ایلخانان =
آسياي ميانه افغانستان و پاكستان و ایران قفقاز آسياي صغير عراق و شام (۱۲۵۶–۱۳۳۵م / 654 - 735 هـ) = اثناعشرية
نشان پرچم
گستردگی قلمرو
سلسلهای از مغولان حاکم بر ایران که از سال ۶۵3 تا 736 ه. ق در ایران حکومت میکردند
تاریخ ایلخانیانایلخان کلمهای مرکب از دو واژه ترکی ایل به معنای قوم و قبیله، و خان به معنای فرمانروای ایل است.[۱]
حکومت ایلخانی که قلمرو آن، ایران، آسیای صغیر و گاه تا شام را در بر میگرفت، از دوران هُلاکو خان مغول (حک:653-663ق.) آغاز شد. او در ربیع الاول 651ق. از جانب مُنگوقاآن، خان مغول، برای تکمیل فتوحات از مغولستان روانه ایران شد.[۲]هُلاکو نخست به سال 654ق. اسماعیلیان نَزاری را با فتح قلعه اَلَموت بر انداخت.[۳]سپس با فتح بغداد به سال 656ق. به خلافت عباسیان پایان داد.[۴]
با انتشار خبر مرگ منگوقاآن، هلاکو خان به آذربایجان رفت. قوبیلای به عنوان فرمانروای مغولها پس از منگوقاآن همه متصرفات غربی امپراتوری مغول را به وی واگذار کرد که سبب ماندگاری او در ایران شد.[۵]هلاکو لقب ایلخان را از منگوقاآن دریافت کرد.[۶]به همین مناسبت، حکومت او و جانشینانش به ایلخانیان مشهور شد.
هُلاکو در 19 ربیع الثانی 663ق. درگذشت و در پی او پسرش اباقا خان (حک:663-680ق.) جانشین وی شد[۷]که در پی 18 سال حکومت جای خود را به برادرش احمد تَگودار (حک:680-683ق.) داد.[۸]
تگودار با پذیرش اسلام نام خود را احمد نهاد و با تلاش برای بهبود رابطه با ممالیک، به احیای احکام اسلام همت گمارد.[۹]اَرغون (حک:683-690ق.) پسر اَباقا اگر چه در آغاز حکومت او را پذیرفت، در ادامه به یاری گروهی از امیران مغول بر او شورید و با کشتن وی، قدرت را به دست گرفت[۱۰]. جانشین اَرغون، گیخاتو (حک:690-694ق.) پسر دیگر اَباقا بود که به دلیل میدان دادن به ایرانیان مسلمان و رعایت نکردن یاسا (قوانین چنگیز) با شورش بایدو، نوه هلاکو، رویارو شد که به یاری برخی از امیران مغول، او را از میان برداشتند.[۱۱]اما بایدو (694ق.) نیز با مخالفت غازان خان پسر اَرغون رویارو شد که پیش از غلبه بر بایدو مسلمان شد[۱۲]و با کشتن بایدو در 694ق. به جای او بر تخت نشست.[۱۳]حکومت غازان خان (حک:694-703ق.) تحولی در تاریخ ایلخانیان به شمار میرود؛ زیرا پذیرش اسلام از سوی او، اسلام آوردن دسته جمعی مغولان را در پی داشت.[۱۴]
پس از مرگ غازان به سال 703ق. برادرش اولجایتو معروف به سلطان محمد خدابنده (حک:703-717ق.) بر تخت نشست.[۱۵] اولجایتو نخستین ایلخانی بود که مذهب شیعه را پذیرفت و در گسترش آن کوشید. از جمله اقدامات او ضرب سکه هایی بود که نام دوازده امام را در خود داشت. از این جهت او را خدابنده لقب دادند. [۱۶]
علاقه سلطان محمد خدابنده به تشیع و همینطور بدست آوردن اطلاعات بیشتر از این آیین، موجب شد علمای شیعه را از عراق به ایران فراخواند و موجبات رشد این مذهب را فراهم آورد.[۱۷]
جانشین اولجایتو، پسرش ابوسعید (حک:717-736ق.) بود که به سال 717ق. به حکومت رسید.[۱۸]
در دوران او، حکومت ایلخانیان با بحرانهای داخلی و تهدیدهای خارجی فراوان روبهرو شد. هجوم امیران جغتایی و اُزبکها از شرق و مصریان از غرب و ناتوانی ابوسعید در اداره حکومت، اوضاع را آشفته کرد و ناآرامیهایی پدید آورد؛ به گونهای که باید با مرگ او در 736ق. حکومت ایلخانیان را پایان یافته دانست؛ گر چه تا بر آمدن تیمور، چندین امیر مغول بر سرزمینهای گوناگون حکومت میکردند.
روابط ایلخانیان وممالیک مصراز آنجا که ایلخانیان و ممالیک، قدرتهای برتر سرزمینهای اسلامی بودند، برای تسلط بر حجاز با یکدیگر رقابت داشتند. از این رو در زمینه روابط سیاسی، تنها به رابطه این دو حکومت میپردازیم. چنانکه گفته شد، هُلاکو در راه رفتن به مصر، با شنیدن خبر مرگ مُنگوقاآن بازگشت و سپاهیان او به فرماندهی کَتْبوغا به نبرد با ممالیک مصر رفتند. اما در رمضان سال 658ق. در عین الجالوت[۱۹]به سختی از سیف الدین قطز/قدوز مملوکی (حک:655-658ق.) شکست خوردند.[۲۰]البته این پایان درگیریها نبود. هم در دوران هُلاکو و هم جانشینان او تا زمان غازان، هجوم آنها به مصر ادامه یافت که بیشتر با شکست همراه بود. هلاکو بار دیگر سپاهی به سوی شام فرستاد که این بار کاری از پیش نبردند.[۲۱]در دوران اَباقا نیز شکستهای سخت دیگر به دست بیبرس مملوکی[۲۲]( حک:658-676ق.) به سال 674ق. و سپس به دست قِلاوون[۲۳](حک:678-689ق.) در 680ق. بر مغولها وارد شد.
