هفتم ماه ربيع الأوّل

هفتم ماه ربيع الأوّل

پستتوسط najm152 » سه شنبه مارس 16, 2010 11:22 am

هو الله العلي الأعلى
بسم الله الرّحمان الرّحيم
najm152
 
پست ها : 2010
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:26 am

مرسولات منتشره

پستتوسط najm164 » سه شنبه مه 04, 2010 1:05 pm

روزنامه گاه شناسى : تقويم نجومي جامع

7 ربيع الأوّل 1429
http://www.4shared.com/file/40740441/29 ... _1429.html

7 ربيع الأوّل 1430
http://www.4shared.com/file/84776581/45 ... l1430.html

7 ربیع الاول 1431
http://www.4shared.com/file/210530155/2 ... -1431.html

-------------------------------------------------

مرسولات حيات اعلى
شماره: 114


7 ربيع الاول حمله به خانه وحي - 1427

هفتم ربيع الأوّل فاجعه حمله به خانه وحي
صدمه و جراحت صديقه حورا (عليها سلام)
شهادت دو: م-ح-س-ن (شيرخوار + جنين)
اسارت حضرت مولا (عليه السلام) و ياران را
به صاحب عالم و مدار همه امور و سرپرست عصر و دوران تسليت عرض مي كنيم


خداوند همه ما را از
مؤمنين صاحب حق معرفت و ثابت در قدم قرارداده
و در محبت و معرفت و عبوديت و اطاعت مولا منه السلام موفق بدارد


جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... l-1427.pdf

یا این آدرس:

http://www.4shared.com/file/78052458/7e ... -1427.html

-------------------------------------------------

مرسولات حيات اعلي

7 ربيع الاول 1428

جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... l-1428.pdf

یا این آدرس:

http://www.4shared.com/file/78576087/f9 ... -1428.html

-------------------------------------------------
مرسولات حيات اعلى
شماره: 638


شهيدين مُحَسِّن و مُحْسِن (عليهما السلام)

شنبه 7 ربيع الأوّل 1429 سالروز وقوع هولناك:
حمله و هتك حريم قدسي حضرت صديقه كبرى (عليها السلام)
و آتش زدن خانه وحي؛
و با ضربه لگد؛ پهلو شكستن،
و با ميخ درب شير خواره ششماهه " مُ حَ سِّ ن " در آغوش مادر كشتن، و به سينه اش دوختن،
و با فشار تخته درب؛ جنين ششماهه " مُ حْ سِ ن" در رحم كشتن را،
به حضرت قدسيه وجه الله و قبله حقيقيه عباد الله مولانا صاحب الأمر (ارواحنا فداه) تسليت عرض مي كنيم


جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:

دو فايل صوتي در ذكر مصائب اين واقعه هولناك:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... 1-1429.mp3
و
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... 2-1429.mp3

یا این آدرس:

http://www.4shared.com/file/40761790/2b ... raa_1.html
و
http://www.4shared.com/file/40762805/93 ... raa_2.html

-------------------------------------------------
مرسولات حيات اعلى
شماره: 1189


سوگواری 7 ربیع الأوّل - 1430

چهارشنبه ۷ ربیع الأول ۱۴۳۰ سالروز وقایع هولناک:
حمله و هتک حریم قدسیه حضرت صددیقه کبري
و آتش زدن خانه وحی و پهلو شکستن
و شهادت شیرخواره ششماهه "محسن" و جنین ششماهه "محسن" را،
به حضرت بقیة الله (منه السلام) تسلیت عرض مینماییم


جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... 1-1430.pdf

یا این آدرس:

http://www.4shared.com/file/90563481/3b ... -1430.html

جهت دریافت فايل صوتي به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... a-1430.mp3
-------------------------------

مرسولات حيات اعلى
شماره: 2225


هفتم ماه ربيع الأول 1434 روز فاجعه حمله به خانه وحي و هتك حريم عصمة الله كبرى و شهادت محسِن جنين و محَسِّن نوزاد در آغوش مادر، خداوند جبت و طاغوت و لات و مناة و عزّى و حزبشان را لعن و عذاب فرمايد

بدين مناسبت كتاب انساب النواصب به عنوان منبعي براى
معرفت اضداد و برائت و ولايت
معرفي و ارائه مي شود

كتاب انساب النواصب
شيخ علي بن داوود خادم استرابادي
از علماي قرن 11 هجري قمري


نسخه خطي 1
اين نسخه نفيس و بهتر است
http://aelaa.net/110.aspx?id=3757

نسخه هاي ديگر:
نسخه خطي 2
http://aelaa.net/110.aspx?id=3758

نسخه خطي 3
http://aelaa.net/110.aspx?id=3759

------------------------
مرسولات حيات اعلى
شماره: 2348


هفتم ماه ربيع الأول 1435 روز فاجعه حمله به خانه وحي و هتك حريم عصمة الله كبرى و شهادت محسِن جنين و محَسِّن نوزاد در آغوش مادر را به حضرت بقية الله منه السلام تسليت عرض مي نماييم

كتاب انساب النواصب به عنوان منبعي براى معرفت اضداد و برائت و ولايت
نسخه اي خطي با كيفيت و خوانا
به صورت تصوير در 288 صفحه
حجم 40 مگابایت - در 4 قسمت
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... aaseb1.rar
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... aaseb2.rar
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... aaseb3.rar
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... aaseb4.rar

فايل صوتي سوگواره را از اين آدرس ها دريافت نماييد:

http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... ie1435.mp3
يك ساعت - خطيب: مرحوم كافي

http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... 1435-1.mp3
مدح - 4 دقيقه

تصوير

http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... 1435-2.mp3
7 دقيقه - مداح كودكي خردسال

بر حاشیهء برگ شقایق بنویسید = گل تاب فشار در و دیوار ندارد
najm164
 
پست ها : 518
تاريخ عضويت: پنج شنبه مارس 18, 2010 2:01 pm

فضيلت اين روز

پستتوسط najm164 » سه شنبه مه 04, 2010 1:18 pm

هفتم ماه ربيع الأول

يارسول الله ياعصمة الله

اوايل ماه ربيع الأوّل ايام عزاي محمّدي و محسني و عسكري صلى الله عليه وآله

صلّى الله عليك يا رسول الله صلّى الله عليكم يا أهل بيت النبوة

دل افسرده ام از زندگى آمد بيزار = ميرسد بسكه بگوش دل من ناله زار
ناله وا ابتا ميرسد از سوخته اي = كز دل مادر گيتى به برد صبر و قرار
صد چو قمرى كند از ناله او نوحه گرى = مي چكد خون دل و ديده ز منقار هزار
شررى زهره زهرا زده در خرمن ماه = كه نه ثابت ماند و نه ديگر سيار
جورها ديد پس از دور پدر در دوران = نه مساعد ز مهاجر نه معين از انصار
بت پرستى بدر كعبه مقصود و اميد = آتشى زد، كه بر افروخته تا روز شمار
شرر آتش و آنصورت مهوش عجبست = نور حق كرد تجلى مگر از شعله نار
طور سيناى تجلى متزلزل گرديد = چون بدان سينه بى كينه فروشد مسمار
نه ز سيلى شده نيلى رخ صديقه و بس = شده از سيل سيه ، روى جهان تيره و تار
بشنو از بازو و پهلو كه چه ديد آن بانو = من نگويم چه شد اينك در و اينك ديوار
دل سنگ آب شد از صدمه پهلو كه فتاد = گوهرى از صدف بحر نبوت به كنار
بسكه خستند و شكستند ز ناموس اله = بازوى كفر قوى ، پهلوى دين گشت نزار
محتجب شد بحجاب ازلى وقت هجوم = گر شنيدى كه نبودش بسروروى خمار
قره باصره شمس حقيقت آرا = چون كند جلوه در او خيره بماند بصار
بند در گردن مرد افكن عالم افكند = بت پرستى كه هميداشت بگردن زنار
منكر حق شد و بيعت ز حقيقت طلبيد = آنكه ز اول بخداوندى او كرد اقرار
رفت از كف فدك و ناله بانو بفلك = كه نه حرفش شرفى داشت و نه قدرش مقدار
هيچكس اصل اصيلى نفروشد به نخيل = جز خبيثى كه بود نخل شقاوت را بار
نير برج حياشد چو هلالى زهزال = يا چو آهى كه بر آيد ز درون بيمار
روز او چون شب ديجور و تن او رنجور = لاله سان داغ و چو نرگس همه شب را بيدار
غيرتش بسكه جفا ديد زامت نگذاشت = كه پس از مرگ وى آيند بگردش اغيار


آيت الله عظيم شيخ محمد حسين اصفهاني


روز : حمله به درب خانه وحي و شكستن و آتش زدن آن

روز: هتك حريم حضرت عصمة الله (عليهاالسلام) و ضرب و جرح فجيع ايشان


براي بزرگتر ديدن اين نقشه هاي تصويري و مطالعه آن روي آنها كليك نماييد:

Image

Image

Image
منظره ضريح حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله )و درب اصلي خانه حضرت مولا و فاطمة (عليهاالسلام)كه جبرئيل (عليه السلام)بي اذن وارد آن نمي شد، و پيامبر (صلى الله عليه وآله )هر بار مي خواستند وارد شوند دو دستشان را دو طرف درب مي كذاشتند و با صداي بلند بطوريكه اهل مسجد بشنوند؛ در فضيلت اهل بيت آيت قرآن تلاوت مي كردند، و سلام بر ايشان مي كفتند و اگر جواب نمي شنيدند بر مي گشتند، همين درب خانه شكسته و سوزانده شد، و سه شهيد داد، و مسلمانان (جز چند نفر) نگاه كرده و جيزي نكفتند.
(باب فاطمة عليهاالسلام؛ در سمت جب تصوير مشخص است وجلوي آن قفسه قرآن كذاشته اند تا ديده نشود)


