هفدهم ماه ربيع الأوّل

هفدهم ماه ربيع الأوّل

پستتوسط najm152 » سه شنبه مارس 16, 2010 11:26 am

هو الله العلي الأعلى
بسم الله الرّحمان الرّحيم
najm152
 
پست ها : 2010
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:26 am

مرسولات منتشره

پستتوسط najm164 » دوشنبه مه 03, 2010 1:06 am

روزنامه گاه شناسى : تقويم نجومي جامع

17 ربيع الأوّل 1429
http://www.4shared.com/file/41531159/d9 ... _1429.html

17 ربيع الأوّل 1430
http://www.4shared.com/file/87534278/9d ... -1430.html

17 ربیع الاول 1431
http://www.2shared.com/file/11804817/d1 ... -1431.html
-------------------------------------------------

مرسولات حيات اعلى
شماره: 126


17 ربيع الاول 1427

ميلاد حضرت نبي اكرم و حضرت امام صادق (صلى الله عليه و آله)
بر همه علويان مبارك باد


خداوند همه ما را از
مؤمنين صاحب حق معرفت و ثابت در قدم قرارداده
و در محبت و معرفت و عبوديت و اطاعت مولا منه السلام موفق بدارد



جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... l-1427.pdf

يا اين آدرس:
http://www.4shared.com/file/78052636/cc ... Awwal.html

-------------------------------------------------

مرسولات حيات اعلى
شماره: 264


هفدهم ماه ربيع الأول 1428

عيد سعيد ميلاد
حضرت حبيب الله محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله)
و
حضرت حق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام)
را به حضرت وجه الله (منه السلام) تبريك عرض مي نمائيم


مولا به همه ما توفيق بندگي و معرفت و اطاعت و خدمت كامله عنايت بفرمايد

جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... l-1428.pdf

يا اين آدرس:
http://www.4shared.com/file/78576308/a3 ... -1428.html

-------------------------------------------------

مرسولات حيات اعلى
شماره: 663


17 ربيع الأول 1429

سه شنبه هفدهم ربيع الأول 1429 هجري نبوي (1482 ميلادي محمّدي) سالروز
فرخنده ميلاد مسعود حضرت حبيب الله؛ ابوالقاسم مصطفى؛ احمد در آسمان و
محمّد در زمين و ميلاد خجستة حضرت حقّ ناطق جعفر بن محمّد (صادق عليه السلام) را
به حضرت قدسيه وجه الله و قبله حقيقية عباد الله مولانا صاحب (الأمر ارواحنا فداه) تبريك عرض مي كنيم



جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... 1429-2.pdf

يا اين آدرس:
http://www.4shared.com/file/78580500/ea ... 429-2.html

همچنين مي توانيد فايل صوتي مرسوله را از اين آدرس دريافت نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... yambar.MP3

يا اين آدرس:
http://www.4shared.com/file/41729638/48 ... ambar.html

-------------------------------------------------

مرسولات حيات اعلى
شماره: 1202

جشنواره ميلاد نبي و وصيّ - 17 ربيع الآوّل 1430
۱۷ ربیع الأوّل ۱۴۳۰ جشنوار میلاد حضرت رسول الله (صلوات الله عليه و آله)
و سالروز فرخنده میلاد حضرت امام صادق (منه السلام)
را به حضرت بقیة الله (منه السلام) تبریک عرض مینماییم


جهت دریافت مرسوله به آدرس زیر مراجعه نمائيد:
http://aelaa.net/Ersaal/3/Taqwim-elaahi ... 1-1430.pdf
يا اين آدرس:
http://www.4shared.com/file/92878536/86 ... -1430.html

------------------------------------------------

مرسولات حيات اعلى
شماره: 2351

جشنواره ميلاد نبي و وصيّ - 17 ربيع الآوّل 1435
۱۷ ربیع الأوّل 1435 جشنوار میلاد حضرت رسول الله (صلوات الله عليه و آله)
و سالروز فرخنده میلاد حضرت امام صادق (منه السلام)
را به حضرت بقیة الله (منه السلام) تبریک عرض مینماییم
خداوند به همه ما حق معرفت و صدق متابعت و مداومت زيارتشان را در دنيا و سعادت شفاعت و افتخار صحبتشان را در آخرت عنايت بفرمايد.


مرسولات جشنواره را از اين آدرسها دريافت نماييد:
http://aelaa.net/110.aspx?id=5742
مدح - 7 دقيقه

دو جلد اثر هنري كتاب مرقع - نسخه خطي
كتاب مرقع 1
http://aelaa.net/110.aspx?id=5743
كتاب مرقع 2
http://aelaa.net/110.aspx?id=5744
najm164
 
پست ها : 518
تاريخ عضويت: پنج شنبه مارس 18, 2010 2:01 pm

فضيلت اين روز

پستتوسط najm164 » دوشنبه مه 03, 2010 1:09 am

هفدهم ماه ربيع الأول

طلوع فجر: ولادت حضرت رسول الله (صلى الله عليه وآله)

تصوير
بنا بر مشهور بين علماى اماميه، روز ولادت حضرت خاتم الانبياء، محمد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله) است و معروف آن است.
ولادت باسعادت در مكه معظمه، در خانه خود آن حضرت واقع شد در روز جمعه در وقت طلوع فجر در سال عام الفيل در ايام سلطنت انوشيروان. و عام الفيل همان سالى است كه كفار حبشه فيل آوردند براى خراب كردن كعبه معظمه و به حجاره سجيل معذب و هلاك شدند.
روايت شده كه در صبيحه ولادت آن جناب، هر بتى كه بر روى زمين بود، بر رو در افتاده بود و ايوان كسرى بلرزيد و چهارده كنگره از آن ساقط شد و درياچه ساوه، آبش فرو رفت و در وادى سماوه آب جارى شد و آتشكده فارس خاموش شد و حال آنكه هزار سال بود كه خاموش نشده بود و نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و منتشر گرديد تا به مشرق عالم رسيد و سرير هر سلطانى از سلاطين دنيا در آن صبح سرنگون شده بود و در آن روز، هيچ سلطانى نتوانست تكلم كند و تمامى گنگ شده بودند و علم كهنه و سحر سحره باطل شد و هر كاهنى كه بود ميان او و همزادش - كه خبرها به او مى گفت - جدائى افتاد و ابليس در آن وقت صيحه زد و ابالسه خود را جمع كرد. ابالسه گفتند: اى سيد ما! چه ترا بفزع در آورده؟ گفت: واى بر شما همانا حادثه عجيبى در زمين واقع شده كه از زمان رفع عيسى (عليه السلام) تا بحال واقع نشده: برويد و بگرديد ببينيد چه واقع شده براى من خبر آريد. برفتند و برگشتند و گفتند: چيزى نيافتيم. ابليس گفت: استعلام اين امر، كار من است، پس فرو رفت در دنيا و جولانى كرد تا بر حرم مكه رسيد. ديد كه اطراف حرم را ملائكه فرو گرفته اند، خواست داخل حرم شود، او را صيحه زدند، برگشت و از طرف كوه حرا داخل شد جبرئيل او را صيحه زد كه بر گرد، لعنت خدا بر تو باد. گفت: اى جبرئيل ! از تو سئوالى دارم، بگو كه امشب چه حادثه رو كرده؟ فرمود: ولادت محمد (صلى الله عليه وآله) واقع شده. گفت: از براى من در او نصيبى هست؟ فرمود: نه. گفت: در امت او، من بهره دارم؟ فرمود: بلى. گفت: راضى شدم.
روايت شده است كه چون آن حضرت متولد شد، بتهائى كه بر كعبه گذاشته بودند، همه بر رو در افتادند و چون شب داخل شد، صيحه اى از آسمان بلند شد كه: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا.
در آن شب، جميع دنيا روشن شد و هر سنگ و كلوخ و درختى كه بود بخنديد و هر چيزى كه در آسمان و زمين بود، تسبيح كرد خدا را و شيطان گريخت و ميگفت: بهترين امت ها و بهترين خلايق و گرامى ترين بندگان و بزرگترين عالميان، محمد (صلى الله عليه وآله) است.


شب : معراج رسول الله (صلى الله عليه وآله)
شب بسيار مباركى است و سيد نقل كرده كه در مثل چنين شب نيز معراج آن حضرت بوده.
بدانكه آيات و اخبار متواتره از طرق خاصه و عامه دلالت دارد بر آنكه عروج فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در يك شب به همان جسد شريف از مكه معظمه به بيت المقدس و از آنجا تا بآسمانها، تا به سدرة المنتهى رسيد و عجايب ملكوت اعلى و پيغمبران و ملائكه آسمانها را مشاهده كرد و انكار معراج يا تأويل آن به عروج روحانى يا به حال منام، ناشى از قلت تدين و ضعف يقين و عدم تتبع در آثار ائمه طاهرين (صلوات الله عليهم اجمعين) است. فعن الصادق (عليه السلام): ليس من شيعتنا من انكر اربعة اشياء المعراج و المسائلة فى القبر و خلق الجنة و النار و الشفاعة)


روز : شهادت حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله عليها) بنابر نقلي

روز : ولادت حضرت امام صادق (صلوات الله عليه) سال 83 هجرت
و هم در اين روز شريف، سنه 83، بروايت جمعى از علماء ولادت حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) واقع شده و باعث مزيد فضل و شرافت اين روز گرديده. فهو كنور ذر فوق نور.
روايت شده كه از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) پرسيدند كه امام بعد از تو كيست ؟ گفت: محمد باقر كه علم را ميشكافد شكافتنى. پرسيدند كه بعد از او، امام كه خواهد بود؟ گفت: جعفر كه نام او نزد اهل آسمانها صادق است. گفتند: چرا بخصوص او را صادق مى نمامند و حال آنكه همه شماها، صادق و راستگوئيد.
امام فرمود: خبر داد مرا پدرم از پدرش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه آن حضرت فرمود: چون متولد شود فرزند من: جعفر بن على بن الحسين او را صادق ناميد، زيرا كه پنجم از فرزندان او جعفر نام خواهد داشت و دعوى امامت خواهد كرد بدروغ از روى افتراء بر خدا و نزد خدا جعفر كذاب افتراء كننده بر خدا است، پس حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) گريست و فرمود: گويا مى بينم جعفر كذاب را كه برانگيخته است خليفه جور زمان خود را بر تفتيش و تفحص امام پنهان، يعنى حضرت صاحب الزمان (عليه السلام).
والده ماجده حضرت صادق (عليه السلام)، ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و آن، مخدره از پرهيزكاران و نيكوكاران بوده و قاسم از فقهاء شيعه مدينه و از معتمدان و مخصوصان حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) و نواده يزدجرد پادشاه عجم است و با جناب على بن الحسين (عليه السلام) پسرخاله است.
najm164
 
پست ها : 518
تاريخ عضويت: پنج شنبه مارس 18, 2010 2:01 pm

آئين هنگام

پستتوسط najm164 » دوشنبه مه 03, 2010 1:12 am

آئين هنگام

بالجمله، امروز، روز بسيار شريفى است و از براى آن چند عمل است:

1- غسل

2- روزه و از براى آن، فضيلت بسيار است و روايت شده كه هر كه اين روز را روزه بدارد، ثواب روزه يكسال براى او، خدا بنويسد و امروز يكى از چهار روز است كه در تمام سال بفضيلت روزه، ممتاز است.

