آلودگی حکومتی

مديران انجمن: najm134, najm134, najm134

آلودگی حکومتی

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه جولاي 14, 2016 6:35 pm

.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

خودخداپنداری، مادرگناهان کبیره در حکومت است

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه جولاي 14, 2016 6:42 pm

خودخداپنداری، مادرگناهان کبیره در حکومت است


شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – بعضی واژه ها یا نگاه ها آنقدر گفته و شنیده می شوند که بار معنایی خود را از دست می دهند. شاید نه شنیدن و نه گفتن های گاه و بیگاه و اینکه این گناه و آن گناه کبیره است، چنین حالتی را برای این مفهوم در امروز ما شکل داده باشد، اما هنوز زاویه ای هست که کمتر تریبون های عمومی از آنجا به مفهوم گناه نگاه کرده اند. این گناه که به کوچک و بزرگ تقسیمش کرده اند و بودنش آتش در نهال رشد و کمال انسان می اندازد و می سوزاند و کوتاه نگهش می دارد، در حکومت چگونه تعریف می شود؟ اسلام برای حکومت ها هم به کبیره بودن برخی گناهان هشدار می دهد؟ آنچه درد امروز جامعه است و آه از نهاد مردم بر آورده، از دزدی های چند هزار میلیاردی و فیش های حقوقی چند ده میلیونی مدیران دولت های مختلف گرفته تا خون ها و مجازات های زیر پرسش، چقدر در انذار دادن های دین مورد توجه بوده است؟ آیا برای حکومت هم گناه کبیره ای تعریف شده است؟

دکتر مصطفی دلشاد تهرانی که برای همه حرف هایش استنادی از قرآن یا نهج البلاغه دارد، تفاوتی جدی میان گناه کبیره در حکومت با گناه کبیره در سطح فردی قایل و معتقد است که خودخداپنداری و توهم تسلط بر دیگران، مادر گناهان کبیره در حکومت است، با خرد کردن گناهان کبیره در حکومت، برخی از آنها را توضیح می دهد و می گوید: حکومت باید شفاف باشد. هرجا روابط پنهانی، پنهان کاری، قراردادهای پنهان و رفت و آمدهای پنهانی وجود دارد، فساد و خیانت هم هست. عدم شفافیت بستر ساز فساد است. همه چیز جز اسرار نظامی باید شفاف باشد.

دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در گفت وگو با شفقنا با طرح این پرسش که «مراد از گناه کبیره چیست و با چه شاخصه ای به گناهی، کبیره می گوییم؟» اظهار کرد: از مجموع آیات قرآن، روایات و همینطور نکاتی که فقیهان مطرح کرده اند، می توان استفاده کرد که شاخصه های گناه کبیره، این موارد را شامل می شود: یک؛ هر معصیتی که برای آن، عذاب آتش جهنم یا یک عقاب وعده داده شده باشد. دو؛ معصیتی که با آن به شدت برخورد شده باشد. سه؛ معصیتی که نسبت به بقیه معصیت ها بزرگ و جدی مطرح شده باشد. چهار؛ معصیتی که عقل بر بزرگ بودن، کبیره بودن و پرخطر بودن آن حکم کند. پنج؛ بر عملی به عنوان کبیره، نصی وارد شده باشد. اگر عملی شامل این پنج مورد یا شبیه آنها باشد، گناه کبیره خوانده می شود.

گناه کبیره در حکومت با گناه کبیره در سطح فردی تفاوت جدی دارد

او با بیان اینکه اصطلاح تقسیم به کبیره و صغیره در آموزه­های علی (ع) نیز آمده و در نهج البلاغه هم در دو عبارت، این تقسیم بندی وارد شده است، گفت: بر این اساس این تقسیم بندی درستی است، اما در حوزه حکومتی؛ از مطالب امیرمومنان(ع) به ویژه در نهج البلاغه استفاده می شود که وقتی فردی در جایگاه قدرت قرار می گیرد و امکان اعمال قدرت برایش فراهم می شود، این مساله با امور فردی به طور جدی فرق دارد. این به دلیل امکانی است که قدرت برای انسان فراهم می کند و همینطور به دلیل میدان کار انسان در حکومت، آثار، لوازم و پیامدهای آن.

ظلم از جایگاه حکومتی بخشودنی نیست

این پژوهشگر در توضیح اینکه وقتی فردی در جایگاه حکومتی قرار می گیرد، حتی بعضی امور که ممکن است در حیطه فردی، چندان نسبت به آن شدت وجود نداشته باشد، در آنجا شدت پیدا می کند، تصریح کرد: حساب ظلم به خود و ظلم به دیگران آن هم از جایگاه حکومت کاملا متفاوت است. بر فرض کسی ظلم فردی انجام می دهد یعنی به خودش ظلمی می کند. خدا این را با توبه می بخشد و شخص رها می شود، اما وقتی ظلم وارد جامعه می شود و در جایگاه حکومت و نسبت به مردم صورت می گیرد، دیگر واگذاشتنی نیست و فرد باید مجازات شود و نیز جبران مافات تا حد امکان صورت گیرد و اگر گریزی انجام شود و پیگیری نشود مجازات آن جهانی به طور قطع وجود دارد و کسی از آن گریز ندارد . امام علی (ع) در ضمن خطبه ای که مطابق نسخه دکتر صبحی صالح خطبه شماره ۱۷۶ نهج البلاغه است فرمود: «بدانید که ظلم بر سه گونه است: ظلمی که آمرزیده نمی شود، و ظلمی که واگذاشته نمی شود، و ظلمی که آمرزیده می شود و بازخواستی از آن نمی شود. و آن ظلمی که آمرزیده می شود، ظلم بنده بر خویش در برابر برخی از لغزش های ناچیز است. و آن ظلمی که واگذاشته نمی شود، ظلم برخی از بندگان بر برخی دیگر است. مجازات آن بسی سخت است و همچون زخم برداشتن از کارد یا ضربه های تازیانه نیست، بلکه مجازاتی سخت است که این زخم ها در برابر آن ناچیز است.»

از آموزه های امیرمؤمنان (ع) می توان دریافت که این امر در حکومت به مراتب بسیار سخت گیرانه تر و شدید تر است.

جبران ظلم ها در امور حکومتی بسیار دشوار بلکه ناممکن است

او ادامه داد: در ظلم های اجتماعی و حکومتی راهی جز بازگشت و جبران وجود ندارد که البته در امور حکومتی، جبران کردن ظلم ها بسیار بسیار دشوار بلکه در موارد عمده ناممکن است. پیمان شکنی، خیانت، دروغگویی، خلف وعده، فریب دادن، اسراف، ریختن خون بی گناه، بردن آبروی افراد، شکستن کرامت انسان ها و زیر پا گذاشتن حقوق، همگی گناه کبیره هستند. گاهی فردی این کار را نسبت به خود انجام می­دهد و گاهی در جایگاه حکومتی انجام می گیرد که به طور قطع شدت آن بیشتر و مجازات آن سخت تر است.

احتجاب مسوولان از مردم و شهوت تغییر از گناهان کبیره حکومتی است

دلشاد تهرانی با بیان اینکه آثار، لوازم و نتایج گناه کبیره در سطح حکومت، آن را شدیدتر می کند وگرنه این موارد در هر دو جایگاه، گناه کبیره است، گفت: البته ممکن است در حکومت مواردی مثل احتجاب مسوولان از مردم مشاهده شود که در جایگاه غیر حکومت، چندان معنا نداشته باشد . احتجاب مسوولان از مردم یعنی مسوولان در دسترس مردم نباشند و مردم نتوانند رو در رو مشکلات خود را با آنها مطرح کنند، اصلاًدیده نشوند و در میان مردم رفت و آمد نکنند که در روایات پیامبر(ص) محرومیت از رحمت و بخش خدا بر آن بار شده است. مثلا در حدیثی آمده است که هر زمامداری که در درگاه خویش را بر روی ارباب نیاز و حاجت ببندد، خداوند رحمت خود را بر او در هنگام نیاز و حاجتش ببندد . در برخی روایات تعبیر شده که درهای آسمان بر او بسته شود یا میان او و بهشت دیوار ها کشیده شود .

او ادامه داد: با چنین تعبیرهایی می توان گفت احتجاب مسئولان از مردم و بی خبری از دردها و مشکلات آنان از گناهان کبیره محسوب می شود . امام علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر او را از این امر سخت پیرهیز داده و فرموده است: «هرگز نباید روی نهان کردن تو از شهروندانت به درازا کشد، زیرا روی نهان کردن سرپرستان از شهروندان ، نمونه ای است از ایجاد تنگنا و کمی دانش از کارها. و روی نهان کردن از مردم باعث می شود که از آن چه در پس پرده مانده بی خبر بمانند، در نتیجه بزرگ در نزدشان کوچک می نماید و کوچک بزرگ وانمود می شود، و زیبا را زشت می پندارند و زشت را زیبا، و حق و باطل به هم آمیخته می گردد. »

این استاد دانشگاه افزود: زمامداران نمی توانند در تمام اوقات در میان مردم و در ارتباط مستقیم با آنان باشند و طبیعی است که آنان گذشته از زندگی شخصی ، باید به کارهای حکومتی بپردازند، ولی نباید مجموعه کارها و مدیریت زمان آنان به گونه ای باشد که احتجاب پیش آید. نمونه دیگری که باید از آن اجتناب کرد شهوت تغییر است.

او در توضیح معنای شهوت تغییر اظهار کرد: شهوت تغییر یعنی شما وارد یک اداره می شوید، می گویید همه باید عوض بشوند، چه آن کس که خوب است چه آن کس که بد است. چه کسی که شایسته است، چه کسی که ناشایسته است. همه کارکنان باید تغییر کنند چون این افراد متعلق به رژیم، دولت و مسوول گذشته بوده اند. بله! انسان ناشایست، ناتوان، ضعیف و بدکار به طور قطع باید عوض شود، اما اگر کسی شایسته باشد، چطور؟ او را هم باید با دیگری جایگزین کرد؟ حتی اگر یک فرد ناشایسته جای آن قرار بگیرد؟ به نظر می رسد این موارد هم گناه کبیره در حوزه حکومتی است. امام علی (ع) در این باره در عهد نامه مالک اشتر چنین فرموده است : «و سنت شایسته ای را که بزرگان این امت بدان رفتار نموده اند و مردمان بدان وسیلت به هم پیوسته اند و شهروندان بر پایه آن سر و سامان یافته اند مشکن و برهم مریز . و هرگز روشی را پدید میاور که چیزی از سنت های شایسته گذشته را زیان رساند، که در نتیجه پاداش نیک آن برای کسی بماند که آن ها را برنهاده است، و بار سنگین گناه آن بر دوش تو که آن را شکسته و زیر پا نهاده ای .»

این استاد دانشگاه با بیان اینکه در نهج البلاغه به ویژه در بخش نامه ها موارد فراوانی وجود دارد که بیانگر مطالبی درباره این موضوع و نیز خطوط حاکم و خطوط قرمزی است که باید در حکومت رعایت شود ، گفت: دو عهدنامه در نهج البلاغه وجود دارد؛ یکی عهدنامه ی مالک اشتر یعنی نامه ۵۳ و دیگری عهدنامه ی محمد ابن ابی بکر یعنی نامه ۲۷. برای داشتن تصویری روشن از این بحث به نظر می رسد بهترین متن، عهدنامه مالک اشتر باشد. بقیه مطالب نهج البلاغه و دیگر آموزه های امیر مومنان(ع) نیز به آن کمک می کند. امیر مومنان(ع) در اوایل عهدنامه ی مالک اشتر، بیانی بسیار قابل توجه دارد که نشان می دهد گناهان، معصیت ها و خلاف ها در جایگاه قدرت و در حکومت چقدر با سایر موقعیت ها فرق دارد.

انسان با ارتکاب خلافی حکومتی در جنگ با خدا قرار می گیرد

او با اشاره به این عبارت حضرت به مالک که « ولا تنصبن نفسک لحرب الله؛ مبادا هرگز خودت را در جایگاه جنگ با خدا قرار دهی» بیان کرد: اگر انسان در حکومت، خلافی مرتکب شود، خود را در جایگاه جنگ با خدا قرار داده است. بعد از آن حضرت ادامه می دهند که «فإنه لا ید لک بنقمته؛ تو را توان تحمل و برتافتن کیفر خدا نیست» یعنی کیفر در اینجا بسیار بسیار سخت است. «ولا غنی بک عن عفوه ورحمته؛ تو بی‏نیاز از بخشش و رحمت خدا نیستی» بنابراین باید بسیار مراقب بود.

استبداد و خودرأیی یکی از بزرگترین گناهان کبیره در حکومت است

دلشاد تهرانی با اشاره به ادامه این بیانات حضرت علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر گفت: حضرت، بعد از این سخن ، یکی از بزرگترین جرم ها و سخت ترین گناهان کبیره در حکومت را مطرح می کند که آن استبداد، خودرأیی و خودکامگی است. فرموده است که «ولاتقولن انی مؤمّر آمر فاطاع؛ مبادا هرگز بگویی از من فرمان دادن است و از دیگران اطاعت کردن» یعنی مبادا چنین بگویی که در برابر من چون و چرا نباید کرد، کسی نباید من را نقد کند و نباید به من اعتراض داشته باشید.

سخت‏ترین مجازات برای کسی است که به نام دین استبداد می کند

او با بیان اینکه حضرت بعد از این ، به بیان پیامدهای استبداد و خودکامگی در حکومت می پردازد، اظهار کرد: بعد از آن گفته شده است که «فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر؛ این موجب تباهی قلب، بی آبرویی و ضعف دین و نزدیک شدن به دگرگونی است». یعنی کسی که به ویژه از جایگاه مسلمانی، به نام دین و اسلام و با چهره ی دینی و اسلامی، استبداد و خودکامگی می کند، بدترین پیامدهای شخصی ، دینی و اجتماعی سیاسی را به بار می آورد و بالطبع سخت‏ترین مجازات الهی برای او است.

استبداد در جایگاه حکومت، جامعه را به سمت بی دینی می برد

این نویسنده و پژوهشگر حوزه دین با اشاره به اینکه حضرت سه پیامد هم برای استبداد به نام دین می فرمایند، گفت: یک اینکه چنین انسانی، خود و قلبش تباه می شود. دوم اینکه موجب بی‏دینی و ضعف در دین می شود یعنی اگر کسی در جایگاه حکومت، استبداد و خودکامگی کرد، جامعه را به سمت بی‏دینی می برد و این بزرگترین جرم است. این بزرگترین جرم است که اقدام کسی، انسان‏ها را به دین، اخلاق و زندگی مبتنی بر کمالات و کرامت ها بدبین و از آن زده کند. از این جرم، بزرگ‏تر نمی توان تصور کرد. سوم این که این کار، اوضاع را نزدیک به دگرگونی یعنی نزاع، درگیری، آشوب و خونریزی می کند که خود این موارد، پیامدهای سنگینی دارد. این که حضرت فرموده است « من استبد برأیه هلک » ( حکمت ۱۶۱ ) : هرکه استبداد بورزد و خودرأیی کند به هلاکت رسد ، ممکن است ناظر بر همین امور باشد .

خودخداپنداری و توهم تسلط بر دیگران، مادر گناهان کبیره در حکومت است

او با قرائت ادامه بیانات حضرت، اظهار کرد: یکی از بزرگترین گناهان کبیره در حکومت که شاید مادر گناهان کبیره باشد، «خودخدا پنداری» است. خودخداپنداری یعنی کسی توهم خدایی کند و احساس کند مسلط و مالک بر دیگران است و جان و مال و ناموس دیگران در چنگ اوست و هرکاری بخواهد می تواند انجام دهد. این فراتر و بسیار بزرگتر از استبداد و خودکامگی است. وقتی انسان، خود را در چنین جایگاهی ببیند، یکی از ظهوراتش استبداد است، اما ظهورات دیگری هم دارد.

تکبر، جباریت و استبداد از خودخداپنداری برمی خیزد

دلشاد تهرانی تصریح کرد: حضرت به مالک می فرماید که «إیاک و مساماه الله فی عظمته و التشبه به فی جبروته؛ بپرهیز از به نبرد برخاستن با خدا در بزرگی او ، و همانند دانستن خود با وی در قدرت و عظمت». در ادامه می فرماید که « فان الله یذلّ کلّ جبّار و یهین کلّ مختال؛ خداوند هر جبار و گردن کشی را خوار و ذلیل و هر متکبری را بی مقدار می کند». این نشان می دهد که تکبر، جباریت و استبداد از اینجا برمی­خیزد.

کمترین بی انصافی و ظلم در جایگاه حکومت، آثاری غیر قابل جبران دارد

او با بیان اینکه در ادامه بیانات حضرت، یکی دیگر از گناهان کبیره معرفی می شود که آن هم بی عدالتی، بی انصافی و تبعیض روا داشتن است، گفت: اینکه انسان در حوزه ی فردی بر فرض به خود تبعیض روا دارد یا به خود ظلم کند ، آن چنان آثار تباهی ندارد، اما کمترین بی انصافی و کمترین ظلم در جایگاه حکومت، آنقدر آثار تباه دارد که قابل جبران نیست. حضرت به مالک فرمودند: «انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوی من رعیتک فانک الّا تفعل تظلم؛ از جانب خودت و خاندان ویژه ات و از جانب هرکس از شهروندانت که به او گرایش و وابستگی داری ، داد خدا و مردم را بده ، زیرا اگر چنین نکنی ظلم کرده ای».

او در معنای این بخش از صحبت های حضرت بیان کرد: داد خدا را بده؛ یعنی چه؟ یعنی مرزهای خدا و حریم های الهی را پاس بدار و تابع ضوابط خدایی باش. مبادا قوانین خدا را بشکنی. داد مردم را بده؛ یعنی با مردم با انصاف رفتار کن. از جانب خودت و ویژگانت –از جمله نزدیکانت، گروهت و مسوولانت- و از جانب آن شهروندانی که به آنها گرایش داری و هوای آنها را داری هم باید داد مردم را بدهی که مبادا کسی وابسته به تو، که تو به او علاقه داری، زیر چتر تو ستمی به مردم کند. اگر چنین نکنی ظلم کرده‏ای.

خدا دادخواه هر انسانی است که مورد ظلم حکومت قرار گیرد

این استاد دانشگاه با بیان اینکه حضرت در اینجا یک تعریف می دهد، آن تعریف را در حکومت بسیار مهم خواند و افزود: هر ظلمی در حکومت، سخت‏ترین مجازات را دارد. ابتدای جمله گفته شده است که «و من ظلم عباد الله…» یعنی هر کسی که به بندگان خدا سمتی روا بدارد. تعبیر بندگان خدا هر جا بیاید و قیدی نخورده باشد، افاده ی عموم می کند یعنی همه ی انسان ها. بنابراین جمله این گونه معنا می شود که هرکس در جایگاه قدرت و حکومت به بندگان خدا، به انسانی با هر دین، مذهب، رنگ و سلیقه ای، موافق یا مخالف، بدکار یا نیکوکار و … ظلم کند، «من ظلم عبادالله کان الله خصمه دون عباده…» یعنی خدا دادستان و دادخواه اوست.

او با بیان اینکه کلمه ی خصم در اینجا به معنای دادخواه است، گفت: به این معنا که خدا او را به دادگاه الهی می کشد. «و من خاصمه الله ادحض حجته» یعنی هرکس را که خداوند دادگاهی و دادستانی کند، دلیل و توجیهش را باطل سازد. به این معنا که اگر کسی در جایگاه قدرت در حکومت به مردم ظلمی کند؛ از جمله اینکه وعده ای دهد، عمل نکند، خیانتی در دارایی های مردم کند، آدم بی عرضه ای را بر سر کار بگذارد و از آن حمایت کند، آدم ناشایسته ای را حفظ کند و شایسته ای را بر سر کار نگذارد یا شایسته ای را حذف کند ، حقوق مردم را پایمال کند ، حرمت و کرامت انسان ها را بشکند و مانند این ها ، در آن صورت خداوند، دلیل او را در این ظلم باطل می کند و هیچ توجیهی از او نمی پذیرد .

خدا هیچ گونه توجیهی برای ظلم های حکومتی نمی پذیرد

دلشاد تهرانی ادامه داد: این یعنی بر فرض خدا از بنده می پرسد که چرا این فرد ناشایست را بر سر کار گذاشتی؟ بنده توجیه می کند و می گوید که نمی دانسته است این فرد، ناشایست است. خدا می فرماید وقتی متوجه شدی چرا او را برنداشتی؟ چرا کار خلافش را توجیه کردی؟ خداوند می پرسد که چرا این آدم شایسته را برداشتی؟ بنده می گوید که به من فشار آوردند و دستور از بالا بود و … خداوند این را نمی پذیرد، چون آن فرد می توانست برود و تن به خلاف ندهد. می پرسند که چرا دارایی های مردم حیف و میل شد؟ پاسخ می دهد که من اطلاع نداشتم. خدا می پذیرد؟ می گوید تو چه کاره بودی؟ «ادحض حجته» یعنی در دادگاه عدل الهی، خدا هیچ گونه توجیهی برای ظلم های حکومتی نمی پذیرد.

ظلم حکومت به مردم عین جنگ با خداست

او با اشاره به ادامه بیانات حضرت که «و کان لله حربا»، آن را بسیار ترس آور خواند و توضیح داد: کسی که در جایگاه حکومت به مردم ظلمی کند، «حرب الله» است یعنی پیوسته در جنگ با خدا است. مُحارب نه، حرب الله! در عربی گاهی گفته می شود فلان عادلٌ یعنی فلانی عادل است و صفت عدالت دارد و ممکن است گاهی از آن دور شود، اما گاهی گفته می شود فلانٌ عدلٌ. این یعنی فلانی عین عدالت و پیوسته با عدالت است. بر این اساس ظلم به مردم از طرف کسی که در جایگاه حکومت و قدرت است، عین جنگ با خداست و آن فرد، پیوسته در جنگ با خداست.

بزرگترین جرم در قرآن، جنگ با خدا است

این پژوهشگر نهج البلاغه با بیان اینکه بزرگترین جرم در قرآن، جنگ با خدا است، گفت: سخت ترین مجازات برای کسی است که با خدا بجنگد یعنی به مردم مسلحانه تعدی کند تا این عنوان بر او بار شود. حضرت در ادامه می گویند: «حتی ینزع و یتوب» مگر اینکه خود را از آن ظلم بکَنَد و توبه کند. شرط توبه هم آن است که اصلاح و جبران کند. بر فرض فردی در جایگاه حکومت، آبروی مردم را برده است. چطور می خواهد جبران کند؟ می شود جبران کرد؟ «گیرم که آب رفته به جوی باز آید/ با آبروی رفته چه باید کرد؟» مگر این که برود تک تک همه را پیدا کند و از همه افراد، حلالیت بطلبد و رضایت آنها را کسب کند.

حساسیت نسبت به جرم های حکومتی قابل قیاس با گناهان انسان ها نیست

او ادامه داد: فردی دارایی های مردم را به باد داده است، چطور می تواند آن را جبران کند. اگر همان مقدار را هم برگرداند، آسیب های حاصل از آن را چه می کند؟ به طور مثال به دلیل از بین رفتن دارایی ها و حیف و میل شدن ها، انسان هایی بیمار شدند، به انسان هایی دارو نرسید، افرادی در اثر فقر به گناه افتادند. چطور ممکن است این آثار را جبران کرد؟ باز در ادامه، حضرت می فرمایند که «و لیس شی ء ادعی الی تغییر نعمه الله و تعجیل نقمته من إقامه علی ظلم؛ هیچ چیز مثل برپا داشتن ستمی و ظلمی به انسان ها نعمت خدا را دگرگون نمی کند و کیفر خدا را نزدیک نمی سازد». هیچ گناهی این آثار را ندارد و اصلاً قابل قیاس نیست یعنی حساسیتی که نسبت به گناهان، خلاف ها، معصیت ها و جرم های حکومتی باید باشد، قابل قیاس با خلاف ها و گناهان انسان ها نیست.

