حرم رضوی علیه السلام

مدير انجمن: مزارات

مشاهد اثار مهدوی منه السلام درحرم رضوی پشت سر مبارک

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه مه 27, 2023 10:51 pm

معرفی مشاهد آثار مهدوی منه السلام و علینا سلامه و الیه التسلیم در حرم مطهر رضوی علیه السلام واقع در پشت سر مبارک

همچنين از مشاهد آثار مهدويه علیه السلام آنچه در ذيل واقعه مرحوم آقانجفى اصفهاني در كتاب استجاره به مسجد سهله و اصحاب استجاره به مسجد سهله ص 178 معرفي شد مي باشد
شرح واقعه تشرف در حرم مطهر رضوی علیه السلام برگرفته از کتاب شریف استجاره به مسجد سهله و اصحاب استجاره به مسجد سهله ص 178:
.....مرحوم آقای نجفی واقعه تشرف دیگری را (که بعد از عمل استجاره و توسلات در مسجد سهله عنایت شده ) به اجمال و اشاره می نویسد:شبی با کمال پریشانی احوال، مابین مسجد سهله و کوفه مشغول توجه و تضرع بودم و پریشان احوال متذکر آیات عذاب بودم. از آن سمت راه را گم کردم و در زمین پس و بلندی می افتادم (ناگاه) شخصی از بزرگان دین را دیدم دست مرا گرفت و به نزدیک مسجد صعصعه رسانید و در آن جا به قدر یک ساعت نصایح بالغه فرمود... مجملا چون خواست غایب شود، ظرفی به من داد که در آن شربتی مثل پالوده بود. چون آشامیدم، دانستم آن چه را که دانستم. دیگر آن شخص را ندیدم تا (اینکه) در سفر مشهد مقدس در شب اربعین؛ در " توظیف خانه" او را دیدم، و آنچه باید بفرماید شنیدم، و به درگاه الهی شاکر شدم.
نکته: طبق این واقعه؛ این مکان از مشاهد آثار مهدوی منه السلام محسوب می گردد. اما در میان اماکن حرم شریف رضوی علیه السلام محلی به نام "توضیف خانه" موجود نمی باشد، ظاهرا نسخه تصحیفی دارد، در وجه صحیح آن سه احتمال مطرح می باشد:
اول: اگر متن اصلی " توظیف خانه" باشد؛ مقصود محل بکار گماردن و مدیریت موظفین(اداره خادمان و کارمندان) حرم رضوی علیه السلام است.
دوم: اگر متن " مضیف خانه" باشد؛ مقصود مهمانسرای رضوی علیه السلام بوده؛ که در آن زمان (دوره ناصری) موقعیتش در ضلع جنوبی بست بالا (غرب مدرسه دو درب) محل امروز صحن بالاسر مبارک (صحن جمهوری اسلامی) می باشد.
سوم: اگر متن اصلی "توحید خانه" باشد؛ مقصود یکی از رواقهای شمالی حرم مطهر رضوی علیه السلام در پشت پای مبارک و متصل به روضه منوره و جلوی پنجره فولاد؛ در صحن عتیق می باشد. توحید خانه ها از بناهای دوره صفوی؛ و برای اجتماع جهت برگزاری حلقه های "ذکر گفتن" ساخته شده است.
چهارم: اگر همچنانكه ترجيح دارد مقصود ضيافت خانه رضوي باشد
ضيافتخانه رضوي علیه السلام در زمان واقعه در محل رواق گنبد الله ورديخان بوده است
فلذا موضع تشرف اقانجفي اصفهاني در گنبد الله وردى خان بوده است:
بناى مشهور به گنبد الله وردى خان را سردار مشهور شاه عباس صفوى به عنوان مقبره خويش در شمال شرق گنبد حاتم خانى و شرق توحيد خانه احداث كرده و از رواقهاى بسيار هنرى و ارزشمند حرم حضرت رضا عليه السلام است. ساختمان بنا در سال درگذشت الله وردى خان 1022 ق به پايان رسيده و خان در آن مدفون شده است. ين رواق بنايى هشت گوش با هشت صفّه است. كمترين فاصله اضلاع رو به رو 57/8 و بيشترين آنها 30/12 است. ارتفاع گنبد از كف 9/16 متر مىباشد. ديوارهاى گنبد الله وردى خان با كاشيهاى نفيس رنگارنگى پوشيده شده است. اين رواق در سالهاى 1340 تا 1347 خورشيدى مرمّت و رويه بيرونى گنبد آن با مس پوشانده شده است؛ از گنبد الله وردى خان در دوره صفوى و نادرى عموماً به عنوان ضيافت خانه و محل صرف شربت استفاده مىشده است به جاى دارالضيافه.
توضیح: صحن های مبارکه که محیط بر حرم منور رضوی علیه السلام متصل به آنست؛ چهار صحن می باشد:
اول: صحن قبله یا صحن پشت سر مبارک: که افضل اماکن و جامع قبله ظاهر و باطن است در اینجا وقتی برای دعا رو به قبله می کنیم رویمان به ضریح مطهر است و برای رو به قبله بودن پشت به حضرت امام رضا علیه السلام و خلاف ادب نمی کنیم ولذا برای زیارات و عبادات بسیار مناسب است از این رو در طول تاریخ این صحن بیتوته و اعتکاف اولیای الهی بوده است نامهای دیگر این صحن : کهنه؛ عتیق؛ سقاخانه؛ نقاره خانه؛ و "انقلاب" می باشد.
دوم: صحن پایین پای مبارک: که طبق آداب زیارت؛ افضل مسیرها برای تشرف به حرم مطهر برای زیارت است. شهرت دیگر این صحن؛ آزادی است.
سوم: صحن پیش روی مبارک : که مختص انابه و تضرع و عرض حال بوده برای توقفی مختصر؛ با رعایت آداب؛ و بطور ایستاده، این صحن به "گوهرشاد" نیز شهرت دارد.
چهارم: صحن بالاسر مبارک : که مختص دعا نمودن بوده برای توقفی ایستاده و بسیار کوتاه با رعایت آداب می باشد. ین صحن به "جمهوری اسلامی" نیز شهرت دارد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8611
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مشاهد آثار مهدوی منه السلام درحرم رضوی بالا سر مبارک

پستتوسط najm111 » يکشنبه مه 28, 2023 7:53 am

1- معرفی مشاهد آثار مهدوی منه السلام و علینا سلامه و الیه التسلیم در حرم مطهر رضوی علیه السلام واقع در بالا سر مبارک
2- حضرت صاحب الامر منه السلام جواب عريضه هم مي دهند


========
تشرف به زيارت حضرت صاحب الامر و گرفتن جواب عريضه در حرم مطهّر حضرت ثامن الأئمّه علیهم السّلام
واقعه‌ایست که در حرم مطهّر حضرت ثامن الائمّه علیهم السّلام برای شخصيتی روی داده و قابل توجّه است،
و تفصیل آن از روی خط خودِ صاحب واقعه بیان می‌شود.
این قضیّه به طور مسلّم مطابق واقع بوده و از روی نسخه‌ای که خود نگارنده صاحب واقعه نوشته تهیّه شده
و مرحوم آیة الله میلانی در اوّل کتاب دارالسّلام قرار داده‌اند كه از روى آن حکایت می‌شود
(حکایت از روی عین نسخه نويسنده صاحب واقعه = غلامعلی سالک طهرانی، الشّهیر بفخر الاُدباء):

در سال بیستم ولادت این بنده (صاحب واقعه) يعنى در ١٣٢٢ هجری قمری
به مصاحبت مرحوم میرزا مسیح صدیق الأطبّاء
حامل جنازۀ مرحوم ساعد الدّولة تنکابنی ((بوديم)
به ارض اقدس مشرّف گردیده؛
در مراجعت جناب صدیق الأطبّاء‌ به استرآباد (گرگان امروز) رفته
تا کیفیّت توقیر (تكريم و مراسم) از جنازه و انجام خدمت خود را به ‌عرض حضور سپهسالار برسانند.
این بنده با سایر همراهان به طهران آمده،
بعد از یک سال که مرحوم صدیق الأطبّاء از استرآباد و مسافرت به مازندران و توقّف در تنکابن به ‌طهران آمده به دیدنشان رفتم؛
در ضمن مذاکرات نقل این حکایت نمودند که:
حاجی میرزا حسن؛، طبیبی است در اشرف (شهرآستانه اشرفيه)،
و سابقۀ همدرسی بود فیما بین من و ایشان در مدرسه مروی،
تا پس از تحصیلات مقدّماتی هر دو وارد در طبّ گردیده،
من طبیب فوجِ ساعد الدّوله شدم و [با] حاج میرزا حسن حکیم باشی اشرف(شهرآستانه اشرفيه)؛
چند سالی هم مخابرات و مراسلاتی فیما بین بوده
تا به سبب مسافرتهای متوالی من، در حدود و ثغور مملکت
قطع مکاتبه گردیده ابداً اطلاعی از یکدیگر نداشتیم.
چون در این سفر از استراباد به اشرف رسیده متذکّر شدم (به ياد ايشان افتادم)
ولی نظر به اینکه جناب ایشان اکبرُ سنّاً بودند از من،
ظنّ غالب داشتم بر وفات ایشان،
(خود مرحوم صدیق الأطبّاء، زمان نقل این حکایت، سنّ مبارکشان تقریباً در حدود هفتاد هشتاد می‌نمود)
(چون باور نمى كردم زنده باشد) خواستم از کسان ایشان تفقّدی نمایم
گفتند خود حکیم باشی حیات دارند!
شرفیاب شده دیدم شیخوخیّت و پیری اندامشان را درهم شکسته،
با کمال ضعف و ناتوانی بسر می‌برند.
 بعد از آنکه خود را معرّفی و شرح مسافرتم را بیان کردم
جناب ایشان به مناسبت فرمودند که:

من در سنۀ فلان..... عازم به أرض اقدس شده،
قبلاً برای تسویۀ امور و تنظیم وصیّت‌نامه خدمت مرحوم حجة الاسلام آقای حاج ملاّ محمّد ـ طاب مَضجَعُه ـ معروف به حاجی اشرفی شرفیاب شدم،
پاکتی به من دادند و فرمودند:
این عریضه را لَدَی الوُرود تقدیم حضور حضرت ثامن الحجج علیه و علی آبائه المعصومین و ابنائه الطّاهرین آلاف التّحیّة و الثّناء نموده،
در مراجعت جوابش را بیاور! !.؟
شنیدن چنین عبارتی از مثل مرحوم حاجی بر من ناپسند آمد،
عقاید و ارادتی که نسبت به مقامات آن بزرگوار داشتم به کلّی از دل کاستم
و این تکلیف را عامیانه پنداشتم، ولی ابّهت ایشان مانع شد از اینکه ایرادی نمایم؛
 در نهایت بی‌ارادتی از ایشان وداع نموده،

به آن آستان ملائک پاسبان مشرّف و عریضه را بر حسب اسقاط تکلیف روی ضریح منوّر گذاردم.
مدّت چند ماه برای تکمیل زیارت؛ مجاورت گزیده،
 بالمرّة به موضوع (حاجی اشرفی و عریضه و جواب بیاور)، از نظرم محو گشته،
 
تا شبی که سحر آن (شب) را قصد مراجعت داشتم
وقت مغرب برای زیارت وداع مشرّف شده
پس از ادای فریضه قیام به نوافل نموده
در اثناء نمازِ زیارت دیدم
خدمۀ آن عتبۀ‌ عرش درجه، همگی باش‌گویان (دورباش... ندايى كه براى بيرون كردن بكار مى بردند)
مشغول بیرون کردن زائرین از حرم مطهّر می‌باشند؛
من متحیّر بودم که اوّل شب چه موقع خلوت کردن و در بستن حرم است؟!
 تا نماز من به آخر رسید (ديگر) احدی در حرم و رواقها باقی نمانده،
من هم می‌خواستم از جای خود برخیزم و بیرون روم
در حین حرکت بزرگواری را دیدم در نهایت عظمت و جلالت
از (سمت) بالای سر (مبارك و) ضریح منوّر با کمال وقار می‌خرامیدند،
چون موازات من رسیدند فرمودند:
حاج میرزا حسن وقتی رفتی به اشرف،
سلام ما را به حاجی اشرفی برسان و به ایشان عرض کن:
آئینه شو؛ جمال پری طلعتان طلب = جاروب زن به خانه؛ و پس میهمان طلب
چون آن فرمایش را فرمودند از محاذات من گذشتند
و به جانب دیگر ضریح منوّر (رفته) از نظرم غائب شدند.
من متفکّر بودم که این شخص عظیم الشّأن جلیل القدر کیست
که مرا بِإسمه مخاطب و چنین پیغامی برای حاجی اشرفی داده‌اند؟!
هرچه گردن کشیدم کسی را ندیدم، از جای خود برخاسته در اطراف حرم گردیدم احدی را نیافتم،
همین‌طور که مشغول تفحّص بودم
ملتفت شدم که اوضاع حرم ابداً تغییری نکرده،
هرکس در هرجا ایستاده یا نشسته بوده به همان حال باقیست!
مدّتی از خود بی‌خود گشته حالت ضعف و اِغمائی دست داده، خیلی پریشان شدم؛
چون قدری به ‌خود آمدم از هرکس پرسیدم این وقت چه حادثه‌ای در حرم محترم روی داده
از دهشت و سؤال من تعجّب می‌کردند
و معلوم شد عالم مکاشفه بوده برای من دست داده؛

زائداً علی ما کان؛ بر عظمت و علوّ مقام آقای حاجی عقیده‌مند؛ و از بی‌قَدری خود متأثّر شدم.
 
سحر همان شب حرکت نموده
بی‌قاصد و خبر پس از چند روز وارد اشرف شده
مستقیماً رفتم درب بیت اشرف حضرت حجة الاسلام آیة الله اشرفی
تا جواب کاغذ و پیغام حضرت را به جانبش برسانم.

به محض آنکه دقّ الباب کردم صدای مبارک آقای حاجی از میان خانه بلند شد،
با نداشتن هیچ سابقه از ورود من به طریق اخبار بر غیب فرمودند: (چون كسي قبلا اطلاع نداده بود كه ايشان مى آيد و الان هم پشت درب است)
حاج میرزا حسن آمدی؟ قبول باشد
بلی:
آئینه شو جمال پری طلعتان طلب = جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب
افسوس که عمر را گذرانیدیم به نحوی که باید تجلیۀ‌ باطن ننمودیم!
و بعضی فرمایشات دیگر هم قریب به همین مضامین حاجی ‌اشرفی به حاجی میرزا حسن فرمودند

و مرحوم صدیق الاطباء نیز بیان کردند
ولی بنده فراموش نموده‌ام عین آن کلمات را.

که باریافتگان حضور پادشهند = نظر به ناز و تکبّر؛ به اهل راز مکن

راوي مي گويد:
پس از فوات رَیْعانِ شباب و اتلاف اوان جوانی و بلوغ به خمسین،
و حرمان از نتایج زندگانی و تهی‌دستی از فوائد عوائد، و خسران در این سرای فانی،
و تضییع عمر گرانبها به متابعت هواهای نفسانی،
و تهاجم عساکر مرگ با ضعف قوای روحانی،
هرچه در خود نگریستم متاعی نیافتم،
و سوای ظلم به نفس؛ عملی نداشتم؛
در نهایتِ مسکنت و نیازمندی متمسّک شدم بدین عنایتِ بزرگانِ دین، و هُداةِ راشدین،
و اساطین از علماء عاملین، و مُذعِنین به مقامات و شئون معصومین،
و مروّجین شریعت غرّای خیر المرسلین،
و حُماة از امناء امامیّه، و مقلّدین حضرات اثنا عشریّین ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ

من جمله این حکایت را که حقیقتاً دلیل بر کمال حاجی‌ اشرفی ـ اَنارَ الله بُرهانَه ـ می‌باشد؛
به کلّی مستور بوده
نشر آن را به شرح مسطور،
وسیله مهمّی برای خود قرار داده
و تذکِرة‌ً بر سبیل یادگار تقدیم حضور محترم خوانندگان از اخوان مؤمنین خود نموده،
و حفظ این ورقه را از محو یا پاره شدن مسئلت می‌نمایم!
و انا العبد الذلیل المذنب العاصی، غلامعلی سالک طهرانی، الشّهیر بفخر الاُدباء،
غُفِرَ ذنوبُه و سُتِرَ عیوبُه!
ربّنا فَاغفِر لنا ذنوبَنا و کَفِّر عنّا سَیّئاتِنا و تَوفَّنا مع الأبرار!
محل دو امضای نگارنده

توضيح:
صاحب واقعه كه از شخصيتهاى نامدار طبابت كشور و متدين هم بوده
اما بلحاظ فضاى كشور در دوران غليان غربزدگى مشروطيت و شيوع تبليغات مسموم بابيگرى (دشمن امام زمان)  
موضوع "امام زمان زنده حاضر ناظر بر امور كه پاسخ عريضه بدهد" را
باور نداشته و موهوم مى دانسته!!!
ولذا وقتى حاجى اشرفي كه از علماى آستانه اشرفيه بوده
به او مى گويد جواب عريضه را بياور
= بكلى عقيده اش را به ايشان از دست مى دهد
كه چطور يك عالم و دانشمند بزرگ چنين تفكري دارد = عدم اعتقاد به امام حاضر غائب فعال وووو

شخص خيلي متدين بوده
وقتي رفته خداحافظي وصيت نامه تنظيم كند نزد عالم بزرك
زيارت امام رضا علیه السلام رفته
چندماه اضافه مانده براى تكميل زيارت
ولى وجه ان رويكردش جهتي است كه توضيح داده ايم
و اين عقيده كه امام زمان را زنده و حاضر پاسخگوي عريضه ووو بداند = خيلي كم هستند افراد كه قلبا معتقد و عملا ملتزم باشند
خصوصا انوقت اواخر قاجار و در ادامه پهلوي كه جو غربزدگي وبابيگري رايج شده بوده =
علاوه لياقت تشرف و رساندن پيغام پيدا كرده
و به عنوان ذخيره اخرتش اقدام به نوشتن و نشر اين واقعه نموده است
با اينكه موقعيت اجتماعي داشته ودر جو هم قطاران غربزده اقدام به نشر اين مطالب نموده است

 اعاذنا الله عن الإنكار و الغفلة
ورزقنا الله حق معرفة مولانا صاحب الزمان والإتصال بحضرته

* مرحوم شیخ اسماعیل نمازی در بالاسر حرم امام رضا علیه السلام (دوسه بار) تشرف به دیدار حضرت امام عصر علیه السلام (بنا به برداشت خودش) داشته؛ به صورت همان دو سید قمی (که قبلا شبهای جمعه کربلا و نیز در مکه) نائل شده بود. (بر گرفته از رساله نفیسه یاد مولا حضرت صاحب الامر منه السلام و علینا سلامه و الیه التسلیم شماره 496)
najm111
Site Admin
 
پست ها : 1959
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

عنایات امام رضا علیه السلام به زائرینشان

پستتوسط najm111 » چهارشنبه مه 31, 2023 4:59 pm

1- نمونه ای از امداد رجال الغیب به زائران رضوی علیه السلام:

علامه نهاوندى از علامه شيخ محمود عراقی نقل كرده است :
معجزه ای است که در روز پنج شنبه یازدهم رمضان هزار و دویست و نود و هشت هجری ثبت و ضبط شده و صورت آن، این است:
جناب میرزّا محمد علی صاحب، ناظر سابق پستخانه های ضلع کراچی
که چند سال در بصره بودند و اکنون در کاظمین توطّن دارند؛
شرح این معجزه شریفه را بدین تفصیل نگاشته بودند:

چند نفر از اهل بحرین با عیال خود به زیارت روضه مطهّره امام رضا علیه السّلام، به مشهد مقدّس رفته بودند و هشت ماه آن جا بودند و خرجی و زاد راه شدن بالمرّه (بكلى) تمام شده بود و در آن جا از هرکسی برای خرج راه و مراجعت به کاظمین، التماس قرضی و خرج راه کردند، کسی اجابت نکرد،
تا آن که از عدم خرجی و بی قوتی و نبودن مایحتاج به کلّی مستأصل شده، هر روز به روضه منوّره امام رضا علیه السّلام رفته، استغاثه می کردند.
روز چهاردهم ماه رجب به وقت ظهر، شخصی (از رجال الغيب به صورت قاطرچى) نزد ایشان آمده،
اظهار نمود من چند رأس قاطر دارم
و چون شنیدم شما عزم رفتن به کربلا دارید،
آمده ام اگر در اراده خود مصمّم و مهیّا هستید
من عصر، قاطرهای خود را برای شما بیاورم.
ایشان گفتند: ما خرج راه نداریم.
آن شخص گفت: آن هم درست می شود.
گفتند: تو مایحتاج ما را این جا بده و در کاظمین بگیر!
گفت: هر قدر حاجت دارید، من می دهم،
ایشان مسرور شدند و آن شخص رفت.
هنگام عصر قاطرهای خود را آورد، ایشان را سوار کرده،
با عیال و اطفال و آلات و ادوات روانه شدند
تا آن که وقت شام بر سر آبی رسیده، صاحب قاطرها گفت:
شما پیاده شوید، در کنار این آب وضو گرفته، نماز کنید و غذا بخورید تا من قدری قاطرها را در این صحرا بچرانم!
ایشان هم قبول کردند. پیاده شده، مشغول نماز و غذا شدند،
بعد از آن هر قدر منتظر شدند، اثری از قاطرها و شخص مکاری ندیدند.
مضطرب گشته، در مقام تجسّس و تفحّص برآمدند، به هر سو روآورده و صدا برآورد ولی جوابی نشنیدند.
مشوّش و برآشفته شدند و واله و سرگردان به اطراف و جوانب دویدند و کسی را ندیدند،
لابدّ و لاعلاج، گریان و نالان و هراسان به سوی عیال خود برگشتند و شب تا صبح در اندیشه و فکر و تدبیر بودند.
وقتی صبح برآمد و از مراجعت آن شخص مأیوس شدند،
علاج کار، آن دانستند که اسباب را بر پشت خود بسته،
با عیال پیاده به سوی مشهد برگردند که اقّلا بیابان مرگ نشوند،
خصوصا كه ظاهرا مدت كوتاهي راه آمده بودند بقدرعصر تا شام و بياده مى توانستند اين مسير را برگردند
لذا با احمال و اثقال خود به مشهد روانه شدند.
قدری که راه رفتند، نخلستانی نمودار شد،
از دیدن نخل در آن مکان تعجّب کردند،
زیرا نخل در بلاد عجم (ايران و خراسان) معهود نبود،
متحیّر ماندند،
ناگاه مردی عرب را دیدند که در آن صحرا به طلب هیزم می رود؛
از او در خصوص نخلستان پرسیدند که این نخلستان از کجا و این قریه چه نام دارد؟
گفت: هذا مشهد الکاظم؛ این مکان، مشهد کاظمین است!!!.
از این سخن، تعجّب و آن را مزاح گمان کردند.
چون قدری رفتند، قبّه و منارها را مشاهده نمودند،
آثار بلد را دیده،
به صدق آن کلام جازم گردیده،
دانستند این معجزه ای بوده که از مزوَّر (مورد زيارت) ایشان و امام غریبان، حضرت رضا- علیه و علی آبائه الطاهرین و اولاده المعصومین الاف تحقیه و ثنا- ظاهر گردیده که از طوس تا به بغداد را مدّت سه ساعت پیموده اند،
مسرور شده، شکرگزاری نمودند.

این واقعه همجنين جزو شواهد مبحث رجال الغيب نيز بوده و از كرامات رضويه است كه براى زائرين حضرتش هم بايد توجه شود

2- نمونه ای از امداد رجال الغیب به زائران رضوی علیه السلام:
سید یونس از اهالی آذر شهر آذربایجان به زیارت حضرت امام رضا عليه السلام به مشهد مشرف شد،
اما پس از ورود و نخستین زیارت، همه‌ پول او مفقود و بدون خرجی ماند.
به حضرت رضا (عليه السلام) متوسل شد او می‌ٔگوید:
پس از مفقود شدن پولم به حرم مطهر رفتم و پس از عرض سلام گفتم: «مولای من! می‌دانید که پول من رفته و در این دیار ناآشنا، نه راهی دارم و نه می‌توانم گدایی کنم و جز به شما به دیگری نخواهم گفت.»
به منزل آمده و شب در عالم رؤیا دیدم که حضرت فرمود: «سید یونس! بامداد فردا،‌ هنگام طلوع فجر برو در بست پایین خیابان و زیر غرفه‌ی نقاره خانه (زير ورودى درب صحن عتيق)، بایست،
اولین کسی که آمد رازت را به او بگو تا او مشکل تو را حل کند.»
پیش از فجر بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم مشرف شدم و پس از زیارت،‌ قبل از دمیدن فجر به همان نقطه‌ای که در خواب دیده و دستور یافته بودم، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم که به ناگاه دیدم «آقا تقی آذرشهری» که متأسفانه در شهر ما بنا بر بدگویی برخی به او «تقی بی‌نماز» می‌گفتند، از راه رسید،
اما من با خود گفتم: «آیا مشکل خود را به او بگویم؟ با اینکه در وطن متهم به بی‌نمازی است، چرا که هيج وقت او را در حال نماز نديده اند.»
من چیزی به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرف شد.

من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری خویش را با دلی لبریز از غم واندوه به حضور حضرت رضا (عليه السلام) گفتم و آمدم.
بار دیگر، شب، در عالم خواب حضرت را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب تکرار شد
تا روز سوم گفتم: «بی‌تردید در این خواب‌های سه گانه حكمتی است.»
به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و ديم اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن می‌شد «آقا تقی آذرشهری» است،
به او سلام کردم و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید: «اینک، سه روز است که شما را در اینجا می‌نگرم، کاری دارید؟»
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم
او پرسيد چقدر مى خواهى بمانى گفتم يكماه
با او رفتيم و او محلى برايم يكماه كرايه كرد
و روزقبل آخر هم آمدم دنبالم و مرا به بازار برد و برايم سوغاتى جهت خانواده خريد
و گفت: «فردا، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت، آخر بازار سرشور، در میدان سرشور باش تا ترتیب رفتن تو به سوی شهرت را بدهم.»

از او تشکر کردم و فردا آمدم. زیارت وداع کردم و خورجین اثاثيه ام را برداشتم
و در ساعت مقرر در مکان مذكور حاضر شدم.
درست سر ساعت بود که دیدم آقا تقی آمد و گفت: «آماده‌ی رفتن هستی؟»
گفتم: «آری.»
گفت: «بسیار خوب، بیا! بیا! نزدیکتر.» رفتم.
گفت: «خودت به همراه بار و خورجینت و هر چه داری بر دوشم بنشین.»
تعجب کردم و پرسیدم: «مگر ممکن است؟»
گفت: «آری!» نشستم.
به ناگاه دیدم آقا تقی گویی پرواز می‌کند
و من دیدم شهر و روستاهای میان مشهد تا آذر شهر به سرعت از زیر پای ما می‌گذرد
و پس از اندک زمانی خود را در صحن خانه‌ی خود در آذر شهر دیدم و دقت کردم دیدم، آری! خانه‌ی من است و دخترم در حال غذا پختن.

آقا تقی خواست برگردد، دامانش را گرفتم و گفتم: «بخدای سوگند! تو را رها نمی‌کنم.
در شهر ما به تو اتهام بی‌نمازی و لامذهبی زده‌‌اند
چطور چنين شهرتى (بى نمازى) پيدا كرده اى؟
او گفت: «چكار دارى! چرا تفتیش می‌کنی؟»
او را باز هم سوگند دادم و پس از اینکه از من تعهد گرفت که راز او را تا زنده است برملا نکنم، گفت: «سید یونس! من مورد عنایت امام زمان عليه السلام قرار گرفته‌ و اجازه يافته ام كه نماز‌هایم پشت سر امام زمان بخوانم
فلذا هر کجا باشم با طی‌الارض خودم را به حضرت رسانده و با آن حضرت نماز مى خوانم ولذا مردم محل نديده اند كه من ميانشان نماز بخوانم، و اين شهرت موجب گمنامى و دور بودن از توجه از انظار مردم و سبب توفيقات بيشتر شده است.»


[b]3- نمونه عنایت رضوی علیه السلام به برکت توسل فاطمی:
[/b]صاحب واقعه: علامه نهاوندی
مقدمتا درباره علامه نهاوندی:
1- مرحوم علامه نهاوندي درعلوم مختلف متبحر و محقق بود
از جمله كتب شريف ايشان كتاب عظيم = عبقرى الحسان است كه مربوط به تشرفات است كتابهاى ديگر ايشان همه پرفايده است

2- ايشان در موضوع (قبل از حوادث مطلع شدن) حكايات متعددى دارد كه در حضور جمع بوده و به بركت ان خود ايشان و همه همراهان محفوظ مانده اند:
سالی که آیت الله نهاوندی از نجف اشرف به ایران بازگشت، پس از چندی جهت به جای آوردن صله رحم و دیدار با مؤمنین شهر و ارشاد آنان، به نهاوند تشریف آوردند. با ورود ایشان طبق معمول جلسات موعظه ایشان سروصدایی به پا کرد و مؤمنین دسته دسته خود را به جلسات ایشان می رساندند.
روزی پس از جلسه تصمیم بر این شد که کسانی که تمایل دارند به اتفاق ایشان به زیارت مرقد شریف مرحوم میرزا آقا (رحمه الله) بروند
ایشان پیشاپیش جمعیت حرکت می کنند.
وقتی که در «راسته میرزا آقا» به مدرسه علمیه می رسند ایشان توقف می کنند
و می گویند این مدرسه به گردن ما حق دارد و سپس راه را کج کرده و از کوچه «آقانور» به مسیر ادامه می دهند.
برخی اظهار می کنند آقا از این مسیر راه طولانی می شود.
ایشان جوابی نمی دهد
ولی چیزی نمی گذرد که دیوار مدرسه که ارتفاع بلندی داشت با صدای مهیبی فرو می ریزد
و مردم از این حادثه وحشتناک جان سالم به در می برند.

