اخبار آئين اعلى

مديران انجمن: najm134, najm134, najm134

تخريب اثار قبر فرزند حضرت نوح

پستتوسط najm134 » جمعه آگوست 08, 2014 2:25 pm

تخريب آثار قبر فرزند حضرت نوح = يافث = باباى بزرك = جد اعلاي اقوام منطقه نهاوند و غرب كشور


يکي از محققان ايراني در پاييز 1379 مقاله‌اي درباره کشف قبر حضرت نوح (ع) و مکان کشتي او در کوه سرکشتي منتشر کرد. با اينکه اين نظر در خارج از کشور با استقبال مواجه شد، اما در ايران به آن توجهي نشد، در صورتي که نتيجه آن مي‌تواند نقش بزرگي در سرنوشت گردشگري کشورمان داشته باشد. تاکنون ادعاهاي فراواني درباره محل کشتي نوح در جهان مطرح شده و محققان چندين مکان را مورد بررسي قرار داده‌اند. اين محقق ايراني با بررسي اسناد و مدارک ادعا مي‌کند در کوه سرکشتي، کشتي نوح به خشکي نشسته است. وجود قبر نوح و محل دقيق آن براي نخستين بار در اين محل احتمال داده شده است. همچنين حدس زده شده که قبر ديگري در کنار آن، مربوط به يکي از بستگان نوح وجود داشته باشد.

حس کنجکاوي و دانستن بيشتر درباره اين کشف و نتيجه پانزده سال مطالعه و بررسي مدارکي که از حدود هزار و دويست سال قبل تا کنون به طور مستند تهيه شده و در تهيه آن به يافته‌هاي باستان شناسان نيز استناد شده است موجب شد گفت‌و‌گويي با اين محقق ايراني، دکترعلي‌اکبر افراسياب‌پور انجام دهيم.

دکتر افراسياپ‌پور داراي دکتراي عرفان، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي، مديرمسوول فصلنامه علمي- پژوهشي«عرفان اسلامي» و سردبير مجله «فرهنگ پژوهشي مرکزي» و بيش از 20 سال است در دانشگاه‌ها تدريس و تحقيق مي‌کند و تاکنون 18 جلد کتاب و بيش از هشتاد مقاله داخلي و خارجي منتشر کرده و حدود 60 پايان‌نامه تحصيلات تکميلي را راهنمايي يا مشاوره کرد‌ه‌ است. گفت‌وگوي «مردم‌سالاري» با اين محقق ايراني را مي‌خوانيد.

چطور در مطالعات خود به سراغ حضرت نوح(ع) رفتيد؟

اولين کتاب بنده «تاريخ نهاوند» بود که در آن زادگاه اجدادي خود را مورد مطالعه قرار دادم و از «واژه نهاوند» آغاز کردم تا وجه تسميه آن را پيدا کنم. به آثار جغرافي‌دانان اوليه اسلامي در بيش از هزار سال پيش مراجعه کردم مانند ياقوت حموي در معجم‌البلدان که معتبرترين جغرافياي جهان اسلام به شمار مي‌آيد، ديدم همگي نهاوند را نوح‌آوند، نوح‌وند، نوح- آب- بند و شهرنوح نوشته‌اند که نمونه‌هايي از اين مدارک را تقديمتان مي‌کنم.

ياقوت حموي متوفي به سال 626 قمري درباره شهر نهاوند نوشته:«بعضي بناي آن را به نوح مي‌کشانند و فکر مي‌کنند نام فعلي آن مختصر شده نوح‌آوند يا نوح‌وند يعني شهر نوح است. حمزه معتقد است که نام ابتدايي آن نوح‌آوند بوده چيزي که معني‌پرزاد و ولد يا پرجمعيت را به آن نسبت مي‌دهد.» (معجم‌البلدان، الجلد‌الخامس، ص313). صاحب مجمل‌التواريخ و القصص کتاب معتبري که در سال 520هجري قمري نوشته شده است آورده: «چنين روايت کنند که نوح پيغمبر شهري را بنا نهاد به نام خويش نوحاوند و آن نهاوند است.» (مجمل‌التواريخ و القصص تصحيح ملک‌الشعراي بهار، ص186)

ا‌بن فقيه همداني در سال 290 هجري قمري يعني حدود هزار و دويست سال پيش نوشته: «نهاوند از ساخته‌هاي نوح(ع) است و به آن نوح‌آوند گفته‌اند». (البلدان، ص238) اين کتاب در سال 1885 ميلادي در اروپا چاپ شده است.

در کتاب الللباب في تهذيب‌الانساب از ابن جزري آمده که «نهاوند شهري است از بلاد جبل. گويند آن را نوح عليه‌السلام بنا کرده است و نام آن نوح‌آوند بوده است. پس حا به‌ها تبديل شد.(الللباب في تهذيب‌الانساب، جلد 3، ص335).

استخري از معتبرترين جغرافيدانان اسلامي که در سال 346 هجري قمري وفات يافته در کتاب معروف خود مسالک و ممالک مي‌گويد: «درباره سرزمين کوهستان... نهاوند بر کوهي نهاده است. باغ و بوستان‌ها و ميوه بسيار دارد و دو مسجد آدينه دارد...»(ص165) پس همان گفته‌ها را تکرار مي‌کند.

در کتاب عجايب‌المخلوقات که در سال 555 هجري قمري نوشته شده است مي‌خوانيم: «نهاوند شهري قديم است آن را نوح عليه‌السلام بنا کرد، آن را نوح‌آوند گويند.» (ص275)

زکريا قزويني در سال 674 هجري قمري در کتاب خود نوشته:«نهاوند شهري است نزديک همدان قديم‌البناء گويند از بناهاي نوح نبي(ع) است. اصلش نوح‌آوند بوده است». (آثار‌البلاد و اخبارالعباد، ص545)

در روضه‌الصفا مي‌خوانيم: «نهاوند شهري است قديم آن بلده از بناهاي نوح است نامش را نوح‌آوند نهادند، از کثرت استعمال نهاوند، شده است.» (روضه‌الصفا، محمدبن خاوند شاه، ج 7، ص448).

در برهان قاطع، محمدحسين خلف تبريزي در سال 1062 هجري قمري نوشته: «نهاوند: نوح(ع) باني آن شهر بوده و آن را نوح‌آوند مي‌گفته‌اند، يعني نوح تخت و نوح مسند، چه پايتخت نوح(ع) بوده و به معني تخت و مسند هم آمده است و به کثرت استعمال نهاوند شده است.»(برهان قاطع، ص1173)

در فرهنگ نفيسي، تاليف سال 1318 شمسي مي‌خوانيم: «نهاوند به معني شهر نوح(ع) آمده که پايتخت نوح پيغمبر باشد.»

محمد پادشاه (در سال 1306 قمري در هندوستان) مي‌نويسد: «نهاوند از ابنيه نوح پيغمبر است.»

در لغتنامه دهخدا مي‌خوانيم: «نهاوند را نوح بنا کرده است.»

اعتماد السلطنه (در سال 1300 قمري) مي‌نويسد: «اهالي اين ناحيه از اولاد مادي بن يافث بن نوح (ع) مي‌باشند. لهذا آنها را منسوب به «مادي» نموده «مد» خواندند و مملکت آن را مدي گفتند». فصل دهم سفر تکوين تورات شريف که در اين فصل در تعداد اولاد حضرت نوح يکي را مادي بن يافث مي‌شمارد.

در فرهنگ رشيدي مي‌خوانيم: «نهاوند اصلش نوح آوند بوده زيرا نوح (ع) آن را بنا کرده است.»

دکتر فوريه پزشک مخصوص ناصرالدين شاه قاجار نيز که سه سال در ايران بوده و همراه با شاه به اين منطقه مسافرت نموده و در حدود صدو پنجاه سال قبل ( در کتاب سه سال در دربار ايران، ص383 ) همين مطلب را نوشته است. همچنين کتاب اعيان الشيعه از سيد محسن امين در حدود هشتاد سال قبل (ج 5،ص95) و کتاب سه رساله در علم رجال، از محمد علي ساروي (ص132) و کتاب طرائق الحقايق از حاج نايب‌الصدر (ج2،ص 388) و فرهنگ انجمن آراي ناصري رضا قلي خان هدايت (ص21) در همان زمان.

به عنوان نمونه از سفرنامه‌هاي سده اخير سفر ED DAVIS و خانم فريا استارک اين گزارش را تاييد مي‌کنند. در سفرنامه سال 1927 فريا استارک در صفحه 55 نوشته شده:«در کنار دهکده نوح (ع) از ميان اراضي کشت شده ادامه راه داديم ...». و ده‌ها سند و مدرک ديگر وجود دارد که در اينجا نمي‌توان همه را بيان نمود. نيمي از اين منابع به عربي و نيمي به فارسي است، در منابع هندي و اروپايي نيز همين مطلب مشاهده مي‌شود.


تصوير


چطور ادعا کرده‌ايد که قبر حضرت نوح(ع) را پيدا کرده‌ايد؟

در نزديکي نهاوند رشته کوه گرين قرار دارد و در آن رشته کوه در نزديکي نورآباد کوهي را يافتم به نام‌ «سرکشتي» که در منابع محلي نوشته بودند که جاي کشتي حضرت نوح(ع) است به آنجا رفتم و مدارک فراواني از حضرت نوح(ع) در آن منطقه يافتم که همه آن اسناد را مستند با فيلمبرداري به انتشارات زرين و سيمين داده‌ام با نام کتاب «کشف قبر نوح» که متاسفانه هنوز به چاپ نرسيده است.

در بالاي آن کوه دو مرقد بسيار کهنه يافتم که در منابع با نام مقبره «باباي بزرگ» آمده بود. در آن مقبره هم نام باباي بزرگ آمده بود و همه مردم منطقه هم آن را به همين نام مي‌شناختند و براي زيارت مي‌آمدند و بسيار حاجت خود را مي‌گرفتند. بنده با دلايلي ادعا کردم که اين قبر حضرت نوح(ع) است. بعد از چاپ مقاله من در ايران و انعکاس آن در آمريکا ، چند گروه خارجي به ايران سفر کردند. متاسفانه سه سال پيش که براي آخرين بار به آن منطقه رفتم با کمال تعجب ديدم تابلوهاي «باباي بزرگ» که نام اصلي آن بوده را برداشته و نام امام‌زاده ابراهيم را نوشته‌اند. همه زائران هم مي‌پرسيدند عجيب است که چرا نام اينجا را عوض کرده‌اند. در ضمن دو بولدزر بزرگ به چند هزار متري کوه آورده بودند و تا زير قبر را کنده بودند و هنگامي که اعتراض کردم که درب‌ها و ضريح قديمي اينجا که با خط کوفي و يک خط کهن‌تر بود کجاست؟ متولي آن با اعتراض شديد گفت من بهترين درب‌هاي آلومينيومي را براي اينجا خريده‌ام! آن درب‌هاي شکسته را فراموش کنيد. گفتم چرا نام اينجا را عوض کرده‌ايد؟ بالاخره همه اعتراض‌هاي من به جايي نرسيد. در حالي که همه اسناد و عکس‌هاي گذشته آنجا را دارم.

اطلاع داريم که شش کشور ادعا دارند که کشتي نوح(ع) در کشور آنها به خشکي نشسته است.شما چگونه ادعا مي‌کنيد که در ايران و در کوهستان زاگرس و کوه گرين و در قله سرکشتي به خشکي نشسته است؟


دلايل بنده فراوان است و در کتاب خود به تفصيل آورده‌ام. اين کشورها نيز اغلب دليل قانع‌کننده‌اي ندارند. ترکيه مي‌گويد در آناتولي است و يمن مي‌گويد زير درياي يمن است. از نظر جريان آب و هوايي نشان داده‌ام به دليل اينکه گردش ساختمان زمين که از غرب به شرق است در نتيجه جريان‌هاي هوايي بين النهرين هميشه رو به شرق مي‌آيد، چنانکه امروز هم ابرها و گردوغبارهاي‌ بين‌النهرين و عراق و سوريه به ايران مي‌آيد و هرگز به شمال به سوي ترکيه يا به جنوب به طرف يمن نمي‌رود.

