ببری خان گربه ناصرالدین شاه صدر اعظم ایران شده بود!
ارسال شده در: پنج شنبه ژوئن 02, 2011 12:57 pm
ببری خان گربه ناصرالدین شاه صدر اعظم ایران شده بود!
درخاطرات عین السلطنه، جلد اول، صفحه 870 آمده است:
ناصرالدین شاه یكی از شاهان شناخته شده سلسه قاجار است. او از طرفی طولانی ترین دوران فرمانروایی را در بین شاهان قاجار داشته است (حدود 50 سال) و از طرف دیگر، ایران در دوره وی یكی از بدترین ادوارش را از سر گذرانده است و با مصائبی گوناگونی رو به رو بوده است؛ نفوذ سیاست خارجی در كشور، نا امنی های مختلف، قحطی، بیماری های همه گیر و گسترده به دلیل شرایط نا مناسب بهداشتی، فقر بسیار شدید و باور نكردنی مردم و ... .
اما دلیل همه اینها چه بوده است؟ و آیا حكام قاجار در مسیر رفع این مشكلات تلاش می كردند یا دغدغه های مهم تری (!) داشتند؟ برای یافتن جواب هر دو سؤال به نوشته زیر كه از یادداشت های روزانه عین السلطنه (یكی از درباریان قاجاری كه خود از نزدیك شاهد قضایا بوده) نقل شده است توجه فرمایید:
«هفتم رجب المرجب 1313 ه.ق
... گربه [ناصرالدین شاه] به اندازه ای تقرب داشت كه به تحریر راست نمی آید. مثلاً استدعای عفو واجب القتلی را می كردند و آن عریضه را به گردن گربه انداخته و به حضور روانه اش می كردند فوراً عفو و اغماض و ازدیاد مرسوم و مواجب و منصب جوابش بود.
اگر [توسط عریضه انداختن به گردن آن گربه، تقاضای] عزل حاكمی یا صاحب منصبی كه از آن معتبرتر و بكارتری نبود می كردند فوراً معزول و مغضوب می شد.
گربه متصل مشغول صدارت و عزل و نصب بود و در حقیقت امور دولتی تماماً به توسط او می گذشت و نخورد نداشت.
هر وقت گربه ناخوش می شد حكما و اطبا حتی دكترهای فرنگی می آمدند و معالجات می كردند.
گربه در بستر نرمی مثل حریر خوابیده و جمعی متملقین از خانم و كنیز نگهبان های مخصوص آن پرستاری می كردند. چند سال به این منوال گذشت و همه كس متحیر و متعجب بود، اما احدی یارای سخن گفتن و دم زدن نداشت ...
تا آنكه در جاجرود گربه مریض شد. اطباء تجویز كردند هوای جاجرود سرد و مرطوب است باید گربه را به شهر برده لهذا كالسكه هشت اسبه حاضر كرده همین حكیم الممالك و همین دكتر تولوزان فرانسوی با دو نفر دیگر در كالسكه نشسته گربه را با طمطراق تمامی وارد سرای سلطنتی كرده به منزل مخصوصی بردند ... [گربه محبوب شاه] از این بلیه جان به در نبرد و بدرود زندگانی كرد.
[جسد گربه را] در پارچه ابریشمی پیچیده در باغ دفن كردند. تا ده روز كسی جرئت نكرد خبر فوت گربه را عرض كند. بعد به صرافت طبع دستگیر اعلیحضرت شده بود [كه گربه محبوبش مرده است].
چند روز دیگر تمام اوقات همایونی به فكر و غم و غصه گذشت و ابداً در این چند روز كسی عرضی و عریضه نكرد. در ایام مرض گربه به قدر ده هزار تومان شاه و امین اقدس (ملكه عزیز شاه) و سایرین كه به واسطه آن سودها و نفع ها برده بودند تصدق [یعنی صدقه برای سلامتی آن گربه!] دادند.»
درخاطرات عین السلطنه، جلد اول، صفحه 870 آمده است:
ناصرالدین شاه یكی از شاهان شناخته شده سلسه قاجار است. او از طرفی طولانی ترین دوران فرمانروایی را در بین شاهان قاجار داشته است (حدود 50 سال) و از طرف دیگر، ایران در دوره وی یكی از بدترین ادوارش را از سر گذرانده است و با مصائبی گوناگونی رو به رو بوده است؛ نفوذ سیاست خارجی در كشور، نا امنی های مختلف، قحطی، بیماری های همه گیر و گسترده به دلیل شرایط نا مناسب بهداشتی، فقر بسیار شدید و باور نكردنی مردم و ... .
اما دلیل همه اینها چه بوده است؟ و آیا حكام قاجار در مسیر رفع این مشكلات تلاش می كردند یا دغدغه های مهم تری (!) داشتند؟ برای یافتن جواب هر دو سؤال به نوشته زیر كه از یادداشت های روزانه عین السلطنه (یكی از درباریان قاجاری كه خود از نزدیك شاهد قضایا بوده) نقل شده است توجه فرمایید:
«هفتم رجب المرجب 1313 ه.ق
... گربه [ناصرالدین شاه] به اندازه ای تقرب داشت كه به تحریر راست نمی آید. مثلاً استدعای عفو واجب القتلی را می كردند و آن عریضه را به گردن گربه انداخته و به حضور روانه اش می كردند فوراً عفو و اغماض و ازدیاد مرسوم و مواجب و منصب جوابش بود.
اگر [توسط عریضه انداختن به گردن آن گربه، تقاضای] عزل حاكمی یا صاحب منصبی كه از آن معتبرتر و بكارتری نبود می كردند فوراً معزول و مغضوب می شد.
گربه متصل مشغول صدارت و عزل و نصب بود و در حقیقت امور دولتی تماماً به توسط او می گذشت و نخورد نداشت.
هر وقت گربه ناخوش می شد حكما و اطبا حتی دكترهای فرنگی می آمدند و معالجات می كردند.
گربه در بستر نرمی مثل حریر خوابیده و جمعی متملقین از خانم و كنیز نگهبان های مخصوص آن پرستاری می كردند. چند سال به این منوال گذشت و همه كس متحیر و متعجب بود، اما احدی یارای سخن گفتن و دم زدن نداشت ...
تا آنكه در جاجرود گربه مریض شد. اطباء تجویز كردند هوای جاجرود سرد و مرطوب است باید گربه را به شهر برده لهذا كالسكه هشت اسبه حاضر كرده همین حكیم الممالك و همین دكتر تولوزان فرانسوی با دو نفر دیگر در كالسكه نشسته گربه را با طمطراق تمامی وارد سرای سلطنتی كرده به منزل مخصوصی بردند ... [گربه محبوب شاه] از این بلیه جان به در نبرد و بدرود زندگانی كرد.
[جسد گربه را] در پارچه ابریشمی پیچیده در باغ دفن كردند. تا ده روز كسی جرئت نكرد خبر فوت گربه را عرض كند. بعد به صرافت طبع دستگیر اعلیحضرت شده بود [كه گربه محبوبش مرده است].
چند روز دیگر تمام اوقات همایونی به فكر و غم و غصه گذشت و ابداً در این چند روز كسی عرضی و عریضه نكرد. در ایام مرض گربه به قدر ده هزار تومان شاه و امین اقدس (ملكه عزیز شاه) و سایرین كه به واسطه آن سودها و نفع ها برده بودند تصدق [یعنی صدقه برای سلامتی آن گربه!] دادند.»