روز: شهادت جناب مُحَسِّن بن علي و فاطمة (عليهاالسلام) كودك ششماهه در آغوش مادر بر اثر فشار درب و شكسته شدن آن بر نازكودك و جراحت ناشي از ميخ درب

روز: شهادت جناب مُحْسِن بن علي و فاطمة (عليهاالسلام) جنين ششماهه در شكم مادر بر اثر فشار درب و شكسته شدن آن بر او و جراحت ناشي از ميخ درب

روز: به اسارت بردن حضرت مولا (عليه السلام)و يارانشان با وضع نزار؛ براى تأييد حكومت غاصب

[color=#0000FF]زیارت مسجد نبوی با سیر در مسجد

https://vr.qurancomplex.gov.sa/msq/
شامل تصاویر پانورما از روضه نبوی (صلی الله علیه و آله) و محل وقایع حمله به حانه وحی

روز : شهادت حضرت امام باقر (صلوات الله عليه) سال 114 هجرت بنابرنقلي[/color]
najm164
 
پست ها : 518
تاريخ عضويت: پنج شنبه مارس 18, 2010 2:01 pm

فضيلت اين روز

پستتوسط najm146 » چهارشنبه ژانويه 08, 2014 10:08 am

Image

وقايع حمله به خانه وحي و توطئه منافقين
از كتاب سليم بن قيس هلالي ( كتاب اسرار آل محمد عليهم السلام)

حدیث 3: وقايع سقيفه از لسان براء بن عازب:‏
كيفيت غسل پيامبر صلى الله عليه و آله، كيفيت خروج اصحاب سقيفه و بيعت آنان، بنى هاشم در جريان سقيفه، مذاكرات ‏شبانه عده‏اى از صحابه در جريان سقيفه، توطئه اصحاب سقيفه براى جلب عباس بن عبد المطلب، عكس العمل عباس در ‏مقابل نقشه اصحاب سقيفه، اشعار عباس در باره غصب خلافت.‏

وقايع سقيفه از لسان براء بن عازب‏
كيفيت غسل پيامبر صلى الله عليه و آله‏
سليم گفت: از براء بن عازب شنيدم كه مى‏گفت: بنى هاشم را چه در حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و چه بعد از وفات آن ‏حضرت شديدا دوست مى‏داشتم.‏
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت به على عليه السّلام وصيّت كرد كه غسلش را غير او بر عهده نگيرد، و براى ‏احدى غير او سزاوار نيست عورتش را ببيند، و هيچ كس عورت پيامبر صلى الله عليه و آله را نمى‏بيند مگر آنكه بينائيش از ‏بين مى‏رود «1».‏
على عليه السّلام عرض كرد: يا رسول الله، چه كسى مرا در غسل تو كمك مى‏كند؟ فرمود:‏
جبرئيل با گروهى از ملائكه.‏
و چنين شد كه على عليه السّلام آن حضرت را غسل مى‏داد، و فضل بن عباس با چشمان بسته آب مى‏ريخت، و ملائكه بدن ‏حضرت را آن طور كه على عليه السّلام مى‏خواست مى‏گردانيدند.‏
على عليه السّلام خواست پيراهن پيامبر صلى الله عليه و آله را از تنش بيرون آورد، كه صيحه زننده‏اى به او ندا داد:‏
‏ «اى على، پيراهن پيامبرت را بيرون مياور». لذا دستش را از زير پيراهن داخل كرد و او را

غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود، و هنگام كفن كردن و حنوط پيراهن را بيرون آورد.‏
كيفيت خروج اصحاب سقيفه و بيعت آنان‏
براء بن عازب مى‏گويد: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت از آن ترس داشتم كه قريش براى اخراج امر خلافت از ‏بنى هاشم متّحد شوند.‏
وقتى مردم كار خود را در باره بيعت ابو بكر به انجام رساندند حالت شخص متحيّر فرزند از دست داده‏اى مرا گرفت، اضافه ‏بر حزنى كه از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله داشتم.‏
من در رفت و آمد بودم و بزرگان مردم را زير نظر داشتم، و اين در حالى بود كه بنى هاشم براى غسل و حنوط كنار بدن پيامبر ‏صلى الله عليه و آله جمع شده بودند. از سوى ديگر سخن سعد بن عباده و آن دسته از اصحاب جاهلش كه تابع او شده بودند به ‏من رسيد «2»، و با آنان جمع نشدم و دانستم به نتيجه‏اى نخواهد رسيد.‏
همچنان بين آنان و مسجد رفت و آمد مى‏كردم و در جستجوى بزرگان قريش بودم. در همان حال متوجه شدم ابو بكر و عمر ‏هم نيستند. ولى طولى نكشيد كه با آن دو و ابو عبيده روبرو شدم كه در ميان اهل سقيفه پيش مى‏آمدند و لباسهاى صنعانى «3» ‏پوشيده بودند. هيچ كس از كنارشان عبور نمى‏كرد مگر آنكه متعرّض او مى‏شدند، و وقتى او را مى‏شناختند دست او را مى‏گرفتند ‏و بر دست ابو بكر (بعنوان بيعت) مى‏كشيدند، چه به اين كار مايل بود و چه ابا مى‏كرد «4»!‏

بنى هاشم در جريان سقيفه‏
براء بن عازب مى‏گويد: از شدت ناراحتى عقل از كف داده بودم، اضافه بر مصيبتى كه در باره پيامبر صلى الله عليه و آله داشتم. ‏لذا به سرعت بيرون آمدم تا به مسجد رسيدم و نزد بنى هاشم آمدم در حالى كه درب بر روى غير آنان بسته بود.‏
درب را به شدّت زدم و گفتم: «اى اهل خانه»! فضل بن عباس بيرون آمد. گفتم:‏
مردم با ابو بكر بيعت كردند! عباس گفت: «دستتان تا آخر روزگار از آن غبار آلود شد. من شما را امر نمودم، ولى شما سرپيچى ‏نموديد». من مكثى نمودم و آنچه در درونم مى‏گذشت تحمّل كردم.‏

مذاكرات شبانه عده‏اى از صحابه در جريان سقيفه‏
چون شب شد به مسجد رفتم. وقتى در آنجا قرار گرفتم بياد آوردم كه من زمزمه قرآن پيامبر صلى الله عليه و آله را مى‏شنيدم. از ‏جا برخاستم و به طرف «فضاى بنى بياضه» بيرون آمدم و در آنجا چند نفر را ديدم كه آهسته با يك ديگر صحبت مى‏كردند. وقتى ‏به آنان نزديك شدم ساكت شدند و من هم برگشتم. آنان مرا شناختند ولى من ايشان را نشناختم. لذا مرا صدا زدند و من نزد ‏آنان آمدم و ديدم آنان مقداد و ابو ذر و سلمان و عمار بن ياسر و عبادة بن صامت و حذيفة بن يمان و زبير بن عوام هستند، و ‏حذيفه مى‏گويد: «بخدا قسم آنچه به شما خبر دادم انجام خواهند داد، بخدا قسم دروغ نمى‏گويم و به من دروغ گفته نشده است».‏
تا آنجا كه قومى مى‏خواستند مسأله را بصورت شورا بين مهاجرين و انصار برگردانند. حذيفه گفت: نزد ابىّ بن كعب برويم كه ‏آنچه من مى‏دانم او هم مى‏داند.‏
نزد ابىّ بن كعب آمديم و در خانه او را زديم. او آمد تا پشت در رسيد و گفت: شما كيستيد؟ مقداد با او صحبت كرد. پرسيد: ‏براى چه آمده‏ايد؟ گفت: در خانه‏ات را باز كن، مسأله‏اى كه براى آن آمده‏ايم بزرگتر از آن است كه از پشت در گفتگو شود. ‏گفت: من در

خانه‏ام را باز نمى‏كنم و مى‏دانم براى چه آمده‏ايد، و در را باز نخواهم كرد. گويا براى سؤال در باره عقد خلافت آمده‏ايد؟ گفتيم: ‏آرى. پرسيد: آيا حذيفه در ميان شما است؟
گفتيم: آرى. گفت: سخن درست همان است كه حذيفه مى‏گويد. و امّا من درب را باز نخواهم كرد تا امور آن طور كه مى‏خواهد ‏صورت گيرد. و آنچه بعد از اين مى‏شود بدتر از اين خواهد بود، و شكايت را به درگاه خداوند مى‏برم.‏
براء مى‏گويد: آنان برگشتند و ابىّ بن كعب داخل خانه‏اش شد.‏

توطئه اصحاب سقيفه براى جلب عباس بن عبد المطلب‏
براء مى‏گويد: اين خبر به ابو بكر و عمر رسيد. سراغ ابو عبيدة بن جرّاح و مغيرة بن شعبة فرستادند و از آنان نظر خواستند. ‏مغيره گفت: نظر من اين است كه با عباس بن عبد المطلب ملاقات كنيد و او را به طمع بيندازيد كه در اين امر خلافت او را ‏نصيبى باشد و براى او و نسل او بعد از خودش باقى بماند. و بدين وسيله فكر خود را در باره على بن ابى طالب راحت كنيد، چرا ‏كه اگر عباس بن عبد المطلب با شما باشد دليلى براى مردم خواهد بود و كار على بن ابى طالب به تنهائى بر شما آسان مى‏شود.‏
براء مى‏گويد: ابو بكر و عمر و ابو عبيدة بن جرّاح و مغيرة بن شعبة آمدند و در شب دوم از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله ‏نزد عباس بن عبد المطلب وارد شدند.‏
ابو بكر سخن آغاز كرد و خداوند عز و جل را حمد و ثنا نمود، و سپس چنين گفت:‏
خداوند محمّد را براى شما بعنوان پيامبر و براى مؤمنين بعنوان صاحب اختيار مبعوث نمود و بر آنان منّت نهاد كه او را در ‏ميان ايشان قرار داد. تا آنكه براى او پيشگاه خود را اختيار كرد و امر مردم را به خودشان سپرد تا مصلحت خويش را با ‏اتّفاق- نه باختلاف- براى خود انتخاب كنند. مردم هم مرا بعنوان حاكم بر خود و مسئول امورشان انتخاب كردند. من هم آن ‏را بر عهده گرفتم «5»، و به كمك خداوند از سستى و حيرت و وحشت، ترسى ندارم و توفيق من جز از خداوند نيست.‏