داستان زلزله مشهد و فروریختن دیوارها و سقف یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد:
روزی حاج شیخ علی اکبر نهاوندی (رحمه الله) با جماعت بسیاری در یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد مشغول اقامه نماز جماعت بود،
بعد از اتمام نماز ظهر شیخ علی اکبر نهاوندی (رحمه الله) برخلاف معمول هر روزه مکان نمازعصر را تغییر می دهد و به شبستان دیگری می رود
و جماعت نمازگزار هم به دنبال ایشان به شبستان دیگر می روند.
بعد از لحظاتی در کمال ناباوری شبستان قبلی به واسطه زلزله فرو می ریزد
و همه مردم نمازگزار را در بهت و حیرت فرو می برد
و از آن به بعد این شبستان به شبستان نهاوندی معروف می گردد

حكايت حج نصيب مرحوم نهاوندى شدن دردعاى شب 23 درحرم مشهد  بعد توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
=====بركات اين نوع توسل در حرم رضوى علیه السلام========
گزارش مختصری را که ایشان در ضمن رساله «الید البیضاء فی نکت اخبار مناقب الزهراء صلوات الله علیها» از سفر حج خود آورده، نقل کنیم:

اتمام لطالب طریق التّوسّل کالمعرّف فی انعام لفاطمه و عنایتها بالمؤلّف:
بدان که این ناچیز، در این مقام عزیز که ذکر توسّل به صدیقه کبری و بیان تشبّث به ذیل عنایت آن مخدره عظمی شد، خوش دارم که یکی از موارد توسّل خود را به آن ملیکه انبیا بنگارم، و برادران ایمانی را از اثر آنی دیدنم از این توسّل مستحضر دارم و آن این است که:
در اوقات تشرّفم به سُدّه سَنیّه مرتضویّه- (حرم نجف) علی مشرّفها الف الف سلام و تحیّه-
در شب های تار و اوقات اسحار، چه در هنگام تشرف به حرم مطهر، و چه در بالای پشت بام های منازل مستأجره ای که در آن بلد منوّر داشتم،
استغاثه ای به حلّال مشکلات نموده و از جنابش مسألت می نمودم که در نزد باری تعالی شفاعت فرموده که اسباب تشرّف به بیت الله و زیارت قبر حضرت حبیب الله و زیارت قبور ائمّه بقیع را از جهت این روسیاه فراهم آورده، بدون این که از مخلوقی مثل خود نائب در این عمل باشم،
چه نیابت را طبعا کاره و به توصیه ای از والد مرحوم طارح بودم،
و قلّت ذات الیدهم، مانع از تشرّف به نحو استطاعت بود؛
تا آن که از آن مکان شریف هجرت نموده، و دو سه سالی بر حسب تقدیر، در بلده نهاوند- که مسقط الرّأس داعی است- توقف نموده،
و قریب به پنج سال هم، در دارالخلافه تهران متوقّف، و مقیم آن سامان بودم.
و در خلال این اوقات، دو مرتبه حجّ نیابتی از زید و عمرو، با وجهی که به حسب المرسوم و المتعارف، زیاده از اجرت این عمل بود، به قریب ضعف میسّر شد.
و این حقیر اقدام ننمودم،
تا آن که منتقل به مشهد مقدس رضویّه- علی مشرّفه الف الف سلام و تحیّه- شدم.
و قریب چهار سال از مجاورتم در آن زمین جنّت قرین گذشت.
و چون از تاریخی که از نجف اشرف منتقل به بلاد عجم شده ام، همه ساله یک اربعین را صعود به منبر،
از برای موعظه نفس سرکش خود و تذکّر برادران ایمانی می نمودم،
تا چند سال قبل از نوشتن این مقام؛ و چند سال است که به واسطه عارضه مزاجی، این توفیق از داعی سلب گردیده،
و آن اربعین عبارت از ماه صیام و دهه اوّل محرّم الحرام هرعام بود.

پس در سال هزار و سیصد و سی و یک قمرى، در ماه رمضان، حسب المرسوم به منبر صعود نموده،
و در لیالی قدر- به واسطه ازدحام جمعیت در مسجد جامع معروف به مسجد گوهرشاد- وظایف لیالی قدر را در صحن جدید- که از بناهای خاقان مغفور فتحلی شاه قاجار است- به جای می آوردیم.
و در شب بیست و سوّم- که در نزد طایفه شیعه، لیله قدر بودنش، ارجح و اثبت است-
بعد از ادای وظایف آن لیله از نماز و غیره، به منبر صعود نموده، و بالمناسبه سوره قدر را عنوان کرده.
و چون در اخبار آن عصمت (علیهم السلام) لیله القدر، تأویل به وجود مقدّس فاطمیّه شده است،
پس در مقام ذکر مصیبت در خاتمه بیان منبریّه، ذکری از مصایب آن مخدّره گردیده، و منبر به اسم سامی و نامی گرامی آن ملیکه انبیا اتمام یافت.

و در مقام دعا، از جمله چیزهایی که در آن حال بر قلبم القا شد که از برای حصول آن دعا نمایم،
زیارت عتبات عالیات (حجاز) بود، پس از برای انجاح این مقصود دعا نموده، و مؤمنین آمّین گفتند.
و در این دعا، توسّل تامّه را به حضرت بی بی قرار داده؛
پس جالسین مجلس از برای تناول سحور متفرّق شده، به منازل خود رفتند.
و تقریبا مدت ده ماه از آن تاریخ گذشت. و در خلال آن مدّت، استجابت بعضی از دعوات آن لیله نمایان شد
و لیکن از دعا تشرّف به عتبات عالیات (حجاز) اثری هویدا نشد؛
تا آن که در روز مبعث سال هزار و سیصد و سی و دو- تقریبا دو ساعت از روز گذشته-
سیّد جلیلی که از اخیار و از جمله کسبه بازار، و شغل او علاقه بندی بود در منزل داعی آمد،
و اظهار داشت که شما را یاد می آید که در سحر شب بیست و سیّم از ماه رمضان سال گذشته در منبر- متوسّلا بالصّدیّقه الطّاهره- از برای تشرّف به زیارت عتبات عالیات دعا نمودید؟
داعی عرض کردم: بلی نظرم می آید، و لیکن تاکنون اثری از استجابت آن دعا ظاهر نشده است.
آن سیّد جلیل فرمودند: آن دعا در همان وقت به هدف اجابت مقرون شد.
نهایت آن که: الامور مرهونه باوقاتها. و وقت فعلیّت آن، این اوقات است.
پس فرمودند که: من در روز بیست و دوّم آن ماه، که شبش در میان جالسین مجلس شما بودم،
با تاجر معروف حاج یوسف وهّاب اوف اردبیلی، در معامله نخ فرنگی که تقریبا ده دوازده هزار تومان وجه آن می شد، مقاوله می نمودم، و معامله ما سرنگرفت.
پس در آن شب که شما آن دعا را نمودید، عهد کردم که اگر این معامله ما انجام پذیر شود، و ششصد تومان ربح نماید، من در خدمت بوده با شما مشرّف به بیت الله الحرام گردیدم، و شما در این حجّ نایب از جدّه ام صدّیقه طاهره باشید.
و اگر سیصد تومان ربح کرد، فقط شما نائبا عن الصدّیقه مشرف شوید،
چه من در چندسال قبل، عن استطاعه به حج مشرّف شده، و حجّ واجب خود را به جای آورده ام.
و اگر این مرتبه در خدمت شما موفق به حجّ گردم، حجّ مستحبّی است.
و اکنون آن معامله انجام گرفته و نخ ها را از ایشان ابتیاع نمودم و فروختم، و خداوند ششصد تومان ربح مرحمت فرمود.
و این وجه، به این ترتیب که ذکر شد، مصرف سفر مکّه معظّمه است.
آیا شما حاضر هستید از برای نیابت از جدّه ام، رفتن به حجّ را؟
داعی عرض کردم: البتّه حاضرم.
و این نیابتی است که از صد هزاران اصالت، اشرف است.
مختصرا آن که تهیّه سفر را آماده کرده، و روز غرّه ماه رمضان المبارک سی و دو(قمرى) از مشهد مقدس به عزم نیابت آن ملیکه دو سرا در حج بیت الله با آن سیّد جلیل، با یک نفر دیگر از سادات انجاب بیرون آمدیم.
و وجه مصروف را در مشهد مقدّس، به تاجری که ظاهرا خود حاج یوسف مزبور بود، آن سیّد جلیل داده، و برات بادکوبه(باكو فعلى بايتخت اذربايجان قفقاز) گرفت.
و روز هفتم رمضان وارد بادکوبه شدیم،
و غافل از این بودیم که دول کفریّه با یکدیگر، و دولت انگریز با دولت اسلامیّه عثمانیّه اعلان محاربه ای داده، و جنگ بین الدّول و الملل شروع شده،
و به این واسطه تمام وسایل و مراکب سیر و حرکت- از جهاز (ماشين) و شِمِندُفِر (قطار) و غیرها- از بردن مسافر به حجّ ممنوع،
و ممحّض از برای سوق عساکر در حال محاربه اند. و از جمله آن دول هم، دولت روسیّه است، و سیر مسافر در آن بلاد ممنوع است.
پس از ورود به بادکوبه، آن تاجری که وجه برات ما را باید تأدیه نماید، خبردار شده به دیدن آمد.
ولدی الورود، زبان را به نکوهش و توبیخ ما گشود و عباراتی ناهنجار گفت.
داعی گفتم: چه شده است که شما این نحوه از عبارات را می گویید؟
در جواب گفت: مگر شما در مشهد مقدس نشنیده اید که جنگ بین الملل شروع شده، و مسافر بردن ممنوع است؟
داعی عرض کردم: ما به هیچ وجه در مشهد مقدّس، و در بین راه تا این جا که وارد شده ایم، این مطلب را از کسی نشنیده ایم، و الحال آن را از شما می شنویم. و اگر در مشهد مقدس یا در بین راه این مطلب را شنیده بودیم، تا بادکوبه نمی آمدیم.
پس آن تاجر گفت: چاره ای جز معاودت به مشهد مقدس ندارید،
چه قریب به دو هزار نفر دیگر از ایرانی ها، که به عزم تشرف به بیت الله در این جا آمده اند،
چند روز است که روزی سه چهار مرتبه به ماشین خانه رفته،
و گاهی به داد و فریاد، و گاهی به الحاح و فروتنی، مسئلت بلیط ماشین می کنند،
که به ادسا و اسلامبول (در تركيه)بروند.
و احدی به گفته آن ها اعتنا نمی کند. و حال شما هم، مثل آن ها است، و چاره ای به غیراز معاودت نیست.
(= درقديم مسير فعلي تركيه بخاطر كردها و شورش ارمنيها نا امن بود و از بادكوبه به نخجوان و تركيه مي رفتند)

و بالجمله، هفت روز در بادکوبه معطّل شده، و سه نفر رفیق داعی- که دوتای آن ها، همان دو سیّد جلیل بودند، که با داعی از مشهد مقدس بیرون آمده بودند. و یک نفر دیگر، میرزا ابو القاسم نامی بود که در دو منزلی مشهد با ما ملاقات نموده، و عازم به رفتن مکّاره (نمايشگاههاى تجارى = بازار مكاره) از برای تجارت دنیویّه بود. و اظهار داشت که چندسال است که عزم تشرّف به حجّ را دارم، و لیکن موفق نمی شوم، تا این که شما را دیده در قلبم گذشت که با شما در این سفر همراه باشم، امّا چه کنم که عازم مکّاره ام؟
داعی گفتم: الف و راء مکّاره را که اسقاط کنی، مکّه می شود. و تجارت هم اعمّ است از تجارت دنیویّه و اخرویّه. امساله را، تجارت را تجارت اخرویّه قرار دهید.
پس با ما همراه شد،
و به واسطه کثرت آمدوشدش در مملکت روسیه به جهت تجارت، مسلّط بر فهم و تکلّم به لغت روس بود.
در این چند روزه، روزی چندین مرتبه از منزل بیرون آمده، و از وسایط امور شمندفر تفتیش کامل می کردند که شاید طریقی از برای حرکت نمودن ما میسّر نشد.
تا آن عصر روز هفتم از ورود، عزم را بر معاودت به مشهد مقدس جزم کرده و رفقا از برای تهیّه وسایل معاودت بیرون رفتند و داعی، تنها، با دل شکسته و حال پریشان در منزل ماندم. و در این حال تنهایی متذکّر شدم که چرا نباید متوسّل به صدّیقه کبری (علیها السلام)- که منوب عنهای من است- بشوم؟
پس اشکم جاری شد و عرض کردم: ای خاتون دو سرا، خود شما می دانید که دو مرتبه اسباب حجّ بیت الله به نیابت از زید و عمرو، از برای داعی به احسن وجه و اکمل اجرت میسّر شد، و داعی قبول ننمودم.
و به این وجه قلیل محض نایب بودنم در این عمل، از آن سلاله خلیل راضی شدم، در حالتی که آقایان حجج اسلامیّه مشهد مقدس مثل مرحوم حجه الاسلام آقای حاج سیّد علی سیستانی - اعلی الله مقامه- (جد مرجع و سيد علي سيستاني فعلى) و مثل مرحوم ثقه الاسلام حاج سیّد علی شوشتری و مثل مرحوم ثقه الاسلام آقا شیخ حسن کاظمینی- نور الله مرقدهما- که همگی در آن تاریخ در قید حیات بودند، و با داعی محبّت و صداقت کامله داشتند، داعی را از تقبّل این امر ممانعت فرمودند که اوّلا این وجه، مکفی این سفر از برای شما نیست،
و ثانیا همین وجه را خودتان اخذ کنید، و به دست آن آقا نگذارید، زیرا که حرف نوع مردم را اعتباری نیست.
چه آن که داعی وجه سیصد تومان را از آن سیّد جلیل نگرفتم.
و به ایشان عرض کردم که این وجه از جدّه شما است، و من مهمان آن مخدّره ام، و شما وکیل خرجید، از جانب ایشان. معادل آن چه را که برای خودت در این مسافرت از گراوات (كرايه ها) و مخارج اکل و شرب مصرف می کنید، از برای داعی هم مصرف نمایید.
و وقتی که وجه تمام شد، بگو من از وکیل خرجی جدّه ام خارج شدم، درآن وقت من می دانم و صاحب کارم.
و بالجمله عرض کردم: بی بی، داعی با این خصوصیّات، به اسم نیابت از حضرتت در حجّ بیت الله، از مشهد مقدس بیرون آمده ام.
شما بر خود مپسند که داعی خائبا (مايوسا) از این جا معاودت به مشهد مقدّس کنم.
علم الله، چند دقیقه بعد از این عرایض به سدّه سنیّه آن مخدّره؛ بیش طولی نکشید که آن تاجری که طرف برات ما بود و ما را در روز اوّل ورود به بادکوبه چقدر مذمّت و نکوهش کرد در جلو، و سه نفر رفیق داعی از عقب او وارد شدند.
ولدی الورود، آن تاجر از عوض سلام و تحیّت گفت: آقا، البشاره.
داعی در جوابش گفتم: بشرّک الله بالجنّه، چه بشارت داری؟ آیا غدقن از نبردن مسافرین برداشته شده است؟
گفت: نه، و لکن مادام و خانمی که رئیس ماشین خانه و شِمِندُفِر (قطار) بود
- چنان که رسم طایفه روسیه است،
بلکه رسم تمام ملّت نصاری است که زنان را مثل مردان دخالت در امور مهمّه دولتی و تجارتی می دهند- معزول شد،
و خانم دیگری که با من آشنا و طرف حساب است، به ریاست شمندفر منصوب گردیده.
و اگر شما مایل باشید که در شمندفر، با سالدات ها (سربازان روسي)همنشین باشید، من می توانم که از برای شما تحصیل بلیط شمندفر بنمایم.
داعی عرض کردم: البتّه تحصیل کنید.
پس،
فردای آن روز که روز هشتم ورود ما به بادکوبه بود، قبل از ظهر چهار بلیط شمندفر آورده، به ما داد، و گفت:
مهیّا باشید که عصر شمندفر حرکت می کند به جانب اودسا (تركيه).
من حمّال آورده شما را با اسباب و لوازمتان، به ماشین خانه برده و به ماشین نشانیده تا بروید.
و گفت: همین قدر که ماشین از برای سیر به حرکت افتاد، دیگر کسی را قدرت نیست که متعرّض شما بشود.
پس در وقت عصر با حمّال آمده، و ما را حرکت داده و به ماشین خانه برد. و ما را با اسباب های ما در یکی از خان های ماشین جای داده، و ما را در عقب اسباب ها نشانیده که به مرائی و منظر نباشیم.
و در آن وقت، قریب دو هزار نفر از ایرانی ها که عزم بیت الله داشتند و در بادکوبه آمده بودند،
در جلوی ماشین خانه حاضر بودند، و تماما با چشم گریان و حال پریشان تقاضای بلیط ماشین می کردند، و احدی به آن ها اعتنا نمی کرد.
خدا می داند که در آن وقت بر داعی چه گذشت. و نمونه مَلَکی را که نیمی از آن از برف و نیمی دیگر از آتش است- چنان که در اخبار وارد شده-
در خود دیدم که به یک چشم خندان، از این موهبتی که حضرت بی بی درباره ما فرمود از تسبّب اسباب حرکت؛
و به یک چشم گریان، از دیدن حال برادران ایمانی ایرانی خود.

پس ماشین به حرکت آمده، و ما از بادکوبه بیرون آمدیم، به جانب اودسا و اسلامبول.

و این نبود مگر از توسّل به ذیل عنایت حضرت صدّیقه (علیها السلام).
و چقدر از مواهب و عنایات که در آن سفر میمنت اثر، از پرتو توجه آن خاتون دنیا و آخرت، شامل حال این کلب آستانشان گردید،
که اگر نوشته شود کتابی حجیم و دفتری عظیم گردند.

از جمله، آن که
اغلب حجّاج، یک مرتبه در سفر حجّشان به مدینه منوّره مشرف می شوند، و آن هم چند روزی که غالبا به عشره نمی رسد.
و این روسیاه را- از عنایات آن مخدّره- در یک سفر، دو مرتبه توفیق تشرّف به مدینه منوّره حاصل گردید:
یک مرتبه قبل الحج که چهارده روز مشرّف بودم.
و دفعه ثانیه بعد الحج که روز هشتم ماه محرّم الحرام هزار و سیصد و سی و سه وارد مدینه شده، و تا شانزدهم محرّم مشرف بودم.

و بعد از آن به شمندفر که دولت عثمانیّه میان مدینه و شام احداث کرده بودند، نشسته و به شام آمدم.

و از جمله آن که توفیق درک میقات طایف- که قرن المنازل است- مرزوق گردید،
چه قبل از حجّ، از بادکوبه به اسلامبول، و از آن جا به بیروت، و از آن جا به شام، و از آن جا به مدینه طیّبه مشرف شده، از راه شمندفر.
و از آن راه که رفته، معاودت به شام نموده، و به بیروت و اسکندریّه و سوئیس رفته، و از سوئیس (شهر كانال سوئز درسيناى مصر) به جده رفتیم.
و قهرا احرام از این طریق، محاذات میقات است، نه از خود میقات.
و بسیار مایل بودم که درک یکی از مواقیت را نموده باشم،
تا آن که من حیث لا احتسب، درک میقات طایف- که قرن المنازل است- مرزوق گردید.

و از جمله، آن که چون اوّل محاربه بین الدّول بود که ما در بادکوبه وارد شدیم؛
و هنوز غالبیّت و مغلوبیّت دولتی معلوم نبود،
پس پول های هردولت از نقود و کاغذ، به همان قیمت خود باقی بود.
و وجه سیصد تومان داعی را مثل سایر وجوه همراهان منات کاغذ (اسكناس روسي) )دادند،
که هر صد مناتی آن در آن وقت شصت و دو تومان ایرانی قیمت داشت.
و چون به اسلامبول رسیدیم و مغلوبیّت دولت روسیه مشهود و مشهور گردید،
پول های رواج مملکتش تنزّل نموده،
و بعضی از صد مناتی ها را در اسلامبول به بیست و پنج تومان ایرانی دادیم.
و چون در شام رسیدیم، صد مناتی به پانزده تومان رسیده بود.

و بالجمله این وجه سیصد تومان، همین قدر شد که داعی را بعد از حجّ به مدینه طیّبه رساند.
و مع ذالک، چهارصد تومان دیگر علاوه بر آن سیصد تومان مخسوره مصرف داعی شد،
تا ورود به مشهد که روز هیجدهم ماه شعبان هزار و سیصد و سی و سه بود.
و مع ذالک در حین ورود به مشهد مقدس، تمام قروض داعی تأدیه شده،
و مقداری هم مصرف سوغات نموده، من حیث لا احتسب.

و از جمله آن که نوع حاجیان در آن سال، از تشرّف به عتبات عالیات محروم شدند؛
چه از طریق بحر و از ساحل جدّه مراجعت نمودند
به خیال این که به بصره، و از آن جا به بغداد رفته، مشرّف به آن اعتاب مقدّسه گردند.
و چون میانه دولت انگریز و عثمانی، در بین بصره و بغداد محاربه بود،
پس راهی به تشرّف پیدا نکرده، و جمعی از بوشهر و جمعی از بصره و جمعی از بندر ناصری به عجم معاودت نمودند.

و داعی- بحمد الله و المنّه- چون از راه بین الحرمین معاودت نمودم، و به شام رفتم،
پس از آن جا به حلب و از حلب به دیر و از دیر به شختور (كشتى كوجك) نشسته،
و در شطّ فرات سیر نموده، تا وارد مسیّب شده و از آن جا از نهر حسینی وارد کربلای معلّی شدم.
و چون ورودم مصادف با وقت زمستان بود، تقریبا چهار ماه در آن اعتاب مقدّسه مشرّف بودم.
و بعد از عید نوروز، حرکت به سمت عجم نمودم.
و نبود تمامت این ها، مگر از اثر توسّلم به حضرت صدّیقه کبری صلوات الله علیها.
و از آن تاریخ تاکنون- که یوم هیجدهم از ماه رجب الاصبّ سال هزار و سیصد و چهل و هشت هجری است،
و مشغول کتابت این مقام هستم- هروقت که در ورطه ای و بلیّه ای مبتلا شده ام، متوسّل به آن خاتون دنیا و آخرت شده،
و ایشان را به آن انظار عنایتانه ای که در آن سفر درباره این روسیاه داشته، قسم داده ام.
و فی الفور، از آن ورطه و بلیّه، از برایم خلاصی حاصل شده است. و امید است که از ورطه های برزخ و قیامت هم، داعی را نجات دهد.
============
توضیح: شمندُفر واژه ای قدیمی است که در کتب و سفرنامه‌های دوران قاجار به جای واژه قطار استفاده شده‌است. در فرانسه به راه آهن شمندفر (Chemin de fer) می‌گویند.
 ====================
وفات علامه نهاوندی (رحمه الله):
شیخ بزرگوار ما در ۱۹ ربیع الثانی سال ۱۳۶۹ ق/ ۱۳۲۹ ش در ۹۰ سالگی در مشهد درگذشت جسد پاک علامه نهاوندی در رواق دارالسعاده در پایین پای هشتمین امام پاکان و در کنار قبر شیخ مرتضی آشتیانی دفن گردید و روح بلندش به عالم بالا عروج کرد.
najm111
Site Admin
 
پست ها : 1959
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

مشاهد آثار مهدوی منه السلام در محدوده حرم رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه ژوئن 01, 2023 12:16 pm

معرفی مشاهد آثار مهدوی منه السلام و الیه التسلیم در محدوده حرم رضوی علیه السلام

*محراب مسجد ترکها(حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام) از مشاهد آثار مهدوی منه السلام و الیه التسلیم
در ایام طاغوت پهلوی دوم؛ وقتی شاه به مشهد آمده، و مردم به تماشا در مسیر او رفته بودند، و یکنفر در مسجد نبوده که رحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی نماز جماعت را برگزار کند، و این امر را به خدا شکایت نموده، در این وقتحضرت صاحب الزمان علیه السلام وارد مسجد شده و از او می خواهند با ایشان نماز را به جماعت بخواند، در نماز می بیند که همه اجزای مسجد با حضرت علیه السلام متذکر بوده و مسجد به لرزه در آمده؛ گویا زلزله آمده است. در این تشرف شمایل حضرت علیه السلام را ندیده و یک قطعه نور فقط می بیند. این واقعه در مسجد ترکها(شهرت قدیم) یا مسجد موسی بن جعفر علیهما السلام (شهرت امروزی) در مشهد خیابان آیت الله بهجت فرعی واقع شده است. (نقل از رساله نفیسه یاد مولا حضرت صاحب الامر منه السلام و علینا سلامه و الیه التسلیم شماره 496 )

* مرحوم شیخ اسماعیل در مشهد مقدس عازم تشرف به حرم رضوی علیه السلم بوده که جلوی درب مدرسه علمیه نواب (اول خیابان شیرازی) با حضرت قائم آل محمد علیه السلام (که بعدا متوجه می شود) تلاقی نموده است.
وی در این دیدار؛ حضرتش علیه السلام را به صورت سید قمی که ررفیقشان در مشهد بوده؛ و با هم مصاحبت داشته اند (جز آن دو سید قمی در کربلا و مکه) زیارت کرده است. از اینکه مرحوم شیخ اسماعیل؛ این واقعه را در سالمندی و کسالت؛ با تعبیر " چندی قبل " نقل کرده اند؛ به نظر می رسد این تشرف از نظر ترتیب زمانی متاخر بر وقایع سابق الذکر بوده است
هنگام تشرف با دعوت حضرتش علیه السلام به مصاحبت؛ و تبعیت در همراهی ایشان علیه السلام؛ در مسافت مسیر درب مدرسه نواب تا مسجد مقبره (بعد از باغ نادری واقع در خیابان شیرازی بعد از فرعی هفدهم) به شرف صحبت حضرتش علیه السلام نائل می شود.
این مسیر جزو مشاهد آثار مهدوی منه السلام در مشهد مقدس است(نقل از رساله نفیسه یاد مولا حضرت صاحب الامر منه السلام و علینا سلامه و الیه التسلیم شماره 496)
pejuhesh232
 
پست ها : 8611
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مشاهد آثار مهدوی منه السلام در حومه مشهد رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 02, 2023 3:57 pm

معرفی مشاهد آثار مهدوی علیه السلام و قدمگاه امام رضا علیه السلام در کوهسنگی و استماع مطالب مربوطه
کوهسنگی: مشاهد اثار مهدوی علیه السلام
يك مورد ديگر مشاهد اثار مهدوی علیه السلام در كوه سنگي كه شرح واقعه آن در فايل صوتي جزو مرسولات ياد مولا منتشر شده است. و كوه سنگي قبلا بسته بود و اخيرا باز است و براى زائران ميسر است كه در اوقات فراغت و غير زيارت رضوي؛ بروند و انجا ان نوار را با توجه گوش كنند.
مرسولات ياد مولا (منه السّلام) = 58
ان فايل صوتي ارسالي مقطعي از اصل نوار آنست كه در اصفهان منبر رفته اند
و اصل بحث و كامل نوار خيلي مفيد است
ذرباره اولويت حضرت بر همه چيز و همه كس و حتى خودمان
و اثبات اينكه ما عموم شيعه محبت لازم به حضرت علیه السلام را نداريم حتى به اندازه يكي از وسايل با ارزش زندگي ما و يا فرزند ما ووو
و بحث شيريني است
و تكاندهنده
تصوير هفتاد سال قبل كوه سنگي = در همان سالهاى رخداد واقعه
https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim ... 215884.jpg
تصوير امروز
http://www.manishen.com/media/estate/106794/5.jpg?20

با.چیچ اونلاين در كوهسنگي
http://www.irantour360.com/project/2-%D ... %87%D8%AF/

قبلا تذكر شد كه مطلبي كه در واقعه تشرف و زيارت ديدارگاه مهدوي علیه السلام در كوه سنگي مورد نظر است؛ فراتر از توفيق تشرف و استفاده معنوي از حضور مولا علیه السلام در كوه سنگي مي باشد و اگر نوار كامل واقعه خصوصا دو قسمت اول آن با دقت و توجه گوش داده شود به آن هدف و موضوع اصلي توجه پيدا مي شود نوار كامل به اين دليل در سه قسمت در مرسولات ياد مولا منتشر شده است كه: به سه موضوع مهم در سه بخش آن نوار؛ خوب توجه شود و همينطوري فله اى گوش داده نشود
موضوع اول:
اولویت حضرت (منه السلام) بر خود ما در همه جهات و اينكه در همه امور حضرتش علیه السلام را بر خودمان ترجيح بدهيم
و اين معنا به حرف نيست و عملا هم بايد صادق باشيم
موضوع دوم
يكي از شروط صدق عملي اولويت و ترجيح دادن حضرت علیه السلام آنست كه حضرتش علیه السلام را بايد بيش از خودما و عزيزانمان دوست بداريم
و مثالهايي بيان مي شود و ثابت مي شود كه
همانطور كه جناب سيدبن طاووس هم اشاره كرده است
غالب ما مردم دروغ مي گوييم كه حضرت علیه السلام را دوست مي داريم
آنوقت مثالي مي زند و با تطبيق مثال بر شنونده اين امر را ثابت مي كند
تكميل مطالب منبر مرحوم ذاكرزاده تولايي ايشان مثالي كه سيدبن طاووس زده است را نقل نمي كند اما چون شب ولادت حضرت امام حسن عسكري عليه السلا م بوده و مخاطبين هم اصفهانيها منبر در مسجدجامع اصفهان سال 1346 شمسي گوينده هم اهل شوخي و به مناسبت شب عيد مثالي بنحو مطايبه مي گويد كه توجه مردم جمع شود بعد مثال اصليش را مي گويد نيامدن فرزند از مدرسه است كه چقدر والدين را براشفته و مضطرب مي كند و خودش و چند نفر را دنبال بيداكردن ان مي فرستد ووو و اين منبر ايشان و دستورالعملي كه مي گويد سبب تجربه مجرب بسياري شده است و توفيقات و تشرفاتي براى افراد متعددي شده است وفقنا الله جميعا لحق معرفته واداء حقه
موضوع سوم:
ذكر بيان واقعه انقلاب احوال و توجه جوان عطار مشهدي كه در اثر آن به محبت حقيقي مي رسد
و نهايتا تشرف هم نصيبش مي شود كه محل آن در كوه سنگي بوده است
زيارت كوه سنگي به اين جهات است
و شنيدن اين واقعه بايد با آن دو موضوع اصلي مقدماتي باشد
برای استماع کامل نوار منبری که قطعه ای از آن تشرف در کوه سنگی است
کاملش در یاد مولا نیز منتشر شده است در سه قطعه
یاد مولا 56 - 57 - 58
http://aelaa-net2.tk/SAY/p/index.php?q= ... mc%3D#p531

اولویت حضرت منه السلام بر خود ما و مال و جان و عزيزان ما
http://aelaa.net/110.aspx?id=1059
19 دقیقه

لزوم صدق در محبّت حضرت منه السلام و اينكه غالبا صادق نيستند
http://aelaa.net/110.aspx?id=1109
21 دقیقه

توجه جوان عطار مشهدي به مبحث اولويت و محبت و تحول او به محبت حقيقي و بيقراري براى حضرت علیه السلام و انقطاع از خلق و دنيا و توجه در امر حضرت علیه السلام و نهايتا تشرف در كوه سنگي مشهد
http://aelaa.net/110.aspx?id=1110
23 دقیقه

مقام و قدمگاه رضوی علیه السلام
یکی از منابع قدیمی که از این کوه صحبت کرده، «عیون الاخبار» نوشته شیخ صدوق است. شیخ صدوق از چهار شیخ بزرگ شیعیان به شمار می رود. او در سال 352 هجری قمری از آل بویه اجازه گرفت تا هم برای زیارت حرم علی بن موسی الرضا(علیهما السلام و آلهما) و هم به منظور جمع آوری اطلاعاتی درباره آن حضرت علیه السلام، سفری به خراسان و مشهد برود. شیخ صدوق در این کتاب گفته است: «زمانی که حضرت رضا(علیه السلام) از مدینه به سمت مرو حرکت کردند، پس از عبور از نیشابور و زمانی که قصد عزیمت به نوغان را داشتند، در حال عبور از کنار کوهسنگی به آن تکیه دادند.» در کتاب شیخ صدوق گفته شده که از سنگ پشت کوهسنگی برای حضرت رضا(علیه السلام) ظرفی ساختند و برای ایشان در آن، غذایی طبخ شد و حضرت(علیه السلام) پس از اینکه غذا را تناول کردند، آن را لذیذ دیدند و بر کوهسنگی و معدن پشت آن دعا کردند و گفتند: «خدا تو را همیشه سلامت و برپا بدارد!» امام رضا(علیه السلام) در کوهسنگی به صخرهای تکیه زدند و فرمودند: ... خدایا! این کوه را برای مردم سودمند گردان و به آنچه که از این کوه می تراشند و به آنچه که در ظرفهای تراشیده از این کوه می ریزند، برکت ده!

