الخصائص الحسینیه (ويژگيهاي حسيني) = علامه شیخ جعفر شوشتری

الخصائص الحسینیه (ويژگيهاي حسيني) = علامه شیخ جعفر شوشتری

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 2:52 pm

الخصائص الحسینیه = ويژگيهاي حسيني

مرحوم آیت الله علامه شیخ جعفر شوشتری
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مصائب ومقتل حضرت اباعبدالله الحسين،خاندان،ياران عليهم السلام

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 2:53 pm

مصائب ومقتل حضرت اباعبدالله الحسين،خاندان،ياران عليهم السلام
viewtopic.php?f=274&t=10030&p=47686#p47686
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

مقدمه ترجمه کتاب الخصائص الحسینیه

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 3:09 pm

بسم الله الرحمان الرحيم
مقدمه مترجم: الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح فى زجاجة كانها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونه لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يعضى ء و لؤ لم تمسسه نار نور على نور يهدى الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بكل شى ء عليم
خداوند نور آسمان ها و زمين است مثال نورش همانند چراغدانى است كه در آن چراغى ، و آن چراغ در آبگينه اى است كه گويى ستاره اى درخشان است ؛ و از درخت مبارك زيتون كه نه شرقى است و نه غربى افروخته مى شود. داشته باشد بدرخشد. او نور فوق نور است ؛ خداوند به نور خويش هر كس را كه خواهد هدايت كند، و خداوند براى مردم اين مثلها را مى زند و او به هر چيزى دانا است . سوره نور آيه 35
ان الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة: سلام و درود به بنيانگذار فرهنگ عاشورا كه ياد و نام آن حضرت ، دل محبان مواليانش را مالامال از اميد و نويد و سينه دشمنان مكتبش را لبريز از ترس و دلهره مى نمايد. سلام و درود بر آن امام شهيدى كه در گرماى سوزانم روز عاشورا در تنهايى و غربت ، اما با آرامش و وقار و شهامت و اخلاص هر چه تمام ، در قربانگاه عشق پيشانى بر خاك نهاد و با نيايشى شورانگيز و وصف ناپذير از همه پديده ها و ما سوى الله بريد و آفريدگار خويش پيوست . سلام و درود ما به حسين كه پيامبر رحمت و آنكه خداوند در وصف او فرمود: لولاك لما خلقت الافلاك درباره او گفت : حسين منى و انا من حسين . سلام و درود بر آن شخصيت بى نظيرى كه به خاطر دفاع از حريم اسلام ، هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت و به پيشگاه پروردگارش تقديم نمود تا مخاطب به خطاب يا ايتها النفس المطمئنه گرديد. كتابى كه در پيش شماست ، ترجمه كتاب ارزشمند الخصائص الحسينية (خصائص الحسين و مزايا المظلوم) نوشته حكيم و فقيه عاليقدر مرحوم آية الله شيخ جعفر شوشترى رضوان الله تعالى عليه است.
مرحوم آية الله شوشترى فرزند حسين از اهالى شوشتر (يكى از شهرهاى استان خوزستان ) كه علاوه بر برخوردارى از دانش گسترده و آگاهى عميق ، از گوهر عميق ، از گوهر گرانبهاى اخلاص و عمل صالح نيز بهره مند بود و به هنگام تلاوت قرآن تفسير آيات الهى و تحليل روايات معصومين عليهم السلام و وعظ و ارشاد مردم ، از عمق دل سخن مى گفت و لاجرم بر دل ها مى نشست و همه را به شدت تحت تاءثير قرار مى داد. اين عالم بزرگوار ارادت خاص و وصف ناپذيرى به سالار شهيدان و سرور جوانان اهل بهشت امام حسين عليه السلام داشت ؛ به همين خاطر تا آخرين روزهاى پربركت عمر خويش با آن مقام علمى و فقهى ، بر فراز منبر مى رفت و با عشق و ارادت خاصى از ايثار و فداكارى هاى امام حسين عليه السلام سخن مى گفت و راه و رسم ستم سوزى و ظلم ستيزى آن حضرت را براى دوستداران و مواليانش ترسيم مى كرد. اين عالم ربانى از چنان گوهر اخلاص ، عرفان و عشقى بهره مند بود كه مورد عنايت امام حسين عليه السلام بوده است كه به ذكر يك نمونه در اين باره اكتفا مى كنيم از خود مرحوم آية الله شوشترى آورده اند كه مى فرمود:
پس از آنكه تحصيل در حوزه نجف فارغ شدم و به وطن خود شوشتر بازگشتم ، دريافتم بايد براى آشنا كردن بيشتر مردم با معارف قرآن و اسلام تلاش كنم ، به همين خاطر در گام نخست تصميم گرفتم روزهاى جمعه منبر بروم و با فرا رسيدن ماه مبارك رمضان ، به خاطر انجام وظيفه به منبر خويش ‍ ادامه دادم ، اما شيوه كار اين گونه بود كه تفسير صافى را به دست مى گرفتم و از روى آن مردم وعظ و ارشاد مى كردم و در آخر منبر هم ، به بيان مشهور كه هر غذايى به نمك نياز دارد و نمك مجلس وعظ و ارشاد هم يادآورى مصيبت هاى جانسوز امام حسين عليه السلام است ، به ناچار از كتب روضة الشهداء مقدارى مرثيه مى خواندم . ماه محرم را نيز كه در پيش بود، به همين صورت گذراندم ، اما به هيچ وجه توانايى جدايى از كتاب و منبر رفتن و بدون كتاب را نداشتم و مردم نيز بدين صورت بهره كافى نمى بردند، اما به هر حال حدود يك سال به اين صورت گذشت . سال بعد با فرا رسيدن ماه محرم با خود زمزمه كردم كه تا چه زمانى بايد كتاب در دست گيرم و از روى كتاب مجلس و منبر را اداره كنم و تا كى نتوانم از حفظ منبر بروم ؟ بايد چاره اى بينديشم و خويشتن را از اين وضعيت ناگوار نجات بخشم ، اما هر چه در اين مورد انديشم راه به جايى نبردم و بر اثر فكر زياد، خستگى سراسر وجودم را فرا گرفت و از شدت نگرانى به خواب رفتم . در عالم رؤ يا ديدم كه در سرزمين كربلا هستم ، آن هم درست به همه جا نگريستم ، چشمم به خيمه اى برافراشته افتاد، دريافتم كه سپاه دشمن در صف هاى فشرده بر گرد خيمه امام حسين نشسته است ، وارد شدم ، سلام گرمى نثار آن سيماى نورافشان نمودم حضرت مرا در نزديكى خويش جاى داد و به حبيب بن مظاهر فرمود: حبيب ! شيخ جعفر ميهمان ماست ، بايد از ميهمان پذيرايى كرد، درست است كه آب در خيمه نيست ، اما آرد و روغن موجود است ، برخيز و براى ميهمان ما غذايى آماده كن . حبيب بن مظاهر به دستور امام حسين عليه السلام برخاست و پس از لحظاتى چند به خيمه وارد شد و غذايى پيش روى من نهاد. فراموش ‍ نمى كنم كه قاشقى هم در ظرف غذا بود. چند قاشقى از آن غذاى بهشتى صفت خورده بودم كه از خواب بيدار شدم و دريافتم كه از بركت زيارت آن حضرت و عنايت او، نكات و لطايف و كنايات و ظرافت هايى از آثار خاندان وحى و رسالت بر من الهام شده است كه تا آن ساعت ، بر كسى الهام نگشته و فهم كسى بر آنها از من پيشى نگرفته بود.(1)
كتاب خصايص الحسين از همان نكات ، لطايف ، و ظرافت هايى ، برخوردار است كه مى توان گفت از همان نوع مطالبى است كه بر او الهام شده و در اين زمينه فهم كسى بر آن مطالب از او پيشى نگرفته است .
در گذشته ترجمه هاى چندى بر اين كتاب نگاشته شده است كه هر يك داراى ويژگى هاى هستند اما در اين ترجمه سعى بر آن بوده كه ترجمه به صورت رساتر و روانتر انجام گرفته و از سوى ديگر رعايت امانت شده باشد. با اين اميد كه شايد متن فارسى هم از همان تاءثير در كلام آن بزرگوار است برخوردار باشد. در خاتمه اولا از عزيزانى كه در فراهم آمدن اين اثر با جان و دل تلاش كردند قدردانى نموده و در ثانى از ورثه مرحوم مغفور حاج حسين شيرزادگان كه در مقدمات چاپ اين اثر گرانبها عنايت داشتند سپاسگزارم و از درگاه الهى مسئلت دارم كه همه آنها را در روز رستاخيز در زمره خدمتگزاران به آستان مقدس سالار شهيدان برانگيزد و در دنيا نيز مشمول عنايت و كرامت ويژه آن كعبه مقصود مقرر فرمايد. جليل الله فاضلى


مرحوم آیت الله علامه شیخ جعفر شوشتری

تصوير

«شیخ جعفر شوشتری» فرزند «شیخ حسین»، فرزند «حسن»، فرزند «ملا علی»، فرزند «علی»، فرزند «حسین شوشتری» مشهور به «نجّار» است. شیخ جعفر از اعاظم علمای اسلام، عالمی عامل و واعظی متّعظ بود و چون در میان مجتهدان و مراجع تقلید، وعظ و خطابه چندان معمول نبوده و آن جناب دست به چنین كاری می زده و منبر می رفته معروف به واعظ شده و جنبه وعظ و ارشادش مقام اجتهادش را تحت ااشعاع قرار داده تا آنجا كه بعضی وی را به فقاهت و اجتهاد نشناسند و او را واعظی مبرّز و سخنرانی بی همتا بدانند؛ ولی حقیقت این است كه وی مقدم بر بسیاری از مجتهدان عصر خویش بوده و رساله علمیه‌اش به نام «منهج الرشاد» در حیات وی و پس از وفات بارها چاپ و منتشر شده است و تا قبل از رواج «عروة الوثقی»، تألیف آیت الله «سید محمد كاظم طباطبایی»، آن رساله محور فتاوای مراجع تقلید بوده است و بر آن حاشیه زده اند.(1)
«علاّمه تهرانى» كه یكى از بزرگان جهان علم و عمل بود، در مورد شیخ جعفر مى نویسد: "مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى رحمه الله فرزند حسین شوشترى، از بزرگان علما و اجلاّء فقها و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان به سوى خدا در عصر خود بوده است."(2)
صاحب المأثر و الاثار درباره‌اش می‌نویسد:"مجتهدی جلیل القدر و متفقهی عظیم الشأن بود... در تقوی و قدس و ورع و زهد او از متأخرین و معاصرین كسی دیده و شنیده نشده است"(3)
شیخ جعفر به سال 1220ه‍.ق در «شوشتر» متولد شد و پس از دوران كودكی و خواندن مقدمات و ادبیات به «نجف اشرف» مهاجرت كرده و در اوائل با «علامه شیخ محمد حسن آل یاسین» شاگرد «سید عبدالله شُبّر» بوده و شرح مختصر عضدی را نزد «شیخ اسماعیل كاظمی» خوانده و در سنه 1246ه‍.ق از ترس وَبا به شوشتر پناهنده شده و سپس به كربلا بازگشت و از "صاحب فصول" و "شریف العلماء مازندرانی" استفاده كرده و بعد به نجف اشرف رفته و از محضر صاحب جواهر استفاده نموده و در سال 1255ه‍.ق به شوشتر مراجعت نموده و در زمان ریاست و مرجعیت «شیخ مرتضی انصاری»(قدّس سرّه) به نجف اشرف بازگشته و چند سالی از محضر درس شیخ مرتضی انصاری استفاده كرد. بعد از بازگشت به شوشتر، مرجع تقلید مردم خوزستان شده و ریاست تامّه پیدا كرده و برای عمل مقلّدین خود، كتاب منهج الرشاد را به به رشته تحریر در آورد. سرانجام بواسطه منافرتی كه از حشمت الدوله(حاكم خوزستان و عموی ناصرالدین شاه) پیدا كرده بود ابتدا امر به بستن درب حسینیه(4) كرده و بعد با اهل بیت خویش قهراً از شوشتر به نجف اشرف مهاجرت نمود و به وظایف دینی خود از اقامه جماعت و تدریس و وعظ و ارشاد پرداخت.(5)

توجه ویژه امام حسین(ع) به شیخ جعفر(ره)
از خود آن عالم ربّانى آورده اند كه فرموده:"زمانى كه از تحصیلات علمى خویش در حوزه نجف فارغ شدم و به وطن خود «شوشتر»، بازگشتم با تمام وجود دریافتم كه باید در هرچه بیشتر و بهتر آشنا ساختن مردم با معارف قرآن و اسلام بكوشم، به همین جهت در گام نخست تصمیم گرفتم كه روزهاى جمعه را منبر بروم و پس از آن با فرا رسیدن ماه رمضان، به خاطر انجام این مسئولیّت به منبر خویش ادامه دادم، امّا شیوه كار اینگونه بود كه: تفسیر صافى را به دست مى گرفتم و از روى آن مردم را وعظ و ارشاد مى نمودم و در آخرین بخش منبر هم، به بیان مشهور و معروف كه هر غذایى نیاز به نمك دارد و نمك مجلس وعظ و ارشاد نیز، روضه و یادآورى و بازگویى مصائب جانسوز عاشورا و حسین علیه السلام است، به ناچار از كتاب «روضة الشهداء» مقدارى مرثیه مى خواندم. ماه محرّم را نیز كه در پیش بود، به همین صورت گذراندم؛ امّا به هیچ عنوان توانایى جدایى از كتاب و منبر رفتن بدون كتاب را نداشتم و مردم نیز بدین صورت بهره كافى نمى بردند، امّا به هر حال حدود یك سال بدین صورت گذشت. سال بعد با فرا رسیدن محرّم با خود زمزمه كردم كه: تا چه زمانى باید كتاب در دست گیرم و از روى كتاب مجلس و منبر را اداره كنم ؟ و تا كى نتوانم از حفظ منبر بروم؟ باید چاره اى بیاندیشم و خویشتن را از این وضعیّت ناگوار نجات بخشم. امّا، هر چه در این مورد اندیشیدم راه به جایى نبردم و بر اثر فكر زیاد، خستگى سراسر وجودم را فراگرفت و از شدّت نگرانى به خواب خوشى رفتم.
در عالم رؤ یا دیدم كه در سرزمین كربلا هستم، آن هم درست به هنگامى كه كاروان حسین علیه السلام در آنجا فرود آمده است. به همه جا نگریستم، چشمم به خیمه‌اى برافراشته افتاد، دریافتم كه سپاه دشمن در صفهاى فشرده بر گرد خیمه حسین علیه السلام گرد آمده‌اند، گام به پیش نهادم. دیدم خود حسین علیه السلام در درون آن خیمه نشسته است، وارد شدم. سلام گرمى نثار آن سیماى نورافشان نمودم كه حضرت مرا در نزدیكى خویش جاى داد و به حبیب بن مظاهر فرمود: «حبیب ! شیخ جعفر، میهمان ماست باید از میهمان پذیرایى كرد. درست است كه آب در خیمه نیست، امّا آرد و روغن موجود است، بپاخیز و براى میهمان غذایى آماده ساز.»
حبیب بن مظاهر به دستور حسین علیه السلام برخاست و پس از لحظاتى چند به خیمه وارد شد و غذایى پیش روى من نهاد. فراموش نمى كنم كه قاشقى هم در ظرف غذا بود. چند قاشقى از آن غذاى بهشتى صفت، خورده بودم كه از خواب بیدار شدم و دریافتم كه از بركت زیارت آن حضرت و عنایت او، نكات و لطائف و كنایات و ظرافتهایى از آثار خاندان وحى و رسالت بر من الهام شده است كه تا آن ساعت، بر كسى الهام نگشته و فهم كسى بر آنها از من پیشى نگرفته بود."(6)
«شیخ محمد تقی شوشتری» می‌نویسد كه دلیل بر گفتار مرحوم شیخ جعفر (اعلی الله مقامه) همان كتاب «خصائص الحسینیه» و «شصت مجلس» و «سی مجلس» و «چهارده مجلس» كه همه از ترشّحات علمی و قلمی ایشان هستند می‌باشد.(7)
كتاب خصایص الحسین از همان نكات، لطایف، و ظرافت هایى، برخوردار است كه مى‌توان گفت از همان نوع مطالبى است كه بر او الهام شده و در این زمینه فهم كسى بر آن مطالب از او پیشى نگرفته است.(8)

اساتید شیخ جعفر(ره)
چنانكه گذشت، اساتید شیخ جعفر در دوران تحصیل بزرگانی از اهل علم و مفاخر جهان روحانیت بوده‌اند و به نامهای زیر ثبت شده اند:
1-«شیخ اسماعیل» فرزند شیخ اسدالله كاظمی(رضوان الله علیهما)
2-«شیخ علی» فرزند شیخ جعفر كاشف الغطاء(مشهور به شیخ جعفر كبیر)
3-مرحوم صاحب ظوابط (ره)
4-مرحوم صاحب فصول (ره)
5-جناب شریف العلما (ره)
6-«شیخ محمد حسن نجفی» یا صاحب جواهر (ره)
7-«شیخ حسن» فرزند شیخ جعفر(قدّس سرّهما) مؤلف انوارالفقاهه
8-«حاج شیخ مرتضی نصاری»(ره) (9)

تألیفات شیخ جعفر(ره)
1-«منهج الرّشاد» یا مجمع الرسائل(رساله علمیه‌ای كه در سال 1288ه‍.ق چاپ شد و در سالهای اخیر با حاشیه آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی(ره) تجدید چاپ شد)
2-«مبادی الاصول»
3-«الخصائص الحسینیه». این كتاب دو جلد بوده كه جلد اول چند بار تجدید چاپ و ترجمه شده و جلد دوم مفقود گردیده است.
4-«اصول دین» یا «الحدائق فی اصول الدّین» كه یك هزار سطر بوده و به عنوان اینكه اصول دین و معرفت به اصول اعتقادات از مقدمات نماز می‌باشد نگاشته شده است.
5-«فوائد المشاهد در مواعظ و اندرز» كه آن را شاگردش ملّا محمد طالقانی از موعظه‌های ایشان جمع‌آوری كرده و چاپ شده است.
6-«مجالس المواعظ» یا چهارده مجلس
7-«مجالس البكاء» یا پانزده مجلس(10)

سفر شیخ جعفر به خراسان و توقف در تهران
مرحوم شیخ جعفر شوشتری در سال 1302ه‍.ق قبل از ماه مبارك رمضان به عنوان تشرف به آستان قدس رضوی از محضر مقدس مرتضوی به سوی ایران حركت نمود. بدیهی است كه در هر شهر و دیار با استقبال شایان روبرو بود تا اینكه وارد تهران گردید. نخست به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی مشرّف و سپس به شهر تهران رفت. استقبالی با شكوه از شیخ به عمل آمد، مردم تهران به زیارت او نائل گردیدند. مرحوم «حاج ملا علی كنی» به دیدن شیخ آمد و ضمن تجدید دیدار، از آن جناب دعوت كرد در مدرسه «خان مروی» به امامت و افاده بپردازد.
اركان دولت از شیخ دیدن نمودند و اظهار داشتند: جناب شیخ، ماه مبارك نزدیك است، گرچه مسجد و مدرسه «خان مروی» از لحاظ تقدس و پاكیزگی عنوان و اهمیتی خاص دارد، اما از جهت مكان، گنجایش انبوه جمعیت علاقمند به استفاده از محضر حضرت عالی و گفتار دلنشین شما را نداشته و ندارد؛ از این رو از شما تقاضا می‌كنیم كه در «مدرسه سپهسالار» كه به تازگی از دست ساختمان بیرون آمده‌است به اقامه جماعت و ارشاد خلق بپردازید. مرحوم شیخ جعفر بر حسب وظیفه و علاقه به هدایت خلق الله، استدعایشان را قبول كرد و به انجام وظیفه مبادرت نمود.
مرحوم «حاج شیخ آقابزرگ تهرانی»(رحمت الله علیهم) صاحب كتاب «الذریعه» می‌گوید: من ده ساله بودم و خوب به یاد دارم كه مرحوم عمویم، حاج حبیب الله مرا همراه خود به مسجد می برد و جمعیت به قدری زیاد بود كه مرا در مكان مرتفعی می‌نهاد تا از فشار انبوه جمعین پایمال نشوم؛ صحن مدرسه، محوطه مسجد همه پر از جمعیت می‌شد و بجز حوض مسجد جایی خالی نمی‌ماند و همه جا را مردم علاقه‌مند به گفتار شیخ پر نموده و با هیجان از ایشان كسب فیض می‌كردند.(11)
«شیخ جعفر» اولین واعظ و امام جماعت مسجد سپهسالار تهران محسوب می‌شود و نوشته‌اند كه «ناصرالدین شاه» با لباس مبدّل پای منبر وی می‌رفته است.(12)
مرحوم عبدالله مستوفی در این‌باره می‌نویسد: "ناصرالدین شاه مسجد نیمه تمام سپهسالار را برای نماز خواندن حاجی شیخ جعفر تعیین كرد و آجر و خاك و گچ و آشغال بنایی را از این سر و آن سر صحن و حجرات چهل ستون و مقصوره جمع و محل را برای نماز آماده كردند . حاجی شیخ در محراب مقصورة سمت جنوب به نماز می‌ایستاد . چهل ستون را برای زنها تخصیص دادند ، تمام مقصوره و صحن حجرات و ایوانهای تحتانی و فوقانی و راهروها و حوضخانه و مدخل و جلوخان ، حتی در خیابان هم صفوف جماعت قائم می‌شد. یك روز تخمین كردند بیست و چهار هزار نفر پشت سر این مجتهد به نماز ایستاده بودند كه در هر فرمان الله اكبری بیست و چهار هزارنفر از ركنی به ركن دیگر نماز از قیام و قعود و ركوع و سجود منتقل می‌شدند. در تهران هیچ نظیر این جمعیت و جماعت دیده نشده بوده است . عده‌ی مكبرین شاید از صد نفر زیادتر بود كه هم‌صدا موقع رسیدن ركوع و سجود و قیام و قعود را اعلام می كردند . حاجی شیخ جعفر بعد از نماز منبر هم می‌رفت ، مردم برای رسیدن به نزدیك منبر او ازدحام عجیبی داشتند. حاجی شیخ جعفر بعد از رمضان به مشهد رفت و ماه محرم مراجعت كرد باز هم ده، پانزده روزی در مسجد سپهسالار نماز خواند و منبر رفت."(13)

دو نمونه از كلمات شیخ جعفر(ره)
«آیت اللّه اراكى»، از مرحوم «آیت اللّه حائرى»، مؤسس حوزه علمیّه قم آورده اند كه: روزى پاى منبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى بودم كه در اوج سخن به ناگاه خطاب به انبوه مردم گفت: "هان اى مردم! مى‌خواهم شما را بیازمایم كه آیا اهل ایمان هستید یا نه؟ چرا كه خدا در قرآن مى فرماید: اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَاِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایمانا وَعَلى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُون(آیه دوم سوره انفال) ایمان آوردگان تنها كسانى هستند كه چون نام خدا برده شود خوف بر دلهایشان چیره مى‌گردد و هنگامى كه آیات خدا بر آنان تلاوت شود ایمانشان افزون مى‌گردد و بر پروردگار خویش اعتماد مى كنند. اینك، آیاتى از قرآن را براى شما تلاوت مى كنم تا با دیدن اثر گذارى قرآن یا عدم اثر پذیرى شما معلوم گردد كه به راستى اهل ایمان هستید یانه؟"
«آیت اللّه حائرى» مى افزایند: با سخن مرحوم شوشترى، من سخت بر خود لرزیدم و به فكر فرو رفتم كه اگر آیاتى تلاوت كرد و در من اثر و انعكاسى نداشت، چه خاكى بر سر كنم؟ در این حال خویشتن را جمع و جور كردم و آماده نشستم، تا آیات را آنگونه كه شایسته گوش جان سپردن به قرآن است، بشنوم. آنگاه او به تلاوت قرآن پرداخت و آیاتى چند با شور وصف ناپذیرى تلاوت كرد و خداى را سپاس كه آن آیات در من اثرى عمیق نهاد.

نمونه دیگر: در جریان سفر مرحوم شوشترى به ایران، هنگامى كه ایشان وارد تهران گردید انبوه مردم از جمله سفیر كشور روسیه به ملاقات ایشان رفتند. مردم تقاضاى موعظه كردند و مرحوم شوشترى بنا به اصرار مردم، سرش را بلند كرد و فرمود: "مردم ! آگاه باشید كه خدا در همه جا حاضر است و به نهفته‌ی سینه‌ها داناست(اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور) (سوره هود- آیه 5)" این فراز تكان دهنده و كوتاه، اثرى عمیق در مردم نهاد؛ به گونه‌اى كه اشكها روان شد و قلبها تپید و مردم دگرگون شدند. سفیر روسیه در نامه‌اى به امپراطورى روس در این مورد نوشت: «تا هنگامى كه این قشر روحانیون راستین مذهبى، در میان مردم باشند و مردم از آنان پیروى كنند، سیاست ما كارى از پیش نمى‌برد؛ چرا كه وقتى یك جمله شوشترى در یك مجلس عظیم، اینگونه دگرگونى ایجاد مى‌كند، روشن است كه دستورات و فتواهاى آنان چه خواهد كرد.»(14)

رؤیاى عجیب و معنویت او
از مرحوم «آیت اللّه شیخ عبدالنّبى عراقى» آورده‌اند كه مى‌فرمود: زمانى كه مرحوم شوشترى در مدرسه سپهسالار سابق منبر مى‌رفت، انبوه مردم از همه قشرها از جمله علما و گویندگان در مجلس او شركت مى كردند، یكى از علماى عصر كه نژاد از شاهان قاجار داشت، جلسه درس و بحث علمى براى دانشجویان مذهبى داشت، یكى از همان روزها از شوشترى سخن به میان آمد و یكى از حضّار اظهار داشت: "شما نیز خوب است همانند دیگر بزرگان به منظور تعظیم شعائر دین در مجلس شیخ، شركت كنید"
شاهزاده دانشمند كه هنوز به مقام علمى و قداست و پرواى شیخ آگاهى نیافته بود، پاسخ داد: "دوست عزیز! او نیز سخنورى همچون دیگر سخنوران و منبریها است، فكر نمى‌كنم لزومى داشته باشد كه ما درس و بحث خود را تعطیل نموده، پاى منبر او برویم"
شب هنگام شاهزاده دانشمند، در عالم رؤیا دید رستاخیز با همه‌ی هول و هراسش برپاگشته و پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله به پیروان راستین خاندان وحى و رسالت، جواز و برات بهشت اعطا مى‌كند و او نیز گام به پیش نهاد و سلام كرد و گفت: "اى پیامبر خدا! به من هم عنایتى بفرمایید، چرا كه افتخار خدمت به قرآن و دین و مذهب را دارم"
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله او را مورد محبّت قرار مى‌دهد، امّا مى‌فرماید: "براى تو هنگامى برات صادر مى‌شود كه جناب شیخ جعفر شوشترى از تو راضى شود، در غیر این صورت دریافت نخواهى‌كرد"
شاهزاده دانشمند، ناگهان از خواب بیدار مى‌گردد و در‌مى‌یابد كه شیخ مردى وارسته و زیبنده و داراى پارسایى و كمال و جمال معنوى است و از سست نهادى و فقدان سرمایه علمى و عملى به دور است.
مردى است كه شایسته مقام رفیع ارشاد خلق است، عالمى عامل و وارسته است و زهدفروشى و ریاكارى و بازیگرى و عوام فریبى و جلب رضایت مخلوق به قیمت ناخشنودى خالق، نخواهد نمود. دین را به دنیا نفروخته و نخواهد فروخت.
بر این اساس بود كه دیدگاه او در مورد شخصیّت شیخ دگرگون شد و روز بعد پس از گردآمدن شاگردان گفت: "اینك، همه با هم به محضر شیخ و پاى منبر او مى‌رویم"
شاگردان شگفت زده به همراه استاد خویش به محفل شیخ آمدند و پاى سخنان روح بخش او كه از آیات و روایات برمى خاست، نشستند.
پس از پایان بحث و پراكنده شدن مردم، شاهزاده دانشمند نزد شیخ رفت و با او روبوسى كرد و پس از آن به شیخ ارادت بیشترى پیدا كرد، چرا كه به هنگام روبوسى، شیخ سر به گوش شاهزاده نهاد و فرمود: "بیان پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله را درست دریافتى اگر من از شما راضى و خشنود نگردم، برات بهشت به شما نخواهد رسید"(15)

به هرحال مرحوم شیخ جعفر ماه مبارك رمضان را در تهران توقف كرد و هزاران نفر از بركات مواعظ دلنشین و گفتار آموزنده او هدایت شدند. شیخ بزرگوار پس از انجام وظیفه تبلیغی و ارشاد، عازم مشهد مقدس گردید. اهالی و روحانیون آستان قدس به استقبال میهمان ارجمند خود و زائر آستان مَلَك پاسبان حضرت ثامن الائمه(علیه السلام) شتافتند و با احترام كامل از او پذیرایی كردند.

وفات شیخ جعفر(ره)
جناب شیخ پس از زیارت آستان قدس رضوی و كسب نیرو از ولی الله الاعظم به تهران بازگشت و دعوت اركان دولت را به جهت اشتیاقی كه به زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) داشت، پاسخ منفی داد و عازم نجف اشرف گردید. اما...موكب شیخ به كرمانشاهان یعنی «كرند» كرمانشاه رسید، جناب شیخ بیمار شد، مریضی او چند روز از ماه صفر ادامه یافت. پس از چند روز در «28 صفر 1303ه‍.ق»(7 آذر 1264ه‍.ش) وفات نمود و جنازه‌اش به نجف اشرف حمل و در مقبره دالان شمالی صحن شریف مدفون گردید. ماده تاریخ وفات شیخ را «كواكبُ قد تَنَثّرت» گفته اند.(16)
عبدالله مستوفی می نویسد: "حاجی شیخ جعفر بعد از رمضان [از تهران] به مشهد رفت و ماه محرم مراجعت كرد باز هم ده پانزده روزی در مسجد سپهسالار نماز خواند و منبر رفت و بعد به سمت عتبات عزیمت نموده در كرند دارفانی را بدرود گفت. در شب فوت او برحسب تصادف تناثر نجوم (ستاره باران) عجیبی در آسمان اتفاق افتاد كه نظیر آنهم تاكنون دیده نشده است. در چند ساعت اوایل شب هر دقیقه هفت ستاره از جای خود لغزیده در آسمان خطوطی رسم می كردند ، همه مردم معتقدبودند كه باید اتفاق فوق العاده‌ای افتاده باشد. فردا كه خبر فوت حاجی شیخ جعفر به تهران رسید همه گفتند این تناثر نجومی به واسطة این واقعه بوده است. البته این واقعه تصادف، ولی تصادف عجیبی بود."(17)

خاندان دانشمند پرور
پسران حاج شیخ جعفر(ره): «شیخ محمدعلی»، «شیخ اسماعیل» و «شیخ ابراهیم»
«شیخ محمد علی» فرزند حاج شیخ جعفر عالمی دانشمند و جانشین پدر بوده است. وی یادداشتهای متفرقه عرفانی از خود به یادگار گذاشته است تدوین نشده‌اند. وفاتش در 1322ه‍.ق و مدفنش در مقام صاحب الزمان شوشتر است.
«شیخ محمدجواد» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر، دانشمندی پرهیزگار بوده و شرحی به فارسی بر خطبه همام به نام «تنبیه العباد» نوشته است و كتاب دیگری به نام «شرافة الاعمال» دارد. وی در سال 1326ه‍.ق درگذشته است.
«شیخ مرتضی» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر جوانی مبارز و آشنا به علوم جدید بوده و كتابی بنام «محرق الجنان» دارد. وی در سال 1334ه‍.ق در جوانی به تحریك انگلیسیها شهید شد.
«شیخ محمدكاظم» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر، مجتهد معروف عصر خود در شوشتر و از دانشمندان بزرگ شیعه در معقول و منقول بوده است. وی در شوشتر مرجع خاص و عام بود و به رتق و فتق امور مشغول بوده است. علمای معاصر شوشتر غالباً شاگرد آن مرحوم می‌باشند.
«علّامه شیخ محمدتقی» معروف به حاج شیخ شوشتری فرزند «شیخ محمدكاظم» فرزند «شیخ محمدعلی» فرزند شیخ جعفر، صاحب تألیفاتی چون «قاموس الرجال»، «النجعة فی شرح اللعمه»، «بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه»، «آیات البینات فی حقّیة بعض المنامات» می‌باشد. این محقق گرانقدر و شهیر عالم تشیع در اردیبهشت سال 1374شمسی دارفانی را وداع گفت ومرقد مطهر وی در كنار رودخانه كارون در شمال شوشتر قرار دارد.

نگرشى بر ویژگی‌هاى شیخ جعفر(ره)
از ویژگیهاى او، علاوه بر دانش گسترده و آگاهى عمیق، گوهر گرانبهاى اخلاص و عملكرد شایسته و بایسته بود. رفتارش در زندگى با گفتارش هماهنگ و هم آوا بود و به راستى بر این باور بود كه:
من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدء بتعلیم نفسه قبل تأدیب غیره.... (نهج البلاغه، قصار 73) هر كس خویشتن را تدبیرگر امور و پیشواى جامعه قرار داد بر اوست كه پیش از آموزش و دعوت دیگران به ارزشها، از خود آغاز كند و باید پیش از آنكه با زبان، ادب آموز مردم باشد، با كردار شایسته و عملكرد بایسته خویش راه و رسم زندگى را به دیگران بیاموزد....
او به هنگام تلاوت قرآن و تفسیر آیات و تحلیل روایات و وعظ و ارشاد مردم، از دل سخن مى گفت و لاجرم بر دلها مى‌نشست، همه را دگرگون مى‌ساخت و مى‌گریاند و شور و شعور بسیار پدید مى آورد.(18)

عشق به حسین علیه السلام
ویژگى دیگر او شیفتگى وصف ناپذیرش به سالار شایستگان حضرت حسین علیه السلام بود، به همین جهت هم با آن مقام علمى، فقهى و كهولت سن تا آخرین مراحل زندگى پربركت خویش منبر مى‌رفت و با شورى وصف ناپذیر نام، یاد، كربلا، عاشورا و شهادت جانسوز حسین علیه السلام و راه و رسم افتخار آفرین و ستم سوز او را براى دوستداران و رهروانش ترسیم مى‌كرد.
مردم را به ارزشهایى كه كربلا، دانشگاه آن و حسین علیه السلام آموزگار بزرگ و تبلور و تجسّم راستین آنها بود، فرا مى‌خواند و از ضدارزشها هشدار مى‌داد.
خودش به هنگام یادآورى رخداد جانسوز كربلا مى سوخت و سوز دلش به صورت قطرات اشك، از دیدگانش فرو مى‌بارید.
او از گوهر گرانبهاى اخلاص و عرفان و عشقى بهره ور بود كه هم وعظ و ارشاد و منبرهایش مورد قبول افتاده بود و هم یادآورى مصائب جانسوز و هدفدار حسین علیه السلام كه بخشى از منبرهاى او را تشكیل مى‌داد، به همین جهت هم مورد عنایت امیر كاروان قافله عشق بود و هم نیاى گرانقدرش پیامبر گرامى، كه تنها به دو نمونه جالب و شنیدنى در این مورد بسنده مى شود.(19)

حالت تذكر و عبرت كرفتن ايشان از هر واقعه:
مرحوم آیة الله شیخ جعفر شوشتری(ره) نشسته بودند، الاغی ‏آمد. بارش را خالی كردند. الاغ به شیخ نگاه كرد و گوش‏هایش را تكان داد. ‏شیخ ابتدا گریه شدیدی كردند، سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من ‏گفت: من بارم را به مقصد رساندم، آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده‏ای؟!‏

عمر عموم ما كم است!
شخصی وارد روستایی شد، دید همه قبرها جلوی درِ خانه‏هاست و سن ‏مرده‏ها كم است؛ یكی شش ماه، یكی یك سال، یكی سه سال، یكی ده روز. ‏از شخصی پرسید: جریان چیست؟ در جواب گفت: ما اینجا مرده‏ها را جلوی ‏خانه دفن می‏كنیم كه هر روز وقتی از خانه بیرون می‏آییم، به یاد مرگ و آخرت ‏بیافتیم و از خدا بترسیم و در روز، حواسمان جمع باشد و كارهایمان را میزان ‏كنیم و این كه می‏بینی عمرها كم است، علتش این است كه ما عمر را از روزی ‏حساب می‏كنیم كه شخص بیدار شود و خودش را بشناسد (و دست از گناه و ‏معصیت بكشد).‏
اگر این طور باشد، عقیده من این است كه ما غالباً سقط جنین شده‏ایم و اصلا ‏عمری نداریم. دعا كنید بیدار شویم و بفهمیم و بمیریم، و بفهمیم از كجا آمده‏ایم ‏و در كجا هستیم و به كجا خواهیم رفت. حضرت علی (علیه ‏السلام) فرمودند: ‏‏«رَحِمَ اللهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَ فی أینَ وَ إلی أینَ.»
گاهی وضو بگیر و رو به قبله بنشین و تسبیح را بردار و صد بار بگو: «من كی ‏هستم.» حضرت امیرمؤمنان علی(علیه‏ السلام) فرمودند: تعجب می‏كنم از ‏كسی كه به دنبال گمشده خویش می‏گردد، ولی به دنبال خودش ‏نمی‏گردد. ما خودمان را گم كرده ‏ایم. تا به حال گشته‏ ای خودت را پیدا كنی؟

سخنرانی غرّای ایشان
متن یکی از منبرهای ایشان در مشهد که بيش از یک قرن پیش انجام شده است، از این قرار است:
«خانه ای که نمی دانید سه روز یا سی سال در او سکنی دارید، در پی آبادی و تعمیر او می باشید! آیا خانه آخرت که خانه دائمی شماست، هیچ در خیال تعمیر آن هستید؟ منتظر هستید تا فرّاش(2) خدا بیاید و شما را به خواری بکشد و ببرد.
بعد از ورود به آن خانه، گذشته از آن که اثاث البیت(3) ندارید، چه زحمات و چه مشقّات در پیش رو دارید! «ما غرّک بربک الکریم.» خداوند عالم برای شما کریم است و برای اشخاصی که شما ظلم بر آنها می نمایید، کریم نیست. مَثل شما، مَثل رقاص مصر است که از صبح تا شام، در کوچه و بازار رقص می نمود؛ برای دانگی چند و شب از کسالت روز، نماز نمی نمود که کسلم.
خوب، عبادتی نکردید، نکردید؛ این قدر تجرّی در معاصی تا چند و تا کی بی باکی؟ عبادت امیرالمؤمنین و سیدالساجدین(علیهماالسلام) را ملاحظه نمایید و دعاهای صحیفه سجادیه و دیگر از دعاهای آن بزرگواران را بخوانید و بدانید اگر خیال ماندن در دنیا دارید که کهولت و کِبَر سن، خوب چیزی نیست و اگر خیال رفتن دارید، خیال رفتن بنمایید. در نصیحت شما، مردن شما کفایت است. جایی که در کفن حضرت سلمان فارسی نوشته شود:
من که رو بر درگه صاحب نعیم آورده ام نی رهاوردی و نی قلبی سلیم آورده ام
چون نشاید بُرد بر خوان کریمان توشه ای من تهی از توشه، رو بر آن کریم آورده ام
زاد ما به کنار؛ با بار سنگین معاصی در گذر ایام، چه خاک بر سر خود کنیم؟ در این دنیای دَنی که چهل سال عمرش، آنی است، مرگ یک باره فرا می رسد و قبر، صندوقچه کردار انسان است.»

ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله
این هم نمونه ای از ذکر مصیبت آن فقید است که عاشقانه با حسین بن علی(علیهم السلام) نجوا می کند:
«گمان نکنی که مصیبت حضرت همین مصیبت تیر و نیزه و حنجر بوده است؛ از مصائب عظیمه آن حضرت، این بود که امر آن جناب به جایی رسیده و کشیده بود که در این راه که عبور می کرد، اهل قافله ها از آن حضرت کناره می کردند که مبادا گرفتار یاری اش بشوند!
زهیر بن قین می فرماید: ما جماعتی بودیم که در آن ایام می آمدیم و از آن حضرت کناره می جستیم تا آن که در منزلی بر سر چاهی منزل کردیم؛ مشغول خوردن طعام بودیم که رسولی از جانب حضرت حسین (علیه السلام) آمد که حضرت اباعبدالله(علیه السلام) تو را دعوت می فرماید. ما لقمه از دست خود افکندیم؛ کسی جواب رسول آن حضرت را نگرفت. زوجه زهیر، از عقب پرده، به صدا آمد که سبحان الله ای زهیر! فرزند رسول خدا تو را می طلبد و تو آن را اجابت نمی کنی...» ؟!
______________________________________
1) آفتاب شوشتر، ص14(خاندان شیخ- حاج شیخ جعفر شوشتری)
2) المحجّة البیضاء، ج4، ص338
3) المآثر و الآثار، ص138
4) «حسینیه شیخ» واقع در شوشتر است و مؤسس آن حاج شیخ جعفر شوشتری(ره) بوده. این حسینیه بست محسوب می‌شده و اگر مجرمی از نظر حكومت وقت به آنجا پناهنده می‌شد، كسی متعرض او نمی‌گردید.
5) اشك روان بر امیر كاروان(ترجمه الخصائص الحسینیه)، صفحات 20و21 - زندگینامه حاج شیخ جعفر شوشتری(ره)
6و7) آیات بینات فى حقیقة بعض المنامات - علامه شیخ محمدتقی شوشتری – ص134
8) زیتون(ترجمه خصائص الحسینیه)، دكتر خلیل الله فاضلى - مقدمه مترجم
9و10و11) اشك روان بر امیر كاروان، ص 23 و 24
12) مقاله مدرسه سپهسالار؛ یادگار عصر اصلاحات- صابره آزاده، انجمن ساربان- درج در خبرگزاری میراث فرهنگی(CHN.IR)-مورخ:14/12/82
13) تهران به روایت تاریخ، ج2 ، ص1194-1183
14) یكصد داستان خواندنی - صفحه 52
15) الوقایع و الحوادث ملبوبى
16) اشك روان بر امیر كاروان
17) تهران به روایت تاریخ، ج2 ، ص1194-1183
18و19) ویژگیهاى امام حسین علیه السلام(ترجمه الخصائص الحسینیّة)، علیرضا كرمى، - زندگینامه آیت اللّه (شیخ جعفر)شوشترى


متن كتاب
الخصائص الحسینیه = ويژگيهاي حسيني
مرحوم آیت الله علامه شیخ جعفر شوشتری


مقدمه علامه شوشتري

سير روحى

در معاصى شد همه عمرت تباه
قامتت خم گشته از بار گناه

موى تو در روسياهى شد سفيد
يعنى از ره قاصد مرگت رسيد

در سير از نفس خويش ، براى خود رحمت خواستم و گفتم : اى نفس ! آنقدر كه به ديگران رحم مى كنى بر خود رحم كن ؛ مجهز شو و به داد خويش برس ‍ كه در آستانه كوچ و رحيلى مى كنى . پيش از آنكه مرگ تو را بربايد و در چنگ قهار مقتدر گرفتار آيى ، فرصت ها را درياب و آن را غنيمت شمار. آنگاه او را به زبان هر پيامبر و امامى موعظه كردم و به زبان حال گفتم و آنقدر گفتم كه اندك تنبهى برايش حاصل شد و تذكر اندكى دست داد؛ به اندازه اى كه اراده اى نه محكم و استوار، در پى داشت ؛ چنان كه نزديك بود از تقرب به پروردگار، كه تنها سبب نجات انسانى است ، ماءيوس گردد، اما سرانجام حالتى از اميد پديد آمد كه موجب سكون و اطمينان شد كه تفصيل آن چنين است :

حالت نخست : ايمان موجب و معيار حصول نجات است .
آرى ، به ايمان كه مدار قبول اعمال و شرط تحصيل نجات از اهوال و خطرات است ، نظر افكندم ؛ متاءسفانه از نشانه هاى آن ، چه ناقص و چه كامل اثرى نديدم ، حتى از ضعيف ترين درجات ايمان و عالى ترين آن در قلب و اعضاى خويش چيزى نيافتم كه بتواند مانع از جاودانگى در آتش باشد. بعد از مدت طولانى ، به اخلاق پسنديده نظر كردم ؛ شگفتا كه رذايل و خلاف اخلاق پسنديده را در خويش يافتم . اعمال صالح و طاعات و واجبات را مورد دقت قرار دادم ؛ ديدم كه صحت پذيرش آن شرايطى كه من حتى يك بار هم توفيق كسب آن را نداشته ام . در اينجا بود كه خوف بر من چيره شد و به سر حد قنوط و ياءس نزديك شدم ؛ اما:

حالت دوم : ولايت اهل كشتى نجات است .
در همان حال كه خوف و ياءس بر من چيره شده بود امعان نظر كردم و وسايل سفر به سوى حق را مورد دقت قرار داده ؛ ديدم كه اولا من از امت نبى امى صلوات الله عليه و بخصوص از شيعيان على و از مواليان اهل بيت عليهم السلام مى باشم ؛ آنان كه راه مستقيم و صراط قويم و استوار و دژ محكم و ريسمان مستحكم الله و كشتى نجاتند، كه هر كس در آن كشتى نشيند حتما نجات يابد. در اين حال ، حالت رجاء بر من عارض گرديد و چراغ اميدى در دلم بر افروخت .

حالت سوم : محبت اهل بيت عليهم صلوات الله نشانه هايى دارد.
پس دريافتم كه وارد شدن در امت نبى اسلام صلى الله عليه وآله ، نياز به اقتدا به آن حضرت و پيروى عملى از او دارد.
و ديدم كه شيعه راستين على بودن نياز به پيروى از آن بزرگوار، در اعمال و اوصاف دارد و شخصى كه محب اهل بيت عليهم السلام است ، بايد يكى از نشانه هاى محبت و ولايت در او محقق شده باشد؛ در حالى كه من هيچ يك از آن نشانه ها را در وجود خود نمى يابم . در اين هنگام بود كه مضطرب شده و خوف بر من چيره گشت ؛ اما:

حالت چهارم : وسايل حسينى كارسازتر و داراى خصوصيتى ويژه است .
در حال خوف و ياءس غوطه ور بودم كه ناگهان انديشه تقرب به ائمه عليهم السلام به من دست داد و ديدم كه جليل ترين وسايل از نظر فايده و عظيم ترين از نظر ثواب و پاداش ، و عمومى ترين ، شامل ترين و فراگيرترين همه از نظر حقيقت و منفعت و از جهت درجه و مقام ، همانا وسايل حسينى ، سيد جوانان اهل بهشت ، والد ائمه معصومين و سرور مظلومان ، حضرت ابا عبدالله الحسين فرد و امتيازى مخصوص است كه حتى شامل افضل از ايشان هم نمى شود؛ چرا كه تفاوت در فضيلت مقامى است ، و اتحاد انوار و طينت آنها، مقام و خصوصيتى ديگر.
پس در توسل به حسين عليه السلام ، در روى آوردن به درگاه خداوندى ، خصوصيتى يافتم ، چرا كه آن حضرت درى از درهاى بهشت و كشتى نجات و چراغ هدايت است .(2) و با اينكه مقام نبوت و همه ائمه عليهم السلام درهاى بهشتند، لكن باب الحسين ، براى روندگان وسيع تر است .
همه ائمه عليهم السلام كشتى هاى نجاتند، اما كشتى حسينى در ميان موج ها و طوفان ها سرعت بيشترى دارد و آسان تر به ساحل نجات مى رسد. همچنين همه امامان چراغ هدايتند، ولى محدوده استضائه به نور حسين عليه السلام وسيع تر است . در اين حال بود كه به نفس و شركاى آن گفتم نم به سوى درهاى حسينى بشتابيد و به سلامت و اطمينان خاطر وارد آن شويد و به نام پروردگار سوار بر كشتى حسينى شويد كه خداوند آمرزنده و مهربان است . به اين انوار حسينى كه به شما مى نگرد، نظر كنيد و از آن نور بر گيريد.
در اين دم در نفس من شوق به اين امر بيشتر شد، بويژه درباره آنچه كه قبلا از علايم ايمان در وجود خود نااميد شده بودم ، آنها را در وسايل حسينى يافتم و همچنين اعمالى را كه فاقد آن بودم ، پيدا كردم و به دو مطلب دست يافتم كه اولى دليل بر وجود ايمان و مطلب دوم دليل بر وجود اعمال و عدم بطلان آنها بود كه تفصيل هر يك به اين شرح است :
اما مطلب اول : الف : حسين عليه السلام فرمود: من كشته اشك چشم هستم . نزد هيچ مؤ منى از من ياد نمى شود مگر اينكه براى مصيبت هاى ما غمگين شود و گريه كند. و اين از صفات همه انبياء عليهم السلام است . من اين حالت را هنگام شنيدن نام آن حضرت در خود يافتم از اين رو به اندكى از ايمان - حداقل در حد رفع جاودانگى در جهنم - در وجودم پى بردم .
ب : آنگاه كه ماه محرم و عاشورا فرا مى رسد دچار غم شده و حزن و اندوه بر من روى مى آورد.
ائمه عليهم السلام نيز چنين بوده اند، و اين امر را دليل بر وجود اثرى از ولايت ائمه در خود يافتم ، چرا كه گفته اند: شيعيان ما كسانى هستند كه از زيادى گل طينت ما آفريده شده اند و به نور ولايت ما عجين گرديده اند، به آنان مى رسد آنچه به ما مى رسد. و اخبار نيز دلالت بر اين معنا دارد كه هر گاه محرم مى شد، آثار گريه و اندوه بر هر يك از امامان عارض مى گرديد.
هيچ كس در ايام محرم امام صادق عليه السلام را خندان نديد و حضرت رضا عليه السلام در همه ايام عاشورا غمگين و محزون بودند و رنگ حضرت در اثر مصيبت حسين عليه السلام متغير بود. حضرت در مجلس ‍ عزاى حسينى مى نشست و اهل بيتش نيز در پس پرده به عزاى حسينى مى نشستند. هر گاه كسى برايشان وارد مى شد و اهل شعر بود، دستور مى دادند درباره امام حسين عليه السلام مطلبى انشاء كند. چنانچه در قضيه دعبل خزاعى آمده است ، و اگر كسى نبود حضرت خود مصائب جدش ‍ را ياد مى كرد.
در روايت ريان بن شبيب آمده است كه ، وقتى روز اول محرم بر حضرت وارد شدم ، فرمود: اى پسر شبيب اگر مى خواهى گريه كنى ، بر حسين گريه كن كه او را مانند گوسفند سر بريدند و با هيجده نفر از اهل بيتش ، كشته شدند.
روش ساير امامان ديگر نيز همين بوده است . بنابراين ، شكسته شدن دل به هنگام رؤ يت هلال ماه محرم ، نشانه علاقه به آن حضرت عليه السلام است . چنانچه با مقدار تاءثر در اين امر، تفاوت درجات ايمان مشخص مى شود، چه در جهت مثبت و چه در جهت منفى .
ج : ملاحظه غمزدگى ، هنگام ورود به كربلا همان گونه كه در روايات آمده ، اين از صفات پدرش على عليه السلام و خواهرش زينب سلام الله عليها هنگام ورود به كربلا است .
د: دليل ديگر، جارى شدن اشك چشم هنگام بوئيدن تربت پاك آن حضرت است كه اين از صفات جدش و على عليهماالسلام بوده است .
اما مطلب دوم : وقتى به دقت به اعمال خود مى نگريستم ، دريافتم كه به خاطر نداشتن شرايط پذيرش ، به راستى نمى توان بر بيشتر آنها نام واقعى عمل را اطلاق كرد؛ مثلا نمازم را در نظر گرفتم . نمى دانم نماز است يا نماز نيست ، روزه ام نيز به همين گونه است . ساير اعمال عبادى ام نيز همين وضعيت را دارند.
اما از سوى ديگر به گريه ام بر امامى كه "صاحب اشك جارى " است ، نظر افكندم ، ملاحظه نمودم كه نمى توان اسم گريه و گرياندن بر آن حضرت را از آن سلب كرد. حداقل اگر تباكى حاصل گردد به راستى كه تباكى است . و در روايت آمده است كه كسى كه بر حسين عليه السلام گريه كند يا به گريه آورد يا خود را شبيه گريه كننده قرار دهد، بهشت بر او واجب است . و چون اين نشانه هاى ايمان را در خود يافتم و اطمينانم بيشتر شد، آنگاه حالت بعد بر من عارض گرديد.

حالت پنجم : تاءمل در اعمال ، سازنده است .
اندكى در امر خود تاءمل كردم و با خود گفتم : آنچه را احساس مى كنم ، مى تواند براى جزئى از ايمان ، علامت باشد و شايد به ميزانى باشد كه تو را بعد از طى مراحل عذاب در روز حشر و تحمل عذاب در دوران طولانى برزخ ، از آتش ابدى نجات دهد، و حال آنكه تو از ناتوانى ات در مقابل بلاى اندك دنيا و عقوبات آن و آنچه از سختى ها بر اهلش جارى مى شود، آگاه هستى . بلكه تو مى دانى كه تحمل نعمت را هم ندارى و از دوام نعمت ملول مى شوى و دچار تكبر و فخر و خودنمايى مى گردى . از سوى ديگر اگر ايمان ضعيف باشد، چه بسا كه با كوچكترين حادثه اى زايل شود و به هنگام روى آوردن بلاها و طوفان هنگام مرگ ، قلب دچار گمراهى شود، پس چه اطمينانى دارى ؟ آنگاه مضطرب شدم و حالتى ديگر بر من عارض شد.

حالت ششم : زيارت حسين زيارت خدا در عرش است .
در امور مربوط به امام حسين عليه السلام مطلبى يافتم كه باعث كمال ايمان و تقويت و ثبات آن مى شود؛ مانند اين روايت كه فرمود: كسى كه حسين عليه السلام را زيارت كند، مانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت كرده باشد. و زيارت خداى تعالى ، كنايه از نهايت نزديكى به خدا است كه اين معنا نمى تواند براى ايمان عاريتى ، و قلبى باشد كه بعد از هدايت ، منحرف شده است . همچنين است روايتى كه مى فرمايد: زائر امام حسين عليه السلام ، بعد از آنكه قصد مراجعت مى كند، ملكى مى آيد و به او مى گويد كه خداى تو سلام مى رساند و مى فرمايد كه دوباره آغاز كن ، خداوند گذشته را آمرزيد. شخصى كه خداوند بر او سلام مى فرستد، غيرممكن است كه او را بزرگترين مصيبت ها - كه همان از دست دادن ايمان است - در امان نگه ندارد. پس اطمينان پيدا كردم و دانستم كه در وسايل حسينى چيزى است كه از زوال و نيستى مصون است .

حالت هفتم : وسايل حسينى حسنه است .
بى شك وسايل حسينى ، اعمال حسنه است . اما ممكن است و در ميان اعمال تو گناهان و سيئاتى باشد كه آن اعمال را حبط كند؛ از اين رو بار ديگر نگران شدم و دچار حالت ديگرى گرديدم .

حالت هشتم : اعمال شخصى قابل حبط است .
در مورد حبط عمل انديشم . ديدم كه اعمال قابل حبط، اعمال خود شخص ‍ است و در وسايل حسينى اعمال صالحى است كه در نامه عمل افراد به ثبت مى رسد؛ كه خوشبختانه از اعمال خود شخص به حساب نمى آيد تا در معرض حبط قرار گيرد. چنانچه در روايات مربوط به فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام آمده است كه براى زائر، حجى از حج هاى پيامبر نوشته مى شود و حجى كه پيامبر انجام دهد از اعمال شخص نيست تا حبط گردد؛ ضمن اينكه عمل نبى (ص ) جزمى و حتمى است ، و از عجايب اين روايات ، رواياتى است كه از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كه حسين عليه السلام روزى در دامن پيامبر (ص ) بود و حضرت با او بازى مى كرد و او را مى خنداند؛ عايشه گفت : چقدر به اين محبت دارى ؟ پيامبر فرمود: چگونه او را دوست نداشته باشم و از او به شگفت نيايم ؛ كه ميوه قلب من ، و روشنايى چشمان من است ؛ اما امت در آينده او را مى كشند. پس ، كسى كه او را بعد از وفاتش زيارت كند، خداوند براى او حجى از حج هاى من مى نويسد.
عايشه تعجب كرد و گفت : حجى از حج هاى شما؟! فرمود: بلى ، دو حج از حجهاى من . عايشه گفت : دو حج از حج هاى شما؟! فرمود: بلى چهار حج . و اين رقم را آنقدر بالا برد به 90 حج از حج هاى رسول با عمره هايش .

حالت نهم : از بين رفتن اعمال به وسيله مظالم .
ترسيدم روز قيامت حقوق مردم و مظالمى كه ممكن است بر عهده من باشد، اعمال مرا ببرد و دست مرا از اعمال حسنه خالى كند و رهسپار جهنم شوم ؛ زيرا در روايت آمده است : كسانى محشور مى شوند كه حسنات را آنان بر فراز دستشان مى درخشد، اما طلبكاران و صاحبان مظالم ، آن حسنات را برده و از سيئات خود نيز بر عهده آنان نهاده و به عذاب الهى رهسپار مى شوند؛ در اين صورت حالت بعد به من دست داد:

حالت دهم : ثواب زيارت حسين محدود نيست وزوال نمى پذيرد.
ملاحظه اين معنا كه بر گريه امام حسين عليه السلام ثوابى مترتب مى شود كه حدى ندارد - و البته آنچه حدى ندارد زوال و نيستى نمى پذيرد؛ بنابراين هر قدر از آن بردارند، كم نخواهم شد - برايم روزنه اميد و دريچه اطمينانى شد.

حالت يازدهم : اميد پس از ياءس و...
از طرفى ملاحظه كردم كه شرط قبولى اعمالى عبادى ، قبولى نماز است و عبادت هاى ديگر پس از پذيرفته شدن نماز، قبول مى شوند؛ در حالى كه چه بسا نماز من پذيرفته نشود و اگر رد شود اعمال ديگر هم رد مى شوند. بنابراين چگونه اين اعمال كه از وسايل حسينى است ، پذيرفته مى شوند؟
در اين هنگام بود كه امر بر من دشوار شد و مى رفت تا بعد از عارض شدن حالت ها و غلبه حالت هاى ضد و نقيض ، ياءس و نااميدى بر من چيره شود كه خدا بر من منت نهاد، امر من به رجاء و اميدى منتهى شد كه به آن حالت هاى متعارض خاتمه داد و آن حالت بعدى مى باشد.

حالت دوازدهم : اميد مؤ كد
اين حالت ، اميد مرا مؤ كد كرد؛ زيرا راه هاى اطمينان قلب و آنچه به من امنيت مى بخشد، پياپى شدند و خواص و ويژگى هاى عجيبى كه در وسايل حسينى ملاحظه كردم آرامش خاطر و سكون قلب به من داد.
اولا: يكى از آن خواص اين است كه نوافل نمازهاى واجب در پذيرفته شدن نماز واجب كه پذيرش آن سبب پذيرش ديگر اعمال مكلفين مى شود، اثر كامل دارد و كاستى هاى فرائض را رفع مى كند. بنابراين چگونه وسايل حسينى كه فضيلت بالاترى دارند، در قبول اعمال اثر نبخشند، حتما به طريق اولى اثر مى بخشند.
ثانيا: قبول يا حبط اعمال و عبادات در جايى است كه به اختيار و تكلف و قصد قربت از شخص مكلف سرزده باشد، در حالى كه در وسايل حسينى مترتب شدن آثار، هميشه مربوط و منوط به اختيار نيست و وسايل حسينى اعمالى نيستند كه رد يا حبط شوند يا بتوان آنها را از صاحبش گرفت . مانند رقت و دلسوزى بر مصائب امام حسين عليه السلام كه گاهى با قصد و تاءمل و ملاحظه اين است كه آن حضرت ، امام مفترض الطاعة هستند، و گاهى رقت و بكاء بدون ملاحظه امرى و فقط به محض شنيدن ماوقع حاصل مى شود، هر چند كه شخص ، مظلوم را نشناسد، ما همين قدر كه بداند او يكى از بندگان خدا يا مسلمان است ، حالت رقت و بكاء بر او دست مى دهد.
حتى بالاتر از اين ، اگر بر مخالف اسلام هم اين مصيبت ها وارد شود، شنونده دچار رقت و بكاء مى شود. حداقل درباره كودكان و چگونگى مرگ ناشى از تشنگى آنها و كشته شدن با شمشير و بر سينه امام حسين عليه السلام نشستن ، يا با تير بر دست مبارك ايشان زدن كه در حالت طلب آب براى كودك شيرخوار تشنه خود بودند، چنين حالتى عارض مى شود؛ چرا كه نهايت آنچه دشمن درصدد انجام آن بر مى آيد، همانا مضروب و مجروح و اهانت بر كشته و مقتولى است كه روى زمين افتاده است ، اما بدن را زير سرنيزه ها كردن و در جاهاى مختلف گرداندن و بعد از 200 سال نبش ‍ قبر كردن ، از جمله امور بسيار زشت و ناپسند و رقت انگيز است كه بى اختيار موجب جارى شدن اشك مى شود و بدون ترديد اين تاءثرات موجب عنايت حق و جلب رحمت هاى بارى تعالى مى گردد. مگر نه اين است كه يونس به خاطر تاءثر و اندوه بر مرگ موسى و هارون و آل عمران مورد عنايت حق واقع شد و عذاب دنيا از او رفع گرديد،(3) پس چگونه خداوند كسى را كه بر آل عمران و آل ابراهيم تاءسف و اندوه به دل دارد، ماءيوس كند؟!
هيچ عملى مانع از همه تاءثيرات امام حسين عليه السلام نمى شود.
مؤ ثرات كلى قوى ، اگر با مانعى همراه گردد، ممكن است تاءثير كلى را از دست بدهد، اما اثربخشى جزئى آن باقى خواهد بود. در توسل به امام حسين عليه السلام تاءثيرات عظيمى است كه هر گاه صفات و اعمال شخصى مانع از تاءثير تام آنها بشود، تاءثير جزئى آن باقى است .
و من به همان تاءثير جزئى قانع هستم ؛ چرا كه در تاءثير زيارت آن حضرت آمده است كه زائرش شفيع ده يا صد نفر قرار مى گيرد، يا به او گفته مى شود دست هر كس را كه دوست دارى بگير و او را وارد بهشت كن . و چون من خود را مى بينم كه درهاى هفتگانه جهنم بر رويم باز شده است ، بلكه در همين حال ملاحظه مى كنم كه با زنجيرها و غل هايش بر من احاطه دارد و نشانه هاى جاودانگى در آتش بر من ظاهر گرديده ، اميدى ندارم كه در روز محشر از شفيعان باشم ، بلكه به اين قانع هستم كه كسى دست مرا بگيرد و از خطرات قيامت نجات دهد؛ حتى من قانع به اين هستم كه - ولو بعد از مدتى - مرا از جهنم بيرون آورد و از خلود آتش نجات دهد.
همچنين در فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده است كه زائر امام حسين در عرش با حضرت حق بارى تعالى هم سخن مى باشد. من در اين جايگاه نيستم ، و به اين بسنده مى كنم كه فرشته اى از فرشتگان رحمت با من سخن بگويد.
همچنين در فضيلت زيارت آن حضرت آمده است كه زائر ممكن است به اين وسيله از ساقيان كوثر باشد، باز من چنين شايستگى و لياقتى را ندارم ، ولى راضى هستم از كسانى باشم كه در ميان آتش دوزخ ، بهشتيان را مخاطب قرار داده و بگويم : از آن آب به ما هم بدهيد و يكى از ساقيان كوثر مرا سيراب كند. و نيز در فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده است كه به واسطه زيارت ايشان ، ممكن است شخص به مقامى برسد كه با پيامبر اسلام همسفره شود و در بهشت با آن حضرت بر سر يك سفره بنشيند، كه البته من اين لياقت را ندارم و به اين بسنده مى كنم كه از درخت زقوم رهايى يابم . بنابراين ، اگر اين تاءثيرات عظيم و قوى با موانع همراه گردد، آثار جزئى از آن سلب نخواهد شد.
مطلب ديگر اينكه ممكن است شخص در آن واحد به همه وسايل حسينى دست يابد كه پائين ترين درجه آن تباكى بر آن حضرت است و بالاترين آن ، شهادت در پيشگاهش مى باشد كه با حصول شهادت ، در آن واحد، اجر و مزد همه عبادت ها حاصل مى شود. و اين چنين است كه مثلا اگر مجلسى براى ذكر مصيبت هاى امام حسين عليه السلام برپا شد و در آن مجلس آنچه را بر ايشان رفت يادآور شوند و در آن مجلس بگريانند و گريه كنند و تباكى و حزن و غم و اندوه حاصل شود و دل به آن حضرت توجه پيدا كند و بر او درود و سلام بفرستد و اين حالت با معرفت و توجه به مقام و عظمت آن حضرت و تصور حالت ايشان و آرزوى نصرت و يارى او و شهادت در پيشگاهش باشد، چنين شخصى به ثواب تمام وسايل حسينى دست يافته و همه عبادت هاى خدا را به جا آورده و حتى به ثواب شهادت در راه خدا نائل گشته است كه ما اخبار و رواياتى را كه دلالت بر اين امور دارد، خواهيم آورد.
علاوه بر اينها، بر اساس آنچه كه از اخبار و روايات استنباط مى شود، چنان مجلسى ، جميع صفات مشاهد شريفه را داراست و داراى چهارده ويژگى مى باشد.
مجلس حسين عليه السلام
- مصلاى خدا، يعنى محل صلوات خداوند بر اهل آن مجلس است ،
- مشهد ملائكه مقرب درگاه الهى است ،
- محل نيل به دعاى پيامبر، على ، زهرا و مجتبى عليهم السلام است ،
- مورد عنايت امام حسين عليه السلام است و به آن نظر دارند،
- محلى است كه حسين عليه السلام اهل آن مجلس را مخاطب قرار داده و با آنان سخن مى گويد،
- مورد عنايت و علاقه امام صادق عليه السلام است ،
- عرفه است ،
- مشعرالحرام است ،
- حطيم است ،
- محل طواف خانه خداست ،
- قبة الحسين است ،
- خاموش كننده شعله هاى فروزان آتش است ،
- آبى است در بهشت به نام آب حيوان ،
- و سرانجام مجلس حسين عليه السلام از مجالسى است كه اولين آن قبل از خلق عالم و آخر آن محشر است .
و چون در اين معانى تاءمل و تعمق نمايى چگونه مى توان تصور كرد كه از اين مجالس و مشاهد - با وجود اين حالات و عبادات و فراهم بودن صفات - دست خالى و نااميد بيرون مى آيى ؛ و هر چند موانعى بر سر راه تاءثيرات وجود داشته باشد، اما اندكى از پائين ترين مراتب يكى از تاءثيرات ، براى تو كافى است .
بعد از آنكه به اين امور يقين پيدا كردم ، به گفتگو با نفس پايان دادم و رجاى واثق خالص به وسايل حسينى برايم حاصل گرديد، آنگاه به صاحب اين وسايل و مجالس روى آورده و پيمان بستم كتابى تاءليف كنم كه جامع تمام خصايصى باشد كه آن حضرت را از همه مخلوقات ، حتى انبياء و امامان عليهم السلام ، ممتاز مى گرداند. من اين كتاب را خصايص الحسين و مزاياالمظلوم نام نهادم .
اميد به فضل پروردگار دارم كه آن را موجب روشنايى و نور قبرم قرار دهد و مرا از اهوال فزع اكبر ايمن بدارد و به وقت دادن نامه اعمال به دست بندگان ، برايم عمل صالحى باشد و در آن روز باعث كرامت و سرور شود و در طول قرن ها موجب شود كه نام و يادى از من فراهم آيد.
بحول منه و قوة و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
اين كتاب داراى يك مقدمه و يازده عنوان است . مقدمه در بر گيرنده فهرست خصايص و اصول آن است ؛ اما عناوين شامل اين موارد است :
عنوان اول : درباره خصوصيات امام در عوالم وجود و جايگاه و مقامات ايشان از اول خلقت آن حضرت ، قبل از آفرينش و بعد از آفرينش تا روز قيامت است و در آن هفت مقصد وجود دارد.
عنوان دوم : پيرامون خصوصيات ، صفات و اخلاق و عبادات دايم مطلق ثابت آن حضرت در دوران عمر شريفشان است .
عنوان سوم : درباره صفات و اخلاق و عباداتى است كه در روز عاشورا از آن حضرت بروز كرد.
عنوان چهارم : شامل الطاف و احترامات ويژه خداوند نسبت به آن حضرت است و در آن هشت مقصد مى باشد.
عنوان پنجم : در بيان ظهور لطف خاص ربانى به آن حضرت است .
عنوان ششم : درباره خشوع هنگام ذكر و رقت و گريه بر امام حسين عليه السلام است .
عنوان هفتم : درباره ويژگى هاى زيارت امام حسين عليه السلام مى باشد.
عنوان هشتم : درباره خصوصيات آن حضرت متعلق به قرآن مجيد مى باشد كه داراى چندين مقصد است .
عنوان دهم : درباره خصوصيات امام كه متعلق به انبياى عظام است ، مى باشد و در آن چندين مقصد كلى و باب هاى خاصى وجود دارد كه هر بابى مربوط به يكى از پيامبران است .
عنوان يازدهم : درباره موارد متعلق به خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله مى باشد.
من اين عنوان را - به عنوان ختامه مسك - خاتمه جلد اول قرار دادم . و فى ذلك فليتنافس المتنافسون (4)
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنوان اول

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 3:14 pm

عنوان اول : امام حسين عليه السلام در عوالم وجود و جايگاه ايشان ازاول خلقت آن حضرت قبل از آفرينش و بعد از آفرينش تا روز قيامت


حسين مخلوق نخست
بيشتر حكما، علما و متكلمان در تعيين اولين مخلوق با هم اختلاف نظر دارند، اما بر اساس روايات صحيح فراوان ، اولين مخلوق ، نور پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى باشد، كه نقل سليم نيز بر آن دلالت دارد؛ چرا كه اشرفيت و كثرت اعتنا و محبوبيت در پيشگاه خداوند تعالى ، موجب تقدم در آفرينش است . در بعضى روايات (ديگر) آمده است كه نور پيامبر اسلام (ص ) و ائمه عليهم السلام اولين مخلوق است .
پس چون اين حقيقت به اثبات رسيده است كه اولين مخلوق نور نبى (ص ) و يا نور آن حضرت و ائمه اولين عليهم السلام است ، مى توان گفت كه اولين مخلوق همان نور حسين عليه السلام است ؛ زيرا پيامبر (ص ) فرمودند: حسين منى و انا من حسين حسين از من است و من از حسين . و در روايت ديگرى آمده است ؛ انا من حسين و حسين منى من از حسينم و حسين از من .
بنابراين حسين اولين مخلوق و اولين چيزى است كه از روز اول ايجاد شده است و هر مخلوقى تابع آن حضرت است .

همه موجودات بر حسين گريانند
اگر همه موجودات بر حسين عليه السلام گريانند، جاى شگفتى نيست و اگر مى گوييم هر مخلوقى بر او اشك مى ريزد، مبالغه يا گزافه گويى نكرده ايم ، چنانچه از باب تمثيل و استعاره هم نمى باشد؛ حتى زبان حال و يا فرض ‍ ديگرى هم در كار نيست ، بلكه هم موجودات از جمله پيامبر، فرشته ، ملك ، جن و انس ، شيطان ، بهشت و جهنم ، درخت و گياه و حيوان ، خورشيد و ماه ، همه جهان ها، ماه ها و آسمان ها، زمين ها و ساكنان آنها هم ، همه براى او گريه مى كنند، و گريه هر موجودى بر حسب آن مورد، گريه حقيقى است و منظور از گريه ، گريه هر چيزى بعد از شهادت آن حضرت نمى باشد، بلكه مقصود گريه موجودات قبل از قتل امام عليه السلام نيز است . همان طور كه در زيارت منقول از حضرت حجت (عج ) در ماه شعبان آمده است كه آسمان و هر كه در آن است و زمين و هر چه در روى آن است ، به حال آن حضرت گريانند.
حتى وسايلى كه به واسطه آنها حضرت به شهادت رسيد نيز از جمله گريه كنندگان بر امام حسين عليه السلام هستند، چنانچه حكيم در قصيده خود گفته است ؛
السيف يفرى بنحره باكيا
والرمح ينعى قائما و ينثنى
فالنبل يصيبه و يبكى
والرمح شائل للراس يبكى (5)
قاتلان آن حضرت هم خارج از گريه كنندگان بر ايشان نيستند؛ زيرا آنها نيز به وجود عام و ماهيت شان دچار انكسار مى شوند و به حقايق و فطرتشان بر حسين عليه السلام گريانند، ولى به مقتضاى صفات افعالى اختيارى ، در آتش جاودانند. و گريه نمى كنند مگر وقتى كه از اعمال خود غافل باشند كه در اين حال گريه ظاهرى و اختيارى دارند، مانند كسى كه خدا را از روى ستم و طغيان انكار مى كنند، اما جان و روح شان به خدا يقين دارد.(6)

مقصد دوم ؛ در اين محل نور امام بعد از خلق آن
سخن در اين مقصد در بيان نور امام پس از خلق و انتقال نور تا هنگام ولادت است . بدان و آگاه باش كه خداى جل جلاله همواره يگانه بوده در حالى كه نه مخلوقى بود و نه زمان و مكانى . و چون خلقت را آغاز كرد نخست افضل مخلوقات را آفريد و از نور آن ، نور على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام را مشتق ساخت و براى آنان جايگاه ها و عوالم متعدد و مختلف به وجود آورد. چنانچه اين معنا از مجموع روايات معتبر ظاهر مى شود.
آنگاه نور آن حضرت را يك بار در پشت آدم و يك بار در انگشتان او و بار ديگر در پيشانى آدم و سپس در پيشانى تمام پدران ايشان از آدم تا پدر بزرگوار پيامبر، عبدالله بن مطلب و در پيشانى تمام مادران ايشان - به هنگام حامله شدن از كسانى كه آن حضرت در صلب او بود - از حوا تا مادر نبى اسلام ، آمنه بنت وهب ، قرار داد.
ما معتقديم كه مصدر همه انوار اين جهان ها، نور نبى صلى الله عليه وآله است و امتياز نور حسين عليه السلام اين است كه از نور نبى است ؛ چرا كه حسين از اوست و او از حسين . و هنگامى كه اين دو از هم جدا شدند، نور حسين خصوصيت (خاص ) خود را يافت ، چرا كه رؤ يت آن موجب حزن و اندوه گرديد. اين امر براى آدم - هنگامى كه آن انوار در انگشتانش ظاهر شد - اتفاق افتاد و نور حسين عليه السلام در انگشت ابهام بود. اين اثر تا به حال نيز باقى است . مثلا اگر كسى كه خنده بر او غلبه پيدا كرده است ، به پشت انگشت ابهام خود بنگرد، اندوه بر او غالب مى شود. اين حالت براى ابراهيم عليه السلام نيز اتفاق افتاد.
همچنين بر زبان آوردن نام آن حضرت و شنيدن آن نيز موجب حزن مى شود؛ اين مساءله درباره آنچه منتسب به نور آن حضرت است نيز صادق مى باشد. كما اينكه در حديث ميخ ‌هاى پنج گانه كه جبرئيل امين آنها را براى حضرت نوح عليه السلام آورد تا با آنها اطراف كشتى را ميخ ‌كوب كند، آمده است : هر ميخى به نام يكى از انوار پنج گانه بود، وقتى نوح منتسب به نور امام حسين عليه السلام را گرفت ، آن ميخ درخشيد و از آن رطوبتى به رنگ خون احساس كرد. در اين باره سئوال كرد، به او گفته شد: آن ميخ منتسب به حسين است و سبب ظهور خون از آن ، شهادت ايشان است كه به نحو خاصى صورت گرفت .