ممالیک در دوران حکومت بیبرس، یکی از بازماندگان عباسیان را با لقب الحاکم بامرالله در قاهره به عنوان خلیفه بر تخت نشاندند و با تشکیل خلافتی تشریفاتی[۲۴]، داعیه رهبری جهان اسلام و ریاست حرمین را سردادند و با تسلط بر حجاز، امور حج را به دست گرفتند. با توجه به مسلمان نبودن مغولان، حرکت آنان بر ضد ایلخانیان جهاد به شمار میرفت.
البته برخی از مغولان مانند تَکودار، سلطان ایلخانی، مسلمان شدند و برای بهبود رابطه با مصر کوشیدند. او حتی در صدد صلح با سیفالدین قلاوون مملوکی برآمد و هر دو حکومت نمایندگانی به دربار یکدیگر فرستادند. یکی از مهمترین موارد مذاکرات و مکاتبات آنها، حج و امنیت کاروانهای حاجیان بود.[۲۵]اما حاکمیت اَرغون و تسلط دیگر بار مغولان متعصب و غیر مسلمان، وضعیت را به حالت پیشین بازگرداند. حتی در دوران غازان خان نیز که مسلمان شد، از دشمنی آنان با ممالیک کاسته نشد؛ بلکه بهانه بیشتری به دست مغولان افتاد. یکی از مهمترین پیامدهای اسلام آوردن او این بود که بهانه جهاد با کافران را از ممالیک گرفت و حتی وی لشکرکشی خود به شام را جهاد بر ضد مملوکان منحرف از اسلام قلمداد کرد.[۲۶]اسلام آوردن مغولها مشکل ایدئولوژیک آنها را تا حدی حل کرد؛ اماابن تیمیه(661-728ق.) برای جلوگیری از تردید ساکنان مصر و شام در رویارویی با مغولها، به بیاعتباری اسلام آنها فتوا داد.[۲۷]
غازان خان با شکست ممالیک، حَمْص و دمشق را تصرف کرد.[۲۸]اما این پیروزی دیری نپایید و به زودی آن سرزمینها به دست ناصرالدین محمد بن قِلاوُون (حک:693-741ق. در سه مرحله[۲۹]) بازستانده شد و حتی شکستی سختتر در ناحیه مرج الصُّفَّر[۳۰]بر سپاهیان او وارد گشت.[۳۱]غازان خان به رغم رابطه دشمنانه با ممالیک، با شریف ابونُمَی (م.701ق.) حاکم مکه رابطه خوبی داشت. از این رو، یکی از پسران ابونُمَی به نام عضد الدین عبدالله به دربار غازان رفت و مورد استقبال او قرار گرفت.[۳۲]
اولجایتو و پسرش ابوسعید نیز همواره در اندیشه انتقام از مصریان بودند. اما هیچگاه این اندیشه تحقق نیافت و آنها با فرستادن نمایندگانی نزد ممالیک به روابط مسالمتآمیز روی آوردند. ابوسعید در آغاز حکومتش نمایندگانی را به دربار سلطان محمد قلاوون گسیل داشت و با تقاضای صلح، خواهان بهبود راههای حج و وضعیت حاجیان شد.[۳۳]
--------
الدَّولَةُ الإِلخَانِيَّةُ أو الدَّولَةُ الإيلخَانِيَّةُ أو دَولَةُ مَغُولِ فَارِسَ (بِالفارسيَّة: دولت ایلخانی؛ بِالمغوليَّة: ᠬᠦᠯᠢᠭ ᠦᠨ ᠤᠯᠤᠰ) هي دولةٌ قامت بدايةً كإحدى خانيَّات إمبراطوريَّة المغول، واحتلَّت الرُكن الجنوبي الغربي منها، وحُكمت من قِبل آل هولاكو، تيمُنًا بِمُؤسس هذه السُلالة هولاكو خان، وذلك خلال القرن الثالث عشر الميلاديّ. شكَّلت البلاد الإيرانيَّة المُعاصرة لُبَّ هذه الدولة، التي ضمَّت أيضًا أجزاءً واسعة من البلاد المُجاورة لِإيران، كالعراق وأذربيجان وأرمينيا وأواسط تُركيَّا وشرقها، إضافةً إلى أفغانستان وبعض پاكستان وتُركمانستان. بدأت الإلخانيَّة تتشكَّل بُعيد الغزو المغولي لِخوارزم في عهد جنكيز خان، إلَّا أنها لم تُصبح دولة قائمة وفعليَّة إلَّا في عهد حفيد الأخير، وهو هولاكو بن تولي خان، ومع بداية تفتت الإمبراطوريَّة المغوليَّة سنة 1259م، أصبحت الدولة الإلخانيَّة دولةً مُستقلَّةً بِنفسها بِحُكم الأمر الواقع، على أنَّ حُكَّامها استمرُّوا يُقدمون فُرُوض الولاء والطاعة إلى الخاقان الأكبر في خان بالق، واتخذوا لِأنفسهم لقب «إلخان» أو «إيلخان» بِمعنى «الخان الصغير» أو «الخان الخاضع»
لِلدلالة على هذه التبعيَّة وإن كانت إسميَّة.
اشتهر مغول فارس بقساوتهم الشديدة مع جيرانهم المُسلمين، وقد استغلُّوا التنازع والتصادم بين القوى الإسلاميَّة، الذي أدَّى إلى أن تسعى بعض هذه القوى إلى تأييد المغول ومُساندتهم، فاستطاع هؤلاء أن ينفذوا إلى ديار الإسلام ويُقهروا هذه القوى جميعها، الواحدة تلو الأُخرى، هذا في الوقت الذي كان فيه المشرق الإسلامي في صراعٍ آخر مع القوى الصليبيَّة في المنطقة؛ فشكَّل المغول في بداية عهدهم خطرًا على الوُجُود الإسلامي ذاته.
