شهدای بدر

شهدای بدر

پستتوسط najm137 » چهارشنبه آگوست 31, 2022 4:18 pm

بسم الله
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

تعداد و اسامی شهدای بدر

پستتوسط najm137 » چهارشنبه آگوست 31, 2022 11:57 pm

مطلب اول:

مقبره شهدای بدر در 150 کیلومتری بیرون مدینه قرار دارد
https://goo.gl/maps/mCMauG3NmH8JBNyr7

زيارة غزوة بدر الكبرى
السلام على من نزل الفتح والنصر على أيديهم ببدر:
1- مولانا محمد رسول الله، 2- ومولانا علي بن ابي طالب، 3- و سید الشهداء حمزة بن عبدالمطلب (صلوات الله عليهم اجمعين)،
السلام علی شهداء بدر:
1- الشهید عبيدة بن الحارث بن المطلب ابن عم النبي (صلى الله عليه وآله)،
2- و الشهید سعدبن خيثمة (من النقباء الإثناعشر واصحاب بيعة العقبة،
3- و الشهید عُمَير أول شهداء بدر
4- و الشهیدعُمَير أصغر شهداء بدر،
5- والشهید عُمَير ذوالشمالين،
6-7- والأخوين الشابين؛ الشهیدعوف (من النقباء الاثني عشر و اصحاب بيعة العقبة) و الشهیدعفراء؛ الَذَين أهلكا أباجهل اللعين،
8-و الشهید أنَسَة مولى النبي (صلى الله عليه وآله)،
9- و الشهید حارثة؛ الشاب الذي استشهد مذبوحا عطشانا (حينما أراد شرب الماء)، وشهد له رسول الله بالفردوس الأعلى،
10- والشهید عاقل الذي به سماه رسول الله،
11- و الشهیدمبشر،
12- والشهیدصفوان،
13-و الشهید رافع،
14-والشهیدابن قسحم،
15- والشهیدمهجع،
16- 17- و الشهیدمعاذ والشهیدابن عبيد الجريحين الَذيَن تُوُفيا من جراحتهما بالمدينة.

السلام على الثلائماة والثلاث عشر اصحاب بدر الصالحين والشهداء و الجرحى منهم

برائت نامه واقعه بدر:
لعن الله الطالحين والمنافقين بين المسلمين الذين حضروا بدر
ولعن الله ابا جهل واباسفيان وخالد بن الوليد و سائر المشرکین و الکافرین الذين قاتلوا رسول الله فی بدر



مطلب دوم:

تعداد و اسامی شهدای بدر


تعداد شهداء بدر 17 نفرند

عبيدة بن الحارث بن المطلب = پسرعموی پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسن ترين مسلمين در آن وقت = شخصيت عزيز نزد حضرت و در اسلام كه مجروح شده و در الصفراء ميانه بدر و مدينه در راه بازگشت شهيد شد

عمير بن أبی الوقاص كه 16 ساله بود و حضرت قبول نكردند همراه لشكر بيايد و او از بس گريه كرد اجازه دادند و شهيد شد

ذو الشمالين بن عبد عمرو الخزاعی

صفوان بن بيضاء

عاقل بن البكير الليثي

مهجع
كه اين شش نفر از مهاجرين بودند

و از انصار هشت نفر‏:

حارثة بن سراقة

معوذ وعوف ابنا عفراء، دو برادر بودند

يزيد بن الحارث ( ابن قسحم)

عمير بن الحمام

رافع بن المعلى بن لوذان

سعد بن خيثمة

مبشر بن عبد المنذر

رضوان الله عليهم اجمعين‏.‏ در محل مقبره شهداء بدر تابلوي نصب شده اسماء شان هست

مطالعه مختصر درباره جناب عبيدة اول شهيد عملياتهاى نظامى اسلام
https://fa.wikishia.net/view/%D8%B9%D8% ... 8%B1%D8%AB

تصوير
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

شهدای بدر

پستتوسط najm137 » پنج شنبه سپتامبر 01, 2022 12:33 am

مطلب سوم:
برخوردهاى نظامی ميان مسلمين و مشركين دو دسته بوده است:


دسته اول:
عمليات و ماموريتهاى اكتشافى و شبيخون هاى نظامی؛ با بخشى از نيروهاى رزمنده اسلام بوده است كه حضرتش در آنها حضور نداشته اند و به آنها سَرِيِّة می گويند. اولين ماموريت و شبيخون نظامی با برچمداری و فرماندهی همين عموزاده حضرت جناب عبيدة (شهيد بدر) قبل از جنگ بدر انجام شد.


دسته دوم:
عمليات هاى نظامى كه لشكركشى و همه قواى نظامى مسلمين در آن شركت كرده و حضرتش نيز شخصا در آنها حضور داشته و فرماندهى كرده اند و به آنها غزوة می گويند.


مطلب چهارم:
جنگ و غزوه بدر كبرى جزو اولين جنگ با مشركين و كافران نبوده و قبل آن چند جنگ اتقاق افتاده و قبل از آن جنگها و بينشان هم چند سريه (ماموريت اكتشافى شبيخون نظامی) رخ داده است. قبل از غزوه و جنگ بدر الكبرى؛ جنگ و غزوه بدر الاولى يا بدر الصغرى بوده كه در ناحيه سفوان منطقه بدر واقع شد.


مطلب پنجم:
آيات كريمه قرآنى بسيارى درباره جنگ بدر صحبت مى كند: آل عمران، النساء. الأنفال، الحج، الدخان. القمر. المجادلة. المزمل. البته اگر چه اين واقعه در دوران مدينه رخ داده است اما برخى آيت مكی هم به آن مربوط است مثل سرنوشت ابوجهل كه رئيس مشركان در اين جنگ بود و هلاک شد.


مطلب ششم:
جنگ بدر كبرى (غزوة بدر الكبرى = بدر القتال = يوم الفرقان) در 17 رمضان سال دوم هجرت، (موافق 13 مارس = اواخر زمستان 624 م)


مطلب هفتم:
عدد سربازان اسلام تا 360 نفر گفته شده است و عدد سپاه مشركين سه برابر و حدود هزار نفر بوده است، مسلمانان 2 اسب داشتند = 2 رزمنده سواره و مشركان 200 اسب = 200 جنگنده سواره


مطلب هشتم:
عدد كسانى كه از مسلمانان مؤمن ثابت قدم بودند 313 نفر بوده است و بشارت الهى براى آنها نازل شد كه اينها آمرزيده و اهل بهشت هستند؛ مطابق 313 عدد كسانى كه همراه با طالوت از نهر آب توانستند بگذرند و در امتحان يک كف آب بيشتر نخوردن ملتزم بوده و در جنگ هم موفق بودند؛ و مطابق 313 عدد اصحاب خاص حضرت قائم آل محمد عليه السلام در وقت ظهور و مطابق 313 عدد خواص حضرت در دوران غيبت كبرى كه كارگزاران خاص حضرت هستند. و لذا اين 313 نفر از ميان بقيه رزمندگان مسلمان اهل بدر را البدريون می گويند؛ و اين عنوان و نشان جزو افتخارات و القاب و مرتبه هاست و لذا در زيارت شهداء كربلا و حضرت ابوالفضل عليه السلام نيز خطاب می كنيم شما مثل آنهاييد و همان راه را رفتيد و همان فضيلت را نيز داريد.


