مصاحف به روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة

مصاحف به روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة

پستتوسط aelaa.net » سه شنبه نوامبر 20, 2012 8:26 pm

مصاحف به روايت حفص از قرائت عاصم
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

اشاره اي گذرا به تاريخجه قراءات قرآني

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:15 am

قرائت صحيح و دقيق قرآن كريم:
آنست كه جبرئيل عليه السلام بر حضرت رسول الله صلى الله عليه وآله خوانده، و حضرتش بر مولا علي عليه السلام املا فرموده و ايشان نوشته اند،
و حضرات اهل بيت و ائمه معصومين عليهم السلام كه خازنان وحي مي باشند، و زبان وحي را به وراثت از اوصياء و خاتم الأنبياء آموخته اند، ضمن صيانت آن با دقت تلاوت بر اساس وحي آنرا بكار برده اند.


بقيه مردمان زمان نزول وحي
كه برخي از قريش و اهل لغت فصيح عربي بوده، و يا از قبايل و لغات ديگر عرب (كه زبانشان كاملا فصيح نبود) بوده اند، هر كدام به فراخور فصاحت و دانش و قوه حفظ و دقت و امانت و نيز بقدر توفيق مصاحبت با حضرت نبي اكرم، از آن قرائت وحياني الهي جبرائيلي و نبوي بهره اى داشته اند.

در دروان نزول وحي:
از حضرت مولا علي عليه السلام بگذريم، برخي از صحابه همچون ابي بن كعب، از بهترين حاملان قرآن بوده اند، و حضرت نبي اكرم هم او را بدين عنوان معرفي نموده اند.
همچنانكه برخي از صحابه چون ابن عباس و ابن مسعود و مقداد و ابوالدرداء و جمعي ديگر نيز به حفظ و ضبط و ثبت كلام وحي اهتمام داشته و مصاحفي از ايشان در ميان مسلمين معروف بوده است.

اما در دوران حكام بعد از دوران نزول وحي
بخاطر بي بهره بودن آن حكام از عنوان "صاحب مصحف" در زمان نزول وحي، و مطرح نبودنشان به عنوان حامل قرآن،
سبب مي شد تا مسلمانان جهان براى دريافت كلام وحي به اين حاكمان مراجعه نكنند، و از صاحب مصحفان زمان نزول وحي دريافت كنند،
از اين رو اين حكام اقدام به جمع مصحف از نو كردند،
آنها نه مصحف علوي به املاء نبوي را بذيرفتند،
و نه مصحف ابي بن كعب
و نه مصحف ابن عباس يا ابن مسعود يا مقداد يا ابوالدرداء يا ديكران،
و با اينكه مصاحف مدون زمان نزول وحي موجود بود، اما با اعراض از آنها بلكه سوزاندن بيشتر آنها، مصحفي جديد ساختند، كه به مصحف عثمان معروف شد.
بقيه مصاحف سوزانده شده و صاحبان و قاريانش منع بلكه مضروب و در اثر آن كشته شدند.

براى تشكيل هيئت تدوين مصحف عثمان
هم نه از حضرت مولا علي نه از ابي بن كعب نه ابن عباس و نه ابن مسعود دعوت نشد،
بلكه كار را به عهده تازه كاران و نو رسيده هاي وابسته جريان حاكم كذاردند.
كم بهرگي هيئت تدوين مصحف عثمان از دانش كلام وحي، سبب ضعفهايي در تدوين و كتابت آن كرديد.

مصحف شنيداري (قراءات):
اكرجه مصحف نوشتاري به كنترل حكومت درآمده بود،
اما قراء صحابه و تابعين به نشر تلاوتهاي خود از محفوظات سينه خود ادامه دادند،
و نظر به تنوع لهجه ها و لغات قبايل عرب، و تفاوت قراء و رواتشان در فصاحت و بهره از قرائت كلام وحي، و نيز ميزان دقت و حفظ شان، به مرور مجموع قراءات و روايات آنها متجاوز از نهصد و شصت كرديد،

اجراي برنامه محدوديت مصاحف شنيداري (قراءات):
در قرن دوم هجري توسط حكومت وقت، بر حسب شهرت و رواج موقعيت قراء، هفت قرائت و قاري بركزيده شد، كه به قراء و قراءات سبعه معروف شدند،
و با ترجيح دو راوي از هر كدام، مجموعا جهارده روايت تلاوت شناخته شدند.
بعد از آن سه قرائت ديكر به اين قراءات افزوده شد، كه به قراءات عشر معروف كرديد. و حكومت قراء را از خواندن آنها منع نموده (منعي كه همراه با حبس و شلاق بود).
بقيه قراءات و روايات آنها (نهصد و جندين) به اسم قراءات شاذ يا شواذ (غير متعارف) نام دادند.
در اين مرحله جون حكومت قصد محدود كردن قراءات را داشته،
خيلي به شخص قراء و عقيده ايشان و يا نوع اسناد قرائت، يا شيوه قرائتشان كاري نداشته است،
از آنجا كه حضرات خاندان وحي منبع علوم قرآني بودند، و سايرين ريزه خوار سفره علمي ايشان بودند
فلذا غالب قراء مهم يا از بيروانشان بوده يا قرائتشان را از ايشان اخذ كرده يا سند قرائتشان به حضرات عليهم السلام منتهي شده است.
من جمله قراء سبعه اند، كه بجز ابن عامر كه اموي بوده، بقيه صاحبان شش قرائت علوي و از مواليان اهل بيت عليهم السلام بوده، و بخصوص جهار نفر ايشان كه بدين امر معروف بوده اند.

قرائت خازنان وحي عليهم السلام:
اكر جه حضرت مولا علي عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام خازنان وحي بوده اند،
و بسياري از صحابه و تابعين نيز قراءاتشان را از ايشان آموخته اند،
بلكه بيشتر قراءات سبعه يا سندش منتهي به ايشان است يا قاريانش از پيروان خاندان وحي هستند،
اما عمده قراءات مروي از ايشان، اكر جه در كتب علوم قراءات ثبت شده است،
ولي يكجا مطرح نبوده، و در ميان قراءات و روايات ديگر متفرق، و برخي هم جزو قرائت شواذ قرار داده شده است.

دار المعارف الإلهيه
قراءات منتهي به شخص حضرت رسول الله و حضرت علي ولى الله و حضرات اهل بيت و ائمه معصومين عليهم السلام
و نيز آنجه بر مبناي اصول لغوي عربي فصيح و تلاوت ايشان است را
در مجموعه هايي تدوين و با ذكر بيروان قراءات ايشان در ميان صحابه و تابعين و قراء معروف، آنرا تعريف، و با ذكر حجج و ادله علمي مباني آنها را مستند نموده است.

يكي نبودن مصاحف مسلمين:
برخلاف باور عوام كه گمان مي كنند يك نوع مصحف و قرائت در همه جهان اسلام متداول است، و همه بلاد اسلامي به مانند قرآن و قرائت رايج در مكه و ايران را استفاده مي كنند،
واقعيت امر جيز ديكري است،
بلكه در هر يك يا جند از بلاد اسلامي مصاحف و قراءات و روايات متفاوتي رايج است،
كه تفاوت آنها فراتر از نحوه تلفظ و خواندن، بلكه در شكل ضبط كلمات و نيز حروف آنها نيز مي باشد،
البته اين تفاوتهاي قرائتها هيج ضرري به صيانت مصحف نداشته بلكه جهارده قرن است كه مورد استفاده و منشأ مباحثي علمي لغوي صرفي نحوي ادبي و تفسيري بوده است.

مصاحف قراءات و روايات قرآني:
ما در غرفه هاى اين تالار انواع مصاحف با قرائتها و روايتهاى مختلفي را
كه امروزه در سرتاسر جهان اسلام جاب و منتشر شده و مورد استفاده است،
معرفي نموده، و متون آنها را نيز در دسترس و قابل دريافت قرار مي دهيم.
نشر اين مصاحف و قرائتها و روايتها ضمن افزايش دانش تلاوت ما،
مي تواند به فضل الهي فراهم كننده ظرفيت عقول عوام براى انتشار قرائت اهل بيت عليهم السلام باشد،
تا شايد دانش تلاوت آن حضرات بعد از جهارده قرن از عزلت عامدانه و مظلوميت حتى ميان بيروان ايشان بيرون آيد،
آن هم عزلتي در وقتي كه قراءات شاكردان شاكردان شاكردان ايشان متداول بوده،
و بيروانشان با شوق آنها را تعلم و تعليم و تمرين نموده،
اما از قرائت اهل بيت يا بي خبر بوده يا از اهتمام به آن ابا دارند.

تذكر مهم:
دكر و توصيف و شرح هر يك از روايات و قراءات سبعه و عشره و جز اينها؛ در غرفه هاي اين تالار، به معني تأييد و تصحيح همه موارد آنها نيست،
چه اينكه روايت و قرائت صحيح و دقيق بر حسب مورد آن متفاوت بوده
و گاهي در يك يا چند از اينها آمده و گاهي نيز در بيرون اينها مي باشد،
فلذا با الگو و ملاك قرار دادن يك يا چند روايت و قرائت رايج؛
نمي توان به قرائت صحيح و دقيق رسيد،
و دانش آن در گرو دانستن مباني قرائت مأثور از حضرات خازنان وحي عليهم السلام، و مبتني بر لغت عربي فصيح مي باشد.
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

جايگاه بي نظير مولاعلي عليه السلام درعلوم قرآني بويژه قراءآت

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:18 am

جايگاه بي نظير حضرت مولا علي و خاندان وحي عليهم السلام در علوم قرآني بويژه دانش قراءآت
در اين زمينه بجز احاديث مجامع كلام خازنان وحي عليهم السلام كه نزد مذهب اهل بيت عليهم السلام موجود است، در منابع عامه مسلمين و احاديث سنيان نيز مضامين بسياري از حضرت رسول الله صلى الله عليه وآله، و معروفين صحابه نقل شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

اقرار معروفين صحابه به برتري مطلق حضرت مولا علي عليه السلام در علوم قرآني و دانش قراءات بر همه صحابه و امت:
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن أنس قال: قال النبي صلى الله عليه وآله و سلم: علىّ يعلّم الناس بعدي من تأويل القرآن ما لايعلمون أو قال:يخبرهم. رواه جماعة عن عبدالكريم. (ترجمه) انس بن مالك گفت: پيامبر فرمود: على پس از من به مردم تأويل قرآن و آنچه را كه نمى دانند ياد مى دهد. يا گفت: به آنان خبر مى دهد. اين روايت را جماعتى از عبدالكريم نقل كرده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن عائشة قالت: علي أعلم أصحاب محمد بما أنزل على محمّد(ص). (ترجمه) عايشه گفت: على آگاهترين فرد از اصحاب محمد(ص) است نسبت به آنچه بر محمد(ص) نازل شده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن ابن عباس قال: دعا عبدالرحمان بن عوف نفراً من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم فحضرت الصلاة فقدّموا علىّ بن ابى طالب لأنه كان أقرأهم. (ترجمه) ابن عباس گفت: عبدالرحمان بن عوف، جمعى از اصحاب رسول خدا(ص) را دعوت كرد پس وقت نماز رسيد، علىّ بن ابى طالب(ع) را پيشاپيش خود قرار دادند; چون او از همه آنها قارى تر بود.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن عبدالله بن عباس قال: قال عمربن الخطّاب: أعلمنا بالقضاء و أقرأنا للقرآن علىّ بن ابى طالب. (ترجمه) ابن عباس گفت: عمر بن خطاب مى گفت: آگاهترين ما به قضاوت و قارى ترين ما به قرآن، علىّ بن ابى طالب(ع) است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: قال ابن عمر: علىّ أعلم الناس بما أنزل الله على محمّد. (ترجمه) فرزند عمر گفت: على آگاهترين مردم است به آنچه خدا بر محمد نازل كرده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن عبدالملك بن أبي سليمان، قال: قلت لعطاء: أكان في أصحاب محمّد أحد أعلم من علىّ؟ قال: لا والله لا أعلمه. (ترجمه) عبدالملك بن ابى سليمان گفت: به عطاء گفتم: آيا در ميان اصحاب محمد(ص) كسى دانشمندتر از على وجود داشت؟ گفت: نه به خدا سوگند كه كسى را نمى شناسم. آن را ابن عبدالبر نيز نقل كرده: الاستيعاب ج 3 ص 40 ( در حاشيه الاصابه). همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن الشعبي قال: ما كان أحد من هذه الأمّة أعلم بما بين اللوحين و بما أنزل على محمّد من علىّ. (ترجمه) شعبى گفت: در ميان اين امت كسى آگاهتر از على نسبت به آنچه ميان دو لوح است و آنچه بر محمد(ص) نازل شده، نبود.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن عامر الشعبي قال: ما أحد أعلم بما بين اللوحين من كتاب الله تعالى ـ بعد نبىّ الله ـ من علىّ بن ابى طالب. (ترجمه) عامر شعبى گفت: پس از پيامبر، كسى آگاهتر از علىّ بن ابى طالب نسبت به كتاب خدا كه ميان دو لوح است، نبود.
توضيح: دولوح: يعني دوجلد اول و آخر مصحف، اشاره به مصحف شريف و قرآن كريم است.

راز برتري مطلق حضرت مولا علي عليه السلام در علوم قرآني و دانش قراءات:
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: سليم بن قيس الهلالي قال: سمعت علياً يقول: ما نزلت على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آية من القرآن إلاّ أقرأنيها ـ أو أملاها ـ عليّ فأكتبها بخطّى و علّمنى تأويلها و تفسيرهاو ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابهها ودعا الله لي أن يعلمني فهمها و حفظها، فلم أنس منه حرفاً واحداً. في حديث طويل أختصرته. (ترجمه) سليم بن قيس هلالى گفت: شنيدم كه على مى گفت: براى پيامبر(ص) آيه اى از قرآن نازل نشد، مگر اينكه مرا به خواندن آن وادار كرد يا آن را املا نمود و من با خط خود آن را نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را به من ياد داد و از خدا خواست كه فهم و حفظ آن را به من ياد دهد و من يك حرف از آن را فراموش نكردم. حديث طولانى بود و من آن را به طور مختصر ذكر كردم. مشابه اين حديث را ابن عساكر نيز نقل كرده است: تاريخ دمشق ج 2 ص 485.

* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن سليمان الأحمسي عن أبيه: عن عليّ عليه السلام قال: والله ما نزلت آية إلاّ وقد علمت فيما نزلت و أين نزلت و على من نزلت إنّ ربّي تعالى وهب لي قلباً عقولاً ولساناً طلقاً. (ترجمه) سليمان احمسى از پدرش نقل مى كند كه على گفت: به خدا سوگند آيه اى نازل نشده، مگر اينكه من دانستم در چه چيزى نازل شده و در كجا نازل شده و براى چه كسى نازل شده است. همانا پروردگارم بر من قلبى درك كننده و زبانى گويا داده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن ابى فاخته عن عليّ قال: كان لي لسان سؤول و قلب عقول، وما نزلت آية إلاّ وقد علمت فيم نزلت و على من نزلت و بم أنزلت. (ترجمه) ابوفاخته از على نقل مى كند كه گفت: براى من زبانى پرسش كننده و قلبى درك كننده بود و هيچ آيه اى نازل نشد، مگر اينكه دانستم درباره چه چيزى و بر چه كسى و با چه چيزى نازل شده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: الحسين، عن أبيه علي قال: ما في القرآن آية إلاّ وقد قرأتها على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و علّمني معناها. (ترجمه) حسين بن على از پدرش نقل مى كند كه گفت: در قرآن آيه اى نيست مگر اينكه آن را بر رسول خدا خوانده ام و او معناى آن را به من ياد داده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن الحسين عن ابيه علي عليه السلام قال: ما دخل نوم عيني ولا غمض رأسي على عهد محمد صلى الله عليه و آله وسلم حتّى علمت ذلك اليوم ما نزل به جبرئيل من حلال أو حرام أو سنّة أو كتاب أو أمر أو نهي وفيمن نزل. (ترجمه) حسين بن على از پدرش نقل مى كند كه گفت: در عهد رسول الله هيچ وقت خواب بر من غلبه نكرد، مگر اينكه دانستم كه در اين روز جبرئيل چه چيزى را از حلال و حرام يا سنت يا كتاب يا امر و يا نهى نازل كرده و درباره چه كسى نازل كرده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن زيد بن علي عن أبيه: عن جدّه عن علي عليه السلام قال: ما دخل عيني غمض ولا رأسي حتّى علمت ما نزل به جبرائيل من حلال و حرام و أمر و نهي أو سنة أو كتاب أو فيما نزل و فيمن نزل. (ترجمه) زيد بن على از پدرانش نقل مى كند كه علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: هرگز خواب بر چشم و سر من داخل نشد، مگر اينكه دانستم جبرئيل چه چيزى را از حلال و حرام و امر و نهى يا سنت و كتاب نازل كرده و درباره چه چيزى و چه كسى نازل شده است.

احاطه بيكرانه حضرت مولا علي عليه السلام در علوم قرآني و دانش قراءات:
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن أبي الطفيل قال: شهدت علياً و هو يخطب ويقول: سلوني فوالله لاتسألوني عن شيء يكون إِلى يوم القيامة إِلاّ حدثتكم به وسلوني عن كتاب الله فوالله ما منه آية إلاّ و أنا أعلم أين نزلت بليل أو بنهار أو بسهل نزلت أو في جبل. (ترجمه) ابوالطفيل گفت: على(ع) را ديدم در حالى كه خطبه مى خواند و مى گفت : از من بپرسيد كه سوگند به خدا از من از چيزى كه تا روز قيامت حادث مى شود نمى پرسيد، مگر اينكه شما را از آن خبر مى دهم و از من از كتاب خدا سؤال كنيد كه سوگند به خدا آيه اى نيست، مگر اينكه من مى دانم كه كجا نازل شده در شب يا روز در بيابان يا كوه نازل شده است. (ابن حجر، تهذيب التهذيب ج 7 ص 338).
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن عباد بن عبدالله قال: قال عليّ: ما نزلت في القرآن آية إلاّ وقد علمت أين نزلت وفي من نزلت وفي أي شيء نزلت، وفي سهل نزلت أم في جبل. (ترجمه) عباد بن عبدالله گفت: على(ع) مى گفت: در قرآن آيه اى نازل نشده است، مگر اينكه من مى دانم كجا نازل شده و درباره چه كسى نازل شده و درباره چه چيزى نازل شده و در بيابان يا كوه نازل شده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: سمعت ابن شبرمة يقول: ما كان أحد يصعد على المنبر فيقول: سلوني عمّا بين اللوحين إلاّ علىّ بن ابى طالب. (ترجمه) ابن شبرمه گفت: هيچ كس به منبر نمى رفت كه بگويد از من درباره آنچه ميان دو لوح است بپرسيد، جز علىّ بن ابى طالب.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: به همين مضمون با دو طريق ديگر نيز نقل شده است.
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

جايگاه خاندان وحي و پيروانشان در قراءآت قرآني14،10،7وغير آن

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:19 am

جايگاه خاندان وحي و پيروانشان در قراءآت قرآني (سبعة و عشر و اربع عشرة و غير آن)
شرح اين مبحث اقتضاي تأليفي مستقل دارد، ولى در اينجا به نحو اشاره به بيان اين مطلب مي پردازيم:

بيشتر قراءات سبعه يا عشرة بلكه غير آنها:
يا سندش منتهي به خاندان وحي عليهم السلام است،
يا قاريانش از پيروان ايشان (شيعيان) هستند،
و خلاصه اينكه إسناد قرائت و مصحف مسلمانان امروز جهان؛ و اكثر قراءات قرآني؛ همگي منتهي به اهل بيت وحي عليهم السلام و مواليان ايشان است:


1- خازنان وحي (عليهم السلام):
حضرت مولا علي (عليه السلام) قرآن ناطق و حامل نسخه آسماني قرآن و اسرار الهي آن، و مرجع مصحف امروز مسلمانان جهان و قرائت غالب جهان اسلام است.
و بقيه حضرات معصومين؛ از حضرت صديقه كبرى تا حضرت بقية الله العظمى (عليهم السلام)؛ كه گنج بانان وحي و كلام حق مي باشند، همانا حافظان نواي آسماني و مقريان نسخه سماوي قرآن، و مرجع دريافت قرائت قاريان عموم مسلمين از ايشان مي باشند،
البته بيشتر نام آن حضرات (تا امام ششم عليهم السلام) كه دسترسي به ايشان عمومي بوده است) در اسانيد قاريان عامه آمده است، و از امام هفتم تا دوازدهم كه يا بطور كلي محبوس، يا در حصار و كنترل خلفاي طواغيت بوده، و يا مستور بوده اند، در منابع عامه كمتر ذكر شده است.


