طب تجاري

مديران انجمن: najm134, najm134, najm134

سودجويي وحشتناك با بيماري و رنج مردم

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 24, 2016 2:49 pm

سودجويي وحشتناك با بيماري و رنج مردم


فرزانه طاهری، نویسنده و مترجم در روزنامه شرق نوشت: شاید تا زمان آماده‌شدن این متن و انتشار آن، پرونده پزشکی زنده‌یاد عباس کیارستمی به جایی رسیده باشد، اما مهم نیست، چون این پرونده جز آنکه زخم‌های کهنه بسیاری را باز کرد، شاید تلنگری بود و باشد بر همه ما که خیلی چیزها را ظاهرا فراموش کرده‌ایم. برای همین می‌شود هنوز نوشت، چون باید فکری به حال نظام درمانی کرد و به نقد واکنش‌های متقابل درباره مرگ کیارستمی پرداخت.

خیلی‌وقت بود می‌خواستم بنویسم. همان‌وقت که خبر مرگ غیرمنتظره کیارستمی دل من و ‌میلیون‌ها دیگر را آتش زد. و من از آنها نیستم که این عبارات را همین‌طوری خرج می‌کنند. اما هر بار که دست به نوشتن می‌بردم گلشیری و سیر منتهی به مرگش مثل دیواری در برابرم می‌ایستاد و بی‌آنکه خود بدانم، به بهانه‌ای نوشتن را به تعویق می‌انداختم. اما دیدم که باید بنویسم و نه برای اینکه از قافله‌ای عقب نمانم. باید با سر بروم در آن دیوار که گفتم و برسم به این مرگی که گفتم اجتناب‌ناپذیرنبودنش بر سوز دل می‌افزود.

پاییز ٧٨ بود، سرفه می‌کرد. عمه متخصص بیهوشی‌ام از یک پزشک فوق تخصص ریه از آمریکا برایمان وقت گرفت. رفتیم به بیمارستان. جواب آزمایش [با سدیمانتاسیون سه رقمی] و عکس را که دید، گفت عفونت ریه است، همان برونشیت مزمن سیگاری‌ها. یک دوره آنتی‌بیوتیک خوراکی تجویز کرد و گفت سیگار را ترک کن و تا نکردی برنگرد. نگفت آنتی‌بیوتیک‌ها که تمام شد برگرد. با اعتماد مطلق رفتیم دنبال کارمان. و مدام ضعیف‌تر شد. سیگار را کم کرد، اما ترک نکرد. سفری در پیش داشت به خارج از کشور و رفت. دو، سه روزی برای آزمایش و عکس بستری‌اش کردیم. سایه‌ای در ریه دیده شد. مرخصش کردند تا برای تشخیص اقدامات دیگری بکنیم. قرار شد برویم بیمارستانی برای نمونه‌برداری از آن سایه. از راه بینی. نخواست پیشش بمانم. بیرون ماندم. نمونه را بردیم پاتولوژی و رفتیم خانه نشستیم به انتظار جواب.

یک هفته، ١٠ روز. جواب را که گرفتم، هیچ نوع بدخیمی در نمونه نبود. پر درآوردم، از همان متخصص که این نمونه‌برداری را گرفته بود وقت گرفتم. وقتی با دیدن نتیجه گفت ولی ما به آن توده نرسیدیم و نمونه را از برنش‌ها برداشتیم، آب سردی بر سرم ریخت. گفتم شاید عفونت باشد فقط. آنتی‌بیوتیکی بدهید تا ببینید شاید در رادیولوژی بعدی این توده کوچک‌تر شود. (این را با دانش واپس‌نگر نمی‌گویم. به او گفتم. حتی گفتم برای روحیه بیمار هم خوب است.) پذیرفت. عکس‌های ریه همیشه همراهم بود، در صندوق عقب ماشین، مبادا ببیند. با خودش هرگز از وجود توده حرفی نزدم. گفتم که عفونت است و آزمایش‌ها و نمونه‌برداری برای این است که ببینند چه آنتی‌بیوتیکی باید بدهند. در محل کارم عکس‌های ریه‌اش را به شیشه پنجره می‌چسباندم و نگاه می‌کردم، نگاه می‌کردم. عکسِ بعد از اتمام آنتی‌بیوتیک‌ها را با قبلی مقایسه کردم و احساس کردم که سایه کمی کوچک‌تر شده است. رفتم پیش دکتر. گفت نه، نشده.

اعتمادم را به او از دست داده بودم، فقط به این دلیل که همان روز نمونه‌برداری نگفته بود به آن سایه ملعون نرسیده‌اند و من پس از یک هفته، ١٠ روز انتظار کشنده و آن شادی عظیم این خبر را می‌شنیدم، بس که لابد مطمئن بود سرطان است و برنش‌ها هم شاید درگیر شده‌اند. دوستی، فوق تخصص ریه دیگری را معرفی کرد. مطب شلوغ، از آنها که وقت‌دارهاش هم سه، چهار ساعت می‌نشستند. دو، سه هفته وقت گران‌بها تلف شده بود و هنوز به جایی نرسیده بودیم. گفت باید زیر اسکن از بیرون نمونه‌برداری کنند. گفتند باید سرنگ و دستکش و فلان و بهمان را بخری و بیاوری. چندین داروخانه رفتم تا آن سرنگ را که می‌خواستند پیدا کردم. بعدش رفتیم با هم و نمونه را به پاتولوژی دادیم. بعدش هم رفت جلسه هیأت دبیران کانون.

یکی، دو روز بعد، سردردهایش شروع شد. سردردی که امانش را می‌برید. هرکار می‌کردیم تسکین پیدا نمی‌کرد. یک هفته، ١٠روزی گذشت. قبلش با دوستان در آلمان مشورت کرده بودم.

می‌خواستم بدانم حالا که قرار است یک سالی در برنامه تبادل نویسنده در برلین باشیم، می‌شود جلوتر بیندازیم و درمان را آنجا انجام بدهیم؟ روز جوابِ آسیب‌شناسی توانش را در خود نیافتم و دو دوست رفتند و من در محل کار ماندم. آمدند. آبسه بود. دنیا را به من دادند. به دکترش زنگ زدم. گفت که بیایید نامه بستری‌شدنش را بگیرید. گفت که آبسه ریه هم مسئله ساده‌ای نیست و باید با آنتی‌بیوتیک تزریقی درمان شود. ١٠روزی باید بستری شود. درباره علت سردردش گفت ضعف عمومی است. رفتم خانه. قرار بود در جلسه هیأت دبیران باشد. در خانه چرخیدم. نامه‌ای برای آن دوستان به آلمان نوشتم و فکس کردم. با یک شکلکِ لبخند پایینش که سرطان نیست و همین‌جا درمانش می‌کنیم.

به اتاق خواب رفتم. حجمی که انتظار نداشتم روی تختخواب بود. به جلسه نرفته بود؟ صدایش زدم. انگار که از ته چاهی سر بیرون بیاورد، با صدایی بی‌حال گفت سرم درد می‌کرد، نرفتم. آوردمش به نشیمن. نگاهم می‌کرد اما انگار مات بود، در این جهان نبود. همه حرکاتش، حرف‌زدنش، نگاهش کند شده بود. دوستان هیأت دبیران که از غیبت بی‌سابقه‌اش نگران شده بودند، تلفن کردند و آمدند. گفتند همین امشب بستری‌اش کن. زنگی زدم به بیمارستان تا بدانم چقدر باید پول بدهم. پول را گفتم برادرم آورد. لباس خیس عرقش را عوض کردیم و به بیمارستان بردیمش. تا کارهای پذیرشش را بکنم، آخرین قلم زندگی را به دستش گرفت و بیانیه حاصل جلسه آن روز را امضا کرد. همان‌طور کُند و بی‌حال.

بستری‌اش کردم. سردرد امانش را بریده بود. صبحش دکتر آمد. عکس دیگری گرفتند. عکس را که زد به آن صفحه نور، دیدم آن سایه عکس‌های چند وقت گذشته دیگر نیست. مطمئن بودم، چون روزها و روزها عکس‌ها را بر شیشه پنجره اتاق کارم با هم مقایسه کرده بودم. گفتم. گفت نه، به اندازه قبل «دیفاین» نشده است. با همان ترس‌ولرز معهود ما نامتخصصان گفتم که حتی خط بیرونی محوی هم دیده نمی‌شود. زیر بار نرفت البته. گفتم این سردرد ١٠ روزه را چه کنیم؟ گفت می‌گویم متخصص داخلی بیاید و من ماندم و دربه‌در به جست‌وجوی متخصص داخلی. نیافتمش تا وقت خروج از بیمارستان که التماس‌کنان او را به سروقت بیمارم بردم. از نوع معاینه‌اش و آن گردن خشک فهمیدم شکش به مننژیت است. گفت باید مایع نخاع را آزمایش کنند و مرا از اتاق بیرون کردند. بعد هم گفت که اصلا بدون آزمایش هم می‌تواند از کدری مایع نخاع بفهمد که مننژیت است و باید تا صبح در همان حالت که بود بماند. یک‌نفره از عهده برنمی‌آمدم. دیروقت شب زنگ زدم به آن دو دوست. آمدند. ایستاده کنار تختش دست و پایش را بی‌حرکت نگاه داشتیم. در دل سیاه شب یک‌بار با همان کُندی دستم را به لب برد و بوسید و «ممنون» بی‌حالی گفت. ممنون؟ می‌گویم که چرا بعدها آرزو می‌کردم همان دستم شکسته بود و نمی‌رفتم داروخانه از پی داروخانه تا آن سرنگ را بگیرم برای نمونه‌برداری.

درمان را شروع کردند. آنتی‌بیوتیک‌ها را باید خودم تهیه می‌کردم. از داروخانه‌های خاص.

جدیدترین‌ها و قوی‌ترین‌ها را. سردرد اما امانش را بریده بود. از اداره بهداشت هم آمدند و بدون هیچ توضیحی برای من، اتاق را ایزوله کردند.

بردیمش برای اسکن مغز، با آمبولانس خصوصی که او را کَفَش خوابانده بودند. هوشیاری‌اش خیلی کمتر شده بود، اما وحشت چشمانش را از تکان‌ها و صدای آژیر و فریاد راننده در بلندگو هرگز فراموش نمی‌کنم. اسکن ١٤آبسه را در مغز نشان داد. از آن لحظه «متخصص»ها شاید می‌دانستند که دیگر امیدی نیست، من اما یک لحظه از خوش‌بینی‌ام کاسته نشد، اینکه «پروگنوسیس» چنین وضعیتی چقدر منفی است و جای هیچ خوش‌بینی ندارد، از دایره معلومات من بیرون بود.

حتی اسم آبسه مغز هم تا آن روز به گوشم نخورده بود، اما می‌دانستم، هنوز هم می‌گویم، و همه شواهد هم حاکی از همین است که آن نمونه‌برداری آبسه ریه را پاره کرده و عفونت به مغز رفته بود. سردردها یکی، دو روز بعد از نمونه‌برداری شروع شده بود. از یکی، دو پزشک در ایران که پرسیدم، گفتند به این سرعت به مغز نمی‌رود، اما برای چند پزشک متخصص در چند کشور اروپایی که تعریف کردم، بلافاصله، بی‌آنکه من حرفی بزنم، گفتند که بی‌تردید علتِ آبسه‌های متعدد در مغز همین بوده است. گفتند که بعد از این نوع نمونه‌برداری از ریه، به دلیل اینکه همیشه امکان آبسه‌بودن توده هست، حتما باید بیمار را زیر نظر در بیمارستان نگاه داشت، اما ما بعدش رفتیم خانه و ١٠ روز ماندیم تا جواب آسیب‌شناسی بیاید.

متخصص عفونی درجه‌یکی که لطف کرد و به آن بیمارستان آمد، پرونده را که دید، از رژیم بدون سدیم برای بیماری با این هوشیاری پایین فریاد کشید. بعد هم که نام آن آنتی‌بیوتیک‌های رنگ‌ووارنگ را خواند، گفت که یکی از اینها کافی است و چرا می‌فرستندت این‌همه داروی گران را بی‌دلیل تهیه کنی و بعد در گوشم گفت، تو که دکتر پارسا را می‌شناسی، چرا نمی‌بریش ایرانمهر؟

دکتر پارسا را می‌شناختم و همیشه نه‌فقط به دلیل حذاقتش که به دلیل انسانیت عمیقش مورد احترام من و همه دوستان بود. یک‌بار هم حتی در آن فاصله به مطبش رفته بودم تا با او هم مشورت کنم، اما آن‌قدر آدم‌های مغزعمل‌کرده و بچه‌ها با شکل‌های عجیب‌وغریب در اتاق انتظار بودند که خجالت کشیدم بدون نوبت بروم سراغش و سرم را انداختم و آمدم پایین. دوستان دکتر پارسا را آوردند و منتقلش کردیم. لابد با خوشحالی از دفع این شر ترخیصش کردند. در چند هفته بعدی دکتر پارسا یک آبسه را با جراحی درآورد و دو آبسه‌اش را هم تخلیه کرد.

