شگفت

نشر گزارشات مفید برای توجه به حیات اعلی

مديران انجمن: najm134, najm134, najm134

جلوه های شگفت آور از اجسام زیر میکروسکوپ

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه مارس 17, 2018 12:09 pm

جلوه های شگفت آور از اجسام زیر میکروسکوپ


حتما همه این اجسام را در دنیای ماکرو دیده اید، اما حالا می‌خواهیم از منظره کاملا جدیدی زیر میکروسکوپ به آن‌ها نگاه کنیم.

به گزارش ایران خبر، همان طور که می‌بینیم دنیا جای زیبا و پیچیده‌ای است، اما وقتی زیر میکروسکوپ به آن نگاه می‌کنید دیوانه کننده‌تر هم می‌شود. حتما همه این اجسام را در دنیای ماکرو دیده اید، اما حالا می‌خواهیم از منظره کاملا جدیدی زیر میکروسکوپ به آن‌ها نگاه کنیم.

نخ دندان استفاده شده
Image

مو خوره
Image

گچ
Image

زبان پروانه
Image

موی ریش انسان
Image

موز
Image

نوک خودکار
Image

نمک خوراکی
Image

سطح توت فرنگی
Image

پوست عنکبوت
Image

سویا سس
Image

ذرات برف
Image

فلفل
Image

نایلون
Image

کرم هیدروترمال
Image

دندان انسان
Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اسکلت ۱۵ سانتیمتری این دختر آدم فضایی نیست

پستتوسط pejuhesh232 » شنبه مارس 31, 2018 12:40 pm

اسکلت ۱۵ سانتیمتری این دختر آدم فضایی نیست


پژوهشگران پس از ۵ سال تجزیه و پژوهش به این نتیجه رسیدند که آتا انسان است و به دلیل جهش ژنتیکی دچار بیماری‌های متعدد استخوانی بوده است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

۱۵ سال پیش یک اسکلت کوچک مومیایی شده در بیابان آتاکاما در شیلی کشف شد. شکل عجیب استخوان جمجمه و حالت بدن این اسکلت شایعه آدم فضایی بودن آن را به راه انداخت.

به گزارش «انتخاب»؛ این اسکلت که آتا نامگذاری شده، تنها ۱۵ سانتیمتر قد دارد اما سن او تقریبا شش تا هشت ساله برآورد شده است. جمجه‌ای کشیده دارد و تعداد دنده‌هایش کمتر از تعداد معمول انسان‌ها است.

پژوهشگران پس از ۵ سال تجزیه و پژوهش به این نتیجه رسیدند که آتا انسان است و به دلیل جهش ژنتیکی دچار بیماری‌های متعدد استخوانی بوده است.

دانشمندان ژنتیک می‌گویند که مطالعه بر روی این اسکلت می‌تواند به تشخیص موارد جهش ژنتیکی و درمان بیماران کمک کند.

آتا در سل ۲۰۰۳ در معدن شهر لا نوریا در منطقه آتاکامای شیلی پیدا شد. در ابتدا تصور می‌شد اسکلتی بسیار قدیمی است اما با تحقیقات دانشمندان مشخص شد که متعلق به تقریبا ۴۰ سال پیش است و به همین خاطر استخراج دی‌ان‌ای‌ آن غیرممکن نبود.

تیم تحقیقاتی به رهبری گری نولان، استاد میکروبیولوژی و ایمنی‌شناسی دانشگاه استنفورد، از مغز استخوان آتا نمونه دی‌ان‌ای برای تحلیل ژنتیکی استخراج کردند.

این تیم دریافت که اسکلت متعلق به یک جنین دختر اصالتا شیلیایی است که به دلیل اختلال ناهنجاری ژنتیکی، استخوانهایش بزرگتر از سن خود بوده و ۶ تا ۸ ساله بنظر می‌رسد.

دلیل قد کوتاه آتا، جهش در ۷ ژن وی بوده است. که این جهش‌ها باعث تغییر شکل و ناهنجاری استخوان‌ها نظیر کوژپشتی و کوتولگی شده است.

متخصصان ژنتیک امیدوارند که با شناخت این جهش‌های ژنتیکی در مورد بیماری‌های جنینی و نوزادان اطلاعات بیشتری کسب کنند.

Image

Image

Image
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

تلاش برای رمزگشایی اسرارآمیزترین کتاب دنیا

پستتوسط pejuhesh232 » پنج شنبه آپريل 12, 2018 11:12 pm

تلاش برای رمزگشایی اسرارآمیزترین کتاب دنیا


"دست‌نوشته‌های ووینیچ" عنوان کتاب مصوری است که به گمان عموم مردم به صورت رمزی نگاشته شده و تا به حال کسی نتوانسته پرده از راز آن بگشاید.
به گزارش دیلی‌میل، دو دانشمند و متخصص رایانه ادعا می‌کنند الگوریتمی ابداع کرده‌اند که می‌تواند نسخه خطی مرموز ووینیچ را رمزگشایی کند.

Image
Image

دست‌نوشته‌های ووینیچ (Voynich manuscript) به کتاب نقاشی شده اسرارآمیزی که در اروپا یافت شده است، گفته می‌شود. گمان می‌رود که این کتاب در خلال قرن‌های ۱۵ و ۱۶ میلادی نوشته شده باشد. با این حال نویسنده آن و همچنین زبان و الفبایی که این نوشتار به آن نوشته شده ناشناخته باقی مانده است.

این دست‌نوشته منبع تلاش‌های بسیاری در رمزنگاری برای پی بردن به مفهوم آن شده است و از معما‌های مشهور در رمزنگاری متن‌های کهن است.

رمزنگاران بسیاری در جنگ جهانی دوم برای رمزگشایی این نوشته‌ها دست به کار شدند، ولی به توفیقی دست نیافتند و این نوشته‌ها همچنان مرموز و ناشناخته‌اند.

شکست‌های پی در پی در دستیابی به معنای نوشتار‌های این دست‌نوشته عده‌ای از پژوهشگران را بر این باور انداخته است که این نوشته‌ها یک فریب تاریخی‌اند.

هم اکنون این کتاب جزو دارایی‌های کتابخانه دانشگاه ییل در ایالات متحده آمریکا است.

دو دانشمند کامپیوتر از دانشگاه "آلبرتا" ادعا می‌کنند که یک سری از الگوریتم‌هایی را ابداع کرده‌اند که می‌توانند متون نامشخص و ناخوانا را رمزگشایی کنند.


دست‌نوشته‌های ووینیچ که به نام فروشنده لهستانی کتاب در سال ۱۹۱۲ نامگذاری شده است، محل مناقشه بسیار زیادی طی قرن گذشته بوده است.

این دست‌نوشته در طول تاریخ صاحبان بسیاری به خود دید تا آنکه در سال ۱۹۱۲ "ویلفرد ووینیچ" پس از خرید آن در ایتالیا، آن را با خود به آمریکا برد. در پی مرگ وی و پس از مدتی این نوشته‌ها به دانشگاه ییل اهدا شد.

گفته می‌شود این دست‌نوشته در قرن پانزدهم میلادی به زبان ناشناخته نوشته شده است که بسیاری در طی سال‌ها تلاش کرده‌اند تا آن را رمزگشایی کنند.

Image

این کتاب مرموز منبع الهام ده‌ها فرضیه مختلف بوده است.

تاریخ دقیق نگارش این دست‌نوشته معلوم نیست. از آنجا که زبان و الفبای نوشتار آن ناشناخته مانده، تنها راه پی بردن به تاریخ تقریبی نگارش آن نقاشی‌های موجود در کتاب است.

پژوهشگران با بررسی نوع پوشش و آرایش موی مردمی که در نقاشی‌ها به نمایش درآمده‌اند و همچنین تصویر‌هایی از چند دژ در کتاب، تاریخ پیدایش کتاب را بین سال‌های ۱۴۵۰ تا ۱۵۲۰ حدس می‌زنند.
مفهوم کلی که از صفحات به جا مانده از کتاب به دست می‌آید این است که کتاب یک دستور داروسازی قرون وسطی است. با این حال جزییات رمزآلود نگاره‌های کتاب دیدگاه‌های گوناگونی درباره منشأ پیدایش آن پدید آورده است.

الفبای به کار رفته در کتاب همانند هیچ‌کدام از متن‌های شناخته شده نیست، با این حال بررسی‌های آماری الگو‌های متن همانندی با الگو‌های به کار رفته در زبان‌های طبیعی را نشان می‌دهد. برای نمونه پراکندگی واژگان این کتاب همانند متن‌های لاتین و انگلیسی است. با این حال زبان به کار رفته در کتاب مانند هیچ‌کدام از زبان‌های اروپایی نیست.

ویژگی‌های بسیار اسرارآمیز این دست‌نوشته و محتوای شک‌برانگیز نگاره‌های آن باعث شده است که عده‌ای از پژوهشگران درباره صحت این نوشته‌ها تردید کنند و آن‌ها را فریب بخوانند.

از طرف دیگر، متن نوشته پیچیده‌تر و رازآلوده‌تر از یک فریب ساده است. با آن که نوشته‌های فریب کارانه آن دوران بیشتر مشوش و خدشه‌دار بودند، این دست‌نوشته دارای ویژگی‌هایی است که تنها با ابزار‌های نوین آماری می‌توان به آن پی برد.

پرسشی که مطرح می‌شود این است که چرا نویسنده‌ای باید برای ساختن چنان الگوریتم پیچیده‌ای به منظور فریب هم عصران خود تلاش کند.

در سال ۲۰۰۷ میلادی مقاله‌ای چاپ شده به دست پژوهشگر اتریشی "آندریاس شینر"، فرضیه فریب بودن دست‌نوشته‌های ووینیچ را پشتیبانی کرد. وی نشان داد که ویژگی‌های آماری دست‌نوشته بیشتر همانند متنی بی‌معنی ساخته شده با الگو‌های نیمه‌تصادفی است.

در همان سال "کلود مارتین" اعلام کرد که این دست نوشته‌ها بر پایه یک الگوریتم قلب‌سازی حلقوی اعداد، دروغین و ساختگی‌اند. برای نمونه عدد ۱۲۳۴ می‌تواند به گونه ۳۱۲۴ نوشته شود و متنی همانند ووینیچ با این روش بدست آید، ولی این که چرا چنین روشی باید در آن دوران به کار گرفته می‌شده، بی پاسخ می‌ماند.

به گفته خود "مارتین"، روش رمزشناسی آن‌ها با آنچه که در قرون وسطی مرسوم بوده و کسانی، چون "راجر بیکن" به کار می‌برده‌اند، تفاوت داشته است.
تقریبا هر سال کسی با یک فرضیه جدید درباره کتاب ووینیچ به کارزار می‌آید. سال گذشته یک پژوهشگر تاریخ با اظهار این که در نهایت این کتاب را رمزگشایی کرده است، جامعه بین‌الملل را متوجه خود کرد.