مطلب نهم:
اما در نقلهاى تاريخى براى اينكه افراد منافق يا منحرف چه همان وقت و چه بعدا از صحابه را هم خلط مبحث كنند و رتبه بدهند - عدد اصلى لشكر مسلمانان 360 را نقل نمی كنند يا كمتر و به ندرت نقل می كنند تا آن بشارت الهی را شامل آنها بكنند و جبت و طاغوت و برخی تابعينشان هم كه در آن غزوه بوده اند ولى جزو مشمولين بشارت الهى نبوده اند هم بدريون قلمداد بشوند؛ و لذا توجه بايد بشود كه وقتی می گويند 313 نفر اصحاب بدر يا 313 نفر بدريون منظور همان عده مؤمن اهل استقامت است نه هر كه در آن جنگ بوده است.


و اگر در زيارت شهداى بدر ياد كل 313 نفر و سلام بر ايشان مى شوند منظور اين افراد خاص است نه 47 نفر بقيه آنها. چون حديث بشارت الهى درباره 313 نفر اهل بدر را سنيان هم نقل كرده اند همجنين 313 نفر موفق اصحاب طالوت و 313 اصحاب مهدی فلذا موضوع فضيلت 313 نفر معروف ميان همه مسلمين است؛ و لذا با مخفی كردن عدد كامل 360 حاضران مسلمين در بدر سعى بر ناديده گرفتن آن 47 نفر و شمول فضيلت بدريون و اهل بدر در بشارت الهى براى حزب طاغوت مى شوند.

مطلب دهم:
نقشه مسير رفت و برگشت از مدينه تا بدر و الصفراء مدفن جناب هبيدة پسر عموى حضرت و تصاوير و موقعيت و مختصات و كوه و ميدان جنگ


مدينه تا بدر و الصفراء

https://www.google.com/maps/dir/%D8%A8% ... !3e0?hl=ar

https://www.google.com/maps/dir/%D8%A8% ... !3e0?hl=ar

اين مسير فوق با نشانی الصفراء براى مرقد جناب عبيدة بود.

اما نقشه دقيقتر كه امروز هم مرقد روی نقشه گوگل ثبت است و در همان مناطق الصفراء و نزديكش الصفيراء است و دقيقا می شود وادی الحمراء و ذفران و ذفيران چنين می شود مطابق نقشه زير

https://www.google.com/maps/dir/%D8%A7% ... !3e0?hl=ar

نقشه با درشت نمايی كه نام مرقد جناب عبيدة و نشانه هاى جغرافيايی الحمراء و ذفران و ذفيران هم ظاهر شود؛ كه دو مقبره هست با نشان مرقد عبيدة با فاصله 300 متر، بايد ميدانى بررسی شود كه آيا دو قبر است يا از اين نشانه هاى مكرر روی گوگل است.

تصوير

https://www.google.com/maps/search//@23 ... !5e2?hl=ar

بايد از بدر به شمال سمت مدينه برويم از مكان با نام امروزی الواسطه عبور كنيم و برسيم به ريع ذفيران و الحمراء مرقدها آنجاست.

موقعيت دو مقبره

https://www.google.com/maps/dir/%D8%A7% ... !3e2?hl=ar

نقشه مدينه تا بدر با ايستگاه مرقد جناب عبيدة

https://www.google.com/maps/dir/%D8%A7% ... !3e2?hl=ar

تصوير

ويديوی گزارش از مقبره مرقد جناب عُبَيْدة شهيد ابن عم النبی (که در دو لینک زیر ویدیوهایی از این مقبره هست با کلیک بر روی آن مشاهده نمایید):

https://www.youtube.com/watch?v=MCtjO7TKvAQ

https://www.youtube.com/watch?v=gqrCYlv3uNY

نقشه بدر تا مدينه و سر راه قبر عبيدة هر دو مرقد كه روی نقشه اشتباه درج كرده ابوعبيدة.
https://www.google.com/maps/dir/%D8%A8% ... !3e0?hl=ar

همه اين نقاط ذفران و ذفيران و الواسطة و صفيراء جزو وادی الصفراء است؛ برخي مناسبتهاى ديگر هم از حضور حضرت نقل شده است.

https://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8 ... 8%A7%D8%A1

از جمله در همان مسير رفتن به بدر به همين ذفيران كه رسيدند و در تعقيب قافله تجاری ابوسفيان و مشركان مكه بودند كه اموال مسلمانان را غارت كرده بودند برگردانند؛ و در اينجا حضرت صلی الله علیه و آله و سلم شخصا براى اطلاعات عمليات به همراهی رفتند به سرچاهی كه مردم محلی آب برمی داشتند و شنيدند صحبت نزديک بودن قافله هست ووووتا اخر ماجرا و بعد ابوسفيان مطلع شده و مسير عوض كرده بود و به اهل مكه پيام فرستاده بود كه اگر می خواهيد اموالتان محفوظ بماند خودتان را برسانيد؛ و وضعيت از برخورد با قافله تجاری تغيير كرد و مشركان مكه هم خودشان را رساندند بعد چند روز و دو لشكر در ناحيه بدر مواجه شدند و بعد غزوه بدر رخ داد. در ذفيران حضرت صلی الله علیه و آله و سلم گفتند ما براى جنگ از مدينه بيرون نيامديم و هر كه می خواهد برگردد برگردد و خلاصه همه اعلام همراهی كردند و بيعت تجديد كردند ووو تا اخر ماجرا

از معالم ناحيه بدر جبل الملائكة يا ابرق الملائكة است؛ كه محل استقراء ملائكة و نزول از آن براى ياری مسلمانان در جنگ بدر و رؤيت شدن ايشان ووو جزئياتش در درسهاى معرفت الهی آمده است.

تصوير

به آن ابرق می گويند چون كوه ماسه اى است اما چون با سنگهاى آذری آتش فشانی مخلوط است برق می زند روبرويش آن سمت تبه كثيب الحنان است كه ماسه خالی است؛ اين كوه الملائكة مشرف به شهر بدر امروزی است

تصوير

ديوار سفيد بزرگ كه امروز به اسم قبرستان شهداء بدر معروف است قبرستان عمومی است كه در ادامه قبور شهدای بدر است اما شهدای بدر تا چند سال قبل يک مربع كوچک ديوار سفيد بود و ما كارت پستال سوغاتی مكه آن را از نوجوانی داشتيم و اخيرا كه قبرستان مورد توجه بيشتر واقع شده آن مربع خاص شهدای بدر را خراب كرده اند كه نوعی ضريح ووو تلقی نشود؛ در تصوير زير دور محل قبور شهدای بدر را با دايره زرد مشخص كرده ايم كه دقت شود ديوار مربع تخريب شده ظاهر است.

تصوير

و خود اين قبرستان فعلى منطقه ميدان جنگ بوده است؛ و تپه سنگی مجاورش محل ايستادن و نشستن حضرت در وقت دفن شهداء بوده است و اين در ميان محليها نسل به نسل نقل شده است.

تصوير

در آيات قراني مربوط به واقعه بدر موقعيت جغرافيايی سپاه اسلام و سپاه مشركان با عناوين العدوة الدنيا و العدة القصوى اشاه شده است.

مختصات اين دو موقعيت

تصوير

تصوير

﴿إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ﴾
العدوة = لبه وادی
الدنيا = نزديک = كه محل سپاه اسلام بوده
القصوى = دور = كه سمت مكه و محل سبعه مشركان بوده است
از معالم ديگر ناحيه بدر مكانی است كه بنام العريش كه سايبانی براى حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ساختند تا بر ميدان جنگ اشراف داشته باشند در همين ناحيه العدوة الدنيا كه الان مسجد بزرگ ساخته اند و در تصوير زير نشان داده شده است و سمت قبله اش ميدان جنگ و آن طرفش العدوة القصوى در نماى امروز.

