اسناد همراهی آمریکا با حملات شیمیایی عراق علیه ایران
حمله شیمیایی عراق به سردشت، ۹ ماه پس از آن صورت گرفت که واشنگتن، تلاش اکثریت اعضای شورای امنیت را برای صدور یک بیانیه در محکومیت استفاده از سلاح های شیمایی از سوی عراق وتو کرد
امروز سیامین سالگرد حمله شیمیایی ارتش عراق به شهر کُردنشین سردشت در ۷ تیر ۱۳۶۶ است. این حمله هزاران مصدوم و بیش از ۱۱۰ کشته بر جای گذاشت. با وجود حملات شیمیایی مکرر عراق علیه نیروهای ایرانی، واقعه سردشت نخستین مورد حمله شیمیایی به یکی از شهرهای ایران بود.
"مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس" سال پیش، در گزارشی یادآوری کرد که در پی بمباران سردشت، ایران اخبار این حمله را رسانهای نکرد چون نگران بود سبب "ایجاد ترس و وحشت عمومی" شود. رسانهای نشدن ماجرای سردشت در ایران باعث شد تا این واقعه، عمدتا از دید افکار عمومی پنهان بماند. در چنین فضایی، تعجبی ندارد که در منابع موجود درباره جنگ ایران و عراق، اشارات مختصری به حمله شیمیایی سردشت شده است.
پوشش رسانهای بسیار ناچیز ماجرای سردشت در داخل ایران، در شرایطی بود که قدرتهای جهانی نیز انگیزهای برای برجسته کردن تخلفات جنگی عراق نداشتند.
حمله به سردشت، ویژه در بستری از بی تفاوتی ایالات متحده نسبت به استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی علیه ایران صورت گرفت. بی تفاوتی همراهانهای که مدتی بعد، به بمباران شیمیایی حلبچه با بیش از ۵ هزار کشته منجر شد.
حمله شیمیایی عراق به این شهر، مشخصا ۹ ماه پس از آن صورت گرفت که واشنگتن، حتی تلاش اکثریت اعضای شورای امنیت را برای صدور یک بیانیه (و نه قطعنامه) در محکومیت استفاده از سلاحهای شیمیایی از سوی عراق وتو کرده بود.
گزارش حاضر، مروری دارد بر نقشی که دولت آمریکا، در سکوت جامعه جهانی در مقابل استفاده صدام حسین از اسلحه شیمیایی علیه ایران بازی کرده است.
تصمیم دولت ایالات متحده برای حمایت از عراق، در دستورالعمل امنیت ملی شماره ۱۱۴ ایالات متحده به تاریخ ۲۶ نوامبر ۱۹۸۳ توضیح داده شده و تصریح دارد باید با استفاده از "هر اقدام لازم و قانونی" جلوی شکست عراق در مقابل ایران گرفته شود
اطلاع آمریکا از فعالیت های شیمیایی عراق
شش ماه مانده به سرنگونی حکومت صدام حسین، جورج بوش در بخشی از سخنرانی ۷ اکتبر ۲۰۰۲ خود در توجیه حمله به عراق گفت: "صدام حسین دستور انجام حملات شیمیایی علیه ایران و بیش از ۴۰ روستای عراق را داد. این حملات، منجر به کشته و زخمی شدن حداقل ۲۰ هزار نفر شد."
استفاده عراق از سلاح های شیمیایی علیه ایران، موضوعی نبود که دولت ایالات متحده به تازگی در جریان آن قرار گفته باشد. با وجود این، واشنگتن تا زمانی که جنگ ایران و عراق ادامه داشت، درعمل مخالفتی با استفاده صدام حسین از اسلحه شیمیایی نشان نداد.