درباره ديگ سنگي تهيه كردن و نحوه انتخاب و نيز استفاده آن سؤال شده است

اولا بايد بدانيد كه فعلا اجازه برداشت سنگ از كوه داده نمي شود و اين ظروف و سايل سنگي از كوه سنگي مورد تبرك حضرت رضوي علیه السلام نيست،
ثانيا اگر بخواهد از كوه سنگي مزبور تهيه شود بايد ديگ سنگي مال هفتاد تا پنجاه سال قديمي تهيه كند
ثالثا: اين موارد را از سمساريهاي مشهد كه وسايل كهنه و مستعمل مي فروشند (نه عتيقه فروشي) تهيه كند چون اينها ارزش تجاري ندارد و قدمت پنجاه هفتاد ساله انهارا عتيقه نمي كند مگر اينكه چنان طوري ناشيانه بپرسد كه فروشنده را به طمع بياندازد كه هم اطلاعات غير دقيق بدهد و مال همين دوره ممنوعيت را به او قالب كند و هم گران بفروشد
رابعا: اگر درست بخرد قيمت ظروف مستعمل داشته و كمتر از نوي آن مي باشد
خامسا: ديگ سنگي كه جديد است و خريداري مي شود بايد دقت شود و بسيار دقيق وارسي شود در وقت خريد كه :
1- هيچ رگ و درزز ولو مويي نداشته باشد
2- رگه سفيد هم روي سنگ نباشد كه آهكي است و بعدا باز مي شود ضمن اينكه در طبخ حل مي شود تدريجا
3- اگر ديگ بزرگ چند نفره با اوصاف مزبور پيدا نكردند، از ديگهاى كوچك تكنفره كه استوانه شكل است به تعداد لازم تهيه شود و مواد را در وقت طبخ برحسب افراد در انها تقسيم كرده و كنار هم روي صفحه فلزي روي اتش ملايم مي گذارند و هر نفر جدا پخته مي شود
4- قبل از اولين بار مصرف آنرا بشويد، و سپس داخل و بيرون آن با دنبه كاملا چرب شود، و بعد آب و مواد آبگوشت در ان گذارده شود
5- و اولين بار طبخ؛ غذاي پرچربي در آن طبخ شود ولو چربيهاي اضافي جدا و مصرف نشود
6- بايد روي شعله پخش كن و صفحه فلزي بگذارند نه شعله مستقيم اجاق گاز و شعله كم استفاده كنند
7- و معمولا غذاي ظهر را از سحر بار مي گذارند با اتش كم تا ظهر فردا اماده شود
8- ديگ سنگي مخصوص غذاى مايع مثل ابگوشت است يا هر خوراكي كه اين مقدار اب داشته باشد در غذاى خشك اسيب مي بيند مگر روي شعله نباشد و مثلا در فر باشد بدون شعله زير يا با حرارت كم با دوسه صفحه فلزي
9- در هنگام شستن به ارامي شسته مي شود و بدون فشار مثل ظروف تفلون چون سنگ نرمي است و ساييدن سب باز شدن مويرگهاى سنگ و شكستن آن شده ولذا ابتداى مصرف با چربي تقويت مي شود كه ان روزنه ها پر شود.
pejuhesh232
 
پست ها : 8611
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

علما و اولیای الهی مدفون در حرم رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 02, 2023 4:17 pm

توجه دادن به بحث معرفی مدفونین در جوار امام رضا علیه السلام و وجه امتیازشان و علت چنین معرفی و برنامه ای برای معرفی
علمامانند ستاره هستند كه نورشان از خورشيد است و با طالع بودن خورشيد نور انها ديده نمي شود و تنها در بيابان براى راهنمايي مسافر نافع است ولذا در وقت زيارت محضر امام علیه السلام عمده توجه مان به زيارت حضرت علیه السلام بايد باشد؛ هرچند در فرصتها از زيارت علما نيز استفاده مي شود: 1.چه براى پند بردن و 2.چه براى كمك گرفتن جهت شفاعت نزد حضرات علیهم السلام و 3.چه براى ترويح روح ايشان باخاطر خدماتشان به دين شريف
سر قبور اين علما و اولیای الهی كه مي رويد وقتي مي نشينيد اين مطالب را با حوصله مذاكره مي كنيد
اول اینکه بهترين خيرات است براى انها و سبب ارتباط با انها مي شود
و بعد در مذاكره انها مي شود تقويت عزم و توجه كرد در افراد و لابلاي انها مطالب این نکات را دریافت و بیان کرد
شما كه راهنماي توريستي نيستي نيستيد كه فقط جا و تيتر و تاريخش را بگويد و رد شود و عكس بگيرند
لذا ما مي خواهيم ارتباط برقرار شود
براى همين است كه هر روزي يكی دوسه تا بقدري كه وقت هست حقش ادا شود برويد و معرفي و مذاکره داشته باشید

در مطالعه كتب احوال اهل معرفت و ولايت به سه دسته مطلب بر مي خوريم
يكي: بيوگرافي عمومي ايشان
دوم: احوالاتي كه شرح تلاشها و استقامتها و نگرشهاي ايشان است كه آموزندگي عمومي داشته و مي تواند مشوق و راهنماي رهروان مسير حق باشد
سوم: آيات الهي كه بوسيله ايشان ظاهر شده و كرامت و تكريم الهي براى ايشان است

مهمترين مطالب قسم دوم است و عمده توجه رهروان بايد به آنها معطوف شده و بر آنها متمركز شود
كه اينها نيز دو قسم است
يكي حالتها و نگرشهاى عمومي كه براى همه مفيد و قابل عمل و تبعيت است
ديگري حالتها و نگرشهاي خاص كه بايد با اشراف لازم مورد پذيرش و تبعيت قرار گيرد
چه اينكه عليرغم موفقيتهاى فروان اولياي صغار؛ اما چونكه معصوم و اكمل بشر نيستند
فلذا ممكن است در مواردي به سطح خودشان نارسايي داشته باشند
پس همه موارد قابل پيگيري نيست و آن مشرف رهرو است كه راهنمايي مي كند كه كدام موارد مناسب هر شخص است

اما دسته سوم كه بايد درباره مطالعه آنها دقت شود:به اين نكات؛
كه در درسهاى سطح ششم معرفت الهی تبيين شده است

1- اين كرامات را كرامت خداوند بدانند كه بدست ان شخص ظاهر شده است و بر ان جهت ظهور ايت الهي انرا متمركز شوند نه وسيله بروز كرامت
همچنانكه بزرگترين سوره قرآن بقره است كه مربوط به واقعه گاو بني اسرائيل است كه با دم لاشه مرده آن؛ جوان كشته شده زنده گرديد به اذن الهي
و اين تذكر است كه خداوند از هرجا بخواهد ايت و اعجاز خود را ظاهر مي كند چه سنگ كعبه باشد يا اتش كوه طور يا دم گاو مرده
و اگر كسي خواست مدعي بشود با دم گاو مرده همقدر شده است نه بيشتر
ولذا خود اولياء الهي مدعي نيستند و آنرا چيز نمي بينند

2- هدف از اظهار اين آيات الهي توسط خداوند؛ توجه خلق به خداوند است
نه مشغول شدن به مخلوق؛
هرچند حرمت و احترام او لازم است

3- اين آيات الهي براى زمان يا مكان يا شخصي كه بر دست او ظاهر شده؛
كرامت و تكريمي از جانب خداوند محسوب مي شود

4- همه كمالات منحصر در اشخاصي كه كرامات بر دست انها ظاهر شده نيست
چه اينكه تمام تشكيلات كارگزاران ناحيه مقدسه در هر زمان هستند و حضور داشته و فعالند
و امور عالم بر دستشان اجرا مي شود
اما اينها غالبشان مستور و پنهان هستند و كسي انها را نمي شناسد يا به اين عناوين نمي شناسد

و عدد ايشان در هر زمان (برخلاف تصور شايع) معدود نبوده بلكه بسيار است
و ايشان چند طبقه اند
طبقه اول: كارگزاران خاص = 313 نفر
كه خود ايشان نيز چند مرتبه اند
مرتبه 300 نفر رجال الغيب كه (از طرف مولا منه السلام) كارگزاران ماموريتهاى مختلف هستند
مرتبه بالاتر 7 نفر معروف به ابدال سبعه كه (از طرف مولا منه السلام) متصدي امور هفت اقليم زمين هستند
مرتبه بالاتر 4 نفر معروف به اوتاد اربعه كه (از طرف مولا منه السلام) متولي جهات اربعه عالم هستند
مرتبه بالاتر 2 نفر كه (از طرف مولا منه السلام) ناظر به بُعد نزديك و بُعد دور جهان هستي مي باشند
طبقه دوم: كارگزاران عام = ده هزار نفر
طبقه سوم: كارگزاران هر نقطه = جناب محيي الدين عربي نقل كرده است در هر شهر و هر موضع مسكوني زمين (چه اهلش مؤمن بوده چه كافر)
يكنفر بطور پنهان دران حضور دارد كه خداوند بوسيله او رحمت و نعمت خود را به اهل انجا مي رساند و به او زنده اند و هر گاه برود از ميانشان همه هلاك مي شوند
مگر مواضع خاصه شياطين كه خالي از رحمت الهي است و بقاء اهلش از روي انطار (انظرني الى يوم الوقت المعلوم) است
5- با اين نگاه اجمالي
مي توان حدس زد كه چقدر خداوند مظهر آيات الهي دارد
و غالب ايشان مستورند و كسي به آن عناوين ايشان را نمي شناسد مگر بعضي و آن بعد وفاتشان
و هركه حقيقتا جزو اهل كرامت باشد؛ با ظاهر شدن امر او يا مهلت عمرش سر مي آيد، يا آن توفيقات در او كاسته و يا مفقود مي شود، و يا او را از توفيقات بيشتر محروم مي كند
فلذا كسي (به فرض كه واقعا شناخته باشد) با اظهار بي وقت به آنها لطمه مي زند
6- و براي اينكه سطح طبقات بالاتر را كمي حدس بزنيد
نمونه اى مي گويم
كه مثل مرحوم نخودكي و مرحوم مجتهدي با همه توفيقات عظيمه (كه كتابهاى منتشره مقدار ناچيزي از انست) اما با اين حال از طبقه سوم بوده اند
تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل (درباره طبقه دوم و سوم)
فلذا مراتب عظمت الهي بسيار فراتر از آنجه تصور مي شود مي باشد
و ميدان توفيقات الهي بسيار بسيار وسيعتر از حد تصور عوام بلكه خواص مي باشد
7- و هر كه ناشناخته تر بماند و باشد رِندتر است و اين همان رندي است كه اهل معرفت در اشعارشان اشاره كرده اند
كه بسيار باشد كه نه تنها عامه ناس انها را معمولي و از امور ساده عاجز مي دانند و خاطره دارند
بلكه حتى نزديكانشان انهارا چنين مي شناسند و امرشان بر آنها هم مكتوم است
في الأرض مجهولون و في السماء معروفون
8- و اينها تازه شمه اى از احوال بندگان درگاه حضرت ولايت كبرى منه السلام است
و مرتبت حضرتش فوق تصور است
و آنجه در مثل كتابهاي معتبر (مدينة المعاجز - اثبات الهداة - تفسير امام عسكري علیه السلام - الهداية الكبرى - مشارق الأنوار - صحيفة الأبرار وووو) بيان شده است
با همه عظمت اطراف و ابعادش
اما ذره بيمقداري است از خورشيد نورانيت آنها
و انجه در احاديث از وقايع شرح شده غالبا ايات الهي است كه به لحاظ وجود منكري و يا مترددي براى رفع انكار و ترديدش ظاهر شده است
و كو تا برسد به آن ايات الهي كه به لحاظ اهل معرفت و كملين ظاهر شده است
9- و همه اينها جلوه اى از جلوات عظمت الهي است
و هيچگاه نبايد اين مجالي عظيمه (حضرات عليهم السلام) در عرض يا اينكه محدوده حقتعالى تصور شوند
كه فوق درك و تصور است
10- بنابراين
عليرغم اينكه اين كتابها مشحون است با شرح كرامات و موجب توجه مطالعه كننده مي شود
اما اهل معرفت به اين وقايع مشغول نبايد بشوند
چه برسد به اينكه تصور اشتباه كنند كه {رسيدن به كرامات كمال است}
و بخواهد نفسشان به طمع اين امور بيافتد
و از حظوظ مادي بسوي حظوظ نفساني غير مادي برود
چون ان ولي الهي بعد فناي نفس خودبخود مورد عنايت واقع شده بي آنكه دنبال كند ولو كرامات از او ظاهر شده
اما اين شخص به شوق كرامات و مورد توجه بودنش و اعجاب نفس به داشتن كرامات؛ به فكر افتاده صاحب كرامت شود
خداوند توفيقات همه ما را مستمر فرموده و از توقف و انكار و تقصير و قصور و كمي همت و غفلت مصون بدارد
كليات اين مطالب براى عموم همراهان مفيد است
اما تفاصيل جزئيات برحسب افراد متفاوت است و در بيان و تعليم آنها بايد دقت شود

ارتباط طبقات به تقسيم بندي جغرافيايي:
1- تقسيم بندي بسيار جزئي: نقاط معموره كره زمين
2- تقسيم بندي جزئي: اقاليم سبعه جغرافيايي (كه در كتب جغرافياي قديم مناطقش معين است)
3- تقسيم بندي كلي: سمت هاى چهارگانه جنوب شرق غرب شمال كره زمين
4- تقسيم بندي بسيار كلي: مربوط به ابعاد فرو زميني و فرا زميني هستي كه شامل همه مراتب فروماده مثل ذره و اتم و ووو شده همچنين شامل همه كهكشانها و عوالم نزديك و دور هستي مي گردد، تمام اينها در دو كلمه و دو عنوان ادنى (نزديك) و اقصى (دور) خلاصه شده و حاوي اجمالى ترين و وسيع ترين تقسيم بندي هستي مي باشد

دقت شود:
آنچه در بيان مطالب قبلي آمد بطور مثال كه مرحوم نخودكي و مجتهدي از طبقه سوم و دوم هستند وهن شخصيت آنها نيست
چه اينكه شخصيت آنها فراتر از محتويات كتابهاى منتشره در احوالات ايشان است و آنها كه درست شناخته بودند آنها را احوالاتي از ايشان سراغ دارند كه در آن كتابها ذكر نشده و چندين برابر بزرگترين كرامات و حالات منتشره است

و كمک مثال به ايشان توجه دادن عقول متحمله به وسعت مراتب كمال است

كه فكر نكند اگر شخصي توانست ناگهان ظاهر يا غايب شود يا مرده زنده كند پس اين امام زمان علیه السلام است و يا اين مراتب را مخصوص انبياء الوالعزم علیهم السلام بداند
اين از غربت آنهاست كه اين كرامات تبديل به مشخصات مرتبه آنها شده است
و صرفا به اين مثالها اشاره شد براى توجه به عظمت مراتب ناشناخته
نه اينكه مراتب عاليه ايشان ناچيز پنداشته شود
هرچند از مشخصات عقول ضعيفه و محدود؛ قفل كردن روي اشخاص به عنوان بالاترين است
پس اگر بنا شد كسي بالاترين نباشد و مرتبه بالاتري تصور شود پس ديگر او مهم نيست يا چيزي نيست يا معمولي است
و نگاهش عوض مي شود
براى همين است كه در تدبير نفوس به همين اكتفا مي شود كه
هر مطلبي را براى هر كسي نگويند و با نگفتن و كتمان هم ذهن او را از تحير و هم عقل او را از اشتباه و تقصير معرفت و رعايت حرمت حفظ مي كنند
اعاذنا الله جميعا من التقصير و الجهل و الإنكار و الجحود


معرفی مدفونین در حرم منور امام رضا علیه السلام :

* شیخ بهایی
بهاءالدين محمد بن حسين عاملي معروف به شيخ بهايي زادهٔ ۸ اسفند ۹۲۵ خورشيدي اصل وی از جبل عامل شام بود. در بعلبک،متولد مي شود.
تبحرش در سياست، حديث، رياضي، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسي و هنر و فيزيک در حد استادی می باشد
شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. جدشان به حارث همداني از ياران با وفاي حضرت اميرالمومنين علیه السلام مي رسد .
بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.
شیخ بهایی خيلي طالب علم بوده و خودش را محدود به يکجا نمي دانسته و اين سبب شده ايشان فرد جامع الاطرافي بشود. در حدود 96 کتاب و رساله از او به جا مانده است.
وی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.
در باب عرفان از اهل معرفت بوده و با اهل معرفت هم عصر خود مثل محمد عارف عباسي معروف به پير پالان دوز, شيخ مومن مشهدی و امثالهم ارتباط داشته است.
مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال ۱۰۳۰ و یا ۱۰۳۱ هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان علیه السلام در محلی که مدت اقامت در مشهد مقدس تدریس می نمود؛ به خاک سپردند.
آثار و تاليفات:
از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول (اشعار شيخ است. )، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود
تأليف اربعين از سوي محدثان و عالمان شيعي بر اساس حديث معروفي است که از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده‌است. علامه مجلسي در بحار الانوار نقل کرده است که پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: “هرکس چهل حديث براي امت من حفظ کند، تا از آن بهره ببرند، خداوند روز قيامت او را در شمار فقيهان و عالمان برمي‌انگيزد".شيخ بهايي نيز به پيروي از اين سنت معمول، به تأليف اربعين حديث پرداخت،
مبناي حديثي دارد.بسياري از علماي ما چهل حديث دارند مثل کتاب چهل حديث امام خميني
از امور ديگر که ايشان انجام داده:
= حصار شهر نجف اشرف است
=همچنين معماري مسجد امام که اوقات شبانه روز را با ساعتهاي افتابي که در مسجد
= تقسيم اب زاينده رود است در محلات تقسيم کرده و ساختن ماديها مادي نياصرم ووو کار شيخ بهايي تقسيم آب زاينده رود به محلات اصفهان و روستاهاي مجاور رودخانه،
= طراحي منار جنبان اصفهان که هم اکنون نيز پا برجاست به او نسبت داده مي‌شود.
=همچنين طرح‌ريزي کاريز نجف آباد-اصفهان است که به نام قنات زرين کمر، (يکي از بزرگترين کاريزهاي ايران)
=سمت قبله که چهل درجه انحراف جنوبي داشته را اصلاح نمود.
= ساختمان گلخن گرمابه اي که هنوز در اصفهان مانده و به حمام شيخ بهائي يا حمام شيخ معروف است و آن حمام در ميان مسجد جامع و هارونيه در بازار کهنه نزديک بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از دير باز همواره عقيده داشته اند که گلخن آن گرمابه را بهائي چنان ساخته که با شمعي گرم مي شد و در زير پاتيل گلخن فضاي تهي تعبيه کرده و شمعي افروخته در ميان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهاي مديدهمچنان مي سوخت و آب حمام بدان وسيله گرم مي شد و خود گفته بود که اگر روزي آن فضا را بشکافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از کار مي افتد و چون پس از مدتي به تعمير گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فوراً شمع خاموش شد و ديگر از آن پس نتوانستند بسازند.
= ساختن مسجد چهار باغ روي لجنزار است که اين از ابتکارات بسيار مهم شيخ بهايي است
که دستور داده که نخست مقدار زيادي زغال چوب به ضخامت 2 متر در سرتاسر پي ساختمان پراكنده گردد وپس از كوبيدن زغال در كف پي ها روي انرا با ساروج و شفته پر كرده وپي هاي ساختمان را روي ساروج و شفته مذكور بنا نهاد. اين روش كه عبارت است از استفاده از زغال چوب براي پي ساختمان هاي روي مرداب و لجن زار بعدها مورد توجه اروپاييان قرار گرفت و پي و شالوده ساختمان هاي عظيم خود را بدين طريق ساختند. و هنوز هم در بعضي از نقاط به همين روش عمل مي كنند .ضمنا چون بايد ملات گل ساختمان مسجد بهم درآميخته و با پا و ساير وسايل به خوبي مخلوط شود و از آنجا كه هر چه ملات بيشتر پا بخورد چسبندگي گل بهتر شده و خوب عمل مي آيد از اين رو به دستور شيخ بهايي ابتكاري براي هرچه بيشتر پا زدن گل ها بكار برده شد كه ملات بناي مسجد هر روز زير پاي مردم وكودكان اهل اصفهان بلا وقفه پا بخورد و به هم مخلوط و آميخته گردد. ابتكار شيخ بهايي اين بود كه دستور داد هر روز صبح چند سكه اي طلا را در داخل ملات ها بريزند و سپس به مردم اطلاع دهند كه بيايند و سكه ها را براي خود بيابند. مردم گروه گروه ملات ها را از صبح لگد مال كرده و تا غروب آنروز تعدادي سكه براي خود مي جستند و بدين ترتيب ملاتها كاملا به هم آميخته و به قول معمارها عمل مي امد .امروزه اين بنا به مدرسه چهار باغ مشهور است.
اينها به صورت اجمال اشنايي مي دهد که اين شخصيت چه شخصيتي بوده و تيترهاي معرفي است
کتاب در آستان قدس هم هست شيخ بهايي در اينه اثار يعني اثار شيخ بهايي را مورد بررسي قرارداده . همين کتاب جامع عباسي
در نجوم و تنجيم هم خلاصة الحساب را دارد. کتابهايش به عنوان منبع در نجوم
زماني که شاه عباس پياده به مشهد امد شيخ بهايي هم همراهش بود اينجا محل تدريسش بوده که دفنش مي کنند
دروغي که مکرر در سريال شيخ بهايي امده و تکرار شده که براي خودش مقبره ساخته ووو مدفن شيخ صرفا رواقي است معمولي جزو رواقهاي ملحق به حرم و اينه کاري و تزيينات و .. مثل ساير رواقها بلکه کمتر است علت دفن او در اينجا مدرس شيخ بهايي بوده در ايام زيارت و توقفش در مشهد در اصفهان فوت کرد از اطرافيان شاه عباس الله وردي خان بود که برای خود رواق الله وردي خان را ساخت
نام ان را حذف کردند و به شيخ بهايي بستند خدا لعنت کند برنامه ريزان محرف برنامه هاي ديني و تلويزيوني که از اين دست تحريفات بسيار کرده و مي کنند که مردم را دچار مشکلات مي کنند بخاطر بي سواد سالاري در مراکز فرهنگي کشور است بعد از رحلت امام خميني دهها سال است از اين دسته تحريفات در برنامه هاي ديني مرتب توسط رسانه هاي دولتي جعل و ترويج مي شود مقبره شيخ شيعه در رواق مستقل شيخ بهايي ان سال که شاه عباس پياده امد تا مشهد شيخ بهايي همراهش بود.
مَدرَس شيخ و مقبره وى در گوشه جنوب غربى صحن نو آزادى و شرق حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام واقع است.
بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 ـ 1323 خورشيدى احداث شده و شرح حال نسبتاً مفصل شيخ بر روى سنگ قبر نفيس وى و هم ديوارهاى مقبره او تحرير و حك شده است. ابعاد مقبره شيخ بهايى 10 در 30/10 متر و ديوارهاى آن آيينه كارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت كارى شده ارزشمندى است كه همزمان با احداث بناى جديد ساخته شده است

روزي شيخ بهايي با جمعي رفته تخت فولاد بر سر مزار بابا رکن‌الدين رفته بودند ناگهان شيخ بهايي تغيير حالت و به حاضران گفت: آيا شما هم صدايي را که من شنيدم شنيديد؟ همگي اظهار بي اطلاعي کردند. با حالتي پريشان به خانه بازگشت و تا چند روز در محافل حاضر نشد مدتي درس و بحث را تعطيل کرد و کمتر از 6 ماه بعد بيمار شد و بيماري او يک هفته طول کشيد و در پي ان در يازدهم شوال 1030 دارالفاني را وداع گفت.
بعدها به شاگردانش گفته بود صدايي از قبر بابا رکن الدين شنيده شد. به او گفته بود: اي شيخ به فکر خود باش

*حر عامِلی
محمد بن حسن بن على بن محمد بن حسین، معروف به شیخ حر عامِلى در شب جمعه 8 رجب سال 1033 هجرى در خانواده‏اى اهل علم و علاقه‏مند به خاندان رسول خدا صلى الله علیهم اجمعین در روستاى مشغره در منطقه جبل عامل لبنان دیده به جهان گشود.
«شیخ حرعاملِی علامه و استاد و رهبر، محقق دقیق، عالمی جلیل‌القدر و دارای منزلتی والا و فاضل و كامل است و در علوم مختلف تبحر و تخصص دارد.
منطقه جبل عامِل به دست ابوذر غفارى شیعه شد و توسط آن سردار بزرگ اسلام با اهل بیت رسول خدا صلى الله علیهم اجمعین آشنا گشت
نسب محمدبن حسن ‌ معروف به حر عاملی مشغری با 36 واسطه به حربن یزید ریاحی شهید و آزادمرد حادثه كربلا می‌رسد.

اساتید
شیخ حُر عاملى در وطن خود جبل عامل در طول زندگی خود نزد اساتید بزرگى به فراگیرى علوم آل محمد صلى الله علیهم اجمعین پرداخت و از آنان بهره‏هاى فراوانى برد كه اثر مهمى در رشد و نمو او داشت و او را آماده ساخت تا عالمى بزرگ و مجتهدى نام آور گردد.

از جمله:
1. پدرش حسن بن على (درگذشت 1062 هجرى).
2. عمویش شیخ محمد بن على حُر (درگذشت 1081 هجرى)
3. جد مادریش شیخ عبد السلام بن محمد حُر.
4. شیخ زین الدین، صاحب معالم و فرزند شهید ثانى.
5. سید حسن حسینى عاملى.
6. مولى محمد طاهر بن محمد حسین شیرازى نجفى قمى.
7. شیخ على نوه شهید ثانى‏
8. استاد محقق آقا حسین خوانسارى‏


شیخ حُر عاملى داراى تألیفات ارزشمند و گران‏بهایى است. وى عمر شریف خود را وقف خدمت به شریعت مقدس اسلام و مذهب حق اهل بیت عصمت و طهارت نمود و با وجود مشاغل فراوان مانند شیخ الإسلامى و اشتغال به درس و تربیت علما، تألیفات فراوانى نیز از خود به یادگار نهاده كه یكى از آنها كتاب ارزشمند «وسائل الشیعة» است كه از زمان نگارش تا این زمان پیوسته مورد توجه و عنایت فقهاى اهل بیت و مجتهدین شیعه قرار گرفته است.

از جمله دیگر تألیفات ایشان می توان به الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیه، الصحیفة الثانیة من أدعیة علی بن الحسین علیه‏السلام، تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، هدایة الأمة إلى أحكام الأئمة علیهم‏السلام، من لا یحضره الإمام، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، رسالة فی الرد على الصوفیة، و بسیاری کتاب ارزشمند دیگر اشاره نمود.

وفات‏

شیخ حر عاملی به نقل از کتاب «الدر المسلوك» نوشته برادر شیخ در روز 21 رمضان سال 1104 هجرى در سن 72 سالگی در مشهد رضوی علیه السلام دیده از جهان فرو بست. برادرش در مسجد زیر گنبد در کنار منبر بر او نماز خواند و بدن مطهرش را در صحن پشت سر مبارک (عتیق-سقاخانه) در كنار مدرسه میرزا جعفر دفن نمود
آن بزرگوار در کتاب « اثباة الهداة » یکی از خاطرات دوران کودکی خود را در ردیف معجزاتی آورده که به چشم خود دیده است . وی می نویسند :

در کودکی – حدود ده سالگی – به مرض بسیار سختی دچار شدم که بستگانم گرد من جمع شدند و در حال گریه زاری مهیای عزا شدند و یقین داشتند که من همان شب از دنیا خواهم رفت .
در همان حال بین خواب و بیداری ، پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امامان دوازدهگانه علیهم السلام را دیدم .

به آنها عرض سلام نمودم و با یک یک آنها مصافحه کردم ، بخصوص با امام جعفر صادق علیه السلام گفتگو نمودم که مضمون آن الان در خاطرم نیست ، جز اینکه می دانم در حق من دعا کردند .

چون به امام زمان علیه السلام سلام کردم و با ایشان مصافحه نمودم ، گریستم و عرض کردم : مولای من؛ می ترسم در این مرض بمیرم در صورتی که هنوز بهره خویش را از علم و عمل نگرفته ام .