دلشاد تهرانی با تأکید بر منطق دین، گفت: گناه انسان ها با خداست، مگر جرمی مرتکب شوند و تعرضی به کسی کنند که باید جلوی آن گرفته شود و مجازاتی صورت بگیرد. امیرمومنان(ع) در ادامه، مواردی را برمی شمارند که نمونه ها و مصادیق مهم این معصیت های بزرگ در حکومت است. از جمله برسر کار آوردن کارگزاران بدون شایستگی های لازم که قابل بخشش نیست. خداوند در آیه ۵۸ سوره نساء فرمان داده است که امور به شایستگانش سپرده شود. حدیثی از پیامبر اکرم(ص) داریم که « هرکه فردی را [ به عنوان مسئول ] بر ده تن بگمارد و بداند در میان ایشان فردی شایسته از او هست، بی گمان به خدا و پیامبرش و همه مسلمانان خیانت کرده است » . حال این حدیث را در مورد یک سازمان، یک دولت و یک جامعه در نظر بگیرید.

کارگزار مردم باید درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت داشته باشد

او تصریح کرد: از مجموع مطالب امیرمومنان(ع) می توان استفاده کرد که برای بر سر کار آوردن فردی، باید پنج شاخصکلی بررسی شده باشد. البته جزئیات آن هم باید دیده شود که که آن فرد، این ویژگی ها را داشته باشد. این ویژگی ها شامل درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت است. درایت داشتن بعنی فرد، دوراندیش و آینده نگر، عاقل و با فراست، جامع نگر و فهیم و با تدبیر باشد. حضرت به مالک می فرمایند کسی را بر سر کار بگذار که «ابلغ فی عواقب الامور نظرا» یعنی دوراندیش و دوربین باشد و فقط تا جلوی پای خود را نبین؛ عاقل، همه جانبه نگر و برنامه ریز باشد. امیرمؤمنان (ع) بیانی بسیار آموزنده دارند که نصر بن مزاحم منقری در اوایل کتاب وقعه صفّین آن را نقل کرده است: «لا تقوم مملکه إلّا بتدبیر؛ مملکت جز با تدبیر نپاید» .

این پژوهشگر نهج البلاغه، معرفت را به معنای داشتن دانش ها، تخصص و علم لازم دانست و گفت : امیرمؤمنان (ع) در بیانی فرموده است: «لا ینبغی أن یکون الوالی الجاهل فیضلهم بجهله؛ جایز نیست که نادان سرپرست امور شود تا به نادانی خود مردمان را به گمراهی بَرَد» ، بلکه بنابر آموزه امام در خطبه ۱۷۳ باید چنین باشد : « أیها الناس إنّ أحق الناس بهذا الامر أعلمهم بأمر الله فیه ؛ ای مردم ، سزاوارترین مردمان به کار حکومت عالم ترین آنان فرامین خداوند است ».

او درباره عدالت گفت: عدالت یعنی با انصاف باشد و بتواند هرچیز را سر جای خود قرار دهد و از روی هوای نفس عمل نکند. امام علی (ع) در آموزه ای در ضمن خطبه ۸۷ نهج البلاغه درباره عدالت پیشگان فرموده است: «قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه سصف الحق و یعمل به لا یدع للخیر إلّا أمّها و لا مظنه إلّا قصدها . قد امکن الکتاب من زمامه؛ فهو قائده و إمامه، یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله ؛ عدالت را بر خود گماشته و نخستین نشانه آن این که هوا و هوس را از دل برداشته. حق را ستاید و به کار بندد، و کار نیکی نیست که ناکرده گذاشته، و در جایی گمان فایده ای نبرده جز که به رسیدن آن همت گماشته . خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را راهبر و پیشوای خود قرار داده . هرجا گوید بار گشاید و هرجا فرمان دهد فرود آید» .

این استاد دانشگاه درباره ویژگی قوت نیز چنین مطرح کرد: قوت یعنی این که توانایی پیشبرد درست کار، صبر لازم، دل بزرگ، تحمل فراوان و شجاعت لازم را داشته باشد. امام علی (ع) در این باره در ضمن خطبه ۱۷۳فرموده است: «أیها الناس إن أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه؛ ای مردم، سزاوارترین مردمان به کار حکومت قوی ترین آنان بدان است» .

او درباره سلامت نیز بیان کرد: سلامت داشتن یعنی فرد، دنیاطلب، دروغگو، خودرأی، قدرت پرست، سازشکار، تنگ نظر، خشونت ورز، بی ادب، کینه توز، ریاکار، بی حیا، پرده در، خیانتکار، لجوج، خودشیفته، پیمان شکن و حسود نباشد. پاک دست، خوش اخلاق و اهل رفق و مدارا باشد. امیرمؤمنان (ع) در این امر هشدارها داده و خود به شدت مراقبت می کرده است. در آموزه ای که در کلام ۱۳۱ نهج البلاغه وارد شده حضرت فرموده است: «شما خوب می دانید که نه جایز است بخیل بر ناموس و جان و دارایی ها و احکام مسلمانان سرپرستی یابد و زمامداری آنان را عهده دار شود تا در مال های آنان حریص گردد، و نه نادان تا به نادانی خویش آنان را به گمراهی بَرَد ، و نه ستمکار تا به ستم عطای آنان را بِبُرَد، و نه حیف و میل کننده اموال تا به مردمی ببخشد و مردمی را محروم سازد ، و نه آن که به خاطر حکم، رشوه ستاند تا حقوق را پایمال کند، و آن را چنان که باید نرساند ، و نه آن که سنت را ضایع سازد و امت را به هلاکت دراندازد» .

او با اشاره به به ادامه بیانات حضرت خطاب به مالک اشت که «وقتی می خواهی کسی را به کار بگیری، در کار کارگزارانت دقت کن و با آزمون های لازم، آنها را به کار بگیر» گفت: می توان گفت اگر این بخش رعایت نشود، گناهی سخت بزرگ روی می دهد . حضرت به مالک با تأکید فرموده است که مبادا کسی را بر پایه دوستی، پیوند و بخشش و از روی دلخواه خودت بر سر کار بگذاری.

بر سر کار گذاردن افرادی بدون صلاحیت، خیانت است

دلشاد تهرانی تصریح کرد: حضرت در ادامه فرموده اند که «فانهما جماع من شعب الجور و الخیانه». یعنی این گونه عمل کردن شاخه هایی از جرم و خیانت است که قطعاً از گناهان کبیره است. بر این اساس بر سر کار گماردن اشخاصی بدون صلاحیت، اجازه دادن به بر سر کار آمدن این اشخاص یا دفاع از ناشایستگان، شاخه هایی از ستم و خیانت است. همچنین در عبارات حضرت مشاهده می شود که در یک حکومت، ابتدا باید افراد به طور شایسته گزینش شوند و در جای مناسب قرار گیرند و خلاف این عمل، ظلم است. امنیت شغلی باید وجود داشته باشد. برهم زدن امنیت شغلی، ظلم است. امنیت شغلی یعنی انسان ها با ضابطه بیایند و با ضابطه بروند، کرامتشان در کار حفظ شود، حرمتی شکسته نشود و آبروها ملاحظه شود.

با مجازات به موقع و به عدل مجرمان بزرگ، همه چیز درست می شود

او تصریح کرد: اگر این امور بشکند، ظلم است. اگر کارگزاری در حکومت، خیانت، دزدی، اختلاس و حیف و میل کرد، دارایی ها را به باد داد و با بی تدبیری کاری کرد که دارایی ها سوخت شود که حتی ممکن است با ناآگاهی باشد، باید پاسخگو باشند. امیر مومنان(ع) به مالک می گوید که «و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط یده الی خیانه اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک اکتفیت بذلک شاهدا فبسطت علیه العقوبه » یعنی نیروها و یاران خود را سخت مراقبت کن. هرگاه یکی از آنها دست خیانت باز کرد و گزارش های متعدد در اثبات جرمشان برای تو فراهم و مسلم شد که بر تو خیانت کرده است؛ به همین شواهد بسنده و مجازاتش کن. از اینجا مشخص می شود که هرگونه دست خیانت گشودن، جرم بزرگ و گناه کبیره ای است که باید مجازات شود و اگر مجرمان بزرگ، به موقع، به درستی و بر اساس عدالت مجازات شوند، همه چیز درست می شود. از لوازم یک حکومت، نظارت، بازرسی، پیگیری جدی و همه جانبه است.

ریشه سوءاستفاده نزدیکان مسوولان را باید با از میان بردن زمینه های آن قطع کرد

دلشاد تهرانی مطلب دیگری را به عنوان یکی از مصادیق این بحث مطرح کرد و گفت: بر اساس آموزه های امام علی (ع) سوء استفاده های نزدیکان، اطرافیان و وابستگان به مسئولان از مصداق های بزرگ و جدی در این امر است. ایشان به مالک می گویند که هر مسوول و کارگزاری که بر سر کار می آید، نزدیکان، ویژگان و وابستگانی دارد که به دنبال سوءاستفاده هستند: «ثم إن للوالی خاصه و بطانه فیهم استئثار و تطاول، و قله انصاف فی معامله؛ آن گاه [ بدان ]سرپرست، ویژگان و نزدیکانی دارد که خوی برتری جستن و خودگزینی دارند و [ به حق دیگران ] دست درازی کردن و در معاملت انصاف و داددهی را کم تر به کار بستن». استئثار یعنی خودگزینی، امتیازجویی، تمامیت خواهی. دوم اینکه به دنبال تطاول یعنی دست درازی و برتری جویی هستند. سوم اینکه به دنبال کم انصافی در معاملات هستند تا به پشتوانه قدرت در قراردادها و معامله ها کم انصافی کنند. چه باید کرد؟ می فرمایند که باید ریشه ی چنین سوءاستفاده هایی را با از میان بردن زمینه‏هایش قطع کرد: «فاحسم ماده أولئک بقطع أسباب تلک الاحوال».

او در توضیح زمینه های آن اظهار کرد: به طور مثال اگر کسی بگوید که وابسته به فلان فرد است و از این رو دیگران باید از او حساب ببرند ، منطق آموزه های امیرمؤمنان (ع) این است : «همان روز اول اعلام کن که نزدیکان، خویشان و وابستگان من، هیچ کس جز بر اساس قانون هیچ اعتباری ندارد. هرکس از جانب من توصیه آورد به دیوار بکوبید». حرفی که اوایل انقلاب، امام(ره) زدند قریب به این که هرکس از جانب من توصیه آورد به دیوار بکوبید و زیر پا بگذارید. بعد اگر یک نفر از آنها امتیاز جویی و خلاف قانون کرد، داغش کنید. همان کاری که امام(ع) با عقیل کرد. برای اینکه عقیل گفت من برادر حاکم هستم و باید امتیاز ویژه داشته باشم.

او با اشاره به سخن حضرت در ادامه این مطالب تصریح کرد: حضرت در ادامه فرموده خود به مالک نمونه می دهند که «مبادا زمینی به حواشیت واگذار کنی». مثلا کارخانه ای به قیمت ارزان تر یا مشابه آن. مبادا چنین کاری کنی و مبادا آنها طمع کنند و بروند به پشتوانه تو قراردادی ببندند و ظلم کنند. مثال هایی از این دست می زنند و بعد می فرمایند که «سود و بهره اش برای آنهاست و ننگش در دنیا و آخرت برای تو».

حکومت باید شفاف باشد

دلشاد تهرانی افزود: خط حاکم دیگر این است که حکومت باید شفاف باشد. هرجا روابط پنهانی، پنهان کاری، قراردادهای پنهان و رفت و آمدهای پنهانی وجود دارد، فساد و خیانت هم هست.

اگر درآمدها و هزینه ها روشن نباشد، قطعا فساد پیش می آید

او با بیان اینکه عدم شفافیت بستر ساز فساد است، گفت: همه چیز جز اسرار نظامی باید شفاف باشد، مثلا درآمدها و هزینه ها باید روشن باشدکه اگر نباشد، قطعاً فساد پیش می آید. درآمدها، هزینه ها، معاملات و قرادادها، رفت و آمدها، حساب و کتاب ها باید شفاف باشد. به مالک اشتر فرموده اند: «فأصحر لهم بعذرک». حضرت اصطلاحی درست کرده اند به نام « اصحار ». اصحار از کلمه­ی صحرا گرفته شده است یعنی حکومت ها باید مسایلی را که از آنِ مردم است مثل صحرا جلوی چشم آنان بگذارند تا خیانت پیش نیاید. خیانت جزء گناهان کبیره است. به همین دلیل حضرت بر شفاف سازی اصرار دارند.

عمل نکردن مسوولان به قول هایشان، گناه کبیره است

او ادامه داد: مطلب دیگری که حضرت، سخت بر آن پافشاری کردنده اند، قراردادها، پیمان ها، قول ها و قرارهاست. اگر مسوولان قولی دادند، باید عمل کنند که خلاف آن گناه کبیره است. حضرت روز دوم حکومت خود خطبه ای ایراد کرده اند که در آن برنامه حکومتی خود را توضیح داده اند و شریف رضی بخشی از آن را در خطبه ۱۶ نهج البلاغه آورده است. در آن جا فرموده اند: «ذمَّتی بما أقول رهینه, و أنابه زعیم…» یعنی من در گرو سخنانی هستم که می گویم و خود متکفل و متعهد آن هستم. بعد از آن به مردم وعده ای می دهند که بر این وعده به تمام معنا ایستادند. می گویند که «واللّه ما کتمت وشمه ولا کذبت کذبه؛ به اندازه ی سر سوزنی چیزی را از شما پنهان ندارم و هیچ نوع دروغی به شما نگویم». شفافیت کامل در حکومت و نفی هر نوع دروغی؛ دروغ مصلحتی، دروغ سیاسی و دروغ به نفع حکومت.

شکستن پیمان، بزرگترین گناه است

این استاد دانشگاه با بیان اینکه حضرت به مالک می گوید: «اگر پیمانی بستی، جانت را بر سر پیمانت بگذار؛ حتی با دشمن» گفت: در منطق امام علی (ع) اگر قراردادی بسته شد ، انسان باید جانش را بدهد ولی پیمانش را نشکند . شکستن پیمان، بزرگترین گناه است. در بحث پیمان شکنی حتی حضرت می گویند که «فانه لا یجتری ء علی الله الا جاهل شقی» یعنی جز آدم نادان بدبخت بدفرجام، کسی چنین گستاخی نمی کند که حرفی بزند و زیر پا بگذارد. پیمانی ببندد و بشکند.

هیچ چیز بیشتر از ریختن خون ناحق، سرآمد حکومت را جلو نمی اندازد

او تصریح کرد: مصداق دیگر از مسایل بسیار بسیار بزرگ برای همه که در حکومت، سخت تر و شدیدتر است، ریخته شدن خون بی گناه است. حکومت ها به شدت باید مراقب باشند، مبادا خون بی گناهی ریخته شود. حضرت به مالک می گویند که «ایاک و الدماء و سفکها بغیر حلها؛ تو را سخت پرهیز می دهم از خون ها و به ناروا ریختن آنها». در ادامه می فرمایند که «فانه لیس شیی ء ادعی لنقمه و لااعظم لتبعه و لااحری بزوال نعمه و انقطاع مده من سفک الدماء بغیر حقها» یعنی هیچ چیز بیشتر از ریختن خون ناحق، کیفر الهی را برنمی انگیزد و پیامد بدفرجامی از آن بزرگ تر به دنبال نمی آورد و به برچیده شدن نعمت، سزاوار نمی سازد و روزگار را به سر نمی رساند و سرآمد حکومت را جلو نمی اندازد.

دلشادتهرانی با اشاره به ادامه بیانات حضرت که «اولین چیزی که خدا در روز رستاخیز از بندگانش سوال می کند، خون است، گفت: بعد به مالک می گویند که «مبادا بخواهی پایه های حکومتت را با ریختن خون بی گناه محکم کنی». «فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام فان ذلک مما یضعفه و یوهنه، بل یزیله و ینقله….» که این کار، حکومت را تضعیف و سست و بلکه زایل و به دیگری منتقل می کند. بعد به مالک می گویند که در این باره عذر وجود ندارد. «ولا عذر لک عند الله ولا عندی فی قتل العمد؛ نه نزد خدا نه نزد من در ریختن خون بی گناه عذری وجود ندارد». در همانجا تاکید می کنند که اگر به ناخواه و از روی غفلت، خونی ریخته شود، به تمام معنا باید جبران شود. رضایت ها به تمام معنا کسب شود. حکومت داری خیلی سخت است و نباید سهل گرفته شود .

او مورد دیگر در بیانات حضرت را خودشیفتگی خواند و افزود: خودشیفتگی از اموری است که بهترین فرصت شیطان برای تباه کردن فرد مومن است. حضرت به مالک می گویند که «و ایـاک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما یعجبک منها؛ تو را سخت پرهیز می دهم از خودشیفتگی و اطمینان کردن به چیزی که تو را به خودشیفتگی وامی دارد». سپس می فرمایند : « و حب الإطراء فإن ذلک من اوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من إحسان المحسنین؛ و تو را سخت پرهیز می دهم از دوست داشتن چرب زبانی و ستایش، زیرا چنان حالتی از استوارترین فرصت های شیطان در درون خویش است برای این که هر کار نیک را که نیکوکار کرده است از میان بردارد». این به به ها و تعریف ها خطرناک است. چنین اموری بهترین فرصت برای شیطان است که کار نیک را خراب کند و فساد و تباهی ایجاد کند.

منت گذاشتن بر سر مردم و دادن اطلاعات غلط به آنها از گناهان کبیره است

او تصریح کرد: آنچه حضرت در ادامه می گویند، نفی منت گذاری، بزرگ نمایی و خلف وعده در امور است. اینکه مسوولان حکومتی منت بر سر مردم بگذارند، کارهایشان را بزرگ نشان دهند، اطلاعات و آمار و نمودارهای غلط به مردم بدهند. اینها از گناهان کبیره است : «إیاک و المن علی رعیتک باحسانک و التزید فیما کان من فعلک» . مورد دیگر نیز خودگزینی و امتیازجویی است.

امتیازجویی مسوولان در حقوق عمومی و قوانین بر مردم از گناهان کبیره است

دلشاد تهرانی ادامه داد: اگر در حکومت، زمامداران و مسوولان، خود را بر مردم ترجیح دهند و در حقوق و قوانین بر مردم، امتیاز جویی کنند، نیز از مصداق های برجسته گناهان کبیره است. حضرت به مالک گفتند که «مبادا در آن چیزی که همه برابر هستند -مثلاً در برابر قانون یا حقوق عمومی- برای خودت امتیازی قایل باشی» : «و إیاک و الاستئثار بما الناس فیه أسوه» . به فرض اگر مدیر ارشدی جرمی مرتکب شده باشد، اما به دلیل اینکه مدیر ارشد است، او را دادگاهی نکنند، ملاحظه اش را کنند. این یکی از گناهان کبیره و غیر قابل بخشش است.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه امیر مومنان(ع) برای مردم، حقوقی را تعریف کرده است، گفت: به طور مثال مردم حق تعیین سرنوشت خود را دارند. مردم حق دارند که از همه ی آزادی ها جز آزادی تعدی برخوردار باشند. جز تعدی، مردم از حق همه آزادی های نظر دادن، انتقاد کردن و دادخواهی کردن برخوردارند. مردم حق دارند در امنیت باشند و حق دارند کرامتشان حفظ شود. مردم حق دارند خوب زندگی کنند و حق دارند که از همه چیز آگاه باشند. آنان که به این حقوق تعدی می کنند مجرم هستند.

در نگاه امیر مومنان(ع) حکومت باید درست شود تا جامعه هم درست شود

او تصریح کرد: باید مشخص شود چقدر باید درباره حکومت و رفتار حکومتی حساس بود. امیر مومنان(ع) در اوایل حکومت خود وقتی که از مدینه به ناچار به عراق آمد، «ابوالاسود دوئلی» را به عنوان قاضی بصره گذاشت. او بسیار کوتاه قضاوت کرد و حضرت عزلش کرد. ابو الاسود نزد امام رفت و اعتراض کرد که من نه جنایتی کرده ام و نه خیانتی، برای چه من را عزل کرده ای؟ حضرت فرمود که «انی رایت کلامک یعلو کلام خصمک»: دیدم که در جایگاه قضاوت، صدایت را بر یکی از طرفین دعوا بلند کردی. قاضی جرأت کرده صدایش را مثلا بر متهم بلند کند . به این دلیل عزل شده است. هر وقت حکومت ها به این سمت رفتند، جامعه هم درست می شود. اصلاً در نگاه امیر مومنان(ع) حکومت باید درست شود تا جامعه هم درست شود؛ البته با توجه با این که رابطه حکومت و مردم دوسویه است و به بیان امام (ع) در خطبه ۲۱۶: «مردمان بسامان نمی شوند مگر به بسامانی زمامداران، و زمامداران بسامان نمی شوند مگر به راستی و درستی مردمان» . حضرت ابتدا بسامانی زمامداران را مطرح کرده است.

دلشاد تهرانی با بیان اینکه برای جلوگیری از رخ دادن این گناهان کبیره، همه مسوول هستند، گفت: یکی از کارهای زیبای علی (ع) این بود که به طور معمول وقتی کارگزار می فرستاد، دو تا نامه به او می داد؛ یک نامه برای این که چگونه کار را اداره کند، یک نامه هم می داد که برای مردم بخواند، برای اینکه مردم بدانند که چگونه باید اداره شوند، مطالبه کنند و بخواهند و نظارت کنند. امیر مومنان(ع) از نظارت مردمی بسیار بهره برد. از نمونه های زیبای آن ماجرای سوده همدانی است . او از بانوان برجسته و از یاران استوار امام علی (ع) بود که در پیکار صفّین نیز حضرت را همراهی کرده و درجایگاه تبلیغات جنگ به حضرت یاری رسانده است. ابن طیفور، از عالمان برجسته اهل سنت، در گذشته به سال ۲۸۰ هجری، کتابی دارد به نام بلاغات النساء که در آنجا از قول سوده همدانی داستانی را روایت کرده است.

او ادامه داد: سوده می گوید که کارگزار امام در منطقه ما –یمن- ستمی بر ما روا داشت. من رفتم نزد امام(ع) و وارد دار الاماره شدم. علی(ع) مشغول نماز بود. نماز را تمام کرد و احوالپرسی کرد و از من پرسید چه شده؟ گفتم کارگزار شما چنین کرده است. تا این را گفتم علی(ع) شروع به گریستن کرد. گفت که «خدایا تو شاهد هستی من کسی را نگذاشتم بر سرکار که به مردم ظلم کند». کاغذی برداشت. آیاتی از قرآن را نوشت و یک جمله هم اضافه کرد که وقتی نامه به دستت رسید، متوقف! تا ماموران من برسند. نامه را به من داد و گفت برو. آمدم نامه را به دست کارگزار دادم. ماموران امام هم رسیدند و حسابرسی کردند و عزلش کردند. بعد از آن جمله ای می گوید که «دیگر در منطقه ی ما ظلمی دیده نشد». می توان نتیجه گرفت که اگر نسبت به ظلم در حکومت این چنین حساسیتی وجود داشته باشد و به درستی نظارت و کنترل و اقدام شود بسیار از امور درست می شود.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

دروغهای کوچکی که به امام خمینی گفته شد

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه جولاي 20, 2016 2:39 pm

دروغهای کوچکی که به امام خمینی گفته شد


ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﮐﺒﺮ ﺗﺮﮐﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ خمینی گفته شد

Image

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺻﻨﺎﯾﻊ ﺩﻓﺎﻉ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ، ﺁﺧﺮﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﻭﺧﯿﻠﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺭﻭﯼ ﻣﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺳﻼﺡ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺟﻨﮓ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﯿﺪ، ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ. ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺟﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺪ . ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ(ﺭﻩ) ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﺟﻨﮓ، ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻣﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺘﻮﻥ ﺑﺪﻧﻢ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺟﻨﮓ، ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﻭ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﯿﺰ ﮐﺎﺭﻡ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺁﻣﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ.

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ(ﺭﻩ) ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻣﻦ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ۲۷ ﺭﻭﺯ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ . ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ
ﺟﻤﻠﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﻮﺩ . ﺩﻟﯿﻞ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﺍﻣﺎم(ﺭﻩ) ﺯﯾﺎﺩ ﮔﻔﺘﯿﻢ . ﺩﺍﺋﻢ ﻣﯽﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺸﮑﻠﯽﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﻢ ﻭ ... ﺑﻌﺪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﯾﮏ "ﺭﺍﺳﺖ ﺑﺰﺭﮒ" ﺑﮕﻮﺋﯿﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪﺩﻫﯿﻢ.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مديريت فرودستانه

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه آگوست 04, 2016 4:11 pm

مديريت فرودستانه


گروه سیاسی «نسیم آنلاین»:: کامران غضنفری، نویسنده کتاب «راز قطعنامه» است، کتابی که در مورد بسیاری از وقایع روزهای پایانی جنگ، نظر جدیدی را مطرح می کند و به بسیاری از شبهه‌ها پاسخ می‌دهد. همزمان با ایام پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام خمینی(ره) پای سخنان این پژوهشگر تاریخ جنگ تحمیلی نشستیم تا مروری بر وقایع آن دوران داشته باشیم.

