انحراف ( سکولاریسم پنهان) در سریالهای تلويزيون دولتي ايران
سبک زندگی؛ سکولاریسم پنهان و سریالهای رسانه ملی / تفاوت قائل نبودن میان هنر ارزشی و غیر ارزشی منجر به پدیدهای به نام سکولاریسم فرهنگی در جامعه میشود، پدیدهای که سالها است دامن سریالسازی در رسانه ملی را هم گرفته و "شمعدونی" نمونهای از آن است
خبرگزاری «نسیم»؛ جواد محرمی- مفهوم سکولاریسم بیشتر در ادبیات سیاسی واژه ای آشنا ست و همواره جنبه های فرهنگی و اجتماعی آن مورد غفلت قرار گرفته است و همین سبب شده تا این پدیده همواره به شکلی پنهان تر در جامعه ظهور و بروز یابد.
سکولاریسم اگر چه در ظاهر داعیه انفکاک حوزه دین از سیاست را دارد اما در عمل ماهیتی ضد دینی دارد و برای ژست تکثرگرایی وانمود می کند که ضد دین نیست اما اسلام از آنجا که منافاتی میان علم و الهیات نمی بیند همه حوزه های زندگی بشر را ساحت الهی می داند و امر قدسی را بر همه شئون بشر جاری و ساری می شناسد.
سیاست یکی از شئون حکومت دینی است و مسائل آن نیز همواره از تبیین واضح تری بهره برده است اما مختصات دو حوزه فرهنگ و جامعه به شفافیت حوزه سیاست نیست و اینجاست که مقوله سبک زندگی اهمیت پیدا می کند.
سکولاریسم اجتماعی و فرهنگی نسبت مستقیمی با سبک زندگی پیدا می کند و هر چه ظواهر و معرفت دینی در این دو عرصه بیشتر زدوده شود سکولاریته نمود بیشتری می یابد.
فرهنگ از حوزه های دیگر پیچیده تر استعرصه فرهنگ در مقایسه با اجتماع ماهیت انتزاعی تری دارد و با گزاره های غیر عینی تری بروز و ظهور می یابد و به همین دلیل هم قابلیت غل و غش در آن بیشتر بوده و مخلوط کردن حق و باطل در عرصه فرهنگ ساده تر از حوزه سیاست و حتی اجتماع است و از همین منظر سکولاریسم می تواند رواج پنهانی تری در عرصه فرهنگ داشته باشد.
از دلائل تاکید رهبر معظم انقلاب بر اهمیت حوزه فرهنگ نسبت به مسائل دیگر نیز پیچیدگیهای ناشی از انتزاعی بودن آن است.
یکی از وجوه سکولاریسم فرهنگی حذف مصادیق و نشانه هاست اما جنبه خطرناک تر آن حذف معرفت و روح دینی از فرهنگ است. برای مثال در یک فیلم سینمایی اگر نشانه هایی از قبیل نماز؛ نوع پوشش؛ مسجد؛ یا قاب عکسی که روی دیوار نصب شده و دلالت بر امر قدسی دارد و... حذف شوند؛ فیلم به لحاظ ظواهر و مصداقها از امر قدسی تهی می شود ولی ممکن است روح و معرفت دینی از طریق گزاره های انتزاعی در فیلم جریان داشته باشد که همین مفاهیم انتزاعی همواره به دلیل ارتباط با ناخودآگاه انسان تاثیر بیشتری بر اقناء مخاطب دارد و از ظرفیت ارتباطی بیشتری برخوردار است.
در واقع اثر هنری که از ظواهر و مصادیق صرف عبور کند از یک جسم و کالبد بی جان به پدیده ای زنده مبدل می شود و در صورتی که در ظواهر توقف کند تنها جسمی بی جان خواهد بود و هنرهای نمایشی به ویژه سینما در این زمینه از بیشترین قابلیت برخوردار است.
فیلمسازانی که با ادعای ساخت فیلم دینی تنها به عناصر ظاهری در آثارشان بسنده می کنند جسمی بی جان را مقابل بیننده می نهند که کمترین ارتباط معنایی را با مخاطب برقرار می کند.