برایم توضیح داد که مایع داخل آبسه‌ها تغییر کرده و این نشان می‌دهد که دیگر عفونی نیستند، اما ایمنی بیمار چنان پایین آمده که بدن پوسته‌های آنها را نمی‌تواند جذب کند و همان‌طور در مغز مانده‌اند. با کشیدن تصویر مغز و نشان‌دادن جای آبسه‌ها و فشاری که به دلیل سختی جمجمه بر مغز وارد می‌شد درواقع نشان داد، چنان‌که از او انتظار داشتم، مقام ويژه برای خود قائل نیست که برخی از [توجه داشته باشید، می‌گویم برخی] پزشکان برای خود قائلند و بیمار یا همراهانش را مشتی زبان‌نفهم می‌دانند که اصلا حق یا لیاقت ورود به این ساحت را ندارند. این قصه را کوتاه می‌کنم؛ خیلی طولانی‌تر از اینهاست تمام آن لحظات و اوج‌وفرودها که بر ما گذشت تا رسیدیم به آن روز نحس خرداد ٧٩، پس از شش هفته در دو بیمارستان. می‌خواهم دو، سه قصه کوتاه دیگر بگویم.

چهار سال پیش حوالی نیمه‌شب در پاریس، زمین خوردم و مچ دستم شکست. به اورژانس بیمارستانی دولتی در همان نزدیکی رفتم. نه کارت شناسایی همراهم بود، نه فرانسوی بودم، اما کسی مدرکی از من نخواست. فقط نامم را پرسیدند و نشانی و شماره تلفن گرفتند. همین. بیمارستان دوم که مرا به آنجا روانه کردند، چون ارتوپد خودشان نیامده بود هم به همین ترتیب. همان اطلاعات بیمارستان اول برایشان کافی بود. بی‌آنکه فورا پولی بگیرند، گچ گرفتند و روانه‌ام کردند تا چند روز بعد بروم باز عکس بگیرم. ماه‌ها بعد صورت‌حسابی به در خانه دخترم آمد. دست‌کم از آن زمان، چند نفری که این داستان را شنیده‌اند گفته‌اند یعنی می‌شد همه اطلاعات را غلط بدهی؟ گفتم بله، اما فکر کردم این اعتماد خیلی‌خیلی ارزشش از آن ٢٠٠، ٣٠٠ یورو بیشتر است؛ اعتمادی که در کشور خودمان انگار کیمیا شده.

قصه بعدی: یکی از نزدیکان را اورژانس به بیمارستانی دانشگاهی در نزدیکی خانه‌شان برد. رفتم به ملاقاتش. در بخش گوارش بستری بود. در اتاقی چندتخته. گفت که دکتری که نامش را بر بالای تختش زده بودند، یک بار آمده و گفته ببرندش آندوسکوپی. چند روز بعد هم آمده‌اند که دکتر باز آندوسکوپی نوشته. مقاومت کرده. در پاسخش که می‌خواسته بداند چه خبر است، از اتاق رفته‌اند. ١٤ روز آنجا بود و کلمه‌ای در توضیح وضعیتش به او نگفتند. گفت که یک روز دانشجوها، لابد با استادشان، آمده‌اند بالای سر زن افغان تخت بغلی که شش‌ماهه باردار بود و درد معده داشت. روی شکمش فشار می‌دادند. صدای این بیمار ما درآمده که این زن باردار است. تعجب کرده‌اند. بیچاره خودش جرئت حرف‌زدن نداشته. پرونده‌اش را حتی نخوانده بودند. به راهرو رفتم. دانشجویی را دیدم از همان دسته «این منم طاووس علیین شده»ها. گفتم حیوان خانگی‌تان را هم که می‌برید دامپزشک، یک دستی به سر و گوش حیوان می‌کشد. آخر اینها که احشام نیستند، آدم‌اند. نباید برایشان هیچ توضیحی بدهید؟ بیمار ما هم ترخیص شد، در بی‌خبری کامل. بعدها معلوم شد تومور پانکراس دارد. کمی بعد درگذشت.

و قصه‌ای دیگر: دوستی بلافاصله پس از مرگ یکی از نزدیکانش قرص‌هایی را که آماده کرده بود خورد. بردندش به بیمارستانی در همان نزدیکی. فقط حاضر شدند معده را شست‌وشو بدهند، اما گفتند باید برود به فلان بیمارستان و آنجا بستری شود. به من خبر رسید. گفتند بیمارستان دومی تا سه ‌میلیون نگیرد بستری نمی‌کند. یخبندان شدید بود، در شبی زمستانی. رفتم با پسرم و یکی از دوستان. پول را که می‌پرداختیم، بیمارمان تمام آن مدت بی‌هوش و خرخرکنان همان‌جا روی تخت، پشت پرده‌ای در اورژانس افتاده بود. تازه بعدش بردندش‌ آی‌سی‌یو. بعدا دکترش گفت ساعتی دیگر اگر می‌گذشت، فعالیت مغزش برگشت‌پذیر نبود.

خب، این قصه‌ها از انبوه قصه‌هایی است که با مرگ کیارستمی انگار سیل‌بندشان برداشته شد و در پناه این نامِ نامی همه از تجربه‌های قصور پزشکی یا خطاهای مسلم در حق خود و عزیزانشان گفتند و از مشکلات اساسی در نظام درمانی کشور. از اینکه شکایتی هم اگر شده یا آن‌قدر فرسایشی شده که عطایش را به لقایش بخشیده‌اند یا به جایی نرسیده یا نتیجه‌اش قدمی در راه اصلاح نظام درمانی نبوده است. در این غوغایی که برپا شد، پرسش‌هایی شاید برخی بسیار ساده، برایم بی‌پاسخ ماند. حالا منِ شهروند ساده غیرمتخصص می‌خواهم این پرسش‌ها را بیان کنم و حرف‌هایی را که شاید خیلی‌ها هم زده باشند من هم بزنم و یکی به این حرف‌هایم پاسخ بدهد؛ به آنچه «من» دارم می‌گویم و نه آنچه فلان و بهمان کس کرده یا گفته. همین!

* این چند هفته چه بسیار از قول مسئولان نظام درمانی کشور شنیدیم و خواندیم پزشکان قشر شریف و فرهیخته جامعه‌اند. جوانی‌شان را گذاشته و درس خوانده‌اند، رتبه‌های بالای کنکور بوده‌اند و از خواب و آسایش‌شان در راه بیماران گذشته‌اند. آمار خطاها و قصورهای احتمالی‌شان [که و البته ذکر می‌کنند و ما هم می‌پذیریم اجتناب‌ناپذیر است و همه‌جای دنیا اتفاق می‌افتد] به نسبت توفیقشان در بازگرداندن سلامت به بیماران کمتر از خیلی از کشورهای حتی پیشرفته است و با کلی بیمار و همراه بیمار با فرهنگ‌های متفاوت و گاه بسیار پرخاشگر یا متوقع سروکار دارند و... .

می‌گوییم قبول! اما آخر هرگز نباید فراموش کرد هر بیماری مهم‌ترین کس نزدیکانش است و اگر بمیرد، انگار دنیا برایشان مرده است. آخر در جهان کجا را می‌توان یافت که وقتی خطایی رخ می‌دهد، همه در دفاع از هم‌صنفشان به جای توضیح درباره آن خطا یا حتی خطای ادعایی، این‌همه مقدمه‌چینی کنند، از حضور پزشکان در جبهه‌های جنگ بگویند، از مرارت‌ها که کشیده‌اند و خلاصه منت بر سر مردم بگذارند. حتی از آن پزشکان یا کادر درمانی که زندگی مرفه بی‌دغدغه‌شان را در ممالک پیشرفته رها می‌کنند و داوطلبانه به ناامن‌ترین یا عقب‌مانده‌ترین جاهای دنیا می‌روند هم هرگز این جنس حرف‌ها را نمی‌شنویم. این چه خصلتی است؟ وظیفه پس چه می‌شود؟ رتبه بالا در کنکور جز باهوش‌بودن یا درس‌خوان‌بودن متضمن چه ویژگی‌هایی است؟ آی‌کیو [هوشبهر] قبول، اما در برنامه‌های آموزشی دانشکده‌های پزشکی ما ‌ای‌کیو [هوش عاطفی] و هوش اجتماعی چه سهمی دارد؟ چرا باید هر وقت پزشکی به زبانی که ما هم بفهمیم، نه زبانی مشحون از اصطلاحات رعب‌آور، به زبان سلیس فارسی، برایمان قضایا را توضیح می‌دهد به وجد بیاییم جز این است که خرق عادت است مواجه‌شدن با میزانی از هوش عاطفی در این عرصه؟

همه ما حتما با پزشکانی که علایق دیگر هم دارند سروکار داشته‌ایم؛ هنر، ادبیات، موسیقی و... و هوش عاطفی‌شان و خصال انسانی‌شان را با بقیه مقایسه کرده‌‌ایم تفاوت ماهوی رفتارشان را با رفتار آنهایی که انگار هدفشان شده است پول روی پول گذاشتن و برج بالای برج ‌ساختن؛ بی‌اعتنا به این جامعه و مشکلاتش، یادشان رفته که با «انسان»ها سروکار دارند. طلبکار هم هستند از آنهایی که دست‌کم خشتی از این برج‌هایشان دسترنج آنهاست.

* گفتم خیلی‌هامان می‌دانیم پزشکی علم صددرصدی نیست و خطا همه‌جا رخ می‌دهد. بحث این نیست! بحث مخفی‌کاری است. بحث زیرپا‌گذاشتن حق بیمار و نزدیکانش است، برای دانستن حقیقت در روند درمان. بحث سرپوش‌گذاشتن است، بحث قطع امید از اجرای عدالت است، روشن‌شدن حقیقت. بحث نقدناپذیری نظام درمانی است. بحث برخورد قبیله‌ای است. دیگر دغدغه در این پرونده انگار شده است پیداکردن مجرم در جایی دیگر. بحث این است که اگر این پرونده به سرانجام درست نرسید، مردمِ دیگر که این‌همه نگاه هم ناظر و نگران سرنوشتشان نیست، عطای شکایت را به لقایش ببخشند، مبادا خود بیمار یا نزدیکانش در جایگاه متهم قرار گیرند. [دیدید که؟ «مقصر کسی است که اجازه داد کیارستمی را به فرانسه ببرند»، «پرواز موجب مرگش شد» و... باور کنید از پزشکی از نزدیکان شنیدم که بهمن کیارستمی پدرش را کشت!] بگذریم که خواست بهمن و احمد کیارستمی هرگز بررسی علت مرگ نبوده است. به همین سادگی!

* حرفه من ترجمه است. به اندازه موهای سرم در مقاله‌ها و مصاحبه‌ها بدوبیراه به مترجمان و وضعیت ترجمه در ایران امروز شنیده‌ام. خودم هم کم از آشفته‌بازار ترجمه نگفته‌ام. حتی یک بار، باور کنید، حتی یک بار نشده از خواندن نقد یک ترجمه پر از غلط رگ‌های گردنم برآید که به مترجم‌ها توهین شده. خیر! من و خیلی‌های دیگر مثل من هرگز فضاحت بعضی مترجم‌ها را به خود نگرفته‌ایم چون حسابمان با خودمان پاک بوده.

(تجارت فردا، ش ١٢٥، «ماروپله قانون و سیاست») در تحليل دوم حتي صاحب سرمايه‌اي كه جمع آوري ثروت را از راه فساد و به ضرر سايرين دنبال كرده باشد تنها قرباني «ساختار»ها شده است، در اين تعريف «صاحب سرمايه» همواره مظلوم، پيشران منافع جمعي و خادم‌المله است! درواقع از آن تعريف علمي به يك معادل‌گيري عام پل زده شده است. برخلاف تحليل فردگراي جريان بازار آزاد در اينجا به يكباره «تمامي صاحبان سرمايه» نه دنبال منافع شخصي، بلكه تماما در پي خدمت به خلق هستند و هرچه تقصير هست به گردن «ساختارها» و از جمله اقتصاد دولتي است! مَخلص كلام، دست‌كاري واژه‌ها براي دست‌كاري ذهن يكي از كاركردهاي گفتمان‌ها (و راه توليد و مصرف جمعي قدرت از طريق زبان) است.

