گنجينة الأسرار عمان ساماني = مقدمه +زندگینامه + آثار مولف
مقدّمه
سيرى اجمالى پيرامون شرح حال
و آثار عمّان سامانىميرزا نور اللّه عمّان سامانى ملقّب به تاج الشعراء از شعراى بنام نيمهى دوّم سدهى سيزده و اوايل سدهى چهاردهم هجرى بشمار مىرود.
پدر عمّان،مرحوم ميرزا عبد الله متخلص به(ذرّه)مؤلّف (جامع الانساب)،جدّش مرحوم ميرزا عبد الوّهاب متخلص به(قطره)و عمويش ميرزا لطف الله متخلص به(دريا)از شعراى سرشناس عهد ناصرى بوده و همگى در ادب و عرفان دستى داشتهاند ولى اشتهار هيچيك به(عمّان)نمىرسد.
مرحوم(محيط)سامانى فرزند(عمّان)بسال 1290 قمرى در (سامان)بدنيا آمده و بسال 1355 قمرى در سن 65 سالگى در همان سامان بدرود حيات گفته است.
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 12)
آقاى محمّد على شريعتى دبير فاضل دبيرستانهاى تهران و متخلص به(عرفان)كه به زادگاه خود(سامان)عشق مىورزد و با ايشان در مراسم برگزارى كنگرهى بزرگداشت يكصدمين سال درگذشت(عمّان) در(سامان)آشنا شدم،نقل مىكردند كه پس از فوت(عمّان)در انجمن ادبى اصفهان مسابقهيى ترتيب داده شد كه لقب تاج الشعرائى عمّان به برندهى مسابقه داده شود و(محيط)فرزند(عمّان)،مسابقه را مىبرد و لقب تاج الشعرائى پدر را بخود اختصاص مىدهد.
بروايت آقاى تبيان،كه از افاضل آن سامان بشمار مىروند،مرحوم ميرزا عبد الله(ذرّه)تاريخ تولد عمّان فرزند خود را شب شنبه نوزدهم ذى الحجهى سنهى 1258 قمرى و تاريخ وفات او را شب سهشنبه مطابق دوازدهم شوال 1322 قمرى بخط خود مرقوم داشته است.
جنازهى مرحوم عمّان سامانى را در مسجد جامع سامان برسم امانت بخاك مىسپارند و بعدها براساس وصيّت او،جنازهاش را به نجف اشرف منتقل مىسازند.
(سامان)در حال حاضر مركز بخش لار(-رار)استان چهارمحال بختيارى است و اين چهارمحال عبارتند از:لار،كيار،گندمان و ميزدج.
چهارمحال بختيارى در سابق جزئى از استان دهم يعنى استان اصفهان بشمار مىرفته و بعدها بصورت استان مستقلّى در آمده و فعلا مركز آن شهركرد است.
اهالى(سامان)بدون آنكه لهجهى خاصّ آذرى را داشته باشند،بهر
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 13)
دو زبان تركى و فارسى صحبت مىكنند و شعراى آن سامان نيز اغلب بهر دو زبان شعر مىگويند.
بروايت بازماندگان(عمّان)،ديوان خطى او در خانوادهى محترم ثقفى اصفهان نگهدارى مىشود و تاكنون بزيور طبع آراسته نگرديده است.
گويند مرحوم صغير اصفهانى كه از شعراى سرشناس معاصر بشمار مىرفت پس از بررسى ديوان مرحوم عمّان سامانى اظهار داشته بود كه چاپ ديوان عمّان از شأن والاى ادبى او كه گنجينة الاسرار برايش فراهم آورده است خواهد كاست و اين نمايانگر اين حقيقت است كه عمّان در سرودن گنجينه از امدادهاى غيبى بهرهها برده است.
(سامان)،عليرغم محدودهى كوچك خود از نظر جغرافيايى،از دير زمان تاكنون سرزمين علم و ادب و عشق و هنر و عرفان بوده و سخنورانى را در دامن خود پرورش داده است كه براى نمونه مىتوان از شعرايى چون:عمّان،دريا،قلزم،محيط،جيحون،قطره،سحاب، نيسان،خورشيد،ذرّه،افلاكى،كيهان،دهقان،تبيان،عرفان،حشمت و سامانى نام برد.