ولى من طعن زننده‏اى دارم كه خبرش به من مى‏رسد و بر خلاف عموم مردم سخن مى‏گويد «6». او شما را پناهگاه خود قرار داده، ‏و شما هم قلعه محكم او و شأن و مقام تازه او شده‏ايد. شما بايد همراه مردم در آنچه بر آن اجتماع كرده‏اند داخل شويد و يا ‏آنها را از آنچه بدان تمايل نشان داده‏اند منصرف كنيد.‏
ما نزد تو آمده‏ايم و مى‏خواهيم براى تو در اين امر خلافت نصيبى قرار دهيم كه براى تو و نسل بعد از خودت باشد، چرا كه تو ‏عموى پيامبر هستى! اگر چه مردم مقام تو و رفيقت را ديدند و با اين حال امر خلافت را از شما دو نفر منصرف كردند.‏
عمر گفت: «اى و اللّه «7»، شما اى بنى هاشم آرام باشيد كه پيامبر از ما و از شما است، و ما از اين جهت كه به شما احتياج ‏داشته باشيم نزد شما نيامده‏ايم، بلكه كراهت داشتيم كه در آنچه مسلمانان بر آن اجتماع كرده‏اند مخالفتى باشد و در نتيجه كار ‏بين شما و آنان بالا بگيرد. پس به صلاح خود و عموم مردم فكر كنيد». سپس عمر ساكت شد.‏

عكس العمل عباس در مقابل نقشه اصحاب سقيفه‏
عباس سخن آغاز كرد و گفت: خداوند تبارك و تعالى محمد صلى الله عليه و آله را- همان طور كه گفتى- به پيامبرى مبعوث كرد ‏و براى مؤمنين صاحب اختيار قرار داد. اگر اين امر خلافت را بعنوان پيامبر صلى الله عليه و آله طلب نموده‏اى كه حقّ ما را ‏گرفته‏اى، و اگر بعنوان مؤمنين طلب نموده‏اى پس ما هم از مؤمنين هستيم و در باره خلافت تو نظرى نداديم و مورد مشورت و ‏نظرخواهى قرار نگرفتيم، و ما خلافت را براى تو دوست نمى‏داريم، چرا كه ما هم از مؤمنين بوديم و نسبت به تو كراهت داشتيم.‏
و امّا اين سخنت كه «در اين امر خلافت براى من نصيبى قرار دهى»، اگر اين امر فقط براى توست آن را براى خود داشته باش ‏كه ما به تو احتياجى نداريم، و اگر حق مؤمنين‏ است تو حقّ ندارى به تنهايى در حق آنان حكم نمائى، و اگر حق ما است ما از تو به قسمتى از آن راضى نمى‏شويم «8»! و امّا ‏سخن تو اى عمر كه «پيامبر از ما و از شما است»، پيامبر صلى الله عليه و آله درختى است كه ما شاخه‏هاى آن و شما ‏همسايگان آن هستيد. پس ما از شما به او سزاوارتريم.‏
و امّا آن سخنت كه «ما مى‏ترسيم كار بين شما و ما بالا بگيرد»، اين كارى كه شما انجام داديد آغاز همان اختلاف است. و خدا ‏است كه از او كمك خواسته مى‏شود.‏
سپس از نزد عبّاس بيرون آمدند.‏

اشعار عباس در باره غصب خلافت‏
عبّاس اين اشعار را سرود و گفت:‏
ما كنت أحسب هذا الامر منحرفا* عن هاشم ثمّ منهم عن أبى حسن أ ليس اوّل من صلّى لقبلتكم* و اعلم النّاس بالآثار و ‏السّنن و اقرب النّاس عهدا بالنّبيّ و من* جبريل عون له في الغسل و الكفن من فيه ما في جميع النّاس كلّهم* و ليس في النّاس ما ‏فيه من الحسن من ذا الّذى ردّكم عنه فنعرفه* ها انّ بيعتكم من أوّل الفتن يعنى:‏
‏ «گمان نمى‏كردم اين امر خلافت از بنى هاشم و از ميان آنان از ابو الحسن (على بن ابى طالب عليه السّلام) منحرف گردد. آيا او ‏اوّل كسى نيست كه به سمت قبله شما نماز خواند؟ آيا او عالمترين مردم به آثار و سنن نيست؟ آيا او قريب العهدترين مردم ‏نسبت به پيامبر نيست؟ و آيا او كسى نيست كه جبرئيل در غسل و كفن پيامبر كمك او بود؟ كسى كه آنچه (از
خوبيها) در همه مردم است در او وجود دارد ولى آنچه خوبى در اوست در مردم نيست.‏
چه كسى «9» شما را از او منصرف كرد تا ما هم او را بشناسيم؟ بدانيد كه اين بيعت شما اوّل فتنه‏ها است».‏
روايت از كتاب سليم:‏
‏1. بحار: ج 28 ص 284.‏
روايت از غير سليم:‏
‏1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: ج 1 ص 32.‏
‏2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: ج 1 ص 73.‏
‏3. كتاب الجمل (شيخ مفيد): ص 59.‏
‏4. فرائد السمطين: ج 2 ص 82.‏
‏5. تاريخ يعقوبى: ج 2 ص 103.‏
‏6. دُرَر بحر المناقب: ص 74.‏

حدیث 4: وقايع سقيفه از لسان سلمان:‏
‏1. بيعت ابو بكر: استدلال قريش در مقابل انصار با حق على عليه السّلام، كيفيت غسل و نماز بر پيامبر صلى الله عليه و ‏آله، كيفيت بيعت مردم با ابو بكر، اولين بيعت‏كننده با ابو بكر، ابليس از غدير تا سقيفه.‏
‏2. اتمام حجّت امير المؤمنين عليه السّلام: سه بار كمك خواهى اصحاب كساء بر در خانه مهاجرين و انصار، جمع قرآن و ‏دعوت به آن، اتمام حجت بر ابو بكر در القاب ادّعايى، كمك خواهى اصحاب كساء از صحابه براى بار چهارم.‏
‏3. شهادت حضرت زهرا عليها السّلام: نقشه حمله به خانه حضرت، آتش زدن خانه و مجروح شدن حضرت زهرا عليها ‏السّلام بدست عمر، دفاع امير المؤمنين عليه السّلام از حضرت زهرا عليها السّلام، دستور ابو بكر براى حمله و آتش زدن ‏خانه، مجروح شدن حضرت زهرا عليها السّلام بدست قنفذ.‏
‏4. بيعت اجبارى امير المؤمنين عليه السّلام: على عليه السّلام از خانه تا مسجد، ورود بى‏اجازه به خانه امير المؤمنين عليه ‏السّلام، سخنان امير المؤمنين عليه السّلام هنگام ورود به مسجد، شهادت حضرت زهرا و حضرت محسن عليهما السّلام، اتمام ‏حجت امير المؤمنين عليه السّلام با فضائلش، حديث جعل كردن ابو بكر، افشاى اسرار اصحاب صحيفه ملعونه جواب ‏حديث جعلى ابو بكر، دفاع مقداد و سلمان و ابو ذر از امير المؤمنين عليه السّلام، تهديد عمر به قتل براى بيعت، دفاع ام ‏ايمن و بريده اسلمى، كيفيت بيعت اجبارى امير المؤمنين عليه السّلام، بيعت زبير و سلمان و ابو ذر و مقداد.‏
‏5. اتمام حجت اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام: سخنان سلمان بعد از بيعت، سخنان ابو ذر بعد از بيعت، سخنان ‏امير المؤمنين عليه السّلام بعد از بيعت، اصحاب صحيفه در تابوت جهنم، عثمان لعنت‏شده پيامبر صلى الله عليه و آله، ‏پيشگوئى از ارتداد زبير، ارتداد مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله جز چهار نفر، شباهت مسلمين به بنى اسرائيل.‏

وقايع سقيفه از لسان سلمان‏
‏1‏
بيعت ابو بكر
استدلال قريش در مقابل انصار با حق على عليه السّلام‏
ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس نقل مى‏كند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه چنين مى‏گفت:‏
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و مردم آنچه مى‏خواستند كردند، ابو بكر و عمر و ابو عبيده جراح نزد مردم ‏آمدند و با انصار به مخاصمه برخاستند و آنان را با حجت و دليل على عليه السّلام محكوم كردند و چنين گفتند: اى گروه انصار، ‏قريش از شما به امر خلافت سزاوارترند، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله از قريش است، و مهاجرين از شما بهترند زيرا خداوند ‏در كتابش ابتدا آنان را ذكر كرده و ايشان را فضيلت داده است. پيامبر صلى الله عليه و آله هم فرموده است:‏
‏ «امامان از قريش‏اند».‏