3 - زيارت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از نزديك و دور و علماء گفته اند كه اگر در غير مدينه طبيه باشى و خواهى زيارت كنى آن حضرت را، غسل بكن و بايست و دل خود را متوجه آن حضرت گردان و بگو: اشهدان لا اله الا الله... الخ.

4 - زيارت امير المؤمنين (عليه السلام) بهمان زيارتيكه حضرت صادق (عليه السلام) كرده و تعليم محمد بن مسلم فرموده و اين دو زيارت در زاد المعاد و ديگر كتب موجود است.

5 - در وقتيكه روز بلند شود، دو ركعت نماز كند در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه انا انزلناه و ده مرتبه توحيد بخواند و بعد از سلام در مصلاى خود بنشيند و اين دعا بخواند: اللهم انت حى لا يموت... الخ.

6 - آنكه مسلمانان اينروز را تعظيم بدارند و تصدق و خيرات بنمايند و مؤمنين را مسرور كنند و بزيارت مشاهد مشرفه روند و سيد در اقبال شرحى از لزوم تعظيم اين روز ذكر نموده و فرموده كه: من يافتم طايفه نصارى و جمعى از مسلمين را كه تعظيم بزرگى را روز ولادت عيسى (عليه السلام) مى نمايند و تعجب كردم كه چگونه مسلمانان قانع شدند كه روز مولود پيغمبرشان كه اعظم از همه پيغمبران است به اين مرتبه از تعظيم باشد كه پائينتر از تعظيم نصارى است مولود عيسى را، انتهى.



زیارت حضرت رسول از کلام جبرییل علیه السلام در شب معراج:

السلام عليك يا محمد السلام عليك يا أحمد السلام عليك يا حامد السلام عليك يا محمود السلام عليك يا طه السلام عليك يا أيها المدثر السلام عليك يا أيها المليح السلام عليك يا طاب يا طاب السلام عليك يا سيد يا سيد السلام عليك يا فار قليط السلام عليك يا طس السلام عليك يا طسم السلام عليك يا شمس الدنيا السلام عليك يا قمر الآخرة السلام عليك يا نور الدنيا والآخرة السلام عليك يا شمس القيامة السلام عليك يا خاتم النبيين السلام عليك يا زهرة الملائكة السلام عليك يا شفيع المذنبين السلام عليك يا صاحب التاج والهراوة
السلام عليك يا صاحب القرآن والناقة السلام عليك يا صاحب الحج والزيارة السلام عليك يا صاحب الركن والمقام السلام عليك يا صاحب السيف القاطع السلام عليك يا صاحب الرمح الطاعن السلام عليك يا صاحب السهم النافذ السلام عليك يا صاحب المساعي السلام عليك يا أبا القاسم السلام عليك يا مفتاح الجنة السلام عليك يا مصباح الدين السلام عليك يا صاحب الحوض المورود السلام عليك يا قائد المسلمين السلام عليك يا مبطل عبادة الأوثان السلام عليك يا قائد المرسلين السلام عليك يا مظهر الاسلام السلام عليك يا صاحب لا إله إلا الله
محمد رسول الله قولا عدلا، طوبى لمن آمن بك والويل لمن كفر بك ورد عليك حرفا مما تأتي به من عند ربك،

فایل صوتی زیارت حضرت رسول از کلام جبرییل علیه السلام:
4 دقیقه
http://www.aelaa.net/Ersaal/5/ziyaarate ... raaeil.mp3


به مناسبت عرض تبریک به والدین حضرت رسول الله:

زيارة قبر آمنة بنت وهب أم النبي (صلى الله عليه وآله).
" السلام عليك أيتها الطاهرة المطهرة، السلام عليك يا من خصها الله بأعلى الشرف، السلام عليك يا من سطع من جبينها نور سيد الأنبياء، فأضاءت به الأرض والسماء، السلام عليك يا من نزلت لأجلها الملائكة، وضربت لها حجب الجنة، السلام عليك يا من نزلت لخدمتها الحور العين، وسقينها من شراب الجنة، وبشرنها بولادة خير الأنبياء، السلام عليك يا أم رسول الله، السلام عليك يا أم حبيب الله، فهنيئا لك بما آتاك الله من فضل، والسلام عليك وعلى رسول الله صلى الله عليه وآله، ورحمة الله وبركاته ".

زيارة والد النبي (صلى الله عليه وآله) عبدالله بن عبدالمطلب
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُسْتَودَعَ نُورِ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَالِدَ خَاتَمِ الأَنْبِياء اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ انْتَهى إِلَيهِ الوَدِيَعةْ وَ الأَمَانَةْ المَنِيعَةْ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ أَوْدَعَ اللهُ فِي صُلْبِهِ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ المَكِينِ نُورَ رَسُولِ اللهِ الصَّادِقِ الأَمِينِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَالِدَ سَيِّدِ الأَنْبِياءِ وَ المُرْسَلِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَفِظْتَ الوَصِيَّةَ وَ أَدَّيْتَ الأمَانَةَ عَنْ رَبِ العَالَمِينَ فِي رَسُولِه وَ كُنْتَ فِي دِينِكَ عَلى يَقِينٍ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ اِتَّبَعْتَ دِينَ اللهِ عَلى مِنَهاجِ جَدِّكَ اِبْرَاهِيمَ خَلِيْلِ اللهِ فِي حَيَاتِكَ وَ بَعْدَ وفَاتِكَ عَلى مَرْضَاتِ اللهِ فِي رَسُولِهِ وَ أَقَرَرْتَ وَ صَدَّقْتَ بِنُبُوَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيّهِ وَ آلِهِ وَ ولَايَةِ أَمِيرِ المُـؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ الأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ عَلَيّهِمُ السَّلامُ فَصَلَّى اللهُ عَلَيْكَ حَيَّاً وَ مَيِّتَاً وَ رَحَمْةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ .


زيارة حليمة السعدية رضوان الله عليها
«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ رَسُولِ الله، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ صَفِيِّ الله، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ حَبِيبِ الله، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ المُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُرْضِعَةَ رَسُولِ الله، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا حَلِيمَةُ السَّعْدِيَّةُ، فَرَضِىَ الله تَعالى عَنْكِ وَاَرْضاكِ، وَجَعَلَ الجَنَّةَ مِنْزِلَكِ وَمأْواكِ، وَرَحْمَةُ الله وَبَرَكاتُهُ».


زيارة فاطمة بنت أسد أم رسول الله بعد امه عليها السّلام
السَّلَامُ عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِ الْأَوَّلِينَ، السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِ الْآخِرِينَ، السَّلَامُ عَلَى مَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ‏ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ‏، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
السَّلَامُ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ الْهَاشِمِيَّةِ، السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْكَرِيمَةُ الرَّضِيَّةُ، السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا كَافِلَةَ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ.
السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مَنْ تَرْبِيَتُهَا لِوَلِيِّ اللَّهِ الْأَمِينِ، السَّلَامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ الطَّاهِرِ، السَّلَامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى وُلْدِكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
أَشْهَدُ أَنَّكِ أَحْسَنْتِ الْكَفَالَةَ وَ أَدَّيْتِ الْأَمَانَةَ، وَ اجْتَهَدْتِ فِي مَرْضَاةِ اللَّهِ، وَ بَالَغْتِ فِي حِفْظِ رَسُولِ اللَّهِ، عَارِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، كَافِلَةً بِتَرْبِيَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلَى نَفْسِهِ، وَاقِفَةً عَلَى خِدْمَتِهِ، مُخْتَارَةً رِضَاهُ، مُؤْثِرَةً رِضَاهُ.
وَ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى الْإِيمَانِ وَ التَّمَسُّكِ بِأَشْرَفِ الْأَدْيَانِ، رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، طَاهِرَةً زَكِيَّةً، تَقِيَّةً نَقِيَّةً، فَرَضِيَ اللَّهُ عَنْكِ وَ أَرْضَاكِ، وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْوَاكِ.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْفَعْنِي بِزِيَارَتِهَا، وَ ثَبِّتْنِي عَلَى مَحَبَّتِهَا، وَ لَا تَحْرِمْنِي شَفَاعَتَهَا وَ شَفَاعَةَ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِهَا، وَ ارْزُقْنِي مُرَافَقَتَهَا، وَ احْشُرْنِي مَعَهَا وَ مَعَ أَوْلَادِهَا الطَّاهِرِينَ.
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِي إِيَّاهَا، وَ ارْزُقْنِي الْعَوْدَ إِلَيْهَا أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي، وَ إِذَا تَوَفَّيْتَنِي فَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهَا، وَ أَدْخِلْنِي فِي شَفَاعَتِهَا، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
اللَّهُمَّ بِحَقِّهَا عِنْدَكَ وَ مَنْزِلَتِهَا لَدَيْكَ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِجَمِيعِ‏ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، وَ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا بِرَحْمَتِكَ‏ عَذابَ النَّارِ.