آن روزگار هم آن طوفان بزرگ که در دشت بين‌النهرين در سرزمين عراق رخ داده بي‌ترديد تنها در کوهستان زاگرس که مانند ديواري در شرق آن است و بين فلات ايران و بين‌النهرين قرارداد مي‌توانسته جلوي اين طوفان را بگيرد و کوه سرکشتي در قلب کوهستان زاگرس قراردارد.

مدت‌ها پيش ترکيه و يمن ادعا کردند بخش‌هايي از کشتي نوح (ع) را پيدا کرده‌اند. نظر شما چيست؟

اين کشورها براي جذب توريست و کسب درآمدهاي ارزي به چنين ادعاهايي مي‌پردازند، هيچ کس نمي‌پذيرد که يک کشتي يا يک تکه چوب بيش از شش هزار سال سالم مانده باشد و اکنون در جاي اولي خود شش هزار سال هم مانده باشد. اگر چه هر ادعايي اين ارزش را دارد که بررسي و مطالعه شود و صحت و سقم آن روشن گردد. با ناديده گرفتن و عقب راندن، هيچ پرسشي به پاسخ نمي‌رسد، بلکه در انتظار موقعيت مناسب مي‌نشيند و در دوره‌هاي ديگر دوباره مطرح مي‌شود

داستان طوفان حضرت نوح (ع) را از ابعاد مختلف چگونه بررسي کرده‌ايد؟


داستان طوفان حضرت نوح(ع) سه بعد جداگانه دارد که هر سه را به تفصيل بررسي کرده‌ام:

1- جنبه ديني طوفان نوح(ع) که در کتاب‌هاي آسماني تورات و انجيل و قرآن کريم آمده است.

2- جنبه اسطوره‌اي که در اسطوره‌هاي بين‌النهرين، ايران باستان و حتي تبت و چين و در ميان سرخ پوستان آمريکا هم انعکاس داشته است.

3- جنبه علمي و زمين‌شناسي که يک زمين‌شناس آثار اين طوفان را پيدا کرده و ثابت کرده که چنين طوفاني رخ داده است. دلايل هر سه و شواهد مربوط به اين منطقه را گردآوري کرده‌ام.

آيا در قرآن کريم اشاره‌اي به نهاوند يا اسم کوهي از اين منطقه شده است؟

در قرآن کريم در سوره هود آيه 44 از کوه «جودي» نام برده شده و مي‌فرمايد کشتي نوح بر کوه جودي نشست و کنار سرکشتي الان کوه جودي وجود دارد و مردم آن منطقه همه آنجا را مي‌شناسند و در کتاب‌هاي جغرافي ثبت است. بنا بر تحقيقي که من داشتم هم اکنون در لرستان طايفه اي به نام «جودي» و «جودکي» وجود دارد که باقي مانده آنها که تعداد آنها نيز زياد است، هنوز در اين منطقه زندگي مي‌کنند. در تاريخ هزار سال قبل هم از اين طايفه در لرستان نام برده شده است. در کتاب جغرافياي لرستان مي‌خوانيم: «جودي يا جودکي از طوايف لرستان مي‌باشد.»

طوفان نوح(ع) را از سه بعد ديني، اسطوره اي و علمي بررسي کرديد، لطفا يکي از نمونه‌هاي اسطوره اي طوفان را توضيح دهيد؟


يک نمونه کهن از اسطوره طوفان ماجراي گيلگمش، پهلوان بابلي است که از اسطوره‌هاي سومريان در بين النهرين به شمار مي‌آيد و الواح آن کشف شده است و در منابع متعددي آمده است و اينجا يکي از مستندترين آنها را نقل مي‌کنم. در کتاب تاريخ جامع اديان از جان بايرناس (ص 71) ماجراي اسطوره طوفان بابلي چنين آمده است: «خدايان چون از گناه ابناي بشر به خشم درآمدند، آهنگ آن کردند که با طوفاني شديد نوع و نژاد او را براندازند و آدميان را محو و نابود سازند. اين سرّ نهاني اتفاقا به گوش يکي از افراد آدميان رسيد، خداي ائا که از خدايان مهربان بود و نسبت به مردي موسوم به اوت- نپيشتيم بر سر لطف بود، نهاني او را از اين خطر که در پيش بود آگاه ساخت. آن مرد در حال بشتافت و کشتي بزرگ به ساخت که صدو بيست زراع اضلاع آن و صد و چهل زراع ارتفاع آن بود. اوت- نپيشتيم بعدها سرگذشت خود را براي پهلوان مذکور يعني گيلگمش چنين نقل کرده است: من خاندان و کسان خود را در اين کشتي بردم، و نيز از خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا و صنعتگران بلاد عده اي چند را با خود بردم. در روز معين که «ربّ شمش» مقرر داشته بود، و در آن روز خداي ظلمات باران‌هاي سنگين روان داشته، من به کشتي درون رفتم و درها را فرو بستم.

روز موعود نزديک شد. از افق ابري سياه برخاست و رعدي هولناک به غرش آمد. خدايان نابو و مردوخ از پيش رفتند، و طوفان به غايت شدت رسيد. نور و روشني به ظلمت و تاريکي مبدل شد، و سيلاب تمام سطح جهان را فرا گرفت ...». اين اسطوره بسيار مشهور است و از نوح (ع) با نام «اوت» سخن گفته مي‌شود. اين ماجرا مربوط به دوره سلطنت سومريان ( 2800- 2360 ق.م) است يعني حدود پنج هزار سال پيش. اگر باستان شناسي تپه گيان نهاوند را مطالعه کنيد، کهن ترين طبقه آن مربوط به شش هزار سال پيش است که به پرسش‌هاي علمي مربوط به طوفان پاسخ مي‌دهد.

اگر کسي داستان طوفان را ماجرايي غير علمي و افسانه اي بداند، شما با توجه به مدارک و اسناد جمع‌آوري شده خود چگونه ثابت مي‌کنيد که طوفاني اتفاق افتاده است؟

جنبه سوم طوفان مربوط به ديدگاه علم نسبت به طوفان است که به سراغ دانش تجربي جديد مي‌رود و ديگر قابل انکار نيست. در کتاب خود از تحقيقات يک زمين شناس استفاده کرده ام که او در کتابي به بررسي لايه‌هاي زمين در بين النهرين پرداخته و با دلايلي علمي نشان مي‌دهد که در آن ناحيه سيلي عظيم يا طوفاني مهيب رخ داده است و جالب اين است که به تمدن گيان نهاوند و ماجراي ديني حضرت نوح(ع) قرابت دارد.

ابتدا بايستي به روش علمي نشان داد که طوفاني رخ داده است و سپس با استفاده از نتايج مطالعات باستان شناسي مانند کاوش‌هاي «گيرشمن» ارتباط آن را با نهاوند و کوه سرکشتي نشان داد که من همين مسير را دنبال کردم و کوشش داشتم ام نشان دهم که اين مطالب علمي با گفته‌هاي کتاب‌هاي آسماني مغايرتي ندارد و بلکه مويد هم هستند. جنبه اسطوره اي طوفان هم به کمک دو جنبه ديگر مي‌آيد و نشان مي‌دهد که واقعيتي وجود داشته است که به صورت داستان‌هاي شبيه به هم دهان به دهان گشته و در فرهنگ شفاهي بشري و در مناطق مختلف به صورت‌هاي متفاوت نقل شده است.

اين کوهستان گرين و نهاوند در کنار آن و قله سرکشتي در آنجا چه ارتباطي با هم دارند و چرا جغرافي‌دانان هزار سال پيش نهاوند را شهر نوح گفتند؟


پس از طوفان نوح(ع) يک تمدني در نهاوند پيدا شده است که در کتاب‌هاي باستان‌ شناسي با نام تمدن تپه گيان نهاوند آمده است و در کتاب باستان شناسي ايران باستان نوشته «واندنبرگ» طبقه اول تا پنجم تمدن گيان از دوران 4200 سال قبل از ميلاد تا دوران برنز قديم و برنز متوسط و برنز جديد و دوران آهن بررسي و آثار فراواني که به دست آمده اثبات شده است.

از طرفي در سال 1310 شمسي يعني دوران رضا شاه، آقاي هانري ورن مدير موزه‌هاي ملي فرانسه و با نظارت دکتر کنتنو موزه‌دار لوور مجوز کاوش در تپه گيان را از دولت ايران گرفتند و پروفسور گيرشمن و همسرش از سال 1311 شمسي به مدت دو سال به نهاوند آمدند و نتيجه کاوش‌هاي آنها در کتابي به نام «حفريات تپه گيان» به زبان فرانسه شد که در آن کشور منتشر شد. در آن کتاب نشان داده شده که اين تمدن سابقه‌اي کهن داشته و مقارن با پايان طوفان است.

علاقه‌مندان مي‌توانند به کتاب‌هاي باستان شناسي درباره تمدن تپه گيان نهاوند مراجعه کنند. ادعاي بنده با دلايل فراوان نشان مي‌دهد که اين تمدن به وسيله حضرت نوح(ع) پس از طوفان ايجاد شده است و بيش از همه پنج دوره سفال‌هاي موجود شاهدي براين مطلب هستند.

به تازگي سينماي هاليوود فيلم نوح (ع) را به نمايش درآورد و با انتقاد روزنامه‌اي در واتيکان مواجه شد به اين دليل که اين فيلم تا حد زيادي از روايت کتاب مقدس درباره حضرت نوح (ع) فاصله گرفته است، اگر شما اين فيلم را ديده ايد چگونه بررسي مي‌کنيد؟

بله من هم اين فيلم را ديدم. چنانکه در سوال‌هاي قبلي اشاره کردم، داستان طوفان سه جنبه ديني، اسطوره اي و علمي دارد که در اين فيلم، فيلمنامه از جنبه اسطوره اي برخوردار بوده و به نظر من همان اسطوره سومري طوفان که الواح آن به جا مانده و درباره آن توضيح داديم مبنا قرار گرفته است و فيلمنامه نوح (ع) را از روي آن نوشته اند. چرا که شواهد متعددي از مشترکات آنها ديده مي‌شود که يکي از آنها شراب خوردن است که در همين اسطوره به آن اشاره شده است.

در هنگامي که اوت- نپيشتيم سرگذشت خود را براي گيلگمش نقل مي‌کند، در يک جا مي‌گويد: «پس از طوفان در کشتي من کبوتري رها کردم و به بيرون فرستادم. آن پرنده از هر طرف به دقت بال گشود چون مقر و مکاني نيافت به کشتي باز آمد. پس پرستويي پرواز دادم. آن نيز به هر سو پريد، پس من هرچه داشتم به چهار گوشه جهان رها کردم و بر فراز کوهي قرباني گذرانيدم و شراب مقدس نوشيدم». (تاريخ جامع اديان، ص 72).

در اين فيلم از جاذبه‌هاي تصويري استفاده شده بود، اما متاسفانه از روايت ديني نوح(ع) استفاده نکرده بودند، در حالي که هم جاذبه بيشتري داشت و هم بر اساس کتاب‌هاي آسماني بود. از طرفي جنبه قداست و معنويت هم در آن منظور مي‌شد. اينکه بر اساس اسطوره آن را ساخته‌اند و جنبه ديني آن ناديده گرفته شده و به انتظار عموم مردم جهان پاسخ داده نمي‌شود درست است که گرچه هيچ ايرادي ندارد اسطوره‌ها به فيلم تبديل شوند چون که اسطوره‌ها از جادوگري بي مايه جديد، بسيار بهتر است و انديشه اي در پشت آن قرار دارد، اما به شرطي که اسطوره‌ها در مقابل گفته‌هاي اديان قرار داده نشوند. انتقادي که به فيلم نوح(ع) وارد است همين اشکال است.

