سؤال: طليعه ديوان حافظ با اين شعر است: الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها × كه عشق آسان نمود اول ، ولي افتاد مشكل ها
آيا صحيح است كه اين بيت شعر از يزيد بن معاوية ملعون است؟ جرا حافظ آنرا بكار برده؟ جرا اشعارش را با اين شعر آغاز كرده است؟
جواب:1- از مسلَّميات ادبيات و شعر عربي انتساب اين بيت به يزيد بن معاوية (عليهما اللعنة الأبدية) است، این مصرع از بیت ثانی از قطعه ایست که آن ملعون بر وزن بحر هزج سروده و اصل قطعه عینا چنين است : أنا المسموم ما عندي × ترياق ولا راقي = أدر كأساً وناولها × ألا يا أيها الساقي. كه خواجه حافظ برای توافق با قافیه غزل خود؛ آن مصرع را مقدم و موخر کرده و بطریق تضمین در اول غزل خود آورده است
2- ميان شعرا تضمين و اقتباس مضامين و متن فقرات اشعار يكديگر امر شايعي است،
و به مناسبت مقام؛ شايان ذكر است كه همين بيت را شعرايي قبل از حافظ بكار برده اند:
كاربرد عين متن: اميرخسرو دهلوي : شراب لعل باشد قوت جانها (قوت دلها) × الا يا ايها الساقي ادر كأساً و ناولها
كاربرد مضمون: سعدي شيرازي: به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي × به صد دفتر نشايد گفت حسب الحال مشتاقي - اَخلاّئي و اَحبابي ذَروا من حبــِّه مابي × مريضُ العشقِ لا يبري و لا يشكو الي الراقي - قم املا واسقني كاساً ودع مـا فيه مسموعا × اما انت الّذي تسقي ، فعين السم ترياقي - سعي في هتكي الشاني و لما يدر ما شاني × انا المجنون لااَعباء باحراقٍ و اغراقٍ
3- از آنجا كه مهمترين وجهه همت شاعران در سرايش اشعار؛ رساندن مقاصد و افكار خويش به بهترين بيان و اوزان است؛ لذا به حكم "انظر الى ما قال ولاتنظر الى من قال" (به گفته بنگر نه گوينده) بيشتر شعرا به خود شعر و مضامين و صنعت ادبي و وزن آن توجه دارند؛ تا گوينده آن، ولذاست كه پروايي از كاربرد مضامين مناسب بر حسب حاجت در سروده هايشان ندارند.
حجت ديگري براى جواز كاربرد اين بيت نيز از خود حافظ (در عالم رؤيا) از قول اهلي شيرازي نقل شده است:
خواجه حافظ را شبی دیدم به خواب × گفتم ای در فضل و دانش بی همال / از چه بستی بر خود این شعر یزید × با وجود آن همه فضل و کمال؟ / گفت واقف نیستی زین مسئله؟ × مال کافر هست بر مومن حلال؟
البته کاتبی نیشابوری اين استدلال حافظ را رد نموده است :عجب در حیرتم از خواجه حافظ × بنوعی کش خرد زان عاجز آید / چه حکمت دید در شعر یزید × او که در دیوان نخست از او سراید / اگر چه مال کافر بر مسلمان × حلالست و درو قیلی نشاید / ولی از شیر عیبی بس عظیم است × که لقمه از دهان سگ رباید
4- البته نحوه كاربرد و مقصود يزيد ملعون و حافظ مرحوم از اين مصرع بسيار متفاوت است،
مقصود يزيد لعين از جام مي و ساقي؛ همان شراب مادي ظاهري نجس العين زايل كننده عقل است، و مراد از ساقي كنيز يا غلام آلوده اوست،
بر خلاف حافظ شيرازي كه مقصودش از جام مي: شراب طهور معنوي باطني و ذكر حق تعالى، و منظور از ساقي: حضرت ولايت و ولي مربي سيرالهي اوست.
به همين سبب است كه بعد از حافظ مي بينم بزركاني از عالمان و عارفان اين بيت حافظ را در اشعارشان بكاربرده اند، كه تضمين اينها بيشتر اقتباس از حافظ بوده تا يزيد لعين؛ و چه بسا اصلا از انتساب آن به يزيد مطلع نبوده اند:
مولوی در دیوان شمس: ایها الساقی ادر کاس البقا من حبه... / ایها الساقی ادر کاس الحمیا نصف من ...