2- ابي بن كعب: برترين قاري از ميان صحابه، و صاحب مصحف أُبَيّ، از مواليان اهل بيت (عليهم السلام) و مرجع اسناد بسياري از قراءات قرآني مي باشد.

3- ابن مسعود: قاري نامدار صحابه، و صاحب مصحف ابن مسعود، از مواليان اهل بيت (عليهم السلام) كه عمر او را براى تعليم قرائت به عراق و كوفه فرستاد. وي در برابر مصحف عثمان نيز مقاومت و امتناع كرد.
* ابن‌ مسعود گفته‌ است‌: مَا رَأيتُ أَحَداً أقرَأ مِن‌ عَلِيِّ بنِ أبِيطَالِبٍ لِلْقُرآن،ِ (ترجمه) من‌ هيچكس‌ را در قرائت‌ قرآن‌‌، استادتر و ماهرتر از عليّ بن‌ أبي طالب‌ نديده‌ام‌.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن عبدالله بن مسعود قال: أفرض أهل المدينة و أقرأها علىّ بن ابى طالب عليه السلام. (ترجمه) عبدالله مسعود گفت: عالم ترين اهل مدينه به فرائض و قارى ترين آنها علىّ بن ابى طالب است.

4- مقداد بن اسود: صحابي و قاري نامور، و صاحب مصحف مقداد، كه از اصحاب اسرار مولاعلي (عليه السلام) بوده است.

5- ابن عباس: قاري و صحابي نامدار، و صاحب مصحف ابن عباس، كه اكثر مطالب تفسيري سنيان به او منتهي مي شود، و او را حبر الأمة ناميده، وي بيشتر دانش قرآنيش را از حضرت علي (عليه السلام) گرفته است.

6- حذيفة اليمان: صحابي و قاري سرشناس، از مواليان اهل بيت (عليهم السلام) كه عثمان را به جمع و حفظ مصحف بر زبان عربي فصيح (قريش) واداشت.

7- أبو أيوب أنصاري: صحابي و قاري، از مواليان اهل بيت (عليهم السلام).

8- ابوالدرداء: صحابي و قاري مشهور، و صاحب مصحف ابوالدرداء، كه عمر او را براى تعليم قرائت به شام و دمشق فرستاد، وي در برابر مصحف عثمان نيز مقاومت و امتناع كرد.

9- حارث همداني: از صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله) و خواص اصحاب حضرت امام علي و امام مجتبى (عليهما السلام) و در جنگها خدمتش بوده، راوي قرائت حضرتش، و نيز قرائت ابن مسعود بوده، و مرجع اسناد بسياري از قدماء قراء (از جمله ابو اسحاق السبيعي) مي باشد.

10- ابو عبد الرحمان السلمي: از بزرگان اصحاب حضرت علي (عليه السلام) و در جنگها خدمتش بوده، راوي قرائت حضرتش و مرجع اسناد قراءات بسياري از قراء اسلام مي باشد. قرائتش مورد روايت برخي از قراء سبعة، و امروزه مصحف و قرائت رايج مسلمين از اوست.

* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن أبي عبدالرحمان السلمي قال: ما رأيت أحداً أقرأ من علي عليه السلام. (ترجمه) ابو عبدالرحمان سلمى گفت: كسى را قارى تر از على(ع) نديدم.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن أبي عبدالرحمان السلمي قال: ما رأيت أحداً كان أقرأ للقرآن من علي. قال عاصم: و كان أبوعبدالرحمان قد قرأ على علىّ عليه السلام. (ترجمه) ابوعبدالرحمان سلمى گفت: كسى را نديدم كه از على قارى تر بر قرآن باشد. عاصم مى گويد: ابوعبدالرحمان قرآن را نزد على قرائت كرده بود.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن أبي عبد الرحمان السلمي قال: ما رأيت أحداً أقرأ من علىّ بن ابى طالب، وكان يقول سلوني فوالله لا تسألوني عن شيء من كتاب الله إلا أحدّثكم بليل نزلت أم بنهار، أو في سهل أو في جبل. (ترجمه) ابوعبدالرحمان سلمى گفت: كسى را قارى تر از علىّ بن ابى طالب نديدم، او مى گفت: از من بپرسيد كه به خدا سوگند چيزى از كتاب خدا را از من نمى پرسيد، مگر اينكه به شما خبر مى دهم كه در شب يا روز در بيابان يا كوه نازل شده است.

11- زرّ بن حبيش: از فضلاي اصحاب حضرت علي (عليه السلام) بوده، و از حضرتش اخذ قرائت نموده، و راوي قرائت ابن مسعود نيز هست، و مرجع اسناد بسياري از قراءات قراء نيز بوده، قرائتش مورد روايت برخي از قراء سبعه مي باشد.

12- أبو الأسود الدؤلي: از بزرگان اصحاب حضرت علي (عليه السلام) و در جنگها خدمتش بوده، راوي قرائت مولا علي (عليه السلام) مي باشد، حضرتش اصول علم نحو را بر او املاء فرموده، و او را به شرح و تدوين قواعد اين علم گماشت، ولذا وي به عنوان ابداع كننده علم نحو شناخته مي شود. همچنين وي نقطه گذاري مصحف را به عنوان علايمي براى تعيين حركات حروف در كتابت مصحف املاء نمود، و نيز با تعليم وي؛ دو شاگردش (نصر بن عاصم و يحيي بن يعمر) نقطه گذاري حروف و مصاحف را (براى تمييز حروف مشابه) انجام دادند.

13- علقمة بن قيس: از اصحاب حضرت علي (عليه السلام) و در جنگها (صفين و نهروان) خدمتش بود،ه و در صفين پايش را از دست داد، راوي قرائت ابن مسعود بوده، بلكه به گواهي ابن مسعود؛ وي داناترين شاگردان او به قرائت اوست، واز قراء بزرگ و فقيه و محدث و مرجع عامه مسلمين در كوفة بوده است، بسياري همچون يحيى بن وثاب؛ از او اخذ قرائت كرده اند.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن علقمة بن قيس قال: قال علي: سلوني يا أهل الكوفة قبل أن لا تسألوني فوالذى نفسي بيده ما نزلت آية إلا و أنا أعلم بها أين نزلت و فيمن نزلت، في سهل أم في مسير أم في مقام. (ترجمه) علقمة بن قيس گفت: على(ع) مى گفت: اى اهل كوفه از من بپرسيد پيش از آنكه نتوانيد از من بپرسيد، سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، آيه اى نازل نشده مگر اينكه من مى دانم كه كجا نازل شده و درباره چه كسى نازل شده، در بيابان يا كوه يا در راه يا در اقامتگاه نازل شده است.
* شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني: عن علقمة بن قيس قال: قال علي: سلوني يا أهل الكوفة قبل أن لا تسألوني فوالذي نفسي بيده ما نزلت آية إلا وأنا أعلم أين نزلت و فيمن نزلت أفي سهل أم في جبل أم في مسير أم في مقام. (ترجمه) علقمة بن قيس گفت: على(ع) مى گفت: اى اهل كوفه از من بپرسيد پيش از آنكه نتوانيد از من بپرسيد، سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، آيه اى نازل نشد، مگر اينكه من مى دانستم كجا نازل شده و درباره چه كسى نازل شده آيا در بيابان يا كوه يا در راه يا در اقامتگاه نازل شده است.

14- يحيى بن وثاب: با تباري ايراني؛ متولد و اهل كاشان و از فرزندان بزرگان اين شهر بوده است، پدرش در فتح ايران اسير؛ و جزو سهم ابن عباس قرار گرفت و او را "وثاب" ناميد، پدرش از تابعين و اصحاب حضرت مولاعلي (عليه السلام) مي باشد، يحيى به همراه پدرش براى يادگرفتن علم دين به كوفه آمد، و همراه پدرش به آموختن علوم دين پرداخت، در علم قرائت؛ داناترين مردم در زمان خودش شناخته شده، و از او به "امام قراء عراق" تعبير مي شود، منبع قرائتش، قرائت مولاعلي (عليه السلام) و ابن مسعود است، قرائت مولا علي (عليه السلام) را از اصحاب حضرتش (از جمله السلمي و علقمة) فرا گرفته، و نيز از زر بن حبيش در قرائت ابن مسعود بهره برده، اعمش و حمران (از بزرگان قراء كوفة) از شاگردان او هستند.

15- عطاء بن ابي الأسود الدؤلي: از راويان حديث امام حسين (عليه السلام) و از قراء كوفة بوده، اولين كسي است كه علم نحو را از پدرش (ابو الأسود الدؤلي) آموخته، قرائت را نيز از همو اخذ نموده، و منبع قرائت او مولا علي (عليه السلام) است.

16- يحيى بن يعمر: از راويان احاديث امام حسين (عليه السلام) و از قراء بصره مي باشد، وي به همراه همدرسش نصر بن عاصم؛ و با تعليم استادش ابوالأسود دؤلي؛ نقطه گذاري حروف و مصاحف را (براى تمييز حروف مشابه) انجام دادند. قرائت قرآن را از همين استادش فرا گرفته، ولذا قرائتش به حضرت مولا (عليه السلام) منتهي مي شود، بخاطر تولاي حضرتش؛ حجاج ملعون او را از عراق تبعيد نمود، وي در شهرهاي مختلفي از ايران متصدي امر قضاوت بوده (از جمله خراسان قديم تا مرو)، و در خراسان قديم وفات كرده است. ابوعمرو بصري (از قراء سبعة) قرائتش را از او اخذ و روايت نموده است.

17- نصر بن عاصم: وي به همراه همدرسش يحيي بن يعمر و با تعليم استادش ابوالأسود دؤلي؛ نقطه گذاري حروف و مصاحف را (براى تمييز حروف مشابه) انجام دادند. قرائت قرآن را از همين استادش فرا گرفته، ولذا قرائتش به حضرت مولا (عليه السلام) منتهي مي شود، ابوعمرو بصري (از قراء سبعة) قرائتش را از وي اخذ و روايت نموده است.

18- عاصم كوفي: از راويان احاديث امامان: حضرت مولا علي و حضرت حسن مجتبى (عليهما السلام)، و از قراء سبعة بوده، و راوي قرائت مولا علي (عليه السلام) از طريق ابو عبد الرحمان سلمي است، قرائت عاصم جزو قراءات سبعه بوده، بلكه قرائت او به روايت حفص؛ امروزه قرائت غالب مسلمين جهان است.

19- حبيب بن مظاهر اسدي: از صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله) و امامان اول تا چهارم (عليهم السلام)، و ياوران مولا علي (عليه السلام) در جنگهاي جمل و صفين و نهروان، و از ياوران امام حسين (عليه السلام) در كربلاء، و از شهداء عاشوراء بوده است، وي از مشايخ حفاظ و قراء كوفة، كه لقب شيخ القراء (پير قاريان) داشت، منبع قرائتش حضرت مولا علي و حضرت امام حسين (عليهما السلام) مي باشد.

20- برير بن خضير همداني: از تابعين و اصحاب امامان اول تا جهارم، و ياوران امام حسين (عليهم السلام) از مكة تا كربلاء، و از شهداي عاشوراء بوده است، وي از شيوخ قراء كوفة؛ و لقب سيد القراء (سرور قاريان) داشت، منبع قرائتش حضرت مولا علي و حضرت امام حسين (عليهما السلام) مي باشد.

21- نافع بن هلال الجملي: از تابعين و اصحاب امامان اول تا چهارم، و ياوران امام حسين (عليهم السلام) در كربلاء بوده است، وي از قراء كوفة؛ و منبع قرائتش حضرت مولا علي و حضرت امام حسين (عليهما السلام) مي باشد.

22- زيد شهيد بن علي بن الحسين (عليهم السلام): قرائتش در منابع علم قراءات عامه مسلمين ثبت و معروف است، از زيد شهيد روايت شده كه گفته است: قرائتش همان قرائت أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام است. وي قرائت خود را از پدرش حضرت امام سجاد و برادرش حضرت امام باقر (عليهم السلام) فرا گرفته است.

23- سليمان بن مهران اعمش: با تباري ايراني (ناحيه ري - دماوند) و متولد طبرستان (سرزمين مادري) بوده، از قراء نامدار شيعة و شيخ مشايخ قرائت در كوفة مي باشد، قرائت را از جمعي مشايخ قرائت همچون عاصم و زر بن حبيش فرا گرفته، و منبع قرائت "اعمش" حضرت مولا علي (عليه السلام) و ابن مسعود است، وي از اصحاب امام صادق (عليه السلام) بوده، و خودش منبع قرائت حمزة زيات و كسائي (از قراء سبعة) و ابان بن تغلب مي باشد. قرائت اعمش جزو قرائتهاى چهاردگانه است، يكي از دو راوي او "مطوعي" است، كه شيراز را براى اقامت برگزيده بوده و همانجا نيز وفات كرده است.

24- ابان بن تغلب: از تابعين و اصحاب حضرات امام سجاد و امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) است، او از قراء بزرگ زمان خود بوده، و حضرت امام صادق (عليه السلام) او را از "وجوه قراء" ياد فرموده است، وي يكي از راويان قرائت عاصم است، و "اعمش" از "ابان" اخذ قرائت نموده است، و منبع قرائت "ابان" حضرت مولا علي (عليه السلام)؛ با رعايت اصول لغت فصيح كه شيوه تلاوت حضرتش بوده است (نه مثل بسياري از قراء كه از نظر سند قرائت و منبع درست بوده، ولى از نظر تطبيق؛ يا بين قراءات مخلوط و يا برحسب اجتهاد خود اقتباس نموده اند)، "ابان" اولين كسي است كه در علم قراءات قرآني تصنيف نموده است.

25- حمران بن أعين: از تابعين و اصحاب حضرات امام سجاد و امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) است، او از قراء كوفه است، وي از حضرت امام باقر عليه السلام اخذ قرائت نموده و نيز قرائت قرآن و علم نحو را از "عطاء بن ابي الأسود دؤلي" اخذ نموده، و منبع قرائتش حضرت مولا علي (عليه السلام) است، حمزة (از قراء سبعة) قرائتش را از "حمران" اخذ نموده است.

26- زرارة بن أعين: از تابعين و اصحاب حضرات امام چهارم تا نهم (عليهم السلام) بوده است، او از قراء كوفه است، قرائت قرآن و علم نحو را از "عطاء بن ابي الأسود دؤلي" اخذ نموده، و منبع قرائتش حضرت مولا علي (عليه السلام) است.

27- حفص: از اصحاب و راويان حديث حضرت امام صادق (عليه السلام) بوده است، وي راوي قرائت عاصم (از قراء سبعة) مي باشد، روايت حفص؛ امروزه قرائت غالب مسلمين جهان است.

28- ابوبكر (شعبة) بن عياش: از مواليان اهل بيت (عليهم السلام) و از اصحاب و راويان حديث حضرت امام صادق (عليه السلام) بوده است، وي راوي ديگر قرائت عاصم (جزو قراءات سبعه) مي باشد.

29- ابوعمرو بصري: از قراء سبعة، با تباري ايراني متولد كوفة، و داراي بيشترين شيوخ قرائت، و منبع قرائتش حضرت مولا علي (عليه السلام) – ابي بن كعب – ابن عباس است. ابو عمرو قرائت را بر نصر بن عاصم و يحيى بن يعمر و اين دو بر أبو الأسود، و او بر حضرت على (عليه السلام) عرضه و فراگرفته است. قرائت ابوعمرو جزو قراءات سبعه مي باشد.

30- أبو جعفر الرؤاسي: از قراء كوفة و اول مصنف در علم نحو، از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهما السلام)، قرائت را از ابوعمرو بصري (از قراء سبعة) دريافت كرده و استاذ كسائي (از قراء سبعة) و بسياري از قراء و علماء نحو بوده است.

31- حمزة زيات: از قراء سبعة، با تباري ايراني متولد كوفة، از قراء بزرك و نامدار كوفة، و از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است، سند قرائت حمزة چنين است: او بر حضرت أبو عبد الله جعفر صادق (عليه السلام) تلاوت كرده، و او پدرش محمد باقر، و او بر پدرش زين العابدين و او بر سيد جوانان أهل بهشت حسين و او بر پدرش علي بن أبي طالب (عليهم السلام) تلاوت نموده اند. منبع قرائت حمزة حضرت مولا علي و حضرت امام صادق (عليهما السلام) – ابي بن كعب - ابن مسعود – اعمش و حمران بن اعين و ابان بن تغلب مي باشد. قرائت حمزة جزو قراءات سبعه مي باشد.

32- كسائي: از قراء سبعة، با تباري ايراني (متولد كوفة و جدش بهمن بن فيروز) از قراء نامدار كوفة، و از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است، كسائي قرائتش را از حمزة زيات گرفته و منبع قرائت وي حضرت مولا علي و حضرت امام صادق (عليهما السلام) - ابي بن كعب - ابن مسعود – اعمش مي باشد. قرائت كسائي جزو قراءات سبعه مي باشد.

