شرح حال مختصرى از آيت الله فقيد شيخ محمد حسين اصفهانى رضوان الله عليهبسم الله الرحمن الرحيم
1 - خانواده اش :آيت الله شيخ محمد حسين پسر حاج محمد حسن پسر على اكبر پسر آقا بابا پسر آقا كوچك پسر حاج محمد اسماعيل پسر حاج محمد حاتم نخجوانى . حاج محمد اسماعيل از نخجوان به اصفهان مهاجرت كرد و بهمين جهت آيت الله فقيد باصفهان انتساب يافت .
2 - ولادتش :استادما شيخ - قدس الله سره - در دوم محرم سال 1296 هجرى در خانواده اى كريم و شريف پا بدنيا نهاد. پدرش حاج محمد حسن از تجار معروف كاظمين مردى پارسا و به پارسائى معروف بود و با اينكه بازرگان بود علم و علماء را دوست ميداشت . آيت الله در آغوش يك چنين مرد دانش پژوه و پاكدامن پرورش مى يافت .
3 - زندگانيش :آيت الله اصفهانى قدس الله نفسه در خانواده خود با تنعم و تمكن بسر ميبرد. پدرش حاج محمد حسن براى او ميراث هنگفتى گذاشته بود و اين ميراث خوشبخت و مبارك هم در راه تحصيل آيت الله به مصرف رسيد.
آيت الله فقيد از آنجائيكه ميان نعمت و ثروت پرورش يافته بود مردى منيع الطبع و ابى النفس ببار آمده بود. پدر شادروان و روشنفكرش راه تحصيل معارف و كسب مكارم را در پيش پايش باز گذاشته بود.
شيخ - قدس سره - كه فطرتا مستعد ارتقاء و اعتلا بود از موفقيت خود بخوبى استفاده كرد و نبوغ فطرى خود را در همان دوران كودكى آشكار ساخت .
هنوز طفلى نورس بود كه ميتوانست بازيباترين طرزى خط بنويسد و چون در آن روزگار صنعت خط از صنايع طريفه و جميله شمرده ميشد اين كودك نوسال ميان اهل ذوق و علم شهرتى به كمال يافت .
فنون جميله مواهبى خدا داد هستند كه ذات اقدس حق جمال و عز بهر كس از بندگانش مشيت فرمود اعطا خواند نمود.
شيخ اعلى الله درجته در سنين نزديك بيست از كاظمين به نجف اشرف - على مشرفها افضل الصلوات - مهاجرت كرد. وى در اين هنگام در تحصيلات مقدماتى خود كامل بود بنا بر اين ميتوانست به تحصيل فقه و اصول بپردازد.
وى در نجف اشرف محضر درس آيت الله العظمى شيخ محمد كاظم خراسانى معروف به ((آخوند)) را درك كرد و تا سال 1329 از آن محضر مقدس كسب مككارم و معالم مى كرد تا ((آخوند)) اعلى الله تعالى فى الفردوس مقامه وفات يافت . او از مشاهير شاگردان آخوند - قدس نفسه - شمره ميشد. سيزده سال تمام شيخ ما شاگرد آخوند خراسانى بود و طى اين مدت حاشيه اى نيز به ((كفايه الاصول )) استاد خود نوشت .
وى در فقه شاگرد علامه ى محقق سيد محمد اصفهانى قدس الله نفسه بود وديرى نپائيد كه استاد اصفهانى او نيز وفات يافت .
آيت الله شيخ محمد حسين اصفهانى اعلى الله مقامه از سال 1329 كه آخوند به عليين ارتحال يافت مستقلا به تدريس وافاده پرداخت و چندين با دوره هاى اصول و فقه مكاسب را تدريس فرمود.
در مكتب عالى او عده ى زيادى از علماى مشهور عصر تربيت يافتند كه پس از او هر كدام مدرس نوينى براى تعليمات علوم اسلامى بوجود آوردند. آخرين دوره ى اصول را كه طولانى ترين دوره هاى تدريس او به شمار ميرود در سال 1344 آغاز و به سال 1359 بپايان رسانيد. وى در اين دوره ى پانزده ساله بسيارى از غوامض و معضلات اصول را تحليل و تحقيق فرمود. و بر اصول تعليقات و حواشى سودمندى نگاشت و جز اول ايت تعليقات به چاپ هم رسيد. ولى با اين جزوه چاپ شده نمى توان از آنهمه تعليقات حواشى بى نياز ماند و همچنان طى اين مدت رساله هاى كوچكى هم تقرير فرمود كه از آن جمله ((رساله ى گرفتن اجرت از عمليات واجبه )) را ميشود نام برد.
