صفحه 1 از 2
افيون
ارسال شده در:
شنبه جولاي 21, 2012 9:32 pm
توسط pejuhesh237
بسم الله الرحمان الرحیم
افيون
ارسال شده در:
پنج شنبه فبريه 07, 2013 10:37 am
توسط pejuhesh237
افیون
به بربرى ترياق و به سريانى دهيا مينون و شقيقل بمعني ميرانندۀ اعضا
فارسی: ترياك و گويند ترياكي كه رستم از كيكاؤس طلبيده كه بسهراب خوراند افيون بوده
زيرا كه نيست دوائى در اوجاع شديده مسكن و حائل ميان مريض و موت سواى آن و چون در ان قوت سميت است
و با آنكه دوائى سمي و شديد الغايله است و اطبا باعتبار چنان نفعى محتاج بودهاند باستعمال آن
و نداشتهاند چاره از ان لهذا تركيب نمودهاند آن را با مصلحات آن مانند زعفران و جندبيدستر و مشك
عربی: لبن الخشخاش لبن الخشخاش و مرقد
یونانی: افیون و به معنى مسبت است يعنى خواب غرق آورنده
انگلیسی:
فرانسه:
آلمانی:
ایتالیائی:
معرفی گیاه
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:42 pm
توسط pejuhesh237
و گويند مراد ازو شير منجمد خشخاش سياه است نه سفيد
و بهترين او مايل به سفيدى و صافست كه در آب زود حل شود
و از آتش زود مشتعل گردد و در آفتاب زود بگدازد و قوىّ الرايحه باشدکتاب تحفه حکیم مومن-طبع قدیم-ص29
متن مخزن الادويه مراجعه شد و مطالب آن موافق بخشي از تحفه بود:
بدانكه اطلاق مىنمايند آن را بر سبيل اشتراك بر سه چيز
اول بر لبن خشخاش مطلقا خواه خشخاش مفيد باشد
و خواه سياه و اهل مشرق و مغرب برين متفقاند
دوم بر لبن خشخاش سياه و اين نزد قدماى اطبا است جهت آنكه در ان زمان زرع خشخاش سفيد نبوده
و از خشخاش سياه صحرائى لبن ميكرفتنداند
و بستانى آن بسيار كم بوده مگر در مصر تنها خاصة در موضعي از ان معروف باسيوط و از انجا باطراف مىبردهاند
سوم بر عصارۀ خشخاش سياه كه بآفتاب خشك نمايند چنانچه ديسقوريدوس و شيخ الرئيس فرمودهاند
و از كاهو صحرائى نيز افيون مىسازند و اين نيز مخدر است اما ضعيف العمل
و از شقايق النعمان نيز بدستور خشخاش لبن مىكيرند و اين بسيار كم بعمل مىآيد و ليكن بسيار قوى است
طريقۀ اخذ آن آنست كه چون بركهاى كل خشخاش ريخت و كوزۀ آن بزرك شد و دانها آن بسته كرديد
و قريب بآن رسيد كه رطوبت و طراوت آن كم شود و خشك كردد اطراف ظاهر آن را آخر روز سه چهار تيغ طولاني غير آنكه غاير باشد
و با اندرون آن برسد و سوراخها كند زده شب مىكذارند تا شير و رطوبتى كه درون آنست از ان موضع بيرون آيد
و بسبب سردى هوا فى الجمله جمودى و انعقادى بهم رساند پس صبح زود كه آفتاب خوب طلوع نكرده و هوا كرم نشده باشد
آنها را با انكشت مىكيرند و بر كنارۀ صدفى يا بپالۀ چيني يا شيشه جمع مىنمايند
و زمانى صبر مىكنند تا آنچه باز تراوش نمايد و از انها برآيد نيز مىكيرند
و همچنين روز ديكر و كاه مرتبۀ ديكر نيز تيغ مىزنند و لبن آن را بدستور برميدارند
و بعضى مردم لبن آن را از صدقه يا از پشت كاردى جمع مىنمايند و بانكشت بهتر است
زيرا كه در ان صورت البته قدرى از پوست رقيق و اجزاى كثيفۀ خشخاش خراشيده داخل آن مىكردد
پس بعد از اتمام اخذ تمامي لبن آن را بر روى حنك نيكو صلايه مىكنند و بدست مىمالند
تا بعضى از رطوبات آن بتحليل رود و غليظ كردد قرصها و يا فتيله و يا قلمهاى پهن سازند
اما طريق اخذ عصارۀ آن آنست كه سر خشخاش و پوست و اوراق آن را مىكوبند و آب آن را فشرده مىكيرند
و در آفتاب مىكذارند تا غليظ كردد و بدستور بر سنك صلايه مىسايند و بدست مىمالند و اقراص مىسازند
و اين را افيون سفونيون مىكويند و بهترين آن افيون متخذ از خشخاش سياه است