33- ابن كثير: از قراء سبعة، با تباري ايراني (متولد مكه)، و از قراء نامدار مكة بوده، و منبع قرائت او حضرت مولا علي (عليه السلام) – ابي بن كعب - ابن عباس است. قرائت ابن كثير جزو قراءات سبعه مي باشد.

34- نافع مدني: با تباري ايراني (اصفهان) و امام قراء مدينة، و منبع قرائتش ابي بن كعب – ابن عباس مي باشد. قرائت نافع جزو قراءات سبعه است.

35- ابوجعفر قعقاع: از قراء مدينة و منبع قرائتش ابي بن كعب – ابن عباس مي باشد. قرائت ابوجعفر جزو قراءات عشرة است.

36- يعقوب حضرمي: اسناد قرائتش به ابوالأسود دئلي منتهي شده، و منبع قرائتش حضرت مولاعلي (عليه السلام) است. قرائت يعقوب جزو قراءات عشرة مي باشد.


37- أبو إسحاق ثعلبة بن ميمون النحوي: از روات احاديث امام ششم و هفتم (عليهما السلام)، از قراء و فقهاء و محدثين و بزرگان علم نحو و لغت در كوفة مي باشد.

38- قتيبة الجعفي النحوي: از روات احاديث امام ششم و هفتم (عليهما السلام)، از قراء و فقهاء و محدثين و بزركان علم نحو و لغت در كوفة مي باشد.

39- إبراهيم بن أبي البلاد السلمي: از اصحاب و روات احاديث امامان ششم و هفتم و هشتم و نهم (عليهم السلام)، از قراء و بزركان علم نحو و لغت در كوفة مي باشد.

40- خلف العاشر: از قراء عشرة، و قرائتش را از حمزة و كسائي اخذ نموده، و به عنوان يكي از دو راوي حمزة هم مطرح است، و منبع قرائتش حضرت مولا علي (عليه السلام) – ابي بن كعب - ابن مسعود مي باشد.

فراتر از فراگرفتن قرائت:
* بجز شاگردي بسياري از صحابه و تابعين از محضر حضرت مولا علي عليه السلام در قرائت قرآن، و منتهي شدن اسناد قرائتهاي قاريان گوناگون به حضرتش، بسياري از ايشان نيز همواره در راه حضرات عليهم السلام جانبازي داشته اند:

1- در صفین سرداران و فرماندهانی، چون عبداللّه‏ بن عباس، سلیمان بن صرد خزاعی، حجر بن عدی، عدی بن حاتم، مسعود بن فدکی تمیمی، عبداللّه‏ بن بدیل، مالک اشتر و صعصعة بن صوحان و ديگران (كه فوقا معرفي شدند) همه از قاریان بودند.
قاریان سپاه مولا علی (علیه‏السلام) در سه گروه بودند: همراهان عمار بن یاسر، همراهان قیس بن سعد و همراهان عبداللّه‏ بن بدیل، که همه در دسته‏ها و جایگاه‏های خود قرار داشتند.
هرگاه مالک اشتر به قاریان می‏رسید آنها را به پاي‏مردی و پافشاری در جنگ تشویق می‏کرد. و اين به پيروي حضرت مولا علی (علیه‏السلام) بود، امام طی خطبه‏ای به جايگاه قاريان و نيز تعيين ارزش قاري به دُرُستخواني (لفظي و معنوي) اشاره فرموده است: ما خاندان رحمتیم و سخن ما راست و کردارمان به اعتدال و با هدفی درست است. خاتم پیامبران (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) از ماست و رهبران اسلام در میان ما بوده، و قاریان دُرُستخوان قرآن از مایند. خلق خدا را به خدا و پیامبرش می‏خوانیم و به جهاد با دشمن او، و سخت کوشی در کار او و کسب خرسندی او، و برپا داشتن نماز،... دعوت می‏کنیم.
در صفین، قاریان زیادی به شهادت رسیدند، ا زجمله ايشان: عبداللّه‏ بن بدیل، فرمانده قاریان، در صفین جوان‏مردانه جنگید تا کشته شد. هاشم بن عتبه که مردی شجاع و کارشناس جنگی بود، با تعدادی از قاریان اسلم کشته شدند. هنگامی که حضرت علی علیه‏السلام از کنار آنان که به خاک افتاده بودند گذشت، فرمود: خداوند گروه اسلمیان را جزای خیر دهد که با چهره‏های تابناک پیرامون هاشم به خاک افتاده‏اند.
گروهی از قاریان شام نیز در همان میدان جنگ از فتنه آگاه شدند و از سپاه معاویه خارج شدند؛ شمر بن ابرهه بن صباح حمیری با گروهی از قاریان شامی، پس از ترک سپاه معاویه، به یاران علی علیه‏السلام پیوست. این امر سبب تضعیف قوای معاویه شد.

2- هنگامی که امام حسن (علیه‏السلام) در تدارک جنگ با معاویه بود، مغیرة بن حارث بن عبدالمطلب را جانشین خود در کوفه قرار داد و با لشکری انبوه و مجهز به دیر عبدالرحمن رفت. ایشان طی سفارشی به عبیداللّه‏ بن عباس، فرمود: ای پسر عمو! من دوازده هزار نفر از شجاعان عرب و قاریان شهر را به همراه تو می‏فرستم، مردانی که هر کدام با ستونی از دشمن برابرند، با آنان خوش رفتاری کن و درباره ایشان فروتن باش. آنان را به خود نزدیک گردان، زیرا باقی مانده یاران مورد اعتماد امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) هستند.

3- بسیاری از قاریان کوفه و عراق در کنار امام حسین (علیه‏السلام) به شهادت رسیدند. برخي را پيشتر معرفي نموديم، از این شخصیت‏های برجسته «بریر بن حضیر همدانی» بود که در کوفه او را به «سید القراء» می‏شناختند و در آن شهر به آموزش قرآن می‏پرداخت. وي براى همراهي حضرت از كوفه به مكه رفت و همراه كاروان حضرتش به كربلا آمد و در عاشوراء شهيد شد، «نافع بن هلال جملی» نیز قاری قرآن بود. او سروری دلیر و بزرگ، کاتب حدیث و از یاران علی (علیه‏السلام) بود که در سه جنگ مهم شرکت داشت. نافع پیش از شهادت مسلم به امام حسين (علیه‏السلام) ملحق شده بود. او در یکی از نطق هایش خطاب به امام حسین (علیه‏السلام) اظهار داشت: ما را با سلامتی و هدایت خود ببر، خواه به مشرق، خواه به مغرب، به خدا سوگند از حکم خدا باکی نداریم و ملاقات خدا برای ما ناپسند نیست زیرا ما با نیت و بصیرت خودمان، دوستدار تو را دوست داریم و دشمنت را دشمن.

4- عده ‏ای از قاریان كوفه و عراق نیز که از یاری نکردن امام حسین (علیه‏السلام) پشیمان شدند، به دور هم گرد آمدند و به رهبری یکی از أصحاب رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) و از شيوخ قاریان کوفه به نام «سلیمان بن صرد خزاعی» قیامی با شعار خون‏خواهی امام حسین (علیه‏السلام) طراحی کردند. این گروه تصمیم گرفتند با امویان بجنگند. آنها، که به «توابین» مشهور شدند، در سال 65هـ.ق در محلی به نام «عین الورده» مقابل سپاه اموی قرار گرفتند و بعد از فتحهاي متعدد، به دلیل تحليل قوا و فاصله از سرزمين خود، و کمی افراد باقيمانده، کشته شدند.

قاريان توابين گفته مي شود كه از قبل عاشورا توسط ابن زياد دستگير و زنداني شده بودند و پشيماني از جهت كوتاهي نبوده از جهت تاسف بر فرصت ياري از دست دادن بوده
و در اولين فرصت به خونخواهي حضرتش قيام كردند

*- پيوند قاريان با خازنان وحي (عليهم السلام)، پس از آن هم به نحوي برقرار بود، بنا به روایتی در دوران امام سجاد (علیه‏السلام)، قاریان مدينه و حجاز به جانب مکه حرکت نمی‏کردند، مگر آن گاه که ابتدا امام سجاد (علیه‏ السلام) خارج شوند، که در آن صورت، هزار سوار در پی ایشان حرکت می‏کردند.

* بسياري از قراء نامدار سرزمينهاي مختلف مسلمين از شاگردان محضر علمي حضرت امام باقر و حضرت امام صادق (عليهما السلام) بوده اند، در ميان ايشان بزرگان قاريان آن زمان؛ و صاحبان قرائتهاى رايج امروز هم وجود دارند. بلكه شاگردان ايشان، خود حوزه هاي گسترده اي براى تدريس قرائت داشته اند.


توضيحات:
اول:
آنجه در اينجا اشاره شد، عجالتا و بقدر ضرورت (ايفاد مقصود) بيان گرديد، تفصيل در اين موضوع كتاب مستقلي مي طلبد.

دوم:
بديهي است كه نقش و تاثير حضرات خازنان وحي (عليهم السلام) در علم قراءات به موارد فوق محدود نشده و بسيار فراتر از اين است.

سوم:
حتى نسبت به موارد ذكر شده فوق؛ اگر همه فروع منتهي به ايشان (تا به امروز) ملاحظه شود، آنوقت وسعت دايره تاثير حضرات معصومين (عليهم السلام) در علم قراءات را تا حدي مي توان دريافت.

چهارم:
اگر اين موضوع با ملاحظه سه نكته زير بررسي شود، آن زمان است كه گستره حضور علمي حضرات خاندان وحي (عليهم السلام) در علم قراءات بخوبي آشكار مي گردد:

1- اولين آموزه هر مسلمان (چه برسد طالب علم دين) فراگرفتن تلاوت صحيح و دقيق قرآن آن هم بنحو مأثور نبوي (صلى الله عليه وآله) است. و اين علم دانشي است كه شمولش از مبتدئين تا متخصصين را در بر مي گيرد.

2- حضرات اهل بيت وحي (عليهم السلام) هم از ابتدا در رأس هرم آموزشي اين دانش بوده و به آن در هر شرايطي اهتمام داشته اند (حتى بر سر نيزه).

3- هر يك از صحابه معصومين (عليهم السلام) و راويان حديث ايشان، و طالبين اين علم (از عامه ناس تا خاصه علماء)، و شاگردان ايشان، و شاگردان شاگردان آنها ... تا به امروز، (كه از اولين خواسته هايشان بهره مند شدن از تلاوت آسماني است) همه بايد فهرست شوند.

پنجم:
با همه توصيفات فوق؛ حتى با تاكيدات انتساب قاريان بر اخذ دانش قرائتشان از حضرات معصومين (عليهم السلام)؛ ولي به معني اين نيست كه آنچه اين قاريان تلاوت كرده اند و به آنها منسوب است؛ همه اش همان قرائت آسماني فراگرفته از محضر نوراني ايشان است، علت اين امر شرحي مي طلبد، كه در فصل بعدي به آن اشاره مي شود. ان شاء الله.
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

عوامل تأثيرگذار در شكل گيري قرائت قاريان

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:23 am

عوامل تأثيرگذار در شكل گيري قرائت قاريان
در ميان مؤلفين منابع علم تجويد و بسياري از كتب قراءات اين ادعاء شايع است كه:
در نقل راويان قراء سبعة و عشرة در روايات و قراءاتشان؛ هيچگونه قياس و اجتهادي اتفاق نيافتاده
و آنچه راويان و قراء نقل مي كنند؛ دقيقا همان قرائت شيخ قرائت بوده، تا برسد به بالاترين شخص اسناد قرائت؛ يعني منبع قرائت كه ناقل از حضرت رسول الله (صلى الله عليه وآله) است،
اما با كمي تأمل و تحقيق مي بينيم كه اين ادعاي گزاف و واضح البطلاني است.
شاهد آشكار آن در اختلافات بين قرائتهاي روات راويان قراء سبعة و عشرة بسيار ظاهر است:
با اينكه همه آنها مي گويند روايتشان مبتني بر نقل صرف از استادشان است، ولى در عمل بين راويان يك قرائت اختلافات بسياري است،
و معني ندارد كه يك قاري كه روايتش را تنها (از روي سماع از شيخ قرائتش) به راويانش تلقين كرده است، و آن روايان هم ملتزم بر نقل صرف هستند، ديگر نبايد بين رواياتشان اختلاف فاحش وسيع و تفاوت بسيار، و وجوه عديده وجود داشته باشد،
ولي واقعيت اين است كه اختلافات و تفاوتها وجود دارند،
بلكه هر چه طبقات روات پايين تر رفته؛ اختلافات قرائتها و روايتها بيشتر شده، و سبكها و روشهاي جديدي در قرائت مطرح شده است.
فلذا بايد دقت شود كه: ذكر سند روايت و قرائت؛ برخلاف انچه تصور مي شود؛ به معني نقل دقيق عين قرائت و التزام به قرائت صاحب سند يا منبع اصلي آن نيست،
بلكه ديده مي شود گاهي قرائتي بجز قرائت و روايت استاد و شيخ يا مرجع قرائت مبدأ را؛ درروايت خود بكار برده اند،
حالا چرا اينطور شده؟ و اين تفاوتها وجود دارد؟

در نگرش ابتدايي؛ برخي عوامانه خواسته اند؛ آنرا به عدم امانت قاري مرتبط كنند،
و يا بخاطر اينكه مبادا تصور اين جهت بشود، آمده اند صورت مسئله را پاك كرده، و بطور كلي موضوع عدم پيروي از سند و شيخ قرائت را منكر شده اند،
در حاليكه اين امر همچون خورشيد نيمروز ميان آسمان بسيار عيان و بر همگان آشكار است،

ما در اينجا موضوع را ريشه اي بررسي نموده ايم، و نشان داده ايم كه اين اختلافات هيچ ربطي به خلاف امانت قاري نداشته، و عللي ديگر داشته است،
در اين بررسي مي بينيم كه اين امر بخاطر اين جهت بوده كه:
در قرائت قاريان و راويان؛ عوامل مختلفي تاثيرگذار بوده است. از جمله آنهاست:

1- توانايي اندام گويائي و مؤثر در تلفظ و آوا:
براى اجراي تلفظ صحيح و دقيق، و يادكيري آن اعضاء و اجزاء مختلفي از بدن نقش مهم دارند،
گوش: از نظر دريافت صدا،
چشم: ديدن نحوه حركت دهان گوينده.
نَفَس – حنجره – زبان – دندان – بيني: براى اداي دقيق اصوات و تلفظ حروف،
تاثير و نقش هر يك از اين اعضاء و اجزاء بدن بر مطلعين پوشيده نيست.
فلذا توانايي فيزيكي اين اندام در بدن قاري، و مهارت شخص در بكارگيري آنها، از عوامل تاثيرگذار در تفاوت تلاوتها مي تواند باشد.
.البته بوده اند كساني كه عليرغم كاستي در برخي اين اندامها؛ نه تنها نارسا يا ناموفق در اين زمينه نبوده بلكه ممتاز هم شده اند، مانندّ:
"قالون" راوي معروف "نافع"
با اينكه بسيار شديد كر و ناشنوا بود؛ بطوريكه حتى صداي بوق (بزرگ كه قديم براى إخبار عمومي بكار مي بردند) را نمي شنيد، ولي در لب خواني آنچنان ماهر بود، كه قراء تلاوتهايشان را بر او عرضه مي كردند و او اشتباهاتشان را مي گرفت:
ابن الجزري در كتاب غاية النهاية في طبقات القراء ج1 ص616 ش 2509 مي گويد: قال أبو محمد البغدادي: «كان قالون أصم لا يسمع البوق. وكان إذا قرأ عليه قارئ فإنه يسمعه». وقال ابن أبي حاتم: «كان أصم، يُقرئ القراء ويَفهم خطأهم ولحنهم بالشفة. وسمعت علي بن الحسين يقول: كان عيسى بن مينا قالون أصم شديد الصمم. وكان يقرأ عليه القرآن، وكان ينظر إلى شفتي القارئ، ويرد عليه اللحن والخطأ.
با اين حال؛ در وقت اختلاف روايت چنين شخصي با قاريي صحيح الأعضائي (كه از جهات ديگر مانند اوست)؛ همين نقيصه ممكن است ملاحظه شده؛ وسبب ترجيح روايت شخص اخير بشود.

2- بهره قاري از فصاحت (لهجه - دانش):
مقدار فصاحت شخص از ديگر عوامل مؤثر در قرائت اوست، و اين امر در گرو دو چيز است:

اوّل: ميزان دانش شخصي قاري از زبان عربي فصيح، و احاطه او به گويش فصيح از ميان ساير لهجه ها.
مثلا عاصم در دانشش به زبان عربي بسيار مبرز بوده، و همين سبب شهرت قرائت او شده است:
ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق - ج ٢٥ ص٢٣٥ نقل مي كند: قال أبو بكر بن عياش : كان عاصم نحويا فصيحا إذا تكلم ، مشهور الكلام.

البته عاصم عليرغم فصاحت شخص از؛ ولي از جهت فصاحت قرائت، بخاطر طريق قرائتش به ابن مسعود، و زيد بن ثابت؛ از ضعف ايشان (در زبان عربي فصيح) متأثر بود،
ذهبي در كتاب سيراعلام النبلاء ج 5 ص 258 نقل مي كند: أبو بكر بن عياش ، عن أبي إسحاق ، عن شمر بن عطية ، قال : قام فينا رجلان أحدهما أقرأ القرآن لقراءة زيد وهو عاصم، والآخر أقرأ الناس لقراءة عبد الله وهو الأعمش. (ترجمه) ابوبكر ابن عياش راوي او مي گويد: در زمان ما دو نفر داناترين افراد به علم قرائت بودند، يكي اعمش كه به قرائت ابن مسعود دانا بود، و يكي عاصم كه داناترين افراد به قرائت زيد (مصحف عثمان) بود.
توضيح بيشتر درباره زبان عربي فصيح را در فصل "نسبت با قرائت آسماني" مي آوريم. ان شاء الله.

