آلودگي رسانه اى

مدير انجمن: najm134

آيا صدا و سيما عزادار مولاي متقيان (علیه السلام) نبود؟

پستتوسط najm134 » پنج شنبه جولاي 24, 2014 3:02 pm

در شب شهادت مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام، در بسياري از شبکه هاي وابسته به صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران مراسم عزاداري پخش مي شد.
Image
اما در يکي از شبکه ها که بازي مسابقه ملي پوشان واليبال ايران را پوشش مي داد،‌ متأسفانه حتي يک ربان مشکي رنگ به مناسب شهادت، در گوشه صفحه ديده نمي شد.

اين در حاليست که ملي پوشان واليبال ايران در بازي با ايالات متحده آمريکا در اقدامي ارزشمند، به مناسبت روز شهادت حضرت علی (علیه السلام)، بر دست راست خود مچ بند سياه رنگي بسته بودند.

در اين ميان، شايد کمتر کسي انتظار داشت که اين شبکه تلويزيوني نيز پخش بازي را تعطيل کرده و مانند ديگر شبکه ها به پخش مراسم عزاداري بپردازد،‌ اما بدون شک مي شد حتي با يک ربان مشکي،‌ آنهم در گوشه صفحه حزن و اندوه را نشان داد.
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

آلودکی رسانه

پستتوسط najm134 » پنج شنبه آگوست 07, 2014 7:52 am

انتقاد غيرمستقيم سخنگوي عراق از صدا و سيماي ايران

به گزارش شیعه آنلاین، در پي حمله وحشیانه گروهک تکفیری – تروريستي «دولت اسرائیلی عراق و شام» موسوم به "داعش" به مردم مظلوم و بی گناه عراق، «سید حسین شهرستانی» از مقامات ارشد و سخنگوی دولت عراق در گفتگو با خبرنگار شیعه آنلاین گفت: تاکنون بیش از پنج هزار نفر شیعه به طرز وحشیانه اي توسط گروهک تروریستی "داعش" به شهادت رسیده اند.

"شهرستانی" در ادامه اين گفتگوی کوتاه گفت: در حملات تروریستی گروهک تکفیری "داعش" به عراق همچنين بیش از هفت هزار خانوار عراقی آواره شده اند و به استان های جنوبی عراق پناه برده اند. این پنج هزار نفر آماری است که فقط شیعیان هستند، حدود دو هزار مسیحی و دو هزار نفر از پيروان ديگر ادیان و مذاهب نيز توسط این گروهک تکفيري به شهادت رسیده اند.

سخنگوي دولت عراق در ادامه اين گفتگو با انتقاد از رسانه های شیعی و اسلامی و از جمله صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران گفت: ما اخبار همه رسانه هاي کشورهاي همسايه را رصد و پيگيري مي کنيم. ما از رسانه ها درخواست داریم که اخبار شیعيان مظلوم عراق را بيش از پيش و با دقت پوشش دهند، این طور نباشد که هنگامی عده ای زیادی به شهادت برسند، تازه رسانه ها احساس تأسف کنند و خبري کوتاه منتشر کنند.

وی در پایان اين گفتگو با انتقاد از رسانه های غير عراقي گفت: ما مسلمانیم، و بر اساس دین ما هر کس به ناحق کشته شود "شهید" محسوب می شود، از سویی دیگر علماء و مراجع گفته اند، کسانی که در برابر "داعش" کشته می شوند "شهید" به حساب مي آيند، چرا رسانه هاي کشورهاي مختلف اسلامي از لفظ "کشته"ها به جاي لفظ "شهید" استفاده مي کنند؟!

«سید حسین شهرستانی» در خصوص آوارگان گفت: بحمدالله مشکل خاصی از لحاظ تأمین اعتبار و مواد اولیه نداریم و امیدواریم با همکاری مردم عزیز بتوانیم بر این مشکل چیره
شویم
از اول اشغال عراق توسط امريكا تا كنون كه 11 سال مي كذرد رسانه هاى دولتي ايران بر بكار بردن لفظ كشته براى شيعيان عراق اصرار دارند در حاليكه براى كشته هاى دركيري سنيها با امريكائيها در عراق لفظ شهيد بكار مي بردند .
najm134
 
پست ها : 2050
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

رسانه ملی، سلامت مردم را برای دریافت بودجه گروگان گرفته است!

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه سپتامبر 02, 2014 7:05 am

رسانه ملی، سلامت مردم را برای دریافت بودجه گروگان گرفته است!


شاید عجیب باشد ‌در کنار پارازیت، سرب و دیگر مواد مسموم ناشی از سوخت موتور خودرو‌ها، دخانیات، گرد و غبارهای معلق در هوا، فست‌فود‌ها، نوشیدنی‌های گازدار، خوردنی‌های تولید شده در صنایع غذایی و حاوی مواد نگهدارنده، آلودگی همراه با آب‌های زیرزمینی و میوه و تره‌بار و...، سازمان صدا و سیما، نقش کارآمدی در تهدید سلامت عمومی جامعه دارد!

به گزارش «تابناک»، سیدحسن قاضی‌زاده هاشمی، وزیر بهداشت که عملکرد قابل قبولی در دولت یازدهم از خود به جای گذاشته و به همین دلیل، یکی از سه وزیری بود که در روزهای گذشته، ‌‌رئیس جمهور از وی تقدیر کرد، با انتقاد از عملکرد صدا‌و‌سیما در تبلیغ کالاهای مضر، از بی نتیجه بودن پیگیری‌های پیاپی در این باره خبر داد و سرانجام قضاوت در این زمینه را به مردم واگذار کرد.

بر پایه ماده ۳۷ قانون برنامه پنج‌ساله پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران، وزارت بهداشت موظف است، هر ساله فهرست اقدامات و کالاهای آسیب‌رسان به سلامت و داروهای با احتمال سوء مصرف را در کارگروهی، به سرپرستی این وزارت‌خانه و عضویت وزارتخانه‌های امور اقتصادی و دارایی، بازرگانی، رفاه و تأمین اجتماعی و صنایع و معادن و معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور‌، تعیین و ابلاغ نماید و متخلفان موظف به پرداخت جریمه هستند؛ جریمه‌ای که با هر بار تکرار، دست‌کم ۲۰ درصد بر آن افزوده می‌شود و با این حساب، بدهی مدیران صدا و سیما سر به فلک گذاشته است!

وی با اشاره به اینکه بنا بر قانون، وزارت بهداشت هر ساله فهرست کالاهای آسیب‌رسان را تهیه کرده و نسخه‌ای از آن را در اختیار سازمان صدا و سیما قرار می‌دهد، به نسیم گفت: ما بار‌ها نامه نوشتیم و تذکر دادیم، ولی توجهی به این حرف‌ها و تذکرات نشده و پخش تبلیغات کالاهای آسیب‌رسان در رسانه ملی ادامه دارد. وقتی به آن‌ها معترض می‌شویم که چرا این چنیین تبلیغاتی ‌پخش می‌کنید، می‌گویند‌ دولت بودجه نمی‌دهد و ما باید از این راه، بخشی از اعتبارات مالی خود را تامین کنیم.

Image
این در حالی است که بر خلاف ماجرای آمیختن پالم با محصولات لبنی، این بار لحن وزیر نشان از نوعی ناامیدی دارد و از این روی، عجیب به نظر می‌رسد، ولی اگر بدانیم سوابق پیگیری این موضوع توسط وزرای بهداشت سابق، به نقطه شفافی نمی‌رسد، چه بسا درک ماجرا برایمان آسان‌تر شود.

اگر در سخنان وزرای بهداشت دولت‌های قبل دقیق شویم، درخواهیم یافت که همواره طرح ایراد به عملکرد صدا و سیما در حوزه سلامت، با اشکال گرفتن به تبلیغ کالاهای ممنوعه در این رسانه آغاز می‌شده و همواره «بودجه ندارم»، «مجبوریم» و پاسخ‌هایی از این دست، یگانه راهکار مسئولان این سازمان برای سرپوش نهادن بر تخلف خود در این زمینه بوده است.

این در حالی است که با جست‌وجو در بایگانی اخبار، درخواهیم یافت، مدتی است گلایه مسئولان وزارت بهداشت به این نقطه‌ضعف رسانه ملی، ماهیت حقوقی یافته و اگر به مماشات با آن برخورد نشده بود، چه بسا تا به امروز حل و فصل شده بود.

اما نخستین مقامی که به این موضوع اشاره حقوقی کرد، علیرضا مصداقی نیا، معاون دکتر مرضیه محید دستجردی، وزیر بهداشت دولت دهم بود که عمر وزارتش به انتهای دولت قد نداد و عزل شد. این تذکر از این روی جالب توجه بود که مقام مسئول وزارت بهداشت، رسانه ملی را به اجرای قانون دعوت کرده و در پایان گفته بود: تمایل داریم با همکاری و همراهی یکدیگر این قانون را اجرا کنیم و علاقه‌مند به مراجعه به قوه قضائیه نیستیم.

Image Image Image


این انتقاد بعد‌ها از زبان دکتر محمدحسن طریقت منفرد، وزیر سابق بهداشت تکرار شد. او که ریشه بسیاری بیماری‌ها را در گذشته بیماران خوانده بود، از عادت کردن ذائقه کودکان به خوردن نمک انتقاد کرده و عامل آن ‌را تبلیغات صدا و سیما خوانده و گفته بود: ‌در این باره تذکر‌های بسیاری داده شده، ولی صدا و سیما توجه جدی نکرده است. قبول داریم که این سازمان مانند دیگر نهاد‌ها مشکلات اقتصادی دارد و باید درآمد داشته باشد، ولی تا اندازه‌ای که به لحاظ مسائل کوتاه‌مدت باشد قابل فهم است؛ اما واقعاً عوارض ‌جبران‌ناشدنی دارد.

اینجاست که راحت‌تر می‌توان قضاوت کرد، سخنان وزیر بهداشت فعلی درباره بی‌توجهی سازمان صدا و سیما به تذکرات قانونی و بهانه قرار دادن کمبود بودجه، اتفاقی تکراری و به شدت مسبوق به سابقه است و می‌توان از آن با گروگان گرفتن سلامت مردم برای اصلاح بودجه یاد کرد.

به عبارت بهتر، مسئولان رسانه ملی که بر اساس قوانین و اسناد بالا دستی موظفند در حوزه سلامت آگاهی‌سازی کرده و به عنوان بازو‌ رسانه‌ای وزارت بهداشت عمل کنند، نه تنها به این نقش خود عمل نمی‌کنند، بلکه آشکارا بر خلاف آن کار می‌کنند تا به گفته وزرای بهداشت از گذشته تاکنون، نقش پر رنگی در آسیب زدن به سلامت عمومی داشته و در عمل تفاوتی با دیگر تهدید کننده‌های سلامت مردم نداشته باشند؛ با آلودگی هوا، سموم محلول در آب یا موجود در مواد غذایی، با سبزی‌هایی که با فاضلاب آبیاری می‌شوند، مرغ‌های هورمونی و...!


وزیر بهداشت ادامه داد: در این موضوع ‌حلقه‌ای گم شده‌ که یا نیاز به قانون دارد یا اگر قانون است، نیاز به یک مجری قاطع دارد؛ بنابراین، ما کوتاهی نکردیم و ابزار بازدارنده هم نداریم؛ آنقدر اطلاع رسانی کردیم که فست فود و غذاهای پرنمک و پر چرب مضر است که فکر نمی‌کنم کسی در ایران از این موضوع بی‌اطلاع باشد. از طرفی هم نمی‌توانیم جلو‌ تولید این مواد را بگیریم، پس مردم باید انتخاب عاقلانه داشته باشند.

آن گونه که سخنان وزیر نشان می‌دهد، بارها و بارها ممنوعیت تبلیغ کالاهای آسیب‌رسان را در رسانه ملی پیگیری شده، ولی با‌ ابزارهای قانونی مانند تذکر هم نتوانسته‌ایم، مانع پخش تبلیغات امثال چیپس و پفک شویم و از این روی، ترجیح داده‌ایم آگاهی رسانی به مردم را بیشتر مورد توجه قرار دهیم و از ایشان بخواهیم با قضاوت درست، به نوعی ضد تبلیغات صدا و سیما عمل کنند!
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آلودگي تلويزيون ايران = انكار كرامات بعد عاشوراء

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه دسامبر 18, 2014 7:40 pm

آلودگي تلويزيون ايران = انكار كرامات بعد عاشوراء

جهت مشاهده روی لینک زیر کلیک نمایید:
http://s5.picofile.com/d/ee510ab7-bd2f- ... %D8%A7.mp4
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

"هجرت : خدایان و پادشاهان"؛ تداوم پروژه مسخ چهره وحیانی پیام

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه مارس 12, 2015 7:55 pm

"هجرت : خدایان و پادشاهان"؛ تداوم پروژه مسخ چهره وحیانی پیامبران اولوالعزم


گروه فرهنگی مشرق - "هجرت : خدایان و پادشاهان" آخرین ساخته کارگردان انگلیسی هالیوود رایدلی اسکات است. او در کنار فیلم سازانی چون کن لوچ، مایک لی، گای ریچی و... از کارگردانان انگلیسی تبار صاحب نفوذ در هالیوود است که نقش بسیار پررنگی را از زمان ساخت فیلم مطرحی چون "تلما و لوئیزا" که انقلابی در ملودرام های هالیوودی بود تا ساخت اثری همچون "قلمرو بهشت" که نسبتی ظاهرا انتقادی به وقایع جنگ های صلیبی و اشغال سرزمین مقدس داشت، ایفا نمود. هر چند در میان آثار او فیلم های بسیار ضعیفی چون "گنگستر های آمریکایی"، "مشاور" یا "رابین هوود" دیده می شود؛ اما از اهمیت اسکات در مقام یکی از تکنوکرات های اصلی هالیوود نمی کاهد.