از دوازده سال پيش که اين کشف خود را منتشر کرديد چه بازتابي براي شما داشت و چگونه از آن استقبال شد؟

مانند همه نوآوري‌ها و طرح‌ها و کشف‌هاي ديگر، ابتدا با توطئه سکوت کوشش کردند تا آن را ناديده بگيرند و با بي اعتنايي آن را در نطفه خفه کنند، هنگامي که اين شيوه پاسخ نداد در مرحله بعد به انکار غيرمستقيم آن پرداختند يعني با زحمت‌هاي فرآوان مقاله اي از ترکيه ترجمه و منتشر کردند که کشتي نوح (ع) در آرارات ترکيه پيدا شده است و نيز کارهاي عجيب ديگري که گفتني نيست. گروهي در جايگاه علمي نشسته و چنين کشف و عقيده اي را امري خرافي و مربوط به ادعاهاي غيب گويي جديد قلمداد کرده و تمسخر کردند.

در نهايت براي از بين بردن مدارک آن اقدام کردند، مانند اين که آثار کهن را از آن مرقد برداشتند و نام مرقد «باباي بزرگ» را که چند صد سال در منابع موجود است، عوض کردند. همينطور ناشر کتاب را متقاعد کردند که از چاپ آن جلوگيري کند. در اينجا مي‌توان پيش بيني کرد که اگر در آينده اين نظر با دلايلي قوي تر مطرح شود و نتوانند آن را از حرکت بازدارند، ادعا مي‌کنند که از ده‌ها سال پيش خودشان اين کشف را مي‌دانسته اند و حرف جديد ي نيست. اين روالي هميشگي است که به آن عادت کرده‌ايم.

شما چه طرحي درباره کشف قبر حضرت نوح(ع) داريد؟

طرح بنده يک ادعاي علمي است و فقط مي‌خواستم اجازه بدهند نتيجه تحقيقات خود را به گوش مجامع علمي برسانم که متاسفانه بيش از ده سال است که اجازه نيافته‌ام. يک گروه از آمريکا و يک گروه از انگليس هم براي بررسي ادعاي بنده به ايران سفر کردند که فرصتي به بنده داده نشد تا مدارک خود را به آنها ارائه دهم و حتي کتاب بنده پيش از چاپ در انتشارات مانده است.

چندين شخصيت علمي از اروپا و آمريکا به اين ادعا اشتياق نشان داده و آنها گفتند که اگر بتواني اين مطلب را اثبات کني آن منطقه بزرگترين مرکز توريستي و جهانگردي خواهد شد چرا که بيش از دو ميليارد مسيحي و ديگر اديان به حضرت نوح(ع) اعتقاد دارند و بسيار علاقه دارند که قبر او را زيارت کنند اما سازمان گردشگري طرح بنده را ناديده گرفت و تاکنون اجازه اثبات نيافته‌ام و بلکه افرادي به طور هماهنگ به اين ادعا و طرح حمله کرده و کوشش داشته‌اند اين مطلب طرح نشود. آيا اگر کسي تحقيقي انجام داد بايد با چنين رفتاري مواجه شود؟
najm134
 
پست ها : 2046
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

گزارشي از حاميان حريم سامراي غريب

پستتوسط najm111 » سه شنبه آگوست 26, 2014 1:26 am

گزارش يك عكاس ايراني

، خبر حمله تکفيري ها به سامرا و شهرهاي مهم عراق ولوله اي در جانم مي اندازد. اينجا به هر دري مي زنم که حداقل براي عکاسي و گزارش ماوقع بتوانم قانوني اعزام بشوم به در بسته مي خورم.

به سيم آخر مي زنم ، بلند مي شوم مي روم ويزاي انفرادي مي گيرم براي عراق. چند روز اول سفر را در نجف مي مانم. راه کربلا به خاطر درگيري ها چندان امن نيست. چند باري بين نجف و کربلا در رفت و آمدم تا مقدمات سفرم به سامرا مهيا شود. به دليل تبليغات شديد ضد ايراني داعش ، استفاده از نيروهاي ايراني داوطلب در خط درگيري ممنوع است.

اين سفرنامه که روايت کوتاهي است از چند روزي که در هفته آخر ماه رمضان موفق شدم وارد سامرا شوم و ميان مجاهدان عراقي زندگي کنم . بسياري از لحظات سفر واجد اطلاعات امنيتي و نظامي است که مجبور به حذف آن هستم.

اول روبوسي، بعد تفتيش!

چند ساعتي است وارد كربلا شده‌ام. شب جمعه است. همان اول وارد حسينيه مي‌شوم مي‌گويم هركي فردا مي‌آيد سامرا بسم‌الله... . 3-2 نفري تمايل دارند كه همراه من بيايند. بعد از نماز صبح راه مي‌افتيم به طرف كاظمين. يك ساعت و نيم بعد به جايي مي‌رسيم كه گنبد امامين كاظمين پيداست. به خاطر بمبگذاري‌هاي متعدد، مسير طولاني را بايد پياده برويم و بعد باز دوباره با ون‌ها برويم به سمت حرم. مردي عراقي سر راهمان مي‌بينيم.
وقتي مي‌فهمد كه به سامرا مي‌رويم سريع مي‌گويد همه‌تان مهمان من هستيد و پول ون را حساب مي‌كند.

هرچه به ظهر نزديك‌تر مي‌شويم جاده ناامن‌تر مي‌شود. بايد زودتر به سامرا برسيم.ناچار از دور سلام مي‌دهيم و مي‌رويم دنبال ماشيني كه ببردمان سامرا. بالاخره يك‌هايس پيدا مي‌شود كه تقريبا دوبرابر معمول كرايه مي‌گيرد. 2‌ساعتي معطليم تا راه بيفتد. از بغداد تا سامرا 125كيلومتر راه است. به فاصله هر 10كيلومتر و گاهي كمتر سيطره (پست نگهباني) گذاشته‌اند كه نگه‌مان مي‌دارد و مدارك را چك مي‌كند. به نزديكي شهر بلد كه مزار امامزاده سيدمحمد يا به قول عراقي‌ها امام سيدمحمد است مي‌رسيم آثار درگيري و انفجار را مي‌بينيم. گويا داعشي‌ها تا اينجا رسيده‌اند. از اينجا به بعد دوطرف جاده بيشتر مطعم‌ها (رستوران)، مغازه‌ها و پايگاه‌هاي پليس عراق سوخته و تخريب شده‌اند.
به سامرا كه مي‌رسيم در سيطره ورودي شهر، معطلمان مي‌كنند. ورود ايراني‌ها ممنوع است و بايد كسب تكليف كنند تا ببينند اجازه دارند راهمان بدهند يا نه. به مادر امام‌زمان (عجل الله تعالي فرجه) متوسل مي‌شوم و منتظر و عرق‌ريزان در گرماي شديد ظهر مي‌مانيم تا بالاخره اجازه مي‌دهند وارد شهر شويم. سامرا شبيه شبه‌جزيره است. رود دجله شهر را دور مي‌زند. به‌دليل وجود همين رودخانه طبيعت سبزي دارد از نيزار‌ها و ... كه البته پوشش خوبي است براي حملات خمپاره‌اي داعش به حرمين.

ورودي شهر براي اهالي سامرا و نظاميان و زائراني كه مي‌خواهند به سمت حرم بروند مجزا مي‌شود. 2‌كيلومتري را بايد با ماشين نظامي طي كنيم و فقط خودروهاي مجوزدار مي‌توانند نزديك حرم بيايند. براي حفاظت بيشتر، چند لايه سيطره گذاشته‌اند و با ديوار‌هاي بلند بتني حرم را جدا كرده‌اند. يك كيلومتر پياده مي‌رويم تا برسيم به حرم. ميان راه از غربت و خلوتي و سكوت بيشتر احساس غريبي مي‌كنيم. به تفتيش مي‌رسيم. مامورين تفتيش كه از اهالي ناصريه‌اند و نزديك‌تر به ايران، از ديدن ما تعجب مي‌كنند و از اينكه در اين روزهاي خلوتي حرم، ما آمده‌ايم خوشحالند.
توضيح: آخه وقتي داعش حمله نكرده بود خيلي ايرانيها اصلا سامرا نمي رفتند، ديكر الان كه حرف داعش امده كل عتبات خلوته و ديكر خبرى از ان همه زوار ايراني نيست حتى در كربلا و نجف جه برسد به سامرا، فلذا عرقيها با ديدن ايرانيها در سامراء ذوق زده مي شوند

اول روبوسي مي‌كنند و بعد تفتيش! اجازه مي‌دهند دوربين و موبايل را داخل حرم ببريم.

دوگانگي شخصيتي زائر يا مجاهد!

در ورودي حرم نخستين چيزي كه نظرمان را جلب مي‌كند آثار انفجار و سوختگي كفشداري و درخت كنار آن است. من كه به شلوغي و جمعيت چند هزار نفري حرم امام‌حسين(عليه السلام) در شب جمعه‌اش عادت كرده‌ام بي‌اختيار دلم مي‌گيرد و اشك‌هايم جاري مي‌شوند. اكثريت اينجا نظامي هستند. غيرنظامي‌ها شامل خدام حرم مي‌شوند و چند زائر ايراني. برخلاف شنيده‌ها و تصورم كه فكر مي‌كردم سامرا محل ناامني و درگيري باشد، آرامشي هرچند شكننده حكمفرماست. بعد از 2بار حمله ناكام، مردم تازه به‌خودشان آمده‌اند و حدود چند صد نفر حايل دور حرم تشكيل داده‌اند. براي جلوگيري از ورود افراد نفوذي و البته تبعات ديگر آن، هم نظامي‌ها و هم شبه نظامي‌ها، لباس‌هايي بدون برچسب نظامي و نام و دسته پوشيده‌اند. به جاي درجه‌هاي نظامي، برچسب‌هاي يا علي(عليه السلام) و يا مهدي (عجل الله تعالي فرجه) و يازهرا (سلام الله عليها) به شكلي طلايي‌دوزي شده خودنمايي مي‌كند. نزديك اذان مغرب در شبستان سرداب غيبت، تعداد زيادي سفره انداخته‌اند، همان‌جا نماز به سرعت توسط شيخ يعقوب توليت حرمين خوانده مي‌شود و مي‌رويم براي افطاري. البته خيلي‌ها به‌خاطر جهاد و رفت آمد‌ها روزه نيستند. در خيابان اصلي بيرون حرم كه تنها خيابان امن سامرا هم هست، تعدادي از موكب‌ها به سبك اربعين از شهرهاي ديگر آمده‌اند و براي مجاهدان غذا مي‌پزند. غذاها توسط وانت‌هاي تويوتا به خط درگيري ارسال مي‌شود. ميانگين سني مجاهدان چندان جوان نيست. جوان‌تر‌ها تا لباس‌هاي غيرنظامي ما را مي‌بينند مي‌آيند سمت ما و نخستين سؤالشان اين است از كدام شهر آمده‌ايد. دومين سؤال هم اينكه زائريد يا براي جهاد اينجا هستيد؟ توضيح مي‌دهيم كه هردو. چندان باورشان نمي‌شود كه اين همه خطر كنيم براي زيارت. بعد‌تر يكي از ايراني‌ها را پيدا مي‌كنيم كه وضعيت را برايمان شرح مي‌دهد، مي‌فهميم آنقدرها هم كه فكر مي‌كنيم وضعيت آرام و امن نيست. مخصوصا جاده‌ها را مي‌گويد فقط صبح‌ها مي‌شود تردد كرد كه داعشي‌ها بيشتر خوابند و كاري به كارمان ندارند.