"نیکلاس گیبس" ادعا کرد که این دست‌نوشته در واقع به زبان اختصاری لاتین نوشته شده و یک راهنمای سلامت زنان است.
اما چندی نگذشت که کارشناسان دریافتند وی از ترکیب چند روش که قبلا استفاده شده بوده، استفاده کرده است و ادعایش صحت ندارد.

آخرین تلاش برای رمزگشایی این کتاب مرموز از جانب "گریگ کندراک" و "بردلی هویر" از دانشگاه آلبرتا صورت گرفته است.
این دو نفر از نمونه‌های ۴۰۰ زبان مختلف استفاده کردند تا الگوریتم زیربنایی زبان این دست‌نوشته را شناسایی کنند.

به رغم اینکه کارشناسان تصور می‌کردند که این دست‌نوشته به زبان عربی نوشته شده، الگوریتم‌ها به این نتیجه رسیدند که زبان عبری بیشترین احتمال را دارد.

"کندراک" می‌گوید: این موضوع تعجب‌آور بود و گفتن این که زبان کتاب عبری است، تازه اولین گام است. گام بعدی این است که چگونه آن را رمزگشایی کنیم.

فرضیه دست‌نوشته با استفاده از آلفاگرام (آناگرام‌ها یا قلب‌های مرتب‌شده به ترتیب حروف الفبا) کدگذاری شده است. این دو نفر سپس الگوریتمی را ایجاد کردند که بتواند متن را رمزگشایی کند.

"کندراک" افزود: معلوم شد که بیش از ۸۰ درصد از کلمات در فرهنگ لغت عبری موجود بود، اما ما نمی‌دانستیم که آیا آن‌ها در کنار یکدیگر می‌دهند یا خیر.

خروجی این سیستم این شد که خط اول دست‌نوشته ووینیچ، پس از چند اصلاح املایی به زبان انگلیسی این گونه ترجمه شد: «او توصیه‌هایی به کشیش، مرد خانه و من و مردم کرد.»

"کندراک" معتقد است که مورخین باستانی یهودی هنوز هم باید این ترجمه‌ها را تفسیر کنند، زیرا علم نحو آن کاملا غیرعادی و عجیب است.

به گفته "کندراک"، واکنش‌های اولیه کارشناسان قدیمی این دست‌نوشته به این کار مثبت نبوده است.

وی اخیرا در مصاحبه‌ای گفت: من فکر نمی‌کنم که نگاه آن‌ها به این نوع تحقیقات دوستانه و مثبت باشند.

شاید شگفتی بزرگی نیست که تحقیقات "کندراک و هویر" با درجه‌ای از شک و تردید مواجه است. محققان اعتراف می‌کنند که متن ووینیچ، به عنوان یک متن رمزنگاری شده ورودی برای الگوریتم آنها، برای ایجاد یک خروجی مناسب بیش از حد سنگین است.

این بدین معنی است که ارزش نهایی کار اساسا محدود به ترجمه تک کلمه است. یک بخش کوتاه که در این تحقیق مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است، نشان می‌دهد که کلمات عبری موجود در متن مانند "باریک"، "کشاورز"، "نور"، "هوا" و "آتش"، نشان می‌دهد این فرضیه که این کتاب یک راهنمای گیاهی قرون وسطی است، می‌تواند درست باشد.

با این حال، این‌ها ترجمه‌های قطعی نیستند و نویسندگان به طور منطقی در این مطالعه نتیجه گرفتند که این نتایج می‌تواند به عنوان سرنخ‌های مبهمی در زبان عبری در نظر گرفته شود.

این مطالعه جدید یک فرضیه دیگر به فهرست فرضیه‌ها درباره کتاب ووینیچ اضافه کرد. "کندراک و هویر"، قصد دارند الگوریتم خود را ارتقا دهند و امیدوارند که آن را روی سایر نسخه‌های باستانی آزمایش کنند.

این مطالعه در مجله "Transactions of the Association for Linguistics Computational" منتشر شده است.

ایسنا
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

اصفهاني جامانده در فلسطين در آرزوي بازگشت به وطن

پستتوسط najm134 » سه شنبه آپريل 17, 2018 6:41 am

اصفهاني جامانده در فلسطين در آرزوي بازگشت به وطن


شهروند ایرانی ساکن غزه: من را به ایران برگردانید

Image
از آیت الله خامنه ای و رئیس جمهوری می خواهم کمک کنند/ خانواده این ایرانی در روستای دهسور در منطقه فریدون شهر اصفهان زندگی می کند.
یک ایرانی ساکن غزه دوست دارد پس از دهها سال به ایران برگردد.
سایت خبری "عرب پست" در گزارشی از غزه نوشت: این شهروند ایرانی که سال ها قبل برای مشارکت در مبارزه با اسرائیل به فلسطین رفت و امروز در غزه در فقر و بیماری زندگی سختی دارد از مقامات ایرانی تقاضا می کند زمینه بازگشت به زادگاه اش یعنی اصفهان را فراهم کنند.
به گزارش عصرایران، "محمد قاسم شیاسی" سال ها در کنار یاسر عرفات در مبارزه با اشغالگران اسرائیلی مشارکت داشت اما هم اکنون در منطقه محاصره شده غزه نمی تواند به ایران برگردد. او چون فلسطینی نیست نمی تواند از منطقه غزه خارج شود.

او گفته که دوست دارد از غزه خارج شود و به شهرش یعنی اصفهان بازگردد و در این شهر بمیرد.

وی از 23 سال قبل تاکنون در فلسطین زندگی می کند. محل زندگی این پیرمرد ایرانی هم اکنون در کنار فرزندان و 3 همسرش در بخش فقیر نشین غزه در کنار یکی از بزرگترین مکان های دپو زباله است. محل زندگی او به هنگام بارش باران به محل رفت و آمد مارها و حشرات تبدیل می شود.
این پیرمرد ایرانی در غزه به "شمشون الجبار" مشهور است.
وی در سال 1972 میلادی برای کار به کویت رفت. در این کشور با سازمان آزادیبخش فلسطین آشنا شد و همکاری با فلسطینی ها را آغاز کرد. سپس به جنوب لبنان رفت و از آنجا نیز برای آموزش نظامی، از طرف فلسطینی ها به یمن اعزام شد. وی از طرف فلسطینی ها در عمان نیز ماموریت نیز داشته است.
Image
بعد از امضای قرارداد اوسلو به همراه دیگر مبارزان به فلسطین رفت و در شهر خان یونس ساکن شد. قطعه زمینی خریداری کرد و خانه ای ساخت اما خانه اش را اسرائیلی ها تخریب کردند. شرایط او به سختی گرایید و مجبور شد زمینش را بفروشد و به غزه برود.
او همچنان به زبان فارسی صحبت می کند البته در غزه جز فرزندان و یکی از سه همسرانش کسی آن را متوجه نمی شود.
این ایرانی که ابوقاسم خطاب می شود گفته که از سال 2000 میلادی تاکنون ارتباطش با خانواده اش در ایران قطع شده. چون ایرانی است نمی تواند از غزه خارج شود.
جذابيت اين اصفهاني فلسطيني در ميان مردم فلسطين بحدي بوده كه كنار مبارزه با صهينويستها؛ همجنين توانسته است؛ سه مزرعه انساني را احياء كند و بذر اصفهاني را در آن مزارع فلسطيني بكارد و برورش نمايد، و ي از هر يك از همسران خود فرزنداني دارد.
Image
گفته می شود خانواده این ایرانی در روستای دهسور در منطقه فریدون شهر اصفهان زندگی می کند. 17 سال قبل تماس میان این ایرانی و خانواده اش در ایران برقرار می شود اما از آن تاریخ تاکنون هیچ تماس و ارتباطی میان دو طرف برقرار نشده است.
این ایرانی مقیم غزه از آیت الله خامنه ای و رئیس جمهوری درخواست کرده با نگاه انسان دوستانه، آرزویش را برآورده کنند و زمینه بازگشتش به ایران را فراهم سازند.
او گفت: می خواهم در کنار خانواده ام بمیرم. فقط می خواهم قبل از مرگ، برای آخرین بار آنها را نگاه کنم. می خواهم برای آخرین بار قبل از مرگ، آنها را در آغوش بگیرم.

Image
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

زندگی در زیر زمین در تونس

پستتوسط najm134 » دوشنبه آپريل 30, 2018 9:47 am

زندگی در زیر زمین در تونس

در دره های خشک و بی آب و علف منطقه جبل دهار در جنوب تونس، مردم محلی قرن هاست که در خانه هایی زیرزمینی زندگی می کنند که از آنها در برابر گرمای تابستان و سرمای زمستان محافظت می کند.

Image Image
Image Image
Image Image
Image Image
Image Image
Image Image
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

ممنوع بودن ۴ نقطه در دنیا برای مُردن!

پستتوسط najm134 » سه شنبه مه 22, 2018 11:10 am

ممنوع بودن ۴ نقطه در دنیا برای مُردن!


Image
همه می دانیم که مرگ یک اتفاق طبیعی و گریزناپذیر است اما همین پدیده طبیعی در بعضی از جاهای دنیا ممنوع شده است.
به گزارش شفقنا به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان،مطمئنا تعجب می کنید اگر بدانید در بعضی از مکان های دنیا مردن غیر قانونی است! البته انگار این قانون قدمت طولانی دارد چون اولین نمونه های ممنوعیت مرگ به قرن ۵ قبل از میلاد برمی گردد، زمانی که وجود بعضی از اعتقادات، مردن را درجزیره دلوس یونان ممنوع کرده بود.
حتما کنجکاو شدید تا بدانید چه دلیلی پشت این ممنوعیت عجیب و غریب وجود دارد در واقع دلایل زیادی مسئولان را وادار به ایجاد یک همچین قانونی کرده است، از فاکتورهای محیطی گرفته تا نبود فضای کافی برای دفن مرده ها.


جزیره ایتسوکوشیما (Itsukushima)، ژاپن

Image
مردم ژاپن جزیره ایتسوکوشیما را مقدس می دانند و به شدت مراقب این هستند که پاکی و تقدس این جزیره خدشه دار نشود. مسئولان برای اینکه تقدس اینجا حفظ شود یک سری قوانین خاص به وجود آوردند که سال هاست همه آن ها را رعایت می کنند. یکی از این قوانین از نظر ما کمی عجیب است: هیچ مرگی نباید در این جزیره اتفاق بیفتد.
از سال ۱۸۷۸ هیچ مرگ و تولدی در این جزیره رخ نداده است حتما می گویید چطور همچین چیزی امکان دارد و اصلا مگر مردن دست خود آدم هاست؟ فکر همه چیز شده است؛ افرادی که خیلی پیر هستند و یا بیماری ناعلاج دارند باید هر چه سریع تر جزیره را ترک کنند از طرفی زنان باردار هم به محض اینکه به روزهای آخر بارداری می رسند دیگر اجازه ماندن در جزیره را ندارند. اما این جزیره با همه تقدسش یک بار روی مرگ و خونریزی را به خود دید: ماجرا به جنگ میاجیما در سال ۱۵۵۵ برمی گردد که اولین و تنها جنگی بوده که در این جزیره رخ داده. بعد از جنگ فرمانده پیروز دستور داد تا جزیره پاکسازی و سریعا اجساد کشته شدگان جنگ از جزیره خارج شود؛ خون همه مرده ها از جزیره پاک شد و حتی خاک هایی که آغشته به خون کشته شده ها بودند هم به جایی دیگر منتقل شدند.