فایل صوتی زیارت
جناب عبد الله والد پیامبر؛
جناب آمنه والده پیامبر؛
جناب حلیمه مرضعه پیامبر؛
جناب فاطمه بنت اسد (به تعبیر حضرت امی بعد امی)

http://www.aelaa.net/Ersaal/1/ziyaarate ... teAsad.m4a
najm164
 
پست ها : 518
تاريخ عضويت: پنج شنبه مارس 18, 2010 2:01 pm

مولوديه حضرت رسول الله

پستتوسط aelaa.net » دوشنبه فبريه 21, 2011 11:30 am

ميلاد حضرت نبي خاتِم (حبيب الله رسول الله ابو القاسم محمد مصطفى صلى الله عليه وآله)
و حضرت وصي سادس (حجة الله علم الله ابوعبدالله جعفر صادق عليه السلام) را
به حضرت مقدسه وجه الله مولانا صاحب الأمر محمد بن الحسن المهدي (منه السلام وإليه التسليم) تبريك عرض نموده
و براى همه علويان ايمني و سلامتي و موفقيت و سرفرازي را خواستاريم


Image

فايل صوتي مولوديه را از اين آدرس دانلود كنيد
http://aelaa.net/Fa/Ersaal/11/MilaadNabi1.rar


از مداح قدیمی (مرحوم مرشد حسين پنجه پور)
مدح پیامبر صلی الله علیه و آله
7 دقیقه
http://www.aelaa.net/Ersaal/5/Madhe-Nabi.mp3
==============

قصيده قافِ قِدَم از آیت الله غروی اصفهانی


عنقایِ طبعم یاد کرد، از قُلّه یِ قافِ قِدَم - روحُ القُدُس امداد کرد، در هر نَفَس در هر قَدَم

کردم به آسانی صعود، از عالَمِ غیب و شهود - تا قابِ قوسینِ وجود، تا حدِّ اقلیمِ عَدَم

گشتم چو از خود بی خبر، نخلِ امیدم داد بَر - زد آفتابِ عقل سَر، حَتَّی انجَلَت عَنِّی الظُّلَم

دیدم به عینِ حق عیان، در مجمعِ روحانیان - ما لَیسَ یَحکیهِ البَیان، ما لَیسَ یَحویهِ القَلَم

از نغمه یِ خیلِ مَلَک، خندان و رقصان نُه فَلَک - ذرّاتِ عالم یک به یک، در سِلکِ عشرت مُنتَظَم

شادان ز ماهی تا به ماه، از مژده یِ میلادِ شاه - شاهنشهِ اَنجُم سپاه، فرمانده یِ لوح و قلم

فیضِ نخستین، عقلِ کُلّ، ختمِ نبیّین و رُسُل - اربابِ انواع و مُثُل، اندر درش کمتر خَدَم

رَفرَف سوارِ راهِ عشق، زیبا نگارِ شاهِ عشق - شاه فلک خرگاهِ عشق، سلطانِ اقلیمِ هِمَم

عقلُ العُقولِ الواسِعَه، شمسُ الشُّموسِ الطّالِعَه - بَدرُ البُدورِ اللّامِعَة، کَشّافِ اَستارِ الغمم

دیباچه یِ ایجاد او، سر حلقه یِ ارشاد او - میزانِ عدل و داد او، حرفِ نخست، اوّل رَقَم

بزمِ حقیقت طور او، شمعِ طریقت نورِ او - یک آیه از دستورِ او، مجموعه یِ کُلِّ حِکَم

تورات و انجیل و زبور، رمزی از آن دستورِ نور - نورِ کلامش در ظهور، بر فرقِ کیوان زد عَلَم

خال و خطش اُمُّ الکِتاب، لعلِ لبش فَصلُ الخِطاب - رفتار او مُعجِز مَآب، گفتارِ او مُحیِی الرَّمَم

لَولاک، تشریفِ برش، تاجِ لَعَمرُک بر سرش - از ذرّه کمتر در درش، فرِّ فریدون، جاهِ جم

گردون و مهر و ماه او، خاکِ ره خرگاه او - درگاهِ عالی جاه او، پشتِ فلک را کرده خَم

سرشار شد دریایِ عشق، یا ابر گوهر زایِ عشق - چون درّه یِ بیضایِ عشق، تابید از کانِ کَرَم

از محفلِ غیبِ مصون، شُد شاهدِ هستی بُرون - یا از رواقِ کاف و نون، قَد أَشرَق المَجلَی الأَتَمّ

لاهوتِ حیِّ لَم یَزَل، از مطلعِ حُسنِ اَزَل - بِالحَقِّ وَ الصِّدقِ نَزَل، ناسوت شد باغِ اِرَم

شُد نقطه یِ حُسنِ نگار، پرگارِ وحدت را مدار - توحید را کرد اُستُوار، زد نقشِ کثرت را به هم

عالَم سراپا نور شد، رشکِ فضایِ طور شد - اُمُّ القُری معمور شد، از مَقدمِ صدرُ الاُمَم

بشکست طاقِ کسرَوی، بنیادِ ایمان شد قوی - دستِ قوای معنوی، شد فاتحِ مُلک عَجَم

آئینه یِ آئینِ او، جامِ حقایق بینِ او - جمعُ الجَوامِع دینِ او، شد خیرِ اَدیان لاجَرَم

گنجِ معارف را گشود، سِرِّ حقیقت را نُمود - افشاند هر دُرّی که بود، عَمَّ البَرایا بِالنِّعَم

در بارگاهِ قُربِ حقّ، بر ماسِوی بودش سَبَق - بگذشت از هفتم طَبَق، وز عرشِ اَعظم نیز هم

چون همّتش بالا کشید، تا بزمِ اَو اَدنی کشید - عقل از تصوّر پا کشید، فی مِثلِهِ جفَّ القَلَم

آدم صَفِیُّ الله شد، تشریفِ آن درگاه شد - نخلی که خاطرخواه شد، بهرِ ثَمَر شد محترم

طوفانِ عشقش دل گرفت، از نوح تا ساحل گرفت - در سایه اش منزل گرفت، تا شد ضجیعِ ابن عم

از آتشِ شوقِ خلیل، کِلکِ عَطارُد شد کلیل - گویی به یاد این جمیل، کرده است بنیادِ حَرَم

موسی کلیمِ طورِ او، دیدارِ او منظورِ او - عیسی یکی رنجورِ او، او روح بخش و روح دم

از ماهِ کنعانی مگو، کاینجا ندارد آبرو - شد در رهِ عشقش فرو، صد یوسف اندر چاهِ غم

سَر خیلِ اَهلُ الله او، سِرِّ دلِ آگاه او - عالَم رعیّت، شاه او، بشنو ز من بی بیش و کم

شاها گدای این درم، وز جان و دل مدحت گرم - هرگز از این در نگذرم، خواهی بگو لا، یا نَعَم

توضیح برخی لغات و عبارات:

* - حتی انجلت عنی الظلم: تا اینکه ظلمتها از من برداشته شد.

* - ما لیس یحکیه البیان، ما لیس یحویه القلم: آنچه را که بیان نمی تواند آن را حکایت کند و قلم نتواند آن را به رشته تحریر درآورد.

* - عقل العقول الواسعه، شمس الشموس الطالعه: عقل همه عقلها که وسعتش همه را فرا گرفته، و خورشید همه خورشیدهای فروزان.

* - بدر البدور اللامعة، کشاف استار الغمم: ماه همه ماههای تابان، برطرف زننده همه ابرهای پوشنده حقایق.

* - مُحیِی الرَّمم: زنده کننده مردگان (برگرفته از آیه شریفه سوره یس یحیی الموتی و هی رمیم).

* - یا از رواق کاف و نون، قد أشرق المجلی الأتم: یعنی از دروازه وجود بواسطه امر الهی کن، بزرگترین و کاملترین تجلی الهی قدم به عرصه وجود نهاد.

* - لاهوت حی لم یزل، از مطلع حسن ازل - بالحق و الصدق نزل، ناسوت شد باغ ارم: با وجود مبارک پیامبر اکرم (علیهم السلام) گویا عالم لا هوت خدای زنده جاودان، به عالم ناسوت یعنی دنیا حقیقتا نازل شد.

* - عم البرایا بالنعم: با نعمتها همه مردم و همه موجودات را متنعم ساخت.

* - فی مثله جفّ القلم: در مانند این امر با عظمت بود که باید گفت: قلم مقدرات عالم خشک شد. مٲخوذ از حدیث «جَفَّ القَلَمُ بِما اَنت لائقٌ» (= خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی) یا «جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ ‌اِلی یَومِ‌الدّین» (= خشک شد قلم به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده و تغییرپذیر نیست).