و بعد از ان از خشخاش سفيد و از شقايق النعمان از همه باعتبارى بهتر و اقوى و زبون آن ماخوذ از عصارۀ آن است
و از ان زبونتر ماخوذ از كاهوى صحرائي و علامت جودت آن تندى بو و تلخي طعم و قبوضت و ملامت جرم
و جوهر و در آب كداخته شدن و اجزائي محلول آن متشابه و متساوى بودن كه دردى در ان نباشد
و چون صاف نمايند ثفلي از ان نماند و بوئيدن آن خواب آورد و چون قطعۀ آن را بشكنند رنك آن سفيد مائل بسرخي و سنكين باشد
و چون در آفتاب كذارند نرم و كداخته كردد و چون در آتش اندازند و يا بنزديك چراغ بدارند زود مشتعل و افروخته كردد
و از ان جرم بسيارى نماند و شعلۀ آن صافى باشد و كدر و تيره نباشد و چون آن را خاموش كنند بوى آن تند و قوى باشد
و مغشوش آن بخلاف اوصاف مذكوره است و آن را غش بماميثا يا عصارۀ خس برى مىكنند
و عدس و صبر و مر نيز داخل آن مىنمايند و علامت هريك از طعم و رائحه و حل نمودن در آب معلوم مىگردد کتاب مخزن الادویه طبع قدیم جلد یک ص 154-155
محل رویش
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:42 pm
توسط pejuhesh237
.
اجزائ مصرفی و سمی گیاه
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:42 pm
توسط pejuhesh237
.
طبع گیاه
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:53 pm
توسط pejuhesh237
در چهارم سرد و خشك و از خشخاش سفيد در آخر سيم کتاب تحفه حکیم مومن-طبع قدیم-ص29
متن مخزن الادويه مراجعه شد و مطالب آن موافق بخشي از تحفه بود:
بدانكه در مزاج آن اختلاف بسيار شده است
جمهور اطباى يونان آن را سرد و خشك و برودت آن را در نهايت مراتب مىدانند كه چهارم است
و در ان نيز اختلاف است بعضي در اول چهارم و بعضى در اوسط و همچنين است
قول در يبوست آن بعضى گفتهاند كه يابس است در سوم و بعضى گفتهاند يبوست آن قوى است
و جملۀ اطباى هند آن را گرم و خشك و متأخرين اطباى فارس كه تابع اطباى يوناناند اكثرى آن را سرد مىدانند
و بعضى گرم و آنچه بالفعل مشهور ميان اطبا است متخذ از خشخاش سياه برى بارد يابس است
در چهارم و متخذ از خشخاش سياه بستاني بارد يابس در آخر هوم و از خشخاش سفيد بستاني بارد يابس در اول سوم
و متخذ از كوزۀ شقايق النعمان اكثرى آن را گرم مىدانند و بعضى سرد
و مؤلف را عقيده آن است كه افيون با وجود برودت مركب القوى است
يعنى در ان دو جزو است جزو حار لطيف هوائي و جزو بارد كثيف ارضي اما اين غالب است
و تلخي طعم و حدت رائحه بسيار و سرعت اشتعال بنار و صدور افعال حرارت از ان در بدن بعد ورود در ان
و فعل و انفعال باهم بسبب جزو حار آنست و ليكن چون بسيار لطيف و قليل است زود بتحليل مىرود و زائل مىگردد
و افعال برودت آن بسبب جزو كثيف ارضي آنست و چون بسيار است باقي مىماند و ازين است كه در اوائل هنكام استعمال
و ورود آن در بدن باطنا و ظاهرا شربا و ضمادا و طلاء بسبب تخدير و سد مسام و اجتماع حرارت در باطن قوى را برميانگيزاند
و ظاهر بدن را گرم مىسازد و اشتها را زياده مىگرداند و رفتهرفته بالعكس بدن را ضعيف و لاغر و رنك رو را زرد و بىرونق مىسازد
بسبب ضديت و افنا و اماتت حرارت غريزى و قوى و ارواح کتاب مخزن الادویه طبع قدیم جلد یک ص 155
منع مصرف
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:54 pm
توسط pejuhesh237
.مسمومیت بر اثر خوردن افیون و درمان آن:
پزشکان قدیم در طبقهبندی زهرها غالباً چنین آوردهاند: «اما آنچه مضرت از کیفیت او بود، ۴ گونه است... سوم آنکه دارویی بود سرد و فسراننده چون افیون.