Image

"هجرت : خدایان و پادشاهان" تحریف آشکار تاریخ است. یک تیم ضعیف به عنوان نویسنده فیلمنامه و ساختار استودیویی این فیلم آن را به اثری بی اهمیت مبدل نموده است. این فیلم در کنار "نوح" آخرین ساخته "دارن آرنوفسکی" می تواند نمایانگر تمرکز هالیوود بر یک مسئله تاریخی باشد و آن محو نمود جملگی برداشت های مقدس و متافیزیکی از تاریخ ادیان و منتفی نمودن رسالت پیامبران اولوالعزم است. نوح (ع) در فیلم آرنوفسکی در رسالت خود شک می کند و بر سر دوراهی خواست نفسانی خویش و خانواده‌اش با رسالت خود باز می ماند. تصویر آرنوفسکی از نوح (ع) آنچنان متاثر از روانشناسی مریضی است که هیچ خواستگاه وحیانی در آن دیده نمی شود .

رایدلی اسکات " هجرت: خدایان و پادشاهان" را در رابطه با وقایع حکومت رامسس دوم ساخت. در این فیلم موسی قوم بنی اسرائیل را از حاکمیت فرعون خارج می کند. واضح است که روایت "عهد عتیق" و تلقی مشرکانه آن در خصوص پیامبرانی چون داوود و سلیمان منبع برداشت نویسندگان فیلمنامه بوده است. در عهد عتیق بنیان قوم بنی اسرائیل بر خیانت و سلطه داوود و یهودا استوار است و آموزه های راز آمیز و منحرف اساطیر یهودی آن در خصوص قوم بنی اسرائیل برداشتی تحریف شده و بسیار متباین از حقیقت قرآنی این قوم را ارائه می دهد. قوم بنی اسرائیل که در فیلم به صورت کلی قوم کنعانی - عبری نامیده می شوند تصویر دقیقی از حقیقت آن را بیان نمی دارند. یکی از اصلی ترین اختلافات در قوم بنی اسرائیل پس از مرگ سلیمان که در تجمع سران قبایل در شکیم حاصل شد جدایی دولت افرائیم ( خاندان یوسف) و دولت یهود (خاندان یهودا) بود. دولت یهود مرکز اصلی شرک و بت پرستی بود و تا سال ها سیاست ستیز و جنگ با قوم افرائیم داشت زیرا قوم یهود خود را برگزیده ی اصلی شبان بنی اسرائیل می دانست.

Image

بنابراین یهود و بنی اسرائیل دو مقوله کاملا جداست و قوم افرائیم خود را پیرو سنن موسوی می دانست. قوم یهود دائما بر قوم افرائیم هجوم می برد و سرانجام در زمان حکومت ابیام فرزند رحبعام (شاه یهود) توانست آنان را تاراج کند و این موجب سقوط خاندان یوسف شد. در عهد عتیق مشخص نیست که آئین پرستش گوساله زرین که میراث فنیقی ها بود – به جز قوم یهودا- به کدام قوم منتسب است و در این خصوص روایات متناقضی وجود دارد.کتابی که در کوه سینا بر موسی کلیم الله نازل گردید هیچگاه در دسترس نیست و آنچه به عنوان تورات توسط قوم یهود و عزرا کاهن بازنویسی و تحریف شد انحرافی بیش نیست.خداوند متعال در قرآن عظیم می فرمایند :

وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ

و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم ، ( و او برای گرفتن فرمان های الهی ، به میعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید ، در حالی که ستمکار بودید (سوره بقره ، آیه 51)

قوم بنی اسرائیل پس از دیدن معجزات بیشمار موسی کلیم الله در حالی که ایشان برای دریافت وحی به تور سینا می رفتند در حال بازگشت مشرک شدند و از آیین حق بازگشتند. در فیلم "هجرت :خدایان و پادشاهان" روایت کاملا متفاوت است پایان این فیلم با تصویری بدیع از قوم بنی اسرائیل همراه است تصویری که موسی را در کنار قومش در عین پیروزی و اتحاد قرار می دهد و تصویری از خدا ( شخصیت کودک) را در میانشان در حال رضایتمندی و خوشنودی نشان می دهد. خبری از انحراف نیست و موسی ماموریتش را به پایان رسانیده است .
خدا در فیلم "هجرت " در هیبت پسر بچه ای شرور و خودکامه که در کوه سینا با موسی ملاقات می کند ظاهر می شود این خدا که در ادامه تفسیر انسان گرایانه هلنیستی، پیش از این در تعلقات یونانی زده ی اسکات در فیلمی چون "پرومتئوس" نمایان می گردد، نمایانگر تلقی و درک مشرکانه و رازآمیز یهودیت از خدا در چهره ای انسان گونه است . گذار از چهره اساطیری به چهره انسانی در نسبت با تلقی خدا در تمدن یونان باستان که بارز ترین نشانه هایش را می توان در آثار نویسندگانی چون آشیل و یا اوریپید دید، در دوره هلنیستی و با ظهور اشرافیت نوپای متاثر از فلسفه صورت گرای ارسطو، رخ می دهد.

Image

در این تلقی خدا منشا خودکامگی، استبداد و خشم است که حکومت می کند (در هیبت زئوس). این باور انسانگرایانه از خدا در طول تاریخ غرب هیچگاه به طور کلی محو نگردید و همواره در تمام ادوار تاریخی حضور داشت به عنوان مثال تلقی ارسطو از خدا در ساحتی مکانیکی رغم می خورد، خدای ارسطو فاقد درک و شعور است و تنها متحرک نامتحرک است. در سده میانه و حاکمیت کلیسا با اینکه کلیسای کاتولیک و متفکرانی چون سنت آگوستین سعی نمودند که تلقی والامنشانه ای در نسبت با درک مفهوم خداوند ارائه دهند؛ اما همچنان در حیطه نیست‌انگارانه فلسفهِ مدرسی باقی ماندند. چنانچه که در بسیاری از اشعار و مناجات های بزرگان کاتولیک خدا هم ردیف انسان است و هیبتی انسان گونه دارد و این نیز ریشه در انحرافات مسیحیت کاتولیک داشت. با سیطره پروتستانتیسم و پیوریتنیسم و همچنین گرایشات رازآلود آمیخته با یهودیت همچون فراماسونری، کابالا و همچنین عرفان منحرف و مشرکانه گونسیه و ... خداوند به عنوان منشاء خشم و عذاب و کانون شر مطرح می گردد.

Image

تلقی چند خدایی و غفلت خدا و همچنین تلقی عاطل از خدا جملگی از انحرافات فرقه های مختلف منشعب از جنبش های رفورمیستی کلیساست. هر چند که اصول کاتولیک نیز آمیخته با تحریفاتی همچون بازنگری شورای ترانت است. در تمدن غربِ مدرن نیز تلقی خدا با گرایشات حسی – تجربی در فلسفه شخصیت هایی چون "لایب نیتس" همراه است. اینان جملگی ریشه در تلقی نیست‌انگار و اثیر متافیزیک کاسموسانتریسم غرب دارد.

در فیلم "هجرت" موسی با خدا هم ردیف است آنان با یکدیگر نزاع می کنند و موسی بر او خشم می کند و او موسی را از خود می راند حتی در قسمتی به موسی می گوید "کسی که فکر می کردم نبودی". در هیچ قسمتی از فیلم شخصیت موسی به عنوان پیام آور یکتا پرستی مطرح نمی گردد و رسالت موسی به عنوان ماموریتی تحمیلی تلقی می گردد و این ویژگی به طرز پر رنگی در فیلم "نوح" آرنوفسکی نیز دیده می شود وحدانیت و وحیانیت در روایت سینمای هالیوود از تاریخ ادیان و سرگذشت پیامبران به طور کلی حذف گردیده است.

تفسیر هالیوود از سیمای پیامبران اولوالعزم بسیار توهین آمیز و منحرفانه می باشد. به عنوان مثال در فیلم "رمز داوینچی" ساخته ران هاوارد که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته دن براون است با استناد به چند رمز گشایی از تابلوی شام آخر داوینچی، مسیح (العیاذ بالله) بر اثر هم‌خوابگی با فاحشه معروفی که در روایات حواریون سخن از آن است نسلی از خود را بجا گذاشته است، در این اثر مسیح (ع) مردی دچار نفسانیات مطرح گردیده است و در فیلمی چون " انجیل به روایت متی" ساخته پیر پائلو پازولینی این شبهات هر چند تعدیل یافته تر نیز همچنان حضور دارد و "هجرت: خدایان و پادشاهان" نیز در ادامه همین روند سکولاریستی هالیوود می باشد و قصد آن مسخ چهره وحیانی پیامبران اولوالعزم است.

Image

در این روند فیلم "محمد (ص)" ساخته مجیدی طغیانی در برابر این تحریفات مشرکانه است. نباید از سینما و هنر تصویر انتظار ارائه چهره ای تمام و کمال از پیامبران داشت، زیرا تصویر صورت تنزل یافته کلمه و معناست؛ اما "محمد (ص)" عمیقا از بدعت مشرکانه هالیوودی اجتناب می ورزد و جلوه پیامبر خاتم در این اثر در عین نزدیکی روایی به ایشان وحیانی و مملو از ایمانی عمیق است، این نسبت و تجلی آن در فیلم "محمد (ص)" میراث گذار معنوی از سکولاریسم ماهوی سینماست و این به خودی خود دستاورد انقلاب اسلامی می باشد.

مسلم است که "هجرت : خدایان و پادشاهان" در پی ایراد پیام سیاسی با استعانت از نوعی قهرمان سازی عوام گرایانه از پیامبری اولوالعزم می باشد تا آن را نماد لیبرالیسم دموکراسی طلب بداند. همچون که شخصیت هایی چون اسکندر در فیلم الیور استون و یا اسپارتاکوس در فیلم استنلی کوبریک دارای این چهره بودند و این خود یکی از گرایشات عوام فریبانه ی هالیوود است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

"مردی در آتش" فیلمی در تمسخر مسیحیت

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه مه 03, 2015 2:45 pm

نقدی بر ساخته تونی اسکات؛
"مردی در آتش" فیلمی در تمسخر مسیحیت


گروه فرهنگی مشرق - فیلم مردی در آتش Man on Fire/ 2004 ساعت 24 پنج‌شنبه 27 تیر از شبکه سوم سیما برای چندمین نوبت پخش شد. شاید حالا که مخاطبان بیشتری آن را دیده‌اند فرصت مناسبی باشد برای پرداختن به این فیلم و لایه‌های زیرین آن که در نسخۀ تلویزیون حذف شده بود. مردی در آتش (2004) ساختۀ تونی اسکات است که بیشترین اعتبار خود را مدیون فروش فیلم‌هایی مانند تاپ گان (1988) و دشمن ملت (1998) است، و همچنین برادری به نام رایدلی که بیش از ده فیلم مشهور در کارنامه دارد. این فیلم که توسط یک کارگردان و تهیه کنندۀ یهودی ساخته شده است در ورای ظاهر خود مسیحیان و حضرت عیسی(ع) را تمسخر می‌کند.

Image

***خلاصه داستان
ماجرا در زمان حال اتفاق می‌افتد. در پی کودک ربایی‌هایی که در مکزیک اتفاق می‌افتد ساموئل راموس مردی به نام جان کریسی John Creasy (دنزل واشنگتن) را برای محافظت از دختر 9 ساله‌اش پیتا (داکوتا فینینگ) استخدام می‌کند. کریسی که یک نظامی سابق امریکایی است در همان روزهای نخست شروع کار خود، قصد خودکشی دارد اما گلوله شلیک نمی‌شود. کم‌کم پیتا علاقه به زندگی را در کریسی تقویت می‌کند. کمی بعد وقتی پیتا ربوده می‌شود کریسی جانفشانی فوق العاده‌ای می‌کند و چند تیر می‌خورد. پدر پیتا که یک کارخانه‌دار است حاضر می‌شود ده میلیون دلار به فدیه آزادی دخترش بپردازد. اما پول‌ها در میانۀ راه دزدیده می‌شوند و نتیجتاً سارقان دختر را می‌کشند.