* - شاها گدای این درم، وز جان و دل مدحتگرم - هرگز از این در نگذرم، خواهی بگو لا، یا نعم: خواه مرا قبول کنی و به گدایی بپذیری و خواه مرا رد کنی من گدای این هستم و مدح شما را می گویم و هرگز از این گدایی نمی گذرم.

b]فایل صوتی قصیده قاف قدم[/b]
hhttp://www.aelaa.net/Ersaal/5/MilaadNabi-qaside1.mp3
10 دقیقه

================


قصيده از علامه فقيه سيد محمدكاظم بلبل كابلي

ای که طغرای نکو نامی تو گشته علم = از ثری تا به ثریّا زبقا تا به عدم

گر نمی گشت وجود تو بگیتی موجود = داشت تا شام ابد صبح ازل جا به عدم

به طفیل تو ببر کرد لباس هستی = عرض و جوهر وحس وخرد ولا و نعم

وحش وطیر و ملک ودیو ودد وجن وبشر = کرسی وعرش و زمین وفلک ولوح قلم

از پی دعوی پیغمبریت کرد اقرار = هفته و سال و مه وروز و شب وشادی وغم

صبح روی تو بود مطلع والشّمس وقمر = شام زلف تو بود جاعل واللّیل وظُلَم

خم ابروی ترا بنده هلال شب عید = تاب گیسوی ترا حلقه کمانِ رستم

غمزه‌ی چشم ترا جادوی بابل مفتون = سبزه‌ی خط ترا بلبل کابل همدم

هندوی خال ترا تُرک فلک حلقه بگوش = کوکب حُسن ترا طارم گردون اَدهم

طاق ایوان ترا فرش زمین ثبت بهشت = بام ایوان ترا بام نه افلاک خیم

قامت قدر ترا خلعت لولاک شرف = سفره‌ی جود ترا مائده آلاء و نِعم

برگل عارض صد برگ تو از شرم عرق = می تپد برزخ گل اشک بچشم شبنم

آفرین باد بصنعی که بدین زیبایی = صورت خوب ترا کرده بدینگونه رقم

با چنین عشوه اگر جلوه کنی در عرصات = میکَشی از بدن خلق قبای ماتم

چیست عصیان خلایق به صف روز جزا = گر گشایی بشفاعت لب فرخنده شِیَم

قدر یک آهِ ترا گر بجزا اجر دهند = بر سر عرش رسد پله‌ی میزان اثم

کرد تا برمهِ روی تو جسارت عُتبه = خورد سر تا بقدم جسم پلیدش ضیغم

پاس اولاد ترا گر نکند‌، هست یزید = نوح را از ستم قوم بداندیش چه غم

تیشه بر ریشه اندیشه خود زد فرعون = گرچه بنمود جفا پیشه بر اسباط ستم

گر پشیمان نشدی بولهب از بی ادبی = بود با جهل و شقاوت دل قومش مدغم

سر مدان جهانی که بهنگام سئوال = سر نزد از لب جانبخش تو لا ولن ولم

با وجود کف جود تو به گاه بخشش = میکشد بحر خجالت که زند دم ازغم

از گرانباری احساس متاع کرمت = بر سر خاک نهد بخدی افلاک شکم

میزند حلقه بدروازة فضلت شب وروز = چون نسیم از پی در یوزه روان حاتم

فکر عقلیست ز ادراک جلالت مبهوت = پیش عشق است رموزات کمالت مبهم

جم بیاد لب لعل تو بکف جام گرفت = کرد از نام تو بر کلک سلیمان خاتم

به کف دست تو شد ریگ بیابان گویا = وز سر انگشت تو شد گردة مه پاره زهم

دم جان دادن اگر توبه نماید صدبار = دشمن آل ترا می ندهد سود ندم

ای رسول مدنی ای که ترا داده خدا = رتبة خواجگی بر مطلق اهل عالم

بی کم و کیف تویی هم به حسب هم به نسب = خواجة هر دو سرا قافله سالا امم

مرکز دور وتسلسل بعموم هم بخصوص = اصل و فرع تو بود هم به اخص هم به اعمّ

سر افلاک شد از طرز نگاهت پامال = دل افلاک شد از رمز هوایت هزّم

مهر و مه گرد قدت مجمره گردان شب و روز = که و مه پیش رخت غالبه افشان چو خدم

بی وصال تو بود ملک بقا فلک فنا = بی جمال تو بود باغ نعم داغ نقم

نسل پاک تو بود شاه زمین ماه زمن = اصل خاک تو بود فخر عرب صدر عجم

تا که آویزة گوش حسنین تو شود = می کشد دشت قضا لؤلؤ و مرجان ازیم

فخر این بس که بود حادمة فاطمه ات = ساره و آسیه و هاجر و حور ومریم

تا دم از دوستی آل تو زد ابراهیم = شد برو آتش نمرود به ازباغ ارم

رتبة فخر تو از قامت کونین گذشت = تا نهادی زشرف بر سر قوسین قدم

شب معراج نهادی تو قدم بر سر عرش = شد زخاک قدمت عرش معظّم اعظم

حبّذا شاه سواری که به یک گام زدن = سود نعل قدمش فرق بساط عالم

شوکت شلشلة شروع شریف تو گرفت = تخت جمشید و کلاه کی و تاج دیلم

علم فتح ترا روز وغا در صف جنگ = می وزد مروحة بال ملک بر پرچم

از نهیب غضب شحنة بیم عدلت = می خورد شیر نر از همهمه آهو رم

سر اندیشه به ایوان جلالت نرسد = گر زنه کرسی افلاک بسازد سلّم

من بیچاره کجا وصف شهی چون تو کجا = تویی آن شه که خدا خوانده بذات تو قسم

چه ثنا گویمت ای آنکه زبان (بلبل) = هست در مرتبه ی حــــدّ مدیحـت ابکم


فایل صوتی قصیده

http://www.aelaa.net/Ersaal/5/MilaadNabi-qaside2.mp3
14 دقیقه

توضيح:
درباره صاحب قصيده دوم
لقب بلبل بخاطر تخلص شعرى ايشان بود و الا از علما و خطباى نامور خطه كابل افغانستان بودند
شمه اى از شرح نسب و احوال و اشعار ايشان در اين صفحه آمده است
http://diwane-bulbul.blogfa.com/categor ... 8%a8%d9%84

===============================

بحر طویل در ولادت حضرت نبي خاتِم
حبيب الله رسول الله ابو القاسم محمد مصطفى
صلى الله عليه وآله.


شب شوق و شب وجد و شب شور و شب پیدایش نور و شب تکرار تجلای رسولان الهی، رسد از ارض و سما و ملک و حور، گواهی که شب هجر سر آمد، سحر آمد، سحر آمد، خبر آمد، خبر آمد که شد از آب تهی رود سماوه، شده چون دامن تفتیدهء صحرای قیامت کف دریاچهء ساوه، خبری تازه به گوش و رسد از غیب سروش و شده آتشکدهء فارس خموش و عجبا اینکه فرو ریخته یکباره به هم کنگرهء کاخ مدائن، نفس پادشهان حبس شده در دل و گشتند همه لال ز گفتار، به امر احد خالق دادار، دگر راه سماوات به شیطان شده مسدود، بتان یکسره بر خاک فتادند و نگویند مگر ذکر خداوند و رسول دو سرا را.

عرش و فرش و ملک و آدمی و کوه و در و دشت و یم و قطره و مهر و مه و سیاره و منظومهء شمسی و کرات و همه افلاک الی این کرهء خاک ز برگ و بر و ریگ و حجر و شاخه و نخل و ثمر و بام و در و مرد و زن و پیر و جوان، ابیض و اسود، همه گویند درود و صلوات از طرف ذات خداوند تبارک و تعالی و همه عالم خلقت، به خصال و به کمال و به جلال و به جمال و قد و بالای محمد که خداوند و ملایک همه گویند درودش، همه خوانند ثنایش، همه مشتاق لقایش، همه عالم به فدایش، همه مرهون عطایش، که خدا خلق نموده است به یمن گل رویش فلک و لوح و قلم را، ملک و جن و بشر را و همه ارض و سما را.

چار ماه است که گردیده به تن آمنه را جامهء ماتم، به رخش هاله ای از غم، غم عبدالله والا گهرش، شوهر نیکو سیرش، اشک روان از بصرش، اشک نه خون جگرش، خون نه که یاقوت تَرش، بود یکی غنچه از آن لالهء پرپر ثمرش، داشت چو جانی به برش، بلکه ز جان خوب ترش، مونس شام و سحرش، تا که شبی دید همان مادر دلباخته در خواب، که در دست گرفته است گلی خرم و شاداب، که برده است ز گلهای دگر آب، نظر کرد بر آن لالهء فرخنده که برگشت، یکی قرص قمر گشت، به یک لحظه پسر گشت، نکوتر ز پدر گشت، چو بیدار شد از خواب، خوش و خرم و شاداب، دلش شد ز شعف آب، به یاد آمدش این نکته که نه ماه تمام است، مه حُسن ختام است، رسیده مه میلاد گرامی پسرش، بر رخ قرص قمرش خندد و بی پرده کند سیر تماشای خدا را.

لحظه ها بود بر آن مادر فرخندهء افراشته اقبال، بسی بیشتر از سال، شب و روز زدی طایر جانش ز شعف بال، که کی جلوه کند از صدف آن گوهر اجلال، که یک بار دگر نیمه شبی خواب ربودش، همه شد نور وجودش، ز عنایات خداوند ودودش، عجبا دید که خورشید ز پهلوش درخشید و فروغ ابدیت به جهان یکسره بخشید، به ناگه دُر پاکش ز صدف داد ندا، کای صدف گوهر یکتای خدا، مادر انوار هدی، خیز که هنگام فراقت به سر آمد، شب تنهایی و اندوه و غمت را سحر آمد، شب میلاد گل گلشن هستی به نجات بشر آمد، چه مبارک سحری بود که ناگاه به هم درد فشردش شبی آرام در آن حجرهء خاموش نه یاری نه قراری، تک و تنها ز دم احمدی خویش پراکنده در امواج فضا عطر دعا را.


دگر از درد گل انداخته رخسار نکویش، شده انوار خداوند فروزنده ز رویش، نگهش سوی سما بود و همه محو خدا بود که سقف حرمش لاله صفت باز شد و لحظهء اعجاز شد و با خبر از راز شد و دید در آن درد و الم چار زن پاک، تو گویی که رسیدند ز افلاک و همانند ندارند به روی کرهء خاک، یکی حضرت حوّا و دگر مریم عذرا و دگر هاجر و سارا، همه مبهوت جلالش، همه بر دور جمالش، همه دیدند مقامش، همه گفتند سلامش، بگرفتند در آغوش چو جانش، زهی از عزّت و شأنش، نگه هاجر و سارا به گلستان رخ حور نشانش، که در آن لحظه کف دست به پهلوش کشید از دو طرف مریم عذرا که به یکباره به پا خواست صدای خوش تکبیر ز کوه و شجر و دشت و دَرِ مکه، جهان غرق در انوارالهی شد و دیدند که مرآت جمال احد قادر سرمد، مدنی مکی ابوالقاسم و محمود و محمّد، نبیّ اُمّیّ خاتم، به روی دامن مریم ز فروغ رخ خود کرد منوّر همه جا را.

