معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

قال أبو جعفر محمد الباقر عليه السلام: في حكمة آل داود: ينبغي للمسلم أن يكون مالكا لنفسه، مقبلا على شأنه، عارفا بزمانه (بأهل زمانه)، فاتقوا الله ولا تذيعوا حديثنا...
1- خويشتن دارى 2- تمركز در كار و وظيفه خويش 3- عارف به زمان (به أهل زمان)
هدف؛ آگاهي از احوال زمان و انجام مسؤوليت در برابر آن است، نقل گزارشي علامت تأييد (كليات؛ چه برسد جزئيات؛ يا تعبيرات آن) نيست، و صرفا جهت اطلاع از فضا و محيط موضوع مى باشد، نشر مطالب صرفا براى آگاهى و تأمل و تفكر و شناخت محيط و افراد و امكانات و موانع بوده، و همه براى حصول انگيزه كافي جهت تلاش براى مقصد اعلى است،

مديران انجمن: نبض زمان, نبض زمان, نبض زمان

معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » سه شنبه ژانويه 01, 2019 4:58 pm

بسم الله الرحمان الرحیم

Image

قال أبو جعفر محمد الباقر علیه السلام : في حكمة آل داود علیه السلام:
ينبغي للمسلم أن يكون مالكا لنفسه، مقبلا على شأنه، عارفا بزمانه (بأهل زمانه)، فاتقوا الله ولا تذيعوا حديثنا...

1- خويشتن دارى 2- تمركز در كار و وظيفه خويش 3- عارف به زمان (به أهل زمان)

هدف؛ آگاهي از احوال زمان و انجام مسؤوليت در برابر آن است،
نقل گزارشي علامت تأييد (كليات؛ چه برسد جزئيات؛ يا تعبيرات آن) نيست،
و صرفا جهت اطلاع از فضا و محيط موضوع مى باشد،
نشر مطالب صرفا براى آگاهى و تأمل و تفكر و شناخت محيط و افراد و امكانات و موانع بوده،
و همه براى حصول انگيزه كافي جهت تلاش براى مقصد اعلى است،

كسانى كه اين گزارشها را استفاده مي كنند؛ از افتادن به دسته بنديها پرهيز نموده و بر محور تعاليم الهي:
1- ابتدا اجتناب از طاغوت و عبادت و پيروى و التزام به آن كنند.
2- توجه عميق و با تمام وجود به درگاه و مسير الهي بنمايند.
3- در معرفت احوال زمان؛ هرجه بيشتر بشنوند و بخوانند، و بهترينش را (كه در چهارچوب تعاليم مكتب وحي است) پيروي كنند.


عناوین بخش هاى گاهنامه معرفت به زمان

احوال مراكز دينى - احوال محور مقاومت - احوال برجام ايران - احوال اقتصاد مقاومتي - احوال مجلس و نگهبان و مصلحت - احوال پيشرفتهاى نظامي يا تكنولوژيك(دخيل در تشخيص و تحليل)- احوال عراق - احوال حاشيه خليج فارس (از عمان و دويلات خليج تا عربستان ويمن)- احوال شامات (اردن، فلسطين، لبنان سوريه) - احوال بلاد ترك ( از تركیه و قفقاز تا قرقيزستان و مغولستان) - احوال هند (از پاكستان تا هندوستان و بنگلادش و اراكان) - احوال افغانستان و تاجيكستان و ازبكستان - احوال چين و کره شمالى و جنوبى - احوال امور و روابط با روسيه - احوال خاوردور(ژاپن و آسياي جنوب شرقي تا استراليا و نيوزلند) -احوال مصر بزرگ (مصر، بلادسودان: سودن، سودان جنوبى، دارفور، و بلاد حبشه: نوبه، اريتره، جيبوتي) - احوال مغرب بزرگ (ليبي، تونس، الجزاير، مراكش، صحراء، موريتاني مالي سنگال چاد نيجر) - احوال بقيه افريقا - احوال اروپا - احوال امريكا - احوال قاره سرخ(از كانادا تا مكزيك و شيلى و آرژانتين) - احوال روابط خارجي ايران - احوال جوامع سنيان جهان - احوال قوميتها، اتباع مذاهب، مسالك و اديان ديگر / زندانيان تبعيديان در ايران - احوال وهابيان و تكفيريان - احوال موريانه هاى نفوذى در انقلاب و جمهوي اسلامى - احوال نابساماني در حكومت - احوال مسائل ديگر ايران و جهان
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » چهارشنبه ژانويه 02, 2019 9:29 pm

.
احوال مراكز دينى

.
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » چهارشنبه ژانويه 02, 2019 9:42 pm

آیت‌الله جعفری اراکی: واکنش امام به فوت فرزندش
ماجرای تذکر آیت‌الله سیستانی به بنی‌صدر


Image
شاگرد قدیمی امام خمینی در نجف از روابط علمای عراق با امام راحل، مرگ مشکوک حاج آقا مصطفی خمینی و اشراف سیاسی آیت‌الله سیستانی در آن زمان می‌گوید.

Image
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی: سالهای سال است که در مدرسه علمیه مروی در حال تدریس خارج فقه و اصول است و هرروز صبح برای تدریس به این مدرسه قدیمی پایتخت می‌رود. یکی از قدیمی‌ترین شاگردان امام راحل است که شاید بیش از همه در محضر امام راحل تحصیل علم و اخلاق کرده باشد.
آیت‌الله محمد جعفری اراکی در سال 1310 شمسی در اراک متولد شد و از سن یازده‌سالگی برای شروع تحصیلات حوزوی وارد مدرسه حاج محمد ابراهیم اراک شد. پس از چهار سال در 1325 شمسی برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم عزیمت کرد. مدتی در مدرسه فیضیه ساکن شد که در آن زمان مرحوم شهید مطهری و آیت الله منتظری در این مدرسه مشغول به تدریس بودند.
در سال 1331 برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف می‌رود و از محضر اساتید آن زمان حوزه نجف مانند مرحوم آیت‌الله باقر زنجانی، میرزا حسن یزدی، آیت‌الله عبدالهادی شیرازی و آیت‌الله خویی در فقه و اصول بهره برد. پس از حوادث خرداد 1342 و تشرف امام خمینی به نجف به‌مدت 14 سال از محضر امام راحل استفاده کرد. همچنین در مدت حضور در نجف اشراف از محضر فقیه عارف آیت‌الله سید جمال‌الدین گلپایگانی بهره‌مند شد

Image
آیت‌الله جعفری اراکی شهریور 1360 در (حجره مدرسه صدر) نجف اشرف
.
این استاد خارج فقه و اصول حوزه علميه تهران در مدرسه مروی به‌همراه حاج آقا مصطفی خمینی و حاج باقر خوانساری، حاج شیخ حسن صافی، حاج سید محمدعلی موحد ابطحی، سید عبدالرسول شریعتمدار جهرمی و شیخ جواد کربلایی بحث علمی داشتند.
در سال 1365 و پس از 34 سال کسب فیض از محضر علمای نجف بر اثر فشار حکومت بعثی عراق به ایران برگشتند و تاکنون بیش از سه دهه است که چراغ بحث و تدریس خارج فقه و اصول را در حوزه علمیه مروی روشن کرده و با تربیت شاگردان فراوان به محافل درسی حوزه تهران گرمی بخشیده است.

متن زیر مشروح گفت‌وگوی تسنیم با آیت‌الله جعفری اراکی است که از منظرتان می‌گذرد. همچنین از حجت‌الاسلام و المسلمین جعفری اراکی فرزند محترم ایشان که مصاحبه اخیر را تدارک دیدند تشکر می‌کنیم.

تسنیم: با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، مبدأ آشنایی شما با حضرت امام از چه تاریخی بوده است و از چه زمانی به درس حضرت امام مشرف شدید؟
آیت‌الله جعفری اراکی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در زمان مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی وارد حوزه علمیه اراک شدم و 4، 5 سال در خود اراک بودم و سپس ایشان فوت کردند. در این مدت آقایانی که در قم بودند حوزه را اداره کردند تا آنکه آیت‌الله بروجردی که آن زمان در بروجرد زندگی می‌کردند به دلیل درمان بیماری به تهران منتقل شدند.
در راه برگشت علمای قم از ایشان درخواست کردند که در قم مستقر شوند. از آن پس بود که با حضور آیت الله بروجردی در قم، اکثر علمای بلاد به برکت حضور ایشان به قم آمدند. از شهر اراک نیز که بنده حضور داشتم تعدادی از طلاب از جمله بنده به قم رهسپار شدیم و طی مدت 7 سالی که در قم حضور داشتم با حاج آقا مصطفی خمینی رفاقت داشتم و مرحوم امام خمینی نیز مشغول به تدریس در حوزه بودند.

** تلاش برای جلوگیری از اعدام امام خمینی توسط علمای نجف
پس از این بنده مشرف به شهر نجف شدم و یادم می‌آید که در سال 1331 شمسی مشرف به نجف شدم. وقتی که از حوزه علمیه نجف دیدن کردم به قدری از سطح کیفی این حوزه خوشم آمد که طی ارتباطی که با طلاب حوزه علمیه قم داشتم به آنها گفتم که اگر طالب علم هستید به حوزه علمیه نجف بیایید.
وقتی که ماجرای تبعید امام خمینی به عراق مطرح شد بنده از آن زمان با ایشان ارتباط داشتم. به ویژه زمانی که قرار بود ایشان را اعدام کنند بنده یادم می‌آید که نامه‌ای را به نمایندگی از علمای حوزه علمیه نجف تنظیم کردیم و پس از آن خدمت علمای نجف از جمله مرحوم آقای خویی، آقای زنجانی، آقای شاهرودی و آقای حکیم بردیم که امضای آنها را در زیر نامه مذکور ثبت کردیم. در این نامه بر مرجعیت حضرت امام تأکید شده بود.

وقتی که بنده وارد نجف شدم این کشور هنوز به شکل جمهوری اداره نمی‌شد و حکومتی سلطنتی داشت و وقتی که حاکم وقت عراق قصد تشرف به حرم حضرت امیر را داشت، ماموران حکومتی مستقر در بازار مجاور حرم مطهر در مسیر عبوری شاه عراق، قالی هایی پهن می‌کردند تا به حرم مشرف برود. یک شب من در عالم رویا دیدم که به جای ماموران حکومتی مردم هستند که در حال پهن کردن فرش‌هایی 12 متری در بازار بزرگ نجف هستند. وقتی از مردم پرسیدم که چرا این فرش‌ها را پهن کرده‌اید در جواب گفتند که قرار است آقای خمینی به نجف بیاید.
ناگهان تلفن مدرسه آیت‌الله بروجردی که تنها تلفن موجود در مدارس مستقر در نجف بود زنگ خورد و وقتی که تلفن را جواب دادیم متوجه شدیم که حاج آقا مصطفی هستند و می گویند که هم اکنون با پدرم در کاظمین هستیم. روز بعد بنده با چند نفر از دوستان به سمت کاظمین حرکت کردیم
یک چند روزی از آن خواب من گذشته بود، ناگهان تلفن مدرسه آیت‌الله بروجردی که تنها تلفن موجود در مدارس مستقر در نجف بود زنگ خورد و وقتی که تلفن را جواب دادیم متوجه شدیم که حاج آقا مصطفی هستند و می‌گویند که هم اکنون با پدرم در کاظمین هستیم. روز بعد بنده با چند نفر از دوستان به سمت کاظمین حرکت کردیم تا حضرت امام را زیارت کنیم. وقتی به کاظمین رسیدیم تا چشم حضرت امام به ما افتاد ایشان به احترام ما قصد پیاده شدن از خودرو را داشتند که ما مانع شدیم و از ایشان درخواست کردیم که ما را شرمنده لطف خودشان نکنند. پس از آن برای زیارت با همراهان امام به زیارت امامین عسکریین(ع) به شهر سامرا رفتیم.

** استقبال بی‌نظیر از امام خمینی در نجف و کربلا
از آنجا که امام خمینی قصد سفر به کربلا برای زیارت حرم امام حسین (ع) را داشتند از گروه ما جدا شدند و ما به نجف بازگشتیم. زمانی که وارد نجف شدیم ملاحظه کردیم که گروهی از علما و طلاب برای استقبال از امام آماده شدند. از جمله مرحوم آقای مستنبط که داماد آقای خویی بودند و گمان بر این بود که بعد از آقای خویی ایشان به عنوان مرجع انتخاب شوند. بنده با ایشان صحبت کردم و گفتم که امام خمینی فردا به نجف مشرف می‌شوند لذا بنده به همراه مرحوم آسید محمدعلی لواسانی و مرحوم حاج آقای ستاری بروجردی ماشینِ سواری تهیه کرده و در معیت آیت‌الله سید نصر الله مستنبط به (خان نص) در میانه راه نجف به کربلا برای استقبال آیت‌الله خمینی رفتیم.
با ورود حضرت امام به نجف جمعیت زیادی برای استقبال ایشان آمدند و استقبال و ملاقات مردم و طلاب با ایشان چندین ساعت به طول انجامید. در ابتدای حضور حضرت امام در نجف ایشان در خانه‌ای در شارع الرسول این شهر ساکن شدند. این خانه توسط مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی اجاره شده بود.

پس از اتمام دید و بازدیدها، مهمانی‌ها شروع شد و امام خمینی تنها دعوت مراجعی بزرگی چون آیات حکیم، خویی و شاهرودی را پذیرفت و به غیر از این بزرگان دعوت هیچکس را قبول نکرد. یکی از علمای اراکی به نام آیت‌الله آشیخ یحیی ابوطالبی اراکی که در نجف حضور داشت خدمت ایشان رسید و گفت "آقا، بنده زمانی که شما در زندان بودید نذر کردم که اگر آزاد شدید، شما را به منزلم دعوت کنم!" حضرت امام وقتی این سخنان را شنیدند، دعوت را قبول کردند و دیگر عذر و بهانه‌ای نیاوردند.

** آیت‌الله بروجردی چگونه مانع تشییع جنازه رضاشاه شد؟
تسنیم: در زمانی که شما قم تشریف داشتید، رابطه حضرت امام با مرحوم آیت الله بروجردی را چگونه می‌دیدید؟
آیت‌الله جعفری اراکی: رابطه بسیاری خوبی داشتند. اتفاقا از علمایی که از آیت‌الله بروجردی برای حضور در قم استقبال کردند مرحوم حضرت امام خمینی بودند. به یاد دارم زمانی که شاه قصد تشییع جنازه رضاشاه را داشت، برای موافقت علما با برگزاری این مراسم در قم افرادی را برای این کار به درب خانه علما فرستاد. تمامی علمای قم به اتفاق گفتند که زعیم ما آیت‌الله بروجردی است و ایشان تصمیم آخر را در این رابطه می‌گیرند. آیت‌الله بروجردی در این گونه شرایط تمارض می‌کردند و با بیان اینکه کسالت دارند کسی را به حضور نمی پذیرفتند و لذا حتی یک عمامه به سر در مراسم تشییع جنازه حضور پیدا نکرد.

تسنیم: از این بابت این سوال را از شما می‌پرسم که عده‌ای نقل می‌کنند که پس از ماجرای فدائیان اسلام رابطه امام خمینی با آیت‌الله بروجردی کمرنگ شد
آیت‌الله جعفری اراکی: شاید این مسئله بعد زمان رفتن من به نجف مطرح شده باشد ولی تا آن زمان همه علما از جمله حضرت امام ارادت خاصی نسبت به آیت‌الله بروجردی داشتند.

تسنیم: با ورود حضرت امام به نجف، نظر علمای این شهر نسبت به امام خمینی و نهضت ایشان چگونه بود؟
آیت‌الله جعفری اراکی: همانطور که عرض کردم استقبال خوبی از امام خمینی در بدو ورود ایشان به نجف از سوی علما صورت گرفت. البته یکی از آقایانی که مرحوم شده و اسمش را نمی‌آورم، در مصاحبه‌ای استقبال از امام را سبک شمرد و اینگونه وانمود کرد که استقبال سردی از ایشان انجام شد. ناگفته نماند که احتمالا عده‌ای مخالف حضور ایشان در نجف بودند در عین حال پس از سپری چند روز از حضور حضرت امام در نجف برخی از طلاب بحث برپایی نماز توسط ایشان را مطرح کردند.
وقتی که صحبت ما تمام شد، ایشان بلافاصله فرزند خود آسید حسین بحر العلوم را صدا زد و به او گفت که همین الان بهمراه این آقایان به محضر آیت الله خمینی برو و دستش را از جانب من ببوس و به ایشان عرض کن که برای خواندن نماز به مسجد شیخ انصاری تشریف بیاورند.
در نجف مسجدی معروف به مسجد شیخ انصاری است که در آن زمان یکی از بزرگان به نام مرحوم آسید محمدتقی بحر العلوم در آنجا نماز می‌خواند. در نزدیکی منزل ایشان مسجدی به نام شیخ طوسی وجود داشت که به تازگی امام جماعت آن به رحمت خدا رفته بود و مسجد بدون امام جماعت بود. به همین دلیل بنده به همراه برخی دیگر از علما از جمله آقایان اخوان مرعشی، صافی اصفهانی، آسید محمدرضا اشکوری خدمت آقای سید محمد تقی بحر العلوم که شخصیت زاهد و متقی بود رفتیم و به او گفتیم که مسجد مجاور شما بدون امام جماعت است اگر امکان دارد شما برای خواندن نماز به این مسجد بروید تا امام خمینی امام جماعت مسجد شیخ انصاری شوند.
** علمای بانفوذ نجف در صف اول نماز امام خمینی

وقتی که صحبت ما تمام شد، ایشان بلافاصله فرزند خود آسید حسین بحر العلوم را صدا زد و به او گفت که همین الان بهمراه این آقایان به محضر آیت‌الله خمینی برو و دستش را از جانب من ببوس و به ایشان عرض کن که برای خواندن نماز به مسجد شیخ انصاری تشریف بیاورند. در این 14 سال بنده و مرحوم آشیخ علی اصغر احمدی شاهرودی و علمایی که در بالا اشاره شد با توجه به اینکه از علمای با نفوذ نجف محسوب می‌شدند در تمام این سالها برای حمایت از امام خمینی در صف اول نماز به امامت امام خمینی حاضر می‌شدیم.
پس از آن ما از ایشان درخواست تدریس مکاسب را کردیم که پس از مدتی سیر تدریس ایشان به تدریس موضوع ولایت نیز رسید. و در طول این 14 در درس ایشان حضور داشتم.

تسنیم: یعنی بحث ولایت فقیه را در ذیل موضع مکاسب آموزش دادند؟
آیت‌الله جعفری اراکی: بله. دقیقا همینطور است.

تسنیم: آیا از این روش تدریس هدفی را دنبال می‌کردند؟
آیت‌الله جعفری اراکی: قطعا همین طور بود. ایشان به تدریس موضوع ولایت بسیار اهمیت می‌دادند به طوری که همواره در هنگام تدریس کتابهای مرتبط با بحث همراه ایشان بود و از جهت بیان استدلال، دلیل و رد دلیل تبحر خیلی بالایی داشتند. بنده به همراه حاج آقا مصطفی یکی از فعالترین افراد درس امام خمینی بودیم.
تسنیم: برخی اینگونه بیان شبهه می‌کنند امام خمینی در بحث مبارزه با رژیم پهلوی تنها می‌دانست که چه نمی‌خواهد و در نتیجه مبارزات با ژریم پهلوی نیز آن را ساقط کرد ولی برنامه‌ای برای پس از پیروزی انقلاب نداشت!
آیت‌الله جعفری اراکی: به هیچ عنوان اینطور نیست. امام برای زمان پس از انقلاب برنامه‌ای بسیار مدون و دقیق داشت و کتابهای ایشان در این رابطه نیز امروز در دسترس است.
امام خمینی زمانی که در نجف و در همان منزل واقع در شارع الرسول حضور داشتند مرتب دیدارهای مردمی داشتند و طلاب به شکل مرتب با حضور در محضر ایشان سوالاتشان را با حضرت امام در میان می‌گذاشتند. همچنین برنامه مشرف شدن امام به حرم حضرت امیر(ع)، برنامه‌ای دقیق و منظم بود به طوری که ایشان هر روز به جز شب‌های شنبه سر یک ساعت همیشگی به حرم مشرف می‌شدند.
مورد دیگری که بسیار مهم است و بنده در کمتر بزرگی دیده‌ام رفتار حضرت امام هنگام حضور عوامل حکومتی به محضر ایشان بود. ایشان در برخورد با عوامل حکومتی همواره با اقتدار و با صلابت رفتار می‌کردند و هنگامی که ماموران حکومت از جانب حسن البکر به محضر ایشان می‌رسیدند، ایشان از طریق مترجم خود که روحانی درس خوانده از بیت آیت‌الله مظفر بود پاسخ این ماموران را می‌دادند.
Image

** واکنش امام خمینی به سلام رساندن حسن‌البکر رئیس‌جمهور عراق
یکی از دیدارها مصادف شده بود با اخراج چند ده نفر از طلاب ایرای توسط حکومت عراق. هنگامی که ماموران حکومت سلام حسن البکر را به امام خمینی ابلاغ کردند امام در پاسخ گفتند «سلام ایشان را نمی خواهم، سلام ایشان را نمی خواهم، چرا طلاب را اخراج می‌کنند؟» مترجم امام در ترجمه عبارت به کار رفته از سوی ایشان کمی مماشات کرد و تغییراتی را در آن ایجاد کرد. امام که متوجه این تغییرات شدند بلافاصله خطاب به وی گفتند آن عبارتی که من گفتم را برای آنها ترجمه کن. پس از آن ماجرا، این آقا که از برخورد حکومت می‌ترسید، از مترجمی امام سرباز زد و رفت.
فیلم/ آیت‌الله جعفری اراکی شاگرد امام خمینی از خاطرات نجف می‌گوید
blob:https://www.aparat.com/57683901-5e83-462d-a64a-503201762438

تسنیم: نقل است زمانی که امام در نجف حضور داشتند، مباحثه‌ای با آیت‌الله حکیم درباره انقلاب و نهضت کردند. صحبت‌های امام در این مباحثه چه بود و آیت‌الله حکیم چه واکنشی نشان دادند؟

آیت‌الله جعفری اراکی: البته نه اینکه خودم در آن مجلس باشم ولی شنیدم که امام به مرحوم آقای حکیم گفته بود چون شما قدرت این را دارید که قیام کنید، با شما موافق هستم و از شما حمایت خواهم کرد که آیت الله حکیم گفته بود که شما ایران بودید و تصور می‌کنید که مردم عراق نیز مانند ایرانیان ما را همراهی می‌کنند.

** ترس مردم عراق از همراهی با آیت‌الله حکیم در نجف
بعد از مدتی که آیت‌الله حکیم از نجف خارج شدند، اتهاماتی از سوی رژیم عراق به آیت‌الله حکیم زدند به طوری که وقتی ایشان از کاظمین به نجف باز می‌گشت تحت نظر نیروهای امنیتی رژیم قرار گرفت و با حفاظت رژیم به نجف بازگشت و از آن پس حتی عراقی‌های نجف که تا دیروز در محضر ایشان بودند دیگر در خانه او را نزدند و حتی هنگامی که هفته‌ای یکبار به حرم می‌رفت در مسیر حرم حتی یک عراقی از ترسش به استقبال او نمی‌رفت و معدود ایرانی‌ها و افغانی‌های حاضر در نجف از او استقبال می‌کردند.

** هرکس درباره اختلاف آیت‌الله خویی و امام حرفی زده دروغ گفته است
تسنیم: درباره رابطه مرحوم آیت‌الله خویی و امام خمینی برای ما بفرمایید که این رابطه چگونه بود؟ اینکه برخی مدعی اختلاف امام و مرحوم خویی بر سر نهضت هستند تا چه حد صحیح است؟
آیت‌الله جعفری اراکی: با توجه به اینکه بنده به شخصه در ارتباط با هر دو بزرگوار بودم، هرکس راجع به اختلافات میان مرحوم آیت‌الله خویی و امام خمینی مطلبی گفته، بی شک خلاف گفته است.
فیلم/ آیت‌الله جعفری اراکی شاگرد امام خمینی از خاطرات نجف می‌گوید
https://www.aparat.com/video/video/embe ... ximKL?data[as]=1

** برنامه امام و مراجع نجف برای برخورد با حسن‌البکر
به طور مثال در یکی از دفعات که بنده به محضر ایشان رفتم زمانی بود که حسن البکر در حال اخراج علما و طلاب بود. ایشان به من فرمود که من به آیت الله خویی و آیت‌الله شاهرودی پیام دادم و گفتم که در حال حاضر ما سه نفر به عنوان مراجع نجف به حساب می‌آییم و لازم است که برای جلوگیری از اخراج طلاب، گذرنامه‌هایمان را برای حسن البکر بفرستیم و بگوییم که پیش از آنکه اقدام به اخراج شخصی بکنی، ابتدا باید ما را اخراج کنی. اگر دستور خروج ما را نیز صادر کرد با توجه به اینکه بنده ایران نمی‌توانم بیایم، شما به قصر شیرین بروید و تحت عنوان تبعید حوزه علمیه نجف در آنجا بلندگو بگذارید و علیه رژیم عراق تبلیغ کنید. ایشان ادامه دادند که من نیز در کشوری مستقر می‌شوم و اخراجمان توسط حسن البکر را به همگان اعلام خواهم کرد.
یکی دیگر از دلایلی که نشان دهنده رابطه خوب امام خمینی با آیت‌الله خویی بود، این بود که امام خمینی پس از فوت حاج آقا مصطفی، ایشان از آیت الله خویی خواست که نماز میت را آقای خویی بر پیکر حاج آقا مصطفی بخواند.

** قبل از دادن خبر فوت حاج آقا مصطفی به امام، روضه حضرت علی‌اکبر خواندیم
بنده با حاج آقا مصطفی خیلی رابطه نزدیکی داشتم به طوری که حتی شب فوت ایشان نیز در مجلسی با هم بودیم. وقتی که صبح روز بعد آقای دعایی خبر فوت آقا مصطفی را به من داد، از من پرسید که چطور باید این خبر را به امام بدهیم. ما نیز یکی از آقایان به نام مرحوم آشیخ حبیب الله اراکی(پدر حاج شیخ محسن اراکی رئیس مجمع جهانی تقریب مذاهب) را انتخاب کردیم که خبر فوت آقا مصطفی را به امام خمینی بدهد.

Image
عکسی از مرحوم حاج مصطفی خمینی که آیت‌الله جعفری اراکی نفر اول از سمت چپ در تصویر دیده می‌شود
البته حاج آقا اراکی به همراه خود روحانی منبری به نام آشیخ عبدالحسین واعظ خراسانی را برد تا قبل از اینکه حاج آقا اراکی خبر را به امام بدهد، این روحانی منبری روضه حضرت علی‌اکبر را برای امام خمینی بخواند. امام پس از روضه فرمودند برای مصطفی اتفاقی افتاده و وقتی که ما خبر فوت را به ایشان دادیم ایشان با همان صلابت همیشگی برخورد کردند و همانند روزهای دیگر برای خواندن نماز به مسجد رفتند. پس از آنکه نماز تمام شد، ایشان فرمودند که می خواهم به خانه آقا مصطفی بروم و به همسرش تسلیت بگویم.

** بر روی بدن حاج آقا مصطفی آثار کبودی بود/ امام اجازه کالبدشکافی ندادند
تسنیم: اینکه می‌گویند مرگ آقا مصطفی مشکوک بود تا چه حد صحیح است؟ آیا نشانه یا علامتی بر احتمال شهادت ایشان وجود داشت؟
آیت الله جعفری اراکی: ما پس از اینکه خبر فوت را به امام خمینی رساندیم به ایشان عرض کردیم که پزشکان نجف به دلیل اینکه بر روی بدن آقا مصطفی آثاری از کبودی دیده شده، آنها قصد تشریح بدن او را دارند. امام اجازه این کار را ندادند، بنابراین دلیل اصلی فوت ایشان هیچگاه مشخص نشد.
تشییع آقا مصطفی از مسجدی در دروازه شهر نجف که بزرگان را به دلیل ازدحام جمعیت از آنجا تشییع می‌کردند، آغاز شد. امام خمینی در آن روز نتوانستند مراسم تشییع را تا انتها ادامه دهند و از آیت‌الله خویی خواستند که ایشان نماز میت را بخواند.
در زمان حیات آقا مصطفی جلسات (هفتكي شبهاى بنجشنبه) مباحثه‌ای با حضور ایشان، بنده، مرحوم حاج آقا صافی اصفهانی، حاج آقا باقر خوانساری، آسید عبدالرسول شریعتمدار جهرمی، حاج آقای (سيد محمد علي موحد) ابطحی اصفهانی و (حاج شيخ محمد تقي هرندي و حاج شيخ علي اصغر شاهرودي و) برخی دیگر از هم قطاران داشتیم و در این جلسات به بررسی مباحث علمی می‌پرداختیم.