نشریه فاینانشال تایمز در ۲۳ فوریه ۱۹۸۳، به گزارشی از سازمان اطلاعات نظامی ایالات متحده (دی آی ای) در سال ۱۹۸۰ اشاره دارد که مطابق آن، بغداد حتی از پیش از پیروزی انقلاب ایران، یعنی از اواسط دهه ۱۹۷۰ میلادی، "فعالانه" در صدد به دست آوردن سلاح های شیمیایی بوده است.
عراق از سال ۱۹۸۲، که ایران پس از آزادی خرمشهر وارد خاک این کشور شد، به استفاده از سلاح های شیمیایی علیه ایرانی ها پرداخت و در سال ۱۹۸۳، استفاده از این سلاح ها را به میزان قابل ملاحظه ای افزایش داد.
روزنامه واشنگتن پست، در گزارشی در ۴ سپتامبر ۲۰۱۳، یادآوری کرده که دولت رونالد ریگان نیز از سال ۱۹۸۳ و به دنبال تلاش های ایران برای تصرف بصره، مصمم شده بود جلوی پیروزی تهران را در جنگ بگیرد.
تصمیم دولت ایالات متحده برای حمایت از عراق، در دستورالعمل امنیت ملی شماره ۱۱۴ ایالات متحده به تاریخ ۲۶ نوامبر ۱۹۸۳ توضیح داده شده و تصریح دارد باید با استفاده از "هر اقدام لازم و قانونی" جلوی شکست عراق در مقابل ایران گرفته شود.
بنا بر یک گزارش تحقیقی نشریه آمریکایی فارین پالیسی در ۲۶ اوت ۲۰۱۳، مصاحبه با افسران سابق اطلاعاتی آمریکا و اسناد سازمان سیا که در همین سال از طبقه بندی محرمانه خارج شده نشان می دهند آمریکایی ها از آغاز ۱۹۸۳ به "شواهد قطعی" استفاده عراق از سلاح های شیمیایی دسترسی داشته اند.
وزنامه نیویورک تایمز در ۳۰ مارس ۱۹۸۴، از قول مقام های اطلاعاتی نوشته است بر مبنای "شواهدی که خدشه ناپذیر به نظر میرسند" عراق در جنگ با ایران "از گاز اعصاب استفاده کرده و ساخت مراکزی بزرگ را برای تولید انبوه گازهای کشنده شیمیایی به پایان رسانده است".
در سال ۱۹۸۸، ماهواره های جاسوسی آمریکا کشف کردند که ایران با استفاده از شکافی در خطوط دفاعی عراق، در آستانه یک پیروزی استراتژیک مهم است. به نوشته فارین پالیسی دولت آمریکا در این مقطع، با 'اطلاع کامل' از اینکه ارتش عراق برای متوقف کردن ایرانی ها از سلاح های شیمیایی استفاده خواهد کرد، محل استقرار نیروهای ایرانی را به عراقی ها اطلاع داد. هرچند فارین پالیسی مشخص نکرده در چه ماهی از سال ۱۹۸۸ ایران قصد نفوذ استراتژیک به داخل عراق را داشته، اما تنها عملیات تهاجمی بزرگ ایرانی ها در سال ۱۹۸۸، عملیات والفجر ۱۰ بود که در اسفند ۱۳۶۶ (مارس ۱۹۸۸) صورت گرفت و تصرف شهر حلبچه در کردستان عراق، از جمله دستاوردهایش بود. در نتیجه، به نظر می رسد اطلاع آمریکا از امکان واکنش شیمیایی عراق به عملیات در دست انجام ایران در سال ۱۹۸۸، درواقع پیش بینی همان چیزی بوده که در عمل، به فاصله کوتاهی در حلبچه اتفاق افتاده استهمچنین بعد از بمباران شیمیایی حلبچه (در اکتبر ۱۹۸۸)، کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا گزارشی را تحت عنوان "استفاده از سلاح های شیمایی در کردستان: آخرین حمله عراق" منتشر کرده که تصریح دارد بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ "عراق به طور مستمرو موثر از گازهای سمی علیه ایران استفاده کرده است".
