲- منظور از مرحوم فلسفی که در فایل صوتی اشاره شد= مرحوم آیت الله میرزا علی فلسفی، استاد حوزه علمیه مشهد و درس خارج فقه و اصول بودند= ایشان برادر مرحوم فلسفی خطیب مشهور؛ بودند.

۳ - ضبط کننده؛ با نوار کاست قدیمی بوده و ظاهرا می خواسته در یکساعت نوار ؛ همه وقایع تشرفات ایشان را ضبط کند و برای اینکه وقت کم نیاید پیگیر بوده که گوینده تند و خلاصه بگوید.
و لذا گوینده حالت عجله ای دارد‌



مشهد آثار مهدوی (منه السلام) در مسير خيابان بالاسر مبارک (آيت الله شيرازی؛ مشهد مقدس) درب مدرسه نواب تا مسجد مقبره
تصاویر از (خلاصه واقعه هشتم) صفحات 26 تا 28 ؛ رساله دیدار و مصاحبت 9 ساعته شیخ اسماعیل نمازی با حضرت صاحب الزمان منه السلام معرفی گردیده است.

Image
Image
Image

* مرحوم شیخ اسماعیل در مشهد مقدس عازم تشرف به حرم رضوی علیه السلم بوده که جلوی درب مدرسه علمیه نواب (اول خیابان شیرازی) با حضرت قائم آل محمد علیه السلام (که بعدا متوجه می شود) تلاقی نموده است.
وی در این دیدار؛ حضرتش علیه السلام را به صورت سید قمی که ررفیقشان در مشهد بوده؛ و با هم مصاحبت داشته اند (جز آن دو سید قمی در کربلا و مکه) زیارت کرده است. از اینکه مرحوم شیخ اسماعیل؛ این واقعه را در سالمندی و کسالت؛ با تعبیر " چندی قبل " نقل کرده اند؛ به نظر می رسد این تشرف از نظر ترتیب زمانی متاخر بر وقایع سابق الذکر بوده است
هنگام تشرف با دعوت حضرتش علیه السلام به مصاحبت؛ و تبعیت در همراهی ایشان علیه السلام؛ در مسافت مسیر درب مدرسه نواب تا مسجد مقبره (بعد از باغ نادری واقع در خیابان شیرازی بعد از فرعی هفدهم) به شرف صحبت حضرتش علیه السلام نائل می شود.
این مسیر جزو مشاهد آثار مهدوی منه السلام در مشهد مقدس است(نقل از رساله نفیسه یاد مولا حضرت صاحب الامر منه السلام و علینا سلامه و الیه التسلیم شماره 496)

لینک فايل ويديويی واقعه
https://drive.google.com/file/d/1TTm2LP ... sp=sharing

لينک موقعیت مسیر تشرف
https://maps.app.goo.gl/4DmM1Re7YFtuYsL28

نکات تکمیلی:
در فایل ویدیویی؛ از باغ نادری که قبل از مسجد مقبره است نام برده شد=
باغ نادری اسم دوره طاغوت آن مکان است
و الا اسم اصلی آن مقبره نادرشاه بوده است
و آنجا قبرستان عمومی بوده است.
و انتهاى قبرستان هم، این مسجد بوده است كه معروف به مسجد مقبره است
بعداٌ دردوره طاغوت آنرا تبديل به پارک و مقبره سيماني نادر؛ با مجسمه نادرشاه كردند.

=============================

مشهد آثار مهدوى در مسجد صاحب الزمان در فلكه صاحب الزمان عليه السلام مشهدمقدس

1- اين مسجد در ضلع جنوب غربى فلكه صاحب الزمان (واقع در ميانه خيابان سنائى شمالى و جنوبى و خيابان صاحب الزمان شرقى و غربى) قرار دارد
از حرم به خ شيرزاى و ميدان شهداء رفته واز گوشه جنوب غربى ميدان وارد خ دانشگاه شده و اولين فرعى خيابان صاحبالزمان شرقى است كه به فلكه صاحب الزمان مي رسد
https://www.google.com/maps/place/Saheb ... ?entry=ttu

2- اين محله را قديم به ان سعد آباد مي گفتند
هنوز هم فلكه بعدي بطرف غرب كه برويم
نام قديم ومشهور فعلى آن سعداباد است
و اين محله از نواحي اعياني مشهد است
از 70 سال قبل بهائيها در اين محله براي سكونت تجمع كرده بودند
و حدود 150 خانواده بهائى آنجا ساكن شده بودند و هدفشان هم دريك شهرمقدس و به آن نزيكى حرم مطهر
ضديت با امام زمان عليه السلام و ترويج بى دينى وبى بندوبارى ووو

3- مرحوم سيد حسن خراساني بيان كرده است:
حدود سال ۱۳۴۲ که دوره تحصیلات فقه و اصولم را به پایان رسانده بودم
و می خواستم طبق دستور قرآن مجید که می فرماید: ( ولِینْذِروا قوْمهمْ اِذارجعوا اِلیهِمْ) ـ سورة توبه آیة ۱۲۳.
برای مردم مشهد خدمت ارزنده ای کرده باشم
به نظرم رسید که در محلّة سعدآباد مشهد مقدّس كه بهائیها اجتماع کرده
و لااقل حدود صد و پنجاه خانواده گرد هم در یک جا زندگی می کنند.
لذا در آنجا با همیاری مردم خیر مشهد و سائر شهرهای ایران
مسجدی به نام مسجد « صاحب الزّمان » (علیه السّلام) ساخته شد
و تالاری هم به نام "کانون بحث و انتقاد دینی" که در آن پاسخ سؤالات مذهبی و اعتقادی داده می شد، تشکیل گردید
(سخنكَوى آن مرحوم آيت الله شهيد هاشمى نزاد بود و ساير شخصيتهاى علمي مانند شهيد بهشتي ووو هم شركت مي كردند براى سخنراني و باسخ به سؤالات
https://www.hasanabtahi.com/wp-content/ ... 2/0015.jpg
و بحمداللّه ظرف مدت کوتاهی خدمات ارزنده ای به پیشگاه حضرت « بقیة اللّه » اروحنا فداه تقدیم شد،
بگذریم نمی خواهم شرح فعّالیتهای آن مسجد و آن کانون و کتابخانه را در اینجا ذکر کنم
ولی این قدر لازم است که بگویم : پس از ده سال فعّالیت؛ محلّة بهائیها به دارالمؤمنینی تبدیل شد،
و در زمانى كه در تمام ایران در رژیم شاهنشاهی خیابانی به نام خیابان صاحب الزّمان نبود
ولی ما میدان و خیابان مقابل مسجد و کانون را به نام صاحب الزّمان و خیابان صاحب الزّمان اسم گذاری و ثبت کرده بودیم
و اين فعالبتها سبب شد کم کم اثری از بهائیت در آن محلّه دیده نشود،
حتّی نوشابه ای که آن زمان امتیازش متعلّق بـه بهائیها بـود بـه نـام «پیپسی کولا»
و در همـه جای مشهد به فروش می رسید، در آن محل مردم نمی خوردند و مصرف نمی کردند.
(اين تحريم پپسي كولا در زمان طاغوت جزو التزامات پرهيزى افراد بسيار متدين ايران محسوب مي شد)
و از اين مطلب معلوم مى شود چقدر اين نوع التزاماات نسبت به دشمنان دين و حضرت صاحب الامر عليه السلام
مورد نظر حضرتش بوده و برعكس معارضين و متساهلين مردود هستند

3- یک روز دوستان و همکارانم در «کانون بحث و انتقاد دینی » به من خبر دادند، که
از طرف بهائیها در میان گاری دستی به وسیله یک فرد مفلوک
در کنار میدان « صاحب الزّمان » (علیه السّلام) «پیپسی » می فروشند
و ما رفته ایم به او اعتراض کرده ایم ،
یکی از کسبه محل گفته است به او چه کار دارید و به ما تعرض نموده است ،
من از آنها سؤال کردم بالاخره چه شد؟
گفتند: هر طور بود ما او را از آنجا دور کردیم
ولی این مرد کاسب ما را خیلی ناراحت کرد.
من گفتم : مهمّ نیست در راه خدمت به « امام عصر » (علیه السّلام) هر چه ناراحتی بکشید اهمیتی ندارد

فردای آن روز شخصی نزد من آمد و گفت :
دیشب فلان مرد کاسب (كه از فروشنده ببسي حمايت كرده و به متدينين تعرضكرده بود) سکته قلبی کرده
و صبح به هوش آمده و هنوز نزد طبیب و دکتری نرفته ،
ولی مایل است با شما ملاقات کند،
جون حالش خوب نيست و بستري است
اگر ممکن باشد به منزل او بروید تا شما را ببیند،
(من متوجّه شدم که این شخص همان کسی است که دیروز به دوستان من تعرّض کرده
و به کمک بهائیها اصرار داشته که در میدان « صاحب الزّمان » (علیه السّلام) پیپسی کولا ترويج و خريداري و مصرف شود)
به او گفتم : بسیار خوب الان می روم و او را می بینم
و لذا فوراً لباس پوشیدم و به منزل او رفتم ،
حالش خراب بود کنار بسترش نشستم و از او عیادت کردم .

او به من گفت : دیشب وقتی به منزل آمدم و غذا خوردم ، به اطاق خواب رفتم ،
خوشحال بودم که به کمک یک نفر مفلوک (فروشنده ببسي) امروز رفته ام ،
که ناگاه دیدم ! حضرت « بقیة اللّه » ارواحنا فداه تشریف آوردند
و به من نهیب زدند و مرا تنبیه کردند و فرمودند
اگر از این کار یعنی کمک به دشمنان من پشیمان نشوی از بین می روی
و(اگر پشيمان و نادم شوي) شفا خواهی یافت ،

من بیهوش روی زمین افتادم و دیگر نفهمیدم چه شد
صبح که به هوش آمدم تصمیم گرفتم از آن اعمال توبه کنم
و لذا از شما تقاضا کردم که به منزل ما بیائید
و شاهد باشید که من توبه کرده ام و می دانم شفا می یابم
و حتی احتیاجی به طبیب و پزشک ندارم .
همینطور هم شد
او خوب شد و سالها است که زنده است و از آن کسالت در وجود او خبری نیست .
(اگراز اصحاب قديم اين مسجد و دوستان رواي واقعه
كسى پيدا بشود و آن مرد متعرض (هدايت و شفايافته) و خانه اش نزديك مسجد را بشناسد؛ خود آن خانه هم به عنوان مكان متبرك معرفى شود)


4- شبهای احیاء ماه رمضان در مسجد « صاحب الزّمان »
در مدت پانزده سالی که من موفّق به خدمتگذاری در آنجا بودم ، غوغائی بود!.
مردم حاجت هایشان را می گرفتند، تشرّفاتی داشتند و فوق العاده اثرات مطلوبی عایدشان می شد.
اين عنايات به بركت دفاع از حضرت و فعاليتهاى مؤمنين براى نفي بهائيت بود
در آن مدت چون بنا بود تجمع فرقه بهائیه که در آن محل شكونت کرده بودند، از بین برود
و به این کمکها این هدف نیاز مبرمی داشت
لذا حضرت «بقیة اللّه » ارواحنا فداه این محبّتها را به آن مسجد و کسانی که با اخلاص در آن قدم می گذاشتند، داشتند
و در مقابل؛ بعدها کسانی که بنای ضایع کردن این نام مقدّس را گذاشتند
و در آن به فرزند عزیز «زهراء» (علیها السّلام) جسارت کردند بدبخت و بیچاره شدند.
به هر حال در اکثر شبهای احیاء ماه رمضان؛
تشرّفات و معجزات فراوانی از عنايات حضرت برای مردمی که در آن مجالس شرکت می کردند، اتّفاق افتاد
و چون در آن زمانها، به فکر جمع آوری آن قضایا نبودم ،
حالا (در وقت نوشتن اين مطالب) نمی توانم خصوصیات تشرّفاتی که مؤمنان مکرّر برایم نقل کرده اند؛ را الان بعد (كذشت دهها سال) توضیح دهم

5- ولی در شب بیست و سوم ماه رمضان سال ۱۳۵۳
تشرفی برای چند نفر از زن و مرد که در اين مجلس بودند اتفاق افتاد که بسیار جالب بود.
یکی از آنها خانم سیده زهرا هاشمی نژاد اشرفى خواهر آيت الله شهيد سيد عبدالكريم هاشمی‌نژاد (اهلبیت خود من) بود که قضیه را این چنین نقل کرد.
او می گفت : در شب احیاء (مذکور) وقتی چراغها را خاموش کرده بودید و قرآن سر گرفته بودید،
و به نام مقدّس حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) رسیده بودید،
دیدم حضرت «حجّة بن الحسن » (علیه السّلام) وارد مسجد شدند و دمِ درِ مسجد میان جمعیت نشستند!
من (سیده زهرا هاشمی نژاد) در قسمت زنانه مسجد بودم ،
آهسته بطوری که معمولاً صدایم به آقا نمی رسید
ولی معتقد بودم که آقا می شنوند، گفتم : آقا چرا آنجا نشسته اید!
چرا به میان جمعیت نمی آئید! تا شما را مردم ببینند. ؟
حضرت از جا حرکت کردند و به میان جمعیت آمدند و تا کنار محراب رفتند.

گفتم : آقا چه می شود؟ که در میان زنها هم ، تشریف بیاورید؟!
حضرت «ولی عصر» (علیه السّلام) با آنکه جای زنها در قسمت بالای مسجد بود از پلّه ها نیامدند!
بلکه مثل کسی که پرواز کند، صاف بدون حرکت بلند شدند و در کنار ما که مشغول قرآن سر گرفتن بودیم ، قرار گرفتند
و باز دوباره به محلّ اوّل برگشتند
و تا آخر مجلس در مسجد تشریف داشتند و دعائی که می شد «آمین » می گفتند.

6- معمولاً وقتی من در مسجد «صاحب الزمان» مشهد نماز مغرب و عشاء را می خواندم به منبر می رفتم
و چند جمله از اعتقادات و یا اخلاقیات از قرآن و احادیث برای مردم می گفتم.
آن شب اتفاقا از مسائل معنوی و روحی سخن به میان آمده بود و من گرم حرف زدن بودم،
که ناگاه شخصی (که راضی نیست اسمش را در کتاب ببرم) پای منبرم فریادی زد
و گفت آقا کجا رفتند؟
من که روی منبر نشسته بودم و بهتر از دیگران متوجه می شدم اگر کسی از میان جمعیت بیرون می رفت
گفتم: کسی از مسجد بیرون نرفته!! شما چه کسی را می گوئید که کجا رفته است؟
گفت: همین الآن اینجا (پهلویش که جای خالی ای بود نشان داد) بودند ولی حالا نیستند.
گفتم: ممکن است جریان را بگوئید؟

گفت: من اهل دورترین محله های مشهد نسبت به مسجد «صاحب الزمان» (علیه السلام) (کوی رضائیه) هستم
و تا به حال به این مسجد نیامده بودم
و سه سال است که مبتلا به دل درد کهنه هستم و به هیچ وجه علاج نمی شوم.
امشب که برای انجام کاری به این محل آمده ام؛ وقتی کارم تمام شد اذان نماز مغرب و عشاء را می گفتند،
با خودم گفتم: خوب است از نماز اول وقت غفلت نکنم در همین مسجد بروم و نماز را بخوانم
و چون شما را می شناختم از جهت شناخت امام جماعت و جماعت خواندن مانعی نداشتم.

ولی وقتی نماز عشاء را سلام دادم و نگاه به طرف راستم کردم دیدم آقائی پهلوی من نشسته
و او اول به من سلام کرد من جواب دادم
به من فرمود: درد دلت خوب شده یا نه؟
من اول خیال کردم که او از ساکنین محله ی ما است و به همین جهت از درد شکم من خبر دارد، ولی من او را نمی شناسم.
گفتم: نه آقا هنوز مبتلا هستم،
دستش را به روی شکم من گذاشت و فشار داد مثل آبی که روی آتش بریزند دلم فورا خوب شد!

ولی از طرف دیگر می ترسیدم که پای منبر شما اگر حرف بزنم بی ادبی باشد،
همانطور که به شما نگاه می کردم زیر لب از او سؤال کردم شما اینجا چه کار می کنید؟
گفت: مگر اینجا مسجد «صاحب الزمان» نیست؟
گفتم: چرا.
گفت: پس اینجا متعلق به من است.

من متوجه نشدم که منظورش چیست و به شما نگاه می کردم

ولی یک دفعه به فکر درد شکمم و سخنی که فرمود (پس متعلق به من است) افتادم
و با خودم گفتم شاید او حضرت «بقیه الله» ارواحنا فداه باشد؟
لذا به طرف راستم نگاه کردم دیدم جایش خالی است و او نیست.

این مرد بعدها با ما آشنا شد و سالها بر او گذشت
الحمدلله از آن شب دیگر اثری از شکم دردش ندیده است.

سلام الله على مولانا صاحب الزمان
و رحم الله جميع من زاره وأحبه ووقف نفسه على خدمته واحياء كلمته
najm111
Site Admin
 
پست ها : 2009
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

مشاهد آثار مهدوی منه السلام در حومه مشهد رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه ژوئن 01, 2023 12:16 pm

معرفی مشاهد آثار مهدوی علیه السلام و قدمگاه امام رضا علیه السلام در کوهسنگی و استماع مطالب مربوطه
کوهسنگی: مشاهد اثار مهدوی علیه السلام
يك مورد ديگر مشاهد اثار مهدوی علیه السلام در كوه سنگي كه شرح واقعه آن در فايل صوتي جزو مرسولات ياد مولا منتشر شده است. و كوه سنگي قبلا بسته بود و اخيرا باز است و براى زائران ميسر است كه در اوقات فراغت و غير زيارت رضوي؛ بروند و انجا ان نوار را با توجه گوش كنند.
مرسولات ياد مولا (منه السّلام) = 58
ان فايل صوتي ارسالي مقطعي از اصل نوار آنست كه در اصفهان منبر رفته اند
و اصل بحث و كامل نوار خيلي مفيد است
ذرباره اولويت حضرت بر همه چيز و همه كس و حتى خودمان
و اثبات اينكه ما عموم شيعه محبت لازم به حضرت علیه السلام را نداريم حتى به اندازه يكي از وسايل با ارزش زندگي ما و يا فرزند ما ووو
و بحث شيريني است
و تكاندهنده
تصوير هفتاد سال قبل كوه سنگي = در همان سالهاى رخداد واقعه
https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim ... 215884.jpg
تصوير امروز
http://www.manishen.com/media/estate/106794/5.jpg?20

با.چیچ اونلاين در كوهسنگي
http://www.irantour360.com/project/2-%D ... %87%D8%AF/

قبلا تذكر شد كه مطلبي كه در واقعه تشرف و زيارت ديدارگاه مهدوي علیه السلام در كوه سنگي مورد نظر است؛ فراتر از توفيق تشرف و استفاده معنوي از حضور مولا علیه السلام در كوه سنگي مي باشد و اگر نوار كامل واقعه خصوصا دو قسمت اول آن با دقت و توجه گوش داده شود به آن هدف و موضوع اصلي توجه پيدا مي شود نوار كامل به اين دليل در سه قسمت در مرسولات ياد مولا منتشر شده است كه: به سه موضوع مهم در سه بخش آن نوار؛ خوب توجه شود و همينطوري فله اى گوش داده نشود
موضوع اول:
اولویت حضرت (منه السلام) بر خود ما در همه جهات و اينكه در همه امور حضرتش علیه السلام را بر خودمان ترجيح بدهيم
و اين معنا به حرف نيست و عملا هم بايد صادق باشيم
موضوع دوم
يكي از شروط صدق عملي اولويت و ترجيح دادن حضرت علیه السلام آنست كه حضرتش علیه السلام را بايد بيش از خودما و عزيزانمان دوست بداريم
و مثالهايي بيان مي شود و ثابت مي شود كه
همانطور كه جناب سيدبن طاووس هم اشاره كرده است
غالب ما مردم دروغ مي گوييم كه حضرت علیه السلام را دوست مي داريم
آنوقت مثالي مي زند و با تطبيق مثال بر شنونده اين امر را ثابت مي كند
تكميل مطالب منبر مرحوم ذاكرزاده تولايي ايشان مثالي كه سيدبن طاووس زده است را نقل نمي كند اما چون شب ولادت حضرت امام حسن عسكري عليه السلا م بوده و مخاطبين هم اصفهانيها منبر در مسجدجامع اصفهان سال 1346 شمسي گوينده هم اهل شوخي و به مناسبت شب عيد مثالي بنحو مطايبه مي گويد كه توجه مردم جمع شود بعد مثال اصليش را مي گويد نيامدن فرزند از مدرسه است كه چقدر والدين را براشفته و مضطرب مي كند و خودش و چند نفر را دنبال بيداكردن ان مي فرستد ووو و اين منبر ايشان و دستورالعملي كه مي گويد سبب تجربه مجرب بسياري شده است و توفيقات و تشرفاتي براى افراد متعددي شده است وفقنا الله جميعا لحق معرفته واداء حقه
موضوع سوم:
ذكر بيان واقعه انقلاب احوال و توجه جوان عطار مشهدي كه در اثر آن به محبت حقيقي مي رسد
و نهايتا تشرف هم نصيبش مي شود كه محل آن در كوه سنگي بوده است
زيارت كوه سنگي به اين جهات است
و شنيدن اين واقعه بايد با آن دو موضوع اصلي مقدماتي باشد
برای استماع کامل نوار منبری که قطعه ای از آن تشرف در کوه سنگی است
کاملش در یاد مولا نیز منتشر شده است در سه قطعه
یاد مولا 56 - 57 - 58
http://aelaa-net2.tk/SAY/p/index.php?q= ... mc%3D#p531

اولویت حضرت منه السلام بر خود ما و مال و جان و عزيزان ما
http://aelaa.net/110.aspx?id=1059
19 دقیقه

لزوم صدق در محبّت حضرت منه السلام و اينكه غالبا صادق نيستند
http://aelaa.net/110.aspx?id=1109
21 دقیقه

توجه جوان عطار مشهدي به مبحث اولويت و محبت و تحول او به محبت حقيقي و بيقراري براى حضرت علیه السلام و انقطاع از خلق و دنيا و توجه در امر حضرت علیه السلام و نهايتا تشرف در كوه سنگي مشهد
http://aelaa.net/110.aspx?id=1110
23 دقیقه

مقام و قدمگاه رضوی علیه السلام
یکی از منابع قدیمی که از این کوه صحبت کرده، «عیون الاخبار» نوشته شیخ صدوق است. شیخ صدوق از چهار شیخ بزرگ شیعیان به شمار می رود. او در سال 352 هجری قمری از آل بویه اجازه گرفت تا هم برای زیارت حرم علی بن موسی الرضا(علیهما السلام و آلهما) و هم به منظور جمع آوری اطلاعاتی درباره آن حضرت علیه السلام، سفری به خراسان و مشهد برود. شیخ صدوق در این کتاب گفته است: «زمانی که حضرت رضا(علیه السلام) از مدینه به سمت مرو حرکت کردند، پس از عبور از نیشابور و زمانی که قصد عزیمت به نوغان را داشتند، در حال عبور از کنار کوهسنگی به آن تکیه دادند.» در کتاب شیخ صدوق گفته شده که از سنگ پشت کوهسنگی برای حضرت رضا(علیه السلام) ظرفی ساختند و برای ایشان در آن، غذایی طبخ شد و حضرت(علیه السلام) پس از اینکه غذا را تناول کردند، آن را لذیذ دیدند و بر کوهسنگی و معدن پشت آن دعا کردند و گفتند: «خدا تو را همیشه سلامت و برپا بدارد!» امام رضا(علیه السلام) در کوهسنگی به صخرهای تکیه زدند و فرمودند: ... خدایا! این کوه را برای مردم سودمند گردان و به آنچه که از این کوه می تراشند و به آنچه که در ظرفهای تراشیده از این کوه می ریزند، برکت ده!

درباره ديگ سنگي تهيه كردن و نحوه انتخاب و نيز استفاده آن سؤال شده است

اولا بايد بدانيد كه فعلا اجازه برداشت سنگ از كوه داده نمي شود و اين ظروف و سايل سنگي از كوه سنگي مورد تبرك حضرت رضوي علیه السلام نيست،
ثانيا اگر بخواهد از كوه سنگي مزبور تهيه شود بايد ديگ سنگي مال هفتاد تا پنجاه سال قديمي تهيه كند
ثالثا: اين موارد را از سمساريهاي مشهد كه وسايل كهنه و مستعمل مي فروشند (نه عتيقه فروشي) تهيه كند چون اينها ارزش تجاري ندارد و قدمت پنجاه هفتاد ساله انهارا عتيقه نمي كند مگر اينكه چنان طوري ناشيانه بپرسد كه فروشنده را به طمع بياندازد كه هم اطلاعات غير دقيق بدهد و مال همين دوره ممنوعيت را به او قالب كند و هم گران بفروشد
رابعا: اگر درست بخرد قيمت ظروف مستعمل داشته و كمتر از نوي آن مي باشد
خامسا: ديگ سنگي كه جديد است و خريداري مي شود بايد دقت شود و بسيار دقيق وارسي شود در وقت خريد كه :
1- هيچ رگ و درزز ولو مويي نداشته باشد
2- رگه سفيد هم روي سنگ نباشد كه آهكي است و بعدا باز مي شود ضمن اينكه در طبخ حل مي شود تدريجا
3- اگر ديگ بزرگ چند نفره با اوصاف مزبور پيدا نكردند، از ديگهاى كوچك تكنفره كه استوانه شكل است به تعداد لازم تهيه شود و مواد را در وقت طبخ برحسب افراد در انها تقسيم كرده و كنار هم روي صفحه فلزي روي اتش ملايم مي گذارند و هر نفر جدا پخته مي شود
4- قبل از اولين بار مصرف آنرا بشويد، و سپس داخل و بيرون آن با دنبه كاملا چرب شود، و بعد آب و مواد آبگوشت در ان گذارده شود
5- و اولين بار طبخ؛ غذاي پرچربي در آن طبخ شود ولو چربيهاي اضافي جدا و مصرف نشود
6- بايد روي شعله پخش كن و صفحه فلزي بگذارند نه شعله مستقيم اجاق گاز و شعله كم استفاده كنند
7- و معمولا غذاي ظهر را از سحر بار مي گذارند با اتش كم تا ظهر فردا اماده شود
8- ديگ سنگي مخصوص غذاى مايع مثل ابگوشت است يا هر خوراكي كه اين مقدار اب داشته باشد در غذاى خشك اسيب مي بيند مگر روي شعله نباشد و مثلا در فر باشد بدون شعله زير يا با حرارت كم با دوسه صفحه فلزي
9- در هنگام شستن به ارامي شسته مي شود و بدون فشار مثل ظروف تفلون چون سنگ نرمي است و ساييدن سب باز شدن مويرگهاى سنگ و شكستن آن شده ولذا ابتداى مصرف با چربي تقويت مي شود كه ان روزنه ها پر شود.

========================

مشهد آثارمهدوى (منه السلام) دربيمارستان مسلولين مشهد مقدس

1- اينجا بيمارستان قديم مسلولين مشهد در انتهاى بلواروكيل آباد است
https://www.google.com/maps/place/Dr.+A ... &entry=ttu
2- نامش امروزه مسلولين نيست و اختصاص به مسلولين ندارد
اما بخش مسلولين دارد كه در محل شرقي بيمارستان به نام بخش ريوي ( سل ) تجديد بنا شده و محل واقعه عنايت حضرت عليه السلام در پنجاه سال قبل است
امروزه اين بيمارستان به نام بيمارستان دكتر شريعتى تابلو دارد

3- خلاصه واقعه:
بيمار مسلول (مبتلا به مرض سل شديد) به حدي كه اطباء آنوقت او را جواب كرده بودند كه شفا نمي يابد و تا زنده است با آن وضعيت سخت مي ماند) حدود پنجاه سال قبل اينجا در ساختمان قديم اين بيمارستان بسترى بوده
و آن بيمار روزهاى آخر حياتش را (به نظر دكترها) مي گذرانده است
اما در اثر مطالعه وقايع مربوط به عنايات حضرت بقية الله عليه السلام
منقلب شده
و توسلى عميق به حضرت پيدا كرده
و در آخر توسلش
مورد عنايت امام زمان واقع شده و كاملا شفايافته است

4- البته در روايت واقعه شرحى از تشريف فرمايي حضرتش ذكر نشده
هرچند در بسيارى از تشرفات و عنايات
حضرتش تشريف آورده اند و شخص متوجه نشده
و يا بخاطر مشغوليت به حال خودش؛ متوجه حضور شخص حضرت نشده
يا چون صحبتى رد و بدل نشده و ابراز حضور نفرموده اند؛ صاحب واقعه ذكرى نكرده است

اما به هر حال اصل وقوع عنايت حضرت و اعجاز الهى (شفاى بيمارمسلول شديد بدحال لاعلاج دم موت) در اينجا واقع شده
از اين رو
براى توجه و سلام بر حضرت به اين محل عنايت و توجه حضرت آمديم
و در برنامه مشهد آثارمهدوى منه السلام از اين واقعه ياد مى نماييم

5- مقدمه توضيحي درباره ثبت اين نوع وقايع تشرفات توسط راوى واقعه:
مرحوم سيد حسن موسوى خراسانى در آثارش نوشته است
كه بعد از تحصيلات ديني در قم حدود سال 1340 هـ.ق براى فعاليتهاى ديني در مشهد مقدس مستقر مى شود
و در اثر توسلات و فعاليتهاى مربوط به ترويج و دفاع از امام زمان عليه السلام
نتايج فراواني خودش و ديگران از عنايات و تشرفات دريافت مي كنند
اما ايشان آن وقايع را همان وقت ثبت نمي كرده است
تا دهسال برهمين منوال مي گذرد
بعد از دهسال به نظرش مى رسد: خواندن اين وقايع براى تذكر و افزايش معرفت مفيد است
فلذا شروع مى كند آنها را با استذار از حافظه و مراجعه به اشخاص صاحب واقعه
و بكار بردن وسواس زياد در انتخاب موارد يك به يك مورد بررسي صحت و سقم قرار داده
و وقتى مطمئن مي شده؛ ثبت مي نموده است

6- ادامه توصيحات مرحوم موسوى خراسانى درمقدمه بيان اين وقعه؛
درباره حكمت و دليل ثبت و نشر اين وقايع
آن مرحوم نوشته است
چرا این ملاقاتها را می نویسم
گاهی دوستانی دوستانه از من می پرسند که:
چرا سرگذشتهای متشرفین به محضر حضرت ولی عصر (علیه السلام) را می نویسی و پخش می کنی؟
من علاوه بر آنکه فکر می کنم این عمل بهترین وسیله برای مبارزه با منکرین آن حضرت (در برابر بهائيها)
و بهترین دلیل بر اثبات وجود مقدس آن حضرت
و بهترین چیزی است که به وسیله ی آن انسان متوجه به مقام مقدس آن حضرت می شود.
همجنين
بسیار دیده شده که افرادی با صرف مطالعه ی این گونه کتابها، (و توجه وتوسل به حضرت) به فیوضات عالیه ای رسیده اند،
که من خودم بسیاری از آنها را ناظر بوده ام
و من خودم دیده ام که با خواندن این کتابها
مریضهائی که مبتلاء به امراض صعب العلاج بوده اند
و بلکه همه ی اطباء آنها را مأیوس کرده بودند،
دست توسل به دامن امام زمان (علیه السلام) زده اند و شفا یافته اند.