اندیشه غیر دینی، اخلاق را مسئله ای نسبی می داند و همین نسبی گرایی را به حوزه معرفت نیز تسری می دهد و همین نگاه به عرصه هنر نیز ورود پیدا می کند. هنرمند نسبی گرا ملغمه ای می سازد که مخاطب را با حجمی گسترده از حق و باطل مواجه می کند.
به عنوان مثال در یک فیلم سینمایی کاراکتری خجالتی که شغلش معلمی است و از قضا انسان سلیم النفسی هم هست برای تدریس به مدرسه ای دخترانه پای می گذارد و از مجرای معاشرت با همکاران و شاگردانش که از جنس مخالف هستند همگی به معنای جدیدی از زندگی دست پیدا می کند و انسانهای خوبتر و مثبت تری در زندگی می شوند.
در مثال بالا مولفه های مثبتی چون خوش رفتاری و گشاده رویی و مردم داری و روحیه معلمی در قالب کاراکتری خجالتی که صداقتی دوست داشتنی دارد و انسان سلیم النفسی هم هست با انرژی و معصومیت شخصیتهای دیگر فیلم در هم تنیده شده و به خلق یک ماجرای دراماتیک جذاب منجر شده است و نتیجه معرفتی که از آن به دست می آید مثبت بودن اختلاط میان نامحرم و تعالی بخشی ناشی از کمرنگ شدن حریمهای جنسیتی است بدون اینکه شعاری داده شود یا به نشانه های مصداقی دلالت داده شود.
در واقع مخاطب از طریق پاره ای از صفات مثبت انسانی چون گشاده رویی؛ خوش رفتاری یا صداقت پیشه گی و معصومیت باطنی شخصیتها که در دین نیز تاکید ویژه ای بر آن شده به گزاره ای غیر دینی چون اختلاط نامحرم دلالت داده می شود که در روایات متعدد دینی و نص صریح کتاب اثری چون سم مهلک بر روح و معرفت دینی جامعه دارد.
وقتی کلاغ را جای طوطی قالب می کننداگر تولید کننده محصولات فرهنگی در نهادهای جمهوری اسلامی اصل را در برنامه ریزی و تولید برنامه ها و به ویژه مجموعه های نمایشی بر جذابیت به هر قیمت بگذارند و از بیم کاهش دامنه و گرایش مخاطب به ماهواره محتوا را در پای جذابیتهای سطح پایین ذبح کند فیلمسازان سکولار کاردان همواره بستری فراهم می بینند تا کلاغ را رنگ کرده و جای طوطی قالب کنند.
تهی شدن محتوای تولیدات تلوزیونی از معرفت دینی به شکلی تدریجی زمینه سکولاریسم دینی را مهیا می کند و از آنجا که برای مثال رسانه ملی در تربیت نسلی از تهیه کنندگان و فیلمسازان تراز انقلاب اسلامی سستی به خرج داده همواره مجبور بوده تا در زمین هنرمندانی بازی کند که از قضا دغدغه فرهنگی متفاوتی دارند و مع الاصف در بسیاری از مواقع فیلمسازان سکولار بدون اینکه مدیران محترم خبر داشته باشند در لایه های زیرین آثارشان خط قرمزها را می شکنند.
غفلت از جنبش نرم افزاری با توسعه سخت افزاری در سیمااز دلائل اصلی شیوع این پدیده باید به مقطعی در سیما اشاره کرد که این سازمان ناگاه خود را در برابر پدیده ای چون ماهواره مواجه دید و راه چاره را در توسعه سخت افزاری صرف در سراسر کشور تشخیص داد که منجر شد با نگاه مهندسی و تکنولوژیک به جنگ ماهواره برود غافل از اینکه سخت افزار تنها می تواند ابزار و مکمل پیشرفت در ساحت فرهنگ باشد و همین نگاه سبب شد از جنبش نرم افزاری که الزامی برای انقلاب اسلامی است غفلت شود.
غلبه نگاه ناقص و تک بعدی به مسئله تهاجم فرهنگی همسو با امکانات رو به رشد ارتباطی صدا و سیما منجر به خلا ناشی از نبود نیروی انسانی متخصص و متعهد به گفتمان انقلاب اسلامی شد و بستری آماده برای هنرمندانی مهیا کرد که منظومه فکری آنها مستحیل در فرهنگ و هنر غرب شکل گرفته و اصولا درس هنر را در مکتب اومانیسم تلمذ کرده بودند.