واشنگتن پست نیز در گزارشی در ۴ سپتامبر ۲۰۱۳، یادآوری کرده که در نوامبر ۱۹۸۳، یک مسئول ارشد وزارت امور خارجه به وزیر وقت، جورج شولتز، گفته است گزارش های اطلاعاتی آمریکا از استفاده نیروهای عراقی از گلوله های شیمیایی علیه ایرانی ها "به صورت تقریبا روزانه" حکایت دارند (استفاده از تسلیحات شیمایی در مقیاس بزرگ، در موارد خاص صورت گرفته، اما شواهدی وجود دارد که عراقی ها مستمرا از گلوله های توپ یا خمپاره دارای ترکیبات سمی استفاده میکرده اند که شاید بسیاری از آنها برای آزمایش تاثیرات این مواد بوده).
واشنگتن پست، در گزارش جداگانه ای که سه ماه پیش از حمله ایالات متحده به عراق در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۲ منتشر شده، از وجود اسناد حاکی از موافقت رونالد ریگان و سپس جورج بوش (پدر) با فروش "مواد شیمیایی سمی و ویروس های کشنده بیولوژیک" به دولت صدام حسین خبر داده است. موادی که البته، دارای کاربرد دوگانه نظامی و غیرنظامی بوده اند.
به گزارش لس آنجلس تایمز (۱۳ فوریه ۱۹۹۱) یکی از این تولیدات دارای کاربرد دوگانه، هلیکوپترهایی بود هکه در سال ۱۹۸۳ به عراق فروخته شده و سپس، برای انجام حملات شیمیایی علیه کردهای عراق در سال ۱۹۹۸ مورد استفاده قرار گرفته است.
تمام اینها در حالی بود که در طول جنگ ایران و عراق، چند بارروسای وقت شورای امنیت با صدور بیانه های غیرالزام آور عراق را به خاطر استفاده از سلاح های شیمیایی محکوم کردند. اما این شورا، به خاطر نفوذ و حق وتوی قدرت های بزرگ، هیچ گاه نتوانست با صدور قطعنامه الزام آور، عراق را به خاطر استفاده از این سلاح ها محکوم کند.
در یکی از آخرین تلاش ها پیش از حمله سردشت، در ۲۱ مارس ۱۹۸۶، تلاش اکثریت اعضای شورای امنیت برای تصویب یک بیانیه در محکومیت حملات شیمیایی مکرر عراق علیه نیروهای ایرانی، با رای منفی ایالات متحده ناکام ماند. ۱۰ کشور دیگر عضو شورا به این متن رای مثبت دادند و کشورهای بریتانیا، فرانسه، استرالیا و دانمارک، در رای گیری شرکت نکردند.
اسناد سازمان سیا که در سال ۲۰۱۳ از طبقه بندی محرمانه خارج شده نشان می دهند آمریکایی ها از آغاز ۱۹۸۳ به "شواهد قطعی" استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی دسترسی داشته اند
از سردشت تا حلبچهبی تفاوتی جهانی نسبت به استفاده مکرر بغداد از سلاح های شیمیایی، حدود ۸ ماه پس از بمباران سردشت، به پرتلفات ترین بمباران شیمیایی یک شهر در تاریخ جهان منجر شد.
در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، ارتش عراق شهر کردنشین حلبچه در کردستان عراق را، به تلافی همکاری عده ای از کردها با نیروهای ایرانی بمباران شیمیایی کرد و حداقل ۵ هزار نفر را کشت. تعداد کشته شدگان حلبچه، تا ۶۸۰۰ نفر نیز گفته شده است.