چهارم آنکه... و بعضی آن است که مضرت آن در همه تن بود، چون افیون».
نیز در مبحث تشخیص نوع سم به کار رفته، آوردهاند: «نخست بوی دهان و بوی اندامها نگاه باید کرد که بعضی داروهاست که بوی دهان از آن خبر دهد،
چون افیون که بوی او بتوان دانست... و اگر اندامها و اطرافها سرد باشد و خدر میشود، بباید دانست کی دارویی سرد و فسراننده است، چون افیون»
(ابومنصور، ۷۲-۷۴؛ جرجانی، ذخیره، ۶۲۷- ۶۲۸).
تأثیرات منفی افیون در بدن به شرطی که به مقدار قاتل خورده شود (مسمومیت با افیون) چنین ذکر شدهاند:
«خدر کند و بفسراند، فواق آرد و تاریکی چشم، تنگی نفس، گرفتگی زبان، گرانی خواب و خارش در پوست پدید آرد و چشمها فرو شود پس کزاز (لرزش) پدید آرد
و خوی (عرق) سرد، و هلاک کند». بر این عوارض میتوان سرگیجه، خشکی گلو، و سیاهی ناخنها را نیز افزود
(رازی، همان، ۱۹/۳۶۱، ۳۶۷، ۳۷۵، المنصوری، ۳۵۹-۳۶۰؛ اهوازی، ۲/۲۲۸؛ حکیم میسری، ۲۲۸؛ جرجانی، همان، ۶۳۱، الاغراض، ۵۷۶؛ قلانسی، همانجا).
آراء پزشکان درباره مقدار مجاز و مقدار خطرناک برای خوردن افیون بسیار متفاوت است،
اما بیشتر آنان بر آن بودهاند که خوردن دو درهم افیون یا دو درهم در دو روز [پی در پی] موجب مسمومیت شدید و مرگ خواهدشد.
در اغلب کتب پزشکی و نیز تقریباً درتمامی قراباذینها، نسخهها و شیوههای خاصی برای درمان کسی که افیون خورده باشد، ذکر شده است
و به لحاظ آنکه افیون مشهورترین مخدر بوده، درمان مسمومیت ناشیاز دیگر مخدرات را نیز معمولاً به درمان افیونخوردگی ارجاع میدادهاند.
این درمانها عموماً شامل رعایت این نکات و نیز استفاده از داروهایی ترکیبی موسوم به تریاق افیون بوده است:
نخست باید آن قدر بدو روغن و سرکه و سپس سکنجبین عسلی یا عسل و آب داغ، یا زیتون و چیزهایی از این قبیل خوراند
تا بالا آورد و سمی که هنوز جذب نشده، از بدنش خارج گردد.
سپس حقنههای گرم استعمال شود و باز هم بیمار به قی وادار گردد.
آنگاه شرابِ صرف بسیار همراه فلفل و دارچینی، و اندکی سرکه بسیار ترش بدو نوشانده و سپس صعتر کوهی و سذاب به او داده شود.
نیز باید جندبیدستر و چیزهای بدبو بدو بویاند و جلو خوابیدن او را گرفت.