ترویج نرم اومانیسم در مجموعه های تلوزیونیهمین روندهای ناقص به مرور زمینه ساز شکل گیری طیفی از هنرمندانی شد که آگاهانه یا ناخودآگاه میان هنر ارزشی و غیر ارزشی تفاوتی قائل نبودند و اندیشه هنری آنها برگرفته از سکولاریسم شکل گرفته بود و همینها به مرجع و الهه های هنری تبدیل شدند و مهیای ترویج سبک زندگی سکولار به شکل نرم در میان خانواده های ایرانی به واسطه سیمای جمهوری اسلامی شدند.
الهه های هنری سیمای جمهوری اسلامی همواره می انگارند در وادی هنر هدف وسیله را توجیه می کند و برای خنداندن مردم حتی پایین کشیدن شلوارشان (1) هم مباح است.
خنداندن مخاطب به هر قیمت از مکتب اصالت لذت ناشی می شود و نیازی به توضیح بیشتر برای درک فاصله بعید چنین برداشتی از عرصه هنر با سبک زندگی ایرانی- اسلامی نیست.
جذب مخاطب به هر قیمت نقض غرضی است که صدا و سیمای ما سالهاست به آن مبتلا شده و می انگارد حذف سکس و بی بندروباریهای جنسی برای تولید یک مجموعه تلوزیونی کفایت می کند و بر همین اساس تنها تفاوت یک مجموعه تلوزیونی تولید شده در غرب با مشابه ایرانی آن قاعدتا فقط در نوع پوشش خانمها و نیز حذف صحنه های جنسی احتمالی خلاصه می شود.
تا وقتی خط قرمزهای سیما محدود به رعایت صرف برخی قواعد فرمالیته و ظاهری دین از جمله رعایت حدی از پوشش برای خانمها می شود و محتوای فیلمنامه ها به راحتی سکولاریسم پنهان را ترویج می کند نباید نسبت به نهادینه شدن روح دینمداری از طریق نفوذ رسانه ملی امیدوار بود بلکه عملکرد سیما نتیجه عکس می دهد.
رعایت صرف ظواهر دین و غفلت از روح دینمداری در سیمابسنده کردن به نشانه های ظاهری دین باعث می شود تا رسانه ملی به هر فردی با هر گرایش فکری به صرف رعایت خط قرمزهای معمول حتی سفارش کار با محتوای دینی را هم بدهد و خیالش هم راحت باشد که محصول تولیدی مغایرتی با ارزشها و اعتقادات ملی ندارد.
برای مثال دیرزمانی است که در بسیاری از مجموعه های تلوزیونی ماه مبارک رمضان که فضای جامعه به سمت دین گرایش بیشتری دارد تنها به چند اشاره لفظی از دین و مراسم افطاری بسنده می شود یا به عنوان یک نمونه جالب می توان به کپی برداری نعل به نعل یک مجموعه تلوزیونی از الگوی امریکایی آن برای پر کردن اوقات روحانی پس از افطارمخاطبان اشاره کرد که با رعایت همان قواعد ظاهری مرسوم تولید و پخش شد و همان سبک زندگی سکولار به علاوه چند نمای افطاری خوردن و نیز نماز خواندن مادربزرگ چاشنی کار شده بود.
تناقضهای سیما به همین جا ختم نمی شود و از جعبه جادویی این نهاد فرهنگی طیفی از مجریان زن ظهور می کنند که از عنوان اسلامی فقط چادرش را یدک می کشند و رفتارهای شبهه ناک و حتی قافهای مکرر یکی از آنها که حاکی از ناآگاهی او نسبت به بدیهیات دین است نیز باعث اصلاح این فرآیندهای غلط نمی شود. گویی که صرف بر سر کرن چادر؛ مجوز بروز و ظهور رفتارهایی است که نسبتی با شئونات یک زن مسلمان ندارد و این همان سکولاریسم فرهنگی است که از فرآیندی پنهان و خزنده حکایت دارد.
سریالهای قابل دفاع تنها یک اتفاق استهمین تکیه صرف بر ظواهر بدون توجه به روح و جان دین باعث شده تا آنتن سیما را انبوه برنامه هایی فرابگیرد که پاره ای از ظواهر را در شکل و صورت بندی رعایت می کنند و جانمایه را رها کرده اند.