حسين عليه السلام نور غالب
نورى بر پيشانى مادران به هنگام باردار شدن به يكى از اجداد پيامبر (ص ) ظاهر مى شد و همچنين بر جبين آمنه به وقت باردار شدن به پيامبر اسلام ظاهر شد، نشانه آن است كه آن مادران از اين انوار نيستند؛ بنابراين وقتى وقتى به آن نور حامله مى شدند، اثر نور در پيشانى آنان ظاهر مى شد، اما آنجا كه مادر خود از انوار باشد، وجهى براى ظهور نور نيست و بويژه نور بر چهره ظاهر مى شد، اما آنجا كه مادر خود از انوار باشد، وجهى براى ظهور نيست و بويژه نور بر چهره ظاهر نمى شود. به همين خاطر وقتى حضرت زهرا سلام الله عليها به امام حسن مجتبى عليه السلام حامله شد، نور ديگرى بر چهره زهرا ظاهر نشد؛ لكن ويژگى امام حسين عليه السلام طورى است كه وقتى مادر به حسين عليه السلام حامله شد، پيامبر اسلام (ص ) به فاطمه فرمودند: من در چهره تو نورى مى بينم و به زودى حجتى براى خلق خدا از تو متولد مى شود. و زهرا (س ) فرمود: چون به اين فرزند حامله شدم ، در شب نيازى به چراغ نداشتم .
بنابراين خصوصيت نور حسين اين است كه بر نور ظاهر مى شود و بر آن غالب مى گردد، لذا شخصى كه در هنگام شهادت آن حضرت ، در وسط روز پيكر مباركش را بر زمين افتاده ديد، گفته است : به خدا سوگند نور سيماى او مرا به خود مشغول كرد، بدان گونه كه از نظر و تاءمل در كيفيت قتل آن بزرگوار غافل شدم .
و از ديگر ويژگى هاى آن حضرت اين كه ؛ هيچ مانع و حاجبى نور ايشان را نمى پوشاند، همان شخص راوى مى گويد: نديدم كشته آغشته به خاك و خونى را كه نورانى تر از چهره حسين باشد. خاك و خون ، مانع از نور حسين كه بر هر نورى غالب است ، نشده بود.

مقصد سوم : جايگاه حسين عليه السلام بعد از ولادت
دستان مبارك پيامبر اسلام (ص ) نخستين محلى بود كه امام حسين عليه السلام پس از ولادت در آن جاى گرفت . پيامبر رحمت در آستانه خانه ايستاده و منتظر ولادت فرزندش حسين عليه السلام بود. امام در لحظه ورود به اين جهان در حال سجده بود، پيامبر (ص ) به اسماء فرمود: فرزندم را بياور. اسماء را در پارچه اى از پشم پوشيده نزد آن حضرت آورد. پيامبر با دستان مباركش حسين عليه السلام را گرفت و به او نگاه كرد و گريه سر داد و فرمود: اى ابا عبدالله ! مصيبت تو براى من سنگين است .
كتف شريف جبرئيل و پيامبر نيز جايگاه ديگر حسين بود. گاهى هم بر پشت و سينه مبارك پيامبر مى نشست . حضرت رسول گاهى امام حسين را روى دست بلند مى كرد و دهان او را مى بوسيد و گاهى او را به قدرى بلند مى كرد تا همه مردم ايشان را ببينند. زمانى روى دست حضرت على عليه السلام قرار مى گرفت و حضرت امير او را بلند مى كرد و پيامبر او را مى بوسيد. آنگاه كه پيامبر نيز در حال احتضار بود حسين عليه السلام را بر سينه خود نشاند و بوسيد و فرمود: يزيد را با فرزند من حسين چه كار است . خدا به يزيد بركت ندهد.

مقصد چهارم : حسين و محل شهادت ، بعد از شهادت وقبل از دفن
امام حسين عليه السلام قبل از دفن نسبت به هر پيامبر و امامى كه كشته شده است ، ويژگى هايى دارد؛ زيرا اگر برخى از آنان كشته و يا مسموم شدند، در خانه يا محراب و يا در طشت بوده و اين موضوع براى هيچ كدام از آنها اتفاق نيفتاده كه پيكر بر خاك افتاده باشد. چه مصيبت بزرگى !!
ويژگى ديگر اينكه وقتى به شهادت رسيد جسد مباركش را به آسمان ها بردند؛ سپس به سرزمين كربلا بر گرداندند و سه روز بر زمين افتاده بود. و ديگر اينكه سر مبارك حسين عليه السلام را در مكان هاى مختلف گرداندند؛ روى دست ها گرفتند، بر روى سر نيزه ها نصب نمودند، به درخت آويزان كردند، بر در خانه يزيد و بر دروازه دمشق نصب كردند. در طبق نزد ابن زياد گذاشتند و با طشت پيش يزيد بردند و آن را در سرزمين هاى بسيار از كربلا تا شام - و مى گويند از شام تا مصر و از مصر تا به مدينه - و از شام به كربلا يا از شام به آسمان بردند.

مقصد پنجم : حسين و برزخ
جايگاه حسين در برزخش نيز خصوصيت ديگرى دارد؛ در حديث آمده است كه حسين در يمين عرش قرار دارد و به قتلگاه ، لشگرگاه و زائران خود مى نگرد. آن حضرت بهتر از هر كسى ، آنها را مى شناسد و به مقام و منزلت زائران خود در نزد خداوند آگاه است . حسين گريه كنندگان بر خود را مى بيند و براى آنان طلب آمرزش مى كند و مى فرمايد: اى گريه كننده بر من ، اگر بدانى كه خداوند چه چيزى را براى تو فراهم كرده ، خوشحالى ات بيش ‍ از غم و غصه ات مى شود.

مقصد ششم : جايگاه حسين عليه السلام در روز حشر
در روايات آمده است كه امام حسين عليه السلام در روز حشر مجلسى دارد كه از خصوصيت ويژه اى برخوردار است . اهل آن مجلس كه گريه كنندگان و زائران آن حضرت از آن جمله اند، با آرامش و اطمينان خاطر چنان شيفته سخنان امام حسين عليه السلام مى شوند كه از همه لذت ها چشم مى پوشند و هر چند مى پوشند و هر چند همسران بهشتى آنان ظاهر مى دارند كه ما در بهشت مشتاق شما هستيم آنها سخن امام حسين را بر آن همسران و بهشت و ترجيح مى دهند. همچنين امام حسين عليه السلام در محشر جايگاه خاصى دارد كه به موجب آن اهل محشر مضطرب مى شوند و آن زمانى است كه حسين عليه السلام بى سر و در حالى كه از رگ هاى گردنش خون مى ريزد، ايستاده محشور مى شود و حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها وقتى به آن صحنه مى نگرد، فرياد مى زند.

مقصد هفتم : حسين در بهشت
هر يك امامان در روز جزا و هنگام ورود به بهشت مقام مخصوصى دارند، اما حسين عليه السلام در آن روز درجات خاصى دارد كه پيامبر اسلام (ص ) از آن خبر داده و فرمودند: اى حسين ! تو در بهشت درجاتى دارى كه تنها با شهادت به آن نايل مى شوى . با اين همه حسين عليه السلام براى سرتاسر بهشت زينت است و گويى آن حضرت در سرتاسر بهشت حضور دارند و همه براى آن حضرت است .
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنوان دوم

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 3:21 pm

عنوان دوم : صفات ، اخلاق و عبادات عام و مطلق امام حسين عليه السلام


منظور از صفات ، اخلاق و عبادات ؛ صفات مربوط به امامت نمى باشد، كه عقل را به كنه آنها راهى نيست ؛ بلكه بيان دو نوع از خصوصيات آن حضرت است :
الف : صفات و عبادات مطلق امام در طول عمر شريفشان
ب : ويژگى آن صفات و عبادات در روز عاشورا.
تفصيل هر يك از خصوصيات به اين شرح است :

امام هرگز تن به ذلت نمى دهند
امام حسين عليه السلام در اين باره ويژگى خاصى دارند. وقتى از آن حضرت خواستند كه حكم يزيد و پسر زياد را بپذيرد، فرمود: نه ، هرگز، به خدا قسم ، ذليلانه بيعت نمى كنم و مانند بردگان اقرار نمى نمايم .
تا جايى كه گفته اند: اين حسين عليه السلام بود كه نپذيرفتن ظلم را سنت نهاد و همه كسانى كه تن به ذلت نمى دهند به آن حضرت اقتداء مى كنند.

امام حسين و شجاعت
در اين باره امام ويژگى خاصى دارند؛ از اين رو گفته اند: شجاعت حسينى . در روز عاشورا آن چنان شجاعتى از امام حسين عليه السلام بروز كرد، كه از هيچ كس سر نزده است ؛ حتى از پدر بزرگوارش كه به كرار معروف است و ديگرانى كه به شجاعت شهرت دارند، چنين حالتى رخ نداد.

امام حسين و عبادت
عبادت امام نيز حالت خاصى دارد كه از زمانى كه در شكم مادر بودند و مادر از ايشان ذكر و تسبيح مى شنيد، تا زمانى كه سر مباركشان بر نيزه ها رفت ، ادامه داشت .
و اين ويژگى علاوه بر آن چيزى است كه امام سجاد عليه السلام - وقتى به او گفته شد چقدر فرزندان پدرت اندك است - فرمودند: در شگفتم چگونه كسى كه در هر شب هزار ركعت نماز مى خواند، فرزندى داشته باشد.

امام و احترام به سائل
امام حسين عليه السلام ، هنگام بخشش به سائل دچار شرم و حيا مى شدند و بر او رفت مى كردند. حكايت يك عرب باديه نشين كه از امام ضمن خواندن ابياتى درخواستى كرد، از آن جمله است . حضرت وارد خانه شدند و چهار هزار درهم در عبايشان پيچيدند و آن را به خاطر شرم و حيا از سائل از شكاف در خانه به او دادند و گفتند: بگير، من از تو معذرت مى خواهم كه اگر در آينده مال و ثروتى به دست آورديم ، ابر رحمت ما بر تو خواهد باريد؛ اما چه كنم كه زمانه متحول است و ما از مال و دنيا اندكى داريم .
نمونه ديگر اين كه امام به سائلى هزار (درهم ) دادند. سائل آن را گرفت و شروع به شمارش آن كرد. خازن آن حضرت به او گفت : مگر چيزى فروخته اى كه بهاى آن را با دقت مى شمارى ؟ گفت : بله ، آبروى خود را داده ام . امام فرمود: سه هزار به او بدهيد. هزار براى اينكه سائل است . هزار درهم براى آبرويش و هزار هم براى اينكه نزد ما آمده .
نمونه سوم ؛ شخصى نامه اى به امام داد. امام حسين عليه السلام قبل از خواندن آن فرمودند: خواسته ات بر آمده است . كسى از امام پرسيد: آيا ملاحظه فرموديد در نامه چه نوشته است ؟ امام فرمودند: خداوند از انتظار او در نزد من به مقدارى كه نامه را بخوانم ، سؤ ال خواهد كرد.
اين صفت خاص در امام به حدى بود كه حتى وقتى مى خواست به جاهلى هم مطلبى را بياموزد، از او شرم مى كرد. در روايت است كه امام پيرمردى را ديد كه وضو را بخوبى بلد نيست ، امام خواست به او ياد بدهد، اما از اينكه او تحقير شود، حيا مى كرد. به او فرمود: من و برادرم نزد تو وضو مى گيريم ، آنگاه تو بگو وضوى كداميك بهتر است . امام حسن و امام حسين عليهماالسلام وضو گرفتند و آن مرد صحرانشين گفت : هر دوى شما خوب وضو مى گيريد، اما اين وضو من هستم كه وضو گرفتن را بلد نبودم .

امام حسين و رفع هم و غم
امام نسبت به گرفتاران و اهل غم ، رقت خاصى داشتند. روزى بر اسامه كه در حال احتضار بود، وارد شدند. چون حضرت را ديد آهى كشيد و اظهار غم و اندوه كرد. امام علت را جويا شد. اسامه گفت : شصت هزار درهم بدهى دارم . امام فرمود: دين تو را ادا مى كنم . گفت : دوست دارم مديون نميرم . امام دستور داد مال را حاضر كردند و قبل از آنكه اسامه جان سپارد، آن را به طلبكارانش پرداخت كرد.

امام و اعطاى صدقات
امام حسين عليه السلام در اين باره ويژگى خاصى داشت كه نمونه آن در ديگران وجود ندارد. از جمله اينكه در روز عاشورا در پشت آن حضرت چين و چروك هايى ديده شد. در اين باره از امام سجاد عليه السلام سؤ ال كردند، فرمودند: اين زخم ها در اثر بند زنبيلى بود كه با آن شبانه براى يتيمان و بيوه زنان غذا مى برد. بيننده اى گفت : پشتى كه مخفيانه و شبانه براى يتيمان غذا مى برد، درهم شكسته است .

امام و اهتمام ويژه به نجات دادن از عذاب
امام حسين عليه السلام عزمى خاص در نجات دادن بندگان از عذاب الهى داشت ، و به همين خاطر سخت ترين تكاليف را برگزيد تا به درجه خاصى نايل شود كه شفاعتشان درباره كسانى كه مستوجب كيفر شده اند، مؤ ثر واقع شود و اين منظور حتى دشمنان را هم در بر مى گيرد. امام براى رفع عذاب از آنها هم سعى فرمود.
حتى امام بر روى كسى كه براى جداكردن سر مباركش آمده بود، لبخند زد و او را نصيحت فرمود!
امام حسين عليه السلام آنگاه كه ملاحظه فرمود نجات دادن كلى آنها از عذاب امكان ندارد، سعى كرد، عذاب آنها را كاهش دهد. كما اينكه اين قضيه درباره هرثمة بن ابى مسلم واقع شد. وقتى موعظه امام او را نجات نداد، امام حسين عليه السلام فرمود: از اينجا دور شو كه ما را نبينى و صداى ما را نشنوى . امام به عبيدالله جعفى نيز همين نصيحت را فرمود.

امام حسين و شدت خوف از خدا
شدت خوف امام از خدا به حدى بود كه هرگاه وضو مى گرفت رنگ چهره اش دگرگون مى شد و بدن مباركشان به لرزه مى افتاد و مى فرمود: شايسته است كه مؤ من وقتى در پيشگاه خداوند قهار قرار مى گيرد رنگ چهره اش زرد مى شود و بدنش به لرزه افتد. كسانى كه اين حالت را در امام مشاهده مى كردند، از اين حالت ايشان در شگفت مى شدند و مى گفتند: چقدر از خدايت خوف دارى ؟! امام در جواب مى فرمود: در روز قيامت تنها كسانى در امان هستند كه در دنيا از خدا خوف دارند. واى بر ما! حسين سيدالشهداء آنگاه براى عبادت خدا وضو مى گيرند از شدت خوف بدنشان مى لرزد و رنگ چهره شان زرد مى شود، اما ما به ارتكاب گناهان بزرگ مشغوليم و هيچ نگران نيستيم ؛ پس چگونه ادعا مى كنيم كه حسين عليه السلام اسوه و الگوى ماست ؟!

حسين و ستايش خدا از او
خداوند امام حسين را در كتابش قرآن مجيد بارها مورد مدح و ستايش قرار داده است و آن حضرت را به نفس مطمئنه ، كفل رحمت ، والامقام ترين پدرى كه نيكى كردن به ايشان را امر فرموده (اما امت چقدر در حق اين پدر عظيم الشاءن نيكى كردند)، كسى كه مظلومانه به شهادت رسيد، ذبح عظيم و كهيعص ستوده است و همچنين از حسين به فجر، زيتون و مرجان نام برده و در يمين عرش نوشته است :
حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است . (7) كما اينكه خداوند در احاديث قدسى حسين را ستوده است ؛ خداوند در حديثى فرموده : مبارك باد مولودى كه صلوات و رحمت و بركات من بر اوست . (8)
خداوند همچنين حسين را به نور اولياء، حجت خدا بر خلق و ذخيره براى گناهكاران توصيف فرموده است .

ستايش رسول خدا از حسين عليه السلام
پيامبر اكرم (ص ) از امام حسين عليه السلام عجيب مدح كرده اند از جمله : روزى به آن حضرت فرمودند: آفرين بر تو اى زينت آسمان ها و زمين ! ابى ابن كعب گفت : اى رسول خدا آيا غير از تو كسى ديگرى مى تواند زينت آسمان و زمين باشد؟ پيامبر فرمود: اى ابى ! قسم به كسى كه مرا به پيامبرى مبعوث كرد، مقام حسين بن على در آسمان ها برتر از زمين است . خداوند در يمين عرش نوشته است : حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است . سپس پيامبر حسين را گرفت و گفت : اى مردم ! اين حسين بن على است ، او را بشناسيد و بر خود و ديگران ترجيح دهيد، همان طور كه خداوند او را برترى داده است . همچنين تمام پيامبران ، ملائكه و بندگان شايسته خداوند، حسين عليه السلام را ستايش كرده اند.

حسين مورد ستايش دوست و دشمن
حسين عليه السلام خصوصيت ويژه اى دارد كه مورد ستايش دوست و دشمن قرار گرفته : معاويه در وصيت به يزيد امام را مدح كرده ، پسر سعد در ابياتى امام را ستوده ، قاتلان امام وقتى در مقابل حضرت ايستادند، او را مدح و ثنا گفتند.
شمر نيز از امام تعريف و تمجيد كرد، آنگاه كه گفت : تو را مى كشم و علم و يقين دارم كه پدرت بهترين كسان بود.
كسى كه سر مبارك حسين عليه السلام را بر نيزه كرد و پيش پسر زياد آورد، نيز از امام حسين عليه السلام تعريف و ستايش كرد، او گفت : ركاب مرا پر از طلا و نقره كن كه من سيد بزرگى را كشته ام . من كسى را كشته ام كه پدر و مادرش بهترين است .
يزيد نيز در مجلس خودش ، آنگاه كه همسرش هند با سر برهنه و حالتى غمگين بر او وارد شد، حسين را ستود و خطاب به هند گفت : برو و بر حسين گريه و زارى كن كه حسين فريادرس قريش است ، پسر زياد در كشتن او شتاب كرد.
وقتى يزيد مى گويد: براى حسين گريه و زارى كنيد، چرا ساكت هستيد. پس حال كسانى كه در عزاى سرور جوانان اهل بهشت شيون و زارى نمى كنند، چگونه است ؟!

حسين موجب حزن و شادى
همان طور كه حسين عليه السلام موجب حزن و اندوه همه انسان هاى مؤ من به خداوند از اول آفرينش تا روز قيامت است ، خداوند او را موجب شادى و سرور همه مؤ منان نيز قرار داده است ؛ چرا كه خداوند بهشت و حوران بهشتى را از نور حسين آفريد. پيامبر اكرم در حديثى پيرامون آغاز خلقت پنج تن آل عبا فرمود: خداوند بهشت و حوريان بهشتى را از نور فرزندم حسين آفريد، نور حسين از نور خداست و او از بهشت و حوريان برتر است .
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنوان سوم

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 3:28 pm

عنوان سوم : صفات ، اخلاق و عبادت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا


ويژگى خاص امام حسين عليه السلام كه منشاء همه خصوصيات ديگر شد
در اين عنوان در صدد بيان خاصى از امام حسين عليه السلام هستيم كه سرچشمه همه ويژگى هاى آن حضرت است . اين صفت همانا امتثال امام از پيام خاصى از جانب خداوند بود كه امام را به عبادتى مخصوص در روزى خاص امر فرمود و در مقابل به عنوان پاداش آن عبادت ، از جانب خداوند مورد الطاف ويژه قرار گرفت .
عبادت امام حسين در آن روز، عبادتى است كه از هيچ كس قبل ايشان سر نزده است و بعد از آن حضرت نيز تحقق نمى يابد. آن عبادت ، جامع جميع عبادات قابل تصور است ، يعنى در بر گيرنده همه عبادت هاى بدنى واجب ، مستحب ، ظاهرى ، باطنى ، روح و صورت آنهاست كه مى تواند توسط كامل ترين افراد انجام شود و همچنين شامل همه عبادت هاى قلبى واجب و مستحب است . تمام مكارم اخلاق و صفات حسنه سازگار و متضاد با هم ، به اضافه تحمل بزرگترين مصيبت ها و صبر اكمل نسبت به آنها و حتى و شكر بر مصائب به عالى ترين وجه ممكن در يك روز در امام حسين عليه السلام ظاهر و متبلور گشت .
امام با اين عبادت هما به مزيت ها و خصوصياتى كه موجب پاكيزه ترين و درخشنده ترين فضايل مى شود، دست يافت و بر آنها، ويژگى عبادت در هنگام مصيبت را هم افزود كه اين صفت از ويژگى تعدادى از پيامبرانى است كه خداوند به آنها بر فرشتگان مباهات مى كند. بنابراين ، امام داراى عبادتى است كه در اين باره همتايى ندارد و به همين خاطر مورد خطاب خاص خداوند قرار گرفت و خداوند خطاب به او فرمود: يا ايتها النفس ‍ المطمئنة ارجعى الى ربك و رضايت او را از خدايش و رضايت خودش از حسين عليه السلام را با گفته راضية مرضية اعلام فرمود و او را به عبوديت خاص و جنت منسوب به خودش با اين گفته فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى مختص گردانيد.

فرمان ويژه اوصياى پيامبر (ص )
خداوند جل جلاله ، بندگانش را بر اساس مراتب و درجات آنها مكلف فرموده و براى هر پيامبرى شريعتى قرار داده است . خداى تعالى براى پيامبر (ص ) دين حنيف سهل را مقرر فرموده و براى ايشان خصايص زيادى قرار داده است كه به بيش از 21 خصوصيت بالغ مى شود. آنگاه براى اوصياى ايشان در مورد مربوط به امامت و دعوت به دين ، احكام خاصى مقرر داشت كه در صحف مكرمه ثبت گرديده و براى هر يك تكليف خاصى را وضع فرمود كه آن را در كتابى كه مختوم و ممهور به 12 خاتم طلا گرديد، بيان فرموده است . اين كتاب را جبرئيل قبل از وفات پيامبر براى آن حضرت آورد و گفت : اى محمد! اين وصيت تو به نخبگان اهل بيتت مى باشد. پرسيد نخبگان چه كسانى هستند؟ گفت : على بن ابى طالب و فرزندانش . آنگاه پيامبر آن كتاب را به سيدالوصيين عليه السلام داد و دستور داد كه يك خاتم از آن را بگشايد و به دستورات آن عمل كند. سپس او، آن را به فرزندش حسن داد و ايشان هم خاتمى از آن گشود و طبق آن عمل كرد. سپس آن را به برادرش حسين عليه السلام داد، آن حضرت نيز آن را باز كرد و در آن ملاحظه نمود كه نوشته شده است براى شهادت با قوم خارج شو كه شهادت در راه خدا جز با تو براى آنان نيست و جان خود را به خدا بفروش .(9) كه مراد از آن بذل جان در روز قتال است . و چون يكى از تكاليف مخصوص امام حسين عليه السلام فروش جان به خدا بوده است ، مى بايست امام تمام عبادت هاى بدنى و قلبى كه شامل انواع و اقسام عبادات فعليه و تركيه ، چه عبادت هايى كه مشترك آن حضرت و ديگران است و چه عبادت هاى مختص به خود را انجام دهد تا آن معامله با خدا محقق شود و به آن جهت سزاوار آن شود كه خداوند به او هر آنچه كه مى توان به مخلوقى عطا كرد، عطا كند. امام حسين آن عبادت را انجام داد و در ازاى آن مشمول الطاف خاص آشكار و پنهان خداوند گرديد.
شرح و تفصيل اين معامله و عبادت نياز به آن دارد كه عبادات و اخلاق بر اساس آنچه در كتاب هاى فقهى آمده است ، عنوان شود و سپس كيفيت انجام آن عبادت ها و برخى از ويژگى هاى آن يادآورى گردد.

امام حسين عليه السلام و طهارت ظاهرى
امام حسين عليه السلام در شب شهادت با آبى كه فرزندش على براى او آورد، با اينكه مى دانست به آن آب احتياج پيدا مى كند، غسل كرد كه اين يكى از ويژگى هاى امام است كه اقسام طهارت را فراهم آورد.
سپس به طاهرى خاص كه همان خون قلبشان بوده ، مطهر شد و از آن صورت را وضو داد. سپس با خون خود غسل ترتيبى انجام داد و بدن خود را غسل داد و آنگاه يك بار ديگر براى غسل ارتماسى در خون خود فرو رفت .

امام حسين عليه السلام و طهارت باطنى
امام حسين عليه السلام در روز شهادت وضوى مخصوصى گرفت . مشت خود را با خون خود پر كرد و با آن سيماى مبارك را شست و خضاب نمود. سپس با خاك پاك مبارك تيمم كرد، بعد با آن صورت را مسح كرد و آنگاه كه آماده مى شد تا آنچه را به خدا فروخته است ، تسليم كند، پيشانى را بر خاك نهاد.

نماز خاص امام حسين عليه السلام
در زيارت جامعه آمده است كه شما نماز را برپا داشتيد و بخصوص در زيارت امام حسين عليه السلام مى خوانيم كه تو نماز را اقامه كردى . بنابراين امام داراى اقامه نماز مخصوصى است . امام حسين عليه السلام در آن روز چهار نوع نماز خواند: نماز شب ، همان نمازى كه شب عاشورا از دشمن براى آن مهلت خواست . دوم ؛ نماز ظهر، به شيوه نماز خوف كه به نحو خاص خودشان به جا آوردند كه غير از نماز عسفان و ذات الرقاع و بطن النحل بود. آن نماز، قصر بود، اما براى بعضى قصرالقصر شد، چرا كه تعدادى از آنها بين نماز شهادت رسيده ، بر زمين افتادند.
سوم ؛ روح نماز كه برخى از اسرار، افعال ، اقوال و كيفيت آن چنان است كه در كتاب الصلوة آمده است . چهارم ؛ نماز مخصوص آن حضرت كه داراى تكبيرى خاص ، قرائت ، قيام ، ركوع ، سجود، تشهد و سلام خاصى بود.
براى اين نماز آنگاه كه از اسب بر زمين افتاد، احرام بست و قيام كرد. قيام او هنگامى بود كه روى پا ايستاد و ركوعش آن هنگام بود كه لرزان مى رفت و فرو مى افتاد و قنوت و دعايش اين بود كه خدايا! منزه و بلندمرتبه اى ، جبروت و قدرتت عظيم است و عذابت شديد، تو از همه بى نيازى ، من عترت پيامبر تو و فرزند حبيب تو هستم . اين قوم با ما جنگيدند و به ما خدعه زدند و ما را يارى نكردند و ما را كشتند. سجده اش نيز گذاشتن چهره مبارك بر خاك بود و تشهد و سلامتش خروج روح از بدن و بالارفتن سر بر نيزه ها بود و تعقيب نمازش برخى از اذكار و تلاوت سوره كهف بود كه از سر شريف ايشان آنگاه كه بر نيزه بود، شنيده شد.

امام حسين عليه السلام و روزه خاص
برترين روزه ، روزه امام حسين عليه السلام بود. امام روزه اى گرفت كه در آن از خوردن و آشاميدن امساك نمودند و همچنين ، امساك از همه علايق قلبى و جسمى را بر آن افزودند. به همين خاطر خداوند براى روزه ايشان افطار خاصى را مقرر فرمود كه آن را روى دستان مبارك پيامبر به امام هديه كرد. چنانچه فرزندش على اكبر خبر داد كه جدم مرا سيراب نمود و در دستش ‍ كاسه اى است كه براى شما نگه داشته است .

باب جنازه ، تشيع جنازه
واجب است كه جنازه اموات را غسل و كفن نمود و بر آنها نماز خواند. اما درباره شهيدى كه در صحنه نبرد به شهادت مى رسد، واجب است بر او نماز خواند و با همان لباس رزم به خاك سپرد. تشيع جنازه ، حمل آن و تربيع در محل جنازه نيز مستحب است و همچنين واجبات ديگرى وجود دارد. اما اين امكان براى امام حسين عليه السلام فراهم نبود كه همه موارد را براى شهداى كربلا انجام دهد و شايد به كمترين واجب يعنى نماز بر كسانى كه امكان آن فراهم شد، اكتفا فرمودند.
اما درباره دفن شهداء روايت شده است كه براى فرزند شيرخوارش با شمشيرى قبرى حفر كرد و بنا به اين دلايل او را به خاك سپرد:
- تنها براى او حفر قبر امكان پذير شد،
- تا اينكه سر كودك را نبرند،
- براى اينكه جنازه او روى زمين نماند،
- تا در زير سم اسب ها جنازه او از بين نرود،
- توانايى و قدرت تحمل نگاه بر او را نداشت .
البته تا آنجا كه فرصت فراهم بود، وجود مباركشان برخى از پيكرها را جمع كرد و در كنار هم قرار داد و اگر كسى يافت مى شد كه پيكر شهيدى را حمل كند، امام آن جنازه را تشيع مى كرد، ولى گويا در حمل جسد مبارك برادر رشيدش ابوالفضل ناتوان بود و لذا بدن او در كنار نهر علقمه باقى ماند.

زكات و صدقات
امام حسين عليه السلام زكات و مال و بدن ، هر دو را پرداخت ، اما نه يك دهم و يك چهارم ، بلكه همه را پرداخت ، حتى آن لباس كهنه را كه قيمتى براى آنان قايل تصور نبود، داد. بخصوص در شب عاشورا براى آزادى برخى ، لباس هايى را داد كه - طبق نقل - هزار دينار ارزش داشت .

باب جهاد: جهاد خاص امام حسين عليه السلام
در زيارت جامعه كبيره آمده است : شما ائمه دين ، در راه خدا جهاد كرديد و حق جهاد را به انجام رسانديد. در زيارت امام حسين عليه السلام بخصوص آمده است : شهادت مى دهم كه تو (اى حسين ) در راه خدا جهاد كردى و حق جهاد را به جا آوردى . بله امام ماءمور به جهاد مخصوصى شد كه به هيچ كس قبل از ايشان چنان تكليف نشده بود، كه خصوصيات آن از اين قبيل است :

1 - جهاد در ابتداى امر، يك به ده بود، نه اينكه يك نفر با بيشتر از ده نفر جهاد كند. سپس خداوند در اين حكم تخفيف داد و شرط وجوب جهاد را يكى به دو نفر مقرر فرمود، اما خداوند براى امام حسين عليه السلام مقابله يك نفر را، با سى هزار يا بيشتر مقرر فرمود.

2 - جهان بر كودكان و سالخوردگان واجب نيست ، اما در واقعه كربلا بر كودكان مانند قاسم و فرزند آن پيرزن و حتى بر كودكى چون عبدالله بن الحسن و پير سالخورده اى مانند حبيب بن مظاهر جايز گرديد.

3 - در جهاد بايد ظن و گمان بر كشته شدن نباشد، اما امام عليه السلام به قتل خود و اصحابش علم داشت ، و به اصحاب فرمود: گواهى مى دهم كه همه شما كشته مى شويد و بجز فرزندم على كسى نجات پيدا نمى كند.

دشمنان امام در جنگ با آن حضرت احكام جنگ را هم رعايت نكردند كه در اين باره موارد بسيارى است ؛ از جمله :
الف ) جنگ در ماه هاى حرام ممنوع است ، اما آنها رعايت نكردند و در ماه حرام با امام حسين عليه السلام جنگيدند.

ب ) در جنگ نبايد كودكان و زنان كشته شوند؛ ولى آنان كودكان را كشتند، حتى آن كودك شيرخوار را هم وقتى كه امام از آنها براى او آب خواست ، به شهادت رساندند.

ج ) مزارع را نبايد سوزاند، ولى دشمنان امام تعدادى از خيمه هاى اهل بيت آن حضرت را در زمانى كه هنوز امام زنده بود به آتش كشيدند و قصد داشتند خيمه ها را اهلش بسوزانند و بعد از شهادت آن حضرت خيمه ها را به آتش كشيدند.

د) در صورتى كه جنگ تن به تن شرط باشد، - ولو با كفار - نبايد به يك باره هجوم صورت پذيرد.

ه ) نبرد را قبل از ظهر آغاز نكنند، بلكه عصر آغاز نمايند تا اينكه كشتار به طول نينجامد و شب بين آنها حايل گردد.

و) نبايد سرى از معركه خارج شود، اگر چه بريدن سر كافر و چرخاندن آن در صحنه نبرد جايز است ، اما نبايد از ميدان جنگ به مكان ديگرى برده شود، حتى اگر كافر باشد.

ز) مقتول صاحب نام و بزرگى را نبايد عريان كرد، حضرت على عليه السلام وقتى عمروبن عبدود را به قتل رساند - با اينكه او تجسم تمام كفر بود - تكه اى از لباس او را بيرون نياورد، حتى زره او را كه اولا لباس محسوب نمى شود و ثانيا بى نظير بوده است ، از تنش بيرون نياورد. وقتى به على عليه السلام پيشنهاد آن كار شد، فرمود: او بزرگ قوم خودش است ، دوست ندارم حرمتش هتك شود. به همين خاطر وقتى خواهرش آمد و ملاحظه كرد كه بدن برادرش را لخت نكرده اند و دانست كه قاتل برادرش حريف بزرگوار و شخص جليل القدرى چون على عليه السلام بوده است ، خوشحال شد و گفت : اگر قاتل تو غير از على بود، تا ابد گريه مى كردم .

ح ) حتى اگر مقتول از كفار هم باشد، مثله كردن او جايز نيست . على عليه السلام حتى از مثله كردن شقى ترين شخص روى زمين از اول خلقت تا آخر آن ، يعنى ابن ملجم نهى فرمود و گفت : اگر من از دنيا رفتم او را مثله نكنيد. اين حكم نزد كفار و بت پرستان در دوران جاهليت حتى درباره مسلمانانى كه با آنان مى جنگيدند، نيز وجود داشته و امرى ثابت بوده است . به عنوان مثال وقتى ابوسفيان در جنگ احد بر سر جنازه شهداى مسلمان آمد و جسد حمزه را ديد بالاى سرش حاضر شد، نيزه را بر دهان آن حضرت نهاد و او را شماتت كرد و گفت : اين سزاى تو است ، اما چون ملاحظه كرد كه انگشتان او را بريده اند و شكمش را پاره پاره كرده و جگرش ‍ را بيرون آورده اند، با صداى بلند فرياد زد: اى پيروان محمد در ميان كشتگان شما شخصى است كه مثله كرده است ، به خدا سوگند من چنين دستورى ندادم و به آن راضى نبودم . اما پسر معاويه به پسر سعد نوشت : وقتى حسين را كشتى ، بدن او را زير سم اسب ها قرار بده ، مى دانم كه بعد از مرگ ديگر به ما آسيبى نمى رساند، اما من به اين گفته خود پايبند هستم كه هر گاه حسين را بكشم با او اين معامله را خواهم كرد.

ط) نبايد زنان و كودكان اسير حتى از كفار را بر كشته هاى آنان عبور داد، به همين خاطر پيامبر (ص ) وقتى بلال ، صفيه اسير را بر كشتگان يهود عبور داد و بدنش شروع به لرزيدن كرد، او را مورد عتاب قرار داد. اما اين مصيبت بزرگ بر اسيران آل محمد وارد شد و نه تنها آنها را از كنار شهيدان آغشته به خون عبور دادند، بلكه آنها را همراه كشتگان حركت دادند؛ آن هم مدتى طولانى بيش از يك ماه و در حالى كه سرهاى شهيدان در معرض ديدشان قرار داشت .

ى ) در صورتى كه زنان اسير از كفار، از دختران و بزرگان و سلاطين باشند، نبايد آنها را در بازار به معرض فروش گذاشت و آنان را به مجالس برد و چهره هاى آنها را مانند ديگر زنان كافر، عريان به ديگران نشان داد؛ اما در روايتى از امام باقر عليه السلام ديدم كه فرمود: وقتى اسيران ما را به شام آوردند صورت هاى آنان آشكار بود و شاميان گفتند ما اسيرانى به اين زيبايى نديده ايم و در مجلس يزيد آن شامى گفت : يزيد! اين دختر اسير را به من ببخش .

امر به معروف و نهى از منكر
سهم و نصيب امام حسين عليه السلام از اين عبادت نيز بيش از ديگران است و آن حضرت مكلف به انجام اين فريضه شد با اينكه مى دانست انجام اين عبادت به ايشان ضرر مى رساند. حتى به قاتلش آنگاه كه سر مبارك او را از تن جدا كرد، لبخند زد و او را موعظه فرمود. و سر بريده آن حضرت راهب نصرانى را دعوت به اسلام كرد. آيا چنين امر به معروفى از غير حسين عليه السلام ديده يا شنيده ايد، هرگز!!

عبادت هاى مستحب
ملاطفت و مهربانى
مهربانى پدران نسبت به فرزندان ، به ويژه دختران مستحب است . امام حسين عليه السلام به بهترين وجه اين كار را انجام داد. وقتى آن حضرت خواست دختر خردسالش سكينه را آرام كند، او را بوسيد و دست نوازش بر سرش كشيد؛ اما متاءسفانه رفتن پدر به غم و غصه او افزود.
نكته بديع ؛ جلوگيرى از ظالم و حمايت از مظلوم
امام حسين عليه السلام در شرايطى به انجام اين دو مستحب پرداخت كه آن شرايط براى كسى در طول تاريخ محقق نشده و نخواهد شد. وقتى امام در قتلگاه در خون غلطيده و از سوى ديگر، فرياد زنان حرم كه دشمنان آنها را احاطه كرده بودند، به دادخواهى بلند شده بود، در مقابل ظالمان در هيبتى باشكوه و بديع با زحمت روى دو زانو ايستاد و راه را بر دشمن مهاجم بست و خطاب به آنها گفت :
مرا هدف قرار دهيد، شمشيرها و نيزه هايتان را بر من فرود آريد، اما متعرض حرم من نشويد.
همچنين امام به كمك هفتاد و دو تن از اصحابشان شتافتند. وقتى آنها بر زمين مى افتادند و امام را صدا مى زدند كه بر بالينشان حاضر شوند، امام دعوت همه آنها را اجابت كرد و به كمك شان شتافت كه از آن ميان 27 نفر از اهل بيت خودشان بودند.

خوشحال كردن مؤ من و ديدار از او
اين دو امر - آن طور كه در روايات آمده - از افضل اعمالند. امام حسين عليه السلام در آن روز با امر به صبر كردن و پند و اندرز نمودن و ملاطفت كردن ، سعى كرد مردان و زنان مؤ من را خوشحال كند؛ اما در باب ديدار از مؤ منان ، اين امر به عناوين مختلف براى امام محقق شد كه گاهى به شكل عيادت از بيماران و زخمى ها صورت پذيرفت . امام تنها به آمدن و نشستن در كنار آنها اكتفا نمى كرد، بلكه برخى از آنها به ويژه افراد غريب را مورد لطف و مرحمت خاص خويش قرار داد؛ چنانچه بر بالين آن برده سياه و غلام ترك حاضر شد، اما عيادت يكى از آنها كه همان فرزند عزيزش ‍ على اكبر باشد، براى امام ميسر نشد، زيرا به خاطر ادبى كه داشت و احترام به پدر، مانند ديگران امام را صدا نزد اما وقتى امام وداع او را شنيد كه مى گويد: يا ابتا عليك منى السلام با اينكه مى دانست او را زنده در نمى يابد، به سوى فرزند آمد و با صداى بلند فرمود: پسرم تو را كشتند
امام عليه السلام همچنين در روز عاشورا از فرزندش حضرت سجاد عليه السلام عيادت كرد و احوال او را جويا شد.

تلاوت قرآن
امام حسين عليه السلام با اينكه خود قرآن ناطق هستند، در عين حال اشتياق فراوانى به تلاوت قرآن داشتند، تا آنجا كه شب عاشورا براى انجام امورى ، از جمله تلاوت قرآن از دشمن مهلت خواستند. در آن شب با شنيدن تلاوت آيات قرآن توسط امام و راز و نياز ايشان با خداوند، تعداد 30 نفر از لشكريان عمر سعد راه هدايت را يافتند و به اردوگاه امام پيوستند و در پيشگاه امام به شرف شهادت نايل آمدند.
امام عليه السلام در روز عاشورا در مقامات مخصوصى قرآن تلاوت كردند، يكى از آن موارد، زمانى بود كه فرزندش على اكبر در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و اين تلاوت قرآن همچنان تداوم يافت تا زمانى كه سر مبارك حضرت بر بالاى نيزه ، آياتى از سوره كهف را تلاوت نمود.

ياد خدا
تمام حالات ، كردار، گفتار، حركات و سكنات امام حسين عليه السلام از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا، همه ذكر خدا و يادآور ميثاق و تعهد آن حضرت با پروردگارش بود، تا اينكه امانتش را اداء كرد و هيچ امرى از امور بشرى او را از ياد خدا باز نداشت . حتى در آن لحظات حساس كه دهان و زبان مباركشان از شدت تشنگى خشكيده بود، همچنان به ذكر خدا مشغول بودند.

اهتمام به دعا
امام عليه السلام آنقدر به دعا و راز و نياز اهتمام داشتند كه شب عاشورا به همين منظور از دشمن مهلت خواستند. امام در آن شب تا صبح به راز و نياز با خدا مشغول بود و از جمله دعاهاى حضرت اين بود كه خدايا! تو در هر رنج و محنتى مورد وثوق و اطمينان منى و در هر مشكلى پناه و اميد من هستى . در هر چه به من برسد تو مورد اعتماد منى ، خدايا! زاد و توشه راه من تويى . خدايا! چه مصيبت هايى كه قلب در برابر آن ناتوان ، چاره جويى در مقابل آن اندك ، دوست در آنجا شكست خورده و دشمنان زبان به شماتت گشوده . خدايا به من به درگاه تو مى آيم و شكايت آن مصيبت را پيش تو مى آورم . خدايا! تو آن را از من دور كرده و مرا به رنج و محنت رها ساز
دعا و راز و نياز امام همچنان تا زمانى كه بر زمين افتادند، ادامه داشت . امام در آن حال به درگاه خداوند عرضه داشت : خدايا! تو بلند مرتبه اى و جبروت و شكوهت عظيم است ... من عترت پيامبر تو و فرزند حبيب تو هستم .

عبادات قلبيه و صفات حميده
يقين امام حسين عليه السلام
امام حسين عليه السلام در روز عاشورا عالى ترين مكارم اخلاق را ابراز فرمود. در روايات آمده است كه خداوند دوازده خصلت را به پيامبرانش ‍ اختصاص داده كه از جمله آنها يقين است . براى امام حسين عليه السلام عالى ترين مقام يقين حاصل شد، چرا كه از آثار حقيقت يقين آن است كه نفس ، از دنيا دورى و چشم پوشى كند، اين معنا به تمام و كمال در امام وجود داشت ، آن حضرت روزى كه از مدينه خارج شد و به كربلا رسيد به برادرش محمد حنفيه و ساير بنى هاشم نوشت اما بعد، دنيا فانى و آخرت باقى است ، پس دنيا را كان لم يكن بپندار و قلب خود را از آلوده شدن به آن نگه دار.

مقام تسليم و رضاى امام حسين
امام حسين عليه السلام در عالى ترين درجات رضا و تسليم قرار داشتند. وقتى از مكه خارج مى شدند فرمودند: گويا مى بينم كه گرگ هاى گرسنه در سرزمينى ميان نواويس و كربلا بدن مرا قطعه قطعه مى كنند. همانا رضاى خدا، رضاى ما اهل بيت است . آرى مقام صبر و رضاى آن حضرت تا به آنجا رسيد كه حاضر شد به بزرگترين مصيبت ها تن دهد و بدن مباركش زير سم اسبان قرار گيرد.

سخاوت امام حسين
چه سخاوتى بالاتر از اين كه امام در راه رضاى خدا هر آنچه داشت از مال و فرزند و اهل بيت ، در طبق اخلاص گذاشت و در راه خدا ايثار كرد؛ سخاوتى كه تنها در مال خلاصه نمى شد.

شجاعت امام حسين
امام حسين عليه السلام شجاعت را از جدش پيامبر (ص ) به ارث برده بود. در روز عاشورا آنچنان شجاعتى از امام بروز كرد كه ضرب المثل شد؛ چنان كه عبدالله بن عمار گفته است : من هرگز كسى را نديدم كه مانند حسين فرزندان و اهل بيت و يارانش همه كشته شده باشند، اما با هيبت و شجاعتى بى نظير بر سپاه دشمن كه بالغ بر سى هزار نفر بود، حمله كند و آنها چون فوج ملخ در مقابلش پراكنده شوند. امام حسين عليه السلام اين گونه بود. حمله بر سى هزار نفر ناشى از قوت قلب و دلالت بر شجاعت بى نظير آن حضرت دارد.

وقار و طماءنينه بى نظير
طماءنينه و آرامش كامل امام حسين عليه السلام در روز عاشورا منحصر به فرد و بى نظير بود. هر چه در آن روز بر شدت مصائب ايشان افزوده مى شد، وقار و طماءنينه حضرت نيز افزون تر مى شد و چهره نورانيش برافروخته تر مى گشت .

رقت قلب امام
امام حسين عليه السلام نسبت به همه همراهان ، مهربان بود. به همين خاطر گرفتارى هاى آنان براى امام سنگين بود و در رفع مصائب آنها مى كوشيد، كه به تناسب همين رقت قلب مصيبت هاى امام بيشتر بود. لذا وقتى فرزند برادرش تقاضاى رفتن به ميدان مبارزه مى كند، آن هم در چنان جنگ نابرابرى ، امام آنچنان گريه مى كنند كه از هوش مى روند. پس امام با اين رقت قلب و عاطفه ، آن هنگام كه بدن آن نوجوان را در زير سم اسبان دشمن در هم شكسته مى بيند و فرياد قاسم به گوش مى رسد، چه حالتى دارند؟!

حلم امام حسين
درباره بردبارى و حلم آن حضرت اشاره به اين نكته كافى است كه با همه اين مصيبت ها و تحمل ضرب و جراحات ، بر دشمن نفرين نكرد، اما وقتى زخم زبان به امام زدند، آن را تحمل نكرد. حتى درباره برخى مانند مالك بن يسر كه هم حضرت را مضروب كرد و هم ناسزا گفت ، امام به خاطر ناسزايى كه او گفت ، او را نفرين نمود. البته اين مساءله با حلم منافات ندارد، زيرا تحمل تحقير، خوار كردن خويش است نه حلم و بردبارى ، و به همين خاطر امام فرمودند: مرگ بهتر است از زندگى همراه با خفت و خوارى .

حسن خلق امام
با اينكه امام در تمام طول عمر شريفشان از اخلاق نيكو برخوردار بودند، اما در شب عاشورا حالت هاى عجيبى از حضرت بروز كرد كه با دقت در رفتار آن حضرت با اصحاب و اهل و عيال آشكار مى شود كه چنين حالاتى فقط منحصر به ايشان است ، شگفتى آنجا بيشتر مى شود كه بدانيم اين حالت در زمانى بروز مى كند كه موجبات تفرقه حواس از هر سو فراهم بوده است !

مروت امام حسين
مروت امام تا به آنجا بود كه به دشمن آب داد و راضى به يارى و كمك جنيان نشد و عجيب تر اينكه وقتى شمر قبل از وقوع درگيرى ، براى گفتگو آمده بود و يكى از اصحاب خواست او را با تير بزند، امام فرمود هرگز اين كار را نكن ، من جنگ را آغاز نمى كنم .

غيرت امام
امام عليه السلام هم نسبت به خويش و هم نسبت به اهل و عيالش داراى غيرت بود. از سخنان آن حضرت و اشعار و سخنان او هنگام حمله ، غيرت بر نفس خويش آشكار مى شود و اعمال او نيز نمايانگر آن است ؛ اما آنچه قلب را جريحه دار مى كند اين است كه وقتى آن حضرت بر اثر ضربه صالح بن وهب نتوانست بر روى اسب بماند و از اسب با صورت بر زمين افتاد، براى اينكه مورد سرزنش دشمن واقع نشود و به واسطه غيرتى كه نسبت به اهل و عيال خود داشت ، نمى خواست افتاده بر روى زمين بماند، به همين خاطر برخاست ، اما ضربات ديگرى بر ايشان وارد شد كه نتوانست بايستد، از اين رو نشست . سپس ضربات ديگرى بر پيكرشان وارد شد كه نشستن هم برايشان مشكل گرديد، لذا گاهى بلند مى شد و گاهى نقش بر زمين افتاده نبيند و زبان به شماتت نگشايد. اما غيرت آن حضرت نسبت به اهل بيت و حرم شريف تا به آنجا بود كه نهايت سعى و كوشش خود را براى حفظ حريم آنها به كار برد و براى همين منظور بر دور خيام خندق كند و در آن آتش افروخت و بارها خطاب به دشمن گفت : متعرض اهل بيتم نشويد، به طرف من بيايد. و همچنين وقتى آب در كف دست داشت و آن را به نزديك دهان آورد، با اينكه شديدا تشنه بود، همين كه شنيد دشمن به خيمه ها حمله كرده است آب را بر زمين ريخت .

قناعت امام
امام براى اتمام حجت بر آنها از دنيا به اين قناعت كرد كه به يكى از سرحدات برود و سپس به قناعت خود تا به آن حد افزود كه از تمام دنيا و اموال آن ، به كهنه پيراهن پاره اى كه ارزشى نداشت قناعت نمود.

صبر و شكيبايى امام
بنا به گفته خداوند كه مى فرمايد و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا (10) صبر، ملاك و محور امامت ائمه عليهم السلام و سبب پاداش ‍ آنهاست .
در كتاب مهيج الاحزان به سند معروف از امام صادق عليه السلام حديثى به اين مضمون نقل است كه در شب معراج خداوند به پيامبرش وحى فرستاد كه من تو را با سه مسئله آزمايش مى كنم تا معلوم شود صبر تو چگونه است . پيامبر عرضه داشت : من تسليم فرمان تو هستم و توان تحمل صبر را جز با عنايت تو ندارم . آنگاه وحى آمد كه :

1 - بايد فقراى امت را بر خود ترجيح دهى ؛ گفت تسليم هستم و صبر مى كنم .
2 - بايد آزارها و تكذيب ها را تحمل كنى ، پيامبر عرضه داشت ، تسليم هستم و صبر مى كنم .
3 - بايد نسبت به مصيبت هايى كه براى اهل بيتت پيش مى آيد، تسليم باشى و صبر كنى ؛ حق برادرت على عليه السلام را غصب مى كنند و به او ستم نمايند و مقهور مى شود. دخترت (فاطمه ) را مى زنند در حالى كه حامله است و بدون اجازه وارد خانه اش مى شوند. دو فرزندت (حسن و حسين ) را مى كشند. اولى را از راه حيله و نيرنگ به قتل مى رسانند و جنازه اش را تيرباران مى كنند و دومى را امت ، دعوت مى كنند، سپس او و همه فرزندان و همراهانش را مى كشند و اهل بيتش را به اسارت مى برند. آنگاه پيامبر گفت انا لله و انا اليه راجعون امر خود را به خدا وا مى گذارم و از او طلب صبر و شكيبايى مى كنم .
پيامبر اسلام در تمام مراحل صبر كرد، بجز درباره حسين عليه السلام كه گريه سر داد. البته گريه با صبر منافات ندارد، بلكه لازمه مهربانى و رقت قلب است .
هيچگاه شنيده نشد كه پيامبر اسلام مصيبت خود يا يكى از اهل بيتش را يادآورى كند و گريه نمايد، اما هر گاه نام حسين عليه السلام برده مى شد و يا او را مى ديد، گريه بر او غلبه مى كرد.

سفارش به صبر از سوى امام
امام حسين عليه السلام ، هنگام خداحافظى ، اهل بيتش را به صبر سفارش ‍ كرد و آنها را موعظه نمود و از خدشه دار كردن صورت و گريبان چاك كردن و زارى سر دادن ، نهى فرمود؛ اما گفت من شما را از گريه گردن باز نمى دارم ، فقط دخترش (سكينه ) را از گريه كردن منع كرد و فرمود: دخترم با اشك ديدگانت دل مرا نسوزان آنگاه كه مرا كشتند تو از همه براى گريه كردن سزاوارتر هستى ، اى بهترين زنان .

تعجب فرشتگان از صبر امام
آن طور كه نقل كرده اند، صبر امام فرشتگان آسمان را به تعجب واداشت . كمى در اين احوال تدبر كن و تصور بنما كه حضرت با بدن پاره پاره روى ريگ هاى داغ و سوزان افتاده ، سر مباركش شكافته ، پيشانى اش شكسته ، تير سه شعبه قلبش را سوراخ نموده ، جگرش از شدت تشنگى آتش گرفته ، پيكر تكه تكه شده شهيدان و عزيزانش در جلوى ديدگانش افتاده و فرياد استغاثه اهل حرم او را متاءثر نموده ، دشمن هم زبان به شماتت گشوده ؛ اما با اين همه مصيبت ، امام خم به ابرو نمى آورند و آه نمى كشند و قطره اشكى نمى ريزند، بلكه خطاب به محبوب خود مى گويد خدايا! من نسبت به حكم تو صابرم ، معبودى جز تو نيست ، اى فريادرس فريادخواهان . همچنين در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است كه صبر تو فرشتگان آسمان را به تعجب واداشت .
از امام سجاد عليه السلام روايت شده است كه هر چه مصيبت ها بيشتر مى شد رنگ چهره امام حسين عليه السلام نورانى تر مى گشت و اعضا و جوارحش آرام مى گرفت . برخى گفتند، ببينيد چگونه امام نسبت به مرگ بى اعتنا است .

گريه امام حسين
امام حسين عليه السلام در كربلا در چند مورد گريه كرد:
اول : به حال اهل بيت خود گريه كرد، چرا كه اصل گريه بر اهل بيت از طاعات محسوب مى شود.
آخر امام چگونه مى توانست گريه نكند، در حالى كه ياران و برادران و فرزندان خود را از دست داده و تنها و بى كس مانده ، زمين با همه بزرگى اش ‍ برايش تنگ شده و خود و اهل بيتش لب تشنه در خيمه ها در محاصره دشمن قرار دارد، مى خواهد به ميدان برود و به آنها مى گويد كه خود را براى اسارت آماده كنيد و آنها را به صبر فرا مى خواند و براى آرام كردن آنها به زحمت مى افتد. مى خواهد به ميدان برود كه دختر كوچكش شيون كنان و سر برهنه مى آيد و دامن پدر را مى گيرد و مى گويد پدر آهسته تر، بايست تا از ديدار تو توشه برگيرم و تو را سير ببينم كه اين وداع آخر است . آنگاه دست و پاى پدر را مى بوسد. امام مى نشيند و دختر را در دامن خود مى گيرد و شديدا گريه مى كند و اشك ديدگانش را با آستين پاك مى كند و مى گويد: سكينه جان ! بعد از من گريه تو طولانى خواهد شد. بايد بعد از مرگ من تو گريه كنى . آيا مى توان تصور كرد در چنين حالتى ، كسى طاقت بياورد و متاءثر نشود؟!
يكى ديگر از مواردى كه امام حسين گريه كرد هنگامى بود كه بر بالين برادرش عباس حاضر شد و او را ديد كه با مشك پاره بر زمين افتاده و هر دو دستانش قطع شده و به طرفى پرت شده اند. در اين حال بود كه امام سخت گريه كرد. آنگاه كه قاسم عزم ميدان كرد نيز امام را در آغوش گرفت و آنچنان گريه كرد كه از هوش رفت و زمانى هم كه بر بالين جسد قاسم آمد و ديد كه پايمال اسبان شده ، شديدا گريه كرد. زمانى هم كه فرزندش على اكبر راهى ميدان شد اشك ديدگانش جارى گرديد و دست به محاسن شريف برد و سر را بلند كرد و به درگاه پروردگارش دعا نمود. هنگامى كه خواهرش زينب سلام الله عليها را دلدارى مى داد نيز امام حسين عليه السلام گريه كردند. اگر در هر يك از اين موارد تاءمل كنى متوجه مى شوى كه براى صاحب قلب سليم و مهربان غير ممكن است در چنين حالاتى گريه نكند و در مى يابى كه در هر كدام از اين حالت ها حكمت و خصوصيتى نهفته است .
دوم : يكى ديگر از دلايل گريه امام حسين براى اين بود كه ملاحظه مى كردند، دين اسلام در حال اضمحلال و نابودى است .

خاتمه
در خاتمه اين عنوان به ذكر دو ويژگى خاص امام در روز عاشورا اشاره مى كنيم :

الف ) امام حسين عليه السلام جامع بين اضداد بود:
* در روز عاشورا امام حسين عليه السلام به خاطر امورى مضطرب شدند، اما هر چه به اضطراب حضرت افزوده مى شد، قلبش آرام تر مى شد. بنابراين حسين عليه السلام همان مضطرب وقور است .
* امام حسين عليه السلام در مواردى گريه كردند، اما گريه بر صبر آن حضرت افزود تا جايى كه صبر او ملائكه را به تعجب واداشت ، پس امام گريان صبور است .
* امام حسين عليه السلام تنها و بى ياور بود، اما در همان حال ، در جلالت شاءن و عظمت ، خود يك لشكر بود، و به تنهايى وقتى به دشمن حمله مى كرد، دشمن چون گله بزى كه گرگ بر او حمله ور شده باشد، از مقابل امام مى گريخت ، پس امام تنها اما صاحب يك لشكر است .
* امام براى اتمام حجت استغاثه مى كرد، و در همان حال به فرياد هر كس ‍ كه او را صدا مى زد و مى گفت : يا ابا عبدالله مرا درياب مى رسيد، پس ‍ امام هم مغيث است و هم مستغيث .
* شهدا همه ، جان خود را فداى امام حسين عليه السلام كردند، امام نيز جان شريف خود را براى نجات و هدايت آنها فدا كرد. به همين خاطر برخى از حكما زبان حال حضرت را خطاب به اصحابش چنين بيان كرده اند كه : شما جان خود را فداى من كرديد و من هم خود را براى نجات شما از آتش جهنم فدا كردم . بنابراين ، امام حسين عليه السلام كسى است كه هم جان ها برايش فدا شد و هم خودش فداى جان ها شد.
* امام در حالى كه با بدن تكه تكه شده بر زمين افتاده بود، در همان حال براى نجات اهل بيت و هر كس به سوى او آمده بود، تلاش مى كرد، پس امام همان به خون غلطان تلاشگر است .
* امام عليه السلام به قدرى تشنه بودند كه زبانشان را در اطراف دهان مى گرداند، اما در عين حال سعى مى كرد تشنگان را سيراب كند. حتى امام خواستند قبل از اينكه خودشان آب بنوشند، ذوالجناح را هم سيراب كنند؛ پس امام ساقى لب تشنه است .
* براى امام حسين عليه السلام هيچ ماءمن و پناهى باقى نمانده بود، اما امام هر خائف بى پناهى را پناه بود. لذا امام حسين عليه السلام پناه بى پناهان است .

ب ) امام جامع بين تكاليف مختلف بود
يكى ديگر از خصوصيات ويژه امام حسين عليه السلام اين است كه دو تكليف به ظاهر مخالف با هم را به جا آورد، كه يكى از آن دو تكليف ، واقعى و موافق با تكليف خاص آن حضرت بود (همان تكليفى كه در كتاب خاصى كه مختوم به 12 امامان و از جمله امام حسين (تكليف خاصى مقرر شده بود) و ديگرى ظاهرى كه موافق با تكليف ساير مردم بود.
اما توجيه تكليف واقعى كه امام را دعوت به اقدام به مرگ و كشته شدن و به اسارت رفتن اهل و عيال و كشته شدن كودكان ، با علم و آگاهى به اين مسائل مى كرد، اين است كه طاغوتيان بنى اميه به ويژه معاويه ، توانسته بودند با مكر و خدعه محبت مردم را به سوى خود جلب نمايند، به گونه اى كه مردم گمان مى كردند كه حق با آنهاست و على و فرزندان آن حضرت و شيعيان آنها باطلند.
حتى ناسزا و دشنام به على عليه السلام را از اجزاى نماز جمعه مى دانستند و كار به آنجا رسيده بود كه تعدادى از پيروان آنها ناسزا بر امام على را در حين خطبه فراموش كردند و به مسافرت رفتند و در بيابان موضوع را به خاطر آوردند و در همانجا قضاى آن را به جا آوردند و در آنجا مسجدى ساختند و براى تاءكيد بر اين امر نام آن را مسجد ذكر گذاشتند.
بنابراين ، اگر امام حسين عليه السلام از روى تقيه با آنها بيعت مى كرد و تسليم آنها مى شد، از حق اثرى باقى نمى ماند؛ چرا كه مردم اعتقاد پيدا مى كردند كه در ميان تمامى امت كسى مخالف آنها نيست و آنها به راستى جانشينان پيامبر (ص ) هستند؛ اما پس از اينكه امام حسين عليه السلام با آنها جنگيد و آن واقعه رخ داد و با عيال و اطفال او و حرم رسول الله آن گونه رفتار كردند، مردم بيدار شدند و به گمراهى آنها پى بردند و دريافتند كه بنى اميه سلاطين جور و ستمند و نه حجت خدا بر خلق .
اما درباره تكليف ظاهرى آن حضرت ، بايد گفت كه : امام عليه السلام براى حفظ خود و خانواده اش به هر نحو ممكن تلاش كرد، اما برايش امكان پذير نشد.
آنچنان عرصه را بر امام را به قتل برساند؛ به همين خاطر امام از آنجا با ترس ‍ خارج شد و هنگام خروج آيه فاصبح فى المدينة خائفا يترقب (11) را تلاوت فرمود. آنگاه به حرم خدا پناه برد كه خداوند آن را براى مردم ، حتى كافر و قاتل و حيوانات و پرندگان و درختان ، محل امن قرار داده است . در آنجا هم قصد دستگيرى يا ترور امام را داشتند. به همين خاطر امام نتوانست مراسم حج را به پايان برساند و از مكه خارج شد. ديگر جاى امنى براى امام در روى زمين باقى نمانده بود. در اين حال بود كه تكليف ظاهرى براى حركت به سوى كوفه محقق شد؛ زيرا اهل كوفه همگى به امام نامه نوشته پيروى خود را از امام اعلام نموده و به اين ترتيب حجت را بر امام نامه تمام كردند و به ويژه بعد از آنكه مسلم بن عقيل عليه السلام به امام نامه نوشت كه مردم با او بيعت كرده اند، ديگر امام براى اينكه به سوى آنها نيايد، حجتى نداشت . وقتى امام به سوى كوفه آمد و اطلاع يافت كه آنها بيعت خود را شكسته اند، ديگر به امام اجازه بازگشت ندادند، با اين همه بايد گفت اگر امام به آنجا نمى آمد، كجا مى توانست برود؟ زمين با همه وسعتش براى امام تنگ شده بود. ديگر هيچ چاره و راهى نداشت .
* دليل اين مطلب سخن حضرت با برادرش محمد حنفيه است كه اگر به يمن بروم يا به بيابان ها و يا در غارها و يا در داخل لانه جنبندگان زمين شوم ، مرا بيرون مى آورند و مى كشند.
همچنين امام در جواب ابوهره ازدرى كه پرسيد چه چيزى موجب شد كه از حرم خدا و حرم جدت پيامبر بيرون آيى ، فرمود: ابوهره ، بنى اميه مال مرا تصاحب كردند، صبر كردم ، معترض آبرويم شدند، صبر كردم ، اما خواستند خونم را بريزند كه فرار كردم . سخنان آن حضرت خطاب به عمرو بن يوزان - پيرمردى از بنى عكرمه - نيز دلالت به همين معنا دارد: آن مرد به امام حسين عليه السلام عرض كرد: يابن رسول الله مى خواهى به كجا بروى ؟ فرمود: كوفه . آن مرد گفت : تو را سوگند مى دهم كه از رفتن به كوفه منصرف شوى . به خدا سوگند به سوى شمشيرها و نيزه ها مى روى . آنها كه براى تو نامه نوشتند و به دنبال تو فرستادند، اگر با تو بودند هزينه جنگ تو را تاءمين مى كردند و همه چيز را برايت مهيا مى نمودند، آنگاه به سوى آنها مى رفتى .
امام عليه السلام گفت : اى بنده خدا! اين امر بر من مخفى نيست ، اما هر آنچه خدا بخواهد، آن مى شود. سپس فرمود: به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكرده اند، مگر اينكه مى خواهند خون مرا بريزند.
بخش اول فرمايش اخير امام ، بيانگر تكليف واقعى ايشان و بخش دوم آن در بيان مقام اضطرار است و اينكه مراجعت و فرار فايده اى ندارد.
همچنين بايد گفت : اگر امام با آنها بيعت هم كرده بود، او را مى كشتند؛ زيرا سخن ابن زياد دلالت بر اين امر دارد. او گفت : حسين تابع حكم من و يزيد است ؛ يعنى خود را بايد در اختيار ما قرار دهد، يا او را مى كشيم ، يا رهايش ‍ مى سازيم .
شمر نيز گفت كه او بايد بيعت كند، بعد ببينيم راءى ما درباره او بر چه چيزى قرار مى گيرد.
پدرم فداى آن امام غريب و تنهايى بشود كه از او خواستند همچون بردگان در برابر آنها اقرار به بندگى كند!
اما اين فرمايش امام در روز عاشورا است كه به خدا سوگند در برابر شما مانند بردگان اقرار و اعتراف نمى كنم و دست ذلت و خوارى به شما نمى دهم .
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنوان چهارم

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 3:39 pm

عنوان چهارم : الطاف و احترامات ويژه خداوند به امام حسين عليه السلام


خصايص امام حسين عليه السلام از جهت برخوردارى آن حضرت از الطاف الهى و احترامات ربانى ؛ و آن بر چند قسم است :

الف : الطاف خاص خداوند به امام حسين
اول : در كامل الزيارة در روايت معتبر نقل شده است كه : رسول خدا در منزل فاطمه عليهاالسلام بودند و حسنين در آغوش پيامبر قرار داشتند كه ناگهان رسول خدا گريه كرد و به حالت سجده افتاد و سپس فرمود: فاطمه ، خداوند على اعلى در اين ساعت ، در خانه تو در بهترين صورت بر من تجلى كرد و به من تهنيت گفت و فرمود: يا محمد! آيا حسين را دوست دارى ؟ گفتم آرى ؛ او نور چشم من ، گل من و ميوه دل من است . آنگاه (خداوند) دستش ‍ را بر سر حسين گذاشت و به من فرمود: مبارك باد مولودى كه بركات و صلوات و رحمت و رضوان من بر او است . او سرور شهيدان اولين و آخرين در دنيا و آخرت است و آقاى جوانان اهل بهشت مى باشد. پدرش از او برتر است . سلام مرا به او برسان و او را مژده بده كه پرچم هدايت و منبع انوار اولياى من و حافظ و شاهد من بر خلق و خزانه دار علم من و حجت من بر اهل آسمان ها و زمين و جن و انس و ثقلين است .
منظور از تجلى (خداوند) در اين روايت نهايت ظهور است و ازبهترين صورت ، ظهور صفات كمال ، و منظور از نهادن دست كنايه از افاضه رحمت خاص خداوند نسبت به حسين عليه السلام مى باشد.
در اين روايت شانزده خصوصيت وجود دارد كه بيانگر لطف خاص الهى به حسين عليه السلام است كه اخص و پرافتخارترين آنها اين است كه رسول خدا فرمود: خداوند دستش را بر سر حسين نهاد؛ زيرا اين مطلب كنايه از افاضه لطف كامل نسبت به آن حضرت است ، به گونه اى كه نمى توان لطفى برتر از آن را تصور نمود. چنانكه خداوند نهايت افاضه لطف كامل خود بر پيامبر (ص ) در شب معراج را با نهادن دست بر پشت پيامبر بيان فرمود.
* دوم : خداوند خودش عهده دار قبض روح امام حسين عليه السلام به هنگام شهادت بود و بر او درود فرستاد.
اين تعبيرات جملگى كنايه هايى از الطاف خاص الهى است كه نمى توان فوق آن را تصور كرد. و مى توان نتيجه گرفت كه آنچه امكان عطا و لطف وجود داشته ، خداوند به امام حسين عليه السلام افاضه كرده است .
با توسل به پيشگاه آن حضرت ، اميد آن داريم كه اصلاح امور دنيا و آخرت ما را از جمله الطاف حضرت حق به ايشان قرار دهد.

ب : عطاياى خاص خداوند به امام حسين عليه السلام
خداوند متناسب با صفات خودش عطايايى به حسين عليه السلام داده است ، البته نمى گوييم آنچه خدا به حسين عليه السلام عطا كرده شبيه و يا مانند صفات خودش مى باشد، بلكه نمونه هايى از صفات خداوندى است كه به امام حسين عليه السلام اختصاص داده است . تبيين موضوع چنين است :

* اول : يكى از صفات خداوند اين است كه و ان من شى ء الا يسبح بحمده (12) هيچ چيز نيست مگر اينكه خداوند را تسبيح مى كند. امام حسين نيز داراى خصوصيتى متناسب با اين معنا است و آن اينكه و ان من شى ء الا و قد بكى لمصيبته هيچ چيز نيست مگر اينكه در مصيبت امام حسين عليه السلام گريه كرد.
البته ما گريه آنها را درك نمى كنيم ؛ زيرا گريه هر چيزى به حسب حال خودش است ، و گريه فقط منحصر به جارى شدن اشك از چشم نيست ؛ بلكه همان طور كه در روايات آمده گريه آسمان ، ريزش قطرات خون و گريه زمين اين بوده است كه هر سنگى را بر مى داشتند، زير آن خون مى ديدند و گريه ماهى بيرون افتادن آن از آب بوده و گريه هوا تاريك شدن آن و گريه خورشيد كسوف آن و گريه ماه خسوف آن بوده است .

* دوم : اقرار به وجود صانع حكيم امرى فطرى است كه انسان ها را بر اساس آن فطرت آفريده است . بنابراين پيروان هر مسلكى حتى بت پرستان به وجود خداوند اقرار مى كنند و ملحدان و بى دينان نيز آنگاه كه با زبان ، وجود خدا را انكار مى كنند، اما وجود او را اثبات مى نمايند. در مورد امام حسين عليه السلام نسبت به آنچه دل در مصائبش مى سوزد، نيز مطلب همين است . همه ، حتى كسانى كه آن حضرت را نمى شناسند بر او گريه مى كنند و عزاى او را برپا مى دارند، مانند بعضى از هندوهاى مخالف اسلام . حتى دشمنان آن حضرت ، در همان حال كه دشمنى خود را با امام ابراز مى نمودند، براى او گريه مى كردند. مثلا عمر سعد در آن هنگام كه فرمان به قتل امام داد و همچنين زمانى كه حضرت زينب سلام الله عليها با او سخن گفت ، گريه كرد. آن كه لباس فاطمه را ربود، نيز گريه كرد.
آرى ، تنها در مورد ابن زياد ملعون ، در روايتى نيامده است كه متاءثر شده و يا بر حالى از حالت هاى حسين گريه كرده باشد. تنها در يك مرحله است كه رفتار او بيانگر تغيير حال اوست و آن زمانى است كه دستور به قتل امام سجاد عليه السلام داد، اما عمه اش زينب سلام الله عليها او را در آغوش ‍ گرفت و گفت : اگر مى خواهى او را بكشى مرا هم را بكش . در اين حال بود كه ابن زياد گفت : رهايش كنيد، مصائبى كه بر او وارد شده و بيمارى اش او را بس است .

* سوم : در صفات خداوند، افعل تفضيل (صفتى برتر از صفت ديگر) حقيقا جريان ندارد، اگر چه به حسب ظاهر جارى باشد، كما اينكه تمام بخش هاى دعاى بهاء (سحرهاى ماه رمضان ) گواه بر اين مطلب است . در آن دعا مى خوانيم اللهم انى اسئلك من بهائك بابهاه و كل بهائك بهى خدايا! من از تو به حق نورانى ترين مراتب انوارت درخواست مى كنم ، در صورتى كه تمام مراتب آن نورانى است .
درباره اسماء الهى نيز مطلب همين است . هر چند گفته مى شود اسم اعظم ، اما در حقيقت همه اسماء خداوند به طور مساوى اعظم هستند.
در مورد امام حسين عليه السلام نيز موضوع به همين تناسب است . گاهى گفته مى شود مى خواهيم بزرگترين مصيبت هاى او را يادآورى كنيم ، اما همه مصائب آن حضرت عظيم است ، تا آنجا كه اگر در كوچكترين مصيبت هاى او تاءمل كنى ، آنها را بزرگترين مصائب مى يابى و هر گاه به ساده ترين آنها بنگرى ، آن را مشكل ترين مصيبت ها مى بينى .