بعد از بمباران حلبچه، شورای امنیت به مدت ۷ هفته موضعی در مقابل این حمله نگرفت. حتی پس از آن هم، از مقصر دانستن حکومت صدام حسین خودداری کرد و درعوض، به محکوم کردن "ادامه استفاده از سلاح های شیمیایی در مناقشه میان جمهوری اسلامی ایران و عراق" پرداخت. شورای امنیت، در ادامه از "هر دو طرف" خواست از "استفاده بیشتر از سلاح های شیمیایی خودداری کنند".
وشنگتن پست در بررسی مفصلی که در ۱۷ ژانویه ۲۰۰۳ منتشر کرده تاکید دارد که تحلیل هزاران سند پلیس مخفی عراق که (قاعدتا بعد از جنگ اول خلیج فارس) به دست آمریکایی ها افتاده، اسناد ازطبقه بندی خارج شده دولت آمریکا و مستندات دیگر نشان می دهد که آمریکا شکی نداشته حمله شیمیایی به حلبچه کار عراق بوده است.
بعد از این حمله شیمیایی، ایران که شهر را در اختیار داشت، انبوهی از خبرنگاران غربی را به حلبچه دعوت کرد. صحنه های تکان دهنده شهر، به فاصله چند روز در بخش های خبری اصلی شبکه های تلویزیونی دنیا و از جمله آمریکا به نمایش در آمد.
با وجود این، موضع واشنگتن بعد از حمله شیمیایی عراق به حلبچه این بود که ایران نیز در حمله سهم داشته و مقام های وزارت جنگ، در مصاحبه های گوناگون با شبکه های خبری، بر این ادعا پافشاری کردند. یک سند دولت آمریکا که در سال ۲۰۰۳ از طبقه بندی محرمانه خارج شده نشان می دهد که دیپلمات های آمریکا دستورالعملی را از وزارت خارجه دریافت کرده بودند که بر لزوم پافشاری بر این موضع در گفتگو با متحدان آمریکا و پرهیز از "بحث درباره جزئیات" تاکید داشته است.
مجله فارین پالیسی، در گزارشی در ۲۶ اوت ۲۰۱۳، حتی به توضیح اسنادی پرداخته که از نقش غیرمستقیم آمریکا در اقدامات ارتش عراق در کردستان عراق در ماه های پایانی جنگ حکایت دارند.
مطابق این اسناد در سال ۱۹۸۸، ماهواره های جاسوسی آمریکا کشف کرده بودند که ایران با استفاده از شکافی در خطوط دفاعی عراق، در آستانه یک پیروزی استراتژیک مهم است. به نوشته فارین پالیسی دولت آمریکا در این مقطع، با "اطلاع کامل" از اینکه ارتش عراق برای متوقف کردن ایرانی ها از سلاح های شیمیایی استفاده خواهد کرد، محل استقرار نیروهای ایرانی را به عراقی ها اطلاع داده است.
هرچند فارین پالیسی مشخص نکرده در چه ماهی از سال ۱۹۸۸ ایران قصد نفوذ استراتژیک به داخل عراق را داشته، اما تنها عملیات تهاجمی بزرگ ایرانی ها در سال ۱۹۸۸، عملیات والفجر ۱۰ بوده که در اسفند ۱۳۶۶ (مارس ۱۹۸۸) صورت گرفته و تصرف شهر حلبچه در کردستان عراق، از جمله دستاوردهایش بوده است.
در نتیجه، به نظر می رسد اطلاع آمریکا از امکان واکنش شیمیایی عراق به عملیات در دست انجام ایران در سال ۱۹۸۸، درواقع پیش بینی همان چیزی بوده که در عمل، به فاصله کوتاهی در حلبچه اتفاق افتاده است.
با وجود چشمپوشی واشنگتن بر حملات شیمیایی صدام حسین علیه ایران، جورج بوش پیش از حمله به عراق گفت: "صدام حسین دستور انجام حملات شیمیایی علیه ایران و بیش از ۴۰ روستای عراق را داد. این حملات، منجر به کشته و زخمی شدن حداقل ۲۰ هزار نفر شد"
سرانجام سلاح های شیمیایی عراقچشم پوشی ایالات متحده نسبت به سلاح های شیمیایی حکومت صدام حسین، پس از حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۱ به پایان رسید.
