آلودگی آموزشی

مديران انجمن: najm134, najm134, najm134

در حکایت و شکایت زبان فارسی / چهرۀ آسیب ندیدۀ اسم معنی

پستتوسط najm134 » چهارشنبه ژانويه 24, 2018 6:37 pm


در حکایت و شکایت زبان فارسی / چهرۀ آسیب ندیدۀ اسم معنی


Image
علیزاده طوسی
سلام بر همۀ فارسی زبان‌ها و فارسی دان‌های سراسر دنیا؛ فارسی زبان‌هایی که با چهرۀ آسیب ندیدۀ «اسم معنی» بیگانه نشده‌اند و آن را فراموش نکرده‌اند؛ فارسی زبان‌هایی که مثلاً «سعدی شیرازی» را، با خواندن آثارش، یکی از استادان بزرگ زبان و شعر کلاسیک فارسی و مدافع بی‌پروای عدالت اجتماعی می‌دانند (۱)،
این فارسی زبان‌ها و فارسی دان‌ها از «دار و دستۀ» شبه بورژواهای تحصیلات رسمی کردۀ قهرمان سازِ قهرمان پرستِ قهرمان شکن نیستند که از میان هزارها شخصیت بزرگ و کوچک در آفرینش‌گاه هزار سال ادبیات فارسی نام خیال انگیز «پنج تن» را بر طاق معبد ذهن بی‌جوشش و بی‌پویش خود نقش بزنند، بی‌آنکه حتّی آثار همین پنج نامبُردار خاصّ و عامّ، یعنی فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی، و حافظ را تمام و خوب خوانده باشند (۳).
این فارسی زبان‌ها و فارسی دان‌های اصیل، از آنجا که زبان را سند و سجلّ و صحیفه و تاریخ ملیّت خود می‌دانند، آیین زبان خود را از خطابه‌های مکتوب «پیام گذار» های بزرگ هزار سال زندگی ادبیات فارسی می‌شنوند، نه از مثلاً بلند گوهای کتبی و شفاهی زبان عظیم و غنی و محترم زبان انگلیسی که گواهینامۀ ملّیت و فخر انگلیسی زبان‌های جهان است (۴).
بیاییم به چند تصویر از چهرۀ آسیب ندیدۀ «اسم معنی» در آیینۀ ادبیات گذشته نگاه کنیم و در هر مورد نمونه‌ای از آسیب‌هایی را که امروز بر آن وارد می‌کنند، ببینیم. برای «سعدیِ» فارسی زبان طبیعی بود که کلمۀ «واقعه» را «اسم معنی» بداند و برای آن، چه مفرد باشد، چه جمع، فعل مفرد به کار ببرد. می‌گوید: «دست از این حرکت کوتاه کن که واقعه‌ها در پیش است»، و نمی‌گوید «واقعه‌ها در پیش هستند!»
و حالا سه آسیب بر چهرۀ این اسم معنی از فارسی بلغور کنندگان (۵) امروزی: «این واقعه‌ها رخ داده اند... بعضی از این واقعه‌ها فقط شایعه هستند ... این واقعه‌ها با زندگی ما پیوند دارند ...» برای ابوالفضل بیهقی، مورّخ و ادیب عهد غزنویان هم طبیعی بود که کلمۀ «کار» را «اسم معنی» بداند و بگوید: «همۀ کارها قرار گرفت [سامان یافت] و قوم سوی هرات به خدمت رفتن گرفتند».
اتاق خورده است، روی کاغذ بیاورم، چون به این وسیله بهتر می‌توانم افکار خودم را مرتّب و منظّم بکنم.»
و حالا سه آسیب بر چهرۀ این اسم معنی از فارسی بلغور کنندگان امروزی: «کارها به موقع انجام نمی‌شوند؛ ... کارهای کوچک و بزرگ به دست کسانی سپرده می‌شوند که لایق آن نیستند ... می‌توانیم کارهایی که ما را خوشحال می‌کنند انجام دهیم!» برای فردوسی طوسی، آفریدگار حماسه‌های منظوم ایرانی، طبیعی بود که کلمۀ «رنج» را «اسم معنی» بداند و بگوید: «هﻤﻪ رنج‌های ﺗﻮ ﺑﯽ بر ﺷﻮد / ز دﻳﻮان ﺟﻬﺎن ﭘُﺮ ز ﻟﺸﮑﺮ ﺷﻮد».
و حالا سه آسیب بر چهرۀ این اسم معنی از فارسی بلغور کنندگان امروزی: « آیا رنج‌های ما بیهوده بوده‌اند؟ ... این رنج‌ها جرعه‌هایی هستند بسیار تلخ و زهرآگین ... این رنج‌ها هستند که زیبایی گنج را نمایان می‌کنند». و برای «صادق هدایت» هم که «گذشته» را با علاقه می‌خواند و «حال» را با دقّت می‌شنید، طبیعی بود که کلمۀ «درد» را، چه جسمی، چه روحی، «اسم معنی» بداند و بگوید: «فقط می‌خواهم ... دردهایی که مرا خرده خرده مانند خوره ... گوشۀ این اتاق خورده است، روی کاغذ بیاورم.» و به خطا «درد» را دچار ثقل بیگانگی نکند، که بعضی از امروزی‌ها می‌کنند و می‌گویند: « دردهایی که در استراحت ایجاد می‌شوند و در هنگام فعالیت وجود ندارند!»
زبانتان همواره دارا و دانا و توانا باد.
زیرنویس‌ها:
۱- سعدی در دفاع از عدالت اجتماعی می‌گفت: «بدان که ملوک از بهر پاس رعیت‌اند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک!» و با اعتقاد به ارزش انسانی مرد و زن می‌گفت: «مرد بی‌مروّت زن است، و عابد با طمع راهزن» و می‌گفت: «ای کریمی که از خزانه غیب / گبر و ترسا وظیفه خور داری / دوستان را کجا کنی محروم / تو که با دشمن این نظر داری» و همچنین گفت: «سپاس دار خدای لطیف دانا را / که لطف کرد و به هم برگماشت اعدا را / همیشه باد خصومت جهود و ترسا را / که مرگ هر دو طرف تهنیت بود ما را»
۲ - مثلاً سعدی بزرگوار، این بیت او را گواه بیاورید: «قسمت خود می‌خورند منعم و درویش / روزی خود می‌برند پشّه و عنقا!».
۳- بسیاری از همان «شبه بورژواهای تحصیلات رسمی کردۀ قهرمان سازِ قهرمان پرستِ قهرمان شکن»، منهای حافظ که با دیوانش فال می‌گیرند، با فردوسی، نظامی، مولوی، و سعدی در حدّ شعرهایی که از آن‌ها در کتاب‌های قرائت فارسی دورۀ راهنمایی و دبیرستان نقل شده است، آشنایی دارند، و غافل از آنند که مثلاً «نظامی» فقط همان حکایت «کودک مجروح» در «مخزن الاسرار» نیست که در آن «کودکی از جمله آزادگان / رفت برون با دو سه همزادگان»، بلکه خواندن «خمسه» یا پنج منظومه اش، شامل خسرو وشیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر، اقبالنامه، و شرفنامه، نه تنها برای «وحید دستگردی» که سال‌ها صرف تصحیح و تحشیه و تفسیر بیت‌های دشوار آنها کرد، بلکه برای «عبدالرّحمن جامی» شاعر عارف قرن نهم هجری هم آسان نبود. وحید دستگردی وقتی که کار شرح و حواشی و تصحیح «خسرو و شیرین» را به پایان رساند، نوشت: «کاری بسیار خطیر و سخت بود. مسلّم حکیم نظامی در ساختن و نظم این نامۀ نامی به اندازۀ این بنده در تصحیح و شرح و حاشیه رنج نبرده است.» و «جامی» در آخر شرحی که بر خمسۀ نظامی نوشته است، گفته است: «سیصد و پنجاه بیت لاینحلّ باقی است که در قیامت دامن نظامی را گرفته و از خودش شرح آنها را خواهم خواست.»
۴- به عبارت دیگر دانش زبان مادری خود را با مطالعۀ متن‌های معتبر هزار سال ادبیات فارسی گسترش می‌دهند، نه با گوش دادن به خبرها و گزارش‌ها و تفسیرهای ترجمه شده به نوعی زبان فارسی که در بسیاری موردها لغت به لغت، یعنی در تجزیه، فارسی به نظر می‌رسد، ولی در ترکیب فارسی نیست. برای نمونه به این جمله نگاه کنید: «آن‌ها با خلق نسبیت فرهنگی توسط ضد اورینتالیست‌ها موافق نیستند!»
۵- اصطلاح «بلغور کردن» اگر فراموشِ امروزیان نشده باشد، برای ما که از دیروزیانیم، علاوه بر معنی اصلی، مجازاً این معنی را دارد که «فرهنگ لغات عامیانه» داده است: «حرف زدن به زبانی که برای شنوندگان نامفهوم باشد و از آن سر درنیاورند، مانند ترکی بلغور کردن»، و این معنی را که در «یادداشت مرحوم دهخدا» آمده است: «به غلط ادا کردن در زبان قومی. با زبان قومی خشن و نادان سخن گفتن. شکسته و نامفهوم سخن گفتن. زبانی را شکسته و غلط و نارسا تکلم کردن.»
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

تقلب بلای جان آموزش عالی ایران

پستتوسط najm134 » سه شنبه فبريه 06, 2018 11:39 pm


تقلب بلای جان آموزش عالی ایران

ابراهیم خندانروزنامه نگار
سعدالله نصیری قیداری معاون حقوقی وزارت علوم گفته است که با لایحه‌ای که در طی روزهای آینده به امضای وزیر علوم خواهد رسید، با افراد یا بنگاه‌هایی که اقدام به خرید و فروش پایان‌نامه می‌کنند مطابق قوانین مجازات اسلامی برخورد خواهد شد. این لایحه هر دو طرف این بازار پر رونق را نشانه گرفته است؛ اساتید و دانشجویان به عنوان خریدار و افراد و بنگاه‌هایی عرضه کننده و فروشنده مقاله و پایان نامه.
این لایحه پس از امضای وزیر از طرف هیات دولت به مجلس ارائه خواهد شد تا پس از بررسی مجلس و تائید شورای نگهبان، در صورت تائید، برای اجرا در اختیار دولت قرار گیرد که راهی پر پیچ و خم و طولانی است. البته در بخش برخورد با خریداران (دانشجویان و اعضای هیات علمی) هم‌اکنون نیز بخش‌نامه‌ها و شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های انضباطی داخلی هم در وزارت علوم و هم در وزارت بهداشت وجود دارند و در ظاهر خلا قانونی در این زمینه وجود ندارد.
مظفر شریفی مدیر کل دفترسیاست‌گذاری وبرنامه‌ریزی امور پژوهشی وزارت علوم پیش از این در سال ۱۳۹۲ از تدوین آیین نامه برای برخورد با متخلفان علمی خبر داده بود و گفته بود
که برخورد با تخلفات پژوهشی از برنامه‌های در دست اجرای وزارت علوم است. او به تدوین و انتشار کتابچه‌ای در زمینه اصول و موازین اخلاق پژوهشی که در آن اصول و موازین اخلاقی و درستکاری علمی تعریف شده است تا زمینه‌ای برای کاهش تخلفات علمی باشد ، اشاره کرده بود.
وی همچنین از تشکیل کمیته‌ای برای رسیدگی به تخلفات علمی و پژوهشی در وزارت علوم خبر داده بود که کار آن تعیین حد و حدود تخلفات پژوهشی از جمله خرید و فروش پایان نامه‌ها، مقالات تقلبی و مجلات تقلبی و همچنین چگونگی برخورد با تخلفات علمی است.
در این میان همه مشکل را در برخورد با فروشندگان دیده‌اند و این همان بخش از لایحه مورد اشاره است که نیازمند تصویب قانون است.
آقای شریفی پیش از این گفته بود که افرادی که بیرون از وزارت علوم و دانشگاه‌ها پایان نامه‌های دانشجویی را خرید و فروش می‌کنند در حیطه اختیارات وزارت علوم نیستند و تنها می‌توان این تخلفات را به مراجع قانونی بالاتر اعلام کرد. چگونگی گزارش و مجازات مرتبط با این جرم چیزی است که در لایحه آمده است.
آقای نصیری هم گفته است که بر اساس این لایحه چنانچه فردی یا بنگاهی تخلفی به عنوان شخص حقیقی در این زمینه انجام دهد، با معرفی وزارت علوم و وزارت بهداشت، با او بر اساس قانون مجازات اسلامی برخورد خواهد شد.
البته برخی از کارشناسان آموزش‌عالی نیز سوال می‌کنند که اگر وزارتخانه‌های علوم و بهداشت توانایی کنترل مجموعه‌های زیر نظر خود را، بر اساس گفته‌های مسئولان، دارند و می‌توانند با خریداران پایان‌نامه‌ها و مقالات برخورد کنند دیگر چه ضرورتی در برخورد با فروشندگان وجود دارد.
به عقیده این گروه، بطور طبیعی اگر خریداری وجود نداشته باشد، فروشنده‌ای هم در کار نخواهد بود که برای برخورد با او راه پر پیچ وخم تصویب قانون در مجلس را طی کنیم.
چرا تقلب
باید تبعات تقلب دامن هر متخلفی را در هر پست و در هر زمانی بگیرد حتی اگر از زمان تقلب سال‌ها گذشته باشد. جامعه در این حالت متوجه خواهد شد که این تخلف تا چه حد می‌تواند پرهزینه باشد.کارشناسان مسائل آموزشی