شهر لانگیربین (Longyearbyen)، نروژ

Image
شهر قطبی لانگیربین در مجمع الجزایر سوالبار نروژ هم یک همچین قانون عجیبی دارد. این شهر که بین آب های نروژ و قطب شمال قرار گرفته فقط ۳ هزار نفر جمعیت دارد و یکی از معدود نقاط دنیاست که دفن شدن در آن غیر قانونی است. وجود یک قبرستان در شهر نشان می دهد که این قانون قبلا وجود نداشته البته از ۷۰ سال پیش تا به حال دیگر کسی در این قبرستان دفن نشده است!
دلیل قانع کننده ای پشت این ماجراست؛ زمانی که قبرستان فعال بود در کمال تعجب مردم متوجه شدند که خاک قبرستان توانایی تجزیه مرده ها را ندارد اینجا بود که مسئولان خیلی سریع دفن مرده ها را در آن متوقف کردند. فکر می کنید خاک قبرستان چه ویژگی عجیبی داشته؟ ۶۰ درصد این شهر از یخچال های طبیعی و بقیه از لایه های منجمد تشکیل شده و همین شرایط محیطی خاص و آب و هوای سرد باعث شده که هیچ مرده ای در آن تجزیه نشود. تمام بدن هایی که تا به حال در این شهر خاک شده اند همگی کاملا سالم مانده اند و دلیل آن هم لایه های منجمد اعماق خاک است. در این شهر کسانی که خیلی مریض هستند و مرگشان به زودی فرا می رسد با هواپیما یا کشتی از شهر خارج و به دیگر نقاط نروژ می روند.

شهر فالچیانو دل ماسیکو (Falciano del Massico)، ایتالیا

Image
در شهر فالچیانو دل ماسیکو در جنوب ایتالیا داستان کمی متفاوت است. در این شهر هم کسی حق مردن ندارد البته نه به دلایل محیطی یا مذهبی بلکه به دلیل اینکه هیچ جای خالی ای برای دفن مرده ها وجود ندارد! شاید تصور اینکه در شهر هیچ جایی برای ساخت قبرستان موجود نباشد کمی سخت باشد ولی این چیزی است که در این شهر ایتالیایی اتفاق افتاده است. چند سال قبل شهردار اعلام کرد که مردن در این شهر ممنوع شده و از آن زمان تا به حال همیشه بین این شهر و شهر کناری اش بر سر حق و حقوق قبرستان قدیمی دعواست! شهردار قصد دارد که قبرستان جدیدی درست کند اما تا آن زمان مرده ها باید به بیرون شهر برده شوند.
روستای تماشایی Sarpourenx
در روستای تماشایی Sarpourenx در جنوب غربی فرانسه هم مردن ممنوع است. این تصمیم وقتی گرفته شد که دادگاه، طرح گسترش قبرستان را رد کرد اما شهردار پا را فراتر گذاشته و نه فقط مردن را ممنوع کرده بلکه برای هر کس که جرئت کند بمیرد مجازات سختی در نظر گرفته است! البته هنوز مشخص نیست که این مجازات بر روی یک مرده چگونه اعمال می شود! این تصمیم شهردار شهروندان را حسابی نگران کرده آن ها مرتب از خود سوال می کنند که بعد از مرگ چه اتفاقی برایشان می افتد
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

لاشه یک موجود دریایی مرموز در ساحل ولز پیدا شد

پستتوسط pejuhesh232 » سه شنبه ژوئن 05, 2018 12:37 pm

لاشه یک موجود دریایی مرموز در ساحل ولز پیدا شد


لاشه یک موجود مرموز در ساحل راسیلی در جنوب ولز مشاهده شده و هنوز کسی سر در نیاورده که این موجود چیست.

Image

اسکلتی که به ساحل آورده شده، یک و نیم متر است. سر دراز و آرواره بزرگی دارد و برخی بر این باورند که از راسته آب‌بازسانان و احتمالا دلفین، گرازماهی یا نهنگ است.

کتر دن فورمن، متخصص علوم زیستی در دانشگاه سوانزی می‌گوید: "وقتی برای بار اول به آن نگاه می‌کنی، فکر می‌کنی تمساح است اما این موجود قطعا تمساح نیست."

بت جانتا، ۴۱ ساله فردی بود که در حین قدم زدن با سگ‌هایش در ساحل، این لاشه را یافت.

یک مقام محلی گفته است لاشه پیدا شده احتمالا یک گراز ماهی است.

او گفته است لاشه گرازماهی اغلب با جریان آب به ساحل آورده می‌شود.

اما دکتر فورمن که متخصص علوم زیستی گفته است آرواره این حیوان نشان می‌دهد که این احتمالا لاشه نهنگ یا دلفین است.
pejuhesh232
 
پست ها : 8630
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

منطقه زیارت پاکستان: جنگل های کهنسال سوزنی و فسیل های زنده آ

پستتوسط najm134 » جمعه ژوئن 15, 2018 1:42 pm

منطقه زیارت پاکستان: جنگل های کهنسال سوزنی و فسیل های زنده آنها (برخي درختان هزاران سال عمر دارند)


جنگل های سوزنی ارس در استان بلوچستان پاکستان حاوی بعضی از بزرگترین و کهنسال ترین درختان جهان است.

Image
براساس گزارشی که اداره باستان شناسی عمومی پاکستان در آوریل 2016 تسلیم یونسکو کرد، جنگل زیارت منطقه ای به وسعت حدود 110 هزار هکتار را می پوشاند. در این ناحیه تحقیقات درخت شناسی انجام نشده اما درختان قدیمی آن اغلب هزاران سال قدمت دارند که لقب "فسیل های زنده" را برایشان به ارمغان آورده است.
این جنگل کوهستانی از ارتفاع بالاتر از هزار متر از سطح دریا شروع می شود و تا ارتفاع تقریبا 3500 متری ادامه می یابد. قدمت حیرت انگیز این درختان امکان تحقیق درباره شرایط گذشته آب و هوایی آن را فراهم می کند. برای همین این درختان برای تحقیقات اقلیمی و اکولوژیکی اهمیت زیادی دارند.
این منطقه همچنین زیستگاه خرس های سیاه، گرگ، نوعی گوسفند وحشی به نام اوریال و بز وحشی سلیمان مارخور با شاخ های مارپیچی است. دانه ارس در آشپزی به کار می رود، به خصوص روغن آنها کاربردهای متعدد دارد.
جنگل زیارت در فاصله حدود 120 کیلومتری از کویته مرکز استان در میان توریست ها طرفدار دارد. محمد علی جناح بنیانگذار پاکستان تابستان سال 1948 که آخرین روزهای زندگی اش بود را در آنجا گذراند و از آن زمان به عنوان یک سیاحتگاه بهداشتی معروف شده است.

Image
اما این روزها جنجال های ناحیه در حال انقباض است. شومیلا جفری خبرنگار بی بی سی می گوید بومیان از مقام های استانی به خاطر کم کاری در حفاظت از جنگل ها انتقاد می کنند. مردم منطقه از چوب درختان به عنوان هیزم استفاده می کنند چون منبع دیگر انرژی وجود ندارد. گاز لوله کشی ارزان تر خواهد بود اما هرگز تا زیارت کشیده نشده است. بلوچستان تولیدکننده اصلی گاز طبیعی پاکستان است اما در زمینه گاز لوله کشی محروم ترین استان است.
هرچند چوب بری غیرقانونی در جریان بوده اما به دلیل فعالیت سازمان های غیردولتی خسارت ناشی از آن محدود بوده است.
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

روستای زرگر بخش بشاریات شهرستان آبیک

پستتوسط najm134 » شنبه جولاي 21, 2018 6:42 pm


روستای زرگر بخش بشاریات شهرستان آبیک = بازماندگان طايفه أي از كولي هاي متنقل بين هند و اروپا


Image
در اتوبان قزوین – کرج به حرکت درآمدیم . در روز ۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۴ حدود ساعت ۰۸/۳۰ صبح آسمان غبارآلود بود . و به خوبی طبیعت اطراف جاده دیده نمی شد . با نمایان شدن تابلوی زیاران – طالقان از اتوبان خارج شدیم و به سمت جاده قدیم رفتیم .. نوری زاده تهیه کننده برنامه صدای روستا و حسینی راننده با من همراه بودند . با ورود به جاده قدیم قزوین – آبیک و طی مسافتی تابلوی روستای زرگر خودنمایی کرد . برای ورود به روستا باید از خط آهن قزوین – تهران عبور می کردیم . از دور خانه های روستا و مزارع کشاورزی خودنمایی می کرد . از کنار تپه ای بزرگ – مدرسه و قبرستان روستا گذشتیم تا وارد کوچه های روستای زرگر شدیم . وجود برخی از خانه ها با درهای آهنی بزرگ حکایت از این داشت که جلوه های معماری شهری بر معماری قدیم و سنتی روستا غلبه کرده و با احداث باغ – ویلاهای بزرگ حال و هوای روستای زرگر هم مانند دیگر روستاها در حال تغییر کردن است .
طبق هماهنگی قبلی قرار بود که با دهیار و مسوولان شورای اسلامی روستا ملاقات داشته باشیم که متأسفانه علی رغم پی گیری تهیه کننده تا پایان حضور ما در روستا یعنی حدود ۸ شب هم نیامدند .
روستای زرگر یا رومانو در ۵۱ کیلومتری قزوین از توابع بخش بشاریات شهرستان آبیک واقع شده حدود ۱۰۰۰ نفر جمعیت دارد معادل ۲۲۰ خانوار در آن سکونت دارند که به زبان زرگری – ترکی و فارسی صحبت می کنند نام فامیلی آنها نیز زرگر و احمدی است . فعالیت عمده مردم آن کشاورزی و دامداری است .