تمكَّن هولاكو خان من إبادة طائفة الحشاشين الإسماعيليين بدايةً، ثُمَّ أنزل بِالمُسلمين ضربةً مُزلزلة عبر قضائه على الخِلافة العبَّاسيَّة وقتل الخليفة وأهل بيته وتدمير دار الخلافة بغداد، ثُمَّ واصل تقدُّمه في بُلدان المشرق الإسلامي، فسيطر على الجزيرة الفُراتيَّة وديار بكر وآسيا الصُغرى، واستمرَّ بِالزحف على الشَّام فاستولى على حلب وفتحت دمشق أبوابها أمام جُيُوشه، حتَّى بات يُسيطر على بلاد إيران والعراق وآسيا الصُغرى وأرمينية والشَّام، فكوَّن منها الدولة الإلخانيَّة. شرع المغول يطرقون أبواب مصر بعد ذلك في مُحاولةٍ لاحتلالها حتَّى يسهل عليهم تثبيت أقدامهم في الشَّام، لكن ظهرت في البلاد المصريَّة آنذاك قُوَّة إسلاميَّة فتيَّة هي قُوَّة المماليك، الذين استطاعوا بِقيادة السُلطان سيف الدين قُطُز من كسر المغول في معركة عين جالوت، فأوقفوا الزحف المغولي غربًا وتمكنوا من طرد المغول من الشَّام وإعادتها إلى حظيرة الإسلام. وتحالف المماليك مع مغول القبيلة الذهبيَّة المُسلمين لِقتال الإلخانيين، ممَّا أدَّى إلى اندلاع حُروبِ عديدة بين هؤلاء الأنسباء. وشكَّل هذا الوضع التاريخي عامل إغراءٍ لِلغرب الأوروپي لِمُحاولة تكوين حلف مغولي - صليبي لِتطويق العالم الإسلامي الشرقي وإنهاء الوُجُود الحضاري والسياسي لِلأُمَّة الإسلاميَّة، لكنَّ مشروعات التحالف فشلت لِأسبابٍ مُتنوعة.تعاقب على عرش إلخانيَّة فارس بعد وفاة هولاكو أبناؤه وأحفاده وغيرهم من غير سُلالته، لكنَّ أفراد هذه الأُسرة عجزوا عن مد نُفُوذهم إلى المناطق الجنوبيَّة الغربيَّة، إذ تعرَّضوا لِهزائم مُتكررة على يد المُسلمين تحت راية المماليك، الذين عملوا على نبذ الخلافات في سبيل التصدي والصُمُود لِلخطر الكبير المُجاور لهم، هذا في الوقت الذي تعرَّضت فيه الأُسرة الإلخانيَّة لانشقاقاتٍ داخليَّةٍ صدَّعت كيانها. وكان من أهم آثار الحُروب التي قامت بين المماليك والإلخانيين المُستقرين بِفارس أن ظهرت فجوة قامت سدًا منيعًا بين العالمين الإسلامي والمغولي، وأخذ التأثير العربي يخف ويتراجع في البلاد الإيرانيَّة، ويحل مكانه تأثيرٌ فارسيٌّ ممزوج بِالصبغة المغوليَّة، ممَّا مهَّد الطريق أمام إيران لِتتغيَّر وتتميَّز عن جيرانها بعد بضعة قُرُون، خلال العصر الصفوي. تناغم المغول - رُغم قساوتهم - مع جميع الأديان في البلاد الخاضعة لهم، في زمن السلم، وأخذوا مُنذُ أواخر القرن السابع الهجري المُوافق لِلقرن الثالث عشر الميلادي، يعتنقون الإسلام بِتأثيرٍ مُزدوجٍ من النسبة العالية لِلسُكَّان المُسلمين الذين خضعوا لهم، وبِدافع التُرك الذين تمازجوا معهم وانصهروا في بوتقتهم، وقد برهن الإلخانيين عن تساهُلٍ كبيرٍ أمام جميع الأديان والمُعتقدات من دون أن يُفرِّقوا عند اعتناقهم الإسلام بين المذاهب الإسلاميَّة، وكان الإلخان محمود غازان أوَّل حُكَّام المغول الذي أعلن الإسلام دينًا رسميًّا لِدولته.لم ينتج عن الغزو المغولي أي تغييرٍ يُذكر في البلاد التي سيطر عليها المغول من الوجهة الإثنيَّة، لكن برزت بعض الخصائص والمُميزات التي حملها هؤلاء معهم من مواطنهم الأولى، إلَّا أنَّ النظام الذي وضعته الدولة الإلخانيَّة يصعب التمييز فيه بين ما هو من أصلٍ إيرانيّ وما هو من أصلٍ مغوليٍّ أو صينيّ، وما هو من إبداعٍ أصيل. وشهدت الدولة الإلخانيَّة حركة تجاريَّة نشطة على الطُرق التجاريَّة القديمة، إلَّا أنها عجزت عن إعادتها إلى نشاطها السابق لِقيامها، بعد أن أخذت الدولة المملوكيَّة تُسيطر عليها تدريجيًّا. وكغيرها من الدُول المغوليَّة الأُخرى، باستثناء القبيلة الذهبيَّة وسلطنة مغول الهند، لم تتجاوز الدولة الإلخانيَّة القرن الثامن الهجري المُوافق لِلقرن الرابع عشر الميلادي. فإلى جانب الانقسامات الداخليَّة التي وقعت في قلب هذه الدولة فعطَّلت كُل نشاطٍ فيها، وشلَّت كُلَّ حركة، برزت المطالب القوميَّة في الولايات يُغذيها فريقٌ من ذوي الأطماع، وسُرعان ما تجزَّأت ولاياتها إلى دُويلات وإمارات وتوزَّعت بين أبناء البلاد وأُمراءٌ أتراك ومغول. فقد سيطر التُرك على الولايات الغربيَّة، وأضحى شماليّ العراق وأذربيجان وأرمينية، طوال أكثر من قرن، مسرحًا لِنزاعاتٍ بين إمارتين تُركمانيتين مُتخاصمتين: القره قويونلويَّة الشيعيَّة، والآق قويونلويَّة السُنيَّة، واحتدمت المُنافسة بينهما واستطالت، فأثَّرت في بعض النواحي على تكوين الدولة العُثمانيَّة وعلى إنشاء إيران الحديثة على يد السُلالة الصفويَّة. أمَّا ما تبقَّى من إيران فقد ظلَّ سائرًا وفقًا لِلتقاليد التي عُمل بها من قبل، ولم يخرج عن الحُدُود التي رسمتها له الدولة الإلخانيَّة إلَّا في التقسيم السياسي الذي أصاب البلاد آنذاك.