?عمليات شناسايي با طعم حلواي شعريه

ايراني‌هايي كه انفرادي به اميد زيارتي 3-2 ساعته آمده بودند اما مي‌بينند برگشت ممكن نيست، بنابراين مجبورند همان جا بمانند. همين باعث مي‌شود تعدادمان به چشم زياد شود و مجاهدين روحيه بگيرند. در كل ايراني‌ها در مقايسه با اين دوستان عراقي سر نترس و شجاع‌تري دارند. هرجا بگويند خطر دارد اول مي‌رويم تست مي‌زنيم ببينيم راست مي‌گويند يا نه! دعوتمان مي‌كنند به چاي ليمو، همان ليموعماني سياه خودمان را مي‌جوشانند تا عصاره‌اش بشود چايي ترش مزه و خوش طعم كه با شكر زياد شيرينش كرده‌اند. چند دقيقه بعد به افتخارمان 2 سيني بزرگ حلواي شعريه مي‌آورند... . حلوا شعريه رشته‌هاي نازك است كه با شيرعسل مي‌پزند؛ رويش كشمش دارد و زيرش بيسكوئيت، خوشمزه است و در سفر اربعين مدل‌هاي مختلفش را خورده‌ام .

از خاصيت ديگر ايراني‌ها اين است كه نمي‌توانند فقط نقش زائر و مهمان را بازي كنند. هركسي يك كاري براي انجام دادن پيدا مي‌كند. سيدحميد ميانسال است و از تهران آمده؛ هرچند لهجه شيرازي غليظي دارد. شب‌ها مي‌رود بين موكب‌ها و آنها هم حسابي تحويلش مي‌گيرند. يك ماهي هست آمده اينجا. دوره آموزشي مي‌گذارد و يكسري تاكتيك‌ها و طرز استقرار را يادشان مي‌دهد. غذايي كه براي افطار حاضر مي‌شود 3 ساعت قبل از افطار مي‌آيد. 2 نفري مي‌رويم پيش مسئول پخش غذا كه دستكش به‌دست ايستاده تا غذا برسد. تا مي‌گوييم براي كمك آمده‌ايم روبوسي مي‌كند و خوشامد مي‌گويد. امروز غذا اعياني است؛ برنج است و گوشت به همراه آب خورشتي كه چند دانه‌اي بادمجان درآن پيدا مي‌شود و سوپ. يك ساعت و نيم با 12-10نفر نيرو طول مي‌كشد تا حدود 1000پرس غذا بكشيم. لباس دوستم خورشتي شده و لباس اضافه هم ندارد. يكي از مجاهدين مي‌گويد به مقر ما بياييد، لباس مي‌دهم تا به حمام برويد.

هدف: سامرا

ساعت خوابم به‌شدت به هم ريخته و كم شده، تقريبا روزي 4ساعت بيشتر نمي‌خوابم. با اينكه يك كانكس مخصوص ايراني‌ها هست ولي ترجيح مي‌دهم بروم داخل سرداب غيبت بخوابم.!!!
سفرهاي قبلي آنقدر وقت كم بود و ازدحام زائر زياد كه نمي‌شد نزديك به سرداب مقدس 2 ركعت نماز بخواني. حالا با خيال راحت مي‌شود هرچقدر دلت مي‌خواهد بنشيني در كنار ضريح ساده سرداب و حرف بزني و نماز بخواني و درد دل كني و الغوث‌الامان يا صاحب الزمان بگويي. شبستان سرداب كه به سبك رواق‌هاي حرم امام رضا (عليه السلام) درست كرده‌اند و البته نيمه‌كاره است روز‌ها محل خواب ماست. شب‌ها را دلم نمي‌آيد بخوابم؛ هم خنك است و هم فرصت خوبي براي گپ و گفت و اين طرف و آن طرف رفتن و زيارت در سكوت. بعد از نماز ظهر مي‌خوابم تا 5-4 عصر. بيرون محوطه حرم معمولا شلوغ است و درگيري بالاي ساختمان كنار حرم است كه قبلا كانكس‌هاي قسمت طلاكاري و ساخت خشت‌هاي گنبد بود و الان مقر تعدادي ايراني و عراقي شده است. ابوبكر بغدادي سركرده فعلي داعش اهل سامراست. همين به حساسيت بيشتر پيرامون سامرا و لزوم اشغال آن با وجود 2بار يورش ناكام توسط داعشي‌ها اضافه مي‌كند. بي‌خيال سامرا نمي‌شود. در درگيري نيمه شعبان امسال، داعشي‌ها تا 100متري حرم رسيدند و اگر تكاوران ساعتي ديرتر مي‌رسيدند بازهم بايد شاهد تخريب حرم امامين مي‌بوديم، عكس‌هاي بعد اين حمله را آنجا ديدم، زمين پر بود از كشته‌ها و جنازه‌هاي داعشي‌هاي بي‌شمار و روي همديگر.

هاون مطلا

از همان رود دجله‌اي كه گفتم دور شهر مي‌چرخد، گاهي داعشي‌ها با قايق و كانويي مي‌آيند و چند گلوله خمپاره به سمت حرم پرتاب مي‌كنند. چند روز قبل از رسيدنم به سامرا، يك گلوله به حياط بيروني حرم مي‌خورد كه يك ايراني شهيد مي‌شود. كفشداري منهدم شده و درخت كنار آن مي‌سوزد. سريع دست به‌كار مي‌شوند و يك كفشداري جديد مي‌سازند. گلوله ديگري به گنبد مطلاي نيمه‌ساز حرم مي‌خورد و عمل نمي‌كند. گلوله را پيدا مي‌كنم و چندتا عكس از آن مي‌اندازم. ردطلاي گنبد به گلوله سربي خودنمايي مي‌كند. پرتاب خمپاره يا هاون به اين دو مورد خلاصه نمي‌شود. جيره روزانه‌مان اقلا روزي 5-4 انفجار است؛ گاهي دور و گاهي نزديك ولي صداي انفجار هاون ديگر برايمان عادي شده. حتي وقتي گلوله‌اي از بالاي كانكس ايراني‌ها رد مي‌شود و در حياط مسجد كنار حرم مي‌افتد بازهم برايمان چندان وحشت و هيجاني ندارد.

بعد از نماز در صحن نشسته‌ايم و مشغول صحبتيم كه با فاصله نزديك، صداي 4 انفجار را مي‌شنويم و زيرپايمان مي‌لرزد. مجاهدين يك گروه از داعشي‌ها را كه براي خمپاره زدن آمده‌اند، دستگير مي‌كنند؛ يك عربستاني و يك كويتي و 4 عراقي. در گوشي تلفن همراهش كلي عكس و فيلم از حرم و اطراف حرم هست. از يكي‌دو روز مانده به عيد فطر خيلي سختگيري مي‌كنند. اجازه نمي‌دهند دوربينم را به داخل حرم ببرم. به سختي از تحويل دادنش طفره مي‌روم تا دوربين هميشه همراهم باشد.

يك اطلاعاتي گاهي خودش را لو مي‌دهد

سر سفره افطار، شخصي با لباس پليس عراق و درجه ستواني به فارسي مي‌پرسد ايراني هستي؟ مي‌گويم بله. مي‌گويد طهران؟ سري تكان مي‌دهم. مي‌گويد سال‌ها در ايران بوده و الان پليس امنيت و نيروي اطلاعاتي است يا به قول خودشان استخبارات. به شخصي داخل شهر سامرا مشكوك مي‌شود، بعد از بازجويي‌هاي فني آن شخص اعتراف مي‌كند كه داعشي است. اين فرد به ستوان عراقي خانه امني را نشان مي‌دهد كه 83عدد بمب دست‌ساز در اندازه‌هاي مختلف در آن بوده است. با وسايل آشپزخانه مثل كپسول گاز يا لوله‌هاي بزرگ آب و گاز و چيزهاي ديگر وسايل تخريبي عجيبي ساخته‌اند. قسمت عجيب‌تر اينكه سلاح‌ها و صدا خفه‌كن‌ها دست ساز هستند.

نظامي‌ها وشبه نظامي‌ها

بيشتر از 10گروه نظامي و شبه‌نظامي داوطلب در سامرا مشغول فعاليت هستند. نخستين آنها از نظر مديريت اوضاع امنيتي حرم وابسته به آيت‌الله سيستاني و محافظان رسمي و مسلح حرمين هستند كه مي‌توانند هميشه مسلح باشند. دومين گروه شاخه نظامي سپاه بدر است كه در جنگ با صدام صاحب تجربه شده. اكثريت آنها ميانسال هستند و البته بعضا فرزندانشان هم در كنارشان مي‌جنگند. سومين گروه كه بيشتر شامل جوانان روستايي و اهالي جنوب عراق مي‌شود، از نظر تعداد افراد بيشتر از ديگرگروه‌ها هستند. جيش المهدي سابق اكنون با نام سراياالسلام فعاليت دارند كه وابسته به سيدمقتدي صدر هستند و معمولا در كار جنگ خيلي دخالت نمي‌كنند و بيشتر اطراف حرم موضع دارند. گروه بعدي كتائب حزب‌الله است كه تقريبا بيشتر نظامي هستند و كارآزموده‌تر از بقيه گروه‌ها؛ از زمان اشغال عراق با آمريكايي‌ها درگير بوده‌اند و متخصص بمب‌هاي كنار جاده‌اي و عمليات‌هاي چريكي‌اند. گروه‌هاي كوچك‌تر ديگر شامل لواء‌الحق - عصائب اهل حق، لواء‌الامام، لواء العباس و... و گروه نظامي رسمي، معروف به عقرب‌ها يا نيروهاي ويژه پليس عراق هستند.

آسياب به نوبت

محمد در دفتر نخست‌وزيري عراق كار مي‌كرد. كار در بغداد و كار در نخست‌وزيري را رها كرده و به‌عبارتي فرار كرده بود كه با وساطت دوست و همرزم سابق پدرش، ترك خدمت او را ناديده گرفته به‌عنوان مرخصي بدون حقوق در سامرا فعال است. با شلوارك نشسته كنار ما. دست مي‌اندازيمش كه با شلوارك مي‌جنگي يا با قليان. مي‌گويد الان قهوه‌خانه تعطيل است بعد از افطار بياييد. دائم وول مي‌زند و از اين طرف به آن طرف مي‌رود. بيراه نيست كه مي‌گويد انتظار اشد من الموت. منتظر تماس فرمانده‌شان است تا ماموريتي اعلام شود. وقتي خبر ماموريت مي‌دهند شاد و شنگول مي‌شود و بالا و پايين مي‌پرد. سريع‌تر از ديگران لباس مي‌پوشد و آماده مي‌شود. 22سال دارد. پدرش از اعضاي قديم سپاه بدر بوده كه در آخرين سال حكومت و سقوط صدام در بغداد در عملياتي گير مي‌افتد و اعدام مي‌شود. برادرش هم 2 سال پيش در سوريه به شهادت رسيد. محمد بسيار شوخ است. در كودكي ايران بوده و با ما هم فارسي و عربي كل‌كل مي‌كند. يك روز مانده به عيد فطر بعد از نماز صبح در صحن حرم نشسته، توي خودش است برخلاف هميشه. بچه‌ها مي‌خواهند سر به سرش بگذارند ناراحت مي‌شود. مي‌پرسم: محمد چي شده؟ مي‌گويد دوستم ديروزشهيد شد. حسرت دارد. من هم نامردي نمي‌كنم مي‌گويم پدر و برادرت كه شهيد شدند، عجله نكن نوبت تو هم به وقتش مي‌رسد. چشمانش برقي مي‌زند و مي‌ايستد به نماز خواندن پشت سرهم.

آرمانشهر

حيدر، جواني از اهالي جنوب عراق است كه در مطعم اينجا كار مي‌كند و هميشه لباس ورزشي مي‌پوشد. مشخص است روحيه نظامي ندارد و دائم دور و بر ما مي‌چرخد. هر بار سؤالي مي‌كند تا زبان فارسي را ياد بگيرد. ابتدا سر به سرش مي‌گذاريم و هرچه مي‌پرسد مي‌گوييم لپ لپ ولي ول‌كن ماجرا نمي‌شود.