Image


«نسیم آنلاین»: چه سالی قطعنامه 598 تصویب شده و با چه روندی و در چه شرایطی ایران آن را پذیرفت؟

غضنفری: در مورد قطعنامه 598 در سال‌های 66 و 67 شاهدیم که نه حضرت امام (ره) و نه بعضی از مسئولان دیگر مانند رئیس‌جمهور وقت، مقام معظم رهبری کنونی، زیر بار پذیرش قطعنامه نمی‌روند، چون ما در جبهه‌ها دست برتر را داشتیم و عراق در موضع ضعف بود و قطعنامه‌ای را هم که شورای امنیت تصویب کرده بود عمدتاً به نفع رژیم صدام و برعلیه ما بود. 29 تیرماه 1366 قطعنامه تصویب و عراق همان روزهای اول می‌پذیرد ولی جمهوری اسلامی خیر.

بر خلاف آن چیزی که در این سال‌های اخیر از ناحیه برخی آقایان عنوان می‌شود که قطعنامه 598 به نفع جمهوری اسلامی بود و خواسته‌های ما در آن گنجانده بودند چنین مطلبی اصلاً صحت ندارد و این برخلاف واقعیت است.

من بندهای اصلی قطعنامه را در کتاب "راز قطعنامه" آورده‌ام، در این بندها اعلام متجاوز را می‌بینید، یعنی هیچ حرفی از اینکه رژیم صدام جنگ را آغاز کرده، به جمهوری اسلامی حمله کرده و شروع کننده تجاوز بوده را در قطعنامه نمی‌بینید، فقط گفته شده که یک هیئتی از طرف سازمان ملل تشکیل خواهد شد تا به دو کشور سفر کند و دلایل مقامات دو کشور را بشنود تا بعد تصمیم بگیرد که چه کسی جنگ را آغاز کرده است؛ در همین حد.

حال بعد از اینکه مشخص شد چه کسی جنگ را آغاز کرده چه می‌شود؟ و بعد از آن آیا متجاوز محکوم خواهد شد؟ خیر چنین چیزی در قطعنامه نیست، قطعنامه فقط می‌خواهد ببیند که چه کسی جنگ را شروع کرده است. همچنین اینکه شما هیچ اثری از آثار پرداخت خسارت در این قطعنامه نمی‌بینید یعنی هیچ جای 598 گفته نشده که حکومتی که تجاوز را شروع کرده بایستی غرامات جنگ را بپردازد، چنین چیزی اصلاً در این قطعنامه وجود ندارد بلکه در آن گفته شده که یک صندوقی بعداً تشکیل خواهد شد که کشورهای دنیا کمک‌هایی به این صندوق بکنند و از ناحیه کمک‌های بین المللی به هر دو کشور پرداخت شود تا بخشی از خسارات جنگ جبران شود.

یعنی یک وعده سر خرمنی که تا الآن که 29 سال از تصویب قطعنامه می‌گذرد یک ریال هم کمکی به ما از ناحیه کمک‌های بین المللی نشده است و هیچ الزامی برای پرداخت خسارت در قطعنامه نبود.

در این قطعنامه هیچ تضمینی برای اینکه کشور متجاوز مجدداً بعد از آتش‌بس تجاوزش را شروع نکند وجود ندارد و شما در هیچکدام از بندهای قطعنامه چنین چیزی را نمی‌بینید کما اینکه این اثبات هم شد و 27 تیر 67 وقتی رسماً ما پذیرش قطعنامه را اعلام کردیم، سه روز بعد عراق دوباره به ما حمله کرد و از غرب و جنوب لشکرهایش را به داخل کشور ما فرستاد و این نشان دهنده این بود که قطعنامه هیچ ضمانت اجرایی نداشته و اشکال بزرگ بعدی این بود که هیچ ساز و کاری برای یک صلح پایدار در قطعنامه پیش‌بینی نشده بود، این ایرادات اساسی قطعنامه بود که ما هیچ چیزی به دست نمی‌آوردیم.

اول قطعنامه گفته که دو طرف آتش بس بدهند و بعد به مرزهای بین المللی برگردند حالا این به نفع ما بود یا به نفع صدام؟ جواب این است که کاملا به نفع صدام بود.

«نسیم آنلاین»: از ابتدای جنگ تا روز پذیرش قطعنامه یکی از شروط حضرت امام برای پذیرفتن آتش بس این بود که متجاوز مشخص شود و پرداخت غرامت صورت بگیرد ؟ طبق آن چیزی که شما در کتاب خود اشاره کردید نه غرامتی پرداخت می‌شود و نه متجاوزی محکوم می‌شود. به نظر شما چه به امام منتقل شده بود که باعث شد حضرت امام این قطعنامه را قبول کنند؟

غضنفری: این سوال که چه شد حضرت امام قطعنامه 598 را در پایان جنگ پذیرفت یک سؤال جدی و اساسی است.

از همان موقع که بعضی از هیئت‌های میانجی‌گر اتحادیه عرب به جماران یا دیگر جاها برای دیدار با امام می‌آیند امام می‌فرمایند که ما حاضریم فردا آتش‌بس بدهیم به‌شرط اینکه شما همین الآن که از حسینیه بیرون رفتید مصاحبه کنید و اعلام کنید که صدام متجاوز است و جنگ را شروع کرده است؛ اما آن‌ها نمی‌پذیرند که این کار را انجام دهند چون می‌دانند اگر این را اعلام کنند که صدام متجاوز بوده تبعات حقوقی دارد و تبعات حقوقی‌اش نیز این است که حالا اگر صدام متجاوز است پس باید خسارات جنگ را بدهد و همچنین آن کشورهایی که در جنگ به صدام کمک کردند شریک‌اند در این جنایت و بایستی غرامت بدهند؛ به همین خاطر حاضر نیستند این را اعلام کنند.

امام تا روز 22 تیر 67 در مورد پذیرش قطعنامه مقاومت می‌کند اما ایشان چه زمانی به تعبیر خود «جام زهر» را سر می‌کشند؟ 23 تیر 67، یعنی یک روز بعد از 22ام.

در جلسه‌ای که روز 23 تیر 67 تشکیل می‌شود آقای هاشمی و چند نفر از سران قوا خدمت حضرت امام می‌روند و در آن جلسه امام قطعنامه را می‌پذیرند این در حالی است که تا روز قبل یعنی 22 تیر امام در مقابل اصرارهای مکرر آقای هاشمی رفسنجانی برای پذیرش قطعنامه مقاومت می‌کرد و زیر بار نمی‌رفت.

حالا این سؤال به وجود می‌آید که چه شد و چرا امام در این روز قطعنامه پذیرفت؟ در این جلسه 23 تیر 67 آقای هاشمی6-7 گزارش را جلوی حضرت امام می‌گذارد که عبارتند از گزارش‌های میرحسین موسوی نخست‌وزیر، وزیر اقتصاد و وزیر برنامه‌وبودجه و .. که ماحصل این سه نفر که گزارش اقتصادی داده‌اند این است که پول نداریم و خزانه خالی است و کشور دیگر از نظر اقتصادی نمی‌تواند جبهه‌ها را پشتیبانی کند.

پس حرف مقامات اقتصادی کشور است که کشور دیگر توان پشتیبانی جنگ را به لحاظ اقتصادی ندارد و پول نداریم یک گزارش هم متعلق به آقای سید محمد خاتمی وزیر ارشاد و مسئول تبلیغات ستاد کل در انتهای جنگ است. آقای خاتمی در گزارش خود می‌گوید، مردم دیگر تمایل برای آمدن به جبهه‌ها ندارند و استقبال نمی‌کنند.

دو تا گزارش نظامی هم هست که یکی از آن‌ها سپاه به تاریخ 2 تیر 67 و دیگری هم گزارش آقای ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش است که حرف این دو گزارش نظامی این است که ما دیگر در جبهه‌ها پیروزی نخواهیم داشت و نمی‌توانیم از این پس در برابر حمله‌های دشمن دوام بیاوریم و با آن‌ها مقابله کنیم؛ این هم خلاصه گزارش‌های نظامی است.

در نهایت آخرین گزارش، گزارش خود آقای هاشمی رفسنجانی است که گزارش مفصلی است که خود ایشان نوشته و در آن جلسه می‌گذارد جلوی حضرت امام و در آن‌هم بحث اقتصادی را گفته و هم بحث نیروهای جبهه و نظامی را گفته است و جالب است بدانیم قبل از اینکه آقای میرحسین موسوی و وزرا گزارش خودشان را بدهند و قبل از اینکه آقای خاتمی گزارشش را بدهد و قبیل از اینکه آقای محسن رضایی و ظهیر نژاد بخواهند گزارششان را بدهند، قبل از همه این‌ها خود آقای هاشمی رفسنجانی در ملاقات 27 خرداد 67 با امام همه این موارد را گفته است؛یعنی گمان این می‌رود که اول خودش همه این‌ها را به امام گفته و بعد به این‌ها خط داده که بنشینید این‌ها را بنویسید و از قول این‌ها سند کتبی گرفته که به امام بدهد.

در ملاقات 27 خرداد آقای هاشمی به امام می‌گوید که پول‌نداریم، فرماندهان برای عملیات‌ها چیزهایی از ما می‌خواهند که ما برای تأمین آن بودجه و پول نداریم، امام می‌گوید بروید از مردم مالیات جنگی بگیرید، آقای هاشمی در جواب می‌گوید که گرفتیم تا آخر هم گرفتیم و دیگر بیشتر از این امکان ندارد من در کتاب آورده‌ام که چنین حرفی صحت ندارد، این ادعای آقای هاشمی واقعیت نداشته و کذب و خلاف واقع بوده سوال کردم از ایشان که گفتم آقای هاشمی شما کی این مالیات را از مردم گرفتید؟ شما 24 آذر 66 یعنی تقریباً شش ماه قبل از پذیرش قطعنامه مصاحبه دارید و در آن مصاحبه گفته‌اید که با این روندی که کمک‌های مردمی برای جبهه‌ها هست ما فعلاً نیازی احساس نمی‌کنیم که بخواهیم مالیات جداگانه‌ای از مردم بگیریم و چنین چیزی ممکن است در آینده‌ای دور پیش بیاید، خب الآن آقای هاشمی باید بگوید که از آذرماه تا خرداد در این شش ماه شما کی این مالیات را از مردم گرفتند که می‌گویید مالیات را گرفته‌ایم، در حد نهایتش هم گرفتیم و دیگر بیشتر از این امکان ندارد؛ ایشان یک مطلبی به امام گزارش می‌دهد که اصلاً صحت نداشته، بااین‌حال بعد از این گزارش امام که می‌گوید مالیات گرفته‌ایم امام یک راه حل دیگر جلوی پایش می‌گذارد و می‌گویند که اگر مشکلتان پول است بروید نفت پیش‌فروش کنید و پول بگیرید

بعد از این راه‌حل امام، آقای هاشمی می‌گوید مردم جبهه نمی‌روند و استقبال نمی‌کند امام می‌فرماید اگر مشکلتان نداشتن نیرو است من به مردم حکم جهاد می‌دهم و مردم می‌آیند، هر بهانه‌ای که آقای هاشمی می‌آورد امام برای راه‌حل ارائه می‌کند؛ بعد قصه نظامی را هم می‌گوید که اگر ما نپذیریم عراق می‌آید خوزستان را اشغال می‌کند و غیره.

یعنی قبل از آنکه آقای هاشمی گزارشات 23 تیر 67 را در آن جلسه جلوی امام بگذارد خودش همه موارد را قبلاً در آن ملاقات گفته بود و وقتی می‌بیند امام مقاومت می‌کند و زیر بار نمی‌رود به این آقایان خط می‌دهد که شما این‌ها را بنویسید و تا ببریم و جلوی امام بگذاریم؛ آخر خرداد یعنی 3-4 روز بعد از ملاقات با امام می‌رود پیش آقای رضایی فرمانده وقت سپاه و به ایشان می‌گوید که ما چند میلیارد دلار برای شما گذاشتیم کنار (تناقض‌گویی‌های را ببینید اینجاست) 3-4 روز قبل به امام گفته که ما هیچی پول نداریم و خزانه خالی است اما 3-4 روز بعد به آقای رضایی می‌گوید که چند میلیارد دلار برای شما برای عملیات گذاشتیم کنار و شما هر چیزی نیاز دارید بنویسید و بدهید تا ما با امام مطرح کنیم که آقای رضایی آن نامه 2 تیرش را می‌نویسد.

آقای رضایی یک نامه 6-7 صفحه‌ای نوشته که مهر 93 در هفته دفاع مقدس در بخش‌هایی از آن نامه را تلویزیون خواند و گفت نامه‌ای که من نوشتم اولاً به امام نبوده و من هیچ نامه‌ای به امام نزدم چون آقای هاشمی گفته بود که ایشان به امام نامه زده اما آقای رضایی می‌گوید نامه‌ من خطاب به آقای هاشمی است و بعد نامه من این است، که بخش‌هایی از نامه‌اش را می‌خواند و می‌گوید "حالا من نمی‌دانم چه به امام گفتند ولی نامه من این است."

دو روز بعد از جلسه 23 تیر، امام به تعبیر خود مجبور می‌شود جام زهر را سر کشد چون وقتی آن 7 گزارش را آقای هاشمی جلوی امام می‌گذارد امام می‌بیند که همه مسئولین سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور دست‌هایشان را بالابرده‌اند و با این نامه‌ها به زبان بی‌زبانی می‌گویند که ما دیگر ادامه نمی‌دهیم، ما دیگر نیستیم و نمی‌توانیم؛ معنای آن گزارشاتی که می‌دهند این است، یعنی دارند می‌گویند ما ادامه نمی‌دهیم؛ امام وقتی می‌بیند که این مسئولین اصلی کنار کشیدند و می‌گویند ما دیگر نمی‌توانیم با اتکا به چه کسی می‌خواهند ادامه بدهند؟

دو روز بعد از آن جلسه 23 تیر امام دستور می‌دهد که بروید مسئولین کشور را جمع کنید و برایشان بگویید که چرا می‌خواهیم قطعنامه را بپذیریم؛ جلسه‌ای از وزرا، وکلای مجلس و ائمه جمعه اصلی کشور تشکیل می‌شود که برای این‌ها توجیه کنند که چرا می‌خواهیم قطعنامه را بپذیریم؛ امام برای این جلسه یک پیام کتبی می‌دهد که حاج سید احمد آقا پسر امام این پیام را در جلسه برای مسئولین می‌خواند و چند سال قبل آقای هاشمی این نامه امام را منتشر کرد؛ فکر کنم سال 85 بود که تا آن موقع آن نامه منتشرنشده بود و محرمانه نگه‌داشته بودند که آن سال منتشر کردند.

امام در آن نامه خطاب به مسئولین کشوری می‌نویسد که فرمانده وقت سپاه در نامه 2 تیر 67 این چیزها را نوشته، آن نامه 7 صفحه‌ای محسن رضایی را امام در این نامه خود در چند خط خلاصه می‌کند؛ اینکه آقای رضایی سعی می‌کند سال 93 بگوید که من نمی‌دانم که چی چیزی به امام گفتند اما نامه‌ای که من نوشته‌ام این است، یعنی می‌خواهد تلویحاً بگوید که آن چیزی که امام در نامه 25 تیر گفته نامه من نیست نامه من چیز دیگری است، در صورتی که امام نامه آقای رضایی را در آن چند خط خلاصه کرده و می‌گوید که فرمانده سپاه گفته که تا 5 سال دیگر هیچ پیروزی نخواهیم داشت، اگر بتوانیم در این پنج سال نیروهای خود را به 350 تیپ پیاده افزایش بدهیم و تا آن موقع 2 هزار و 500 تانک، 3 هزار توپ، 300 هواپیما و 300 بالگرد به‌علاوه تجهیزات لیزری و اتمی که لازم دفاع در آن موقع می‌باشد داشته باشیم و به‌شرط اینکه تا آن موقع شورای عالی پشتیبانی جنگ 4 الی 5 میلیارد دلار بودجه برای ما تأمین کند می‌توان گفت به امید خدا تا 5 سال دیگر یعنی سال 71 عملیات آفندی داشته باشیم البته شرط اجرای آن نیز این است که تا آن موقع بتوانیم آمریکا را از خلیج‌فارس بیرون کنیم و الا نمی‌شود؛ امام آن نامه 7 صفحه‌ای آقای رضایی را در آن چند خط خلاصه کرده.

یک‌چیزی را آقای رضایی در این جلسه 25 تیر مطرح کند که این جزء نکات ناگفته یا کمتر گفته ‌است که در این سال‌ها کسی به آن دقت نکرده است، این نکته را آقای روغنی زنجانی (رئیس سازمان برنامه‌وبودجه دولت میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی) یکی دو سال پیش در یک مصاحبه‌ای مطرح کرده بود؛ آقای روغنی زنجانی در مورد جلسه 25 تیر یک نکته‌ای می‌گوید که کمتر کسی به این نکته دقت کرد و من این نکته را در یک مقاله‌ای که پارسال چاپ کردم آورده بودم؛ در آن جلسه مسئولین کشور 25 تیر 67 بعدازاینکه گزارش اقتصادی داده می‌شود نوبت آقای رضایی می‌شود تا صحبت کند، ایشان برمی‌گردد می‌گوید که ما خبری به دست آوردیم که صدام توانسته بمب اتمی بسازد و به این خاطر ما دیگر نمی‌توانیم به جنگ ادامه بدهیم. من این را در آن مقاله آورده‌ام و بعد زیر آن سؤال کردم که آقای رضایی جنابعالی این خبر را از کدام منبع اطلاعاتی گرفته‌اید؟ چی شد که چنین خبری را در آن جلسه اعلام کردید؟ خبری که بعداً مشخص شد کاملاً کذب بوده و چرا بعد از آن جلسه شما دیگر در هیچ‌کدام از مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های سال‌های بعد چنین مطلبی را اشاره نمی‌کنید که صدام به بمب اتم دست پیداکرده بود؟ ‌صدام در کدام شهر یا در کدام پایگاه نظامی‌اش توانسته چنین تأسیساتی را بر پا کند؟

«نسیم آنلاین»: بالاخره آمار ایران و عراق در زمان جنگ موجود است، عراق در زمان جنگ دو برابر ما در جبهه‌ها نیرو داشته است، صرفاً می‌توانیم بگوئیم که همه مسئولین جمهوری اسلامی جمع شدند و مسئله‌ای نادرست را به امام گفتند و امام قبول کردند؟ دوم در مورد اینکه صدام به سلاح اتمی دستیابی پیدا کرده حالا یا غلو یا اغراق یک طرف اما اینکه صدام از سلاح نامتعارف استفاده کرده و پیشرفت‌هایی که در حوزه رادیواکتیو داشته‌اند بخشی از قصه است حال آیا می‌توان قبول کرد که برمبنای این اغراق‌هایی که شده و اخبار کذبی که به امام داده‌اند اما چنین تصمیمی گرفتند؟

غضنفری:‌ در مورد سؤال اول اینکه آیا اصلا این باورکردنی است که چهارتا گزارش خلاف واقع به امام بدهند و امام هم بپذیرد؟ اولاً اینها افراد عادی و چهار نفر از افراد کوچه بازار نیستند که یک خبری را به امام بدهند و امام هم بپذیرد، خیر اینها مسئولین کشور هستند، شما خودتان هم باشید ایا بنا را بر صحت گزارشات اینها می‌گذارید یا بنا را بر کذب گزارشات اینها می‌گذارید؟ به اینها اعتماد کرده‌اید و چند سال است دارید از اینها استفاده می‌کنید و مهره‌هایی هستند که برای اداره کشور و اداره جنگ از آنها استفاده می‌کنید.

حال این افراد دارند گزارشات خلاف واقع می‌دهند و من دلیل خلاف واقع بودنشان را در کتابم ذکر کرده‌ام که یک نمونه‌اش گزارشی است که آقای روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه می‌دهد که می‌گوید ما پول نداریم و به اصطلاح خزانه خالی است؛ از قول آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه آورده‌ام که می‌گوید چند وقت بعد از این گزارش آقای میرحسین موسوی نخست وزیر وقت به من گفت که این گزارشی که آقای زنجانی داده و به عنوان نظر دولت تلقی شده است این نظر دولت نبود، نخست وزیر بر می‌گردد می‌گوید که این نظر، نظر دولت نبود؛ نظر دولت نبود یعنی این گزارشی که این آقا داده صحت نداشته است، این را آقای محسن رضایی از قول میرحسین موسوی نقل می‌کند؛ چند وقت بعد آقای روغنی زنجانی می‌گوید که این گزارشی که من داده‌ام و در آن آنطور گفته بودم؛ این را خود نخست وزیر به من گفته بود بنویسم یعنی در واقع دست همدیگر را رو می‌کنند، میرحسین موسوی می‌گوید که گزارشی که این شخص داده نظر دولت نبوده و آن هم می‌گوید که خود میرحسین به من گفته بود که این گزارش را بنویسم.

پس ببینید گزارش اقتصادی را به استناد حرف‌های خودشان من آورده‌ام و نشان داده‌ام که خلاف واقع بوده؛ گزارش سیاسی را به استناد گزارشات و حرف‌های خود مسئولین آن زمان در مورد نیامدن مردم به جبهه آورده‌ام و نشان داده‌ام که خلاف واقع بود که یک نمونه‌ آن یادداشت 5 اردیبهشت 67 خود آقای هاشمی رفسنجانی است که در آن یادداشت می‌گوید که جلسه شورای عالی پشتیبانی جنگ در دفتر رئیس جمهور تشکیل شد و بحث اعزام نیرو به جبهه مطرح شد که گفتند سطح اعزام‌ها خوب است؛ این جلسه 5 اردیبهشت 67 یعنی حدود 2 ماه قبل از پایان جنگ تشکیل شده است.

نکته اصلی این است که علی‌رغم اینکه امام عدم صحت بعضی از این گزارشات را هم می‌دانند ولی اینها با این کار در واقع دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند حرف این است.

«نسیم آنلاین»: می‌خواستند چه هدفی را از این پذیرش قطعنامه دنبال کنند؟

غضنفری: هدف این است که اینها چند سال است به دنبال خاتمه جنگ با دادن آتش بس هستند؛ آقای هاشمی در مصاحبه‌های بعدی‌اش بروز می‌دهد که از اواخر سال 61 به دنبال این بوده که با اعلام یک آتش بس جنگ را خاتمه دهند یعنی یک آتش بس اعلام کنند و جنگ متوقف شود نه اینکه پایان بپذیرد بلکه متوقف شود و بعد بگویند آقای صدام حالا بیا بنشینیم برای صلح مذاکره کنیم.

جنگ را خاتمه بدهند تا زمینه برای برقراری رابطه با آمریکا فراهم شود؛ نکته‌ای که آقای هاشمی از اواخر سال 61 دنبال می‌کند این است و می‌بینید فروردین 62 ایشان می‌آید با امام مطرح می‌کند که دیگر در رسانه‌های رسمی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی پخش نشود، می‌گوید این را به امام پیشنهاد کردیم و در یادداشت چند روز بعد هم می‌گوید امام با این پیشنهاد موافقت کرد یعنی سال 62، بعد اسفند 63 ایشان مجددا مطرح می‌کند که می‌خواهیم به امام پیشنهاد بدهیم که شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی پخش نشود که من زیر آن نوشتم که ظاهراً آقای هاشمی فراموش کرده که سال 62 گفته بود که این پیشنهاد را به امام دادیم و امام موافقت کرده حالا اگر امام موافقت کرده بود پس چطور اسفند 63 دوباره می‌گویید که می‌خواهیم این پیشنهاد را به امام بدهیم؟ پس معلوم است که این حرف صحت ندارد و امام موافقت نکرده است. این پیشنهاد را در سال‌های بعد هم ایشان می‌دهد، دوباره در فروردین 66 ایشان یک نامه‌ای به حضرت امام می‌نویسد، نامه‌ای که در این چند سال اخیر آقای هاشمی در مصاحبه‌اش اشاره می‌کند که دستی نوشتم و تایپش هم نکردم که کسی از آن مطلع نشود و 6-7 موضوع را در آن نامه به امام مطرح کرده بودم که یکی از این موضوعات قصه حذف مرگ بر آمریکا بود تا ما بتوانیم با آمریکا مذاکره کنیم؛ می‌گوید امام به این درخواست من جواب نداد اما با آن هم مخالفت نکرد، خوب جواب نداد یعنی موافقت کرد؟ در صورتی که سیره عملی امام در پایان روزهای زندگی‌هش نشان می‌داد که امام همواره آمریکا را دشمن شماره معرفی می‌کرد.

