![Image](http://www.aelaa.net/Ersaal/16/pic/sowar5/kafor.1.jpg)
![Image](http://www.aelaa.net/Ersaal/16/pic/sowar5/kafor.2.jpg)
صمغ درختيست و اقسام می باشد
و رياحى آن سفيد مايل به سرخى
و شبيه به مصطكى و مسمى به اسم پادشاهيست رياح نام كه اول كافور را يافته بود
و اين قسميست كه به ظاهر درخت بروز می كند
و قبصورى او بسيار سفيد و صفايح و صاف و در جوف درخت يافت می شود
و كافور موتى از ريزهاى چوب جوف درخت از جوشانيدن او به هم می رسد
و او تيره رنگ و ناصاف است و درخت كافور مخصوص بلاد سراندیب است
و در غايت بزرگى می باشد به حدى كه بر صد سوار سايه گستر می باشد
و هميشه سبز و چوب او سفيد و سبك و بي شكوفه و پى ثمر است
و از چوب او جهة پادشاهان سرير مي سازند
بالخاصية هوام و پشه و قمل و كيك پيرامون او نمي گردد
و گويند سبب كم يابى او انست كه از جهة گرمى هواى آن مكان پلنگ
و مار هميشه مجاور آن درخت اند
و آبى كه در حين قطع درخت از او مي چكد مسمى به ماء الكافور است در غايت تندى رايحه و غليظ و مايل به سرخى
جالى چرك بدن و ظروف و جامه است و مگس نزديكى به او نمی كند
کتاب تحفه حکیم مومن-طبع قدیم-ص-213
متن مخزن الادويه مراجعه شد و مطالب آن موافق تحفه بود با اين اضافات:و آن درختى عظيم مى باشد و چوب آن سفيد رنگ و رخو گويند در گرمى هوا اكثر پلنگ و مار مجاور درخت آن مىباشد
و آبى كه از آن درخت در حين قطع مىچكد مسمى به ماء الكافور و دهن الكافور است
و در نهايت تندى رايحه و غليظى و مايل به سرخى
و كافور اقسام مىباشد يكى رياحى به كسر راى و فتح ياى مثناة تحتانيه و باى موحده نيز آمده و الف و كسر حاى مهمله و ياى نسبت
و در وجه تسميه آن گفتهاند سبب تصاعد آن با رياح است از كمال لطافتى كه دارد
و بعضى گفته اند كه رياح نام پادشاهى است كه اول آن را يافته بود و يا در عصر او يافتهاند
و به نام او اشتهار يافته و اين را به هندى بهيم سينى نامند
و آن حبوب شبيه به مصطكى مىباشد كه خود بخود از باطن آن درخت جوش خورده به ظاهر بروز مىكند
مانند صموغ ديگر و اين اعلاى همه اقسام است
و چون كرمى بدان رسد و يا در آفتاب گذارند نرم و گداخته مىگردد و قليل الوجودتر از ساير اقسام
و بعضى گفته اند كه بعضى مواضع تنه درخت آن را مىخراشند و تيغ مى زنند رطوبتى كه برمىآيد و منجمد مى گردد كافور است
و بعضى گفتهاند شبنمى است كه بر درخت كافور مى نشيند و منعقد مىگردد مانند ترنجبين و شيرخشت
و رنگ اينها همه سفيد نباتى مىباشد.
قسم دويّم قيصورى گفته اند منسوب به بلد قيصور است و آن نيز شبيه به صمغ و سفيد صفايحى صاف شفاف مىباشد
و از جوف درخت آن برمى آورند چنانچه شيخ الرييس قدس سره در مفردات قانون نوشته
اما خشبه فقد رايناه كثيراً و هو خشب هش خفيف جداً و ربما اختنق فى خلله شيء من اثر الكافور و محرر
نيز از بعضى ثقه شنيده كه سالى چند تخته ضخيم از چوب كافور از اجين آورده بودند در بندر هوكلى كه بندر بنگاله است و آن را بريدند
و ورق نمودند از جوف آن كافور برآمد اعزه و تجار آنجا ميان خودها قسمت نمودند و اين نيز اعلا و خالص است و كمياب
و گفته اند در سالى كه صواعق و زلازل و رجف بسيار باشد زياده به عمل مىآيد
و در سالى كه كمتر كمتر و نهايت در سالى دو سه من طبى و يا تبريزى حاصل مىگردد
و بهترين همه آنست كه در جزيره مسمى به برنيو كه واقع بر خط استوا به طول يك صد و سى درجه است به هم مىرسد
هم از جوف چوب درخت آن برمىآورند و هم از تنه درخت آن به طريق ترشح مانند صموغ و مصطكى برمىآيد و اخذ مىكنند
و هم از طبخ نمودن ريشههاى درخت آن به عمل مىآورند
بهترين همه قسم اول است و بعد از آن قسم دويّم
و بعد از آن قسم سيّم و درخت آن بسيار بلند مانند درخت ديودار مى باشد
و سفيد رنگ و كم شاخ و برگ آن شبيه به برگ مولسرى و از برگ و پوست و چوب و جميع اجزاى آن بوى كافور مىآيد
و اهل چين و جزاير بلاد ديگر كه در آنها كافور به هم مىرسد به سبب خوبى كافور اين جزيره از اين جزيره مىبرند
و نيز شنيده شد از شخصى كه به سخن او كمال وثوق بود كه از جوف چوب درخت دارچينى نيز قدرى كافور به عمل مىآيد
و از طبخ ريشههاى درخت آن نيز.