دوّم: ميزان مطابقت يا نزديكتر بودن لهجه قاري با زبان عربي فصيح،
چه اينكه عادات لهجه اي در اداء نقش مهمي داشته؛ آنچنان كه در مقام اجرا بطور ناخواسته مي تواند حتى بر اداء صاحب علم و دانش فصيح نيز غالب شود.
اينكه قاري خود عرب زبان باشد، يا نباشد، و اگر عرب زبان است؛ از لهجه فصيح قريش يا لهجه هاي ديگر است، و اينكه محيط پرورش و زندگي او چه لهجه هايي غالب است، همگي در فصاحت قاري تأثيرگذار است:
مثلا "نافع" عرب نبوده، و دانش زبان عربي او هم كم بوده،
بطوريكه (مازني اولين مصنف در علوم زبان عربي) درباره او در كتاب "التصريف" گفته: إن نافعا لم يدر ما العربية"، (نافع نمي داند كه اصلا عربي چيست)، نقل كتاب صبح الأعشى القلقشندي ج1ص216،
و با اينكه نافع در حجاز مي زيسته؛ و بايد به لحاظ محيط؛ بر لغت عربي فصيح التزام داشته باشد، ولى از شيخ قرائت خود "ابن جندب هذلي" كه اهل "نجد" و قبيله "هذيل" متاثر شده، و لهجه غير فصيح آنها را برگرفته، ولذا در قرائتش موارد بسياري برخلاف فصيح بكار برده است، مثل: (قرائت همزه با تحقيق نه تسهيل).
و اين امربجز آسيب به قرائت خودش (نافع)؛ سبب شده حتى قاريان اهل مدينه را (كه قاريشان شده بود) و تا قبل آن فصيح تلاوت مي كردند؛ نيز به اين اغلاط (غير فصيح) گرفتار كند، و بوسيله او اغلاط خلاف فصيح در حجاز پيدا شده است، با اينكه اهل حجاز طبيعتا لغتشان برگرفته از قريش و فصيح بوده است.
و همينطور "حفص" كه چون مي خواسته تحقيق كلمات و حروف بنمايد (بجهت خوب ياد دادن) و از تصريفات لهجه هايي كه خوب تلفظ را اشكار نمي كنند بپرهيزد، و يا بخاطر تأثر شيخ او عاصم از زربن حبيش از ابن مسعود (كه از قبيله هذيل بوده و با عربي فصيح تفاوت دارد) حفص هم در موضوع "همزه" گرفتار غير فصيح شده است،
با اينكه بر همه اهل اين دانش مسلّم است كه لغت فصيح و قرائت نبوي (صلى الله عليه وآله) بر "تسهيل همزة" استوار است،
از اين رو صرف انتساب إسناد قرائت كافي نبوده؛ و فصاحت خود قاري هم بايد بررسي شود.
* عن اين عياش كان عاصم في موته يقرا بقراءة لغة هذيل، (ترجمه) از ابن عياش نقل شده، كه عاصم در ايام و حالات نزديك مرگش تلاوت مي كرد، و همه را بر لغت (غير فصيح) هذيل (نه قريش فصيح) قرائت مي كرد،
* ذهبي در كتاب سيراعلام النبلاء ج 5 ص 260 نقل مي كند: قال أبو بكر بن عياش: دخلت على عاصم ، وهو في الموت فقرأ: (ثم ردوا إلى الله مولاهم الحق ) بكسر الراء وهي لغة لهذيل. (ترجمه) ابوبكر بن عياش گفت: بر عاصم وارد شدم، و او در حال جان دادن بود، پس اين آيه را خواند: (ثم ردوا إلى الله مولاهم الحق) به كسر "راء" و اين بر اساس لغت هذيل است.

و اين يعني اينكه: آموخته اصلي و عميق عاصم؛ قرائت ابن مسعود و بر اساس لغت هذيل بوده،
و توانائي در قرائت بر قرائت مولا علي (عليه السلام كه از "السلمي" فرا گرفته) و قرائت بر زبان عربي فصيح؛ امري عارضي بوده،
فلذا در شرايط ضعف و نزع موت (كه ناخودآگاهي بر شخص غالب است) وي طبق آموخته و ضمير ناخودآگاهش بر لغت غير فصيح مي خوانده است.
و سبب اين ترجيح و نهادينه شدن قرائت ابن مسعود در عاصم بيشتر از قرائت فصيح، اين بوده كه:
وي در وقتي كه نوجوان نورسي بوده، قرائت بر "السلمي" را ياد گرفته، و بعد از آن و در جواني و كمال سن؛ با قرائت ابن مسعود آشنا؛ و بر آن بيشتر تمرين يافته است:
* ذهبي در كتاب سيراعلام النبلاء ج 5 ص 260 نقل مي كند: از حماد بن زيد، از عاصم، كه گفت: كنا نأتي أبا عبد الرحمن السلمي، ونحن غلمة أيفاع. (ترجمه) ما مي آمديم نزد أبوعبدالرحمن السلمي در زماني كه هنوز پسر بچه هايي نورس بوديم.

3- دقت تطبيق (قرائت در روايت) :
دقت قاري در تطبيق قرائت آموخته از شيخ خود، در هنگام روايت و تلاوت.
عليرغم همه توانائيهاي لازم، ولى درمقام تطبيق؛ توانايي قراء متفاوت بوده است،
و همين امر يكي از ملاكهاي ترجيح برخي روات؛ بر ديگر روات يك قاري گرديده است، كه در كتب قراءات و احوال قراء و توانائيهايشان مطرح است.

4- قوت حافظه:
مقدار قوت حافظه قاري.
از آنجا كه دانش قرائت بر روش شنيداري مبتني بوده، و در ابتداي امر تنها بر حفظ و ضبط حافظه قاريان و راويان استوار بوده است،
و ثبت ويژگيها و جزئيات هر قرائت در كتب علم قراءات؛ بعدا اتفاق افتاده، هر چند كه بسياري از ظرايف اداء؛ قابليت ثبت نوشتاري ندارد،
فلذا قوت حافظه و ماندگاري آن؛ نقش مهمي در حفظ آموخته هاي قاريان از پيشينيانشان داشته،
همانطور كه ضعف ابتدايي يا كاهش تدريجي حافظه؛ سبب از دست رفتن برخي جزئيات و محفوظات از قرائت گرديده،
و به تدريج نقلها و اقوال متعددي بوجود آمده است.

5- تنوع مشايخ قرائت:
تنوع اساتيد در قرائت و تعدد روايات و قراءآتي كه راويان ياد گرفته اند، اگرچه از نظر وسعت دانش ايشان؛ امتياز محسوب مي گردد، ولي از نظر دقت ضبط يا اجراء و نقل؛ ممكن است نقطه ضعف محسوب شده؛ چه اينكه مي تواند سبب خلط و آميختگي بين روايات شود،
همانطور كه تمركز قاري روي يك روايت و قرائت؛ اگرچه از نظر وسعت دانش قرائت امتيازي نيست، ولى از نظر دقت ضبط ونقل؛ امتياز محسوب شده، و روايت او را مطمئن تر مي سازد.

* مثلا "عاصم" كه دو شيخ قرائت داشته با دو سبك متفاوت (زر بن حيش از ابن مسعود – السلمي از زيد و مولا عليه السلام)،

* يا "نافع" كه بر هفتاد نفر از تابعين قرائت كرده است، و يا "ورش" كه قبل از قرائت بر نافع؛ بر شيوخ بسياري از قراء مصر قرائت كرده بوده، و نزد نافع هم قرائت را بر وجوه عديدة ياد گرفته است، و نافع در بررسي تلاوت ورش برخي از وجوه قرائت شيوخ مصريش را؛ با برخي از وجوهي كه خودش (نافع) از شيوخ هفتادگانه اش روايت كرده؛ مطابق يافته، و آنها را تاييد كرده، و لذا ورش آنها را در قرائت خودش بكار برده است. و اين امر مي فهماند كه هم ورش هم نافع در قرائتشان بر اسناد قرائتشان محدود و ملتزم نبوده، و وجوه ديگري را (كه ياد گرفته اند ولو از بيرون اسنادشان است) در قرائتشان بكار برده اند.

* يا ابن عامر دمشقي (عليرغم جزو قراء سبعه بودن) كه از نداشتن مشايخ مشخص؛ اسناد قرائت او مبهم است،
ولذا براي ساماندهي اين مشكل؛ افراد بسياري تلاش كرده اند، و هر از گاهي كسي را به عنوان شيخ قرائت او معرفي كرده اند،
بطوري كه سبب شده است در باب منبع قرائت او؛ بخاطر قطعي نبودن آن؛ نُه احتمال مطرح شده باشد،
ابن الجزري در كتاب "غاية النهاية" گفته است: وقد ورد في إسناده تسعة أقوال. (ترجمه) در اسناد او نُه قول است،
سپس به بررسي احتمالات پرداخته و برخي را واهي، و برخي بعيد، و برخي غير قابل اثبات، و برخي غير صحيح، و برخي را محتمل دانسته است،
اين گونه سند قرائت مبهم؛ انضباط در روايت و نحوه تلاوت قاري را؛ بكلي و از ريشه زير سؤال برده،
و در هر جه خوانده؛ احتمال اينكه آن وجه بي اساس؛ يا سليقه اي بوده باشد، احتمال واردي مي گردد.

6- اجتهاد يا اقتباس:
از آنجا كه ميان قراء مطلبي مطرح و شايع بوده است كه:
خواندن بر هر قرائتي كه: سندش معتبر است، يا قرائتي كه به وجهي؛ از نظر قواعد زبان عربي صحت دارد، جايز است،
لذا اين امر سبب شده است كه قراء بر طريق اسناد و قرائت استاد خويش در برخي موارد ملتزم نبوده،
و وجهي ديكر از روايت ديگري كه از روايات مجاز مي دانسته اند را در قرائت خود بكار ببرند:

* مثل آنجه درباره نافع و ورش قبلا بيان شد:
إمام مكي في كتاب "الإبانة" در ذكر روات نافع بعد از اشاره به "قالون" گفته است:
وورش أشهر الناس المتحملين إليه، إختلفا في أكثر من ثلاثة آلاف حرف، من قطع وهمز، وتخفيف وإدغام وشبيهه،
ولم يوافق احد من الرواة عن نافع رواية ورش عنه، ولا نقلها احد عن نافع غير ورش
وإنما ذلك لأن ورشاً قرأ عليه بما تعلم في بلده، فوافق ذلك رواية قرأها نافع عن بعض أئمته، فتركه على ذلك.
(ترجمه) و ورش مشهورترين مردم است از ميان متحملين قرائت نافع،
و بين ورش و قالون در بيش از سه هزار حرف اختلاف است،
از قطع و همز و تخفيف و ادغام و شبيه آنها، و مواردي كه هيچيك از راويان نافع با ورش موافق نبوده،
و هيچ كسي آنها را از نافع نقل نكرده است مگر ورش،
دليل اين امر آنست كه ورش قبل از ديدن نافع در شهرش (مصر) وجوهي را از قراءات ياد گرفته بود، كه بعد از ملاقات با نافع؛ آن وجوه را با برخي از روايات نافع از شيوخ (هفتادگانه) اش موافق ديده بود، ولذا آنها را در قرائتش ابقا كرده است.

* يا حفص در روايتش از عاصم؛ و همينطور عاصم از السلمي؛ و السلمي از زيد بن ثابت يا مولا علي (عليه السلام) يا ابي بن كعب،
اينطور نبوده كه قرائت ايشان (حفص و عاصم) مبتني بر نقل صرف از استاد خودشان باشد،
بلكه گاهي اجتهاد خود يا روايت و قرائت ديگري را نيز در قرائت خود دخالت مي داده اند،
و از آنجا كه همه قراءات سبعة و عشرة و قبل از آن قراآتي از صحابه را؛ مقبول و پذيرفته تلقي كرده اند،
فلذا اگر در روايت و قرائت ديگري؛ نحوه ديگري را مناسبتر مي ديدند،
در آن مورد يا موارد؛ آن روايت و قرائت ديگر را بر نقل مسموع خود از استاد؛ ترجيح مي داده اند،
بلكه در قرائت مروي خود آنرا جايگزين و نقل مي كرده اند،
و اين امر علتي از علل تفاوت قرائت راويان با اساتيد و مشايخ بالاترو نيز اختلاف روايان از يك قاري شده است.
البته مقصود از اجتهاد در اينجا؛ خواندن بر رأي شخصي يا ميل خود نبوده،
كما اينكه منظور از قياس؛ عمل بر قواعد نحاة و صرفيين؛ يا قواعد مأخوذة از السنه عامه ناس نمي باشد.
و مقصود: عدم التزام در نقل به سند قرائت خويش است.
و اگر جز اين بود؛ اينقدر اختلاف بين روات يك قرائت (كه همه مدعي التزام بر نقل هستند) وجود نداشت،
و نسبت همه روايات هزارگانه (با آن ادعا) به عنوان قرائت نبوي (صلى الله عليه وآله) و وحي جبرائيلي (عليه السلام)؛ با تعدد بسيار وجوه آن؛ امري گزاف و خلاف واقع است،
چه اينكه حضرت نبي اكرم (صلى الله عليه وآله)؛ تلقيش از وحي يك نحو بيشتر نبوده است،
و اگر براى مردمان لهجه هاي مختلف عربي؛ موردي را ترخيص نموده اند كه: در صورت صعوبت نطق و يادگيري لغت فصيح، مانعي ندارد كه به لهجه قبيله خود بخوانند،
اين به معني تاييد همه لغات و اثبات آنها در عرض لغت فصيح نمي باشد.
همچنان كه براى تازه مسلمانان غير عرب؛ خواندن به زبان خودشان را رخصت فرموده اند،
كه اين به معني ورود تلاوت به لغت اقوام ديگر و صحت نقل آن نمي باشد.
بجز استدلال و استناج فوق؛
وقوع چنين امري به گواهي خود راويان و قاريان نيز ثبت شده است، بطور نمونه در اينجا مواردي را نقل مي كنيم:
* از "ازرق" رواي "ورش" از قرائت "نافع" نقل شده: ابوبكر بن سيف مي گويد: از ازرق شنيدم كه مي ِفت: إن ورشاً لما تعمق في النحو اتخذ لنفسه مقرأً يسمى مقرأ ورش، فلما جئت لأقرأ عليه قلت له : "يا أبا سعيد إني أحب أن تقرئني مقرأ نافع خالصاً وتدعني مما استحسنت لنفسك"، قال: فقلدته مقرأ نافع، (ترجمه) وقتي ورش در علم نحو تعمق و تسلط بيدا كرد، براى خودش مَقرأ (آموزشكده قرائت) درست كرد، و مشغول پذيرش دانشجويان قرائت ٍگرديد، وقتي من نزد او رفتم تا بر او قرائت ياد بگيرم، به او گفتم، اي اباسعيد، من دوست دارم كه تو مرا قرائت ياد بدهي؛ طبق قرائت نافع بطور خالص، و براى من رها كني آن سبكهايي كه خودت براى قرائت خودت برگزيدي، پس او هم قبول كرد و من از او قرائت نافع را ياد گرفتم.
روايت ازرق مشهورترين طرق و روايات از ورش مي باشد، امروزه هم در كشورهاي مغرب عربي از تونس و الجزاير و مراكش متداول است، و اين همان طريقي است كه شاطبي برگزيده و در شاطبية آورده است، ولذا اصطلاحا گفته مي شود: رواية ورش عن نافع من طريق الشاطبية.
اگرچه با اين توصيف؛ (در صورت التزام ورش به درخواست وي) روايت ازرق مي شود: روايت نافع خالص،
اما قبلا گذشت كه قرائت نافع خود آميخته اي از هفتاد روايت است، و نه منحصرا اسناد قرائت او.

* منابع علم قراءات از حفص نقل كرده اند كه وي گفته است:
أنه لم يخالف عاصماً في شيء من قراءته، إلا في حرف؛ في سورة الروم(54) {اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضـعْفٍ...}، قرأه بالضم وقرأه عاصم بالفتح. والفتح لغة تميم، والضم لغة قريش. (ترجمه) كه او (حفص) در روايتش هيج مخالفتي با قرائت عاصم نداشته مكر در سوره روم آيه 54: {اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضـعْفٍ...} كه حفص بر طبق زبان عربي فصيح (لهجه قريش) به ضم ضاد خوانده است (ضُعف)، در حاليكه عاصم طبق عربي غير فصيح (لهجه تميم) به فتح ضاد خوانده است (ضَعف).

چند نكته:
اوّل: اگرچه در اينجا كار حفص درست بوده؛ كه اشتباه استاد و شيخ قرائتش را تصحيح نموده است،
و از منبع اصلي و مرجع اسناد قرائتش حضرت مولا علي (عليه السلام) خوانده، ولى همين روايت حاكي از عدم التزام به تعليم استاد است،

دوّم: و نيز مي فهماند كه هر جا در قرائتي تخلف از لغت فصيح شد، بايد آن روايت و قرائت تصحيح شود، و بر قرائت غير فصيح ملتزم نشود.

سوّم: اينكه حفص گفته همين مورد تنها را از عاصم تخلف كرده است، برخلاف واقعيت است،
و علماء قراءات موارد بسياري را ثبت كرده اند،
و اگر تنها تخلفات او كه به موارد مخالف لغت فصيح است ثبت شود، صدها مورد مي شود،
و اگر گفته است، همين يكي بيش نبوده؛ و اگر اشكالي هست مربوط به تعليم عاصم است؛ و او اشتباه كرده، آنوقت ثبوت اشتباه برطرف نشده، بلكه جهل حفص به اشتباهات و مخالفتهاي عاصم با لغت فصيح و نيز قرائت مشايخ خود نيز ثابت مي شود.
از اين رو برخي از محققين علم قراءات وقتي اين جمله را از حفص نقل مي كنند؛ با اين تعبير مي آورند كه "و حفص گمان كرده است" كه تنها يكجا از قرائت عاصم تخلف ورزيده است! و بعد آن فقره فوق الذكر را از حفص نقل مي كنند.

* همچنين حفص گفته است (گمان كرده است) كه عاصم به او گفته است:
«ما كان من القراءة التي أقرأتك بها، فهي القراءة التي قرأت بها على أبي عبد الرحمن السلمي عن علي. وما كان من القراءة التي أقرأتها أبا بكر بن عياش، فهي القراءة التي كنت أعرضها على زر بن حبيش عن ابن مسعود». (ترجمه) آن قرائتي كه تو را به آن قرائت تعليم دادم، پس اين همان قرائتي است كه من آنرا بر ابوعبدالرحمن السلمي از علي (عليه السلام) خوانده بودم، و آن قرائتي كه آنرا به ابوبكر بن عياش تعليم دادم، پس همان قرائتي است كه آنرا بر زر بن حبيش از مسعود ياد گرفته و عرضه كردم.

توضيحات:
اوّل: محققين علم قراءات كفته اند:
واضح است كه اين سخن حفص كلام باطلي است و صحيح نمي باشد،
چطور حفص قرائت به (تحقيق) همزه مي كند؛ اگر واقعا قرائتش را از علي (عليه السلام) گرفته است (كه همزة را تسهيل مي نمود نه تحقيق)؟

دوّم: بلكه سخن أبوبكر بن عياش كه گفته: (أن قراءته هي توليف بينهما = قرائت حفص تركيبي از قرائت ابن مسعود و علي است) از سخن حفص صحيحتر است،

سوّم: آنچنان كلام حفص دور از واقعيت است كه برخي محققين اين سخن حفص را اينطور تعبير كرده اند:
كه وي اين سخن را براى ترويج قرائت خودش ميان مردم و قراء كوفه (كه غالبا شيعه بوده اند) گفته است.
البته ممكن است اين اشكالات در روايت حفص بعدا توسط روات حفص پيدا شده؛ و اين سخن را نيز آنها گفته باشند.