7- در سالهای ۱۳۵۵ ـ ۱۳۵۱ به قدری این موضوع جلب توجه مرا کرده بود که
هر هفته با به دست گرفتن جزوه ای به نام «پیک امید»
(که در آن یک مقدمه کوتاه و یک معجزه (از امام زمان عليه السلام) و چند سطر به عنوان نتیجه نوشته بودم)
با جمعی از دوستان و اعضاء «کانون بحث و انتقاد دینی» به بیمارستانها می رفتم
و آن را به بیمارها می دادم.
هدفم از این عمل این بود که با خود فکر می کردم که این بیمارها با خواندن این حکایات
اگر مصلحت در خوب شدنشان باشد
طبعا از نیروی معنوی و روحی (توجه به امام زمان عليه السلام) کمک می گیرند و زودتر خوب می شوند،
و اگر مصلحتشان در مردن باشد
باز با یاد خاندان عصمت و طهارت و امام زمان (علیهم السلام) و اعتقاد محکم به آنها از دنیا می روند
هم آنها به اين نتيجه مهم و عالى (اعتقاد محكم و توسل) رسيده
و بالأخره برای من و دوستانم اجر و ثواب فراوانی خواهد داشت.

لذا چند سال مرتب جزواتی به نام «پیک امید» می نوشتم
و در بیمارستانها پخش می کردم.

8- پس از مدت کوتاهی به چشم خودم دیدم دهها نفر که مبتلاء به امراض مختلفی بودند
و آن جزوات را در بیمارستانها مطالعه کرده بودند، شفا یافتند
و نزد من آمدند و به قول خودشان می گفتند:
شفای ما نه مربوط به دارو و نه دکتر و نه بیمارستان بوده،
بلکه مرهون خواندن آن جزوه که شما به ما دادید
و نتيجتا توسلى كه به حضرت صاحب الزمان عليه السلام بيداكرده بودييم
و مورد عنايت و امداد حضرت امام زمان واقع شديم بوده است.
از جمله اين موارد:

9- یک روز در بیمارستان مسلولین در مشهد جوانی را عیادت کردم
که فوق العاده وضعش بد بود
وقتی که کنار بسترش رفتم، چشمش را باز کرد به من گفت:
آقا برای من دعاء کنید، مرا دکترها مأیوس کرده اند
آنها می گویند: «تو خوب نمی شوی باید با این مرض تا آخر عمر بسوزی و بسازی».

من به او گفتم: دکترها هر چه می گویند، روی جریانات طبیعی و برحسب علمشان می گویند
ولی من برای تو «پیک امید» آورده ام،
از این به بعد نباید مأیوس باشی این جزوه را بخوان ان شاءالله خوب می شوی.

10- پس از چند ماه
یک روز آن جوان را در یکی از خیابانهای مشهد صحیح و سالم دیدم،
من اول او را نشناختم!
او جلو آمد و سلام کرد و می خواست دست و پای مرا ببوسد
و با حال گریه می گفت: آقا شما وسیله شدید که مرا شفا دادند.

من اجمالاً متوجه شدم که آن جوان جزء کسانی است که در بیمارستان آن جزوات را خوانده و به وسیله آن شفا یافته است.

گفتم: برادر ممکن است بفرمائید که من شما را کجا دیده ام؟

گفت: در بیمارستان مسلولین آن روز که به من گفتید مأیوس نباش من برای تو «پیک امید» آورده ام ....
من فورا آن عیادت و آن منظره را به یاد آوردم،
زیرا این جوان بیمار به قدری آن روز حالش بد بود که من تا چند روز او را فراموش نمی کردم.

به هر حال گفتم: ممکن است جریان شفا یافتنت را برای من نقل کنی؟

گفت: اگر فراموش نکرده باشید
بعد از ظهر روز پنجشنبه ای بود که شما به بیمارستان به عیادت من آمدید
و آن جزوه ی «پیک امید» را به من دادید،
من همان لحظه آن را باز کردم و مقداری مطالعه نمودم،
دیدم حیف است که آن را حالا بخوانم چون رفت و آمد (عيادت كنندكان) است و نمی گذارند حالم دوام داشته باشد،
لذا در آخر شب آن را خواندم
و متوسل به حضرت بقیه الله ارواحنا فداه شدم
گفتم: آقا من با آن کسی که در این جزوه از او نامی برده شده و شفا یافته چه فرقی دارم،
و بالأخره آن قدر گریه کردم تا یا خوابم برد و یا بی حال افتاده بودم
و (در آن حال) خوابهائی هم می دیدم که فراموش کرده ام
ولی صبح با آن کسالت عجیبی که شما دیده بودید که من مبتلا بودم
متوجه شدم که ابدا ناراحتی ندارم و خوب شده ام،

دکتر بیمارستان
(كه برحسب فضاى رايج آن زمان عدم اعتقاد به خدا و توسلات؛ موارد قطعى غير عادى را سعى مي كردند به خود شخص نسبت بدهند) به من گفت:
روح تو با نیروی ایمانی که در اثر خواندن آن کتاب به دست آورده ای؛ تو را معالجه کرده است!!!.

ولی من خودم معتقدم که نیروی دیگری که طبعا مربوط به خاندان عصمت و امام زمان (علیهم السلام) است مرا معالجه کرده است.

تصويرساختمان مسلولين كه بازسازى شده است
Image

======================
واقعه اغاثه و امداد مهدوى و تشرف حاصله و معرفي مشهد اثر مهدوى و مسير منور مهدوي عليه السلام
= مشهد آثار مهدوى عليه السلام در حومه مشهد مقدس
بعد از روستاى حصار جاده بطرف مايون بالا
مسير متبرك از دو راهى (مايون بايين) جدا شده در فرعى بسمت مايون بالا
اما نه روي جاده هاى اسفالت
بلكه كنار رودخانه بسمت مايون بالا نه روي جاده جديد بوده است
Image


======================
تشرف راننده در استان خراسان رضوی (در راه مشهد به یکی از شهرستانها) خدمت حضرت مولا صاحب الامر منه السلام
حاج شيخ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی نقل كرده است: یکی از دلباختگان مکتب ولایت و ساحت قدس حضرت ولیّ عصر - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و از سلاله حضرت سلمان فارسی، جناب آقای حاج ابوالحسن شریفی که بیش از سی سال است از شهرهای مختلف با پیمودن فرسنگها راه، در مسجد مقدّس جمکران سرزمین فرود فرشتگان و تجلّی نور ولایت، حضور می یابند شاید که روزی به دیدار کعبه موعود و قبله مقصود مفتخر گردند.
سالها قبل قضایای جالب و دلنشینی پیرامون دلباختگان قلب عالم امکان، یوسف زهرا - سلام اللَّه علیهما - از او شنیده بودم.
در روز خجسته میلاد ولایت، عید غدیر سال هزار و چهارده ه .ق در منزل برادر ارجمند جناب آقای حاذق فر، مسئول انتشارات حاذق که خود از دلدادگان مکتب امامت و شیفتگان خورشید فروزان ولایت، حضرت بقیّة اللَّه الاعظم (جعلنا اللَّه من کلّ مکروه فداه) می باشند دیدار او نصیب ما گردید و بصورت مفصّل آن قضایا را بیان نمودند که اینک برای خوانندگان گرامی و پویندگان راه حق و حقیقت نقل می کنیم.

حدود سی سال قبل، سرمای سختی در مشهد شد که تا آن زمان، سابقه نداشت و ندارد، چون در یک شب، چهارصد کنتور آب در اثر شدّت سرما منفجر شد و عبور و مرور ماشینها قطع و چند نفر در آن سال تلف شدند و ... .
به هر حال در همان سال سرما، من موفّق به زیارت قبر امام هشتم - علیه السّلام - شدم و در موقع رفتن هم رفقای کوپه قطارمان با ما هماهنگ نبودند و از جمله زن بی حجابی بود که خیلی باعث ناراحتی من و همراهان بود و بحمدللَّه ارشاد شد و به برکت امام رضا - علیه السّلام - توسّط من قانع شد و بعد هم از من تشکّر کرد.
دو روز قبل از بازگشتم از مشهد، شبی در «مسجد گوهرشاد» می رفتم، دیدم جمعیّت کثیری در آن سرما، داخل صحن و مسجد جمع شده و بلندگو مطلبی را پخش می کند. یکی از رفقای من به نام «حاج عبّاس آقا» که الآن هم در کرج ساکنند، از بین جمعیّت مرا صدا زد و گفت: «توجّه به بلندگو داشته باش.»
من متوجّه شدم که شخصی از آقایان (وعاظ مشهد) منبر رفته و در ارتباط با آقا امام زمان - علیه السّلام - صحبت می کند و معجزه ای را در رابطه با راننده ای که مشمول عنایت حضرت ولیّ عصر - علیه السّلام - قرار گرفته است شرح می دهد و آن مطلب بسیار جالبی بود که به ذهن سپرده و الآن عین داستان را که راننده در اختیار آن واعظ قرار داده بود، می گویم.

نقل از راننده ای که در استان خراسان رضوي (در راه مشهد به يكي از شهرستانها) خدمت امام زمان (علیه السّلام) مشرّف شد
راننده اظهار داشته بود: موقعی که من بار زده و از مشهد به قصد یکی از شهرها خارج شدم، در بین راه، هوا طوفانی شد و برف زیادی آمد که راه بسته شد و من در برف ماندم. موتور ماشین هم خاموش و از کار افتاد، هر چه کوشش کردم، نتوانستم ماشین را روشن کنم، در اثر شدّت سرما، مرگ خود را مجسّم دیدم، به فکر فرو رفتم که: «خدایا ! راه چاره چیست؟»
یادم آمد سالهای قبل، واعظی که در منزل ما منبر می رفت، بالای منبر گفت: «مردم هر وقت در تنگنا قرار گرفتید و از همه جا مأیوس شدید، متوسّل به آقا امام زمان - علیه السّلام - شوید که ان شاءاللَّه حضرت کمک می کند.»
بی اختیار متوسّل به آقا امام زمان - علیه السّلام - شدم و از ماشین پایین آمدم و باز هم موتور را بررسی کردم، شاید روشن شود، لکن موفّق نشدم و دو مرتبه به ماشین برگشته و پشت فرمان نشستم در حالی که غم و غصّه تمام وجودم را فرا گرفته بود.
ناگاه شیطان مرا فریب داده و به گوشم گفت: «متوسّل به کسی شدی که وجود خارجی ندارد.» فهمیدم وسوسه شیطان است که لحظات آخر عمر برای فریب من آمده، ناراحتیم زیادتر شد و باز هم از ماشین پیاده شدم و از خداوند مرگ یا نجات را طلب کردم و با خداوند تعهّد کردم که: «اگر من از این مهلکه نجات پیدا کنم و دوباره زن و فرزندم را ببینم، از گناهانی که تا آن روز آلوده به آن بودم، فاصله بگیرم و نمازهایم را هم اوّل وقت بخوانم.» چون تا آن زمان من به نماز اهمیّتی نمی دادم چون گاهی می خواندم و گاه قضا می شد و گاه آخر وقت می خواندم و مرتّب نبود. این دو عهد را با خدا بستم که در صورت نجات از این مهلکه، این دو برنامه را انجام دهم.
یک وقت متوجّه شدم، دیدم یک نفر داخل برفها دارد به طرف من می آید، حسّ کردم کمک راننده ای است، چون مقداری آچار به دست داشت، به من سلام کرد و فرمود: «چرا سرگردانی؟» من شروع کردم ماجرای طوفان و برف و خاموشی ماشین را به طور مفصّل برای او نقل کردم و گفتم: «حدود سه، چهار ساعت است که من طفره زده ام و ماشین روشن نمی شود.» آن شخص فرمود: «من ماشین را راه می اندازم.» و به من فرمود: «برو، پشت فرمان بنشین و استارت بزن.» کاپوت ماشین را بالا زدند و ندیدم دست ایشان به موتور خورد یا نه، سوئیچ ماشین را زدم، موتور روشن شد و فرمودند: «حرکت کن، برو!» گفتم: «الآن می روم جلوتر می مانم، راه بسته است.» فرمود: «ماشین شما در راه نمی ماند، حرکت کن!» گفتم: «ماشین شما کجاست، می خواهید من به شما کمکی بدهم؟» فرمودند: «من به کمک شما احتیاج ندارم.» تصمیم گرفتم مقدار پولی که داشتم به ایشان بدهم، شیشه پائین بود و من هم پشت فرمان و آقا هم پایین، گفتم: «اجازه بده مقداری پول به شما بدهم.» فرمود: «من به پول شما احتیاج ندارم.» پرسیدم: «عیب ماشین من چه بود؟» فرمود: «هر چه بود، رفع شد.» گفتم: «ممکن است دوباره دچار نقص شود.» فرمود: «نه! این ماشین شما دیگر در راه نمی ماند.» گفتم: «آخر این که نشد، شما به پول و کمک من احتیاج ندارید و از نظر استادی هم که مهارت فوق العادّه ای نشان دادید، من از اینجا حرکت نمی کنم تا خدمتی به شما بنمایم، چون من راننده جوانمردم که باید زحمت شما را از راهی جبران کنم.» تبسّمی فرمود و گفتند: «تفاوت راننده جوانمرد و ناجوانمرد چیست؟» گفتم: «شما خودت کمک راننده ای، می دانی، شوفر ناجوانمرد اگر از کسی خدمتی و نیکی ببیند نادیده می گیرد و می گوید وظیفه اش را انجام داده، ولی شوفر جوانمرد از کسی که نیکی و خدمتی ببیند تا پاسخگوی نیکویی او نباشد، وجدانش راحت نمی شود، و من نمی گویم جوانمردم ولی ناجوانمرد هم نیستم تا به شما خدمتی نکنم، وجدانم ناراحت است و نمی توانم حرکت کنم.» ایشان فرمودند: «خیلی خوب! حالا اگر می خواهی به ما خدمت کنی، تعهّدی را که با خدا بستی، عمل کن، که این خدمت به ما است.» گفتم: «من چه تعهّدی بستم؟»
فرمود: «یکی اینکه از گناه فاصله بگیری و دوّم اینکه نمازهایت را در اوّل وقت بخوانی.» وقتی این مطلب را شنیدم، تعجّب کردم که این مطلبی است که من وقتی دست از جان شستم با خدا در دل بیان کردم و این از کجا فهمیده و به ضمیر من آگاه شده، درب ماشین را باز کردم و آمدم پایین که این شخص را از نزدیک ببینم، وقتی خواستم آقا را بغل کنم، دیدم کسی نیست، فهمیدم همان توسّلی که به آقا و مولایم صاحب الزّمان - علیه السّلام - پیدا کردم اثر گذاشت و این وجود مبارک آقا بود که نجاتم داد.
جای پای آقا را هم در جادّه ندیدم و چون با یاد امام زمان - علیه السّلام - سوار شدم دیدم کامیون من بدون هیچ توقّفی روی برفها می رود و جایی نماند. چون به مقصد رسیدم، زن و فرزندان را دور خود جمع نموده، موضوع مسافرت را با آنها در میان گذاشتم و گفتم: «از این به بعد، وضع زندگی ما کاملاً مذهبی است و در اوّل وقت همگی باید نماز بخوانیم.» حتّی به همسرم گفتم: «اگر نمی توانی اینگونه که گفتم رفتار کنی و با خویشانی که بی بند و بارند و نماز نمی خوانند یا حجاب ندارند قطع رابطه کنی، می توانی طلاق بگیری.» ایشان گفت: «شما این چنین بودی که ما عادت کردیم، یعنی شما نماز نمی خواندی ما هم نمی خواندیم، شما این افراد ناجور را می پذیرفتی و ما تابع شما بودیم، از امروز ما مطیع شما هستیم.» یک آقای روحانی را به منزل دعوت کردم مرتّب بیاید و احکام اسلام را بگوید تا همه ما به وظایف آشنا باشیم و در مسافرتهایم هم اوّل وقت نماز می خواندم.
روزی در یکی از گاراژها، منتظر خالی کردن بار بودم که ظهر شد، راننده های دیگر گفتند: «برویم برای غذا و با هم باشیم.» گفتم: «اوّل نماز بخوانم بعد غذا.»
همگی به هم نگاه کردند و گفتند: «این دیوانه شده، می خواهد نماز بخواند.» و مرا شدیداً مورد تمسخر قرار دادند، من تا آن زمان مایل نبودم خاطرات سفر مشهد را بگویم، لکن چون اینها اینگونه به نماز توهین کرده و مسخره نمودند، مجبور شدم سرگذشتم را برای تمام آنها بگویم. چنان برای آنها اثر کرد که تماماً دست مرا بوسیدند و از من عذرخواهی کردند و حمّالها و راننده ها همه به نماز ایستادند و معلوم بود که تصمیم گرفتند از گناه فاصله بگیرند. از اموال بعضی در حین بار بردن، مالهایی را حیف و میل کرده بودم که به دستور آقای اهل علم می بایست رضایت صاحبان آنها را جلب کنم، با شرمندگی نزد اوّلی رفتم و گفتم خیلی خوشحال شد و مرا تشویق کرد که حالا که حقیقت را گفتی من بخشیدم و چیزی از من نگرفت. دوّمی و سوّمی نیز همین طور و فقط یک نفر از من طلبش را گرفت و بحمدللّه از این مظلمه نیز به برکت حضرت بقیةاللَّه - علیه السّلام - نجات پیدا کردم.
من (ابوالحسن شريفي) این داستان را که از آن عالم واعظ در مسجد گوهرشاد شنیدم، بهترین سوغاتی دانستم و برای رفقا تعریف می کردم، لکن مدّتها این داستان را تکرار کرده بودم.
شبی در عالم رؤیا دیدم، مرا به منزلی دعوت کردند، وارد شدم. پیرمردی در یک طرف کرسی و دو جوان در اطراف کرسی بودند، من هم طرفی نشستم. پیرمرد از من خواستند که: «خاطره مشهدت را برای من بگو!» گفتم: «کدام خاطره را و در کدام سفرهایم؟» فرمودند: «خاطره ای را که در سال سرمای مشهد در مسجد گوهرشاد شنیدی، داستان راننده کامیون که امام زمان - علیه السّلام - را دیده بود.» من خواستم فشرده، مطلب را تمام کنم، کوتاه، قصّه را بیان کردم، لکن پیرمرد خوش سیما بنده را مخاطب قرار داد و فرمود: «خاطره ای را که مربوط به امام زمان - علیه السّلام - است، چرا اینگونه بی توجّه و دست و پا شکسته، بیان می کنی؟!» و از بنده خواستند که بایستم و جلسه رسمی باشد و من اوّل تا آخر داستان را بگویم، گفتم: «من گوینده و مدّاح نیستم و بیان ندارم.» گفتند: «من می خواهم که این مطلب را رسمی بیان کنید.» قبول کردم، خطبه ای خواندم خیلی مفصّل و مهمّ (که در بیداری در هیچ کتابی ندیده و از هیچ واعظی نشنیده بودم و بعد از خواب هم فراموش کردم). شروع به گفتن خاطره کردم، مقداری که گفتم پیرمرد گفتند: «صبر کن!» ضبط صوت مخصوصی که در بیداری ندیده ام، آوردند و فرمودند: «از اوّل بیان کن که ضبط کنیم و برای دیگران بفرستیم.» دو مرتبه گفتم و ایشان تشکّر کردند. بعد از خاتمه داستان به من فرمود: «چرا این داستان را ترک کردی؟ مگر نمی دانی جاهایی که این مطلب را گفتی، افرادی که شنیده اند علاقمند شدند و از گناه فاصله گرفته، به نماز اهمیّت داده اند، چرا شما از نقل داستان کوتاهی می کنی؟» اینجانب وقتی از خواب بیدار شدم، تشویق شدم که قضایای مربوط به امام زمان - علیه السّلام - را به تناسب برای مردم بگویم، مخصوصاً این خاطره را.
خوب است مذاكره اين واقعه در راه مشهد و يا در مسجد گوهرشاد
و نكات مهم آن:
1- توسلات با اعتقاد قطعي به حضور و عنايت حضرتش علیه السلام به نتيجه مي رسد
2- توسلات با عزم تحول و ايجاد تغييرات و التزام به نتايج عاليه مي رسد
3- وقايع تشرفات و عنايات بايد مرتبا بازگو و نقل شود به مناسبتهاى خودش و اين خودش نوعي ياد حضرت علیه السلام و سبب عنايت حضرت علیه السلام است
4- نقل وقايع تشرفات و عنايات با كيفيت مناسب و بليغ و با توجه؛ شايسته است
5- ثبت و ضبط وقايع تشرفات بسيار بجا و ارزشمند است
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

علما و اولیای الهی مدفون در محدوده حرم رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 02, 2023 4:22 pm

معرفی یکی از زندان های هارون ومحل شهادت و مزار 60 تن از علویون و قدمگاه امام رضا علیه السلام (بقعه شيخ محمد مؤمن در خيابان آخوند خراساني)

شرح حدیث یکی از جنایات هارون لعین بدست حمید بن قحطبه در كتاب شريف عيون اخبار الرضا عليه السلام از عبيدالله بزاز نيشابورى
شيخ صدوق در كتاب شريف عيون اخبار الرضا عليه السلام از عبيدالله بزاز نيشابورى روايت كرده كه گفته است:
من با حميد بن قحطبه طوسى (يكى از حكمرانان هارون ) معامله داشتم . روزى براى ديدار او بار سفر بستم . وقتى به آنجا رسيدم ، از آمدن من باخبر شد! هنوز لباس سفر بر تن داشتم كه مرا احضار كرد. اين قضيه در ماه رمضان ، وقت نماز ظهر اتفاق افتاد.به نزد او رفتم وى را در اتاقى ديدم كه آب از وسط آن مى گذشت ! سلام كردم حميد تشت و آفتابه اى آورد و دست هايش را شست . مرا نيز توصيه به شستن دست ها نمود. سپس سفره غذا را پهن كردند.من فراموش كرده بودم كه اكنون ماه رمضان است و من روزه هستم ! اما در بين غذا خوردن يادم آمد و بلافاصله دست از غذا كشيدم . حميد از من پرسيد: چه شد؟ چرا غذا نمى خورى ؟ پاسخ دادم :ماه رمضان است ، من نه بيمارى و نه عذر ديگرى دارم تا روزه ام را افطار كنم ، اما شما چرا روزه نيستيد؟!من علت خاصى براى خوردن روزه ام ندارم و از سلامت نيز برخوردارم . سپس چشمانش پر از اشك شد و گريست ! پس از آنكه از خوردن فراغت يافت از او پرسيدم : علت گريستن شما چيست ؟ جواب داد:- هارون الرشيد هنگامى كه در طوس بود، در يكى از شب ها مرا خواست . چون به محضر او رفتم ، ديدم رو به روى وى شمعى در حال سوختن است و شمشيرى آخته نيز در جلو اوست و خدمتكار او هم ايستاده بود. هنگامى كه در برابر وى قرار گرفتم ، چشمش كه بر من افتاد گفت : – حميد! تا چه اندازه از اميرالمؤمنين (منظورش خودش بوده) اطاعت مى كنى ؟ گفتم : با مال و جانم !هارون سر بزير انداخت و دستور داد به خانه ام برگردم .از رسيدنم به منزل چندانى نگذشته بود كه ماءمور آمد و گفت :- خليفه با تو كار دارد. گفتم :انالله ! مى ترسم هارون قصد كشتن مرا داشته باشد. اما چون در برابر وى حاضر شدم ، از من پرسيد:- از اميرالمؤ منين چگونه اطاعت مى كنى ؟ گفتم :- با جان و مال و خانواده و فرزندم .هارون تبسمى كرد و دستور داد برگردم .چون به خانه ام رسيدم باز فرستاده هارون آمد و گفت :- امير با تو كار دارد.چون در پيش هارون حاضر شدم ديدم او در همان حالت گذشته اش ‍ نشسته است . از من پرسيد:- از اميرالمؤ منين چگونه اطاعت مى كنى ؟ گفتم :- با جان و مال و خانواده و فرزند و دينم .هارون خنديد و سپس به من گفت :- اين شمشير را بردار و آنچه اين غلام به تو دستور مى دهد، به جاى آر!خادم شمشير را برداشت و به من داد و مرا به حياطى كه در آن قفل بود آورد. در را گشود، ناگهان ! در وسط حياط با چاهى رو به رو شديم و سه اتاق نيز ديديم كه در همه آنها قفل بود. خادم در يكى از اتاق ها را باز كرد. در آن اتاق بيست تن پير و جوان را كه همگى به زنجير بسته شده و موها پريشان و گيسوانشان ريخته بود، ديدم . به من گفت :- اميرالمؤ منين تو را به كشتن همه اينها فرمان داده است .آنان همه علوى و از نسل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بودند. خادم يكى يكى آنان را مى آورد و من هم گردن ايشان را با شمشير مى زدم ، تا آنكه آخرينشان را نيز گردن زدم ! سپس خادم جنازه ها و سرهاى كشتگان را در آن چاه انداخت .آن گاه ، خادم در اتاق ديگرى را گشود. در آن اتاق هم بيست نفر علوى از نسل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام به زنجير بسته شده بودند. خادم گفت :- اميرالمؤمنين (هارون) فرموده است كه اينان را بكشى ! بعد يكى يكى آنان را پيش من مى آورد و من گردن مى زدم و او هم سرها و جنازه هاى آنان را به چاه مى ريخت تا آنكه همه را كشتم . سپس در اتاق سوم را گشود و در آن هم بيست تن از فرزندان على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام با گيسوان و موهاى فرو ريخته به زنجير كشيده شده بودند.خادم گفت :- اميرالمؤ منين فرموده است كه اينان را نيز بكشى .باز به شيوه قبل همه را كشتيم تا اين كه از آنان تنها پيرمردى باقى مانده بود. آن پير به من گفت :- نفرين بر تو اى بدبخت ! روز قيامت هنگامى كه تو را نزد جد ما رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم بياورند تو چه عذرى خواهى داشت كه شصت تن از فرزندان آن حضرت را كه زاده على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بودند، به قتل رساندى ؟در اين هنگام دست ها و شانه هايم به لرزه افتاد. خادم نگاهى غضبناك به من كرد و مرا اجازه ترك وظيفه نداد! لذا آن پير را نيز كشتم و خادم جسد او را به چاه افكند! اكنون با اين وصف ، روزه و نماز من چه سودى برايم خواهد داشت ، حال آنكه در آتش ، جاودان خواهم ماند!
= ذكر اين حديث اگرچه براى شناختن اضداد و دشمنان حق و هارون لعين؛ و نيز مصائب آل محمد علیهم السلام و شناخت موقعيت و شخصيت و عملكرد حميد بن قحطبه مفيد است، و در بيان مثالي براى زندانهاى هارون در ناحيه طوس هم شاهد قوي و معتبري است و مي تواند منشا تسميه ساختمان هارونيه طوس در السنه عامه مردم شده باشد، اما مثل اين واقعه مكررا در دوره هارون اتفق افتاده است، و محدود به واقعه فوق (شصت شهيد ذريه آل محمد علیهم السلام) نبوده، و مي تواند واقعه فوق ماجراي ديگري جز وقايع مربوط زندان هارون بودن هارونيه طوس باشد، و وقايع و فجايع هارونيه طوس عليحده بوده باشد. همچنانكه محتمل است واقعه مذكور در حديث فوق (شصت شهيد) مربوط به امامزادگان مدفون در قبرستان ميرحوا و مدفن شیخ مومن مشهدی باشد (خصوصا كه نزديك محل اقامت حميد بن قحطبه بوده است) اگر اين امامزادگان شهيد همانهايي باشند كه در محل مدفن شیخ مومن مشهدی مدفونند، بنابراين تعدادشان 60 نفر بوده و محل دفنشان هم يك چاه بوده است ولازم نيست مساحت بزرگي براي دفنشان اختصاص داده شده باشد و بودن مزارشان در محل مدفن شیخ مومن مشهدی ممكن است.
مطالعه با تامل احاديث شريفه و وقايع تاريخي و تحقيق و تطبيق جغرافيايي آنها
براى اهل معرفت بسيار ارزشمند بوده و به آنها نشانه ها (و معالم) ولايت و برائت را مي نماياند
تحقيق و حفظ و ترويج اين نشانه ها از وظايف معرفتي همه پيروان مسير حق مي باشد
وفقنا الله تعالى لإكمال تحقيق المعالم و نشره و اقامة المعارف و تعليمه.