Image

میهمان روستا

مردم روستای زرگر به میهمان نوازی معروف هستند وقتی وارد روستا می شوی نوع برخورد گرم و صمیمی اهالی به خوبی نشان می دهد که مردمان این روستا برای میهمان جایگاه خاصی قایل اند کنجکاو شدم تا راز این ویژگی بارزرا برای شنوندگان صدای روستا بیان کنم . از آقای بهنام زرگر که ۲۶ سال است در آموزش و پرورش آبیک در رشته تربیت بدنی فعالیت می کند .پرسیدم ریشه این میهمان نوازی در چیست ؟ گفت :
مردم روستا آمدن میهمان را برکت می دانند و این ویژگی تمام اهالی روستا ست و واقعاً آن را موجب دلگرمی و ایجاد روابط صمیمی می دانند .
بخاطر همین خصوصیت ما هر کجا که می رویم قبل از اینکه خودمان را معرفی کنیم طرف مقابل می گوید شما اهل روستای زرگر هستید . وقتی سووال می کنیم از کجا فهمیدی ؟ می گوید از نوع برخورد شما .
طبیعت روستای زرگر در ۴ فصل خوب است از تهران تا قزوین بهترین منطقه همین جاست و همین سرسبزی که خیلی اوقات شبیه روستاهای شمال کشور است . مردم را به روستای زرگر جذب می کند خانواده های روستایی از میهمان با امکانات و مواد طبیعی که خودشان تولید می کنند همانند شیر – ماست – پنیر - کره – عسل پذیرایی می کنند .

اوج تلاش زن روستایی


زن روستایی چون کار و فعالیت را با عشق و علاقه انجام می دهد . لذا سختی های کار برای او آسان است . خانم زرین تاج زرگر یکی از زنان روستایی که وقتی به محل زندگی و کار او وارد شدیم با وجود اینکه ۶۰ سال سن داشت مثل یک زن جوان آنقدر با انرژی و شور و حال صحبت می کرد که بلافاصله گزارش رادیویی صدای روستا را شروع کردم . او در یک اطاق با سقف شیروانی در گوشه حیاط خانه اش مشغول بود . از پنجره کوچک بخوبی گاوداری پشت اطاق دیده می شد . چند رأس گاو و گوسفند و تعدادی مرغ و بوقلمون و خروس هم داشت .
در قسمت ورودی اطاق یخچال ویترنی قرار داشت که در طبقات بالا و پایین آن پر از ظروف ماست ، کره و پنیر بود . در گوشه سمت راست اطاق روی کابینت فلزی بساط سماور و استکان چای و ظروف غذاخوری قرار داشت . در سمت دیگر ماشین برقی (مشک ) که با آن دوغ درست می کرد و اجاقی که شیر را می جوشاند . بخشی از اطاق با پرده ای بزرگ که عمودی نصب شده بود از قسمت ورودی جدا شده بود .
از خانم زرگر پرسیدم از صبح تا شب چه کار می کنی . گفت :
من ۵ تا بچه دارم ۳ تا پسر ۲ تا دختر بجز یک پسرم که ناشنواست بقیه ازدواج کردند . برای آنها خانه و ماشین خریدم آنها می روند سرکار من بعد از نماز صبح و دادن صبحانه شوهر و پسرم می آیم اینجا به گاو و گوسفند ها رسیدگی می کنم . شیر می دوشم .ماست ، کره و پنیر درست می کنم کارهای خانه را انجام می دهم کارم سخت است الان ۳۵ ساله دارم اینکار را می کنم . اما به آن خیلی علاقه دارم . می خواهم یک لقمه نان حلال دربیاورم .
وقتی از او درباره سختی ها و شیرینی های کار پرسیدم گفت :
من بعضی وقت ها تا ساعت ۲ بعد از نصف شب اینجا کار می کنم . ۳ تا از گاوها می خواستند بزایند . استراحت نداشتم . حتی النگوی دستم را هم یکی از گاوها شکست و خوشحالم چون گاوداری من را سالم نگه داشته است . من ۲۰۰ کیلو شیر گاوها را که خودم مصرف نمی کنم . سفارش از کرج – قزوین و آبیک زیاد دارم که محصول ماست و پنیر و کره را می خرند .
بچه ها خیلی کار من را یاد نگرفتند . افسوس . افسوس من نمی دانم کمردرد و آخ و اوخ چیست . نظرم با خداست .
در قسمت انتهای اطاق چشمم به یک سینی بزرگ و کیسه سفیدی که داخل آبکش فلزی گذاشته و روی آن یک قابلمه قرار داشت افتاد از خانم زرگر پرسیدم اینها چیست ؟ گفت :
این پنیر کوزه ای است که دارم درست می کنم . گوساله ها که شکم اول به دنیا می آیند به آن شیر می گویند کال آن قدیم می ریختند بیرون اما یاد گرفتم کال و شیر را با هم مخلوط می کنم پس از جوشاندن داخل کیسه می ریزم – نمک می زنم . ۲۰ روز تحت فشار می ماند سپس داخل کوزه می ریزم دارچین – زیره و مایانه برای خوش طعم شدن به آن می زنم .یکسال زیر خاک می ماند .
در حین گفتگو خانم زرگر یک کوزه سبزه رنگ را از داخل یخچال ویترینی بیرون آورد پر از پنیر کوزه ای بود مقداری از آن را خوردم بسیار شور اما خوش عطر و طعم بود . گفت این مشتاق زیاد دارد کیلویی ۵۰ تا ۸۰ هزار تومان فروخته می شود .با کره و شیره محلی و نان بربری عصرانه خوشمزه ای است .
وقتی این همه سخت کوشی و تلاش همراه با عشق را از خانم زرگر از صبح تا شب در روستای زرگر دیدم به او گفتم انصافاً شما کار را شرمنده کردید خانم زرگر . او خوشحال شد و با خنده بدرقه مان کرد .

غذاهای محلی

در روستای زرگر خانم ها با استفاده از امکانات موجود در روستا و البته کاملاً طبیعی به پخت و پز غذاهای محلی و غیر محلی می پردازند . برای گفتگو با یکی از این کدبانوها به خانه او رفتیم در قسمتی از حیاط خانه تعدادی مرغ – خروس و بوقلمون را پرورش می داد . وقتی وارد شدیم یکی از بوقلمون ها را که به خانه همسایه رفته بود به بغل گرفته و می خواست داخل محلی که با توری سیمی فلزی محصور شده بود بیندازد .بسیار گرم و صمیمی من و همراهان برنامه صدای روستا را پذیرفت و به داخل منزل دعوت کرد . در گوشه ای یکی از اطاق ها نشستیم و از او پرسیدم در روستای زرگر غیر از غذاهای معمولی چه غذاهای محلی درست
می کنند . گفت :
غذاهای اینجا یکی دم پختک است که برنج و سیب زمینی و پیاز و رشته که با هم مخلوط می کنیم یکی دیگر بلغور که به زبان ترکی به آن یارمه می گوییم و آش رشته که در فصل بهار با استفاده از سبزی یا قله تره – غازی آقی از کوه می چینند و نخود و لوبیا و عدس و رشته درست می کنند .
او در ادامه گفت:
من ۵۵ ساله است که در روستای زرگر سکونت دارم اصل من از قوم شاهسون است اما سالهاست که با قوم زرگر زندگی می کنم . ته چین درست کردن را از پدرم که به رحمت خدا رفته یاد گرفتم خیلی خوب درست می کرد . ما اینجا همه چیز از خودمان داریم . مثل سبزی کاری – گاو – گوسفند – مرغ و تخم مرغ و زمین کشاورزی به بچه ها می گویم اگر هفته ای یک بوقلمون و یا ماهی یک گوسفند سر ببریم هیچ احتیاجی به خرید گوشت نداریم و می توانیم به خوبی زندگی کنیم .

اعتماد و مهربانی در روستا


در روستای زرگر چیزی که بیش از همه نظر من را به خود جلب کرد این بود که وقتی در کوچه ها قدم می زدم برخی از خانه ها را دیدم بدون اینکه دری آنها را از هم جدا کند به راحتی می شد از حیاط خانه ای به خانه دیگر وارد شد و تنها حریمی که آنها را از هم جدا می کرد چند درخت و یا قطعه زمین کوچک سبزی کاری بود . وارد یکی از این خانه ها شدم تا گزارشی برای برنامه صدای روستا از این نوع ارتباط و سبک معماری و زندگی مردم روستای زرگر تهیه کنم کف حیاط ورودی را با سنگ ریزه پوشانده بودند ایوان بدون سقف بود و حوض آبی در وسط و چند باغچه گل در اطراف آن قرار داشت با صاحب خانه آقای صمد زرگر آشنا شدم . از او پرسیدم چرا برخی از خانه ها در ورودی ندارند . گفت :
روستای زرگر همه با هم فامیل هستند . برادر – عمو – خاله – عمه – دایی و.... چون کارشان به هم ارتباط دارد . و می خواهند از یکدیگر با خبر باشند نمی خواهند مانعی برای برقراری ارتباط بیشتر آنها باشد . به هم اعتماد دارند و اگر کسی خانه نباشد دیگران از خانه و اموال او مواظبت می کنند . در کارها به کمک هم می روند . اگر وسیله ای نیاز داشته باشند استفاده می کنند .و اگر اختلافی پیش بیاید زود به صلح و سازش می رسند . پرسیدم آیا نسل جدید روستا نیز به این شیوه عمل می کند . گفت : نه کم رنگ شده ولی نسبت به شهر خیلی بهتر است .
آقای زرگر با ۶۵ سال سن محاسنی سفید – هیکل و دستانی قوی . خیلی با انگیزه و روحیه بالا صحبت می کرد . در گوشه ای از حیاط بزرگ خانه اش اطاقی بود که روی سقف شیروانی آن تعداد زیادی پرس علف های خشک قرار داشت و در قسمت ورودی آن هم یک تراکتور پارک شده بود پرسیدم آذوقه حیوانات را روی پشت بام نگهداری می کنید ؟ گفت :
نه این پرس علف ها را برای جلوگیری از تابش آفتاب گذاشتیم تا داخل ساختمان گرم نشود و بچه ها با تراکتور کارهای کشاورزی را انجام می دهند . من بعد از بازنشستگی از طرح آبیاری قزوین یکسال بیکار بودم . از خودم بیزار شدم . آمدم مشغول کار کشاورزی شدم الان جوان های ۱۸ – ۲۰ ساله نمی توانند با من کار کنند . پسرم وقتی کنار من کار می کند و خسته می شود می گوید شما چون
خسته نمی شوی گناه من چیست . من هم می گویم .
پسرم : کاشتی بردی – نکاشتی نبردی
تنبلی آرد به چشمان تو خواب
می شود آینده ات یکسر خواب
از کنار باغچه حیاط خانه آقای صمد زرگر عبور کردم وارد خانه ای دیگر شدم اصطبل بزرگی که با چوب های بلند افقی که روی چند چوب کوتاه قد عمودی قرار داشت که روی محصور شده بود و اسبی بلند قد و خوش هیکل داخل آن این طرف و آن طرف می رفت چند پسر نوجوان هم در کنارش ایستاده بودند و آن را تیمار می کردند . صدای غازها و جوجه هایشان به گوش می رسید که در محوطه دنبال غذا می دویدند . مرغ شاخ دار و بوقلمون و چند عدد مرغ و خروس هم مدام زمین را نوک می زدند.
زنی میان سال به نام کبری داستار در حیاط مشغول زسیدگی به باغچه و حیوانات از جمله بزها بود . بعد از سلام و احوال پرسی با او در حین قدم زدن در حالیکه از درد پا گله داشت گفتگو کردم . پرسیدم چند تا بچه داری . گفت :
۹ تا بچه پسر ها رفتند الان آبیک . هشتگرد زندگی می کنند . دخترم نظرآباد است . و یکی از پسرها و عروسم پیش ما زندگی می کنند و آن خانه سقف شیروانی قرمز مال آنهاست . این هم اسبش است که ۱۵ میلیون تومان از تهران خریده . از بچه ها بپرسید من هیچوقت آنها را تنبیه نکردم . همیشه با اخلاق خوب با آنها رفتار کردم تا خوب تربیت شوند از خانم داستار خواستم تا یک روز کامل کار و فعالیت اش را برایم تعریف کند . گفت :
من برای نماز صبح که بیدار می شم تا غروب کار می کنم . اصلا نمی خوابم . آن موقع که جوان بودم تمام این حیاط بزرگ را جارو می کردم . الان سنگ ریزه ریختند که دیگر این کار را نکنم . من هیچوقت بیکار نبودم مادر شوهرم بچه ها را نگه می داشت تا من غذا درست کنم – نان می پختم . ما در حیاط زعفران هم کاشتیم . قسمت دیگر هم چند درخت میوه و انگور داریم .
در ایوان خانه شوهر خانم داستار روی فرش نشسته بود و نوه ها در کنارش بازی می کردند من و همکارانم را به صرف چای و شیرینی دعوت کرد .