اين رساله از آن قبيل رساله هاست كه نظيرش را نظر دقت در تحقيق و اداى مطلب نوشته نشده است .
ومن - الحمدالله - اين توفيق را ادراك كردم كه از سال 1345 محضر تدريس استاد را دريافته ام ، و بعد استاد مصلح و محقق ما دوره جديدى را در اصول آغاز كرد. هدفش در اين دوره ى جديد تهذيب علم اصول و تنقيح و اختصار و تنظيم ابواب و ((كلاسه كردن )) مطالبش بود. اين فكر فكرى بود كه تا آنوقت سابقه نداشت وى با شهامت و اقدام شگرفى بكار گذشتگان دست اصلاح پيش برد. بسيارى از ((مبادى )) را كه بجاي ((مسائل )) گذاشته بود بجاى بو خود بر گردانيد. و مسائل را در جاى مبادى قرار داد زيرا حقا جايش مبادى بود مثل ((مشتق )).
و اصول را خلاف آنچه معمول بود به چهار مبحث تقسيم كرد و يكباره به اختلاطاتى كه ميان مباحث پديد آمده بود خاتمه داد. و مباحث چهار گانه اى كه براي اصول تنظيم فرمود از اينقرار است :
1 - مبحث الفاظ
2 - مبحث ملازمات عقليه
3 - مباحث حجت
4 - مباحث اصول علميه
آيت الله فقيد به همين اسلوب به تصنيف كتابى در اصول اقدام فرمود. اهل علم بخود مژده داده بودند كه با انتشار اين كتاب طرز تعليم و تعلم اصول به ساده ترين وضعى عوض خواهد شد و همه انتظار مى كشيدند كه چه وقت استاد از اين اقدام عظيم فراغت خواهد يافت .
اما افسوس كه اجل مهلتش نداد و اين كتاب را كه يك سال هم در تنظيمش زحمت كشيده و وقت صرف شده بود بپايان نرسانيد.
استاد در روز پنجم ماه ذى الحجه سال 1361 بهنگام سپيده دم بدار بقا رحلت كرد، عليه السلام و رضوانه .
جاى افسوس و حسرت بسيار است كه اين شعله علم و فضيلت نابهنگام فرو نشست و عصر ما كه بى نهايت احتايج بيك چنين كتاب سودمند و عزيز دارد نوميد ماند.
شيخ ما اعلى الله درجته گذشته از مقام علمى و صفاى نفسانى مردى مجاهد و مبارزه و اصلاح طلب بود و چنانچه بارها در محافل خصوصى به ما ابراز ميفرمود دلش بسيار مشتاق بود كه دين و علوم دين اسلام را در مقامى مشعشع و عالمى ببيند.
او مردى بود كه در علوم و دانش هاى گوناگون مقامى شامخ داشت :در فلسفه حكيمى عرفان مشرب بود. در اخلاق مخزن اسرار بود. در تخليه و تحليه و سير و سلوك به مقام شهود رسيده بود. در فقه و اصول امام و حجت بود در ادبيات فارسى و عربى استاد بود.
4 - شخصيت علميش :او - قدس الله نفسه العزيز - از آن گوهرهاى گرانبها بود كه از اقيانوس خلقت كمتر بدست خواهد آمد. وى عنصرى عبقرى بود كه بايد روز گارها بگذرد تا مادر دهر نظير او را دنيا بياورد.
اگر دست تقدير او را بر كرسى مرجعيت و رياست عامه مى نشانيد و زمام روحانيت را به كف با كفايت او ميگذاشت ديده ميشد كه چه تحولات عظيمى در تشكيلات روحانى اسلام بوجود مى آيد و چگونه مجراى تاريخ عوض ميشود.
و حتى اگر فاجعه اى رحلت او چند سالى بعقب مى افتاد اين حركت عظماى علمى آشكار ميشد ولى افسوس كه مشيت الهى به امضاى دعوت او تعلق گرفت و اين ثلمه ى جبران ناپذير در بنيان روحانيت پديدار گشت .