[٢] . استادان دانشگاه MIT و شيكاگو و نويسندگان كتاب مشهور «چرا ملت‌ها شكست مي‌خورند؟»

[٣] . Acemoglu, Daron, and James A. Robinson. "Economics versus politics: Pitfalls of policy advice.” The Journal of Economic
Perspectives ٢٧,٢ (٢٠١٣): ١٧٣-١٩٢.‏

[٤] . البته عجم اوغلو و رابينسون چون بحث‌هاي خود را براساس فردگرايي روش‌شناختي ارائه مي‌دهند، تمايل دارند تا نيروهاي اجتماعي را براساس «گروه‌هاي هم‌سود» تحليل كنند، اما به نظر مي‌رسد به‌كارگيري اصطلاح «آرايش نيروهاي اجتماعي» كه داراي ماهيتي جمع‌گرا و جامعه‌شناختي است، اصطلاحي رساتر و جامع‌تر براي توصيف منازعات اقتصاد سياسي باشد.

اگر هم‌صنف من بابت اشکالات ترجمه‌اش آماج نقد قرار گرفت اصلا وظیفه خود نمی‌دانم از او دفاع کنم اگر که تشخیص بدهم که نقد منصفانه بوده. اما اگر همین هم‌صنف من به دلیل انتخاب کتابی برای ترجمه گرفتاری پیدا کرد، حتما به دفاع از او برمی‌خیزم. این دفاعِ بجا از هم‌صنف را در یکی، دو نمونه ماجراها که در سال‌های اخیر بر پزشکان رفت ندیدیم. شاید هم برای برخی مایه افتخار باشد که اصلا روزنامه نمی‌خوانند! راستی، حتی اگر داوران هم‌صنفتان را که خود در ته دل می‌دانید خطاکار بوده تبرئه کنند، وجدانتان آزرده نمی‌شود؟

دیدم پزشک جراح کیارستمی حرف از افشانکردن اسرار بیمار زد. چرا هیچ‌کس نگفت که مقصود از اسرار بیمار و ضرورت حفظ آن سرپوش‌گذاشتن مکرر بر «عواقب ناخواسته» عمل برای نزدیک‌ترین کس به بیمار یعنی پسرش نیست و نباید باشد؟ ندیدم کسی از نظام درمانی اعتراض کرده باشد که در این میانه رئیس بیمارستان جم چرا از میزان بدهی بیمار می‌گوید؟ بر فرض هم که صحت داشته باشد، این جزء اسرار خصوصی بیمار نیست؟ یعنی لطف کرده‌اید و بیمار را قبل از تسویه‌حساب ترخیص کرده‌اید؟ چه خوب و نادر! و بر فرض که مهرجویی (برای نمونه) واکنش احساسی نشان داد که شاید برخی از ما هم این خشم و اندوه شدید و واکنش لحظه‌ای را نپسندیدیم اما می‌دانستیم، و خود هم بعدا تصریح کرد، که مقصودش پزشک یا پزشکانی خاص بود و می‌شد آن را گردی بر دامن همه پزشکان ندید، اما خیلی‌ها نخواستند چنین ببینید و هنوز هم بر طبل مهرجویی می‌کوبند؛ بر فرض محال هم که او اسراری داشت که پزشکی بی‌ربط [جز ربط مالی البته] می‌دانست، نشنیدم کسی اعتراض کند که این یعنی افشای اسرار، آقای دکتر! [که اگر دم بیمارستان جم دست و پایم شکست خواهش می‌کنم کسی مرا به ایشان نسپارد که اگر بهترین ارتوپد جهان هم باشند، به دلیل این واکنش سخیفشان، فاتحه اعتماد لازم میان بیمار و پزشک را خودشان خوانده‌اند و نشنیده‌ام که عذرخواهی هم کرده باشند.] چرا اعتراضی درخور ندیدیم که این یعنی وهن صنف پزشکان! چرا حتی دل بعضی خنک و قند در دلشان آب شد؟

کدورت خاطر جامعه پزشکی اتفاقا باید از قصورها باشد و اتفاقا باید فرصت را غنیمت بدانند و دست‌کم آنهایی‌شان که نمی‌دانند، بفهمند که عذرخواهی، پذیرش تقصیر، یا تن‌دادن به کیفر بابت خطاهای محرز شأن جامعه‌شان را بالا می‌برد نه کتمان. روی سخنم با داوران نظام پزشکی هم هست، که حتی اگر ذی‌نفع هم هستند امیدوارم چشم بر این سود آنی ببندند و سود درازمدت را از بررسی بدون تعلقات قبیله‌ای یا مالی بگیرند.

آقایان و خانم‌های پزشک یا اقوامشان (آخر این روزها دست‌کم در دوروبر خود می‌بینم بعضی از قوم‌و‌خویش‌ها را که یا خود پزشک‌اند یا مادر و خواهر و همسر و فرزندشان پزشک است و همگی رفته‌اند آن طرفِ به قول اصفهانی‌ها «جوق»)، کلاه‌تان را قاضی کنید، اگر اهل رمان و داستان و فیلم و... نیستید بیشتر بخوانید و ببینید تا بتوانید خود را جای دیگری بگذارید، ببینید با این فاجعه‌ای که بر احمد و بهمن کیارستمی رفته است، یک بار، حتی یک بار، در اظهارات رسمی خود پا از دایره متانت و منطق بیرون گذاشته‌اند؟ بنشینید و متن‌های خودشان را بخوانید، حرف‌های خودشان را بشنوید. به عوض اینکه مدام به حرف‌های بعضا نسنجیده یا احساسی دیگران بیاویزید تا از حرف اصلی تن بزنید، ببینید که چه خواسته‌اند و چه پاسخ شنیده‌اند! یا صراحتا بگویید که پزشکان همه بی‌استثنا باید مصونیت داشته باشند، یا بپذیرید که باید مرجعی منصف خطاها را بیابد و «علنی» کند، که این از آن اسرار است که باید برملا شود. من اگر جای شما بودم، به جای تعصب رگ‌برآمده قبیله‌ای این را می‌خواستم. حرمت حرفه‌ام و تقویت اعتماد را در این می‌دیدم نه در نشستن بر سریر قدرتی بلامنازع.

شنیده‌ایم که تیم اعزامی وزیر بهداشت یک‌ماهی پس از آنکه کیارستمی با پای خود به بیمارستان می‌رود به سر وقتش می‌رود. خوانده‌اید دیگر که وزیر بهداشت یا یکی دیگر از تیم اعزامی گفت که اگر نرفته بودند کار کیارستمی تمام شده بود؟ خب: در آن یک ماه بر آن آدم سرحال که عکسش را پیش از بستری‌شدن دیدیم چه گذشت که اگر تیم اعزامی نمی‌رسیدند همان موقع کار تمام بود؟ این‌همه مقام مسئول که مدام به این و آن تاخته‌اند که چرا پا از گلیم بی‌تخصصی خود درازتر می‌کنند و نظر می‌دهند، ‌کدامشان به تفصیل گفته‌اند که دقیقا چه اتفاقی در آن یک ماه افتاد؟ بهمن و احمد کیارستمی هم همین را پرسیده‌اند. بعد کار را به انداختن گناه بر گردن پرواز و پزشکان فرانسوی می‌کشانند و نبش قبر؟ آن فرانسه‌رفتن عین بیمارستان ایرانمهر گلشیری است. کار از کار گذشته بود وقتی بیمارستانش را عوض کردیم. چرا با بدنی انباشته از عفونت به فرانسه رسید؟

چرا پزشک فرانسوی (که هرچند طبعا در جریان پرونده هست اما برخلاف مدافعان ایرانی پزشکان که بدون هیچ اطلاعی حکم به تبرئه می‌دهند با‌ هزار اما و اگر نمی‌‌خواهد حرف صریحی بزند) دست‌کم این را می‌گوید که پیچیدگی‌های پس از عمل که اتفاق افتاده غیرمحتمل نبوده‌اند اما بسیار نادرند. دو پیچیدگی بسیار نادر به فاصله دو، سه هفته؟ چرا باید به دلیل حضور تیم اعزامی وزیر بهداشت بهمن کیارستمی بفهمد که زده‌اند لوله حالب را پاره کرده‌اند؟ فقط باید این‌قدر سمبه پرزور باشد تا این ابتدایی‌ترین حق به‌طور غیرمستقیم و با این‌همه تأخیر ادا شود؟

از خونریزی داخلی و سکوت و عفونت و سکوت و از غیبت جراح که جراحی کرد و به امان خدا رها کرد و خرابکاری‌اش را معلوم نبود چه کسی باید جمع کند، حرف بزنیم [جراحی که دلیل مراجعه کیارستمی به آن بیمارستان بوده، والا قرار بوده جای دیگری این عمل ساده را انجام دهد]. دربه‌در به دنبال متخصص عفونی بودند و ما مدام بگوییم که در تیم اعزامی متخصص عفونی هم بود. چرا تجاهل می‌کنید که بحث درباره قبل از این تاریخ است؟ وحدت ملی را با مصون‌کردن پزشکان از داوری و نقد نمی‌توان حفظ کرد، برعکسش است. نمی‌شود هرچه خواستیم بکنیم بعد انتظار داشته باشیم همه به فکر وحدت ملی باشند.

بعد یکی دیگر بگوید پرونده که فیلم نیست تماشاچی داشته باشد و نمی‌داند یا به روی خود نمی‌آورد که اتفاقا بعضی پرونده‌ها ملی است و باید تماشاچی داشته باشد و کیارستمی همان‌طور که روزگاری انگار با فیلم‌هایش یک‌تنه بار معرفی چهره دیگری از ما در جهان را بر دوش کشید، حالا با مرگش دارد زخمی کهنه را باز می‌کند تا هر نادیده‌گرفته‌مانده‌ای به فغان بیاید و آزمونی در برابر نظام پزشکی ایران قرار داده که اگر از آن سربلند بیرون بیاید، قطعا اعتماد مردم به پزشکان اگر هم خدشه‌ای برداشته ترمیم خواهد شد. اصلا هم قصد انتقام‌کشی از مثلا یک پزشک نیست؛ این شوک باید تبعات بیشتری داشته باشد، به صورت اصلاح برخورد و رفتار پزشکان با تمامی بیماران، اصلاح نظام درمانی [مقصودم چیزهایی از قبیل بحث تکلیف بیمارستان برای پذیرش بیمار بدحال و اورژانسی است]، قربانی‌نکردن بیماران به پای بدحسابی بیمه‌های درمانی و... کنارگذاشتن مناسبات قبیله‌ای، نقدپذیرشدن و لشکرکشی‌نکردن به محض نمایشی طنز از پزشک و پرستار [گردن از مو نازک‌تر روشنفکران هم بماند که اگر با اسم و رسم هم در رسانه ملی هولناک‌ترین تهمت‌ها را هم بهشان بزنند دستشان به جایی بند نیست].

نباید هربار که می‌خواهیم جمله‌ای در نقدتان بنویسیم، نقد یک شخص مشخص و یک مورد مشخص، مجبور باشیم مقدمه‌ای مطول بنویسیم و هر خط در میان هم تکرار کنیم که مثلا پزشکان خوب و دلسوز و فهیم و شریف فراوان‌اند و خیلی‌ها را در این مملکت با موفقیت درمان می‌کنند. واقعا لازم نیست، چون معلوم است که همین‌طور است و همه هم طبعا سپاسگزارند. انگار این وقتی میسر می‌شود که هر فرد خود را فرد ببیند و اتحاد صنفی را در اموری دیگر بیابد نه در رفع و رجوع یا کتمان خطای هم‌صنفان، نه در «بي‌گناه و بری از خطا» دانستن خود و هم‌صنفان. تقویت صنف با تقویت مسئولیت‌پذیری و اعتماد به نهادهای نظارتی بر صنفی که با جان و سلامت انسان‌ها سر و کار دارد میسر می‌شود، نه دفاع بی‌قیدوشرط و لاپوشانی و دفن‌کردن خطاها مگر وقتی در محفل‌های خودمانی قصه خطاها را برای گرم‌کردن مجلس تعریف می‌کنیم [دیده‌ام، همیشه هم از اینکه حتی چند ثانیه صرف همدلی با بیمار قربانی یا نزدیکانش نمی‌شود حیرت‌زده شده‌ام]. یا فجیع‌تر اینکه مسئولی دیگر بگوید «قربانی توهین به جامعه پزشکان بیماران خواهند بود»! منظور به نحو تکان‌دهنده و فجیعی روشن است!

یادم می‌افتد که بهمن فرمان‌آرا گفت وقتی پشت در آی‌سی‌یو بودند و جوانانی از دوستداران کیارستمی خشمگین به کادر درمانی اعتراض می‌کردند، به آنها گفته بود نکنید، بیمار ما در دست اینهاست! به نظر شما معنایش چیست؟ مگر نه اینکه دشمنشان یا قاتل فرزندشان را هم اگر به آنها بسپارید، باید به آن قسمي که خورده‌اند پایبند باشند؟ نه اینکه بگویم مطمئنم اعتراض آن جوانان می‌توانسته تأثیری در عملکرد کادر درمانی داشته باشد. می‌خواهم بگویم عمق فاجعه در این است که اصلا چنین احتیاط‌کاری و ملاحظه‌ای به ذهن خطور کند.