نورالدین عبدالرحمان جامی: شراب لعل باشد قوت جان ها قوت دلها × الا یاایها الساقی ادر کاسا و ناولها / چو افتد مشکلی جامی به ساقی گوی چون حافظ × الا یاایها الساقی ادر کاسا و ناولها / الا یاایها الساقی می آمد حل مشکلها × ز می مشکل بود توبه ادر کاسا و ناولها
شیخ بهایی: مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی × ادر کاسا و ناولها الا یا ایها الساقی / أيها الساقي ادر كاس المدام × واجعلن في دورها عيشي مدام / جاء البریدُ مبشراً من بعد ما طال المدی × بالله خبِّرنی بما قد قال جیرانُ الحمی / یا أیها الساقی أدر کأس المدام فإنَّها× . مفتاح أبواب النّهی مشکاه أنوار الهدی.
فیض کاشانی: الا ایها الساقی ادر جامی که مخمورم...
نورعلیشاه اصفهانی: ایها الساقی ادر کاس الرحیق / تا نمایم حل جمله مشکلات
هلالی جغتایی: هلالی چون حریف بزم رندان شد بخوان مطرب / الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
5- نفي آغاز سرودن حافظ به اين مصرع:
اولا:
اگرچه اين مصرع مطلع چاپهاى شايع ديوان حافظ امروزي است، اما چاپهاى معتبر قديمي چنين نيست، و در هر صورت ذكر شعري در اول ديوان؛ به معني آغاز اشعار او با اين مصرع نيست، چه اينكه تنظيم ديوان به نحو شايع؛ كاري است كه بعدا توسط ديگران اعمال شده است.
ثانيا:
اگر دقت شود در غزليات منتهي به حرف الف در ديوان حافظ بخوبي آشكار است كه اين غزل آخر ابياتش (ها) است، اين غزل از نظر ترتيب صحيح بايد مؤخر بر غزليات ديكر حرف الف است كه منتهي به (جا) (را) (لا) (ما) مي باشند، و جايش در آخر باب الف مي باشد.
و معلوم نيست، چرا ناقلان آنرا برخلاف ترتيب الفبايي دقيق؛ جلو انداخته و در اول باب الف آورده اند؟ آيا كاتبان نسخه شايع ديوان؛ تعلق خاطري به يزيد داشته يا از شهرت حافظ به وابستگي مذهب حق و پيروي از مكتب اهل بيت عليهم السلام ناراحت بوده، فلذا براى كمرنگ كردن اين وابستگي فكري؛ اقدام به اين جابجايي نموده اند؟
مؤيد اين انگيزه سعي مقاله نويسان ادبي وابسته عهد طاغوت پهلوي بر جدا كردن اشعار صريح حافظ در ذكر آل محمد (صلى الله عليه وآله) از متن ديوان او؛ و القاي ترديد در انتساب آنها به حافظ است، بطوريكه امروزه عوام ناس اشعار صريح ولايي و معرفتي حافظ را كمتر مي شناسند،
تلاش برخي مستشرقان خارجي نيز در همين راستا براى جدا كردن تفسير باطني اشعار حافظ از غزليات اوست، تا اينكه به گمان باطل شان بتوانند اشعار عرفاني او را در جهت مقاصد مادي و الحادي خويش بكار ببرند.
ثالثا:
بر خلاف آنچه در چاپ ديوان حافظ اخيرا متداول شده است، آغاز ديوان حافظ با قصائد اوست و بعد از قصائد باب غزليات است، و اولين قصيده باب قصايد ديوان حافظ هم قصيده اى است كه به حكم ديباچه ديوان و شناسنامه سراينده آنست؛ كه با حمد و ثناي الهي آغاز مي شود و سپس مدح حضرت نبي و وصي ادامه مي يابد، همانطور كه روش همه دواويني است كه توسط خود شاعر تنظيم شده است، ولى عامه ناس از اصل وجود اين قصيده مباركه بي اطلاعند، چه برسد به اينكه بدانند اين قصيده مطلع حقيقي ديوان حافظ است، اين قصيده را اينجا نقل مي كنيم:
مقدری که ز آثار صنع کرد اظهار / سپهر و مهر و مه و سال و ماه و لیل و نهار
مدار سیر کواکب به امر کن فیکون / قرار داد بر این طاق گنبد دوار
ز هفت کوکب سیار و دوازده برج / کنند سیر مخالف کواکب سیار
به هر حصار ز گردون كه آسمان خوانيش / معيّن است بسيار كوتوال حصار
نه آسمان ز ملائک به امر حق مشغول / به سجده در که تسبیح و ذکر و استغفار
چهار عنصر از او مختلف پدید آمد / مدار آتش و آب و هوا و خاک و حجار
قرار داد به بالای خاک و باد آتش / گرفته کوه و زمین در میان آب قرار
به دوستی نبیّ (ص) و ولیّ (ع) اساس نهاد / جهان و هرچه در او هست خالق جبار