معرفی شخصیت معرفتی و علمی ووو شیخ محمد مومن (حکیم مومن) مشهدی و کراماتش

3- بقعه شيخ محمد مؤمن در خيابان آخوند خراساني:
مقبره شیخ محمد مؤمن، معروف به گنبد سبز است.
بنایی که به صورت میدانی در خیابان آخوند خراسانی (خاکی) درآمده شیخ مومن از علمای بزرگ شیعه و هم عصر عالم جلیل القدر شیخ حر عاملی، صاحب کتاب وسائل الشیعه بوده است.
ایشان از علمایی است که بیشتر عمر خود را به تعلیم و تعلم روایات و سخنان معصومین (علیهم السلام) و عبادت و خدمت به مردم گذرانید.
صرف 36 سال از عمر این عالم بزرگ در تطبیق و بررسی روایات کتب اربعه شیعه، ارادت و تقید ایشان را به تبعیت از معصومین (علیهم السلام) به اثبات می رساند.
شیخ مومن از علمایی بود که سخت معتقد به تبعیت کامل از معصومین (علیهم السلام) و رعایت دستورات شرع مقدس اسلام و تشیع بود تا جایی که تفسیر قرآن خود را نیز « مقتبس الانوار من الائمه (علیهم السلام)» نام گذاری کردو در روش خود برای تفسیر قرآن تاکید فراوان به لزوم تفسیر کردن قرآن تنها با استفاده از سخن معصومین (علیهم السلام) و تبعیت خود از این دستور نموده است.
حتی شیخ بر بسیاری از مفسران شیعه خرده گرفته که چرا با وجود ذخائر غنی احادیث شیعه فقط به مآخذ و منابع اهل سنت استناد می نمایند . شیخ مؤمن در مقدمه تفسیر خود که به صورت کتابی مستقل ترجمه و چاپ شده است به مباحث گوناگون قرآنی پرداخته و تنها راه نجات را تمسک به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) دانسته است.
مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی عصر هر پنجشنبه زیارت گنبد سبز را ترک نمی کرد و می فرمود: در کتابی خطی که مولف آن سید بزرگواری از اهل قزوین و نواده دختری مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی رحمه الله علیه بوده و در شرح حال جد خود نگاشته است خواندم که:
چون جدم شیخ بهایی به مشهد مشرف می شود پس از سه شب پیامبر اکرم صل الله علیه و اله را در عالم رویا زیارت می کنند که با عتاب به وی می فرمایند: چرا تاکنون به دیدار گل ما شیخ مؤمن نرفته ای؟
بامداد همان شب شیخ بهایی برای زیارت شیخ مؤمن از خانه بیرون می رود و در راه دو تن از اهل علم را می بیند و خواب خود را برای ایشان نقل می کند آن دو نفر نیز به عزم زیارت شیخ مؤمن همراه می گردند و برای آزمایش عظمت شیخ هر یک نیتی می کنند یکی از آنان عمامه و دیگری انار و سومی شیر برنج را در خاطر می گذراند.
چون به خدمت شیخ تشرف حال می کنند شیخ اظهار می دارد: تا پیامبر دستور نفرمود به دیدار من نیامدی؟ میخواهی بگویم که در رویا به تو چه فرموده اند؟ حال خود بگو
شیخ بهایی رویای خود را نقل می کند و شیخ مؤمن هم می گوید: معلوم می شود ما هنوز ثمره نشده ایم که پیامبر ما را گل تعبیر کرده است پس از آن ، شیخ مؤمن برخاسته و از گنجه خود عمامه و بشقابی انار و ظرفی شیربرنج به ترتیب پیش روی صاحبان نیت قرار می دهد
و نیز از همان کتاب روایت کردند که:
وقتی حاکمی از اصفهان همراه سه تن از کارمندان خود مأمور شهر بلخ یا مرو می شود در نیشابور حاکم را حالت جذبه عارض می شود و سر به بیابان می گذارد و آن سه تن به جانب حوزه مأموریت خود روانه می شوند و ماجرا را به دربار اصفهان گزارش می دهند.
باری حاکم مدت یکماه در کوههای اطراف نیشابور سر گردان میماند: تا آنکه شبی که صبح فردای آن به مشهد وارد می شود، در خواب می بیند فیلی قصد هلاک کردن او را دارد.
در این هنگامه پیری فرا رسیده سیلی سختی بصورت پیل می نوازد. حیوان در اثر آن لطمه می افتد و هلاک می شود.
بامداد همان شب حاکم مزبور وارد مشهد می شود و معبّری جستجو میکند.
شیخ مؤمن را به وی معرفی میکنند، چون بصورت شیخ می نگرد در میابد که وی همان پیری است که دوش در رویا آفت پیل را از او دفع کرده است، آنگاه شیخ پیش از آنکه حاکم خواب خود را بیان کند این رباعی را می خواند:
آنیم که پیل برنتابد لت ما / بر عرش برین زنند هر شب کت ما
گر مورچه ای درآید اندر صف ما / آن مورچه شیر گردد از همت ما
پس از آن شیخ رحمة الله حاکم را از آن حال خارج و با دستوری او را به سوی مأموریت خود روانه می فرماید
کرامات دیگری از شیخ
پاکروان استاندارخراسان بوده و نایب التولیه استان قدس بوده در سال 1314 تا 1320 در همان زمان شیخ حسنعلی نخودکی
دچار یک بی خوابی می شود و عاجز می شوند دوستانش و می گویند خوبست به خدمت شیخ حسنعلی بروی و از نزدیکان یک چیزی بخواهی شیخ حسنعلی هم یک کاسه چینی و دعا می نویسد و به او دستور می دهد که این کاسه چینی را طبق این دستور که نوشته بشورد و بخورد
می خورد و خوب می شود.
یکبار دیگر دچار یک مریضی می شود این مریضی اش خیلی سخت بوده و خیلی بد که نمی توانسته دستشویی برود
گفتند خوبست دوباره برویم نزد شیخ و یک دستوری بگیریم شیخ هم یک دستور می دهد و می گوید دستت را بگذار روی شکمت و بگو برگرد
تا اینکار را می کند خوب می شود
خلاصه این پاکروان ارادت پیدا می کند به شیخ حسنعلی
به شیخ پیغام می دهد بیا به دیدن ما
شیخ حسنعلی می گوید این شیخ مومن این را مریض کرد چرا؟ چون استاندار قصد خراب کردن اینجا را داشت
بدین جهت خراب نکنید بلکه تعمیر نمایید
برای این اینها به من مراجعه می کردند تا به ایشان بگویم قبر شیخ را خراب نکنید
بعد از گذشت چندماه بعدش نامه ای از وزارت کشور آمد خطاب به همین پاکروان
با لاک و مهر که رضاشاه در وزارت کشور دستور داده اینجا را خراب کنید
او هم نامه را می دهد و می گوید ببرید به شیخ حسنعلی این نامه را نشان دهید
می گوید تا نامه را می اورند به شیخ حسنعلی نشان می دهند شیخ حسنعلی می گوید این نامه را دست نگذار تا چند وقت دیگر نه رضا شاه هست و نه تو!
گذشت و شهریور 1320 شد و رضا شاه را تبعید کردند و استاندار هم مرد و قبر شیخ مومن ماند

زیارت امامزاده سید محمد از نوادگان حضرت موسی بن جعفر علیهمالسلام
امامزاده سید محمد واقع در خيابان طبرسي داخل كوچه قبل فلكه طبرسي = پياده مي شود رفت :
«سلطان غیاث‌الدین محمد» از سادات مشهور موسوی شهر مشهد است که نسب شریفش با هفده واسطه به امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می‌رسد. .
جایگاه اجداد وی بسیار متعالی و اشخاص ذی نفوذی بوده‌اند به نحوی که در سده پنجم تا نهم هجری اداره اصلی حرم حضرت رضا(علیه السلام) را به عهده داشتند به همین علت نام آن‌ها بر روی اغلب اشیای تاریخی آستان قدس رضوی علیه السلام مانند کاشی‌های سنجری، سنگاب خوارزمشاهی و در مسجد بالا سر کتیبه شده است. ایشان در قرون هفتم تا نهم هجری نقیب سادات شهر مشهد و در سده نهم تا یازدهم هجری از جمله بزرگان این شهر بوده اند. . قدیمی‌ترین بنای مشهد پس از حرم مطهر بر جای مانده از سادات موسوی است.

ابو نصر، عبدالله بن علی سراج طوسی، ملقب به طاووس الفقراء،
از فقهای عارف در چهارم هجری است. هرچند کتاب «اللمع» او بسیار پرآوازه است، ولی در باره چگونگی و چند و چون حوادث زندگی نویسنده اش اطلاعات چندانی در دست نیست. او از عالمان فقه و اصول بود و خاندانش به زهد و پارسایی شناخته می‌شد. به علت اشتغال به شغل زین دوزی معروف به سراج شده. سراج طوسى، در ماه رجب سال 378ق، در طوس از دنيا رفت و در حال نماز وفات كرد. مدفن ایشان در بقعه پیر پالان دوز می باشد اما صورت قبر معلوم نیست.

معرفی شخصیت معرفتی محمد عارف عباسی معروف به پیر پالان دوز

- بقعه شيخ محمد عارف معروف به پيرپالاندوز در اول خيابان پايين پاي مبارك
شیخ محمد عباسی از عارفان صاحب کرامت و هم‌دوره شیخ بهایی در قرن دهم هجری بود که در روستای کارنده، یکی از روستاهای اطراف شهر مشهد متولد شده بود. شیخ محمد عارف گرچه شخصیت معنوی و علمی بزرگی بوده است، اما همانند مردمان عادی برای گذران زندگی به شغل پالان دوزی (پاره دوزی) مشغول بود
امرار معاش با کفش دوزی که آنزمان پاره دوزی هم می گفتند داشته به مرور به پالان دوز تغییر نام یافته و این گونه بود که به پیر پالان دوز شهرت یافت. پیر پالان دوز علاوه بر آن که عارفی والا مقام بود، در خطاطی و کیمیاگری تبحر داشت. شیخ محمد در خط ثلث استاد بوده و هفت سوره از قرآن نگاشته شده به خط خوش ایشان موجود است
با اینکه دارای موقعیت خیلی عالی و دارای مکنت و مال بوده اما همه را رها کرد و پشت به تعلقات دنیوی با زهد و تقوا و از راه کفش دوزی زندگی اش را می گذرانده

تصحيح يك تعبير و برداشت[b]
در احوالات پیرپالاندوز تقرير نوشته شده:
ایشان با اینکه صاحب موقعیت بودند بدون کوشش می توانست زندگی خود را
داشته باشد ولی از راه کفش دوزی زندگی خود را طی می کرد .
[b]تصحيح و توضيح

1- ايشان موقعيتشان هم مثل شغلشان پالاندوزي بوده
منصب تدريس واشتغالات علمي كه اوقاتشان را تمام وقت مصروف كند يا محل مراجعه باشند نداشته اند
2- شغلشان پالاندوزي بوده اما از نظر احوال شخصي صاحب معرفت بوده وخواص فقط ايشان را شناخته اند
3- اما انكه مي تونسته اند بدون شغل پالاندوزي معيشتشان اداره شود نه بلحاظ موقعيت اجتماعي بوده
بلكه بخاطر داشتن علم كيميا و طلا كردن آني فلزات و غيرفلزات بوده
كه نه فقط بى زحمت اعاشه كرده
بلكه ثروتمند با مكنت باشند
اما از كيميايشان ارتزاق نمي كردند

4- واين عدم بكار بردن امكانات فراعادي در امور زندگي
نه بخاطر زرنگ نبودن بوده است

5- بلكه اين توانائيها يك مشكله اى دارد براى صاحب قدرت الهي
كه اگر بطورشخصي يا سليقه اى (بدون دستور الهى بكاربرده شود)
يا موجب نقصان حظ اخروي است
يا موجب ابتلاءات مضاعف در زندگي براى عامل ان مى گردد
فلذا مي بينيم
حضرات معصومين علیهم السلام و حجج الهي عليهم السلام
چه برسد به اولياى صغار
تا برسد به مؤمنان با كرامت
عليرغم بهره مندي از مراتب تصرفات تكويني
و وجود مضطران ومبتلايان
اما غالبا بكار نمي بردند
حتى در حد دعاى مستجاب
مگر در موارد خاصي كه دستوري برسد
وآن كسانى كه به غير اين روش عمل كرده اند
يا مبتلا به گرفتاريهاى سخت شده اند
يا اخر كار پشیمان گرديده اند

6- حالا كسي نگويد چرا؟
تقديرو تدبيرالهى "چرا" ندارد
خداوند قادر قدير متعال؛ سناريو و تقديرى نوشته براى اين عالم و عالميان
كه مايل نيست فيلمنامه اش را زياد تغيير بدهد
مگر استثناء و به مصلحتى يا رحمتى برا ثر تضرعى و توسلى يا....
واهل عبوديت هم به اين قانون بايد ملتزم باشند
و الا گرفتار مي شوند بلكه گرفتارتر از ابتلاءات مقدرشان

7- وهمه اينها بخاطر اين است كه:
اين عالم دنيا (كه گذرگاه آخرت است) محكوم به ابتلاءات است
چون بندگان حق؛ امكانات آن عالم آخرت را فقط از طريق ابتلاءات به سهولت بدست مى آورند
و الا اگر به غير اين باشد؛ هزاران سال عبادت وتلاش لازم دارد؛
تا آن امكانات بيحد و حصر آخرت را بدست آورد
فلذا اين چند روزه دنيا را منتظر راحتى و آب خنك از گلو پايين رفتن نبايد بود
ورود به آخرت سريع از اين تنگه دويد و عبور كرد و مشغول مناظر مسير نشد
ذلك تقدير العزيز العليم
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

علما و اولیای الهی مدفون در حومه مشهد رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 02, 2023 4:27 pm

زیارت علما و اولیای مدفون در حومه مشهد رضوی علیه السلام
*شرح مطالب مربوط به شناخت شخصیت معرفتی و علمی خواجه ربیع و معرفی قدمگاه حضرت امام رضا علیه السلام

بقعه خواجه ربيع در انتهاى خياباني به همين نام = اتوبوس آن قبلا چهار راه شهدا اکنون میدان شهدا می باشد:
ربیع بن خثیم اسدی ثوری تمیمی کوفی مکنی به ابو زید که ادیب بوده خطیب بوده مفسر بوده متعبد بوده متنسک بوده و از 8 نفری است که در صدر اسلام به تقوا و زهد معروف بوده نظرات او را در تفسیر و اقوال علما بیان کردند همچون در مجمع البیان نقل شده به عنوان امام متقدم و متبحر و شیخ متقدم تعبیر می نماید و نیز روایت کشی یکی از چهار تن اتقیا و ممدوحین زهاد ثمانیه می باشد.
شیخ بهایی در جواب سوال شاه عباس اول صفوی که اورا پرسید راجع به خواجه ربیع پاسخ داد از اصحاب بسیار مقرب امیرالمومنین علیه السلام بوده که به همراه لشکر اسلام به خراسان امد
همچنین خواجه ربیع در زمان حضرت علی علیه السلام در نواحی ری ریاست داشت
موقعی که حضرت علیه السلام می خواستند به جنگ صفین بروند ایشان را آخرین فرمانداری بود که به حضرت علیه السلام با چهار هزار نیرو ملحق شد
خواجه به حضرت علیه السلام گفت چون نگهداری مرزهای اسلام واجب است من حاضرم به جای جنگ با سپاهیان شام از مرزهای اسلامی حراست نمایم لذا حضرت علی علیه السلام او را به فرمانداری قزوین که در آن زمان مرز اسلام و زرتشتیان طبرستان بود فرستاد
مقام زهد علمی اش: در پارسایی شهرت داشته – بیشتر وقتها بواسطه همین عبادتش از مردم گرفته سجده های طولانی می رفت مثل جامه ای که بر زمین پهن بی حرکت که حتی پرندگان رویش می نشستند و با این حال همیشه سعی داشت عبادت خود را از مردم پنهان نگهدارد حتی موقعی که قران می خواند کسی رد می شد قران را می پوشاند که کسی متوجه نشود مبادا مبتلا به عجب و ریا شود
با اینکه سکته کرده بود و نیمه بدنش فلج بود اما همه کارهایش را خودش انجام می داد از قبیل هیزم اوردن ووو
از لحاظ علمی هم در تفسیر و حدیث و یک کتابی هست به نام مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام انجا مکرر به کلام خواجه ربیع استشهاد شده
در سفرش که امده اینجا اقامت پیدا کرده شیخ بهایی به شاه عباس می گوید وقتی لشکر اسلام به خراسان رسید همراه لشکر امد اینجا و اینجا فوت کرد
قاضی نور الله شوشتری در کتاب مجالس المومنین می فرماید که حضرت امام رضا علیه السلام در طوس که بود به زیارت خواجه می رفتند پس اینجا قدمگاه امام رضا علیه السلام است
امام رضا علیه السلام هنگامی سکونت در خراسان می فرمود از این مسافرت زیارت خواجه ربیع صحابی جدم امیرالمومنین علیه السلام نصیبم خواهد شد
بقعه ای که ساختند به دستور شاه عباس است و وقتی امد مشهد صحن عتیق را گسترش داد و دستور داد که ارامگاه خواجه ربیع هم یک بقعه ای بسازند
استماع واقعه تشرف علامه بحر العلوم بر سر مرقد مطهر مرحوم کافی


*از کتاب آخر روز جمعه ( از صفحات 120 تا 126)مطالب در مورد مرحوم شهید حاج شیخ احمد ضیافتی
کافی یزدی خراسانی خطیب شهیر ایران بیان می شود

*شرح مطالب راجع به هدایت پزشک جراح عبدالله (پرفسور بولون)

مرحوم مرجع آیت الله میلانی ( 1313-1395 ه-ق) همواره به طلاب می گفت :
روزگاری که فساد و بی دینی در همه جای عالم پا گرفته نباید طلاب ایام تعطیل را در حجره های مدارس سپری کنند
از این رو حتی برای تعطیلی آخر هفته ( رو ز پنجشنبه و جمعه ) حوزه ها نیز برنامه تبلیغ احکام اسلام را قرار داده بود بدین نحو که طلاب در این دو روز به شهر های نزدیک و روستاهای اطراف مشهد اعزام شده و به تبلیغ احکام ومعارف اسلامی می پرداختند
به طلاب توصیه می کرد : که حتما دعای کمیل را شب جمعه و دعای ندبه را در صبح آن بخوانید یعنی مجلس خواندن آن را برگزار کنید
(از کتاب آخر روز جمعه ص 119 )
مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند.
مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند، پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم، وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی، مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند قرار دارد. خاطره‌ای از حجت‌الاسلام جواد مروی

تصحیح چند گزارش مربوطه توسط مرکز آموزش:
يكي از زائران در تقرير هدايت بروفسور آلمانى از احوال مرحوم آيت الله ميلاني بعد جراحى و هنكام بهوش آمدن:
نوشته است:

به مترجم خود می گوید کلمات ایشان را برایم ترجمه کن. زیرا میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم
تصحيح:
او فقط سپرده كه ترجمه كن و بعد چون جملات را شنيده به اسلام هدايت شده است
نه اينكه از اول برنامه مسلمان شدن داشته و در وقت توصيه به ترجمه و قبل شنيدن جملات چنان تصميمي نداشته و اين فقره را آنوقت نگفته {زیرا میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم} اين فقره را وقتي گفته است كه از شنيدن ترجمه جملات ناخودآگاه هنگام بهوش آمدن شنيده است
لذا دقت شود و قاطي كردن اين زائر توجه شود تكرار نشود براى او و ديگران
با مخلوط كردن و بي دقتي بجز وهن مطالب و تحريف انها براى مستمع از شما معاني و مطالب تضعيف و سست مي گردد
=================================
درباره تعصب
زائري نوشته:
....تعصب هم روی آیین کفرش نداشته تا حق را دیده انکار هم نکرده و پذیرفته....
توضيح و تصحيح:
درباره كلمه تعصب كاربردهاى غير صحيح و بالتبع برداشتهاي غلطي وجود دارد:
تعصب يعني تمسك به عصبيت و حمايت التزام قبيله در منازعات و حمايت افراد قبيله از هم قبيله در هر شرايطي
و اين كلمه معمولا در حمايت بي ملاحظه و بدون چون و چرا از كسي يا جمعي يا عقيده اى بكار مي رود
بايد دقت شود كه اين كلمه دو بعد دارد يكي شدت التزام و حمايت و دفاع بي دريغ و در هر شرايط، يكي موضوع تعصب و حمايت
توجه شود كه نفس وجود چنين حالت و التزام و رويكردي عيب و نقص و منفي نيست بلكه ارزشمند است
ولذا جريانهاى تهاجم فرهنگي غربي و فاسد وقتي مي خواهند افراد و جوامع مؤمن را مورد هجوم و تسخير قرار دهند براى اينكه انها مقاومتي نكنند و تحت تاثيرقرار گيرند به وفور كليت تعصب را مورد هجوم قرار مي دهند و براى مؤمنان ملتزم به عنوان منفي بكار مي برند كه متعصبند و تعصب دارند و توصيه مي كنند نبايد تعصب داشت ووو اين كاربرد غلط و تحريفي است
فلذا اصل داشتن تعصب مثل غيرت و اراده مي ماند كه در موارد صحيح و لازم نه تنها عيب نيست بلكه علامت سلامت روان و عقل و اراده است و امتياز و درجه شرافت است
بله اگر در موارد باطل و عادات غلط و خرافات محلي و قومي باشد يا تعصب براى حمايت از خلاف حق و ظالم باشد باطل و مردود است، و اين منفي بودنش بخاطر موضوع آنست و كاربرد بيجاى آنست
بخاطر اين كاربرد بيجا در باطل؛ در هرموردي كه شخصي بافشاري بكند بدون درنگ و بي تامل هم كلمه تعصب را بكار مي برند
و مهاجمين فرهنگي به اسم اينكه آدم نبايد تعصب داشته باشد وووو سعي بر سست كردن او دارند
بايد مؤمنان بدانند كه تعصب بر حق و دين الهي و تعاليمش خوب و واجب است حتى اگر تفاصيلش را نشناخته باشد اما سربسته محكم از آن حمايت و دفاع كند
ولذا نهايتا طبق تعاليم الهي توصيه مي شود كه:
بر دين خداوند و آموخته ها و تعاليم ديني و التزام برآنها تعصب داشته باشيد
و از سرزنش شدن به اسم تعصب واهمه نداشته باشيد

* زندان هاورن – محل شهادت و مزار 60 تن از علویون – و محل قدمگاه امام رضا علیه السلام
شرح مکان طابران طوس و شرح بنای خانقاه هارونیه و رفع شبهات
در این قسمت ابتدا با استفاده از شماره 9 جوابیه موضع و مکان که در اصل چه بوده شرح داده می شود و سپس بندهای مربوط به ساختمان خانقاه هارونیه
این بار درباره ساختمان هارونية در شهر طوس سؤالاتي شده است كه آيا اين بقعه قديمي چه نسبتي به هارون عباسي دارد؟ و اينكه محليها مي گويند زندان هارون بوده است؛ راست است؟ ايا اينكه در مركز طوس قرار دارد و بقعه هارونية تعبير مي شود؛ با قبر هارون ملعون ارتباطي دارد؟

جواب:

9- اگرچه نسبت هاروني اين ساختمان (خانقاه) ربطي به هارون عباسي نداشته
اما آنچه ميان عوام و مردم بومى به عنوان "زندان هارون" معروف است
اگرچه به اين ساختمان فعلا گفته مي شود
اما اين دليل اين نيست كه اصل انتساب اين موضع به عنوان "زندان هارون" براى اين ساختمان باشد كه بر همگان واضح و معلوم است كه شكل ساختمان هيچ تناسبي با زندان ندارد و با توجه به اينكه دانسته هاى عامه مردم اموري است كه غالبا سينه به سينه از اجدادشان به انها رسيده است و انتساب اين مكان بلحاظ موضع ان به هارون عباسي ممكن است صحت داشته باشد نه بلحاظ ساختمان بلكه بلحاظ مكان آن در زمان هارون كه چه بسا زندان هم بوده است، و از آنجا زندان هارون زندانيانش غالبا علويان و امامزادگان اهل بيت بوده اند، فلذا با وقايعي كه در ماجراهاي قتل عام علويان اسير در برخي احاديث و روايات امده است موافقت دارد مثل واقعه كشتار شصت نفر از امامزادگان به فرمان هارون لعين و بدست حميد بن قحطبه كه شرحش ذيلا مي ايد.
بنابراين شهرت مردم بومي اين مكان كه در قرن ششم خانقاه ساخته شده قبلش زندان هارون براى علويان بوده و چه بسا در همانجا شهيد شده اند و بعدا نزد خواص محل زيارت بوده و در دوران شيخ هاروني براى تبرك و حفظ اثر خانقاهي در انجا ساخته و اين بنا تا به امروز مانده باشد.
بعدا مردم محلي به لحاظ گنبد خانقاه كه بر مرقد ان امامزادگان بوده كلمه گنبد را با كلمه هارون به لحاظ باني خانقاه و نيز نشان از زندان هارون تركيب كرده و بر اثر آن نام «گنبد هارون» هم بعدها به کار برده شد، و در دوره اى هم محل استقرار اردوگاه سلاطين بوده به لحاظ مهم ترين ساختمان ان ناحيه و چون اردوگاه سلاطين همراه با گروه نقاره زن بوده و بر بالاي ان ساختمان رفته و نقاره مي زدند، فلذا شهرت به نقاره خانه نيز داشته است.
10- از آنجا كه طابران طوس مركز و بر سر راه مرو بوده است بعيد نيست كه جزو مسير سفر حضرت رضا عليه السلام بوده باشد
و اگر اين موضع مدفن امامازادگان شهيد بوده باشد،
بسيار محتمل است كه حضرت رضا عليه السلام در عبورشان برمزارشان توقف نموده
و قبور آنها را زيارت فرموده و براى ارواح طيبه شان طلب رحمت نموده باشند
همانطور كه در عبورشان از نيشابور بر سر مرقد امامزاده محروق تشريف فرما شده اند
و اگر اين امر محقق شده باشد؛ اين مقام بجز مزار آن امازادگان شهيد؛ قدمگاه رضوي علیه السلام نيز محسوب مي گردد.
1- در جوابيه قبلي مربوط به طوس توضيحات كافي ارسال شد، كه در ذيل همين نامه هم امده است را مطالعه دقيق بنماييد.
2- ترديدي در موقعيت فعلي حرم و مرقد رضوي علیه السلام نبوده و از ابتدا موقعيتش معروف و مرتبا حفظ و زيارت مستمر و پيوسته تا به امروز شود در ضريح مطهر حرم رضوي علیه السلام مرقد شريف حضرت ثامن الحجج علي بن موسى الرضا علیهما السلام و آلهما قرار دارد و پشت سر حضرت علیه السلام و بيرون ضريح و سمت پايين پاى مبارك قبر هارون لعين است كه محاذي انتهاي ضريح در بيرون ضريح است و در قسمت بانوان حرم قرار دارد
اين موضع در قبه اسكندري در محدوده كاخ حميد قحطبه بين نوغان و سناباد طوس بوده است
اما ساختمان هارونية مورد سؤال در طابران طوس با فاصله چهار فرسخي حرم مطهر در مركز شهر طوس فعلي است
3- اگرچه شكل و طرح و نقشه اين ساختمان (در طوس) به هيج با ساختمان زندان تناسبي نداشته و به صورت بناهاي {خانقاه} كه شامل صحن و محراب و گنبد و رواق و ايوان و غرفه هاى طلاب و زائران ووو مي باشد
که امروزه مركز ساختمان شامل گنبد و زير قبه و ايوان باقي مانده و بقيه ساختمان از غرفه ها وو ازبين رفته است
https://static.panoramio.com.storage.go ... 503139.jpg

از آنجا که در قسمت شمالى بنا، یک ردیف اتاق دیده مى شود، این سؤال در بیننده ایجاد مى شود که این مکان باید محل تدریس و مکان علمى باشد، با این فرضیه مى توانیم ارتباط اثر را با امام محمد غزالى دریابیم چرا که امام محمد غزالى پس از آن که تدریس در نظامیه بغداد را نپذیرفت در طوس ماند و همان جا خانقاهى براى طلاب معرفت و مدرسه اى براى طلاب فقه دایر کرد و شبانه روز خویش را به عبادت خدا و خدمت به خلق مى گذراند. هنگامى که سرگرم این کار بود ناگهان اجلش فرا رسید و در طابران طوس که موطن وى بود بدرود زندگى گفت و در همان جا مدفون گشت. پس از اتمام مرمت ساختمان سازمان حفاظت آثار باستانى سنگ مقبره اى به عنوان یادبود امام محمد در جلو آن نصب کرده است
4- نام اصلي اين ساختمان "خانقاه هارونيه" بوده كه بخاطر نگرشهاى سطحي حكام محلي در دهه هاى اخير؛ و حذف و منع هرگونه نام و اثر و عنوان با گرايش و برخي عناوين اهل معرفت از جمله خانقاه؛ ديگر پيشوند نام كه معرف ماهيت ساختمان مي باشد ذكر نشده و بجايش "بقعه" بكار برده اند كه اصطلاح دقيقي نيست چون براى مرقد كسي ساخته نشده هرچند بعدا محل دفن و مرقد بزرگاني بوده است.
5- نسبت هاروني اين ساختمان (خانقاه) ربطي به هارون عباسي نداشته و ساختمان این خانقاه منسوب به پدر يكي از مشايخ عرفان (خواجه عثمان ابن هارون معروف به خواجه هاروني) بوده است كه وي شيخ و مربي شيخ معین الدین چشتى (از سلسله مشايخ طريقتي مرحوم نخودكي اصفهاني) مي باشد
كه او اين خانقاه را به نام پدرش (شيخ هارون) بنا كرده است و بعدها محل درس و بحث و طلب معرفت شخصيتهاى بسياري از جمله احمد و محمد غزالي بوده است
6- اين بنا را با توجه به شکل معمارى، از دوره ایلخانى (قرن هشتم هجرى) مى دانند که بخش هایى در دوره تیمورى به آن الحاق شده است. كه نشانه تجديد بنا و توسعه آن در اين دوره مي باشد از طرف دیگر به دلیل تشابه سبک معمارى بنا به معمارى رازى، بسیاری این بنا را مربوط به قرن ششم هجرى مى دانند. و با دوران صاحب و باني آن اين ساختمان خواجه ابن هارون استاد شيخ معین الدین چشتى سازگار است. البته موضع اين ساختمان در دوره هاى قبل از تاسيس خانقاه هارونيه نيز محل عبادت بوده است همچنانكه در حفاری هاى که به سال 1354 در این بنا صورت گرفت، ضمن پیدا شدن سفال هاى مربوط به دوران سلجوقى، تیمورى و صفوى، جرز بسیار قطورى از سنگ و ملات ساروج مشاهده شد و نتایج آثار بدست آمده حاکى است که پى این بنا سابقه اى خیلى پیش از قرن ششم هجري داشته است
7- بناى هارونیه کلا آجرى است و هیچ گونه تزئین کاشى در آن به کار نرفته است، این بنا به صورت چهار ضلعى است که ابعاد آن در اضلاع مختلف به علت وجود قناسى نابرابر است. ابعاد آن به ترتیب ضلع شمالى 5/19 متر، ضلع جنوبى 20 متر، ضلع شرقى 28 متر، ضلع غربى 29 متر است. ارتفاع گنبد از کف بنا 26 متر، ارتفاع ایوان 21 متر، ارتفاع گنبد کوچک قسمت شمالى 11 متر، طول و عرض گنبدخانه 12×12 متر و ارتفاع کمر پوش بنا از کف 9 متر است. داراى یک ورودى در سمت جنوب با سردر فوق العاده رفیع بدون تزئینات کاشى و تماماً آجر است و گنبدخانه اى که در سطح وسیعى پوشیده است. چهار پلکان مارپیچ در گوشه ها و سه اطاق فرعى در ضلع شمالى مى باشد. درون گنبد ساده است مقرنس کاریهایى مربوط به دوره تیمورى در رواق وسطى پشت ضلع شمالى گنبدخانه دیده مى شود.
8- بررسى وضع موجود: گرچه هارونیه پس از اقدامات مرمتى و حفاظتى که بر روى آن انجام شده بنایى نسبتا سالم و یکدست مى نماید و با مقایسه تصاویر آن در قبل و بعد از مرمت درمى یابیم که ساخت و ساز مجدد بخشهاى فروریخته و تخریب شده هارونیه موفقیت آمیز بوده است، اما با نگرشى فنى و علمى، مى توان اشکالاتى بر این مرمت گرفته اند
9- عدم تشخیص بخشهاى بازسازى شده و قدیمى بنا از یکدیگر، از معایب این مرمت به شمار مى رود. با توجه به مصالح بکار رفته در این بنا استفاده از آسفالت براى پوشش بام و جلوگیرى از نفوذ رطوبت ناهنجار به نظر مى آید. معماران مرمت کار مى بایستى از پوشش مناسب و متناسب با مصالح موجود (از جمله ساروج یا قیر چارو) استفاده مى نمودند
10- آبروهاى تعبیه شده در بامهاى آسفالت پوش و انتقال آب از بام بلندتر به بام کوتاهتر، موجب نفوذ رطوبت به دیواره هاى فوقانى بنا گردیده است به طورى که در بعضى نقاط پوششى از جلبک بر سطح دیواره ها به چشم مى خورد. -
11-شواهدى که در دست است حاکى از آن است که هارونیه داراى درب ورودى عظیمى بوده است. آنچه از این درب باقى مانده، پاشنه اى است که در محل یافت شده است. در حالى که بعد از مرمت و به جهت حفاظت داخل بنا درب چوبى ساده اى براى ورودى آن تعبیه شده، که فاقد هویت است و هیچ گونه سازگاریى با روح بنا ندارد. در تمامى دیواره ها از سطح زمین تا ارتفاع تقریبى 5/1 متر آثار نم مشاهده مى شود –
12طبعا این رطوبت در دراز مدت موجب سست شدن تدریجى دیواره ها و در نهایت تخریب مصالح آن مى گردد. از دیگر آثار تخریب در بنا ترکهاى متعددى است که در سطوح مختلف دیده مى گردد. بسیارى از این ترکها سطحى است، که در اثر رطوبت پشت بام و یا متفاوت بودن نوع مصالح است. تنها ترکى که جدى به نظر مى آید در دهلیز فوقانى و کنار درب ورودى است که به احتمال قوى در اثر رانش نیروها در گنبد ایجاد و باعث گسستگى یکى از طاقها شده است
-مقرنس ها و تزئینات داخلى بنا از بین رفته و آنچه که از مقرنس و گچبرى در داخل ساختمان وجود دارد همگى مرمت شده است. تنها نمونه مقرنسى که از اصل بنا بجاى مانده (و به گفته یکى از مرمت کاران بخشى از مقرنس هاى داخلى از روى آن بازسازى شده) مقرنس داخل محراب جبهه شمالى (خارج بنا) است که در مرمت قبلى پوششى شیشه اى براى محافظت آن در نظر گرفته شده که مفید واقع نشده. (در حال حاضر این پوشش وجود ندارد.
آثار رطوبتهاي ناشي از تعميرات غير صحيح با سيمان و ايزوگام و آسفالت وووو (از بالا ) و چمن كاري و اب دهي روزانه (از پائين) در سرتاسر ساختمان مشهود است
خداوند به متصديان عقل و دانش لازم را كرامت فرمايد

13- مطالعه با تامل احاديث شريفه و وقايع تاريخي و تحقيق و تطبيق جغرافيايي آنها
براى اهل معرفت بسيار ارزشمند بوده و به آنها نشانه ها (و معالم) ولايت و برائت را مي نماياند
14- تحقيق و حفظ و ترويج اين نشانه ها از وظايف معرفتي همه پيروان مسير حق مي باشد
وفقنا الله تعالى لإكمال تحقيق المعالم و نشره و اقامة المعارف و تعليمه.