حرف آخر اینکه ١. همان‌طور که خطایی در یک صنف به پای همه افراد صنف نوشته نمی‌شود یا دست‌کم در نزد عاقلان چنین است، واکنش غیرمنطقی یک یا چند معترض را نباید به پای هر معترضی نوشت. ٢. اگر بخشی از واکنش‌ها به مثلا جراحان ناشی از تنگی معیشت بخشی از مردم است [باور کنید این را بسیار این‌روزها شنیده‌ام]، این را هم تعمیم ندهیم که هر که از خطاکاری برخی از پزشکان می‌گوید به مال و مکنتشان رشک می‌برد. دست‌کم درباره شمار زیادی از پزشکان من یکی با قوت تمام می‌گویم نوش جانشان! ٣. چرا تا بیمار بستری می‌شود انگار شخصیت و هویتش را هم با رخت‌های بیرونش آویزان می‌کند؟ اول برای همه از صدر تا ذیل می‌شود «تو». عزتش انگار پشت در بیمارستان می‌ماند، از نحوه جابه‌جاکردنش تا... نمی‌توانم بگویم کودک می‌شود، اصلا دیگر شخص نیست. هر قدر هم که سروکارداشتن با بیمار و با مرگ برای پزشک و کادر درمانی عادی شده باشد، باز نمی‌توانم این «هیچ‌شدگی» را بپذیرم. حتی به جنازه هم به نظرم باید احترام گذاشت.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرگ در اثر تزریق آمپول

پستتوسط najm134 » يکشنبه نوامبر 06, 2016 8:43 pm

مرد ۵۲ ساله بر اثر تزریق در یکی از درمانگاه‌های دزفول جان باخت

عاون درمان دانشگاه علوم پزشکی دزفول اعلام کرد، یک مرد ۵۲ ساله یکشنبه گذشته در یکی از درمانگاه‌های دزفول پس از تزریق آمپول جان باخت.
Image
مهرداد کلانتریان در گفتگو با خبرنگار مهر افزود، بعد از تزریق آمپول فرد مورد نظر دچار ایست قلبی و تنفسی شده و با وجود احیا سریع قلبی تنفسی بیمار فوت کرده است.

او در ادامه با اشاره به این که پرونده ای جهت بررسی کارشناسی و رسیدگی قانونی تشکیل شده گفت، جزییات بیشتر درباره علت مرگ بررسی و ارائه خواهد شد.

خبرگزاری مهر همچنین از مرگ یک نوجوان ۱۳ ساله در یکی از درمانگاه های دزفول طی هفته های گذشته و مرگ یک زن ۴۴ ساله در یکی از بیمارستان های این شهر هنگام آنژیوگرافی قلب در شهریور ماه امسال خبر داد.
najm134
 
پست ها : 2046
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

اشتباه فاحش پزشکی این بار برای خواننده

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه نوامبر 14, 2016 7:01 pm

اشتباه فاحش پزشکی این بار برای خواننده
پس از عباس کیارستمی نوبت به شهاب مظفری رسید!


شهاب مظفری خواننده جوان کشورمان که چندی پیش تحت عمل جراحی قرار گرفت، اعلام کرد پزشکان به جای ریه، آپاندیس وی را جراحی کردند.

Image

پس از حاشیه‌های فراوان قصور پزشکی در جریان درمان عباس کیارستمی حالا شهاب مظفری هم می‌گوید اشتباه عجیب یک پزشک او را در بیمارستان بستری کرده است.

هفته گذشته شهاب مظفری خواننده موسیقی پاپ در بیمارستان بستری شد و به نظر نمی رسید که وضعیت او آنقدر وخیم باشد که جای نگرانی باشد، اما او حالا و پس از گذشت چند روز اعلام کرده که به خاطر دل‌درد شدید به درمانگاه رفته و پزشک آپاندیس او را عمل کرده است، در حالی که این درد هیچ ربطی به آپاندیس نداشته و به خاطر عفونت بوده است.

مظفری در ادامه نیز گفت: این اشتباه باعث شد که دوازده روز با درد بستری باشم و این در حالی است که تنها عفونت ریه داشتم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

یادنگرفته ایم در اموری که تخصص نداریم بگوییم نمی دانم

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه نوامبر 18, 2016 4:59 pm

یادنگرفته ایم در اموری که تخصص نداریم بگوییم نمی دانم


Image

شفقنا زندگی- نایب رییس اول مجلس شورای اسلامی، بی توجهی به اجرای قانون و تصمیم گیری های غیرکارشناسانه را مهم ترین دلایل آسیب های نظام سلامت دانست و گفت: متاسفانه مدت ها است که رابطه مناسبی بین پزشک و بیمار در جامعه ما وجود ندارد و حتی اجرای برنامه هایی نظیر طرح تحول نظام سلامت نیز نتوانسته این رابطه را بهبود و مشکلات نظام سلامت را اجرا کند. بنابراین اگر به قانون که در آن اجرای طرح پزشک خانواده و نظام ارجاع تاکید شده است توجه شود بسیاری از آسیب های حوزه سلامت رفع خواهد شد.

دکتر مسعود پزشکیان در گفت و گو با خبرنگار شفقنا زندگی، با تاکید بر اینکه رابطه خوبی بین پزشک و بیمار در جامعه ما وجود ندارد، اظهار کرد: متاسفانه مدت ها است که در کشور ما ارتباط بین پزشک و بیمار درست و مناسب نیست. این در حالی است که اگر مسئولان در چارچوب قانون عمل می کردند یعنی برنامه سطح بندی نظام ارجاع و پزشک خانواده اجرا می شد ارتباطات (پزشک و بیمار) به این گونه که امروزه وجود دارد، خدشه دار نمی شد. در واقع بی توجهی به اجرای قانون و عمل نکردن به اجرای آن موجب شده عوارض و صدمات سیاست گذاری های نادرست عرصه سلامت نیز متوجه مردم جامعه می شود.

در برابر ارائه خدمات سلامت پاسخگویی وجود ندارد

وی در ادامه با بیان اینکه در برابر ارائه خدمات سلامت به مردم پاسخگو وجود ندارد، تصریح کرد: متاسفانه در جامعه ما مشخص نیست در برابر خدماتی که ارائه می شود چه کسی باید پاسخگو باشد و اگر بیماری به دلایلی نظیر بی پولی و یا غیره سرویس سلامت دریافت نکرد و یا در نتیجه دریافت خدمات سلامت هزینه اضافی متحمل مردم شد، نمی دانیم چه کسی باید جوابگو باشد. بنابراین این بی برنامگی،‌عدم نظارت و نبود ساختارهای مناسب در ارائه خدمات سلامت برای گیرنده و ارائه دهنده خدمات، مشکلاتی است که متاسفانه در جامعه ما وجود دارد.

اجرای طرح تحول سلامت مشکلات را افزایش داده است

وزیر سابق بهداشت، با تاکید بر اینکه اجرای طرح تحول سلامت مشکلات سلامت جامعه را افزایش داد، گفت: متاسفانه طرح تحول سلامت تنها کاری که کرد این بود که هزینه پرداختی از جیب بیماران را کاهش دهد اما صدمه و آسیب های جدی دیگری به نظام سلامت وارد کرد قرار گرفتن پیشگیری در اولویت های آخر سیاست گذاری های سلامت، بدهکار کردن بیمه ها، افزایش قیمت سرپایی بیماران وهزینه بهداشت و درمان از جمله این آسیب ها است.

افزایش بی عدالتی نتیجه اجرای طرح تحول سلامت

دکتر پزشکیان همچنین خاطر نشان کرد: متاسفانه روشی که در اجرای طرح تحول نظام سلامت پیش گرفته شد غیرعلمی، غیرکارشناسی و غیرقانونی بود چرا که طرحی که برای یک نفر ۱۰۰ میلیون و برای دیگری یک میلیون درآمد داشته باشد اشتباه است، در هیچ جای دنیا فاصله درآمدها ۱۰۰ برابر متفاوت با شغلی دیگر نیست حتی این رقم به ۱۰ برابر هم نمی رسد. البته با وجود اینکه هم اکنون در بیمارستان ها، بیماران به خوبی درمان می شوند و ما نمی توانیم این موضوع را منکر شویم اما امکان ادامه این طرح در کشور وجود ندارد.

نایب رییس اول مجلس دهم با تاکید بر اینکه اجرای طرح تحول سلامت شکاف بین فقیر و غنی را در جامعه افزایش داده است گفت: هدف قانون اعمال عدالت در تمامی جهات است و تنها به بحث عدالت در پرداخت نمی توان توجه داشت. مثلا مگر هم اکنون امکانات سایر شهرها با تهران یکی است؟ حتی امکانات مراکز استان با شهرستان های همان استان ها نیز یکی نیست.این نبود عدالت سبب ایجاد شکاف در میان افراد مختلف جامعه می شود و به همین دلیل مسئولان حوزه درمان باید در اولین گام به فکر مناطق محروم باشند. بنابراین سلامت یک حق همگانی است و دسترسی عادلانه به خدمات درمانی باید از پیش نیازهای اجرای طرح تحول سلامت است.

رویکرد درمان نگری برنامه تحول سلامت

به گفته این نماینده مجلس دهم، درمانگرایی و تأکید بر نتایج کوتاه مدت از مهمترین آسیب‌هایی دانست که باید در اجرای طرح تحول سلامت مورد توجه باشد.

وی با بیان اینکه برای ارائه خدمات درمانی مناسب به مردم باید این خدمات را در سه سطح ارائه کرد، افزود: سطح اول در مراکز بهداشتی و درمانی که باید در دسترس همه باشد، سطح دوم کلینیک ها و بیمارستان های تخصصی که در مراکز شهرستان‌ها قرار می گیرند و سطح سوم نیز خدمات فوق تخصصی که در مراکز استانها و شهرهای بزرگ ارائه می شوند و همه اینها در گرو نظام ارجاع و پزشک خانواده است.

دلایل عدم اجرای طرح پزشک خانواده

وزیر سابق بهداشت در خصوص دلایل عدم اجرای طرح پزشک خانواده و نظام ارجاع اظهار کرد: در انجام هر کاری باید علم، دانایی و تجربه وجود داشته باشد به نظر من اگر کسی چیزی را که نمی داند بگوید نمی دانم بسیار بهتر از این است که کاری را انجام دهد و در نهایت اشتباه باشد. بنابراین هر کسی باید در تخصص خود صحبت و کاری را شروع کند. مثلا رشته تخصصی من جراحی قلب است اما در خصوص داخلی قلب صاحبنظر نیستم. مسایل مدیریتی، منابع و پرداخت های حوزه سلامت نیز باید علم خود را داشته باشد.

یادنگرفته ایم در اموری که تخصص نداریم بگوییم نمی دانم

دکتر پزشکیان ادامه داد: متاسفانه ما در کشور یاد نگرفتیم در حوزه ها و اموری که تخصص نداریم و بلد نیستیم بگوییم نمی دانم در نتیجه کار درست را غلط انجام می دهیم و به نتیجه نمی رسیم و کسی هم بازخواست نمی کند. بنابراین برای اینکه کاری را درست انجام دهیم باید افراد کارشناس و متخصص همان کار را بکار بگیریم و برنامه پزشک خانواده نیز از جمله برنامه هایی درست نظام سلامت بود که اجرای آن به دست افراد غیرکارشناس و غیرمتخصص افتاد در نتیجه نتوانستیم این برنامه قانونی را بعد از گذشت چند سال به خوبی اجرا کنیم.

اجرای دقیق قانون راهکار رفع مشکلات سلامت

وی در پایان با اجرای دقیق قانون و تصمیم گیری بر اساس مبانی کارشناسی را بهترین راهکار رفع آسیب های نظام سلامت و بهبود رابطه بین پزشک و بیمار در جامعه دانست و گفت: متاسفانه در کشور ما قانون نوشته می‌شود، اما شش ماه بعد قانون را تغییر می‌دهیم. حرف می‌زنیم اما روی حرف خود نمی‌مانیم. قول ثابت نداریم و برای همین دلیل است که ۳۷ سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته و در عین حال مدعیان دین، قرآن و عترت هستیم، اما نتوانستیم حرف و سخنی بزنیم که مشکلات کشور را در عرصه‌های مختلف رفع کند. در واقع ما در این مدت یا حرف درست را نتوانستیم بزنیم یا این‌که حرف زدیم اما عمل نکردیم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

درآمدهای نجومی در تجارت با سلامت ايرانيان!