كيفيت غسل و نماز بر پيامبر صلى الله عليه و آله‏
سلمان مى‏گويد: نزد على عليه السّلام آمدم در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را غسل مى‏داد. پيامبر صلى الله عليه و آله به ‏على عليه السّلام وصيّت كرده بود كه كسى غير او غسلش را بر عهده نگيرد. وقتى عرض كرد: يا رسول الله، پس چه كسى مرا ‏در غسل تو كمك خواهد كرد؟ فرمود: جبرئيل. على عليه السّلام هيچ عضوى (از اعضاى حضرت) را اراده نمى‏كرد مگر آنكه ‏برايش گردانيده مى‏شد «1».‏

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله را غسل داد و حنوط نمود و كفن كرد من و ابو ذر و مقداد و حضرت زهرا و امام حسن و امام ‏حسين عليهم السّلام را به داخل خانه برد، و خود جلو ايستاد و ما پشت سر او صف بستيم و بر آن حضرت نماز خوانديم. ‏عايشه نيز در حجره بود ولى متوجه نشد چرا كه خداوند چشم او را گرفته بود.‏
سپس ده نفر از مهاجرين و ده نفر از انصار را به داخل مى‏آورد. آنان وارد مى‏شدند و دعا مى‏كردند و خارج مى‏شدند، تا آنكه ‏هيچ كس از حاضرين از مهاجرين و انصار باقى نماندند مگر آنكه بر آن حضرت نماز خواندند «2».‏

كيفيت بيعت مردم با ابو بكر
سلمان فارسى مى‏گويد: كار مردم را به على عليه السّلام- در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را غسل مى‏داد- خبر دادم و گفتم: ‏ابو بكر هم اكنون بر فراز منبر پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفته، و مردم به اين راضى نمى‏شوند كه با يك دست با او بيعت ‏كنند، بلكه با هر دو دست راست و چپ با او بيعت مى‏كنند «3»!‏
اوّلين بيعت‏كننده با ابو بكر
على عليه السّلام فرمود: اى سلمان، آيا مى‏دانى اوّل كسى كه با او بر منبر پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد كه بود؟ عرض ‏كردم: نه، ولى او را در سقيفه بنى ساعده ديدم هنگامى كه انصار محكوم‏ شدند، و اوّلين كسانى كه با او بيعت كردند مغيرة بن شعبة و سپس بشير بن سعيد و بعد ابو عبيده جرّاح و بعد عمر بن الخطاب ‏و سپس سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل بودند.‏
فرمود: در باره اينان از تو سؤال نكردم، آيا دانستى هنگامى كه از منبر بالا رفت اوّل كسى كه با او بيعت كرد كه بود؟ عرض ‏كردم: نه، ولى پيرمرد سالخورده‏اى كه بر عصايش تكيه كرده بود ديدم كه بين دو چشمانش جاى سجده‏اى بود كه پينه آن ‏بسيار بريده شده بود! او بعنوان اولين نفر از منبر بالا رفت و تعظيمى كرد و در حالى كه مى‏گريست گفت:‏
‏ «سپاس خدايى را كه مرا نميرانيد تا ترا در اين مكان ديدم! دستت را (براى بيعت) باز كن».‏
ابو بكر هم دستش را دراز كرد و با او بيعت كرد. سپس گفت: «روزى است مثل روز آدم» «4»! و بعد از منبر پائين آمد و از ‏مسجد خارج شد.‏
على عليه السّلام فرمود: اى سلمان، مى‏دانى او كه بود؟ عرض كردم: نه، ولى گفتارش مرا ناراحت كرد، گوئى مرگ پيامبر صلى الله ‏عليه و آله را با شماتت و مسخره ياد مى‏كرد. فرمود: او ابليس بود. خدا او را لعنت كند.‏

ابليس از غدير تا سقيفه‏
پيامبر صلى الله عليه و آله به من خبر داد كه ابليس و رؤساى اصحابش هنگام منصوب كردن آن حضرت مرا به امر خداوند در ‏روز غدير خم حاضر بودند.‏
آن حضرت به مردم خبر داد كه من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختيار ترم، و به ايشان دستور داد كه حاضران به غايبان ‏برسانند.‏
‏ (در آن روز) شياطين و مريدان از اصحاب ابليس رو به او كردند و گفتند: «اين امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شده‏اند، و ‏ديگر تو و ما را بر اينان راهى نيست. چرا كه پناه و امام بعد از پيامبرشان به آنان شناسانده شد». ابليس غمگين «5» و محزون ‏رفت.‏
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بعد از آن پيامبر صلى الله عليه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقيفه‏ بنى ساعده با ابو بكر بيعت مى‏كنند بعد از آنكه با حقّ ما و دليل ما استدلال كنند. سپس به مسجد مى‏آيند و اولين كسى كه ‏بر منبر من با او بيعت خواهد كرد ابليس است كه به صورت پيرمرد سالخورده پيشانى پينه بسته چنين و چنان خواهد گفت.‏
سپس خارج مى‏شود و اصحاب و شياطين و ابليس‏هايش را جمع مى‏كند. آنان به سجده مى‏افتند و مى‏گويند: «اى آقاى ما، اى ‏بزرگ ما، تو بودى كه آدم را از بهشت بيرون كردى»! (ابليس) مى‏گويد: «كدام امت پس از پيامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان ‏كرده‏ايد كه من بر اينان سلطه و راهى ندارم؟ كار مرا چگونه ديديد هنگامى كه آنچه خداوند و پيامبرش در باره اطاعت او دستور ‏داده بودند ترك كردند». و اين همان قول خداوند تعالى است كه وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ‏‏«6»، «ابليس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهى از مؤمنين او را متابعت كردند».‏

‏2‏
اتمام حجت امير المؤمنين عليه السّلام‏
سه بار كمك خواهى اصحاب كساء بر در خانه‏هاى مهاجرين و انصار
سلمان مى‏گويد: وقتى شب شد على عليه السّلام حضرت زهرا عليها السّلام را سوار بر چهارپايى نمود و دست دو پسرش امام ‏حسن و امام حسين عليهما السّلام را گرفت، و هيچ يك از اهل بدر «7» از مهاجرين و انصار را باقى نگذاشت مگر آنكه به ‏خانه‏هايشان آمد و حقّ خود را برايشان يادآور شد و آنان را براى يارى خويش فرا خواند. ولى جز چهل و چهار نفر، كسى از ‏آنان دعوت او را قبول نكرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهاى تراشيده و در حالى كه اسلحه‏هايشان را به همراه دارند بيايند و با او بيعت كنند كه تا سر حد مرگ استوار بمانند.‏
وقتى صبح شد جز چهار نفر كسى از آنان نزد او نيامد «8». (سليم مى‏گويد:) به سلمان گفتم: چهار نفر چه كسانى بودند؟ گفت: ‏من و ابو ذر و مقداد و زبير بن عوام.‏
امير المؤمنين عليه السّلام در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. گفتند: «صبح نزد تو مى‏آئيم». ولى هيچ يك از آنان ‏غير از ما نزد او نيامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولى غير از ما كسى نيامد.‏

جمع قرآن و دعوت به آن‏
وقتى حضرت عهدشكنى و بى‏وفايى آنان را ديد خانه‏نشينى اختيار كرد و به قرآن رو آورد و مشغول تنظيم و جمع آن شد، و از ‏خانه‏اش خارج نشد تا آنكه آن را جمع آورى نمود در حالى كه قبلا در اوراق و تكه چوبها و پوستها و كاغذها (نوشته شده) ‏بود «9».‏
وقتى حضرت همه قرآن را جمع مى‏نمود و آن را با دست مبارك خويش طبق تنزيل «10» و تأويلش و ناسخ و منسوخش «11» ‏مى‏نوشت، ابو بكر به سراغ او فرستاد كه بيرون بيا و بيعت كن.‏
على عليه السّلام جواب فرستاد: «من مشغول هستم و با خود قسم ياد كرده‏ام كه عبا بر دوش نيندازم جز براى نماز، تا آنكه ‏قرآن را تنظيم و جمع نمايم». آنان هم چند روز در باره او سكوت اختيار كردند.‏

امير المؤمنين عليه السّلام قرآن را در يك پارچه جمع آورى نمود و آن را مهر كرد. سپس بيرون آمد در حالى كه مردم با ابو بكر ‏در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله اجتماع كرده بودند. حضرت با بلندترين صدايش فرمود:‏
‏ «اى مردم، من از روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفته به غسل آن حضرت و سپس به قرآن مشغول بوده‏ام تا آنكه ‏همه آن را بصورت يك مجموعه در اين «12» پارچه جمع آورى نمودم. خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله آيه‏اى نازل نكرده ‏مگر آنكه آن را جمع آورى كرده‏ام، و آيه‏اى از قرآن نيست مگر آنكه آن را جمع نموده‏ام، و آيه‏اى از آن نيست مگر آنكه ‏براى پيامبر صلى الله عليه و آله خوانده‏ام «13» و تأويلش را به من آموخته است».‏
سپس فرمود: «براى آنكه فردا نگوئيد: ما از اين مطلب بى‏خبر بوديم»! و بعد فرمود:‏
‏ «و بدين جهت كه روز قيامت نگوئيد: من شما را به يارى خويش دعوت نكردم و حق خود را برايتان يادآور نشدم، و شما را به ‏كتاب خدا از ابتدا تا انتهايش دعوت نكردم»! عمر گفت: قرآنى كه همراه خود داريم ما را از آنچه بدان دعوت مى‏كنى بى‏نياز ‏مى‏نمايد» «14»! سپس على عليه السّلام داخل خانه‏اش شد.‏