* چهارم : خداوند متعال راه تقرب و نزديكى به خودش و خشنودى از بندگان و آموزش آنها را در وسايل بسيارى قرار داده است و براى بندگان در انجام هر كار يا صفت و نيتى قرار داده ، و براى رساندن فيض به همه بندگانش عواملى قرار داده كه نمى شود همه آنها را ثبت و ضبط كرد.
همچنين به امام حسين عليه السلام چيزى متناسب با همين خصوصيت عطا شده است ؛ يعنى در وجود او عوامل و وسايل بسيارى قرار داده و مانند عبادت ها، براى آنها بدل و عوض نيز مقرر داشته است ، تا جايى كه هيچ كس را از آنها محروم نكرده است . و همان طور كه خداوند براى هر عملى عوض و بدلى قرار داد و حتى براى نيت عمل در بعضى اوقات ثواب همان عمل را مقرر داشت ، درباره امام حسين عليه السلام نيز چنين است ، به نحوى كه براى زيارت آن حضرت ارزش فراوانى قايل شد و بدل و عوض ‍ اين امر را آماده شدن براى رفتن به سوى او و زيارت حضرت از راه دور قرار داد.
همچنين از آنجا كه خداوند براى گريه بر آن حضرت پاداش فراوانى مقرر داشت ، خواسته است هيچ كس از اين خير محروم نگردد؛ از اين رو مصيبت هاى او را بسيار و موجبات گريه بر امام را به حسب اختلاف دل ها و انگيزه ها متنوع گردانيد.
مثلا چه بسا دلى بر مصيبت غريبى نسوزد، اما بر غريب تشنه لب مى سوزد. ممكن است دلى بر پيكرى مجروح رقت پيدا نكند، اما بر پيكرى كه زخم ها روى زخم است ، رقت پيدا كند و چه بسا كسى دلش به اين حالت نسوزد، اما به خاطر تاختن با اسب بر بدن مجروح اشك از چشمانش جارى شود.
سخن در اين باره بسيار است ؛ زيرا هر مصيبتى را كه در نظر بگيرى عظيم ترين آن براى امام حسين عليه السلام وجود دارد؛ به نحوى كه عظيم ترين و شديدترين مصيبت ها، همه بر امام حسين عليه السلام وارد آمد.

* پنجم ، خداوند تعالى در صفات شريكى ندارد. درباره امام حسين عليه السلام نيز هر چه منسوب و متعلق به اوست خاص آن حضرت است و امام در آن ممتاز و بر ديگران برترى دارد.

* ششم : از جمله صفاتى كه به خدا نسبت داده شده ، اين است كه محبت خداوند، محبتى مخصوص به خود اوست و به محبت محبان ديگر شباهت ندارد.
محبت امام حسين عليه السلام نيز چنين است . حتى محبت كسى كه از حيث مقام با او مساوى يا برتر است ، با محبت امام حسين عليه السلام شباهت ندارد و همان طور كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند؛ محبت حسين در اعماق جان مؤ منان نهفته است .
به همين خاطر است كه دل هاى مؤ منان ، علاقه مند به زيارت امام حسين عليه السلام است و آنگاه كه نام او را مى شنوند متاءثر مى شوند و بر او گريه مى كنند، و اين علاقه بيش از علاقه به حج و زيارت ائمه ديگر است . نكته ديگر اينكه اگر از زائران قبر ائمه (در عراق ) سؤ ال كنى كه به كجا مى رويد يا از كجا مى آييد، مى گويند از كربلا، با اينكه آنها به زيارت قبر اميرالمؤ منين و ائمه كاظمين و همچنين سامراء هم مشرف شده اند.
از سوى ديگر نام شريف آن حضرت تاءثير خاصى در دل ها دارد. امام عليه السلام همان گونه است كه پدر بزرگوارش او را مخاطب قرار داده ، فرمود: اى اشك چشم هر مؤ من و همان طور كه امام سجاد عليه السلام خودشان فرمودند كه من كشته اشكم ؛ نام حسين عليه السلام نزد هر انسان مؤ منى برده شود، اشك چشمانش جارى مى شود.
يكى ديگر از موارد اينكه ؛ با حلول ماه محرم دل ها پر از غم و اندوه مى شود و همچنين رقت و گريه بر آن حضرت ، هر چند مصائب آن حضرت بسيار تكرار شود ملال آور نيست ، به محض اينكه نزد او يادآور شوند كه امام را لب تشنه سر بريدند، يا حالتى را كه امام ايستاده بود و فرياد استغاثه سر داده بود، تصور كنيد فريادش به گريه بلند مى شود.

ج ) الطاف خاص خداوند به امام حسين در قرآن و سخن گفتن با او
در باب عنايت خاص خداوند قرآن به امام حسين عليه السلام تحت عنوان مستقلى سخن خواهيم گفت . همچنين حق تعالى در سخنان خود با آدم عليه السلام و پس از آن با ديگر پيامبران تا خاتم صلى الله عليه وآله ، بارها مصيبت امام حسين عليه السلام را ذكر كرده است كه تفصيل آن در عنوان مجالس عزاى حسين عليه السلام خواهد آمد.
سخن گفتن خاص خداوند با امام حسين عليه السلام بسيار است . آنچه انس بن مالك روايت كرده ، يكى از اين موارد است . انس مى گويد: با امام حسين عليه السلام بر سر قبر خديجه آمديم . امام گريه كردند و به من فرمودند: مرا تنها بگذار. من خودم را از امام مخفى كردم . نيايش امام طولانى شد. شنيدم كه مى گفت : اى خداى من ! اى پروردگار، تو مولاى منى ، به بنده ات كه به تو پناهنده شده ، رحم كن . اى خداوند بلندمرتبه ، به تو تكيه مى كنم . خوشا به حال كسى كه تو مولاى او هستى . خوشا به حال آن شب زنده دار پشيمانى كه مشكل خود را با خداوند ذى الجلال در ميان مى گذارد و به درگاه او ناله مى كند. خوشا به حال آن كه هيچ دردى جانكاه تر از عشق به مولايش ندارد و چون خزن و اندوه خود را با او در ميان بگذارد، او را اجابت كرده ، لبيك گويد و آنگاه كه گرفتار شود و در تاريكى شب ناله و زارى سر دهد، او را گرامى داشته و به خود نزديك مى سازد.
آنگاه خطاب به امام حسين عليه السلام ندا آمد: لبيك اى بنده من ! تو در كنف عنايت منى . ما به گفته هاى تو آگاهيم . فرشتگانم مشتاق صداى تو هستند. همين صدا براى تو كافى است ، ما آن را شنيديم . دعاى تو در نزد من در حجاب ها جولان دارد. پس همين بس است كه براى تو پرده ها را كنار زديم . (دعاى تو آن چنان مقامى دارد كه ) اگر باد از اطراف او بوزد، به خاطر شدت خضوعى كه دارد، ساقط مى شود.
از من بدون هيچ ترس و حسابى بپرس كه من پروردگارم .
و از جمله موارد سخن گفتن خداوند با امام حسين عليه السلام ، نداهاى مخصوص به آن حضرت در روز شهادتشان مى باشد كه برترين آن نداها، همان عبارت يا ايتها النفس المطمئنة مى باشد.

د) عنايت و الطاف خاص پيامبر خدا به امام حسين عليه السلام
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله قلب باطنى خود را به امام حسين عليه السلام عطا كرده و آن را محل و جايگاه مخصوص محبت به او قرار داده است . همچنين رسول خدا قلب ظاهريش را نيز به حسين عليه السلام داده است .
پيامبر صلى الله عليه وآله حتى فرزندش ابراهيم را فدايى حسين عليه السلام قرار داد و پيوسته مى فرمود: فداى آن كسى بشوم كه پسرم ابراهيم را فداى او كردم .
علاقه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به امام حسين عليه السلام از نحوه ملاقات و حضور نزد آن بزرگوار (رسول خدا) و رفت و آمد پيش آن حضرت آشكار مى گردد.
البته علاقه به فرزندان به ويژه كودكان و انس با آنها و بازى كردن با آنها امرى معمولى است ، اما علاقه و رفتار پيامبر صلى الله عليه وآله با امام امرى خارق العاده است .
پيامبر با آن همه شكوه و جلال و وقار و سكينه فرموده بود، وقتى حسين عليه السلام را مى ديد، به طرف او مى آمد و در حالى كه با اصحاب سخن مى گفت ، سخنانش را قطع مى كرد و از جايش بر مى خواست و به استقبال امام مى آمد و او را روى شانه اش مى گذاشت و با خود مى آورد و يا در كنار خودش و يا در آغوشش مى نشاند.
عجيب تر اينكه ، اگر پيامبر صلى الله عليه وآله بر منبر بودند و خطابه ايراد مى كردند، همين كه حسين عليه السلام وارد مى شد، سخنان خود را قطع مى كردند و از منبر پائين مى آمدند و به استقبال او مى رفتند و سخنى مى گفتند كه تعجب ديگران را بر مى انگيخت .
و تعجب آورتر از همه ، موضوعى است كه ابن ماجه در السنن و زمخشرى در الفائق نقل كرده اند. آنها گفته اند كه پيامبر صلى الله عليه وآله ملاحظه فرمود كه حسين عليه السلام با كودكان در كوچه بازى مى كند. پيامبر جلوى مردم آمد يك دست خود را گشوده كودك (حسين عليه السلام ) به اين طرف و آن طرف فرار مى كرد و پيامبر خدا صلى الله عليه وآله او را مى خنداند. سپس او را گرفت و يكى از دستانش را زير چانه اش قرار داد و ديگرى را بر بالاى پيشانيش و لبان مباركش را بر لبان او گذاشت و او را بوسيد و فرمود: من از حسينم و حسين از من است ، خداوند دوست بدارد كسى را كه حسين را دوست مى دارد، حسين نوه من است .

يادآورى
محبت پيامبر تنها اختصاص به حسين عليه السلام ندارد، بلكه شامل كسانى هم كه او را دوست دارند، نيز مى شود. پيامبر، خداوند را بر اين امر گواه مى گيرد و مى گويد: خدايا! من حسين را دوست دارم و محبان او را نيز دوست دارم . آن حضرت دعا مى كردند و مى فرمودند: خداوند محبان حسين را دوست بدارد. روزى پيامبر (ص ) بچه اى را در راه ديد. نشست و او را گرفت و به او اظهار لطف و مهربانى كرد. وقتى علت را جويا شدند فرمود: من او را دوست دارم ، چون او فرزندم حسين را دوست دارد، زيرا ديدم وقتى حسين مى گذشت خاك زير پايش را بر مى داشت و بر صورت مى كشيد و جبرئيل به من خبر داد كه او از ياران حسين در واقعه كربلا خواهد بود.
اميد آن داريم كه از محبان حسين عليه السلام باشيم تا پيامبر صلى الله عليه وآله ما را دوست بدارد و با دعاى آن حضرت در حق ما، خداوند نيز ما را دوست بدارد، چرا كه در اين صورت ، ما را مى آمرزد و مورد عفو قرار مى دهد.
مطلب ديگر اينكه بسيار اتفاق مى افتاد كه حسين عليه السلام بر پشت پيامبر صلى الله عليه وآله سوار مى شد و اين امر آن طور كه بسيارى از مردم با فرزندانشان رفتار مى كنند، معمولى نبود، بلكه خارق العاده بود؛ زيرا اتفاق مى افتاد كه پيامبر در نماز جماعت در سجده هستند و حسين عليه السلام بر پشت آن حضرت سوار است . آنگاه آن حضرت سجده را طول مى دادند و سر را بر نمى داشتند تا حسين به اختيار خود برخيزد. اين امر موجب تعجب نمازگزاران مى شد و مى پرسيدند آيا وحى بر شما نازل شده بود؟ پيامبر مى فرمود: نه ، پسرم بر پشتم سوار بود.
اما اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله امام حسين عليه السلام را بر شانه خود حمل مى كرد، موضوعى است كه هيچ انسان جليل القدرى اين كار را نمى كرد. آن حضرت كودك را بر دوش مى نشاند و در كوچه و بازار مى رفت و هر گاه اصحاب مى خواستند او و برادرش را حمل كنند، حضرت مى فرمود: اين دو سوار خوبى هستند. آرى گاهى جبرئيل به جاى پيامبر، وقتى ايشان در نماز بودند، حسين عليه السلام را حمل مى كرد.
درباره اينكه پيامبر او را در آغوش خود قرار مى داد، آن حضرت كارى را عهده دار شدند كه جز زنان عهده دار نمى شوند. پيامبر صلى الله عليه وآله به محض اينكه حسين عليه السلام متولد شد، او را در آغوش خود گرفتند و به اسماء گفتند پسرم را بياور. اسماء گفت هنوز او را شستشو نداده ايم ، پيامبر فرمود: تو مى خواهى او را شستشو دهى ؟ خداوند او را تطهير فرموده است . آنگاه او را گرفت و از انگشت ابهامش حسين عليه السلام را شير داد و مانند زنان با او بازى كرد و نغمه هايى كه زنان مى خوانند براى او مى خواند و با زبان كودكانه با حسين عليه السلام سخن مى گفت و امثال اين مسائل . تا جايى كه اين رفتار موجب تعجب شد و حتى يكى از اصحاب بر آن حضرت ايراد گرفت . حضرت فرمود: آنچه بر تو پوشيده است ، بسيار است .
بنابراين معلوم مى شود كه اين مساءله ، يك امر الهى است . گاهى پيامبر عذر خود را آشكار مى كرد و مى فرمود: خداوند مرا به محبت اين دو (فرزند) امر كرده است . از اين رو بلند نشدن از سجده هنگامى كه حسين عليه السلام بر پشت او سوار بود و همچنين حمل كردن او بر شانه و دويدن با او در كوچه ، برخاستن و به استقبال او رفتن و قطع سخن براى گرفتن او، همه به امر الهى بوده است .
مورد ديگر اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله لب هاى حسين عليه السلام را مى بوسيد، تعجبى ندارد، كه اين نحوه بوسيدن پيامبر از حسين عليه السلام بود.
پيامبر حسنين را در آغوش مى كشيد و به مدت نيم ساعت مى بوئيد و مى بوسيد و مى فرمود: آنها دو دسته گل من هستند، و گاهى در هنگام نماز در حالى كه دست يكى از آنها در دست پيامبر بود، حسنين را مى بوسيد.
در روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله گاهى گلوى ، گاهى پيشانى و زمانى تمام بدن و گاهى دندان ها و دو لب حسين عليه السلام را مى بوسيدند و اين امر را مكرر انجام مى دادند. چنين خصوصيتى يكى از معجزات آن حضرت است كه گاهى علت آن را هم بيان مى كردند. پيامبر وقتى تمام بدن حسين عليه السلام را مى بوسيدند، مى گفتند: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم ؛ اما علت بوسيدن لب ها و دندان ها و زير قلب را بيان فرمودند تا اينكه علت آن پس از وقوع حادثه كربلا آشكار گرديد.

بايد دانست كه علت احترام هاى ويژه پيامبر به حسين به سه دليل بود:
الف : تبيين مرتبه و عظمت درجه و كرامت حسين عليه السلام ؛

ب : احترام به حسين عليه السلام ، در ازاى هتك حرمت آن حضرت ؛ بزرگى مصيبت وارده به آن حضرت وقتى آشكار مى شود كه انسان ملاحظه كند پيامبر با آن حالت از حسين عليه السلام كه كودك بود، استقبال مى كرد، اما زمانى چنان غريب و بى ياور مى شود كه حتى كسى در منزل با آن حضرت فرود نمى آمد تا مبادا از او استمداد و طلب يارى مى نمود؛ از اين رو آنها را كج مى كردند تا از امام دورى گزينند. كما اينكه در ماجراى آن دو مرد اسدى اين اتفاق افتاد.

ج : مسرور كردن حسين عليه السلام تا غم و اندوه و مظلوميت آن حضرت جبران شود؛ زيرا اگر مقصود اين باشد تا از او چنين غم و اندوهى جبران شود به تلافى آن ، بايد تا اين اندازه مورد لطف و عنايت قرار گيرد. آيا غير از حسين شما نمونه اى سراغ داريد كه با گريه و سلام و درود و تحيت بر او، قلب هاى شكسته را التيام بخشد و غم و غصه ها را بر طرف نمايد؟!
بعد از همه اينها بايد گفت كه مساءله بالاتر و رساتر از آن است كه گفته شود: خداوند او را به پيامبرش عطا فرمود، زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله از حسين مى باشد؛ و اين مطلب از باب مبالغه و گزافه گويى نيست ، بلكه خود پيامبر (ص ) فرمودند: حسين از من است و من از حسين

بخش پنجم
اين بخش درباره اعظم مخلوقات ، يعنى عرش است كه خداوند به امام حسين عليه السلام عطا فرموده و اين اعطاء كيفيت هايى دارد كه به اين شرح است :
اول ؛ درباره خصوصياتى از عرش است كه به آن حضرت اختصاص دارد. در اين باره بايد بگوييم :
الف : خداوند سايه عرش را به حسين عطا فرموده است و آن را محل جلوس آن بزرگوار قرار داده است . روز قيامت در آنجا مى نشيند و زائرانش و گريه كنندگان بر او در معيت آن حضرت هستند. آنها محضر آن حضرت و گوش دادن به سخنان ايشان را بر همسران بهشتى ترجيح مى دهند.

ب : خداوند يمين عرش را به حسين بخشيده است و آنجا را مقرى براى امام در برزخشان قرار داده است . امام از آنجا به قتلگاه خود مى نگرد و زائران و گريه كنندگانش را ملاحظه مى كند و براى آنها طلب آمرزش ‍ مى نمايد و با آنها سخن مى گويد و از پيامبر و على عليهماالسلام تقاضا مى كند براى آنها استغفار كنند.

ج : بارى تعالى فوق عرش را نيز محل سخن گفتن با زائران حسين عليه السلام قرار داده است و چه سخنان دلنشينى !! در بعضى از اقسام زيارت هاى آن حضرت آمده است كه زائر حسين عليه السلام از جمله كسانى است كه خدا بالاى عرش ، با او سخن مى گويد. بنابراين عرش محل سخن گفتن با زائران حسين عليه السلام است : سايه اش براى كسانى است كه حضرت حسين عليه السلام با آنها سخن مى گويد و بالايش براى كسانى است كه خدا با آنها سخن مى گويد.

دوم ؛ بالاتر و رساتر از اينها بايد بگوييم كه خداوند عرش را به امام حسين عليه السلام بخشيده است . گويى تمام عرش از آن حسين عليه السلام است ؛ زيرا آن حضرت با برادرش زينت و گوشواره عرش اند. پس هر چيزى به زينت حسين مزين است و اگر عرش به سخن در آيد خواهد گفت : من از حسينم .

بخش ششم
اين قسمت درباره بهترين مخلوقات خدا، يعنى بهشت است كه به حسين عليه السلام عطا فرموده و داراى دو كيفيت است : الف : درباره ويژگى هاى بهشت است ؛ خداوند در بهشت درخت و قصر مخصوصى به حسين عطا فرموده و حوريه اى مخصوص ايشان آفريده و از بهشت درى را به نام باب الحسين بطور مستقل به ايشان عطا كرد كه آن بزرگترين درهاى بهشت است .
ب : بالاتر از اينها، خداوند تمامى بهشت را به حسين عليه السلام عطا فرموده ؛ زيرا بهشت از نور حسين آفريده شده است . بنابراين همان طور كه در روايت صحيح آمده ، همه بهشت از آن حسين عليه السلام است و اگر بهشت به سخن در آيد، به حقيقت خواهد گفت : من از حسينم .

بخش هفتم
اين بخش پيرامون خصوصياتى از مخلوقات ديگر است كه خداوند به حسين عليه السلام عطا فرمود، و در اين باره بايد گفت :
خداوند از موجودات - آسمان ، زمين ، آب ، هوا، فضا، درختان ، درياها، كوهها، جن و انس ... - بهترين و نيكوترينش را، تا آنجا كه ممكن بود، به حسين عليه السلام بخشيده است ، كه شرح آن چنين است :
خداوند بخش خاصى از آسمان ها را به حسين عليه السلام عطا فرمود و آن را محل صعود پيكر پاك آن حضرت در روز شهادتشان قرار داد و آن را با خون و خاك قرمز و سرخ بر او گريان قرار داد. سپس از خصايص ظاهرى و معنوى كربلا، ويژگى هايى را به حسين عطا فرمود، بهتر از آنچه از آسمان به او بخشيد.
بنابراين بر حسب آنچه به آسمان هاى هفتگانه و ما فوق آنها عطا فرمود، بهترين آنها به امام حسين عليه السلام تعلق دارد. يك بار به صفات معنوى و بار ديگر به موجودات ظاهرى بنگر و گوش دل بسپار به آنچه بر تو تلاوت مى شود، آنگاه است كه ملاحظه مى كنى كه خصوصيات (آسمان و كربلا) با هم تطبيق مى كنند.

الف : صفات معنوى
آسمان معدن و سرچشمه فيوضات الهى است ، و حسين معدن آن فيوضات است ، اما (با اين تفاوت كه ) حصول به آن آسان تر و اسباب آن فراهم تر و اثر بخشى آن بيشتر است . آسمان محل بالاتر رفتن دعا و استجابت آن است ، نام حسين عليه السلام نيز موجب استجابت دعاست ، كما اينكه اين امر در دعاى آدم و زكريا عليهماالسلام و ديگر كسانى كه متوسل به خمسه طيبه شده اند، تحقق يافته است .
فرياد مظلوم به آسمان مى رسد، از كربلا هم فرياد مظلومان به نحو خاصى برخاست . ناله يتيمان به آسمان مى رسد، بويژه آنگاه كه گريه كنند عرش ‍ خدا مى لرزد؛ در كربلا هم ناله يتيمان با آن شرايط خاص خودشان ، بلند گرديد.
در آسمان براق وجود دارد كه سوار خود را تا قاب قوسين رساند؛ در كربلا نيز ذوالجناح وجود داشت كه صاحبش را - آنگاه كه از زين به زمين افتاد - به مرتبه انا من حسين ، (من از حسينم ) رساند. آسمان معراج پيامبران است ، اما كربلا معراج فرشتگان مى باشد. آسمان ، موقعيت مؤ ثر در هوا و زمين دارد، اما موقعيت كربلا در آسمان و عرش اثر گذاشت . در آسمان فرشتگانى وجود دارند كه در حال تسبيح ، تهليل و تكبير هستند و گروه هايى در حال قيام و ركوع و سجود و قنوت اند؛ اما در كربلا فرياد و ناله و استغاثه بلند بود، كه اين ناله و فرياد در عالم عبوديت و تسليم از تسبيح ملائكه ، نزد خداوند محبوب تر است . در آسمان تمامى فرشتگان در برابر آدم سجده كردند، اما در كربلا همه ملائكه و پيامبران بر بدن حسين عليه السلام نماز خواندند.
خداوند آسمان را به سقف مرفوع و برافراشته توصيف كرده است ، و حسين عليه السلام را نيز سقف رافع درجات ، براى متوسلين به او قرار داد. و نيز خداوند آسمان را به سقف محفوظ توصيف كرد، امام حسين عليه السلام را نيز سقف حافظ براى كسانى قرار داد كه به او پناه مى برند.
خداوند در مورد آسمان فرموده است : و انزلنا من السماء ماء طهورا(13)پ (از آسمان آب پاك فرو فرستاديم )، ولى امام حسين عليه السلام سبب نزول آب پاك است ، زيرا به خاطر اوست كه باران را فرو مى فرستد، و همچنين هنگامى كه طلب باران كرد، باران بر او نازل شد و مخلوقات خدا از چهارپايان تا مزارع و مردم بسيارى از آن سيراب شدند. علاوه بر اين ، خداوند به آن حضرت اين ويژگى را داده است كه به واسطه او آبى فرو فرستاده كه همه ناپاكى ها و بليات معنوى را پاك مى كند، و آتش را خاموش ‍ مى سازد، كه اين آب ، درست از آب بهشت است .
خداوند درباره آسمان فرموده است و فى السماء رزقكم و ما توعدون (14) (روزى شما و آنچه به شما وعده داده شده ، در آسمان است .) بنابراين روزى دنياى فانى در آسمان است ؛ اما روزى حيات جاودان و آنچه از فوز و دستيابى به بهشت ها و درجات آن به شما وعده داده شده ، در حسين عليه السلام است .

ب : حسيات ظاهرى
آيا به آسمان نمى نگرند كه چگونه خداوند آن را بنا كرد و زينت داد. از سوى ديگر درباره حسين عليه السلام بايد بگوييم كه آيا به سرزمين كربلا نگاه نمى كنى كه جايگاه و محل شهادت آن حضرت و زينت و مصابيح اطراف
آن چگونه است و چگونه در آنجا شياطين رجم مى شوند و آيا نور و روشنايى اش را نمى بينى . پس بار ديگر خوب بنگر و براى چندمين بار بنگر تا اينكه ديده به سوى تو حسرت زده و اشك ريزان باز گردد.
ابتدا به اوضاع آسمان و زينت آن و تاءثيراتش و كسانى كه در آن جايگاه قرار دارند، بنگر، آنگاه به حسين عليه السلام و مدفن او در كربلا نظر كن . در آسمان عرش عظيم قرار دارد، اما در كربلا زينت عرش عظيم وجود دارد. آسمان مسكن ملائكه است ، در حالى كه كربلاى حسين عليه السلام محل رفت و آمد فرشتگان است .
آسمان معراج پيامبران است ، كربلا معراج ملائكه ؛ آسمان داراى برج هاست ، حسين عليه السلام نيز - آن طور كه در روايت آمده - صاحب برج هاست ؛ چرا كه آن حضرت ، فرزند امام ، برادر امام و پدر نه امام است . در آسمان ضريح هايى است كه در هر روز هفتاد هزار فرشته آن را طواف مى كنند و هنوز هم نوبت به همه آنها نرسيده است . حسين عليه السلام هم داراى ضريحى است كه هفتاد هزار فرشته بر آن گماشته شده اند كه تغيير نمى كنند و هفتاد هزار ديگر كه هر روز تغيير مى كنند.
در آسمان بهشت قرار دارد، اما حسين عليه السلام زينت آن بهشت است و بهشت از نور او آفريده شده و قبر آن حضرت جايگاه بلندى از بستان هاى بهشت است و خود ايشان نيز سرور و آقاى جوانان اهل بهشت مى باشند. در آسمان ، جبرئيل قرار دارد، اما در كربلا كسى است كه جبرئيل خادم اوست . در آسمان ، پيامبر خدا شبانه در آن سير داده شد، اما در كربلا پيامبر خدا روزانه در آن سير داده شد؛ چنانچه فرمود: مرا به موضعى سير دادند كه به كربلا گفته مى شود.
در آسمان ، موسى است و در كربلا شجره موسى . در آسمان عيسى است و در كربلا عيسى تولد يافت . در آسمان خورشيدى وجود دارد كه دچار كسوف مى گردد، اما خورشيد پرفروغ روى حسين عليه السلام ، هر چه كار بر او سخت تر و به شهادت نزديك تر مى گرديد، درخشنده تر و پرفروغ تر مى شد.
در آسمان ماه هست ، در كربلا هم ماه بنى هاشم (حضرت ابوالفضل العباس ) است و با اينكه در ميدان جنگ در كنار برادرش بود، آنگاه كه بين او و برادرش حايل شدند و آنان را از هم جدا كردند، ماه وجودش دچار خسوف شد.
در آسمان كف الخطيب (15) وجود دارد، حسين عليه السلام نيز داراى سر و صورت و بدن خضاب شده است و لذا در استجابت دعا تاءثير دارد. در آسمان سيارات هفتگانه است ، در كربلا هم هفت تن از فرزندان على عليه السلام (حسين ، عباس ، عون ، جعفر، عثمان ، زينب ، ام كلثوم ) و هفتاد و دو تن ديگر بودند كه سرهايشان را بر سر نيزه كرده و در همه جا چرخاندند.
در آسمان هزار و بيست و پنج ستاره ظاهرى است ، اما ستارگان ناپيدا بى شمارند و هر كدام تاءثير مخصوصى دارند. در بدن امام حسين عليه السلام هم چهار هزار اثر آشكار از شمشير و نيزه و تير وجود داشت ، در حالى كه ناپيداها نيز قابل شمارش نبود كه براى هر كدام تاءثير خاصى است كه موجب الطاف خاصى مى گردد.
در آسمان ستاره قطب و بنات النعش (دب اكبر و دب اصغر) است كه به دور قطب مى چرخند. در كربلا هم بدن قطب امامت داشته است كه فرزندانش ‍ با ناله و فرياد به دورش مى چرخند و ديگر نوبت به آنها نمى رسد. در كربلا هم فرشتگان با همان كيفيت بر گرد قبر امام حسين عليه السلام طواف مى كنند كه ما در بحث عنوان ملائكه آن را يادآور خواهيم شد. در آسمان راه شيرى است كه گفته مى شود اثر گوسفندى است كه قربانى حضرت اسماعيل عليه السلام شد. حسين عليه السلام نيز كهكشانى است كه اثر آن باقى مى ماند تا با آن اثر، در روز قيامت محشور مى گردد. و اين امر از ويژگى هاى آن بزرگوار است ، به منظور حكمتى خاص و آثارى كه براى نجات گناهكاران بر آن مترتب است .

باب زمين
خداوند به حسين عليه السلام زمينى را عطا كرده كه با ويژگى هايى ، آن را بر ساير زمين ها فضيلت بخشيده است كه در باب احترام به مدفن آن بزرگوار خواهد آمد.
خداوند تمام صفات و ويژگى هاى زمين را به حسين عليه السلام داده است ، زيرا در زمين جواهر و طلا و نقره است ، در حالى كه حسين عليه السلام معدن قصرهايى از لؤ لؤ ، ياقوت ، طلا و نقره است . خداوند در زمين هر زوج نيكويى را آفريد و به خاطر امام حسين عليه السلام نيز تمام چيزهاى نيكوى ممتازى را آفريد كه بدون وجود آن بزرگوار براى مردم دست نايافتنى است . خداوند زمين را براى استقرار مردم گهواره قرار داده تا روزگارى در آن قرار گيرند و امور آنها را كفايت كند، خواه زنده باشند يا مرده ، اما حسين عليه السلام را موجب آرامش و استقرار دايم گهواره قرار داده و محل دفن آن حضرت ، شيعيانش را، چه زنده يا مرده ، كفايت مى كند.
باب آنچه خداوند از هوا و فضا به حسين بخشيده است
* خداوند ميان قبر حسين عليه السلام و آسمان ، بلكه بين قتلگاه و آسمان را محل رفت و آمد فرشتگان و معراجى قرار داده كه زائرانش به واسطه اعمالى ، از آن عروج مى كنند.
* آن مكان را محل صعود اعمالى قرار داده كه نظيرى ندارد.
* آنجا را محل نزول رحمت خاص و بى همتاى خود قرار داده است .
* آنجا محل صعود فيوضات از زمين براى اهل آسمان و معراج ملائكه است .

باب آنچه خداوند از آب به ايشان عطا كرده است
از آنجا كه امام حسين عليه السلام را از نوشيدن آبى كه حق ساير مردم است ، باز داشتند، خداوند به آن حضرت چهار نوع آب عطا فرمود:
الف : آب كوثر؛ خداوند آن را حق عطش او و شهدايش قرار داد و آنها را از اين اثر آب در روز عاشورا، هنگامى كه بر زمين مى افتادند و قبل از خروج روح از بدنشان ، سيراب نمود. كما اينكه وقتى حضرت على اكبر بر زمين افتاد، خطاب به امام گفت : اى پدر! جدم ، مرا به جامى سيراب كرد كه در روز عطش اكبر از آن آب مى نوشند.
البته پاداش بسيارى از اعمال نيك سيراب شدن از آب كوثر است ، اما ويژگى امام حسين عليه السلام اين است كه كوثر، آنگاه كه گريه كنندگان بر حسين عليه السلام از آن مى نوشند، خوشحال مى شود.

ب : آن طور كه در روايت آمده است ، آب حيات در بهشت با اشك هايى كه براى آن حضرت ريخته شده است ، در هم مى آميزد و بر گوارايى آن مى افزايد.

ج : خداوند اشك ديده ها را به آن حضرت اختصاص داده است ، چرا كه آن حضرت كشته اشك چشم است و در اثر بردن نام آن حضرت و هر آنچه به نام اوست و در اثر ذكر مصيبت امام و بوييدن تربت پاك او اشك از ديده ها جارى مى شود.

د: شيعيان آن حضرت هر آب سرد و گوارايى بنوشند بايد حسين عليه السلام را ياد كنند، چرا كه ايشان فرمودند: اى شيعيان من ، هر گاه آب سرد و گوارايى نوشيديد مرا ياد كنيد. امام صادق عليه السلام نيز فرمودند: من هرگز آب سرد و گوارايى ننوشيدم مگر اينكه حسين عليه السلام را ياد كردم .
حكمتى كه در حقوق چهارگانه مربوط به آب براى حسين عليه السلام وجود دارد، ممكن است به خاطر يكى از اين دو وجه باشد: يكى اينكه امام حسين عليه السلام را از حقوق چهارگانه اى كه نسبت به آب داشت منع كردند؛ كه اين حقوق عبارتند از:
يكم : آب حق مشترك ميان ايشان و همه مردم است ؛ زيرا همه مردم در آب و زمين شريكند. به همين خاطر مى توان از نهرهايى كه متعلق به ديگران است ، بدون اجازه صاحبان آنها، آب نوشيد، و شايد به همين خاطر باشد كه سيراب كردن كافر تشنه ، امرى مستحب است .

دوم : از جهت اشتراك با تمام موجودات ذى روح ؛ زيرا تمام موجودات ذى روح حق دارند از آب بهره مند شوند. به همين دليل هرگاه خوف آن رود كه حيوان يا ذى روحى از تشنگى تلف مى شود، لازم است تيمم كرد و آب را به آن داد.
سوم : به خاطر حق سيراب كردن مردم كوفه است كه حضرت بر آنها دارد. امام عليه السلام سه مرتبه آنها را در كوفه سيراب كرد. يك بار در صفين ، بار ديگر در قادسيه و يك بار هم هنگامى كه با لشكر حربن رياحى روبرو شد.
چهارم : حق خاص امام حسين عليه السلام نسبت به فرات ؛ زيرا فرات مهر فاطمه زهراء سلام الله عليها از جانب خداوند، هنگام ازدواج با امام على عليه السلام است . اما هيچ كس اين حقوق را نسبت به آن حضرت رعايت نكرد، حتى وقتى قطره اى آب براى فرزندش مطالبه كرد و كودك را به آنها نشان داد كه چگونه از تشنگى پرپر مى زند، به او رحم نكردند. آنگاه براى خودش آب خواست ، اما به آن حضرت هم آب ندادند و ايشان لب تشنه به شهادت رسيد.
اى حسين ! من پيش از تو سراغ ندارم كه دريايى از تشنگى مرده باشد و يا شيرى كه شتران گرد او را گرفته باشند.

وجه دوم
وجه دوم اين است كه تشنگى آن حضرت در چهار عضو ايشان اثر گذاشت : لب مباركشان از شدت تشنگى خشكيده شد. كبد ايشان در اثر نبودن آب تفتيده گرديد.
خود امام عليه السلام وقتى اظهار تشنگى كرد از اين مساءله خبر داد. امام عليه السلام قبل از آن ، تا زمانى كه بر روى پاى خود ايستاده بود اين موضوع را اظهار نكرد، بلكه زمانى كه نااميد شد و دريافت دشمن نيز يقين پيدا كرده كه ايشان زنده نمى ماند، خطاب به آنها گفت : قطره آبى به من بدهيد، جگرم از تشنگى پاره پاره شد. آن طور كه در حديث آمده است ، زبان امام نيز از شدت گرداندن در دهان ، مجروح شده بود و چشم ايشان نيز از شدت تشنگى تيره و تار شده بود. در حديث جبرئيل به آدم آمده است : اى آدم ! كاش او را مى ديدى در حالى كه فرياد و اعطشا مى زند.
بر شهيد آغشته به خونى گريه كنيد كه ديدگان بسيارى بر او گريه كردند و بر آن تشنه لبى گريه كنيد كه اگر تمام آب درياها مركب شوند و براى مدح و ثناى او به كار روند نمى توان مدح او را نوشت .

باب درختان
بهترين درختان ، درختى است كه از ناحيه آن ، به موسى عليه السلام خطاب آمد همانا من خدايم . در روايات آمده است كه آن درخت در محل قبر حسين عليه السلام بوده است . و با فضيلت ترين درخت خرما، نخل مريم است كه خطاب به مريم عليهاالسلام وحى شد شاخه آن درخت را تكان بده . و فرزندش عيسى عليه السلام نيز در پاى آن متولد گرديد، كه در روايات آمده آن درخت در كربلا بوده است .

باب درياها
ويژگى امام حسين عليه السلام نسبت به درياها اين است كه وقتى آن حضرت به شهادت رسيد، فرشته درياها فرياد زد كه لباس غم و اندوه بر تن كنيد كه فرزند رسول خدا را سر بريدند.

باب كوه ها
شريف ترين كوه ها، طور سينا مى باشد؛ روايت است كه آن كوه در محل قبر حسين عليه السلام است . اين كوه همان جودى (كوهى ) است كه كشتى نجات جهان (سفينه نوح ) بر آن استقرار يافت .
اينك اگر به احوال ما نظر افكنى ، ملاحظه خواهى كرد همان گونه كه على عليه السلام فرمود: دنيا شما را به ميان كشتى مى كشاند كه در دل درياها گرفتار طوفان هاى شديد است . كسانى كه از اين كشتى غرق شوند، نجات پيدا نمى كنند و آنهايى هم كه نجات يابند به سمت مهلكه ايى در حركتند.
آن گاه كه فرمان خداوند صادر شود ما نمى دانيم اين كشتى كه به آن پناه آورده ايم چه وضعيتى دارد؛ اما آنگاه كه بر جودى (كوه ) حسين عليه السلام استقرار يابد، اميد نجات و سلامت خواهيم داشت .

باب انس و جن
خداوند از انسان ها، اصحاب خاصى به حسين عليه السلام عطا فرمود و اين گونه آنها را توصيف كرده كه هيچ كس اصحابى بهتر و باوفاتر از او (حسين ) ندارد.
البته اين مساءله از حالات آنها هم مشخص است . همچنين خداوند به حسين عليه السلام از ميان انسان ها پيروانى به او عطا كرده كه محبت خاصى به آن حضرت دارند و آن محبت را با افعال خاصى بروز مى دهند كه تحت ملاحظه تقرب به خداوند وارد نمى شوند؛ بلكه اگر به آنها گفته شود كه اين كارها معصيت است ، وقعى نمى گذارند. اين مساءله در بعضى از حالت هاى آنها در لطمه زدن و مجروح ساختن خودشان در روز عاشورا پيداست . برخى از افراد مورد وثوق براى من نقل كرده اند كه در كشور چين ، شيعيانى هستند كه در روز عاشورا به شيوه خاصى سينه مى زنند و كانال هايى حفر مى كنند و آن را پر از هيزم مى نمايند و آتش مى زنند و در آن فرو مى روند و بر سينه مى زنند و از آن چند بار مى گذرند و مى گويند حرارت آتش را احساس ‍ نمى كنيم .
اما جن ؛ خداوند از جن به حسين عليه السلام انصارى عطا فرمود كه هنگام خروج امام از مدينه خدمت ايشان رسيدند و حضرت به آنها فرمود: وعده ما، قبر و بقعه من ، هر وقت به آنجا وارد شدم ، نزد من آييد. همچنين يارانى از جن در روز عاشورا به خدمت امام رسيدند، اما آن بزرگوار لقاى پروردگار را برگزيد و به آنها اجازه شركت در جنگ را نداد. گروه ديگرى از جن شب يازدهم محرم آمدند و ملاحظه كردند امام به شهادت رسيده است ، آنگاه گرد پيكر مطهر امام ناله و زارى سر دادند و مرثيه خواندند. همچنين در بصره ، مدينه ، كوفه و بيت المقدس براى امام مرثيه خواندند و عزادارى كردند. تعدادى از جنيان نيز با ناله و فرياد در تمام اقطار جهان ندا سر دادند كه حسين كشته شد. در آن شب هايى هم كه بدن امام بر روى زمين افتاده بود، زنان جن در اطراف پيكر آن حضرت نوحه سرايى مى كردند و فرياد و احسينا و گريه شان بلند بود.

باب ويژگى هاى وحوش نسبت به آن حضرت
قبل از دفن امام ، خداوند به وحوشى امر كرد كه براى آن حضرت عزادارى كنند؛ كما اينكه در روايت آمده است كه آهويى در كربلا با عيسى عليه السلام (در اين باره ) سخن گفته است .

باب خصوصيات پرندگان
خداوند پرندگان را نوحه سراى حسين عليه السلام قرار داد. همچنين آنها بال هاى خود را بر پيكر مطهر امام گشودند و در مدينه كنار قبر جدش رسول خدا، براى امام نوحه سرايى كردند و خبر شهادت حسين عليه السلام را به پرندگان ديگر رساندند.

باب مربوط به اسبان و شتران
خداوند اسب رسول الله را به امام حسين عليه السلام اختصاص داد كه شايد همان اسبى باشد كه ذوالجناح ناميده مى شود. مركبى كه در تشنگى اقتداى به صاحبش كرد و در اين كار او را بر خود مقدم شمرد؛ زيرا وقتى هنگامه نبرد وارد بر آب شدند، ذوالجناح دهانش را در آب گذاشت و امام فرمود: تو تشنه اى و من هم تشنه ؛ به خدا سوگند تا ننوشى ، من آب نمى نوشم . آنگاه ذوالجناح سرش را بر داشت ، به اين معنا كه اى مولاى من تا شما آب ننوشيد من نمى نوشم . سپس امام فرمود: بنوش من هم مى نوشم ؛ آنگاه دستش را به طرف آب برد و سپس آن ماجرا واقع شد كه بعدا خواهد آمد.
همچنين بعد از شهادت امام ، اين اسب به شكوه از قاتلان آن حضرت ، فرياد ستم از امتى سر داد كه فرزند دختر پيامبر خدا را كشتند. و نيز آن طور كه در روايت آمده با ناله و زارى خبر شهادت امام را به اهل بيتش رساند.
از شتران نيز خداوند ناقه اى را به آن حضرت اختصاص داد كه صبح عاشورا بر آن سوار شد و روى آن خطبه ايراد نمود و سپس از آن پياده شد و به عقبة بن سمعان فرمود كه آن را عقال كن (يعنى بخوابان و دستهايش را ببند). اين ناقه همچنان در حال عقال بود تا حضرت به شهادت رسيد، آنگاه سر خود را بر زمين كوبيد تا مرد.

باب آنچه از اوضاع دنيايى به حسين اختصاص يافت
با اينكه خداوند متعال دنيا را براى اوليايش نخواسته است ، اما از آنجا حسين عليه السلام را از آب و غذا منع كردند و بدن ايشان را دفن نكرده رها نمودند، خداوند سه چيز از جنس همان چيزهايى كه ايشان را از آن منع كردند، به حسين عليه السلام عطا فرمود. يعنى براى ايشان سقايت ، اطعام و عمارت متصل دايم تا روز قيامت قرار داد.
درباره سقايت بايد گفت كه ، اين كار در كنار قبر شريفش در شب عاشورا پاداش ويژه اى دارد. در روايت وارد شده است كسى كه شب عاشورا در كنار قبر آن حضرت ديگران را سيراب كند، مانند كسى است سپاهيان حسين عليه السلام را سيراب كرده باشد. از اين مساءله استنباط مى شود، سقايتى كه پاداش آن اولين پاداشى است كه روز قيامت داده شود، بزرگترين اجر آن به حسين عطشان اختصاص دارد؛ از اين رو شيعيان آن حضرت در هر جايى كه فى سبيل الله به ديگران آب دهند، اين كار را به نام آن حضرت انجام مى دهند. تا جايى كه گويا تنها براى حسين عليه السلام سقايت انجام مى شود.
موضوع اطعام در مراسم عزادارى آن حضرت ، هميشه ، بويژه در ماه محرم و شايد در تمام روزهاى سال استمرار دارد؛ و اگر آنچه در مجالس عزاى آن حضرت به عنوان اطعام به مصرف مى رسد، به تعداد روزهاى سال تقسيم شود، هر روز بيش از يك خروار مى شود.
درباره عمارت آن حضرت ؛ از آنجا كه پيكر آن حضرت را بر زمين رها كردند، خداوند در مقابل - آن طور كه جبرئيل از جانب خداوند خبر داد و حضرت زينب از امام سجاد آن خبر را روايت كرد - بارگاه رفيعى به امام داد كه تا روز قيامت به علو و مرتبه آن افزوده مى شود؛ از اين روست كه عمارت و تعمير بيت الله الحرام و عتبات مقدسه به اتمام رسيده و كار بناى و ساخت آنها به پايان رسيده است ، اما حرم حسينى از روزى كه بنا شد تا روزى كه متوكل آن را ويران كرد و دوباره خودش آن را ساخت ، خلفا و سلاطين به ساخت و ساز آن اشتغال داشته اند و اين كار پايانى نخواهد داشت و بناها و نقاشان و تذهيب كاران به طور دايم مشغول به آن هستند و ظاهرا اين امر تا روز قيامت استمرار داشته باشد.

احترامات ويژه به هر آنچه به آن حضرت تعلق دارد:
اولين آن مربوط به حامله شدن به آن حضرت است كه در فرمايش پيامبر صلى الله عليه وآله حالت هاى حضرت زهراء سلام الله عليها آشكار است . پيامبر خطاب به حضرت فاطمه فرمودند: من در پيشانى تو نورى مى بينم و تو براى اين خلق ، حجتى به دنيا مى آورى . همچنين حضرت زهراء فرمودند: در زمان باردارى به حسين ، در خانه تاريك نياز به چراغ نداشتم . در دوران باردارى صداى تقديس و تسبيح او را مى شنيدم . هر گاه مى خوابيدم دو شخص نورانى را در خواب مى ديدم كه بر من قرآن قرائت مى كنند.

دوم ؛ احترام خاص و تبريك و تهنيت به مناسبت ولادت آن حضرت است .
هنگام ولادت حسين عليه السلام پنج قسم وحى نازل شد. خداوند به بهشت رضوان وحى فرستاد كه جنان را به احترام و كرامت فرزندى كه براى محمد صلى الله عليه وآله به دنيا آمده است ، خوشبو كنند و زينت ببخشند. به حورالعين وحى فرستاد كه به احترام اين مولود خود را زينت كنند. به ملائكه وحى كرد كه بپاخيزند و صف ببندند و به كرامت اين مولود تسبيح ، حمد، ثنا و تكبير بگويند. به جبرئيل عليه السلام وحى كرد كه با هزار گروه ، كه هر هزار گروه هزار هزار فرشته اند، و به همراه فرشتگان روحانى كه مشعل هايى از نور به دست دارند، بر اسب هاى ابلق مزين شده به قبه هاى در و ياقوت بر بيت پيامبرم فرود آييد و بر او مناسبت اين مولود تهنيت گوييد. اين تعداد فرشته و اين كيفيت براى اداى تبريك به پيامبر جاى تاءمل دارد.

سوم ؛ احترامات ويژه به نامگذارى ايشان است . خداوند به جبرئيل فرمود به پيامبر خبر بده و نام او را حسين نهاده ام . خداوند همچنين در كتابش از حسين نام برده و او را به اوصاف خاصى توصيف كرده است و آن طور كه در روايت آمده در آسمان ها نيز اسامى خاصى به حسين عليه السلام اختصاص داده است .

چهارم ؛ احترام ويژه به عزادارى آن حضرت است . خداوند بعد از تهنيت به پيامبر و نامگذارى حسين عليه السلام ، به جبرئيل فرمود كه به او بگو امت تو حسين را خواهند كشت .

پنجم ؛ احترام ويژه براى قابله آن حضرت مى باشد. خداوند حوريه خاصى را كه برتر از حور است ، به هنگام ولادت حسين عليه السلام ، به عنوان قابله آن حضرت فرستاد.

ششم ؛ احترام ويژه به گهواره آن حضرت مى باشد، كه فطرس (ملك ) به آن پناه برد.(16)

هفتم ؛ احترام مخصوص به جنباندن گهواره حسين عليه السلام است كه ملائكه و ميكائيل گهواره جنبان آن حضرت بودند.

هشتم ؛ احترام ويژه به سخن گفتن با او در گهواره است . خداوند جبرئيل را ماءمور كرد كه با حسين عليه السلام در گهواره سخن بگويد.

نهم ؛ احترام مخصوص به شيرخوارگى حسين عليه السلام مى باشد. خداوند حسين عليه السلام را از زبان مبارك پيامبر و انگشت ابهام ايشان تغذيه كرد. ضمن اينكه آن حضرت از سينه مادرى شير نوشيده است كه خداوند آن را اشرف از همه سينه ها قرار داده است ؛ ولى از آنجا كه پيامبر اسلام اشرف و افضل از همه است ، مصداق آنچه در زيارت جابر خطاب به امام حسين عليه السلام آمده ، براى آن حضرت تحقق يافت . در زيارت مذكور مى خوانيم : دستان (پيامبر) رحمت تو را تغذيه كرد و از سينه ايمان شير نوشيدى و در دامن اسلام تربيت يافتى .

دهم ؛ احترام خاص به لباس آن حضرت است . خداوند به امام حسين عليه السلام لباس مخصوصى اهداء كرد. پيامبر صلى الله عليه وآله ، هنگامى كه آن را بر حسين عليه السلام پوشاند درباره آن فرمود: اين هديه اى است كه پروردگارم به حسين اهداء فرموده و من آن را بر او مى پوشانم .

يازدهم ؛ احترام ويژه به قبر آن حضرت است . از شگفتى هاى قبر امام حسين عليه السلام اين است كه هيچ قبرى قبل از آنكه بدنى در آن به خاك سپرده شود، زيارت نشد، اما مدفن امام حسين عليه السلام را تمام پيامبران از آدم تا خاتم (عليهم السلام ) قبل از دفن زيارت كردند.

دوازدهم ؛ احترام ويژه به اشكى است كه براى حسين عليه السلام ريخته مى شود. طبق رواياتى كه بعدا خواهد آمد، اشك چشم دوستان و عزاداران حسينى را جمع مى كنند و براى گريه كننده ذخيره مى نمايند و فرشتگان آن را با آب حيات ممزوج مى كنند.

سيزدهم ؛ احترام مخصوص به خون آن حضرت مى باشد. خون حسين عليه السلام از چنان احترام و قداستى برخوردار است كه پيامبر با دست مباركشان آن را جمع كرد و در شيشه اى سبز رنگ قرار داد كه آن شيشه را ملكى از مقامى عظيم به همين منظور آورد.

چهاردهم ؛ احترام مخصوص به محل جريان اشك است . چهره آنكه بر حسين عليه السلام گريه كند، چون محل جريان اشك چشم اوست ، هرگز گرد پريشانى و ذلت بر او ننشيند.

پانزدهم ؛ احترام خاص به مجلس آن حضرت است . به اين مساءله هنگام يادآورى خواص مجالس حسينى پرداخته خواهد شد.

شانزدهم ؛ احترام ويژه به شفاعت آن حضرت مى باشد. خداوند چنان احترامى براى شفاعت حسين عليه السلام قايل است كه ايشان را در روز ولادتشان شفيع ملائكه قرار داد و در روز قيامت نيز مردم از شفاعت او برخوردار خواهند شد.

هفدهم ؛ احترام مخصوص به خاك حريم قبر امام حسين عليه السلام مى باشد.

علاوه بر حرمت و شرافت خاك قبر شريف امام حسين عليه السلام ، خاك اطراف قبر امام نيز داراى حرمت است كه احترام آن از حيث نزديكى و دور بودن با قبر شريف تفاوت مى كند. همچنين خداوند در روز دحوالارض ‍ كربلا را براى مدفن امام برگزيد و براى آن خصوصياتى قايل شد كه عبارتست از:
* از امام باقر عليه السلام به سندهاى معتبر روايت شده است كه خداوند اين سرزمين را قبل از خلق كعبه آفريد و آن را تقديس كرد و مبارك شمرد.
* همچنين از آن حضرت به سندهاى متعدد نقل شده است كه اين سرزمين قبل از خلق موجودات ، مقدس و مبارك بوده و همچنان مى باشد. حتى خداوند آن را برترين سرزمين در بهشت و بهترين منزل و مسكنى قرار داد كه اوليايش را در آن ساكن مى گرداند.
* خداوند تربت كربلا را از نوع تربت بهشت قرار داد.
* از امام سجاد عليه السلام نقل شده است كه وقتى زلزله قيامت برپا شود، سرزمين كربلا با تربت نورانى و پاكش - همان طور كه هست - در جايگاه وفيعى قرار مى گيرد و در بالاترين و برترين روضه از رياض جنت قرار داده مى شود و در ميان رياض جنت آن طور مى درخشد كه ستاره زهره در ميان ستارگان ديگر مى درخشد، و نور آن ديدگان اهل بهشت را خيره مى كند و ندا مى دهد من سرزمين مقدس ، طيب و مبارك خداوند هستم كه (پيكر) سيدالشهداء و سرور جوانان اهل بهشت را در بر دارم .
* ذكر تسبيح و استغفار با دانه هايى كه از تربت كربلا ساخته شده باشد، ثوابش هفتاد برابر است . گرداندن تسبيح از تربت كربلا بدون ذكر نيز ثواب تسبيح را دارد.
* اگر از خاك كربلا تسبيح ساخته شود و هنگام صبح گفته شود: خدايا من صبح كردم و تو را حمد و ستايش مى كنم و تو را شايسته و اهل ستايش ‍ مى دانم ، تا زمانى كه تسبيح در دستم مى چرخد تو خود آن را شمارش كن (و به حساب حمد و ستايش خودت قرار بده )، تا وقتى آن تسبيح را در دست دارد، براى او ثواب حمد و ذكر تسبيح مى نويسند، و اگر آن ذكر را قبل از اينكه بخوابد، بگويد و تسبيح را زير سر بگذارد - بر اساس روايت نقل شده از امام سجاد عليه السلام - همان ثواب را براى او مقرر مى دارند.
* سجده بر خاك كربلا، حجاب هاى هفتگانه را پاره مى كند. مفهوم اين حديث يا شكافتن آسمان ها براى صعود است و يا منظور حجاب هاى هفتگانه را پاره مى كند. مفهوم اين حديث يا شكافتن آسمان ها براى صعود است و يا منظور حجاب هاى هفتگانه گناهان است كه - بنابر روايت معاذبن جبل - مانع قبولى اعمال مى شوند.
* خوردن هر نوع گلى حرام است و در روايت از امام صادق عليه السلام آمده است كه مثل خوردن گوشت خوك است و اگر كسى خاك بخورد و بميرد بر او نماز نگذارند؛ مگر خوردن خاك قبر امام حسين عليه السلام براى شفا يافتن . البته اين كار نسبت به مكان برداشتن آن خاك ، نگهدارى ، خوردن و نيت بر آن ، شرايط و آدابى دارد كه عمده ترين آن نيت است . در حديث از ابن ابى يعفور با سندهاى متعدد آمده است كه نقل كرده است : به ابى عبدالله (امام صادق ) عليه السلام گفتم انسان از خاك قبر امام حسين بر مى دارد و از آن بهره مند مى شود، اما غير از خاك قبر او را بر مى دارد ولى از آن منتفع نمى شود. امام فرمودند: سوگند به خدايى كه جز او نيست ، هر كس از آن خاك بر دارد و اعتقاد داشته باشد كه خداوند به واسطه آن به او نفع مى رساند، قطعا چنين خواهد شد.
البته اثر اين تربت اگر آن را نپوشانند، از بين مى رود؛ چون جن و شياطين آن را مسح مى كنند و آن طور كه در روايت آمده پوشاندن آن نيز راه هايى دارد.
* خاك كربلا را با خود داشتن ، انسان را پناه مى دهد و او را از امور ترس آور مصون مى دارد، البته اگر به نيت حمل شود.
* در روايت آمده است ؛ گذاشتن خاك كربلا در كالايى كه براى داد و ستد است ، موجب بركت در آن مى شود.
* در روايت آمده است كه به كام فرزندان خود پس از ولادت ، تربت قبر امام حسين عليه السلام برسانيد كه موجب امان است .
* اگر به همراه ميت در قبر او مقدارى از تربت حسين عليه السلام قرار دهند، در امان است . نقل شده است كه زنى بدكاره بود و فرزندان خود را مى كشت ، وقتى مرد و دفن شد، زمين چندين بار جنازه او را بيرون افكند، به دستور يكى از امامان مقدارى از تربت قبر حسين عليه السلام را با او دفن كردند، ديگر زمين جسد او را بيرون نينداخت .
* مستحب است حنوط را با تربت كربلاى حسين عليه السلام مخلوط نمود.
* دفن در خاك كربلا موجب ورود به بهشت - بدون حساب - است .
* حورالعين تربت قبر حسين عليه السلام را به عنوان هديه براى متبرك شدن ، از فرشتگانى كه به زمين نازل مى شوند، درخواست مى كنند.
* تربت قبر حسين را هر ملكى برداشته و آن را به پيامبر صلى الله عليه وآله اهداء نموده است .
* پيامبر و حسين عليهماالسلام نيز خودشان از آن برداشته اند.
* همان طور كه در روايت آمده در اين خاك قبل از دفن امام حسين عليه السلام ، دويست پيامبر، دويست وصى و دويست سبط كه همه از شهدا هستند، دفن شده اند.
* بوييدن تربت حسين عليه السلام موجب جارى شدن اشك است و اين موضوع قبل از دفن آن حضرت نيز براى پيامبر اسلام و امام حسين اتفاق افتاد.
* تربت امام حسين عليه السلام ، آنگاه كه خون آن حضرت به زمين ريخته شد، به خون تبديل گرديد. اين مساءله از روايت هاى فراوان از جمله روايتى كه نزد ام سلمه است و عامه و خاصه آن را نقل كرده اند، آشكار مى شود. پيامبر اسلام آن حضرت تربت را كه جبرئيل در شب معراج برايش آورده بود، با دست شريف خود به ام سلمه داد و به او فرمود: اين خاك را نگه دار و هر زمان به خون تبديل شد، فرزندم كشته شده است . ام سلمه مى گويد: من آن را در شيشه قرار دادم و هر روز به آن نگاه مى كردم و مى گريستم تا روز عاشورا در ماه محرم هنگام صبح به آن نگاه كردم ، خاك به همان حال خود بود، سپس بعدازظهر مراجعه كردم و ناگهان ديدم كه به خون تبديل شده است ؛ آنگاه فرياد زدم . سلمى مى گويد: من ديدم كه آن شيشه مقابل اوست و خون از آن مى جوشد.
* ورود به خاك كربلا موجب حزن و اندوه مى شود، بويژه وقتى به قبر شريف نزديك شوى و ملاحظه كنى كه قبر فرزندش در پائين پاى مبارك ايشان قرار داد. در روايت آمده است كه هر كس به قبر فرزندش در پائين پاى ايشان نگاه كند، مشمول رحمت حق واقع مى شود.
* در روايت آمده است كه هر فرشته اى كه به خدمت پيامبر رسيد، با او مقدارى تربت كربلا بود و هر پيامبرى كه كربلا را زيارت كرده ، از تربت آن برداشته و آن را بوئيده است و خاك كربلا مقام همه پيامبران تا روز قيامت است .
* خداوند در مقابل هتك حرمت امام توسط دشمن ، براى ايشان احترام مخصوصى مقرر فرموده است ؛ تا جايى كه حتى آنانى كه حرمت امام را شكسته و در صدد اذلال آن حضرت بر آمدند، خودشان امام را عزيز شمرده و احترام كرده اند، كه من اين معنا را در نزديك به چهل قضيه ملاحظه كرده ام . براى تاءئيد اين امر كافى است كه به جزئيات سرگذشت كسانى كه بر امام جسارت كردند و حرمت او را شكستند، دقت كنى .
از سوى ديگر، اذلال و هتك حرمت يك موضوع است و كشته و مجروح شدن به دست دشمن ، موضوع ديگرى . و از آنجا كه از جمله الطاف واجب بر خداوند اين است كه اوليايش را به نحوى ذليل نگرداند كه دل ها از آنها روى گردان شوند، آنها را در عين ضعف و تنگدستى ظاهرى ، آنچنان قرار داده است كه غنا، صولت و هيبت و وقارشان ديدگان را پر مى كند و بر قلب ها چيره مى سازد.
خداوند در اين زمينه براى امام مظلوم ما، ويژگى خاصى را قابل ذكر شده اند (كه فقط به ذكر چند نمونه اكتفا مى شود):
معاويه اولين كسى بود كه علاقه مند به كشتن امام حسين عليه السلام بود، اما همين معاويه در وصيتش به يزيد، او را به احترام به امام توصيه كرد. او گفت : من نسبت به تو از حسين بن على نگرانم ، اما اگر بر او پيروز شدى حقش را رعايت كن ، زيرا او پاره جگر رسول خداست .
اولين كسى كه دستور كشتن امام را داد، وليد حاكم مدينه بود. اما او گفت : از اين كه به ريختن خون حسين مبتلا شوم ، به خدا پناه مى برم .
پسر سعد - كه لعنت بر او باد - زمانى تصميم به جنگ با امام گرفت ، ايشان را احترام كرد و ابياتى سرود؛ از جمله گفت :
ملك رى را رها مى كنم در حالى كه رى آرزوى من است ؛ يا اينكه با كشتن حسين گناهكار مى شوم . كشتن او موجب آتشى است كه حجاب و مانعى براى آن وجود ندارد، اما ملك رى نور چشم من است .
شمر نيز وقتى دستور هجوم بر آن حضرت را صادر كرد، ايشان را احترام نمود او گفت : حسين حريف بزرگوار و كريمى است كه كشته شدن به دست او عار نيست .
حامل راءس حسين عليه السلام نيز امام را احترام كرد. او گفت ركاب مرا از طلا و نقره پر كن كه من سيد بزرگوارى را كشته ام كه پدر و مادر او بهترين خلق خدايند.
آنانى كه هم است بر پيكر مطهر امام حسين عليه السلام دوانيدند، آن حضرت را احترام كردند و با سرودن اشعارى به ايشان تعظيم نمودند. حتى يزيد - كه لعنت خدا بر او باد - آنگاه كه سر امام حسين عليه السلام در مقابلش بود، با مدح و ستايشى كه از امام نمود، ايشان را احترام كرد.
علاوه بر اينها، همزمان با اين موضوع كه برخى در صدد برآمدند با زبان ، هتك حرمت امام را نمايند، مسائلى رخ داد كه نشان از احترام خاص امام دارد؛ از جمله : كسى در شب عاشورا به امام گفت : تو را بشارت باد بر آتش ، كه خداوند اين گفته او را همزمان كرد با اين مساءله كه اسبش رم كرد و او پايش در ركاب گير كرد و اسب او را به طرف خندق آتش برد و در آنجا افكند. در همين مورد باز گفته شده كه فردى در آن روز به امام حسين عليه السلام گفت : اى حسين ! از طرف رسول خدا چه حرمتى به تو رسيده است ؟ در همان ساعت براى قضاى حاجت بيرون رفت و مارى او را نيش ‍ زد و او در ميان آلودگى ها و كثافات خود در جا مرد. همچنين شخصى به امام گفت : به آب نگاه كن اما تو حق نوشيدن از آن را ندارى تا تشنه از دنيا بروى . در همين حال امام فرمود: خدايا! او را تشنه بميران . آنگاه حالتى به او دست داد كه فرياد العطش سر داد. مشك آبى به او دادند، او نوشيد و باز فرياد تشنگى سر مى داد تا از عطش مرد.
* طعام امام از احترام خاصى برخوردار است . خداوند، هر گاه امام ميلشان كشيد، از ميوه هاى بهشتى به ايشان اهداء فرمودند كه حديث رطب و گلابى و سيب از آن جمله است . بلكه هر طعامى كه از بهشت به جد، پدر، مادر و برادر ايشان اهدا گرديد، عمدتا به استدعاى ايشان يا به خاطر او بود.
* براى لباس امام نيز تشريفات مخصوصى وجود دارد. خداوند حسن و حسين عليهماالسلام را مختص به اين گردانيد كه بارها از لباس هاى بهشتى به آن دو اهداء نمايد، اما خداوند امام حسين عليه السلام را به لباس ‍ مخصوصى ملبس فرمودند.
ام سلمه مى گويد: ديدم پيامبر لباسى بر حسين مى پوشاند كه مانند آن را در دنيا نديده بودم ، از ايشان در اين باره سؤ ال كردم . فرمودند: اين هديه اى از جانب خداوند براى حسين است و من آن را بر او مى پوشانم .
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنوان پنجم

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 3:47 pm

عنوان پنجم : حسين مظهر الطاف خاص ربانى

حسين مظهر الطاف خاص
اين عنوان در بيان اين است كه حسين عليه السلام مظهر الطاف خاص الهى است و از آن به اين گونه تعبير شده است كه خداوند دستش را بر سر حسين عليه السلام نهاد. البته اين تعبير كنايه از نهايت نظر رحمت به آن حضرت است و آن طور كه در روايات صحيح آمده در دو چيز ظاهر شده است : اول ؛ آنچه خود به آن حضرت به آن نايل شده اند، دوم ؛ آنچه مردم به واسطه امام حسين عليه السلام به آن دست مى يابند؛ كه توضيح آنها چنين است :

اول : مرتبه خاصى از قرب به خداست كه نه قابل توصيف است و نه قابل تصور؛ كه يكى از شاخه هاى آن قرار دادن امامت در ذريه امام حسين عليه السلام است .

دوم : امور بسيارى در اين باره وجود دارد كه از جمله آنها اين است كه تربت آن حضرت موجب شفاست و در زير قبه آن حضرت دعا اجابت مى شود. البته عمده ترين ، عظيم ترين و جليل ترين اين امور آن است كه خداوند امام حسين عليه السلام را سبب كلى رحمت خود بر بندگانش قرار داد و بندگانش را براى رحمتش آفريد، پس آن حضرت را به اين ترتيب عمده علت و سبب رحمت قرار داد و آنجا كه پيامبر اسلام رحمت براى جهانيان است ، خداوند حسين را از پيامبر و پيامبر را از حسين قرار داد. لذا پيامبر فرمود: حسين از من است و من از حسين بنابراين حسين عليه السلام جايگاه قرار گرفتن دست رحمت است و رحمت از اوست . حسين از دست رحمت تغذيه كرد و در دامن رحمت پرورش يافت ، از زبان رحمت نوشيد و گوشت و خون او از رحمت روييد و نور چشم رحمت است . او ريحانه رحمت است و جايگاهش سينه رحمت و مركبش دوش رحمت و مسيرش ‍ به سوى رحمت و معدن خاص رحمت است و مجمع اسباب رحمت . حسين جامع وسايل رحمت ، منبع سرچشمه هاى رحمت ، سيراب كننده روندگان به سوى سرچشمه هاى رحمت و محل غرس درختان باغ هاى رحمت و مظهر ثمرات رحمت و محل رويش شاخه هاى رحمت و محرك مواد رحمت و ابرهاى بركات رحمت است ، و به واسطه او عالم در جايگاه عفو و رحمت قرار مى گيرد و ورود به دايره وسيع رحمت خداوند به واسطه او محقق مى گردد و با رحمت بر او، رحمت واسعه خداوند محقق و مكتوب مى گردد و حسين عليه السلام حلقه وصل رحمت است .
آيا در قلب تو نسبت به حسين رحم و سفقتى است كه از جمله گريه كنندگان بر او باشى ، تا پروردگار رحمت بر تو درود بفرستد و به تو گفته شود: درود خدا بر تو اى صاحب رحمت و درود خدا بر تو اى راحم رحمت !!

حسين واسطه رحمت الهى
اين عنوان براى تبيين وسايل رحمت توسط امام حسين عليه السلام است كه ادامه اين بحث نياز به ذكر و مقدمه دارد:

هشدارهاى آسمانى
مقدمه اول :
1 - آيا انسان گمان مى كند كه بيهوده و رها شده است . اى انسان گمان نكن كه بيهوده آفريده شده اى و تو را رها ساخته اند و مپندار كه بيهوده خواهى رفت ؛ چرا كه خالق تو حكيم ، توانا و بى نياز و منزه از هر كار عبث و بيهوده است .

2 - اى انسان بعد از آنكه تو چيزى نبودى ، توسط خطاب هاى تكوينى به وجود آمدى . با خطابى به خاك تبديل شدى ، با خطاب ديگرى نبات شدى ؛ آنگاه با خطابى به غذا و سپس به نطفه ، بعد به علقه ، آنگاه به خطاب ديگرى ، استخوان شدى و بعد لباسى از گوشت بر آن افزود و به خطاب ديگرى انسان شدى . سپس با خطاب ديگرى از جانب خداوند داراى عقل و قواى ديگر شدى .

3 - آنگاه كه به مقتضاى آن خطاب ها به وجود آمدى ، اقسام خطاب هاى تكليفى متوجه تو شد كه از آن ، انواع خطاب ها و دستورات نسبت به تو متفرغ شد كه تبيين و تشريح آنها چنين است :
اينك تو مخاطب واقع شده اى كه اعتقادات و صفاتى داشته باشى ، واجبات و مستحبات بدنى و اعمالى را انجام دهى و صفات ، افعال ، گفته هاو اعمالى را ترك كنى . سپس مخاطب پيام هاى ديگرى هستى كه ابتدا بايد آنها را بدانى ، بعد عمل كنى .

4 - بعد از آن تو مورد خطاب هاى ارشادى درباره انجام طاعات و سبقت به سوى خوبى ها، انتخاب وسيله براى رسيدن به خدا، انتخاب راه به سوى خدا، قرض دادن به خدا، جهاد در راه خدا، شتافتن به سوى مغفرت خدا، و امورى از اين قبيل واقع شدى .

5 - بعد از آنكه تو مخاطب اين خطاب ها واقع شدى ، مطالبات تكوينى متوجه تو مى شود و هنگامى كه اجل فرا رسد، ماءمور قبض روح جان تو را به مفارقت از بدن ، قواى جسمانى تو را به سقوط و چشمانت را به باريك شدن ، گوش هايت را به كر شدن ، زبانت را به لال شدن فرا مى خواند و خطاب به تو مى گويد: هر آنچه در دست دارى و چشم هايت آنها را مى بيند فورا رها كن ؛ و به مجرد اين خطاب همه آنها تحقق پيدا مى كند و تو قادر نيستى به اين ماءمور الهى پاسخ مثبت ندهى .

6 - بعد از آنكه اين مسائل تحقق يافت و بعد از آنكه اجزاى وجودت از روح و جسمت جدا شد، تو در معرض خطاب هاى ديگرى ، درباره اجتماع اجزاى پيكر خود و بازگشت روح به آن - همان طور كه اينك هست - واقع مى شوى . اين امر نيز به مجرد آن كه تو مورد خطاب واقع مى شوى ، محقق خواهد شد. آنگاه خطاب مى رسد اقراء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا (17) خودت كتاب اعمالت را بخوان كه تو تنها براى حساب خويش كافى هستى . آنگاه تو آن را يا با دست راست و يا با دست چپ و يا از پشت سر مى گيرى و مى خوانى . سپس يا مى گويى اى كاش كتابم را به من نمى دادند و از حسابم خبر نداشتم و يا مى گويى بياييد كتابم را بخوانيد، من مى پنداشتم كه حساب خود را خواهم ديد.

8 - از جمله خطاب هاى ديگرى كه از جانب خداوند متوجه بندگان است ، اين خطاب است كه : اى بندگان من ! ترسى نداشته باشيد و اندوهگين نباشيد. به عده ديگرى نيز خطاب مى شود: وامتازوا اليوم ايها المجرمون (18) اى بدكاران امروز شما از صف نيكوكاران جدا شويد.

9 - خطاب هاى ديگرى نيز از جانب ملائكه محشر به اهل محشر مى شود، از جمله اينكه وقفوهم انهم مسئولون (19) آنها را نگهداريد كه بايد از آنها پرسش شود.

همچنين وقتى ملائكه با برخى از مؤ منان ملاقات كنند خطاب به آنها مى گويند ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون (20) شما را بشارت باد بر بهشتى كه به شما وعده داده شد. و در رابطه با بعضى از گناهكاران نيز خطاب مى شود: آنها را بگيريد و به غل و زنجير بكشيد. دقت كن ببين آيا تو خود را براى امتثال اين پيام ها آمده كرده اى !!

مقدمه دوم
بايد بدانى كه تو گرفتار مصيبت هايى هستى كه حتى تصور آنها هم عظيم و سنگين است ، چرا كه :

الف : تو هدف مصيبت هاى وارده ، اسير آرزوها، هدف بلاها و در حلقوم آسياى مرگ هستى ؛ در درون كشتى طوفان زده اى قرار دارى كه نمى دانى چه موقع غرق مى شود؛ دشمنان تو را احاطه كرده اند و هر يك به طرفى مى كشانند.

ب : مصيبتى در راه توست كه آن را درك نمى كنى ، اما وقتى امام على عليه السلام از آن ياد مى كند، چون مار گزيده بر خود مى پيچيد و چون فرزند از دست داده گريه مى كند. آن مصيبت اين است كه راه دراز است و منزلگاه هولناك ، اما زاد و توشه و كم و پاء برهنه است ؛ نه مركبى دارى و دست تو خالى است و راه وحشتناك است .

ج : بلا و مصيبت تو بسى بزرگ است و وخامت حال تو از حد گذشته است ؛ چرا كه وجودت را آتش هاى فراوانى فرا گرفته است . تو همان كسى هستى كه ، قلب ، بدن ، زبان ، بطن و پاهايت به شعله هاى آتش گناهان گرفتار است . تو در صحنه نبرد گناهان مقهور و مقتولى ؛ تو اسير نفس اماره شيطانى . تمام اعضاء و جوارحت را آتش فرا گرفته و اجزاى اعضاى انسانيت تو تكه تكه شده و صد هزار زخم گناه بر تن دارى و اسب هاى ضلالت اعضاى هدايت تو را پايمال كرده اند.