بعد از مدتي دوستانش را به ما معرفي و دعوتمان مي‌كند برويم در جمع‌شان در يكي از اتاق‌هاي نيمه‌ساخته در كنار ورودي صحن و زيرزمين. تعداد 8-7 نفر در يك اتاق 12متري كنار هم سكونت دارند. بلافاصله برايمان دوغ مي‌آورند. نخستين وسيله پذيرايي‌شان دوغ است و بعد خرما. چيز زيادي در بساط ندارند. هرجا مي‌روم همين بساط است. يكي دوتا نوشابه پرتقالي دارند كه آن را براي ما مي‌آورند. بيشتر بچه‌هاي اين اتاق از روستايي در نزديكي مهران ايران هستند.

سرت را بياورند

سيدحيدر از اهالي ناصريه است؛ شهري در جنوب عراق نزديك بصره. اكثر مجاهديني كه تفتيش‌ها و مبادي ورود و خروج يا اصطلاحا سيطره را برعهده دارند اهالي ناصريه هستند. مربي بدنسازي‌ رشته‌هاي ورزشي عمومي است؛ جواني قد بلند و خوش‌تيپ با مدل موهاي خاص خودش و سرگرم زندگي روزمره و فيس‌بوك بازي و گشت‌گذار است تا داعشي‌ها حمله مي‌كنند به سامرا. مادرش به او مي‌گويد يا برو داعشي‌ها را بكش و بيرون كن و بيا، يا آنقدر بجنگ تا سرت را برايم بفرستند. بعد از اين حرف مادرش، موهاي سرش را مي‌تراشد و عازم سامرا مي‌شود. مهربان و آرام است. تا مي‌تواند نه نمي‌گويد و كار راه‌انداز است. چند شبي با حيدر مي‌روم در ساختماني نيمه كاره و پست ديدباني‌شان كه كمكي كنم. قناصه (تفنگ دوربين‌دار) را برمي‌دارم و از دوربينش شهر را نگاه مي‌كنم. در تاريكي خيابان‌ها، رفت‌وآمد اهالي شهر را تشخيص مي‌دهم، مي‌گويم: بزنم؟ مي‌گويد: نه نه! مي‌گويم : فقط يكي‌دو نفر را. وقتي مي‌خندم، متوجه مي‌شود شوخي كرده‌ام.

انتم بخير

سه‌شنبه بعد از نماز صبح مي‌نشينم توي حرم، روبه‌روي ضريح و زل مي‌زنم به تنهايي غريبان بي‌زائر. در حال خودم هستم كه عيد فطر را با تكبير اعلام مي‌كنند. تكبير مي‌رسد به ‌الله اكبر كبيرا و الحمدلله كثيرا، چنان شوري در جانم مي‌افتد و با غمي گنگ و مبهم تركيب مي‌شود كه ناخودآگاه اشكم روان مي‌شود. ساعت 6، شيخ يعقوب نماز عيد را مي‌خواند و بعد از نماز مي‌گويد رسم عيد بوسه است. بوسيدن صدها نفر دوست و غريبه كه بار اول است كه آنها را مي‌بيني شروع مي‌شود. تا به يكديگر مي‌رسيم مي‌گوييم انتم‌بخير و بعد مصافحه، بوسه‌ها روي گونه چپ است، يك‌بار و بعد شانه چپ را روي هم مي‌زنيم؛ آرام به روش بصره‌اي‌ها.

ميان‌ماه من تا‌ماه گردون

گوشي تلفن همراهم پر است از يادداشت‌هاي كددار سفر و عكس‌هاي بي‌شماري كه گرفته‌ام. احساس خستگي شديد مي‌كنم. بعد از 2‌روز بي‌خوابي مي‌روم داخل سرداب كه بخوابم. تلفن همراه را مي‌گذارم زير پتو. 3 ساعت بعد با اذان صبح از خواب مي‌پرم و مي‌بينم تلفن همراهم نيست. چندساعتي جست‌وجو نتيجه نمي‌دهد. همه تعجب كرده‌اند. به‌خاطر اينكه در همه اين روزها تلفن را مي‌زديم به شارژ و خودمان مي‌رفتيم و يكي‌دو ساعت بعد سراغش مي‌آمديم. مسئولين حرم مي‌گويند لابد داعشي‌ها نشان كرده‌اند و عمدا زده‌اند كه اطلاعاتش را بردارند! با حالي گرفته مي‌روم صبحانه بخورم كه كنار سيدبطحايي مي‌نشينم. حالات عجيبي دارد، گاهي شوخ است و گاهي ساعت‌ها مي‌رود كنار ضريح و ناله مي‌كند. به او مي‌گويم كه تلفن همراهم را دزديده‌اند و كلي حالم گرفته است. مي‌خندد و مي‌گويد عيب ندارد، پيدا مي‌شود. در همين حال يك‌نفر مي‌آيد و مي‌گويد شما برادر همون سيدرضا هستيد؟ مي‌گويد بله. تا مي‌خواهد اشاره كند همان كه داعشي‌ها در راه سامرا خودش و خانواده‌اش را شهيد كردند، مي‌گويد مي‌دانم كه را مي‌گويي، بله برادرش هستم. انگار آب سرد ريخته‌اند روي سرم. خجالت مي‌كشم به او كه گمشده‌اش جنازه برادر شهيد و همسر و فرزندش است چنين حرفي زده‌ام. صبحانه را رها مي‌كند و توضيح مي‌دهد كه برادرش چگونه شهيد شده و جنازه‌اش هنوز پيدا نشده. گويا جنازه در جنگل مانندي است كه هنوز در كنترل داعشي‌هاست. يك ماهي هست تلاش مي‌كند بتواند خبري براي خانواده‌اش ببرد.

باج نمي‌دهم

مدت ويزاي يك ماهه‌ام رو به پايان است. بايد برگردم وگرنه به دردسر مي‌افتم. دل كندن از سامرا عجيب سخت است اما بدون تلفن همراه و وسيله ارتباطي و حافظه پر شده دوربين و به‌خاطر مشكلات ديگري كه دارم ماندن بيش از اين فايده‌اي ندارد. با غم و اندوهي فراوان خداحافظي مي‌كنم.

رسيده‌ام به ورودي بغداد اما اجازه نمي‌دهند ايراني‌ها وارد شوند مگر اينكه مجوز ورود به بغداد همراه با شناسنامه است. من را كه تنها ايراني ماشين هستم پياده مي‌كنند، سيدسعد موسوي خادم حرم امام‌حسين(عليه السلام) و اهل كربلاست. 20روز در سامرا است و 10روز در كربلا. حالا دارد بر مي‌گردد براي استراحت. سيدسعد و دوستش پياده مي‌شوند دنبال من راه مي‌افتند و به افسر عراقي توضيح مي‌دهند كه ايراني و زائرم و مي‌خواهم از كاظمين بروم كربلا، كاري به بغداد ندارم. بعد از سؤال جواب و زير رو كردن پاسپورت، بالاخره اجازه ورود مي‌دهند. بقيه مسير كاظمين و كربلا را همراه آنها مي‌روم. مي‌رويم حرم امام كاظم و امام جواد(عليه السلام). بعد از زيارتي كوتاه، سيدسعد مي‌رود و 3 غذاي حضرتي از مضيف مي‌گيرد. هنگام صرف غذا مي‌پرسد اهل كجايي، مي‌گويم تهران. اشاره به غذا و بعد حرم امامين كاظمين مي‌كند و مي‌گويد به اين حرم قسمت مي‌دهم، اگر رفتي مشهد ما را دعا كن.

Image

نقل از سايت عقيق

عبرت:
جاي تعجب است از ستاد بازسازي ايراني حرمين عسكرين و مهدوي
هنوز نيازهاى اوليه و سرويسهاى ضروري براى زوار فراهم نبوده حتى براى اب و حمام و استراحت
و هنوز تامين امنيت نشده حرم و هنوز ساختمانها كج و سيماني و نيم ساز است اما فورا كنبد را طلا كرده اند، تا با كلوله باران زمينه مطلا كردن مجدد ان فراهم شود!
آيا نمي شد تا وقتي كه تامين امنيت حرم شود و ساختمان حرم و بازسازي ان كامل شود از كنبد فلزي رنكي مثل حرم امام خميني استفاده شود؟

najm111
Site Admin
 
پست ها : 2009
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

تبدیل کاظمین به یکی از قطب‌ های دینی و سیاحتی جهان

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه آگوست 26, 2014 1:29 am

تبدیل کاظمین به یکی از قطب‌ های دینی و سیاحتی جهان


به گزارش «شیعه نیوز»، شهرداری بغداد اعلام کرد که طرح توسعه منطقه اطراف حرمین کاظمین (قبور مطهرامام هفتم و نهم) را به زودی به یک شرکت جهانی واگذار خواهد شد و پس از اجرای این طرح، کاظمیه ظرفیت پذیرش 5 میلیون زائر در هر 12 ساعت را خواهد داشت.

Image

"نعیم عبعوب الکعبی" شهردار بغداد در اینباره گفت: شهرداری بغداد موافقت کمیته ناظر بر بازسازی‌‌ها را دراین مورد کسب کرده است و این طرح پس از کسب تاییدیه رسمی تا شعاع 500 متر مربعی اجرا خواهد شد.

وی افزود: این طرح، پروژه ای استراتژیک با نظارت شهرداری بغداد با دو نوبت اجرایی به شمار میرود در نوبت اول اراضی اطراف حرمین کاظمین خریداری شده و در مرحله دوم طرح اجرا می‌شود و پس از آن شهر کاظمیه به یکی از مهمترین شهرهای دینی وگردشگری در جهان تبدیل خواهد شد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

كشف انگشتر مزين به لفظ جلاله «الله» در مقبره يك وايكينگ

پستتوسط najm111 » چهارشنبه آپريل 15, 2015 12:49 pm

كشف انگشتر مزين به لفظ جلاله «الله» در مقبره يك وايكينگ


به گزارش سرويس ديني جام نيوز، کشف نوشته اسلامی بر یک انگشتری که از داخل تابوت یک وایکینگ بدست آمده، گفته های قدیمی مبنی بر وجود ارتباط مابین اسکاندیناوی های دوره وایکینگ و جهان اسلام را تایید کرد.

ديسكاوري نيوز در اين باره نوشت: این انگشتر نقره از یک تابوت چوبی بدست آمده که متعلق به زنی است که در حدود سال 850 میلادی دفن شده و نخستین بار در طی کاوش های باستان شناسی مقبره های دوران وایکینگ مابین سال های 1872 و 1895 در جزیره بیرکا در نزدیکی استکهلم، پایتخت سوئد، کشف شده است.

اما دانشمندان به تازگی با استفاده از یک میکروسکوپ الکترونی موفق شده اند دریابند که نوشته نگین این انگشتری به خط کوفی عربی و کلمه «ان شاءالله» است.

سباستین وارملاندر، بیوفیزیکدان دانشگاه استکهلم دراین باره گفته است: «این تنها انگشتری دارای نوشته به زبان عربی است که در اسکاندیناوی کشف شده است. ما چندین انگشتری دیگر نیز به سبک عربی داریم اما آنها بدون نوشته هستند».

وارملاندر و همکارانش پس از این کشف در ماه فوریه در "مجله اسکنینگ" نوشتند: «تجزیه و تحلیل های ما نشان می دهد که انگشتر مورد مطالعه شامل آلیاژ نقره با کیفیت بسیار بالاست (94.5 درصد) که با یک سنگ شیشه ای رنگی که دارای نوشته ای به زبان عربی شامل کلمه «الله» می باشد، تزیین شده است.»

Image

پژوهشگران سوئدی نوشته روی این سنگ صورتی رنگ را «الی الله» خوانده اند که به معنی «برای خدا» می باشد. با این حال تعابیر جایگزینی نیز برای این نوشته گفته شده به طوری که برخی آن را «ان شاءالله» به معنی «اگر خدا بخواهد» خوانده اند.