تصوير

موقعيت مسجد العريش نسبت مقبره شهداء بدر

تصوير

منظره جبل الملائكة

تصوير

مسجد العريش محل تضرع حضرت و استجابت دعاى حضرت و نزول ملائكة از سمت جبل الملائكة

تصوير

مسجدالعريش

تصوير

چند معالم سابق الذكر روی نقشه

تصوير

تصوير

تصوير

ديوار مربع سفيد كوچک محوطه شهداء بدر كه تخريب كرده اند

تصوير

تصوير

در مفاتيج الجنان اعمال شب هفدهم ماه رمضان اشاره اى و فضيلتی براى حضرت مولا علی عليه السلام آورده است

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مسلمانان را به حرکت بسمت بدر فرمان داد. مردم حرکت کردند؛ برخى مشتاقانه فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفتند؛ و شمارى (چون ابوبكر و عمر) از خوف انتقام قریش با کراهت و سنگینى دستور او را استقبال کردند. گروه زیادى از اصحاب هم چون با خروج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم موافق نبودند همراه او بیرون نرفتند؛ و در این مورد سخن‌ و گفتگو بسیار شد.

خداوند متعال در قرآن واکنش مسلمانان را چنین بازگو فرموده است:
کما أَخْرَجَک رَبُّک مِنْ بَیتِک بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ، یجادِلُونَک فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَینَ کأَنَّما یساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ ینْظُرُونَ.

همان‌گونه که پروردگارت تو را از خانه ‌ات به حقّ بیرون آورد و حال آن که دسته‌اى از مؤمنان سخت کراهت داشتند؛ با تو درباره حقّ - بعد از آن که روشن گردید - مجادله مى ‌کنند. گویى که آنان را به سوى مرگ مى‌ رانند و ایشان (بدان) مى ‌نگرند.

در نزدیکى بدر مسلمانان از آمدن و تجمّع قریش براى دفاع از کاروان تجارتى خبردار شدند. شمارى از این مسأله وحشت کردند و برخى فغان و ناله سردادند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با یاران خود مشورت کرد که بجنگند یا در پى کاروان باشند؟ ابوبکر گفت: ایشان قریش‌اند با آن خودخواهى و تکبّرى که دارند. از روزى که کافر شده‌اند، هرگز ایمان نیاورده‌اند و از روزى که عزیز گردیده‌اند، هرگز ذلیل نشده‌اند. از سوى دیگر شما هم براى جنگ بیرون نیامده‌اید (خلاصه ترديد در تصميم حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به جهاد).

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بنشین. ابو بکر نشست. عمر برخاست و همانند ابو بکر سخن گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به نشستن فرمان داد. و او نشست‌.

سپس مقداد برخاست و گفت: اى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درست است که اینان قریش‌اند که با تکبّر خود آمده‌اند، امّا ما به تو ایمان آورده و ترا تصدیق کرده‌ایم و شهادت مى‌دهیم که آنچه تو آورده‌اى، حقّ است و از نزد خداوند. به خدا قسم، اگر ما را فرمان دهى که در میان آتش رویم یا خود را بر خار مغیلان زنیم، مى ‌رویم و پروا نمى‌ کنیم و آنچه را که بنى اسرائیل به موسى گفتند که تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید، ما همین جا نشسته‌ایم، ما نخواهیم گفت، بلکه ما مى‌گوییم: تو و پروردگارت رهسپار شوید و نبرد کنید که ما هم همراه شما نبرد مى ‌کنیم. به خدا قسم که در راست و چپ و پیشاپیش تو خواهیم جنگید و اگر به دریا وارد شوى، همراه تو خواهیم آمد و اگر ما را تا نواحى حبشه ببرى، با تو خواهیم آمد.

رنگ رخساره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شنیدن سخنان مقداد برافروخته شد و برق شادى در نگاهش نمایان گردید، چنان که آشکارا خندید و او را دعا کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باز از مردم نظر خواست و گویا قصد وى انصار بود، چه هم جمعیتشان بیشتر بود و هم بیم داشت که مبادا انصار فکر کنند که اگر در مدینه مسأله‌اى پیش آید، بر آنان است که از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع کنند، امّا در خارج مدینه چنین مسئولیتى ندارند. چنان که در پیمان عقبه پذیرفته بودند.

سپس سعد بن معاذ برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللّه؛ گویا به ما نظر دارى؟ گفت: آرى. سعد گفت: گمان مى ‌کنم که براى کارى بیرون آمدى و اکنون به کار دیگرى مأمور شده ‌اى. فرمود: بلى.
سعد گفت: یا رسول اللّه؛ پدر و مادرم فداى تو. ما به تو ایمان آورده ‌ایم و تو را تصدیق کرده ‌ایم و شهادت داده ‌ایم که آنچه آورده‌اى حق است و از جانب خداوند. پس هرچه خواهى فرمان بده که ما اطاعت مى ‌کنیم. به خدا قسم؛ اگر ما را فرمان دهى که به این دریا فرو رویم، با تو فرو خواهیم رفت. باشد که خداوند چشم تو را به دیدن فداکارى ما روشن کند. پس ما را به نام خدا رهسپار ساز.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شادمان شد و دستور حرکت داد و گفت: خداوند متعال یکى از دو دسته را به من وعده داده است. به خداى قسم؛ هم اکنون گویى به‌ کشتارگاه ابو جهل بن هشام، و عتبة بن ربیعه و شیبه ووو مى ‌نگرم. سپس حرکت کرد تا در بدر فرود آمد. از برخى از متون به دست مى‌ آید که بیشتر صحابه خواهان تعقیب کاروان و ترک نبرد بودند.

خداوند متعال این جریان را در قرآن بیان فرموده است: «وَ إِذْ یعِدُکمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَینِ أَنَّها لَکمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوْکةِ تَکونُ لَکمْ وَ یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِماتِهِ وَ یقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ». و (به یاد آورید) هنگامى را که خدا یکى از دو دسته (کاروان تجارتى ابو سفیان یا سپاه قریش) را به شما وعده داد که از آن شما باشد و شما دوست داشتید که دسته بى‌سلاح براى شما باشد (ولى) خدا مى‌خواست که حق (اسلام) را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشه کن کند.

سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون رفت. یک یا دو روز، روزه گرفت، آنگاه توقف فرمود و منادى آن حضرت ندا داد که: اى گروه سرپیچان! من روزه خود را گشوده‌ام، شما هم روزه بگشایید. و این تعبیر براى آن بود که قبلا هم فرموده بود روزه بگشایید و نگشاده بودند.
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط najm137 در شنبه سپتامبر 03, 2022 3:22 pm .
najm137
 
پست ها : 1201
تاريخ عضويت: سه شنبه آپريل 19, 2011 12:37 pm

Re: شهدای بدر

پستتوسط najm111 » شنبه سپتامبر 03, 2022 2:58 pm

مطلب یازدهم: 

مطالب از حیات القلوب علامه مجلسى نقل مى شود و چون دانشجويان اين كتاب را فقط در قسمت احوالات پيامبران سابقين خوانده و مربوط به جنگ بدر را از منتهى الآمال خوانده اند، و كتاب حياة القلوب علامه مجلسى حاوى نصوص احاديث شريفه است فلذا قطعا نكاتى علاوه براى تامل و معرفت دارد