امام زمان علیه السلام فرمود : نترس که در این بیماری نمی میری بلکه خداوند تو را شفا می دهد و عمر درازی خواهی کرد .

سپس کاسه ای که در دست داشت به من داد . من نیز نوشیدم و در همان لحظه خوب شدم و بیماری ام به کلی برطرف شد و نشستم . بستگانم از این حال شگفت زده شدند و من هم تا چند روز قضیه را برای آنها نقل نکردم .

وسائل الشیعه

این کتاب مجموعه ‌ای از روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام درباره احکام شرعی در تمام ابواب فقه است که طی بیست سال به نگارش درآمده.

... دارای كتب زیادی است؛ از آن جمله كتاب بزرگ وسائل‌الشیعه...»

او صاحب «رسائل» است كه جامع و كامل است و ساحلی ندارد؛ و با تالیف آن بر مسلمانان منت نهاد.»

* مرحوم شیخ حسن کاظمینی مدفون در رواق پایین پای مبارک دار السعاده :
واقعه شيخ حسن كاظميني مشرف به زيارت مهدوى منه السلام و داراى ارتباط با ناحيه مقدسه منه السلام و مدفون به دار السعاده رضوي علیه السلام (از ايوان طلا صحن پايين پاي مبارك = ازادي، وارد شويم رواق اول دارالسعاده است و در دسترس بانوان) = نشر در يادمولا = واقعه و نكات واقعه مورد مذاكره واقع شود
مرسولات ياد مولا منه السّلام89
شرح ديدن جناب آقا شيخ حسن كاظميني (كه جد مادري نواده پسری سيد بحر العلوم است) آن حضرت را و نشناختنش و مقرون بودن اين ديدنش به اعجازي از آن حضرت
http://aelaa-net2
یا این آدرس:
252223http://aelaa-net2

توجه شود مشهد آثار مهدوی منه السلام تشرف کاظمینی در کاظمین است
ولي محل ملاقات او با فرستاده ناحيه مقدسه منه السلام در صحن رضوي علیه السلام است
اما دقيقا ذكر نشده كه در كدام صحن و كجايش بوده است
ولي محتمل است در صحن پشت سرمبارك (سقاخانه بوده) باشد
چون او در بازار متصل به حرم كه به وراق دارالولايه فعلي منتهي مي شده كسب مي كرده است
همان بازاربزرگ قديم كه ادامه بازارفرش مقابل سرشور بوده كه تا درب حرم متصل بوده است
و صحن جمهوري و قدس انوقت احداث نشده بوده است
و گوهرشاد هم صحن تعبير نمي شود و مسجد تعبير مي شود
و اين بازار محل كسب؛ از جلوي مدرسه هاى پريزاد و دو درب (كه هنوز هست يكي مدرسه است و يكي دار المصاحف شده) و مدرسه بالاسر (كه فعلا شده دارالولاية) مي گذشته و به صحن پشت سرمبارك (عتيق) منتهي مي شده است
نزديكترين گوشه صحن به نقطه ملاقات با سفير ناحيه؛ گوشه راست صحن عتيق؛ وقتي از درب ساعت به صحن عتيق وارد مي شويم است كه در نقشه زير مسير بازار با رنگ خردلي و گوشه صحن (محل ملاقات) با نشانه سبز مشخص شده است
تکمیل فقره سقط شده بند 18 یاد مولا 89 : علماي متعددي با لقب نهاوندي معروف بوده اند
از جمله شيخ علي اكبر نهاوندي صاحب كتب عديده و از آنها عبقري الحسان كه مدفون در انتهاي رواق پائين پاي مبارك متصل به درب است
و نيز شيخ محمد نهاوندي مدفون به دار الضيافة
عبارت يادمولا89 سقط دارد كاملش:
و از شمال به رواق دار الضيافه (محل دفن مرحوم شيخ محمد نهاوندي صاحب واقعه مشاهد اثار مهدوی علیه السلام در بالاسر مبارك رضوي علیه السلام است كه جز مرحوم شيخ على اكبر نهاوندي صاحب نقل اين واقعه است)

شمه اى از احوالات شيخ محمد نهاوندي
http://wikifeqh.ir/%D9%85%D8%AD%D9%85%D ... 8%AF%DB%8C

* مرحوم غلامحسين طهراني تبریزی = صحن عتیق – پنجره فولاد :
ولی الهی غلامحسین تبریزی مدفون در صحن پشت سر مبارک نزدیک پنجره فولاد
برای معرفی ایشان از یاد مولا 94 بهره می بریم
لینک یاد مولا 94
قبور محترمين مدفون در صحن عتيق در وضعيت فعلي احداث دارالحجة، در نقطه محاذي آن در رواق مزبور مي باشد
ولذا قبر مرحوم غلامحسين طهراني تبريزي؛ بجز نشان در صحن پشت پنجره فولاد؛ همچنين در رواق دارالحجة
و پشت ديوار نزديكترين نقطه به مرقد رضوي علیه السلام هم نشان داشته و قابل زيارت است
- از مواردي كه حضرت منه السلام شخصا در وقت فوت و تشييع و تدفين و يا بر قبرشان حاضر مي شوند،
همين موفقين به شرف صحبت و ارتباط و زيارت حضرت صاحب الامر منه السلام مي باشد،
ولذا همه اين موارد قبورشان بنحوي از مشاهد آثار مهدوي منه السلام است،
اما در كتاب و شرح مشاهد آثار مهدوي منه السلام اين موارد را صريحا نام نبرده ايم مگر مواردي كه واقعه حضور حضرتش علیه السلام ثبت شده باشد، و الا از نظر واقعيت مصداقيت دارد

برخي از نكات توجه نشده در واقعه غلامحسين طهراني تبريزي بروايت حاج مؤمن شيرازي:
اول: وضعيت لباس مرحوم غلامحسين تبريزي مرتبط با ناحيه مقدسه؛ كه عليرغم شرايط سخت ان دوران براى الزام مردم به لباسهاى كفار (كت وشلوار) و بگير و به بندها و حبس و زجرها؛ معذلك از لباس رايج متشبه به كفار پرهيز داشته و ملتزم به لباس متدينين بوده اند، و گرفتاري چند دقيقه اى و لباس كت و شلوار دادن را ابتلاء تعبير كرده اند، و حاج مؤمن هم كه اهل عبرت و التزام بوده فورا ملتزم شده، نه اينكه مثلا اين قصه ها را نقل كنند اما خودشان همواره لباس (تنگ و باسن نماي) كفار بپوشند
و يا حاضر نشوند لااقل در ايام زيارت و شرفيابي حضور معصوم (ولااقل در محدوده حرم) لباس متدينين را بپوشند.
پوشيدن عباي معمولي (سياه و قهوه اى) حفاظ خوبي است براى جمع بين التزام و نيز در چشم نبودن (براى آنكه محذوري دارد) و الا در عتبات كه از سلطه اينها بيرون است و محيط هم لباسهاى بلند رايج است بي عبا هم راحت مي شود ملتزم شد.
دوم: اينكه طعام طيب يا متبرك ناحيه عليرغم سادگيش طعم و عطر فوق العاده داشته، اين اوصاف بر مردم عادي مكشوف نيست
و فقط آنكه رخصت يابد بخاطر عنايت باز شدن ادراكات آنرا مي فهمد،
و اين جايزه آن كسي است كه حاضر مي شود غذاي چرب و نرم ظاهري معمولي را رها كند و قناعت به غذاي طيب ولو ساده بنمايد،
يعني اول جلوي شكم و هوس آنرا گرفته؛ تا به اين عنايت رسيده
و الا اگر بدون اين باشد كه همه افراد عادي هم چرب و شيرين معمولي را رها مي كنند؛ و اين غذاي ساده و مطبوع فوق العاده را بر مي گزينند،
و اين ديگر فضيلتي نبود و ترجيح خوشمزتر بر خوشمزه است،
و اما كسي كه شكم محور است؛ وقتي مي گويند فلان محصول الكل يا ژلاتين خوك يا اجزاي حرام يا ميته دارد؛
بروي خودش نمي اورد يا در مقام توجيه برآمده يا عزا مي گيرد كه چطور انرا ترك كند و يا مي گويد ان شاء الله بز است و مي خورد وووو
چنين شخصي به اين توفيقات راه نمي يابد. و اين توفيقات مال كساني است كه به دنبال طيبات و لااقل پرهيز از خبائث باشند.
سوم: وصيت به دفن پشت پنجره فولاد بخاطر رعايت ادب حتى بعد از وفات است كه شخص مدفون پشت سر حضرت علیه السلام و رو به قبله ظاهر و باطن است.

ايشان در همين مشهد ساكن بود و درشبستان شرق دالان گوهرشاد نماز جماعت مي خواند،
نکات تعلیقی
يكي از نكاتي كه همه همراهان التفات و التزام داشته باشند
عدم تبليغ عملي براى
محصولاتي است كه با اصول پاكزيستي يا طيبات سازگار نبوده و يا شرعا جزو مكروهات
وقتي ما ان همه مطالب درباره شكرسفيد يا افزودنيهاى صنعتي رايج در در محصولات غذايي بازار منتشر كرده ايم و مرتبا رسانه حيات اعلى گزارشهايي به مناسبتهاى مختلف هر هفته منتشر مي كند
طبيعي اهل مسير معرفت و اگاهي بودن خواندن و تامل اينها
كنارگذاشتن از چرخه مصرف است
حالا اگر بخاطر ضعف اعتقاد يا سستي اراده كسي ملتزم نيست يا افتان و خيزان عمل مي كند
اما در منظر ديگران يا به عنوان خيرات يا هديه انها را بكار نبرد كه اين امر تبليغ عملي بر خلاف اموخته هاست
اگر جلوي نفس مان را نمي توانيم بگيريم كه مصرف نكنيم
مي توانيم كه با نخريدن براى هديه و خيرات و هديه نكردن عقيده پاكزيستي را ابطال نكنيم

آنچه ديده مي شود عليرغم همه اگاهيها افراد گز اصفهان يا هر شيريني صنعتي ديگري را مي خرند و مصرف كنند اين به سستي و عدم جديت مربوط مي شود
اما اينكه ان را بخرند و ببرند هديه كنند
اين جاي هيچ بهانه و عذري به اسم سستي اراده نيست
و فقط مخالفت و اظهار بي اعتقادي به معارف پاكزيستي است ولو بدون قصد انجام گرفته باشد
بله اگر يكوقتي گز اصفهان يا شيريني هر محل ديگر با مواد كاملا طبيعي و سالم و بدون افزودنيها جايي پيدا شد انوقت هديه ببريد با توضيح اينكه خالي از غيرطبيعي و ناسالم است
اما محصول رايج در بازار ولو نوع گرانقيمت و مارك مرغوبش وقتي مخلوط باشد با يكي از اجزاء مشكلدار به عنوان هديه و خيرات نبريد
نمي گويم در جايي ميهمان بوديد معركه بگيريد من نمي خورم
مي توانيد برداريد و بعدا بخوريد يا به ديگري ملتزم نيست انفاق كنيد
يا در وضعيت خاص قرار گرفتيد و ضعفتان گرفت يا فشارتان پايين افتاد مصرف هم بكنيد
مي توانيد بجاي اينها از مغزجات با كيفيت يا محصولات طبيعي كه بحمدالله در بازار متنوعش هست بجاي شيرينينهاى صنعتي هديه كنيد

و نيز همه تان مي دانيد كه غذاي بازار مكروه است
خصوصا از اجناس سطح عمومي و فاقد كيفيت خاص اگر باشد
مثلا آش خريدن يا حليم و خوراكهاى ديگر بازار خريدن وجهي ندارد
مشكلات كيفيت اينها يكطرف كراهت ان هم يكطرف
خودتان يكوقتي در جايي مضطر شديد خريديد يا ميهمان بوديد و اتفاقا غذايي جز اين نبود بحث ديگري است نمي گويم معركه بگيريد كه من نمي خورم اما در برنامه هايي كه همه اشنايند و مرتبا تكرار مي شود ان امر اتفاقي را تعميم ندهيد و هر هفته تكرار كنيد
خصوصا كه افراد در برنامه اي به اسم بصيرت الهي يا سفر معاهده يا هر برنامه اى كه همراهان هست
و ما اهل اگاهي و معرفتشان مي دانيم
مناسب نيست كه تهيه و عرضه شود
كار شماها تاييد صحت اين كار محسوب مي شود
ضمن اينكه اهمال توصيه شرع است

گز اصفهان يا اش سبزي شيراز يا شله مشهدي يا اش شولي بازار يزد يك مثال است
و ساير موارد مشابه در همه شهرها از همين قبيل است

- براى برنامه خوراك در سفرهاي جمعي مثل اردوهاي بصيرت
اگر باني تهيه غذاي خانگي طيب ندارد
مي توانيد نوع غذا را معين كنيد و بگوييد همه همين نوع غذا را كه براى همه تهيه آن ساده است بياورند
و انجا همه با هم بخورند
مثل اوردن نان و ارده شيره طبيعي براى صبح يا طبخ كتلت خانگي براى ظهر

صبحانه نان و و ارده شيره باشد = غذاي كم حجم بسيار مقوي و پرانرژي و وزنا هم سبك است
نه گرم كردن دارد و نه وسيله لازم دارد و نه وزني ووو

ناهار هم مثل اين مي شود تدارك ديد
غذاهايي چون حمص و فول و متبل بامجان ووو كه در تالار غذاهاي حكيمانه معرفي شده است
و در بيابان و هم راحت مي شود درست كرد
چاره اش نيم كيلو بادمجان براى هر نفر و مقداري ارده و ليموست
و انجا با هيزم مي شود اتش درست كرد و طبخ نمود و خيلي ساده و سريع اماده مي شود نه وسيله و ابزار لازم دارد نه تخصص نه زحمت دارد

و هكذا مثل اينها از غذهاي ساده ديگر براى شام

*مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی = صحن پشت سر مبارک حضرت اباالحسن الرضا علیه السلام (عتیق /سقاخانه):
از اصحاب استجاره می باشد

شیخ حسنعلی اصفهانی (مقدادی اصفهانی) که به خاطر سکونت سالهای پایانی عمر در روستایی بنام نخودک در نزدیکی مشهد، مشهور به شیخ حسنعلی نخودکی بود، (زاده: ۱۲۴۱ اصفهان - درگذشت: ۷ شهریور ۱۳۲۱هجری شمسی، مشهد) فقیه، فیلسوف و از عرفاو اخلاقیون بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است. شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی (نخودکی) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی، در خانواده‌ای مذهبی متولد شد.
خاندان وی به قولی از نسل مقداد است از این رو فامیل مقدادی در این خاندان به کار گرفته می شودو بنابر قولی از فرزندش علی مقدادی اصفهانی در کتاب نشان از بی نشانها برای شیخ حسنعلی اصفهانی از راه مکاشفات باطنی ثابت شده بود که از نسل فاطمهٔ زهرا است. پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می‌کرد و آنچه عاید او می‌شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می‌کرد و نیم دیگر را به سادات و نسل فاطمه زهرا اختصاص می‌داد
تولد:
حسنعلی در سال ۱۲۷۹ قمری در اصفهان متولد شد و بر اثر برخوردی با محمد صادق تخت فولادی وارد عالم عرفان شد.
خود حسنعلی اصفهانی نقل کرد: «بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرّف شدم. در این اثناء کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد فرمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بیدرنگ خوردم. پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی‌دانستی که روزه ات با خوردن نبات باطل می‌گردد. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم. استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت بهر کجا که باید می‌رسیدی رسیدی.»
تحصیلات
حسنعلی اصفهانی از آغاز نوجوانی خود، به کسب دانش و تحصیل علوم مختلف مشغول شد، خواندن و نوشتن و همچنین زبان و ادبیات عرب را در اصفهان فرا گرفت و در همین شهر، نزد استادان بزرگ زمان، به اکتساب فقه و اصول و منطق و فلسفه و حِکم پرداخت.
وی فقه و فلسفه را از آخوند ملا محمد کاشانی آموخت. همچنین فلسفه و حکمت را از جهانگیرخان و تفسیر قرآن مجید را از محضر درس حاجی سید سینا پسر سید جعفر کشفی و چند تن دیگر از علماء عصر آموخت. سپس برای تکمیل معارف به نجف اشرف و به کنار مرقد علی بن ابی‌طالب رفت. در این شهر، از جلسات درس حاجی سید محمد فشارکی و حاجی سید مرتضی کشمیری و ملا اسماعیل قره باغی استفاده می‌کرد. او علاوه بر علوم معارفی و عرفانی در اصفهان و نجف دروس فقه، اصول و فلسفه را از افرادی چون جهانگیر خان قشقایی، آخوند خراسانی و سید محمد فشارکی فراگرفت.
شیخ حسنعلی نخودکی در نجف هم حجره‌ای سید حسن مدرس بود. از دوستان او می‌توان به شیخ محمد بهاری و سید حسین طباطبایی بروجردی اشاره کرد.
فرزند
شیخ علی مقدادی اصفهانی از نویسندگان شیعی معاصر در اسفند سال ۱۳۸۸ در تهران درگذشت و در خراسان دفن شد. شیخ علی مقدادی اصفهانی شرح‌حال پدرش را در کتاب نشان از بی نشان‌ها آورده‌است.
دوران تدریس:
نخودکی اصفهانی بر علوم غریبه احاطه داشت و شاگردانی مانند سید عبدالاعلی سبزواری و محمود حلبی را در این رشته تربیت کرد او در سال ۱۳۲۱ هجری شمسی درگذشت و در مشهد در حرم علی بن موسی‌الرضا دفن گردید. مشهور است که او زمان وفات و محل دفن خویش را قبل از مرگ به نزدیکانش اعلام نموده بود.
درگذشت :
وی در ۱۷ شعبان سال ۱۳۲۱ شمسی از دنیا رفت و در مشهد در حرم مطهر رضوی علیه السلام صحن پشت سر مبارک دفن شد.
=قبر مرحوم آشيخ حسنعلي اصفهاني نخودكي در موضع جلوي راهرو وقتي كه از دالان پاي روي كف صحن مي گذاريم است
= و بعد از تلاشهاى بسيار ماموران استانه در دوران داعش؛ كه زائران سرقبر شيخ نروند، و ماموران انها را دور مي كردند، و به انحاء مختلفه نتوانستند مانع شوند براى تحريف و به روش وهابيان در حجاز كه هر وقتي نتوانند نشاني را از بين ببرند جايش را تحريف مي كنند اينها آمدند يك سنگ در درگاه بزرگ پشت به ديوار نصب كردند به بهانه اينكه راه بندان نشود اما كساني كه مجاور بودند و سالها مي ديدند ماموران حتى درشبهاى خلوت متعرض زائران مي شدند كه براى چي اينجا مي ايستيد وووو اين رويكردها نيات اصلي داعشيان محلي حاكم را معلوم مي كند
=حتى وقتي زيرصحن را تخليه مي كردند كه سالن بسازند و قبر جديد چند ده مليوني سه طبقه بسازند و بفروشند اين بدتر از وهابيان
= چون وهابيان اگر چه زيارت و ساختن قبور را منع مي كنند اما منعي از فاتحه خواني و دعاي قبرستان ندارند و هر گونه تخريب قبور را منع مي كنند بطوريكه قبرستانهاى قديم مكه لابلاي برجهاى عظيم مكه دست نخورده همينطور متروكه افتاده و شهرداري انجا عليرغم گراني املاك جندمليون دلاري به اسم توسعه ووو عليرغم گذشت هزارسال ان قبور ار نه تخريب كرده نه تخليه و نه جابجا كرده است اما اين داعشيان محلي گوربگورشده ان همه اموات محترم مدفون در صحنهاى مباركه را مثل نخاله ساختماني خاكبرداري و بردند بيرون شهر در ناكجاي نامعلومي تخليه كردند و اين هتك مردگان و تخليه بقاياي ايشان را ما خودمان با چشم خودمان مي ديديم هر روز كه مشرف مي شديم در ايامي كه قبرستان باغ رضوان و همين صحنها را تخليه مي كردند كاميونها تخليه خاك رد مي شدند استخوانها از خاكها بيرون زده بود
= در حاليكه حتى با قصد بناي جديد رواقهاى زير زميني؛ اگر بقدر وهابيان عربستان هم دين نداشتند؛ مي توانستند محتويات قبور را در صندوقهاى شماره گذاري شده با مشخص بودن رديف وو تخليه كنند و در پايين ترين سطح؛ زير قبوري كه مي خواهند بفروشند هر ميتي را بجاى خودش دفن مي كردند تا هم مردگان در دولت به اسم دين؛ هتك حرمت نشوند، و هم به فروش قبرشان برسند
= و صحن عتيق مملو از قبور اولياي الهي بوده است يكي از آنها مرحوم دوايي و يا آنكه از مرتبطين با ناحيه در پشت پنجره فولاد بوده است مي باشد؛ امثال ايشان در اين صحن بخصوص بسيار دفن بوده اند و اين دوقبر كه ياد و زيارت مي شود گفته مي شود در قسمتي واقع شده كه تخليه نشده است غرض اينكه چنان عمل شنيعي نسبت به چنين شخصيتهايي هتك حرمت مضاعفي دارد و تنها جند قبر مثل مرحوم حاج شيخ مجتبى قزويني را تخليه نكردند و يا به جاى محفوظ همان پايين منتقل كردند آن هم چون در بيوگرافيهاى برخي اصحاب حكومت ذكر نامشان بود و تخليه قبور انها برايشان بسيار پر هزينه مي شد
مرحوم حاج شيخ حسنعلي نخودكي چون در مكاشفه مي بيند كه حضرت رضا عليه السلام در همين موضع (كه بعدا قبرش شد) ايستاده اند و به زائرانشان عنايت مي فرمايند
= شرح واقعه دركتاب احوالاتشان درج شده است از آنجا نقل كنيد وصيت مي كند كه او را در اينجا دفن كنند و گويا ازطريق مشاهده وبصيرت؛ مطلع شده بوده است كه در آينده اين صحن راتخليه مي كنند فلذاوصيت كرده كه وقتي حفر مي كنند براى دفن؛ طبق معمول فقط بقدر قامت گود نباشد و چندين متر پايين بروند و در عمق او را دفن كنند
در تخليه قبور صحن عتيق داعشيان متلوي مي خواسته اند قبر ايشان را هم تخليه كنند چون در خاكبرداري زير صحن عميقتر از مقدار مزبور بوده است برخي كه متدين بوده اند پيشنهاد مي كنند كه چون قبر فقط نيم متر جلوتر از دالان است و زير دانال هم بنانيست تخليه شود چه اشكالي دارد كه اين موضع قبر شيخ خاكهايش تا بالا تخليه نشود و بشود جزو ستون و ديوار اين قسمت اما منكرين داعشي مصر بودند كه تخليه كنند و مجري هم مهندسي بوده كه با دريدگي اصرار مي ورزيده كه ناگهان از ارتفاعي كه مشرف بر كارگاه تخليه صحن بوده پايش مي لغزد و مي افتد با اينكه مسافت هفت هشت ده متري بيشتر نبوده اما ضربه مغزي مي گردد و در كوما مي رود كه نمي دانم سرانجامش جه شد هلاك شد يا برگشت = اعاذنا الله من سخطه و سخط اوليائه خلاصه با اين واقعه و انتشارش ميان كاركران و خادمان كه سبب فضاحت بيشتري براى داعشيان متولي مي گردد؛ به ناجار همان پيشنهاد عدم تخليه موضع قبر و جزو ديوار قرار دادن را عمل مي كنند و قبر ايشان در جاى خودش در ادامه دالان و زير اولين لوح صحن سنك حفظ مي گردد
= ابتدا لوح قبر را عوض كردند جون رويش نوشته بود تربت كيميا اثر مقتداي اهل نظر
= آن هم براى كسي كه شصت سال از وفاتش مي گذشت و زائرينش نه فقط عوام بلكه بزرگان علماء بودند يكي از كساني كه با دستور العمل ايشان به مكنت دنيايي رسيد امام خميني بود كه دستورالعملش در رساله تعقيبات نماز آمده است
=تصوير لوح اصلي قبر در محل اصلي هنگام ورود به صحن

= بعد كلا سنگ قبر اصلي را برداشتند و يك لوح كوچكي حاوي نام و تاريخ وفات به ديوار داخل ايوان بزرگ كه دو ورودي كوچك در ان است نصب كردند و ماموران هي مردم را بطرف ان سوق مي دادند و بجز روي افراد غريب و غير مطلع اين كارشان تاثيري نداشت و غالب مردم نمي رفتند پاي ان سنگ بي قبر زيارت كنند و روي كف صحن با اينكه نوشته اي نداشت دست مي گذاشتند و فاتحه مي خواندند و هر كه مي خواست هم تلاوت مفصلي و ختمي بردارد در دانلان يا دو طرف راه مي نشست


= و موضوع انكار متصديان تسلط يافته بر استانه و رفتارهاى داعشيشان امري نبود كه فقط از رويكرد عملجاتشان احساس شود بلكه صريحا توسط متصديان هم علنا ابراز مي شد يادم است حدود 15-16 سال قبل يكي از فضلاي قم به ديدن آمده بود و به مناسبتي همين بحث پيش آمده بود و من با حرارت اين موضوع را بيان مي كردم ولي مي ديدم به آن عميقي مخاطب مطلب را گويا باور نمي كند كه خداوند مدد فرمود و ناگهان از درب يكي ديگر از فضلاي قم به ديدن آمد و ضمن اينكه كي رسيده و بايد برود و عجله دارد گفت چون مسؤول فرهنگي دانشگاه آزاد ... است همراه با كاروان دانشجويان آمده و دنبال تهيه كوپن غذاي اشپزخانه حضرتي بوده و رفته صحن پائين پاي مبارك دفتر متصدي حراست يا چيزي شبيه اين كه گفته بودند اگر اين تلفن بزند به همه دانشجويان غذاي اشپزخانه حضرتي مي دهند و اين روحاني شروع كرده كه ما كاروان اورده ايم و چنانند و مي خواهيم كار فرهنگي بشود و اگر غذا جور بشود خيلي تاثير مثبت دارد وووو آن متصدي هم ازايشان كه خوش سيما هم هست و خوش زبان ووو خوشش مي ايد و مي گويد كار شما ارزش دارد و اين كارها بايد بشود و چيست اين جمع شدن مردم سر قبر نخودکي و ما جمعش كرديم و حالا اخيرا (چون جديدا مرحوم مجتهدي را دفن كرده بودند) اين جعفر مجتهدي دورش شلوغ مي شود ووو مقداري جسارت كرده بود و بايد جمعش كنيم ووو ان روحاني هم براي اينكه كوپن غذاي دانشجويان را بگيرد سكوت كرده بود = غرض اينكه شاهد غيبي رسيد و نص صريح متصديان هم بدون اطلاع قبلي رسيد و آن مخاطب مستمع هم كه در بارو كردن عمدي بودن اين امور ترديد داشت از اينكه چنين شاهدي ناگهان رسيد وموضوع را مستند كرد بسيار متعجب و معتقد شد و بنده هم شاكر خداوند كريم
ولذا رفتارهايي مثل تخريب پنج امامزاده و قتلگاه و مغتسل رضوي علیه السلام با عمد و برنامه بوده است و منع ماموران هم برنام هرزي شده آمرينشان است
= حالا كه صحبت خانواده مرحوم حاج شيخ اصفهاني شد صحبتي هم از تنها فرزند پسر ايشان بشود كه شرح احوالات پدر را جمع آوري و نشر نمود شیخ علی مقدادی اصفهانی با ذكر يك خاطره در سفري كه شايد سي سال قبل به طهران داشتم بر منزل پسر عمه مان آقاي دكتر احمد يزدي داماد دوم مرحوم شهيد مطهري وارد شده بودم و بخاطر اظهار علاقه خانواده مرحوم شهيد مطهري و فرزندان به ديدن و اينكه برادر بزرگ مرحوم شهيد مطهري هم به طهران آمده و در خانه شهيد مطهري هستنذ دعوت شديم كه جند قدم فاصله داشت بعد از ديدنيها و صرف ناهار برادر بزرگ مرحوم شهيد مطهري كه خيلي شبيه ايشان بود گويا مرحوم مطهري با لباس غير روحاني و ايشان در اول تحصيل با شهيد مطهري با هم به قم آمده بودند و مدتي هم تحصيل كرده بود گفت ما ديروز كه به طهران رسيديم ماشين مان را دزد برد و تويوتاي سواري بود و رفته ايم كلانتري و اگاهي وووو چيزي معلوم نشده و مي گويند اوراقش مي كنند و ديگر دستت به ان نمي رسد شما نشاني از فرزند مرحوم شيخ حسنعلي داريد گفتم بله نزديك شماست و ادرس دادم رفتند
فردايش ايشان آمد به ديدن ما و گفت ما رفتيم به ديدن ايشان و اضطرار خودمان گفتيم و ايشان هم ما را شناخت و محبت كرد و نوشته اي داد گفت اين را بگذاريد زير يك چيز سنگين مثل كمد پر از وسايل ووو = ان شاء الله ماشين شما بر مي گردد
ما هم نوشته ايشان را كه بسته بود گذارديم زير كمد سنگيني
شب به ما پليس خبر داد كه بياييد ماشينتان را ببريد
رفتيم تحويل گرفتيم همه چيز دست نخورده و سالم
و هيچ باز نكرده و نبرده اند حتى وسايلي داخل ماشين بود پليس هم گفت خيلي عجيب است و امروزه كمترين كاري كه مي كنند اوراق كردن و فروختن قطعات ماشين است خصوصا ماشين شما كه خارجي است و ارزشمند
و گويا تاثير ان عمل اين بود كه سارق را چنان در فشار گذاشته كه نه تنها ماشين را رها كرده از وحشت و فشار بلكه از وسايل داخلش هم چيزي نبرده بود
مرحوم شیخ علی مقدادی اصفهانی در 27 اسفند ماه 1388 فوت كرد و چون مي دانست كه اين مقابر شهري مرتبا در حال دست اندازي و تخليه و چندساله و اهك ريختن ووو وصيت كرد كه او در مقبره ابو علی فارمدی از عرفا در روستای فارمد از توابع مشهد مقدس دفن كنند

تصوير حاج شيخ علي مقدادي
در سده اخير در روستاي فارمد يك كارخانه سيمان احداث شده است و به همين خاطر جاده آسفالته ويژه‌اي از مشهد به كارخانه مزبور و روستاي فارمد متصل شده است. جاده سيمان از طريق خيابان طبرسي، حاشيه سيلوي گندم و ميدان بار نوغان به كشف‌رود می‌رسد و با عبور از روي پلي كه يكي از اهل فارمد به نام حاج رجبعلي در سده اخير احداث كرده است، به سوي شمال شهر مشهد پيش می‌رود تا به روستاي فارمد و كارخانه سيمان برسد.
ادرس مشهد میدان بار نوغان (رسالت) انتهای جاده سیمان بعداز جاده شهرک مهرگان و قرقی۳ کیلومتری رد می شوید مراتع کشاوزي یه روستای فارمد وارد خواهید شد. از انتهای خیابان طبرسی به سمت رسالت، سیس آباد و قرقی و بعد هم روستای فارمد حدوداً کیلومتر ۲۰ جاده سیمان محسوب میشود وقتی به روستای فارمد رسیدید –فارمد ۲ مسیر خاکی است حدود ۳۰۰ متر ادامه دهید به مزار ابوعلی فارمدی خواهید رسید

* علامه علی اکبر نهاوندی رحمة الله علیه
ایشان از اصحاب استجاره هستند
مرحوم علامه علی اکبر نهاوندی صاحب كتب عديده و از آنها عبقري الحسان كه مدفون در انتهاي رواق پائين پاي مبارك متصل به درب ايوان طلاست
آیت الله حاج شیخ علی اكبر نهاوندی در سال ۱۲۷۸ هـ . ق. در شهرستان نهاوند دیده به جهان گشود. او كودكی را در دامن خانواده‌ای مذهبی پشت سر گذاشت و در نوجوانی وارد حوزه علمیه نهاوند شد. وی دروس مقدماتی را نزد شیخ جعفر بروجردی و حاج ملا محمد سره‌بندی آموخت، سپس به بروجرد هجرت نمود و دروس سطح را نزد شیخ آقا حسین شیخ الاسلام، آقا ابراهیم بن مولی حسن تویسركانی، سید ابوطالب و دیگران فرا گرفت. آیت الله نهاوندی برای ادامه تحصیل به حوزه علمیّه مشهد مقدس راه یافت و در درس شیخ عبدالرحیم بروجردی، آقا میرزا سید علی حائری یزدی و حاج شیخ محمد تقی بجنوردی مشهدی شركت كرد. وی مدتی نیز برای كسب‌ دانش در اصفهان به سر برد، سپس به حوزه علمیه تهران رفت و در مجلس درس حاج میرزا حسن آشتیانی، میرزا عبدالرحیم نهاوندی و میرزا محمد اندرمانی حضور یافت.