تسنیم: از حضرت آیت‌الله سیستانی هم در نجف خاطره‌ای دارید؟
آیت‌الله جعفری اراکی: بله، اتفاقا یادم هست پدر بنی‌صدر یعنی آیت‌الله سید نصرالله بنی‌صدر از علمای بنام همدان بود و در آن زمان بنی‌صدر به‌دلیل اینکه در پاریس مشغول مبارزه علیه رژیم پهلوی بود با مرحوم آقا مصطفی ارتباطاتی داشت و پس از فوت آیت‌الله نصرالله بنی‌صدر بنا شد که پیکر او به نجف منتقل و در این شهر به خاک سپرده شود چون بنی‌صدر ضد شاه بود و ارتباطاتی با رئیس جمهور الجزایر داشت، توانست مجوز انتقال پدرش از همدان به نجف را اخذ کند و پیکر آیت‌الله نصرالله بنی‌صدر را در نقطه‌ای نزدیک به ایوان طلای حرم حضرت علی(ع) به خاک سپردند.

** تذکر آیت‌الله سیستانی به بنی‌صدر
بنی‌صدر پس از این خاک‌سپاری چند صباحی در نجف ماند و در این مدت ارتباطاتی با علما برقرار کرد و در آن زمان کتابی به‌نام "اقتصاد توحیدی" نیز نوشته بود. آقای سیستانی این کتاب بنی‌صدر را خوانده بود و در دیداری که بنی‌صدر با آیت الله سیستانی داشت، ایشان به او گوشزد می‌کند که "کتاب نوشته‌شده توسط شما اشتباهاتی دارد". بنابراین از نظر سیاسی نیز آیت الله سیستانی تا این حد اشراف بالایی در مسائل داشته و دارند.

تسنیم: بعد از هجرت امام از عراق به سمت ایران، شما تا چه زمانی در عراق حضور داشتید و چه شد به ایران برگشتید؟
آیت‌الله جعفری اراکی: در سال 1350 شمسی که صدام تمام علمای ایرانی را از عراق اخراج کرد بنده نیز تمامی اسباب و وسایل زندگی را جمع و با ماشین باری به سمت ایران فرستادم. پیش از اینکه سفر خود را آغاز کنیم به همراه برخی دیگر از علما از جمله آسید عباس خاتم یزدی و آسید جعفر کریمی به محضر امام خمینی برای عرض خداحافظی رسیدیم. به ایشان عرض کردم بنده تمام اسباب و اثاثیه زندگی را به ایران فرستاده و خودم نیز به همراه خانواده عازم ایران هستم. تا حرفم تمام شد امام بلافاصله گفتند که سفر بر شما مشروع نیست. در حالی که به هیچ وجه یک از مهمانان دیگر این توصیه را نکردند. بنده پس از این ملاقات از خانه ایشان خارج شدم.
وقتی که در آذرماه سال 65 برای خداحافظی با مرحوم آیت الله خویی به محضر ایشان رسیدم، ایشان به بنده گفت حالا که می خواهی که به تهران بروی قطعا با حاج آقا خمینی ملاقات داری، وقتی که او را دیدی وضعیت مرا همانطور که می‌بینی برای او تشریح کن.

پس از آن ماجرا تا سال 1365 در نجف ماندم و هنگامی که درخواست خارج شدن از عراق را از رژیم عراق کردم ابتدا با خروج بنده مخالفت کردند. بنده نیز که که به سبب ترس از دستگیری فرزندانم دیگر قصد ماندن در عراق را نداشتم، کسالت همسرم را بهانه کردم تا بتوانم ویزای خروج را بگیرم ولی با این حال با خروج من مخالفت و گفتند متخصصان پزشکی را برای مداوای همسرم در اختیار قرار می‌دهند که باز هم با مقاومت من روبرو شدند که در نتیجه این کش و قوس‌ها بالاخره توانستم ویزای خروج از عراق را از این کشور دریافت کنم و از آنجا که ایرانیان در عراق در واقع در حصر و گروگان به سر می‌بردند و اگر متوجه می شدند که بنده قصد بازگشت به ایران را دارم اجازه خروج به من نمی دادند، بلیت خروج خود را به مقصد استانبول و از آنجا به لندن گرفتم.
وقتی که در آذرماه سال 65 برای خداحافظی با مرحوم آیت الله خویی به محضر ایشان رسیدم، ایشان به بنده گفت حالا که می خواهی که به تهران بروی قطعا با حاج آقا خمینی ملاقات داری، وقتی که او را دیدی وضعیت مرا همانطور که می‌بینی برای او تشریح کن.

وقتی که وارد تهران شدم قصد اقامت در این شهر را نداشتم. شب سومی که در تهران بودم، آقای مهدوی کنی به همراه تعدادی دیگر برای دیدار با ما حاضر شدند. یکی از آقایان هنگام خداحافظی به بنده گفت که شما علاقه به دیدار امام دارید یا خیر. من نیز از این دعوت استقبال کردم و آن آقا نیز به من گفت که صبح فردا به جماران بروم.
هنگامی که در جماران حاضر شدیم به همراه آقای توسلی که منتظر ما بود بدون هیچ گونه گشت بدنی، مستقیم به محضر امام مشرف شدیم. امام خمینی با دیدن بنده تبسمی کردند و ما را دعوت کردند که وارد اتاقشان شوم و در حدود نیم ساعتی خدمت ایشان بودم و پس از اینکه اخبار سیاسی روز را به ایشان منتقل کردیم، ایشان جویای احوال آیت‌الله خویی شدند. بنده نیز وضعیت آقای خویی را تشریح کردیم.

Image
از سمت راست: آیت‌الله انواری، آیت‌الله جعفری اراکی و مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی

** صدام قصد داشت علیه ایران بیانیه‌ای از آیت‌الله خویی بگیرد
یکی از دلایل تحت فشار بودن آیت الله خویی از سوی صدام این بود که او قصد داشت تا نامه‌ای برای محکومیت جنگ با عراق علیه ایران از ایشان بگیرد که آیت الله خویی در برابر این خواسته مقاومت می‌کردند. بنده نیز مشروح مقاومت های آیت الله خویی را به امام خمینی منتقل کردم. چندی بعد مرحوم آقای مهدوی کنی با من تماس گرفت و از من سوال کرد که آیا به ملاقات آیت الله سید صادق لواسانی که در بستر بیماری است می آیی، بنده نیز قبول کردم.
زمانی که آیت‌الله لواسانی بنده را دید به من گفت که در دیدار اخیرش با حضرت امام متوجه ناراحتی ایشان شده است و وقتی که دلیل این ناراحتی را از حضرت امام جویا شده است، امام در جواب گفته‌اند که اخیرا یکی از دوستان ما حاج آقای جعفری اراکی از نجف آمد و وضعیت ناراحت کننده‌ای از تحت فشار بودن آیت‌الله خویی را نقل کردند و اینکه در شرایط بسیار بدی در نجف بسر می‌برند لذا از این جهت خیلی متأثر شدم.


تسنیم: بعد از هجرت از عراق قصد اقامت در کدام شهر داشتید و چه شد که در مدرسه مروی مشغول به تدریس شدید؟
آیت الله جعفری اراکی: بنده بنا نداشتم که در تهران بمانم و قصدم این بود یا در قم و یا در مشهد مستقر شوم ولی پس از حضور ما در تهران دوستان دیگر اجازه خروج ما از تهران را ندادند لذا همان شبی که ما وارد تهران شدیم گروهی به دیدن آمدند و از آنجا که خیلی سال بود شخصی از حوزه نجف به تهران نیامده بود، به مدت یک ماه برنامه‌های مختلف دید و بازدید در تهران داشتیم و رویدادها و وضعیت عراق را برای دوستان تشریح می‌کردیم. مرحوم آقای مهدوی کنی یکی از دفعات که به ملاقات بنده آمدند گفتند که امام خمینی مدیریت مدرسه مروی تهران را به بنده سپرده است و فرموده‌اند که طلبه‌های فعلی صلاحیت حضور در این مدرسه را ندارند و همه آنها را مرخص کنید و نظرشان این بود که پس از بازسازی این مدرسه طلاب جدیدی را که از نظر کیفی در سطح خوبی باشند جذب کنید.

آقای مهدوی کنی در ادامه گفت که بنده تمامی این اقدامات را انجام داده‌ام ولی استاد خوبی برای آموزش این طلاب نداریم. از آنجا که بنده بنایی برای ماندن در تهران نداشتم هر چه آقای مهدوی اصرار کرد، قبول نکردم. برخی دیگر از علمای تهران نیز آقای مهدوی را تشویق کردند که دست از اصرار برای ماندن بنده بر ندارد تا اینکه بنده به مشهد مشرف شدم و در آنجا استخاره کردم وقتی گفتم اگر خوب آمد در تهران می مانم و اگر هم نه که از این شهر می روم.

پس از زیارت حرم امام رضا بالای سر آن حضرت روبرو ضریح نشستم و استخاره‌ای با قرآن انجام دادم و نتیجه استخاره این بود که در تهران ماندنی شوم. مرحوم آیت‌الله بهجت که هنوز در آن زمان مرجع نشده بودند و در کنار بنده نشسته بود، وقتی که نتیجه استخاره را به ایشان نیز نشان دادم، تصدیق کرد که جواب استخاره مثبت است. وقتی که آمدیم تهران مرحوم آیت‌الله محمدرضا گلپایگانی فرزند خود را برای صحبت با بنده فرستاد و از ما درخواست کرد که به قم برویم ولی جریان را برای ایشان تعریف و عذرخواهی کردم که نمی‌توانم به قم برگردم. بدین صورت از آن سال تا به امروز که بیش از سی سال می‌گذرد که در حوزه علمیه مروی تهران مشغول بحث و تدریس و انجام وظیفه می‌باشم.

تسنیم: سی سال است که بعد از وفات حضرت امام، آیت‌الله خامنه‌ای رهبری انقلاب را عهده‌دار شدند. نظر شما درباره رهبری و مدیریت ایشان به‌ عنوان شاگرد امام چیست؟
آیت‌الله جعفری اراکی: خداوند ایشان را حفظ کند که در این دنیای شلوغ و پر التهاب توانسته‌اند با مدیریت کشور را به خوبی اداره کنند. (يك جمله كل مطلب و خاطره آيت الله جعفري اراكي در اين موضوع)
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » چهارشنبه ژانويه 02, 2019 9:51 pm

آیت‌الله میرسجادی: ماجرای برخورد تند امام با استاندار «بعثی»نجف


یکی از علمای معروف تهران و نواده مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی زعیم بزرگ شیعه، در یکی از معدود گفت‌وگوهای سیاسی‌اش، از رابطه علمای عراق با امام خمینی، وضعیت حوزه نجف در آن مقطع می‌گوید.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی:‌ میان تعداد زیاد شاگردان امام خمینی(ره)، آنهایی که از وجود ایشان در نجف استفاده کرده باشند تعداد کمی را می‌توان نام برد. یکی از شاگردان «نجفی» حضرت امام اکنون در خیابان ری تهران زندگی می‌کند و در خانه‌اش مشغول تدریس خارج فقه به طلاب است.
آیت‌الله سید محمدحسین میرسجادی در سال 1317 در نجف اشرف به دنیا آمد. وی فرزند آیت‌الله بادکوبه‌ای (میرسجادی) بود. پدر وی داماد آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی زعیم وقت حوزه نجف و مرجع عام شیعه قبل از زعامت آیت‌الله بروجردی بود.

Image

تصویری از آیت‌الله میرسجادی در دوران جوانی
آیت‌الله میرسجادی که وی را یادگار مرحوم آسیدابوالحسن می‌دانند، در دوسالگی از نعمت پدر محروم شد. وی پس از تکمیل مقدمات و سطح، در دروس فقه و اصول بزرگان نجف اشرف شرکت کردند که به‌گفته خودش بیشترین بهره را از درس آیات خویی و زنجانی بهره برد و بعد از حضور امام خمینی در نجف از درس ایشان استفاده کرد.
این عالم بزرگ که در میان اهل علم در تهران معروف است، چندان اهل مصاحبه سیاسی نیست اما با صبر و حوصله به سوالات خبرنگاران تسنیم پاسخ گفت. در انتها از دغدغه‌هایش با ما گفت. از اینکه اخلاقیات در حوزه کم‌رنگ شده و برخی طلاب رفاه‌طلب شدند و خاطره‌ای از ساده‌زیستی استادش گفت "مرحوم آیت‌الله شیخ مجتبی لنکرانی استاد دروس رسائل و مکاسب ما بود که از کتب سطح بالای حوزه است. ایشان وقتی درس به اتمام می‌رسید سجاده‌اش را در حجره پهن می‌کردو نماز استیجاری می‌خواند."

آیت الله میرسجادی در سال 1363 بر اثر سختگیری‌های رژیم بعث عراق و آزار و اذیت طلاب، مجبور به ترک عراق و اقامت در ایران شد و با سکونت در تهران به تدریس در منزلش و نیز مدرسه آیت‌الله مجتهدی مشغول شد. در مصاحبه از وی درباره توقیع(مکتوب) مبارکی که امام زمان به جد وی آسید ابوالحسن اصفهانی داده بود پرسیدیم که گفت "شخصی به نام شیخ محمد کوفی مکرر خدمت حضرت رسیده بود، در بین راه مسجد کوفه و مسجد سهله، این توقیع را حضرت به وی می‌دهد و می‌گوید به دست آسیدابوالحسن برسان. ایشان هم توقیع را همیشه در جعبه عینکش نگاه می‌داشت و بعد از فوتش این توقیع دیگر پیدا نشد."

خبرنگاران سیاسی تسنیم در سلسله‌ گفت‌وگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره) و علمای اعلام کاوشی نو در نهضت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفته‌ها و کمترگفته‌شده‌هایی از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازند متن زیر مشروح گفت‌وگوی خبرنگاران تسنیم با این شاگرد قدیمی حضرت امام و آیت الله خویی است که از منظرتان می‌گذرد:
تسنیم: ورود حضرتعالی به حوزه علمیه نجف تقریباً از چه سالی بود و زمانی که حضرتعالی درس را شروع کردید، حوزه علمیه نجف نسبت به حوزه علمیه قم و حوزه علمیه تهران چه مزایایی داشت؟
آیت‌الله میرسجادی: بسم‌الله الرحمن الرحیم. ضمن تبریک سال نو، امیدوارم امسال سال خوبی و توام با ارزانی و رفع مشکلات معیشتی مردم باشد و وسایل زندگی مخصوصاً برای جوان‌ها فراهم شود. نجف سرزمین بسیار مقدسی است و بعید نیست که از مکه و مدینه مقدس تر باشد و دلیل آن این است که در آنجاها نفوس خبیثه‌ای است که ممکن است فضای آنجا را آلوده کنند اما این در نجف که نیست بلکه برعکس است. در کنار مرقد مولا امیرالمومنین علیه السلام آنقدر بزرگانی هستند که این‌ها در نورانیت و قدسیت نجف تأثیرگذار بودند امثال محقق حلی، علامه حلی، شیخ طوسی، مقدس اردبیلی و هزاران فرد دیگر که در جای جای نجف مدفون هستند.
Image
** تمام وقت طلاب در نجف صرف علم آموختن می‌شد
از این نظر جای بسیار مقدسی است و شاید برای همین قدسیت بوده که شیخ طوسی(رحمه الله) حدود هزار سال قبل آنجا را به عنوان حوزه شیعه انتخاب کرده است. در اینجا شیعه برکات زیادی از حوزه مقدسه دیده است که ما در زمانی که آنجا بودیم، اوج عظمت و قدسیت سابقش را نداشت. در زمان ما حوزه نجف، تقریبا 2هزار و اندی طلبه مشغول تحصیل بودند که واقعاً نخبه بودند. در آنجا غیر از علم فقه و اصول چیزی نبود. طلبه‌ها از لحاظ معاش و امور زندگی در فشار بودند، در خانه طلبه‌ها نه رادیو و نه تلویزیون بود نه روزنامه می‌خواندند و تمام وقت آنها صرف علم فقه و اصول بود.

** در نجف کسی جرئت نمی‌کرد برخلاف اجماع شیعه نظر بدهد
دو نفر که به هم می‌رسیدند که در بازار و چه در مجلس ختمی یا روضه‌ای، فقط بحث علمی می‌کردند مجالس آنها پُر از علما و مذاکره‌ علم بود و ما در این مجلس آنها بیشتر از درس استفاده می‌بردیم. به هر حال نجف چنین جایی بود که من نظیر آن را ندیدم برکات نجف برای روحانیت و برای شیعه زیاد بود. در نجف از جمیع طبقات خطوط قرمز رعایت می‌شد کسی به خودش جرأت نمی‌داد که در مسائلی که بر خلاف اجماع شیعه است نظری بدهد. متاسفانه ما در اینجا می‌بینیم این اتفاق می‌افتد یا مثلاً نسبت به مسئله تولی و تبری کسی به خودش جرأت نمی‌داد که مخالفت داشته باشد همه با مراجع هم صدا بودند.

** توقیعی که امام زمان به آسید ابوالحسن اصفهانی داد
تسنیم: زمانی که جد بزرگوار شما مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی مدیریت حوزه نجف و زعامت شیعه را برعهده داشت، مدیریت ایشان بر حوزه نجف به چه شکل بود و تعامل شان با علمایی که در ایران به سر می بردند چگونه بود؟
آیت‌الله میرسجادی: من زمان ایشان سن کمی داشتم. من هشت ساله بودم که ایشان وفات کرد. ایشان بر طبق سنت مرجعیتی که از قدیم داشتند و قبل از ایشان هم بوده از میرزای بزرگ شیرازی و آخوند کاظم یزدی و امثال اینها، تاسی به ائمه اطهار داشتند. کسانی که در نجف هستند می‌دانند خانه جد ما آقا سید ابوالحسن که زعامت بزرگی داشت و جهانی بود خانه بسیار محقری بود و مساحت آن 50 متر بیشتر نبود. خلاصه زندگی ساده‌ای داشتند و زندگی ساده مرجع باعث می‌‌شود بقیه طلبه‌ها هم برای شان سخت نگذرد و به روزی کم هم عادت پیدا کنند. مخصوصاً شنیده‌اید که ایشان یک توقیعی از امام زمان(عجل الله فرجه) داشتند که چهار جمله بیشتر نبود "ارخص نفسک" یعنی خودت را برای مردم ارزان کن و "اجلس بالدهلیز" یعنی خودت را در دسترس مردم قرار بده "لا ترخ سترک و اعن اواغث شیعتنا و موالینا، نحن ننصرک انشاءاللّه" (پرده بین خود و مردم قرار مده و بداد و کمک پیروان و دوستان ما برس که ما تو را یاری می‌کنیم). همیشه این نسخه را همراه داشت و واقعاً خودش را در دسترس مردم قرار داده بود.

تسنیم: وقتی شما دروس سطح را به اتمام رساندید در درس خارج کدام یک از آقایان علما در نجف شرکت داشتید؟
آیت‌الله میرسجادی: من برای آزمایش به درس های آقایان مختلف رفتم. مدتی درس آقای شاهرودی و آقای حکیم رفتم اما آن که من انتخاب کردم درس آقا میرزا باقر زنجانی و آقای خویی بود. اینها کسانی بودند که من انتخاب کردم.

تسنیم: زمانی که حضرت امام به نجف تشریف آوردند، در درس ایشان هم شرکت داشتید؟
آیت‌الله میرسجادی:‌ بله ما هم در درس ایشان بودیم. ابتدا درس مکاسب ایشان شرکت کردیم و وقتی باب صلاة را شروع کردند هم شرکت داشتیم.

** مراجع نجف هیچ‌کدام مخالفتی با نهضت امام نداشتند
تسنیم: فضای نجف نسبت به ورود امام چگونه بود؟ چراکه گفته‌های ضد و نقیض گفته می‌شود که بعضی از علما شاید ارتباط خوبی با ایشان نداشتند، از طرفی هم در خاطرات داریم که آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خویی، ایشان را مورد استقبال ایشان قرار دادند. فضای نجف چگونه بود؟
آیت‌الله میرسجادی: وقتی ایشان تشریف آوردند همه آقایان از ایشان دیدن کردند و استقبال، استقبال بدی نبود. ایشان چون ایرانی بود و عربها سابقه زیادی از ایشان نداشتند از این جهت عراقی‌ها بدون شناخت نمی‌توانستند با ایشان ارتباط بگیرند اما ایرانی‌ها در خدمت ایشان بوده و در نماز و درس ایشان حضور داشتند. چون ایشان درسشان را به زبان فارسی می‌گفتند طلاب عرب قاعدتا نمی‌توانستند استفاده کنند اما آیت‌الله خویی عربی درس می‌دادند و عربها هم شرکت می‌کردند.
آیت‌الله خویی هم رابطه‌شان با ایشان خوب بود و احساس نمی‌شد مخالفتی داشته باشند. ما می‌دیدیم که در مجالس با هم حضور پیدا می‌کنند. در اول شروع نهضت همه همراهی کردند اما امام به تنهایی انقلاب را اداره می‌کرد و بقیه هم مخالفت نمی‌کردند اما اقدام جدی هم نداشتند.

تسنیم: علت اینکه که حوزه نجف ورود جدی به سیاست نداشت چه بود؟
آیت‌الله میرسجادی: شاید از این جهت بود که نسبت به آینده شک داشتند و نمی‌دانستند چه می‌شود.

** برخورد تند امام با استاندار نجف که موجب عقب‌نشینی دولت عراق شد
تسنیم: خاطره خاصی از زمان حضور امام در نجف به یاد دارید؟
آیت‌الله میرسجادی: در سال 50 که عوامل دولت عراق حمله کردند و حوزه و طلبه‌های ایرانی نجف را گرفتند و به ایران فرستادند، آیت‌الله خویی مریض بود و برای معالجه به لندن رفته بود و تنها مرحوم امام در نجف بود. به خاطر می‌آورم جلسه‌ای در منزل امام تشکیل شد که استاندار نجف که از رژیم بعث بود، آمده بود آنجا و امام فرمودند من تاکنون خود را نجفی می‌دانستم اما اکنون اینگونه نیست و گذرنامه خودشان را جلوی استاندار نجف گذاشتند و گفتند من باید بروم.
استاندار نجف هم گفت ما از رفتن شما ناراحت می‌شویم و گذرنامه را از امام نگرفتند. بعد هم آنها شروع کردند به باقی طلبه‌ها اقامه(مجوز اقامت) دادند و من هم از مرحوم حاج آقا مصطفی شنیدم که امام اقامه‌شان را برای تمدید نداده بودند و منتظر بودند تا آخرین اقامه برای طلبه‌ها تمدید شود و بعد ایشان تمدید کنند.

تسنیم: با حاج آقا مصطفی هم آن زمان مراوده داشتید؟
آیت‌الله میرسجادی: بله ما با هم رفیق بودیم و گاهاً به منزل هم می‌رفتیم. ما 10 سال را در کنار یکدیگر بودیم و ایشان مرد متدین و فاضلی بود و ما از مجالس ایشان لذت می‌بردیم.

** حزب بعث از ابتدا تلاش می‌کرد که حوزه شیعه را از بین ببرد
تسنیم: بعد از وقوع جنگ ایران و عراق و پیروزی انقلاب، فضای حوزه نجف به چه شکل بود و چه محدودیت‌هایی ایجاد کردند؟ مرحوم آقای خویی چقدر تلاش داشت تا حوزه نجف از بین نرود؟
آیت‌الله میرسجادی: از زمانی که حزب بر سر کار آمد بنایش برهم زدن حوزه شیعه بود و یک خفقانی را ایجاد کردند. مخصوصاً روحانیت شیعه وقتی انقلاب ایران شد، فشار بر روی روحانیت بیشتر شد و رژیم بعث سیدمحمدباقر صدر و گروهش را تارومار کرد و کشت و فضای عجیبی در نجف رقم خورد و باعث شد که ما مجبور شویم به ایران بیاییم.

آیت‌الله خویی کمترین نفوذی زمان خفقان نداشت حتی بعضی از بچه‌های ایشان را گرفتند و اعدام کردند. آقای خویی تصرفی نداشت اما تلاش ایشان این بود که حوزه از بین نرود. چنین حوزه هزار ساله‌ای قدسیت دارد و ایشان امید داشتند آینده خوب شود به خاطر همین ایشان نجف ماندند.
Image
تسنیم‌: شما را به ایران تبعید کردند یا فشارها باعث شد شما به ایران بیایید؟
آیت‌الله میرسجادی: حضور من تبعید نبود اما شبه تبعید بود. آنها یک نفر را اگر می‌گرفتند، آنقدر شکنجه می‌دادند که طرف دوست و و رفیق‌هایش را هم معرفی کند و بعد تمامی آنها را اعدام می‌کردند. ما آنجا احساس کردیم با توجه به اینکه فرزندان من روحانی بودند و بعضی از دوستان شان را دستگیر کرده بودند ممکن بود سراغ پسران من بیایند و این شد که ما تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم.

تسنیم: با آیت الله سیستانی هم رابطه‌ای داشتید؟ نگاه ایشان به مسائل سیاسی چگونه بود؟
آیت‌الله میرسجادی: ما با ایشان خیلی دوست و همسایه بودیم و ماه رمضان ما در منزل ایشان شرکت می‌کردیم. ایشان هم همفکر آقای خویی بود اما مقداری هم اختلاف داشتند.

** اختلاف آیت‌الله سیستانی با مرحوم خویی در مسائل سیاسی
تسنیم:‌ آیا این اختلاف در عرصه سیاسی بود؟
آیت‌الله میرسجادی: اختلاف بیشتر بر سر مسائل اداره حوزه و امثال اینها بود و شاید هم با این موافق نبودند که آقای خویی کنار باشد و به سیاست ورودی پیدا نکنند.

تسنیم: سال 63 که به ایران آمدید، از ابتدا قصد حضور در تهران را داشتید؟
آیت‌الله میرسجادی:‌ من مستقیما به قم رفتم و برخی از این طلبه‌هایی که از عراق آمده بودند درخواست کردند که من برای شان درس شروع کنم. در ایام شهادت امام رضا و آخر ماه صفر بود که به مشهد رفتم. آنجا برخی از دوستان درخواست کردند در مشهد بمانم و مدتی هم به تهران آمدم. آنها گفتند در تهران بمانیم من بین این 3 جا استخاره کردم که تهران خوب آمد و در تهران ماندم.
حضور من تبعید نبود اما شبه تبعید بود. آنها یک نفر را اگر می‌گرفتند، آنقدر شکنجه می‌دادند که طرف دوست و و رفیق‌هایش را هم معرفی کند و بعد تمامی آنها را اعدام می‌کردند. ما آنجا احساس کردیم با توجه به اینکه فرزندان من روحانی بودند و بعضی از دوستان شان را دستگیر کرده بودند ممکن بود سراغ پسران من بیایند...

تسنیم: از ابتدا در همین محله انبار گندم حضور پیدا کردید؟
آیت‌الله میرسجادی: تقریباً بعد از یک سال. این مسجد انبار که الان به مسجد امام سجاد(ع) معروف است امام جماعت سابق آن شخصی بود به نام شیخ محمد گلابچی که بهمن یا اسفند 64، ایشان در هواپیمای شهید محلاتی بودند که دچار سانحه شدند. بعد از شهادت ایشان مرحوم آقای عمید زنجانی و همچنین مرحوم سید مرتضی حکمی داماد آقای خویی و آقا سید محمد علم الهدی این سه با ما آشنایی داشتند و از ما خواستند ما امامت مسجد را قبول کنیم.

تسنیم: تدریس در مدرسه مرحوم آیت‌الله مجتهدی را از چه زمانی شروع کردید؟
آیت‌الله میرسجادی: یکبار مرحوم آقای مجتهدی اینجا تشریف آوردند و جمله‌ای گفت که ما را مجبور کرد به آنجا برویم. ایشان فرمودند "برای من افتخار است که شما به حوزه بیایید اگر چه درس هم ندهید". این بود که ما چند سالی آنجا درس می‌گفتیم تا وقتی ایشان فوت کرد من دیگر آنجا نرفتم و همین جا در منزل درس می‌گفتم.