شايد خوانندگان گمان برند كه نگارنده همچون ((بيو گرافيست ها)) در ترجمه ى شخصيت اين قهرمان عظيم الشان جانب مبالغه و گزاف را گرفته است ولى آنانكه با تصنيفات و تعليقات بى مانندش آشنا ميشوند شايد از اين سوء ظن استغفار كنند.
5 - فلسفه اش :آيت الله فقيد اعلى مقامه درس فلسفه را در مكتب فيلسوف عرفانى معروف ميرزا محمد باقر اصطهباناتى فرا گرفت .
وى در درياى فلسفه و عرفان آنچنان فرورفت كه عقايد و آثار فلسفى او را در تمام نوشته هاى او خواهيد يافت ، مثلا كسانيكه حاشيه ى او را بركفايه ى آخوند ميخوانند طغيان معلومات فلسفى او را در مباحث اصولى بصورتى مى بينند كه گمان ميكنند دارند يك كتاب فلسفه را مطالعه ميكنند.
وى در ارجوزه هائيكه در مدح رسول اكرم و ائمه ى اطهار صلوات الله عليهم انشا فرموده آنچنان بالحن فلسفى سخن ميگويد كه گوئى دارد يك مبحث حكمى را تحقيق و تحليل ميكند.
و در عين حال آراء فلسفى او درباره ى معصومين عليهم السلام از حدود احاديث و اخبار آنان تجاوز نمى كند يعنى آنچه را كه حق مدح و ستايش است بجا مى آورد. مشعشع ترين آثار فلسفى او ((تحفه الحكيم )) است كه منظوم است و بايد اين اثر بديع را آيتى از آيات هنر شمرد.
6 - معلومات ادبيش :شيخ - رضوان الله عليه - در ادبيات عرب استاد بود زيرا عمر گرانمايه اش در كاظمين و نجف گذشت . از آثار منظوم او در عربى كه بصورت قصيده انشاء شده بود و مسلما از بدايع آثار ادبى عرب بود اكنون چيزى در دست نيست ولى ديوان فارسى او كه مشحون از مدايخ اهل بيت عليهم السلام و غزل هاى عرفا نيست امروز شعرا و ادباى ايران را در برابر خود مبهوت ميدارد. (1)
7 - شمايلش :اندكى كوتاه قامت ولى چهارشانه بود در اواخر عمرش لاغر شده بود. رنگ بشره او هم به زردى گرائيده بود.
خلاف ديگران او هميشه عمامه ى كوچك بر سر مى بست . محاسنش پر پشت و چشمانش تيز بين بد. اما بيشتر سر به پائين داشت و زمين را مينگريست . و حتى به طرف خطاب خود هم بيش از يك نگاه گذران نگاه ديگرى نمى انداخت يعنى چشمانش به كسى خيره نميشد.
بر سيمايش هميشه ابهامى ديده ميشد كه گمان ميرفت اين قيافه هميشه غمناك است هميشه در فكر مستدام خود غرق بود و معهذا سريع الذهن و حاضر جواب بود. سخنانش غالبا چاشنى لطيفه و مزاح داشت تا آنجا كه در هنگام تقرير مطالب علمى هم از اين بذله هاي شيرين خود دارى نمى كرد. محفلى گرم و مالوف و معاشرتى دور از تكلف و گفتارى سرورانگيز داشت و در عين حال حشمت زهد و وقار علم همچون هاله اى شكوهمند وجود عزيزش را احاطه كرده بود و با همه حسن معاشرت و لطف مشرب اين حريم همواره ميان او و مردم بر قرار بود.
در آن مقام شامخ براى همه حتى براى كودكان هم فروتنى و تواضع داشت . بسيار آهسته صحبت مى كرد و اين آهسته گوئى بارها شاگردانش را به فرياد در آورده بود ولى هيچوقت اين عادت را ترك نمى گفت .
شاگردانش تا بودند از اين آواى آرام او گله داشتند و خودش هم تابود از اين آواى آرام دست نمى كشيد.
از اجتهاد او در عبادت هرچه گفته شود كم است زيرا او سالكى و اصل ، و عارفى فانى بود او از همه بريده و به دوست پيوسته بود.
