هدايت به اعلى

مديران انجمن: najm134, najm134, najm134

اسلام آوردن مهندس ایتالیایی

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه فبريه 11, 2017 2:25 pm

اسلام آوردن مهندس ایتالیایی


اسلام دین صلح است؛ پس از شناخت کامل دین اسلام، مسلمان شدم

Image

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ‌ «آلساندرو جوریانی» از میلان ایتالیا پس از سال ها تحقیق و پژوهش راجع به اسلام و با مانوس شدن با قرآن کریم، شناخت خود را نسبت به این کتاب آسمانی تکمیل کرد و دین حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی(ص) را برای خود برگزید.

این جوان ایتالیایی که نام محمد را برای خود انتخاب کرد، درباره شیوه آشنایی با اسلام گفت: در مورد اسلام زیاد شنیده بودم و همین شنیده ها من را برای دانستن بیشتر ترغیب کرد، برای همین شروع به مطالعه و تحقیق کردم و کتاب ها و مجلات مختلفی راجع به اسلام خواندم.

وی ادامه داد: در واقع پس از اینکه اطلاعات کافی راجع به این دین پیدا کردم، تصمیم گرفتم این دین را انتخاب کنم.

محمد که مهندس خط تولید در یک کمپانی خودروسازی معروف است، تصریح کرد: پس از آشنایی اولیه با اسلام، شوق دانستن در من روزافزون شد و شروع به تحقیقات گسترده کردم. ارتباطم با خانواده های مسلمان و راهنمایی آنان و همچنین سبک و نوع نگاه آن ها به زندگی و آخرت، به من در انتخاب صحیح کمک فراوانی کرد.

این مهندس ایتالیایی افزود: هرچه پیش رفتم، اعتقاداتم تغییر کرد و این همان هدفی بود که سال ها در پی آن می گشتم، من خودم شروع کردم، در قدم اول خیلی چیزها بودم که نمی دانستم. در مسیر مطالعاتم فهمیدم اسلام دین صلح است، این برای من خیلی جالب و جذاب بود.

وی گفت: این یک تصمیم شخصی است و به کسی ارتباطی نداشت که در این زمینه برای من تصمیم بگیرد و دیدگاه مخالف دیگران برای من اهمیتی نداشت.

این تازه مسلمان ایتالیایی با ابراز خرسندی از حضور در حرم مطهر امام رضا(ع) گفت: چیزهایی قبلا راجع به امام رضا(ع) شنیده بودم و می دانستم که ایشان در ایران و شهر مقدس مشهد مدفون هستند، برای همین تصمیم گرفتم با توصیه های دیگران این محل را برای تشرف انتخاب بکنم.

وی در پایان گفت: احساس خوبی دارم و البته در ابتدای راهی قرار گرفته ام که قرار است رو به بالا حرکت کنم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بازيگر معروف كه از كودكي تا به امروز ستاره هاليوود بود مسلما

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه فبريه 18, 2017 3:52 pm

بازيگر معروف كه از كودكي تا به امروز ستاره هاليوود بود مسلمان شد


سرویس فرهنگی- «لیندسی لوهان» بازگیر سرشناس هالیوودی صفحه شخصی خود در اینستاگرام را تغییر داده است. او پیامی را به عربی با عنوان سلام علیکم منتشر کرده است. لوهان ۳۰ ساله همچنین تمام عکس‌های خود را در نمایش مشخصات عمومی‌اش در آخر هفته گذشته حذف کرده است.

لیندسی لوهان از ستاره های معروف هالیوودی است که این شهرت را از زمانی که دختربچه ای بیش تر نبود به دست آورد و مانند بسیاری از ستارگانی که در کودکی به شهرت بسیار و ثروت می رسند، به دلیل نابسامانی در خانواده، در سال های نوجوانی و جوانی دچار جنجال ها و شایعات فراوانی شد.

به گزارش آفتاب‌نیوز؛ در واکنش به این تغییرات در صفحه او در شکبه‌های اجتماعی، بسیاری از کاربران مسلمان این موضوع را نشانه‌ای از تغییر دین احتمالی لوهان دانسته‌اند.

یکی از کاربران نوشته است: «علیکم السلام» این کاربر مسلمان نوشته است که شنیده لیندسی لوهان به اسلام گرویده است اگر درست باشد الحمدالله. خداوند او را به راه راست هدایت کرده است.

لوهان در سال جدید میلادی به دبی رفته بود او همچنین در ماه اکتبر گذشته از اردوگاه پناهجویان سوری در ترکیه نیز بازدید کرده بود و عکس‌هایی نیز از او منتشر شده است که لوهان را در سال ۲۰۱۵ میلادی و قرآن در دست نشان می‌دهند که گفته شده است هدیه از جانب دوستان و هواداران او از عربستان سعودی بوده است. از طرف دیگر او در ماه های پیش با روسری در ترکیه حضور یافته بود.

Image

لوهان پیشتر گفته بود که در نیویورک مشغول خواندن قرآن کریم بوده است. او گفته بود که این کار درهایی را برای او به سوی تجربه‌ای معنوی باز کرده است و در جستجوی یافتن معنای واقعی آن است. او در پاسخ به حملات تند اسلام هراسانه‌ای که علیه‌اش صورت گرفته بود گفته بود: «آنان می‌خواهند من را در امریکا به صلیب بکشند. آنان من را به مثابه شیطان قلمداد می‌کنند. من به دلیل آن که صرفا به عنوان یک فرد قرآن در دست داشته‌ام از سوی آنان فرد بدی قلمداد می‌شوم».

Image

لوهان گفته بود که خوشحال است که امریکا را ترک کرده و به لندن بازگشته چرا که در لندن پایتخت بریتانیا احساس امنیت بیشتری می‌کند. لوهان در سال ۲۰۱۴ میلادی نیز در برنامه تلویزیونی اپرا گفته بود که به مطالعه مسائل مرتبط با ادیان علاقه دارد و گفته بود که فردی معنوی است.