أدَّى احتكاك المغول الإلخانيين بِالحضارة والثقافة الإسلاميَّة إلى اقتباسهم الكثير من عادات وتقاليد المُسلمين، بالإضافة لِغيرهم من الشُعُوب التي أخضعوها كالأرمن والكرج، ولكنَّهم، وبِفعل بداوتهم، لم يُسخِّروها لِرفع مُستواهم الحضاري وإنما اندفعوا نحو استنزاف خيراتها الماديَّة، في حين تركوا ما فيها من تُراثٍ علميٍّ وقيمٍ روحيَّةٍ بِأيدي أبنائها، ونشأ نتيجة ذلك، أن ارتفع المُستوى المادي لِلمغول بِعامَّة بينما بقي تكوينهم الحضاري على ضعفه، فلم ينبغ من بينهم عالمٌ واحد في أي علمٍ من العُلُوم سوى الحرب، واقتصر اقتباسهم من الحضارات التي استوعبوها على أسباب المُتعة فقط، مما كان له دورٌ بارزٌ في إضعافهم وانهيار دولتهم بسُرعة. كذلك، ممَّا قصَّر عُمر هذه الدولة أنَّ الحُكَّام المغول لم يستطيعوا كسب ثقة المحكومين المُسلمين، فالمُسلمون لم ينصاعوا لِلحُكم المغولي بِسُهُولة ولم يرضوا عنه بسبب وثنيَّة المغول (في البداية) التي لا تُبيح لهم مُوالاتهم، فضلًا عن التفاوت الحضاري بين الطرفين وانعكاس ذلك على سُلُوك كُلٌ منهما. وأمَّا المغول، من جهتهم، فقد اتصفوا بِالعنجهيَّة والغُرُور بعد انتصاراتهم الساحقة على جميع الشُعُوب التي هاجموها والتي جعلتهم يعتقدون بأنَّهم يملكون من المزايا التي رفعتهم فوق مُستوى هؤلاء، ودعم هذا الاعتقاد تهالك بعض الوُصوليين من أبناء البلاد الخاضعة لهم وتملُّقهم لِلحُكَّام، فكانت النتيجة أن بقي المغول يُمثلون طبقة عسكريَّة حاكمة مُنعزلة عن المحكومين الذين لا يهُمها منهم سوى الطاعة ودفع الضريبة، ولم يُؤدِّ اعتناق المغول الدين الإسلامي إلى إزالة هذه النظرة وإذابة الفوارق بين الحاكمين والمحكومين.
تعريف الإلخانيَّة أو الإيلخانيَّةتعود تسمية الدولة الإلخانيَّة أو الإيلخانيَّة(1) إلى هولاكو خان الذي لُقِّب بِـ«إيلخان»، وهى كلمة مُكوَّنة من مقطعين: «إيل» بمعنى تابع أو مُطيع، و«خان» بمعنى ملك أو حاكم، والمقصود أنَّ حاكم الدولة الإلخانيَّة تابع للخاقان الأعظم الذي كان يُقيم في قراقورم ثُمَّ انتقل إلى خان بالق في الصين. وبِذلك يكون معنى «إيلخان» أو «إلخان»: الملك التابع أو الخان التابع وفق أكثر الآراء شُيُوعًا، وقد أصبح علمًا مُميزًا لِحُكم أُسرة هولاكو التي توارثت الحُكم بعد وفاته. قيل أيضًا أنَّ «إيلخان» لقبٌ تُركيّ مُركَّب من لفظين هُما: «إيل» بِمعنى «قبيلة»، و«خان» بِمعنى سيِّد، وبِذلك يكون معنى «إيلخان»: سيِّد القبيلة أو رئيس العشيرة. وقال باحثون آخرون إنَّ هذا اللقب يعني «قائد السلام» أو «خان السلام» أو «قائد بلاد فارس»، وذهبت الباحثة دوروتيا كرافولسكي أنَّ المُصطلح يجب أن يُترجم بمعنى «الخان الذي يجلب السلام». وقد بقي هذا الاسم قائمًا حتى قطعت الرابطة وثيقة الصلة بين الإلخانيَّة والخاقان المغولي بِدُخول حُكَّام إيران المغول في الإسلام نهائيًّا سنة 695هـ المُوافقة لِسنة 1296م، إذ حُذف اسم الخاقان المغولي من السكَّة الإلخانيَّة، وحلَّ لقب «الخان» بدلًا من لقب إلخان أو إيلخان، ومع ذلك فقد جرت العادة أن يُقال لِخُلفاء هولاكو الذين حكموا إيران، منذ ذلك الوقت وحتَّى وفاة آخر حُكَّام هذه الأُسرة سنة 736هـ المُوافقة لِسنة 1335م، اسم سلاطين مغول فارس أو دولة إلخانيَّة فارس.
الوضع السياسي لِلإلخانيَّة بعد وفاة منكو خانتختلف المصادر المغوليَّة - الفارسيَّة، والمملوكيَّة، في توصيف الوضع السياسي لِلمغول الإلخانيين ووضع هولاكو الدقيق، بعد وفاة الخاقان منكو. فلدى وصف شُرُوط مُهمَّته يستخدم مُؤرِّخ الإلخانيين رشيد الدين فضل الله الهمذاني لُغةً شديدة التحفُّظ، فذكر أنَّ منكو خان تعمَّد، بينه وبين نفسه، إبقاء أخيه في إيران وجعل الحُكم فيها وراثيًّا في ذُريَّته من بعده، ولكنَّهُ تظاهر بِالإيعاز إليه بِالعودة إلى منغوليا بعد إنجاز مُهمَّته، وهي الاستيلاء على العراق والشَّام ومصر، ولا يوجد أي دليل آخر على وُجُود مثل هذا الهدف لدى منكو. بِالمُقابل، تُؤكِّد المصادر المملوكيَّة، على النقيض من ذلك، أنَّ هولاكو ما لبث في إحدى المُنعطفات بعد سُقُوط بغداد، أن نصَّب بفسه حاكمًا لِلإقليم، وأنَّ اتخاذه لقب «إلخان - إيلخان»، الذي توارثته ذُريَّته من بعده، لم يكن معروفًا أو ثابتًا قبل سنة 658هـ المُوافقة لِسنة 1260م. ويبدو أنَّ هولاكو أفاد من اندلاع الصراع على السُلطة في الشرق الأقصى لِيتحوَّل من قائدٍ أعلى لِلجُيُوش المغوليَّة في إيران إلى حاكمٍ لِأُمَّةٍ (أولوس بِالتعبير المغولي)، على غرار أقربائه حُكَّام الدولة الجغطائيَّة والقبيلة الذهبيَّة، حاصلًا على الشرعيَّة المطلوبة من قوبلاي خان، الخاقان الأعظم الجديد.