8 - تاليفاش :قلم تصنيف و تاليف روانى داشت و تا آنجا براى تقرير و تحرير مسائل آماده بود كه حاجتى به تسويد و تبيض نداشت . همان نسخه اول كه از زير دستش در مى آمد آماده چاپ بود. حتى بيك بازديد هم نيازمند نبود.
و اكنون آنچه از قلم گرانمايه اش بيادگار مانده است .
1 - حاشيه بر كفايه الاصول كه جز اولش در ايران به طبع رسيده و جز دومش هم چاپ شده
2 - حاشيه بر مكاسب
3 - حاشيه بر رساله ى ((قطع )) شيخ انصارى قدس الله سره
4 - رساله ى بزرگ در اجاره
5 - رساله اى در اجتهاد و تقليد
6 - رساله اى در نماز مسافر
7 - رساله اى در طهارت
8 - رساله اى در نماز جمعه
9 - رساله اى در تحقيق حق و حكم ((در كتاب بيع مكاسب بصورت حاشيه نوشته شده ))
10 - رساله اى در اجرت گرفتن بر اعمال واجبه
11 - دو رساله در دمشق
12 - دو رساله در دمشق
13 - رساله اى در قواعد تجاوز و فراغ و اصالت صحت و اصالت يد
14 - رساله اى در صحيح واعم
15 - رساله اى در موضوع علم
16 - رساله اى در معاد
17 - منظومه ى تحفه الحكيم در فلسفه
18 - منظومه اى در 24 رجز در مدح رسول الله و مراثى ائمه صلى الله اعليهم
19 - منظومه اى در روزه
20 - منظومه اى در اعتكاف
21 - ديوان شعر فارسى و غزلهاى عرفانى
22 - ديوان شعر در مدايح و مراثى اهل بيت عليهم السلام
23 - رساله ى عمليه در فقه به فارسى و عربى
24 - رساله اى در مشرك
25 - رساله اى در حروف
9 - نفوذ اجتماعيش :علاقه ى عاشقانه اى كه شاگردانش بوى داشتند آنقدر شديد بود كه جالب توجه بود شاگردانش وى را تا حدود تقديس احترام ميكردند و بايد دانست كه اين محبت مقدس بى جهت نبود. شاگردان او او را بدردليل شايسته ى اينهمه احترام و عشق ميشمردند.
1 - مقام شامخ او در علوم و فكر بلند او در پرواز و ذوق دقيق او در اصلاحات محافل روحانى و مناعت و ابا و عزت نفس او حقا مستحق تمجيد و تقديس بود
2 - مهربانى پدارنه ى او كه در حقيقت او را براى شاگردانش نمونه اى از يك پدر رئوف و يك استاد عطوف نشان ميداد.
لطف بى ريا و صميمانه اى كه نسبت به بزرگ و گوچك بكار ميبرد و يرا محبوب بزرگ و كوچك ساخته بود من اميدوار بودم كه در شرح شخصيت ابو بتوانم بيانى كافى تر و گفتارى دلنشين بكار ببرم ولى كمى فرصت و ضيق وقت مجالى بيش از آنچه گفته شد بمن نداد.
از تو پوزش مى خواهم اى استاد بزرگ كه نتوانسته ام حق مقام ترا بقدر وسع خويش نيز ادا كنم . تا آنجا كه بياد دارم تو هميشه بر خطاهاى ما پرده ى اغماض مى كشيد بنابر اين ميتوانم از تو همچنان اغماض و عفو بخواهم و از درگاه پروردگار متعال مسئلت ميدارم از روحانيت تو بمن الهام بخشد كه بار ديگر در فرصت وسيع ترى بتوانم تقصير خودم را در اين مقدمه جبران كنم و آنچه شايسته ى مقام مقدس تست بنگارم .