* معرفی ابوحبیب هرثمه بن اعین مشهور به «خواجه مراد»
بقعه خواجه مراد در بيرون شهر نزديك به شهر = اتوبوس آن قبلا فلكه آب (بيت المقدس) بود.
بنای آرامگاه منسوب به ابوحبیب هرثمه بن اعین مشهور به «خواجه مراد» از اصحاب حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در 12 کیلومتری شرق مشهد از سمت راست جاده فریمان در دامنه کوه واقع گردیده است. با استناد به کتب معتبر شیعه نظیر معاجن الائمه (باب هشتم)، تحفه المجالس، تحفه الاحباب، سفینه البحار ، نور الابصار و... چنین استنباط می‌گردد، هرثمه بن اعین از محبت کامل و اخلاص شایسته‌ای نسبت به امام هشتم علیه السلام برخوردار بوده است، همچنین علامه مامقانی مولف تنقیح المقال فی علم الرجال می‌نویسد: به رغم این که وی راوی چگونگی شهادت حضرت رضا علیه السلام بود، در زمره شیعیان پاکباخته آن امام بزرگوار علیه السلام به شمار می‌آمد که با همین اعتقاد و تفکر شیعی جان خود را از دست داد و در سال 210 ه.ق به شهادت رسید. او پس از شهادت آن امام علیه السلام اقدام به افشاگری علیه مأمون نمود.

در اینجا مقتل امام علیه السلام از روایت و بیان هرثمة بن اعین خوانده می شود از کتاب شریف عیون الاخبار الرضا علیه السلام برای معاهدین بیان می گردد.

* معرفی خواجه اباصلت هروی
بقعه خواجه اباصلت در بيرون شهر نزديك و متصل به شهر = اتوبوس آن قبلا فلكه آب (بيت المقدس) بود:
به استناد بعضی از روایات و منابع معتبر تاریخ اسلام، عبدالسلام بن صالح بن سلیمان ایوب بن میسره مشهور به «خواجه اباصلت هروی» از دانشمندان، محدثین، متکلمین و راویان به نام عصر خود بوده که به نقل از مجالس‌المؤمنین ولادت وی حدود 160ه.ق یا نیمه دوم سده دوم هجری در مدینه روی داده و بدین سبب که اجدادش از هرات بوده‌اند به «اباصلت هروی» معروف گردیده است. وی پس از ورود امام رضا علیه السلام به خراسان به این ناحیه آمد و در سفر و حضر ملازم و همراه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و راوی صریح چگونگی شهادت آن حضرت علیه السلام به دست مأمون عباسی بود. وی با توجه به رخدادهای سیاسی دوران عباسیان تا هنگام وفاتش به دور از انظار زندگی می‌کرد. بنا به قول سمعانی اباصلت در سال 232ق و بنابر نقل «خطیب بغدادی» در تاریخ بغداد و «ابن تغری بردی» در آخر شوال 236ه.ق در زمان حکومت طاهر بن عبد الله بن طاهر در خراسان، دارفانی را وداع گفت.
هر مرتبه دو حدیث از کتاب مسند اباصلت نیز خوانده می شود

*معرفی اجمالی امامزادگان یاسر و ناصر علیهما السلام
امامزادگان یاسر و ناصر :
در 4 کیلومتری شهر طرقبه آستان متبرکه امام‌زادگان سید ناصر و سید یاسر (علیهما السلام) قرار دارند. این امام زادگان از نوادگان و منسوبین به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) می‌باشند. یادگارهایی از سلاله پاک رسول‌الله(صلی الله علیه و اله و سلّم) که پس از عزیمت آن امام همام علیه السلام به خراسان به همراه انصار و برادران خود به این سرزمین به ویژه توس هجرت نمودند.

*معرفی اجمالی مزار سادات رضویه؛ مقبره میرزا ابراهیم رضوی
مزار سادات رضویه؛ مقبره میرزا ابراهیم رضوی
ناحيه مقام رضوي محل تبرك كردن حضرت رضا عليه السلام كوه سنگي را كه از آن سفارش تراشيدن ديك سنگي بشود
(در مفاتيح اشاره شده) اولين قسمت سنگي پشت مقبره سادات رضوي است و اصلا سادات رضوي قرنهاى اخير به همين ملاحظه و نيز آباء خود از ذريه رضوي توصيه به دفن در اينجا نموده اند،
اینجا بقعه سادات رضوی هست و سادات رضوی به امام جواد علیه السلام به فرزندان امام جواد علیه السلام برمی گردد و امام جوادعلیه السلام دو پسر داشتند که یکی از اینها امام هادی علیه السلام هستند و فرزند بعدی امام جواد علیه السلام که در قم هست موسی مبرقع.. علیه السلام
موسی مُبَرْقَعْ (متوفای ۲۹۶ق) فرزند امام جواد(علیهما السلام) و برادر کوچک‌تر امام هادی(علیه السلام) است. وی اهل علم بوده و روایاتی را از امام جواد(علیه السلام) نقل کرده است. مدفن وی در قم می‌باشد. اول به قم می اید البته برخی از اهالی شهر به جهت عدم شناخت، او را اخراج کردند و او به کاشان رفت، و در آنجا مورد تکریم عبدالعزیز بن ابی دلف قرار گرفته و به وی خلعت و مَرکَب بخشید و حقوق سالیانه برای وی مشخص نمود بعد از مدتی مردم قم از این عمل خود پشیمان گشته و خواستار بازگشت موسی علیه السلام به قم شدند. وی در ۲۲ ربیع‌الثانی سال ۲۹۶ هجری در شهر قم رحلت کرد در محلی که هم اکنون در خیابان آذر محله چهل اختران معروف است به خاک سپرده شد.
موسی مبرقع علیه السلام، جد سادات رضوی است.
وی به صورتش روبنده (برقع) می‌انداخته برای همین لقب «مبرقع» (روبنده‌پوش) را به او داده‌اند.
برخی گفته‌اند رخساره‌اش بسیار زیبا بوده‌است و برای این‌که در کوچه به او ننگرند روبنده می‌انداخته‌اند. گروهی نیز گفته‌اند روی را می‌پوشانده تا در قم او را نشناسند،.
که فرزندان ایشان را رضوی می گویند که از کشورهای مختلف هستند در مصر عراق و شام هستند
میرزا ابراهیم که اینجا هست با 22 نسل می رسد به امام جواد علیه السلام و حدود500 سال تولیت حرم مطهر امام رضا علیه السلام را داشتند و آستان قدس کتاب (سادات رضوی در مشهد از آغاز تا پایان قاجار) را از ایشان منتشر کرده است. ایشان مهر داشتند و تولیت داشتند و عکس های سرکرده هایشان هم هست و اینها نقیب بودند در هر عصری هم شاخص بودند و خیلی خدمات کردند.
و هم اکنون این محل حالت اداری است و ساعات اداری کار می کنند و روزهای تعطیل هم بسته است و سیر شجره نامه ایشان نیز در محوطه بیرون روی تابلوی سبز رنگ نوشته اند که به امام جواد علیه السلام برمی گردد خدمات شایانی هم کردند و برخوردشان با مردم خیلی خوب بوده این خیلی نکته مهمی است ومردم هم با اینها بودند و با مردم تافته جدا بافته نبودند و دلیل پایداریشان هم همین بوده چون بین مردم بودند و به فکر مردم هم بودند و کمک مردم هم می کردند

*معرفی قبرستان تخریب شده گلشور
طبق نقشه قديمي مشهد قبل از صدسال؛ چند قبرستان داخل مشهد بوده است :
1- قبرستان پائين خيابان (شرق حرم) در شرق كوچه حاج ابراهيم كه هنوز هم اين كوچه هست
2- قبرستان قتلگاه (شمال حرم) بين صحن عتيق (سقاخانه) و نوغان
3- قبرستان حوض لقمان (غرب حرم) در بالاخيابان كه امروزه كوچه اى در همان نواحي هست
4- قبرستان سراب جنوب غربي حرم( بين شاهين فر تا خسروي)
5-قبرستان ميرحوا 48= امامزاده جنوب حرم) دو طرف بازار سرشور)
6- قبرستان عيدگاه جنوب شرق حرم(اطراف هتل اترك و فلكه آب)

حدود قبرستان گلشور
شرق: از اول مرز زمينهاي زراعي سمت راست و شرق مجموعه ورزشي پارك گلشور
شمال: خيابان شمالي و بالاي پارك بانوان
غرب: خيابان سمت چپ و غرب نهضت
جنوب: بلوار مفتح و جنوب آن از زمينهايي كه مسكوني قديمي نبوده و جديدا تغييرداده شده و مثل زمينهاى فوق تبديل به پاركها
و سوله ها و مجموعه هايي كه با زمين مفت توسط شهرداري احداث شده و اينها در اطراف مشخص است
شهر مشهد در گذشته دارای چند قبرستان بوده است که هر کدام از آن ها در نقطه ای خاص از شهر قرار داشته اند و به عنوان یکی از نشانه های آن منطقه در نزد مردم شناخته می شده اند.
این قبرستان ها که در آن زمان در محلات حاشیه ای شهر مکانیت می یافتند، پذیرای متوفیان گروه ها و اقشار گوناگون مردم بودند، به گونه ای که محلات بزرگ و اصلی خود دارای یک قبرستان مجزا بودند. اهالی محلات مختلف در نزدیکترین قبرستان به محله خویش متوفی خود را دفن می کردند. البته در کنار این قبرستان ها، یک قبرستان عمومی نیز وجود داشت که به نام قبرستان گلشور معروف بود. این قبرستان پیش از بهره برداری از آرامستان بهشت رضا (در سال ۱۳۵۵) قبرستان عمومی شهر مشهد بوده است.
قبرستان گلشور بین محله نوغان و خواجه ربیع در روستای حسین آباد در کوی طلاب قرار داشته که در آن زمان در محدوده خارج از شهر به حساب می آمده است. با گسترش شهر مشهد این آرامستان اندک اندک به میانه شهر کشیده شد و اکنون در انتهای خیابان شهید مفتح یا سی متری طلاب واقع شده است. پس از جایگزینی آرامستان بهشت رضا این قبرستان به تدریج متروکه گردید. در حال حاضر اگر بخواهید به محدوده این قبرستان قدم بگذارید، باید سراغ پارکی به نام « امت» را بگیرید، چرا که قبرستان دیروز، به فضای سبز امروز تبدیل شده است.
و اما چرا به این آرامستان گلشور می گفته اند؟ وجه تسمیه این قبرستان از آن سو است که در آن زمان، در کنار قبرستان، غسالخانه ای وجود داشته که مردگان را در آن می شستند. مردم به جای آنکه به آن «مرده شوی خانه» بگویند، مرده را به «گل» و شستن را به «شو» یا « شور» مخفف کرده اند و به جای مرده شورخانه یا غسالخانه، «گلشو» یا «گلشور» در زبان اهالی افتاد و قبرستان مجاور آن را نیز «قبرستان گلشور» خواندند. همین نام تا سال های سال دهان به دهان چرخید و بر روی این آرامستان ماند.
قبری به جا مانده در ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق مطابق با ۱۳۱۶ ه . ش آیت الله معصومی اشکوری در یکی از قراء اشکور; قریه «شوئیل » دارفانی را وداع گفت و در همان روستا به رسم امانت به خاک سپرده شد و پس از اطلاع وصی خاص او و فراهم نمودن زمینه مساعد در سال ۱۳۱۹ ه . ش پس از سه سال، قبر ایشان نبش گردید و بدن تر و تازه ایشان به مشهد مقدس حمل شد و در قبرستان گلشور حسین آباد مشهد (انتهای خیابان ۳۰ متری طلاب) که همان زمان، واقف آن قبرستان نیت کرده بود که اولین میت باید یک نفر عالم روحانی باشد، دفن گردید . مقبره وی در ضلع شمال غربی قبرستان مذکور قرار دارد .
در حدود سال ۱۳۷۴ ه . ش شهرداری مشهد این قبرستان متروک را مبدل به پارک کرد . در خلال خراب کردن، مسئولان مربوطه متوجه جسد سالم و تر و تازه ای می شوند و بعد از خواندن لوح مزار متوجه می شوند که این جسد سالم متعلق به این عالم ربانی است . هم اکنون غیر از قبر این بزرگوار اثری از قبرستان نیست ومزار این سید جلیل القدر بعد از آن واقعه، مورد توجه عموم مردم قرار گرفت وهم اکنون علاقه مندان و حاجت مندان برای برآورده شدن حاجات، نذورات و هدایایی به این مقبره نورانی اهداء می نمایند . بر روی سنگ قبر معظم له چنین نوشته شده است:
«هوالباقی، مرقد مطهر منور عالم ربانی آیت الله آقا سید محمد تقی معصومی اشکوری طاب الله ثراه – ، تاریخ فوت، ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق، مطابق با ۱۳۱۶ شمسی .»
جمع زیادی از مردم ناحیه اشکور که برای زیارت امام هشتم علیه السلام به مشهد مقدس سفر می کنند، خود را مقید می دانند که ضمن زیارت حضرت امام رضا علیه السلام بر سر مزار مرحوم سید هم بروند .

*معرفی شخصیت معرفتی و علمی آیت الله اشکوری و نقل برخی کرامات وی
آیت الله سید محمد تقی معصومی اشکوری کیست؟
قبرستان گلشور و مزار آیت الله سید محمد تقی معصومی اشکوری :
نکته جالبی که در مورد شخصیت «آیت الله سید محمد تقی معصومی اشکوری» وجود دارد این است
که در دو موضع مختلف برای ایشان «معجزه طراوت »گزارش شده است. یکی در روستایی به نام شوئیل در استان گیلان و دیگری در مشهد مقدس.

آیت الله سید محمدتقی معصومی اشکوری به سال ۱۳۱۲ ه . ق در قریه «کیارمش » از دهستان اشکور بالا (استان گیلان) در میان خاندان سیادت و فضیلت دیده به جهان گشود .
پدر و اجدادش همگی از سادات عظام و از علماء موجه منطقه اشکورات به شمار می روند و در زمانهای سابق مردم آن منطقه در هنگام بروز حوادث و بلایای عمومی، همانند طاعون، به این خاندان جلیل القدر پناهنده می شدند ودر حقیقت، این خاندان ماوا و پناهگاه مردم این سامان به شمار می رفتند .
آیت الله سید محمدتقی معصومی اشکوری رحمه الله در دوران کودکی مبتلا به لکنت زبان گردید که با توسل به امامزادگان اشکور این مرض از وی برطرف شد . وی در این باره می نویسد:
«و اتفاقا در طفولیت زبانم لکنت زیادی داشته است که خودم یاد دارم; برای ادای حرفی از حروف قرآنی در اوقات تعلم قرآن در نزد یک زن معلمه، ناچار بودم وقت زیادی صرف کنم تا آن حرف را ادا کنم . اتفاقا برای ادای یک حرف کاف یادم می آید حدود پنج دقیقه معطل شدم . چون مادرم از زنان نیک و صالحه بود، متوسل گردید به مزار امامزادگان و بقاع متبرکه قراء اشکور . در قریه لسبو و دلیجان اشکور در آستانه متبرکه مرا خوابانید و این مرض از برکت آنها در همان سن صغارت برطرف گردید .«الیس الله بکاف عبده »

تحصیلات
مرحوم آیت الله معصومی اشکوری رحمه الله بعد از فراگیری قرآن در سال ۱۳۲۳ ه . ق دیار اشکورات را ترک و برای تحصیل علوم دینی رهسپار حوزه های علمیه گردید . مرحوم اشکوری در سه حوزه علمیه بزرگ به فراگیری علم و دانش و معنویت همت گماشت:

الف) حوزه علمیه قزوین: آیت الله معصومی اشکوری بعد از توقف کوتاه در حوزه علمیه رشت به حوزه علمیه قزوین که دارای مرکزیت علمی خاصی بود، وارد گردید واز محضر عالم عارف مرحوم آیت الله حاج سید موسی زرآبادی قزوینی (۱۲۹۴ – ۱۳۵۳ ه . ق) بهره مند شد .

در حقیقت آیت الله معصومی از شاگردان خاص و تربیت یافتگان محضر این عارف واصل بوده است .

مرحوم آیت الله اشکوری هیچگاه ارتباط خویش را با این استاد فرزانه قطع نکرد وهمواره از محضر علمی وعرفانی این مرد الهی بهره می برد .

ب) نجف اشرف: ایشان بعد از قزوین وارد نجف اشرف گردیده و در این حوزه بزرگ و کهنسال در نزد اساتید مبرز مشغول فراگیری منقول و معقول شده، از برکت الطاف الهیه حائز رتبه اجتهاد گردید
ج) مشهد مقدس: مرحوم آیت الله معصومی اشکوری مدتی از عمر شریف خویش را در مشهد مقدس سپری ساخته ودر مدرسه بالاسر مشهد مقدس در نزد آیات عظام: حاج آقا حسین قمی، میرزا مهدی اصفهانی، حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی – رحمهم الله – تلمذ کرده و موفق به اخذ اجازاتی از این بزرگواران گردیده است . همچنین در این حوزه علمیه با بزرگانی چون آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، آیت الله حاج شیخ علی اکبر مازندرانی، آیت الله سیدمحمد طالب الهدی اصفهانی، آیت الله حاج شیخ عباس محدث قمی محشور بوده و از این بزرگان از باب تبرک و تیمن اجازاتی دریافت داشته است .
مراجعت به وطن
آیت الله معصومی اشکوری در سال ۱۳۴۸ه . ق بعد از اتمام تحصیلات و کسب مراحل و مدارج عالیه علمی به وطن بازگشت .

وی از سال ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ ه . ق وارد عرصه منبر گردید; به جهت اینکه در عالم رؤیا از طرف اجداد خود، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام مامور گردید که به منبر برود و به مواعظ و بیانات منبری مشغول گردد .
معظم له در این باره می نویسد:
«و از سنه هزار و سیصد و سی و هفت و هشت قمری مقتضی شد وارد ترویجات منبری نیز گردیدم و به مواعظ و نصایح برادران دینی خود به تفرقه اوقات پرداختم و اشتغال به نصایح و مواعظ نه از نقطه نظر رفع احتیاجات دنیوی بوده است، بلکه ابتدائا برای تعلیمات برادران و خواهران دینی و افاضه و افاده معلومات خودم اقدام در بیانات منبری [نمودم] و در عالم رؤیا از طرف اجداد طاهرین خود از حضرت امیرالمؤمنین – علیه الصلاة والسلام – و نیز از حضرت ابی عبدالله الحسین المظلوم علیه السلام اشاره گردید که بروم به مواعظ و بیانات منبری افاضات نمایم، بالخصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام بازویم را گرفته، روانه ام به طرف مجلس مواعظ و خدمت گزاری نمودند و اتفاقا از راه غیرعادی روانه ام فرمود و اثر این خواب را خودم می دانم و بس . لنا:

اجداد وبنی اعمام آیت الله اشکوری، اکثر بقاع و مزارات اشکور را به خود اختصاص داده اند ومردم برای رفع حوائج و برآورده شدن حاجات خویش از اطراف واکناف به زیارت قبور متبرکه آنان مشرف می شوند .

از منابر و مواعظ جان سوز آیت الله معصومی اشکوری هنوز هم مردم متدین رحیم آباد، رودسر و اشکورات خاطره های فراوانی دارند و کم محفل و مجلسی را در این ناحیه می توان نام برد که در آن مردم از خاطرات و کرامات این عالم جلیل القدر سخنی نگویند .

حالات روحانی
مرحوم آیت الله معصومی اشکوری مردی بزرگ وصاحب کشف و شهود بود و آن گونه که مشهور است و خود آن جناب در کتاب (دو چوب و یک سنگ » ذکر کرده است، اسم اعظم را می دانست و دارای کراماتی عجیب و غریب بوده و عارف به معارف شیعه، عالم به علوم ادب و فقه و اصول و منطق و کلام و علوم غریبه بوده و آن گونه که مشهور است، دارای طی الارض بوده است .

حضرت آیت الله سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی – دامت برکاته – در تقریظی بر کتاب دو چوب و یک سنگ این گونه نوشته اند:

«چند نفر از علماء بزرگ ومورد وثوق که از بردن نام شریفشان معذورم، برایم نقل نمودند که ما شبی با آیت الله معصومی در یک خانه واقع در گیلان مهمان بودیم . راه دور بود، بنابراین شد که شب را در خانه به روز آوریم . پس از صرف شام میزبان برای ما در یک اطاق نسبتا بزرگی جا انداخت . هر کس به بستر خود رفت . همین که نیمه شب شد، بر اثر سرفه زیاد وشدید یکی از ما، چند نفر بیدار شدند، از آن جمله ما بودیم .

ناقلین واقعه سه نفر از علماء مورد وثوق بودند که برای نگارنده واقعه را در سه نوبت، در سه جلسه خصوصی نقل نمودند که نقل هر سه نفر بدون کم و زیاد مطابق هم بود وآن اینکه آنان اظهار داشتند: فصل زمستان بود و هوا بسیار سرد، درب بسته و بخاری روشن بود، همین که به بستر آقای معصومی نظر کردیم، دیدیم آقای معصومی در بستر نیست . با خود گفتیم حتما به دست شویی رفته اند، پس از چندی خواهند آمد، ولی انتظار به طول انجامید . درب اطاق را باز کرده، دست شویی و اطراف سالن و هال هرچه جستجو کردیم، معظم له را نیافتیم . در این اثناء که سر و صدا شد، میزبان از اتاق خود بیرون آمد و گفت: آقایان چیزی لازم دارند؟ در جواب گفتیم: خیر، جناب آقای معصومی نزد شما نیامدند و اکنون در اتاق شما نیستند؟ وی در جواب گفت: خیر، مگر در اتاق شما استراحت نکرده اند؟! گفتیم: خیر، چون در اتاق نبودند به جستجوی ایشان مشغول هستیم . میزبان هم با حالت تعجب همه جای خانه را مورد جستجو قرار داد، ولی حضرت آقای معصومی رحمه الله را نیافت . خلاصه اینکه همه ما پس از جستجوی زیاد به اتاق خود برگشتیم ومیزبان هم به اتاق خود رفت . درب اتاق را بستیم وبا هم می گفتیم: آخر معلوم نشد جناب آقای معصومی رحمه الله در کجا هستند؟! درست در حدود یک ساعت درباره ایشان صحبت می کردیم که ناگهان دیدیم حضرت آقای معصومی رحمه الله در بستر خود نشسته اند ومشغول ذکر گفتن هستند . به معظم له گفتیم: شما کجا تشریف داشتید؟ ما در حدود دوساعت بلکه بیشتر است که در جستجوی شما به سر می بریم . ایشان در جواب فرمودند: اکنون که می بینید در اینجا هستم . از معظم له بیش از اندازه تقاضا شد که جهت وعلت غیبت خود را بیان نمایند، ولی ایشان از گفتن خودداری می فرمود، اما ما ست بردار نبودیم تا اینکه حضرت آقا فرمودند: من علت را بیان می نمایم به شرط اینکه تعهد شرعی بدهید که تا بعد از مرگ من این واقعه را بر کسی نقل نکنید .

تعهد شرعی از جانب همگی داده شد . حضرت آقای معصومی رحمه الله فرمودند: من در حدود سه ساعت است که در مدینه طیبه، اول خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و بعد در نزد مادرم حضرت زهرا علیها السلام و بعد به خدمت ائمه بقیع علیهم السلام و بعد به نجف به خدمت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام وبعد به کربلا و بعد به کاظمین و بعد به سامراء رفته، همه را از نزدیک زیارت کردم و بعد به اینجا آمدم .»
عارف الهی، حضرت آیت الله العظمی آقای بهجت – دامت برکاته فرمودند:
«سالی در گیلان ما، برداشت محصول برنج مصادف شد با بارندگی شدید; طوری که بارش باران به طور متوالی وپی درپی ۱۲روز ادامه داشت و همین امر باعث نابودی محصول می گردید و به دنبال آن ناراحتی شدید کشاورزان شالیکار را به دنبال داشت; زیرا با چشم خود شاهد نابودی محصول و به هدر رفتن زحمات یک ساله خود بودند تا اینکه به فکر برخی از افراد متدین منطقه می رسد که برای حل این مشکل به خدمت عالم ربانی آیة الحق آقای معصومی اشکوری برسند .

وقتی به حضور ایشان رسیده، جریان را به عرض ایشان می رسانند، معظم له قدری تامل فرمود وقلم را برداشت و روی تکه کاغذی چیزی را نوشت و فرمود: آن را داخل باران بیندازید . به محض انداختن، باران قطع شد، ابرها کنار رفت وآفتاب همه جا را روشن ساخت . کشاورزان با خوشحالی در حالی که سر از پا نمی شناختند، رفتند تا از فرصت به دست آمده برای برداشت محصول اقدام نمایند و کم کم این قضیه دهان به دهان به گوش همه مردم رسید .

برخی از افراد که عقیده چندانی به این گونه امور نداشتند، در صدد برآمدند تا آن کاغذ را پیدا کرده و از مندرجات آن آگاهی یابند . وقتی کاغذ را پیدا کردند، دیدند فقط این عبارت کوتاه آمده است: «باران بند بیا!»
این گونه کرامتها نشانه قدرت روحی و معنوی این مرد بزرگ است .»
تالیف کتاب «دو چوب و یک سنگ »
آیت الله معصومی اشکوری در سال ۱۳۵۳ ه . ق کتابی به نام «دو چوب و یک سنگ » تالیف نموده که به صورت کشکولی از معارف دینی و مطالب علمی و ادبی است . درباره وجه تسمیه این کتاب گفته اند: به نام مقدس علی علیه السلام مسمی می باشد; چون دو چوب اگر به طور عمودی گذاشته شود، با یک سنگ بدین صورت نوشته می شود: «۱۱۰» و عدد ۱۱۰ مطابق با عدد نام مقدس حضرت علی علیه السلام است . البته، برخی از بزرگان از جمله مرحوم آیت الله سیدمحمود مجتهد سیستانی از علماء حوزه مشهد فرمودند: این نام «دو چوب و یک سنگ » نمادی از مطالب دیگر است که ماذون در بیان نیستیم .