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

چگونه کسی که از اسلام متنفر بود عاشق اسلام شد؟

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه فبريه 25, 2017 9:26 pm

چگونه کسی که از اسلام متنفر بود عاشق اسلام شد؟


به گزارش «شیعه نیوز»، یک بانوی آمریکایی که از دین مسیحیت به اسلام گرویده است، داستان زندگی شنیدنی و جالبی درباره چگونگی یافتن اسلام دارد. او روایت زندگی‌اش را اینگونه تعریف می‌کند:

Image

من متولد و بزرگ شده آمریکا هستم و روزگاری یکی از بزرگترین اسلام‌هراسان روی کره زمین محسوب می‌شدم. زمانی که 11 سپتامبر اتفاق افتاد من 23 سال بیشتر نداشتم و تا پیش از آن واقعه حتی اسم اسلام و مسلمان را نیز نشنیده بودم. من به شدت از این حادثه وحشت کرده، به حدی که یک روز پس از آن واقعه به مسیحیت گرویدم. من آن زمان هیچ چیز راجع به مسیحیت نمی‌دانستم، اما این باور بر من و دوستانم تلقین شده بود که اگر روزی در یک حادثه تروریستی کشته شوم، در صورتی که مسیحی از دنیا بروم نجات یافته تلقی می شوم!

من اصلا نمی‌دانستم خاورمیانه کجاست؟!
من آن روزها حامی جنگ علیه عراق بودم و با صدای بلند تبلیغ می‌کردم.
هنگامی که تلویزیون اخبار بمباران شهرهای افغانستان را نشان می‌داد، کودکان را روی زانوانم نشانده و با افتخار از این جنایات تعریف می‌کردم. من اصلا نمی‌دانستم خاورمیانه کجاست؟! شاید تصور می‌کردم مکانی در آلمان باشد! من هیچ دانشی درباره کشورهای عراق، ایران، افغانستان و فلسطین نداشتم.

قرآن تمام زندگی مرا زیر و رو کرد
من سال‌های زیادی از عمرم را صرف نفرت پراکنی و دروغ‌های هولناک درباره مردمانی کردم که هیچ چیز راجع بهشان نمی‌دانستم و از بمباران شهرهایشان خوشحال می‌شدم. تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم قرآن را مطالعه کنم تا اطلاعات بیشتری درباره مذهبی که از آن نفرت داشتم به دست آورم و مهمات بیشتری برای کوبیدن مسلمانان داشته باشم. اما آنچه انتظارش را داشتم رخ نداد، در عوض قرآن قلبم و تمام زندگی مرا زیر و رو کرد. من برخلاف باورهای قبلی‌ام دانستم که قرآن نفرت نمی‌آموزد و داستان‌های مشابهی با انجیل دارد. قرآن باعث شد که آدم‌ها برایم بیش از همیشه حقیقی جلوه کرده و سبب شد مسلمانان را دوست بدارم. به تدریج فهمیدم در عالم، به ویژه در خاورمیانه و سرزمین‌های اشغالی فلسطین چه خبر است و چند روز به خاطر حقایقی که از آن‌ها آگاه شده بودم بیمار شدم. روزها به خاطر احساس گناه از کشف حقایقی که درباره آن‌ها به من دروغ گفته شده بود، گریستم. این سخت‌ترین چیزی بود که با آن مواجه شدم و نمی‌توانستم خودم را در آینه نگاه کنم. من احساس می‌کردم که دست‌هایم تا ابد به خون بی‌گناهان آلوده است تا اینکه تصمیم گرفتم حقیقت را ترویج دهم به این امید که مردم دیگر نیز از خواب غفلت بیدار شده و بدانند که به آن‌ها دروغ گفته شده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

حضور مستبصران استرالیا و اندونزی در حرم امیر المومنین امام ع

پستتوسط pejuhesh232 » يکشنبه مارس 05, 2017 7:35 pm

حضور مستبصران استرالیا و اندونزی در حرم امیر المومنین امام علی(علیه السلام)


به گزارش «شیعه نیوز»، روز گذشته گروهی از مستبصران کشورهای استرالیا و اندونزی در جریان سفر خود به عراق به زیارت حرم مطهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشرف شدند.

شیخ ناصر عباس نجفی مسئول ارتباطات با قاره آسیا در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این زمینه گفت: استقبال ما از زائران استرالیا و اندونزی در راستای خدمات رسانی به زائران خارجی حرم مطهر و حمایت فرهنگی و معنوی از آنها می باشد.

وی افزود: در جریان زیارت این گروه در حرم امام علی(علیه السلام) یک برنامه سخنرانی دینی به زبان انگلیسی توسط یکی از فضلای حوزه نجف برای این گروه در نظر گرفته شد و در این سخنرانی بر ضرورت التزام به احکام فقهی و ارتباط با مراکز اسلامی و مرجعیت شیعه و ثواب زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام تاکید شد.

علاوه بر این گروهی از گردشگران چینی که به عراق سفر کرده بودند ضمن زیارت از حرم امام علی علیه السلام از بخش های مختلف حرم مطهر بازدید کردند.

پروفسور چینی کارشناس مهندسی ارتباطات که در میان این جمع بود گفت: باعث افتخار است که ما در این مکان مقدس حضور داریم و این برای اولین بار است که ما به عراق و نجف شفر می کنیم گرچه من از سال هایش از این دوست داشتم به عراق سفر کنم و عتبات مقدس و آثار تاریخی را از نزدیک ببینم و امروز این فرصت برای ما فراهم شد.

وی افزود: ما مطالب زیادی درباره امام علی خلافت و عدالت و ارزش های انسانی ایسان خوانده ام و امروز زائرانی را مشاهده کردم که به زیارت ایشان می آیند و به عبادت مشغول می شوند و این نشانه روح و فضای معنوی این مکان است.