Image

زبان رومانو یا زبان زرگری

روی تابلوی فلزی نصب شده در ابتدای ورود به روستای زرگر . کلمه رومانو نظرم را به خود جلب کرد . فکر کردم برای شنوندگان صدای روستا نیز نکته جالبی باشد تا به آن بپردازم . در گشت و گذار در روستای زرگر با شخصی به نام عبدالله زرگر آشنا شدم که قبلاً مدیر یکی از شرکت های تولیدی واقع در روستا بوده است .
از او پرسیدم چرا به اهالی این روستا زرگر می گویند . گفت :
اینها از اقوام مهاجر هستند . اگرچه منشاء مهاجرت آنها هنوز معلوم نشده است . ولی پراکندگی آنها از شرقی ترین نقطه آسیا تا هند – پاکستان – افغانستان – ایران و ترکیه و حتی اروپا – اروپای شرقی – امریکای شمالی – جنوبی به چشم می خورد .
در گذشته شغل شان زرگری بود و چون مهاجر بودند و جای ثابتی نداشتند و تمام سرمایه آنها نیز داخل کیفی دستی بود . از این رو به آنها می گفتند زرگر .
پراکندگی قوم زرگر در ایران نیز زیاد است غیر از استان قزوین در استانهای خراسان شمالی (قوچان ) آذربایجان غربی (خوی) و تهران (شهریار ) نیز سکونت دارند .
از او پرسیدم آیا زبان زرگری یا رومانو ویژگی خاصی دارد . گفت :
زبان ما رومانوست که در ایران به آن زرگری می گویند و با آن گفتار ایزی – رزه که بین مردم مرسوم است کاملاً فرق می کند . در زبان فارسی لغات یک شناسه واحد دارند . مثل : گفتم – می گویم – خوردم – دیدم و می بینم که همگی به حرف میم ختم می شوند . اما در زبان زرگری چون زمان فعل عوض می شود آن شناسه متفاوت است . مثل : خالوم یعنی خوردم – دی کنم یعنی دیدم – گاما و دی کاو یعنی می خواهم ببینم . آوانه یعنی دارم می آیم و جنه یعنی دارم می روم .زبان زرگری یا رومانو به زبان ایتالیایی نزدیک است و حدود ۵ تا از لغات ما با آن مشترک است . و برای اینکه من کاملاً متوجه تفاوت آن با زبان فارسی شوم از عدد ۱ تا ۱۰ را به زبان زرگری اینگونه شمارش کرد .
یه یعنی یک شو یعنی شش
دوی یعنی دو افتا یعنی هفت
ترن یعنی سه اختو یعنی هشت
اشتار یعنی چهار انه یعنی نه
پان یعنی پنج دش یعنی ده

آقای زرگر در پایان گفتگو بار دیگر به تأثیرات فراوان تحمل سال ها سختی و مشکلات مهاجرت روی شعر و ادبیات قوم زرگر اشاره کرد و گفت :
یکی از اشعار معروف اهالی زرگر که حکایت از ناملایمات طبیعی و گله و شکایت آنها از روزگار دارد این است که می گوید .
از آسمان درنا می رود
به آنها نگاه نکن
افسوس آن را نخور

عمو کتاب

به طرف آلاچیق بزرگ چند ضلعی رفتم که در کنار جوی آب قرار داشت شاخ و برگ و سایه درخت قدیمی توت کاملاً سقف آن را پوشانده و به آن زیبایی خاصی بخشیده بود آلاچیق که با ستون های چوبی استوار شده بود چند سانت از زمین فاصله داشت و کف آن را با قلوه سنگ فرش کرده بودند روی قالیچه ای دو برادر از کهن سال ترین اهالی روستای زرگر کنار هم نشسته بودند . هر دو نفر کلاه بر سر یکی کلاه گرد قهوه ای و دیگری کلاه پشمی خاکستری رنگ داشتند در حالیکه هر دو به عصای خود تکیه داده بودند . از پشت عینک های ذره بینی به نقطه ای نامعلوم خیره شده بودند .یکی ساکت و کم حرف و دیگری شاداب و اهل سخن و شعر و موسیقی . به من گفته بودند پیرمردی معروف به عمو کتاب از گذشته های روستای زرگر خیلی اطلاعات دارد . لذا میکروفون صدای روستا را به سمت او بردم تا از قدیم و خاطرات آن زمان بگوید . وقتی اسمش را پرسیدم گفت :
من کتاب علی زرگر هستم . متولد ۱۳۰۵ اینجا همه با هم فامیل هستند . آن زمان ۱۷ خانوار بود الان گویا به ۲۰۰ خانوار رسیده . ما ۸ برادر و ۱ خواهر بودیم . دوتا برادرم به رحمت خدا رفتند و تعداد زیادی برادر زاده و خواهر زاده دارم . من برای همه عمو هستم بخاطر این به من می گویند عمو کتاب .
از عمو کتاب در مورد آداب و رسوم روستای زرگرپرسیدم . گفت :
در قدیم وقتی سال نو می شد مردان روستا نزد کدخدا می رفتند برای تبریک عید . در همان مکان تقسیم کار انجام می شد و هرکس مسوولیت معینی را بر عهده می گرفت . کشاورزی – دامداری – آبیاری و ..... و موظف بود آن را یکسال انجام دهد . و حق عوض کردن کارش را نداشت .
یکی دیگر از مراسم روستای زرگر عروسی بود . ابتدا خانمی روسری قرمز که ما می گوییم لاکی قرمز را جلوی خود می بست آن را پر از نقل و نبات می کرد در حالیکه ساز و دهل می زدند با یک چارپا (الاغ یا اسب ) که بارش کله قند بود می رفتند به در منازل اهالی و ساکن خانه چند تا نقل بر می داشت و می گفت مبارک است .بعد یک کله قند به او می دادند و می گفتند از فردا بیاید مراسم عروسی . این کار حکم همان کارت دعوت امروزی را داشت . برای دعوت از کدخدا بوقلمون می بردند . وقتی همه می آمدند ۳ شب و ۳ روز صاحب عروسی مراسم برگزار می کرد .
عمو کتاب که علی رغم سن بالایش خیلی شاداب و سرحال بود وقتی راز این سرحالی را از او پرسیدم . گفت :
سرحالی من بخاطر طبیعت سالم اینجاست . من ۳۴ سال تمام با ساز روستا به روستا با پای پیاده رفتم . در مراسم مختلف شرکت کردم و برای مردم ساز زدم و آواز خواندم آنها خیلی من را تشویق کردند . در جوانی صدای خوبی داشتم . الان دیگر صدایم نمی رسد . گریه ام می گیرد . من ۵ تا بچه دارم ۳ تا دختر ۲ دو تا پسر دلخوشی ام این است که برای نوه ها بخوانم .
و بعد از گفتگو عمو کتاب ساز چوگور را از داخل کیسه خارج کرد در حالیکه نفس تازه می کرد مضراب را به سیم های چوگور نزدیک کرد .و به زبان زرگری و ترکی شروع به خواندن شعرهای قدیمی کرد که شرح داستان کرم و اصلی را بازگو می کرد و ... .