مرحوم آیت الله معصومی اشکوری درباره کتابش در وصیت نامه ای که در آخر کتاب ایشان ذکر شده است، این گونه می نویسد:

«و بعد چون سزاوار نیست که شخصی از دنیا برود ووصیت نکرده باشد، لذا وراثم بدانند که من مال زیاد ندارم و برای آنها ترکه از مال دنیا زیاد نگذاشته ام; یعنی دسترسی نداشتم . هرگاه اولادم کافی می شدند از ذکور و اناث برای آنها علم ارث می گذاشتم به شیوه اجداد طاهرینم . ولی افسوس که مرگ شاید مجال ندهد آنها را لایق ببینم ولکن ارث بزرگ را در عبارات کتابم دفن کرده ام . بندگی وعبادت لازم است تا گنج را پیدا نمایند .»

کتاب دوچوب ویک سنگ تقریبا چهل سال بعد از رحلت مؤلف در جمادی الآخر ۱۳۸۲ ه . ق در چاپخانه علمیه قم به طبع رسید و با استقبال بسیار زیادی روبرو گردید; به طوری که به علت نایاب بودن، علاقه مندان نسخه ای از آن را به صورت زیراکس با قیمت گران تهیه می نمودند . و در سال ۱۴۱۶ ه . ق این کتاب به همراه ضمائم جلد دوم و شمه ای از حالات مؤلف با تقریظ آیت الله سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی از علماء قم – سلمه الله – توسط نشر سایه در ۱۹۲ صفحه به طبع رسیده است .

مرحوم آیت الله معصومی اشکوری علاوه بر کتاب فوق، رسالات دیگری که مجموعا ۶۰۰ صفحه دست نوشت می باشد، در ابواب فقه واصول تالیف نموده اند که هیچ کدام از آنها تاکنون به طبع نرسیده است .
شرح واقعه
در ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق مطابق با ۱۳۱۶ ه . ش آیت الله معصومی اشکوری در یکی از قراء اشکور; قریه «شوئیل » دارفانی را وداع گفت و در همان روستا به رسم امانت به خاک سپرده شد و پس از اطلاع وصی خاص او و فراهم نمودن زمینه مساعد در سال ۱۳۱۹ ه . ش پس از سه سال، قبر ایشان نبش گردید و بدن تر و تازه ایشان به مشهد مقدس حمل شد و در قبرستان گلشور حسین آباد مشهد (انتهای خیابان ۳۰ متری طلاب) که همان زمان، واقف آن قبرستان نیت کرده بود که اولین میت باید یک نفر عالم روحانی باشد، دفن گردید . مقبره وی در ضلع شمال غربی قبرستان مذکور قرار دارد .

در عهد ج.ا.ا در حدود سال ۱۳۷۴ هـ. ش شهرداری مشهد این قبرستان متروک را مبدل به پارک کرد . در خلال خراب کردن، مسئولان مربوطه متوجه جسد سالم و تر و تازه ای می شوند و بعد از خواندن لوح مزار متوجه می شوند که این جسد سالم متعلق به این عالم ربانی است . هم اکنون غیر از قبر این بزرگوار اثری از قبرستان نیست ومزار این سید جلیل القدر بعد از آن واقعه، مورد توجه عموم مردم قرار گرفت وهم اکنون علاقه مندان و حاجت مندان برای برآورده شدن حاجات، نذورات و هدایایی به این مقبره نورانی اهداء می نمایند . بر روی سنگ قبر معظم له چنین نوشته شده است:

«هوالباقی، مرقد مطهر منور عالم ربانی آیت الله آقا سید محمد تقی معصومی اشکوری طاب الله ثراه – ، تاریخ فوت، ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق، مطابق با ۱۳۱۶ شمسی .»
ارتباط با مردم
مرحوم معصومی اشکوری در محیط زندگی خویش سعی وافری در بهسازی اخلاق و رفتار و تربیت مردم داشت و معلم نمونه ای در این رهگذر بود .
اگر وجهی از عائدات خود و یا وجوهات شرعی به دست می آورد، به فتوای خود و اجازاتی که از مراجع عظام وقت داشت به مصارف شرعیه می رساند
و صرف فقراء و مستحقین و مستمندان واقعی می نمود و در نهایت قناعت زندگی می کرد و از تجملات و تظاهرات پرهیز داشت .

در زمان فوتش خانه او شامل دو اتاق بالا و پایین و یک ایوان ساخته شده از چوب و گل بود و به همین سبک خانه ای هم در ییلاق داشت
که مفروش به حصیرهای بافت محلی بود و در همین مکانها از مراجعین پذیرایی می کرد وخود به تنهایی امور خویش را سر و سامان می داد
و حتی جهت سوخت منزل به جنگل می رفت و با داس و تبر از درختان خشک شده، هیزم تهیه می کرد و به منزل می برد . او در گفتار وعمل پدر روحانی مردم زمان خود بود .

*معرفی اجمالی آیت الله دوزدوزانی
در سمت دیگر قبرستان گلشور مرقد مطهر آیت الله میرزا محمود دوزدوزانی استاد علامه امینی صاحب کتاب الغدیر رحمة الله علیهما می باشد
تولد : 1312 ق
تخصص : فقه اصولي
آيت الله محمود دوزدوزاني در دوزدوزان از توابع سراب به دنیا آمد و در تبریز از محضر آقا میرزا محمدصادق آقا استفاده برد و سپس به نجف رفت و مدت دوازده سال در خدمت شیخ احمد كاشف الغطاء و شیخ على‏اصغر ختائى و شیخ مهدى مازندرانى به تكمیل تحصیلات خویش پرداخت، و از آیت‏اللَّه آقا سید ابوالحسن اصفهانى و آیت‏ اللَّه حاج شیخ عبدالكریم حایرى و آیت‏ اللَّه آقا شیخ احمد كاشف الغطاء اجازه اجتهاد گرفت و به موطن خویش بازگشت و به انجام وظایف دینى پرداخت.
از آثار وى: «لب الاصول»، در مباحث الفاظ و اصول علمیه؛ «كتاب الطهاره»؛ «منجزات المریض»؛ حاشیه بر «العروه» .
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنایات امام رضا علیه السلام به زائرینشان

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه دسامبر 02, 2023 8:11 pm

1- نمونه ای از امداد رجال الغیب به زائران رضوی علیه السلام:

علامه نهاوندى از علامه شيخ محمود عراقی نقل كرده است :
معجزه ای است که در روز پنج شنبه یازدهم رمضان هزار و دویست و نود و هشت هجری ثبت و ضبط شده و صورت آن، این است:
جناب میرزّا محمد علی صاحب، ناظر سابق پستخانه های ضلع کراچی
که چند سال در بصره بودند و اکنون در کاظمین توطّن دارند؛
شرح این معجزه شریفه را بدین تفصیل نگاشته بودند:

چند نفر از اهل بحرین با عیال خود به زیارت روضه مطهّره امام رضا علیه السّلام، به مشهد مقدّس رفته بودند و هشت ماه آن جا بودند و خرجی و زاد راه شدن بالمرّه (بكلى) تمام شده بود و در آن جا از هرکسی برای خرج راه و مراجعت به کاظمین، التماس قرضی و خرج راه کردند، کسی اجابت نکرد،
تا آن که از عدم خرجی و بی قوتی و نبودن مایحتاج به کلّی مستأصل شده، هر روز به روضه منوّره امام رضا علیه السّلام رفته، استغاثه می کردند.
روز چهاردهم ماه رجب به وقت ظهر، شخصی (از رجال الغيب به صورت قاطرچى) نزد ایشان آمده،
اظهار نمود من چند رأس قاطر دارم
و چون شنیدم شما عزم رفتن به کربلا دارید،
آمده ام اگر در اراده خود مصمّم و مهیّا هستید
من عصر، قاطرهای خود را برای شما بیاورم.
ایشان گفتند: ما خرج راه نداریم.
آن شخص گفت: آن هم درست می شود.
گفتند: تو مایحتاج ما را این جا بده و در کاظمین بگیر!
گفت: هر قدر حاجت دارید، من می دهم،
ایشان مسرور شدند و آن شخص رفت.
هنگام عصر قاطرهای خود را آورد، ایشان را سوار کرده،
با عیال و اطفال و آلات و ادوات روانه شدند
تا آن که وقت شام بر سر آبی رسیده، صاحب قاطرها گفت:
شما پیاده شوید، در کنار این آب وضو گرفته، نماز کنید و غذا بخورید تا من قدری قاطرها را در این صحرا بچرانم!
ایشان هم قبول کردند. پیاده شده، مشغول نماز و غذا شدند،
بعد از آن هر قدر منتظر شدند، اثری از قاطرها و شخص مکاری ندیدند.
مضطرب گشته، در مقام تجسّس و تفحّص برآمدند، به هر سو روآورده و صدا برآورد ولی جوابی نشنیدند.
مشوّش و برآشفته شدند و واله و سرگردان به اطراف و جوانب دویدند و کسی را ندیدند،
لابدّ و لاعلاج، گریان و نالان و هراسان به سوی عیال خود برگشتند و شب تا صبح در اندیشه و فکر و تدبیر بودند.
وقتی صبح برآمد و از مراجعت آن شخص مأیوس شدند،
علاج کار، آن دانستند که اسباب را بر پشت خود بسته،
با عیال پیاده به سوی مشهد برگردند که اقّلا بیابان مرگ نشوند،
خصوصا كه ظاهرا مدت كوتاهي راه آمده بودند بقدرعصر تا شام و بياده مى توانستند اين مسير را برگردند
لذا با احمال و اثقال خود به مشهد روانه شدند.
قدری که راه رفتند، نخلستانی نمودار شد،
از دیدن نخل در آن مکان تعجّب کردند،
زیرا نخل در بلاد عجم (ايران و خراسان) معهود نبود،
متحیّر ماندند،
ناگاه مردی عرب را دیدند که در آن صحرا به طلب هیزم می رود؛
از او در خصوص نخلستان پرسیدند که این نخلستان از کجا و این قریه چه نام دارد؟
گفت: هذا مشهد الکاظم؛ این مکان، مشهد کاظمین است!!!.
از این سخن، تعجّب و آن را مزاح گمان کردند.
چون قدری رفتند، قبّه و منارها را مشاهده نمودند،
آثار بلد را دیده،
به صدق آن کلام جازم گردیده،
دانستند این معجزه ای بوده که از مزوَّر (مورد زيارت) ایشان و امام غریبان، حضرت رضا- علیه و علی آبائه الطاهرین و اولاده المعصومین الاف تحقیه و ثنا- ظاهر گردیده که از طوس تا به بغداد را مدّت سه ساعت پیموده اند،
مسرور شده، شکرگزاری نمودند.

این واقعه همجنين جزو شواهد مبحث رجال الغيب نيز بوده و از كرامات رضويه است كه براى زائرين حضرتش هم بايد توجه شود

2- نمونه ای از امداد رجال الغیب به زائران رضوی علیه السلام:
سید یونس از اهالی آذر شهر آذربایجان به زیارت حضرت امام رضا عليه السلام به مشهد مشرف شد،
اما پس از ورود و نخستین زیارت، همه‌ پول او مفقود و بدون خرجی ماند.
به حضرت رضا (عليه السلام) متوسل شد او می‌ٔگوید:
پس از مفقود شدن پولم به حرم مطهر رفتم و پس از عرض سلام گفتم: «مولای من! می‌دانید که پول من رفته و در این دیار ناآشنا، نه راهی دارم و نه می‌توانم گدایی کنم و جز به شما به دیگری نخواهم گفت.»
به منزل آمده و شب در عالم رؤیا دیدم که حضرت فرمود: «سید یونس! بامداد فردا،‌ هنگام طلوع فجر برو در بست پایین خیابان و زیر غرفه‌ی نقاره خانه (زير ورودى درب صحن عتيق)، بایست،
اولین کسی که آمد رازت را به او بگو تا او مشکل تو را حل کند.»
پیش از فجر بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم مشرف شدم و پس از زیارت،‌ قبل از دمیدن فجر به همان نقطه‌ای که در خواب دیده و دستور یافته بودم، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم که به ناگاه دیدم «آقا تقی آذرشهری» که متأسفانه در شهر ما بنا بر بدگویی برخی به او «تقی بی‌نماز» می‌گفتند، از راه رسید،
اما من با خود گفتم: «آیا مشکل خود را به او بگویم؟ با اینکه در وطن متهم به بی‌نمازی است، چرا که هيج وقت او را در حال نماز نديده اند.»
من چیزی به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرف شد.

من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری خویش را با دلی لبریز از غم واندوه به حضور حضرت رضا (عليه السلام) گفتم و آمدم.
بار دیگر، شب، در عالم خواب حضرت را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب تکرار شد
تا روز سوم گفتم: «بی‌تردید در این خواب‌های سه گانه حكمتی است.»
به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و ديم اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن می‌شد «آقا تقی آذرشهری» است،
به او سلام کردم و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید: «اینک، سه روز است که شما را در اینجا می‌نگرم، کاری دارید؟»
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم
او پرسيد چقدر مى خواهى بمانى گفتم يكماه
با او رفتيم و او محلى برايم يكماه كرايه كرد
و روزقبل آخر هم آمدم دنبالم و مرا به بازار برد و برايم سوغاتى جهت خانواده خريد
و گفت: «فردا، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت، آخر بازار سرشور، در میدان سرشور باش تا ترتیب رفتن تو به سوی شهرت را بدهم.»

از او تشکر کردم و فردا آمدم. زیارت وداع کردم و خورجین اثاثيه ام را برداشتم
و در ساعت مقرر در مکان مذكور حاضر شدم.
درست سر ساعت بود که دیدم آقا تقی آمد و گفت: «آماده‌ی رفتن هستی؟»
گفتم: «آری.»
گفت: «بسیار خوب، بیا! بیا! نزدیکتر.» رفتم.
گفت: «خودت به همراه بار و خورجینت و هر چه داری بر دوشم بنشین.»
تعجب کردم و پرسیدم: «مگر ممکن است؟»
گفت: «آری!» نشستم.
به ناگاه دیدم آقا تقی گویی پرواز می‌کند
و من دیدم شهر و روستاهای میان مشهد تا آذر شهر به سرعت از زیر پای ما می‌گذرد
و پس از اندک زمانی خود را در صحن خانه‌ی خود در آذر شهر دیدم و دقت کردم دیدم، آری! خانه‌ی من است و دخترم در حال غذا پختن.

آقا تقی خواست برگردد، دامانش را گرفتم و گفتم: «بخدای سوگند! تو را رها نمی‌کنم.
در شهر ما به تو اتهام بی‌نمازی و لامذهبی زده‌‌اند
چطور چنين شهرتى (بى نمازى) پيدا كرده اى؟
او گفت: «چكار دارى! چرا تفتیش می‌کنی؟»
او را باز هم سوگند دادم و پس از اینکه از من تعهد گرفت که راز او را تا زنده است برملا نکنم، گفت: «سید یونس! من مورد عنایت امام زمان عليه السلام قرار گرفته‌ و اجازه يافته ام كه نماز‌هایم پشت سر امام زمان بخوانم
فلذا هر کجا باشم با طی‌الارض خودم را به حضرت رسانده و با آن حضرت نماز مى خوانم ولذا مردم محل نديده اند كه من ميانشان نماز بخوانم، و اين شهرت موجب گمنامى و دور بودن از توجه از انظار مردم و سبب توفيقات بيشتر شده است.»


[b]3- نمونه عنایت رضوی علیه السلام به برکت توسل فاطمی:
[/b]صاحب واقعه: علامه نهاوندی
مقدمتا درباره علامه نهاوندی:
1- مرحوم علامه نهاوندي درعلوم مختلف متبحر و محقق بود
از جمله كتب شريف ايشان كتاب عظيم = عبقرى الحسان است كه مربوط به تشرفات است كتابهاى ديگر ايشان همه پرفايده است

2- ايشان در موضوع (قبل از حوادث مطلع شدن) حكايات متعددى دارد كه در حضور جمع بوده و به بركت ان خود ايشان و همه همراهان محفوظ مانده اند:
سالی که آیت الله نهاوندی از نجف اشرف به ایران بازگشت، پس از چندی جهت به جای آوردن صله رحم و دیدار با مؤمنین شهر و ارشاد آنان، به نهاوند تشریف آوردند. با ورود ایشان طبق معمول جلسات موعظه ایشان سروصدایی به پا کرد و مؤمنین دسته دسته خود را به جلسات ایشان می رساندند.
روزی پس از جلسه تصمیم بر این شد که کسانی که تمایل دارند به اتفاق ایشان به زیارت مرقد شریف مرحوم میرزا آقا (رحمه الله) بروند
ایشان پیشاپیش جمعیت حرکت می کنند.
وقتی که در «راسته میرزا آقا» به مدرسه علمیه می رسند ایشان توقف می کنند
و می گویند این مدرسه به گردن ما حق دارد و سپس راه را کج کرده و از کوچه «آقانور» به مسیر ادامه می دهند.
برخی اظهار می کنند آقا از این مسیر راه طولانی می شود.
ایشان جوابی نمی دهد
ولی چیزی نمی گذرد که دیوار مدرسه که ارتفاع بلندی داشت با صدای مهیبی فرو می ریزد
و مردم از این حادثه وحشتناک جان سالم به در می برند.

داستان زلزله مشهد و فروریختن دیوارها و سقف یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد:
روزی حاج شیخ علی اکبر نهاوندی (رحمه الله) با جماعت بسیاری در یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد مشغول اقامه نماز جماعت بود،
بعد از اتمام نماز ظهر شیخ علی اکبر نهاوندی (رحمه الله) برخلاف معمول هر روزه مکان نمازعصر را تغییر می دهد و به شبستان دیگری می رود
و جماعت نمازگزار هم به دنبال ایشان به شبستان دیگر می روند.
بعد از لحظاتی در کمال ناباوری شبستان قبلی به واسطه زلزله فرو می ریزد
و همه مردم نمازگزار را در بهت و حیرت فرو می برد
و از آن به بعد این شبستان به شبستان نهاوندی معروف می گردد

حكايت حج نصيب مرحوم نهاوندى شدن دردعاى شب 23 درحرم مشهد  بعد توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
=====بركات اين نوع توسل در حرم رضوى علیه السلام========
گزارش مختصری را که ایشان در ضمن رساله «الید البیضاء فی نکت اخبار مناقب الزهراء صلوات الله علیها» از سفر حج خود آورده، نقل کنیم:

اتمام لطالب طریق التّوسّل کالمعرّف فی انعام لفاطمه و عنایتها بالمؤلّف:
بدان که این ناچیز، در این مقام عزیز که ذکر توسّل به صدیقه کبری و بیان تشبّث به ذیل عنایت آن مخدره عظمی شد، خوش دارم که یکی از موارد توسّل خود را به آن ملیکه انبیا بنگارم، و برادران ایمانی را از اثر آنی دیدنم از این توسّل مستحضر دارم و آن این است که:
در اوقات تشرّفم به سُدّه سَنیّه مرتضویّه- (حرم نجف) علی مشرّفها الف الف سلام و تحیّه-
در شب های تار و اوقات اسحار، چه در هنگام تشرف به حرم مطهر، و چه در بالای پشت بام های منازل مستأجره ای که در آن بلد منوّر داشتم،
استغاثه ای به حلّال مشکلات نموده و از جنابش مسألت می نمودم که در نزد باری تعالی شفاعت فرموده که اسباب تشرّف به بیت الله و زیارت قبر حضرت حبیب الله و زیارت قبور ائمّه بقیع را از جهت این روسیاه فراهم آورده، بدون این که از مخلوقی مثل خود نائب در این عمل باشم،
چه نیابت را طبعا کاره و به توصیه ای از والد مرحوم طارح بودم،
و قلّت ذات الیدهم، مانع از تشرّف به نحو استطاعت بود؛
تا آن که از آن مکان شریف هجرت نموده، و دو سه سالی بر حسب تقدیر، در بلده نهاوند- که مسقط الرّأس داعی است- توقف نموده،
و قریب به پنج سال هم، در دارالخلافه تهران متوقّف، و مقیم آن سامان بودم.
و در خلال این اوقات، دو مرتبه حجّ نیابتی از زید و عمرو، با وجهی که به حسب المرسوم و المتعارف، زیاده از اجرت این عمل بود، به قریب ضعف میسّر شد.
و این حقیر اقدام ننمودم،
تا آن که منتقل به مشهد مقدس رضویّه- علی مشرّفه الف الف سلام و تحیّه- شدم.
و قریب چهار سال از مجاورتم در آن زمین جنّت قرین گذشت.
و چون از تاریخی که از نجف اشرف منتقل به بلاد عجم شده ام، همه ساله یک اربعین را صعود به منبر،
از برای موعظه نفس سرکش خود و تذکّر برادران ایمانی می نمودم،
تا چند سال قبل از نوشتن این مقام؛ و چند سال است که به واسطه عارضه مزاجی، این توفیق از داعی سلب گردیده،
و آن اربعین عبارت از ماه صیام و دهه اوّل محرّم الحرام هرعام بود.

پس در سال هزار و سیصد و سی و یک قمرى، در ماه رمضان، حسب المرسوم به منبر صعود نموده،
و در لیالی قدر- به واسطه ازدحام جمعیت در مسجد جامع معروف به مسجد گوهرشاد- وظایف لیالی قدر را در صحن جدید- که از بناهای خاقان مغفور فتحلی شاه قاجار است- به جای می آوردیم.
و در شب بیست و سوّم- که در نزد طایفه شیعه، لیله قدر بودنش، ارجح و اثبت است-
بعد از ادای وظایف آن لیله از نماز و غیره، به منبر صعود نموده، و بالمناسبه سوره قدر را عنوان کرده.
و چون در اخبار آن عصمت (علیهم السلام) لیله القدر، تأویل به وجود مقدّس فاطمیّه شده است،
پس در مقام ذکر مصیبت در خاتمه بیان منبریّه، ذکری از مصایب آن مخدّره گردیده، و منبر به اسم سامی و نامی گرامی آن ملیکه انبیا اتمام یافت.

و در مقام دعا، از جمله چیزهایی که در آن حال بر قلبم القا شد که از برای حصول آن دعا نمایم،
زیارت عتبات عالیات (حجاز) بود، پس از برای انجاح این مقصود دعا نموده، و مؤمنین آمّین گفتند.
و در این دعا، توسّل تامّه را به حضرت بی بی قرار داده؛
پس جالسین مجلس از برای تناول سحور متفرّق شده، به منازل خود رفتند.
و تقریبا مدت ده ماه از آن تاریخ گذشت. و در خلال آن مدّت، استجابت بعضی از دعوات آن لیله نمایان شد
و لیکن از دعا تشرّف به عتبات عالیات (حجاز) اثری هویدا نشد؛
تا آن که در روز مبعث سال هزار و سیصد و سی و دو- تقریبا دو ساعت از روز گذشته-
سیّد جلیلی که از اخیار و از جمله کسبه بازار، و شغل او علاقه بندی بود در منزل داعی آمد،
و اظهار داشت که شما را یاد می آید که در سحر شب بیست و سیّم از ماه رمضان سال گذشته در منبر- متوسّلا بالصّدیّقه الطّاهره- از برای تشرّف به زیارت عتبات عالیات دعا نمودید؟
داعی عرض کردم: بلی نظرم می آید، و لیکن تاکنون اثری از استجابت آن دعا ظاهر نشده است.
آن سیّد جلیل فرمودند: آن دعا در همان وقت به هدف اجابت مقرون شد.
نهایت آن که: الامور مرهونه باوقاتها. و وقت فعلیّت آن، این اوقات است.
پس فرمودند که: من در روز بیست و دوّم آن ماه، که شبش در میان جالسین مجلس شما بودم،
با تاجر معروف حاج یوسف وهّاب اوف اردبیلی، در معامله نخ فرنگی که تقریبا ده دوازده هزار تومان وجه آن می شد، مقاوله می نمودم، و معامله ما سرنگرفت.
پس در آن شب که شما آن دعا را نمودید، عهد کردم که اگر این معامله ما انجام پذیر شود، و ششصد تومان ربح نماید، من در خدمت بوده با شما مشرّف به بیت الله الحرام گردیدم، و شما در این حجّ نایب از جدّه ام صدّیقه طاهره باشید.
و اگر سیصد تومان ربح کرد، فقط شما نائبا عن الصدّیقه مشرف شوید،
چه من در چندسال قبل، عن استطاعه به حج مشرّف شده، و حجّ واجب خود را به جای آورده ام.
و اگر این مرتبه در خدمت شما موفق به حجّ گردم، حجّ مستحبّی است.
و اکنون آن معامله انجام گرفته و نخ ها را از ایشان ابتیاع نمودم و فروختم، و خداوند ششصد تومان ربح مرحمت فرمود.
و این وجه، به این ترتیب که ذکر شد، مصرف سفر مکّه معظّمه است.
آیا شما حاضر هستید از برای نیابت از جدّه ام، رفتن به حجّ را؟
داعی عرض کردم: البتّه حاضرم.
و این نیابتی است که از صد هزاران اصالت، اشرف است.
مختصرا آن که تهیّه سفر را آماده کرده، و روز غرّه ماه رمضان المبارک سی و دو(قمرى) از مشهد مقدس به عزم نیابت آن ملیکه دو سرا در حج بیت الله با آن سیّد جلیل، با یک نفر دیگر از سادات انجاب بیرون آمدیم.
و وجه مصروف را در مشهد مقدّس، به تاجری که ظاهرا خود حاج یوسف مزبور بود، آن سیّد جلیل داده، و برات بادکوبه(باكو فعلى بايتخت اذربايجان قفقاز) گرفت.
و روز هفتم رمضان وارد بادکوبه شدیم،
و غافل از این بودیم که دول کفریّه با یکدیگر، و دولت انگریز با دولت اسلامیّه عثمانیّه اعلان محاربه ای داده، و جنگ بین الدّول و الملل شروع شده،
و به این واسطه تمام وسایل و مراکب سیر و حرکت- از جهاز (ماشين) و شِمِندُفِر (قطار) و غیرها- از بردن مسافر به حجّ ممنوع،
و ممحّض از برای سوق عساکر در حال محاربه اند. و از جمله آن دول هم، دولت روسیّه است، و سیر مسافر در آن بلاد ممنوع است.
پس از ورود به بادکوبه، آن تاجری که وجه برات ما را باید تأدیه نماید، خبردار شده به دیدن آمد.
ولدی الورود، زبان را به نکوهش و توبیخ ما گشود و عباراتی ناهنجار گفت.
داعی گفتم: چه شده است که شما این نحوه از عبارات را می گویید؟
در جواب گفت: مگر شما در مشهد مقدس نشنیده اید که جنگ بین الملل شروع شده، و مسافر بردن ممنوع است؟
داعی عرض کردم: ما به هیچ وجه در مشهد مقدّس، و در بین راه تا این جا که وارد شده ایم، این مطلب را از کسی نشنیده ایم، و الحال آن را از شما می شنویم. و اگر در مشهد مقدس یا در بین راه این مطلب را شنیده بودیم، تا بادکوبه نمی آمدیم.
پس آن تاجر گفت: چاره ای جز معاودت به مشهد مقدس ندارید،
چه قریب به دو هزار نفر دیگر از ایرانی ها، که به عزم تشرف به بیت الله در این جا آمده اند،
چند روز است که روزی سه چهار مرتبه به ماشین خانه رفته،
و گاهی به داد و فریاد، و گاهی به الحاح و فروتنی، مسئلت بلیط ماشین می کنند،
که به ادسا و اسلامبول (در تركيه)بروند.
و احدی به گفته آن ها اعتنا نمی کند. و حال شما هم، مثل آن ها است، و چاره ای به غیراز معاودت نیست.
(= درقديم مسير فعلي تركيه بخاطر كردها و شورش ارمنيها نا امن بود و از بادكوبه به نخجوان و تركيه مي رفتند)

و بالجمله، هفت روز در بادکوبه معطّل شده، و سه نفر رفیق داعی- که دوتای آن ها، همان دو سیّد جلیل بودند، که با داعی از مشهد مقدس بیرون آمده بودند. و یک نفر دیگر، میرزا ابو القاسم نامی بود که در دو منزلی مشهد با ما ملاقات نموده، و عازم به رفتن مکّاره (نمايشگاههاى تجارى = بازار مكاره) از برای تجارت دنیویّه بود. و اظهار داشت که چندسال است که عزم تشرّف به حجّ را دارم، و لیکن موفق نمی شوم، تا این که شما را دیده در قلبم گذشت که با شما در این سفر همراه باشم، امّا چه کنم که عازم مکّاره ام؟
داعی گفتم: الف و راء مکّاره را که اسقاط کنی، مکّه می شود. و تجارت هم اعمّ است از تجارت دنیویّه و اخرویّه. امساله را، تجارت را تجارت اخرویّه قرار دهید.
پس با ما همراه شد،
و به واسطه کثرت آمدوشدش در مملکت روسیه به جهت تجارت، مسلّط بر فهم و تکلّم به لغت روس بود.
در این چند روزه، روزی چندین مرتبه از منزل بیرون آمده، و از وسایط امور شمندفر تفتیش کامل می کردند که شاید طریقی از برای حرکت نمودن ما میسّر نشد.
تا آن عصر روز هفتم از ورود، عزم را بر معاودت به مشهد مقدس جزم کرده و رفقا از برای تهیّه وسایل معاودت بیرون رفتند و داعی، تنها، با دل شکسته و حال پریشان در منزل ماندم. و در این حال تنهایی متذکّر شدم که چرا نباید متوسّل به صدّیقه کبری (علیها السلام)- که منوب عنهای من است- بشوم؟
پس اشکم جاری شد و عرض کردم: ای خاتون دو سرا، خود شما می دانید که دو مرتبه اسباب حجّ بیت الله به نیابت از زید و عمرو، از برای داعی به احسن وجه و اکمل اجرت میسّر شد، و داعی قبول ننمودم.
و به این وجه قلیل محض نایب بودنم در این عمل، از آن سلاله خلیل راضی شدم، در حالتی که آقایان حجج اسلامیّه مشهد مقدس مثل مرحوم حجه الاسلام آقای حاج سیّد علی سیستانی - اعلی الله مقامه- (جد مرجع و سيد علي سيستاني فعلى) و مثل مرحوم ثقه الاسلام حاج سیّد علی شوشتری و مثل مرحوم ثقه الاسلام آقا شیخ حسن کاظمینی- نور الله مرقدهما- که همگی در آن تاریخ در قید حیات بودند، و با داعی محبّت و صداقت کامله داشتند، داعی را از تقبّل این امر ممانعت فرمودند که اوّلا این وجه، مکفی این سفر از برای شما نیست،
و ثانیا همین وجه را خودتان اخذ کنید، و به دست آن آقا نگذارید، زیرا که حرف نوع مردم را اعتباری نیست.
چه آن که داعی وجه سیصد تومان را از آن سیّد جلیل نگرفتم.
و به ایشان عرض کردم که این وجه از جدّه شما است، و من مهمان آن مخدّره ام، و شما وکیل خرجید، از جانب ایشان. معادل آن چه را که برای خودت در این مسافرت از گراوات (كرايه ها) و مخارج اکل و شرب مصرف می کنید، از برای داعی هم مصرف نمایید.
و وقتی که وجه تمام شد، بگو من از وکیل خرجی جدّه ام خارج شدم، درآن وقت من می دانم و صاحب کارم.
و بالجمله عرض کردم: بی بی، داعی با این خصوصیّات، به اسم نیابت از حضرتت در حجّ بیت الله، از مشهد مقدس بیرون آمده ام.
شما بر خود مپسند که داعی خائبا (مايوسا) از این جا معاودت به مشهد مقدّس کنم.
علم الله، چند دقیقه بعد از این عرایض به سدّه سنیّه آن مخدّره؛ بیش طولی نکشید که آن تاجری که طرف برات ما بود و ما را در روز اوّل ورود به بادکوبه چقدر مذمّت و نکوهش کرد در جلو، و سه نفر رفیق داعی از عقب او وارد شدند.
ولدی الورود، آن تاجر از عوض سلام و تحیّت گفت: آقا، البشاره.
داعی در جوابش گفتم: بشرّک الله بالجنّه، چه بشارت داری؟ آیا غدقن از نبردن مسافرین برداشته شده است؟
گفت: نه، و لکن مادام و خانمی که رئیس ماشین خانه و شِمِندُفِر (قطار) بود
- چنان که رسم طایفه روسیه است،
بلکه رسم تمام ملّت نصاری است که زنان را مثل مردان دخالت در امور مهمّه دولتی و تجارتی می دهند- معزول شد،
و خانم دیگری که با من آشنا و طرف حساب است، به ریاست شمندفر منصوب گردیده.
و اگر شما مایل باشید که در شمندفر، با سالدات ها (سربازان روسي)همنشین باشید، من می توانم که از برای شما تحصیل بلیط شمندفر بنمایم.
داعی عرض کردم: البتّه تحصیل کنید.
پس،
فردای آن روز که روز هشتم ورود ما به بادکوبه بود، قبل از ظهر چهار بلیط شمندفر آورده، به ما داد، و گفت:
مهیّا باشید که عصر شمندفر حرکت می کند به جانب اودسا (تركيه).
من حمّال آورده شما را با اسباب و لوازمتان، به ماشین خانه برده و به ماشین نشانیده تا بروید.
و گفت: همین قدر که ماشین از برای سیر به حرکت افتاد، دیگر کسی را قدرت نیست که متعرّض شما بشود.
پس در وقت عصر با حمّال آمده، و ما را حرکت داده و به ماشین خانه برد. و ما را با اسباب های ما در یکی از خان های ماشین جای داده، و ما را در عقب اسباب ها نشانیده که به مرائی و منظر نباشیم.
و در آن وقت، قریب دو هزار نفر از ایرانی ها که عزم بیت الله داشتند و در بادکوبه آمده بودند،
در جلوی ماشین خانه حاضر بودند، و تماما با چشم گریان و حال پریشان تقاضای بلیط ماشین می کردند، و احدی به آن ها اعتنا نمی کرد.
خدا می داند که در آن وقت بر داعی چه گذشت. و نمونه مَلَکی را که نیمی از آن از برف و نیمی دیگر از آتش است- چنان که در اخبار وارد شده-
در خود دیدم که به یک چشم خندان، از این موهبتی که حضرت بی بی درباره ما فرمود از تسبّب اسباب حرکت؛
و به یک چشم گریان، از دیدن حال برادران ایمانی ایرانی خود.