Image
Image
Image
Image

برنامه هدایت شغلی برای جوانان مسلمانان استرالیا

به گزارش «شیعه نیوز»، در این برنامه که در ورزشگاه ملی پارک «پاری» در جنوب «سیدنی» برگزار خواهد شد، ۷۰ متخصص از ۳۰ رشته صنعتی به ارائه مشاوره و هدایت شغلی به جوانان مسلمان خواهند پرداخت.

Image

«عمر چار»، نماینده سازمان مسلمانان متحد استرالیا موسوم به «دعوه» گفت: موقعیت‌های زیادی است که در آن جوانان مسلمان با سردرگمی و ابهام مواجه هستند و معتقدیم برگزاری این برنامه می‌تواند راهگشا باشد.

وی گفت: علاوه بر داشتن بخش‌های سرگرم‌کننده برای جوانان، برنامه معرفی ابزارهای تعریف شغل، رایزنی، مطالب آسان و راهنمایی در یافتن شغل مناسب نیز بخشی از مراسم خواهد بود.
چار افزود: معتقدیم ابزارها و منابع لازم برای کمک به جوانان در توسعه شغلی داریم.
این برنامه قصد دارد، ترس از آینده شغلی جوانان را که ذهن آن‌ها را درگیر کرده‌ است، به امید تبدیل کند.
بر اساس آمارهای سال ۲۰۰۰، ۴۴ درصد مسلمانان استرالیا زیر ۲۰ سال هستند و ۸۵ درصد آن‌ها در استرالیا متولد شده‌اند. بیشتر خارجیان عمدتا مسلمانانی از کشورهای لبنان و ترکیه هستند.
در این کشور شهر سیدنی به نسبت سایر شهرها مسلمانان بیشتری را در خود جای داده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تفاوت حرم امام رضا(علیه السلام) با کلیساها این است که همیشه

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه مارس 13, 2017 10:27 am

تازه مسلمان ونزوئلایی:
تفاوت حرم امام رضا(علیه السلام) با کلیساها این است که همیشه درب آن به روی مردم باز است


به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(علیهم السلام) ـ ابنا ـ «میثم گم سال» از کاراکاس ونزوئلا که به تازگی از مسیحیت به دین مبین اسلام تشرف پیدا کرده، ضمن حضور در حرم امام رضا (علیه السلام) گفت: اسلام دین مهربانی و دوستی است و به همین خاطر این دین را انتخاب کرده‌ام.

وی تصریح کرد: تنها دین اسلام بود که توانست خدای واقعی را به من معرفی کند. خدایی که با وجودش احساس آرامش می‌کنم و در همه جا همراه من است.

این تازه مسلمان ونزوئلایی با اشاره به اینکه دین اسلام همه مسلمانان را با هم برادر می‌داند، ابراز کرد: در سایه این دین توانستم برادران واقعی خود را پیدا و با آن‌ها رابطه دوستی برقرار کنم.

گم سال تصریح کرد: بعد از اینکه شهادتین را بر زبان جاری کردم، احساس آرامش و امنیت خاصی به من دست داد و از خدا ‌خواستم به من کمک کند تا بتوانم پیرو خوبی برای این دین باشم.

وی ادامه داد: وقتی اولین بار چشمم به گنبد طلایی امام رضا (علیه السلام) افتاد، از او که امام هشتم شیعیان است خواستم به من کمک کند تا بیشتر این دین را بشناسم و بهتر بتوانم با مسلمانان که برادران دینی من هستند ارتباط برقرار کنم.

این مسلمان ونزوئلایی عنوان کرد: حرم امام رضا (علیه السلام) با اماکن مذهبی مسیحیت مانند کلیسا‌ها یک تفاوت اساسی دارد و آن این است که همیشه درش به روی مردم باز است.

این تازه مسلمان تصریح کرد: مردم را می‌بینم که در هر ساعت از شبانه روز به این مکان می‌آیند و به انجام اعمال عبادی می‌پردازند در صورتی که کلیسا تنها در زمان‌های مشخصی به روی مردم باز است.

یادآور می‌شود، این تازه مسلمان ونزوئلایی به همراه جمعی از تازه مسلمان‌های آمریکای لاتین به حرم مطهر رضوی مشرف و پس از شرکت در برنامه‌های فرهنگی مذهبی این مکان مقدس می‌ه‌مان خوان پربرکت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیهما السلام) شد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

با مسلمان شدنم، امنیت و آرامشی کامل تمام زندگی‌ام را در برگر

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه مارس 20, 2017 6:49 pm

با مسلمان شدنم، امنیت و آرامشی کامل تمام زندگی‌ام را در برگرفته است


یاسمین هوسج، بانوی رهیافته آمریکایی گفت: عشق به اهل بیت(علیهم‌السلام) و امام حسین(علیه السلام) باعث شد که من هزاران کیلومتر را برای رسیدن به کربلا، این سرزمین مبارک بپیمایم.

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی آستان مقدس حسینی، یاسمین هوسج، بانوی رهیافته به مکتب تشیع، ساکن «آتلانتا»، مرکز ایالت جورجیای آمریکا است و در یک فروشگاه‌ وابسته به یکی از شرکت‌های بزرگ مواد غذایی در این ایالت کار می‌کند.

Image

هوسج با اشاره به مشرف‌‌شدن خود به دین مبین اسلام تأکید کرد: با مسلمان شدنم، امنیت و آرامشی کامل تمام زندگی‌ام را در برگرفته است، البته گاهی با روزهای سختی مواجه می‌شوم که با قرائت قرآن، دعا و ذکر مصیبت‌ها و سختی‌هایی که برای اهل بیت(علیهم‌السلام) اتفاق افتاد، تحمل آن روزها برایم راحت و آسان می‌شود.
وی گفت: کار کردن در یک فروشگاه بزرگ آن‌ هم با حجاب کامل، گاهی سخت می‌شود ولی خداوند در همه حال یاور من بوده است.