ماه رجب 1363 محمد رضا مظفر
شيخنا الإمام، نابغة الدهر، وفيلسوف الزمن، وفقيه الأمة، حجة الإسلام، آية الله الشيخ محمد حسين الأصفهاني النجفي رحمة الله واسعة وقدس نفسه الزكية. لا عتب على اليراع إن وقف عن الإفاضة في تحديد هذه الشخصية الفذة المستعصية على البيان، فهي في أرجائها الاسترسال عما يعييها، سارية مع العقل والمنطق. إن التعريف الفني لا يفي ببيان ما هو أجلى منه، وإن حقيقة ملكوتية لا يتسنى لبحاثة عالم الناسوت تحليلها، فقصارى ما يمكن من الإشادة بهذه النفسية الكريمة التي أكسبها وضوحها غموضا، أن صاحبها هو ذلك الإنسان الكامل الذي خضعت له العقول والنفوس، أو الجوهر الفرد الذي ليس بمستطاع لشكل الدهر أن ينتج له نظيرا. إن من المستصعب أن يخوض الباحث في هذا التيار المتدفق فيلتطم به أو اذي ذلك الدأماء. هب أنه تقحم لجة من هاتيك اللجج، فمن ذا الذي يستن به في الطريق المهيع إلى أن أيا منها يستحق التخصيص أو التقديم، فإن شيخنا المترجم فذ في كل نواحيه، ونسبة الفضائل إليه كأسنان المشط لا نفاضل بينها لأنه واقع في نقطة المركز من الدائرة، فالخطوط إليه متساوية فتدخله في أي من العلوم من حكمة وكلام وفقه وأصول وتفسير وحديث وشعر وأدب وتأريخ ومعارف وأخلاق وعرفان، وفي أي من الملكات الفاضلة، والنفسيات الكريمة، والمآثر الجمة، والفواضل الموصوفة، من دؤوب على العبادة، وتهالك في الزهد، وقيام بالليل، وسجدات طويلة ورياضة وتهذيب ومحاسبة، فتدخله في أي منها شرع سواء على الضد مما هو المطرد بين المشاركين في العلوم والمناقب غالبا من تقاعس درجاتهم في كل منها عمن هو متخصص به (ما جعل الله لرجل من
ص 8
قلبين في جوفه) (1)، غير أن في فجوات الدهر معاجز، وللمولى سبحانه بين الفترات مواهب يخص به أفذاذا حقت لهم العبقرية والنبوغ ومن أولئك (شيخنا المترجم) فهو حين تراه فيلسوفا يعرفك حقائق الأشياء على ما هي عليه بقدر الطاقة البشرية تبصر به متكلما يفيض البرهنة كالسيل الآتي فيدع معاقد الشبه كالريشة في مهب الريح، وبينما هو فقيه متبحر يرد الفرع إلى الأصل فلا يدع في قرار عبابه الخضم ثمينة إلا استخرجها فإذا هو في أصوله محقق نسائله يأتي بما تركته له الأوائل، وقصرت عن مثله الأواخر، فتعرف منه نظريا يميز من أجزاء العلوم الذرة من الذرة، ويفرق بين الشعرة والشعرة. وعلى حين أنه كأحد الحفاظ في دراسة الحديث وروايته ودرايته يألفه الباحث النقيد الفذ في تطبيقها على النواميس المطردة والحكم الفاصل في القبول والرد، وربما عطف على آي من الكتاب الحكيم نظرة عميقة فتحسب أنه ينظر إلى الغيب من وراء ستر رقيق. ومتى تنازل إلى نضد الشعر أو سرد القريض فلا يعلم الشاهد أهو وحي يوحى أو سحر يؤثر، نعم إن من الشعر لحكمة، وإن من البيان لسحرا . وإليك شواهد صدق لما سردنا من الدعاوى آثرنا إيقافك عليها لئلا يذهب بك الحسبان إلى أنها فتوى مجردة، وهي ما أبرزه مزبره القويم من منتوجات فكرته النابعة. مصنفاته:
(هامش)
(1) سورة الأحزاب: 4. (*)
ص 9