د: بلا و مصيبت بزرگى كه امكان فرار و خلاصى از آن نيست ، اين است كه تو يا فقير يا غنى هستى و چون پا به سن بگذارى ، نيروهاى جسمانى ات رو به ضعف مى گذارد و اگر غنى باشى از آن چه دارى لذت نمى برى و اگر فقير باشى مصيبت هاى فقر هم بر آن افزوده مى شود و محبوب ترين كسان خود را به رنج و زحمت مى اندازى ، تا جايى كه آرزوى مرگ تو را مى كنند و همه از تو گريزان مى شوند و چون از دنيا بروى تو را در قبرى مى گذارند كه آن را براى خفتن آماده نكرده اى و با عمل صالح مفروش نساخته اى و چون وارد آن شوى در آن با چهره اى عبوس و بدنى بى تحرك و اعضايى از كار افتاده باقى مانى و همدم و مصاحب تو مورها، كرم ها، عقرب ها و سوسك ها مى باشند و چون از آن جا بيرون شوى به محشرى مى روى كه زمينش آتش ‍ و سقف آن آتشى از خورشيد و اطرافش آتشى از گناهان است . اگر آنجا بمانى چگونه مى توانى تحمل كنى !! و اگر بخواهى بروى ، به كجا مى روى ، راه فرار ندارى !!
اگر بدانى كه به اين بلاها و مصيبت ها گرفتار مى شوى لباس سياه بر تن مى كنى و بر خاكستر مى نشينى و اهل و عيال و مال و فرزند را رها مى كنى . چنانچه على عليه السلام فرمود: اگر به مورى كه بر شما پوشيده است و من از آن خبر دارم ، شما هم با خبر بوديد، سر به بيابان مى گذاشتيد و بر چهره خود مى زديد و نسبت به كارهايتان گريه مى كرديد و اموال خود را بدون نگهبان رها مى كرديد و كسى متعرض آن نمى شد و هر كس به فكر گرفتارى خويش بود. چنين مصيبتى چنان شما را مشغول به خود مى كند كه شما را از هر مصيبت ديگرى كه براى شما، يا فرزندان يا برادرانت پيش آمده ، غافل مى كند.
و چون اين مقدمات براى تو روشن شد، بدان كه خامس آل عبا و سيدالشهداء حضرت ابا عبدالله الحسين عليه التحية و الثناء، فرمانى از جانب خداوند را به جا آورد كه در صحيفه مخصوص ايشان نوشته شده و جبرئيل آن را از جانب خداوند آورد و نزد پيامبر اسلام به وديعت نهاد و سپس پيامبر آن را به على و بعد على آن را به حسن مجتبى سپرد و آن حضرت نيز آن را به هنگام وصيتش به امام حسين سپرد.
امام حسين عليه السلام فرمان خاصى از تكاليف خاص خودشان را به جاى آورد كه براى كسانى كه به وسايل حسينى متوسل شوند، (اجر و مزد) تكاليف ارشادى حاصل مى شود. و با امتثال او امر تكليفى و تحمل مصيبت ها از جانب امام حسين عليه السلام ؛ به كسانى كه با آن حضرت تمسك مى جويند، اجر و پاداشى داده مى شود كه به وسيله آن تمام مصيبت ها مرتفع مى شود و از آن ، نجات از كيفرها حاصل مى شود. و هنگامى كه امام انجام آن تكليف خاص را پذيرفت ، مخاطب خطابى واقع شد كه به واسطه آن ، براى متوسلان به آن حضرت خطاب هاى فوق طاقت و بسيار شديد مرتفع گرديد.
پس در وسايل حسينى ، امتثال امر به اطاعت ها و امر به نماز، روزه ، صدقات ، حج ، عمره و جهاد حاصل مى شود و ثواب آنها به دست مى آيد. بلكه ثوابى براى تو حاصل شود كه تصور وقوع آن نمى شود؛ مانند ثواب نماز و حج و جهاد در ركاب پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله . بالاتر از اين براى تو ثواب اعمالى حاصل مى شود كه بر حسب عدد و مقدار امكان وقوع آن وجود ندارد، مانند اينكه صد حج به جا آورى .
در وسايل حسينى امورى است كه به واسطه آن ثواب صد هزار حج براى تو حاصل مى شود و گاهى در يك زيارت به هر قدم ثواب صد هزار حج براى تو حاصل مى شود. علاوه بر اين ، ممكن است براى تو ثوابى حاصل شود كه وقوع آن فى نفسه ، امكان پذير نيست ؛ به عنوان مثال تنها يك بار امكان اين وجود دارد كه انسان در راه خدا كشته شود و در خون خود شناور گردد، در حالى كه در وسايل حسينى امورى است كه معادل هزار بار در خون خود در راه خدا شناور شدن است .
به واسطه وسايل حسينى مصيبت هايى كه اينك درباره تو محقق گشته ، مرتفع مى شود، در حالى كه تو آن را درك نمى كنى و از تو بلاهايى دفع مى شود كه در معرض ابتلاى به آنها هستى و موانعى كه بر سر راه تو قرار دارند، هموار مى شوند و تو را از ترس و وحشت هايى كه در جاده اى كه در آن گام بر مى دارى ايمن نگه مى دارد و به واسطه آن ، امتثال از خطاب هاى تكليفى و ارشادى حاصل مى شود و صفات پسنديده به دست مى آيد و تاءثير صفات مهلك از بين مى رود و مغفرت براى گناهكاران حاصل مى شود و موانع ورود به بهشت ، كه شخص به دست خود ايجاد كرده ، از ميان مى رود و درهاى جهنم كه انسان آن را بروى خويش باز كرده ، بسته مى شود و آتشى كه اينك او را فرا گرفته خاموش مى شود.
به واسطه حسين ارتقاى درجات و بلكه رفيع ترين درجات حاصل مى شود.
بالاتر از اينها، در وسايل حسينى درجاتى وجود دارد كه فوق تصور است .
توضيح اين مطالب به گوشى شنوا و حضور قلب احتياج دارد. پس حضور پيدا كن و گوش دل بسپار، كه اينك از جانب پروردگارت خطاب هاى فراوانى متوجه تو است كه تو را به خود مى آورد، و بعد از مدتى حالتى براى تو حاصل مى شود كه همان قيامت صغرى است و خطاب هايى متوجه توست كه چه سنگين و دشوارند!
پس هشدار، هشدار! بعد از آن ، حالت ديگرى براى تو حاصل مى شود كه همان قيامت كبرى است و خطاب هايى متوجه تو مى شود كه چه بزرگ ، سهمناك و هول انگيزند!! اما امتثال تمام اين خطاب ها به واسطه حسين عليه السلام حاصل مى شود كه البته در اين جا سه كيفيت وجود دارد:

كيفيت اول ؛ تشريح تحصيلامتثال از خطاب ها
كيفيت اول ؛ داراى چند قسم است :

خطاب اول ؛ خطاب عبادت :
خداوند تعالى فرموده است : يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون (21) اى مردم ! پروردگارتان را بپرستيد و كسى كه شما و پيشنيان شما را آفريد، شايد تقوا پيشه كنيد.
اين خطاب بر زبان 124 هزار پيامبر، اوصيا، صالحان ، ملائكه ، حكما، عرفا و پيروان اديان جارى شده است . پس دقت كن ببين آيا خدا را مطابق با اصول و آيين يكى از اديان سابق يا بر اساس دينى كه اينك مدعى پيروى از آن هستى ، عبادت مى كنى . آنگاه دقت كن و ملاحظه نما، آيا تمام طول عمر، نصف عمر، يكسال ، يك ماه ، يك روز يا ساعتى از عمر خودت را صرف عبادت پروردگارت كرده اى ؟! بعد خوب فكر كن ببين عبادت تو از كدام نوع عبادت است . البته كه عبادت تو از نوع عبادت مكرمين ، برگزديدگان ، مخلصان و از نوع عبادت كسانى كه درباره آنها خداوند فرمود كه شيطان هيچ نوع سلطه اى بر آنها ندارد، نيست و همچنين از نوع عبادت مؤ منان نيست ؛ زيرا تو هيچ يك از صفات آنها را ندارى . عبادت تو از نوع عبادت انسان هاى باتقوا نيست ، چرا كه در تو علامت تقوا وجود ندارد. كما اينكه عبادت تو از نوع عبادت بندگانى كه نسبت به خود اسراف كردند و خداوند خطاب به آنها فرمود از رحمت خدا نااميد نشويد (22) نيست ، چرا كه خداوند فرموده است كه به سوى پروردگارتان باز گرديد، در حالى كه تو از توبه كنندگان نيستى كه مخاطب لاتقنطوا واقع شوى .
آنگاه به عبادت خود از پروردگارت بنگر؛ عبادت تو، عبادت خالص و خاص نيست ، بلكه مانند عبادت بردگان كه از ترس از عذابش باشد، هم نيست . حتى مانند عبادت تجار به اميد و طمع بهشت هم نيست . اى كاش ‍ به اين اكتفا مى كرديم كه خدا را عبادت نكنيم ، اما، ما به جاى او دشمن خودمان و دشمن خدا را عبادت كرديم .
حتى اكتفا به عبادت يك اله نكرديم ، بلكه هواى نفس ، دنيا، در هم و الهه هاى بى شمارى را پرستش كرديم . به يك قسم از پرستش آنها هم اكتفا نكرديم ، بلكه به اقسام مختلف عبادت كه قابل تصور باشد، آنها را عبادت كرديم .
پس چون به عبادت پروردگارت از جانب خودت پى بردى ، بدان كه مى توان با توسل به حسين عليه السلام به جميع اقسام عبادت ها و همه انواع عبادت ها و عبادت تمام عمر دست يافت و مى توان به واسطه آن حضرت به مرتبه عبوديت - به جميع انواع و اقسام آن - نايل آمد؛ كه توضيح اين امور در چند مطلب است :
مطلب اول : چون به زيارت حسين عليه السلام نايل شوى ، به مراتبى از عبادت مكرمين - كه همان ملائكه باشند - دست مى يابى ؛ چرا كه علو درجات و مراتب آنها در اثر مراتب عبادتشان است . درود و صلوات ملائكه ، تسبيح و تقديس آنها در تمام دوران عبادتشان تا روز قيامت شامل حال زائران حسين مى شود، بالاتر از اين ملائكه ، به نيابت از او تا روز قيامت زائر حسين عليه السلام هستند.
اينجاست كه معنى برخى از روايات كه مى فرمايد هر كس حسين عليه السلام را زيارت كند، از بندگان مكرم خداوند مى باشد آشكار مى شود.

مطلب دوم : چون حسين عليه السلام را زيارت كنى ، بهره اى از عبادت برگزيدگان - كه همان انبياء سلام الله عليهم باشند - نصيب تو خواهد شد. كه بعضى از خواص آن ، قرار گرفتن در درجات پيامبر و اوصيا عليهم السلام ، بر سر سفره آنها نشستن ، مصافحه آنها با تو در حق تو و سخن گفتن با تو و سلام و درود آنها بر تو است .

مطلب سوم :به واسطه ويژگى هاى وسايل حسينى ، بهره و نصيبى از عبادت صالحان ، مخلصان ، مؤ منان ، متقين و زاهدين و خائفين براى تو حاصل مى شود كه تفصيل اين مطالب از روايت هاى مخصوص ظاهر مى شود و همان طور كه تمام مراتب بندگان براى تو حاصل شود، ثواب همه عبادت ها از جمله خطاب هاى نماز، زكات ، حج ، عمره و جهاد و وقوف و صدقات و ثواب عالى ترين درجات نيات و ثواب عبادت تمام عمر، براى تو حاصل مى شود.

مطلب چهارم :به واسطه وسايل حسينى ، اين ويژگى نصيب تو مى شود كه مخاطب اين پيام خداوند واقع شوى كه لا تنقنطوا من رحمة لله ، ان الله نغفر الذنوب جميعا (23) از رحمت خدا نااميد نشويد كه خداوند همه گناهان را مى آمرزد. اين امر با گريه بر آن حضرت و زيارت قبر ايشان حاصل مى شود. آمرزش و مغفرت خداوند تنها شامل گناهان گذشته نمى شود، بلكه گناهان آينده را نيز شامل مى گردد و نه تنها همه گناهان تو را، كه تمام گناهان والدين تو و همه كسانى را كه تو دوست دارى مى آمرزد. تفصيل اين مساءله هنگام ذكر روايت ها خواهد آمد.

خطاب دوم ، خطاب تقوا
يا ايها الناس اتقوا ربكم (24) اين خطاب مانند خطاب اول خلاصه كلام هر پيامبر و مضمون هر كتاب (آسمانى ) است ؛ كه اقسامى دارد و به واسطه وسايل حسينى ثمرات تمام اقسام آن و عالى ترين آنها به دست مى آيد. در روز قيامت خطاب به انسان هاى متقى ندا داده مى شود كه اى بندگان من ! امروز هيچ ترس و اندوهى نداشته باشيد. كسانى كه امام حسين را نيز با معرفت زيارت كرده باشند مخاطب چنين پيامى واقع مى شوند.

خطاب سوم ؛ انفاق در راه خدا
و انفقوا فى سبيل الله (25) در راه خدا انفاق كنيد. به واسطه حسين عليه السلام همه انواع انفاق در راه خدا از جمله ، اعطاء، اطعام ، سيراب كردن ، زكات و صدقات - با علم به اينكه هر معروفى صدقه است - حاصل مى شود. بلكه چه بسا به واسطه آن حضرت ، آنچه دستيابى به آن غيرممكن است ، ممكن مى شود. برخى از ويژگى هاى وسايل حسينى اين خصوصيت را دارد كه براى تو ثواب سيراب كردن لشكريان آن حضرت را در روز عاشورا را دارد. اين ثواب براى كسى است كه در روز عاشورا در كنار قبر آن حضرت سقايت كند و اگر تو در كنار قبر آن حضرت نيستى ، اما هر جايى قبر آن حضرت ديده مى شود و كربلا در هر مكانى مشاهده مى گردد.
پس وقتى آن حضرت را به خاطر آوردى و قلب تو براى حالت هاى ايشان آتش گرفت ، قلبت جايگاه و مشهد و مدفن ايشان است ، بنابراين نزد آن حضرت با آب ديدگانت سقايت كن كه امام ، سپاهيان ، عيال و اطفال آن حضرت را سقايت كرده اى .

خطاب چهارم ، خطاب جهاد
جاهدوا فى الله حق جهاده (26) جهاد دو نوع است : جهاد اكبر و جهاد اصغر. در اين دو جهاد، آنكه مى كشد خوشبخت است . در جهاد اكبر مقتول ، شهيد است ، اما در جهاد اصغر مقتول مطرود است . در حالى كه تو در نوع اول نه قاتلى و نه مقتول و در جهاد نوع دوم هم قاتل نيستى ؛ اما به واسطه حسين عليه السلام مى توان به آن مراتب دست يافت . در اين باره توضيح چند مطلب لازم است :

الف : هر گاه آرزو كنى كه اى كاش در ركاب حسين عليه السلام به شهادت مى رسيدم و بگويى اى كاش من در ركاب شما بودم (يا ليتنى كنت معكم ) ثواب كسانى كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند، براى تو محسوب مى شود.

ب : اگر اقدام و عمل شهدا را دوست بدارى ، با آنها شريك هستى . كما اينكه در روايت جابر است كه گفت : بله ، شهادت مى دهم كه در آنچه شما وارد شديد ما شريك هستيم .

ج : اگر در شب عاشورا حسين عليه السلام را زيارت كنى و تا صبح نزد آن حضرت بيتوته نمايى ، خدا را مانند كسانى كه در ركاب او به شهادت رسيدند، در حالى كه آغشته به خون هستى ، ملاقات مى كنى .

د: اين مساءله بر اصل جهاد برترى دارد، زيرا به واسطه جهاد ممكن است شهادت حاصل شود و ممكن است ، نشود، در حالى كه در اين وسايل ، ثواب جهاد و شهادت و آغشته به خون شدن ، به دست مى آيد.

ه : گاهى از اين هم برتر است ، زيرا كسى كه در راه خدا در خون خود غلطيده است ، فقط يك بار اين امر محقق مى شود، در حالى كه به واسطه حسين عليه السلام چندين مرتبه اين امر حاصل مى شود.

خطاب پنجم ، توشه تقوا
ترودوا فان خير الزاد التقوى (27). بهترين زاد و توشه آن است كه طيب و پاك باشد و شخص را به سر منزل مقصود برساند. زيارت حسين عليه السلام ، توشه خوبى براى اين سفر طولانى است ؛ چرا كه در هر منزلى نافع و طيب است و بر هر زاد و توشه اى برترى دارد و تنها زاد و توشه تو نيست ، بلكه براى ديگران نيز هست .
زيرا چه بسا آن حضرت دست كسانى را كه تو دوست دارى مى گيرد و وارد بهشت مى گرداند.

خطاب ششم ، وام دادن به خدا
و اقرضوالله قرضا حسنا (28) وسايل حسينى ، قرض نيكو به خدا، پيامبر خدا، على بن ابى طالب ، زهرا، حسن مجتبى و به امام حسين عليهم السلام است .
خداوند در هر قرضى به هر يك از آنها، براى تو مقدار آن را آنچنان چند برابر مى كند كه جز خدا مقدارش را نداند.

خطاب هفتم
استجيبوا الله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (29). پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ، ما را به واسطه آنچه به حسين عليه السلام تعلق دارد - از جمله محبت به آن حضرت ، يارى ايشان ، گريه بر او و زيارت قبرشان - به سبب هايى ، براى رسيدن به حيات حقيقى دعوت كرده است .

خطاب هشتم
و قدموا لانفسكم (30) و اين براى نفس ، پيش فرستاده مى شود و ثواب آن نيز پس از مرگ تجديد مى شود و به آن مى رسد.

خطاب نهم
و سارعوا الى مغفرة من ربكم و استبقوا الخيرات (31). سريع ترين مغفرت ها در گريه بر آن حضرت حاصل مى شود. به محض جمع شدن اشك در حدقه چشم و به مجرد اينكه نيت و عزم زيارت آن حضرت كنند، گناهان بخشيده مى شود.

خطاب دهم
ادعوا ربكم تضرعا و خفية (32) به واسطه حسين عليه السلام دعا - به هر منظورى كه دعا كنى - مى رسى . و اگر آن حضرت را زيارت كنى ، به دعاى رسول خدا صلى الله عليه وآله و دعاى على و فاطمه و حسن و حسين و ديگر ائمه صلوات الله عليهم اجمعين و دعاى ملائكه ، نايل مى شوى . در روايت ديگرى آمده است كه زائران آن حضرت قدمش را بر چيزى نمى گذارد مگر اينكه بر او دعا مى كند و همچنين خود آن حضرت از جد و پدر بزرگوارش مى خواهد كه زائران و گريه كنندگان بر او دعا كنند. امام صادق عليه السلام در دوران حياتشان براى كسى كه چهره خود را بر قبر حسين عليه السلام گذاشت و كسى كه در حال سجده براى او اشك ريخت و ناله زد، دعا كرد.

خطاب يازدهم
كونوا انصارالله (33) خداوند بزرگتر از آن است كه هر گونه كمكى احتياج داشته باشد، اما نصرت اولياء و دين خدا همان يارى كردن خداست و هر گاه شخص يارى شده از اولياى خدا، مستضعف ، مقهور مظلوم باشد، تحقق يارى خدا در آن بارزتر است . امام صادق عليه السلام فرمودند: پدر و مادرم فداى آن مستضعف غريب بدون يار و ياور باد. بنابراين زيارت اين غريب ، نصرت خدا، گريه بر او، نصرت خدا، اقامه عزاى او، نصرت خدا و آرزوى يارى كردن او، نصرت خداست . بلكه بايد گفت كه ؛ سجده بر تربت آن حضرت و تسبيح گفتن با دانه هاى تسبيحى كه از تربت اوست ، نصرت او مى باشد؛ چرا كه فضيلت موجود در يكى از اين دو، يكى از عوض هاى خاصى است كه خداوند به آن حضرت اعطا كرده است .

خطاب دوازدهم
اجيبوا داعى الله (34) دعوت كننده به سوى خدا، همان پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مى باشد كه مردم را به اسلام دعوت كرد و پس از آن ، حسين عليه السلام است كه به ايمان دعوت نمود و دعوت به سوى ايمان را آشكار ساخت و حق را از بطلان اعتقاد مردم به خلافت اهل عصيان ، جدا فرمود. همچنين جميع وسايل حسينى اجابت است به آنچه كه آن حضرت دعوت به آن كرد كه اين معنا با تاءمل در آن وسايل درك مى شود. حتى استشفاء به تربت آن حضرت پاسخى است به دعوت ايشان . در اين مسائل تاءمل كن تا اين معنا را بفهمى .

خطاب سيزدهم
طلب كردن وسيله براى رفتن به سوى خدا؛ حسين عليه السلام برترين وسيله اى است كه ما در طلب آن هستيم ، چرا كه وسايل حسينى عظيم ، فراوان ، قابل دسترس و سهل الحصول است . و در آنها نهايت آنچه آرزو كنيم و فوق آرزوها وجود دارد.

خطاب چهاردهم
فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا (35) حسين عليه السلام سبيل اعظم و صراط اقوم است . آن حضرت ، هموارترين ، آشكارترين ، آسان ترين و نزديكترين راه به سوى خداست .
آنچه بيان شد به عنوان نمونه و قاعده بود. تو خود ديگر خطاب هاى الهى و جميع خطاب هايى از اين قبيل در قرآن را، اين گونه سنجش كن ، آنگاه ثمرات امتثال اين خطاب ها به اين كيفيت ، آشكار مى شود.

كيفيت دوم
در شرح اين معنا است كه به واسطه حسين عليه السلام ، خطاب هاى تكوينى جارى بر تو، به هنگام برپا شدن قيامت صغرى براى تو، آسان جريان مى يابد. منظور از برپا شدن قيامت صغرا، مرگ تو و دوران آن ، يعنى دوران برزخ تو است . بنابراين بايد گفت يكى از وسايل حسينى ، گريه بر آن حضرت و تغيير احوال به هنگام يادآورى آنچه بر او گذشت ، مى باشد، به گونه اى كه طعام و شرابى براى انسان گوارا نباشد. و از جمله خواص اين حالت است كه پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام بر او حاضر مى شوند و به بشارت و تحيتى مى فرستند كه به موجب آن دچار آنچنان شادى و فرحى مى شود كه تا روز قيامت در دل او باقى مى ماند و به اين وسيله ، كليه خطاب هاى مربوط به احتضار و برزخ و خطاب هايى از اين قبيل كه متوجه اوست ، آسان مى گردد.

كيفيت سوم
درباره نحوه رفع خطاب هاى شديد و خارج از توان و خطاب هاى مربوط به گرفتن انسان و به غل و زنجير كشاندن اوست كه به واسطه حسين عليه السلام به خطاب هاى ملاطفت و مرحمت تبديل و يا رفع و دفع مى شوند؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله تضمين كرده است كه در روز قيامت به ديدار هر كس كه حسين را زيارت كند، مى رود و فرموده است : به خدا تعهد داده ام و اين حق بر عهده من است كه زيارت كنم كسى را كه او را زيارت كرده است و دست او را بگيرم و از خطرات و سختى هاى قيامت نجات دهم و او را وارد بهشت سازم . حتى بالاتر از اين ، زيارت حسين عليه السلام باقيات صالحات و اعمال پذيرفته شده اى است كه ثواب آن همچنان از پى مى آيد. بنابراين به واسطه حسين عليه السلام شعله هاى آتش ‍ جهنم و عذاب خاموش و در بزرگ بهشت - كه باب الحسين نام دارد - گشوده مى شود. به واسطه آن حضرت ، ورود به هر بابى امكان پذير است ، چرا كه حسين عليه السلام خود باب و كليد باب هاى بهشت و قفل درهاى طبقات جهنم است . پس به سوى وسايل حسينى بشتابيد و بشارت باد شما را زيرا در وسايل حسينى و توسل به آن حضرت خصوصيات ديگرى است كه بنا بر جهات زير بر همه اسباب و وسايل ديگر برترى و بر كليه اعمال صالحان رجحان دارد:

جهت اول
نهايت نتيجه اعمال ، نجات از آتش است ، در حالى كه ثمره وسايل حسينى برتر از آن است ، چون به واسطه آنها نجات ديگران نيز امكان پذير مى شود.
جهت دوم
نهايت ثمره اعمال ورود به بهشت است ، اما ثمره وسايل حسينى برتر است ، چرا كه فايده آن وارد كردن به بهشت است .
جهت سوم
نهايت نتيجه اعمال اين است كه نوشيدن از كوثر رزق و روزى انسان شود و انسان از آن سيراب گردد، اما به واسطه آن وسايل ، امكان دارد شخص ‍ خودش ساقى كوثر بشود.
جهت چهارم
نهايت اعمال نيكو اين است كه بالا بروند و در كتاب حسنات نوشته شوند و آن كتاب به دست راست داده شود، اما به واسطه حسين عليه السلام اين امر حاصل مى شود كه در كتاب تو از اعمال بهترين بندگان خدا - يعنى از اعمال پيامبر و افضل مخلوقات - ثبت شود.
جهت پنجم
نهايت ثمره كارها اين است كه در روز قيامت ميان تو و محمد مصطفى صلى الله عليه وآله ، حايلى نباشد و تو به واسطه آن حضرت از درگاه الهى طلب شفاعت كنى اما به واسطه حسين عليه السلام اين امر امكان مى پذيرد كه پيامبر احوال تو را جويا مى شود و تو را مى طلبد و دستت را مى گيرد و تو را از سختى هاى روز قيامت نجات مى دهد.
جهت ششم
نهايت نتايج اعمال ، بهشت و حورالعين است . در حالى كه در بعضى از روايات مربوط به حسين عليه السلام و گريه بر آن حضرت آمده است كه زائران و گريه كنندگان بر حسين تحت در پاى صحبت حسين عليه السلام مى نشينند، آنگاه حوريان بهشتى در پى آنها مى فرستند كه ما مشتاق ديدار شما هستيم ، اما آنها از رفتن خوددارى مى كنند و صحبت با آن حضرت را بر بهشت ترجيح مى دهند.
جهت هفتم
نهايت ارتقاى درجات اين است كه درجه و مقام شخص نسبت به برخى از مؤ منان برتر شود، اما وسايل حسينى از اينها برتر است ؛ زيرا به واسطه آنها شخص در ركاب افضل پيامبران و اميرالمؤ منين خواهد بود و بر سفره آنها خواهد نشست .
جهت هشتم
نهايت اعمال صالح ، دستيابى به رضوان خداوندى است كه آن عظيم تر و برتر از بهشت است . در حالى كه به واسطه حسين عليه السلام اين امكان براى شخص فراهم مى شود كه از زمره كسانى باشد كه با خدا در فوق عرش ‍ سخن مى گويد.
جهت نهم
نهايت كارى كه بعد از مرگ براى تو كنند اين است كه يكى از همسايگان نيكوكار، تو را غسل بدهد و تو را از مال حلالت كفن كنند و يكى از علما يا صلحايى كه داراى حسن ظاهر باشد، بر تو نماز بخواند؛ اما در اسباب و وسايل حسينى سرى وجود دارد كه موجب مى شود، روح الامين به همراه ملائكه مقرب بر جنازه تو نماز بخوانند و با كفن هاى بهشتى تو را كفن كنند و تو را با حنوطى از بهشت حنوط نمايند.
جهت دهم
نهايت آثار و اعمالى كه نتيجه آن به دنبال مى آيد و باقيات صالحاتى كه عمل به آن منقطع نمى شود، اين است كه تا مدت مديدى بعد از مرگ استمرار دارد و يك دهم ثواب اعمالى - آن هم در صورت كه صحيح باشد - كه مردم پس از او به نيابت از او انجام مى دهند يا به وسيله او هدايت مى شوند، يا اينكه كسى از علم يا مركب يا آب ، يا مسكن يا پل او استفاده مى كند، يا داراى فرزند صالحى باشد كه استغفار كند، به او مى رسد و اينها طبق معمول ، بيش از صد هزار سال باقى نمى ماند؛ زيرا با گذشت زمان احوال آنها دچار تغيير و تحول مى شود؛ اما در اين وسايل امورى است كه به موجب آن ، نمايندگان تو بعد از مرگت ، ملائكه هستند و به نيابت از تو تا روز قيامت عمل مى كنند و يا ثواب اعمالشان را به تو اهداء مى كنند و همه ثواب آنها براى تو ثبت مى شود و با تغيير و تحول در اوضاع هم تغيير نمى كنند.
جهت يازدهم
نهايت درجه كمال و ترقى تو آن است كه از بندگان صالح خدا بشوى . در حالى كه در وسايل حسينى چيزى است كه شخص را از ملائكه مقرب خداوند مى گرداند، بلكه بالاتر از اين - اگر موجب تعجب نشود - بايد بگويم كه شخص از كروبيان - كه سادات ملائكه مقرب هستند - مى شود.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنوان ششم

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 3:59 pm

عنوان ششم : خصوصيات مربوط به خشوع هنگام ذكر حسين عليه السلام و رقت ، گريه وبرپا داشتن ماتم و عزا براى آن حضرت


اين عنوان داراى يك مقدمه و چند مقصد است .
مقدمه
خداوند تعالى فرموده است : الم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق (36) آيا وقت فرا نرسيده كه مؤ منان قلب هاشان به ياد خدا و آنچه از حق نازل شده است ، خاشع گردد.
يعنى بعد از آنكه به شما عقل و تدبير دادم و بعد از مشاهده آيات در آفاق و انفس و آسمان ها و زمين و در هر ذره و برگه ، و بعد از ديدن سرگذشت عبرت آموز غافلان ، بعد از آنكه آيات بر شما تلاوت شد و بعد از آنكه عمرى از شما گذشت و هيچ متذكر نشديد و بعد از آنكه عمرى را در اسلام گذرانديد و ادعاى مسلمانى كرديد و آن را پذيرفتيد، آيا وقت آن براى مؤ منان فرا نرسيده كه دل هاى شان به ياد خدا خاشع شود. اگر به ياد خدا باشيد و متذكر شويد، از جمله مؤ منانى هستيد كه چون ياد خدا شود، دل هايشان ترسان و لرزان شود. پس به اين خاطر از گناهان شما مى گذرد.
آيا براى مؤ منان و آنان كه عظمت پروردگارشان را درك كرده اند، وقت آن نرسيده كه آنگاه كه در پيشگاه خداوند متعال مى ايستند و او را مخاطب قرار مى دهند، دل هاشان به ياد خدا خاشع شود تا از جمله مؤ منانى باشند كه در نمازهايشان خاشع اند. عمرى سپرى شد، اما تو دو ركعت نماز براى خشوع به درگاه خداوند نخوانده اى . پس تنها يك نماز براى خدا به جا آور، شايد كه نماز آخر تو باشد.
آيا وقت آن براى مؤ منان و كسانى كه دريافته اند جز خدا هيچ ملجاء و ياورى نيست فرا نرسيده كه دل هايشان به ياد خدا خاشع شود تا هيچ فكر و ذكرى جز خدا نداشته باشند تا از كسانى بشوند كه چيزى نمى بينند، مگر اينكه بعد از آن خدا را مى بينند يا از كسانى كه چيزى را نمى بينند مگر اينكه خدا را با آن يا قبل از آن مى بينند.
آيا وقت آن براى مؤ منانى كه چه بسا عمر خود را در دورى از خدا فنا كرده و حتى يك روز يا يك ساعت او را ياد نكرده اند، فرا نرسيده كه با غلبه خوف اضطراب بر آنها، يك آن دل هاشان به ياد خدا خاشع شود تا شايد پس از انقطاع از خدا، به سوى او توبه و بازگشت نمايند و بعد از دورى و بريدن از خدا، به درگاه الهى وصل شوند و محجوب از خدا نميرند.
آيا وقت آن براى مؤ منان به خدا و آنانى كه خداوند معرفت اوليايش را نصيب شان كرده ، فرا نرسيده كه دل هايشان به ياد حسين عليه السلام خاشع شود و بر او گريه كنند، كه گريه بر او از خشوع دل به ياد خدا ناشى مى شود. كما اينكه هر كس حسين عليه السلام را يارى كند خدا را يارى كرده و هر كس ‍ با او دشمنى كند با خدا دشمنى كرده و هر كس او را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هر كس به او متوسل شود به خدا متوسل شده و هر كس او را زيارت كند، خدا را زيارت كرده و هر كس دلش به ياد او خاشع شود، دلش به ياد خدا خاشع شده است .
آيا نمى بينى كه وقتى محرم فرا مى رسد و عاشورا مى شود، صداى گريه و ناله مردم قلب ها را مى فشارد. پس اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اين زمان ، وقت خشوع قلب به ياد حسين عليه السلام است كه به ياد خدا باز مى گردد، پس با ياد حسين عليه السلام خدا را بسيار ياد كنيد و با گريه بر آن حضرت و برپا داشتن عزاى ايشان ، قلب هايتان را خاشع كنيد، آنچنان كه اين خشوع به خشوع قلب به ياد خدا باز گردد.
بنابراين هر گريه اى بر حسين عليه السلام از خشوع قلب به ياد خدا مى باشد كه نماز را باطل نمى كند، در حالى كه آنچه كه فقط براى رقت بشرى باشد در آن اشكال وجود دارد، پس تاءمل كن . بيان اين مطلب شريف نياز به شرح و تفصيل دارد كه ما ضمن مقاصدى به تبيين اقسام خشوع قلب براى حسين عليه السلام و موارد مربوط به رثاى آن حضرت مى پردازيم .

مقصد اول درباره منشاء اقسام خشوع و گريه است
منشاء گريه گاهى سبب ملحوظ است و گاهى غيرملحوظ؛ پس گريه بر دو نوع است :
نوع اول ، يعنى گريه اى كه به لحاظ سببى باشد، و گريه به واسطه سبب ملحوظ 8 قسم است :

1 - داشتن علقه و رابطه اى با صاحب عزا: بالاترين رابطه ها و علقه ها، رابطه پدر و فرزندى است ؛ از اين رو خداوند حق والدين را با توحيد ارتباط داده و فرموده است : وقضى ربك الا تعبدوا الا اياه و باالوالدين احسانا (37) و پروردگار تو چنين امر كرد كه تنها او را بپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
علت اين كار آن است كه آنها علت صورى و معنوى به وجود آمدن تو هستند.
پس اگر حق علت ايجاد صورى به اين مرتبه باشد، علت ايجاد صورى و معنوى از آن بالاتر است . در حالى كه پدر حقيقى و (معنوى ما) پيامبر و وصى ايشان - سلام الله عليهما - است . بنابراين خداوند چنين حكم فرموده كه به آنها احسان كنيم . بدون شك برپا نمودن عزا و گريه بر حسين عليه السلام احسان به پيامبر، على و زهراء سلام الله عليهم است . حتى در بعضى از رواياتى كه در تفسير اين فرمايش خداوند كه بالوالدين احسانا آمده است ، منظور از والدين را حسن و حسين عليهماالسلام ذكر كرده اند . بنابراين گريه بر آن حضرت احسان به پدر است .
علت اينكه گريه يك نوع احسان است ، به اين خاطر مى باشد كه احسان سود و نفع رساندن است و عمده نفع ، عزيز شمردن و احترام كردن است ، و گريه كردن ، نوعى عزيز شمردن كشته شدگان و مادران است . از اين رو ابراهيم عليه السلام از پروردگارش تقاضا كرد تا دخترش بعد از مرگش بر او گريه كند. همچنين وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله شنيد كه زنان انصار براى كشته شدگان گريه و زارى مى كنند، فرمود: حمزه گريه كننده ندارد، آنگاه به زنان انصار دستور داد براى حمزه عزادارى كنند و وقتى باخبر شد كه اين كار را انجام داده اند، براى آنان دعا كرد.
نكته :
تمام آنچه كه براى ميت بايد انجام شود، از جمله ، كفن ، اقامه نماز بر او، دفن و تشييع و غيره براى حمزه به عمل آمد، جز اينكه گريه كننده نداشت ، كه اين مساءله براى پيامبر خدا سنگين بود. اما امام حسين عليه السلام جز نوحه سرا، چيز ديگرى نداشت . زنان براى آن حضرت نوحه سر دادند و خواهرش در نوحه ، پيامبر خدا خطاب قرار داد كه شاهد اين نوحه سرايى باشد، اما دشمن ، زنان حرم را از اين كار و حتى گريه و ريختن اشك منع كرد، پس بيا بر آن حضرت اگر از دوستداران واقعى آن حضرت هستيم ، واقعا گريه كنيم ، زيرا اگر كسى چنين گريه نكند، عاق و قاطع رحم است .

2 - رقت و گريه به خاطر علقه و رابطه يكى شدن و به هم پيوستن ؛ كه اين نوع علقه ، نزديكترين و بالاترين قرابت است . مانند عضوى از پيكر انسان كه اگر دچار درد و يا مرضى شود، تمام اعضا دچار درد مى شوند. گريه حورالعين و خود را مضروب نمودن به خاطر امام حسين عليه السلام از همين رو بود. حورالعين از نور حسين عليه السلام خلق شدند؛ پس آنها به همراه حسين و با ايشان ملتحم شدند؛ پس آنها به همراه حسين و با ايشان ملتحم بودند.
بنابراين ، چگونه ممكن است كه پيكر آن حضرت بر روى زمين و بر زير سم اسبان بيفتد و سرش بالاى نيزه ها قرار گيرد و خونش بر زمين جارى شود، قلبش سوراخ و جگرش مجروح و سوخته باشد، اما حورالعين در قصرها در بهترين حال و با بهترين نعمت ها باقى بمانند.
يكى از انواع گريه شيعيان بر آن حضرت هم از همين نوع است ؛ چون در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: شيعيان ما از ما هستند، آنها از زيادى گل طينت ما خلق شده و به نور ولايت ما عجين شده اند. آنها از امامت ما راضى و خرسند و ما از اينكه آنها به عنوان شيعه ما هستند، از آنها راضى هستيم ، مصيبت هاى ما، مصيبت هاى آنهاست و بر آنها گريه مى كنند، حزن و اندوه ما آنها را اندوهگين مى كند و شادى ما، آنها را شاد مى گرداند. ما هم به درد و تاءلمات آنها متاءلم مى گرديم و از احوالشان اطلاع داريم . آنها با ما هستند و از ما جدا نمى شوند و ما هم از آنها جدا نمى شويم . سپس امام فرمود: شيعه ما از ما است . هر كس مصيبت هاى ما را ياد نمايد و به خاطر ما گريه كند، خداوند شرم دارد كه او را به آتش ‍ جهنم معذب گرداند.
در حديث اربعمائه از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است : خداوند تبارك و تعالى ما را برگزيد و براى ما شيعيانى انتخاب كرد كه ما را يارى مى كنند و به شادى ما شاد مى شوند و به خاطر غم و اندوه ما غمگين مى شوند و در راه ما جان و مال خود را نثار مى كنند؛ آنها از ما هستند و به سوى ما مى آيند.
اين روايت دلالت بر اين دارد كه خداوند شيعيان مخلص را برگزيده است ، همان طور كه شهدا را قبل از شهادتشان برگزيد. اين امر علامات و نشانه هايى دارد، كما اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله از طريق محبت ويژه به كودكى كه ملاحظه فرمود با حسين بازى مى كند، نشان داد كه اين كودك از انصار امام در واقعه كربلا مى باشد.
پس دقت كن ، ببين علامت شيعه در وجودت ، هست يا نه ، سپس بياييد و بر حسين عليه السلام گريه كنيد، كه كسى كه بر او گريه نكند، هيچ علقه و رابطه اى با آن حضرت ندارد و از او جدا مى باشد. بياييد براى آن حضرت متاءلم و متاءثر باشيم ، آنگاه آن حضرت ابراهيم هم براى ما متاءلم مى شوند و در دوران درد و رنج و تاءلم ما به سراغ مان مى آيند.

3 - رقت و گريه بر مصيبت به خاطر اينكه شخص مصيبت ديده ، حقى بر تو دارد: حقوق ، متعدد و بسيارند كه از جمله آنها حق ايجاد است كه همان حق والدين و اجداد باشد. امام حسين عليه السلام چنين حقى بر ما، دارد چرا كه وجود ما و پدران ما به بركت وجود ايشان است .
* از ديگر حقوق ، حق اسلام و ايمان است كه آن حق ثابتى براى هر مسلمانى بر هر مسلمان ديگرى از جهت مشاركت در اسلام است . با توجه به اين مطالب ، كسى كه موجب هدايت ما به ايمان شده است ، حق عظيمى بر ما دارد.
حسين عليه السلام خود را فداى دين كرد؛ به اين معنا كه ، اگر حسين عليه السلام اين مصيبت ها را تحمل نمى كرد، براى شيعيان دينى باقى نمى ماند؛ چون وقتى بنى اميه - كه لعنت خدا بر آنها باد - بر بلاد اسلامى مسلط شدند و موجب گسترش فساد شدند و در اخفاى حق تلاش كردند، امر بر مردم مشتبه شد تا جايى كه مردم ناسزا گفتن به على عليه السلام را جزء اجزاى نماز قرار دادند و چنين در ذهن مردم كردند كه بنى اميه ائمه اسلام اند. چنين اعتقاداتى در ذهن و جان مردم از زمان كودكى شان رسوخ پيدا مى كرد؛ به نحوى كه اين مسايل را معلمان در مكتب خانه ها و مدارس ‍ ضلالت و گمراهى است ، اما وقتى امام حسين عليه السلام با آن شرايط به شهادت رسيد خاندانش با آن وضعيت به اسارت رفتند، مردم بيدار شدند و دريافتند كه اگر احكام بنى اميه ائمه حق بودند، چنان معامله اى را با حسين و خاندان او نمى كردند و معتقد شدند چنين رفتارى مطابق با هيچ دين و آيينى نيست و با عدالت نمى خواند و حتى با ستم ستمكاران هم مطابقت نمى كند، از اين رو دريافتند كه اعتقاد به خلافت آنها باطل است و فهميدند كه آنها حاكمان جور هستند و لعنت و نفرين بر آنها را جايز شمردند. پس در واقع هدايت به سوى دين از حسين عليه السلام سرچشمه گرفت .
* يكى ديگر از انواع حقوق ، حق زاد است ؛ در حالى كه حيات همه چيز به واسطه حسين عليه السلام است و به بركت وجود اوست كه باران نازل مى شود و گياه مى رويد. پس تمام انواع طعام و شراب تو به بركت وجود آن حضرت است .
حق احياء، يكى ديگر از حقوق است . آيا حيات حقيقى ما به بركت حسين عليه السلام نيست ؟ آيا همه اعمال ما به واسطه هدايت ما از جانب آن حضرت به طرف اسباب قبولى آنها، نيست ؟
* حق و داد و دوستى يكى ديگر از حقوق است . آيا كسى چون حسين عليه السلام شيعيانش را دوست دارد؟ در حالى كه آن حضرت بر يمين عرش قرار دارد و بر زائران و گريه كنندگانش مى نگرد.
* حق زحمت و رنج نيز از جمله حقوق است . اگر كسى به خاطر تو دچار دردسر و جراحت اندكى بشود، تا ابد از او شرمنده هستى و در پى آنى كه زحمت او را جبران كنى . آيا در صدد جبران حق رنج ها و زحمات حسين عليه السلام و مصيبت هاى آن حضرت ، نيستى . چگونه مى توان درد و رنج هايى را كه به خاطر ما كشيد، جبران كرد. به اميد آنكه اين فطرت اشك بتواند (اندكى ) تلافى كند. پس بياييد براى اداى حقوق آن حضرت ، بر او گريه كنيم ، زيرا آنكه بر او چنين گريه نكند، حق و حقوقى براى او نيست و به عهدش وفا نكرده است .

4 - رقت و گريه بر شخص مصيبت ديده به خاطر اينكه او شخصى بزرگ و جليل القدر است : وقتى شخص مصيبت ديده ، انسان بزرگى باشد، بويژه اگر با او رفتارى بكنند كه با جلالت قدرش منافات داشته باشد، موجب رقت دل ها بر او مى گردد، هر چند آن شخص اجنبى و يا كافر و بلكه اگر دشمن باشد. شيوه رفتار پادشاهان و فرمانروايان نيز با دشمنانشان چنين بوده است . كما اينكه در قضيه ذى القرنين با دارا، با فرزند دارا چنين شد. حكم شارع مقدس نيز بر همين اساس است . به همين خاطر پيامبر صلى الله عليه وآله عباى خود را به عدى بن حاتم - در زمانى كه كافر بود - دادند تا بر آن بنشيند و فرمود: عزيز قومى را كه ذليل شده است ، احترام كنيد و نيز به همين خاطر بود كه على عليه السلام لباس عمروبن عبدود را وقتى كه او را از پا درآورد از تنش بيرون نياورد، حتى زره او را كه بى نظير بود بر نداشت و هنگامى كه در اين باره از آن حضرت سؤ ال شد، فرمود: او در ميان قوم خود شخص بزرگى بود و من مايل نبودم با عريان كردن او حرمتش ‍ را هتك كنم .
شارع مقدس درباره دختران پادشاهان كافر - در صورتى كه به اسارت و كنيزى درآيند - به پاس احترام به آنها حكم ديگرى دارد. آنها برگزيدن همسر حق انتخاب دارند و در بازار به معرض فروش گذاشته نمى شوند.
پس بياييد بر حسين عليه السلام چنان گريه كنيم ، مانند گريه عبد براى سيد و مولايش ، زيرا كه آن حضرت انسان جليل القدر و بزرگوارى بود كه حرمتش ‍ را زير پا گذاشتند، تنش را عريان كردند و اهل و عيالش را به اسارت از شهرى به شهر ديگر چرخاندند و مانند كنيزان به آنان طمع ورزيدند. پس ‍ كسى كه اين چنين بر او گريه نكند، به قدر و منزلت آن حضرت آشنايى ندارد.

5 - گريه و رقت بر كسى كه صفات پسنديده اى دارد. صفات نيكو و پسنديده موجب رقت بر دارنده آن صفات مى شود، هر چند كه با آن شخص آشنايى نداشته باشد. در شرع مقدس احترام به اين گونه افراد، در صورتى كه كافر هم باشد، وارد شده است . كما اينكه به موسى عليه السلام وحى شد كه آن سامرى را نكشد، چون انسان با سخاوتى است . همچنين درباره يكى از اسراى كافر، جبرئيل از جانب خدا نازل شد و كشتن او را نهى فرمود، زيرا او اطعام مى كرد. به هر حال آزار رساندن به انسانى كه داراى صفات نيكو باشد، قلب را متاءثر مى گرداند، بويژه كه آن شخص دچار مصيبت هايى بشود كه با صفات او در تقابل است . از اين رو وقتى ملاحظه كنى ، شخصى كه هزار هزار مى بخشد به يك لقمه نان احتياج دارد و آن را درخواست مى كند، دلت به حال او مى سوزد. همچنين كسى با شرم و حياء باشد وقتى مى بيند كه در ملاء عام به او توهين مى شود، دچار تاءثر مى شوى .
به همين ترتيب ، وقتى صفات و خصوصيات سيدالشهداء را ملاحظه كنى و آن را با مصيبت هايى كه بر ايشان وارد شد، مقايسه كنى ، موجب رقت خاص و گريه مخصوص بر آن حضرت مى شود. پس بياييد براى صفات پسنديده و نيكوى آن حضرت گريه كنيم .
و اينك گوش جان بسپار به مصائب ويژه آن حضرت درمقابل صفات مخصوص ايشان

الف - لب هايى كه قبل از خلق آسمان ها و زمين خدا را ذكر و لا اله الا الله گفته و ملائكه اين ذكر را از آن حضرت فرا گرفته اند؛ لبانى كه خدا را تسبيح و حمد گفته و ملائكه حمد و تسبيح را از او ياد گرفته اند و بعد از آن در عالم نور و اشباح و ظلال ذكر خدا را گفته ؛ بعد در شكم مادرش از او صداى تسبيح و تهليل شينده مى شد، سپس در دوران ولادت ، ايام خردسالى و كودكى و در دوران بزرگسالى و سپس هنگام شهادت و هنگامى كه سرش را بر نيزه كردند، قرآن تلاوت مى كرد؛ آيا شايسته است ، شخصى چون يزيد و ابن زياد با سرمستى و شادى ، در حضور اهل بيتش بر چنين لب هايى چوب خيزران بزنند!!

ب : امام حسين عليه السلام شخص عرب باديه نشينى را ديد كه درست وضو نمى گرفت ؛ با برادرش امام حسن عليه السلام در حضور اين مرد وضو گرفتند و به او گفتند: كداميك از ما درست وضو مى گيرد. آن مرد گفت : جانم به فداى شما باد، هر دو صحيح وضو مى گيريد، اين من هستم كه اين كار را درست انجام نمى دهم .
براى حسين عليه السلام سخت بود كه آن مرد بگويد وضو گرفتن را بلد نيستى ، با اينكه واقعا نسبت به اين كار جاهل بود. تصور كنيد آن حضرت چه حالى داشت ، وقتى مورد خطاب هايى واقع شد كه تنها شايسته دشمنان خداست . به آن حضرت گفتند كه بر آتش دنيا عجله كردى . حصين - كه لعنت خدا بر او باد - نيز وقتى امام خواست نماز بخواند، به ايشان گفت : نماز تو قبول نيست .

ج - مردى نامه اى به امام داد؛ امام فورا فرمود: حاجت تو برآورده شد. به امام گفته شد. آيا نامه را نمى خوانى ؟ فرمود: خداوند از ذلتى كه او در مقابل من - هنگامى كه نامه را بخوانم - مى كشد، از من سؤ ال مى كند. يعنى تا من نامه را بخوانم او در بين خوف و رجاء قرار مى گيرد و در مقابل من دچار سرافكندگى مى شود و من اين حالت را دوست ندارم . ببينيد حضرت چه حالتى داشت آنگاه كه ميان اهل كوفه ايستاد و از آنها تقاضاهايى كرد كه مى دانست به آن پاسخ مثبت نمى دهند و تنها به اين راضى شد كه وقتى صحبت مى كند، فرياد و شادى نكنند و به سخنانش گوش دهند. آن حضرت فرمود، واى بر شما، آيا نمى شنويد، آيا گوش نمى كنيد؟!

د - وقتى اسامه فرزند زيد در حال احتضار بود، امام حسين عليه السلام بر بالينش حاضر شد. آن مرد آهى كشيد و اظهار غم و افسوس كرد. امام گفت : اى برادر از چه ناراحت هستى ؟ گفت : شصت هزار درهم بدهى دارم . امام گفت : من پرداخت آن را بر عهده مى گيرم . گفت : دوست دارم در حالى كه زنده ام ، ادا شود. امام عليه السلام فورا آن را پرداخت كرد. آيا شايسته است چنين شخصيت مهربان و بارحم و مروتى آه بكشد و در حالت احتضار درخواست امور عديده پيش پا افتاده اى بكند و كسى پاسخى به او ندهد و حتى قطره اى آب به او ندهند. وا اسفاه بر تو، يا مولا يا سيدالشهداء...!!

ح - مرد باديه نشينى بر در خانه امام ايستاد و گفت : كسى كه در خانه تو را مى زند و به تو چشم اميد دارد، نااميد نمى شود. امام وارد خانه شد و چهار هزار دينار در رداى خود پيچيد و به خاطر شرم از او از پشت در به او داد و گفت : اين را بگير، از تو معذرت مى خواهم . بدان كه من غم تو را مى خورم . اگر بيش از اين داشتيم به تو مى داديم .
آن شخص گريه كرد. امام پرسيد: عطا را اندك دانستى ؟ گفت نه ، در اين فكرم كه چگونه خاك دست ذى جود تو را از تو مى گيرد. گريه آن عرب باديه نشين براى دفن دست آن حضرت در خاك بود. اما ما گريه مى كنيم براى اينكه شرم و حياى حسين عليه السلام به اندازه اى بود كه از كسى كه از ايشان درخواستى مى كند، با اينكه به اين درخواست پاسخ مثبت مى دهند، و به شخص مبلغ زيادى مى دهد، با اين وجود شرمنده مى شود. تصور كنيد امام چقدر شرمنده شدند وقتى كسى از روى اضطرار از ايشان درخواستى كرد و ايشان نتوانست به او پاسخ مثبت بدهد.
همچنين وقتى دختر كوچكش از ايشان مقدارى آب خواست و همسرش ‍ براى طفل شيرخوارش اندكى آب طلب كرد حال آن حضرت چگونه بود؟! بالاتر از اينها، امام چه حالى داشتند، وقتى فرزند برادرش بر زمين افتاد و خواست كه امام بالاى سر او حاضر شود، امام آمد اما او را در نيافت . لذا گفت : براى عمويت سخت است كه او را بخوانى و تو را اجابت نكند، يا پاسخ مثبت بدهد اما سودى براى تو نداشته باشد!!

و - در روز عاشورا، در پشت مبارك امام حسين عليه السلام اثرى ديده شد. در اين باره از امام سجاد عليه السلام پرسيدند. فرمود: در اثر بارهاى طعامى بود كه هنگام شب براى بيوه زنان ، يتيمان و فقرا و مسكينان مى برد. آيا سزاوار است چنين انسان بزرگوارى طفل شيرخوارى را روى دست بگيرد و براى او درخواست آب كند و آن پاسخ را به ايشان بدهند؟!

ز - يك روز امام بر تعدادى فقير گذر كرد كه خورده نان هايى بيرون آورده و مى خوردند. آنها امام را به دعوت به طعام كردند، ايشان از مركب پياده شدند و سر سفره آنها نشستند و فرمودند: خداوند انسان هاى متكبر را دوست ندارد. بعد امام به آنها فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم ، شما هم دعوت مرا بپذيريد. گفتند: قبول .
آنگاه به منزل امام آمدند و امام به خادم منزل گفت : هر چه دارى بياور. براى آنها بهترين غذا آورده شد و امام براى خوشحال كردن بيشتر آنها در كنارشان نشست و تناول فرمود. اما در روز عاشورا، امام سعى بسيار كردند كه با فراهم كردن مقدارى آب دل كودكان و زنان را شاد كنند، ولى نتوانست .

6 - گريه به تبعيت از ديگران . گاهى گريه به تبعيت از گريه كنندگان و بدون در نظرگرفتن شخصى كه براى او گريه مى كنند، صورت مى پذيرد. بنابراين تو به پيروى از پيامبر صلى الله عليه وآله بر آن حضرت گريه كن ، چرا كه حضرت رسول ( طبق فرموده قرآن ) براى ما اسوه حسنه است . همچنين به تبعيت و پيروى از پيامبران و اوصياء بلكه به پيروى از آسمان ها، زمين ها، وحوش ، پرندگان ، جنت و نار، آنچه ديده و نديده مى شود، جن و پرى ، درختان و حتى سنگ ها براى آن حضرت گريه كن . حتى به تبعيت از آهن بر حسين عليه السلام گريه كن ، زيرا كه در حكايت مسمار (ميخ ) سفينه نوح عليه السلام آمده است كه ميخ ‌ها براى حسين عليه السلام خون گريه كردند، پس تو به پيروى از آنها اشك بريز.

7 - ترحم به نوع بشر بدون در نظر گرفتن هرگونه حق ، صفت و علاقه به شخص مظلوم موجب رقت است . مثلا وقتى مى شنوى كه مردى بدون هيچ گونه تقصيرى به همراه فرزندان بزرگ و كوچك خود و زنان و برادران و خواهران و يارانش به بيابانى آمده و با او چنان رفتارى مى كنند، قلبت آتش ‍ مى گيرد. حتى اگر باخبر شوى كه با يك نفر انسان تقصيركارى كه حلالى را حرام و يا حرامى را حلال كرده يا با دشمن تو و يا با كافر به خدا، چنان رفتارى كرده اند، دلت به حال او مى سوزد. امام خطاب به دشمنانش ‍ مى فرمود: آيا از من مطالبه خون كشته اى را مى كنيد كه من او را كشته ام يا مالى را تصاحب كرده ام و يا بدعتى در دين گذاشته ام ؟!
بايد بگويم : جانم به فدايت ، اگر حتى چنين كرده بودى ، سزاوار آنچه بر سر تو آوردند نبودى ، پس بياييد براى ترحم بر حسين ، گريه كنيم ، زيرا كسى كه بر او اين چنين گريه نكند،بى مروت است .

8 - گريه به خاطر همه اين صفت ها؛ چرا كه تمام اين صفت ها در حسين عليه السلام فراهم است . او پدر واقعى تو است ، به او وابسته و پيوسته هستى ، در آسمان ها و زمين مقام و شاءن والاى دارد، صاحب همه صفات حميده است ، تمام خلايق بر او گريه كردند؛ او از نوع بشر است و هيچ جرم و گناهى نداشت ، اما آن مصيبت ها برايش پيش آمد. پس براى همه اين موارد بر او گريه كنيد، زيرا كسى كه اين گونه بر او گريه نكند، عاق ، شقى ، بى وفا، بى حقوق ، قدرناشناس ، بى مروت و خارج از حقيقت انسانيت است .

نوع دوم از منشاء گريه
نوع دوم از منشاء گريه و رقت ؛ يعنى گريه به سبب غيرملحوظ، انواعى دارد:
الف : هر نوع خضوع ، خشوع ، شكستن دل ، هم و غمى كه دچار مردم مى گردد، منبع و مرجع آن به حسين عليه السلام باز مى گردد. اين مطالب نياز به بيان مقدمات و توضيحاتى دارد كه در اينجا محل بيان آنها نيست .

ب - رقت بر آن حضرت بالفطره و بدون اختيار است ، همان فطرتى كه مردم بر آن خلق شدند. اين امر درباره دوستان و دشمنان حسين - با غفلت از بغضشان - صادق است . دشمنان آن حضرت آنجا كه موجبى براى غفلت از بغضشان فراهم مى شود، رقت و گريه بر آنها غلبه پيدا مى كند. مانند گريه يزيد وقتى هند او را ديد و گريه معاويه بر على عليه السلام . اين قسم نيازى به آن ندارد كه بگوييم بياييد و بر چيزى گريه كنيد. بلكه بايد بگوييم كه از هر چيز صرف نظر كن و فرض كن كه حسين عليه السلام را نمى شناسى و هيچ پيوند، حقوق ، صفات و شاءن و مقامى نزد تو ندارد و فرض كن كه گريه بر آن حضرت هيچ اجر و ثوابى ندارد؛ آنگاه ملاحظه كن آيا اشك تو بى اختيار جارى مى شود يا نه ؟!

ج : فطرتى كه بدون اختيار موجب رقت مى شود، حتى با توجه به جهت بغض و كينه و ممانعت نفس از رقت و تشويق و ترغيب آن به صبر پيشه كردن . با اين همه گريه بر انسان غالب مى شود؛ مانند گريه پسر سعد، و اخنس بن زيد و گريه خولى و گريه رباينده گوشواره فاطمه دختر حسين عليه السلام و گريه تمام لشكريان پسر سعد. حالت هايى عارض شد كه آنها را به گريه انداخت ؛ و اين در حالى بود كه آنها مى خواستند جلوى گريه خود را بگيرند و به بغض و كينه شان و عدم رغبت به گريه بر حسين عليه السلام هم توجه داشتند. ضمن اين كه اين كار با آنچه در صدد انجام آن بودند و يا آن را انجام مى دادند، منافات داشت . اما با اين وجود، گريه و تاءثر به همه حالت هاى آنها، حتى بر شقاوت و خبث طينتشان غلبه كرد، با اينكه در ميان آنها فرزندان زنا، كفر، نفاق و شقاوت وجود داشت .
پس اگر مى خواهى به چنين حالت حزن آورى براى كسى كه دشمن آن حضرت است - با توجه به اينكه او به اين دشمنى توجه دارد و مانع از گريه خود مى شود - پى ببرى ، دقت كن ، سپس مانع از گريه خود شو، ملاحظه مى كنى كه بدون اختيار گريه بر تو غلبه مى كند.
اينك برخى از آن حالت ها را يادآور مى شويم و نمى گوييم بياييد گريه كنيم ، بلكه مى گوييم جلوى گريه خود را بگيريد و سختى را بر خود هموار كنيد و صبر پيشه گيريد، آنگاه دقت كنيد ببينيد آيا مى توانيد چنين كارى كنيد.
يكى از حالت ها اين بود كه امام در ميدان ايستاده بود، در حالى كه بر پيكر مطهرش هزار و پانصد زخم وارد شده بود، سرش شكافته شده بود، قلبش ‍ به حسب ظاهر از تير و بر حسب باطن از ملاحظه شرايط اهل بيتش پاره پاره شده بود؛ وجود مباركش از تشنگى و از درد فراق فرزندان ، برادران و ياران آتش گرفته بود. در چنين شرايطى با شمشير بر قربانگاه مى زند و درخواست آب مى كند. حال اگر مى توانى جلوى گريه خود را بگير. پسر سعد بر چنين حالتى چنان گريه كرد كه اشك بر گونه هايش جارى شد.
حالت ديگر اينكه ؛ زنان اهل بيت و سر شهداء را پيش يزيد آوردند. سرها را بر زمين گذاشتند و دختران و زنان را دست بسته سرپا نگه داشتند. حالت بسيار اسفناكى ايجاد شد؛ به نحوى كه يزيد لعنت الله عليه متاءثر شد و گفت : خدا روى پسر مرجانه را سياه گرداند.

مقصد دوم ، اين مبحث درباره انگيزه هاى خاصى است كه موجب گريه بر حسين عليهالسلام مى شود، كه چهارده مورد به شرح زير است :

1 - رؤ يت شبح و سايه آن حضرت در عالم اشباح و سايه ها، بلكه موجب رؤ يت ايشان در عالم قدس ، باعث گريه شد. چنين حالتى براى آدم عليه السلام - هنگامى كه در عالم ذر، ذر را مشاهده كرد - اتفاق افتاد. خداوند قضيه كربلا را براى او توصيف كرد و آدم متاءثر شد و گريه نمود. ابراهيم عليه السلام نيز وقتى ملكوت آسمان ها و زمين را ديد، اشباح طيبه را تحت عرش ‍ ملاحظه كرد، آنگاه ديدن پنجمين آنها (حسين عليه السلام ) او را به گريه انداخت .

2 - شنيدن نام آن حضرت موجب گريه است . حسين عليه السلام خودش ‍ فرمود: نزد هر زن و مرد مؤ منى كه نام من برده شود، گريه مى كند و مصيبت هاى من او را غمگين مى سازد. بنابراين او سبب گريه انسان هاى مؤ من است .

3 - بردن نام آن حضرت ، باعث گريه است . آدم و زكريا عليهماالسلام درباره بردن نام حسين گفتند كه بردن نام او اشك را جارى مى كند و قلب را مى شكند.

4 - نگاه به حسين عليه السلام موجب گريه است . اين مساءله براى پيامبر صلى الله عليه وآله ، وقتى حسين عليه السلام به دنيا آمد و براى اولين بار او را ديد، رخ داد. بعد از آن هم هميشه به محض اينكه حسين عليه السلام را مى ديد، گريه مى كرد. على عليه السلام نيز وقتى به حسين عليه السلام نگاه كرد، گريست و گفت : اى اشك چشم هر مؤ من ! امام حسين پرسيد: اى پدر، من هستم ؟ گفت : بله . پس آيا به احوال آن حضرت نگاه كرده ايد؟ اگر شما چنين كارى نكرده ايد آن حضرت به شما مى نگرد. در روايت صحيح آمده است كه حسين عليه السلام بر يمين عرش به قتلگاه و زائرانش مى نگرد. بدون اشك آن بزرگوار به كسانى كه بر او گريه مى كنند، مى نگرد و هيچ جاى تعجب ندارد كه بعد مسافت و موانع ، نمى توانند مانع نگاه آن حضرت شوند.

5 - نگاه به مرقد امام حسين عليه السلام باعث گريه مى شود. امام صادق عليه السلام فرمود: حسين عليه السلام در سرزمين غربت ، غريب است ، هر كس او را زيارت كند مى گريد و آنكه زيارتش نكند، اندوهگين مى شود و آنكه او را نديده دلش مى سوزد و كسى كه به قبر فرزندش در نزد پاى مباركش بنگرد، بر او ترحم مى كند.

6 - لمس پيكر آن حضرت و بوسيدنش موجب گريه مى شد. اين قضيه براى پيامبر صلى الله عليه وآله در مواردى پيش مى آمد. آن حضرت زير گلوى حسين عليه السلام را مى بوسيد و گريه مى كرد. گاهى ، بالاى قلب حسين را مى بوسيد و گريه مى كرد. گاهى ، بالاى قلب حسين را مى بوسيد و گريه مى كرد. زمانى پيشانى او، دندان هاى او، و گاهى هم تمام بدن حسين عليه السلام را مى بوسيد و گريه مى كرد. حسين عليه السلام مى پرسيد: اى پدر چرا گريه مى كنى ؟ پيامبر فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم . اگر از آن حضرت درباره گريه اش ، وقتى دندان هاى حسين را مى بوسيد، سئوال مى شد، پيامبر در جواب مى گفت : جاى چوب خيزران را مى بوسم و جايى را مى بوسم كه وقتى ابن زياد را ببيند، تبسم مى كند و من بر خنده او مى گريم . اگر سؤ ال مى شد، چرا بالاى قلب او را مى بوسى ، مى فرمود: آنجا، جاى فرود آمدن ، تير سه شعبه است .
اما خواهرش زينب خواست جاهايى را ببوسد كه رسول الله مى بوسيد، ولى نتوانست ، چون تمام اعضا و پيكر حسين عليه السلام مجروح و پاره پاره بود؛ بويژه كه با اسب هم بر پيكرش تاختند. حتى اگر اين كار را هم نمى كردند، پيكر آن حضرت در اثر وارد شدن شمشيرها و نيزه ها پاره پاره شده بود. كما اينكه خودشان فرمودند: گويا گرگان بنى اميه خود را از قطعات بدن من پر مى كنند. لذا به زبان حال زينب ، به فارسى گفته شده است :

خاك عالم بر سرم ، كز اثر تير و سنان
جاى يك بوسه من در همه اعضاى تو نيست

بله ، زينب عليهاالسلام جايى را بوسيد كه پيامبر صلى الله عليه وآله نبوسيده بود، او گلوى بريده ، و رگ هاى قطع شده حسين عليه السلام و باطن چيزى را بوسيد كه پيامبر صلى الله عليه وآله ظاهر او را بوسيده بود. و لذا زينب چهره اش را بر گلوى بريده حسين گذاشت ، پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت : اين حسين است كه پيكرش پاره پاره شده و سرش را از قفا بريده اند .
نمى دانم زينب عليهاالسلام از كجا دريافت كه سر حسين عليه السلام را از قفا بريده اند، اما در اين باره چند وجه وجود دارد: يكى اينكه ، هنگام جدا كردن سر حسين عليه السلام ، خود شاهد اين صحنه بوده است ، اما اين بر خلاف چيزى است كه از روايات بر مى آيد؛ چون حسين عليه السلام به ايشان دستور داد كه به خيمه ها باز گردد. دوم اينكه قضيه را از كسانى شنيده باشد كه در صحنه حاضر بودند و اين ماجرا را نقل كرده يا اين مساءله را اعلام نمودند و زينب سلام الله عليها هم آن را شنيده باشد. سوم اينكه وقتى پيكر مطهر را به آن وضعيت ديد، اين موضوع را استنباط كرده باشد، چون ملاحظه كرد جنازه حسين عليه السلام واژگون و رو به زمين افتاده است كه اين قضيه و افتادن پيكر مطهر در بيابان مصيبتش از اصل قضيه شهادت ، براى زينب سنگين تر بود، از اين رو جدش پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت اين حسين توست كه سرش را از قفا بريده اند و در بيابان رها كرده اند.

7 - انتساب به آن حضرت موجب حزن و گريه است . حتى از ميان پنج ميخى كه به نام پنج تن آل عبا بود، ميخ پنجم كه به نام ايشان بود، موجب حزن و گريه شد.
شرح اين قضيه آن است كه وقتى جبرئيل عليه السلام ميخ ‌هاى سفينه نوح عليه السلام را آورد، هر ميخى به نام يك پيامبر بود، پنج ميخ براى جلوى كشتى آورد.
نوح عليه السلام آنها را گرفت ، اولين آنها روشن شده و درخشيد. جبرئيل گفت : اين ميخ به نام خاتم الانبياء محمد صلى الله عليه وآله وسلم است . درباره سه ميخ ديگر نيز كه به نام على ، فاطمه و حسن عليهم السلام بود، همين اتفاق افتاد. اما وقتى پنجمين ميخ را به دست گرفت ، از آن خون ظاهر شد و دستش به آن خون آغشته گشت . جبرئيل گفت : اين ميخ به نام حسين عليه السلام است . وقتى آهنى ، حسينى باشد، خونين مى گردد، پس چرا قلب ها خونين نشود، اگر حسينى باشند؟
باعث تعجب است كه علل و اسباب فرح و شادى در انتساب به آن حضرت موجب گريه است . حورى مخصوص آن حضرت در بهشت گريان است . عيد او و پوشيدن لباس جديد آن حضرت در روز عيد، براى جدش ‍ پيامبر موجب گريه است . بازى كردنش باعث گريه است ، پيروزى اش در جنگ ، براى پدرش گريه آور است . تناول غذايى مطبوع توسط آن حضرت موجب گريه است ، بلكه ستايش و سپاس به ايشان ، ولادتشان و درود و تهنيت به ايشان - بر حسب روايات - موجب گريه است .

8 - حلول ماه محرم موجب حزن و گريه است . اين ماه موجب حزن و اندوه مواليان آن حضرت مى شود و بغض گلوى آنها را مى فشارد.

9 - ورود به خاك مرقد آن حضرت حزن و گريه است . اين قضيه براى هر پيامبرى كه وارد آن سرزمين شده ، پيش آمده است . در حديث آمده است كه هيچ پيامبرى نبوده مگر اينكه كربلا را زيارت كرده است و خطاب به اين خاك گفته است كه در تو ماه درخشان دفن مى شود و هر پيامبرى كه وارد اين خاك مى شده است ، حالش دگرگون و دلتنگ مى شده و غم و اندوه او را فرا مى گرفته است و در اين باره از پروردگار خود سؤ ال كرده اند و به آنها وحى شده كه اينجا كربلاست و حسين عليه السلام در اينجا به شهادت مى رسد. چنين حالتى براى اهل بيت آن حضرت ، وقتى وارد كربلا شدند و در آنجا فرود آمدند، نيز پيش آمد. ام كلثوم گفت : اى برادر اينجا بيابان هولناكى است . امام فرمود: پدرم اين سرزمين به خواب رفت و با گريه بيدار شد و گفت : پسرم حسين را در دريايى از خون مضطرب ديدم . بعد گفت : اى ابا عبدالله ! وقتى آن واقعه در اينجا رخ دهد تو چه حالتى خواهى داشت ؟

10 - شنيدن نام كربلا باعث گريه است . چنين حالتى براى خود امام حسين عليه السلام پيش آمد. وقتى وارد سرزمين كربلا شد و درباره نام آن سؤ ال كرد، به ايشان خبر دادند نام هاى زيادى دارد كه يكى از آنها كربلاست . حضرت با شنيدن اين نام چشمانش پر از اشك شد و گفت : خدايا! من از رنج و بلا به تو پناه مى آورم .
اينجا محل فرود كاروان ما و جايى است كه در آن خون هاى ما ريخته مى شود، كودكان مان را سر مى برند، خون من در آن جارى مى شود و حرم مرا مى بينى كه پرده از آنها برداشته اند و لباس اسارت بر تن دارند. در اينجا شجاعان من كشته مى شوند و فرزندانم را سر مى برند و اراذل ، آزادگان را به اسارت و بندگى مى گيرند. پس اى قوم ! فرود آييد و از من فاصله بگيريد كه من در اين سرزمين مى مانم .

11 - نوشيدن آب سرد موجب حزن و اندوه براى حسين عليه السلام است . يكى از مواردى كه هميشه موجب گريه امام صادق عليه السلام مى شد، نوشيدن آب خنك بود. از داوود رقى نقل شده است كه گفت : در خدمت امام صادق عليه السلام بودم ، مقدارى آب نوشيد و متاءثر شد و چشمانش پر از اشك گرديد و گفت : چقدر نام حسين عليه السلام عيش را منقص ‍ مى كند!! و من آبى ننوشيدم مگر اينكه حسين عليه السلام را ياد كردم . تا آخر حديث . از حسين عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمود: اى شيعيان من ! هر گاه آب گوارايى نوشيديد مرا ياد كنيد.

12 - بوييدن تربت آن حضرت ، موجب تاءثر است . اين امر جدش پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را گرياند. يك بار على عليه السلام بر آن حضرت وارد شد و ديد پيامبر از هر دو ديده اشك مى ريزند. حضرت على مى گويند: وارد بر پيامبر شدم در حالى كه اشك از چشمانشان جارى بود. گفتم : پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله ! چرا گريه مى كنى ، آيا كسى موجب ناراحتى شما شده است ؟ فرمود: نه ، بلكه جبرئيل نزد من بود، او به من خبر داد كه حسين در كنار فرات به قتل مى رسد. سپس گفت : آيا مايلى تربت او را استشمام كنى ؟ گفتم ، آرى . مشتى از خاك به من داد، كه (با بوييدن آن ) اشكم جارى شد و نام آن سرزمين كربلاست .
همين حالت براى امام رضا عليه السلام نيز پيش آمد. ابى بكار مى گويد: كربلا را زيارت كردم و از نزديك سر مبارك مقدارى خاك قرمز برداشتم . آنگاه خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و آن را به ايشان عرضه كردم . آن را در دستش گرفت و استشمام كرد، سپس گريه كرد تا جايى كه اشك از چشمانش جارى شد. بعد امام فرمود: اين تربت جدم حسين عليه السلام است .

13 - شنيدن مصيبت وارده بر هر شهيد، يا غريب يا مظلومى يادآور حسين عليه السلام است و موجب گريه بر آن حضرت مى شود. امام حسين عليه السلام خودشان فرمودند: هر گاه نام غريب يا شهيدى را شنيديد براى من عزادارى كنيد.

14 - شنيدن مصيبت هاى آن حضرت ، يا تصور آنها موجب گريه است . اين موارد تاءثيرات متعددى دارد كه بستگى به شنونده دارد و با تفاوت آنها تاءثير آنها هم تفاوت مى كند كه تفصيل بعد خواهد آمد. ان شاء الله تعالى .

مقصد سوم ، اين بحث درباره چگونگى رقت و جزع و گريه بر آن حضرت است كهداراى اقسامى است :
اول : گريه قلب به واسطه غم و اندوه ، كه اولين مرتبه گريه است ، و فايده آن اين است كه نفس هاى شخص مغموم و محزون را تسبيح خداوند قرار مى دهد. چنانچه فرموده اند، نفس هاى شخصى كه به خاطر ستمى كه بر ما رفته ، مغموم باشد، تسبيح به حساب مى آيد.

دوم : تاءلم قلب ؛ در حديث آمده است كسى كه به خاطر ما قلبش متاءلم شود، هنگام مرگ خوشحال است و اين خوشحالى او ادامه دارد تا اينكه در كنار حوض بر ما وارد شود.

سوم : جمع شدن اشك در چشم ، بدون اينكه جارى شود؛ چنين حالى موجب رحمت الهى است . چنانچه در روايت از امام صادق عليه السلام درباره گريه كنندگان بر حسين عليه السلام آمده است كه : خداوند شخص ‍ گريه كننده را قبل از آنكه اشك از چشمانش جارى شود، مورد رحمت خود قرار مى دهد.

چهارم : خروج اشك از چشم ، حتى اگر به اندازه بال مگسى باشد (تر شدن چشم از اشك )؛ در اين باره وارد شده است كه اين كار موجب آمرزش ‍ گناهان است اگر چه به اندازه كف دريا باشد.

پنجم : جارى شدن اشك از چشم ؛ بنا به فرموده معصوم عليه السلام ، اگر اشك از چشم جارى شود و قطره اى از آن در جهنم افتد، حرارتش به سردى مى گرايد.