حالا چرا این کار را می‌کنند؟ به خاطر این که زمینه رابطه با آمریکا فراهم شود البته ایشان این طرح را از سال 61 دنبال می‌کند و امام هم هیچگاه به این موضوع موافقت نکرد و هر بار هم که به نوعی ایشان این پیشنهاد را مطرح کرد امام به شدت با آن مخالفت می‌کرد ولی ایشان پشت صحنه کار خودش را می‌کرد. یعنی آقای هاشمی روند ارتباط پنهان سیاسی با آمریکایی‌ها را از همان زمان دنبال می‌کند که ماجرای مک فارلین یک جلوه بارز آن است؛ از اردیبهشت 64 اینها دارند این قصه را پشت صحنه و بدون اطلاع امام با آمریکایی‌ها دنبال می‌کنند.

سؤال دوم شما این بود که صدام از سلاح غیرمتعارف استفاده می‌کرد و آلمان و فرانسه و دیگران هم به آن کمک می‌کردند؛ بله از سلاح‌های شیمیایی به کرات استفاده می‌کرد، ما و امام هم می‌دانستیم و از کشورهای متعدد دنیا به صدام کمک می‌کردند، آلمان تنها نبود فرانسه هم بود، انگلیس هم بود، آمریکا هم بود و بعضی از کشورهای دیگر هم بودند که در زمیه سلاح‌های شیمیایی و میکروبی به صدام کمک می‌کردند اما تاسیسات اتمی نداشت آن نیروگاه اوسیراک را هم که داشتند آماده می‌کردند و می‌ساختند را در سال 60 اسرائیل بمباران می‌کند و از بین می‌برد؛ چیزی که قرار بود فرانسوی‌ها به عراق کمک کنند و به آنها برای ساخت بدهند آن نیروگاه بود که اسرائیلی‌ها نابودش کردند و دیگر صدام طی سال‌های جنگ تجهیزات اتمی نداشت؛ به این دلیل است که می‌گویم آن گزارش آقای رضایی صحیح نبود.

ببینید امام با وجود اینکه اطلاع دارد، صدام از سلاح‌های نامتعارف استفاده می‌کند و 12 تیر هم آمریکایی‌ها هواپیمای مسافربری ما را در خلیج فارس سرنگون می‌کنند اما مقاومت می‌کند؛ یعنی امام موشک‌باران شهرها را اطلاع دارد، بمباران شهرها و روستاها را اطلاع دارد، استفاده گسترده صدام از سلاح‌های شیمیایی را اطلاع دارد که یک نمونه‌اش در عملیات والفجر 10 در حلبچه بود که در یک روز صدام 5 هزار نفر از مردم خود را با سلاح‌های شیمایی قتل عام کرد، زدن هواپیمای مسافربری ما را در خلیج فارس توسط آمریکا را اطلاع دارد اما روز بعد از آن یعنی 13 تیر 67 امام در آخرین پیام کتبی قبل از خاتمه جنگ مردم را دعوت به حضور گسترده در جبهه برای جنگ با آمریکا و اذناب آمریکا می‌کند؛ یعنی همه آن چیزها را امام اطلاع دارد، شیمیایی و هواپیما و همه و همه را اطلاع دارد و علیرغم اطلاع به همه آنها و علیرغم آن گزارشاتی که آقای هاشمی به ایشان در خردادماه داده و گفته پول نداریم، خزانه خالی است و مردم به جبهه نمی‌آیند، علی‌رغم همه اینها امام باز هم مردم را دعوت به حضور در جبهه و ادامه مقاومت می‌کند. پس هیچکدام از اینها از طرف امام باعث پذیرش قطعنامه نشد، نه بمباران‌های شیمیایی و نه موشک‌باران‌ها و نه زدن هواپیما هیچکدام از اینها باعث پذیرش قطعنامه نشده چون امام تا 22 تیر داشت مقاومت می‌کرد و نمی‌پذیرفت، تنها عاملی که نهایتاً باعث شد امام بپذیرد آن گزارشاتی که در آن جلسه آقای هاشمی جلوی امام می‌گذارد و اینکه همه مسئولین دست‌هایشان را بالا برده‌اند و گفتند ما دیگر نیستیم و ادامه نمی‌دهیم؛ امام می‌بیند مسئولین اطرافش را خالی کرده‌اند و حاضر نیستند همراهی کنند، اینجاست که می‌پذیرد و می‌گوید جام زهر را سر می‌کشم و الا امام همه آن مطالب را اطلاع داشت و همه مشکلات را می‌دانست و به خاطر هیچکدام از آن مشکلات حاضر به پذیرش قطعنامه نشد.

«نسیم آنلاین»: با این وضعیت یا ما باید بگوییم که امام حرف درستی می‌زدند یا باید بگوییم که آقایان حرف درستی می‌زدند، اگر بگوییم حرف امام برای ادامه مقاومت و اثربخش بودن مقاومت حرف درستی بوده فکت‌هایی هم برای برایش بیاوریم؛ شما گفتید که ما در جبهه‌ها دست برتر را داشتیم در صورتی که حملات نظامی که می‌گویید از جمله بمباران‌ها و حملات شیمیایی و غیره مقابل حرف شما است؛ یعنی اگر ما در جبهه دست برتر را داشتیم پس این حملات شیمیایی چیست؟

غضنفری: دست برتر را داشتیم به این معنی است که ما در مقطع تصویب قطعنامه در سازمان ملل سال 66 شبه جزیره استراتژیک فاو دست ما بود و ارتباط عراق با دریا را تقریباً ما قطع کرده بودیم.

ما هنگامی که عملیات والفجر 8 را در بهمن 64 انجام دادیم، فاو را بچه‌های ما گرفتند و سال 65 و سال 66 فاو دست ماست تا 28 فروردین 67، ما روز 28 فروردین است که فاو را تخلیه و عقب‌نشینی می‌کنیم یعنی تقریباً دو سال و دو ماه فاو دست بچه‌های ما بود، ما در روز 28 فروردین بعد از حدود 24 ساعت عقب‌نشینی می‌کنیم.

جزایر مجنون از عملیات خیبر یعنی زمستان 62 دست بچه‌های ما بوده تا 4 تیر 67، منطقه عمومی شلمچه تا چند کیلومتری بصره که در عملیات کربلای 5 زمستان 65 بچه‌های ما گرفتند تا 4 خرداد 67 دست بچه‌های ما بوده (این تاریخ‌هایی که ذکر می‌کنم تاریخ‌های عقب‌نشینی ما است)، حمله‌ای که عراق می‌کند و ما عقب‌نشینی می‌کنیم و مناطق دیگر از جمله حاج عمران، میمک، شرهانی و جاهای دیگری که در غرب و شمال غرب کشور داریم، این مجموعه باعث می‌شود که ما دست برتر را در جبهه‌ها داشته باشیم و عراق در موضع ضعف و انفعالی باشد البته اینکه هواپیمایش بمباران می‌کند و یا اینکه موشک می‌زند هم هست.

«نسیم آنلاین»: همه این مناطق را که ما دقیقا قبل از توافق پس داده بودیم؟

غضنفری: نکته اصلی همین است، می‌خواستم به همین جا برسم، چه شد صحنه برگشت و عوض شد؟ صحنه برتری ما در جنگ که سال 66 دست برتر را داریم در سال 67، 180 درجه تغییر می‌کند. چرا؟ این یک چرای بزرگ است. از 28 فروردین 67 که فاو سقوط می‌کند و ما فاو را تخلیه می‌کنیم تا 22 تیر 67 یعنی در کمتر از 3 ماه ما همه آن مناطقی را که در این چند سال تصرف کرده بودیم را پس می‌دهیم. در کمتر از 3 ماه، چرا؟! این چرایش مهم است!!. یعنی این چرا را با علامت سؤال بزرگ باید بگذارید که چرا اینطور شد؟ ما که تا چند ماه قبل دست برتر را داشتیم یک دفعه چه اتفاقی افتاد؟ آیا نیروهای رزمنده ما تغییر کرده‌اند؟ یا اینکه به یک باره ما همه سلاح و تجهیزاتمان را از دست داده‌ایم؟ این یک سؤال مهم است که نه آقای هاشمی و نه آقای رضایی و نه مسئولین دیگر آن زمان حاضر نیستند این سؤال برای مردم مشخص شود و مردم جواب این سؤال را بدانند این نکته‌ای است که آنها سعی می‌کنند از باز شدنش برای مردم جلوگیری کنند که کسی جواب این سؤال را نفهمد.

حالا جواب سؤال چیست؟ ما هر چه به امام اصرار می‌کنیم که قطعنامه را بپذیر امام نمی‌پذیرند برای اینکه ما دست برتر را در جنگ داریم، باید یک کاری بکنیم این مناطق از دست ما خارج شود و صدام بیاید اینها را از ما بگیرد تا بعد بتوانیم برویم و به امام بگوییم که ببین دیگر نه فاو را داریم، نه شلمچه را داریم، نه جزائر مجنون را داریم و نه میمک و شرهانی و غیره را، همه را عراق گرفت پس قطعنامه را بپذیر و اگر نپذیری عراق خوزستان را هم جدا می‌کند، چقدر سرسختی می‌کنی؟ قطعنامه را بپذیر. نکته‌اش این است که باید یک کاری بکنیم که صدام بیاید و اینها را از ما بگیرد و بعد از اینکه گرفت برویم سر وقت امام.

29 تیر 66 وقتی قطعنامه در سازمان ملل تصویب می‌شود همان موقع خبر می‌دهند که ناوهای آمریکایی در حال ورود به خلیج فارس هستند، این خبر را به امام می‌گویند و مسئولین می‌روند سراغ امام، می‌گویند که آمریکایی‌ها دارند می‌روند سمت خلیج فارس، چکار کنیم؟ امام می‌فرماید اگر نظر من را می‌خواهید، من باشم اولین ناوش که خواست وارد شود همان جا آن ناو را می‌زنم ولی شما بروید ببینید که مسئولیتتان چیست و همان کار را انجام دهید ولی مسئولین این کار را نمی‌کنند و فرمانده جنگ به مصلحت نمی‌داند که ناو آمریکایی زده شود؛ آمریکایی می‌آیند 5تا، 10تا، 20تا و 50تا همینطور می‌آیند تا اینکه در حدود 80-90 ناو آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی وارد خلیج فارس می‌شوند و بعد می‌زنند سکوهای نفتی ما را داغان می‌کنند، کشتی‌های جنگی و تجاری ما را می‌زنند، هواپیماهایمان را می‌زنند، بچه‌های رزمنده ما را می‌زنند و لت و پار می‌کنند و کلی صدمات و خسارات به ما وارد می‌کنند به خاطر اینکه مسئولین حاضر نشدند که یک ناو آمریکایی را بزنند، 2 ماه در شهریور و مهر سال 66 بچه‌های ما در خلیج فارس با آمریکایی‌ها درگیر می‌شوند البته درگیری‌های پراکنده هر از گاهی دارند، مجله تایم آمریکا اواخر مهر 66 یک گزارش می‌نویسد که بعضی از مسئولین ایرانی برای مقامات آمریکایی پیغام فرستاده‌اند و گفته‌اند که شما فعلاً این درگیری‌ها را ادامه ندهید و متوقف کنید تا ما شرایطی را فراهم کنیم که امام خمینی آتش بس و قطعنامه 598 را بپذیرند.

این پیغام را کی فرستادند؟ مهر سال 66 به صورت مخفیانه برای مقامات آمریکایی فرستادند. چه کسی این پیغام را می‌فرستد؟ آیا امام؟ او که مطلقاً مخالف چنین کار است، رئیس جمهور که مخالف این کار است، رئیس دستگاه قضایی هم که مخالف این کار هستند، جز یک نفر کس دیگری نمی‌تواند این کار را انجام دهد.

دوباره مهر سال 66 امام می‌فرماید که ناو آمریکایی را بزنید، آن قصه برای 29 تیر بود در مهر هم امام پیغام می‌دهد که ناو آمریکایی را بزنید و باز هم مصلحت نمی‌بینند، اردیبهشت سال 67 هم امام باز می‌فرمایند که ناو آمریکایی را بزنید باز هم مصلحت نمی‌بینند حالا چرا مصلحت نمی‌بینند؟ چرای این بر می‌گردد به آن سفر مخفیانه آقای "ح. ر" به پاریس که 8 شهریورماه سال 65 صورت گرفت. من این موضوع را با استفاده از اسنادی که آقای حسن عباسی منتشر کردند در مقاله‌ای با عنوان "پشت صحنه میانه‌روی و اعتدال آمریکایی" در نشریه 9 دی منتشر کردم.

8 شهریور 65 آقای "ح. ر" معاون آقای "الف. هـ" می‌رود پاریس و در هتل پاریزین با آقای آمیرام نیر مشاور ضدتروریسم نخست وزیر اسرائیل ملاقات می‌کند البته تصورش بر این بوده که این طرف مقابل یک مقام آمریکایی است و نمی‌دانسته که این شخص اسرائیلی است چون آقای آمیرام نیر در هیئت مک فارلین خرداد 65 به ایران آمده بود و این آقای "ح. ر" با هیئت مک فارلین در ایران ملاقات کرده بود و این آقا را هم در آن هیئت دیده بود و بر این مبناست که آقای الف. ه‍ ایشان را شهریور مامور می‌کند برود پاریس و با آن آقا ملاقات کند که نفر واسط در آن ملاقات منوچهر قربانی‌فر بوده که به عنوان مترجم حضور دارد، آن ملاقات را بروید بخوانید، آقای ح. ر در آن ملاقات می‌گوید من از جانب آقای الف. ه‍ آمده‌ام و حرف می‌زنم، او در این ملاقات می‌گوید شما خیلی با خمینی نرم برخورد می‌کنید، این سخن را به مقامات آمریکایی می‌گوید و اضافه می‌کند که باید با خمینی از موضع قدرت برخورد کنید و باید به خمینی چنگ و دندان نشان بدهید و باید خمینی را با نیروی نظامی تهدید کنید تا بترسد و عقب نشینی کند. چه کسی دارد اینها‌ را می‌گوید؟ آقای ح. ر معاون الف. ر، 8 شهریور 65 دارد به آمریکایی‌ها می‌گوید به خمینی چنگ و دندان نشان دهید.

Image

[آتش سوزی چاه نفت در جنگ ایران و عراق]

29 تیر 66 که آمریکایی‌ها ناوهایشان را به خلیج فارس می‌فرستند دقیقاً بر مبنای خطی است که از داخل به آنها داده شده که خمینی را با نیروی نظامی تهدید کنید و به همین دلیل است هم مصلحت تشخیص داده نمی‌شود که ناو آمریکایی زده شود چون خطی است که خودشان از داخل به آمریکایی‌ها داده‌اند و به همین دلیل است که مهر 66 ناو آمریکایی زده نمی‌شود، به همین دلیل است که در اردیبهشت سال 67 ناو آمریکایی زده نمی‌شود چون دقیقاً خطی است که خود اینها از داخل کشور داده‌اند، بعد اسم این را شما چه می‌گذارید؟

آن وقت در ادامه این خط شما می‌بینید که آقای هاشمی آبان سال 66 در سمینار روحانیون مازندران سخنرانی می‌کند و می‌گوید که رزمندگان ما فردا جبهه جدیدی در اعماق کردستان عراق خواهند داشت، آبان 66، یعنی خبر عملیات والفجر 10 را داریم 4 ماه قبل اعلام می‌کنیم و داریم به صدام گرا می‌دهیم که عملیات ما در کجا خواهد بود؛ جبهه عوض می‌شود و جبهه اصلی ما و عملیات اصلی سالانه ما که سال 61 و 62 و 63 و 64 و 65 در جنوب است، ناگهان سال 66 تغییر می‌کند و به شمال غرب در کردستان عراق می‌رود، تغییر جبهه‌ای که حضرت آقا با آن مخالف بوده و من این را در گزارشم آورده‌ام، بعضی از فرماندهان عملیاتی سپاه هم با این تغییر جبهه مخالفت می‌کنند ولی تصمیمی است که بعضی‌ها گرفته‌اند و این کار را انجام می‌دهند.


«نسیم آنلاین»: یعنی حضرت آیت الله خامنه ای که آن زمان رئیس جمهور بوده‌اند متوجه خیانت این اشخاص نمی‌شوند؟

غضنفری: پشت صحنه را من و شما داریم 29 سال بعد از پایان جنگ تحلیل می‌کنیم و این اخبار و اطلاعات را ما 29 سال بعد از پایان جنگ داریم کنار هم می‌گذاریم و نتیجه‌گیری می‌کنیم، 29 سال قبل این خبرها را چه کسی می‌دانسته؟ اگر بعضی‌ها از این مطالب را برخی می‌دانستند همه اینها را یک مجموعه نداشتند و این تحلیل را نداشتند، که شما اینها را بچینید کنار هم و به یک جمع‌بندی برسید؛ اینجا مخالفت می‌شود، آن وقت شما گزارش سردار غلامعلی رشید را می‌بینید که می‌گوید آذرماه من گفتم که این کاری که ما می‌خواهیم انجام بدهیم خطرناک است و صدام کلی نیرو آورده در بصره و العماره جمع کرده، اگر ما نیروها را به شمال غرب ببریم صدام موقعیت را غنیمت می‌شمارد و به فاو حمله می‌کند و فاو را از ما می‌گیرد؛ این حرف را آذر 66 می‌گوید.

سه هفته قبل از عملیات والفجر 10 یعنی 2 اسفند سال 66 ایشان می‌گوید که رفتم باختران خدمت برادر محسن و گفتم که ما داریم دست به کار خطرناکی می‌زنیم؛ نیروها را از جنوب جمع کرده‌ایم و آورده‌ایم اینجا یعنی کردستان عراق و جنوب را تقریباً بدون دفاع رها کردیم و نیروی کمی آنجا باقیمانده، باید حداقل دو لشکر را در فاو نگهداریم، این حرف را سردار رشید 2 اسفند سال 66 می‌زند؛ سردار رشید می‌گوید ما اگر اینجا عملیات کنیم صدام حمله می‌کند و فاو را می‌گیرد ولی به هیچ کدام از این هشدارها توجه نمی‌شود.

وزارت اطلاعات از پاییز سال 66 چندین گزارش برای فرماندهی سپاه و فرماندهی جنگ می‌فرستد که عراق در حال آماده‌سازی خود برای گرفتن فاو، شلمچه و جزایر مجنون است ولی به هیچکدام از این گزارشات توجه نمی‌شود.

عمده نیروها را در حالی از فاو تخلیه کردند که خود آقای رضایی بعدها در مصاحبه‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید ما حداقل از یک سال قبل می‌دانستیم که صدام دارد خودش را برای پس گرفتن فاو آماده می‌کند.

من در این جا سؤال مطرح کردم، گفتم کسی که یک دانش اندک نظامی داشته باشد، همین که بداند طرف مقابل قصد دارد به یک نقطه‌ای حمله کند، بدیهی‌ترین کاری که می‌کند این است که نیروهایی که در آن نقطه دارد را تقویت می‌کند و تجهیزات دفاعی را بیشتر می‌کند، ولی اینجا درست 180 درجه برعکس عمل می شود یعنی نه تنها نیروهای مستقر در فاو را تقویت نکردند بلکه برعکس عمده نیروها را از آنجا بیرون کشیدند، بیشتر تجهیزات دفاعی را از آنجا خارج کردند.


«نسیم آنلاین»: بعضی از مسئولین ما در سال 66 در نمایندگی ایران در سازمان ملل تلویحاً می گویند ما قطعنامه را پذیرفتیم، من می‌خواهم نقش دیپلمات‌ها را در ماجرای قطعنامه از شما بپرسم.

غضنفری: من یک مقاله‌ای را دو سال قبل منتشر کردم تحت عنوان دیپلماسی پنهان 598 که روی سایت خودم هست این بحث تلاش‌های دیپلماتیک و نقشی که آقای ظریف و آقای ولایتی در این قضیه بازی می‌کنند را در آن مقاله آورده‌ام.

ببینید در راستای آن زمینه‌سازی که می‌گویند دارند شرایط را آماده می‌کنند تا امام را به این جمع‌بندی برسانند که راه دیگری جز پذیبرش 598 نداریم، آذر سال 66 سفیر شوروی می‌گوید که ما اخبار مثبتی از دو طرف ایران و عراق دریافت کردیم که نشان دهنده این است که روند به سمت صلح و آتش‌بس می‌رود، چه زمانی این حرف را می‌زند؟ آذر 66، "حالا کو تا تیر 67"، یعنی 8 قبل از پذیرش ایران؛ بعدا در 21 دی سال 66 آقای ولایتی وزیر امور خارجه یک نامه‌ای به دبیر کل سازمان ملل می زند مبنی بر اینکه ما مشکلی برای پیاده کردن طرح اجرایی دبیرکل نداریم ، طرح اجرایی دبیر کل هم به واقع همان قطعنامه 598 است، چیزی جز آن نیست.

در همین روز یعنی 21 دی سال 66 آقای شاهزاده عبدالله که بعد می‌شود ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی، در صحبتی اعلام می‌کند که جنگ ایران و عراق در سال جاری میلادی خاتمه خواهد پذیرفت، سال جاری میلادی یعنی سال 1988، حالا آقای شاهزاده عبدالله این خبر را از کجا می‌گوید آیا غیب‌گو بوده؟ یا خبری است که به او داده‌اند. این را اینجا داشته باشید، در 9 اسفند سال 66 آقای ولایتی وزیر امورخارجه به دبیر کل سازمان ملل نامه می‌زند که ما آماده اجرای قطعنامه هستیم. استدلال هم می‌کنند که قطعنامه 598 الزامی به پذیرش طرفین ندارد و از طرفین فقط خواسته که مفاد آن را اجرا کنند نگفته که بپذیرند و اینطور می‌گویند که ما گفته‌ایم آماده اجرای قطعنامه هستیم.

چهار روز بعد از آن یعنی 13 اسفند سال 66 آقای محمد جعفر محلاتی نماینده ما در سازمان ملل یادداشت رسمی به رئیس شورای امنیت می‌دهد و اعلام می‌کند که جمهوری اسلامی آماده اجرای قطعنامه می‌باشد. خبر این اعلام توافق هم در رسانه‌های داخل کشور سانسور می‌شود تا کسی در داخل کشور از آن مطلع نشود.

فکر می‌کنم آقای رضایی در سال‌های 85 و 87 و 88 در سه مصاحبه این مسئله را اشاره می‌کند و می‌گوید که همه فکر می‌کنند که ایران قطعنامه را سال 67 پذیرفته در صورتی که یک سال قبل از آن ایران پذیرفته بود اما علنی‌اش نمی‌کردند برای اینکه بتوانند کارهای دیپلماتیک پشت صحنه را انجام بدهند. آقای حسین علائی هم در کتابش این را اشاره می‌کند، خود آقای ولایتی هم در کتابش به این نامه 9 اسفند و 13 اسفند اشاره می‌کند با وجود این وقتی سال‌ گذشته از آقای هاشمی در مصاحبه‌ای می‌پرسند که آقای محسن رضایی یک همچین چیزهایی را گفته می‌گوید خیر، همچین چیزهایی صحت ندارد، شاید منظورشان میان خودشان باشد، آقای هاشمی می‌خواهد بگوید شاید فرماندهان سپاه پذیرفته‌اند ما که نپذیرفته‌ایم؛ یعنی آقای هاشمی فرمانده جنگ و رئیس مجلس آن زمان این مسئله را تکذیب می‌کنند؛ جالب اینجاست که ایشان تکذیب می‌کنند، من این تکذیب را در گزارش خودم آورده‌ام و نشان دادم که جای دیگری آقای هاشمی رفسنجانی دارد این را تایید می‌کند و می‌گوید وقتی قطعنامه 598 صادر شد یعنی تیر سال 66 ما 7 یا 8 ماهی با شورای امنیت چانه می‌زدیم تا شرایط ما را بپذیرند و وقتی پذیرفتند و در آن لحاظ کردند ما هم قطعنامنه را پذیرفتیم، این گاف را می‌دهد، بعد این را من زیرش گفتم که آقایی هاشمی 7-8 ماه بعد از تصویب قطعنامه می‌شود اسفند سال 66 نه تیر سال 67، تیر سال 67 می‌شود یک سال بعد از آن نه 8 ماه یعنی آقای هاشمی هم به طور غیرمستقیم از دهانش این موضوع خارج می‌شود و این را در جای دیگری تایید می‌کند.