(1) كتاب في أصول الفقه على أحدث طرز، وأحسن أسلوب، حاول فيه تهذيب هذا العلم واختصاره اختصارا فنيا ضمنه دقائقه، غير أن من المأسوف عليه قد حالت المنية دون إكماله. (2) حاشيته على كفاية الأصول للمحقق الخراساني رحمه الله سماها نهاية الدراية. (3) رسالة في الصحيح والأعم. (4) و(5) رسالتان في المشتق. (6) رسالة في الطلب والإرادة. (7) رسالة في علائم الحقيقة والمجاز. (8) رسالة في الشرط المتأخر. (9) رسالة في الحقيقة الشرعية. (10) رسالة في تقسيم الواضع إلى شخصي ونوعي. (11) رسالة في أن الألفاظ موضوعة للمعاني بما هي هي، أو من حيث كونها مراده. (12) تعليقة على رسالة القطع لشيخ الطائفة الإمام الأنصاري رحمه الله. (13) رسالة في اشتراك الألفاظ. (14) رسالة في موضوع العلم. (15) رسالة في أقسام الوضع والبحث عن المعنى الحرفي. (16) رسالة في أن إطلاق الأمر هل يقتضي التعبدية، أو التوصلية، أو لا. (17) رسالة في إطلاق اللفظ وإرادة نوعه وصنفه وشخصه. (18) رسالة في تحقيق الحق وما يتعلق به. وقد طبعت ملحقة بأول المجلد
ص 10
الأول من حاشية المكاسب الآتي ذكرها. (19) حاشيته على كتاب المكاسب لشيخ الطائفة الإمام الأنصاري رحمه الله، كبيرة ضخمة، ومن أمعن فيها علم أنها أولى الحواشي وإن تأخر ظرفها. (20) رسالة في أخذ الأجرة على الواجبات. (21) رسالة في أربع قواعد فقهية، وقاعدة التجاوز، وقاعدة الفراغ، وأصالة الصحة، وقاعدة اليد. (22) رسالة في الإجارة، مبسوطة. (23) رسالة في صلاة المسافر. (24) رسالة في الطهارة. (25) منظومة في الاعتكاف. (26) منظومة في الصوم. (27) رسالة في صلاة الجماعة. (28) الوسيلة في أهم أبواب الفقه، طبعت ببغداد. (29) تحفة الحكيم، منظومة في الفلسفة العالية نسيج وحدها في تضمنها أصول الفن، وفي جودة السرد، وحسن السبك، وقوة النظم. (30) رسالة في المعاد. (31) رسالة في الاجتهاد والتقليد والعدالة. (32) ديوان شعره الفارسي في مدائح ومراثي آل بيت الوحي صلوات الله عليهم، وكل شعره مشحون بالفلسفة والعرفان الناضج، ويلحقه ديوان غزلياته العرفانية الحكيمة. (33) مجموع أراجيزه في كل من المعصومين الأربعة عشر صلوات الله عليهم، وفي بعض رجالات بيت الوحي عليهم السلام وهي هذه التي يزفها الطبع للقراء الكرام
ص 11
وهناك شيء كثير من نظم ونثر وفوائد لم يجمعها دفتا ديوان. أحسب أن رغباتك الطامحة إلى تعرف الحقائق الراهنة تحدوك إلى الوقوف على مبدء هذه المآثر، وأنه كيف تأتى للفقيد الحصول على تلك المثابة ومن المستصعب أو غير المستطاع للأكثر مثلها، نعم. ليس على الله بمستنكر * أن يجمع العالم في واحد إن الحكمة نور يقذفه الله في قلب من يشاء والتوفيقات منح تختص بها المواد اللائقة، وعلى ذلك لا تهمل طلبتك من عالم الأسباب التي توفرت لشيخنا الأستاذ موجبات النبوغ بأسرها، ومنها أن المقتضي لذلك قورن بعدم المانع فتمت العلة، ومعلولها ما تشاهده من التفرد في مستوى الفضيلة. أساتذته: أتيح لشيخنا المترجم أساتذة من عباقرة الدنيا هم الأوضاح والغرر على جبهة الفضيلة والتنقيب، فاستدر منهم أخلاق العلم، واستنزف ثراءه، فحصل على منة تستخف هضب الرواسي، وتسم قنة تهزأ بشم الجبال فانهال عليه سيله