عمّان سامانى از اعضاى اصلى انجمن ابو الفقراى اصفهان بشمار مىرفته است.اين انجمن همه هفته در روزهاى جمعه برپاست ملاّ محمد باقر بن محمد تقى گزى اصفهانى معروف به ابو الفقراء تشكيل مىشده و تا سنهى 1286 قمرى كه تاريخ فوت ابو الفقراء است به
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 14)
حيات ادبى خود ادامه داده است.
عمّان سامانى قصيدهى انجمنيّهيى دارد كه بروايت استاد فقيد و يگانه مرحوم همائى بهمراه قصيدهى انجمنيّهى مسكين اصفهانى و يك غزل كه مطروحهى انجمن ابو الفقراء بوده،در مجموعهيى خطى كه در سال 1286 يعنى سال فوت ابو الفقراء كتابت شده،آمده است.
قصيدهى انجمنيّهى مرحوم عمّان سامانى 58 بيت دارد كه 34 بيت آن در معرّفى و تعريف انجمن ابو الفقراء و شعراى عضو انجمن و 24 بيت ديگر آن در مدح ميرزا حبيب الله خان فرزند ميرزا عبد الله خان امين دولت است كه از رجال معروف و اعيان بنام اصفهان بشمار مىرفته و 27 سال پس از ابو الفقراء يعنى بسال 1313 درگذشته است.
عمّان در قصيدهى انجمنيّهى خود از 14 نفر از شعراى بنام اصفهان كه كلا عضو انجمن ابو الفقرا بودهاند به ترتيب اهمّيت بدين شكل ياد مىكند:
ابو الفقراء،مسكين،پرتو،افسر،بقا،عنقا،سرگشته(اشتها)، آشفته،فرّخ،ساغر،پروين،دهقان،شعرى و جوزا.
پس از فوت ابو الفقراء،انجمن ادبى اصفهان در منزل ملك الشعراى عنقا تشكيل مىشده و عمّان سامانى نيز در آن شركت مىكرده است.
دليل اين امر،قصيدهى انجمنيّهى حاج محمد كاظم قالبتراش اصفهانى متخلّص به چاووش و بروايتى خاموش است كه اسامى شعراى عضو انجمن عنقا(1308-1260)را بطرز براعت استهلال و
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 15)
توريه و استخدام ذكر مىكند و در تعريف عمّان مىگويد:
ز هجر يار ترا ديده رود(جيحون)شد
ببحر طبع گهر زا چو بحر(عمّان)باش
قصيدهى لاميّهى مرحوم عمّان سامانى در مدح مولى الموالى علىّ عمرانى در زمان خود او زبانزد خاص و عام بوده است:
به پرده بود جمال جميل عزّ و جلّ
بخويش خواست كند جلوهيى به صبح ازل
چو خواست آنكه جمال جميل بنمايد
على شد آينه،خير الكلام،قَلَّ و دَلّ
استاد فقيد،مرحوم همايى در مقدمهى ديوان طرب مىنويسند كه اين قطعة القصيده از شاهكارهاى شعر مناقب در آن زمان بشمار مىرود و از مرحوم(سها)و بعض ديگر از مشايخ شعراى اصفهانى شنيدهاند كه اين قصيده را عمّان در ايّامى ساخت كه انجمن شعراى اصفهان در منزل ملك الشعراى عنقا داير مىشد،عمّان هم مدتى در آن خانه مهمان عنقا بود.وى در ابتدا مضمون اين قطعة القصيده را در چهار بيت ساخته و پرداخته بود و هنگامى كه آنرا براى مرحوم عنقا مىخواند،عنقا پس از تحسين و آفرين فراوان اين نكتهى فنّى را خاطرنشان مىسازد كه براى قطعة القصيده خصوصا در مطلع،چهار بيت زياد است،چه خوب بود كه اين مضمون در كمتر از اين ابيات پرورانده مىشد،عمّان هم تصديق مىكند و پس از تجديد نظر،قطعة القصيده را از چهار بيت به سه بيت
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 16)
كاهش مىدهد ولى مرحوم عنقا در كاهش آن بدو بيت اصرار مىورزد تا اينكه روزى اتفاقا عمّان با(عنقا)و(دهقان)و(سها)و(افسر)و جمعى ديگر از شعرا در مدرسهى چهارباغ سلطانى كه در آن ايام قهوهخانهى دايرى داشته و محل تفريح شعرا و ادبا و ارباب ذوق بوده است،محفلى تشكيل مىدهند،مرحوم حسنعلى سرّاج آشرمهدوز اصفهانى متخلّص به(آشفته)و متوفّى بسال 1302 قمرى كه از استادان مسلّم و مبرّز آن زمان بوده است به جمع آنان ملحق مىشود،گفتوگو از قصيدهى نغز عمّان بميان مىآيد،باز عنقا نظر خود را به كاهش قطعة القصيدهى عمّان از سه بيت به دو بيت ابراز مىدارد و شعراى حاضر در بحر تفكّر فرومىروند تا خواستهى مرحوم عنقا را لباس عمل بپوشانند و مرحوم آشفته نيز درحالىكه سر را به عصاى دست تكيه داده بوده است پس از چندى سر برمىدارد و قطعة القصيدهى سه بيتى عمّان را در دو بيت به شكلى كه در ديوان او آمده است،تلخيص مىكند و موجب اعجاب و تحسين همگان مىگردد.