حالا چرا آقای ولایتی آن نامه 9 اسفند را می‌زند؟ دلیلش جالب است، همان دیپلماسی پشت صحنه است که نقش آقای محمدجواد ظریف اینجا مشخص می‌شود. آمریکایی ها وقتی می‌بینند ما حاضر نیستیم 598 را بپذیریم یک قطعنامه دیگری را طراحی می‌کنند تا ما را تحت فشار نظامی بیشتر و تحریم‌های نظامی و سیاسی بگذارند تا فشار روی ما بیشتر شود و ما مجبور شویم قطعنامه 598 را بپذیریم، شوروی و چین جلوی آمریکا را در سازمان ملل می‌گیرند و نمی‌گذارند آمریکا این را به تصویب برساند آن هم بنا به مصالح خودشان نه اینکه عاشق چشم و ابروی ما باشند بلکه به این دلیل کل‌کلی که با آمریکایی‌ها داشتند جلوی این قطعنامه آمریکا را می‌گیرند که این به نفع ما است.

آقای محمدجواد ظریف اوایل اسفند سال 66 یک نامه‌ برای وزارت خارجه می‌فرستد؛ دقت کنید تا این تاریخ آقای ظریف هنوز عضو وزارت خارجه نیست و با ویزای دانشجویی در آمریکا است و به عنوان کارمند محلی با دفتر نمایندگی ما همکاری دارد و عضو رسمی وزارت خارجه نیست البته 6-7 سال است که با دفتر نمایندگی ما در آمریکا همکاری می‌کند و در مذاکرات هم هست با این حال عضو رسمی وزارت خارجه نیست؛ حال این آقای ظریف یک نامه‌ای را اوائل اسفند 66 به وزارت خارجه می‌فرستد برای آقای ولایتی و می‌گوید که نماینده شوری در سازمان ملل آمد پیش من و به من گفت آمریکا دوشنبه آینده می‌خواهد دوباره این قطعنامه تحریمی را در شورای امنیت مطرح کند و به ما هم از مرکز دستور دادند که دیگر مقاومت نکنیم و بگذاریم این قطعنامه مسیر خود را طی کند یعنی قطعنامه علیه ایران تصویب شود.

این را آقای ظریف در این نامه‌اش برای وزارت خارجه می‌فرستد، این را من از قول کتاب خاطرات خود آقای ظریف و همچنین کتاب آقای ولایتی در مقاله‌ «دیپلماسی پنهان 598» آورده‌ام؛ آقای ولایتی بر اساس نامه‌ای که آقای جواد ظریف فرستاده در اوائل اسفند 66 آن نامه 9 اسفندش را به دبیر کل سازمان ملل می‌زند و می‌گوید ما آماده اجرای قطعنامه هستیم و 4 روز بعد از آن هم آقای محلاتی این یادداشت رسمی ایران را به دبیرکل سازمان ملل می‌دهد آن هم بر اساس گزارش دروغی که آقای ظریف برای وزارت خارجه فرستاده بود.

آقای ظریف در حالی به نقل از نماینده شوروی در سازمان ملل به وزارت امورخارجه نامه می‌زند که وی چنین حرفی را نزده بود؛ اینها را از کتاب خود آقای ظریف نقل می‌کنم، می‌گوید چند روز بعد از این ماجرا روس‌ها یک هیئت رسمی از کا گ ب می‌فرستند به ایران و با مقامات اطلاعاتی ایران ملاقات می‌کنند و در ملاقات روس‌ها به مقامات ایرانی می‌گویند که نمایندگی ایران در نیویورک به شما خیانت کرده ما به او گفته بودیم که جلوی این قطعنامه می ایستیم اما او به شما برعکس منعکس کرده‌ است، این هیات اسفند سال 66 چند روز بعد از نامه آقای ولایتی و نامه نماینده ما در سازمان ملل است و می‌گوید آقای محمد جواد ظریف دروغ گفته است.

بعد آقای ظریف برای اینکه این کار خود را توجیه کند در کتابش می‌گوید این هیئتی از روس‌ها که به ایران فرستادند گزارش خلاف واقع و دروغ به ایرانی‌ها دادند و اینها قصدشان از این کار این بود که من را خراب کنند؛ من این را در مقاله‌ام آورده‌ام و بعد زیر آن از آقای ظریف سؤال کردم که آقای ظریف شما آن موقع چکاره مملکت بودید؟ آیا رئیس جمهور بودی؟ نخست وزیر بودی؟ یا وزیر امورخارجه که روس‌ها یک هیئت رسمی بفرستند ایران و در یک ملاقات رسمی یک گزارش دروغ بدهند که شما رو خراب کنند؟ شما یک کارمند محلی ما در نیویورک بودی که هنوز عضو وزارت خارجه هم نشده بودی و با ویزای دانشجویی آنجا بودی. روس‌ها یک هیات رسمی بفرستند بیاید اینجا و در یک جلسه رسمی با مقامات ایرانی یک خبر خلاف واقع بدهند که توی کارمند محلی را خراب کنند؟ این را چه کسی می‌پذیرد؟

آقای ظریف با یک گزارش خلاف واقع در اسفند 66 صحنه سیاسی جنگ را به نفع آمریکا و به نفع عراق عوض می‌کند. گزارش دروغی که البته اینجا پشت زمینه هم دارد، یعنی آن کارهای قبلی‌اش از داخل کشور در حال انجام شدن بود و آن ملاقات‌های پشت پرده با آمریکایی‌ها و پیغام و پسغام فرستادن برای آمریکایی‌ها از داخل کشور هست و آن هم می‌آید چاشنی این می‌شود.

وقتی ما 9 اسفند و بعد 13 اسفند رسماً به شورای امنیت اعلام می‌کنیم که ما آماده اجرای قطعنامه 598 هستیم معنایش این است که همان روز داریم به آمریکا و به صدام اعلام می‌کنیم که ما قطعنامه را پذیرفته‌ایم، خیالت راحت باشد، ما دیگر رفتیم توی خط پایان جنگ و بنا نداریم جنگ را ادامه بدهیم؛ خیالت از ناحیه ما مطمئن باشد.

این جریان نمی‌گذارد خبر این اقدامات کشور داخل کشور منتشر شود و امام مطلع شود.

این دیپلماسی پشت صحنه دقیقاً در راستای همان تعویض جبهه از جنوب به شمال غرب می‌باشد، این خط و آن خط دقیقا در یک راستا حرکت می‌کند یعنی در راستای پایان جنگ حرکت می‌کند نه ادامه جنگ. قرار است که نیروها به آنجا بروند و از چند ماه قبل هم به صدام گفته‌ایم که جبهه ما کجا خواهد بود و خیالت از جنوب راحت باشد ما دیگر در جنوب قصد نداریم عملیات جدی علیه تو داشته باشیم آن هم با خیال راحت آمده 400 هزار نیرو آورده در جنوب و مستقر کرده؛ در این شرایط او عکس العمل جدی نسبت به عملیات والفجر ما نشان نمی‌دهد این را هم خود آقای هاشمی در یادداشت‌های اسفند سال 66 خود آورده و هم آقای محسن رضایی و هم آقای غلامعلی رشید در گزارشاتش آورده که همه اینها را در مقاله‌ام ذکر کرده‌ام؛ عملیات ما در 23 اسفند 66 در حلبچه، کردستان عراق آغاز شد، در مورد این عملیات می‌گویند یک روز از عملیات، دو روز گذشته و بچه‌های ما همینطور به جلو می‌روند ولی خبری از مقاومت جدی نیروهای عراقی نیست؛ بر خلاف عملیات‌های قبلی که عراق شدیدا پاتک می‌کرد و عکس‌العمل نشان می‌داد اینجا مقاومت جدی دیده نمی‌شود این را هم آقای هاشمی، هم محسن رضایی و هم رشید در گزارشات‌شان می‌آورد و شبیه به اینها را می‌گویند؛ رضایی می‌گوید ما یک هفته در آنجا عملیات کردیم ولی خبری از آن پاتک‌های سنگین عراق که در عملیات‌های دیگر بود اینجا خبری نیست، هیچ عکس العمل جدی نشان نمی‌دهند چون عملیات ما را دقیقاً در راستای نقشه خودش می‌داند که نیروهای ما در شمال غرب عراق در کوه‌های کردستان سرگرم شوند و جنوب ما خالی باشد تا او راحت فاو را بگیرد، یعنی کاری که ما داریم می‌کنیم دقیقاً مطابق با نقشه صدام است برای چی عکس العملی نشان بدهد؟ تنها عکس العملش این است که بمباران شیمیایی بکند و مردم خود را قتل و عام کند تا با ما همکاری نکنند.

شما در این عملیات اصلاً پاتک سنگین مثل پاتک‌هایی که در جنوب می‌زند از عراق نمی‌بینید، عراق اصلاً اقدام به انتقال نیروهایش از جنوب به شمال غرب نمی‌کند برای اینکه می‌داند نقشه ما چیست. حالا همه اینها را کنار هم بچینید شما چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟

«نسیم آنلاین»: نتایج و عایدی قطعنامه 598 برای ایران چه بود؟

غضنفری: عایدی‌اش این بود که آتش بس موقت برقرار شد آن هم سه روزه فقط و سه روز بعد از پذیرش قطعنامه عراق دوباره به ما حمله کرد، خرمشهر و آبادان را محاصره کرد و تا نزدیک اهواز هم پیشروی کرد و شهرهای غرب را هم یکی یکی داشت جلو می‌آمد؛ دستاورد پذیرش قطعنامه 598 اشغال مجدد خاک ما توسط رژیم صدام بود اما برخلاف حرف آنهایی که تا چند روز قبل دست‌هایشان را به علامت تسلیم به بالا برده بودند و گفته بودند که ما دیگر نمی‌توانیم در مقابل دشمن مقاومت کنیم و ما دیگر پول و امکانات نداریم و مردم هم دیگر به جبهه نمی‌آیند وقتی صدام به ما مجددا از روز 30 تیر 67 به ما حمله می‌کند همان رزمندگان و همان مردم ما آن عکس‌العمل را با یک نامه دو خطی امام نشان می‌دهند "اینجا نقطه حیاتی میان اسلام و کفر است یعنی نقطه شکست و یا پیروزی اسلام یا کفر است، اینجا باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست اینجا یا سپاه حیاتی دوباره در کشور پیدا می‌کند و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده می‌شود" یک پیام کوتاه امام آنچنان وضعی را به وجود می‌آورد که در ظرف 48 ساعت بعد از این پیام امام صدام مجبور می‌شود دستور عقب‌نشینی به همه نیروهایش بدهد که برگردند پشت مرزها، چرا؟ چون آنچنان انهدامی از نیروهای صدام صورت می‌گیرد که چاره‌ای دیگر برایش نمی‌ماند.

یک سرهنگ عراقی بعداً تعریف می‌کند و می‌گوید که در آن چند روز حمله‌ای که ما دوباره کردیم 18 تیپ زرهی عراق منهدم شد، حالا اینجا ما از آقای رضای و دیگر مسئولین سؤال کردیم شمایی که ماه قبل می‌گفتید ما تا پنج سال بعد هیچ پیروزی نخواهیم داشت نمی‌توانیم از پس حملات دشمن بر بیاییم و باید 350 تیپ و 2500 تانک و 3 هزار توپ و 300 هواپیما و 300 هلیکوپتر و 5 میلیارد دلار بودجه نیاز داریم و آمریکا هم از خلیج فارس بیرون برود یک ماه بعد از آن چطور شد که هیچکدام از آن امکانات را هم نداشتید ولی 18 تیپ زرهی عراق منهدم شد ملائکه و جنیان اینکار را کردند؟ البته امدادهای الهی قطعا بود ولی این کار را همین رزمندها کردند.

این کار را ملائکه و جنیان که نکردند، بچه‌های رزمنده ما کردند البته امدادهای الهی هم قطعاً بود ولی همین بچه‌های رزمنده و مردم خودمان ایستادند؛ پس چرا می‌روید به امام گزارش می‌دهید که ما دیگر هیچ پیروزی نخواهیم داشت و دیگر نمی‌توانیم از پس حملات دشمن بر بیاییم، ما دیگر توانش را نداریم؟ دست‌هایتان را به علامت تسلیم به بالا می‌برید؛ این نشان می‌دهد که داشتید گزارش خلاف واقع به امام می‌دادید.

گفتید نیرو نداریم در جبهه پس اینهایی که در جبهه بودند چه کسانی بودند؟ آقای شمخانی در مصاحبه تلویزیونی سال 90 گفته بود که آخر جنگ مردم به جبهه نمی‌آمدند و ما کمبود نیرو داشتیم و مجبور شدیم که قطعنامه را بپذیریم به ایشان در کتاب راز قطعنامه گفتم که آقای شمخانی بهتر نبود قبل از اینکه این فرمایش را بفرمایید بهتر نبود که یادداشت 15 مرداد 67 آقای هاشمی را می‌خواندید؛ آقای هاشمی در این روز نوشته بود که ظهر آقای شمخانی آمد، گزارش عملیات سپاه را داد و گفت 300 گردان نیرو حاضر است و آمدن نیرو همچنان ادامه دارد؛ آقای شمخانی این یعنی اینکه مردم جبهه نمی‌آمدند؟ یا اینکه ما نیرو نداشتیم؟ این یعنی چه؟ خب اینها را کنار هم بگذارید و ببیند که از داخل آنها چه چیزی در می‌آید.

**گفتگو و تنظیم علی جمشیدی و سجاد آذری

توضيح:
1- نتيجه گيريهاي امروزي محقق و گوينده مقصود نيست، كه مثلا كي خائن است، چون همه اين افراد سرشناس و مسئول جزو خادمين نظام بوده اند،

2- هدف از نقل؛ نشان دادن اشتباهات فرودستان در نحوه مديريت و مصلحت انديشي براي فرادستان است، كه ولو به نيت خير اما عملا اشتباه بوده است،

3- ظاهرا حجت اين فرودستان مصلحت انديش، اطلاع از تفاصيل كسالت امام بوده، و زمان باقيمانده را محدود، و مشكلات اينده را بسيار، و حل اينها را بدون امام ناممكن مي دانسته اند، خواسته اند در اين مدت محدود جند ماهه حضور امام؛ مشكلات اينده اداره حكومت را برطرف كنند،
و مشكلات اينها چندين موضوع بود
يكي از انها جنگ بود،
موضوعات ديگري هم بود،
كه بعضا به زعم خودشان و بدست امام انها را نيز حل كردند (به همين روش حل مسئله جنگ!)
و بعضا هم محقق نشد مثل رابطه با امريكا
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

حكايت ماستفروشها و دندان كرمخورده

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه آگوست 12, 2016 11:21 pm

حكايت ماستفروشها و دندان كرمخورده


۳۲ سال فقدان سردار بزرگ ایران، احمد متوسلیان (بخش اول)


جهادگران حق طلب، قربانیان سازشکاران غرب طلب
از آزادی خرمشهر تا آزادی جنوب لبنان

Image

۱۲ روز پس از آزادسازی خرمشهر در خرداد سال ۱۳۶۱، تهاجم وحشیانه ارتش اسرائیل به جنوب لبنان آغاز شد. نیروهای اسرائیلی در عرض یک هفته خود را به بیروت رسانده و این شهر را به محاصره خود درآوردند. جمهوری اسلامی ایران که اشغال لبنان را پاسخی به عملیات الی بیت المقدس و آزادی خرمشهر می دید، تصمیم به پشتیبانی از دولت لبنان گرفت و با تأیید امام خمینی، یک هیئت عالی رتبه نظامی ایران روانه سوریه شد که احمد متوسلیان ـ فرمانده تیپ محمد رسول الله (ص) ـ به عنوان یکی از مجرب ترین فرماندهان و کارشناسان نظامی، در آن هیئت حضور داشت. با هماهنگی های انجام شده، متوسلیان به تهران بازگشت و طی چند روز، با فراخوان همرزمان خود در پادگان امام حسین (ع)، حرکت به سوی لبنان را اعلام کرد و در ابتدای امر، به همراه پانصد نفر از داوطلبین تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)، عازم سوریه شد و آنان را تحت عنوان قوای محمد رسول الله (ص)، در پادگان “زبدانی” واقع در نزدیکی مرز لبنان مستقر کرد. چندی بعد با تصمیم جمهوری اسلامی مبنی بر ورود به خاک عراق، قسمت اعظم قوای ایرانی مستقر در سوریه که به دلیل برخی مسائل جاری میان مسئولان سوری، هنوز موفق به رویارویی مستقیم با رژیم اشغالگر قدس نشده بودند، باید به ایران باز می گشتند تا در عملیات بزرگ آتی که “رمضان” نام داشت، شرکت کنند. احمد متوسلیان که قصد داشت پیش از بازگشت، برای مشاهده خطوط اسرائیل در بیروت و تهیه گزارشی از وضع موجود آن، سفری به این شهر داشته باشد، تصمیم خود را با سفیر ایران در سوریه حجت الاسلام محتشمی پور، در میان گذاشت و علی رغم مخالفت او با این عمل، با اصرار فراوان آماده حرکت به سمت بیروت شد.

ربودن حاج احمد در راه اجرای فرمان امام

Image

سردار سعید قاسمی نیز نقل می کند در صبح روز ۱۴ تیر ۶۱ در حالی که وی به همراه حاج همت سعی داشتند تا حاج احمد متوسلیان را از رفتن به بیروت منصرف کنند، حاج احمد می گوید: حضرت امام به بنده امر کرده اند گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب لبنان را تهیه کنم و برای ایشان ببرم، لذا بهتر است خودم به این مأموریت بروم .۲
احمد متوسلیان به همراه سید محسن موسوی کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت، کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی و تقی رستگار مقدم، در بعد از ظهر روز ۱۴ تیر ماه ۱۳۶۱ در حالی که با یک اتوموبیل مرسدس با پلاک رسمی و کد دیپلماتیک، در جاده ساحلی طرابلس ـ بیروت به سوی پایتخت در حرکت بودند و توسط یک اتوموبیل نیروهای امنیت داخلی لبنان ویژه امنیت سفارتخانه های خارجی اسکورت می شدند، در پست بازرسی “برباره” توسط شبه نظامیان مسیحی موسوم به فالانژیست، متوقف و ربوده شدند. شواهد موجود حکایت از آن دارد که نیروهای فالانژ به سرکردگی ایلی حبیقه و سمیر جعجع این چهار نفر را ربوده و پس از مدتی آنها را تحویل صهیونیست ها دادند .۳

رادیو اسرائیل: طراح عملیات فتح المبین به اسارت گرفته شد!
دقایقی بعد از ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام می کند: ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی “برباره” به اسارت گرفته شد. این نشان می دهد که او را خوب می شناختند! مغز متفکر آزادسازی خرمشهر و فرمانده نیروهایی که عراق را به خاک سیاه نشاندند و داغ “محمره” را بر دلش گذاشتند؛ انگار همه چیز حساب شده بود!۴

سید رائد موسوی فرزند سید محسن موسوی و دبیرکل انجمن حمایت از دیپلمات های ربوده شده ایرانی، طی مصاحبه ای اظهار می دارد: قطعاً اسرائیلی ها روی حاج احمد متوسلیان تمرکز جدی داشتند. همه رسانه های سوریه اعلام کرده بودند که حاج احمد متوسلیان به عنوان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) برای جنگ با اسرائیل آمده است … وقتی دیپلمات ها به سمت بیروت در حرکت بوده اند، اسکورت ارتش لبنان همراه اینها بوده و آنها هم با بیسیم هر دقیقه خبر می دادند که ما داریم می آییم. در واقع کل اطلاعات برباد رفته بود و حتی احتمال اینکه در بین ماشین های اسکورت، عامل نفوذی هم بوده باشد، بالای ۹۰ درصد است. ارتشیان لبنان اکثراً مسیحی هستند و خیلی قابل اعتماد نیستند. اینها راه می افتند و شب را هم در بعلبک می خوابند و فردایش دوباره حرکت می کنند. به نظر می رسد کل اطلاعات لو رفته بوده که چنین تیمی دارد می آید. قطعاً ارتش اسرائیل روی این تیم تمرکز و برنامه ریزی داشته است … وقتی این چهار نفر رسیدند، ایشان را نگه داشتند و پس از کنترل گذرنامه ها، اعلام کردند که این همان ماشینی است که دنبال آن بودیم. سپس ایرانی ها را از لبنانی ها جدا کرده و لبنانی ها را رها می کنند و فقط ایرانی ها را می برند. یعنی نوع واقعه نشان می دهد که با برنامه ریزی بوده و اتفاقی نبوده است.۵

گروگان گرفتن نماینده سیا توسط حزب الله
منصور کوچک محسنی جانشین احمد متوسلیان در نیروهای ایرانی در لبنان، در این باره می گوید: روز ۱۴ تیر، ساعت ۱ بعد از ظهر به ما خبر دادند حاج احمد متوسلیان را گروگان گرفته اند. ما یک دفتر کوچکی در بعلبک داشتیم که بیشتر جلسات را با شیخ عباس موسوی و ابوهشام، آنجا برگزار می کردیم. تا ساعت ۳ شب جلسه داشتیم. ابوهشام آدم کارکشته سیاسی نظامی بود. ایشان پیشنهاد کردند که در مقابل حاج احمد، تعدادی از نیروهای فالانژیست را به گروگان بگیریم تا بتوانیم در زمان مقرر مبادله کنیم که بنده پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. بنا بر این چندی بعد ۷۰ نفر از نیروهای فالانژیست را به گروگان گرفتیم. اما نگهداری اینها مشکل بود. مشکل اساسی دیگری که داشتیم این بود که سفارتخانه مرتب از ما جواب می خواست و تماس می گرفت که در نهایت ما کلاً با سفارت قطع رابطه کردیم. تصمیم گرفتیم گروگان هایی که مؤثرتر هستند را نگه داشته و بقیه را آزاد کنیم. چند روز بعد از این ماجرا، بچه های جنوب لبنان آمدند و گفتند این آدم هایی که گرفته اید آدم های بزرگی هستند اما ما می خواهیم کسی را گروگان بگیریم که از اینها مهمتر است. گفتیم چه کسی است ؟ گفتند یک آمریکایی به نام دیوید دوج که نماینده سازمان سیا در خاورمیانه است. گفتیم اگر می توانید خودتان انجام دهید؛ ما نمی توانیم برای شما تعیین تکلیف کنیم. اینها رفتند و دیوید دوج آمریکایی را به گروگان گرفتند و حرفشان این بود که این گروگان باید با حاج احمد متوسلیان معاوضه شود… با بچه هایی که بعداً جزء حزب الله شدند، مرحله به مرحله پیش می رفتیم که یک روز آقای شمخانی و شهید داود کریمی از تهران با ما تماس گرفتند و گفتند که چنین بحث هایی (!) مطرح شده است .۶