حکومت عراق، بعد از حمله به کویت و اخراج از این کشور در سال ۱۹۹۱، مجبور به انهدام سلاح های کشتار جمعی خود شد.
عراق در ابتدا، بخش کوچکی از توان شیمیایی خود را برای استفاده احتمالی علیه ایران در صورت درگیری مجدد نگه داشت، اما اندکی بعد از شکست کامل در جنگ خلیج فارس، از ترس تبعات نگاهداری سلاح های ممنوعه، این سلاح ها را هم منهدم کرد.
دستگاه های اطلاعاتی ایالات متحده، به خوبی از فرایند انهدام سلاح های ممنوعه بغداد مطلع بودند.
با وجود این، بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ طیفی از سیاستمداران تاثیرگذار آمریکایی، از دیک چنی معاون اول رئیس جمهور و دونالد رامسفلد وزیر دفاع گرفته تا نهایتا شخص جورج بوش (پسر)، به دفاع از حمله به عراق به بهانه در اختیار داشتن سلاح های کشتار جمعی و نیز ارتباط با القاعده پرداختند.
توضیح دلایل اصرار چنین سیاستمدارانی بر حمله به عراق، نیاز به گزارش جداگانه ای دارد، اما شواهدی موجود است که نشان می دهد مدافعان این حمله، از همان روز ۱۱ سپتامبر، تصمیم خود را برای زمینه سازی چنین حملهای گرفته بودند.
تصمیمی که در فرصت یک و نیم ساله میان حملات ۱۱ سپتامبر تا حمله به عراق، دولت و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا، به توجیه آن بر مبنای "ادعاهای جاسوسی" بهکلی بیاعتبار پرداختند.
روایت عینی بازمانده بمباران شیمیایی: سردشت هنوز آلوده استصراط: تاولهای بزرگ و آبدار، پوستی ورآمده ، چشمهایی سرخ و ملتهب، سینهای خشک و پر از سرفه و نفسی که سخت بالا میآید و ... ابوطالب مدتهاست با این مشکلات زندگی میکند؛ ۳۰ سال است که چشمهایش خشکاند و میسوزند و این سوزش تمامی ندارد.
به گزارش جام جم آنلاین، 360 ماه است که سخت نفس میکشد و سرفهها امانش را میبُرند، 10980 روز است که پوستاش سرخ میشود، انگار که گر گرفته باشد و داغ شود و بسوزد از درون و هیچچیزی روی این زخم مرهم نمیگذارد ... ابوطالب حداد از هفتم تیرماه 1366 با یک شناسنامه جدید زندگی میکند؛ شناسنامهای با مُهر «ش . م. ر »
از حادثه بمباران شیمیایی شهر سردشت در هفتم تیرماه 1366 حالا سی سال میگذرد و هنوز مردم این شهر مرزی با عواقب شیمیاییشدن روزگار میگذرانند. ابوطالب یکی از آن 8025 نفری است که بنا بر اعلام آمارهای رسمی از جمعیت 12 هزار نفری آن زمان سردشت، شیمیایی شدند. مردمی که هنوز با خاطره خوش روزهای قبل از تیرماه 1366 زندگی میکنند، روزگاری که زمین سردشت سبز بود، آسمانش آبی و بخت آدمهایش سفید. اما خردل که روی تن شهر نشست، زندگی رنگ باخت و همه چیز تیره شد.
وقتی سردشت بمباران شد چندساله بودید؟16 ساله بودم.