کریسی به کمک یک خبرنگار به نام ماریانا (راشل تیکوتین) و رابطی که او در پلیس دارد سرنخ‌هایی به دست آورده و همۀ حلقه‌های واسطه در این آدم‌ربایی را می‌کشد. آنها در یک باند به نام «برادری» فعالیت می‌کنند. یکی از آنها پلیس فاسدی است به نام ویکتور فوئنتس (عیسی اوچوا)، همان که پول‌ها را در میانۀ راه دزدیده است. او قبل از آنکه به دست کریسی منفجر شود فاش می‌کند که به جای 10 میلیون، فقط 5ر2 میلیون دلار در کیسه‌ها بوده است. او جردن کالفوس (میکی رورک) وکیل خانوادۀ راموس را مقصر می‌داند.

Image

کریسی به سراغ جردن می‌رود و می‌بیند که او در خانه‌اش کشته شده است. سپس به نزد راموس و همسرش می‌آید و از خیانت راموس پرده برمی‌دارد. پدر اعتراف می‌کند که دزدیدن دخترش با نقشۀ وکیلشان بوده است. اما چون ماجرا آنطور که او گفته بود پیش نرفت لذا وی را کشته است. وکیل از این معامله 5ر2 میلیون و راموس نیز پنج میلیون دلار سود می‌برده است. لیسا (رادها میچل) از کریسی می‌خواهد تا شوهرش را بکشد. آنگاه کریسی همان گلولۀ عمل نکرده خود را به او می‌دهد و راموس خودش را می‌کشد.

ماریانا علی‌رغم تهدید شدن به قتل، تصویر رئیس این باند مشهور که به «صدا» (The Voice) ملقب است را در روزنامه منتشر می‌کند. کریسی برادر رئیس را می‌یابد و با گروگان گرفتن او و خانواده‌اش، «صدا» را وادار می‌کند تا با او معامله کند. صدا خبر می‌دهد که پیتا زنده است و او می‌خواهد دختر را در ازای برادر خود و شخص کریسی معاوضه کند. کریسی نیز می‌پذیرد و به همراه لیسا و گروگان به آنجا می‌رود. پیتا آزاد می‌شود و به نزد مادرش برمی‌گردد. کریسی نیز خود را تسلیم کرده و در راه به سبب جراحت‌هایی که در این چند روز تحمل کرده در صندلی عقب اتومبیل جان می‌دهد.

مختصری دربارۀ کارگردان و نویسندگان
تونی اسکات (2012-1944) کارگردان و تهیه کنندۀ انگلیسی در 16 اوت سال گذشته با پریدن از روی یک پل در کالیفرنیا خودکشی کرد. او کارگردان شانزده فیلم سینمایی کارگردانی بوده که از میان آنها می‌توان به این آثار اشاره نمود: تاپ گان (1988)، دشمن ملت (1998)، جاسوس بازی (2001)، گرفتن پلهام 123 (2009). تونی همچنین در پنجاه فیلم مختلف به عنوان تهیه کننده فعالیت داشته است.

رایدلی اسکات هفت سال زودتر از برادرش تونی به دنیا آمد. از میان فیلم‌های معروف و فراوانی که ساخته می‌توان به اینها اشاره کرد: بیگانه (1979)، بلید رانر (1982)، تلما و لوئیز (1991)، 1492: فتح بهشت (1992)، سرباز جین (1997)، گلادیاتور (2000)، سقوط شاهین سیاه (2001)، ملکوت آسمان (2005)، گانگستر امریکایی (2007)، مجموعۀ دروغ‌ها (2008)، پرومتئوس (2012). رایدلی همچنینی تهیه کنندۀ بیش از هفتاد فیلم مختلف بوده است.

فیلیپ نیکُلسون (2005-1940) که این فیلم بر اساس داستانی از او ساخته شده، یک رمان نویس انگلیسی است که رمان‌هایش را با نام مستعار کوئینل (A.J. Quinnell) می‌نوشت. مردی در آتش (1981) نخستین رمان منتشرۀ اوست که دو نوبت برای ساخت فیلم از آن اقتباس شده. تاکنون فیلم دیگری از داستان‌های این نویسنده ساخته نشده است. نسخه قبلی مردی در آتش، محصول سال 1987 کشورهای فرانسه و ایتالیا بود. نویسنده در پاسخ به سؤالی جواب داده که ماجرای این رمان در سال 1975 در ایتالیا به وقوع پیوسته است. کریسی در داستان او زنده می‌ماند. لذا او توانست چهار دنباله برای این رمان بنویسد. تا سال 2005 هشت میلیون نسخه از نسخۀ اصلی کتاب و ترجمه‌های آن در جهان به فروش رفته است.

کوئینل همچنین یک رمان ضداسلامی به نام مهدی (1981) نوشته است که در آن مأموران انگلیسی و امریکایی به دنبال یافتن حضرت مهدی هستند تا از طریق او جلوی بنیادگرایی اسلامی را بگیرند و از قطع نفت کشورهای عربی به اروپا ممانعت کنند. این رمان در اغلب نقدها ضعیف ارزیابی شد.
Image

بریان هلگلند نویسندۀ فیلمنامه مردی در آتش، برای نوشتن فیلم‌های محرمانه لس‌آنجلس (1997) برندۀ اسکار بهترین فیلمنامه شد و برای فیلمنامۀ رودخانۀ مرموز (2004) نامزد دریافت این جایزه.

آرنون میلخان تهیه کننده این فیلم، در سال 1944 در فلسطین به دنیا آمد و هم‌اکنون نیز در فلسطین اشغالی اقامت دارد. او که از صهیونیست‌های افراطی است سال‌ها به جاسوسی برای دولت متبوعش اشتغال داشت. سپس در سال 1982 یک شرکت فیلمسازی در امریکا دایر کرد و از سال 1991 نام آن را به ریجنسی (Regency) تغییر داد. او تاکنون تهیه کنندۀ 125 فیلم و سریال بوده است. برخی از معروف‌ترین فیلم‌هایی که میلخان تهیه کرده اینها هستند: روزی روزگاری در امریکا (1984)، زن زیبا (1990)، جی.اف.کی (1991)، سقوط (1993)، قاتلین بالفطره (1994)، موکل (1994)، مخمصه (1995)، وکیل مدافع شیطان (1997)، محرمانه لس‌آنجلس (1997)، باشتگاه مشت‌زنی (1999)، بی‌وفا (2002)، آقا و خانم اسمیت (2005)، شوالیه و روز (2010)، نوح (2014).

در اوت سال 2011 کتابی دربارۀ میلخان منتشر شد که از فعالیت‌های جاسوسی او برای اسرائیل پرده برمی‌داشت. نویسندۀ این کتاب جوزف گلمن است: «محرمانه: زندگی آرنون میلخان مأمور مخفی‌ای که به غول هالیوود تبدیل شد»1. خلاصه‌ای از این کتاب را می‌توانید در این صفحه بخوانید: جاسوسی که تهیه‌کننده هالیوود شد .

***نقد و نظر
رمان مردی در آتش (1981) اولین مرتبه در سال 1987 برای فیلم اقتباس شد. آن نسخه نیز توسط آرنون میلخان تهیه شده بود. قصۀ کتاب و نسخۀ نخست فیلم، در ایتالیا می‌گذرد که در آن یک مأمور سابق سازمان سیا به نام جان کریسی به مقابله با مافیا می‌رود. ولی در نسخۀ اخیر محل وقوع ماجرا به مکزیک انتقال داده شده است. مردی در آتش (2004) سکانس غیراخلاقی ندارد که نیازمند به سانسور باشد. ولی در عوض پر است از نمادهای مسیحی که در مکزیک و عقاید مسیحیان کاتولیک این کشور نمود و بروز دارد، و این همان چیزهایی است که تماماً از نسخۀ پخش‌شده از شبکه سوم سیما حذف شده است. فیلم، یک جامعۀ فاسد با پلیس‌هایی فاسدتر را تصویر می‌کند که همه‌شان مسیحی هستند. کریسی نیز همۀ آن مفسدان را می‌کشد لکن برای آزاد کردن پیتا در حالیکه برتری با اوست، خودش را به دشمنانش تسلیم می‌کند.

Image

1. تمسخر مسیحیان
اما این فقط ظاهر ماجرا است و فیلم لایه‌های عمیق‌تری نیز دارد. کریسی خسته و تنها وارد شهری در مکزیک می‌شود و به سراغ دوستش پل ری‌بورن (کریستوفر والکن) می‌رود و از او می‌پرسد آیا خداوند ما را می‌بخشد؟ پاسخ هر دو منفی است. پل به او پیشنهاد می‌کند تا به نگهداری از فرزند خانوادۀ راموس مشغول شود مردی که صاحب یکی از کارخانه‌های اتومبیل‌سازی مکزیک است.

بعد از اشتغال، کریسی یک خودکشی ناموفق را از سر می‌گذراند. با مدیر مدرسه کاتولیک پیتا در مورد جمله‌ای از نامۀ پولس به رومیان 12/ 21 صحبت می‌کند (مغلوب بدی مشو بلکه بدی را به نیکویی مغلوب ساز)، و معلم متعجب می‌شود از اینکه کریسی کتاب عهد جدید را به خوبی می‌شناسد. در خانه کتاب مقدس می‌خواند. پیتا که به کریسی علاقمند شده، یک گرن‌بند یهودای مقدس به او هدیه می‌کند تا بر گردن بیاویزد و محافظ او باشد. کریسی بعد از دزدیده شدن پیتا، از مجرمان این ماجرا انتقام می‌گیرد. تقریباً همۀ کسانی که در دزدی پیتا دست داشته‌اند آدم‌هایی مذهبی هستند که انواع و اقسام نشانه صلیب را یا با خودشان حمل می‌کنند یا در اتومبیل و دیوار خانه آویخته‌اند. راموس (پدر پیتا) یک محراب عبادت در منزل ساخته است که چیزی کم از کلیسا ندارد. او نهایتاً وقتی فسادش علن می‌شود در همان محراب خودکشی می‌کند. به این ترتیب، فیلم مردی در آتش، مسیحیان و خصوصاً کاتولیک‌ها را واضحاً تمسخر می‌کند و آنها را مقصر اصلی در ناامنی و فساد بیرون و درون خانواده‌ها معرفی می‌کند.

Image

2. تمثیل عیسی(ع)
اما این نیز همۀ ماجرا نیست. مردی در آتش، چهره‌ای مسیح‌گونه از جان کریسی به دست می‌دهد. در فیلم شباهت‌های زیادی میان جان کریسی و مسیح (به قرائت رایج مسیحیان) دیده می‌شود. او خسته و تنها به شهری وارد می‌شود، مفسدان را عقوبت می‌کند و در حالیکه برگ برنده در دست اوست به نحوی غیرطبیعی خود را به دشمنانش تسلیم می‌کند تا بمیرد.

کریسی عهد جدید و انجیل‌ها را بلد است و از همان ابتدا از گناهان بشر سؤال می‌کند که آیا خداوند چگونه ما را می‌بخشد. قصد می‌کند خودش را بکشد اما چاشنی گلوله ایراد دارد و اسلحه شلیک نمی‌کند. در بالای تخت او یک صلیب بر دیوار نصب است و نهایتاً وقتی رئیس باند «برادری» در قبال آزادی پیتا، تسلیم شدن خودِ کریسی را علاوه بر آزادی برادرش که نزد او گروگان است می‌خواهد، او به راحتی می‌پذیرد. کریسی لحظاتی بعد از تسلیم شدن بر اثر کثرت جراحات وارده می‌میرد.

نام «جان کریسی» (John Creasy) تداعی کنندۀ عیسی مسیح (Jesus Christ) است. اولاً که هر دو نام (کریسی و کریست)، مشابه هستند. ثانیاً مخفف هر دو نام (JC) است که یکی از علائم رایجی است که به عیسی(ع) اشاره دارد. ثالثاً از آنجا که حروف آغازین نام حضرت یحیی(John) و حضرت عیسی (Jesus) شبیه است و این دو نبی خدا نیز همعصر بوده‌اند گاهی فیلمسازان از این قرابت‌ها استفاده می‌کنند تا از طریق حضرت یحیی به حضرت عیسی(ع) اشاره کنند.