تلاش شهید همت برای آزاد کردن حاج احمد
در کنار اقدامات فوق، برخی از یاران حاج احمد، در تاریخ ۱۹ تیر ۶۱ از مسئولین مرکز درخواست اجازه جهت انجام عملیات نظامی برای آزاد کردن حاج احمد را می کنند اما با پاسخ منفی روبرو می شوند. جعفر جهروتی زاده که به همراه متوسلیان به لبنان رفته بود، در این باره می گوید: بنده خوب به یاد دارم که برادرهای عزیز مان حاج همت، دستواره، حاجی پور و سایر مسئولین قوای محمد رسول الله (ص) اصرار داشتند به هر شکل ممکن از تهران مجوز بگیرند و برای آزادسازی حاج احمد و همراهان او از چنگال فالانژیست ها اقدامی بکنند؛ منتها از ایران دستور رسید که به هیچ وجه تحت تأثیر احساسات و عواطف قرار نگیریم [!] و با هوشیاری، خونسردی مان را حفظ کنیم. ضمناً خبر دادند که قرار است هیئت عالی رتبه ای برای حل این مسئله از تهران به دمشق بیاید. متأسفانه بنابه یک سری دلایل، برادران ما، حاج همت و دیگران موفق نشدند از هیئت مزبور در رابطه با عملیات نظامی با هدف آزادسازی حاج احمد و دوستانش، مجوز دریافت کنند.۷

وقتی هاشمی زحمت عماد مغنیه را بر باد داد!
حجت الاسلام موسی فخر روحانی سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در بیروت، طی سخنانی در مورد ربوده شدن دیوید دوج، اظهار داشت: چند روزی پس از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی، سران سازمان آزادیبخش فلسطین به سفار ت ایران آمدند و گفتند: امروز دیوید دوج رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت، ربوده شد و ما فکر می کردیم دوستان ما که متمایل به اتحاد جماهیر شوروی هستند، او را ربوده اند و بعد معلوم شد که کار آنها نبوده است. بنابر این روی احزاب و گروه های گوناگون کار کردیم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که طرفداران شما او را بوده اند. از اینرو آمده ایم از شما برای نجات وی کمک بگیریم. گفتم: دیوید دوج فقط رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت نبود؛ او رئیس C.I.A در خاور میانه هم بود .۸
صبح روز بعد، معلوم می شود که عماد مغنیه، عامل ربودن دیوید دوج بوده است. حجت الاسلام فخر روحانی در ادامه مصاحبه می گوید: ما می توانستیم به سهولت گروگان ها را جابجا [مبادله ] کنیم؛ اما چه کردیم؟ آقای هاشمی [ رفسنجانی ] دوج را به درخواست حافظ اسد تحویل سوریه داد و او از آنجا راحت به آمریکا رفت.۹

صدور فرمان عقب نشینی در یک قدمی آزاد سازی حاج احمد!
حجت الاسلام علی قنبری که جزو نیروهای اعزامی به لبنان بوده است، در مورد شناسایی سه نفر آمریکایی از میان فالانژ ها می گوید: ” از میان ۷۰ گروگان فالانژیست، نیروهای جنبش امل سه نفر از آنها را که آمریکایی بودند، جدا کردند تا با حاج احمد متوسلیان و سه نفر همراهش مبادله کنند” .
یکی دو ماه بعد، به درخواست آمریکا و اسرائیل، قرار می شود که گروگان های آمریکایی با حاج احمد متوسلیان و همراهانش مبادله شوند. اما یک روز قبل از موعد تبادل گروگان های آمریکایی، فردی به نام کنعانی به همراه رفیق دوست به لبنان رفته و اظهار می دارد که از طرف محسن رضایی [فرمانده سپاه] به عنوان جانشین احمد متوسلیان منصوب شده و آقای کوچک محسنی دیگر سمتی ندارد. هنگامی که کوچک محسنی به کنعانی می گوید قرار است فردا مبادله صورت گیرد، اجازه دهید تا ما فردا این مبادله را انجام دهیم و حاج احمد را آزاد کنیم، وی پاسخ می دهد که شما دیگر مسئولیتی ندارید و خودمان این کار را پیگیری می کنیم.
رفیق دوست نیز به کوچک محسنی می گوید که شما همین الان باید به تهران برگردید. کوچک محسنی به رفیق دوست می گوید ما می خواهیم سمیر جعجع را بگیریم اما رفیق دوست وی را به فرودگاه دمشق برده و روانه ایران می کند.
روز بعد، گروگان های آمریکایی به دولت سوریه تحویل داده می شوند تا آنها با تعدادی از نظامیان خود که در دست اسرائیلی ها بودند، مبادله کنند . اسرائیلی ها که می بینند طرف مقابل تمایلی به تحویل گرفتن احمد متوسلیان و همراهانش ندارد، آنها را مجدداً به اسرائیل باز می گردانند.

دندان کرم خورده را انداختیم دور!
مدتی پس از این ماجرا، یکی از اعضای سپاه تعریف می کند که یک روز در جلسه ای در مقر سپاه در تهران واقع در خیابان فلسطین، از یکی از مسئولین سپاه سؤال می شود که این چه برخوردی بود که با حاج احمد متوسلیان کردید ؟ مگر قرار نبود که در تبادل با اسرائیل ، او آزاد شود؟ اما فرد مقابل پاسخ می دهد : ” احمد متوسلیان دندان کرم خورده ای بود که ما آنرا کندیم و انداختیم دور” !
معلوم شد که احمد متوسلیان به دلیل اینکه از قبل با برخی آقایان اختلاف سلیقه داشته، لذا تبدیل به دندان کرم خورده شده و بعد هم او را دور انداختند !!
یکی از دوستان نزدیک حاج احمد متوسلیان نقل می کند که حاج احمد به دو نفر در سپاه لقب “ماست فروش” داده بود و معتقد بود که “اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند”.
به نظر می رسد که همین دو نفر تشخیص دادند که احمد متوسلیان دیگر تبدیل به دندان کرم خورده شده و باید او را دور انداخت! نقل شده که وقتی این دو نفر خبر اسارت حاج احمد را می شنوند، بسیار خوشحال می شوند!

گروگانهای آمریکایی عزیز تر از ۴ گروگان ایرانی!
از تیر ماه ۱۳۶۱ تا مرداد سال ۱۳۷۵، بارها و بارها برخی آقایان برای آزادی گروگان های آمریکایی و اروپایی میانجی گری می کنند و دهها نفر از آنها را آزاد می کنند. اما دریغ از اینکه حتی یکبار آزادی گروگان های غربی را موکول به آزادی حاج احمد و همراهانش کنند. در اینجا به برخی از این موارد اشاره می کنیم:
در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۶۴، روزنامه واشنگتن پست طی مقاله ای در مورد ماجرای گروگان گیری هواپیمای تی. دبلیو. ای نوشت: “رئیس مجلس ایران نقش عمده ای در آزادسازی ۳۹ تن آمریکایی گروگان هواپیمای ربوده شده تی. دبلیو. ای ایفا کرده است. اکبر هاشمی رفسنجانی هنگام دیدار از دمشق، برای آزادی گروگان ها پافشاری کرد. رفسنجانی چندین عضو گروه شیعه افراطی حزب الله و دیگر رهبران شیعه را فراخواند و به گفته یک مقام آمریکایی، گفت و گوهای دشواری را برای رهایی گروگان ها با آنها انجام داد”۱۰ این ۳۹ گروگان آمریکایی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۴ آزاد شدند.۱۱
میرحسین موسوی نخست وزیر وقت نیز در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۶۴ در مصاحبه مطبوعاتی می گوید: ما بارها اعلام کرده ایم با هواپیما ربایی مخالفیم، آن هم به دلیل ملاحظات انسانی و یقیناً موضع ما در این زمینه توانست در آزادی گروگان های آمریکایی هواپیمای ربوده شده آمریکا مؤثر باشد .۱۲

در موردی دیگر، آقای هاشمی در یادداشت مورخ ۲۳ مرداد ۱۳۶۴ خود می نویسد: به آقای محسن رضایی گفتم خوب است سپاه در لبنان تلاش کنند تا سرنخی از عوامل گروگان گیری آمریکایی ها پیدا کنند که در مقابل آزادی اسرای لبنانی در اسرائیل و نجات گروگان ها کمک کنیم .۱۳

در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ ( ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۵ ) یک گروگان آمریکایی به نام بنجامین ویز در معامله معروف به مک فارلین آزاد می شود .۱۴

در اردیبهشت ۶۵ نیز مسئله کمک به آزادی گروگان های فرانسوی مطرح می شود. در یادداشت مورخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۵ آقای هاشمی چنین آمده : دکتر [حسن] روحانی و دکتر [ محمد علی ] هادی آمدند. درباره گرم گرفتن با فرانسه و کمک به آزادی گروگان های فرانسوی در لبنان ، توصیه می کردند.۱۵

همان گونه که ملاحظه می شود، فکر و ذکر همه آقایان، کمک به آزادی گروگان های غربی است و تنها چیزی که در این میان اهمیتی ندارد، آزادی احمد متوسلیان و همراهانش می باشد.
چندی بعد، با وساطت ایران ، یک گروگان دیگر غربی در تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۶۵ در لبنان آزاد شد.۱۶

در تاریخ دوم نوامبر ۱۹۸۶ ( ۱۱ آبان ۱۳۶۵ ) نیز یک گروگان دیگر آمریکایی به نام دیوید جاکوبسن آزاد می شود.۱۷

یکی از کسانی که در رابطه با آزادی گروگان های غربی فعالیت می کند، آقای ولایتی ـ وزیر خارجه وقت ـ می باشد. در یادداشت ۱۳ آبان ۱۳۶۵ آقای هاشمی چنین می خوانیم: دکتر ولایتی آمد و خواست که کمک کنیم تا دو نفر از گروگان های فرانسوی در اختیار سوری ها قرار گیرند . قرار شد در جلسه فردا تصمیم گیری شود .۱۸

در نتیجه این تلاش ها، در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۶۵ نیز دو گروگان فرانسوی در لبنان آزاد شدند. روز بعد، کاردار فرانسه در تهران، در دیدار با وزیر خارجه ایران [ دکتر ولایتی ] از کمک های ایران برای حل مشکلاتش در لبنان سپاسگزاری کرد .۱۹

به نظر می رسد اکنون نوبت آن رسیده باشد که جناب آقای ولایتی بعد از سه دهه سکوت، بگویند که برای آزادی گروگان های ایرانی نیز چقدر تلاش کرده اند؟!
آقای هاشمی در یادداشت ۱۰ آذر ۱۳۶۵ خود نیز می نویسد: آقای احمد وحیدی مسئول اطلاعات سپاه آمد. برنامه عملیات را گفت و مشورت کرد و گفتم یک گروگان فرانسوی در لبنان، اگر با شفاعت ما آزاد شود، خوب است.۲۰

آقای هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۶، در مصاحبه با کیهان هوایی، در مورد نقش خود در آزادی گروگان های غربی می گوید: در رابطه با هواپیمای تی. دبلیو. ای، آنها حدود هزار نفر را آزاد کردند که خودم آنجا دخالت کرده بودم . همین حالا هم حاضریم به آزادی گروگان ها کمک کنیم. ما مسئولیتی در لبنان نداریم ولی قبول داریم برای اینکه یک انسان راحت شود ، کمک کنیم .۲۱
هاشمی رفسنجانی نیز باید به این سوال افکار عمومی پاسخ دهد که وقتی این همه دغدغه راحت شدن گروگان های غربی را داشته، چقدر برای آزادی احمد متوسلیان و یارانش از سوی او تلاش صورت گرفته است ؟!
رادیو صدای آمریکا نیز در تاریخ ۱۳ مرداد ۶۸ در باره پیشنهاد آقای هاشمی برای حل مسئله گروگان ها گزارش داد:” اکبر هاشمی رفسنجانی امروز جمعه به ایالات متحده در مورد حل بحران گروگان ها در لبنان پیشنهاد کمک کرد و گفت برای آزاد ساختن گروگان های غربی در لبنان ، راه حلی عاقلانه وجود دارد . وی خواستار این شد که آمریکا از اسرائیل بخواهد که یک روحانی شیعه را که هفته گذشته در جنوب لبنان ربوده ، آزاد کند “.۲۲

آیا در کنار طرح این مسئله، هاشمی نمی توانست آزادی متوسلیان و همراهانش را نیز مطرح کند؟!
در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۹، آقای کمال خرازی نماینده ایران در سازمان ملل، در یک مصاحبه تلویزیونی می گوید: بر اساس شواهد به دست آمده از اظهارات اخیر سمیر جعجع و دیگر عوامل فالانژیست، چهار گروگان ایرانی هنوز زنده اند. جمهوری اسلامی ایران به دلایل انسانی، همه تلاش های خود را برای آزادی همه گروگان ها، صرف نظر از ملیت آنها، به کار برده است.۲۳
در شهریور ماه ۱۳۶۹، منصور رحمه از بازرگانان معروف مسیحی بیروت که روابط بسیار نزدیکی با سمیر جعجع دارد، در ملاقاتی در هتل سامرلند بیروت گفته بود: دیپلمات های ایرانی زنده اند و مدتی است که به اسرائیل منتقل شده اند. حتی وقتی که آنها در لبنان بودند، تصمیم در مورد سرنوشت آنها در اختیار موساد بود.۲۴

اعتراضها به بی توجهی وزارت خارجه به گروگانها
رضا اخوان طی مقاله ای در هفته نامه کیهان هوایی می نویسد: در ملاقاتی که به همراه خانواده گروگان ها در تاریخ ششم آذر ۱۳۶۹ با وزیر امور خارجه [دکتر ولایتی] داشتیم، ایشان تأکید کردند:” ایران به کوشش خود برای آزادی گروگان های ایران ادامه خواهد داد و از این قضیه چشم پوشی نخواهد کرد”. اما پس از آزادی گروگان های غربی، دلایل و شواهد مشهود، خلاف این ادعا را ثابت کرد و سرنوشت آنان به فراموشی سپرده شد. مهمترین عاملی که می توانست در آزادی گروگان های ایرانی مؤثر باشد، آن بود که وزارت امور خارجه، آزادی آنها را پیش شرطی برای رهایی گروگان های غربی قرار می داد و ایران باید با تضمین آزادی تمامی گروگان ها، به میانجی گری می پرداخت. اسرائیل، غرب و سازمان ملل قول هایی داده بودند که پس از آزادی گروگان های غربی، همه آنها را به فراموشی سپردند و معلوم نشد که چرا گروگان های غربی بدون هیچ پیش شرطی به طور یکطرفه آزاد شدند ؟!۲۵

۲۶ خرداد ۱۳۷۰، علی اکبر محتشمی پور سفیر سابق ایران در سوریه، طی مقاله ای در روزنامه جهان اسلام می نویسد: تأسف بار اینکه رسانه های ارتباط جمعی و سیاست گذاران خارجی جمهوری اسلامی ایران در وزارت خارجه نیز هیچ گونه اقدام جدی در محافل بین المللی و در داخل کشور ، برای آزادی مسلمانان اسیر در غرب و در فلسطین اشغالی و همچنین برای آزادی دیپلمات های ایرانی در لبنان نمی کنند.۲۶

آقای کمال خرازی پس از آزادی گروه دیگری از گروگان های غربی در بهمن ۱۳۷۰، در مصاحبه با ماهنامه میدل ایست اظهار داشت: با وجودی که ما در مسائل بشر دوستانه مانند آزادی گروگان ها کمک کردیم، معهذا در واشنگتن هیچ چیز تغییر نکرده است .۲۷

رضا اخوان طی مقاله ای در هفته نامه کیهان هوایی به تاریخ ۱۶ تیر ۱۳۷۲ می نویسد: «نمایندگان مجلس، در سال ۱۳۷۰ بیانیه ای خطاب به وزیر امور خارجه [دکتر ولایتی] در مورد نکوهش آزادی بی قید و شرط گروگان های غربی امضاء کردند. اما متأسفانه وزارت امور خارجه به جای پاسخ صریح و روشن در مورد قضیه گروگان های ایرانی، رویه سکوت و پرده پوشی را در پیش گرفته است. سکوت توجیه ناپذیر وزارت امور خارجه چه دلیلی دارد؟۲۸

روزنامه جمهوری اسلامی طی مقاله ای به تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۷۵، با عنوان “به بهانه گذشت بیش از ۵۴۰۰ روز از اسارت چهار ایرانی در لبنان” به موضع گیری های ضعیف مسئولین و ارگان های دولتی بخصوص وزارت امور خارجه در قبال سرنوشت چهار ایرانی مفقود شده در لبنان پرداخته بود .۲۹

روزنامه سلام نیز طی مقاله ای در تیر ماه ۱۳۷۵ می نویسد: چهار ایرانی به گروگان گرفته شده، اولین قربانیان بحران موسوم به گروگان گیری در جنگ داخلی لبنان هستند و دهها تن دیگر نیز بعد از آنها در لبنان به گروگان گرفته شدند. اما با وجود آنکه گروگان های غربی با کمک و مساعدت جمهوری اسلامی ایران آزاد شده و به نزد خانواده هایشان بازگشتند، اما نه کسی تا کنون حاضر شده که به طور جدی برای تعیین سرنوشت گروگان های ایرانی به جمهوری اسلامی ایران کمک کند و نه مسئولان دستگاه دیپلماسی کشورمان حاضرند بپذیرند که هنگام مساعدت به آزادی گروگان های غربی در لبنان، تضمین کافی برای آزادی گروگان های ایرانی دریافت نکرده اند.۳۰

روزنامه جمهوری اسلامی نیز طی مقاله ای در مرداد ماه ۱۳۷۵ می نویسد: طی چند روز گذشته، در خبرها آمده بود که با میانجی گری اشمیت باور مسئول دفتر هماهنگی سازمان های اطلاعاتی و امنیتی صدراعظم آلمان، میان حزب الله و رژیم صهیونیستی، در ازای آزادی ۴۵ اسیر دربند رژیم اشغالگر قدس و تحویل پیکرهای مطهر ۱۴۰ تن از شهدای مقاومت، جسد ۲ سرباز اسرائیلی تحویل آن رژیم داده و ۱۷ تن از مزدوران ارتش آنتوان لحد نیز آزاد شدند. در همین رابطه، مقامات آلمانی از کلیه جناح های منطقه ای که در روند این مبادله نقش داشتند، به ویژه جمهوری اسلامی ایران، تشکر کردند و اشمیت باور گفته است اکنون به همکاری ایران دست یافته ایم و امیدواریم هر چه زودتر کلیه اسرا مبادله شوند.۳۱

همان گونه که ملاحظه می شود، آقایان تا مرداد ۱۳۷۵ ـ یعنی ۱۴ سال پس از اسارت احمد متوسلیان و همراهانش ـ بارها و بارها اقدام به میانجی گری یک طرفه برای آزادی گروگان های غربی کرده اند بدون آنکه آزادی آنان را موکول به آزادی گروگان های ایرانی نمایند! آیا این شیوه عمل ناشی از بی دقتی و خطا بوده یا کاملاً آگاهانه و حساب شده؟!
ادامه دارد …….

پی نوشت ها:
۱.حمید داود آبادی .” کمین جولای ۸۲ “. تهران: نشر غنچه ، ۱۳۸۴ . ص ۳۹۲
۲. حسین بهزاد . گل علی بابایی .” همپای صاعقه “. تهران : حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ، ۱۳۷۹ . ص ۷۸۲
۳.سید عبدالرضا خراسانی .” سی سال با دستان بسته “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۲
۴.رقیه کیه .” راه بی بازگشت “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۸
۵.سید ابوطالب موسوی .” پرونده ربایش ؛ بیم ها و امیدها “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۸
۶.منصور کوچک محسنی .” هفتاد فالانژیست را گرو گرفتیم “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۵۵
۷.همپای صاعقه . پیشین ، ص ۷۸۶
۸.عباس پرورده .” به تلافی چهار دیپلمات ، عماد مغنیه ، دیوید دوج آمریکایی را گروگان گرفت “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۷
۹.همان . ص ۴۷
۱۰.هادی نخعی و حمید رضا مشهدی فراهانی .” توسعه روابط با قدرت های آسیایی “. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۳ . ص ۳۳۲
۱۱.همان . ص ۳۴۵
۱۲.همان . ص ۳۵۰
۱۳.اکبر هاشمی رفسنجانی .” امید و دلواپسی “. به اهتمام سارا لاهوتی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۸۷ . ص ۲۱۹
۱۴.جهانگیر منجزی .” شما بگوئید مجرم کیست ؟ ترجمه ای از گزارش کمیسیون تاور “. هوستون : مؤلف ، ۱۳۶۶ . ص ۱۱۰
۱۵.اکبر هاشمی رفسنجانی .” اوج دفاع “. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۸۸ . ص ۹۷
۱۶.مهدی انصاری و دیگران .” ماجرای مک فارلین “. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۰ . ص ۴۲
۱۷.شما بگوئید مجرم کیست ؟ پیشین ، ص ۱۲۹
۱۸.اکبر هاشمی فسنجانی . اوج دفاع . پیشین ، ص ۳۳۵
۱۹.مهدی انصاری و دیگران . ماجرای مک فارلین . پیشین ، ص ۳۷
۲۰.اوج دفاع . پیشین ، ص ۳۶۱
۲۱.همان . ص ۴۶
۲۲.اکبر هاشمی رفسنجانی .” بازسازی و سازندگی “. به اهتمام علی لاهوتی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۹۰ . ص ۲۵۵
۲۳.حمید داود آبادی .” کمین جولای ۸۲ “. پیشین ، ص ۲۵
۲۴.مهدی انصاری و دیگران . ماجرای مک فارلین . پیشین ، ص ۴۳
۲۵.کمین جولای ۸۲ . پیشین ، ص ۳۱۴
۲۶.همان . ص ۳۴
۲۷.همان . ص ۳۱۵
۲۸.همان . ص ۳۱۵
۲۹.همان . ص ۵۸
۳۰.همان . ص ۵۹
۳۱.همان . ص ۶۲ – ۶۱
مقاله فوق در هفته نامه ۹ دی طی ۲ شماره در تاریخ ۷ و ۱۴ تیر ۱۳۹۳ به چاپ رسیده است.


متوسلیان، غایب خاطرات رفسنجانی؛ غفلت یا سانسور؟
در بخش اول این یادداشت به ماجرای ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه نفر همراهش توسط فالانژیستها اشاره شد و بیان گردید که چگونه سیاستمداران سیاست خارجی و دیپلماتهای وقت جمهوری اسلامی از زمان ربوده شدن این عزیزان تا سال ۷۵ یعنی به مدت ۱۴ سال علی رغم میانجی گریهای فراوان برای آزادی گروگانهای غربیِ در دست نیروهای مقاومت لبنان، هیچ گاه این میانجیگری خود را منوط به آزادی گروگانهای ایرانی نکردند؛ با وجود اینکه اخباری مبنی بر زنده بودن آنها تا آن زمان منتشر می شد.
چهار دیپلمات، زنده اند!

Image

در خرداد ماه ۱۳۷۶، احمد حبیب الله رئیس کمیته دفاع از حقوق زندانیان خارجی در اسرائیل، اعلام کرد: من از جانب اسرائیلی ها تأکید می کنم چهار ایرانی که در سال ۱۹۸۲ در لبنان ربوده شدند، زنده هستند. احمد حبیب الله در چند سال قبل از آن نیز در مصاحبه های گوناگون مطبوعاتی اظهار داشته بود: گروگان های ایرانی زنده و در زندان های اسرائیل هستند.۱
در یکی از مقالات ماهنامه صبح به تاریخ مهر ۱۳۷۶، چنین آمده: یکی از زندانیان فلسطینی آزاد شده از زندان عتلیت تل آویو، ضمن تماس با دفتر سازمان عفو بین الملل در لندن، تأکید کرد که در زمان اسارتش در زندان عتلیت، یک بار در سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴) گروگان های ایرانی را با چشمان خود دیده است.۲

ماهنامه نداء القدس نیز در تاریخ پنجم مارس ۱۹۹۸ (۱۵ اسفند ۱۳۷۶) نوشت: منابع امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام کردند که چهار دیپلمات ایرانی که در سال ۱۹۸۲ هنگام اشغال لبنان توسط نیروهای رژیم صهیونیستی به اسارت این نیروها درآمده اند، هم اکنون در یکی از بازداشتگاه های رژیم صهیونیستی نگهداری می شوند.۳در خواست عجیب هاشمی از مجامع جهانی!
حسین اخوان برادر کاظم اخوان، در مردادماه ۱۳۸۰ در نامه ای خطاب به محسن میردامادی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، با انتقاد از عملکرد مجلس در دوره های چهارم و پنجم در قبال این مسئله، و همچنین با انتقاد از عملکرد دولت در قبال این مسئله، می نویسد: اگر در یک کشور غربی این اتفاق می افتاد، برای دولتمردان آن کشور یک خجالت و فاجعه ملی محسوب می شد؛ اما در کشور ما آب از آب تکان نمی خورد و حتی عملکرد ۱۹ ساله آنان در قبال این قضیه، یعنی طولانی ترین گروگان گیری عصر حاضر، در معرض ارزیابی و تحلیل قرار نمی گیرد.۴
روزنامه رسالت در تیر ماه ۱۳۸۱ در خبری نوشت: حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در دیدار با فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، با اشاره به گذشت ۲۰ سال از حادثه ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه تن دیگر از اتباع کشورمان در لبنان که مصونیت دیپلماتیک داشته اند، خواستار فعال شدن مجامع بین المللی و جهانی برای مشخص شدن وضعیت آنان شد!۵

آقای هاشمی در حالی برای مشخص شدن وضعیت گروگان های ایرانی، خواستار فعال شدن مجامع جهانی می شود که از سال ۱۳۶۱ تا پایان ریاست جمهوری خود ایشان، بارها و بارها گروگان های آمریکایی و اروپایی با وساطت خود ایشان آزاد شده اند ولی حتی در یک مورد هم آزادی آنها مشروط به آزادی گروگان های ایرانی نشده است!