معرفت واقعه غزوه بدر كبرى  در تعاليم مكتب وحى

 کلینی به سند حسن از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است که: ما چون جنگ کنیم شعار ما در جنگ «یا محمد یا محمد» است، و شعار صحابه در جنگ بدر و احد «یا نصر اللّه اقترب» بود یعنی «ای یاری خدا! نزدیک شو»،
مؤلف (علامه مجلسى) گوید: «شعار» سخنی است که در جنگ مکرر می گویند که در غبار و ظلمت یکدیگر را بشناسند به گفتن آن و اهل هر لشکر از دیگران ممتاز باشند.
و ایضا روایت کرده است که: شعار مسلمانان در جنگ بدر «یا منصور أمت» بود،

و ابن بابویه از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: من خضر را در خواب دیدم پیش از جنگ بدر به یک شب و گفتم: مرا چیزی تعلیم فرما که به آن نصرت یابم بر دشمنان، فرمود: بگو: «یا هو یا من لا هو الّا هو». چون صبح شد خواب خود را به حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرض کرد فرمود: یا علی! اسم اعظم را یاد تو داده است؛ پس حضرت امیر علیه السّلام فرمود: این نام بزرگوار پیوسته بر زبان من بود در روز بدر «4».
حیاه القلوب، ج 4، ص: 919

 و محمد بن اسحاق از مخالفان روایت کرده است که: آنچه آن حضرت (مولاعلى به تنهايي) کشت زیاده بود بر آنچه همه صحابه کشتند «2»؛
و موافق روایات و سیر معتبره شیعه هفتاد نفر از کفار در جنگ بدر کشته شدند و از آن جمله سی و پنج نفر به سیلاب تیغ بی دریغ امیر المؤمنین علیه السّلام به آتش جهنم رسیدند و سی و پنج نفر دیگر به تیغ ملائکه و سایر صحابه هلاک شدند «3».

و به روایت شیخ مفید: نصف بیشتر مقتولان به شمشیر مولای مؤمنان به درک اسفل نیران شتافتند «4».

و کلینی به سند صحیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: چون قریش فرزندان عبد المطلب را به جنگ بدر بیرون آوردند و رجزخوانان قریش شروع کردند در رجز خواندن، طالب پسر ابو طالب شروع کرد به رجز خواندن و در رجز خواندن نفرین بر لشکر خود می کرد که کشته و مغلوب گردند از لشکر اسلام و دعا می کرد که لشکر مسلمانان غالب گردند، چون قریش رجز او را شنیدند گفتند: این ما را شکست خواهد داد؛ و او را برگردانیدند. و فرمود که: او در باطن مسلمان بود «6».

و به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السّلام منقول است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود در روز بدر که: احدی از فرزندان عبد المطلب را مکشید و اسیر مکنید که ایشان به اختیار خود به این جنگ نیامده اند «5».
حیاه القلوب، ج 4، ص: 910

 و از ابو رافع مولای (غلام) حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروی است که گفت:
من غلام عباس بن عبد المطلب بودم و اسلام در خانه ما در آمده بود و من مسلمان شده بودم و ام الفضل زن عباس مسلمان شده بود و عباس از قوم خود می ترسید و اظهار اسلام نمی کرد و اسلام خود را پنهان می داشت زیرا که مال بسیار در پیش مردم داشت
و دشمن خدا ابو لهب از جنگ بدر تخلف کرد و بجای خود عاص بن هشام را فرستاده بود، چون مصیبت قریش به او رسید او ذلیل شد و ما در خود قوتی یافتیم و من مرد ضعیفی بودم و در حجره زمزم تیر می تراشیدم، روزی نشسته بودم و مشغول کار خود بودم
و ام الفضل نزد من نشسته بود و شادی می کردیم بر فتح مسلمانان،
ناگاه دیدم ابو لهب را که پاهای خود را می کشد (شلل بود) و می آید تا آنکه در کنار حجره نشست و پشت او به جانب پشت من بود، چون اندک زمانی شد ابوسفیان پیدا شد ابو لهب گفت: ای پسر برادر! بیا نزدیک من که خبر راست را تو داری، پس ابو سفیان را در پهلوی خود نشاند و مردم نزد ایشان ایستاده بودند و گفت: ای پسر برادر! بگو که چگونه بود امر لشکر شما؛
ابو سفیان گفت: بخدا سوگند که هیچ نشد بغیر آنکه بر خوردیم با لشکر ایشان و تا رسیدند به ما شکست خوردیم و گریختیم و کشتند و اسیر کردند و هر چه خواستند کردند، و با این حال من ملامت نمی کنم لشکر خود را زیرا که مردان سفید دیدم که بر اسبان ابلق سوار بودند در میان آسمان و زمین که هیچ کس برابر ایشان نمی توانست ایستاد.
ابو رافع گفت: من در این وقت گفتم: آنها ملائکه بوده اند، پس
حیاه القلوب، ج 4، ص: 906
ابو لهب دست برداشت و به روی من زد، من برجستم که او را بزنم، مرا برداشت و بر زمین زد و خواست مرا بزند،
ناگاه ام الفضل (زن عباس عم النبي) برخاست و ستون خیمه را برداشت و چنان بر سر ابو لهب زد که سرش شکافته شد و گفت: آقای او حاضر نیست تو او را ضعیف می شماری؟!
پس با مذلت و خواری برخاست و به خانه رفت
و هفت روز بیشتر نماند تا مبتلا به مرض عدسه شد و آن مرض او را کشت،
و چون مردم از مرض عدسه اجتناب می کردند که سرایت می کند سه روز او در خانه افتاده بود و کسی او را برنمی داشت دفن کند و پسرهایش نزدیک او نمی رفتند تا آنکه مردم ملامت کردند پسرهای او را که پدر شما در خانه گندیده است او را دفن نمی کنید؟! پس به ضرورت او را کشیدند و به طرف اعلای مکه او را بیرون بردند و سنگ بر او انداختند تا در زیر سنگ پنهان شد
و اکنون بر سر راه عمره (مسجد تنعيم) واقع است و هر که از آنجا می گذرد سنگی چند بر او می اندازد و بمنزله کوهی از سنگ جمع شده است.

و به روایت ابو حمزه ثمالی ابو جهل گفت: خداوندا! دین ما قدیم است و دین محمد تازه است، هر یک را که دوست تر می داری و نزد تو پسندیده تر است امروز اهل آن را یاری ده؛ پس حق تعالی فرستاد إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ «2» «اگر طلب فتح 
حیاه القلوب، ج 4، ص: 903
و نصرت کردید پس آمد بسوی شما فتح چنانکه دعا کردید»- «1».
پس حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام کفی سنگریزه بر داشت و به دست حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داد و حضرت به امر جبرئیل آن را بر روی کافران ریخت و فرمود «شاهت الوجوه» «قبیح باد این روها»، پس خدا بادی فرستاد و آن سنگریزه ها را بر روی کافران زد و ایشان گریختند و هر که قدری از آن سنگریزه به او رسید در آن روز کشته شد چنانکه حق تعالی فرموده وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی «2» «و نینداختی تو در هنگامی که انداختی و لیکن خدا انداخت». و در آن روز هفتاد نفر از کافران کشته شدند و هفتاد نفر اسیر شدند؛

و حضرت فرمود: مگذارید که ابو جهل به در رود، پس عمرو بن جموح ابو جهل را دید و ضربتی بررانش زد و آن ملعون ضربتی بر عمرو زد که دستش از بازو جدا شد و آویخت! پس عمرو دست بریده را به زیر پا گذاشت و قوت کرد و دست را جدا کرد و انداخت و باز مشغول جنگ شد!
عبد اللّه بن مسعود گفت: من وقتی رسیدم به ابو جهل که او از شتر افتاده بود و در خون خود دست و پا می زد گفتم: سپاس خداوندی را که تو را چنین ذلیل کرد، پس سر برداشت و گفت: خدا تو را ذلیل کند، دین از برای کیست؟ گفتم: از برای خدا و رسول خدا و من الحال تو را می کشم؛ و پای خود را بر گردنش گذاشتم، آن ملعون گفت: به گردنگاه صعبی بالا رفتی ای چراننده گوسفندان، هیچ چیز بر من دشوارتر از این نیست که چون تو کسی مرا بکشد، کاش یکی از فرزندان عبد المطلب مرا می کشت یا مردی از احلاف قریش! پس خود را از سرش کندم و سرش را جدا کردم و به خدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شتافتم و در قدم مبارکش انداختم و عرض کردم: یا رسول اللّه! بشارت باد تو را که سر ابو جهل است. حضرت چون سر آن بداختر را دید به سجده افتاد و شکر حق تعالی بجا آورد «3».