ناگفته نماند كه اصل مضمون و دستمايهى كلمات دو بيت،همه از عمّان است امّا تركيببندى آن بدينصورت كه در گنجينه آمده است، از آشفتهى اصفهانى است و اين مطلب از قول استاد همائى در حاشيهى تذكرة القبور نيز نقل شده است.
در مورد آثارى كه از عمّان سامانى باقى مانده است بايستى از (معراجنامه)،(گنجينة الاسرار)(مخزن الدّرر)و(ديوان)او نام برد.
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 17)
بهنگام تنظيم اين مقدّمه،نامهيى از ناشر معراجنامهى عمّان بدستم رسيد كه به مخزن الدّرر خطّى عمان كه بخطّ آن مرحوم تحرير شده است،دست يافتهاند و تصميم به انتشار آن دارند.در صورت صحّت ادّعا،انتشار اين اثر خالى از لطف نخواهد بود.
مرحوم استاد فقيد همائى در مقدمهى ديوان طرب آوردهاند:
[شمارهى گويندگان متقدّم و متأخّر كه ديوانشان از بين رفته يا هنوز طبع نشده است از حيّز حصر و احصاء خارج است.از باب نمونه چند تن از اساتيد درجهى اوّل شعراى اصفهان كه مرحوم طرب،زمان آنها را درك كرده يا در جزو معاصران همطبقهى ايشان محسوب مىشده و از بين رفتن ديوان آنها مايهى تأسف و تحسّر است ذكر مىكنم:
تاج الشّعراء شهاب لويى اصفهانى،عمّان سامانى،ساغر،سيد محمّد بقا و بيضاى جونقانى،هر 5 نفر صاحب ديوانند كه نسخ خطّى آنرا نگارنده(مرحوم همائى)ديدهام و هيچكدام تا امروز چاپ نشده است]ولى مرقوم نداشتهاند كه اين نسخ خطّى را در كجا ديدهاند و كمّ و كيف نسخ از چه قرار بوده است؟.
مرحوم حاج سيد فخر الدّين برقعى كه سالها در قم با قناعت و پاكدامنى مىزيست و با فقراى طريق نعمة اللّهى ارتباط و مؤانستى داشت و در ماههاى آغازين سال جارى در قم بدرود حيات گفت، حدود سه ماه پيش از درگذشتش در ملاقاتى كه باهم داشتيم عنوان كرد كه نسخهى خطى معراجنامهى مرحوم عمّان سامانى را از اخلاف
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 18)
او كه در سامان زندگى مىكنند بدست آورده است و برسم امانت در اختيارم گذاشت تا بهنگام تجديد چاپ گنجينة الاسرار آنرا ضميمه كنم.با بررسى اجمالى معراجنامه دريافتم كه در صورت صحّت انتساب آن به عمّان بايستى اين اثر،مربوط به اواسط عمر عمّان باشد و احتمالا اوّلين تجربهى او در مثنوىسرايى.زيرا از نظر استحكام لفظى و محتوى قابل مقايسه با گنجينة الاسرار نبود،لذا ضمن عودت نسخهى خطى معراجنامه به ايشان،خاطرنشان ساختم كه بنظر مىرسد چاپ و انتشار اين اثر،از شأن ادبى و عرفانى عمّان سامانى كه گنجينة الاسرار برايش فراهم آورده است،خواهد كاست.