جوان کارآفرین

جریان جوی آب بعد از عبور از چند خانه در روستای زرگر سرانجام به زمین های کشاورزی وارد می شود در کنار این جوی آب و همراه با آهنگ زیبای حرکت آب با جوانی به نام رامین زرگر برخورد کردم . جوانی پر انرژی و پر تحرک به نظر می رسید در حالیکه با هم قدم می زدیم بهترین فرصت بود که به عنوان یک جوان کارآفرین در برنامه صدای روستا با او گفتگو کنم اشاره کرد آخرین خانه ای که از این آب جوی استفاده می کند خانه آنهاست از او درباره کار و فعالیت اش در روستا پرسیدم گفت :
کارم کشاورزی – دامداری و پرورش قارچ است .
کم کم به مکانی با سقف شیروانی و چهاردیواری کوچک رسیدیم که محل نگهداری گاوها بود . پرسیدم چند رأس گاو اینجاست گفت :
سال ۱۳۷۶ چند تا بره داشتم فروختم به بابابزرگم با پول آن یک رأس گاو خریدم . بعد یکی یکی آنها زیاد شدند . الان فقط ۵ رأس گاو باقی مانده تعدادی از آنها را فروختم . می خواهم اینجا را بازسازی کنم و از سنتی به صنعتی تبدیل کنم . این گاوها روزانه ۴۰ تا ۵۰ لیتر شیر تولید می کنند . در روستا دو نفر قبل از من کار را شروع کردند .
این جوان کارآفرین از هر فرصت و امکانی در روستای زرگر بهره گرفته بود تا به خواسته های خود جامه عمل به پوشاند . قسمتی از مزرعه را با تور فلزی محصور کرده بود و در آن چند گوسفند نگهداری می کرد . هوا گرم بود در گوشه ای از جایگاه بره ای که تازه بدنیا آمده بود روی زمین خوابیده بود . مادرش بالای سرش ایستاده و مرتب با پایش به شکم بره می زد او را تکان می داد گویا می خواست سریعتر بلند شود تا آن را به سایه منتقل می کند . چند دقیقه این جدال مادر با بره طول کشید در همین وقت آقای رامین زرگر با بغلی از علف های تازه توری فلزی را به کناری زد . و علف ها را روی زمین ریخت تعدادی گوسفند از اتاقکی که در جوار همین جایگاه بود بیرون آمدند و حسابی مشغول خوردن شدند .از او پرسیدم . چند رأس گوسفند داری . گفت:
ریز و درشت ۲۳۰ تا ۲۴۰ رأس گوسفند دارم . که ۱۴۰ تای آنها مادر هستند . داخل سالن میشی دارم که برای سری دوم زایمان کرده تا الان ۱۸ بار بره زاییده . گله ما الان آن روبرو در زمین ها مشغول چرا هستند .از او پرسیدم با توجه به جاذبه های شهر چرا آمدی در روستا و این کار را زیر آفتاب سوزان انجام می دهی . گفت:
من به این کار علاقه دارم . یکی کارمندی و پشت میز نشستن را می پسندد من هم به طبیعت و موجود زنده علاقه دارم . و از کارم راضی هستم و می خواهم در آینده آن را توسعه دهم .
وقتی می گویم آقای رامین زرگر این جوان کارآفرین روستای زرگر بسیار پر تحرک است بی دلیل نیست چرا که در کنار کار کشاورزی و دامداری به پرورش قارچ هم مشغول است . در قسمت انتهای مزرعه خود چندین سالن که قرار بوده برای گاوداری استفاده شود ولی به دلیل سود کم با تغییراتی برای پرورش صنعتی قارچ آماده کرده بود خودنمایی می کرد . وقتی به محل رسیدیم عده ای کارگر مشغول تخلیه کمپوست های یکی از سالن ها بودند . هواکش سالن تاریک بود و با نورهای مخصوصی رطوبت و نوردهی آن تنظیم می شد .سازه های فلزی بزرگ در دو طبقه که از سطح زمین بالاتر بود از ابتدا تا انتهای سالن قرار داشت . از او پرسیدم اینها چکار می کنند ؟ گفت :
این همان کمپوست است که برای تولید قارچ استفاده کرده ایم . الان محصول را برداشت کردیم . دارند سالن را سریع تخلیه می کنند . این کمپوست ها و برخی قارچ های آلوده را در سیلو می ریزیم و به عنوان کود کشاورزی استفاده می کنیم . باید فوری سالن را ضدعفونی کنند تا آلودگی به سالن های دیگر سرایت نکند و بعد با ریختن کمپوست جدید تولید قارچ شروع می شود . از ابتدا تا انتهای سالن بعد از ریختن کمپوست دو ماه طول می کشد تا قارچ بدست آید .
از رامین زرگر پرسیدم چندنفر به او در این فعالیت اقتصادی کمک می کنند ؟ گفت :در کار قارچ چینی – حمل و نگهداری به طور مستقیم و غیرمستقیم ۱۷ نفر مشغول کار شده اند و در کار گاوداری و گوسفندداری هم ۲ نفر و پیش بینی می کنم با ایجاد سالن های جدید ۲۵ نفر دیگر به این جمع اضافه شوند.

ورزش در روستا

در روستای زرگر کنار جوی آب و زیر درخت بزرگی که سایه اش وسعت زیادی داشت . و گنجشک ها با سروصدای زیاد در لابلای شاخه های آن جابجا می شدند نشستم . نسیمی خنک صورتم را نوازش می کرد . منتظر یکی از اهالی بودم که بیاید تا برای برنامه صدای روستا با او درباره بازی های محلی و ورزش روستایی گفتگو کنم . چند دقیقه نگذشته بود که با یک سینی چای تازه دم و خوش رنگ آمد و کنار من نشست . منوچهر زرگر از افراد میان سال روستا بود از او پرسیدم بازی های محلی روستای زرگر کدامند . گفت :
ما در دوران کودکی چند نوع بازی سنتی داشتیم مثل ۷ سنگ – تخم مرغ بازی که به سبکی خاص انجام می شد بخصوص در سیزده بدر – بازی وسطی با توپ و الان که بیشتر فوتبال است .
پرسیدم در روستای زرگر سالن ورزشی وجود دارد . گفت :
الان گرفتاریها زیاد شده از ۲۴ ساعت ۱۶ ساعت مستقیم و غیرمستقیم درگیر کار هستیم وقت کمی برای بازی داریم . فقط هفته ای سه شب می ریم فوتبال سالنی به روستای همجوار یا آبیک . داخل روستا باشگاه بدنسازی داریم . در روستا قبلاً تیم فوتبال بود و با روستا های اطراف رقابت تنگاتنگی داشتیم . حتی چند بازیکن از همین روستا در تیم دسته ۳ استان بازی می کردند. یک زمانی که آقای فیروز کریمی مربی تیم تکاور و نیرومحرکه قزوین بود بچه های این روستا در تیم بازی می کردند .


Image

زنبورداری

با توجه به کمبود آب بخشی از زمین های کشاورزی روستای زرگر به کشت دانه های روغنی کلزا اختصاص دارد . رنگ زرد آن جلوه ای زیبا به طبیعت روستا بخشیده است . وجود کلزا و سایر گیاهان و گلهای طبیعی و خوش عطر و طعم بیانگر این نکته است که در روستای زرگر زنبورداری هم باید از رونق خاصی برخوردار باشد .
یکی از زنبورداران روستا آقای حرمت زرگر بود که به ما معرفی کردند . در گوشه ای از متزلش و زیر سایه درختان مشغول آماده کردن کندو بود . کبریت را زد تا پیک نیک را روشن کند روی آن کتری گذاشت و مشغول بازکردن بسته ای بود که روزنامه پیچ شده بود . قبل از گفتگو میکروفون برنامه صدای روستا را جلوتر بردم تا بخشی از صدای فعالیت او و فردی که لباس سرتاسر سفیدی پوشیده بود را ضبط کنم .
در مورد کار زنبورداری پرسیدم . گفت :
این ورق های زرد رنگ داخل روزنامه موم است که ما قبلاً موم های زاید را به کارخانه دادیم پرس کرده و به این شکل آماده شده و داخل کتری دارم موم آب می کنم تا به عنوان چسب آنها را روی شانه های داخل کندو بچسبانم .
درقسمت دیگری زیر درختان چند کندوی زنبورعسل قرار داشت . برای نزدیک شدن به زنبورها علاوه بر لباس رنگ روشن لازم است . کلاه مخصوص که تمام اطراف آن به شکل تور است به سر کنی . تا از نیش زنبورها در امان باشی . وقتی در کنار آقای حرمت زرگر قرار گرفتم در کندو را که باز کرد . صدای وز وز وز زنبورها بلند شد و به سمت میکروفون و دست های من آمدند . از داخل کندو و یکی از شانه ها را بیرون آورد و با اشاره به قسمت های مختلف آن گفت :
این قسمت که روی آن بسته است تخم گذاری شده نقطه های بزرگتر زنبور نر است که می خواهند جلوی تولید آن را بگیرند تا بیشتر نشوند روی شانه برخی سوراخ ها باز و برخی بسته بود .حدود ۱۷ روز دیگر بچه ها به دنیا می آیند . زنبور جای که عسل هست را کاملاً با موم می بندد که حتی شانه را برگردانی عسل آن نمی ریزد .
او جمعاً ۳۵ کندوی عسل داشت که برای بالا بردن کیفیت محصول از تجربه جوانی به نام جواد سفارشی بهره گرفته بود . این جوان از کوچ نشینان اردبیل بود . از او در مورد تشخیص عسل طبیعی از عسل تقلبی پرسیدم گفت :
این دانه های زردرنگ کلزا بهترین گرده را دارند و زنبور آن را خیلی دوست دارد زنبور فوق العاده حساس است و نگهداری آن مشکل . هر کندو حدود ۲۰ کیلو عسل می دهد و آن بستگی به رسیدگی دارد . زنبور خودش طبیعی است و عسل طبیعی هم وقتی داخل یخچال قرار گیرد نباید شکرک بزند .
عسل خوب ۳ تا ۴ رنگ دارد . مثلاً عسل سفید بخاطر گل است .
و رنگ بنفش و قرمز بخاطر گل یونجه است که در اردبیل می روید .

روستای زرگر؛ هم ایرانی اند، هم اروپایی!


روستایی در ۱۰۰ کیلومتری غرب تهران، در شهرستان آبیک استان قزوین، روستایی عجیب که قصه خیلی جالبی دارد. اهالی این روستا به زبان لاتین می‌نویسند و به رومانو (زرگری) صحبت می‌کنند.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری صدا و سیما؛ هم ایرانی اند، هم اروپایی، هم فارسی می دانند، هم ترکی؛ صورتشان، هم شبیه آریایی هاست، هم شبیه گلادیاتورها و وایکنیگها، قدشان بلند است و مهربانی شان همچون محبت مردم ایل به مهمان ها. مسلمان شیعه اند، کارشان دامداری و کشاورزی؛ به سبک همه روستاییان، مرغ، خروس و غاز هم نگه می دارند.
روستایی در ۱۰۰ کیلومتری غرب تهران، در شهرستان آبیک استان قزوین. روستایی عجیب که قصه خیلی جالبی دارد. اهالی این روستا، به زبان لاتین می‌نویسند و به رومانو (زرگری) صحبت می‌کنند. بعضی زن ها که هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشاننان می پزند و در مشک؛ دوغ و کره می گیرند و پنیر و ماست می بندند.