بشنوید از دو لب آمنه آن مادر فرخندهء احمد که چو بگذاشت قدم بر کرهء خاک محمد، ز رخش نور عیان گشت و فروزنده از آن نور جهان گشت، که با جلوهء ماه رخ او دیدمی از دور قصور یمن و شام و به گوش آمدم از جانب معبود ندایی که الا آمنه زادی پسری را که بود از همهء خلق سرآمد، که بود آینهء طلعت ذات احد قادر سرمد، که بود کنیه ابوالقاسم و نام احمد و محمود و محمد که در آن حال همان چار زن پاک، تن خوبتر از جان ورا شسته به إبریق بهشتی، پس از آن مریم عذرا به یکی حلّهء زیبای بهشتیش بپوشاند و لب خویش به لبخند گشودند و سلامش بنمودند و ستودند مقام و شرف و عزت آن پاکترین عبد خداوند نما را.

شاعر اهلبیت(علیهم السلام) غلامرضا سازگار


فایل صوتی بحر طویل در مدح نبی

http://www.aelaa.net/Ersaal/5/madhe-Nab ... ea1443.mp3
دقیقه 8
=====

ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا = که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را

دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق = دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها

دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی = دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما

دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد = یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا

یکی بنیانگر مکتب یکی آرندهء مذهب = یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا

یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم = یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا

یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر = یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا

رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله = به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا

یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه = دو تن اما چو ذات یکتا هر دو بی همتا

محمد کیست؟ جان جان جان عالم خلقت = که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا

محمد کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن = که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا

محمد کیست؟ مولایی که مولانا علی گوید = منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا

محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق = محمد از مکان پیموده ره تا اوج "أو أدنی"

محمد محور عالم محمد رهبر آدم = محمد منجی هستی محمد سید بطحا

محمدکیست؟ آن کاو بوده قرآن دفتر مدحش = که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا

محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز = چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را

وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم = کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا


ششم مولا ششم هادی ششم رهبر ششم سرور = که هم دریای شش گوهر بود هم در شش دریا

صداقت از لبش خیزد فصاحت از دمش خیزد = فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضاء

بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر = بسی عالم بسی عارف همه بی نور او اعمی

دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او = دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی

مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر = سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی

در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز = ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا

بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش = نه از محشر بود بیمم نه از نارم بود پروا

سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر = اگر گردم جدا یک لحظه از ذریهء زهرا

از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را = که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا

شاعر اهلبیت(علیهم السلام) غلامرضا سازگار
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

محل ولادت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه فبريه 23, 2011 9:25 am

محل ولادت:
- ولادت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
محدثان شيعه - به استثناى عده كمى از آنها - اتفاق نظر دارند كه
تولد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در سپيده دم روز جمعه هفدهم ربيع الاول عام الفيل ،
در مكه معظمه ، و در خانه اى كه به خانه محمد بن يوسف شهرت يافت ، واقع شد.
اين خانه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تعلق داشت
و بعد از هجرت بيامبر توسط عقيل بن ابى طالب تصرف شد و در دست او بود.
فرزندان او آن را به محمد بن يوسف برادر حجاج ثقفي فروختند و او آن را ضميمه املاك خود گردانيد.
در زمان هارون ، مادرش خيزران ، آن را گرفته به مسجد تبديل نمود.
از آن پس مكان معروفى گرديد و زيارتگاه شد. مردم در آن نماز گزارده بدان تبرك مى جستند.

ساختمان محل ولادت كه به صورت كتابخانه است

تصوير

وهابيان در سالهاى اخير به اسم توسعه اطراف حرم قصد تخريب اين مكان شريف را داشتند
كه با اطلاع رساني كسترده آكَاهان و واكنش شديد جهان اسلام
برنامه تخريب متوقف كرديد و ساختمان مولد به عنوان كتابخانه باقي مانده است

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

محل آن روبروي مسعى
تصوير
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am

فروريختن ايوان كسرى در ميلاد رسول الله صلى الله عليه وآله

پستتوسط aelaa.net » چهارشنبه فبريه 23, 2011 3:10 pm

واقعه فروريختن ايوان كسرى
روايت شده كه در صبيحه ولادت آن جناب، هر بتى كه بر روى زمين بود، بر رو در افتاده بود
و ايوان كسرى بلرزيد و شكافته شد و چهارده كنگره از آن ساقط شد .....
كسرى پادشاه عجم سدى بر دجله بسته بود و مال بسيارى در آن خرج كرده بود و طاقى در آنجا براى خود ساخته بود كه كسى مانند آن بنا نديده بود و آن مجلس ديوان او بود كه تاج بر سر مى نهاد و بر تخت مى نشست صبحى برخاست و ديد كه طاق ملكش از ميان شكسته است و در دجله رخنه شده است و بر قصرش آب جارى گرديده است
و طاق كسرى از ميانش شكست و دو حصه شد، و آب دجله شكافته شد و در قصر او جارى شد،

اين امر در کتب همه مسلمانان اين معجزه به عنوان يك امر ثابت و قطعي نقل شده است :

امالي شيخ صدوق ص360 باب ولادة النبي صلي الله عليه وآله وسلم
الخرائج مرحوم قطب راوندي ج2 ص510 و...

عن ابن البرقي ، عن أبيه ، عن جده ، عن البزنطي ، عن أبان بن عثمان ، عن أبي عبدالله الصادق صلى الله عليه واله قال :
............فلما ولد رسول الله صلى الله عليه واله .............وارتجس في تلك الليلة أيوان كسرى ، وسقطت منه أربعة عشر شرفة ، .................

عظمت كاخ خسرواني تيسفون
و سيد ابن طاووس عليه السلام روايت كرده است به سند خود از وهب بن منبه كه : كسرى پادشاه عجم سدى بر دجله بسته بود و مال بسيارى در آن خرج كرده بود و طاقى در آنجا براى خود ساخته بود كه كسى مانند آن بنا نديده بود و آن مجلس ديوان او بود كه تاج بر سر مى نهاد و بر تخت مى نشست و سيصد و شصت نفر از ساحران و كاهنان و منجمان در مجلس او حاضر مى شدند، و در ميان ايشان مردى بود از منجمان عرب كه او را ((سايب)) مى گفتند و ((باذان)) حاكم يمن براى او فرستاده بود و در احكام خود خطا كم مى كرد؛ و هر امرى كه پادشاه را پيش مى آمد كاهنان و ساحران و منجمان خود را مى طلبيد و از مفر و چاره آن امر از او سوال مى نمود.

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير

تصوير


و چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم متولد شد - و به روايتى مبعوث شد - صبحى برخاست و ديد كه طاق ملكش از ميان شكسته است و در دجله رخنه شده است و بر قصرش آب جارى گرديده است گفت : پادشاهى من درهم شكست ، و بسيار محزون شد و منجمان و كاهنان را طلبيد واقعه را به ايشان نقل كرد و گفت : فكر كنيد و تفحص نمائيد و سبب اين حادثه را براى من بيان كنيد، و سايب نيز در ميان ايشان بود.
چون بيرون آمدند از هر راه فكر كردند و تامل نمودند چيزى بر ايشان ظاهر نشد و راههاى دانش خود را از راه كهانت و نجوم و غير آن بر خود مسدود يافتند و ديدند كه سحر ساحران و كهانت كاهنان و احكام منجمان باطل شده است ، و سايب در آن شب بر روى تلى نشسته بود و در آن حال حيران مانده بود ناگاه برقى ديد كه از جهت حجاز لامع گرديد و پرواز كرد تا به مشرق رسيد، چون صبح شد و نظر كرد به زير پاى خود ناگاه باغ سبزى به نظرش آمد گفت : مقتضاى آنچه مى بينم آن است كه از طرف حجاز پادشاهى ظاهر خواهد شد كه پادشاهى او به مشرق برسد و زمين به سبب او آبادان شود زياده از زمان هر پادشاهى .