اتمام حجت بر ابو بكر در القاب ادّعايى‏
عمر به ابو بكر گفت: سراغ على بفرست كه بايد بيعت كند، و تا او بيعت نكند ما صاحب مقامى نيستيم، و اگر بيعت كند از ‏جهت او آسوده مى‏شويم.‏
ابو بكر (كسى را) نزد على عليه السّلام فرستاد كه: «خليفه پيامبر را جواب بده»! فرستاده نزد حضرت آمد و مطلب را عرض ‏كرد. حضرت فرمود: «سبحان الله، چه زود بر پيامبر دروغ بستيد! او و آنان كه اطراف او هستند مى‏دانند كه خدا و رسولش غير ‏مرا خليفه قرار نداده‏اند». فرستاده آمد و آنچه حضرت فرموده بود رسانيد.‏
‏ (ابو بكر) گفت: برو به او بگو: «امير المؤمنين ابو بكر را جواب بده»! او هم آمد و آنچه گفته بود به حضرت خبر داد. على عليه ‏السّلام فرمود: «سبحان الله، بخدا قسم زمانى طولانى نگذشته است كه فراموش شود. بخدا قسم او مى‏داند كه اين نام (امير ‏المؤمنين) جز براى من صلاحيت ندارد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او كه هفتمى در ميان هفت نفر بود امر كرد و بعنوان امير ‏المؤمنين بر من سلام كردند. او و رفيقش عمر از ميان هفت نفر سؤال كردند و گفتند: آيا حقّى از جانب خدا و رسولش است؟ ‏پيامبر صلى الله عليه و آله به آن دو فرمود: آرى حق است، حقى از جانب خدا و رسولش كه او امير مؤمنان و آقاى مسلمانان و ‏صاحب پرچم سفيد پيشانيان شناخته شده است «15». خداوند عزّ و جلّ او را در روز قيامت بر كنار صراط مى‏نشاند و او ‏دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنّم وارد مى‏كند».‏

فرستاده ابو بكر رفت و آنچه حضرت فرموده بود به او خبر داد. سلمان مى‏گويد: آن روز را هم در باره او سكوت كردند.‏
كمك خواهى اصحاب كساء از صحابه براى بار چهارم‏
شب هنگام كه شد على عليه السّلام حضرت زهرا عليها السّلام بر چهارپايى سوار كرد و دست دو پسرش امام حسن و امام ‏حسين عليهما السّلام را گرفت، و احدى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را باقى نگذاشت مگر آنكه در منزلشان نزد ‏آنان رفت، و حقّ خود را براى آنان يادآور شد و آنان را به يارى خويش فرا خواند. ولى هيچ كس جز ما چهار نفر او را اجابت ‏نكرد. ما سرهايمان را تراشيديم و يارى خود را مبذول داشتيم، و زبير در ياريش از همه ما شدّت بيشترى داشت «16».‏

‏3‏
شهادت حضرت زهرا عليها السّلام‏
نقشه حمله به خانه حضرت‏
وقتى على عليه السّلام خوار كردن مردم و ترك يارى او را، و متحدشدنشان با ابو بكر و اطاعت و تعظيمشان نسبت به او را ‏ديد، خانه‏نشينى اختيار كرد.‏
عمر به ابو بكر گفت: چه مانعى دارى كه سراغ على بفرستى تا بيعت كند، چرا كه كسى جز او و اين چهار نفر «17» باقى نمانده ‏مگر آنكه بيعت كرده‏اند.‏

ابو بكر در ميان آن دو نرمخوتر و سازشكارتر و زرنگ‏تر و دورانديش‏تر بود، و ديگرى (عمر) تندخوتر و غليظتر و خشن‏تر بود. ‏ابو بكر گفت: چه كسى را سراغ او بفرستيم؟ عمر گفت: قنفذ را مى‏فرستيم. او مردى تندخو و غليظ و خشن و از آزادشدگان ‏است و نيز از طايفه بنى عدى بن كعب است «18».‏
ابو بكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين عليه السّلام فرستاد و عده‏اى كمك نيز به همراهش قرار داد.‏
او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد.‏
اصحاب قنفذ به نزد ابو بكر و عمر برگشتند در حالى كه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: ‏به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد و گر نه بدون اجازه وارد شويد.‏
آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمى‏دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». ‏همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ ملعون آنجا ماند.‏
آنان (به ابو بكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانه‏اش شويم خوددارى كرديم. عمر ‏عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمى كه اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياورند. آنان هيزم ‏برداشتند «19» و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه و فرزندانشان عليهم السّلام قرار ‏دادند. سپس عمر ندا كرد بطورى كه على و فاطمه عليهما السّلام بشنوند و گفت:‏
‏ «بخدا قسم اى على بايد خارج شوى و با خليفه پيامبر بيعت كنى و گر نه خانه را با خودتان به آتش مى‏كشم»! حضرت زهرا ‏عليها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است؟ جواب داد: در را باز كن و گر نه خانه‏تان را به آتش مى‏كشيم! فرمود: ‏‏«اى عمر، از خدا نمى‏ترسى كه به خانه من وارد مى‏شوى» «20»؟! ولى عمر ابا كرد از اينكه برگردد «21».‏

آتش زدن در خانه و مجروح شدن حضرت زهرا عليها السّلام بدست عمر
عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد «22»! حضرت زهرا عليها ‏السّلام در مقابل او در آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و به پهلوى ‏حضرت زد. آن حضرت ناله كرد: «يا ابتاه»! عمر تازيانه را بلند كرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «يا رسول الله، ‏ابو بكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى كردند»!‏
دفاع امير المؤمنين عليه السّلام از حضرت زهرا عليها السّلام‏
على عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد ‏و خواست او را بكشد. ولى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و وصيتى را كه به او كرده بود بياد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاك ‏‏«23»، قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى كه از طرف خداوند گذشته و عهدى كه پيامبر با من ‏نموده است مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى».‏

دستور ابو بكر براى حمله و آتش زدن خانه‏
عمر فرستاد و كمك خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند، و امير المؤمنين عليه السّلام هم سراغ شمشيرش رفت.‏
قنفذ نزد ابو بكر برگشت در حالى كه مى‏ترسيد على عليه السّلام با شمشير سراغش بيايد چرا كه شجاعت و شدّت عمل آن ‏حضرت را مى‏دانست.‏
ابو بكر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بيرون آمد (دست نگه دار) و گر نه در خانه‏اش به او هجوم بياور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بكشيد»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به ‏خانه هجوم آوردند. على عليه السّلام سراغ شمشيرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشير آن حضرت رفتند، و با عدّه ‏زيادشان بر سر او ريختند.‏
عدّه‏اى شمشيرها را بدست گرفتند و بر آن حضرت حمله‏ور شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند «24»!!‏
مجروح شدن حضرت زهرا عليها السّلام بدست قنفذ
حضرت زهرا عليها السّلام جلو در خانه، بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازيانه به آن حضرت ‏زد، بطورى كه وقتى حضرت از دنيا مى‏رفت در بازويش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود «25». خداوند قنفذ را و ‏كسى كه او را فرستاد لعنت كند.‏

‏4‏
بيعت اجبارى امير المؤمنين عليه السّلام‏
على عليه السّلام، از خانه تا مسجد
سپس على عليه السّلام را بردند و به شدت او را مى‏كشيدند، تا آنكه نزد ابو بكر رسانيدند. و اين در حالى بود كه عمر بالاى ‏سر ابو بكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم در ‏اطراف ابو بكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود «26».‏

ورود بى ‏اجازه به خانه حضرت زهرا عليها السّلام‏
سليم مى‏گويد: به سلمان گفتم «27»: آيا بدون اجازه به خانه فاطمه عليها السّلام وارد شدند «28»؟! گفت: آرى بخدا قسم، و اين ‏در حالى بود كه «خمار» «29» نداشت. حضرت زهرا عليها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول الله، اى پدر، ابو بكر و عمر بعد از ‏تو با بازماندگانت بدرفتارى كردند در حالى كه هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است» «30» و اين سخنان را حضرت با ‏بلندترين صدايش ندا مى‏نمود.‏

سلمان مى‏گويد: ابو بكر و اطرافيانش را ديدم كه مى‏گريستند و صدايشان به گريه بلند شده بود. در ميان آنان كسى نبود مگر ‏آنكه گريه مى‏كرد جز عمر و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه، و عمر مى‏گفت: ما را با زنان و رأى آنان كارى نيست!!‏

سخنان امير المؤمنين عليه السّلام هنگام ورود به مسجد
سلمان مى‏گويد: على عليه السّلام را نزد ابو بكر رسانيدند در حالى كه مى‏فرمود: بخدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏گرفت ‏مى‏دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى‏يابيد. بخدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن ‏مى‏شد جمعيت شما را متفرّق مى‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.‏
ابو بكر تا چشمش به على عليه السّلام افتاد فرياد زد: «او را رها كنيد»! على عليه السّلام فرمود: اى ابو بكر، چه زود جاى ‏پيامبر را ظالمانه غصب كرديد «31»! تو به چه حقّى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏نمايى؟ آيا ديروز به ‏امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟
شهادت حضرت زهرا و محسن عليهما السّلام‏
قنفذ- كه خدا او را لعنت كند- فاطمه عليها السّلام را با تازيانه زد آن هنگام كه خود را بين او و شوهرش قرار داد، و عمر پيغام ‏فرستاد كه اگر فاطمه بين تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه‏اش كشانيد و در را فشار داد ‏بطورى كه استخوانى از پهلويش شكست و جنينى سقط كرد، و همچنان در بستر بود تا در اثر همان شهيد شد.‏
اتمام حجّت امير المؤمنين عليه السّلام با فضائلش‏
وقتى على عليه السّلام را به نزد ابو بكر رسانيدند عمر بصورت اهانت‏آميزى «32» گفت: «بيعت كن و اين اباطيل را رها ‏كن»!‏

