برادر امام موسی صدر درگذشت
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ «سید علی صدر» فرزند آیت الله سید صدرالدین صدر و برادر امام موسی صدر درگذشت.
بر اساس این گزارش، برادر امام موسی صدر در سن ۹۳ سالگی درگذشته است.
سید علی صدر متولد ۱۳۰۴ شمسی و برادر بزرگتر امام موسی صدر بود.
مرحوم سیدعلی صدر در روایت چهارم از کتاب «هفت روایت خصوصی» از زندگی خود و ارتباط با برادرش گفته است.
سیدعلی صدر، برادر بزرگتر امام موسی صدر شامگاه سهشنبه اول خرداد 1397 در تهران دعوت حق را لبیک گفت. او دومین فرزند آیتالله سیدصدرالدین صدر و بیبی صفیه قمی بود.
مرحوم سیدعلی صدر خاطرات بسیاری را از برادرش امام موسی صدر و دوران زندگی با او در قم روایت کرده است. حبیبه جعفریان بخشی از این خاطرات را در کتاب «هفت روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر» در روایت «علی صدر، برادر بزرگتر» آورده است. این روایت بخش چهارم کتاب را در بر میگیرد. بخشهایی از این روایت را در ادامه میخوانید:
◽️من 15 اسفند 1304 به دنیا آمدم. آقا موسی سه سال بعد که میشود 1307، خرداد ماه به دنیا آمد. من بچه نجفم. آقام اینها نجف زندگی میکردند. بیبیجان خواب میبینند که حرم حضرت امیر هستند و دارند یک زادالمعاد به خط سبز میخوانند. از خواب بیدار میشوند. میگویند: آقا من چنین خوابی دیدم. میگویند: بیبی تو یک پسر به دنیا میآوری و اسمش را هم میگذاری علی. گذشت و گذشت و گذشت و یک پسر به دنیا آمد.
◽️اول آقا رضای صدر، بعد صدیقه صدر، بعد علی صدر، بعد آقا موسای صدر، بعد طاهره خانم صدر، بعد کاظم صدر که فوت کرد، بعد از کاظم منصوره صدر، بعد از منصوره، بتول، بعد بتول زهرا، بعد زهرا فاطمه، بعد از فاطمه، رباب. چندتا شدن؟ ۱۰ تاییم انگار. آقا رضا در مشهد دنیا آمد. من بچه نجفم، آقا موسی بچه قم است و بقیه هم دیگر قماند.
◽️علت اینکه ما چندتای اول هر کدام یکجا به دنیا آمدیم این است که تا قبل از اینکه به دعوت آقای حائری در قم مستقر شوند، چندبار محل اقامتشان را بین مشهد و نجف تغییر دادند.
من 15 اسفند سال 1304 به دنیا آمدم و آقا موسی سه سال بعد که میشود سال 1307. خرداد ماه به دنیا آمد. ما دو تایی با هم یک اتاق داشتیم و زندگی میکردیم. خب!!! شیطون هم بودیم.
بعد ما را گذاشتند مدرسۀ آقای برقعی، اسم مدرسه یادم رفته تا کلاس ششم ما آنجا بودیم. خیلی مورد علاقۀ استاد بودیم. همیشه بچه ها برای سؤال و جواب یا من و یا آقا موسی را جلو میانداختند که جواب سؤال را بدهیم. بعد از کلاس ششم رفتیم مدرسۀ حیات، مدرسۀ آقای اوحدی، آقای اوحدی هم ما را شناخته بود و خیلی محبت میکرد. الحمدالله وضعمان جوری بود که تا کلاس نهم آنجا بودیم کلاس نه آقا موسی قبول شد او رفت ده و من باز نه را خواندم.
بعد از آن آمدم تهران نمی دانم چرا تا نه بیشتر در قم نخواندم. این مال هشتاد سال پیش است یکی دو روزکه نیست. وقتی من نه را امتحان دادم بعضی از دبیرستانها هنوز تأسیس نشده بود.
بعد من رفتم به بازار اما آقا موسی گفت: «من میخواهم ادامه بدهم.» و آمد اینجا و در دانشگاه امتحان داد برای رشتۀ اقتصاد اتفاقاً قبول هم شد. میگفت: «وقتی در دانشکده وارد شدم همه برایم صف کشیده بودند، یک سید خوشگل و خوش هیکل وسط دانشجوها و استادها همه و همه نسبت به من اظهار محبت میکردند.»