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه نوامبر 26, 2016 10:48 pm

درآمدهای نجومی در تجارت با سلامت ايرانيان!


صحبت های نایب رییس مجلس و وزیر اسبق بهداشت، درباره درآمدهای کلان برخی پزشکان بخش دولتی، دوباره با واکنش مدیران وزارت بهداشت مواجه شد.
به گزارش شفقنا به نقل از مهر، موضوع دریافت های نجومی برخی پزشکان وابسته به وزارت بهداشت، هر از چند گاهی با واکنش هایی همراه می شود که در این بین، عده ای چنین پرداخت هایی را نفی می کنند و برخی دیگر عنوان می کنند که پرداخت های نجومی در وزارت بهداشت وجود دارد.

اظهارات وزیر اسبق بهداشت

چندی پیش دکتر مسعود پزشکیان نایب رئیس اول مجلس شورای اسلامی و وزیر اسبق بهداشت، مهمان برنامه «دست خط» بود.

مجری برنامه در بخشی از گفتگو به طور صریح از پزشکیان پرسید: گفته بودید پزشکان متخصص ایران هفت برابر پزشکان متخصص امریکا درآمد کسب می کنند. درست است؟

پزشکیان شفاف پاسخ داد: بله. مقایسه سرانه باید شود. سرانه بهداشت و درمان در آمریکا ۸ هزار دلار است. درآمد حداقل و حداکثر ۱۵۰ الی ۶۰۰ هزار دلار در سال است. این میانگین را حتی در اینترنت اگر جست وجو کنید به راحتی دست تان خواهد آمد …

وی افزود: سهم پزشک از ۸ هزار دلار در سال ۱۵۰ الی ۶۰۰ هزار دلار است که ۳۰ درصد را از آنها مالیات می گیرند. حساب کنید چه میزان می شود! ببینید پزشکان ما در بیرون چه اندازه درآمد دارند! در دولتی های ما چه اندازه درآمد دارند. من الان می دانم در سیستم دولتی ما ۱۵۰ میلیون تومان تا ۱۹۰ میلیون تومان پول می ‌گیرند.

مجری پرسید: ماهیانه؟

پزشکیان گفت: بله، ماهیانه است. این میزان را به سال برسانید و با دلار و درآمد پزشکان در امریکا مقایسه کنید. اگر با سرانه مقایسه کنید که بیشتر خواهد شد. سرانه بهداشت و درمان ما هزار دلار نمی شود. ۳۰۰، ۴۰۰ دلار است

با این اوضاع زیرمیزی هم فراوان داریم، خصوصی ها را ببینید، چند نفر بالای میلیارد درآمد دارند درماه؟. پول یک سال امریکا را عده ای در عرض یک ماه در ایران در می آورند.

این سخنان که بارها از سوی مقامات ارشد سازمان نظام پرستاری و با ادبیات مختلف بیان شده بود این بار بر خلاف روال گذشته از زبان یک پزشک متخصص و ازقضا فوق تخصص قلب تکرار شد و مانند بمبی صدا کرد،

جایگاه ویژه دکتر پزشکیان در مقام نایب رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی و کارنامه اجرایی او به عنوان وزیر بهداشت، بسیار گویا بود.

اظهارات یک کارشناس حوزه سلامت

دکتر شهرام یزدانی استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و از چهره‌های ماندگار پزشکی در واکنش به گزارش رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، گفت: ۶ سال قبل زمانی که دکتر امامی‌رضوی معاون سلامت وزارت بهداشت بود، تیمی تشکیل شد که این اعداد و ارقام با تکیه بر عدالت‌محوری و شرایط بومی کشورمان محاسبه شود. در آن زمان در کشور ما هم برای این کار خیز برداشته شد و هدف هم این بود که عدالت در درون رشته‌های پزشکی شکل بگیرد، هم عدالت در درون حرفه و بین رشته‌های مختلف ایجاد شود و هم بین رشته پزشکی با حرفه‌های دیگر سلامت عدالت برقرار شود. این پروژه به مدت ۳ سال هم ادامه پیدا کرد و تقریبا می‌شود گفت که تمام خدمات محاسبه شد ولی با تغییر دولت، این پروژه تکمیل‌نشده متوقف شد و در نهایت هیچ استفاده‌ای از آن نشد.

۲۵ هزار دلار متوسط درآمد سالانه پزشکان متخصص و عمومی عادلانه است

یزدانی، مبلغ ۲۵ هزار دلار را به عنوان متوسط درآمد سالانه پزشکان متخصص و عمومی عادلانه دانست و گفت: چون ما در کشورمان هیچ حد ذهنی نداریم که حتی حدود درآمد یک پزشک چقدر باید باشد. اما اگر ما هم در کشور خودمان بخواهیم روال مورد قبول جهانی را بپذیریم، با توجه به عدد سرانه تولید ناخالص ملی که حدود ۵ هزار دلار است، به عددی حدود ۲۵ هزار دلار می‌رسیم که این می‌تواند انتظاری باشد که ما از متوسط درآمد پزشکان باید داشته باشیم.

وی با طرح این سئوال که آیا این ۵ برابر و این ۲۵ هزار دلار، یک عدد مقدس تغییرناپذیر است، پاسخ داد: خیر. به عنوان مثال درآمد متوسط پزشکان آمریکایی چیزی حدود ۲۳۰ هزار دلار در سال است. اما در مقام مقایسه، ملاحظه می‌کنیم که در یک کشور توسعه‌یافته دیگر مثل ایتالیا این عدد، ۷۰ هزار دلار است. بنابراین مطلق این عدد، ثابت نیست.

یزدانی، نسبت دریافت سرانه ناخالص ملی بین پزشکان و افراد جامعه را دنیا عددی ثابت و حدود ۴ تا ۵ برابر عنوان کرد و گفت: کشورهای مختلف عملا درآمدها و ثروت‌های مختلف و درواقع GDP و GDP per capita مختلفی دارند. یعنی اینطور محاسبه می‌کنند که یک پزشک چند برابر سرانه تولید ناخالص ملی آن کشور، درآمد دارد. چون GDP per capita یا سرانه تولید ناخالص ملی در آمریکا حدود ۵۰ هزار دلار است ولی در کشور ما ۵ هزار دلار است. در واقع این دو عدد با هم قابل مقایسه نیستند. ولی وقتی به کشورهای مختلف اعم از توسعه‌ یافته و حتی توسعه‌ نیافته توجه می‌کنیم، می‌بینیم که وقتی درآمد پزشکان به سرانه درآمد ناخالص ملی کشور خودشان تقسیم می‌شود، به یک عددی در حدود ۴ تا ۵ می‌رسیم. در آمریکا درآمد پزشکان ۸/۵ برابر، در استرالیا ۳/۵ برابر، در کانادا ۵ برابر، در فرانسه ۴/۴ برابر، در آلمان ۴/۵ برابر و البته در ایتالیا ۳ برابر سرانه تولید ناخالص ملی آن کشورها است.

وی، توزیع درآمد بین رشته‌های مختلف حرفه پزشکی را نیز غیر عادلانه دانست و افزود: در کشورهای توسعه ‌یافته متوسط تفاوت درآمد بین متخصصین مختلف پزشکی، ۲/۵ برابر است. مثلا در کشور آمریکا سقف درآمد را یک متخصص ارتوپد با ۴۲۱ هزار دلار در سال دارد و کف درآمد را متخصصین اطفال با ۱۸۹ هزار دلار در سال دارند. یعنی همان ۵/۲ برابر تفاوت بین کمترین و بیشترین درآمد. پس در متخصصین که نگاه می‌کنیم، تفاوت حدود ۲/۵ برابر است. اما برای مقایسه بین متخصصین و پزشکان عمومی باز هم در کشور آمریکا متوسط درآمد متخصصین ۲۸۴ هزار دلار و متوسط درآمد پزشکان عمومی ۱۹۵ هزار دلار است. یعنی درآمد یک متخصص ۱/۵ برابر درآمد یک پزشک عمومی است. چیزی که در دنیا مبنای این تفاوت‌ها است، مطالعاتی تحت عنوان «کارسنجی و زمان‌سنجی» است. کارها براساس این مطالعات سنجیده می‌شوند که مثلا این کار به چقدر تلاش یا زمان و فاکتورهای دیگر نیاز دارد. بنابراین کارها و رشته‌ها تخصص‌های مختلف با معیارهای مشخص سنجیده می‌شوند که مثلا ارتوپدی ۲/۵ برابر اطفال می‌شود. در کشور ما گاهی شاهد هستیم که این ۲/۵ برابر گاه تا حد ۱۰۰ برابر بالا می‌رود، یا تفاوت بین درآمد یک متخصص و پزشک عمومی ممکن است ۱۰ برابر باشد. در واقع اعداد، بی‌محابا، لجام‌گسیخته و بدون دلیل و حجت با هم متفاوت شده‌اند و هیچ چرایی پشت آن نیست. اختلاف درآمد در بین حرفه‌های مختلف نظام سلامت درکشور ما عجیب و قریب و بی‌منطق است در آمریکا متوسط درآمد پزشکان ۱/۹ متوسط پرستاران است.

چهار فاکتور موثر در تامین عدالت بین رشته ای

۱- زمان مهمترین سرمایه هر فرد

یزدانی، فاکتور «کارسنجی و زمان‌سنجی» را به عنوان اولین و مهمترین عامل تعیین کننده اختلاف درآمد بین رشته ای عنوان کرد و گفت: در کشورهای توسعه‌یافته دنیا برای این منظور مطالعاتی انجام می‌دهند تحت عنوان مطالعات «کارسنجی و زمان‌سنجی». این مطالعات تلاش می‌کند که ارائه خدمت افراد مختلف را به‌طور عادلانه با همدیگر معادل کند. به‌عنوان مثال محاسبه می‌کنند که تلاش یک جراح وقتی که یک عمل آپاندکتومی انجام می‌دهد و آپاندیس ملتهب‌شده یک بیمار را از بدن او خارج می‌کند، در مقابل تلاش یک متخصص داخلی که یک بیمار دیابتی را ویزیت می‌کند، چقدر ارزش دارد و درمقابل یک خدمت پرستاری در بخش مراقبت‌های ویژه چقدر ارزش دارد. این مطالعات حتی ارائه خدمت حرفه‌های مختلف را هم با یکدیگر می‌سنجد. مثلا همان عمل آپاندکتومی را با اصلاح موی یک فرد در یک آرایشگاه هم سنجیده می‌شود. وقتی که قرار است کار من به عنوان یک پزشک عمومی، متخصص، پرستار و… ارزش‌گذاری شود،

وی ادامه داد: در این فاکتور به چند مسئله توجه می‌شود. اولین مسئله که پایه این مطالعات است، «زمان» است. زیرا مهمترین سرمایه‌ای که هرکسی در اختیار دارد که آن را خرج کرده و خدمتی ارائه دهد، «زمان» و عمر است که البته سقف معینی هم دارد. پس پایه این مطالعات زمان است. در مقایسه‌ها مثلا ۱۰۰ ساعت از خدمت X با ۱۰۰ ساعت از خدمت Y با هم سنجیده می‌شوند. اما این زمان به عوامل دیگری وزن می‌گیرند. به عنوان مثال اینکه کار انجام شده در یک زمان مشخص، چقدر «مهارت فنی» نیاز دارد.

۲- بار ذهنی و قضاوتی به کار ارزش و وزن می دهد

یزدانی، «بار ذهنی و قضاوتی» را عامل دوم دانست و گفت: نکته دیگر اینکه کاری که انجام می‌شود، چقدر «بار ذهنی و قضاوتی» نیاز دارد. مثالی میزنم. من ممکن است یک عمل جراحی خاص برای من به عنوان یک ارتوپد عمل روتینی شده باشد که من بتوانم همزمان با عمل جراحی با متخصص بیهوشی هم صحبت کنم و درواقع ذهنم جای دیگری باشد درحالی‌که کارم را هم به نحو احسن انجام می‌دهم. ولی گاهی من به عنوان یک متخصص داخلی یا اطفال درگیر یک مورد پیچیده در بیماری‌های اطفال هستم که نیاز به تشخیص درست و قضاوت صحیح دارد. یعنی درکل دنیا نیاز به تمرکز ذهنی وحل، یکی از معیارهایی است که به تعیین مبلغ برای یک واحد کار، وزن می‌دهد. در این میان ممکن است که جراحی ارتوپدی مهارت فنی بیشتری طلب کند و در این زمینه امتیاز لازم را بگیرد. این درحالی‌است که مورد داخلی یا اطفال ممکن است که به مهادت فنی کمتری نیاز داشته باشد ولی بار قضاوت بیشتری لازم داشته و درنهایت این موارد با هم معادل شوند.