عمّان سامانى گنجينه را به سبك و شيوه و وزن زبدة الاسرار صفى ساخته و پرداخته است و انصافا از شاهكارهاى ادب شيعى بشمار مىرود.
عمّان سامانى مسودّات گنجينه را بسال 1305 هجرى قمرى در اصفهان به تشويق و ترغيب آقا سليمان خان نامى كه رئيس خواجهسرايان بوده است در طول يكسال جمعآورى و تدوين نموده است.
بسال 1345 كه در مشهد مقدس توفيق زيارت يكى از مردان خدا دست داد،اينجانب را به تنقيح و تصحيح و چاپ گنجينة الاسرار عمّان سامانى ملزم فرمود.پس از مراجعت به قم،چندين نسخهى چاپى گنجينه را با هم مقابله نموده و پس از تصحيح اغلاط بيشمار چاپى و انتخاب بهترين متن در موارد اختلاف،گنجينه را بهمراه ديوان وحدت
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 19)
كرمانشاهى يكجا چاپ و انتشار دادم كه مورد اقبال ادبدوستان قرار گرفت و در اندكمدّتى نياز به تجديد چاپ پيدا كرد و اكنون كه بيست و پنج سال از تاريخ اوّلين چاپ آثار اين دو همزاد معنوى مىگذرد بيش از 18 بار تجديد چاپ گرديده است و اين نمايانگر علاقهى وافرى است كه اهل ادب،و عرفان به آثارى از اين دست نشان مىدهند.
هرچند اين تجديد چاپهاى متوالى در طول مدت 25 سال با اطلاّع و اجازۀ اينجانب نبوده است ولى خرسندم كه اگر خود به نوائى نرسيدهام،ديگران را به نوائى رساندهام!از اين پس آنان مىدانند و ناشر اين مجموعه كه طبق قرارداد تنظيمى عهدهدار چاپ و نشر آن مىباشد.
در اينكه عمّان سامانى مىتوانسته است تركيب درست گنجينهى اسرار را جايگزين تركيب نادرست گنجينة الاسرار سازد،ترديدى وجود ندارد،ولى انگيزهى اين عدم جايگزينى مشخّص نيست.شايد مشرب ملامتى عمّان اين امر را اقتضا كرده باشد كه اگر هرازگاهى از سرودن اين مثنوى ماندگار در خود احساس غرور كند،اين تركيب نادرست بيارى او بشتابد و سرانگشت عيبجويان،حباب غرور او را بشكند! يك مورد ديگر نيز در مثنوى عمّان به خاطر دارم كه سنّتشكنى شده است:
خوش پريشان با منش گفتارهاست
در پريشانگوئيش،اسرارهاست
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 20)
و از اين دست سنّتشكنىها در آثار بعضى از بزرگان ادب پارسى نيز مىتوان نمونههايى ارائه داد.ظاهرا اين تسامحات ادبى،ريشه در عمد داشته است.