برای نمونه، آرنولد شوارتزنگر در فیلم‌ ترمیناتور 2 از آینده به زمان حال فرستاده می‌شود تا از جان کانر (John Connor) به عنوان منجی عالم بشریت محافظت کند. نام «جان کانر» یادآورندۀ نام «عیسی مسیح» است. برای نمونه‌ای دیگر می‌توان از فیلم دالان سبز (1999) نام برد که شخصیت جان کافی (John Coffey) در آن فیلم به عنوان تمثیلی از عیسی(ع) از منظر یهود، طراحی شده است. می‌دانیم که یهودیان نه‌تنها این پیامبر بنی‌اسرائیل را به نبوت قبول ندارند بلکه حتی او را انسان راستگویی نیز نمی‌دانند. در این فیلم، پل اجکامب (تام هنکس) همچون پیلاطس در انجیل‌ها که عیسی را برای اعدام به او سپرده‌اند درصدد آزادی او برمی‌آید لکن علی‌رغم میلش نهایتاً مجبور می‌شود خودش او را اعدام کند.

3. چرا کریسی خود را تسلیم می‌کند؟
در فیلم مردی در آتش، تسلیم شدن کریسی به رئیس تبهکاران غیرمعقول است و این مسئله در متن رمان و نسخۀ نخست فیلم نیز وجود ندارد. کریسی در نسخۀ کنونی، از همان ابتدا می‌خواهد بمیرد و فیلم با اضافه کردن خودکشی ناموفق او به داستان، قصد نموده تا این مسئله را منطقی جلوه دهد. همچنین در فیلم دالان سبز نیز جان کافی به طرز نامعقولی از پل می‌خواهد تا او را اعدام کند برای آزادی او تلاش ننماید. این مسئله گرچه بر خلاف منطق درام و داستان‌پردازی است اما با عقیدۀ کاتولیک‌ها موافق می‌آید که می‌گویند حضرت عیسی(ع) خودش را تسلیم دشمنانش کرد که او را بکشند تا گناهان بشر کفاره شود.

Image

4. عیسای حقیقی
ادعای کفاره شدن حضرت عیسی(ع) برای گناهان بشریت، جزو بدعت‌های پولس بوده است و ما در مقالات قبلی خود در این باره به قدر کفایت سخن گفته‌ایم (نگا. بند 6 از مقالۀ ذیل: چرا پولس فرستادۀ حضرت عیسی(ع) نیست؟) حقیقت آن است که در همان شام آخر چهرۀ یهودای خائن به معجزۀ خدا شبیه عیسی(ع) شد و سربازان او را به جای حضرت عیسی(ع) دستگیر کردند. کفرگویی‌های یهودا در آن لحظات دستگیری، سبب شد تا اغلب مردم از ایمان به حضرت عیسی(ع) خارج شوند. آنها تا حکم قتل او را از پیلاطس نگرفتند آرام ننشستند. و این در حالی بود که تا پیش از این، کاهنان به سبب اعتبار و محبوبیت عیسی(ع) دشمنی خود را با آن حضرت کتمان می‌کردند. در نهایت حضرت عیسی(ع) چند روز بعد از تصلیب در اورشلیم ظاهر شد و حقیقت مصلوب شدن یهودا و زنده بودن خود را علن نمود.

در این ماجرا آبروی کاهنان یهود ریخته شد و لذا است که آنها هنوز هم سعی دارند به انحای مختلف حضرت عیسی(ع) را مؤسس فرقه‌ای جدید بدانند. در حالیکه حضرت عیسی(ع) همچون حضرات داوود و سلیمان یکی از پیامبران یهود بود که خود را پیرو تورات موسی(ع) می‌دانست. پیروان واقعی عیسی(ع) و شاگردان حقیقی او، نصارا نام داشتند و در فلسطین و خاورمیانه ساکن بودند و با ظهور دین اسلام به سرعت مسلمان شدند. اما پولس در یونان و روم توانسته بود بدعت خود را بنیان بگذارد و عیسی(ع) را پیامبر خاتم (ماشیح/ مسیح موعود) معرفی کند در حالیکه آن حضرت هیچکدام از چهل خصوصیت پیامبر موعود در تورات را دارا نبوده و خصوصاً که خود عیسی(ع) نیز چنین ادعایی نیز نکرده است بلکه بر خلاف آن ماشیح را از خود و از یهود نفی کرده بود (متی 24/ 5 ـ متی22/ 41 تا 45). پولس که چندین سال برای کاهنان خدمت می‌کرد همچنین عیسی(ع) را در شهرهای یونان و روم، مصلوب و رسوا معرفی می‌نمود.

5. چرا یهودیان فیلم نمادین می‌سازند؟
فیلم‌های زیادی به صورت نمادین در خصوص حضرت عیسی(ع) ساخته شده است. ویلیام آر. تلفورد در مقاله‌اش به نام «عیسی مسیح ستارۀ سینما»، سعی کرده تا برخی اقتباس‌های غیرمستقیم از زندگی حضرت عیسی(ع) در سینما را معرفی و شرح کند. او در میانۀ مقاله اینطور نتیجه گرفته است:

مجموعه‌ای متنوع از چهره‌های مسیح‌گونه در فیلم‌های دیگر نیز وجود دارند، از جمله گذشتن از مخمصۀ سه طبقه (1935) ساختۀ برتولت بیرتنل، محمولۀ لاک و مهرشده (1940) از فرانک بورزیگ، فراری (1947) اثر جان فورد، چهره (1958) ساختۀ اینگمار برگمان و غیره. ان. پی. هارلی در کتابش در سال 1982 مدعی شد که بیش از شصت نمونه از این گونه «تجلی‌های سینمایی» مسیح را شناسایی کرده است. 2

در فهرست فیلم‌هایی که بنده در سال 1385 از فیلم‌های سمبولیک مذهبی صورت داده‌ام فقط چهل عنوان به موضوع حضرت عیسی(ع) اختصاص دارد. جالب این است که بیش از نود درصد از این فیلم‌ها از سوی فیلمسازان و کمپانی‌های یهودی هالیوود، در تمسخر این نبی خدا ساخته شده‌ است.

یهودیان به علت کثرت پیروان حضرت عیسی(ع) مجبورند این فیلم‌های تمسخرآمیز را به طور سمبلیک و نمادین بسازند. هرچند ارجاعات واضح دو فیلم از این قبیل، اعتراض کلیسای کاتولیک را نیز درآورده است: زنده باد مریم (1985) ساختۀ ژان لوک گدار و همچنین راه رفتن مرد مرده (1995) ساختۀ تیم رابینز.3

بنده رمان مردی در آتش را نخوانده‌ام اما اصولاً خود نویسندۀ رمان زمینۀ این تمثیل و نمادپردازی در خصوص حضرت عیسی(ع) را فراهم کرده است (انتخاب نام جان کریسی و...) این وقایع از این نویسندۀ التقاطی که داستانی نیز علیه مسلمانان و امام دوازدهم شیعیان نوشته است، دور از انتظار نیست. او در پاسخ به سؤال یکی از خوانندگان کتابش پاسخ داده است که شخصیت کریسی ترکیبی است از شخصیت‌هایی که او در دهۀ 1960 و 1970 در افریقا و ویتنام دیده است.

6. علت ماندگاری حضرت عیسی(ع) از منظر یهود
یهودیان در پاسخ به این سؤال که سبب ماندگاری و علت تأثیر حضرت عیسی(ع) در اذهان چیست جواب‌های مختلفی می‌دهند. اغلب آنها این تأثیر را احساسی می‌دانند. ئی.تی (1982) ساختۀ استیون اسپیلبرگ، نمونه‌ای از این نوع فیلم‌ها است. یک موجود کوتولۀ کریه المنظر از آسمان به زمین می‌آید و با چشمانش عده‌ای کودک را مسحور می‌کند. او سپس می‌میرد اما کمی بعد زنده شده و به کمک همان بچه‌ها به آسمان فرستاده می‌شود.

Image

برخی مانند فیلم دالان سبز (1999) حتی اعتراف می‌کنند که حضرت عیسی اهل کرامت و معجزه نیز بوده است. اما آنها از سوی دیگر همان عیسای مورد نظر خود را زشت و بدصدا و ابله تصویر می‌کنند و مدعی هستند که او در مواضع اتهام وارد می‌شده است. این مسئله بازتاب آن واقعۀ اناجیل است که نقل است که حضرت عیسی به منزل فقرا و گناهکاران وارد می‌شد تا آنها را توبه دهد.

فیلم مردی در آتش (2004) نیز جان کریسی را یک عیسای مدرن تصویر می‌کند که در کشتن و به هم ریختن جامعه تخصص دارد و بسیار علاقمند است که بمیرد و نهایتاً خود را در آغوش دشمنانش می‌اندازد و بر اثر جراحات وارده در این مدت از سوی آنها جان می‌سپارد. این عیسای معوج در اینجا بر مشابهت فیلم ئی.تی موفق شده است تا علاقۀ یکی از کودکان را به خود جلب کند.


Image

پی نوشت‌ها

1. Joseph Gelman, Confidential: The Life of Secret Agent Turned Hollywood Tycoon- Arnon Milchan, Gefen Books, New York, 2011, 297 pages

2. کلایو مارش و دیگران، کاوشی در الهیات و سینما، ترجمه امید نیک‌فرجام و دیگران، انتشارات بنیاد سینمایی فارابی، 1384؛ ص 152

3. همان
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

هالیوود چگونه مسلمانان را با تکنیک «معرفی کلیشه‌ای» بدنام می

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه جولاي 19, 2015 10:06 pm

هالیوود چگونه مسلمانان را با تکنیک «معرفی کلیشه‌ای» بدنام می‌کند


گروه جنگ نرم مشرق- امروزه اسلام‌هراسی در هالیوود و صنعت تلویزیون آمریکا بسیار عادی و رایج است. اگرچه نزدیک به یک چهارم از جمعیت جهان مسلمان است، اما هالیوود اسلام و مسلمان‌ها را با تکنیک "معرفی کلیشه‌ای" بدنام می‌کند. در طول سال‌ها، فیلم‌های هالیوودی در روح و روان آمریکایی‌ها ترس از اسلام را نهادینه و واژه "اسلام" را معادل تروریسم معرفی کرده‌اند. مسلمانان از نظر فرهنگی، "دیگر" نشان داده می‌شوند که برگرفته از ویژگی‌های بیگانه‌هراسانه آمریکایی‌هاست. در این گزارش به ابعاد گسترده‌تر اسلام‌هراسی در صنعت فیلم‌سازی آمریکا بیش‌تر پی خواهیم برد.

Image
"اسلام" و "تروریسم" در رسانه‌های آمریکایی، معادل یک‌دیگر تعریف می‌شوند

در آمریکا، ارتباط مستقیمی میان سیاست و فیلم‌های هالیوودی وجود دارد. این دو یک‌دیگر را تقویت می‌کنند. سیاست‌های دولت، تصاویر افسانه‌ای را تثبیت می‌کند و این تصاویر هم به تدوین سیاست‌های هم‌جهت کمک می‌کنند. از اوایل دهه 1900، زمانی که "ادیسون" در آمریکا و "پاتی" در فرانسه فیلم می‌ساختند، یک داستان سنتی در این صنعت وجود داشته است: مسلمانان در سرزمینی مرموز زندگی می‌کنند که ویژگی‌اش زمین‌های سخت، آبادی‌های استوایی، جن، قالیچه‌های پرنده، باندهای سرقت و سلطان‌های رو به افول است.

ادیسون سال 1897 برای ثبت پروانه کینتوسکوپ (جنبش‌نما و به نوعی پدربزرگ فیلم‌های متحرک امروزی) خود، فیلم کوتاهی ساخت که در آن زنان عرب، با لباس‌های جذاب، می‌رقصند تا عده‌ای از مردان را راضی کنند. بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم بود که تصویر مسلمان‌ها در رسانه‌های آمریکایی تغییر کرد. سه عامل روی این تغییر، تأثیرگذار بودند: درگیری اسرائیل و فلسطین که آمریکا در آن صراحتاً از اسرائیل دفاع می‌کرد، تحریم‌های نفتی اعراب در دهه 1970 که موجب افزایش قیمت نفت و عصبانیت آمریکایی‌ها شد، و انقلاب اسلامی ایران که موجب افزایش تنش‌ها میان اسلام و آمریکا شد.

این سه باعث شد جهان اسلام و خاورمیانه وارد اتاق‌های نشیمن آمریکایی‌ها شود و از طرف دیگر، موجب شد تا تصویرسازی فیلم‌ها از مسلمان‌ها سمت و سوی دیگری بگیرد. افزایش اسلام‌هراسی، موجب شد تا رسانه‌ها هم اخبار مربوط به مسلمان‌ها را به گونه‌ای جهت‌دار منعکس کنند. اگرچه برخی، پوشش‌های طراحی‌شده خبری را با هدف مقابله با اسلام‌هراسی افشا کردند، اما اکثر پوشش‌های خبری درباره مسلمان‌ها به شکل گرفتن یک کلیشه ضداسلامی منجر شدند.