مُحاولة التحالف المغولي المسيحيقيصر الروم الإمبراطور ميخائيل الثامن پاليولوگ، حليف المغول في صراعهم ضدَّ المُسلمين.
بعد هزيمته القاسية على يد المُسلمين في معركة عين جالوت وانكساره على يد مغول القفجاق، سعى هولاكو إلى التحالف مع النصارى الغربيين والشرقيين ضدَّ المُسلمين، فاتصل بِالصليبيين في عكَّا عارضًا عليهم التعاون، وأرسل هؤلاء عدَّة نداءات بِدورهم إلى الغرب الأوروپي تحث البابويَّة ومُلُوك أوروپَّا الغربيَّة على التعاون مع الإلخان المغولي. ويبدو أنَّ الغرب الأوروپي، من واقع تجاربه السابقة في التعاون مع المغول التي باءت جميعها بِالفشل، لم يعد يثق بِهؤلاء، لِذلك لم يُعر اهتمامًا جديًّا بِتلك النداءات، هذا على افتراض أنَّ الغرب الأوروپي كان لديه القُوَّة والقيادة المُوحَّدة التي تجعله يُرحِّب بِالتحالف مع مغول فارس. وفي سنة 660هـ المُوافقة لِسنة 1262م، أرسل هولاكو سفارةً إلى الغرب تحملُ رسائل إلى البابا أوربان الرابع وملك فرنسا لويس التاسع،
غير أنَّ ملك صقلية مانفريد هوهنشتاوڤن، المُعادي لِلبابا، قبض على أعضاء السفارة وصادر الرسائل. والواضح أنَّ هولاكو كرَّر في رسائله توجُّهات المغول بِالسيادة العالميَّة، وأنَّ على كُل شخص، بمن فيهم البابا وملك فرنسا، الخُضُوع لِإمرة المغول. وكان أحد أعضاء السفارة المغوليَّة يُدعى يُوحنَّا المجري، فاستطاع الفرار، ووصل إلى البابا أوربان الرابع وأطلعه على مضمون الرسائل وهدف السفارة.ورأى هولاكو في التحالف مع النصارى الشرقيين، وبِخاصَّةً البيزنطيين، الوسيلة التي تُمكِّنهُ من إحكام قبضته على سلاجقة الروم في الأناضول، وعاملًا مُساعدًا في حربه مع المماليك، واعتقد أنَّ التقارب الأُسري بين البيتين المغولي والبيزنطي يُعدُّ خُطوةً تمهيديَّةً لِلوُصُول إلى هذا التحالف، لِذلك أجرى مُباحثات مع الإمبراطور البيزنطي ميخائيل الثامن پاليولوگ من أجل اختيار فتاة من الأُسرة الحاكمة لِيتزوَّج بها. وقد توافقت مصلحة الإمبراطور القاضية باكتساب صداقة المغول، بِوصفهم دولة كُبرى في المنطقة، وتعزيز النُفُوذ المسيحي في البلاط المغولي، مع تطلُّعات الإلخان. واختار ميخائيل ابنته غير الشرعيَّة ماريَّة لِتحظى بِهذا الشرف، ورافقها البطريرك يوثيميوس الأنطاكي (أو ثيودوسيوس دي ڤيلهاردوين) إلى تبريز. وفي هذه الفترة كان البابا قد أرسل كتابًا إلى هولاكو حثَّهُ فيه على اعتناق المسيحيَّة لِما في ذلك من فائدةٍ دُنيويَّة من واقع تأييد الله له ومنحه القُوَّة لِلوُقُوف في وجه المُسلمين، وفائدة أُخرويَّة تضمن لهُ المجد الخالد في الآخرة. وصل خطاب البابا إلى هولاكو وهو في أواخر حياته، وكانت استعداداته للثأر من هزيمته أمام مغول القبيلة الذهبيَّة، بِالإضافة إلى مُشكلاته الداخليَّة، سببًا في عدم ردِّه على خطاب البابا، ثُمَّ تُوفي بعد ذلك بِقليل، وكانت ماريَّة بنت ميخائيل قد وصلت في غُضون ذلك إلى تبريز لِتكتشف وفاة الإلخان، فبادرت بِالزواج من ابنه وخليفته أباقا، وقد عُرفت باسم «دسپينة خاتون»، ووجد فيها النساطرة المغول حاميًا جديدًا لهم بعد أن تُوفيت دوقوز خاتون، زوجة هولاكو النسطوريَّة.
داية التحوُّل الديني نحو الإسلام عند مغول فارستاريخ منغوليا
مُنمنمة فارسيَّة تُصوِّرُ الإلخان أحمد تكودار (يسارًا) يُجالسُ الوزير والعالم شمس الدين مُحمَّد الجُويني (يمينًا) ويستمع إليه، في إشارةٍ إلى تأثُّر الألاخين بالساسة والعُلماء المُسلمين.
اجتمع أُمراء المغول في ألاطاغ، بعد وفاة أباقا، لاختيار إلخانٍ جديدٍ في ظلِّ تيَّاراتٍ مُتعارضة وانقساماتٍ حادَّة، حول من يجب توليته العرش: تكودار بن هولاكو، وهو أكبر أفراد الأُسرة، أم أرغون بن أباقا، الوريث الشرعي لِأبيه. ورأى المُجتمعون ضرورة الإسراع في اختيار إلخانٍ جديدٍ منعًا لاستفحال الخِلاف، وحتَّى لا يتطرَّق الخلل إلى أجهزة الدولة نتيجة الصراع على المنصب. وأخيرًا أجمعوا على اختيار تكودار إلخانًا، وذلك في 26 مُحرَّم 681هـ المُوافق فيه 6 أيَّار (مايو) 1282م.