و علی بن ابراهیم به سند موثق از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است که:
در روز بدر چون مشرکان گریختند اصحاب حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر سه صنف بودند:
صنفی نزد خیمه آن حضرت بودند،
و صنفی بر غنیمت غارت بردند،
و صنفی به طلب دشمن رفتند و اسیر کردند و غنیمت گرفتند،
چون غنیمتها و اسرا را جمع کردند انصار در باب اسیران سخن گفتند،
پس حق تعالی فرستاد ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ چون خدا مباح گردانید بر ایشان اسیران و غنیمتها را
سعد بن معاذ انصاری که از آنها بود که نزد خیمه آن حضرت مانده بودند گفت: یا رسول اللّه! ما که پی دشمن نرفتیم نه از آن بود که جهاد را نخواهیم و نه آنکه از دشمن می ترسیدیم و لیکن برای این نزد خیمه شریفه تو ماندیم که مبادا مشرکان از جانب دیگر بر سر تو آیند و تو تنها باشی، و وجوه مهاجران و اشراف انصار اکثر نزد خیمه بودند، و مردم بسیارند و غنیمت
حیاه القلوب، ج 4، ص: 918
اندک است و اگر غنیمتها را به آنها دهی که جنگ کرده اند برای اصحاب تو چیزی نمی ماند؛ و او از این می ترسید که حضرت غنیمتها و پوشش و سلاح و اسب کشتگان را میان جهاد کنندگان قسمت نماید و به گروهی که نزد خیمه مانده بودند چیزی ندهد،
و در این باب میان صحابه نزاع شد تا آنکه از حضرت پرسیدند: این غنیمتها از کیست؟ پس حق تعالی این آیه فرستاد یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ «1» «سؤال می کنند- ای محمد- از تو از حکم غنیمتهای کافران بگو که آنها از خدا و رسول است»، چون این آیه نازل شد و خدا ایشان را در غنیمت بهره ای نداد ناامید برگشتند، پس حق تعالی آیه خمس را فرستاد و حضرت خمس خود را نیز به ایشان بخشید و خمس بر نداشت و همه را میان ایشان قسمت کرد.
پس سعد بن ابی وقاص گفت: یا رسول اللّه! آیا سواره قتال کننده را مانند ضعیفان که کارزار نکرده اند بهره می دهی؟
حضرت فرمود: مادرت به عزای تو نشیند خدا به برکت ضعیفان شما را بر دشمنان یاری داد «2».


نعمانی به سند معتبر از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که:
جبرئیل در روز بدر عَلَمی (سفيد) برای حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آورد که نه از پنبه بود و نه از کتان و نه خز و نه حریر بلکه از برگ درختان بهشت بود، و حضرت آن را در آن روز گشود و ظفر یافت و فتح کرد،
پس آن را پیچید و به امیر المؤمنین علیه السّلام داد و امیر المؤمنین آن را در جنگ بصره گشود و ظفر یافت،
 پس آن را پیچید
و آن اکنون نزد ماست
و کسی آن را نخواهد گشود تا قائم آل محمد علیه السّلام آن را بگشاید «4».

ابن بابویه به سند معتبر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است که:
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در نماز بر کشتگان بدر هفت تکبیر و نه تکبیر گفت «3». (بيشتر از اموات عادى مسليمن كه در نماز ميت بنج تكبيركفته مي شود - و درنماز ميت منافقين جهار تكبير كفته مي شود و امروزه سنيان اين روش را براى اموات خودشان داردند)

 بعد از فتح و ظفر در بدر = پس حضرت نماز عصر را در بدر ادا فرمود و بار کرد
و پیش از غروب آفتاب در اثیل فرود آمد.
به روایت دیگر: نماز عصر را در اثیل ادا نمود، و چون یک رکعت از نماز عصر بجا آورد تبسم فرمود، چون سلام نماز گفت پرسیدند: سبب تبسم شما چه بود؟ فرمود: میکائیل بر من گذشت و بر بالش گرد بود و تبسم نمود و گفت: کافران را تعاقب کرده بودم
پس جبرئیل آمد و بر مادیانی سوار بود و موی پیشانی اسبش را گره زده بود و غبار بسیار
حیاه القلوب، ج 4، ص: 921
بر یال اسبش نشسته بود، پس گفت: یا محمد! حق تعالی در هنگامی که مرا به یاری تو فرستاد امر کرد مرا که از تو جدا نشوم تا تو راضی شوی، آیا راضی شدی؟ من گفتم: بلی راضی شدم «1».

  از شهداى بدر
= سعد بن خیثمه بود که از نقبا(12 بركزيدكان الهى امت اسلام) بود؛
=«انسه» بود غلام آزاد کرده حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. 

و از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام رضا علیه السّلام منقول است که: ملائکه در روز بدر عمامه های سفید بر سر داشتند
و عمامه های ایشان صاحب نشان بود یعنی دو علاقه (كوشه و سر بارجه) داشت که یکی را از پیش رو و دیگری را از عقب آویخته بودند «2»؛ و به روایت دیگر: حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عمامه بر سر بست و دو علاقه آویخت یکی پیش و یکی از عقب و جبرئیل نیز چنین کرد «3»،
و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به دست خود بر سر امیر المؤمنین علیه السّلام عمامه بست و یک علاقه از پیش افکند و یکی از عقب و فرمود: بخدا سوگند که چنین است تاجهای ملائکه «4».


ابليس شيطان همراه مشركان مكه در جنك بدر:
ابلیس لعین در این وقت به صورت سراقه بن مالک متمثل شد و به نزد قریش آمد و گفت: من با قبیله خود شما را یاری می کنم، علم خود را به من دهید؛ پس علم را گرفت و لشکر بسیار از شیاطین به ایشان نمود و ایشان را به صورت اهل قبیله سراقه به نظر کافران و مسلمانان در آورد، و این باعث زیادتی جرأت قریش گردید.
چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم این حال را مشاهده نمود اصحاب خود را فرمود که:
دیده های خود را بپوشید و به جانب مشرکان نظر مکنید و تا من شما را رخصت ندهم شمشیر از غلاف مکشید،
پس دست نیاز به درگاه خداوند بی نیاز برداشت و مشغول دعا و تضرع گردید و عرض کرد: پروردگارا! این گروه یاوران دین تواند، اگر اینها کشته شوند دیگر تو را در زمین کسی عبادت نخواهد کرد. پس آن حضرت را غشی عارض شد که علامت نزول وحی بود بر او، پس به حال خود بازآمد و عرق از جبین انورش می ریخت و فرمود: اینک جبرئیل از جانب حق تعالی به مدد شما می آید با هزار نفر از ملائکه پیاپی؛ پس ابر سیاهی ظاهر شد با برق بسیار و بر بالای لشکر حضرت ایستاد و مسلمانان صدای
حیاه القلوب، ج 4، ص: 901
اسلحه از آن می شنیدند و آواز کسی را می شنیدند که می گفت: نزدیک برو ای حیزوم (حیزوم نام اسب جبرئیل بود که در آن روز بر آن سوار بود).