در عصر جدید کشورهای اسکاندیناوی به پذیرش دشوار مهاجرانی از کشورهای عرب و مسلمان شناخته می‌شوند. اما تاریخ در پس این رابطه به زمانی دورتر از حد تصور شما باز می‌گردد. حلقه انگشتری جالبی در گورستان وایکینگ‌ها در بیرکا، مرکز تجاری تاریخی در مرزهای کنونی سوئد، کشف شده است. گورِ زنی که در سده نهم میلادی درگذشته، نزدیک به هزار سال بعد توسط هیالمار استولپه، باستان‌شناس مشهور سوئدی در محوطه گورستان بیرکا کشف شده است. این حلقه انگشتری نقره منحصربفرد دارای سنگی است که با خط کوفی بر روی آن نوشته شده «برای الله». خط کوفی، خطی عربی است که در سده‌های 8 تا 10 میلادی رواج داشته است. این تنها انگشتری یافت شده در اسکاندیناوی و متعلق به زمان وایکینگ‌ها است که بر روی ان به خط عربی نوشته شده است. نحوه رسیدن این انگشتری به دست این زن مشخص نیست اما وی در حالی پیدا شده که لباس اسکاندیناویایی برتن داشته است.

به همین روی به نظر می‌رسد که انگشتری از طریق بازرگانان به این منطقه وارد شده باشد. اینک تحقیقات تازه سباستین وارملاندر، زیست‌-فیزیک شناس از دانشگاه استکهلم و همکارانش بر منحصربفرد بودن این انگشتری صحه گذاشته است. تحقیقات وی با بهره‌گیری از میکروسکوپ الکترونی درباره منشا ساخت این انگشتری اطلاعات جالبی بدست می‌دهد. این گروه دریافته که سنگ روی این انگشتری که از جنس شیشه‌ رنگ شده است که برای مدت هزاران سال در خاورمیانه ساخته می‌شده، در آن زمان برای وایکینگ‌ها ماده‌ای مرموز به شمار می‌رفته است. جالب‌تر اینکه سالم بودن این انگشتری گواهی بر آنست که بی‌واسطه از سازنده به دست خریدار رسیده است. وارملاندر و همکارانش معتقدند که این امر نشان دهنده ارتیاط میان جامعه وایکینگ‌ها و خلافت عباسی است. در آن زمان خلفای عباسی بر بخش‌های وسیعی از خاورمیانه و شمال‌ آفریقا تسلط داشتند. يكي از محققين اسلامي كه به اروباي قديم سفر كرده احمد ابن فضلان، فرستاده خلیفه عباسی است كه درباره بهداشت مردمان كشورهاى اروباي شمالي و وایکینگ‌ها در قرن دهم میلادی نوشته است: «آنها کثیف‌ترین موجودات خداوند هستند. آنها بعد از قضای حاجت طهارت نمی‌کنند و حتی در هنگام انجام مراسم مذهبی نیز و بعد از صرف غذا نیز دست و روی خود را نمی‌شویند.»

Image

شفقنا در ادامه به نقل از منبع ياد شده افزود: بنابر نظر محققان این کشف شاهدی است بر وجود ارتباط مستقیم مابین وایکینگ ها و کشورهای اسلامی. به گفته وارملاندر حماسه های وایکینگ ها و تاریخچه ها مبین آنست که آنها به مناطق دریای سیاه، دریای خزر و ماورای آن سفر کرده اند اما هنوز نمی دانیم چه حقیقت و افسانه ای در پس این داستان است. با این حال شرایط ضرب حلقه این انگشتری وجود ارتباط مستقیم بین اسکاندیناوی های عصر وایکینگ و جهان اسلام را تصدیق می کند.

این انگشتری در حال حاضر در موزه تاریخ سوئد در استکهلم نگهداری می شود.
najm111
Site Admin
 
پست ها : 2009
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:09 am

یتیم نوازی مسلمانان اندونزی در ماه رمضان

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه جولاي 09, 2015 4:56 pm

یتیم نوازی مسلمانان اندونزی در ماه رمضان


به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ مسجد زیبای «چنگ هو» در شهر سورابایای اندونزی در ایام ماه مبارک رمضان میزبان مسلمانان روزه‌دار این کشور است.

روز گذشته این مسجد میزبان کودکان دختر و پسر یتیم بود که با حضور در مراسم افطار و شرکت در مراسم دعا، تلاوت قرآن و سخنرانی‌های مذهبی از مسئولین و متولیان مسجد هدیه دریافت کرد

Image

Image

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

افطار مسلمانان کوزوو در ماه رمضان در ساحل رودخانه

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه جولاي 14, 2015 3:56 pm

افطار مسلمانان کوزوو در ماه رمضان در ساحل رودخانه


به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ مسلمانان کوزوو در ماه مبارک رمضان همانند دیگر مسلمانان در کشورهای مختلف اهمیت ویژه‌ای برای این ماه مبارک قائل هستند. تصاویر زیر لحظه افطار کوزوویی‌های مسلمان را در شهر کاچانیک نشان می‌دهد که در تجمعی باشکوه کنار رودخانه این شهر افطار می‌کنند.

Image

Image

Image

Image

Image

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اسم حضرت مهدی (منه السلام) در میان قبایل سرخپوست

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه جولاي 29, 2015 10:57 am

اسم حضرت مهدی (منه السلام) در میان قبایل سرخپوست


Image

در خبرنامه داخلی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شماره ۱۳۷-۳۰/۳/۱۳۶۶ ص ۶ خبرجالبی بدین شرح آمده است:

سرخ پوستان سه قبیله از قبایل داکوتای شمالی و منطقه قطب در هنگام نیاز و نیز گم کردن راه در بین یخ های قطبی و جنگلی از فردی به نام "مهدی" کمک می طلبند، که تا همین اواخر از ارتباط این نام با اسلام و یا اصولا از مکتب اسلام نیز اطلاعی نداشته اند و پس از اطلاع از این موضوع، تعدادی از دانشجویان سرخ پوست به دین اسلام مشرف شده اند.

توضیح این خبرنامه : زبانشناسان و محققین زبانهای بومی آمریکای شمالی کشف کرده اند که ریشه کلمه "مهدی" در زبانهای بومی اولیه در کشورهای شمالی و جنوبی آمریکا، از جنبه بسیار مذهبی اسرارآمیزی برخوردار است..
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

گفت‌وگويي خواندني با رهبر شيعيان فرانسه در مورد امام(ره)

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه سپتامبر 09, 2015 4:06 pm

گفت‌وگويي خواندني با رهبر شيعيان فرانسه در مورد امام (ره)


يحيي قواسمي، رهبر شيعيان فرانسه در گفت‌گو با «خبرگزاری دانشجو» به بیان وضعیت فرانسه، قبل و بعد از حضور امام (ره) در آنجا و خاطرات خود از آن دوران و تغییراتی که در عرصه جهانی رخ خواهد داد، پرداخت.

Image

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، يحيي قواسمي رهبر شیعیان فرانسه در گفت‌وگویی با خبرگزاری دانشجو به بیان وضعیت فرانسه قبل و بعد از حضور امام (ره) در آنجا و خاطرات خود از آن دوران و تغییراتی که در عرصه جهانی رخ خواهد داد پرداخت.

«خبرگزاری دانشجو»- لطفاً در ابتدا خودتان را معرفي نموده و بفرمائيد از كجا با امام خميني(ره) آشنا شديد؟

من يحيي قواسمي، رئيس مركز زهرا در فرانسه هستيم و همچنين رياست اتحاديه شيعيان فرانسه را نيز برعهده دارم.

اين معرفي براي كساني است كه مرا نمي‌شناسند. براي صحبت درباره دست آوردي كه انقلاب اسلامي داشته است، لازم است كه داستاني از ابتداي اين انقلاب تعريف كنم:

همانطوري كه مي‌دانيد، دنيا به دو قسمت تقسيم شده بود، غرب و شرق. راهبرد ژئوپلتيك موجب مي‌شد كه (كشورهاي) دنيا يا غربي باشند يا شرقي.

بخش اعظمي از دنيای عرب در آن زمان و حتي هم اكنون در ركود بزرگي به سر مي‌برد. بعضي از آنها پيشرو بودن را برگزيدند و نگرش كمونيسم را انتخاب كردند و بعضي‌هاي ديگر ترجيح دادند كه دنبال روي نظرات غربي- آمريكايي يا اروپايي- را برگزينند.

مطلبي كه براي غرب تعجب‌آورتر بود...

به خاطر دارم كه يك روز خبري از يك رويداد به گوشمان رسيد. اخبار، نام مردي را مي آورد و تمام مطبوعات درباره‌اش مي‌نوشتند؛ «يك پيرمرد»، او را اينطور معرفي مي‌كردند. يك فرد مذهبي كه به نام اسلام صحبت مي‌كرد و اين اسلام، اسلام ناب پيامبر(ص) بود.

مطلبي كه براي غرب تعجب‌آورتر بود، روش جايگزيني بود كه اين مرد به عنوان پيشنهادي براي مقابله با افول انسانيت ارائه مي‌نمود و مردم را دعوت مي‌كرد كه نه غربي باشند و نه شرقي، بلكه يك نگرش انساني نسبت به آدم داشته باشند؛ انساني كه در زندگي جهت‌گيري دارد.

همگان علاقه‌مند بودند كه بشوند كه او چه چيزي مي‌گويد؟ و چه پيشنهادي به آدم‌ مي‌دهد؟ به شخصه، هنگامي كه درباره ايشان شنيدم، اين ميل در من ايجاد شد كه از روي كنجكاوي به او نزديك بشوم، تا ببينم اين فرد كيست؟ و آن روز خاص را به ياد دارم كه به طرف نوفل لوشاتو رفتم و آن چادري را كه برپا داشته بودند را ديدم.

در مقابل درب ويلا، پسرشان احمد رحمت الله عليه بودند. با احمد صحبت كرده و خود را معرفي نمودم و اينكه مي‌خواهيم ديداري با امام داشته باشم.

من نمي‌دانستم كه او پسر امام است. او به من گفت كه كمي صبر بكنم آنجا تعدادي سياستمدار و تعدادي روزنامه‌نگار بودند. جمعيت زيادي بودند.

بالاخره وارد چادر شدم، هواي بيرون بسيار سرد بود، ماه دسامبر بود. كمي برف مي‌باريد، هنگامي كه وارد چادر شدم، رابطه برادري ديني كه ايراني‌ها داشتند، را به عينه مي‌ديدم. آن روز در غذاي بسيار ساده‌اي با برادران و خواهران ايراني شريك شدم تا امام بيايد.

با دیدن آن مرد دوباره متولد شدم

احساس مي‌كردم كه اتفاقي دارد مي‌افتد، اما جهت آن را درك نمي‌كردم. انتظار ديدن اين مرد را مي‌كشيدم، بالاخره او آمد و وارد چادر شد.

در آن حال گويي شوكي به من وارد شد. فهميدم كه بالاخره در برابر يك «مرد» به تمام معنا هستم؛ در برابر مرد خدا بودم.

نماز مغرب و عشاء را پشت سر او خواندم. متاثر بودم. آن چادر به من زندگي جديدي بخشيد. متوجه شدم كه دوباره متولد شده‌ام وقتي داخل آن چادر شدم يك «يحيي» بودم و در هنگام خروج يك «يحيي» ديگر شده بودم.

«خبرگزاری دانشجو»- امام را چگونه يافتيد؟

يحيي قواسمي: در كلامش قسمتي نبود كه مختص مسلمانان باشد، او گمشدگان را دعوت مي‌كرد. او به حقيقتي دعوت مي‌كرد كه به زندگي جهت مي‌دهد، اما مردم غرب و فرانسوي‌ها نمي‌فهميدند كه كلام او همگاني است.

بنابراين عاشق او شدم. پس از آن ديدار ديگر دنياي غرب را درك نمي‌كردم و اين پيمان را با خودم بستم كه راه او را دنبال كنم. براي اينكه ديدگاه خود را راحت‌تر شرح داده باشم، بايد بگويم كه دنياي اسلام به خواب نرفته بود، بلكه در زمان آمدنش دنياي اسلام مرده بود و او جامعه اسلامي را احيا كرد.

او خانه اسلام را احيا كرد، كاش اعراب پيام اصلي‌اي كه امام آنها را به آن دعوت مي‌كرد، را درك كرده بودند! از آن لحظه‌اي كه دعوتش را انجام داد، دنيا تغيير كرد.