کجا بودید؟ یادتان است؟هیچوقت یادم نمی رود، آنقدر که این صحنه را در این سی سالی که گذشته توی ذهنم مرورکردهام. ساعت 4:15 دقیقه بود و من با خواهر بزرگترم قمری، توی حیاط خانه بودیم. خانه ما آن موقع در چهارراه هلال احمر بود، یعنی با اداره هلال احمر همسایه دیوار به دیوار بودیم. من داشتم به گلهای باغچه آب می دادم که صدای هواپیماها را شنیدم.
نترسیدید؟ فرار نکردید؟نه ...اولش هیچ چیز غیرعادی نبود، شهر ما از اول جنگ به حضور هواپیماهای جنگی و بمباران عادت داشت، ما هم خیلی نمیترسیدیم. اما چند دقیقه که گذشت، من دیدم این بار ارتفاع هواپیماها خیلی کم است، صدایشان خیلی بلندتر بود و این من را ترساند؛ گفتم الان است که شهر را بمباران کنند. بعد با خواهرم دویدیم سمت کوچه، آن موقع یک جایی بود در حیاط هلال احمر که فرمانداری برداشته بود و تبدیل کرده بود به پناهگاه. گفتم قمری بیا برویم پناهگاه. درحیاط را که باز کردیم ،دیدم همه همسایه ها ریختهاند توی کوچه، همه به سمت پناهگاه میدویدند. بالای سرم را نگاه کردم دیدم ارتفاع هواپیماها از قبل هم کمتر شده، فقط فرصت کردم فریاد بزنم بخوابید روی زمین. همان موقع یک راکت به حیاط ساختمان هلال احمر خورد؛ فکرکنم حدود 20 متری با ما فاصله داشت...
کسی هم آسیب دید؟نه اصلا... بمب شیمیایی مثل بقیه بمبها تخریب ندارد، حتی صدایش هم بلند نیست. من از روی زمین بلند شدم همان موقع دیدیم دو نفر دوان دوان از کوچه ما پایین میآیند، میگفتند که منطقه سرچشمه هم بمب خورده و کاملا ویران شده...من خیلی نگران شدم چون مغازه پدرم همانجا بود و آن روز پدرم و برادرم خالد توی مغازه بودند. ترسیدم آنها زخمی شدهباشند و با عجله دویدم سمت سرچشمه. خواهرم فریاد زد نرو، آنجا خطرناک است اما من گوش نکردم. سر راهم نزدیک چهارراه اداره پست رسیدم که یکی از بمبهای تاولزا همانجا خورده بود و من اینجا بود که برای اولین بار بوی تند مواد شیمیایی را حس کردم.
فهمیدید که شیمیایی زدهاند؟نه...باورکنید من اصلا نمیدانستم شیمیایی یعنی چه؟! با اینکه ما در منطقه جنگی بودیم اما اطلاعرسانی خیلی کم بود، کسی خبرنداشت شیمیایی چطور است؟! سن زیادی هم نداشتم ،تجربه هم نداشتم، فکر کردم این بوی تندی که توی هوا پیچیده، بوی باروت بمب تخریبی است. نمی دانستم که بوی خردل است.این بو بقدری شدید بود که نمیتوانستم نفس بکشم، حتی یک قدم هم دیگر نمیتوانستم بردارم ،تصمیم گرفتم برگردم عقب به سمت خانه، اما همان موقع دیدم یکی از مغازهدارها کنار جوی آب روی زمین افتاده، خونریزی شدیدی داشت . این آقا عبدالله برزگر بود ، اولین شهید بمباران شیمیایی سردشت. آن موقع هم که من بالای سرش رسیدم شهید شده بود اما من نمیدانستم.