پس ماشین به حرکت آمده، و ما از بادکوبه بیرون آمدیم، به جانب اودسا و اسلامبول.

و این نبود مگر از توسّل به ذیل عنایت حضرت صدّیقه (علیها السلام).
و چقدر از مواهب و عنایات که در آن سفر میمنت اثر، از پرتو توجه آن خاتون دنیا و آخرت، شامل حال این کلب آستانشان گردید،
که اگر نوشته شود کتابی حجیم و دفتری عظیم گردند.

از جمله، آن که
اغلب حجّاج، یک مرتبه در سفر حجّشان به مدینه منوّره مشرف می شوند، و آن هم چند روزی که غالبا به عشره نمی رسد.
و این روسیاه را- از عنایات آن مخدّره- در یک سفر، دو مرتبه توفیق تشرّف به مدینه منوّره حاصل گردید:
یک مرتبه قبل الحج که چهارده روز مشرّف بودم.
و دفعه ثانیه بعد الحج که روز هشتم ماه محرّم الحرام هزار و سیصد و سی و سه وارد مدینه شده، و تا شانزدهم محرّم مشرف بودم.

و بعد از آن به شمندفر که دولت عثمانیّه میان مدینه و شام احداث کرده بودند، نشسته و به شام آمدم.

و از جمله آن که توفیق درک میقات طایف- که قرن المنازل است- مرزوق گردید،
چه قبل از حجّ، از بادکوبه به اسلامبول، و از آن جا به بیروت، و از آن جا به شام، و از آن جا به مدینه طیّبه مشرف شده، از راه شمندفر.
و از آن راه که رفته، معاودت به شام نموده، و به بیروت و اسکندریّه و سوئیس رفته، و از سوئیس (شهر كانال سوئز درسيناى مصر) به جده رفتیم.
و قهرا احرام از این طریق، محاذات میقات است، نه از خود میقات.
و بسیار مایل بودم که درک یکی از مواقیت را نموده باشم،
تا آن که من حیث لا احتسب، درک میقات طایف- که قرن المنازل است- مرزوق گردید.

و از جمله، آن که چون اوّل محاربه بین الدّول بود که ما در بادکوبه وارد شدیم؛
و هنوز غالبیّت و مغلوبیّت دولتی معلوم نبود،
پس پول های هردولت از نقود و کاغذ، به همان قیمت خود باقی بود.
و وجه سیصد تومان داعی را مثل سایر وجوه همراهان منات کاغذ (اسكناس روسي) )دادند،
که هر صد مناتی آن در آن وقت شصت و دو تومان ایرانی قیمت داشت.
و چون به اسلامبول رسیدیم و مغلوبیّت دولت روسیه مشهود و مشهور گردید،
پول های رواج مملکتش تنزّل نموده،
و بعضی از صد مناتی ها را در اسلامبول به بیست و پنج تومان ایرانی دادیم.
و چون در شام رسیدیم، صد مناتی به پانزده تومان رسیده بود.

و بالجمله این وجه سیصد تومان، همین قدر شد که داعی را بعد از حجّ به مدینه طیّبه رساند.
و مع ذالک، چهارصد تومان دیگر علاوه بر آن سیصد تومان مخسوره مصرف داعی شد،
تا ورود به مشهد که روز هیجدهم ماه شعبان هزار و سیصد و سی و سه بود.
و مع ذالک در حین ورود به مشهد مقدس، تمام قروض داعی تأدیه شده،
و مقداری هم مصرف سوغات نموده، من حیث لا احتسب.

و از جمله آن که نوع حاجیان در آن سال، از تشرّف به عتبات عالیات محروم شدند؛
چه از طریق بحر و از ساحل جدّه مراجعت نمودند
به خیال این که به بصره، و از آن جا به بغداد رفته، مشرّف به آن اعتاب مقدّسه گردند.
و چون میانه دولت انگریز و عثمانی، در بین بصره و بغداد محاربه بود،
پس راهی به تشرّف پیدا نکرده، و جمعی از بوشهر و جمعی از بصره و جمعی از بندر ناصری به عجم معاودت نمودند.

و داعی- بحمد الله و المنّه- چون از راه بین الحرمین معاودت نمودم، و به شام رفتم،
پس از آن جا به حلب و از حلب به دیر و از دیر به شختور (كشتى كوجك) نشسته،
و در شطّ فرات سیر نموده، تا وارد مسیّب شده و از آن جا از نهر حسینی وارد کربلای معلّی شدم.
و چون ورودم مصادف با وقت زمستان بود، تقریبا چهار ماه در آن اعتاب مقدّسه مشرّف بودم.
و بعد از عید نوروز، حرکت به سمت عجم نمودم.
و نبود تمامت این ها، مگر از اثر توسّلم به حضرت صدّیقه کبری صلوات الله علیها.
و از آن تاریخ تاکنون- که یوم هیجدهم از ماه رجب الاصبّ سال هزار و سیصد و چهل و هشت هجری است،
و مشغول کتابت این مقام هستم- هروقت که در ورطه ای و بلیّه ای مبتلا شده ام، متوسّل به آن خاتون دنیا و آخرت شده،
و ایشان را به آن انظار عنایتانه ای که در آن سفر درباره این روسیاه داشته، قسم داده ام.
و فی الفور، از آن ورطه و بلیّه، از برایم خلاصی حاصل شده است. و امید است که از ورطه های برزخ و قیامت هم، داعی را نجات دهد.
============
توضیح: شمندُفر واژه ای قدیمی است که در کتب و سفرنامه‌های دوران قاجار به جای واژه قطار استفاده شده‌است. در فرانسه به راه آهن شمندفر (Chemin de fer) می‌گویند.
 ====================
وفات علامه نهاوندی (رحمه الله):
شیخ بزرگوار ما در ۱۹ ربیع الثانی سال ۱۳۶۹ ق/ ۱۳۲۹ ش در ۹۰ سالگی در مشهد درگذشت جسد پاک علامه نهاوندی در رواق دارالسعاده در پایین پای هشتمین امام پاکان و در کنار قبر شیخ مرتضی آشتیانی دفن گردید و روح بلندش به عالم بالا عروج کرد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

توضیح مشاهد آثار مهدوی و قدمگاه معصومین علیهم السلام

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه دسامبر 10, 2023 11:07 am

اصطلاح مشاهد آثار مهدوی منه السلام به مکانهایی که؛ وقایع تشرفات صحیحه قطعیه در آن محل رخداده است و مکان حضور حضرتش منه السلام می باشد و نیز محل ظهور كرامات حضرتش منه السلام و مواضع مباركه ديگر منسوب به حضرت منه السلام و...؛ اطلاق می شود

سؤال: در مطالب مربوط به زيارتگاه پنجه شاه كاشان؛ اصطلاح "مشاهد آثار مهدوي منه السلام" ذكر شده بود آيا اين اصطلاح با اصطلاح مشاهد مهدوي منه السلام چه تفاوتي دارد؟
جواب:
1. از چيز فهمي و دقتتان در مطالب تقدير مي شود
2. اصطلاح "مشاهد مهدوي منه السلام" كه در نوشتجات سابق بكار برده ايم شامل همه موارد مرتبط با حضرتش علیه السلام مي شود از كعبه مشرفه كه حضرتش علیه السلام باطن قبله هستند و محل شروع ظهور حضرتش علیه السلام نیز می باشد تا حرم مهدوي علیه السلام محل ولادت و شروع غيبت تا مواضع مباركه ديگر منسوب به حضرت صاحب الامر منه السلام و الیه التسلیم و اماكن تشرفات و ظهور كرامات و حضور حضرتش علیه السلام ووو
3. اما اصطلاح "مشاهد آثار مهدوي منه السلام" بكار بردن براى اماكن مربوطه به حضرتش منه السلام غير از كعبه و حرم مهدوي منه السلام بكار رود = مواضع مباركه ديگر منسوب به حضرت منه السلام و اماكن تشرفات و ظهور كرامات و حضور حضرتش منه السلام ووو
4. و اصطلاح "مشهد مهدوي منه السلام" به مكان عظيم (كعبه) و محل شروع ظهور حضرتش منه السلام نيز مي باشد
"حرم مهدوي منه السلام" به محل ولادت و شروع دوران غيبت حضرتش منه السلام ؛ مخصوص شود
5. بنابر اگر به تفاوت مفهومي اين سه اصطلاح متمايز توجه شود و در كاربرد هم با ملاحظه مقاصد متناسب با خودش؛ رعايت شود بهتر و دلالتش صريحتر است
بارك الله فيك و زاد الله في توفيقك


سوال کرده اند ازهدف معرفى مشاهد آثار مهدوى منه السلام و آيا چه اعمال و توسلاتى مى شود در آن مواضع انجام داد؟
جواب:
1. ياد حضرت صاحب الامر منه السلام در اماكن مرتبط به حضرت = بلكه هرجا و هرلحظه
2. قطعا حضور حضرت منه السلام در ان مكان آثارى تكويني دارد كه شخص در حضور با توجه عميق و منقطعانه بهره مند مى شود
3. مطالعه و مذاكره واقعه و استخراج و تاكيد روي نكات و آموزه هايش توفيق بزرگي است
4. بقدر ميسور و فرصت هر توسل به حضرت منه السلام مى تواند انجام شود از انقطاع تام و توجه و سلام به حضرت تا زيارتهاى مختصره تا ختمهاى كوچك مثل {يا محمدياعلي يافاطمه...} و يا مفصله تا گوش دادن و توسلي به حضرت منه السلام .... و لااقل نشر اين معرفت مثل ثبت جغرافيايي مختصات روي نقشه گوگل و ويكيمپيا = به عنوان موضع "مشهد آثار مهدوى منه السلام " نه پين گذاشتن = كه ارزشي ندارد
5. والحمدلله رب العالمين

اهمیت قدمگاههای حضرات معصومین علیهم السلام
- و يكى از مصيبتهاى غربت حضرات معصومين عليهم السلام خصوصا در ايران عدم معرفت مردم به قدمگاههاى ايشان است
خصوصا امروز كه مي بينيم قدمگاه براى حاكمان سياسي يا حتى افراد به نام قدمگاه گمنام مي سازند اما نوبت به حضرات معصومين عليهم السلام كه مي رسد يا اصلا نمي دانند يا اگر بدانند باب ترديد و انكار شروع مي شود و بسياري از اين قدمگاهها ناشناخته است و بسياري هم كه نشانى دارد بخاطر بيسوادي افراد مسلط بر افكار جامعه و رسانه ها كه تكيه فهمشان تاريخ ناقص (آن هم از سنيهاى دوران گذشته ايران است) به تكيه آنها مي گويند بود نبود كي گفت نگفت معتبر نيست ووو
3- قدمگاه اينقدر مهم است كه قدمگاه حضرت ابراهيم علیه السلام در وقت بازساختن كعبه را خداوند متعال توصيه به حفظ فرموده و فرموده {وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى} با اينكه تمام آن مواضع كعبه و محل طواف قدمگاه ابراهيم علیه السلام است اما بخاطر اهميت اصل اين موضوع يكجا كه نقشش روي سنگ هم فرورفته و مانده است به عنوان قدمگاه حفظ شده است و بالاتر خود كعبه كه خودش قدمگاه جلوه اعظم خداوند است و در وقت آفرينش زمين اينجا قدمگاه نزول و صعود آفريننده جزئيات آفرينش زمين بوده است و لذا ساختمان اصلي كعبه شبيه پاشنه پا هست و در كتاب تجلي الهي تفصيلا بيان شده است
4- اولا بدانيد از بيشتر معصومين علیهم السلام قدمگاه در ايران بوده و هنوز هم هست
و اين بخاطر تقصير و كوتاهي معرفت است كه عامه سفر حضرات معصومین علیهم السلام به نقاط مختلف زمين را مشروط به الاغ و قاطر و اسب و شتر و اعلام عمومي و ثبت در خاطره سنيان وووو مي دانند
و كساني كه معرفت مختصري داشته باشند در احاديث خوانده اند كه چطور حضرات معصومین علیهم السلام بجز اماكن معموره و معروفه به نقاط دور افتاده و ناشناخته زمين هم در ساعتي مي رفته اند و به وظيفه امامت عمل مي كرده اند
5- و آنقدر مهم است حفظ اين اماكن و استفاده از بركات معنويش و ندانستن و نشناختن عذر نيست كه توسط مرحوم آيت الله كوهستاني از حضرت صاحب الزمان عليه السلام نقل شده است كه در رؤيا به ايشان فرمودند چرا فلان مكان در مازندران كه قدمگاه حضرات معصومین علیهم السلام بوده است را نماز نمي خوانيد (احترام و استفاده معنوي نداريد)؟
قدیمی های فرح آباد نقل می کنند که روزی حضرت آیت الله کوهستانی بزرگ (اعلی الله مقامه) در حالیکه به دلیل کهولت سن و کثرت مراجعات مردمی، کمتر روستای کوهستان بهشهر را ترک می فرمود، به فرح آباد آمد و سراغ مسجد جامع شاه عباسی فرح اباد را از مردم گرفت. ایشان اصرار فرمودند که در آن روز که اتفاقاً جمعه بود به اتفاق مردم در آنجا نماز جماعت اقامه نمایند. مردم فرح آباد که تا آن زمان در آنجا نماز نمی خواندند، علت این همه اصرار را از آن حضرت جویا شدند و ایشان در جواب فرمودند:
"من در خواب دیدم که حضرت صاحب (عجل الله تعالى فرجه) کمی ناراحت، نگران و گلایه مند هستند.
علت را پرسیدم و ایشان (حضرت صاحب الأمر منه السلام و الیه التسلیم) فرمودند، چرا در مسجد فرح آباد که قدمگاه پدران من است نماز اقامه نمی شود.
من (آیت الله کوهستانی) که تاکنون نام فرح آباد و مسجدش را نشنیده بودم، بیشتر جویا شدم و از حضرت صاحب الأمر منه السلام و الیه التسلیم توضیح خواستم و ایشان فرمودند: در فرح آباد مکانی است که پدرم امام علی (عليه السلام) به هنگام بازدید از فتوحات اسلام از مازندران که مربوط به فتوحات پسران ایشان علیهم السلام بود نیز دیدار کردند و به اتفاق امام حسن مجتبی و امام حسین (عليهما السلام) در اینجا نماز جماعت اقامه فرمودند و مردم محل از آن پس در این زمین خالی به حرمت و قداست آن نماز جماعت گهربار و نورانی، نماز می خواندند
شاه عباس بزرگ با استقرار در فرح آباد و احداث کاخی با معماری اصفهان بنام کاخ جهان نما، طبق عادت بنا داشت تا مسجدی را در جنب کاخ احداث کند که متوجه شد مردم در زمینی فاقد بنا اقامه نماز می کنند و چون علت را پرسید، به او گفته شد:
زمانی که مازندران به همراه گیلان توسط سپاه اسلام در زمان خلیفه دوم فتح شد، در وقت این فتوحات این دو منطقه در شمال کشور فرزندان امام علی و مشخصاً امام حسن مجتبی عليهم السلام حضور داشتند و پس از اینکه این فتوحات انجام گرفت و مرحله تثبیت به پایان رسید، حضرت امام علي به همراه امام حسن مجتبی و امام حسين علیهم السلام و سایر منتسبین به اهل بیت عليهم السلام به منظور بازدید از فتوحات از جمله به فرح آباد آمده و در این مکان نمازی را به جماعت اقامه فرمودند و مردم از آن زمان تا کنون که این مکان را به عنوان قدمگاه امام حسن مجتبی(عليه السلام) می شناسند، در آن نماز فرادی و جماعت اقامه می کنند.
شاه عباس با شنیدن این مطلب و نیز پس از تحقیق و رسیدن به این حقیقت که این نکته مورد اجماع همه اعاظم فرح آباد بوده است، دستور داد که مسجد جامع عباسی را در همین مکان فعلی مسجد بنا کرده و نام آن را نیز بر اساس آن بنام امام حسن مجتبی(عليه السلام) نامگذاری کرد.
نکته جالب توجه اینکه تمام آثار تاریخی مربوط به دوره صفوی و مخصوصا کاخ جهان نما که دارالسلطنه و دارالاماره تابستانی و نوروزی عباسی بوده، دچار حادثه ویرانی شده اند و تنها مکانی که به هیچ وجه از جانب عوامل جوى و انسانی آسیب ندیده، همین مسجد امام حسن مجتبی(علیه السلام) موسوم به مسجد جامع عباسی است.
پیرمردهای محل نقل می کنند که صبح یکی از روزهای جمعه در سالهای دور، آیت الله کوهستانی به اتفاق تنی چند از همراهان به فرح آباد آمدند و از مسجد امام حسن مجتبی(عليه السلام) پرس و جو کردند و چون به صحت و بود این مسجد وقوف یافتند، گریستند و از قول حضرت ولی عصر (عجل الله تعالى فرجه) گله کردند که {چرا در مسجد بنام عموی حضرت حجت نماز اقامه نشده و مردم در مکان دیگری نماز می خوانند؟!}
ایشان سپس وضو گرفته و مسجد امام حسن مجتبی(عليه السلام) که در زیر خروارها خاک و خاشاک نیمه مدفون بود، با كم حاضران تنظيف نموده و نماز تحیت بجا آورده و ظهر آن روز نماز ظهر و عصر را با حضور مردم به جماعت اقامه کرده و آنگاه طی سخنانی مردم را به اقامه نماز در این مکان مقدس ترغیب نموده و سپس فرح آباد را ترک نمودند.
بنابراين ندانستن عذر نيست و پيگيري فرموده اند براى احياء و رفع غربت و نماز در اين اماكن
و اين مكان در مازندران است و جز مكان ديگري است كه در گرگان و استان گلستان به نام امام حسن عسكري علیه السلام است:
قطب الدین راوندی ماجرایش را نقل کرده که در آن امام حسن عسکری (علیه السلام) در یک روز به گرگان رفته، سوالات شیعیان را پاسخ گفته، حوایج شان را برطرف ساخته، و سپس برگشته اند.
الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج ‏یک ص چهارصدو بیست و چهار - الباب الثاني عشر في معجزات الإمام الحسن بن علي العسكري عليه السلام‏، معجزه چهار / كشف الغمة في معرفة الأئمة، اربلی، ج ‏دو ص چهارصد و بیست و هفت (چاپ قدیم) / بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏پنجاه ص دویست و شصت و دو
و بحمدالله مشهور و مورد احترام است

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398 ... B%8C%D8%B1
و قدمگاه امام مجتبى عليه السلام بلكه حضور حضرت امام حسين عليه السلام در اصفهان را سنيان هم نقل كرده اند مثل: الكامل ابن اثیر كه جزو حوادث سال سی و یکم تشریف آوردن حضرت مجتبی بلكه حضرت سیدالشهداء علیهما السلام راذكر كرده است
و بجز قدمگاه تخت فولاد و قدمگاه مسجد لنبان همچنين قدمگاه قجبرسون نشانش مانده است و طبيعي است اگر كسي از مسير دور حجاز آن هم با جنگ و فتح به جايي داراى آب و خرمي برسد و بعدش عازم مناطق ديكر براى جنگ و فتح باشد؛ در جاى خرم چند روزي اقامه كند و به جاهاى مختلف سر بزند و قدمگاههاى حضرتش علیه السلام متعدد باشد و بنابرنقل حضرت مولاعلي عليه السلام به عمر كه عازم ايران بود فرمودند كه مردم ايران جسورند و تو اگر بروي مصمم به كشتنت مي شوند و در وسط معركه خليفه كشته شود لشكر اسلام شكست مي خورد تو به ايران نرو و من امام حسن عليه السلام و بنا به نقلي حسنين عليهما السلام را مي فرستم هم تقويت قلوب لشكريان است هم سبب نرمي قلوب مردم ايران و اين اقدام هوشمندانه سبب شد تا حضور امامين علیهما السلام مانع تندرويها و تعديهاى افراطيون بشود و همين رويه موجب اقبال مردم ايران به اهل بيت عليهم السلام و اسلام گرديد و غالب بلاد با استقبال درب شهرها باز كردند و ايمان آوردند
و از جمله قدمگاههاي معروف و ثبت شده حضرت امام مجتبى عليه السلام در استان اصفهان
مسجد معصوم شهر کوپا ، مرکز بخش کوهپایه اصفهان ،
مسجد پامنار بم کویه زواره ،
و صفه غربی مسجد جامع اردستان که هم اکنون نیز به نام صفه امام حسن مجتبی (عليه السلام) در محله بازار اردستان
مسجد امام حسن در روستای کهنگ – جنوبی ترین روستای شهرستان اردستان ، در دهستان برزاوند شمال كوهپايه مي باشد
********
درباره قدمگاه رضوي عليه السلام در ناحيه ابرقو و كلا اين اماكن به اين نام در جاهاى مختلف كشور
سؤال شده است:

جواب:
يكي از نكات معرفتي تشخيص قدمگاه هاى رضوي (عليه السلام) در سفر به خراسان
كه مورخين توجه نكرده اند

اگر چه اصل سفر برخلاف ميل حضرت بوده است
و هرچند براى اينكه مبادا شيعيان مطلع و دنبال حضرت امام رضا علیه السلام راه بيافتند
حتى الإمكان از شهرهاى بزرگ نمي بردندشان

اما نحوه بردنشان در هر صورت به صورت اسيري نمي برده اند و با احترام و اجلال بوده است (هرچند ما ان را سفر اسارت مي ناميم جو نبرخلاف رضايت حضرت امام رضا علیه السلام بوده است)
فلذا اينطور نبوده كه يك مسير خاص را فرمانده نظامي كاروان انتخاب كند و فقط همان را بروند
و بعد در مسير ايران مورخين متحير بمانند كه از سمت نائين و قم رفته اند يا از سمت كوير ووو
بلكه به عنوان برنامه اعلان ولايتعهد خليفه مي برده اند

فلذا براى جلب نظر حضرت علیه السلام به حكومت و كاستن ناراحتى حضرت علیه السلام در موضوع بردن به خراسان
سعى مي كرده اند سفرى بدون خستگي و همراه با تفرج باشد

و از اين رو مي بينيم در نواحي اهواز و شوشتر توقف زياد داشته اند
و از حضرت امام رضا علیه السلام هم مي پرسيده اند

و حتما اماكني را كه خود حضرت امام رضا علیه السلام در مسير خواسته اند بروند (به هر دليل) آنها مي رفته اند

كما اينكه وقتي وارد عراق شدند از مسير مدينه؛
اول به بغداد بردند و بعد از انجا به سمت ايران

ولذا اين نقشه ها كه ترسيم مي كنند يك خط از مدينه تا خراسان
اينها بخشي از مسيرهاى طي شده حضرت دراين سفر است


و اين نكات را نيز بايد درنظر گرفت

علاوه براينها
اين وجه (سفر خراسان) تنها يك وجه براى اين قدمگاههاى رضوى علیه السلام است
و وجوه ديگر مثل حضورشان در غير مسير سفر خراسان هم امر محتملي است


همچنانكه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام به گرگان سفرداشته
و با شيعيان اجتماع و ديدارو سخنان داشته اند و حديثش مشهور و مفصل است
بدون اينكه در مسيرش (بين سامراء و گرگان) قدمگاههايي از حضرتش علیه السلام باقى باشد

يا در احاديث ديگر از حضور ساير حضرات ائمه عليهم السلام در سرزمين هاى مختلف كره زمين در كتاب شريف مدينة المعاجز نقل شده است

فلذا برخلاف انجه مرتبا توسط منكرين و افراد ضعيف العقيده تكرار مي شود
(و صحت اماكن فراوان منسوبه به حضرات معصومین علیهم السلام
از چشمه و مصلا و قدمگاه و نظرگاه و امامزاده ووو
را انكار يا استبعاد مى كنند)

در واقع اين اماكن شمه ناچيزي از مجموع كثير و خيلي بيشتر اصل آن اماكن است
و اينها كه بسيار بنظر مي رسد؛ قدر قليلي است كه شناخته شده
و مؤمنان ان نواحى بر حفظ مكان و يادش مواظبت كرده اند

و الا واقعيتش چندين برابر اين شمار بسيار بوده
كه غالبا اماكنى ناشناخته يا فراموش شده است

والحمدلله على المعرفة والإيمان
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مراقد مولا علی و آدم و نوح و مدفن رأس الحسین علیهم السلام

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه آپريل 14, 2024 3:48 pm

کتاب مناسک دیدار حق
جلد دوم: آیین حج و زیارت
مشتمل بر شرح بر نامه ها و احكام و اعمال و آداب زیارت مشاهد الهی

Image

برای دریافت کتاب به این ادرس مراجعه نمایید:
viewtopic.php?f=264&t=10169#p49153

آداب و اعمال تشرف به حریم وجه اللهی:

هر گاه چشم زائر به قبه منوره يا ضريح انور افتاد در هر جا (بيرون شهر - داخل شهر - بيرون صحن - درب صحن - داخل صحن- داخل رواق) بگويد
السلام علیک یا أمیر المؤمنین یا أبالحسن یا علي بن أبیطالب
السلام علیک یا آدم صفوة الله
السلام علیک یا نوح نجي الله
السلام علیک یا أبا عبد الله الحسین
ورحمة الله و برکاته



Image

در وقت ورود و در صحنها و در رواق و در فواصل تا رسیدن به روضه منوره این اذکار گفته شود:بسم الله و بالله، وفي سبيل الله، و على ملة رسول الله،
الله اكبر الله اكبر، الله اكبر كبيرا، و الحمدلله كثيرا، و سبحان الله بكرة واصيلا،
الحمدلله على هدايته لدينه، والتوفيق لمادعا اليه من سبيله،



Image

Image

Image

Image

Image

Image

Image

زیارت: اظهار معرفت و عبودیت و تسلیم در حضور وجه الله
با زیارات جامعه و زیارات خاصه
نسخه جامع (زیارت جامعه کبیره کامله) و زیارت جامعه صغیره (امین الله کامله) در کتاب مناسک دیدار حق منتشر شده است و متن آن نیز در ذیل اورده شده است


زیارت جامعه کبیره کامله:


Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image


در زیارات خاصه مولا امیر المومنین علیه السلام؛ زیارت ششم از افضل زیارات می باشد که متن آن بعد زیارات جامعه در ذیل اورده شده است

نسخه کامل زیارت عاشورا و دعای علقمه را که بعد زیارت ششم خوانده می شود در کتاب زیارت عاشورای تامه منتشر شده است
کتاب زیارت عاشورای تامه را از این ادرس دریافت نمایید:
viewtopic.php?f=98&t=10179
قسمت سلام به امام حسین علیه السلام در دعای علقمه مربوط به مدفن راس الحسین می باشد و در آنجا خوانده می شود

خلاصه برگزيده زيارت ششم و هفتم :

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بابَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ النَّاظِرَةَ، وَيَدَهُ الْباسِطَةَ، وَأُذُنَهُ الْواعِيَةَ،
السَّلامُ عَلَى الْأَصْلِ الْقَدِيمِ، وَالْفَرْعِ الْكَرِيمِ . السَّلامُ عَلَىٰ صاحِبِ الدَّلالاتِ، وَالْآياتِ الْباهِراتِ، وَالْمُعْجِزاتِ الْقاهِراتِ ، وَالْمُنْجِي مِنَ الْهَلَكاتِ، الَّذِي ذَكَرَهُ اللّٰهُ فِي مُحْكَمِ الْآياتِ، فَقالَ تَعالىٰ: ﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتٰابِ لَدَيْنٰا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴾.
السَّلامُ عَلَى اسْمِ اللّٰهِ الرَّضِيِّ، وَوَجْهِهِ الْمُضِيءِ، وَجَنْبِهِ الْعَلِيِّ، وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكَاتُهُ،
وَأَشْهَدُ أَنَّكَ جَنْبُ اللّٰهِ وَبابُهُ، وَأَنَّكَ حَبِيبُ اللّٰهِ وَوَجْهُهُ الَّذِي يُؤْتىٰ مِنْهُ،
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلَىٰ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَبْدِكَ الْمُرْتَضىٰ، وَأَمِينِكَ الْأَوْفىٰ، وَعُرْوَتِكَ الْوُثْقىٰ، وَيَدِكَ الْعُلْيا، وَجَنْبِكَ الْأَعْلىٰ، وَكَلِمَتِكَ الْحُسْنىٰ،
السَّلامُ عَلَى اسْمِ اللّٰهِ الرَّضِيِّ، وَوَجْهِهِ الْعَلِيِّ، وَصِراطِهِ السَّوِيِّ، السَّلامُ عَلَى الْمَوْلُودِ فِي الْكَعْبَةِ الْمُزَوَّجِ فِي السَّماءِ،السَّلامُ عَلَى النَّبَاَ الْعَظِيمِ، السَّلامُ عَلَىٰ مَنْ أَنْزَلَ اللّٰهُ فِيهِ: ﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتٰابِ لَدَيْنٰا لَعَلِيٌّ، حَكِيمٌ﴾، السَّلامُ عَلَىٰ صِراطِ اللّٰهِ الْمُسْتَقِيمِ، السَّلامُ عَلَى الْمَنْعُوتِ فِي التَّوْرةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ.