و اگر خارش بدنش پایان نیافت، او را در آبزنی که آب گرم در آن است، نشاند.
برخی دیگر از پزشکان به تأثیر مقدار شراب نوشیده شده همراه با افیون و نیز تأثیر عطسه کردن بیماری در رهایی او از مرگ و عوارض بعدی بسیار تأکید کردهاند
(نک: ابن وحشیه، گ ۱۱۴ ب - ۱۱۵ ب؛ رازی، الحاوی، ۱۹/۳۵۵، ۳۵۸، ۳۶۱، ۳۶۲، ۳۶۵، ۳۶۷، ۳۷۳، ۲۰/۴۱۱، المنصوری، ۳۶۰؛ نیز نک: اهوازی، ۲/۱۲۳، ۲۲۸-۲۲۹؛ ابن سینا، ۱/۲۵۶-۲۵۷؛ ابومنصور، ۳۹؛ جرجانی، ذخیره، نیز الاغراض، همانجاها؛ حاجی زین عطار، ۳۹؛ حکیم مؤمن، ۹۵). حکیم میسری این روش درمانی را در دانشنامه خود به نظم درآورده است (ص ۲۲۸)
خواص و کاربردهای گیاه
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:54 pm
توسط pejuhesh237
و مخدّر و منوّم و مسكن دردها و قابض و مانع تعفن اخلاط و تحليل روح حيوانى
و جهة اسهال و سحج و قرحهء امعأ و سرفه
و ضيق النفس و رمد و نزلات و صداع كه از حرارت باشد بالطبع نافع
و اگر از مواد بارده باشد به سبب تخدير مفيد
و ضماد او جهة درد سر و تخفيف قروح و ورمهاى حاره
و با زردهء تخم پخته و زعفران جهة حمره
و با شير دختران و زعفران جهة نقرس حار و رمد
و فتيلهء او با مّر صاف و زعفران بالسويه جهة زحير مجربست
و قطور او با روغن بادام و مرو زعفران جهة درد گوش
و با موم و روغن جهة جرب و حكّه نافع و در معاجين و ادويه مركبه حافظ قوة آن
و مسقط اشتها و قوهء باه به شرط مداومت
و مضرّ فهم و مصلحش فلفل و جند و فرفيون و دار چينى
و قدر شربتش يك عدس تا چهار قيراط و زياده از يك دانگ ممنوع
و دو درهم او كشنده و بدلش سه وزن او بذر النبج و يك وزن او بیخ لفاح و در احتباس تباشير و كافور و كهربا. کتاب تحفه حکیم مومن-طبع قدیم-ص29
متن مخزن الادويه مراجعه شد و مطالب آن موافق بخشي از تحفه بود:
و حافظ ادويه و تراكيب و بجهت اكثر امراض راس و اعصاب و نزلات
و امراض چشم و كوش و سرفه و ربو و ضيق النفس كه از حرارت باشند
و تپهاى مزمنۀ قديمه و نايبه نافع و در تسكين اوجاع
و رفع اسهال و سحج و قرحۀ امعا مانند آن دوائى نيست
و چون در سفرها و هنكام تعب و غم و هم و اندوه و ضعف قلب و كرسنكي و نيافتن طعام در ايام قحط
و غلا و سرماى شديد و ايام روزه و وقت قلع اسنان و حرقت بول و سوزش آن
و حدت مني و سرعت انزال و شدت قوت باه و وجع قولنج اندكي از ان بخورند مفيد و سودمند است
بجهت افعال مذكوره و خاصيت آن امراض الراس طلاى قليلي از ان با مصلح آن بتنهائي و يا با ادويۀ مناسبۀ ديكر
بر پيشاني و شقيقه جهت صداع حار خورانيدن مقدار ثمن درمي بتدريج تا ربع درمي با ماء الشعير بصاحب قرانيطس نافع
و موجب رستكارى او و تنويم صاحب سرسام صفراوى و صبار او قطرب و جنون اكرچه بماليدن افيون باشد بر شقيقه و پيشاني و بيني
اكر قوت او قوى باشد و الا كمال پرهيز نمايند از استعمال آن
و همچنين استشمام آن با شمۀ از زعفران حل كرده در لخالخ منومه و خورانيدن مقدار يك قيراط و كمتر از ان