على عليه السّلام فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهيد كرد؟ گفتند: ترا با ذلّت و خوارى مى‏كشيم! فرمود: در اين صورت بنده ‏خدا و برادر پيامبرش را كشته‏ايد! ابو بكر گفت: بنده خدا بودن درست است «33» ولى به برادر پيامبر بودن اقرار نمى‏كنيم! ‏فرمود: آيا انكار مى‏كنيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله بين من و خودش برادرى قرار داد؟ گفتند: «آرى»! و حضرت اين مطلب ‏را سه مرتبه بر ايشان تكرار كرد.‏
سپس حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را بخدا قسم مى‏دهم كه آيا در روز ‏غدير خم از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه آن مطالب را مى‏فرمود، و در جنگ تبوك آن مطالب را مى‏فرمود «34»؟
سپس على عليه السّلام آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله علنى براى عموم مردم در باره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر ‏آنكه براى آنان يادآور شد. (و مردم در باره همه آنها اقرار كردند و) گفتند: بلى، بخدا قسم «35».‏

حديث جعل كردن ابو بكر
وقتى ابو بكر ترسيد مردم على عليه السّلام را يارى كنند و مانع او شوند پيش‏دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه ‏گفتى حق است كه با گوش خود شنيده‏ايم و فهميده‏ايم و قلبهايمان آن را در خود جاى داده است، و لكن بعد از آن من از ‏پيامبر شنيدم كه مى‏گفت:‏
‏ «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و ‏خداوند براى ما اهل بيت نبوّت و خلافت را جمع نخواهد كرد».‏
افشاى اسرار اصحاب صحيفه ملعونه‏
على عليه السّلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته «36»؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى‏گويد. من هم از پيامبر شنيدم همان طور كه ابو بكر گفت. ابو عبيده و سالم ‏مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.‏
على عليه السّلام به آنان فرمود «37»: وفا كرديد به صحيفه ملعونه‏اى «38» كه در كعبه بر آن هم‏ پيمان شديد كه: «اگر خداوند محمّد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل بيت بگيريد».‏
ابو بكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو ‏اى ابا ذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام، مى‏پرسم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما ‏مى‏فرمود: «فلانى و فلانى- تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد- ما بين خود نوشته‏اى نوشته‏اند و در آن هم پيمان شده‏اند و ‏بر كارى كه كرده‏اند قسم‏ها خورده‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ... «39»»؟
آنان گفتند: آرى ما از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده ‏كرده و هم پيمان شده‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏اند كه اگر من كشته شدم يا مردم، بر عليه تو اى على متّحد شوند و اين ‏خلافت را از تو بگيرند».‏
تو گفتى: پدر و مادرم فدايت يا رسول الله، هر گاه چنين شد دستور مى‏دهى چه كنم؟
فرمود: اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر يارانى نيافتى بيعت كن و خون خود را حفظ ‏نما.‏
على عليه السّلام فرمود: بخدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏كردم. ولى ‏بخدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به خلافت دست پيدا نخواهد كرد.‏

جواب حديث جعلى ابو بكر
دليل بر دروغ بودن سخنى كه به پيامبر نسبت داديد «40» كلام خداوند تعالى است كه أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ الله مِنْ ‏فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً «41»، «آيا بر مردم حسد مى‏برند بر آنچه خداوند از فضلش ‏به آنان داده است؟ ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان حكومت بزرگ داديم».‏
كتاب يعنى نبوت و حكمت يعنى سنت و حكومت يعنى خلافت، و ما آل ابراهيم هستيم.‏

دفاع مقداد و سلمان و ابو ذر از امير المؤمنين عليه السّلام‏
مقداد برخاست و گفت: يا على، به من چه دستور مى‏دهى؟ بخدا قسم اگر امر كنى با شمشيرم مى‏زنم و اگر امر كنى خوددارى ‏مى‏كنم. على عليه السّلام فرمود: اى مقداد، خوددارى كن و پيمان پيامبر و وصيتى كه به تو كرده را بياد بياور.‏
‏ (سلمان مى‏گويد:) برخاستم و گفتم: قسم به آنكه جانم بدست اوست، اگر من بدانم كه ظلمى را دفع مى‏كنم يا براى خداوند ‏دين را عزت مى‏بخشم، شمشيرم را بر دوش مى‏گذارم و با استقامت با آن مى‏جنگم «42». آيا بر برادر پيامبر و وصيّش و جانشين او ‏در امتش و پدر فرزندانش هجوم مى‏آوريد؟ بشارت باد شما را به بلا، و نااميد باشيد از آسايش! ابو ذر برخاست و گفت: اى ‏امتى كه بعد از پيامبرش متحير شده و به سرپيچى خويش خوار شده‏ايد، خداوند مى‏فرمايد: إِنَّ الله اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ ‏إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ، ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ الله سَمِيعٌ عَلِيمٌ «43»، «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را ‏بر همه جهانيان برگزيد، نسلى كه از يك ديگرند، و خداوند شنونده‏

و دانا است». آل محمد فرزندان نوح و آل ابراهيم از ابراهيم و برگزيده و نسل اسماعيل و عترت محمد پيامبرند. آنان اهل بيت ‏نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد ملائكه‏اند. آنان همچون آسمان بلند و كوههاى پايدار و كعبه پوشيده و چشمه زلال ‏و ستارگان هدايت‏كننده و درخت مبارك هستند كه نورش مى‏درخشند و روغن آن مبارك است «44». محمد خاتم انبياء و آقاى ‏فرزندان آدم است، و على وصيّى اوصياء و امام متقين و رهبر سفيد پيشانيان معروف است، و اوست صديق اكبر و فاروق اعظم و ‏وصىّ محمد و وارث علم او و صاحب اختيارتر مردم نسبت به مؤمنين، همان طور كه خداوند فرموده:‏
النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ الله «45»، «پيامبر نسبت به ‏مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و همسران او مادران آنان‏اند و خويشاوندان در كتاب خدا بعضى بر بعضى اولويت ‏دارند». هر كه را خدا مقدّم داشته جلو بيندازيد و هر كه را خدا مؤخر داشته عقب بزنيد، و ولايت و وراثت «46» را براى كسى ‏قرار دهيد كه خدا قرار داده است.‏

تهديد عمر به قتل براى بيعت‏
عمر، در حالى كه ابو بكر بالاى منبر نشسته بود به او گفت: چطور بالاى منبر نشسته‏اى و اين مرد «47» نشسته و روى جنگ ‏دارد و بر نمى‏خيزد با تو بيعت كند. دستور بده گردنش را بزنيم! اين در حالى بود كه امام حسن و امام حسين عليهما السّلام ‏ايستاده بودند. وقتى گفته عمر را شنيدند به گريه افتادند. امير المؤمنين عليه السّلام آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود: گريه ‏نكنيد، بخدا قسم بر قتل پدرتان قدرت ندارند.‏

دفاع امّ ايمن و بريده اسلمى از امير المؤمنين عليه السّلام‏
ام ايمن پرستار پيامبر صلى الله عليه و آله «48» آمد و گفت: «اى ابو بكر، چه زود حسد و نفاق خود را ظاهر ساختيد»! عمر ‏دستور داد تا او را از مسجد بيرون كردند و گفت: «ما را با زنان چه كار است»؟! بريده اسلمى برخاست و گفت: اى عمر، آيا بر ‏برادر پيامبر و پدر فرزندانش حمله مى‏كنى؟ تو در ميان قريش همان كسى هستى كه تو را آن طور كه بايد مى‏شناسيم! آيا شما دو ‏نفر همان كسانى نيستيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله به شما فرمود: «نزد على برويد و بعنوان امير المؤمنين بر او سلام كنيد»؟ ‏شما هم گفتيد: آيا از امر خدا و امر رسولش است؟ فرمود: آرى.‏
ابو بكر گفت: چنين بود ولى پيامبر بعد از آن فرمود: «براى اهل بيت من نبوّت و خلافت جمع نمى‏شود»! بريده گفت: «بخدا قسم ‏پيامبر اين را نگفته است. بخدا قسم در شهرى كه تو در آن امير باشى سكونت نمى‏كنم». عمر دستور داد تا او را هم زدند و ‏بيرون كردند!‏
كيفيت بيعت اجبارى امير المؤمنين عليه السّلام‏
سپس عمر گفت: برخيز اى فرزند ابى طالب و بيعت كن! حضرت فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفت: بخدا قسم در ‏اين صورت گردنت را مى‏زنيم! امير المؤمنين عليه السّلام سه مرتبه حجّت را بر آنان تمام كرد، و سپس بدون آنكه كف دستش ‏را باز كند دستش را دراز كرد. ابو بكر هم روى دست او زد و به همين مقدار از او قانع شد.‏
على عليه السّلام قبل از آنكه بيعت كند در حالى كه طناب بر گردنش بود خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله صدا زد: «اى ‏پسر مادرم، اين قوم مرا خوار كردند و نزديك بود مرا بكشند» «49».‏