واضح است كه چنين چيزي نيازمند فداكاري‌هاي زيادي براي ايران تا امروز بوده است، اما بركات و تاثيرات آن در همه جا ظهور پيدا كرد.

پس از آن ما به مسلمان بودنمان افتخار مي‌كرديم، افتخار مي‌كرديم كه به دعوتش لبيك گفته‌ايم. شما از من مي‌پرسيد كه امام چيست؟ امام براي من به معناي رستاخيز است او ما را احيا كرد در حالي كه مرده بوديم و در دنياي برزخ بوديم و به ما اميد داد؛ اين همان اميدي است كه امروز دنيا را تكان داده است.

به لبنان نگاه بياندازيد يك مشت مرد را كه خود را فرزندان امام مي‌دانند شما خواهيد ديد همين مردان در پاريس، در فرانسه و در اروپا هم هستند و خواهيد ديد كه چه خواهند كرد، شما خواهيد ديد كه پيام او (امام) به درستي منتقل خواهد شد. هنوز نتيجه را نديده‌ايد ولي خواهيد ديد. من امروز به شما اعلام مي‌كنم.

«خبرگزاری دانشجو»- به عنوان يك فرانسوي كه از نزديك در متن غرب حضور داشته بفرمائيد غربي‌ها در مقابل انديشه امام چه عكس العملي نشان دادند؟

رهبر شیعیان فرانسه: دنياي غرب متوجه بيداري اسلامي شد. واضح است كه براي حفظ منافع خود توده‌ها را از حقيقت اين پيام منحرف كردند. من هنوز به خاطر دارم كه در فرانسه به ما مي‌گفتند كه اين اسلام آن اسلامي نيست كه با آن آشنا هستيم؛ اسلام شيعه است.

اما ما مي گفتيم كه اسلام همين است؛ شيعه و سني وجود ندارد. آنچه او مي‌گويد همان كلمه و قرآن است، همان پيامبر است. اگر اسلامي وجود داشته باشد، همين اسلام است. اسلام عشق، اتحاد، برادري، عدالت و بيداري، اين همان پيام پيامبر بوده است.

اما آنچه عيان بود اين بود كه غرب همچون شرق سعي در منحرف كردن توده‌ها از اين حقيقت داشتند، اما به لطف خداوند و با دمي كه خداوند به او و اين انقلاب عطا كرده بود، دنيا متحول شد. ايران، تبديل به سرزمين پيروزي و اميد شد، بنابراين به مردم ايران مي‌گويم به برادران و خواهران، به جوانان مي‌گويم به شما بگويم كه تنها قسمت كوچكي از تاثيرات مفيد آن را ديده‌ايد

هيچ شكي نيست كه به مدد اين ملت شجاع و صبور كه حاضر به تحمل خيلي چيزها مانند جنگ تحميلي عراق و اعراب شده‌اند شما به زودي شاهد تاثيراتي از انقلابي كه اين مرد به ما ارزاني داشت خواهيد بود كه اصلا انتظارش را نداريد.

داستاني را برايتان تعريف مي‌كنم: هنگامي كه بچه بودم -در الجزاير متولد شده‌ام- هميشه هو‌ا آفتابي بود وقتي كه كمي بزرگ شدم و به اروپا آمدم، خيلي اوقات هوا ابري بود تنها در آن زمان بود كه به ارزش خورشيد پي بردم. به جواناني كه در الجزایر زندگي مي‌كنند مي‌گويم كه صبور باشيد شما شاهد فوايد اين خورشيد خواهيد بود.

خورشيدي كه قرار بود از غرب طلوع كند با آمدن امام طلوع كرده است

سراسر دنيا را روشن خواهد كرد آثارش همه جا در حال نمايان شدن است؛ به خصوص هم اكنون معاني صحبت‌هايشان مشخص مي‌شود. هنگامي كه مي‌گفتند كه دولت آمريكا، دولت شيطان است هم‌اكنون است كه بحث اقتصادي و دروغ‌هايي كه مي‌گفتند فاش شد، حدود 30 سال طول كشيد تا مشخص شود كه اين حكومت تنها بر پايه بلوف استوار است. ثروت فقرا را غارت مي‌كند به حساب پيرها (بازنشستگان) نيز رحم نمي‌كند

وام‌هاي اقتصادي‌اي مي‌دهند تا نشان دهد كه بزرگ هستند در حالي كه توخالي است امروز مقروض هستند اين همان كلام امام است هنگامي‌كه مي‌گفتند عمر شرق زياد به طول نخواهد كشيد، شرق سقوط كرد. غرب نيز امروز در حال سقوط است و شما خواهيد ديد كه از سراسر جهان به ايران خواهند آمد، تا مدل حقيقت را براي همگان پيدا كنند. براي همين است كه بايد باز هم صبور باشيد خدا به شما به خاطر ايثارها و صبرتان پاداش خواهد داد؛ دنيا در حال دگرگوني است غرب در حال دگرگوني است!

نوري كه از غرب منتظر آن بوديد، خورشيدي كه قرار بود طلوع كند، با آمدن امام طلوع كرده است! و شاهد اشعه آن خواهيد بود.
انشاءالله!

«خبرگزاری دانشجو»- كمي هم درباره فعاليت‌هايتان در فرانسه توضيح دهيد؟

یحیی قواسمی: ما از وقت، پول و هوشمان مصرف مي‌كنيم تا اين مبارزه را در پاريس ادامه دهيم. در پاريس بيماري صهيونيسم وجود دارد. ما روز و شب تلاش مي‌كنيم تا اين بيماري را كه به وسيله تبليغات دروغين و دروغ عليه ايران و اسلام و با اسلام‌ستيزي به تمام منازل‌مان رخنه كرده است را متوقف كنيم.

ما هر كاري كه از دستمان‌ بر مي‌آيد مي‌كنيم كه فرانسوي‌ها نسبت به اين حقيقت ساده، آگاهي داشته باشند كه ما همگي برابريم. اسلام اين مطلب را به ما مي‌آموزد؛ فرانسوي‌ها با هم تفاوتي ندارند، همگي در برابر قانون و خدا برابريم. در برابر شادي و موفقيت فرزندان‌مان تفاوتي ميان يهودي، مسيحي و مسلمان وجود ندارد.

با حضور تعداد از خاخام‌ها؛ اتحاد يهوديت و اسلام عليه صهيونيسم

امروزه تعدادي از خاخام‌ها كه خودشان ضد صهيونيسم هستند به ما در سازمان‌مان -مركز زهرا و اتحاديه- و در مبارزه‌اي كه عليه صهيونيسم انجام مي‌دهيم پيوسته‌اند و ما با آنها همكاري‌هايي مي‌كنيم چونكه خاخام‌ها با ما همراه هستند، مشخص مي‌شود كه پيام ما عليه يهودي‌ها نيست.

غرب دارد متوجه تفاوت یهودیت با صهیونیست می‌شود

به شما بگويم كه ما مصاحبه‌اي با حضور خاخام‌ها انجام داديم؛ اتحاد يهوديت و اسلام عليه صهيونيسم. مردم مي‌دانند كه مشكل يهودي بودن نيست، مشكل صهيونيسم است. ما اين دو را با هم نمي‌آميزيم. تفاوتي بين پيام (حضرت) موسي -كه توسط خدا از قصر فرعون نجات يافت- و پيام صهيونيسم -كه دزديدن و كشتن است- وجود دارد. با اين روش ملت يهودي نمي‌تواند به وعده الهي دست يابد.

خدا به يهودي‌ها آمدن يك ناجي را وعده داده است، اما اين صهيونيست‌ها نيستند. صهيونيست‌ها با اشغال اين سرزمين و تشكيل دولت اسرائيل تلاش كرده‌اند كه نقش ناجي را غصب بكنند؛ اين همان چيزي است كه امام مي‌گفتند «دروغ» و امروز حقيقت در حال آشكار شدن است.

بالاخره امروز غربي‌ها دارند متوجه اين تفاوت مي‌شوند چقدر طول مي‌كشد تا به اينجا برسند؟ همراه‌مان مسيحي‌هايي، روشنفكراني و سياستمداراني هستند.

«خبرگزاری دانشجو»- وضعيت امروز جوامع غربي چگونه است؟

رهبر شیعیان فرانسه: امروز غربي‌ها و فرانسوي‌ها متوجه شده‌اند كه مشكلي در دنيا وجود دارد؛ مشكل لابي‌ها و دروغ‌ها. هنگامي كه ايران چيزي مي‌گفت زمزمه‌هايي مي‌شنيديم كه مي‌گفتند اين حرف‌ها با يك نگرش مشرقي بيان شده است، اما امروز مردم غربي نيز همين را مي‌گويند.

خود مردم غربي هم مي‌فهمند كه ما مشكلي داريم؛ مشكلي در آمريكا داريم. امروز بقيه مي‌فهمند كه دنيايشان برپايه دروغ بنا شده است. آمريكا را هم اكنون نگاه كنيد براي اولين بار در تاريخ، فرزند يك برده (اوباما) رئيس جمهور آمريكا شد. دنيا در حال تغيير است.

در فرانسه آزادی بیان فقط برای صهیونیسم‌هاست

مشكلي در غرب و اروپا داريم؛ امروزه پاريس در اشغال صهيونيسم است. آنها هستند كه تصميم مي‌گيرند، راهپيمايي مي‌كنند و جلوي دوربين تلويزيون مي‌روند. مطبوعات در دستان آنهاست. تلويزيون در دستان اين لابي‌هاست. هيچ گونه تكثير در بيان نيست.

ارزش‌هايي كه به عنوان دموكراتيك مي‌ناميم و آزادي بيان براي مسلمانان ممنوع هستند. براي فقيران و مردم حومه ممنوع هستند، براي سياستمداراني كه به نفع فلسطين موضع‌گيري مي‌كنند نيز ممنوع هستند.

براي كساني كه مي‌خواهند آزادانه شغل خبرنگاري خود را انجام دهند، ممنوع است، آنها را اخراج مي‌كنند. امروز يك بيماري وجود دارد، اما امروزه مردم فرانسه در حال رسيدن به اين آگاهي هستندكه زمان آن فرا رسيده است كه فرانسه را آزاد كنيم.

زمان آن رسیده که همه بدانند ايران به هيچ كشوري تجاوز نكرده است

كه زمان آن فرا رسيده كه دروغ را از مرزهايمان بيرون بياندازيم كه زمان آن فرا رسيده است كه سياست پاريس توسط مردمي از خود پاريس انجام شود، نه در راستاي منافع اسرائيل.

اينكه زمان آن فرا رسيده است كه پيام انقلاب امام به تمام جامعه برسد؛ همه بدانند كه ايران به هيچ كشوري تجاوز نكرده است. ايران با هيچ كشوري نجنگيده است. هميشه به ايران حمله شده است. هميشه خواسته‌اند كه تحريم‌هايي بر آنها تحميل كنند.

چرا چنين بي‌عدالتي‌اي وجود دارد؟ چون به حقيقت و عدالت دعوت مي‌كند. همه اينها به اين خاطر است كه ايران به بيداري وجدان‌ها دعوت مي‌كند، به يك جهت‌گيري براي تمام مردم، به يك حقيقت و يك قسط.

برکات حضور امام در فرانسه

در نتيجه امروز ما فرانسوي‌ها تنها اين حرف را مي‌زنيم كه سربازان جديد اسلام -فرزندان امامي كه پس از توقفشان در پاريس متولد شده‌اند- در صحنه مي‌آيند و آنها همه فرانسوي‌ها را به حقيقت دعوت مي‌كنند و اينكه هيچ تفاوتي بين انسان‌ها وجود ندارد و حقيقت از آن تمام مردم است. همه ما فرزنداني داريم و بايد نسل‌‌هاي آينده را آماده كنيم كه تمام فرزندانمان -مسيحي، يهودي و مسلمان – دست در دستان هم، براي كشور و بقيه دنيا خدمت مي‌كنند.

