----
آئين هنگام
روز : شهادت حضرت امام باقر (صلوات الله عليه) سال 114 هجرت
اعمال شايسته اين هنگام:
1- سعي در معرفت بيشتر حضرتش.
2- مطالعه و تلاوت كلام خازنان وحي، درباره حضرتش.
3- برگزاري مجلس سوگواره و تعزيت و معرفت و مذاكره و مصائب آن حضرت و آنچه در كلام شريف درباره شهادت و فضائل و مناقب و آيات الهي حضرتش آمده؛ و برائت از اضداد و غاصبان و ظالمان و قاتلان.
4- زيارت حضرت و والدين و فرزندشان و عرض تسليت، از نزديك (در مشهد بقيع) و از دور در امام بارگاه و بالاي بلندي و منزل خود.
5- انجام عبادات از نماز و تلاوت و اذكار؛ و همچنين اطعام عزاداران و زائران و اهداء ثواب به حضرتش.=====
اشعاري چند در مدح
امام محمد بن علي باقر العلوم(عليهما السلام)
اي دوّمين محمد و اي پنجمين امام = از خلق و از خداي تعالي تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه خورشيد هفت نور = روح و روان احمد و فرزنـد چـار امــام
آن هفت نور، روشني چشم هفت آب = آن چار امام خود پدر اين چهار امام
وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار = نام تو را نبرده نبي جز به احترام
هم ساکنان عرش به پايت نهاده رخ = هم طايران سدره به دستت هميشه رام
حکم خدا به همّت تو گشته پايدار = دين نبي به دانش تو مانده مستدام
با آن همه جلال و مقامي که داشتي = ديدي ستم ز خصم ستمگر علَي الدّوام
گه ديد چشم پاک تو بيداد از يزيد = گاهي شنيد گوش تو دشنام از هشام
گريند در عزاي تو پيوسته مرد و زن = سوزند از براي تو هر لحظه خاص و عام
گاهي به دشت کرب و بلا بوده اي اسير = گاهي به کوفه بر تو ستم شد گهي به شام
خواندند سوي بزم يزيدت بدان جلال = بردند در خرابه ي شامت بدان مقام
گه کف زدند اهل ستم پيش رويتان = گه سنگ ريختند به سرهايتان ز بام
راحت شدي ز جور و جفاي هشام دون = آندم که گشت عمر تو از زهر کين تمام
داريم حاجتي که ز لطف و عنايتي = بر قبر بي چراغ تو گوئيم يک سلام
«ميثم» هماره وصف شما خاندان کند = اي مدحتان بر اهل سخن خوشترين کلام
شاعر و مداح اهلبيت(عليهم السلام) غلامرضا سازگار
بايد گريست با همهء ناله دارها = بر کربلا و قافلهء يادگارها
تنهاترين امام که مانده ز کربلا = رنجي کشيده از همهء روزگارها
مي گفت با هزار گِرِه از گلوي زخم = با هر بهانه اي سخن از بي قرارها
مي گفت با کنايه که من ديده ام به چشم = آتش به خيمه ها و شروع فرارها
من ديده ام که راه، به اطفال بسته بود = سر بود و سنگ و سيلي سخت سوارها
ديدم به چشم خويش که دستان اجنبي = معجر کشيد از سر عصمت مدارها
ديدم که رحم، در دل بي رحمشان نبود = مزدورهاي در طمع گوشواره ها
ديدم شرارِ دامن آتش گرفته را = آن شب که شد ستاره هم آغوش خارها
با شعر و طنز و طعنه به ما لطمه ها زدند = چون تير کينه بود، تمام شعارها
با اين که زخم نيزه جگرهاي ما دريد = آه از هجوم زخم زبان و نثارها
هوراکشان رسيدن ما را صلا زدند = با پايکوبي و به صداي هَوارها
ما را چنين خرابه نشيني روا نبود = با جامه هاي پاره و تحقيرِ بارها
هفتاد و دو شهيد، متاع قليل ماست = آن کشته هاي باني اين اقتدارها
ما ارث غم ز فاطمه داريم يادگار = اين ارث ها بماند و اين يادگارها
زهر جفا به پيکر من مرهم است و بس = زخم جگر دواي تمامي کارها
خاک بقيع مدفن زهراييِ من است = کرب و بلاي ماست به گوشه کنارها
تا روز انتقام خدايم گواه من = ياري کنند اشک مرا خيل يارها
چشمان انتظار، عجب آبديده شد = آخر به انتها برسد انتظارها
شاعر اهلبيت محمود ژوليده