* أبو عبيد درباره كسائي در كتاب "القراءات" آورده است كه:
«كان الكسائي يتخير القراءات. فأخذ من قراءة حمزة ببعض، وترك بعضاً. ». (ترجمه) روش كسائي در تدوين قرائت خود؛ اين چنين بود كه از ميان قراءات بر مي گزيد، پس برخي موارد از قرائت استادش "حمزة" را گرفته، و برخي موارد از قرائت شيخ قرائتش (حمزة) را ترك كرده است.
و اين در حالي است كه كسائي منبع قرائت خودش را قرائت حمزة ذكر مي كند،
و بيشتر قرائت كسائي از "حمزة" گرفته شده است،
ولذا هر ايرادي (از جمله عدم تواتر) بر قرائت حمزة گرفته شده، همان ايرادات به قراءات كسائي هم هست.
ولذاست كه ابن قدامة حنبلي (از بزرگان فقهاء حنابلة) در كتاب المغني (ج1| ص568) از أحمد بن حنبل (امام حنابلة) نقل مي كند:
«لم يكره قراءة أحد من العشرة، إلا قراءة حمزة و الكسائي، لما فيها من الكسر والإدغام والتكلف وزيادة المد». (ترجمه) احمدحنبل از ميان قراءات قاريان عشرة، هيچكدام را اكراه نداشت، مگر قرائت حمزة و كسائي (با اينكه هر دو از ائمة قراء سبعة بودند) و اين اكراهش بخاطر اين بود كه در قرائت آنها "كسر و ادغام و تكلف و زيادي مد" وجود دارد، (و اينها اموري است كه در زبان عربي فصيح نيست).

* مفردات راويان و قاريان:
يكي از موضوعاتي كه در علم قراءات بسيار مورد اهتمام و ثبت و بررسي؛ موضوع "مفردات" و "انفرادات" قراء سبعة و عشرة و راويان ايشان است،
كه در باب آن تاليفات و مصنفات بسياري شده و مي شود، مفردة عاصم، مفردة حفص، مفردة نافع، مفردة ابي عمرو بصري، مفردة حمزة، مفردة كسائي، و...
منظور از اين اصطلاح (مفردات - انفرادات) تكرويهاي هر يك از قاريان است،
كه در آن موارد قاري با همه قراء يا روات يك قرائت مخالفت نموده؛ و سبكي هنجارشكن برگزيده است،
علم "مفردات قراءات" يكي از اركان ضروري شناخت قراءات است،
ما در اين مبحث قصد ذكر اين موارد را نداريم،
چه اينكه تفصيل مفردات هر قاري در مبحث معرفت تفصيلي هر قرائت و روايت خواهد آمد، ان شاء الله،
اما آنچه اينجا مورد طرح مي باشد اين است:
همين كه همه قاريان يا راويان مي گويند: قرائت و روايتش؛ تنها بر اساس اسناد قرائت و تعليم مشايخشان است،
و با توجه به اينكه هر يك از قراء و روات راويان متعددي داشته اند،
ديگر نمي توانند مفرداتي بر خلاف همه روات و قراء داشته باشند،
با اينكه برخي از ايشان در شيخ قرائت و برخي در سند روايت متحدند،
فلذا وقتي كه مي بينيم هر كدام از قراء و روات؛ يك باب يا كتاب مستقل در شرح مفردات خود دارند،
ديگر ممكن نيست كه در روايت و يا قرائتشان ملتزم بر روايت و قرائت و إسنادشان باقي مانده باشند،
بلكه همه اين موارد (مفردات - انفرادات) ناشي از اجتهاد يا اقتباس ايشان است؛ نه نقل دقيق روايت شيخ قرائتشان.
و جالبتر آنكه بسياري از اين مفردات؛ وجوهي است كه در قراءات شواذ (قراءات غير سبعة و عشرة) آمده است،
و اين يعني اينكه: دايره اقتباسشان نه تنها در روايات مشايخشان نبوده، و نه حتى سبعة و عشرة، بلكه از قراءات شواذ نيز اقتباس نموده اند.

* آنچه تا كنون گذشت؛ شواهد بلكه ابواب شواهدي بود بر اينكه:
قراء سبعة و عشرة و راويانشان، ملتزم به اسناد قرائتشان و نيز قرائت مشايخشان نبوده
و روايتشان نقل دقيق قرائت گذشتگانشان نيست،
بلكه روايت و قرائتشان يك تدوين شخصي است
كه آميخته اي از مسموعات نزد استاد؛ و روايات ديگر بوده،
كه بر حسب جهاتي آنرا اقتباس و يا اجتهاد نموده اند،
و در اين موارد عديدة؛ دلالت كافي و آشكاري براي اهل تحقيق و پژوهش است،

اما از آنجا كه برخي از اهل علم؛ بيشتر پيروي اقوال معنوين و مشهورين را پسنديده،
و از تتبع و تحقيق و تأمل و تدقيق و نتايج آن گريزان مي باشند،
فلذا براى توجه اذهان اين دسته (كه غالب اين جمعند)،
از كلام فقيه بزرگ شيعه (و مرجع عموم ارباب رساله و فقهاي قرن اخير) مرحوم علامه شيخ محمد حسن نجفي صاحب كتاب جواهر الكلام ج9ص293 سخني نقل مي كنيم، و اين بند و مبحث را بدان خاتمه مي دهيم:
صاحب جواهر الكلام فرموده است: ودعوى أن كل واحد من هؤلاء؛ ألف قراءته من متواترات رجحها على غيرها؛ لـخلوها عن الروم والإشمام ونحوهما؛ وبه اختصت نسبتها إليه؛ كما ترى تـهجس بلا درية، فإن من مارس كلماتـهم علم أن ليس قراءتـهم إلا باجتهادهم، وما يستحسنوه بأنظارهم، كما يؤم إليه ما في كتب القراءة، من عدهم قراءة النبي (صلى الله عليه وآله) وعلي وأهل البيت (عليهم السلام) في مقابلة قراءاتـهم، ومن هنا سموهم المتبحرين، وما ذاك إلا لأن أحدهم كان إذا برع وتمهر؛ شرع للناس طريقا في القراءة؛ لا يعرف إلا من قبله، ولم يرد على طريقة مسلوكة ومذهب متواتر محدود، وإلا لم يختص به، بل كان من الواجب بمقتضى العادة؛ أن يعلم المعاصر له بما تواتر إليه، لاتحاد الفن وعدم البعد عن المأخذ، ومن المستبعد جدا أنا نطلع على التواتر، وبعضهم لا يطلع على ما تواتر إلى الآخر.
(ترجمة) و اينكه كسي ادعا كند كه هر يك از اينها (قراء و روات سبعة و عشرة)؛ قرائتش را از روايات متواتراتي تاليف كرده كه برغير آنها ترجيح داده؛ و اين روش قرائت را به خودش اختصاص داده است بخاطر اينكه قرائتش از روم و اشمام و مانند ايندو خالي است،
اين گونه ادعا؛ همانطور كه مي بيني نوعي خيالبافي خالي از درايت است،
پس هر كه در كلمات آنها (قراء) ممارست داشته باشد؛ دانسته است كه:
نيست قرائتشان مگر به اجتهاد خودشان؛ و آنچه به نظرشان مي پسنديده اند،
همچنانكه در كتب علم قرائت مورد پيروي است،
و مي بيند كه آنها قرائت بيامبر (صلى الله عليه وآله) و علي و أهل البيت (عليهم السلام) را در مقابل قرائتهاى خودشان روايت و نقل كرده اند (بدون اينكه ملتزم شوند)،
و بخاطر همين رويه شان (عدم پيروي از معصومين عليهم السلام)؛ آنها (روات و قراء سبعة و عشرة) را به عنوان متبحرين و برگزيدگان قراء ناميده اند، (و روات و قراء سبعة و عشرة گرديده اند).
و روش اينها (قراء) نبود مگر اينكه هر كدامشان نبوغ يا مهارتي در قرائت پيدا مي كرد، اقدام مي كرد به ايجاد روشي در قرائت براي مردم، كه آن روش قبل از وي ناشناخته بوده، و بر روش قرائت كه گذشتگانش رفته اند؛ و آن سبكي كه متواتر و محدود و معين بوده است؛ عمل نمي كرده اند،
و اگر جز اين بود (ابداع جديد و مخالفت با گذشتگان) اصلا به آن سبك قرائت مخصوص نمي گرديد،
بلكه لازم بود طبق معمول؛ معاصرين او نيز از آنچه به اين قاري به تواتر رسيده مطلع شود (و او هم بدان ملتزم گردد)،
بخاطر اينكه در اين رشته (دانش قرائت) با هم مشترك بوده اند، و زمانشان هم از ماخذ و منبع قرائتشان فاصله نداشته است،
و بسيار بعيد است كه ما (مدعيان امروز تواتر قراءات بعد چندين قرن) از تواتر اين قراءات مطلع بشويم،
اما خود آنها كه صاحبان آن قراءات بوده؛ و معاصر و همزمان يگديگر بوده اند؛ از تواتر آن قراءات مطلع نشده باشند.

نكات مهمة:
كلام صاحب جواهر بسيار گويا و آشكار است، و مفاد و مدلول سخن ايشان؛ بسيار فراتر از مبحث مورد استدلال ماست، چه اينكه ايشان:

1- موضوع تواتر اين قراءات را نه تنها تاييد نكرده؛ بلكه بسيار بعيد و ممتنع دانسته است.

2- و اصلا اينكه شيوه قراء و روات؛ در تدوين قراءاتشان مبتني بر اجتهاد؛ بلكه استحسان و سليقه شخصي بوده است را؛ امر مسلّم و غير قابل بحثي تلقي كرده،
و براساس آن نتايج ديگري را استنتاج مي نمايند.

3- بالاتر اينكه: اگر قراء ابداع سبك نو نسبت به گذشتگانشان نداشتند، اصلا به اين روايات و قراءات خاص معروف نمي شدند،

4- و دليل امتياز و برگزيده شدن (روات و قراء سبعة و عشرة) از ميان ساير قراء را؛
عدم پيروي و التزامشان به قراءات پيامبر (صلى الله عليه وآله) و معصومين (عليهم السلام) مي داند.

5- اگر تواتري براى يكي از اين روايات و قراءات مسلم بود،
ديگر قاريان همزمان آنها؛ با اطلاع علمي به دانش قرائت؛ و نزديكي زمان به منبع قرائت؛ و وجود اشخاص و روات؛ و امكان بررسي حضوري،
به اين تواتر معتقد و ملتزم شده؛ و ديگر سبكي جديد در قرائت و متفاوت با آن متواترها براى خود بر نمي گزيدند،
پس لامحاله قراء ديگر آن زمان به اين تواتر معتقد نبوده اند،
و اگر تواتر اين روايات و قراءات در آن زمان معلوم نبوده است؛
ديگر جايي براى ادعاي تواتر اين روايات و قراءات (آن هم بعد چندين قرن) نمي گذارد.

نتيجه:
مجموع كلام ايشان شاهد صريحي است بر مبحث ما،
هرچند ممكن است در برخي جزئيات مطالب؛ با ايشان نظر متفاوتي داشته باشيم،
ولى براى آن صاحبان فتاوا؛ كه يكسره حكم به صحت همه اين قراءات (اقلا سبعة) مي دهند،
مي تواند روشنگر و هشدارگر باشد.

7- انگيزه آموزشي:
مخالفتهاي برخي روات حتى بر خلاف اصول خودشان (شايد بجهت اهداف علمي):
ضوابط عقلي و اصول علمي اقتضا مي كند كه شخص صاحب سبك؛ بعد از انتخاب روش خود، بر يك منهج مستقيم در همه موارد رفتار كند،
ما اگر از مياحث قبلي بگذريم و قاري (يا به التزام بر قرائت مشايخ خود؛ يا با آميختن روايات آنها، يا اقتباس از روايات ديگر) به هر صورت وقتي قرائتش را تدوين كرد؛
بايد در همه موارد مشابه؛ بر يك اصل و قاعده عمل كند، نه اينكه حتى يا اصول سبك خود نيز مخالفت كند،
مثل حفص كه مي بينيم به اصول و قواعد قرائت خود پايبند نيست، و مواردي بر خلاف روش خود عمل مي كند:
* مثلا قاعده حفص بر اين است كه حرف ميم در كلمه (مِتّ) را به كسر بخواند،
ولي مي بينيم با اينكه در همه مواضع بدان ملتزم است ( ياليتني مِت ..، أإذا مِتنا ..)،
ولي در دو موضع از سوره آل عمران؛ از اصول خود تخلف ورزيده، و ميم را به ضم (مُتّ) خوانده است، (ولئن قتلتم في سبيل الله أو مُتم)، (ولئن مُتم أو قتلتم).
* يا اينكه قاعده حفص بر اين است كه حرف اول كلماتي همچون (عتيا و صليا و جثيا ..) را به كسر بخواند،
ولي مي بينيم با اينكه در همه مواضع بدان ملتزم است، اما در كلمه (بكيا) از قاعده خود تخلف ورزيده؛ و حرف اول را به ضم (بُكيّا) خوانده است.
* موارد ديكر تخلف حفص از اصول روش خود در بقيه موارد آن در مصحف:
- قاعدة حفص أن هاء الكناية إذا سبقت بساكن لا توصل، لكنه وصلها في موضع الفرقان (فيه مهانا)
- قاعدة حفص أن هاء الكناية إذا وقعت بين متحركين توصل، لكنه لم يصلها في موضع الزمر (يرضه لكم)
- قاعدة حفص أن ذوات الياء لا تمال، لكنه أمال (مجراها) ليبين جواز إمالة ذوات الياء
- قاعدة حفص عدم تسهيل الهمزات عند اجتماع الهمزتين، لكنه سهل الهمزة الثانية في (أاعجمي)
- قاعدة حفص ترك السكت لكنه سكت السكتات الأربع

بررسي علت و تحليل:
بجز احتمال سهو و خلط روات، يا ضعف علمي، يا فتور حافظه، يا سهو خود حفص،
برخي از مصنفين براى اين تخلفات؛ توجيهي ذكر كرده، و انرا بر اساس "انگيزه آموزشي" تعبير كرده اند،
و آن اينكه حفص با اين موارد تخلف مي خواسته بفهماند:
اگر چه اصل همان قاعده غالب اوست؛ ولي آن وجه مخالف هم جايز است!
و اين توجيه ضعيفي است،
چه اينكه حفص در ارائه قرائت خود مي خواهد روش منتخب يا مرويّ خود را ارائه دهد،
نه اينكه وجوه مختلف جايز در قراءات را عرضه كند،
خصوصا كه به زعم قوم؛ همه آن روايات و قراءات سبعة و عشرة جايز بوده،
و لازم نيست يك قاري در بيان قرائت و در تطبيق اصول خود؛ مضطرب رفتار كند، تا وجوه جايز خود را بيان كند،
اما در هر صورت؛ حتى بر فرض صحت اين احتمال و توجيه،
باز مي بينيم كه حفص به قرائت مروي شيخ خود ملتزم نبوده، ولو به انگيزه آموزشي؛ از آن تخلف مي نمايد،
پس نتيجه مورد بحث حاصل است كه:
روايت و قرائت رواة و قراء؛ عين روايت مرويشان نيست،
و در روايتشان؛ بر قرائت استادشان استوار نبوده،
و به بهانه آموزش وجه جايز؛ از آن تخلف كرده اند.
و اين روش حفص در حالي است كه ساير روات و قراء اينطور نبوده،
و طبق ضوابط عقلي؛ بر اصول قرائت خود؛ در همه جاي قرآن بطور يكسان ملتزم مي باشند.
و مثلا همان ميم "مت" را در همه جاي مصحف، يا به كسر خوانده اند يا به ضم.

8- مقاومت در برابر تحميل مصحف و قرائت عثماني:
قبلا اشاره شد كه عمربن الخطاب ابن مسعود را به كوفه فرستاد تا به مردم تلاوت و احكام دين بياموزد،
بعد از اينكه عثمان ايجاد مصحف حكومتي؛ و ارسال به بلاد؛ و الزام همه مردم بر آن را فرمان داد،
و بزرگان صاحب مصحف زمان نزول وحي در شوراي تدوين نبودند، بسياري با عثمان مخالفت كردند،
حتى همين امر بعدا منجر به شورش عمومي مردم؛ و كشته شدن عثمان شد،
اگرچه مصحف عثمان در بلاد منتشر شد، ولى برخي بلاد؛ بر مصاحف و قرائت متداولشان باقي مانده و انرا محافظت كردند،
از آنجا كه ابن مسعود نيز از كساني بود كه در برابر مصحف عثمان مقاومت نمود،
و مردم كوفه هم قرآن و فقه را از ابن مسعود فراگرفته بودند، فلذا بر مصحف و قرائت ابن مسعود باقي ماندند،
و وقتي ابوعبدالرحمان السلمي همراه مصحف عثمان (كه بيشتر بر قرائت زيد بن ثابت بود) به كوفه آمد، و انرا اموزش داد،
ولى عليرغم تلاشهاي بسيار او؛ و تبليغ اينكه اين مصحف و قرائت با مصحف و قرائت مولا علي (عليه السلام) و مصحف و قرائت ابي بن كعب يكي است،
اما آنچنان از آن استقبال نشده، و لذا در آن زمان رسميت نيافت،

* ابن مجاهد (مبتكر طرح محدوديت قراءات در سبعة) در كتاب "السبعة في القراءات (ص67)" مي گويد:
قال سليمان الأعمش: «أدركت أهل الكوفة وما قراءة زيد فيهم إلا كقراءة عبد الله فيكم، ما يقرأ بها إلا الرجل والرجلان.
(ترجمه) مردم كوفه را اينطور يافتم كه: رواج قرائت زيد (مصحف عثمان) در ميانشان؛ نبود مگر مثل رواج قرائت عبدالله (ابن مسعود) در ميان شما (كه پيرو قرائت زيد هستيد)،
كسي به قرائت زيد (مصحف عثمان) نمي خواند؛ مگر يكنفر دو نفر.