بصاحب سهر مفرط جهت تنويم آن مفيد و نيز مسكن اوجاع است در هر عضو كه باشد
و همچنين بوئيد آن و ماليدن آن بر جبهه و يا با ماء العشير خوردن و يا برداشتن فتيله آلوده بدان بر مقعده و نيز مسكن افكار رديۀ صاحب قطرب است
استعمال مقدار قليلي از ان با افلونيا خواه بخورد و خواه ببويد خصوصا وقتىكه با اندكي زعفران در روغن كل حل كرده باشند
و خورانيدن نيم درهم افيون با ماء الشعير نزد قوت اختلاط عقل و غلبۀ حرارت نافع است
صاحب داء الكلب و مانيا را خواب آورد و سعوط قليلي از ان باندكي زعفران جهت زكام و نزله در انتهاى علت مفيد و بعضي با زنجبيل كفتهاند
و در اصلاح ضرر آن بدماغ هيچ چيز مانند جدوار و زعفران و مشك نيست امراض العين ماليدن آن با مصلح آنكه زعفران است
و يا زردچوبه و شيافات و اضمده و اطليۀ افيونيه بر دور چشم صاحب رمد و اوجاع چشم در انتهاى علت نافع
و همچنين باندكي زعفران و شير دختران امراض الاذن چكانيدن اندكي افيون محلول در روغن بادام تلخ و يا روغن خلوق كه دهن الزعفران است
جهت تسكين درد آن و همچنين به دو حبه جندبيدستر محلول در شير دختران و يا روغن بادام تلخ و مر و زعفران
جهت درد كوش و استعمال رماد آن با جندبيدستر جهت تسكين اوجاع كوش و قرحۀ آن نافع
و قطور آن با بز و البنج سفيد هر دو متساوى بقدر عدسه محلول در روغن بنفشه جهت وجع حادث از حرارت
و يك قيراط آن در شير تازۀ دوشيدۀ حل كردۀ نيمكرم جهت بثور آنكه با ضربان باشد
اما وقتى بايد استعمال قطورات افيونيه در كوش نمود كه از شدت وجع خوف تشنج و اختلاط عقل و غشي باشد
و با وجود اينها مداومت بآن جائز نيست زيرا كه موجب ثقل سامعه است
و در غير اين حالات بطريق اولى و ضماد آن جهت تجفيف قروح و ورمهاى حاره و با زردۀ تخممرغ ناپخته
و زعفران جهت حمره بضم حاى مهمله كه باد سرخ نامند و خراجات بضم خاى معجمه
مضر قواى باطنيه و ظاهريه و حس و ادراك و ارواح و محدث كزاز و دق و شيخوخت و لاغرى بدن
زردى رخسار و كج خلقي و اكثر اوقات مغموم و محزون بودن
و باندك چيزى خائف و هراسان شدن و ضعف قوت باصره و سامعه و شامه و ذائقه و قلب و كبد و معده
و كرده و مثانه و باه و احداث نفخ و قولنج و عسر البول و غير اينها است بسبب مضرت آن باين اعضا
مصلح آن جندبيدستر و زعفران و دارچيني و فرفيون و زنجبيل و جدوار و فلفل
مقدار شربت آن از يك عدس تا چهار قيراط و زياده از يك دانك آن ممنوع
و دو درهم آن كشنده بدل آن سه مثل آن بزر البنج و بوزن آن تخم لفاح يا پوست بيخ آن يا عصارۀ آن
و در حبس الدم طباشير و طين مختوم و كافور و كهربا است و بعضى بدل آن بوزن آن تودرى سفيد كفتهاند
در مدت عمر و بقاى قوت آن را مانند سقمونيا پنجاه سال كفتهاند و بايد كه آن را محفوظ دارند
از رسيدن كيفيات غالبۀ اربعه يعني حرارت و برودت و رطوبت و يبوست و از كردوغبار و آميزش اشياى غريبه
و غيرها كه آن را از صورت نوعيۀ خود نكرداند و ضعيف و فاسد نسازد
و هركه زياده از مقدار شربت آن بخورد او را خدر و افسردكي اخلاط و ارواح و فواق و ظلمت بصر و پراكندكي حواس