نبايد ديگر اجازه دهيم كه فلسطين، زجري كه امروز مي‌كشد را بكشد. ما خواستاريم كه اسرائيلي‌هاي صهيونيست از آن كشور بروند و كشور فلسطين تاريخي را به فلسطيني‌ها پس دهند و مسيحي‌ها و يهودي‌هايي كه زندگي مي‌كنند و از صهيونيسم فاصله دارند دستان هم را بگيرند و دنياي تازه بسازند؛ دنياي مصالحه.

اين همان سخنان امام‌مان –رحمت‌الله عليه- است. آنها (غربي‌ها) خدايي داشتند كه پول بود، اما پرده‌ها كنار رفته است. يك عصر جديد آغاز شده است؛ اروپا در حال بيداري است. مي‌توانيد باور كنيد كه دارايي‌هاي پيرهاي بازنشسته را غارت كرده‌اند؟ مي‌توانيد باور كنيد كه از نظر اقتصادي، سياسي غارت شده‌ايم؟

اعلام مي‌كنم كه 10 سال بعد ديگر دولت صهيونيست وجود نخواهد داشت؛ قسم مي‌خورم

سياست امروز پاريس فقط براي در خدمت اسرائيل بودن است. آيا اين طبيعي است كه ما در پاريس تصميم‌گيري كنيم براي حفظ و مطابق ميل اسرائيل؟ يك دروغ بزرگ مانند اقتصاد؛ اسرائيل هم دقيقا مانند اقتصاد، يك دروغ است. حرفم را باور كنيد به شما اعلام مي‌كنم كه 10 سال بعد ديگر دولت صهيونيست وجود نخواهد داشت. 10 سال، قسم مي‌خورم

«خبرگزاری دانشجو»- شما گويا فعاليت‌هاي جدي هم در برگزاري روز قدس در پاريس داريد، در اين باره هم توضيح دهيد.

یحیی قواسمی: روز قدس در پاريس چندان شناخته شده نبوده، ما روز قدس را در پاريس به راه انداختيم. تمامي مجوزهاي مورد نياز از جمله مجوز فرمانداري را گرفتيم. برنامه را براي شنبه گذاشته بوديم، آنرا اعلام كرده و اتوبوس‌هايي از بلژيك، هلند مي‌آمدند قرار بود جمعيت عظيمي جمع شوند.

در آخرين لحظه، جمعه شب، افرادي از فرمانداري به ديدار ما آمدند تا به بهانه اينكه ممكن است اين برنامه به نظم عمومي آسيب برساند ما را منع كنند. ما سابقه برگزاري راهپيمايي‌هاي در پاريس، بروكسل و لندن را داريم، هيچ‌گاه به نظم عمومي آسيبي نرسانده‌ايم، هميشه راهپيمايي آرامي بوده است و تنها به حقيقت و عدالت دعوت كرده‌ايم.

اما اتفاقي كه درباره اين ممنوعيت رخ داد، به اين دليل است كه يك لابي صهيونيستي در پاريس كارهايي كردند. آنها با گفتن اينكه ما مخالف يهودي‌ها هستيم، توجه اذهان عمومي را به خود جلب كردند،

مجوز راهپیمایی را لغو کردند مصاحبه مطبوعاتی راه انداختیم

در حاليكه يهودي‌ها هم همراهان در راه‌پيمايي بودند كه ما ضد يهودي هستيم. آنها مي‌گفتند كه حضور يهودي‌ها در راهپيمايي برايشان ناراحت كننده است به همين دليل نمي‌خواستند كه راهپيمايي صورت گيرد.

آنها فشارهايي بر فرمانداري و وزارت كشور و نمايندگان مجلس وارد كردند كه شما نمي‌توانيد تصور كنيد و منجر به اين شد كه جمعه شب افرادي از وزارت كشور آمدند و گفتند كه راهپيمايي ممنوع است. به قانون احترام مي‌گذاريم پس گفتيم قبول، اما يك كار ديگر مي‌كنيم ما يك مصاحبه مطبوعاتي در پاريس برگزار كرديم. مملو از خبرنگاران رسانه‌هاي مختلف.

كاري كه ما كرديم و تمام مطبوعات در فرانسه درباره‌اش نوشتند اين بود كه مركز زهرا را از انجام راه‌پيمايي به دليل ترس از بهم خوردن نظم عمومي منع شد و همه خبرنگاران فرانسوي مي‌گفتند كه كاسه‌اي زير نيم كاسه است، اين ممنوعيت طبيعي نيست! به بهانه حقوق انسان‌ها.

افراد ديگري را از بيان نظراتشان منع مي‌كنند؟ اين طبيعي نيست!

آنها با جلوگيري‌شان، پيروزي بزرگي براي ما به ارمغان آوردند.

باور كنيد كه پايه‌هاي اقتدار صهيونيسم در پاريس به لرزه افتاد مصاحبه مطبوعاتي كه انجام داديم، بهتر از راه‌پيمايي براي ما بود.

شما را دعوت به ديدن اين مصاحبه مطبوعاتي مي‌كنم. در سايت YouTube و مركز زهرا مي‌باشد. مي‌توانيد صحبت‌هايي كه توسط بنده و ديگران در آنجا صورت گرفت را ببينيد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

سفره افطاري ماه مبارك رمصان در كنار حرم مولا علي عليه السلام

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه اکتبر 05, 2015 5:13 pm

سفره افطاري ماه مبارك رمصان در كنار حرم مولا علي عليه السلام (بدون محدوديت و ازاد)


Image

Image

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

کشف نیزه شکسته های برجای مانده از نبرد امام حسین(ع)

پستتوسط pejuhesh232 » چهارشنبه اکتبر 28, 2015 11:12 pm

کشف نیزه شکسته های برجای مانده از نبرد امام حسین(علیه السلام)


به گزارش شیعه آنلاین، خبر کشف اشیای فلزی اکسید شده در عمق خاک کربلا چندی پیش در رسانه ها منتشر و گمانه هایی نیز درباره حقیقت این موضوع مطرح شد. عشق و ارادت به خاندان اهل بیت علیهم السلام، از دیرباز در عمق جان و وجود نه تنها شیعیان آن بزرگواران بلکه در میان تمامی انسان های آزاده و حقیقت جوی جهان در همه اعصار ریشه دوانده است. مشتاقان مکتب خوبی ها با اشتیاقی وصف ناشدنی در پی کشف هرچه بیشتر زوایای پنهان سیره ائمه معصوم علیه السلام بوده اند.

شاهد مثال نیز همان بس که مهاتما گاندی، رهبر استقلال هند درباره اهمیت قیام عاشورا اینچنین می گوید: اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز شود،باید از زندگی امام حسین علیه السلام پیروی کند.

پروفسور ادوارد براون ،شرق شناس انگلیسی نیز درباره عمق فاجعه کربلا اینچنین اظهارنظر می کند : آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود ، آغشته به حزن و اندوه نشود؟

*عطش سیری ناپذیر معرفت

در کنار دلدادگی بسیار از علاقمندان دلسوخته غیرمسلمان به حضرت اباعبدالله و خاندان ایشان ، ارادت خالصانه ایرانیان در درازنای تاریخ این مرزوبوم، خبر از اوج اشتیاق برخواسته از اعتقاد و معرفت راسخ آنها می دهد .معرفتی ممزوج با شور جانانه که هر محقق آزاده ای را به حقیقت اصیل و فلسفه زندگی آزادمردانه و الهی رهنمون خواهد شد.

شیعیان در مسیر پرفراز ونشیب کشف و معرفت سیره ائمه هدایت علیه السلام به هرآنچه می تواند آنها را قدمی به سرچشمه حیات بخش پیشوایانشان نزدیکتر سازد با عطشی فراوان متمایل می شوند و با تمام وجود ، منظومه ارزش هایشان را تکمیل می سازند.

*کشف اشیا در عمق خاک کربلا

چندی پیش حسن پلارک، رییس ستاد بازسازی عتبات ، خبر از کشف فلزاتی اکسید شده در محدوده بین الحرمین شهر کربلا داده بود که در عمق حدود 6 الی 8 متری قرار داشت. گمانه زنی های ابتدایی در اینباره این احتمال را تقویت می کرد که اشیای مذکور ، بقایای ادوات جنگی حادثه عاشورای سال 61 هجری است.

پلارک در آن زمان ، درباره چگونگی تقویت این گمانه ها ، بررسی کارشناسان و مهندسین را مطرح کرده بود : تیمی از کارشناسان و مهندسین ایرانی و عراقی ، بررسی قدمت تاریخی و نوع فلزات مکشوفه را عهده دار شده اند و در نهایت احتمالات مطروحه درباره تعلق این اشیا به واقعه عاشورا را تقویت کرده اند .

*ورود فلزات کشف شده به ایران

پس از بررسی کارشناسی اولیه برروی فلزات مکشوفه در کشور عراق ، این اشیا به تازگی وارد کشور شده است.

آنچنانکه رییس ستاد بازسازی عتبات می گوید ، این اشیای فلزی درون لوله های گلی مخصوص و در یکی از شهرستان های کشورمان در حال نگهداری است . همچنین این احتمال نزدیک به قطعیت مطرح است که اشیای کشف شده ، نیزه شکسته های برجای مانده از نبرد امام حسین علیه السلام با لشکریان یزید در سرزمین کربلاست و خاک مکشوفه در عمق مورد بررسی ، تربت پاک کربلا در همان دوره تاریخی است.

* نمایش نیزه شکسته ها برای مردم

با وجود نگهداری از اشیای فلزی مذکور در محلی مناسب و در میان لوله های گلی ، آنچه بیش از چیز مطرح است ، چگونگی و زمان اعلام نتیجه قطعی درباره قدمت این اشیاست .

پلارک در این خصوص می گوید: این اشیا آماده بررسی نهایی در آزمایشگاه های مقاومت خاک و تشخیص قطعی قدمت آن و ارتباط با واقعه عاشوراست و پس از این بررسی ها ، دو گزینه پیش رو خواهد بود که یکی، نمایش آن در موزه ای واقع در کشورمان و دیگری انتقال به شهر کربلاست.

*حزن و اندوه عاشورا در تمامی موجودات

حزن و اندوه برخواسته از واقعه عظیم عاشورا، نه تنها در میان بشر که در ساحت وجودی هر موجود ذیشعور پدیدار خواهد گشت.روایت های بسیاری از این جلوه اندوهناک بر موجودات غیرانسانی به گوش رسیده و به چشم بسیاری هویدا گشته است.

در این میان نمونه ای از تربت منسوب به واقعه عاشورا موجود است که در نمایشگاهی واقع در نزدیکی حرم امام حسین علیه السلام نگهداری می شود و همه ساله بافرارسیدن روز عاشورا به رنگ سرخ در می آید.

حسن پلارک علاوه بر تایید این موضوع به نقل خاطره ای که این بار ، سال گذشته در ایران و در محل نگهداری اشیای کشف شده اتفاق افتاده است ، می پردازد :شب عاشورای سال گذشته، رگه هایی در اشیای کشف شده داخل صندوقچه ها به رنگ سرخ درآمده بود و این رنگ پس از ظهر عاشورای همان سال، به حالت عادی درآمد.

*معرفت شیعی سیری ناپذیر است

سیره ائمه اطهار علیه السلام ، دارای زوایای گوناگون و پیدا و پنهان فراوانی است و در نهایت هر نتیجه ای که از بررسی های کارشناسی اشیای مکشوفه در سرزمین کربلا خارج شود تفاوتی در میزان ارادت دوستداران اباعبدالله بوجود نخواهد آورد چرا که اشتیاق سرشار در جان های شیعیان برخواسته از مکتبی لبالب از معرفت است و عطش سیری ناپذیر آنها را چیزی جز ظهور آخرین امام علیه السلام، منتقم خون سالار شهیدان و منجی واپسین، سیراب نخواهد کرد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8748
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبليبعدي

بازگشت به برای آئین اعلی


cron
Aelaa.Net