توضيح: مي تواند منظور از يكي يا دو نفر: اين باشد كه كلا يكي دو نفر پيرو ان بوده اند،
يا اينكه منظور اين باشد كه: جلسات اين قرائت بي رونق بود، و يكي دو نفر بيشتر عضو نداشت،
برخلاف قرائت ابن مسعود كه وقتي برگزار مي شد مساجد پر مي شد.
و همين مقدار التفات به قرائت زيد نيز بخاطر تبليغ (توافق با مصحف و قرائت مولا علي عليه السلام) پيدا شده بود،

و اين امر بي رونقي مصحف عثماني در بلاد مختلف؛ خصوصا نواحي شرقي سرزمين اسلامي ادامه داشت،
و مرتبا هم توسط حكام محلي دولت اموي؛ مثل زياد و پسرش ابن زياد تلاشهايي شد، اما مشكل ريشه اي حل نشد،
تا اينكه براى تحقق اين امر؛ حجاج سفاك را گماردند،

در باره ماموريت و عملكرد حجاج ثقفي؛ بيشتر اهداف سياسي و حكومتيش مطرح شده است،
اما اگر در منابع علم قراءات كندوكاو شود مي بينيم كه از اهداف رئيسي و ماموريتهاي اصلي او:
ريشه كن كردن مصاحف باقيمانده در بلاد؛ و الزام مردم بر مصحف عثمان و قرائت زيد بوده است،
حجاج ثقفي كه در زمان عبدالملك مروان و پسرش وليد ماموريت يافت كه:
به هر نحوي شده است؛ مصحف و قرائت ابن مسعود را از ريشه بخشكاند، و مصحف و قرائت حكومت را همگاني و رسميت واقعي ببخشد.
از اقدامات حجاج ثقفي در اين باره:

* حجاج هم از ابن مسعود كه نامش "عبدالله" بود، به "عبد هذيل" نام مي برد، با اين تعبير؛ هم او را با توصيف به بردگي تحقير مي كرد، و هم عنوان "بنده خدانبودن" به او مي داد،
و نيز تلاوت ابن مسعود را مي گفت اصلا قرآن نيست!
و مي گفت: اگر من زمان ابن مسعود بودم او را گردن مي زدم:
قال أبو بكر بن أبي الدنيا في كتاب الإشراف في منازل الأشراف ص 135 رقم (63): حدثني أبو القاسم واصل بن عبد الأعلى الأسدي ، قال : حدثنا أبو بكر بن عياش ، عن عاصم ، قال : سمعته يعني الحجاج بن يوسف ، وذكر هذه الآية فاتقوا الله ما استطعتم واسمعوا وأطيعوا قال : هذه لعبد الملك لأمين الله وخليفته ليس فيها تنويه، والله لو أمرت رجلا يخرج من باب المسجد , فأخذ من غيره؛ لحل لي دمه وماله , والله لو أخذت ربيعة بمضر لكان لي حلالا يا عجباه من عبد هذيل زعم أنه يقرأ قرآنا من عند الله , فوالله ما هو إلا رجز من رجز الأعراب , والله لو أدركت عبد هذيل لضربت عنقه. قال أبو بكر : فذكرت هذا الحديث للأعمش , فقال : " سمعته منه "
(ترجمه) أبو بكر بن عياش از عاصم نقل كرده كه گفت: از حجاج شنيده كه بالاي منبر مسجد كوفه، آيه و اسمعوا و اطيعوا را خواند و گفت: اين درباره عبد الملك است بدون هيچ بحثي، بخدا قسم اكر كسي را امر كنم كه از اين درب مسجد بيرون برود؛ و از غير آن درب بيرود؛ خون ومالش براى من حلال است، و اگر قبيلة ربيعة را به جرم قبيلة مضر مؤاخذة كنم براى من حلال است (كنايه از آزاديش در صدور هر حكم و فرماني ولو ناروا)
سپس وي با اين مقدمه تهديد آميز؛ به موضوع حاكم كردن مصحف حكومت اموي مي پردازد و ابتدا ريشه قرائت غير آن (مثل ابن مسعود را مي زند) و مي گويد:
تعجبم از عبدهذيل (منظور ابن مسعود) است؛ كه گمان كرده قرآن نازل از جانب خدا را مي خواند،
بخدا قسم نيست قرائت او مگر يكي از پليديهاي اعراب (جاهل)،
بخدا قسم اگر او را مي يافتم؛ گردنش را مي زدم،
ابوبكر بن عياش گفته اين سخن را براى اعمش گفتم، پس او گفت: من هم اين سخن را از حجاج شنيده ام.

* حجاج افرادي كه قرائت ابن مسعود را تلاوت مي كنند؛ شكنجه و تهديد به مرگ مي كرد، ("وكان يعاقب عليها" التمهيد لابن عبد البر، ج8 ص298).

* حجاج گروهي را گمارده بوده كه مصاحف را وارسي كرده؛ ومواضعي را كه با مصحف رسمي مطابقت ندارد؛ از ميان صفحات بچينند (تأويل مشكل القرآن لابن قتيبة 37).

اين برخوردهاي افراطي در حالي بود كه: ابن مسعود از محترمين صحابه و دانايان ايشان به قرآن بود، و نزد عموم مسلمين بسيار محترم بود،
فلذا اين فشارها اگر چه سبب حضور بيشتر قرائت حكومتي در مجامع تلاوت گرديد،
اما اهل فن و قراء؛ را از محافظت از قرائت و مصحف ابن مسعود باز نداشت:

* زمخشري در تفسير الكشاف ج3 ص540 مي گويد: وكان ذلك مما اضطر بعض أصحاب عبد الله إلى إخفاء مصاحفهم ودفنها زمن الحجاج. (ترجمه) اين امر (فشارهاي حجاج) پيروان قرائت ابن مسعود را بر آن داشت كه در زمان حجاج؛ مصاحف (بر قرائت ابن مسعود) را (پنهان و در محفظه هايي) دفن كنند، (تا خود و مصاحف را از آسيب ماموران حجاج محفوظ بدارند).

از جمله اين مقاومتها؛ عزم قراء بر محافظت قرائت ابن مسعود و رايج نگهداشتن آن بود:

* ابن اثير در تاريخ الكامل ج2 ص349 نقل كرده است: قال عاصم بن بهدلة: سمعت الحجاج يقول: ولا أجد أحداً يقرأ علي قراءة ابن أم عبد، يعني ابن مسعود، إلا ضربت عنقه، ولأحكنها من المصحف ولو بضلع خنزير؛ قد ذكر ذلك عند الأعمش. فقال: وأنا سمعته يقول، فقلت في نفسي: لأقرأنها على رغم أنفك. (ترجمه) نمي يابم هر كه را بر قرائت ابن مسعود بخواند مگر اينكه او را گردن بزنم، و هر آينه از مصحف؛ قرائت او را محو كنم و بتراشم، ولو اينكه وسيله اي جز استخوان دنده خوك نداشته باشم، يعني حتى به قيمت هتك حرمت طهارت مصحف؛ بخاطر بكار بردن استخوان خوك (كه پليد است)؛ از تماس آن با مصحف هم پروا نداشته و انرا انجام مي دهد.
اين سخن را براي اعمش نقل كردند، وي گفت: من هم از او (حجاج) شنيدم، و در دلم گفتم: به رغم انف تو (برخلاف ميل تو و براي اينكه بينيت به خاك ماليده شود) من اين قرائت (ابن مسعود) را مي خوانم.

توضيح:
برخي از مصنفين جمله اخير را؛ نقل اعمش از عاصم مي دانند،
آنوقت مطلب اضافه اي بدست مي آيد، و آن اينكه:
قاريان براى حفظ قرائت ابن مسعود، آنرا در پوشش قرائتهاي خودشان بكار مي برده اند،
چه اينكه خواندن به قرائت بنام ابن مسعود؛ خطر مرگ داشت،
و از طرفي چون تصميم داشتند اين اجحاف و افراط حكومت اموي و حاكم سفاكش حجاج را نپذيرفته، و مانع شوند از اينكه اين قرائت از بين برود،
فلذا با اينكه اسناد قرائتشان از شخصي ديگر بود، ولي برخي موارد را بر سبك او مي خواندند، تا آن قرائت هم حفظ شود.

نتيجه:
راز مخالفت برخي از قراء با اسناد قراءات خود:
ولذا اين احتمال بعيد نبوده، بلكه شواهد بسياري برآن هست،
و به وضوح مي بينيم كه در مقام نقل قرائتي بر لغت قريش؛ روايتي را نقل مي كنند كه در آن موارد بسياري قرائتي بر لغت غير قريش (مثل ابن مسعود) در آنست،
كه با توجه به اينكه آن قاريان هم از قراء بزرگ و معتبر بوده،
و هم قوت حفظ و دانش قرائتشان زبانزد بوده، هم امانت در نقل آنها،
ولى مواردي برخلاف قرائت خود و قرائت اسنادشان بكار برده اند،
مانند روايت حفص از اسناد قرائتش كه بر لغت قريش است،
ولي برخلاف آن؛ در سرتاسر قرآن؛ همزة را طبق غير زبان قريش به صورت "تحقيق" بكار برده است،
و اين سبب (انگيزه مقاومت) راز اين گونه تخلفات مي باشد،
فلذا بخاطر نقش مهم و كليديش در گشودن راز اين تخلفات؛
ما به شرح تفصيلي اين سرگذشت و بيان جزئياتش پرداختيم.

خلاصه:
مبارزه با قرائت حكومتي و يا حفظ قراءات ديكر:
كساني كه مي خواسته اند بنحوي مخالفتشان را با مصحف عثمان ابراز بدارند،
ولو قرائت مطلوبشان قرائت ديگري بوده، اما قرائت ابن مسعود را نيز ترويج مي داده اند،
از جمله اينها اعمش و عاصم (جزو قراء سبعة) است،
كه وقتي حجاج سفاك ممنوعيت قرائت ابن مسعود را تا سرحد مرگ رساند،
عاصم را بر آن داشت كه قرائت ابن مسعود را (ولو مخفيانه و تحت پوشش قرائت خودش) همچنان رايج نگهدارد،
و اين امر هم شاهدي بر انگيزه هاي رواج برخي قراءات؛ يا تاثر قراء در قراءاتشان از آنهاست،
و نيز شاهدي بر عدم التزام قراء در قرائتشان بر روش مورد روايت خودشان است،
از اين روست كه مي بينيم:
با اينكه مبناي قرائت "عاصم" حجازي بوده؛
و منبعش قرائت بر اساس لغة قريش است،
ولى در بسياري موارد (از جمله تلفظ همزه) بر سبك ابن مسعود بر لغت هذيل و برخلاف لغة قريش تلاوت كرده است،
و اين امر دليل ديگري است بر اينكه:
در التزام و بكاربردن قراءات
نبايد بر عناوين اسناد قراءات قراء اكتفا نموده،
و لازم است با ملاحظه نكات اين مبحث؛
قراءات معتبر موجود را بررسي علمي نموده،
و سپس بر اساس مباني قرائت زبان عربي فصيح، قرائت صحيح را گزينش نمود.

9- درخواست طالبين قرائت يا پسند محيط:
يكي از علل تخلف قراء از سبك و روايت و قرائت و مبناي لغوي اسناد قرائتشان اين جهت بوده كه:
در تدريس و تعليم قرائت،
ملاحظه درخواست شايع ميان دانشجويان تلاوت،
و نيز مراعات بذيرش عمومي محيط تدريس خويش؛ را مي نموده اند،
ولذا در شهري مثل كوفه؛ كه مردم با قرائت ابن مسعود خو گرفته و عموما علاقمند آن بودند،
يا به لحاظ ارادت به حضرت مولا علي (عليه السلام) علاقه به يادگرفتن قرائت حضرتش داشته اند،
يا قرائت زيد و مصحف عثمان كه رسما حاكم بوده و قطعا برخي پيرو و طالبش بوده اند،
فلذا مي بينيم كه أكثر قاريان كوفه (از جمله عاصم) و نيز راويانشان
همگي قرائتشان ممزوج و آميخته اي بين قرائت اين سه نفر است،
با اينكه سبك و مباني قرائت اين سه متفاوت است،
فلذا در تلاوتشان گاهي بر سبك اين؛ و گاهي بر سبك آن مي خوانده اند،
و اين نوع اختيار و گزينشها بسيار متنوع بوده است،
و همين امر سبب پيدايش روايات مختلف از يك راوي شده است،
چه اينكه مثلا عاصم (ضمن آميختن بين سبكها) گاهي به قرائت ابن مسعود نزديك شده؛ و گاهي به قرائت مولا علي (عليه السلام)؛ و گاهي زيد،
مثلا گاهي اختيار مي كرد كه به روش ابن مسعود بخواند و لكن از نظر "تسهيل همزة" به مانند قرائت مولا علي (عليه السلام) مي خواند،
و تعداد اين اختيارات و تركيب و آميختگيها شماره ندارد،
ولذاست كه مي بينيم روايت حفص از عاصم؛ در موضوع اماله نداشتن؛ بر سبك قرائت مولا علي (عليه السلام) است،
اما همين روايت در موضوع تحقيق همزة بر سبك قرائت ابن مسعود است،
يا الأعشي كه از ابوبكر شعبة بن عياش از عاصم نقل مي كند، همه موارد تسهيل همزة را رعايت مي كند،
كه اين روش از نظر اداء تلاوت بر سبك قرائت مولا علي (عليه السلام) است.

10- انگيزه نقد علمي (تصحيحي):
نقد و افشاگري فضاي رايج در قرائت زمان خودش:
نمونه هاي ديگري از تخلفات قراء وجود دارد كه در زير علل سابق الذكر جه بسا نگنجد،
و لذا مورد بررسي و تأمل برخي محققين واقع شده، كه مثلا:

* ابن قتيبة (كه نظرش در زبان عربي حجت شمرده مي شود) در كتاب "تأويل مشكل القرآن" (ص58-61) درباره افراط روش حمزة گفته است:
لم أر فيمن تتبعت وجوه قراءته: أكثر تخليطاً، ولا أشد اضطراباً منه. لأنه يستعمل في الحرف ما يدعه في نظيره، ثم يؤصل أصلاً ويخالف إلى غيره لغير ما عِلَّةٍ. ويختار في كثير من الحروف، ما لا مخرج له، إلا على طلب الحيلة الضعيفة. هذا إلى نبذه في قراءته مذاهب العرب وأهل الحجاز، بإفراطه في المد والهمز والإشباع، وإفحاشه في الإضجاع والإدغام، وحمله المتعلمين على المركب الصعب، وتعسيره على الأمة ما يسره الله، وتضييقه ما فسحه. ومن العجب أنه يُقرئ الناس بهذه المذاهب، ويَكْرَهُ الصلاة بها! ففي أي موضع تستعمل هذه القراءة إن كانت الصلاة لا تجوز بها؟! وكان ابن عيينة يرى لمن قرأ في صلاته بحرفه، أو ائتم بقراءته، أن يعيد. ووافقه على ذلك كثير من خيار المسلمين، منهم بشر بن الحارث وأحمد بن حنبل. أما حمزة فيقرئ في صلاته بغير همز (وليس في هذا إشكال)، لكن في خارجها يقرئ دوماً بالهمز إلا عندما يقِف فيَقرئ بدونه! وقد شغف بقراءته عوام الناس وسوقهم. وليس ذلك إلا لما يرونه من مشقتها وصعوبتها، وطول اختلاف المتعلم إلى المقرئ فيها. فإذا رأوه قد اختلف في أم الكتاب عشراً، وفي مئة آية شهراً، وفي السبع الطوال حولاً، ورأوه عند قراءته مائل الشدقين، دارَّ الوريدين، راشح الجبينين، توهموا أن ذلك لفضيلة في القراءة وحذق بها. وليس هكذا كانت قراءة رسول الله (صلى الله عليه وآله)، ولا خيار السلف ولا التابعين، ولا القراء العالمين. بل كانت قراءتهم سهلة رَسْلةً. (ترجمة) در ميان كساني كه وجوه قرائتشان را جستجو و بررسي نمود؛ نديدم كسي را كه بيشترين مخلوط كردنها و شديدترين اضطرابها را داشته باشد مگر حمزة، چون او روشي را بكار مي برد كه در نظيرش آنرا رها مي كند، سپس اصلي را تاسيس كرده و بدون علت در جاي ديگري بر خلاف آن عمل كرده، و در بسياري از حروف گزينشي دارد كه بي وجه است؛ مگر با توجيه ضعيف، اين مشكلات او؛ به اضافه روش او در ترك لغت عربي فصيح و حجاز، با افراط در مد و همز و اشباع، و اضجاع و ادغام فاحش، و واداشتن متعلمين قرائت به وجوه مركب سخت، و دشوار نمودنش بر امت آنچه را كه خداوند آسان نموده، و تنگ نمودن آنچه را كه خداوند موسع فرموده، و از امر عجيب اينكه او مردم را به روشها قرائت مي دهد، اما خودش از خواندن به آنها در نماز اكراه دارد، اگر نماز با اين قرائت جايز نيست؛ پس در كجا بكار مي رود اين قرائت؟ و ابن عيينة (از فقهاء عامه) نظرش اين بود كه هر كسي قرائت حمزة را در نماز بكار ببرد، يا به نمازي با اين قرائت اقتدا كند؛ بايد نمازش را اعاده كند، و بر اين فتوى بسياري از برگزيدگان مسلمانان موافقت نموده اند، از آنهايند: بشر بن الحارث و احمد بن حنبل، اما حمزة را مي بينيم كه در نمازش همزة را بدون تحقيق (و با تسهيل) قرائت مي كند، ولى در بيرون نماز دائما با همز (تحقيق) مي خواند، الا اينكه وقف كند كه آنوقت بدون نبر (صداي غليظ = ضد تسهيل) مي خواند! و به قرائت او عوام الناس بسيار شوق و گرايش دارند، و اين نيست مگر بخاطر اينكه سختي و مشقت اين قرائت را مي بينند، و اينكه براى فراگرفتن آن بايد مدت طولاني نزد استاد قرائت رفت و آمد كند، وقتي مي بينند براى ياد گرفتن سوره حمد؛ بايد ده روز پيش استاد رفت، و براى صد آيه بايد يكماه رفت، و براى هفت سوره بزرگ يك سال بايد رفت، و او را مي بينند كه در وقت قرائت فك و دندانهايش را آنچنان كج و مايل مي كرد، يا رگهاي گردنش متورم مي شد، يا پيشانيش عرق ريزان مي گرديد، آنوقت عوام توهم مي كنند اين يك امتيازي و مهارتي است در قرائت او، در حاليكه قرائت رسول الله (صلى الله عليه وآله) و نه برگزيدگان گذشتگان (صحابه) و نه تابعين و نه قاريان دانشمند؛ هيچكدام اين چنين نبوده است، بلكه قرائت ايشان آسان و روان بوده است.