بيعت زبير و سلمان و ابو ذر و مقداد
به زبير گفته شد: بيعت كن. ولى ابا كرد. عمر و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه با عده‏اى از مردم به همراهشان بر او حمله ‏كردند و شمشيرش را از دستش بيرون كشيدند و آن را بر زمين زدند تا شكستند و او را كشان كشان آوردند.‏
زبير- در حالى كه عمر روى سينه‏اش نشسته بود- گفت: «اى پسر صُهاك، بخدا قسم اگر شمشيرم در دستم بود از من فاصله ‏مى‏گرفتى»، و سپس بيعت كرد.‏
سلمان مى‏گويد: سپس مرا گرفتند و بر گردنم كوبيدند تا مثل غده‏اى ورم كرد. سپس دست مرا گرفتند و آن را پيچانيدند. لذا به ‏اجبار بيعت كردم.‏
سپس ابو ذر و مقداد به اجبار بيعت كردند، و احدى از امت غير از على عليه السّلام و ما چهار نفر به اجبار بيعت نكردند، و ‏در بين ما هم احدى گفتارش شديدتر از زبير نبود. او وقتى بيعت كرد چنين گفت: «اى پسر صُهاك، بخدا قسم اگر اين طاغيانى ‏‏«50» كه ترا كمك كردند نبودند تو در حالى كه شمشيرم همراهم بود نزديك من نمى‏آمدى، به خاطر پستى و ترسى كه از تو سراغ ‏دارم، ولى طاغيانى يافته‏اى كه به كمك آنان قوى‏شده‏اى و قهر و غلبه نشان مى‏دهى.‏
عمر عصبانى شد و گفت: آيا نام صُهاك را مى‏آورى؟ گفت: مگر صُهاك كيست؟! و چه مانعى از ذكر نام او هست؟ صهاك زنى ‏زناكار بود، آيا اين مطلب را انكار مى‏كنى؟
آيا كنيز حبشى جدم عبد المطلب نبود كه جدّ تو نفيل با او زنا كرد و پدرت خطّاب را بدنيا آورد. عبد المطلب هم صهاك را بعد ‏از زنايش به جدت بخشيد و بعد خطاب را به دنيا آورد. خطّاب غلام جد من و ولد الزنا است «51»!‏

ابو بكر بين آن دو را اصلاح كرد و هر كدام دست از يك ديگر برداشتند «52».‏

‏5 ‏
اتمام حجّت اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام‏
سخنان سلمان بعد از بيعت‏
سليم بن قيس مى‏گويد: به سلمان گفتم: اى سلمان، آيا بيعت كردى و چيزى نگفتى؟
او گفت: بعد از آنكه بيعت كردم چنين گفتم: «بقيه روزگار را ضرر و هلاكت ببينيد، آيا مى‏دانيد با خود چه كرده‏ايد؟ كار ‏درست كرديد و به خطا رفتيد! با سنت آنان كه قبل از شما بودند كه تفرقه و اختلاف مى‏نمودند درست و مطابق انجام داديد، و ‏از سنّت پيامبرتان خطا رفتيد كه خلافت را از معدنش و از اهلش خارج ساختيد «53».‏
عمر گفت: اى سلمان، حال كه رفيقت بيعت نمود و تو نيز بيعت كردى هر چه مى‏خواهى بگو و هر چه مى‏خواهى بكن و ‏رفيقت هم هر چه مى‏خواهد بگويد.‏
سلمان مى‏گويد: گفتم: از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: «برابر گناه همه امتش تا روز قيامت و برابر عذاب همه ‏آنان بر گردن تو و رفيقت كه با او بيعت كردى خواهد بود».‏
عمر گفت: هر چه مى‏خواهى بگو، آيا چنين نيست كه بيعت نمودى و خداوند چشمت را

روشن نساخت كه رفيقت خلافت را بر عهده بگيرد؟! گفتم: شهادت مى‏دهم كه من در بعضى كتابهائى كه از طرف خداوند نازل ‏شده خوانده‏ام كه تو- با اسم و نسب و اوصافت- درى از درهاى جهنّم هستى. عمر گفت: هر چه مى‏خواهى بگو. آيا خداوند ‏خلافت را از اهل اين خانه نگرفت كه شما آنان را بعد از خداوند ارباب خود قرار داده‏ايد؟! به او گفتم: شهادت مى‏دهم از ‏پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود، در حالى كه در باره اين آيه از او سؤال كردم كه «فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ ‏لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ» «54»، «در آن روز هيچ كس را مانند او عذاب نمى‏كند و هيچ كس را مانند او به بند نمى‏كشد». حضرت به ‏من خبر داد كه آن تو هستى. عمر گفت: ساكت شو، خدا صدايت را خفه كند، اى غلام، و اى پسر زن بدبو «55»! على عليه ‏السّلام فرمود: اى سلمان، ترا قسم مى‏دهم كه ساكت باشى.‏
سلمان مى‏گويد: بخدا قسم، اگر على عليه السّلام مرا به سكوت امر نكرده بود آنچه در باره او نازل شده و هر چه در باره او و ‏رفيقش از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده بودم به او خبر مى‏دادم. وقتى عمر ديد من ساكت شدم گفت: تو مطيع و تسليم او ‏هستى.‏

سخنان ابو ذر بعد از بيعت‏
سلمان مى‏گويد: وقتى ابو ذر و مقداد بيعت كردند و چيزى نگفتند، عمر گفت: اى سلمان، تو هم مثل دو رفيقت خوددارى ‏نمى‏كنى؟ بخدا قسم تو نسبت به اهل اين خانه از آن دو نفر بامحبّت‏تر نيستى و از آن دو بيشتر به آنان احترام نمى‏كنى. همان ‏طور كه مى‏بينى خوددارى كردند و بيعت نمودند.‏
ابو ذر گفت: اى عمر، ما را به محبت آل محمد و احترام آنان سرزنش مى‏كنى؟ خدا لعنت كند- كه لعنت كرده است- هر كس ‏آنان را دشمن بدارد و به آنان نسبت ناروا دهد و

به حق آنان ظلم كند و مردم را بر گردن ايشان سوار نمايد و اين امت را به پشت سرشان به طور قهقرى برگرداند «56».‏
عمر گفت: آمين، خداوند لعنت كند هر كس را كه به حق آنان ظلم كند! ولى نه بخدا قسم، ايشان را در خلافت حقّى نيست و ‏آنان با ساير مردم در اين مسأله يكسانند! ابو ذر گفت: پس چرا بر عليه انصار با حق ايشان و دليلشان استدلال كرديد؟!‏
سخنان امير المؤمنين عليه السّلام بعد از بيعت‏
على عليه السّلام به عمر فرمود: اى پسر صُهاك، ما را در خلافت حقّى نيست، ولى براى تو و فرزند زن مگس خوار «57» ‏هست؟! عمر گفت: اى ابا الحسن، اكنون كه بيعت كردى خوددارى نما، چرا كه عموم مردم به رفيق من رضايت دادند و به تو ‏رضايت ندادند، پس گناه من چيست؟
على عليه السّلام فرمود: ولى خداوند عز و جل و رسولش جز به من راضى نشدند. پس تو و رفيقت و آنان كه تابع شما شدند و ‏شما را كمك كردند را به نارضايتى خداوند و عذاب و خوارى او بشارت باد. واى بر تو اى پسر خطاب! اگر بدانى كه چه جنايتى ‏بر خود روا داشته‏اى. اگر بدانى از چه خارج شده و به چه داخل‏شده‏اى و چه جنايتى بر خود و رفيقت نموده‏اى! ابو بكر گفت: ‏اى عمر، حال كه با ما بيعت كرده و از شرّ او و حمله ناگهانى و فسادش در كارمان در امان شديم بگذار هر چه مى‏خواهد ‏بگويد.‏

اصحاب صحيفه در تابوت جهنم‏
على عليه السّلام فرمود: جز يك مطلب چيزى نمى‏گويم. شما را بخدا يادآور مى‏ شوم اى‏ چهار نفر- كه منظور حضرت من و ابو ذر و زبير و مقداد بود-، من از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: صندوقى از ‏آتش وجود دارد كه در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولين و شش نفر از آخرين «58». (آن صندوق) در چاهى در قعر جهنّم در ‏صندوق قفل‏شده ديگرى است. بر در آن چاه صخره‏اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنّم را شعله‏ور نمايد آن صخره را از ‏در آن چاه بر مى‏دارد و جهنّم از شعله و حرارت آن چاه شعله‏ور مى‏شود.‏
على عليه السّلام فرمود: شما شاهد بوديد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله در باره آنان و «اوّلين» سؤال كردم، فرمود: امّا «اوّلين» ‏عبارتند از: فرزند آدم كه برادرش (هابيل) را كشت، و فرعون فرعونها، و آن كسى كه با ابراهيم عليه السّلام در باره خداوند به ‏منازعه پرداخت «59» و دو نفر از بنى اسرائيل كه كتابشان را تحريف كردند و سنّتشان را تغيير دادند، يكى از آنان كسى بود ‏كه يهوديان را يهودى نمود و ديگرى نصارى را نصرانى كرد. و ابليس ششم آنان است «60». و امّا «آخرين» عبارتند از دجال «61» ‏و اين پنج نفر اصحاب صحيفه و نوشته و جبت و طاغوتى كه بر سر آن باهم عهد بسته‏اند و بر عداوت با تو- اى برادرم- هم ‏پيمان شده‏اند، و بعد از من بر عليه تو متحد مى‏شوند. اين و اين، كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را براى ما نام برد و بر ‏شمرد.‏
سلمان مى‏گويد: ما گفتيم: راست گفتى، ما شهادت مى‏دهيم كه اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم.‏
عثمان لعنت‏ شده پيامبر صلى الله عليه و آله‏
عثمان گفت: اى ابا الحسن، آيا نزد تو و اين اصحابت در باره من حديثى نيست؟
على عليه السّلام فرمود: بلى، از پيامبر شنيدم كه دو بار تو را لعنت كرد و بعد از آنكه ترا لعنت نمود برايت استغفار نكرد.‏

عثمان غضبناك شد و گفت: مرا با تو چه كار است! هيچ گاه مرا رها نمى‏كنى، نه در زمان پيامبر و نه بعد از او! على عليه السّلام ‏فرمود «62»: آرى، خداوند بينى‏ات را بر خاك بمالد.‏