وی دروس مقدماتی را نزد شیخ جعفر بروجردی و حاج ملا محمد سره‌بندی آموخت، سپس به بروجرد هجرت نمود و دروس سطح را نزد شیخ آقا حسین شیخ الاسلام، آقا ابراهیم بن مولی حسن تویسركانی، سید ابوطالب و دیگران فراگرفت.

آیت الله نهاوندی برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه مشهد مقدس راه یافت و در درس شیخ عبدالرحیم بروجردی، آقا میرزا سید علی حائری یزدی و حاج شیخ محمدتقی بجنوردی مشهدی شركت كرد. وی مدتی نیز برای كسب‌ دانش در اصفهان بسر برد، سپس به حوزه علمیه تهران رفت و در مجلس درس حاج میرزا حسن آشتیانی، میرزا عبدالرحیم نهاوندی و میرزا محمد اندرمانی حضور یافت.

او در حوزه علمیه تهران، فلسفه و علوم معقول را نزد میرزا محمدرضا قمشه‌ای، میرزا ابوالحسن جلوه و حیدرخان نهاوندی آموخت. سپس به عتبات عالیات هجرت نمود و در سامرا، در درس میرزا محمدحسن شیرازی شركت كرد. او در سال 1308 هـ.ق به حوزه علمیه نجف عزیمت كرد و در درس سید محمدكاظم طباطبایی یزدی، آخوند خراسانی، شیخ محمد طه نجف، میرزا حبیب الله رشتی، شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ محمدحسن مامقانی، مولی لطف الله مازندرانی و حاجی نوری (صاحب مستدرك) شركت كرد.
آیت الله العظمی مرعشی نجفی در مورد آیت الله نهاوندی چنین فرموده است: او مهارت ویژه‌ای در علم حدیث و مقدمات آن مانند علم رجال و علم درایه داشت. وی فقیهی اصولی و متكلمی مفسر بود. ایشان هم درس پدرم، علامه آیت الله سید شمس الدین محمود حسینی مرعشی نجفی (متوفی: 1338 هـ.ق) بود، و در درس بسیاری از بزرگان شركت می‌كرد

شیخ علی اكبر نهاوندی در اواخر ماه ذی القعده سال 1317 هـ.ق، به سبب مریضی، به ایران بازگشت و یك ماه و نیم در تبریز ماند، سپس به نهاوند رفت و تا نیمه ماه ذی الحجه سال 1322 هـ.ق، در آن جا ماند؛ سپس در ابتدای محرم سال 1323 هـ.ق، به تهران رفت و 6 سال در تهران اقامت كرد.

او در سال 1328 هـ.ق، به مشهد رفت. وی در مسجد گوهرشاد نماز می‌خواند و هر شب، ‌بعد از نماز منبر می‌رفت. سخنان ایشان تأثیر بسزایی بر مردم می‌گذاشت. او بیشتر عمرش را به نگارش كتاب سپری نمود
سخت كوشی در راه تحصیل علم
آیت الله نهاوندی می‌نویسد: خواجه عبدالله انصاری در «نفحات الانس» می‌گوید: «من سیصد هزار حدیث یاد دارم با هزار هزار اسناد. آن چه من در طلب حدیث حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله كشیم هرگز از احدی نكشیده، یك منزل از نیشابور تا دیزباد باران می‌آمد و من برای آن كه جزوه‌های حدیث خیس نشود در حال ركوع راه می‌رفتم و آن ها را در زیر شكم نهاده بودم. شب در نور چراغ، حدیث می‌نوشتم و فراغت نان خوردن را نداشتم، مادرم نان پاره و لقمه می‌كرد و در دهان من می‌نهاد.

نظیر حالت خواجه از برای خود حقیر نیز اتفاق افتاد. در سال 1318 هـ.ق كه از نجف اشرف بیرون آمده و به جانب بلاد عجم می‌آمدم، آب طغیان نمود و سد كاظمین و بغداد را خراب نمود و از حدود بغداد تا حدود سرای خاكستری را آب گرفته بود. قُفّه[۴] در میان آب انداخته و زوّار و عابرین را عبور می‌دادند. حقیر در میان قفّه به پا ایستاده و مؤلفات فقه و اصول خود را در ساروقی[۵] بسته و بالای سرخود نگه داشته بودم كه اگر فرضاً غرق شدم، اول خود غرق شوم بعد از آن نوبت به آن مؤلفات برسد و تا به حال كه این مقام را تحریر می‌نمایم و مقارن ظهر روز یكشنبه بیست و یكم ماه شعبان المعظم سال 1341 هـ.ق است، اگر مدعی شوم كه در منزل خود از بدو تحصیل تا حال غذایی با فراغت بال صرف ننموده، به جهت اشتغال به مطالعه كتب و نوشتجات، همانا ادعایی قریب به صدق نموده‌ام. از خداوند توفیق آن چه را دوست دارد و مورد رضایت اوست مسئلت دارم
تألیفات
البنیان الرفیع (اخلاق ربیعی): این كتاب در قطع وزیری و در یك مجلد به صورت چاپ سنگی و در 324 صفحه به چاپ رسیده است
. این كتاب در شرح احوال ربیع بن خثیم معروف به خواجه ربیع است و متشكل از یك مقدمه و هشت باب و یك خاتمه است.
جنّهُ العالیه و جعبهُ الغالیه:
جنّتان مدهامّتان:. این كتاب در مورد مسائل مختلفی از عقاید و اخلاق و عرفان و... است.
راحه الرّوح یا كشتی نجات:
خزینه الجواهر فی زینه المنابر: این كتاب در سه بخش؛ اصول دین، فروع دین و اخلاق، نگارش یافته
گلزار اكبری و لاله زار منبری: این كتاب در 114 فصل ـ به عدد سوره‌های قرآن ـ تنظیم شده و هر فصل آن به«گلشن» نام‌گذاری گردیده است.
انوار المواهب: این كتاب
العبقری الحسان فی تواریخ صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه شریف: در شرح احوال حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه شریف است.
جواهر الكلمات (جواهر الزواهر فی شوارد النوادر
وسیله النجات و عناوین الجمعات فی شرح دعاء السمات: این اثر شرحی است بر دعای سمات و دارای مقدمه‌ای است در مورد دعا و اهمیت آن.
انهار النوائب فی اسرار المصائب
حاشیه فرائد الاصول علی المبحث البراءه
رساله الحقیقه والمجاز
وسائل العبید الی مراحل التوحید
وفات
وی عاقبت در روز سه شنبه نوزدهم ربیع الثانی سال 1369 هـ.ق در 91 سالگی چشم از جهان فروبست. با اعلام وفات این بزرگمرد از مأذنه مساجد و حرم رضوی علیه السلام، مردم دسته دسته به كوچه‌ها و خیابان‌ها ریختند و بدن مطهر این عالم ربانی را با اندوه و ماتم فراوان تشییع نمودند.

پیكر پاك ایشان در رواق حاتم خانی سمت چپ درب طلا ورودی به روضه منوره»، در جوار مرقد مطهر امام رضا علیه السلام نزدیك قبر شیخ مرتضی آشتیانی، طرف پایین پای مبارك حضرت رضا علیه السلام ، متصل به درب حرم مطهر به خاك سپرده شد.

*مرحوم دوایی مدفون در صحن پشت سر مبارک حضرت اباالحسن الرضا علیه السلام (عتیق /سقاخانه)
مرتبطین ناحیه مقدسه و کارگزاران حضرت منه السلام بودند
مرحوم دوائي از تجار نبودند
و ايشان طبابت مي كردند و داروخانه داروهاى رايج داشتند
اشاره به برخي احوالات ايشان در دروس معرفت الهي سطح ششم شده است
نكته هاى ناگفته واقعه مرحوم دوائي:
وقتي كشتي به غرق شدن افتاد كه ظاهرا اسبابي و علتي ظاهري در كار نبود يعني بدون اينكه هوا طوفاني باشد دريا به تلاطم افتاد و كشتي شروع به غرق شدن كرد
و مرحوم دوائي از طريق توسل علت را بدست آورده و سراغ ان دختر رفت
و با ضمانت براى جبران اسيبها و تامين زندگي او وي را راضي كرد تا كشتي در حال غرق نجات يافت
مطلب مفيد واقعه: ارتباط آن مرحوم با ناحيه مقدسه و اينكه ظلم به يك مظلوم مي تواند كشتي را غرق كند كما اينكه جبران ظلم و رضايتش مي تواند افراد را از مهلكه قطعي نجات ده
دو واقعه دیگر:
1- در زمان آیت الله بروجردی مطرح شده بود که ما احادیثی داریم که : علماء أمتي أفضل من انبیاء بنی اسرائیل. اگر مقصود از علماء را ائمه علیهم السلام بگیریم که مصداق تام ان هستند که همین هم هست درست است
ولی اگر بخواهیم بگوییم افرادی غيرمعصومين مثل سلمان را شامل می شود بحث چگونه می شود؟!
فکر ایشان (مرجع بروجردي) را این موضوع مشغول کرده بود، بعد اقای دوایی که در صحن کهنه مشهد دفن هستند به قم رفته بود و بر ایشان وارد شده بود و همراه ایشان شده بود و گفته بود شما در این زمینه فکرتان مشغول شده است...... ایت الله بروجردی با تعجب می گویند: چطور؟ اقای دوایی می گوید به درشکه چی بگویید که به قبرستان برویم...... و خلاصه در آنجا مرده ای را برای ایشان زنده کرده بود و گفته بود عیسی علیه السلام می گفته: إحياء الموتى باذن الله و من می گویم: بإذني!!
و این بأذني یعنی صاحب آن یک مرتبه در فنا جلوترند چونكه مذهب حضرت ختمی مرتبت مذهب اکمل است. و اينها تابع حضرت اكمل هستند
خصوصیت اولیاء کُمّل این است که : لا یسبقونه بالقول و هم بامره یفعلون. سبقت در قول نمی گیرند و تا به آنها دستور نرسیده است کاری نمی کنند حتی کرامات تا دستور حق نرسیده تصرف نمی کنند و این غیر از افراد ضعیف است که مثلا تا حرزی يا دعايي داشته باشند بخواهند زود استفاده کنند.
افراد کمل به غیر از اذان حقتعالی کاری نمی کنند حتی در اجابت دعوات و شفاعت کردن، چون آنها فانی در اراده حقتعالی هستند و اگر باذنی هم بگویند این غلط نیست و تجری (برحق) نیست زیرا او فانی در اراده حق است و در مقام ادعا در مقابل خدا نیست.

2 - در قضیه دیگری به او گفته بودند که از مشهد بیرون بزند ان هم از راه کوه و ميانبر نه از جاده
و این کار را کرده بود و گفت رسیدم به روستایی که در ان باغی بود و چراغی در ان روشن بود و رفتیم دیدیم پیرمردی ناله می کند و دیدیم همه جا روشن و معطر است و فهمیدم که ممکن است حضرت صاحب الامر منه السلام تشریف داشته باشند. وقتی من را دید گفت دکتر آمد. گفتم از کجا می دانید من دکتر هستم؟ گفت قبل از اینکه بیایی حضرت مولا صاحب الامر منه السلام اینجا تشریف داشتند و گفتند ما برایت دکتر می فرستیم. بنده هم او را معالجه کردم و برگشتم. ظاهر اقای دوایی هم به گونه ای بود که ادم های مذهبی ممکن است او را ادم حسابی ندانند.
جون ظاهر مرحوم دوائي تيب مذهبيها را نداشته بخاطر ماموريت بنهاين كه داشته و اين شرايط بعضا با اجازه ممكن است بيش بيايد
و از نظر افراد ظاهربين غالبا مستور مي مانده است

* عارف بالله حاج شیخ جعفر مجتهدی رحمة الله علیه
در کتاب عمل استجاره به عنوان اصحاب استجاره شناخته مي شود نزديک 8 سال در مسجد سهله ذکر فقط مي گفته و با کسي حرف نمي زدند
*ایشان 16 مرتبه توفیق تشرف پیاده به مشهد رضوی علیه السلام از مسافات بعیده مثل تبریز و عتبات و قم و...را داشتند
غالبا تصور مي كنند پياده مشهد يعني از نيشابور ايشان رفته در حاليكه پياده مشهد مرحوم مجتهدي از مسافات بعيده مثل پياده از تبريز يا پياده از عتبات يا پياده از قم وووو بوده است

خود ایشان مي گويد پدرم اهل بيتي متمول و وضع خوب در تبريز کاروان مي برد کربلا دو شير تربيت کرده بود يکي جلوي کاروان و يکي عقب کاروان
وقتی پدرم فوت کرد ما کوچک بوديم و تحت سر پرستي مادرم قرار گرفتيم مادرم خيلي توسل به حضرات معصومين عليهم السلام مخصوصا حضرت زهرا عليها السلام داشت
از همان سنين نوجواني علاقه عجيبي به تزکيه نفس داشتم و شروع به تهذيب نفس و خودسازي و تقويت اراده نمودم چون بسيار دوست داشتم به بينوايان و مستمندان كمك كرده و زندگي آنها را از فقر و تنگدستي نجات بخشم، سعي و تلاش بسياري مي‌نمودم تا معماي لاينحل كيميا به دست من حل گردد، لذا قسمتي از سرمايه پدري را در اين راه صرف نمودم ولي به نتيجه‌اي نرسيدم، اما چون اين كوشش من همراه با توسلات شديد بود، يك روز ناگهان هاتف غيبي به من ندا در داد: جعفر؛ كيميا، محبت ما اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام است، اگر کيمياي واقعي مي خواهي بسم الله اين راه و اين شما .
با شنيدن آن نداي غيبي هدف و مسير زندگيم بكلي دگرگون شده و بر آن شدم تا به جاي اكتساب كيميا به دنبال حقيقت هميشه جاويد و پاينده، يعني محبت و دوستي ائمه اطهار (عليهم‌السلام) بروم.
بي‌قراري عجيبي سراسر وجودم را فرا گرفت و آن چنان بي‌تاب و حيران اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) شدم كه لحظه‌اي نمي‌توانستم در منزل و شهر خود باقي بمانم ، لذا صبح روز بعد از تبريز به قصد كربلاي معلي حركت كرده و از مرز خسروي وارد خاك عراق شدم. در اولين ايستگاه بازرسي، مأموران حكومتي عراق به خاطر نداشتن جواز ورود، مرا به عنوان جاسوس دستگير و به زندان انداختند. چندين ماه در زندان بودم.
و در آن جا شور و حالي كه نسبت به ائمه اطهار (عليهم‌السلام) داشتم را ادامه داده ودائماً در حال توسل بودم و استخلاص خود را از حضرت امير و آقا امام حسين (عليهما السلام) تقاضا مي‌كردم البته از همان روز اول تا آخر ، دائماً و در تمام حالات نظر آقا حضرت اباالفضل العباس (عليه‌السلام) بر من بود كم‌كم در اثر آن توسلات و رياضتهاي اجباري كه در زندان بر من وارد مي‌شد، روحم صفاي خاصي به خود گرفت، بطوري كه رؤياهاي صادقي مي‌ديدم و فوراً به وقوع مي‌پيوست كه باعث قوت روح و اميدواري در من مي‌گشت.
ايشان در مورد اقامتشان در نجف مي فرمودند :
شبي در خواب خدمت حضرت مولا علي (عليه‌السلام) مشرف شدم، ايشان فرمودند:
جعفر؛ فردا بي‌گناهي تو ثابت گشته و آزاد خواهي شد، بايدبه نجف اشرف بيايي و با دست مباركشان به محلي اشاره كرده و فرمودند: در اين محل و نزد اين پيرمرد كفاش به پينه‌دوزي مي‌پردازي از دستمزدي که مي گيري قسمتي را هزينه خود ساز
(کسی که متمول وضع خوب خودش هم اينهمه امکانات دارد بايد بياد پينه دوز شود)
و مابقي را در پايان هفته نان و خرما بخر و در مسجد سهله در ميان معتکفان تقسيم کن . صبح روز بعد مأموران زندان مرا آزاد كرده و اجازه ورود به خاك عراق را دادند و بدين ترتيب راهي نجف اشرف شدم و در همان محلي كه حضرت علیه السلام اشاره فرموده بودند؛ نزد آن پيرمرد پاره دوز شروع به كار نمودم تا تمام انّيت‌ها و آرزوهاي نفساني كه ناشي از خود فراموشي و تجملات زندگي بود از بين برود،
بعد از گذشته حدود يك سال اقامت در نجف روزي نامه‌اي از طرف برادرم كه در تبريز بود توسط شخصي به دستم رسيد كه در آن نوشته شده ‌بود از زماني كه شما به نجف رفته‌ايد اموال شما (كه عبارت بود از چندين باب مغازه در بهترين نقطه شهر تبريز و مستغلات ديگري كه از پدرم به ارث رسيده‌بود) در دست مستأجران مي‌باشد و آنها از پرداخت حق الإجاره خودداري مي‌نمايند و مي‌گويند: بايداز طرف شخص مالك وكالت داشته باشيد تا حق الإجاره را به شما تحويل دهيم . با توجه به اينكه شما دور از وطن مي‌باشيد و نياز به پول داريد وكالتي براي من بفرستيد تا مال الاجاره‌ها را جمع نموده و برايتان بفرستم.
در اين هنگام متوجه شدم كه مورد امتحان بزرگي قرار گرفته‌ام؛ متحير ماندم كه چه كنم؟ آيا با اين اندك ناني كه از پينه‌دوزي به دست مي‌آورم ارتزاق كنم يا مجدداً به زندگي مرفه خود كه از ارث مرحوم پدرم بود و از نظر شرعي هم بلامانع و حلال بود برگردم؟ با خود در جنگ و ستيز بودم و شيطان مرا وسوسه مي‌كرد، تا اينكه تصميم خود را گرفته و در پشت همان نامه براي برادرم نوشتم: عنايات حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در نجف شامل حالم بوده و از سفره پرفيض ايشان بهره‌مند مي‌باشم و ايشان هزينه زندگيم را كفايت كرده‌اند.
كساني كه در تبريز مستأجر من مي‌باشند، اگر توان مالي داشتند در محل استيجاري به سر نمي‌بردند. لذا به موجب همين دست خط وكالت داريد تمام املاك متعلق به من را به نام مستأجران و در تملك ايشان درآوريد و خداي من هم بزرگ است.
و بدين ترتيب در يك لحظه تمام ثروت و دارائي خود را بخشيدم، چرا كه اعتقاد بر اين داشتم كه حضرت مولا علي (عليه‌السلام) مرا تنها نخواهند گذاشت و همانطور كه در اين مدت چه از نظر معنوي و چه از نظر مادي پذيرايي شاياني از من نموده‌اند در آينده هم همين گونه رفتار خواهند كرد. اين يک امتحان از امتحانات ديگر
در نجف به دستور حضرت مولا علي (عليه‌السلام) راهي مسجد سهله شده و مدت هشت سال به طور مداوم، در آنجا معتكف گرديدم و به جز تجديد وضو و تطهير از مسجد خارج نمي‌شدم. در پايان اين مدت از طرف حضرت امير (عليه‌السلام) و آقا امام زمان (روحي فداه) عنايت زيادي به من شد.
اين هم احوالات آقاي مجتهدي عارف بالله است از اين طريق علم کسب کرده آيت الله نيست آيت الله به کسي مي گويند که در حوزه علميه کسب علم کرده باشد و ايشان در دسته اوليا جزو کارگزاران حضرت منه السلام و اليه التسليم است
در مورد شخصيت شيخ جعفر مجتهدي در دو كتاب لاله اي از ملكوت و در محضر لاهوتيان آمده است

* معرفی شخصیت معرفتی و علمی آیت الله محمدباقر ساعدی

مرحوم آیت الله محمدباقر ساعدى خراسانى:
مرحوم ساعدي يك آيت الله بحق علامه ذوالفنون حكيم و عارف و فقيه و محقق عاليقدر و رجالي بزرگ و مورخ بزرگ بود
ایشان دانشگاه تهران هم رفت و درسهای دانشگاهی هم گذراند لیسانس علوم تربیتی از دانشگاه الهیات
و تدريس به عنوان دبير در دبيرستانها و سرو كله زدن با جوانهاي .... مشهد
از تواضع ايشان بود و حلم و صبر و حوصله و اهتمام به جوانها
كجا علامه و حكيم وووو عالم بزرگي برود در دبيرستاني درس بدهد
البته كار ايشان نيست كه اگر كسي نكند اشكالي به او باشد
اما اقدام متمادي چند ده ساله ايشان نشاني از بزرگواري ايشان بود
دارای اخلاق بسیار خوبی بود خیلی تحمل بالایی داشت صبرش زیاد بود بواسطه همین تدریسش خیلی از دانش اموزان را از راه اشتباه نجات داد و راه صحیح را جلوی پایشان گذاشت خیلی قابل احترام است ایشان
چرا اسمش را گذاشتند محمد باقر چون روز تولد امام محمدباقر علیه السلام متولد شد
پدرش ایشان را در حوزه گذاشت استادهای خیلی خوبی دیدند
چقدر کتاب ترجمه کرده و چقدر کتاب نوشته خیلی زیاد كسي هستند كه دهها جلد اثر علمي دارد
وقتی از خودش می پرسیدند (پنجاه و خرده ای) به خاطر تواضعی که داشتند می گفتند تعدادی و در واقع یعنی خودشان اینها را چیزی نمی شمردند
از کتابهایی که ترجمه کردند راجع به امام رضا علیه السلام اخلاق حسنه هست از فیض کاشانی ترجمه الارشاد شیخ مفید ترجمه تفسیر صافی فیض کاشانی ترجمه حقایق فیض کاشانی ترجمه روضات الجنات سید محمد باقر خوانساری ترجمه عیون اخبار الرضا شیخ صدوق است ترجمه کششکول شیخ بهایی است ترجمه مشارق الانوار ترجمه مصباح الشریعه که از امام صادق علیه السلام است ترجمه مناقب شیخ محی الدین عربی
چقدر کتب عالیه ای را ترجمه نموده
کار ترجمه کار ساده ای نیست
ان هم وقتي كتاب حديث باشد يا كتب بزرگان و ان هم چندين جلد نه ترجمه يكي دوصفحه
کتاب نوشته اند راجع به خواجه ربیع و دیگر کتابها
در مجالس مرکز اموزش نیز ایشان حضور داشت
خداوند روحش را با انبیا و اوصیا محشور بفرماید
سعادتعلى نام پدر مرحوم ساعدى نيست پدر مرحوم ساعدي نامشان شيخ حسين مقدس بود و از جهت معنوى طوري بود كه هر وقت مرحوم نخودكي از نخودك به مشهد مى آمد خانه شيخ حسين مقدس پدر مرحوم ساعدي وارد مي شد سعادتعلى نام طريقتي مرحوم ساعدي است كه استاد طريقتي ايشان مرحوم ساعدى را بدان ناميده است = بنابر رويه مشايخ طريقت كه در وقت تشرف و ورود هر سالك به طريقت براى او نامى معين مى كنند و در خطابات و ارتباطات و مجامع و مجالس طريقتى هم با همين نام او را مخاطب قرار مى دهند

آثار
پسر بختگان = پیشوای هشتم شیعیان= ترجمه ارشاد شیخ مفید= تفسیر صافی فیض کاشانی. = ترجمه حقایق فیض کاشانی.= ترجمه شمس المعارف بونی.
اخلاق حسنه از قیض کاشانی.= ترجمه المجلی فی الکلام و المنازل العرفانیه و سیر‌ها. ترجمه فوائح الجمال و فواتح الجلال نجم الدین کبری.

ترجمه تحفه البرره فی مسائل العشره مجد الدین بغدادی. ترجمه منظوم منظومه حاج ملاهادی سبزواری
ترجمه التحصین ابن فهد حلی. ترجمه مشارق الانوار
ترجمه مصباح الشریعه / ترجمه ریاض العلماء ملاعبدالله افندی اصفها نی.
ترجمه فضائل الخمسه سید مرتضی فیروز آبادی/ ترجمه مناقب شیخ محی الدین عربی /ترجمه روضات الجنات سید محمدباقر خوانساری.
ترجمه عصمه الحجج سید علی اکبر میبدی کرمانشاهی./ ترج مه عیون اخبار الرضا شیخ صدوق. ترجمه کشکول شیخ بهایی
رجال معاصر شیخ طوسی / شرح مخمس حیدر آقا معجزه / شرح حال شیخ انصاری / کشکول ساعد
شرح وجیزه علامه مجلسی (رجال شرح مخمس صفی شرح حال خواجه ربیع ماده و خدا
مجمع الزیارات کشف المفازات عن الطرق و الاجازات شرح منظومه تحفه الحکیم محمدحسین کمپانی
شهید راه حق عیون التواریخ شرح حال محقق حلی نهمین پیشوا
لطائف صفی منهاج السالکین
محمد باقر ساعدی خراسانی در سال ۱۳۸۲ش و پس از ۷۶ سال عمر درگذشت

* آیت الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی

مرحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل نمازی سعد آبادی شاهرودی (1336 تا 1425 ه.ق) صاحب توفیقات متعدده زیارت حضرت صاحب الامر منه السلام و الیه التسلیم و کارگزاران ناحیه مقدسه از جمله تشرف و مصاحبت 9 ساعته با حضرتش.
وی برادر مرحوم آیت الله حاج شیخ علی نمازی شاهرودی (1333 تا 1405 ه.ق) معروف به علامه مجلسی زمان و صاحب آثار عدیده نفیسه علمی از جمله کتاب مستدرک سفینة البحار (10 جلد) و کتاب مستدرک رجال الحدیث (10 جلد) مدفون به غرفه ضلع شمال ضرقی صحن پایین پای مبارک (معروف به نو- آزادی) است.
و هردو فرزندان مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد نمازی شاهرودی (1294 تا 1384 ه.ق) بوده که بیش از 40 بار از شاهرود پیاده به مشهد مقدس برای زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مشرف شده و مدفون به شاهرود است.
و همگی فارغ التحصیلان حوزه علمیه نجف اشرف و از علماء اخیار شاهرود و از مفاخر خراسان بوده اند.
مرحوم شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی بعد از تحصیل در شاهرود و سپس در مشهد مقدس در سال 1362 ه.ق به اولین سفر حج موفق شد و بعد از حج برای زیارت و تحصیل علوم دینی به نجف اشرف مشرف شده و به درس مرجع مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی راه یافته و از شاگردان ایشان گردید.
حاج شیخ اسماعیل نمازی با دختر آیت الله سید محمدرضا بروجردی (1314 تا 1404 ق) از فقها کربلا و قم و مشهد ازدواج کرد و بعد از 18 سال اقامت در نجف اشرف در سال 1380 ق به وطن ببازگشته و در شاهرود ( و بخصوص در قریه سعد آباد حومه شهر) مقیم شد و سپس در مشهد مقدس تا آخر عمر ساکن و مجاور بوده و در تاریخ 9 ذیقعده 1425 ه.ق =1 دی 1383 ه.ش وفات یافته و در قبرستان بهشت ثامن در زیر صحن بالاسر مبارک (معروف به جمهوری اسلامی) در بلوک 263 مدفون شده است. اگر از درب آسانسور حرکت کرده و به سمت راست 14 ردیف بشماریم یا از راه پله به سمت راست 9 ردیف بشماریم به بلوک شماره 250 می رسیم بعد به سمت چپ در راستای خط عمود چرخیده و این ردیف را به اندازه 78 قبر جلو برویم می رسیم به مرقد ایشان که در بلوک 263 واقع است.
شرح تشرفات مرحوم آیت الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی بالاخص شرح تفصیلی حاوی نکات بسیار در رساله نفیسه یاد مولا 496 منتشر شده است
لینک دریافت رساله:

* آیت الله فهری مدفون در رواق دار الزهد
1- بجز مراتب علمي و فقهي كه در شرح احوالات ايشان مسطور است و در اينترنت قابل دسترسي است:
2- ايشان از جهت معرفتي شاگرد مرحوم آيت الله قاضي و بعد از وفاتشان مرحوم آيت الله انصاري همداني بوده اند
مرحوم انصاري همداني بنابرانچه در دفترچه يادداشت خط خودشان ديدم؛ يكبار در خواب مشرف به زيارت حضرت علیه السلام شده بودند.
3- و تمام آثار عرفاني امام خميني بوسيله ايشان شرح و ترجمه و احيا و نشر شده است
آنچه مهم و حداقل معرفي ايشان است همان سطور فوق است
تكميل:
با همه مراتب علمي و معرفتي و كهولت سن فراتر از هشتاد اما پيوسته دنبال كسب معرفت بود
و مرتبا ازسوريه به مشهد مشرف مي شد و ساعتها به پرسيدن سؤالات معرفتي و علمي مي گذرانيد و مي گفت من براى ديدار و پرسيدن و استفاده علمي آمده ام
و اتفاق افتاده بود بي خبر مشرف شده بود و در انوقت در سفر بودند
برگشته بودند طهران و مجددا يكهفته بعد براى ديدار و پرسشها برگشته بود
با اينكه محل مراجعه اش نصف او سن داشت ولي با همه مراتب علمي و عناوين اجتماعي از چنين مراجعه اى ابا نداشت و بر آن شائق بود
همت بلند ایشان در تاسیس حوزه علمیه در کشور غریب سوریه با چند هزار طلبه از کشورهای مختلف
و ما یک حوزه هم در محله خودمان نمی توانیم تاسیس کنیم با چند نفر
نماینده امام بودن در سوریه و استفاده از امکانات سوریه و مثلا از کتابخانه اصلی آنها برای قرار دادن کتب شیعه در آن کتابخانه
در آبادانی مراقد مختلف مانند حضرت رقیه سلام الله علیها و حضرت زینب صغری سلام الله علیها و مزار اویس قرن و بقیه شهدای صفین به هدایت بزرگان در سوریه تلاش و کوشش کرده اند
تاسیس قرض الحسنه و همچین دستگیری از ایتام در قالب موسسه فعالیت داشته اند
شیعیان مقلد امام خمینی در کشورهای دیگر وجوهات را به ایشان می داده اند تا به امام برسد
کتابهای مختلفی تالیف نموده اند و بعضی از کتب امام را ترجمه نموده اند
و نماز ایشان حضرت آیت الله بهجت خواندند و در این مکان دفنشان کردند
وی فلسفه و فقه را در حوزه نجف خوانده بود، بسیار متهجد بود و در کار عبادی مواظبت زیادی می‌کرد.
اساتید
آیت‌الله محسن حکیم
آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری
آیت‌الله میرزا باقر زنجانی
آیت‌الله خویی بود که در سن سی سالگی به افتخار درجه اجتهاد از سوی سید ابوالحسن اصفهانی نائل آمد.
تدریس
آیت‌الله فهری ‌زنجانی، مؤسس حوزه علمیه دمشق بوده و در طول حیاتش ۴ هزار طلبه در اقصی‌نقاط کشورهای اسلامی و حوزه علمیه امام خمینی دمشق از محضر آن مرحوم درس گرفته‌اند.
فعالیتها
علاوه بر تاسیس حوزه علمیه در دمشق، بازسازی و نوسازی حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) و ساخت بیمارستان امام خمینی(ره) در دمشق نیز از جمله فعالیت های فرهنگی و اجتماعی آن مرحوم عنوان شده است.
آیت‌الله سید احمد فهری که از سال ۱۳۶۰ به نمایندگی حضرت امام در سوریه و لبنان جهت ساماندهی امور مذهبی و زیارتی منصوب شد، وی در طول این‌سال‌ها به ترویج اسلام و مذهب جعفری اقدام کرده و اقامهٔ نماز و ایراد سخنرانی در سالیان متمادی در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) در دمشق، تدریس در حوزه‌های علمیه دمشق، برپایی جلسات درس برای تربیت شاگردان و طلبه‌های علوم اسلامی از اقصی نقاط جهان از جمله فعالیتهای علمی – فرهنگی وی است.
آیت‌الله فهری روزانه سه وعده نماز در حرم حضرت زینب سلام الله علیها می‌خواند و در توسعه حرم حضرت رقیه نقش اساسی داشت و زائران ایرانی و عربی در سوریه از سخنرانی‌ها و نشست‌های روزانه این عالم فرزانه بهره می‌گرفتند.
عشق به قران و تفسیر آن در ایشان کم‌نظیر بود و از جمله شاگردان علامه طباطبایی به شمار می‌رفت که خاطرات ایشان از علامه طباطبایی شامل یک مجموعه دستور‌العمل برای اهل معرفت و عرفا است که مجموعه بسیار نفیسی است، همچنین منتشر کردند که بسیار مورد استقبال و استفاده حوزه‌های علمیه قرار گرفت.
ترجمه
«آهی سوزان بر مزار شهیدان؛ اللهوف علی قتلی الطفوف»
«رساله لقاء الله به ضمیمه مقاله منتشر نشده در لقاءالله از روح‌الله خمینی»
«تعلیم و تربیت از نگاه شهید ثانی و روح‌الله خمینی»[۳]
آداب الصلاه
صلاه العارفین
مصباح الهدایه
صلاه الخاشعین
رساله طب
سالار شهیدان
ترجمه خصال شیخ صدوق
ترجمه کتاب الغیبه نعمانی
تقریرات اصولی از سید روح‌الله خمینی به نام طلب و اراده
اسرار حج
چقدر اساتید و داشته اما خودشان این روحیه را داشتند هر دفعه که می آمدند تواضعش چقدر بالا باشد چون می خواست مطلب یاد بگیرد و به اشاره از مرکز اموزش رقه را درست کرده بود اویس قرن

مرحوم آيت الله سيد احمد فهرى زنجاني شاگرد مرحوم آقاى قاضي، و صديق رفيق، و متعلم معارف الهي حتى در بالاي سن هشتاد سالگي،
امروز صبح از شما و همكاران و زائران معاهد دوام حضور كه مستمرا به زيارتشان مى روند و سبب شادابي و نشاطشان مى شوند بسيار مسرور و سپاسگزار بودند = خلاصه اينكه اين زيارات به ايشان مى رسد = به دوستان ابلاغ كنيد = رضوان الله عليه وارضاه الله عنا وعن الجميع


* مرحوم ایت الله عبدالحسین واعظ زاده خراسانی = صحن جمهوری = بهشت ثامن الائمه :


مجله حیات اعلی :در شب جمعه اول ماه شعبان 1430در جوار حرم رضوی علیه السلام آیت الله حاج شیخ عبدالحسین خراسانی در اثر عمل جراحی در سن هشتاد و پنج سالگی رحلت نمود
این فقید سعید در اکثر ایام احزان آل محمد در مجالس علویان منبر رفته و ضمن نشر معارف الهی در رثای اهل بیت علیهم السلام روضه خوانی می نمودند افزون بر جنبه علمی ایشان در فن منبر و مرثیه فوق العاده و ممتاز بودند مجالس گرم و روضه های جانسوزشان از یاد نرفتنی است در ایام عزای معصومین علیهم السلام مرسولات الکترونیکی بنیاد حیات اعلی طی سالهای گذشته حاوی فایلهای صوتی وویدیوئی ایشان بوده بلکه اولین و شاید تنها ناشر انهابوده است
این عالم بزرگوار که در زندگی اش می گوید فررزندان پدر و مادرم فوت می کردند
مادرم خیلی خواب ائمه علیهم السلام را می دید خواب حضرت زهرا علیها السلام را دید فرموده بودند این بچه ات می ماند اسمش را بگذار عبد الحسین
می گوید در سختی و مشکلات خیلی بودیم و در زندگی دچار خیلی سختی ها می شدیم که لطف اهل بیت علیهم السلام شامل حالمان شد به واسطه عنایاتی که حضرات معصومین علیهم السلام داشتند. با اینکه جنبه های علمی هم خیلی بوده منبر می رفته و در رسای اهل بیت روضه می خوانده نجف کربلا قم مشهد منازل علمای عالیقدر از ایشان دعوت می شده در مجالس مرکز اموزش هم دعوت می شدند که مجلس بیاید
ایشان علاوه بر جنبه های در جنبه منبر و مرثیه فوق العاده بودند و در حزن محمد و آل محمد علیهم السلام خیلی متبحر بودند و بی نظیر بودند که محرم فایلهای صوتی شان را منتشر می کنند که کسانی که خودشان می خواهند مجلس اداره کنند و یا مداحند استفاده از این مجالس چقدر پر بار و خوب هست
تنها جایی که مرسولاتش را منتشر کرده و پیگیری کردند بنیاد حیات اعلی است
تصحیح یک نکته :

فقره زير كه در السنه مداحان و برخي منبريان به اسم حديث نقل مي شود
از كلمات علماء است وحديث نيست
این حدیث شریف را بسیار تکرار می کردند: «کلنا سفن النجاه و لکن سفینة الحسین اسرع».
و مرحوم خراساني در وقت نقل اين جمله به اين امر تذكر مي دادند
:
عبارت «اهل بيت عليهم السلام ، همه كشتى نجات اند ؛ امّا كشتى حسين عليه السلام ، وسيع تر و پُر سرعت تر است» ، مأثور از اهل بيت عليهم السلام نيست . اين مطلب ، تحليلى از مرحوم شيخ جعفر شوشترى رحمه الله (متوفاي 1335 هـ.ق) در باره عظمت عاشورا و شخصيت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام در جهت هدايت و نجات انسان هاست . كلام ايشان در كتاب الخصائص الحسينية ، چنين است : «فرأيت في الحسين عليه السلام خصوصية فى الوسيلة إلى اللّه اتّصف بسببها بانّه بالخصوص، باب من أبواب الجنة و سفينة للنجاة و مصباح للهدى، فالنبى و الأئمة عليهم السلام كلّهم أبواب الجنان ؛ لكنّ باب الحسين أوسع ، و كلّهم سفن النجاة؛ لكنّ سفينة الحسين مجراها فى اللجج الغامرة أسرع و مرساها على السواحل المنجية أيسر ، و كلّهم مصابيح الهدى؛ لكنّ الاستضاءة بنور الحسين أكثر و أوسع ، و كلّهم كهوف حصينة؛ لكنّ منهاج كهف الحسين أسمح و أسهل . در حسين عليه السلام براى وسيله تقرّب به خدا بودن، ويژگى اى ديدم كه او ، به سبب آن ويژگى است كه اين گونه توصيف شده است : درى از درهاى بهشت ، كشتى نجات و چراغ هدايت !پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام همگى درهاى بهشت اند ؛ امّا درِ حسين عليه السلام گشوده تر است . همگى كشتى نجات اند ؛ امّا كشتى حسين عليه السلام در ميان امواج توفان هاى شديد، پُرشتاب تر، و پهلو گرفتنش در ساحل هاى نجات، آسان تر است . همگى ، چراغ هدايت اند ؛ امّا پرتو گرفتن از نور حسين عليه السلام ، بيشتر و وسيع تر است . همگى ، پناهگاه هاى مستحكم اند؛ امّا راه رسيدن به پناهگاه حسين عليه السلام ، هموارتر و آسان تر است» (الخصائص الحسينية : ص 14) .
پيگيري اين برنامه لازمه اش مداح بودن يا نداشتن سبك نيست

اگر جلسه حسينيه به برنامه و استفاده از مجالس خراساني در مجالس حسنيه توجه داشته باشد و اهميتش را بداند
و در جلسه هم از نوارهايش استفاده شود
و همه حاضران همراه مرحوم خراساني و به سبك او زمزمه و همراهي كنند
هر كسي حتى فرد فرد حضار هم مي توانند نتيجه بگيرند

اول قدم براى موفق شدن باور كردن مطلب است دقيقا
نه صرف پذيرفتن و تسلیم بدون اعتقاد به عملي بودن ان باشد
اگر باور داشته و عزم و جديت باشد
حتى اشعار فصيح عربي بلكه اشعار و مرثيه لهجه محلي عراقي را هم به سهولت ياد مي گيرند
زمزمه كنند به همان لحن و صدا و سبك خواندن آيت الله خراساني

نمي شود مؤمنين با همت؛
كمتر از افرادلاابالي باشند كه ترانه هاى خارجي كه دوست دارند با چند بار گوش دادن حفظ مي شوند
و مانند خواننده خارجي دقيقا ان اشعار را و سبك خارجي را مي خوانند چون دوست دارند كه انطور بخوانند
ولو مفهوم ان اشعار را هم ندانند و معنيش را نتوانند بفهمند
آنوقت همخواني و سبك روضه خواني محدث خراساني كه مانوس اذهان و اسماع حاضران حسينيه هاست
و بسياري از كلماتش را هم مفهوم است را نتوانند و كار شاقي بنظربرسد
به صرف اينكه مثل مداحهاي تلويزيوني نيست!!!

دوم قدم تمرين و استمرار پيوسته لااقل در طول روز ايام محرم است
خصوصا كه نوارها دسترس است
هم قبل جلسه مي شود امادگي ايجاد شود با گوشيهاى موبايل همراهشان بشنوند و همراهي و زمزمه بر همان سبك كنند
و هم بعد جلسات ادامه دهند
و با تكرار قويتر و دقيقتر بتوانند مثلش همراهي و حتى مستقلا بخوانند
ان شاء الله تعالى

==========
سبك مجالس و مرثيه خواني مرحوم آيت الله خراساني
يك نمونه مانند ساير نمونه هاى صحيح نيست
كه معمولي تلقي شود و صرفا به عنوان خالي از تحريف مثال زده شود
سبك ايشان ممتاز است
اگرچه در سبك ايشان غالب منبريها و روضه خوانهاى قديم ايران و هنوز هم عراق مي خوانند
اما امتيازات متعددي مجالس ايشان داشت
اولا : شخص مجتهد و صاحب بحث ودرس خارج فقه و اشتغالات علمي عميق و سطح و كلاس منبر و روضه او را بالا مي برد
روضه خواني مجتهد و عالم سطح ديگري دارد

: و چون به منابع معتبر اشنا و تسلط داشتند؛ ثانيا
انقدر دانش دارد كه با همان مطالب معتبره و قوه بيان بتواند عظمت مصائب را اشكار نمايد
و مثل افراد بيسواد و كم سواد نياز نداشته باشد در حد ذهن محدود خودش از خودش مطالبي بتراشد

بخاطر سطح علمي و دانش او؛ ثالثا:
طبيعتا فهم او حتى در مطالب مصائب و مرثيه ها را بالاتر مي برد
و قطعا بهره اش هم در درك مصائب بيشتر از افراد معمولي است
و در اظهار و بيان و تجسيم ان مصائب دقيقتر و تواناتر است

: رابعا ايشان در خانواده علم و منبر و روضه خواني بدنيا امده و پرورش يافته است
پدر ايشان از علما و واعظ براى مراجع بود و بيش از 120 سال عمر كرد
و چون مرحوم خراساني در اواخر حيات پدرشان بدنيا امده بود
و عمده مراحل تربيتي و اموزشي دوران كودكي و نوجوانيشان توسط والده شان كه خودش فاضله و معلم قرآن و روضه خوان بوده است
ولذا در داخل و بيرون خانه پيوسته از ابتداى كودكي بر سبك اصيل تربيت يافتند
ولذا بجز حال شخصي ايشان سوزناكي مضاعف از دو جهت به ايشان منتقل شده بود

: خامسا موزون خواندن ايشان به نحو اكمل و مطلوب بود

بدون اينكه از فضاي روضه و مرثيه خواني بيرون رفته و به فضاي آوازخواني وارد و مشوب شود
سادسا
: دهها سال در عتبات و محاضر معصومين علیهم السلام منبر و روضه خواني داشته
و آثار و عناياتي كه اين توفيق به حال و صدا و خواندن ايشان منتقل كرده بود

سابعا:
دهها سال پاي منبر و روضه ايشان بزرگان و علماء و مراجع و اهل روضه عميق گريسته بودند
و همانطور كه اثار توفيقات معنوي طولاني مدت به مكان منتقل مي شود و آن مكان نورانيت و توفيق ممتازي مي آورد
همينطورآثار روضه خوانيهاى اصيل و گريه ها و اشكهاي طولاني مدت به خواندن آن منبري منتقل شده و تاثير و بركت روضه او را در هر ملجس ديگر كه برگزار كند مي افزايد

ثامنا: چون در عتبات بيشتر مدت و دوران منبرشان طي شده بود
و در ايران هم براى مجالس مراجع و علماء و نيز حسينيه هاى نجفيها مي خواندند
فلذا هم مرثيه و اشعار و مطالب عربي و هم فارسي مي خواندند
و ان دقايق و رقايق كه در اشعار و مرثيه هاى عربي هست نيز افزون بر فارسي در مجالس ايشان بود

تاسعا: ما از كودكي با مجالس ايشان اشنا شديم
در محيط عتبات
گاهي ايام محرم از اول افتاب همراه ايشان مجالس شان را مي رفتيم تا ظهر؛ از مجلسي به مجلس ديگر
در وقتي كه مجالس علماء و منبريهاى عالم و اصيل فراواني بود و همه هم بر اين سبك بودند و
در عراق هنوزهم بيشتري همين سبك را ادامه مي دهند
و تنها برخي مداحان جديد به تقليد از تلويزيون ايران الوده و از سبك اصيل فاصله گرفته اند
و ما پنجاه سال قبل از ميان ان همه منبري و روضه خوان اصيل ايشان را جامعتر يافتيم
و هرچه زمان گذشت و منبريهاى ديگر ديديم به اين انتخاب و برتري ايشان معتقد شديم

البته ندرتا برخي منبريها و روضه خوانها هم بوده اند و ديده ايم كه مانند ايشان اصيل بوده اند
يا در تاريخ روضه خواني ذكرشان شده اما كمتر مجموعه آثار صوتيشان بدست مي آيد
اما بخاطر جامعيت و امتيازات ايشان و دسترس بودن گنجينه سيصد مجلس از ايشان (تاكنون) به معرفي اين نمونه پرداختيم

--------------
فلذا اگر كسي توجه ندارد و اهميت و امتيازش را نيافته
بخاطر انس و عادت ذائقه شنيداريش به بازار رايج است
مثل كسي كه ساندويچ سوسيس را بر چلوقيمه يا چلوگوشت تعزيه و يا مضيف و موكب ترجيح مي دهد
و او هم بايد توجيه شود و توجه داده شود تا از سطح خودش ترقي كند

ازين رو حضار ضمن التزام خودشان به همراهي و زمزمه روضه از ابتداى (صلى الله عليك) همراه با مرحوم خراساني
و با تقدير از مداحانشان اگر بطور جدي از آنها بخواهند كه تا مي توانند به اين سبك بخوانند
آنها هم ملاحظه مستمعشان را نموده و مثل تلاششان براى رايج؛ به اين اصيل ممتاز هم اهتمام ورزيده و فورا بروز مي شوند
قطعا اگر مجلس خودش ملتزم باشد مداح هم عقب نمي افتد از عامه حضار
pejuhesh232
 
پست ها : 8611
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

علما و اولیای الهی مدفون در محدوده حرم رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 02, 2023 4:22 pm

معرفی یکی از زندان های هارون ومحل شهادت و مزار 60 تن از علویون و قدمگاه امام رضا علیه السلام (بقعه شيخ محمد مؤمن در خيابان آخوند خراساني)

شرح حدیث یکی از جنایات هارون لعین بدست حمید بن قحطبه در كتاب شريف عيون اخبار الرضا عليه السلام از عبيدالله بزاز نيشابورى
شيخ صدوق در كتاب شريف عيون اخبار الرضا عليه السلام از عبيدالله بزاز نيشابورى روايت كرده كه گفته است:
من با حميد بن قحطبه طوسى (يكى از حكمرانان هارون ) معامله داشتم . روزى براى ديدار او بار سفر بستم . وقتى به آنجا رسيدم ، از آمدن من باخبر شد! هنوز لباس سفر بر تن داشتم كه مرا احضار كرد. اين قضيه در ماه رمضان ، وقت نماز ظهر اتفاق افتاد.به نزد او رفتم وى را در اتاقى ديدم كه آب از وسط آن مى گذشت ! سلام كردم حميد تشت و آفتابه اى آورد و دست هايش را شست . مرا نيز توصيه به شستن دست ها نمود. سپس سفره غذا را پهن كردند.من فراموش كرده بودم كه اكنون ماه رمضان است و من روزه هستم ! اما در بين غذا خوردن يادم آمد و بلافاصله دست از غذا كشيدم . حميد از من پرسيد: چه شد؟ چرا غذا نمى خورى ؟ پاسخ دادم :ماه رمضان است ، من نه بيمارى و نه عذر ديگرى دارم تا روزه ام را افطار كنم ، اما شما چرا روزه نيستيد؟!من علت خاصى براى خوردن روزه ام ندارم و از سلامت نيز برخوردارم . سپس چشمانش پر از اشك شد و گريست ! پس از آنكه از خوردن فراغت يافت از او پرسيدم : علت گريستن شما چيست ؟ جواب داد:- هارون الرشيد هنگامى كه در طوس بود، در يكى از شب ها مرا خواست . چون به محضر او رفتم ، ديدم رو به روى وى شمعى در حال سوختن است و شمشيرى آخته نيز در جلو اوست و خدمتكار او هم ايستاده بود. هنگامى كه در برابر وى قرار گرفتم ، چشمش كه بر من افتاد گفت : – حميد! تا چه اندازه از اميرالمؤمنين (منظورش خودش بوده) اطاعت مى كنى ؟ گفتم : با مال و جانم !هارون سر بزير انداخت و دستور داد به خانه ام برگردم .از رسيدنم به منزل چندانى نگذشته بود كه ماءمور آمد و گفت :- خليفه با تو كار دارد. گفتم :انالله ! مى ترسم هارون قصد كشتن مرا داشته باشد. اما چون در برابر وى حاضر شدم ، از من پرسيد:- از اميرالمؤ منين چگونه اطاعت مى كنى ؟ گفتم :- با جان و مال و خانواده و فرزندم .هارون تبسمى كرد و دستور داد برگردم .چون به خانه ام رسيدم باز فرستاده هارون آمد و گفت :- امير با تو كار دارد.چون در پيش هارون حاضر شدم ديدم او در همان حالت گذشته اش ‍ نشسته است . از من پرسيد:- از اميرالمؤ منين چگونه اطاعت مى كنى ؟ گفتم :- با جان و مال و خانواده و فرزند و دينم .هارون خنديد و سپس به من گفت :- اين شمشير را بردار و آنچه اين غلام به تو دستور مى دهد، به جاى آر!خادم شمشير را برداشت و به من داد و مرا به حياطى كه در آن قفل بود آورد. در را گشود، ناگهان ! در وسط حياط با چاهى رو به رو شديم و سه اتاق نيز ديديم كه در همه آنها قفل بود. خادم در يكى از اتاق ها را باز كرد. در آن اتاق بيست تن پير و جوان را كه همگى به زنجير بسته شده و موها پريشان و گيسوانشان ريخته بود، ديدم . به من گفت :- اميرالمؤ منين تو را به كشتن همه اينها فرمان داده است .آنان همه علوى و از نسل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بودند. خادم يكى يكى آنان را مى آورد و من هم گردن ايشان را با شمشير مى زدم ، تا آنكه آخرينشان را نيز گردن زدم ! سپس خادم جنازه ها و سرهاى كشتگان را در آن چاه انداخت .آن گاه ، خادم در اتاق ديگرى را گشود. در آن اتاق هم بيست نفر علوى از نسل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام به زنجير بسته شده بودند. خادم گفت :- اميرالمؤمنين (هارون) فرموده است كه اينان را بكشى ! بعد يكى يكى آنان را پيش من مى آورد و من گردن مى زدم و او هم سرها و جنازه هاى آنان را به چاه مى ريخت تا آنكه همه را كشتم . سپس در اتاق سوم را گشود و در آن هم بيست تن از فرزندان على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام با گيسوان و موهاى فرو ريخته به زنجير كشيده شده بودند.خادم گفت :- اميرالمؤ منين فرموده است كه اينان را نيز بكشى .باز به شيوه قبل همه را كشتيم تا اين كه از آنان تنها پيرمردى باقى مانده بود. آن پير به من گفت :- نفرين بر تو اى بدبخت ! روز قيامت هنگامى كه تو را نزد جد ما رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم بياورند تو چه عذرى خواهى داشت كه شصت تن از فرزندان آن حضرت را كه زاده على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بودند، به قتل رساندى ؟در اين هنگام دست ها و شانه هايم به لرزه افتاد. خادم نگاهى غضبناك به من كرد و مرا اجازه ترك وظيفه نداد! لذا آن پير را نيز كشتم و خادم جسد او را به چاه افكند! اكنون با اين وصف ، روزه و نماز من چه سودى برايم خواهد داشت ، حال آنكه در آتش ، جاودان خواهم ماند!
= ذكر اين حديث اگرچه براى شناختن اضداد و دشمنان حق و هارون لعين؛ و نيز مصائب آل محمد علیهم السلام و شناخت موقعيت و شخصيت و عملكرد حميد بن قحطبه مفيد است، و در بيان مثالي براى زندانهاى هارون در ناحيه طوس هم شاهد قوي و معتبري است و مي تواند منشا تسميه ساختمان هارونيه طوس در السنه عامه مردم شده باشد، اما مثل اين واقعه مكررا در دوره هارون اتفق افتاده است، و محدود به واقعه فوق (شصت شهيد ذريه آل محمد علیهم السلام) نبوده، و مي تواند واقعه فوق ماجراي ديگري جز وقايع مربوط زندان هارون بودن هارونيه طوس باشد، و وقايع و فجايع هارونيه طوس عليحده بوده باشد. همچنانكه محتمل است واقعه مذكور در حديث فوق (شصت شهيد) مربوط به امامزادگان مدفون در قبرستان ميرحوا و مدفن شیخ مومن مشهدی باشد (خصوصا كه نزديك محل اقامت حميد بن قحطبه بوده است) اگر اين امامزادگان شهيد همانهايي باشند كه در محل مدفن شیخ مومن مشهدی مدفونند، بنابراين تعدادشان 60 نفر بوده و محل دفنشان هم يك چاه بوده است ولازم نيست مساحت بزرگي براي دفنشان اختصاص داده شده باشد و بودن مزارشان در محل مدفن شیخ مومن مشهدی ممكن است.
مطالعه با تامل احاديث شريفه و وقايع تاريخي و تحقيق و تطبيق جغرافيايي آنها
براى اهل معرفت بسيار ارزشمند بوده و به آنها نشانه ها (و معالم) ولايت و برائت را مي نماياند
تحقيق و حفظ و ترويج اين نشانه ها از وظايف معرفتي همه پيروان مسير حق مي باشد
وفقنا الله تعالى لإكمال تحقيق المعالم و نشره و اقامة المعارف و تعليمه.