ششم : سرازير شدن اشك و ريختن آن به چهره ، محاسن و سينه ؛ امام صادق عليه السلام وقتى مرثيه حسين عليه السلام را شنيد، اين چنين گريه كرد و بعد فرمود: ملائكه هم مثل ما، بلكه بيشتر از ما گريه كردند. به واسطه چنين گريه اى خداوند سرتاسر بهشت را بر تو واجب گردانيده است .

هفتم : ناله و فغان و جان دادن به اين منظور؛ در مورد اول يعنى ناله سردادن ؛ امام صادق عليه السلام براى كسى كه چنين كارى كرد، دعا فرمود و گفت : خدايا بر آن ناله هايى كه به خاطر ماست ، ترحم كن . درباره دومى (فغان كردن )؛ كار و شاءن حضرت زهراء سلام الله عليها است ؛ آن بزرگوار هر روز به خاطر فرزندش فغان و ناله سر مى دهد، تا اينكه پدرش ، ايشان را ساكت مى كنند. در مورد سوم (جان دادن ) ابوذر وقتى مردم را به كشته شدن حسين عليه السلام خبر داد، مطلبى به اين مضمون گفت كه اگر عظمت و سنگينى آن مصيبت را درك كنيد آنقدر گريه مى كنيد تا جان بدهيد.

هشتم : گريه كردن با صداى بلند، و من چگونه در اين باره سخن بگويم كه قاتل حسين دستور به اين كار داد، اين كار از عجايب است . يزيد، قاتل امام حسين عليه السلام دستور داد كه براى آن حضرت با سر دادن گريه و زارى عزادارى كنند. او به همسرش هند گفت : اى هند براى حسين شيون نما و گريه كن كه او فريادرس قريش است ، پسر زياد درباره او عجله كرد، لعنت خدا بر او باد.

نهم : بر سر و صورت زدن ؛ عبدالله بن عمر، وقتى خبر قتل حسين را شنيد، چنين كرد؛ او بر سر و صورت خود مى زد و مى گفت : هيچ مصيبتى مانند حسين نيست ؛ تا اينكه يزيد به نحوى او را به سكوت وا داشت .

دهم : مشابهت با گريه كننده كه همان تباكى است ؛ در اين خصوص وارد شده است : كسى كه تباكى كند، بهشت از آن اوست . يعنى اگر كسى سنگ دل شده و دلش آتش نمى گيرد، بايد سر را به زير افكند و خود را شبيه مصيبت زده و دلشكسته بنمايد. من نمى دانم چگونه قلب قساوت پيدا مى كند و بر ذكر مظلوم نمى سوزد. ذكرى كه حتى صبر - اگر صبر بر مصيبتش تحقق يابد - بر آن مى گريد.
منشاء اين قساوت دو چيز است : يكى غرق در افزون طلبى مادى شدن ، كه قساوت از اثرات آن است . در دعاها وارد شده است : اللهم انى اعوذ بك من قلب لا تخشع و عين لا تدمع و بطن لا يشبع خدايا! به تو پناه مى برم از دلى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه نمى گريد و از شكمى كه سير نمى شود.
دوم ؛ پرحرفى درباره مسائلى كه به انسان مربوط نمى شود. علاج اين قساوت دست نوازش بر سر يتيمان كشيدن است . در روايت وارد شده است كه چنين كارى ضمن اينكه اجر و پاداش دارد، قساوت را برطرف مى كند.

يازدهم : گريه بدون اشك ريختن به خاطر خشك شدن اشك از كثرت جارى شدن ؛ چنين حالتى براى زنان آن حضرت بعد از بازگشتشان به مدينه و برپا كردن عزادارى آن حضرت رخ داد.

دوازدهم : گريه كردن به نحوى كه اثرش بر روى شخص ظاهر شود و مانع خوردن و آشاميدن شود؛ چنين امرى در روايت مسمع بن عبدالملك آمده است . او به امام صادق عليه السلام عرض كرد؛ هنگام ذكر حسين عليه السلام و يادآورى رفتارى كه با او شد، چنين حالتى بر من عارض ‍ مى شود. امام فرمود: خداوند به اشك چشمت ترحم كند. سپس اجر و پاداش حاصل براى او از هنگام جان سپردن تا پايان روز جزا را ذكر فرمود.

مقصد چهارم
اين مقصد درباره مجلسى است كه براى ذكر مصيبت هاى آن حضرت و گريه بر ايشان ، منعقد مى شود و به طور كلى بر پنج قسم است : مجلسى كه قبل از خلق آدم عليه السلام برپا شد. دوم مجلسى كه بعد از آن و قبل از ولادت حسين عليه السلام منعقد شد. سوم : مجلسى كه بعد از ولادت و قبل از شهادت آن بزرگوار برپا شد.

چهارم : مجالسى كه پس از شهادت امام در دنيا برپا مى شود. پنجم : مجلسى كه بعد از فانى شدن دنيا در روز قيامت منعقد مى گردد.
نوع اول ، شامل دو مجلس است ، هر چند تعبير از مجلس در اينجا مجازى است مجلس اول ، محل تقدير آن حضرت است . هنگامى كه خداوند بر اين امر اراده فرمود و قلم بر لوح تقدير كشيد، قلم و لوح بر آن حضرت اندوهگين شدند. دوم در اطراف عرش قبل از خلق آدم عليه السلام است . وقتى پروردگار به ملائكه فرمود من در روى زمين براى خود جانشين ، قرار دادم ، آنها گفتند، آيا در روى زمين كسى را خليفه مى گردانى كه خونريزى مى كند؟ در بعضى از تفسيرها آمده است كه آنها در اين مساءله ، قتل حسين عليه السلام را ملاحظه كردند و اين سخن را از باب اندوه و حسرت بيان نمودند؛ سپس خداوند تعالى فرمود: من به آنچه شما نمى دانيد، آگاه هستم .

نوع دوم : در اين نوع چهارده مجلس وجود دارد:
اول ؛ عرفات : وقتى آدم عليه السلام به ساق عرش نگاه كرد و اسماء خمسه را مشاهده نمود و جبرئيل عليه السلام به او ياد داد كه بگويد: يا حميد بحق محمد، يا عالى بحق على ، يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن و الحسين و منك الاحسان وقتى نام حسين عليه السلام را به زبان آورد، اشكش جارى شد و قلبش خاشع گرديد و گفت : اى برادر! ذكر پنجمين اسم ، قلب مرا مى شكند و اشكم را جارى مى سازد. آنگاه جبرئيل عليه السلام با مرثيه سرايى براى حسين عليه السلام ، علت اين امر را توضيح داد، آدم و ملائكه حاضر در آنجا مى شنيدند و گريه مى كردند. آنگاه جبرئيل گفت : اين فرزند تو، به مصيبتى گرفتار مى شود كه در برابر آن تمام مصيبت ها ناچيز مى شود. پرسيد آن چه مصيبتى است ؟ گفت : لب تشنه و غريب و تنها در حالى كه هيچ يار و ياورى ندارد كشته مى شود. اى آدم ! اى كاش تو مى ديدى كه او واعطشا مى گويد و از كمى يار و ياور ناله و از شدت تشنگى ، دنيا و آسمان جلوى چشمش تيره و تار مى گردد؛ جواب او را فقط با شمشير مى دهند و او را چون گوسفند از قفا سر مى برند، خيامش را غارت مى كنند و سرهاى آنها را به همراه زنانش در شهرها مى گردانند.

دوم و سوم بهشت ؛در بهشت دو مجلس برپا شد. در مجلس اول ، مرثيه سرا حوريه بود و شنونده ، پيامبر صلى الله عليه وآله و جبرئيل عليه السلام . در مجلس ‍ دوم ، مرثيه سرا جبرئيل و شنونده ، پيامبر صلى الله عليه وآله و حورالعين بودند. در بحارالانوار از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود: در شب معراج وقتى مرا سير دادند، جبرئيل دست مرا گرفت و مرا كه خوشحال بودم وارد بهشت كرد، تا اينكه درختى از نور ديدم كه با نور مزين شده بود. در اصل آن درخت در ملك هستند كه تا روز قيامت به زر و زيور آراسته اند. سپس پيش رفتم تا به درخت سيبى رسيدم كه بزرگتر از آن را نديده بودم ، سيبى برداشتم و آن را دو نيم كردم ، از آن براى من حوريه اى خارج شد كه پلك هايش مانند شاه پر بال عقاب بود. از او پرسيدم تو مال كيستى ؟ گريه كرد و گفت : مال فرزند تو، حسين بن على بن ابى طالب ، كه مظلومانه به شهادت مى رسد. اما روايت ديگر؛ روايت شده است كه وقتى وفات امام حسن عليه السلام نزديك شد و سم در بدن ايشان اثر كرد و رنگش سبز شد، امام حسين عليه السلام گفت : چرا رنگت سبز شده است و بعد گريه كرد. امام حسن گفت : اى برادر حديث جدم درباره من و تو صدق كرد: سپس امام حسين عليه السلام را در آغوش گرفت و به شدت گريه كرد. در اين باره از امام حسن عليه السلام سؤ ال كرد؛ ايشان گفتند: جدم به من خبر داد كه وقتى شب معراج وارد بهشت شدم دو قصر عالى مجاور هم و شبيه به هم ديدم كه يكى از زبرجد سبز بود و ديگرى از ياقوت سرخ ، از جبرئيل سؤ ال كردم ، گفت : يكى از آنها به حسن و ديگرى به حسين تعلق دارد، زيرا حسن به واسطه سم از دنيا مى رود و رنگش سبز مى شود، اما آنكه سرخ است ، قصر حسين است ، چون كشته مى شود و چهره اش به خون آغشته مى گردد. در آن هنگام ، پيامبر و جبرئيل گريه كردند و فرشتگان در آنجا به گريه و ناله ضجه زدند.

چهارم ؛مجلس آدم عليه السلام در كربلا؛ آدم وقتى در زمين مى گشت ، چون به محل شهادت حسين عليه السلام رسيد، پايش لغزيد و به زمين افتاد و خون از پايش جارى شد، آنگاه سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت : بارالها! آيا خطاى ديگرى از من سر زد و مرا مجازات كردى ؟ به او وحى شد، نه ، اما در اين سرزمين فرزند تو حسين مظلومانه كشته مى شود، از اين رو خون تو از باب موافقت با خون او جارى شد. پرسيد: قاتل او چه كسى است ؟ به او وحى آمد كه يزيد. آنگاه آدم چهار مرتبه يزيد را لعنت كرد و چند قدمى به سمت كوى عرفات رفت .

پنجم ؛سفينه نوح عليه السلام ؛ وقتى سفينه بالاى قتلگاه حسين عليه السلام و محل طوفان سفينه اهل بيت (حسين عليه السلام ) رسيد، دچار مشكل شد و نوح عليه السلام ترسيد كه غرق شود. آنگاه به درگاه الهى عرض كرد: خدايا! دنيا را آب فرا گرفته است ، و در هيچ مكانى ، مانند اين سرزمين دچار وحشت و هراس نشدم .
جبرئيل عليه السلام براى بيان قضيه حسين عليه السلام نازل شد و گفت : او در اينجا كشته مى شود. آنگاه نوح و اصحاب سفينه گريه كردند و يزيد را لعنت نمودند و از آنجا گذشتند.

ششم ؛مجمع البحرين ؛ آن طور كه در روايت آمده است ، وقتى موسى عليه السلام با خضر عليه السلام ملاقات كرد، خضر براى او درباره آل محمد و مصيبت هاى آنها سخن گفت : وقتى سخن به حسين عليه السلام رسيد، صداى هر دوى آنها به گريه بلند شد.

هفتم ؛قاليچه سليمان و لشكريان او، كه عبارت بودند از انس ، جن و پرندگان ؛ وقتى سليمان عليه السلام در هوا بر روى قاليچه بود، چون بر فراز قتلگاه حسين عليه السلام قرار گرفت ، باد قاليچه را سه دور چرخاند و بر زمين انداخت . سليمان باد را مورد سرزنش قرار داد، اما باد شروع به نوحه سرايى كرد و گفت : اى پيامبر خدا! اينجا محل شهادت حسين عليه السلام است ، تا آخر حديث .

هشتم ؛ساحل حرزان ؛ وقتى به ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان ها و زمين ارائه شد و شبح حسين عليه السلام را ملاحظه كرد، بر آن حضرت گريه نمود.

نهم ؛مجلس دوم ابراهيم ؛ آن حضرت وقتى خواست بت ها را بشكند، گفت : من ناخوش هستم يعنى براى آنچه بر حسين عليه السلام وارد مى شود.

دهم ؛مجلس سوم ابراهيم عليه السلام زمانى كه به جاى فرزندش قوچى را قربانى كرد؛ امام رضا عليه السلام فرمود: خداوند عز و جل به ابراهيم عليه السلام دستور داد كه به جاى فرزندش اسماعيل ، قوچى را كه برايش ‍ فرستاده شده بود، ذبح كند. ابراهيم مايل بود فرزندش اسماعيل را به دست خودش ذبح كند و به او دستور ذبح گوسفند داده نمى شد تا به قلبش آن چيزى بازگردد كه به قلب پدرى باز مى گردد كه عزيزترين فرزندش را به دست خودش ذبح كند تا از اين طريق سزاوار ارتقاى درجات اهل ثواب بر مصيبت ها شود. آنگاه خداوند عز و جل وحى فرستاد اى ابراهيم ! كدام مخلوق من ، براى تو محبوب تر است ؟ گفت : اى پروردگار! مخلوقى دوست داشتنى تر براى من از حبيب محمد صلى الله عليه وآله خلق نكرده اى . خداوند وحى كرد: آيا او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟ عرض كرد؛ او براى من از خودم محبوب تر است . خداوند گفت : فرزند او نزد تو محبوب تر است يا فرزند خودت ؟ عرض كرد؛ فرزند او. خداوند فرمود: ذبح مظلومانه فرزند او به دست دشمنانش قلب تو را بيشتر به درد مى آورد يا ذبح فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من ؟ گفت : اى خداى من ! ذبح او به دست دشمنانش بيشتر قلب مرا به درد مى آورد. خداوند فرمود: اى ابراهيم ! طائفه اى كه گمان مى كنند از امت محمد هستند، فرزندش حسين را بعد از او مظلومانه و از روى ستم و عدوان مى كشند، آنچنان كه گوسفند را مى كشند و به اين خاطر مستوجب خشم و غضب من خواهند شد. آنگاه ابراهيم از اين حكايت بى تاب شد و قلبش به درد آمد و گريه سر داد. سپس ‍ خداوند عز و جل وحى فرستاد كه اى ابراهيم ! بى تابى تو بر حسين و كشتن او را فداى بى تابى تو بر فرزندت اسماعيل - در صورتى كه آن را به دست خودت ذبح مى كردى - نموديم و براى تو درجات اهل ثواب بر مصيبت ها را واجب كرديم . تفسير فرمايش خداوند تعالى كه مى فرمايد: و فديناه بذبح عظيم (38) ما ذبح بزرگى را فداى او كرديم ؛ اين است .

يازدهم ؛مجلس چهارم ابراهيم خليل الله عليه السلام در كربلا؛ هنگامى كه ابراهيم عليه السلام سوار بر اسب به اهل بيتش رسيد، پاى اسبش لغزيد و بر زمين افتاد و سرش شكست . آنگاه گفت : الهى از من چه سرزده است . اسب شروع به صحبت كرد و گفت : شرمندگى ام از تو عظيم است ، علت ، آن بود كه در اينجا فرزند خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله كشته مى شود، خون تو از باب موافقت با خون او جارى شد.
بايد بگويم : شايد محل افتادن ابراهيم از اسب ، همان محل افتادن حسين عليه السلام از اسب باشد، اما به تفاوت ميان اين دو افتادن توجه كن !

دوازدهم ؛مجلس اسماعيل ذبيح الله عليه السلام در شريعه فرات ؛ گوسفندان آن حضرت در ساحل فرات مى چريدند؛ چوپان به ايشان اطلاع داد كه گوسفندان مدت هاست از اين آب نمى نوشند. در اين باره از پروردگارش ‍ سؤ ال كرد، به او وحى شد از گوسفندانت بپرس . اسماعيل پرسيد: چرا از اين آب نمى نوشيد؟ به صراحت گفتند: به ما خبر رسيده است كه فرزند تو، حسين عليه السلام سبط محمد صلى الله عليه وآله در اينجا لب تشنه كشته مى شود؛ از اين رو ما از غصه و غم از اين رودخانه آب نمى نوشيم .

سيزدهم ؛مجلس عيسى بن مريم عليهماالسلام در كربلا، بنا به نقل ابن عباس ‍ در آنجا مرثيه سرا آهو بود و گريه كننده ، او و حواريون .

چهاردهم ؛طور سينا؛ چندين بار در اين نقطه مجلس حسين برپا شد و در آن مجلس ذاكر مصيبت ، وحى از جانب خداوند جهانيان ، و شنونده موسى عليه السلام بود. يكى از اين مجالس آن بود كه ؛ يك نفر از بنى اسرائيل موسى عليه السلام را ديد كه با عجله و در حالى كه رنگش زرد شده ، شانه هايش مى لرزد و چشمانش گود افتاده ، مى رود؛ دانست كه براى مناجات با خدا دعوت شده است .
آن شخص گفت : اى پيغمبر خدا! من گناه بزرگى مرتكب شده ام ، از پروردگارت درخواست كن ، از من در گذرد. وقتى موسى عليه السلام به مقامش رسيد و با خدا مناجات كرد؛ گفت : اى خدا! تو، قبل از اينكه من سخنى بگويم ، آگاه هستى ؛ فلان شخص مرتكب گناهى شده است و از تو درخواست عفو و بخشش دارد. خداوند فرمود: اى موسى ! هر كس كه از من طلب مغفرت نمايد، او را مى بخشم ، بجز قاتل حسين را. موسى پرسيد: اى خدا، اين حسين كيست ؟ فرمود: همان كسى كه در كنار كوه طور ذكر آن بر تو رفت . پرسيد: چه كسى او را مى كشد؟ خداوند فرمود: عده اى باغى و طاغى از امت جدش او را در سرزمين كربلا مى كشند و اسبش مى گريزد و شيهه مى كشد و در شيهه خود مى گويد: وا مصيبت از ظلم امتى كه فرزند دختر پيامبر خود را كشتند. جسد او را بر روى رمل ها رها مى كنند، بدون اينكه غسل و كفن شده باشد و خيامش را غارت مى نمايند و زنانش را در شهرها به اسارت مى برند و يارانش را مى كشند و سر آنها را به همراه سر او بر نيزه ها مى كنند.
اى موسى ! افراد خردسال او را تشنگى از پا در مى آورد و بزرگسالان او پوست بدنشان چين و چروك بر مى دارد؛ كمك مى طلبد، اما ياورى ندارد، در پى پناهگاهى مى گردد، اما ماءوايى ندارد. آنگاه موسى عليه السلام گريه كرد؛ و خداوند سبحان فرمود: اى موسى ! آگاه باش كه هر كس بر او گريه كند، يا بگرياند يا تباكى (تظاهر به گريه كند)، جسدش بر آتش حرام مى شود.
بايد بگويم كه ؛ خوشا به حال آنان كه ، در ايمان ثابت قدم بودند، با موسى كليم الله سخن مى گفتند و هر گاه حاجتى داشتند يا طلب آمرزش مى كردند، از موسى مى خواستند كه در مقام مناجات آن را به خدا عرضه بدارد؛ اما بايد بگويم كه ما هم ، كليم الله داريم ؛ او صاحب يد بيضاء، عصا و معجزاتى است كه در يمين عرش - نه بر كوه سينا - هميشه در مقام مناجات ايستاده است و بدون اينكه سؤ الى از جانب ما مطرح شود، براى ما طلب آمرزش ‍ مى كند؛ اما كليم الله ما، رنگ و چهره اش زرد نيست ، بلكه گلگون است و شانه هايش نمى لرزد، بلكه دست ها و اعضا و جوارحش بريده و پاره پاره است .

پانزدهم ؛بيت المقدس ، در بيت المقدس ، اجمالا، كسى كه به مصيبت اشاره مى كند، خدا، و گريه كننده زكريا عليه السلام به مدت سه روز است . اين مطلب در روايتى از امام عصر - عج الله تعالى فرجه - آمده است . امام فرمودند: زكريا از خدايش خواست كه به او اسماء خمسه را بياموزد، آنگاه جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد و آن اسامى را به او آموخت . وقتى زكريا نام محمد، على ، فاطمه و حسن عليهم السلام را برد، غم و غصه اش بر طرف شد، اما وقتى نام حسين عليه السلام را برد، اشك به چشمش آمد و مبهوت شد. آنگاه به درگاه خدايى عرض كرد: اى خدا، مرا چه شده است ! وقتى نام حسين را به زبان آوردم ، اشك از چشمم جارى شد و آه از نهادم برخاست . آنگاه خداوند زكريا را از ماجراى حسين عليه السلام آگاه كرد و گفت : كهيعص (39) كاف ، اسم كربلا،هاء، هلاكت عترت پاك ، ياء، يزيد لعنت الله (قاتل حسين )، عين ، عطشان و صاد، اشاره به صبر آن حضرت دارد. وقتى زكريا اين مطالب را شنيد، مدت سه روز از محل عبادتش خارج نشد و مردم را در اين مدت از ورود به آن منع كرد و شروع به گريه و ناله نمود. او با نوحه و زارى مى گفت : مصيبت فرزند بهترين خلق تو قلبم را به درد آورد. سپس گفت : خدايا! به من فرزندى روزى كن كه در پيرى باعث روشنى چشمم بود، و چون او را روزيم كردى ، مرا، شيفته او كن ، سپس مرا داغدارش كن ، همان طور كه محمد حبيب تو داغدار فرزندش مى شود. بعدا خداوند يحيى عليه السلام را به او عطا فرمود و زكريا داغدار فرزندش شد. نكته ديگر اينكه ، يحيى و حسين عليهماالسلام هر دو شش ماهه به دنيا آمدند.

شانزدهم ؛مجلس دوم عيسى بن مريم در كربلا، در اين مجلس ذاكر مصيبت ، حيوان وحشى و شنونده ، عيسى و حواريون بودند. به اين ترتيب كه ، وقتى در ضمن سياحتشان از كربلا مى گذشتند، شيرى افسرده را ديدند كه راه را بر آنها بسته است .
عيسى عليه السلام پيش رفت و گفت : چرا بر سر راه ما نشسته اى و نمى گذارى ما از آن گذر كنيم ؟ شير گفت : نمى گذارم برويد، مگر اينكه بر يزيد قاتل حسين عليه السلام سبط محمد پيامبر امى و فرزند على ولى الله سلام الله عليهما، لعنت بفرستيد.

نوع سوم
مجالس عزاى آن حضرت بعد از ولادت و قبل از شهادت ايشان است كه سى مجلس مى باشد:
مجلس اول ؛فوق آسمان ها، نزد سدرة المنتهى ، در شب ولادت آن حضرت برپا شد. بيان كننده مصيبت ، خود خدا بود و شنونده جبرئيل و هزار صنف از ملائكه كه هر صنفى بالغ بر هزار، هزار مى شد. خداوند در آن هنگام به آنها دستور داد براى عرض تبريك و تهنيت به پيامبر صلى الله عليه وآله به خاطر ولادت حسين عليه السلام نازل شوند و به جبرئيل فرمود: وقتى به او تهنيت گفتى بگو كه اين فرزند تو مظلومانه كشته مى شود.
مجلس دوم ؛دامن حضرت فاطمه عليهماالسلام .
مجلس سوم ؛دامن هاى همسران پيامبر صلى الله عليه وآله .
مجلس چهارم ؛مسجدالنبى ؛ در اين مجلس ، گاهى مرثيه سرا پيامبر، گاهى جبرئيل ملك القطر و گاهى دوازده ملك بود كه براى زيارت او به شكل هاى مختلف بودند و گاهى هم تمام ملائكه بودند. در حديث آمده است كه هيچ ملكى باقى نماند، مگر براى مرثيه سرايى حسين عليه السلام نازل شد و اين مجالس به شمارش نمى آيد و هرگاه در صدد برآمدم تعداد اين مجالس ‍ نبوى را از نظر حالت ، مكان ، زمان ، گريه كنندگان و مرثيه سرايان ، مانند ديگر مجالس ثبت و ضبط كنم ، نتوانستم . اما از پيگيرى احاديث و جستجو در آنها برايم آشكار شده است كه از زمان ولادت حسين عليه السلام ، بلكه از زمانى كه مادرش به او حامله شد، مجالس پيامبر صلى الله عليه وآله ، در مسجد، در خانه ها، در باغ و بستان ها و در كوچه هاى مدينه ، شبانه روز، در سفر و حضر، در خواب و بيدارى ، مجلس رثاى امام حسين عليه السلام بوده است . گاهى با شنيدن از ملائكه و گاهى به خاطر مى آورند و آه مى كشيدند و گاهى حالت هاى حسين عليه السلام در نظرشان مجسم مى شد و گاهى مى فرمودند: گويى من با اسيران هستم كه بر شتران سوارند و يكبار مى فرمود: گويى من به همراه سر او هستم كه به يزيد لعنت الله عليه اهداء مى شود، پس هر كس به سر او بنگرد و به اين خاطر خوشحال شود با خدا در ميان زبان و قلبش مخالفت كرده است ؛ و گاهى مى فرمود: اى ابا عبدالله ! صبر كن ؛ و گاهى قاتل او را مى ديد و رنگ چهره شان تغيير مى كرد و به محض نگاه به استقبال او مى رفت و پوشيدن لباس نو توسط حسين باعث گريه پيامبر مى شد، شادى او در عيد، پيامبر را مى گرياند، بازيش ‍ موجب گريه او مى شد، خوردن غذاى لذيذ موجب گريه براى او مى شد و گرسنگى اش نيز به همين گونه ، و همچنين گريه حسين عليه السلام باعث گريه آن حضرت مى شد؛ كما اينكه يك بار از كنار خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها مى گذشت و صداى گريه حسين عليه السلام را شنيد، آن حضرت به گريه افتاد و به خانه فاطمه آمد و فرمود: او را ساكت كن . آيا نمى دانى كه گريه او مرا آزار مى دهد؟
همچنين بوييدن تربتش باعث گريه آن حضرت مى شد، هر ملكى كه براى آن حضرت اين تربت را آورد، ايشان هر بار گريه كردند و گاهى هم قاتل حسين عليه السلام را به خاطر مى آوردند و گريه مى كردند.
آنچه بيان شد خلاصه كلام درباره مجالس آن حضرت است ، و اما تفصيل موضوع چنين است :

حالات ويژه پيامبر با حسين
از هنگامى كه فاطمه سلام الله عليها به حسين عليه السلام حامله شد، مجالس رثاى آن حضرت ، نزد پيامبر صلى الله عليه وآله منعقد مى شد، به نحوى كه شمارش اين مجالس تا روز وفات پيامبر، دشوار و غيرممكن است ؛ كه توضيح مطلب به اين شرح است : وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله خبر رسيد كه حسين عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام متولد مى شود، همزمان خبر شهادت او را هم به آن بزرگوار دادند و آن حضرت گريه كرد. بعد، وقتى كه مادر به او باردار شد، باز هم پيامبر گريه كردند، زمانى هم كه حسين عليه السلام به دنيا آمد، در همان ساعت در حالى كه او را در پارچه اى از پشم سفيد پوشانده بودند، نزد رسول خدا آوردند، حضرت در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و او را در دامن خود نهادند و به او نگاه كردند و برايش مرثيه خواندند و گريه كردند. پيامبر صلى الله عليه وآله در همان حال فرمودند: سخن درباره تو خواهد بود. خدايا! قاتل او را لعنت كن . بعد از آنكه كودك 7 روزه شد، پيامبر صلى الله عليه وآله گوسفندى را عقيقه كرد و سرش را تراشيد و هموزن مويش صدقه داد و بعد او را در دامن گرفت و گريه كرد و فرمود: اى ابا عبدالله ! مصيبت تو براى من سخت و دشوار است . سپس فرمود: خدايا! من از درگاه تو همان خواسته را دارم كه ابراهيم عليه السلام درباره ذريه اش ‍ خواست .
خدايا! من او را دوست دارم ، دوست بدار هر كه او را دوست مى دارد. وقتى يك سال كامل گذشت ، ملائكه براى عرض تسليت به پيامبر صلى الله عليه وآله شروع به نازل شدن كردند. و اولين گروهى كه نازل شد، 12 ملك به شكل هاى مختلف بود كه يكى از آنها به شكل بنى آدم بود. آنها بال هاى خود را گسترده و براى حسين عليه السلام مرثيه مى خواندند و به پيامبر تسليت مى گفتند. بعد ملك القطر، نازل شد و به پيامبر تعزيت گفت ؛ بعد از آن ملائكه نازل شدند و هيچ فرشته اى باقى نماند، مگر اينكه براى تسليت به پيامبر صلى الله عليه وآله و ذكر شهادت حسين عليه السلام نازل شد.
علت نزول همه فرشتگان به خاطر اين بود كه آنها از ثواب تسليت و تعزيت به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بهره مند شوند، وگرنه ، باخبر كردن حضرت رسول صلى الله عليه وآله همان اولين بار، اتفاق افتاد.
سپس ملائكه تربت حسين عليه السلام را براى پيامبر مى آوردند. اولين فرشته اى كه اين كار را انجام داد، جبرئيل عليه السلام بود. على عليه السلام فرمود: بر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وارد شدم ، در حالى كه اشك از چشمان آن بزرگوار جارى بود. گفتم : پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا! چرا از ديدگان اشك مى باريد، آيا كسى شما را ناراحت كرده است ؟ فرمود: نه ، جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين در سرزمين كربلا كشته مى شود و از تربت او به من داد تا استشمام كنم ، بعد از آن اشكم بى اختيار جارى شد. نام آن سرزمين ، كربلا است .
وقتى دو سال گذشت ، پيامبر صلى الله عليه وآله براى سفر حركت كرد، در بين راه توقف نمود و خواست مراجعت كند، در حالى كه چشمانش پر از اشك بود. در اين باره از ايشان سؤ ال كردند، فرمود: جبرئيل از سرزمينى در كنار رود فرات كه به آن كربلا مى گويند، به من خبر داد كه در آنجا فرزندم حسين را مى كشند و گويى كه من او، قتلگاه و مدفنش را مى بينم . مثل اين است كه دارم اسيران را بر پشت شتران مى بينم و مى بينم كه سر فرزندم حسين را به يزيد لعنت الله عليه ، هديه مى كنند. به خدا سوگند هر كس به سر حسين بنگرد و خوشحال شود، با خدا در ميان قلب و زبانش مخالفت كرده است و خداوند او را دچار عذاب دردناكى مى كند. سپس پيامبر صلى الله عليه وآله از سفر با حالتى مغموم ، اندوهگين و افسرده بازگشتند و به بالاى منبر رفتند و حسن و حسين عليهماالسلام را با خود بالاى منبر بردند و خطبه خواندند و مردم را موعظه كردند و پس از پايان خطبه ، دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسين - عليهماالسلام - گذاشت و فرمود: خدايا! همانا كه محمد بنده و پيامبر تو است ، و اين دو پاكترين عترت من و بهترين تبار من ، و اين دو و كسانى كه در ميان امت من جانشين آنها مى شوند، برترين ذريه من هستند. جبرئيل به من خبر داد كه اين فرزندم با سم كشته مى شود و فرزند ديگرم ، شهيد غرقه در خون مى گردد. خدايا! قتل او را مبارك بگردان و او را سرور و سالار شهيدان قرار بده . خدايا! بركت را از قاتل و حاذل او بگير و او را دچار آتش جهنم بگردان و در درك اسفل از جهنم محشور نما. آنگاه صداى گريه و زارى مردم بلند شد و پيامبر صلى الله عليه وآله به آنها فرمود: اى مردم ! آيا براى او گريه مى كنيد، اما ياريش نمى كنيد؟ خدايا! تو خود يار و ياور او باش . سپس ‍ فرمود: اى مردم ! من در ميان شما ثقلين ؛ كتاب خدا و عترتم و تبارم و ثمره قلب و خون قلبم را بر جاى مى گذارم ؛ اين دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من وارد شوند. آگاه باشيد كه من در اين باره از شما چيزى نمى خواهم ، مگر همان را كه خداوند به من دستور داده كه از شما بخواهم ، من از شما مودت به خويشانم را مى خواهم . پس بترسيد از اينكه مرا فردا در كنار حوض ملاقات كنيد، در حالى كه به عترتم آزار رسانده و اهل بيتم را كشته و به آنها ستم روا داشته باشيد. آگاه باشيد كه در روز قيامت سه پرچم (گروه ) از اين امت بر من وارد مى شوند. دسته اول با پرچمى سياه و تاريك مى آيند، ملائكه از آنها مى ترسند، در مقابل من مى ايستند و من به آنها مى گويم : شما چه كسانى هستيد؟ آنها نام مرا فراموش مى كنند و مى گويند ما اهل توحيد از عرب هستيم . به آنها مى گويم كه من ، احمد، پيامبر عرب و غيرعرب هستم . آنها مى گويند ما از امت تو هستيم . از آنها مى پرسم : بعد از من با اهل بيتم و كتاب خدا چگونه رفتار كرديد؟ مى گويند: كتاب را ضايع كرديم و عترت را تحريم نموديم . وقتى اين سخنان را از آنها مى شنوم از آنها روى بر مى گردانم و آنها تشنه و سيه روى ، باز مى گردند.
سپس گروه ديگرى با پرچم سياه ترى بر من وارد مى شوند؛ از آنها مى پرسم : بعد از من با ثقلين ، كتاب خدا و عترتم چه كرديد؟ مى گويند: با ثقل اكبر مخالفت كرديم و ثقل اصغر را تكه پاره نموديم . به آنها مى گويم از من دور شويد؛ آنها هم تشنه و سيه روى باز مى گردند.
بعد گروه ديگرى مى آيند كه چهره هايشان از نور مى درخشد. از آنها مى پرسم شما چه كسانى هستيد؟ مى گويند: ما از اهل حق هستيم ، كتاب پروردگارمان را با خود داشتيم ، حلال او را حلال نموديم و حرامش را بر خود حرام كرديم ، ذريه پيامبرمان محمد صلى الله عليه وآله را دوست داشتيم و با هر آنچه خود را يارى كرديم ، آنها را يارى نموديم و با كسانى كه با آنان دشمنى كردند، در كنارشان جنگيديم . سپس به آنها مى گويم : بشارت باد بر شما! من پيامبر شما، محمد هستم ؛ شما در دنيا آنچنان بوديد كه گفتيد؛ سپس از حوضم آنها را سيراب مى كنم و آنها سيراب و شاداب باز مى گردند و بعد وارد بهشت مى شوند و تا ابد در آن جاودان هستند.
بعد از همه اينها، مصيبت پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به حسين عليه السلام ، بسيار بود، در خانه ، در مسجد، بر روى منبر، در سفر و حضر و در قيام و قعودش براى حسين عليه السلام سوگوارى مى كرد. ديدنش براى حضرت موجب گريه مى شد، در آغوش كشيدنش او را اندوهگين مى كرد، بوسيدنش موجب جارى شدن اشكش مى شد و اسباب سرور و شادى او، موجب حزن و اندوه مى شد.
تفصيل آن مطالب چنين است :
وقتى حضرت رسول صلى الله عليه وآله ، حسين عليه السلام را بر دوش و شانه خود حمل مى كرد، به ياد سر او مى افتاد كه بر روى نيزه است و گريه مى كرد و به اصحاب مى گفت : گويى به اسيران مى نگرم كه بر شتران سوارند و سر فرزندم به يزيد - لعنت الله عليه - هديه داده شده است . وقتى حسين عليه السلام در دامن آن حضرت مى نشست ، به چهره او نگاه مى كرد و گريه مى نمود و مى فرمود: گويى با حسين هستم ، در حالى كه محاسنش با خونش ‍ خضاب شده است ، ديگران را فرا مى خواند، اما جوابش نمى دهند، يارى مى طلبد، اما يارى نمى شود. پيامبر خدا در عيد حسين عليه السلام را مى ديد كه لباس نويى پوشيده است ، اما گريه مى كرد؛ زيرا عزا و مصيبت او در صحراى كربلا به خاطر مى آورد؛ او را مى ديد كه با پدر، مادر و برادرش ‍ نشسته و غذا مى خورد، اين صحنه حضرت رسول را خوشحال مى كرد، اما بعد شروع به گريه مى نمود؛ چون به خاطر مى آورد - يا جبرئيل به خاطر او مى آورد - كه چگونه حسين عليه السلام ، و فرزندانش تشنه مانده اند، به گونه اى كه دنيا در برابر چشمانشان تيره و تار شده است و سپس تعدادى از آنها كشته و برخى به اسارت مى روند.
وقتى زير گلوى حسين عليه السلام را مى بوسيد، گريه مى كردى و چون مى پرسيد يا جدا چرا گريه مى كنى ؟ مى فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم ؛ يعنى گلوى تو جايى است كه شمشيرها بر آن افزود مى آيند و پيكر تو را شمشيرها قطعه قطعه مى كنند. اين صحنه ها را به خاطر مى آورم و گريه مى كنم .
رسول خدا لب ها و دندان هاى حسين عليه السلام را مى بوسيد و گريه مى كرد، چون به خاطر مى آورد كه در مجلس ابن زياد و يزيد لعنت الله عليهما با چوب خيزران بر اين لب و دندان مى زنند. زيدبن ارقم كه در زمان رسول خدا، شاهد رفتارهاى آن حضرت با امام حسين بود، در كوفه در مجلس ابن زياد، زمانى كه در مجلس ابن زياد، زمانى كه آن رفتارهاى آن حضرت با امام حسين بود، در كوفه در مجلس ابن زياد، زمانى كه آن ملعون با چوب بر لب و دندان امام حسين عليه السلام مى زد، حاضر بود. از اين رو برخاست و گفت : بر اين لب ها چوب نزن ، به خدايى كه جز او خدايى نيست ، من خودم ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله اين لب ها را مى بوسيد. روزى پيامبر در مسجد نشسته بود، گروهى از قريش وارد شدند كه عمربن سعد هم با آنها بود، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شد. پرسيدند: اى پيامبر خدا چرا ناراحت شديد؟ فرمود: ضرب و قتل و شتم و آوارگى اهل بيتم را به خاطر مى آوردم ، و اينكه اولين سرى بود كه بر نيزه مى شود، سر فرزندم حسين است .
چنين حالتى در طول حيات مبارك پيامبر صلى الله عليه وآله در شب ، روز، در سفر و حضور و تا زمانى كه در بستر وفات قرار گرفتند، ادامه داشت . حتى احتضار آن حضرت هم به مجلس عزاى با عبدالله تبديل شد، به اين گونه كه وقتى زمان رحلت آن حضرت نزديك شد و بيمارى اش شدت يافت . حسين عليه السلام را به سينه خود چسباند و در حالى كه عرق پيامبر بر او مى ريخت و جان به جان آفرين تسليم مى كرد، گفت : مرا با يزيد چه كار است ؟ خداوند به يزيد بركت ندهد، خدا يزيد را لعنت كند. سپس پيامبر از هوش رفتند و دوباره به هوش آمدند و فرمودند: براى من و قاتل تو در پيشگاه خداوند عز و جل مقامى است . تمام اين ماجراها در مدينه اتفاق افتاد.
مجلس پنجم ؛مجلس پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در كربلا؛ آن حضرت فرمودند، مرا به جايى كه به آن كربلا گفته مى شود، سير دادند، در آنجا قتلگاه حسين و اصحابش را ديدم ، سپس در آنجا مجلسى براى عزاى او برپا شد.
مجلس هفتم ؛مجلس آن حضرت در مجمع ( محل گردآمدن ) مدينه و كربلا؛ اين مجلس در زمانى بود كه زمين براى آن حضرت رام و مطيع و قتلگاه حسين به ايشان نشان داده شد و از تربت آن برداشتند. شايد اين همان تربتى باشد كه آن را به ام سلمه دادند و فرمودند: او را نگه دار و هنگامى كه به خون تبديل شد، بدان كه حسين كشته شده است . امام حسين عليه السلام نيز مانند همان تربت را و به همان كيفيت ، به ام سلمه داد.

امام على و امام حسين عليهماالسلام
مجلس هفتم ؛مجلس على عليه السلام در مدينه ، كوفه و ديگر جاها؛ حضرت على عليه السلام بر روى منبر و در مسجد تحت عناوين مختلف ، براى حسين عليه السلام سوگوارى و گريه مى نمودند و حالات آن حضرت را به انحاى مختلف به صورت نظم و ايثار يادآور مى شدند كه در يكى از اين موارد فرمودند: كاءنى بنفسى و اعقابها و بالكربلاء و محرابها، فتحضب منا اللحى بالدماء خضاب العروس باثوابها . گويى كه خودم و فرزندانم را در كربلا و محراب آن (مى بينم ) كه برخى از ما محاسن شان با خون خضاب شده است .
يكى ديگر از آن مجالس ، مجلس آن حضرت در محراب مسجد و در حالى است كه با سر شكافته بر زمين افتاد. حضرت على عليه السلام در آن حال فرمود: اى ابا عبدالله ! تو شهيد اين امت هستى . آن حضرت مرثيه سرا و حسين عليه السلام گريه كننده و اهالى كوفه شنونده بودند. بعد از اين مجلس ، آن حضرت مجلس ديگرى براى حسين عليه السلام برپا كرد كه آخرين مجلس ايشان بود و در آن مرثيه سرا خودش بود و شنونده زينب كبرى سلام الله عليها؛ يعنى آنجا كه حضرت امير در حالى كه در روز وفاتشان با سر شكافته در بستر آرميده بودند، خطاب به دخترشان زينب گفتند: اى دخترم ! گويى كه من به همراه تو و زنان اهل بيت هستم كه در اين سرزمين به اسارت برده مى شوند، و از اين مى ترسند كه مبادا مردم آنها را بربايند؛ تا آخر حديث .
مجالس آن حضرت در مدينه نيز برپا بود، هرگاه ايشان حسين عليه السلام را مى ديد گريه مى كرد و مى گفت : اى اشك چشم هر مؤ من !

مجلس هشتم ؛مجالس سه گانه اميرالمؤ منين عليه السلام در كربلا:
اول ؛ مجاهد از ابن عباس روايت كرده است كه هنگام عزيمت به صفين به همراه اميرالمؤ منين بودم ، وقتى در نينوا و در كنار رود فرات فرود آمدند، با صداى بلند گفتند: ابن عباس ! آيا مى دانى اينجا كجاست ! گفتم : اى اميرالمؤ منين ! نمى دانم ، فرمود: اگر آن طور كه من اينجا را مى شناسم ، تو هم مى شناختى ، از آن عبور نمى كردى ، مگر اينكه چون من گريه مى كردى . ابن عباس گفت : آن حضرت به قدرى گريه كردند كه محاسنشان از اشك خيش شد و اشك بر سينه اش جارى گرديد و ما هم به همراه او گريه كرديم . آن حضرت آه مى كشيد و مى گفت : مرا با آل ابوسفيان چه كار است ، مرا با حزب شيطان و سران كفر چه كار است ؟ اى ابا عبدالله ! صبر پيشه كن ، چرا كه پدرت نيز از دست آنها همان كشيده كه تو مى كشى .
آنگاه آب خواست و براى نماز وضو گرفت و چند ركعتى نماز خواند و دوباره همان سخنان را يادآور شدند. آنگاه ساعتى استراحت كردند و بعد بيدار شدند و گفتند: ابن عباس ! بله ، من اينجا هستم ، فرمود: آيا مايل هستى كه به تو بگويم در اين خوابى كه الان رفته بودم ، چه ديدم ؟ گفتم : چشمانت به خواب رفت و خير ديده اى يا اميرالمؤ منين ! فرمود: ديدم ، مثل اينكه مردانى از آسمان با پرچم هاى سفيد فرود آمدند و شمشيرهاى خود را آويخته بودند، شمشيرهايى كه سفيد بود و برق مى زد.
آنها دور اين زمين خطى كشيدند. سپس ديدم مثل اينكه اين درختان خرما، شاخه هايشان به زمين مى خورد و خون تازه به جوش و خروش بود و گويى من با حسين هستم كه در آن غرق شده است ، در اين باره كمك مى طلبد، اما كسى يارى اش نمى كند و آن مردان سفيد جامه كه از آسمان نازل شده بودند، او را صدا مى زدند و مى گفتند: اى خاندان رسول خدا! صبر پيشه كنيد. شما به دست مردمى شرور كشته مى شويد و يا ابا عبدالله ! اين بهشت مشتاق ديدار توست ؛ سپس به من تسليت مى گويند و اظهار مى دارند: يا اباالحسن ! تو را بشارت باد، خداوند چشم تو را، روزى كه مردم در پيشگاه خداوند جهانيان مى ايستند، روشن گرداند. سپس از خواب بيدار شدم . قسم به آن خدايى كه جان على در دست اوست ، صادق مصدق ابوالقاسم صلى الله عليه وآله در زمان عزيمت من به سوى كسانى كه بر ما تجاوز كردند، به من فرمودند: اين سرزمين كرب و بلا ياد مى شوند. اين سرزمين در آسمان ها شناخته شده است و از آن به سرزمين كرب و بلا ياد مى شود، همان طور كه از بارگاه حرمين و بيت المقدس ياد مى شود. سپس به من فرمود: ابن عباس ! در اين اطراف در پى سرگين آهو بگرد، به خدا سوگند نه به دروغ گفتن واداشتم و نه دروغ گفتم . اين سرگين ها زرد و رنگ زعفران است . ابن عباس گفت : آن سرگين ها را در جايى پيدا كردم و امام را صدا زدم و گفتم : آنها را همان طورى كه شما توصيف كرديد، يافتم . على عليه السلام فرمود: خدا و پيامبرش راست گفتند. سپس برخاست و با سرعت به طرف آنها آمد و آنها را برداشت و بوييد و گفت : همان است ، خودش است . ابن عباس ! مى دانى كه اين سرگين ها را عيسى بن مريم عليه السلام بوييده است . و آن زمانى بود كه آن حضرت به همراه حواريون از اين جا مى گذشتند و ديدند كه چند آهو جمع شده اند و گريه مى كنند. عيسى عليه السلام نشست و به همراه ايشان حواريون هم نشستند. آن حضرت گريه كرد و حواريون هم گريه كردند، در حالى كه نمى دانستند چرا عيسى نشست و گريه كرد. گفتند: اى روح خدا! چرا گريه كردى ؟ گفت : آيا مى دانيد اينجا چه سرزمينى است ؟ گفتند: نه ، عيسى گفت : اينجا همان سرزمينى است كه در آن نوه رسول احمد صلى الله عليه وآله و فرزند طاهره بتول شبيه مادر من ، كشته مى شود و در آن طينتى كه طيب تر از مشك است به خاك سپرده مى شود؛ چون او طينت نوه نوه پيامبر و شهيد است و طينت پيامبران و فرزندان آنها اين چنين است ، و اين آهوان با من حرف مى زنند و مى گويند كه آنها در اين سرزمين به شوق تربت پاك نوه پيامبر مى چرند و من گمان مى كنم كه آنها در اين سرزمين ، در امان باشند. سپس دستش را به سوى اين سرگين دراز كرد و آن را بوييد و گفت : اين سرگين ها به خاطر موقعيت مكانى شان اين گونه طيب هستند. خدايا آنها را باقى بدار تا پدر آن شهيد آنها را ببويد تا براى او تعزيت و تسليت باشد؛ از اين رو آنها تا روزگار ما باقى مانده اند و گذشت تا براى او رنگ آنها را زرد كرده و اين سرزمين كرب و بلا است . سپس با صداى بلند گفت : اى خداى عيسى بن مريم ! به قاتلان او و آنان كه دشمنش را يارى و او را بى ياور گذاشتند، خير و بركت نده . سپس آن حضرت مدتى طولانى گريه كرد و ما هم همراه او گريستيم ، تا آنجا كه به صورت بر روى زمين افتاد و براى مدتى بى هوش شد؛ بعد به هوش آمد و سرگين ها را برداشت و آن را در رداى خود گذاشت و به من هم دستور داد كه آن كار را انجام دهم . بعد گفت : ابن عباس ! هر گاه ديدى كه از آن خون تازه بيرون مى جهد، بدان كه ابا عبدالله كشته شده است . ابن عباس ‍ گفت : به خدا سوگند من بيشتر از هر چيزى كه خداوند حفظ آن را بر من واجب كرده است ، از آنها مراقبت مى كردم و هميشه آنها را در آستينم داشتم تا اين كه در خانه به خواب بودم و ناگهان بيدار شدم و ديدم كه از آن خون تازه جارى است و آستينم به خون تازه آغشته شده است . در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم : به خدا سوگند حسين كشته شده است . به خدا سوگند هرگز على عليه السلام به من دروغ نگفت و مرا از موضوعى باخبر نكرد، مگر اينكه آنچنان واقع شد كه ايشان گفت ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله او را از مسائلى آگاه مى كرد كه ديگران را نمى كرد. آنگاه من وحشت كردم واز خانه خارج شدم ، هنگام طلوع فجر بود، به خدا سوگند سرتاسر شهر مدينه را مه آنچنان فراگرفته بود كه هيچ اثرى از آن ديده نمى شد. بعد خورشيد طلوع كرد، به نظرم خورشيد گرفته بود؛ به نظر مى آمد كه ديوارهاى شهر مدينه خون آلود است . در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم : به خدا قسم حسين كشته شد. آنگاه از ناحيه بيت صدايى را شنيدم كه مى گفت : اى آل رسول الله ! صبر پيشه كنيد. فرزند زهرا كشته شد، و روح الامين با گريه و زارى فرود آمد. سپس با صداى بلند گريه نمود و من هم گريه كردم . در آن ساعت براى من ثابت شد كه آن روز دهم ماه محرم بوده است و دريافتم كه حسين عليه السلام در همان روزى كه خبر و تاريخ آن به ما رسيده بود، كشته شده است . كسانى كه با او بودند، مى گفتند: به خدا سوگند مطالبى را كه تو شنيدى ، ما هم شنيده ايم ، ما در ميان نبرد بوديم و نفهميديم كه آن چيست ؟ ما فكر مى كرديم كه او خضر عليه السلام است .

دوم : از هرثمة بن ابومسلم نقل شده است كه گفت : در ركاب على بن ابى طالب عليه السلام در صفين مى جنگيديم ، وقتى بازگشتيم ، در كربلا فرود آمد و در آنجا نماز صبح خواند. سپس از تربت آن برداشت و بو كرد و گفت : اى خاك ! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند. هرثمه نزد همسرش كه از شيعيان على عليه السلام بود، بازگشت و به او گفت : مى خواهم مطلبى را درباره ولى و امام تو، ابوالحسن به تو بگويم . على عليه السلام در كربلا فرود آمد و نماز خواند، سپس از خاك آن برداشت و گفت : اى خاك ! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند. آن زن گفت : اى مرد! اميرالمؤ منين جز حق نمى گويد.
هرثمه مى گويد: وقتى حسين عليه السلام به سمت كوفه آمد، من جزء گروهى بودم كه عبيدالله بن زياد لعنت الله عليه اعزام كرده بود. وقتى من آن محل و آن درخت را ديدم ، آن فرمايش على عليه السلام را به خاطر آوردم ، سوار بر شترم شدم و نزد حسين عليه السلام رفتم ، به آن حضرت سلام كردم و آنچه را از پدرش شنيده بودم ، به ايشان گفتم . امام حسين عليه السلام سؤ ال كرد تو با ما هستى يا عليه ما؟ گفتم : نه با تو هستم نه عليه تو؛ من بچه هايى دارم كه بر آنها از عبيدالله بن زياد مى ترسم . امام فرمود: پس به جايى برو كه نه كشته شدن ما را ببينى و نه صداى ما را بشنوى ؛ به آن خدايى كه جان حسين به دست اوست ، در آن روز هر كس صداى ما را بشنود و به كمك ما نشتابد خداوند او را به آتش جهنم گرفتار مى كند.

سوم : مطللبى است كه از امام باقر عليه السلام روايت شده است ، آن حضرت فرمود: على عليه السلام با دو تن از يارانش از كربلا مى گذشت ، وقتى از آنجا عبور كرد، چشمانش پر از اشك شد و گفت : اينجا محل فرود آنهاست ؛ در اينجا خون هاى آنها ريخته مى شود؛ اى خاك ! خوشا به حال تو كه خون عزيزان بر تو ريخته مى شود.

مجلس نهم ؛ مجالس حضرت زهراء سلام الله عليها در مدينه ؛
اين مجالس ‍ بسيار است ؛ زيرا هر گاه ، بنا به دلايل عديده اى ، آن حضرت را از موضوع باخبر مى كردند؛ مجلس گريه و نوحه سرايى براى حسين برپا مى كرد.

مجلس دهم ؛ مجلس ام ايمن در مدينه
؛ در اين مجلس مرثيه سرا ام ايمن و شنونده زينب عليهاالسلام بود كه براى او حديثى از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل كرد. و اين حديث ، حديث طولانى است كه در ميان آن مقتل حسين عليه السلام ، به زمين افتادن ايشان و نحوه كفن و دفن او، بيان شده است ؛ و اين همان حديثى است كه زينب سلام الله عليها آن را براى امام سجاد عليه السلام در محل قتلگاه به منظور دلدارى به او نقل كرد، آن هنگام كه پيكر شهدا بر زمين افتاده بود و آنها را به اسارت به كوفه مى بردند.

مجلس يازدهم ؛ مجلس امام حسن عليه السلام
؛ در اين مجلس مرثيه سرا خود آن حضرت بود و امام حسين و اهل بيتش شنونده بودند. زمانى كه امام حسن عليه السلام در حال احتضار بودند و آثار مسموميت در تمام اعضاى بدنشان ظاهر شده بود و خون بالا مى آوردند، حسين عليه السلام نزد او آمد و برادرش را به آغوش كشيد و گريه سر داد. امام حسن به او گفت : لا يوم يا ابا عبدالله اى ابا عبدالله ! هيچ روزى مانند روز تو نيست . سى هزار نفر كه ادعا مى كنند از امت جد ما هستند و پيروان دين اسلامند، بر تو هجوم مى آورند، و نسبت به كشتن تو و ريختن خونت و هتك حرمت تو و اسارت فرزندان و زنان تو با هم به توافق مى رسند. در آن هنگام از آسمان خون و خاكستر مى بارد و همه چيز حتى حيوانات وحشى در بيابان ها و ماهيان در درياها برايت گريه مى كنند.

مجلس دوازدهم ؛ مجلسى از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بر سر قبر شريف آن حضرت
؛ در اين مجلس مرثيه سرا پيامبر صلى الله عليه وآله و شنونده حسين عليه السلام است . و آن هنگامى بود كه وليد حاكم مدينه اصرار بر اين داشت كه امام با يزيد لعنت الله عليه بيعت كند و امام اراده فرمود از مدينه خارج شود. يك شب امام از منزلشان خارج شدند و به كنار جدش ‍ آمدند و گفتند: سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين فرزند فاطمه ، فرزند تو و سبط تو هستم كه مرا در ميان امت خودت به امانت بر جاى گذاشتى ؛ اى پيامبر خدا! تو شاهد باش كه آنها مرا بى يار و ياور گذاشتند، حق مرا ضايع كردند و عهد و پيمانشان را حفظ نكردند و اين شكواى من به تو است تا روزى كه تو را ملاقات كنم . سپس برخاست و مدت طولانى نماز خواند. وليد ماءمور به منزل امام حسين عليه السلام فرستاد تا ببيند آيا از مدينه خارج شده است يا نه ، و چون امام در منزلش نيافت ، گفت : الحمدلله از مدينه خارج شد و من به خون او گرفتار نشدم . حسين عليه السلام نزديك صبح به منزل بازگشت .
شب دوم نيز به كنار قبر پيامبر آمد و چند ركعتى نماز خواند، وقتى از نماز فارغ شد؛ گفت : خدايا! اين قبر پيامبر تو است و من فرزند دختر پيامبر تو هستم ، بر من امرى وارد شده است كه خود از آن آگاهى ؛ خدايا! من معروف را دوست دارم و از منكر متنفر؛ اى ذوالجلال و الكرام ! به حق اين قبر و كسى كه در آن آرميده است ، از تو مسئلت دارم ، براى من آن چيزى را برگزينى كه رضاى تو و پيامبر تو در آن است .
آنگاه بر سر قبر شروع به گريه كرد تا نزديكى هاى صبح . سپس سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب رفت . در خواب ديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در ميان گروهى از ملائكه به سوى او مى آيد. آمد تا اينكه حسين را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: اى محبوب من ! اى حسين ! مى بينم كه بزودى به خون خود مى غلطى و در سرزمين كربلا به دست گروهى از امت من سر از بدنت جدا مى شود، در حالى كه تشنه اى ، اما آب به تو نمى دهند، با اين وجود آنها اميد به شفاعت من دارند. خداوند شفاعت مرا در روز قيامت شامل آنها نمى گرداند. حبيب من ، حسين ! پدر، مادر و برادرت نزد من آمده اند، آنها مشتاق تو هستند؛ تو در بهشت درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نائل نمى شوى . حسين عليه السلام در خواب به پيامبر نگاه مى كرد و مى گفت : اى پدر! نيازى به مراجعت به دنيا ندارم ، مرا با خود ببر و وارد قبر بنما. پيامبر به او فرمود: تو بايد به دنيا مراجعت نمايى تا شهادت و پاداش عظيمى كه خداوند در آن برايت مقرر فرموده است ، نصيبت شود. تو و پدرت و برادرت و عمويت و عموى پدرت در روز قيامت در يك گروه مى شويد تا اينكه وارد بهشت شويد. آنگاه امام مضطرب از خواب بيدار شد و اين رؤ يا را براى اهل بيت خود و فرزندان عبدالمطلب تعريف كرد. در آن روز، نه در مغرب و نه در مشرق ، مردمى اندوهگين تر و گريان تر از اهل بيت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يافت نمى شد.

مجلس سيزدهم ؛مجلس ام سلمه در خارج از مدينه
، در اين مجلس مرثيه خوان ام سلمه بود و شنونده حسين عليه السلام ، سپس مرثيه خوان حين عليه السلام بود و شنونده ام سلمه . مجلس عجيبى بود كه در آن صحنه اى از قضيه كربلا و مجمعى از مدينه و كربلا بود. و آن اين بود كه حسين عليه السلام قصد خروج از مدينه را داشت كه ام سلمه رضى الله عنها پيش آن حضرت آمد و گفت : اى فرزندم ! با رفتنت به عراق مرا اندوهگين مكن ؛ چرا كه شنيدم جدت مى گفت : پسرم حسين در سرزمين عراق در جايى كه به آن كربلا مى گويند، كشته مى شود.
امام گفت : اى مادر! به خدا قسم ! من اين را مى دانم و من در هر صورت كشته خواهم شد و چاره اى ندارم . من مى دانم از اهل بيتم و نزديكانم و شيعيانم چه كسانى كشته مى شوند. مادر! اگر مايل هستى ، قبر و آرامگاهم را نشان تو بدهم ! سپس امام به طرف كربلا اشاره كرد، زمين پست شد، به طورى كه بارگاه و مدفن ، محل اردوگاه و محل شهادتش را به ام سلمه نشان داد. در اين هنگام ام سلمه به شدت گريه كرد و امر امام را به خدا واگذار نمود. امام فرمود: اى مادر! خدا خواسته است مرا ببيند كه مظلومانه و از روى ستم كشته و سرم از تن جدا شده است و خداوند خواسته است كه حرم و اهل بيت و زنان مرا آواره ببيند و كودكانم سربريده ، مظلوم ، اسير و دربند باشند و درخواست كمك و يارى كنند، اما يار و ياورى نداشته باشند.
در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت : نزد من تربتى است كه جدت آن را در شيشه اى به من داد. آنگاه امام گفت : به خدا سوگند من اين چنين به شهادت مى رسم و اگر به عراق هم نروم ، مرا مى كشند. سپس مقدارى تربت برداشت و آن را در شيشه اى قرار داد و آن را به ام سلمه داد و فرمود: آن را به همراه شيشه اى كه جدم به تو داد، نگه دار و هر گاه به خون تبديل شدند، بدان كه من كشته شده ام .

مجلس چهاردهم ؛ مجلس عمه هاى حسين عليه السلام در خارج از مدينه .
وقتى حسين عليه السلام تصميم گرفت از مدينه خارج شود، زنان بنى عبدالمطلب آمدند و براى نوحه سردادن جمع شدند، تا اينكه حسين عليه السلام به ميان آنها رفت و فرمود: شما را به خدا سوگند، آشكارا نوحه و زارى نكنيد كه معصيت خدا و رسول اوست . زنان بنى عبدالمطلب گفتند: پس براى چه كسى نوحه و گريه را نگه داريم ؛ در حالى كه براى ما امروز چون روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله ، و على و فاطمه و رقيه و زينب و ام كلثوم از دنيا رفتند. خدا را سوگند مى دهيم كه ما را فداى تو كند، اى محبوب ابرار! آنگاه يكى از عمه هاى امام جلو آمد و در حالى كه گريه مى كرد، گفت : اى حسين شاهد باش ما شنيديم كه اجنه براى تو نوحه خوانى مى كنند و مى گويند: براى حسين سيد و سالار شهيدان گريه كنيد، از مصيبت قتل او موها سفيد شد و به لرزه افتاديم و به خاطر قتل او ماه گرفت و افق هاى آسمان سرخ رنگ شد و خورشيد بلاد دگرگون شد. او فرزند فاطمه است ، كه به واسطه اش خلايق و بشر پاداش داده مى شوند.

مجلس پانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام وقتى از مدينه حركت كرد.
در اين مجلس مرثيه سرا حسين و شنونده ملائكه بودند و آن اين گريه بود كه وقتى امام از مدينه حركت كردند؛ گروهايى از ملائكه نشان دار كه در دست سرنيزه داشتند و بر اسب هايى از اسب هاى بهشتى سوار بودند، به ملاقات ايشان آمدند، به امام سلام كردند و گفتند: اى حجت خدا بر خلق ، پس از جد و پدر و برادرت ! خداوند سبحان جدت را در مواقع فراوان به واسطه ما يارى كرد، همانا كه خداوند تو را به واسطه ما يارى كند. امام به آنها گفت : وعده ما، قبر و بارگاهم كه در آنجا به شهادت مى رسم و آن جا كربلاست ، وقتى وارد آن شدم ، نزد من آييد.

مجلس شانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام ، وقتى امام از مدينه حركت كرد.
در اين مجلس شنونده ، اجنه بودند. به اين ترتيب كه ، وقتى امام از مدينه حركت كرد، گروهايى از اجنه مسلمان ، نزد او آمدند و گفتند: اى سرور و مولاى ما! ما شيعيان و انصار تو هستيم . به ما دستور بده ، امر، امر شماست . هر چه مى خواهى بفرما، اگر به ما دستور كشتن همه دشمنانت را بدهى و شما در همين مكان خودتان باشيد، ما براى انجام اين كار براى تو كافى هستيم . امام به آنها پاداش نيكويى داد و گفت : آيا كتاب خدا را كه بر جدم رسول الله صلى الله عليه وآله نازل شد، تلاوت نكرده ايد كه در آن فرمود: اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة (40) هر كجا باشيد، اگر چه در كاخ ‌هاى بسيار محكم ، مرگ شما را در مى يابد.
همچنين خداوند سبحان فرمود: قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (41) اى پيغمبر بگو اگر در خانه هاى خود هم بوديد، باز آنان كه سرنوشتشان در قضاى الهى ، كشته شدن است ، از خانه به قتلگاه به پاى خود بيرون مى آمدند. بنابراين اگر من در جاى خود بمانم ، چگونه اين خلق آزمايش و امتحان شوند و چه كسى در قبر من در كربلا ساكن شود. خداوند روزى كه زمين را گستراند، آنجا را برگزيد و آن را پناهگاه شيعيان ما قرار داد، آنجا در دنيا و آخرت موجب امان است . اما شما روز شنبه كه عاشورا باشد حاضر شويد. من در آخر آن روز كشته مى شوم و ديگر پس از من از اهل بيتم كسى براى كشته شدن باقى نمى ماند، خواهران و اهل بيتم اسير مى شوند و سرم را براى بردن به نزد يزيد، حركت مى دهند. اجنه گفتند: اى حبيب خدا و فرزند حبيب او! به خدا سوگند اگر اين نبود كه بايد از امر تو اطاعت كرد و مخالفت با امر تو براى ما مجاز بود، تمام دشمنان تو را قبل از اينكه به تو دست يابند، مى كشتيم . امام سلام الله عليه فرمود: به خدا سوگند ما بر آنها از شما تواناتريم ؛ اما ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة (42) تا هر كس هلاك شدنى است با برهان از بين برود و هر كس زنده ماندنى است ، با برهان زنده بماند.

مجلس هفدهم ؛ مجلسى در مسجدالحرام
، كه در آن مجلس ، مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده حجاج بودند. امام حسين عليه السلام وقتى قصد رفتن به عراق كرد، براى سخنرانى به پا خاست و فرمود: الحمدلله و ما شاءالله و لا حول ولا قوة الا بالله و صلى الله على و رسوله و سلم . مرگ براى فرزندان آدم چون گردنبندى است بر گردن دختران جوان و چه مشتاق آباء و اجداد خود هستم ، مانند اشتياق يعقوب به يوسف ، براى من مرگى انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم .
گويى اعضاى بدنم را گرگان بيابان در ميان نواويس و كربلا قطعه قطعه مى كنند و آن جماعت گرسنه و بى رحم شكم هاى خود را پر مى كنند. چاره اى از سرنوشتى كه رقم خورده است ، نيست . رضاى خدا، رضاى ما اهل بيت است ، بر بلاى او صبر مى كنيم و به ما پاداش صابران داده مى شود. هرگز چيزى از گوشت و خون رسول خدا از بين نمى رود و همه در حظيرة القدس براى او جمع مى شوند و چشم آن حضرت به آنها روشن مى شود و عده او براى آنها محقق مى شود. هر كس مى خواهد جانش را در راه ما فدا كند و خدا را ملاقات نمايد، پس بايد با ما حركت كند، كه من به خواست خدا عازم هستم .

مجلس هيجدهم ؛ مجلسى خارج از مكه ،
كه در آن مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده محمد حنفيه بود. محمد حنفيه در شبى كه صبح روز بعد آن ، امام حسين عليه السلام قصد خروج از مكه را داشت ، نزد امام آمد و گفت : اى برادر! تو از خيانت اهل كوفه نسبت به پدر و برادرت آگاهى ، من خوف آن دارم كه سرگذشت تو هم مانند آنها بشود، نظر من اين است كه در حرم اقامت كنى ، تو عزيزترين افراد اهل حرم خدا هستى .
امام فرمود: اى برادر! مى ترسم كه يزيدبن معاويه در حرم مرا ترور كند و سبب شكستن حرمت بيت خدا شوم . محمد حنفيه گفت : اگر خوف اين دارى ، پس به يمن يا جاى ديگرى برو، چرا كه از همه بر اين كار تواناتر هستى و كسى نمى تواند مانع تو شود. امام فرمود: درباره پيشنهاد تو فكر مى كنم .
چون سحر شد، حسين عليه السلام به راه افتاد؛ محمد از ماجرا باخبر شد، نزد امام آمد و مهار ناقه آن حضرت را كه بر آن سوار بود، گرفت و گفت : اى برادر! آيا به من قول ندادى كه به پيشنهادم فكر مى كنى ؟ امام فرمود: بله ، محمد پرسيد: چه مساءله اى موجب شد با عجله خارج شوى ؟ امام فرمود: بعد از اينكه از تو جدا شدم ، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به خوابم آمد و گفت : اى حسين ! به عراق برو؛ خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند. محمد گفت : انا لله و انا اليه راجعون .
محمد گفت : در حالى كه تو با اين شرايط خارج مى شوى ، بردن زنان به همراه خودت ، چه معنا و مفهومى دارد؟ امام فرمود: خداوند خواسته است كه آنها را اسير ببيند. آنگاه محمد خداحافظى كرد و رفت .

مجلس نوزدهم
؛ اين مجلس نيز در خارج از مكه منعقد شد و در آن مرثيه خوان ، حسين عليه السلام بود و يك بار عبدالله بن عمر و بار ديگر عبدالله بن زبير شنونده آن بودند. وقتى امام حسين عليه السلام از مكه خارج شد عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير نزد ايشان آمدند و تلويحا به ايشان گفتند كه از رفتن خوددارى كند. امام به آنها فرمود: پيامبر خدا به من دستورى داده است و من امر او را اجرا مى كنم . پس ابن عباس در حالى كه واحسينا مى گفت ، خارج شد. سپس عبدالله بن عمر نزد امام آمد و به ايشان پيشنهاد كرد كه با اهل ضلالت صلح كند و به امام نسبت قتل و كشتار هشدار داد. امام فرمود: اى ابا عبدالرحمن ! آيا نمى دانى كه اين از پستى دنيا نزد خداوند تعالى است كه سر يحيى فرزند زكريا عليهماالسلام به يكى از ستمگران بنى اسرائيل اهدا شد؟ آيا نمى دانى كه بنى اسرائيل ميان طلوع فجر تا طلوع شمس ، هفتاد پيامبر را مى كشتند، سپس در بازار مى نشستند، خريد و فروش مى كردند، گويى اصلا اتفاقى نيفتاده است . با اين وجود، خداوند در عذاب آنها تعجيل نفرمود، بلكه بعد از آن خداوند آنها را مجازات كرد. اى ابو عبدالرحمن ! از خدا بترس و نصرت و يارى مرا رها نكن .

مجلس بيستم ؛ مجلسى در خزيمية
، در اين مجلس مرثيه سرا اجنه و شنونده ، زينب سلام الله عليها بود. وقتى امام حسين عليه السلام در خزيميه فرود آمد، يك شبانه روز در آنجا ماند. وقتى صبح شد، خواهرش زينب نزد امام آمد و گفت : برادر! مى خواهم خبرى كه آن را شنيدم به تو بدهم . حسين عليه السلام پرسيد، چه شده است ؟ زينب جواب داد: در پاسى از شب براى كارى بيرون رفتم ، شنيدم هاتفى مى گويد: اى چشم ها گريه كنيد، چه كسى بعد از اين بر شهدا، بر گروهى كه مرگ در پى آنان است ، گريه مى كند، امام حسين عليه السلام به او گفت : اى خواهر! هر چه خدا مقرر كرده باشد، همان مى شود.

مجلس بيست و يكم ؛ مجلس ثعلبيه
؛ در اين مجلس دو نفر از طايفه بنى اسد يعنى عبدالله بن سليمان و منذربن المشمعل براى مسلم بن عقيل مرثيه سرايى مى كردند و شنونده ، حسين عليه السلام بود. سپس مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده اهل بيت و اصحاب آن حضرت بودند. جريان از اين قرار بود كه آنها گفتند: وقتى حج به جا مى آورديم ، تمام سعى و تلاش ما بر اين بود كه در ميان راه به حسين عليه السلام ملحق شويم تا ببينيم كارشان به كجا مى انجامد. با سرعت حركت كرديم تا به او برسيم ؛ ديديم مردى از اهل كوفه راه خود را كج كرده تا حسين عليه السلام را ملاقات نكند، با انحراف آن مرد از جاده ، امام نيز به راه خود ادامه داد. ما به طرف آن مرد رفتيم ؛ يكى از ما گفت : نزد آن شخص برويم ، او از كوفه باخبر است . رفتيم تا به او رسيديم . به او سلام كرديم . جواب سلام ما را داد. از او پرسيديم از كدام طايفه اى ؟ گفت : اسدى هستم ، بكر پسر فلان شخص . گفتيم ما هم اسدى هستيم به او گفتيم : ما را از اهل كوفه باخبر كن . گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى كشته شده بودند. من خودم ديدم كه آنها را در بازار بر روى زمين مى كشند. آنگاه آمديم تا به حسين عليه السلام پيوستيم و با ايشان حركت كرديم تا اينكه در ثعلبيه فرود آمد. نزد ايشان رفتيم و سلام كرديم . جواب سلام ما را داد. به ايشان عرض كرديم خدا شما را رحمت كند، براى شما خبرى داريم . اگر مايل هستيد آن را آشكار بگوييم و اگر مى خواهيد به طور خصوصى آن را عرض كنيم . به ما و يارانش نگاه كرد و سپس فرمود: من از اينها چيزى پنهان نمى كنم .
عرض كرديم : آن مردى را كه شب گذشته آمده بود، به خاطر داريد؟ فرمود: بله ، مى خواستم از او خبرى بگيرم . گفتيم : به خدا سوگند تمام خبرهايى كه شما را كفايت مى كند، آورده ايم . او يكى از افراد طايفه ماست و مردى صاحب نظر باصداقت و عاقل است . او به مام گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى را كشته بودند و ديده بود كه آنها را در بازار، روى زمين مى كشند.
امام فرمود: انا لله و انا اليه راجعون خداوند هر دوى آنها را رحمت كند. امام اين عبارت را چند بار تكرار كرد.
به ايشان عرض كرديم : تو را به جان خودت و اهل بيتت سوگند مى دهيم كه از همين جا بازگردى ، شما در كوفه يار و ياور و پيروى نداريد؛ بلكه ما خوف آن داريم كه آنها عليه شما باشند.
امام نگاهى به فرزندان عقيل كرد و فرمود: نظر شما چيست ؟ مسلم كشته شده است . گفتند: به خدا سوگند بر نمى گرديم تا اينكه يا انتقام خون او را بگيريم يا مانند او به شهادت برسيم . امام رو به ما كرد و گفت : بعد از اينها زندگانى خيرى ندارد. ما دريافتيم كه امام تصميم گرفته اند به مسير خود ادامه دهند. به او عرض كرديم : خداوند خير و خوبى را براى شما انتخاب كند. امام فرمود: خداوند شما را مورد لطف و مرحمت خويش قرار دهد. سپس اصحاب آن حضرت به ايشان گفتند: به خدا سوگند، شما مسلم بن عقيل نيستيد، اگر وارد كوفه شويد، مردم با شتاب به سوى شما مى آيند. امام ساكت شد. (سيد رحمت الله عليه گفته است كه خبر شهادت مسلم در زباله به امام داده شد.)
سپس حسين عليه السلام به راه خود ادامه داد، تا اينكه فرزند ايشان را ملاقات كرد و پس از عرض سلام گفت : اى پسر رسول خدا! چگونه به اهل كوفه اعتماد مى كنى ، آنها همان كسانى هستند كه پسر عمويت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند. اشك از ديدگان امام جارى شد و سپس فرمود: خدا رحمت كند مسلم را! او به روح و رحمت خدا و تحيت و رضوانش ‍ پيوست و آنچه برايش مقدر بود، پيش آمد، اما آنچه بر ماست ، باقى است .
سپس امام شروع كرد به بيان اين ابيات :
فان تكن الدنيا تعد نفيسة
فدار ثواب الله اعلى وانبل
و ان تكن الابدان للموت انشئت
فقتل امرء بالسيف فى الله افضل
و ان تكن الارزاق قسما مقدرا
فقله حرص المرء للرزق اجمل
و ان تكن الاموال للترك جمعها
فما بال متروك به الحر يبحل
اگر چه دنيا ارزشمند و نفيس است
اما عالم آخرت عالى تر و شايسته تر است
و اگر بدن ها براى مردن آفريده شده است
پس كشته شدن انسان با شمشير در راه خدا بهترين است
و اگر رزق و روزى ها تقسيم شده و مقدر است
پس انسان هر چه كمتر حرص بورزد، زيباتر است
و اگر اموال دنيا براى ترك كردن ، جمع مى شود
پس چه باك كه انسان آزاده به دنبال آن نرود

مجلس بيست و دوم ؛ مجلسى در بطن عقبه
؛ مرثيه سراى اين مجلس حسين عليه السلام و شنونده عمروبن يوزان بود. به اين نحو كه ، اين شخص حسين عليه السلام را در بطن عقبه ديد و از امام پرسيد: كجا مى خواهى بروى يا ابا عبدالله ! حسين عليه السلام فرمود: به كوفه . عمرو به امام عرض كرد: تو را سوگند مى دهم كه باز گردى ، به خدا سوگند به سوى شمشيرها و نيزها مى روى . اينهايى كه در پى شما فرستادند، اگر هزينه جنگ را براى شما تاءمين و زمينه را فراهم مى كردند، آنگاه به سوى آنها مى رفتى ، به صلاح بود، اما اين حالتى كه شما يادآور مى شويد، من نمى دانم چه بايد بكنيد. امام حسين عليه السلام به او فرمود: اى بنده خدا! قضيه بر من پوشيده نيست ، اما كسى نمى تواند بر امر خداى تعالى غالب شود.
آنگاه امام حسين عليه السلام در اين مجلس شروع كرد به نوحه سرايى براى خود و فرمود: به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكردند، مگر اينكه مى خواهند خون قلب مرا بيرون بياورند.
شايد منظور امام اصابت تير سه شعبه بر قلب مباركشان و جارى شدن خون آن باشد كه دست مباركش را چند بار از آن پر كرد و سر و صورت را به آن آغشته نمود.
اى حسين ! پدر و مادرم به فدايت ؛ با اين گفته شما، قلب شيعيانتان خون و جگرهايشان مجروح شد و اشك از چشمانشان جارى گرديد. و اين كلام شما چه جانگداز است !!