الآتي، وطاوعته أمواجه المتلاطمة، ألا وهم: (1) المحقق الأكبر، سيد نوابغ العالم، السيد محمد الأصفهاني الفشاركي صاحب الأنظار العالية، والأفكار العميقة، والثروة العلمية الطائلة، والتآليف القيمة الجمة. (2) العلامة النيقد، العلم المفرد، المولى محمد كاظم الخراساني الغروي صاحب الكفاية وغيرها، والمحقق الفذ في مستوى العلوم، وانتماء شيخنا المترجم إلى أستاذه هذا أكثر وأشهر لأنه طالت مدته فدأب على التلمذة عليه
ص 12
ثلاثة عشر عاما فقها وأصولا حتى قضى نحبه فاستقل شيخنا بالتدريس. (3) الفقيه البارع الضليع الآقا رضا الهمداني النجفي صاحب مصباح الفقيه وغيره، المعروف ببعد النظر، وإصابة الفكر، وأصالة الرأي، والتقدم في الفقاهة، فإن شيخنا المترجم قد أدرك برهة لا يستهان بها من أيامه وحضر مجلس درسه. (4) أستاذ فلاسفة عصره الحكيم المتأله الحاج ميرزا محمد باقر الاصطهباناتي، فإن شيخنا المترجم أخذ منه الفن الأعلى: الفلسفة. كل هؤلاء الأساتذة في الرعيل الأول من محققي تلمذة الطائفة الإمام المجدد الشيرازي، نزيل سامراء، المتوفى سنة 1312. التقت هذه المبادئ الفياضة بمحل قابل من تابعيه في التفكير، ونضوج في الرأي، وصفاء في الذهن كالمرآة الصافية ينعكس فيها ما يقابله من حقائق ودقائق فلا يكاد أن يزول، كل ذلك منبعث عن دفاع خارق للعادة، وكان من سلامة طبعه، وحدة فكره وذكائه يتوصل إلى عالم يدرسه من العلوم فيحل عويصاته كفتى فيه، ولم تكن الاستفادة منه مقصورة على مجلس درسه لكنه كان: هو البحر من أي النواحي أتيته * فنائله الأفضال والعلم ساحله فكان يسمعنا حتى في غير وقت الدراسة ما لمن تقرط به أذن الدهر من علم وحكمة وفلسفة وأخلاق وأدب وتأريخ ونظم ونثر وفكاهة حتى خسرناه وخسره العلم والدين في الليلة الخامسة من شهر ذي الحجة الحرام سنة 1361 عن عمر يناهز الستة والستين عاما، وكانت ولادته في ثاني محرم الحرام سنة 1296 رحمه الله رحمة واسعة وقدس نفسه الزكية. محمد علي الغروي الاردوبادي
گفتار مصححاين ديوان گرانبها كه اكنون كه اكنون در اختيار علاقمندان قرار ميگيرد بدون مبالغه يكى از شاهكارهاى ادبى محسوب ميشود و هر قسمتى از آن ((مدائح و مراثى ، غزليات )) داراي پايه اى ارجمند است و در خصوص مدائح آن مضامين كم نظيرى بكار رفته است كه انسانرا در عاليم غير از آنچه در اطراف خود مى بيند سير ميدهد، و اين معنى از ديده صاحب نظران پوشيده نيست . مصحح خود را كم مايه تر از آن ميداند كه اين كتاب را مورد تمجيد قرار دهد و منظور از تمهيد اين ((گفتار)) تذكر چند نكته است :
1 - نسخه اصلى قسمت دوم در دسترس نبود و در استنساخ هم دقت كافى نشده بود لذا در تصحيح اشكالاتى پيش آمد كه بعضى از آنها در پاورقى ياد آورى شد. اما قسمت اول كتاب بخط شيواى شاعر فقيد كه بعدا مراجعه و تصحيح شده بود مورد استفاده قرار گرفت
2 - نظر بحفظ اصل در عناوين قصائد هيچگونه تغييرى داده نشد و حتى در فهرست هم صورت آنها محفوظ مانده است .
3 - با اينكه مدائح و مراثى در نسخه اصل بدون ترتيب ضبط شده بود براي تسهيل بترتيبى كه ملاحظه ميشود منظم گشت .