قسم سيّم گفتهاند كه از ريزههاى چوب درخت آن از جوشانيدن به عمل مىآورند و اين تيره رنگ ناصاف مىباشد
و مشهور به كافور موتى است و اقسام ديگر نيز مىباشد همه مجعول مصنوع بعضى مصعد و بعضى غير مصعد.
مصعد آن سفيد لطيف شفاف و قطعه هاى بزرگتر و مصنوع را بيشتر از بندر چينه كه بندرى است
از بنادر چين در صندوقهاى بزرگ چوبى پر كرده مىآورند
و به وزن منها به من هندوستان و ارزان بها مى فروشند و اين اندك چرك رنگ است
و گفته اند كه مصنوع آن اكثر از برگ و بيخ درخت موز و چوب درخت كافور با چند دواى ديگر ترتيب مىدهند
و نيز شنيده شده كه از موم سفيد كافورى دو وزن در روغن
گل يا بنفشه نيم وزن در هم حل كرده و سنگ رخام را ده وزن نيكو سحق نموده بر آن مىپاشند
و در هاون با اندك كافور اصلى صلايه مى نمايند تا خشك گردد و ريزه ريزه نموده مانند كافور اصلى مىسازند
و چون خواهند كافور چرك را سفيد نمايند طريقه آنست كه شير را جوش نمايند و گرم گرم در كاسه شيشه اى ريزند
و قطعههاى كافور را در آن اندازند و با انگشت به ملايمت بمالند پس برآورند و بر غربال موى پهن كنند تا خشك گردد
و ريزههاى آن را در پارچه نازك پاكيزه كرده در ميان آن شير پس به ملايمت بمالند تا چرك آن زايل گردد
پس بر روى آن غربال پهن كنند تا خشك گردد
و امتحان خالص از غير خالص به چند طور است يكى به نحوى كه ذكر يافت، دويّم آنكه در يخ و يا برف گذارند
و مشتعل سازند اگر مانند شمع مشتعل گشت خالص است و الا مغشوش
و سيّم آنكه قطعه شيشهاى را بر آتش گذارند و كافور بر آن ريزند اگر تمام آن گداخت و مرتفع گشت و باقى نماند
چيزى خالص است و الا مغشوش، چهارم آنكه در پارچه نان گرمى گذارند اگر عرق كرد و تر شد خالص است و الا فلا،
پنجم آنكه اندكى از آن را بر شقيقه پاشند اگر خنكى و سردى بسيارى در چشم ظاهر گشت و آب از چشم برآيد خالص است و الا فلا،
ششم آنكه رايحه كافور اصلى شبيه به رايحه پوست ترنج و ليمو است با بوى خاصى كه دارد
به خلاف مغشوش و فى الحقيقت فرق مشكل است
مگر آنكه شخصى با حدت ذهن و حدس صايب مكرر هر دو را ديده باشد تا فرق تواند گذاشت
و چون كافور زود هوا مىگردد و نمىماند خصوص در ايام گرما و بلاد حاره طريق حفظ آن آنست كه در ظرف شيشهاى ضخيم سر تنگ با
چند دانه جو و فحم و يا فلفل پر نموده سر آن را خوب مستحكم بندند
و به موم گرفته نگاه دارند و عند الحاجت كه برآورند باز سر آن را به دستور محكم نمايند و چون خواهند كه كافور را استعمال نمايند
و در معاجين و مفرحات و حبوب و غيرها بايد كه كافور را به تنهايى و يا با اندك نبات
و با ادويه مناسبه يابسه بارده از ادويه آن تركيب به آلتى از عقيق به ملايمت كه گرم نگردد بسايند و بكار برند.
کتاب مخزن الادویه طبع قدیم ص 650