بانوی مستبصر آمریکایی درباره نحوه آشنایی خود با عترت گفت: از طریق سخنرانی‌های دینی که توسط علمای عراقی پخش می‌شد، با اهل بیت(علیهم‌السلام) عترت و طهارت آشنا شدم و علاقه زیادی به آن‌ها دارم.

هوسج در ادامه گفت: این نخستین سفر زیارتی من است و ان‌شاءالله سفرهایم به عراق بیشتر شود، همچنین به کسانی که دوست‌ دارند به این کشور سفر کنند، توصیه می‌کنم به شایعاتی که رسانه‌های معاند درباره ناامنی این کشور مطرح می‌کنند، اهمیت ندهند و باور نکنند، من یک هفته است که به عراق آمده‌ام و اینجا فضای امنی حاکم است.
وی در پایان گفت: وقتی به کربلا فکر می‌کنم، واقعه طف و اتفاقاتی را که برای امام حسین(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم‌‌السلام) اتفاق افتاد، به یاد می‌آورم، افتخار می‌کنم که توانستم کربلا، این سرزمین مبارک را زیارت کنم و این سعادت بزرگی است که نصیبم شده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اولین جرقه‌های شیعه شدن

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 30, 2017 1:04 am

[size=١٥٠][color=#BF٠٠BF]اولین جرقه‌های شیعه شدن[/color][/size]


گفتگو با طلبه جانباز مدافع حرم؛
اولین جرقه‌های شیعه شدن/ سوء قصد در ایرانشهر/ پایی که در "حلب" جا ماند

هرگز فکرش را هم نمی‌کردم دیدار با یک جانباز مدافع حرم با داستان شیعه شدن یکی از برادران اهل سنت گره بخورد که این مسئله به نوبه خود سوژه گزارش بسیار جذابی است که در همین مجال کوتاه به گوشه‌ای از آن می‌پردازم.

[rimg]http://aelaa.net/Ersaal/٥/٢/٨fb٧١bb٤٣d٩٧٠٨e٩٤٧٨٩de٦b٠ab٨٠١c٥.jpg[/rimg]

حجت‌الاسلام و المسلمین"عباس نارویی" طلبه جانباز مدافع حرم گفت: «اول اردیبهشت سال ٦٨ در شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان در خانواده‌ای از اهل تسنن به دنیا آمدم به طوری که پدرم سنّی و مادرم شیعه است.» روستایی که ما در آن زندگی می‌کردیم، روستای مادری‌ام بود و خانواده مادرم همه شیعه هستند و ما به این روستا «گزهک» که اکثریت روستا شیعه هستند مهاجرت کردیم.

پدرم آدم خشک و متعصبی نبود و ما را آزاد گذاشت، هیچ وقت مانع ما نشد که شیعه بشویم یا نه. می‌گفت "ببینید چه چیزی با ارزش است و از روی عقل و علم و تجربه جلو بروید. سال آخر دبیرستان که بودم، در ماه محرم، شبها در مسجد روستا سینه زنی و روضه بود و اهل تسنن نیز در مراسم عزاداری شرکت می‌کردند و ما نیز همراه مادرمان می‌رفتیم اما روحانی آنجا حضور داشت نمی‌دانست ما سنّی هستیم. از روحانی‌ای که دهه محرم در روستا بود، درباره غدیر و حضرت زهرا سلام الله علیها سئوال می‌کردیم و او که مرد خوش اخلاقی بود، به زیبایی پاسخ ما را می‌داد.»

«ما دو خواهر و پنج برادر هستیم و من و برادرانم در مدرسه شبانه روزی در ایرانشهر درس می‌خواندیم و ١٠ سال در خوابگاه بودیم و من سال آخر دبیرستان نماز شیعه را در خوابگاه آغاز کردم و در همان سال شیعه شدم و در سال ٨٥ دفترچه حوزه علمیه را گرفتم.»

«در سال ٩٠ که از حوزه فارغ‌التحصیل شدم به عنوان کارشناس امور مستبصرین دفتر تبلیغات اسلامی جنوب شرق کشور در ایرانشهر مشغول به کار شدم.»

اولین جرقه‌های شیعه شدن

یک دفعه شیعه شدن پیش نمی‌آید. این اتفاق به مرور رخ می‌دهد. من دو سال قبل از شیعه شدنم دنبال مسائل بودم که بدانم و تحقیق می‌کردم. شیعه شدن من مدتی پنهان بود و بعد از ورود به حوزه علنی شد. پدرم ناراحت بود که حوزه رفته‌ام. اما مانع سرسختی نشد.»

«همه خانواده ما به جز پدرم شیعه شده‌اند و من و دو نفر از دیگر برادرانم طلبه هستیم.»

«بعد از کار در تبلیغات اسلامی، معاون حوزه علمیه دلگان از توابع ایرانشهر شدم و در همان منطقه تبلیغ می‌رفتم. در نیمه سال ٩٣ دوبار به جان من سوء قصد شد و دوستان به من گفتند که احتمال ترور وجود دارد و من دی ماه سال ٩٣ به یاسوج رفتم و در آنجا نیز کار تبلیغی می‌کردم.»

«٦ محرم سال ٩٤ به همراه تعدادی از برادران شیعه و سنی سیستان و بلوچستان به عنوان داوطلب به سوریه رفتیم.»

«بعد از گذراندن دوره آموزشی در تهران،در نهایت ١٣٨ نفر به سوریه اعزام شدیم که دو نفر از برادران سنی به شهادت رسیدند و دو نفر از آنها شیعه شدند.»

«اعزام ما روز دوشنبه‌ای بود که خبرگزاری بی.بی.سی اعلام کرده بود ٢٠٠٠ نفر از جوانان سیستان و بلوچستان به سوریه می‌روند!! و تاریخ اعزام ما لو رفته بود و آن سفر کنسل شد و دو روز بعد رفتیم.»

این جانباز مدافع حرم با توصیف مناظری که در سوریه دیده بود و با ابراز ناراحتی تاثُراز جنایات داعش ادامه داد: مردم سوریه آواره و کشورشان ویران شده بود. در هر خانه خون جاری بود و معلوم بود افراد خانه را با دست کشته‌اند.