تقلب علمی با تعریفی که جامعه از تقلب دارد کمی متفاوت است. در این نوع از تقلب، مرتکب با روش‌های گوناگون سعی می‌کند از یافته‌های پژوهشی دیگران یا جعل نتایج یک پژوهش به انجام نرسیده یا ناموفق در یک مقاله یا پایان نامه، از مزایای مرتبط با آن بهره مند شود؛ از تغییر در جایگاه علمی و شغلی و اجتماعی گرفته تا دستیابی به مشاغل یا موقعیت‌های اقتصادی ممتاز.
تقلب علمی در آموزش‌عالی و مراکز تحقیقاتی در همه دنیا کما بیش وجود دارد و امروزه حتی نرم افزارهایی وجود دارند که می‌توانند بدون دخالت مستقیم انسان مقاله‌های علمی با استفاده از بانک اطلاعاتی بزرگ خود برای انتشار در مجلات و سمینارها تولید کنند.
ولی علاوه بر غیر اخلاقی بودن، به دلیل تاثیر مخربی که این کار بر پیشرفت علمی و فناوری و اعتبار جامعه دانشگاهی یک کشور در بین دیگر کشورها می‌گذارد، تقلب علمی مسئله‌ای بسیار مذموم قلمداد و با آن بطور جدی برخورد می‌شود.
در جوامع بیشتر توسعه یافته فاش شدن تقلب یک پژوهشگر یا یک دانشجو در هر مقطعی و در هر زمانی موجب از دست دادن همه مزایایی می‌شود که بطور مستقیم یا غیر مستقیم از آن تقلب بدست آورده است، بطوریکه در بسیاری از موارد فرد متقلب باید با شغل و مقام خود و بطور کلی فعالیت در حوزه‌ای که با تقلب به آن دست یافته، خداحافظی کند.
با اینکه تقلب پدیده‌ای جهانی است، اما صاحب‌نظران گستردگی و ابعاد آن را در ایران نگران کننده می‌دانند. از نظر آنها پدیده تقلب علمی این روزها چنان گسترده شده که حتی به مقاطع پایین‌تر تحصیلی نیز راه یافته است. برای مثال می‌توان به بازار تازه فروش پژوهش‌های دانش‌آموزی که گزارش‌های متنوعی برای پروژهای درسی دوره‌های دبستان و دبیرستان تولید می‌کنند اشاره کرد.
به عقیده این صاحب‌نظران به جز برخی از مسایل اجتماعی و سیاسی، دلایل مختلفی برای این معضل جامعه علمی بیان می‌کنند:
۱- مدیران متعهد متخصص. پس از انقلاب اسلامی و نیاز حکومت به افراد تحصیل کرده‌ای که بتواند به آنها اعتماد کند و در همان حال از سوی جامعه نیز پذیرفته شوند، سبب شد که بسیاری از مسئولان در همان دوران مسئولیت به روش‌های گوناگون وارد دانشگاه‌ها شوند تا پس از مدتی با اخذ یک مدرک دانشگاهی در مقاطع کارشناسی ارشد یا دکترا حضور خود را در مناصبی که تناسبی از نظر توانایی علمی در آنها نداشتند، توجیه کنند.
با توجه به اینکه تحصیل، بخصوص در دوره دکترا، کاری تمام وقت محسوب می‌شود و چنین دانشجویانی با توجه به مشغله فراوان فرصتی برای مطالعه و پژوهش نداشتند، رفته رفته بازاری برای پایان نامه و مقاله نویسان بوجود آمد و کار به آنجا رسید که شرکت‌هایی برای نشر کتاب و پایان نامه و گزارش پژوهشی برای اینگونه دانشجویان شکل گرفت.
به مرور زمان خدمات این شرکت‌ها از انحصار مدیران دولتی خارج شد و دیگر متقاضیان نیز از آن بهره مند شدند، تا جایی که در دهه هفتاد پدیده کتاب‌های سفارشی در جامعه خبرساز شد. کتاب سفارشی کتابی بود که بوسیله برخی از شرکت‌های انتشاراتی برای ارتقا شغلی یا دلایل دیگر به نام متقاضی با شمارگان اندک تهیه و منتشر می‌شد.
خلق چنین بازاری و استفاده گسترده از آن بوسیله مسئولان موجب شد تا حدود زیادی زشتی پدیده تقلب علمی در جامعه از بین برود و به مسئله‌ای ساده و پیش پا افتاده تبدیل شود که برخورد با آن امروز کم هزینه و ساده نیست.
۲- تورم آموزش عالی. گسترش بی محابا و بدون مطالعه آموزش عالی بخصوص در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا در ده سال گذشته که کارشناسان آن را تورم آموزش عالی می‌نامند، موجب شده که از یک سو نسبت تعداد استاد به دانشجو بطور چشمگیری کاهش پیدا کند و استاد وقت کافی برای بررسی و کنترل فعالیت‌های دانشجو را نداشته باشد و از سوی دیگر تعداد دانشجویانی که می‌خواهند با سرعت بیشتر و زحمت کمتر به مقصود برسند، افزایش یابد.
با اینکه تقلب پدیده‌ای جهانی است، اما صاحب‌نظران گستردگی و ابعاد آن را در ایران نگران کننده می‌دانند. از نظر آنها پدیده تقلب علمی این روزها چنان گسترده شده که حتی به مقاطع پایین‌تر تحصیلی نیز راه یافته است.
به باور کارشناسان، این تورم زمینه بسیار مناسبی برای بوجود آمدن و رشد روزافزون این بازار و کلاهایی که در آن عرضه می‌شود را فراهم کرده است.
۳- دلیل دیگری که در توسعه بازار تقلب علمی موثر است، ضعف هیات علمی در برخی از دانشگاه‌ها و گستردگی حوزه‌های تخصصی علم و فناوری است که امکان شناسایی و برخورد با تقلب دانشجویان را برای اساتید مشکل کرده‌است.
۴- نا آگاهی از روش‌های تقلب علمی و مصداق‌های آن نیز یکی دیگر از زمینه سازهای افزایش تقلب علمی است. عدم توانایی اساتید و مسئولان در تشخیص تقلب، دست سواستفاده کنندگان را در استفاده از این ناآگاهی باز می‌گذارد.
البته در این مورد می‌توان به ناآگاهی مرتکب از کاری که می‌کند نیز اشاره کرد. برای مثال گاهی یک دانشجو یا پژوهشگر نمی‌داند که روش او در تهیه یک مقاله در عرف بین المللی تقلب نامیده می‌شود.
۵- کم بودن ارتباطات دانشگاه‌های ایران با دیگر مراکز علمی بین المللی که به دلایل مختلف سیاسی و اقتصادی و مدیریتی امروز شاهد آنیم، یکی دیگر از عوامل گسترش تقلب علمی در دانشگاه‌های کشور است. ارتباطات بین المللی و همکاری بین دانشگاه‌ها موجب می‌شود که امکان سواستفاده از منابع اطلاعاتی چه بطور جزئی و چه کلی کاهش یابد و چون چنین ارتباطی امروز در ایران وجود ندارد زمینه خوبی برای متخلفان در استفاده غیرقانونی از منابع اطلاعاتی دانشگاه‌های خارجی بوجود آمده است.
صاحب‌نظران حوزه آموزش عالی دلایل مختلف دیگری از قبیل عدم وجود زیرساخت‌ها و نرم افزارهای تشخیص تقلب یا مشوق‌های نا متناسب با روح فعالیت علمی برای بهره مندی از مزایای اجتماعی یا اقتصادی را نیز از دلایل بوجود آمدن و گسترش بازار تقلب علمی در ایران می‌دانند.
آنها معتقدند برای برخورد با این مسئله باید بسیار جدی‌تر و ریشه‌ای‌تر از پلمب مراکز خرید و فروش پایان نامه و مقاله (مجازاتی که در لایحه دولت آمده) و جریمه نقدی، عمل کرد.
از نظر آنها باید تبعات تقلب دامن هر متخلفی را در هر پست و در هر زمانی بگیرد حتی اگر از زمان تقلب سال‌ها گذشته باشد. جامعه در این حالت متوجه خواهد شد که این تخلف تا چه حد می‌تواند پرهزینه باشد.
البته آنها به این نکته نیز معترفند که چنین برخوردی ممکن است هر مسئولی را که شجاعت اجرای آن را داشته باشد از قدرت به زیر بکشاند ولی به نظر می رسد این تنها راه و قدم محکم در برچیدن نسبی یا محدود کردن این بازار غیرقانونی بزرگ در ایران باشد.

Image
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

آمار عجیب فرار مغزها از ایران در یک سال

پستتوسط najm134 » جمعه فبريه 16, 2018 8:43 pm

آمار عجیب فرار مغزها از ایران در یک سال


قائم مقام دانشگاه علوم پزشکی همدان گفت: خروج ۱۸۰ هزار نفر از دانش‌آموختگان کشور در سال ۱۳۹۴ و مهاجرت به دیگر کشورها از جمله کانادا برابر است با مجموع درآمد نفت که فاجعه‌ای برای کشور است.
Image
قائم مقام دانشگاه علوم پزشکی همدان پدیده فرار مغزها از کشور را فاجعه‌بار دانست.
دکتر رشید حیدری مقدم در هیجدهمین جشنواره پژوهش و فن‌آوری این دانشگاه و در جمع اساتید و پژوهشگران گفت: خروج ۱۸۰ هزار نفر از دانش‌آموختگان کشور در سال ۱۳۹۴ و مهاجرت به دیگر کشورها از جمله کانادا برابر است با مجموع درآمد نفت که فاجعه‌ای برای کشور است.
وی افزود: بدترین اتفاق در پدیده فرار مغزها فرار ژن از کشور است که به احتمال زیاد کشور در دهه آینده با پدیده پایین آمدن آی‌کیو یا فکر خلاق و نوآور مواجه خواهد شد.
این فرد مسئول با تاکید بر اینکه نیازمند تغییر نگاه در روند فعالیت دانشگاه‌ها هستم، گفت: باید فرصت‌ها را تشخیص دهیم و دانشگاه‌ها را به سوی خلق ثروت از علم سوق دهیم. در غیر این‌ صورت علاوه‌ بر مشکل‌دار شدن وضعیت آموزش عالی و دانشگاهی، جایگاه اول علمی کشور در منطقه را به ترکیه و عربستان واگذار خواهیم کرد.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