پيشگوئى از ارتداد زبير
عثمان گفت: بخدا قسم از پيامبر شنيدم كه مى‏فرمود: زبير مرتدّ از اسلام كشته مى‏شود! سلمان مى‏گويد: على عليه السّلام بطور ‏خصوصى به من فرمود: عثمان راست مى‏گويد، او بعد از قتل عثمان با من بيعت مى‏كند و بعد بيعت مرا مى‏شكند و مرتدّ كشته ‏مى‏شود.‏
ارتداد مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله جز چهار نفر
سلمان مى‏گويد: على عليه السّلام فرمود: «همه مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله مرتدّ شدند جز چهار نفر «63». مردم بعد ‏از پيامبر صلى الله عليه و آله به منزله هارون و تابعينش و به منزله گوساله و تابعينش شدند. پس على عليه السّلام شبيه هارون و ‏عتيق «64» شبيه گوساله و عمر شبيه سامرى است.‏
از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: قومى از اصحابم از صاحبان شخصيت و مقام نسبت به من براى عبور از پل ‏صراط مى‏آيند. وقتى آنان را ديدم و آنان مرا ديدند و آنان را شناختم و آنان مرا شناختند، ايشان را از نزد من جدا مى‏كنند. ‏مى‏گويم: پروردگارا، اصحابم، اصحابم! گفته مى‏شود: نمى‏دانى بعد از تو چه كرده‏اند. وقتى از ايشان جدا شدى به عقب برگشتند. ‏من هم مى‏گويم: دور از رحمت خدا باشند.‏
شباهت مسلمين به بنى اسرائيل‏
از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: امّت من سنّت بنى اسرائيل را مرتكب خواهند شد بطورى كه قدم جاى قدم ‏آنان مى‏گذارند و تير به همان جا كه آنان زدند مى‏زنند، و وجب‏ به وجب و ذراع به ذراع و باع به باع «65» كارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا كه اگر داخل سوراخ حيوانى «66» شده ‏باشند اينان نيز همراه آنان داخل مى‏شوند. تورات و قرآن را يك نفر از ملائكه در يك ورق «67» با يك قلم نوشته است، و مثلها ‏و سنّتها (در آنان و اينان) به يك صورت جارى شده است.‏
روايت از كتاب سليم:‏
‏1. منهاج الفاضلين (نسخه خطى): ص 259.‏
‏2. بحار: ج 28 ص 23.‏
‏3. بحار: ج 28 ص 54.‏
‏4. بحار: ج 28 ص 261.‏
‏5. بحار: ج 43 ص 197 ح 29.‏
‏6. بحار: ج 81 ص 256 ح 18.‏
‏7. بحار: ج 92 ص 40.‏
‏8. بحار: ج 8 قديم ص 242.‏
‏9. عوالم العلوم، جلد حضرت زهرا عليها السّلام: ص 220 ح 2.‏
‏10. مدينة المعاجز: ص 132.‏
‏11. كفاية الموحدين: ج 2 ص 230.‏
روايت با سند به سليم:‏
‏1. كتاب بهار (حسين بن سعيد) به روايت ابن طاوس در كتاب اليقين: باب 115.‏
‏2. روضه كافى: ص 343 ح 541.‏
‏3. احتجاج طبرسى: ج 1 ص 105.‏
‏4. اثبات الوصية (علامه حلى): ص 7.‏
‏5. المحتضر: ص 60.‏

حدیث 5: ابليس و بنيانگذار سقيفه در روز قيامت‏
ابليس و بنيانگذار سقيفه در روز قيامت ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس هلالى نقل كرده كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم ‏كه مى‏گفت:‏
وقتى روز قيامت بر پا شود ابليس را در حالى كه با افسارى آتشين لجام شده مى‏آورند، و «زفر» «1» را در حالى كه با دو افسار ‏آتشين لجام شده مى‏آورند! ابليس نزد او مى‏رود «2» و فرياد مى‏زند و مى‏گويد: مادر به عزايت بنشيند، «3» تو كه هستى؟ من كسى ‏هستم كه اوّلين و آخرين را گمراه كردم، در حالى كه به يك افسار لجام شده‏ام و تو به دو افسار لجام‏شده‏اى! او مى‏گويد: من كسى ‏هستم كه امر كردم و اطاعت شدم و خداوند امر كرد و عصيان شد! «4»‏
روايت از كتاب سليم:‏
‏1. بحار: ج 8 قديم ص 213.‏
روايت از غير سليم:‏
‏1. ثواب الاعمال: ص 248 ح 9 و ص 255 ح 2.‏
‏2. تفسير عيّاشى: ج 2 ص 223 ح 9.‏

==============================

بحر طویل مصائب حضرت زهرا (علیها سلام الله)

تصوير

شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد که تا حشر به گردون رود از حنجرة اهل ولا ناله و فریاد که در ازمنة دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد شرافت ز میان رفته قرار از دل و جان رفته گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته محمد که بود جان گرامی جهان ها ز جهان رفته مدینه شده خاموش فضا گشته سیه پوش عجیب است که بعد از دو مه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش در فتنه شده باز و سقیفه شده آغاز، عدالت ز جفا خانه نشین گشته، بیدادگری سر به در آورده، مولای دو عالم شده بی یاور و در خانة در بسته گرفته ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصة خود آه که آتش زده با شعلة فریاد درون ارض و سما را

***


آب غسل و کفن ختم رسل خشک نگردیده که قرآن شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل گروهی که شده بندة دجال ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینة مولا نه حیایی و نه شرمی ز رسول و علی و حضرت زهرا، عوض دستة گل شاخة هیزم به سر شانه نهادند، در خانه ستادند ز بیداد زبان را به جسارت بگشادند که هان یا علی از چیست که در خانه نشستی، در از قهر به روی همه بستی، اگر این لحظه در خانة خود را نگشایی نیایی به سوی مسجد و بیعت ننمایی، همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم، بسوزیم حسین و حسن و فاطمه ات را که از این شورش و تهدید تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید، کشیدند ز دل ناله که ای ختم رسل سر به درآور ز دل خاک و ببین غربت ما را

***


در آن حادثة شوم به اذن علی آن رهبر مظلوم که مظلومی او تا ابدالدهر بود بر همه معلوم، مه برج حیا فاطمه آمد پس در گفت که ای قوم ستمکار به جرأت شده با ذات خدای احد قادر دادار، پس از رحلت پیغمبرش آمادة پیکار، چه خواهید ز آل نبی و شیر خدا حیدر کرار، ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار، دریغا که همان عهدشکن های دو روی همه غدار عوض شرم و حیا پاسخشان شد شرر نار، ز بیت الحرم وحی بر آمد شرر و دود سوی گنبد دوار، خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار، چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد به هواداری او محسن ششماهه سپر شد به خدا زودتر از مادر مظلومة خود گشت فدا شیر خدا را

***


نفس فاطمه از درد درون قفس سینة افروخته پیچید که می خواست شود زیر و رو از نالة او شهر مدینه که به هم ریخت نظام فلک از نالة یک یا ابتایش چه بگویم که سخن در جگرم لختة خون گشته و انگار که بازوم شکسته است و یا درد کنم در دل و در سینه و در پهلویم احساس و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که پشت در آن خانه ز شلاق ستم گشته تنم یکسره مجروح نه آخر مگر از آب و گل فاطمه کردند مرا خلق، نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم آن همه دردی که فرو ریخت به جان تن زهرا به تن پاک و شریفی که محمد زده گل بوسه چو آیات خدا بر همه اعضاش به قرآن بود این درد درون تن ما تا پسرش مهدی موعود بیاید شرر آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند ز عدو دادِ دل مادر مظلومة خود را بستاند، بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را

***


به خدایی خداوند در این صحنة ایجاد علی دوست تر از فاطمه نبود به پیمبر قسم از فاطمه بایست بگیریم همه درس ولایت، به علی دوستی فاطمه سوگند بخوانید به تاریخ و ببینید که با پهلوی بشکسته و بازوی ورم کرده و با سقط جنینش ز فشار در و دیوار و کبودی رخ چون گل یاسش به دفاع علی از جا حرکت کرد سپس یک تنه استاد و ندا داد که من در دل دشمن تک و تنها به علی یاور و یارم، نگذارم نگذارم که شود یک سر مو از سر او کم، منم و مهر و ولایش سر و جانم به فدایش، ز ازل گفتم و گویم که علی هست من و من همه اویم به خدا یا که علی را به سوی خانه برم یا که چو شش¬ماهة خود کشته در این راه شوم این من و این بازو این صورت و این سینه و این محسن مظلوم، بگیرم جلو فتنه و بیداد شما را

***


بعد از این فاجعه شد دست ستم باز و دگر کشتن اولاد علی تا ابد الدهر شد آغاز شروعش ز در خانة زهراست سپس کشتن مولا پس از آن قتل حسن پس از آن فاجعة کرب و بلا ریختن خون حسین ابن علی بود و جوانان بنی هاشم و هفتاد دو سرباز رشیدش پس از آن کودک شش ماهة معصوم شهیدش چه شهیدان عزیزی که از این سلسله تقدیم خدا گشت یکی مالک اشتر یکی عمار یکی میثم تمار یکی حجر و رشید است و سعید ابن جبیر است هزاران و هزاران و هزاران تن از اینان که بریدند سر از پیکرشان فرقة اشرار به این جرم که بودند طرفدار علی حیدر کرار و هنوز از دم شمشیر سقیفه به ستم خون محبان علی ریزد و ریزد مگر آن روز که مهدی بستاند ز عدو داد تمام شهدا را

شاعر و مرثيه سراي اهل بيت(علیهم السلام) غلامرضا سازگار(میثم)
najm146
 
پست ها : 45
تاريخ عضويت: يکشنبه فبريه 07, 2010 9:28 am


بازگشت به ماه ربيع الأوّل


Aelaa.Net