«ما چهار روز در دمشق بودیم، روز دوم به زیارت حضرت زینب سلام الله علیها رفتیم. در آن منطقه فقط بچه یتیم بود که از مناطق مختلف در آنجا جمع شده بودند.»

«علی رغم اینکه داعش تا نزدیکی حرم آمده و بازارچه‌های اطراف حرم کاملا نابود شده بود، حرم حضرت (س) اصلا آسیب ندیده بود.

«جلوی حرم بوی خون می‌آمد. بچه‌ها می گفتند زمانی که داعش آمده، مردم صف کشیدند جلوی حرم و هر چه می‌زدند، باز هم صف تشکیل می‌شد.»

«روز آخری که در دمشق بودیم، بعد از زیارت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها به حلب رفتیم، در حلب همه اهل تسنن هستند. ما وارد روستای مریمین در جنوب غرب حلب شدیم. هفت روز در این روستا ماندیم و قرار بود عملیات انجام شود، شب عملیات (دوم آذرماه ٩٤) بعد از نماز مغرب و عشاء فرمانده همه را آماده کرد و ما دو گروهان بدر و خیبر بودیم که من جزو گروهان بدر و تک تیرانداز بودم.»

«ما با گروه النصره می‌جنگیدیم و هفت کیلومتر تا نزدیکی اتوبان ترکیه – حلب فاصله داشتیم، اگر این اتوبان گرفته می‌شد، تقریبا راهی که داعش از آن مهمات و اغذیه وارد می‌کرد، قطع می‌شد. دشمن از دو روستا قبل از این اتوبان را گرفته و ارتباط را قطع کرده بود که این استقرار بین ما در روستای حمیدیه و بچه‌های فاطمیون بود و النصره بین ما قرار داشت.»

«ما در شب عملیات به سرعت آماده شدیم. هشت ماشین بودیم. من دسته آخر بودم و به دلیل اینکه ماشین‌ها جا نداشتند، جا ماندیم و عملیاتی نداشتیم. ٢٠ نفری بودیم، با بچه‌ها دعای توسل خواندیم و هنوز دو ساعت نگذشته بود که نور و صدای درگیری را از دور متوجه شدیم و برای اینکه دستگیر نشویم، دو نفر دو نفر روی پشت بام‌ها نگهبانی می‌دادیم.»

«من با شهید "نظرمحمد بامری" بودم و تا دم صبح نگهبانی دادیم و اذان صبح برای نماز جمع شدیم. بعد از نماز صدای ماشین‌ها آمد و چهار ماشین خالی برگشت و راننده‌ها فقط گریه می کردند، فکر می‌کردند که همه بچه‌ها شهید شده‌اند.»

«در درگیری شب، سه تا از بچه‌ها شهید شده بودند. عُمر ملازهی اهل لاشار و تک تیرانداز بود،سیدمحسن سجادی اهل بزمان و عبدالحمید سالاری اهل بندرعباس از شهدا بودند.»

«از شهادت ناراحت نمی‌شدیم، از اسارت ناراحت می‌شدیم زیرا با وضع عجیبی بچه‌ها را می‌کشتند. به راننده‌ها گفتم ما برای جنگ آمده‌ایم و در جنگ حلوا تقسیم نمی‌کنند.»

«بچه‌های شیعه و سنی خیلی با هم دوست شده بودند. اهل تسنن فهمیده بودند که هدف ایران فقط دفاع از تشیع و حرم نیست. هدف ایران، اسلام و جلوگیری از ظلم است و به همین دلیل خیلی دیدگاه‌شان نسبت به تشیع عوض شده بود.»

«در آن شرایط، ما فرماندهی نداشتیم و از منطقه و جزئیات کار چیزی را نمی‌دانستم اما هرچه مهمات و آذوقه بود برداشتیم و به سمت روستای عزیزیه که فاصله بین ما و فاطمیون بود، حرکت کردیم. به پنج کیلومتری عزیزیه رسیدیم، جایی که کاملا دشت و در دید تروریست‌ها بود. نگران بچه‌ها بودیم. رفتیم و به عزیزیه رسیدیم و به سرعت وارد حیاط یک خانه شدیم و دو تا از فرماندهان را دیدیم که به شدت زخمی شده بودند و فرستادیم‌شان عقب.»

«بچه‌ها همه جلو بودند. از داخل خانه‌ها جلو رفتیم و به آخرین حیات خانه رسیدیم یک عرب را دیدیم و در شرایطی که باید از کوچه عبور می‌کردیم، با فاصله از دیگر بچه‌ها حرکت کردیم. من و یک نفر دیگر تک تیرانداز بودیم و در حالی که تنها یک خانه دو طبقه در آن طرف کوچه قرار داشت، آن مرد عرب اصرار داشت به طبقه دوم آن خانه برویم و این کار خطرناکی بود.»

«در حالی که با هم بحث می‌کردیم، خمپاره زیر پای من خورد و در چند لحظه خودم را در یک فضای نورانی دیدم، فضای مه آلودی بود که در آن قدم زدم. با اصابت خمپاره کنار من، بچه‌ها سمت من آمده و در این حین خمپاره دوم بین بچه‌ها خورد و ٥ نفر شهید و ١١ نفر زخمی شدند.»

«زمانی که می‌خواستم خودم را بلند کنم، دیدم پوتین‌های من به سمت خودم است و متوجه شدم پاهایم مال من نیست. پای چپم از ١١ جا شکسته بود.»

«از بین ما، تنها چهار نفر سالم بودند و آمدند به زخمی‌ها کمک کنند، یکی‌شان بازوهای من را گرفت و نتوانست بلندم کند و تا کنار ماشین‌ها در حالت فرار من را روی زمین می‌کشید.»