چون ابلیس لعین جبرئیل امین را دید علم را از دست انداخت و برگشت، نبیه «1» پسر حجاج گریبانش را گرفت و گفت: ای سراقه! به کجا می روی؟ می خواهی لشکر را بشکنی؟ ابلیس دست بر سینه او زد و گفت: دور شو که من می بینم چیزی چند که تو نمی بینی، من از پروردگار عالمیان می ترسم. چنانکه حق تعالی در قرآن مجید اشاره به این قصه فرموده وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ «و یاد کنید آن را که زینت داد برای کافران شیطان عملهای ایشان را» وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ «2» «و گفت ابلیس که: هیچ کس غالب نمی شود بر شما امروز و من امان دهنده ام شما را» «3».
گویند: چون میان قریش و قبیله کنانه عداوتی بود چون به نزدیک قبیله ایشان رسیدند آن عداوت را به خاطر آوردند و خواستند بر گردند که مبادا قبیله کنانه در این وقت انتهاز فرصت نموده بر ایشان بتازند،
پس در اینجا ابلیس بصورت سراقه بن مالک که از اشراف آن قبیله بود با لشکر بسیاری از شیاطین حاضر شد و گفت: من ضامن می شوم و شما را امان می دهم که از قبیله کنانه به شما ضرری نرسد فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ «4» «پس چون بدیدند هر دو لشکر یکدیگر را یا شیاطین دیدند
ملائکه را، برگشت شیطان بر عقب خود و گفت: من بیزارم از شما بدرستی که من می بینم آنچه شما نمی بینید- یعنی ملائکه را- بدرستی که من می ترسم از خدا و عقوبت خدا سخت است» «5».

و از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق علیهما السلام منقول است که: شیطان
حیاه القلوب، ج 4، ص: 902
در لشکر مشرکان دست حارث بن هشام را در دست داشت، ناگاه نظر ابلیس بر ملائکه افتاد و از پس و پشت برگشت، حارث گفت: ای سراقه! به کجا می روی؟ در چنین حالی ما را می گذاری؟! ابلیس گفت: من می بینم آنچه شما نمی بینید؛ حارث به گمان آنکه او سراقه است گفت: دروغ می گوئی، نمی بینی مگر لئیمان مدینه را؟ پس دست بر سینه حارث زد و گریخت و مردم گریختند، و چون به مکه آمدند گفتند: سراقه ما را گریزاند.
چون خبر به سراقه رسید به نزد قریش آمد و سوگند یاد کرد که من از جنگ شما خبر نشدم تا خبر گریختن شما را شنیدم و من در آن جنگ حاضر نبودم؛ و چون مسلمان شدند دانستند که آن شیطان بوده است «1».

 در راه بازگشت ابليس از بدر


و علی بن ابراهیم روایت کرده است که: جبرئیل بر شیطان حمله آورد و او گریخت
و جبرئیل از عقب او می رفت تا به دریا (ى سرخ) فرو رفت و می گفت: پروردگارا! مرا وعده داده ای که تا روز جزا زنده باشم، به وعده خود وفا کن.

و به سند دیگر روایت کرده است که: ابلیس در هنگام گریختن به جبرئیل گفت: مگر پشیمان شده اید از مهلتی که مرا داده اید؟ و روایت کرده است که از امام جعفر صادق علیه السّلام پرسیدند: اگر جبرئیل به ابلیس می رسید او را می کشت؟ حضرت فرمود: نه و لیکن او را ضربتی می زد که معیوب می شد تا روز قیامت.

توضيح: بدر در نزديكى درياى سرخ است

 قبل شروع جنگ بدر:
و چون خبر به ابو سفیان ملعون رسید که حضرت متوجه آن صوب گردیده است ترسید و به جانب شام
حیاه القلوب، ج 4، ص: 884
مراجعت نمود،
و چون به نقره رسید ضمضم بن عمرو خزاعی را به ده دینار کرایه کرد و شتری به او داد و گفت: برو بسوی قریش و خبر ده ایشان را که محمد با جمعی به عزم غارت قافله بیرون آمده اند زود خود را به قافله برسانید،
و ضمضم را وصیت کرد که:
چون خواهی داخل مکه شوی گوش ناقه را ببر که خون بر سر و روی آن جاری شود و جامه خود را از پیش و پس چاک کن و با این هیئت موحش داخل مکه شو و چون داخل شوی رو را به جانب دم شتر بگردان و به آواز بلند فریاد کن: ای آل غالب! ای آل غالب! دریابید بارها و متاعهای خود را دریابید شتران خود را و گمان ندارم که توانید دریافت زیرا که محمد با اتباع او از اهل مدینه به عزم غارت اموال شما بیرون آمده اند.
چون ضمضم متوجه مکه گردید سه شب پیش از آمدن ضمضم عاتکه دختر عبد المطلّب در خواب دیدکه سواره ای داخل مکه شد و فریاد کرد:
ای آل عدی و ای آل فهر! بامداد بشتابید بسوی موضعی که بعد از سه روز در آنجا کشته خواهید شد،
 پس بر کوه ابو قبیس بالا رفت و سنگی را از کوه برگردانید و آن سنگ ریزه ریزه شد و هیچ خانه ای از خانه های قریش نماند مگر ریزه ای از آن سنگ در آن خانه افتاد
و چنان دید که رودخانه مکه پر از خون شده است،

پس ترسناک از خواب بیدار شد و عباس برادر خود را بر این خواب مطّلع ساخت
و عباس این واقعه را به عتبه پسر ربیعه نقل کرد، عتبه گفت:
این خواب دلالت می کند بر آنکه مصیبتی بر قریش حادث شود،
و قصه خواب در میان اهل مکه منتشر شد،
و چون این واقعه به ابو جهل رسید گفت: عاتکه دروغ می گوید و چنین خوابی ندیده است و این پیغمبر دوم است که در میان فرزندان عبد المطلّب بهم رسیده است!!!،
به لات و عزی سوگند یاد می کنم که تا سه روز انتظار می کشم اگر این خواب راست شد به او کاری ندارم و اگر راست نشد نامه ای در میان خود می نویسیم که در میان عرب خانه آباده ای نیست که مردان و زنان ایشان دروغگوتر از بنی هاشم باشند؛

و ابو جهل هر روز حساب ایام را نگاه می داشت چون روز سوم شد ضمضم در وادی مکه ندا بلند کرد به آنچه عاتکه در خواب مقرون به صواب دیده بود
و مردم در مکه فریاد بر آوردند و مهیّای بیرون رفتن شدند،
حیاه القلوب، ج 4، ص: 885

سهیل بن عمرو و صفوان بن امیّه و ابو البختری هشام و منبه پسر حجاج و نبیه برادر او و نوفل پسر خویلد ایستادند و گفتند: ای گروه قریش! هرگز مصیبتی از این بزرگتر به شما نرسیده بود که محمد و اتباع او از اهل مدینه متعرض قافله شما شوند که خزینه های اموال شما در آن قافله است و جدائی اندازند میان شما و تجارت شما که دیگر تجارت نتوانید کرد، بخدا قسم که هیچ مرد و زن از قریش نیست که در این قافله مالی از کم و بیش نداشته باشد؛
پس صفوان ابتدا کرد و پانصد اشرفی برای خرج سفر بیرون آورد
و بعد از او سهیل مبلغ جزیلی حاضر نمود
و احدی از قریش نماند مگر مبلغی برای خرج این سفر آورد
و تهیه عظیم درست کرده بر شتران نرم و درشت سوار شدند و از روی نهایت حمیّت و تعصب روانه شدند چنانکه خدا در وصف ایشان فرموده است که: «بیرون رفتند از دیار و خانه های خود از روی بطر و طغیان
و برای ریای مردمان» «1» گفتند: هر که با ما بیرون نمی آید خانه اش را خراب می کنیم،
و به جبر عباس پسر عبد المطلّب و نوفل پسر حارث بن عبد المطّلب و عقیل پسر ابو طالب را بیرون آوردند

و زنان سازنده و نوازنده بیرون بردند که در راه شراب می خوردند و دف می زدند و خوانندگی و طرب می کردند.