زیارت ششم مولا امیر المؤمنبن (علیه السلام):

الزّيارة السّادسة:

روى محمّد بن خالد الطّيالسي عن سيف بن عميرة، قال: خرجتُ مع صفوان بن مهران وجماعة من أصحابنا الى الغريّ بعدما خرج الصّادق (عليه السلام) فسرنا من الحيرة الى المدينة فلمّا فرغنا من الزّيارة أي زيارة امير المؤمنين (عليه السلام) صرف صفوان وجهه الى ناحية أبي عبد الله (عليه السلام) فقال لنا: تزورون الحُسين (عليه السلام) من هذا المكان من عند رأس امير المؤمنين (عليه السلام) من هاهُنا أومأ اليه الصّادق (عليه السلام) وأنا معه، قال سيف بن عميرة: فدعا صفوان بالزّيارة الّتي رواها علقمة بن محمّد الحضرمي عن الباقر (عليه السلام) في يوم عاشوراء ثمّ صلّى ركعتين عند رأس امير المؤمنين (عليه السلام) وودّع في دبرهما امير المؤمنين (عليه السلام) وأومأ الى الحسين صلوات الله عليه بالسّلام منصرفاً وجهه نحوه وودّع

قال صفوان: وردت ها هنا مع سيّدي الصّادق (عليه السلام) ففعل مثل هذا ودعا بهذا الدّعاء ثمّ قال لي: يا صفوان تعاهد هذه الزّيارة وادعُ بهذا الدّعاء وزُر عليّاً والحُسين (عليهما السلام) بهذه الزّيارة، فانّي ضامن على الله لكلّ من زارهما بهذه الزّيارة ودعا بهذا الدّعاء من قُرب أو بُعد انّ زيارته مقبولة، وانّ سعيه مشكور، وسلامه واصل غير محجوب، وحاجته مقضيّة من الله بالغاً ما بلغت.

رو کن به قبر شریف و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَنِ اصْطَفاهُ اللهُ وَاخْتَصَّهُ وَاخْتارَهُ مِنْ بَرِيَّتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليلَ اللهِ ما دَجَى اللَّيْلُ وَغَسَقَ، وَاَضاءَ النَّهارُ وَاَشْرَقَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ما صَمَتَ صامِتٌ، وَنَطَقَ ناطِقٌ، وَذَرَّ شارِقٌ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،
اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ أبي طالب صاحِبِ السَّوابِقِ وَالْمَناقِبِ وَالنَّجْدَةِ، وَمُبيدِ الْكَتائِبِ، الشَّديدِ الْبَاسِ، الْعَظيمِ الْمِراسِ، الْمَكينِ الْاَساسِ، ساقِي الْمُؤْمِنينَ بِالْكَأسِ مِنْ حَوْضِ الرَّسُولِ الْمَكينِ الْاَمينِ، اَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ النَّهْيِ وَالْفَضْلِ وَالطَّوائِلِ وَالْمَكْرُماتِ وَالنَّوائِلِ، اَلسَّلامُ عَلى فارِسِ الْمُؤْمِنينَ، وَلَيْثِ الْمُوَحِّدينَ، وَقاتِلِ الْمُشْرِكينَ، وَوَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلى مَنْ اَيَّدَهُ اللهُ بَجبْرِئيلَ، وَاَعانَهُ بِميكائيلَ، وَاَزْلَفَهُ فِي الدّارَيْنِ، وَحَباهُ بِكُلِّ ما تَقِرُّ بِهِ الْعَيْنُ، وَصَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَعَلى آلِهِ الطّاهِرينَ، وَعَلى اَوْلادِهِ الْمُنْتَجَبينَ، وَعَلَى الْاَئِمَّةَ الرّاشِدينَ الَّذينَ اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ، وَفَرَضُوا عَلَيْنَا الصَّلَواتِ، وَاَمَرُوا بِايتاءِ الزَّكاةِ، وَعَرَّفُونا صِيامَ شَهْرِ رَمَضانَ، وَقِراءَةَ الْقُرْآنِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، وَيَعْسُوبَ الدّينَ، وَقائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ النّاظِرَةَ، وَيَدَهُ الباسِطَةَ وَاُذُنَهُ الْواعِيَةَ، وَحِكْمَتَهُ الْبالِغَةَ، وَنِعْمَتَهُ السّابِغَةَ، وَنِقْمَتَهُ الدّامِغَةَ، اَلسَّلامُ عَلى قَسيمِ الْجَنَّةَ وَالنّارِ، اَلسَّلامُ عَلى نِعْمَةِ اللهِ عَلَى الْاَبْرارِ، وَنِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجّارِ، اَلسَّلامُ عَلى سَيِّدِ الْمُتَّقينَ الْاَخْيارِ، اَلسَّلامُ عَلى اَخي رَسُولِ اللهِ وَابْنِ عَمِّهِ وَزَوْجِ ابْنَتِهِ، وَالْمَخْلُوقِ مِنْ طينَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْاَصْلِ الْقَديمِ، وَالْفَرْعِ الْكَريمِ، اَلسَّلامُ عَلَى الَّثمَرِ الْجَنِيِّ، اَلسَّلامُ عَلى اَبِي الْحَسَنِ عَلِيٍّ، اَلسَّلامُ عَلى شَجَرَةِ طوُبى وَسِدْرَةِ الْمُنْتَهى، اَلسَّلامُ عَلى آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، وَنُوح نَبِيِّ اللهِ، وَاِبْراهيمَ خَليلِ اللهِ، وَمُوسى كَليمِ اللهِ، وَعيسى رُوحِ اللهِ، وَمُحَمَّد حَبيبِ اللهِ، وَمَنْ بَيْنَهُمْ مِنَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقًا، اَلسَّلامُ عَلى نُورِ الْاَنْوارِ، وَسَليلِ الْاَطْهارِ، وَعَناصِرِ الْاَخْيارِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدِ الْاَئِمَّةِ الْاَبْرارِ، اَلسَّلامُ عَلى حَبْلِ اللهِ الْمَتينِ، وَجَنْبِهِ الْمَكينِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،
اَلسَّلامُ عَلى اَمينِ اللهِ في اَرْضِهِ وَخَليفَتِهِ وَالْحاكِمِ بِاَمْرِهِ، وَالْقَيِّمِ بِدينِهِ، وَالنّاطِقِ بِحِكْمَتِهِ، وَالْعامِلِ بِكِتابِهِ، أخي الرَّسُولِ وَزَوْجِ الْبَتُولِ وَسَيْفِ اللهِ الْمَسْلُولِ، اَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الدَّلالاتِ، وَالْاياتِ الْباهِراتِ، وَالْمُعْجِزاتِ الْقاهِراتِ، وَالْمُنْجي مِنَ الْهَلَكاتِ، الَّذي ذَكَرَهُ اللهُ في مُحْكَمِ الْاياتِ، فَقالَ تَعالى: ﴿وَاِنَّهُ في اُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكيمٌ﴾ اَلسَّلامُ عَلَى إسْمِ اللهِ الرَّضي، وَوَجْهِهِ الْمُضييِّ وَجَنْبِهِ الْعَلِيِّ وَرَحْمَةُ اللهِ، وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلى حُجَجِ اللهِ وَاَوْصِيائِهِ وَخاصَّةِ اللهِ وَاَصْفِيائِهِ، وَخالِصَتِهِ وَاُمَنائِهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، قَصَدْتُكَ يا مَوْلايَ يا اَمينَ اللهِ وَحُجَّتَهُ زائِراً عارِفاً بِحَقِّكَ، مُوالِيًا لِاَوْلِيائِكَ، مُعادِيًا لِاَعْدائِكَ، مُتَقَرِّبًا اِلَى اللهِ بِزِيارَتِكَ، فَاشْفَعْ لي عِنْدَ اللهِ رَبّي وَرَبِّكَ في خَلاصِ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، وَقَضاءِ حَوائِجي حَوائِجِ الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ.


سپس خود را بر قبر شریف بیانداز و ببوس و بگو:

سَلامُ اللهِ وَسَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَالْمُسَلِّمينَ لَكَ بِقُلُوبِهِمْ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، وَالنّاطِقينَ بِفَضْلِكَ، وَالشّاهِدينَ عَلى اَنَّكَ صادِقٌ اَمينٌ صِدّيقٌ، عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَشْهَدُ اَنَّكَ طُهْرٌ طاهِرٌ مُطَهَّرٌ، مِنْ طُهْر طاهِر مُطَهَّر،
اَشْهَدُ لَكَ يا وَلِيَّ اللهِ وَوَلِيَّ رَسُولِهِ بِالْبَلاغِ وَالْاَداءِ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ جَنْبُ اللهِ وَبابُهُ، وَاَنَّكَ حَبيبُ اللهِ وَوَجْهُهُ الَّذي يُؤْتى مِنْهُ، وَاَنَّكَ سَبيلُ اللهِ، وَاَنَّكَ عَبْدُ اللهِ وَاَخُورَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّبًا اِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِزِيارَتِكَ، راغِبًا اِلَيْكَ فِي الشِّفاعَةِ، أبْتَغي بِشَفاعَتِكَ خَلاصَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، مُتَعَوِّذًا بِكَ مِنَ النّارِ، هارِباً مِنْ ذُنوُبِيَ الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلى ظَهْري فَزِعًا اِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ رَبّي، اَتَيْتُكَ اَسْتَشْفِعُ بِكَ يا مَوْلايَ، وَاَتَقَرَّبُ بِكَ اِلَى اللهِ لَيَقْضِيَ بِكَ حَوائِجي، فَاشْفَعْ لي يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ اِلَى اللهِ فَاِنّي عَبْدُ اللهِ وَمَوْلاكَ وَزائِرُكَ وَلَكَ عِنْدَ اللهِ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَالْجاهُ الْعَظيمُ، وَالشَّأْنُ الْكَبيرُ، وَالشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَةُ،
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلى اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَبْدِكَ الْمُرْتَضى، وَاَمينِكَ الْاَوْفى، وَعُرْوَتِكَ الْوُثْقى، وَيَدِكَ الْعُلْيا، وَجَنْبِكَ الْاَعْلى، وَكَلِمَتِكَ الْحُسْنى، وَحُجَّتِكَ عَلَى الْوَرى، وَصِدّيقِكَ الْاَكْبَرِ، وَسَيِّدِ الْاَوْصِياءِ، وَرُكْنِ الْاَوْلِياءِ، وَعِمادِ الْاَصْفِياءِ، اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَيَعْسُوبِ الدّينِ، وَقُدْوَةِ الصّالِحينَ، وَاِمامِ الْمُخْلِصينَ، الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ، الْمُهَذَّبِ مِنَ الزَّلَلِ، الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ، الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ، اَخي نَبِيِّكَ وَوَصِيِّ رَسُولِكَ، الْبائِتِ عَلى فِراشِهِ، وَالْمُواسي لَهُ بِنَفْسِهِ، وَكاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ، الَّذي جَعَلْتَهُ سَيْفًا لِنُبُوَّتِهِ، وَآيَةً لِرِسالَتِهِ، وَشاهِدًا عَلى اُمَّتِهِ، وَدَلالَةً عَلى حُجَّتِهِ، وَحامِلًا لِرايَتِهِ، وَوِقايَةً لِمُهْجَتِهِ، وَهادِيًا لاُِمَّتِهِ، وَيَدًا لِبَأسِهِ، وَتاجًا لِرَأسِهِ، وَبابًا لِسِرِّهِ، وَمِفْتاحًا لِظَفَرِهِ، حَتّى هَزَمَ جُيُوشَ الشِّرْكِ بِاِذْنِكَ، وَاَبادَ عَساكِرَ الْكُفْرِ بِاَمْرِكَ، وَبَذَلَ نَفْسَهَ في مَرْضاتِ رَسُولِكَ، وَجَعَلَها وَقْفاً عَلى طاعَتِهِ، فَصَلِّ اللّهُمَّ عَلَيْهِ صَلاةً دائِمَةً باقِيَةً،


سپس بگو:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ، وَالشَّهابُ الثّاقِبُ وَالنُّورُ الْعاقِبُ، يا سَليلَ الْاَطائِبِ، يا سِرَّ اللهِ، اِنَّ بَيْني وَبَيْنَ اللهِ تَعالى ذُنُوباً قَدْ اَثْقَلَتْ ظَهْري وَلا يَأتي عَلَيْها اِلاّ رِضاهُ، فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكَ عَلى سِرِّهِ، وَاسْتَرْعاكَ اَمْرَ خَلْقِهِ، كُنْ لي اِلَى اللهِ شَفيعًا، وَمِنَ النّارِ مُجيرًا، وَعَلَى الدَّهْرِ ظَهيرًا، فَاِنّي عَبْدُاللهِ وَوَلِيُّكَ وَزائِرُكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ.

سپس 6 رکعت نماز زیارت بخوان و دعا کن به آنچه می خواهی و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤمِنينَ، عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ،

سپس به مدفن راس الحسین (علیه السلام) برو (در مسجد الراس در سمت بالاسر مرقد امیر المؤمنین علیه السلام):
زیارت امام حسین (علیه السلام) و دعای علقمه

روى محمّد بن خالد الطّيالسي عن سيف بن عميرة، قال: خرجتُ مع صفوان بن مهران وجماعة من أصحابنا الى الغريّ بعدما خرج الصّادق (عليه السلام) فسرنا من الحيرة الى المدينة فلمّا فرغنا من الزّيارة أي زيارة امير المؤمنين (عليه السلام) صرف صفوان وجهه الى ناحية أبي عبد الله (عليه السلام) فقال لنا: تزورون الحُسين (عليه السلام) من هذا المكان من عند رأس امير المؤمنين (عليه السلام) من هاهُنا أومأ اليه الصّادق (عليه السلام) وأنا معه، قال سيف بن عميرة: فدعا صفوان بالزّيارة الّتي رواها علقمة بن محمّد الحضرمي عن الباقر (عليه السلام) في يوم عاشوراء ثمّ صلّى ركعتين عند رأس امير المؤمنين (عليه السلام) وودّع في دبرهما امير المؤمنين (عليه السلام) وأومأ الى الحسين صلوات الله عليه بالسّلام منصرفاً وجهه نحوه وودّع

محمّد بن خالد طیالسی از سیف بن عُمَیره روایت کرده: با صفوان بن مهران و جمعی دیگر از اصحاب خودمان به سوی نجف بیرون رفتیم ـ پس از بیرون رفتنِ حضرت صادق(علیه‌السلام) از حیره به طرف مدینه ـ زمانی که از زیارت امیرمؤمنان فارغ شدیم، صفوان صورت خود را به سوی اباعبدالله (علیه‌السلام) گرداند، آنگاه به ما گفت: از نزد سر مقدّس امیرمؤمنان، حسین(علیه‌السلام) را زیارت کنید که از اینجا امام صادق(علیه‌السلام) ایما و اشاره کرد به سلام بر آن حضرت و من در آن‌وقت خدمت آن حضرت بودم.
سیف گفت: صفوان همان زیارتی را خواند که علقمة بن محمّد حضرمی از امام باقر (علیه‌السلام) در «روز عاشورا» روایت کرده بود،
سپس دو رکعت نماز بالای سر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) خواند (مدفن راس الحسین علیه السلام)
و پس از آن نماز، امیرمؤمنان را وداع کرد و اشاره کرد به سوی امام حسین (علیه‌السلام) درحالی‌که روی خود را به سوی او کرده بود و پس از زیارت او وداع گفت و از جمله دعاهایی که بعد از نماز خواند این بود (دعای علقمه)

نسخه کامل زیارت عاشورا و دعای علقمه را که بعد زیارت ششم خوانده می شود در کتاب زیارت عاشورای تامه منتشر شده است
کتاب زیارت عاشورای تامه را از این ادرس دریافت نمایید:
viewtopic.php?f=98&t=10179

سپس توجه کن به جانب قبر امير المؤمنين (عليه السلام) و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، وَاَلسَّلامُ عَلى اَبي عَبْدِ اللهِ الْحُسَيْنِ ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُما، وَلا فَرَّقَ اللهُ بَيْني وَبَيْنَكُما.


زیارت امین الله
Image

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

زیارت حضرات آدم و نوح (علیهما السلام) و زیارت رجبیه

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه آپريل 14, 2024 3:49 pm

حضرات آدم و نوح (علیهما السلام) در مضجع امیر المؤمنین (علیه السلام) مدفونند
و بعد از زیارت مولا علی (علیه السلام) زیارت می شوند

زیارت حضرت آدم (علیه السلام):
السَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِيَّ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللّهِ في اَرْضِهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَا الْبَشَرِ * السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ * وَصَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ وَعَلَى زوجتك حواء ام الْبَشَرِ وَعَلَى الطّاهِرينَ مِنْ وُلْدِكَ وَذُرِّيَّتِكَ * صَلاةً لا يُحْصِيها اِلاّ هُوَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ.

زيارت حضرت نوح (عليه السلام):
السَّلامُ عَلَيْكَ يا نَجيَّ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِيَّ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللّهِ * السَّلامُ عَلَيْكَ يا شَيْخَ الْمُرْسَلينَ *السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللّهِ في اَرْضِهِ * صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْكَ وَعَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ وَعَلَى الطّاهِرينَ مِنْ وُلْدِكَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ.

حضرت آدم (علیه السلام) طویل القامة بودند (قد بسیار بلند)؛ و کل حرم قبر آدم (علیه السلام) می باشد

کلام خازنان وحی (علیهم السلام):
1- در زیارت حضرت امیرالمومنین آمده است: السلام علیک و علی ضجیعیک آدم و نوح (علیهما السلام).

2- امیرالمومنین (علیه السلام) خطاب به حسنین (علیهما السلام) فرموده: مرا در فلان نقطه بگذارید قبری آماده خواهید دید که پدرم نوح برای من آماده کرده است.

3- امام باقر (علیه السلام): امیرالمومنین مدفون فی قبر نوح (علیهما السلام).
امام باقر (علیه السلام): انّ امیر المومنین دفن مع ابیه نوح (علیهما السلام).

4- قال الصادق عليه السلام : وأما البقعة الّتي فيها قبر أميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليه، فإنّ نوحاً لمّا طافت السّفينة، هبط جبرئيل على نوح فقال :
إنّ اللَّه يأمرك أن تنزل مابين السّفينة والرّكن اليماني، فإذا إستقرّت قدماك على الأرض فأبحث تابوت آدم، فأحمله معك في السّفينة، فإذا غاص فابحث بيدك الماء، فادفنه بظهر النّجف، بين الذّكوات البيض والكوفة، فإنّها بقعة إخترتها له ولك يا نوح ولعليّ بن أبي طالب صلوات اللَّه عليه، وصيّ محمّد صلّى اللَّه عليه وآله.
ففعل نوح ذلك، ووصّى إبنه ساماً أن يدفنه في البقعة مع التّابوت الّذي لآدم .
فإذا زرتم مشهد أميرالمؤمنين، فزوروا آدم ونوح وعليّ بن أبي طالب (عليهم‏ السّلام) .

5- قال المسعودي : إن آدم ونوح وأميرالمؤمنين (عليهم‏ السّلام) في قبر واحد .

6- وروي عن الصادق (علیه السلام) أنّه قال : قبر علي (عليه السلام) هو في الغريّ، مابين صدر نوح ومفرق رأسه ممّا يلي القبلة .

7- قال الصادق عليه السلام : إذا زرت أميرالمؤمنين عليه السلام، فأعلم أنّك زائر عظام آدم وبدن نوح وجسم عليّ بن أبي طالب (عليهم‏ السّلام) . فإذا زرت جانب النّجف، فزر عظام آدم و بدن نوح و جسم عليّ بن أبي طالب (عليهم‏ السّلام)، فإنّك زائر الآباء الأوّلين ومحمّداً خاتم النّبيّين وعليّاً سيّد الوصيّين، وإنّ زائره تفتح له أبواب السّماء عند دعوته، فلا تكن عن الخير نوّاماً.


زیارت رجبیه
جناب ابوالقاسم حسين‌بن‌روح كه نايب خاصّ حضرت صاحب‌الامر عليه السلام است روايت كرده كه آن‌ حضرت فرمود: در ماه رجب در هر زيارتگاهي از زيارتگاه‌هاي شريف كه باشي به اين زيارت صاحبِ ‌مزار را زيارت كن:
الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي أَشْهَدَنَا مَشْهَدَ أَوْلِيَائِهِ فِي رَجَبٍ وَ أَوْجَبَ عَلَيْنَا مِنْ حَقِّهِمْ مَا قَدْ وَجَبَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ وَ عَلَى أَوْصِيَائِهِ الْحُجُبِ اللهُمَّ فَكَمَا أَشْهَدْتَنَا مَشْهَدَهُمْ [مَشَاهِدَهُمْ‏] فَأَنْجِزْ لَنَا مَوْعِدَهُمْ وَ أَوْرِدْنَا مَوْرِدَهُمْ غَيْرَ مُحَلَّئِينَ عَنْ وِرْدٍ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ وَ الْخُلْدِ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ إِنِّي [قَدْ] قَصَدْتُكُمْ وَ اعْتَمَدْتُكُمْ بِمَسْأَلَتِي وَ حَاجَتِي وَ هِيَ فَكَاكُ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ الْمَقَرُّ مَعَكُمْ فِي دَارِ الْقَرَارِ مَعَ شِيعَتِكُمُ الْأَبْرَارِ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
أَنَا سَائِلُكُمْ وَ آمِلُكُمْ فِيمَا إِلَيْكُمُ التَّفْوِيضُ وَ عَلَيْكُمُ التَّعْوِيضُ فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ وَ يُشْفَى الْمَرِيضُ ، وَ مَا تَزْدَادُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَغِيضُ إِنِّي بِسِرِّكُمْ مُؤْمِنٌ [مُؤَمِّمٌ‏] وَ لِقَوْلِكُمْ مُسَلِّمٌ وَ عَلَى اللهِ بِكُمْ مُقْسِمٌ فِي رَجْعِي بِحَوَائِجِي وَ قَضَائِهَا وَ إِمْضَائِهَا وَ إِنْجَاحِهَا وَ إِبْرَاحِهَا [إِيزَاحِهَا] وَ بِشُئُونِي لَدَيْكُمْ وَ صَلاحِهَا وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ سَلامَ مُوَدِّعٍ وَ لَكُمْ حَوَائِجَهُ مُودِعٍ [مُودِعٌ‏] يَسْئلُ اللهَ إِلَيْكُمُ الْمَرْجِعَ وَ سَعْيَهُ [سَعْيُهُ‏] إِلَيْكُمْ غَيْرَ [غَيْرُ] مُنْقَطِعٍ وَ أَنْ يَرْجِعَنِي مِنْ حَضْرَتِكُمْ خَيْرَ مَرْجِعٍ إِلَى جَنَابٍ مُمْرِعٍ وَ خَفْضِ عَيْشٍ مُوَسَّعٍ وَ دَعَةٍ وَ مَهَلٍ إِلَى حِينِ [خَيْرِ] الْأَجَلِ وَ خَيْرِ مَصِيرٍ وَ مَحَلٍّ فِي النَّعِيمِ الْأَزَلِ وَ الْعَيْشِ الْمُقْتَبَلِ وَ دَوَامِ الْأُكُلِ وَ شُرْبِ الرَّحِيقِ وَ السَّلْسَلِ [السَّلْسَبِيلِ‏] وَ عَلٍّ وَ نَهَلٍ لا سَأَمَ مِنْهُ وَ لا مَلَلَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ عَلَيْكُمْ حَتَّى الْعَوْدِ إِلَى حَضْرَتِكُمْ وَ الْفَوْزِ فِي كَرَّتِكُمْ وَ الْحَشْرِ فِي زُمْرَتِكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تجدید بیعت و اظهار برائت از اضداد

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه آپريل 14, 2024 3:50 pm

Image

Image

Image

Image

برائت مختصر از دشمنان و اضداد حضرت مولا امیرالمومنین (علیه السلام)
صلى الله عليك يامولاي يا اخارسول الله ووصيه وأميره على امته يا ابالحسن يا علي بن ابيطالب
لعن الله من أنكر شأنك وحسدك و لَمَزك وآذاك وعاداك وغصب حقك؛ سيّما ابابكر و عمر و عثمان و معاوية وعمرو بن العاص و اصحاب السقيفة والجبابرة الثلاث عشر والطغاة الثلاثمأة ومن كان معهم و تابعهم،
ولعن الله من قاتلك سيّما المشركين والكافرين واليهود والمنافقين واصحاب الجمل وجنود الشام و خوارج النهروان وطلحة و زبير وعائشة واتباعهم؛
ولعن الله من قتلك سيّما ابن ملجم و وردان و قطام
ولعن الله من ناصبك سيّما الحجاج الثقفي؛ واتباع ابن تيمية والوهابية وسائر النواصب
لعنهم الله جميعا و عذبهم عذابا اليما



اظهار برائت از حجاج ثقفي:
كه وقتي نجف آمد براى بيرون آوردن بدن مطهر حضرت؛
سه هزار نقطه را حفاري كرد و جيزي نيافت و قبر حضرتش تا زمان امام صادق عليه السلام فقط برخواص معلوم بود و بر عامه مردم مستور بود
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مدفن رأس الحسین (علیه السلام)

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه آپريل 14, 2024 3:50 pm

مدفن سر امام حسین (علیه السلام) در مسجد الراس در بالاسر حرم امیر المؤمنین (علیه السلام) قرار دارد

Image

زيارت سر امام حسين (علیه السلام) در مدفن رأس الحسین (علیه السلام) در بالاسر امیر المؤمنین (علیه السلام):

Image


سؤال
شده است از زيارتي كه در آن مصائب و اوصاف سر مقدس حضرت امام حسين عليه السلام ياد شده باشد
و در زيارت مرقد راس الحسين عليه السلام بشود آن مصائب را ياد نموده واز زيارت با آن سلامها و توجه در آن مستنير بشويم

جواب
صلى الله عليك يا اباعبدالله الحسين الشهيد يا ثار الله
السلام على رأسك الشريف
السلام على خَدّك التريب
السلام على شيبك الخضيب
السلام على جبهتك المضروبة بالاحجار
السلام على جبينك المجروح بالسهام
السلام على رأسك المنحور ظلما وعدوانا
السلام على رأسك المذبوح عطشانا
السلام على رأسك المجزوز من القفا
السلام على رأسك المرفوع على الرمح والقنا
السلام على رأسك الذي نطق على الرمح وتلا
السلام على راسك الذي وُضع في التنور والرماد
السلام على رأسك المُدَار به الصحاري و الفلوات
السلام على رأسك المُهْدَى الى الفجرة والطغاة
السلام على رأسك الذي لَعِب به أرجُلُ الأشقياء
السلام على ثغرك المقروع بالقضيب والعصا
السلام على رأسك الذي ظهر منه آيات الله في عديد المقامات وصار له كثير من المشاهد والمزارات
السلام على رأسك المدفون في مسجد عند مشهد أبيك عليّ المرتضى وزاره أئمة الهدى
السلام عليك وعلى ذَرّك وشَبَحِك و ظِلّك و نورك و روحك ونفسك وبدنك وجسدك ورأسك وجميع اعضائك وآثارك ورحمة الله وبركاته


نکات:
ذر = به معنى ذريه نيست مقصود وجود حضرت در عالم ذر از مراتب وجودي است
ذَرّك
وشَبَحِك
و ظِلّك
و نورك
و روحك
ونفسك
وبدنك
وجسدك
اينها اشاره به مراتب وجودي حضرت است در عوالم
عالم ذر
عالم اشباح
عالم ظلال
عالم انوار
عالم ارواح
عالم نفوس
عالم ابدان
عالم اجساد
اشاره به ان عوالم نيست
اشاره به وجود حضرت در هر يك از ان عوالم است

ثغر = سكون غين به معنى لب و دندانها
با غين مفتوح به معنى مرز كشور است
در اينجا سكون غين است

Image


در وسائل الشیعه و نیز مستدرك الوسائل يك باب براى آن مرقوم داشته ‏اند و در مستدرك از کتاب مزار محمد بن المشهدى نقل كرده و در مفاتیج الجنان نیز در قسمت زیارات امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده است كه:
حضرت صادق (علیه السلام) زيارت كرد سر امام حسين (علیه السلام) را نزد سر امير المؤمنين (علیه السلام) و نماز گزارد نزد آن چهار ركعت و زيارت اين است‏:

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الصِّدِّيقَةِ الطَّاهِرَةِ سَيِّدةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ،
أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَيْتَ الزَّكاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَتَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، وَجاهَدْتَ فِي اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَصَبَرْتَ عَلَى الْأَذىٰ فِي جَنْبِهِ مُحْتَسِبًا حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ،
وَأَشْهَدُ أَنَّ الَّذِينَ خالَفُوكَ وَحارَبُوكَ، وَأَنَّ الَّذِينَ خَذَلُوكَ، وَالَّذِينَ قَتَلُوكَ مَلْعُونُونَ عَلَىٰ لِسانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ، وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرىٰ، لَعَنَ اللّٰهُ الظَّالِمِينَ لَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ وَضاعَفَ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ الْأَلِيمَ،
أَتَيْتُكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ زائِرًا عارِفًا بِحَقِّكَ؛ مُوالِيًا لِأَوْلِيائِكَ؛ مُعادِيًا لِأَعْدائِكَ؛ مُسْتَبْصِرًا بِالْهُدَىٰ الَّذِي أَنْتَ عَلَيْهِ؛ عارِفاً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ؛ فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ.