«شرایط خیلی بد بود و به او گفتم من را خلاص کند و شهادیتینم را خواندم. لحظه مرگ بود و هرچه به ذهنم می‌رسید خواندم. خدا شاهد است که آن موقع به یاد شهدا و اسرای کربلا بودم.»

«بالاخره مرا به بیمارسان صحرایی که یک سوله خیلی بزرگ بود، رساندند که مجروح‌های زیادی آنجا بودند. پزشک آنجا راننده آمبولانس را صدا کرد و گفت "این پرستو را تا ده دقیقه دیگه رساندید. رساندید و گرنه می‌پرد" و من می‌دانستم تا بیمارستان شهر ٧٠ کیلومتر فاصله است. جلوی بیمارستان حلب، بیهوش شدم و دوباره وارد آن فضای نورانی شدم و احساس کردم که مُردم و بین مرگ و زندگی بود.»

«به گفته دوستانم بعد از هفت ساعت عمل و تنفس مصنوعی و شوک زنده شدم. دکتر گفت زنده ماندن من معجزه بود.»

«بعد از سه روزی که در حالت طبیعی نبودم و حالم بهتر شده بود، پزشکان با مقدمه چینی مفصل به من گفتند پایت قطع شده. گفتم هر دو تا؟ گفتند نه پای راستت و پایم در حلب ماند.»

«در منطقه خودمان گفته بودند من شهید شده‌ام و خانواده منتظر جسد من بودند که من با رسیدن به دمشق با آنها تماس گرفتم.»

«مسئله جالبی که در روزهای بستری در بیمارستان حلب اتفاق افتاد، این بود که در آن حالت نیمه هوشیاری با زبان دست و پاشکسته عربی به پرستارم گفته بودم که حجاب داشته باشد و آن خانم روسری به سر کرده بود.»

ما در سوریه چیزهایی دیده‌ایم که خیلی سخت است اما نمی‌توانم بگویم. ای کاش خوب می‌شدم و می‌توانستم دوباره بروم. کار داعش اسلام ستیزی، اسلام هراسی و ایجاد بغض نسبت به مسلمانان و همچنین ایجاد حاشیه و زمینه امن برای اسرائیل است. حرکت داعش ادامه حرکت یزیدیان است.

حجت الاسلام نارویی که دو فرزند پسر هفت ساله و دو ساله دارد، می‌گوید: با توجه به وضعیت جسمانی‌ام، رفت و آمد برایم خیلی سخت است و پرستار ندارم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اولین جرقه‌های شیعه شدن

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه ژوئن 30, 2017 1:08 am

اولین جرقه‌های شیعه شدن


گفتگو با طلبه جانباز مدافع حرم؛
اولین جرقه‌های شیعه شدن/ سوء قصد در ایرانشهر/ پایی که در "حلب" جا ماند

هرگز فکرش را هم نمی‌کردم دیدار با یک جانباز مدافع حرم با داستان شیعه شدن یکی از برادران اهل سنت گره بخورد که این مسئله به نوبه خود سوژه گزارش بسیار جذابی است که در همین مجال کوتاه به گوشه‌ای از آن می‌پردازم.

Image

حجت‌الاسلام و المسلمین"عباس نارویی" طلبه جانباز مدافع حرم گفت: «اول اردیبهشت سال ٦٨ در شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان در خانواده‌ای از اهل تسنن به دنیا آمدم به طوری که پدرم سنّی و مادرم شیعه است.» روستایی که ما در آن زندگی می‌کردیم، روستای مادری‌ام بود و خانواده مادرم همه شیعه هستند و ما به این روستا «گزهک» که اکثریت روستا شیعه هستند مهاجرت کردیم.

پدرم آدم خشک و متعصبی نبود و ما را آزاد گذاشت، هیچ وقت مانع ما نشد که شیعه بشویم یا نه. می‌گفت "ببینید چه چیزی با ارزش است و از روی عقل و علم و تجربه جلو بروید. سال آخر دبیرستان که بودم، در ماه محرم، شبها در مسجد روستا سینه زنی و روضه بود و اهل تسنن نیز در مراسم عزاداری شرکت می‌کردند و ما نیز همراه مادرمان می‌رفتیم اما روحانی آنجا حضور داشت نمی‌دانست ما سنّی هستیم. از روحانی‌ای که دهه محرم در روستا بود، درباره غدیر و حضرت زهرا سلام الله علیها سئوال می‌کردیم و او که مرد خوش اخلاقی بود، به زیبایی پاسخ ما را می‌داد.»

«ما دو خواهر و پنج برادر هستیم و من و برادرانم در مدرسه شبانه روزی در ایرانشهر درس می‌خواندیم و ١٠ سال در خوابگاه بودیم و من سال آخر دبیرستان نماز شیعه را در خوابگاه آغاز کردم و در همان سال شیعه شدم و در سال ٨٥ دفترچه حوزه علمیه را گرفتم.»

«در سال ٩٠ که از حوزه فارغ‌التحصیل شدم به عنوان کارشناس امور مستبصرین دفتر تبلیغات اسلامی جنوب شرق کشور در ایرانشهر مشغول به کار شدم.»

اولین جرقه‌های شیعه شدن

یک دفعه شیعه شدن پیش نمی‌آید. این اتفاق به مرور رخ می‌دهد. من دو سال قبل از شیعه شدنم دنبال مسائل بودم که بدانم و تحقیق می‌کردم. شیعه شدن من مدتی پنهان بود و بعد از ورود به حوزه علنی شد. پدرم ناراحت بود که حوزه رفته‌ام. اما مانع سرسختی نشد.»

«همه خانواده ما به جز پدرم شیعه شده‌اند و من و دو نفر از دیگر برادرانم طلبه هستیم.»

«بعد از کار در تبلیغات اسلامی، معاون حوزه علمیه دلگان از توابع ایرانشهر شدم و در همان منطقه تبلیغ می‌رفتم. در نیمه سال ٩٣ دوبار به جان من سوء قصد شد و دوستان به من گفتند که احتمال ترور وجود دارد و من دی ماه سال ٩٣ به یاسوج رفتم و در آنجا نیز کار تبلیغی می‌کردم.»

