مرثیه و مقتل خوانی از میرزا حسن صفی اصفهانی

مرثیه و مقتل خوانی از میرزا حسن صفی اصفهانی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه نوامبر 21, 2016 11:20 pm

بسم الله الرحمان الرحیم
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

Re: مرثیه و مقتل خوانی از میرزا حسن صفی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه نوامبر 21, 2016 11:23 pm

ُزبدة الاَسرار "ميرزا حسن صفی"

Image

امتیازی که باعث شده " گنجینه اسرار " در مقایسه با سایر منظومه های عاشورایی در مرتبه ای بسیار بالاتر و والاتر قرار گیرد ، بهره گیری آگاهانه و هوشمندانه عمان از نمادهای ادبیات عارفانه - عاشقانه برای باز آفرینی و روایت واقعه کربلاست . امتیازی که پیش از این ، اکثرمنظومه های عاشورایی از آن بی بهره بوده اند.

البته از حق نباید گذشت که پیش از عمان ، ميرزا حسن صفی نیز در منظومه " زبده الاسرار " تا حدودی به این شیوه متوسل شده است . از همین رو عمان نیز در ساخت گنجینه به این منظومه نظر داشته است و شاید بتوان گفت که الهام بخش وی در سرودن این منظومه عاشورایی مانا و فاخر، زبدة الاسرار صفی بوده است. . ولی از آنجا که صفی در ساخت منظومه خویش در حجمی گسترده از تعابیر و اصطلاحات فلسفی ، حکمی و عرفانی سود جسته است ، به خاطر پیچیدگی های بیانی و کلامی ، منظومه او بیشتر مناسب حال اهل فن و خواص است و عوام – بخصوص مردم کوچه و بازار - کمتر می توانند با منظومه عاشورایی او ارتباط عاطفی بر قرار کنند.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

Re: مرثیه و مقتل خوانی از میرزا حسن صفی

پستتوسط pejuhesh232 » دوشنبه نوامبر 21, 2016 11:24 pm

و اینک ابیاتی برگزیده از مثنوی " زبدة الاسرار" :

چون که بحر لایزالی کرد موج
کار عشق لا ابالی یافت اوج
شاه عشق ، آن مالک الملک فقط
کرد در میدان قیام اندر وسط
در رکابش انبیا حاضر همه
بر جمال لم یزل ناظر همه
تا نماند غیر حق دمساز حق
بانگ " هل من ناصری " شد راز حق
کیست کاین دم ، دم ز منصوری زند ؟
ناصر بالذات را یاری کند ؟
اندرین دشت بلا خق جو شود
او همه حق گردد و حق او شود
در ره عشقم فنا گردد کنون
مالک ملک بقا گردد کنون
قطره را بگذارد و عمّان شود
جان دهد بهر خدا ، جانان شود
چون نوای " قبل موتوا ان تموت "
شد بلند از نای حیّ لا یموت
بود طفلی شیرخوار اندر حرم
کافرینش را پدر بُد در کرم
گرچه خوانند اهل عالم اصغرش
من ندانم جز ولی اکبرش
دست از قنداق جان بیرون کشید
بندهای بسته را بر هم درید
بانگ بر زد : کای غریب بی نوا
نیستی بی کس هنوز ، این سو بیا ... ( 6 )
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm


بازگشت به حسين ثار الله


cron
Aelaa.Net