این مردم یک راز دارند، یک نکته مبهم تاریخی که مرموزشان می کند. مردم روستای «زرگر» زبان مادری شان «رومانو» است؛ به زبانشان زرگری هم می گویند. اما نه از آن زرگری هایی که بعد از هر حرف، «زن» می گذارند و زبانشان می شود «دزرزوز». داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است.
زرگری ها خودشان هم دقیق نمی دانند متعلق به کجای جهان هستند و چه شد که به ایران آمدند و شدند رومانوی شیعه کشاورز ایرانی که به زبان ترکی هم مسلط هستند. قدیمی های روستا یادشان است که در زمان جوانی شان پیرمردی در زرگر بود که تمام حساب و کتاب هایشان را به زبان روسی می نوشت، اما بعد از مرگ او، نوشتن به زبان روسی ورافتاد؛ حالا این مردم همه شان به زبان رومانو حرف می زنند و به لاتین می نویسند.
جالب تر اینکه چند نفر از بچه های زرگر سالهای پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر کردند و از تمام مردم دنیا خواستند که اگر این لغات را می شناسند به ایران بیایند. چند ماه، بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی که شادی کنان، ساز و دهل می زدند از این که همزبان هایشان را در ایران پیدا کرده اند دست از پا نمی شناختند.
زرگرهای ایران، زبان رومانو را با زبان فارسی و ترکی آنچنان آمیخته اند که اصالت زبان به آن شکل در اروپا تلفظ می شود از بین رفته است. رومانوهای اروپاییخواستند که رومانوهای ایران مثل 18 هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، در نشست سالانه آنها حضور یابد.
رومانوها حتی آنها که تشکیلات منظمی دارند، آواره اند. این مردم معلوم نیست که از چه سرزمینی آمده اند و چه اتفاقی افتاد که در جهان پراکنده شدند.
اما روایتی هست که می گوید رومانوها طایفه ای هستند که قرن ها پیش از مرزهای شمال ایران وارد شده اند و چون زندگی عشایری داشته اند در بخش های مختلف ایران پخش شده اند و به تدریج یکجانشین شده اند و کشاورزی و دامداری را پیشه خود کرده اند.
روایتی دیگر اما می گوید رومانوها اصالتا ایرانی اند و به خاطر شجاعت شان، جزو سربازان قزلباش شاه عباس صفوی بوده اند. عده ای نیز معتقدند چون زرگرها جنگجو و دلیرند هیچ وقت با حکومت های وقت، سر سازش نداشته اند و برای این که حکومت ها از خطرشان مصون باشند آنها را در دنیا پخش کرده اند؛ هرچند این عده نمی گویند که چه حکومتی، در چه زمانی و از کدام سرزمین چنین تصمیمی گرفته است.
آنها گاه خودشان را مردمانی از کشور رومانی می دانند و گاه از یونان و گاه زبان رومانو را ملاک قرار می دهند تا بگویند ریشه در کشور ایتالیا دارند. معتقدان به این روایت می گویند که در جنگ ایران و روم، 400 نفر از رومانوها به دست پادشاه ایران اسیر شدند، اما چون اندام های ورزیده و قوی داشتند مورد عفو پادشاه قرار گرفتند و در نزدیکی قزوین ساکن شدند.
افسانه ها می گوید مردم روستای زرگر از بقایای کولی های اروپا هستند، اما چون ماهیت این افسانه ها روشن نیست، زرگرها خودشان را ایرانی می دانند؛ هرچند به زبان رومانو سخن می گویند. وقتی زرگرها به زبان رومانو با هم حرف می زننند فردی که شنونده است، حتی کلمات را هم تشخیص نمی دهد، چه رسد به معنی شان؛ اما اینها که مردمی با محت مردمان ایل اند، سرعت حرف زدنشان را کم و شمرده شمرده کلمات را ادا می کنند تا غیر رومانوها هم چیزی فهمند. مثلا؛ «قمیل» همان «کمل» انگلیسی ها و شتر ما فارسی زبان هاست که زرگرها «ک» آن را «ق» تلفظ می کنند
«فاملا» هم همان «فمیلی» انگلیسی زبان هاست که ما به آن خانواده می گوییم. زرگرها زبانشان را هم به حروف لاتین می نویسند؛ شاید برای همین است که اصرار دارند بگویند اجدادشان مردم از مردمان رم بوده اند.
زنی که شوهرش می میرد هرگز ازدواج نمی کند. مردی نیز که همسر دارد هرگز به سراغ زنی دیگر نمی رود و اگر کسی خلاف کند، از روستا طرد می شود. یعنی اگرچه جمسش در روستاست، اما کسی اعتنایی به او نمی کند. این رسم زرگرهاست که مردمش خیلی روی آن تعصب دارند. آنها نه اهل طلاق اند و نه اهل بی وفایی و خیانت؛ این هم یک رسم برآمده از ایل است.
با این که جوان های زرگر از لباس پوشیدن و آب و رنگ زندگی تهران ها تقلید می کنند، عقایدشان هنوز زرگری است. آنها به باورهای قومی شان احترام می گذارند و با این که کمتر از گذشته با هم روستاییان شان وصلت می کنند، اما از زبان، خط و اصالتشان همچنان دفاع می کنند.
جوان های زرگر چون از بیماری های ارثی و مادرزادی می ترسند کمتر با دختران و پسران هم روستا ازدواج می کنند اما حتی وقتی با غریبه ها وصلت می کنند باز هم از زبان رمانو حفاظت کرده و نسل به نسل منتقلش می کنند. زرگر تنها روستای رومانو زبان ایران است که زبان زرگری را زنده نگه داشته و سرنوشتش مثل نسل فراموش شده رومانو در شهریار، قوچان، بیله سوار و خوی نشده است.
با این که افسانه ها، زرگرها را به نقاطی از اروپا مربوط می کند، اما با این حال آنها عاشق ایرانند و خودشان را ایرانی می دانند (به طور حتم رمز ماندگاری آنها نیز همین است) اگرچه آنها صورتشان هم شبیه آریایی هاست و هم شبیه گلادیاتورها و وایکینگ ها، ولی آنها هرجا که باشند با همان خط لاتین شان می نویسند: meen iranisom (من ایرانی هستم). Kato dayatar oyolom (اینجا از مادر متولد شدم) و irani boot manga (و کشورم را دوست دارم).

منبع: سایت برترین
گزارشی خواندنی درباره زبان اروپایی مردم روستای زرگر

گزارشی خواندنی درباره زبان اروپایی مردم روستای زرگر = البته فقط جند كلمه اشتراك با لهجه رومانو زبان ايتاليايي دارند! تيترهاي ايراني اروبايي مال سايتها و افراد ذوق زده از بيوند با غرب و اروباست


Image

مایکل و الکساندرا زوج مستند ساز لهستانی که از ماه ها پیش شروع به ساختن مستندی با موضوع مردم رومانو تحت عنوان راه سخت کرده‎اند پس از ماه ها انتظار با سفر به شهرستان آبیک از روستای زرگر دیدن کردند و از این که مردمان رومانو را به شکل یکپارچه در یک محل دیدند بسیار متعجب شدند .
به گزارش [ صدای آبیک ] در طول ماه‌های گذشته روستای زرگر میزبان چندین محقق و توریست بود که آمده بودند درباره زبان ، فرهنگ و آداب و رسوم این روستای نیمه ایرانی- اروپایی که به زبان " رومانو " صحبت می‌کنند، تحقیق و بررسی نمایند.
میثم راضی مترجم توانمند شهرمان و ابولفضل زرگر از فعالین شهرستان آبیک و روستای زرگر دو مستند ساز لهستانی را جهت بازدید و تهیه مستند در مورد مردم یونان به روستای زرگر کشاندند .
مایکل و الکساندرا زوج مستند ساز لهستانی که از ماه ها پیش شروع به ساختن مستندی با موضوع مردم رومانو تحت عنوان راه سخت کرده‎اند پس از ماه ها انتظار با سفر به شهرستان آبیک از روستای زرگر دیدن کردند و از این که مردمان رومانو را به شکل یکپارچه در یک محل دیدند بسیار متعجب شدند .
در ادامه درباره روستای زرگر و زبان مردمان آن گزارش زیر که در مجله همشهری سرنخ چاپ شده را حتما بخوانید:

روستای اروپایی در دل ایـران!
به علت این‌که به غیر از خودشان کسی نمی‌توانست از این زبان سردر بیاورد این زبان در بین اهالی روستا تا به حال زنده مانده. حالا در ایران تنها ۹۰۰ نفری که در این روستا زندگی می‌کنند ، به این زبان مسلط هستند
چهره‌ای آفتاب سوخته دارند، قد بلند و چهار شانه‌اند. شكل و شمایل روستای‌شان مثل دیگر روستاهای كشور است و در نگاه اول هیچ تفاوت و نكته قابل تاملی در چهره آنها دیده نمی‌شود.
زنان روستایی همچنان به سنت‌های قدیم ایران زمین وفادارند. پای مشك‌ها می‌ایستند و مشك می‌زنند، شیر دام‌ها را می‌دوشند، نان می‌پزند، از آن نان‌های تنوری كه عطرش كوچه‌های گِلی روستا را پر می‌كند.
مردها هم شغل اصلی‌شان دامداری است اما جوانتر‌ها تحصیلكرده‌اند و سرشان در درس و مشق. چهره‌ای كاملا عادی و معمولی از یك روستا كه این سوال را در ذهن به وجود می‌آورد كه اینها در صفحه شگفتی‌ها چه می‌كنند!؟
جواب این سوال یك كلمه است:« زبان»!؟ نكته پر ابهام و مرموزی در مورد تاریخ زبان مادری اهالی این روستا وجود دارد، نكته‌ای بس اسرارآمیز و شگفت‌انگیز.
روستایی كه درباره‌اش حرف می‌زنیم نامش «زرگر» است. در 40 كیلومتری شهر قزوین، 200 خانوار در این روستا به زبان عجیب و غریبی حرف می‌زنند كه چند سال پیش معلوم شد شاخه‌ای از زبان‌های اروپایی است.
در ادامه به زرگر سفر می‌كنیم، تا هم با مردم این روستا از نزدیك آشنا ‌شویم و هم بدانیم كه ماجرای این زبان عجیب و غریب چیست!؟ و زرگرها اهل كدام دیار هستند!؟

ماجراجویی در دنیای زبان‌ها
(Mush aien amaroo ghavous do) این جمله را «پرویز پوردشت» از اعضای شورای روستای زرگر به زبان می‌آورد. یعنی ( به روستای ما خوش آمدید)،جمله‌ای كه مطمئنا خواندنش برای شما هم سخت است.
آقای پوردشت اهل همین آبادی است و این زبان، زبان مادری اوست، او در این سفر، راهنما و البته در جاهایی مترجم ماست.
از همه عجیب‌تر لهجه خاصی است كه مردم این روستا دارند. لهجه شان نزدیك به لهجه ایتالیایی‌هاست. زیر تابلوی «خوش آمدید» روستای زرگر، آن بالا سمت چپ، با خط ریز نوشته شده «رومانو!». كلمه عجیبی است!
از آقای پوردشت معنای آن را می‌پرسم، در پاسخ لبخندی می‌زند و می‌گوید:« این نام، زبان مادری ماست. شاخه‌ای از یك زبان اروپایی. تا چند سال پیش در مورد این زبان هیچ اطلاعاتی نداشتیم تا این‌كه كنجكاوی جوان‌های روستا باعث شد كه دست به یك اقدام خلاقانه بزنند و ریشه زبان مادری‌شان را پیدا كنند.»
«مهران زرگر» یكی از جوان‌های ماجراجویی است كه چند سال پیش به تعبیر آقای پوردشت در آن اقدام خلاقانه دست داشت. خوشبختانه امروز آقا مهران در روستاست.
به اتفاق آقای پوردشت به سراغ او می‌رویم تا جزئیات كنجكاوی و ریشه‌یابی زبان رومانو را از زبان این جوان ماجراجو بشنویم.
مهران، دانشجوی سال آخر رشته مكانیك است.
در زرگر به دنیا آمده و عاشق آبادی آبا و اجدادی‌اش است. او از كنجكاوی‌های خود و دوستان همولایتی‌اش در مورد تاریخ زبان زرگر می‌گوید: « تنها چیزی كه از زبان مادری‌مان می‌دانستیم این بود كه شاخه‌ای از یك زبان اروپایی است و یكسری روایات مختلف از بزرگان روستا در مورد این‌كه چرا و چگونه این زبان را آموخته‌ایم.
این داستان‌ها بارها در دوران كودكی‌مان نقل شد و آنها را باور داشتیم.اما وقتی كه بزرگتر شدیم كنجكاوی و سوال‌های
بی پاسخ زیادی، به سراغمان آمد. این‌كه آیا واقعا زبان مادری‌مان اروپایی است یا نه؟
این مهم‌ترین سوالی بود كه ذهن من و دوستانم را به خود مشغول كرده بود. بزرگان ده می‌گویند نزدیك به یك قرن است كه ما به این زبان حرف می‌زنیم. اما اطلاعاتشان متفاوت، دست و پا شكسته و از همه مهمتر بدون دلیل و مدرك است.»