تصوير

شيخ صدوق با سندش از امام ابو عبدالله الصادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
... و اصبحت الاصنام كلها صبيحة ولد النبى صلى الله عليه و آله و سلم ، ليس ‍ منها صنم الا و هو منكب على وجهه ، و ارتجس فى تلك الليلة ايوان كسرى ، و سقطت منه اربعة عشر شرفة و غاضت بحيرة ساوة و فاض وادى السماوة و خمدت نيران فارس - و لم تخمد قبل ذلك بالف عام - و راءى الموبدان فى تلك الليلة فى المنام ابلا صعابا تقود خيلا عرابا ، قد قطعت دجلة و انسربت فى بلادهم و انقصم طاق الملك كسرى من وسطه و انخرقت عليه دجلة العوراء و انتشر فى تلك الليلة نور من قبل الحجاز ثم استطار (71) حتى بلغ المشرق و لم يبق سرير لملك من ملوك الدنيا الا اصبح منكوسا و الملك مخرسا لا يتكلم يومه ذلك و انتزع علم الكهنة و بطل سحر السحرة و لم يبق (72) كاهنة فى العرب الا حجبت عن صاحبها. و عظمت قريش فى العرب و سموا: آل الله (عز و جل). قال ابو عبدالله الصادق عليه السلام : انما سموا آل الله (عز و جل) لانهم فى بيت الله الحرام .
در روزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به دنيا آمد تمام بتها بر زمين افتادند. ايوان كسرى در آن شب به لرزه در آمد و چهارده كنگره آن فرو ريخت ، درياچه ساوه خشك و در بيابان سماوه (74) سيل جارى شد. آتشكده فارس - كه هزار سال بود خاموش نشده بود - به خاموشى گراييد. موبد موبدان (75) در آن شب در خواب شتران سركشى را ديد كه اسبان عربى عالى نژادى را به دنبال داشتند. آنها از دجله گذشته و به سرزمين فارس وارد شدند. طاق كسرى از ميان شكاف پيدا كرد و آب رودخانه دجله در آن كاخ نفوذ نمود. در همان شب نورى از حجاز تابيد و تا مشرق ادامه پيدا كرد. تختهاى پادشاهان جهان سرنگون شد. آن روز همه آنها خاموش بودند. علم پيشگويان از آنان اخذ و جادوى جادوگران باطل گرديد. هيچ پيشگويى در عرب نماند مگر اينكه از يار و صاحبش ‍ بريده شد. (76)قريشيان نزد اعراب عظمت يافته و به نام خاندان خداوند - آل الله - خوانده شدند. امام صادق عليه السلام فرمودند: چون در بيت الله الحرام بسر مى بردند ، خاندان خداوند (آل الله) ناميده شدند.
71- در نسخه متن استطال آمده است .
72- در نسخه متن تبق آمده است .
73- امالى صدوق : 235 239 ( مجلس 48، ح 1)؛ بحارالاءنوار 15: 257 259؛ الخرائج و الجرائح 1: 69 70.
74- محلى بين كوفه و شام .
75- مؤبدان يا مؤبذان ( معرب موبد)، پيشواى آيين زرتشتى و موبدان موبد يا موبد موبدان بزرگترين رهبر دينى ايشان است .
76- طريق به دست آوردن علم بوسيله پيشگويان ( كاهنان ) مختلف بود؛ گروهى از افعال و احوال اشخاص استفاده مى كردند و برخى از عوامل خارجى بهره مى بردند. اكثريت آنان رابطهايى از جن كه به آنان (( راءى )) ( بر وزن غنى ) گفته مى شد داشتند و از آنان كسب اخبار مى نمودند. ظاهرا مراد روايت از بريده شدن از (( يار و صاحبش )) ، اينان باشند. والله العالم .
تصوير

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :
ابليس به هفت آسمان بالا مى رفت و گوش مى داد و اخبار سماويه را مى شنيد، پس چون حضرت عيسى عليه السلام متولد شد او را از سه آسمان منع كردند و تا چهار آسمان بالا مى رفت ، و چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم متولد شد او را از همه آسمانها منع كردند و شياطين را به تيرهاى شهاب از ابواب سماوات راندند، پس قريش گفتند: مى بايد وقت گذشتن دنيا و آمدن قيامت باشد كه ما مى شنيديم كه اهل كتاب ذكر مى كردند، پس عمر و بن اميه كه داناترين اهل جاهليت بود گفت : نظر كنيد اگر ستاره هاى معروف كه مردم به آنها هدايت مى يابند و مى شناسند زمانهاى زمستان و تابستان را اگر يكى از آنها بيفتد بدانيد كه وقت آن است كه جميع خلق هلاك شوند و اگر آنها به حال خودند و ستاره هاى ديگر ظاهر مى شود پس امر غريبى مى بايد حادث شود.
و صبح آن روز كه آن حضرت متولد شد هر بتى كه در هر جاى عالم بود بر رو افتاده بودند، و ايوان كسرى يعنى پادشاه عجم بلرزيد و چهارده كنگره آن افتاد، و درياچه ساوه كه آن را مى پرستيدند فرو رفت و خشك شد و همان است كه نمك شده است نزديك كاشان ، و وادى سماوه كه سالها بود كه كسى آب در آن نديده بود آب در آن جارى شد، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب خاموش شد، و داناترين علماى مجوس در آن شب در خواب ديد كه شتر صعبى چند اسباب عربى را مى كشيدند و از دجله گذشتند و داخل بلاد ايشان شدند، و طاق كسرى از ميانش شكست و دو حصه شد، و آب دجله شكافته شد و در قصر او جارى شد، و نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گرديد و پرواز كرد تا به مشرق رسيد، و تخت هر پادشاهى در آن شب سرنگون شده بود، و جميع پادشاهان در آن روز لال بودند و سخن نمى توانستند گفت ، و علم كاهنان بر طرف شد و سحر ساحران باطل شد، و هر كاهنى كه همزادى داشت كه خبرها به او مى گفت ميانشان جدائى افتاد، و قريش در ميان عرب بزرگ شدند و ايشان را آل الله مى گفتند زيرا ايشان در خانه خدا بودند.

Image

=====================
التفسير الكبير فخر رازي ج25/ص70
فتح الباري ج6/ص584
تاريخ مدينة دمشق ج37/ص361
القوانين الفقهية ج1/ص270
حاشية العطار على جمع الجوامع ج2/ص475
الاعتقاد للبيهقي ج1/ص257
دلائل النبوة للأصبهاني ج1/ص134
دلائل النبوة ج1/ص18
تاريخ الطبري ج1/ص459

الخصائص الكبرى سيوطي ج1/ص87 : سيوطي مي نويسد:
وأخرج البيهقي وأبو نعيم والخرائطي في الهواتف و
ابن عساكر من طريق أبي أيوب يعلى بن عمران البجلي
عن مخزوم بن هاني المخزومي عن ابيه وأتت له مائة وخمسون سنة قال لما كانت الليلة التي ولد فيها رسول الله صلى الله عليه وسلم ارتجس إيوان كسرى وسقطت منه أربعة عشرة شرفة وخمدت نار فارس ولم تخمد قبل ذلك ألف عام وغاضت بحيرة ساوة.

بيهقي و ابو نعيم و... نقل کرده اند ... که گفت : شبي که رسول خدا در آن به دنيا آمدند ايوان کسري شکسته شد و چهارده کنگره آن فرو ريخت و آتش فارس خاموش شد که هزار سال قبل از آن خاموش نشده بود و درياچه ساوه فرو رفت

=====================
قال ابن أبي الدنيا وغيره : حدثنا علي بن حرب الطائي ، قال : أخبرنا أبو أيوب يعلى بن عمران البجلي ، قال : حدثني مخزوم بن هانئ المخزومي ، عن أبيه ، وكان قد أتت عليه مائة وخمسون سنة ، قال :
لما كانت الليلة التي ولد فيها رسول الله صلى الله عليه وسلم ارتجس إيوان كسرى ، وسقطت منه أربع عشرة شرفة ،................

فلما أصبح كسرى أفزعه ما رأى من شأن إيوانه فصبر عليه تشجعا ، ثم رأى أن لا يستر ذلك عن وزرائه ومرازبته ، فلبس تاجه وقعد على سريره وجمعهم ، فلما اجتمعوا عنده ، قال : أتدرون فيم بعثت إليكم ؟ قالوا : لا إلا أن يخبرنا الملك ، فبينا هم على ذلك أورد عليهم كتاب بخمود النار ، فازداد غما إلى غمه ، فقال الموبذان : وأنا قد رأيت أصلح الله الملك في هذه الليلة رؤيا ، ثم قص عليه رؤياه فقال : أي شيء يكون هذا يا موبذان ؟ قال : حدث يكون في ناحية العرب ، وكان أعلمهم في أنفسهم ،

فكتب كسرى عند ذلك :
" من كسرى ملك الملوك إلى النعمان بن المنذر ، أما بعد ، فوجه إلي برجل عالم بما أريد أن أسأله عنه .
فوجه إليه بعبد المسيح بن حيان بن بقيلة الغساني ،
فلما قدم عليه قال له : هل لك علم بما أريد أن أسألك عنه ؟
قال : ليسألني الملك فإن كان عندي علم وإلا أخبرته بمن يعلمه ،
فأخبره بما رأى ،
فقال : علم ذلك عند خال لي يسكن مشارف الشام يقال له سطيح ،
قال : فأته فسله عما سألتك وأتني بجوابه ، فركب حتى أتى على سطيح وقد أشفى على الموت ، فسلم عليه وحياه فلم يحر سطيح جوابا ، فأنشأ عبد المسيح يقول :
أصم أم يسمع غطريف اليمن = أم فاد فازلم به شأو العنن
يا فاصل الخطة أعيت من ومن = أتاك شيخ الحي من آل سنن
وأمه من آل ذئب بن حجن = أزرق بهم الناب صرار الأذن
أبيض فضفاض الرداء والبدن = رسول قيل العجم يسري للوسن
يجوب في الأرض علنداة شجن = ترفعني وجن وتهوي بي وجن
لا يرهب الرعد ولا ريب الزمن = كأنما حثحث من حضني ثكن
حتى أتى عاري الجآجي والقطن = تلفه في الريح بوغاء الدمن
فقال سطيح : عبد المسيح ، جاء إلى سطيح ، وقد أوفى على الضريح ، بعثك ملك بن ساسان ، لارتجاس الإيوان ، وخمود النيران ، ورؤيا الموبذان ، رأى إبلا صعابا ، تقود خيلا عرابا ، قد قطعت دجلة ، وانتشرت في بلادها ،
يا عبد المسيح إذا كثرت التلاوه ، وظهر صاحب الهراوه ، وفاض وادي السماوه ، وخمدت نار فارس ، فليس الشام لسطيح شاما ، يملك منهم ملوك وملكات ، على عدد الشرفات ، وكل ما هو آت آت .
ثم قضى سطيح مكانه ، وسار عبد المسيح إلى رحله ، وهو يقول :
شمر فإنك ماضي الهم شمير لا يفزعنك تفريق وتغيير
إن يمس ملك بني ساسان أفرطهم فإن ذا الدهر أطوار دهارير
فربما ربما أضحوا بمنزلة تهاب صولهم الأسد المهاصير
منهم أخو الصرح بهرام وإخوته والهرمزان وسابور وسابور
والناس أولاد علات فمن علموا أن قد أقل فمحقور ومهجور
وهم بنو الأم إما إن رأوا نشبا فذاك بالغيب محفوظ ومنصور
والخير والشر مصفودان في قرن فالخير متبع والشر محذور