تسنیم: با آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب هم مراوده‌ای در آن دوران داشتید؟
آیت‌الله میرسجادی: بله؛ اتفاقاً در دیداری که اخیراً ایشان با ائمه جماعات داشتند ما آنجا بودیم. ایشان بعد از اتمام سخنرانی آمدند و ما با هم صحبت کردیم. در زمان ریاست جمهوری هم خدمت ایشان می‌رسیدیم. می‌توانم بگویم ما از نجف سابقه خانوادگی داشتیم. عموی ایشان هم مرحوم آسیدمحمد خامنه‌ای با پدر بنده دوست بودند و جزو دستگاه جد ما بودند. پدر آیت‌الله خامنه‌ای هم جزو شاگردان جد ما بود که این سابقه موجب ارتباط بیشتر ما با ایشان شد.

** یکی از امتیازات آیت‌الله خامنه‌ای صبر ایشان است
تسنیم: در این سی سالی که بعد از وفات مرحوم امام، آیت‌الله خامنه‌ای رهبری نهضت را داشتند، نظر شما درباره مدیریت سیاسی ایشان چیست؟ بنظرتان چرا دشمنان در طول ایان سالها به ایشان همواره هجمه می‌کنند؟

آیت‌الله میرسجادی: واقع مسئله این است که رهبری قطع نظر از علمیت، مدیریت و تدبیر لازم دارد. البته علمیت ایشان قابل انکار نیست همچنین در بحث رهبری هم ایشان «خیرالموجودین» است. این هجمه‌ها به ایشان هم از اول کم و بیش بوده و اتفاقاً یکی از امتیازاتی که ایشان دارد، صبر ایشان است. ایشان خیلی صبور است. حالا ممکن است عده‌ای از ایشان رضایت نداشته باشند که اقلیت‌اند اما ایشان مقبولیتش در بین اکثریت مردم محرز است.

تسنیم:‌ بعد از فروپاشی رژیم بعث عراق، الحمدالله شاهد قدرت یافتن شیعیان در این کشور هستیم و مرجعیت هم در عراق دوباره قدرت گرفته است. وضعیت کنونی حوزه نجف و دورنمای آن را چطور می‌بینید؟
آیت‌الله میرسجادی: من فعلا اطلاع دقیقی از حوزه نجف ندارم اما آنچه می‌شنوم پیداست از لحاظ کمیت پیشرفت کرده و طلبه های زیادی در نجف مشغول هستند. آیت‌الله سیستانی هم از لحاظ تأمین زندگی و مسکن برای طلاب شرایط مساعدی فراهم کرده است و مجتمع‌های هزار واحدی ساخته‌اند و شهریه خوبی هم به طلاب می دهند.
از مقام معظم رهبری هم شهریه خوبی به طلاب می‌رسد و وضع معاش آنها از زمان ما خیلی بهتر شده است و از لحاظ درسی هم احتمال می‌دهم خوب باشند.
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » چهارشنبه ژانويه 02, 2019 10:00 pm

ناگفته‌های حجت‌الاسلام رحمانی از ماجرای استقبال بی‌نظیر آیت‌الله خویی از امام


حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی شاگرد برجسته امام خمینی(ره) و عضو ارشد مجمع روحانیون در گفتگو با تسنیم ناگفته‌های خود از سالها همراهی با امام(ره) را تشریح کرد.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی: خیابان نجات‌اللهی را که به‌سمت پایین می‌روید در یکی از کوچه‌ها دفتر نهادی است که زمان دفاع مقدس رفت‌وآمد و مراجعه بسیاری داشت: "سازمان جذب و هدایت کمک‌های مردمی به جبهه‌ها".

Image
حجت‌‌الاسلام و المسلمین رحمانی (نفر اول نشسته از سمت راست) کنار مرحوم حاج احمد خمینی و آیت‌الله پسندیده برادر امام

برای مصاحبه وارد ساختمان می‌شویم تا با حجت‌الاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی گفت‌وگو کنیم. "رحمانیِ بسیج"، "رحمانیِ دفتر امام"، "رحمانیِ ستاد جذب و هدایت کمک‌های مردمی"، "رحمانیِ مجمع روحانیون"، "رحمانیِ ناجا" اینها عناوینی است که در کشور حجت‌الاسلام رحمانی را با آن می‌شناسند اما خودش هنوز خود را یک بسیجی می‌داند و به فرمانده کل بسیج بودن در زمان جنگ افتخار می‌کند.
حجت‌‌الاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی متولد 1332 در شهر قوچان است. وی در خانواده‌ای مبارز و مذهبی از کسبه سرشناس قوچان پرورش یافت و پس از پایان تحصیلات مقدماتی وارد حوزه علمیه مشهد شد. پدر وی که از کسبه سرشناس قوچان بود به‌دلیل همراهی با نهضت امام خمینی(ره) به گنبد تبعید می‌شود و برای آنکه فرزندش در حوزه‌ای بزرگ رشد کند، وی را به نجف فرستاد. حجت‌الاسلام رحمانی در سال 1344 پیش از هجرت امام به نجف، وارد حوزه علمیه این شهر شد و از محضر آیات عظام و علمای اعلام خویی، میرزا باقر زنجانی، محمد صادقی تهرانی کسب فیض کرد.

امام خمینی در حکمی که برای وی در ابتدای انقلاب می‌نویسد و او را مسئول ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه‌ها منصوب می‌کنند، رحمانی را "از مبارزین باسابقه و از دوستان خوب" معرفی می‌‌نماید. این دوستی و انس وی با حضرت امام که همیشه خود را مرید ایشان می‌داند از همان سالهای تحصیل و مبارزه در نجف شروع شد و تا پایان عمر مبارک امام خمینی ادامه داشت.
حجت‌الاسلام رحمانی در سالهای پیش از پیروزی انقلاب از مبارزین فعال بود که همراه با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی و حاج سیداحمد خمینی و شهید محمد منتظری فعالیت تشکیلاتی می‌کرد. وی تا پیروزی انقلاب اسلامی تحت تعقیب ساواک قرار داشت و بارها دستگیر شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی وی مسئولیت‌های مختلفی را به‌عهده داشت؛ عضویت در دفتر حضرت امام، رسیدگی به مشکلات شهرستان قوچان از طرف امام، فرماندهی بسیج مستضعفین در دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی و مسئولیت ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه‌ها بخشی از سوابق درخشان وی است.

پس از پایان جنگ تحمیلی و در سال 1370 با ادغام نیروهای شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی از سمت رهبر معظم انقلاب به‌عنوان رئیس سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی منصوب شد و تا سال 86 این مسئولیت را به‌عهده داشت. سابقه آشنایی وی با رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای به پیش از انقلاب و سالهای طلبگی وی در مشهد برمی‌گردد و آیت‌الله خامنه‌ای در حکم انتصاب حجت‌الاسلام رحمانی چنین می‌نویسند "با اطلاع از شایستگی و سوابق علمی و عملی جناب‌عالی و خدمات مأجوری که در طول سالیان گذشته به‌انجام رسانیده‌اید و با توجه به نیاز نیروی انتظامی جدیدالتأسیس جمهوری اسلامی، جناب‌عالی را به ریاست سازمان عقیدتی، سیاسی آن نیرو منصوب می‌کنم".

حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی از اعضای ارشد مجمع روحانیون مبارز ازجمله تشکل‌های اصلاح‌طلب به‌شمار می‌رود هرچند که می‌گوید بعد از حوادث سال 88 دیگر در جلسات این تشکل شرکت نکرده است. این شاگرد امام راحل هم در دوران مسئولیت در ناجا و هم‌اکنون نیز، درس خارج فقه و اصول دارد.

• چکیده گفتگوی حجت‌الاسلام رحمانی با تسنیم
ــ سال 1341 آغاز این تحرکات بود، من از سال 1342 به مشهد رفتم و در مدرسه نواب که یکی از کانون‌های نهضت بود به ادامه تحصیل پرداختم. آیت‌الله حاج آقا حسن قمی هم آن وقت در مشهد به‌عنوان محور مبارزات مطرح بود، آن وقتها آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله واعظ طبسی و آیت‌الله هاشمی‌نژاد چهره‌های برجسته‌ای بودند که در مشهد حضور داشتند.
ــ آقای انواری که 14 سال در زندان بود از امام خمینی پرسیده بود که "اگر خدای‌نکرده شما را کشتند ما چه‌کار کنیم؟"، امام مخفیانه به آقای انواری گفته بودند که "اگر اتفاقی افتاد بدون هیچ کاری به مشهد رفته و از آیت‌الله میلانی هر حرکتی را سؤال کنید".

ــ وقتی اسم امام خمینی را می‌آوردند به‌پهنای صورت اشک می‌ریختند اما طرفدارها و نماینده‌های ایشان در ایران برای اینکه می‌خواستند مشکل پیدا نکنند و با آن‌ها برخورد نشود، می‌گفتند که "آیت‌الله خویی با این مسائل کاری ندارد"، که اصلاً این‌طوری نبود. حضرت آیت الله خویی به آقای مدنی به‌زبان ترکی می‌گفت که "شما اعلامیه بنویسید من امضاء کنم."، تلگراف‌های ایشان هم وجود دارد.
ــ آیت‌الله حکیم با این ملاقاتها با حضرت امام علاقه ویژه به حضرت امام پیدا کردند و حضرت امام بازدید آیت الله حکیم رفتند. امام که به بازدید آیت‌الله حکیم رفتند به ایشان گفتند "آقا، به هر حال ما از شما انتظار بیشتری داشتیم من می‌دانم که شما چه قدرت بالایی دارید، آیا شما می‌دانید که در ایران چه‌تعداد مقلد دارید؟ ای‌کاش به ایران می‌آمدید تا ببینید چه جایگاه‌ای قوی دارید".
ــ یکی از شاگردان برجسته آیت‌الله خویی، آقای آیت‌الله سید محمد روحانی بود که آدم ملایی بود. ایشان به هر دلیل حاضر نبود همراهی کند و وقتی که امام وارد نجف شد تا بنا به دعوت طلاب و فضلا درس دادن را شروع کنند، من از شاگردان مشارالیه (آقای روحانی) شنیدم که ایشان گفته بود "اینجا نجف است و جا برای حرف‌های انقلابی آقای خمینی نیست".

متن زیر بخش اول گفتگوی ده‌ساعته تسنیم با حجت‌الاسلام والمسلمین رحمانی درباره نحوه ورودش به مبارزه و همراهی با امام خمینی در نجف است که از منظرتان می‌گذرد.
تسنیم: با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، حضرت‌عالی از شاگردان و همراهان امام خمینی(ره) در نجف و سپس در ایران بودید. بفرمایید مبدأ آشنایی شما با امام خمینی(ره) از چه‌تاریخی بود و ورود شما به نهضت اسلامی از چه‌زمانی شکل گرفت؟
حجت‌الاسلام والمسلمین رحمانی: بسم الله الرحمن الرحیم، قبل از اینکه ورود خودم را به نهضت اسلامی بیان کنم لازم می‌دانم فضایی را که امام خمینی(ره) به‌وجود آوردند و باعث شد توجه همه به انقلاب جلب شود بیان کنم. تقریباً در اواخر سال 1341 یعنی در دی ماه اتفاق مخفیانه‌ای در هیئت دولت افتاد. آنهایی که در جریان اتفاقات دولت نبودند، متوجه نشدند اما از جمله کسانی که خودش و اطرافیانش بیدار بودند، امام خمینی(ره) بود.

** شاه زمان آیت‌الله بروجردی نمی‌توانست هرکاری دوست دارد انجام دهد
آن چیزی که حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را به مردم ایران و جهان اسلام به‌عنوان یک مرجع رشید، شجاع، زمان‌شناس، فقیهی عدالت‌خواه و احیاگر شریعت ناب محمدی(ص) معرفی کرد و کم‌کم میان همه مجامع ملی، مذهبی، سیاسی و اقشار مختلف از جمله روحانیت، مردم متدین، احزاب و گروه‌های دانشگاهی، غیردانشگاهی و عموم طبقات، امام را ممتاز کرد این بود که ایشان آگاه و بیدار نسبت به مسائل اطرافش بود. زمانی که آیت‌الله بروجردی زنده بودند شاه نمی‌توانست هرکاری که دوست دارد انجام بدهد و به همین دلیل نسبت به آینده خود نگران بود و نمی‌توانست خواسته‌های خود را اجرا کند چون قدرت مرجعیت را می‌دانستند و می‌دانست که این قدرت از کجا ناشی شده است.
آن چیزی که دولت بعد از فوت آیت‌الله بروجردی(ره) مخفیانه انجام داد و بعد از کناره‌گیری امینی شاه به اجرای طرح کندی همت گماشت و در هیئت دولت اسدالله علم برای اجرا به‌وجود آمد و تصویب کرد، لایحه‌ای به‌نام انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود. این لایحه دو مسئله داشت که افراد آگاه نسبت به آن واکنش نشان دادند، که مورد اول حذف سوگند به قرآن مجید در قانون اساسی مشروطه که زحمت‌های زیادی برای آن کشیده بودند که شرط سوگند ــ از شاه گرفته تا بقیه افراد ــ سوگند به قرآن کریم بود اما این لایحه به‌دنبال به‌نتیجه رساندن اهداف آمریکا بود لذا سوگند به قرآن را حذف کردند.

** شاه برای انجمن‌های ایالتی و ولایتی خواب‌ها دیده بود
مسئله دوم هم این بود که در این لایحه برای تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی قهراً باید رفراندوم برگزار می‌شد و نمایندگان دو مجلس یعنی سنا و شورای ملی مشخص می‌شدند که برای این‌ موضوع خوابها دیده بودند چون علاوه بر حذف سوگند به قرآن کریم، سوگند به کتابهای مقدس ــ نه کتاب‌های مقدس آسمانی ــ را جایگزین کنند. بودایی‌ها کتاب مقدس دارند، بهائیت هم که از شیعه جدا شده است توسط محمد علی باب و حسینعلی بهاء مذهب جدیدی را درست کردند و کتابی به‌نام‌های اقدس و ایقان دارند که مخفی هم می‌باشد و به کسی نشان داده نمی‌شود. همچنین کتاب قادیانه در هند که این فرقه همانند سایر فرق جعلی دست‌ساز استعمارگران است. همین فرقه به‌وسیله سیاست انگلستان در هند به‌وجود آورده شد، اول هم به‌عنوان دفاع از اسلام بود. کتابهایی به‌نام "براهین احمدیه" دارند و در دنیا پیروانی دارند و شبکه ماهواره‌ای مثل بهائی‌ها دارند و جامعه احمدیه درست کرده‌اند.
غلام احمد قادیانی، شریعتی جعلی را برای خود درست کرده و گفت "چه‌کسی گفته است که پیامبر اسلام پیامبر خاتم است، من برای قرآن مکمل آورده‌ام و بر من هم وحی می‌شود و من آنچه می‌گویم مستند به وحی الهی است و من خاتم‌الاوصیا می‌باشم"! وی بسیاری از محرمات قرآن را مباح کرده است که هدف اصلی استعمار از ایجاد این‌گونه ادیان است.
دومین موضوع حذف شرط مسلمان بودن در مورد انتخاب شوندگان بود، یعنی هر کسی که می‌خواهد بیاید، مسلمان باشد یا غیرمسلمان فرقی نمی‌کند، یکی از پیامدهای عمیقش این بود که هر کسی متعلق به هر مذهبی بود به مجلس می‌آمد و چون این موضوع هدایت‌شده بود مسلمانان شیعه در اقلیت قرار می‌گرفتند و کسانی به مجلس راه پیدا می‌کردند و به کتاب خود سوگند می‌خوردند، کسی هم نمی‌توانست حرفی به آنها بزند دوم اینکه زمانی که شرط مسلمان بودن برداشته شود مشکل یهودی، مسیحی و زرتشتی که الآن هم وجود دارد نبود بلکه مذهب‌های ساختگی وارد مجلس می‌شدند.

یهودی‌ها به تورات و مسیحیان به انجیل قسم می‌خورند پس مسلمانان باید به قرآن قسم بخورند، نتیجه این بود که می‌خواستند با یک قیام و قعود مثل مردم ترکیه که 98 درصد مسلمان هستند اما در حال حاضر قرآن تعطیل است، بشویم که آنجا شریعت اسلامی هم دیگر وجود ندارد و حاکمیت لائیک است. اگر همه حاکمیت هم مسلمان باشند، نمی‌توانند خلاف قانون اساسی مصوب آتاتورک عمل کنند و تا زمانی که در مجلسین مصوبه آن لغو نشود، نمی‌توانند مثلاً منع حضور با حجاب‌ها در مراکز آموزشی را لغو بکنند چون در دنیا پشت این مسائل ریشه استعماری دارد.
امام خمینی به عمق این فاجعه توجه داشتند، لذا از پیشگامانی بودند که بلافاصله اطلاعیه دادند و خیلی باتدبیر مراجع را جمع کردند، گفتند: "نباید در مقابل این موضوع ساکت باشیم"، همه هم قبول کردند. به‌دنبال اطلاعیه امام همه مراجع مانند آیات عظام گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی و بزرگان دیگر در جلسه‌ای که در خانه حضرت آیت‌الله شیخ مرتضی حائری فرزند مؤسس حوزه علمیه قم (حضرت آیت‌الله العظمی حائری یزدی اعلی الله مقامه که حضرت امام فوق‌العاده متأثر از سیره و افکار آن حضرت بودند) جمع شدند و اعلامیه‌ای را همه امضاء کردند و به نجف فرستادند. بعد از اینکه همه بر این مسئله به اتفاق نظر رسیدند امام خودش اطلاعیه‌های روشنگرانه‌ای را در شرح آثار این قضیه منتشر کرد.
امام خمینی به عمق این فاجعه توجه داشتند، لذا از پیشگامانی بودند که بلافاصله اطلاعیه دادند و خیلی باتدبیر مراجع را جمع کردند، گفتند: "نباید در مقابل این موضوع ساکت باشیم"، همه هم قبول کردند. به‌دنبال اطلاعیه امام همه مراجع مانند آیات عظام گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی و بزرگان دیگر در جلسه‌ای که در خانه حضرت آیت‌الله شیخ مرتضی حائری فرزند مؤسس حوزه علمیه قم جمع شدند و اعلامیه‌ای را همه امضاء کردند...

در این شرایط دولت دید که نمی‌تواند کاری بکند، تظاهرات مردمی هم شروع شده بود و امام به همه علمای تهران، حوزه علمیه قم، دیگر حوزه‌های علمیه و تمام علمای سراسر کشور اعلامیه داد و وظیفه سنگین روحانیت را به آن‌ها گوشزد کرد و حدیث پیامبر اکرم(ص) که می‌فرمایند "إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ‌یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ‏" و بدعت بودن این لایحه را متذکر شد.

** امام با دیدار خصوصی "عَلم" مخالفت کرد
ملت ایران مسلمان بودند و هستند، چون اسلام دین فطری است. هرکسی اگر یک ذره‌ای اهل خرد باشد می‌فهمد که باید از دین خودش دفاع بکند و وقتی که همه مراجع در این موضوع اجماع و اعلام مخالفت کردند جوری شد که رژیم شاه مانده بود چه‌کار کند لذا به علما پیغام دادند. امام به شخص شاه و دولت وقت تلگراف زد و دربار دید نمی‌تواند کاری بکند، لذا آقای علم را به قم فرستادند و به همه‌ علما پاسخ دادند. آقای علم به منزل امام هم برای دیدار خصوصی آمد. امام گفت: "من با کسی دیدار خصوصی ندارم". بعد از تظاهرات و اعتراضاتی که مردم در شهرهای مختلف از جمله، تهران، قم و دیگر شهرها برگزار کردند و همچنین طومارهایی که مردم برای حمایت از امام می‌فرستادند، دولت اعلام کرد که لایحه لغو شده است.
هیچ مسلمانی نباید به این موضوع لغو سوگند به قرآن و حذف شرط مسلمان بودن، بی‌تفاوت می‌ماند و شخص شاخصی که دست به‌روی این موضوع گذاشت حضرت امام خمینی بود و بقیه مراجع نیز تأیید کردند لذا دولت هم به‌روی حضرت امام تمرکز کرد، البته اول خواست اعتنا نکند بعد دید فایده ندارد و همه متوجه شدند که باید از ایشان تبعیت بکنند. لذا فشارها بر امام و گرفتن افراد و مسئله سربازی طلاب و بقیه مسائل مطرح شد ولی علمای اصیل در تمام مسائل به این ندا پاسخ دادند و مقلدین آن‌ها نیز حمایتشان کردند. مردم متدین شهرها و روستاها گفتند "شاه چه‌کاره است که برای ما تعیین تکلیف کند، آیت‌الله خمینی راست می‌گوید. شما چرا مخفی‌کاری می‌کنید؟"، بعد به امام اطلاع دادند که لایحه لغو شد اما امام گفت "باید در مطبوعات و رسانه‌های عمومی اعلام کنید که به‌خاطر مخالفت علما در تاریخ 16 دی ماه این لایحه لغو شده است" که این موضوع برای دولت بسیار سخت تمام شد و در نتیجه به دستگیری امام منجر شد چون امام خیلی پافشاری می‌کرد.

این خبرها سریع در کشور پخش شد. من هم که خدا را شکر در یک خانواده مذهبی بودم از این موضوع آگاه شدم. من از 10سالگی طلبه شده بودم مشغول به تحصیلات حوزه شدم، پدرم از متدینین و بازاری‌های معتبر شهرستان قوچان بودند. یک عده از شاه‌دوستان راه افتادند با موتور در قوچان دور زدند و شعار جاوید شاه می‌دادند و به آقای خمینی و دیگر علما جسارت کردند. به‌یاد دارم که طومار هم جمع کردند. پدرم و دوستانشان گفتند "هرکس این طومار را امضاء کند از اصحاب عمربن سعد است". دولت هم افرادی را می‌فرستاد که منبر بروند که منبری‌های قوی هم بودند بعضی روحانی و بعضی دیگر شخصی بودند مردم را می‌ترساندند. من آن وقت که تازه طلبه شده بودم با پدرم به مسجد می‌رفتم که پدرم می‌گفت "نباید بگذاریم منبر این آدم‌ها اینجا پا بگیرد"، پدرم به هر بهانه‌ای که می‌توانست مردم را از پای منبر این آدم‌ها بلند می‌کرد که شب دوم و سوم جمعیت از 2000 نفر به 50 نفر رسیده بود.
سال 1341 آغاز این تحرکات بود، من از سال 1342 به مشهد رفتم و در مدرسه نواب که یکی از کانون‌های نهضت بود به ادامه تحصیل پرداختم. آیت‌الله حاج آقا حسن قمی هم آن وقت در مشهد به‌عنوان محور مبارزات مطرح بود، آن وقتها آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله واعظ طبسی و آیت‌الله هاشمی‌نژاد چهره‌های برجسته‌ای بودند که در مشهد حضور داشتند، مخصوصاً آیت‌الله طبسی با آن سخنرانی‌های پرشوری که داشت. آقای هاشمی‌نژاد هم در مسجد فیل سخنرانی‌های قوی داشت که مأموران رژیم برای اظهار قدرت بی‌دلیل به آنجا حمله کردند و مردم را کشتند که جلسات بعدی با جمعیت بیشتری برگزار می‌شد.

** توهین شاه به مراجع و تلگراف شدیداللحن امام خمینی
داستان مسجد فیل خود زمینه فراگیری نهضت و موضع ضد رژیم شاه بود. البته سایر مراجع عالی‌قدر مخصوصاً حضرت آیت‌الله العظمی میلانی که یکی از حامیان حضرت امام و انقلاب بود و سایر بزرگان در مشهد مقدس از جمله آیت‌الله حاج مجتبی قزوینی و... که به‌هرحال برای تفصیل این ماجراها باید به نهضت در خراسان مراجعه شود. اجمالاً حضرت امام و سایر مراجع به شاه و نخست‌وزیر تلگراف زدند و شاه بی‌اعتنا، با خطاب "حجت‌الاسلام" به مراجع اهانت کرد و حضرت امام در 15 آبان 1341 تلگراف شدید اللحنی مخابره کرد که حضرت امام فرمودند "معلوم می‌شود شاه بنا ندارید به نصیحت علمای اعلام که ناصح دولت و مشفق ملت‌اند توجه کنید".

روز به روز مبارزه در سطح کشور گسترش یافت و تبعید امام به ترکیه صورت گرفت و رژیم بعد از تبعید حضرت امام دست به جنایتهای گسترده زد از ضرب‌وشتم مردم تا زندانها و تبعیدهای طولانی‌مدت از همه اقشار که همراه نهضت بودند از جمله در شهرها عناصر فعال را می‌گرفتند. در شهر ما پدرم که کاسب متدین و طرفدار حضرت امام بود، با خانواده به گنبد تبعید شد.
بالای پیت حلبی رفتم و اعلامیه را خواندم و مردم گوش می‌کردند. مأموران شهربانی آمدند و آشوبی برپا شد، زدوخورد که شروع شد آقایی به من گفت "پسر، بیا پایین"، من پایین آمدم و به مدرسه نواب رفتم. وقتی در خود مدرسه نواب هم اعلامیه می‌آمد خیلی از دوستان بودند که فداکاری می‌کردند

من چون سن کمتری داشتم نسبت به دیگران مصونیت داشتم، وقتی مراجع و علما اعلامیه‌ای می‌دادند چون همه مردم باسواد نبودند اعلامیه‌هایی را که روی تیر برق می‌زدند یک نفر از بالای پیت حلبی می‌خواند یک‌بار خود من در خیابانی که به "بالاخیابان" معروف بود و نزدیک مدرسه نواب بود بالای پیت حلبی رفتم و اعلامیه را خواندم و مردم گوش می‌کردند. مأموران شهربانی آمدند و آشوبی برپا شد، زدوخورد که شروع شد آقایی به من گفت "پسر، بیا پایین"، من پایین آمدم و به مدرسه نواب رفتم. وقتی در خود مدرسه نواب هم اعلامیه می‌آمد خیلی از دوستان بودند که فداکاری می‌کردند، یا زمانی که آیت الله واعظ طبسی از زندان آزاد می‌شدند مردم به‌خاطر دینمداری که داشتند استقبال عظیمی از ایشان می‌کردند.
چندین مدرسه علمیه خوب در مشهد زیر نظر آیت‌الله میرزا احمد کفایی پسر مرحوم آخوند خراسانی که از دوستان امام در سابق هم بود و برادر بزرگش هم در دوران رضا شاه شهید شده بود، اداره می‌شد. در سردر مدرسه نواب یک عکس زیبا از امام خمینی نصب شده بود. به مرحوم مبین که متصدی مدرسه نواب بود گفته بودند که "عکس امام را بردارید". آیت‌الله واعظ طبسی در مدرسه نواب در همان سردر مدرسه کلاس برگزار می‌کرد چون جاهای دیگر اذیت می‌شدند ولی در سردر که دسترسی به آن سخت بود مزاحمتی ایجاد نمی‌شد. این اتاق حجره‌ حضرت آقای طاووسی بجنوردی از دوستان بنده بود. یک شب عناصر شهربانی تصمیم گرفتند که با لباس شخصی و با همکاری خادم مدرسه از بیرون با نردبان‌های دوطبقه به سردر برسند و از آنجا هم با یک نردبان دیگر عکس امام خمینی را بردارند. یکی از دوستان ما که آدم بسیار انقلابی بود آن شب گفت: "امشب من می‌میرم اما نخواهم گذاشت که عکس امام را بردارند".
فلفل سیاه، قرمز و نمک را با ماسه قاطی کرد در دو کیسه به من داد گفت "من متصدی مدرسه را فراری می‌دهم. کسانی را که می‌خواهند عکس را بردارند با چوب می‌زنم و وقتی که مأموران به داخل آمدند تو از پشت شمشادها این‌ها را به صورتشان بپاش."، همین اتفاق هم افتاد

بعد فلفل سیاه، قرمز و نمک را با ماسه قاطی کرد در دو کیسه به من داد گفت "من متصدی مدرسه را فراری می‌دهم. کسانی را که می‌خواهند عکس را بردارند با چوب می‌زنم و وقتی که مأموران به داخل آمدند تو از پشت شمشادها این‌ها را به صورتشان بپاش."، همین اتفاق هم افتاد، ساعت 11 شب سکوت کامل بود همه در حال مطالعه بودند. وقتی که مأموران آمدند یکی از افرادی که فریاد زد فردی مبارز بود که بعدها به دام منافقین افتاد. وقتی که متصدی آمد این طلبه مبارز و استاد مقدمات ما با چوب به جانش افتاد که با التماس از دستش فرار کرد، ده یا دوازده مأمور وارد شدند من هم محتویات کیسه را به هوا پاشیدم همشهری ما هم جایی پنهان شد و من هم به حرم رفتم. ساعت دوازده بود که از حرم برگشتم متوجه شدم ایشان را پیدا کردند و به کلانتری بردند، یکی از مدرسین محترم وقت مرحوم آقای عبادی از سخنوران متبحر بود، از من پرسید که "چرا حجت‌الاسلام شعبانی را دستگیر کردند؟"، برایش توضیح دادم و همراه او به شهربانی رفتیم. به مأموران شهربانی گفت "شما می‌دانید چه‌کسی را گرفته‌اید؟ الآن به آقای کفایی خبر می‌دهیم". مأموران ترسیدند و آن طلبه آن شب آزاد شد و خلاصه اینکه عکس امام جای خودش باقی ماند، بعد از این اتفاقات جریان فیضیه پیش آمد و مسائل عمومی‌تر شد.