مجلس بيست و سوم
؛ امام حسين عليه السلام در يكى از منزل ها، هنگام بار انداختن و حركت ، با توجه به ماجراهايى كه براى سر مباركشان پيش مى آيد و آن را به يزيد اهداء مى كنند، براى خودشان مرثيه سرايى كردند. آن حضرت يحيى عليه السلام را متذكر شد و فرمود: اين از پستى دنيا است كه سر يحيى به زن زناكارى هديه داده شد، بعد از آن ، امام گريه كردند.

مجلس بيست و چهارم ؛ مجلسى در نزديكى كربلا؛ امام قبل از ورود به كربلا براى خود مرثيه عجيبى خواندند كه شنونده اين مجلس اهل بيت آن حضرت بودند. كيفيت اين مجلس بدين گونه بود كه وقتى امام در آخرين منزل فرود آمدند و خيمه ها را برپا كردند، فرزندان ، برادران و اهل بيتش را در جاى خاصى جمع كرد و به آنها نگاه كرد و ساعتى گريه نمود. امام به آنها مى نگريست و به خاطر مى آورد كه چه بر سرشان خواهد آمد، زيرا ديگر براى آنها كه از موطنشان و هر مكان امن ديگرى ، حتى حرم خدا - كه پناهگاه كافر، حيوانات ، درختان و گياهان است - رانده شده بودند، مكان امنى باقى نمانده بود. به همين خاطر ساعتى گريه كرد و از اين موضوع به درگاه الهى شكوه نمود و فرمود: بارالها! من عترت پيامبر تو هستم . آنها ما را طرد كردند و دچار رنج و زحمت نمودند و بنى اميه بر ما تعدى كرد.

مجلس بيست و پنجم ؛ مجلس امام در خارج از خيمه ها در عصر تاسوعا؛ امام در آستانه خيمه نشسته و بر شمشير خود تكيه كرده و سر را به پايين انداخته بود كه خواهرش صيحه اى شنيد، نزديك برادرش آمد و گفت : برادر! آيا اين صداها را كه نزديك شده اند، نمى شنوى ؟ امام حسين عليه السلام سر را بلند كرد و فرمود: من پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را در اين ساعت در خواب ديدم كه به من فرمود: تو به سوى ما مى آيى . آنگاه خواهرش به صورت زد و فرياد واويلا سر داد و امام حسين عليه السلام به او گفت : خواهر! نوحه و زارى نكن ، ساكت باش ، خدا تو را مورد لطف و مرحمت قرار دهد.
در روايت سيد است كه ؛ امام گفت : اى خواهر! من همين الان جدم ، محمد صلى الله عليه وآله و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن عليهم السلام را ديدم كه مى گويند: حسين ! تو بزودى نزد ما مى آيى . و در بعضى از روايات آمده است كه فردا (نزد ما مى آيى ). (سيد) گفته است : زينب به صورتش زد و فرياد كشيد؛ آنگاه امام حسين به او گفت : آرام باش تا مورد شماتت اين قوم واقع نشويم .

مجلس بيست و ششم ؛ مجلسى در شب عاشورا
؛ امام حسين عليه السلام در شب عاشورا به گوشه اى رفت و براى خود مرثيه سرايى كرد. آن حضرت در آن حال كه تنها بود و شنونده اى نداشت ، مصائب و كشته شدن خود را به خاطر مى آورد، اسلحه اش را آماده مى كرد و گاهى زمانه را مخاطب قرار مى داد و مى گفت : اى زمانه ! اف بر تو؛ چه بسيار افرادى كه طالب و رفيق تو بودند، اما آنها را در صبح و شام كشتى . حتى به ديل آنها قانع نشدى . همه امور به سوى خداوند جليل باز مى گردد و هر موجود زنده اى بايد اين راه را برود.
امام سجاد عليه السلام فرموده است : وقتى براى بار دوم يا سوم اين مطلب را تكرار كرد، من دانستم كه مقصودشان چيست . آنگاه بغض در گلويم گبر كرد، اما سكوت كردم و فهميدم كه بلا نازل شده است ؛ ولى عمه ام زينب ، وقتى آنچه را من شنيدم ، او هم شنيد، از آنجا كه ايشان يك زن بودند و رقت قلب و جزع از خصوصيات زنان است ، نتوانست خودش را كنترل كند؛ دويد، به طورى كه لباسش بر زمين كشيده شد و سرش برهنه گرديد تا اينكه به او رسيد و گفت : وامصيبتا! اى كاش زنده نبودم . اى جانشين پيشينيان واى پناه بازماندگان ! مادرم فاطمه ، پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفته اند! پدرم در حالى كه گريه مى كرد نگاهى به ايشان نمود و گفت : اى خواهر! مبادا شيطان صبرت را ببرد.
عمه ام گفت : دلم مى سوزد و اين مصيبت بر من گران است . سپس به صورتش زد و گريبان چاك كرد و از حال رفت و بر زمين افتاد. پدرم به طرف او آمد و آب بر صورتش پاشيد و گفت : خواهر! تقوى الهى پيشه كن ، صبور باش و بدان كه اهل زمين مى ميرند و اهل آسمان ها باقى نمى مانند و همه چيز، بجز ذات الهى ، نابود مى شود. همان خدايى كه خلق را به قدرتش ‍ آفريده آنها را مبعوث مى كند و باز مى گرداند و تنها خدا يكتاست . پدرم ، مادرم و برادرم از من بهتر بودند و پيامبر خدا براى من و هر مسلمانى اسوه و سرمشق است . پدرم با اين سخنان خواهرش را آرام كرد و به او گفت : خواهر! تو را سوگند مى دهم كه وقتى من از دنيا رفتم لباست را پاره نكنى ، به سر و صورت خود نزنى و با فرياد و ناله گريه نكنى ؛ و سپس ايشان را آورد و در كنار من نشاند.

مجلس بيست و هفتم
؛ مجلس آن حضرت در خيمه ؛ امام حسين عليه السلام شب عاشورا اصحابش را در خيمه اى جمع كرد و براى آنها سخنرانى نمود و در طى آن براى خود و همه اصحابش مرثيه خواند؛ آنگاه به آنها اذن داد؛ سپس آنها در اين مجلس با آن حضرت دوباره بيعت كردند كه در راه آن حضرت به شهادت برسند.
آرى ، يكى از آنها با حضرت چنين بيعت كرد كه اگر هزار بار او را بكشند و جسدش را بسوزانند و به خاكستر تبديل كنند، دست از ايشان بر ندارد. او گفت : اگر دنيا باقى باشد من همان راه را بر مى گزينم .

مجلس بيست و هشتم ؛ مجلس آن حضرت در ميان خيمه ها و مقتل . در اين مجلس ‍ امام حسين عليه السلام براى دختر كوچكش سكينه با اشعارى مرثيه سرايى كرد كه برخى از آن اشعار چنين است : دخترم سكينه جان ! بعد از من ، آنگاه كه پيكرم پايمال سم اسبان مى شود، تو زياد گريه خواهى كرد. پس تا وقتى كه جان در بدن دارم با اشك هاى حسرت بارت قلب مرا نسوزان .

مجلس بيست و نهم ؛ مجلس مرثيه سرايى آن حضرت در قتلگاه
؛ در اين مجلس امام گاهى براى يكى از اصحاب ، گاهى براى برادر، زمانى براى فرزند، گاهى براى پسر برادر و زمانى هم براى همه آنها و زمانى هم براى اهل بيت خود مرثيه سرايى مى كرد.

مجلس سى ام ؛ مجلسى در سحرگاه عاشورا
؛ امام حسين عليه السلام در خيمه و در اين مجلس درباره خودش مرثيه اى خواند، كه در همان وقت رسول خدا صلى الله عليه وآله ، درباره او خواند. در كتاب مناقب آمده است كه چون وقت سحر شد؛ امام حسين عليه السلام كمى به خواب رفت و سپس بيدار شد و فرمود: مى دانيد همين الان در خواب چه ديدم ؟ پرسيدند اى پسر رسول خدا چه ديدى ؟ فرمود: ديدم اينكه سگ هايى بر من حمله ور شدند تا مرا گاز بگيرند، در ميان آنها سگى بود كه دچار مرض پيسى بود و از همه بيشتر بر من حمله مى كرد. من گمان مى كنم كه ماءمور كشتن من است ، از ميان اين قوم كسى باشد كه دچار ابرص (پيسى ) باشد. سپس جدم پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را ديدم كه گروهى از اصحاب به همراهش بودند. او به من فرمود: اى پسرم ! تو شهيد آل محمدى . اهل آسمان ها به تو بشارت داده اند. افطار تو امشب نزد من بايد باشد.
بشتاب و تاءخير نكن . اين فرشته اى است كه از آسمان نازل شده تا خون تو را در شيشه سبز رنگى بگيرد. امام فرمود: اين خوابى بود كه ديدم و ديگر امر محكم شد و زمان رفتن نزديك گرديد و در آن شكى نيست .

خاتمه اين مجلس ها
اين مجلس از نظر مرثيه سرايى و حالت و دردناك بودن ، منحصر به فرد است . شنونده اين مجلس خداوند رب العالمين بود كه اين مرثيه را شنيد، و آن عبارت از مجلسى بود كه امام در ميان قتلگاه با بدن پاره پاره افتاده بود و نفس هاى آن حضرت رو به خاموشى بود و كم كم از هوش مى رفت . در آن شرايط امام درباره حال خود و اهل بيتش مرثيه خواند و پروردگارش را مخاطب قرار داد و گفت : خدايا! شاءن و عظمت تو والاست ، عظيم الجبروت و شديدالكبريايى ؛ من عترت پيامبر تو و فرزند حبيب محمد مصطفى صلى الله عليه وآله هستم . آنها ما را بى يار و ياور گذاشتند، ما را طرد كردند و به ما نيرنگ زدند و ما را كشتند... تا آخر حديث .

نوع چهارم ، مجلسى كه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام برپا شد:
مجلس اول ؛ مجلس رسول خدا صلى الله عليه وآله در مدينه است كه آن حضرت به شيوه خاصى مرثيه خوان بودند و شنونده ام سلمه بود. اين مطلب در روايتى از ابن عباس آمده است . ابن عباس گفته است : من در خانه ام در حال استراحت بودم كه صداى ناله و فرياد بلندى را از خانه ام سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه وآله شنيدم . خارج شدم و كسى مرا به خانه او راهنمايى كرد. مرد و زن اهل مدينه هم رو به سوى آن خانه آوردند. وقتى به آنجا رسيدم ، گفتم : با ام المؤ منين ! چه شده است ، چرا ناله و استغاثه مى كنى ؟ جواب مرا نداد. به طرف زنان بنى هاشم رفت و گفت : اى دختران عبدالمطلب ! جمع شويد به همراه من گريه كنيد. به خدا سوگند سيد و سرور شما و سيد جوانان اهل بهشت كشته شد. به خدا سوگند سبط پيامبر خدا و ريحانه او، حسين عليه السلام كشته شد.
گفتم : يا ام المؤ منين ! از كجا دانستى ؟ گفت : همين الان پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را در خواب ديدم و سر مباركشان خاك آلود مى باشد. در اين باره از او سؤ ال كردم . فرمود: فرزندم حسين و اهل بيت او امروز كشته شدند و من آنها را دفن كردم و همين الان از اين كار فارغ شدم .
در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت : پيامبر خدا را ديدم كه اثر خاك بر سر و محاسنش وجود داشت . پرسيدم ، چه شده است ؟ فرمود: مردم بر فرزندم هجوم بردند و او را كشتند. من خودم او را ديدم كه كشته شد. ام سلمه گفت : بدنم به لرزه افتاد، برخاستم و به داخل آن خانه رفتم ، نمى توانستم فكر كنم . چشمم به تربت حسين عليه السلام افتاد كه جبرئيل عليه السلام آن را از كربلا آورد و گفت : وقتى اين تربت به خون تبديل شد، فرزند تو كشته است و پيامبر آن را به من داد و فرمود اين تربت را در يك شيشه قرار بده و پيش خودت نگه دار و چون به خون تبديل شد، حسين كشته شده است . الان آن شيشه را ديدم كه به خون تبديل شده و مى جوشد. ابن عباس گفت : ام سلمه از آن خون برداشت و بر صورتش ماليد و آن روز را روز نوحه سرايى و سوگوارى براى حسين عليه السلام قرار داد. سپس سوار خبر آن حضرت را آوردند كه وى در آن روز كشته شد.

مجلس دوم ؛ مجلسى عمومى است كه شامل همه عالم است . يعنى همه چيز و همه مخلوقات در جميع مكان ها و خود مكان ، اهل زمان و خود زمان ، هر آنچه ديده مى شود و يا ديده نمى شود را در بر مى گيرد. و آن مجلسى است از ما سوى الله كه شامل انواع مخلوقات از آنچه در حجاب ها و ساكنان آن است و عرش عظيم و حاملان عرش ، آسمان هاى هفتگانه ، ملائكه آسمانى ، ستارگان ، سيارات و هر آنچه در آنها، ميان آنها و در تحت آنهاست ، عناصر، زمين ها و آنچه از آن مى رويد، بهشت ، رضوان و ساكنان آن ، حورها و قصرها و درختان و رودها و ميوه هاى آن ، جهنم ، مالك و خزانه داران آن و هر آنكه منقلب در آتش است ، مى باشد و ايجاد تاءثير در هر چيزى بستگى به حال و شرايط آن دارد. مثلا از چشم ها اشك مى بارد، آسمان به موج مى افتد و خون گريه مى كند و سرخ مى شود. خورشيد مى گيرد و تيره مى شود. ملائكه صفوفشان به هم مى ريزد و از عبادت باز مى مانند، از درختان خون مى جهد، هوا تاريك مى شود؛ زمين به لرزه مى افتد، كوه ها به حركت در مى آيند و مضطرب مى شوند، پرندگان سقوط مى كنند، ماهيان از آب بيرون مى افتند، درياها مى شكافند و در هم فرو مى روند، جن نوحه سرايى مى كند، انس احوالش مضطرب مى گردد.
چنين مجلسى هم عام و هم خاص است . چنين مجلسى در زمان خاصى منعقد شده است ، كما اينكه امام صادق عليه السلام از آن چنين تعبير كرده اند كه آن زمانى بود كه حسين عليه السلام ضربت شمشير خورد و قاتل به سوى ايشان آمد تا سر مباركشان را از بدن جدا كند.
شرح مطالب چنين است كه امام حسين عليه السلام در سه حالت مورد اصابت شمشير قرار گرفت . وقتى سوار بر ذوالجناح بود، يك ضربت شمشير به ايشان زدند، وقتى نشسته بود مورد اصابت ضربه هاى فراوان شمشير قرار گرفت و هنگامى كه بر روى زمين افتاد با يك شمشير بارها بر گلوى آن حضرت زدند، سپس در صدد برآمدند كه سر مبارك امام را از تن جدا كنند كه نداهايى برخاست و صيحه هايى در هم آميخت . امام حسين عليه السلام نيز ندا داد كه آيا مرا تشنه لب مى كشيد در حالى كه جد من پيامبر خدا محمد مصطفى است ؟! در آن حال ملكى در بطن عرش به امر خدا ندا داد: اى امت متحير گمراه ! شما موفق به عيد فطر و قربان نمى شويد. ملكى از ملائكه فردوس اعلى در حالى كه بال هاى خود را بر درياها گسترده بود، فرياد زد: اى اهل درياها! لباس ماتم بر تن كنيد كه فرزند رسول خدا را سر بريدند. جبرئيل عليه السلام فرياد زد حسين در كربلا كشته شد و ملائكه به يكباره گريه و زارى سر دادند كه اى خدا و اى مولاى ما! با حسين صفى تو و فرزند پيامبر تو اين چنين كردند. زينب سلام الله عليها از خيمه ها رو به سوى قتلگاه آورد و فرياد يا اخا يا سيدا سر داد: ذوالجناح از مقتل به سوى خيمه ها رفت و فرياد مصيبتا از ظلم امتى سر داد كه فرزند دختر پيامبرشان را كشتند. هنگام برخاستن اين فريادها و در هم آميختن آنها در جهان انقلاب صورت گرفت و در تمام اجزاى موجودات تاءثير گذاشت . آيا احوال شما، هنگام بيان اين موضوع دچار نوعى انقلاب و دگرگونى نمى شود؟
ابوذر پس از بيان گوشه هايى از اين مطالب گفت : اگر بدانيد كه چه بر اهل عالم وارد مى شود، در اين صورت آنقدر گريه مى كنيد تا جان به جان آفرين تسليم كنيد.
پس اگر روح از بدن جدا نمى شود و فرياد و ضجه اى هم در كار نيست ؟ آيا اشكى در چشم جمع نمى شود، آيا قلبى متاءثر نمى شود، آيا آنكه سنگ دل شده است ، حالت تباكى برايش حاصل نمى شود؟! خدايا! از قلبى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه در اين مجالس عام و خاص نمى گريد، به تو پناه مى بريم .

مجلس سوم ، مجلسى است كه در قتلگاه برپا شد، در اين مجلس مرثيه خوان زينب دختر على عليه السلام بود و گريه كنندگان اهل بيت ، سپاه و سربازان .

مجلس چهارم ، مجلس پرندگان كه در آن ، مرثيه خوان پرنده سفيد رنگى بود.

مجلس پنجم ، مجلس وحوش در شب يازدهم . در اين مجلس آنها گردن هاى خود را به طرف جسد آن حضرت دراز كردند و تا صبح براى او مرثيه سرايى نمودند.

مجلس ششم ، مجلس اجنه در گرد جسد شريف امام عليه السلام .

مجلس هفتم ، مجلس زنان اجنه پيرامون جسد مبارك امام عليه السلام .

مجلس هشتم ، مجلس يك جن در اطراف قريه شاهى كه شنونده آن پنج تن از اهل كوفه بودند كه براى يارى امام حسين عليه السلام آمده بودند، اما به ايشان ملحق نشدند.

مجلس نهم ، مجلس تمام جنيان در هر مكانى و در همه اماكن كه مرثيه مخصوصى مى خواندند كه تفصيل هر يك از آنها در جاى خود مى آيد.

مجلس دهم ، مجلس محله كوفه در اطراف سرهاى بريده شده و اسيران ، در اين مجلس ذاكران مصيبت وارده ، چهار تن ، يعنى زينب ، ام كلثوم ، فاطمه صغرى و امام سجاد عليهم السلام بودند و گريه كنندگان همه اهل كوفه ، شامل زن و مرد. كوفيان ناله و فرياد سر دادند، بر سر و سينه مى زدند و خاك بر سر مى پاشيدند و زنان آنها موى خود را مى كندند. گفته شده است هرگز ديده نشده بود اين همه مرد و زن براى حسين عليه السلام گريه كنند. آيا قلب متاءثر نمى شود، آيا آنكه قسى القلب است حالت تباكى برايش حاصل نمى شود؟ خدايا از قلبى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه در اين مجالس ‍ عام و خاص نمى گريد، به تو پناه مى بريم .

مجلس يازدهم ، مجلس همه اهل بيت حسين عليه السلام ، در هر زمانى و در همه اماكن ؛ از كربلا تا شام و از آنجا تا كربلا و از كربلا تا مدينه و در مدينه در تمام دوران حياتشان ؛ و همچنين امام سجاد عليه السلام در طول چهل سال . امام در طى اين مدت هميشه گريان بود و اشك مى ريخت . هر گاه غذايى تناول مى كرد، مى فرمود: فرزند رسول خدا گرسنه كشته شد و هر گاه آبى مى نوشيد؛ مى گفت : پسر پيامبر خدا تشنه به شهادت رسيد.

مجلس دوازدهم ، مجلس يزيد براى رثاى حسين عليه السلام ؛ در اين مجلس مرثيه سرا خود آن ملعون بود و شنونده همه فرماندهان لشكر. او به همسرش هند گفت : اى هند! براى حسين فرزند فاطمه گريه و زارى كن كه حسين فريادرس قريش است ؛ ابن زياد در كشتن او شتاب كرد؛ خدا او را لعنت كند.

مجلس سيزدهم ، مجلسى در مسجد اموى در شام كه مرثيه سرا حضرت سيدالساجدين عليه السلام بود. در اين مجلس كه يزيد و همه سران بنى اميه و اهل شام حضور داشتند، امام سجاد عليه السلام اجازه گرفت و بر بالاى منبر رفت و طى سخنانى ابتدا حمد و ستايش خدا را گفت ، سپس از پيامبر صلى الله عليه وآله ياد كرد و آن حضرت را توصيف نمود و بر او حمد و ثنا فرستاد. بعد به ذكر فضايل جدش على بن ابى طالب عليه السلام پرداخت ، آنگاه شروع كرد به مرثيه سرايى براى پدر مظلومش و بيان آنچه بر آن حضرت گذشت ، و وقتى امام سجاد گفت كه من فرزند كسى هستم كه سرش را از قفا بريدند و عمامه و رداء را از تنش بيرون آوردند، همه اهل شام و بنى اميه ضجه زدند، تا اينكه به دستور يزيد مؤ ذن با اذان آنها را از گريه بازداشت .
وقتى اهل شام مى شنوند كه حسين عليه السلام را از قفا سر بريدند و عمامه را از سرش و رداء را از پيكرش ربودند، ضجه مى زنند، بنابراين شايسته است شيعيان آن حضرت هر گاه اين مصائب را شنيدند و يا تصور نمودند كه چگونه عمامه را از سر آن حضرت ربودند، در هر حالت و در هر زمانى ضجه بزنند و فرياد و ناله سر كنند.

مجلس چهاردهم ، مجلس زنان در خانه يزيد؛ بعد از آنكه يزيد اجازه داد؛ مرثيه سرايان و نوحه خوانان اين مجلس ، زينب ، ام كلثوم و دختران امام حسين عليه السلام و گريه و زارى كنندگان ، همسر يزيد، دختران او و دختران بنى اميه بودند. چنين مجلس سوگوارى مدت هفت روز برپا بود.

مجلس پانزدهم ،مجلسى در بيابان نزديك مدينه در چادرى كه براى امام سجاد عليه السلام برپا شده بود. امام سجاد عليه السلام بر روى صندلى نشسته و اشك هايشان جارى بود و با پارچه اى كه در دست داشت آنها را پاك مى كرد، ايشان جلودار اشك هايشان نبود. اهالى مدينه از زن و مرد كه براى استقبال به بيرون از مدينه آمده بودند، وقتى امام را ديدند، به يكباره ضجه كشيدند، گويى كه نگاه به امام ، خودش مرثيه بود. مردم در هر جايى به هم تعزيت مى گفتند.
تمام مردم در آن نقطه بشدت گريه مى كردند. امام عليه السلام اشاره كرد كه ساكت بشوند. فورا ساكت شدند. امام گفت : الحمدالله رب العالمين مالك يوم الدين ، خدايى كه خالق همه مخلوقات است ، خدايى كه مقامش در آسمان ها رفيع است ، اما در عين حال نزديك است كه شاهد و گواه سرى ترين سخنان و نجواهاست . خدا را بر امور عظيم و فجايع زمانه و بزرگى مصيبت حمد و سپاس مى گوييم . اى مردم ! خداوند - كه حمد و سپاس مخصوص اوست - ما را به مصيبت هاى بزرگى امتحان كرد. شهادت ابا عبدالله و عترت او و اسارت زنان و دخترانش و چرخاندن سر او در شهرها، در حالى كه بر بالاى نيزه هاست ، شكاف بزرگى امتحان كرد. شهادت ابا عبدالله و عترت او و اسارت زنان و دخترانش و چرخاندن سر او در شهرها، در حالى كه بر بالاى نيزه هاست ، شكاف بزرگى در اسلام است و مصيبتى است كه نمونه اى ندارد.
اى مردم ! بعد از شهادت آن حضرت كدام يك از شما خوشحال هستيد، يا كدام چشم از گريه كردن خوددارى مى كند، در حالى كه آسمان ها با اركانشان ، درياها با امواجشان ، زمين با اطراف خود و درختان با شاخه هايشان ، ماهيان و عمق درياها، ملائكه مقرب و اهل آسمان ها و همه و همه بر اين مصيبت گريانند.
اى مردم ! كدام قلب به خاطر شهادت او شكافته نمى شود و كدام دل است كه براى او نمى سوزد، و يا كدام گوش است كه صداى اين شكاف را كه در اسلام ايجاد شد، نشنود.
اى مردم ! ما را بدون اينكه جرمى مرتكب شده باشيم يا كار ناپسندى از ما سرزده باشد يا نقصى به اسلام وارد كرده باشيم ، از شهرها و بلاد راندند و آواره و در به در نمودند. ما نشنيديم كه با پدرمان چنين كرده باشند. چنين رفتارى ساختگى و جعلى است . به خدا سوگند كه اگر پيامبر صلى الله عليه وآله - همچنان كه سفارش ما را به آنها فرمود - به آنها توصيه مى كرد كه با ما بجنگد، بيش از اين ، اين كارى نمى كردند.
انا الله و انا اليه راجعون از مصيبتى كه چه بزرگ ، دردناك ، فجيع ، شاق ، تلخ و جانكاه است !!
ما اين مصيبت را و آنچه بر سر ما پيش خدا مى بريم ، همانا كه او عزيز و صاحب انتقام است .

مجلس شانزدهم ،مجلسى نزديك مدينه ، وقتى سياهى شهر از دور براى ام كلثوم پيدا شد. در اين مجلس ام كلثوم به نظم مرثيه خواند و شنونده اين مجلس ‍ امام سجاد سلام الله عليه و بقيه اهل بيت و كودكان بودند. ام كلثوم در اين مرثيه ابتدا اهل مدينه ، بعد پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ، سپس زهراء سلام الله عليها و بعد امام حسن مجتبى عليه السلام را مخاطب قرار داد؛ كه شرح آن بعدا خواهد آمد.

مجلس هفدهم ،مجلس ملائكه در كنار قبر آن حضرت كه هر روز تا قيامت برپا مى شود. كيفيت اين مجالس در عنوان مربوط به ملائكه خواهد آمد.

مجلس هيجدهم ،مجلس فاطمه زهراء سلام الله عليها در آسمان ها كه هر روز تا قيامت برپاست . در اين مجلس ، مرثيه سرايى ، گريه ، ناله و فرياد برپاست . از اين مجلس استنباط مى شود كه هر روز ايام سال براى برپايى مجلس عزاى حسين عليه السلام مناسب است و در اين ميان عيد و مناسبت هاى ديگر مطرح نيست .
كيفيت اين مجلس اجمالا اين گونه است ، كه آن حضرت هر روز به قتلگاه حسين عليه السلام مى نگرد و آنچنان فريادى مى كشد كه اركان موجودات آسمان ها و زمين و درياها و ملائكه مضطرب مى شوند، تا اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله مى آيند و ايشان را ساكت مى كنند، و بعد از آن زائران فرزندش را دعا مى كند.

مجلس نوزدهم ،مجالس ائمه عليه السلام كه تعداد آنها بسيار است . از جمله اين مجالس ، مجالسى است كه امام صادق عليه السلام برپا مى كرد. در يكى از اين مجالس ، مرثيه سرا جعفربن عفان بود كه به نظم مرثيه خواند و طى ابياتى گفت : بر آن كسى كه براى اسلام گريان است لبيك ، احكام آن را ضايع كردند و حرامش را حلال نمودند. سر حسين بر نيزه ها مصيبت بزرگى است ، شمشيرها از خون او سيراب شدند. در مجلس ديگرى كه امام صادق عليه السلام برپا نمود، نوحه سراى آن عبدالله بن غالب بود كه در قسمتى از ابياتش گفت : باد بر جسد مبارك آن حضرت گرد و غبار مى پاشد. در مجلس ‍ ديگرى ابو هارون مكفوف مرثيه سرا بود.
امام صادق عليه السلام به او فرمود: مرثيه بخوان . او ابياتى خواند. امام به گريه افتاد و ابو هارون ساكت شد. امام فرمود: تكرار كن . دوباره خواند. امام فرمود: بيشتر بخوان . آنگاه ابو هارون طى قصيده اى گفت : يا مريم برخيز و براى مولايت گريه و زارى كن ؛ با گريه بر حسين توفيق يار تو باشد. آنگاه امام صادق عليه السلام گريه كرد و حرم آن حضرت مضطرب شد و فرياد يا ابتا سر دادند.
مجلس ديگر، مجلس امام رضا عليه السلام مى باشد كه مرثيه سرا و قصيده گوى او دعبل خزاعى است . امام رضا عليه السلام اين مجلس را خودشان ترتيب دادند.
ايشان از جايشان برخاستند و پرده اى كشيدند و به زنان فرمودند، پشت پرده بنشينند و به دعبل فرمود كه مرثيه بخواند. امام رضا عليه السلام خودشان فضيلت اين كار را تبيين فرمودند و گفتند: هر كس بر مصيبت هاى جدم گريه كند، خداوند او را در روز قيامت با ما و در زمره ما محشور مى كند. وقتى دعبل در رثاى حسين قصيده اش را مى خواند امام رضا عليه السلام گريه مى كرد و صداى زنان به گريه و زارى بلند بود.
مجلس بيستم ،مجلس ملائكه ، كه هر روز به شيوه خاصى برپا مى شود و در عنوان مربوط به ملائكه خواهد آمد.
مجلس بيست ويكم ،مجالس شيعيان آن حضرت كه براى عزادارى او برپا مى شود. چنين مجالسى تا روز قيامت هميشه برپاست و از خصوصيات اين مجالس ‍ آن است كه خستگى و ملال در آنها نيست و هر سال بر تعداد اين گونه مجالس افزوده مى شود و عزت و ارزش آنها بيشتر مى شود و اين از عجايب است كه حتى هيچ سرزمينى از سرزمين هاى نفاق ، كفر و مخالفين اسلام يافت نمى شود، مگر اينكه در آنها مجلس عزاى حسين عليه السلام برپا مى شود. حتى در طى سال هاى اخير برپايى اين گونه مجالس در بغداد، قسطنطنيه ، مصر و شام به طور آشكار، رواج پيدا كرده است .

نوع پنجم
مجلس اهل محشر در روز قيامت ، كه حضرت زهراء سلام الله عليها پيراهن حسين عليه السلام را در دست دارند و مرثيه سرايى مى كنند و پيامبر خدا و همه ملائكه ، پيامبران ، و همه مؤ منان از اول تا آخر، گريه و زارى مى كنند. تفصيل اين مطلب بعدا خواهد آمد.

مقصد پنجم
اين مقصد درباره صحيفه هاى رثاء و كتاب هايى است كه در آنها رثاى حسين عليه السلام ، قبل از شهادت و هنگام شهادت آن حضرت ، به رشته تحرير در آمده است و تعداد آنها ده عدد مى باشد كه عبارتند از:
1 - لوح محفوظ. هنگامى كه قلم به حكم خداوند جبار بر آن رفت و آنچه براى حسين عليه السلام مقدر بود، بر اين لوح ثبت شد - آن طور كه در روايت آمده - قلم قبل از آنكه اذن پيدا كند، به لعن قاتلان آن حضرت جارى شد.
2 - قرآن مجيد. در قرآن در اين باره آياتى است كه در عنوان قرآن ذكر خواهد شد.
3 - تورات . در يكى از اسفار آن مطالبى در اين باره وجود دارد.
4 - كتاب ارميا. در اين كتاب آمده است كى ذبح لدوناى الوهيم صواووث بارض صافون ال نهرپرات يعنى در قسمت شمال زمين ، در كنار شط فرات شخص جليل القدرى براى خداى رب العالمين قربانى مى شود.
5 - كتاب لخمان .
6 - مصحف شيث ؛ در اين دو كتاب اشاراتى به واقعه كربلا شده است .
7 - صحيفه اى كه مخصوص او نوشته شده است و در آن آمده : اى حسين ! جان خود را براى خدا بفروش و با گروهى كه تنها در كنار تو شهادت نصيبشان مى شود خارج شو، و بجنگ تا كشته شوى .
8 - كنيسه نصارى ، در اين كيسه نوشته اى وجود دارد كه تاريخ آن به سيصد سال قبل از بعثت بر مى گردد و در آن آمده است : آيا امتى كه حسين را كشتند، اميد به شفاعت جدش در روز حساب دارند؟ هرگز، به خدا سوگند كه آنها شفيعى ندارند و در روز قيامت معذب هستند. همچنين ، بر ديوارى ديرى در راه شام هنگامى كه راءس را نصب كردند و دور آن جمع شدند، چنان نوشته شد.
9- دارالنثار، كه در مسجد كوفه پيدا شد و در آن نوشته شده است : من درى از آسمان هستم كه در روز ازدواج پدر سبطين مرا نثار كردند. از نظر سفيدى ، سفيدتر و مصفى تر از كف دهن شتر بودم ، خون گلوى حسين مرا رنگين كرد. همچنين ريگ هايى در نقاط مختلف وجود دارد كه در آنها، در رثاى حسين عليه السلام رنگ ، چون خون يافت شده است .
10 - قلب عاشقان آن حضرت و شيعيان خالص او؛ زيرا همان طور كه در قلب هاى آنها ايمان ثبت شده است ، غم و اندوه نيز ثبت شده و گويى كه عمق قلب لوحى است كه در آن مصائب و قضاياى حسين عليه السلام نقش ‍ بسته شده است ، به همين خاطر است كه به محض ذكر نام آن حضرت و يا شنيدن نام او دل ها غمگين مى شود.

مقصد ششم
اين مقصد درباره خواص مجالس مرثيه خوانى و گريه بر حسين عليه السلام است كه در اين باره هشت مطلب وجود دارد:
* آن حضرت فرموده است هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن امر ما احياء مى شود، در روزى كه قلب ها مى ميرند، قلب او نمى ميرد.
* چنين مجلسى محل صعود حمد و ثناى خداست ، چرا كه نفس هاى كسى كه براى او مغموم است ، تسبيح است .
* چنين مجالسى مورد علاقه و عنايت امام صادق عليه السلام است . آن حضرت فرموده است كه چنين مجالسى را دوست دارم و اين مجالس مورد علاقه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله و بالاتر از اينها مورد پسند خداوند است .
* چنين مجلسى مورد عنايت حسين عليه السلام است ، چرا كه آن حضرت از يمين عرش به سه چيز مى نگرد، اردوگاهش و كسانى كه در آنجا به شهادت رسيدند، زائرانش و آنان كه بر او گريه مى كنند.
* چنين مجالسى مشهد ملائكه مقرب درگاه خداست . چنانچه روايت شده است كه جعفربن عفان بر امام صادق عليه السلام وارد شد، امام او را به خود نزديك گردانيد و نزد خود نشاند. سپس گفت : اى جعفر! جعفر گفت : بله ، خدا مرا فداى تو گرداند. امام فرمود: تو درباره حسين عليه السلام به زيبايى قصيده مى سرايى . جعفر گفت : بله ؛ خدا مرا فداى شما گرداند. امام فرمود: بگو، آنگاه جعفر اشعارش را خواند. امام صادق عليه السلام و اطرافيانش گريه كردند، به نحوى كه اشك بر چهره آن حضرت جارى شد. سپس امام فرمود: اى جعفر! به خدا سوگند، ملائكه مقرب درگاه خداوند در اينجا حاضر شدند، آنها هم سخنان تو درباره حسين عليه السلام را مى شنيدند و همانند ما يا بيشتر از ما گريه كردند. جعفر گفت : آنگاه امام فرمود: هر كس درباره حسين عليه السلام مطلبى بگويد و گريه كند يا بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب مى كند و او را مى آمرزد.
* مجلس عزاى حسين ، بارگاه حسين است . زيرا كه بارگاه حسين عليه السلام ، مختص به بناى خاصى نيست ، بلكه بارگاه او همان خضوع و خشوع است . بنابراين هر مجلس خضوعى ، بويژه كه براى ذكر حسين عليه السلام باشد، بارگاه آن حضرت است . لذا يكى از عرفا گفته است : در هر سرزمينى قبر او ديده مى شود و كربلا در هر مكانى است كه ديده شود، پس در آن تاءثير بارگاه حسين عليه السلام در اجابت دعا وجود دارد.
* مجلس حسين معراج گريه كننده است . چنين مجلسى محل نزول صلوات و رحمت خاص خداوند است و موجب بخشش گناهان و ارتقاى درجات است .
حتى اگر اين مساءله براى يك نفر از اهل مجلس كه به گريه مى اندازد، يا گريه مى كند يا تباكى مى كند، محقق شود، اميد سرايت آن را به ديگران هم داريم ، از آنجا كه با اهل مجلس به يك نوع معامله مى شود.
* فرمود: اين نوع مجالس ، مجالس شريفى است كه هيچ مجلسى مقدم تر، پرافتخارتر و عزيزتر، عظيم تر و اخص از آن وجود ندارد.

مقصد هفتم
اين مقصد درباره خواص گريه از باب صفات است كه در اين باره هشت نكته وجود دارد:
1 - گريه بر حسين عليه السلام ، صله رسول خدا صلى الله عليه وآله مى باشد.
2 - گريه بر آن حضرت موجب خرسندى زهراء سلام الله عليها مى شود، چرا كه آن حضرت ، هر روز بر حسين عليه السلام گريان است . امام صادق عليه السلام فرمود: آيا دوست ندارى از كسانى باشى كه فاطمه عليهاالسلام را خرسند مى سازند.
3 - اين كار اداى حق پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام است . زيرا در روايت آمده است كه گريه كننده حق ما را ادا كرده است .
4 - اين عمل ، يارى و نصرت حسين عليه السلام است ، چرا كه يارى كردن در هر زمانى بر حسب آن زمان مى باشد.
5 - گريه بر حسين عليه السلام پيروى از اسوه حسنه اى است كه از پيامبران عليهم السلام ، ملائكه و همه بندگان مخلص خداوند بر جاى مانده است .
6 - اين كار اجر و مزد رسالت است و از جمله مودت درباره نزديكان است .
7 - ترك اين كار جفا به حسين عليه السلام است .
8 - گريه بر حسين ، تسلى بخش گريه بر هر نوع مصيبتى است كه بر هر كسى وارد شده باشد. امام رضا عليه السلام فرمود: اى پسر شبيب اگر به خاطر چيزى گريان شدى ، براى حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام گريه كن ، چرا كه او را چون گوسفند سر بريدند و به همراهش 18 تن از اهل بيتش ‍ را كه در روى زمين مانندى ندارند، كشتند. در اين حديث آنجا كه حضرت ، از امام به ذبح و از اهل بيتش به قتل تعبير كرده است نكته اى وجود دارد و آن نكته اين است كه آنها به واسطه زخمى شدن و وارد آمدن ضربات به شهادت رسيدند و پس از افتادن بر زمين به سبب زخم هايى كه برداشتند، جان سپردند. امام حسين عليه السلام نيز زخم هايى برداشت و بر زمين افتاد و همين زخم ها به اندازه اى كارى بود كه آن حضرت جانش را فدا كند، اما دشمن به اين مقدار بسنده نكرد، بلكه او را چون گوسفند سر بريد.

مقصد هشتم
اين مقصد درباره فضايل گريه بر حسين عليه السلام است كه در آن پنج نكته وجود دارد:
1 - مى توان به كسى كه بر حسين عليه السلام گريه مى كند؛ گفت : صلوات و سلام خداوند بر تو. چون در روايت نبوى آمده است كه فرمود: درود و سلام خداوند بر كسانى باد كه از روى ترحم و شفقت بر حسين گريانند. اين عبارت مى تواند هم مفهوم دعا داشته باشد و هم خبر باشد، كه در هر صورت ، مطلوب ثابت است .
2 - فضيلت اين كار ممكن است در حد فضيلت دشوارترين و تلخ ‌ترين اعمال باشد كه همان ذبح كردن فرزند به عنوان قربانى خداوند تعالى مى باشد. اين نكته از روايت منقول از امام رضا عليه السلام استنباط مى شود. از آن حضرت نقل شده است : وقتى ابراهيم عليه السلام گوسفند را به عنوان هديه قربانى كرد، آرزو نمود كه اى كاش فرزدش را ذبح مى كرد تا به عالى ترين درجات نائل شود. آنگاه واقعه حسين در كربلا به او وحى شد و ابراهيم عليه السلام شروع به گريه و زارى كرد.
سپس خداوند تعالى به ابراهيم وحى كرد كه گريه و زارى تو بر حسين و قتل او را فداى گريه و زارى تو بر فرزندت اسماعيل - در صورتى كه آن را ذبح مى كردى - نموديم و براى تو عالى ترين درجات اهل ثواب بر مصيبت ها را مقرر نموديم .
مفهوم اين عبارت كه ممكن است در حد فضيلت ... برسد به خاطر اين است كه هر كسى به اين طريق ، به اين مقام و مرتبه عظيم نمى رسد، بلكه كسى به اين منزلت مى رسد كه حسين عليه السلام آنچنان برايش عزيز باشد كه براى ابراهيم عليه السلام عزيز بود.
علت وجود اين قيد آن است كه در همين روايت آمده است : بعد از آنكه ابراهيم عليه السلام آن آرزو را مطرح كرد، خداوند به او وحى نمود كه اى ابراهيم ! كدام مخلوق نزد تو محبوب تر است ؟ گفت : اى خدا! مخلوقى محبوب تر براى من از حبيب محمد مصطفى صلى الله عليه وآله نيافريدى . خداوند وحى فرمود: اى ابراهيم ! او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟ عرض كرد: او را از خودم بيشتر دوست دارم .
خداوند فرمود: فرزند او را بيشتر دوست دارى يا فرزند خودت را؟ عرض ‍ كرد: فرزند او را. خداوند گفت : بريدن سر فرزند او به طور ظالمانه به دست دشمنانش قلب تو را بيشتر به درد مى آورد يا ذبح فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من ؟ ابراهيم گفت : ذبح مظلومانه فرزند او به دست دشمنانش قلب مرا بيشتر به درد مى آورد. آنگاه خداوند واقعه كربلا را به او وحى نمود و ابراهيم به اين خاطر گريه و زارى كرد. بعد از آن كه ميزان عزيز بودن حسين عليه السلام در نزد ابراهيم مشخص شد خداوند به او وحى فرمود كه گريه و زارى تو بر حسين و قتل او را، فداى گريه و زارى تو بر فرزندت اسماعيل نمودم .
پس ، اى كسانى كه حسين عليه السلام برايتان عزيزتر از فرزندانتان است و بريدن سر او دردآورتر ذبح عزيزترين فرزندانتان در راه خدا مى باشد!، بشارت باد شما را كه هر گاه براى حسين عليه السلام گريه و زارى مى كنيد، در هر نوبت ، ثواب ذبح فرزندى در راه خدا را براى شما مى نويسند.
3 - گريه بر امام حسين عليه السلام از نظر اندك بودن ، محدوديت ندارد، در حالى كه هر عملى حداقلى دارد كه بدون آن ، عمل تحقق پيدا نمى كند و همچنين گريه بر امام از نظر كثرت حدى براى ثوابش متصور نيست .
4 - اين از شگفتى هاست كه گريه بر حسين عليه السلام اگر صورت ظاهر پيدا نكند و تشبه به آن حاصل شود، ثواب آن نصيب شخص مى گردد. يعنى اگر گريه تحقق پيدا نكند و تباكى صورت گيرد، يعنى شخص حالت خود را شبيه كسى كند كه گريه مى نمايد و سرش را پائين اندازد و صداى گريه در آورد و علايم رقت و تاءثر در او ظاهر شود، ثواب گريه براى او مقدر مى گردد؛ به اين معنا كه براى خدا تباكى كند، نه براى تظاهر به مردم ؛ زيرا تباكى عملى است كه اخلاص شرط آن مى باشد.
5 - گريه بر حسين عليه السلام بر همه اقسام ايمان و اعمال نيكو، بنا به دلايل عديده اى ، برترى دارد.

مقصد نهم
اين مقصد درباره خواص گريه از نظر اجر و ثواب است كه انواعى دارد:
* نوع اول ؛ مربوط به نجات از عقاب و اهوال است . تفصيل اين مطلب در چند نكته نهفته است كه عبارتند از:
الف : خروج روح از بدن گرفتارى بزرگ ، هول شديد و عذاب دردناكى است .
على عليه السلام در اين باره فرموده است : مرگ ، جان كندن سختى دارد كه وحشت انگيزتر از آن است كه توصيف شود و يا در انديشه هاى اهل اين دنيا درك بشود. در حالى كه گريه بر حسين عليه السلام ، انسان را از آن نجات مى دهد. امام صادق عليه السلام به مسمع بن عبدالملك فرمود: اى مسمع ! تو از اهالى عراق هستى ، آيا قبر حسين عليه السلام را زيارت مى كنى ؟ گفت : نه ، زيرا دشمنان ناصبى زيادى دارم ، مى ترسم نزد والى سعايت مرا كنند و مجازات شوم . امام فرمود: آيا به گريه و زارى مى افتى ؟ گفت : بله ، به خدا گريه مى كنم و خانواده ام اثر آن را در من مى بينند و حتى از طعام امتناع مى كنم . امام صادق فرمود: هنگام مرگ خواهى ديد كه پدران من بر بالين تو حاضر مى شوند و به ملك الموت سفارش تو را مى كنند، به نحوى كه چشمت روشن مى شود.

ب : مشاهده ملك الموت ، بخصوص براى اهل معصيت ، هول شديد و گرفتارى عظيم و وحشت انگيز است ؛ اما گريه بر حسين عليه السلام موجب نجات از اين امر مى شود. امام صادق عليه السلام پس از آن فرمايش ، به مسمع گفت : ملك الموت به تو مهربان تر از مادر مهربان به فرزندش است . آيا ديدن مادر مهربان وحشتناك است ؟

ج : فرود آمدن در قبر، عذاب دردناك و مصيبت بزرگ و گرفتارى هولناكى است ، به همين خاطر مستحب است كه ميت در سه مرحله به قبر منتقل شود تا ترسش ريخته شود؛ اما گريه بر حسين عليه السلام موجب نجات از اين گرفتارى است . در روايت هاى زيادى وارد شده است ، سرورى كه خداوند آن را در قبر مؤ من وارد مى كند، از آن صورت نيكويى را خلق مى نمايد: تا قبل از شخص وارد قبر شود و شخص مؤ من را ملاقات كند و به او مى گويد: اى دوستدار خداوند! تو را بشارت به كرامت خداوند و رضوان او باد، و با او انس مى گيرد و به او اطمينان مى دهد تا وقتى كه حساب به پايان مى رسد. وقتى كه ما قلب پيامبر صلى الله عليه وآله ، اميرالمؤ منين عليه السلام ، قلب فاطمه زهراء سلام الله عليها و قلب حسن مجتبى و سيدالشهداء عليهماالسلام را با گريه بر حسين شاد كنيم ، و به اين ترتيب آن بزرگواران را مسرور نماييم ، آنها مى فرمايند كه آن كار صله و احسانى از طرف شما براى ما است . پس چگونه خواهد بود زيبايى صورت مثالى كه از سرور آنها خلق مى شود و چگونه خواهد بود جمال صورتى كه از صفات آنها خلق شده است و هنگام ورود به قبر با ما ملاقات مى كند و با ما انس ‍ مى گيرد!!

4 - باقى ماندن در قبر و برزخ عذابى دردناك و مصيبت بزرگ و گرفتارى هولناكى است . آيا فرمايش اميرالمؤ منين عليه السلام را كه به زبان حال اهل قبور است شنيده اى ؟ آنها هر آن پيام مى دهند كه تنگى قبر براى ما سخت و دشوار است ، ... و اقامتمان در منازل وحشت طولانى گرديد. در حالى كه گريه بر حسين عليه السلام در اين باره سودمند است ؛ در حالى كه درباره گريه كننده بر حسين آمده است كه اين شخص به هنگام مرگ چنان شاد مى شود كه تا روز قيامت اين شادى در قلب او باقى مى ماند.

5 - خروج از قبر مصيبتى بزرگ و وحشتى عظيم و گرفتارى هولناكى است كه حضرت سجاد عليه السلام را به گريه واداشت . آن حضرت گريه مى كرد و مى فرمود: گريه من براى خارج شدنم از قبرم در حالى است كه عريان و ذليل هستم و بر پشت خود بارم را حمل مى كنم ، يك بار به طرف راست و بار ديگر به سمت چپم مى نگرم و مى بينم كه خلايق هر يك به كارى غير از كار من مشغول هستند. در آن روز، چهره هايى فروزان و خندان و شادمان است و رخسارهايى غبارآلود است كه دود تاريكى آن را فراگرفته است . اما گريه بر حسين عليه السلام موجب عزت و پوشيده شدن گناهان و سبك شدن بارى است كه بر پشت انسان است . بنابراين اگر اين خوف و ترس ‍ وجود دارد كه در آن روز چهره غبارآلود باشد و بر آن غبار تيرگى و ذلت نشسته باشد، اما درباره گريه كننده بر حسين عليه السلام آمده است كه او در حالى از قبرش بيرون مى آيد كه شادى بر چهره دارد و ملائكه با او ملاقات مى كنند و به او بشارت مى دهند كه خداوند براى او چه چيزهايى را تدارك ديده است .

6 - زلزله قيامت قضيه بزرگى است كه همان مصيبت اين زلزله داراى مواطن و مواقفى است و حالت ها و سختى هايى دارد؛ و بر حسب حالت هايى كه در آن وجود دارد، داراى اسامى متعددى است . مثلا به اعتبار حالتى ، قيامت و به اعتبار حالت هاى ديگر غاشيه ، ساعت ، زلزله ، حاقه ، قارعة ، يوم الفصل ، يوم الدين ، يوم الفزع الاكبر، يوم العرض الاكبر، يوم الحساب ، الطامة الكبرى ، الصاخة ، الواقعة ، يوم الفرار، يوم البكاء، يوم التناد، يوم التغابن ، يوم الازفة ، يوم يكون الناس كالفراش المبثوث و يوم لا يسئل حميم حميما، ناميده شده است .
نجات يافتن از هر موطن و موقف اين زلزله ، نياز به اعمال ، صفات ، احوال ، اخلاق ، مجاهدت هاى دشوار، بذل جان و اموال ، شب زنده دارى ها، عبادت ها، ترك راحتى ها و دورى جستن از دنيا دارد؛ اما گريه بر حسين عليه السلام به جاى همه اينها مى آيد، چرا كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به فاطمه سلام الله عليها - وقتى از پدرش سؤ ال كرد كه چه كسى عزاى فرزندم حسين را برپا مى دارد - فرمود: وقتى روز قيامت برپا شود، هر كس ‍ بر مصيبت هاى حسين گريه كرده باشد، ما دست او را مى گيريم و وارد بهشت مى گردانيم .
رسول خدا صلى الله عليه وآله دست هر كس را بگيرد، القارعة او را در هم نمى كوبد و مصيبت عظيمى او را در بر نمى گيرد و هيچ يك از آن صفات بر او جارى نمى شود، بلكه خندان است و روز قيامت برايش روز گريه نيست . همچنين روز قيامت روز غم و اندوه او نيست ، چون او راحت است . روز تغابن هم براى او نيست ، چرا كه او در مجمع حسين عليه السلام است و حسين از حال او مى پرسد و اين حامى مهربان است كه احوال گريه كنندگان بر خود را جويا مى شود.

7 - موقع حسابرسى و خواندن نامه عمل ، انسان هول عظيمى دارد؛ چرا كه امام متقيان و سرور صديقان ، هنگام تصور چنين حالتى گريه مى كرد. آن حضرت نيمه هاى شب به بيابان مى رفت و به اين خاطر نوحه سر مى داد و مى گفت : آه از آن زمانى كه در نامه اعمالم گناهانى را مى بينم كه من آنها را فراموش كرده بودم ، اما تو آنها را نوشته بودى ، پس مى گويى بگيريد او را. واى بر حال اين گرفتار كه عشيره اش نمى تواند او را نجات دهد. آنگاه آن حضرت گريه مى كرد و مانند مار گزيده بر خود مى پيچيد تا اينكه غش ‍ مى كرد و مانند چوب خشك مى شد. اما گريه بر حسين عليه السلام به هنگام خواندن نامه اعمال و آن زمان كه پيام مى رسد كه نامه ات را بخوان ، سودمند است . چرا كه گريه كنندگان بر آن حضرت ، در سايه عرش به سخنان حسين عليه السلام گوش فرا مى دهند، در حالى كه باقى مردم در حال پس دادن حساب هستند.

8 - عبور از صراط وحشتناك است و حتما هم بايد از آن گذشت و از امور حتمى است كه خداوند آن را مقرر فرموده است ، اما مردم به طور متفاوت از آن عبور مى كنند، برخى چون برق مى گذرند، تعدادى مانند كودكان چهار دست و پا مى روند؛ تعدادى هنگام عبور از آن مانند ساس به داخل آتش ‍ مى افتند؛ و اين در حالى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله ايستاده اند و به درگاه خداوند استغاثه مى كنند و مى گويند: اى خدا! تو خودت حفظ كن ؛ اما آن طور كه در روايت هاى معتبر آمده است : پيامبر دست گريه كننده بر حسين عليه السلام را مى گيرد و او را از صراط عبور مى دهد.

9- بردن به سوى جهنم اعظم اهوال و شديدترين نوع مجازات است كه همان فزع اكبر باشد؛ اما گريه بر حسين عليه السلام اثراتى دارد كه اين عذاب را دفع مى كند.

10 - افتادن در آتش ، از اعظم بليات است و عذابى است كه زمين و آسمان ها طاقت تحمل آن را ندارند، ولى گريه بر حسين عليه السلام موجب نجات از آن مى شود و آن طور كه در روايت آمده است قطره هايى از آن اشك ، آتش جهنم را خاموش مى گرداند، و اين كنايه از آن است كه گريه كننده بر حسين عليه السلام - در صورتى كه مجازاتش وقوع در آتش جهنم باشد - از آن به واسطه اين گريه خارج مى شود.
نوع دوم ؛ مربوط به پوشاندن گناهان و خطاهاست ؛ در روايت ها آمده است كه يك قطره اشك چشم براى امام حسين عليه السلام خطاها و گناهان را - اگر چه به اندازه درياها و ستارگان باشد - مى پوشاند.
نوع سوم ؛ مربوط به حسن حالت ها مى باشد؛ و حالتى نيكوتر از آن نيست كه دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤ منين و زهراء و حسن عليهم السلام شامل حال تو گردد؛ و اين امر با درخواست حسين عليه السلام از آن بزرگواران براى دعاى بر تو صورت مى پذيرد و اين حالت با گريه بر حسين عليه السلام حاصل مى شود.
نوع چهارم ؛ مربوط به كسب ثواب و رسيدن به جنات است . در روايت آمده است كه اجر هر قطره اشكى كه براى حسين عليه السلام ريخته مى شود آن است كه خداوند صاحب آن اشك را براى مدتى در بهشت جاى مى دهد. كه منظور از اين روايت دوام و جاودانگى گريه كننده در بهشت است .
نوع پنجم ؛ مربوط به ارتقاى درجات است ؛ و هيچ درجه اى عالى تر از درجه افضل مخلوقات صلى الله عليه وآله و اهل بيت ايشان ، ائمه هدى عليهم السلام نيست . در حالى كه در روايت وارد شده است كه گريه كننده بر حسين عليه السلام درجاتى مانند آن بزرگواران دارد.

مقصد دهم ؛ خواص چشم گريان
اين مقصد درباره خواص چشم گريان است كه اشك از آن جارى مى شود؛ و در اين باره چند نكته وجود دارد:
1 - چنين چشمى ، محبوب ترين چشم در پيشگاه خداوند تعالى است .
2 - در روز قيامت هر چشمى به خاطر عذاب و شدايد گريان است ، بجز آن چشمى كه بر حسين عليه السلام گريان بوده است . صاحب چنين چشمى خندان مى باشد و او را به نعمت هاى بهشت بشارت مى دهند.
3 - چنين چشمى با نگاه بر كوثر متنعم مى شود؛ يعنى نگاه او به كوثر، نگاه تنعم و بهره مند شدن از آن است ، وگرنه همه به كوثر نگاه مى كنند.
4 - ملائكه چنين چشمى را مس مى كنند، چرا كه آنها اشك را از آن چشم ها پاك مى نمايند.

مقصد يازدهم ، خواص اشكى كه در عزاى حسين عليه السلام جارى مى شود
از روايت هايى كه در اين باره وارد شده است ، پنج نكته دريافت مى شود:
1 - آن اشك ، محبوب ترين قطرات در نزد خداوند است .
2 - اگر قطره اى از اين اشك در جهنم افتد او را سرد و خاموش مى گرداند.
3 - ملائكه اين اشك ها را مى گيرند و در شيشه اى نگهدارى مى كنند.
4 - چنين اشكى به خزانه داران بهشت داده مى شود تا آنها، آن را با آب حيوان كه در بهشت وجود دارد، در هم مى آميزند و در نتيجه هزار برابر به گوارايى افزوده مى شود.
5 - قدر و ارزش ثواب چنين اشكى را نمى توان سنجيد؛ هر چيزى ارزش ‍ مشخصى دارد، جز اجر و پاداش گريه بر حسين عليه السلام .

مقصد دوازدهم
خاتمه مقاصد است . هر گاه اين كيفيت ها و خواص عجيب را شنيدى و علاوه بر آنها، شنيدى كه در روايت آمده است كه هر چيزى ثواب مشخصى دارد، بجز اشكى كه به خاطر ما ريخته مى شود؛ يعنى ميزان ثواب آن معلوم نيست حدود قابل ذكرى ندارد، تعجب نكن و آن را به خاطر اين عمل اندك ، زياد به حساب نياور؛ زيرا در واقع اين اجر و ثواب و عطاى بر گريه كننده ، به خاطر ارزش آن قطره اشك نيست ، بلكه عطا و بخششى از جانب حسين عليه السلام در ازاى آن چيزى است كه شخص گريه كننده بذل كرده است ؛ و اين مقدار از جانب آن حضرت زياد نيست ، چرا كه در اخبار مربوط به احوال پادشاهان و ملوك با سخاوت آمده است كه آنها در قبال يك خدمت جزئى يا در ازاى قصيده اى كه در مدح آنها سروده شده ، آنچنان بذل و باقى مانده است به عنوان مثال ، معن بن زائد صد هزار درهم به كسى كه در مدح او يك بيت شعر گفت ، عطا كرد. آنگاه روز بعد اين عطا را دو برابر نمود و روز سوم نيز به مقدار آن افزود. سپس روز چهارم در پى آن شاعر فرستاد. آمدند و گفتند: از ترس اينكه مبادا آن عطايا را از او باز پس ‍ بگيرى فرار كرده است . معن گفت : اگر مى ماند تمام خزائنم را در عطاى به او هزينه مى كردم .
در صورتى كه معن بن زائد تمام خزائن خود را - كه جز آن چيزى نداشت و به آن محتاج بود - به كسى مى بخشد كه او را با يك بيت شعر، آن هم زبانى نه قلبى ، مدح كرده است ، آيا ممكن است خدايى كه خزائنش پايان ناپذير است و جود و كرم جز بر كثرت عطايش نيفزايد، به كسى كه جان ، سر، و دست و تمام اعضا و جوارح ، فرزند، عيال ، راحتى و حيات خود را در راه او بذل كرده است ، مانند آن را عطا نكند؟! علاوه بر اينها، آن حضرت ، غمگين ، تشنه لب و در امور مربوط به اهل و عيال و كودكانش متحير بود و زخم هاى شمشير و زخم زبان ، نيزه و سنان ، سرزنش و دشنام و سنگ هر لحظه هم بر ايشان مى باريد.
همچنين حكايت شده است كه معشوقه هشام ، زنى به نام خالصه ، تمام زيور و جواهرات خود را به شاعرى داد تا يك حرف از حروف الف باء را در يك بيت شعر خود تغيير دهد و به اين ترتيب آن بيت شعر را از هجو او به مدح و ستايش او تبديل كند.
وقتى زنى تمام مايملك خود را كه برايش بسيار عزيز است ، مى بخشد تا يك حرف از حروف الف باء را به خاطر خود تغيير دهد، عطاى خالق آسمان ها و زمين و آنكه بخشنده ترين است ، به كسى كه تمام وجودش را در راه او داده است ، چگونه خواهد بود؟
پس اگر خداوند هر آنچه را كه قابل تصور است و مى توان به كسى بخشيد، به حسين عليه السلام عطا كرده باشد، جاى تعجب و شگفتى ندارد و نبايد منكر چنين عطايى از جانب خداوند شد؛ زيرا در غير اين صورت ، به خداوند جواد و بخشنده نسبت بخل داده مى شود و آن طور كه سيد على حسينى در خواب ديده و مرحوم مجلسى و ديگران آن را نقل كرده اند، باعث شكستن دل زهراى بتول سلام الله عليها مى شود و همچنين موجب كاستن از قدر حسين عليه السلام و تقليل اجر آن حضرت مى گردد.
پس همه آن ثواب ها ناشى از اجر حسين عليه السلام است . بنابراين اگر به اين خاطر كه حسين عليه السلام از شهر و ديارش رانده شد، قلبت متاءثر شد و اشك از ديده ات جارى گرديد، اجر و پاداش تو با آن ويژگى كه ذكر كرديم ، به خاطر اشك تو نيست تا آن را زيادى بپندارى ، بلكه اجر و پاداشى است براى چگونگى رانده شدن و در به درى آن حضرت ، به نحوى كه ايشان از هر نقطه اى بر روى زمين رانده و آواره شدند، تا جايى كه حتى دشمنانش ‍ اجازه نمى دادند كه سر بريده و پيكر بر زمين افتاده آن حضرت در جايى استقرار يابد.
بنابراين ، آن اجر و پاداشى كه توصيف آن گفته شد، در اصل اجر و پاداش ‍ چنين حالتى براى آن حضرت است . آيا چنان اجرى نسبت به آن حضرت زياد است ؟!
و اگر به خاطر تشنگى حسين عليه السلام متاءثر شدى و به اين خاطر اشك از ديدگانت جارى شد، اجر و پاداشى كه به تو داده مى شود، اجر جارى شدن اشك نيست ، حتى تنها اجر و پاداشى كه به تو داده مى شود، اجر جارى شدن اشك نيست ، حتى تنها اجر عطش آن حضرت نيست ، بلكه اجر سوزش كبد آن حضرت و اجر زخمى شدن زبان ايشان است كه از شدت تشنگى از بس آن را دور دهانش چرخاند زخمى گرديد و همچنين اجر خشك شدن لبان آن حضرت و تيره و تار شدن آسمان در مقابل چشمانشان از شدت تشنگى مى باشد و بالاتر از اينها، اجر قلب سوخته آن حضرت به خاطر زخم زبانى است كه دشمن به ايشان زد و گفت به تو آب نمى دهيم تا وارد جهنم شوى و از حميم آن بياشامى .
و اگر به خاطر زخمى شدن اعضاى تو بدن آن حضرت متاءثر شدى و اشك در چشمانت جمع شد، اجرى كه به تو داده مى شود، اجر تحمل زخم هاى وارده بر آن حضرت است كه زخمى بر روى زخم ديگر وارد مى شد. وقتى تصور شود بدنى كه 7 وجب طول آن است ، چهار هزار تير، هفتاد و اندى ضربت شمشير و به همين تعداد ضربت نيزه بر او وارد شده است ، به جاى اشك ، از ديده خون جارى مى شود.
و اگر به خاطر نحوه شهادت آن حضرت متاءثر شوى و اشك از چشمانت جارى شود، اجر و پاداش تو به خاطر اين كار، همان اجرى است كه به آن حضرت داده مى شود، آن هم اجر و پاداشى كه نه تنها به خاطر شهادت آن حضرت ، بلكه به خاطر اينكه او را چون گوسفند سر بريدند. چه مصيبت بزرگى ! اين مصيبت در آسمان ها و زمين ها چه بزرگ است !!
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

عنوان هفتم

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه نوامبر 12, 2013 4:10 pm

عنوان هفتم : خصوصيات زيارت حسين عليه السلام


اين عنوان درباره ويژگى هاى زيارت آن حضرت است كه از عظيم ترين وسايل حسينى است و در چند باب بيان مى شود:
باب اول
اين باب درباره فضائل خاص زيارت حسين عليه السلام است كه داراى يازده ويژگى به شرح زير است :

1 - جامع بودن
حكمت بالغه خداوند سبحان چنين اقتضا مى كند كه بندگانش مكلف به اعمالى ، بويژه واجبات و مستحبات بشوند كه هر يك در رسيدن به تقرب به او داراى آثار خاصى هستند. مانند خواص غذاها براى بدن ها، به گونه اى كه يكى از آنها، ما را از ديگرى بى نياز نمى كند و لذا يكى از محققين يادآور شده است كه شايسته نيست انسان افضل عبادات مستحب را طلب كند و به آن اكتفا نمايد، چرا كه ديگر خصوصيات از دست مى رود.
اما اين اطاعت يعنى زيارت امام حسين اين خصوصيت را دارد كه خواص ‍ همه عبادت هاى واجب ، مستحب ، عبادت هاى قولى و فعلى ، بدنى و قلبى در آن جمع است ، هر چند كه تكليف واجبات از انسان ساقط نمى شود، زيرا كه آن امر ديگرى است .

اما نماز
نماز كه ستون دين و افضل اعمال است ، دستيابى به آن از دو طريق ميسر مى باشد؛ اول ؛ با زيارت آن حضرت و اقامه نماز در كنار قبر ايشان اجر و پاداش نماز بلكه چندين برابر آن تا بى نهايت ، به دست مى آيد.
دوم ؛ با زيارت قبر آن حضرت ثواب نماز هفتاد هزار ملائكه ، كه نماز هر يك از آنها معادل نماز هزار هزار آدميان است ، به دست مى آيد. آن طور كه در روايات آمده ، ملائكه در كنار قبر حسين عليه السلام ، نماز مى خوانند و ثواب نماز آنها به زائران آن حضرت اختصاص دارد.

اما زكات
آن طور كه در روايت آمده ، هر بار زيارت قبر آن حضرت ، ثواب هزار زكات مقبول درگاه خداوند را دارد.

اما حج
حج كه افضل اعمال ، حتى برتر از نماز است - چرا كه در آن نماز هم هست - در مقايسه با زيارت حسين عليه السلام ، نقل شده كه زيارت قبر آن حضرت ، معادل يك عمره و همچنين آمده است كه معادل ، يك ، دو، ده ، بيست ، بيست و دو، هشتاد، صد و همچنين سوى قبر آن حضرت برداشته شود معادل يك حج و برداشتن هر قدمى معادل يك عمره است .
در روايت بشيرالدهان در زيارت عرفه است كه هر كس از شما در كنار فرات غسل كند بعد به زيارت قبر حسين عليه السلام بيايد و آگاه به حق آن حضرت باشد، هر قدمى كه بر مى دارد و مى گذارد، خداوند در قبال آن ثواب صد حج مقبول و صد عمره مبرور را به او مى بخشد. در برخى از روايت ها به اين ميزان افزوده شده و اين حج در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه وآله قلمداد شده است . در بعضى از روايت ها هم آمده كه ثواب زيارت قبر آن حضرت معادل ثواب حج با رسول خدا صلى الله عليه وآله و حجى است كه قبول درگاه حق واقع شده و زاكيه است . در برخى از روايت ها نيز ثواب 50 حج با رسول خدا و در برخى ديگر ثواب صد حج در ركاب آن حضرت را ذكر كرده اند.
حتى بالاتر از اينها، به ميزان ثواب زيارت قبر آن حضرت تا آنجا افزوده اند كه باعث تعجب است و آن اين كه ثواب زيارت قبر آن حضرت مانند ثواب حجى است كه خود پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به جا آورده باشند، نه اينكه انسان در ركاب او حج به جا آورده باشد، و نه يك حج پيامبر، بلكه بيشتر؛ كه اين مطلب در روايت عايشه آمده است و ما قبلا آن را ذكر كرديم . در آخر آن روايت آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس ‍ حسين را زيارت كند خداوند نود حج از حج هاى من با عمره هايش را براى او مقرر مى گرداند. و اين اختلاف در پاداش مربوط به اختلاف در مراتب و درجات زائران آن حضرت ، بر حسب قدرت ايمان و درجات معرفت آنها به خداوند و به حق پيامبر و اهل بيت آن حضرت و مخصوصا به حق حسين عليه السلام و به مقدار يقين به فضيلت و خصايص آن حضرت است .
كه يكى از خصوصيات آن حضرت اين فرمايش پيامبر خداست كه من از حسينم كه از آن وجوهى منشعب مى شود و از جمله ، اين مطلب كه شايد علت آنكه زيارت آن حضرت معادل حج پيامبر است اين باشد كه وقتى زائر، به شوق آن حضرت و به عشق او و پيامبر خدا صلى الله عليه وآله رو به سوى آن حضرت مى آورد، حج بيت حقيقى خدا را با قلبى متناسب با قلب پيامبر صلى الله عليه وآله در عشق به او، به جا مى آورد و به اين خاطر با او مرتبط مى شود.
و هنگامى كه زائر در كنار قبر آن حضرت حاضر مى شود و يا قلب خود را از سرزمينى دور متوجه او مى نمايد و به خاطر مصيبت هايى كه بر آن حضرت رفت ، او را با قلبى شكسته زيارت مى كند، گويى با قلب پيامبر صلى الله عليه وآله ، قصد آن حضرت را كرده است .
وقتى زائر آن حضرت اين مطلب را به خاطر آورد كه پيامبر خدا آنگاه كه در حال سجده بودند و حسين عليه السلام بر پشتشان سوار بود، مايل نبودند حتى با ملايمت و مهربانى او را بر زمين بگذارند، اما در عين حال تصور كند كه در كربلا چگونه بر زمين افتاد و چگونه ابن وهب زناكار او را با نيزه مورد اصابت قرار داد، آنگاه با سلام بر او قلبش را به او عطا كند و ببخشد، قصد او مانند قصد پيامبر صلى الله عليه وآله درباره حسين عليه السلام است ؛ و از آنجا كه آن حضرت ، بنابر فضيلتى ، اعظم از بيت است ، ثواب زيارت ايشان به نود حج - بسته به درجات ايمان و وقوف بر نود راز از اسرار مخصوص ‍ به پيامبر صلى الله عليه وآله - پيامبر مى رسد.

اما صدقه
بنا بر روايت صحيح ، زيارت آن حضرت ، ثواب هزار صدقه مقبول را دارد.

اما روزه
بنا بر حديث صحيح ، زيارت آن حضرت ، ثواب هزار روزه دار را دارد.

اما يارى رساندن در راه خدا
كسى كه آن حضرت را زيارت كند، مانند كسى است كه در راه خدا به هزار سواركار مجهز و آماده حمله كرده است .

اما جنگ و جهاد
زيارت حسين عليه السلام ، اجر هزار شهيد از شهداى بدر را دارد، بلكه به واسطه آن ، ثواب به خون خود غلطيدن در راه خدا، به دست مى آيد.

اما آزاد كردن بنده
زيارت آن حضرت ، ثواب آزاد كردن هزار بنده در راه خدا را دارد. در روايت وارد شده است كه هر كس قبر حسين عليه السلام را پياده زيارت كند، خداوند براى هر قدمى كه او بر مى دارد و مى گذارد، ثواب آزاد كردن يك بنده از فرزندان اسماعيل عليه السلام را مقرر داشته است .

اما ذكر و تسبيح
در روايت آمده است كه خداوند از هر قطره عرق زائران حسين عليه السلام هفتاد هزار ملك خلق مى كند كه خداوند را حمد و ستايش و تقديس ‍ مى كنند.
همچنين به واسطه زيارت حسين عليه السلام ، زائر به ثواب ملائكه مقرب ذاكر خداوند نايل مى آيد.

اما صله رحم و احسان به اهل ايمان
زيارت حسين عليه السلام به جا آوردن صله رحم نسبت به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مى باشد، چرا كه آن حضرت پدر حقيقى است و همچنين زيارت او، احسان به پيامبر، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام است .

اما اطعام
هر گاه با اين گفته كه سلام بر آن كسى كه پيكر مطهرش در بيابان افتاد، حسين عليه السلام را زيارت كنى ، گويى كه يتيم خويشاوندى يا فقير زمينگيرى را در روز گرسنگى اطعام كرده اى . همچنين زيارت حسين عليه السلام چون سيراب كردن اهل بيت تشنه او و احسان به امامى است كه زمينگير شد.