آموزش عالی در ایران؛ توسعه شگفت انگیز یا وضعیت رقت‌انگیز؟

پستتوسط najm134 » جمعه فبريه 23, 2018 10:22 am

آموزش عالی در ایران؛ توسعه شگفت انگیز یا وضعیت رقت‌انگیز ؟

علی رنجی پورروزنامه نگار
آمار توسعه آموزش عالی در ایران شگفت‌انگیز است. اما جامعه ایران چه بهایی برای این توسعه پرداخته و چه خواهد پرداخت؟ این یادداشت در پی یافتن پاسخ‌هایی ساده و مستند برای این سوال است.
سوالی که یکی دیگر از جلوه‌های شکست بلندپروازی‌های یک جامعه را در مسیر مدرنیزاسیون به رخ می‌کشد؛ برنامه‌ای که قرار بود تضمین‌کننده سرمایه انسانی برای یک توسعه تمام‌عیار باشد، اما در ۱۰۰ سالگی به جایی رسیده که خود به یکی از موانع مسلم توسعه بدل شده است. و از آن بدتر جریان روزمره زندگی را مختل کرده و اقتصاد و نظم اجتماعی ایران به چالش کشیده است.
Image
شاید بتوان سرنوشت دانشگاه‌های ایران را با تقدیر ایران‌خودرو مقایسه کرد. هر دو ورشکسته ولی از سرناچاری فعال‌؛ یکی در مقیاس انبوه اتومبیل پرهزینه و کم‌فایده می‌سازد و دیگری در مقیاس انبوه و پرهزینه کارشناس و متخصص تحویل جامعه‌ای می‌دهد که به شدت از بحران مازاد کارشناس رنج می‌برد.
توضیح و تحلیل آمارهای آموزش عالی در ایران مشخص می‌کند، توسعه آکادمی در این سال‌ها چه هزینه‌هایی را به ما تحمیل کرده و در ازای آن چه فایده‌ای برای ایران داشته است؟

توسعه شتابزده و بی‌فایده
بدیهی‌ترین هدف آموزش عالی، افزایش سرمایه انسانی است؛ سرمایه‌ای که منطقا زمینه‌ساز توسعه انسانی است، چیزی که طبق گزارش سازمان ملل به اعتبار شاخص‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی، ۶۸ کشور بیش از ایران از آن برخوردارند که درخور نیست.
اما نقش توسعه آموزش عالی ایران، در بهبود وضعیت شاخص‌های توسعه انسانی چیست؟ آمار و ارقام نشان می‌دهند، به رغم اغلب کشورهای توسعه‌یافته، افزایش جمعیت تحصیل‌کردگان در ایران، تاثیر چندانی در بهبود سرمایه انسانی ندارد.
در میان گزارش‌های مستقلی که به وضعیت تحصیلات عالی در کشورهای دنیا پرداخته، اثری از ایران به چشم نمی‌خورد اما می‌توان با تخمین آمار پوشش آموزش عالی ایران تصویری از وضعیت ایران در مقایسه با کشورهای دیگر به دست آورد.
جدول زیر از روی داده‌های سرشماری سال ۱۳۹۵ مرکز آمار ایران به دست آمده که میزان پوشش آموزش عالی را در ایران برای گروه‌های سنی مختلف نشان می‌دهد.
گروه سنی جمعیت دانشجو و فارغ‌التحصیل جمعیت کل کشور پوشش آموزش عالی (درصد)
تا ۱۷ سال ۶۳۴۷۹ ۲۲۴۴۵۶۷۵ ۰.۳
۱۸ تا ۲۴ سال ۳۰۶۹۴۸۴ ۸۵۹۸۸۶۶ ۳۵.۷
۲۵ تا ۳۴ سال ۵۵۴۷۹۵۵ ۱۶۸۰۲۰۴۶ ۳۳
۳۵ تا ۴۴ سال ۲۸۵۶۸۷۰ ۱۲۵۵۵۹۰۵ ۲۲.۸
۴۵ تا ۵۴ سال ۱۱۷۰۶۱۴ ۸۷۵۹۰۹۴ ۱۳.۴
۵۵ سال به بالا ۸۳۹۲۹۵ ۱۰۷۶۴۶۸۹ ۷.۸
جمعیت ۲۵ تا ۶۴ سال ۱۰۱۲۳۷۳۸ ۴۴۰۱۰۲۱۱ ۲۳.۱
جمع کل ۱۳۵۴۷۶۹۷ ۷۹۹۲۶۲۷۰ ۱۷


اگر اطلاعات به دست آمده از این جدول را با رده‌بندی‌های جهانی مقایسه کنیم، ایران از نظر نسبت تحصیل‌کردگان بین ۲۵ تا ۶۴ سال در مقام سی‌امین کشور تحصیل‌کرده جهان قرار دارد.
این در حالی است که توسعه همزمان به توسعه آکادمیک در ایران، نرخ پوشش آموزش عالی برای متولدین دهه ۶۰، به حدود ۳۳درصد و برای دهه هفتادی‌ها به بیش از ۳۵درصد می‌رسد. بالاتر از کشورهای آلمان (رتبه چهارم توسعه انسانی)، ایتالیا، چین، برزیل، ترکیه، مکزیک و…
اما آیا این حجم از توسعه شتابزده آموزش عالی متناسب با سایر شاخص‌های توسعه است؟ وضعیت شاخص توسعه انسانی در ایران کافی است تا جواب سوال بالا مطلقا منفی باشد.
آمارها نشان می‌دهد که منحنی رشد آموزش عالی در دهه ۷۰ خورشیدی شتاب گرفته و شیب رشد در دهه ۸۰ شیب تندتر هم می‌شود. دهه هفتاد مصادف با تثبیت و توسعه وضعیت دانشگاه آزاد تحت حمایت مطلق دولت اکبر هاشمی رفسنجانی است و دهه ۸۰ آغاز جریان توسعه آموزش عالی دولتی -چه در سطح افزایش ظرفیت دانشگاه‌های دولتی و چه در مقیاس توسعه فضاهای جدید تحت عناوینی مثل پیام نور یا غیرانتفاعی و علمی-کاربردی است.
شتاب توسعه چنان زیاد بود که به ناگهان بعد از رد کردن پیک جمعیتی دهه ۶۰، تازه همه متوجه شدند، آنچه ساخته شده، به مراتب بیش از نیازهای معقول است. کار دانشگاه‌سازی در ایران تا به آنجا پیش رفت که به گفته مسئولان ظرفیت دانشگاه‌های ایران در سال ۱۳۹۵، دو برابر بیشتر از تعداد متقاضیان ورود به دانشگاه بود.
آیا کسانی که دست‌آندرکار فضاسازی و توسعه آموزش عالی در ایران بودند، حوا‌سشان به نمودارهای جمعیتی نبود؟ تجربه نشان داده در فرایند شتابزده و آمرانه توسعه‌هایی این چنینی، معمولا کسی به این چیزها فکر نمی‌کند و همه چیز محدود و معطوف به پیاده کردن طرحی است درانداخته.

آموزش عالی و بازار آشفته کار

۸۴ سال از تاسیس دانشگاه تهران می‌گذرد. نیمی از این زمان مربوط به قبل و نیمی بعد از انقلاب است. تا سال ۱۳۵۵، تعداد مراکز آموزش عالی ۲۲۳ واحد رسید که این تعداد ۴۰ سال بعد ۲۶۴۰ واحد شد. به همین نسبت جمعیت دانشجویان نیز از ۱۷۰ هزار نفر سال ۱۳۵۵ در عرض ۴۰ سال به بیش از ۴ میلیون نفر رسید. اما حالا باید دید بعد از این شتاب زیاد که جریان توسعه آموزش عالی بعد از انقلاب به خود گرفت، چه تغییری در سازوکارهای اقتصادی ایران به وجود آمده است.
آمارها نشان می‌دهد، درآمد سرانه ملی، طی این ۴۰ سال، ۳۰ درصد کاهش پیدا کرده و جامعه نسبتا تحصیل‌کرده نتوانسته خلا حاصل افزایش چشمگیر جمعیت را با افزایش تولید ملی جبران کند.
ناکارآمدی طبقه تحصیل‌کرده از این فراتر، حتی بازار کار و تولید اقتصادی ایران را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است.
حاصل جمع و تفریق آمارهای آموزش عالی و مقایسه آن با آمارهای اشتغال، تنها به یک نتیجه می‌رسد. نظام آموزش عالی در ایران، بر خلاف تمام جهان هیچ ارتباطی به بازار کار و طبعا فرایند توسعه نداشته و ندارد.
طبق آمار موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی در ایران، در سال تحصیلی ۹۵-۹۴ بیش از ۴ میلیون و ۳۰۰ هزارایرانی، دانشجو بوده‌اند. در سال تحصیلی ۹۳-۹۲، نزدیک به ۸۰۰ هزار نفر از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و به جمعیت فعال کشور اضافه شده‌اند. ۵۵ درصد این دانش‌آموختگان در مقطع کارشناسی، ۲۸ درصد در کاردانی، ۱۴ درصد کارشناسی ارشد و حدود دو درصد در مقطع دکتری فارغ‌التحصیل شده‌اند.
به عبارتی طی یک سال بیش از ۱۲ هزار صاحب مدرک دکترا، حدود ۱۰۰ هزار کارشناس ارشد، ۴۵۰ هزار کارشناس و ۱۸۰ هزار نفر تکنسین کاردان به نیروی فعال متخصص کشور اضافه شده، در حالی که در یک ادعای خوشبینانه دولت مدعی است با ایجاد ۶۰۰ هزار شغل خالص رکورد اشتغال‌زایی سالانه را در کشور شکسته است.
به اعتبار آمار رسمی اشتتغال در سال ۹۵، سهم تحصیل‌کردگان دانشگاهی از بازار کار کمتر از ۲۵درصد است، یا به عبارتی از میان ۶۰۰ هزار شغل در سال، بیشتر از ۱۵۰ هزار شغل نصیب دانشگاه‌ رفتگان نخواهد شد. تنها ۱۵۰ هزار فرصت شغلی برای ۸۰۰ هزار نفری که بیش از نیمی از آنها توقع دارند بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه کاری مناسب و درخور تخصص‌شان پیدا کنند کنند.
همین کافی است برای آنکه طرح توسعه آموزش عالی را در ایران شکست خورده بدانیم، نرخ مشارکت ۵۵ درصدی و نرخ بیکاری ۴۲درصدی افراد تحصیل‌کرده نگاه کنیم. در واقع از هر ۱۰۰ نفر ایرانی که از دانشگاه بیرون می‌آیند، فقط ۵۵ نفر دنبال کار می‌روند که از میان آنها فقط ۳۲ نفر می‌توانند جذب بازار کار شوند.
در حال حاضر به گفته دستیار اقتصادی رییس‌جمهوری ایران بحران اشتغال، با محوریت اشتغال افراد تحصیل‌کرده یکی از ابرچالش‌های اقتصادی ایران در سال‌های آینده است. بحرانی که یکی از دلایل بروز آن توسعه نامتوازن آموزش عالی است. توسعه‌ای که حتی در درون خود نیز ساختاری به هم ریخته دارد. کافی است نسبت تکنسین‌ها (فوق دیپلم فنی و مهندسی) را با دانش‌آموختگان مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد مقایسه کنیم. طبق آخرین آمار دانش‌آموخته‌ها در سال تخصیلی ۹۲-۹۳، به ازای هر ۴ مهندس یک تکنسین با مدرک کاردانی فارغ‌التحصیل شده که او هم احتمالا تلاش خواهد کرد، به جای جذب شدن در بازار کار، تخصیلات خود را در مقطع بالاتر ادامه دهد.
خروجی غالب نظام آموزش عالی در ایران انبوه کارشناسان و متخصصانی است که تخصص آنها بدون وجود تکنسین‌ها در فرایند تکمیل چرخه تولید هدر رفته و بلااستفاده می‌ماند.