«٦ محرم سال ٩٤ به همراه تعدادی از برادران شیعه و سنی سیستان و بلوچستان به عنوان داوطلب به سوریه رفتیم.»

«بعد از گذراندن دوره آموزشی در تهران،در نهایت ١٣٨ نفر به سوریه اعزام شدیم که دو نفر از برادران سنی به شهادت رسیدند و دو نفر از آنها شیعه شدند.»

«اعزام ما روز دوشنبه‌ای بود که خبرگزاری بی.بی.سی اعلام کرده بود ٢٠٠٠ نفر از جوانان سیستان و بلوچستان به سوریه می‌روند!! و تاریخ اعزام ما لو رفته بود و آن سفر کنسل شد و دو روز بعد رفتیم.»

این جانباز مدافع حرم با توصیف مناظری که در سوریه دیده بود و با ابراز ناراحتی تاثُراز جنایات داعش ادامه داد: مردم سوریه آواره و کشورشان ویران شده بود. در هر خانه خون جاری بود و معلوم بود افراد خانه را با دست کشته‌اند.

«ما چهار روز در دمشق بودیم، روز دوم به زیارت حضرت زینب سلام الله علیها رفتیم. در آن منطقه فقط بچه یتیم بود که از مناطق مختلف در آنجا جمع شده بودند.»

«علی رغم اینکه داعش تا نزدیکی حرم آمده و بازارچه‌های اطراف حرم کاملا نابود شده بود، حرم حضرت (س) اصلا آسیب ندیده بود.

«جلوی حرم بوی خون می‌آمد. بچه‌ها می گفتند زمانی که داعش آمده، مردم صف کشیدند جلوی حرم و هر چه می‌زدند، باز هم صف تشکیل می‌شد.»

«روز آخری که در دمشق بودیم، بعد از زیارت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها به حلب رفتیم، در حلب همه اهل تسنن هستند. ما وارد روستای مریمین در جنوب غرب حلب شدیم. هفت روز در این روستا ماندیم و قرار بود عملیات انجام شود، شب عملیات (دوم آذرماه ٩٤) بعد از نماز مغرب و عشاء فرمانده همه را آماده کرد و ما دو گروهان بدر و خیبر بودیم که من جزو گروهان بدر و تک تیرانداز بودم.»

«ما با گروه النصره می‌جنگیدیم و هفت کیلومتر تا نزدیکی اتوبان ترکیه – حلب فاصله داشتیم، اگر این اتوبان گرفته می‌شد، تقریبا راهی که داعش از آن مهمات و اغذیه وارد می‌کرد، قطع می‌شد. دشمن از دو روستا قبل از این اتوبان را گرفته و ارتباط را قطع کرده بود که این استقرار بین ما در روستای حمیدیه و بچه‌های فاطمیون بود و النصره بین ما قرار داشت.»

«ما در شب عملیات به سرعت آماده شدیم. هشت ماشین بودیم. من دسته آخر بودم و به دلیل اینکه ماشین‌ها جا نداشتند، جا ماندیم و عملیاتی نداشتیم. ٢٠ نفری بودیم، با بچه‌ها دعای توسل خواندیم و هنوز دو ساعت نگذشته بود که نور و صدای درگیری را از دور متوجه شدیم و برای اینکه دستگیر نشویم، دو نفر دو نفر روی پشت بام‌ها نگهبانی می‌دادیم.»

«من با شهید "نظرمحمد بامری" بودم و تا دم صبح نگهبانی دادیم و اذان صبح برای نماز جمع شدیم. بعد از نماز صدای ماشین‌ها آمد و چهار ماشین خالی برگشت و راننده‌ها فقط گریه می کردند، فکر می‌کردند که همه بچه‌ها شهید شده‌اند.»

«در درگیری شب، سه تا از بچه‌ها شهید شده بودند. عُمر ملازهی اهل لاشار و تک تیرانداز بود،سیدمحسن سجادی اهل بزمان و عبدالحمید سالاری اهل بندرعباس از شهدا بودند.»

«از شهادت ناراحت نمی‌شدیم، از اسارت ناراحت می‌شدیم زیرا با وضع عجیبی بچه‌ها را می‌کشتند. به راننده‌ها گفتم ما برای جنگ آمده‌ایم و در جنگ حلوا تقسیم نمی‌کنند.»

«بچه‌های شیعه و سنی خیلی با هم دوست شده بودند. اهل تسنن فهمیده بودند که هدف ایران فقط دفاع از تشیع و حرم نیست. هدف ایران، اسلام و جلوگیری از ظلم است و به همین دلیل خیلی دیدگاه‌شان نسبت به تشیع عوض شده بود.»

«در آن شرایط، ما فرماندهی نداشتیم و از منطقه و جزئیات کار چیزی را نمی‌دانستم اما هرچه مهمات و آذوقه بود برداشتیم و به سمت روستای عزیزیه که فاصله بین ما و فاطمیون بود، حرکت کردیم. به پنج کیلومتری عزیزیه رسیدیم، جایی که کاملا دشت و در دید تروریست‌ها بود. نگران بچه‌ها بودیم. رفتیم و به عزیزیه رسیدیم و به سرعت وارد حیاط یک خانه شدیم و دو تا از فرماندهان را دیدیم که به شدت زخمی شده بودند و فرستادیم‌شان عقب.»

«بچه‌ها همه جلو بودند. از داخل خانه‌ها جلو رفتیم و به آخرین حیات خانه رسیدیم یک عرب را دیدیم و در شرایطی که باید از کوچه عبور می‌کردیم، با فاصله از دیگر بچه‌ها حرکت کردیم. من و یک نفر دیگر تک تیرانداز بودیم و در حالی که تنها یک خانه دو طبقه در آن طرف کوچه قرار داشت، آن مرد عرب اصرار داشت به طبقه دوم آن خانه برویم و این کار خطرناکی بود.»