 از ديكر كسانى كه قريش جبرا همراه بردند به بدر داماد بيامبر شوهر زينب دختر خديجه بود
و شیخ طبرسی روایت کرده است که: اکثر فدای مشرکان چهار هزار درهم بود و کمتر آن هزار درهم بود، پس قریش به تدریج فدا می فرستادند و اسیران را رها کردند
تا آنکه زینب دختر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که زوجه ابو العاص بن ربیع (و اسير شده) بود گردنبند خود را که حضرت خدیجه به او داده بود برای فدای شوهر خود ابو العاص فرستاد،

چون حضرت آن گردنبند را دید خدیجه را به یاد آورد و متألم شد؛
چون صحابه این حالت را در حضرت مشاهده کردند، فدای زینب را بخشیدند-
و به روایت دیگر حضرت از ایشان درخواست و ایشان بخشیدند «2»-
و حضرت ابو العاص را بی فدا رها کرد به شرط آنکه زینب را مانع نشود از آمدن به خدمت آن حضرت و او وفا به شرط خود کرد «3».
و او ملحق به حضرت در مدينه شد

ابن ابی الحدید که از مشاهیر علمای اهل سنت است در شرح نهج البلاغه گفته است که:
من چون این قصه را نزد سید نقیب استاد خود خواندم گفت: آیا ابو بکر و عمر در آنجا حاضر نبودند و ندیدند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای قلاده زینب چنین متأثر شد و از مسلمانان استدعا کرد که به او فدا را ببخشند؟
آیا فاطمه که بهترین زنان عالمیان بود کمتر از زینب بود؟
بر تقدیری که آن حدیث دروغ (که بر پیغمبر بستند) راست بود و حضرت فاطمه را در فدک حقی نبود، ایشان نمی توانستند از برای خاطرجوئی فاطمه از
حیاه القلوب، ج 4، ص: 915
مسلمانان طلب کنند که فدک را به فاطمه بگذارند؟ آیا مسلمانان در این باب مضایقه می کردند؟ «1».


 (از كلام ابن ابي الحديد) برگشتیم به روایت شیخ طبرسی، روایت کرده است که:
چون مسلمانان یافتند که حضرت از گرفتن فدا کراهت دارد،
سعد بن معاذ گفت: یا رسول اللّه! این اول جنگی است که ما با کافران کردیم اگر ایشان را بکشیم بهتر است از آنکه فدا بگیریم.
عمر گفت: یا رسول اللّه! اینها تکذیب تو کردند و تو را از مکه بیرون کردند، اینها را گردن بزن و علی را بفرما که عقیل را گردن بزند و مرا بفرما تا فلان را گردن بزنم «2».
مؤلف گوید: این ملعون در این سخن غرضی بغیر این نداشت که شاید برادر امیر المؤمنین علیه السّلام کشته شود با آنکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در اول جنگ فرمود که هیچ کس از بنی
هاشم را مکشید که ایشان به رضای خود به این جنگ نیامده اند،
و این عجب است که این شجاعت چگونه بعد از بستن دست اسیران در او بهم رسید و در اثنای جنگ چرا یک کس را نکشت.


 غزوه بدرصغرى بعد فتح بدر كبرى = غير از آن بدر صفرى كه قبل از وقوع بدر كبرى بود
صغرى كفتن بخاطر اهميتش نسبت به بدر كبرى = و در اين واقعه مشركينعليرغم كه وعده كرده بودند ترسيدند و نيامدند 
   فصل پنجم در بیان غزوه بدر صغری است و سایر وقایع تا غزوه خندق
شیخ طبرسی و دیگران روایت کرده اند: چون ابو سفیان در جنگ احد وعده کرد با مسلمین که سال دیگر در بدر حاضر شوید برای جنگ و حضرت فرمود که: جواب او بگوئید بلی ان شاء اللّه،
و در ماه ذی القعده عرب را در بدر بازاری بود که در آنجا جمع می شدند و خریدوفروش می کردند؛ چون هنگام وعده شد حضرت صحابه را فرمود:
مهیای قتال شوید، ایشان تثاقل (سنكينى و امتناع) ورزیدند و اظهار کراهت نمودند، و ابو سفیان نیز از گفته خود پشیمان شد و سهیل بن عمرو را به مدینه فرستاد که اصحاب حضرت را خبر دهد (به دروغ) از تهیه و وفور لشکر و اسلحه قریش = شاید باعث تقاعد ایشان شود،
پس حق تعالی فرستاد فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا «1» یعنی: «پس قتال کن در راه خدا، تکلیف کرده نشده ای مگر نفس خود را، و ترغیب و تحریص نما مؤمنان را بر قتال شاید خدا بازدارد بأس و ضرر آنان که کافر شدند و خدا بأس و ضررش سخت تر است و عقوبتش شدیدتر است».
چون آیه نازل شد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متوجه بیرون رفتن شد
و فرمود: بخدا سوگند می روم هر چند تنها باشم و هیچ کس با من نیاید،
و عبد اللّه بن رواحه را در مدینه گذاشت و علم را
حیاه القلوب، ج 4، ص: 1016

به امیر المؤمنین علیه السّلام داد و متوجه بدر شد با هفتاد سوار- و بعضی گفته اند با هزار و پانصد نفر- و ده اسب همراه داشتند
و متاعهای بسیار برای تجارت برداشتند،
و شب اول ماه ذی القعده سال چهارم هجرت وارد بدر شدند
و هشت روز در بدر ماندند و متاعهای خود (در بازار بدر) را یک درهم به دو درهم فروختند
و از جرأت مسلمانان رعبی در دل کافران افتاد؛
ابو سفیان ملعون با دو هزار نفر از مکه بیرون آمد و پنجاه اسب همراه داشتند
تا به مر الظهران رسیدند و در آنجا پشیمان شد از بیرون آمدن و گفت: امسال خشکسال است و علف و گیاه کم است و سالی می باید رفت که آب و گیاه برای چهار پایان ما فراوان باشد.