چاه ویل
نظام آموزش عالی در ایران با بهره‌وری ۳۳ درصدی، برنامه‌ای کاملا زیان‌ده است که فایده تعطیلی‌اش قطعا بیشتر از هزینه‌ای است که برای اقتصاد ایران دارد.
مطابق اصل سی‌ام قانون اساسی دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. اما سوال اینجا است که آیا سرحد خودکفایی کشور فرا نرسیده است؟ آمارها نشان می‌دهد نه‌تنها ایران در تربیت نیروهای متخصص دانشگاهی به خودکفایی رسیده، بلکه سال‌ها است که در زمینه صادرات محصولات دانشگاهی نیز حضوری فعال دارد. آمارهای مختلف و گوناگونی درباره فرار مغزها یا مهاجرت نیروهای متخصص و هزینه آن برای اقتصاد ایران منتشر می‌شوند که اگرچه متشتت، پراکنده و بعضا متناقضند، اما همه در یک نکته اشتراک دارند و آن اینکه این نوع صادرات برای ایران بسیار پرهزینه است که نه‌تنها چیزی عاید ایران نمی‌کند، بلکه تجارتی دو سر ضرر است و تبعات اقتصادی و اجتماعی زیادی دارد.
با این حال هنوز آموزش عالی، یکی از بخش‌های پرهزینه هم برای دولت و هم برای جامعه است. از یکسو بخش بزرگی از جامعه، به دلیل سیاست‌ توسعه فراگیر آموزش عالی ناچار به پرداخت هزینه تحصیل نیمی از دانشگاهیان (دانشگاه آزاد و دانشگاه‌‌های پولی وابسته به دولت) است، در حالی که کل جامعه ایران متضرر از ورود دیرهنگام و نامتوازن تحصیل‌کردگان به بازار کارند.
از سوی دیگر دولت هم ناگزیر به تامین بودجه برای دانشگاه‌هایی است که خروجی‌شان نه به در اقتصاد و نه به درد وضعیت اجتماعی ایران می‌خورد. آن هم نه یک دولت متمول و پایدار، بلکه دولتی که به رغم برخوردای از درآمدهای نفتی سال‌ها است با بحران مالی دست و پنجه نرم می‌کند و تمام آن چیزی را باید در قالب بودجه عمرانی، صرف زیرساخت‌های توسعه کند، در چاه ویل هزینه‌های بی‌فایده روزمره می‌ریزد.
در لایجه بودجه ۱۳۹۷، فصل آموزش عالی (بدون احتساب فصل پژوهش‌های پایه و توسعه‌ای)‌ سهمی ۵ برابر بزرگ‌تر فصل آموزش و پرورش عمومی دارد، حال آنکه در اغلب کشورهای دنیا تمرکز دولت‌ها عمدتا معطوف به آموزش و پرورش رایگان است. در کشورهای توسعه‌یافته بعد از آموزش و پرورش، نوبت بخش پژوهش است که عمدتا بر اساس استراتژی‌های اقتصادی تعریف می‌شوند. بعد از آن بسته به سلیقه دولت‌ها، بیش از آنکه دولت‌ها به طور مستقیم وارد سرمایه‌گذاری در توسعه آموزش عالی داشته باشند، بیشتر نقش تسهیل‌گر و حمایتی ایفا می‌کنند، اما در ایران به رغم کاستی‌های شدیدی که در زمینه آموزش و پرورش وجود دارد و به رغم فقر پژوهشی، اغلب ظرفیت آموزشی کشور، در حوزه آموزش عالی فرسوده می‌شود.
در کشوری که که نرخ بی‌سوادی برای جمعیت بیش از ۶ سال، ۱۲/۴ درصد و برای جمعیت بزرگ‌تر از ۱۵ سال ۱۴/۵درصد است، چرا باید دولت و جامعه عمده ظرفیت‌هایشان را صرف گسترش پوشش آموزش عالی کنند؛ نظامی که خروجی آن خیل تحصیل‌کردگانی‌اند که در خوش‌بینانه‌ترین حالت‌، فقط یک سوم‌شان به کار اقتصاد و جامعه ایرانی می‌آیند.
نظام فراگیر آموزش عالی قرار بود جامعه ایرانی را تبدیل به جامعه‌ای تحصیل‌کرده و کارآمد کند، اما منجر به شکل‌گیری طبقه فربه از دانش‌آموختگان، ناکارآمد، ناراضی و متوقعی شد که نقد عمرشان صرف بلندپروازی‌های توسعه‌فرمایان شده است.
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

12 پیشنهاد کاربردی به وزیر آموزش و پرورش برای حذف حافظه محور

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه مارس 17, 2018 10:27 pm

12 پیشنهاد کاربردی به وزیر آموزش و پرورش برای حذف حافظه محوری از مدارس


عصر ایران؛ جعفر محمدی - وزیر جدید آموزش و پرورش در یکی از اولین اظهارنظرهای خود گفته است: "توجه به انتقاد مردم و بسیاری از متخصصان از حافظه محوری و تمرکز بیش از حد نظام آموزشی بر محفوظات، باید به اصلاح این روند در برنامه های درسی بپردازیم."

در این باره نکات زیر قابل توجه است:

1 - وزیر گفته است: "با توجه به انتقاد مردم و بسیاری از متخصصان..." ؛ این که وزیر جمله خود را به انتقاد مردم و نظرات متخصصان مستند کرده است، رویکرد ارجمندی است که امیدواریم به یک روند و رویه دائمی در وزارت آموزش و پرورش و البته سایر دستگاه ها تبدیل شود.

اگر امروز ما از در همه عرصه ها، دچار فجایع مدیریتی هستیم از همین دلیل ساده نشأت می گیرد که به خواست مردم و نظرات متخصصان وقعی نهاده نمی شود.

2 - این که وزیر جدید آموزش و پرورش در همین روزهای نخستی که به وزارت رسیده است، مشکل "بنیادین" حافظه محوری در نظام آموزشی را مطرح می کند نیز امیدوار کننده است و این نوید را می دهد که احتمالاً قرار است در این دوره از وزارت آموزش و پرورش، اصلاحاتی زیر بنایی انجام شود. البته باید منتظر بود و دید که آیا این سخنان هم به جمع هزاران وعده محقق نشده مسوولان می پیوندند یا جزو معدود وعده هایی می شود که در حرف متوقف نمی شوند؟


3 - اما درباره عبور از حافظه محوری به سمت آموزش "سواد زندگی" می توان چند موضوع زیر را در نظر گرفت:


3-1) در سال های اخیر، تلاش های محدودی شده است تا دانش آموزان با آنچه در زندگی بدان نیاز دارند، مانند "مهارت گفت و گو" آشنا شوند. اما نکته اینجاست که همین آموزه ها نیز به محفوظات جدیدی تبدیل شده اند که مثلاً دانش آموز باید تعریف گفت و گو را حفظ و در امتحان بنویسد!

بنابراین اگر قرار است آموزش سواد زندگی تبدیل به حجم جدیدی از محفوظات شود، همان بهتر که این تحول(!) را رقم نزنند. زندگی ازبر کردنی نیست.

3-2) برای عبور از حافظه محوری، باید نظام امتحانات را دگرگون کرد؛ بدین گونه که در سال های نخست تحصیلی، برپایی امتحان به روش کنونی کلا برچیده شود و در سال های بعد، آرام آرام و به صورت هدفمند امتحانات را وارد نظام آموزشی کرد.

به علاوه، به جای تمرکز امتحانات در یک مقطع زمانی خاص، می توان کل فعالیت دانش آموز در طول سال را ( به ویژه در سال های نخست تحصیل) ملاک ارزیابی قرار داد و در نهایت هم با نمرات توصیفی داد، مانند آنچه هم اکنون در مقطع ابتدایی مرسوم است ولی به شکلی ناقص.

3-3) حذف برخی کتاب ها نیز از لوازم عبور از حافظه محوری است. باید به جای کتاب محوری، گفت و گو محوری در مدارس باب شود. در حال حاضر، مثلاً برای ارائه درس الکتریسیته، دانش آموزان فلان صفحه از کتاب درسی را باز می کنند، معلم توضیح می دهد و سپس باید همان صفحات را حفظ کنند و امتحان دهند و بعد از امتحان نیز همه چیز را فراموش کنند.
در حالی که آموزش و پرورش می تواند سرفصل درس الکتریسیته را با توضیحات جامع، در اختیار معلم قرار دهد و معلم نیز از دانش آموزان بخواهد که درباره الکتریسیته، مطالعه، پرس و جو و سرچ کنند و هفته بعد، درباره نتایج تحقیقات شان با هم حرف بزنند.
این روشی است که هم اکنون در بسیاری از کشورها اجرا می شود و طی آن دانش آموز، هم مهارت های تحقیق را می آموزد، هم دانش می اندوزد و هم گفت و گو را یاد می گیرد.

3-4) رویکرد مهم دیگر در حذف حافظه محوری، بازی سازی آموزشی است. متخصصان تعلیم تربیت در جهان، بازی های متعددی را برای آموزش مفاهیم مختلف ابداع کرده اند. بازی، همواره مطلوب کودکان و نوجوانان است و بسیاری از مفاهیم زندگی را می توان در قالب بازی های مختلف به آنها آموخت.

3-5) آموزش و پرورش باید واحد فیلمسازی و انیمشین سازی اش را برای آموزش برخی مفاهیم زندگی فعال کند و از تولید کنندگان محتواهای مفید تصویری برای دانش آموزان حمایت کند. تجهیز مدارس به وسایل کمک اموزشی نیز الزامی است تعریف شده.

3-6) باید ساعت هایی در برنامه درسی مدارس گنجانده شود و دانش آموزان در آن ساعت درباره محتوای کتاب های غیردرسی که خوانده اند با یکدیگر گفت و گو کنند. موضوعات کتاب ها نیز باید کاملاً آزاد و بر اساس علایق دانش آموز باشد. معلم می تواند در معرفی و تهیه کتاب ها کمک شان کند و مسیر بحث را هدایت نماید.

3-7) به صنوف مختلف باید اجازه داده شود با تأسیس مدارسی وارد آموزش های رسمی آموزش و پرورش شوند و به طور مشخص در مقطع دوم دبیرستان، بر اساس نیاز های واقعی جامعه به دانش آموزان آموزش های کاربردی بدهند.

3-8) یکی از خطاهای فاحش نظام آموزشی، بسنده کردن به آموزش در چهار دیواری مدرسه است؛ حال آن که زندگی در بیرون از دیوارهای مدرسه نیز جریان دارد. باید بخشی از آموزش ها به بیرون از مدرسه منتقل شود؛ از جنگل و کوه و کویر گرفته تا بناهای تاریخی و اماکن اداری و کارخانه های صنعتی و بازار و ... . هر دانش آموز باید در طول مدت تحصیل خود، دستکم شهر خود را در قالب فعالیت های آموزشی بگردد و اگر میسر بود، نقاط فراتر را.

3-9) بخشی از آموزش ها را باید به استان ها موکول کرد تا بر اساس فرهنگ بومی خود، آنچه برای زندگی در آن منطقه لازم است را به کودکان و نوجوانان یاد دهند.

3-10) تألیف کتب درسی کار زمان بری است و تغییر آنها نیز پروسه خاص خود را دارد. این در حالی است که سرعت تحولات و اتفاقات روز ایجاب می کند متولیان تعلیم و تربیت، ارتباط سریع تری با دانش آموزان داشته باشند.
انتشار و توزیع مجله ماهانه و راه اندازی سایتی برای هر پایه تحصیلی، می تواند این ارتباط را بروز کند. این مجله و سایت باید بخشی از برنامه درسی مدارس باشد.
با این روش می توان برخی آموزش های ضروری در تاریخ های مختلف را به دانش آموزان ارائه داد. مثلاً اگر در مقطعی یک بیماری جدید دانش اموزان را تهدید کند، می توان روش های مقابله با آن را به سرعت آموزش داد، بدین گونه که آنچه در مجله و سایت آمده در ساعاتی از هفته، بین معلمان و دانش آموزان، به گفت و گو گذاشته شود.

3-11) ساز و کاری برای بررسی نیازهای آموزشی امروز و آینده کودکان و نوجوانان تدارک شود. به عنوان مثال، یکی از مهم ترین نیازهایی که دانش آموزان امروزی از همان دوره ابتدایی دارند، دانش رایانه است که فکری جدی برای آن نشده است؛ همچنین است نیازهای دیگری مانند روش برنامه ریزی، قدرت حل مسأله، روش تحقیق، دانش تغذیه، برقراری ارتباطات اجتماعی، مدیریت مالی، اراده نه گفتن و ... .

3-12) لازمه اجرای موفق طرح عبور از حافظه محوری به زندگی محوری در مدارس نیز، تربیت معلمانی است که بتوانند از عهده این مهم برآیند. لذا باید برنامه های کوتاه، میان و بلند مدت برای آموزش و ارتقای دانش معلمان صورت گیرد و هیچ معلمی بدون سپری کردن این دوره ها و حضور در دوره های اموزشی ضمن خدمت و بروزرسانی مستمر دانش خود، حق حضور در فرایند تعلیم و تربیت فرزندان این کشور را نداشته باشد.