فلما قدم على كسرى أخبره بقول سطيح ،
فقال كسرى : إلى متى يملك منا أربعة عشر ملكا تكون أمور ،
فملك منهم عشرة أربع سنين ، وملك الباقون إلى آخر خلافة عثمان .
تصوير

====================
ومن ذلك: ما رواه الاُستاذ أبو سعد الواعظ الزاهد الخركوشي (3)بإسناده عن مخزوم بن أبي المخزومي، عن أبيه وقد أتت عليه مائة وخمسون سنة قال:
لمّا كانت الليلة التي ولد فيها رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ارتجس (4) أيوان كسرى فسقطت منه أربع عشرة شرفة،
وخمدت نيران فارس ولم تخمد قبل ذلك بألف عام، وغاضت بحيرة ساوة، ورأى المؤبذان (5)أنّ إبلاً صعاباً تقود خيلاً عراباً قد قطعت دجلة فانتشرت في بلادها.
فلمّا أصبح كسرى راعه ذلك وأفزعه وتصبّر عليه تشجّعاً، ثمّ رأى أن لا يدّخر ذلك عن وزرائه ومرازبته (6) ،فجمعهم وأخبرهم بما هاله، فبينا هم كذلك إذ أتاه كتاب بخمود نار فارس، فقال المؤبذان: وأنا رأيت رؤيا، وقصّ عليه رؤياه في الاِبل، فقال: أيّ شيء يكون هذا يا مؤبذان، قال: حدث يكون من ناحية العرب.
فكتب كسرى عند ذلك إلى ملك العرب النعمان بن المنذر:
أمّا بعد: فوجّه إليّ برجل عالم بما اُريد أن أسأله عنه.
فوجّه إليه بعبد المسيح بن عمرو بن بقيلة الغسّاني، فلمّا قدم عليه أخبره بما رأى، فقال: علم ذلك عند خال يسكن مشارق الشام، يقال له: سطيح، قال: فاذهب إليه فسله وائتني بتأويل ما عنده.
فنهض عبد المسيح حتّى قدم على سطيح وقد أشفى على الموت، فسلّم فلم يحر جواباً، فأنشأ عبد المسيح أبياتاً فيها ما أراده منه، ففتح سطيح عينيه ثمّ قال:
عبد المسيح على جمل مسيح إلى سطيح وقد أوفى على الضريح، بعثك ملك بني ساسان: لارتجاس الاَيوان، وخمود النيران، ورؤيا المؤبذان، رأى إبلاً صعاباً تقود خيلاً عراباً قد قطعت دجلة وانتشرت في بلادها.
يا عبد المسيح إذا كثرت التلاوة، وظهر صاحب الهراوة، وفاض وادي السماوة، وغاضت بحيرة ساوة، وخمدت نار فارس، فليس الشام لسطيح شاماً، يملك منهم ملوك وملكات على عدد الشرفات، وكلّ ما هو آت آت، ثمّ قضى سطيح مكانه.
فنهض عبد المسيح وقدم على كسرى وأخبره بما قال سطيح، فقال: إلى أن يملك منّا أربعة عشر ملكاً كانت اُمور، فملك منهم عشرة في أربع سنين والباقون إلى أمارة عثمان (7).

(2) مسند الطيالسي: 155|1140، الطبقات الكبرى 1: 102، مسند أحمد 5: 262، تاريخ الطبري 2: 165، دلائل النبوة للبيهقي 1: 84.
(3) الخركوشي: هو أبو سعد عبدالملك بن محمّد النيشابوري الحافظ الواعظ صاحب كتاب «شرف المصطفى». قال عنه السمعاني في الانساب: الخركوشي بفتح الخاء المعجمة وسكون الراء وضم الكاف وفي آخرها الشين، هذه النسبة إلى خركوش وهي سكة بنيسابور كبيرة كان بها جماعة من المشاهير مثل أبي سعد عبد الملك بن أبي عثمان محمد بن إبراهيم الخركوشي، الزاهد الواعظ، أحد المشهورين بأعمال البر والخير، وكان عالماً زاهداً فاضلاً، رحل إلى العراق والحجاز وديار مصر، وأدرك العلماء والشيوخ، وصنّف التصانيف المفيدة ـ إلى أن قال ـ: وجاور حرم الله مكة، ثم عاد إلى وطنه نيشابور، ولزم منزله، وبذل النفس والمال للمستورين من الغرباء والفقراء المنقطعين منهم، وبنى داراً للمرضى بعد أن خربت الدور القديمة لهم، ووكَّل جماعة من أصحابه لتمريضهم وحمل مياههم، وكانت وفاته في سنة 406 هـ بنيشابور.
انظر: الكنى والاَلقاب 2: 183، الانساب 5: 93.
(4) ارتجس: اضطرب وتحرك حركة سُمع لها صوت «لسان العرب 6: 95».
(5) المؤبذان (بضم الميم وفتح الباء): فقيه الفرس وحاكم المجوس. «القاموس المحيط 1: 360».
(6) المرزبة: كمرحلة، رئاسة الفُرس، وهو مرزبانهم أي أميرهم ورئيسهم. «انظر: القاموس المحيط 1: 73».
(7) كمال الدين: 191|38، تاريخ اليعقوبي 2: 8،تاريخ الطبري 2: 166 ـ 168، دلائل النبوة للاصبهاني 1: 174 ـ 177، دلائل النبوة للبيهقي 1: 126 ـ 129، الوفا بأحوال المصطفى 1: 97 ـ 100، وفيها باختلاف يسير.
Image

ترجمه
ابن بابويه و غير او روايت كرده اند كه : در شب ولادت قرين السعاده حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم بلرزيد ايوان كسرى و چهارده كنگره آن ريخت و درياچه ساوه فرو رفت و آتشكده فارس كه مى پرستيدند خاموش شد و اعلم علماى فارس در خواب ديد كه شتر صعبى چند مى كشيدند اسبان عربى را تا آنكه از دجله گذشتند و در بلاد عجم منتشر شدند؛ چون كسرى اين احوال غريبه را مشاهده نمود تاج بر سر گذاشت و بر تخت خود نشست و امرا و اركان دولت خود را جمع كرد و ايشان را خبر داد به آنچه ديده بود، و در اثناى اين حال نامه اى رسيد مشتمل بر خبر خاموش شدن آتشكده فارس ، پس غم و اندوه كسرى مضاعف شد و عالم ايشان گفت : اى پادشاه ! من نيز خواب غريبى ديده ام ، و خواب خود را نقل كرد.
پادشاه گفت : اين خواب تعبيرش چيست ؟
گفت : مى بايد كه حادثه اى در ناحيه مغرب واقع شده باشد.
كسرى نامه اى به نعمان بن المنذر پادشاه عرب نوشت كه : عالمى از علماى عرب را بسوى من بفرست كه مى خواهم مسئله غامضى از او سوال كنم .
چون به نعمان رسيد، عبد المسيح بن عمرو غسانى را فرستاد، چون حاضر شد و وقايع را به او نقل كرد عبد المسيح گفت : مرا علم اين خواب و اسرار اين واقعه نيست وليكن خالوى من سطيح كه در شام مى باشد تعبير اين غرائب را مى داند.
كسرى گفت : برو و از او سوال كن و براى من خبر بياور.
چون عبد المسيح به مجلس سطيح حاضر شد او مشرف بر موت شده بود، سلام كرد و جواب نشنيده ، پس شعرى چند خواند مشتمل بر آنكه ، از راه دور آمده ام براى سوالى از نزد بزرگى و تعب بسيار كشيده ام و اكنون از جواب نااميدم .
سطيح چون شعر او را شنيد ديده هاى خود را گشود و گفت : عبد المسيح بر شترى سوار شده و طى مراحل نموده و بسوى سطيح آمده در هنگامى كه نزديك است كه منتقل گردد به ضريح ، او را فرستاده است پادشاه بنى ساسان براى لرزيدن ايوان و منطفى شدند نيران و خواب ديدن اعلم علماى ايشان و خشك شدن درياچه ساوه ، اى عبد المسيح ! وقتى كه بسيار شود تلاوت قرآن و مبعوث شود پيغمبرى كه عصاى كوچك پيوسته در دست داشته باشد و رود خانه سماوه پر آب شود و بحيره ساوه خشك شود، ملك شام و عجم از تصرف ملوك ايشان بدر رود و به عدد كنگره هاى قصر كسرى كه ريخته است پادشاهان ايشان پادشاهى خواهند كرد و بعد از آن پادشاهى ايشان زايل خواهد، شد و هر چه شدنى است البته واقع مى شود، اين را گفت و دار فانى را وداع كرد.
پس عبد المسيح سوار شده بسرعت تمام خود را به پادشاه عجم رسانيد و سخنان سطيح را نقل كرد، كسرى گفت : تا چهارده نفر ما پادشاهى كنند زمان بسيارى خواهد گذشت ؛ پس ده كس ايشان در مدت چهار سال منقرض شدند و باقى ايشان تا امارات عثمان پادشاهى كردند و مستاصل شدند. و سطيح در سيل العرم متولد شده بود و تا زمان پادشاهى ((ذونواس)) زنده مانده و آن زياده از سى قرن بود كه هر قرن سى سال است يا زياده .(141)(141) كمال الدين و تمام النعمه 191؛ سيره ابن كثير 1/215؛ لسان العرب 6/254.
تصوير

نقل ديكر:
مؤبد مؤبدان، در خواب چنان ديد كه اشتران چندى سربازان جنگ ورزنده را حامل اند و از دجله گذشته و بلاد عربى را پشت سر گذاشته و در شهرستان ها پراكنده اند. چون براى انوشيروان گفت، سخت بر آشفت. كسى را به نعمان بن منذر فرستاد كه يك تن از كاهنان تازى را به من فرست كه او را نزد سطيح فرستم. نعمان عبدالمسيح نام را فرستاد. او بر شترى نشست و به سوى دمشق رهسپار گشت و به سراغ او رفت و چون بر او وارد شد، او را در آخرين لحظات زندگانى ديد. با وى سخن گفت. پاسخ نيافت. دهن بر گوش ‍ او نهاد و فرياد كرد، سطيح چشم بگشاد و گفت سقوط شرفات ثمان.
فقال: عبدالمسيح على جمل يسيح الى سطيح قد اوفى على ضريح بعثك ملك بنى ساسان لارتجاس الايوان، و خمود النيران و رؤ يا المؤ بدان، راءى ابلا صعابا تقود خيلا عربا قد قطعت الدجلة، و انتشرت فى البلادها يابن ذى يزن تكون هنة و هنات و يمودت ملوك و ملكات بعدد الشرافات ،غاضت بحيرة ساوة و ظهرت البلاد بارض عقابه و ظهر صاحب الهراوة فليست الشام لسطيح شامافاضت نفسه.(5)
عبدالمسيح بازگشت و سوى كسرى آمد و خبر بداد از آن چه سطيح گفت. كسرى گفت: تا به عدد شرف ها از ما زنان و مردان پادشاهان نشينند، كارها و آسايش ها باشد.