 رويكرد عمر و حزب او در جنك بدر = از كلام حضرت در صلح حديبيه:
   باب سی و هشتم در بیان غزوه حدیبیه است و بیعت رضوان
اشهر آن است که غزوه حدیبیه در سال ششم هجرت واقع شد «1»؛ بعضی در سال پنجم گفته اند «2».
علی بن ابراهیم به سند حسن بلکه صحیح روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام در تفسیر قول حق تعالی إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً «3» حضرت فرمود: سبب نزول این سوره کریمه و فتح عظیم آن بود که حق تعالی امر کرد رسول خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب که داخل مسجد الحرام شود و طواف کند و با قوم خود سر بتراشد، پس حضرت اصحاب خود را خبر داد که چنین خواب دیدم و امر کرد ایشان را به بیرون رفتن، چون بیرون رفتند و به «ذی الحلیفه» رسیدند احرام به عمره بستند و سیاق شتران نمودند و حضرت شصت و شش شتر برداشت و اشعار کرد نزد احرام خود- یعنی یک طرف کوهان
آنها را شکافت و آلوده به خون کرد که معلوم شود هدی اند- و همه احرام از مسجد شجره بستند به عمره و تلبیه گویان روانه شدند و هر که هدی داشت با خود برداشت، بعضی برهنه و بعضی با جل.
,,,,,,,,,,,,,,,,
شرح واقعه صلح حديبه
...............
انكار عمر بر حضرت و افشاكري حضرت 
حیاه القلوب، ج 4، ص: 1094
پس ایشان قبول کردند، و اکثر اصحاب حضرت انکار این صلح داشتند و انکار عمر از همه بیشتر بود،
عمر به خدمت حضرت آمد و گفت: یا رسول اللّه! آیا چنین نیست که ما برحقیم و دشمن ما بر باطل است؟ فرمود: بلی، گفت: پس چرا این مذلت را بر خود قرار دهیم در دین خود؟ حضرت فرمود: خدا وعده فتح و نصرت مرا داده است و خلف وعده خود نخواهد کرد.
پس آن منافق لعین گفت: اگر چهل نفر با من موافقت کنند من مخالفت محمد خواهم کرد.

و چون سهیل و حفص برگشتند و مژده از برای قریش بردند،
عمر برخاست و به حضرت گفت: یا رسول اللّه! تو نگفتی به ما که ما داخل مسجد الحرام خواهیم شد و با سرتراشندگان سر خواهیم تراشید؟
حضرت فرمود: من نگفتم که امسال خواهد شد گفتم خدا وعده داده است که مکه را فتح خواهم کرد و طواف و سعی خواهم کرد و سر خواهم تراشید.

 چون منافقان صحابه در باب صلح سخنان بسیار گفتند حضرت فرمود: اگر صلح را قبول ندارید پس با ایشان جنگ کنید،
پس ایشان رفتند به جانب قریش و آنها مستعد جنگ بودند و بر ایشان حمله کردند و اصحاب حضرت با قبح وجوه گریختند و از پیش حضرت گذشتند،

حضرت تبسم نمود و امیر المؤمنین علیه السّلام را فرمود که: یا علی! شمشیر بگیر و قریش را استقبال کن، و چون حضرت شمشیر کشید و رو به لشکر قریش روانه شد ایشان آن حضرت را دیدند برگشتند و گفتند: یا علی! محمد پشیمان شده است در عهدی که به ما داده است؟
حضرت امیر علیه السّلام فرمود: نه بلکه بر عهد خود باقی است.

پس (عمر و اتباعش) اصحاب شرمنده برگشتند و زبان به معذرت گشودند،
 حضرت فرمود: مگر من شما را نمی شناسم؟! آیا شما نیستید اصحاب من در روز بدر که ترسیدید و جزع کردید تا خدا ملائکه را به یاری شما فرستاد؟! آیا شما نیستید اصحاب من در روز احد که گریختید و بر کوهها بالا می رفتید و هرچند شما را می خواندم متوجه من نمی شدید؟!
و همچنین حضرت سستی ایشان را در مواطن بسیار بیان فرمود و ایشان معذرت طلبیدند و اظهارندامت کردند و گفتند: خدا و رسول مصلحت را بهتر می دانند هرچه می خواهی بکن «1».
مؤلف گوید: ابن ابی الحدید (از علماى سنيان) نقل کرده است که حضرت این معاتبات را با عمر فرمود بعد از آنکه او تکذیب وعده آن حضرت نمود و از این استدلال کرده است بر آنکه عمر در جنگ احد می باید گریخته باشد که حضرت در ضمن معاتبات آن را ذکر فرموده است «2».

 تكميل مطلب شهداى بدر:
در برخي نقلها نام غلام آزاد شده بيامبر را "أنيسة" نوشته اند و او كورد ايرانى بوده است
حیاه القلوب، ج 4، ص: 1576: انیسه بن کردی است که از عجم بود و در جنگ بدر شهید شد؛ 
najm111
Site Admin
 
پست ها : 1988
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

Re: شهدای بدر

پستتوسط najm111 » شنبه سپتامبر 03, 2022 3:03 pm

مطلب دوازدهم:
اينها برخى از نكات مهمى بود كه در واقعه بدر كمتر به آن توجه مى شود و هر كدام خودش تفصيل و توضيحى دارد از جهت اهميتش و يا تجاهلها و تحريفاتى كه در منابع سنيان و بعضا در منابع خود شيعه مى شود
ولذا توجه به آن لازم است ولي فرصت بيان وجه اهميتش نيست
و متاسفانه مطالب مربوط به زندگاني حضرات انبياء و اوصياء الهى از آدم تا خاتم الاوصياء
به صورت مجموع كامل (با تحقيق) تدوين نشده است بطورى كه
1- هم از از نظر اطلاعات كاملترين باشد (ولو در حد منابع موجود مخطوط و مطبوع)

2- ترتيب مطالب برحسب موضوعى و وقوع رخدادها = ترتيب كامل باشد = نيست
و ترتيب اجنالى است و بيسار مطالب در ابواب ديكر هست كه به آبواب اصلى هر مبحث مربوط است اما ذكر نشده است

3- همه احاديث و روايات با هم جمع و تكميل نشده ووارد مختلف وجه اختلافش بيان نشده است بطوري كه حل شود و همه بكار آيد و صرفا با مشهور و غير مشهور بودن تقويت و تضعيف شده يا كنار كذاشته شده است
4- نكات داخل روايات كه در نظر اوليه براى عموم واضح نيست و نياز به شرح دارد؛ بيشترش تبيين نشده و كمى توسط مؤلفين توجه شده است
 5- بسياري از نكات تطبيقي از جغرافيايي و اماكن وقايع مشخص نشده جه برسد بخواهد برايش برنامه اى توصيفي و زيارت يا برائت باشد

6- اينها كمبودهاى در منبع قابل دسترس اين موضوعات بود و كمبودهاي در مجالات وسايل نشر و مديا برحسب روز كه در ادمه بيشتر وجود دارد
امروزه اينترنت در تسخير ملحدان و بعد از آن وهابيان و ناصبيان است 
و به مناسبت همين واقعه بدر نمى شود گزارش يا ويديو و ياتصويري بيدا كرد كه يا خالي از نقص در محتوياتش نباشد
و يا اينكه عمدا تحريف شده است
 و از اين نقيصه كارهاى خود مراكز شيعه متبلا به همين اشكالات است نقصا يا تحريفا (بخاطر تاثير جو غالب رايج)

7- و نيست اين كمبودها بخاطر بي عملي و كم اهل عملي اهل ايمان 
كه يا توجه ندارند و يا فقط پيج مي زنند و دنبال مشاركت و اهتمام نيستند جه برسد سراپاخودشان راوقف كنند
و نداى مظلوميت حجج الهي در طول تاريخ پيوسته شنيده مي شود
 
خداوند تاييد و توفيق و مهلت مرحمت فرمايد اين مبحث نيز تدوين و نشر و تعليم و اقامه معارفش به انجام برسد قبل از اينكه اجل سربرسد آمين رب العالمين بحق محمد وآله الطاهرين
najm111
Site Admin
 
پست ها : 1988
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am


بازگشت به مدینة منورة


cron
Aelaa.Net