تشرف در زيارت امام حسين عليه السلام در شب عيد فطر
از طايفه سادات قزوينى؛ عالم عامل كامل فاضل، سيّد جليل نبيل، آقا سيّد مهدى قزوينى نجفى حلّى است كه از اجلّة سادات قزوينى است، كه آبا و اجداد او از قزوين هجرت به نجف اشرف كرده اند و از اعزّه و اشراف علماى نجف بوده اند؛ و خود او از نجف هجرت به حلّه كرده و الحال رياست شرعيّة حلّه و توابع آن با اوست؛ و در كثيرى از علوم، بلكه در جميع علوم شرعيّه از فقه و اصول و حديث و تفسير، صاحب يد طولى و تصانيف جيّده مىباشد؛ و در اين ايّام كه سال هزار و سيصد هجرى است، در نجف اشرف مي باشند. چون در سنّ بالا و به شيخوخيّت رسيده اند و شايد در ميان نود و صد باشند، با آنكه جميع حواس سالم و از همة آنها متمتّع مىباشد؛ و شرح اين واقعه اين است كه: آقا عليرضاى اصفهاني (رحمه الله)، كه مردى بود فاضل و عالم و از جملة اخيار مجاورين، و در سال هزار و دويست و نود و سه هجرى كه سيّد مذكور در نجف بود و حقير هم در آنجا بودم، ذكر نمود كه در نزد سيّد مذكور بودم. به او عرض كردم كه: الحمد لله جلّ كمالات عمليّه و علميّه را دارا هستيد، و در مواظبت طاعات و عبادات و اذكار و رياضات شرعيّه، منفرد عصر خود هستيد؛ با وجود اين، نبايد شرفياب ملاقات امام عصر خود (صلوات الله عليه) نشده باشيد؟ اگر دريافت اين فيض شده باشيد، دوست دارم كه بر من منّت گذاشته، تفصيل آن را ذكر نماييد .
فرمود: امّا ملاقات به طورى كه در وقت ديدن شناخته باشم كه اتّفاق نيفتاده، لكن تا حال سه واقعه اتّفاق افتاده كه بعد از وقوع هر يك از آنها، علم عادّى به آن حاصل شده .
اوّل .... دوم.... سوم
علامه سيد مهدي قزويني از علماي بزرك شيعه و مقيم حله بوده است و تشرفات متعدد داشته و حضرت به خانه اش هم تشريف آورده بوده اند
علامه نهاوندي در كتاب عبقري الحسان جزو وقايع تشرفات به زيارت حضرت صاحب الامر عليه السلام آورده است:
واقعة سوّم آنكه:
در سالى از سالها، از براى زيارت فطريّه (زيارت امام حسين شب عيد فطر) وارد كربلا شدم، و در شب سوّم (اقامت) كه احتمال شب عيد در آن بود، قبل از دخول شب، قريب به غروب، در وقتى كه مظانّ روُيت هلال ناقص در آن نبود (ماه طبق قول عامه مردم ناقص بود و احتمال رؤيت نمي رفت)، در حرم مطهّر، در بالاى سر بودم.
شخصى از من سوُال كرد كه: آيا امشب، شب زيارت مى باشد؟ و مقصود ساإـل آن بود كه: آيا امشب شب عيد است و ماه ناقص مى باشد تا آنكه اعمال و زيارت شب عيد را بجا آورد، يا آنكه شب آخر ماه رمضان است؟
من در جواب گفتم كه: احتمال شب عيد كه در امشب هست، لكن ثبوت آن معلوم نيست.
ناگاه ديدم شخصى بزرگ را با مهابت وجلالت؛ مشاهده كردم كه در نزد من ايستاده به زىّ بزرگان عرب، با دو نفر ديگر كه در هيأت و جلالت، ممتاز از ابناى عصر بودند؛ و آن شخص به زبان فصيح، كه در اهل عصر معهود نبود، در جواب ساإـل فرمود: <نعم هذه اللّيله ليلة الزّيارة>؛ يعنى: آرى، شب عيد و شب زيارت مىباشد.
چون اين كلام از او شنيدم كه بدون تزلزل و ترديد؛ اخبار و اعلام (عيد) نمود، به او گفتم كه: مستند اين اخبار، تقويم و قول منجّم است؟ يا آنكه راه ديگر از براي آن دارى؟
ديدم اعتنايى درست به من ننموده، مگر همين قدر كه فرمود: <اقول لك هذه اللّيله ليلة الزّيارة.> يعني به تو مي كويم كه امشب شب زيارت (شب عيد فطر) است.
اين بگفت و با آن دو نفر ديگر به سوى باب حرم توجّه نمود.
چون از من جدا شدند، گويا بيخود بودم و بخود آمدم، و با خود گفتم كه: اين هيأت و مهابت در اين نوع معهود نيست، اين نوع مكالمه و اخبار غير از بزرگان دين و اهل اسرار را نبايد و نشايد.
لهذا با تعجيل تمام ايشان را تعاقب و دنبال كردم. بيرون آمدم، ايشان را نديدم.
پس از خدّام كه بر بام (حرم) بودند، پرسيدم كه: اين سه نفر كه به فلان لباس و صفت حالا بيرون آمدند، كجا رفتند؟ گفتند كه: ما همچو اشخاص كه گويى، نديديم.
با وجود آنكه در عادت نمى شود كه كسى از زوّار، خصوص آنكه جهت امتيازى داشته باشد، داخل صحن يا ايوان يا رواق يا حرم شود و خدّام او را نبينند، بلكه غالباً مى دانند كه اهل كجا و چه كارند، بلكه از منازل هر يك اطّلاع دارند، بلكه اشراف را پيش از ورود، مطّلع بر ايشان مى شوند و مى دانند كه چه وقت و كجا وارد مى شوند؛ چنانكه هر كس بر عادت خدّام اطّلاع تام دارد، مى داند؛ بعلاوه آنكه زمانى نگذشت كه ايشان بروند.
پس از آن، از در بيرون رفته، از خدّامى كه در رواق و بين البابين بودند پرسيدم، و همان جواب شنيدم،
و همچنين در ايوان و كفش دارى اثرى ديده نشد، با آنكه هر يك از زوّار، لاعلاج بايد از محضر كفشدار بگذرند.
باز برگرديدم و رواق و حجرات را گردش نمودم و از سكنه و ملازمين آنها، از قرّاء و خدّام و غيره، پرسيدم و خبرى نشنيدم.
پس از آن، در اواخر آن شبْ و روزِ (بعد) آن هم دانسته شد كه (ديشب) شب عيد و شب زيارت بوده (ومردم قبلا فكر مي كردند هنوز ماه رمضان است).
از مشاهدة اين امور و تصديق قلبى، جازم بر آن شدم كه به غير از آن بزرگوار غايب از انظار (عجّل الله تعالى فرجه الشريف)، ديگرى نبود
والحمد لله رب العالمين .