و تنكي نفس و كرفتكى زبان و سبات مفرط و خارش بدن و فرورفتن چشمها و كزاز و عرق سرد
و آمدن رائحۀ افيون از دهان و نفس و بدن خصوص كه در وقت خاريدن و كمودت ناخنها عارض كردد پس اهلاك مداواى آن
و آنچه بدان ماند قئ كردن بماء الشبت و فجل و عسل و نمك هندى و تحقين بحقنۀ حاره
و آشاميدن شرابى كه در ان دارچيني سوده و عاقرقرحا و جندبيدستر داخل كرده باشند
و كرم كردن سر بتكميد و عطسه فرمودن و در ميان آب كرم نشانيدن
و خورانيدن ترياق فاروق و سنجرنيا و ترياق اربعه و ترياق لطين و مثروديطوس و فادزهر فايق
و مقدار بندقه جندبيدستر و مشك و فلفل و حلتيت و جدوار مجرب و دارچيني و ابهل سائيده با عسل سرشته
و اكر قليلى فرفيون و زعفران نيز اضافه نمايند بد نيست
و خورانيدن روغن كاو و آب كرم و بوره و نمك و يا شير تازه دوشيده با نارجيل دريائى و مكرر قئ كردن
و بعد از ان عسل و چيزهاى چرب و شيرين و حسوهاى چرب و شيرين خوردن
و بوئيدن مشك و جندبيدستر و زعفران و خوردن اينها باهم و غذاها و طعامهاى چرب شيرين و شيربرنج و شبر و سير و جوزليز موثر است
و خوردن جندبيدستر بقدر آنچه كه افيون خورده و آشاميدن سكنجبين با افسنتين و نكذاشتن كه بخواب رود نيز مؤثر است
و اكر از عقب آن روغن كنجد و با سرشف بخورد كفتهاند كه معالجهپذير نيست
و ترشيها و سركه و ماست بالاى آن مضر و باعث قولنج صعب است و اكر احتياج بحقنه شود تحقين فرمودن بحقنهاى مناسبه
و بعد از فراغ از حقنه شراب افسنتين ساعت بساعت دادن و در بزر البنج و شوكران احتياج بتحقين زياده است
از افيون و بيلن افيون و طريقۀ اخذ و منافع و مضار و دفع مضار و تراكيب افيونيه باندك تفصيل و بسطي در قرابادين ذكر يافت کتاب مخزن الادویه طبع قدیم جلد یک ص 156-157
نسخه ها
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:55 pm
توسط pejuhesh237
و مخدّر و منوّم و مسكن دردها و قابض و مانع تعفن اخلاط و تحليل روح حيوانى
و جهة اسهال و سحج و قرحهء امعأ و سرفه
و ضيق النفس و رمد و نزلات و صداع كه از حرارت باشد بالطبع نافع
و اگر از مواد بارده باشد به سبب تخدير مفيد
و ضماد او جهة درد سر و تخفيف قروح و ورمهاى حاره
و با زردهء تخم پخته و زعفران جهة حمره
و با شير دختران و زعفران جهة نقرس حار و رمد
و فتيلهء او با مّر صاف و زعفران بالسويه جهة زحير مجربست
و قطور او با روغن بادام و مرو زعفران جهة درد گوش
و با موم و روغن جهة جرب و حكّه نافع و در معاجين و ادويه مركبه حافظ قوة آن
و مسقط اشتها و قوهء باه به شرط مداومت
و مضرّ فهم و مصلحش فلفل و جند و فرفيون و دار چينى
و قدر شربتش يك عدس تا چهار قيراط و زياده از يك دانگ ممنوع
و دو درهم او كشنده و بدلش سه وزن او بذر النبج و يك وزن او بیخ لفاح و در احتباس تباشير و كافور و كهربا. کتاب تحفه حکیم مومن-طبع قدیم-ص29
متن مخزن الادويه مراجعه شد و مطالب آن موافق بخشي از تحفه بود:
و حافظ ادويه و تراكيب و بجهت اكثر امراض راس و اعصاب و نزلات