معرفی شخصیت معرفتی و علمی ووو شیخ محمد مومن (حکیم مومن) مشهدی و کراماتش

3- بقعه شيخ محمد مؤمن در خيابان آخوند خراساني:
مقبره شیخ محمد مؤمن، معروف به گنبد سبز است.
بنایی که به صورت میدانی در خیابان آخوند خراسانی (خاکی) درآمده شیخ مومن از علمای بزرگ شیعه و هم عصر عالم جلیل القدر شیخ حر عاملی، صاحب کتاب وسائل الشیعه بوده است.
ایشان از علمایی است که بیشتر عمر خود را به تعلیم و تعلم روایات و سخنان معصومین (علیهم السلام) و عبادت و خدمت به مردم گذرانید.
صرف 36 سال از عمر این عالم بزرگ در تطبیق و بررسی روایات کتب اربعه شیعه، ارادت و تقید ایشان را به تبعیت از معصومین (علیهم السلام) به اثبات می رساند.
شیخ مومن از علمایی بود که سخت معتقد به تبعیت کامل از معصومین (علیهم السلام) و رعایت دستورات شرع مقدس اسلام و تشیع بود تا جایی که تفسیر قرآن خود را نیز « مقتبس الانوار من الائمه (علیهم السلام)» نام گذاری کردو در روش خود برای تفسیر قرآن تاکید فراوان به لزوم تفسیر کردن قرآن تنها با استفاده از سخن معصومین (علیهم السلام) و تبعیت خود از این دستور نموده است.
حتی شیخ بر بسیاری از مفسران شیعه خرده گرفته که چرا با وجود ذخائر غنی احادیث شیعه فقط به مآخذ و منابع اهل سنت استناد می نمایند . شیخ مؤمن در مقدمه تفسیر خود که به صورت کتابی مستقل ترجمه و چاپ شده است به مباحث گوناگون قرآنی پرداخته و تنها راه نجات را تمسک به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) دانسته است.
مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی عصر هر پنجشنبه زیارت گنبد سبز را ترک نمی کرد و می فرمود: در کتابی خطی که مولف آن سید بزرگواری از اهل قزوین و نواده دختری مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی رحمه الله علیه بوده و در شرح حال جد خود نگاشته است خواندم که:
چون جدم شیخ بهایی به مشهد مشرف می شود پس از سه شب پیامبر اکرم صل الله علیه و اله را در عالم رویا زیارت می کنند که با عتاب به وی می فرمایند: چرا تاکنون به دیدار گل ما شیخ مؤمن نرفته ای؟
بامداد همان شب شیخ بهایی برای زیارت شیخ مؤمن از خانه بیرون می رود و در راه دو تن از اهل علم را می بیند و خواب خود را برای ایشان نقل می کند آن دو نفر نیز به عزم زیارت شیخ مؤمن همراه می گردند و برای آزمایش عظمت شیخ هر یک نیتی می کنند یکی از آنان عمامه و دیگری انار و سومی شیر برنج را در خاطر می گذراند.
چون به خدمت شیخ تشرف حال می کنند شیخ اظهار می دارد: تا پیامبر دستور نفرمود به دیدار من نیامدی؟ میخواهی بگویم که در رویا به تو چه فرموده اند؟ حال خود بگو
شیخ بهایی رویای خود را نقل می کند و شیخ مؤمن هم می گوید: معلوم می شود ما هنوز ثمره نشده ایم که پیامبر ما را گل تعبیر کرده است پس از آن ، شیخ مؤمن برخاسته و از گنجه خود عمامه و بشقابی انار و ظرفی شیربرنج به ترتیب پیش روی صاحبان نیت قرار می دهد
و نیز از همان کتاب روایت کردند که:
وقتی حاکمی از اصفهان همراه سه تن از کارمندان خود مأمور شهر بلخ یا مرو می شود در نیشابور حاکم را حالت جذبه عارض می شود و سر به بیابان می گذارد و آن سه تن به جانب حوزه مأموریت خود روانه می شوند و ماجرا را به دربار اصفهان گزارش می دهند.
باری حاکم مدت یکماه در کوههای اطراف نیشابور سر گردان میماند: تا آنکه شبی که صبح فردای آن به مشهد وارد می شود، در خواب می بیند فیلی قصد هلاک کردن او را دارد.
در این هنگامه پیری فرا رسیده سیلی سختی بصورت پیل می نوازد. حیوان در اثر آن لطمه می افتد و هلاک می شود.
بامداد همان شب حاکم مزبور وارد مشهد می شود و معبّری جستجو میکند.
شیخ مؤمن را به وی معرفی میکنند، چون بصورت شیخ می نگرد در میابد که وی همان پیری است که دوش در رویا آفت پیل را از او دفع کرده است، آنگاه شیخ پیش از آنکه حاکم خواب خود را بیان کند این رباعی را می خواند:
آنیم که پیل برنتابد لت ما / بر عرش برین زنند هر شب کت ما
گر مورچه ای درآید اندر صف ما / آن مورچه شیر گردد از همت ما
پس از آن شیخ رحمة الله حاکم را از آن حال خارج و با دستوری او را به سوی مأموریت خود روانه می فرماید
کرامات دیگری از شیخ
پاکروان استاندارخراسان بوده و نایب التولیه استان قدس بوده در سال 1314 تا 1320 در همان زمان شیخ حسنعلی نخودکی
دچار یک بی خوابی می شود و عاجز می شوند دوستانش و می گویند خوبست به خدمت شیخ حسنعلی بروی و از نزدیکان یک چیزی بخواهی شیخ حسنعلی هم یک کاسه چینی و دعا می نویسد و به او دستور می دهد که این کاسه چینی را طبق این دستور که نوشته بشورد و بخورد
می خورد و خوب می شود.
یکبار دیگر دچار یک مریضی می شود این مریضی اش خیلی سخت بوده و خیلی بد که نمی توانسته دستشویی برود
گفتند خوبست دوباره برویم نزد شیخ و یک دستوری بگیریم شیخ هم یک دستور می دهد و می گوید دستت را بگذار روی شکمت و بگو برگرد
تا اینکار را می کند خوب می شود
خلاصه این پاکروان ارادت پیدا می کند به شیخ حسنعلی
به شیخ پیغام می دهد بیا به دیدن ما
شیخ حسنعلی می گوید این شیخ مومن این را مریض کرد چرا؟ چون استاندار قصد خراب کردن اینجا را داشت
بدین جهت خراب نکنید بلکه تعمیر نمایید
برای این اینها به من مراجعه می کردند تا به ایشان بگویم قبر شیخ را خراب نکنید
بعد از گذشت چندماه بعدش نامه ای از وزارت کشور آمد خطاب به همین پاکروان
با لاک و مهر که رضاشاه در وزارت کشور دستور داده اینجا را خراب کنید
او هم نامه را می دهد و می گوید ببرید به شیخ حسنعلی این نامه را نشان دهید
می گوید تا نامه را می اورند به شیخ حسنعلی نشان می دهند شیخ حسنعلی می گوید این نامه را دست نگذار تا چند وقت دیگر نه رضا شاه هست و نه تو!
گذشت و شهریور 1320 شد و رضا شاه را تبعید کردند و استاندار هم مرد و قبر شیخ مومن ماند

زیارت امامزاده سید محمد از نوادگان حضرت موسی بن جعفر علیهمالسلام
امامزاده سید محمد واقع در خيابان طبرسي داخل كوچه قبل فلكه طبرسي = پياده مي شود رفت :
«سلطان غیاث‌الدین محمد» از سادات مشهور موسوی شهر مشهد است که نسب شریفش با هفده واسطه به امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می‌رسد. .
جایگاه اجداد وی بسیار متعالی و اشخاص ذی نفوذی بوده‌اند به نحوی که در سده پنجم تا نهم هجری اداره اصلی حرم حضرت رضا(علیه السلام) را به عهده داشتند به همین علت نام آن‌ها بر روی اغلب اشیای تاریخی آستان قدس رضوی علیه السلام مانند کاشی‌های سنجری، سنگاب خوارزمشاهی و در مسجد بالا سر کتیبه شده است. ایشان در قرون هفتم تا نهم هجری نقیب سادات شهر مشهد و در سده نهم تا یازدهم هجری از جمله بزرگان این شهر بوده اند. . قدیمی‌ترین بنای مشهد پس از حرم مطهر بر جای مانده از سادات موسوی است.

ابو نصر، عبدالله بن علی سراج طوسی، ملقب به طاووس الفقراء،
از فقهای عارف در چهارم هجری است. هرچند کتاب «اللمع» او بسیار پرآوازه است، ولی در باره چگونگی و چند و چون حوادث زندگی نویسنده اش اطلاعات چندانی در دست نیست. او از عالمان فقه و اصول بود و خاندانش به زهد و پارسایی شناخته می‌شد. به علت اشتغال به شغل زین دوزی معروف به سراج شده. سراج طوسى، در ماه رجب سال 378ق، در طوس از دنيا رفت و در حال نماز وفات كرد. مدفن ایشان در بقعه پیر پالان دوز می باشد اما صورت قبر معلوم نیست.

معرفی شخصیت معرفتی محمد عارف عباسی معروف به پیر پالان دوز

- بقعه شيخ محمد عارف معروف به پيرپالاندوز در اول خيابان پايين پاي مبارك
شیخ محمد عباسی از عارفان صاحب کرامت و هم‌دوره شیخ بهایی در قرن دهم هجری بود که در روستای کارنده، یکی از روستاهای اطراف شهر مشهد متولد شده بود. شیخ محمد عارف گرچه شخصیت معنوی و علمی بزرگی بوده است، اما همانند مردمان عادی برای گذران زندگی به شغل پالان دوزی (پاره دوزی) مشغول بود
امرار معاش با کفش دوزی که آنزمان پاره دوزی هم می گفتند داشته به مرور به پالان دوز تغییر نام یافته و این گونه بود که به پیر پالان دوز شهرت یافت. پیر پالان دوز علاوه بر آن که عارفی والا مقام بود، در خطاطی و کیمیاگری تبحر داشت. شیخ محمد در خط ثلث استاد بوده و هفت سوره از قرآن نگاشته شده به خط خوش ایشان موجود است
با اینکه دارای موقعیت خیلی عالی و دارای مکنت و مال بوده اما همه را رها کرد و پشت به تعلقات دنیوی با زهد و تقوا و از راه کفش دوزی زندگی اش را می گذرانده
pejuhesh232
 
پست ها : 8611
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

علما و اولیای الهی مدفون در حومه مشهد رضوی علیه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 02, 2023 4:27 pm

زیارت علما و اولیای مدفون در حومه مشهد رضوی علیه السلام
*شرح مطالب مربوط به شناخت شخصیت معرفتی و علمی خواجه ربیع و معرفی قدمگاه حضرت امام رضا علیه السلام

بقعه خواجه ربيع در انتهاى خياباني به همين نام = اتوبوس آن قبلا چهار راه شهدا اکنون میدان شهدا می باشد:
ربیع بن خثیم اسدی ثوری تمیمی کوفی مکنی به ابو زید که ادیب بوده خطیب بوده مفسر بوده متعبد بوده متنسک بوده و از 8 نفری است که در صدر اسلام به تقوا و زهد معروف بوده نظرات او را در تفسیر و اقوال علما بیان کردند همچون در مجمع البیان نقل شده به عنوان امام متقدم و متبحر و شیخ متقدم تعبیر می نماید و نیز روایت کشی یکی از چهار تن اتقیا و ممدوحین زهاد ثمانیه می باشد.
شیخ بهایی در جواب سوال شاه عباس اول صفوی که اورا پرسید راجع به خواجه ربیع پاسخ داد از اصحاب بسیار مقرب امیرالمومنین علیه السلام بوده که به همراه لشکر اسلام به خراسان امد
همچنین خواجه ربیع در زمان حضرت علی علیه السلام در نواحی ری ریاست داشت
موقعی که حضرت علیه السلام می خواستند به جنگ صفین بروند ایشان را آخرین فرمانداری بود که به حضرت علیه السلام با چهار هزار نیرو ملحق شد
خواجه به حضرت علیه السلام گفت چون نگهداری مرزهای اسلام واجب است من حاضرم به جای جنگ با سپاهیان شام از مرزهای اسلامی حراست نمایم لذا حضرت علی علیه السلام او را به فرمانداری قزوین که در آن زمان مرز اسلام و زرتشتیان طبرستان بود فرستاد
مقام زهد علمی اش: در پارسایی شهرت داشته – بیشتر وقتها بواسطه همین عبادتش از مردم گرفته سجده های طولانی می رفت مثل جامه ای که بر زمین پهن بی حرکت که حتی پرندگان رویش می نشستند و با این حال همیشه سعی داشت عبادت خود را از مردم پنهان نگهدارد حتی موقعی که قران می خواند کسی رد می شد قران را می پوشاند که کسی متوجه نشود مبادا مبتلا به عجب و ریا شود
با اینکه سکته کرده بود و نیمه بدنش فلج بود اما همه کارهایش را خودش انجام می داد از قبیل هیزم اوردن ووو
از لحاظ علمی هم در تفسیر و حدیث و یک کتابی هست به نام مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام انجا مکرر به کلام خواجه ربیع استشهاد شده
در سفرش که امده اینجا اقامت پیدا کرده شیخ بهایی به شاه عباس می گوید وقتی لشکر اسلام به خراسان رسید همراه لشکر امد اینجا و اینجا فوت کرد
قاضی نور الله شوشتری در کتاب مجالس المومنین می فرماید که حضرت امام رضا علیه السلام در طوس که بود به زیارت خواجه می رفتند پس اینجا قدمگاه امام رضا علیه السلام است
امام رضا علیه السلام هنگامی سکونت در خراسان می فرمود از این مسافرت زیارت خواجه ربیع صحابی جدم امیرالمومنین علیه السلام نصیبم خواهد شد
بقعه ای که ساختند به دستور شاه عباس است و وقتی امد مشهد صحن عتیق را گسترش داد و دستور داد که ارامگاه خواجه ربیع هم یک بقعه ای بسازند
استماع واقعه تشرف علامه بحر العلوم بر سر مرقد مطهر مرحوم کافی


*از کتاب آخر روز جمعه ( از صفحات 120 تا 126)مطالب در مورد مرحوم شهید حاج شیخ احمد ضیافتی
کافی یزدی خراسانی خطیب شهیر ایران بیان می شود

*شرح مطالب راجع به هدایت پزشک جراح عبدالله (پرفسور بولون)

مرحوم مرجع آیت الله میلانی ( 1313-1395 ه-ق) همواره به طلاب می گفت :
روزگاری که فساد و بی دینی در همه جای عالم پا گرفته نباید طلاب ایام تعطیل را در حجره های مدارس سپری کنند
از این رو حتی برای تعطیلی آخر هفته ( رو ز پنجشنبه و جمعه ) حوزه ها نیز برنامه تبلیغ احکام اسلام را قرار داده بود بدین نحو که طلاب در این دو روز به شهر های نزدیک و روستاهای اطراف مشهد اعزام شده و به تبلیغ احکام ومعارف اسلامی می پرداختند
به طلاب توصیه می کرد : که حتما دعای کمیل را شب جمعه و دعای ندبه را در صبح آن بخوانید یعنی مجلس خواندن آن را برگزار کنید
(از کتاب آخر روز جمعه ص 119 )
مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند.
مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند، پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم، وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی، مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند قرار دارد. خاطره‌ای از حجت‌الاسلام جواد مروی

تصحیح چند گزارش مربوطه توسط مرکز آموزش:
يكي از زائران در تقرير هدايت بروفسور آلمانى از احوال مرحوم آيت الله ميلاني بعد جراحى و هنكام بهوش آمدن:
نوشته است:

به مترجم خود می گوید کلمات ایشان را برایم ترجمه کن. زیرا میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم
تصحيح:
او فقط سپرده كه ترجمه كن و بعد چون جملات را شنيده به اسلام هدايت شده است
نه اينكه از اول برنامه مسلمان شدن داشته و در وقت توصيه به ترجمه و قبل شنيدن جملات چنان تصميمي نداشته و اين فقره را آنوقت نگفته {زیرا میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم} اين فقره را وقتي گفته است كه از شنيدن ترجمه جملات ناخودآگاه هنگام بهوش آمدن شنيده است
لذا دقت شود و قاطي كردن اين زائر توجه شود تكرار نشود براى او و ديگران
با مخلوط كردن و بي دقتي بجز وهن مطالب و تحريف انها براى مستمع از شما معاني و مطالب تضعيف و سست مي گردد
=================================
درباره تعصب
زائري نوشته:
....تعصب هم روی آیین کفرش نداشته تا حق را دیده انکار هم نکرده و پذیرفته....
توضيح و تصحيح:
درباره كلمه تعصب كاربردهاى غير صحيح و بالتبع برداشتهاي غلطي وجود دارد:
تعصب يعني تمسك به عصبيت و حمايت التزام قبيله در منازعات و حمايت افراد قبيله از هم قبيله در هر شرايطي
و اين كلمه معمولا در حمايت بي ملاحظه و بدون چون و چرا از كسي يا جمعي يا عقيده اى بكار مي رود
بايد دقت شود كه اين كلمه دو بعد دارد يكي شدت التزام و حمايت و دفاع بي دريغ و در هر شرايط، يكي موضوع تعصب و حمايت
توجه شود كه نفس وجود چنين حالت و التزام و رويكردي عيب و نقص و منفي نيست بلكه ارزشمند است
ولذا جريانهاى تهاجم فرهنگي غربي و فاسد وقتي مي خواهند افراد و جوامع مؤمن را مورد هجوم و تسخير قرار دهند براى اينكه انها مقاومتي نكنند و تحت تاثيرقرار گيرند به وفور كليت تعصب را مورد هجوم قرار مي دهند و براى مؤمنان ملتزم به عنوان منفي بكار مي برند كه متعصبند و تعصب دارند و توصيه مي كنند نبايد تعصب داشت ووو اين كاربرد غلط و تحريفي است
فلذا اصل داشتن تعصب مثل غيرت و اراده مي ماند كه در موارد صحيح و لازم نه تنها عيب نيست بلكه علامت سلامت روان و عقل و اراده است و امتياز و درجه شرافت است
بله اگر در موارد باطل و عادات غلط و خرافات محلي و قومي باشد يا تعصب براى حمايت از خلاف حق و ظالم باشد باطل و مردود است، و اين منفي بودنش بخاطر موضوع آنست و كاربرد بيجاى آنست
بخاطر اين كاربرد بيجا در باطل؛ در هرموردي كه شخصي بافشاري بكند بدون درنگ و بي تامل هم كلمه تعصب را بكار مي برند
و مهاجمين فرهنگي به اسم اينكه آدم نبايد تعصب داشته باشد وووو سعي بر سست كردن او دارند
بايد مؤمنان بدانند كه تعصب بر حق و دين الهي و تعاليمش خوب و واجب است حتى اگر تفاصيلش را نشناخته باشد اما سربسته محكم از آن حمايت و دفاع كند
ولذا نهايتا طبق تعاليم الهي توصيه مي شود كه:
بر دين خداوند و آموخته ها و تعاليم ديني و التزام برآنها تعصب داشته باشيد
و از سرزنش شدن به اسم تعصب واهمه نداشته باشيد

* زندان هاورن – محل شهادت و مزار 60 تن از علویون – و محل قدمگاه امام رضا علیه السلام
شرح مکان طابران طوس و شرح بنای خانقاه هارونیه و رفع شبهات
در این قسمت ابتدا با استفاده از شماره 9 جوابیه موضع و مکان که در اصل چه بوده شرح داده می شود و سپس بندهای مربوط به ساختمان خانقاه هارونیه
این بار درباره ساختمان هارونية در شهر طوس سؤالاتي شده است كه آيا اين بقعه قديمي چه نسبتي به هارون عباسي دارد؟ و اينكه محليها مي گويند زندان هارون بوده است؛ راست است؟ ايا اينكه در مركز طوس قرار دارد و بقعه هارونية تعبير مي شود؛ با قبر هارون ملعون ارتباطي دارد؟

جواب:

9- اگرچه نسبت هاروني اين ساختمان (خانقاه) ربطي به هارون عباسي نداشته
اما آنچه ميان عوام و مردم بومى به عنوان "زندان هارون" معروف است
اگرچه به اين ساختمان فعلا گفته مي شود
اما اين دليل اين نيست كه اصل انتساب اين موضع به عنوان "زندان هارون" براى اين ساختمان باشد كه بر همگان واضح و معلوم است كه شكل ساختمان هيچ تناسبي با زندان ندارد و با توجه به اينكه دانسته هاى عامه مردم اموري است كه غالبا سينه به سينه از اجدادشان به انها رسيده است و انتساب اين مكان بلحاظ موضع ان به هارون عباسي ممكن است صحت داشته باشد نه بلحاظ ساختمان بلكه بلحاظ مكان آن در زمان هارون كه چه بسا زندان هم بوده است، و از آنجا زندان هارون زندانيانش غالبا علويان و امامزادگان اهل بيت بوده اند، فلذا با وقايعي كه در ماجراهاي قتل عام علويان اسير در برخي احاديث و روايات امده است موافقت دارد مثل واقعه كشتار شصت نفر از امامزادگان به فرمان هارون لعين و بدست حميد بن قحطبه كه شرحش ذيلا مي ايد.
بنابراين شهرت مردم بومي اين مكان كه در قرن ششم خانقاه ساخته شده قبلش زندان هارون براى علويان بوده و چه بسا در همانجا شهيد شده اند و بعدا نزد خواص محل زيارت بوده و در دوران شيخ هاروني براى تبرك و حفظ اثر خانقاهي در انجا ساخته و اين بنا تا به امروز مانده باشد.
بعدا مردم محلي به لحاظ گنبد خانقاه كه بر مرقد ان امامزادگان بوده كلمه گنبد را با كلمه هارون به لحاظ باني خانقاه و نيز نشان از زندان هارون تركيب كرده و بر اثر آن نام «گنبد هارون» هم بعدها به کار برده شد، و در دوره اى هم محل استقرار اردوگاه سلاطين بوده به لحاظ مهم ترين ساختمان ان ناحيه و چون اردوگاه سلاطين همراه با گروه نقاره زن بوده و بر بالاي ان ساختمان رفته و نقاره مي زدند، فلذا شهرت به نقاره خانه نيز داشته است.
10- از آنجا كه طابران طوس مركز و بر سر راه مرو بوده است بعيد نيست كه جزو مسير سفر حضرت رضا عليه السلام بوده باشد
و اگر اين موضع مدفن امامازادگان شهيد بوده باشد،
بسيار محتمل است كه حضرت رضا عليه السلام در عبورشان برمزارشان توقف نموده
و قبور آنها را زيارت فرموده و براى ارواح طيبه شان طلب رحمت نموده باشند
همانطور كه در عبورشان از نيشابور بر سر مرقد امامزاده محروق تشريف فرما شده اند
و اگر اين امر محقق شده باشد؛ اين مقام بجز مزار آن امازادگان شهيد؛ قدمگاه رضوي علیه السلام نيز محسوب مي گردد.
1- در جوابيه قبلي مربوط به طوس توضيحات كافي ارسال شد، كه در ذيل همين نامه هم امده است را مطالعه دقيق بنماييد.
2- ترديدي در موقعيت فعلي حرم و مرقد رضوي علیه السلام نبوده و از ابتدا موقعيتش معروف و مرتبا حفظ و زيارت مستمر و پيوسته تا به امروز شود در ضريح مطهر حرم رضوي علیه السلام مرقد شريف حضرت ثامن الحجج علي بن موسى الرضا علیهما السلام و آلهما قرار دارد و پشت سر حضرت علیه السلام و بيرون ضريح و سمت پايين پاى مبارك قبر هارون لعين است كه محاذي انتهاي ضريح در بيرون ضريح است و در قسمت بانوان حرم قرار دارد
اين موضع در قبه اسكندري در محدوده كاخ حميد قحطبه بين نوغان و سناباد طوس بوده است
اما ساختمان هارونية مورد سؤال در طابران طوس با فاصله چهار فرسخي حرم مطهر در مركز شهر طوس فعلي است
3- اگرچه شكل و طرح و نقشه اين ساختمان (در طوس) به هيج با ساختمان زندان تناسبي نداشته و به صورت بناهاي {خانقاه} كه شامل صحن و محراب و گنبد و رواق و ايوان و غرفه هاى طلاب و زائران ووو مي باشد
که امروزه مركز ساختمان شامل گنبد و زير قبه و ايوان باقي مانده و بقيه ساختمان از غرفه ها وو ازبين رفته است
https://static.panoramio.com.storage.go ... 503139.jpg

از آنجا که در قسمت شمالى بنا، یک ردیف اتاق دیده مى شود، این سؤال در بیننده ایجاد مى شود که این مکان باید محل تدریس و مکان علمى باشد، با این فرضیه مى توانیم ارتباط اثر را با امام محمد غزالى دریابیم چرا که امام محمد غزالى پس از آن که تدریس در نظامیه بغداد را نپذیرفت در طوس ماند و همان جا خانقاهى براى طلاب معرفت و مدرسه اى براى طلاب فقه دایر کرد و شبانه روز خویش را به عبادت خدا و خدمت به خلق مى گذراند. هنگامى که سرگرم این کار بود ناگهان اجلش فرا رسید و در طابران طوس که موطن وى بود بدرود زندگى گفت و در همان جا مدفون گشت. پس از اتمام مرمت ساختمان سازمان حفاظت آثار باستانى سنگ مقبره اى به عنوان یادبود امام محمد در جلو آن نصب کرده است
4- نام اصلي اين ساختمان "خانقاه هارونيه" بوده كه بخاطر نگرشهاى سطحي حكام محلي در دهه هاى اخير؛ و حذف و منع هرگونه نام و اثر و عنوان با گرايش و برخي عناوين اهل معرفت از جمله خانقاه؛ ديگر پيشوند نام كه معرف ماهيت ساختمان مي باشد ذكر نشده و بجايش "بقعه" بكار برده اند كه اصطلاح دقيقي نيست چون براى مرقد كسي ساخته نشده هرچند بعدا محل دفن و مرقد بزرگاني بوده است.
5- نسبت هاروني اين ساختمان (خانقاه) ربطي به هارون عباسي نداشته و ساختمان این خانقاه منسوب به پدر يكي از مشايخ عرفان (خواجه عثمان ابن هارون معروف به خواجه هاروني) بوده است كه وي شيخ و مربي شيخ معین الدین چشتى (از سلسله مشايخ طريقتي مرحوم نخودكي اصفهاني) مي باشد
كه او اين خانقاه را به نام پدرش (شيخ هارون) بنا كرده است و بعدها محل درس و بحث و طلب معرفت شخصيتهاى بسياري از جمله احمد و محمد غزالي بوده است
6- اين بنا را با توجه به شکل معمارى، از دوره ایلخانى (قرن هشتم هجرى) مى دانند که بخش هایى در دوره تیمورى به آن الحاق شده است. كه نشانه تجديد بنا و توسعه آن در اين دوره مي باشد از طرف دیگر به دلیل تشابه سبک معمارى بنا به معمارى رازى، بسیاری این بنا را مربوط به قرن ششم هجرى مى دانند. و با دوران صاحب و باني آن اين ساختمان خواجه ابن هارون استاد شيخ معین الدین چشتى سازگار است. البته موضع اين ساختمان در دوره هاى قبل از تاسيس خانقاه هارونيه نيز محل عبادت بوده است همچنانكه در حفاری هاى که به سال 1354 در این بنا صورت گرفت، ضمن پیدا شدن سفال هاى مربوط به دوران سلجوقى، تیمورى و صفوى، جرز بسیار قطورى از سنگ و ملات ساروج مشاهده شد و نتایج آثار بدست آمده حاکى است که پى این بنا سابقه اى خیلى پیش از قرن ششم هجري داشته است
7- بناى هارونیه کلا آجرى است و هیچ گونه تزئین کاشى در آن به کار نرفته است، این بنا به صورت چهار ضلعى است که ابعاد آن در اضلاع مختلف به علت وجود قناسى نابرابر است. ابعاد آن به ترتیب ضلع شمالى 5/19 متر، ضلع جنوبى 20 متر، ضلع شرقى 28 متر، ضلع غربى 29 متر است. ارتفاع گنبد از کف بنا 26 متر، ارتفاع ایوان 21 متر، ارتفاع گنبد کوچک قسمت شمالى 11 متر، طول و عرض گنبدخانه 12×12 متر و ارتفاع کمر پوش بنا از کف 9 متر است. داراى یک ورودى در سمت جنوب با سردر فوق العاده رفیع بدون تزئینات کاشى و تماماً آجر است و گنبدخانه اى که در سطح وسیعى پوشیده است. چهار پلکان مارپیچ در گوشه ها و سه اطاق فرعى در ضلع شمالى مى باشد. درون گنبد ساده است مقرنس کاریهایى مربوط به دوره تیمورى در رواق وسطى پشت ضلع شمالى گنبدخانه دیده مى شود.
8- بررسى وضع موجود: گرچه هارونیه پس از اقدامات مرمتى و حفاظتى که بر روى آن انجام شده بنایى نسبتا سالم و یکدست مى نماید و با مقایسه تصاویر آن در قبل و بعد از مرمت درمى یابیم که ساخت و ساز مجدد بخشهاى فروریخته و تخریب شده هارونیه موفقیت آمیز بوده است، اما با نگرشى فنى و علمى، مى توان اشکالاتى بر این مرمت گرفته اند
9- عدم تشخیص بخشهاى بازسازى شده و قدیمى بنا از یکدیگر، از معایب این مرمت به شمار مى رود. با توجه به مصالح بکار رفته در این بنا استفاده از آسفالت براى پوشش بام و جلوگیرى از نفوذ رطوبت ناهنجار به نظر مى آید. معماران مرمت کار مى بایستى از پوشش مناسب و متناسب با مصالح موجود (از جمله ساروج یا قیر چارو) استفاده مى نمودند
10- آبروهاى تعبیه شده در بامهاى آسفالت پوش و انتقال آب از بام بلندتر به بام کوتاهتر، موجب نفوذ رطوبت به دیواره هاى فوقانى بنا گردیده است به طورى که در بعضى نقاط پوششى از جلبک بر سطح دیواره ها به چشم مى خورد. -
11-شواهدى که در دست است حاکى از آن است که هارونیه داراى درب ورودى عظیمى بوده است. آنچه از این درب باقى مانده، پاشنه اى است که در محل یافت شده است. در حالى که بعد از مرمت و به جهت حفاظت داخل بنا درب چوبى ساده اى براى ورودى آن تعبیه شده، که فاقد هویت است و هیچ گونه سازگاریى با روح بنا ندارد. در تمامى دیواره ها از سطح زمین تا ارتفاع تقریبى 5/1 متر آثار نم مشاهده مى شود –
12طبعا این رطوبت در دراز مدت موجب سست شدن تدریجى دیواره ها و در نهایت تخریب مصالح آن مى گردد. از دیگر آثار تخریب در بنا ترکهاى متعددى است که در سطوح مختلف دیده مى گردد. بسیارى از این ترکها سطحى است، که در اثر رطوبت پشت بام و یا متفاوت بودن نوع مصالح است. تنها ترکى که جدى به نظر مى آید در دهلیز فوقانى و کنار درب ورودى است که به احتمال قوى در اثر رانش نیروها در گنبد ایجاد و باعث گسستگى یکى از طاقها شده است
-مقرنس ها و تزئینات داخلى بنا از بین رفته و آنچه که از مقرنس و گچبرى در داخل ساختمان وجود دارد همگى مرمت شده است. تنها نمونه مقرنسى که از اصل بنا بجاى مانده (و به گفته یکى از مرمت کاران بخشى از مقرنس هاى داخلى از روى آن بازسازى شده) مقرنس داخل محراب جبهه شمالى (خارج بنا) است که در مرمت قبلى پوششى شیشه اى براى محافظت آن در نظر گرفته شده که مفید واقع نشده. (در حال حاضر این پوشش وجود ندارد.
آثار رطوبتهاي ناشي از تعميرات غير صحيح با سيمان و ايزوگام و آسفالت وووو (از بالا ) و چمن كاري و اب دهي روزانه (از پائين) در سرتاسر ساختمان مشهود است
خداوند به متصديان عقل و دانش لازم را كرامت فرمايد

13- مطالعه با تامل احاديث شريفه و وقايع تاريخي و تحقيق و تطبيق جغرافيايي آنها
براى اهل معرفت بسيار ارزشمند بوده و به آنها نشانه ها (و معالم) ولايت و برائت را مي نماياند
14- تحقيق و حفظ و ترويج اين نشانه ها از وظايف معرفتي همه پيروان مسير حق مي باشد
وفقنا الله تعالى لإكمال تحقيق المعالم و نشره و اقامة المعارف و تعليمه.

* معرفی ابوحبیب هرثمه بن اعین مشهور به «خواجه مراد»
بقعه خواجه مراد در بيرون شهر نزديك به شهر = اتوبوس آن قبلا فلكه آب (بيت المقدس) بود.
بنای آرامگاه منسوب به ابوحبیب هرثمه بن اعین مشهور به «خواجه مراد» از اصحاب حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در 12 کیلومتری شرق مشهد از سمت راست جاده فریمان در دامنه کوه واقع گردیده است. با استناد به کتب معتبر شیعه نظیر معاجن الائمه (باب هشتم)، تحفه المجالس، تحفه الاحباب، سفینه البحار ، نور الابصار و... چنین استنباط می‌گردد، هرثمه بن اعین از محبت کامل و اخلاص شایسته‌ای نسبت به امام هشتم علیه السلام برخوردار بوده است، همچنین علامه مامقانی مولف تنقیح المقال فی علم الرجال می‌نویسد: به رغم این که وی راوی چگونگی شهادت حضرت رضا علیه السلام بود، در زمره شیعیان پاکباخته آن امام بزرگوار علیه السلام به شمار می‌آمد که با همین اعتقاد و تفکر شیعی جان خود را از دست داد و در سال 210 ه.ق به شهادت رسید. او پس از شهادت آن امام علیه السلام اقدام به افشاگری علیه مأمون نمود.

در اینجا مقتل امام علیه السلام از روایت و بیان هرثمة بن اعین خوانده می شود از کتاب شریف عیون الاخبار الرضا علیه السلام برای معاهدین بیان می گردد.