آقا موسی امتحان داد و قبول شد و لیسانسش را هم گرفت. وقتی لیسانس میگرفت درس عربی را هم میخواند و هم زمان شروع کرد به تدریس در حوزه. در آنجا هم خیلی نبوغ داشت مثلاً درس دادن ایشون در مدرسۀ فیضیه معروف بود که بیان امام موسی صدر را که آن موقع آقا موسی بود هیچ کس ندارد. جوانی به سن سی و چهار پنج سال پیرمردهایی به سن پنجاه سال، شصت سال دوروبرش نشسته بودند و مردم هم میرفتند به تماشای درس آقا موسی که این جوان کیست که این قدر درسش شلوغ است.
◽️ازدواج آقا موسی یادم هست؟ این چه سوال عجیبی است. آقا موسی انیس و مونس من بود. همه چیزش یادم است. رفتند خواستگاری و صحبت کردند و به سلامتی قبول کردند. البته همهمان در نبود آقام متاثر بودیم. ولی الحمدالله خوب برگزار شد... من بچه آخوندم. همه جور چیزی در زندگیام دیدهام. الحمدالله هیچ چیزی برایم تازه نیست. اگر بگویم کجاها را دیدهام تعجب میکنید. الحمدالله، خدا سالم نگهم داشته... واسطه ازدواج آقا موسی کی بوده؟ نمیدانم. خودم، بله... آن موقع ازدواج کرده بودم و به اندازهای که لازم بود به آقا موسی توی برنامههاش کمک کردم. موسی خودش خیلی خوب بود. کم نظیر بود...
◽️من و موسی از دو سه سالگی با هم در یک اتاق بودیم تا... سفر لبنان. این زندگی را هیچ کس نمیداند و به هیچ کس هم نمیگویم، یک تکهاش را فقط به حورا، بس که التماس کرد، گفتم. موسی اگر بود، یک فیلسوف مسلم بود و اگر نجف میماند، اگر قم میماند، یک مرجع مسلم بود.
◽️موسی کارهایش را کرد و حرکت کرد و به لبنان رفت. کتابی دارم که حرکت به لبنانش را دقیقا نوشتهام. آقا موسی وقتی به لبنان وارد میشود، شیعه کلفت، نوکر، درباره، پیشخدمت و چاکرم، مخلصم بودند. آقا موسی شروع کرد به اجرای برنامهای که خودش تنظیم کرده بود در لبنان و من هم مرتب در تماس بودم و برنامههایش را میدانستم.
◽️خیلی فشار رویش بود. خیلی آنجا زحمت کشید، اما تنها بود و همه با او مخالف بودند.
جوانی به سن سی و چهار پنج سال پیرمردهایی به سن پنجاه سال، شصت سال دوروبرش نشسته بودند و مردم هم میرفتند به تماشای درس آقا موسی که این جوان کیست که این قدر درسش شلوغ است.
او آن گونه که مناسب وی بود و با طبیعت بشری هم مخالف نبود، رفتار میکرد؛ هرچند آن رفتار مخالف عرف باشد.
روزی ما به علت وفات عموی بزرگوار خویش، مرحوم سید محمدمهدی صدر، که در عراق از دنیا رفته بود، مجلس ترحیمی گرفته بودیم. در همان زمان هم قرار بود در منزل یکی از همسایگان مجلس جشن عروسی برپا شود. مراسم عروسی در ایران معمولاً با سر و صدا و سرور و پایکوبی فراوان برگزار میگردد. لذا آقا موسی با صاحب عروسی تماس گرفت و مقام و شأن عمویمان را در مرجعیت و جهاد برای او توضیح داد و برای عروس و داماد سعادت و دوام خوشبختی آرزو کرد و اظهار امیدواری کرد که نسبت به عدم پایکوبی بیش از حد کمی مراعات کنند.
امام موسی صدر همواره برای نصیحت کردن، یا به تعبیر دقیقتر، امر به معروف، پیشقدم بود.
ما عادت داشتیم برای گردش و تفریح به بیرون شهر برویم. در یکی از این گردشها آقا موسی از من جدا شد و سراغ عدهای از بچهها رفت و مدتی در کنار آنان نشست و سپس برگشت. با تعجب از این رفتار ایشان سؤال کردم، چرا که آن بچهها غریبه بودند و با ما نسبتی نداشتند. ایشان جواب دادند: رفتم نصیحتشان کنم تا مبادا بازیشان به قمار منجر شود.
...
امام موسی صدر همواره برای نصیحت کردن، یا به تعبیر دقیقتر، امر به معروف، پیشقدم بود. روزی در حمام بودیم که مردی وارد شد و با کفش چوبین خود، مرتب سر و صدا میکرد، در حالی که ما با پای برهنه رفت و آمد میکردیم، آقا موسی از وی دلیل این کار را پرسید. مرد جواب داد که حمام ناپاک و نجس است. امام همواره مقاومت عجیبی در برابر وسواس در شرایط طهارت و عبادت از خود نشان میداد، لذا با آن مرد بحث و گفت وگو کرد به این امید که وسواس او را برطرف سازد.