بررسي:
چرا قاري نامداري همچون "حمزة زيات كوفي" (از ائمة قراءات سبعة) كه از هر جهت توانا و مبرز بوده،
و اسناد قرائتش هم حضرت امام جعفر صادق از پدرشان امام محمد باقر از پدرشان امام زين العابدين از پدرشان امام حسين از پدرشان امام علي بن أبي طالب (عليهم السلام) بوده، و اسانيد ديگري به ابن مسعود و ابي بن كعب هم داشته،
اما در سبك قرائتش روش مخصوصي دارد، كه به هيچ يك از گذشتگان از اين اسنادهايش شبيه نيست،
و گزينشهايي را در تدوين قرائتش حمزة داشته،
كه يا برخلاف قبليها بوده، يا اگر متابعت كرده، در نحوه اداء آنها؛ به افراط رفتار كرده است،
بطوريكه براى اجراي قرائتش؛ خودش چنان به زحمت مي افتاد، كه:
فك و دندانهايش را آنچنان كج و مايل مي كرد كه شكل زشتي مي گرفت، يا رگهاي گردنش متورم مي شد، يا پيشانيش عرق ريزان مي گرديد،
و افراط در مد و همز و اشباع، و افحاش در اضجاع و ادغام، سبك مخصوص اوست،

و جالبتر آنكه خود حمزة؛ اين روش قرائت را فقط در ميان مردم و مجالس قرائت داشته؛ و وقتي به نماز مي ايستاد اين قرائت را نداشت،
بلكه خالي از اين افراطها و تركيبها؛ و مناسب اسناد قرائتش به مولا علي (عليه السلام) و طبق لغت عربي فصيح قرائت مي كرد.
و همين امر (اعراض حمزة از قرائتش در نماز) سبب اشكال بر سبك قرائت رسمي او شده است، كه چرا قرائت نمازش با قرائت رسميش اختلاف دارد:

* ابن مجاهد في "السبعة في القراءات" گفته: حدثنا ابن حيان (هو محمد بن عيسى بن حيان) قال حدثنا محمد بن يزيد أبو هشام (الرفاعي المقرئ) عن سليم (بن عيسى) عن حمزة: أنه كان إذا قرأ في الصلاة لم يكن يهمز. (ترجمه) بعد از نقل سند؛ سليم بن عيسى گفته: حمزة اينطوري بود كه وقتي در نماز تلاوت مي كرد، همزة را (مثل قرائت رسميش) تحقيق نمي كرد.

* و برخي ديگر از قراء نيز اين چنين بوده اند، كه بعضي موارد قرائت خود را در نماز و تلاوت شخصيشان بكار نمي برده اند:
ابن الجزري در كتاب "النشر في القراءات العشر نقل از ابوعمرو الداني در كتاب "التيسر" آورده است كه:
وحكى أبو شعيب عنه: أن أبا عمرو كان إذا قرأ في الصلاة لم يهمز،(ترجمة) ابو شعيب نقل كرده كه: ابو عمرو بصري (از قراء سبعة) عادتش اين بود كه اگر در نماز قرآن مي خواند، تحقيق همزة نمي كرد.
وحكى أبو عبد الرحمن وإبراهيم في رواية العباس وأبو حمدون وأبو خلا ومحمد بن شجاع وأحمد بن حرب عن الدوري: أن أبا عمرو كان إذا قرأ لم يهمز. (ترجمة) بدانكه ابو عمرو بصري (از قراء سبعة) عادتش اين بود كه وقتي خودش قرآن مي خواند (تلاوت شخصيش را انجام مي داد) تحقيق همزة نمي كرد.

ولذا از بهترين نشانه هاي مقبول نبودن قرائت معروف خودشان، آنكه:
اين راويان و قاريان؛ آن قرائت خودشان را در نماز و تلاوت بكار نبرده؛ و قرائت نماز و تلاوتشان را بر آن قرائت نمي خوانده اند

نتيجة:
اوّلا: شكي در مقبول نبودن اين نوع قرائت (رسمي حمزة) طبق اصول نمي باشد،
و بهترين شاهد همان در نماز نخواندنش،
لذا حتما قرائت رسمي حمزة مورد اعتقاد و قبول خودش نيز نبوده است.

ثانيا: قراءة برگزيده و مورد نظر حمزة همان بوده كه در نماز بدان ملتزم بوده است،
چه اينكه همين امر شاهد بر قرائت مورد اعتقاد اوست.

ثالثا:
سؤال: چرا حمزة چنين قرائتي بيرون نماز داشته و علت اين چنين بودن قرائت رسمي او چيست؟

پاسخ: با توجه به علميت و مهارت و تسلط حمزة در قرائت؛ و نيز اعتبار و امانت او،
فلذا هيج وجهي باقي نمي ماند براي تدوين و مطرح كردن قرائت رسميش الا اينكه
حمزة با قرائت رسميش قصد اثبات آنرا نداشته؛
بلكه با آن مي خواسته روشهاي شايع در قراءات زمان خويش را نقد نموده؛ و بيراهه بودنش را به نمايش بگذارد،
اسناد قرائت او كه سرتاسر به وجود نوراني معصومين (عليهم السلام) منور و متبرك گرديده، و بر اساس لغت عربي فصيح هم بوده است,
او مي ديده اگر به روش "اثباتي" بخواهد قرائت مورد اعتقاد خود را طبق معمول مطرح كند،
چه بسا بخاطر دشمنيهاي حزب باطل با خاندان وحي (عليهم السلام)؛ اولا آنرا بايكوت و مهجور مي كنند، ولذا با تأكيد روي آن نمي توانسته خدمتي به دانش قراءات بنمايد.
و ثانيا بر فرض عدم ممانعت از نشر آن؛ براى توده عوام و نيز عموم مشتغلين قرائت؛ اين روش در ميان دهها روايت كم مي شود، و باز كمكي به تصحيح روشهاي غلط رايج نمي كند،
فلذا وي بجاي روش "اثباتي" (طرح قرائت صحيح)؛ روش "انتقادي" (طرح معايب قراءات معيوب) را برگزيده،
و با تدوين قرائت خودش (حمزة) بر اساس بيشترين افراط و تفريطهاي (ولو مجاز) روات و قراء؛ و اجراي متكلفانه آنها؛ يكجا به نمايش ماهيت و عاقبت اين قراءات پرداخته است.
فلذا قرائت حمزة در بيرون نمازش كه به اسم او معروف شده، در حقيقت قرائت افشاگرانه او از روشهاى غلط قرائت بوده است،
از اين رو مي بينيم؛ او تا جايي كه ممكن بوده؛ تخلفات قراء از قرائت فصيح را؛ با ادائي افراطي و شكل و شمايلي غير راحت و پر زحمت و تكلف اجرا مي كرده است.
تا ماهيت و غايت و نهايت آن قراءات را افشا كند،
براى همين است كه حمزة در قرائت رسميش؛ جمع كرده است بين همه شذوذها (غير متعارفها) و تخلفات به صورت افراط،
و اگر نبود اين هدف؛
بديهي است كه هم منبع قرائت او و هم روش كسي كه قرائتش را از آن اخذ كرده؛ با روش رسمي او (نمايش تخلفاتي قراء) بسيار متفاوت بلكه بر عكس انست،
و اين نكته ايست كه بايد بدان توجه شود،
و اگر كسي خواسته باشد قرائت صحيح و مورد قبول حمزة را بدست آورد؛ بايد بر عكسِ اين موارد افراط؛ بطور روان و بي تكلف؛ و طبق لغت فصيح قرائت كند.

اين بود شرح عوامل تأثيرگذار در شكل گيري قرائت قاريان؛
كه هم بيانگر علل اختلافات راويان و قاريان بوده،
و هم در حقيقت تعيين كننده "نزديكي يا دوري هر روايت و قرائت از قرائت آسماني" است.

اين بررسي به ما نشان مي دهد
تا روايات و قراءات قرآني را چگونه با نظر علمي و تحليلي تخصصي ببينيم
نه دسته بندي حزبي و محدود شدن در عناوين اشخاص واسطه نقل آنها
اصل در قراءات قرآني مطابقت يا هر بيشتر نزديكتر بودن با قرائت آسماني است
اصول و مشخصات قرائت آسماني در منابع علمي معتبر تبيين شده است
كافي است آنها را با دقت ملاحظه
و از ميان روايات و قراءات قرآني؛ قرائت مطلوب را برگزيده و بر حسب آن تلاوت كنيم
بقيه روايات و قراءات بي فايده نبوده و ارزش علمي داشته و در مباحث تحليلي دانش قراءات بكار مي روند
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

معرفي قراء و قرائتهاي رايج = سبعة و عشرة

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:24 am

معرفي قراء و قرائتهاي رايج = سبعة و عشرة

هفت نفر قراء سبعة و دو راويشان
1. عاصم كوفی: راویانش حفص و شعیه می‌باشند.
2. نافع مدنی: راویانش قالون و ورش می‌باشند.
3. ابن كثیر مكی: راویانش قنبل و بزّی می‌باشند.
4. حمزه كوفی: راویانش خلف و خلاد هستند.
5. كسایی كوفی: راویانش دوری و ابوالحارث هستند.
6. ابوعمرو بصری: راویانش دوری و سوسی می‌باشند.
7. ابن عامر شامي: راویانش هشام و ابن ذكوان هستند.

سه قاري قراء عشرة و دو راويشان
8- ابوجعفر مدني: راویانش ابن وردان و ابن جماز مي باشند
9- يعقوب حضرمي: راویانش روح و رويس مي باشند
10- خلف العاشر: راویانش ادريس و اسحاق مي باشند

انواع اختلافات قراء عشرة و راويانشان
اين اختلافان در تلاوت هفت نوع است:

1- اختلاف در أسماء في إفراد و تثنية و جمع
مانند كلام خداي تعالى در سورة البقرة ( وعلى الذين يطيقونه فدية طعام مسكين )
كه لفظ ( مسكين ) هم به صورت إفراد
هم به صورت جمع ( مساكين ) خوانده شده است.

2- اختلاف در تصريف أفعال از ماضي و مضارع و أمر
مانند كلام خداي تعالى در سوره البقرة ( ومن تطوع خيرا )
كه هم به صورت فعل ماضي (به فتح تاء و طاء مخففة با فتح عين) خوانده شده,
و نيز به صورت فعل مضارع ( يَطّوعْ ) به ياء مفتوحة و بعدش طاء مشددة مفتوحة با جزم عين، خوانده شده است.

3- اختلاف در وجوه الإعراب
مانند كلام خداي تعالى در سورة البقرة ( ولا تُسْئَلُ عن أصحاب الجحيم )
كه هم به صورت ( لا ) نافية، (به ضم تاء و رفع لام) خوانده شده,
و نيز به صورت ( لا ) ناهية ( تَسْئَلْ ) به فتح تاء وجزم لام خوانده شده است

4- اختلاف در نقص و زيادة
مانند كلام خداي تعالى در سوره آل عمران ( وسارعوا إلى مغفرة من ربكم )
كه هم به صورت إثبات واو قبل از سين
و هم به صورت حذف واو خوانده شده است

5- اختلاف در تقديم و تأخير كلمات
مانند كلام خداي تعالى در سوره آل عمران ( وقَاتلوا وقُتِلُوا )
كه هم به صورت تقديم ( وقاتلوا ) و تأخير ( وقتلوا ) ,
و نيز به صورت تقديم ( وقتلوا ) و تأخير ( وقاتلوا ) .خوانده شده است

6- اختلاف در إبدال و جايكزيني حرفي بجاي حرفي
مانند كلام خداي تعالى در سورة يونس ( هنالك تبلوا كل نفس ما أسلفت )
كه هم به صورت ( تبلوا ) بتاء مفتوحة فباء ساكنة ,
و نيز به صورت تاءين أولى مفتوحة و ثانية ساكنة

7- اختلاف در تلفظ و اداء حروف:
مانند مباحث
فتح و إمالة و ادغام و اظهار و تسهيل و تحقيق و تفخيم و ترقيق و...
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

جغرافياي رواج قراءات قرآني

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:25 am

مصحف و قرائت آسماني:
قبلا اشاره شد كه: مصحف و قرائت آسماني كلام وحي قرآن كريم؛ همان بوده كه بوحي الهي و تعليم جبريل به بيامبر صلى الله عليه وآله رسيده و حضرتش املاء بر مولاعلي عليه السلام فرموده و ايشان كتابت و روايت نموده اند، اين مصحف بعد از وفات حضرت رسول الله صلى الله عليه وآله به متسلطين بر مسند خلافت ارائه شد، ولى آنها با اينكه آنرا مي شناختند از آن اعراض كردند، و حضرتش فرمود ديكر آنرا نمي بينيد تا وقت قيام قائم آل محمد، و اين مصحف تا به امروز نزد حضرات معصومين عليهم السلام نكهداري شده است، و در مواردي آنرا به خواص نيز نشان داده اند، اما قرائت آسماني را به مناسبتهاي تعليم و تفسير قرآن مكررا مطرح نموده اند. برخي از موارد آن در كتب علم قراءات عموم مسلمين نيز ثبت شده، و اصول علمي آن هم در كتب مرجع علوم زبان عربي مطرح شده است، و برخي از موارد آن قرائت هم فقط در مجامع حديث اهل بيت عليهم السلام محفوظ مانده است.

مصحف و قرائت زميني:
البته حضرت مولا علي عليه السلام و ساير معصومين تلاوت و آموزش قرائت شان به ديكران در مصحف و قرائت آسماني خلاصه نشده، و مصحف رايج (عثماني) را نيز كه تلاوت مي نموده اند، و در استدلال و تعليم نيز آنرا بكار مي برده اند، فلذا قراءات منسوب به ايشان بر اساس اين مصحف از اين روست، ولكن نحوه قرائت ايشان از مصحف رايج را نمي توان به صرف ادعاي قرائت ايشان يا انتهاي سند قرائت به نام ايشان، يا شيعه بودن قاري، بدست آورد، بلكه بايد اصول قرائت عربي فصيح را نيز شناخته، و قرائتها را با آن محك زد، و آن روايات قرائتي كه مطابقت دارد را بركزيد.

نحوه توجه مسلمين به قراءات:
همانطور كه در تاريخجه قراء ات بيان شد، وقتي امت اسلام از مصحف و قرائت آسماني كلام وحي (تعليم جبريل به بيامبر و كتابت مولاعلي عليه السلام) و نيز قرائت ابي كعب (داناترين صحابه بعد اهل بيت در قرائت قران كريم) محروم شدند، مؤمنين و فرهيختكان مسلمين از ميان قراءات مطرح درباره مصحف ترتيب حجمي (عثمان) بدنبال آثار قرائت مولا عليه السلام و ابي بن كعب بوده، و ازميان قراءات و روايات بسيار؛ بدنبال قرائتي بودند كه يا از نظر سند به ايشان منتهي شده يا از نظر مباني و اصول و قواعد نزديك بوده است، از آنجا كه هيجكدام قراءات و روايات رايج قرآني (سبعة و عشرة) به تنهايي ازهر دو جهت (سند قاري و اصول علمي قرائت) مطابق يا نزديك قرائت حضرات عليهم السلام نبوده، و اين دو ملاك در ميان اين قراءات بطور متفرق آمده است، فلذا برخي از اين قراءات كه يا بلحاظ شيعه بودن قاري يا انتهاي سند قرائت به حضرات يا اصول تلاوت بنحوي نزديكتر بوده اند بيشتر از قراءات و روايات ديكر مورد توجه واقع شده اند،
اما عوام مسلمين بر حسب فضاي اكثريت و محيط و يا اكر الزام حكومت در جهتي بوده به همان ملتزم شده و بر آن رفتار كرده اند. بجز ابن عامر كه اموي بوده بقيه قراء سبعه از مواليان اهل بيت عليهم السلام بوده اند، برخي مشهور و برخي مستور، درتاريخ اسلام، قرائت غالب مسلمين در هر دوره بر اساس همين قرائت قراء علوي بوده است، حتى ان يك قاري اموي ابن عامر تا مدتي ان هم در محدود شام قرائتش متداول بوده، و از قرن بنجم مردمان شام هم به قراء علوي رجوع نموده اند، از ميان قراء علوي ابوعمرو بصري به مدت هزار سال قرائت غالب مسلمين بوده و اكنون حدود بانصد سال است كه روايت حفص از عاصم قرائت غالب مسليمن جهان است. البته روايت ديكر عاصم، كه بوسيله شعبة نقل شده، قرائت غالب بلاد شيعه از عراق و ايران تا يكي دو قرن قبل بوده است.

عوامل رواج روايت حفص از قرائت عاصم:
1- روايت حفص از قرائت عاصم كه از نظر سند و تحصيل علمي حفص و عاصم در تعلم علم تلاوت؛ منتهي به ابي بن كعب و مولاعلي عليه السلام است، و خود افراد اين سند هم از اصحاب ائمه بوده اند، ابوعبدالرحمان السلمي از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام، و عاصم از روات امام حسن مجتبى عليه السلام، و حفص از اصحاب امام صادق عليه السلام، فلذا بدين جهت مورد توجه فرهيختكان مسلمين و مواليان اهل بيت قرار كرفته است، و بر عكس ميان عوام و مردمان بيرو حكومتها (اموي و عباسي) بدليل ترويج غير آنها؛ قرنها مورد بي رغبتي و انزوا قرار كرفته بود، ولي با همه اين حال اين دو قاري از نظر صحت و دقت قرائت در سطح بالايي بوده اند بطوري كه عدم مرغوبيت عقيده شان در نظر حكومت مانع مطرح شدنشان نبوده، بلكه جزو قراءات سبعة انتخاب شده، با اينكه اين انتخاب توسط ابن مجاهد و هيئت علمي بركزيده حكومت عباسي رخ داده است. ولذا جريان اموي و عباسي براي اينكه اين قرائت رواج بيدا نكند، آمده اند در مبحث تعيين صلاحيت روات احاديث، ناقلان اين قرائت (حفص و عاصم) را بشدت تخريب كرده اند، و يكسره كوبيده اند، و آنها را غير معتبر و غير موثق بلكه جاعل حديث و دروغكو هم نسبت داده اند، و اين بخاطر اين بوده كه ايشان از محبين اهل بيت عليهم السلام بوده اند، و احاديث فضايل اهل بيت از رسول الله صلى الله عليه وآله را نقل مي كرده اند، براى اينكه بخاطر شهرت و اعتبار قرائت قران، سبب اقبال مردم به عقيده آنها نشود، و اين تناقض آشكار در رفتار جريان حكومتي؛ سبب رسوايي ايشان شده است، جه اينكه كسي كه شخصا از نظر امانت در نقل، و دقت در تطبيق بحدي معتبر است كه روايت و قرائتش از ميان صدها روايت و قرائت بركزيده شده و جزو قراءات سبعة محسوب مي شود حتى از نظر جريان مخالف، آنوقت جطور همين اشخاص به نقل حديث كه مي رسد هم حافظه شان زير سؤال است، هم دقت نقلشان معدوم، هم امانت و عدالتشان مردود مي شود، با اينكه حفظ و دقت در نقل قرائت از نقل حديث سختتر است، و كسي كه در سختتر و بالاتر مقبول است جطور در مادون آن مردود است؟ و اين يعني اينكه هيج نقصاني در امانت و دقت و حافظه شان نيست، و اين رفتار دوكانه جيزي نيست جز يك تلاش براى منع اقبال مسلمين به اهل حق و افزايش جمع مؤمنين. براى همين مي بينيم كه اكر جه قرائت عاصم و روايت حفص در ميان مجامع قراء بلاد مختلف بويزه سرزمين وحي و مركز خلافت و بايتخت مسلمين، بشدت مطرح بوده است، ولى از نظر رواج عمومي فراگير نبوده است. البته اين القاءات منفي مربوط به وابستكان حكومت بوده است و الا علماء بزرك كه مستقل بودند، مثل احمد بن حنبل امام حنبليان و ابوحنيفة امام حنفيان نيز توثيق عاصم را نموده و بخاري و مسلم كه بزركترين امام حديث عامه بشمار مي رود در صحيحترين كتاب ايشان يعني صحيحي بخاري و مسلم از او روايت كرده اند. و همينطور حفص كه امام حنبليان او را صالح مي شمرد.