استعاد المُسلمون اعتبارهم في عهد تكودار بعدما عانوا الأمرَّين في عهد أبيه هولاكو، لا سيَّما وأنَّ تكودار أظهر شعائر الإسلام وجاهر باعتناقه هذا الدين، وتسمَّى باسم «أحمد»، فعُرف مُنذ ذلك الوقت بِـ«أحمد تكودار» أو «أحمد سُلطان»، فكان أوَّل إلخانٍ مُسلمٍ حكم دولة مغول فارس. والواقع أنَّ الدولة الإلخانيَّة كانت تضم أقاليم وممالك إسلاميَّة باستثناء أرمينية والكرج، ولِذلك كان مُعظم سُكَّانها يُدينون بالإسلام. وبعد أن هدأت موجة الاحتلال في هذه الإلخانيَّة، بدأت الصلات التي تربط الألاخين بِالخواقين العظام في قراقورم، تنفصم وتتلاشى تدريجيًّا. وأخذ مغول إيران يرتبطون بِهذه البلاد التي توارثوا حُكمها، وأقاموا فيها، وأضحوا جُزءًا من شُعُوبها، وكان لِذلك أثره الكبير في تشرُّب هؤلاء الثقافة والحضارة الإسلاميَّة السائدة في إيران، وانتهى بهم الأمر إلى اعتناق الإسلام. أسرع تكودار، فور اعتلائه العرش، إلى اتخاذ كافَّة الإجراءات التي تُثبت صدق إسلامه، من ذلك، أنَهُ أرسل رسالةً إلى العُلماء في بغداد يُعلن فيها نفسه حاميًا لِلدين الإسلامي، وتابعًا لِلرسول مُحمَّد، وأمر ببناء المساجد وإقامة الشعائر الدينيَّة كما كانت عليه زمن الخُلفاء العبَّاسيين. واعترف بِأنَّ النصر دائمًا لِلإسلام، وأنَّ رسالة مُحمَّد حق، وأنَّ هُناك إلهًا واحدًا، واتخذ الترتيبات اللازمة لِرعاية قوافل الحج إلى مكَّة، وأمر بِأن يُصرف ريع الأوقاف في مصارفه الأصليَّة، كما كان يقضي جُزءًا من يومه مع المشايخ والفُقهاء يستمع لِدُرُوسهم. نتيجة اعتناق تكودار الإسلام وتسلطنه على عرش الإلخانيين، مالت سياسة هؤلاء باتجاه السلم والوفاق ونبذ الحرب، والعمل على التفاهم مع المماليك وتوطيد العلاقات وإحكام الروابط بين الدولتين، فأرسل الإلخان وفدًا إلى السُلطان المملوكي قلاوون في شهر جُمادى الآخرة 681هـ المُوافق فيه شهر أيلول (سپتمبر) 1282م، وحمَّل أعضاءه رسالةً تُعلم السُلطان المذكور باعتناق تكودار الإسلام، وأهدافه السياسيَّة وجُهُوده الآيلة إلى إحياء الشريعة الإسلاميَّة في المُجتمع المغولي بِخاصَّة والعالم الإسلامي بِعامَّة، ورغبته في أن يظل بِسلامٍ مع جيرانه المُسلمين والعمل على توحيد كلمتهم وإزالة العدواة والبغضاء المُتأصِّلة بين المغول والمماليك. ردَّ قلاوون على الإلخان بِرسالةٍ مُؤرَّخةٍ في رمضان 681هـ المُوافق فيه كانون الأوَّل (ديسمبر) 1282م، هنَّأه فيها بدخول الإسلام، وأثنى على جهوده في إقامة أحكام الشريعة الإسلاميَّة، وأعرب عن استعداده لِلتعاون معهُ بِما فيه خير الإسلام والمُسلمين، وتيسير سُبُل التجارة وحماية التُجَّار، على أنَّ هذا السلام تبيَّن سريعًا أنَّهُ كان مُؤقتًا.
ارتداد الإلخانيينأرغون (يسارًا) وعمِّه أحمد تكودار (يمينًا) متربعان على تخت المُلك.
كانت العلاقة بين أحمد تكودار وأرغون مُتوترة مُنذُ وفاة أباقا واعتلاء الأوَّل العرش الإلخاني، وزادها سوءًا عدَّة عوامل، أبرزها ظُلم أرغون وتعسُّفه الذي أوقعهُ على سُكَّان خُراسان الذين كان أميرًا عليهم، مما دفع تكودار إلى اتخاذ عدَّة إجراءات ضدِّه؛ بِالإضافة إلى طمع أرغون في استرداد عرش والده الذي حرمه منه عمُّه أحمد، واعتناق تكودار لِلإسلام، مما أثار حفيظة الأُمراء المُوالين لِلقوى المسيحيَّة، فاتهموه باضطهاد النصارى وشكوه إلى الخاقان الأعظم قوبلاي، كما اتهموه بِمُخالفة سُنن أجداده، سواء باعتناقه الإسلام وعدم تطبيق قانون الياسق أو باضطهاد النصارى.