اما زيارت مؤ من
حسين سيدالمؤ منين است و زيارت او تحفه محبتى است كه به ايشان اهداء مى شود و به منزله تعظيم و بزرگداشت ايشان است . با سلام بر حسين و اكرام آن حضرت ولو به مجلسى و تعظيمى ، اجر و ثواب زيارت مؤ من به دست مى آيد.

اما قرض الحسنه
خداوند به كسى كه به مؤ من مضطرى قرض مى دهد، آن را قرض به خود ناميده است . و چون تو به امام مؤ منين ، امام مضطر دور از وطن كه مردم آن حضرت را از همه چيز بازداشتند، تا جايى كه جسدش بر زمين باقى ماند، قرض مى دهى و قصد آن حضرت و زيارت او را كنى ، اين امر عظيم ترين قرض به خداوند است و من نمى دانم كه خداوند او را چند برابر مى كند و آن اجر كريمى است كه خداوند به خاطر اين قرض نيكو وعده آن را داده است ، به چه ميزان مى رسد؟

اما عيادت مريض
عيادت مريض به قدرى اهميت دارد كه خداوند كسى كه اين عمل را ترك كرده است ، مورد عتاب قرار مى دهد و مى گويد: اى بنده من ! من بيمار شدم ، اما تو به عيادتم نيامدى ؛ در حالى كه زيارت حسين عليه السلام اگر به كنه آن بينديشى ، عيادت از بيمارى كه به علت بيمارى آن ، تب يا سردرد نيست و براى تفقد از حال ايشان هم نيست ؛ بلكه عيادت از مجروح تشنه لب و بالاتر از آن ، عيادت از كسى است كه اعضاى او را قطعه قطعه و بدنش ‍ را در هم كوبيده اند. حضرت زهراء سلام الله عليها همين مضمون را هنگام زيارت حسين عليه السلام و بر سر قبر او در رؤ ياى صحيح ، ذكر كرده اند: اى چشم ها! اشك بريزيد و گريه كنيد، در كربلا بدنى درهم شكسته ، رها شده است . از او پرستارى نكردم در حالى كه كشته شد، او مريض و بيمار نبود.
پس تو هر گاه به كنار قبر آن حضرت رفتى ، قصد عيادت او را بنما، چرا كه گويى از شهيدى پرستارى كرده اى و كسى را كه بر زمين افتاده عيادت كرده اى . و هر گاه داخل روضه آن حضرت شدى ، اين مساءله را در تاءثيرات نگاه كردن به قبر شريف ايشان ملاحظه مى كنى .

اما تشييع جنازه و كفن و دفن مؤ من
تشييع جنازه و كفن و دفن مؤ من ، بويژه اگر غريب و تنها باشد، داراى فضيلتى است كه به شمار نيايد، در حالى كه زيارت امام حسين عليه السلام در كنار قبرشان ، تشييع جنازه بر زمين افتاده و غسل و كفن نمودن آن بدن عريان و دفن نمودن آن در قلب است ، بنابراين براى آن حضرت قبرى باطنى حاصل مى شود.

اما ادخال سرور در قلب مؤ من
اين مساءله از افضل اعمال است و حكمى است كه به هنگام جميع اهوال به آن بشارت داده شده . از امام صادق عليه السلام در باب زيارت امام حسين عليه السلام آمده است كه ؛ اگر زائر حسين بداند كه چه شادى و سرورى را بر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ، و اميرالمؤ منين و فاطمه و ائمه عليهم السلام و شهداى ما از اهل بيت وارد مى كند و به اين وسيله از دعاى آنها چه ثوابى در دنيا و آخرت به او باز مى گردد و چه چيزى در نزد خدا براى او ذخيره مى شود، بدون شك دوست دارد كه روح از جسدش پرواز كند. يعنى زائر به شوق رسيدن به آنچه كه خداوند از كرامت خود براى او مهيا كرده است ، روح از بدنش جدا مى شود.
و از جمله شگفتى ها اين است كه با يك بار به زيارت حسين عليه السلام نايل شدن ، ثواب زيارت هاى آن حضرت - بنا بر روايت صحيح از صفوان كه بعدا خواهد آمد - تا روز قيامت حاصل مى شود.

2 - زائر حسين عليه السلام ،
در هر حالتى از حالات خود، به فضيلتى نايل مى آيد و من حاصل آنها را از احاديث صحيح معتبر، در شانزده حالت جمع آورى كرده ام :

* اول ؛ وقتى شخص قصد زيارت او را كند؛ امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند در كنار قبر حسين عليه السلام ملائكه موكلى دارد، كه چون قصد زيارت حسين را بنمايد، خداوند گناهان او را به آنها بدهد و چون گام بردارد، آن گناهان را محو و نابود سازد؛ و چون گام هاى بعدى را بر دارد، خداوند نيكى و حسناتش را براى او چند برابر كند و همچنان بر آن مى افزايد تا اينكه بهشت بر او واجب گردد و هنگامى كه غسل كند و به زيارت او نايل شود، محمد صلى الله عليه وآله به او پيام مى دهد كه اى وارد شونده بر خدا! تو را بشارت باد به همراهى من در بهشت ، و على عليه السلام خطاب به او مى گويد: من برآورده شدن حوايج تو را تضمين مى كنم و ملائكه از چپ و راست او را در بر دارند تا بر مى گردد.

* دوم ؛ چون شروع به آماده شدن براى زيارت كند، اهل آسمان امر او را بر عهده مى گيرند.

* سوم ؛ اگر براى آماده شدن هزينه كند، خداوند در مقابل هر درهمى كه او هزينه كرده است ، به اندازه كوه احد به او حسنات مى بخشد و چند برابر آنچه هزينه كرده است براى او جايگزين مى كند و بلايى را كه مى بايست بر او نازل شود، از او باز مى گرداند. در روايت ابن سنان آمده است كه به ازاى هر درهم ، براى او هزار، هزار و هزار - تا ده بار شمرد - واجب مى شود. سپس فرمود: و رضاى خداوند براى او بهتر است و همچنين دعاى محمد صلى الله عليه وآله و دعاى اميرالمؤ منين و دعاى ائمه عليهم السلام براى او بهتر است .

* چهارم ؛ هر گاه زائر آن حضرت از خانه اش بيرون آيد، او را ششصد ملك در جهات شش گانه ، مشايعت مى كنند.

* پنجم ؛ زائر حسين عليه السلام هر قدمى كه بر مى دارد و پايش را روى هر چيزى مى گذارد، آن شى ء براى او دعا مى كند و در هر قدم هزار حسنه براى او نوشته مى شود.

* ششم ؛ آن طور كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است ؛ چون آفتاب بر زائر حسين عليه السلام بتابد، گناهان او را ذوب مى كند، همان طور كه آتش هيزم را مى بلعد.

* هفتم ؛ در مزارالكبير روايت شده است كه اگر زائر حسين عليه السلام از شدت گرما و يا قحط خستگى عرق كند، از هر قطره عرق او هفتاد هزار ملك خلق مى شود كه حمد و تسبيح خدا را مى گويند و براى زائران حسين عليه السلام تا روز قيامت طلب مغفرت مى كنند.

* هشتم ؛ زائر حسين عليه السلام وقتى به قصد زيارت در فرات غسل مى كند، گناهانش ريخته مى شود، سپس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خطاب به او مى فرمايد: اى وارد شونده بر خدا! تو را به همراهى من در بهشت بشارت باد. سپس اميرالمؤ منين عليه السلام خطاب به او مى گويد: من برآوردن حاجات تو و رفع بلا در دنيا و آخرت از تو تضمين مى كنم .

* نهم ؛ بعد از آنكه غسل كرد و به راه افتاد خداوند به هر قدمى كه بر مى دارد و مى گذارد ثواب صد حج مقبول و صد عمره مبرور و صد غزوه در ركاب پيامبر مرسل ، با دشمن ترين دشمنان او، براى او مقرر مى گرداند.

* دهم ؛ چون به كربلا نزديك شود، هزار صنف از ملائكه به استقبال او مى آيند كه از اين بين ، چهار هزار آنها فرشتگانى هستند كه در روز عاشورا براى يارى امام آمدند، سپس ماءمور شدند كه در مجاورت قبر امام بمانند و يك گروه ديگر از آنها هفتاد هزار و گروه هاى ديگر تعداد ديگرى هستند كه تفصيل آن در عنوان مربوط به ملائك خواهد آمد.

* يازدهم ؛ زائر حسين عليه السلام ، چون قبر او را زيارت كند، حسين عليه السلام به او نظر افكند و بر او دعا كند، سپس از جد و پدرش تقاضا نمايد كه براى او طلب مغفرت كنند، آنگاه ملائكه براى او دعا مى كنند و بعد تمام پيامبران و رسولان براى او دعا مى نمايند و در پى آن براى او ثواب مجموع عبادت ها نوشته مى شود و بعد ملائكه با او مصافحه مى نمايند و سپس بر چهره او مهرى از نور عرش مى زنند كه بر آن اين جمله نقش بسته است : اين زائر قبر فرزند خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله سيدالشهداء عليه السلام است

* دوازدهم ؛ وقتى به سوى خانواده اش باز گردد، گروه هايى از ملائكه ، بويژه جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل و همچنين 74 هزار ملك بخصوص دو فرشته او را مشايعت مى كنند و با او خداحافظى مى كنند و به او مى گويند: اى ولى خدا! تو آمرزيده شده اى ، تو از حزب الله و حزب رسول الله صلى الله عليه وآله و حزب اهل بيت او هستى . به خدا سوگند هرگز آتش ‍ جهنم را به چشمت نمى بينى و آن هم تو را نمى بيند. سپس منادى ندا مى دهد: خوشا به حالت ، پاك و پاكيزه شدى و بهشت گواراى تو باد.

* سيزدهم ؛ اگر يك سال يا دو سال بعد از آن بميرد، فرشتگان بر جنازه او حاضر شده و برايش طلب مغفرت مى كنند، سپس حسين عليه السلام به ديدارش مى آيد.
روايت شده است كه آن حضرت فرمود: هر كس مرا زيارت كند، بعد از مرگش به ديدار او مى آيم ؛ و ممكن است ديدار آن حضرت در همان ابتداى موت باشد يا هنگامى كه در قبر گذاشته مى شود و يا در شب وحشت باشد.
پس اى كسانى كه در قبرها تنها و غريب هستيد و اى اهل تنهايى و وحشت ، اى كسانى كه مى دانيد چون روح از بدنتان جدا شود، ديگر كسى رو در رو شما را ملاقات نمى كند، بلكه اگر به ديدارتان بيايند از شما فاصله مى گيرند، و اى كسانى كه مواجهه ميان شما و همه مردم قطع مى شود و ديگر آنها را نمى بينيد! اگر به زيارت حسين عليه السلام نايل شويد، آن حضرت در آن شرايط به سوى شما مى آيد و او را در مقابل خودتان مى بينيد و ايشان هم شما را مى بينند. بنابراين آيا احتمال مى دهى كه بعد از ملاقات آن حضرت و سلام ايشان به تو، ديگر ترس و وحشت و غمى برايت باقى بماند؟ به تعداد دفعاتى كه آن حضرت را زيارت مى كنى و به ميزان شوق و اشتياق تو به زيارت ايشان ، آن حضرت هم به ملاقات تو مى آيد و در آن حالت تنهايى و وحشت ، با تو مونس و همدم مى شود.

* چهاردهم ؛ اگر زائر در راه زيارت از دنيا برود، از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه ملائكه او را تشييع مى كنند و براى او حنوط و لباسى از بهشت مى آورند و بر او نماز مى خوانند و بر روى كفنش ، كفن مى پوشانند و زير پايش ريحان فرش مى كنند و براى او درى از بهشت به قبرش مى گشايند و روح و ريحان آن بر او وارد مى شود تا قيامت برپا گردد.

* پانزدهم ؛ از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه اگر زائر حسين عليه السلام در بين راه زندانى و يا مورد ضرب واقع شود، در مقابل هر روزى كه زندانى شده و بر او غم وارد گرديده ، برايش در روز قيامت خوشحالى است . از آن حضرت سؤ ال شد كه اگر در راه بازگشت ، بعد از آنكه زندانى شد، مورد ضرب هم واقع گرديد، چگونه مى شود؟ فرمود: در مقابل هر ضربه اى كه بر او وارد مى شود، به او يك حوراء مى دهند و در مقابل هر درد و رنجى كه بر او وارد شود، هزار هزار حسنه برايش مى نويسند و هزار هزار سيئه برايش مى نويسند و هزار هزار مرتبه به درجه او مى افزايند و شخص به مقامى مى رسد كه با رسول خدا صلى الله عليه وآله هم صحبت مى شود. حتى از حساب فارغ مى گردد و حاملان عرش با او مصافحه مى كنند و به او مى گويند هر چه مى خواهى درخواست كن . آنگاه ضارب او را براى پس ‍ دادن حساب مى آورند، از او هيچ سؤ الى نمى شود و چيزى براى او به حساب نمى آيد، او را مى گيرند و نزد ملكى مى برند و به او آبى از حميم و آبى از غسلين مى دهند و بر كوهى از آتش مى گذارند و به او مى گويند: بچش ، اين همانم چيزى است كه خودت پيش فرستادى و اين شخص ‍ همان كسى است كه تو او را زدى ، در حالى كه او وارد شونده بر خدا و پيامبرش بود. آنگاه شخص مضروب را به باب جهنم مى آورند و به او مى گويند: نگاه كن و ضارب خود را و آنچه بر سرش آمده ، ببين ، آيا دلت آرام و خنك شد، به خاطر تو او را قصاص كرديم . آنگاه مضروب مى گويد: حمد و سپاس خدايى را كه مرا در مورد فرزند فرزند رسول خدا يارى كرد.

* شانزدهم ؛ در حديثى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه چون زائر در راه او كشته شود، به واسطه اول قطره خون او، تمام خطاهايش ‍ آمرزيده مى شود و طينت او كه ملائكه از آن خلق شده اند، غسل داده مى شود تا اينكه خالص شود، اهل كفر مخلوط بوده ، پاك مى گردد و قلبش ‍ را شست و شو مى دهند و شرح صدر پيدا مى كند و پر از ايمان مى گردد و در حالى خدا را ملاقات مى كند كه از هر آنچه كه بدن ها و قلب ها را ناخالص ‍ مى گرداند، خالص مى شود؛ و براى او شفاعت درباره اهل بيتش و هزار نفر از برادرانش را مقرر مى دارند و ملائكه به همراه جبرئيل و ملك الموت برايش مى آورند، قبرش را وسيع مى كنند و چراغ هايى در قبرش مى گذارند و برايش درى از بهشت مى گشايند و مدت 18 روز به سوى حظيرة القدس او را بالا مى برند و او همچنان در آن جايگاه در كنار اولياى خداست ، تا اينكه نفحه اى بر او بوزد كه هيچ چيز باقى نمى گذارد و چون نفحه دوم بشود و از قبرش بيرون آيد، اولين كسانى كه با او مصافحه مى كنند، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ، اميرالمؤ منين عليه السلام و اوصياء او صلوات الله عليهم مى باشند و به او بشارت مى دهند و مى گويند: ملازم ما باش و او را بر حوض مى نشانند و از آن مى نوشد و هر كس را كه دوست داشته باشد، سيراب مى كند.
3 - زائر آن حضرت به نحو خاصى از گناهان خالص مى شود. در نزديك به چهل حديث از احاديث صحيح معتبر آمده است كه خداوند تمام گناهان زائر حسين عليه السلام را مى آمرزد. در احاديث ديگرى آمده است كه شخص به مانند روزى مى شود كه از مادر متولد شده است و در بعضى از روايت ها آمده است كه از گناهان پاك مى شود، همان طور كه لباس كثيف در آب پاك مى شود. از شگفتى ها اين است كه در روايتى آمده است همه اينها در همان قدم اول واقع مى شود و بعد در هر گامى كه بر مى دارد، مورد تقديس و تكريم قرار مى گيرد تا به مرتبه اى مى رسد كه خداوند او را مخاطب قرار داده و مى فرمايد: بنده من ! از من درخواست كن تا به تو عطا كنم . در روايت ديگرى آمده است كه پس از نماز زيارت ، فرشته اى نزد او مى آيد و به او مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به تو سلام مى رساند و مى فرمايد گناهان تو بخشيده شد و تلاش و عمل را از سر آغاز كن .
4 - شخص زائر، به اين وسيله موجب رهايى و خلاص ديگران هم مى شود. در روايتى از سيف تمار به نقل از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمود: زائر حسين عليه السلام در روز قيامت شفيع صد نفر مى شود كه آتش جهنم بر همه آنها واجب شده است . در روايت هاى ديگر وارد شده است كه به او گفته مى شود: دست هر كس را كه دوست دارى بگير و او را وارد بهشت كن .

5 - هر عملى سرانجام منقطع مى شود، اگر چه ثوابش باقى بماند، اما زيارت حسين عليه السلام - به جهت وقوع - تا روز قيامت متصل است و از زائر منقطع نمى شود.
شرح مطلب : صفوان از امام صادق عليه السلام روايت كرده است : هر گاه شخص به قصد زيارت قبر حسين عليه السلام از خانه اش خارج شود، هفتصد ملك از هر جهت او را مشايعت مى كنند، تا او را به ماءوايش ‍ برسانند؛ و چون حسين عليه السلام را زيارت كند، منادى خطاب به او مى گويد تو آمرزيده شدى و كار و تلاش را از سر آغاز كن ، سپس همراه او برمى گردند و او را تا منزلش همراهى مى كنند و چون به منزلش وارد شود مى گويند، تو را به خدا مى سپاريم ، آنها همچنان تا روز وفاتش او را زيارت مى كنند و سپس هر روز قبر حسين عليه السلام را زيارت مى كنند و ثواب اين زيارت نصيب آن شخص زائر مى شود.
6 - زائر به واسطه اين كار به اجر و ثوابى نايل مى شود كه امكان وقوعش در غير اين صورت محال است ، و آن عبارت است از به جا آوردن حج با رسول خدا صلى الله عليه وآله . و اين مطلب در روايت هاى متعددى آمده است كه لطيف ترين آنها روايتى است از موسى بن قاسم خضرى ؛ او نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام در اوايل ولايت پدر بزرگوارشان امام باقر عليه السلام تشريف آوردند و در نجف منزل گزيدند و فرمودند: اى موسى ! بر سر جاده بزرگ برو و آنجا بايست و مواظب باش ، مردى از ناحيه قادسيه به سوى تو خواهد آمد، چون به تو نزديك شد، به او بگو در اينجا يكى از فرزندان پيامبر خدا صلى الله عليه وآله حضور دارد و تو را مى طلبد، او با تو خواهد آمد. رفتم و در راه ايستادم ، هوا بسيار گرم بود، آن قدر ايستادم كه نزديك بود از دستور سرپيچى كنم و باز گردم . ناگهان متوجه شدم كه مردى سوار بر شترى ، دارد مى آيد. او را زير نظر گرفتم تا به من نزديك شد، آنگاه به او گفتم : اى شخص ! در اينجا يكى از فرزندان پيامبر خدا صلى الله عليه وآله تشريف دارند و تو را به حضور مى طلبند، ايشان شما را به من معرفى كرده است . گفت : به نزد ايشان برويم . آمديم تا اينكه شترش را در ناحيه نزديك به خيمه خواباند. آن عرب باديه نشين به پيش ايشان دعوت شد و وارد گرديد. من هم نزديك رفتم و به در خيمه رسيدم ، سخن آنها را مى شنيدم ، اما آنها را نمى ديدم .
امام صادق عليه السلام از او پرسيد: از كجا آمده اى ؟ گفت : از نقطه دورى از يمن .
امام فرمود: از فلان منطقه هستى ؟ جواب داد بله از همان جا هستم . امام پرسيد: فقط براى زيارت آمده اى و هيچ مقصود ديگرى نداشتى ؟ گفت : هيچ مقصودى نداشتم جز اينكه در كنار قبرش نماز بخوانم و او را زيارت كنم و بر او سلام و درود بفرستم و نزد خانواده ام بازگردم . امام صادق عليه السلام به او فرمود: در زيارت او چه چيزى را ملاحظه مى كنى ؟ گفت : بركت : در جان ، خانواده ، فرزند، اموال ، معاش و برآورده شدن حوايج مان را ملاحظه مى كنم .
امام صادق عليه السلام فرمود: اى برادر يمنى ! دوست دارى فضلى از فضلش بر تو بيفزايم ؟ گفت : بر من بيفزا اى فرزند رسول خدا! امام فرمود: زيارت ابا عبدالله عليه السلام معادل حج مقبولى است كه در ركاب پيامبر خدا به جا آورده شده باشد.
آن مرد از اين سخن تعجب كرد. امام فرمود: به خدا سوگند، بله معادل دو حج مبرور و مقبول با رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است . آن مرد شگفت زده شد.
امام همچنان به تعداد افزود تا به سى حج رسيد و فرمود: برابر با سى حج مبرور مقبول در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه وآله است .
7 - زائر به واسطه زيارت حسين عليه السلام به ثوابى مى رسد كه فى نفسه وقوع آن غيرممكن است و آن اين است كه حج تو، همان حج پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم باشد. اين موضوع در روايتى از عايشه وارد شده است و ما قبلا آن را يادآور شديم .
8 - خداوند سوگند ياد كرده است كه هر كس او را زيارت كند، نااميدش ‍ نگرداند.
اين مطلب در روايتى از ابن محبوب از ابوجعفر، امام باقر عليه السلام آمده است كه فرمود: حسين عليه السلام صاحب كربلا، مظلومانه ، لب تشنه و با غم و غصه به شهادت رسيد، و خداوند عز و جل به نفس خود سوگند ياد كرده است كه هر انسان غمزده ، گناهكار، تشنه لب و بيمارى كه به سوى حسين عليه السلام بيايد و در كنار قبر او دعا كند و به واسطه حسين بن على عليهماالسلام به خداوند عز و جل تقرب جويد، غم و اندوه او را بر طرف سازد، خواسته اش را برآورده كند، گناهانش را بيامرزد، به طول عمرش ‍ بيفزايد و به رزق و رويش گسترش دهد. اى صاحبان انديشه عبرت بگيريد!!
9- زيارت آن حضرت ويژگى خاصى دارد كه نهايت آرزوى هر انسانى است ، و آن اين است كه روايت شده ، چون خدا زائر حسين را ملاحظه نمايد كه شب زنده دار است و روز در رنج و زحمت مى باشد، به او نظرى مى افكند كه فردوس اعلى بر او واجب مى شود.
10 - زيارت آن حضرت داراى تاءثيرات خاص است ، از جمله اين كه در روايت هاى متعدد آمده است كه اين كار عمر را افزايش مى دهد و به رزق و روزى مى افزايد. در زيارت عرفه نيز آمده است كه زيارت حسين عليه السلام موجب اطمينان در عقايد حقه و رفع شبهات مى شود كه اين اثر از هر اثر ديگرى كه متوقف بر آن است ، برتر و بالاتر است . همچنين زيارت آن حضرت بلاها و حوادث بد و مرگ هاى سوء را دفع مى كند. همچنين زيارت حسين عليه السلام موجب مى شود كه شخص در زمره كسانى واقع شود كه پيامبر صلى الله عليه وآله ضمانت آنان را نموده است . در حدود پانزده حديث مطلبى به اين مضمون آمده است كه : رسول خدا تضمين كرده است كه هر كس حسين يا پدر يا برادر يا مادرش را زيارت كند، او را در قيامت ملاقات نمايد و او را از شدايد و امور هولناك آن روز نجات دهد.
11 - زيارت آن حضرت ، برتر از زيارت امام حى و زنده است . به عنوان مثال اگر امام صادق عليه السلام در قيد حيات بود و تو به خدمت ايشان مى رسيدى و با او سخن مى گفتى و ايشان با تو سخن مى گفت ، زيارت امام حسين عليه السلام در حال حاضر برتر از آن است . ابن ابى يعقوب نقل كرده است كه چون به ديدار امام صادق عليه السلام رفتم به ايشان عرض كردم : شوق ديدار شما رنج و زحمت را بر من هموار كرد. امام فرمود: به خدا اشك نكن ، به ديدار كسى كه حق عظيم ترى نسبت به من بر تو دارد، نرفته اى . (اين فرمايش ايشان كه تو به ديدار كسى كه حق عظيم ترى نسبت به من بر تو دارد، نرفته اى ، براى من سنگين تر بود از اينكه به خدا شك نكن .)
پرسيدم : چه كسى بر من حق عظيم ترى از شما دارد؟ حسين بن على عليهماالسلام . اگر به زيارت حسين عليه السلام نايل شدى ، در كنار قبر ايشان دعا كن و رفع حاجت هايت را از خدا بخواه .
مطلب ديگر اينكه امام باقر عليه السلام به ديدار كسانى كه از زيارت قبر حسين عليه السلام باز مى گشتند، مى رفت . از حمران نقل شده است كه گفت : قبر حسين عليه السلام را زيارت كردم و چون بازگشتم ابوجعفر عليه السلام به پيش من آمد، عمربن على بن عبدالله بن على نيز همراه ايشان بود. ابوجعفر عليه السلام فرمود: بشارت باد بر تو اى حمران ! زيرا هر كس قبور شهداى آل محمد را به قصد قربت زيارت كند، تمام گناهانش ‍ آمرزيده مى شود و مانند روزى مى شود كه از مادر متولد شده است .
از جمله لطايف فضائل زيارت آن حضرت نيز اين است كه زائران آن حضرت هنگام ورود به بهشت داراى ويژگى خاصى هستند و مى بايست آنها چهل سال قبل از بهشت وارد آن شوند و همه چيز به زائر آن حضرت تبرك مى جويد و در نگاه به زائران آن حضرت اميد و آرزوى خير دارد.
از ديگر شگفتى هاى فضائل آن حضرت اين است كه تمام فضيلت هاى اين كار براى مردم بيان نشده است . در روايت صحيح وارد شده است كه اگر مردم مى دانستند زيارت حسين چه فضائلى دارد، از شوق ديدار جان مى دادند. و در روايت ديگرى است كه اگر مردم به فضيلت اين كار آگاه بودند از دورترين نقاط چهار دست و پا مى آمدند.

باب دوم
اين باب درباره فضيلت خاص زيارت حسين عليه السلام است كه به خاطر امتياز و ويژگى كه دارد، به تنهايى آورده شده است و تشريح آن نياز به يك مقدمه دارد.

مقدمه :
تمام آنچه درباره ثواب اعمال و خواص آنها گفته مى شود، فقط در بيان مقتضاى آن كارها و خواص آنها - آن طور كه بايد باشد - است . مثلا، مانند خواصى كه داروها دارند و هر كدام از آنها موانعى دارند كه مقتضاى آن را برطرف مى سازد، و اين مساءله خاصيت آن را نفى نمى كند. مثلا سكنجبين صفرا را از بين مى برد؛ اما اگر به خاطر وجود مانعى صفرا ايجاد نشود، منافاتى به اين امر ندارد و سكنجبين صفرا را از بين مى برد.
بنابراين تمام آنچه درباره فضائل ثواب اعمال و دعاها و كارهايى از اين قبيل گفته مى شود، ممكن است با مانعى برخورد كند كه خاصيت آن را از بين ببرد و دفع كند.
و چه بسا آن مانع ، اثر آن كار يا دعا را به طور كلى از بين ببرد و يا مقدارى از آن باقى بماند؛ و همين خاطر، حالت مردم در هنگامى كه محشور مى شوند با هم متفاوت است . ممكن است آنهايى كه مقدارى ايمان دارند آن اعمال ، آنها را در همان حال اول احتضار نجات دهد و چه بسا پس از عذاب احتضار نجات يابد و ممكن است پس از مدتى عذاب در برزخ و يا بعد از برزخ و يا اول حشر نجات يابد و چه بسا در طى روز قيامت و در يكى از مواقف آن نجات پيدا كند؛ و همچنين ممكن است مانع غلبه پيدا كند و به خاطر سلب ايمان از شخص ، هيچكدام از موارد فوق تحقق پيدا نكند و شخص براى هميشه گرفتار آتش جهنم بشود. پناه به خدا مى بريم . اين سخن و حكم درباره تمام اعمال و ثواب ها صادق است . حال ، پس از ذكر اين مقدمه بدان كه :
زيارت حسين عليه السلام فضيلت خاصى دارد كه برتر از همه فضائل است و آن عبارت از اين است كه اگر موانعى كه ذكر آنها رفت محقق شود، امكان از بين رفتن همه تاءثيرات زيارت وجود ندارد، زيرا راه هاى نجات پيدا كردن به واسطه آن و مواقف آن بسيار است . و هر گاه مانعى در مقابل تاءثير آن ايجاد شود، مقتضاى ديگرى براى تاءثير ديگرى ايجاد مى شود و در صورتى كه براى آن هم مانعى ايجاد شود يا مقتضاى آن باطل شود، مقتضاى ديگرى تحقق پيدا مى كند.
توضيح اين مطلب اين گونه است : تمام اعمال نجات بخش را خداوند مقرر فرموده است كه ظهور اثرشان داراى مقام خاصى از حالت هاى نشاءت برزخى و محشرى باشد. و چون مانعى ، از ظهور اثر در محل مقرر جلوگيرى كند، بناچار اثر به طور كلى باطل مى شود و در مرتبه و مقام ديگرى در مواطن احتياج ظاهر نمى شود، اما اثر زيارت امام حسين عليه السلام باطل نمى شود و هر گاه گناهان مانع از تاءثير آن در محلى گردد، در محلى ديگر ظاهر مى شود و اين معنا از زمان احتضار تا بعد از انقضاى روز قيامت و قرار گرفتن هر يك از آمرزيده شدگان يا معذبان در جاى خودشان ، ادامه دارد.
مجموعه روايات مربوط به فضيلت زيارت آن حضرت ، دال بر اين مطلب است .
همچنين در روايتى از امام حسين عليه السلام به اين مطلب اشاره شده است كه بعدا آن را خواهيم آورد. كما اينكه جابر بن عبدالله انصارى هنگامى كه عازم زيارت ابا عبدالله عليه السلام در روز اربعين شد و آن حضرت را به شيوه خاصى زيارت كرد، اين مطلب را بيان كرده است و بعد در فضيلت آن مطالبى گفته است از جمله اينكه : اگر پاى دوستدار و زائر آن حضرت به خاطر گناهانى در موقعيتى بلغزد، براى او قدم ديگرى در مقام ديگرى ثابت مى شود.
بنابراين مى توان گفت : - بنا به دلايلى كه ذكر شد - بر زيارت زائر حسين عليه السلام آثار و فضائل ثابتى مترتب مى شود، كه در نتيجه شخص زائر روزى كه از مادر متولد شده ، از دنيا مى رود و به واسطه آن به عالى ترين درجات در اعلى علييين مى رسد و يا از كروبيان مى شود و اگر كثرت گناهان مانع از دستيابى به اين مراتب و درجات بشود و زائر گناهكار از دنيا برود، اين اميدوارى هست كه به واسطه زيارت حسين عليه السلام ، هنگام مرگ و در همان حيات برزخى اش امر او اصلاح گردد، و اگر اين كار به دليلى و به خاطر عظمت گناهان زائر به تاءخير افتد، اميد آن داريم كه حسين عليه السلام در دوران برزخ شخص زائر، به ملاقات او برود، و تاءخير و تعجيل در دوران برزخ ، بر حسب آنچه در قابليت ها و موانع مقرر گرديده ، مى باشد.
و اگر قابليت اين كار را در دوران برزخ نداشته باشد و موانع مقرر شديد باشد و شخص زائر در تمام دوران برزخش معذب واقع شود، وقتى مردم محشور مى شوند و پيامبر صلى الله عليه وآله به همراه جبرئيل عليه السلام بيايند و بر چهره اهل محشر با دقت بنگرند تا زائران حسين عليه السلام را انتخاب نمايند - زائران امام با نشانى از نور كه بر پيشانى دارند و نوشته شده اين زائر قبر بهترين شهدا است ، شناسايى مى شوند - هر كس چنين نورى بر چهره دارد، دست او را بگيرند و او را از سختى هاى قيامت و عذاب آن نجات دهند. و اگر در شخص چنين قابليتى هم نبود و ظلمت گناهان ، آن نشان از نور و نوشته را از پيشانى محو كرده باشد و در ميان اهل محشر مبتلا باقى بماند، اميد به نجات او، از راه ديگرى وجود دارد و آن اين است كه در روز قيامت خطاب مى آيد كه شيعه آل محمد در كجاست ؟ آنگاه گردن هايى از ميان مردم كشيده مى شود كه جز خدا آنها را شمارش نمى كند. سپس ندا مى آيد زائران قبر حسين بن على كجا هستند؟ در آن هنگام مردمى بپا مى خيزند، آنگاه به آنها گفته مى شود، دست كسانى را كه دوست داريد بگيريد و وارد بهشت بشويد.
شخص زائر دست هر كس را كه دوست دارد، مى گيرد، تا جايى كه كسى به او مى گويد، من روزى براى تو، فلان كار را كردم ، كه دست او را هم بدون هيچ مانعى مى گيرد.
اگر حتى در تو چنين قابليتى هم نبود و تو شايستگى آن را نداشتى كه دستت را بگيرند، اميد آنكه از طريق ديگرى نجات پيدا كنى وجود دارد و آن هنگامى است كه نداى خاص ديگرى مى آيد. در حديث معتبر از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: چون روز قيامت شود، منادى ندا دهد كه زائران حسين بن على كجا هستند؟ آنگاه گردن هايى از ميان مردم كشيده مى شود كه جز خداوند آنها را شمارش نمى كند، سپس از آنها مى پرسند، شما از زيارت قبر حسين چه قصد و چه منظورى داشتيد؟ در جواب مى گويند: اى خدا! اين كار را به خاطر عشق به پيامبر خدا و على و فاطمه عليهم السلام از امام حسين عليه السلام به خاطر اعمالى كه درباره ايشان مرتكب شدند، انجام داديم . به آنها گفته مى شود: محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام اينجا هستند، به آنها ملحق شويد، شما در درجاتشان با آنها هستيد، به زير لواى رسول خدا صلى الله عليه وآله درآييد. اين پرچم در دست حضرت على عليه السلام مى باشد و زائران از هر طرف در زير آن قرار مى گيرند.
اى گناهكاران ! اگر از زائران حسين عليه السلام هستيد و اين شايستگى را از دست داده ايد كه پيامبر صلى الله عليه وآله و جبرئيل عليه السلام به سوى شما بيايند و دست شما را بگيرند و از شدايد و سختى ها نجات دهند، و اگر كسى دست شما را نگرفت تا وارد بهشت بشويد و حتى اگر قابليت اين را نداشتيد كه به اين پيام پاسخ دهيد و برخيزيد و به زير پرچم درآييد، باز هم از آثار زيارت حسين عليه السلام و توسل به آن حضرت نااميد نشويد و منتظر نجات و رهايى در حالت ديگرى باشيد كه در محشر واقع مى شود، كه همان حالت رجاى عظيم مى باشد.
بيان مطلب چنين است : حضرت فاطمه سلام الله عليها نسبت به محبانش ‍ در محشر كيفيت خاصى دارند و براى ايشان لباس مخصوصى است به نام حلة الكرامة كه با آب حيوان آميخته شده و بر روى آن ، هزار لباس از لباس هاى بهشتى است و بر روى آن با خط سبز نوشته شده است . همچنين قبه اى از نور الهى بر بالاى سر دارند كه ظاهرش از باطنش و باطنش از ظاهرش پيداست و تاجى از نور دارند كه 70 ركن است و هر ركنى مزين به در و ياقوت است و مانند ستاره درخشان نورافشانى مى كند و هنگام ورود به محشر، سوار بر شترى از شترهاى بهشتى است كه آن شتر از هر جهت مزين شده و جبرئيل عليه السلام آن را مى راند و با صداى بلند خطاب مى كند: نگاه هاى خود را بركشيد تا فاطمه دختر پيامبر بگذرد. استقبال كنندگان آن حضرت نيز داراى ويژگى خاصى هستند و از بهشت مى باشند. در روايت است كه دوازده هزار حورى كه قبل از آن از كسى استقبال نكرده اند، به استقبال حضرت فاطمه مى آيند. هر يك از اين حوريان مشعلى از نور به دست دارند و تاجى از جواهر به سر. سپس مريم دختر عمران به همره هفتادهزار حورى از ايشان استقبال مى كند. بعد مادرش خديجه سلام الله عليها در ميان هفتاد هزار فرشته كه هر يك در دست خود پرچم هايى دارند كه بر روى آنها الله اكبر نوشته شده ، از ايشان استقبال مى كند. بعد نوبت به حوا و آسيه مى رسد كه با هفتاد هزار فرشته به استقبال مى آيند.
محل جلوس آن حضرت نيز ويژگى خاصى دارد؛ منبرى از نور براى ايشان برپا مى شود كه هفتاد پله دارد، و در ميان پله ها ملائكه به صف ايستاده اند؛ و در روايت هاى بسيار آمده است كه با خود لباسى آغشته به خون دارند، و در برخى زا روايات آمده كه با خود پيراهن حسين عليه السلام را كه آغشته به خون اوست ، دارند.
نحوه دادخواهى آن حضرت نيز به شيوه خاصى است . آن حضرت در وسط زمين محشر مى گويد: اى خدا! حسن و حسين را به من بنمايان ! حسين عليه السلام در حالى كه ايستاده و سر در بدن ندارد و از رگ هايشان خون جارى است براى ايشان نمايان مى شود، چون حسين عليه السلام را اين گونه مى بيند فريادى مى كشد و از روى شتر به زمين مى افتد. پيامبر خدا صلى الله عليه وآله هنگام بيان اين مطلب فرمود: من نيز به خاطر فاطمه فرياد مى زنم و ملائكه نيز به همان خاطر فرياد مى زنند. در برخى از روايات است كه حسين عليه السلام در حالى كه سر خود را در دست دارد، مى آيد و چون فاطمه عليهاالسلام او را مى بيند، چنان فريادى مى زند كه تمام ملائكه مقرب و پيامبران مرسل و مؤ منان گريه مى كنند. سپس فاطمه عليهاالسلام شروع به دادخواهى مى كند و پيراهن حسين عليه السلام را روى دست مى گيرد و مى گويد: خدايا! اين پيراهن فرزندم حسين است .
چنين خصوصيتى از خصايص حسين عليه السلام است ؛ چرا كه روز قيامت ، روز جزاى اعمال مى باشد، امام حسين عليه السلام به تنهايى مى ايستد در حالى كه سر در بدن ندارد و از رگ هايش خون مى ريزد، همان طور كه در دنيا واقع شد؛ و اين صحنه قلب زهراء سلام الله عليها را مى سوزاند و پيراهن را به عنوان دليل و حجت قرار مى دهد، يا به خاطر اينكه آثار پارگى به وسيله شمشيرها، نيزه ها و تيرها در آن وجود دارد و يا به آن خاطر كه آن را از بدن مبارك حسين عليه السلام به غارت بردند؛ كه اين كار فجيع تر از زخم هاست . در آن هنگام خداوند از قاتلان حسين عليه السلام و فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنها كه نسبت به اعمال پدرانشان راضى بوده اند، انتقام مى گيرد. سپس شعله سياهى از جهنم زبانه مى كشد و آنها را مى بلعد، آن طور كه پرنده ، دانه را مى چيند و گرفتار عذابى مى شوند كه در جهنم براى آنها تدارك ديده شده است . آنگاه حضرت فاطمه شفاعتشان داراى ويژگى خاصى است - كه ما اين حديث را به همين منظور ذكر كرديم و اينجاى مطلب منظور ماست كه - خطاب به ايشان گفته مى شود: يا فاطمه ! حاجت خود را بخواه .
مى گويد: خداى من ! شيعيان مرا درياب . خداوند مى فرمايد: آنها را آمرزيدم .
حضرت فاطمه مى گويد: اى خدا! شيعيان فرزندم را هم درياب . خداوند مى فرمايد: آنها را هم آمرزيدم . حضرت زهراء عرض مى كند: شيعيان شيعيان مرا هم درياب . از جانب خدا خطاب مى رسد: حركت كن ، هر كس ‍ به تو متوسل شود، با تو است .
حضرت به راه مى افتد و همه آنها بر مى خيزند و به همراه ايشان حركت مى كنند.
پس اى كسانى كه قبر فرزند فاطمه سلام الله عليها را زيارت كرده ايد و آن حضرت را با گريه بر فرزندش كمك و يارى نموده ايد! اگر اين شايستگى را نيافتيد كه پيامبر دست شما را بگيرد و نجات دهد و يا هنگامى كه منادى ندا مى دهد، نتوانستيد برخيزيد، بدانيد كه در چنين حالتى و هنگام شفاعت فاطمه ، در عذاب و سختى ها باقى نمى مانيد، زيرا آنگاه كه فاطمه خطاب به خدا مى گويد شيعيان مرا درياب ، شامل حال شما مى شود و اگر اين خطاب شامل حال شما نشود، آنگاه كه از خدا مى خواهد شيعيان شيعيان او را هم بيامرزد، شامل شما خواهد شد. مگر نه اين است كه تو حداقل يكى از شيعيان آن حضرت را دوست دارى . حتى اگر اين حالت هم شامل تو نشود؛ اين فرمايش حضرت حق به فاطمه سلام الله عليها كه هر كس به تو متوسل شود، با تو است ، شامل حالت خواهد شد. و چه توسلى محكمتر از زيارت فرزندش حسين عليه السلام و گريه بر آن حضرت ؛ چرا كه حضرت زهراء سلام الله عليها به آنچه كه به حسين تعلق دارد، اهتمام دارند.
بنابراين من گمان ندارم ، بعد از آنكه حضرت فاطمه به طرف بهشت حركت مى كند، تو در سرزمين قيامت باقى بمانى و به همراه ايشان به راه نيفتى ، در حالى كه حسين عليه السلام را زيارت كرده باشى . با اين وجود اگر به خاطر شدت تاءثير گناهانت ، مى ترسى كه حتى نسبت به اين حالت هم دچار ياءس ‍ و نااميدى شوى و بعد از آن در محشر معذب و گرفتار باقى بمانى ، و هيچ راهى نيست جز اينكه تو را به جهنم ببرند، اگر دچار چنان عذابى شدى ، باز هم نااميد نشو، زيرا حسين عليه السلام به ديدار تو خواهد آمد. كه اين وضعيت آخرين اوقات ملاقات آن حضرت از كسانى است كه او را زيارت كرده باشند؛ زيرا از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: هر كس مرا زيارت كند؛ بعد از وفاتش او را زيارت مى كنم و اگر او را در آتش بيابم ، او را بيرون مى آورم . چنين حالتى ، آخرين حالت رهايى براى پست ترين زائر آن حضرت و گناه كارترين آنها است .

باب سوم
اين باب درباره صفات خصوصى است كه براى زائران آن حضرت حاصل مى شود
چنين صفاتى بسيار است كه از جمله آنها مى توان به چند مورد اشاره كرد:
* از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه خداوند به حاملان عرش ‍ و ملائكه مقرب به واسطه زائران آن حضرت فخر مى فروشد و مى فرمايد: آيا نمى بينيد كه زائران قبر حسين با اشتياق و علاقه به سوى او مى آيند.
* زائر حسين عليه السلام در زمره كسانى است كه خداوند با نظر رحمت به آنها مى نگرد.
* نشانه عشق و علاقه به حسين عليه السلام اين است كه شخص ، زوار آن حضرت باشد، يعنى او را بسيار زيارت كند.
* زائر حسين عليه السلام از جمله كسانى است كه خداوند در فوق عرش با آنها سخن مى گويد.
* در ده روايت آمده است كه نام او را در عليين مى نويسند.
* زائر حسين عليه السلام در بهشت ، در جوار پيامبر صلى الله عليه وآله و اهل بيت او عليهم السلام قرار مى گيرد، بر سر سفره آنها مى نشيند و از خوان نعمت آنها برخوردار است .
* اگر شقى باشد، نام او در زمره انسان هاى سعيد و خوشبخت مى نويسند.
* از كروبيان و سادات ملائكه به حساب مى آيد.
* زائر حسين ، مساعد و يار و ياور زهراء سلام الله عليها است ، زيرا آن حضرت هر روز حسين عليه السلام را زيارت مى كند.
* سيما، گونه ، چشم و قلب زائر حسين عليه السلام مورد دعاى امام صادق عليه السلام است . آن حضرت در حال سجده با چشم گريان دعا مى فرمود و به درگاه خدا عرض مى كرد: خدايا! بر آن چهره هايى كه بر قبر ابى عبدالله نهاده شده رحم كن ، و بر آن چشم هايى كه اشك آنها جارى است رحم كن ؛ و بر آن دل هايى كه بى تابى كردند و سوختند رحمت بفرست و بر آن ناله هايى كه به خاطر ما بود، رحم كن .
* زائر حسين عليه السلام ، امانت امام صادق عليه السلام نزد خداوند است ؛ زيرا آن حضرت بارها مى گفت : خدايا! من اين بدن ها را نزد تو به امانت مى سپارم تا اينكه بر حوض هنگام تشنگى آنها را باز پس دهى .
* آن طور كه در روايات آمده ، زائر حسين عليه السلام ، زائر خدا و پيامبر خدا است .
* در روز قيامت هر كس در هر مقام و مرتبه اى كه باشد - به خاطر لطف و كرامت ويژه اى كه به زائران حسين عليه السلام مى شود - آرزو مى كند كه اى كاش او هم از زائران حسين عليه السلام بود.

باب چهارم
اين باب درباره صفت خاص ، ممتاز و اجر ويژه و عجيبى است كه به واسطه زيارت حسين عليه السلام به دست مى آيد و آن چنان اهميتى دارد كه شايسته است به طور مستقل مورد اشاره قرار گيرد.
الف : اين مطلب در يك روايت با اسناد معتبر آمده است و شيخ صدوق ، سيدبن طاووس ، كفعمى و مؤ لف كتاب المزارالكبير آن را نقل كرده اند و حاصل آن اين است كه زيارت حسين عليه السلام اعمال حسنه و داراى اجرى است كه از هنگام قصد زيارت آن حضرت تا روزى كه در صور دميده مى شود، مشمول ثبت در درگاه الهى مى شود؛ اين كار از جمله اعمال صالحه و مستمر است و عالى ترين نوع باقيات صالحات مى باشد. علاوه بر اينها، براى زائر حسين عليه السلام حتى نسبت به فرشته ماءمور قبض روح ، صفات خاصى حاصل مى شود. و از امورى كه موجب شگفتى عقل مى شود، اين است كه ، اين كار داراى 16 فضيلت ويژه است كه هر يك از اين فضيلت ها از صد فضيلت برتر است . يكى از اين فضيلت ها اعطاى نصيب و بهره از رحمت خداوند در هر كلمه اى از زيارتى است كه درباره اوست ؛ با همه اينها، عجيب است ، كه اين همه ، تنها مقدارى از اجر و ثواب زيارت است . در روايت شريف از امام صادق عليه السلام است كه از مفضل يا جابر جعفى سؤ ال فرمود: فاصله ميان تو و قبر امام حسين عليه السلام چه مقدار است ؟ جواب مى دهد: پدر و مادرم فداى شما بشوند، يك روز، يا چند روز ديگر. امام فرمود: پس او را زيارت مى كنى ؟ جواب داد، بله . امام فرمود: مى خواهم به تو بشارت بدهم و تو را به مقدارى از ثواب اين كار، خوشحال كنم . آنگاه امام فرمود: هر يك از شما كه توشه بردارد و خود را براى زيارت آن حضرت مهيا كند، اهل آسمان به او مى پيوندند و چون از در خانه اش سواره يا پياده بيرون آيد، خداوند چهار هزار ملك از ملائكه آسمان را ماءمور مى كند تا به او درود صلوات بفرستند تا به قبر حسين عليه السلام برسد. اى مفضل ! چون بر سر قبر حسين بن على عليهماالسلام آمدى ، نزديك در بايست و اين جملات را بگو كه هر كلمه آن بهره و نصيبى از رحمت خدا به تو مى رسد. اين كلمات چنين است : السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله ، السلام عليك يا وارث نوح نبى الله ، السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله ، اسلام عليك يا وارث موسى كليم الله ، السلام عليك يا وارث عيسى روح الله ، السلام عليك يا وارث محمد حبيب الله صلى الله عليه و آله ، السلام عليك يا وارث وصى رسول الله ، السلام عليك ايها الشهيد الصديق ، السلام عليك ايها الوصى البار التقى ، السلام عليك و على الارواح التى حلت بفنائك و اناخت برحلك ، السلام على الملائكه المحدقين بك ، اشهد انك قداقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و عبدت الله مخلصا حتى اتيك اليقين . السلام عليك و رحمة الله و بركاته
سپس حركت كن ، كه ثواب هر قدمى كه بر مى دارى و مى گذارى ، مانند ثواب كسى است كه در راه خدا به خون خودش آغشته شده است ؛ سپس ‍ قبر مبارك را با دست لمس كن و بگو السلام عليك يا حجة الله فى سمائه و ارضه ، بعد، نماز به جا آور، كه ثواب هر ركعت آن مانند ثواب كسى است كه هزار حج و عمره به جا آورده و هزار بنده آزاد كرده و هزار بار در ركاب پيامبر مرسلى ، در راه خدا جهاد كرده باشد.
و چون از كنار قبر حسين عليه السلام بازگشتى ، منادى پيامى به تو مى دهد كه اگر سخن را مى شنيدى تمام عمرت را در كنار قبر حسين عليه السلام مى ماندى او مى گويد: خوشا به حالت اى بنده ! بهره مند شدى و نجات يافتى ، تمام گناهان تو آمرزيده شد؛ پس كار و تلاش را از سر آغاز كن . و اگر اين شخص در همان سال از دنيا برود، خداوند متولى قبض روح او است و تا زمانى كه به خانه اش برسد، ملائكه پيشاپيش او حركت مى كنند و برايش ‍ طلب استغفار مى نمايند و بر او درود و صلوات مى فرستند. آنگاه ملائكه مى گويند: اى خدا! اين بنده توست ، او به زيارت فرزند دختر پيامبرت آمده و اينك به خانه اش بازگشته است ، ما به كجا برويم ؟ از جانب خدا ندا مى رسد: اى ملائكه من ! بر در خانه بنده من بايستيد. اين فرشتگان همچنان بر در خانه او هستند تا روزى كه اين شخص از دنيا برود و چون وفات يابد، در مراسم تشييع جنازه ، غسل و كفن و نماز بر او حاضر مى شوند و مى گويند: خدايا! به ما ماءموريت دادى بر در خانه بنده ات بايستيم ، اينك او از دنيا رفته است ، ما به كجا برويم ؟ به آنها ندا مى رسد: اى ملائكه من ! بر سر قبر بنده من بايستيد و مرا تسبيح و تقديس كنيد و تا روز قيامت اين كار را جزء حسنات او بنويسيد.

ب : صفت خاص
بنا به مقتضاى اخبار، آن صفت خاصى كه براى زائر قبر حسين عليه السلام حاصل مى شود و شايسته است كه به طور مستقل مورد اشاره قرار گيرد، اين است كه هر كس حسين عليه السلام را زيارت كند، خداوند را در عرش ‍ زيارت كرده است .
اين مطلب كنايه از نهايت قرب به خداوند و ارتقاى درجه كمال است . بالاتر از اين ، صفت ديگرى وجود دارد و آن اين است كه شخص زائر به واسطه زيارت قبر حسين عليه السلام ، زيارت پروردگار را درك مى كند.
اين موضوع كنايه از آن است كه شخص ، مورد افاضه خاص از رحمت خدا واقع مى شود. پس هر كس آن را درك كند، امكان ندارد از آن محروم گردد و تصور نمى رود كه بهره اى از آن نصيبش نشود.
چون اين دو صفت با هم فراهم آيند، شخص زائر آنچنان مشمول رحمت الهى قرار مى گيرد كه بيش از آن امكان ندارد.
در روايت ديگرى آمده است كه هر كس مى خواهد روز قيامت به خدا بنگرد، قبر امام حسين عليه السلام را زياد زيارت كند.
اينها ثلث عبارات زيارت خدا و زيارت با خدا و نظر به خدا است و منظور، نهايت درجات قرب و ترقى است كه براى مخلوق قابل تصور است ؛ به همين خاطر اين صفت در باب مستقلى آورده شد، چرا كه با تمام قضايا برابرى مى كند و بر آنها برترى دارد.

باب پنجم
اين باب درباره احكام مخصوص زيارت حسين عليه السلام است . در اين باره احكام فراوانى وجود دارد، از جمله اينكه :
هر عملى با وجود خوف و ترس ، وجوب يا استحباب آن ساقط مى شود، اما درباره زيارت امام حسين عليه السلام رواياتى نقل شده است كه خلاف آن را نشان مى دهد. من در اين زمينه به 9 روايت با اسناد معتبر دست يافتم كه در بحار و ديگر منابع آمده است .
معاوية بن وهب از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: اى معاويه ! زيارت قبر حسين عليه السلام را به جهت خوف و ترس ، رها نكن . در روايت ديگرى محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت از من سؤ ال كرد: آيا قبر حسين عليه السلام را زيارت كردى ؟ گفتم : بله ، اما با ترس و خوف . حضرت فرمود: ثواب اين كار به اندازه ترس و خوف است . هر كس با ترس به زيارت قبر حسين عليه السلام بيايد، خداوند او را از ترس و وحشت ، در روزى كه مردم براى پس ‍ دادن حساب خداوند جهانيان بر مى خيزند، در امان نگه مى دارد و در حالى كه آمرزيده شده باز مى گردد و پيامبر صلى الله عليه وآله به ديدارش مى آيد و برايش دعا مى كند و با نعمتى از خدا و فضلى باز مى گردد كه هيچ بدى ، به آنها خدشه وارد نمى كند. در روايت ديگرى از اصم بن بكير به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه به آن حضرت عرض كردم ؛ من وقتى در ارجان (43) منزل مى كنم ، دلم شوق قبر پدرت را مى كند، آنگاه با دلى لرزان و با ترس خارج مى شوم و تا زمانى كه بر مى گردم از سلطان ، بدخواهان و ارباب مصلحت ، مى ترسم .
امام فرمود، اى پسر بكير! آيا دوست ندارى كه خداوند تو را درباره ما ترسان ببيند؟ آيا نمى دانى كسى كه به خاطر ما بترسد، خداوند او را در سايه عرش ‍ خود قرار مى دهد و با حسين عليه السلام در زير عرش هم سخن مى شود و خداوند او را در اضطراب و پريشانى هاى روز قيامت كه مردم در اضطراب و پريشانى هستند، در امان نگه مى دارد و اگر مضطرب و پريشان شود، ملائكه به او قوت قلب بدهند و با بشارت بر او قلبش را تسكين دهند.

باب ششم ، اين باب درباره شرايط و آداب شرعى زيارت حسين عليه السلام است .
الف : شرايط
روايات ، بيش از ساير عبادت ها بر يك خصوصيت در اين باره دلالت دارد و آن اينكه ، زيارت ، خالص و براى رضاى خدا باشد و نه از روى سرمستى ، ناسپاسى و ريا صورت گيرد، يا اينكه زيارت ، صله اى براى رسول الله صلى الله عليه وآله و يا مهر و شفقت به امام حسين عليه السلام باشد و قصد آن باشد كه با زيارت آن حضرت ، مصيبت هاى وارده بر ايشان جبران شود، و تفاوت تاءثير زيارت بستگى به تفاوت معرفت به حق حسين عليه السلام دارد؛ چرا كه در روايات ، قيد معرفت به حق حسين عليه السلام وارد شده است .

ب : آداب زيارت
در بحارالانوار، ثواب الاعمال ، التهذيب و الكامل به اسناد متعدد از امام صادق عليه السلام نقل شده است : وقتى به زيارت حسين عليه السلام مى روى آن حضرت را با حالتى حزين ، غمگين ، پريشان موى ، خاك آلود، گرسنه و تشنه زيارت كن ، زيرا تشنه به شهادت رسيد. آن حضرت همچنين فرمودند: به من خبر رسيده كه گروهى به زيارت حسين عليه السلام آمدند و با خود سفره هايى داشتند كه در آن نان و حلوا و امثال آنها بوده است ؛ در صورتى كه اگر آنها به ديدار قبر عزيزان خودشان مى رفتند، چنان چيزهايى با خود نمى بردند.
در روايت ديگرى آمده است كه حضرت به آنها فرمود: آيا براى اين سفر توشه بر مى داريد؟ گفتند: بله ، فرمود: اگر بر سر قبر پدران و مادران خودتان مى رفتيد، اين كار را نمى كرديد. پرسيديم : در اين سفر چه بخوريم : فرمود: نان و شير.
در كتاب الكامل با اسناد معتبر از مفضل روايت شده كه گفت : امام صادق عليه السلام فرمود: گاهى زيارت شما بهتر از اين است كه زيارت نكنيد و گاهى زيارت نكردن شما بهتر از اين است كه زيارت كنيد. مفضل مى گويد: گفتم : پشتم شكست . فرمود: به خدا سوگند برخى از شما با حالتى اندوهگين و غصه دار به سر قبر پدرانشان مى روند، اما براى زيارت حسين عليه السلام با سفره مى آيند؛ هرگز قابل قبول نيست ، مگر اينكه با حالتى پريشان و خاك آلود به زيارت او بيايند.
از جمله آداب زيارت آن حضرت ، مواردى است كه در نحوه زيارت جابر از قبر آن حضرت آمده است . اين مطلب در باب كيفيت زيارت حسين عليه السلام در روز اربعين خواهد آمد. يكى ديگر از مهمترين آداب زيارت ، غسل كردن با آب فرات است .

باب هفتم
اين باب درباره آثار و نتايج حاصله از ترك زيارت آن حضرت است كه بسيار مى باشد:

الف : در روايت حلبى از امام صادق عليه السلام آمده است كه هر كس ‍ زيارت حسين عليه السلام را ترك كند، در حالى كه قادر به اين كار باشد، از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله نافرمانى كرده است .

ب : عبدالرحمن بن كثير نقل كرده است كه امام صادق فرمود: اگر كسى تمام عمر خود را حج به جا آورد، اما حسين عليه السلام را زيارت نكند، حقى از حقوق پيامبر صلى الله عليه وآله را ترك نموده است . در روايت ديگرى آمده كه اگر يكى از شما هزار حج بگذارد، اما به زيارت قبر حسين عليه السلام نرود، حقى از حقوق رسول خدا صلى الله عليه وآله را ترك كرده است .

ج : در روايت محمدبن مسلم از ابوجعفر عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود: كسى از شيعه ما كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نيايد، ايمان و دينش فاسد شده است .

د: روايات ديگرى آمده است كه ترك زيارت حسين عليه السلام ، جفاى بر اوست . از جمله ، از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده كه فرمود: پدرم حسين شود، او در پشت كوفه كشته مى شود. گويى مى بينم وحوش ‍ گردن هاى خود را بر پيكر او دراز كرده و تا صبح برايش مرثيه سرايى مى كنند؛ وقتى چنين است ، از جفاى بر حسين بپرهيزيد.

ه : ابن ميمون روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام به من فرمود: به من خبر رسيده كه برخى از شيعيان ما، يك سال ، دو سال و بيش از اين ، از عمرشان مى گذرد، اما به زيارت حسين بن على بن ابى طالب عليهماالسلام نمى روند. عرض كردم : جانم به فدايت ! من افراد زيادى را با اين ويژگى نمى شناسم . فرمود: به خدا سوگند خطا كردند و ثواب خدا را ضايع كردند و از جوار محمد صلى الله عليه وآله دور شدند. پرسيدم : اگر كسى سالى يك بار به زيارت برود، كافى است ؟ فرمود: بله ، خروج او فى نفسه ، نزد پروردگارش اجرى عظيم دارد و براى او خير است .
وارد شده است كه اين عنوان ها بر كسى كه قادر و دور است و سه سال زيارت آن حضرت را ترك كند، صادق مى باشد.

و: در روايت هاى فراوان آمده است كه اين كار، عمر را كوتاه مى كند. در روايات ديگرى آمده كه از آثار ترك زيارت آن حضرت ، كم شدن يك سال از عمر است و در آن تخلفى نيست .

ح : بنابر روايتى ، تارك زيارت آن حضرت ، اگر وارد بهشت شود، مقامش ‍ پايين تر از هر مؤ من اهل بهشتى است و از جوار محمد صلى الله عليه وآله به دور مى باشد.

ط: تارك زيارت امام حسين عليه السلام از اهل آتش است و خوار و سبك مى شود. برخى به دليل همين اخبار وارده ، معتقدند كه زيارت امام حسين عليه السلام بر كسى كه قادر باشد، يك بار در طول عمر واجب است .

ى : تارك زيارت امام حسين عليه السلام ، پيرو ائمه نيست ، چنانچه در روايتى صريحا به اين مطلب اشاره شده است .

باب هشتم
اين باب درباره زيارت هاى مخصوص حسين عليه السلام در اوقات خاص ‍ است .
بايد گفت كه زيارت حسين عليه السلام براى كسى كه مى خواهد از خير و خوبى بهره ببرد و بر آن بيفزايد، بهترين عمل است .
به طور كلى زيارت آن حضرت بر دو گونه است : 1 - در همه اوقات ، كه اين كار خواص و فضايلى دارد كه ما آن را ذكر كرديم . 2 - زيارت مخصوص در اوقات خاص ، كه خصوصيت آن وقت ، بر اصل فضيلت مطلق آن مى افزايد؛ هر چند كه بيش از آن فضيلت نمى توان تصور كرد.
زيارت هاى مخصوص نزديك به 30 مورد است ؛ هر يك از اين زيارت ها داراى اثر و فضيلت خاصى هستند كه هنگام ذكر هر يك از آنها، آن اثر و فضيلت خاص را تشريح مى كنيم :

1 - هر روز جمعه يك بار؛ براى كسى كه به فاصله يك روز آن حضرت دور باشد؛ و اگر آن را ترك كند، شديدا جفا كرده است . از جمله خواص اين امر، چيزى است كه در روايت داوود بن يزيد به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است . در آن روايت آمده كه خداوند او را مى آمرزد و در دل او حسرتى از دنيا باقى نمى ماند و در بهشت در جوار حسين بن على عليهماالسلام مسكن مى گزيند.

2 - هر ماه يك بار؛ از امام صادق عليه السلام روايت است كه هر كس ‍ حسين عليه السلام را در ماه يك بار زيارت كند، ثواب هزار شهيد را مى برد. آن حضرت فرمودند: اين كار را براى كسانى كه به آن حضرت نزديك هستند، حداقل است ؛ پس اگر كسى نزديك باشد و آن حضرت را بيش از يك ماه ترك كند، خود حسين عليه السلام او را جفا كار ناميده است . اين مطلب در روايتى آمده كه عقبه آن را نقل كرده است .

3 - در هر سال دو بار؛ از امام صادق عليه السلام نقل است كه شايسته است اغنياء در سال دو بار به زيارت حسين عليه السلام بيايند. در روايت ديگرى فرموده اند سه بار به زيارت بيايند.

4 - در هر سال سه مرتبه ؛ اين كار علاوه بر خواص اصل زيارت ، زائر را از فقر ايمن مى دارد.

5 - هر سال يك بار؛ اين معنا در پانزده حديث آمده است كه اين كار بر فقير قادر به زيارت حسين عليه السلام ، حق است و اگر يك سال زيارت آن حضرت را ترك كند، اين امر اولين جفا بر حسين عليه السلام است .

6 - هر سه سال يك بار براى كسانى كه دور هستند و اگر از سه سال تجاوز كند در زمره كسانى مى شود كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله نافرمانى كرده اند.

7 - بنابر آنچه در روايات آمده ، در هر عيدى ؛ كه شامل عيد نوروز، مبعث ، مولود، غدير و ديگر اعياد مى شود.

8 - روزهاى مخصوص هر ماه ؛ در اينجا هر ماه را به طور جداگانه ذكر مى كنيم . هر يك از اين روزها داراى فضايل زيادى هستند، اما به ذكر ويژگى يك فضيلت مخصوص به آن اكتفا مى كنيم :

* در ماه رجب ، چهار يا پنج روز اول و شب نيمه آن ماه و روز آن ؛ ويژگى فضيلت اين زيارت ، علاوه بر اينكه گناهان را محو مى كند، زائر مانند روزى مى شود كه از مادر متولد شده است . و زيارت اول ماه رجب حتما موجب مغفرت مى شود؛ خداوند اين امر را بر خود واجب كرده است .
* در ماه شعبان ؛ روز سوم اين ماه و شب نيمه شعبان و روز آن ؛ عمده فضيلت اين زيارت ها، مشرف شدن به مصافحه با 124 هزار پيامبر از جمله پيامبران اولوالعزم است . و اگر كسى سه سال پى در پى آن حضرت را در نيمه شعبان زيارت كند، اين كار علاوه بر ثواب اصلى آن ، در رفع گناهان تاءثير خاصى دارد و از جمله خواص آن اين است كه در اول شعبان منادى براى او، نداى مغفرت سر مى دهد.
* در ماه مبارك رمضان ، به خاطر ويژگى خاص آن ؛ در روايت از ابن الفضل
آمده كه گفته است : شنيدم جعفر بن محمد عليهاالسلام فرمود: هر كس قبر حسين عليه السلام را زيارت كند و در راه از دنيا برود، كسى متعرض او نمى شود و مورد محاسبه قرار نمى گيرد و به او گفته مى شود، آسوده خاطر وارد بهشت شو.
مورد ديگر، شب هاى اول نيمه ، و آخر اين ماه است ، چنانچه در روايت معتبر از امام صادق عليه السلام آمده است . شش وقت مخصوص ديگر، سه شب قدر و روزهاى آن است . در روايت هاى متعدد آمده است كه خداوند هر كس را كه به زيارت قبر حسين آمده است ، مورد رحمت و غفران خودش قرار دهد.
* در ماه شوال ؛ خداوند هر كس را كه در ماه شوال ، در شب عيد و روز آن ، به زيارت قبر حسين عليه السلام بيايد، مى آمرزد. ويژگى فضيلت زيارت اين ماه آن است كه موجب مغفرت گناهانى مى شود كه پيش از اين از او سر زده و بعد از آن از او سر مى زند.
* در ماه ذى الحجة ؛ در اين ماه هشت يا ده اوقات مخصوص زيارت وجود دارد: شب عرفه و روز آن ، شب اضحى و روز آن ، ايام تشريق ، روز نزول سوره هل اتى روز مباهله و عيد غدير - بنابر ويژگى عيد بودن آن - فضيلت زيارت روز عرفه اين است كه خداوند او را صديق و كروبى مى نامد و اصل زيارت معادل هزار حج با حضرت قائم (عج ) و هزار هزار عمره با رسول خدا و آزاد كردن هزار هزار بنده در راه خدا و بار هزار هزار اسب در راه خدا است ، بعد از آنكه غسل كرد و عازم شد، خداوند براى او به هر قدمى كه بر مى دارد، ثواب به جا آوردن يك حج با مناسك آن را مى نويسد. در بعضى از روايت ها آمده كه به ازاى هر قدمى ثواب صد حج براى او نوشته مى شود.
ويژگى زيارت عيد قربان اين است كه خداوند او را از شر آن سال در دنيا حفظ مى كند و تمام گناهان او را مى آمرزد.
* در ماه محرم ؛ شب عاشورا و روز آن ، هيچ بعيد نيست كه روز سيزدهم اين ماه نيز ايام مخصوص زيارت آن حضرت باشد؛ زيرا امام حسين در اين روز دفن شدند. فضيلت زيارت شب عاشورا و بيتوته نمودن نزد آن حضرت ، اين است كه شخص زائر در زمره شهدا قرار مى گيرد، و كسى كه در كنار قبر آن حضرت در آن شب ديگران را سيراب كند، مانند كسى است كه به سپاهيان حسين عليه السلام در روز عاشورا آب داده باشد.
* در ماه صفر؛ روز بيستم اين ماه كه به اربعين معروف است ؛ ويژگى فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام در اين روز آن است كه اين كار از نشانه هاى ايمان مى باشد.
سؤ ال ؛ كداميك از اين زيارت ها برتر است ؟
بايد گفت : به هر يك از فضيلت ها كه دقت كردم ، دريافتم كه در آن خصوصياتى وجود دارد كه به روش و نهج واحدى نيستند تا به هنگام ذكر آنها، غايت و منظور معلوم شود و فاضل از مفضول شناخته مى گردد؛ و به هر يك كه بنگرى ، ممكن است بگويى همان برتر است ؛ اما طبق برخى از روايات ، زيارت نيمه شعبان و نيمه رجب افضل است و شايد اين معنا از جهت خاصى باشد. اما آنچه كه از ملاحظه مجموعه فضايل آشكار مى شود، افضليت عرفه و عاشورا است و آنچه در اين ميان رجحان دارد ويژگى زيارت عاشورا است كه در آن وارد شده است كه زائر آن حضرت در حالى محشور مى شود كه آغشته به خون مقدس حسين عليه السلام است و در زمره شهدا مى باشد، كه اين خصوصيت از صد هزار حج در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه وآله برتر و بالاتر است . درباره روز عاشورا علاوه بر اين خصوصيات ديگرى نيز آمده است و آن اين است كه زائر، خداوند را در عرش زيارت كرده است .

باب نهم
اين باب درباره جايگزين هايى است كه خداوند از روى لطف براى زيارت امام حسين عليه السلام وضع فرمود، تا شايد فضيلتى از كسى سلب نشود و آن داراى اقسامى است :
1 - نايب گرفتن براى زيارت آن حضرت ؛ نايب مى تواند از همان سرزمين خود باشد و يا در آنجا باشد و به نيابت از او آن حضرت را زيارت كند. اين كار اجر زيارت آن حضرت را دارد، هر چند كه عزيمت خود شخص داراى اجر و پاداش بيشترى است .
2 - تجهيز و تدارك ديگران براى زيارت آن حضرت ، اگر چه به نيابت از او نباشد. زيرا اصل تجهيز زائر حسين عليه السلام و دادن خرجى يا مركب يا وسايلى از اين قبيل كه انجام سفر به آنها بستگى دارد، بنابر اخبار و احاديث رسيده ، موجب ثواب زيارت است .
3 - انجام زيارت آن حضرت از راه دور؛ اين امر جايگزين زيارت نزديك آن حضرت در اجر و ثواب است و جفاى حاصل از ترك زيارت آن حضرت را مرتفع مى گرداند. اين كار داراى كيفيت هاى متفاوتى است ؛ از جمله :
* به قصد زيارت بر روى بام برود، سپس به طرف راست و چپ نگاه كند، بعد رو به قبر حسين عليه السلام بايستد و بگويد السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك يابن رسول الله ، السلام عليك و رحمة الله و بركاته
* به نيت زيارت به بلندترين نقطه منزل خود برود و دو ركعت نماز بخواند و با سلام به قبر حسين عليه السلام اشاره كند.
* به قصد زيارت غسل كند و پاكيزه ترين لباسش را بپوشد و به بالاترين مكان صحرا برود و رو به قبله يا قبر شريف بايستد و يا ابتدا رو به قبله بايستد بعد رو به قبر شريف آورد و بگويد:
السلام عليك يا مولاى و ابن مولاى و سيدى و ابن سيدى ، السلام عليك يا مولاى يا قتيل ابن القتيل ابن الشهيد، السلام عليك و رحمة الله و بركاته اى فرزند رسول خدا! من با قلب و زبان و جوارحم زائر تو هستم ، هر چند كه خودم تو را زيارت و مشاهده نكردم ؛ پس السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله و وارث نوح نبى الله و وارث ابراهيم خليل الله و وارث كليم الله و وارث عيسى روح الله ، و وارث محمد حبيب الله صلى الله عليه وآله و نبيه و رسوله و وارث على اميرالمؤ منين و وصى رسول الله و خليفته و وارث الحسن بن على وصى اميرالمؤ منين ؛ لعن الله قاتلك و جدد عليهم العذاب فى هذه الساعة و كل الساعة ، انا يا سيدى متقرب الى الله عز و جل و الى جدك رسول الله و الى ابيك اميرالمؤ منين و الى اخيك الحسن و اليك يا مولاى ، عليك سلام الله و رحمته بزيارتى لك بقلبى و لسسانى و جميع جوارحى فكن يا سيدى شفيعى لقبول ذلك منى و انا بالبرائة من اعدائك و اللعنة لهم و عليهم ، اتقرب الى الله و اليكم اجمعين ، فعليك صلوات الله و رضوانه و رحمته .
سپس كمى به طرف چپ حركت كن و چهره ات را به طرف قبر على بن الحسين عليهماالسلام كه در زير پاى پدرش قرار دارد برگردان و به همان نحو به ايشان سلام كن . بعد خدا را به آنچه برايش عزيز است درباره امر دين و دنيايت ، بخوان . بعد چهار ركعت نماز بخوان ؛ زيرا نماز زيارت ، هشت يا شش ، يا چهار يا دو ركعت است ، كه بهترين آن هشت ركعت است . بعد رو به قبر ابا عبدالله كن و بگو انا موعدك يا مولاى و ابن مولاى و سيدى و ابن سيدى و موعدك يا سيدى و ابن سيدى يا على بن الحسين و موعدكم يا ساداتى يا معاشر الشهداء و عليكم سلام الله و رحمته و رضوانه
4 - زيارت زائر حسين عليه السلام وقتى باز مى گردد و يا استقبال از او، زيرا اين كار - بنابر آنچه از اخبار بر مى آيد - ثواب زيارت آن حضرت را دارد.

باب دهم
اين باب درباره خطاب هاى مختص به زيارت امام حسين عليه السلام است كه در زيارت انبياء و ائمه ديگر نيامده است ، و چند نوع است :
اول ؛ مختص كردن آن حضرت به صفاتى كه غالبا مربوط به صفات مصيبت ايشان به هنگام شهادتشان است كه اين مطلب دليل بر فضيلت خاص ‍ ايشان است .

دوم ؛ مختص كردن ايشان به صفات مخصوصى مانند ثارالله ، ذبيح الله ، قتيل الله و وترالله .

سوم ؛ مختص كردن حسين به سلام بر پيامبران به هنگام سلام كردن بر آن حضرت با ويژگى ، اسامى و صفاتشان ، زيرا صفات حسين عليه السلام مظهر تمام اسامى و صفات پيامبران است ، كه ما آن را به عنوان مربوط به پيامبران يادآور شده ايم .