تسنیم: معروف است که بعد از جریان فیضیه، امام اعلامیه دادند و عید آن سال را عزای عمومی اعلام کردند و گفتند "امسال عید نداریم".
حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی: من به‌یاد دارم که پدران ما دیدوبازدیدهای عید را انجام ندادند یعنی تحریم حضرت امام این‌قدر بر مردم اثر گذاشته بود. حادثه فیضیه هم حادثه کوچکی نبود، پرت کردن طلاب از پشت‌بام، شهید کردن نفراتی از طلاب مظلوم، آتش زدن لباس روحانیون و کتابها حتی قرآن و مفاتیح و کتاب‌های دینی بسیار حادثه بزرگی بود.
من با آن سن‌وسالم به‌یاد ندارم که کسی به این نهضت ایرادی گرفته باشد، بعد از اتمام این جریانات، دستگیری امام و فشارهای زیادی که برای آزادی ایشان به رژیم شد و بالاخره آزادی امام و استقبالی که خبرش همه جا پخش شد همچنین سخنرانی امام که در همه جا پخش شد، نشان از این داشت که مردم و روحانیت به‌خوبی رسالت خود را انجام دادند و رهبری نهضت هم به‌صورت طبیعی در نظر عموم اقشار، حضرت امام بود.

هیچ‌کس به‌اندازه امام به راه واقف نبود. امام به تمام علما نامه زد و کسی را پیدا نمی‌کنید که امام به او نامه نزده باشد. وقتی به آن‌ها نامه می‌‌فرستاد، می‌گفت: "شما باید به بقیه این را بگویید". محرم که شد امام گفتند "برنامه این است" و برای همه برنامه مشخص کردند. امام برای آیت‌الله العظمی حسینی میلانی نامه نوشتند. یکی از کسانی که پیک نامه‌های امام برای مشهد بود به‌غیر از مقام معظم رهبری، آیت‌الله حاج سید جواد علم‌الهدی، از شاگردان امام بود.

** نامه امام به آیت‌الله میلانی با خطاب "حجت‌الاسلام"!
ایشان (آیت‌الله علم‌الهدی) تعریف می‌کردند که "به امام گفتم «می‌خواهم به مشهد بروم فرمایشی دارید؟». امام فرمودند «یک نامه دارم»، آن را به من داد، وقتی پشت نامه را دیدم، دیدم نوشته است حجت الاسلام و المسلمین آقای سید محمد هادی میلانی. دست‌هایم شل شد، در دلم گفتم که «آقای میلانی خودش مرجع تقلید است شاید خودش را از امام خمینی هم بالاتر بداند، من چگونه این نامه را به او بدهم؟»، امام متوجه شد و گفت «اگر تردید دارید نامه را به من بدهید» گفتم «خیر»، گفتند «شما ببرید نامه را بدهید»".

آقای سید جواد علم‌الهدی شخصاً این موضوع را برای من تعریف می‌کردند که "در فکر بودم که چگونه نامه را به آیت‌الله میلانی بدهم، به مشهد رسیدم وقتی به دم در خانه آیت‌الله میلانی رسیدم مأمور جلوی من را گرفت پرسید «چه همراه داری؟»، گفتم: «هیچ»، گفت: «ببینم». گفتم: «یک نامه دارم»، نامه را که دید پشتش نوشته شده حجت الاسلام و المسلمین میلانی فکر کرد نامه برای پسر آیت‌الله میلانی است. از من پرسید «نامه برای چه‌شخصی است؟». گفتم: «برای یکی از آقایانی که در این منزل ساکن است». آنجا فهمیدم که حضرت استاد حاج آقا روح‌الله خمینی کجاها را می‌دید و ایشان با دیگران فرق دارد. وقتی نامه را به آقای میلانی دادم یک نگاهی به نام انداخت و باز کرد، تنم به‌لرزه افتاده بود، امام چه نوشته است اما امام خمینی در نامه نوشته بود «محضر مبارک حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین سید علمای اعلام آیت‌الله آقای سید محمد هادی میلانی» و این را با خط زیبا نوشته بود.

دیدم که اشک‌های آیت‌الله میلانی جاری شد. امضای امام را بوسید و گفت "دستورالعمل بزرگی برای ما آورده است». کل علما را جمع کرد و گفت «هر که هر کجا می‌روید برای تبلیغ وظیفه دارید این اصول نهضت را برای مردم توضیح دهید»."، اینها کارهایی بود (یعنی ارتباط با علما و روحانیت و مردم) که امام رستاخیز به‌پا کرد. اقدامات امام آن‌قدر بر نوجوانی مثل من و دیگر مردم تأثیرگذاشته بود که در تمامی کشور، مراکز استانها و شهرستانها و حتی روستاها تمثال مبارک حضرت امام و برخی مراجع عالی‌قدر دیگر در منازل و مغازه‌ها بود و موضع‌گیری عموم مردم علیه رژیم شاهنشاهی از همه اقشار، رژیم را وادار به عکس‌العمل تند کرد. ما در آن زمان هم شهید، هم جانباز و هم تبعیدی از همه اقشار به‌ویژه علما، روحانیون، دانشگاهیان، دانشجویان و متدینین و بازاریها داشتیم.
وقتی هم امام را تبعید کردند، رژیم شروع به تسویه حساب کرد، از جمله این تسویه حساب‌ها پدر من بود که همراه خانواده محکوم به تبعید به شهر گنبد شدیم. بعد از این موضوع بود که پدرم به من گفت "تو باید یک روحانی انقلابی بشوی"، وقتی بحث تبعید خانواده ما به گنبد شد، پدرم باید خانه و مغازه را می‌فروخت و یا باید به کسی واگذار می‌کرد، چون مأموران دولتی دستور دادند که "باید بروی" من هم اگر قرار بود به گنبد بروم دیگر نمی‌توانستم طلبه حوزه علمیه مشهد باشم و در گنبد امکان تحصیل طلبگی نبود.

** پدرم می‌گفت "طلبه مثل ماهی سیاه کوچولو است"
پدرم به‌خاطر همین موضوع بسیار متأثر بود، با اینکه کتاب صمد بهرنگی را نخوانده بود همواره مشوق فرزندان و دوستانش برای طلبه شدن بود و می‌گفت "بچه طلبه مثل ماهی سیاه است وقتی به حوزه می‌رود رشد می‌کند اما وقتی به حوزه‌های بزرگ مثل قم و نجف برود مانند نهنگ خواهد شد". پدرم به‌خاطر تبعید برای خودش ناراحت نبود می‌گفت "اشکالی ندارد کارگری هم می‌کنم اما به‌خاطر تو ناراحت هستم". یکی از روحانیون از نجف آمده بود، پدرم برای طلبه شدن ایشان تلاشهایی کرده بود، آمده بود تا از پدرم تشکر کند و برود پیش خانواده‌اش که در یکی از روستاهای قوچان بودند چون تازه ازدواج کرده بود، پدرم از او پرسید "چه‌زمانی به نجف برمی‌گردی؟" که او گفت: "10 روز دیگر". پدرم گفت "پسر من را هم با خود به نجف ببر و به عمویش ملحق کن. (عموی من یکی از علمای نجف بود) اگر این پسر در ایران بماند از درس طلبگی خواهد ماند". البته من هم کمی ترسیده بودم چون مأمورین به مدرسه نواب آمده بودند و طلبه‌های جوان را به سربازی بردند و ضرب‌وجرح زیادی برای دستگیری عده‌ای صورت گرفت.

** بعد از تبعید امام بسیاری از مبارزان به زندان افتادند
بعد از تبعید امام به ترکیه فضا خیلی برای رژیم باز شده بود معلوم بود که تبعید امام حساب‌شده بود که امام از ایران برود و راحت‌تر بتوانند کارهای خود را انجام بدهند. وقتی امام به ترکیه تبعید شد بقیه نگران شدند که مراجع را به کشورهای دیگر تبعید کنند، لذا با این اقدامات جریان نهضت فروکش کرد. غیر از بعضی بزرگان، خیلی‌ها ترسیدند، خیلی از کسبه‌ها زندگی‌شان متلاشی شد، بعد از 15 خرداد و جریان ترور حسنعلی منصور، حاج مهدی آقای عراقی و جمعیت مؤتلفه و آیت‌الله انواری در زندان بودند. در مجموع بزرگانی مانند آقای بازرگان، آیت الله طالقانی و اساتید بزرگ حوزه را نیز زندانی کردند. بعد از تبعید امام، شاه دست به یک تسویه حساب قوی زد.
حالا متوجه می‌شویم که چه‌کار بزرگی شده است. بعد از 10 روز خدا خواست که من همراه آن طلبه به نجف بروم و به عمویم ملحق شوم. اواخر سال 1343 بود که به نجف رفتم البته به‌خاطر اینکه پاسپورت نداشتم مدتی را در خرمشهر منتظر ماندم، یک ماه و نیم در خرمشهر منزل آیت‌الله شیخ سلمان خاقانی ماندم. وقتی خبری از رفتن به نجف نبود ایشان به من گفتند که "پیش خانواده‌ات برگرد تا اوضاع برای رفتن آماده بشود".

آنجا بود که متوسل به حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب(ع) شدم و در رؤیا دیدم که در نجف اشرف هستم. در اتاقی بودم که حضرت امیر نشسته بودند و به کاتبی گفتند "این آقا همنام من است، اسمش را در دفتر بنویسید" و آن فرد اسم من را نوشت. صبح که از خواب بیدار شدم آقای خاقانی به من گفت که "من برای شما بلیط گرفتم".
آنجا بود که متوسل به حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب(ع) شدم و در رؤیا دیدم که در نجف اشرف هستم. در اتاقی بودم که حضرت امیر نشسته بودند و به کاتبی گفتند "این آقا همنام من است، اسمش را در دفتر بنویسید" و آن فرد اسم من را نوشت. صبح که از خواب بیدار شدم آقای خاقانی به من گفت که "من برای شما بلیط گرفتم. برو 10 روز در مشهد بمان به خانواده‌تان هم سر بزن" که من به ایشان گفتم "نه، من امروز حتماً به نجف خواهم رفت. نیم ساعت یک ساعت نشد که آقایی آمد و گفت که "من می‌خواهم به عراق بروم". آقای خاقانی گفت "این پسر را هم با خود ببر". او گفت "2هزار تومن می‌گیرم" تا اینکه با 500 تومان راضی شد من را به نجف ببرد.

بنابراین اصل آشنایی من با نهضت اول خانواده بود و دوم نیز فضایی که امام خمینی ایجاد کرده بود. واقعاً در زمان ما هر کسی که در حوزه بود من نشنیده‌ام که با امام مخالف باشد، چون کلام حضرت امام احیای قرآن و اسلام و مکتب اهل‌بیت بود(ع) و نهضت امام یک نهضت سیاسی مذهبی است. ایشان از همان اول می‌گفت "من به‌دنبال استقلال این کشور و ملت هستم".
وقتی شاه به قم آمده بود به مردم توهین کرد امام هم گفته بود که کسی به استقبالش نرود مردم هم نرفتند. وقتی شاه آمد دید هیچ‌کس نیامده است و به‌زیارت رفت و بعد با زور مردم روستاهای اطراف را برای استقبال بردند. امام در سخنرانی خویش در جواب توهین‌های شاه گفت "حرف اضافه نزن وگرنه به مردم می‌گویم گوشت را بگیرند بیندازند بیرون" که همین طور هم شد. من که به نجف رفتم، دیدم که حوزه علمیه نجف نسبت به آنچه تعریف می‌کردند بسیار متفاوت است. علما و شاگردان امام و فضلایی که از ایران به نجف رفته بودند مانند آیت الله صادقی تهرانی رحمت الله علیه از مجاهدین بزرگ، که 5 بار به اعدام محکوم شده بود و جمعی از بزرگان و روحانیون فاضل پیگیر نهضت مثل آیت‌الله مدنی تبریزی را زیارت کردم.

** ماجرای سخنرانی که امام(ره) در خانه‌اش به وی پناه داد
این مسئله که می‌گویم مربوط به استاد ما مرحوم آیت‌الله صادقی تهرانی است. آیت‌الله حاج حسن صانعی تعریف می‌کرد، "سالگرد آیت‌الله بروجردی، امام خمینی گفتند «برای خواندن فاتحه سر قبر ایشان برویم»، چون امام خیلی با آیت‌الله بروجردی ارتباط خوبی داشت و مشاور عالی ایشان بودند. وقتی به مجلس ختم رفتیم، امام به دور و اطراف نگاهی انداخت و پرسید «چه‌کسی می‌خواهد منبر برود؟»، در حالی که قرار بر این بود که فقط قرائت فاتحه صورت بگیرد. مرحوم آیت‌الله آقای محمد صادقی تهرانی گفت «من قرار است منبر بروم و مطالبی را امروز خواهم گفت که شما هم نگفتید». جمعیتی که درمسجد اعظم قم هم بودند نظرشان جلب شد که در سخنرانی‌اش گفت «تمام جنایتی که در حال حاضر علیه اسلام و قرآن و مکتب می‌شود، مسئول آن شخص اول مملکت است». مردم هم فریاد می‌زدند و بغض‌هایی را که درون دلشان از این خاندان حبس بود یکدفعه خالی کردند". سخنرانی که تمام شد امام به آقای صانعی گفت که "بروید ایشان را از میان جمعیت بیاورید که اگر اینجا بماند یا دستگیر می‌شود یا همین جا کشته خواهد شد".
Image
"مرحوم آیت‌الله آقای محمد صادقی تهرانی گفت «من قرار است منبر بروم و مطالبی را امروز خواهم گفت که شما هم نگفتید». جمعیتی که در مسجد اعظم قم هم بودند نظرشان جلب شد که در سخنرانی‌اش گفت «تمام جنایتی که در حال حاضر علیه اسلام و قرآن و مکتب می‌شود، مسئول آن شخص اول مملکت است»"

با تلاش فراوان بالاخره از جمعیت جدا شده و به‌همراه ایشان به منزل امام رفتند و بعد از 2 یا 3 روز به حضرت امام عرض کرد «آقا وضع بد است، ممکن است به خانه شما بریزند». از امام عمامه سیاهی گرفت و با راهنمایی‌ای که امام به ایشان کرد از خانه خارج شد، به تهران رفت و از طریق فامیلی که در شهربانی داشت متوجه شد هنوز ممنوع الخروج نشده است. اگر می‌ماند به‌خاطر اینکه قانون این بود اگر به شخص اول مملکت توهین بکنید اعدام می‌شوید، او را شهید می‌کردند.
آن زمان ایام حج بود و به عربستان رفت و در مسجد الحرام و مسجد النبی(ص) منبر می‌رفت و زبان عربی‌اش هم خوب بود، با جرئت بود و هیچ ترسی نداشت، در آنجا دستگیر شدند و حتی اعمال حج را با دست‌وپای زنجیرشده انجام می‌دادند. مرحوم علامه عسکری در خاطراتش نوشته است که "دیدم که یک نفر دارد با غل‌وزنجیر اعمال حج را انجام می‌دهد و می‌گفتند که «از انقلابیون و از یاران آیت الله خمینی هستند»"، که آقای حکیم در آن سال در مکه بود و با وساطت ایشان آقای صادقی تهرانی را به ایران نفرستادند و ملک سعود به‌احترام آقای حکیم گفت که «بعد از انجام اعمال اینجا توقف نکند» که با مساعدت آیت‌الله العظمی حکیم نجات یافت و به اردن و بعد به نجف رفت.

** امام گفت اگر اتفاقی برای من افتاد از آیت‌الله میلانی هر حرکتی را سؤال کنید
حمایت از نهضت ساده نبود که اگر ساده بود آن‌قدر زندانی و تبعید و شکنجه نداشتیم و آن‌قدر خون‌ها در 15 خرداد ریخته نمی‌شد و بعد از تبعید امام نیز افرادی مانند شهید عراقی به مبارزه در راه نهضت ادامه دادند. آقای انواری که 14 سال در زندان بود از امام خمینی پرسیده بود که "اگر خدای نکرده شما را کشتند ما چه‌کار کنیم؟"، امام مخفیانه به آقای انواری گفته بودند که "اگر اتفاقی افتاد بدون هیچ کاری به مشهد رفته و از آیت‌الله میلانی هر حرکتی را سؤال کنید"، این موضوعات در هیچ جا گفته نشده است. کسانی که درباره اختلاف آیت‌الله میلانی با امام خمینی می‌نویسند خلاف می‌نویسند. آیت‌الله میلانی نسبت به امام ارادت ویژه‌ای داشت. وقتی که امام خمینی را در تهران و در زندان قصر زندانی کردند آیت الله میلانی مخفیانه سوار هواپیما شدند تا به تهران بیایند که در راه و از آسمان شاهرود هواپیما را بازگرداندند.

وقتی هواپیما در فرودگاه مشهد نشست استاندار آمد و گفت "چرا بدون هماهنگی ما می‌خواستید بروید تهران؟ چرا می‌خواستید آشوب بکنید؟ من شما را خیلی دوست دارم شما مرجع تقلید هستید. شما در مسجد گوهرشاد درس می‌دهید شما در صحن امام رضا نماز می‌خوانید. از آقای خمینی بزرگ‌تر هستید چرا شما این کار کردید؟ شما را با احترام به منزل می‌بریم" که ایشان را به خانه بردند ولی به یکی از دوستانشان گفتند "شب من را از در پشتی با ماشین به تهران ببر" که با یک جیپ به سبزوار رفت و در آنجا ماشینشان خراب شد و از آنجا با ماشین دیگری به تهران رفتند، زمینه برای اجتماع علمای بزرگ برای نجات حضرت امام و برقراری جلساتی در تهران که شرح مفصل دارد و مکتوب است.
آیت‌الله سید احمد خوانساری و آیت‌الله حائری و آیت‌الله دستغیب از شیراز و آیت‌الله محلاتی و دیگر علمای بزرگ شهرها جمع شدند در تهران و حتی آیت الله شریعتمداری که اطرافیانش نمی‌گذاشتند به تهران بیاید به تهران آمد. آیت‌الله میلانی یک‌تنه ایستاد و گفت: "یا ما اینجا می‌مانیم یا باید آیت‌الله خمینی آزاد بشود". بزرگان آن عصر در نجف آیت‌الله حکیم، آیت‌الله شاهرودی، بعد از این‌ها هم آیت الله خویی که همه این‌ها آیات اعاظم و بزرگان شیعه هستند، هرکدام به‌نحوی در حمایت از حضرت امام و علما و بزرگان و مجاهدان عالی‌مقام و نهضت همراهی می‌کردند به‌ویژه مرحوم آیت‌الله العظمی خویی رحمةالله علیه.

** مبارزی که 2 ماه در خانه آیت‌الله خویی پنهان می‌شود
تسنیم: بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی رژیم شاه قصد داشت به‌نحوی زعامت شیعیان از قم به نجف منتقل شود، چرا این اتفاق نیفتاد و اقدامات مراجع قم و علی‌الخصوص حضرت امام برای جلوگیری از این مسئله چه بود؟
حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی: شاه خواست مرجعیت در ایران قوی نشود به همین خاطر به آیت الله حکیم تلگراف زد و تسلیت گفت. سفارت ایران در بغداد فعال شد و به خانه آیت الله حکیم رفته و می‌گفتند که "اعلی‌حضرت به شما علاقه‌مند است" و الّا آیت‌الله حکیم از مجاهدینی است که در ثورة‌العشرین آدم اسلحه‌به‌دوشی بود. آیت‌الله صادقی تهرانی که در نجف بود، دو ماه سخنرانی پرشور درباره حوادث قم داشتند. سفارت دست به کار می‌شود تا توسط کنسولگری در کربلا، آقای صادقی را پیدا بکنند و به ایران ببرند و محاکمه و اعدام کنند که آیت‌الله العظمی خویی ایشان را 2 ماه در خانه‌اش مخفی می‌کند که حتی غیر از خودش نزدیکترین شاگردانش نیز باخبر نمی‌شوند. من وقتی به نجف رفتم همان زمانی بود که آقای صادقی تهرانی در منزل آیت‌الله خویی مخفی بود، یکی از همشهری‌های ما که از انقلابی‌ها هم بود، آیت‌الله شیخ محسن غروی مرد شجاعی بود و با عموی من هم‌بحث بود و جزو سخنران‌های قوی در 15 خرداد 1342 در نجف بود.

** چرا فضای نجف آمادگی نهضت امام خمینی را نداشت؟
فضای نجف به دو دلیل آمادگی نهضت را نداشت، اول اینکه می‌گفتند "این نهضت شکست می‌خورد. کدام نهضت به پیروزی رسیده است که این دومیش باشد؟"، و این از طرف عده‌ای خیلی تبلیغ می‌شد، ثانیاً اینکه ایرانی‌ها باید هر 6 ماه یا سالی یک‌بار به ایران می‌آمدند اما وقتی به ایران می‌آمدند پاسپورتشان ضبط می‌شد و نمی‌توانستند به نجف بازگردند، این موضوع هم ترس داشت چون زندگی داشتند لذا خبرهای تلخی هم می‌رسید. یک قشری هم بود که می‌گفتند که هر جا سلطنت رفته جایش را کمونیست‌ها گرفته است، نمونه بارزش هم عراق بود. من قبلاً هم به عراق با پدرم در زمانی که فیصل ثانی سلطنت می‌کرد سفر کرده بودم. وقتی در زمان عبدالکریم قاسم در عراق کودتا شد کمونیستها سر کار آمدند و آیت‌الله حکیم هم آن فتوای بزرگ را داد که "الشیوعیة کفر و الحاد" لذا شکست خوردند. مآلاً بعثی‌ها به قدرت رسیدند و انتقام از شیعه و حوزه علمیه نجف اشرف به‌ویژه بیت مرحوم آیت‌الله حکیم و مراجع گرفتند.
Image
در نجف خیلی از جریان شکست نهضت ملی شدن نفت و قدرت یافتن توده‌ای‌ها ناراحت بودند و چه‌بسا مصدق و یارانش را غیرمسلم می‌دانستند در حالی که به‌نظر من مصدق ملی و مسلمان بود، علیه اسلام هم نمی‌خواست کاری انجام دهد و همراه آیت‌الله کاشانی بود، یک دلیل شکستش این بود که به توده‌ای‌ها تکیه کرد و وقتی شلوغ شد توده‌ای‌ها که فرار کردند مصدق تنها ماند و شکست خورد که عمده‌اش جدایی وی از مرحوم آیت‌الله کاشانی بود، در عراق هم به همین شرح بود و به همین خاطر همراهی نمی‌کردند. من از آن زمان با جلسه‌های آیت‌الله مدنی و آیت‌الله صادقی آشنا شدم و این بزرگان معمولاً هر هفته یک جلسه داشتند مخصوصاً جلسات انقلابی آیت‌الله صادقی تهرانی.

تسنیم: افرادی که با حرکت امام خمینی در نجف مخالف بودند وابستگان چه‌کسانی به‌شمار می‌رفتند؟
حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی: کسانی بودند که با نهضت و اصل نهضت مخالف بودند. می‌گفتند که "خون‌هایی را که ریخته شده است آقای خمینی چگونه می‌خواهد پاسخ بدهد؟!"، مرحوم آیت‌الله حکیم به چند دلیل چنین حرفی را نزده بود و اگر برخوردش با رژیم تند نبود، یکی این‌که با امام زیاد آشنا نبود چون به ایران نیامده بود اما آیت‌الله خویی با امام آشنا بود، آیت‌الله بجنوردی نیز با امام ارتباط داشتند همچنین شاگردانشان نیز با هم ارتباط داشتند اما آیت‌الله حکیم شاگرد ایرانی انقلابی زیادی نداشت که با امام ارتباط داشته باشند، بیشتر عرب‌ها شاگرد ایشان بودند اما خود آیت‌الله حکیم اقدام می‌کردند و می‌گفتند که "من تلگراف می‌زنم."، مثلاً به علمای بزرگ تهران تلگراف می‌زند مانند مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالله چهل‌ستونی که از علمای بزرگ تهران بودند و به ایشان می‌گفتند که "به حاکمان طاغوتی بگویید با علما این‌جور رفتار نکنند". ایشان نسبت به مسائل بی‌تفاوت نبود و حتی به امام هم ایشان تلگراف زدند که "شما همراه همه علما تشریف بیاورید نجف تا یک تصمیم واحد بگیریم"، منتهی امام به‌خاطر تجربه‌هایی که داشت این موضوع را اجابت نکرد و در نجف هم در اولین ملاقات با آیت‌الله حکیم گفتند "دلیل عدم اجابت دعوت شما این بود که خوف این را داشتم که با آمدن ما رژیم اجازه بازگشت ندهد و از شما هم کاری ساخته نباشد."، آیت‌الله حکیم هم پذیرفته بود و من شرح این ملاقات را در خاطراتم نوشته‌ام.

** توهین به شیخ انصاری که آیت‌الله شاهرودی را سخت متأثر کرد
منزل مرحوم آیت‌الله شاهرودی که می‌رفتیم، با توجه به اینکه کنسولگری در بیوت بعضی مراجع رفت‌وآمد داشتند یک ملاحظاتی را رعایت می‌کردند، اما منزل ایشان هر موقع می‌رفتیم ایشان می‌نشستند پای حرف‌های آقای مدنی و سخنان آقای صادقی که خیلی تند هم صحبت می‌کردند گوش می‌کرد و بعضی مواقع مشکلات را با شوخی برطرف می‌کردند و بعضی مواقع هم جدی برخورد می‌کردند. یک مجله به‌نام سپیدوسیاه در ایران منتشر می‌شد که توهین بزرگی به شیخ الفقها و المجتهدین حاج شیخ مرتضی انصاری کرد و نوشته بود "شیخ انگلیسی"! آیت‌الله صادقی یک جلسه را برپا کردند و همه را جمع کرد و گفت "افتخار ما شیخ انصاری است آن وقت این مجله این‌گونه نوشته است که آیت‌الله العظمی شاهرودی خیلی متأثر شدند. همان زمان من بودم که آیت‌الله العظمی شاهرودی از نهضت امام تجلیل کردند و فرمودند "نباید این اهانت به شیخ اعظم انصاری را تحمل کرد".