2- حفص و عاصم اهل كوفه از قراء نامدار آن سامان بودند، و اين سبب رواج اين قرائت در آنجا شده بود، البته ارادت مردمان كوفه به اهل بيت عليهم السلام سبب ديكر اقبال به اين قرائت كه سندش منتهي به مولا عليه السلام بود مي باشد، همجنانكه قرائت قراء ديكر سبعه (حمزه و كسائي) نيز در كوفه رواج داشته بلكه در برخي از عصور از قرائت عاصم رايجتر شده است. دليل آن اينكه: هر دو از ارادتمندان خاندان نبوت، و حمزه از اصحاب امام صادق عليه السلام بود،

3- حفص اكر جه اهل كوفه بود ولي در بغداد مسكن داشت و مدتي هم در مكه اقامت داشتته و تعليم قرائت مي نمود و اين سبب مطرح شدن و رواج آن در اين سرزمينها نيز بلكه بخاطر مركزيت يكي از نظر حكومتي و مركزيت ديكري از نظر ديني سبب انتشار آن به بلاد ديكر كرديد،

4- ابوحنيفه هم كه حامي انقلابهاي علوي مانند زيد شهيد بود، به اين روايت و قرائت اهتمام داشته ولذا بيروان مذهب ابوحنيفه در بلاد مختلف هم به آن ملتزم بوده اند، ولى بخاطر همين كرايش و ارادت ابوحنيفه به علويان، تا حكومت عباسيان سركار بود مذهبش رونقي نداشته و بيروانش نيز زمينه مطرح بودن نداشتند، اما حنفيان در كشورهاي عراق و بلاد ديكر مشرق زمين مانند ايران و افغان و باكستان و هند بر همين قرائت بودند،

5- با به حكومت رسيدن عثمانيها (كه مذهب حنفي داشتند) در تركيه و سبس تسلطشان بر بلاد اسلامي و توسعه متصرفاتشان اين وضع تغيير كرد، و سلطان عثماني در هر كشوري كه حكومت را بدست مي كرفت، مصحف به روايت حفص و قرائت عاصم را مصحف رسمي قرار داده و از قراء مي خواستند كه آنرا تعليم دهند، كه بيشتر كشورها بذيرفته و برخي كشورهاي شمال و شرق افريقا بر قرائت قرآني متداول در كشور خودشان باقي ماندند، اين امر سبب بالارفتن آمار بيروان روايت حفص و قرائت عاصم و شهرت غالب آن در بلاد اسلامي كرديد.

6- اختراع صنعت جاب و جاب شدن اولين قرآن جابي، سبب انتشار بيشتر و رواج كسترده تر روايت حفص از قرائت عاصم كرديد، اولين مصحف توسط مستشرقين در هامبورك آلمان در سال 1106 بر اساس اين روايت و قرائت بود، بخاطر اينكه اين روايت و قرائت از ميان بقيه قرائات تلفظ و كتابتش به هم نزديكتر بود، همجنين امتياز تناسب بيشتر آن براى جاب به حروف سربي آن صنعت ابتدايي بود، جه اينكه روايت و قرائت از نظر رسم الخط و علائم سجاوندي و نشانه هاي خاص تجويدي ساده تر بوده و بيجيدكيهاى قراءات ديكر (مثل اماله) كه در نوشتن نيز ظاهر مي شد را نداشت وبا امكانات اوليه صنعت جاب سازكارتر بود. بعد از آن هم كه عثمانيها مصحف را جاب كردند بر اساس همين روايت و قرائت بود و همنيطور شروع جاب مصحف در مصر، كه انجام اين جابهاي اوليه قرآن كريم با روايت حفص از قرائت عاصم سبب كره خوردن مصحف جابي با اين روايت و قرائت شد بطوريكه در ساير بلاد نيز همينطور رفتار مي شد، و كشورهاي داراي قراءات ديكر از مصاحف جابي بر همين قرائت بعد از ويرايش دستي آن بر اساس قرائت كشور خود استفاده مي كردند، اين امر خود عامل ديكري براى انتشار اين مصحف و رواج بيشتر اين روايت و قرائت در جهان اسلام بود. البته در سالهاي بعدتر و رواج صنعت اوفست و جاب تصويري و غير حروفي، مصاحف جابي بر قراءات ديكر نيز به بازار آمد.

7- نقش مراكز دولتي: بعد از زوال حكومت عثماني و تقسيم كشورها، دول و مراكز دولتي تلاوت آنها، قرائت رسمي كشورشان را روايت حفص از قرائت عاصم قرار داده و كليه برنامه هاي بخش تلاوت راديو و تلويزيون و آموزشهاى مدارس و نيز دار التلاوة و مدارس علوم قرآني بر اين اساس عمل مي كردند. و ابتدا روايت حفص آموزش داده و سبس قراءات ديكر بر اساس آن تعليم مي نموده اند.

8- انتشار صوتي: اولين تلاوتي كه ضبط صوت شد تلاوت شيخ حصري بر روايت حفص از قرائت عاصم بود، و بيشترين نوارهاي و ديسكهاي صوتي با اين روايت و قرائت بوده است. همجنانكه اولين بخش زنده راديويي و تلويزيوني نيز بر همين روايت و قرائت بوده بلكه بيشترين بخش صوتي و ويديوئي تلاوت از همين قسم بوده است اين امر سبب كسترش بيشتر آن كرديده است

9- مصحف مدينة: رفيق حريري ثروتمند بزرك لبنان كه بعدا نخست وزير آن نيز شد، برخي از اموال خود را براى نشر جهاني و رايكان مصحف از سرزمين وحي اختصاص داد، و با آن مجتمع بزركي را براي جاب و نشر مصحف در شهر مدينه منورة احداث نمود، و ازآنجا كه در عربستان (مانند بسياري از كشورها) كارهاي مهم و بزرك بايد به نام بادشاه انجام كيرد تا اجازه اقدام آن داده شود، اين مجتمع نيز به اسم بادشاه وقت عربستان (ملك فهد) ناميده شده، و در نزد عامه ناس به عنوان خدمت و سخاوت ملك فهد معروف كرديد. در سالهاي اوليه اين مجتمع؛ جابهاي بسياري با تيرازهاي ميليوني مصحف به روايت حفص از قرائت عاصم عرضه و در ميان حجاج و نيز مساجد مسلمين در اطراف جهان منتشر شد، و در نوبتهاي بعدي ترجمه هاي متعدد و نيز جند قرائت ديكر هم عرضه كرديد، اين امر سبب نهايي شدن رواج روايت حفص از قرائت عاصم و جهاني شدن و غلبه مطلق آن كرديد.
اكر جه رفيق حريري سني حنفي بود، و نسخه منتشره در مدينه رونوشت مصحف سوريا و سرزمين شام بخط عثمان طاهاي دمشقي بود، ولى اين امر دليل انتخاب روايت حفص از قرائت عاصم براى انتشار اين نسخه جهاني نبوده، جه اينكه از صدها سال قبل به دليل حكومت عثماني بر سرزمينهاي شام و عربستان، روايت حفص از قرائت عاصم؛ قرائت رسمي عموم مردم و قراء اين بلاد (شام و حجاز) شده بود، هر جند در هزار سال قبل و دوران قراء سبعه مردم شام بر قرائت ابن عامر و مردم مدينه بر قرائت نافع و مردم مكه بر قرائت ابن كثير بودند. بلكه رواج جهاني روايت حفص از قرائت عاصم زمينه انتشار تيرازهاي مليوني از مدينة منوره كرديد.

10 – برخي از حكومتهاي عربي مثل سعودي از قرائت غير حفص در مساجد منع مي نمايند، با اينكه مصاحف برخي قراءات ديكر را نيز جاب كرده اند، هر جند كه مقدار تيراز آن محدود بوده است. يا اينكه مثلا مصحف باترجمه اسبانيائي را ايتدا با حروف روايت فرش منتشر كردند ولي اخيرا آنرا به حفص تغيير دادند. امكانات حكومت عربستان بلكه مسلك وهابي آن نيز بر ترويج همين روايت و قرائت مستقر بوده است، و عليرغم اقدام اين مركز به نشر مصاحف با قراءات ديكر، ولي اصرار شديدي از سوي دستكاه تبليغي اين كشور به تغيير مصحف و قرائت ساير كشورها وجود دارد، كه ابتدا با تعويض مصاحف قديمي آنها (كه برقراءات ديكر است) با مصاحف نو (كه بر روايت حفص از قرائت عاصم است) اقدام نموده، سبس رفتارهاي تندتري بوسيله جريانهاى سلفي وابسته بر اعراض از قرائتهاي ديكر و تبديل مصاحف آن مي شود، كه اين رفتارها واكنشهاي بسيار در كشورهاى مزبور داشته كه منجر به مقاومت و ترويج كسترده قراءات متداول ان بلاد شده است.

11- جريانهاي فكري وهابي و سلفي به عنوان بيروي از سلف (صحابه و تابعين) حركتهاي تندي را براى جمع كردن قرائتهاي ديكر در بلاد رواجشان شروع كرده اند، با اينكه عقيده سلفي هيج ارتباطي با الزام روايت حفص و منع بقيه قراءات نداشته است و اصلا در زمان آنها هنوز قراءات سبعه و عشره تعيين نشده بود. البته اين رفتارهاي جاهلانه بقصد ترويج مردود بوده، و اين روايت و قرائت با آن اعتبار عمومي ميان مسلمين و رواج جهاني و مطلقش از اين كونه حمايتهاي سفيهانه بي نياز است.

12- قواعد رسم الخط و املاء عربي جديد كه توسط مجامع زبان عربي كشورهاي عربي بويزه مصر و دمشق و بغداد تدوين و تصويب شده و به منزله قانون رسمي قرار كرفته و امروزه در همه كشورهاي عربي و ادارات و مدارس و دانشكاههاي آن متداول است، با روايت حفص موافقتر بخصوص در موضوع كتابت همزة. اين امر سبب انس عمومي ملت عرب با اين روايت و قرائت و نزديكتر و رايجتر شدن آن كرديده است.

13- عامل ديكر در رواج بيشتر روايت حفص از قرائت عاصم، ساده بودن آن (در تعلم و تعليم و حفظ) از نظر قواعد تجويدي و ويزكيهاي تلاوت نسبت به بقيه قراءات است، و نداشتن مواردي مثل ادغامها و اماله ها و مدود، و اينكه قواعد تجويدي آن كمتر از بقيه است، اين امر سبب كرديده است، تا كه بيشتر از بقيه قراءات مورد استقبال واقع شده و در تدوين كتابها و برنامه هاي آموزشي آنرا بر بقيه ترجيح بدهند، همين امر به رواج بي نظير آن كمك نموده است.
آساني اجرا و سهولت اداء قرائت حفص بخاطر نداشتن كار اضافي (مانند برخي قرائتها) براى تطبيق در تلاوت مي باشد، از جمله اين موارد:
إمالة شديد در قرائت حمزة و كسائي و خلف – مد بسيار در منفصل و متصل, سكت متكرر بر همزه ما قبل ساكن، موصول باشد يا مفصول - وقف بر همزه در قرائت حمزة و هشام, امالة هاء تأنيث در حال وقف در قرائت كسائي - مدود در روايت ورش از قرائت نافع - صلة ميم جمع و سكونش و اختلاف مد منفصل در روايت قالون از قرائت نافع - صلة متكررة در قرائت ابن كثير المكي و أبوجعفر مدني, - ادغام بسيار براي مثلين كبير و متقاربين در روايت سوسي از أبي عمرو - عمل در الهمز متوالي جه در يك كلمة يا دو كلمه باشد, در قرائت نافع و ابن كثير و أبي عمرو و ابن عامر؛

14- با همه اين تفاصيل شهرت عمومي و غلبه جهاني ملاك صحت و دقت نبوده، جه اينكه موضوع شهرت و غلبه جهاني هم هميشه بر يك منوال نبوده است، و اكر جه امروزه غلبه عمومي جهاني با روايت حفص از قرائت عاصم است ولي اين امر بيش از بانصدسال سابقه ندارد، و اكر ملاك مدت غلبه رواج يك قرائت باشد، در جهارده قرن سابقه قراءات، قرائت ابي عمرو بيشتر از همه و به مدت حدود هزار سال رواج داشته است. و معلوم نيست كه قرائت غالب جهان اسلام در آينده جه خواهد بود و جه بسا با ديكر قراءات يا حتى قرائتي جز اينها باشد، مانند قرائت حضرت صاحب الأمر منه السلام بعد از ظهور كه در احاديث شريفه آمده است كه بامر حضرتش خيمه هاي تعليم قرائت قرآن بر با مي شود و مردم قرآن را از نو يا د مي كيرند. ان شاء الله، اللهم عجل فرجه و اظهر امره.

نكته عبرت:
بجز ويزكيهاي روايت حفص از قرائت عاصم، و مقدار صحت و دقت آن كه موضوع فصل بعدي است، نكته عبرت آموزي اينجا وجود دارد كه جاي تأمل دارد، در تاريخجه رواج اين مصحف ديديم كه عليرغم تلاشهاي بسيار حزب باطل براى منزوي كردن اين مصحف و منع رواج آن در ميان مسلمين (بخاطر ترويج خاندان وحي تلقي شدن آن)، ولى آخرالأمر جطور اين مصحف رايجترين مصحف جهان كرديد، و ديديدم كه اين مصحف با همين مقدار انتساب اسمي و طريقت تلاوت به حضرت ولايت، يكانه مصحف نامدار جهان شد، و خداوند نشان داد كه اكر بخاطر انتساب اسميش به اهل بيت عليهم السلام آنرا منزوي كردن ولى عليرغم مخالفين بخاطر همين جهت معروفترين كرديد. و اين رواج هم بيشتر بدست خود مخالفين انجام كرفت،

خلاصة
جغرافياي رواج مصاحف به روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة
بطور خلاصه مي توان گفت كه اين روايت و قرائت در بيشتر كشورهاي اسلامي و مسلمين جهان رواج دارد
بجز كشورهاى واقع در سمت غرب مصر، تلاوت ساير كشورها غالبا مبتني بر روايت حفص از قرائت عاصم مي باشد

امروزه كشورهاي جزيرة العرب شامات عراق تركيه ايران قفقاز و آسياي ميانه و افغانستان و باكستان و هند تا جين و آسياي جنوب شرقي همه محل رواج روايت حفص از قرئت عاصم است.

اما در عين حال ساير قراءات (سبعة و عشرة) رايج نيز در محافل علمي تلاوت بلاد مشرق متداول است.
افزون بر اينها مصاحف حاوي اين قراءات در حاشيه مصحف روايت حفص از قرائت عاصم در بلاد مشرقي نيز به طبع مي رسد.
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

نسبت روايت حفص از قرائت عاصم با قرائت آسماني

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:26 am

اصول علمي قرائت مأثور از خازنان وحي عليهم السلام
viewtopic.php?f=1957&t=4799&p=27231#p27230


نسبت روايت حفص و قرائت عاصم با قرائت آسماني
ميزان نزديكي يا دوري يا مطابقت


مقاطع صحيح از روايت حفص از قرائت عاصم
كه موافق مصحف با قرائت خازنان وحي: محمد وآل محمد (صلى الله عليه وآله) مي باشد
viewtopic.php?f=1957&t=4799&start=10#p27234
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

معرفي روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 8:27 am

معرفي قرائت عاصم از قراء سبعة
عاصم كوفي از روات احاديث حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) مي باشد
وي قرائتش را از ابوعبدالرحمان السلمي كه از اصحاب حضرت مولا علي (عليه السلام) بوده اخذ نموده است
و او نيز قرائتش را از ابي بن كعب و حضرت مولا علي (عليه السلام) روايت نموده است.

روايات عاصم:
عاصم رواياني دارد كه دو نفرشان معروفتر و روايتشان رايج تر است:
حفص و شعبة
از آنجا كه عاصم قرائتش را بجز حضرت مولاعلي (عليه السلام) از ابن مسعود نيز اخذ نموده است
و در تعليم حفص بيشتر به قرائت مولا (عليه السلام) توجه داشته و در تعليم شعبة به قرائت ابن مسعود،
فلذا اين امر سبب ترجيح روايت حفص بر شعبة و رواج بيشتر روايت حفص شده است.
از آنجا كه اين مرزبنديهاي در حال تعليم دقيق نبوده، و خود قراء ابداعات و اجتهاداتي نيز در قرائتشان داشته اند،
فلذا اين امر نمي تواند به شناخت دقيق قرائت حضرت مولاعلي (عليه السلام) از روايت حفص منتهي شود

معرفي روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة
حفص از اصحاب حضرت امام صادق (عليه السلام) بوده است.
و قرائتش را از عاصم كوفي روايت نموده است.
راويان از حفص بسيارند، كه اصطلاحا به آنها طرق حفص مي كويند.

طرق روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة
منشأ طرق حفص دو نفرند:
- طريق عبيد، كه دو نفر از او كرفته اند: الهاشمي، و أبو طاهر.
- طريق عمرو، كه دو نفر از وي كرفته اند: الفيل، و ذرعان.
و از هر كدام اين جهار نفر؛ افراد بسياري اخذ روايت از حفص نموده اند.
طرق روايت حفص كه ابن الجزري در النشر جمع آوري نموده 52 طريق متفاوت است.
ازميري بنج طريق ديكر كه ابن الجزري آنها را قرائت كرده ولى در كتاب النشر نياورده است را نيز تحقيق نموده است، كه در صورت احتساب اين موارد؛ مجموعا 57 طريق مي شود.

اختلافات تلاوتي طرق روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة
اين طرق در روايتشان از حفص اختلافاتي نيز دارند كه در موارد زير خلاصه مي شود:
المد المنفصل، المد المتصل، والتكبير، والغنة في اللام والراء، والسكت على الساكن قبل الهمزة، وإدغام النون في (يس والقرآن، ن والقلم حال الوصل)، والوقف على (سلاسلا)، وفتح أو ضم ضعف (في الرُّوم)، والوقف على (فماءاتان)، والراء في (فرق كالطود)، و (العين في عس) و(من راق) و (بل ران) و(مرقدنا) و(عوجا) و (لا تأمنا) (واركب معنا) و(يلهث ذلك) و(ءالذكرين) و(بمصيطر) و(المصيطرون) و(يبصط) و(بصطة).


اختصاصات و ويژگيهاي روایت حفص از قرائت عاصم
Image
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

آموزش روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه نوامبر 21, 2012 9:03 pm

آموزش روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة

آموزش علم تجويد طبق روايت حفص از قرائت عاصم از قراء سبعة
Image

دانلود برنامه:
http://aelaa.net/110.aspx?id=3573
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

بعدي

بازگشت به مصاحف قراءآت قرآني


cron
Aelaa.Net