چهارم ؛ مختص كردن گفتن لبيك در زيارت آن حضرت ؛ در بعضى از زيارت هاى مربوط به ايشان وارد شده است كه پس از سلام بر او هفت مرتبه عبارت لبيك داعى الله تكرار شود. علت لبيك گفتن به او اين است كه آن حضرت دومين شخص دعوت كننده به سوى خدا پس از جدش ‍ صلى الله عليه وآله مى باشد.
دعوت كننده اول ، مردم را به اسلام و شهادتين دعوت كرد و دعوت خود را به يارى و نصرت خداوند و ايجاد رعب از ايشان در دل ها و امداد ملائكه و شمشير اسدالله الغالب على عليه السلام و كمك تعدادى از اصحاب مجاهدش ، آشكار و به پيروزى رساند و حسين عليه السلام ، دعوت كننده دوم ، به ايمان و اعتقاد به امام حق و ائمه راشدين دعوت نمود و دعوت ايشان به اين مسائل به واسطه شهادت مظلوميتشان و كيفيت خاصى كه براى ايشان پيش آمد، انجام گرفت .
بنابراين مى بايست با گفتن لبيك به اين دعوت كننده هم ، پاسخ مثبت داد و چون آن حضرت هم به طور زبانى و هم به طور عملى به سوى خدا دعوت كرد، لذا لبيك گفتن به ايشان مستحب است ، اما هفت بار لبيك دلايلى دارد؛ از جمله :

الف : ملاحظه حالت هاى اجابت كننده ، زيرا اجابت به واسطه بدن ، دست ، زبان ، گوش ، چشم ، راءى ، عشق و علاقه مى باشد، و آن طور كه از عبارت زيارت بر مى آيد، هر لبيكى ، در پاسخ به دعوتى است . در عبارت زيارت ، پس از آنكه جمله لبيك داعى الله هفت بار تكرار مى شود، آمده است ان كان لم يحبك بدنى عند استغاثتك و لسانى عند استنصارك ، فقد اجابك قلبى و سمعى و بصرى و راءيى و هوايى يعنى دلم با عشق به تو، تو را اجابت كرد و گوشم با شنيدن مصيبت تو و چشمم با گريه بر تو و راءى من به اينكه عمل هر كس را كه دعوت تو را اجابت كرد، دوست بدارم و هوا و علاقه من به اينكه ميل من به تو است ، تو را اجابت كرد و جسم من اينك به سوى تو مى آيد و زبانم اينك ثنا و سلام بر تو مى گويد.

ب : لبيك هاى هفتگانه در واقع پاسخ به طلب يارى و نصرت آن حضرت است كه هفت بار تكرار فرمود: يك بار در مكه معظمه ؛ هنگامى كه خواست از آنجا حركت كند در مسجدالحرام در ميان مردم سخنرانى كرد و سپس ‍ يارى و نصرت طلبيد و فرمود: هر كس خون قلب خود را در راه خدا مى دهد و خود را براى لقاء الله آماده كرده ، حركت كند كه من فردا صبح به خواست خدا حركت خواهم كرد.
بار دوم در خارج از مكه ، هنگامى كه صبحگاهان از آن شهر خارج شد؛ در آن هنگام عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر، نزد ايشان آمدند تا او را از رفتن به عراق باز دارند و هر يك از آنها به شيوه اى سخن گفتند و امام در پاسخ به آنها فرمود كه من ماءمور به امرى هستم كه آن را اجرا مى كنم و سپس طلب يارى كرد و از آنها خواست او را يارى كنند. آنگاه عبدالله بن جعفر دو فرزندش ، عون و محمد را همراه امام فرستاد و گفت من بعد از اين دو به شما ملحق مى شوم . امام به عبدالله بن عمر فرمود: اى ابو عبدالرحمن ! از خدا بترس و يارى مرا رها نكن ؛ اما او عذر آورد و با امام وداع نمود و گفت : يا ابا عبدالله ! من آن جايى را كه پيامبر بن عمر قلب امام را بوسيد و گريه كرد و با ايشان خداحافظى كرد و رفت .
بار سوم ، در راه مكه به كربلا؛ امام در بين راه با هر كس كه ملاقات مى كرد براى اتمام حجت بر مردم ، از او طلب يارى مى كرد. يارى خواستن امام گاهى زبانى و گاهى با فرستادن نماينده بود. و چون مردم پى بردند كه تعداد اندكى از ايشان تبعيت مى كنند، وقتى امام از آنها طلب يارى مى كرد، برخى شروع به آوردن عذر و بهانه كردند، تعدادى موضوع تجارت و برخى مساءله زارعت و اهل و عيال را بهانه كردند و برخى هم وعده دادند كه خواهيم آمد. تعدادى از مردم هم وقتى متوجه مى شدند كه امام در منزلى فرود آمده اند، از آن منزل دور مى شدند تا از آنها طلب يارى نكند. چنان كه گروهى از فرازه و بجيله ، چنين كردند. آنها گفتند: پس از انجام حج به امام حسين عليه السلام ملحق شديم و با ايشان حركت مى كرديم ؛ اما هيچ چيز براى ما ناراحت كننده تر از اين نبود كه با او در يك منزل فرود آييم . هر گاه ايشان بر آبى فرود مى آمدند، ما در جاى ديگرى فرود مى آمديم و اگر چاره اى نداشتيم جز اينكه با او در يك منزل فرود آييم ، ما در طرف ديگرى منزل مى كرديم . همه اينها به آن خاطر بود كه ما را به يارى و نصرتش دعوت نكند.
بايد گفت : اگر روزى اين حالت خوب تاءمل كنى در مى يابى كه اين چنين وضعيتى از بزرگترين مصيبت هاى آن حضرت بوده است و بالاتر از اين ، آن حضرت بعضى وقت ها ملاحظه مى كرد، عده اى در ميان راه در حركتند و به سمت ايشان مى آيند، اما راه را كج مى كردند و به طرف ديگر مى رفتند تا آن حضرت آنها را نبيند و آنها را مكلف به نصرت و يارى خود نكند. كما اينكه چنين حالتى براى تعدادى از اهل كوفه اتفاق افتاد.
بالاتر از اينها سخنان عبيدالله بن حر جحفى است . هنگامى كه امام به قصر بنى مقاتل رسيد و در آنجا فرود آمد، ملاحظه كرد و چادرى برپاست . پرسيد، از آن كيست ؟ گفتند: از آن عبيدالله بن حر جحفى است . فرمود: او را دعوت كنيد نزد من بيايد. وقتى فرستاده امام نزد او آمد به او گفت : حسين بن على عليهماالسلام تو را به حضور مى طلبند. عبيدالله گفت : انا لله و انا عليه راجعون به خدا سوگند من از كوفه خارج نشدم مگر اينكه اكراه داشتم حسين وارد آن شود در حالى كه من در آنجا هستم . به خدا نمى خواهم او را ببينم و نه او مرا ببيند.
فرستاده نزد امام آمد و ايشان را از آنچه گذشته بود، آگاه كرد. امام حسين عليه السلام برخاست و نزد او رفت و سلام كرد و نشست . سپس از او دعوت كرد كه به همراهش خروج كند. عبيدالله بن حر همان سخنان را براى امام تكرار كرد و از امام خواست او را معاف كند. بعد امام حسين عليه السلام به او گفت : اى مرد! تو گناهكار و خطا كردى ، خداوند عز و جل به خاطر كارى كه مى كنى - اگر همين حالا توبه نكنى - تو را مؤ اخذه مى كند. به يارى من بيا، جدم در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى شفيع تو مى شود. او گفت : اى پسر رسول خدا! اگر تو را يارى كنم ، اولين كشته در مقابل تو خواهم بود؛ اما اين اسب مرا بگير، براى خودت ، به خدا سوگند هر گاه سوار بر آن شدم و چيزى را خواستم به آن رسيدم و هر كس را كه ديدم بر او غلبه كردم ؛ اين اسب براى شما، آن را با خود ببر. امام حسين عليه السلام از ايشان روى گرداند و فرمود: ما نيازى به تو و اسب تو نداريم ما كنت متخذ المضلين عضدا(44) (من هرگز گمراهان را به مددكارى نگيرم )؛ اما تو، فرار كن ، نه با ما باش و نه عليه ما؛ زيرا كسى كه طلب يارى ما اهل بيت را بشنود و لبيك نگويد، خداوند او را به چهره بر آتش جهنم افكند. سپس امام برخاست و رفت و وارد خيمه خود شد.
بعد از آن ، عبيدالله دچار پشيمانى شد به نحوى كه نزديك بود قبض روح شود. او گفت : تا عمر دارم بايد حسرت بخورم ، حسين از من طلب يارى و نصرت نسبت به اهل نفاق و ضلالت كرد. در قصر بنى مقاتل به من فرمود: آيا ما را رها مى كنى و قصد جدايى ما را دارى ؟ اگر جانم را فدايش مى كردم به همراه فرزند پيغمبر كه جانم فدايش باد، به كرامت روز قيامت نايل مى شدم . از من روى برگرداند، سپس خداحافظى كرد و رفت . آنانى كه حسين را يارى كردند رستگار شدند و ديگران نفاق ورزيدند و خسران ديدند.
طلب يارى نمودن هاى امام حسين عليه السلام تنها در زهير بن قين اثر كرد. زهير به همراه فرازه و بجيله بود كه از امام حسين عليه السلام دورى مى جستند. آنها در يك منزل فرود آمدند، و در گوشه اى به دور از امام حسين عليه السلام رحل اقامت افكندند. همراهان زهير گفتند: وقتى ما نشستيم تا غذايى بخوريم ، ناگهان فرستاده امام حسين عليه السلام آمد، سلام كرد و وارد شد و گفت : زهير! ابا عبدالله در پى شما فرستاده تا به حضورش بروى . همه ما هر چه در دست داشتيم از دستمان افتاد.
سكوت همه جا را فرا گرفت . همسرش به او گفت - سيد گفته است او ديلم دختر عمرو بود - سبحان الله ! فرزند رسول خدا صلى الله عليه وآله كسى را در پى تو فرستاده ، اما نمى خواهى به حضورش بروى ؟ بهتر است نزد ايشان بروى ، سخنانش را بشنوى و برگردى . زهير به حضور امام حسين عليه السلام آمد، طولى نكشيد كه خندان و در حالى كه سيمايش ‍ مى درخشيد بازگشت و دستور داد، چادر، بار و توشه اش را بردارند و به سوى حسين عليه السلام ببرند. آنگاه به همسرش گفت : تو آزاد هستى ، به خانواده ات ملحق شو، من دوست ندارم از ناحيه من جز خير و خوبى به تو برسد. تصميم گرفته ام حسين را همراهى كنم تا جانم را فدايش نمايم و از او حفاظت كنم . سپس اموالش را به همسرش داد و او را به يكى از پسرعموهايش سپرد تا به خانواده اش برساند. همسر زهير رو به زهير ايستاد و گريه كرد و با او خداحافظى نمود و گفت : خدا تو را برگزيد؛ از تو مى خواهم روز قيامت در پيشگاه جد حسين عليه السلام مرا به خاطر آورى .
بعد زهير به همراهانش گفت : هر كس دوست دارد به همراه من بيايد و گرنه اين آخرين عهد و پيمان است . مى خواهم سخنى را براى شما بگويم . ما با يكى از طوايف عرب به نام البحر جنگيديم و خداوند ما را بر آنها پيروز نمود و به غنايمى دست يافتيم . آنگاه سلمان (رضى الله عنه ) به ما گفت آيا به خاطر فتح و پيروزى كه خدا نصيبتان كرد و غنايمى كه به دست آوريد، خوشحاليد؟ گفتيم : بله ، سلمان گفت : آنگاه كه سيد جوانان آل محمد را درك كرديد، به واسطه اينكه در ركاب او مى جنگيد و غنايمى كه در آن روز نصيبتان مى شود، خوشحال تر باشيد.
زهير گفت : اما من شما را به خدا مى سپارم . گفتند: به خدا سوگند او در ميان قوم بود تا به شهادت رسيد.
بار چهارم ؛ امام با فرستادن نامه براى بزرگان بصره از آنها طلب يارى كرد.
فرستاده ، شخصى به نام اباذرين و متن نامه چنين بود: بسم الله الرحمن الرحيم . از حسين بن على به اشراف اهل بصره و اعيان آن ، شما را به سوى خدا و پيامبرش فرا مى خوانم . سنت رسول خدا مرده است ؛ اگر دعوت مرا اجابت كنيد و از امر من اطاعت نماييد، شما را به راه رشد و صلاح هدايت مى كنم . والسلام .
وقتى نامه امام به دست آنها رسيد، يزيدبن مسعود، افرادى از بنى تميم ، بنى قحطيه و بنى سعد را جمع كرد و براى آنها صحبت نمود و آنها را موعظه كرد. او در قسمتى از سخنان خود خطاب به آنها گفت : اين شخص ‍ حسين بن على عليهماالسلام فرزند رسول خدا صلى الله عليه وآله مى باشد. او انسانى با شرافت ، اصيل و با راءى و نظرى عميق است ، و داراى فضلى وصف ناشدنى و عملى فناناپذير مى باشد، سپس سخنان خود را چنين ادامه داد. شما در جنگ جمل گناهانى مرتكب شديد، آن گناهان را با يارى فرزند رسول الله صلى الله عليه وآله بشوييد و از خود پاك كنيد.
افراد دعوت او را پذيرفتيد و تصميم گرفتند به سوى امام بروند، وقتى آماده حركت شدند، قبل از اينكه به راه افتند، خبر شهادت امام حسين عليه السلام به آنها رسيد.
بار پنجم ؛ يارى طلبيدن امام از بزرگان كوفه ، از كسانى كه گمان مى رفت ، هنوز به راءى و نظر خود باقى هستند. امام خطاب به آنها نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم . از حسين بن على ، به سليمان بن صرد و مصيب بن نجيه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و جماعت مؤ منان . اما بعد؛ شما مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در زمان حياتشان فرمود: هر كس ببيند فرمانرواى ستمگرى خدا را حلال مى شمارد، پيمان او را مى شكند، با سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله مخالفت مى كند و در ميان بندگان خدا به گناه و تجاوز عمل مى نمايد، و او با زبان و عمل ، با چنين فرمانروايى مخالفت نكند، بر خداوند است كه اين شخص را با آن فرمانرواى ستمگر يكجا در آتش دوزخ قرار دهد. شما مى دانيد كه اين قوم اطاعت شيطان را بر خود لازم نموده و از اطاعت خداوند سر باز زده و فساد را آشكار نموده و حدود الهى را تعطيل كرده و بيت المال مسلمانان را چپاول كرده اند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نموده اند و همانا كه من به خاطر نزديكى ام به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به اين كار (مخالفت با سلطان ستمگر) شايسته ترم . نامه هاى شما به دستم رسيد و فرستادگانتان براى بيعت با شما، نزد من آمد. شما مرا رها نمى كنيد و مرا در مقابل دشمن تنها نمى گذاريد، اگر به بيعت خود نسبت به من وفا كنيد به بهره و نصيبتان مى رسيد و هدايت شده ايد. من با شما هستم و خانواده و فرزندانم با خانواده ها و فرزندان شما مى باشند و من براى شما الگو و اسوه هستم . اگر چنين نكنيد و عهد و پيمان و زشت و منكرى است كه آن را درباره پدرم ، برادرم و پسرعمويم مرتكب شديد. مغرور كسى است كه فريب شما را بخورد. پس در حظ و بهره خود به خطا رفتيد و نصيب خود را ضايع نموديد و هر كس عهد و پيمان بشكند، به زيان خود اوست ؛ خداوند مرا از شما بى نياز خواهد كرد. والسلام .
سپس امام نامه را مهر كرد و به هم پيچيد و آن را به قيس مصهر صيداوى داد.
وقتى قيس به نزديك در كوفه رسيد، حصين بن نمير، سر راه را بر او گرفت تا او را بازرسى كند. نامه را بيرون آورد و پاره كرد. حصين ، قيس را نزد ابن زياد لعنت الله عليه برد. چون پيش ابن زياد حاضر شد از او پرسيد: تو چه كسى هستى ؟ قيس گفت : من مردى از شيعيان اميرالمؤ منين على بن ابى طالب و فرزند او عليهماالسلام هستم . پسر زياد از او پرسيد: نامه از چه كسى و براى چه كسانى بود؟ جواب داد: از حسين بن على عليهماالسلام به جماعتى از اهل كوفه كه من اسامى آنها را نمى دانم .
پسر زياد - لعنت الله عليه - خشمگين شد و گفت : به خدا سوگند از اينجا نمى روى تا اسامى آنها را به من بگويى يا بر بالاى منبر بروى و حسين بن على و پدر و برادرش را لعن كنى ، وگرنه تو را تكه تكه خواهم كرد.
قيس گفت : اسامى آن جماعت را به تو نمى گويم ، اما بر بالاى منبر مى روم و آن كار را نسبت به حسين ، پدر و برادرش مى كنم . قيس بر بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا را گفت و بر پيامبر درود و صلوات فرستاد و بر مهر و محبت خود به على و فرزندانش صلوات الله عليهم افزود، بعد عبيدالله بن زياد و پدرش و سپس ستمگران بنى اميه را از اول تا آخر لعن نمود، بعد گفت : من فرستاده حسين عليه السلام به سوى شما هستم ، ايشان در فلان نقطه هستند، به دعوت او پاسخ مثبت بدهيد.
عبيدالله دستور داد او را از بالاى قصر پائين اندازند، كه همين كار را با او كردند.
گفته شده او كتف بسته بر زمين افتاد و استخوان هايش در هم شكست و هنوز رمقى در بدن داشت كه مردى به نام عبدالملك بن عميراللخمى بالاى سرش آمد و سر از تنش جدا كرد. به او ايراد گرفتند و گفتند چرا اين كار را كردى . گفت : مى خواستم او را راحت كنم .
بار ششم ؛ طلب يارى كردن از كسانى كه براى جنگيدن با آن حضرت آماده بودند، به منظور اتمام حجت با آنها؛ امام يك بار از حر و سپاهيانش ، هنگامى كه با آنها برخورد كرد و مانع از بازگشت امام شدند، طلب يارى كرد و در شب ششم محرم هم از عمر بن سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد. اما در مورد حر. هنگامى كه حر و افرادش جلوى امام آمدند، امام آنها را سيراب كرد، آنها به همراه امام حركت كردند و پا به پاى امام آمدند تا اينكه وقت نماز ظهر شد. امام عليه السلام به حجاج بن مسروق فرمود كه اذان بگويد، وقتى به اقامه رسيد، امام حسين عليه السلام با عبا و نعلين آمد، خدا را حمد كرد و بر او درود فرستاد، سپس فرمود: اى مردم ! من اينجا به اين خاطر آمدم كه نامه هاى شما به دستم رسيد و فرستادگان شما، پيش من آمدند كه من پيش شما بيايم ، آنها گفتند ما امام نداريم ، شايد خداوند ما و شما را بر هدايت و حق گرد آورد. اگر شما بر عهد و پيمان خود هستيد، من به سوى شما آمده ام ، به من از عهد و پيمان هايتان ، چيزى بدهيد تا اطمينان پيدا كنم . در غير اين صورت ، اگر از آمدن من اكراه داريد، به جايى بر مى گردم كه به سوى شما آمده ام .
همه ساكت شدند و حتى يك كلمه نگفتند. آنگاه امام به مؤ ذن فرمود: اقامه بگو و نماز برپا شد. به حر فرمود: آيا مى خواهى با يارانت ، خودت نماز بخوانى ؟ جواب داد: با شما نماز مى خوانيم . آنگاه امام عليه السلام نماز را اقامه فرمود، سپس وارد خيمه خود شدند و اصحابش به گرد ايشان جمع شدند. حر نيز به مكان خود بازگشت و وارد خيمه اى شد كه برايش برپا كرده بودند؛ و پانصد نفر از يارانش نيز دور او جمع شدند و بقيه به صف خود بازگشتند و هر يك افسار اسب خود را گرفته و در سايه آن نشستند.
وقتى عصر شد، امام حسين عليه السلام فرمود براى رفتن آماده شوند، همه آماده شدند، سپس امر فرمود مؤ ذن اذان عصر را بگويد. امام تشريف آورد و با آن جماعت نماز خواند و سلام كرد و رو به سوى جمعيت نمود و بعد از حمد و ثناى خدا فرمود: اى مردم ! اگر از خدا بترسيد و حق را براى اهلش ‍ نيز بشناسيد، خداوند از شما راضى و خشنود است و ما اهل بيت محمد صلى الله عليه وآله به ولايت امر بر شما از اينها شايسته تر هستيم . اينها ادعاى چيزى را مى كنند كه حق آنها نيست و ميان شما با ستم و تجاوز عمل مى كنند. اگر شما از ما كراهت داريد و نسبت به حق ما جاهل هستيد، و اگر راءى و نظر شما اينك غير از آن چيزى است كه نامه هاى شما و فرستادگانتان به سوى من ؛ حكايت از آن دارد، نزد شما مى روم .
حر گفت : به خدا سوگند من از اين نامه ها و فرستادگانى به شما متذكر شديد، خبر ندارم . امام حسين عليه السلام به يكى از اصحابش فرمود: خرجينى را كه در آن نامه هاى آنها قرار دارد، بياور، خرجين را كه مملو از نامه ها بود آورد و مقابل او پراكنده كرد. حر گفت ما جزء اينهايى كه براى شما نامه نوشته اند، نيستيم . به ما دستور داده شده است ، اگر شما را ديديم ، از شما جدا نشويم تا شما را در كوفه پيش عبيدالله زياد ببريم . امام فرمود: مرگ به تو از اين هدف نزديك تر است .
اما طلب يارى كردن امام از پسر سعد لعنت الله عليه ؛ امام حسين عليه السلام كسى را پيش او فرستاد و فرمود مى خواهم با تو صحبت كنم ؛ امشب ميان دو لشگر با هم ملاقات كنيم . پسر سعد - لعنت الله عليه - با بيست نفر آمد. امام حسين عليه السلام نيز همانند ايشان حاضر شدند. وقتى هم را ديدند، امام حسين عليه السلام به اصحابش فرمود كه بجز برادرش عباس و فرزندش على اكبر، بقيه دور شوند، عمر بن سعد نيز به يارانش دستور داد دور شوند و پسرش حفص و غلامش در كنارش باقى ماندند. حسين عليه السلام به او فرمود: واى بر تو اى پسر سعد! آيا از خدايى كه مى دانى كه به سويش باز مى گردى ، نمى ترسى ، مى خواهى با من بجنگى در صورتى كه مى دانى من فرزند چه كسى هستم . اين قوم را رها كن و با من باش ، كه اين كار براى تو به رضاى خدا نزديكتر است . عمر بن سعد لعنت الله عليه گفت : مى ترسم خانه ام خراب شود. امام حسين فرمود: من آن را برايت مى سازم . گفت : مى ترسم مزرعه مرا بگيرند. امام حسين فرمود: من بهتر از آن را از مال خودم در حجاز به تو مى دهم . عمر سعد گفت : من زن و بچه دارم نسبت به آنها مى ترسم ، سپس ساكت شد و هيچ جوابى نداد. آنگاه امام حسين عليه السلام از پيش او بازگشت در حالى كه مى فرمود: تو را چه شده است ، خداوند هر چه زودتر تو را بكشد و در روز محشر نيامرزد. به خدا قسم ، اميدوارم كه جز اندكى از گندم عراق نخورى ، عمر سعد به استهزاء گفت : خوردن جو كفايت مى كند از گندم .
بار هفتم ؛ طلب يارى كردن از امام حسين عليه السلام ، بعد از آنكه در كربلا محاصره شد و عده و عده دشمن به 30 هزار نفر رسيد و حايل ميان او و آب شدند. در اين حالت حبيب بن مظاهر خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! در اينجا نزديك ما طايفه اى از بنى اسد زندگى مى كنند، آيا اجازه مى فرماييد نزد آنها بروم و آنها را دعوت به يارى شما كنم ؟ شايد خداوند توسط آنها از شما دفاع كند. امام اجازه فرمود و حبيب در دل شب مخفيانه به راه افتاد و نزد آنها رفت . او را شناختند، او از بنى اسد بود. پرسيدند چه حاجتى دارى ؟ حبيب گفت : براى شما حامل خير و خوبى هستم كه هيچ فرستاده اى به سوى قومى مانند آن را نياورده است . آمده ام تا شما را دعوت به يارى فرزند دختر پيامبرتان كنم .
او از جماعت مؤ منان است كه يك شخص آنها از هزار شخص برتر است . مبادا او را بى ياور بگذاريد و رهايش كنيد. عمر بن سعد، لعنت الله عليه ، او را محاصره كرده است . شما قوم و عشيره من هستيد. برايتان اين نصيحت و خيرخواهى را آورده ام ، امروز در نصرت و يارى او حرف مرا بشنويد و اطاعت كنيد كه به واسطه آن ، به شرف دنيا و آخرت نايل مى شويد. من به خدا سوگند ياد مى كنم كه هر كدام از شما در راه خدا به همراه فرزند دختر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ، به شهادت برسيد، در اعلى عليين همراه و رفيق پيامبر صلى الله عليه وآله مى باشيد. مردى از بنى اسد به نام عبدالله بن بشر از ميان برخاست و گفت : من اولين كسى هستم كه به اين دعوت پاسخ مثبت مى دهم و آنگاه شروع به رجز خوانى كرد. بعد افراد ديگرى مبادرت به اين كار كردند تا اينكه تعداد آنها به 90 نفر رسيد و به قصد پيوستن به حسين عليه السلام به راه افتادند. در همان زمان مردى از ميان طايفه بيرون آمد و به طرف عمر سعد لعنت الله عليه حركت كرد تا او را از ماجرا آگاه كند. عمر سعد مردى از ياران خود به نام ازرق را فرا خواند و چهارصد سوار در اختيارش گذاشت و او را به طرف محله بنى اسد راهى كرد. در حالى كه ياران حبيب به طرف خيمه گاه امام حسين عليه السلام در دل شب در حركت بودند، در ساحل فرات با سپاه ابن سعد مواجه شدند. آنها فاصله چندانى با اردوگاه امام حسين عليه السلام نداشتند. با يكديگر درگير شدند و جنگ شديدى نمودند. حبيب بن مظاهر خطاب به ازرق با صداى بلند گفت : واى بر تو، ما با تو كارى نداريم . از ما صرف نظر كن ، بگذار غير از تو بر ما جفا كند ازرق از بازگشت امتناع كرد و بنى اسد دريافتند كه امكان پيروزى براى آنها نسبت به نيروهاى ازرق وجود ندارد. لذا شكست خورده به محله خود بازگشتند و سپس از ترس پسر سعد لعنت الله عليه شبانه كوچ كردند.
حبيب بن مظاهر نزد امام بازگشت و ايشان را از ماجرا باخبر نمود، حسين عليه السلام فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله
ديگر امام بعد از اين از كسى طلب يارى نكرد و از وجود يار و ياور نا اميد شد و مشخص شد كه كسى آن حضرت را يارى نمى كند و آن جهادى كه عبارت باشد از طلب يارى كردن و پيروز شدن بر دشمنان از ايشان ساقط شد و تكليف ايشان به جهاد خاص كه همان جنگيدن تا كشته شدن بود، روشن شد. لذا اصحاب خود را جمع كرد تا به آنها خبر دهد كه يار و ياورى ندارد و تكليف جهاد براى نصرت و احتمال پيروزى مرتفع شده است و ديگر آنها در اين باره تكليفى ندارند. آنگاه برخاست و با قلبى شكسته ، ماءيوس و نااميد به اصحاب فرمود: امرى كه شما خودتان ملاحظه مى كنيد، نازل شده است . دنيا دگرگون شده و معروف آن به منكر تبديل گرديده است . تا اينكه سخنانى به اين مضمون بيان فرمود: من ديگر اميدى به يارى كسى ندارم ، بلكه از نصرت و يارى مردم نااميد شده ام ، همه مرا بى يار و ياور گذاشتند، از جانب من حقى بر شما در مورد تكليف به جهاد به همراه من براى يارى كردن و پيروزى بر دشمنان و احتمال پيروزى نيست . خداوند براى من و كسانى كه به همراه من هستند، شهادت را مقدر فرموده است . هر كس مصمم به اين كار است ، براى كشته شدن با من بيعت كند و هر كس ‍ مايل به اين كار نيست همين امشب برود، اين گروه جز من مقصود ديگرى ندارند. آنگاه اصحاب آن حضرت سخنان عجيبى گفتند كه ما آنها را در عنوان شهداء ذكر خواهيم كرد. سپس براى بار دوم با ايشان بيعت نمودند.
ج : لبيك هاى هفتگانه ، در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت مى باشد.
امام حسين عليه السلام براى امور خاصى استغاثه كرد، اما كسى در آن امور به داد ايشان نرسيد.
استغاثه اول به منظور سيراب كردن اهل و اصحابش بود. استغاثه دوم امام به منظور سيراب كردن طفل شيرخوار، كودكان و زنان بود. امام خطاب به دشمن فرمود: آنها كه نسبت به شما گناهى مرتكب نشده اند و هرگز با شما نمى جنگند.

استغاثه سوم : براى سيراب كردن كودك شيرخوار (على اصغر) بود؛ امام فرمود: آيا كسى به خاطر اين طفل ، جرعه آبى به ما مى دهد. سپس قانع به اين شد كه تنها او را سيراب كنند. امام فرمود: اين كودك شيرخوار را سيراب كنيد. استغاثه چهارم براى اهل حرم انجام گرفت . امام حسين عليه السلام خطاب به سپاه دشمن فرمود: اى پيروان ابوسفيان ! به حرم من كارى نداشته باشيد، شما با من طرف هستيد.
استغاثه پنجم نه به اين خاطر بود كه خيمه ها را غارت نكنند، بلكه براى اين كار، ساعتى به اهل حرم فرصت بدهند. امام فرمود: يك ساعت فرصت بدهيد، بعد آنچه من دارم براى شما. استغاثه ششم در حالى انجام شد كه امام بر زمين افتاده بود و از دشمن درخواست نمود، اهل حرمش را به آتش ‍ نكشند، چون شنيد كه شمر مى گويد: آتش بياوريد تا خيمه ها را به هر كه در آن است ، بسوزانيم . امام در آن حالت استغاثه نمود و ندا داد: اى پسر ذى الجوشن ! آيا آتش مى خواهى كه اهل بيت مرا بسوزانى ؟ استغاثه هفتم امام در آخرين نفس هاى مباركش انجام گرفت . امام در آن حال قطره اى آب خواست ، اما سر مبارك آن حضرت را در حالى كه اين استغاثه را بر لب داشت ، از بدن جدا كردند.
چون كسى به هيچيك از اين استغاثه هاى هفتگانه امام حسين عليه السلام پاسخ مثبت نداد، مناسب است كه دوستداران آن حضرت به جبران آنها به همان تعداد لبيك گويند تا به ثواب يارى رساندن به امام در آن حالت ها دست يابند.

د: لبيك هاى هفتگانه ، پاسخ به هفت استغاثه از جانب آن حضرت است كه از ايشان به خاطر اصل حالتشان و بى بهره ماندن از كمك و يارى مردم ، عدم اعتنا به ايشان ، غم و تنهايى شان ، بدون اينكه درخواست چيز خاصى از كسى داشته باشد به وقوع پيوست . و اين همان چيزى است كه آن را واعية (45) ناميد و هر يك از اين لبيك ها داراى تاءثيرى خاص و هر كدام از اين استغاثه ها نيز محرك خاص و تاءثير ويژه اى دارند و به واسطه آنها انقلاب هاى خاص و تغيير اوضاع مخصوصى ايجاد شده است ؛ و اگر گوش ‍ دل به آنها بسپارى متوجه مى شوى كه اينك در گوش محبان و شيعيان آن حضرت طنين انداز است . پس چون فرياد استغاثه آن حضرت بلند شد، از راه رحم و شفقت بر آن امام ، به آن گوش بسپار و آن را بشنو و با گفتن لبيك به دعوت كننده به خدا، پاسخ مثبت بده ، شايد مورد لطف و رحمت واقع شدى :

استغاثه اول از جانب امام حسين عليه السلام هنگامى بود كه دو لشكر با هم رو به رو شدند و خداوند نصرت و يارى را بر حسين عليه السلام نازل كرد، اما آن حضرت لقاى پروردگار را برگزيد. سپس براى اتمام حجت استغاثه فرمود كه اين حالت عزم و همت خاص اصحابش را تحريك كرد و علاوه بر آن تصميم آنها را بر جنگ تقويت نمود، به نحوى كه براى رفتن به ميدان و جان دادن از هم سبقت مى گرفتند. پس شما هم به پيروى آنها لبيك بگوييد و به تاءسى از آنها بگوييد: يا حسين ! اگر آن هنگام كه استغاثه كردى و طلب يارى نمودى پيكر و زبان من چون شهداء لبيك نگفت : اينك قلب من با عشق به عمل آنها و ديدگانم با گريه ، به شما لبيك مى گويد.
و چون به اين خاطر لبيك گفتى براى شنيدن استغاثه دوم خود را آماده كن . وقتى كار بر آن حضرت سخت شد و اصحاب يكى بعد از ديگرى به شهادت رسيدند و زنان حرم مضطرب و پريشان شدند، فرياد استغاثه حسين عليه السلام بلند شد و فرمود: آيا كسى هست كه از ما دفاع كند؟ اين فرياد استغاثه در زنانى كه همراهشان بود تاءثير گذاشت و همت آنان را تحريك كرد، در نتيجه فرزندان و مردان شان و جان خود را فدا كردند و بعضى از آنان به شهادت رسيدند كه در عنوان مربوط به شهداء خواهد آمد. و چون اين استغاثه همت پيرزنان را تحريك كرد و با بذل عزيزتر از جان خود يعنى جوانان و پاره هاى جگرشان به آن لبيك گفتند، اگر تو هم به زيارت آن حضرت نائل شدى و عزم و همتت تحريك شد و آن شرايط را تصور كردى و به استغاثه اول با گفتن لبيك اول پاسخ مثبت دادى ، اينك بگو لبيك اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر جسم و زبانم آن هنگام كه استغاثه نمودى و يارى طلبيدى به شما پاسخ مثبت نداد، اينك قلبم لبيك مى گويد. چون به استغاثه دوم حضرت لبيك گفتى ، اينك گوش دل بسپار به استغاثه سوم ؛ آن هنگام كه همه ياران و فرزندان و برادران به شهادت رسيدند و حضرت يكه و تنها ماند و خارج شد و عازم لقاى پروردگارش ‍ گرديد. حسين عليه السلام سوار بر اسب در مقابل قوم قرار گرفت ، نگاه به طرف راست خود انداخت ، كسى را نديد، به طرف چپ نگاه كرد، هيچكس را نديد، به جلو نظر افكند، ملاحظه كرد پيكر اصحاب و اهل بيتش بر زمين افتاده اند. پشت سر نيز عيال و اطفال آن حضرت بى يار و ياور مانده بودند. در چنين حالتى امام فرياد زد: آيا فرياد رسى هست كه به خاطر خدا به داد ما برسد، آيا ياورى هست كه به اميد لطف و رحمت خدا به ما كمك كند؟! وقتى زنان حرم اين استغاثه را شنيدند در از دست دادن صبرشان تاءثير گذاشت و به يكباره ، همه شروع به ناله و فرياد كردند تا آنجا ه امام صداى شيون آنها را شنيد و بازگشت و فرمود: آرام بگيريد، ما را به شماتت اين قوم گرفتار نكنيد، گريه بماند براى بعد.
اين استغاثه ، فرياد و ناله زنان حرم را برآورد، كه اين امر براى آن حضرت دشوار بود، تا جايى كه به سوى آنها بازگشت تا آنها را ساكت كند. اما شما! آيا با ناله و فرياد به آن حضرت لبيك مى گوييد، تا به اين واسطه ايشان خوشحال و قلب شكسته شان جبران شود. پس با ملاحظه اين استغاثه ، با گفتن لبيك داعى الله به آن حضرت لبيك بگوييد. بعد از اين ، وقتى كار بر امام دشوار شد و مصيبت ها پى در پى بر ايشان وارد گرديد و تا آنجا كه بر زمين افتادند، فرياد استغاثه چهارم آن حضرت بلند شد و در حالت امام سجاد عليه السلام آنچنان تاءثيرى گذاشت كه از بستر بيمارى - با اينكه نمى توانست راه برود و جهاد بر او واجب نبود - برخاست و ويژگى تاءثير اين استغاثه او را به حركت در آورد و عصايى به دست گرفت و بر آن تكيه زد و شمشيرى برداشت كه بر روى زمين كشيده مى شد و از خيمه خارج شد و ام كلثوم در پى او بيرون آمد و فرياد زد: پسرم برگرد. امام سجاد در جواب گفت : عمه ام ! بگذار در پيشگاه فرزند رسول خدا بجنگم . آنگاه امام حسين عليه السلام خطاب به ام كلثوم فرمود: او را ببر تا زمين از نسل آل محمد صلى الله عليه وآله خالى نماند. سپس ام كلثوم ايشان را برگرداند.
اما تو به اين مصيبت چهارم لبيك بگو و تعجيل كن ، چون مصيبت ها يكى بعد از ديگرى بر آن حضرت وارد مى شد كه نشانه آن استغاثه پنجم امام است . حسين عليه السلام در حالى كه با بدنى خونين بر زمين افتاده بود فرياد استغاثه شان بلند شد. اين استغاثه در كودكان اثر گذاشت و دو تن از كودكان براى كمك به آن حضرت از حرم بيرون آمدند، يكى از آن دو، همان كودكى بود كه در گوش گوشواره داشت ، او با اضطراب و وحشت بيرون آمد به چپ و راست خود مى نگريست و چون كمى از خيمه ها دور شد، هانى بن شبيب - لعنت الله عليه - با شمشير ضربه اى بر سر او وارد كرد و در همانجا او را به شهادت رساند، و اين در حالى بود كه مادرش به او نگاه مى كرد و مانند انسان وحشت زده بود و سخن نمى گفت . دومين كودك ، عبدالله فرزند يازده ساله امام حسن عليه السلام بود. وقتى ديد عمويش بر زمين افتاده و استغاثه مى كند، به او لبيك گفت و به سوى آن حضرت رفت . امام حسين عليه السلام فرياد زد: خواهر! جلوى او را بگير، حضرت زينب عليهاالسلام خواست جلوى او را بگيرد، اما او گفت : به خدا سوگند من از عمويم جدا نمى شوم . به سوى امام آمد و از او دفاع كرد تا اينكه دستش ‍ قطع شد و بعد به شهادت رسيد كه تفصيل آن در عنوان مربوط به اهل بيت خواهد آمد.
چون خطاب به امام لبيك پنجم را گفتى ، تعجيل كن ، زيرا فرياد استغاثه ششم حضرت بلند شد. اين استغاثه هنگامى بود كه امام بر زمين افتاده بود و دشمن آماده شده بود تا ايشان را به شهادت برساند. اين استغاثه ، خواهرش زينب سلام الله عليها را تحت تاءثير قرار داد و در حالى كه فرياد مى زد - گفته شده كه سر و پا برهنه بود - به ميان مقتل آمد. بالاتر از اين حضرت زينب سلام الله عليها آمد و از پسر سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد و گفت : پسر سعد! ابا عبدالله دارد كشته مى شود و تو نظاره مى كنى ؟! چنين حالتى پسر سعد را به گريه انداخت تا جايى كه اشك هايش بر صورتش جارش شد، اما روى خود را از زينب برگرداند.
پس تو لبيك ششم را بگو، زيرا كه ديگر امر دشوار شده و شدت مصيبت به نهايت خود رسيده و بالاترين استغاثه كه همان استغاثه هفتم آن حضرت باشد، محقق شده است . آن حضرت صداى خود را به شيوه خاص و با عبارتى خاص و در وقت خاص و حالت خاص وخيمى بلند كرد؛ در نتيجه نه تنها چون استغاثه هاى سابق آن حضرت در اشخاص خاصى اثر كرد، بلكه در تمام موجودات اثر نمود و جميع مخلوقات را به حركت در آورد و تمام جهانيان و آسمان ها گرفته تا زمين و هر آنچه در آنها است ، به لرزه افتاد و هر موجودى كه در هر كجا استقرار داشت از مقر خود بيرون آمد و هر ساكن در مسكنى و عرش عظيم و آنچه در اطراف آن ، فوق آن و ميان آن است ، به حركت درآمد و اجزاى بهشت و هر آنكه در آن است ، جهنم و هر چه در اوست و همه آنچه ديده و نديده مى شود، نيز به حركت درآمدند.
البته تفصيل بيان خصوصيات آن در عنوان شهادت آن حضرت به طور اشاره خواهد آمد، چرا كه براى من سخت و دشوار است كه اين مطلب را به رشته تحرير درآورم و يا بر زبان جارى سازم و يا در دلم تصور كنم . تو هم چون آن را به نحو اجمال ملاحظه نمودى ، به جميع مخلوقات خدا اقتدا كن و اينك لبيك هفتم را بر زبان جارى كن و بگو: لبيك داعى الله ! اگر جسمم به هنگام استغاثه تو، لبيك نگفت ، اينك با قلب و گوش و چشم و بدن و اعضا و جوارحم ، با فرياد و نفس هايم ، با شيون و زاريم ، با گريه و تمام قطعات بدنم ، و انقلاب در احوالم در جميع آنچه به من تعلق دارد، به تو لبيك مى گويم ؛ پس اينها را در خود محقق كن كه ختامه مسك .
اگر در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت ، لبيك گفتى و با اين كار و با لحاظ كردن آنچه به آن اشاره شد، فرياد آن حضرت رسيدى ، بدان كه در مقابل پاسخ هر اغاثه و لبيك و اجابت به ايشان ،اغاثه ، لبيك و اجابتى است ؛ زيرا براى تو حالت هاى هيچ فريادرسى نيست و كسى به داد تو نمى رسد، اما اگر دوستدار حسين عليه السلام باشى و آن طور كه شرح داديم به ايشان لبيك گفته باشى ، آن حضرت نيز به فرياد تو مى رسد و به تو پاسخ مثبت مى دهد، بلكه در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه ات ، به تو آنچنان لبيك مى گويد، كه مفيد به حالت باشد و تو را از آن حالت هايى كه باعث مى شود استغاثه كنى ، نجات مى دهد. ولى استغاثه تو، در حالت احتضار است ، يعنى آنگاه كه جان به گلو مى رسد و گفته مى شود چه كسى نجات دهنده است و يقين به جدايى كند و ساق ها در هم پيچيد. يكى از حالت هاى تو در آن هنگام اين است كه استغاثه مى كنى و از فرزندان ، نوادگان ، نزديكان ، عزيزان ، همنشينان ، دوستان و پزشكان كمك مى طلبى ، اما هيچيك از آنها نمى توانند كارى برايت كنند، ولى اگر به استغاثه اين دعوت كننده به سوى خدا لبيك گفته باشى ، شايد بر بالين تو حاضر شود تا به فريادت برسد و نگرانى هاى تو را تسكين دهد و چه بسا به تو لبيك صادقانه بدهد كه نجات بخش ، سريع و مفيد به حالت باشد.

استغاثه دوم آن هنگام است كه از قبرت عريات ، ذليل و در حالى كه گناهان بر پشتت سنگينى مى كنند، بيرون مى آيى و يك بار به طرف راست و بار ديگر به سمت چپ خود مى نگرى و آنگاه كه كسى را ببينى از او طلب يارى مى كنى ، ببينى كه به سوى تو مى آيد، يا اينكه آن حضرت را ببينى كه در پى تو مى گردد، يا اينكه جد آن حضرت روح الامين را ببينى كه احوالت را جويا مى شوند تا دستت را بگيرند؛ در آن هنگام كه ديگر به راست و چپ خود نگاه نمى كنى .
استغاثه سوم تو به خاطر عطش اكبر در روزى است كه مقدار آن پنجاه هزار سال است و خورشيد در تمام اين مدت بر بالاى سرها مى تابد و هيچ فريادرسى نيست .
در آن هنگام ، اگر تو به ساقى حوض هنگامى كه از عطش استغاثه كرد، لبيك گفته باشى ، حتما هنگامى كه از عطش استغاثه مى كنى ، به تو لبيك مى گويد و با آبى تو را سيراب مى كند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى شوى .

استغاثه چهارم تو، هنگامى است كه دشمنان و طلبكاران دور تو را گرفته اند و تو از هر صاحب حقى و از برادر، مادر و پدر كه مهربانترين مردم نسبت به تو هستند، فرار مى كنى و يارى مى طلبى اما نااميد و ماءيوس از همه ، تنها مى مانى و حيرت زده مى شوى . در آن هنگام اگر به استغاثه حسين عليه السلام لبيك گفته باشى ، ممكن است آن حضرت را ملاقات كنى و به فرياد تو برسد و امر تو را با دشمنانت و آنان كه از تو مطالبه حقوق مى كنند و حتى والدينت ، اصلاح كند.

استغاثه پنجم ، وقتى است كه از طرف خداوند دستور صادر مى شود كه اى مجرمان ! امروز از ديگران جدا شويد و هر يك از آنها را با علامتى از ديگران متمايز مى شوند. در چنين حالتى ، ممكن است ، نور علامت زائر حسين عليه السلام ، مانع از علامتى باشد كه به هنگام صدور امر از جانب خداوند، ظالمان مجرم به واسطه آن از ديگران متمايز مى شوند.

استغاثه ششم ، هنگامى است كه از طرف خداوند يكتاى قهار دستور مى رسد كه او را بگيريد و به جهنم ببريد، كه اين خطاب يا به ملائكه صادر مى شود كه او را بگيريد و به جهنم ببريد و يا به خود جهنم كه او را در بر بگير. در چنين حالتى زبان از استغاثه باز مى ماند، اما اگر به استغاثه هاى حسين عليه السلام لبيك گفته . باشى ، شايد آن هنگام كه مى خواهى استغاثه كنى ، اما زبانت يارى نمى كند، آن حضرت به تو لبيك بگويد.

استغاثه هفتم ، در صورتى است كه در صحنه محشر هيچ وسيله نجاتى ندارى و اليعاذ بالله به نحوى ، وارد جهنم شده اى ، در آن هنگام گاهى از خازنان آتش ، گاهى از مالك و گاهى از مستكبران كه وارد آتش شده اند، طلب يارى مى كنى ، اما اين يارى طلبيدن هاى پى در پى ، سودى برايت ندارد، بلكه جواب آنها، رنج و عذاب تو را بيشتر هم مى كند؛ امام حسين عليه السلام - بنا بر اينكه وعده فرموده كه به ديدار زائرش مى آيد - در صورتى كه بنا به دلايل و تاءثيراتى كه تغيير و تبديل پذير نيستند، تا آن زمان به ديدار تو نيامده باشد، حتما در آنجا به ديدار تو مى آيد و با ديدار ايشان از تو، شعله هاى برافروخته آتش خاموش و همه عذاب ها از تو برداشته مى شود و تو را به همراه خودش به دار ثواب و جايگاه نيكو مى برد.
پنجم : از خطاب هاى مختص به امام حسين عليه السلام هنگام زيارت آن حضرت ، سلام كردن بر تك تك اعضاى بدنشان است . در ساير زيارت ها سلام كردن بر شخصيت زيارت شونده با ذكر اوصافش وارد شده است و در بعضى از زيارت هاى ديگر هم آمده السلام على روحك و بدنك سلام بر روح و بدن تو. اما از ويژگى هاى حسين عليه السلام اين است كه به طور خاص بر تمام اعضاى بدن آن حضرت به طور جداگانه سلام خاص داده مى شود. مثلا به طور خاص بر سر آن حضرت سلام داده مى شود و همچنين بر سيما، گونه ، لب ها، دندان ها، محاسن ، خون ، سينه ، پشت ، قلب و كبد آن حضرت هر يك جداگانه و مستقل سلام داده مى شود.
سلام بر هر جزئى از اجزا و اعضاى پيكر آن حضرت ، به چند وجه آمده است : به هنگام سلام بر سر مبارك ايشان گاهى گفته مى شود: سلام بر آن سرى كه بر دروازه ها نصب شد و گاهى مى گوئيم سلام بر آن سر بريده و يا گفته مى شود، سلام بر آن سرى كه بر تشت نهاده شده و يا گاهى گفته مى شود سلام بر آن سر مصلوب . در سلام بر گلوى آن حضرت نيز اين عبارت ها وارد شده است : سلام بر گلوى بريده ، سلام بر آن گلويى كه در آن خنجر فرو بردند؛ سلام بر آن گلوى مضروب .
در سلام بر پيكر مطهر آن حضرت نيز اين عبارت ها گفته مى شود: سلام بر آن جسد به خون خضاب شده ، سلام بر آن جسد عريان ، سلام بر آن پيكر مجروح بر زمين افتاده ، سلام بر آن پيكر پاره پاره ، سلام بر آن بدنى كه زير سم اسبان در هم كوبيده شد، سلام بر آن پيكرى كه از هم پاشيده شد.
از ويژگى هائى كه در اين باره وجود دارد، اين است كه هر يك از اين سلام ها نيز به خاطر چند وجه است ؛ مثلا آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر مصلوب ، ممكن است منظور مصلوب به درخت و يا مصلوب بر دروازه دمشق و يا بر در خانه يزيد باشد و آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر نهاده شده ، ممكن است منظور نهاده شده و در مقابل يزيد و يا ابن زياد - كه لعنت خدا بر هر دوى آنها باد - باشد.
علت اين سلام هاى مخصوص به آن حضرت آن است كه هر يك از اين مصيبت ها بيانگر تسليم خاص آن حضرت در قبال امر الهى بوده است و ضرورتا خداوند رحمان به ازاى آنها، رحمت ويژه اى براى ايشان مقرر فرموده اند. و منظور از سلام بر آن حضرت اين است كه خداوند حسين عليه السلام را براى متوسلان به آن حضرت و كسانى كه به او متمسك مى شوند و از او طلب شفاعت مى كنند و با آن حضرت رابطه و علاقه اى داشته اند، حرم امن قرار مى دهد. زيرا اين مساءله ، يكى از معانى سلام بر پيامبر و ائمه عليهم السلام است و در صورتى كه با اين سلام هاى مخصوص بر اعضاى شريف آن حضرت ، سلام كنيم و بر تك تك آن اعضا گريه نمائيم ، اميد زيادى وجود دارد كه با هر سلامى بر او، شعله هاى برافروخته شده آتش كه به زبانه مى كشد تا اعضاى ما را در بر گيرد، خاموش شود. همان شعله هايى كه گناهانى كه ما انجام داده ايم و ما را در بر گرفته و اعضاى ما در آن غرق شده ، آن را برافروخته است .

باب يازدهم
اين باب درباره خصوصيات زائران آن حضرت ، قبل و بعد از شهادت ايشان ، تا زمانى است كه بدن آن حضرت دفن گرديد. در اين باره دو مطلب وجود دارد:
مطلب اول ؛ درباره زائران آن حضرت ، قبل از شهادتشان است كه اقسامى دارد، از جمله :
1 - ملائكه ؛ در حديث از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمود: آگاه باشيد كه هزار سال قبل از آنكه جدم حسين عليه السلام در كربلا مدفون شوند، ملائكه آنجا زيارت كرده اند.
2 - پيامبران عليهم السلام ؛ در حديث صحيح است كه هيچ پيامبرى نبوده است مگر اينكه كربلا را زيارت كرده و گفته است كه در تو ماه تابان دفن مى شود.
3 - كشتى نوح و قاليچه سليمان با چرخيدن در آنجا و گوسفند (قربانى ) حضرت اسماعيل و آهويى كه با حضرت عيسى عليه السلام سخن گفت . هر يك از اينها به طريق خاصى آنجا را زيارت كردند كه احاديث آنها در باب مجالس گريه بر آن حضرت ، بيان شد.
4 - شهدايى كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند؛ آنها وقتى براى رفتن به ميدان جنگ سواره يا پياده آماده مى شدند، نزد امام حسين عليه السلام مى آمدند و مى گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك يابن رسول الله . امام در جواب مى گفت : سلام بر تو و ما پشت سر تو هستيم ( و منهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا ) (46) برخى از آنها به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند و برخى بر آن عهد ايستادگى نمودند و برخى به انتظار (شهادت ) هستند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند.
علت اهتمام آنها به اين زيارت آن بوده است كه آنها مى خواستند تا زنده اند به فيض زيارت نايل شوند تا به اجر شهادتشان افزوده گردد. حتى زيارت برخى از آن شهدا به نحو مخصوصى بوده است ، از جمله دو برادر به نام هاى عبدالله و عبدالرحمن مى باشند. آن دو به منظور زيارت حضرت آمدند و در مقابل ايشان با كمى فاصله ايستادند و با هم گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله ، حضرت به آنها فرمود: نزديك من بياييد. نزديكتر آمدند و ايستادند و گفتند: يا ابا عبدالله ، سلام بر تو، آمده ايم تا در پيشگاه شما به شهادت برسيم . امام گفت : سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما باد، هر دوى آنها به شدت گريه مى كردند. امام عليه السلام فرمود: اى فرزندان برادرم ! چرا گريه مى كنيد، به خدا سوگند اميد آن دارم كه ساعتى بعد چشمان شما روشن شود. گفتند: خداوند جان ما را فداى شما كند. ما براى خودمان گريه نمى كنيم . گريه ما به اين خاطر است كه مى بينيم دشمنان تو را احاطه كرده اند، اما ما نمى توانيم كارى بكنيم . امام فرمود: خداوند به شما جزاى خير بدهد، اى فرزندان برادرم ! همين كه با حزن و اندوه خودتان و مواساتتان ، مرا يارى داديد، خداوند بهترين پاداش متقين را به شما عطا مى كند.
يكى ديگر از كسانى كه با اين زيارت مخصوص امام را زيارت كرد، على بن الحسين عليهماالسلام است . حضرت على اكبر بعد از آنكه مبارزه كرد و جنگيد و در حالى كه بر زمين مى افتاد بر پدرش سلام نمود، و در آن وقت بود كه به قصد زيارت رو به سوى پدرش كرد و گفت : اى پدر از جانب من بر تو سلام باد. علت اينكه اين كار را آن حضرت تا به آن وقت به تاءخير افكند آن بود كه وقتى خواست به ميدان جنگ برود، حسين عليه السلام به سوى او آمد و چند قدمى در پى او راه رفت و امام مستقر نشدند تا على او را مخاطب قرار داده ، سلام كند؛ اما ساير شهدا وقتى مى خواستند به ميدان مبارزه بروند، در حالى كه امام حسين عليه السلام در مقابل خيمه ايستاده بود، به خدمت ايشان مى رسيدند طبق معمول و براى رسيدن به ثواب زيارت آن حضرت ، در حالى كه زنده بودند، به امام سلام مى كردند.
اما علت اينكه ايشان خطاب به پدر بزرگوارشان گفتند: عليك السلام و نگفتند السلام عليك اين بود كه ، سلام او سلام متاركه ، وداع و رفتن بود، نه سلام تحيت .
امام حسين عليه السلام نيز، به اين سلام پاسخ نداد، زيرا سلام تحيت نبود كه جواب آن واجب باشد، و از سوى ديگر، هنگامى كه امام اين سلام را شنيد، حالتى بر ايشان عارض شد كه تمام نيروهايش را از دست داد و احوالش دگرگون شد و با اين ندا به او پاسخ گفت كه پسرم تو را كشتند كه تفصيل اين حالت در عنوان شهادت ايشان خواهد آمد. ان شاء الله .
مطلب دوم ؛ درباره زائران حسين عليه السلام بعد از شهادت و قبل از دفن ايشان است .
اولين كسى كه بعد از شهادت حسين عليه السلام ، او را زيارت كرد، خداوند على عظيم است ؛ و منظور اين است كه الطاف خاص فراوانى از جانب خداوند متوجه آن حضرت شد. سپس پيامبر خدا صلى الله عليه وآله او را زيارت كرد و آن جامى را كه براى او ذخيره شده بود، به ايشان داد، همان جامى كه فرزندش على از آن خبر داد، و از اين معنا فهميده مى شود كه اين جام قبل از شهادت آن حضرت در دستشان بوده و بعد از آن ، بلافاصله از آن سيراب شدند. از آنجا كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله زائر حسين عليه السلام در آن شرايط بودند، قطعا على ، فاطمه و حسن عليهم السلام نيز به همراه آن حضرت بوده اند.
سپس ملائكه اى كه براى يارى امام حسين عليه السلام فرستاده شده بودند، او را زيارت كردند و به آنها دستور رسيد كه در كنار قبر امام بمانند و او را تا روز قيامت زيارت كنند كه تفصيل اين مطلب در عنوان مربوط به ملائكه آمد.
بعد از آن ذوالجناح ، سپس به هنگام روز، پرندگان و در شب ، وحوش ، جن و زنان جن آن حضرت را زيارت كردند و هر كدام از آنها به شيوه مخصوص ‍ آن حضرت را زيارت نمودند.
اما انسان هايى كه امام حسين عليه السلام را بعد از شهادت و قبل از دفن زيارت كردند؛ اولين آنها امام سجاد عليه السلام ، خواهرش زينب سلام الله عليها و ساير اهل بيت آن حضرت بودند. اين زائران گرد هم آمدند و قصد زيارت حسين عليه السلام را نمودند و با تمام آداب زيارت و با همان طريق مخصوصى كه در آداب زيارت آن حضرت آمده است ، به زيارت آمدند. آنها با حالتى غبارآلود، گرسنه ، تشنه ، محزون و با گريه آمدند. بالاتر از اينها، آنها، پابرهنه ، بدون معجر، عريان و حتى تعدادى از آنها در غل و زنجير بودند. بله ؛ آنها فقط يكى از آداب زيارت را نتوانستند به جا آورند كه همان غسل با آب فرات يا وضو به قصد زيارت باشد، اما به جاى اين كار با خاك پاك تيمم كردند و آن را بر چهره ها و دست هاى خود كشيدند؛ كه اين تيمم برتر از غسل با آب فرات شد؛ آنگاه شروع به زيارت نمودند.
زيارت آنها به همان نحوى انجام شد كه در زيارت امام وارد شده است و با سلام بر پيامبر، على ، فاطمه و سپس بر حسن و حسين عليهم السلام آغاز شد. اصل زيارت را زينب سلام الله عليها مى خواند و بقيه با او قرائت مى كردند. اما در آن وقت از امام سجاد عليه السلام عبارت يا يكى از انواع سلام ها نقل نشده ، با اينكه آن حضرت نسبت به اين كار اولى تر بودند. البته علت آن است كه آن حضرت با حالتى بيمار، در غل و زنجير بود و به ايشان اجازه پائين آمدن از شترى را كه بر آن سوار بود، ندادند و در آن وقت ، حالتى بر ايشان عارض شد كه نزديك بود، از دنيا بروند و به حالت احتضار درآمده بودند. به همين خاطر امام حسين عليه السلام را با خطاب و سلام ، زيارت نكرد و اين كار را به بقيه اهل بيت اختصاص داد.
اما دشمن به آنها اجازه نداد تا زيارت را تمام كنند و ميان زائران و زيارت شونده جدايى ايجاد كردند، ولى كودكان را نزديك شهدا برده ، از روى پيكرهاى شهدا عبور دادند و بر شتران سوار نمودند و به طرف كوفه حركت دادند.

باب دوازدهم
اين باب درباره زائران حسين عليه السلام ، پس از دفن پيكر مطهر آن حضرت است ، كه چند دسته اند:
* گروهى كه به طور دايم و مستمر آن حضرت را زيارت مى كنند. اين گروه ملائكه مى باشند كه به طور پيوسته در طول شبانه روز تا روز قيامت آن حضرت را زيارت مى كنند.
* كسانى كه در اوقات معين و به طور دايم امام حسين عليه السلام را زيارت مى كنند. آن زائرى كه در وقت معين ، اما هميشه آن حضرت را زيارت مى كند خداوند بلند مرتبه است كه منزه از مكان و آمد و رفت و تغيير احوال است و هر شب جمعه حسين عليه السلام را زيارت مى كند؛ يعنى لطف خاصى بر آن حضرت افاضه مى فرمايد كه از آن به زيارت تعبير شده است .
همچنين در هر شب جمعه تمام پيامبران و اوصياء، آن حضرت را زيارت مى كنند. در شب نيمه شعبان و ليلة القدر هر سال ، تمام پيامبران به زيارت حسين عليه السلام مى آيند. جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل نيز در طول سال در اوقات مخصوصى به زيارت امام مى آيند.
* اما از اهل دنيا اولين كسى كه پس از دفن پيكر مطهر حسين عليه السلام او را زيارت كرد، امام سجاد عليه السلام بود. آن حضرت بعد از 3 روز، وقتى با گروهى از بنى اسد بدن پاك امام را دفن و قبر را مرتب نمود، با سلام خاص ‍ و عبارت هاى مخصوصى و در حالى كه دستش را بر قبر گذاشته بود، پدر بزرگوارش را زيارت كرد.
بعد از آن ، طوايفى كه در اطراف كربلا بودند، به زيارت امام حسين عليه السلام آمدند. حتى روايت شده كه در طول يك يا دو سال بعد از شهادت امام ، تعداد صد هزار زن ، از كسانى كه با آن حضرت خصومت نداشتند، قبر او را زيارت كردند.
از ديگر كسانى كه چند روز بعد از دفن پيكر امام ، آن حضرت را زيارت كرد، عمرالسهى است . گفته شده است او اولين شاعرى است كه در رثاى امام حسين عليه السلام اشعارى سرود. عمرو آمد و بر بالاى قبر ايستاد و اشعارى به اين معنا سرود: در كربلا بر سر قبر حسين آمدم . اشك فراوانى از چشم هايم براى او جارى شد. همچنان براى او مرثيه خوانى مى كنم و مى گريم . اشك هاى چشمانم و آه و ناله هاى سينه ام مرا در اين كار كمك مى كنند. سلام بر اهل قبور در كربلا، هر كس آنها را زيارت مى كند بگويد سلام من بر آنها باد. سلام بر آنها در هر صبح و شام و ظهر، و اين سلام را باد و غبار به آن قبرها مى رساند، و بوى مشك و عبير آن قبرها از كسانى كه به زيارت قبر آن حضرت نايل شده اند، به مشام مى رسد.
اولين كسى هم كه به قصد زيارت آن حضرت از نقطه اى دور دست آمد، جابر بن عبدالله انصارى بود. زيارت امام توسط جابر كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در جاى خود خواهيم آورد.
سپس خداوند دل و جان مردم را شيفته حسين عليه السلام كرد و شيعيان در زمان بنى اميه - كه لعنت خدا بر آنها باد - به زيارت آن حضرت توجه خاصى نشان مى دادند، اما از اين كار باز داشته مى شدند؛ حتى براى جلوگيرى از اين كار نگهبان گماردند و كمينگاه هايى را ايجاد كردند و دستور كشتن و به صليب كشيدن و بريدن دست و پاى هر كس را كه به زيارت آن حضرت برود، صادر نمودند. اما اين مسائل به تعداد زائران آن حضرت افزود. سپس متوكل از حاكمان بنى عباس - لعنت الله عليه - به خاطر شدت عداوتش ، به ويژه با حضرت زهراء سلام الله عليها و فرزندان ايشان ، به شدت مانع زيارت امام عليه السلام گرديد، اما وقتى ملاحظه كرد، اين كار فايده اى ندارد، دستور داد قبر شريف را تخريب كنند. بعد ديد اين كار هم فايده اى ندارد، لذا دستور داد براى محو آثار قبر امام ، آنجا را شخم بزنند، نبش قبر كنند و آب جارى سازند. اما خداوند تعالى يكى از خصوصيات حسين را اين قرار داد كه همان شخصى كه قبر را تخريب و محل آن را شخم زد و آبيارى نمود، دستور تعمير و ساخت آن را صادر نمود و منادى به دستور او اعلام كرد كه زيارت قبر حسين عليه السلام ، مجاز مى باشد.
تفصيل اين مطلب آن طور كه در اخبار آمده ، چنين است : متوكل از خلفاى بنى عباس نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله دشمنى زياد و بغض شديدى داشت . او بود كه دستور داد بارگاه امام حسين را خراب ، قبر را ويران و آثار آن را محو نمايند و آب رود علقمه را بر آن جارى سازند، به نحوى كه اثرى از آن باقى نماند و احدى نتواند در آنجا بماند و خبرى بگيرد. او مردم را تهديد كرد هر كس قبر حسين برود، كشته مى شود. آنگاه از ميان ماءموران خود عده اى را مراقب اين كار كرد و به آنها توصيه نمود، هر كس به قصد زيارت حسين بيايد، او را بكشيد. آنها مى خواستند به اين واسطه نور خدا را خاموش و آثار ذريه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را محو نمايند. خبر به مردى از اهل خير رسيد كه به او زيد مجنون مى گفتند، ولى او انسانى عاقل و داراى نظرى صائب بود؛ اما به اين خاطر به او مجنون مى گفتند كه هر انسان خردمند و اديبى را به سكوت وا مى داشت و دليل و برهان او را رد مى كرد و از جواب باز نمى ايستاد و از سخن گفتن خسته و ملول نمى شد. وقتى خبر تخريب بارگاه حسين عليه السلام و شخم زدن محل قبر را شنيد، اين مساءله برايش گران تمام شد و حزن و اندوهش شديد گرديد و مصيبت هاى امام به خاطر تخريب قبر امام حزن و اندوه بر او غالب شد، پاى پياده و ديوانه وار از مصر خارج شد، در حالى كه به درگاه الهى شكوه مى كرد. او همچنان اندوهگين و افسرده بود تا به كوفه رسيد. بهلول آن زمان در كوفه بود. زيد مجنون او را ديد و به او سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داد و از او پرسيد از كجا مرا مى شناسى ، در حالى كه تو هرگز مرا نديده اى ؟ زيد گفت : اى شخص بدان كه قلوب مؤ منان چون سربازان مجهزى هستند كه نسبت به آنچه شناخت دارند با هم ائتلاف مى كنند. بهلول پرسيد: زيد! چه مساءله اى موجب شده كه تو پاى پياده از وطن و بلاد خودت بيرون بيايى ؟ در جواب گفت : به خدا سوگند تنها شدت حزن و اندوهم مرا وادار به اين كار كرد. به من خبر رسيد كه اين ملعون (متوكل ) دستور داده است ساختمان قبر حسين را خراب كرد و آنجا را شخم بزنند و زائران آن حضرت را بكشند. اين مساءله مرا از وطن آواره كرد، عيشم را منغص ، اشكم را جارى و خواب از چشمانم ربوده است . بهلول گفت : به خدا سوگند من هم چنين حالتى دارم . آنگاه به او گفت : برخيز به كربلا برويم تا قبور فرزندان على مرتضى عليهم السلام را ببينيم . دست يكديگر را گرفته راه افتادند تا به قبر حسين عليه السلام رسيدند. اما ديدند كه قبر به حال خود باقى است و تغييرى نكرده ، ساختمان قبر را خراب كرده اند، اما هر چه آب بر آنجا بسته اند، به قدرت خداوند عزيز جبار در زمين فرو رفته و حتى يك قطره آب به قبر حسين عليه السلام نرسيده و هر گاه به طرف قبر شريف مى آيد، زمين قبر به اذن خداوند تعالى مرتفع مى شود. زيد مجنون از ديدن اين صحنه متعجب شد و به بهلول گفت : بهلول نگاه كن ببين ! مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، اما خدا مى خواهد نورش را كامل و تمام كند، هر چند كه مشركان را خوش نيايد. او گفت : متوكل در طول 20 سال به طور مرتب و دايم دستور داد محل قبر حسين عليه السلام را شخم بزنند و زراعت بكارند، اما قبر شريف همچنان به حالت خود باقى است و هيچ تغييرى نكرده و حتى يك قطره آب هم به آن نرسيده است .
وقتى شخصى كه ماءمور بود آن محل را شخم بزند و زراعت كند، با اين قضيه مواجه شد، در فكر فرو رفت و گفت : به خدا و به محمد صلى الله عليه وآله ايمان آوردم . به خدا سوگند اگر ديوانه وار سر به بيابان مى گذارم ، اما قبر حسين فرزند دختر رسول خدا را شخم نمى زنم و زراعت نمى كارم . مدت بيست سال است كه معجزه الهى را مشاهده و دلايل و برهان هاى اهل بيت پيامبر خدا را مى بينم ، اما عبرت نگرفته ام . آنگاه يوغ را (از گردن گاوها) باز و گاوها را رها كرد و به طرف زيد مجنون رفت و به او گفت : پيرمرد! از كجا آمده اى ؟ گفت : از مصر. پرسيد: براى چه منظورى اينجا آمده اى ، آيا از كشته شدن نمى ترسى ؟ زيد گريه كرد و گفت : به خدا سوگند اطلاع پيدا كردم كه قبر حسين عليه السلام را شخم زده اند. اين مساءله مرا اندوهگين كرد و باعث غم و ناراحتى من شد. آن مرد بر روى پاهاى زيد افتاد و شروع به بوسيدن كرد و گفت : اى پيرمرد! پدر و مادرم به فداى تو باد. از وقتى تو پيش من آمدى رحمت الهى به من روى آورد و قلبم به نور خدا روشن گشت . من به خدا و رسول او ايمان آوردم . مدت 20 سال است كه اين زمين را شخم مى زنم و هر وقت آب به قبر حسين عليه السلام بستم ، فرو رفت و به صورت گرداب در آمد و يك قطره از آن به قبر حسين عليه السلام نرسيد. گويى كه من با به حال مست بوده ام ، اما اينك به بركت آمدن تو، به هوش آمده ام . آنگاه زيد گريه كرد و ابياتى خواند. آن شخص نيز گريه كرد و گفت : اى زيد! تو مرا از خواب غفلت بيدار كردى .
نزد متوكل در سامراء مى روم ، و ماجرا را همان طور كه هست برايش بازگو مى كنم يا مرا مى كشد يا رهايم مى كند. زيد گفت : من هم به همراه تو مى آيم و در اين باره به تو كمك مى كنم .
وقتى آن شخص وارد بر متوكل شد و مشاهدات خود را درباره قبر حسين عليه السلام به اطلاع او رساند، خشم و غضب تمام وجود متوكل را فرا گرفت و بغض و كينه اش نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله بيشتر شد و دستور قتل آن مرد را صادر نمود؛ همچنين دستور داد ريسمانى به پاى او ببندند و او را با صورت در بازار بكشند و بعد در ميان مردم به دار آويخته شود تا براى آنان كه مى خواهند عبرت بگيرند، درس عبرتى باشد و كسى باقى نماند (جراءت نكند) تا از اهل بيت يارى كند. اما زيد مجنون ؛ حزن و اندوهش بيشتر شد و همچنان گريه مى كرد و صبر كرد تا آن شخص ‍ را از چوبه دار پائين آوردند و جسدش را در ميان زباله ها انداختند. آنگاه زيد به سراغ او آمد، جنازه او را برداشت و به طرف دجله برد و در آنجا غسل داد و كفن نمود و بر او نماز خواند و سپس آن را دفن نمود و مدت سه روز تمام در كنار قبر ماند و قرآن تلاوت كرد و از او جدا نشد. يك روز كه در كنار قبر نشسته بود، بناگاه صداى فرياد و نوحه و زارى زنان و مردان بسيارى را شنيد كه با خود جنازه اى حمل مى كردند. كثرت جمعيت به قدرى بود كه راه بند آمده بود، زيد گمان كرد كه متوكل مرده است . به سوى يكى از افراد آن جمعيت رفت و از او پرسيد: اين ميت كيست ؟ گفت : جنازه يكى از كنيزان متوكل است . نام اين كنيز ريحانه و او يك كنيز سياه حبشى بود كه متوكل علاقه شديدى به او داشت .
وقتى زيد آن صحنه را ديد غم و اندوهش بيشتر شد و آتش سينه اش ‍ برافروخته گشت و بر سر و صورت خود مى زد و گريبان چاك مى كرد و خاك بر سر مى ريخت و مى گفت : واويلا وا اسفا، يا حسين ! تو در سرزمين كربلا عريان ، تنها و غريب ، لب تشنه به شهادت رسيدى ، زنان و دخترانت و اهل و عيالت را به اسارت بردند و كودكانت را كشتند، اما كسى براى تو گريه نمى كند. پيكر مطهر تو را بى غسل و كفن دفن مى كنند و بعد محل قبرت را شخم مى زنند تا نورت را خاموش نمايند، در حالى كه شما فرزند على مرتضى و فاطمه زهراء مى باشى .
اين همه احترام و عظمت براى يك كنيز سياه قايلند، اما كسى براى فرزند محمد مصطفى صلى الله عليه وآله غمگين نيست و گريه نمى كند.
زيد همچنان گريه مى كرد و نوحه سر مى داد تا از هوش رفت و تمام مردم حاضر در آنجا نيز نظاره گر بودند. برخى از آنها دلشان به حال او سوخت . وقتى زيد دوباره به هوش آمد اين سخنان را بر زبان جارى ساخت : آيا قبر حسين را در كربلا شخم مى زنند، اما قبر فرزند آن زن زناكار را آباد مى كنند. شايد زمانه دوباره عوض شود و دولت حق روى كار آيد. خدا اهل فساد و آنكه را بر اين دنياى فانى ايمان دارد، لعنت كند.
گفته اند كه زيد اين عبارات را در برگه اى نوشت و آن را به يكى از دربانان متوكل داد. وقتى متوكل آن را خواند به شدت خشمگين شد و او را احضار كرد. ميان زيد و او مطالبى از وعظ و توبيخ رد و بدل شد. متوكل براى تحقير شاءن امام على عليه السلام ، از او پرسيد درباره ابوتراب چه نظر دارى ؟ زيد گفت : به خدا سوگند! تو به فضل ، شرف ، حسب و نسب آن حضرت آگاه هستى و كسى جز كافران بدگمان فضل او را انكار نمى كند و جز منافقان دروغگو با او دشمنى نمى كند. آنگاه شروع به بر شمردن فضايل و مناقب حضرت على عليه السلام نمود و تا آنجا ادامه داد كه متوكل به خشم آمد و دستور داد او را زندانى كنند.
چون شب فرا رسيد و متوكل به خواب رفت ، هاتفى نزد او آمد و لگدى به او زد و گفت برخيز و زيد را از زندان بيرون بياور، و گرنه خداوند هر چه سريعتر تو را هلاك مى كند. متوكل خودش برخاست و زيد را از زندان آزاد كرد و خلعت بسيار گرانبهايى به او پوشانيد و گفت : هر خواسته اى دارى ، بگو. زيد گفت : خواسته ام عمارت و ساختن قبر حسين عليه السلام است و اينكه كسى متعرض زائران آن حضرت نشود. متوكل دستور اين كار را صادر كرد و زيد با شادى و سرور از نزد او بيرون آمد و در شهرها مى گرديد و مى گفت : هر كس قصد زيارت قبر حسين را دارد براى هميشه در امان است .
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

بعدي

بازگشت به حسين ثار الله


Aelaa.Net