** آیت‌الله خویی وقتی اسم امام خمینی را می‌آوردند به‌پهنای صورت اشک می‌ریختند
اما جایی که بیشتر استقبال می‌شد در محضر آیت‌الله العظمی خویی بود که وقتی اسم امام خمینی را می‌آوردند به‌پهنای صورت اشک می‌ریختند اما طرفدارها و نماینده‌های ایشان در ایران برای اینکه می‌خواستند مشکل پیدا نکنند و با آن‌ها برخورد نشود، می‌گفتند که "آیت‌الله خویی با این مسائل کاری ندارد"، که اصلاً این‌طوری نبود. حضرت آیت الله خویی به آقای مدنی به‌زبان ترکی می‌گفت که "شما اعلامیه بنویسید من امضاء کنم". تلگراف‌های ایشان هم وجود دارد که به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل تلگراف می‌زد، به سازمان‌های حقوق بشری، به سازمان کنفرانس اسلامی، رؤسای جمهور اثرگذار، نهادهای اثرگذار، به جمال عبدالناصر نامه می‌زد یا به رئیس جمهور ترکیه تلگراف می‌زد که "از حوزه ما مرد بزرگی مهمان شما است و ما همه جا فریاد می‌زنیم که از جانب جباران ایران به ایشان اهانتی نشود". تندترین اعلامیه‌ها بعد از امام خمینی مربوط به آیت‌الله خویی است. ایشان یک اعلامیه به‌یادماندنی دارند که در رابطه با نفوذ صهیونیست‌ها در ایران، از دربار گرفته تا جاهای دیگر که به‌زبان عربی بود، به فارسی نیز ترجمه شد و من در مشهد آن را در مدرسه نواب برای عموم خواندم. ایشان پابه‌پای امام بودند.
تلگراف‌های ایشان هم وجود دارد که به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل تلگراف می‌زد، به سازمان‌های حقوق بشری، به سازمان کنفرانس اسلامی، رؤسای جمهور اثرگذار، نهادهای اثرگذار، به جمال عبدالناصر نامه می‌زد یا به رئیس جمهور ترکیه تلگراف می‌زد که "از حوزه ما مرد بزرگی مهمان شما است و ما همه جا فریاد می‌زنیم که از جانب جباران ایران به ایشان اهانتی نشود".
یک عده هم به‌خاطر وابستگی‌هایی که داشتند طبیعی بود که به مبارزه ادامه ندهند و یا سست بشوند چون نمی‌‌خواستند دنیا و زندگی‌شان را تعطیل کنند. در ایران هم وقتی بازاریان، بازار را تعطیل می‌کردند، مأموران درِ مغازه‌ها را گل می‌گرفتند و بقیه مجبور می‌شدند که مغازه‌ها را باز کنند و با نهضت به‌روش دیگری همراهی می‌کردند. من حدود 8 یا 10 سال پیش بود که به دیدار آیت الله سیستانی در نجف رفتم و از ایشان تشکر کردم به‌خاطر اینکه برای من اجازه‌نامه فرستاده بودند که اگر مراجعه به من شد، از جانب ایشان پاسخگو باشم و همچنین از ایشان نسبت به امام هیچ وقت کلام سوء در نجف شنیده نشده بود.
Image
آیت‌الله سیستانی یکی از مبرزین درس آیت‌الله العظمی خویی بودند و در اواخری که من در نجف بودم ایشان درس خارج می‌دادند و از همان اول متین بودند و از فقها و مراجع بزرگ شیعه هستند
البته ایشان در ایران که بودند از قرار مسموع در درس‌های حضرت امام و آیت‌الله بروجردی حضور داشتند و وقتی به نجف رفتند متمحض در آیت‌الله العظمی خویی بود. از محضر آیت‌الله حلی و آیت‌الله حکیم هم استفاده کرده بود چه‌بسا درس آیت الله شاهرودی هم رفته باشند لذا آیت الله سیستانی یکی از مبرزین درس آیت‌الله العظمی خویی بودند و در اواخری که من در نجف بودم ایشان درس خارج می‌دادند و از همان اول متین بودند و از فقها و مراجع بزرگ شیعه هستند. دوستان ما که افراد مبارز و انقلابی بودند علاوه بر درس امام، آیت الله بجنوردی و آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی در جلسات درس آیت الله سیستانی نیز حضور پیدا می کردند.

** جزئیات دیدار با آیت‌الله سیستانی
تسنیم: در دیدارتان با حضرت آیت‌الله سیستانی ایشان دیگر به چه نکاتی اشاره داشتند؟
حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی: آیت‌الله سیستانی که معلوم بود اطلاعات خوبی از ایران و مسائل سیاسی و فرهنگی و شخصیتهای متعهد حوزوی و غیرحوزوی دارند، نسبت به حقیر هم اظهار محبت کردند و بدین مضمون فرمودند "اجازه‌نامه امور حسبیه به شما فقط به‌خاطر مرحمتی که به من داشته‌اید نیست، برای اینکه شما یکی از اولین مسئولین در جمهوری اسلامی تا به حال بودید و قبل از آن هم همراه امام خمینی در نجف اشرف بودید و در بسیج و نیروی انتظامی در حال خدمت بودید، در این مدت خیلی مصاحبه کردید چیزی که من همیشه شما را به دوستان می‌گفتم این بود، آقای رحمانی هیچ وقت از مراجع بزرگ با اسم کوچک یاد نکرد و متأسفانه بعضی دوستان از یک آقا هم برای آیت‌الله خویی دریغ می‌کردند و می‌گفتند "خویی این‌جور گفته" و از آقا استفاده نمی‌کردند اما شما هر موقع اسم مراجع را آوردید گفتید حضرات آیات عظام آیت‌الله خویی، آیت‌الله حکیم و آیت‌الله شاهرودی و من این موضوع را همیشه برای دیگران ذکر می‌کردم و می‌گفتم آقای رحمانی ادب حوزه را از هر جهت رعایت می‌کند خطش هم خط انقلابی است.

مورد دوم اینکه شما که از اول انقلاب مسئولیت داشتید و دستتان باز بوده اما کسی نیامده و بگوید که فلانی به بیت‌المال دست‌درازی کرده است و چیزی استفاده کرده و این برای من خیلی مهم است که شما امین امام و انقلاب بودید". من هم خیلی از ایشان تشکر کردم و گفتم "ان شاء الله این‌طور که شما می‌فرمایید باشم".
این صحبت آیت‌الله سیستانی روش حضرت امام هم بوده است. مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین حاج احمدآقا و بنده در حیاط منزل امام بودیم یادم هست به‌دلیل جمله‌ای که مرحوم آیت‌الله نجابت با لفظ "خوئی" از آیت‌الله خویی نام بردند، حضرت امام آشفته شدند و فرمودند "چرا این‌چنین نام بردید؟ ایشان (یعنی آیت‌الله العظمی خوئی) از مفاخر جهان تشیع است و از مراجع بزرگ است الی آخر...".

توضيح: سوء تفاهمي كه اين وسط براى مرحوم امام و سايرين بيش آمده و بيشوند بكار نبردن مرحوم نجابت براى آيت الله خويي، ناشي از عدم اطلاع آنها از رويه هميشكي مرحوم نجابت است، مرحوم نجابت بجز مواردي كه حضوري براى احترام كسي او را با بيشوند {آقاي} ذكر مي كردند، در ياد كردنهاى غيابي اين تعبير را بنحو {آقاي بزرك} براى خداوند، {آقايان = با تعظيم خاص} براى حضرات معصومين عليهم السلام، تنها و تنها براى دو استاد معنويشان مرحوم قاضي و مرحوم انصاري بيشوند {آقاي} را بكار مي بردند، حتى در تبعيت از امام خميني كه مرتبا در صحبتهايشان تاكيد مي كردند تعبيرشان اينطور بود {امروز تبعيت از خميني لازم است} ووووو هزاران تكريم را صرفا با نام بدون بيشوند ذكر مي كردند، فلذا ذكر مرحوم آقاي خويي بدون بيشوند {آقاي} برحسب همين رويه بوده كه اين بيشوند را تنها براى دواستاد معنويشان بكار مي بردند نه ديكري، فلذا از روي توهين به مرحوم آقاي خويي نبوده است. اما مصطلحات {آيت الله العظمى} و {آيت الله} كه اصلا در لفظ مراجع خصوصا قديميها؛ متداول نيست كه براي يكديكر بكار برند.

آیت‌الله خویی به‌شوخی می‌گفتند که "من ترسو هستم و چقدر آقای خمینی شجاع است. خدا چه دلی به این آدم داده است". با تبعید امام به نجف یک عده‌ای از طلبه‌های جوان قم قاچاقی به نجف می‌آمدند و از محضر امام استفاده می‌کردند و دنبال محفلی بودند که در آن جمع بشوند که از جمله آن محفل آقای صادقی و آقای مدنی بود. با تشرف حضرت امام به نجف اشرف حوزه علمیه نجف اشرف متحول شد و بسیار بر عظمت علمی و فقاهتی و سیاسی و انقلابی و اخلاق عملی و سکون معنوی ایشان پی بردند.

** حضرت امام اهل مریدپروری نبود
حضرت امام اهل مجامله و مریدپروری نبود. یکی از ویژگی‌های برجسته امام به‌اعتقاد بزرگان همین بود و هرکس هرچقدر به امام نزدیکتر می‌شود ایمانش قویتر و به راهش مستحکم‌تر و اعتقادش به امام و ائمه قویتر می‌شد چون امام را آینه تمام‌نمای اسلام و اهل‌بیت می‌دیدند. دوست داشتیم کنار امام باشیم و در مواردی هم ایشان به ما لطف داشتند و اکثراً کم صحبت می‌کردند.

** خاطره‌ای از ساعت‌دست‌کردن در نجف و تذکر حضرت امام
به‌عنوان نمونه به خاطره‌ای توجه کنید؛ یک بار به من اشاره کردند و متوجه شدم که باید پشت سر ایشان بروم چون کوچه خلوت بود خواستند به من توصیه‌ای بکنند و به من گفتند که "چطور شده است حالا ساعت به دستتان بسته‌اید؟"، من سریع به ایشان گفتم "ساعت مال من نیست و من ساعت نمی‌بندم، من با آقای حسن کروبی برادر آقای مهدی کروبی که فردی انقلابی هم بود داشتیم کتاب حکومت اسلامی امام را که قرار بود تجدید چاپ بشود تصحیح می‌کردیم و ایشان ساعت می‌بستند چون بعضی مواقع سخنرانی می‌کردند به ساعت نگاه می‌کردند، ساعت خود را در اتاق جا گذاشتند و من گفتم شاید گم بشود، به دستم بستم که امشب آقای حسن کروبی را دیدم ساعت را به ایشان بدهم". وقتی حرفم تمام شد ایستادند و به من گفتند "شما کجا می‌روید؟". گفتم "آقا، می‌خواهم با شما برای زیارت به حرم بیایم"، که ایشان گفتند "من کارم با شما تمام شده است، شما بفرمایید." هر کسی به‌غیر از آقایان حجج اسلام فرقانی و قرهی (رحمة الله علیهما) پشت سر ایشان حرکت می‌کردند، برمی‌گشتند و سؤال می‌کردند "کاری دارید؟".
لازم است عرض کنم که قبل از‌ آمدن حضرت امام به عراق و اوائل حضور ایشان مخالفین نهضت کم نبودند و از حضور ما در جلسات انقلابی و تماس با دوستان انقلابی یا رفتن به بیت امام و نماز ایشان ما را نهی می‌کردند. برخی به ما می‌گفتند که "شما درستان را بخوانید، حرف‌هایی که آقای صادقی و دیگران می‌گویند درست نیست، اگر بخواهید به این کارهایتان ادامه بدهید به شما اجازه نمی‌دهند که به ایران برگردید"، که ما هم می‌گفتیم "ما نمی‌خواهیم به ایران برگردیم".

تسنیم: چه شد که حضرت امام به نجف تبعید شدند؟ زمانی که امام خمینی وارد نجف شدند استقبال از ایشان چگونه بود؟ فضای نجف برای استقبال از ایشان به‌چه‌نحوی بود؟
حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی: من ادبیات را با سیوطی در مشهد آغاز کرده بودم که نزد عمویم و سایر اساتید تکمیل کردم و بعد از آن دیگر دروس حوزوی را هم نزد ایشان و دیگر اساتید سطح به پایان بردم. نجف حسنی که دارد این است که طلبه زود رشد می‌کند چون در آنجا تعطیلی تبلیغ نداشتیم و نمی‌توانستیم عربی صحبت کنیم و رسم بر این بود که حوزه نجف در تابستان هم دایر بود و تعطیلی کم بود البته به‌مناسبت‌ها پیاده به کربلا می‌رفتیم مثلاً عرفه، اربعین، عاشورا پیاده به کربلا می‌رفتیم که این‌ها سفر تفریحی و زیارتی ما محسوب می‌شد هم زیارت و هم سیاحت بود.
چون دسته‌جمعی می‌رفتیم فاصله 80، 90 کیلومتری با دوستان خوش می‌گذشت، و یا با دوستان جمع می‌شدیم و به کوفه می‌رفتیم چون آب‌وهوای کوفه بهتر از نجف بود، نجف آب‌وهوایش خشک بود وقتی به کوفه می‌رفتیم شنا می‌کردیم و برمی‌گشتیم، فضا این‌گونه بود و فضای حاکم عمدتاً علمی و تخصصی بود و کمتر به مسائل سیاسی و انقلابی علاقه نشان می‌دادند. البته انقلابیون در اقلیت بودند و مخالفین تند هم در اقلیت بودند.

** شاگرد آیت‌الله خویی که با امام مخالف بود
تا وقتی که در آبان سال 1344 امام وارد نجف شدند و هم موافق وجود داشت و هم مخالف. کسانی که مخالف بودند افراد خاصی بودند مثلاً یکی از شاگردان برجسته آیت‌الله خویی، آقای آیت‌الله سید محمد روحانی بود که آدم ملایی بود. ایشان به هر دلیل حاضر نبود همراهی کند و وقتی که امام وارد نجف شد تا بنا به دعوت طلاب و فضلا درس دادن را شروع کنند، من از شاگردان مشارالیه (آقای روحانی) شنیدم که ایشان گفته بود "اینجا نجف است و جا برای حرف‌های انقلابی آقای خمینی نیست".
در حالی که ایشان با امام یک نسبت فامیلی هم داشتند. شاهد عرضم اینکه یک وقت حضرت امام به آیت‌الله سید محمد روحانی پیغام داد که "من می‌خواهم به‌دیدار شما بیایم"، وی طفره رفت و گفت "من وقت ندارم". در نجف جبهه‌بندی ایجاد شده بود و زمانی که یک طلبه از ایران به نجف می‌آمد زود می‌رفتیم و از او استقبال می‌کردیم که اگر دیر می‌رسیدیم می‌رفت سمت آنها و سمت ما نمی‌آمد پس زود می‌رفتیم و جذبش می‌کردیم. یک عده بودند که می‌گفتند "علمای قم در سطح علمی خوبی نیستند"، در حالی که برخی از شاگردان حضرت امام در نجف جزو مدرسین عالی‌مقام در حوزه نجف بودند و از طرفی مرجعیت و فقاهت امام را علما تأیید کرده بودند و اگرنه شاه امام را اعدام می‌کرد، با تبعید حضرت امام به نجف سر شاه کلاه رفت.

** برخی به شاه گفتند با تبعید امام به نجف وی خرد می‌شود
در ایران علما دو دسته بودند یک عده مانند آیت‌الله منتظری، آیت‌الله ربانی شیرازی و دیگر علمای بزرگ که تلاش می‌کردند امام خمینی(ره) به کشور بازگردند، بعضی‌ها هم مانند آیت‌الله شریعتمداری و باند ایشان از بازگشت امام ناراحت بودند و می‌گفتند "اگر بازگردد دوباره دردسر ایجاد می‌کنند"، لذا شاه با عده‌ای از علمای تهران که در ارتباط بود مشورت کرده بود که "با این سید در تبعید چه‌کار کنیم؟"، که گفته بودند که "ایشان در حد علمای نجف نیست وقتی به آنجا تبعیدش کنید خرد می‌شود"، آن‌ها هم تصمیم گرفتند که امام خمینی به نجف برود. وقتی که خبر آوردند آیت‌الله خمینی به عراق تبعید شد از طرف مراجع عالی‌قدر هیئت‌هایی جهت استقبال از ایشان فرستاده شد و برخی دروس جهت استقبال تعطیل شد. حضرت امام با شکوه تمام در سامرا، در کربلا و در نجف اشرف به‌نحوی که عرض کردم مورد استقبال قرار گرفت. آیت‌الله صادقی جلسه درس را تعطیل کردند و به کاظمین رفتند و گفت "هرکسی می‌آید با من بیاید". جمع عظیمی از علما و طلاب و فضلا و اساتید بزرگ نجف اشرف از کاظمین، سامرا، کربلا تا نجف اشرف همراهی کردند و به حضرت امام ملحق شدند.

در ایران علما دو دسته بودند یک عده مانند آیت‌الله منتظری، آیت‌الله ربانی شیرازی و دیگر علمای بزرگ که تلاش می‌کردند امام خمینی(ره) به کشور بازگردند. بعضی‌ها هم مانند آیت‌الله شریعتمداری و باند ایشان از بازگشت امام ناراحت بودند و می‌گفتند اگر بازگردد دوباره دردسر ایجاد می‌کنند، لذا شاه با عده‌ای از علمای تهران که در ارتباط بود مشورت کرده بود که "با این سید در تبعید چه‌کار کنیم؟"

حاج آقا مصطفی خمینی خودشان تعریف کردند که "وقتی به فرودگاه بغداد رسیدیم نگاه کردیم کسی مراقب ما هست یا نیست. بعد رو به آقا کردم و گفتم «انگار که ما را به‌حال خودمان رها کردند». آقا فرمودند «بهتر! خودمان برویم». بعد متوجه شدیم پول نداریم که ماشینی بگیریم تا برای زیارت به کاظمین برویم. من ساعت خودم را به‌جای پول به راننده دادم. بعد راننده به ما گفت که «چهره شما برای من آشنا است». خودم را معرفی کردم و راننده گفت «پس به مسافرخانه‌‌ای شما را می‌برم که از علاقه‌مندان به شما هستند»، صاحب‌ مسافرخانه که متوجه حضرت امام شدند، ایشان را به منزل خود بردند". بعد حاج آقا مصطفی با منزل آیت‌الله خویی تماس گرفتند و گفتند "ما در کاظمین هستیم".
یکی از دوستان بسیار خوب و توانمند امام، مرحوم شیخ نصرالله خلخالی (رحمت‌الله علیه) بود که به امام خیلی علاقه شدیدی داشته است، جوری که وقتی از نجف به قم می‌آمد بقیه علما به وی گفتند که "تو نمی‌خواهی از طرف ما هم در نجف قدمی برداری؟" که آقای خلخالی می‌گفت "آیت‌الله خمینی به گردن من حق دارد".

** بازرگان می‌گفت "هوشی‌مینه" انقلاب ایران محمد منتظری است
وقتی خبر به نجف رسید که امام خمینی به عراق آمده است، همه علما برای استقبال از امام اقدام کردند و به کاظمین رفتند، امام خمینی بعد از زیارت کاظمین به سامرا رفت که مورد استقبال باشکوهی هم قرار گرفت و بعد از آن نیز به کربلا مشرف شدند که آیت‌الله سید محمد شیرازی استقبال بزرگی از ایشان کردند. در همان زمان بود که آیت‌الله سید محمد شیرازی آن کتاب "دنیا بازیچه یهود" را هم نوشتند. آقایان مدرسی هم به‌خصوص آقای هادی مدرسی خیلی زحمت کشیدند که تمام هدایت‌گری‌ها آنها از جانب شهید شیخ محمد منتظری صورت می‌گرفت. ایشان نقش عظیمی در انقلاب اسلامی داشتند، دوست و دشمن این موضوع را قبول دارند. مرحوم مهندس بازرگان می‌گفت "هوشی‌مینه انقلاب ما محمد منتظری است" (هوشی‌مینه رهبر انقلاب ویتنام است).
در همان اول آیت‌الله سید محمد شیرازی در استقبال به امام گفت که "شما اگر به نجف بروید دیگر نمی‌توانید به کربلا بیایید، همین الآن که به کربلا آمده‌اید قصد 10 روز (عشره) بکنید" که امام این موضوع را پسندیدند و به حرم رفتند نزدیک غروب که شد آقای سید محمد شیرازی به امام گفت که "شما به‌جای من در حرم نماز بخوانید" و امام در آن چند روزی که در کربلا بودند در صحن حرم امام حسین(ع) نماز مغرب و عشاء را اقامه کردند. همه این موارد را شخصاً حضور داشتم و البته این به‌معنای تأیید همه امور بیت فعلی آیت‌الله شیرازی نیست.
توضيح: اين واكذاري نماز جماعت صحن حسيني به امام خميني بزركترين تكريم مرحوم شيرازي بوده كه تنها به امام شده، و حتى به مرحوم حكيم و مرحوم خويي و ساير مراجع نجف يا ايران كه به كربلا مي آمدند و بيشنهاد واكذاري نماز جماعت شده بود مرحوم شيرازي قبول نكرده بود.

** آیت‌الله خویی 10 ماشین برای استقبال از امام فرستاد
اینکه برخی مغرضین می‌گویند که در نجف کسی از امام استقبال نکرد دروغ و تحریف تاریخ است. قریب 10 تا ماشین از طرف آیت‌الله العظمی خویی به‌استقبال امام آمدند همچنین از طرف آیت‌الله حکیم هم چند ماشین به‌همراه افراد مهم بیتش به‌استقبال حضرت امام آمدند. ‌آیت‌الله العظمی شاهرودی، آیت‌الله سید حسین حسینی همدانی ابوالزوجه عموی ما ــ رحمة الله علیهما ــ مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی، آیت‌الله بجنوردی و علما و فضلای برجسته نجف اشرف که از علاقه‌مندان به امام و جزو علمای درجه یکی بودند که یا ماشین برای استقبال امام فرستادند یا خودشان شرکت کردند. زمانی که امام به نجف رسیدند برای زیارت به حرم مطهر امیرالمؤمنین رفتند و بعد از زیارت به منزلی که برای ایشان تدارک دیده بودند راهنمایی شدند.

** اولین مرجعی که در نجف به دیدار امام خمینی آمد
اولین کسی که به منزل امام رفتند آیت‌الله شاهرودی بودند که به شیخ المراجع مشهور بودند، به‌یاد دارم که ایشان سنشان از آیت‌الله حکیم هم بیشتر بود. زمانی که ایشان آمدند من هم حضور داشتم و روبه‌روی امام و آیت‌الله شاهرودی نشسته بودم و وقتی برای آیت‌الله شاهرودی چای را با قند آوردند، امام قند را برای ایشان با دست شکست که این نشان از توجه امام به شرایط سن ایشان بود. در عراق قند مرسوم نبود البته قندهایی مربعی و مستطیلی بود که از بلژیک می‌‌آوردند.
آیت‌الله شاهرودی شوخ‌طبع بودند، برای اینکه قاشق چای‌خوری برای همزدن چای نگذاشته بودیم، عصایشان را دور استکان چرخاندند که همه خندیدند و امام به من گفتند "برو یک قاشق چای‌خوری بیاور". من هم رفتم و از آشپزخانه آوردم و به امام دادم. ایشان استکان چای را برداشت و قندها را در چای انداختند و چای را شیرین کردند که این‌ها همه درس‌های تعامل و تربیتی دینی بود که ما یاد گرفتیم که چگونه مراجع عالی‌قدر را احترام کنیم.
آیت‌الله العظمی خویی معمولاً که برای نماز مغرب و عشاء می‌رفتند بلافاصله درس می‌گفتند، اولین بار بعد از درس برای دیدار امام رفتند، خناس‌ها گفتند که "خوب بود ایشان قبل از نماز به‌دیدار امام می‌آمد" در حالی که ایشان به کوفه می‌رفتند و از آنجا به نماز می‌آمدند و بعد کلاس را برگزار می‌کردند و آن شب جلسه خصوصی در منزل خودشان را هم تعطیل کردند. از ابتدا که وارد خانه امام شدند و ایشان را دیدند شروع به گریه کردند و آیه برادران یوسف را خواندند و امام ایشان را در آغوش گرفتند. امام زیاد اهل صحبت کردن نبود عده‌ای می‌گفتند که چرا امام بحثی را مطرح نکردند اما متوجه نبودند که آن جلسه جای بحث کردن نبود و ایشان رفتند و دوباره فردا بعد از درس فقه‌شان به دیدار امام آمدند البته من نبودم اما دیگر دوستان که بودند به من اطلاع دادند.
آیت‌الله حکیم به‌گمانم شب دوم یا سوم بود که به‌دیدار امام آمدند، اکثر فضلای شهر نجف به‌دیدار امام آمدند و امام هم کاری کردند که هیچ کس نکرد. اولین کار امام این بود که به‌ترتیب سریع به دیدار مراجع بزرگی که به‌دیدارشان آمده بودند رفتند. به‌یاد دارم که اول به منزل آیت‌الله خویی رفتند که ایشان استقبال بسیار خوب و پذیرایی فوق‌العاده خوبی از امام کردند و امام هم از آیت‌الله خویی تشکر کردند و فرمودند: "شما، ما و همه علما را در همه جا همراهی و پشتیبانی کردید".

** ماجرای دیدار آیت‌الله حکیم با امام خمینی
آیت‌الله حکیم با این ملاقاتها با حضرت امام علاقه ویژه به حضرت امام پیدا کردند و حضرت امام بازدید آیت الله حکیم رفتند. امام که به بازدید آیت‌الله حکیم رفتند به ایشان گفتند "آقا، به هر حال ما از شما انتظار بیشتری داشتیم من می‌دانم که شما چه قدرت بالایی دارید، آیا شما می‌دانید که در ایران چه‌تعداد مقلد دارید؟ ای‌کاش به ایران می‌آمدید تا ببینید چه جایگاه قوی‌ای دارید". آیت الله حکیم فرمودند "ما توپ‌های توخالی بودیم، توپ‌هایی که گلوله ندارد، ما سرباز نداشتیم" که امام فرمودند "من سرباز شما، شما هم جلودار ما باشید".
Image
آیت‌الله حکیم فرمودند "ما توپ‌های توخالی بودیم، توپ‌هایی که گلوله ندارد، ما سرباز نداشتیم" که امام فرمودند "من سرباز شما، شما هم جلودار ما باشید".
آیت‌الله حکیم به‌زبان گله گفتند که "من برای شما نامه فرستادم که همه بیایید و اینجا یک تصمیم کلی در رابطه با ایران بگیریم"، امام گفت "من قصد تمرد از حرف شما را نداشتم". آیت الله حکیم گفتند "پس برای چی نیامدید?"، امام گفتند "آیا به‌یاد دارید که دولت عراق بدرفتاری کرد و آیت الله نائینی و کمپانی و حتی آیت‌الله کاشف‌الغطا به قم آمدند. من آن موقع جوان بودم و به‌دیدار این بزرگان رفتم و گفتم که «اشتباه کردید به اینجا آمدید شما را که بیرون نکردند، قهر کردید به اینجا آمدید حالا خواستید بازگردید اگر راهتان ندادند می‌خواهید چه‌کار کنید؟»، ما هم اگر به نجف می‌آمدیم و شاه هم پا روی دنده بی‌ادبی می‌گذاشت و می‌گفت «این‌ها را راه ندید بیایند»، چه‌کار می‌کردیم، آیا ما از ملت جدا نمی‌شدیم و دیگر می‌توانستیم کاری بکنیم؟ با پای خودمان از ایران بیرون بیاییم"، که آیت الله حکیم گفتند: "حرفت درست است" امام فرمودند: "من آن موقع به آیت الله کاشف الغطا گفتم که «شما که عراقی هستید شما برای چه به ایران آمدید از مردم خودت قهر کردی؟»، امام دوباره این حرف را به آیت الله حکیم گفتند: «قصد ما معاذالله بی‌اعتنایی به دعوت شما نبود».
آیت‌الله ‌العظمی حکیم گفته بودند که "شرایط به‌نحوی نبود که کار پیش برود و سرباز نداشتم" که امام گفته بودند "من سرباز شما هستم، شما می‌آمدید و می‌دید که من چگونه جمعیت را پشت سر شما می‌آوردم که دشمن فرار کند".

جالب‌تر زمانی است که آیت‌الله حکیم به‌دیدار امام خمینی آمدند، مشی ایشان از جهاتی شبیه امام خمینی بودند متین، مرتب و هیچ وقت توجهی به اینکه سر و دست می‌شکستند دستشان به ایشان برسد نداشتند و از این کارها خوششان نمی‌آمد، از نظر برخورد مثل امام بودند.