«در حالی که با هم بحث می‌کردیم، خمپاره زیر پای من خورد و در چند لحظه خودم را در یک فضای نورانی دیدم، فضای مه آلودی بود که در آن قدم زدم. با اصابت خمپاره کنار من، بچه‌ها سمت من آمده و در این حین خمپاره دوم بین بچه‌ها خورد و ٥ نفر شهید و ١١ نفر زخمی شدند.»

«زمانی که می‌خواستم خودم را بلند کنم، دیدم پوتین‌های من به سمت خودم است و متوجه شدم پاهایم مال من نیست. پای چپم از ١١ جا شکسته بود.»

«از بین ما، تنها چهار نفر سالم بودند و آمدند به زخمی‌ها کمک کنند، یکی‌شان بازوهای من را گرفت و نتوانست بلندم کند و تا کنار ماشین‌ها در حالت فرار من را روی زمین می‌کشید.»

«شرایط خیلی بد بود و به او گفتم من را خلاص کند و شهادیتینم را خواندم. لحظه مرگ بود و هرچه به ذهنم می‌رسید خواندم. خدا شاهد است که آن موقع به یاد شهدا و اسرای کربلا بودم.»

«بالاخره مرا به بیمارسان صحرایی که یک سوله خیلی بزرگ بود، رساندند که مجروح‌های زیادی آنجا بودند. پزشک آنجا راننده آمبولانس را صدا کرد و گفت "این پرستو را تا ده دقیقه دیگه رساندید. رساندید و گرنه می‌پرد" و من می‌دانستم تا بیمارستان شهر ٧٠ کیلومتر فاصله است. جلوی بیمارستان حلب، بیهوش شدم و دوباره وارد آن فضای نورانی شدم و احساس کردم که مُردم و بین مرگ و زندگی بود.»

«به گفته دوستانم بعد از هفت ساعت عمل و تنفس مصنوعی و شوک زنده شدم. دکتر گفت زنده ماندن من معجزه بود.»

«بعد از سه روزی که در حالت طبیعی نبودم و حالم بهتر شده بود، پزشکان با مقدمه چینی مفصل به من گفتند پایت قطع شده. گفتم هر دو تا؟ گفتند نه پای راستت و پایم در حلب ماند.»

«در منطقه خودمان گفته بودند من شهید شده‌ام و خانواده منتظر جسد من بودند که من با رسیدن به دمشق با آنها تماس گرفتم.»

«مسئله جالبی که در روزهای بستری در بیمارستان حلب اتفاق افتاد، این بود که در آن حالت نیمه هوشیاری با زبان دست و پاشکسته عربی به پرستارم گفته بودم که حجاب داشته باشد و آن خانم روسری به سر کرده بود.»

ما در سوریه چیزهایی دیده‌ایم که خیلی سخت است اما نمی‌توانم بگویم. ای کاش خوب می‌شدم و می‌توانستم دوباره بروم. کار داعش اسلام ستیزی، اسلام هراسی و ایجاد بغض نسبت به مسلمانان و همچنین ایجاد حاشیه و زمینه امن برای اسرائیل است. حرکت داعش ادامه حرکت یزیدیان است.

حجت الاسلام نارویی که دو فرزند پسر هفت ساله و دو ساله دارد، می‌گوید: با توجه به وضعیت جسمانی‌ام، رفت و آمد برایم خیلی سخت است و پرستار ندارم.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بازیگر و مانکن زن پاکستانی توبه کرد

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه جولاي 15, 2017 10:57 pm

بازیگر و مانکن زن پاکستانی توبه کرد


"فینا مالک" مانکن و بازیگری که در اکثر فیلم‌ها به صورت عریان ظاهر می‎شد؛ با خبر کناره‌گیری خود از این شغل همگان را شگفت‌زده کرد. وی با دعوت یکی از روحانیون مسلمان٬ برای گذراندن ماه عسل به همراه همسرش عازم مکه مکرمه شد و پس از انجام مناسک حج از این شغل کناره‌گیری کرد.

Image

به گزارش شبکه ایران، فینا مالک در این‌باره اظهار داشت: در مقابل کعبه توبه کردم و از خداوند خواستم که مرا پاک گرداند. به پروردگارم قول دادم که برای همیشه از این شغل کناره‌گیری نمایم. از این پس٬ پوشش حجاب را رعایت کرده و به نماز اهتمام ویژه خواهم داشت و از برنامه‌های دینی و اجتماعی حمایت خواهم کرد و در فیلم‌هایی که به هدف مسائل اجتماعی و دینی تولید می‌شود شرکت خواهم کرد.

Image

مالک در پایان با بیان اینکه "قصد تولید یک برنامه اسلامی را دارم" اظهار داشت: برنامه‌های دینی برای جوانانی که به راه‌های منحرف می‌روند تولید خواهم کرد.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

نماینده آمریکا در سودان مسلمان شد

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه جولاي 24, 2017 2:02 pm

نماینده آمریکا در سودان مسلمان شد


"ژوزف استافورد"، مسئول امور آمریکا در خارطوم پس از روی آوردن به اسلام وادار به کناره‌گیری از شغل خود از سوی مقامات آمریکایی شد. به گفته منابع سودانی، استافورد پس از مسلمان شدن از بسیاری از سازمان‌های اسلامی در سودان بازدید کرده و با بسیاری از رهبران اسلامی دیدار کرده بود.

Image

به گزارش شبستان، استافورد پس از استعفا از مقام خود در مقاله‌ای در روزنامه سودان تریبیون" نوشت: من و همسرم بسیار سعادتمند بودیم که با مسلمانان سودان آشنا شدیم، مردمی که آرزو دارند جامعه خود را با همکاری هم ارتقا دهند. آمریکا از سال 1998 تا کنون سفیری در سودان نداشته و حضور دیپلماتکش در این کشور در حد مسئول امور بوده است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8711
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

قبليبعدي

بازگشت به برای آئین اعلی


cron
Aelaa.Net