هفت سال طول کشید تا خاتمی نماینده معرفی کند!
سید رائد موسوی سخنگوی خانواده های دیپلمات های ربوده شده، می گوید: [پس از دستگیری سمیر جعجع، فرمانده فالانژیست ها در لبنان] وزارت خارجه زمان آقای خاتمی می توانست کارهای مهمی انجام دهد. ولی کوتاهی زیادی در این پرونده صورت گرفت. متأسفانه کسی سراغ سمیر جعجع نرفت؛ در یک برهه هفت یا هشت ساله، اقدامی صورت نگرفت.۶
آقای موسوی در ادامه می افزاید: از اواسط دهه ۷۰ خیلی کوتاهی شد. وزارت خارجه [کمال خرازی] در آن زمان خیلی بد پیگیری کرد. البته خود آقای خاتمی ـ به درخواست خانواده های گروگان ها ـ در دیداری که با حافظ اسد داشت، موضوع را مطرح کرد چون در آن زمان سوریه نفوذ زیادی در لبنان داشت؛ یعنی اگر در آن زمان همکاری خوبی بین ایران و سوریه برای پیگیری این پرونده شکل می گرفت که توافق آن را هم آقای خاتمی و حافظ اسد انجام داده بودند، به نتایج مطلوبی می رسیدیم. در آن زمان هم سمیر جعجع زنده بود و هم ایلی حبیقه، یعنی دو مهره اصلی که در این پرونده بودند. سمیر جعجع در آن زمان در زندانی بود که تحت سیطره سوری ها قرار داشت و ایلی حبیقه هم که مهره خود سوری ها بود. قرار شد که نماینده سوریه و ایران این موضوع را پیگیری کنند که همانجا حافظ اسد نماینده خودش را معرفی کرد. نماینده ای که حافظ اسد انتخاب کرد، سرلشکر قاضی کنعان، فرمانده کل لبنان بود و می توان گفت که قدرت و نفوذ او از رئیس جمهور لبنان هم بالاتر بود. اما ظاهراً شش یا هفت سال طول کشید تا آقای خاتمی نماینده خود را معرفی کرد و تقریباً سال آخر ریاست جمهوری بود که نماینده معرفی شد! بدنه وزارت خارجه [تحت مسئولیت کمال خرازی] هم اعتقادی به پیگیری سرنوشت این چهار نفر نداشتند.۷ربیعی، نوشدارو یا نیش دارو؟!
بعدها سرلشکر قاضی کنعان خودکشی کرد. پیش از آن اگر کسی از ایران می رفت و پای کار می ایستاد، می توانست پرونده را به نتیجه برساند. سمیر جعجع و ایلی حبیقه را می آوردند و از این دو نفر بازجویی می شد؛ حداقل این بود که می توانستیم به اطلاعات و مدارک مهمی دست پیدا کنیم اما خیلی کوتاهی شد.۸

سال آخر دولت خاتمی هم که علی ربیعی به عنوان نماینده ایران معرفی شد، دیگر حافظ اسد در قید حیات نبود؛ نماینده حافظ اسد نیز خودکشی کرده بود؛ سوریه از لبنان خارج شده بود؛ ایلی حبیقه کشته شده بود؛ سمیر جعجع از زندان آزاد شده بود؛ و عملاً همه آن شرایطی که در آن زمان مهیا بود و می شد وضعیت این دیپلمات ها را پیگیری کرد، از بین رفته بود.۹

چه کسی از بازگشت متوسلیان نگران بود؟
نگاهی به این اتفاقات نشان می دهد دولت خاتمی بنا بر احتمال نزدیک به یقین طبق یک نقشه حساب شده، آنقدر معرفی نماینده را به تأخیر انداخت تا همه شواهد و قرائن و سر نخ ها و راههای پیگیری موضوع، عملاً مسدود شوند! دولت خاتمی موقعی نماینده معرفی کرد که مطمئن شد هیچ کار عملی برای بازگرداندن گروگان ها و یا اطلاع از وضعیت آنها نمی توان انجام داد! به راستی در کابینه آقای خاتمی، چه کسی از بازگشت احمد متوسلیان نگران بود و آمدن او را معادل برملا شدن دست خود می دانست؟!
سید رائد موسوی در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۳۸۳ در گفتگو با خبرگزاری مهر اظهار می دارد: متأسفانه مسئولان کشورمان برای جان اتباع خود ارزشی قائل نیستند. وقتی که خبرنگاری در عراق ربوده می شود، شاهد عکس العمل از سوی کشورهای آنان هستیم و تمام دستگاه سیاسی آن کشور به تکاپو می افتد، ولی این روند هیچ گاه در ایران دنبال نمی شود. اگر به روند رسیدگی به وضع شهدای دیپلمات در مزار شریف و یا کشته شدن دبیر اول سفارت ایران در بغداد، یا ایرانیانی که در شهرهای مقدس عراق به شهادت می رسند توجه شود، همه ناشی از سهل انگاری مسئولین در قبال جان ایرانیان است. چندین ایرانی در عراق توسط نیروهای لهستانی کشته می شوند، نه تنها اعتراضی به لهستان نمی شود، بلکه وزیر دفاع [آقای شمخانی] به آن کشور می رود و در مذاکرات خود هیچ اشاره ای به این مسئله نمی کند.

موسوی در خصوص نتایج کاری کمیته پیگیری نیز گفت: هر وقت که با این کمیته تماس گرفته می شود تا در جریان چگونگی کار قرار گیریم، آنها مسئله را امنیتی می دانند[!] و می گویند: تا زمان رسیدن به نتایج کامل، هیچ گونه اظهار نظری نمی کنیم. در تمام مدت ریاست جمهوری آقای خاتمی، بارها از ایشان برای مشخص شدن وضع دیپلمات های ربوده شده ایرانی، خواستار ملاقات حضوری شده ایم که تا کنون این اقدام عملی نشده است و این نشان می دهد که تلاشی برای روشن شدن وضعیت آنها صورت نمی گیرد.۱۰

پس از چندی ظاهراً اعتراض خانواده های گروگان ها به گوش آقای خاتمی رئیس جمهور وقت می رسد و آنها موفق می شوند که در مرداد ۸۳ با رئیس جمهور ملاقات کنند. برادر کاظم اخوان طی رنجنامه ای خطاب به برادرش در مرداد ۱۳۸۳ می نویسد: بالاخره پس از هفت سال انتظار، موفق شدیم با آقای خاتمی ملاقات داشته باشیم و ایشان قول دادند که این موضوع را تا پایان ریاست جمهوری خود روشن کنند. پرونده نیز از دست کسانی که تعمداً آن را در هاله ای از ابهام قرار داده بودند، خارج شد و به کسان دیگری سپرده شده است.۱۱

این جمله نشان می دهد که تا آن هنگام، پرونده این موضوع در دست کسانی بوده که آن را تعمداً در وضعیت مبهم نگه داشته بودند.آقای رضایی! تا حالا کجا بودید؟
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۸۳ در این مورد اظهار می دارد: به طور جدی پرونده ۴ دیپلمات ربوده شده را پیگیری می کنم[!] ما امکانات بین المللی خیلی خوبی داریم که می توانیم با دست گذاشتن روی آن امکانات، از طرف های روبروی این پرونده ـ از فالانژهای لبنان گرفته تا کشورهای دیگر ـ بخواهیم تا جواب های روشن و مشخصی را برای مردم و خانواده هایشان ارائه دهند!۱۲

محسن رضایی در حالی این سخنان را مطرح می کند که طی مدت حدود ۱۶ سال فرماندهی بر سپاه پاسداران، هیچ اقدام عملی از سوی ایشان برای آزادی گروگان ها صورت نگرفت.
برای اینکه با بی اعتنایی جناب محسن رضایی نسبت به سرنوشت احمد متوسلیان و همراهانش، بیشتر آشنا شویم، به یک نمونه اشاره می کنیم. هاشمی رفسنجانی در یادداشت مورخ پنجم بهمن ۱۳۶۱ در خاطراتش می نویسد: آقای بهادران آمد و از اینکه گروهی از کردهای عراقی که چند نفر غربی را در عراق اسیر کرده و سپاه به آنها توجه نمی کند، گله داشت.۱۳

اگر محسن رضایی واقعاً دغدغه آزادی احمد متوسلیان را داشت، چرا از چنین فرصت گرانبهایی که در سال ۶۱ برایش پیش آمد، استفاده نکرد؟!
محسن رضایی در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۸۴ نیز در مراسم سالگرد ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش می گوید: مسئولان وزارت اطلاعات و وزارت امور خارجه در مورد این پرونده کم کاری کرده اند. طی این سالها، دهها سند هسته ای و یا اسناد ارزشمند با اروپا امضاء شده و معتقدم که حداقل یکی از مابه ازاهای این سندها و قراردادها، می توانست این چهار ایرانی مظلوم باشند. مطمئن باشید اگر مسئولان عالی نظام اراده کنند که این موضوع را به سرانجام برسانند، قطعاً این کار انجام خواهد شد.۱۴

البته در اینکه افرادی همچون دکتر علی اکبر ولایتی با تصدی حدود ۱۶ ساله پست وزارت خارجه و کمال خرازی با تصدی ۸ ساله پست وزارت خارجه و علی ربیعی نماینده ویژه خاتمی، باید پاسخ دهند که در مدت مسئولیت خویش، چه اقدام عملی در این رابطه انجام داده اند، شکی نیست ـ و البته باید پرسید که آیا شواهد و قرائن حاکی از آن نیست که این حضرات کوتاهی های بسیاری در این مسئله داشته اند؟ ـ اما باید به محسن رضایی نیز یادآور شد که ظاهراً ایشان فراموش کرده یکی از افرادی که بسیاری از این اسناد ارزشمند را با اروپایی ها امضاء کرده، هاشمی رفسنجانی بوده که اصولاً بحث مبادله گروگان های ایرانی، ظاهراً برای ایشان اهمیت چندانی ندارد!سانسور ربوده شدن چهار دیپلمات در خاطرات هاشمی

برای اینکه روشن شود مسئله اسارت یکی از مهمترین فرماندهان نظامی جبهه های جنگ، چقدر برای هاشمی کم اهمیت است، کافی است نگاهی به یادداشت های روزانه ایشان در سال ۱۳۶۱ انداخت تا روشن گردد در حالی که جناب هاشمی در یادداشت های روزانه خود از ذکر کوچکترین و بی اهمیت ترین مسائل نیز غفلت نمی کند؛ اما از تاریخ ۱۴ تیر ۶۱ یعنی روز اسارت متوسلیان و همراهانش، تا پایان سال ۶۱، حتی یک جمله در یادداشت های ایشان راجع به این موضوع دیده نمی شود! بدتر اینکه در هیچ کدام از مصاحبه ها و سخنرانی های ایشان در سال ۶۱ نیز کوچک ترین اشاره ای به این ماجرا وجود ندارد!کارشکنی ماست فروشها!
اما در مورد این جمله محسن رضایی که گفته بود: «اگر مسئولان عالی نظام اراده کنند که این موضوع را به سرانجام برسانند، قطعاً این کار انجام خواهد شد»، باید گفت این کلام حقی است اما به شرط آنکه آن دو فردی که احمد متوسلیان به آنها لقب «ماست فروش» داده و گفته بود «اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند»ـ و البته طی سه دهه گذشته همواره در پست های مهمی نیز قرار داشته اند ـ دست از کارشکنی های خود بردارند و با انواع و اقسام برنامه ها و طرح ها، جلوی هر گونه اقدام عملی را سد نکنند!

آزادی ۳ گروگان توسط متوسلیان
جالب اینجاست، هنگامی که احمد متوسلیان پس از مدتی اقامت در لبنان و مشاهده اوضاع آنجا، برای دادن گزارش به تهران می آید، بعد از بازگشت دوباره به لبنان خبردار می شود که سه نفر از نیروهای ایرانی توسط مزدوران اسرائیل اسیر شده اند. وی بلافاصله اعلام می کند که چنانچه آنها نیروهای ایرانی را آزاد نکند، دست به عملیات نظامی علیه اسرائیل خواهد زد. اسرائیلی ها نیز که از این تهدید ترسیده بودند، فوراً سه نفر ایرانی را آزاد می کنند.
متاسفانه علی رغم ادعاهای مطرح شده توسط جناب رضایی ایشان برای آزادی احمد متوسلیان و همراهانش حتی برای یک بار هم که شده اسرائیلی ها را تهدید زبانی هم نکردند.

باز هم کارشکنی در طرح آزادسازی
سردار میرفیصل باقرزاده رئیس بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس، در حاشیه مراسم سالگرد گروگان ها در ۱۵ تیر ۱۳۸۴ به مطلب مهمی اشاره می کند. وی می گوید: دو سال است که بنیاد حفظ آثار در این رابطه اقداماتی را به عمل آورده و در همین زمینه برای پیگیری سرنوشت این ۴ دیپلمات ایرانی، طرحی را تهیه کرده بودیم که حدوداً چهار سال پیش [یعنی در سال ۱۳۸۰] در ستاد کل نیروهای مسلح مطرح شد ولی هنگامی که خواستیم این طرح را به اجرا بگذاریم، گفتند که در سطوح دیگر از جمله در وزارت امور خارجه این موضوع در حال پیگیری است[!!] و این همان طرحی بود که منجر به آزادسازی تعدادی از اسرای حزب الله لبنان شد، اما متأسفانه در این بخش، موضوع باز گره خورد و متوقف شد.۱۵
همان گونه که ملاحظه می گردد، هر گاه که یک طرح عملیاتی برای آزادسازی گروگان ها مطرح می شود، آن کسانی که به هیچ وجه خواهان بازگشت احمد متوسلیان نیستند، فوراً به میدان آمده و با طرح کردن این مطلب که لازم نیست شما اقدامی انجام دهید و وزارت خارجه یا ارگان های دیگر در حال پیگیری این مطلب هستند؛ جلوی انجام هرگونه راهکار عملی را سد می کنند.
علیرضا اکبری مشاور سابق وزیر دفاع، در تیر ماه ۱۳۸۴ اظهار می دارد: بین سال های ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶، دهها جاسوس یا افراد غربی در لبنان و خاورمیانه ربوده شدند که با وساطت و تلاش های دیپلماتیک ایران آزاد شدند، حال چگونه است که راجع به گروگان های خودمان این اتفاق نیفتاد؟!۱۶

اخبار زنده بودن گروگانها تا سال ۸۲
سید رائد موسوی فرزند سید محسن موسوی، در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۸۴ در یک کنفرانس خبری اظهار داشت: آخرین اخبار ما از سرنوشت چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی، حکایت از آن دارد که یک سال و نیم پیش، یکی از افرادی که در مبادله حزب الله و رژیم صهیونیستی توسط این رژیم آزاد شد، به ما گفت که این افراد را در زندان حیفا دیده و وقتی عکس افراد مختلفی را برای شناسایی به او نشان دادند، او تصویر این چهار نفر را شناسایی کرد.۱۷
این نشان می دهد حداقل تا سال ۱۳۸۲، این چهار نفر هنوز زنده بوده و در اسارت صهیونیست ها بسر می برده اند.

ربیعی هم هیچ اقدامی نکرد!
موسوی همچنین با اشاره به کم کاری کمیته ای که از جانب آقای خاتمی مسئول پیگیری این مسئله شده بود، گفت: متأسفانه کمیته ای که آقای خاتمی به ریاست علی ربیعی حدود یک سال و نیم پیش تشکیل داد، هیچ اقدام مؤثری انجام ندادند و در این یک سال و نیم، تنها کار این کمیته، دسته بندی اطلاعات موجود بود و حتی هیچ اطلاعات جدیدی نیز به آن افزوده نشد.۱۸

چند پرسشِ تاریخیِ بی جواب مانده!
در پایان، چند سوال از همه کسانی که به نوعی در جریان این ماجرا بوده اند به ویژه آقای م.ر و آقای ش باید پرسید؛ سوالاتی که پاسخ به آنها بسیاری از مسائل را روشن خواهد کرد: نام آن دو نفری که احمد متوسلیان در مورد آنها گفته بود: «اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند»چیست؟ گوینده این جمله که «احمد متوسلیان دندان کرم خورده ای بود که ما آنرا کندیم و انداختیم دور»، چه کسی بود؟
به راستی چه کسانی در این ۳۲ سال با انواع و اقسام کارشکنی ها و حیله ها ، مانع از بازگشت احمد متوسلیان و همراهانش شده اند؟ چه کسانی بازگشت احمد متوسلیان را مساوی با برملا شدن دست خود می دانند؟
چرا یک روز قبل از عملیات مبادله گروگان های ایرانی با گروگان های آمریکایی در سال ۶۱، معاون احمد متوسلیان از سمت خود برکنار و همان روز به ایران بازگردانده می شود؟ چرا اجازه داده نمی شود که وی در روز مبادله گروگان ها در صحنه حضور داشته باشد؟ چرا در روز مبادله، گروگان های آمریکایی آزاد می شوند اما از تحویل گرفتن گروگان های ایرانی خودداری می شود؟ چرا هیچ گاه آزادی گروگان های آمریکایی و اروپایی، موکول به آزادی احمد متوسلیان و همراهانش نشده است؟
به راستی که مظلومیت ۳۲ سال اسارت سردار مظلوم ژنرال احمد متوسلیان و همراهانش، می تواند پرده نفاق را از چهره برخی مدعیان انقلابی گری کنار بزند.

پی نوشتها
۱. مهدی انصاری و دیگران .» ماجرای مک فارلین «. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۰ . ص ۴۳
۲. حمید داود آبادی .» کمین جولای ۸۲ «. تهران: نشر غنچه ، ۱۳۸۴ . ص ۷۶
۳. همان . ص ۷۷
۴. همان . ص ۱۴۴
۵. همان . ص ۱۶۰
۶. سید ابوطالب موسوی .» پرونده ربایش ؛ بیم ها و امیدها «. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ ، ص ۴۹
۷. همان . ص ۴۹
۸. همان . ص ۴۹
۹. همان . ص ۴۹
۱۰. کمین جولای ۸۲ . پیشین ، ص ۲۱۴
۱۱. همان . ص ۲۳۰
۱۲. همان . ص ۲۵۴
۱۳. اکبر هاشمی رفسنجانی .» پس از بحران ؛ کارنامه و خاطرات ۱۳۶۱ «. به اهتمام فاطمه هاشمی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۸۰ . ص ۳۷۲
۱۴. همان . ص ۲۶۸
۱۵. همان . ص ۲۶۹
۱۶. همان . ص ۲۷۹
۱۷. همان . ص ۲۸۰
۱۸. همان . ص ۲۸۱

مقاله فوق در هفته نامه ۹ دی طی ۲ شماره در تاریخ ۷ و ۱۴ تیر ۱۳۹۳ به چاپ رسیده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عملكرد متصديان برخلاف نظر حكومت

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه سپتامبر 10, 2016 3:19 pm

عملكرد متصديان برخلاف نظر حكومت


به گزارش مشرق، جمعی از پزشکان در نامه‌ای خطاب به وزیر بهداشت اعلام کردند 20 تیر 95 نامه‌ای را منتشر و در آن به مواردی از مغایرت سیاست‌های جمعیتی اعمالی وزارت بهداشت با سیاست‌های کلی جمعیت اشاره کرده‌اند و پس از آن، جوابیه‌ای از سوی وزارت‌ بهداشت منتشر شد که عمده موارد تخلفات مطروحه را رد ‌کرد اما در این نامه نکاتی متقن و غیرقابل انکار در این باره ارائه می‌شود.

Image

به گزارش تسنیم، در بخش‌هایی از این نامه آمده است: ما پزشکانی که در حال حاضر در خانه‌ها و مراکز بهداشتی درمانی حضور داریم و از نزدیک در حال ارائه خدمات بهداشتی و درمانی هستیم، اعلام می‌کنیم در وزارت بهداشت و درمان نام کنترل جمعیت به سلامت باروری تغییر کرده است.

سیاست‌های جمعیتی که هم‌اکنون در عمل اجرا می‌شود، در قاطبه مناطق کشور همان سیاست‌های کنترل جمعیت است؛ موضوعی که متأسفانه از عوامل مهم منفی شدن نرخ رشد موالید کشور در 4 ماه نخست سال جاری نیز به حساب می‌آید.

کم‌کاری در پیگیری سیاست‌های جمعیتی

همچنین در ادامه این نامه خطاب به وزیر بهداشت عنوان شده است که همه پرسنل بهداشتی، این روزها شاهدند که در راه‌اندازی طرح‌هایی که وزارت بهداشت اهتمام به اجرای آنها در مراکز بهداشتی دارد به ارسال چند بخشنامه اکتفا نشده است و به قدری فشار، پیگیری‌ مستمر، نظارت بر اجرا، جلسات متعدد توجیهی و آموزشی برای پرسنل، کارانه‌های تشویقی و تنبیه‌های لفظی و مالی از سوی مدیران شبکه‌ها اعمال شده که طی یک دوره‌ کوتاه چند ماهه طرح‌های مزبور اجرایی شده‌اند اما با گذشت بیش از 3 سال از مدت مسؤولیت شما و در شرایطی که کشور با افت شدید نرخ باروری و کاهش جمعیت جوان و پویای کشور در آینده‌ای نزدیک روبه‌رو است، این سوال همچنان باقی است که چرا هیچ حرکت مؤثری در تغییر سیاست‌های وزارتخانه صورت نگرفته است؟ آیا با تعدادی بخشنامه‌ شعاری و بدون دستورالعمل و ضمانت اجرایی، می‌توان بر بحران جمعیت فائق آمد؟

ارجاع افراد برای عقیم‌سازی

این در حالی است که درباره بحث عقیم‌سازی نیز در این نامه تاکید شده است که لیستی قابل تامل به عنوان موارد قابل ارجاع برای توبکتومی (عقیم‌سازی دائمی در زنان) از سوی وزارتخانه منتشر شده است تا پرسنل مراکز بهداشت افراد را براساس آن، برای عقیم‌سازی و کنترل جمعیت ارجاع دهند. از جمله این موارد می‌توان به زنان 40 سال به بالا و افرادی که برای بار سوم سزارین می‌شوند، اشاره کرد.

اما آیا این موارد براساس منابع علمی برای سلامت مادر تنظیم شده یا بر اساس سیاست‌های کنترل جمعیت؟

تشویق‌ها برای تحدید نسل

علاوه بر این در بخش دیگری از نامه پزشکان آمده است: باید متذکر شد که در حال حاضر بر خلاف سال‌های کنترل جمعیت، هیچگونه سیاست تشویقی در راستای سیاست‌های جدید جمعیتی وجود ندارد و به هیچ یک از مراقبان سلامت، پاداشی در قبال مشاوره‌ فرزندآوری تعلق نمی‌گیرد. این در حالی است که پاداش‌های گذاشتن IUD و ارجاع برای توبکتومی همچنان به حساب پرسنل بهداشتی ارائه‌دهنده این امور واریز می‌شود.

مشاهدات عینی نشان می‌دهد عقیم‌سازی دائمی زنان ارجاع شده توسط مراکز بهداشت، به صورت رایگان انجام می‌شود.