Image
Image


از دعاهاى بعد زيارت راس الحسين در اين مكان (مسجد الرأس = رواق ابوطالب حرم نجف)
اللهُمَّ إنَّكَ تَرى مَكاني وَتَسمَعُ كَلامي وَلا يَخفى عَلَيكَ شيءٌ مِن أمري
وَكَيفَ يَخفى عَلَيكَ ما أنتَ مُكَوٍّنُهُ وَبارِئُهُ،
وَقَد جِئتُكَ مُستَشفِعاً بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحمَةِ وَمُتَوَسِّلاً بِوَصِيِّ رَسُولِكَ،
فَأسألُكَ بِهِما ثَباتَ القَدَمِ وَالهُدى وَالمَغفِرَةَ في الدُّنيا وَالآخِرةِ ».



بانوانى كه مجاورهستند و يا معاهد هستند
به زيارت اين محل بروند
و حتما كنار اين موضع (كه با چراغ سبز اخيرا مشخص شده) بروند
و همانند اينكه دركنار ضريح مراقد معصومين عليهم السلام قرار دارند
مؤدبب ايستاده و راس شريف را زيارت كنند
با زيارت ماثوره كه درمفاتيح هست
و نيز فقرات سلام مربوط به راس شريف كه در زيارت ناحيه مقدسه عاشورا وارد شده است
و سعى كنند زائران ديگر را هم توجه بدهند

Image


محراب طلايى نشانه محل مرقد راس الحسين عليه السلام

اگر دقت شود وسط محراب سوراخ و خالى است
اين سوراخ عمودى جاى كنده شدن كتيبه مرقد راس الحسين است
كه به اسم نگهداري در موزه!!!
(و در حقيقت براى محو نشان مرقد راس الحسين)
توسط متصديان حرم نجف كه تابع مقصره اند
آنرا كنده اند و جايش خالي مانده است

تصويركتیبه سنگي كنده شده (مرقد راس الحسين) از محراب طلايي
البته اين لوح اصلى با نام و نشان مرقد نيست = كه قبلا برداشته و سرقت شده است
اين لوح آخرين كتيبه بوده است كه آيه {آمن الرسول...} خاتمه سوره البقره؛ روي آن حكاكى شده
و اگرچه هيچ توضيحي براى نشان مرقد ندارد؛
اما چون بودنش در محل محراب طلايى و ذكر در منابع تاريخي؛ به عنوان نشانه مرقد راس شريف؛ خودش موجب دلالت به مرقد مى شده است
فلذا همين لوح را هم تحمل نكرده و آنرا از محراب كنده و برداشته اند
Image

اللهم العن المقصرة التي أزالت معالم مرقد راس الحسين عليه السلام وقلعت لوحه
وهتكت المرقد الشريف بجعله تحت اقدام المارة


امشب در زيارت اونلاين مسجدالراس اين مطلب مهم بيان شد
ساختمان قديم مسجد الراس نجف
قبل از اين تجديد بناى اخير محرابى هم بنام مقام امام صادق عليه السلام بوده است
و اين يكي از معالم ديني زيارتي فراموش شده در حرم نجف است


الان در شبكه خبر
كزارش داد
محراب مسجدالراس كه بازسازي شده است
كه شكسته بوده اند را رونماي كردند در نجف و نمايش داده مي شود
در انبارهاى حرم شكسته هايش بوده و انها را جمع و سرهم كرده اند
كاشيهايش زرين فام است
زرين فام يعني مطلا
ساخته قرن هفتم بوده
بلنديش دوسه متر است
بسيار نفيس است
بزركترين و نفيس ترين محراب جهان شمرده مي شود
و مي كويد نفيس ترين اثر موزه حرم نجف است
كزارش رسانه عربي اين رونمايي از محراب
https://www.alnaeem-news.iq/archives/200081

https://www.alnaeem-news.iq/wp-content/ ... -48-14.jpg
بيداست عمدا شكسته شده است
https://www.alnaeem-news.iq/wp-content/ ... -48-11.jpg
https://www.alnaeem-news.iq/wp-content/ ... -48-15.jpg
سازندگان اين محراب = آل ابي طاهر
كه از مصنوعات انها فقط هفت محراب باقي مانده است
كه يكي الان در نجف و بقيه در موزه هاى مهم جهان است
در دوره ايلخاني زمان حكومت عطاءالملك جوينى ساخته شده است

ان قطعه سنگ كه درسايت مربوط به محراب تصويرش هست مال محراب طلايي موجود در مسجدالراس است
اما اين محراب رونمايي شده محراب ديگري بوده است
كه احتمالا مربوط به محراب امام صادق مي ياشد
نكته:
اين تصادف اعلام وجود محراب امام صادق عليه السلام در ساختمان قبلي مسجدالراس توسط مركزآموزش
با بخش خبر رونمايي از اصل محراب در مراسمي از نجف = كه ما قبلا مطلع نبوديم
از بركات ملازمت بر احيا و رفع غربت از معالم ديني است
با برنامه معرفي مزارات و جلسات مداوم زيارت اونلاين و مواصلت معاهدان دوام حضور مي باشد
خداوند بركت اجتماعي هم مرحمت مي فرمايد


يكي از توابع اين رونمايي ازمحراب
شيوع اين تيتر در رسانه هاست
كه مسجدالراس در حرم نجف را مطرح مي كند
المحراب الأثري لمسجد الرأس الشريف يعود تاريخه إلى (800) عام مضى بعد ترميمه وصيانته
https://www.imamali.net/?id=316&sid=21569
نام مسجدالراس كه دردوره جديد مخفي شده
و به اسم رواق ابوطالب ووو شهرت داده بودند
= اين تلاشهاى منكرين بدست خودشان ابطال شد
اين مراسم در نجف شش روز قبل و در هفته عيدغدير بوده است
و جون تلويزيون ايران در نشر اخبار خيلي بروز است بعد جندين روز خبرش را الان شبكه خبر منتشر كرد
https://media.hawzahnews.com/d/2023/07/ ... 8926839000


مسجد الراس و مدفن رأس الحسین (علیه السلام):
مسجد الراس که به عنوان مدفن راس الحسين (علیه السلام) معروف بوده و موضع زيارتي هم داشته است
شرح مطالبش را از منابعي كه به تفصيل پرداخته اند در ذیل آورده می شود تا در پيگيريهاى محلي هم قابل استفاده باشد و خلاصه يا ترجمه نباشد

تصویر قبه مزار و مسجد راس الحسین در بالاسر مرقد امیر المؤمنین (علیه السلام) سال 1949 میلادی ( حدود 73 سال قبل)

Image

تصوير محل بازسازي شده فعلي با محو نشانه هاى قديم

و اينها تا اواخر دوره عثماني به صورت زيارتگاه برقرار بود و با ورود انگليسيها به عراق و ايجاد حكومت پادشاهي تغييراتي داده شد و به تدريج جدا و محو گرديد
تا صدسال قبل اينجا هم قبه داشته و هم صورت مرقد؛ و از وقت اشغال انگليسها در عراق نشان مرقد برداشته شد
و از وقت اشغال امريكاييها مسجد الراس كه اينجا داير و معروف بود تخريب شد به اسم توسعه حرم
و در زمان مرحوم رفسنجاني اينجا ساخته شد؛ و نجفيها خيلي خوشحال شدند و در نزد نجفيها و به رواق رفسنجاني معروف بود تا  اينكه اخيرا به اسم حضرت زهرا ناميده شده

اما در آثار علماء ذكر مسجد الراس و مدفن راس الحسین (علیه السلام) هست؛ امروزه با ساختن رواق بالاسر اين مكان احياء شده است هرچند نشانه هاى زيارتي آن محو گرديده و حتى ذكرش هم نيست
و لازم است كه زائران با اين معالم آشنا گرديده و زيارت كنند
و با تطبيق نقشه قديم حرم و اين مواضع امروزي نقاط آن مزارات را احيا نمود، زهي توفيق و سعادت؛

نقشه بلان دقيق حرم و موضع ساباط و نيز مسجدالرأس و تكيه بكتاشيه كه در توضيحات به آن اشاره می شود

Image

فضاي بين حرم و رواق جديد همان رواق بالاسر قديم است كه قبلا رواق زنانه بود
بقدر دوسه متر از ابتداى ورودي رواق جديد جاي مقبره هاى رواق بالاسر قديم است
سه چهار متر بعدي از ابتداى رواق جديد هم همان راهرو سرپوشيده قديم است


Image
پلان حرم با ابعاد بزرگ

و مصائب راس شريف در مرقدشان ادامه دارد؛  امروز لگد مال عابرين است؛
با پهن کردن سجاده در میانه اولین قبه جلوی محراب؛ مانع هتک حرمت شد
و اشكالي ندارد مهرشان روي سجاده بگذارند و از دستها تا پيشاني روي مرقد و سجاده قرار  گيرد؛ هم توفيق سجود بر مرقد است هم عابرين بيشتر رعايت كرده از رويش رد نمي شوند


ااعتقاد به مدفن راس الحسين مبتني بر شواهد متعدده اي است:
اولا حديث امام صادق عله السلام و معرفي ايشان موضعش را به اصحاب در سفر زيارتيشان به نجف اشرف
مواظبت علماء بر حفظ اين نشان تا قرن اخير و از جمله بزرگاني كه بر صحت آن تاكيد داشته اند مرحوم سيدبحرالعلوم است

و شبهه دفن در مكان ديگر بخاطر عدم امكان صحت نقل مواضع متعدد؛ مطلبي كه از لوازم تقصير معرفت است
و از ابتدائيات حداقلي حق معرفت عدم محدوديت حضرات عليهم السلام بلكه اولياي صغار به مكان خاص و توان حضور در چند مكان در اوقات واحده است

و در حديث زيارت عاشورا كه از امام صادق عليه السلام تعليم شده بطور حضوري در سفر زيارتيشان به حرم مولاعلي بوده است
و دليل زيارت كردن امام حسين از بالاي سر حضرت هم همين بوده است

اگر حضرت صادق (علیه السلام) مشهد حسيني در بالاسر مولاعلي را انقدر واقعي و مسلم مي دانسته اند كه چنان زيارت مفصلي عاشورا را از حديث قدسي نقل فرموده
و به ان زيارت كرده اند و در دعاي بعد نماز زيارت هم خطاب سلام به هر دو امام دارد مولاعلي و امام حسين؛
و حضرتش بر مدفون بودن راس الحسين در اين موضع تاكيدفرموده اند، ديگر جهل شيعه به ان تضعيفي ايجاد نمي كند

و ازاين لوازم عدم فقاهت بسيار است كه چيزي را خيلي معتقدند اما بدون تفقه به لوازمش توجه ندارند:
1= مثل تعقيبات رجبيه كه خيلي تاكيد و تعريف و مواظبت دارند اما عدم ولادت مولاعلي در رجب و ولادت امام هادي در رجب را كه از لوازم اعتقاد به ان تعقيب است منكرند
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ‏
اى خدا از تو درخواست مى‏ كنم به حق دو مولود در ماه رجب محمد بن على دوم و فرزندش على بن محمد كه برگزيده توست
یعنی دوتا امام را نام می برند که در ماه رجب بدنیا امدند و نامی از مولاعلی نمیبرند؛ و در ماه ماه رجب مرتب میخوانند اما در مفاد آن مععتقد و ملتزم نیستند

2= يا مثل مسح كردن سر و پاها در وضو كه نشانه تشيع مي دانند و قرائت حضرات اهل بيت در آيه وضو مطابق مسح كردن را تارك هستند
و قرائت سنيان مطابق وضوي سنيان را مي خوانند از دم تا دُم؛

3=يا مثل حديث ولادت كه مي گويد وز بيرن آمدن فاطمه بنت اسد و مولودش روز ترويه بود و فردايش عرفه و پس فردايش قربان؛
اما به ميلاد گرفتن در ذيحجه ملتزم نيست و در رجب طبق قول سنيان عيد مي گيرد
وازين نمونه هاى عدم تفقه بسيار است كه نشان مي دهد نه اصوليند نه اخباريند و فقط بي خبريند
در حاليكه اكر طبق اصول و تفقه در آيات و احاديث درايت شود لوازم اعتقاد به آن آيات و احاديث چيز ديگري غير از مسلك شايع مي شود

تذکر:
1- مسجدالرأس كلش شرايط طهارت مربوط به حرمها و مساجد را دارد

2- و موضع مدفن راس الحسين حتى با طهارت ؛رعايت حرمت شود
و از عبور و پاگذاردن و نشستن و پشت كردن و جلوتر نماز خواندن پرهيز گردد


روایات معرفی مدفن رأس الحسین (علیه السلام) در بالاسر امیر امومنین (علیه السلام):

الاول: الروايات الدالة على أن موضع أو مدفن الرأس بجوار مشهد أميرالمؤمنين عليه السلام
إنّ أهم ما ورد حول موضع أو مدفن الرأس الشريف عند أمير المؤمنين عليه السلام عبارة عن مجموعة من الروايات الواردة في الكتب المعتبرة، وهي كالتالي:

1ـ كتاب الكافي: وقد ذُكرت فيه روايتان، إحداهما تصرّح بدفن الرأس الشريف عند أمير المؤمنين عليه السلام ، وقد نقلها ابن قولويه في كامل الزيارات أيضاً.

2ـ كتاب كامل الزيارات: وقد ذكرت فيه جملة من الروايات الدالة بصريحها على أنّ الرأس قد دُفن عند أمير المؤمنين عليه السلام ، إلاَّ أنّ إحدى هذه الروايات تواجه مشكلة الرفع إلى المعصوم عليه السلام [6].

3ـ كتاب تهذيب الأحكام: وقد ذُكرت فيه روايتان، إحداهما تصرّح بدفن الرأس عند أمير المؤمنين عليه السلام أيضاً.

أولاً: الروايات الواردة في كتابي الكافي وكامل الزيارات

الرواية الأولى: الكافي: عن علي بن إبراهيم بن هاشم, عن أبيه, عن ((قال لي أبو عبد الله ـ وهو بالحيرة ـ: أما تريد ما وعدتك؟ قال: قلت بلى ـ يعني الذهاب إلى قبر أمير المؤمنين ـ قال: فركب وركب إسماعيل ابنه معه، وركبت معهما حتى إذا جاز الثوية ـ وكان بين الحيرة والنجف عند ذكوات بيض ـ نزل ونزل إسماعيل، ونزلت معهم, فصلى وصلى إسماعيل وصليت, فقال لإسماعيل: قم فسلّم على جدك الحسين بن علي. فقلت: جعلت فداك أليس الحسين بكربلاء؟ فقال: نعم، ولكن لما حُمِل رأسه إلى الشام سرقه مولى لنا، فدفنه بجنب أمير المؤمنين عليه السلام ))[7]. وقد رواها أيضاً ابن قولويه، عن أبيه، وكذلك عن الكليني.

الرواية الثانية: الكافي: عن عِدّة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن إبراهيم بن عقبة، عن الحسن الخزاز، عن الوشاء أبي الفرج، عن أبان بن تغلب، قال: ((كنت مع أبي عبد الله عليه السلام ، فمرّ بظهر الكوفة، فنزل فصلّى ركعتين، ثم تقدم قليلاً فصلى ركعتين، ثم سار قليلاً فصلى ركعتين، ثم قال: هذا موضع قبر أمير المؤمنين عليه السلام . قلت: جعلت فداك والموضعين اللذين صليت بهما؟ قال: موضع رأس الحسين عليه السلام ، وموضع منزل القائم))[8].

وهذه الرواية أيضاً مذكورة في كتاب كامل الزيارات، إلاَّ أنّه ذكر بدل منزل القائم: ((منبر القائم))، وقد ذكرها بهذا الطريق: حدثني أبي ومحمد بن الحسن جميعاً، عن الحسن بن متيل، عن سهل بن زياد، إلى آخر الإسناد المتقدّم[9].

موضع منبر القائم در وادي السلام مقام مهدي است و در روایت دیگر منزل القائم مسجد سهله است

غير أنّ هذه الرواية ـ الثانية ـ تدل على موضع رأس الحسين، ولم تصرّح بالدفن كالرواية الأولى.

ثانياً: الروايات المختصة بكتاب كامل الزيارات

الرواية الأولى: كامل الزيارات: حدثني محمد بن الحسن ومحمد بن أحمد بن الحسين جميعاً، عن الحسن بن علي بن مهزيار، عن أبيه علي بن مهزيار، قال: حدثني علي بن أحمد بن أشيم، عن يونس بن ظبيان، قال[10]: ((كنت عند أبي عبد الله عليه السلام في الحيرة ـ أيام مقدمه على أبي جعفر ـ في ليلة صحيانة مُقمرة, قال: فنظر إلى السماء، قال: يا يونس، أترى هذه الكواكب ما أحسنها, أما إنّها أمان لأهل السماء، ونحن أمان لأهل الأرض. ثمّ قال: يا يونس، فمُرْ بإسراج البغل والحمار... ولمّا خرجنا من الحيرة، قال: تقدم يا يونس. قال: فأقبل يقول: تيامن، تياسر, فلمّا انتهينا إلى الذكوات الحُمر, قال: هو المكان. قلت: نعم. فتيامن ثم قصد إلى موضع فيه ماء وعين فتوضّأ, ثمّ دنا من أكمة فصلى عندها، ثم مال عليها وبكى, ثم مال إلى أكمة دونها، ففعل مثل ذلك, ثم قال: يا يونس، افعل مثل ما فعلت, ففعلت ذلك, فلما فرغت, قال لي: يا يونس أتعرف هذا المكان؟ فقلت: لا, فقال: الموضع الذي صلّيت عنده أولاً، هو قبر أمير المؤمنين عليه السلام , والأكمة الأخرى رأس الحسين بن علي بن أبي طالب عليهما السلام , إنّ الملعون عبيد الله بن زياد ـ لعنه الله ـ لما بعث برأس الحسين عليه السلام إلى الشام رُدّ إلى الكوفة، فقال: أخرجوه عنها؛ لا يُفتن به أهلها. فصيّره الله عند أمير المؤمنين عليه السلام , فالرأس مع الجسد والجسد مع الرأس))[11].

الرواية الثانية: كامل الزيارات: حدثني أبي، عن سعد بن عبد الله، عن الحسن بن موسى الخشاب, عن علي بن أسباط, رفعه, قال أبو عبد الله عليه السلام : ((إنك إذا أتيت الغري رأيت قبرين: قبراً كبيراً، وقبراً صغيراً. فأمّا الكبير، فقبر أمير المؤمنين عليه السلام , وأما الصغير، فرأس الحسين بن علي عليه السلام ))[12].

ثالثاً: روايات كتاب تهذيب الأحكام

الرواية الأولى: تهذيب الأحكام: عن أبي القاسم علي بن محمد، قال: حدثني عبيد الله بن خالد التميمي، قال: حدثني الحسن بن علي الخزاز، عن خاله يعقوب بن إلياس، عن مبارك الخباز، قال: ((قال لي أبو عبد الله عليه السلام : أسرجوا البغل والحمار ـ في وقت ما قدم وهو في الحيرة ـ قال: فركب وركبت حتى دخل الجرف، ثمّ نزل فصلى ركعتين، ثم تقدّم قليلاً آخر فصلى ركعتين، ثم تقدم قليلاً آخر فصلى ركعتين، ثمّ ركب ورجع، فقلت له: جعلت فداك، ما الأُولتين والثانيتين والثالثتين؟ قال: الركعتين الأُولتين موضع قبر أمير المؤمنين عليه السلام ، والركعتين الثانيتين موضع رأس الحسين عليه السلام ، والركعتين الثالثتين موضع منبر القائم عليه السلام ))[13].

وهذه الرواية واضحة الدلالة على أنّ الإمام عليه السلام قد زار موضع الرأس بعد زيارته لقبر أمير المؤمنين عليه السلام ؛ فيستفاد منها أنّ هناك موضعاً آخر للرأس الشريف غير الحنّانة؛ إذ لو كان الموضع هو الحنانة لزاره الإمام عليه السلام حين مروره على طريق الحيرة إلى الغري، قبل وصوله إلى قبر أمير المؤمنين عليه السلام ، وليس بعده ـ كما دلّت على ذلك الروايات التي تنصّ على أنّ الحنّانة هو موضع رأس الحسين عليه السلام ـ ويستفاد أيضاً من عبارة: ((ركب ورجع)) عدم الذهاب عكساً. وممّا يؤكّد قرب موضع الرأس هذا من القبر الشريف هو عدم ركوب الإمام الصادق عليه السلام بين الموقعين؛ لنصّ الرواية على أنّه: ((تقدم قليلاً)).

الرواية الثانية: وهي مروية في تهذيب الأحكام أيضاً، وتشابه في دلالتها رواية يونس المتقدمة، ولكن بإسناد مختلف، ودلالتها واضحة على دفن الرأس الشريف عند قبر أمير المؤمنين عليه السلام .

الرواية الثالثة: تهذيب الأحكام: عن محمد بن أحمد بن داوود، عن محمد بن علي، عن عمّه، قال: حدّثني أحمد بن حماد بن زهير القرشي، عن يزيد بن إسحاق شعر، عن أبي السخيف الأرجني، قال: حدثني عمر بن عبد الله النهدي، عن أبيه، قال: ((دخلت على أبي عبد الله عليه السلام ، فذكر حديثاً فحدثناه, قال: فمضينا معه ـ يعني أبا عبد الله عليه السلام ـ حتى انتهينا إلى الغري، قال: فأتى موضعاً فصلّى، ثمّ قال لإسماعيل: قم فصلِّ عند رأس أبيك الحسين عليه السلام . قلت: أليس قد ذُهب برأسه إلى الشام؟ قال: بلى، ولكن فلان مولانا سرقه فجاء به، فدفنه هاهنا))[14].

هذه هي أهمّ الروايات وأوضحها دلالة، وقد ذكرها المتأخرون من علمائنا في كتبهم، نقلاً عن الأجلاء المذكورين.

ذكر السيد بحر العلوم لبعض خواصّه ـ على ما حكي عنه ـ أنّ مسجد الرأس موضع رأس الحسين، وأنّ المسجد بُني عليه ولأجله. وقد أمر قدس سره بتشييده ثانياً[29]، وهي ترميمات وإصلاحات[30].

ذكر الميرزا النوري في مستدركه في باب استحباب زيارة رأس الحسين عليه السلام عند قبر أمير المؤمنين عليه السلام , ثلاث روايات, يذكر في الثالثة أنّ ابن المشهدي في مزاره يروي أنّ الإمام الصادق عليه السلام زار رأس الحسين عليه السلام عند أمير المؤمنين عليه السلام ، وصلى عنده أربع ركعات، ثم ينقل نصّ الزيارة، فلاحظ[33].


تاريخچه مسجد الراس و پيگيريهايي كه برايش شده است:


سمي بهذا الاسم لمقابلته موضع رأس الإمام علي(عليه السلام) و لأن رأس الحسين(عليه السلام) مدفون فيه كما ذهبت الى ذلك رواية عن الإمام الصادق(عليه السلام)
ذكر السيد عبد المطلب الخرسان في كتابه (مساجد ومعالم) الصفحة(21) أن مسجد الرأس يقع غرب عمارة الصحن الحيدري ملاصقا لضلعه الغربي، وهو من المساجد القديمة البناء،
ونقل عن الشيخ جعفر محبوبه انه بني مع الحرم العلوي كما يظهر من جدرانه،
ونسبه البراقي في تاريخ الكوفة الى الشاه عباس الأول(ت 1038هـ/1692م)،

وكان الميرزا حسين النائيني(طيب الله ثراه) يؤم الجماعة فيه،
ثم أعقبه السيد جمال الدين الهاشمي(قدس) في إمامة الجماعة فيه،
وكان المرجع الديني السيد محسن الحكيم(طيب الله ثراه) يلقي دروسه على طلابه فيه.
وذهبت الدكتورة سعاد في كتابها (مشهد الامام علي في النجف/ 153) الى ان بناء المسجد المذكور يرجع الى عصر الإيلخانيين كما تدل كتابات وجدتها في محرابه القديم،
وجدد في عهد الشاه عباس الأول، ثم في عهد السلطان نادر شاه حينما أمر بتذهيب قبة الضريح والمئذنتين،
أما نفقات عمارته فبلغت عشرين ألف نادري تبرعت بها رضية سلطان بيكم زوجة نادر شاه،
ورمم ايضاً في عهد السلطان عبد الحميد، وصنع له منبر رخامي، ودوّن عليه تاريخ الترميم وهو سنة (1306هـ/1888م).
وذكر الشيخ محمد حرز الدين في معارفه (3/242) ان هذا المسجد (جدد) بناه غازان بن هولاكو (ت730هـ/1330م) ويبدو ان ما ذكره جدير بالنظر،
ويساعد على قبوله ما ذكره ابن بطوطة حين زار النجف الأشرف سنة (726هـ/1326م) إذ قال: (وللعتبة باب آخر عتبته أيضا من الفضة يفضي إلى المسجد، وله أربعة ابواب عتبتها فضة)، وسبق ذكر ذلك في اثناء الحديث عن زيارته،

وذكر الشيخ محمد حرز الدين في كتابه(تاريخ النجف الاشرف 3/242 ـ 243) في أثناء ترجمة الميرزا هادي الخراساني المتوفى سنة (1285هـ/1868م) ـ الذي عرف عنه ولعه بالآثار ـ
ان السيد داود الرفيعي (كليددار حرم نجف) روى للميرزا هادي عن أبيه عن آبائه ان في المسجد المذكور إيواناً صغيراً مربعاً في الجدار القبلي بين محراب المسجد والساباط
فيه قبر
وعليه شباك من فولاذ ثمين وله باب صغير فيه قفل: (هو موضع قبر رأس الحسين بن علي أمير المؤمنين (عليهما السلام) كما دلت عليه الروايات،
ثم ان السيد ـ أي داود ـ أوقف الميرزا هادي، وكانت عليه أيضا قطعة ستار خضراء
وإلى جانب هذا الإيوان صخرة مربعة مكتوب عليها بخط كوفي
ومنه أن هذا المسجد عرف بمسجد الرأس ، بناه غازان بن هولاكو خان أقام لبنائه سنة كاملة ضاربا خيامه بين النجف الأشرف
ومسجد الحنانة في الثوية حتى أكمله) ـ
وعلق الشيخ محمد حسين حرز الدين في هامش الصفحتين المذكورتين على هذا القبر
بأن الاسماعيلية الهنود كانت تزوره، وبسبب كثرتهم فتحت إدارة الأوقاف العثمانية باباً له من تكية البكتاشية وسدت بابه الأول، ثم عادوا فسدوا هذا الباب وبقي المسجد مغلقا سنين عدة لحين تشكيل حكومة عربية في العراق، وقال: (وفي هذا الدور صار الكشف الثاني للقبور وبدأ التعمير الثاني للقبور سنة 1351هـ/1932م ودخلنا إلى المسجد من بابه الأول يوم 23 من ذي الحجة من تلك السنة فنظرنا الى رسم القبر فلم نجد شيئا سوى صخرة على الجدار القبلي طولها اكثر من ذراع وعرضها ذراع مكتوب عليها مستديرا آيات من القرآن الكريم منها قوله: (آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ)، وفي وسطها سطر كوفي تقريبا، ومساحة أرض المسجد أعلى من أرض الساباط بذراعين
والمفروض ان أرضه كانت ارض الوادي الأصلية وهي أسفل من بلاط الصحن اليوم بأربعة أذرع أو أكثر).

صخرة المسجد الثمينة:
وقال السيد عبد المطلب الخرسان في كتابه (مساجد ومعالم:23):
(هذه الصخرة عليها كتابة بالخط الكوفي، كانت موجودة في المكان الذي ذكره الشيخ حرز الدين،
وكانت صخرة أخرى على هيأة محراب مثبتة في محراب المسجد،
ولهاتين الصخرتين قيمة أثرية،
ففي عام 1965م جاءت بعثة من الآثار، وقد جلبوا معهم كاميرات حديثة لتصوير بعض الآثار،
وسألوني عن هاتين الصخرتين فدللتهم عليهما،
وسألتهم عنهما فأخبروني أن إدارة الآثار صوّرت هاتين الصخرتين عام 1937م،
وأن هاتين الصخرتين من الحجر المعروف بالحديد الصيني، وهما من نوع نادر منه حيث انهما ملونتان،
وعند هدم المسجد تم نقل الصخرتين الى المخزن لحفظهما من التصدّع).

كه بايد در موزه حرم علوي باشد و بررسي و تصوير و پيگيري شود

ونُقل عن الشيخ جعفر محبوبه أن مسجد الرأس شُيد ثانية؛ في أيام العلامة السيد بحر العلوم،
وأنه كان يقول لبعض خواصه انه موضع رأس الحسين(عليه السلام)،
وان المسجد بُني عليه لأجله.

Image
تصوير كتيبه اخير مسجدالراس

نوشته روي كتيبه كه مربوط به تجديد بناء مسجد الراس در قرن يازدهم است:
آيات كريمة از سورة البقرة بخط ثلث : (بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بالله وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ * لاَ يُكَلِّفُ الله نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ )،
ادامه نوشته ايات در وسط شكل محراب :
(وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ).

كتيبه در موزه حرم در معرض نمايش است
pejuhesh232
 
پست ها : 8726
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبليبعدي

بازگشت به راهنمای زیارت اونلاین مشاهد الهی


Aelaa.Net