البته ممکن است گفته شود که هم اکنون بسیاری از مدارس ما امکانات اولیه ندارند و لذا نمی توان این طرح ها را اجرا کرد.
این سخن درستی است ولی نکته اینجاست که اولاً در بخش مهمی از مدارس کشور که تمکن دارند نیز تحول آموزشی صورت نگرفته و همان روش های منسوخ و قدیمی اجرا می شود. لذا می توان گام به گام این طرح ها را بر اساس توانمندی های موجود اجرا کرد.
ثانیاً کمبود امکانات، دلیل موجهی برای درجا زدن نیست؛ بلکه باید با محرومیت زدایی از مدارس را به عنوان اولویتی راهبردی در دستور کار عملی قرار داد. قطعاً اگر مردم ببینند که بعد از دهها سال، تحولی در تعلیم و تربیت فرزندان شان صورت می گیرد، به یاری آموزش و پرورش خواهند آمد.

البته این 12 پیشنهاد، تنها بخشی از کارهایی هستند که می توان برای عبور از حافظه محوری به زندگی محوری انجام داد و قطعاً با همفکری صاحبنظران راهکارهای متنوع تری را تدارک دید و بچه های ایران را نجات داد.

امید که در پایان وزارت بطحایی در آموزش و پرورش، در کارنامه او، این نمره توصیفی بیاید: "مردی که آموزش و پرورش ایران را متحول کرد" ، نه این: "او فقط وعده های خوبی می داد!
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

"قتل کودکی" در نظام آموزشی ایران

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه مارس 24, 2018 1:59 am

"قتل کودکی" در نظام آموزشی ایران


حتی عید نوروز هم که می شود دست از سر بچه بر نمی دارند و با دادن پیک نوروزی که باید صفحه به صفحه آن را پر کند به او یادآور می شوند که حق نداری از تعطیلاتت لذت کامل را ببری. گو این که کودکی کودکان ایرانی، با ورودشان به مدرسه تمام می شود.
عصر ایران؛ جعفر محمدی*- در ادامه سلسله بحث هایی که درباره آموزش و پرورش در ایران آغاز کرده ایم، امروز می خواهیم یک نکته اساسی دیگر در نقد نظام آموزشی کشورمان را ذکر می کنیم و آن، "قتل کودکی" است.

نظام آموزشی ایران از 7 سالگی کودکان رسماً پذیرای آنهاست. این سن، اوج دوران کودکی است. کودک در این دوره به شدت نیازمند تفریح، بازی، دوست یابی بین گروه همسالان، کشف و شهود و ... است.

Image

اما ما در مدارس چه می کنیم؟ به بچه هفت ساله، دستکم 5 کتاب می دهیم که باید همه آنها را بخواند و امتحان دهد.
کودک 7 ساله، باید نظم پادگانی مدرسه را رعایت کند، ساعت های متمادی در کلاس بنشیند و ساکت باشد، دقایق معدودی را به هواخوری برود ، مدام با استرس امتحان دهد و با همکلاسی هایش رقابت درسی کند چرا که هر لحظه در معرض مقایسه است و ممکن است تحقیر و حتی تنبیه شود.

طبیعی است که در چنین فضایی پادگانی و بسته ای، کودک لحظه شماری می کند که ساعات طولانی مدرسه پایان یابد و او به خانه برود.

اما زنگ آخر مدرسه، پایان رنج های تحمیلی بر کودک نیست. او در حالی مدرسه را ترک می کند که کلی "مشق" دارد که باید در خانه بنویسد. او مجبور است بخش مهمی از زمانش در خانه را به جای تعامل با اعضای خانواده و گروه دوستانش، به انجام "تکلیف" بپردازد و همواره در اضطراب و دو دلی باشد که الان برنامه مورد علاقه اش در تلویزیون را ببیند یا تمرین املا کند یا الان با همسالانش بازی کند یا تکالیف ریاضی اش را حل کند؟

حتی عید نوروز هم که می شود دست از سر بچه بر نمی دارند و با دادن پیک نوروزی که باید صفحه به صفحه آن را پر کند به او یادآور می شوند که حق نداری از تعطیلاتت لذت کامل را ببری. گو این که کودکی کودکان ایرانی، با ورودشان به مدرسه تمام می شود.

Image

همین است که وقتی آخرین امتحان خرداد ماه داده می شود، دانش آموزان، از اول ابتدایی تا پایان دبیرستان و پیش دانشگاهی، چنان خوشحال می شوند که گویا دوران محکومیت شان به سر آمده است!

اما بسیاری از کشورها و مشخصاً فنلاند به عنوان دارنده برترین سیستم آموزشی جهان، کودکان را به اسارت نمی گیرند و کودکی شان را نمی کشند.
مدارس ابتدایی برای کودکان فنلاندی و سیستم های آموزشی مشابه، محلی برای شادی، همگرایی، بروز هیجان و انرژی، علاقه مندی به محیط های آموزشی و نیز آموزش های غیر مستقیم است. مثلاً یاد می گیرند که باید به هم کمک کنند، با یکدیگر مشارکت نمایند و اندک اندک نیز تعلیمات رسمی مانند آموزش الفبا نیز به آنها ارائه می شود.

Image

ساعات آموزشی نیز بسیار کوتاه است به طوری که یک دانش آموز اول ابتدایی در فنلاند روزانه تنها سه ساعت را در مدرسه می گذراند.
نکته مهم دیگر این است سیستم های آموزشی مدرن، چیزی به نام تکلیف شب ندارند. ارائه تکلیف شب، اعتراف ضمنی به این است که آنچه در ساعات طولانی مدرسه ارائه می شود، ناکافی و ناکارآمد بوده است و الا چه نیازی هست به مشق های مشقت بار خانگی؟!

آیا وقتی کارمندان از محل کارشان بیرون می آیند، باز هم در خانه کار اداری باید انجام دهند که دانش آموزان به ویژه در مقطع ابتدایی مجبور به انجام تکالیف مدرسه در خانه باشند؟!

اصلاً یکی از علل "کتاب نخوانی" ما ایرانی ها ، همین سیستم آموزشی است که با تحمیل کتاب ها و مطالعات اجباری و بیهوده، ما را کتاب زده و کتاب گریز کرده است.

همه این عوامل، باعث می شوند که کودکان ایرانی به واسطه محکومیت در مدارس پادگانی، کودکی نکنند یا دستکم کمتر کودکی کنند و این در حالی است که به دلیل گسترش فرهنگ آپارتمان نشینی که محدودیت های متعددی را بر کودکان تحمیل می کند، مدارس باید به طور جدی تری بستری برای کودکی کودکان باشند.

تا مدارس ما پادگانی اداره می شوند و کودکان باید همانند سربازانی کوچک رفتار کنند، اوضاع همین است که است.
«جایگزینی تفریحات و بازی های شاد و هدفمند و آموزش های غیر مستقیم با سیستم مستقیم کنونی»، «کاهش ساعات حضور در مدرسه» و «حذف تکلیف شب» سه رویکردی هستند که برای تحول در دوران ابتدایی لازم است تا بر مبنای آن، سایر تحولات در نظام آموزشی شکل گیرد.

این ها، کارهای سختی نیستند و برای تحقق شان فقط یک «اراده جدی و ایران دوستانه» ، لازم است. تردید نکنید که آینده ایران ما و آینده فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما، در گرو این اصلاحات است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

به 7 دلیل تعطیلات زمستانی مدارس مفید است

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه مارس 31, 2018 7:52 pm

به 7 دلیل تعطیلات زمستانی مدارس مفید است


هم اکنون دانش آموزان مجبورند 6 ماه بی وقفه را قبل از عید نوروز در مدارس طی کنند که با توجه حجم سنگین درس ها در نظام آموزشی کنونی، به طور جدی خسته و فرسوده می شوند.
عصر ایران؛ جعفر محمدی* - مدارس، تعطیلات زمستانی داشته باشند یا خیر؟ این، بحث روزهای اخیر درباره آموزش و پرورش است که موافقان و مخالفان جدی نیز دارد.

به نظر می رسد مقدمه این کار باید تفویض اختیارات آموزشی به استان ها باشد که شاید بتوان آن را فدرالیسم آموزشی نامید.
ایران از مناطق و اقوام مختلفی تشکیل شده است؛ در یک زمان واحد، در جایی از کشور می توان از فرط گرما تن به دریا سپرد و در نقطه ای دیگر بر دامنه کوه ها اسکی رفت.
در جایی کودکی با زبان ترکی با معلم اش سخن می گوید و در مدرسه ای با صدها کیلومتر فاصله، گلیکی و در نقطه ای دیگر بلوچی و ... حرف می زنند.
وقتی فرهنگ ها و جغرافیاهای مختلف در کشوری وجود داشته باشد، قطعاً الزامات مختلفی نیز باید حاکم باشد.

با این حال در نظام مدرسه که فرهنگی ترین بخش هر جامعه است، تفاوت های فرهنگی به رسمیت شناخته نشده است و دانش آموز ترکمن همان درس ها را می خواند که دانش آموز لرستانی؛ هم محتواها یکی است، هم نحوه،سیستم و زمان بندی ارائه.

Image

بنابر این یکی از اولویت های نظام آموزشی در مدرسه، این است که بر اساس مناطق جغرافیایی و فرهنگی، استقلال عمل در "قالب و محتوای آموزشی" به مناطق داده شود.
در همین چارچوب می توان تصمیم گیری راجع به تعطیلات مدارس را نیز به استان ها سپرد. شاید در این تصمیم گیری، استانی گرمسیری مانند بوشهر مایل به تعطیلات زمستانی در ازای شروع کلاس ها از شهریور نباشد ولی در آذربایجان، ترجیح دهند که در فصل سرما یک ماه مدارس را تعطیل و در عوض مدارس را یک ماه زودتر آغاز کنند.

اما اگر بخواهند قبل از فدرالیسم آموزشی در این باره تصمیم بگیرند، باید گفت که فواید این طرح بر مضرات احتمالی آن می چربد (البته آغاز به کار مدارس در شهریور در مناطق گرمسیری نیازمند بررسی است و نهایتاً می توان این مناطق را مستثنی کرد):

1 - تعطیلات تابستانی طولانی و کسالت بار است؛ با انتقال بخشی از این تعطیلات به زمستان، مشکل کشدار بودن تعطیلات تابستانی، حل می شود.
2 - در شهرهایی که آلودگی هوا در اواخر پاییز و اوایل زمستان تشدید می شود، با تعطیلات یک ماهه مدارس، حجم ترافیک و به تبع آن آلودگی هوا به طرز محسوسی کاهش می یابد.
3 - مناطق گرمسیری کشور که در تابستان کمتر پذیرای مسافر هستند، از نظر گردشگری رونق می گیرند و چرخ اقتصادشان می چرخد.
4 - دانش آموزان در میان سال تحصیلی، دو بار فرصت تنفس و تجدید قوا پیدا می کنند: تعطیلات زمستانی و عید نوروز.
یاد آور می شوم که در صورت اجرای این طرح، مدارس از ابتدای شهریور آغاز به کار می کنند و تا پایان اسفند ادامه می یابند و لذا ایجاد فرصت تنفس در یک بازه زمانی 7 ماهه برای کودکان و نوجوانان، منطقی است.
هم اکنون دانش آموزان مجبورند 6 ماه بی وقفه را قبل از عید نوروز در مدارس طی کنند که با توجه حجم سنگین درس ها در نظام آموزشی کنونی، به طور جدی خسته و فرسوده می شوند.
5 - فرصت لمس بیشتر و جدی تر زمستان و زیبایی های آن توسط کودکان و نوجوانان،با تعطیلات زمستانی بهتر از وضعیت کنونی میسر می شود.

6 - با توجه به این که بیماری هایی مانند سرماخوردگی و آنفلوآنزا در فصل سرما و در مدارس - به ویژه ابتدایی - به طرز قابل ملاحظه ای شیوع پیدا می کند و از دانش آموزان به همدیگر منتقل می شود، تعطیلی یک ماهه مدارس در زمستان، می تواند به سلامت دانش اموزان هم کمک کند.

7 - با ایجاد تعطیلات زمستانی، می توان در درس ها نیز تغییراتی ایجاد کرد تا وقفه ایجاد شده، آسیبی به روند آموزشی نزند. مثلاً می توان درس تاریخ را قبل از تعطیلات خواند و تمام کرد و امتحان داد و علوم را بعد از آن. یکی از فواید این تغییر درسی، سبک شدن کیف مدرسه خواهد بود.