منبع: شرف الدین، سید حسین، امام موسی صدر، گذارها و خاطرهها، تهران، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، ۱۳۸۸، ص۴۹
ایشان در سفرهایی که با رفقایش داشت نیز در رعایت اصول اخلاقی کوتاهی نمیکرد. از جمله عادتهای استادان حوزة علمیة قم این بود که وقتی میخواستند به زیارت امام رضا (ع) در مشهد بروند، بعضی از شاگردان خود را هم با خود میبردند. آقا موسی از جانب امام خمینی (ره) و مرحوم صدوقی برای همراهی با آنان در سفر انتخاب شد و به وی اجازه دادند که کسی را به عنوان همراه با خود بیاورد. ایشان هم مرا انتخاب کرد.
در چنین سفرهایی معمولاً استادان و شاگردان آنان برخی کارها را که باید در طول سفر انجام بگیرد، میان خود تقسیم میکنند. آقا موسی با من قرار گذاشت که جز کارهای ساده، در انجام کارهای استادان همکاری کنیم، و همین طور هم شد.
او آن گونه که مناسب وی بود و با طبیعت بشری هم مخالف نبود، رفتار میکرد؛ هرچند آن رفتار مخالف عرف باشد. مثلاً در مهمانیهایی که چندین نوع غذا بر سر سفره میگذاشتند، هیچگاه اختیار از کف نمیداد و ضروری نمیدانست که برای احترام به میزبان، از همة انواع غذاها بخورد. یک بار همراه پدرم در یک میهمانی که به تنوع غذاهای سفره مشهور بود، شرکت کرد. وقتی برگشتند، مادرم از او پرسید که از کدام نوع غذا خورده است و آقا موسی جواب داد که فقط یک نوع غذا خورده است، زیرا یک نوع غذا، آدمی را هم سیر میکند و هم گواراتر است، در حالی که تناول غذاهای متنوع باعث سوءِ هاضمه میشود و لذتی در آن نیست.
اینها نمونههایی از رفتار و اخلاقیات او بود که مورد رضایت پدر ما هم واقع میشد و همواره در حق او دعای خیر میکرد. آقا موسی همان طور که با دوستان و رفقایش مهربان و صمیمی بود، نسبت به پدر و مادرش هم بسیار محبت میکرد. به یاد دارم در شش ماهة آخر از عمر پدرمان، آقا موسی شبانهروز در خدمت ایشان بود و از مادرم، برای اینکه راحت باشد، خواهش کرده بود که در اتاق دیگری بخوابد و در عوض خود او در خدمت پدر بود و از ایشان پرستاری میکرد. در طول شب، اگر پدرم کوچکترین حرکتی میکرد، آقا موسی فوراً متوجه میشد و کاری را که لازم بود انجام میداد.
گفتوگو با برادر امام موسی صدراعتراضات به دیکتاتور در حال سقوط لیبی باعث شده تا بار دیگر پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر رهبر ایرانی شیعیان لبنان مطرح شود و حتی برخی رسانهها از زنده بودن وی خبر دهند.
بعد از ظهر یک روز سرد زمستانی در ماموریتی غیرکاری بر آن شدم خود را به مراسم بزرگداشت «سید صدر الدین صدر» پدر امام موسی صدر برسانم. طبقه همکف ساختمانی کوچک در تهران بزرگ که موسسه تحقیقاتی امام صدر نام گرفته، محل برگزاری مراسم بود.
زمانی که به این محفل ویژه رسیدم حجت الاسلام «باقر خسروشاهی» صحبت میکرد، درباره پدر امام و میگفت از خاطراتش با خانواده صدر. در مراسم بزرگداشت علاوه بر «سید علی صدر» تنها برادر در قید حیات امام که دو سال از وی بزرگتر است، چند تن از خواهران مکرمه وی و نوههای آیت الله صدر الدین صدر حضور داشتند. فضا کمی سنگین بود.
به خوبی حس میکردم کسانی که اطرافم نشستهاند 32 سال برادر عزیز خود را ندیدهاند. آن هم برادری که غریبهها هم عاشق خصالش شدهاند چه رسد به نزدیکان و اهل خانواده.
در اثنای مراسم بزرگداشت فایلی صوتی از امام موسی صدر پخش شد که در آن از عشق خود به پدر میگفت. پس از حجت الاسلام خسروشاهی، آقای ایزدی که دائره المعارفی از خاندان صدر بود پشت تریبون قرار گرفت.
دقایقی بعد مراسم تمام شد و تقریبا تمام خبرنگاران و حضار رفتند. من ماندم و تعداد دیگر از حاضران. در گوشهای از سالن پیرمردی موقر با چهرهای خسته نشسته بود. از همه حاضران در مراسم مسن تر به نظر میرسید.