هفتم شهر ذى القعده 1378
بيست و پنجم ارديبهشت 1338
سيد كاظم موسوى
كلمة الناشر:بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين والصلاة والسلام على محمد وآله سادات الخلق أجمعين. وبعد: فقد قال الرسول الكريم صلى الله عليه وآله وسلم - على ما روي -: إن من البيان لسحرا، وإن من الشعر لحكمة ، ولو لم يكن في الشعر إلا ما نظمه الحكماء والعلماء لكفاه فخرا، وإن من أفخر الشعر ما جادت به قريحة شيخنا العلامة المحقق الكبير آية الله الشيخ محمد حسين الأصفهاني قدس سره وأجود ما بثه من شعر هو ما ملأه من شعوره الفياض بولائه أهل البيت وحبه العميق لهم عليهم الصلاة والسلام، ويتبعه منظومته الرائعة في الحكمة الإلهية. وهذه المجموعة الأنوار القدسية تحتوي على ما نظمه فقيهنا وحكيمنا الشاعر في مدائح أهل البيت عليهم السلام وسرد تاريخهم الحافل بأفضل ما سجل في تاريخ البشرية من مكارم ومآثر. وقد طبعت هذه المجموعة ونشرت إلا أن تلك الطبعة مليئة بالأخطاء مما لا يليق بهذا الأدب الرائق والحكمة المتعالية، فقام أخوانا الباحث الخبير الشيخ علي النهاوندي بتصحيحه وإخراجه بالنحو الذي يليق به. ونحن إذ نتقدم له بجزيل الشكر لما بذله من جهود بهذا الصدد نحمد الله تعالى حيث وفقنا للقيام بطبع هذا الأثر القيم آملين أن يتقبله الله تعالى منا ومنه ومن ناظمه الحبر العلامة قدس الله سره وأسكنه جنانه.
ص 4
كلمة المصحح:بسم الله الرحمن الرحيم
أقدم للقراء الكرام أثرا ثمينا من آثار العلامة الشيخ محمد حسين الأصفهاني قدس الله نفسه الزكية. هذا الأثر الثمين قد طبع في النجف الأشرف وبيروت وإيران ولكن مع أغلاط كثيرة حتى السقط والتغيير لبعض الألفاظ أو الأبيات في موارد، وقد من الله تبارك وتعالى علي بأن خطر ببالي أن أصححه وأعلق عليه، مع العلم بأنه لم يكن أمرا سهلا، وفي هذا المجال رأيت بعيني التوفيق الرباني حيث لقيت الأستاذ السيد عبد العزيز الطباطبائي دام ظله، ووجدت عنده النسخة المخطوطة من هذا الأثر بقلمه الشريف، وفي ظل إرشاداته وحسن أخلاقه عزمت على قصدي وقويت في عملي جزاه الله. وأوكد أن غرضي في هذا التحقيق ليس الشرح، بل إراءة نسخة صحيحة من هذا الأثر بقدر الوسع. ومن ميزات طبعتنا هذه: الأول: مقابلتها مع النسخة المخطوطة، وأنها قوبلت وصححت على نسخة الأصل بخط شيخنا الحجة ناظم الأنوار القدسية قدس الله سره فقد حدثنا ابنه العلامة الشيخ محمد الغروي أن والده نظم هذه الأراجيز باقتراح من الحجة المجاهد العلامة الأميني صاحب الغدير قدس سره، فلما أتم الشيخ نظمها اهدى له نسخة الأصل بخطه، فلما عزمنا على تحقيقه وطبعه راجعنا نجله العلامة الشيخ رضا الأميني فقال: إن والده وهب له هذه الدرة الثمينة في حياته وتفضل مشكورا بإرسال مصورة عنها مع قصيدة غديرية له أيضا رحمه الله لم تنشر من قبل فشكرا له على ما تفضل به وجزاه الله خيرا. الثاني: إعرابها والضبط الصحيح للمفردات في أبياتها بقدر الوسع. الثالث: شرح اللغات، وشرح كثير من الاصطلاحات العرفانية والفلسفية، وذكر مآخذ الروايات والوقائع التاريخية التي استشهد بها في ضمن الأشعار. الرابع: تعيين الأراجيز والأبيات والتعاليق بالأعداد بصورة مسلسلة. واتبعت في عناوين الأراجيز كما في طبعة النجف الأشرف إلا في موارد قليلة، ونقلت ترجمة الناظم بقلم تلميذه الجليل محمد علي الغروي الاردوبادي قدس سرهما لأنه أعرف وأدق. وفي الختام أشكر الأستاذ السيد عبد العزيز الطباطبائي، والعلامة الشيخ رضا الأميني، والأستاذ الشيخ محمود الفتوحي دام ظلهما، وأرجو من الله تعالى الخير لهما بحق محمد وآله الطيبين الطاهرين.