به نظر می رسد رسانه ملی از ارائه سبک زندگی ایرانی-اسلامی در قالب مجموعه های تلوزیونی عاجز است و تولیدات هر از گاهی مطلوب نیز تنها یک اتفاق محسوب می شود که مدیران محترم نقش زیادی در این اتفاقها نداشته اند بلکه برخی نویسنده های آگاه و کاربلد به شکلی خودجوش منجر به تولید تک ستاره های قابل دفاع سیما در برخی مقاطع شده اند.
حذف اکثر ملت ایران از سریالهای سیماعادی ترین نشانه مسلمانی که روزی 5 وعده از شبانه روز اغلب ایرانیان را به خود اختصاص می دهد همواره به جای اینکه نمودی بارز و طبیعی و نه مصنوعی و شعاری در سریالهای ایرانی داشته باشد عموما به طور کلی حذف می شود؛ نپرداختن به این فریضه اصلی ایرانیان مسلمان و حذف آن به طور کامل از سریالهای ایرانی که به یک رویه عادی تبدیل شده به جز حذف و نادیده گرفتن اکثریت ملت ایران معنای دیگری ندارد.
از نویسنده و کارگردانی که نماز نمی خواند نمی توان انتظار داشت که این فریضه ای که ستون دین خوانده شده است را در آثارش لحاظ کند و سفارشی کردن این مسئله هم فقط به پرداخت شعاری و بی خاصیت آن منجر می شود پس راه چاره چیست؟ آیا چاره کار این نیست که کار به کاردان سپرده شود و اگر کاردان و کارشناس برای سپردن امر فرهنگ یک جامعه اسلامی وجود ندارد یا کم است آیا معنایش این نیست که در امر فرهنگ و هنر کشور جنبشی صورت نگرفته و حکم جهادی زعیم انقلاب اسلامی با وجود هزینه های گزاف و ادعاهای بسیار مدیران روی زمین مانده است؟
کجایند مردان جهادگر عرصه فرهنگ؟مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی به معنای کلان آن همواره در جزیره سرگردانی غوطه ور بوده و اغلب به اقتضای زمانه ای که در آن قرار داشته عمل نکرده است چرا که عموما از روح جهاد تغافل کرده یا در خوش بینانه ترین حالت غفلت کرده است.
امام خامنه ای 25 سال پیش و در سال دوم زعامتشان نسبت به مسئله فرهنگ اینگونه سخن می گویند: «امروزبه نظر من، ازهمه خطرناکتر در داخل، روشهای فرهنگی است. از مهمترین مسائل ما، مسائل فرهنگی است و من احساس میکنم که در زمینه اداره فرهنگ اسلامی این جامعه داریم دچار یک نوع غفلت وبیهوشی میشویم- یا شدهایم - که باید خیلی سریع و هوشیارانه آن را علاج کنیم.«
نزدیک به یک دهه بعد ایشان به لزوم حرکت به سمت یک جنبش نرم افزاری در کشور تاکید می کنند و در سالهای اخیر نیز در ادبیات ایشان به وفور از رویکرد جهادی به عنوان کلید حل مشکلات کشور سخن رفته است ولی با گذشت دو دهه و نیم از اوامر دلسوزانه و حکیمانه ایشان در حوزه فرهنگ همچنان شاهدیم که نهادهای فرهنگی ما توفیق چندانی در تربیت نیروی انسانی تراز انقلاب اسلامی نداشته اند و به عنوان نمونه صداوسیمای جمهوری اسلامی برای تولید مجموعه های تلوزیونی به نیروهایی متوسل می شود که اصولا نسبتی با هنر انقلاب اسلامی ندارند و در بهترین حالت می توانند با رعایت برخی خطوط قرمز رایج و بخشنامه ای تولیداتی خنثی ارائه بدهند.
این جفای به جامعه اسلامی نیست که کاراکترهای مجموعه های تلوزیونی کشور انقلابی ایران که قریب به 300 هزار شهید و از بهترین جوانان خود را نثار اعتلای آن کرده؛ همه کار بکنند و هیچ رفتاری از آنها که موید دینداری و مسلمانی باشد بروز و ظهور پیدا نکند.