بناءً على هذا، تكوَّنت جبهة مغوليَّة ضدَّ تكودار، وتزعَّم تلك الجبهة ابن أخيه أرغون، واتَّخذ من خُراسان مُعسكرًا لِتعبئة جُنُوده، وكان ذلك بتأييدٍ من الخاقان الأعظم قوبلاي، ثم تقدَّم أرغون لقتال عمِّه في 3 صفر 683هـ المُوافق فيه 21 نيسان (أبريل) 1284م، وتمكَّن تكودار من تحقيق نصرٍ كبيرٍ على ابن أخيه أرغون فضلًا عن أسره. ولمَّا كان هذا النصر على غير هوى قادة المغول فقد اجتمعوا وقرَّروا خلع تكودار من حُكم الدولة وتخليص أرغون من الأسر، وتنصيب هولاجو بن هولاكو إلخانًا على إيران، وتمَّت الخطة، وتخلََّص أرغون من الأسر بعد معركةٍ سريعةٍ بين قُوَّات تكودار والمُتآمرين عليه، قُتل فيها كثيرٌ من الأُمراء المُوالين لِتكودار الذي فرَّ من خُراسان إلى أذربيجان لعلَّه يتمكَّن من جمع قوَّاته ومُعاودة القتال مع خصمه. وعلى خلاف ما قرَّره البيت المغولي الحاكم من تعيين هولاجو إلخانًا على إيران فقد نُصِّب أرغون بدلًا منه، وبعد تنصيبه توجَّه لقتال عمِّه، وقبل أن يصل إلى أذربيجان قام جماعةٌ من أتباع تكودار نفسه بتسليمه إلى أرغون بعد أن رأوا ارتفاع كفَّته، فلم يتوانَ في إعدامه في 26 جُمادى الأولى 683هـ المُوافق فيه 10 آب (أغسطس) 1284م.بتولِّي أرغون عرش الإلخانيَّة، زال نُفُوذ المُسلمين وعاد الحال كما كان عليه في السابق، فاضُطهد هؤلاء وعُزلوا من المناصب الحُكُوميَّة والقضائيَّة والماليَّة، وحُرِّم عليهم الظُهُور في البلاط المغولي، وذاقوا الأمرَّين على يد البوذيين المُتنصرين. كان لِهذه السياسة أسوأ الأثر في نُفُوس المماليك، فعادت العلاقة بين الطرفين إلى سابق عهدها من العداء، لكنَّ الجبهات العسكريَّة ظلَّت هادئة نسبيًّا لانهماك المماليك بِالخلافات الداخليَّة التي نشبت بينهم وبِثورات الأرمن وبالاستعداد لِطرد بقايا الصليبيين من الشَّام، ولانهماك أرغون في جمع المال وتكديسه والاشتغال بالكيمياء وغيرها، ومُحاولته التقرُّب من القوى المسيحيَّة الشرقيَّة والغربيَّة لِحرب المُسلمين.
رسالة أرغون خان إلى فيليپ الرابع ملك فرنسا سنة 1289م، مكتوبة بِالخط المغولي، تتناول موضوع التحالف ضدَّ المُسلمين.
والواقع أنَّ قُوَّة المغول الإلخانيين كانت في تراجُعٍ مُستمرٍّ بعد وفاة أباقا، في الوقت الذي تعاظمت فيه قُوَّة المماليك، وأضحت الدولة المملوكيَّة أكبر قُوَّة ضاربة في الشرق الأدنى، ولم يعد لِلمغول قُدرةً على مُواجهة المماليك إلَّا بِالتعاون مع عدُوٍّ يأتي من وراء البحار. وفي الوقت نفسه، كان الغرب الأوروپي بِحاجةٍ ماسَّة لِلتعاون العسكري مع المغول لِأنَّ المماليك كانوا يسترجعون، عامًا بعد آخر، واحدًا من مواقع الصليبيين الهامَّة في الشَّام، في الوقت الذي انهمكت فيه أوروپَّا بِحُرُوبها الإقليميَّة ومُشكلاتها الداخليَّة. ورأى أرغون أن يتعاون الطرفان، المغولي والمسيحي، لِلقيام بِهُجُومٍ مُشتركٍ في وقتٍ واحد؛ فيُغير المغول على الشَّام، وينزل الصليبيُّون في عكَّا أو دُمياط، على أن يقتسما أملاك المماليك في الشَّام، فتكون حلب ودمشق من نصيب المغول، ويستأثر النصارى بِبيت المقدس. ولِتحقيق هذا الهدف، شرع أرغون بِإرسال الرسائل، وبعث السُفراء إلى مُلُوك أوروپَّا والبابويَّة، وفي المُقابل، كانت الوُفُود الأوروپيَّة تأتي إلى الشرق الأدنى من أجل وضع خطَّة التحرُّك المُناسبة، والاتفاق على سياسة مُوحَّدة لِمُحاربة المماليك. ولكن على الرُغم من تعدُّد السفارات وكثرتها، فإنَّها لم تُترجم على أرض الواقع، بل استمرَّ المماليك يحصدون النصر تلو الآخر، وتمكنوا في نهاية المطاف من استرجاع عكَّا، آخر معاقل الصليبيين في المشرق العربي. ولمَّا تُوفي أرغون في 6 ربيع الأوَّل 690هـ المُوافق فيه 9 آذار (مارس) 1291م، وتبعهُ البابا نقولا الرابع في ذات الشهر، أوقفت المُراسلات بين الإلخانيين والأوروپيين حتَّى حين.
اعتناق مغول فارس الإسلام نهائيًّامُنمنمة فارسيَّة من كتاب تاريخ جهانگشاي (فاتح العالم)، تُصوِّرُ اعتناق غازان (في الوسط) لِلإسلام.
بعد وفاة أرغون، تولَّى گيخاتو بن أباقا (690 - 694هـ \ 1291 - 1295م) ثُمَّ بايدو بن طرقاي (694هـ \ 1295م) عرش الإلخانيَّة، وكان كُلٌ منهما ضعيف الشخصيَّة، عاجزًا عن القيام بِشُؤون الحُكم، فقُتلا تباعًا، وآل الأمر إلى غازان بن أرغون، الذي دخل العاصمة تبريز واختاره الأُمراء إلخانًا يوم 1 مُحرَّم 695هـ المُوافق فيه 9 تشرين الثاني (نوڤمبر) 1295م.