Image
انقلاب اسلامی ایران از دلایل مطرح شدن مسئله اسلام و خاورمیانه میان مردم آمریکا بود

"پاریس مارکس" از فعالان آمریکایی حوزه رسانه در این خصوص می‌گوید: "اخیراً اظهارات ضداسلامی زیادی در رسانه‌ها مطرح می‌شود و من می‌خواهم به برخی از آن‌ها بپردازم، به ویژه آن‌هایی که توسط "بیل مار" مطرح شده است، کسی که من قبلاً او را بسیار قبول داشتم. این شخص اظهارات نفرت‌آوری درباره اسلام و مسلمان‌ها داشته است؛ اظهاراتی که هیچ ارتباطی هم با واقعیت ندارند. "مار" دقیقاً به همان شخصیت‌هایی تبدیل شده که آن‌ها را تمسخر می‌کند. در استودیویش زیر کولر می‌نشیند و کارشناسانی را دعوت می‌کند که به او دقیقاً همان حرف‌هایی را می‌زنند که می‌خواهد بشنود. همان رسانه‌هایی را هم رصد می‌کند که مانند خودش علیه مسلمان‌ها تعصب دارند."

صنعت سرگرمی به طور کلی و هالیوود به طور خاص، هم از همین روند تبعیت می‌کنند. در بسیاری از فیلم‌های هالیوودی، عبارت "الله اکبر" به تروریست‌هایی نسبت داده می‌شود که در آستانه منفجر کردن خود در میان مردم هستند. یکی از عواملی که می‌تواند در تعصب ضداسلامی هالیوود تأثیر بگذارد، "دیده شدن" است. مسلمان‌ها در فیلم‌ها و مباحث مربوط به تروریسم به شکل بارزی نشان داده می‌شوند، در حالی‌که در زندگی عادی به روایت هالیوود اثری از آن‌ها نمی‌بینید. در اکثر فیلم‌های هالیوودی مسلمان‌ها را انسان‌های عادی نمی‌بینید.

"آرزو مرالی" عضو "کمیسیون حقوق بشر اسلامی" در خصوص شیوه تصویرسازی هالیوود از مسلمانان توضیح می‌دهد: "مسلمان‌ها مانند اقلیت‌های دیگر به خصوص سیاه‌پوست‌ها، رنگین‌پوست‌ها و حتی زنان، در فیلم‌های هالیوودی بسیار بد نشان داده می‌شوند. عموماً خشونت‌طلب و دارای ارزش‌های فرهنگی معرفی می‌شوند که ضدغربی هستند. زنان هم در این فیلم‌ها اغلب شخصیتی پس‌زمینه‌ای دارند، مگر وقتی که قربانی خشونت و تسلط مردها روی آن‌ها می‌شوند. وقتی هم که زنان در نقش‌های فعال حضور پیدا می‌کنند، اغلب تروریست هستند. مانند فیلم‌های "استیون سیگال" که در بسیاری از آن‌ها می‌بینیم زنان چچنی، تروریست هستند. هیچ وقت توصیف دقیقی از اقلیت‌ها در هالیوود ارائه نمی‌شود."

Image
هالیوود اسلام و مسلمان‌ها را با تکنیک "معرفی کلیشه‌ای" بدنام می‌کند

مرالی ادامه می‌دهد: "این مسئله منحصر به مسلمان‌ها هم نیست، بلکه گروه‌های دیگر را هم شامل می‌شود، از لاتینوها گرفته تا روس‌ها و غیره. نتیجه کلی، این شیوه توصیف، ناانسان معرفی کردن بخشی از مردم است. وقتی یک ایدئولوژی این چنینی در افراد جامعه نهادینه شد، مردم زندگی آن عده خاص را پایین‌تر از زندگی قشر عادی جامعه می‌دانند، قشری که قهرمان، دارای احساسات و ارزش‌مدار معرفی می‌شوند یعنی عمدتاً نژاد سفیدپوست و اروپایی."

رایج‌ترین حالت معرفی مسلمان‌ها در هالیوود، معرفی آن‌ها به عنوان شورشیان افراطی است که جنگ مقدس یا همان "جهاد" علیه غرب را واجب می‌دانند. بنابراین، خشونت بخش غیرقابل تفکیکی از مسلمان بودن معرفی می‌شود. نمونه‌ای از این شکل تصویرسازی، شخصیت "سعید جراح" در سریال "گمشدگان" شبکه ای‌بی‌سی است. جراح به عنوان تنها شخصیت اصلی مسلمان در این سریال، قبلاً برای گارد جمهوری‌خواه عراق کار می‌کرده و بارها در حال شکنجه و اعتراف گرفتن از زندانیان نشان داده می‌شود. با این حال تمام تلاش تهیه‌کنندگان این بوده که نشان دهند، او اکنون به یک جوخه مبارزه با تروریسم پیوسته و بنابراین خودش دیگر تروریست نیست. این در حالی است که اقدامات او ذاتاً خشونت‌آمیز نشان داده می‌شود.

جراح حتی برای دریافت اطلاعات از افراد دیگری که همراه او گیر افتاده‌اند هم از شکنجه استفاده می‌کند. طی شش فصل این سریال، همین تم‌های ضداسلامی بارها و بارها تکرار می‌شود. حتی خود او هم هویتش را در قسمتی از سریال این‌گونه معرفی می‌کند: "نام من سعید جراح است... من یک شکنجه‌گر هستم."

Image
شخصیت "سعید جراح" در سریال "گمشده LOST" نمونه یک مسلمان خشونت‌طلب است

در هالیوود، مسلمان‌ها اگر تروریست و خشونت‌طلب هم نباشند، دست‌کم وحشی و غیرمتمدن هستند. بسیاری از آمریکایی‌هایی که امروز بزرگسال محسوب می‌شوند، مطمئناً سال 1992 فیلم پرفروش و مشهور "علاءالدین" محصول دیزنی را دیده‌اند. در همان دقیقه اول از این فیلم، این ترانه در معرفی علاءالدین خوانده می‌شود: "من از سرزمینی می‌آیم، از مکانی دور؛ جایی که شترهای کاروان راه می‌روند. جایی که اگر از چهره‌ات خوششان نیاید، گوشت را می‌برند؛ این وحشی‌گری است، اما خب خانه من است." این شعر را بعد از اعتراض فعالان حقوق اقلیت‌ها، برای نسخه‌های نمایش خانگی تغییر دادند. با این حال، این فیلم که میلیون‌ها کودک در سراسر دنیا آن‌ها تماشا کردند، یکی از بزرگ‌ترین دستاوردها و موفقیت‌های دیزنی محسوب می‌شود.

آرزو مرالی با اشاره به این‌که اغلب توجهی نمی‌شود که تصویرسازی و ذهنیت‌سازی در هالیوود، از چه سنین پایینی آغاز می‌شود، تصریح می‌کند: "رایج‌ترین برند در این زمینه مسلماً دیزنی است که سابقه طولانی در تولید فیلم‌های هدف‌دار و ضداسلامی و ضد سایر اقشار و اقلیت‌ها دارد. ما باید بتوانیم فرهنگ فرزندان خود را بسازیم و نگذاریم صرفاً تحت تأثیر هالیوود و فیلم‌های آن بزرگ شوند. علاءالدین تنها نمونه‌ای از فیلم‌های هالیوود است که با شعری درباره وحشی بودن اعراب آغاز می‌شود. در این فیلم، شخصیت‌های خوب، لهجه آمریکایی و چهره‌ای کاملاً اروپایی دارند. شخصیت‌های بد لهجه خاورمیانه‌ای دارند و حتی شکل نقاشی‌شده آن‌ها هم مختل است."

سریال "میهن" داستان "نیک برودی" را روایت می‌کند؛ یک سرباز نیروی دریایی آمریکا که توسط تروریست‌های رده بالای القاعده که اتفاقاً فلسطینی است، اسیر می‌شود. برودی که تحت شکنجه‌های شدید قرار می‌گیرد، نهایتاً مسلمان می‌شود و در نتیجه تروریست. همه شخصیت‌های عرب و مسلمان در این سریال، هر چه‌قدر هم که موفق و برجسته باشند، باز هم به نوعی با شبکه جهانی تروریسم در ارتباط هستند. داستان این سریال هم شبیه به سریال 24 است که در دوران ریاست‌جمهوری جورج بوش پخش شد و موضوع آن توطئه تروریسم بین‌المللی برای نابودی آمریکا بود.

Image
"نیک برودی" در سریال "میهن" با اسلام آوردن، تروریست هم می‌شود

در این فیلم، یکی از شخصیت‌های اصلی، زنی باهوش و پیچیده است و به جای مشت، از مغزش استفاده می‌کند. سریال "میهن" به مخاطبان القا می‌کند که بی‌شک در کنار عدالت‌خواهی و شستشوی مغزی، صرف مسلمان بودن است که یک نفر را خطرناک می‌کند. برودی هم به عنوان شخصیت اصلی، گاهی می‌تواند تروریسم را از وجود خود خارج کند و بر خلاف آن تصمیم بگیرد، اما هیچ چیز نمی‌تواند مسلمان بودن او را از بین ببرد.

آرزو مرالی در توضیح مدل "نفرت تسلط" در زمینه روابط میان‌فرهنگی که پروفسور "سعیدرضا عاملی" استاد دانشگاه تهران آن را مطرح کرده، می‌گوید: "روایت‌های مسلط در جامعه، نفرت را ترویج می‌کنند. در خصوص مسلمان‌ها در غرب این فضای نفرت توسط هالیوود، قوانین، سیاست‌گذاری‌ها، آموزش و پروش و رسانه‌ها ایجاد می‌شود. در صنعت سرگرمی، این معرفی مسلمان‌ها به عنوان افرادی که کم‌تر انسان هستند و عقاید خاص مذهبی دارند، فریاد می‌زنند "الله اکبر"، و همین‌طور معرفی ایرانی‌ها، پاکستانی‌ها و غیره با روش‌های کلیشه‌ای تقریباً از زمانی که صنعت فیلم ایجاد شد، وجود داشته است؛ اگر نگوییم هم‌زمان با ایجاد صنعت فیلم بوده است."

وی ادامه می‌دهد: "آن‌چه اکنون اتفاق افتاده این است که از تصویرسازی به عنوان "کم‌تر انسان" عبور کرده‌ایم و به جای آن‌که نشان دهیم یک نفر در انتهای فیلم می‌میرد و همه از مردن او خوشحال می‌شوند، اکنون فرهنگ خشونت علیه یک قشر خاص را ترویج می‌کنیم. شاید وقتی فیلم "تک‌تیرانداز آمریکایی" عرضه شد، کسی نمی‌گفت هدف فیلم‌سازها تشویق مردم به کشتن مسلمان‌ها باشد، اما اکنون می‌بینیم که بعد از عرضه این فیلم، دست‌کم در آمریکا و کانادا مواردی گزارش شد که مردم در خیابان‌ها به مسلمانان شلیک می‌کردند و دقیقاً مانند یک تک‌تیرانداز، مسلمان‌ها را اعدام می‌کردند. تک‌تیرانداز آمریکایی نبود که این اقدامات را آغاز کرد، بلکه ده‌ها سال زمینه‌سازی و معرفی مسلمان‌ها به عنوان غیرانسان این پروژه را کلید زد؛ پروژه‌ای که اکنون وارد مرحله جدید و بسیار خطرناکی شده است."
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

انحراف (سکولاریسم پنهان) در سریال‌های تلويزيون دولتي ايران

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه آگوست 22, 2015 6:05 pm

انحراف ( سکولاریسم پنهان) در سریال‌های تلويزيون دولتي ايران


سبک زندگی؛ سکولاریسم پنهان و سریال‌های رسانه ملی / تفاوت قائل نبودن میان هنر ارزشی و غیر ارزشی منجر به پدیده‌ای به نام سکولاریسم فرهنگی در جامعه می‌شود، پدیده‌ای که سال‌ها است دامن سریال‌سازی در رسانه ملی را هم گرفته و "شمعدونی" نمونه‌ای از آن است

خبرگزاری «نسیم»؛ جواد محرمی- مفهوم سکولاریسم بیشتر در ادبیات سیاسی واژه ای آشنا ست و همواره جنبه های فرهنگی و اجتماعی آن مورد غفلت قرار گرفته است و همین سبب شده تا این پدیده همواره به شکلی پنهان تر در جامعه ظهور و بروز یابد.

سکولاریسم اگر چه در ظاهر داعیه انفکاک حوزه دین از سیاست را دارد اما در عمل ماهیتی ضد دینی دارد و برای ژست تکثرگرایی وانمود می کند که ضد دین نیست اما اسلام از آنجا که منافاتی میان علم و الهیات نمی بیند همه حوزه های زندگی بشر را ساحت الهی می داند و امر قدسی را بر همه شئون بشر جاری و ساری می شناسد.

سیاست یکی از شئون حکومت دینی است و مسائل آن نیز همواره از تبیین واضح تری بهره برده است اما مختصات دو حوزه فرهنگ و جامعه به شفافیت حوزه سیاست نیست و اینجاست که مقوله سبک زندگی اهمیت پیدا می کند.