شاید گفته شود که در ترم نخست که دانش آموزان تاریخ می خوانند وبعد از تعطیلات علوم، تکلیف معلمان علوم در ترم اول چیست؟ راه حل ساده است: مانند دانشگاه ها بخشی از دانش آموزان ابتدا تاریخ می خوانند و سپس علوم و بخشی دیگر ابتدا علوم و سپس تاریخ. درباره بقیه درس ها هم به همین شکل.
مهم این است که این تحول مثبت در آموزش و پرورش اتفاق بیفتد؛ اگر اراده ای برای تحول باشد، حتماً می توان اشکالات را نیز برطرف کرد یا به حداقل رساند و الّا ادامه روند کنونی و هر گونه تحولی را به بهانه وجود برخی اشکالات و انتقادات کنار نهادن، دردی را دوا نخواهد کرد و زخم های نظام آموزشی همچنان عمیق تر و عفونی تر خواهند شد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تنها راه اصلاح ایران در 30سال آینده؛ اصلاح خشت اول در 6سال ن

پستتوسط najm134 » دوشنبه آپريل 23, 2018 6:54 am


تنها راه اصلاح ایران در 30 سال آینده؛ اصلاح خشت اول در 6 سال نخست زندگی


عصر ایران - مدت هاست که به نتیجه رسیده ام کار اصلاح کشور، هیچ ربط بنیادینی به برنامه های 5 ساله و افق 1404 و سر کار آمدن این جناح و آن جناح و قیمت نفت و حتی اصلاح قوانین و اجرای خوب آنها و بالا رفتن ارزش پول ملی و نظایر این ها ندارد؛ بله! هر کدام از این ها می تواند حال کشور را بهبود نسبی دهد یا بدتر کند ولی کار را از بن، اصلاح نمی کند.
بر این باورم که اگر ایران را دوست داریم و دلمان می خواهد این کشور، سری بین سرها داشته باشد و نامش برای شهروندانش باعث سربلندی شود، باید از کوتاه مدت دل برید و دستکم به اصلاح بنیادین اوضاع عمومی کشور در 30 سال بعد امید بست، آن هم اگر از همین امروز، برنامه ریزی و عمل آغاز شود و الّا 30 سال های زیادی - که هر کدام شان معرف یک نسل هستند - می آیند و می روند و حال ایران هم روز به روز بدتر می شود.

Image

اما کدام برنامه ریزی و کدام عمل؟ پاسخ را در برنامه ریزی تربیتی بر روی نوزادان، نوباوگان و کودکان می بینم و حتی در برنامه ریزی تربیتی برای فرزندانی که در دوران جنینی به سر می برند.
آنچه می گویم، مبنای علمی دارد که اگر خود را با آن وفق دهیم، به کام دل می رساندمان و اگر بخواهیم در کتابها محصورش کنیم و بدان بی اعتنا باشیم، مضمحل می شویم، بی هیچ تعارفی!
لب مطلب این است: بخش عمده بافت اصلی شخصیت انسان در 6 سال اول زندگی شکل می گیرد که در منابع مختلف علمی، تا 90 درصد هم ذکر شده است.

اما سیستم آموزشی ما چه می کند؟ اولاً که تا 6 سالگی که اصلاً کاری نمی کند و همه چیز به آزمون و خطای پدر و مادرها و حداکثر مربیان مهدهای کودک سپرده می شود و ثانیاً بعد از رسیدن کودکان به سن مدرسه هم که فاجعه اصلی را رقم می زند و با ندانم کاری سیستماتیک و نهادینه شده، آتش به جان نسل جدید می افکند.
در این نوشتار اما به دوران قبل از مدرسه می پردازم.

وقتی مدیریت کشور، اساساً برنامه ای برای کودکان زیر 6 سال ندارد، حتی به فرض وجود بهترین سیستم آموزشی در مدارس (که البته نداریم) ، کودک در حالی وارد سیستم آموزشی رسمی می شود که بخش عمده ساختار شخصیتی اش شکل گرفته است و چون این شکل گیری در محیط ناآگاهی عمومی والدین و جامعه بوده، اغلب کودکان، قبل از ورود به مدرسه، زخم خورده هستند.
در این یادداشت نمی خواهم وارد جزئیات بحث علمی مربوط به این موضوع شوم اما برای جا افتادن مطلب، به بخشی از مراحل هشتگانه رشد "اریک اریکسون" اشاره می کنم.

طبق نظریه روانی - اجتماعی این روان شناس بزرگ، تا قبل از 6 سالگی، چندین ویژگی بنیادی در کودک شکل می گیرد. مثلاً در یک سال اول زندگی، موضوع "اعتماد" در کودک تعیین تکلیف می شود. یعنی مجموعه رفتارهایی که با کودک از بدو تولد تا یک سالگی می شود، او را فردی با اعتماد (به خود و جهان) بار می آورد یا از او فردی فاقد قدرت اعتماد می سازد.

از یک سالگی تا سه سالگی، دوران شکل گیری قدرت اراده و خودگردانی فرد است که اگر والدین و مربیان کودک، رفتار اصولی با او نداشته باشند، این وجه از ویژگی انسانی او زخم می خورد.
از سه تا 5 و 6 سالگی هم سال های حساس شکل گیری یا زخم خوردن قدرت ابتکار و خلاقیت فرد است که البته با ناآگاهی عمومی موجود در جامعه، مشخص است که چه بر سر اکثر کودکان ایرانی می آید.
Image

به صرف باذبادك رنگي هواكردن و يا جشن تولد غربي و كلاه بوقي سر گذاشتن و شمع روي كيك فوت كردن نه استعدادي شكوفا مي شود و نه خلاقيت و هوشمندي ببار مي آورد فقط تقليدكوركورانه از عادت غربي كرده ايم


اگر ساختار شخصیتی انسان ها را به یک ساختمان تشبیه کنیم، می توانیم بگوییم که در 6 سال نخست زندگی، اسکلت بندی آن صورت می گیرد و بعد از آن، تنها می توان در چارچوب اسکلت اصلی کار کرد.
حال به جامعه خودمان بر می گردیم؛ کوچک ترین برنامه و حتی دغدغه ای در میان تصمیم گیران برای مدیریت فرایند شکل گیری شخصیت کودکان قبل از 6 سال وجود ندارد و نظام آموزشی وقتی از راه می رسد که بخش عمده زیرساخت های شخصیتی اش شکل گرفته است. برای داشتن ایرانی بهتر در 30 سال آینده، باید فکری جدی برای کودکان زیر 6 سال کرد و در عین حال، نظام آموزشی مدارس را متحول کرد.

باید در اندیشه ایجاد یک ساختار کارآمد برای آموزش والدین بود. این کار شدنی است کما این که هم اکنون تمام نوزادان و کودکان در سال های اول زندگی، تحت حمایت شبکه بهداشت هستند و رشد فیزیکی آنها دقیقاً مورد پایش قرار می گیرد.

شاید در گام اول و فوری، بتوان از طریق همین شبکه ها، آموزش های لازم را والدین داد تا یاد بگیرند که با نوزاد و کودک خود چگونه رفتار کنند؛ اگر یک مادر بداند که مثلاً شیر دادن به فرزندش تنها یک عمل برای سیر کردن فیزیولوژیک او نیست بلکه نحوه شیردهی اش، می تواند آثار روانی مثبت و منفی متعددی داشته باشد، حتماً رفتار اصولی تری در این باره خواهد داشت.

همچنین، باید سیستم مهد کودک ها را از این بی برنامگی خانمانسوز کنونی خارج کرد. نباید اجازه داد هر فردی صرفاً برای رفع بیکاری اش ، مربی مهد کودک شود و سرنوشت فرزندان جامعه را به دست گیرد. باید هم تعداد مهد کودک ها را زیاد کرد و هم نیروی انسانی متخصص که بلد باشند با کودکان چگونه رفتار کنند، تربیت کرد.
بی دلیل نیست که در برخی کشورهای حوزه اسکاندیناوی، اصرار ویژه ای می شود که کودکان حتماً به مهدهای کودک فرستاده شوند زیرا مهدها، "بخشی از نظام آموزشی" هستند که در آن، مربیان متخصصی حضور دارند که حتی نوع حرف زدن یا نوع بازی هایشان با کودکان، از پیش طراحی شده است. این در حالی است که در ایران، مهدها عمدتاً به این دلیل انتخاب می شوند که در ساعات کاری والدین، از کودکان مراقبت کنند، نه این که آنها را با اصول روان شناسی رشد، پرورش دهند.


با جدی گرفتن پرورش علمی کودکان از تولد تا دبستان و نیز تحول تربیت محور نظام آموزشی می توان امیدوار بود که 30 سال دیگر، جامعه ای رو به بهبود داشته باشیم و الّا با تداوم نسل هایی که نه بر اساس اصول علمی که بر اساس آزمون و خطا و باورهای غلط رشد می یابند ، نمی توان جامعه متشکل از آنان را بالنده و رو به رشد خواند.

خشت اول گر نهد معمار کج = تا ثریا می رود دیوار کج

دانایی در مسیر کودکی
عصر ایران؛ روح الله صالحی- سنکای رومی می گوید: ملّتی که نداند به کدام سمت بادبان ها را افراشته نماید هیچ بادی موافق نیست.
چه کسی است که نداد افراشتن بادبان به تنهایی چه آموزش سخت و جان فرسای نیاز دارد،
آموختنی که می بایست از کودکی شروع شود. آموزش جدول ضرب یا دانستن حرکت وضعی زمین به تنهایی کفاف نمی دهد. این که بدانیم کودک ،چه گونه و چه طور بیاموزد تا تحلیل کند،
پله نخست ورود به جهان مدرنی است بر پایه شعار توانا بود هرکه دانا بود استوار شده است.

دانایی، معلوماتدان بودن نیست که همه چیز را همگان دانند
و البته موتور های جستجوی اینترنت،
اما اینکه پازل این دانستن چه طور کنار هم قرار بگیرند تا زیبایی و شکوهی اتفاق بیفتد که ابزهر تمدن نوین را می سازد.
در نظام تربیتی ما هیچ تاکتیک جذاب و پویایی برای دست یابی به این فرّ و شکوه نداریم و این خلاء مختص پنجاه یا صد سال اخیر است
در این بین سهم ادبیات کودک تقریبا صفر است و بجز لالایی ها و متل ها هیچ ابزار دیالتیک برای مجهز کردن کودکان به دانایی وجود نداشته است.
به عنوان مثال اكر پینوکیو یا مسافر کوچولو را مورد مطالعه قرار دهیم به نوع بهره مندی آدم بزرگ ها از قصه برای پرورش کودکانشان پی خواهیم برد.

پینوکیو، پسرک چوبی قصه، براساس آموزه های دینی مسیحیان نوشته و ساخته شده است و جای ثابتی در نوستالژی چند نسل از ایرانی دارد.
پدر ژپتویی که نماد مسیح است و می خواهد پسرک چوبی بدون روح را در مسیر دانش و دانایی آدم کند و دروغ را ابزاری برای کنترل اول قرار داده که در صورت ارتکاب آن دماغش بزرگ شود و بعد با فریب و گمراهی به خریّت می رسد و در پشیمانی و دل تنگی برای پدر ژپتو به پسری با روح و بعد انسانی تبدیل می شود.

این ندانستن ها در حوزه نشر امروز ما هم چنان با رنگ و لعاب بیشتری در جریان است و بدون این که بدانیم تنها راه آشتی و نهادینه کردن جریان مطالعه باید ادبیات کهن و آموزه های اخلاقی با آداپته شدن و به روز در اختیار کودکان قرار بگیرد تا کشتی و بادبان بی هماورد به گل ننشیند.
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

34 درصد آمریکایی ها نمی دانند زمین گرد است

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه مه 16, 2018 1:53 pm

نتایج باور نکردنی یک نظرسنجی :34 درصد آمریکایی ها نمی دانند زمین گرد است
پارادوکس فقر دانش در جهان تکنولوژیک


نتایج نظر سنجی انجام شده توسط موسسه YouGov نشان می دهد که اغلب جوانان ایالات متحده اطلاعاتی بسیار ابتدایی و اندک در خصوص جهان، دانش و فناوری دارند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :


Image

به گزارش سرویس آی تی انتخاب به نقل از سی نت، نتایج یک نظرسنجی در ایالات متحده نشان داد تعداد زیادی از نسل جوان این کشور اطلاعاتی حداقلی در خصوص علوم زمین شناسی ، فناوری و نجوم دارند و حتی ساده ترین مسائل را با دیده ای تردید آمیز می نگرند.