با پرس و جو از برخی حاضران متوجه شدم در کنار برادر بزرگتر امام موسی صدر و در واقع تنها برادر در قید حیات وی حضور دارم. جذبهای دلنشین داشت و چهرهای همچون امام صدر.
پس از معرفی خود و اینکه خبرنگار خبرگزاری مهر هستم، مصاحبه آغاز شد، پرسیدم:
با توجه به اعلان خبر محاکمه قذافی و دیگر عاملان پرونده ربودن امام موسی صدر در روز چهارم مارس آتی در لبنان، پیشرفت این مسئله را چگونه ارزیابی میکنید؟- بازپرسی و مقامات قضایی لبنان اعلام کردهاند که تمام این عده 24 نفر هستند که همگی مجرم شناخته شدهاند و آنها را به دادگاه احضار خواهند کرد.
آیا قذافی هم جزو این 24 نفر است؟- بله البته، اما تاکنون دستگاه قضایی لبنان اسامی این افراد را اعلام نکرده است. آنان تاکید کردهاند که اسامی این مجرمان بعدا اعلام خواهد شد تا مقدمات حضورشان در دادگاه فراهم شود.
آیا شما به عنوان برادر امام برگزاری این دادگاه را در روشن شدن زوایای تاریک مسئله ناپدیدشدن ایشان و همراهانش موثر میدانید؟- اظهارنظر در این باره کمی زود است. من هم اکنون نمیتوانم در این مسئله صحبتی مطرح کنم.
آیا از تلاشهای ایران در زمینه اطلاع از سرنوشت برادر گرامیتان رضایت دارید؟- خوب آنان هر چه در توان داشتهاند ارائه کردهاند.
حاج آقا یک سوال تقریبا خصوصی دارم، در این روزها آیا یاد برادر میکنید؟
- در این روزها خیلی زیاد یاد برادرم میافتم. برایش دعا میکنم که به حق محمد (ص) گرفتاریش رفع شود. مطمئن نیستیم که او زنده است یا نه. اما دعا میکنم بتوانیم دوباره او را ببینیم.
ببخشید این سوال را مطرح میکنم اما میخواهم بدانم وقتی به یاد برادر گرامیتان میافتید چگونه ایشان را یاد میکنید؟- بله اما نمیتوانم جزئیات آن را به شما بگویم.
در گفتوگو با برادر زاده امام موسی صدر نیز متوجه شدم دولت در سالهای اخیر تلاشی قابل توجهی در راستای کسب اطلاع از سرنوشت امام نداشته است. امید است در این روزها که دیکتاتور جنایتکار لیبی در آخرین روزهای حکومت ننگین خود قرار دارد تلاشهای مقامات ایران به صورت رسمی و غیر رسمی درباره اطلاع از سرنوشت آن امام عزیز که گفته میشود همچنان در قید حیات است جدی تر دنبال شود. چشم انتظاران امام موسی صدر به جای سخنرانیهای امید بخش احتیاج به اقدامات عملی و کارساز دارند.
بزرگداشت پنجاه و هفتمین سالگرد درگذشت آیتالله سید صدرالدین صدر (ره) اخیرا به همت موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر برگزار شد. در این مراسم حجت الاسلام باقر خسروشاهی و حمید قزوینی درباره سیره و سرگذشت آیت الله صدر سخنرانی کردند.
امام موسی صدر 9 شهریور سال 1357 در سفر به لیبی و هنگام ترک این کشور به مقصد ایتالیا ناپدید شد. اسناد معتبر نشان میدهد امام موسی صدر هرگز سوار هواپیمایی که به مقصد ایتالیا پرواز میکرده نشده است. امام صدر را در این سفر شیخ «محمد یعقوب» و «عباس بدرالدین» (روزنامه نگار لبنانی) همراهی میکردند.
چندی پیش پسر امام موسی صدر که پدرش 32 سال پیش سفر بی بازگشتی به لیبی داشت، تاکید کرد: پدرم و همراهان وی همچنان زندهاند و در لیبی بسر میبرند.
خاطرنشان میشود تحولات اخیر در لیبی که با اعتراضات شدید مردمی علیه معمر قذافی ادامه دارد، پرونده ناپدیدشدن امام موسی صدر را وارد مراحل تازهای کرده است. بر این اساس، برخی منابع موثق روز گذشته از زنده بودن این عالم عالیقدر جهان اسلام و حضور وی در زندانی در لیبی خبر دادند.اما در مقابل برخی گزارشها از خروج امام موسی صدر به وسیله یک هواپیمای کوچک از این کشور به مقصدی نامشخص حکایت دارد.
منبع: مهر
گفتوگو از: محمدعلی تخت رونده