سکولاریسم اجتماعی و فرهنگی نسبت مستقیمی با سبک زندگی پیدا می کند و هر چه ظواهر و معرفت دینی در این دو عرصه بیشتر زدوده شود سکولاریته نمود بیشتری می یابد.


فرهنگ از حوزه های دیگر پیچیده تر است

عرصه فرهنگ در مقایسه با اجتماع ماهیت انتزاعی تری دارد و با گزاره های غیر عینی تری بروز و ظهور می یابد و به همین دلیل هم قابلیت غل و غش در آن بیشتر بوده و مخلوط کردن حق و باطل در عرصه فرهنگ ساده تر از حوزه سیاست و حتی اجتماع است و از همین منظر سکولاریسم می تواند رواج پنهانی تری در عرصه فرهنگ داشته باشد.

از دلائل تاکید رهبر معظم انقلاب بر اهمیت حوزه فرهنگ نسبت به مسائل دیگر نیز پیچیدگیهای ناشی از انتزاعی بودن آن است.

یکی از وجوه سکولاریسم فرهنگی حذف مصادیق و نشانه هاست اما جنبه خطرناک تر آن حذف معرفت و روح دینی از فرهنگ است. برای مثال در یک فیلم سینمایی اگر نشانه هایی از قبیل نماز؛ نوع پوشش؛ مسجد؛ یا قاب عکسی که روی دیوار نصب شده و دلالت بر امر قدسی دارد و... حذف شوند؛ فیلم به لحاظ ظواهر و مصداقها از امر قدسی تهی می شود ولی ممکن است روح و معرفت دینی از طریق گزاره های انتزاعی در فیلم جریان داشته باشد که همین مفاهیم انتزاعی همواره به دلیل ارتباط با ناخودآگاه انسان تاثیر بیشتری بر اقناء مخاطب دارد و از ظرفیت ارتباطی بیشتری برخوردار است.

در واقع اثر هنری که از ظواهر و مصادیق صرف عبور کند از یک جسم و کالبد بی جان به پدیده ای زنده مبدل می شود و در صورتی که در ظواهر توقف کند تنها جسمی بی جان خواهد بود و هنرهای نمایشی به ویژه سینما در این زمینه از بیشترین قابلیت برخوردار است.

فیلمسازانی که با ادعای ساخت فیلم دینی تنها به عناصر ظاهری در آثارشان بسنده می کنند جسمی بی جان را مقابل بیننده می نهند که کمترین ارتباط معنایی را با مخاطب برقرار می کند.

اندیشه غیر دینی، اخلاق را مسئله ای نسبی می داند و همین نسبی گرایی را به حوزه معرفت نیز تسری می دهد و همین نگاه به عرصه هنر نیز ورود پیدا می کند. هنرمند نسبی گرا ملغمه ای می سازد که مخاطب را با حجمی گسترده از حق و باطل مواجه می کند.

به عنوان مثال در یک فیلم سینمایی کاراکتری خجالتی که شغلش معلمی است و از قضا انسان سلیم النفسی هم هست برای تدریس به مدرسه ای دخترانه پای می گذارد و از مجرای معاشرت با همکاران و شاگردانش که از جنس مخالف هستند همگی به معنای جدیدی از زندگی دست پیدا می کند و انسانهای خوبتر و مثبت تری در زندگی می شوند.

در مثال بالا مولفه های مثبتی چون خوش رفتاری و گشاده رویی و مردم داری و روحیه معلمی در قالب کاراکتری خجالتی که صداقتی دوست داشتنی دارد و انسان سلیم النفسی هم هست با انرژی و معصومیت شخصیتهای دیگر فیلم در هم تنیده شده و به خلق یک ماجرای دراماتیک جذاب منجر شده است و نتیجه معرفتی که از آن به دست می آید مثبت بودن اختلاط میان نامحرم و تعالی بخشی ناشی از کمرنگ شدن حریمهای جنسیتی است بدون اینکه شعاری داده شود یا به نشانه های مصداقی دلالت داده شود.

در واقع مخاطب از طریق پاره ای از صفات مثبت انسانی چون گشاده رویی؛ خوش رفتاری یا صداقت پیشه گی و معصومیت باطنی شخصیتها که در دین نیز تاکید ویژه ای بر آن شده به گزاره ای غیر دینی چون اختلاط نامحرم دلالت داده می شود که در روایات متعدد دینی و نص صریح کتاب اثری چون سم مهلک بر روح و معرفت دینی جامعه دارد.


وقتی کلاغ را جای طوطی قالب می کنند

اگر تولید کننده محصولات فرهنگی در نهادهای جمهوری اسلامی اصل را در برنامه ریزی و تولید برنامه ها و به ویژه مجموعه های نمایشی بر جذابیت به هر قیمت بگذارند و از بیم کاهش دامنه و گرایش مخاطب به ماهواره محتوا را در پای جذابیتهای سطح پایین ذبح کند فیلمسازان سکولار کاردان همواره بستری فراهم می بینند تا کلاغ را رنگ کرده و جای طوطی قالب کنند.

تهی شدن محتوای تولیدات تلوزیونی از معرفت دینی به شکلی تدریجی زمینه سکولاریسم دینی را مهیا می کند و از آنجا که برای مثال رسانه ملی در تربیت نسلی از تهیه کنندگان و فیلمسازان تراز انقلاب اسلامی سستی به خرج داده همواره مجبور بوده تا در زمین هنرمندانی بازی کند که از قضا دغدغه فرهنگی متفاوتی دارند و مع الاصف در بسیاری از مواقع فیلمسازان سکولار بدون اینکه مدیران محترم خبر داشته باشند در لایه های زیرین آثارشان خط قرمزها را می شکنند.


غفلت از جنبش نرم افزاری با توسعه سخت افزاری در سیما

از دلائل اصلی شیوع این پدیده باید به مقطعی در سیما اشاره کرد که این سازمان ناگاه خود را در برابر پدیده ای چون ماهواره مواجه دید و راه چاره را در توسعه سخت افزاری صرف در سراسر کشور تشخیص داد که منجر شد با نگاه مهندسی و تکنولوژیک به جنگ ماهواره برود غافل از اینکه سخت افزار تنها می تواند ابزار و مکمل پیشرفت در ساحت فرهنگ باشد و همین نگاه سبب شد از جنبش نرم افزاری که الزامی برای انقلاب اسلامی است غفلت شود.

غلبه نگاه ناقص و تک بعدی به مسئله تهاجم فرهنگی همسو با امکانات رو به رشد ارتباطی صدا و سیما منجر به خلا ناشی از نبود نیروی انسانی متخصص و متعهد به گفتمان انقلاب اسلامی شد و بستری آماده برای هنرمندانی مهیا کرد که منظومه فکری آنها مستحیل در فرهنگ و هنر غرب شکل گرفته و اصولا درس هنر را در مکتب اومانیسم تلمذ کرده بودند.


ترویج نرم اومانیسم در مجموعه های تلوزیونی

همین روندهای ناقص به مرور زمینه ساز شکل گیری طیفی از هنرمندانی شد که آگاهانه یا ناخودآگاه میان هنر ارزشی و غیر ارزشی تفاوتی قائل نبودند و اندیشه هنری آنها برگرفته از سکولاریسم شکل گرفته بود و همینها به مرجع و الهه های هنری تبدیل شدند و مهیای ترویج سبک زندگی سکولار به شکل نرم در میان خانواده های ایرانی به واسطه سیمای جمهوری اسلامی شدند.

الهه های هنری سیمای جمهوری اسلامی همواره می انگارند در وادی هنر هدف وسیله را توجیه می کند و برای خنداندن مردم حتی پایین کشیدن شلوارشان (1) هم مباح است.

خنداندن مخاطب به هر قیمت از مکتب اصالت لذت ناشی می شود و نیازی به توضیح بیشتر برای درک فاصله بعید چنین برداشتی از عرصه هنر با سبک زندگی ایرانی- اسلامی نیست.

جذب مخاطب به هر قیمت نقض غرضی است که صدا و سیمای ما سالهاست به آن مبتلا شده و می انگارد حذف سکس و بی بندروباریهای جنسی برای تولید یک مجموعه تلوزیونی کفایت می کند و بر همین اساس تنها تفاوت یک مجموعه تلوزیونی تولید شده در غرب با مشابه ایرانی آن قاعدتا فقط در نوع پوشش خانمها و نیز حذف صحنه های جنسی احتمالی خلاصه می شود.

تا وقتی خط قرمزهای سیما محدود به رعایت صرف برخی قواعد فرمالیته و ظاهری دین از جمله رعایت حدی از پوشش برای خانمها می شود و محتوای فیلمنامه ها به راحتی سکولاریسم پنهان را ترویج می کند نباید نسبت به نهادینه شدن روح دینمداری از طریق نفوذ رسانه ملی امیدوار بود بلکه عملکرد سیما نتیجه عکس می دهد.


رعایت صرف ظواهر دین و غفلت از روح دینمداری در سیما

بسنده کردن به نشانه های ظاهری دین باعث می شود تا رسانه ملی به هر فردی با هر گرایش فکری به صرف رعایت خط قرمزهای معمول حتی سفارش کار با محتوای دینی را هم بدهد و خیالش هم راحت باشد که محصول تولیدی مغایرتی با ارزشها و اعتقادات ملی ندارد.

برای مثال دیرزمانی است که در بسیاری از مجموعه های تلوزیونی ماه مبارک رمضان که فضای جامعه به سمت دین گرایش بیشتری دارد تنها به چند اشاره لفظی از دین و مراسم افطاری بسنده می شود یا به عنوان یک نمونه جالب می توان به کپی برداری نعل به نعل یک مجموعه تلوزیونی از الگوی امریکایی آن برای پر کردن اوقات روحانی پس از افطارمخاطبان اشاره کرد که با رعایت همان قواعد ظاهری مرسوم تولید و پخش شد و همان سبک زندگی سکولار به علاوه چند نمای افطاری خوردن و نیز نماز خواندن مادربزرگ چاشنی کار شده بود.

تناقضهای سیما به همین جا ختم نمی شود و از جعبه جادویی این نهاد فرهنگی طیفی از مجریان زن ظهور می کنند که از عنوان اسلامی فقط چادرش را یدک می کشند و رفتارهای شبهه ناک و حتی قافهای مکرر یکی از آنها که حاکی از ناآگاهی او نسبت به بدیهیات دین است نیز باعث اصلاح این فرآیندهای غلط نمی شود. گویی که صرف بر سر کرن چادر؛ مجوز بروز و ظهور رفتارهایی است که نسبتی با شئونات یک زن مسلمان ندارد و این همان سکولاریسم فرهنگی است که از فرآیندی پنهان و خزنده حکایت دارد.


سریالهای قابل دفاع تنها یک اتفاق است

همین تکیه صرف بر ظواهر بدون توجه به روح و جان دین باعث شده تا آنتن سیما را انبوه برنامه هایی فرابگیرد که پاره ای از ظواهر را در شکل و صورت بندی رعایت می کنند و جانمایه را رها کرده اند.

به نظر می رسد رسانه ملی از ارائه سبک زندگی ایرانی-اسلامی در قالب مجموعه های تلوزیونی عاجز است و تولیدات هر از گاهی مطلوب نیز تنها یک اتفاق محسوب می شود که مدیران محترم نقش زیادی در این اتفاقها نداشته اند بلکه برخی نویسنده های آگاه و کاربلد به شکلی خودجوش منجر به تولید تک ستاره های قابل دفاع سیما در برخی مقاطع شده اند.


حذف اکثر ملت ایران از سریالهای سیما

عادی ترین نشانه مسلمانی که روزی 5 وعده از شبانه روز اغلب ایرانیان را به خود اختصاص می دهد همواره به جای اینکه نمودی بارز و طبیعی و نه مصنوعی و شعاری در سریالهای ایرانی داشته باشد عموما به طور کلی حذف می شود؛ نپرداختن به این فریضه اصلی ایرانیان مسلمان و حذف آن به طور کامل از سریالهای ایرانی که به یک رویه عادی تبدیل شده به جز حذف و نادیده گرفتن اکثریت ملت ایران معنای دیگری ندارد.

از نویسنده و کارگردانی که نماز نمی خواند نمی توان انتظار داشت که این فریضه ای که ستون دین خوانده شده است را در آثارش لحاظ کند و سفارشی کردن این مسئله هم فقط به پرداخت شعاری و بی خاصیت آن منجر می شود پس راه چاره چیست؟ آیا چاره کار این نیست که کار به کاردان سپرده شود و اگر کاردان و کارشناس برای سپردن امر فرهنگ یک جامعه اسلامی وجود ندارد یا کم است آیا معنایش این نیست که در امر فرهنگ و هنر کشور جنبشی صورت نگرفته و حکم جهادی زعیم انقلاب اسلامی با وجود هزینه های گزاف و ادعاهای بسیار مدیران روی زمین مانده است؟


کجایند مردان جهادگر عرصه فرهنگ؟

مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی به معنای کلان آن همواره در جزیره سرگردانی غوطه ور بوده و اغلب به اقتضای زمانه ای که در آن قرار داشته عمل نکرده است چرا که عموما از روح جهاد تغافل کرده یا در خوش بینانه ترین حالت غفلت کرده است.