شاید در جهان تکنولوژیک امروز بسیار باورنکردنی به نظر برسد که برخی اطلاعات ساده مثل کروی بودن زمین را ندانیم ، اما نتایج یک نظر سنجی بر عکس این موضوع را ثابت می کند.
بر اساس این پژوهش 8.215 بزرگسالان آمریکایی اطلاعاتی در خصوص کروی بودن زمین ندارند . تنها 84 درصد از آمریکایی ها اعتقاد دارند که زمین مدور است و در مورد این موضوع تردیدی ندارند . اما این اعداد به افراد بالای 25 سال مرتبط است .

وضعیت در خصوص نسل جدید بسیار خطرناک تر و شگفت انگیز تر است ، چرا که فقط 66 درصد از قشر 18 تا 24 ساله ها می دانند که جهان مدور است. این بدین معناست که 34 درصد از جوان ها در این زمینه شک دارند.

اگر در پاسخ های آزمودنی ها کمی دقیق تر شویم متوجه می شویم که 16 درصد از این 34 درصد ، گزینه "شک دارم که زمین گرد است " را انتخاب مرده اند و بقیه نیز اعلام کرده اند "زمین مسطح "است .

مدیر پژوهشی این پروژه می گوید : " ما روش های قدرتمندی برای شناسایی هرگونه تناقض یا اشتباه در پاسخ ها داریم."
اگراز شنیدن نتایج این پژوهش شگفت زده شده اید بد نیست از خود بپرسید زمین به دور خورشید می گردد یا خورشید به دور زمین . این همان سوالی است که رضا رشید پور از یکی از ستاره های هنری ما پرسید و در کمال تعجب پاسخ اشتباه دریافت کرد .
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

۱۰ واقعیت که باید درباره نظام آموزشی آمریکا بدانید

پستتوسط najm134 » سه شنبه مه 29, 2018 11:02 am


۱۰ واقعیت که باید درباره نظام آموزشی آمریکا بدانید


Image
نظام آموزشی آمریکا امروزه دیگر کارایی لازم را ندارد به گونه‌ای که کارشناسان معتقدند این کشور نیاز به یک انقلاب اساسی در حوزه آموزش دارد.
سرویس جهان مشرق- آموزش‌وپرورش و به‌طورکلی نظام آموزشی در جهان کنونی ما یکی از اصلی‌ترین موضوعاتی است که در همه حال باید توجه ویژه بدان نشان داد و دلیل آن‌هم به‌طور روشن این است که دانش‌آموز یا دانشجو، ظرفیت و فرصتی است که در اختیار کشور قرار می‌گیرد و نیز، آینده کشور و تعیین سرنوشت آن در دستان این بخش از جامعه خواهد بود. بااین‌حال، وقتی به موانع و چالش‌هایی که در این راه وجود دارد نگاهی می‌اندازیم متوجه می‌شویم که برای فراهم نمودن زمینه برای این آینده‌سازان باید با مشکلات بسیاری دست‌وپنجه نرم کرد. مشکلات مذکور در کشورهای مختلف متفاوت است و راه‌های حل آنها نیز متفاوت است. در این گزارش قصد داریم به برخی از مهمترین مسائل نظام آموزشی ایالات‌متحده از نگاه کارشناسان مسائل آموزشی این کشور بپردازیم.

Image
نظام آموزشی آمریکا امروزه دیگر کارایی لازم را ندارد
به عقیده کارشناسان آموزش ایالات‌متحده، نظام آموزش رسمی کنونی این کشور که روزگاری و در دوره انقلاب صنعتی برای رفع نیازهای اقتصادی کشور طراحی‌شده بود، دیگر پاسخگوی نیازهای فعلی نیست. در نظر آنان، این نظام آموزشی درگیر مشکلات کوچک و بزرگ بسیاری است که دیگر نمی‌توان به برطرف کردن جزئی نقایص اکتفا کرد، بلکه باید انقلابی در آن اتفاق بیفتد. در زیر به برخی از این نقایص اشاره خواهد شد.
۱- پایین بودن روزهای درسی
از میان ۵۰ ایالت آمریکا، ۳۰ ایالت مدارس خود را ملزم به داشتن تقویم ۱۸۰ روزه در سال می‌کند، مدارس ۲ ایالت بیش از ۱۸۱ روز کلاس دارند و مابقی بین ۱۷۱ تا ۱۷۹ روزه هستند. با این حساب، میانگین روزهای تحصیلی در ایالت‌های آمریکا ۱۷۵ روز خواهد شد که این به معنای آن است که دانش آموزان در غالب ایالت‌های آمریکا، بیش از آنکه وقت خود را در مدرسه بگذرانند خارج از آن هستند. هر چند برخی بر این باورند که این نسبت به معنای فرصت دادن بیشتر به دانش آموزان برای اثربخشی بیشتر آموزش است ولی بسیاری از کارشناسان معتقدند بار مالی تقویم‌های کلاسی طولانی‌تر بر دوش دولت و ایالت‌ها منجر به کوتاه‌تر شدن روزهای درسی شده است. این در حالی است که در کشورهای کره جنوبی (۲۲۵ روز آموزشی)، ژاپن (۲۲۳ روز آموزشی)، چین (۲۲۱ روز آموزشی)، انگلیس (۱۹۰ روز آموزشی) و کانادا (۱۸۸ روز آموزشی) که از آنها به‌عنوان کشورهای پیشرفته در این زمینه یاد می‌شود تعداد روزهای تحصیلی بیشتر است.

Image

۲- درگیر نبودن والدین در آموزش کودکان به میزان کافی
این مورد شاید مهم‌ترین مانعی باشد که معلمان نمی‌توانند بر روی آن کنترل داشته باشند. زمانی که در کلاس درس سپری می‌شود به‌هیچ‌وجه برای آموزش آنچه موردنیاز همه دانش آموزان است کافی نیست. لذا آنها باید آموزش خارج از مدرسه داشته باشند. برای دانش آموزان با شرایط محروم اقتصادی و اجتماعی که غالباً سطح سواد والدینشان پایین است طبیعی است که این مسئله پیش آید اما مسئله درباره دانش آموزان سطوح بالاتر نیز روی می‌دهد. همچنین نگرانی بسیار والدین در خصوص شغل آینده فرزندانشان و عامل مالی، بر روی آنها اثر منفی گذاشته و این دانش آموزان بیشتر به مهارت‌هایی توجه نشان می‌دهند که شغل محور است و درآمد بیشتری در آینده برایشان به همراه خواهد آورد.

Image
پروفسور میچو کاک، فیزیک‌دان مشهور آمریکایی-ژاپنی و از نظریه‌پردازان بزرگ فیزیک کنونی جهان معتقد است آمریکا بدترین سیستم آموزشی علوم را دارد

۳- ناکارآمدی سرفصل‌های آموزشی در بازار کار جدید
شغل‌های موردنیاز در کسب‌وکار جدید، نیاز به مدارک دانشگاهی نداشته اما نیاز به مهارت‌هایی اساسی دارند. برخی این مهارت‌ها عبارت‌اند از منطق تصمیم‌گیری، آشنایی با وب مدرن، تکنولوژی‌های موبایل و مهارت‌های نرم‌افزاری. اگرچه این مهارت‌ها در ذهن برخی افراد ساده و پیش‌پاافتاده هستند، جالب است بدانید درصد بالایی از فارغ‌التحصیلان دبیرستانی آمریکا، حتی توانایی مناسب برای صحبت کردن در جمع یا نگارش مطلبی ساده را ندارند. درصد بسیار بالایی از فارغ‌التحصیلان آمریکایی توانایی‌های ابتدایی پاسخ دادن به یک مشتری را نیز دارا نیستند. آنها نمی‌دانند چگونه تماس یک مشتری را پاسخ دهند، به مشکلات او گوش دهند، اهمیت مشکلات را درک کرده و پس از آنالیز صحیح، راه‌حل مناسب را ارائه دهند. عموم دانش‌آموزان و دانشجویان آمریکایی، حتی برای مشاغل خدماتی ساده نیز آماده نشده‌اند. با توجه به این‌که این‌گونه شغل‌ها نیز به‌مرور در حال از بین رفتن هستند، تربیت دانش‌آموزان برای در اختیار گرفتن شغل‌های مدرن‌تر، نه‌تنها یک ضرورت اقتصادی است، بلکه اهمیتی حیاتی برای جامعه است.

Image
درصد بالایی از فارغ‌التحصیلان دبیرستانی آمریکا، حتی توانایی مناسب برای صحبت کردن در جمع یا نگارش مطلبی ساده را ندارند

۴- کلاس‌های شلوغ
هراندازه کلاس درس کوچک‌تر باشد کیفیت یادگیری بالاتر خواهد رفت. نتایج یک پژوهش توسط مرکز ملی آموزش در ایالات‌متحده بیان می‌کند که ۱۴ درصد کلاس‌های درس در این کشور، ظرفیت بیش‌ازحد مجاز دارند. درزمانی که دانش آموزان بیش از هر زمان دیگری نیازمند توجه بیشتر برای یادگیری هستند، کلاس‌های شلوغ باعث دشوارتر شدن تدریس، پایین آمدن تأثیرگذاری معلمان، عدم دستیابی به اهداف آموزشی و مشکلات بعدی در زمینه ظرفیت تحصیل پس از مدرسه خواهند شد. این مسئله به‌طور عمده به دلیل مشکلات مالی در برخی بخش‌ها و ایالت‌های آمریکا به وجود آمده است. به‌عنوان مثال، بخش فیلادلفیا هزاران کارمند خود را تعدیل کرده و مسئولان آن هشدار داده‌اند که امکان دارد برخی کلاس‌ها تا ۴۰ دانش‌آموز داشته باشند. بااین‌حال، بسیاری از بخش‌ها مقرراتی در زمینه محدود کردن ثبت‌نام ندارند.

Image
در برخی مناطق کلاس‌های درس در آمریکا با جمعیتی بسیار بیشتر از حد استاندارد برگزار می‌شود

Image

۵- سویه منفی فناوری در آموزش
باوجود توجه به فرصت‌هایی که فناوری برای دانش آموزان به همراه می‌آورد، این پدیده کار معلمان را بسیار سخت‌تر کرده است. در دنیای امروز آموزش و سرگرمی در بسیاری جهات مترادف یکدیگر شده‌اند. والدین به‌محض اینکه فرزندانشان توانایی کار با صفحه لمسی را پیدا کنند به دنبال بازی‌های آموزشی برای آنها می‌روند و این، نگهداری آنها در کلاس درس و شرایط آن را برای معلمانشان دشوار می‌کند. باوجوداینکه تقلب کردن در کلاس‌های درسی مسئله جدیدی نیست، اما استفاده از فناوری بعد جدیدی به آن داده است و دانش آموزان با استفاده از آن، آسان‌تر تقلب می‌کنند و مشکل اینجاست که تصور نمی‌کنند کار اشتباهی انجام داده باشند. مسئله تغییر خصوصیات نسل جدید آمریکایی‌ها نیز موضوع دیگری است که بیان می‌کند دانش آموزان نسل جدید دیگر مانند چند دهه قبل به دنبال بیمه، بازنشستگی نسبتاً زودهنگام و یک شغل شرافتمندانه نیستند. بلکه چیزی که آنها و نیز احتمالاً آمریکایی‌های جدید به دنبال آن هستند ثروتمند شدن به هر طریق است و در این راه اهمیتی ندارند که چه قوانینی باید زیر پا گذاشته شود و یا چندین نفر را باید خرید.
Image
با تغییر منابع مطمئن درسی، دانش‌آموزان و دانشجویان در ایالات‌متحده دیگر به حرف‌های معلمان و استادان خود اطمینان ندارند

۶- ناتوانی در هماهنگ‌سازی آموزش با تفاوت‌های فرهنگی
در حال حاضر، سطح تنوع آموزش و محتوای درسی برای اقلیت‌های نژادی در آمریکا مانند اسپانیایی‌ها و سیاه پوست‌ها بسیار پایین است. علاوه بر محتوا، آمارها می‌گویند که تا سال ۲۰۲۴، اقلیت‌های نژادی در آمریکا بیش از نیمی از جمعیت کلاس‌های درس را تشکیل خواهند داد، درحالی‌که معلمان در اقلیت با همین سرعت تا آن زمان تنها ۲۰ درصد مربیان را تشکیل خواهند داد. یعنی سرعت رشد تعداد معلمان هم‌نژاد که در یادگیری دانش آموزان تأثیر فراوانی دارند بسیار کندتر از سرعت رشد تعداد این دانش آموزان است. مشکل تنوع محتوا مختص برنامه دانش آموزان عادی نیست. به گونه‌ای که از ابتدای آموزش، دانش آموزان پیشتاز طرح‌های آموزش فردی دریافت می‌کنند اما باوجوداین ایده صحیح، غالب این برنامه‌ها در مدارس دولتی نگاهی یکنواخت و غیر جذاب دارند و این مدارس نیازمند شناسایی بهتر گونه‌های مختلف یادگیری پیشتازان هستند.