** امام گفت "آیت‌الله حکیم رئیس‌کل است"
از توجه امام به جایگاه مراجع خاطره‌ای از آیت‌الله حاج آقا شیخ حسن صانعی نقل کنم که می‌فرمودند "با امام برای اقامه نماز مغرب و عشا به‌سمت مدرسه بروجردی می‌رفتیم، من که از ایران آمده بودم آشنایی به نجف نداشتم امام به من گفت «آقا شیخ حسن، آن ماشین را که جلوی صحن ایستاده می‌بینی؟»، گفتم: «بله آقا»، امام گفت: «ماشین آقای حکیم است». ماشین باابهتی داشتند. امام فرمودند که ایشان رئیس‌کل است، در حالی که هنوز اذان (حرم) نگفتند نماز را اقامه می‌کند»، چون آیت الله حکیم قائل به غروب آفتاب بودند و وقتی یک رکعت از نمازشان گذشته بود تازه اذان صحن پخش می‌شد اما کسی جرئت نمی‌کرد به ایشان حرفی بزند، نظرشان به جایگاه مهم مرجعیت آیت‌الله حکیم به‌ویژه در عراق بود". (مرحوم آيت الله مرعشي هم وقتي نماز مغربش تمام مي شد اذان حرم مي كفتند).
از شهید سیدمحمد باقر حکیم (فرزند آيت الله حكيم) نقل می‌کنم که می‌گفت "پدرم همه ما را جمع کردند و فرمودند «من این مرد بزرگ را نمی‌شناختم بعد از این دیدارها که با ایشان داشتم متوجه بزرگی‌شان شده‌ام، حرام است بر فرزندان من که با ایشان که مهمان ما هستند مخالفت کنند، هر کسی با ایشان مخالفت کرد از خانه من بیرون برود»"، من خودم این حرف را از آقا سید محمد باقر حکیم شنیدم، در دو، سه جلسه‌ای که امام با آیت‌الله حکیم دیدار داشتند، آیت‌الله حکیم به امام نظرشان جلب شد و امام هم نسبت به ایشان توجهشان جلب شد.
آیت‌الله حکیم تا زمانی که زنده بودند با امام خمینی خیلی محترمانه برخورد می‌کرد، منتها ایشان از لحاظ دیپلماسی بسیار بالا بود مثلاً یک وقتی امام کسالت پیدا کرده بودند ــ به دقت‌های امام توجه کنید ــ از بیت آیت‌الله حکیم با بیت امام تماس گرفته بودند که "ایشان می‌خواهند به دیدار امام بیایند" که دفتر امام گفته بودند "ايشان در حال استحمام است". در نجف رسم بود که بعد از نماز مغرب و عشاء علما به دیدار هم می‌رفتند. امام که استحمامش تمام شد متوجه موضوع شد و فهمید آیت‌الله حکیم برای زیارت راهی حرم امیرالمؤمنین شدند.
امام از این بزرگ‌منشی ایشان خوشحال شدند. وقتی به هم رسیدند آیت‌الله حکیم گفت "شنیدم شما کسالت دارید می‌خواستم به ملاقاتتان بیایم اما وقتی متوجه شدم که در حال استحمام هستید خوشحال شدم، الحمدلله استحمام علامت سلامت شماست. اگر نرسیدم به ملاقات شما بیایم مرا معذور بدارید". امام هم از ایشان تشکر می‌کنند. در عین حال امام هم چند روز بعد به‌دیدار آیت‌الله حکیم رفتند. ایشان پیام دادند که "می‌خواهم به دیدارتان بیایم" که اینها در سطح‌های بالا بسیار مهم است.

** نقش سفارت ایران در بغداد بر تفرقه‌افکنی در بیت آیت‌الله حکیم
رابطه آیت‌الله حکیم با امام خوب بود. خیلی‌ها تند بودند و می‌گفتند که بعضی از اعضای بیت آیت‌الله حکیم با سفارت ارتباط دارند. پدرزن آقای سیدمحمد باقر حکیم، مرحوم آیت‌الله ممقانی است. ایشان با امام خمینی خوب نبودند. اگر کتاب خاطرات مرحوم عمید زنجانی را بخوانید متوجه خواهید شد. ایشان به‌صراحت نوشته‌اند که "ما وقتی به بیت آیت‌الله حکیم می‌رفتیم کسی ما را آدم حساب نمی‌کرد و نمی‌گذاشتند که ما به دیدار‌ آیت‌الله حکیم برویم، تازه این برای زمانی بود که امام در تبعید ترکیه بود و هنوز به نجف نیامده بودند. شخص حضرت آیت‌الله حکیم از حضرت امام شناخت عمیقی نداشتند. علاوه بر نقش سفارت ایران در بغداد بر تفرقه‌افکنی در بیت آیت‌الله حکیم، افرادی هم بودند مخالف نهضت امام خمینی بودند و این رفت‌وآمدهای آیت‌الله حکیم با امام موجب شده بود که ایجاد علاقه مناسبی را در پی داشته باشد که فعلاً مجال ذکرش نیست".
آیت‌الله خویی با حاج آقا مصطفی خیلی رابطه بسیار خوبی داشت و به ایشان گفتند که "در سن تو و در زمان خودم ملایی به‌خوبی تو در نجف ندیده‌ام". آیت‌الله خویی می‌گفتند "دلم برای حاج آقا مصطفی تنگ شده" و ایشان را به خانه خود دعوت می‌کرد و با هم ناهار می‌خوردند. این نشان از رابطه خوب آیت‌الله خویی با ایشان داشت، البته حاج آقا مصطفی هم ملا و والامقام و انسان متینی بود و با این بزرگان رفت‌و‌آمد کردن کار آسانی نبود. در نجف اگر کسی ادعای آیت‌اللهی می‌کرد ولی سوادش را نداشت کسی دیگر نگاهش نمی‌کرد و هو می‌شد.
امام در نجف دو کار کرد؛ اول اینکه برای طلبه‌ها ملاقات جمعی گذاشت که طلبه‌های ایرانی و پاکستانی، عراقی و لبنانی و افغانستانی فرقی نمی‌کرد و دوم اینکه تک تک فضلایی که به‌دیدار امام آمده بودند به دیدارشان رفتند و از همه تفقد داشتند و لذا کسی از حضرت امام و حاج آقا مصطفی گله‌مند نبود.

** تفاوت روش امام در شهریه‌دادن به طلاب در حوزه نجف
یکی دیگر از کارهای امام این بود که به همه شهریه مساوی می‌داد و برای ایشان فرقی نمی‌کرد طلبه چه ملیتی دارد، در حالی که آیات عظام حکیم و شاهرودی و خویی به هر کسی پول نمی‌دادند. به‌یاد دارم که به‌وساطت یکی از بزرگان پیش شیخ محمد رشتی مسئول امور مالی آقای حکیم رفتم، تا طلبه بودن من را تأیید کند و به من شهریه می‌دادند. شیخ محمد حواسش جمع بود همان وقتی که من رفته بود یک افغانی هم آمده بود از او سؤال کرد که "چه می‌خوانی؟"، او نام کتاب را اشتباه گفت و دید که دستانش گچی است و او را رد کرد. به من گفت "از گچ‌کاری پا شده یه عمامه و عبا گذاشته آمده شهریه آیت‌الله حکیم بگیرد، پول امام زمان را که نمی‌توانیم به هر کسی بدهیم"، اینها حواسشان جمع بود، آدم‌های ساده‌ای نبودند سیاست را هم خوب می‌شناختند اما راه امام برایشان سخت بود. همه را به یک نحو دیدن برایشان سخت بود ولی همه اقشار به‌دلیل همین حفظ حرمت‌ها ــ چه ایرانی چه عرب و چه افغانی و پاکستانی ــ همه را تشویق به درس خواندن می‌کردند.

حیفم آمد مطلبی را از حضرت امام در باب شهریه دادن به طلاب محترم حوزه‌های علمیه ذکر نکنم. شهریه دادن امام خمینی به همه طلبه‌ها مثل بمب صدا کرد، آیت‌الله خویی فقط به ایرانی‌ها شهریه می‌داد که افغانی‌ها علیه ایشان شورش کردند. آیت‌الله شاهرودی هم یک دینار می‌داد اما به افغانی‌ها نیم دینار می‌داد اما امام به همه طلبه‌ها به‌صورت مساوی شهریه می‌داد. من به‌یاد دارم که وقتی فرمانده بسیج شدم دفتر آیت‌الله گلپایگانی شهریه من را قطع کرد، در طول 9 سالی که من فرمانده بسیج بودم از سپاه حقوق دریافت نکردم. شهید محلاتی به من گفت "اگر می‌خواهی فرمانده خودت باشی زیر بار منت این و آن نرو" که من گفتم "دفتر امام 10 تومان به من می‌دهد که همان برکت دارد و من دنبال حقوق نیستم".
من به امام عرض کردم که شهریه من را قطع کردند. گفتند "چرا؟"، عرض کردم "آیت‌الله گلپایگانی معتقد است روحانی شاغل در حکومت که مسئولیت داشت شهریه‌‌اش را قطع کنید". امام فرمودند "مساعدت به طلاب تبلیغ می‌دهم نه برای درس خواندن و اگر نه باید به همه دانشجویان پول داد. مبنا این است که باید مبلغ اسلام باشیم شما هم همیشه در حال سفر به شهرهای مختلف هستید"؛ من که با یکی از اعضای دفتر آیت‌الله العظمی گلپایگانی صحبت کردم گفتم "من از سپاه حقوق دریافت نمی‌کنم" که او هم گفت "شهریه شما را می‌دهیم". منظورم این است که امام در مبنا و روش با خیلی‌ها فرق داشت و با دیگران متفاوت بود.

تسنیم: امام از چه‌زمانی شروع به تدریس کردند؟ مبحث ولایت فقیه از چه‌زمانی شروع شد؟
حجت‌الاسلام و المسلمین رحمانی: امام درس‌های خود را در نجف شروع کردند علما و فضلای بزرگی آمدند یعنی از سال 1344 بود که امام درس خود را در نجف آغاز کردند. در شروع درس روز اول نکات اخلاقی مهمی را که باید یک روحانی به آنها توجه داشته باشد یادآور می‌شدند و نیز آخرین روز تحصیلی و آغاز تعطیلات که مباحث مطروحه چاپ شد و مباحثی زنده و سازنده که در حوزه علمیه نجف اشرف متداول نبود و مباحثی را که مطرح کرده بودند هدفمند بود.

** ولایت‌فقیه ادامه رسالت انبیاء و ائمه اطهار است
چون حضرت امام در قم "مکاسب محرمه" را گفته بودند، در نجف اشرف از قسمت دوم کتاب مکاسب یعنی مباحث بیع را شروع کردند. شروع از این باب هم خیلی حساب‌شده بود چون به مبحث مهم ولایت فقیه رسیدند. روزهایی که درس ولایت فقیه مطرح بود، اعلام کردند که "بحث من امروز غیر از بحث فقهی و مقداری هم جنبه عمومی دارد پس هرکس می‌خواهد بیاید و بنشیند جالب است". آن روز جایی برای نشستن در مسجد شیخ انصاری نبود حتی کسانی که قبلاً درس خارج مکاسب را دیده بودند هم آمدند. هدف حضرت امام ورود به مبحث مهم ولایت‌فقیه، ادامه رسالت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام و آشنایی با مقام عالیه در حکومت اسلام بود و اینکه تدبیر و سیاست در امت اسلام جزو وظایف فقهای عالی‌مقام است.
امام در 12 جلسه خیلی مفصل موضوع ولایت فقیه را بیان کردند. جلسات ایشان همیشه 30 دقیقه طول می‌کشید و خیلی زیاد می‌شد 40 دقیقه طول می‌کشید. مبحث ولایت‌فقیه جداگانه چاپ شد و یادم هست مرحوم (دكتر) یزدی تازه از آمریکا آمده بود و از برخی مباحث ولایت‌فقیه فیلم تهیه کرده و جهت طرح در مجامع دانشگاهی با خود برده بود.

** چه‌کسانی در درس امام سؤال می‌کردند؟
حضرت امام همیشه می‌‌فرمود "من دوست ندارم عده‌ای بیایند و بنشینند و فقط گوش کنند". در این جلسات حضرات آیات آقای سید محمود هاشمی شاهرودی، آقای رضوانی، خاتم یزدی، آقای سید جعفر کریمی و آقای راستی کاشانی و حاج آقا مصطفی خمینی و خیلی دیگر از بزرگان بودند که از امام سؤال می‌کردند.

** امام فرمودند "نجفتان اصول ندارد، اصول مختص استاد ما است"
آیات راستی کاشانی و سید جعفر کریمی دیگر احتیاجی به درس رفتن نداشتند اما آقای راستی مردانگی کرد و گفت "ما کلاس بیع دیگران را رفته بودیم و فکر می‌کردیم که بی‌نیاز هستیم اما وقتی که به درس آیت‌الله خمینی آمدیم دیدیم که به بررسی نیاز داریم". یک بار امام گفت "در موردی بحث اصولی بکنیم" که یکی از فضلا گفت "مباحث اصولی در نجف پنبه‌اش زده شده است". امام فرمودند "نه آقا، این حرف‌ها را نفرمایید، نجفتان اصول ندارد، مباحث اصول مختص استاد ما آیت‌الله حائری (شیخ عبدالکریم) است" و می‌دانید که فرمایش حضرت امام اشاره داشت به تقدم رتبه حضرت آیت‌الله حائری نسبت به حضرات آیات نائینی و کمپانی زیرا مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شاگرد میرزای شیرازی در سامرا و جزو اصحاب (مكتب فقهي) سامرا بود.
استادان آیت‌الله خویی عبارت بودند از حضرات آیات عظام نائینی، کمپانی و آقای ضیاء عراقی که هر سه از شاگردان آخوند خراسانی هستند اما امام خمینی شاگرد کیست؟ شاگرد حاج شیخ عبدالکریم حائری. ایشان شاگرد کیست؟ مرحوم آیت‌الله حائری از شاگردان و پرورش‌یافتگان مکتب سامرا بودند که مرحوم آخوند خراسانی هم مدتی در سامرا از محضر آیت‌الله آقای میرازی شیرازی استفاده کرده بود. آخوند خراسانی هم جزو شاگردان میرزای شیرازی است ولی به جایی رسید که میرزای شیرازی به او گفت "برو و در نجف درس بده"، پس آقای حائری هم‌رتبه‌ یا هم‌دوره با آیت الله خراسانی محسوب می‌شدند.

امام خمینی(ره) برای چه به آیت‌الله العظمی بروجردی گفت که به قم بیاید؟ برای اینکه بعد از آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری مرجعیت در ایران توسط شاگردان مرحوم آیت الله آخوند خراسانی با قوت و قدرت بماند. اینها کارهای اصولی بود که امام انجام داد. همچنین ایشان رفتند نزد مراجع ثلاث قم؛ حضرات آیات عظام صدر، خوانساری و حجت را به خانه خود دعوت کردند و گفتند که "با رحلت آیت‌الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی، نجف فوری یک مرجع انتخاب می‌کند و اگر کسی انتخاب شود مرجعیت بین شما چند نفر تقسیم می‌شود. بیایید به‌فکر عظمت قم باشید و برای نجات ایران نگذارید نجف تصمیم بگیرد و همان بلایی نشود که در زمان گذشته بر سر ایران آمد".

امام به این بزرگواران گفت "برای رضای خدا من دست شما را می‌بوسم، بگذارید آیت‌الله بروجردی بیاید". چون آقای بروجردی 17 سال شاگرد آخوند خراسانی بود یعنی از آیات نائینی، کمپانی و از همه این بزرگان جلوتر است ایشان که بیاید حضرات آیات نمی‌توانند با مرجعیت ایشان مخالفت کنند.
امام خمینی(ره) برای چه به آیت‌الله العظمی بروجردی گفت که به قم بیاید؟ برای اینکه بعد از آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری مرجعیت در ایران توسط شاگردان مرحوم آیت الله آخوند خراسانی با قوت و قدرت بماند. اینها کارهای اصولی بود که امام انجام داد. همچنین ایشان رفتند نزد مراجع ثلاث قم؛ حضرات آیات عظام صدر، خوانساری و حجت را به خانه خود دعوت کردند و گفتند که با رحلت آیت‌الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی، نجف فوری یک مرجع انتخاب می‌کند

امام اول آیت‌الله منتظری و آیت‌الله مطهری را به‌دیدار آیت‌الله بروجردی فرستاد وقتی اینها برگشتند، گفتند "آیت‌الله بروجردی فوق‌العاده است". امام خمینی به‌بهانه‌ای یک هفته به‌دیدار آیت‌الله بروجردی رفت. یکی از شاگردان آیت‌الله بروجردی به ایشان گفتند "آن سیدی را که دم در نشسته است می‌شناسید؟"، که آیت‌الله بروجردی گفتند "نه، نمی‌شناسم" او گفت: "حاج آقا روح‌الله خمینی که از مدرسین اصلی قم است ایشان هستند". آیت‌الله بروجردی بعد از جلسه تدریس پا شدند، امام فرمودند که "آیت‌الله بروجردی آمد و به من گفت «می‌دانی که این خانه من است اگر اینجا بنشینی من راضی نیستم، بفرمایید بالا و بنشین جای من»، که من گفتم «چشم» و با ایشان به جلو رفتیم و نه در جای ایشان بلکه در کنار ایشان نشستم.

وقتی نشستم آیت‌الله بروجردی گفتند «آمده‌اید من را امتحان کنید؟»، امام گفتند «نه آقا، شما شاگرد مرحوم آخوند خراسانی هستید. من یک هفته است که به اینجا‌ آمده‌ام تا با شما ملاقات داشته باشم»". آیت‌الله بروجردی امام را به نهار دعوت کردند و اینجا بود که امام گفت «آمدم که شما را به قم دعوت کنم».
در جواب امام آیت‌الله بروجردی گفت "من وقتی از نجف به ایران آمدم رضاخان در قصرشیرین آدم فرستاد و گفت «سید لر، اگر می‌خواهی به ایران بروی در حوزه‌ها شلوغ‌کاری بکنی و مسلک آخوند خراسانی را ادامه بدهی از همین جا برگرد»" (آخوند خراسانی مشروطه‌خواه بود) آیت‌الله بروجردی در جواب مأمور رضاخان گفت «نه، من آمده‌ام تجدید دیدار اقوام».
به هر حال امام موفق به احیاء حوزه علمیه قم با استقرار آیت الله بروجردی در قم می‌شوند و ایران مرکز زعامت تشیع می‌گردد و زمینه نهضت فراهم می‌شود.
رحمت الله عليهم اجمعين
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » پنج شنبه ژانويه 03, 2019 12:23 am

اولين مرجعي كه در نهضت خرداد 42 حكم تكفير شاه را اعلام كرد آيت الله خويي بود


Image
آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی، مرجع عالی‌قدر تشیع، از جمله شخصیت‌هایی است که نقش بی‌بدیلی در تاریخ معاصر شیعیان جهان ایفا کرده است.
به گزارش مشرق، آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی، مرجع عالی‌قدر تشیع، از جمله شخصیت‌هایی است که نقش بی‌بدیلی در تاریخ معاصر شیعیان جهان ایفا کرده است. موضع‌گیری‌های وی علیه استبداد و استعمار در تاریخ بی‌سابقه است به طوری که پس از فاجعه فیضیه در قم و نیز کشتار مردم ایران در 15 خرداد 1342، شاهد موضع‌گیری‌های تند وی علیه رژیم سرکوب‌گر پهلوی هستیم. اما با این وجود، شبهات تاریخی فراوانی پیرامون شخصیت آیت‌الله خویی وجود دارد؛ از روابط ایشان با امام خمینی و نهضت اسلامی گرفته تا ماجرای دیدار فرح در سال 1357 که حجم گسترده‌ای از شبهات را در بر می‌گیرد.

به منظور پاسخ دادن به این شبهات، در آستانه سالروز رحلت آیت‌الله العظمی خوئی به سراغ محققی رفتیم که این روزها کتاب "زندگینامه آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی" را در دست نگارش دارد.

اتاق کارش پر از کتاب‌هایی به زبان‌های فارسی و عربی بود و انبوه کاغذهای روی میزش که اسناد و مدارک تاریخی بود جلوه خاصی داشت.
دکتر صفاءالدین تبرائیان نامی آشنا در عرصه تاریخ است. وی که متولد سال 1339 در شهر کاظمین است، سابقه تحصیل در چهار کشور عراق، ایران، لبنان و سوریه را دارد.
او که در 16-17 سالگی کتاب "نهضت انبیا" را می‌نویسد، سال‌ها بعد به نگارش کتاب‌هایی چون "نهاد مرجعیت شیعه در 200 سال اخیر" و "احیاگر حوزه نجف" همت می‌گمارد. "انتفاضه صفر"، "انتفاضه شعبانیه" و "خوابگردها" از دیگر تالیفات مهم این نویسنده تاریخ است.

صفاءالدین تبرائیان نقش آیت‌الله خوئی در ابتدای نهضت اسلامی را برجسته می‌داند. حکم تکفیر محمدرضا پهلوی توسط آیت‌الله خویی در سال 1342 و چاپ جزوه التصریحات الخطیره درباره جنایات رژیم پهلوی از مواردی است که تبرائیان در این راستا به آن‌ها اشاره می‌کند.

به تعبیر او، آیت‌الله خوئی روابط حسنه‌ای با امام خمینی در ایام تبعید در نجف داشت تا آنجا که نماز میت حاج آقا مصطفی خمینی را ایشان می‌خواند.
این محقق تاریخ پس از چهل سال به شبهات مربوط به ماجرای دیدار فرح با آیت‌الله خوئی در سال 1357 و قضیه اهدای انگشتری به محمدرضا پهلوی پاسخ می‌دهد و گرد و غبار ابهام را از این صفحه تاریخ می‌زداید. او اسناد و خاطرات تازه‌ای از این جریان ارائه می‌کند و در بخش مشبعی از سخن به روابط حسنه امام خمینی و آیت‌الله خوئی پس از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره می‌کند.
صفاءالدین تبرائیان همچنین شخصیت و خاطرات سید حسین نصر –راوی دیدار فرح با آیت‌الله خوئی– را بررسی کرده و مستندات بدیعی درباره وی بازگو می‌کند.
آنچه در ادامه می‌خوانید گفتگوی دو ساعته ما با دکتر صفاالدین تبرائیان درباره "شبهات تاریخی پیرامون آیت‌الله سید ابوالقاسم خوئی" است.
وقایعی که در فروردین 1342 در مدرسه فیضیه رخ داد و اتفاقاتی که در نیمه خرداد همان سال به وقوع پیوست، واکنش بسیاری از مراجع را به دنبال داشت. آیت‌الله خویی به عنوان یکی از مراجع صاحب نام آن زمان چه واکنشی به این وقایع داشت؟ مواضع ایشان در رابطه با رژیم پهلوی چگونه بود؟
صفاءالدین تبرائیان: بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت خویی یکی از مراجع بی‌بدیل و استثنایی تاریخ تشیع است. از خرداد سال 1349 تا سال 1372 حدود 23 سال ایشان مرجع نامور عالم تشیع و زعیم بلامنازع حوزه نجف بودند. یعنی همان موقعی هم که آقای حکیم مرجع اعلی بودند، آقای خویی زعیم حوزه بود. به معنی اینکه درس اول حوزه را ایشان می‌داد.
در زمینه اصول، فقه، تفسیر، حدیث و ... ایشان مطرح بودند به طوری که الان در همه حوزه‌ها همه مدرسان و طلبه‌ها ورد زبان‌شان "قال سیدنا الخویی" است یعنی در همه مباحث نظرگاه‌های آقای خویی مطرح است.

*** اولین مرجعی که محمدرضا پهلوی را تکفیر کرد ***
در ابتدای شروع نهضت اسلامی هم آقای خویی با مواضع استثنایی و فراموش‌نشدنی، جزء پیشگامان نهضت امام خمینی بود. آقای خویی بنا به فرمایش آیت‌الله سید محمود شاهرودی، اولین مرجعی است که محمدرضا پهلوی را تکفیر کرد.
یک شبهه‌ای مطرح می‌شود و آن اینکه چه اتفاقی افتاد که حضرت امام در زمان تبعید به نجف با استقبال گرم آقای خوئی مواجه شد ولی پس از آن در سال‌های بعدی نهضت تا واپسین روزهای عمر آقای خویی ظاهراً این روابط گرم رو به سردی رفت؟ این یک پرسش جدی و مهم است که در کتابی که در دست تألیف و تدوین دارم مفصلا به آن پاسخ خواهم داد. اما مهم‌ترین دلیل آن، نوع تقابلی بود که رژیم بعث حاکم بر عراق با حوزه‌های علمیه داشت.
در روزهای آخر عمر آقای حکیم، نوع برخورد رژیم بعث با نهاد مرجعیت تشیع و مخصوصا آقای حکیم که از پایگاه مردمی عجیبی برخوردار بود باعث شد آقای خویی تامل کند در اینکه این رژیم بعث، یک رژیم سفاک، خونخوار و ظالمی است و البته این نوع برخورد با حوزه و قلع و قمع روحانیت را تاریخ هم ثبت کرد که اینچنین بود. مثلا ما در هیچ جای تاریخ شاهد نبودیم که در یک زمان چهار مرجع بزرگ و شمار قابل توجهی از روحانیون به شهادت رسیده باشند. یا مثلا در جریان انتفاضه شعبانیه فقیه عالیقدری چون آقای خلخالی با پسر و نوه‌هایش را بردند و معلوم نشد چه بر سر آن‌ها آوردند؟ یا نمونه دیگر همان قتل‌عام نیم میلیونی در ماجرای انتفاضه شعبانیه است که در عرض دو هفته صورت گرفت. شما این دو هفته را تقسیم بر 14 روز کنید ببینید چند هزار نفر در روز قتل‌عام شدند که خیلی از آن‌ها زنده به گور شدند. در هر صورت آقای خوئی با چنین پدیده‌ای روبرو بودند.

من فکر می‌کنم قضیه نحوه مقابله رژیم بعث با حوزه خیلی مسئله مهمی است. اینکه آقای خویی به این رسید که بعثی‌های جنایتکار با کسی شوخی ندارند و زمان هم ثابت کرد که این‌ها چقدر جنایتکار و خونخوار هستند. آقای خویی به این مسئله توجه داشتند که باید حوزه را حفظ کرد. اما باز هم می‌بینیم که در اعتراض، در صدور بیانیه‌ها و محکوم کردن اقدامات حاکمیت پهلوی دوم اصلا درنگ نمی‌کردند.
در آن مقطع حمایت‌های آیت‌الله خوئی از نهضت اسلامی به چه صورت بود؟ آیا شواهدی از حمایت‌های ایشان از نهضت اسلامی وجود دارد؟
صفاءالدین تبرائیان: بله. بعد از قضایای 15 خرداد، آقای خوئی درخواست می‌کند که یک حقوقدان بیاید. این مطلب را که می‌خواهم نقل کنم، نوه این شخص حقوقدان برای نوه آقای خویی نقل می‌کند و با آقای فیاض هم در میان می‌گذارد و خود من هم با آیت‌الله فیاض صحبت کردم و ایشان آن را تائید کردند.

***نگارش جزوه التصریحات الخطیره در واکنش به جنایات پهلوی***
آقای خوئی از این حقوقدان می‌خواهد و می‌گوید من هرچقدر هزینه لازم است می‌دهم؛ فقط شما در دادگاه لاهه علیه رژیم پهلوی اعلام جرم کنید. آن بنده خدا می‌گوید که حضرت سید ببخشید من در خدمت شما هستم ولی دادگاه لاهه محل اعلام جرم شخص علیه دولت نیست، محل دادرسی بین دولت‌هاست و نمی‌توان این کار را انجام داد. آقای خویی از این مسئله خیلی ناراحت می‌شوند.
در همان مقطع زمانی است که آن جزوه معروف "التصریحات الخطیره" را نوشتند و به اطرافیان امر کردند که هرچه سریع‌تر و به چند زبان منتشر بشود. واقعا هم "التصریحات الخطیره" اظهار نظرهای کم‌سابقه یا بی‌سابقه است. در حالی که در آن ایام گفته می‌شد برخی به آقای خویی پیام دادند که اگر می‌شود یک مقدار آرام‌تر با رژیم پهلوی مقابله کنید.
در آن مقطع زمانی، آقای خوئی مرجع نبود ولی زعیم حوزه بود و خیلی هم علاقمند به مبارزه. یک استفتائی از شیخ محمدحسین کاشف‌الغطا پیش من هست که در آن ایام از ایشان سوال می‌شود که آقا بعد از جنابعالی که مرجع عالیقدر سیاسی جهان تشیع هستید چه کسی را شایسته می‌دانید که مومنان به او رجوع کنند؟ ایشان می‌گوید آقای خویی.

***روابط آیت‌الله خوئی و امام خمینی پس از تبعید امام به نجف***
بعد از تبعید امام خمینی به عراق، مراودات آیت‌الله خوئی با امام به چه صورت بود؟
صفاءالدین تبرائیان: مناسبات فوق‌العاده‌ای بین امام و آقای خویی بود. زمانی که امام خمینی به نجف تبعید می‌شوند، آیت‌الله خوئی اولین مرجعی است که به دیدار امام رفت و روابط صمیمانه‌ای هم داشتند. در جریان تشییع پیکر آقا مصطفی هم معروف است که امام یک چند قدمی بیشتر پشت سر جنازه نرفت و درخواست کرد که به حضرت خویی بفرمایید که نماز را ایشان اقامه کنند و آقای خویی علاوه بر نماز، برای آقا مصطفی مجلس ختم هم گرفتند.