هم‌زبان‌هایی از دیاری دور
سال 88 بود كه مهران و دوستانش یك تصمیم بزرگ گرفتند تا شاید بتوانند معمای پیچیده روستای زرگر را حل كنند.
«در مورد زبان مادری‌مان تحقیق كردیم؛ كتاب‌های زیادی در مورد شاخه‌های مختلف زبان‌های اروپایی خواندیم اما چیزی عایدمان نشد. تا این‌كه یك روز فكری به ذهن‌مان رسید.
یكی از بچه‌ها پیشنهاد داد كه در شبكه‌های اجتماعی اینترنتی به زبان محلی خودمان متنی بنویسیم و از كاربران جهانی این شبكه‌ها بخواهیم اگر چیزی در مورد ریشه این زبان می‌دانند به ما اطلاع بدهند.
تا چند ماه هیچ خبری نشد اما بعد از 6 ماه چند مسافر انگلیسی و فرانسوی به روستای ما آمدند! آنها پیغام ما را دریافت كرده بودند.
زبان آنها درست مثل زبان ما بود منتها با لهجه‌ای غلیظ‌تر! وقتی به روستای زرگر آمدند اهالی زرگر به راحتی می‌توانستند با آنها صحبت كنند و معنای صحبت‌های آنها را می‌فهمیدند.
این برای همه ما هیجان‌انگیز بود. هم اهالی روستا و هم مسافران خارجی همه از این اتفاق به وجد آمده بودند. خیلی عجیب است.
فكرش را بكنید آدم بتواند با انسان‌هایی كه در یك قاره دیگر زندگی می‌كنند به راحتی ارتباط برقرار كند بی‌آنكه زبان آنها را آموخته باشد، یا به دیار آنها سفر كرده باشد و یا اصلا یكبار آن مردمان را در طول عمرش دیده باشد و بشناسدشان!
این اتفاق واقعا اتفاق هیجان‌انگیزی است.

ماجرای عجیب رومانوها
مسافران غریبه روستای زرگر كه اهالی توانسته بودند با آنها ارتباط برقرار كنند از «رومانو» حرف می‌زدند. رومانو شاخه‌ای است از زبان‌های اروپایی.» آنها می‌گفتند این نام از پایتخت ایتالیا شهر رُم برگرفته شده است.
گویا رومانوها اقوامی بوده‌اند كه در شهر رم می‌زیستند و به این زبان صحبت می‌كردند. به گفته آن مسافران انگلیسی و فرانسوی تبار، رومانو‌ها در سال‌های بسیار دور به دلایلی نامعلوم از شهر و دیارشان مهاجرت كردند و به سراسر اروپا رفتند.
هر قومی در كشور، شهر و ایالتی در اروپا ساكن شد، بعد از این مهاجرت بزرگ، جمعیت رومانو‌ها رفته رفته بیشتر شد و حالا در بیشتر كشورهای اروپایی عده‌ كمی هستند كه به این زبان صحبت می‌ كنند، منتها لهجه‌هایشان متفاوت است.»
به گفته مهران زرگر این اتفاق در دنیای زبان شناسی یك امر كاملا عادی به حساب می‌آید. هر زبان غیر بومی كه در میان عده‌ای از مردم رایج می‌شود تا حدودی دچار تحول می‌شود و از زبان اصلی آن منطقه، ناخودآگاه تاثیر می‌پذیرد.
ما اهالی روستای زرگر هم به زبان فارسی صحبت می‌كنیم و هم تركی. این امر كاملا بدیهی است كه زبان رومانویی زرگرها با لهجه‌ها و زبان بومی روستا، كمی آمیخته شود.
اما با این وجود هم ما و هم آن توریست‌های كنجكاو، حدود 90 درصد مكالمه‌ای كه بین‌مان رد و بدل می‌شد را متوجه می‌شدیم.
در واقع آن مسافر انگلیسی و آن توریست فرانسوی علاوه بر زبان اصلی و بومی‌شان به زبان رومانو هم مسلط بودند و مثل ما یك رومانو بودند.

زبانی مخصوص تنها برای 900 نفر!
بعد از این ملاقات غیر منتظره دیگر اهالی زرگر می‌دانستند كه زبان‌شان ریشه در كدام دیار و مردم دارد.اما با این وجود برای زرگر‌ها داستان چگونگی تسلط آنها بر زبان رومانو بیشتر شبیه به افسانه‌هاست.
آقای پوردشت در این باره می‌گوید: «عده‌ای بر این باورند كه اهالی زرگر هم از همان رومانو‌هایی هستند كه از ایتالیا سال‌ها پیش مهاجرت كردند و به آسیا آمدند و در ایران و در این روستا ساكن شدند.
با این وجود این فرضیه هیچ پایه و اساسی ندارد. یعنی هیچ پاسخی برای این سوالات مهم كه چه زمانی و از كدام مسیر، رومانوها وارد ایران شدند و مهمتر از همه چرا آنها در زرگر ساكن شدند وجود ندارد.
در رابطه با این‌كه چطور ما به زبان رومانو مسلط شدیم روایت دیگری هم نقل شده است. از بزرگان و اجدادمان. بیشتر اهالی روستا هم این روایت را تایید می‌كنند.
همه ما از پدر بزرگ و مادر بزرگ‌های‌مان این داستان را بار‌ها شنیده‌ایم كه در روزگاران نه چندان دور یعنی در زمان جنگ جهانی دوم، 3 سرباز به روستای زرگر پناه آوردند.
مردم روستا به این سربازهای فراری كه هر سه‌شان رومانو بودند كمك می‌كنند. فراری‌ها چند سال در زرگر می‌مانند، حدودا 10 سال و اهالی روستا زبان آنها را می‌آموزند، بعد ازآموختن این زبان، در میان مردم ده، رومانو تبدیل می‌شود به یك زبان درونی و رمزی.
به خاطر علاقه مردم زرگر به این زبان و به خصوص این‌كه به غیر از خودشان كسی نمی‌توانست از آن سر در بیاورد این زبان در بین اهالی روستا تا به حال زنده مانده و به نسل‌های بعدی انتقال داده می‌شود.
حالا در ایران تنها 900 نفری كه در این روستا زندگی می‌كنند ، به این زبان مسلط هستند.»

روایت‌های عجیب و غریب
بعد از شنیدن صحبت‌های مهران با او خداحافظی می‌كنیم و به اتفاق آقای پوردشت در روستا چرخی می‌زنیم. جالب است كه بچه‌های زرگر در كوچه پس كوچه‌های خاكی این روستا هنگام بازی وقتی چشم‌شان به ما می‌افتد با هم به زبان رومانویی صحبت می‌كنند.
آنطور كه پیداست اهالی این روستا تنها زمانی كه می‌خواهند خیلی خصوصی و به اصطلاح رمزی حرف بزنند زبان شان به رومانویی می‌چرخد، با این وجود، زرگرها هنوز هم كه هنوز است نمی‌دانند این زبان از كجا آمده است، عده‌ای از آنها خودشان را اهل رومانی، عده‌ای یونانی و عده‌ای هم اهل ایتالیا می‌دانند.
خانواده‌هایی در مورد سرگذشتشان بر این باورند كه در زمان جنگ ایران و روم، 200 سرباز رومانو به دست پادشاه ایران اسیر می‌شوند.
سربازان اسیر بسیار تنومند و ورزیده بودند به همین خاطر، مورد عفو پادشاه قرار می‌گیرند و در نزدیكی شهر آبیک قزوین در روستایی كه حالا نامش زرگر است ساكن می‌شوند.
نظر بعضی از زرگرها عجیبتر است آنها بر این باورند كه اجدادشان از زمان شاه عباس صفوی وارد كشور ایران شده و وارد سپاه قزلباش‌های صفویه می‌شوند.
با وجود این فرضیه‌ها و روایت‌های عجیب و غریب، باز آقای پور دشت و آن اهالی‌ای كه درباره پیشینه اجدادشان تحقیق و بررسی كرده‌اند معتقدند زرگرها اصالتا ایرانی هستند و تنها به خاطر آن سربازان رومانوی فراری جنگ جهانی دوم، به این زبان مسلط شده‌اند.
آقای پوردشت می‌گوید: شاید به خاطر عشق به وطن و عشق به ایران است كه زرگر‌ها تا به حال در احوال گذشته‌شان آنچنان كه باید كنجكاوی نكرده‌اند و تنها به روایت‌های شفاهی و فرضیه‌های نه چندان محكم بسنده كرده‌اند.
همه اهالی روستای ما شیعه هستند و در جنگ تحمیلی ایران و عراق، زرگر‌های بسیاری شهید، جانباز و اسیر شدند.
در جنگ، همه زرگرها بیسیمچی بودند! زرگرهای بیسیمچی با هم ارتباط بر قرار می‌كردند و به زبان رومانویی اطلاعات محرمانه را مخابره می‌كردند. به همین خاطر هیچ عراقی‌ای نمی‌توانست ‌بفهمد كه بیسیمچی زرگر چه می‌گوید.
زبان رومانویی بسیار پیچیده و سخت است. ما وقتی با این زبان صحبت می‌كنیم هر كسی كه در اطراف مان باشد با تعجب می‌پرسد این چه زبانی است حتی یك كلمه‌اش را متوجه نمی‌شوم!
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

در دستان رودخانه؛ پلی در ویتنام که خبرساز شد

پستتوسط najm134 » سه شنبه آگوست 14, 2018 8:42 am

در دستان رودخانه؛ پلی در ویتنام که خبرساز شد


ساخت یک پل در ویتنام سروصدای زیادی به پا کرده است.

Image

به گزارش سرویس ترجمه شفقنا به نقل از خبرگزاری فرانسه، ویتنام به تازگی ساخت یک پل در مرکز این کشور را به پایان رسانده که در نوع خود طراحی جالبی دارد. در میان جنگلی انبوه، دو دست از وسط درختان بیرون آمده و پلی را نگه داشته است. نام آن، پل طلایی است. این موضوع شده عده‌ای نام دستان رودخانه را به این دست‌ها داده‌اند. اين دستها اضافه بر بايه هاى رسمي بل مي باشد .

Image
najm134
 
پست ها : 2045
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:15 am

قبليبعدي

بازگشت به نشر گزارشات رسانه حيات اعلى


Aelaa.Net