۳- استرس روانی عامل ویژه در کار درمان

وی، سومین فاکتور برای سنجش را میزان «استرس روانی» بر شمرد و گفت: میزان بار روانی که توسط پزشک تحمل می‌شود عامل دیگراست، برای اینکه یک پزشک به عنوان یک انسان همیشه در معرض خطا قرار دارد، سال ۱۹۹۹ میلادی IOM (موسسه طب آمریکا) یک سندی را منتشر کرد با این عنوان که : «انسان، جایزالخطا است». با این وجود پزشکی که خطایی در کارش رخ داده، نهایتا عواقب قانونی آن را باید تحمل کند. پس یک بار روانی به او تحمیل می‌شود. این بار روانی ضریبی می‌شود که در سنجش تلاش پزشک موثر است. مثلا الان رشته‌هایی مثل زنان و زایمان، جراحی پلاستیک، ارتوپدی، بیهوشی و … به عنوان رشته‌هایی مطرح شده‌اند که بار روانی زیادی دارند چرا که این رشته‌ها مستعد بروز خطا بوده خطا در این رشته‌ها هم ممکن است که عوارض غیرقابل جبرانی در بر داشته باشد.

۴- تلاش بدنی و جسمی عامل آخر

یزدانی، مورد چهارم سنجش کار یک پزشک برای تعیین قیمت آن، «تلاش فیزیکی و بدنی» فرد دانست و گفت: در بعضی رشته‌ها ممکن است تلاش بدنی بیشتری نسبت به دیگر رشته‌ها وجود داشته باشد. همه این فاکتورها در فرمول‌هایی وارد می‌شوند و نهایتا به هر خدمتی بار ارزشی خاصی می‌دهند و به تبع آن، برای هر رشته درآمدهایی مشخص می‌شود. نکته مهمی که من در اینجا اشاره می‌کنم این است که وقتی همه این عوامل به شکل دقیق محاسبه شده و به آن ارزش داده می‌شود، در نهایت اختلاف درآمد بین دو رشته تخصصی مختلف پزشکی بیش از ۵/۲ برابر نمی‌شود.

خود تنظیمی درون حرفه ای با دو ابزار «سخت‌گیری در درون» و «حفظ چهره در بیرون» راه حل پیشنهادی

وی، ایجاد یک سیستم نظام‌مند و تعدیل بر درآمد پزشکان نه تنها شدنی، بلکه لازم دانست و گفت: اولین گام برای دست‌یابی به این هدف هم «اصلاح تعرفه‌ها» است. تعرفه‌های خدمات پزشکی باید معنی‌دار و براساس مطالعات کارسنجی و زمان‌سنجی تعریف شده باشند. البته باید هوشیار باشیم چون آفتی وجود دارد که از آن با عنوان SERVICE CREEP یا «خزش خدماتی» یاد می‌شود. خزش خدماتی یعنی وقتی کارسنجی و زمان‌سنجی برای خدمات انجام شد، طبیعتا برای برخی از خدمات تعرفه‌ای‌ بیشتر و برای بعضی دیگر از خدمات، تعرفه‌ای با قیمت کمتری معین شود. اینجاست که بلافاصله بخش زیادی از پزشکان بدون درنظر گرفتن ضرورت، به سمت خدماتی که بالاترین تعرفه‌ها را دارند، سوق پیدا می‌کنند. مثلا من به عنوان یک جراح ارتوپد برای درمان یک بیمار، می‌توانم از ۴ راه مختلف استفاده کنم و یا به تعبیری ۴ خدمت مختلف ارائه کنم. اینجا ممکن است من به جای اینکه بررسی کنم کدام‌یک از این ۴ خدمت برای درمان بیمار اثربخش‌تر یا کدام‌یک بی‌خطرتر است، مستقیما به سراغ آن خدمتی می‌روم که درآمد بیشتری را عایدم می‌کند و به این صورت، خزش خدماتی رخ می‌دهد. در دنیا برای مقابله با این پدیده، بررسی‌هایی انجام می‌دهند و نوعی پاداش منفی برای آن درنظر می‌گیرند.

خود تنظیمی وظیفه اصلی نظام های صنفی در دنیا

یزدانی، خود تنظیمی درون حرفه ای را با دو ابزار «سخت‌گیری در درون» و «حفظ چهره در بیرون» دو وظیفه مهم سازمان نظام پزشکی دانست و گفت: در مورد وظیفه اول، در درون حرفه هیچ نظام‌مندی و تنظیم قوی نداشته و سخت نگرفته‌ایم. اگر از من سئوال شود میزان تنظیم، پایش عملکرد و ممیزی در حرفه پزشکی کشور ما چقدر است، خیلی ساده پاسخ خواهم داد که در بخش سرپایی خصوصی، این نظارت صفر است. گفتن این صفر خیلی جرات می‌خواهد ولی واقعیت همین است. در بخش بستری خصوصی ۱۰ درصد، در بخش سرپایی دولتی ۱۵ درصد و در بخش بستری دولتی نهایتا ۳۰ درصد پایش عملکرد و ممیزی وجود دارد. ملاحظه می‌کنید که این میزان نظارت درون‌حرفه‌ای بسیار کم و به این معنی است که در کشور ما پزشک، فعال مایشاء است. پس اولین اشتباه ما، کم‌کاری در مورد سخت‌گیری درون حرفه‌ای است. درمورد وظیفه دوم که حفظ تصویر و چهره بیرونی حرفه است هم خیلی بد عمل کرده‌ایم. ما حتی در بدترین شرایط هم نباید اعتماد جامعه را مخدوش کنیم، چون اگر این اتفاق بیفتد، آن قرارداد اجتماعی و اعتماد اجتماعی از بین می‌رود. حق است اگر گفته شود حرفه‌ای که نمی‌تواند در درون، خودش را تنظیم کند، لازم است که از بیرون تنظیم شود. در این‌صورت این حرفه، دیگر حرفه نخواهد بود. دعاوی پزشکی از درون حرفه و نظام‌پزشکی ما خارج شده و در جای دیگر بررسی شود.
نظارت سخت گیرانه متولی بهداشت مهمترین راه حل موجود

یزدانی، مشکل عمده وضع موجود را عدم نظارت کافی و مفید در نظام سلامت دانست و گفت: وقتی گفته می‌شود «تولیت» که بر اساس اسناد ما برعهده وزارت بهداشت است، باید دانست که سه‌چهارم بضاعت این تولیت باید صرف رگولیشن و نظارت شود. حالا خودتان ببینید واقعا چقدر از بضاعت و نیروی وزارت بهداشت صرف امور نظارتی و تنظیمی می‌شود؟ قطعا بسیار کم. ما اصلا «تنظیم» نداریم. درصورتی‌که باید سه‌چهارم از بضاعت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاه‌های علوم پزشکی به عنوان نماینده وزارتخانه در استان‌ها باید صرف نظارت و تنظیم شود و یک‌چهارم باقیمانده صرف تحلیل اطلاعات و سیاست‌گذاری درست و… شود. اما بحث نظارت، تنظیم، پایش عملکرد و ممیزی بالینی باید «اصل» کار ما باشد و بسیار سخت‌گیرانه هم باید اعمال شود.

افشاگیری آخرین تلاش افراد خیر خواه برای حفظ اعتماد اجتماعی

وی، میزان دریافتی های پزشکان را به عدد بیان نکرد اما افشای فیش های حقوقی را به عنوان آخرین راهکار دلسوزان نظام سلامت صحیح دانست و افزود: وقتی این سخت گیری اعمال نمی‌شود، افرادی هم که قطعا نیات خیرخواهانه‌ای هم دارند، چاره‌ دیگری نمی‌بینند و دست به افشاگری می‌زنند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دلالي بيماران از مراكز دولتي به خصوصي و حذف طب كهن

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه دسامبر 10, 2016 8:40 pm

دلالي بيماران از مراكز دولتي به خصوصي و حذف طب كهن و اسلامی


به گزارش سرویس جامعه مشرق- سید علی ادیانی راد نماینده مردم قائم شهر ضمن تاکید بر اینکه فعالیت پزشکان و کارکنان ستادی بخش دولتی در مراکز درمانی بخش خصوصی غیرقانونی است و در صورت محرز شدن این موضوع باید پرداخت های غیر قانونی به این افراد متوقف شود، افزود: بر اساس تبصره 2 ماده 32 قانون برنامه پنجم توسعه، هرگونه پرداخت از منابع دولتی به کارکنان ستادی وزارتخانه های بهداشت و رفاه و تامین اجتماعی و سازمان‌های وابسته، هیات رئیسه دانشگاه‌های علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمان کشور، روسای بیمارستان‌ها و شبکه‌های بهداشت و درمانی به دلیل فعالیت در بخش غیردولتی تشخیصی و آموزشی ممنوع است.

Image

وی با بیان اینکه قوانین موجود در این زمینه به درستی اجرایی نمی شود به خبرنگار مشرق گفت: همچنان عده ای از پزشکان با وجود فعالیت دربخش دولتی و دریافت کارانه های سنگین از دولت، بیماران را به مراکز خصوصی محل فعالیت خود هدایت می کنند.

این نماینده مجلس که از جمله بانیان طرح الزام دولت به اجرای عادلانه نظام پرداختها است، با تاکید بر اینکه قانون مناسب و کاملی در جهت حفظ منافع مردم وجود دارد، یادآور شد: متاسفانه این قوانین به خوبی اجرا نمی شوند و در این مورد خاص نیز به قانون عمل نشده است.

طب سنتی قربانی کم کاری دولت

ادیانی در بخش دیگری از این گفتگو با گلایه از کم کاری وزارتخانه های بهداشت و علوم در زمینه توسعه طب سنتی در کشور نیز گفت: درحال حاضر کمتر از 10 درصد از درمان های رسمی کشور در قالب طب سنتی صورت می گیرد در حالیکه در کشوری مانند چین بیش از 80درصد پروسه درمان در قالب طب سنتی است و طب مدرن تنها 20درصد از مجموع درمان های ارائه شده را شامل می شود.

این نماینده مجلس، توسعه طب سنتی را از تکالیف برنامه پنجم توسعه دانست که متاسفانه با وجود دارا بودن کمترین آسیب و عوارض به خوبی در کشور پیاده سازی نشده و نتوانسته است به سلامت و اقتصاد جامعه کمک شایسته ای کند.

وی ضمن اظهار تاسف از اینکه طی سال های گذشته داشته های علمی خود را در زمینه طب رها کرده ایم و تنها بر روی طب مدرن متمرکز شده ایم، گفت: در صورت فراگیر شدن طب سنتی و پوشش بیش از 80درصدی آن در جامعه، خدمت بزرگی به اقتصاد درمان و کاهش خروج ارز از کشور برای ورود داروهای شیمیایی صورت خواهد گرفت و شاهد کاهش چشمگیر عوارض ناشی از درمان صنعتی با داروهای شیمیایی در جامعه خواهیم بود.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تایید مرگ فرزند یک کارگر بر اثر قصور پزشکی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه دسامبر 31, 2016 12:27 pm

تایید مرگ فرزند یک کارگر بر اثر قصور پزشکی


کمیسیون پزشکی قانونی استان سنندج، کادر پزشکی را در مرگ پرسام عزیزی فرزند یک کارگر سنندجی که مردادماه براثر تزریق در بیمارستان فوت کرد، مقصر تشخیص داد.

به گزارش انتخاب؛ پرسام عزیزی فرزند یک کارگر سنندجی، کودک ده ساله‌ای بود که روز هفتم مرداد سال جاری در بیمارستان آموزشی درمانی بعثت سنندج، مقابل چشمان پدر و مادرش به دلایل نامعلوم فوت می‌کند.

پدر پرسام عزیزی،‌‌ همان روز‌ها گفت: فرزندم ده دقیقه بعد از تزریق آمپول بیهوش شد؛ او پس از بیهوشی به کما رفت و پانزده ساعت بعد جان خود را از دست داد.

او همچنین گفت: تشخیص پزشکان در گزارش بیمارستان «مرگ بر اثر خفگی» است اما آنچه مبهم است اینکه چرا پس از تزریق آمپول آنهم در یک مرکز درمانی آموزشی، باید فرزندم دچار خفگی شود و جان خود را از دست بدهد.

همان زمان پدر پرسام از تصمیم خود مبنی بر شکایت به مراجع قضایی خبر داد و حالا چند ماه دوندگی و شکایت به نتیجه رسیده است؛ نتیجه‌ای که گرچه برای پدر و مادر پرسام قانع کننده نیست ولی پزشک و رزیدنت را در مرگ پرسام رویهمرفته به میزان ۵۰ درصد مقصر تشخیص می‌دهد.