بعد چکار کردید؟همان موقع آمبولانس سپاه هم از راه رسید و من به کمک دونفر دیگر از همشهریهایمان ، عبدالله را داخل آمبولانس گذاشتیم. من مسیر را برگشتم اما هنوز چند قدمی دورنشده بودم که یکی ازمعلمهای مدرسه مان را دیدم که آنجا مغازه داشت، پسر سه سالهاش را در آغوش گرفتهبود و میخواست کرکره مغازه اش را بالا بدهد، اما دست تنها نمیتوانست من را که دید گفت ابوطالب بیا کمک کن. من رفتم جلو و کمک کردم ،بیخبر از اینکه این گرد سفیدرنگی که روی کرکره نشسته مواد شیمیایی است، و وقتی کرکره را بالا دادیم ریخت روی سروصورت ما. من بعدها فهمیدم که آقا معلمم با پسرش چند دقیقه بعد همانجا داخل مغازه به خاطر آثار مواد شیمیایی شهید شدهبودند.
از خانوادهات خبر داشتید؟آن موقع فقط میدانستم که مادرم و سه تا از خواهر وبرادرهایم خانه داییام هستند، دیدم پدرم از سمت میدان سرچشمه به طرف من میآید، دیدم با یک دستمال جلوی دهان و بینی اش را گرفته.به من که رسید گفت ابوطالب تو اینجا چکار میکنی ،بمب شیمیایی زدهاند خطرناک است، من تازه آن موقع برای اولین بار فهمیدم بمب شیمیایی زدهاند.من و پدرم از همانجا با هم برگشتیم سمت خانه تا رسیدیم به کوچهای به اسم اسدزاده که تقریبا 36 نفر از همشهریانم آنجا همان روز شهید شدند. من همانجا لباسم را درآوردم و جلوی دهان و بینیام گرفتم غافل از اینکه لباسم پر از مواد شیمیایی است. آن موقع من فقط میدیدم که هرکسی یک عزیزی را درآغوش گرفته و با گریه به سمت درمانگاه میرود. تازه عوارض شیمایی خودش را نشان داده بود و مردم جیغ می کشیدند و این طرف و آن طرف میدویدند.
از کی حالتان بد شد؟تقریبا نیم ساعت بعد از بمباران بود که من حالت تهوع شدیدی پیدا کردم، چشمهایم شدیدا میسوخت و سرخ شده بود. همان موقع با پدرم رفتیم سالن ورزشی سردشت که تبدیل شده بود به بهداری ،چشمهایم را با آب مقطر شستشو دادند ... اما بعد که حالم بدترشد گفتند باید تو را بفرستیم مهاباد. پدرم گفت تو برو من فردا صبح میآیم به تو سر میزنم. وقتی سرمم تمام شد من را با یک آمبولانس نظامی حدود ساعت 7:30 شب فرستادند مهاباد ؛ آن موقع دیگر من مرتب بالا میآوردم و حالم خیلی بد بود. فکر کنم ساعت 11 شب بود که رسیدیم بیمارستان مهاباد که پر از مصدوم شیمیایی بود. من دیگر حالت نیمه بیهوش داشتم و چشمهایم دیگر نمیدید. ساعت حدود 5 صبح بود که به هوش آمدم و دستم به تاولهایی خورد که روی بدنم زده شده بود ، تاول ها همه جا بودند از صورتم گرفته تا دستها و بدن و پاها...خیلی ترسیدم.فریاد زدم و پرستار را صدازدم و گفتم اینها چیست؟ تاولها خیلی بد بودند، درد زیادی داشتند و شدیدا میسوختند. صبح دوباره من وچندنفر دیگر از مصدومین شیمیایی را اعزام کردند به بیمارستان تبریز. آنجا که بودم دیگر تاولها خیلی متورم شدهبودند، پرستارها با قیچی تاولها را میترکاندند ، جای زخم شان را پاک میکردند و پماد میزدند، بعد توی وان پرمنگنات میریختند و میگفتند خودتان را در این ماده بشویید، که خیی دردناک بود و من مرتب گریه میکردم.. آن موقع حدود هفت روز هم در بیمارستان هفت تیر تبریز بستری بودم.