با این پیشینه روشن آیت‌الله خوئی در حمایت از نهضت اسلامی و همراهی با امام خمینی، در این سال‌ها شاهد رویکردهای متناقضی نسبت به شخصیت ایشان هستیم که منشأ همه آن‌ها هم ماجرای دیدار آقای خوئی با فرح پهلوی در سال 1357 و شبهه اهدای انگشتر به محمدرضا پهلوی توسط ایشان است. آیا اسناد و مدارک تاریخی چنین شبهاتی را تأیید می‌کند؟
صفاءالدین تبرائیان: قدیمی‌ترین سندی که در رابطه با تصمیم سران رژیم پهلوی برای سفر به عراق وجود دارد به تیر ماه 1357 مربوط می‌شود که البته نشان‌دهنده این است که حاکمیت پهلوی دوم به این نتیجه رسیده بود که چنین برنامه‌ریزی برای چنین سفری صورت گیرد. اما عملا امکان‌پذیر نبود چون امام خمینی تا آن موقع در نجف بودند و 15 مهر ماه خاک عراق را ترک کردند. برخی به اشتباه می‌گویند 14 مهر اما در این روز امام به مرز صفوان در کویت حرکت کرد و آنجا بود که امام را نگه داشتند و بعد به اصطلاح دیپورت کردند.
علت سفر امام به سمت کویت این بود که مقصد امام سوریه بود. چون امام می‌دانست که بعث بغداد با بعث دمشق اختلاف دارند و اگر بگوید می‌خواهم بروم سوریه به او اجازه نمی‌دهند و حتی به این مسئولین مرزی کویت هم گفته شد که اصلاً نمی‌خواهیم در کویت بمانیم و مقصد ما جای دیگری است و اجازه بدهید مستقیم به فرودگاه برویم. اما اجازه ندادند و ایشان بر می‌گردد و در 15 مهر فرودگاه بغداد را به مقصد پاریس ترک می‌کند.

پس برنامه‌ریزی سفر سران رژیم پهلوی به عراق طبق اسناد از تیر ماه 1357 بود. منتها امکان‌پذیر نبود چون خیلی سروصدا می‌شد و شاگردان امام هم آنجا زیاد بودند و نهضت هم به مراحل حساس خودش رسیده بود، به همین دلیل قضیه مسکوت ماند تا هنگامی که سید حسین نصر به ریاست دفتر ملکه پهلوی برگزیده شد که ما روی این قضیه متمرکز خواهیم شد و بحث خواهیم کرد.
نصر پنجشنبه 16 شهریور رئیس دفتر فرح شد یعنی یک روز قبل از قتل‌عام مردم در 17 شهریور و مطبوعات این موضوع را نوشتند. بنظر می‌رسد از این مقطع زمانی به بعد یک مقدار جدی‌تر موضوع سفر مطرح شده باشد.

انتخاب روز هم خیلی مهم است. می‌دانید که روز 18 ذیحجه یعنی عید غدیر برای ملاقات انتخاب شد. ابتدا این قضیه با برخی اطرافیان آقای خویی مطرح می‌شود. آیت‌الله شهید سید احمد انصاری قمی می‌گوید وقتی این قضیه دیدار از طرف سفارت ایران توسط یک مأموری با او مطرح می‌شود (این ماجرا مثلاً به هفته سوم مهر 1357 برمی‌گردد)، می‌گوید این حرف‌ها فایده ندارد و کار از کار گذشته است. یعنی یک هفته بعد از اینکه حضرت امام خاک عراق را ترک می‌کند. خود این عالم هم می‌گوید که احساس نگرانی کرده و مسئله را با آقای خویی مطرح می‌کند که آقا! چنین چیزی شنیدم و اصلا این دیدار به صلاح نیست. آقای خویی هم تأمل می‌کند و می‌گوید من اصلاً در جریان نیستم. مگر قرار است چنین کاری صورت بگیرد؟ خیلی تعجب می‌کند! می‌گوید آقا بله [این شخص هم خیلی مورد اعتماد آقای خویی بود] من تازه از ایران آمدم و فضا کاملاً عوض شده است.
به هر حال بعداً از طریق یکی از اعضای بیت آقای خویی یک چیزهایی در این رابطه رد و بدل شد که ترتیب این دیدار داده می‌شود. دیدار هم در نجف نبوده بلکه در بیت حضرت خویی در کوفه صورت گرفته است.

*** در دیدار آیت‌الله خوئی و فرح چه گذشت؟ ***
در این دیدار که مدت زمانش چیزی حدود نیم ساعت بود، فرح کاملاً ساکت بوده و صحبت خاصی مطرح نمی‌کند. آقای خویی فرصت را مناسب می‌داند و مطالبی را در اعتراض به سیاست‌های حاکمیت پهلوی دوم بیان می‌کند.
چیزی که ناقل این دیدار، آقای حسین نصر از مفاد این دیدار مطرح می‌کند این در واقع متکلم وحده است و خودش بیان می‌کند که مثلاً حضرت آقا فرمودند که "عمامه ما را بگیرید و دور این تفنگ‌ها بپیچید" اصلاً ماجرا این نبوده و این ادبیات به آقای خویی نمی‌خورد. چنانچه مطلبی هم به این عنوان مطرح شده باشد در جهت این بود که ایشان بگوید که خونریزی صورت نگیرد، مراعات حال مردم را کنید، دست از جنایت بردارید و موارد ظلم و ستم حاکمیت پهلوی را هم در این فرصت و دیدار بیان می‌کند. این ماجرای این دیدار است.
فرح به همراه یک هیئت ده نفره به این سفر رفت. دو تا از فرزندانش همراهش بودند یک پسر و یک دختر. خانم هاشمی‌نژاد (یکی از خانم‌های اطراف فرح) ، آقای نصر رئیس‌دفتر فرح و همسرش سوسن دانشوری همراه با دو یا سه تا آجودان با درجه سپهبدی یا سرلشگری. سفر هم اصلا رسمی نبود.

شخصی به نام محمدحسن قشمیری کتابی نوشته با عنوان "جوله فی دهالیز مظلمه " و خیلی در آن به نهاد مرجعیت و روحانیت می‌تازد. در کتابش مطرح می‌کند که اصلاً فرح مهمان دختر آقای خویی بوده و از او پذایریی کردند و اصلاً سفر هم بنا به درخواست آقای خویی صورت گرفته است! که البته در این قسمت با خاطرات نصر مشترک است چون نصر هم می‌گوید که به ما اطلاع دادند که آقای خویی یک پیغامی برای شاه دارد و ما پا شدیم رفتیم. در حالی که سندی که هست نشان می‌دهد از تیر ماه رژیم مشغول برنامه‌ریزی بود برای اینکه فرح به عتبات برود. در تیر ماه که آقای نصر اصلا رئیس‌دفتر فرح نبود! و آنطور که گفتیم این قضیه آن زمان امکان‌پذیر نبود چون رهبر نهضت (حضرت امام) در نجف بودند و رژیم هم می‌دانست که چنین چیزی محقق نمی‌شود.
در آن مقطع زمانی هم که دیدار صورت گرفت دیگر امام خمینی در نجف نبودند و اطرافیان امام هم خیلی‌ها از عراق رفتند و برخی‌ها هم به یک نحوی وارد خاک ایران شدند و به شبکه انقلابیون پیوستند.

***واکنش آیت‌الله خوئی به تهمت‌هایی که به ایشان زده شد***
واکنش افکار عمومی به این دیدار چه بود؟ آیت‌الله خوئی در آن زمان چه واکنشی به این مسئله و اتهاماتی که به ایشان زده می‌شد داشت؟
صفاءالدین تبرائیان: بعد از آن جنجال‌ها در ایران صریح‌ترین واکنشی که آقای خویی نشان داد در مکالمه تلفنی ایشان با آیت‌الله آشتیانی بود. بعد از همین مکالمه، از طرف آیت‌الله خویی و توسط آیت‌الله آشتیانی یک اعلامیه‌ای منتشر شد به این صورت که: «طبق اخبار واصله عیادت غیره مترقبی که در روز عید غدیر از اینجانب بعمل آمده است مورد تفسیرهای مختلف گردیده و بعضی آن را بر محمل‌های غیرصحیح حمل نموده‌اند. بدین‌وسیله اعلام می‌نماید که ما بر حسب وظیفه شرعی موقع را مغتنم شمرده مقاصد مشروعه و خواسته‌های ملت نجیب و مسلمان ایران را تذکر داده و شدیدا نسبت به حوادث ناگوار و فجایعی که در کشور ایران رخ داده اعتراض نمودیم...»

***تفسیرهای سوء از سخنرانی امام خمینی در 8 تیر 1360***
برخی‌ها برای استناد این شبهات به آیت‌الله خوئی، سخنرانی امام خمینی در 8 تیر 1360 را مطرح می‌کردند. اخیراً هم دوباره به این موضوع دامن زده شد. تحلیل شما از سخنرانی امام در آن روز چیست؟ آیا منظور ایشان در آن سخنرانی آیت‌الله خوئی بود؟
صفاءالدین تبرائیان: در سخنرانی حضرت امام در تاریخی که ذکر کردید که یک روز پس از انفجار دفتر حزب جمهوری صورت گرفت، امام خیلی عصبانی هستند. در قسمتی از این سخنرانی می‌فرمایند: «...در آن وقتی که اول نهضت بود، یک شخص سرشناس از این اشخاص گفته بود که ایرانی‌ها دیوانه شده‌اند! قیام در مقابل محمدرضا را و ایستادگی در مقابل ظلم را، با تعبیر دیوانگی، یکی از اشخاص سرشناس معرفی کردند. آن کاسب یا تاجری که در منزل او بود و از او شنید این را، گفته بود که آقا، بعضی از این‌ها مردم کذا و کذا هستند و این‌ها بعضیشان هم شهید شده‌اند. آن آقای سرشناس گفته بود: این از خریّتشان بوده است! آدم که نمی‌رود توی خیابان مقابل مسلسل بایستد! و همان آقای سرشناس پرونده‌اش از ساواک بیرون آمده و آن وقتی که جوان‌های ما در خیابان‌ها کشته می‌شدند، انگشتر برای سلامت محمدرضا فرستاده بود...»

ببینید حضرت امام می‌فرمایند: "در آن وقتی که اول نهضت بود ..." منظور کدام نهضت و چه سالی است؟ منظور نهضت 15 خرداد است یا حالا قضیه فیضیه را در این رابطه می‌توان مطرح‌ کرد. آقای خویی که در آن مقطع، برخوردش با رژیم پهلوی بسیار تند بود و حتی محمدرضا پهلوی را تکفیر کرد، التصریحات الخطیره را منتشر کرد و بعد هم که قضیه تحریم قند و شکر توسط ایشان پیش آمد که بیت حضرت امام در نجف هم دیگر برای مهمانان قند و شکر نمی‌آوردند. ( بيت امامخ ميني تابع حكم ايت الله خويي بودند) پس این نمی‌تواند دلالت بر حضرت خویی داشته باشد. اگر منظور روزهای واپسین پهلوی است که سرعت توفنده و امواج سهمگین انقلاب ارتفاع پیدا کرده بوده اینکه دیگر اول نهضت نیست. پس اصلا مراد و مقصود حضرت امام، آقای خویی نبوده است.
ضمناً در این سخنرانی، حضرت امام اشاره می‌کنند که آن آقا پرونده‌اش از ساواک بیرون آمده، انگشتر داده است و ماجرا هم مربوط به اول نهضت است.
همچنین خطاب حضرت امام در آن بخشی که می‌فرمایند "آن شخص سرشناس می‌گفت از خریتشان است و..." شخص دیگری است و اصلا منظور ایشان آقای خویی نیست.

*** واکنش امام خمینی به سوءبرداشت‌ها از سخنرانی 8 تیر 60 ***
یک مطلبی آقای سید صادق لواسانی نقل می‌کند. ایشان گفت برای خیلی‌ها این سوء‌تفاهم پیش آمده بود که خطاب حضرت امام خمینی در فرمایش 8 تیر با آقای خویی بوده است. ایشان این موضوع را با امام در میان می‌گذارد. حضرت امام می‌فرمایند: چه شده؟ آقای لواسانی می‌گوید: در جامعه اینگونه مطرح شده که مورد خطاب شما حضرت خویی در نجف بود! امام خیلی تعجب می‌کنند و می‌گویند که من اصلاً منظورم آقای خویی نبوده و این چه نسبتی است که به من دادند؟
بعد از این ماجرا، حضرت امام در قضیه فوت سید جمال خویی فرزند ارشد آقای خویی این سوءبرداشت‌ها را رفع می‌کنند. اولا در جریان بیماری ایشان، امام، آقا سید احمد را به عیادتشان فرستاد که کارهایش را انجام بدهد و بعد هم در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد و امام هم به آقای خویی پیام تسلیت داد.

***نگرانی امام خمینی نسبت به وضعیت آیت‌الله خوئی در عراق***
روابط آیت‌الله خوئی با امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین در دوران جنگ تحمیلی به چه صورت بود؟
صفاءالدین تبرائیان: در اینجا باید به موقعیت آیت‌الله خویی در عراق توجه کنیم. امام تجربه ارسال پیام‌هایی برای شهید صدر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را داشتند که یک مقداری رژیم بعث را نسبت به شهید صدر حساس‌تر کرد. حالا در اینجا یک مقدار با تامل و تانی برخورد کردند و برای فوت پسر ارشد آقای خوئی یک پیام معمولی فرستادند. تسلیت گفتند و نمی‌توانستند با شدت و حدت بیشتری بگویند.
یک مطلب دیگری هم عرض کنم، آیت‌الله جعفری که از شاگردان آیت‌الله خوئی و مورد علاقه امام خمینی هم بود، سال 1365 خاک عراق را به مقصد ایران ترک کرد و با خانواده به سمت ترکیه رفتند و از ترکیه وارد خاک ایران شدند. موقعی که به امام گفتند آقای جعفری از نجف آمده امام خیلی تعجب کردند. چون اوج جنگ رژیم بعث با ایران بود. بعد یک قراری می‌گذارند که آیت‌الله جعفری امام را می‌بیند.
در این دیدار آقای جعفری چیزهایی درباره وضعیت آقای خویی می‌گوید. آقای جعفری به حضرت امام می‌گوید آقای خویی خیلی در تنگنا است، خیلی فشار تحمل می‌کند. بیشتر فشار روحی است. خیلی غصه می‌خورد... بعد از دیدار بیرون می‌آید و به خانه می‌رود. وقتی می‌رسد خانه گفتند چند بار از بیت امام زنگ زدند که با شما کار دارند. آقای جعفری تعجب می‌کند که من تازه آنجا بودم. به هر ترتیب تماس می‌گیرد. از بیت امام می‌گویند شما به امام چه گفتید که از وقتی شما رفتید امام اینقدر ناراحت است؟ می‌گوید من چیزی نگفتم من فقط یک گوشه‌ای از فشارهایی که به آقای خویی وارد می‌شود برای ایشان بازگو کردم. اعضای بیت می‌گویند حال ایشان اصلا منقلب شده و دست روی قلبشان گذاشتند و خیلی ناراحت شدند. این ماجرا نشان‌ می‌دهد که چقدر امام به آقای خویی علاقمند بودند و چقدر برایشان مهم بود شرایطی که این بزرگوار در آن به سر می‌برد.

***آیت‌الله خوئی گفتند: مخالفت با آقای خمینی "حرام" است***
مباحثی از آیت‌الله خویی در خاطرات آیت‌الله احمدی‌میانجی هم آمده است که این‌ها هم جالب است. آیت‌الله احمدی میانجی می‌گوید: گفته بودند آقای خوئی لشگر عراق را دعا کرده. بعد آقای خوئی تکذیب کرد و گفت من زمانی که لشگر عراق (زمان عبدالرحمن عارف) داشت می‌رفت جنگ اسرائیل دعا کردم. بعضی‌ها که نزد آقای خوئی آمده بودند می‌گفتند آقای خوئی گفته است: مخالفت با آقای خمینی جایز نیست و یا این تعبیر که "حرام" است.
در قضیه اهدای انگشتری هم، آقای خوئی دادن انگشتر به محمدرضا پهلوی را تکذیب کرده بودند. اما بعضی‌ها بودند که در اینگونه مسائل به اختلافات دامن می‌زدند.

***تحلیل و بررسی اسناد تاریخی ماجرای اهدای انگشتر***
ماجرای اهدای انگشتر به محمدرضا پهلوی چه بود؟ آیا در اسناد و مدارک تاریخی مطلبی دال بر اهدای انگشتر توسط آیت‌الله خوئی به محمد رضا پهلوی وجود دارد؟
صفاءالدین تبرائیان: من چند مطلب در ارتباط با این قضیه باید عرض کنم. برخی که این شبهه را مطرح می‌کنند می‌گویند یک نامه‌ای وجود دارد که این نامه نشان‌دهنده این است که محمدرضا پهلوی از آیت‌الله خویی بخاطر انگشتری که فرستاده تشکر می‌کند. حالا ببینیم این نامه چی بوده است؟
اولا همانطور که عرض کردم دیدار فرح با آقای خوئی در تاریخ 28 آبان صورت گرفت. اما در این نامه که مربوط به 4 دی ماه 1357 است اینطور آمده: "حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید ابوالقاسم خوئی(دامت برکاته) امیدوارم که با یاری پروردگار و تحت توجهات حضرت ولی‌عصر(عجل‌الله‌تعالی فرجه) آن وجود عزیز قرین صحت و عافیت بوده باشد. یک حلقه انگشتری عقیق مزین به کلام یداالله فوق ایدیهم را زیارت کردیم و ... " کاخ نیاوران به تاریخ 4 دی‌ماه.
تاریخ این نامه 34 روز بعد از دیدار فرح با آقای خوئی است. اول اینکه اگر محمدرضا پهلوی اینقدر برایش مهم بود که آقای خوئی چنین انگشتری به او داده، آیا 34 روز بعد جواب می‌دهد به این هدیه که برای او فرستاده شده است؟ دوم؛ اصل این نامه کجاست؟ اصل این نامه باید به نجف رفته باشد، آن نامه کجاست؟ چرا اصلاً اثری از آن وجود ندارد؟ سوم؛ این مهری که پای نامه است در هیچ یک از اسناد و مدارک مربوط به وزارت دربار و همین طور جاهای دیگر مثلا بنیاد پهلوی و ... چنین مهری نیست. مهری که از عرض مطلب خود نامه بزرگتر است. چهارم؛ یکی از اوراق رنگی آن باید وجود داشته باشد که اصلا وجود ندارد. پنجم؛ رونوشت‌های دیگر این نامه کجاست؟

برخی در همان مقطع زمانی مطرح کردند که مهدی هاشمی جاعل این سند است. تصحيح و تكميل: اخيرا فاش شد كه منشا اين كار افرادي مثل منير شيرازي با حمايت زيارتي در بيت امام در نجف جاعل و عامل فتنه بين مراجع و امام خميني بودند بخاطر تندروي و عدم توانايي تحليل موقعيتهاى مختلف مراجع و لزوم تفاوت نقش هريك در جهت حفظ كيان شيعه و نيز ملغا كردن حمله دشمنان به كليت مرجعيت شيعه

*** واکنش آیت‌الله خوئی به شایعه اهدای انگشتر به محمدرضا پهلوی ***
در اینجا مطالبی که عرض می‌کنم از خاطرات منتشرنشده آیت‌الله شیخ نصرالله شاه‌آبادی است. آقای شاه‌آبادی در خاطراتش مطرح می‌کند و می‌گوید: «در رابطه با اتهام کذب انگشتر، از خود ایشان [آیت‌الله خوئی] سوال کردند. ایشان جواب دادند: از این اتهامات زیاد است. روز جوابگویی و قیامتی هم هست و انسان‌ها همه آنجا حاضر می‌شوند و باید پاسخ دهند آنچه به دیگران افترا زده‌اند.»
در جای دیگر هم آقای خوئی می‌گوید تمام کسانی که این افترا را به من نسبت داده‌اند به جده‌ام حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) واگذار می‌کنم.
آقای شیخ نصرالله شاه‌آبادی در ادامه می‌گوید: «در همان ایام آشیخ بهاءالدین نوری اعلام کرد انگشتر را من دادم، بی‌دلیل آقای خویی را متهم نکنید.» شیخ بهاءالدین کسی بود که با دربار هم ارتباط داشت.

باز هم آقای شاه‌آبادی می‌گوید:‌ «آقای میرزا باقر آشتیانی نقل می‌کرد خدمت امام رفتم و به ایشان عرض کردم اینکه شما می‌گویید بعضی آقایان سرشناس انگشتر را برای شاه می‌فرستند (اشاره به سخنرانی 8 تیر 1360) آیا مرادتان آیت‌الله خویی بوده؟ امام می‌گویند: «خیر، آیت‌الله خویی از اعاظم و مراجع تقلید هست این چه حرفی است که می‌زنید.»

***واکنش تند امام خمینی درباره اهانت به آیت‌الله خوئی پس از دیدار با فرح***
یک نکته دیگر هم خود شیخ نصرالله شاه‌آبادی درباره روابط امام خمینی و آیت‌الله خویی می‌گوید که خیلی جالب است. می‌گوید: هنگامی که در نوفل‌لوشاتو به دیدار حضرت امام رفته بودم بعضی از اشخاص در آنجا به آقای خویی اهانت می‌کردند. این موضوع برای من خیلی گران آمد و موضوع را به امام عرض کردم. حضرت امام خیلی ناراحت شدند و خدا می‌داند عین کلمات ایشان است که فرمودند اهانت به آیت‌الله خویی اهانت به اسلام است، اهانت به قرآن است و اهانت به امام زمان(عج) است.
وقتی برای نماز مغرب بیرون آمدیم آقایی کفش‌های امام را جفت کرد (از افراد دفتر امام). حضرت امام با ناراحتی فرمودند چرا از این سید (آقای خویی) دست برنمی‌دارید؟ چرا اهانت می‌کنید؟ بعضی از آقایان فهمیدند من این حرف‌ها را به امام گفتم و از آن به بعد ملاحظه می‌کردند و در حضور من به آقای خویی چیزی نمی‌گفتند...»
پس ماجرای اهدای انگشتر این طور است.

***شخصیت‌شناسی حسین نصر، رئیس‌دفتر فرح پهلوی ***
کس که ماجرای اهدای انگشتری را مطرح کرد آقای حسین نصر، رئیس وقت دفتر فرح بود که در آن دیدار هم حضور داشت. روایت آقای نصر از آن دیدار تا چه حد معتبر است؟
صفاءالدین تبرائیان: آقای نصر می‌گوید به عنوان رئیس دفتر فرح در آن دیدار حضور داشتم که آقای خوئی به فرح آن انگشتر را داد. باید ابتدا ببینیم که نصر چگونه آدمی است؟ باید نصر را بشناسیم.
این جملاتی که می‌گویم عین عباراتی است که آقای نصر در کتاب "جستجوی امر قدسی" بیان می‌کند.
این‌ها نقل قول مستقیم آقای نصر است. در صفحه 25 می‌گوید: من دو سه رویای بسیار مهم و زودهنگام در زندگی‌ام داشته‌ام البته درست نمی‌دانم چه زمانی شاید دو یا سه سالگی رخ داد. یکی از نخستین خاطرات من این بود. در حالی که از ارتفاع بلندی سقوط می‌کردم فرشتگان نجاتم دادند. آن‌ها موجوداتی به غایت زیبا، بزرگ و نورانی بودند. فرشتگان مرا در هوا گرفتند و به من گفتند هرگز نمی‌گذاریم بیفتی زمین.

در صفحه 12 می‌گوید: من چندبار در حضور خداوند بودن را در رویا دیدم و باز در صفحه 25 می‌گوید: همچنین من رابطه شخصی شدیدی با خدا داشتم. سه چهار سالگی من شب‌ها به خواندن متون کلاسیک نظم و نثر فارسی به ویژه اشعار سعدی، حافظ، مولوی و فردوسی سپری می‌شد. من با اشعار این چهار تن آغاز کردم.
باز هم در صفحه 12: زمانی که تنها چند سال شاید 8 یا 9 سال بیشتر نداشتم روزی محمدعلی فروغی به منزل ما آمد و پدرم به او گفت آقای فروغی چرا با حسین ما مشاعره نمی‌کنی و فروغی هم مرا روی زانویش نشاند و من که اشعار بسیاری از بر داشتم او را در مشاعره شکست دادم.

درباره مسئولیت دفتر فرح در ص 187 می‌گوید: ملکه که مدت‌ها بود می‌خواست از دست هوشنگ نهاوندیان خلاص شود و او را از ریاست دفتر ویژه خود برکنار کند بی‌درنگ او را وارد کابینه شریف‌امامی کرد و مرا فراخواند و گفت دوست دارم شما را جایگزین نهاوندی کنم. من با نظر به وضعیت کشور و دیدگاه‌های علما بود که این مقام را البته بنا به شرایطی خاص پذیرفتم[!] زیرا احساس می‌کردم تنها کسی هستم که به عنوان میانجی می‌توانم به ایجاد موقعیتی کمک کنم که در آن آیت‌الله خمینی با شاه مصالحه کند و نوعی حکومت سلطنتی اسلامی برپا گردد.
در صفحه 55 می‌گوید: چهار سال‌ونیم تمام من هر یکشنبه به کلیسا می‌رفتم و نیز در مراسم دعای شامگاه یکشنبه نیز شرکت می‌جستم.
می‌دانید که نصر در یک مدرسه مسیحی در آمریکا درس می‌خواند. مطالبی هم که در ص 353 کتابش درباره سازمان پرورش افکار می‌گوید از پایه دروغ است.
در جای دیگر می‌گوید: در حدود ده سالگی ترجمه‌های فارسی موریس مترلینگ و گزیده‌هایی از پاسکال و دکارت را می‌خواندم. به این ترتیب من در ده سالگی پاسکال را می‌شناختم و به ویژه می‌دانستم فیلسوفان کاتولیک فرانسوی غیر از فیلسوفان شکاکی هستند که بعدها پا به عرصه گذاشتند.

نصر در کتاب حکمت و سیاست صفحات 211 و 212 عنوان می‌کند: پیش‌بینی کرده بودند با تولد من نوری دنیا را در بر خواهد گرفت."
این حسین نصر است، کسی که می‌خواهد خودش را مافوق بشر جلوه بدهد و شخصیتی برای خودش بسازد و به مخاطب بگوید من یک آدم عادی نیستم!
ما با یک چنین آدمی مواجهیم. کسی که این گونه شخصیتی دارد و بسیار علاقه دارد که واقعیت‌های تاریخی را تحریف کند.
منبع: پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » پنج شنبه ژانويه 03, 2019 12:35 am

خاطرات آیت‌الله محمّد تقی وحیدی گلپایگانی درباره مراجع


Image
آیت‌الله محمّد تقی وحیدی گلپایگانی در سال 1313 در یکی از محلّات شهرستان گلپایگان متولّد شد. وی دروس مقدماتی حوزه را نزد جدّشان مرحوم شیخ محمّد حسن وحیدی آموخت و در سنّ 18سالگی جهت ادامه تحصیل به شهر قم عزیمت کرد.

ابتدا دروس خارج فقه را نزد مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی گذراند و پس از رحلت ایشان درس خارج فقه را نزد مرحوم آیت الله گلپایگانی ادامه داد و درس اصول را نزد حضرت امام خمینی(ره) فراگرفت، در درس فلسفه نیز نزد حاج آقا مصطفی خمینی تلمذ کرد.
در دوران مبارزه و نهضت اسلامی به‌رهبری استادش امام خمینی یکی از محورهای مبارزه مسجد انصارالحجة در تهران بود که امامت جماعت آن را آیت‌الله وحیدی گلپایگانی به‌عهده داشت. در سال 44 از سوی مرجع عالی‌قدر آیت‌الله سیّد محمّدرضا گلپایگانی به وی مأموریت داده شد که به این مسجد برود. در طول این سالها نیز مسئولیت هیچ مسجدی را قبول نکرده چراکه معتقد است استادش آیت‌الله گلپایگانی وی را در این مسجد مأمور کرده است.

تسنیم: شما درس آیت الله بروجردی هم شرکت کردید؟
آیت‌الله وحیدی: من از باب قضا در درس آیت الله بروجردی شرکت کردم اولین امتحاناتی بود که در حوزه علمیه قم برگزار می‌شد که من درس قضا را امتحان دادم. قبل از آن امتحان گرفته نمی‌شد امتحان را که نوشتم بردم و نشان دادم که امتحان خوبی بود و قبول شدم.