امام خامنه ای 25 سال پیش و در سال دوم زعامتشان نسبت به مسئله فرهنگ اینگونه سخن می گویند: «امروزبه نظر من، ازهمه خطرناک‌تر در داخل، روش‌های فرهنگی است. از مهم‌ترین مسائل ما، مسائل فرهنگی است و من احساس می‌کنم که در زمینه اداره فرهنگ اسلامی این جامعه داریم دچار یک نوع غفلت وبی‌هوشی می‌شویم- یا شده‌ایم - که باید خیلی سریع و هوشیارانه آن را علاج کنیم.«

نزدیک به یک دهه بعد ایشان به لزوم حرکت به سمت یک جنبش نرم افزاری در کشور تاکید می کنند و در سالهای اخیر نیز در ادبیات ایشان به وفور از رویکرد جهادی به عنوان کلید حل مشکلات کشور سخن رفته است ولی با گذشت دو دهه و نیم از اوامر دلسوزانه و حکیمانه ایشان در حوزه فرهنگ همچنان شاهدیم که نهادهای فرهنگی ما توفیق چندانی در تربیت نیروی انسانی تراز انقلاب اسلامی نداشته اند و به عنوان نمونه صداوسیمای جمهوری اسلامی برای تولید مجموعه های تلوزیونی به نیروهایی متوسل می شود که اصولا نسبتی با هنر انقلاب اسلامی ندارند و در بهترین حالت می توانند با رعایت برخی خطوط قرمز رایج و بخشنامه ای تولیداتی خنثی ارائه بدهند.

این جفای به جامعه اسلامی نیست که کاراکترهای مجموعه های تلوزیونی کشور انقلابی ایران که قریب به 300 هزار شهید و از بهترین جوانان خود را نثار اعتلای آن کرده؛ همه کار بکنند و هیچ رفتاری از آنها که موید دینداری و مسلمانی باشد بروز و ظهور پیدا نکند.

آیا در واقعیت جامعه ایران فقط مادربزرگها نماز می خوانند و جوانها به طور کامل بی اعتنا به دین روزگار می گذرانند؟ یا اینکه محیط زندگی عوامل مجموعه های تلوزیونی دچار جنین سبکی از زندگی است و لاجرم این را به کل جامعه ایرانی تعمیم می دهند؟

پخش مجموعه شمعدونی نشان می دهد عملکرد سیمای جمهوری اسلامی متاسفانه تا به حال نسبت مناسبی با امر جهادی رهبر معظم انقلاب بر ضرورت یک جنبش نرم افزاری نداشته است.


ملت ایران حق دارد خویشتن حقیقی اش را ببیند

سبک زندگی که برای مثال در مجموعه تلوزیونی شمعدونی به تصویر در می آید. با جنس سلوک و رفتار و منش و ارتباط اکثر خانواده های ایرانی مغایرت دارد واز ترویج آن جز جفای به ملت ایران تلقی دیگری نمی توان کرد.

ملت ایران که بیش از سه دهه جانفشانیهای بسیار در راه اعتلای یکتاپرستی و دینمداری به خرج داده حق دارد بخشی از خویشتن واقعی خود را در جام جم ببیند و اگر نه پس رسالت این رسانه عریض و طویل چیست؟

آیا این شکل از تولید در سیما همان تهی شدن از محتوا و پوستینواره شدن دین نیست. مع الاسف بسیاری از نهادهای فرهنگی به این آفت مبتلا هستند و تنها به ظواهر بسنده می کنند و در پاسخ به چرایی این عارضه شوم نباید به ورطه تحلیلها و دلالتهای گمراه کننده درغلطید چرا که انصاف حکم می کند ریشه های این وضعیت را در جاهایی جستجو کرد که به واقع بیشترین تکلیف را برعهده دارند ولی با حسابرسی از عملکردشان چیز دندان گیری به نفع فرهنگ ملت به دست نمی آید.


لزوم نظام رتبه بندی برای سریالها

آگاهی از محتوای برنامه های سیما برای انتخاب حق مخاطبان است. ممکن است مدیران سیما با این این استدلال که باید همه سلایق و اقشار را در طیف مخاطبان لحاظ کنند تولید سریالهایی چون شمعدونی را توجیه کنند ولی خوب است اگر سیما در تولید سریالهایی چون شمعدونی قشر یا طبقه خاصی از مردم را به عنوان هدف درنظر گرفته پیش از پخش سریال مخاطبان را از محتوای آن مطلع کند و حداقل این هشدار را به خانواده ها بدهد که ممکن است برخی از بخشها برای آنها و فرزندانشان بدآموزی داشته باشد؛

نظام رتبه بندی سریالها می تواند مخاطبان را در انتخاب سریالها به گونه ای یاری کند که بدانند کدام سریال برای فرزندان آنها مناسب است یا کدام آثار به تعمیق و تحکیم ارزشهای انسانی و اخلاقی آنها و خانواده هایشان کمک می کند و بعد انتخاب کنند و همین نظام رتبه بندی می تواند مسئولیت نویسندگان و کارگردانها را تا حدی نسبت به لزوم اعتلای فرهنگ جامعه ارتقا بخشد.

نظام رتبه بندی دستی پنهان دارد که نیروی انسانی و افکار آنها را در مجرایی خاص هدایت می کند و بر همین مبنا اگر یک مجموعه تلوزیونی فقط به انگیزه سرگرم کردن به هر موضوع ناثواب متوسل شد در رتبه ای خاص قرار می گیرد تا در ساعات کم بیننده پخش شود و البته فهم اینکه چه اثری در چه رتبه ای قرار می گیرد نیاز به شورایی متشکل از بهترین کارشناسان و جامعه شناسان دارد چرا که اشتباه می تواند منجر به نقض غرض شود.

سیستم فرهنگی رسانه ملی نیازمند بازنگری در روندهاست تا فرآیندهای مبتنی با یک تمدن اسلامی از خروجی آن بیرون بیاید و بایسته است با تغییرمدیریت ارشد این سازمان که اخیرا صورت گرفت تحولی شایسته صورت گیرد به شکلی که به نیاز فرهنگی جامعه پاسخی درخور داده شود.


1- اظهار نظر یکی از هنرمندانی که از بستر سیما رشد کرد و در دو دهه اخیر فعالیت زیادی در تولید و کارگردانی مجموعه های تلوزیونی داشته است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

آفتی به نام "شهرت بدون ظرفیت"

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 10, 2015 9:56 am

نگاهی متفاوت به کشف حجاب بازیگران؛آفتی به نام "شهرت بدون ظرفیت"


چرا نظارت بر هنرمندان به معنی محدود کردن آنها تلقی می شود؟ هنرمند باید آزاد باشد باید پرواز کند باید اوج بگیرد و تعابیری از این قبیل چرا ما را به تردید می اندازد، چرا با کلمات بازی می کنیم؟

Image

به گزارش شیعه آنلاین، هفته گذشته یک بار دیگر خبری در رسانه های مختلف جمهوری اسلامی ایران در مورد کشف حجاب یک بازیگر زن منتشر شد و مجددا جنجالی ایجاد کرد که از سطح رسانه ها فراتر رفته و حتی به بحث برخی محافل در سطح جامعه تبدیل شد.

در همین راستا یکی از کاربران پایگاه خبری شیعه آنلاین بنام «فرشاد فردی» با ارسال مطلبی تحت عنوان «آفتی به نام "شهرت بدون ظرفیت"» تلاش کرده نگاهی متفاوت به کشف حجاب بازیگران داشته باشد.

به رغم اینکه شاید برخی از نظرات و بخش های این دست نوشته با نظرات شیعه آنلاین متفاوت باشد، اما به رسم اخلاق حرفه ای، بدون هیچ گونه تغییر و یا کم کردن و افزودن، متن کامل آن را منتشر کرده ایم تا مورد استفاده و مطالعه دیگر مخاطبان و کاربران محترم قرار گیرد:

هر از چند گاهی صفحات سایت ها و خبرگزاری ها را که باز می کنیم ناگهان برخورد می کنیم با گلشیفته فراهانی کشف حجاب کرد فلان کس فلانی کشف حجاب کرد، آیا این کشف حجاب ها لزوما از روی اراده ی افرادی چون فراهانی است؟

قبول داریم که نفس عمل را خود فراهانی ها انجام داده اند اما بحث اینجاست که چه عواملی باعث این مهم شده اند که فردی در خاک و فرهنگ این کشور رشد یافته باشد اما ناگهان اعمالی کاملا مغایر با فرهنگ ایرانی انجام دهد!

ظهور اشخاصی از این دست یک شبه اتفاق نیفتاده است، بلکه عقبه تئوریک دارد، اینکه ما هنرمند ارزشی و غیر ارزشی داریم، پاسخش مثبت است، حتما ما هنرمند ارزشی داریم هنرمند ارزشی در این معنا که شهرت دست افراد با ظرفیت باشد قبل از اینکه به شرایط محیطی این پدیده ها بپردازیم لازم است تفکری در رابطه با خود اشخاص داشته باشیم، وقتی افرادی با سن کم به شهرت بالایی دست پیدا می کنند شهرتی که بدون پشتوانه ظرفیتی باشد قاعدتا این فرد پتانسیل دارد که در هر مقطع زمانی کاری مغایر با ارزش اجتماعی نشان بدهد طبیعی است فرد بی ظرفیتی که به شهرت برسد دچار نارسیسیسم خواهد شد و گاهی که شعله این شهرت کم تر می شود دست به هرکاری خواهد زد که خودش را مطرح کند و این حس به نوعی جنون رفتاری را برایش رقم خواهد زد در حالی که افرادی از این طیف کاملا تهی هستند و توانایی تحلیل مسایل و قدرت تفکیک اجتماعی خاصی ندارند.

این افراد تاثیر اجتماعیشان به صفر میل می کند یعنی عملکردشان در متن اجتماع هیچ تاثیری ندارد اما همهمه ای که در جامعه ایجاد می شود به خاطر کنجکاوی جامعه نسبت به افراد شناخته شده است که این یک امر گریز ناپذیر است. همانطور که اگر یک فرد مشهور تصادف کند صدایش می پیچد به همان صورت صدای کشف حجاب هم می پیچد اما به دنبال آنها کسی کشف حجاب نمی کند فقط باعث می شود که به صورت موقت مورد توجه باشند و این تمام خواسته و هدف این افراد هست، نیاز به دیده شدن روح آنها وقتی به رضایت از خویش می رسد که جامعه به آنها توجه کند اینها هنر را برای احیای شعور انسانی انتخاب نکردند هر چقدر هم که مشهور باشند باز هم سیر نمی شوند مثل تشنه ایی که از آب شور دریا می خورد و گاهی دست به اقدام های عجیبی می زنند و فیلم های و عکس های کاملا مبتذل از خودشان پخش می کنند به امید اینکه کل جامعه دگرگون شوند در حالیکه هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و در نهایت به افسردگی می رسند و با هر دست و پا زدنی بیشتر غرق در باتلاق خواهند شد.

آینه تمام نمای شخصیت یک فرد، خانواده و زندگی خانوادگی اوست، وقتی از این منظر به بحث نگاه کنیم، اولین فرض این است که ثبات زندگی خانوادگی نمایان گر شخصیت فرد است، متاسفانه امروزه در جامعه ما تنها قشری که علی الظاهر، اکثرا زندگی خانوادگی متزلزلی دارند هنرمندان هستند البته توهین به کل قشر محترم هنرمندان نشود در این بین هستند هنرمندانی که در معنای حقیقی کلمه الگو هستند اما این تزلزل که بیشتر ریشه در "شهرت بدون ظرفیت" دارد در این قشر بیشتر ظهور می کند.

از دایره فردی که فراتر برویم، نواقصی هم در دستگاه های مرتبط داریم، از کلاس های بازیگری و عدم نظارت صحیح گرفته تا بها دادن بیش از حد رسانه ها به یک قشر بطوری که در هر مراسمی از هنرمندان دعوت به عمل می آید، قبول داریم هنرمندان انسان هایی شریف و نجیب هستند اما دلیل بر این نیست که کل تمرکز ما بر این قشر باشد.

بنده به عنوان یک بسیجی این پیشنهاد را دارم برای جذب هنرمندان، در کنار ارزیابی کارایی هنری ، ارزشیابی مکتبی هم از آنها به عمل بیاید، خواه و ناخواه اینها (اول به علت شهرت نه به دلیل دیگر) برای جامعه الگو می شوند الگوی ما باید اهل بیت باشد بهترین الگو برای ما پیامبر اکرم (ص) هستند، "لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه..." گاها بعضی رعایت کردن ها و بعضی رودربایستی ها برای ما مشکل ساز شده است!