اتفاقات عجيب در ولادت پيامبر.
چون اراده پروردگار بر ولادت پيامبر اسلام قرار گرفت, حوادث و اتفاقات عجيبى روى داد. تمام بت هاى مكه و كعبه سرنگون شدند, آتشكده پارس كه هزار سال روشن بود, خاموش گشت. ايوان كسرى بلرزيد و چهارده كنگره آن فرو ريخت, درياچه ساوه خشكيد, انوشيروان خواب وحشتناكى ديد, موبدان موبد به خواب ديد كه شتران بزرگ و قوى با شتران عرب كه كوچك جثه بودند, نزاع نمودند و شتران عرب, شتران بزرگ را فرارى دادند طورى كه از دجله گذشتند و شتران عرب, خود را به زمين عجم انداخته پراكنده شدند.
صبحگاهان; انوشيروان, وزيران, سرهنگان و موبدان را فراخواند و در مورد حوادث وحشتناك با آنان گفتگو نمود. موبدان موبد خواب شب خود را بازگو ساخت و وقتى انوشيروان توضيح آن را خواست به عرض شاه رسانيد كه اتفاقى در عرب افتاده و شخصى از عرب بيرون آيد و بر عجم غلبه كند و ملك و دين عجم را باطل كند, بايد از عرب كسى را كه اخبار و كتب ايشان بداند, فراخوانيم و از او بپرسيم.
انوشيروان طى نامه اى به ((نعمان بن منذر))(پادشاه دست نشانده حيره از طرف ساسانيان) دستور داد مرد دانايى را بفرستد تا وى اخبار عرب را از او بپرسد. ((نعمان)), ((عبدالمسيح بن عمرو غسانى)) مسيحى را كه 360 سال عمر داشت, فرستاد. عبدالمسيح نتوانست از عهده تعبير و تفسير خواب و وقايع برآيد و گفت: اين را دائى من ((سطيح كاهن))(17) كه در شهر دمشق شام سكونت دارد, مى تواند تفسير نمايد و با دستور شاه به سوى شام رهسپار گرديد.
عبدالمسيح زمانى كه به دمشق رسيد, سطيح كاهن, آخرين لحظات عمر خود را مى گذرانيد. عبدالمسيح گفت: آمده ام سوالى بپرسم اما سطيح جواب داد تو نيامدى, بلكه پادشاه ايران تو را فرستاده و خواب موبدان و پادشاه را باز گفت كه تو نتوانستى جواب دهى و تو را فرستاده اند تا از من بپرسى, او را بگوى كه از عرب پيغامبرى صاحب هزاوه(عصا) بيايد و بر زمين تهامه(زمين مكه) تلاوت(قرآن) آشكار گردد و آنگاه بر ملك او و دين عجم غالب شود و ملك از عجم بيرون شود, از پس پادشاه, چهارده ملك بنشيند, آنگاه ملك از ايشان بيرون شود و دين و ملك آن پيامبر به زمين ايشان آشكار گردد و وقت آن است كه آن پيغامبر از مادر زاده شود يا زاده شده است. سطيح بعد از گفتن اين جملات, جان بداد. عبدالمسيح بازگشت و آنچه از سطيح شنيده بود, باز گفت. انوشيروان گفت: ((به روزگار من چنين اتفاقى نخواهد افتاد و تا چهارده پادشاه از پس من بيايد حوادث بسيارى رخ مى دهد))(18). آنگاه فرمود تا ((نعمان بن منذر)) را فرماندهى عرب دادند و نواخت ها كرد و گفت: تتبع مى كنى تا اين كيست كه مى گويند پيغمبر خواهد بود؟(19).

17. اين سطيح كاهن در موردى خواب تبع پادشاه يمن را تعبير و تفسير نموده و او را به آمدن پيامبر اسلام آگاهى داده بود(طبرى, ج2, ص 658 تا 660. كامل ابن اثير ج2, ص 7 - 486. سيرت رسول الله, ج1, ص 31 تا 36). مسعودى در مورد سطيح كاهن خبر عجيبى بازگو مى سازد: ((سطيح كاهن همه تن خود را چنان كه جامه را تا مى كنند, تا مى كرد كه در تن او جز كاسه سر, استخوانى نبود و وقتى كاسه سر او را با دست لمس مى كردند, نرم بود!))(مروج الذهب, ج1, ص 2 - 531).
18. تاريخ يعقوبى, ج1, ص 360 - 359. تاريخ طبرى, ج2, ص 717 تا 719. تاريخ بلعمى, ص 1056 تا 1059. فارسنامه, ص 7 - 96.
19. فارسنامه, ص 97.

تعمبر نشدن طاق شكسته ايوان كسرى
چون كاهنان و منجمان با يكديگر نشستند گفتند: مى دانيم كه باطل شدن سحرها و كهانتهاى ما و مسدود شدن راههاى علم ما نيست مگر براى حدوث امر آسمانى و مى بايد براى پيغمبرى باشد كه مبعوث شده است يا خواهد شد و پادشاهى اين ملوك به سبب او بر طرف خواهد شد، و اگر اين حكم را به كسرى بگوئيم ما را خواهد كشت ، بايد اين را از او اخفا نمائيم تا از جهت ديگر شايع شود.
پس آمدند به نزد كسرى و گفتند: نظر كرديم چنان يافتيم ساعتى كه بناى سد دجله و قصر تو را در آن گذاشته اند ساعت نحسى بوده است و غلط كرده اند در حساب و به آن سبب چنين خراب شد، بايد ساعت نيكى اختيار كرد و در آن ساعت بنا كرد تا چنين نشود؛ پس ساعتى اختيار كردند و در آن ساعت سد دجله را بنا كردند و در مدت هشت ماه تمام كردند و مالى بى حساب در آن خرج كردند و چون فارغ شدند ساعتى اختيار نمود و بر بام قصرش نشست و فرشهاى ملون گسترد و انواع رياحين بر دور خود گذاشت ، و چون درست نشست اساس قصرش درهم شكست و به آب فرو رفت و وقتى او را از آب بيرون آوردند كه اندك رمقى از او مانده بود؛ منجمان و كاهنان را جمع كرد و قريب به صد نفر ايشان را گردن زد و گفت : من شما را مقرب خود گردانيدم و اموال فراوان به شما مى دهم و شما با من بازى مى كنيد و مرا فريب مى دهيد؟!
ايشان گفتند: اى پادشاه ! ما نيز در حساب خطا كرديم چنانكه پيش از ما خطا كرده بودند و اكنون حساب ديگر مى كنيم و بر آن حساب بناى قصر را مى گذاريم ، پس هشت ماه ديگر اموال بى حساب خرج كرد و بار ديگر قصر را به اتمام رسانيد و جراءت نكرد كه بر آن قرار گيرد و سواره داخل قصر شد و باز قصر درهم شكست و به آب نشست و كسرى غرق شد و اندكى رمقى از او مانده بود كه او را بيرون آوردند، پس ايشان را طلبيد و تهديد بسيار نمود و گفت : همه شما را مى كشم و اكتاف شما را بيرون مى آورم و شما را در زير پاى فيلان مى اندازم اگر سر اين واقعه را به من راست نگوئيد.
گفتند: ايها الملك ! در اين مرتبه راست مى گوئيم ، چون آن وقايع هايله را ذكر كردى و هر يك از ما نظر در كار خود كرديم ابواب علم خود را مسدود يافتيم و دانستيم كه به سبب حادثه آسمانى اين امور غريبه رو داده است و مى بايد پيغمبرى مبعوث شده باشد يا بعد از اين مبعوث شود، و از خوف كشته شدن به تو اظهار اين امر نمى توانستيم نمود.
گفت : واى بر شما! بايست اول بگوئيد تا من چاره كار خود بكنم ؛ پس دست از ايشان و از بناى قصر برداشت و برگشت .(143)(143) فرج المهموم 32؛ تاريخ طبرى 1/470.


بازديد حضرت مولا از ويرانه هاي طاق كسرى
مر الإمام علي (عليه السَّلام) بالمدائن ونزل بالطاق وصلّى ركعتين
ثم طاف جميع المواضع فلما رأى جميع آثار كسرى
قال رجل ممن معه:
جرت الـــرياح على رسوم ديارهم فـــــكأنـــــهم كــــــانوا على ميعاد

فقال (عليه السَّلام):
(أفلا قلت:
كم تركوا من جنات وعيون وزروع ومقام كريم...
كذلك وأورثناها قوماً آخرين، فما بكت عليهم السماء والأرض وما كانوا منظرين).

ثم قال (عليه السَّلام): كانوا وارثين فأصبحوا موروثين لم يشكروا النعمة فسلبوا دنياهم بالمعصية إياكم وكفر النعم، تحل بكم النقم.
aelaa.net
Site Admin
 
پست ها : 908
تاريخ عضويت: چهارشنبه فبريه 03, 2010 10:21 am


بازگشت به ماه ربيع الأوّل


Aelaa.Net