۷- ثابت ماندن بودجه آموزشی و دانشگاه‌های گران‌قیمت
باوجود رشد اقتصادی ایالات‌متحده، این حوزه همچنان در دوران رکود به سر می‌برد، بودجه مدارس (مهدکودک تا کلاس دوازدهم) سال‌هاست که ثابت مانده است. گزارشی از مرکز اولویت‌های بودجه و سیاست‌گذاری نشان می‌دهد که ۳۴ ایالت به نسبت سال‌های رکود، تأمین مالی پایین‌تری در این بخش دارند. ازآنجایی‌که ایالت‌ها مسئول ۴۴ درصد بودجه آموزشی کل در آمریکا هستند، این رقم ناامیدکننده نشان‌دهنده استمرار سیاست‌های ریاضتی در این حوزه علیرغم اقتصاد در حال رشد است.این در حالی است که تحصیل، تنها در مدارس عمومی ۱۲ ساله رایگان است و پس از آن، همه حتی کسانی که در کالج‌ها و دانشگاه‌های دولتی درس می خوانند ملزم به پرداخت هزینه تحصیل هستند.

Image
تحصیلات دانشگاهی در آمریکا کلا پولی است و حتی در دانشگاه‌های دولتی نیز باید هزینه تحصیل پرداخت شود.

۸- استفاده از روش‌های آموزش قدیمی به وسیله معلمان
کلاس‌های امروزی در ایالات‌متحده مملو از دانش‌آموزان پیچیده‌ای است که تجربه‌های بسیار بیشتری نسبت به گذشتگان خود از جهان دارند. به‌عنوان‌مثال، دسترسی سریع کودکان به دنیایی که بیرون از محیط زندگی آنها در جریان است باعث می‌شود آنها دیگر کودکان ساده دیروز نباشند و بنابراین، معلمان کار ساده‌ای پیش رو نخواهند داشت. آنها با ذهن‌هایی روبه‌رو می‌شوند که با اطلاعات و ایده‌های تصادفی پرشده‌اند، شکل گرفته‌اند و نیازمند تقویت یا احیا می‌باشند. بسیاری از دانش آموزان از اینکه کلاس‌هایشان خسته‌کننده و خشک است ناراضی‌اند و معتقدند آموزش همیشه منافاتی با سرگرمی ندارد. شاید به همین دلیل است که دانش آموزان دیگر به معلمان و والدین خود به‌عنوان منبعی مطمئن نگاه نمی‌کنند و وقتی سؤالی از آنها می‌پرسند در اینترنت به دنبال آن می‌گردند تا به پاسخی که شنیده‌اند اطمینان یابند. مسئله دیگر، ضعف نوآوری در آموزش معلمان است؛ بدین معنا که اگر دانش آموزان در حال تغییر هستند، معلمان نیز باید تغییر کنند. به‌طور خاص، آموزش دولتی در آمریکا نیازمند معلمانی است که بهتر پاسخگوی نیاز دانش آموزان خاص باشند، ضرورت نقش یادگیری از راه دور را دریابند و خواهان تغییر در کلاس درس باشند. چالش دیگر، چالش سودمندی همزمان معلمان رسمی برای معلم و دانش‌آموز است. یکی از مشکلاتی که معلمان رسمی به وجود می‌آورند، عملکرد ضعیف آنان است که باعث زیان دیدن دانش‌آموز می‌شود. از سوی دیگر، اتحادیه‌های معلمان معتقدند باوجود تغییرات مستمر آموزشی ازجمله سیستم‌های ارزشیابی، قانون معلم رسمی لازم است تا از معلمان خوبی که ممکن است غیرمنصفانه برکنار شوند محافظت کنیم. بنا بر آمارها، از هر ۴ نفری که از دبیرستان فارغ‌التحصیل می‌شوند تنها یک نفر برای کلاس‌های انگلیسی، ریاضیات، علوم و خواندن آمادگی کافی دارد.


Image

۹- ضعف جایگاه اجتماعی معلمان

بنا بر پژوهش‌های صورت گرفته، میزان علاقه‌مندی آمریکایی‌ها به آموزش در حال کاهش است. ۳ اولویت کشور به ترتیب اقتصاد، ایجاد اشتغال و تروریسم هستند و باوجوداینکه کیفیت آموزش می‌تواند با این مسائل عمده در ارتباط مستقیم و یا حتی به هم وابسته باشند، همچنان آموزش در اولویت قرار ندارد. «استیون پاین»، از پژوهشگران حوزه آموزش در آمریکا با در نظر داشتن مشکل اصلی ایالات‌متحده معتقد است نادیده گرفتن شأن معلمان دشمن درجه‌یک آموزش است. در سال ۲۰۱۵، حقوق هفتگی معلمان مدارس دولتی ۱۷ درصد کمتر از کارمندان قابل‌مقایسه دیگر بود، درحالی‌که این رقم در ۱۹۹۴، ۱.۸ درصد ثبت شده است. این سقوط بیشتر از آنکه درباره معلمان تازه‌وارد باشد، مختص معلمان باتجربه بوده است.

Image
نشان طرح «هیچ کودکی نباید عقب بماند» (NCLB) که از سوی منتقدان با عنوان «هیچ کودک سفیدی نباید عقب بماند» از آن یاد می‌شود.

۱۰- سایه شوم نژادپرستی بر آموزش
عوامل فراوانی در بی عدالتی‌های آموزشی در ایالات‌متحده میان سفیدپوستان و دیگر نژادها از جمله سیاه‌پوستان، اسپانیایی‌ها، بومیان آمریکایی و آسیایی‌-آمریکایی‌ها دخیل‌اند که ثروت کمتر، سطح بهداشت پایین‌تر، سطح آموزش کمتر والدین، درگیری بیشتر با سیستم قضایی و شرایط بسیاری ازاین‌دست سبب می‌شود همواره سفیدپوست‌ها در آمریکا شرایط بهتری داشته باشند و فرصت‌هایی که برای آنان فراهم می‌شود برای نژاد سیاه و لاتین تبارها مهیا نشود. به‌طورکلی، انتظارات آموزشی از دانش آموزان سیاه‌پوست کمتر است و همین مسئله خود باعث پایین آمدن انتظارات دانش آموزان و دانشجویان، از بین رفتن نگرش مثبت به آموزش، فرصت‌های کمتر یادگیری خارج از مدرسه و نیز ارتباط کمتر والدین و فرزندان در موضوع مدرسه شده است. کودکان سیاه‌پوست توانایی کمتری در توسعه مهارت‌های واژگانی، بیانی، انطباقی، ریاضی، دانش رنگ‌ها، اشکال و ... به نسبت کودکان سفیدپوست دارند. تعداد مردودی‌های دانش آموزان سیاه‌پوست به‌طور میانگین معمولاً حدود ۳ برابر مردودی‌های دانش آموزان سفیدپوست است. هرگاه درباره ترک تحصیل دانش آموزان صحبت می‌شود، عمدتاً تمرکز بر روی مسائل مالی است. آمارها نشان می‌دهد ۳۸ درصد کسانی که ترک تحصیل می‌کنند زیرخط فقر قرار دارند که اکثریت این افراد از جامعه سیاه‌پوستان آمریکا هستند. همچنین بیش از نیمی از مردان سیاه‌پوستی که در دبیرستان‌های شهری شرکت می‌کنند دیپلم نمی‌گیرند. از میان این ریزش‌ها، حدود ۶۰ درصد به زندان می‌روند.

Image
نژادپرستی همچنان در نظام آموزشی آمریکا مانع از پیشرفت بخش زیادی از سیاهان در این کشور می‌شود

نتیجه‌گیری :
آنچه در موارد فوق بدان پرداخته شد، اشاره مختصری به ضعف‌های موجود در نظام آموزشی ایالات‌متحده بود. برخی از این ضعف‌ها مانند نابرابری و مسئله عدالت آموزشی میان اقشار مختلف مردم به‌ویژه سیاه‌پوستان و سفیدپوستان در آمریکا ریشه ساختاری دارند و برای حل آن باید عوامل بسیاری را تغییر داد و برخی از آنها نیز سطحی‌تر ولی همچنان هزینه‌بر هستند. برخی از این عوامل نیز به یکدیگر وابسته هستند که برای نمونه می‌توان به تبعیض آموزشی اشاره کرد که خود با عامل درگیر نبودن والدین با آموزش فرزندانشان در ارتباط است. آنچه به دلایل روشن در بالا بدان اشاره نشد ولی یکی از معضلات نظام آموزشی مدرن ایالات‌متحده می‌باشد تضادی است که میان باورهای مذهبی، سنتی و اخلاقی دانش‌آموزان با آنچه در کتاب‌های درسی خود مشاهده می‌کنند وجود دارد. یکی از شواهد موجود در این‌باره، انگیزه‌های والدینی است که زمینه‌های تحصیل دانش‌آموزان خود را در خانه فراهم می کنند. برای مثال در سال ۲۰۱۵، این مسئله در خصوص ۴۶.۹ درصد خانواده‌های آفریقایی- آمریکایی در درجه اول «آموزش مذهبی و اخلاقی دلخواه به کودک خود» بوده است که البته افزایش معناداری به نسبت سال‌های قبل‌تر نشان می‌دهد. نهاد آموزش به‌عنوان مهم‌ترین و برترین نهاد یک نظام جدید مانند آمریکا با بحران‌هایی جدی در این زمینه مواجه است که پرداختن به آن در این مقال نمی‌گنجد. نکته دیگر اینکه نقاط فوق، تنها نقاط ضعف نظام آموزشی این کشور نیستند و پژوهشگران با کنکاش و مطالعه بیشتر می‌توانند به ابعاد و عمق نقایص نظام آموزشی آن پی ببرند.

منابع:
https://www.forbes.com/sites/courtneywilliams/۲۰۱۷/۰۸/۱۵/the-disconnect-between-education-and-entrepreneurship/amp
http://www.theedadvocate.org/۱۰-reasons-the-u-s-education-system-is-failing
http://www.theedadvocate.org/۳-issues-that-are-hurting-the-american-educational-system
https://www.zoomit.ir/۲۰۱۷/۸/۱۷/۱۹۰۶۵۹/disconnect-between-education-and-entrepreneurship
http://www.occupyharvard.net/u-s-education-system
https://www.dosomething.org/us/facts/۱۱-facts-about-education-america
http://www.collegiatetimes.com/opinion/ ... e/article_۹۵۱a۵۸۸۸-۹۷ce-۵۳۵۶-۹e۵۶-۹f۱da۷fd۴۰۷۳.html
https://www.usnews.com/news/blogs/data-mine/۲۰۱۵/۰۱/۲۸/us-education-still-separate-and-unequal
https://www.jstor.org/stable/۴۱۳۴۱۱۱۳?seq=۱#page_scan_tab_contents
http://yon.ir/XzBjb
https://www.theatlantic.com/education/archive/۲۰۱۶/۰۶/everything-in-american-education-is-broken/۴۸۸۱۸۹
http://theweek.com:۸۰/articles/۶۲۵۱۵۶/stunning-lack-diversity-americas-school-teachers
http://www.articlemyriad.com/problems-w ... nal-system
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

قبليبعدي

بازگشت به آلوده شناسى


cron
Aelaa.Net