از سوی دیگر بر خلاف کلاس‌های مشاوره تنظیم خانواده که برای پرسنل مراکز بهداشتی هم‌اکنون نیز برگزار می‌شود، هیچ‌گونه کلاس آموزشی در راستای تشویق فرزندآوری برای پرسنل بهداشتی وجود ندارد و هم اکنون نیز عمده پرسنل وزارت بهداشت، به مضرات تک‌فرزندی آگاه نبوده و حتی آگاهی مناسبی از وضعیت بحرانی جمعیت کشور ندارند.

همچنین در ادامه این نامه عنوان شده است: کتب مرجع و مستندات علمی می‌گوید که درصد اندکی از زنان باردار، نیاز به غربالگری دوران بارداری دارند در حالی که در کشور ما این غربالگری‌ها بی‌هیچ دلیل علمی، برای تمام زنان باردار تجویز می‌شود.

این تجویزهای بی‌مورد نیز به دلیل اشتباهات مرسوم و فراوان در تشخیص، در موارد زیادی به سقط اشتباهی جنین می‌انجامد.

از سوی دیگر اکنون بین متخصصان، پزشکان خانواده و مراقبان بهداشت شایعه‌ای رواج دارد که اگر فرزند ناقصی متولد شود، پزشک مربوط که غربالگری را برای وی تجویز نکرده است، محکوم به پرداخت تمام هزینه‌های آن بچه‌ ناقص خواهد شد. بنابراین بیشتر زنان باردار حتی بدون وجود هیچ عامل خطری، برای غربالگری‌های پرهزینه و بی‌فایده معرفی می‌شوند.

از این رو از شما تقاضا می‌شود برای معقول کردن روند تجویز غربالگری‌ها، نسبت به مسائل موجود، به عموم مردم و پزشکان اطلاع‌رسانی کرده و با نظارت صحیح، مانع قتل نفوس از طریق سقط‌های غیرقانونی و تحمیل هزینه‌های هنگفت مالی و روانی به خانواده‌ها شوید.

به گزارش «شيعه نيوز»، علی اکبر محزون در رابطه با نرخ موالید در کشور گفت: در بند 14 سیاست‌های کلی جمعیت در حوزه جمعیت بسیاری از سازمان‌ها از جمله سازمان ثبت‌احوال به رصد آمارهای جمعیتی بپردازد در این پایگاه اطلاعاتی جمعیتی اطلاعات تمام ایرانیان ذخیره و تحلیل‌های جمعیتی در آن انجام می‌شود.

وی ادامه داد: یکی از از بحث‌های جمعیتی که مطرح شد و جریان‌سازی خوبی درمورد آن شکل گرفت آسیب‌های تک فرزندی بود که توسط جامعه‌شناسان و روانشناسان بررسی و مطرح شد.

محزون ادامه داد: این اطلاع‌رسانی باعث تجدیدنظرهایی در بحث تک فرزندی و درنتیجه تنظیم خانواده‌های ایرانی شد به طوری که عمده خانواده‌های جوان به خروج از تک فرزندی اقدام کرده و به سمت 2 تا 3 فرزندی پیش رفتند و این یک واکنش خوب محسوب شد.

مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات سازمان ثبت احوال کشور افزود: در سال 91 اولین جهش ضعیف در افزایش نرخ موالید اتفاق افتاد که خیلی چشمگیر نبود اما با توجه به وضعیت قبلی قابل توجه بود به طوری که شاهد نرخ 2.9 درصد رشد موالید بودیم.

وی گفت: در سال 92 رشد موالید به 3.5 درصد رسید و سال 93، 4.2 درصد شد و این بیانگر رشد امیدوارکننده موالید در کشور بود.

محزون تصریح کرد: طبق بررسی‌ها به این نتیجه رسیدیم تعداد خانواده‌هایی که می‌خواهند از تک فرزندی خارج شوند بسیار محدود و سالی 40 تا 50 هزار نفر است بنابراین پیش‌بینی شد که با این جمعیت محدود افزایش موالید به اتمام برسد.

مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات سازمان ثبت احوال کشور گفت: بنابراین اگر سیاست‌های جمعیتی به موقع وارد کار نشود سال 94 با فروکش نرخ موالید مواجه خواهیم شد. این پیش‌بینی درست بود به طوری که نرخ موالید به 2.3 درصد کاهش یافت.

وی افزود: اگر این روند ادامه پیدا کند رشد موالید صفر و شاید منفی می‌شود.

محزون گفت: اکنون در 4 ماهه ابتدای سال 95 هرچند که هنوز زود است که قضاوت کنیم اما با رصدهایی که شده است نرخ موالید به منفی 0.6 درصد رسیده این به معنی آن است که رشد موالید نزدیک به صفر و کمی زیر صفر آمده است.

مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات سازمان ثبت احوال کشور ادامه داد: یکی از دلایلی که نتوانستیم رشد موالید را بالا ببریم پتانسیل محدود خانواده‌های تک فرزند بوده است. به طوری که از کل خانواده‌های ایرانی 19 درصد تک فرزند هستند و 14 درصد بدون فرزند هستند.

وی گفت: ما نمی‌خواهیم سیاست‌های جدید جمعیتی ایجاد شود بلکه برای رفع این تهدیدها باید سیاست‌های جمعیتی فعلی اجرا شوند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عليرغم شكايت مردم؛ مدرسه تقدیمی خیرین تبدیل به اداره دولتی ش

پستتوسط najm134 » يکشنبه نوامبر 06, 2016 8:38 pm


عليرغم شكايت مردم؛ مدرسه تقدیمی خیرین تبدیل به اداره دولتی شد

آموزشگاه «امیر علاقبند۲» که به دست بنیاد خیریه «برین» در شهرستان پردیس تاسیس شده با تغییر کاربری تبدیل به اداره آموزش و پرورش این شهرستان شده است.

Image

این مدرسه در پایان سال گذشته افتتاح شد و قرار بود در دو نوبت پذیرای ۶۰۰ دانش آموز باشد اما اکنون تبدیل به یک اداره دولتی شده است و حتی تابلوی آن نیز تعویض شده است.

اگرچه این مدرسه توسط خیرین ساخته و به اداره آموزش و پرورش تقدیم شده اما این تغییر کاربری امکان تحصیل دانش آموزان را سلب کرده است.

مسئولان آموزش و پرورش، با ارسال نامه‌ای به امضای مرتضی رئیسی، معاون وزیر و رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور به این اقدام اعتراض کرده است و حتی صدور این نامه نیز به تخلیه این مدرسه منجر نشده است.
najm134
 
پست ها : 2044
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

دستکاری در نتایج انتخابات در آمریکا امری معمول است

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه نوامبر 20, 2016 4:37 am

معاون اسبق خزانه‌داری آمریکا گفت دستکاری در نتایج انتخابات در آمریکا امری معمول است و در تمام سطوح رخ می‌دهد.

Image
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پر سر و صداترین و پرهزینه‌ترین انتخابات جهان است که البته اغلب شهروندان این کشور از مکانیزم پیچیده این انتخابات اطلاعات دقیقی ندارند. فرآیند پیچیده و طولانی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا یک سال و نیم قبل از حاضر شدن مردم این کشور پای صندوق رای آغاز می‌شود.

نحوه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ارتباط مستقیمی با نظام حزبی این کشور دارد و نامزدهای مستقل در این عرصه‌ تقریبا هیچ شانسی ندارند. از میان حدود 50 حزب و سازمان سیاسی نیز این سمت تنها در اختیار دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه است. در تاریخ 230 ساله آمریکا، هیچ رئیس جمهوری از چارچوب نظام دو حزبی خارج نبوده است.

در تاریخ آمریکا تاکنون سه بار فردی به کاخ سفید راه یافته که حائز اکثریت آرای مردمی نبوده اما به دلیل کسب آرای هیات‌های الکترال، انتخاب شده است. راترفورد هایس در سال 1876، بنیامین هاریسون در سال 1888 و جرج دابلیو بوش در سال 2000. در سیستم انتخاباتی آمریکا، ایالت‌های پر جمعیت اهمیت بیشتری دارند. ایالت کالیفرنیا در صدر قرار دارد و پس از آن نیویورک، تگزاس، فلوریدا، پنسیلوانیا و ایلینویز قرار می‌گیرند. این مساله موجب شده که توجه احزاب و نامزدهای انتخاباتی همواره به سوی احزاب پرجمعیت‌تر باشد.

«پال کریگ رابرتس» اقتصاددان آمریکایی، معاون سابق وزارت خزانه‌داری آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری «رونالد ریگان»، ستون‌نویس سابق وال استریت ژورنال و بلومبرگ بیزنس‌ویک است. از نقاط قابل توجه در کارنامه وی انتقاد او از رژیم صهیونیستی در ژانویه سال 2009 و همچنین مخالفتش با جنگ آمریکا علیه عراق و نوشتن مقاله‌ای با عنوان لزوم استیضاح «جورج دبلیو بوش» رییس‌جمهور وقت آمریکا است.

در ادامه متن گفت‌وگوی فارس با آقای رابرتس در مورد انتخابات آمریکا و ادعای احتمال تقلب که از سوی «دونالد ترامپ» نامزد جمهوری‌خواهان مطرح شده، آمده است:

دلیل ظهور پدیده‌هایی مانند ترامپ و سندرز در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا چیست؟

پاسخ: مردم آمریکا اعتماد خود به تشکیلات سیاسی آمریکا را از دست داده‌اند. ترامپ یک سیاستمدار نیست، و فعالیت‌های تجاری وی نیز به گونه‌ای نیست که باعث شود وی را عضوی از مکتب الیگارشی، عضوی از مجموعه‌های نظامی/امنیتی، عضوی از جامعه وال‌استریت و یا بانک‌های خیلی بزرگ، ‌‌عضوی از مراکز تجارت محصولات کشاورزی(شرکت مونسانتو) و یا صنایع قابل استخراج(انرژی، معدن، چوب) که ساختارهای سیاسی آمریکا را کنترل می‌کنند، بدانیم. بنابراین رای‌دهندگان به ترامپ امید بسته‌اند.

سندرز نیز اگرچه یکی از اعضای دموکرات کنگره آمریکا است، اما یک بیگانه در میان آنان تلقی می‌شود. زیرا تاکید اصلی وی بر کمک به افراد عادی جامعه آمریکا است، نه منافع جامعه الیگارشی این کشور.

چرا تاکنون فرد مستقلی موفق به پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نشده و یا در آینده نیز ممکن نیست که این اتفاق رخ دهد؟


به دلایل مختلف. آمریکایی‌ها عادت کرده‌اند که به یکی از این دو حزب، یعنی جمهوری‌خواهان و یا دموکرات‌ها رای دهند. بسیار از مردم آمریکا که تعداد آنان نیز رو به افزایش است، اکنون خود را مستقل می‌پندارند، اما هیچ حزب مستقلی وجود ندارد. بسیاری از افراد مستقل به یکی از دو نامزد دموکرات و یا جمهوری‌خواه رای می‌دهند. تعداد کمی از آرا متعلق به دو حزب کوچک دیگر، یعنی حزب آزادی و حزب سبز است.

راس پروت و پاتریک بوچانان ضلع سومی را برای حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری تشکیل دادند، که پروت در سال 1992 توانست 19 درصد آرا را به دست آورد. و بوچانان که در انتخابات سال 2000 به عنوان نامزد حزب اصلاحات شرکت کرده بود، 25.7 درصد آرا را از آن خود کرد. حزب سوم پروت و بوچانان آنقدر دوام نیاورد که به یک رقیب دائمی برای دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه تبدیل شود.

ترامپ درباره احتمال دستکاری در نتایج انتخابات ابراز نگرانی کرده است. آیا اساساً احتمال وقوع تقلب در انتخابات آمریکا وجود دارد؟


تقلب در انتخابات و دزدیدن آرا مردم مسئله‌ای است که به طور سنتی در تمامی سطوح انتخابات آمریکا وجود داشته است. اگر شما در گوگل سرچ بکنید، می‌توانید نمونه‌های مورد نیاز را برای نوشتن تعداد بسیاری کتاب در این زمینه بیابید. برای پیدا کردن نمونه درباره اینکه هیلاری کلینتون چگونه نامزدی حزب دموکرات را از چنگ سندرز درآورد و از او دزدید، موارد متعددی در رسانه‌ها مشاهده می شود که می‌تواند مورد مطالعه قرار گیرد.

آیا مکانیسم واضح و روشنی برای نظارت بر روند انتخابات آمریکا و صحت نتایج آن وجود دارد؟


پاسخ: با ظهور دستگاه‌های الکترونیکی رای‌گیری که در آن هیچ اثری از کاغذ وجود ندارد، بازشمارش آرا دیگر ممکن نیست. علاوه بر این نرم‌افزارهای اختصاصی مورد استفاده در برنامه دستگاه‌های رای‌گیری نحوه ثبت رای‌ها را تعیین می‌کند. تنها مورد بررسی نتایج رای‌گیری الکترونیکی مربوط به نتایج نظرسنجی از افرادی است که در آن از رای‌دهندگان پرسیده می‌شود به چه کسی رای داده‌اند. اگر نتایج نظرسنجی‌های خارج از روند رای‌گیری با نتایج شمارش آرای الکترونیکی اختلاف فاحشی داشته باشد، آنگاه این مسئله نشانه بروز تقلب خواهد بود. بر اساس برخی گزارش‌ها در حال حاضر بر ناظرین انتخاباتی فشارهایی وارد می‌شود که جلوی هدایت نتایج نظرسنجی‌ها را به سود جریان خاص را بگیرند.

آیا شما نمونه‌ای از سوءظن و تردید درباره صحت نتایج انتخابات در دوره‌های گذشته سراغ دارید؟

همان‌طور که گفتم، نمونه‌های بی‌شماری وجود داشته که در گذشته رخ داده است. در واقع «هیئت‌های ویژه» حزب دموکرات تقلب‌کنندگان رسمی در روند رای‌گیری درونی حزب هستند. هیئت‌های ویژه افرادی هستند که توسط کمیته ملی حزب دموکرات انتخاب می‌شوند، نه توسط رای‌دهندگان در مراحل اولیه رای‌گیری، تا در روند انتخاب نامزد حزب مشارکت داشته باشند. حزب دموکرات این هیئت ویژه را به منظور جلوگیری از اقدام رای‌دهندگان مبنی بر انتخاب نامزدهای ریاست‌جمهوری که هسته اصلی حزب خواهان انتخاب آنان نبود (مانند جرج مک‌گاورن)، برگزیده است.

دادگاه عالی آمریکا نیز در زمانی که بازشماری آرا در ایالت فلوریدا را در زمان رقابت انتخاباتی میان جرج‌ دبلیو بوش و ال‌گور متوقف کرد، خود مرتکب تقلب انتخاباتی شد. دادگاه عالی که اکثریت آن در اختیار حزب جمهوری‌خواه بود، جلوی بازشماری آرا را در حالی گرفت که آرا این ایلات نشان‌دهنده پیروزی ال‌گور در فلوریدا و در نتیجه پیروزی وی در انتخابات ریاست‌جمهوری بود.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

ادامه کاسب‌کاری دولتی از زائران اربعین

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه دسامبر 10, 2016 8:40 pm

ادامه کاسب‌کاری دولتی از زائران اربعین


با یک مقایسه سر انگشتی متوجه خواهید شد که پارک خودروی شخصی در بیابانهای پشت مرز مهران هم رده و بالاتر پارکینگ های طبقاتی داخل طرح ترافیک تهران به عنوان یکی از پرترافیک ترین شهرهای دنیاست. تا طی سال اول درآمدی حدودا ده برابر هزینه احداث این پارکینگ ها برای دولت از جیب زائران اربعین داشته باشد!

Image

سرویس اجتماعی فردا؛ محمد مهدی شیخ صراف: بعد از بیمه اجباری 25 هزار تومانی و بلیط اتوبوس دوبرابری حالا زائرانی که برای راحتی بیشتر و کم شدن هزینه سفر به صورت زمینی و با خودرودهای شخصی به مرز مهران می روند شاهد دریافت هزینه پارکینگ برای پارک خودرو در بیابانهای نزدیک به مرز عراق خواهند بود. آن هم هزینه ای که از پارکینگ های طبقاتی تهران گرانتر است. مستقیم ترین معنی این حرکت ابداع یک شیوه جدید برای سرکیسه کردن زائران ایرانی اربعین است.

نرخ پارکینگ های مرز مهران امسال به روزانه 5000 تومان افزایش یافته، در حالی که سال گذشته در ایام اربعین حسینی زائران بابت پارک خودروهای خود هیچ هزینه‌ای پرداخت نمی‌کردند.

قاعدتا هزینه پارک خودرو باید برای خدمات حداقلی که برای آن ارائه می شود دریافت شود. این هزینه امسال صرفا برای پارک خودرو زیر تیغ آفتاب و باد و باران در بیایان‌‌های اطراف شهر مهران به‌عنوان پر ترددترین مرز غرب کشور دریافت می شود. البته سال گذشته یکی از معضلات زائران عتبات عالیات در هنگام بازگشت به کشور بارندگی بسیار و سرمای هوا بود که باعث شد مردم برای بیرون آوردن ماشین‌های خود از گل و لای مجبور به استفاده از ادوات سنگین مانند لودر و تراکتور شوند.

با یک مقایسه سر انگشتی متوجه خواهید شد که پارک خودروی شخصی در بیابانهای پشت مرز مهران هم رده پارکینگ های طبقاتی داخل طرح ترافیک تهران به عنوان یکی از پرترافیک ترین شهرهای دنیا و نصف قیمت پارکینگ مسقف فرودگاه مهرآباد تهران خواهد بود که اکنون برای هر شبانه روز 10 هزار تومان است و یکی از گرانترین پارکینگ های کشور به حساب می آید.

طبق اعلام رسمی مسئولان تردد روزانه مرز مهران روزانه در ایام اربعین به روزانه 250 هزار تردد افزایش می‌یابد. اربعین سال گذشته نیز حدود 200 هزار خودرو شخصی در شهر مهران و پارگینگهای آن پارک شد که امسال وسعت آنها به 80 هکتار رسیده است.

ضمن توجه به این عدد و نرخ هرشبانه روز 5 هزار تومان و احتساب میانگین اینکه هر خودرو 7 روز در پارکینگ بیابانی خواهد بود، با چند ضرب و تقسیم ساده به گردش مالی حداقل 7 میلیارد تومانی که با اجاره دادن بیابان، نصیب کاسبان دولتی اربعین می شود پی خواهید برد.

طبق اعلام رسمی برای احداث این پارکینگ ها پانصد میلیون تومان از محل اعتبارات عمرانی، استانی در نظر گرفته شد که در بازدید اخیر محمد مخبر رئیس ستاد اجرایی فرمان امام از این پارکینگ ها اظهار کرد دویست و پنجاه میلیون تومان از این میزان اعتبار از سوی بنیاد برکت تامین شده است. این همان پارکینگ هایی است که توسط ارگان های دولتی و با امکانات مرتبط با آنها آماده شده ولی برای آن هزینه اینچنین دریافت می شود!

در حالیکه مسئولان دولتی به ارائه خدمات حداقلی به زائران عتبات عالیات اعتراف می‌کنند و نگاه کلان فرهنگی مستلزم این است که هرسال تعداد بیشتری از اقشار مختلف مردم بتوانند در این حرکت عظیم شرکت کنند، با عدم مدیریت صحیح هزینه‌های مردم برای عزیمت به کربلای معلی هر سال بیشتر می‌شود.

این روند امسال با پدیده های جالبی همراه شده که هرکدام نشانه ای مشخص بر عدم اعمال سیاست گذاری صحیح در خصوص تسهیل سفر و ارائه خدمات رایگان و کم هزینه به زائران پیاده روی اربعین است. جالب اینجاست که شهرت پیاده روی اربعین در کشور عراق به خاطر حجم خدمات صلواتی و رایگانی است که در این کشور و در مسیر پیاده روی به زائران حضرت اباعبدالله الحسین علیه اسلام ارائه می شود اما ماجرا در کشور خودمان دارد روندی برعکس را طی می کند!

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تجلیل از منکر حضرت مسیح (علیه السلام) در سالروز تولد مسیح

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه دسامبر 31, 2016 12:27 pm

تجلیل از منکر حضرت مسیح (علیه السلام) در سالروز تولد مسیح(علیه السلام)


در حالی مراسم بزرگداشت احمد شاملو و اهدای جوایز دومین دوره جایزه شعر شاملو با عنوان «نوروزی در زمستان» با مشارکت پژوهشکده انجمن ادبیات نمایشی دانشکده هنر تهران و خانه-موزه بامداد در تالار فارابی دانشکده هنرهای کاربردی دانشگاه هنر تهران برگزار می‌شود که سوابق سوء و کارنامه سیاه این شاعر بر کسی پوشیده نیست.
به گزارش مشرق، متأسفانه این بار بیت‌المال مسلمین در سالروز میلاد حضرت مسیح(ع) برای کسی هزینه می‌شود که وجود مبارک ایشان را انکار کرد و در اهانت به مقدسات دینی هیچ ابایی نداشت.

Image

در حالی مجامع به اصطلاح هنری و دانشگاهی سعی در چهره‌سازی از شاملو را دارند که نظریات او در حوزه ادبیات از کمترین قوام و دوامی برخوردار نبود و حتی اعتراض شخصیت‌های ادبی چون «مهدی اخوان ثالث»، «هوشنگ ابتهاج»، «بهاءالدین خرمشاهی» و ... را نیز برمی‌انگیخت. شاملو در نظریه‌ای منحصر به فرد کاوه آهنگر را یک لمپن معرفی کرد و معتقد بود: «ضحاک ماردوش یک مصلح اجتماعی و یک ایرانی نیکوکار بود!»

پژوهشکده انجمن ادبیات دانشکده هنر تهران قصد الگوسازی از چهره‌ای فاسد را برای جوانان و دانشجویان دارد که یدالله رویایی (از شاعران فراری که دوستی دیرینه‌ای با شاملو داشت) در توصیف سفر مشترکش با شاملو به ایتالیا می‌نویسد: «روزها و شب‌های ما در کوچه‌های رم و بارهای ونیز به مستی و بی‌خبری می‌گذشت؛ با ویسکی و آذوقه‌ای از تریاک و شیره ناب(!) که با خود برده بودیم و مخدراتی دیگر، گاهی هم از نوع علیایش: با دلبرکانی نه چندان غمگین.»

احمد شاملو که قرار است با همکاری مسئولان دانشگاه هنر تهران طی برنامه‌ای ویژه به اسطوره‌ای برای نسل آینده کشورمان تبدیل شود، علنا از مردم ایران ابراز تنفر می‌کرد و در گفتگو با مجله فردوسی وصیت کرد: «دست‌کم پس از مرگ آرزوی من برای به دور ماندن از مردم و پلیدی‌های‌شان برآید؛‌ مردمی که از ایشان متنفرم. من وظیفه‌ای برای خود در قبال این مردم نمی‌شناسم... من یک لاکی دارم و خزیده‌ام توش. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم.»

نظرات شاملو در حوزه سیاسی نیز دست کمی از حوزه‌های دیگر نداشت و حاکی از ذهن بیمار و مشوش‌اش بود. شاملو در توصیف انقلاب اسلامی مردم ایران در دانشگاه برکلی گفت: «حرکت انقلابی مردم در سال 1357 مانند حرکت گاوها بود.» او که به گفته خودش سابقه همکاری با نازی‌ها را داشت در دوران پهلوی دوم به مهره دربار پهلوی تبدیل شد و همزمان از 10 مؤسسه و نهاد مختلف دولتی و سلطنتی حقوق دریافت می‌کرد و دست آخر 9 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ژست مبارز و چریک به خود گرفت و به حمایت از سازمان مجاهدین خلق(منافقین) پرداخت. شاملو در اوج اقدامات تروریستی منافقین در نامه‌ای به «مسعود رجوی» حمایت تمام قد خود از این سازمان تروریستی را اعلام کرد.

حال باید از مسئولان دانشگاه هنر پرسید چگونه اجازه مراسم بزرگداشت این عنصر بدنام و فاسد را در دانشگاه هنر می‌دهند و از متولیان فرهنگی کشور که وظیفه نظارت بر فضای فرهنگی را برعهده دارند سؤال کرد با چه استدلال و منطقی برگزاری چنین مراسم و چهره‌سازی از این عنصر معلوم‌الحال را برای جوانان و دانشجویان توجیه می‌کنند!
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بعدي

بازگشت به آلوده شناسى


Aelaa.Net