و امراض چشم و كوش و سرفه و ربو و ضيق النفس كه از حرارت باشند
و تپهاى مزمنۀ قديمه و نايبه نافع و در تسكين اوجاع
و رفع اسهال و سحج و قرحۀ امعا مانند آن دوائى نيست
و چون در سفرها و هنكام تعب و غم و هم و اندوه و ضعف قلب و كرسنكي و نيافتن طعام در ايام قحط
و غلا و سرماى شديد و ايام روزه و وقت قلع اسنان و حرقت بول و سوزش آن
و حدت مني و سرعت انزال و شدت قوت باه و وجع قولنج اندكي از ان بخورند مفيد و سودمند است
بجهت افعال مذكوره و خاصيت آن امراض الراس طلاى قليلي از ان با مصلح آن بتنهائي و يا با ادويۀ مناسبۀ ديكر
بر پيشاني و شقيقه جهت صداع حار خورانيدن مقدار ثمن درمي بتدريج تا ربع درمي با ماء الشعير بصاحب قرانيطس نافع
و موجب رستكارى او و تنويم صاحب سرسام صفراوى و صبار او قطرب و جنون اكرچه بماليدن افيون باشد بر شقيقه و پيشاني و بيني
اكر قوت او قوى باشد و الا كمال پرهيز نمايند از استعمال آن
و همچنين استشمام آن با شمۀ از زعفران حل كرده در لخالخ منومه و خورانيدن مقدار يك قيراط و كمتر از ان
بصاحب سهر مفرط جهت تنويم آن مفيد و نيز مسكن اوجاع است در هر عضو كه باشد
و همچنين بوئيد آن و ماليدن آن بر جبهه و يا با ماء العشير خوردن و يا برداشتن فتيله آلوده بدان بر مقعده و نيز مسكن افكار رديۀ صاحب قطرب است
استعمال مقدار قليلي از ان با افلونيا خواه بخورد و خواه ببويد خصوصا وقتىكه با اندكي زعفران در روغن كل حل كرده باشند
و خورانيدن نيم درهم افيون با ماء الشعير نزد قوت اختلاط عقل و غلبۀ حرارت نافع است
صاحب داء الكلب و مانيا را خواب آورد و سعوط قليلي از ان باندكي زعفران جهت زكام و نزله در انتهاى علت مفيد و بعضي با زنجبيل كفتهاند
و در اصلاح ضرر آن بدماغ هيچ چيز مانند جدوار و زعفران و مشك نيست امراض العين ماليدن آن با مصلح آنكه زعفران است
و يا زردچوبه و شيافات و اضمده و اطليۀ افيونيه بر دور چشم صاحب رمد و اوجاع چشم در انتهاى علت نافع
و همچنين باندكي زعفران و شير دختران امراض الاذن چكانيدن اندكي افيون محلول در روغن بادام تلخ و يا روغن خلوق كه دهن الزعفران است
جهت تسكين درد آن و همچنين به دو حبه جندبيدستر محلول در شير دختران و يا روغن بادام تلخ و مر و زعفران
جهت درد كوش و استعمال رماد آن با جندبيدستر جهت تسكين اوجاع كوش و قرحۀ آن نافع
و قطور آن با بز و البنج سفيد هر دو متساوى بقدر عدسه محلول در روغن بنفشه جهت وجع حادث از حرارت
و يك قيراط آن در شير تازۀ دوشيدۀ حل كردۀ نيمكرم جهت بثور آنكه با ضربان باشد
اما وقتى بايد استعمال قطورات افيونيه در كوش نمود كه از شدت وجع خوف تشنج و اختلاط عقل و غشي باشد
و با وجود اينها مداومت بآن جائز نيست زيرا كه موجب ثقل سامعه است
و در غير اين حالات بطريق اولى و ضماد آن جهت تجفيف قروح و ورمهاى حاره و با زردۀ تخممرغ ناپخته
و زعفران جهت حمره بضم حاى مهمله كه باد سرخ نامند و خراجات بضم خاى معجمه
مضر قواى باطنيه و ظاهريه و حس و ادراك و ارواح و محدث كزاز و دق و شيخوخت و لاغرى بدن