در اين مثنوى ماندگار،با برداشتهاى ناب عرفانى از جريان عاشوراى حسينى،از حرّ،حضرت عبّاس،حضرت قاسم،حضرت علىّ اكبر، بميدان رفتن حضرت سيد الّشهداء و عنانگيرى حضرت زينب و تجلّيات جمال حسينى در آئينهى وجود زينبى،سفارش امام حسين در مورد حضرت سجّاد به حضرت زينب،شهادت حضرت على اصغر،شرفيابى زعفر بقصد يارى و جانسپارى و سبب محرومى او از سعادت شهادت و بالأخره بميدان رفتن حضرت سيد الّشهداء و جريان شهادت آن ذخيرهى خداوندى،سخن بميان آمده است و اين فقير،آخرين پردهى اين حماسهى ماندگار را جهت تجزيه و تحليل برگزيدهام:
گشت تيغ لا مثالش گرمسير از پى اثبات حقّ و نفى غير
گويى ذو الفقار على در معركهى كفر و شرك به جولان آمده است و اين قتال،با جهل دشمن است كه او را به بيراههى نااهلى كشانده است:
دشمنى باشد مرا با جهلشان كز چه رو كرد اينچنين نااهلشان
جبرئيل،امين وحى الهى،مأمور ابلاغ سلام و پيغام حضرت بارى به سلطان عشق مىگردد تا ميثاق الست را بياد آورد:
جبرئيل آمد كه اى سلطان عشق
يكّهتاز عرصهى ميدان عشق
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 21)
دارم از حق بر تو اى فرّخ امام
هم سلام و،هم تحيّت،هم پيام
گويد اى جان،حضرت جانآفرين
مر ترا بر جسم و بر جان،آفرين
محكميها از تو ميثاق مراست
روسپيدى از تو عشّاق مراست
اين دويى باشد ز تسويلات ظن
من توام،اى من تو،در وحدت تو،من
چون خودى را در رهم كردى رها
تو مرا خون،من ترايم خونبها
مصدرىّ و،ماسوا مشتق تراست
بندگى كردى،خدايى حق تراست
هرچه بودت دادهيى اندر رهم
در رهت من هرچه دارم،ميدهم
كشتگانت را دهم من زندگى
دولتت را تا ابد پايندگى
و در اينجاست كه بالاترين فراز اثر ماندگار عمّان،شكل مىگيرد و سلطان عشق كه در مقام قرب او ادنى مقام گرفته است،جبرئيل را با همهى محرمى،بيگانه مىبيند كه در ميان يار و او حايل شده است:
شاه گفت:اى محرم اسرار ما محرم اسرار ما،از يار ما
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 22)
گرچه تو محرم به صاحبخانهيى ليك تا اندازهيى بيگانهيى!
چرا كه فرستندهى پيغام اينك خود در طور وجود حسينى تجلّى كرده و بىپرده با او گرم گفتگوست:
آنكه از پيشش سلام آوردهيى وانكه از نزدش پيام آوردهيى
بىحجاب اينك هماغوش منست بيتو رازش جمله در گوش منست
در اين مقام،ديگر،صاحب پيغام و گيرندهى پيغام،يكى شدهاند و واسطهى پيغام را در اين خلوت بار نيست:
از ميان رفت آن منّى و آن تويى
شد يكى مقصود و،بيرون شد دويى
گر تو هم بيرون روى اوليترست
زانكه غيرت،آتش اين شهپرست
جبرئيلا رفتنت ز اينجا نكوست
پرده كم شو در ميان ما و دوست
رنجش طبع مرا،مايل مشو
در ميان ما و او،حايل مشو
و جبرئيل كه شهپر خود را از آتش غيرت در معرض سوختن مىبيند، حسين را تنها مىگذارد:
از سر زين بر زمين آمد فراز
وز دل و جان برد جانان را نماز
گنجینه اسرار عمان سامانی،غزلیات وحدت کرمانشاهی جلد 1 ، (صفحه 23)
با وضويى از دل و جان شسته دست
چار تكبيرى بزد بر هرچه هست
و در زدن چار تكبير راز و رمزى است كه به نقلش مىارزد.اولين بار از حضرت استاد جناب آقاى دكتر على شيخ الاسلامى رياست محترم دانشگاه تربيت معلم شنيدم كه در خبر آمده است:بدستور وجود مقدّس خاتم الانبياء(ص)بر جنازهى مردى كه منافق بود،بجاى پنج تكبير،چهار تكبير زدند و اين مبنا نيز در فقه شيعى لحاظ گرديده است.
چون سالك الى اللّه و عارف باللّه دنيا و تعنّيات و تعلّقات دنيوى را مظهر اتمّ نفاق و دورنگى مىبيند لذا بر جنازهى اين تعنّيات و تعلّقات چار تكبير ميزند و بعدها در حاشيهى ديوان حافظ چاپ قدسى به اين مطلب برخوردم.لسان الغيب حافظ شيرازى نيز كه بر اين دقيقه وقوف كامل دارد فرياد مىزند كه:
من همان دم كه وضو ساختم از چشمهى عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست
درحالىكه مىتوانست بگويد:پنج تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست، تا از طعن و دقّ مخالفان در امان باشد!بهر تقدير در اصالت كاربرد چار تكبير در آثار عرفانى ترديدى وجود ندارد و فلسفهى آنرا هم مىتوان در خبر مذكور جستجو كرد.
بمنّه و كرمه
محمّد على مجاهدى(پروانه)
بهمنماه 1370