اگر نه ذات نبی و ولیّ بدی مقصود / جهان به کتم عدم رفتی همچو اول بار
نوشته بر در فردوس کاتبان قضا / نبی رسول و ولیّ عهد حیدر کرار
امام جنی و انسی علی بود که علی / ز کل خلق فزون است از صغار و کبار
ز نام اوست معلق سما و کرسی و عرش / ز ذات اوست مطبّق زمین بدین هنجار
علی امام و علی ایمن و علی ایمان / علی امین و علی سرور و علی سردار
علی علیم و علی عالم و علی اعلم / علی حکیم و علی حاکم و علی مختار
علی نصیر و علی ناصر و علی منصور / علی مظفر و غالب علی سپهسالار
علی عزیز و علی عزت و علی افضل / علی لطیف و علی انور و علی انوار
علی است فتح فتوح و علی است راحت روح / علی است بحر سخا و علی است کوه وقار
علی سلیم و علی سالم و علی مسلم / علی قسیم قصور و علی است قاسم نار
علی صفی و علی صافی و علی صوفی / علی وفی و علی صفدر و علی كرار (× و قائد ابرار)
علی نعیم و علی نعمت و علی منعم / علی بود اسدالله قاتل الکفار
علی ز بعد محمد ز هركه هست به است / اگر تو مؤمن پاکی بكن بر اين اقرار
به حق نور محمد، به آدم و به خلیل / به حق شیث و شعیب و به هود کم آزار
به حق یوسف و یعقوب و یحیی و لقمان / به حق نوح نجی در میان دریابار
به حق عزت تورات و حرمت انجیل / به حق جمع زبور و به حق روزِ شمار
به حق دانش اسحاق و شوق اسماعیل / که در رضای خدا کرد جان خویش نثار
به حق یوشع و الیاس و لوط و اسکندر / به حق نغمه داوود و صوت خوش هنجار
به حق مهر سلیمان به زهد ابراهیم / به حق موسی و عیسی و یونس غم خوار
به حق قوت جبریل و صور اسرافیل / به حق قابض ارواح در یمین و یسار
به حق حامل عرش و به قرب میکاییل / به حق چار کتاب ستوده غفار
به حق جمله قرآن به صحف ابراهیم / به حق جمله مردان واقف اسرار
به حق سوز فقیران بی گنه دربند / به حق زاری رنجور بی کس و بیمار
به حق چهره زرد فقیر سرگردان / به حق درد اسیران دور از آل و تبار
به حق ضرب جوانان برای دین با کفر / به حق زاری پیران خوار و زار و نزار
به حق دین محمد به خون پاک حسین / به حق مردم نیک از مهاجر و انصار
که نیست دین هدی را به قول پاک رسول / امام غیر علی بعد احمد مختار
ز بعد او حسن است و حسین و عترت او / مجوی جهل بر این کار مؤمن دین دار
به جهل غافل مستغرقی به غفله همی / ز رنگ می نشاسي سفیدی از زنگار
به جهد و سعی من خسته دل چه سود تو را / مگر ز خواب جهالت همی شوی بیدار
به جهل بنده ز بیش آن چنان همي بودم / که کس مباد چنان کامدم در اول بار
سپاس و منت و عزت خدای را که نمود / ره نجات و شدم از حیات برخوردار
به سال هفصد و هفتاد بُد که در شیراز / تمام گشت به یکروز جمع این اشعار
به دشمنان منشین حافظا تولّا کن / نجات خویش طلب کن به جان ز هشت و چهار
حرامزاده و بدفعل و شوم و بی بنیاد / به مدح شاه جهان کی، کجا کند اقرار؟
متابعت به منافق چه می کنی؟ بگذر / ز یاد گفتن نامش هزار استغفار
با ملاحظه مضامين جليل و نفيس اين اشعار؛ عقيده مستقيم و محكم خواجه حافظ شيرازي در ولايت و برائت به خوبي آشكار مي گردد،
همچنين سبب جابجايي اين قصيده از طليعه ديوان لسان الغيب و اخفاء و تجاهل آن توسط طيف سست عقيده و بي دين معلوم مي شود.
با اين تفاصيل بكاربردن مصرعي در ميانه و لابلاي اشعار؛ بسيار متفاوت از مطلع ديوان و آغاز اشعار قرار دادن آن است،
هر چند اگر شما و ما بجاي او بوديم؛ شايد همين كاربرد در ميان انبوه (پانصد قطعه) اشعار را نيز نمي داشتيم،
رحمت حق بر روان حافظ
و لعنت حق بر يزيد.
الا يا ايها الساقي ادر كأسا و ناولها = كه نفرين بر يزيد ژَنْوَر و آل سفيانها
ژَنْوَر (در زبان پارسي قديم) = جنايتكار[شمارة ثبت: (1393) منبع: المسائل الإنترنتية]
والحمد لله رب العالمين