می ترسیم یک قشر را نقد کنیم که خدای نکرده منافع خودمان به خطر نیفتد، عاشورا به تازگی گذشت چرا می ترسیم اظهار کنیم که رفتار بعضی هنرمندان غیر قابل قبول است، اگر بگوییم به ما می گویند روشنفکر نیستی!

چرا نظارت بر هنرمندان به معنی محدود کردن آنها تلقی می شود؟ هنرمند باید آزاد باشد باید پرواز کند باید اوج بگیرد و تعابیری از این قبیل چرا ما را به تردید می اندازد، چرا با کلمات بازی می کنیم؟

ما اصلا مخالف با آزادی هنرمند نیستیم، اتفاقا تاکید بر آزادی و آزادگی می کنیم اما تمام آزادی ها باید از مجرای اسلام بگذرد از جمله صفات پیامبر که باید الگو باشد شفقت نسبت به مومنان است "... بالمومنین رءوف رحیم".

هنرمندی الگوی پیامبر را رعایت کرده و الگوی واقعی جامعه است که در صفحات اجتماعی اش نسبت به ظلمی که در منطقه به بعضی از مومنان می شود واکنش نشان دهد نه اینکه بر سر اضافه وزن و شکل بینی و بوتاکس و... بحث کند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

گزارشات ناسالم رسانه های غربی از هویت جوانان ایرانی

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه فبريه 28, 2016 9:56 am

گزارشات ناسالم رسانه های غربی از اعتقادات و هویت جوانان ایرانی


گروه جنگ نرم مشرق- خبرنگاران غربی زمانی که وارد ایران می‌شوند، سوژه‌های زیادی برای تهیه گزارش دارند اما به‌طور عموم سوژه‌هایی که برای گزارش از ایران انتخاب می‌کنند، بسیار شبیه یکدیگر است. در یکی از جدیدترین این گزارش‌ها که توسط خبرنگار استرالیایی شبکه خبری «وایس» تهیه شده، به مانند دیگر گزارشات خبرنگاران غربی تصویری که از جوانان ایرانی مخابره می‌شود، کشف حجاب، رقص و مشروب است.

خبرنگار شبکه خبری وایس اولین خبرنگاری نیست که آزادانه در میان جوانان ایرانی می‌چرخد، با آنها به میهمانی می‌رود و خود را همدل این جوانان نشان می‌دهد. ارائه تصویر خشن و غمگین از جامعه ایرانی و القای فرار جوانان از ایران عقب‌افتاده، طرحی است که طی چند سال اخیر موجب تولید گزارش‌هایی از این دست شده است.

در یکی از جدیدترین گزارش‌ها که توسط مارک ایزاکس خبرنگار استرالیایی شبکه خبری «وایس» تهیه شده، به مانند دیگر گزارشات خبرنگاران غربی تصویری که از جوانان ایرانی مخابره می‌شود، کشف حجاب، رقص و مشروب است

مارک ایزاکس نویسنده و خبرنگار استرالیایی با 8 پسر و دختر آشنا می‌شود و با آنها برای تفریح به بیابان‌های اطراف یزد می‌رود. او که تلاش می‌کند شادی و تفریح را تنها به نوشیدن مشروبات الکلی و رقاصی محدود کند، در ابتدای گزارش خود، با القای نبود آزادی، ایران را این گونه توصیف می‌کند: « موسیقی از ضبط صوت خودرو پخش می‌شود و حسی از آزادی در صورت این بچه‌ها می‌بینم که من استرالیایی {literal}{{/literal}از آنجا که در کشورم آزادی دارم{literal}}{/literal} هرگز درک درستی از آن ندارم. من در کشورم اصلا محدودیتی برای حق مسلمم که برگزاری پارتی است، ندارم. اما در اینجا، آدرنالین خونم بالا زده و عصبی شده‌ام. نمی‌دانم آیا در اینجا این عملی که ما در حال انجام آن هستیم قانونی است یا نه؟»

ایزاکس در ورود نظری به قصه خود، با آنچه آن را سختگیری بی حد و حصر جمهوری اسلامی نسبت به شادی جوانان می‌نامد، آنها را در مرکز ماجراجویی نسبت به این جنگ بزرگ با نظام قرار می‌دهد: «حتما از قوانین سخت‌گیرانه جمهوری اسلامی ایران در مورد نوع پوشش، ارتباط با جنس مخالف، موسیقی زنده، هنر و خلاقیت، مصرف الکل و مهمانی‌های مختلف خبر دارید. در اینجا، مشروبات الکلی به صورت قانونی فروخته نمی‌شود و هیچ کلوب شبانه‌ای -آنچنان که ما در غرب داریم- برای تفریح جوانان وجود ندارد.»

خبرنگار استرالیایی سپس با شعف از برداشتن روسری، خوردن مشروب و رقص توسط این جوانان ایرانی در بیایان می‌نویسد: «مشروبات الکلی دست‌ساز ایرانی در لیوان‌های پلاستیکی سرو می‌شود. احساسات ناشی از شرب الکل رضا را به آوازخوانی و سارا را به طنازی و رقص وا می‌دارد.»

نویسنده سپس از شخصیت این افراد پرده بر می‌دارد اما به گونه‌ای که چهره نظام را در نظر مخاطب تخریب می‌‌کند و همچنین جوانان ما را عقده‌ای و محصور در یک زندان بزرگ نشان می‌دهد: «رضا از خدمت دو ساله اجباری سربازی برای مردها در ایران می‌گوید؛ او با فریب دادن نظام وظیفه و کشیدن تیغ بر روی بازوی خود و نمایش دیوانه‌بازی، توانسته معافیت روانی پزشکی بگیرد. سارا ادامه می‌دهد: می‌خواهیم از ایران برویم، آمریکا یا اروپا فرقی نمی‌کند؛ فقط از این کشوری که فرصت برای امثال ما ندارد و جایگاه کسانی است که مذهبی و یا وابسته به دولت هستند، فرار کنیم.»

ایزاکس سپس در خلال مقایسه آزادی‌ فردی در ایران پیش از انقلاب با دوران کنونی، بحث سال 88 را پیش می‌کشد و عملا ناامیدی و یاس بزرگ را پر رنگ می‌کند: «اولین بار نیست که این موضوع را در ایران می‌شنوم. خیلی از جوان‌ها خواستار خروج از ایران هستند و پس از عدم کامیابی دچار ناراحتی‌های شدید می‌شوند. رضا و سارا از والدین خود در مورد ایران لیبرال پیش از انقلاب 1979 (1357) شنیده‌اند. امروز، در ایران تعداد زیادی از مردم از نظام مذهبی محافظه‌کار حمایت می‌کنند اما عده‌ای هم اصلاحات را می‌خواهند. در هر حال، برخورد نظام با اعتراضات سال 88 آب پاکی را بر روی دست مخالفان ریخت و به آنها نشان داد که امیدی به تغییر و تحول در ایران نیست.»

این خبرنگار غربی، در پایان با هوشمندی، مهربانی جوانان ایرانی (که امری تربیتی است و ریشه در فرهنگ کهن آنها دارد) را پتک کرده و بر سر آنها که به قول وی از جامعه وحشی و خشن ایران گریخته‌اند و به بیابان پناه آورده‌اند، می‌کوبد و از دل این تفسیر به تخریب چهره جامعه ایرانی و جوان ایرانی می‌رسد: «پارتی تقریبا رو به پایان است، دور آتش نشسته‌ایم و قهوه می‌نوشیم. به این فکر می‌کنم که چگونه است که در این کشور، حکومت تلاش می‌کند که آزادی این افراد را محدود نماید و این افراد هم در تلاش‌اند که قوانینی که شادی آنها را می‌گیرد، دور بزنند. به میل این بچه‌ها برای اجتماعی بودن و مهربان بودن نسبت به هم و نسبت به من فکر می‌کنم. این افراد به من نهایت محبت را داشتند چرا که از یک جامعه پرخاشگر تند، خسته‌اند و به بیابان پناه برده‌اند. به این فکر می‌کنم که خطرات بسیاری را به خاطر شب بیرون ماندن از خانه به جان خریده‌اند و یک تفریح کوچک اینچنینی آنها را خوشحال می‌کند.»

مارک ایزاکس در این گزارش ادعا می‌کند که «این پارتی بیابانی تنها وهله دعوت من به یک میهمانی مختلط در ایران نبود. به دو عروسی مختلط نیز دعوت شدم. در این دو مراسم، به مصرف حشیش، تریاک، و مشروبات الکلی که توسط "فروشنده" به آنجا آورده شد، دعوت شدم.» آیا این خبرنگاران غربی به صورت طبیعی وارد این پارتی‌ها در ایران می‌شوند یا با سیاست‌گذاری رسانه‌ای که در آن کار می‌کند؟ به طور مثال اطراف شهرهای بزرگ ایران به غیر از محل‌های خلوت برای برگزاری پارتی و غیره، مکان‌هایی وجود دارد که بسیاری از جوانان ایرانی برای رفع محرومیت به این مناطق می‌روند و به صورت جهادی کار می‌کنند. آیا این خبرنگاران غربی به صورت طبیعی نمی‌توانند با این قشر از جوانان ایرانی نیز همراه شوند؟

اردوهای جهادی جوانان ایرانی در بیابان، جایی در رسانه‌های غربی ندارند

یکی از تفکرات احیا شده در پیروزی انقلاب، تفکر جهاد سازندگی بود که در دوران جنگ تحمیلی در جبهه‌های حق علیه باطل و بعد از آن نیز برای کمک به سازندگی کشور نقش بسزایی داشته است.

دانش‌آموزان، دانشجویان، طلبه‌ها و جوانانی از دیگر اقشار جامعه در راستای رفع مشکلات مردم مناطق محروم و روستائیان که بسیاری از آنها در نزدیکی شهرهای بزرگ قرار دارد، در قالب این اردوهای جهادی و بسیج سازندگی اعزام می‌شوند تا به سازندگی فرهنگی و عمرانی این مناطق بدون هیچ چشم داشتی بپردازند.

Image
دانش‌آموزان، دانشجویان، طلبه‌ها و جوانانی از دیگر اقشار جامعه ر قالب این اردوهای جهادی و بسیج سازندگی اعزام می‌شوند تا به سازندگی فرهنگی و عمرانی مناطق محروم و روستائیان بدون هیچ چشم داشتی بپردازند

تا کنون گزارشی از خبرنگاران غربی مستقر در ایران در رابطه با این جوانان که به صورت رایگان و با علاقه اقدام به کمک به دیگر هموطنان خود می‌کنند، دیده نشده است. آیا تعداد این جوانان مسئولیت‌پذیر و یا تعداد اردوهای جهادی کمتر از پارتی‌های بیابانی بعضی جوانان ایرانی است که جایی در پوشش خبری این رسانه‌های غربی ندارد؟

جالب است که این اردوها موجب تقویت روحیه خودباوری و شکوفایی استعدادها، افزایش روحیه مطالبه‌گری در اقشار مختلف مردم‌، ترویج فرهنگ کار و تلاش و گسترش روحیه تعاون در بین جوانان می‌گردد، با این وجود این فضیلت‌ها نباید دیده شود اما رقص، کشف حجاب، مشروب و سکس باید در بلندگو با فریاد اعلام گردد.

در گزارشات خبرنگاران غربی به مانند مارک ایزاکس حس ترغیب و تشویق اذهان عمومی به پذیرش اینکه جوان ایرانی یک جوان افسارگسیخته و اجتماع‌ستیز است، دیده می‌شود و بدنه این روایات و قصه‌ها به گونه‌ای شکل گرفته که مخاطب ایرانی را کاملا به فضای ناامیدی و یاس و مخاطب خارجی را به سمت باور نقض کامل حقوق بشر در ایران سوق دهد تا زمینه مناسب برای ارائه یک تصویر مخدوش و نامطلوب شکل بگیرد.

Image

آیا این خبرنگاران غربی به صورت طبیعی نمی‌توانند با این قشر از جوانان ایرانی نیز همراه شوند؟

اکثر قریب به اتقاف جوانان ایرانی همه به دنبال عیش و فرار از کشور نیستند و افراد متعهد و مسئولیت‌پذیری در میان آنها وجود دارند که به فکر اعتلای کشور خود هستند اما جای آنها در رسانه‌های غربی خالی است که این موضوع همت اهالی رسانه‌های ایرانی که محصولات آنها فراتر از مرزهای کشور به نمایش درمی‌آید را می‌طلبد تا تصویر این جوانان غیور ایرانی را نیز به جهانیان معرفی کنند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبليبعدي

بازگشت به آلوده شناسى


Aelaa.Net