* معرفی خواجه اباصلت هروی
بقعه خواجه اباصلت در بيرون شهر نزديك و متصل به شهر = اتوبوس آن قبلا فلكه آب (بيت المقدس) بود:
به استناد بعضی از روایات و منابع معتبر تاریخ اسلام، عبدالسلام بن صالح بن سلیمان ایوب بن میسره مشهور به «خواجه اباصلت هروی» از دانشمندان، محدثین، متکلمین و راویان به نام عصر خود بوده که به نقل از مجالس‌المؤمنین ولادت وی حدود 160ه.ق یا نیمه دوم سده دوم هجری در مدینه روی داده و بدین سبب که اجدادش از هرات بوده‌اند به «اباصلت هروی» معروف گردیده است. وی پس از ورود امام رضا علیه السلام به خراسان به این ناحیه آمد و در سفر و حضر ملازم و همراه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و راوی صریح چگونگی شهادت آن حضرت علیه السلام به دست مأمون عباسی بود. وی با توجه به رخدادهای سیاسی دوران عباسیان تا هنگام وفاتش به دور از انظار زندگی می‌کرد. بنا به قول سمعانی اباصلت در سال 232ق و بنابر نقل «خطیب بغدادی» در تاریخ بغداد و «ابن تغری بردی» در آخر شوال 236ه.ق در زمان حکومت طاهر بن عبد الله بن طاهر در خراسان، دارفانی را وداع گفت.
هر مرتبه دو حدیث از کتاب مسند اباصلت نیز خوانده می شود

*معرفی اجمالی امامزادگان یاسر و ناصر علیهما السلام
امامزادگان یاسر و ناصر :
در 4 کیلومتری شهر طرقبه آستان متبرکه امام‌زادگان سید ناصر و سید یاسر (علیهما السلام) قرار دارند. این امام زادگان از نوادگان و منسوبین به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) می‌باشند. یادگارهایی از سلاله پاک رسول‌الله(صلی الله علیه و اله و سلّم) که پس از عزیمت آن امام همام علیه السلام به خراسان به همراه انصار و برادران خود به این سرزمین به ویژه توس هجرت نمودند.

*معرفی اجمالی مزار سادات رضویه؛ مقبره میرزا ابراهیم رضوی
مزار سادات رضویه؛ مقبره میرزا ابراهیم رضوی
ناحيه مقام رضوي محل تبرك كردن حضرت رضا عليه السلام كوه سنگي را كه از آن سفارش تراشيدن ديك سنگي بشود
(در مفاتيح اشاره شده) اولين قسمت سنگي پشت مقبره سادات رضوي است و اصلا سادات رضوي قرنهاى اخير به همين ملاحظه و نيز آباء خود از ذريه رضوي توصيه به دفن در اينجا نموده اند،
اینجا بقعه سادات رضوی هست و سادات رضوی به امام جواد علیه السلام به فرزندان امام جواد علیه السلام برمی گردد و امام جوادعلیه السلام دو پسر داشتند که یکی از اینها امام هادی علیه السلام هستند و فرزند بعدی امام جواد علیه السلام که در قم هست موسی مبرقع.. علیه السلام
موسی مُبَرْقَعْ (متوفای ۲۹۶ق) فرزند امام جواد(علیهما السلام) و برادر کوچک‌تر امام هادی(علیه السلام) است. وی اهل علم بوده و روایاتی را از امام جواد(علیه السلام) نقل کرده است. مدفن وی در قم می‌باشد. اول به قم می اید البته برخی از اهالی شهر به جهت عدم شناخت، او را اخراج کردند و او به کاشان رفت، و در آنجا مورد تکریم عبدالعزیز بن ابی دلف قرار گرفته و به وی خلعت و مَرکَب بخشید و حقوق سالیانه برای وی مشخص نمود بعد از مدتی مردم قم از این عمل خود پشیمان گشته و خواستار بازگشت موسی علیه السلام به قم شدند. وی در ۲۲ ربیع‌الثانی سال ۲۹۶ هجری در شهر قم رحلت کرد در محلی که هم اکنون در خیابان آذر محله چهل اختران معروف است به خاک سپرده شد.
موسی مبرقع علیه السلام، جد سادات رضوی است.
وی به صورتش روبنده (برقع) می‌انداخته برای همین لقب «مبرقع» (روبنده‌پوش) را به او داده‌اند.
برخی گفته‌اند رخساره‌اش بسیار زیبا بوده‌است و برای این‌که در کوچه به او ننگرند روبنده می‌انداخته‌اند. گروهی نیز گفته‌اند روی را می‌پوشانده تا در قم او را نشناسند،.
که فرزندان ایشان را رضوی می گویند که از کشورهای مختلف هستند در مصر عراق و شام هستند
میرزا ابراهیم که اینجا هست با 22 نسل می رسد به امام جواد علیه السلام و حدود500 سال تولیت حرم مطهر امام رضا علیه السلام را داشتند و آستان قدس کتاب (سادات رضوی در مشهد از آغاز تا پایان قاجار) را از ایشان منتشر کرده است. ایشان مهر داشتند و تولیت داشتند و عکس های سرکرده هایشان هم هست و اینها نقیب بودند در هر عصری هم شاخص بودند و خیلی خدمات کردند.
و هم اکنون این محل حالت اداری است و ساعات اداری کار می کنند و روزهای تعطیل هم بسته است و سیر شجره نامه ایشان نیز در محوطه بیرون روی تابلوی سبز رنگ نوشته اند که به امام جواد علیه السلام برمی گردد خدمات شایانی هم کردند و برخوردشان با مردم خیلی خوب بوده این خیلی نکته مهمی است ومردم هم با اینها بودند و با مردم تافته جدا بافته نبودند و دلیل پایداریشان هم همین بوده چون بین مردم بودند و به فکر مردم هم بودند و کمک مردم هم می کردند

*معرفی قبرستان تخریب شده گلشور
طبق نقشه قديمي مشهد قبل از صدسال؛ چند قبرستان داخل مشهد بوده است :
1- قبرستان پائين خيابان (شرق حرم) در شرق كوچه حاج ابراهيم كه هنوز هم اين كوچه هست
2- قبرستان قتلگاه (شمال حرم) بين صحن عتيق (سقاخانه) و نوغان
3- قبرستان حوض لقمان (غرب حرم) در بالاخيابان كه امروزه كوچه اى در همان نواحي هست
4- قبرستان سراب جنوب غربي حرم( بين شاهين فر تا خسروي)
5-قبرستان ميرحوا 48= امامزاده جنوب حرم) دو طرف بازار سرشور)
6- قبرستان عيدگاه جنوب شرق حرم(اطراف هتل اترك و فلكه آب)

حدود قبرستان گلشور
شرق: از اول مرز زمينهاي زراعي سمت راست و شرق مجموعه ورزشي پارك گلشور
شمال: خيابان شمالي و بالاي پارك بانوان
غرب: خيابان سمت چپ و غرب نهضت
جنوب: بلوار مفتح و جنوب آن از زمينهايي كه مسكوني قديمي نبوده و جديدا تغييرداده شده و مثل زمينهاى فوق تبديل به پاركها
و سوله ها و مجموعه هايي كه با زمين مفت توسط شهرداري احداث شده و اينها در اطراف مشخص است
شهر مشهد در گذشته دارای چند قبرستان بوده است که هر کدام از آن ها در نقطه ای خاص از شهر قرار داشته اند و به عنوان یکی از نشانه های آن منطقه در نزد مردم شناخته می شده اند.
این قبرستان ها که در آن زمان در محلات حاشیه ای شهر مکانیت می یافتند، پذیرای متوفیان گروه ها و اقشار گوناگون مردم بودند، به گونه ای که محلات بزرگ و اصلی خود دارای یک قبرستان مجزا بودند. اهالی محلات مختلف در نزدیکترین قبرستان به محله خویش متوفی خود را دفن می کردند. البته در کنار این قبرستان ها، یک قبرستان عمومی نیز وجود داشت که به نام قبرستان گلشور معروف بود. این قبرستان پیش از بهره برداری از آرامستان بهشت رضا (در سال ۱۳۵۵) قبرستان عمومی شهر مشهد بوده است.
قبرستان گلشور بین محله نوغان و خواجه ربیع در روستای حسین آباد در کوی طلاب قرار داشته که در آن زمان در محدوده خارج از شهر به حساب می آمده است. با گسترش شهر مشهد این آرامستان اندک اندک به میانه شهر کشیده شد و اکنون در انتهای خیابان شهید مفتح یا سی متری طلاب واقع شده است. پس از جایگزینی آرامستان بهشت رضا این قبرستان به تدریج متروکه گردید. در حال حاضر اگر بخواهید به محدوده این قبرستان قدم بگذارید، باید سراغ پارکی به نام « امت» را بگیرید، چرا که قبرستان دیروز، به فضای سبز امروز تبدیل شده است.
و اما چرا به این آرامستان گلشور می گفته اند؟ وجه تسمیه این قبرستان از آن سو است که در آن زمان، در کنار قبرستان، غسالخانه ای وجود داشته که مردگان را در آن می شستند. مردم به جای آنکه به آن «مرده شوی خانه» بگویند، مرده را به «گل» و شستن را به «شو» یا « شور» مخفف کرده اند و به جای مرده شورخانه یا غسالخانه، «گلشو» یا «گلشور» در زبان اهالی افتاد و قبرستان مجاور آن را نیز «قبرستان گلشور» خواندند. همین نام تا سال های سال دهان به دهان چرخید و بر روی این آرامستان ماند.
قبری به جا مانده در ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق مطابق با ۱۳۱۶ ه . ش آیت الله معصومی اشکوری در یکی از قراء اشکور; قریه «شوئیل » دارفانی را وداع گفت و در همان روستا به رسم امانت به خاک سپرده شد و پس از اطلاع وصی خاص او و فراهم نمودن زمینه مساعد در سال ۱۳۱۹ ه . ش پس از سه سال، قبر ایشان نبش گردید و بدن تر و تازه ایشان به مشهد مقدس حمل شد و در قبرستان گلشور حسین آباد مشهد (انتهای خیابان ۳۰ متری طلاب) که همان زمان، واقف آن قبرستان نیت کرده بود که اولین میت باید یک نفر عالم روحانی باشد، دفن گردید . مقبره وی در ضلع شمال غربی قبرستان مذکور قرار دارد .
در حدود سال ۱۳۷۴ ه . ش شهرداری مشهد این قبرستان متروک را مبدل به پارک کرد . در خلال خراب کردن، مسئولان مربوطه متوجه جسد سالم و تر و تازه ای می شوند و بعد از خواندن لوح مزار متوجه می شوند که این جسد سالم متعلق به این عالم ربانی است . هم اکنون غیر از قبر این بزرگوار اثری از قبرستان نیست ومزار این سید جلیل القدر بعد از آن واقعه، مورد توجه عموم مردم قرار گرفت وهم اکنون علاقه مندان و حاجت مندان برای برآورده شدن حاجات، نذورات و هدایایی به این مقبره نورانی اهداء می نمایند . بر روی سنگ قبر معظم له چنین نوشته شده است:
«هوالباقی، مرقد مطهر منور عالم ربانی آیت الله آقا سید محمد تقی معصومی اشکوری طاب الله ثراه – ، تاریخ فوت، ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق، مطابق با ۱۳۱۶ شمسی .»
جمع زیادی از مردم ناحیه اشکور که برای زیارت امام هشتم علیه السلام به مشهد مقدس سفر می کنند، خود را مقید می دانند که ضمن زیارت حضرت امام رضا علیه السلام بر سر مزار مرحوم سید هم بروند .

*معرفی شخصیت معرفتی و علمی آیت الله اشکوری و نقل برخی کرامات وی
آیت الله سید محمد تقی معصومی اشکوری کیست؟
قبرستان گلشور و مزار آیت الله سید محمد تقی معصومی اشکوری :
نکته جالبی که در مورد شخصیت «آیت الله سید محمد تقی معصومی اشکوری» وجود دارد این است
که در دو موضع مختلف برای ایشان «معجزه طراوت »گزارش شده است. یکی در روستایی به نام شوئیل در استان گیلان و دیگری در مشهد مقدس.

آیت الله سید محمدتقی معصومی اشکوری به سال ۱۳۱۲ ه . ق در قریه «کیارمش » از دهستان اشکور بالا (استان گیلان) در میان خاندان سیادت و فضیلت دیده به جهان گشود .
پدر و اجدادش همگی از سادات عظام و از علماء موجه منطقه اشکورات به شمار می روند و در زمانهای سابق مردم آن منطقه در هنگام بروز حوادث و بلایای عمومی، همانند طاعون، به این خاندان جلیل القدر پناهنده می شدند ودر حقیقت، این خاندان ماوا و پناهگاه مردم این سامان به شمار می رفتند .
آیت الله سید محمدتقی معصومی اشکوری رحمه الله در دوران کودکی مبتلا به لکنت زبان گردید که با توسل به امامزادگان اشکور این مرض از وی برطرف شد . وی در این باره می نویسد:
«و اتفاقا در طفولیت زبانم لکنت زیادی داشته است که خودم یاد دارم; برای ادای حرفی از حروف قرآنی در اوقات تعلم قرآن در نزد یک زن معلمه، ناچار بودم وقت زیادی صرف کنم تا آن حرف را ادا کنم . اتفاقا برای ادای یک حرف کاف یادم می آید حدود پنج دقیقه معطل شدم . چون مادرم از زنان نیک و صالحه بود، متوسل گردید به مزار امامزادگان و بقاع متبرکه قراء اشکور . در قریه لسبو و دلیجان اشکور در آستانه متبرکه مرا خوابانید و این مرض از برکت آنها در همان سن صغارت برطرف گردید .«الیس الله بکاف عبده »

تحصیلات
مرحوم آیت الله معصومی اشکوری رحمه الله بعد از فراگیری قرآن در سال ۱۳۲۳ ه . ق دیار اشکورات را ترک و برای تحصیل علوم دینی رهسپار حوزه های علمیه گردید . مرحوم اشکوری در سه حوزه علمیه بزرگ به فراگیری علم و دانش و معنویت همت گماشت:

الف) حوزه علمیه قزوین: آیت الله معصومی اشکوری بعد از توقف کوتاه در حوزه علمیه رشت به حوزه علمیه قزوین که دارای مرکزیت علمی خاصی بود، وارد گردید واز محضر عالم عارف مرحوم آیت الله حاج سید موسی زرآبادی قزوینی (۱۲۹۴ – ۱۳۵۳ ه . ق) بهره مند شد .

در حقیقت آیت الله معصومی از شاگردان خاص و تربیت یافتگان محضر این عارف واصل بوده است .

مرحوم آیت الله اشکوری هیچگاه ارتباط خویش را با این استاد فرزانه قطع نکرد وهمواره از محضر علمی وعرفانی این مرد الهی بهره می برد .

ب) نجف اشرف: ایشان بعد از قزوین وارد نجف اشرف گردیده و در این حوزه بزرگ و کهنسال در نزد اساتید مبرز مشغول فراگیری منقول و معقول شده، از برکت الطاف الهیه حائز رتبه اجتهاد گردید
ج) مشهد مقدس: مرحوم آیت الله معصومی اشکوری مدتی از عمر شریف خویش را در مشهد مقدس سپری ساخته ودر مدرسه بالاسر مشهد مقدس در نزد آیات عظام: حاج آقا حسین قمی، میرزا مهدی اصفهانی، حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی – رحمهم الله – تلمذ کرده و موفق به اخذ اجازاتی از این بزرگواران گردیده است . همچنین در این حوزه علمیه با بزرگانی چون آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، آیت الله حاج شیخ علی اکبر مازندرانی، آیت الله سیدمحمد طالب الهدی اصفهانی، آیت الله حاج شیخ عباس محدث قمی محشور بوده و از این بزرگان از باب تبرک و تیمن اجازاتی دریافت داشته است .
مراجعت به وطن
آیت الله معصومی اشکوری در سال ۱۳۴۸ه . ق بعد از اتمام تحصیلات و کسب مراحل و مدارج عالیه علمی به وطن بازگشت .

وی از سال ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ ه . ق وارد عرصه منبر گردید; به جهت اینکه در عالم رؤیا از طرف اجداد خود، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام مامور گردید که به منبر برود و به مواعظ و بیانات منبری مشغول گردد .
معظم له در این باره می نویسد:
«و از سنه هزار و سیصد و سی و هفت و هشت قمری مقتضی شد وارد ترویجات منبری نیز گردیدم و به مواعظ و نصایح برادران دینی خود به تفرقه اوقات پرداختم و اشتغال به نصایح و مواعظ نه از نقطه نظر رفع احتیاجات دنیوی بوده است، بلکه ابتدائا برای تعلیمات برادران و خواهران دینی و افاضه و افاده معلومات خودم اقدام در بیانات منبری [نمودم] و در عالم رؤیا از طرف اجداد طاهرین خود از حضرت امیرالمؤمنین – علیه الصلاة والسلام – و نیز از حضرت ابی عبدالله الحسین المظلوم علیه السلام اشاره گردید که بروم به مواعظ و بیانات منبری افاضات نمایم، بالخصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام بازویم را گرفته، روانه ام به طرف مجلس مواعظ و خدمت گزاری نمودند و اتفاقا از راه غیرعادی روانه ام فرمود و اثر این خواب را خودم می دانم و بس . لنا:

اجداد وبنی اعمام آیت الله اشکوری، اکثر بقاع و مزارات اشکور را به خود اختصاص داده اند ومردم برای رفع حوائج و برآورده شدن حاجات خویش از اطراف واکناف به زیارت قبور متبرکه آنان مشرف می شوند .

از منابر و مواعظ جان سوز آیت الله معصومی اشکوری هنوز هم مردم متدین رحیم آباد، رودسر و اشکورات خاطره های فراوانی دارند و کم محفل و مجلسی را در این ناحیه می توان نام برد که در آن مردم از خاطرات و کرامات این عالم جلیل القدر سخنی نگویند .

حالات روحانی
مرحوم آیت الله معصومی اشکوری مردی بزرگ وصاحب کشف و شهود بود و آن گونه که مشهور است و خود آن جناب در کتاب (دو چوب و یک سنگ » ذکر کرده است، اسم اعظم را می دانست و دارای کراماتی عجیب و غریب بوده و عارف به معارف شیعه، عالم به علوم ادب و فقه و اصول و منطق و کلام و علوم غریبه بوده و آن گونه که مشهور است، دارای طی الارض بوده است .

حضرت آیت الله سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی – دامت برکاته – در تقریظی بر کتاب دو چوب و یک سنگ این گونه نوشته اند:

«چند نفر از علماء بزرگ ومورد وثوق که از بردن نام شریفشان معذورم، برایم نقل نمودند که ما شبی با آیت الله معصومی در یک خانه واقع در گیلان مهمان بودیم . راه دور بود، بنابراین شد که شب را در خانه به روز آوریم . پس از صرف شام میزبان برای ما در یک اطاق نسبتا بزرگی جا انداخت . هر کس به بستر خود رفت . همین که نیمه شب شد، بر اثر سرفه زیاد وشدید یکی از ما، چند نفر بیدار شدند، از آن جمله ما بودیم .

ناقلین واقعه سه نفر از علماء مورد وثوق بودند که برای نگارنده واقعه را در سه نوبت، در سه جلسه خصوصی نقل نمودند که نقل هر سه نفر بدون کم و زیاد مطابق هم بود وآن اینکه آنان اظهار داشتند: فصل زمستان بود و هوا بسیار سرد، درب بسته و بخاری روشن بود، همین که به بستر آقای معصومی نظر کردیم، دیدیم آقای معصومی در بستر نیست . با خود گفتیم حتما به دست شویی رفته اند، پس از چندی خواهند آمد، ولی انتظار به طول انجامید . درب اطاق را باز کرده، دست شویی و اطراف سالن و هال هرچه جستجو کردیم، معظم له را نیافتیم . در این اثناء که سر و صدا شد، میزبان از اتاق خود بیرون آمد و گفت: آقایان چیزی لازم دارند؟ در جواب گفتیم: خیر، جناب آقای معصومی نزد شما نیامدند و اکنون در اتاق شما نیستند؟ وی در جواب گفت: خیر، مگر در اتاق شما استراحت نکرده اند؟! گفتیم: خیر، چون در اتاق نبودند به جستجوی ایشان مشغول هستیم . میزبان هم با حالت تعجب همه جای خانه را مورد جستجو قرار داد، ولی حضرت آقای معصومی رحمه الله را نیافت . خلاصه اینکه همه ما پس از جستجوی زیاد به اتاق خود برگشتیم ومیزبان هم به اتاق خود رفت . درب اتاق را بستیم وبا هم می گفتیم: آخر معلوم نشد جناب آقای معصومی رحمه الله در کجا هستند؟! درست در حدود یک ساعت درباره ایشان صحبت می کردیم که ناگهان دیدیم حضرت آقای معصومی رحمه الله در بستر خود نشسته اند ومشغول ذکر گفتن هستند . به معظم له گفتیم: شما کجا تشریف داشتید؟ ما در حدود دوساعت بلکه بیشتر است که در جستجوی شما به سر می بریم . ایشان در جواب فرمودند: اکنون که می بینید در اینجا هستم . از معظم له بیش از اندازه تقاضا شد که جهت وعلت غیبت خود را بیان نمایند، ولی ایشان از گفتن خودداری می فرمود، اما ما ست بردار نبودیم تا اینکه حضرت آقا فرمودند: من علت را بیان می نمایم به شرط اینکه تعهد شرعی بدهید که تا بعد از مرگ من این واقعه را بر کسی نقل نکنید .

تعهد شرعی از جانب همگی داده شد . حضرت آقای معصومی رحمه الله فرمودند: من در حدود سه ساعت است که در مدینه طیبه، اول خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و بعد در نزد مادرم حضرت زهرا علیها السلام و بعد به خدمت ائمه بقیع علیهم السلام و بعد به نجف به خدمت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام وبعد به کربلا و بعد به کاظمین و بعد به سامراء رفته، همه را از نزدیک زیارت کردم و بعد به اینجا آمدم .»
عارف الهی، حضرت آیت الله العظمی آقای بهجت – دامت برکاته فرمودند:
«سالی در گیلان ما، برداشت محصول برنج مصادف شد با بارندگی شدید; طوری که بارش باران به طور متوالی وپی درپی ۱۲روز ادامه داشت و همین امر باعث نابودی محصول می گردید و به دنبال آن ناراحتی شدید کشاورزان شالیکار را به دنبال داشت; زیرا با چشم خود شاهد نابودی محصول و به هدر رفتن زحمات یک ساله خود بودند تا اینکه به فکر برخی از افراد متدین منطقه می رسد که برای حل این مشکل به خدمت عالم ربانی آیة الحق آقای معصومی اشکوری برسند .

وقتی به حضور ایشان رسیده، جریان را به عرض ایشان می رسانند، معظم له قدری تامل فرمود وقلم را برداشت و روی تکه کاغذی چیزی را نوشت و فرمود: آن را داخل باران بیندازید . به محض انداختن، باران قطع شد، ابرها کنار رفت وآفتاب همه جا را روشن ساخت . کشاورزان با خوشحالی در حالی که سر از پا نمی شناختند، رفتند تا از فرصت به دست آمده برای برداشت محصول اقدام نمایند و کم کم این قضیه دهان به دهان به گوش همه مردم رسید .

برخی از افراد که عقیده چندانی به این گونه امور نداشتند، در صدد برآمدند تا آن کاغذ را پیدا کرده و از مندرجات آن آگاهی یابند . وقتی کاغذ را پیدا کردند، دیدند فقط این عبارت کوتاه آمده است: «باران بند بیا!»
این گونه کرامتها نشانه قدرت روحی و معنوی این مرد بزرگ است .»
تالیف کتاب «دو چوب و یک سنگ »
آیت الله معصومی اشکوری در سال ۱۳۵۳ ه . ق کتابی به نام «دو چوب و یک سنگ » تالیف نموده که به صورت کشکولی از معارف دینی و مطالب علمی و ادبی است . درباره وجه تسمیه این کتاب گفته اند: به نام مقدس علی علیه السلام مسمی می باشد; چون دو چوب اگر به طور عمودی گذاشته شود، با یک سنگ بدین صورت نوشته می شود: «۱۱۰» و عدد ۱۱۰ مطابق با عدد نام مقدس حضرت علی علیه السلام است . البته، برخی از بزرگان از جمله مرحوم آیت الله سیدمحمود مجتهد سیستانی از علماء حوزه مشهد فرمودند: این نام «دو چوب و یک سنگ » نمادی از مطالب دیگر است که ماذون در بیان نیستیم .

مرحوم آیت الله معصومی اشکوری درباره کتابش در وصیت نامه ای که در آخر کتاب ایشان ذکر شده است، این گونه می نویسد:

«و بعد چون سزاوار نیست که شخصی از دنیا برود ووصیت نکرده باشد، لذا وراثم بدانند که من مال زیاد ندارم و برای آنها ترکه از مال دنیا زیاد نگذاشته ام; یعنی دسترسی نداشتم . هرگاه اولادم کافی می شدند از ذکور و اناث برای آنها علم ارث می گذاشتم به شیوه اجداد طاهرینم . ولی افسوس که مرگ شاید مجال ندهد آنها را لایق ببینم ولکن ارث بزرگ را در عبارات کتابم دفن کرده ام . بندگی وعبادت لازم است تا گنج را پیدا نمایند .»

کتاب دوچوب ویک سنگ تقریبا چهل سال بعد از رحلت مؤلف در جمادی الآخر ۱۳۸۲ ه . ق در چاپخانه علمیه قم به طبع رسید و با استقبال بسیار زیادی روبرو گردید; به طوری که به علت نایاب بودن، علاقه مندان نسخه ای از آن را به صورت زیراکس با قیمت گران تهیه می نمودند . و در سال ۱۴۱۶ ه . ق این کتاب به همراه ضمائم جلد دوم و شمه ای از حالات مؤلف با تقریظ آیت الله سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی از علماء قم – سلمه الله – توسط نشر سایه در ۱۹۲ صفحه به طبع رسیده است .

مرحوم آیت الله معصومی اشکوری علاوه بر کتاب فوق، رسالات دیگری که مجموعا ۶۰۰ صفحه دست نوشت می باشد، در ابواب فقه واصول تالیف نموده اند که هیچ کدام از آنها تاکنون به طبع نرسیده است .
شرح واقعه
در ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق مطابق با ۱۳۱۶ ه . ش آیت الله معصومی اشکوری در یکی از قراء اشکور; قریه «شوئیل » دارفانی را وداع گفت و در همان روستا به رسم امانت به خاک سپرده شد و پس از اطلاع وصی خاص او و فراهم نمودن زمینه مساعد در سال ۱۳۱۹ ه . ش پس از سه سال، قبر ایشان نبش گردید و بدن تر و تازه ایشان به مشهد مقدس حمل شد و در قبرستان گلشور حسین آباد مشهد (انتهای خیابان ۳۰ متری طلاب) که همان زمان، واقف آن قبرستان نیت کرده بود که اولین میت باید یک نفر عالم روحانی باشد، دفن گردید . مقبره وی در ضلع شمال غربی قبرستان مذکور قرار دارد .

در عهد ج.ا.ا در حدود سال ۱۳۷۴ هـ. ش شهرداری مشهد این قبرستان متروک را مبدل به پارک کرد . در خلال خراب کردن، مسئولان مربوطه متوجه جسد سالم و تر و تازه ای می شوند و بعد از خواندن لوح مزار متوجه می شوند که این جسد سالم متعلق به این عالم ربانی است . هم اکنون غیر از قبر این بزرگوار اثری از قبرستان نیست ومزار این سید جلیل القدر بعد از آن واقعه، مورد توجه عموم مردم قرار گرفت وهم اکنون علاقه مندان و حاجت مندان برای برآورده شدن حاجات، نذورات و هدایایی به این مقبره نورانی اهداء می نمایند . بر روی سنگ قبر معظم له چنین نوشته شده است:

«هوالباقی، مرقد مطهر منور عالم ربانی آیت الله آقا سید محمد تقی معصومی اشکوری طاب الله ثراه – ، تاریخ فوت، ۲۷ رجب ۱۳۵۶ ه . ق، مطابق با ۱۳۱۶ شمسی .»
ارتباط با مردم
مرحوم معصومی اشکوری در محیط زندگی خویش سعی وافری در بهسازی اخلاق و رفتار و تربیت مردم داشت و معلم نمونه ای در این رهگذر بود .
اگر وجهی از عائدات خود و یا وجوهات شرعی به دست می آورد، به فتوای خود و اجازاتی که از مراجع عظام وقت داشت به مصارف شرعیه می رساند
و صرف فقراء و مستحقین و مستمندان واقعی می نمود و در نهایت قناعت زندگی می کرد و از تجملات و تظاهرات پرهیز داشت .

در زمان فوتش خانه او شامل دو اتاق بالا و پایین و یک ایوان ساخته شده از چوب و گل بود و به همین سبک خانه ای هم در ییلاق داشت
که مفروش به حصیرهای بافت محلی بود و در همین مکانها از مراجعین پذیرایی می کرد وخود به تنهایی امور خویش را سر و سامان می داد
و حتی جهت سوخت منزل به جنگل می رفت و با داس و تبر از درختان خشک شده، هیزم تهیه می کرد و به منزل می برد . او در گفتار وعمل پدر روحانی مردم زمان خود بود .

*معرفی اجمالی آیت الله دوزدوزانی
در سمت دیگر قبرستان گلشور مرقد مطهر آیت الله میرزا محمود دوزدوزانی استاد علامه امینی صاحب کتاب الغدیر رحمة الله علیهما می باشد
تولد : 1312 ق
تخصص : فقه اصولي
آيت الله محمود دوزدوزاني در دوزدوزان از توابع سراب به دنیا آمد و در تبریز از محضر آقا میرزا محمدصادق آقا استفاده برد و سپس به نجف رفت و مدت دوازده سال در خدمت شیخ احمد كاشف الغطاء و شیخ على‏اصغر ختائى و شیخ مهدى مازندرانى به تكمیل تحصیلات خویش پرداخت، و از آیت‏اللَّه آقا سید ابوالحسن اصفهانى و آیت‏ اللَّه حاج شیخ عبدالكریم حایرى و آیت‏ اللَّه آقا شیخ احمد كاشف الغطاء اجازه اجتهاد گرفت و به موطن خویش بازگشت و به انجام وظایف دینى پرداخت.
از آثار وى: «لب الاصول»، در مباحث الفاظ و اصول علمیه؛ «كتاب الطهاره»؛ «منجزات المریض»؛ حاشیه بر «العروه» .
pejuhesh232
 
پست ها : 8611
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبلي

بازگشت به استان خراسان رضوی


Aelaa.Net