ارتباطی با خانواده نداشتید؟نه هیچ خبری نداشتم . مدام با خودم میگفتم که چرا پدرم نیامد مگر قول نداده بود که فردا صبح خودش را به من برساند. چرا سراغم نیامد؟! نمیدانستم که هم خودش هم خالد شیمیایی شده اند و در بیمارستان بستریاند. تازه بعد از هفت روز بود که پدرم آمد و من را پیدا کرد. آن موقع دیگر عوارض شیمیایی به ریه من رسیده بود و من شدیدا تنگی نفس داشتم و بدون اکسیژن نمیتوانستم نفس بکشم. که به همین خاطر اول اعزام شدم تهران و بعد هم اعزام شدم مشهد. آن موقع فکرکنم دیگر دوهفته از بمباران شیمیایی سردشت میگذشت. من 9 روز هم مشهد بستری بودم ولی چون خیلی نگران خانوادهام بودم و تنها بودم ، به دکتر اصرارکردم من را مرخص کنید بروم . دکتر میگفت که تو حالت خوب نیست. از بیخ گوش تا زانوهایت کلا سوخته ، هرجایی دست بزنی پوستش کنده میشود. زخمهایت هنوزخوب نشده، من اما دیگر نمیتوانستم بمانم خیلی دلتنگ ونگران خانواده ام بودم. آنقدر اصرار کردم تا بالاخره دکتر اجازه داد مرخص شوم.
برگشتید سردشت؟نه سردشت از روز حادثه تخلیه شده بود، هرکسی بنا به توان مالیای که داشت رفته بود یک جایی، یکسری رفته بودند مهاباد، یکسری هم بوکان و تبریز... بقیه هم که توان مالی زیادی نداشتند رفته بودند به روستاهای اطراف سردشت. خانواده من هم در یکی از روستاها ساکن شده بودند. سردشت آن موقع تا دوماه و چند روز خالی بود. وقتی در شهر قدم میزدی نهایتا یک نفر را توی خیابان میدیدی.
از کی دوباره مردم برگشتند به شهر؟تقریبا از مهر بود که مدارس باز شده بود ، خانوادهها یکی یکی برگشتند. من آن موقع تا دوسال سردرد مداوم داشتم یعنی هیچوقت خوب نمیشدم که مطمئنم از عوارض بمب شیمیایی بود. بعد از آن هم همیشه ناراحتی و تنگی نفس و سوزش پوست و التهاب چشم با من هست تا همین حالا که 30 سال از بمباران گذشته.
جانباز چند درصد هستید؟من جانباز 55 درصد هستم ، کارت جانبازی هم دارم ،دراین حادثه تقریبا همه خانواده ام یکجوری آسیب دیدند، پدرم و برادرم خالد جانباز 25 درصد هستند، مادرم و بقیه همه ناراحتی پوستی دارند اما برای درصد جانبازی اقدام نکردند. البته این عوارض شیمیایی با همه ما هست، حتی بچه اول من که پسر است، با ناراحتی پوستی شدید به دنیا آمده که دکترها گفتند میتواند از عوارض همان شیمیایی شدن باشد. حتی من مطمئنم که هنوز آثار بمب شیمیایی توی شهر سردشت هست، اما کسی به این موضوع توجه نمیکند . این را منی میفهمم و درک میکنم که به خاطر مواد شیمیایی بدنم حساستر است.
پس معتقدید که خاک سردشت هنوز آلوده است؟بله ...من این آلودگی را حس میکنم ، هروقت از نزدیکی محلهایی که بمب به آنها اصابت کرده میگذرم حالم بدتر میشود. من با همه وجودم حس میکنم که خاک سردشت هنوز آلوده است. این تجربه برای بیشتر همشهریهایم هم پیش آمده ، نزدیک محل اصابت بمب،همه شدیدا تنگی نفس پیدا میکنند، پوست بدنشان سرخ میشود... این موضوع را بارها هم با مسئولان درمیان گذاشتهایم اما کسی رسیدگی نمیکند.