آقای عزیزی که کارگر یک شرکت تولید وسایل پزشکی است، می‌گوید: فرزندم را از دست دادم، اما با وجود اندوه فراوان از تلاش برای احقاق حق و عدالت دست برنداشتم؛ نمی‌خواستم کودکان دیگر، فرزندان دیگران به سرنوشت فرزند من دچار شوند، فرزندم روز قبل از مراجعه به بیمارستان در کلاس‌های درسی‌اش حاضر شده بود، هیچ مشکل حادی نداشت، فقط سرفه می‌کرد و احساس سرماخوردگی داشت؛ اما متاسفانه بیست و چهار ساعت بعد جنازه‌اش را تحویل گرفتم.

در گزارش اداره کل پزشکی قانونی استان کردستان که شانزدهم آذرماه ابلاغ شده، دلیل مرگ اینطور ذکر شده: نامبرده به دلیل تزریق آمپول دگزامتازون دچار یک واکنش دارویی آلرژیک غیرقابل پیش بینی شده. این گزارش تشخیص اولیه بیمارستان مبنی بر مسمومیت با ترکیبات مخدر را اشتباه توصیف کرده و دو تن از کادر درمانی بیمارستان را در مجموع، ۵۰ درصد در این مرگ مقصر دانسته است. این گزارش ۵۰ درصد مابقی را به زمینه مساعد بیمار و غیرقابل پیش بینی بودن واکنش دارویی اولیه نسبت داده است.

پدر پرسام گرچه از اشتباه دانستن تشخیص اولیه خرسند است، اما می‌گوید قصد دارند نسبت به رای صادره اعتراض کند. عزیزی می‌گوید: برای بررسی مجدد، پرونده را به پزشک قانونی تهران خواهیم فرستاد. عزیزی معتقد است بیمارستان و کادر درمانی‌اش صد درصد مقصرند.

این نتیجه نصفه و نیمه پس از ماه‌ها دوندگی، خانواده پرسام را راضی نکرده است، اما نشان ‌دهنده این است که سطح خدمات درمانی در دسترس کارگران و طبقات فرودست پایین است و بدون تردید بروز چنین حوادث دردناکی باید زنگ هشدار باشد برای مسئولین و سیاستگذاران تا به جای اصرار مداوم بر خصوصی سازی درمان، ارائه خدمات درمانی رایگان و باکیفیت برای کم درآمد‌ها و کارگران را در دستور کار قرار دهند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

پزشكان رسمي و درآمد از طريق ايجاد شكستگي براى كلاهبرداري از

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه ژانويه 07, 2017 5:08 pm

پزشكان رسمي و درآمد از طريق ايجاد شكستگي براى كلاهبرداري از بيمه


یک پیمانکار تصادف‌های ساختگی از جزییات تکان دهنده این کسب و کار می گوید
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

شهروند| «دکتر قرص ترامادول ٢٠٠ را پودر کرد و داخل لیوان آب ریخت و به من داد؛
دکتر کسی است که دست، پا، دماغ و دندان را می‌شکند و به ازای هر شکستگی ٥٠هزارتومان دستمزد می‌گیرد.
بعد از ترامادول، با انسولین به ساق پایم لیدوکاین تزریق و بعد شروع به ماساژ دادن کرد تا انسولین پخش شود.
روی شکم دراز کشیدم، پای راستم را داخل شکم جمع کردم و زیر پای چپ یک بالش گذاشتم تا ضربه به استخوان نازک‌نی ساق پا وارد شود.
چشم‌هایم را بستند و یک حوله هم داخل دهانم گذاشتند؛ صورتم روی زمین بود و دست پیمانکار را محکم گرفته بودم، دیگر چیزی نمی‌دیدم ولی همه‌چیز را حس می‌کردم، داشتم خودم را برای ضربه آماده می‌کردم. سه بار میله را آرام روی پایم ‌زد که صدایش هنوز توی سرم است. سه ثانیه طول کشید و میله به پایم نخورد، دانستم موقع ضربه نهایی است و ضربه وارد شد.
طرف دست گذاشت روی استخوانم و گفت نشکست و..»

داستان نخستین تجربه خودت را ادامه بدهیم؛ ساعاتی قبل از مسافرت به همراه دو نفر دیگر خانه دکتر رفتید که شکستگی‌ها را ایجاد کند.
- بله، من دراز کشیده بودم و آرزو می‌کردم که‌ ای کاش این‌جا نیامده بودم اما راه برگشتی وجود نداشت چون ضربه اصلی را هم چشیده بودم.
بعد از چهار پنج ضربه استخوانم شکست و هنوز صدای چکشش در ذهنم است؛ صدایی تیز که در عمق وجودت، در نهایی‌ترین قسمت ذهنت می‌نشیند. این صدا آنقدر تیز است که به اتاق دیگر که آن دو نفر دیگر منتظر بودند، هم رفت. لحظه‌ای که «چیکه» اتفاق می‌افتد؛ در کمتر از دو ثانیه، کل لباست از عرق سرد خیس می‌شود. بعد پیمانکار یک‌مرتبه من را بغل کرد، سرم را بالا آورد و چند قطره آب داخل دهانم ریخت. جالب این‌که این‌جا هم نگذاشتند من وسایل کار را ببینم و خیلی سریع آنها را زیر فرش قایم کردند چون تمام مراحل را تصویر می‌کنی و برای ضربه دوم فشار عصبی بیشتری وارد می‌شود. مصدوم‌های زیادی را دیدم که موقع ضربه دوم می‌گفتند «غلط کردیم بگذار برویم» و من (باخودم) می‌گفتم «عزیزم چه‌کاری برایت انجام بدهم، تو که ضربه اصلی را تحمل کردی» پایم که شکست قفل در را باز کردند و من را داخل اتاق دیگر بردند.

نفر بعد هم می‌خواست پایش را بشکند؟
- نه، گزینه بعدی بینی بود چون قرار بود ما روی یک موتور بنشینیم.
من آمدم و از کنار در نگاه کردم. نخست پنبه و دستمال‌کاغذی روی چشم‌هایش گذاشتند و چسب زدند؛ نباید ضربه مستقیم مشت یا قفل با دماغ را ببیند چون ناخواسته جاخالی می‌دهد و امکان دارد قفل روی گونه‌‌اش بخورد.
به او هم ترامادول خورانده و لیدوکایین تزریق کرده بودند، پیمانکار دست‌هایش را گرفته بود و دکتر گفت که نفس عمیق بکش.
از راست با قفل کتابی ضربه زدند و نشکست،
بعد سمت چپ و مستقیم. پوست دماغ پاره، غضروف باز و یک تشت تا نصفه از خون پر شد ولی استخوان نمی‌شکست
که در نهایت با ضربه نهم که ناگهانی بود شکسته شد.

دکتر چه حال و روزی در این شرایط داشت؛ موقعی که ضربه می‌زد و شکستگی اتفاق نمی‌افتاد؟
- از حال و احساس دکتر برات بگویم. زمانی که میله را در دست می‌گرفت به اندازه یک‌ لیوان، عرق از سر و صورتش سرازیر بود،
همیشه به من می‌گفت: «حسین یک‌زمانی این ظرف من هم پر می‌شود، دیگر نمی‌توانم، این‌قدر استخوان این بچه‌ها زیر دست و پای من خرد شده‌ که دیگر دوام نمی‌آورم. با هر ضربه روانی‌تر می‌شوم.» دکترها هیچ سواد پزشکی هم ندارند ولی باید باتجربه و بی‌رحم باشند، مثلا اگر بیشتر از حد، ضربه وارد کنند استخوان دست یا پا خرد می‌شوند و باید پلاتین گذاشت. اینها حالت یک معتاد را دارند که از جنس‌کشیدن شرمنده هستند و از طرفی (عادت) به این کار هم هستند، همیشه عذاب‌ وجدان دارند.
این دکتر در بچگی من را بزرگ کرده بود و کامل می‌شناخت، لحظه اول که من را دید ٣٠ثانیه طول کشید تا بگوید سلام، فقط صورت همدیگر را نگاه می‌کردیم تا این‌که پرسید: «تو این‌جا چیکار می‌کنی حسین؟ تو کجا و این کارها کجا؟ مگه دانشجوی مهندسی نیستی؟»
دوستم را به اتاق دیگر بردند (با خنده می‌گوید به بخش) و حالا نوبت دست من بود.

به‌طور خلاصه گفتی که ساعت ١٢ ظهر خانه دکتر رفتید؛ دست‌وپای تو با دست و دماغ دوستت را شکستند و ساعت ٤ عصر از آن‌جا خارج شدید؟
- بله. به سمت شهری در خراسان جنوبی راه افتادیم. پیمانکار یک پژوپارس داشت.
این کار کلا سه بخش دارد؛ شکستگی، صحنه‌سازی و بعد از این دو مرحله نوبت به پیگیری‌های اداری و بیمه‌ای می‌رسد.
بخش اول با همه دردها، ترس‌ها و واهمه‌هایش تمام شد من هنوز که هنوز است صدای چیکه میله را فراموش نکردم و (اكر آنروز براى 12 مليون انجام دادم اما امروز) حاضر نیستم به بهای ٢٠٠میلیون این کار را انجام دهم.
ساعت ٨ صبح رسیدم و تا ساعت ١٠یک موتورسیکلت تهیه کردیم.
نحوه کار به سه صورت است: پیاده، با خودرو و با موتور؛
پیاده باید خودش را جلوی یک ماشین بیندازد،
موتورسوار باید موتور را به ماشین بزند
و با ماشین هم باید با سرعت ١٠٠کیلومتر با خودروی دیگری تصادف کرد یا مثلا از دره‌ای پرت شد یا سر پیچ با سرعت بچرخد که صحنه واقعی ساخته شود.
بهترین مورد موتورسیکلت است
و قولنامه‌اش باید به نام یکی از مصدومین باشد. موتور را دست دوم خریدیم.

با این دست و پای شکسته، شب در ماشین و جاده اذیت نشدید؟
- من دستم را با کمربند بستم و چون مورفین مصرف کرده بودیم، راحت خوابیدیم!.

بعد از این‌که موتورسیکلت را خریداری کردید چه شد؟
- منتظر گرگ‌ومیش شدن هوا شدیم
چون نباید کسی قبل از تصادف ما را با دست و صورت زخمی می‌دید.
خلاصه پیمانکار از صندوق ماشین دو سنباده، یکی نرم و دیگری زبر درآورد. یک قوطی آب‌میوه هم گرفت و قسمتی از بدنه‌اش را کند.
حالا نوبت زخم‌های ریز بود که معمولا جاهایی که استخوان هست صورت می‌گیرد مثل پیشانی، گونه، پشت ران و پشت گوش.
این زخم‌ها باید قبل از تصادف باشند که اورژانس مشکوک نشود چرا این زخم‌ها کهنه هستند؟
اول با سنباده زبر پیشانی سمت راست، دماغ و گونه چپ من را زخم کرد
بعد با تکه قوطی، زخم‌ها را عمیق‌تر کرد
و در مرحله بعد هم با سنباده نرم پوست، مو و خون زخم‌ها را یکی می‌کرد.
این کار را روی قوزک پا، ران و ساعدم هم انجام داد.
باید همه‌چیز طبیعی باشد چون اگر یک مرحله را به‌درستی انجام ندهی تمام این دردها و سختی‌ها بی‌حاصل می‌شود.
سه‌پشته سوار موتور شدیم.

نفر سوم چه شکستگی‌هایی داشت؟
- نفر سوم فقط یک‌سری زخم توی صورت، گردن و دست‌و‌پا داشت
چون قرار بود تصادف طوری باشد که به او آسیب زیادی وارد نشود.
خلاصه گشتیم و گشتیم تا یک صحنه مناسب پیدا کنیم.
پیمانکار هم سوار یک ماشین و پشت‌ سر ما از طریق تلفن هی استرس و فشار وارد می‌کرد که اگر امشب انجام نشود باید برگردیم به شهر خودمان. آخرش هم نشد چون از شانس بد زنجیر موتور پاره شد.

حالا ٣ مصدوم با سروصورت زخمی و دست‌و‌پاهای شکسته بودید.
- بله. به هر مصیبت و زحمتی که بود، موتور را به خانه بردیم (یکی از فامیل‌های پیمانکار، دانشجو بود و یک خانه داشت)،
فشار روحی به‌ اندازه فردی داشتیم که داشت بالای دار می‌رفت، چون نمی‌دانستیم قرار است چه بشود؟
قرار بود با سرعت ٧٠-٦٠کیلومتر به یک خودرو بزنیم و هرچیزی ممکن بود؛
امکان داشت با سر به جدول بخوریم و بمیریم، یا قطع‌نخاع شویم یا مثلا خودرو پشت سر از روی ما رد شود.
فقط کسی می‌تواند فشار، استرس و درد روحی‌ آن شب ما را بفهمد که قبلا تجربه کرده باشد، بدترین شب عمرم بود.