زردى رخسار و كج خلقي و اكثر اوقات مغموم و محزون بودن
و باندك چيزى خائف و هراسان شدن و ضعف قوت باصره و سامعه و شامه و ذائقه و قلب و كبد و معده
و كرده و مثانه و باه و احداث نفخ و قولنج و عسر البول و غير اينها است بسبب مضرت آن باين اعضا
مصلح آن جندبيدستر و زعفران و دارچيني و فرفيون و زنجبيل و جدوار و فلفل
مقدار شربت آن از يك عدس تا چهار قيراط و زياده از يك دانك آن ممنوع
و دو درهم آن كشنده بدل آن سه مثل آن بزر البنج و بوزن آن تخم لفاح يا پوست بيخ آن يا عصارۀ آن
و در حبس الدم طباشير و طين مختوم و كافور و كهربا است و بعضى بدل آن بوزن آن تودرى سفيد كفتهاند
در مدت عمر و بقاى قوت آن را مانند سقمونيا پنجاه سال كفتهاند و بايد كه آن را محفوظ دارند
از رسيدن كيفيات غالبۀ اربعه يعني حرارت و برودت و رطوبت و يبوست و از كردوغبار و آميزش اشياى غريبه
و غيرها كه آن را از صورت نوعيۀ خود نكرداند و ضعيف و فاسد نسازد
و هركه زياده از مقدار شربت آن بخورد او را خدر و افسردكي اخلاط و ارواح و فواق و ظلمت بصر و پراكندكي حواس
و تنكي نفس و كرفتكى زبان و سبات مفرط و خارش بدن و فرورفتن چشمها و كزاز و عرق سرد
و آمدن رائحۀ افيون از دهان و نفس و بدن خصوص كه در وقت خاريدن و كمودت ناخنها عارض كردد پس اهلاك مداواى آن
و آنچه بدان ماند قئ كردن بماء الشبت و فجل و عسل و نمك هندى و تحقين بحقنۀ حاره
و آشاميدن شرابى كه در ان دارچيني سوده و عاقرقرحا و جندبيدستر داخل كرده باشند
و كرم كردن سر بتكميد و عطسه فرمودن و در ميان آب كرم نشانيدن
و خورانيدن ترياق فاروق و سنجرنيا و ترياق اربعه و ترياق لطين و مثروديطوس و فادزهر فايق
و مقدار بندقه جندبيدستر و مشك و فلفل و حلتيت و جدوار مجرب و دارچيني و ابهل سائيده با عسل سرشته
و اكر قليلى فرفيون و زعفران نيز اضافه نمايند بد نيست
و خورانيدن روغن كاو و آب كرم و بوره و نمك و يا شير تازه دوشيده با نارجيل دريائى و مكرر قئ كردن
و بعد از ان عسل و چيزهاى چرب و شيرين و حسوهاى چرب و شيرين خوردن
و بوئيدن مشك و جندبيدستر و زعفران و خوردن اينها باهم و غذاها و طعامهاى چرب شيرين و شيربرنج و شبر و سير و جوزليز موثر است
و خوردن جندبيدستر بقدر آنچه كه افيون خورده و آشاميدن سكنجبين با افسنتين و نكذاشتن كه بخواب رود نيز مؤثر است
و اكر از عقب آن روغن كنجد و با سرشف بخورد كفتهاند كه معالجهپذير نيست
و ترشيها و سركه و ماست بالاى آن مضر و باعث قولنج صعب است و اكر احتياج بحقنه شود تحقين فرمودن بحقنهاى مناسبه
و بعد از فراغ از حقنه شراب افسنتين ساعت بساعت دادن و در بزر البنج و شوكران احتياج بتحقين زياده است
از افيون و بيلن افيون و طريقۀ اخذ و منافع و مضار و دفع مضار و تراكيب افيونيه باندك تفصيل و بسطي در قرابادين ذكر يافت کتاب مخزن الادویه طبع قدیم جلد یک ص 156-157
تحقیقات و تجربیات برای نتایج کاربرد درمانی
ارسال شده در:
پنج شنبه سپتامبر 12, 2013 6:55 pm
توسط pejuhesh237
.