تسنیم: رابطه امام خمینی با مرحوم بروجردی در آن زمان به‌چه‌شکلی بود چون بعضی افراد می‌گویند که سر جریان فدائیان اسلام امام با مرحوم بروجردی به اختلافی برخوردند؟
آیت‌الله وحیدی: نه به این شکل نبود البته من آن موقع آنجا نبودم اما مثل اینکه امام مقداری مکدر شده بودند اما وضعیت به این شکل نبود و امام با آیت الله بروجردی رفت‌وآمد داشتند.
تفاوت روش آیت‌الله بروجردی و امام در برخورد شاه/ آیت‌الله بروجردی از شاه بدش می‌آمد

تسنیم: نظر آیت‌الله بروجردی نسبت به رژیم شاه به‌چه‌شکلی بود و چرا ایشان وارد مبارزه علنی با پهلوی نمی‌شدند؟
آیت‌الله وحیدی: آیت‌الله بروجردی از شاه بدش می‌آمد اما هر کسی روش و طریقی دارد. امام از طریق مبارزه، با شاه مواجه می‌شد اما آیت‌الله بروجردی از طریق مصالحه و این‌گونه که هر مسئله یا حرفی بود به شاه گوشزد می‌کرد و تذکر می‌داد. به هر حال روش آیت‌الله بروجردی با امام خمینی یکی نبود و شرایط و اوضاع زمانی هر دو برای مبارزه فرق می‌کرد.

تسنیم: بعد از تبعید شدن امام خمینی(ره) یعنی از سال 1343 در مبارزات با چه افرادی همکاری می‌کردید؟
آیت‌الله وحیدی: در این ایام در مسجد سخنرانی‌های تندی علیه رژیم داشتم. جمعیت زیادی در مسجد شرکت می‌کردند. مسجد کوچک بود و مردم بیرون از مسجد نیز می‌نشستند. این مسجد یکی از پایگاه‌های اصلی انقلاب بود و کل تظاهرات این منطقه از این مسجد شروع می‌شد. در دهه‌های محرم سخنران‌هایی را مشخص می‌کردیم اما آن‌ها به‌خاطر تهدیدات ساواک و... برای سخنرانی نمی‌آمدند و خودم سخنرانی می‌کردم.

دو بار هم من توسط ساواک دستگیر شدم؛ یک بار آن وقتی که وارد دفتر سرهنگی که بازجویی می‌کرد شدم، گفت "چرا سلام نکردی؟"، گفتم "ما سلام را برای سلامتی شخص می‌کنیم."، بلند شد و یک کشیده در گوش من زد البته دستگیری من با وساطت مرحوم آقای خوانساری زیاد طول نکشید.
آیت‌الله سید احمد خوانساری نهضت امام خمینی را رد نمی‌کرد

تسنیم: نظر آیت‌الله سید احمد خوانساری نسبت به نهضت و امام خمینی چه بود؟ بعضی‌ها خیلی تلاش می‌کنند که مطرح کنند ایشان با انقلاب و امام خمینی نسبت خوبی نداشت؟
آیت‌الله وحیدی: کسی نسبت به نهضت و امام نظر بدی نداشت، آن افراد هم که می‌خواهند بگویند آقای خوانساری چنین بوده، بی‌خود می‌گویند.
من 4 سال پیش از انقلاب تابستان به آبادان می‌رفتم و در مدرسه قائمیه‌ آبادان که بودم هم‌حجره‌ای‌های من شهید مفتح و شیخ جعفر سبحانی بودند. شهید مفتح واقعاً انسانی خواستنی بود و افکار والایی داشت. وقتی هم به تهران آمدم دو سال در جلسات درس آیت‌الله سید احمد خوانساری شرکت می‌کردم. ایشان بیان خوبی نداشت اما واقعاً ملا بود و به‌خاطر سوادش به درسش می‌رفتم، همچنین تقوایش؛ انسانی باتقوا بود. در بحث نهضت هم چندان ورود نداشت اما رد هم نمی‌کرد.

تسنیم: شما در جلسات درس آیت‌الله گلپایگانی هم شرکت می‌کردید. نظر ایشان نسبت به نهضت امام خمینی(ره) چگونه بود؟
آیت‌الله وحیدی: ایشان نظر خوبی نسبت به نهضت داشتند. این موضوع از اطلاعیه‌های ایشان معلوم بود، در زمان تبعید آقای خمینی رهبری قم به‌عهده آیت الله گلپایگانی بود و اگر ایشان نبودند قم از هم می‌پاشید.
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » پنج شنبه ژانويه 03, 2019 12:37 am

خاطرات آیت‌الله فيض گیلانی درباره مراجع


Image
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ عباس کلاهدوز، محمدعلی سافلی: خانه‌اش روبه‌روی بیت امام است و از ما می‌خواهد حتماً بعد از مصاحبه به بازدید خانه امام برویم. عالمی 92ساله با چهره‌ای آرام و طمأنینه و لهجه شیرین گیلکی پذیرای ما می‌شود. در خانه‌ای پر از اتاق‌های تودرتو که چند اتاق آن فقط کتابخانه است و هزاران جلد کتاب در آن یافت می‌شود. قبل از آنکه ما چیزی بپرسیم ماجرای دستگیری امام را در سال 43 تعریف می‌کند، داستانی که شاید تنها راوی زنده‌اش کسی نباشد جز آیت‌الله محمدعلی فیض گیلانی.

تسنیم: اواخر حیات مبارک امام راحل ماجرای عزل مرحوم منتظری از قائم مقامی رهبری پیش آمد. چه چیز باعث شد خبرگان ملت به این نتیجه برسند که انتخاب مرحوم منتظری ممکن است به صلاح نظام نباشد؟
ابتدا ایشان را برای قائم‌مقامی رهبری انتخاب کردند ولی بعد از چند سال در یکی از جلسات خبرگان عنوان شد که باید آقای منتظری از قائم مقامی عزل شود. افراد تقریباً نزدیک به بیت امام این پیشنهاد را داشتند. ما هم برای عزل او مخالف نکردیم و رای دادیم چون می¬‌ترسیدیم ایشان بیاید روی کار و یک‌سری گرفتاری¬‌ها برای انقلاب پیش بیاورد که به انقلاب ما ضربه وارد کند.
البته آیت¬ الله منتظری از کسانی بود که احتیاطات امام را به ایشان ارجاع می‌دادند یعنی ملا و مجتهد سرشناسی بود اما می¬‌ترسیدیم که ایشان جای امام خمینی بنشیند و گرفتاری¬‌هایی پیش بیاورد که انقلاب ما ضربه ببیند چون یک‌سری افراد در بیت او بودند که مشکل داشتند.
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » پنج شنبه ژانويه 03, 2019 12:39 am

حاج شيخ احمد منتظری موحد قمی شاگرد و عضو دفتر امام(ره) در نجف و قم از سالهای همراهی با امام راحل و دوران مبارزه می‌گوید.


Image
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی: نامش در میان همه اسناد ساواک که مربوط به مبارزان پیش از انقلابِ حوزه علمیه است دیده می‌شود. در یکی از این اسناد آمده است "وی از طرفداران و از اطرافیان نزدیک امام می‌باشد که مرتباً به منزل {امام} خمینی تردد دارد." یکی دیگر از همین اسناد او را "طرفدار سرسخت خمینی" می‌نامد اما تاکنون کمتر حاضر به صحبت کردن درباره خود شده است.

آیت‌الله شیخ احمد منتظری موحد(قمی) متولد 1316 است. دروس مقدماتی را در مدرسه رضویه نزد آقا ملاهاشم و آشیخ غلامحسین دارابی شیرازی فراگرفت و و دروس سطح را نزد شیخ مصطفی اعتمادی تلمذ کرد. به گفته خودش "درس خارج ما از اول در کلاس آقای گلپایگانی رفتیم و بعد هم کم کم در محضر امام بودیم".
بعد از تبعید امام خمینی به عراق، وی نیز به نجف رفت و سالها در خدمت امام راحل بود که نکات فراوانی از آن زمان دارد. وی سپس در دفتر امام در قم حضور پیدار کرد. آیت الله منتظری مدت کوتاهی ریاست بنیاد شهید و امامت جمعه قنوات را عهده‌دار شد اما پس از مدتی از مسئولیت کناره‌گیری کرد و به کار تربیت طلاب مشغول شد. او هم اکنون ریاست حوزه علمیه قنوات را برعهده دارد.

تسنیم: امام که به نجف تبعید شدند، شما در نجف ساکن بودید یا بعداً به امام پیوستید؟ وظیفه شما در دفتر امام در نجف چه بود؟
زمان حضور امام، ما در نجف نبودیم. مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند امام با ایشان به ترکیه آمدند. وقتی که از ترکیه وارد خاک عراق شدند، حاج آقا مصطفی گفته بودند که ما دیگر تبعیدی نیستیم اگر ما تبعید بودیم مامور داشتیم اما اکنون دیگر ‌آزادیم. با امام به حرم مشرف شدند،‌ آشیخ نصرالله خلخالی(نماینده آیت‌الله بروجردی در عراق) هم خبردار شد و عده‌ای از علما و مدرسین هم دعوت کرد و آمده بودند با امام همراهی کنند. خیلی از فضلا و بزرگان خدمت ایشان رسیدند.

امام فرموده بودند ما اول به سامرا برویم برای اینکه اگر برویم نجف، دیگر سامرا نمی‌توانیم بیاییم. شیخ نصرالله خلخالی به امام گفتند "آقا اینجا سنی‌ها هستند. علما خواستند حرم این دو امام بزرگوار خالی از شیعیان نباشد لذا مدرسه ساختند و بنا دارند طلبه‌ها را دعوت کردند که بیایند. این طلبه‌های پاکستانی و افغانی که وضع مالی‌شان خیلی ضعیف است به اینجا بیایند و شما یک کمکی به آنها کنید" امام از ابتدا بنایش بر این بود که کارهایش روی حساب و کتاب باشد لذا فرموده بودند که ما یک طلبه بیشتر نیستیم و من پولی ندارم (به طلاب حوزه در سامرا كه براى حفظ كمترين نشان شيعه و رفع غربت حرمين شريفين آنجا بودند) بدهم.

زمانی هم که ما خدمت حضرت امام در نجف رسیدیم، ابتدا به ما فرمودند که اینجا هوا گرم است و شما صدمه می‌خورید. پارسال احمد ما اینجا مریض شده است. گفتم آقا من هم اسمم احمد است ولی مریض نمی‌شوم(می‌خندد) اینجا با این چادری که شما زدید ما راحت هستیم. ما مشغول خدمت به امام شدیم و شب‌ها حرم که می‌خواستند بروند یا مدرسه مرحوم بروجردی که برای نماز می‌رفتند در معیت ایشان می‌رفتیم.

تسنیم: با توجه به اینکه شما کمتر تاکنون مصاحبه‌ای داشتید، خاطره ناگفته‌ای از مرحوم امام هست که برای ما نقل کنید.
امام(ره) خیلی احتیاط کار بود. در نجف به دلیل آب و هوای گرم آنجا مریض شده بودند. شیخ نصرالله خلخالی که نماینده آقای بروجردی بود و خیلی ارادت به آقای خمینی داشت، شبانه پسرش را فرستاد دکتری از بغداد برای معالجه آقا آورند. وقتی برای معالجه امام خمینی آمده بود، آفتاب طلوع کرده بود. گفت "سیدنا؛ وقتی آمدی خوب بودی اما الان ضعیف هستی" امام فرمودند که در ترکیه هوایش خوب بود اما اینجا گرم است.

دکتر پرسید سید چه می‌خورد؟ من گفتم ماست و خیار می‌خورند. خیار هم که گیر نمی‌آید و همان ماست خالی را می‌خورند. امام نگاهی به من انداخت که چرا اسرارش را فاش می‌کنم. دکتر گفت"لایجوز؛ لایجوز لابد من التکّه". گفت جایز نیست؛ باید کباب برگ بخورند. آخرالامر امام یک شب این کار را کرد. همه را در خانه خودش دعوت کرده بود. در اندرون که خانواده نشسته بودند و بیرونی منزل هم ما بودیم و برنج و کباب برگ به همه دادند. همین یک بار بود دیگر هم تکرار نشد.

تسنیم: شما درس آیت الله شریعتمداری هم شرکت می‌کردید؟ علمیت ایشان چگونه بود و چرا با حرکت امام خمینی(ره) به مخالفت برخاستند؟ رابطه ایشان با دستگاه پهلوی به چه شکل بود؟
من مختصری در درس ایشان رفته بودم و از نظر درسی بد نبود اما از نظر سیاسی مبنایشان با مبنای امام فرق داشت و وقتی این را متوجه شدم درس ایشان را نرفتم. می‌گفت مبنای من با آقای خمینی بد نیست اما روش‌مان مختلف است. من یک جور سلیقه‌ای دارم و ایشان سلیقه‌اش جور دیگری است.
در بندرشاه ما به حسینیه‌ای رفتیم و دیدم عکس رضاخان و پسرش همه جاست. گفتم شما مگر مقلد آقای شریعتمداری نیستید؟ گفتند چرا، گفتم آقای شریعتمداری گفته که جایی که عکس اینها باشد کراهت دارد انسان نماز بخواند. خلاصه رفتند و عکس شاه را پاره کردند. من با اینکه ممنوع المنبر بودم روی زمین می‌نشستم و یک کتابی هم از شریعتمداری بر می‌داشتم و مطالبی که بنا بود بگویم را می‌گفتیم و موعظه و نصیحت می‌کردم و اینها هم دور ما حلقه می‌زدند. ما حسینیه را در آنجا مسجد کردیم و الان نوشته‌اند مسجد آذربایجانی‌های بندرشاه.
خاطره دیگر مربوط به احتیاط امام درباره وجوهات هست. مرحوم میرزا هاشم آملی در یکی از اتاق‌ها با امام نشسته بودند و صحبت می‌کردند. من دیدم یک جوانی تقریبا به سن شما آمد و گفت می‌خواهم خدمت آقا برسم. من گفتم انشاءالله فردا صبح تشریف بیاورید. گفت من مسافرم و می‌خواهم بروم. گفتم پس صبر کنید من اجازه بگیرم. آمدم خدمت امام گفتم "آقا یک نفر می‌خواهد خدمت شما برسد و وجوهات دارد". ایشان فرمودند برو حسابهایش را جمع کن و جمع آن را برای من بیاور. آمدیم حساب کردیم دیدیم 3 هزار تومن نقد آورده و 20 تومان هم چک می‌خواهد بدهد و پولها را خدمت امام دادیم. امام فرمودند "بینی و بین‌الله این جوان به راحتی سهم امام را داد اما وقتی من این را می‌گیرم همیشه در این فکرم که آیا درست مصرف می‌شود؟ فردای قیامت می‌توانم جواب بدهم که اینقدر پول گرفتم؟ لذا از این نظر گرفتن وجوهات برای من سخت است.
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

Re: معرفت به زمان 18 ربیع الاول 1440

پستتوسط نبض زمان » پنج شنبه ژانويه 03, 2019 12:41 am

آغاز کنفرانس وحدت با حضور نمایندگان ۱۰۰ کشور؛
آيت الله دكتر روحانی: مسلمانان راهی جز وحدت و یگانگی ندارند
آنچه آمریکا از منطقه و جهان می‌خواهد بردگی است
قدردانی هنیه از حمایت‌های ایران از مقاومت


سی و دومین کنفرانس وحدت با حضور نمایندگان ۱۰۰ کشور در سالن اجلاس سران در حال برگزاری است.
به گزارش مشرق، سی و دومین کنفرانس وحدت با شعار " قدس، محور وحدت" و با حضور نمایندگان 100 کشور، از دقایقی پیش در سالن اجلاس سران آغاز شد.

در مراسم افتتاحیه این اجلاس که بیش از 350 میهمان خارجی حضور دارد.
در جلسه عصر نیز کمیسیون‌های تخصصی این اجلاس مهمترین مسائل جهان اسلام را مورد بررسی قرار خواهند داد.

Image

روحانی: مسلمانان راهی جز وحدت و یگانگی ندارند/ اتکا به بیگانه از بزرگترین اشتباهات است
حسن روحانی رئیس جمهور در سی و دومین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی که با شعار «قدس؛ محور وحدت امت» که صبح امروز در تهران برگزار شد، گفت: عزت و سربلندی مسلمانان در منطقه و جهان در این است که آزادی که پیامبر برای همه انسان‌ها آورده است به رسمیت شناخته شود.
وی با طرح این سوال که برخورد، جنگ و دعوای امروز ما با غرب و در رأس آن آمریکا بر سر چیست؟ آیا آزادی برای غرب بردگی برای غرب مد نظر است یا آزادی برای همه؟ افزود: منطق پیامبر و اسلام آزادی انسان‌ها، جوامع، ملت‌ها و امت اسلامی است.
رئیس جمهور تصریح کرد: آنچه آمریکا از منطقه و جهان می‌خواهد بردگی است و همین موضوع اختلاف ما با آنهاست چرا که آنها می‌گویند همه جهان باید آمریکایی فکر کرده و به ارزش‌های آنها احترام بگذارد این در حالیست که ما می‌گوییم همه انسان‌ها آزادند و همانگونه که فکر کرده و درک می‌کنند باید بیاندیشند و ارزش‌های دیگران را مورد احترام قرار دهند که این ارزش‌ها راه سعادت انسان‌ها را تضمین می‌کند.

روحانی تصریح کرد: اختلاف ما با غرب اختلافی بلند مدت و در طول قرن‌هاست ضمن اینکه احترام مد نظر ما بر مبنای عدل، انصاف و رعایت حقوق همگان بوده است.
وی گفت: غربی‌ها می‌گویند هر کسی که قدرت نظامی برتری دارد باید حرفش اجرایی شود ضمن اینکه آنها حق وتو دارند در حالیکه کشورهای جهان به حق وتوی شماها رأی نداده‌اند. به نظر می‌رسد که هر کس که به سلاح برتر و کشنده‌تر و ویران‌تر دسترسی دارد به دنبال حاکمیت بر دیگران با حق وتو است.
رئیس جمهور گفت: بعد از جنگ جهانی دوم غده سرطانی در منطقه به نام رژیم صهیونیستی تشکیل شد و تلاش کرده‌اند تا با این رژیم جعلی منافعشان را در منطقه تأمین کنند ضمن اینکه با این کار ملت فلسطین را از خانه‌های خود آواره کرده و سالیان درازی آنها را مورد قتل و غارت و ستم قرار دادند.
روحانی افزود: اگر آمریکا به ملت‌ها و دولت‌های منطقه اعتماد دارد چرا می‌گوید که حفظ فلان و حکومت در یک کشور برای حفظ رژیم صهیونیستی بسیار مهم است؟!
وی گفت: ۴۰ سال پیش یک نهضت اسلامی در برابر تمام قدرت‌های جهان به پیروزی رسیده و در جنگ ۸ ساله هم در برابر قدرت‌های جهان پیروز شدیم در حالیکه کسی به یاری ما نیامد و برایمان دلسوزی نکردند.آن زمانی که بمب‌های شیمیایی بر سر مردم ایران فرود می‌آمد و در سردشت آن فجایع را به وجود آورد هیچکسی در دنیا صدایش در نیامد.
رئیس جمهور گفت: امروز دنیای اسلام تنهاست و مسلمانان باید دست یکدیگر را بگیرند.
وی تاکید کرد: بیگانه اتکایی از بزرگترین اشتباهات تاریخی است.

روحانی با اشاره به قرارداد ۴۵۰ میلیارد دلاری عربستان با آمریکا و ۱۱۰ میلیارد دلاری خرید سلاح، گفت: آنها فکر می‌کنند با این قرارداد امنیت‌شان تضمین می‌شود؟ در حالیکه امریکایی‌ها در جواب این کار گفته است که ما شیر این گاو شیرده را می‌دوشیم و می‌بریم و حتی گفته است که اگر ما نباشیم دو هفته بیشتر امنیت ندارید.
روحانی خاطرنشان کرد: بهتر است لااقل احترام ظاهری را از اربابشان بخواهند یا اینکه لااقل توهین‌های مستمر را از ارباب نپذیرند.
وی گفت: ما حاضریم با همه توان از منافع مردم عربستان در برابر تروریسم و تجاوزگران و ابرقدرت‌ها دفاع کنیم و همانطور که به کمک مردم عراق، سوریه، افغانستان و یمن رفتیم حاضریم بدون چشم‌داشتی از آنها حمایت کنیم.
روحانی گفت: ما حتی از شما قرارداد ۴۵۰ میلیارد دلاری نخواهیم خواست و به شما توهین هم نخواهیم کرد چرا که شماها را برادر خود می‌دانیم و ملت‌های منطقه و مردم مکه و مدینه را برادران خود می‌دانیم. همچنین نباید از سخن ناروایی درباره ایران که در گوش شما کرده‌اند بترسید چرا که ایران و اسلام هراسی ندارد و شماها باید تنها از جانیان و خائنان و آنهایی که به شما توهین می‌کنند بترسید.
وی با بیان اینکه برای ایران رنج آور است که در منطقه جنایت‌های مختلفی رخ می‌دهد، گفت: متأسفانه به نام دین افراد زیادی در منطقه توسط آنهایی که داعیه تشکیل دولت عراق و شام دارند کشته شده‌اند.
وی تصریح کرد: ای کاش حادثه استانبول رخ نمی‌داد چرا که این واقعه باعث شرم برای مسلمانان شده است و ای کاش مردم فقیر یمن هر روز از سوی آنها بمباران نمی‌شدند.
رئیس جمهور گفت: امروز برای مسلمانان راهی جز وحدت و یگانگی وجود ندارد و اگر ما متحد شویم می‌توانیم در برابر صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها بدون تردید به پیروزی برسیم.
وی خاطرنشان کرد: به نام شیعه به دنبال تصرف منطقه هستند در حالیکه شیعیان برادران شما هستند.
Image
قدردانی هنیه از حمایت های ایران از مقاومت فلسطین
اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین حماس، که سخنرانی وی به صورت ویدئو کنفرانس در سی و دومین نشست وحدت اسلامی در تهران پخش می شد، گفت: این نشست در ایران که حامی مقاومت است و برای حمایت از فلسطین به طور خاص از خط قرمزها عبور کرده است، برگزار می شود.

هنیه افزود: دشمن صهیونیستی همچنان دشمن اصلی امت اسلامی باقی خواهد ماند و باید تلاش کنیم تا مانع نفوذ آن در امت اسلامی شویم. آرمان فلسطین مسئله یک قوم، حزب یا گروه نیست بلکه مسئله همه امت اسلامی است. باید هر نوع اقدامی برای عادی سازی روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ورزشی با دشمن صهیونیستی جرم محسوب شود.
وی افزود دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا حق ندارد قدس و حتی یک وجب از خاک فلسطین را به دشمن اسرائیلی بدهد.
هنیه افزود: ملت فلسطین در هر جایی که باشد اجازه نخواهد داد معامله قرن عملی شود. همه تلاش ها برای یهودی سازی و قرار دادن فلسطینی ها در برابر عمل انجام شده، چیزی را از تاریخ و جغرافیا تغییر نخواهد داد. مقاومت در برابر اشغالگران عامل وحدت امت اسلامی و فلسطینی هاست.

وی خاطر نشان کرد: هدف همه فلسطینی ها فقط آزادسازی سرزمین شان است و آنها با هر کسی که از تحقق این هدف حمایت کند، تعامل خواهند داشت. محور روابط ما با امت اسلامی، دفاع از فلسطین و بازگرداندن آن است. حق بازگشت آوارگان فلسطین، حق مقدسی است که هرگز چشم پوشی از آن یا تعرض به آن را نخواهیم پذیرفت. مقاومت تنها گزینه پس گرفتن سرزمین های اشغالی است. با ادامه طرح صهیونیست ها برای نابودی آرمان فلسطین، مسئله فلسطین در مرحله دشواری قرار دارد و دعوت می کنیم تا ائتلافی با مشارکت همه طرف ها برای مقابله با توطئه های دشمن تشکیل شود. امیدواریم در این نشست، راهبردی برای مقابله با توطئه های خطرناک رژیم صهیونیستی تدوین شود. دشمن صهیونیستی راهبرد و طرحی را علیه قدس اجرا می کند.

تاکید کرزی به کشورهای اسلامی درباره استفاده از تجربه جمهوری اسلامی ایران
رئیس جمهور سابق افغانستان در سی‌ودومین کنفرانس وحدت بین‌المللی اسلام اظهار داشت: زندگی آرام و پیشرفت حق مردم فلسطین است و مسلمانان جهان در برابر فلسطینی‌ها مسئولیت دینی و اخلاقی دارند.
وی افزود: وحدت بین مسلمانان تنها راه حل پایان مسئله فلسطین و مشکلات جهان اسلام است بنابراین باید شعار وحدت را در عمل اجرایی کنیم.
کرزی تصریح کرد که زمانی مسلمانان پیش گام تمدن بشری در جهان بودند، امروز می‌توانیم دوباره با تکیه به نیروی انسانی مان به پیشرفت و توسعه دست یابیم.
رئیس جمهور سابق افغانستان تاکید کرد: این تنها در صورتی ممکن است که مسلمانان هویت دینی خود را پاس داشته و در عین حال با علم روز و فناوری نیز آشنایی داشته باشند.
کرزی خاطرنشان کرد، تجربه جمهوری اسلامی ایران به ما نشان داد که کشورهای اسلامی می‌توانند در راستای توسعه و پیشرفت گام بردارند.
وی با تاکید بر لزوم وحدت بین مسلمانان گفت: امروز ویرانی سوریه و جنگ یمن مایه غم و اندوه ملت‌های مسلمان شده است.
رئیس جمهور سابق افغانستان تصریح کرد که مردم کشورش از جنگ 40 ساله رنج می‌برند بنابراین کشورهای اسلامی باید به روند صلح در این کشور کمک کنند.
وی افزود: تلاش‌ها در راستای برقراری صلح در افغانستان افزایش یافته است، نشست صلح مسکو و مذاکرات آمریکا با گروه طالبان مردم را به برقراری صلح امیدوار کرده است.
کرزی از علمای کشورهای اسلامی خواست تا از روند صلح افغانستان حمایت کرده و در راستای پایان جنگ و برقراری صلح به این کشور کمک کند.

نوری المالکی: ایران مانع رسیدن استکبار به اهدافش شده است
نوری المالکی نخست وزیر پیشین عراق با اشاره به اینکه راه خداوند مستقیم است، بیان داشت: ما دو راه درباره مسأله فسلطین نداریم یا اینکه به خدا متوسل شویم که مهم‌ترین مسأله امت اسلامی همان، فلسطین است یا اینکه فلسطین را فراموش کنیم که در این صورت دنیای خود را از دست داده‌ایم.
وی با بیان اینکه برخی کشورها به دنبال عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی هستند، این اقدام را یک خطر بزرگ برای جهان اسلام دانست و گفت: غرب تلاش کرد موجودیتی دیگر در جهان اسلام ایجاد کند تا مسلمانان را در محاصره قرار دهد.
نوری المالکی سر منشاء مشکل کنونی جهان اسلام را تروریسم صهیونیستی بر شمرد و تصریح کرد: اکنون شاهد مشکلاتی در کشورهایی مانند عراق، سوریه، یمن، فلسطین و لبنان هستیم که عامل اصلی آن تروریسم صهیونیستی است.
وی ادامه داد: تروریست و سلطه به دنبال از بین بردن مقاومت هستند. شاهد آن هستیم که اسرائیل و هم پیمانانش به جمهوری اسلامی ایران کینه می‌ورزند، زیرا ایران مانع رسیدن آن‌ها به اهدافشان شده است.

اقامه نماز وحدت در کنفرانس وحدت
در هنگام اذان ظهر تمامی حضار با حضور در مکان درنظر گرفته شده به اقامه نماز وحدت با امامت عبد السلام محمد عبدالله پرداختند.
بعد از نماز، بخش دوم نشست کنفرانس وحدت به ریاست آیت الله تسخیری و با حضور سخنرانی همچون آیت الله آصف محسنی از علمای برجسته افغانستان، عبدالسلام محمد عبدالله از علمای الاظهر مصر، همام حمودی رئیس مجلس اعلاس اسلامی عراق، محمدحسین تبرائیان مشاور عالی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب، محمود الزهار عضو دفتر سیاسی جنبش حماس برگزار شد.
در پایان این بخش از کنفرانس وحدت، مهمانان جهت شرکت در مراسم جشن میلاد پیامبر اکرم‌ (ص) به حرم حضرت عبدالعظیم‌ حسنی (ع) می روند.
نبض زمان
 
پست ها : 1860
تاريخ عضويت: يکشنبه دسامبر 30, 2018 2:36 pm

بعدي

بازگشت به گاهنامه معرفت به زمان


cron
Aelaa.Net