پس روز اول، کارتان انجام نشد و منتظر فردا ماندید؟
- بله شب وحشتناکی بود
و من گفتم می‌خواهم دندانم را هم بشکنم.
خلاصه کلی چکش زدند و دندان نشکست تا درد دندان هم به دست‌و‌پای شکسته و بدن تماما زخمی اضافه شود.
پیمانکار هم مدام تکرار می‌کرد که فردا آخرین فرصت است و اگر انجام ندهید، باید برگردیم،
می‌گفت، من گزینه‌های بهتری دارم که مثل شما بی‌جرأت نیستند؛
خیلی فشار عصبی وارد می‌کرد.
خلاصه ساعت ٥ صبح خون‌های خشک روی زخم‌ها را کَندیم و دوباره سنباده زدیم که دردش از مرتبه اول هم بیشتر بود.
بیرون آمدیم و باید خودرویی که درحال رانندگی به‌ صورت خلاف است، پیدا می‌کردیم.
تماس‌ها و فشارهای پیمانکار هم ادامه داشت.
دوستم با دست‌ و دماغ شکسته، راننده بود و با دو انگشت کلاج می‌گرفت،
من وسط با تلفن حرف می‌زدم
و یکی با زخم‌های کمتر پشت سر من بود.
چندین خیابان را گشتیم و موردی را پیدا نکردیم یا پیدا شد و راننده ما ترسیده بود.
باید شانس می‌آوردیم و راننده خودرو بیمه می‌داشت،
چون ما حاضر نبودیم از فرد پول بگیریم، هدف ما بیمه بود. ما حتی پولی را که راننده ضرر می‌کرد، به‌گونه‌ای که مشکوک نشود، به او می‌دادیم.
رفتیم داخل سینه یک خودرو که از پارک خارج شد، ولی راننده خودرو ترمز زد،
خودروی دوم را رد کردیم که پیمانکار تماس گرفت و گفت، برگردید تا برویم به شهرمان.
دوستم صدای تلفن را می‌شنید و یک‌مرتبه من متوجه شدم که پخش زمینیم.
شانس آوردیم که خودرویی پشت سر ما نبود.
مردم جمع شدند و هرکسی فیلم می‌گرفت یا برای خودش نظر می‌داد؛
می‌گفتند، اینها مست بودند، نگاه این جاده‌ها با جوان‌های مردم چه می‌کنند، وای به حال مادر این سه جوان...
خلاصه یک پیرزن داد زد که شما چقدر حرف می‌زنید یکی زنگ بزند اورژانس، نمی‌بینید این سه جوان دارند پرپر می‌شوند؟

- حسین درنهایت از پروژه اول خود به ١٣‌میلیون تومان درسال ٩١ می‌رسد
او بعد از تابستان‌ سال ٩١ به دانشگاه محل تحصیلش برگشت و کار را ادامه داد اما این‌بار درمقام پیمانکاری که سعی می‌کرد عادل باشد و رفتاری را که با او انجام شد، با مصدومانش تکرار نشود.
او تا دوسال بعد پیمانکاری را با سختی‌ها و جزییات مختص به‌خود انجام و دراین مدت تصادف ساختگی ٨نفر را به قول خودش مدیریت کرد!

یکی از رفیقانم داخل این کار بود و پول به دست می‌آورد؛ این‌که او چطور وارد این داستان شد، خودش قصه مفصلی دارد. اول خیلی با این کار مشکل داشتم، چون ترس و عذاب‌وجدان زیادی داشت. من رفیقی داشتم که شرایط مالی خوبی نداشت ولی چندان تحت‌فشار نبود. او از این کار لذت می‌برد، لذت‌بردن از این‌که تو داری یک کار غیرقانونی انجام می‌دهی و هرجایی هم که می‌نشست، با افتخار این کار را تعریف می‌کرد و می‌گفت، من درگیر یک خلاف بزرگ شدم.

آدم‌های درگیر این کار ، خوشبختانه یا متأسفانه آدم‌های اهل اندیشه نیستند . این افراد فقط به دلیل نیاز مالی و احساس قدرت‌کردن و دلایل اینچنینی دست به این کار می‌زنند.

پیمانکار به‌طورکلی چه کاری انجام می‌دهد؟
- به ‌قولی دلال است؛ هزینه کار را پرداخت می‌کند و مسائل اداری را دنبال می‌کند و درنهایت ٦٠ تا ٧٠‌درصد پول را برمی‌دارد.
یک‌هفته، دوهفته درگیر است و سود بیشتری نسبت به مصدوم می‌کند.
به صورت قطع ٦٠درصد پول دریافتی به پیمانکار می‌رسد و من حتی کسانی را می‌شناسم که ٧٠ تا ٧٥‌درصد پول را برمی‌دارند. پس پیمانکار با دلالی به سود زیادی می‌رسد و با یک هفته کار به ٣٠‌میلیون یا بیشتر می‌رسد، بدون این‌که آسیبی به خود برساند.

پیمانکار معمولا خودش قبلا مصدوم بوده، یعنی به‌عنوان مصدوم اقدام به صحنه‌سازی کرده؟
- ٩٥‌درصد پیمانکارانی که من می‌شناسم، قبلا این کار را انجام دادند.
دونوع حساب کتاب و پیمانکاری داریم:
یکی این‌که پیمانکار از اول شرط می‌گذارد که پول را که از بیمه گرفتیم، ٦٠درصد به من می‌رسد
و عده دیگری هم هستند که از قبل تعیین می‌کنند که مثلا ما به ‌ازای شکستن هر دست یا پا به تو ٣میلیون یا به ازای هر زخم درصورت یا بدن فلان مقدار پول می‌دهیم و خودش برای همین دست ١٢‌میلیون از بیمه می‌گیرد.
درنوع دوم اینطور نیست که پیمانکار پول را قبل از کار بدهد و اگر کار انجام شود و او به پول برسد، حق مصدوم را متناسب با قرارداد پرداخت می‌کند.
مصدوم هیچ‌وقت بیشتر از ٥٠‌درصد دریافت نمی‌کند ولی یکی مثل من که قبلا سختی‌های زیادی را تحمل کردم، هزینه‌ها را خودم انجام می‌دادم و ٥٠درصد یا بیشتر را به مصدوم می‌دادم.

یکی از معدودخلاف‌هایی که هنوز می‌توان از آن پول درآورد، همین صحنه‌سازی است.
جالب است که حتی وقتی فرد واقعا تصادف می‌کند و استخوان‌هایش داخل تصادف می‌شکند، قاضی می‌گوید که تو صحنه‌سازی کردی.

مراحل اداری چگونه است و چطور باید مقابل مأمور آگاهی، قاضی و دفتر بیمه نقش بازی کند ولی با همه این تجربه‌ها، از کارش کنار کشیده است، چرا؟
- الان دیگر استخوان نازک‌نی جواب نمی‌دهد و قاضی می‌فهمد.
باید گردن یا استخوان‌های اصلی را بشکنی که کار بسیار سختی است.
من الان نگران افرادی هستم که وارد این کار می‌شوند،
ازطرفی امکان دستگیری و جریمه‌های سنگین هم وجود دارد؛
خشونت، درد و رنجی در وجود تو نهادینه می‌شود که تا همیشه آزارت می‌دهد.
خیلی‌ها پیشنهاد دادند ولی انگار چیزی در وجود من می‌گوید که دیگر نباید تکرار شود. ترس هم وجود دارد.
همین تابستان گذشته در شهر ما چهار زن را دستگیر کردند؛ اینها با همدستی شوهرشان نطفه می‌کاشتند و پس از چهارماه با ضربه پای شوهر نطفه چهار- ٥ماهه را می‌کشتند و یک تصادف ساختگی هم ایجاد می‌کردند تا دیه یک انسان کامل بگیرند!!! که همه‌‌شان دستگیر شدند؛
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

زنده شدن نوزاد اعلام مرگ شده بعد دو روز در سردخانه

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه ژانويه 21, 2017 3:12 pm

زنده شدن نوزاد اعلام مرگ شده بعد دو روز در سردخانه


زنده شدن نوزاد مرده در قبرستان!

Image

نوزاد یک ماهه به دلیل نارسایی های شدید مادرزادی فوت کرد و مرگ وی به تایید پزشکان رسید. اما دو روز بعد در سردخانه زنده يافت شد.

مسئولان اداره بهداشت استان «آنهوی» به رسانه ها گفتند:این نوزاد یک ماهه با نارسایی های شدید مادرزادی متولد شده بود و روز دوشنبه گذشته در بیمارستان اطفال استان آنهوی حال او به شدت وخیم شد.

بنابر اعلام این مسئولان بیمارستان، والدین این نوزاد در این هنگام با پایان دادن به معالجات درمانی فرزندشان موافقت کردند و یک پزشک نیز مرگ او را اعلام کرد.

دو روز پس از اعلام مرگ نوزاد از سوی پزشکان و فرستادن جسد او به قبرستان، کارگران متوجه صدای گریه نوزاد از داخل سردخانه شدند.

یکی از کارگران قبرستان وقتی متوجه زنده بودن این نوزاد می شود، فورا او را به بیمارستان می رساند و پزشکان دوباره اقدامات درمانی را روی او آغاز می کنند. با این حال، این نوزاد همچنان شرایط جسمی وخیمی دارد.

پلیس در حال تحقیق درباره این رویداد عجیب است و پزشکی که مرگ نوزاد را تایید کرده بود نیز تعلیق شده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مرگِ ۲۵ درصد از بیمارانِ بخشِ مراقبت‌های ویژه

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه ژانويه 28, 2017 3:47 pm

مرگِ ۲۵ درصد از بیمارانِ بخشِ مراقبت‌های ویژه بر اثر عفونت‌های بیمارستانی


رییس انجمن علمی مراقبت‌های ویژه گفت: متاسفانه به صورت تقریبی می‌توان گفت که بیش از ۲۵ درصد مرگ و میرهای بیماران ما در بخش مراقبت‌های ویژه مربوط به عفونت‌ها است.

Image

علی امیر سوادکوهی؛ رییس انجمن علمی مراقبت‌های ویژه ایران در خصوص عفونت‌های بیمارستانی در بخش مراقبت‌های ویژه به خبرنگار ایلنا گفت: بیمارانی که وارد بخش‌های مراقبت‌های ویژه می‌شوند از نظر ایمنی بدن در سطح پایین‌تری قرار دارند و احتمال اینکه عفونت‌ها به بیماران سرایت کند؛ بسیار بالا است.

وی با تاکید بر ضرورت اقدامات پیشگیرانه برای جلوگیری از انتقال عفونت‌های بیمارستانی در بخش‌های مراقبت‌های ویژه ادامه داد: یکی از مشکلاتی که ما در بخش‌های مراقبت‌های ویژه شاهد آن هستیم؛ انتقال عفونت‌ها است.

رییس انجمن علمی مراقبت‌های ویژه خاطرنشان کرد: عدم جداسازی جریان هوای بیمارستان با بخش مراقبت‌های ویژه یکی از دلایل افزایش عفونت‌ها محسوب می‌شود. ما در این بخش‌ها ضعف‌های ساختاری داریم که باعث سرایت عفونت می‌شود.

وی افزود: مدیریت بخش‌های مراقبت ویژه آنقدر سخت است که ما مجبوریم با این وضعیت کنار بیاییم. اگر می‌خواهیم به وضعیتی مانند بیمارستان‌های درجه یک جهان برسیم باید در ساختار بیمارستان‌ها تغییراتی را ایجاد کنیم.

سوادکوهی با اشاره به شایع‌ترین عفونت‌ها در بخش مراقبت‌های ویژه افزود: از شایع‌ترین عفونت‌ها در بخش‌های مراقبت‌های ویژه باید به عفونت‌های ادراری اشاره کرد که آمار بالایی را به خود اختصاص داده است و پس از عفونت ادراری می‌توان به عفونت‌های خونی و عفونت‌های ریوی اشاره کرد که از شایع‌ترین عفونت‌ها هستند.

رییس انجمن علمی مراقبت‌های ویژه ایران در پایان در مورد تاثیر عفونت‌ها در مرگ و میر بیماران گفت: عوامل مختلفی می‌تواند در مرگ و میر بیماران نقش داشته باشد و یکی از مهمترین علت‌های آن عفونت‌ها است.

وی افزود: اگر ما بتوانیم عفونت‌ها را کنترل کنیم؛ میزان مرگ و میر بیماران کاهش نیز می‌یابد. متاسفانه به صورت تقریبی می‌توان گفت که بیش از ۲۵ درصد مرگ و میرهای بیماران ما در بخش مراقبت‌های ویژه مربوط به عفونت‌ها است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8759
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبليبعدي

بازگشت به آلوده شناسى


Aelaa.Net