آیا در واقعیت جامعه ایران فقط مادربزرگها نماز می خوانند و جوانها به طور کامل بی اعتنا به دین روزگار می گذرانند؟ یا اینکه محیط زندگی عوامل مجموعه های تلوزیونی دچار جنین سبکی از زندگی است و لاجرم این را به کل جامعه ایرانی تعمیم می دهند؟
پخش مجموعه شمعدونی نشان می دهد عملکرد سیمای جمهوری اسلامی متاسفانه تا به حال نسبت مناسبی با امر جهادی رهبر معظم انقلاب بر ضرورت یک جنبش نرم افزاری نداشته است.
ملت ایران حق دارد خویشتن حقیقی اش را ببیندسبک زندگی که برای مثال در مجموعه تلوزیونی شمعدونی به تصویر در می آید. با جنس سلوک و رفتار و منش و ارتباط اکثر خانواده های ایرانی مغایرت دارد واز ترویج آن جز جفای به ملت ایران تلقی دیگری نمی توان کرد.
ملت ایران که بیش از سه دهه جانفشانیهای بسیار در راه اعتلای یکتاپرستی و دینمداری به خرج داده حق دارد بخشی از خویشتن واقعی خود را در جام جم ببیند و اگر نه پس رسالت این رسانه عریض و طویل چیست؟
آیا این شکل از تولید در سیما همان تهی شدن از محتوا و پوستینواره شدن دین نیست. مع الاسف بسیاری از نهادهای فرهنگی به این آفت مبتلا هستند و تنها به ظواهر بسنده می کنند و در پاسخ به چرایی این عارضه شوم نباید به ورطه تحلیلها و دلالتهای گمراه کننده درغلطید چرا که انصاف حکم می کند ریشه های این وضعیت را در جاهایی جستجو کرد که به واقع بیشترین تکلیف را برعهده دارند ولی با حسابرسی از عملکردشان چیز دندان گیری به نفع فرهنگ ملت به دست نمی آید.
لزوم نظام رتبه بندی برای سریالهاآگاهی از محتوای برنامه های سیما برای انتخاب حق مخاطبان است. ممکن است مدیران سیما با این این استدلال که باید همه سلایق و اقشار را در طیف مخاطبان لحاظ کنند تولید سریالهایی چون شمعدونی را توجیه کنند ولی خوب است اگر سیما در تولید سریالهایی چون شمعدونی قشر یا طبقه خاصی از مردم را به عنوان هدف درنظر گرفته پیش از پخش سریال مخاطبان را از محتوای آن مطلع کند و حداقل این هشدار را به خانواده ها بدهد که ممکن است برخی از بخشها برای آنها و فرزندانشان بدآموزی داشته باشد؛
نظام رتبه بندی سریالها می تواند مخاطبان را در انتخاب سریالها به گونه ای یاری کند که بدانند کدام سریال برای فرزندان آنها مناسب است یا کدام آثار به تعمیق و تحکیم ارزشهای انسانی و اخلاقی آنها و خانواده هایشان کمک می کند و بعد انتخاب کنند و همین نظام رتبه بندی می تواند مسئولیت نویسندگان و کارگردانها را تا حدی نسبت به لزوم اعتلای فرهنگ جامعه ارتقا بخشد.
نظام رتبه بندی دستی پنهان دارد که نیروی انسانی و افکار آنها را در مجرایی خاص هدایت می کند و بر همین مبنا اگر یک مجموعه تلوزیونی فقط به انگیزه سرگرم کردن به هر موضوع ناثواب متوسل شد در رتبه ای خاص قرار می گیرد تا در ساعات کم بیننده پخش شود و البته فهم اینکه چه اثری در چه رتبه ای قرار می گیرد نیاز به شورایی متشکل از بهترین کارشناسان و جامعه شناسان دارد چرا که اشتباه می تواند منجر به نقض غرض شود.
سیستم فرهنگی رسانه ملی نیازمند بازنگری در روندهاست تا فرآیندهای مبتنی با یک تمدن اسلامی از خروجی آن بیرون بیاید و بایسته است با تغییرمدیریت ارشد این سازمان که اخیرا صورت گرفت تحولی شایسته صورت گیرد به شکلی که به نیاز فرهنگی جامعه پاسخی درخور داده شود.
1- اظهار نظر یکی از هنرمندانی که از بستر سیما رشد کرد و در دو دهه اخیر فعالیت زیادی در تولید و کارگردانی مجموعه های تلوزیونی داشته است.