كان اعتلاء غازان لِلعرش نُقطة فاصلة في تاريخ دولة المغول في إيران، لأنَّهُ حالما اعتلى العرش جاهر باعتناقه الإسلام. والحقيقة أنَّ غازان كان قد اعتنق الإسلام على المذهب الحنفي السُني يوم الجُمُعة 4 شعبان 694هـ المُوافق فيه 19 حُزيران (يونيو) 1295م، على يد الشيخ صدر الدين إبراهيم بن سعد الدين حمويه الجُويني، وتسمَّى باسم «محمود»، واقتدى به مُعظم أُمرائه وضُبَّاطه وجُنده، ففشا الإسلام بِذلك بين المغول. وكان تحوُّل غازان إلى الإسلام نهائيًّا، وقد رأى فيه أمرًا ضروريًّا لاستمرار الحُكم المغولي وسط مُحيطٍ إسلاميّ، كما قدَّم لهُ المخرج الأمثل من المأزق الذي شعر الجميع بِثقل وطأته على أثر التطوُّرات السياسيَّة والاقتصاديَّة السلبيَّة التي ظهرت في عهد سلفيه. إذ عندما اعتلى العرش كانت علائم الانهيار قد أضحت واضحة في جسم الدولة، ودفع الانهيار الاقتصادي الإلخانيين إلى إصدار عملةٍ ورقيَّةٍ تبعًا لِلنموذج الصيني، وقد أدَّى ذلك إلى جُمُودٍ كاملٍ في الأسواق أرغم الدولة على التراجع عن هذه الخُطوة، كما أنَّ التشرذم في بُنية الجيش المغولي استمرَّ في التفاقم، بِفعل تعدُّد مراكز القوى، وتركَّزت الانقسامات حول الصراع على السُلطة وانتقالها. وأصدر غازان، فور اعتلائه العرش الإلخاني، عدَّة مراسيم نصَّت على: إعلان الإسلام دينًا رسميًّا لِلدولة، وإجراء الآداب والرُسُوم وفقًا لِلشريعة الإسلاميَّة، وإحقاق العدل والأمن لِلسُكَّان والحيلولة دون إلحاق الأذى والضرر بِالرعيَّة. وغيَّر المغول، على أثر ذلك، زيَّهم، فلبسوا العمامة كشارةٍ ملموسةٍ لِهذاالتحوُّل. وقضى غازان على نُفُوذ المغول البوذيين الذين لم يختاروا اعتناق الإسلام، فجرَّد الكهنة الذين لم يبقَ منهم إلَّا القليل في البلاد من امتيازاتهم السابقة، وحوَّل معابدهم إلى مساجد، وأعاد الأملاك الإسلاميَّة السابقة إلى أصحابها، وضيَّق الخناق على المسيحيين النساطرة الذين تجاوزوا حُدُودهم في التعامل مع المُسلمين مُنذُ أن قامت الدولة الإلخانيَّة، وأودع البطريرك «يابهالاها الثالث» في السجن ردحًا من الزمن. رَدَم إسلام غازان وخُلفائه من بعده الهُوَّة السحيقة التي كانت تفصل الحُكَّام والمحكومين بسبب الاختلاف الديني، فبدلًا من المُقاومة السلبيَّة التي ظلَّ المُسلمون يُواجهون بها حُكَّامهم الوثينيين، حلَّ تعاونٌ إيجابيّ من جانب الرعيَّة، فأُزيلت الحواجز العرقيَّة والطبقيَّة الفاصلة بينهما، ما ساعد على فُقدان الطبقة الحاكمة لِمُميزاتها، واندمجوا أكثر فأكثر في الحضارة الإسلاميَّة.
الاستقلال الفعلي التام عن المغول العظام
وجه وقفا درهم فضِّي ضُرب في عهد غازان عند استقلاله.
الوجه (يسارًا): نقش بِاللُغة العربيَّة: لا إله إلَّا الله مُحمَّد رسول الله Mohamed peace be upon him.svg، ضرب تبريز، في سنة سبع ...ر
القفا (يمينًا): نقش بِالخط المغولي ما عدا إسم الإلخان: بِحق قُوَّة السماء، غازان محمود، سكَّة ضُربت لِغازان.
تمكَّن غازان، بِفضل القُوَّة الإسلاميَّة التي التفَّت حوله، من الثبات على عرش الدولة الإلخانيَّة. والواقع أنَّهُ مُنذُ أن دفع الإلخان أحمد تكودار حياته ثمنًا لِمُحاولته الفاشلة، التحالف مع المُسلمين، وبعد مُرُور عشرة أعوام على ذلك، تزايد خلالها عدد المُسلمين ووصلوا إلى المراكز الهامَّة في الدولة، حملوا كثيرًا من المغول على اعتناق الإسلام. وقد تقبَّل هؤلاء الدين الجديد بِفعل تفكُّك الروابط التي كانت تربطهم بِالصين، وطن الخاقان الأعظم، في الوقت الذي شهدت فيه الأُسر المغوليَّة الأُخرى حالةً من التنازع الداخلي، بِالإضافة إلى اندماجهم في المُجتمع الإسلامي وتشرُّبهم بِالحضارة الإسلاميَّة.
وفي الصيف الذي تلى تربُّع غازان على عرش الإلخانيَّة، تُوفي الخاقان الأعظم قوبلاي خان، وبِوفاته فقد النظام المغولي كُل تماسُكه، ونشبت صراعات حادَّة على العرش الخالي، أسقطت عُهُود الإلخانيين وشُرُوط تحالُفهم مع الصين المغوليَّة، فاستغلَّ غازان هذه الفُرصة وأعلن استقلاله الكامل عن الإمبراطوريَّة، وتلقَّب بِلقب «الخان»، أي أنَّهُ رفض أن يستمرَّ كنائبٍ لِحاكمٍ غير مُسلم حتَّى ولو كان ذلك الحاكم الخاقان الأعظم، والمعروف أنَّ هذا اللقب كان محصورًا في إمبراطوريَّة المغول العظام في منغوليا والصين، وكتب اسمه على السكَّة: «السُلطان الأعظم غازان»، وأضاف إليه «بِتأييد الله المُتعال». ورفض غازان نقش اسم الخاقان الأعظم على عملة إيران لأنَّهُ كان كافرًا وغير مُسلم، وأصدر عملةً نقش عليها عبارة «لا إله إلَّا الله مُحمَّد رسول الله» وخصَّ نفسه بِالذِكر على العملة وفي الخِطبة من دون الخاقان الأعظم، على أنَّهُ استمرَّ يُصدر العملة بِالسكَّة المغوليَّة التقليديَّة في القفقاس، ونقش عليها عبارة: «ضربها الإلخان غازان باسم الخاقان الأعظم» كونه احتاج دعم الأخير كي يضمن سيطرته المُستمرَّة على البلاد القفقاسيَّة.